درآمد زن

اگر درآمد زن بیشتر از مرد باشد ...

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام دوستان.
توی یه پست دیگه یه مقدار در مورد مشکلات زندگی ام گفتم.
اینجا فقط میخوام به حیطه مالی اشاره کنم.
من 28 ساله و استاد دانشگاه دولتی هستم و همسرم کارمند بانک. بنده فوق لیسانس فنی مهندسی از بهترین دانشگاه ایران در این رشته. و همسرم دانشجوی همین رشته در دانشگاه آزاد.
همسرم توی خواستگاری به من گفت پس انداز نداره. که گفتم آخه چطور؟ {با این سن 29 ساله } پس درآمدهاتون رو چیکار میکردین؟ 4 ساله سر کار میره. گفت: نمی دونم چرا هیچی تو دستم نیست! واقعا هم نمی دونست ها. سئوالم به فکر انداختش. حساب دخل و خرجش رو نداره. جلسه بعد گفت: آهان یادم اومده بود، گفتم مادرم سرویس طلا بخره. منم گفتم: خوب پس شم اقتصادی و مسئولیت پذیری داشته. شاید هول شده بوده. اینکه پس انداز هم نداشته باشه اشکالی نداره. حالا بقیه خواستگارا داشتن، که ملاک نبود. خدا می رسونه. مهمترین چیز، عشق، رشد و حمایته.
اما بعدش دیدم نه اصلا اشتباه برداشت کرده بودم. مسئولیت پذیری نداره. اصلا کسی نیست که بتونم بهش تکیه کنم.
برای عقد که به من هیچ طلایی ندادن، گفتن چون جشن نگرفتیم و فقط محضری بود، بزاریم موقع عروسی میدیم! گفتم باشه. اما بعد هم که دیدم طلا رو یه چیز معمولیه و خیلی ارزون. حالا این همه کار کرده چی شده؟ خودشم نمیدونه! Sad پولش رو میده به مادرش. و الان به وضعی رسیده که هیچی نداره و از مادرش هم پول تو جیبی میگیره. و اصلا حساب کتاب هیچی دستش نیست. نمی گم مادرش جور دیگه ای خرج کرده ها. نه. من صرفا از این اخلاقش متنفرم. به نظرم هنوز بچه است.
یه بدهی بزرگ داره واسه خرید زمین. گفتم کم کم با هم میدیم. بالاخره بایست خونه دار بشیم دیگه.
تازگی گفت یه سری بدهی داره به آشناهاش. بابت خرج های زندگی اش از قدیم (چندین سال قبل) تا حالا.
این دیگه خیلی ناراحتم کرد. یکی از این بعد که یعنی من اقلامش رو به افراد مختلف جمع نزده بودم، خودشم نمیدونست چقدر میشه جمع شون. شد 16 میلیون. دوم اینکه: بی مسئولیته. من عادت به زندگی سخت داشتم. از زمان کارشناسی رفتم سر کار و خرج خودم رو به سختی دادم. اما با این وجود اگر مجبور شدم از کسی قرض کنم، زود بهش بر گردوندم. اما اون نه. مدام قرض کرده و خرجهای بی مورد کرده و نداده. و میگه نداشتم که بدم. در صورتی که اهم و مهم داره. قرض واجب ترینه. من دوران دانشجویی ام چه بسا غذا نمی خوردم که پولش رو پس انداز کنم، قرضم رو بدم. ولی آقا از این چیزها اصلا توی مرامش نیست... بر عکس، قرض میکنه خرج میکنه اونهم غیر ضروری.در این حد که خرید کت و شلوار سالهای قبلش توی لیست بدهی هاش هست! و بدهی هاش بعضی هاش مال 8 سال پیشه، بقیه اش از سه سال پیش تا حالا؟ دیگه این مدلی اش رو ندیده بودم؟
توی نامزدی فکر میکردم اخلاق خوبی داره و خنده رو هست و چقدر خوب که غم هام تموم میشه. الان می بینم نه، من اشتباه برداشت کردم. فقط بی خیاله و الکی خوش. زندگی اش رو پدر مادرش اداره کردن و خودش هیچ سختی ای توی زندگیش نداشته. مدیریت مالی و .. خودش هم دست مادرشه. مثل بچه هاست. سطح مالی خانواده اش از ما بالاتر بوده و همش توی رفاه بوده و اصلا نمی دونه سختی یعنی چی.
