◆₪۩ مسموم کینه ها ۩₪◆ویژه نامه شهادت امام هادی النقی علیه السلام
تبهای اولیه
[="]
آن روز از کبوتر زخمی پری نبود
خورشید فاطمه که به این لاغری نبود
شد مثل مادرش به خدا راه رفتنش
فرقی که داشت این که جوان بستری نبود
السلام علیک یا امام نقی علیه السلام
به دل خسته ی این قافله امـدادی کن
روضه بر پا شده از محفل ما یـادی کن
چه قَدَر صبرکنی گوشه ی زندان غمت
لااقل پیش خــدا صحبت آزادی کـن
شیر وحشی بزند بوسه به خاک قدمت
پیش صیـاد بـرو یک تنـه صیادی کن
سامرا بهـر گـدایی ز تـو شهرت دارد
بـاز تکـرار همـان سنت اجـدادی کن
چنـد سالی شده ویران حرم پاک شما
فکـر یک بارگـه و پنجـره فولادی کن
احمدایرانی نسب
[h=1]واکاوی شبکه ای سرّی در عصر هادی امّت
[/h] از جمله دلایل روشنی که از عمق و گستره نفوذ ائمه علیهم السلام در محیط جامعه پیرامونی شان حکایت می کند، شدت عمل و تحمیل فشارها و تضییقات شدیدی بود که توسط حکام جور بر حضرات معصومین علیهم السلام اعمال می شد. این فشارها در زمان امامین عسکریین علیهماالسلام و خصوصا در برهه امامت امام حسن عسکری علیه السلام به اوج خود رسید و همین شرایط بحرانی بود که ائمه علیهم السلام را واداشت تا ابزاری جدید برای برقراری ارتباط با پیروان خود جستجو کنند. ابزاری به نام " شبکه ارتباطی وکالت".
[h=4]تشکیلاتی پیچیده در شرایطی پیچیده[/h] "شبکه ارتباطی وكالت" تشكیلات هماهنگ و گاه پیچیدهاى بود متشكل از امامان معصوم علیهم السّلام و عدهاى از پیروان نزدیك و وفادار آنان تا با همكارى یكدیگر اهداف خود را براى پیشبرد اصول دینى و مذهبى محقق سازند.
ضرورت پدید آوردن چنین شبکه ای با در نظر گرفتن موقعیت و شرایط خاص ائمه علیهم السلام در زمان حاکمیت عباسی به روشنی قابل درک خواهد بود:
اولا : به جهت کنترل های شدید بر روی ائمه علیهم السّلام، ارتباط مستقیم و مشافهی آنان با شیعیان بسیار خطرآفرین بود. شواهد تاریخی متعددی وجود دارد که حاکی از شدت و حدّت این کنترل ها و سخت گیری ها است:
محمد بن شرف می گوید: همراه امام هادی علیه السلام در مدینه راه می رفتم. امام فرمود: آیا تو پسر شرف نیستی؟ عرض کردم: آری. آنگاه خواستم از حضرت پرسشی کنم، امام بر من پیشی گرفت و فرمود: ما درحال گذر از شاهراهیم و این محل، برای طرح سوال مناسب نیست! (١)
این حادثه هنگامی اتفاق افتاده است که امام علیه السلام در مدینه تشریف داشتند نه در زمانی که در پادگان سامراء تحت مراقبت و کنترل شدید دستگاه حکومت متوکل عباسی به سر می بردند!
شاهد دیگر برای اثبات این مدعا، انتقال امام علیه السلام از مدینه به سامرا می باشد:
بریحه عباسى یكى از یاران متوكل عباسی به هدف سعایت از امام هادی علیه السّلام طی نامه ای به او چنین می- نویسد: اگر مىخواهى حرمین را از دست ندهى على بن محمد (امام هادى علیه السّلام) را از آنجا بیرون كن چرا كه او مردم را به خود فرا مىخواند و خلق بسیارى، از او پیروى مىكنند ! (٢)
[h=4]کینه های دیرین شیاطین[/h] از طرفی کینه و دشمنی متوکل نسبت به خاندان امام علی علیه السلام مطلبی نبود که برای کسی پوشیده باشد. او همان کسی است که مقبره حضرت سید الشهدا امام حسین علیه السّلام را تخریب کرد و زمینهاى اطراف مقبره را شخم زد و هموار کرد تا بر روی آن زراعت شود و اثری از آن بارگاه مقدس بر جای نماند! (3)
اقامت امام در مدینه و عدم دسترسی متوکل به ایشان، قطعا برای حکومت جابرانه او خطری جدی در پی می داشت. لذا کوچکترین گزارشی درباره خطر احتمالی امام، خلیفه را بر آن می داشت که به هر طریق ممکن فکر خود را از جانب امام راحت کند. سرانجام، آن سعایت ها و این کینه ها متوکل را بر آن داشت که امام را مجبور کند از مدینه به پایتخت حکومت عباسیان یعنی سامراء هجرت کند تا از نزدیک تمامی آمد و شدهای ایشان را زیر نظر بگیرد.
در سامراء نیز، بدخواهان آن حضرت هر از گاهى سعى داشتند كینه متوكل را نسبت به امام علیه السلام برانگیزانند و خطر او را براى تاج و تختش گوشزد كنند. داستان معروف تفتیش شبانه منزل امام و دستگیری و احضار ایشان در مجلس میگساری متوکل (٤) تنها نمونه ای است از فشارها و سخت گیری های حکومت جبّار آن عصر.
اطرافیان متوكل، دشمنى و كینه دیرینه ای با اهل بیت علیهم السلام داشتند. كسانى چون على بن جهم (5) و ابى سمط (6) و محمد بن داود هاشمى و بطحانى و دیگرانى كه خود را به شیطان فروخته بودند، از نزدیکان خلیفه و متنفذین دربار وی به شمار می آمدند.(٧)
در این شرایط، تشكیلات سازمان وكالت، قالب خوبى براى تقلیل ارتباطات مستقیم شیعیان با ائمه علیهم السّلام به حساب مىآمد. وكلا در حقیقت رابط بین ائمه علیهم السّلام و شیعیان بودند و بدین وسیله هم جان ائمه علیهم السّلام و شیعیان مورد صیانت قرار می گرفت و هم موجبات كاهش حساسیت خلفاى عباسى نسبت به امامان شیعه علیهم السّلام فراهم مىگردید.
[h=4]پناهگاه قابل اعتماد شیعیان[/h] ثانیا : سلطه حكومتهاى جائر عباسى و فشارهایى كه علیه امامان علیهم السّلام وجود داشت، گاه به حبس ایشان و گاه به شهادت آنان و در نهایت به غیبت خلف صالح آنان انجامید. در این مقاطع حساس زمانى، وكلا و سازمان وكالت، بهترین پناهگاه و مرجع و ملجأ براى شیعیانى بودند كه براى رفع مشكلات دینى، كلامى، فقهى و سایر امور مرتبط با امامان علیهم السّلام به نزد آنان مراجعه مىكردند.
به عنوان نمونه پس از شهادت هر یک از ائمه علیهم السّلام و بوجود آمدن تردیدهایی نسبت به جانشین آن حضرت، وکلای ائمه علیهم السلام تعیین کننده ترین کانون برای معرفی امام بعدی بودند:
پس از شهادت امام جواد علیه السّلام، سران شیعه در خانه «محمد بن فرج»(8)، وكیل برجسته امام جواد علیه السّلام، اجتماع كردند تا نسبت به جانشین آن حضرت بحث كنند و «محمد بن فرج» با دعوت از خادم و دستیار امام جواد علیه السّلام براى حضور در آن جمع و ارائه نامههاى امام جواد علیه السّلام براى تثبیت امامت فرزندش امام هادى علیه السّلام سران شیعه را نسبت به حقانیت امامت آن حضرت قانع نمود.(٩)
[h=4]
جغرافیای سیاسی سازمان وکالت[/h] شبکه ارتباطی وکالت در زمان امام هادی علیه السلام، تبدیل به یک سیستم ارتباطی وسیع و گسترده شده بود و این خود حاکی از گستره نفوذ شیعیان در بلاد و مناطق گوناگون بود. تعیین، نصب و ارسال نمایندگانی از طرف ائمه علیهم السلام برای رسیدگی به امور دینی شیعیان به دلیل بُعد مسافت و صعوبت و دشواری سفر برای ملاقات با ائمه علیهم السلام، امری ضروری و لازم می نمود.
اخبار تاریخى و محتوای نامه هایی که امام هادی علیه السلام برای وکلای خود مرقوم می داشتند گویاى آنند که حیطه کاری وکلای ایشان به چهار منطقه تقسیم می شد: ناحیه نخست: بغداد و مدائن و سواد و كوفه؛ ناحیه دوم: بصره و اهواز؛ ناحیه سوم: قم و همدان؛ و ناحیه چهارم: حجاز و یمن و مصر را شامل مىشد.(١٠) هر ناحیه به یك وكیل مستقل واگذار مىشد به طوریکه هیچ یک از وکلا حق دخالت در امور مربوط به منطقه تحت قلمرو وکیل دیگر را نداشتند. (11)
رابطه بین امام علیه السلام و وکلای ایشان عمدتا بوسیله مکاتبه و نامه نگاری بود و بخش قابل توجهی از معارف فقهی و کلامی از همین طریق در دسترس شیعیان و پیروان ایشان قرار گرفت.(12)
[h=4]زمینه سازی واقعه ای تاریخ ساز[/h] ثالثا : غیبت ناگهانی امام معصوم پس از آنکه دو و نیم قرن مردم به حضور امام در کنار خود و بالتبع امکان دسترسی به ایشان عادت کرده بودند، مساله ای بود که می توانست برای شیعیان مشکل آفرین و سبب ایجاد انحرافات فکری و عقیدتی شود. این برای اولین بار بود که شیعیان در شرف مواجهه با تجربه غیبت یک امام معصوم بودند لذا صرف مطرح شدن پیشاپیش مساله غیبت حضرت حجت -عجل الله تعالی فرجه الشریف- در بیانات ائمه علیهم السلام، روشنگری کافی و وافی برای شیعیان در بر نداشت و لازم بود با اقدامات عملی یعنی توسعه و گسترش شبکه ارتباطی وکالت، مساله غیبت یک معصوم به صورت محسوس و ملموس به مردم نشان داده شود.(١٣)
دقت در سیره امامین عسکریین علیهماالسّلام در توسعه و استحکام سازمان وکالت، جای هیچ گونه شک و تردیدی بر جای نمی گذارد که شیوه حضرات معصومین علیهم السّلام در زمان نزدیک به عصر غیبت، کاملا حساب شده بوده است. سلوک عملی ایشان این مطلب را به روشنی اثبات می کند که گرچه دسترسی به معصوم در شرایطی امکان پذیر نخواهد بود ولی این بدان معنا نیست که امور دینی مردم تعطیل شود و مرجعی و ملجأی برای حل مشکلات و معضلات و سوالات آنها وجود نداشته باشد.
[h=4]پیروز نهایی میدان[/h] شبکه ارتباطی وکالت در واقع ثمره تبدیل تهدیدها و تضییق ها به فرصت هاست. توسعه و گسترش این سیستم ارتباطی و نشر و تبلیغ آموزه های ناب تشیع به اقصی نقاط بلاد عالم با وجود همه کنترل ها، تهدیدها، فشارها و سخت گیری های حکام عباسی نشان دهنده این حقیقت است که پیروز قطعی این میدان نبرد، وجود مقدس امام هادی علیه السلام بود.
پی نوشت:
1) وَ حَدَّثَ مُحَمَّدُ بْنُ شَرَفٍ قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَبِی الْحَسَنِ ع أَمْشِی بِالْمَدِینَةِ فَقَالَ لِی أَ لَسْتَ ابْنَ شَرَفُ قُلْتُ بَلَى فَأَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَابْتَدَأَنِی مِنْ غَیْرِ أَنْ أَسْأَلَهُ فَقَالَ نَحْنُ عَلَى قَارِعَةِ الطَّرِیقِ وَ لَیْسَ هَذَا مَوْضِعَ مَسْأَلَةٍ.كشف الغمة فی معرفة الأئمة (ط - القدیمة)، ج2، ص: 385
2) زندگانی دوازده امام ج2 ص 487
3) المناقب، ابن شهرآشوب ،ج4،ص:64
4) بحار الأنوار، المجلسی ،ج50،ص:211
5) شاعر جیره خوار دربار متوکل، او یكى از اشخاصى بود كه متوكل را به عداوت على و ویرانى قبر حسین تشویق مىكرد، ترجمه الكامل ابن الأثیر ،ج17،ص:290
6) از اولاد مروان بن ابى حفصیه از موالى بنى امیه، ترجمه الكامل ابن الأثیر ،ج17،ص:222
7) و إنّما كان ینادمه و یجالسه جماعة قد اشتهروا بالنصب، و البغض لعلیّ، منهم: علیُّ بن الجهم، الشاعر الشامیُّ، من بنی شامة ابن لویّ و عمر بن فرح الرّخّجیّ، أبو السَّمط من ولد مروان بن أبی حفصة، من موالی بنی أمیّة، و عبد اللَّه بن محمّد بن داود الهاشمیُّ المعروف* بابن أترجة/ الكامل فی التاریخ، ابن الأثیر ،ج7،ص:56
سازمان وكالت، جبارى ،ج2،ص:532
9) زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام / ترجمه إعلام الورى، ص: 473
10) حیات فكرى و سیاسى ائمه، جعفریان ص 513 به نقل از تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم
11) امام علیه السّلام در نامه ای به یکی از وکلای خود به نام "ایوب بن نوح " چنین مرقوم فرمودند:
«و من تو را، اى ایّوب بن نوح، فرمان مىدهم كه ارتباطات فراوانت بین خود و ابو على بن راشد را قطع نمایى! و هر یك از شما دو نفر، ملتزم به آن امرى باشد كه بدان مأمور و موكّل گشته؛ و فعالیتش محدود به آن ناحیهاى شود كه براى آن نصب شده؛ چرا كه شما اگر آنچه بدان مأمورید عمل كنید، از مراجعه مكرّر به نزد من بى نیاز خواهید شد. و تو را نیز، اى ابا على! به مثل آنچه به ایّوب امر كردم، فرمان مىدهم. (تو اى ایّوب) نباید از هیچ یك از اهل بغداد و مدائن، چیزى بپذیرى؛ و (براى ملاقات با من) اذنى صادر كنى؛ و هر آنكس كه از غیر ناحیه تو چیزى به نزدت آورد، به سوى وكیل ناحیه خودش، گسیل بدار! و به تو نیز اى ابا على، به مثل آنچه به ایّوب فرمان دادم، امر مى كنم؛ و هر یك از شما دو نفر بایستى تنها آنچه را بدان مأمور شده عمل نماید» رجال الكشی - إختیار معرفة الرجال، النص، ص: 514 به نقل از سازمان وكالت، جبارى ،ج2،ص:541
12) برای نمونه رجوع کنید به کتاب رجال کشی (اختیار معرفة الرجال) صفحه 525
13) احمد بن اسحاق که بنا به نقل کتب تاریخی خود نیز یکی از وکلای امام هادی علیه السلام بود چنین می گوید:
روزى به امام هادى علیه السّلام عرض كردم كه گاه موفق به تشرف به حضور شما مىشوم و گاه نه. در این موارد كه نمىتوانم با شما دیدار كنم به چه كسى مراجعه كنم و قول چه كسى را بپذیرم و امر چه كسى را اطاعت كنم؟ و آن جناب فرمود: این أبو عمرو (ابو عمروعثمان بن سعید عمری در ابتدا وکیل امام هادی علیه السلام بود و سپس وکالت امام حسن عسکری علیه السلام را عهده دار شدو پس از شهادت امام عسکری علیه السلام به عنوان اولین نائب امام زمان (عج) برگزیده شد) مورد وثوق و أمین است و آنچه به شما بگوید از جانب من گفته و آنچه به شما برساند از جانب من رسانده است». پس از رحلت آن حضرت به نزد امام عسكرى علیه السّلام رفته و نظیر آن سوال را مطرح كردم و آن جناب نیز در پاسخ فرمود: «این أبو عمرو مورد وثوق و أمین نزد ماضى (امام هادى علیه السّلام) و نزد من است و آنچه بگوید از جانب من گفته و آنچه به شما برساند از جانب من رسانده است». الغیبة للطوسی ص: 355
تعابیر امام در روایت فوق در مورد امین بودن ابو عمرو و حجیت قول وی برای شیعیان، مشابه همان توقیع مبارک حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که فرمودند وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَة فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِم : اما وقایعی که رخ خواهد داد و مسائل مستحدثه، پس در مورد آنها به راویان احادیث ما رجوع کنید که آنان حجت من بر شما و من حجت خداوند بر آنان هستم. كمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص: 484
[h=1]مبارزات سیاسی و فرهنگی امام هادی علیه السلام[/h]
[/HR]امام هادی ـ علیه السلام ـ با بکارگیری یک سلسله برنامههای ارشادی، فرهنگی و تربیتی، مبارزه غیر مستقیمی را با حاکمیت آغاز کرد و بیآنکه حساسیت دستگاه را متوجه خود سازد، به انجام فعالیتهایی بر ضد آنها پرداخت. در مواقع لازم نیز تا جایی که حیات شیعه را به مخاطره نمیانداخت، دامنه آن را گستردهتر میساخت و با این فعالیتها، بیاساس بودن این تصور را که «امام به دلیل مراقبت دشمن در مسایل سیاسی مداخله نمیکرد و هیچگونه مبارزه سیاسی نداشت» آشکار کرد. اکنون به برخی از مهمترین مبارزات امام ـ علیه السلام ـ اشاره میشود.
[/HR]
[h=2]زیر سۆال بردن مشروعیت دستگاه[/h] امام هادی ـ علیه السلام ـ با استفاده از فرصتهای مناسب، با نامشروع معرفی کردن عباسیان، مسلمانان را از هرگونه همکاری با آنان ـ مگر در موارد ضرورت ـ برحذر میداشت و با این کار، چهره این جرثومه های فساد را برای مردم بیشتر آشکار میکرد.
«محمد بن علی بن عیسی» که از کارکنان دولت عباسی است، در نامهای به امام هادی ـ علیه السلام ـ نظر ایشان را درباره کارکردن برای بنی عباس و پول گرفتن از آنان در مقابل کار جویا میشود. امام در پاسخ او مینویسد: «آن مقدار از همکاری که به جبر و زور صورت گرفته، اشکال ندارد و خداوند عذرپذیر است، ولی به جز آن، ناروا و ناپسند است. ناگزیر اندکش بهتر از افزودنش است.
او دوباره برای روشنتر شدن مطلب به امام مینویسد که انگیزه او از همکاری با آنان فقط یافتن راهی برای ضربه زدن به آنها و تشفی خاطر است. امام پاسخ میدهد: «در چنین صورتی، همکاری با آنها نه تنها حرام نیست، بلکه پاداش و ثواب نیز دارد».(1)
در این روایت، امام آشکارا، روش مبارزه را برای این فرد تبیین کرده و به خوبی برای او و دیگر شیعیان روشن میسازد که دستگاه حاکم از کوچکترین مشروعیتی برخوردار نیست و میتوان از بودجه خودش برای ضربه زدن و مبارزه با آنها بهره برد.
[h=2]نفوذ عاطفی در درباریان[/h] درباریان، فرماندهان و سرداران نظامی دستگاه عباسی، بسان اربابانشان پایبند و دلبسته به حکومت و سلطه بر مردم بودند و نسبت به امامان و شیعیانشان، کینه خاصی در دل داشتند. دلیل انتخاب این گونه افراد و سپردن پستهای کلیدی به آنان نیز جهت دادن به کینه توزی آنها در سرکوب شیعیان بود. بر این اساس، امامان، خود و شیعیانشان را از آنان دور نگه میداشتند، ولی در برخی موارد که زمینه را فراهم مییافتند، با آنان تماس حاصل کرده و آنها را به مسیر حق رهنمون میکردند. یا دست کم از وجود آنان برای کاهش فشار بر شیعیان و رفع مشکلاتشان بهره میگرفتند.
از جمله آنان، بُغای بزرگ را میتوان نام برد. او در میان دیگر فرماندهان و سرداران، پایبند به دین بود و نسبت به علویان، از خود مهربانی و خوشرفتاری نشان میداد. روزی معتصم به او دستور داده بود که یکی از علویان را به قفس درندگان بیندازد. هنگامی که بغا میخواست چنین کند، نجوای نیایش او را میشنود و دلش به رحم آمده، وی را رها میکند و از او قول میگیرد که تا وقتی معتصم زنده است، او را نبینند.
پس از این جریان، بغا خواب رسول گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امیر مۆمنان علی ـ علیه السلام ـ را میبیند و از دعای خیر آن دو بزرگوار بهرهمند میشود.(2)
در سال 235 هجری که امام در مدینه به سر میبرد، این شهر مورد تاخت و تاز شورشیان «بنی سلیم» قرار میگیرد و واثق، بغا را برای سرکوب شورشیان با لشکری مجهز گسیل میدارد. بغا با آنان وارد جنگ شده و آنان را شکست میدهد.
هنگامی که وارد مدینه میشود، امام هادی ـ علیه السلام ـ به یاران خود میفرماید: «بیایید با هم به بیرون مدینه برویم تا ببینیم که این سردار ترک، چگونه لشکر خود را برای سرکوبی شورشیان آماده و مجهز کرده است.» سپس به بیرون شهر رفته و لشکر او را در حال عبور تماشا میکنند. وقتی امام، بغا را دید، با او به زبان ترکی سخن گفت. بغا سریع از مرکب خود پیاده شد و پای مرکب امام را بوسید.
«ابو هاشم جعفری» که راوی این جریان است، میگوید: «من بغا را سوگند دادم که بگوید امام به او چه گفته است. بغا نخست پرسید: آیا این فرد پیغمبر است؟ گفتم: نه. گفت: او مرا به اسمی خواند که در کودکی و در سرزمین خودم، مرا بدان نام میخواندند و تا کنون هیچ کس از آن آگاهی نداشته است؟!»(3)
امام با این رفتار، اسباب نفوذ عاطفی در یکی از فرماندهان بزرگ دستگاه را فراهم آورد و او را چنان مجذوب و شیفته خود ساخت که وی پای مرکب ایشان را بوسه زد. سپس او را برای سرکوب غارتگرانی که با چپاول اموال عمومی و کشتار مردم مدینه، آنان را آزرده بودند، تشویق و ترغیب کرد. گذشته از آن، امام فردی مورد اطمینان از دولتمردان را یافته بود و میتوانست از نفوذ او در دستگاه به سود شیعیان ستم دیده در برابر ستمورزی حکمرانان بهرهگیری کند.
خرافهزدایی دوران امامت امام هادی علیه السّلام - مخصوصا روزگار خلافت متوکل عباسی - از دورانهای سیاه ظلمانی تاریخ اسلام قلمداد میشود. مخالفت مستقیم متوکل با معتزله و شیعه، در واقع مبارزه با خردگرایی بود؛ زیرا این دو گروه به نقد احادیث و روایات میپرداختند و هرچیز را بدون چون و چرا نمیپذیرفتند. از پیامدهای تفکر متحجرانه عباسیان، خشونت، تفرقهافکنی، رواج ظاهرگرایی، گسترش خرافه و روایات جعلی به نام پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و صحابه او بود. بازار فال گیران شعبده بازان و قصه سرایان در این دوره گرم شد. قصه پردازان با نقل روایتهای مجعول و برگرفته از تورات تحریف شده، مردم را سرگرم میکردند.
از موضوعات رایج در این دوره، عقیده به شانس و یا نحس شمردن برخی از مکانها، زمانها و اشیا بود. این پدیده، ریشه در عقاید دوران جاهلیت پیش از اسلام داشت. امام هادی علیه السّلام این تفکر را شرک و گناه میشمرد و معتقد بود که هرکسی دنباله رو این باشد باید توبه کند.
حسن بن مسعود میگوید: روزی خدمت حضرت امام علی النقی علیه السّلام رسیدم در حالی که آن روز انگشتم زخم شده بود و لباسهایم در برخورد با یک سواره، پاره شده بود، گفتم امروز چه روز نحسی است!
حضرت فرمود: چرا گناه خود را بر گردن دیگری مینهی که گناهی ندارد؟
حسن گفت: دانستم که اشتباه کردم. گفتم: ای سرورم! از خدا طلب آمرزش میکنم.
امام علیه السّلام فرمود: ای حسن! آیا نمیدانی که پاداش دهنده، کیفر دهنده و سزا دهنده در دنیا و آخرت فقط خداست؟!
