جمع بندی 12 خليفه بعد از پيامبر چه كساني هستند

تب‌های اولیه

130 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

باغ بهشت;363200 نوشت:
قبلنا آداب مناظره رو بیشتر رعایت می کردید چیشده الان.....؟!


سلام
مگر سوال غیر اخلاقی یا نا مربوطی پرسیدم! می خواستم نظرات فرقه های مختلف اهل سنت را بدانم.یکی از شیوه های مناظره استفاده از قائده الزام است که برای آن باید عقیده شخص را دانست.
البته جواب سوال را از طریق پیام خصوصی دریافت کردم.

به نام خدا

سلام علیکم


رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «مَنْ خَلَعَ يَدًا مِنْ طَاعَةٍ لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لاَ حُجَّةَ لَهُ وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»

پيامبرفرمود: هركس بميردوبيعتي برگردنش نباشدبه مرگ جاهليت مرده است

(صحيح مسلم_كتاب اماره_باب13)


مدعيان دروغين، وهابيون عمري هست كه به مرگ جاهليت مي ميريد

بياييد از امامان مفقودتان دفاع كنيد

مَن اَنتَ امامٌ؟؟؟؟؟

kheymegahabalfazl;363327 نوشت:
وهابيون عمري
یعنی بنظر جنابعالی سایر سنی ها عمری نیستند؟

کلا حرفاتون کانتردیکشنه

CELLAR;363330 نوشت:
کانتردیکشنه

سلام

درود بر شما دوست بزرگوار

به نظر من همه نه

چون مثل من زياد هستند و بين رفيقام هم زياد از اين مدل دارم

در ضمن بزگوار تا چيزي را به يقين نرسيده ايد به ديگران نسبت ندهيد كه فرموديد بنده تناقض و پارادوكس در كلامم دارم البته شما انچيزي را كه دوست داريد را مي توانيد فكر كنيد اما اگر مي خواهيد در عموم نسبت دهيد سعي بفرماييد تعمل و تدبر كنيد

با سپاس

داداش فدات شم ما نخواستیم ناراحتت کنیم. ولی اگر سنی ای باشه که از عمر برائت بجوید خوبه ولی ما ندیدیم.

البته میدانم که بسیاری از سنی های ایران با دیگر کشورها فرق دارند و آدمهای بسیار خوبی اند خداوند هدایتشان کند ان شا الله

CELLAR;363337 نوشت:
هدایتشان کند ان شا الله

داداش انشا الله شما به همراه زندگيت فداي مولا علي شوي ولي اينقدر در زندگي بهم توهين شده ديگر اين جملات برايم شده مدح و ثنا البته شايد اين را باور نكني ولي واقعا اين چنين هست و اصلا ناراحت نيستم، جدي مي گم اصلا ناراحت نيستم
برادر من ما بعد از پيغمبر 12 خليفه و جانشين داريم و اين موضوع بد جا افتاده كه اگر كسي بگويد سني هست يعني حتما پيرو ان خلفا هست، بله كسي مي تواند سني باشد اما خلفايش همان خلافاي بر حق باشند كه بنده براي اثبات نيازي ندارم به كتب برادران تشيع رجوع كنم همان كتب خودمان كفايت مي كند اگر كسي تعصب نداشته باشد و همچنين خداوند در ايات 17 و 18 زمر ما را به دعوت از بهترين اخبار ها مي كند حال ما اخبار بعد از رسول را مي شنويم و بهرين را انخاب مي كنيم و سوال مي كنيم كه چگونه مي شود موسي براي خود جانشين انتخاب مي كند اما رسول نمي كند؟ مگر رسول الله نستجير و باالله به اندازه موسي نمي فهميد؟ خوب بنده سني هستم اما بايد اعتقاد به 12 خليفه به بعد از رسول داشته باشم كه اينگونه هست حال اينان همان كساني هستند كه شيعه اعتقاد دارد نه به اين معنا كه شيعه قبول دارد ما هم قبول داريم اين مسئله در كتب ما هم هست و اين نقاط اشتراك ما هست خوب چگونه مي شود هر كسي مي تواند خليفه شود جز اهل بيت پيغمبر، مگر خلافت فقط در راس حكومت بودن هست؟ مگر عزت و شرافت فقط در رياست هست؟ در صورتي كه اهل بيت پيغمبر عالمان به كليه علوم هستند و شرافت اسلام در علم اديان و الابدان و غيره به بار اورده اند و نه اينكه بدعت بگذارند و در سوال اوليه احكام شرعي بمانند و توانايي پاسخ ندارند، حال اين چگونه خلفايي هستند كه يك مسئله مبطلابه تيمم بدل از غسل را نمي دانند و دستور به ترك نماز مي دهند ايا اين هست شرافت اسلام؟ اين ديگر مسئله اي نيست كه ما با تعصب بر ان فكر كنيم كسي اگر يكم عقلش را تنگوله بزند مي فهمد حال اين 12 خليفه من ايناند و فكر نمي كنم مشكلي در عقايدم به وجود بيايد

برادر ضمن تشکر از توضیحاتتون دوتا سوال دارم:
1 شما از کدوم کتابتون فهمیدید نام 12 امام معصوم مارو؟
2 فرق عقاید شما با عقیده شیعه چیست؟

CELLAR;363361 نوشت:
1 شما از کدوم کتابتون فهمیدید نام 12 امام معصوم مارو؟

پست 76 بنده در همين تاپيك را بخوان مضاف بر اينكه چند تا روايت ديگر هم دارم كه انها را در سايت قرار نداده ام

CELLAR;363361 نوشت:
2 فرق عقاید شما با عقیده شیعه چیست؟

اهل سنت واقعي پيرو سنت نبوي هست و هيچ فرقي با شما ندارد زيرا خود امام شافعي نيز بنا بر فرموده خودش يك رافضي بوده و اين صفتي كه الان ملعون ها و ملحدين به سنت نبوي و پيروان سنت اموي يعني وهابيون با اين كلمه شيعيان را به سخره مي گيرند
برادرم البته جزئيات را ديگر معذورم عذر خواهي مي كنم
بخشي هم كار هاي پژوهشي خودم هست كه هنوز جاي منتشر نكردم و فعلا هم تصميمي براي انتشار ندارم

و من الله توفيق

پس چرا خود شافعی حکم به تکفیر شیعه ی امامیه داده؟

CELLAR;363366 نوشت:
پس چرا خود شافعی حکم به تکفیر شیعه ی امامیه داده؟

ميشه حكم را بياوريد تا ما هم مورد بررسي قرار بديم

kheymegahabalfazl;363060 نوشت:
شما يه زحمت بكش 12 امام و خليفه خودت بعد از پيامبر را براي ما مشخص كن تا ما مورد بررسي قرار بدهيم در زمان خلفاي شما اسلام در مدينه فاضله بوده يا نه؟

سلام علیکم و رحمة الله

برادر خواهشا سوالات بنده را با سوال جواب ندهید:

بنده یک سوال ساده نمودم ولی شما جواب ندادید

شما به غیر از حضرت علی و حسن ، خلافت و امارت دیگر ائمه خود را اثبات کنید و اینکه اسلام در زمان انها عزت
و شکوه یافته است سپس به این روایات استناد کنید

در غیر این صورت شما مصادره به مطلوب کرده اید!!

kheymegahabalfazl;363060 نوشت:
البته بايد بدانيد كه در زمان خلفاي راشدين هم مردم رضايت نداشتند كه اگر اين چنين بود عثمان را به قتل نمي رساند

اگر بخواهید اینگونه قیاس کنید خوب ماهم در جواب میگوییم همان مردمی که حضرت عثمان را شهید کردند
حضرت علی را شهید کردند
اگر کشتن یک فرد توسط مردم فرقان حق و باطل بود پس حتما معاذ الله حضرت حسین هم حق نبودند
که توسط مردمان یا بهتر بگوییم شیعیان کوفه شهید شدند

kheymegahabalfazl;363060 نوشت:
متاسفانه شما باز هم نسنجيده و بدون مطالعه سخني را تحويل خلق الله داده ايد اين مباني هاي شما هم مانند مباني ها ثقلين بود كه انجا بنده همه برهاني هاي ابكي شما را به چالش كشيدم و اين جا ادعايي غير از واقعيت مي كني چرا؟ چون: اگر پست اول من را مي خواندي بنده اثبات نمودم كه خلفا از بني هاشمند و سپس در مباحثه با كاربر ناصبي كه با سه ايدي در اين پست مباحثه مي كرد نشريات اكاذيب او را هم مستدل و علمي منعقد نمودم حالا شما بدون سند براي خودت جه سخنوري مي كني جناب فاروق؟
در صورتي كه بنده اثبات نمودم خلافت بني هاشم محرز هست

برادر عزیز شما عرض بنده را متوجه نشده اید بنده گفتم در ان روایاتی که شما اوردید امده است همه انها از
قریش میباشند نه انحصارا از بنی هاشم، و روایات دیگری که شما اوردید درمورد منذر و هادی باید عرض کنم:

هرچند بزرگانی مانند امام ذهبی این روایات را تضعیف کرده اند ولی با فرض صحت این روایت از حیث سند
دلالت ان بر تعبیر شما صحیح نخواهد بود چرا که

اولا:

[=arial narrow]
چرا که پیامبر نفرمود: که منذر من هستم و
[=arial narrow]هادی مردی از بنی هاشم؛ بلکه فرمود منذر و هادی هردو از بنی هاشم است

و این معنا با

[=arial narrow]ظاهر [=arial narrow]این روایت و ایه مد نظر بیشتر تناسب دارد، چرا که منظور از منذر و هادی در ایه شخص [=arial narrow]پیامبر میباشد و همینطو در

روایت نیز منذر و هادی رامردی از بنی هاشم معرفی میکند و [=arial narrow]همه میدانیم که پیامبر نیز از بنی هاشم است،

پس در نتیجه مصداق ایه و روایت هردو خود [=arial narrow]شخص پیامبر می باشد ،

همانگونه که در بسیاری از کتب تفسیری عامه و خاصه به این نکته

[=arial narrow]
اشاره شده است از جمله:

قال ابن عباس: الهادي هو اللّه، و هذا قول سعيد ابن جبير و عكرمة و مجاهد و الضحاك و النخعي، و المعنى إنما عليك الإنذار يا محمد و الهادي هو اللّه يهدي من يشاء. و قال عكرمة في رواية أخرى عنه و أبو الضحى: الهادي هو رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم المعنى: إنما أنت منذر و أنت هادی
لباب التأویل ج3 ص6
حدثنا محمد بن عبد الرحمن الهروي، ثنا أبو داود الحفري عن سفيان الثوري عن السدى عن عكرمة عن ابن عباس إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ قال:
هو المنذر و هو الهاد يعني النبي صلى الله عليه و سلم.

و روى عن علي بن أبي طالب و سعيد بن جبير و مجاهد و أبي صالح و عكرمة و أبي الضحى و السدى و الضحاك و أبي جعفر محمد بن علي و عبد الرحمن بن زيد أن المنذر النبي صلى الله عليه و سلم
تفسیر القران العظیم ج5 ص2225

و قال عكرمة الهادي محمّد صلى اللّه عليه و سلم و المعنى أنت منذر و هاداى داع الى سبيل الحق لكل قوم و الهداية حينئذ بمعنى اراءة الطري
تفسیر مظهری ج5 ص 217

قوله تعالى إنما أنت منذر و لكل قوم هاد روى عن ابن عباس و سعيد و مجاهد و الضحاك الهادي هو اللّه تعالى و روى عن مجاهد أيضا و قتادة الهادي نبي كل أمة و عن ابن عباس أيضا الهادي الداعي إلى الحق و عن الحسن و قتادة و أبى الضحى و عكرمة الهادي محمد صلّى اللّه عليه و سلّم و هذا هو الصحيح لأن تقديره إنما أنت منذر و هاد لكل قوم و المنذر هو الهادي و الهادي أيضا هو المنذر
احکام القران جصاص ج4 ص 397

وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ
، أي: لكل قوم نبي يدعوهم إلى اللّه تعالى، و قال الكلبي: داع يدعوهم إلى الحق أو إلى الضلالة. و قال عكرمة: الهادي محمد صلى اللّه عليه و سلم يقول: [1] أنت منذر و أنت هاد لكل قوم أي داع، و قال سعيد بن جبير: الهادي هو اللّه تعالى
معالم التنزیل ج 3 ص 8

واز طرفی کتب اعراب القران این ایه را طوری ترکیب می کنند که با معنای مد نظر شما تناسبی ندارد مثل

(إنّما) كافّة و مكفوفة (أنت) ضمير منفصل مبنيّ في محلّ رفع مبتدأ (منذر) خبر مرفوع (الواو) عاطفة (لكلّ) جارّ و مجرور متعلّق بخبر مقدم (قوم) مضاف إليه مجرور (هاد) مبتدأ مؤخّر مرفوع و علامة الرفع الضمّة المقدّرة على الألف المحذوفة، فهو اسم منقوص «3» و جملة: «يقول ...» لا محلّ لها معطوفة على جملة إنّ ربّك لذو .
الجدول فی اعراب القران ج13 ص 94
.
(إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ) إنما كافة و مكفوفة و أنت مبتدأ و منذر خبر و لكل خبر مقدم و قوم مضاف اليه و هاد مبتدأ مؤخر و الجملة مستأنف
اعراب القران و بیانه ج5 ص89

اگر ما هاد را مبتداء موخر و لکل قوم را خبر مقدم برای هاد و کل جمله را عطف بر انما انت منذر بگیریم در این صورت معنای ایه چنین می شود: تو ترساننده و هادی هرقومی هستی. واین معنا با رحمة اللعالمین بودن پیامبر تناسب دارد، همانطور که در این تفاسیر شیعی به ان اشاره شده است:

"به نظر من «انت» مبتدا، «منذر» خبر آن و جمله وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ عطف بر «منذر» است يعنى: تو انذار كننده‏اى و براى همه هادى و رهنما هستى، مانند وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ انبياء/ 107 و مانند وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ انعام/ 17، ولى در اينجا رواياتى هست كه بايد در آنها دقت كرد و در نكته‏ها خواهد آمد"
احسن الحدیث ج 5 209ص مولف این تفسیر شیعه است

إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ، وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ أي إنما أنت مخوّف من العقاب و مرشد لكل قوم إلى الحق و الخير و ليس بيدك إنزال الآيات و المعجزات.
ارشاد الاذهان ص255 مولف شیعه

وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ عطف على «منذر» أي: إنّما أنت لكلّ قوم هاد، لأنّك مبعوث إلى الناس جميعا إلى يوم القيامة. أو يكون «هاد» مبتدأ و «لكلّ قوم» خبره
زبدة التفاسیر ج3 ص 430 مولف شیعه

إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ سخنان مفسرين در توجيه آيه مأخوذ از مجمع البيان 1- (أَنْتَ مُنْذِرٌ) يعنى تو اى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ترساننده و هدايت كننده هر قومى ميباشى و بر تو انزال آيات نيست. (حسن و ابى الضحى و عكرمه و جبائى) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 15 مولف شیعه

ا

ثانیا:

قران هاد را برای ما معرفی میکند:

وَ ما أَنْتَ بهادی الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُون (نمل81) و (روم53)

قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنِين(بقره 97)

هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِين 138ال عمران

وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِين نمل 77

با توجه به این ایات و اینکه امت اسلامی همچنان به وسیله قران و روایات نبوی هدایت میشوند پس میتوان
قران و پیامبر را به عنوان هاد در نظر گرفت.

جالب است که قران حتی کعبه را نیز به عنوان هادی معرفی میکند:

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلعالمین (ال عمران96)

و ایات متعدد دیگری که هادی را برای ما معرفی میکند ولی هیچ اشاره ای به مردی از بنی هاشم نمیکند
از طرفی سنت و روایات صحیح نبوی به ما دستور میدهند بعد از پیامبر از کسانی غیر از
مردی از بنی هاشم پیروی کنیم مثل این روایت:

و اقتدوا بالذین من بعدی ابوبکر وعمر ( مسند احمد ج5 ص385 و صحیح ترمذی ج5 ص 572 و مستدرک
حاکم ج3 ص 75) دوستان همانطور که میدانند این روایت نه تنها صحیح است بلکه از طرق مختلف نقل
شده و به حد تواتر رسیده است و بنده مدارک تواتر این روایت را به جهت جلوگیری از اطناب بحث
مطرح نمیکنم.
حال بر سر یک دو راهی قرار میگیریم که ایا خبر واحد ( با فرض صحت این روایت) شما را قبول کنیم
[=arial narrow]

و یا این روایت متواتر را و ایا خبر واحد در مقابل خبر متواتر حجیت خواهد داشت؟

و اما در مورد این روایت :

عن ابن عباس قال : لما نزلت هذه الآية في قوله { ولكل قوم هاد } وضع رسول الله صلى الله عليه وسلم يده على صدره وقال : أنا المنذر وأومأ إلى علي وقال : أنت الهادي بك يهتدي المهتدون بعدي


الراوي: عبدالله بن عباس المحدث:الألباني - المصدر: السلسلة الضعيفة - الصفحة أو الرقم: 4899
خلاصة حكم المحدث:
موضوع

الراوي: عبدالله بن عباس المحدث:ابن تيمية - المصدر: منهاج السنة - الصفحة أو الرقم: 7/139
خلاصة حكم المحدث:

كذب موضوع باتفاق أهل العلم بالحديث

الراوي: عبدالله بن عباس المحدث:الذهبي - المصدر: ميزان الاعتدال - الصفحة أو الرقم: 1/484
خلاصة حكم المحدث:

[فيه الحسن بن الحسين العرني ذكر من جرحه]

الراوي: عبدالله بن عباس المحدث:ابن حجر العسقلاني - المصدر: لسان الميزان - الصفحة أو الرقم: 3/34
خلاصة حكم المحدث: [فيه] الحسن بن الحسن العرني قال ابن عدي:

منكر الحديث عن الثقات، ويقلب الأسانيد

الراوي:سعيد بن جبيرالمحدث:ابن كثير - المصدر:تفسير القرآن - الصفحة أو الرقم:4/356
خلاصة حكم المحدث:فيه نكارة شديدة

ضمنا خیلی جالب که شما از ابن عباس روایت می اورید ولی برای تصحیح ان به روایت
سعید بن جبیر استناد میکنید!!!!!
:Nishkhand:

,و در اخر باید عرض کنم همینکه در حال حاضر رجلی از بنی هاشم به صورت حی و حاضر
وجود ندارد تا مردم به وسیله ان هدایت شوند تالی فاسدی بسیار متقن برای
استدلالات شما خواهد بود

و السلام


kheymegahabalfazl;363060 نوشت:
جناب مثل اينكه شما معناي عزت و شرافت را فقط در اختيار داشتن حكومت مي دانيد و نه اثبات دين اسلام و تبيين دين اسلام

؟

برادر شما عزت را تعریف کن تا ما بدانیم

در این روایات امده است که اسلام در زمان این خلفاء عزیز و شکوهمند میشود

به نظر شما حضرت موسی ابن جعفر که بیشتر عمر خودر را در زندان بوده اند کی فرصت داشته اند
تا خلافت کنند و اسلام را به عزت برسانند

kheymegahabalfazl;363060 نوشت:
مثل اينكه فراموش كرده ايد كه عمر رض گفت اگر شمشير علي نبود عمود اسلام استوار نمي ماند؟
مثل اينكه فراموش كرده ايد كه عمر رض گفت لو لا علي لهلك عمر

اتفاقا اینهایی که شما گفتید نشان دهنده روابط بسیار حسنه میان حضرت علی و عمر میباشد
و ربطی هم به بحث ما ندارد

kheymegahabalfazl;363062 نوشت:
اما از اهل بيت گفتي بهتر است بداني اين اهل بيت در ان زمان همان خمسه طيبه بودند به نظر شما ديگر ائمه اي كه هنوز بدنيا نيامده اند مي توانند زير گساء قرار بگيرند؟ اين يك سوال عقلي بوده و جوابش هم زياد سخت نيست

چطور شما روایاتی دارید در کتبتان که پیامبر اسامی تمام ائمه شما را پیشبینی کرده اند
خوب در این روایات نیز اسامی انها را میفرمودند تا امت بیش از این گمراه نشود

جالب است خود شما در جایی میگویید واژه اهل بیت انحصار در خمسه ال عبا دارد و هیچکس دیگری
وارد شمول این لفظ نمیشود ولی در اینجا چیز دیگری میگویید!!

kheymegahabalfazl;363082 نوشت:
المهدىّ من عترتى من ولد فاطمه

سنن ابى‏داود ، كتاب المهدى ، ح 4284

اين روايت را الباني خداي علم رجال معاصر تصحيح و حسن دانسته

خواهشا دوباره مصادره به مطلوب نکنید این مهدی همان مهدی که مد نظر شما نمیباشد

ثانیا شما خودت جواب خودت را دادی یعنی همانطور که پیامبر فرمودند: المهدی منا اهل البیت و نص بر این
موضوع گذاشتند

خوب میفرمودند مثلا

إثني عشر خليفة منا اهل البیت

یا من بنی هاشم چرا اینگونه نفرموند ؟

ولی بجای این الفاظ فرمودند که همگی انها از قریش میباشند نه از اهل بیت و نه از بنی هاشم!!

اتفاقا این روایاتی که شما اوردید حضرت ابوبکر و عمر در سقیفه بنی ساعده در مقام مجادله با انصار به این
روایات استناد کردند و فرمودند که خلفاء پیامبر باید از قریش باشد و انصار نیز قبول کردند
و این موضوع نشان میدهد این روایات ربطی به تعبیر شما ندارد

kheymegahabalfazl;363099 نوشت:
جالبت از همه اينجاست كه حضرت زهرا با ابوبكر بيعت نكرد ايا ايشان معاذ باالله و نستجير و باالله به مرگ جاهليت مرده ؟ كه اگر اين چنين باشد دگير نمي شود سيد زنان بهشتي و اگر ايشان بيعت نمودند با كدام امام و خليفه بيعت نموده اند

هرچند این گفته شما ربطی به موضوع ندارد ولی کوتاه جوابت را میدهم:

اولا شما از کجا میگویید که حضرت فاطمه با حضرت ابوبکر بیعت نکردند
اینکه ایشان با حضرت ابوبکر بر سر مسئله جزیی مثل فدک اختلاف داشتند دلیل نمیشود که همه چیز را زیر سوال ببریم
این اختلاف را حضرت علی نیز با ایشان داشتند ولی مانع از بیعت با ایشان نشد

ثانیا در میان عرب عرف است که زنان در بیعت شوهرانشان میباشند یعنی اگر شوهر شخصی با کسی بیعت کرد
زن ان شخص نیز با او در بیعت است
و نیازی نبوده است معاذ الله حضرت فاطمه شخصا بروند و دست بیعت با حضرت ابوبکر بدهند

ثالثا اگر حضرت ابوبکر بر حق نبود پس چرا حضرت علی با ایشان بیعت کردند و ایا بیعت حضرت علی خود قرینه ای محکم
بر رد این اکاذیب شما نیست
چرا که بیعت حضرت علی نشان دهنده رضایت حضرت فاطمه از انها بوده است و الا حضرت علی نیز میتوانست با انها بیعت نکند
این تناقض را چگونه حل خواهید کرد ؟

kheymegahabalfazl;363327 نوشت:
رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «مَنْ خَلَعَ يَدًا مِنْ طَاعَةٍ لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لاَ حُجَّةَ لَهُ وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»

پيامبرفرمود: هركس بميردوبيعتي برگردنش نباشدبه مرگ جاهليت مرده است

(صحيح مسلم_كتاب اماره_باب13)

مدعيان دروغين، وهابيون عمري هست كه به مرگ جاهليت مي ميريد

بياييد از امامان مفقودتان دفاع كنيد

مَن اَنتَ امامٌ؟؟؟؟؟

برادر میشود شما امام زمانتان را به ما نشان دهید تا برویم با او بیعت کنیم!!!

چگونه میشود با شخصی که حضور ندارد و یا وجودش کأن لم یکن است بیعت کرد؟

1200 سال است که این شخص در غیبت است پس تکلیف بیعت مردمانی که مرده اند و او
را ندیده اند چه میشود؟

ایا همه انها به مرگ جاهلی مرده اند؟؟

أفلا تعقلون؟؟؟؟

به قول حضرت علی که فرمودند: خدایی را که نبینم عبادت نمیکنم

ما هم میگوییم : امامی را که نبینیم با او بیعت نمیکنیم!!!

عمر فاروق;363448 نوشت:
برادر میشود شما امام زمانتان را به ما نشان دهید تا برویم با او بیعت کنیم!!!
تو هم خدارو بمن نشون بده تا بپرستمش

عمر فاروق;363448 نوشت:
چگونه میشود با شخصی که حضور ندارد و یا وجودش کأن لم یکن است بیعت کرد؟

شما هم چطور ابوبکر و عمری را که حضور ندارند در حال حاضر خلیفه می دانید؟

عمر فاروق;363448 نوشت:
1200 سال است که این شخص در غیبت است پس تکلیف بیعت مردمانی که مرده اند و او
را ندیده اند چه میشود؟

شما نگران اونها نباش

عمر فاروق;363448 نوشت:
ما هم میگوییم : امامی را که نبینیم با او بیعت نمیکنیم!!!

پس یا شما خدارو نمی پرستید چون نمی بینیدش و یا خدایی می پرستید که می بینیدش.اگه می بینید به ما هم نشون بده!!!

عمر فاروق;363419 نوشت:
ولا شما از کجا میگویید که حضرت فاطمه با حضرت ابوبکر بیعت نکردند
اینکه ایشان با حضرت ابوبکر بر سر مسئله جزیی مثل فدک اختلاف داشتند دلیل نمیشود که همه چیز را زیر سوال ببریم
این اختلاف را حضرت علی نیز با ایشان داشتند ولی مانع از بیعت با ایشان نشد

ثانیا در میان عرب عرف است که زنان در بیعت شوهرانشان میباشند یعنی اگر شوهر شخصی با کسی بیعت کرد
زن ان شخص نیز با او در بیعت است
و نیازی نبوده است معاذ الله حضرت فاطمه شخصا بروند و دست بیعت با حضرت ابوبکر بدهند

ثالثا اگر حضرت ابوبکر بر حق نبود پس چرا حضرت علی با ایشان بیعت کردند و ایا بیعت حضرت علی خود قرینه ای محکم
بر رد این اکاذیب شما نیست
چرا که بیعت حضرت علی نشان دهنده رضایت حضرت فاطمه از انها بوده است و الا حضرت علی نیز میتوانست با انها بیعت نکند
این تناقض را چگونه حل خواهید کرد ؟


با این سخنتون فهمیدم هیچ علمی ندارید!!!
اولا کجا دیدید که بیعت رو زورکی بگیرن؟
ثانیا بیعت گرفتن زورکی عمر از حضرت علی علیه السلام بعد از وفات حضرت زهرا سلام الله علیها بوده.
اینم سندش:
[=&quot]اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه مي‌فرمايد: [=&quot]إني كنت أقاد كما يقاد الجمل المخشوش حتى أبايع. [=&quot]من را از خانه‌ام كشان كشان به مسجد بردند، همانطوري كه شتر را مهار مي‌زنند تا فرار نكند و او را مي‌برند. [=&quot]نهج البلاغه، نامه28، در جواب معاويه [=&quot]همچنين ابن قتيبه دينوري در كتاب الامامة و السياسة مي‌نويسد: [=&quot]علي را كشان كشان به مسجد آوردند و گفتند: با ابوبكر بيعت كن. [=&quot]فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟ قالوا: إذا والله الذي لا إله إلا هو! نضرب عنقك. [=&quot]فرمود: اگر بيعت نكنم چه مي‌شود؟ گفتند: به خدا قسم! اگر بيعت نكني، گردنت را مي‌زنيم. [=&quot]فقال: إذا تقتلون عبد الله و أخا رسوله، قال عمر: أما عبد الله فنعم و أما أخو رسوله فلا. [=&quot]فرمود: پس يك بنده خدا و برادر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را كشته‌ايد. خليفه دوم گفت: بنده خدا آري، ولي برادر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نه. [=&quot]الامامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص20 [=&quot]در كتاب اثبات الوصية مسعودي از علماي اهل سنت آمده است كه: [=&quot]وقتي علي را به مسجد آوردند: [=&quot]فراموا بأجمعها فتحها فلم يقدروا فمسحوا عليها ابو بكر و هي مضمومة. [=&quot]با كمك تمام افرادي كه آنجا بودند، هرچه خواستند براي بيعت، دست علي را در دست ابوبكر بگذارند، نتوانستند. ابوبكر گفت: حالا كه علي با من بيعت نمي‌كند، من دستم را روي دست علي به عنوان بيعت مي‌كشم. [=&quot]اثبات الوصية، مسعودي، ص146 [=&quot]در كجاي دنيا داريم كه يك حاكم به عنوان بيعت با شهروند، بيايد دست خود را روي دست شهروند بكشد. اگر بيعت اين است، بله، حضرت علي (عليه السلام) بيعت كرده است.
[=&quot]اين يك رقم بيعت بود. يك رقم بيعت هم در صحيح بخاري و مسلم آمده است كه: [=&quot]اميرالمؤمنين (عليه السلام)، مادامي كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بود، بيعت نكرد. هيچ كس هم از بني‌هاشم بيعت نكردند. بعد از شش ماه آمد بيعت كرد. [=&quot] در مورد بيعت على(ع)همانطور كه بخارى در جلد سوم صحيح و مسلم در جلدپنجم صحيح خود مى نويسند، بيعت على بعد از وفات فاطمه(عليهم السلام)بوده است. فاطمه(عليهم السلام)هم چند ماه پس از رحلت پيغمبر فوت كرده است. [=&quot]مسعودى در مروج الذهب مى گويد[=&quot]: [=&quot]هيچ يك از بنى هاشم تا وقتى كه فاطمه(عليهم السلام)[=&quot] [=&quot]وفات يافت، با ابوبكر بيعت نكردند[=&quot]. [=&quot]على(عليه السلام[=&quot]( [=&quot]را هم با زور شمشير، آتش زدن خانه اش و تهديد به گردن زدن، مجبور به بيعت با ابوبكر كردند. حداقل 10 نفر از مورخين اهل سنت، خبر فوق را نقل كرده اند. [=&quot]براى مثال[=&quot]: [=&quot]1-ابو جعفر بلاذرى[=&quot]; [=&quot]2- احمد بن يحيى بن جابر البغدادى[=&quot]; [=&quot]3- ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه ج2، ص60 ; ج14، ص193 [=&quot]4- محمد بن جرير طبرى[=&quot]; [=&quot]5- ابن خزابه در كتاب غرر[=&quot]; [=&quot]6- ابن عبد ربه در جزء سوم عقد الفريد[=&quot]; [=&quot]7- ابو محمد عبدالله ابن مسلم بن قتيبة بن عمرو الباهلى الدينورى در جلد اول تاريخ الخلفا الراشدين[=&quot]; [=&quot]8- احمد بن عبدالعزيز جوهرى[=&quot]; [=&quot]9- ابو وليد محب الدين محمد بن الشحنه الحنفى در كتاب «روضة المناظر فى اخبار الاوائل والاواخر» و [=&quot]10-ابى الحسن على بن الحسين مسعودى در كتاب «اثبات الوصيه» مضمون اين خبر را با مختصر تفاوتى چنين روايت كرده اند: [=&quot]اثبات الوصيه، ص143; الوافى بالوفيات، ج6 ، ص17 ; الملل والنحل، ج1، ص57 [=&quot] ابوبكر به عمر گفت: برو آن ها را بياور تا با من بيعت كنند. اگر از آمدن هم خوددارى كردند با آن ها قتال كن. پس عمر همراه اسيد بن خضير و سلمه بن اسلم و عده اى ديگر به در خانه فاطمه(عليها السلام)[=&quot] [=&quot]رفتند. آن ها با خود هيزم بسيارى بر در خانه فاطمه[=&quot])[=&quot]عليها السلام[=&quot]([=&quot] بردند. بنى هاشم از جمله عباس عموى پيغمبر و على(عليهم السلام)[=&quot] [=&quot]و زبير[=&quot] [=&quot]در آنجا بودند. [=&quot] عمرگفت: بيرون آييد و با خليفه، ابوبكر بيعت كنيد و گرنه شما را مى سوزانم. به فاطمه(عليها السلام)نيز گفت: هر كه در خانه است بيرون كن. زبير شمشير كشيد و عمر گفت[=&quot]: [=&quot]اين سگ را بگيريد. شمشيرش را گرفتند و بر سنگ كوبيدند و شكست. بنى هاشم از بيرون آمدن امتناع مى كردند. عمر هيزم طلبيد و گفت: به خدايى كه جان عمر در قبضه قدرت او است يا بيرون آييد، يا خانه را با هر كه در آنجا است مى سوزانم. مردم گفتند: يا اباحفص! ـ كنيه عمر اباحفص بود ـ فاطمه(عليها السلام)[=&quot] [=&quot]در اين خانه است. عمر در پاسخ گفت: هر كس در آنجا باشد مى سوزانم. پس همه به جز على(عليه السلام)[=&quot] [=&quot]بيرون آمدند. عمر جهت چاره جويى نزد ابوبكر برگشت. ابوبكر اشخاص ديگرى را چند بار فرستاد ولى مايوس برگشتند. مجدداً عمر با جماعتى ديگر بر خانه فاطمه(عليها السلام)[=&quot] [=&quot]هجوم بردند و چون دق الباب كردند، فاطمه(عليها السلام)[=&quot] [=&quot]با صداى بلند گفت: «اى پدر و اى پيامبر خدا! ببين بعد از تو از عمر و ابوبكر به ما چه مى رسد و چگونه ما را ملاقات مى كنند.» مردم با صداى شنيدن ناله و گريه فاطمه(عليها السلام)برگشتند، ولى همچنان عمر و عده ديگرى در آنجا باقى ماندند. بالاخره على(عليه السلام)[=&quot] [=&quot]را به اجبار و زور به سوى ابوبكر كشيدند. بنى هاشم هم با او مى آمدند و ناظر قضايا بودند. چون به نزد ابوبكر رسيدند; ابوبكر از على(عليه السلام)خواست تا بيعت كند. امام على(عليه السلام)[=&quot] [=&quot]فرمود: من به اين مقام بر حق ترم و با شما بيعت نخواهم كرد. اگر از خدا مى ترسيد بايد به حق ما اعتراف نماييد. سپس عمر گفت: تا بيعت نكنى دست از تو برنخواهم داشت[=&quot]. [=&quot]على(عليه السلام)[=&quot] [=&quot]در پاسخ عمر گفت: خوب با يكديگر ساخته ايد، امروز تو براى او كار مى كنى و فردا او آن را به تو بر مى گرداند. آنگاه امام خطاب به مردم گفت: به خدا سوگند كه ما اهل بيت به اين امر بر حق تر هستيم و شما نبايد از حق دور شويد. عمر، على(عليه السلام)[=&quot] [=&quot]را تهديد كرد كه اگر بيعت نكنى گردنت را خواهم زد. ابوبكر به عمر گفت: مادامى كه فاطمه(عليها السلام)[=&quot] [=&quot]هست او را اكراه[=&quot] [=&quot]نمى كنيم. سپس اميرالمؤمنين(عليه السلام)[=&quot] [=&quot]بدون اين كه بيعت كند، برگشت و خود را به قبر پيغمبر رسانيد و با گريه و ناله عرض كرد[=&quot]: [=&quot]«[=&quot] [=&quot]إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكادُوا يَقْتُلُونَنِي[=&quot] «[=&quot]مردم مراضعيف ساختند و خواستند مرا بكشند[=&quot].[=&quot] [=&quot]طور [=&quot](52): [=&quot]آيه 150 [=&quot]پس از آن، على[=&quot])[=&quot]عليه السلام[=&quot]( [=&quot]به خانه خود نزد فاطمه[=&quot])[=&quot]عليها السلام[=&quot]( [=&quot]برگشت. بعد از مدتى ابوبكر و عمر جهت جلب رضايت فاطمه[=&quot])[=&quot]عليها السلام)[=&quot] [=&quot]به خانه او آمدند; ولى فاطمه(عليها السلام)[=&quot] [=&quot]فرمود[=&quot]: [=&quot]«به خدا سوگند شما دو نفر مرا اذيت كرديد، و در هر نمازم شما را نفرين مى كنم تا پدرم را ببينم و نزد او از شما شكايت كنم[=&quot].[=&quot]» [=&quot]سپس فاطمه(عليها السلام)[=&quot] [=&quot]ادامه داد[=&quot]: [=&quot]«به خدا تا زنده ام (تا با خدا ملاقات نمايم) با عمر حرف نخواهم زد.» [=&quot]پس از رحلت فاطمه(عليها السلام)على(عليه السلام)[=&quot] [=&quot]را دوباره مجبور به بيعت كردند[=&quot]. [=&quot]بنابراين با تعجيلى كه در روز سقيفه نمودند، و چند ساعت تأمل و درنگ نكردند تا مراسم تغسيل و تدفين پيامبر تمام شود، و حداقل على(عليه السلام)[=&quot] [=&quot]ـ كه به فرموده پيامبر جدا كننده حق و باطل است ـ و نيز عموى بزرگوار پيامبر ـ كه شيخ القبيله بود ـ بيايند هر صاحب فكرى نسبت به آنچه در سقيفه رخ داد بدبين مى شود و پيش خود خواهد گفت: توطئه اى در كار بوده است، و امروز پس از 1400 سال اين اختلاف ها پيش نمى آمد[=&quot]. [=&quot]اما توطئه از اين قرار بود: چنانچه صبر مى كردند تا افرادى از اردوى اسامه يا از قبيله بنى هاشم در سقيفه حاضر شوند، نام على(عليه السلام)[=&quot] [=&quot]و عباس هم به عنوان يك داوطلب، مورد وثوق پيغمبر برده مى شد. با شواهد و قرائنى كه در اختيار بود، كلاه خلافت نصيب ابوبكر و عمر نمى شد و خلافت به صاحب آن يعنى على[=&quot])[=&quot]عليه السلام[=&quot]( [=&quot]مى رسيد. لذا درنگ را جايز ندانسته و گفتند: تا طرفداران على[=&quot])[=&quot]عليه السلام[=&quot]( [=&quot]و ساير بزرگان، مشغول غسل و كفن و دفن پيغمبرند بايد لباس خلافت را به تن حاضرين و بقيه مسلمين را در مقابل عمل انجام شده قرار داد[=&quot]. [=&quot]در صحيح بخاري ، ج5 ، ص82 ، حديث 4240[=&quot] [=&quot]، صراحت دارد كه امير المؤمنين سلام الله عليه شش ماه بعد از رحلت پيامبر اكرم ، مادامي كه فاطمه زهرا زنده بودند ، بيعت نكردند . [=&quot]ولم يكن يبايع تلك الأشهر .
[=&quot]در اين شش ماه حضرت امير سلام الله عليه بيعت نكردند . [=&quot]در صحيح مسلم هم هست ، ج5 ، ص154[=&quot] [=&quot]، امير المؤمنين سلام الله عليه بيعت نكردند . ، جناب عبد الرزاق استاد بخاري در المصنف ، ج5 ، ص472 مي گويد : نه تنها علي بيعت نكرد ، هيچ يك از بني هاشم نيز در طول آن شش ماه بيعت نكردند . [=&quot]طبري صراحت دارد از زهري سؤال كردند : أ فلم يبايع علي ستة اشهر ؛ علي درآن شش ماه بيعت نكرد . قال ولا احد من بني هاشم ؛ هيچ يك از بني هاشم نيز بيعت نكردند . [=&quot]در صحيح بخاري در 7 يا 8 مورد دارد که اميرالمومنين (عليه السلام) تا 6 ماه با ابوبکر بيعت نکردند. بعد از شهادت حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها)، اميرالمومنين (عليه السلام) و بني هاشم آمدند بيعت کردند و اين نص صريح صحيح مسلم و صحيح بخاري است و خود حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) اصلا بيعت نکردند و از ديدگاه اميرالمومنين (عليه السلام) با توجه به آنچه که در صحيح مسلم است، خلافت آقاي ابوبکر و عمر را مشروع نمي دانست. [=&quot]در صحيح مسلم، ج5، ص152، کتاب الجهاد، باب حکم الفئ [=&quot]صراحت دارد که خليفه دوم در جمع حدود 37 نفر از صحابه خطاب مي کند به اميرالمومنين (عليه السلام) و در مورد قضيه ارث مي گويد: [=&quot]فلما توفى رسول الله صلى الله عليه و سلم، قال أبوبكر: انا ولى رسول الله صلى الله عليه و سلم، ... فقال أبوبكر: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ما نورث ما تركنا صدقة، فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا ... ثم توفى أبوبكر و انا ولى رسول الله صلى الله عليه و سلم و ولى أبى بكر فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا. [=&quot]
[=&quot]شما اي علي و عباس، ابوبکر که گفت: من جانشين رسول الله هستم، شما ابوبکر را دروغگو و گنهکار و حيله گر و خائن مي دانستيد. همچنين بعد از درگذشت ابوبکر من گفتم: ولي پيامبر و جانشين ابوبکر هستم و شما دو نفر مرا دروغگو و گنهکار و حيله گر و خائن مي دانستيد.
[=&quot]اين نص صريح صحيح مسلم است، شما صحيح مسلم را گذاشته ايد کنار و مي خواهيد برويد دنبال کتاب هاي الغارات و امثال آن. بعد از شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) که اميرالمومنين (عليه السلام) پيام داد ابوبکر بيايد منزلش، در آنجا صراحت دارد: [=&quot]
[=&quot]فأرسل إلى أبي بكر ان ائتنا و لا يأتنا أحد معك كراهية لمحضر عمر
[=&quot] [=&quot]وقتي مي خواهي پيش من بيايي، کسي را با خود نياور و من دوست ندارم عمر را با خود بياوري منزل من. [=&quot]صحيح بخاري، ج5، ص83 [=&quot]همچنين مي گويد:
[=&quot]
[=&quot]و لکنک استبددت علينا بالامر.[=&quot]تو در حق ما استبداد کردي.
[=&quot]صحيح بخاري، ج5، ص83