بعد از ازدواج، با قرض کردن از پدرشوهرم به مکه رفتیم. گفتیم فرصتش با این سهیمه زوجهای جوان پیش آمده، حیف است. قبل از مکه همه سکه هایی که سر عروسی بهمان داده بودند را فروختیم تا بخش اعظم بدهی هایش را داد. آن موقع گفت که برایم میخرد اینها را دوباره. ولی الان کلا در این راستا کاری نمی کند.
بعد از ازدواج من دو مرتبه ترفیع گرفتم و حقوقم خیلی خیلی بیشتر از او شد. ضمن اینکه تازه که به دخل و خرج رسیدیم دیدم که با یک حقوق او اصلا زندگی مان نمی چرخد. با اینکه من خرج انچنانی هم ندارم. به صورت پیش فرض، مبنایش بر این بود که هر دو حقوق مان را بگذاریم برای زندگی. من هم چون دوستش داشتم، حرفی نزدم.
یک سری وام و .. گرفتیم که همه به حساب من است و با بیش از نیمی از حقوق من وامها را میدهیم و با کمتر از نیم دیگر و حقوق او، خرج مابقی زندگی. وامها را به نیت خانه دار شدن گرفته بودیم. و زندگی مان خیلی سخت شد. چون تقریبا چیز خاصی برای زندگی کردن نمی ماند. چون همسرم قسط دانشگاه آزاد و .. هم میدهد و حقوقش صفر میشود.
وقتی در اوج مشکلات مالی هستیم، قرض میدهد به خانواده اش و این در حالی است که مدتهاست چیزی در یخچال نداریم.
یک سری مشکلاتی پیش آمده که فکر کردم دادن حقوقم به صورت تمام و کمال به همسرم اشتباه محض بود.
اولین دلیلش اینکه: اخیرا برادر شوهرم یک بدهکاری مالی بزرگ بوجود آورده. کار همیشگی اش است ولی اینبار بحث سر میلیارد است. پدرشوهرم هم که قبلا همیشه بدهی هایش را میداده، اینبار گفته چیزی از اموالش را نمی فروشد و با دارایی نقدی دم دستش میخواست برای وثیقه و وکیل و .. اقدام کند. یک وام 18 میلیونی گرفتیم که همسرم بدون اینکه به من بگوید همه آن را در اختیار پدرشوهرم قرار داد تا یک زمینی بخرند و سندش را وثیقه کنند. خیلی داغون شدم. پول وامی که قسطهایش را من میدهم و به زندگی مان فشار می آید بدون اطلاع من...
گفتم هر وقت خواستی از پول خودت به خانواده ات کمک کن. من هم حرفی نمی زنم. نمی توانم بزنم. وقتی حق زن و زندگی ات را دادی، آن وقت هر چه اضافه آوردی ببر به هر کسی که خواستی بده. داشتم به رویش می آوردم که 900 تومان حقوقش که 450 اش را میدهد قسط دانشگاه ازاد و مابقی اش را 2 قسط دیگر که از قبل از ازدواج داشت، زندگی را نمی چرخاند.
بعدها کلی حرف زدیم. و قول گرفتم دیگر این کار را نکند.و از خیر این زمین هم گذشتم.ولی خیلی کل وجودم را ترس برداشت. این قضیه کل اعتمادم به همسرم را فروریخت. چیزی در دلم عوض شد. حس تنهایی. بی پناهی.
حس اینکه حتی بخواهم حقم را بگیرم از او چیزی در دستم نیست.قسط زمینی را که خریده هم دارم میدهم ولی هیچ چیز به اسمم نیست. برایم تا به حال مهم نبود. چون من و اویی نداشتم. ولی می بینم او اینطور نیست.
حتی به این فکر افتادم که یک پایگاه مالی مستقل برای خودم داشته باشم. حتی حقوق ام را از این به بعد به او ندهم هر چند میدانم به مشکل میخورد از همان ماه اول.
ولی نمیدانم حالا که ده ماه از ازدواجمان گذشته، چطور شروع کنم برای خودم پس انداز کردن؟ با توجه به اینکه ما همیشه خرج ها و درآمدها رو به درخواست من البته، داخل یک دفتر می نویسیم و همسرم هم کل حقوقم را میداند؟
دلیل دوم اینست که کار کردن من و حقوقم باعث شده تلاشش را کمتر کند. همسرم دو سال است کارمند بانک است. این مدت همیشه از مدیرش می نالید و با او بحث و درگیری داشت. در عین اینکه سه سال پیش یک اداره دولتی امتحان داده و قبول شده ولی همینطور معلق بودن تا حالا. حالا میخواهد برود در آن اداره استخدام شود. دلیل اصلی اش هم فشار کاری زیاد بانک است. در قسمت مدیریت هستند و 7 صبح تا 6 شب سر کار است.
اما من مخالفم و او اصلا برایش مهم نیست.
چرا مخالفم؟ درست است که حقوق ماهیانه بانک چیزی نیست ولی مزایای جانبی اش بدک نیست. کارانه و پاداش بستن حساب و .. را در نظر بگیری خیلی بهتر از این اداره است. ضمن اینکه وامهای زیادی هم میدهند. اما در این اداره اگر براش حکمی که میخواهد را هم بزنند حقوقش 600 تومن کمتر از حالاشه. و اگر نزنن که 800 تومان. که من فکر نمی کنم در بدو ورود حکم براش بزنن. خودش میگه میزنن!!
حقوق بانک هم الان ماهیانه اش زیاد نیست. یعنی 300 تومان بیشتر از حقوق اداره است. ولی کارانه هایی که هر سه ماه میدن، پاداش هایی که آخر سال میدن و .. رو متوسط بگیرم حقوقش نسبتا خوبه. یعنی تازه به زور خرج و دخلمون جور در میاد. بدون تفریح خاصی البته.
ناراحتم از اینکه در خواستگاری ازش پرسیدم که اگر من نخواهم سر کار بروم حقوق تان قدری هست که زندگی را بچرخاند؟ گفت بله. شما اصلا سر کار نروید و به اهداف خودتان برسید من خوشحال ترم.
در رابطه با کار کردن یا نکردن من ، بعد از ازدواج هم وقتهایی که من استرسی میشدم که نمی توانم به مقاله و اقدام برای دکتری برسم و تمام وقتم را تدریس می گیرد و ... و خیلی دلم میخواست زودتر دکتری را شروع کنم، همسرم گفت ما که آخر میخواهیم از این شهر برویم. تو چرا الان کارت را رها نمی کنی و بچسبی به مقدمات دکتری؟
گفتم: ببین الان داریم قسط میدهیم. اگر قسط نبود من از خدام بود نرم سر کار. خیلی اذیت میشم و خیلی روم فشار هست.
همسرم گفت: هر وقت خواستی بگو من یه طوری قسط ها رو میدم و تو دیگه نرو سر کار.
اون روز بهش گفتم: یادته گفتی نرو سر کار؟ حالا تو بری این اداره و حقوقت این مقدار زیاد کم بشه، فکر می کنی حتی اگر قسط هم نداشته باشیم زندگی مون می چرخه؟
گفت : آره
ما یه عادتی داریم که کل خرجهای ماهیانه رو توی یه دفتر می نویسیم.
گفتم بیا ببین. ما غیر از قسط هامون ماهی 2 میلیون تومان خرج مون میشه.
