سواد آموزی به توفیق فرمان امام خمینی (ره) از یک حرکت محدود فرهنگی، به نهضتی فراگیر تبدیل شد و از آن پس در شمار مقدس ترین آرمانهای انقلاب اسلامی در آمد.
به حتم، چنین آرمان مقدسی، شایستگی آن را دارد که در کنار مهم ترین اهداف و برنامه های معجزه قرن، یعنی انقلاب شکوهمند اسلامی بنشیند و سطری طلایی در کارنامه نهضت اسلامی در جهان معاصر باشد.
نیاز به توصیه و توجیه نیست؛ زیرا همگان می دانند که آموختن تنها دستاویز انسان در سراشیب نشناختن و ندانستن است. اما همتی بلند می خواهد و توفیقی مدام.
در دین و آیینی که تعلیم و تعلم، عبادت است، جستجوی دانش، فریضه و عالم ارجمندترین کس در میان مردم است، محرومیت از خواندن و نوشتن، بخشودنی نیست.
اولین کلمه و نخستین فرمان آخرین کتاب آسمانی، امر به خواندن است. چنین کتابی و چنان آیینی، مسلمانی را که نخواند و ننویسد، سرزنش می کند.
آموزاندن، بهایی بود که پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) برای آزادی اسیران جنگ بدر مقرر فرمود، و آموختن، هنری است که همه توانایی ها و هنری های دگر، از آن می جوشد و سر برمی آورد. راست است که از دانایی می خیزد و دانستن، توانستن می آفریند.
تشکیل نهضت مقدس سوادآموزی، اقتضای روح و مرام انقلاب اسلامی بود و اگر چنین نبود، جای هزار شگفتی و تاسف بود. به یمن فرمان امام خمینی (ره) پایه و اساس نهضتی گذارده شد که در هر گام، طاغوتی را شکست و در هر مرحله توفیقی به چنگ آورد. هر سرزمینی که به تصرف این قیام ستودنی، در می آید، بر بام آن پرچم فخر و برازندگی افراشته می شود و چراغ سعادت و بالندگی افروخته تر می گردد.
رهبران و کوشندگان این نهضت را سپاس می گوییم و توفیق بیشتر آنان را از خداوند خواستاریم. به جا و شایسته است که هدف ها و رسالت والای نهضت سوادآموزی مورد توجه و دقت قرار گیرد.
اگر امام نیست؛ خدای او، راه او، رهنمودهای او هست....
صحیفه امام، درخشانترین روشنگر راه و اهداف و آرمانهای انقلاب مقدس اسلامی است.
رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران، آن عارف وارسته؛ بوسیله بیانات و مکتوبات خود با روشن بینی ویژه ای، راه امروز ما را روشن کرده است....
برای زنده نگهداشتن خط امام در ذهن ها و دلهای خود، دائما نیاز به یادآوری سخنان ارزشمند و جاودانه آن عزیز دلهایمان داریم.
امید است این تایپک، قدمی در این راه باشد. ان شاءالله.
--------------------------------------------------
مگر ما از حسین بن علی(ع) بالاتریم؟!
آن چیزی که برای ما ارزش دارد
اولاً، اسلام است
که در آن همه چیز هست.
ما برای شکممان قیام نکردیم که اگر شکممان را یک وقت جلویش را بگیرند ما بنشینیم سر جایمان.
ما برای اسلام قیام کردیم؛ همان طوری که در صدر اسلام پیغمبر اکرم برای اسلام قیام کرد و آنقدری که او در زحمت و رنج واقع شد، ما نشدیم. دیروز یک پیرمرد نزدیک به هشتاد - تقریباً بین هفتاد و هشتاد بود - آمد با من مصافحه کرد و رفت آن کنار. دوباره من دیدم ایستاد و دوباره دارد میآید!
دفعه دوم که آمد اینجا، گریه میکرد. اشکهایش را من دیدم که آنجا جاری بود. میگفت من میخواهم بروم جنگ بکنم!
....الحمدللَّه، ما که جوانهایمان، پیرهایمان، زنها، دخترها؛ همه، بچهها؛ همهمان یک تحولی در ما پیدا شده است که نمیخواهیم دیگر زیر بار ابرقدرتها برویم.
ما باز به آن تنگنای اقتصادی که پیغمبر اکرم در آن چند سال، که در آن غار بود، واقع شده بود، واقع نشدیم. ....لکن ارزش عمل؛ یک ارزشی بود که میارزید به اینها.
تحمل میکرد ایشان اینها را. ما الآن چیزی برایمان واقع نشده. خوب، یک گوشه کشور ما یک جنگی واقع شده و آن هم دارند سرکوبشان میکنند.
ما باید مهیّا باشیم که فردا اگر از یک گوشه دیگری هم یک شیطان دیگری سر در آورد، آن [را] هم سرکوبش بکنیم.
ما میخواهیم زنده باشیم و ما میخواهیم شرافت خودمان را حفظ کنیم و ما میخواهیم اسلام عزیز را، که همه چیز درش هست، استقلال درش هست - آزادی درش هست، شرافت درش هست - میخواهیم این را حفظش بکنیم و قرآن کریم را حفظ بکنیم.
این ارزش دارد به اینکه ما همهمان هم از بین برویم، رفتیم.
مگر ما از پیغمبر بالاتریم؟
مگر ما از حسین بن علی بالاتر هستیم؟
آنها هم همه چیزشان را دادند در راه هدفشان.
ما از جنگ نباید بترسیم. پیغمبر اکرم جنگ کرده است برای اسلام. حضرت امیر جنگ کرده است برای اسلام. صدر اسلام در یک چند سال چندین جنگ، هشتاد تا، چقدر جنگ واقع شد. ما باید مهیّا بشویم برای جنگها و ما قدرت داریم.....
۱۲ آبان ۱۳۵۹ در دیدار با دانشجویان مسلمان پیرو خط امام
موضوع: مقاصد استعماری قدرتها در ایجاد خوف - شکسته شدن قدرت پوشالی امریکا - انزوای از قدرتها
سلام.
وقت شما بخیر.
یکی از آشنایان بنده که خانم پا به سن گذاشته ای هستن از من یه سوال پرسیدن در مورد نماز قضا، که آیا میشه نماز قضا رو خلاصه تر خوند؟ مثلا" یه بار تسبیحات اربعه رو بگن یا قنوت رو نگن یا ...؟ اگه میشه، چه بخش هایی قابل حذف کردنه و چه بخش هایی قابل کمتر شدن؟
در مورد مرجع تقلید ایشون هم باید عرض کنم، ایشون ابتدا مقلد آیت الله خوئی بودن و بعد از رحلت ایشون امام خمینی رو انتخاب کردند و یک بار هم که حج رفته بودند برای اعمال حج رهبری رو انتخاب کردند. این نکته رو اضافه کنم که ایشون در زمان آیت الله خوئی نماز میخوندن ولی چون دوران قدیم بوده رساله شون رو نخوندن. احکام پاکی و نجاسات و نوع نماز خوندن و ... رو از این و اون یا از پیشنماز یا ... یاد گرفتند.
الان احکام نماز رو باید طبق نظر کدوم مرجع به جا بیارن؟
چند سوال در مورد نماز آیات داشتم:
1. چه زمانی نماز آیات قضا میشه؟
2. آیا تو نیت حتما" باید مشخص کنیم قضاست یا ادا؟
3. آیا تو نیت باید حتما" مشخص کنیم برای ماه گرفتگیه یا زلزله یا ...؟
4. اگه بعد از تمام شدن ماه گرفتگیه بخوایم نماز آیات بخونیم حکمش چیه؟ (باید حتما" خوند؟ قضاست یا ادا؟ آیا گناهی کردیم که نخوندیم؟)
5. اگه چند سال بعد از وقوع زلزله بخوایم نماز آیات رو بخونیم حکمش چیه؟
یکی از دوستان اعتراض کرده بودند که چرا دروس مربوط به ولایت فقیه و استدلالات مربوطه در رسانه های پر مخاطب مانند تلویزیون نیست که البته این بحث ها علمی است و بحوث علمی در جای خود یعنی مراکز علمی محل اعراب پیدا میکند و دروس تخصصی هیچ دانشگاهی در تلویزیون آموزش داده نمیشود . این مساله عاقلانه نیست که بدون بیان پیش نیاز مطالب سطح بالای علمی در رسانه ای که مخاطب عام دارد بیان گردد.
با اینحال فی المثل همین دروس از رادیو معارف پخش شده که در اینجا از این رسانه نقل قول میشود.
علی ایها الحال اینهم دروس بسم الله
اما
منظور از درس خارج فقه چیست؟
بعد از پایان دروس سطح در حوزه های علمیه، درس خارج شروع می شود. منظور از درس خارج در حوزه های علمیه، درس هایی است که کتاب معین و مشخصی تدریس نمی شود، بلکه اساتید دروس خارج که معمولاً مراجع و مجتهدین هستند، یکی از متون فقهی و کتاب های علمای گذشته را به عنوان متن قرار می دهند و در هر مسئله از مسائل فقهی به صورت مستدل با توجه به ادله اربعه (قرآن، حدیث، عقل و اجماع) به بحث و برسی اقوال می پردازند و پس از بررسی همه جانبه اطراف مسئله در پایان نظر خود را در آن موضوع اعلام می کنند. این شیوه از تدریس اولاً: برای تبیین مسائل فقهی است. ثانیاً: برای پرورش روحانیون جهت آشنایی به نحوه ورود و خروج در مسائل و چگونگی تتبع در مسائل فقهی است. تدریس "فقه" معمولاً زمان نسبتاً زیادی را به خود اختصاص می دهد؛ چون با توجه به این که بیش از چهل عنوان موضوعات اصلی فقهی مطرح می شود، یک فقیه باید عمرش را در این راه بگذارد تا بتواند این موضوعات را تبیین و بررسی و تدریس کند.( منبع)
نمونه ای از این دروس را در این صفحه مشاهده فرمائید.
امام خمینی | درس ولایت فقیه جلسه 1 - اسلام دینی اجتماعیست 00:38:45
امام خمینی ، رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران به مسئله ی اخلاق توجه بسیاری داشتند
اخلاق انقلابی ایشان یکی از نمونه هایی ست که می تواند الگوی بسیاری مناسبی برای همگان باشد
آقای حسن ابراهیم زاده مقاله ای را تحت عنوان اخلاق انقلابی امام نوشته اند
جناب آقای گورباچف، صدر هیأت رئیسه ی اتحاد جماهیر شوروی با امید خوشبختی و سعادت برای شما و ملت شوروی
از آن جا که پس از روی کار آمدن شما چنین احساس می شود که جنابعالی در تحلیل حوادث سیاسی جهان خصوصاً در رابطه با مسائل شوروی در دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد قرار گرفته اید و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتی را یاد آورشوم هر چند ممکن است حیطه ی تفکر و تصمیمات جدید شما تنها روشی برای حل معظلات حزبی و در کنار آن حل پاره ای از مشکلات مردمتان باشد، ولی به همین اندازه هم شهامت تجدید نظر در مورد مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود، قابل ستایش است.
و اگر به فراتر از این مقدار فکر می کنید، اولین مسأله ای که مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد، این است که در سیاست اسلاف خوددار، بر خدازدایی و دین زدای از جامعه که تحقیقاً بزرگ ترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم شوروی وارد کرده است، تجدید نظر نمایید و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق مسیر نیست.
البته ممکن است از شیوه های ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه ی اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه ی خویش را دوا نکرده اید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند. چرا که امروز اگر مارکسیسم در روش های اقتصادی و اجتماعی به بن بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسائل البته به شکل دیگر و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است.
جناب آقای گورباچف!
باید به حقیقت رو آورد؛ مشکل اصلی کشور شما مسأله ی مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه ی طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.
جناب آقای گورباچف!
برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست.
چرا که مکتبی است مادی و با مادیت نمی توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی ترین درد جامعه ی بشری در غرب و شرق است، به درآورد.
حضرت آقای گورباچف!
ممکن است شما اثباتاً در بعضی جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبه ها، اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید، ولی خود می دانید که ثبوتاً این گونه نیست. رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد و شما دومین و علی الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید.
امروز دیگر چیزی به نام کمونیسم در جهان نداریم، ولی از شما جداً می خواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید.
امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایه های پوسیده ی هفتاد سال کژی جهان کمونیسم را از چهره ی تاریخ و کشور خود بزدایید. امروز دیگر دولت های همسو با شما که دلشان برای وطن و مردمشان می تپد، هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منابع زیرزمینی و روزمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیسم که صدای شکستن استخوان هایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است مصرف کنند.
آقای گورباچف!
وقتی از گلدستههای مساجد بعضی از جمهوری های شما پس از هفتاد سال بانگ الله اکبر و شهادت به رسالت حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) به گوش رسید، تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله وسلم) را از شوق به گریه انداخت. لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهان بینی مادی و الهی بیندیشید، مادیون معیار شناخت در جهان بینی خویش را «حس» دانسته و چیزی را که محسوس نباشد، از قلمرو علم بیرون می دانند و هستی را همتای ماده دانسته و چیزی را که ماده ندارد، موجود نمی دانند. قهراً جهان غیب مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت را یکسره افسانه می دانند.
در حالی که معیار شناخت در جهان بینی الهی اعم از «حس و عقل» می باشد و چیزی که معقول باشد، داخل در قلمرو علم می باشد گرچه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت است و چیزی که ماده ندارد، می تواند موجود باشد. و همان طور که موجود مادی به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقلی متکی است.
قرآن مجید اساس تفکر مادی را نقد می کند و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست و گرنه دیده می شد، (لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللهَ جَهْرَهً) ؛ می فرماید: (لا تُدْرِکُهُ الأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ). از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم که از نظر شما اول بحث است. اصولاً میل نداشتم شما را در پیچ و تاب مسائل فلاسفه بخصوص فلاسفه ی اسلامی بیندازم. فقط به یکی دو مثال ساده و فطری و وجدانی که سیاسیون هم می توانند از آن بهره ای ببرند، بسنده می کنم:
این از بدیهیات است که ماده و جسم هر چه باشد از خود بی خبر است. یک مجسمه ی سنگی یا مجسمه ی مادی انسان، هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است، در محیطش چه می گذرد، در جهان چه غوغایی است.
پس در حیوان و انسان چیز دیگری است که فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمی میرد و باقی است. انسان در فطرت خود هر کمالی را به طور مطلق می خواهد و شما خوب می دانید که انسان می خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است، دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد.
انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست. فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد؛ آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم گرچه خود ندانیم. انسان می خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود. اصولاً اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه ی وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است.
اگر جنابعالی میل داشته باشید در این زمینه ها تحقیق کنید، می توانید دستور دهید که صاحبان این گونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه ی غرب، در این زمینه به نوشته های فارابی و ابوعلی سینا رحمه الله علیهما در حکمت مشّاء مراجعه کنند تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هر گونه شناختی بر آن استوار است، از معقول است نه محسوس و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هر گونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است نه محسوس.
و نیز به کتاب های سهروردی در حکمت اشراق مراجعه نموده و برای جنابعالی شرح کند که جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صرف که منزه از حس می باشد، نیازمند است و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش، مبرا از پدیده ی حسی است. و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه ی صدرالمتألهین مراجعه نمایند تا معلوم گردد که حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.
دیگر شما را خسته نمی کنم و از کتب عرفا و بخصوص محیی الدین بن عربی نام نمی برم که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این گونه مسائل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر ز موی منازل معرفت آگاه گردند که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد.
جناب آقای گورباچف!
اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات از شما می خواهم درباره ی اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، بلکه به جهت ارزشهای والا و جهان شمول اسلام است که می تواند وسیله ی راحتی و نجات همه ی ملت ها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید. نگرش جدی به اسلام ممکن است شما را برای همیشه از مسأله ی افغانستان و مسائلی از این قبیل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک می دانیم.
با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوری های شوروی، نشان دادید که دیگر این گونه فکر نمی کنید که مذهب مخدر جامعه است. راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرت ها چون کوه استوار کرده است، مخدر جامعه است؟!
آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است، مخدر جامعه است؟!
آری مذهبی که وسیله شود تا سرمایه های مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیر اسلامی در اختیار ابرقدرت ها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جدا است، مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست بلکه مذهبی است که مردم ما آن را مذهب آمریکایی می نامند.
در خاتمه صریحاً اعلام می کنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگ ترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی می تواند می تواند خلأ اعتقادی نظام شما را پر نماید و در هر صورت کشور ما همچون گذشته به حُسن همجواری و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم می شمارد.
والسلام علی من اتبع الهدی
روح الله الموسوی الخمینی
بسیاری از احزاب و شخصیت های سیاسی از حجت الاسلام والمسلمين حسن روحاني به عنوان کسي که تعبير 'امام' را براي حضرت آيت الله خميني نهادينه کرد نام می برند
اما اين موضوع سابقه ديرينه تري دارد.
حجت الاسلام حسن روحاني در مراسم چهلمين روز شهادت مرحوم حاج آقامصطفي خميني ، سخنراني فصيح و غرايي را در مسجد ارک تهران ايراد کرد و تعبير "امام" را براي بنيانگذار فقيد انقلاب اسلامي به کار برد. بعد از اين سخنراني تعبير"امام خميني" فراگير شد اما واژه امام اولين بار در سال 1342 براي آيت الله خميني استفاده شده است.
سيدحميد روحاني در سايت"بنياد تاريخ پژوهي و دانشنامه انقلاب اسلامي " مي نويسد:
"نخستين شخصيتي که عنوان «امام» را براي رهبر و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، به کار برد، استاد فرزانه محمدرضا حکيمي بود، که در کتاب «سرود جهشها» که در سال 1342 به رشته نگارش کشيد، چنين آورد:
... در اين روز و روزگار، ديگر اين نشان تشيع را بر کسي نديديم و اين سخن عزيز شيعي «انتم علي احدي الحسنيين» را از کسي نشنيديم، مگر از پيشواي شيعي انديش معاصر و يادگار پيشينههاي شيعه، امام خميني... "
حميد روحاني در بخش ديگري از نوشته اش آورده است:"حجت الاسلام آقاي دکتر حسن روحاني در مراسم چهلم شهادت آيت الله حاج سيد مصطفي خميني (رحمت الله عليه) در مسجد ارک تهران نيز با عنوان «امام» از خميني کبير ياد کرد و بدينگونه زمينه رواج اين عنوان در السنه عموم مردم بهتر فراهم آمد."
آیا وظیفه ی معصوم تشکیل حکومت است؟
و اگر وظیفه ی معصوم چنین بوده، وظیفه ی فقیه چطور؟ آیا آنها هم موظف به تشکیل حکومت بوده اند؟ و اگر جواب مثبت است پس چرا فقیهان پیشین چنین کاری انجام نداده و تنها امام خمینی آغاز گر این کار بودند؟