عرض کردم: چرا میدانم!
امام علیه السّلام فرمود: پس هرگز برخلاف آن نرسد.(4)
دیدیم که چگونه امام هادی علیه السلام در شرایط حاکم، به بهترین شیوههای مبارزاتی دست زدند. گرچه زندگی آن بزرگوار به مدت هیجده سال تحت مزدوران حکومت عباسی قرار گرفت ولی با این وجود هرگز از هدایت امت اسلامی به ویژه شیعیان دست برنداشت و نقش خود را به بهترین وجه ایفا نمود.
پی نوشت :
1- وسائل الشیعه، حرعاملی، ج12، ص 137.
2- مروج الذهب، ج2، صص564 و 565.
3- الکامل فی التاریخ، ج7، ص12.
4- سفینه البحار،شیخ عباس قمی،ج 2،ص 581.
[h=1]امام هادی علیه السلام را بهتر بشناسیم!![/h]
[/HR] دهمین ثمره باغ ولایت و دوازدهمین نهال عصمت و طهارت و نخستین فرزند پیشوای نهم در مدینه، شهر نورانی پیامبر بزرگوار اسلام، در محلی به نام «صریا» دیده به جهان گشود. میلاد با سعادت و پر برکتش بر تمامی دوستداران خاندان نبوّت و شیعیان جهان مبارک باد.
[/HR]
[h=2]میلاد نور[/h] امام هادی علیهالسلام سحرگاه روز پانزده ذیحجه قدم به عرصه گیتی نهاد تا وجود تابناکش روشنایی بخش تاریکیهای جهل و بیایمانی شود. نوزادی که در آیندهای نه چندان دور مایه سربلندی و افتخار اسلام شد.
امام دهم ادامه دهنده رسالت خطیر امامان ماقبل خویش بود.
[h=2]محل ولادت[/h] دهمین ثمره باغ ولایت و دوازدهمین نهال عصمت و طهارت و نخستین فرزند پیشوای نهم در یکی از محلات مدینه، شهر نورانی پیامبر بزرگوار اسلام، در محلی به نام «صریا» دیده به جهان گشود.
[h=2]نام و القاب حضرت[/h] پدر بزرگوارش او را به زیباترین نامی که در خاندان رسالت سابقه داشت نامید و نام «علی» بر وی نهاد. بعضی از القاب مبارک حضرت: هادی، ناصح عالم، فقیه، امین، عسکری، دلیل، فتّاح، نقی، و مرتضی است؛ چنان که امروز بیشتر شیعیان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام حضرت را با لقب مشهور «هادی» میشناسند.
[h=2]مادر حضرت[/h] حضرت هادی علیهالسلام فرزند اول حضرت جواد علیه السلام است. مادر عزیز و مهربانش، سَمانه نام داشت و از شاهزادگان رومی بود که به اسارت لشکر مسلمانان درآمد و به عنوان «ام ولد» آزاد شد و افتخار همسری امام نهم را پیدا کرد. وی در نهایت فداکاری و دلسوزی و از بانوان صالح و درستکار و پاکدامن روزگار بود و از پشتیبانان سرسخت امامت و خلافت الهی و نسبت به مقام ولایت آشنا و آگاه بود.
[h=2]
زن و فرزندان امام[/h] حضرت هادى (علیه السلام) یك زن به نام سوسن یا سلیل و پنج فرزند داشته است .
1 - ابومحمد حسن علیه السلام ( امام عسكرى (علیه السلام) یازدهمین اختر تابناك
ولایت و امامت است ) .
2 - حسین .
3 - سید محمد كه یك سال قبل از پدر بزرگوارش فوت كرد ، جوانى بود آراسته و پرهیزگار كه بسیارى گمان مىكردند مقام ولایت به وى منتقل خواهد شد و قبر مطهرش كه مزار شیعیان است در نزدیكى سامرا مىباشد .
4 - جعفر .
5 - عایشه ، یا به نقل شادروان شیخ عباس قمى: " علیه " .
[h=2]اخلاق حسنه امام[/h] پیشوایان معصوم علیهم السلام انسانهای کامل و برگزیده ای هستند که به عنوان الگوهای رفتاری هدایت جامعه را به سوی خداوند عهده دار شده اند.
گفتار و منش امامان علیهم السلام، ترسیم "حیات طیبه" انسانی و وجودشان تبلور تمامی ارزشهای الهی است.
امام هادی علیه السلام همچون نیاکان خود در برابر ناملایمات بردبار بود و تا جایی که مصلحت اسلام ایجاب می کرد با دشمنان حق و ناسزا گویان و اهانت کنندگان به ساحت مقدس آن حضرت، با بردباری برخورد می کرد.
"بریحه" عباسی - که از سوی دستگاه خلافت به سمت امام جماعت مکه و مدینه منصوب شده بود- از امام هادی علیه السلام نزد متوکل شکایت کرد و برای او نوشت: اگر خواهان حفظ مکه و مدینه هستی ، "علی بن محمد" را از این دو شهر بیرون کن زیرا او مردم را به سوی خود خوانده و گروه زیادی از او پیروی کرده اند.
متوکل امام را از کنار حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله تبعید نمود. هنگامی که امام از مدینه به سمت سامرا در حرکت بود، بریحه نیز همراه ایشان بود. در بین راه بریحه به امام گفت: تو خود می دانی که عامل تبعید تو من بودم. سوگند می خورم که چنانچه شکایت مرا نزد خلیفه ببری، تمام درختانت را در مدینه آتش می زنم، خدمتکارانت را می کُشم و چشمه های مزارعت را کور می کنم. بدان که این کارها را خواهم کرد. امام علیه السلام در جواب فرمود:
«نزدیک ترین راه برای شکایت از تو این بود که دیشب شکایت تو را نزد خدا بردم و من این شکایت را که بر خدا عرضه کردم نزد غیر او، از بندگانش نخواهم برد» .
بریحه چون این سخن را از امام شنید، به دامن آن حضرت افتاد، تضرع کرد و از ایشان تقاضای بخشش نمود. امام فرمود: تو را بخشیدم. (اثبات الوصیة، مسعودی، صص 196-197)
[/HR] منابع:
سایت ولی عصر (عج).
سایت موسسه جهانی سبطین (علیهماالسلام).
مجمع جهانی اهلبیت (علیهم السلام).
سایت امام هادی (علیه السلام).
[h=1]چند نما از زندگی سراسر آموزنده دهمین پیشوا[/h]
[/HR] امام ابوالحسن، علی بن محمد، ملقب به هادی که درود خدا بر او و خاندان پاکش باد؛ دهمین پیشوا و جانشین، پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله است که به سال 212 ق در مدینه زاده شد و در سال 254 ق در سامرا به شهادت رسید. آن حضرت در مدت 33 سالی که وظیفه امامت و رهبری مسلمانان را بر دوش داشت توانست در زمان و زمینه های گوناگون، جلوه های یک انسان کامل را از خود پدیدار سازد. نماهایی که هر یک، صفحه ای از کتاب هدایت انسان به سوی کمال است به شرط آنکه دستور کار قرار گیرد و از آن پیروی شود.
[/HR]
[h=2]عزیز پروری به جای ذلیل پروری[/h] ابو هاشم جعفرى نقل می کند:
به تنگدستى سختی دچار شدم. خدمت امام هادی علیه السلام رسیدم. مرا به حضور پذیرفتند. همین كه نشستم فرمود: قصد شکرگزاری از كدام نعمت الهی را داری؟
من زبانم بند آمد و ندانستم در پاسخ چه بگویم. پیش از آنکه سخنى بگویم خود حضرت شروع به سخن کردند و فرمودند:
خداوند تو را به نعمت ایمان آراسته کرد كه با این نعمت بدنت بر آتش دوزخ حرام شده است و به تو سلامتى ارزانى داشت كه این توفیقى است براى عبادت و بندگى؛ و قناعت را روزى ات کرد كه با این صفت تو را از خوارى و بىارزش شدن نگهداشت.
آنگاه فرمود: من پیش از آنکه تو سخن بگویی این سخنان را برایت توضیح دادم چون می دانستم مىخواهى از خدائى كه چنین نعمتهایی را به تو ارزانى داشته شكایت كنى. اینك دستور دادم به تو صد دینار طلا بدهند آن را بگیر.[1]
در این ماجرا حضرت به جای آنکه بلافاصله به آن نیازمند واقعی پولی دهد ابتدا نعمتهای خدا را به او یادآوری کرد. با این کار شخصیت او را از آن فشردگی و ذلتی که احساس می کرد به اوج عزت رساند و وی را متوجه عنایات خداوند به او ساخت. پس از آنکه نگاه بدبینانه او به خداوند متعال را اصلاح کرد و روح عزتمندی را در او دمید دستور داد تا به او پولی دهند.
[h=2]همیشه آماده برای قیام در برابر ستمگران[/h] بطحائى نزد متوكل عباسى از امام هادى علیه السلام بدگویى كرد و گفت كه در نزد او پول و سلاح است. متوكل سعید حاجب را مأمور كرد تا شبانه به خانه امام هجوم آورد و هر چه از مال و سلاح در نزد او یافت مىشود بردارد و به نزد متوكل آورد. ابراهیم بن محمد گوید: سعید حاجب براى من حكایت كرد كه شبانه به خانه ابو الحسن (امام هادى) رفتم و با نردبانى كه همراه برده بودم بر بالاى بام شدم، و از پلهها در تاریكى پایین آمدم و نمىدانستم كه كجا مىروم و چگونه باید به درون خانه برسم. پس امام از داخل خانه بانگ برداشت كه: «اى سعید! سر جاى خود بمان تا شمعى برایت بیاورند».
چیزى نگذشت كه شمعى آوردند و من پایین آمدم و او را دیدم كه جبهاى پشمین بر تن و كلاهى از پشم بر سر دارد، و سجادهاى حصیرى مقابل او افكنده است و او بر آن رو به قبله نشسته است. پس به من گفت: «اطاقها را بگرد!»، چون به آنها درآمدم و جستجو كردم چیزى در آنها نیافتم .. آنگاه گفت: «زیر سجاده را نیز وارسى كن»، و چون آن را برداشتم شمشیرى پوشیده در غلاف دیدم ... [2]
استاد حکیمی بعد از نقل این روایت می نویسد:[3]
بنگرید! نظایر این چگونگى را در احوال امامان و زندگى ایشان فراوان مىبینیم، زیرا آنان همواره آماده مركزیت دادن به حق و نگاهبانى آن، از طریق نبرد و سلاح بودند. و این آمادگى و انتظار را در هر مقام كه متناسب با آن امر بود داشتند. و چه بسیار پیروان خود و جوانان را به تمرین تیراندازى و اسب سوارى تشویق مىكردند. این موضعگیرى مىباید الگویى براى شیعیان باشد. و این آمادگى- مخصوصا در زمانهاى حاضر- باید موجود باشد، تا امكان گسترش عدل و داد و حق، و منتشر ساختن رسالت دین در زمین، و بریدن دست گردنكشان و جباران و خائنان، و پیروزى در همه میدانهاى زندگی آزاد و شریف فراهم شود، چنان كه امام جعفر صادق علیه السلام گفته است:
شِیعَتُنَا أَهْلُ الْهُدَى وَ أَهْلُ التُّقَى وَ أَهْلُ الْخَیْرِ وَ أَهْلُ الْإِیمَانِ وَ أَهْلُ الْفَتْحِ وَ الظَّفَر
شیعیان ما اهل هدایت، و اهل تقوى و پرهیزگارى، و اهل نیكوكارى، و اهل ایمان، و اهل فتح و ظفرند.[4]
[h=2]آموزش دعا به رهپویان راه حق[/h] محمد بن ابراهیم به امام هادی علیه السلام نوشت: اى سرور من، اگر صلاح مى بینید، دعایى به من بیاموزید كه اگر در پى نمازهایم بخوانم خداوند خیر دنیا و آخرت را برایم گرد آورد. امام در جواب او نوشت: اینگونه بگو:
أعوذُ بِوَجهِكَ الكَریمِ وعِزَّتِكَ الَّتی لا تُرامُ وقُدرَتِكَ الَّتی لا یَمتَنِعُ مِنها شَیءٌ، مِن شَرِّ الدُّنیا والآخِرَةِ، ومِن شَرِّ الأَوجاع كُلِّها
از بدى دنیا و آخرت و بدى همه دردها، به روى كریمانهات و عزت زوال ناپذیرت، پناه مىبرم.[5]
[h=2]پیامد مالی که از حرام به دست بیاید[/h] امام هادی علیه السلام فرمودند: إنَّ الحَرامَ لا یَنمی، و إن نَمى لا یُبارَكُ لَهُ فیهِ، و ما أنفَقَهُ لَم یُۆجَر عَلَیهِ، و ما خَلَّفَهُ كانَ زادَهُ إلَى النّارِ.
بی تردید مالی که از حرام به دست آید رو به افزایش نخواهد گذاشت و اگر هم به ظاهر افزوده شود یقینا بركتى در آن نخواهد بود و اگر فرد آن را انفاق كند پاداشى از این کار نخواهد برد؛ و اگر آن را باقی گذارد، توشهاش به سوى آتش خواهد بود.[6]
در این کلام امام هادی علیه السلام حقایقی بیان شده که با نگاه پول محورِ بی توجه به دین، کاملا متفاوت است. در نگاه پول محور توجهی به حلال و حرام درآمد نمی شود و آنچه مهم است کسب پول از هر طریق و انباشته ساختن آن برای سود فردیست. امام در این کلام گهربار پرده از این واقعیت بر می دارد که اگر مالی از راه حرام به دست آمد اولا رشدی در آن نخواهد بود ؛ زیرایَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقات ؛ خدا ربا را نابود مىكند، و صدقات را فزونى مىدهد.[7]
آن رشد و افزایشی هم که ممکن است برای برخی حاصل شود برکت یا همان افزایش واقعی نیست؛ یعنی به واقع سودی به حال دارنده آن نخواهد داشت. در فرهنگ اسلام ، سودی واقعی است که در دنیا و آخرت به سود انسان باشد.[8]
انفاق چنین مالی هم مقبول نیست زیرا خداوند، کار خوب را تنها از پرهیزگاران می پذیرد ؛ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ.[9]
در نهایت اگر او این مال حرام را به صاحب یا صاحبان اصلیش بازگرداند و رضایت آنها را جلب کرد که هیچ و گرنه این مال، حتی بعد از مرگش وبال او خواهد بود و سبب عذابش در آتش عذاب الهی خواهد شد.
[h=2]نقش ویژه عالمان دینی در عصر غیبت[/h] امام هادی علیه السلام در بیانی به نقش و جایگاه ویژه عالمان دینی در هدایت و رهبری فکری و عملی مسلمانان در عصر غیبت امام معصوم علیه السلام اشاره می کند و با بیان مقام والای آنها در پیشگاه خداوند متعال به نوعی از تلاشهای آنان قدردانی کرده و دیگران را در کسب چنین مقام و قبول چنین وظیفه ای تشویق می نماید.
آن حضرت فرمود: لَولا مَن یَبقى بَعدَ غَیبَةِ قائِمِكُم علیهالسلام مِنَ العُلَماءِ الدّاعینَ إلَیهِ، و الدّالّینَ عَلَیهِ، و ... اولئِكَ هُمُ الأَفضَلونَ عِندَ اللّهِ عز و جل.
اگر پس از غایب شدن حضرت قائم (عج)، دانشمندان الهى كه به سوى او مى خوانند و ره مى نمایند و از دینش دفاع مىكنند و بندگان ناتوان خداوند را از تله شیطان و دامهاى دشمنان اهل بیت علیهمالسلام نجات مىدهند، نبودند، هیچ كس نمىماند مگر اینكه از دین باز مىگشت؛ ولى آنانند كه زمام دلهاى ناتوان شیعه را همچون سكّان در دست ناخداى كشتى به دست گرفتهاند. اینان همان انسانهاى برتر نزد خداوندند.[10]
[h=2]برخورد قاطع با منحرفان[/h] یکی از کسانی که چنین روشی داشت فارس بن حاتم قزوینی بود که در زمان امام هادی علیه السلام به نام آن حضرت بدعت آفرینی می کرد و با سخنان و اعمالی اینگونه در پی گمراه کردن مسلمانان از جاده هدایت بود. امام حکم قتل او را صادر کرد و پاداش قاتل او را بهشت قرار داد. مرحوم کشّی ماجرا را اینگونه نقل می کند:
فارس، شیطان صفتى بود كه مردم را به گمراهى مىكشاند و به كارهاى بدعتآمیز فرا مىخواند. پس، از امام هادى علیه السلام دستور آمد: هذا فارِسٌ لَعَنهُ اللّهُ یَعمَلُ مِن قِبَلی فَتّانا داعِیا إلى البِدْعَةِ، و دَمُهُ هَدْرٌ لكَلِّ مَن قَتلَهُ، فَمَن هذا الّذی یُریحُنی مِنهُ و یَقْتُلُهُ و أنا ضامِنٌ لَهُ على اللّهِ الجَنّةَ؟ ؛ این فارسِ ملعون، مردم را به نام من، گمراه مىكند و به بدعت فرا مىخواند. خونش براى هر كه او را بكشد مباح است. كیست كه او را بكشد و مرا از شرّش آسوده گرداند، تا در عوض، من نزد خداوند برایش بهشت را ضمانت كنم؟ جنید فرمان حضرت را عملی کرد و فارس را به قتل رساند.[11]
اینها تنها بخش کوچکی از واقعیات زندگی الگو مآبانه امام هادی علیه السلام بود که در منایع روایی به ما رسیده است. امید است مردم آزاده به ویژه معتقدان به امامت آن حضرت بیش از پیش سیره علمی و عملی ایشان را الگوی زندگی خود قراردهند و با این کار به خیر دنیا و آخرت نائل شوند.
پی نوشت:
1. امالی شیخ طوسی ص 285.
2. کافی 1/499-500.
3. الحیاة با ترجمه احمد آرام 2/377.
4. کافی 2/233.
5. كافی 3/346.
6. کافی 5/125.
7. بقره/276.
8. بقره/201.
9. مائده/27.
10. الاحتجاج 2/ 502.
11. رجال الكشّی 2/ 807.
[h=1]کراماتی آموزنده از دهمین خورشید[/h]
[/HR] کراماتی که از امامان معصوم علیهم السلام توسط اصحاب و یاران و راویان ضبط و نقل شده همگی سرشار از نکات آموزنده است که با دقت و تفکر می توان به آنها دست یافت. از مهمترین نکاتی که در این قضایا نهفته است پی بردن به مقام والا و الهی این ذوات مقدس است.
[/HR] شنیدن و اندیشه در این امور به ما می آموزد که چگونه می توان در سایه بندگی خدا و تبعیت از دستورات دین مقدس اسلام گام در مسیری نهاد که امامان معصوم ما چون امام هادی علیه السلام در آن مسیر گام نهادند و ما را به رفتن در آن هدایت و تشویق نمودند.
[h=2]کاری که یک دعای امام می کند[/h] گروهى از اهالى اصفهان از جمله ابو العباس احمد بن نضر و ابو جعفر محمّد بن علویه نقل می کنند:
در اصفهان مردى بنام عبد الرحمن زندگی می کرد كه شیعه بود. از او پرسیدند علت شیعه شدن تو چه بود؟ و چه چیزی باعث شد كه معتقد به امامت علی النقى شوى؟
او گفت: من چیزى مشاهده كردم كه آن موجب این اعتقاد شد. ماجرا از این قرار است كه من مرد فقیری بودم؛ ولى زبان آور و با جرأت. یك سال اهالى اصفهان مرا با چند نفر دیگر براى شكایت از فقر و نداری به دربار متوكل فرستادند.
جلوی خانه متوكل ایستاده بودیم که دستور داد «علی بن محمّد» نوه حضرت رضا علیه السلام را بیاورند.
من به یكى از اشخاصى كه پهلویم ایستاده بود گفتم: این مرد كیست كه متوكل دستور داده او را بیاورند؟ گفت: او مردى از اولاد على است كه شیعیان معتقد به امامتش هستند. دنباله سخنان خود را چنین ادامه داد كه ممكن است متوكل دستور داده او را بیاورند براى كشتن.
با خود گفتم از اینجا نخواهم رفت تا ببینم این مرد چگونه شخصى است. ناگاه دیدم سوار بر اسب مىآید؛ مردم از طرف راست و چپ دو صف تشكیل دادهاند و او را تماشا می كنند. همین كه چشم من به آن جناب افتاد محبتش در دلم نشست. در دل دعایش كردم كه خداوند شرّ متوكل را از سر او رفع نماید. مشاهده كردم كه از میان جمعیت می گذرد؛ چشم به یال اسب خود انداخته و هیچ توجه به جمعیتى كه ایستادهاند نمی كند. همین طور که در دل مشغول دعا برایش بودم به من رسید. رو به من نمود و فرمود:
خدا دعایت را مستجاب كرد؛ خداوند به تو عمر طولانى و كثرت مال و فرزند عنایت كند.
از شنیدن این سخنان لرزه بر پیكرم افتاد به طورى كه دیگر نتوانستم خود را نگه دارم و روى زمین افتادم. دوستانم پرسیدند: چه شد؟ گفتم: چیزى نبود و جریان را به آنها نگفتم.
بعد که به اصفهان برگشتیم خداوند مرا به گونه ای ثروتمند کرد كه اكنون در خانهام بیش از یك میلیون درهم دارم؛ به جز آن ثروت، ده فرزند هم دارم و عمرم اكنون بیش از هشتاد و چند سال است و من معتقد به امامت همان شخصى هستم كه از اسرار دلم مرا مطلع کرد و خداوند دعایش را در بارهام مستجاب ساخت.[1]
[h=2]
کاروانسرا یا بهشت برین[/h] صالح بن سعید نقل می کند:
خدمت امام على النقى علیه السّلام رسیدم عرض كردم: فدایت شوم! در هر موردى تصمیم دارند پرتو درخشان شما را خاموش كنند و به شما اهانت نمایند، حتى در این مورد كه شما را در این کاروانسرا جا دادهاند (اشاره به جای نامناسبی است که امام را در آن سکنی داده بودند).
فرمود: پسر سعید! تو همین قدر نسبت به ما معرفت دارى؟! (یا منظور تو این مکان نامناسب است؟) ناگاه با دست اشاره نمود و به من فرمود: نگاه كن! چشم انداختم و دیدم باغهاى بسیار زیبا، سبز و خرم، حوریهها و خدمتکارانی که پیكر آنها از صفا همچون مروارید می درخشید، پرندگان و نهرهاى جارى و آهوانی که چشم مرا خیره كردند و من حیران در تماشاى آنها بودم.
فرمود ما هر كجا باشیم چنین چیزها براى ما آماده است جایی که ما در آن باشیم در حقیقت همانی است که به تو نشان دادم نه آنی که در ظاهر می بینی.[2]
علامه مجلسی ره در توضیحی بر این روایت می نویسد:
در این روایت چون سطح فهم و درک سوالكننده پایین بود و لذتهاى روحى و مقامهاى معنوى آن ذوات مقدس را نمىتوانست درك كند؛ خیال مىكرد این پیشامدها موجب خوارى و كوچكى ایشان مىشود او متوجه نبود كه بر عكس تصور ظالمان در حق اهل بیت علیهم السلام و چنین احوالى (رنجشها و سختی های دنیایی) باعث افزایش مقام و درجات واقعى آنها می شود.[3]
[h=2]هر چه نزدیکتر، به درگاه خدا خاضع تر[/h] هارون بن فضل نقل می کند:
روزى كه حضرت جواد علیه السلام از دنیا رفت من خدمت حضرت امام على النقى علیه السلام بودم. یك مرتبه ایشان گفتند: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. حضرت جواد علیه السلام از دنیا رفت. شخصى عرض كرد: از كجا فهمیدید؟ فرمود: چنان خوارى و كوچكى از خود در مقابل خدا حس كردم كه سابقه نداشت.[4]
توضیح:
امامت منصبی الهی است که با رحلت هر امام به امام دیگر منقل می شود و چون رسیدن به این مقام مساوی با برتری یافتن نسبت به دیگر افراد جامعه است از این رو امام بلافاصله پس از شهادت پدر و نیل به مقام امامت، خود را به خدا نزدیک تر از دیگران یافته و برای همین در خود ذلت و خواری بی سابقه ای نسبت به خدا احساس می کند.
[h=2]امان از آن روز که مظهر رحمت، غضب کند[/h] زراره دربان متوكل نقل می کند:
شعبده بازى از هندوستان پیش متوكل آمد كه کارهای بسیار عجیب و غریبی می کرد. متوكل نیز که مردى علاقمند به این بازیها بود تصمیم گرفت از هیمن راه حضرت امام على النقى علیه السلام را شرمنده كند. به همین شعبده باز گفت: اگر تو او را شرمنده كنى هزار سكه طلاى ناب از من خواهى گرفت.
شعبده باز گفت: شما دستور بدهید چند گرده نان نازك بیاورند و در سفره بگذارند؛ مرا نیز پهلوى ایشان قرار بده. متوكل این كار را انجام داد. امام هادی علیه السلام را نیز احضار کرد. یك پشتى در طرف چپ متوكل قرار داشت كه روى آن عكس شیرى كشیده شده بود؛ شعبده باز هم كنار آن پشتى نشست.
وقتی امام علیه السّلام دست دراز كرد تا نانی بردارد شعبدهباز كارى كرد كه نان به هوا پرید. دوباره امام علیه السلام دست به سمت گرده دیگرى دراز كرد آن هم بالا رفت و همین سبب شد مردم بخندند.
حضرت امام على النقى علیه السّلام دست بر روى همان عكس شیر نهاده و فرمود: این مرد را بگیر. شیر از جاى جست و آن شعبده باز را بلعید و دو مرتبه به همان پشتى برگشت مثل اول.
تمام مردم متحیر شدند. در این موقع امام علیه السّلام بلند شدند که بروند. متوكل گفت: تقاضا دارم بنشینید و آن مرد را دو مرتبه برگردانید. فرمود:
به خدا قسم دیگر او را نخواهى دید؛ دشمنان خدا را بر دوستان خدا مسلط می كنى؟!
امام از خانه خارج شد و دیگر کسی آن مرد را ندید.[5]
پی نوشت:
1. الخرائج و الجرائح، ج1، ص 392.
2. بصائرالدرجات، ج1، ص406.
3. ر.ک: به بحار، ج50 ، ص 133.
4. الکافی، ج1، ص 381.
5. الخرائج و الجرائح، ج1، ص399 .
[h=1]امام علی النقی علیه السلام و پی ریزی علوم انسانی اسلامی[/h]
[/HR] اگر علم انسانی اسلامی، علمی باشد که حاوی گزاره هایی علمی و عملی در راستای هدایت انسان به سوی مقصد خلقت یعنی قرب الهی، می باشد آنگاه پی ریزی و بنای چنین علمی به طور بسیار جدی نیازمند مواد اولیه و به عبارت شاید دقیقتر، نیازمند پالایش آن مواد خواهد بود.
[/HR] توضیح آنکه در دین اسلام دو منبع معرفتی بسیار پراهمیت و ارزشمند به رسمیت شناخته شده اند. یکی عقل و دیگری نقل یعنی کتاب و سنّت. هم در مورد معارف هستی شناختی و هم در مورد گزاره های دستوری و عملی. گفتنی است که در مورد رسمیت و میزان و شرائط کاربرد منبع اول یعنی عقل، بحثهای فراوان و پژوهشهای عمیقی صورت پذیرفته است. همچنین در طول زمان و از جمله در زمان حاضر درباره ی این منبع ارجمند افراط و تفریط های شگفت آور به وقوع پیوسته است که البته پرداختن به جزئی از این مطالب ما را از مقصود این نوشتار کوتاه دور می کند تا چه رسد به همه آنها.
در خور توجه آنکه درباره ی سنت و حتی درباره ی قرآن مجید نیز مباحثی مطرح گشته است که باید آنها را در جای خود جستجو کرد.
[h=2]چرا تولید علوم انسانی اسلامی[/h] بدون هیچ شک و تردیدی برای تولید علم انسانی اسلامی، محتاج به رجوع به سنت یعنی قول و فعل و تقریر معصوم می باشیم. همانطور که به طور مۆکّد می باید از قرآن مجید نیز بهره مند شویم.
نکته بسیار حیاتی و سرنوشت ساز آنکه بایستگی رجوع به سنّت و پاسخ به چرایی لزوم بهره مند از آن در خور تأمّل بوده و نیازمند به نظریه پردازی.
به عنوان مثال اگر کسی علم معصوم را علمی کاملاً صحیح و مطابق با واقع از یک سو و از سوی دیگر علمی ناظر به همه ی عرصه ها و صحنه های محتاج به هدایت الهی بداند، در پالایش مواد اولیه علم انسان اسلامی با دیدی گسترده تر به سنت و البته با حساسیت بیشتری عمل خواهد کرد. در مقابل اگر کسی در هر دو مورد فوق یا یکی از آندو، به نحو دیگری بیندیشد دارای دیدی تنگ نظرانه به سنت خواهد بود و البته شاید از جهتی دارای آرامش خیال!
در اینجا می خواهیم با استفاده از کلمات نورانی حضرت امام علی النقی - علیه الصلاة و السلام- پاسخی خلاصه به چرایی لزوم بهره مند از سنت ارائه کنیم. برای این منظور از یادگار ارجمند و جاوید آن حضرت یعنی زیارت جامعه ی کبیره استفاده خواهیم کرد.
[h=2]دعا برای ثواب یا معرفت[/h] قبل از پرداختن به اصل بحث، تذّکر یک نکته ی بسیار اساسی، لازم به نظر می رسد و آن اینکه همه باید بیاموزیم که خواندن ادعیه و زیارت نامه ها در کنار ثواب عظیمی که به فضل الهی دارا می باشد می تواند فتح باب بلکه ابوابی در راه رسیدن به معارف عالیه بوده باشد و نیز می تواند باعث زدودن برخی شبهات باشد. لذا تدبّر و تأمّل در ادعیه و زیارات همراه با مراجعه به شروع آنها که توسط عالمان امین دین عرضه شده اند امری ضروری می باشد.
[h=2]اوصافی بلندبالا[/h] حضرت امام هادی علیه السلام به ما آموخته اند تا در زیارت جامعه کبیره با اوصافی بلندبالا و ارجمند از اهل بیت علیهم السلام یاد کنیم. حداقل پنج مورد از این اوصاف ارتباط با بحث ما دارند که ذیلاً آنها را ذکر می کنیم:
1- خزّان العلم (خزانه داران دانش).
2- ذوی النهی و اولی الحجی (صاحبان خرد و فرمانروایان عقل کامل).
3- معادن حکمة الله (معادن حکمت خداوند).
4- القادة الهداة (پیشوایان هدایتگر).
5- خزنة لعلمه (خزانه داران خدا).
[h=2]همچنین آن امام بزرگوار به ما آموخته اند که معتقد باشیم:[/h] «فازَ مَن تَمَسّکَ بِکُم» (هر آنکس به شما متمسّک شد به رستگاری رسیده است)،
«و مَن خالفَکم فالنّار مَثویه» (هر کس مخالفت با شما کند، جهنم جایگاه اوست)،
روشن است که اوصاف یاد شده به لحاظ دستور زبان عربی هم نشاندهنده ی شمول علم اهل بیت علیهم السلام نسبت به تمامی عرصه های نیازمند هدایت است و هم حاکی از صحت و خلوص کامل این دانش.
در دو فراز پایانی هم که نقل کردیم بر این مطلب صحه گذارده می شود که طریق هدایت با تمسّک به تعالیم آل الله علیهم السلام طی شدن است و نه با غیر طریق آن بزرگواران. بدین ترتیب یکی از پایه های ساختمان عظیم علوم انسانی اسلامی با استفاده از کلمات نورانی دهمین امام معصوم علیه السلام بنا نهاده می شود و این خود امری در خور شگفتی است که بیش از ده قرن پیش، آنهم در قالب زیارت، کلامی فرموده اند که گره گشایی یکی از مسائل فکری معاصر می باشد.
[/HR] منابع:
1- مفاتیح الجنان با ترجمه حجت الاسلام موسوی دامغانی.
2- ادب فنای مقربان، ج2، آیت الله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء، چاپ چهارم، 1386 هـ ش .
[h=1]شیوههای تربیتی امام علی النقی علیه السلام[/h]
[/HR] تربیت فرایندی است که شامل مراحل قبل و بعد از تولد کودک میشود و از دیدگاه امام امام علی النقی علیه السلام ، چنانچه زمینه تربیتی مناسب فراهم شود، کودک سالمی متولّد میشود که توان و استعدادهای فراوان و مطلوبی خواهد داشت. داشتن الگو و سرمشق مناسب از منظر امام هادی علیه السلام، وقتی کودک متولد میشود، استعداد فطری و آمادگی ذاتی برای یادگیری و تربیت را دارد و میبایست یک الگوی تربیتی صحیح را برای او ایجاد کرد تا از مشاهده رفتار آنان، به ویژه از والدین، الگو گیرد و از آنان تبعیت کند و اگر چنین الگویی فرا روی فرزند نباشد، مسلماً تربیت او دچار انحراف خواهد شد. امام هادی علیه السلام در مرحله اول، قرآن و اهل بیت را به عنوان بالاترین الگوی تربیتی معرفی میکند و چنین میفرماید: «نخستین خبری که حقانیت و صدق آن از قرآن به دست میاید و میتوان کتاب خدا را بر آن گواه گرفت، حدیثی است که بر طبق کتاب خدا و پیامبر نقل شده است و اختلاف کلمهای در آن نیست که فرمود: من در میان شما دو چیز گران بها میگذارم: کتاب خدا و عترتم یعنی اهل بیتم را که هر گاه به آن تمسّک جویید، گمراه نمیشوید و این دو هیچ گاه از هم جدا نشوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند، و ما چون شواهد صدق این حدیث را به صراحت در قرآن مییابیم که میفرماید: ولی و صاحب اختیار شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آوردند ؛ همان کسانی که نماز را به پا میدارند و زکات را در حال رکوع میپردازند و هر کس خدا و پیامبر او و کسانی که به او ایمان آوردند(اهل بیت) را ولی خود بگیرد، پیروز است؛ زیرا حزب خدا پیروز و سعادتمند است».[1] امام هادی علیه السلام در زیارت جامعه کبیره، ائمه معصوم را به عنوان بهترین سرمشقهای انسانهای هدایتجو میداند و چنین میفرماید: « السلام علی ائمة الهدی ... و المَثَل الاعَلی...؛[2]سلام بر پیشوایان هدایت ... و نمونه و سرمشق برتر ». چون که انسان فراموشکار است و گاهی از نتیجه و حاصل کارها غافل میشود، باید با موعظه و نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر، او را متذکر وظایف خود کرد و و به او هشدار داد که نتیجه عمل او چه خواهد شد و این یکی از شیوههای تربیتی امام هادی علیه السلام برای تربیت افراد بود امام سرپیچی از الگوهای هدایت و نداشتن سرمشق جامع را موجب هلاکت و نابودی انسان معرفی میکند و چنین میفرماید: «من اتاکم نجی ..وَ مَن یأتِکم هَلَکَ وَ ضَلَّ مَنْ فارَقَکُم و فاز مَنْ تَمسَّکَ بِکُم...؛[3] هر کس به سوی شما اهل بیت بیاید، نجات مییابد، هر کس از شما دوری کند، هلاک میشود...، و هر کس از شما جدا شود به ضلالت سوق داده شود، هر کس به شیوه و راه شما تمسّک جوید، به فلاح و رستگاری میرسد». روش تمرین، تکرار و عادت دادن عملی از شیوههای دیگر تربیتی امام هادی علیه السلام این بود که آن حضرت سعی میکرد افراد را به رفتار پسندیده، ایجاد نظم و انضباط در زندگی تسلط بر نفس عادت دهد و با اجرای برنامههای مستمر همراه با تمرین و تکرار، رفتارهای شایسته را به صورت ملکه در راه و رسم زندگی فردی و اجتماعی افراد به منصه ظهور درآورد. به تعبیر دیگر، امام هادی علیه السلام ، با تکرار کارهای شایسته همچون: نماز، روزه، صدقه، امر به معروف و نهی از منکر و... ، قصد داشت چنین کردارهایی را جزء لاینفک زندگی افراد جامعه، قرار دهد؛ چنان که در مورد این شیوه تربیت آن حضرت چنین میخوانیم: « یحیی بن عبدالرحمن میگوید: امام هادی علیه السلام را دیدم که سجده شکر انجام میداد و دو ساعد دست خود را پهن کرده و سینه و شکم خود را به زمین چسبانده بود. در این باره از او سۆال کردم، فرمود: این گونه دوست داریم».[4] امام دهم، برای تربیت صحیح، افراد را به تکرار و مداومت بر اعمال خوب تشویق میکردند؛ چنان که در روایتی چنین آمده است که: «محمد بن ریان میگوید: به امام هادی علیه السلام نامه نوشتم و از او خواستم که برای سختیها و حوادث و حوایج مهم و برآوردن حاجات دنیا و آخرت، دعایی به من بیاموزد؛ همان گونه که پدران بزرگوار او به شیعیان خود میآموختند. امام در پاسخ نوشت: ملازم استغفار باش و بر آن مداومت کن».[5] یا در مورد تربیت عملی آن حضرت چنین آمده است که: «کافور خادم میگوید: امام هادی علیه السلام به من فرمود: فلان سطل را در فلان جا قرار بده تا با آن برای نماز وضو بگیرم و مرا از پی کاری فرستاد و فرمود: چون برگشتی این کار را انجام بده تا چون برای نماز برخاستم، آماده باشد، ولی من فراموش کردم. شب سردی بود، امام با ناراحتی مرا صدا زد، با خود گفتم: انّا لله، چگونه بگویم فراموش کردم... . با ترس خدمت حضرت رسیدم، فرمودند: تو مگر عادت مرا نمیدانی که من جز با آب سرد وضو نمیگیرم؟ اما تو آب را برایم گرم کردهای و در سطل ریختهای. عرض کردم: سرورم! سوگند به خدا، نه سطل را آنجا گذاشتم و نه آب را. حضرت فرمودند: الحمدلله. سوگند به خدا، ما نه آسان گرفتنی را ترک کردهایم و نه هدیهای را پس دادهایم. سپاس خدا را که ما را از بندگان مطیع خود قرار داد و برای کمک به بندگانش، توفیق عطا کرد...».[6] از منظر امام هادی علیه السلام، وقتی کودک متولد میشود، استعداد فطری و آمادگی ذاتی برای یادگیری و تربیت را دارد و میبایست یک الگوی تربیتی صحیح را برای او ایجاد کرد تا از مشاهده رفتار آنان، به ویژه از والدین، الگو گیرد و از آنان تبعیت کند و اگر چنین الگویی فرا روی فرزند نباشد، مسلماً تربیت او دچار انحراف خواهد شد روش موعظه و نصیحت چون که انسان فراموشکار است و گاهی از نتیجه و حاصل کارها غافل میشود، باید با موعظه و نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر، او را متذکر وظایف خود کرد و و به او هشدار داد که نتیجه عمل او چه خواهد شد و این یکی از شیوههای تربیتی امام هادی علیه السلام برای تربیت افراد بود. آن حضرت همیشه افراد جامعه را با بیان نورانی و الهی خویش موعظه و نصیحت میفرمود و آنان را متحوّل و متذکّر میساخت؛ چنان که در روایت آمده است: «بریحه عباسی، پیشنماز دستگاه خلافت در مکه و مدینه، در حضور متوکل عباسی، از شخصیت امام هادی علیه السلام و خطر او در میان شیعیان به شدت انتقاد کرد و از خلیفه خواست که او را از مدینه تبعید سازند و همین گونه هم شد. هنگامی که امام را از مدینه به سمت سامرا میبردند، بریحه با امام همراه بود و به حضرت چنین گفت: تو خود میدانی که عامل تبعید تو (به سامرا) من بودم. با سوگندهای محکم و استوار قسم میخورم که اگر شکایت مرا نزد امیرالمۆمنین یا یکی از درباریان و فرزندان او ببری، تمامی درختانت را (در مدینه) آتش میزنم و بردگان و خدمتکارانت را میکشم و چشمههای مزرعههای تو را کور خواهم کرد و بدان که این کارها را میکنم. امام هادی علیه السلام متوجه او شد و در مقام موعظه و نصیحت به او چنین فرمود: نزدیکترین راه برای شکایت از تو این بود که دیشب شکایت تو را نزد خدا بردم و من شکایت تو را که بر خدا عرضه کردم، نزد بندگانش نخواهم برد. بریحه چون این سخنان حکیمانة و موعظه آمیز امام را شنید، به دامان حضرت افتاد و با تضرع و انابه تقاضای بخشودن کرد. امام نیز در جواب فرمود تو را بخشیدم».[7] پینوشتها: [1] . بحارالانوار، ج50، ص20. [2] . مفاتیح الجنان، دعای جامعة کبیره. [3] . همان. [4] . الاستبصار، ج1،ص347. [5] . بحارالانوار، ج93،ص283. [6] .همان، ج50، ص126، ح4. [7] . ر.ک: اثبات الوصیة، مسعودی، ص 196 و 197 و454.
[/HR] منابع:
برگرفته از مقاله روشهای تربیتی از دیدگاه امام هادی علیه السلام، نویسنده: غلامرضا صالحی.
[h=1]عمری که مورد سوال قرار می گیرد![/h]
[/HR] امام هادی(علیه السلام) در نیمه ذی الحجه سال 212 هجری در حوالی مدینه در مکانی به نام «صریا» به دنیا آمدند، نام مادر بزرگوار آن حضرت «سمانه مغربیه» معروف به «سیده» است، امام هادی ( علیه السلام) در مورد مادر خود چنین می فرمایند: مادرم به حق من عارفه است، و او از اهل بهشت است، شیطان به او نزدیک نمی شود و خداوند او را نگهبان و حافظ است و تخلف از امور مهم صدیقین و صالحین ندارد.
[/HR] [h=2]باد در خدمت امام[/h] روایت شده که به متوکل گفتند: هیچ کس کاری که تو در مورد علی بن محمد با خود می کنی را انجام نمی دهد، زیرا هر وقت وارد منزل و سرا پرده تو می شود، همه خدمتکاران تو، به او خدمت می کنند، تا جایی که نمی گذارند پرده از جلوی خویش بردارد و دری را باز کند. اگر مردم این موضوع را بفهمند، می گویند حتما خلیفه مقام والای امام هادی (علیه السلام) را می داند، که اینگونه رفتاری با او دارد، اجازه بده که وقتی وارد می شود، خودش پرده کنار بزند و کمی به سختی بیافتد مانند سایرین.
متوکل دستور داد کسی به امام خدمت نکند و شخصی را هم برای دادن گزارش از اوضاع مأمور نمود. آن شخص به متوکل گزارش داد که وقتی علی بن محمد(علیه السلام) قصد ورود به منزل را داشت، کسی پرده را برای حضرت بالا نبرد، اما ناگهان بادی وزیدن گرفت و پرده را به میزانی که حضرت بدون سختی وارد شود بالا برد و زمان خروج نیز بادی به عکس باد اولی وزیدن گرفت و مجددا پرده را برای عبور حضرت بالا برد و حضرت بی زحمت خارج گردید، این موضوع را وقتی متوکل شنید، ترسید که این کار، فضیلت حضرت را بیشتر نمایان کند، دستور داد که به همان شکل سابق پرده از جلوی حضرت کنار زنند.
[h=2]تعظیم بی اختیار[/h] محمد بن حسن اشتر علوی می گوید: من و پدرم و جمعیت زیادی از قبایل مختلف عرب و عجم درب خانه متوکل ایستاده بودیم، که امام هادی (علیه السلام) وارد شد، در همین حال تمام جمعیت به احترام امام از اسب پیاده شدند، تا حضرت داخل گردید. بعد از این بعضی از آن جمعیت به بعض دیگر گفتند: که چرا ما پیاده شدیم، در حالی که حضرت، نه سنش از ما بیشتر است و نه شرافتش.
این در حالی بود که پدرم گفت: به خدا قسم که بار دیگر هم این کار را خواهند کرد، تا اینکه امام از منزل خارج شد و دوباره همگی از اسب پیاده شدند، وقتی که امام از آنجا رفت، سوال شد، که پس چرا دوباره پیاده شدید؟ گفتند: چشممان که به حضرت افتاد نتوانستیم جلوی خود را بگیریم که پیاده نشویم.
[h=2]
نماز امام هادى علیه السلام[/h] دو ركعت است در ركعت اول سوره حمد و یس و در ركعت دوم سوره حمد و الرحمن.
[h=2]دعاى امام هادى علیه السلام[/h] یَا بَارُّ یَا وَصُولُ یَا شَاهِدَ كُلِّ غَائِبٍ وَ یَا قَرِیبُ غَیْرَ بَعِیدٍ وَ یَا غَالِبُ غَیْرَ مَغْلُوبٍ وَ یَا مَنْ لا َیعْلَمُ كَیْفَ هُوَ إِلا هُوَ یَا مَنْ لا تُبْلَغُ قُدْرَتُهُ أَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ بِاسْمِكَ الْمَكْنُونِ الْمَخْزُونِ الْمَكْتُومِ عَمَّنْ شِئْتَ الطَّاهِرِ الْمُطَهَّرِ الْمُقَدَّسِ النُّورِ التَّامِّ الْحَیِّ الْقَیُّومِ الْعَظِیمِ نُورِ السَّمَاوَاتِ وَ نُورِ الْأَرَضِینَ عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ الْكَبِیرِ الْمُتَعَالِ الْعَظِیمِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.(مفاتیحالجنان ص : 45)
[h=2]پندی گرانبها از امام دهم[/h] حضرت امام هادى علیه السلام فرمود:
«الدّنیا سوق ربح فیها قوم و خسر اخروی؛
دنیا بازارى است كه گروهى در آن سود مىبرند و گروهى زیان مىبینند».(نقطههاى آغاز در اخلاق عملى، ص 371)
پس انسان تا زنده است بایستى به حساب خود برسد، زیرا هنگامى كه از دنیا رفت دیگر تقاضاى بازگشت به دنیا و جبران گذشتهها پذیرفته نخواهد شد.
قرآن مىفرماید:
«حَتّى اذا جاءَ احَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ ربِّ ارْجِعُونِ لَعَلّى اعْمَلُ صالِحا فیما تَرَكْتُ كَلا انَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ الى یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛
تا زمانى كه مرگ یكى از آنها فرا رسد مىگوید: پروردگار من مرا باز گردان، شاید در آنچه از خود باقى گذاردهام عمل صالحى انجام دهم. [به او مىگویند:] چنین نیست این سخنى است كه او به زبان مىگوید [و اگر باز گردد برنامهاش همچون سابق است] و پشت سر آنها برزخى است تا روزى كه بر انگیخته مىشوند».
پس عمرى كه خدا به انسان داده است روز قیامت مورد سۆال واقع خواهد شد كه در چه راه آن را به كار برده است و به همین جهت باید بكوشد از این نعمت بخوبى بهره برگیرد و از هر لحظه آن براى روز قیامت استفاده كند و هر روز و شب به فكر محاسبه نفس باشد و بداند در روز محشر در حضور خداوند متعال مورد مۆاخذه قرار خواهد گرفت و از وى سۆال خواهد شد، كه از سرمایه عمر چگونه استفاده كردى؟ و كسى كه از این سرمایه بخوبى بهره بردارى نكند زیان خواهد كرد.
خداوند متعال در قرآن پس از سوگند به عصر و زمان مىفرماید:
« ... انَّ الانْسانَ لَفى خُسْرٍ، الا الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ».
جنس بشر همه و همه در خسرانند، مگر كسانى كه چهار خصلت داشته باشند: ایمان، عمل صالح، دعوت متقابل به حق، سفارش به صبر و استقامت در راه اقامه حق.
[h=1]امام دهم و روانشناسی اجتماعی[/h]
[/HR]نوری تازه در آسمان ولایت می درخشد. کودکی از تبار پاکان چشم می گشاید. امام هادی علیه السلام پیشوای دهم شیعیان، دنیا را با تولد خود روشنایی می بخشد. فرشتگان، دل به حضور او مسرور می دارند. او تسبیح می گوید و عالم خلقت در این تسبیح گویی با او همراه می شود که: «پاک است خدای جاودانی که در پرده فراموشی فرو نمی رود. پاک است خدای استواری که به بازی در نمی افتد. پاک است آن خدای دارا و بی نیازی که به نیازمندی فرو نمی افتد. پاک و منزّه است خدای من و ستایش از آن اوست.» (ولادت امام هادی، نوشته منیره زارعان ، صفحه 67)و آنچنان زمینیان را منور می کند به سخنانش که همراهی با او تو راهم آسمانی می کند...
[/HR]
[h=2]امام و روانشناسی اجتماعی[/h] با توجه به این نکته که اهل بیت (علیهمالسلام)، حاملان و وارثان وحی و علوم انبیا و خزانه داران علم الهی، منبع علم، معرفت و حکمت هستند و به همین دلیل مۆمنان موظف به اخذ معارف و علوم خود از این منبع هستند و باید نظام معرفتی خود را بر اساس آنچه از این منبع جوشیده و تراوش کرده است، شکل و سامان دهند. برای درک صحیح مسایل مربوط به روانشناسی اجتماعی نیز سزاوار است که به این منبع مراجعه کنیم.
بدیهی است که سامان دادن علم روانشناسی اجتماعی با گرایش اسلامی آن، تلاش گستردهای را میطلبد که از موضوع این نوشتار خارج است. در این نوشتار قصد داریم تنها به عنوان نمونه، به ترجمه و شرح یکی از روایات صادره از ائمه معصومین (علیهمالسلام) که در آن به یک مسأله از مسایل روانشناسی اجتماعی اشاره شده است، بپردازیم. این روایت از میان روایات صادره از امام هادی (علیهالسلام) انتخاب شده است.
[h=2]خیرخواهی بدون بدگمانى[/h] امام هادی (علیهالسلام) فرمودند: « وَ لاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّکَ إلَیْهِ»؛
از کسى که نسبت به او بدگمان هستى و تیر بدگمانى ات را به او نشانه رفته اى و نسبت به او با سوء ظن برخورد کردهای، نصیحت، موعظه، خوشبینی، خیرخواهى و خلوص طلب نکن.
«نُصح» و خیرخواهى به این معناست که نه تنها انسان خواهان زوال نعمت از دیگران نباشد بلکه طالب بقاى نعمت و افزون شدن آن براى همهی نیکان و پاکان گردد، یا به تعبیرى دیگر آنچه از خیر، خوبى و سعادت معنوى و مادى براى خویش مىخواهد براى دیگران نیز بطلبد و این یکى از فضایل معروف است که در آیات قرآن و روایات اسلامى به آن اشاره شده است. پیامبران الهى خیرخواهان امتها بودند و یکى از صفات بارز آنها همین موضوع بود.
قرآن مجید از زبان «نوح» شیخ الانبیا چنین نقل مىکند که به قوم خود فرمود:
«اُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّى وَ اَنْصَحُ لَکُمْ وَ اَعْلَمُ مِنَ اللهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ (سوره اعراف/62)؛
رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مىکنم و خیرخواه شما هستم و از خداوند چیزهایى (از لطف و مرحمت و عنایت) مىدانم که شما نمىدانید.»
در این جا بعد از مسأله ابلاغ رسالت، سخن از نصح و خیرخواهى امت به میان آمده که نقطهی مقابل حسد، بخل و خیانت است. همین معنا با تفاوت مختصرى در مورد پیامبران بزرگ خدا، «هود، صالح و شعیب (علیهمالسلام)» نیز وارد شده است. بدیهى است که خیرخواهى منحصر به این چهار بزرگوار نبوده بلکه تمامی انبیاى الهى و اولیای معصومین این ویژگى را داشته اند و پیروان راستین آنان نیز باید خیرخواه دیگران باشند.
در حدیثی از پیامبر اکرم حضرت (صلى الله علیه وآله) آمده است که فرمودند:
« اِنَّ اَعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَاللهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ اَمْشَاهُمْ فِى اَرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ ؛ بلند مقامترین مردم در پیشگاه خداوند در قیامت کسى است که از همه بیشتر تلاش در خیرخواهى مردم کرده است.»( اصول کافى، صفحهی 28، حدیث 5 و 4 )
و در روایت دیگرى از همان حضرت (صلى الله علیه وآله) میزان و معیارى براى خیرخواهى بیان شده و آن این است که از منافع دیگران به اندازهی منافع خویش دفاع کند، ایشان میفرمایند: «لَیَنْصَحُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ اَخَاهُ کَنَصِیحَتِهِ لِنَفْسِهِ؛ هر کدام از شما باید نسبت به برادر مۆمن خود خیرخواه باشید به همان اندازه که نسبت به خویش خیرخواه است!»( همان مدرک.)
واژهی «نصح» و «نصیحت» اگر چه در زبان روزمرهی فارسى ما معمولاً به معنای اندرز به کار مىرود ولى در لغت عرب چنین نیست، بلکه مفهوم وسیع و گستردهاى دارد. «راغب» در کتاب «مفردات» مىگوید:
«نصح و نصیحت» هر کار و هر سخنى است که در آن مصلحت دیگرى باشد و این واژه در اصل به معناى خلوص و اخلاص است. به همین دلیل عسل خالص را «ناصح» مىگویند، کار خیاط را هم نصح مىنامند به خاطر اصلاح کردن پارچهاى که به او داده شده است و از آن جا که شخص خیرخواه از روى خلوص و اخلاص در اصلاح کار دیگران مىکوشد، واژهی نصح و نصیحت دربارهی او به کار مىرود و اصولاً هر چیزى که خالص و صاف باشد، خواه در سخن یا عمل و در امور مادى یا معنوى، واژهی «نصح» بر آن اطلاق مىشود.
بنابراین هنگامى که در بحثهاى اخلاقى سخن از نصیحت به میان مىآید، مقصود، ترک هر گونه حسد، کینه، بخل، سوء ظن و خیانت است.(اخلاق در قرآن، جلد 2، نصح و خیرخواهی) در نتیجه کسی که از نصح و خیرخواهی نسبت به دیگران دریغ کرده و با سوء ظن با دیگران روبهرو شده است نباید انتظار خیرخواهی از آنان داشته باشد.
[h=2]
روزگار ناسازگار[/h] گاهی این نکته به ذهن میآید که آیا واقعا برخی زمانها، مکانها و یا عوامل و حوادث طبیعی در زندگی انسان دخالت دارند؟ آیا بدی و خوبی و شوم بودن را میتوان به روزها و روزگاران نسبت داد؟ امام هادی علیهالسلام پاسخ این پرسش را به یکی از یارانش توضیح داد.
حسن به مسعود میگوید: به محضر مولایم حضرت ابوالحسن الهادی علیهالسلام رسیدم. در آن روز چند حادثه ناگوار و تلخ برایم رخ داده بود؛ انگشتم زخمی شده و شانه ام در اثر تصادف با اسب سواری صدمه دیده و در یک نزاع غیر مترقبه لباسهایم پاره شده بود. به این خاطر، با ناراحتی تمام در حضور آن گرامی گفتم: عجب روز شومی برایم بود! خدا شرّ این روز را از من باز دارد! امام هادی علیهالسلام فرمود: «یَا حَسَنُ هَذَا وَ أَنْتَ تَغْشَانَا تَرْمِی بِذَنْبِکَ مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ؛ ای حسن! این [چه سخنی است که میگویی] با اینکه تو با ما هستی، گناهت را به گردن بی گناهی می اندازی! [روزگار چه گناهی دارد!]»
حسن بن مسعود میگوید: با شنیدن سخن امام علیهالسلام به خود آمدم و به اشتباهم پی بردم. گفتم: آقای من! اشتباه کردم و از خداوند طلب بخشش دارم. امام فرمود:
ای حسن! روزها چه گناهی دارند که شما هر وقت به خاطر خطاها و اعمال نادرست خود مجازات میشوید، به ایام بدبین میشوید و به روز بد و بیراه میگویید! حسن گفت: ای پسر رسول خدا!، برای همیشه توبه میکنم و دیگر عکس العمل رفتارهایم را به روزگار نسبت نمیدهم. امام در ادامه فرمود: «یَا حَسَنُ اِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمُثِیبُ وَ الْمُعَاقِبُ وَ الْمُجَازِی بِالاْءَعْمَالِ عَاجِلاً وَ آجِلاً؛
ای حسن! به طور یقین خداوند متعال پاداش میدهد و عقاب میکند و در مقابل رفتارها در دنیا و آخرت مجازات میکند.»(بحارالانوار، ج 56، ص 2)
[h=2]شیوه حفظ دوستان[/h] از منظر امام دهم علیهالسلام یکی از ویژگیهای اولیاء خدا و انسانهای صالح عفو و گذشت و پذیرش عذر دیگران است. ایوب بن نوح میگوید: آن حضرت طی نامهای به یکی از یاران ما که موجب ناراحتی شخصی شده بود، توصیه کرد که برو از فلانی عذر خواهی کن و بگو: «إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ به عبدٍ خَیْرا إِذَا عُوتِبَ قَبِلَ؛( مستدرک الوسائل، ج 8، ص 329) اگر خداوند خیر بندهای را بخواهد، [او را حالتی عطا میکند که[ هرگاه از او عذر خواسته شد، میپذیرد.» تو نیز عذر ما را بپذیر!
برای پاسداری از حریم دوستان نیک نباید درباره آنان سختگیری کرد، بلکه باید در موارد لغزش و خطایشان عفو و گذشت پیشه کرد و عذرشان را پذیرفت؛ زیرا اگر به بهانههای ساده، انسان دوستان خود را طرد کند و از خود دور سازد، به مرور زمان غریب و تنها خواهد ماند و مخالفانش افزایش مییابند؛ در حالی که دوستان خوب بازوی نیرومندی در زندگی افراد به شمار میآیند.
لقمان حکیم به فرزندش سفارش میکرد که: «یَا بُنَیَّ اتَّخِذْ أَلْفَ صَدِیقٍ وَ أَلْفٌ قَلِیلٌ وَ لَا تَتَّخِذْ عَدُوّا وَاحِدا وَ الْوَاحِدُ کَثِیرٌ؛( وسائل الشیعه، ج12، ص 16) فرزندم هزار دوست بگیر و البته هزار کم است و یک دشمن برای خودت درست نکن که یکی هم زیاد است.»
بنابراین، برای رسیدن به سعادت و توفیق در زندگی، انسان باید از دوستان خوب محافظت کند و با اختلاف کوچک و جزئی و لغزشهای ساده نباید آنان را از دست بدهد، بلکه شیوه اهل بیت علیهمالسلام را در نظر بگیرد و از گناهانشان بگذرد. اگر عذر خواهی کردند، بپذیرد و عفو و گذشت پیشه کند.
چنانچه سعدی گفته:
با مردم سهلگوی دشوار مگوی با آن که درِ صلح زند جنگ مجوی.
[/HR] منابع:
مقاله ولادت امام هادی علیه السلام، نوشته منیره زارعان.
وسایل الشیعة.
اصول کافی.
مستدرک الوسائل.
سلام آقای من التماس دعا
میدونم این روزها قلبتون ناآرومه خدا اجر صبرتون بده آقای من
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج)
خدا به قلبتون آرامش بیش از پیش ببخشه
کاش برای من بی لیاقت دعا میکردید آزمون سختی در پیش دارم !
اللهم عجّل لولیک الفرج
[h=1]در محضر امام علی النقی علیه السلام[/h]
[/HR] کتاب ارزشمند و گرانسنگ بحارالانوار تالیف علامه کم نظیر محمد باقر مجلسی (ره)، گنجینه ای از آثار حدیثی شیعه است که از متون و منابع کهن اسلامی گرفته شده است. این مجموعه که با چاپ امروزی 110 جلد دارد جلد پنجاهم آن به زندگی سه امام معصوم یعنی امام جواد و امام هادی و امام عسکری علیهم السلام اختصاص دارد.
[/HR] یکصد و بیست صفحه از این جلد (صص113-123) مربوط به تاریخ و سیره امام علی النقی علیه السلام است که این بخش به صورت مستقل و با ترجمه جناب آقای موسی خسروی توسط انتشارات اسلامیه به زینت طبه آراسته و در اختیار فارسی زبانان ارادتمند به آن امام والا مقام قرار گرفته است.
آنچه در ادامه می آید برگرفته از جلد پنجاه بحارالانوار است که در مواردی با توضیحاتی همراه می شود.
[h=2]مختصری درباره دهمین امام[/h] امام علی النقی علیه السلام در نیمه ماه ذیحجه سال 212 در جایى بنام «صریا» در نزدیكى شهر مدینه به دنیا آمد.[1] هشت سال و پنج ماه داشتند که پدر بزرگوارشان امام جواد علیه السلام به شهادت رسید و آن حضرت به منصب کبرای امامت رسیدند. سیزده سال از عمر شریفش گذشته بود که به اجبار متوکل مدینه را ترک و در شهر سامرا مستقر شدند و تا آخر عمر پربرکتشان در آنجا بودند. سرانجام امام هادی علیه السلام پس از 33 سال امامت و هدایت خلق خدا در سوم رجب سال 254 در حالیکه حدود 42 سال داشتند به زهر جفا مسموم شده و به شهادت رسیدند و در خانه خود که اکنون مرقد شریفش برپاست به خاک سپرده شدند.