توی پرانتزم بگم که این خرج با وجود اینه که بریز بپاش اصلا نمی کنیم. حتی من مانتو و ... هم برای سر کارم نخریدم و دارم تحمل می کنم این لباسهایی که فرسوده شدن و از شان من خارجن. سفر نرفتیم توی این نه ماه. حتی باورتون نمیشه گوشت انقدر کم میخریم و من انقدر کم توی غذاها مصرف می کنم که حد نداره.
بعد گفتم به نظرت حقوقت بشه نصف این مبلغ، می رسونیم به زندگی کردن؟
ببین ما ماکزیمم یه خرید فروشگاهی مون رو بگیم کلا نریم و صرفه جویی بیشتر. که تازه اونم کلی فشار میاد به آدم در طول ماه که یه سری اقلام مورد نیاز رو استفاده نکنه اما مگه چقدر صرفه جویی میشه؟ اینم 200 تومان. توی این مایه ها.
اما این مبلغی که تو از حقوقت میخوای کم کنی حداقل 600 و حداکثر 800ئه.
گفتم: ببین تو نبودی که میگفتی هر وقت دلت خواست نرو سر کار؟ همه این حرفها رو با غصه و بغض زدم.
گفتم: دلم میخواست بگی من دنبال کاری ام که حقوقش بیشتر باشه. بگی من به فکرم که بعدا میخوایم بچه دار بشیم. بچه خرج داره و ...آینده اش رو تضمین کنیم و ..
حالا برعکس اومدی میگی میخوام حقوقم رو هم کمتر کنم. اونم نه یه مبلغ کمی. یکهو یه ضربه بزرگ.
هیچ جوابی نداد.
راستش حس می کنم توی بانک که همش میگفت مدیر باهامون درگیره و ...مشکل از کارایی خودش بوده. و امیدی نداره اینجا ترفیع بگیره و از شماتت مدام مدیرش ناراحته و دیگه نمی تونه تحمل کنه.
حس می کنم بهره هوشی همسرم خیلی کمتر از ادعاهاشه. یعنی قبلا خیلی منم منم میکرد توی خواستگاری. جوری که حس میکردم میشه بهش تکیه کنم. ولی الان حس نمی کنم میتونم بهش تکیه کنم. این غمی ایه که الان بدجوری نشسته توی دلم.
گفتم: فرض کن منم دیگه نخوام کار کنم. چی کار میکنیم؟ خودت گفتی که نمی دونستی من به خاطر قسطها میرم سر کار. نمی دونستی من خیلی استرسی میشم از اینکه همزمان بایست سر کار برم. به خونه زندگی برسم. مقاله بدم. زبان بخونم. برای دکتری بخونم و ...وقتی بهت گفتم من از خدامه که نرم سر کار. چون هدفم اینه که فعلا دکتری بگیرم نه عمرم رو با مربی بودن تلف کنم. خودت گفتی: هر وقت دوست داشتی نرو سر کار.
برگشت گفت: ببین تو کارت رو دوست داری. میدونم. در هر صورت رهاش نمی کنی. یه خنده ای هم کرد. یعنی حالا حالاها حقوق تو هست نگران نیستم.
راست میگفت. یکبار گفت همین ترم بعد درخواست استعفا بده. گفتم ریسکه. بزار اول دکتری یه جایی قبول شم بعدش.
اما از این حرفش ناراحت شدم: با حالت ناراحتی گفتم فرض کن من از الان بخوام همه حقوقم رو بزارم برای بچه. تو نباید به فکر باشی که خرج زندگی رو بدی؟
هیچی نگفت.
منم دیگه ادامه ندادم.
کمک من در زندگی باعث شده همسرم خیلی کم کاری کنه. خیلی اشتباه کردم.
مدیریت اقتصادی کلا دست منه. فقط منم که حواسم به خرجها هست. همسرم نه. حتی بهش گفتم ما ماهی 2 میلیون خرجمون بوده تعجب کرد!!
با وجود اینکه همه خرجها رو با هم میکنیم ولی هیچ وقت توی ذهنش جمع نزده بود. منم تعجب کردم پس حواست کجاست؟
من آخر ماه میام مخارج و درآمدهای ماه رو جمع میزنم و بهش اعلام میکنم.
