کمبود انگیزه

افسردگی شدید و دیوانه وار من

انجمن: 


با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:

بسم الله الرحمن الرحیم .

لا حول و لا قوه الا بالله . مشکلم رو با ذکر خدا مطرح میکنم . هر چند دیگه بهش امیدی ندارم .

امید و انگیزه هم دست خود ادم نیست من الکی تظاهر نمیکنم . دیگه خدا رو به اندازه قبل دوست ندارم .

من جوان 18 ساله ای هستم که امسال کنکور دارم ولی انگیزه خوندن ندارم . حالم خوب نیست . تمام بدنم شل و بی روح و بی تخرکه .

همش فکر منفی میکنم و افکارم دست خودم نیست . 3 یا 4 جلد کتاب انگیزشی خوندم فایده نداشته .

در طول 5 روز 3 بار خود ارضایی کردم . بدبختیم اینجاست که چون از مشکل افسردگی زیاد زجر کشیدم تحمل ندارم کس دیگگه ای درد افسردگی رو تحمل کنه.

برای همین وقتی خواهرم دلش میگیره و گریه اش میاد با وجود اینکه خودم در شرایط روحی خوبی نیستم اونو دلداری میدم .

به جرئت میگم یک دونه نمازم تا الان قضا نشده . ولی کاش قضا میشد . به نظرم خدایی که این همه مدت مطیعش باشی ولی یه قدم برات برنداره اون خدا به درد خدایی نمیخوره .

من در طول روز ساعت ها میخوابم . بعد از بیدار شدن باز هم خواب آلودم . تو مدرسه حتی زنگ اول هم خوابم میاد . با وجود اینکه من میخوام مطیع واقعی خدا باشم نه مثل کسایی که الکی تظاهر به دینداری میکنه اما خدا برای تلاشم هیچ ارزشی قائل نیست .

واقعا هیچ حالی ندارم انرژیم در حد صفره . حالم به شدت خرابه مدام فکر میکنم مدام میخوابم .

گاهی اوقات میبینم دین و علم یا دین و روانشناسی با هم در تضادند . به خاطر همین همه روانشناس ها زیر بنای علمشون مادیاته و از معنویات هیچی حالیشون نیست .

من نمیخخوام مثل حیوون ها هم فیلم مستهجن ببینم هم با همکلاسیام شوخی جنسی کنم اما رتبه کنکورم 3 رقمی باشه . من دوست دارم انسان باشم انسانیت داشته باشم . از لحاظ معنوی حرفی برای گفتن داشته باشم .

تو مدرسه همه به خاطر خواب زیاد مسخره م میکنن . پول رفتن به روانشناس رو ندارم . و روم نمیشه به بابام بگم . البته چندبار غیر مستقیمم گفتم که مشاور مدرسه مون برای خواب گفته برم پیش متخصص . اما خودشونو میزنن به اون راه .

پیش همه فامیل ، من تبدیل شدم به یه ادم بیخود و بیخاصیت و خواب و تنبل و افسرده که به هیچ دردی نمیخوره .

هیچکس با من بهش خوش نمیگذره . هیچوقت اعتماد به نفس لازم برای زندگیرو نداشتم همیشه تحت تاثیر حوادث زندگی بودم همیشه دستخوش تغییرات روزگار بودم .

اصلا برای خودم ارزش قائل نیستم . اصلا شاد نیستم .

یه ذهنیت منفی من اینه که همه ی ما قراره تو یه ذره جا به نام قبر بخوابیم پس چرا اینقدر حرص دنیا رو میزنیم ؟ چرا انقدر طمع پیشرفت علمی رو داریم ؟

من معتقدم به این که حتما بین فردی که با نفسش مبارزه میکنه ، با فردی که مدام شهوتپرستی میکنه فرقی هست .

آداب معاشرت بلد نیستم . حتی روم نمیشه یه احوال پرسی ساده با فامیل بکنم . حالم از خودم به هم میخوره .

من الان رشته ریاضیم و یه سال دیگگه کنکور دارم . هرجلسه هم معلما تست هامونو میبینن اما من هرجلسه هی عقب میفتتم یا به بهونه سردرد غیبت میکنم و خونه میخوابم چون انرژی ندارم .

کتاب به سوی کامیابی آنتونی رابینز رو مطالعه کردم تا بلکه این حالاتم رفع بشه اما همشون اثر موقتی داشتن .

من اگه هم قابل درمان باشم فقط با قرص قابل درمانم چون راه های دیگه رو امتحان کردم .

همیشه پیش خوددم میگم اگه الان که جوونم ، جوونی کنم و شاد باشم . پس آخرت چی ؟ زمان پیری که از پس کارام بر نمیام چی ؟

من سر کلاس درس اصلا تمرکز ندارم هر دفعه هم حجم درس های نفهمیده زیاد تر میشه .

خواهرم هم افسرده است و منم بابت این خیلی ناراحتم و افسردگیم دوبرابر شده اما نمیتونم کاری کنم .

تروخداا کمک کنید اگه میخواید بگید برم پیش مشاور بگید کدوم مشاور یا حداقل شماره شو بهم بگید . چون من کسی رو ندارم که برام مشاور پیدا کنه . اینجا هم آخرین امیدمه .

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

:Gol: