آسیب شاسی زندگی

احساس می کنم همسرم مجبور است با من زندگی کند

با سلام چرا مردها حق دارند چندین بار عاشق بشوند و ازدواج کنند در عین اینکه همسر قبلی را دارند خونه زندگی فرزند موقعیت اجتماعی خوب دارند اما زنان اگه کس دیگه دوست داشته باشند حتما باید زندگی اولیه شون منفجر بشه کامل از همسر اول جدابشوند و موقعیت اجتماعی شون سقوط کنه و نابود بشوند تا شاید بتونند یه زندگی مطابق میل قلب شون بسازند تازه بچه هاشون هم به احتمال قوی نابود میشمند و اسیب طلاق می بینند؟چرا عفت و حیا فقط برای زن تعریف شده؟ من دوست ندارم همسرم مجبور باشه با من زندگی کنه.دوست ندارم همه اش نگران باشم اگه یه زنی ببینه که نقص های طاهر وباطن منو نداشته باشه و عاشقش بشه چی میشه.خسته شدم از بس تو فکر تغییر خودم مطابق میل همسرم بودم.خسته شدم چون نتونستم جوش های صورتم درمان کنم یه چوست صاف و سفید و باطراوت داشته باشم نتونستم چاق تر بشم و جذابتر بشم. نتونستم از نظر روانی وعقلی اونقدر درکش کنم که منو فقط برای سکس نخواد نتونستم اونقدر جاذبه معنوی تو کلام و رفتارم داشته باشم که همسرم حتی دلش نخواد نیم نگاهی به کس دیگه ای بکنه نتونستم براش یه زن منحصر به فرد باشم. شواهد شکستم 1-وقتی نیستم طوری وانمود می کنه که هیچ اتفاقی نیفتاده و هیچ مهم نبوده که نیستم چون خودش به تنهایی از عهده بچه داری اشپزی و خانه داری برامده. 2-گفته دلم میخواد دوباره مزه عشق بچشم .عاشقی جذابه دوست دارم 3-همیشه گفته و می گوید عاشقم نیست فقط دوستم داشته و داره.میگه عشق یه حس گذرا است عشق چشمت کور میکنه طشتی هاش را هم قشنگ می بینی ومن عاشق تو نبودم چون بدی هات را هم دیدم و میبینم 4-میگه ازادی مجبور نیستی با من زندگی کنی هرموقع هر زمان خواستی برو راحت نگران هیچی نباش نگران بچه ها هم نباش.چون دوستت دارم ازادی برو 5-برو سرکار مستقل مالی بشو تا بتونی اگه نخواستی با من باشی بری و مجبور نباشی به خاطر نیاز مالی پیش من بمونی 6-وقتی ناراحت میشم یا غر میزنم و گلایه می کنم میگه تو زبونت نیش داره.با حرفات ادیتم می کنی.میدونم اگه مثلا سراغش نرم و قهر کنم نمیاد دنبالم. دلایل شکستم 1-ادم حساسی هست یه جاهای حساسی چیزی گفتم کاری کردم که براش غیر منتظره بوده و ناراحتش کرده که خودم خبرندارم 2- من تصمیم گرفتم براساس اهداف کاری ام برم جلو خواست با من باشه نخواست بری با هرکسی دوست داره.اما هضمش مشکله برام.اشکم میریزه وقتی یهکسی میبینم صورتش همونجوره که همسرم دوست داره.زیبایی دستهاش همونیه که او میخواد جذابیت رفتارش کلامش موقعیت اجتماعیش، درجات معنوی اش، صفای باطنشو..چه طوری با این موضوع کنار بیام بتونم بپذیرم او حق داره به زنی نگاه کنه و عاشق بشه و ازدواج کنه یا رابطه موقت داشته باشه اما من باید سرم زیر بندازم به مردهای زیباتر مهربانتر خوش گفتارتر حتی فکرم نکنم چون بی حیا و بی عفتم.من عاشق همسرم هستم حتی خیلی از بدی هاش اونقدر به نظرم خوبه که وقتی دلتنگش میشم با دوستم ازش میکم میگه نه واقعا اینطوریه!!!و فکر میکنه بده.اما وقتی میگه من حتما یه زن دیگه میگیرم حق منه.یه زن میگیرم این جور و اونجور .یا میگه وای کی جوش صورتت خوب میشه دیگه کی اندامت از نوجوانی در میاد شکل یه زن میشی...دلم میخواد صورتت گل بگیرم حالم به هم میخوره از صورتت.دستات چه قدر زشته.چه قدر زبونت نیش داره ...دلم میشکنه دلم میخواد کسی بود که از لاغری ام لذت میبرد اصلا چرا من این قدر پایینم که فقط جسم خاکی ام شاید ارزش دیدن داشته باشه