✿ღ✿ "آن مرد می آید " اگر ... ✿ღ✿

تب‌های اولیه

598 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

آبی;9180 نوشت:
همه گویند برای ظهورش صلوات
كاش این جمعه بگویند به یمن حضورش صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

:Sham::Sham::Sham:

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
واهلک عدوهم والعن اعدائهم اجمعین من الاولین والاخرین:Doaa:

پروردگارا رفتن در دست توست، من نمی دانم چه موقع خواهم رفت ولی می دانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده دینت بجنگم تا به فیض شهادت برسم.شهید سپهبد صیاد شیرازی

چون صيد به دام تو به هر لحظه شکارم
ای طرفه نگارم
از دوری صياد دگر تاب ندارم
رفتست قرارم
چون آهوی گمگشته به هر گوشه دوانم
تا دام در آغوش نگيرم نگرانم

از ناوک مژگان چو دو صد تير پرانی
بر دل بنشانی
چون پرتو خورشيد اگر رو بکشانی
وای از شب تارم
در بند و گرفتار بر آن سلسله مويم
از ديده ره کوی تو با اشک بشويم
با حال نزارم

برخيز که داد از من بيچاره ستانی
بنشين که شرر در دل تنگم بنشانی
تا آن لب شيرين به سخن باز گشايی
خوش جلوه نمايی
ای برده امان از دل عشاق کجايی
تا سجده گذارم

گر بوی تو را باد به منزل برساند
جانم برهاند
ور نه ز وجودم اثری هيچ نماند
جز گرد و غبارم

[indent][indent]عالم پير دگرباره، جوان خواهد شد
يعنى اين تيره شب غيبت مهدى روزى‏
از دم صبح حضورش لمعان خواهد شد
عالم ار پير شد از جور و ستم باكى نيست‏
از قدوم شه دين، امن و امان خواهد شد
مشكلاتى كه به دلها شده عمرى است گره‏
حلّ آنها همه در لحظه آن خواهد شد
دانش كسبى صد ساله اين مدعيان‏
نزد علمش به مثل، برگ خزان خواهد شد
اين اباطيل و اكاذيب كه شايع شده است‏
همه را حضرت او، محوكنان خواهد شد
طعنه بر حق چه زنى، اى كه به باطل غرقى‏
تو به اين غرّه مشو، نوبت آن خواهد شد
«فيض» اگر در قدم حضرت او جان بخشد
زين جهان تا به جنان رقص‏كنان خواهد شد

ـ فيض كاشانى‏

[/indent][/indent]

آن مرد میآید اگر 313 مرد در این دنیا پیدا شود!!!!!

خورشيد عالمتاب من صبح طلوعت دير شد
در انتظار روي تو هر نوجواني پير شد

ديدم بخوابم آمدي از جاده هاي دور دست
ناگه دلم گفتا که خواب خوب من تعبير شد

اين جمعه چون بگذشت و يار من نيامد از سفر
آيات غربت بار ديگر نازل و تفسير شد

بي روي تو افسرده ام ، غمگين و زار و خسته ام
عشقم اسير قسمت و با درد و غم تقدير شد

گفتي دلت را پاک کن از غير ما گر عاشقي
دل با گلاب ناب عشق روي تو تطهير شد

با ياد چشم نرگست، نرگس کشيدم در دلم
نرگس هم از هجران تو پژمرده و دلگير شد

از دوري رخسار تو جانم رسيده بر لبم
از زندگي هرعاشقي، بي روي ماهت سير شد

شام فراق روي تو بسيار طولاني شده
خورشيد عالمتاب من صبح طلوعت دير شد

کشتي شکسته ايم و به توفان نشسته ايم
دوراز رخت به ماتم و حرمان نشسته ايم

از دل شرار و ناله برآيد زدست غم
از دست ناله سر به گريبان نشسته ايم

در شام انتظار تو با ناله همدميم
از داغ غم هميشه پريشان نشسته ايم

در دل نبودجز غم و حسرت زدوري ات
در آتش فراق تو گريان نشسته ايم

ماييم و ماتمي که بفرسود جان ما
با دردجانگداز تو اي جان! نشسته ايم

آشفته و شکسته و درمانده و غريب
غمگين و زار وخسته و نالان نشسته ايم

در سوز و ساز ميگذرد روزگار ما
در انتظار صبح درخشان نشسته ايم

هر چه بر سر ما می آید همه از غیبت توست

مهدی بیا جانا دلم خریدار تو
این که از غم تو بشکسته دلدار تو
با این همه نشانی جانا تو بی نشانی
در کوچه های غربت در پی اسرار تو
نوری نمانده جانا به چشم خسته من
چشمان بی فروغم روشن ز انوار تو
...
شیدا

سخت است ولی مولا خوب است نمی آیی
دلتنگ توام اما خوب است نمی آیی

یک کوفه جفا و غم ، یک شام پر از محنت
آیی تو ، شوی تنها خوب است نمی آیی

یک جمعه فقط ندبه ، یک هفته فراموشی
بود تو شود رویا خوب است نمی آیی

یک نیمه شعبان را در ذکر تو می مانیم
فرداش روی از یاد خوب است نمی آیی

لاف غم عشق تو ، ذکر همه مردم
بنگر به دل آنها ، خوب است نمی آیی

... با این همه درد و غم میسوزی و میسازی
ای منتقم زهرا(س) خوب است نمی آیی

عزيزدلم !

روزی شنیدم که می آیی ...
شاخه ای گل آوردم …

وسر کوچه به انتظارآمدنت
ایستادم ...

گلها پژمرد...
ایستادم...

خارها دستم را زخم کرد ...
ایستادم ...

شاخه هایش پوسید...
ایستادم...

بی گل ایستادم...
سحر شد ...

ایستادم ...

بهار رفت ...
ایستادم ...

اشکهایم ریخت ...
ایستادم ...

شب شد ...
ایستادم ...

برف بارید ...
ایستادم ...

من همیشه
ایستادم ...

اما ،
تو هرگز از کوچه ی ما
رد نشدی...

می ترسم روزی بیایی ،
که دیگر
ایستاده نباشم ...

بیا ...
تا ایستاده ام بیا ...

سر مي نهم به پاي تو يا صاحب الزمان
جان مي كنم فداي تو يا صاحب الزمان
تقديم ميكنم سرو جان را ز فرط شوق
گر بشنوم صداي تو يا صاحب الزمان
صد مرحبا بر آن كه گرفته است توشه اي
از روي دلرباي تو يا صاحب الزمان
آري صفاي مجمع سوته دلان همه
مي باشد از صفاي تو يا صاحب الزمان
والله بر تمام سلاطين روزگار
دارد شرف گداي تو يا صاحب الزمان
بيگانه است با همه بيگانگان تو
شد هر كه آشناي تو يا صاحب الزمان
مشمول لطف حق نشود آن كسي كه نيست
مشمول او دعاي تو يا صاحب الزمان
از ارتكاب هر عملي قصد عاشقان
اول بود رضاي تو يا صاحب الزمان
شكر خدا كه با همه بي لياقتي
دل هاي ماست جاي تو يا صاحب الزمان
ما را براي روز جزا زاد و توشه اي
نبود مگر ولاي تو يا صاحب الزمان
كي مي شود به ديده ما جلوه گر شود
رخسار حق نماي تو يا صاحب الزمان
كي از كنار بيت خدا مي شود بلند
آن صوت جانفزاي تو يا صاحب الزمان
بر اين مريض جان به لب از درد افتراق
كي مي رسد دواي تو يا صاحب الزمان
خود واقفي كه « ملتجي » ات در تمام عمر
دارد به سر هواي تو يا صاحب الزمان

علي اصغر يونيسيان « ملتجي »

بنال اي دل که دنيا رابقا نيست
چو آرامش در اين دار فنا نيست
بنال اي دل نماند جاودانه
بجز عشق ونواي عاشقانه
بنال اي دل به لحن ناي داوود
که هر ناليدنش ذکر خدا بود
بيا تا از پي اش باهم بگرديم
که هردو آشنا با آه ودرديم
بنال اي دل که يارم زار وخسته
به پشت پرده غيبت نشسته
بنال اي دل به هرصبح وبه هرشام
چو تنها اشک ريزد آن دلارام
بنال اي دل زغمهايم گذر کن
که تنها ناله بر آن منتظر کن
بنال اي دل که يارم در نماز است
سرا پا ناز ودر حال نياز است
بنال اي دل که بس آزرده ام من
که رد پاي او گم کرده ام من
نشانم ده حريم سامرا را
مگر پيدا کنم آن دل ربا را
بنال اي دل گل بي خار من کو
نشينم چون بنفشه بر لب جو
مگر عکس رخش در آب بينم
دگر اورا مگر درخواب بينم
که من آلوده ام او پاک ومعصوم
از اين رو گشته ام ناکام ومحروم
بنال اي دل چو آيد بوي نرگس
بخوبي عطر اورا مي کنم حس
خدايا در فراقش ناله تاکي
به سينه داغها چون لاله تاکي

خدايا رازها در پرده تاکي
زغيبت قلبها آزرده تاکي
بنال اي دل بگو باشور وفرياد
که يا مهدي جهان پر شد زبيداد
کجايي اي گل زهرا کجايي
تواي مهر آفرين لطف خدايي


[="purple"]مدعی گوید که با یک گل نمیگردد بهار

من گلی دارم که عالم را گلستان میکند[/]

من مهـــــدی ام در دست تیغ انتقامـــم
مادر به قبر مخفی ات بادا سلامــــــم
این قلـب مجروحــم کباب از غربــت تو
باریده اشکـــم قرنها بر تربت تــــو
شب تا سحر من سوختم از سوز داغت
بودم چراغ قبر بی شمع و چراغت
عمری برایت گریه همچون ابر کردم
هم سوختم ،هم ساختم ،هم صبر کردم
دیروز رو گرداند امت یکسر از تو
امروز باشد مهدیت تنهاتر از تو
مادر دلم خون است از بندم رها کن
دستی برآور بر ظهور من دعا کن
تا با ظهورم انتقامت را بگیرم
یا در کنار قبر پنهانت بمیرم
مادر شنیدم بارها قاتل تو را کشت
ای یار تنهای علی ، آخر چرا کشت؟!!!
قنفذ در آن ساعت به ثانی اقتدا کرد
دست تو را از دامن مولا جدا کرد
ای کاش بودم تا علی را یار بودم
جای تو من بین در و دیوار بودم

ما همش به فکرتیم که تو کجایی آقا جون
شب و روز دنبالتیم تا که بیایی آقا جون
هی میگن یه روز دیگه ، دو روز دیگه مهدی میاد
ما که مُردیم بخدا چرا نمیایی آقا جون
هر کسی تورو داره غم نداره این زمونه
تو بزرگ ما همه کوچیکترایی آقا جون
گاهی در جمکرانی ، گاهی بقیع ، گاهی نجف
شبای جمعه میگن کربُبلایی اقا جون
تو که زیر بغل درمونده هارو میگیری
تو عصای دست هر افتاده پایی آقا جون
بس که ما امّن یُجیب گفتیم به جایی نرسید
تو دعا که به خدا ، خودت دعایی آقا جون
دوست دارم نگات کنم یه بار تو دنیا آقا جون
چی میشه جمالتو کنم تماشا آقا جون
مگه چیزی کم میشه یه رو سیاه نگات کنه
با یه جرعه کم نمیشه آب دریا آقا جون
به جون حسینی که هر دوتامون دوسش داریم
واسه دیدنت نمیشناسم سر از پا آقا جون
دلمو گره بزن به تار زلف خوشگلت
تا بشه از کار قلبم گره ها ، وا آقا جون
غرق منتم کن و یه دستی رو سرم بکش
تا منم در بیارم سری تو سرها آقا جون
به رفیقا گفته ام هوا منو خیلی داری
آبرومو نبری پیش رفیقا آقا جون

هل الیک یابن احمد سبیل فتلقی؟؟؟!!!

عمر ما رفت و چشم انتظاریم
ای خدایا مگر دل نداریم؟!
نام زیبایت ای دلبر من...
دل چه آسان ربود از بر من
ساقی بزم هستی تو هستی
از چه خالی بود ساغر من
دم به دم عشق روی تو ای گل
میبرد عقل و هوش از سر من
در سر کویت از پا در آیم
از کرم گر نگیری تو دستم
از دو عالم گذشتم به یکبار
تا که در پیش رویت نشستم
یادم از چشم سرمستت آید
کوزه و ساغر می شکستم

[="purple"]به امید ظهورش....
آن مرد می آید اگر به تمام معنا دین رو در زندگیمون پیاده کنیم.[/]

[="darkgreen"]فقط می تونم یه کلام بگم....
خدایا وساوس شیطانی رو در هنگام ظهور ازم دور کن
چون دشمن قسم خورده انسان است.
به امید ظهورش و ثبات ایمان
اللهم عجل لولیک الفرج[/]


از شنبه درون خود تلنبار شدیم...

تا آخر پنجشنبه تکرار شدیم...

خیر سرمان منتظر دیداریم؟؟؟!!!...

جمعه شد و لنگ ظهر بیدار شدیم.........

ازغم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریادرسی میاید

چشم در راهیم اما قاصدی در راه نیست

جمعه هم آمد ولی آن جمعه دلخواه نیست

ما کجا و نورباران شب دریا کجا!

قطره در خواب و خیالِ جذر و مد ماه نیست

ما کجا و بارگاه حضرت خوبان کجا!

هر گدایی، لایق هم صحبتی با شاه نیست

عشق، اینجا بین آدم ها غریب افتاده است

پایمردی کن برادر! یوسفی در چاه نیست

بارمان را آب برد و تازه فهمیدیم که

در بساط خالی ما، آه حتی آه نیست

ریشه در خاکیم و دم از آسمان ها می زنیم

بت پرستانیم و مثل ما کسی گمراه نیست

تک سوار قصه ها، یک روز می آید ولی

جز خدا از پشت پرده، هیچ کس آگاه نیست

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

باز آيي

باز آيي

باز......


مولای من اگر حجاب ظهورت وجود پست من است
دعا نمای که بمیرم چرا نمی آیی !!؟؟

مهم اين است كه مي ايد

.....مي ايد....... مي ايد.....

[=arial, helvetica, sans-serif]دعا برای سلامت امام زمان(ع)[/]
[=arial, helvetica, sans-serif] همه در برابر امام زمان(ع) مسئول هستند و وظایفی دارند؛ یکی از آن وظایف، انجام دادن اعمالی است که موجب تن درستی ایشان می شود، مانند صدقه دادن و دعا کردن. نکته مهم این است که این گونه اعمال ، قبل از آنکه آثاری برای امام داشته باشد، فواید و نتایجی برای عامل دارد. حتی اگر کسی برای سلامت امام زمان(ع) صدقه ندهد و دعا هم نکند، پروردگا متعال وجود گرامی ایشان را از گزند حوادث و بلاها محفوظ می دارد....[/]
[=arial, helvetica, sans-serif] از نتایج دعا برای امام زمان(ع) توجه و عنایت خاص ایشان است. بنابر آیه شریفه «هل جزاء الا الاحسان»(2) و آیه «و اذا حیَیتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها»(3) علاوه بر عنایات فراوان، امام مهدی در حق دعا کننده دعا می کند.[/]

بخوان دعای فرج را،دعا اثر دارد.
دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد.
بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب،که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد.
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا(س)

زپشت پرده ی غیبت به ما نظر دارد.
بخوان دعای فرج را به یاد خیمه ی سبز،که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد.

[=tahoma]

[=arial,helvetica,sans-serif]چند گاهی می شود که دلتنگی زود به زود دق الباب می کند خانه دل را؛[/]

[=arial,helvetica,sans-serif]چنان برگ زرد و خشکی که حتی منتظر نسیمی هم نیست برای بریدن و [/]

[=arial,helvetica,sans-serif]افتادن.[/]

[=arial,helvetica,sans-serif]هر بار هم بهانه ای دست می دهد، اما همه بهانه هایی هستند بی بها![/]

[=arial,helvetica,sans-serif]گاهی حتی بین خنده و گریه نیز فاصله ها محو می شوند![/]

[=arial,helvetica,sans-serif]راستی خوش به حال شاعرها [/]

[=arial,helvetica,sans-serif]که در پیچ و خم قافیه و ردیف هایشان، [/]

[=arial,helvetica,sans-serif]غم های پنهانی شان را به لباس واژگان مزین می کنند![/]

[=arial,helvetica,sans-serif]و از صفحه ی دلشان به صفحه ی کاغذ انتقال می دهند ![/]

[=arial,helvetica,sans-serif]و خوشا به حال پروانه ها.....[/]

[=arial,helvetica,sans-serif]چرایش را تو خودت بهتر می دانی![/]


[/]

راستش را به ما نگفتند

راستش را به ما نگفتند يا لااقل همه راست را به ما نگفتند.

گفتند: تو كه بيايى خون به پا مى‏ كنى، جوى خون به راه مى‏ اندازى و از كشته پشته مى‏ سازى و ما را از ظهور تو ترساندند.

درست مثل اينكه حادثه‏اى به شيرينى تولد را كتمان كنند و تنها از درد زادن بگويند.
ما از همان كودكى، تو را دوست داشتيم .

با همه فطرتمان به تو عشق مى‏ورزيديم و با همه وجودمان بى‏ تاب آمدنت‏ بوديم.

عشق تو با سرشت ما عجين شده بود و آمدنت ، طبيعى‏ترين و شيرين‏ ترين نيازمان بود.

اما ... اما كسى به ما نگفت كه چه گلستانى مى‏ شود جهان ، وقتى كه تو بيايى.

همه، پيش از آنكه نگاه ‏مهرگستر و دستهاى‏عاطفه تو را توصيف كنند، شمشير تو را نشانمان دادند.

آرى ، براى اينكه گلها و نهالها رشد كنند، بايد علفهاى هرز را وجين كرد و اين جز با داسى برنده و سهمگين ، ممكن نيست.

آرى ، براى اينكه مظلومان تاريخ ، نفسى به راحتى بكشند، بايد پشت و پوزه ظالمان و ستمگران را به خاك ماليد و نسلشان را از روى زمين برچيد.

آرى ، براى اينكه عدالت‏ بر كرسى بنشيند، بايد سرير ستم‏ آلوده سلطنت را واژگون كرد و به دست نابودى سپرد.

و اينها همه ، همان معجزه‏اى است كه تنها از دست تو برمى‏آيد و تنها با دست تو محقق مى‏شود.

ادامه دارد....

راستش را به ما نگفتند

اما مگر نه اينكه اينها همه مقدمه است‏ براى رسيدن به بهشتى كه تو بانى آنى .

آن بهشت را كسى براى ما ترسيم نكرد.

كسى به ما نگفت كه آن ساحل اميد كه در پس اين درياى خون نشسته است، چگونه ساحلى است؟!

كسى به ما نگفت كه وقتى تو بيايى:

پرندگان در آشيانه‏هاى خود جشن مى‏ گيرند و ماهيان درياها شادمان مى‏شوند و چشمه‏ ساران مى‏ جوشند و زمين چندين برابر محصول خويش را عرضه مى‏كند.

به ما نگفتند كه وقتى تو بيايى:

دلهاى بندگان را آكنده از عبادت و اطاعت مى ‏كنى و عدالت ‏بر همه جا دامن مى‏ گسترد و خدا به واسطه تو دروغ را ريشه‏ كن مى‏كند و خوى ستمگرى و درندگى را محو مى‏سازد و طوق ذلت‏ بردگى را از گردن خلايق برمى‏ دارد.

به ما نگفتند كه وقتى تو بيايى:

ساكنان زمين و آسمان به تو عشق مى‏ ورزند، آسمان بارانش را فرو مى‏ فرستد، زمين ، گياهان خود را مى‏روياند... و زندگان آرزو مى‏كنند كه كاش مردگانشان زنده بودند و عدل و آرامش حقيقى را مى‏ديدند و مى‏ديدند كه خداوند چگونه بركاتش را بر اهل زمين فرو مى‏فرستد.

به ما نگفتند كه وقتى تو بيايى:

همه امت‏به آغوش تو پناه مى‏آورند همانند زنبوران عسل به ملكه خويش.
و تو عدالت را آنچنان‏كه بايد و شايد در پهنه جهان مى‏ گسترى و خفته‏اى را بيدار نمى‏ كنى وخونى را نمى ‏ريزى.

به ما نگفته بودند كه وقتى تو بيايى:

رفاه و آسايشى مى‏آيد كه نظير آن پيش از اين ، نيامده است. مال و ثروت آنچنان وفور مى‏يابد كه هر كه نزد تو بيايد فوق تصورش ، دريافت مى‏كند.

به ما نگفتند كه وقتى تو بيايى:

اموال را چون سيل، جارى مى‏كنى ، و بخشش هاى كلان خويش را هرگز شماره نمى‏ كنى.

به ما نگفتند كه وقتى تو بيايى:

هيچ‏ كس فقير نمى‏ماند و مردم براى صدقه دادن به دنبال نيازمند مى‏ گردند و پيدا نمى‏ كنند. مال را به هر كه عرضه مى‏ كنند، مى‏ گويد: بى‏نيازم.

اى محبوب ازلى و اى معشوق آسمانى!

ما بى‏آنكه‏ مختصات آن بهشت موعود را بدانيم و مدينه فاضله حضور تو را بشناسيم ، تو را دوست مى‏داشتيم و به تو عشق مى‏ورزيديم.

كه عشق تو با سرشتها عجين شده بود و آمدنت طبيعى‏ ترين و شيرين ‏ترين نيازمان بود.

ظهور تو بى‏ ترديد بزرگترين جشن عالم خواهد بود و عاقبت جهان را ختم به خير خواهد كرد.

koodake montazer.wmv58434.wmv (2.13 مگابایت, 33 نمایش)

[="darkgreen"] :تو را غایب نامیده اند

چون ((ظاهر ))نیستی

نه اینکه ((حاضر )) نباشی

غیبت به معنای

حاضر نبودن تهمت

ناروائی است که

به تو زده اندو آنان

که بر این پندارندفرق

میان ظهور و حضور را

نمی دانند آمدنت که

در انتظار آنیم به

معنای ظهور است

نه حضور و دلشدگانت

که هر صبح و شام تورا

می خوانند ظهورت را از

:خدا می طلبند نه حضورت[/]

[="purple"]وقتی که تو بیایی ؛

مردم را به فراسوی افق های عشق وایمان دعوت میکنی

و آدمی را میهمان بهشت می کنی

عشق زیباترین گلواژه هستی است و تو می آیی

که شعر؛ این گـلـواژه هستی

و ســرود پاکــدلان باغ زنـدگی را بـسـرائی

وقــــتـــی که بیــایی ؛

تنهـا گوهر؛ روی تـو اسـت که می توانــد

دلهای زنگ زده ی

انسانهایی را که عشق به خدا درآنها جوانه نزده

جلا دهـــــــــــد

وقــتی بیایـــی خورشــیــد امامــت تو

دوباره به دلهای پژمرده ی

ما جانی تازه می دهد و نهال عشق ، ایمان ،

معرفت ، و هزاران چیز دیگر را

در وجودمان می کاری

و با آمدنت زمستان ، شرمسار می شود

و جای خودش را

به بهاری همچون تو می دهد ،

خورشید توان درخشیدن ندارد،

چراکه شرم دارد درمقابل خورشیدی همانند تو بتابد[/]

[="green"]يا مهدي
سال هاست دست ها به سمت آسمان بلند
و لب ها دعاي (العجل مولا العجل مولا)
را زمزمه مي كنند.

كي شود كه نداي نجات بخش
(يا اهل العالم انا المهدي)
در سراسر جهان طنين انداز شود.............

منتظريم مولا

مي دانيم كه خواهي آمد....

آري
( روزگار رهايي )
نزديك
اســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت.[/]

آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان

قبل از هجوم سرزنش و حرف ديگران

آقا اجازه ! پشت به من كرده قلبتان

بار ديگر نمي دهد به دلم روي خوش نشان

قصدم گلايه نيست ، اجازه ! نه به خدا

اصلا به اين نوشته بگوييد داستان

من خسته ام از آتش و از خاك ، از زمين

از احتمال فاجعه ، از آخرالزمان

آقا اجازه ! سنگ شدم مانده در كوير

باران بيار و باز بباران از آسمان

اهل بهشت يا كه جهنم ؟ خودت بگو

آقا اجازه ! ما نه در اين و نه در آن

يك پاي در جهنم و يك پاي در بهشت

يا زير دستهاي نجيب تو در امان

........................................

......................آقااجازه!

...........................................

باشد ! صبور مي شوم امّا تو لااقل

....... دستي براي من بده از دورها تكان......

اللهم ...عجل...لولیک....الفرج....

تشکر از شما جناب طاها
عنوان تاپیک زیباست و شعر انتخابی شما هم دلنشین است.
یک دنیا سپاس

[=&quot]
[/]

اي امام آخرينم

[=&quot]
[/]


[=&quot]اسم تو ورد زبونم[/]




[=&quot]همیشه از تو می خونم [/]




[=&quot]تو،شبای بی ستاره [/]




[=&quot]تویی ماه آسمونم [/]






[=&quot]همیشه در انتظارم[/]




[=&quot]جمعه هارومی شمارم[/]




[=&quot]بجز دیدن رخ تو [/]




[=&quot]دیگه حاجتی ندارم [/]






[=&quot]بیا ای دلبر دلها [/]




[=&quot]مونده ام من تک و تنها [/]




[=&quot]توی این شب سیاهی [/]




[=&quot]مونده ام اسیر غمها [/]






[=&quot]وای از این غم زمونه [/]




[=&quot]زندگی بی تو خزونه [/]




[=&quot]همیشه این دل غمگین [/]




[=&quot]تو رو می گیره بهونه

[/]

[=&quot]کل پاک نازنین ام[/]





[=&quot]به خدا که دل غمین ام[/]




[=&quot] تو بیا ای کل نرکس [/]




[=&quot]ای امام آخرین ام
..
..
..
..
..
[/]






[=&quot]

[/]









آسمان دلم ابرى و چشم هایم بارانى است. بالهاى خیالم شکسته و پرواز برایم مقدّر نیست. کاش آفتاب صبر با دلم آشتى مى کرد، کاش باز هم غنچه هاى لبخند در باغچه هایم باز مى شد و کاش فرهنگ لغت با واژه ى ظهور تو آغاز مى شد بى هدف از کوچه ها و خیابان ها مى گذرم و جز صداى خسته ى گام هایم بر روى برگ هاى خشک دیگر آوازى به گوشم نمى رسد. در داخل سینه ام مرغ جوانى بال بال مى زند گویا او هم مانند من دیگر رمقى براى انتظار ندارد.

