پیشگفتار
حدود دو سال پیش، درحالیکه در یوتیوب گردش می کردم، به کلیپی برخوردم که گوینده ای به نام بهرام مشیری در آن حضور داشت و درباره شهادت امام حسین(ع) سخن می گفت.(برنامه تحت عنوان "داستان شهادت حسین" طی سه قسمت در سایت یوتیوب در دسترس است و شما از طریق پاورقی شماره ۷ می توانید این برنامه را مشاهده کنید) آن موقع بود که با شخصی با نام بهرام مشیری آشنا شدم. من هم آن موقع در برخی کلیپ های این آقا در قالب کامنت پاسخ می دادم ولی به خاطر مشغله درسی وقت نداشتم تا وبلاگی راه اندازی کنم. بسیار دوست داشتم که روزی برسد که بتوانم پاسخ او را بدهم. حال بعد از حدود دو سال با وجود بالا رفتن دانش و تغییر بسیاری از دغدغه ها، درصدد نوشتن جوابیه ای بر این برنامه برآمدم خواستم طوری نوشته باشم که تحلیلی بر ریشه های واقعه کربلا نیز بوده باشد. امیدوارم که خدا این کار ناچیز را از ما قبول کند و آقا اباعبدالله گوشه چشمی به ما کنند و دنیا و آخرت ما را تضمین کنند...
تعریف شهید
مشیری تعریفی از شهید ارائه می دهد. همانطور که سابقه درخشان ایشان نشان می دهد، ایشان سعی در منکوب کردن و انکار مقام والای امام حسین(ع) و بی ارزش کردن کار ایشان و قصد دارد بگوید که امام حسین(ع) شهید نیست. مشیری شهید را کسی تعریف می کند که این ویژگی ها را داشته باشد:
[INDENT]۱.محل فضیلت ها
۲.بازسازی فضیلت ها
۳.مایه گذاشتن از جان(می داند کشته می شود)
[/INDENT]حال ما بخواهیم با این تعریف پیش برویم، می بینیم که امام حسین(ع) یک شهید است:
[INDENT]۱. امام حسین(ع) محل فضیلت ها بود. تا جایی که طه الفشنی مصری نغمه حب الحسین(ع) را برای حضرت خوانده و او را مورد مدح قرار داده است. در تاریخ آمده است که سواران عبیدالله بن زیاد كه هزار تن بودند به فرماندهى حر بن يزيد تميمى يربوعى رسيدند، امام (ع) همينكه نزديك شدند به جوانان خود دستور فرمود با مشكهاى آب باستقبال آنان بروند و ايشان همگى آب آشاميدند و اسبهاى خود را هم سيراب كردند و همگى در سايه اسبهاى خود نشستند و لگامهاى آنان در دست ايشان بود، چون ظهر فرارسيد امام حسين (ع) به حر فرمود آيا همراه ما نماز مىگزارى يا تو با ياران خودت و من با ياران خودم نماز بگزاريم؟ حر گفت همگان با تو نماز مىگزاريم، و امام حسين (ع) پيش رفت و با همگان نماز گزارد.۱ واقعاً چه کسی به دشمن خود آب می دهد؟ همین برای بیان فضائل حسین(ع) بس...
۲. متأسّفانه در زمان یزید بن معاویه، جامعه چنان از مسیر واقعی اسلام که ولایت اهل بیت(ع) است، منحرف شده بود که ارزش های اسلامی علناً وارونه و برعکس اجرا می شد. یک زنباره شرابخوار که حتی منکر رسالت حضرت رسول(ص) هست می شود حاکم بلاد اسلامی، پیشنماز حرم پیغمبر(ص) از فرط شرابخواری در محراب استفراغ می کند، علمای یهودی و جاعلان به درون جامعه اسلام نفوذ کرده و دین را تحریف می کنند و امثالهم. در چنین وضعی مسلّم است که اگر اقدامی نشود، دیگر نامی از اسلام باقی نخواهد ماند. اینجاست که امام حسین(ع) علیه حکومت غاصبانه بنی امیه قیام می کند۲ و به مروان حکم می فرماید:"إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ و على الإسلام السلام إذ قد بليت الأمة براع مثل يزيد. اگر امت اسلام به دست کسی مثل یزید اداره شود، فاتحه اسلام خوانده است!"۳ همین فرد برای زنده نگه داشتن اسلام(که اثبات خواهیم کرد) قیام می کند و می گوید:" إني لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و إنما خرجت لطلب النجاح و الصلاح في أمة جدي محمد (صلّى الله عليه و {آله} و سلّم)أريد أن آمر بالمعروف و أنهى عن المنكر و أسير بسيرة جدي محمد (صلّى الله عليه و {آله} و سلّم) و سيرة أبي علي بن أبي طالب"۴
۳. حضرت حسین(ع) می دانست که شهید می شود. همانطور که امام به برادرش، محمد حنفیه، فرمود که حضرت رسول(ص) به خوابش آمد و فرمود:"يا حسين! اخرج فانّ اللَّه قد شاء ان يراك قتيلا ای حسین! خارج شو که خداوند می خواهد تو را کشته ببیند"۵
پس طبق گفته خود مشیری، امام حسین(ع) هم شهید است.
بعد مثال هایی می زند. نقبی هم به ماجرای سیاوش می زند بعد می گوید:"ماجرای حسین(ع) را از ماجرای سیاوش کپی برداری کردند. همانطور که علی(ع) را از رستم کپی برداشته اند. یا مهدی(عج) را از سوشیانت. زرتشتی ها می گویند سوشیانت از دریاچه بیرون می آید، شیعیان می گویند مهدی از چاه درمی آید چون که عرب دریا نمی دانسته چیست چاه را جایگزین دریا کرده است"
۱.ماجرای امام حسین(ع) و حضرت علی(ع) مبانی و مدارک و اسناد تاریخی دارند ولی سیاوش و رستم و... همگی خیالپردازی اند. پس اگر کپی برداری هم در کار باشد، کپی برداری از امام علی(ع) و امام حسین(ع) بیشتر به ذهن می زند تا این سخن پرمغزی که ایشان از دهان مبارک صادر فرمودند!
۲. می گوید:"شیعه میگه امام زمان(عج) از چاه بیرون می آید". بگذریم از اینکه دیدن حتی یکبار نقشه جهان کافیست تا فهمیده شود عرب می دانسته دریا چیست، اولاً که حدیث را غلط گفته است و امام زمان(عج) از کنار خانه کعبه ظهور می کنند. روایت این است:"...فَإِذَا خَرَجَ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَى الْكَعْبَة..."۶ و این سخن که از چاه بیرون می آیند هیچ مبنایی ندارد. ثانیاً گیریم مهدی(عج) از چاه بیرون می آید، مگر صرف شباهت دو روایت از دو فرقه مختلف دلیل بر کپی برداری است؟ در کجای عالم تحقیق چنین قیاسی معنا دارد؟ ازآنجاکه اسلام و زردشت و دیگر ادیان همگی از یک منشأ(خدا) هستند شباهت هایی بین آنها طبیعی است.
[/INDENT]
گفتگوی خواندنی فارس با راننده حامل ضریح امام حسین علیه السلام + عکس از آقا خواستم، او هم عطا کرد
خبرگزاری فارس: موها و محاسن جو گندمیاش بلند شده، مشخص است که مدتها در سفر بوده، سفری که از شهر مقدس قم آغاز شده و ادامه دارد تا خانه دوست، کربلا......
به گزارش خبرگزاری فارس از اهواز، طبق عادت فکر میکردم که باید تنها دو روز در مسیر میبود اما میگوید خیلی بیش از اینها و حدود 20 روز در جادهها است. هم خسته و هم خوشحال است. با اینکه سختی مسیر رمقی برایش نگذاشته بود، به جای استراحت، دائم دور و بر کامیونش بود. مرتب سرکشی میکند. همه جا را ورانداز میکند تا مبادا ماشینش مشکلی فنی داشته باشد. محمدرضا قنبری، راننده ضریح مطهر امام حسین علیه السلام متولد 1344 در محله خاک فرج قم است. محمدرضا حدود 30 سال است که در جادههای سخت و خطرناک رانندگی میکند. جادههایی که این روزها دائم شاهد حوادث ناگوار و جبران ناپذیر است. او حدود 18 سال است که در شهرداری قم در بخش موتوری این نهاد مشغول کار است. در حالی که همگان در انتظار رسیدن ضریح بودند، اما کمتر کسی به راننده زحمتکش کامیون منتقل کننده ضریح توجه میکرد. در انتظار بودم. برای اینکه زودتر بتوانم با او گفتوگویی داشته باشم، صبح زود در ابتدای منطقه «زرگان» منتظر ماندم. بالاخره بعد از مدتها انتظار، ضریح رسید. مردم با بیرقها و یزله به استقبال ضریح مطهر امام حسین علیه السلام رفتند. هر چقدر میخواستم نزدیک شوم، خیل جمعیت به سمت ضریح نمیگذاشت به ماشین نزدیک شوم. در این میان ناگهان زنی شتاب زده با «ثوب» (ردای مشکی) و مردی با «دشداشه» و «چفیه» بر سر در حالی که گوسفندی برای قربانی در دست داشتند با هزار تقلا و زور خود را به جلوی کامیون رساندند. کامیون میایستد و گوسفند را قربانی میکنند. در این فرصت بود که خود را به بالای ماشین کشاندم. درست در کنار درب راننده. پسر جوانی بود و گفت راننده عصر در مصلا است و حالا در حال استراحت. در نهایت او را در مصلی دیدم و گفتوگویی با او انجام دادم.
فارس: چطور شد که شما را به عنوان راننده انتخاب کردند؟ کار خدا بود. حکمت بود. یک روز آمدند شهرداری و گفتند یک راننده و کامیون میخواهیم که مرا انتخاب کردند.
فارس: عکسالعمل شما؟ از خوشحالی نمیدانستم چه کنم. باورش سخت بود که چنین اقبالی دارم. اما تعجب نکردم. از میان این همه ماشینهای ترو تمیز. شرکتهای زیادی درخواست داده بودند که خودروهای تمیز همراه با خرج مایحتاج راننده را هم بدهند، اما درخواستشان پذیرفته نشد و در نهایت مرا انتخاب کردند.
فارس: چرا تعجب نکردید؟ اوایل امسال در کربلا بودم. چون شنیده بودم که قرار است در قم برای امام حسین علیه السلام ضریح بسازند، همانجا از امام خواستم که من راننده ضریحش باشم. از او خواستم و به من عطا کرد. همان روزها به خیلی از دوستانم میگفتم که سال آینده من ضریح را میآورم. کسی باورش نمیشد و می خندیدند و میگفتند که این همه ماشین نو، چرا با ماشین فکستنی تو ضریح را بیارن؟
فارس: شهرهای زیادی را گذراندید؟ بله. شهرهای زیادی مثل قم؛ ساوه، تهران، اراک و... را گذراندم و شهر به شهر استقبال بیشتر بود. در هر شهر هم یک شب میماندیم.
فارس: مشکلی در مسیر پیش نیامد؟ برخی میگویند تعدادی زیر چرخهای ماشین رفتند؟ نه خدا را شکر هیچ مشکلی پیش نیامد و تنها یکی از ماموران همراهمان بود که نزدیک اندیمشک پایش زیر تایر رفت. حالا هم حالش خوب است و گویا عمل کرده. مشکل دیگری که پیش آمد این بود که حدود 60 کیلومتر از خرم آباد بیرون آمده بودیم که دینام ماشین از کار افتاد. همانجا کسی پیدا شد و گفت من مکانیک هستم. با سرعت و حدود نیم ساعت بعد برایمان یک دینام و باطریساز آورد. همانجا سریع وسایل را نصب کردیم و حرکت را ادامه دادیم.
فارس: رانندگان بین شهرها وقتی از کنار ضریح میگذشتند چه عکسالعملی داشتند؟ آنقدر خوشحال و ذوق زده میشدند که حد و نهایت ندارد. فریاد میزدند خوشا به سعادت راننده چکار کردی که این مسیر قسمتت شد؟
فارس: زمان برگشت، ماشین بدون بار است. چه حالی پیدا میکنی؟
راننده که به زیارت کردن مردم خیره شده بود، گفت: فکر کنم جز ماتم هیچ حس و حالی نداشته باشم. حالا ذوق و شوق بردن و رساندن خانه به صاحبخانه را دارم. اما وقت برگشت از تنهایی چکار کنم؟ اذیت میشوم. در میان گفتوگویم با راننده بود که زنی فریاد میزند آقای راننده، آقای راننده. حاج محمدرضا سرش را از پنجره بیرون کشید. زن گفت: آقای راننده خدا به همرات. تو رو خدا برای بچم دعا کن، مریض دارم. راننده با نگاهی معصومانه گفت: چشم، به روی چشم. از راننده پرسیدم فراموش نمیکنید برای این خانم دعا کنید؟ نه اصلا. اتفاقا در مسیر کلی سفارش دادند که دعا کنم. شاید خانمها بیش از 50 نامه به من دادند که به مرقد امام حسین علیه السلام ببرم. یکی مریض دارد و یکی حاجت. هر کسی به نوبه خودش متوسل میشود. بعضیها میخواستند پول بدهند، اما پول ازشون نمیگرفتم.
فارس: عکسالعمل خانواده شما چه بود؟ آیا راحت گذاشتند به این سفر بروید؟ من سه پسر و دو عروس دارم. وقتی این خبر را شنیدند همه دوست داشتند همراهم بیایند. در کاروانمان خانم همراهمان نیست. از من قول گرفتند که حتما سال آینده به زیارت کربلا ببرمشان تا از سفرم راضی باشند. من هم به آنها قول یک زیارت در سال آینده را دادم. خانواده من واقعا برایم زحمت زیادی کشیدند و اهل کرم هستند.
فارس: ضریح از شهرهای زیادی گذشت. چه تفاوتی در استقبال مردم دیدید؟ استقبال مردم خوزستان متفاوت بود. آنها مشخص است که عاشقترند و دوست دارند که ضریح بیشتر پیششان بماند. مثلا در خوزستان مردم با شیوه خاص و بیرقهای متفاوت به جلوی ماشین میآمدند و شروع به سینهزنی به سبک محلی خودشان میکردند. اما در شهرهای دیگر اینچنین نبود و همه در کنار ضریح سینهزنی میکردند.
فارس: این اولین سفرتان به اهواز بود؟ خیر. اولین بار در سال 60 بود که برای حضور در جبهه به اهواز آمدم. آن موقع شهر خلوت بود و شکل و شمایش تفاوت داشت.
فارس: سفر به عراق شاید همراه با خطر باشد.... من برای جانم هیچ ارزشی قائل نیستم. انشالله ضریح را صحیح و سالم تحویل امام بدهیم. بعضی از دوستان همراهمان غسل شهادت کردهاند و برای هر خطری آماده هستیم.
فارس: حرف آخر؟ از همه مردم میخواهم که برایمان دعا کنند، خجالت زده صاحب ضریح نشویم. گفتوگو: قاسم منصور آل کثیر منبع
:Sham: سفر امام حسین :doa(6): :Sham:[COLOR=darkorchid][SIZE=112] .............................................................
[SPOILER]
بچه های عزیز، برای آشنایی بیشتر شما با امام حسین، خلاصه ای از زندگی ایشون رو براتون می گم. در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه, که درود خدا بر ایشان باد, در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص) رسید, به خانه حضرت على (ع) و فاطمه (س) آمد و اسما را فرمود تا کودکش را بیاورد. اسما او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت. به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش امین وحى الهى, جبرئیل, فرود آمد و گفت: سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا, این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) که به عربى (حسین) خوانده می شود نام بگذار. چون على براى تو بسان هارون براى موسى بن عمران است, جز آن که تو خاتم پیغمبران هستى. و به این ترتیب نام پرعظمت حسین از جانب پروردگار, براى دومین فرزند فاطمه (س) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش, فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد, گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه کشت, و سر آن حضرت را تراشید و هموزن موى سر او نقره صدقه داد. از ولادت حسین بن على (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام (ص) درباره حسین (ع) ابراز میداشت, به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند. سلمان فارسى می گوید: دیدم که رسول خدا (ص) حسین (ع) را بر زانوى خویش نهاده او را می بوسید ومی فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى, تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى, تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجت هاى خدایى که نه نفرند و خاتم ایشان, قائم ایشان (امام زمان عج) می باشد. انس بن مالک روایت می کند: وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست میدارى, فرمود: حسن و حسین را, بارها رسول گرامى حسن (ع) و حسین (ع) را به سینه می فشرد وآنان را می بویید و می بوسید. ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است, در عین حال اعتراف میکند که: رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه هاى خویش نشانده بود و به سوى ما می آمد, وقتى به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته, و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است. عالیترین, صمیمی ترین و گویاترین رابطه معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامى اسلام (ص) خواند که فرمود: حسین از من و من از حسینم. شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه که رسول خدا (ص) چشم ازجهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زیست. پدرى که جزبه انصاف حکم نکرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانید, جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت. پدرى که در زمان حکومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند, همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام این مدت , با دل و جان از اوامر پدر اطاعت میکرد, و در چند سالى که حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت حسین (ع) در راه پیشبرد اهداف اسلامى , مانند یک سرباز فداکارهمچون برادر بزرگوارش می کوشید, و در جنگهاى جمل, صفین و نهروان شرکت داشت. و به این ترتیب, از پدرش امیرالمؤمنین (ع) و دین خدا حمایت کرد وحتى گاهى در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض میکرد. در زمان حکومت عمر, امام حسین (ع) وارد مسجد شد. خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص) مشاهده کرد که سخن میگفت. بلادرنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از منبر پدرم فرود آى .... پس از شهادت حضرت على (ع), به فرموده رسول خدا (ص) و وصیت امیرالمؤمنین (ع) امامت و رهبرى شیعیان به حسن بن على (ع), فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع) گوش فرادارند. امام حسین (ع) که دست پرورد وحى محمدى و ولایت علوى بود, همراه وهمکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ , امام حسن (ع) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتیها را تحمل نماید, امام حسین (ع) شریک رنجهاى برادر بود و چون میدانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است, هرگز اعتراض به برادرنداشت و حتى یک روز که معاویه, در حضور امام حسن (ع) وامام حسین (ع) دهان آلودهاش را به بدگویى نسبت به امام حسن (ع) و پدربزرگوارشان امیرمؤمنان (ع) گشود, امام حسین (ع) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاویه بشکند و سزاى ناهنجاریش را به کنارش بگذارد, ولى امام حسن (ع) او را به سکوت و خاموشى فراخواند , امام حسین (ع ) پذیرا شد و به جایش بازگشت, آنگاه امام حسن (ع) خود به پاسخ معاویه برآمد و با بیانى رسا و کوبنده خاموشش ساخت. چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود, به گفته رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و وصیت حسن بن على (ع) امامت و رهبرى شیعیان به امام حسین (ع) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گردید. امام حسین (ع) می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام, بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده, سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامى و قوانین خداوند است و ازاین حکومت پوشالى مخرب به سختى رنج میبرد, ولى نمیتوانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامى پایین بکشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع) نیز وضعى مشابه او داشت. امام حسین (ع) میدانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پیش از هر جنبش و حرکت مفیدى به قتلش میرساند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پیشه ساخت که اگر برمی خاست , پیش از اقدام به دسیسه کشته می شد, و از این کشته شدن هیچ نتیجه اى گرفته نمی شد. بنابراین تا معاویه زنده بود, چون برادر زیست و علم مخالفت هاى بزرگ نیفراخت , جز آن که گاهى محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد میگرفت و مردم رابه آینده نزدیک امیدوار میساخت که اقدام مؤثرى خواهد نمود. و در تمام طول مدتى که معاویه از مردم براى ولایت عهدى یزید , بیعت میگرفت , حسین به شدت با او مخالفت کرد, و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولیعهدى او را نپذیرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاویه گفت و یا نامهاى کوبنده براى او نوشت. معاویه هم در بیعت گرفتن براى یزید, به او اصرارى نکرد و امام (ع) همچنین بود وماند تا معاویه درگذشت ... یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامى تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند و براى این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبیت کند, مصمم شد براى نامداران و شخصیتهاى اسلامى پیامى بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند.به همین منظور, نامه اى به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که براى من از حسین (ع) بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود به قتلش برسان. حاکم این خبر را به امام حسین (ع) رسانید و جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع) چنین فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید. آن گاه که افرادى چون یزید (شرابخوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمیکند) بر مسند حکومت اسلامى بنشیند, باید فاتحه اسلام را خواند. (زیرا این گونه زمامدارها با نیروى اسلام و به نام اسلام, اسلام را از بین می برند.) امام حسین (ع) میدانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است , اگر درمدینه بماند به قتلش میرسانند, لذا به امر پروردگار, شبانه و مخفى از مدینه به سوى مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه, همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید, در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت و این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان ازامام حسین (ع) که در مکه بسر میبرد دعوت کردند تا به سوى آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام (ع) مسلم بن عقیل, پسر عموى خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفى را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه اى روبرو شد , هزاران نفر به عنوان نایب امام (ع) با او بیعت کردند و مسلم هم نامه اى به امام حسین (ع) نگاشت وحرکت فورى امام (ع) را لازم گزارش داد. هر چند امام حسین (ع) کوفیان را به خوبى می شناخت , و بی وفایى و بی دینیشان را درزمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به گفته ها و بیعتشان با مسلم نمی توان اعتماد کرد, ولیکن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوى کوفه حرکت کند. با این حال تا هشتم ذیحجه, یعنى روزى که همه مردم مکه عازم رفتن به منى بودند. و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می خواست خود را به مکه برساند, آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزى با اهل بیت و یاران خود, از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت, یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده, بلکه علیه او قیام کرده است. یزید که حرکت مسلم را به سوى کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود, ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت بنى امیه بود) به کوفه فرستاد. ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویى و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید وارعاب , آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت و مسلم به تنهایى با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت و پس از جنگى دلاورانه و شگفت, با شجاعت شهید شد.(سلام خدا بر او باد) و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را علیه امام حسین (ع) برانگیخت و کار به جایى رسید که عده اى از همان کسانى که براى امام (ع) دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع) از راه برسد و به قتلش برسانند. امام حسین (ع) از همان شبى که از مدینه بیرون آمد و در تمام مدتى که در مکه اقامت گزید و در طول راه مکه به کربلا, تا هنگام شهادت, گاهى به اشاره, گاهى به صراحت, اعلان می داشت که: مقصود من از حرکت, رسوا ساختن حکومت ضد اسلامى یزید و برپاداشتن امر به معروف و نهى از منکر و ایستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است وجز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدى هدفى ندارم و این مأموریتى بود که خداوند به او واگذار نموده بود, حتى اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیرى خانواده اش اتمام پذیرد. رسول گرامى (ص) و امیرمؤمنان (ع) و حسن بن على (ع) پیشوایان پیشین اسلام, شهادت امام حسین (ع) را بارها بیان فرموده بودند. حتى در هنگام ولادت امام حسین (ع), رسول گرانمایه اسلام (ص) شهادتش را تذکر داده بود و خود امام حسین (ع ) به علم امامت می دانست که آخر این سفر به شهادتش می انجامد, ولى او کسى نبود که در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد, یا از اسارت خانواده اش واهمه اى به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را و شهادت را سعادت می پنداشت. (سلام ابدى خدا بر او باد) خبر شهادت حسین (ع) در کربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بودکه عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته از رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و امام حسن بن على (ع) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند. بدینسان حرکت امام حسین (ع) با آن درگیریها و ناراحتی ها احتمال کشته شدنش را دراذهان عامه تشدید کرد. به ویژه که خود در طول راه می فرمود: من کان باذلا فینا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا. هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد, همراه ما بیاید. و لذا در بعضى از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند. غافل از این که فرزند على بن ابى طالب (ع) امام و جانشین پیامبر و از دیگران به وظیفه خویش آگاه تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشید.