حلالیت طلبیدن از جنس مخالف

حلالیت طلبیدن از نامحرم

با نام و یاد دوست


با سلام و عرض ادب

این سوال ،‌ سوال یکی از کاربران سایت هست که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

که با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام
بنده یه جایی مشغول به کار شده بودم یه دختری (مشتری ثابت هر روز مغازه) عاشق من شد (به زبون نگفت ولی با رفتارش داد می زد) . منم دلم
براش رفت ولی جلوی خودم رو میگرفتم و بهش بی محلی میکردم و رومو ازش میگردوندم تا منو فراموش کنه .
اما یکی دوبار شاید طاقت نیوردم و یه لبخندی زده باشم.
میدیدم که دلش شکسته و مریض و بی تاب شده بود. منم بین دو تا گناه مونده بودم.
شکستن دل ادم و بد رفتاری باهاش یه ادم و از اون طرف ارتباط با نامحرم
.اصلا به رابطه فکر نمیکردم.حال بدشو نمیتونستم ببینم عذاب وجدان شدید داشتم .
یه روز ناخوداگاه یه احوال پرسی ساده کردم.به حدی خوشحال شده بود داشت بال در میورد .
فرداش از جلو مغازه رد شد با کمال پررویی واسم دست تکون داد.منم با صاحب کارم صحبت کردم ساعت کاریمو عوض کردم که نبینمش.
با کمال بی شرمی از صاحب کارم احوال منو پرسیده بود.صاحب کارم که بهم گفت دیگه عصبانی شدم.گفتم چه قدر بی حیاست این دختر.

خلاصه گفتم باید یه جوری تمومش کنم ماجرا رو .بهترین فکری که به ذهنم رسید.شب بعد که اومد. رفتم در مغازه بهش گفتم
خانم فلانی من نامزد دارم بیخیال من شید میتونید.
گفت باشه ولی حس کردم خورد شد نابود شد.درست فردای همون روز تصادف کردم اولین تصادف زندگیم
به خودم گفتم حتما دارم چوب دیشبو میخورم .
داشتم کلافه میشدم خدا من که میخواستم گناه نکنم چرا ؟گفتم نکنه دلشو شکستم بدتره

خلاصه رو اوردم به فال و استخاره
جوابش برای شروع رابطه خوب اومد.
فال حافظ گرفتم چند بار اومد که اگر به دوست رسی فلان است. و توصیه به دوستی میکرد.
از شدت کلافگی بر سر دوراهی و عذاب وجدان، افسردگی گرفتم حاد نفسم بالا نمیومد.
هر شب که میومدن سعی میکردم رفتارم عادی باشه ولی رومو ازش میگردوندم.

خلاصه از شدت مریضی استعفا دادم اومدم بیرون.
بعد یکی بهم گفت که یه دوست پسرم داشته و رابطه جنسی هم داشتن.مدتی اروم تر شد
اما زمین و زمان با زمین و زمان نشونه میدادن که برو حلالیت بطلب.
احکام هم میگفت اگه نامحرم باشه و مفسده باشه حلالیت لازم نیست.
یه استخاره دیگه با قران:با نیت اینکه برم حلالیت بگیرم یا نه گرفتم:
سوره قصص ایه 32تو همون صفحه :به سوی فرعون و اطرافیانش که نافرمانند برو موسی :من کسی از انان را کشته ام میترسم مرا بکشند
برادرم هارون که زبانش فصیح تر است به دستیاری من بفرست.

دلیل عمده اینکه نمیرفتم حلالیت بگیرم این بود که خیلی حجالتی ام و زبونم میگیره(مثل حضرت موسی).
از شباهت موضوع با آیه فکر و خیال من قوت
گرفت و اینکه شاید مفسده داشته باشه چون نامحرمه و یا اینکه باید یه جایی تو محلشون پیداش کنم که اگر یکی ببیندش براش بد میشه
چند ماه گذشته و من هر جا اسم موسی رو میبینم نابود میشم. دارم دیوونه میشم میترسم تکلیفی گردنم باشه.
اجازه دارم برم حلالیت با این که صحبت کردن برای من سخته و من خجالت میکشم .
میتونم نامه بنویسم (همون جور که موسی از هارون کمک گرفت )و تو نامه واقعیت رو بنویسم و حلالیت بگیرم
(نامه رو بدم صاحب کارم).
اصلا طبق معنی ایه نکنه وظیفه هدایت اینا گردن من باشه.از اون طرف نکنه مفسده این حلالیت بیشتر باشه

ایا نامه نوشتن به نامحرم برای حلالیت جایزه؟

فقط جان هر کی دوست دارین سریع تر دارم از دست میرم
دارم دیونه میشم به معنای واقعی کلمه دارم از افسردگی میمیرم

انشالله که از ترس عذاب قبر رهایی یابید.

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol: