امام جواد(ع) تجسم صلابت
تبهای اولیه
امام جواد(ع) تجسم صلابت / شمس الله صفرلكى امام جواد (ع) در میان خانواده امام رضا(ع)و در محافل شیعه از حضرت امامجواد(ع)به عنوان مولودى پرخیر و بركتیاد مىشود; چنان كهصنعانى مىگوید: روزى در محضر امام رضا(ع)بودم. فرزندش ابوجعفررا كه خردسال بود. آوردند.
امام فرمود: این مولودى است كهبراى شیعیان ما با بركتتر از او زاده نشده است. شاید چنین تصور شود كه امام جواد(ع)ازامامان قبلى براىشیعیان بابركتتر بوده است. این مطلب قابل قبول نیست. بررسى موضوع و ملاحظه شواهد و قراین نشان مىدهد. تولد حضرتجواد(ع)در شرایطى صورت گرفت كه خیر و ركتخاصى براى شیعیان بهارمغان آورد.
عصر امام رضا(ع)مشكلات خاص خود را داشت و حضرترضا(ع)در معرفى امام بعدى با مسایلى رو به رو گردید كه در عصرامامان قبل سابقه نداشت. از یك سو، پس از شهادت امامكاظم(ع)گروهى كه به «واقفیه» معروف شدند. بر اساسانگیزههاى مادى، امامت امام رضا(ع)را منكر شدند و از سوى دیگر،امام رضا(ع)تا حدود چهل و هفتسالگى داراى فرزند پسر نشد.
چوناحادیث رسیده از پیامبر(ص)حاكى بود كه امامان دوازده نفرند ونه نفر آنان از نسل امام حسین(ع)خواهند بود، فقدان فرزند براىامام رضا(ع)هم امامتخود آن حضرت و هم تداوم امامت را با پرسشرو به رو مىساخت. واقفیان نیز این موضوع را دستاویز قرار داده،امامت امام رضا(ع) را انكار مىكردند.
اعتراض حسین بن قیاماىواسطى به امام هشتم(ع)در این باره و پاسخ آن حضرت، بر درستىاین سخن گواهى مىدهد. ابن قیاما كه از سران واقفیه بود. درنامهاى امام رضا(ع)را عقیم خواند و نوشت: چگونه ممكن است امامباشى در صورتى كه فرزند ندارى؟ امام در پاسخ فرمود: از كجامىدانى من داراى فرزند نخواهم شد.
سوگند به خدا، بیش از چندروز نمىگذرد كه خداوند پسرى به من عطا مىفرماید و این پسر، حقرا از باطل جدا مىكند. خطر دیگرى كه در این مقطع حساس شیعیان را تهدید مىكرد، قدرتگرفتن مذهب «معتزله» بود. مكتب اعتزال به مرحله رواج و رونقگام نهاده بود و حكومت وقت نیز از آنان پشتیبانى مىكرد. معتزلیان دستورها و مطالب دینى را به عقل خود عرضه مىكردند. آنچه عقلشان صریحا تایید مىكرد، مىپذیرفتند و بقیه را انكارمىكردند. چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالى با عقلظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، پرسشهاى دشوار و پیچیدهاى مطرحمىكردند تا به پندار خود آن حضرت را در میدان رقابت علمى شكستدهند. البته امام جواد(ع)با پاسخهاى قاطع از این مناظرههاسربلند برون آمده، هرگونه تردید در مورد امامتخود را از بینبرد و اصل امامت را تثبیت كرد. به همین خاطر، در زمان امامهادى(ع)این موضوع مشكلى ایجاد نكرد; زیرا براى همه روشن شدهبود كه در برخوردارى از این منصب الهى، خردسالى تاثیرى ندارد.
عصر تهاجم عقیدتى امام جواد(ع)با دو خلیفه نیرنگباز عباسى یعنى مامون و معتصممعاصر بود. به گواهى متون تاریخى مامون مكارترین و منافقترینخلفاى عباسى است. او كسى است كه براى كسب پیروزى نهایى و قطعى بر اندیشه شیعه،بسیار كوشید. هدف نهائى مامون از تشكیل مجالس مناظره با امامان شیعه،شكست آنان و در نهایتسقوط مذهب تشیع بود. او ىخواستبراىهمیشه ستاره تشیع خاموش گردد و بزرگترین منبع و مصدر مشكلات وخطراتى كه مامون و دیگر حاكمان غاصب و ستمگر را تهدید مىكرد،از میان برداشته شود.
مامون به حمیدبن مهران - كه در خواستمناظره با امام رضا(ع)كردهبود.- گفت: نزد من هیچ چیز از كاهشمنزلت وى محبوب تر نیست. او همچنین به سلیمان مروزى گفت: به خاطر شناختى كه از قدرتعلمىات دارم، تو را به مباحثه با او(امام رضا(ع» مىفرستم وهدفى ندارم جز این كه او را فقط در یك مورد محكوم كنى.
در چنین عصرى امام جواد(ع)قاطعانه و با صلابت دربرابرانحرافها، كجروىها، مسامحهها، توهینها و دیگر حیلهها و مكرهاىخلفاى باطل ایستاد و از حقانیت دین دفاع كرد. این مقالهنمونههایى از قاطعیت و صلابت امام جواد(ع)در برابر دستگاه ستم وتزویر بنىعباس را گرد آورده است. 1- امام جواد و انتقام از قاتلان حضرت زهرا(س) همه امامان شیعه در برابر ستمى كه در باره حضرت زهرا(س)انجامشد، حساس بودند و به مناسبتهاى مختلف خشم خود را از این قضیهابراز مىكردند. زكریابن آدم مىگوید: خدمتحضرت رضا(ع)نشستهبودم كه امام جواد(ع)را پیش او آوردند.
پس آن حضرت از چهار سال كمتر بود. حضرت جواد(ع)دستهایش را بر زمین نهاد، سرش را به طرف آسمانبلند كرد و در فكرى عمیق فرو رفت. امام رضا(ع)فرمود: جانمفدایت چرا در فكرى؟ امام جواد(ع) فرمود: به آنچه در باره مادرمزهرا(س)انجام شد، مىاندیشم. به خدا سوگند، حق قاتلانش آن است كهاگر دستم به آنها برسد، آنان را سوزانده، تكه تكه كنم وریشهشان را بركنم. در این هنگام، امام رضا(ع)او را در آغوشكشید، میان دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم فدایت، بهراستى كه تو لایق امامتشیعه هستى. 2- خطبه كوبنده شایعه انقطاع نسل امامت از امام رضا(ع)كه ساخته واقفیه بودتا آنجا پیش رفت كه به حد افترا رسید و گفتند: چون رنگ چهرهامام جواد(ع)گندمگون است، فرزند امام رضا(ع)نیست و براى این كهثابتشود او فرزند امام رضا(ع)استباید او را نزد قیافهشناسهاببریم. بدین ترتیب، باگستاخى، امام جواد(ع)را كه در آن وقتحدود دو سال داشت. نزد قیافهشناسها بردند. آنان به محض دیدنامام به سجده افتادند و خطاب به كسانى كه امام را آورده بودند،گفتند: واى برشما! چگونه این كوكب درخشان و نور منیر را برامثال ما عرضه مىكنید؟! به خدا قسم، او از نسلى پاك و پاكیزه واز اصلاب طاهر و مطهر است. او از ذریه علىبن ابىطالب(ع)و رسولالله(ص)است. او را ببرید و بر این كار خود استغفار كنید. دراین هنگام، امام جواد(ع)با فصاحتى بىنظیر فرمود: ستایش مخصوصكسى است كه ما را از نور خودش و با دستخودش خلق كرد و از میانخلقش ما را برگزید و امین خود قرار داد.
اى مردم! من محمدفرزند رضا و او فرزند كاظم و او فرزند صادق و او فرزند باقر واو فرزند زین العابدین و او فرزند حسین شهید و او فرزند علىابنابىطالب: است. من پسر فاطمه(س)و محمد(ص) هستم. آیا در نسب چونمنى شك كرده، بر من و پدرم افترا مىبندید و مرا به قیافهشناسان عرضه مىكنید؟! به خدا قسم، من هم نسب شما و هم نسبقیافه شناسها را از خود شما و آنها بهتر مىدانم. من ظاهر وباطن همه را مىدانم و نیز مىدانم چه آیندهاى درانتظار شما وآنها است. این علمى است كه از خداوند قبل از خلقت آسمان و زمینبه مارسیده است. وقتى این خبر به امام رضا(ع)رسید، فرمود: مانند این قضیه در زمان رسول خدا(ص)نیز تكرار شد. وقتى ماریهقبطیه حضرت ابراهیم را به دنیا آورد، عدهاى به او تهمت زدند وگفتند: این پسر به رسول الله شبیه نیست. در نهایت پیامبراكرم(ص)حضرت على(ع)را مامور پىگیرى قضیه كرده، فتنهسازان رارسوا ساخت و خطاب به آنان فرمود: خدا شما دو نفر را نیامرزد.
وقتى آن دو از پیامبر(ص) تقاضاى استغفار كردند، آیه 80 سورهتوبه نازل شد:(و ان تستغفرلهم سبعین مره فلن یغفرالله لهم آنگاه امام رضا(ع)ادامه داد: سپاس خداى را كه در من و پسرماسوهاى مانند پیامبر و پسرش قرار داد. 3- مبارزه با حدیثسازان پس از آن كه مامون دخترش را به امام جواد(ع)تزویج كرد، درمجلسى كه مامون و بسیارى دیگر از جمله فقهاى دربارى مانندیحیىابناكثم حضور داشتند، یحیى به امام عرض كرد: روایتشدهجبرئیل حضور پیامبر(ص)رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلاممىرساند و مىگوید: من از ابوبكر راضىام; از او بپرس آیا او هماز من راضى است؟ البته علامه امینى در جلد پنجم كتاب الغدیراین حدیث را دروغ و از احادیث مجعول محمد بن بابشاد دانستهاست. امام فرمود: كسى كه این خبر را نقل مىكند باید خبر دیگرىكه پیامبر اسلام(ص)در حجهالوداع بیان كرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: «كسانى كه بر من دروغ مىبندند، بسیار شدهاند وبعد از من نیز بسیار خواهند بود. هركس به عمد بر من دروغ بندد، جایگاهش در آتش خواهد بود.
پس چون حدیثى از من براى شما نقل شد، آن را به كتاب خدا وسنت من عرضه كنید. آنچه با كتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه مخالفكتاب خدا و سنتبود، رها كنید» . این روایتبا كتاب خداسازگارى ندارد; زیرا خدا فرموده است: «ما انسان را آفریدیم و مىدانیم در دلش چه مىگذرد و ما ازرگ گردن به او نزدیكتریم» .
آیا خشنودى و ناخشنودى ابوبكر برخدا پوشیده بود تا آن را از پیامبر(ص)بپرسد؟ یحیى گفت: روایتشده كه ابوبكر وعمر در زمین مانند جبرئیل ومیكائیل در آسمانند. حضرت فرمود: دراین حدیث نیز باید دقتشود،چرا كه جبرئیل و میكائیل دو فرشته مقرب خدایند، هرگز گناهى ازآنان سرنزده است و لحظهاى از دایره اطاعتخدا خارج نشدهاند;ولى ابوبكر و عمر مشرك بودهاند.
البته آنها پس از ظهور اسلاممسلمان شدهاند، اما اكثر دوران عمرشان را در شرك و بت پرستىسپرى كردند. بنابراین، محال استخدا آن دو را به جبرئیل ومیكائیل تشبیه كند. یحیى روایت دیگرى مطرح كرد كه ابوبكر و عمر دو سرور پیراناهلبهشتند. امام فرمود: این روایت نیز از جعلیات بنىامیه است ودرست نیست; زیرا بهشتیان همگى جوانند و پیرى در میان آنان وجودندارد. این حدیث را بنىامیه در مقابل حدیثى از پیامبر(ص)درمورد امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) كه فرمود: «حسن وحسین دو سرور جوانان بهشتشمرده مىشوند.» جعل كردهاند.
یحیى گفت: روایتشده كه پیامبر(ص)فرمود: اگر من به پیامبرىمبعوث نمىشدم، حتما عمر مبعوث مىشد. امام فرمود: كتاب خدا ازاین حدیث راستتر است; زیرا فرموده است: «اى پیامبر! به خاطربیاور هنگامى را كه از پیامبران پیمان گرفتیم. » از این آیهصریحا برمىآید كه خداوند از پیامبران پیمان گرفته است.
در اینصورت، چگونه ممكن است پیمان خود را تبدیل كند. علاوه بر این،هیچ یك از پیامبران به قدر یك چشم برهم زدن به خدا شركنورزیدهاند. چگونه خدا كسى را به پیامبرى مبعوث مىكند كه بیشترعمر خود را با شرك سپرى كرده است; و نیز پیامبر فرمود: «من درحالى پیامبر شدم كه آدم بین روح و جسد قرار داشت.» 4- مبارزه با لهو و لعب مامون هنگام تزویج دخترش، مجلسى ترتیب داد و از مطرب وآوازخوانى به نام (مخارق) دعوت كرد تا امام را بیازارد. مخارقبه مامون گفت: اگر ابوجعفر كمترین علاقهاى به امور دنیوى داشتهباشد، مقصود تو را تامین مىكنم. پس در برابر امام جواد(ع)نشستو با صداى بلند شروع به نواختن عود و آوازخوانى كرد. امام بهاو و اطرافیانش هیچ توجه نكرد.
بعد از مدتى سكوت سربرداشت و بهمخارق فرمود: از خدا بترس اى ریش دراز! در این لحظه، ناگهانعود و بربط از دست وى افتاد و دستش فلجشد. وقتى مامون سببفلجشدن دست را از او پرسید، گفت: زمانى كه ابوجعفر(ع)فریادبركشید، چنان هراسان شدم كه هرگز به حالت عادى باز نمىگردم. 5- قضاوت امام و شكست فقهاى دربارى زرقان محدث مىگوید: روزى ابنابى داوود را دیدم درحالى كه بهشدت افسرده و غمگین بود، از مجلس معتصم باز مىگشت. علت را جویاشدم، گفت: امروز آرزو كردم كاش بیستسال پیش مرده بودم.
پرسیدم: چرا؟ گفت: به خاطر آنچه از ابو جعفر جواد در مجلسمعتصم برسرم آمد. شخصى به سرقت اعتراف كرد و از معتصم خواست تابا اجراى كیفر الهى او را پاك سازد. خلیفه همه فقها راگردآورد. امام جواد را نیز دعوت كرد و از ما در مورد قطع دستدزد و حدود آن پرسید. من گفتم: باید از مچ دست قطع شود، بهدلیل آیه تیمم كه مىگوید: (فامسحوا بوجوهكم و ایدیكم.
گروهى از فقها در این نظر با من موافق و عدهاى دیگر مخالفتكردند و گفتند: باید از آرنج قطع شود، به دلیل آیه وضو كهمىگوید:(فاغسلوا وجوهكم و ایدیكم الى المرافق آنگاه معتصم رو به محمد بن على(ع)كرد و پرسید: نظر شما دراین مساله چیست؟ امام فرمود: اینهادر اشتباهند. فقط باید انگشتان دزد قطعشود، به دلیل این كه پیامبر(ص)فرمود: «سجده بر هفت عضو بدنتحقق مىپذیرد: صورت، دوكف دست، دوسرزانو، دوانگشتبزرگ پا. بنابراین، اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستى براى اونمىماند تا سجده كند.
خداوند مىفرماید:(وان المساجد لله)یعنىاعضاى هفتگانه سجده از آن خداست و آنچه براى خداست، قطعنمىشود. مععصم نیز جواب امام را پذیرفت و دستور داد انگشتاندزد را قطع كردند. در این لحظه من(ابن ابىداوود)از شدت ناراحتىآرزوى مرگ كردم. 6- حكم محارب در زمان معتصم برخى از راههاى مواصلاتى، بویژه راه خانه خدا،نا امن شده بود و عدهاى راهزن نزدیك شهر خانقین براى كاروانهامزاحمت ایجاد مىكردند. خلیفه به حاكم محل دستور داد تا راهزنانرا دستگیر و مجازات كند. حاكم آنان را دستگیر كرد و منتظر ابلاغحكم از سوى خلیفه شد.
معتصم با فقها مشورت و درخواستحكم كرد. آنان در جواب به قرآن (انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله ویسعون فىالارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم وارجلهم من خلاف اوینفوا منالارض)استناد كردند و گفتند: هركدام ازاین مجازاتها اجرا شود، حاكم اختیار دارد.
امام جواد(ع)فرمود: این فتوا غلط است و در این زمینه باید بیشتر دقت كرد; زیرا اینافراد یا فقط راه را ناامن كرده، كسى را نكشتهاند و مال كسى رانبردهاند، در این صورت فقط زندانى مىشوند و این همان تبعیداست; ولى اگر هم راهها را نا امن كردهاند و هم كسى را كشتهاند;باید به قتل برسند، و اگر علاوه بر این دو مورد، اموال را نیزغارت كردهاند، باید دست و پاى آنان به صورت عكس قطع گردد و سپسبه دار آویخته شوند. 7- مرگ فتنهگران منافق ابوالسمهرى و ابن ابىالزرقا داراى اندیشههاى باطل بودند، ولىآن را آشكار نمىساختند.
آنها خود را به امام و یاران امامنزدیك كرده، از این موقعیتسوء استفاده مىكردند.
اسحاق انبارىمىگوید: روزى امام جواد(ع)به من فرمود: ابوالسمهرى و ابن ابىالزرقا گمان مىكنند مبلغ ما هستند، شاهدباشید من از آنان بیزارم; زیرا آنان فتنهگرو ملعونند. اىاسحاق! مرا از شرآنان راحت كن. گفتم: فدایتشوم. آیا كشتن آنانجایز است؟ فرمود: آنان فتنه مىكنند و گناه آن را به من ودوستانم نسبت مىدهند. قتل آنان واجب است. اگر مىخواهى ازشرآنان خلاص شوى، آشكارا آنان را نكش; زیرا در این صورت بایدپیش داوران ستم پیشه شاهد بیاورى و در نهایت تو را خواهند كشت. من نمىخواهم به خاطر دو فاسد، مومنى از بین برود.
این كار راپنهانى انجام بده. محمدبن عیسى مىگوید: بعد از این قضیه، دیدماسحاق همیشه منتظر فرصتى است تا این دو را به سزاى اعمالشانبرساند. 8- قاطعیت امام در طرد افراد ناصالح یكى از خطراتى كه همیشه بزرگان و رهبران یك مذهب یا كشور راتهدید مىكند، وجود اطرافیان ناصالح است كه به خاطر اغراضانحرافى، مادى یا اعتقادى پیرامون بزرگان را گرفته، بین آنان ومردم فاصله ایجاد مىكنند و معمولا راههاى ارتباطى آنان را بامردم قطع مىكنند. اگر بزرگان مواظب این گونه افراد نباشند، چهبسا زیانهاى جبران ناپذیرى به بار خواهد آمدكه جبران آن مشكلاست.
در زمان امام جواد(ع)نیز این گونه افراد با سوء استفاده ازكمى سن امام، به خیال خود فكر مىكردند مىتوانند بر امور اماممسلط شوند و هر طور كه خواستند، عمل كنند. امام این خطر رااحساس كرد و بىهیچ اغماضى آنان را طرد كرد. ابوالعمر، جعفر بنواقد و هاشم بن ابىهاشم در شمار این افراد جاى داشتند.
امام درباره آنان فرمود: خداوند آنان را لعنت كند; زیرا به اسم ما ازمردم اخاذى مىكنند و ما را وسیله دنیاى خود قرار دادهاند. 9- نهى از اظهار نظر در امور دینى كسانى مىتوانند در امور دینى اظهار نظر كنند كه در این كارخبره باشند. اگر سیره معصومان: را ملاحظه كنیم، احادیثبسیارىدر نهى از فتواى بدون علم و اظهار نظرهاى كممایه در امور دینىمىیابیم. بعد از شهادت امام رضا(ع)، وضعیتشیعیان مقدارىمتزلزل گردید; به حدى كه برخى از بزرگان مانند یونس بنعبدالرحمان نیز دچار لغزش شدند.
در تاریخ آمده است: عدهاى ازبزرگان شیعه مانند ریان بن صلت، صفوان بن یحیى، یونس بنعبدالرحمان و دیگران در خانه عبدالرحمان بن حجاج در بغدادگردآمدند و در سوگ امام رضا(ع) به گریه و زارى پرداختند. یونسبه آنان گفت: از گریه دستبردارید. براى امر امامت چارهاىبیندیشید و ببینید تا این كودك(امام جواد(ع» بزرگ شود، چه كسىعهدهدار امامتشیعه گردد و ما مسایل خود را از چه كسى بپرسیم.
در این هنگام، ریان بن صلتبرخاست و گلوى یونس را فشرد و گفت: معلوم شد تو در عقیدهات در مورد امامت استوار نیستى; زیرا اگرامر امامت از جانب خدا باشد، فرقى بین طفل یك روزه و پیرمردصدساله نیست. سپس حدود هشتاد نفر از بزرگان شیعه براى انجاممراسم حج و دیدار با امام جواد(ع)عازم مدینه شدند. آنها هنگامورود به مدینه به خانه امام صادق(ع) كه در آن هنگام خالى ازسكنه بود. رفتند. بعد از مدتى عموى امام جواد(ع)(عبدالله بنموسى)وارد شد و در صدر مجلس نشست. شخصى بلند شد و گفت: عبداللهپسر رسول خدااست و هركس پرسشى دارد، از او بپرسد.