[=&quot]
[=&quot]ولي از نظر شيعه، مرحوم شيخ مفيد (ره) در كتاب [=&quot]الفصول المختارة، ص56[=&quot] [=&quot]مي‌گويد: [=&quot]و المحققون من اهل الامامة يقولون: لم يبايع ساعة قط. [=&quot]محققين شيعه بر اين عقيده هستند كه حضرت علي (عليه السلام) يك ساعت هم با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت نكرد.

عمر فاروق;363414 نوشت:
سلام علیکم و رحمة الله

برادر خواهشا سوالات بنده را با سوال جواب ندهید:

بنده یک سوال ساده نمودم ولی شما جواب ندادید

شما به غیر از حضرت علی و حسن ، خلافت و امارت دیگر ائمه خود را اثبات کنید و اینکه اسلام در زمان انها عزت
و شکوه یافته است سپس به این روایات استناد کنید

در غیر این صورت شما مصادره به مطلوب کرده اید!

عليكم سلام
جناب عمر فاروق در اين يك قلم بنده اقامه مي كنم به كلام شما و چون فرموديد سوال شما را با سوال جواب ندهم بنده نيز به شما مي گويم كه سوال من را با سوال جواب ندهيد چون كه تاپيك را بنده با طرح سوالي شروع كردم و بعدا شما امده ايد از من سوال مي كني در نتيجه شما نيز به كلام خودتان اقامه و اقتدا كنيد پس سوال بنده را با سوال جواب نده سوال من در شروع تاپيك اين بوده كه اسامي 12 خليفه خود را نام ببريد؟
تا الان فرار كرده ايد از پاسخ به اين سوال و اين را بدانيد فرار به منزله شكست هست و اين سوال شما نيز منفك هست چون هنوز به سوال من پاسخ نداده ايد
اما چون از شكوه گفته ايد بنده نيز از شكوه برايتان همان جا گفتم كه شكوه به چه معناست كه اگر به معناي عزت است پس چرا خلاف سنت رسول خدا، همان سني كه اگر كسي از ان پيروي نكند به قعر جهنم خواهند رفت پيروي نكردند هيچ بدعت هم گذاشتند در نتيجه بهتر است بداني خلافت فقط در حكومت نيست خلافت به معاني جانشيني در علم الاديان و ابدان نيز هست كه متاسفانه خلفا از ان بي بهره بوده اند لذا اينجا بود كه عمر گفت لو لا علي لهلك عمر در ضمن وقتي بحث خلافت معصوم اثبات شد و بحث جانشيني منصوب شد ديگر كسي نمي تواند انرا غصب كند و يا بگويم در كجا و چگونه خلافت كرد حال اين مشكل ما نيست كه مخالفين و ملحدين اموي روبروي امام شمشير كشيدند و عليه او قيام كردند و اين نقض نيز بر خود شما هست همچون كه مولا علي در نهج به معاويه ملعون فرمود اگر من را مانند شتري بردند اين نقض در شوراي انهاست كه نشان از ديكتاوريست و نه دموكراسي

عمر فاروق;363414 نوشت:
گر بخواهید اینگونه قیاس کنید خوب ماهم در جواب میگوییم همان مردمی که حضرت عثمان را شهید کردند
حضرت علی را شهید کردند
اگر کشتن یک فرد توسط مردم فرقان حق و باطل بود پس حتما معاذ الله حضرت حسین هم حق نبودند
که توسط مردمان یا بهتر بگوییم شیعیان کوفه شهید شدند

اولا كه مردمي مولا علي را شهيد نكردند بلكه يك نفر بود دوما اينكه توكه ادعا بر شكوه و عزت در دين اسلام مي كردي بنده به همين جهت بود تثميل عثمان را برايد زدم، كه اگر قائل برگفته هاي شما باشيم پس بهتر است بداني در جريان تبوك طبق گفته اندلسي كساني كه مي خواتند پيامبر را ترور كنند دو نفرشان خليفه اول و دوم بود و سپس گفتي كساني كه قاتل حسين بن علي ع بودند همان شيعيانند بنده نيز با شما اتفاق نظر دارم كه انها همان شيعيانند اما كدام شيعيان؟ براي تفهيم بيشتر چنين مسئله اي رجوع مي كنيم به امامتان شيخ الشياطين ابن تيميه كه ببينيم او شيعه را چگونه معنا كرده، آن شيعياني كه به حسين نامه زدند و او را كشتند

وَكَانَتِ الشِّيعَةُ أَصْحَابُ عَلِيٍّ يُقَدِّمُونَ عَلَيْهِ أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ، وَإِنَّمَا كَانَ النِّزَاعُ فِي تَقَدُّمِهِ عَلَى عُثْمَانَ

كساني كه آن زمان ما به آنها مي گوييم شيعه وطرفداران حضرت علي، آنها ابوبكر و عمر را خليفه اول و دوم مي دانستند و نزاع آنها بر تقدم علي و عثمان بوده

منهاج السنة النبوية- ج 2 ص 96

خوب به نظر شما اين شيعيان به شما نزديك تر هستند و يا شيعيان امروزي؟
شيعيان امروزي كه خلفا را به عنوان اول و دوم قبول ندارند در نتيجه شيعياني كه به حسين نامه زدند آن شيعيان بودند كه حب ابوبكر و عمر و علي و عثمان نيز داشتند اينها در واقع به شما نزديك تر هستند و در واقع همان شما هستند و نه شيعيان امروزي در نتيجه امام حسين را اجداد شما ها كشتند و نه شيعيان امروزي

مخلص كلام:
خلفاي راشد شما ابوبكر، عمر، عثمان و علي هستند و طبق گفته ابن تميمه شيعيان آن زمان كساني بودند كه حب اين چهار نفر را داشتند در نتيجه ان شيعيان همانا شما هستيد و نه شيعيان كنوني، زيرا شيعيان كنوني كه حب ابوبكر و عثمان و عمر ندارند و حتي خلافت انها را هم قبول ندارند

عمر فاروق;363414 نوشت:
برادر عزیز شما عرض بنده را متوجه نشده اید بنده گفتم در ان روایاتی که شما اوردید امده است همه انها از
قریش میباشند نه انحصارا از بنی هاشم، و روایات دیگری که شما اوردید درمورد منذر و هادی باید عرض کنم:

هرچند بزرگانی مانند امام ذهبی این روایات را تضعیف کرده اند ولی با فرض صحت این روایت از حیث سند
دلالت ان بر تعبیر شما صحیح نخواهد بود چرا که

اولا:

چرا که پیامبر نفرمود: که منذر من هستم و هادی مردی از بنی هاشم؛ بلکه فرمود منذر و هادی هردو از بنی هاشم است

و این معنا با ظاهر این روایت و ایه مد نظر بیشتر تناسب دارد، چرا که منظور از منذر و هادی در ایه شخص پیامبر میباشد و همینطو در

روایت نیز منذر و هادی رامردی از بنی هاشم معرفی میکند و همه میدانیم که پیامبر نیز از بنی هاشم است،

پس در نتیجه مصداق ایه و روایت هردو خود شخص پیامبر می باشد ،

همانگونه که در بسیاری از کتب تفسیری عامه و خاصه به این نکته
اشاره شده است از جمله:

قال ابن عباس: الهادي هو اللّه، و هذا قول سعيد ابن جبير و عكرمة و مجاهد و الضحاك و النخعي، و المعنى إنما عليك الإنذار يا محمد و الهادي هو اللّه يهدي من يشاء. و قال عكرمة في رواية أخرى عنه و أبو الضحى: الهادي هو رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم المعنى: إنما أنت منذر و أنت هادی
لباب التأویل ج3 ص6
حدثنا محمد بن عبد الرحمن الهروي، ثنا أبو داود الحفري عن سفيان الثوري عن السدى عن عكرمة عن ابن عباس إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ قال:
هو المنذر و هو الهاد يعني النبي صلى الله عليه و سلم.

و روى عن علي بن أبي طالب و سعيد بن جبير و مجاهد و أبي صالح و عكرمة و أبي الضحى و السدى و الضحاك و أبي جعفر محمد بن علي و عبد الرحمن بن زيد أن المنذر النبي صلى الله عليه و سلم
تفسیر القران العظیم ج5 ص2225

و قال عكرمة الهادي محمّد صلى اللّه عليه و سلم و المعنى أنت منذر و هاداى داع الى سبيل الحق لكل قوم و الهداية حينئذ بمعنى اراءة الطري
تفسیر مظهری ج5 ص 217

قوله تعالى إنما أنت منذر و لكل قوم هاد روى عن ابن عباس و سعيد و مجاهد و الضحاك الهادي هو اللّه تعالى و روى عن مجاهد أيضا و قتادة الهادي نبي كل أمة و عن ابن عباس أيضا الهادي الداعي إلى الحق و عن الحسن و قتادة و أبى الضحى و عكرمة الهادي محمد صلّى اللّه عليه و سلّم و هذا هو الصحيح لأن تقديره إنما أنت منذر و هاد لكل قوم و المنذر هو الهادي و الهادي أيضا هو المنذر
احکام القران جصاص ج4 ص 397

وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ
، أي: لكل قوم نبي يدعوهم إلى اللّه تعالى، و قال الكلبي: داع يدعوهم إلى الحق أو إلى الضلالة. و قال عكرمة: الهادي محمد صلى اللّه عليه و سلم يقول: [1] أنت منذر و أنت هاد لكل قوم أي داع، و قال سعيد بن جبير: الهادي هو اللّه تعالى
معالم التنزیل ج 3 ص 8

واز طرفی کتب اعراب القران این ایه را طوری ترکیب می کنند که با معنای مد نظر شما تناسبی ندارد مثل

(إنّما) كافّة و مكفوفة (أنت) ضمير منفصل مبنيّ في محلّ رفع مبتدأ (منذر) خبر مرفوع (الواو) عاطفة (لكلّ) جارّ و مجرور متعلّق بخبر مقدم (قوم) مضاف إليه مجرور (هاد) مبتدأ مؤخّر مرفوع و علامة الرفع الضمّة المقدّرة على الألف المحذوفة، فهو اسم منقوص «3» و جملة: «يقول ...» لا محلّ لها معطوفة على جملة إنّ ربّك لذو .
الجدول فی اعراب القران ج13 ص 94
.
(إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ) إنما كافة و مكفوفة و أنت مبتدأ و منذر خبر و لكل خبر مقدم و قوم مضاف اليه و هاد مبتدأ مؤخر و الجملة مستأنف
اعراب القران و بیانه ج5 ص89

اگر ما هاد را مبتداء موخر و لکل قوم را خبر مقدم برای هاد و کل جمله را عطف بر انما انت منذر بگیریم در این صورت معنای ایه چنین می شود: تو ترساننده و هادی هرقومی هستی. واین معنا با رحمة اللعالمین بودن پیامبر تناسب دارد، همانطور که در این تفاسیر شیعی به ان اشاره شده است:

"به نظر من «انت» مبتدا، «منذر» خبر آن و جمله وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ عطف بر «منذر» است يعنى: تو انذار كننده‏اى و براى همه هادى و رهنما هستى، مانند وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ انبياء/ 107 و مانند وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ انعام/ 17، ولى در اينجا رواياتى هست كه بايد در آنها دقت كرد و در نكته‏ها خواهد آمد"
احسن الحدیث ج 5 209ص مولف این تفسیر شیعه است

إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ، وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ أي إنما أنت مخوّف من العقاب و مرشد لكل قوم إلى الحق و الخير و ليس بيدك إنزال الآيات و المعجزات.
ارشاد الاذهان ص255 مولف شیعه

وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ عطف على «منذر» أي: إنّما أنت لكلّ قوم هاد، لأنّك مبعوث إلى الناس جميعا إلى يوم القيامة. أو يكون «هاد» مبتدأ و «لكلّ قوم» خبره
زبدة التفاسیر ج3 ص 430 مولف شیعه

إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ سخنان مفسرين در توجيه آيه مأخوذ از مجمع البيان 1- (أَنْتَ مُنْذِرٌ) يعنى تو اى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ترساننده و هدايت كننده هر قومى ميباشى و بر تو انزال آيات نيست. (حسن و ابى الضحى و عكرمه و جبائى) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 15 مولف شیعه

ا

آدمي وقتي پاسخي براي گفتن ندارند روي مي اوردنن به سمت بافتن جملات و كلمات
جناب بنده با توجه به كارنامه اي كه از شما در تاپيك ثقلين سراغ داشتم انتظار مي رفت كه باز هم به اكاذيب متوسل شويد همان گونه كه در تاپيك ثقيلن متوسل شديد اخر هم شديد فراري از بحث تا الان كه هر چه ادعا كرديد بنده علمي به شما پاسخ دادم و هيچ منبع علمي از شما نديدم

گفتيد كه انحصار در بني هاشم نيستند بنده با دادن اسنادي معتبر ذيل ايه 7 سوره رعد همه ادعاهاي شما را بارها در پست ها قبل اثبات كرده ام ولي چون مخازن علميتان به ته كشيده مجدد مطالب تكراري را تحويل ما مي دهيد پس بهتر است به پست ها قبل تز رجوع كنيد تا ببينيد بنده چگونه مفتضحات جناب مكه را برملا و افشا نموده ام بهترست بروي بخواني و اگر ادعاي غير داشتي به صورت علمي اثبات كني و نه با حرف و كلام چون تا الان ساليانه سال مردم را با نشر اكاذيب سرگردان كرده ايد بست است اما الان دنياي جنبش ها نرم افزاري اين اشايش را از شما ها صلب نموده

حديث را امام ابن حجر مي فرمايد صحيح هست بقيه بزرگان حتي خود امام حاكم نيشايوري كه امام محدثين هست مي فرمايد صحيح هست امام احمد حنبل اين حديث را صحيح مي داند و تمام راويان آن ثقه هست والا بنده ديگر خسته شده ام اينقدر اينجا چهره شما ها را هويدا نموده ام آيا شما از اين همه خجالت باز هم رويي براي مباحثه داريد؟
بنده در مباحثه با اون مكه وهابي نيز همه چيز را شفاف مشخص نمودم و چون او ديگر توانايي مباحثه نداشت شروع كرد عنگ زدن به بزرگان اهل سنت كه يا شيعه هستند يا ملعونند و غيره ذالك آخه بحثي را كه اثبات شده را ديگر كسي ان را رد نمي كند بنده نمي دانم شماها پايه مكتب چه كسي سواد مي آموزيد كه فكر كرديد با دورويي مردم را به اسلام مي توان دعوت نمود و همچنين امام ذهبي نيز سلسله راويان را ثقه، صدوق و حافط تشريع نموده
والا بنده خسته شدم كمي از اين برهان هاي، بي ادله و بي معنا دست برداريد

بعد امديد براي ما جك سال تعريف كرديد كه چرا پيغمبر نفرمود من منذر هستم و هادي كسه ديگر
جناب مثل اينكه توهين به پيامبر و ادعاي اينكه شماها از پيامبر مي شنويد در شما و اجدادهايتان مسري هست چون تاريخ را كه مي خواننم از اين موارد زياد است مثلا پيغمبر فرمود قلم و كاغذ بياوريد و بعضي ها گفتند ما قران را داريم برايمان كفايت مي كند و مثل اينكه يادشان رفته بود خداوند در آيه 23 سوره جن فرموده:
وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا
هر كس خدا و پيامبرش را نافرمانى كند قطعا آتش دوزخ براى اوست و جاودانه در آن خواهند ماند

مثل اينكه شما هم بيشتر از پيامبر مي فهمي كه اينگونه صحبت مي كنيد؟

شما سري به كتاب تفسير كبير امام رازي بزن شايد هدايت شديد جناب عمر فاروق

فخر رازى در ذیل همین آیه در تفسیر این جمله از ابن عبّاس چنین نقل مى کند:
وَضَعَ رَسولُ اللهِ یَدَهُ عَلى صَدرِهِ فَقالَ أنَا المُنذِرُ، ثُمّ أومَأ إلى منکبِ عَلىّ وَ قالَ أنتَ الهادى بِکَ یَهتَدى المُهتَدونَ مِن بَعدی
پیامبر دستش را بر سینه خود گذاشت و فرمود: منم منذر. سپس به شانه على اشاره کرد و فرمود: تویى هادى و به وسیله تو بعد از من هدایت یافتگان هدایت مى شوند
[h=5]تفسیر کبیر، ج 19، ص 14[/h][h=5]اينم كتاب از شيعه[/h]صدوق به سندش از برید بن معاویه عجلی روایت می کند که گفت : به امام باقر علیه السلام گفتم : معنی انما انت منذر و لکل قوم هاد چیست؟
حضرت فرمودند منذر رسول خدا (ص)است و هادی علی(ع) است. و در هر وقت و زمانی امامی از ما وجود دارد که مردم را به آنچه رسول خدا(ص) آورد هدایت می نماید.( کمال الدین صدوق، ص 667)
[h=5]قياس باطل ديگري كه كرديد اين بود پيامبر بايد منذر باشد اما هادي مردان بني هاشم[/h][h=5]مثل اينكه فراموش كرده ايد پيامبر ما رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ و نذير و بشير در كنار هم هستند و نمي شود يك امامي بيايد و فقط ترس بدهد و كاري به بشارت و هدايت نداشته باشد و امامي كه بشارت و رحمت ندهد كه نمي تواند امام خوبي ها باشد[/h][h=5]مي بينم كه باز هم ضايع شديد جناب
[/h]

عمر فاروق;363415 نوشت:
ثانیا:

قران هاد را برای ما معرفی میکند:

وَ ما أَنْتَ بهادی الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُون (نمل81) و (روم53)

قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنِين(بقره 97)

هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِين 138ال عمران

وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِين نمل 77

با توجه به این ایات و اینکه امت اسلامی همچنان به وسیله قران و روایات نبوی هدایت میشوند پس میتوان
قران و پیامبر را به عنوان هاد در نظر گرفت.