اى مهربانم، اى که جانم فدایت باد، اى همدم وجودم و اى معشوقه زیبا جمالم، اى مظهر عشق، اى اسوه ى ایمان و اى پادشه خوبان، اى ساقى دلهاى عطش زده اى مشتاقان، اى همه وجود من اى همیشه پیروزم و اى بهترینم.
خاک پایت توتیاى چشمم بیا که دلم دیگر طاقت ندارد.

میدانیم دلت را شکسته ایم !!
باورت نداریم ....
وگر نه می آمدی ..

من نشاني از تو ندارم اما نشاني ام را براي تو مي نويسم ...
گرچه خود مرا مي شناسي ومي داني دركجايم
درعصرهاي انتظار،به حوالي بي کسي هايم قدم بگذار!


خيابان غربت را پيدا کن و وارد کوچه پس کوچه هاي تنهايي شو!
کلبه ي غريبي ام را پيدا مي کني،
کناربيدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهاي انتظار!
درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خيس پنجره برو!
حرير غمش را کنار بزن!اين همه بهانه ازغم توست...تو!
آنگاه مرا درياب كه سخت محتاج توام ارباب...

[="blue"]برای تو می نویسم، تو که می خوانی!

وقتی که نامه ای را پست می کنم، حتما باید نشانی گیرنده را قید کنم. باید بنویسم که در کدام شهر و کدام خیابان و کدام کوچه و در پلاک چندم، گیرنده نامه من حضور دارد. اما حالا نامه ای را می نویسم که در مقابل نشانی گیرنده، هیچ مکانی را نمی توان نوشت اما در عین حال همه جا محل حضور او است.
نوشتن برای شما، برای شما که سطرهای نانوشته را می خوانید و نیت های به انجام نرسیده را می دانید، شاید خالی از لطف جلوه کند، اما دیدن کلماتی که به قصد خوانده شدن توسط شما روی کاغذ می آیند، لطف خاصی دارد.

همه ادعا می کنند که منتظر شما هستند، صبح های جمعه دعای ندبه اشان دنیا را بر می دارد و شب های چهارشنبه جمکران را پر می کنند، اما اگر ناغافل یک روز بهشان سلام کنی، هیچکدام سلام شما را جواب نمی دهند، سرهایشان در گریبان این روزمرگی نیامدنت فرو رفته است.[="magenta"]۱۲ قرن شد آقا![/]

د[="magenta"]یگر عادت کرده ایم به نبودنت. شوخی نیست. ۱۱۰۰ سال است که از چشم هایمان غایب شده ای، انگار چشم های ناپاک ما لیاقت دیدن تو را نداشته اند. گفتی که امر ظهور ما بر کسی معلوم نیست، حتی بر خود شما هم پوشیده است اما قرار نشد که… قرار نشد که بروی ۱۱۰۰ سال بگذرد و همچنان معلوم نباشد که کی می آیی؟[/]

آقا! خودتان بهتر می دانید چه خبر بوده و چه خبر شده است، شما ناسلامتی به منبع اصلی اطلاعات عالم وصل هستید، یادتان می آید آن روزهایی که بغداد را شیعیان شما پر کرده بودند و هر جمعه صبح اسب زین می کردند و می آمدند به اطراف شهر تا اگر شما ظهور کردید، در رکابتان باشند؟ طفلکی ها! اگر می دانستند که ۱۰۰ سال که هیچ، ۱۱۰۰ سال دیگر هم می گذرد و شما هنوز نمی آیید، فکر می کنم همان جا دق می کردند و دیگر جسمشان به شهر بدون شما بر نمی گشت.

آقا! اینجا مردم این روزها خیلی از شما حرف می زنند، یک عده می گویند مدیریت عالم به دست شماست، بر منکرش لعنت ولی شما که مدیر همه عالم هستید، می شود بگویید چه وقت زنگ زده می شود و صدای صیحه آسمانی را می شنویم و بعد شما می آیید؟ شما که مدیر خوش قولی باید باشید، قول داده بودید که زود می آیید، هنوز زود نشده است که بیایید؟