او مىخواستزمینه جانشینى عبدالله بن موسى را به جاى امام رضا(ع) فراهمسازد. چند نفر از حاضران مسایلى را پرسیدند، ولى عبداللهپاسخهاى نادرست داد. شیعیان غمگین و ناراحتشدند و تصمیمگرفتند. مدینه را ترك كنند. در این هنگام، امام جواد(ع) واردشد، به پرسشهاى شیعیان پاسخهاى درست و قانع كننده داد
و خطاببه عمویش فرمود: عمو! از خدا بترس; چرا با این كه در میان امت داناتر از تووجود دارد، اظهار نظر مىكنى؟ در قیامت چه جوابى خواهى داشت؟ 10- شخص منحرف نباید امام جماعتشود نماز جماعتیكى از میدانهاى بزرگ نمایش قدرت و اتحادمسلمانان است كه بر اقامه آن تاكید فراوان گردیده است.
درنماز جماعتیكى از مسایل بسیار مهم، شرایط امام جماعت است. امام جماعتباید از نظر فكرى و عقیدتى سالم باشد.
امامجواد(ع)در این زمینه خطاب به شیعیان فرمود: به كسى كه در موردخداوند قایل به تجسیم است و اعتقاداتش درست نیست، زكات ندهید وپشتسرش نماز نخوانید. و نیز فرمود: پشتسر كسى كه به دینشاطمینان ندارید و نیز درباره ولایت و دوستى او باما مشكوكهستید، نماز نخوانید. ونیز فرمود: به گروه واقفیه اقتدا نكنید. 11- تشكیلات امام(ع)در برابر خلیفه على بن مهزیار، وكیل امام، مىگوید: در سال 220 از نظراقتصادى فشار زیادى به شیعیان وارد گردید و حكومت اموال بسیارىاز آنان را به عنوان مالیات مصادره كرد.
در آن سال، من نامهاىبه امام نوشتم و این مشكلات را بیان كردم. امام درجواب فرمود: چون سلطان به شماستم كرده است و شیعیان تحت فشار قرار دارند،امسال من خمس را فقط در طلا و نقرهاى كه سال بر آن گذشتهاست. واجب كردم. دیگر وسایل زندگى مانند حیوانات، ظروف،سودسالیانه، باغها و كالاها خمس ندارد. این تخفیف از ناحیه منبه شیعیان است تا فشار دستگاه حاكم آنان را مستاصل نكند. 12- افراط و تفریط، ممنوع خطر انحراف فكرى همیشه جوامع را تهدید مىكند.
گروهى در بارهمسایل اعتقادى راه افراط پیش مىگیرند و عدهاى راه تفریط. پیامبر بزرگوار اسلام(ص)هنگام رحلت، میزان و ملاك عقیده صحیحرا معرفى فرمود و كتاب و عترت را ملاك مصونیت از انحراف شمرد. متاسفانه در بین مسلمانان و شیعیان همیشه عدهاى گرفتار افراطو دستهاى درگیر تفریط بودند. محمدبن سنان از كسانى است كه درمحبت اهلبیت: زیاده روى مىكرد. به همین جهتبرخى از علماىرجال، او را به غلو متهم مىكنند. او مىگوید: روزى خدمت امامجواد(ع)نشسته بودم و مسایلى ازجمله اختلافات شیعیان را مطرحمىكردم. امام فرمود: اى محمد! خداوند قبل از هرچیز نورمحمد(ص)و على(ع)و فاطمه(س)را خلق كرد; سپس اشیا و موجودات دیگررا آفریده، طاعت اهلبیت: را برآنان واجب كرد وامور آنها را دراختیار اهلبیت: قرار داد.
بنابراین، فقط اهلبیت: حق دارند چیزىرا حلال و چیزى را حرام كنند و حلال و حرام آنان نیز به ارادهخداوند و با اجازه او است. اى محمد! دین همین است. كسانى كهجلوتر بروند، انحراف و كج رفتهاند و كسانى كه عقب بمانند،پایمال و ضایع خواهند شد. تنها راه نجات، همراهى اهلبیت: است و تو نیز باید همین راهرا طى كنى
شمس الله صفرلكى