الهی نامه علامه حسن زاده آملی

آیا خدا شعر هم می گوید!؟

آقای حسن زاده آملی می گوید خدا برای او شعر گفته و آن را نقل کرده:

علامه حسن زاده نقل مى كنند:
وقتى در تهران آن قدر به این كوچه و آن كوچه و این بنگاه و آن بنگاه سرگردان شده ام كه متحیره و حیرت آمدند و تو را طاقت نباشد از شنیدن ، از هر كسى كه سراغ خانه مى گرفتم ، نخستین پاسخ پرسشم این بود كه بچه دارى ؟ مى گفتم آرى ، فقط دو نفریم و یك طفل رضیع بنام عبدالله داریم . جواب مى شنیدم كه خانه اجاره اى نداریم . آن هم با اخمى كه بدتر از صد زخم حتى به طفل شیر خوارم رحم نكرده اند تا بالاخره در مسافرخانه اى یك باب اطاق محقر اجاره كردیم و مدتى در آنجابه سر مى بردیم . با آن وضع آشفته و آلفته ، به درس و بحث خود و ادراك محضر مبارك اساتید آرام و شادكام بودم ، و حشرم با الم نشرح بود كه فان مع العسر یسرا ان مع العسر یسرا .

در آن حال به اقتضاى طبع جوانى ژولیده و شوریده ، نامه اى منظوم ، شیرین و دلنشین ، بیش از یكصد و پنجاه بیت به پیشگاه خداوند سبحان تقدیم داشتم . پس از ارائه ارادات و وظیفه و مطالبى خواندنى ، عرض كردم :

فاعلاتن مفاعل فعلن
لطف فرما نگر به حال حسن
من به فرمان تو گرفتم زن
اوفتادم به كوچه و بر زن
تو خود اى سرور من آگاهى
هر كجایى كه بود بنگاهى
پاسخ پرسش من از خانه
اولا بچه دارى تو یا نه
از تحیر سر او فكنده به زیر
چه كنم در جواب او تقریر
نه دروغ است ، و راست با اما
با لن و لیس و لم و لما
با همه فضل و دانش و فرهنگ
كج و معوج شدم چو یك خرچنگ
بس كه گشتم به كوچه بس كوچه
شدم از لاغرى چو یك جوجه
كوچه و جوجه را پرشانى
كرده هم قیافه كه خود دانى
گر تو باشى بگو چه چاره كنى
خانه اى بهر خود اجاره كنى
ار حسن زاده ات گنهكار است
كاینچنین رنج را سزاوار است
رحم بر طفل شیر خوارش كن
یا به مامان دل فگارش كن الخ

و حق تعالى نیز به مفاد رد جواب الكتاب واجب كوحب رد السلام
جواب نامه را به نظم بیش از شصت بیت بدین عنوان مرحمت فرموده است .

اى جوانمرد پاك آزاده
دوست مهربان حسن زاده

تا پس از چند بیتى به تفقد خوابگى و دلجوئى و بنده پرورى فرموده است :

فاعلاتن مفاعلن فعلن
چشمها شد به نامه ات روشن
نامه اى كاین چنین بلند بود
باید از تو چون ارجمند بود
آفرین بر تو باد و نامه تو
نقش شیرین شهد خامه تو
آن دبیر فلك عطارد ما
از دبیرى بداد استفعا
كه كسى را چنین قلم باشد
خود دبیرى من ستم باشد
زهره از وجد چنگ زد در دف
زده كف الخضیب كف بر كف
شده بر حبیس مشترى كه بها
مى دهد در ازاى آن خود را
آنچه در آسمانم افراشته است
دست از كار خود فرو هشته است
مشك را با گلاب بسرشته است
نسخه اى بهر خویش بنوشته است
شد فضاى فلك پر از به به
زهره از شعر تو زند چهچه
لیك اى پادشاه ملك سخن
حسن آملى پاك دهن
هر چه بینى در این نشیب و فراز
همه با حكمتى بود دمساز
هر كه او را روان بیدار است
داند هر جا گل ا ست با خار است
گر بسر القدر خبر یابى
خیر بر خیز سر به سر یابى

منبع : كتاب درس هیئت ، علامه حسن زاده آملى ج 1 ص

ایا آیه قران و روایتی داریم که خدا شعر هم گفته باشد!؟

با تشکر@};-


الهی نامه علامه حسن زاده آملی حفظه الله

بسم الله الرحمن الرحيم
الهى بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرينت نورم ده.
الهى راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهى يا من يعفو عن الكثير و يعطى الكثير بالقليل از زحمت كثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده.
الهى ساليانى مى پنداشتم كه ما حافظ دين توايم استغفرك اللهم در اين ليلة الرغائب هزار و سيصد و نود فهميدم كه دين تو حافظ ما است احمدك اللهم.
الهى چگونه خاموش باشم كه دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گويم كه خرد مدهوش و بيهوش است.
الهى ما همه بيچاره ايم و تنها تو چاره اى و ما همه هيچكاره ايم و تنها تو كاره اى.
الهى از پاى تا فرقم در نور تو غرقم يا نور السموات و الارض انعمت فزد.
الهى شان اين كلمه كوچك كه به اين علو و عظمت است پس يا على يا عظيم شان متكلم اينهمه كلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود.
الهى واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و كتابم حجابم.
الهى چون تو حاضرى چه جويم و چون تو ناظرى چه گويم.
الهى چگونه گويم نشناختمت كه شناختمت و چگونه گويم شناختمت كه نشناختمت.
الهى چون عوامل طاحونه چشم بسته و تن خسته ام راه بسيار ميروم و مسافتى نمى پيمايم واى من اگر دستم نگيرى و رهاييم ندهى.
الهى خودت آگاهى كه درياى دلم را جزر و مد است يا باسط بسطم ده و يا قابض قبضم كن.
الهى دست با ادب دراز است و پاى بى ادب، يا باسط اليدين بالرحمة خذ بيدى.
الهى بسيار كسانى دعوى بندگى كرده اند و دم از ترك دنيا زده اند، تا دنيا بديشان روى آورد جز وى همه را پشت پا زده اند اين بنده در معرض امتحان درنيامده شرمسار است بحق خودت ثبت قلبى على دينك.
الهى ناتوانم و در راهم و گردنه هاى سخت در پيش است و رهزنهاى بسيار در كمين و بار گران بر دوش يا هادى اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين.
الهى از روى آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام از انس و جان شرمنده ام حتى از روى شيطان شرمنده ام كه همه در كار خود استوارند و اين سست عهد ناپايدار.
الهى رجب بگذشت و ما از خود نگذشتيم و تو از ما بگذر.
الهى عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه بايد كرد.
الهى عارفان گويند عرفنى نفسك، اين جاهل گويد عرفنى نفسى.
الهى اهل ادب گويند به صدرم تصرفى بفرما اين بى ادب گويد بر بطنم دست تصرفى نه.
الهى در راهم، اگر در باره ام گويى لم نجد له عزما چه كنم.
الهى آزمودم تا شكم دائر است دل بائر است يا من يحيى الارض الميتة دل دائرم ده.
الهى همه گويند خدا كو حسن گويد جز خدا كو.
الهى همه از تو دوا خواهند و حسن از تو درد.
الهى آن خواهم كه هيچ نخواهم.
الهى اگر تقسيم شود به من بيش از اين كه دادى نميرسد فلك الحمد.
الهى ما را ياراى ديدن خورشيد نيست، دم از ديدار خورشيد آفرين چون زنيم.
الهى همه گويند بده حسن گويد بگير. الهى همه سرآسوده خواهند و حسن دل آسوده