[h=2]نام، کنیه و القاب نورانی[/h] نام آن حضرت را علی و کنیه اش را ابوالحسن نهادند. برخی از القابی که برای آن حضرت برشمرده اند عبارتند از:. نجیب، مرتضی، هادی، نقی، عالم، فقیه، امین، طیب، متوکل و عسکری[2]
اما چرا به امام هادی علیه السلام و فرزندش امام حسن علیه السلام ، عسکری می گویند؟
شیخ صدوق (ره) می نویسد: اساتید ما می گفتند نام محله ای که امام هادی علیه السلام و فرزندشان امام حسن علیه السلام در آنجا سکونت داشتند عسکر نام داشت و به همین دلیل به هر یک از آن دو امام عسکری (منسوب به عسکر) گفته می شد.[3]
[h=2]امامت امام هدایت[/h] صَقْرِ بْنِ دُلَف می گوید: از امام جواد علیه السلام شنیدم که فرمود: «إِنَّ الْإِمَامَ بَعْدِی ابْنِی عَلِیٌّ أَمْرُهُ أَمْرِی وَ قَوْلُهُ قَوْلِی وَ طَاعَتُهُ طَاعَتِی وَ الْإِمَامَةُ بَعْدَهُ فِی ابْنِهِ الْحَسَن ؛ تردید نداشته باشید که امام بعد از من پسرم علی است؛ دستور او دستور من و کلام او کلام من است و پیروی از او پیروی از من است و بعد از امر امامت در پسرش حسن استقرار می یابد.»
شیخ مفید، این دانشمند کم نظیر، بعد از ذکر چند روایت درباره امامت امام هادی علیه السلام می نویسد:
«و اخبار و روایات در این باره بسیار فراوان است که اگر بخواهیم همه آنها را ذکر کنیم بحث به درازا می کشد».[4]
[h=2]کراماتی خواندنی[/h] سفارش غیرمستقیم
شخصی به نام المنصوری از پدر عموی خود نقل می کند:
روزى خدمت امام هادى علیه السلام رسیده عرض كردم: آقای من! این مرد (متوکل) مرا اخراج و درآمدم را قطع کرده و با این کار باعث رنجش من شده است و او این کار را بعد از آن کرده که فهمیده من از ارادتمندان شمایم. اگر شما از او بخواهید که طلبم را پس دهد یقین دارم که قبول خواهد كرد.
امام فرمود: كارت درست خواهد شد إن شاء اللَّه.
شبانگاه دیدم فرستاده های متوکل یکی پس از دیگری می آیند و مرا نزد او فرا می خوانند. پیش او رفتم. فتح بن خاقان (پیشکار متوکل) جلوی در ایستاده بود، تا مرا دید گفت: مرد! مگر به خانه ات چسبیده ای؟! متوكل پشت سر هم از من سراغ تو را می گیرد. وارد شدم ؛ متوكل روى رختخواب خود نشسته بود. به من گفت: اباموسى! ما تو را فراموش كردهایم تو هم خودی به ما نشان نمی دهی! ببینم چقدر از ما طلب دارى؟ گفتم: فلان مقدار. دستور داد دو برابر آن را به من بدهند.
از فتح بن خاقان پرسیدم: امام على النقى علیه السلام اینجا تشریف آوردند؟ گفت: نه. پرسیدم نامهاى فرستادند؟ گفت: نه. در حال برگشتن بودم که فتح بن خاقان به دنبالم آمد و گفت: من می دانم که تو از آن جناب تقاضا كردهاى برایت دعا كند از ایشان درخواست کن تا برای من هم دعا کند.
وقتى خدمت امام علیه السلام رسیدم، تا چشمش به من افتاد فرمود: اباموسى! از چهرهات پیداست خوشحالى و راضى هستى. عرض كردم: به بركت شما بله! ولى می گفتند شما آنجا تشریف نبردهاید و از متوكل تقاضائى نکردیده اید.
فرمود: خداوند می داند كه ما در گرفتاریها به غیر او پناه نمی بریم و در پیشامدهاى سخت، جز بر او توكل نمی کنیم؛ هر وقت هم که درخواست كردهایم ما را رد نكرده است. ترس ما این است که مبادا از این رویه دست برداریم که اگر اینگونه شد خداوند نیز رفتار خود را تغییر خواهد داد.
التماس دعای فتح بن خاقان را به عرض حضرت رساندم. فرمود: او در ظاهر ما را دوست دارد ولى در باطن مخالف ماست؛ دعا نیز تابع نیت و قلب شخص است.
بعد امام فرمود:
وقتی خدا را خالصانه اطاعت کردی و معترف به نبوت رسول خدا و حقوق ما خانواده پیامبر بودی آنگاه اگر چیزى از خدا بخواهى هرگز ناامیدت نخواهد كرد.
عرض كردم: آقای من! آن دعای اختصاصی خودتان را به من بیاموزید. فرمود: من بسیار این دعا را خواندهام و از خداوند درخواست كردهام كه هر كس پس از من این دعا را در حرمم بخواند او را مأیوس نكند؛ آن دعا این است:
« یَا عُدَّتِی عِنْدَ الْعُدَدِ وَ یَا رَجَائِی وَ الْمُعْتَمَدُ وَ یَا كَهْفِی وَ السَّنَدُ وَ یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ أَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ بِحَقِّ مَنْ خَلَقْتَهُ مِنْ خَلْقِكَ وَ لَمْ تَجْعَلْ فِی خَلْقِكَ مِثْلَهُمْ أَحَداً أَنْ تُصَلِّیَ عَلَیْهِمْ وَ تَفْعَلَ بِی... که در اینجا حاجت خود را به زبان آورد.[5]
چند نکته که از این روایت استفاده می شود:
1. امام معصوم به اذن الهی عالم به باطن افراد هستند و دوستان و شیعیان خود را از غیر آنها می شناسند.
2. ادعای دوستی و پیروی از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام وقتی کارساز است که به واقع و از درون باشد؛ ادعای زبانی تنها، آخرت را آباد نمی کند.
3. اخلاص در بندگی خدا و اعتقاد به رسالت پیامبر اکرم و نیز امامت ائمه معصومین علیهم السلام از شرایطی است که در صورت وجود دعا مستجاب است.
هر چه امام بگوید عین واقعیت است
أَبی علیِّ بنِ راشِد نقل می کند:
مقدارى مال نزد من آوردند. قبل از اینكه من نامهها (فهرست اجناس) را بررسی کنم پیكى از طرف امام علیه السّلام آمد كه آنها را خدمت ایشان بفرستم پیغام هم داده بود كه فلان دفتر را نیز بفرست.
در منزل من ابدا دفترى وجود نداشت با این که احتمال وجود آن دفتر را در منزلم نمی دادم؛ ولى می دانستم كه امام هر چه بفرماید یك واقعیت است بنابراین شروع کردم به جستجو برای یافتن آن؛ اما چیزى نیافتم؛. همین كه پیك امام آماده برگشتن شد گفتم: بایست! بعضی از بارها را گشودم دفترى به چشمم خورد كه تا آن لحظه از آن اطلاعى نداشتم دفتر را هم خدمت آن جناب فرستادم.[6]
نکته:
همیشه به یاد داشته باشیم سخنی که ثابت شد از امام معصوم است بیان واقعیت است و اگر اشکال و اشتباهی در آن به نظر می آید این نقص در علم و درک ماست. به عبارت دیگر اشکال از سوی ماست نه از آن سو.
امام به زبان فارسی سخن گفت
على بن مهزیار که اهل ایران و فارس زبان است نقل می کند: خدمت حضرت هادى علیه السّلام رسیدم قبل از اینكه من لب به سخن بگشایم آن جناب به زبان فارسى با من صحبت كرد.[7]
نکته:
برخی به غلط گمان می کنند که چون رسول خدا و امامان معصوم علیهم السلام عرب هستند و به زبان عربی سخن می گفته اند پس حوزه رسالت و هدایت آنها عربها هستند. غافل از این که حوزه رسالت پیامبر خدا و به تبع ایشان، محدوده امامت و هدایت امامان معصوم علیهم السلام فراتر از زمانها و زمینهای مربوط به قوم عرب است. آنها مامورند تا نوع بشر را تا قیامت هدایت کرده و راهنمایی کنند. کراماتی از این دست، نشان از محصور و مخصوص نبودن حوزه رسالت و امامت در عربها و در همان مقطع زمانی خاص است.
پی نوشت:
1. الارشاد، ج2، باب 27. منابعی مانند مصباح کفعمی، 2/599، مصباح المجتهد، 737 و مناقب ابن شهرآشوب، 4/227 ، روز دوم رجب سال دویست و چهارده را روز ولادت آن حضرت ذکر کرده اند.
2. مناقب آل أبی طالب، ج 4 ، ص 401 .
3. معانی الأخبار، ص 65 .
4. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص، 300.
5. امالی شیخ طوسی، ص 285.
6. بصائرالدرجات، ج1 ، ص249.
7. همان، ص333.
***یا امام هادی***
تو با حسین فرق نداری فقط کمی
نامت غریب مانده میان غریب ها
آنقدر شعر نگفتند از تو شاعرها
تا اینکه باز شد دهان نانجیب ها
در مجلس مظلومیّت مردِ غریب
بنگر که دلم میان غمخانه گم است
این ناله ز ماتمِ امامِ هادی ست
معصوم دوازدهم امامِ دهم است
شهادت جانسوز امام هادی(ع) تسلیت باد

[=arial][=arial]امام هادی:doa(6): فرمودند : خدا را بقعه هاست كه دوست دارد در آنها دعا شود و آن دعاها را مستجاب گرداند، كه يكى از آن بقعه ها بارگاه امام حسين:doa(6): است.
تحف العقول صفحه 878
[=arial][=arial]
[=arial] [=arial][=arial]:Sham: سالروز [=arial]شهادت[=arial] مظلومانه امام علی النقی الهادی:doa(6): تسلیت باد :Sham:
[=arial]

در سکوت سینه ام، دستی دانه تشویش می کارد.
آتش کبود دیدگان تو، تار و پود نگاهم را می سوزاند.
نگاه تب آلودت، نشانه سفر رفتن است.
[=microsoft sans serif]دو چشم روشن و گریانت در پی چیست؟ می دانم که منتظری
تا کسی از در برسد و تو را با خود ببرد ولی بعد از تو چه می شود؟
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]ای چراغ هدایت و ای هادی امت!
بعد از تو، چگونه در تاریکی، راه را پیدا کنیم؟
مرا هم با خودت ببر؛ قول می دهم بار گرانی نباشم.[=microsoft sans serif]
یادتان هست نوشتم که دعا میخواندم / داشتم کنج حرم جامعه را میخواندم
کلماتی که همه بال و پر پرواز است / مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است
کلماتی که پر از رایحه غار حراست / خط به خط جامعه آیینه قرآن خداست
عقل از درک تو لبریز تحیر شده است / لب به لب کاسه ظرفیت من پر شده است
همه عمر دمادم نسرودیم از تو / قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو
من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم / عرق شرم به پیشانی دفتر دارم
شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو / فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو
دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد / شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد
بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم / رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم
تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران / دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران
من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست / کلماتم کلماتیست حقیر ای باران
یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود / یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم / مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران
ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد / ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران
پسر حضرت زهرا! دل ما را دریاب / ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن / تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران
بگذارید کمی از غمتان بنویسم / دو سه خط روضه از این درد نهان بنویسمس
گریه بر داغ شما عین ثواب است ثواب / بار دیگر پسر فاطمه و بزم شراب....
از بعضى تعبیرات استفاده مى شود که صلوات ، باعث پاکیزگى اخلاق و طهارت اعمال و ریزش گناهان مى شود; چنان که در زیارت جامعه مى خوانیم:
«وَ جَعَلَ صَلاَتَنَا عَلَیْکُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلاَیَتِکُمْ طِیباً لِخُلْقِنَا وَ طَهَارَةً لاَِنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا;
خداوند صلوات ما را بر شما (پیامبر و آل پیامبر) و ولایت ما را نسبت به شما، سبب پاکیزگى اخلاق، طهارت نفوس و نموّ و رشد معنوى و کفّاره گناهان ما قرار داده است»