جالب است که قران حتی کعبه را نیز به عنوان هادی معرفی میکند:

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلعالمین (ال عمران96)

و ایات متعدد دیگری که هادی را برای ما معرفی میکند ولی هیچ اشاره ای به مردی از بنی هاشم نمیکند

[h=5]چقدر شما شبيه دستگاه گرامافون هستيد و مي چرخيد و خودتان دوباره طرح مسئله مي كنيد و دوباره پاسخ مي دهيد و دوباره روز از نوع و روزي از نوع
[/h][h=5]خوب اگر فقط كتاب هادي ماست به ما بفرما ديگر چرا انبياء امدند؟[/h][h=5]خوب مثل اينكه شما مفسر هم بوديد و ما خبر نداشتيم و افاضه فرموديد مكه به عنوان هادي هست خوب اگر مي شود برويد از مكه بپرسيد بنده چگونه بايد مناسك حج انجام دهم تا به من بگويد البته من كه زبان چوب و سنگ را نمي فهمم چون شما مي فهميد از شما درخواست مي كنم از مكه بپرسي به عنوان هادي[/h][h=5]جناب عمر فاروق وقتي قران چيزي را مي فرمايد آن مسئله سبك دارد، سياق دارد اين گونه نيست كه شما تفسير به راي مي كنيد و جايگاه مفسرين به راي قعر جهنم هست[/h][h=5]منظور از هادي يعني نقطه هدايت يعني مكاني كه مردم با وجود ان ميتوانند به سمت خدا هدايت شوند زيرا مكه قبله مسلمين هست[/h][h=5]اين قياس شما هم باطل هست[/h][h=5]از طرفي قرآن در سوره رعد ايه 7 مي فرمايد ما براي هر قومي هادي بر مي گزينيم حالا اين هادي و رهبر طبق روايت نبوي بايد از بني هاشم باشند كه اسناد ان هم صحيح هست و ما انرا اثبات نموديم[/h][h=5]بعد امديد مطلب بي مفهوم و بي معنايي را ارائه داديد كه چرا خداوند در اين ايه نفرموده هادي بني هاشمند[/h][h=5]اولا بايد بگويم كه خداوند در هر قومي هادي جعل مي كند ايا بايد اسم تك تك ان هاديان را بيارد؟[/h][h=5]دوما اينكه خداوند در ايه 41 و 78 سوره حج مي فرمايد: اقم الصلاه و اتوا زكات آيا به شما گفتته كه چگونه نماز برپا داريد و كيفيتش به چه گونه هست و چگونه زكات دهيد؟[/h][h=5]هروقت شما جواب اين سوال ما را داديد ماهم جواب ان سوال شما را مي دهيم[/h][h=5]
[/h]

kheymegahabalfazl;364421 نوشت:
رجوع مي كنيم به امامتان شيخ الشياطين ابن تيميه كه ببينيم او شيعه را چگونه معنا كرده، آن شيعياني كه به حسين نامه زدند و او را كشتند

وَكَانَتِ الشِّيعَةُ أَصْحَابُ عَلِيٍّ يُقَدِّمُونَ عَلَيْهِ أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ، وَإِنَّمَا كَانَ النِّزَاعُ فِي تَقَدُّمِهِ عَلَى عُثْمَانَ

كساني كه آن زمان ما به آنها مي گوييم شيعه وطرفداران حضرت علي، آنها ابوبكر و عمر را خليفه اول و دوم مي دانستند و نزاع آنها بر تقدم علي و عثمان بوده

منهاج السنة النبوية- ج 2 ص 96

خوب به نظر شما اين شيعيان به شما نزديك تر هستند و يا شيعيان امروزي؟
شيعيان امروزي كه خلفا را به عنوان اول و دوم قبول ندارند در نتيجه شيعياني كه به حسين نامه زدند آن شيعيان بودند كه حب ابوبكر و عمر و علي و عثمان نيز داشتند اينها در واقع به شما نزديك تر هستند و در واقع همان شما هستند و نه شيعيان امروزي در نتيجه امام حسين را اجداد شما ها كشتند و نه شيعيان امروزي

چقدر این استدلال ظریف و قدرتمنده. پسر اجرت با خود امام حسین علیه السلام.

عمر فاروق;363415 نوشت:
از طرفی سنت و روایات صحیح نبوی به ما دستور میدهند بعد از پیامبر از کسانی غیر از
مردی از بنی هاشم پیروی کنیم مثل این روایت:

و اقتدوا بالذین من بعدی ابوبکر وعمر ( مسند احمد ج5 ص385 و صحیح ترمذی ج5 ص 572 و مستدرک
حاکم ج3 ص 75) دوستان همانطور که میدانند این روایت نه تنها صحیح است بلکه از طرق مختلف نقل
شده و به حد تواتر رسیده است و بنده مدارک تواتر این روایت را به جهت جلوگیری از اطناب بحث
مطرح نمیکنم.
حال بر سر یک دو راهی قرار میگیریم که ایا خبر واحد ( با فرض صحت این روایت) شما را قبول کنیم
و یا این روایت متواتر را و ایا خبر واحد در مقابل خبر متواتر حجیت خواهد داشت؟

و اما در مورد این روایت :

عن ابن عباس قال : لما نزلت هذه الآية في قوله { ولكل قوم هاد } وضع رسول الله صلى الله عليه وسلم يده على صدره وقال : أنا المنذر وأومأ إلى علي وقال : أنت الهادي بك يهتدي المهتدون بعدي

الراوي: عبدالله بن عباس المحدث:الألباني - المصدر: السلسلة الضعيفة - الصفحة أو الرقم: 4899
خلاصة حكم المحدث: موضوع

الراوي: عبدالله بن عباس المحدث:ابن تيمية - المصدر: منهاج السنة - الصفحة أو الرقم: 7/139
خلاصة حكم المحدث: كذب موضوع باتفاق أهل العلم بالحديث

الراوي: عبدالله بن عباس المحدث:الذهبي - المصدر: ميزان الاعتدال - الصفحة أو الرقم: 1/484
خلاصة حكم المحدث: [فيه الحسن بن الحسين العرني ذكر من جرحه]

الراوي: عبدالله بن عباس المحدث:ابن حجر العسقلاني - المصدر: لسان الميزان - الصفحة أو الرقم: 3/34
خلاصة حكم المحدث: [فيه] الحسن بن الحسن العرني قال ابن عدي: منكر الحديث عن الثقات، ويقلب الأسانيد

الراوي:سعيد بن جبيرالمحدث:ابن كثير - المصدر:تفسير القرآن - الصفحة أو الرقم:4/356
خلاصة حكم المحدث:فيه نكارة شديدة

ضمنا خیلی جالب که شما از ابن عباس روایت می اورید ولی برای تصحیح ان به روایت
سعید بن جبیر استناد میکنید!!!!!

,و در اخر باید عرض کنم همینکه در حال حاضر رجلی از بنی هاشم به صورت حی و حاضر
وجود ندارد تا مردم به وسیله ان هدایت شوند تالی فاسدی بسیار متقن برای
استدلالات شما خواهد بود

و السلام


[h=5]اين بحث حديثي شما هم آنقدر به لحاظ دلالي مشكل دارد كه بنده نمي دانم از كجا شروع كنم و به بحث رجالي ديگر نمي رسم[/h][h=5]اما اشكلات به شرح ذيل هست[/h][h=5]1.بنا بر فرموده شما خداوند هادي و رهبر را در ايات مختلف مشخص نموده پس اقتدا به عمر و ابوبكر معنا ندارد[/h][h=5]2.بنابر فرموده شما خداوند قران و روايات نبوي را به عنوان هادي قرار داده در نتيجه اقتدا به ابوبكر و عمر معنا ندارد[/h][h=5]3.بنابرفرموده شما خداوند روايات نبوي را براي هدايت قرار داده درنتيجه در ذيل اين ايه علماي اهل سنت نگفته اند كه منظور ابوبكر و عثمان هست بلكه گفته اند مرداني از بني هاشم[/h][h=5]4.شما مصداق ايه 150 نساء هستي زيرا بخشي را قبول كردي ان هم روايت خودت بود و بخشي را قبول نكردي كه روايت صحيح السند بنده بود و تو نتوانستي كوچكترين اشكال را بگيري كه اگر مي توانستي از ان دريغ نمي كردي[/h][h=5]5.اگر اين روايت صحيح بود خودشان در جريان سقيفه اعلام مي كردند[/h][h=5]6.اگر اين روايت صحيح بود وقتي مولا علي به ابوبكر گفت تو در حق ما استبداد كردي ابوبكر به اين روايت استناد مي كرد[/h][h=5]7.اگر اين روايت صحيح بود وقتي مولا ان دونفر را كاذب، خائن، اثم و غادرا ناميد عمر با اين روايت از خودش دفاع مي كرد[/h][h=5]8.اگر اين چنين بود مولا علي و حضرت زهرا بايد به اين كلام رسول گرامي تمكين مي كردند كه اين چنين نشد[/h][h=5]9.اقتدا به كسي كه بر نبوت پيغمبر شك كرد باطل است[/h][h=5]10.اقتدا بر كسي تمرد از دستور پيغمبر در جريان حديث قرطاس كرد باطل است[/h][h=5]11.اقتدا به كسي كه احكام اوليه را بلد نبود باطل است[/h][h=5]12.اقتدا به كسي كه نماز را اشتباه مي خواند باطل است[/h][h=5]13.اقتدا بر كسي كه مولا علي كه نفس و جان پيغمبر است به انها مي گويد كاذب آثم و الي اخر باطل است زيرا مولا مع الحق است[/h][h=5]14.اقتدا به كسي كه حضرا زهرا با او قهر نمود باطل است زيرا رضايت بي بي رضايت خداست[/h][h=5]15.اقتدا به كسي كه بدعت گذار است باطل است زيرا پيغمبر فرمود هربدعتي گمراهيست و نتيجه اش جهنم است[/h][h=5] [/h][h=5]باز هم بگويم جناب عمر فاروق؟[/h][h=5]در ضمن پيامبر كجا فرموده انها رهبران شما و امامن شما هستند درصورتي كه پيغمبر در شان مولا علي فرموده انت خليفتي من بعدي و الباني سلف العقيده نيز اين حديث را صحيح دانسته[/h][h=5] [/h][h=5] اما بحث رجالي:[/h][h=5]ايشان سه تا ادرس به ما دادند كه اين اسناد هست[/h][h=5]مسند احمد و مستدرك را بررسي مي كنيم[/h][h=5]در اين دو كتاب راوي هست به نام عبد الملك بن عمير كه شخصيت او در علم رجال ما به شرح ذيل مي باشد[/h]مزي در تهذيب الکمال و ابن حجر در تهذيب التهذيب در باره او آورده اند :
وقال علي بن الحسن الهسنجاني : سمعت أحمد بن حنبل يقول : عبد الملك بن عمير مضطرب الحديث جدا مع قلة روايته .
احمد بن حنبل گفته: احاديث عبدالملک بن عمير، بسيار مضطرب ودگرگون است و روايات او در كتب روايي نيز اندك مي باشد.
( تهذيب الكمال - المزي - ج 18 - ص 373و تهذيب التهذيب - ابن حجر - ج 6 - ص 365 )
و ذهبي در سير اعلام النبلاء در باره او آورده است:
وروى إسحاق الكوسج ، عن يحيى بن معين قال : مخلّط . وقال علي بن الحسن الهسنجاني : سمعت أحمد بن حنبل يقول : عبد الملك بن عمير مضطرب الحديث جدا مع قلة روايته ، ما أرى له خمس مئة حديث ، وقد غلط في كثير منها . وذكر إسحاق الكوسج عن أحمد ، أنه ضعفه.
اسحاق کوسج از يحيي بن معين نقل کرده است که او با اين كه روايت كم از او نقل شده ولي همان روايات مضطرب و مشوش مي باشد و علاوه مخلّط نيز بوده و احاديث صحيح را با ضعيف به هم مي آميخته است و احمد بن حنبل نيز او را تضعيف نموده است.
( سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 5 ص 440 )
هم چنين ذهبي از ابوحاتم نقل كرده: عبد الملك بن عمير لم يوصف بالحفظ »
...عبد الملک بن عمير جزو حافظين به شمار نمي آيد .
( سير اعلام النبلاء - ذهبي – ج 5 ص 440 )
[h=5]تهذيب التهذيب - ابن حجر - ج ٦ - الصفحة ٣٦٥[/h][h=5]در كتاب ترمذي نيز در روايت 3595 در نزم افزار شامله خود ترمذي يكي از راوي همين حديث به نام سفيان بن عيينة را مدلس نام مي برد[/h][h=5]جناب عمر فاروق مي بينم كه باز هم گرفتار تير غيب شده ايد و هر چه در چنته علمي خود داشته ايد بازم هم پنبه شد البته اين راويت باز هم بيشتر از اين جا براي برسي داشت كه بنده تا همين جا خاته دادم چون واقعا وقتش نبود كه اقوال گوناگون را دربارهاين حديث بياورم كه علماي بزرگ ما ديدگاه شان درباره اين حديث چيست[/h][h=5]در ضمن يادتان باشد دستور پيغمبر به ما بعد از خودش اقتدا به قران و اهل بيت هست و نه هيچ كسه ديگري رجوع كن به حديث ثقلين كه خود الباني هم به ان تصريح داشته[/h][h=5] [/h][h=5]اما در ادامه امده ايد حديث رجل من بني هاشم را مورد بررسي قرار داده ايد[/h][h=5]كه قبلا هم بنده ان را مورد بررسي قرار داده ام و چون دوست داريد باز هم مورد بررسي قرار مي دم تا همان بيشتر با چهره سرشناش شما آشنا شوند[/h]البته قبل از بررسي بنده چند نكته را بگويم اولا كه معلون نيست اين حديث را از كجا اورده ايد بعد براي خودتان روات ان را مورد بررسي قرار داده در نتيجه اين بررسي شما باطل هست و سپس از امام ابن حجر مطلبي اورديد بهترست به شما بگويم كه قبلا امام عسلاني اين حديث را صحيح دانسته و نيازي به زحمت بررسي شما نيز بهتر است به روايت و نتيجه رجالي ان دقت كنيد