[="darkgreen"]آقا! بعضی های دیگر می گویند که شما از شمشیرتان خون می چکد، اما من فکر نمی کنم شما مدیر خشنی باشید[/]، مثل جدتان رسول خدا هستید فکر می کنم، رحمت برای همه مردم، حتی کفار بودند ایشان، شما چطور؟ می شود یک چشمه از مهرتان را به همه نشان بدهید تا آنهایی که فکر می کنند شما مثل خودشان بی رحم هستید، دروغ گویی شان ثابت شود؟

آقا! یک عده هستند که صبح و شب می گویند شما با ایشان ارتباط دارید، می گویند شما را می بینند، از شما دستور می گیرند و ب[="purple"]عد هم می آیند و پول جمع می کنند[/]، مردم را از همه جدا می کنند، شما پول نمی خواهید، خزانه کل عالم زیر دست شماست، می شود یک کاری کنید که اینها رسوا شوند؟ می دانم که مهربانیتان نمی گذارد و تا دم اخر بهشان فرصت می دهید اما اینها مردم را گول می زنند، به غیر حق دستور می دهند.

[="red"]باز هم می خواهم بنویسم برایتان، بنویسم که … اما نه، بقیه اش را نمی نویسم، خودتان می دانید![/]
برگرفته از : نشریه الکترونیکی ساعت صفر[/]

[=arial][=&quot]
ترسم آقا تو بيايي

بغض آسمون شکسته [/]

[/]




[=arial][=&quot]دیده ها غمگین و خسته [/][/]




[=arial][=&quot] از فراغ کل نرکس [/][/]




[=arial][=&quot]دل به انتظار نشسته

[/]

[/]


....



[=arial][=&quot]آسمونم بی ستاره[/][/]




[=arial][=&quot] شب غم سحر نداره[/][/]




[=arial][=&quot] نفس باد صبا کی [/][/]




[=arial][=&quot]خبر از مهدی میاره[/][/]




.....


[=arial][=&quot]توی عصر پر گناهی [/][/]




[=arial][=&quot]ندارم یه تکیه گاهی [/][/]




[=arial][=&quot]توی ظلمت شبونه [/][/]




[=arial][=&quot] نه ستاره و نه ماهی[/][/]



.....



[=arial][=&quot]دل من به غم اسیره [/][/]




[=arial][=&quot]جمعه ها دلم می گیره [/][/]




[=arial][=&quot]ای خدا ا این جدایی[/][/]




[=arial][=&quot] دل من داره می میره

[/]

[/]


.....



[=arial][=&quot]می خوام با اشگای چشمام [/][/]




[=arial][=&quot]کوجه ها رو من بشورم[/][/]




[=arial][=&quot]ترسم آقا تو بیایی[/][/]




[=arial][=&quot]وقتی که من توی گورم[/][/]




.....



[=arial][=&quot]غصه ها ی دل همین [/][/]




[=arial][=&quot] غم دوری تو دلبر [/][/]




[=arial][=&quot]تو بیا ای کل نرکس [/][/]




[=arial][=&quot]کجایی ماه منور

[/]

[/]


....



[=arial][=&quot]شده ام دل بی قرار [/][/]




[=arial][=&quot]دیگه بسه انتظار [/][/]




[=arial][=&quot] ای نسیم سحری [/][/]




[=arial][=&quot]خبر از مهدی بیار

..
..
..
..
..
[/]

[/]

چه انتظار عجیبی...
تو بین منتظران هم.
عزیز من چه غریبی
عجیب تر که چه آسان ندیدنت شده عادت
چه بیخیال نشستیم
نه کوشش نه وفایی
فقط نشسته و گفتیم: خدا کند که بیایی...

گفتم شبی به مهدی، از تو نگاه خواهم

گفتا که من هم از تو ترک گناه خواهم

:Ghamgin:

یا الله یا محمد یا علی یا فاطه یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تترکنی

براي آمدنت انتظار كافي نيست

دعا و اشك و دل بي‌قرار كافي نيست

خودت دعا بكن اي نازنين كه بر گردي

دعاي اين همه شب‌زنده‌دار كافي نيست



عصر يك جمعه دلگير،

دلم گفت: بگويم، بنويسم

كه چرا عشق به انسان نرسيدست،

چرا آب به انسان نرسيدست،

و هنوزم كه هنوز است، غم عشق به پايان نرسيدست

بگو حافظ دل‌خسته ز شيراز بيايد،

بنويسد كه هنوزم كه هنوز است،

چرا يوسف گم‌گشته به كنعان نرسيدست و

چرا كلبه احزان به گلستان نرسيدست

عصر اين جمعه دلگير،

وجود تو كنار دل هر بي‌دل آشفته شود حس

كجايي گل نرگس؟:Graphic (61):