★ خاطرات تفحص شهدا ★

تب‌های اولیه

53 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

‍ چندروزى مى‌شد اطراف منطقه #کانى‌مانگا در غرب کشور کار مى‌کردیم و مشغول #تفحص پیکر شهداى عملیات «والفجر۴» بودیم
اواسط سال ۷۱ بود از دور متوجه پیکر شهیدى داخل یکى از سنگرها شدیم، سریع رفتیم جلو، همان طور که داخل سنگر نشسته بود، ظاهراً تیر یا ترکش به او اصابت کرده و #شهید شده بود خواستیم بدنش را جمع کنیم و داخل کیسه بگذاریم، بعد از لحظاتی در کمال حیرت دیدیم انگشت وسط دست راست این شهید کاملا سالم مانده است؛ یعنی در حالی که همه بدن او اسکلت شده بود این انگشت سالم و گوشتی مانده بود کمی که دقت کردیم دیدیم داخل این انگشت شهید #انگشتری است؛ همه بچه‌ها دور پیکر شهید جمع شدند خاک‌هاى روى عقیق انگشتر را که پاک کردیم، صدای ناله و فغان بچه‌ها بلند شد؛ روى عقیق آن انگشتر حک شده بود: "حسین جانم"

""راه شهــید""

✍️جنازه‌اش پس از شانزده سال، از عراق سالم بہ وطن برگشته بود.سرهنگ عراقي هنگام تحویل جنازه بہ بچه‌هاي تفحص، گریه مي‌ڪرد ومي گفت: مدت زیادي جنازه را زیر آفتاب گذاشتیم و پودر مخرب جسد روي آن ریختیم؛ولي فقط ڪبود شد و باز هم سالم ماند. سالم ماندن بدن انسان پس از شانزده سال، ما را بہ گذشته‌ي محمدرضا ڪشاند.

✍️مادرش مي گفت: از چهار، پنج‌سالگي نمازش را ڪامل مي خواند.چهارده‌ساله بود ڪه براۍ رفتن بہ جبهه خيلي تلاش مي ‌ڪرد؛اما بہ خاطر سن ڪمش، مسئولین ثبت‌نامش نمي ‌ڪردند.روز آخر ثبت‌نام، دست توي شناسنامه‌اش برد تا سن‌وسالش بیش‌تر نشون بده و هزار تا صلواټ هم نذر امام زمانش ڪرد تا مولایش سربازی‌اش را بپذیرد.محمدرضا حاجتش رو از امام زمانش گرفت و رفت.حاج حسین ڪاجی، هنگام خاڪسپاری شهید،ترڪ نشدن نماز شب، دائم‌الوضو بودن، مداومت بر غسل جمعه، نخوردن آب از روز جمعه و نگه داشتن آن براي غسل، و مالیدن اشڪ‌هاي زیارت عاشورا بر بدنش را از علت‌هاے جاودانگي جسم شهید دانست.

#شهید_محمدرضا_شفیعي
«مجله‌ي اشراق اندیشه»، قسمت خاکریز

موضوع قفل شده است