عن ابن عباس قال : لما نزلت هذه الآية في قوله { ولكل قوم هاد } وضع رسول الله صلى الله عليه وسلم يده على صدره وقال : أنا المنذر وأومأ إلى علي وقال : أنت الهادي بك يهتدي المهتدون بعدي

الراوي: سعيد بن جبير - خلاصة الدرجة: إسناده حسن - المحدث: ابن حجرالعسقلاني - المصدر: فتح الباري لابنحجر - الصفحة أوالرقم: 8/226

اما براي زدن مهر ابطال به مفتضحاتتان كه فرموديد ما حديث از ابن عباس مي اوريم ولي چرا از سعيد بن جبير مي گوييم پس بهتر است بداني كه عباس عموي پيغمبر هست و از صحابي مي باشد و نيازي به برسي ندارد اما خود سعيد در سلسله روات ان حديث امام عسقلاني هست و به همين جهت اوردم حال دوستان اگر نرم افزار شامله دارند به ص 13 ج 159 بروند تا نام سعيد را ببيند كه چيست و از جهتي هم اين را بدان كه خود امام عسقلاني مرد رجال و اسطوره رجال ماست ايشان وقتي اين حديث را صحيح اعلام كرده يعني فصل الخطاب و جناب عالي بايد به دنبال راه چاره براي پيدا كردند امامان مفقودت باشي

مسند أحمد ج1ص126ح1041 : " حدثنا عبد الله - ثقة حافظ - حدثني عثمان بن أبي شيبة - ثقة حافظ - ثنا مطلب بن زياد - صدوق - عن السدي - ثقة واحتج به مسلم - عن عبد خير - ثقة - عن علي في قوله ( إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ ) قال : رسول الله صلى الله عليه وسلم المنذر والهاد رجل من بنى هاشم ".
الاسم : عبد خير بن يزيد و يقال ابن يحمد بن خولى بن عبد عمرو بن عبد يغوث بن الصائد الهمدانى ، أبو عمارة الكوفى
الطبقة : 2 : من كبار التابعين
روى له : د ت س ق ( أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر : ثقة
رتبته عند الذهبي : ثقة

الاسم : إسماعيل بن عبد الرحمن بن أبى كريمة السدى ، أبو محمد القرشى الكوفى الأعور مولى زينب بنت قيس بن مخرمة و قيل مولى بنى هاشم
الطبقة : 4 : طبقة تلى الوسطى من التابعين
الوفاة : 127 هـ
روى له : م د ت س ق ( مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر : صدوق يهم و رمى بالتشيع
رتبته عند الذهبي : حسن الحديث ، قال أبو حاتم : لا يحتج به

الاسم : المطلب بن زياد بن أبى زهير الثقفى و يقال القرشى ، مولاهم ، الكوفى ، و يقال مولى جابر بن سمرة السوائى حليف بنى زهرة
الطبقة : 8 : من الوسطى من أتباع التابعين
الوفاة : 185 هـ
روى له : بخ س ق ( البخاري في الأدب المفرد - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر : صدوق ربما وهم
رتبته عند الذهبي : وثقه أحمد و ابن معين

الاسم : المطلب بن زياد بن أبى زهير الثقفى و يقال القرشى ، مولاهم ، الكوفى ، و يقال مولى جابر بن سمرة السوائى حليف بنى زهرة
الطبقة : 8 : من الوسطى من أتباع التابعين
الوفاة : 185 هـ
روى له : بخ س ق ( البخاري في الأدب المفرد - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر : صدوق ربما وهم
رتبته عند الذهبي : وثقه أحمد و ابن معين

الاسم : عثمان بن محمد بن إبراهيم بن عثمان العبسى مولاهم ، أبو الحسن بن أبى شيبة الكوفى ( أخو بكر بن أبى شيبة ، و القاسم )
المولد : 156 هـ
الطبقة : 10 : كبارالآخذين عن تبع الأتباع
الوفاة : 239 هـ
روى له : خ م د س ق ( البخاري - مسلم - أبو داود - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر : ثقة حافظ شهير ، و له أوهام
رتبته عند الذهبي : الحافظ

الاسم : عبد الله بن أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيبانى ، أبو عبد الرحمن البغدادى
الطبقة : 12 : صغارالآخذين عن تبع الأتباع
الوفاة : 290 هـ
روى له : س ( النسائي )
رتبته عند ابن حجر : ثقة
رتبته عند الذهبي : الحافظ

باز هم مي بينم كه هر رشته كردي پنبه شد جناب پهلوان پنبه

عمر فاروق;363416 نوشت:
برادر شما عزت را تعریف کن تا ما بدانیم

در این روایات امده است که اسلام در زمان این خلفاء عزیز و شکوهمند میشود

به نظر شما حضرت موسی ابن جعفر که بیشتر عمر خودر را در زندان بوده اند کی فرصت داشته اند
تا خلافت کنند و اسلام را به عزت برسانند

معناي عزت به شرح ذيل هست:

سعيد بن عبد العزيز، عن إسماعيل بن عبيدالله، عن السائب بن
يزيد: سمع عمر يقول لابي هريرة: لتتركن الحديث عن رسول الله صلى الله عليه وسلم،أو لالحقنك بأرض دوس ! وقال لكعب: لتتركن الحديث، أو لالحقنك بأرض القردة وهذا إسناد صحيح

عمر بن خطاب به ابوهريره!! گفت: نقل حديث از رسول الله را ترک کن.. درغير اينصورت تورا درزمين ميمون ملحق ميکنم

سیرأعلام النبلاء( مصدر الكتاب: موقع يعسوب )- فصل فی بقیة کبراء الصحابه- باب ابوهریره- جزء2- ص601

قران در ايه 59 سوره نساء ما را امر به سنت مي كند جناب عمر مردم را پيش ميمون ها مي فرستاند اگر كسي از سنت مي گفت بعد آقا يان مي گويند ما پيرو سنت و قرانيم و دينمان را از سنت مي گرفتيم
حال آيا جناب عمر سنتي برايتان گذاشت كه مايه عزت و افتخار شما باشد؟ اين گونه صحابي جليل القدر حامي سنت بودند؟ و از سنت پاسداري كردند؟
همه اينها عزت و افتخاري هست كه اسلام در 10 سال حكومت عمر بدست آورد

اميدوارم معناي عزت را فهميده باشيد

مگر يك خليفه خودش شخصا مي رود براي مردم آب چاه بيرون مي كشد تا همه گان بدانند مردم در اشايش و ارامش هستند امام نيز مانند هر خليفه اي به واسطه شاگردانش امور را مديريت مي كرد
بنده در اين حيرت هستم كه شما جواز حكم سجده بر باسن را شكوه مي بينيد
زماني كه نامه از ايران به عمر زدند كه مي خواهند به بلاد اسلامي حمله كنند عمر از ترس دندانهايش مي لزريد اين را عزت مي دانيد اما اينكه اهل بيت براي حقانيت اسلام مي جنگيدند و به زندان مي رفتند را عزت نمي دانيد، اينكه اهل بيت علوم اسلامي را در دنيا و جهان تشريع و نهادينه كردند را عزت نمي دانيد و فقط عزت را در 30 سال خلافت مي دانيد
خوب آيا الان در دانشكاه هاي معتبر جهان بر تفكرات اهل بيت انديشه مي كنند يا بدعت هاي خلفا؟
أيا الان بر نظريات پزشكي و علمي اهل بيت تدبر مي كنند يا برهان هاي عدول شده از سنت رسول الله؟
فيلم موهن عليه پيغمبر را بر اساس كدامين كتاب ساختند؟ آيا اين است عزت ما و شكوه شما كه با افتخار بگوييد از كتب خودمان عليه خودمان استفاده مي كنند؟

شما بياوريد عزت هاي علمي، اعتقادي و دينيتان را تا ما ببنيم كه چيست؟

عمر فاروق;363416 نوشت:
اتفاقا اینهایی که شما گفتید نشان دهنده روابط بسیار حسنه میان حضرت علی و عمر میباشد
و ربطی هم به بحث ما ندارد

بهلههههه، براي اينكه بيشتر به اين رابطه حسنه پي ببريد توجه شما را به روايط ذيل جلب مي كنم

فَأَرْسَلَ إلى أبي بَكْرٍ أَنْ ائْتِنَا ولا يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ.
وقتي مي‌خواهي پيش من بيايي، كسي را با خود نياور و من دوست ندارم چهره عمر را ببينم.
صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.

يا اينكه مثلا مولا عمر را خائن كاذب اثم و غادر مي داند كه البته الباني دو صفت ديگه نيز اضافه مي كنم و براي اينكه شما بيشتر از اين شرمنده نشي ان مطالب را نگارش نمي كنم

عمر فاروق;363416 نوشت:
چطور شما روایاتی دارید در کتبتان که پیامبر اسامی تمام ائمه شما را پیشبینی کرده اند
خوب در این روایات نیز اسامی انها را میفرمودند تا امت بیش از این گمراه نشود

منظر از كتب ما اهل سنت بود و نه وهابيت جناب عمر فاروق ولي شما وهابيون چون مقيد به ابن تيميه هستيد مجبوريد كتاب هايتان را تحريف كنيد حال اگر دوست داشتي به كتب ما اهل سنت سري بزن شايد هدايت شديد اتفاقا اسامي را فرموده اند متاسفانه يا شما عينك تعصب زديد و يا علمايتان شما را در اسارت و حصارت علمي قرار داده اند لذا به همين جهت هست سالهاي سال در مغضوب عليهم قرار گرفته ايد و اميدوارم از اين ولا ضالين به بركت اهل بيت و تمسك به انها طبق فرموده پيغمبر خارج شويد

عمر فاروق;363416 نوشت:
جالب است خود شما در جایی میگویید واژه اهل بیت انحصار در خمسه ال عبا دارد و هیچکس دیگری
وارد شمول این لفظ نمیشود ولی در اینجا چیز دیگری میگویید!!

بله در اينكه در آن زمان در انحصار همان پنج نفر بود و شكي در ان نيست و منظور در اين بوده كه ان ايه مشمول ازواج النبي نمي شده و اين سيره وهابيون هست كه تا جوابي براي سوال ندارند جملات را تحريف مي كنند همان گونه كه كتاب ها را براي از بين بردن حق تحريف مي كنند اين اصل جمله من هست دوستان دقت كنند

بنده خواستم به اين جناب فاروق در پاسخ به سوالي كه كرد 12 نفر جز اهل بيت هستند چرا در حديث كسا نبودند اين را بگويم

عمر فاروق;363416 نوشت:
خواهشا دوباره مصادره به مطلوب نکنید این مهدی همان مهدی که مد نظر شما نمیباشد

اينم راه فرار ديگر عوض تبري جستن از عقايد متحجر مي گويد اين مهدي فلان هست مهدي شيعه بهمان هست پسرجان تو برو اول تدبر بكن كه اهل بيت به كه مي گويند و چون ما سندي در رد اكاذيب و عقايدت اورديم نمي تواني اثبات كني مي گويي فلان و بهمان اول برو تحقيق كن كه اهل بيت كيست و به كه مي گويند بعد بيا من برايت اثبات مي كنم مهدي اهل سنت با مهدي شيعه يكي هست كه رد اين گفته هاي بنده جز افكار شيطاني وهابيت كسه ديگري نيست كه بخواهد رد كند
بنده مي گويم مهدي نيز اهل بيت هست تو از بحث فرار مي كني و مي گوييد مهدي من با تو فرق دارد فكر كردي با اين فرار ها ديگران نمي فهمند چيزي در چنته وهابيت منصوب به يهود وجود دارد؟

عمر فاروق;363448 نوشت:
برادر میشود شما امام زمانتان را به ما نشان دهید تا برویم با او بیعت کنیم!!!