حتی وقتی با هم نمیخونه میگم بیا یه چیزی رو ننوشتیم فکر کنیم چی بوده و ...
دقیق میدونه هر ماه چقدر خرجمون شده. ولی دقت نمی کرده اصلا.
اینش خیلی بده. بایست کاری کنم که یه ذره یاد بگیره مدیریت اقتصادی رو.
متاسفانه مادرش اینها مسئولیت خاصی بهش ندادن در دوران مجردی و بد بار اومده.
الان هم شرایطمون سخته میره یکهو طرح اینترنت 8 مگابایتی میخره، 240 هزارتومان. خیلی حرصم گرفت. من صرفه جویی می کنم اون... مثلا کفش نداشتم. به خاطر مشکل کمر و واریس پاهام کفش چرم و طبی بایست بپوشم..رفتیم کفش مناسب دیدم قیمتش 200 تومان بود. نگرفتم. رفتم از این بوتهای خیلی کیفیت بد با 60 هزار تومان خریدم.
بعد هی بهش میگم من ذره ذره صرفه جویی میکنم تو یکهو میری خرج می کنی؟
دوباره همین ماه هنوز 6 ام برج نشده موجودی جیب مون صفر صفر شد.
خلاصه منم داشتم مثل مادرش همه حساب کتاب زندگی رو خودم میکردم. توی دفتر و .. می نویسم ولی وقتی همسرم نره بررسی کنه و دستش نیاد که فایده نداره.
دفتر رو براش اوردم. میگم این 8 ماه و کل خرج هامون.
ببین هر قلم رو که میتونی خط بزنی و بگی خرج اضافه بوده خط بزن تا من قبول کنم ما نیاز به ماهی 2 تومان برای زندگی حداقلی نداریم.
بعد اصلا نگاه هم نمی کنه. بی خیال. میگه پس بقیه کارمندا چطوری زندگی می کنن؟
میگم: یکیش بابای خودم. شغل دوم دارن. بعد از ساعت کاریش رانندگی کرد. با سختی ما رو بزرگ کرد. بعد 30 سال زندگی یه خونه خوب نداره حتی.
اون زمان که ارزونی بود یه خونه نیمه ساخت رو خرید و 30 سال طول کشید تا کم کم ساختش. ما توی خونه نیمه ساخت بزرگ شدیم. میخوای پات رو بزاری جای پای بابای من؟ درسته بابای من شریف زندگی کرد ولی سخت. چقدر بیخوابی و شب زنده داری کشید؟ حاضری این سختی ها رو بکشی؟
خودم توی دلم میگفتم: عمرا اگه بتونی انگشت کوچیکه بابای من بشی. بابای من به خاطر ما همه کار میکرد. ولی تو راحت طلب هم هستی.
بهش گفتم: خوب اگر میتونی یه کاری کنی که بچه هات راحت باشن، چرا نکنی؟. اینطوری اگر بری اداره راه، ما فقط به زور خرج شکممون رو داریم. با این اوضاع مملکت صد سال دیگه هم خونه دار نمیشیم.
میگه: خانوم اگر روزی ما جایی باشه، بهمون میرسه.
میگم: یعنی بدون تلاش؟
بعدم سکوت می کنم. دیگه نمی دونم چطوری بهش بفهمونم.
مشکل اینه که خودم بدعادتش کردم.
حالا هم که میگم مدیریت مالی با شما باشه قبول نمیکنه. توی خونواده اونها، پدرش یه آدم کاملا بیخیال بوده و مدیریت همه چیز با مادرش بوده. همسرم شده کپی پدرش.


در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

سوالاتی درباره درآمد زن

[="Blue"]با سلام ، آیا زن میتواند از حقوق و درآمد خودش بدون اطلاع شوهرش به هر کسی که خواست ببخشد مثلاً خانواده ی خودش؟؟؟[/]

برچسب: