قاتل حضرت علی علیه السلام ارسال شده توسط کلام خدا313 در یکشنبه, ۱۳۹۹/۰۲/۲۸ - ۱۰:۰۷ انجمن: تاریخ اهل بیت(ع)بعضی مگن قاتل حضرت علی علیه السلام ابن ملجم نبود بلکه یه ایرانی بود درسته؟برچسب: ابن ملجماسیر عراقی، بسیجی، دفاع مقدس، شهید، شهادت، حضرت علی عبهمن جاذویه
ماجرای دفن بسیجی شهید در حرم حضرت علی (علیه السلام) ارسال شده توسط *طهورا* در شنبه, ۱۳۹۳/۰۷/۱۹ - ۱۳:۴۹ انجمن: سایربسم الله الرحمن الرحیم به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، "علی کاظم" از سربازان عراقی بود که در طول جنگ ایران و عراق بیش از پانصد بسیجی ایرانی را به شهادت رساند. وی در بخشی از خاطراتش میگوید: شهداء ایرانی مستجاب الدعوه هستند. آخرهای جنگ بود که تیرخوردم و خون زیادی ازم رفته بود. ایرانی ها ما را محاصره کرده بودند، چشمانم تار میدید که متوجه شدم یک ایرانی داره به سمتم می آد و تیر خلاص می زنه، نفسم را حبس کردم تا نفهمه زنده هستم. تا من رو برگردوند ناگهان نفسم زد بیرون، تا فهمید زنده هستم جلویم نشست و من هم پیراهنم را به نشان اینکه اسیر شده ام جلویش گرفتم. دیدم عربی بلد است، بچه خوزستان بود. پرسید اسمت چیه؟ گفتم علی، علی کاظم. گفت: تو اسمت علی هست و با ما می جنگی؟! شیعه هستی؟ گفتم آره. پرسید خونت کجاست؟ گفتم: نجف... تا گفتم نجف بغض این بسیجی ترکید و در حال گریه بود که گفت کجای نجف؟ گفتم اون کوچه ای که تهش به حرم حضرت علی:doa(6): می خوره. دیدم داره گریه می کنه. بهم گفت: اسمت علی هست و شیعه هستی، خونت هم کنار حرم حضرت علی:doa(6):، عشق ما ایرانی ها است بعد داری با ما می جنگی؟؟! سرمو انداختم پایین، ولی توبه نکردم. بعد گفت: می دونی آرزوم چیه؟ گفتم: نه. گفت: آرزوم اینه که شهید بشم و به رسم شما من رو دور ضریح خوشگل علی:doa(6): بچرخونن و رو به روی حرم امامم دفنم کنند. پیراهنی که تو دستام بود را گرفت و پوشید، داشت اشک می ریخت که یهو گفت: برو آزادی! گفتم چرا؟ گفت چون شیعه هستی و اسمت علی هست، برو. پا شدم دویدم، دور شدم اما دیدم که هنوز نشسته و داره گریه می کنه، دویدم و از حال رفتم. چشم که باز کردم دیدم تو بیمارستان هستم. همه اقوام دورم بودند، پدرم گفت: علی کاظم، تو زنده ای؟ تعجب کردم، گفتم آره، چطور؟ گفت:ِ ما تورا دفن کردیم! تعجم بیشتر شد. ادامه داد: دیروز یه جنازه اومد که صورتش کاملا سوخته بود و نمی شد تشخیص داد اما لباس تو تنش بود و تو جیبش پلاک تو بود. ما هم به رسم اعراب بردیم و دور ضریح امام علی:doa(6): چرخوندیم در قبرستان درست رو به روی حرم امام علی:doa(6): دفنش کردیم. به شدت اشک می ریختم، همه تعجب کرده بودند. خودم را انداختم پایین تخت، سجده کردم، گفتم: خدایا من کیا را کشتم! خدایا لعنت به من. آخر هم گفتم: خدایا یعنی توبه من را قبول می کنی؟ برچسب: اسیر عراقی، بسیجی، دفاع مقدس، شهید، شهادت، حضرت علی ع