كسي كه مسلمان هست بايد اعتقاد به وحدانيت خدا و رسولش داشته باشد حالا مي شود شما به من بگي خدا كجا هست كه من بروم ببينم يكي هست يا نه و بعد به وحدانيتش ايمان بياورم؟
شما مي شود بگوييد نبي مكرم اسلام كجا هست تا من بروم به منزلش به او ايمان بياورم و با او بيعت كنم؟
شما هنوز معناي بيعت را نمي داني كه چيست بعد ادعاي چه مي كني براي ما؟
بيعت فقط به معناي حضور داشتن و نوشتن معاهده نامه و قراردادنه و ثبت ان در سازمان ثبت اسناد نيست، همين كه شما به شخصي ايمان داريد و به او اعتقاد داريد يعني بيعت
مگر شما نبي را ديده اي كه بگويي وجود دارد يا نه؟
مگر شما خلفاي را ديده اي كه بگويي وجود دارد يانه؟
بهتر است بروي به تاريخ نگاه بكني بعد ببني آن اجداد شما با اين امامان چه كرده اند؟
انها چه گلي به سر امامان زده اند كه تو بخواهي بزني؟
جناب فاروق بيعت به معناي دست به دست دادن نيست ايمان است ايمان

عمر فاروق;363416 نوشت:
خوب میفرمودند مثلا
إثني عشر خليفة منا اهل البیت
یا من بنی هاشم چرا اینگونه نفرموند ؟

ولی بجای این الفاظ فرمودند که همگی انها از قریش میباشند نه از اهل بیت و نه از بنی هاشم!!

كسي كه مسلمان هست بايد اعتقاد به وحدانيت خدا و رسولش داشته باشد حالا مي شود شما به من بگي خدا كجا هست كه من بروم ببينم يكي هست يا نه و بعد به وحدانيتش ايمان بياورم؟
شما مي شود بگوييد نبي مكرم اسلام كجا هست تا من بروم به منزلش به او ايمان بياورم و با او بيعت كنم؟
شما هنوز معناي بيعت را نمي داني كه چيست بعد ادعاي چه مي كني براي ما؟
بيعت فقط به معناي حضور داشتن و نوشتن معاهده نامه و قراردادنه و ثبت ان در سازمان ثبت اسناد نيست، همين كه شما به شخصي ايمان داريد و به او اعتقاد داريد يعني بيعت
مگر شما نبي را ديده اي كه بگويي وجود دارد يا نه؟
مگر شما خلفاي را ديده اي كه بگويي وجود دارد يانه؟
بهتر است بروي به تاريخ نگاه بكني بعد ببني آن اجداد شما با اين امامان چه كرده اند؟
انها چه گلي به سر امامان زده اند كه تو بخواهي بزني؟
جناب فاروق بيعت به معناي دست به دست دادن نيست ايمان است ايمان

عمر فاروق;363419 نوشت:
هرچند این گفته شما ربطی به موضوع ندارد ولی کوتاه جوابت را میدهم:

اولا شما از کجا میگویید که حضرت فاطمه با حضرت ابوبکر بیعت نکردند
اینکه ایشان با حضرت ابوبکر بر سر مسئله جزیی مثل فدک اختلاف داشتند دلیل نمیشود که همه چیز را زیر سوال ببریم
این اختلاف را حضرت علی نیز با ایشان داشتند ولی مانع از بیعت با ایشان نشد

بنده از صحيح بخاري مي گويم

فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْر فِي ذَلِكَ - قَالَ - فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ .
فاطمه بر ابوبكر غضب نمود و با وى قهر كرد و تا پايان عمر با او سخنى نگفت
صحيح البخاري - كِتَاب الْمَغَازِي - واعجبا لك وبر تدأدأ من قدوم ضان - ح 3998
صحيح مسلم: ج 5، ص 154، ح 4471، كتاب الجهاد والسير (المغازى )، ب 16 ـ باب قَوْلِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم، ج لاَ نُورَثُ مَا تَرَكْنَا فَهُوَ صَدَقَةٌ.
صحيح مسلم بشرح النووي - كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ - لا نورث ما تركنا صدقة إنما يأكل آل محمد صلى الله عليه وسلم في هذا المال – ح 1759
فتح الباري شرح صحيح البخاري - كِتَاب الْمَغَازِي - لا نورث ما تركنا صدقة إنما يأكل آل محمد صلى الله عليه وسلم في هذا المال – ح 3998

حال تو اگر ادعايي غير از اين داري براي ما اثبات كن
جالب تر از همه اينجاست كه جناب عمر فاروق مدعي شده اختلاف حضرت زهرا با ابوبكر بر سر مسئله جزئي بوده، خوب اگر جزئي بوده چرا بر او غضب نموده و خشمگين شده و با او قهر مي كند؟ آيا سنت رسول الله مي گويد با ديگران بر مسائل جزئي قهر كنيد و غضب كنيد؟ ان هم غضب چه كسي، كسي كه غضبش باعث غضب خدا مي شود
مطلب جالب تر از همه اينجاست كه وقتي شما مي گويي بر سر مسئله فدك اختلاف داشتند يعني اين اختلاف به گونه اي بوده كه حضرت غضب نموده حال كه حضرت زهرا صديقه هست خوب اين مهر ابطالي بر عدم صديق بودن ابوبكر هست كه اگر او راست مي گفت حضرت زهرا هرگز بر او غضب نمي كرد و خود همين باز نشان بر عدم حقانيت مي باشد
مسئله بعدي اين هست وجود حضرت زهرا كه خط قرمز ما هست كل وجود و افكار شما را زير سوال مي برد و در واقع همه چيز شما زير سوال رفته درنتيجه بدنبال پيدا كردن حقايق باشد
و شخصي مانند حضرت زهرا وقتي با ابوبكر بيعت نمي كند چگونه مي شود كه مولا علي با او بيعت كند؟
اين هم دروغ شاخداري هست كه مدعيان دروغين به علي ع نسبت داده اند
حضرت زهرا غضب كرد و بيعت ننمود اين مسئله نشان بر بطلان سقيفه هست
مولا علي بيعت ننمود اين مسئله نيز بطلان بر سقيفه هست

عمر فاروق;363419 نوشت:
ثانیا در میان عرب عرف است که زنان در بیعت شوهرانشان میباشند یعنی اگر شوهر شخصی با کسی بیعت کرد
زن ان شخص نیز با او در بیعت است
و نیازی نبوده است معاذ الله حضرت فاطمه شخصا بروند و دست بیعت با حضرت ابوبکر بدهند

ثالثا اگر حضرت ابوبکر بر حق نبود پس چرا حضرت علی با ایشان بیعت کردند و ایا بیعت حضرت علی خود قرینه ای محکم
بر رد این اکاذیب شما نیست
چرا که بیعت حضرت علی نشان دهنده رضایت حضرت فاطمه از انها بوده است و الا حضرت علی نیز میتوانست با انها بیعت نکند
این تناقض را چگونه حل خواهید کرد ؟



ديگه بهتره بري فاتحه خودت را بخواني زيرا زنان نيز طبق آيه قران بايد بيعت كنند و ما مانده ايم كه شما اين مزخرفات را از كدامين كتاب ها مياوريد كه يك زن در بيعت شوهرش هست

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرينَهُ بَيْنَ أَيْديهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصينَكَ في‏ مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم.
اى پيامبر! هنگامى كه زنان مؤمن نزد تو آيند و با تو بيعت كنند كه چيزى را شريك خدا قرار ندهند، دزدى و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند، تهمت و افترايى پيش دست و پاى خود نياورند و در هيچ كار شايسته‏اى مخالفت فرمان تو نكنند، با آنها بيعت كن و براى آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب كه خداوند آمرزنده و مهربان است.
سوره ممتحنة آيه 12

اگر زن در بيعت شوهرش هست چرا اين زنان امدند با پيغمبر بيعت نمودند خوب پس بر بيعت همسرانشان هستند و كفايت مي كند در ضمن اگر اين چنين هم بود پيغمبر در حديث بيعت با امام گفته مندراوردي شما را هم متذكر مي شود و مي فرمود نيازي نيست زنان بيعت كنند و اگر بيعت با امامي بر گردن هر مردي باشد ان مرگ مرگ جاهليست

برو پسر جان برو به اساتيدت بگو بيايند مباحثه كنند

بنده در همان تاپيك چرا شيعيان به حديث ثقلين تمكني نمي كنند دروغ هايت را رسوا كردم هم اينجا كه عجب رويي داريد باز هم دروغ مي گويي

جمع بندی: 12خلیفه بعد از پیامبر چه کسانی هستند؟
سوال: ا زنظر مسلمانان 12خلیفه بعد از رسول خدا(ص) چه کسانی هستند؟
جواب: احادیث خلفاء اثنا عشر که بخاری در صحیح خود به آن اشاره کرذه، که همه شان از قریش هستند.[1]
اسامی این دوازده امام در احادیث پیامبر(ص)ذکر شده است، وچون این دوازده خلیفه برای شیعه واضح وروشن است لذا بنده در اینجا چند حدیث فقط از منابع اهل نقل میکنم،
مجاهد از ابن عباس نقل می کند که فردی یهودی به نام نعثل نزد رسول خدا آمد وگفت: یامحمد میخواهم ازتو درمورد چیزهایی بپرسم که مدتی است ذهن مرا مشغول کرده است، اگر از آنها جواب دهی به تو ایمان خواهم آورد.حضرتفرمود: بپرس ای اباعماره.گفت:
یامحمدصف لی ربّک؟...قال...اخبرنی ان وصیک من هو؟مامن نبيِ الاوله وصی وأنّ نبینا موسی بن عمران اوصی یوشع بن نون،گفت: به من بگو که وصیت کیست؟ چون هیچ پیامبری نیست مگر اینکه جانشینی دارد؛ و پیامبر ما موسی بن عمران یوشع بن نون را جانشین خود قرار داد. رسولخدا (ص)فرمودند:
که جانشین من علی بن ابی طالب است وبعد از او دونوه ام حسن وحسین هستند که بعد ازآنها نه امام دیگر است که از نسل حسین هستند. یهودی گفت: آنها را نام ببر؟ حضرت فرمود: بعداز حسین فرزندش علی است، بعد از علی فرزندش محمد، بعد از محمد فرزندش جعفر، بعد از جعفر فرزندش موسی، بعد از موسی فرزندش علی، بعد از علی فرزندش محمد، بعد از محمدفرزندش علی، بعدازعلی فرزندش حسن، و بعد ازحسن فرزندش حجت(الهی)محمد مهدی است. واینها(اوصیاءمن) که دوازده تا هستند.
[2]

قندوزی حدیث دیگری از واثلة بن اصقع به نقل ازجابر بن عبدالله انصاری آورده است، که جندل بن جناده بن جبیر یهودی ازرسولخدا(ص) سوالاتی کرد که از جمله آنها نام اوصیاءحضرت بود،
حضرت محمد(ص)درجواب او دوازده وصی خود را همراه بانام ولقب مشهورشان نام بردند.[3]
احادیث مربوط به قریشی بودن واز بنی هاشم بودن این خلفاء را نیز نقل می کند، ودر آخر بحث می آورد.
قندوزی بعد از بیان این احادیث می گوید: بعضی ازمحققین گفته اند: احادیثی که دلالت دارند خلفاء بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم دوازده تا هستندازطرق زیادی رسیده اند ودارای شهرت هستند، وبا لحاظ زمان نقل این احادیث به دست می آید که این ائمه دوازده گانه اهل بیت علیهم السلام وعترت آنحضرت هستند، چون امکان ندارد این احادیث را برخلفاء بعد از پیامبرازاصحاب ایشان به خاطر کم بودن تعدادآنها تطبیق کرد.وقابل تطبیق برپادشاهان بنی امیه نیز نمی باشد، هم به دلیل اینکه کمتر از دوازده نفر هستند وهم به خاطر ظلم آشکاری که پادشاهان اموی بغیر ازعمربن عبدالعزیزرواءداشتند، وهمچنین ازبنی هاشم نبودند، درحالی که پیامبر فرمود همه ازبنی هاشم هستند...برپادشاهان عباسیه نیزنمی توان حمل کردچون هم بیش از عددمذکور بودند، وهماینکه حق آیه قل لااسئلکم علیه اجرا الاالمودةفی القربی را به ندرت رعایت کردند.[4]
البته اینها در منابع اهل سنت است والا در منابع شیعه بیشتر از این نقل شده است.


[/HR][1] . کتاب الاحکام صحیح بخاری ج 4 -ص 248.

[2] . جوینی، فرائدالسمطین ،ج 2، ب 31، ص 134،ح 431؛ بیروت، موسسه المحمودی، 1400ق، چ اول؛ قندوزی، ینابیع المودة، باب 76، ص441

[3] . قندوزی، ینابیع المودة، ص442و443


[4] . ینابیع المودة، ص446.


موضوع قفل شده است