The best cosmetic for voice is prayer ( زیباترین آرایش برای صدای شما دعا به درګاه خداوند )

تب‌های اولیه

33 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال




[/HR]
You have to live moment to moment, you
Have to live each moment as if it is the
Last moment. So don’t waste it in
Quarreling, in nagging or in fighting.
Perhaps you will not find the next
Moment even for an apology.

از لحظه به لحظه زندگی کردن گريزي نيست.
بايد هر لحظه را چنان زندگی كني كه گویي واپسين لحظه است.
پس وقت را در جدل،گلايه و نزاع تلف نكن.
شايد لحظه ی بعد حتي براي پوزش طلبي در دست تو نباشد.



My flesh and my heart
may fail but God is the
stength of my heart
and my portion forever

شاید جسم و قلبم از کار بیفتد ولی
خداوند تا ابد قوت قلب و سهمی از
وجود من است.


The nearer the soul is to God, the less its
since the point nearest the circle is subject to the least motion.. disturbances


هر چه روح به خدا نزدیکتر باشد، آشفتگی اش کمتر است
زیرا نزدیک ترین نقطه به مرکز دایره، کمترین تکان را دارد.



همه می پرسند:

«چیست درزمزمه مبهم آب؟

«چیست درهمهمه دلکش برگ؟

Every body asks:

« What hides in the ambiguous murmuring of water?

«What hides in the attractive humming of leaves?

«چیست دربازی آن ابرسپید،

روی این آبی آرام بلند،

که تورا می برد این گونه به ژرفای خیال؟

«What hides in the play of thet white cloud,

Above this calm lofty Blue,

Carring thou thus into the deep of fantasy?

«چیست درخلوت خاموش کبوترها؟

«چیست درکوشش بی حاصل موج؟

«What hides in the silent solitude of doves?

«What hides in the useless struggle of waves?

«چیست درخنده جام؟

که توچندین ساعت

مات ومبهوت به آن می نگری؟»

«What hides in the smile of goblet?

That you are so astonished to gaze

For hours?»

- نه به ابر،

نه به آب،

نه به برگ،

- Not of cloud,

Not of water ,

Not of leaves,

نه به این آبی آرام بلند،

نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام،

نه به این خلوت خاموش کبوترها؛

Not of this calm lofty Blue,

Not of this burning fire inside the goblet,

Not of this silent soiltude of doves;

من به این جمله نمی اندیشم!

Not of these do I think!

من مناجات درختان راهنگام سحر،

رقص عطرگل یخ رابا باد،

The tree silent praying at dawn,

The perfume of winter flowers dancing with wind,

نفس پاک شقایق رادرسینه کوه،

صحبت چلچله ها رابا صبح،

The poppy breathing purely within the bosom of mount,

The swallows talking with the morn,

نبض پاینده هستی را،درگندم زار،

گردش رنگ وطراوت رادرگونه گل،

Existence beating immortal in the wheat paddy,

Playing colour and freshness upon the cheeks of flower,

همه را می شنوم، می بینم!

All I see and hear!

من به این جمله می اندیشم!

به تومی اندیشم!

Not of these do I think!

Of you do I think!

ای سراپا همه خوبی،

تک وتنها به تومی اندیشم!

Of you – all over goodness,

Of you alone do I think!

همه وقت،

همه جا،

من به هرحال که باشم به تومی اندیشم!

Every time,

Every place,

In whatever state, of you do I think!

توبدان این را

تنها توبدان

You Know this

Only you know this

توبیا،

توبمان با من تنها توبمان.

Come

Stay with me, stay you alone.

جای مهتاب به تاریکی شب ها توبتاب!

من فدای تو، به جای همه گل ها توبخند!

Shine upon dark nights for the moonlight!

Maybe I die to you but smile for every flowers!

اینک این من که به پای تودرافتادم باز.

ریسمانی کن ازآن موی دراز،

Now that I have fallen upon your feet.

Make that long tress a piece of rope,

توبگیر!

توببند!

توبخواه!

Only you seize me!

Only you tie me!

Only you desire me!

پاسخ چلچله ها راتوبگو.

قصه ابرهوارا توبخوان!

Answer the swallows.

Narrate the tale of clouds!

توبمان با من، تنها توبمان!

Stay with me, stay you alone!


http://s5.picofile.com/file/8112164868/223_Religion_of_Love_lecture_in_English_language_.mp3.html

دوستان انگلیسی زبان از این سخنرانی لذت ببرند

If I can STOP one Heart from breaking
I shall not live in vain
If I can ease one LIFE the Aching
OR cool one Pain
Unto his Nest again
I shall not live in Vain


اگر بتوانم دلی را از شکستن بازدارم
بیهوده نزیسته‌ام
اگر بتوانم رنجی را بکاهم
یا دردی را مرهم نهم
یا مرغکی رنجور را به آشیانه بازآورم
حاشا، بیهوده نزیسته‌ام



'' God is my love ''

[="Tahoma"]



I Am Thankful …
My heart can be broken.
There are those who are so hardened they cannot be touched

خدا را سپاس
که دل رئوف و شکننده ای دارم
کسانی هستند که این قدر دلشون سنگ شده که هیچ محبت و
احساسی رو درک نمیکنن


[="Tahoma"]



….I Am Thankful
I can see the beauty all around me.
There are those whose world is always dark


خدا را سپاس
من میتوانم تمام زیبایی های پیرامونم را ببینم
کسانی هستند که دنیایشان همیشه تاریک و سیاه هست ...


[="Tahoma"]


[="Tahoma"]


[="Tahoma"]


[="Tahoma"]

Being funny

همواره شادی بخش باشید


[="Tahoma"]


we know that God is here
always

بدانیم که خدا اینجاست
همیــــــــــــشه


[="Tahoma"]

God reply to us , with a smile
we learn of God

خدا با لبخند به ما پاسخ میده
ما نیز فرا بګیریم از خدا


[="Tahoma"]


بار الها همه چیز را می رهانم تنها به امید یاریت ...

هر آنچه بود مدتی بر باد باد ...



[=century gothic]GOD is Watching YOU


[="Tahoma"]


i swear by the early hours of the day
and the night when it covers with darkness

سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من
نه تو را رها کرده‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام


( ضحی 1-2)

alas for the servants! there comes not to them an messenger but they mock at him

افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش
پایت بگذارم او را به سخره گرفتی.

(یس 30)

and there does not come to them any communication of the communications of their lord but they turn aside from it

و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی.

(انعام 4)

and yunus, when he went away in wrath, so he thought that we would not straiten him, so he called out among afflictions: there is no god but thou, glory be to thee; surely i am of those who make themselves to suffer loss

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام

(انبیا 87)

the likeness of this world's life is only as water which we send down from the cloud, then the herbage of the earth of which men and cattle eat grows luxuriantly thereby, until when the earth puts on its golden raiment and it becomes garnished, and its people think that they have power over it, our command comes to it, by night or by day, so we render it as reaped seed; produce, as though it had not been in existence yesterday; thus do we make clear the communications for a people who reflect


و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه
چیز قدرت داری.

(یونس 24)

o people! a parable is set forth, therefore listen to it: surely those whom you call upon besides allah cannot create fly, though they should all gather for it, and should the fly snatch away anything from them, they could not take it back from i weak are the invoker and the invoked

و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و
اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری

(حج 73)

o you who believe! call to mind the favor of allah to you when there came down upon you hosts, so we sent against them a strong wind and hosts, that you saw not, and allah is seeing what you do

پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام
وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که
باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی .

( احزاب 10)

and to the three who were left behind, until the earth became strait to them notwithstanding its spaciousness and their souls were also straitened to them; and they knew it for certain that there was no refuge from allah but in him; then he turned to them (mercifully) that they might turn (to him); surely allah is the oft-returning (to mercy), the merciful

تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و
یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز
به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن.

(توبه 118)

say: who is it that delivers you from the dangers of the land and the sea (when) you call upon him (openly) humiliating yourselves, and in secret: if he delivers us from this, we should certainly be of the grateful ones
say: allah delivers you from them and from every distress, but again you set up others (with him)

وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من
می‌مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک
کردی

(انعام 63-64)

and when we bestow favor on man, he turns aside and behaves proudly, and when evil afflicts him, he is despairing


این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی
و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده‌ای.

(اسرا 83)

and taken off from you your burden
which pressed heavily upon your back

آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟

(سوره شرح 2-3)

certainly we sent nuh to his people, so he said: o my people! serve allah, you have no god other than him; surely i fear for you the chastisement of a grievous day

غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟

(اعراف 59)

whither then will you go?

پس کجا می روی؟

(تکویر26)

in what announcement, then, after it, will they believe?

پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟

(مرسلات 50)

o man ! what has beguiled you from your lord, the gracious one

چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟

(انفطار 6)

allah is he who sends forth the winds so they raise a cloud, then he spreads it forth in the sky as he pleases, and he breaks it up so that you see the rain coming forth from inside it; then when he causes it to fall upon whom he pleases of his servants, lo! they are joyful

مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در
آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای
باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو
فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران،
ناامیدی تو را پوشانده بود.

(روم 48)

and he it is who takes your souls at night (in sleep), and he knows what you acquire in the day, then he raises you up therein that an appointed term may be fulfilled; then to him is your return, then he will inform you of what you were doing

من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت
را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره
آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار
ادامه می دهم.

(انعام 60)

so let them serve the lord of this house

من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می‌دهم.

(قریش 3)

return to your lord, well-pleased (with him), well-pleasing (him)
so enter among my servants

برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم.

(فجر 28-29)


o you who believe! whoever from among you turns back from his religion, then allah will bring a people, he shall love them and they shall love him, lowly before the believers, mighty against the unbelievers, they shall strive hard in allah's way and shall not fear the censure of any censurer; this is allah's face, he gives it to whom he pleases, and allah is ample-giving, knowing

تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم.

(مائده 54)



(ترجمه ی انګلیسی آیات رو کامل ګذاشتم ، چرا که تسلطی روی این زبان ندارم ، خدای ناکرده دخل و تصرفی صورت نګیره (البته برخی موارد فقط آیه ی کامل نیاز نبود. ) )



[="Tahoma"]


[="Tahoma"]

Never walk on the traveled path , because it only leadsyou where the other have been
(Graham bell)

هرګز در مسیر پیموده شده ګام برندارید ، زیرا این راه تنها به همان جایی می رسد که دیګران رسیده اند .
(ګرام بل)


[="Tahoma"]


زندګی سرشار از زیبایی هاست .
متوجهش باشید .
باران را ببویید .
نسیم را حس کنید .
به بهترین نحوی که می توانید از زندګی لذت ببرید .
و برای رسیدن به رویاهایتان مبارزه کنید ...


[="Tahoma"]


Never run out of reasons to smile


[="Tahoma"]

يَتُوبُ اللّهُ عَلَى مَن يَشَاءُ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ

allah turns (mercifully) to whom he pleases, and allah is knowing, wise

خدا توبه هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) مي‏پذيرد و خداوند عالم و حكيم است.


[="Tahoma"]

بارها من ګفته بودم ، بارها من ګفته بودم ترک جام و مِی کنم ، ترک جام و مِی کنم
ګفته بودم ترک مِی ، ګفته بودم ترک مِی
امـــــــــــــــــا نګفتــــــــــــــــــــم کــــی کنم !

بارالها ؟؟؟!!!
اللهم اعهد الیک فی هذه الساعة !!!


دلتنګ روزهای دیروز کودکی ام
که در آن هیچ فردایی نبود ...

[="Tahoma"]


من خدایی دارم، که در این نزدیکی است
نه در آن بالاها
مهربان، خوب، قشنگ.........

چهره اش نورانیست
گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من،
ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد
او مرا می خواند

او مرا می خواهد
او همه درد مرا می داند


یاد او ذکر من است، در غم و در شادی
چون به غم می نگرم، آن زمان رقص کنان می خندم که

خدا یار من است، که خدا در همه جا یاد من است

او خداییست که همواره مرا می خواهد

او مرا می خواند


او مرا می خواهد

او همه درد مرا می داند

[="Tahoma"]


من که می دانم در این دشت مغان
آیه های بندګی حرفی خطاست

باز هم دل می نهم در کار تو
ګر چه می دانم عاقبت کارم فناست

[="Tahoma"]


بهار و سالی از لحظه ی نخست شګفت !!!


خدایا!

سَری دِه که زیبا تفکر کند ...

دلی دِه که زیبا تأمل کند ...

دلی دِه چنانش عظیم و سترګ ...

نشیند به تختش خدای بزرګ ...

اګر دل پذیرای الله شد ...

مکان بلندی به و لله شد ...

از آن دل به نیکی بر آید سخن ...

نشیند به دل در همه انجمن ...

دلی بی قرار از غم دیګران ...

کند هم دلی با غم این و آن ...

الهی خدنګت به کانون بزن ...

ببر دل بیابان به هامون بزن ...

خدایا دل من سزاوار نیست ...

محل خرابی و آوار نیست ...

نشانه ګرفته تو را روز و شب ...

فتاده ز هجر تو در تاب و تب ...

خدایا امید من و دل تویی ...

که سازنده ی آب و هم ګِل تویی ...



[=verdana]My dearest God
[=verdana]reveal to me the understanding behind the steps you take for me so that I would'nt close the doors you open for meneither would I insist you open the ones you've thought best to close on me
[=verdana]
«خدایا ! حکمت تمام قدم هایی که برایم بر می داری ، بر من آشکار ساز تا درهایی که به سویم می ګشایی ، ندانسته نبندم و درهایی که به رویم می بندی ، به اصرار نګشایم!»

«یک قلب پاک از تمام معابد جهان زیباتر است!»

«زنجیر عشق»

ما به هم محتاجیم ، هیچ شمعی با روشن کردن شمع دیګر خاموش نمی شود!

(جیمز کلر)

در نور کم غروب ، زن سالخورده ای را دید که کنار جاده ، درمانده و منتظر است. در آن نور کم متوجه شد که او نیاز به کمک دارد. جلوی مرسدس بنز زن ایستاد. مرد از اتومبیلش پیاده شد. در یک ساعت ګذشته هیچ کس توقف نکرده بود تا کمکش کند. زن با خود ګفت مبادا این مرد بخواهد به من صدمه ای بزند؟ ظاهرش که بی خطر نبود ، فقیر و ګرسنه هم به نظر می رسد. مرد ، زن را که بیرون از ماشینش در سرما ایستاده بود دید و متوجه آثار ترس در او شد.

ګفت : «خانم من آمده ام تا به شما کمک کنم. بهتر است شما بروید داخل اتومبیل که ګرم تر است. ضمناً اسم من برایان آندرسون است.»

فقط لاستیک اتومبیلش پنچر شده بود ، اما همین هم برای یک زن سالخورده مصیبت محسوب می شد. برایان در مدت کوتاهی لاستیک را عوض کرد. زن ګفت اهل سنت لوییس است و عبوری از آنجا می ګذشته است. تشکر زبانی برای کمک آن مرد کافی نبود. از او پرسید چه مبلغی به او بپردازد؟ هز مبلغی می ګفت می پرداخت ، چون اګر او کمکش نمی کرد ، هر اتفاقی ممکن بود بیفتد. برایان معمولاً برای دستمزدش تأمل نمی کرد ، اما این بار برای مزد کار نکرده بود ، برای کمک به یک نیازمند کار کرده بود و البته در ګذشته افراد زیادی هم به او کمک کرده بودند.

او به خانم ګفت که اګر واقعاً می خواهد مزد او را بدهد ، دفعه ی بعد که نیازمندی را دیدید به او کمک کنید و افزود : آن وقت از من هم یادی کنید ... خانم سوار اتومبیلش شد و رفت. چند کیلومتر جلوتر ، خانم کافه ای دید و وارد آن شد تا چیزی بخورد. پیش خدمت زن پیش آمد و حوله ی تمیزی آورد تا موهایش را خشک کند. پیش خدمت لبخند شیرینی داشت. لبخندی که صبح تا شب سر پا بودن هم نتوانسته بود محوش کند. آن خانم دید که پیش خدمت باید هشت ماهه حامله باشد ، با این حال نګذاشته بود که فشار و درد تغییری در رفتارش بدهد. در آن لحظه به یاد برایان افتاد. وقتی آن خانم غذایش را تمام کرد ، صورت حساب را با یک اسکناس صد دلاری پرداخت. پیش خدمت رفت تا بقیه ی پول را بیاورد.
وقتی برګشت ، آن خانم رفته بود.

پیش خدمت نفهمید آن خانم کجا رفت. بعد متوجه شد چیزی روی دستمال سفره نوشته شده است. با خواندن آن اشک از چشمانش جاری شد ؛ لازم نیست چیزی به من برګردانی ، من هم در چنین وضعی قرار داشتم. شخصی به من کمک کرد ، همان طور که من به تو کمک کردم. اګر واقعاً می خواهی دین خود را ادا کنی ، این کار را بکن. نګذار این زنجیره ی عشق همین جا به تو ختم شود. زیر دستمال چهار صد دلار دیګر هم بود. آن شب او به آن نوشته و پول فکر می کرد. ان خانم از کجا فهمید که او و شوهرش به پول نیاز دارند. بچه ماه آینده به دنیا می آمد و آن وقت وضع بدتر هم می شد. شوهرش هم خیلی نګران بود.

همان شب وقتی زن پیش خدمت از سر کار به خانه رفت. در حالی که به آن پول و یادداشت زن فکر می کرد ، به شوهرش ګفت : «دوستت دارم برایان! همه چیز داره درست می شه.»

(صفحه ی 34 و 35 کتاب «دو قدم تا لبخند»)