فوت پدر

از وقتی پدرم فوت شده همه چی برام بی مفهوم شده

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:

سلام
من به تازگي پدرم رو از دست دادم پدرم اصلا پير نبودن يه ادم شاد و سرحال بود ، ورزشكار حرفه اي بود ولي به خاطر سكته فوت شدن تو سن زير پنجاه سال
از وقتي كه اين اتفاق افتاد من شوكه شدم اصلا انتظار از دست دادنش رو نداشتم ، به خاطر تك فرزند بودن رابطه بسيار صميمي با پدرم داشتم مثل دو تا دوست بوديم
ولي الان نميتونم نبودش رو باور كنم پدر من بسيار به سلامتي جسم و روحش حساس بود مدام مسافرت ميرفت ورزش ميكرد تو تغذيه رعايت ميكرد ادم عصبي هم نبود ولي سكته كرد ... حكمتش چيه اخه ؟! چرا بايد ادم كه زندگي موفق داره تمام سعي اش به سلامت هست با يه سكته از اين دنيا بره
اصلا شرايط روحيم خوب نيست ميخوام اونهايي كه پدر مادر از دست دادن بگن چيكار كردن تا باور كردن مرگشون رو ؟ حرف ها و دلداري هاي كليشه اي نميخوام گوشم پره از اين جنس حرف ها
من انگيزه هر كاري رو از دست دادم تصميم به ترك تحصيل دارم دلم ميخواد صبح تا شب كنج اتاقم بشينم و فقط به بابام فكر كنم اصلا نميتونم براش گريه كنم نميتونم برم سر خاكش نميتونم قران براش بخونم فكر ميكنم همش خواب باشه
اين اخريها سر دانشگاه رفتنم و اومدنم به تهران براي تحصيل خيلي با بابام جر و بحث ميكردم اون راضي نبود بيام تهران اخر سر هم كوتاه اومد الان همش به اون جر و بحث ها فكر ميكنم به اينكه چه قدر دلش رو شكستم ديگه راهي نيست كه حلاليت بطلبم ازش اگه با دلخوري از من رفته باشه اون دنيا من چيكار كنم راضي بشه؟
از دلتنگي زياد نميتونم غذا بخورم همش دارم وزن كم ميكنم احساس ميكنم همه اميدم به زندگيم رو از دست دادم
حتي گاهي به خودكشي هم فكر كردم
تحمل هر ثانيه زندگي كردن تو اين دنيا برام از هرشكنجه اي سخت تره
نميدونم چي أرومم ميكنه چي من رو از اين حال درمياره
من دختر شادي بودم ولي الان ...
اونهايي كه مثل من اين تجربه تلخ رو دارن كمكم كنيد



با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید