خدا، مردم، ازدواج، خشم، نفرت،خستگی

خدا ما رو برای تماشای خوشی های مردم آفرید! دلمو به چی خوش کنم؟

سلام

من دختری سی ساله هستم. از مدیریت اسک دین در ابتدای سخنم تقاضا دارم به مشاوره های آنلاین رسیدگی کنن اولا بنده نام کاربری قبلیم رو با طرح جدید مشاوره آنلاین از دست دادم ، ثانیا دیگه کلا سیستمش کار نمیکنه!

اما مشکلم
من چند بار واسم فرصت ازدواج پیش اومد که هر سه مورد کلاهبردار بودن و بعد ماهها جدا شدن و رفتن بدون پیگیری و من ضربه ی روانی بدی خوردم.
الان دیگه دوره ی پاکی نیست دوره ی اینه که منه دختر لباسمو از تنم در بیارم و عکس و فیلممو تو شبکه های اجتماعی بگذارم... دوره ی اینه که با فلانی و ... بلند شم برم کافی شاپ و رستوران و سفره خونه... همین هفته پیش یه پسری برگشت بهم گفت تو عقب مونده و تو خونه نشینی که با من نمیای رستوران شام بخوریم ..
مدت هاست دارم فکر میکنم شاید اینا راه درست رو میرن من اشتباه میرم.
هر چی کم سن و ساله میبینم همه ازدواج کردن و بچه دارن . یجورایی واسم حسرت شده... دختر بدی نیستم مانتویی و شیک پوش. کمی آرایش _ اجتماعی و خونگرم و زیبا به گفته دیگران.اما هر کی میاد میگه قصدم دوستیه .. یا بذاریم چند سال دوست بمونیم تا ببینیم بهم میایم یا نه.
یه پسر مؤمنیم بود که خیلی دلم میخواستش اونم تو عالم هپروت بود هر وقت ما رو دید از عالم بالا حرف زد در حالی که سنت پیامبرشو پاک فراموش کرده بود!

حالامدتیه که از همجنس های خودم متنفرم تا جایی که حالم از بعضیا بهم میخوره . مثلا وقتی میبینم فلانی شوهر کرده میگم قیافشو شبیه کفگیره ببین چه شانسی داره، یا یکی بیست سالشه بارداره میگم چه هولی ..، میذاشتی دو سال دیگه .. یا با خانواده شوهرشون مشکل دارن من بیشتر طرف خانواده شوهرشونم... اصلا یه وضعی

فکر میکنم همش بر میگرده به ازدواج نکردنم و ناکامی
میدونم شمام کاری ازتون بر نمیاد اون بالایی باید بخواد که نمیخواد و ما رو آورده به تماشای جهان..، خدایی خیلی متنفرم تا جایی که خود ارضایی میکنم اولا عذاب وجدان داشتم الان لج میکنم و حق خودم میدونم میگم به جهنم.

این زندگی هیچی نداره نه تفریحی ، نه مسافرتی ، نه شغلی، نه دوستی، نه مادر خوش اخلاقی، نه خبر خوبی اه اه خیلی جلو خودمو میگیرم که حرف زشت نزنم
مدرکمم کاردانیه .دیگه نپرسین