◆₪۩ از کعبه تا محراب ۩₪◆ویژه نامه شهادت امام علی علیه السلام و شب های قدر

تب‌های اولیه

90 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال


قرآن کتابی آسمانی است که از طرف خداوند تبارک و تعالی بر رسول گرامی اسلام نازل شده است. گفتار این کتاب آسمانی، همپایه و یکسان با کلام بشری نیست و به این دلیل که هدایتگر همه انسانها به سوی کمال وسعادت است کلامی دارد در عین آسانی، بسیار پیچیده و در عین سادگی، بسیار عمیق.
قرآن، معجزه جاویدان پیامبر و فرقان ( جدا کننده ) حق از باطل است که پیوسته بشر را در راه رسیدن به خیر و خوبی رهنمون می‌شود. قرآن کتابی است که برنامه‌های هدایت بخش خویش را در زیر سایه‌سار درخت تنومند رسالت و ولایت پهن می‌کند و هر لحظه (( کمال این آیین و اتمام این نعمت الهی )) را به ولایت جانشین به حق پیامبر یعنی حضرت علی(ع) اعلام می‌دارد و شب و روز به سوی او دعوت می‌کند.
همان گونه که علی(ع)، خورشید فروزان تاریخ، به سوی آن اشاره می‌کند و بشریت را در اعماق معانی آیات آن به تفکر وا می‌دارد. از قرآن می‌گوید و پیوسته آیات آن را با لسان مبارک خویش قرائت می‌کند وگاه، چنان از علوم پنهان مانده در ذیل عبارات آن پرده بر می‌دارد که جنبه اعجاز آن را بر همگان آشکار می‌کند.

محدثان و مورخان آورده‌اند که آن بزرگوار همواره می‌فرمود: از من، هر آنچه از آیات الهی می‌خواهید بپرسید، چرا که می‌دانم در کجا و کی نازل شده است، در بلندی و یا پستی، در روز یا شب

و به راستی چه کسی جز علی(ع) و خاندان پاک پیامبر می‌تواند، اعجاز هدایتگر کلام الهی را با سخن شیرین خویش جلوه‌گر سازد و بدین ترتیب چراغ پرفروغ قرآن را بر سر راه کاروان بشریت بیفروزد. به سوی قرآن دعوت کند و قرآن نیز بشر را به سوی او فرا خواند. دعوت قرآن به علی(ع) و رابطه علی(ع) با قرآن، علاوه بر آن که به صورت متواتر از پیامبر اکرم نقل شده است، در گنجینه های کلام الهی و نیز در تفسیر روشنگر امیرمؤمنان(ع) از آیات قرآن، به وضوح آمده است. محدثان و مورخان آورده‌اند که آن بزرگوار همواره می‌فرمود:
(( از من، هر آنچه از آیات الهی می‌خواهید بپرسید، چرا که می‌دانم در کجا و کی نازل شده است، در بلندی و یا پستی، در روز یا شب. ))1
و نیز می‌فرمود:
((تمام آیات الهی را بر رسول خدا می‌خواندم و پیامبر معانی آیات را به من تعلیم می‌‌داد. ))2
علی‌ابن ابیطالب(ع) شخصیتی است که از کودکی تحت تعلیم و تربیت پیامبر بزرگ می‌شود و در هر مکانی یار و یاور پیامبر می‌شود تا جایی که صدای نزول وحی بر پیامبر را می‌شنود و به اراده خداوند متعال بر شان نزول، ناسخ، منسوخ، محکم، متشابه و دیگر علوم قرآنی عالم می‌شود. استقرار این علم الهی در سینه مقدس او به گونه‌ای است که خداوند در آیاتی وی را به آن معرفی و ستوده است. در آنجا که می‌فرماید:
((و یقول الذین کفروا لست مرسلا قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب))3

((و کافران می‌گویند که تو پیامبر نیستی، بگو خدا میان من و شما گواهی بسنده است و نیز آن که دانش کتاب ( قرآن ) نزد اوست. ))
بسیاری از مفسران از همان روزگاران نخست، امیر مؤمنان حضرت علی(ع) را مصداق بارزی برای جمله (( من عنده علم الکتاب )) می‌شناختند و پیامبر نیز به عنوان معلم قرآن، که شان روشنگری و تبیین آیات مخصوص او بود، بر این نکته تاکید ورزیده بود. گواه و شاهد بودن امیرمؤمنان، بر رسالت پیامبر مقامی ممتاز برای او است که خداوند در این آیه ذکر کرده است و برتر از این شان الهی اوست که خدا در این آیه او و خودش را با هم ذکر کرده است و در مقام گواهی بر رسالت پیامبر جز علی احدی را هم شان خود معرفی نکرده است.
آری، علی(ع) همچون خدای خود شاهد رسالت نبی اکرم است، که پروردگار بزرگ، او و خودش را برای گواهی بر این رسالت کافی می‌داند.
و علی(ع) با قرآن است. چون تنها شخصیتی است که بعد از پیامبر از دریای عمیق معانی آیات، گوهرهای معرفت بیرون می‌آورد. او لؤلؤ و مرجان می‌آورد، خواه تیره‌دلان سیه‌روز آنها را باور داشته بپذیرند، خواه ایمان را در کنج خانه نشانده، لؤلؤ را وادار به صلح کنند و مرجان را با لب‌تشنه به شهادت برسانند. انگار که اینان تفسیر آیات و ستارگان آسمان قرآن نبودند. انگار که اینان همان آیات قرآن در میان مردم نبودند. ولی با این حال، علی(ع) از چشمه‌سار علم خویش، آب زلال معرفت جاری می‌کند تا تشنگان هدایت را با آن سیراب کند.
آری! علی(ع) با قرآن است. چون بزرگترین حامی و برجسته‌ترین مدافع قرآن است که از قداست، حرمت و عظمت آن پاسداری می‌کند و در روشن ساختن حقایق آن از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزد. او بیان می‌دارد تا مردم پاره‌ کاغذهای بر روی نیزه را با آن اشتباه نگیرند. تا مردم بفهمند که قرآن به خودی خود سخن نمی‌گوید تا هدایت کننده باشد، بلکه باید به سخن درآورده شود تا صراط مستقیم الهی را از دیگر راه ها ممتاز گرداند و خداوند نطق او را در لسان ناطق علی(ع) قرار داده است.
علی(ع) از قرآن دفاع می‌کند تا همچون تورات و انجیل تحریف نشده و در میان مردم، متروک واقع نشود.

ابن عباس در این زمینه می‌گوید: درباره هیچ کس به اندازه علی(ع) آیات الهی نازل نشده است. و در نقل دیگری از خود وی آمده است که: سیصد آیه از قرآن درباره حضرت علی(ع) نازل شده است

علی(ع) با قرآن است چون قرآن به او هدایت می‌کند و او صراط مستقیم هدایت است. پس یکتا هدایتگر، به این شاهراه هدایت است و از این رو است که هیچ کس جز او نمی‌تواند برفراز منبر تاریخ با ندایی که تا قرنها پس از او طنین انداز است ندا سر دهد که: (( بدانید علم آینده و سخن از گذشته، درمان درد شما و راه سامان دادن کارتان درقرآن است . . که اگر از آن همه بپرسید شما را آگاه می‌کنم. ))4
و این تجلی قرآن در اعصار و قرون مختلف، به بیان و روشنگری علی ابن ابیطالب(ع) و فرزندان او از ائمه طاهرین است. این بارش رحمت قرآنی در طول تاریخ، فقط خاص مؤمنین بوده است که شب و روز به ولایت امیرمؤمنان و فرزندان معصومش پناه برده‌اند و نیز کسانی که حبل متین الهی را شناخته‌ و به آن چنگ زده‌اند. زیرا قرآن فقط برای مؤمنین شفا و رحمت است و به ظالمین، یعنی آنها که ولایت علی(ع) و خاندان پیامبر را انکار کرده اند، جز زیان چیز دیگری اضافه نمی‌کند و این بیان را آن گونه شیوا مطرح می‌کند تا همه بدانند، که قرآن و علی(ع) دو شیئ جدا نشدنی هستند. خداوند می‌فرماید:
(( و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنین و لا یزید الظالمین الا خسارا ))5
(( و از قرآن آن چه را که مایه شفا و رحمت برای مؤمنین است نازل می‌کنیم و ستمکاران را جز خسران نمی‌افزاید. ))
در این میان، قرآن با علی(ع) است. با شخصیتی که هر برهه از تاریخ زندگانی او، تفسیری از یک آیه در قرآن کریم است.
قرآن، در نجات انسانها از تاریکی جهل و ظهور خورشید کمال و فضایل انسانی همراه علی(ع) است. قرآن مصور علی(ع)، در ترسیم فضایل او، نمودن ویژگیها و برتریهای او و گستراندن عظمت‌ها و مقامات او است. ابن عباس در این زمینه می‌گوید: (( درباره هیچ کس به اندازه علی(ع) آیات الهی نازل نشده است. )) و در نقل دیگری از خود وی آمده است که: ((سیصد آیه از قرآن درباره حضرت علی(ع) نازل شده است. ))

بیان این آیات و چگونگی شان نزول آنها به دلیل کثرت و تعدد، خود به مقوله‌ای جداگانه احتیاج دارد. اما، چون علی(ع)، تجلی کلام قرآن است و کلامش برترین و استوارترین ترجمان آن است، همانند قرآن است. قرآنی ناطق که مبین حق و معلم ایثار است.
آری! قرآن همراه علی(ع) است تا فداکاری و جان نثاری او را در راه پیامبر(ص) توصیف کند، بلکه جاودانه کند و آن را همچون لوحی بر پیشانی تاریخ نصب کند که:
(( ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مر ضات الله، ان الله رؤوف بالعباد ))6
(( و از مردم کسانی هستند که جان و نفسشان را درراه رضای خدا‌ می‌دهند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است. ))
ازعلی(ع) می‌گوید و وی را می‌‌ستاید تا نابخردان عالم از روی جهل و نادانی، گزاف و بیهوده نگویند.
قرآن در کلام علی(ع)، بهار دلها و نیکوترین گفتار است که باید از پرتو آن طلب هدایت کرد و برای سینه‌های دردمند طلب شفا کرد.
علی(ع) در سیمای قرآن، شخصیتی است که اطاعت از او همچون اطاعت از خدا و پیامبر لازم و واجب است.
علی(ع) با قرآن پیوندی ناگسستنی دارد چون قرآن با علی(ع) پیوند خورده است و این دو در حدیث ثقلین، دو ثقل به یادگار مانده از پیامبر می‌‌باشند که تا روز قیامت از یکدیگر جدا نمی‌شوند. آری، ثمره این پیوند و تمسک و توسل به این دو شیئ گرانبها است که مایه هدایت، خوشبختی و سعادت انسانها خواهد شد.

پی نو شتها:
1-بحار ج92 ص79. 4-نهج البلاغه خطبه 158.
2-بحار ج92 ص78. 5-سوره الاسراء آیه 82.
3-سوره رعد آیه 43. 6-سوره بقره آیه207.

در خانه مولا نیست، یك خاطر شاد امشب
آن قامت همچون سرو، از پاى فتاد امشب

بر فرق سر عالم، خاك غم و ماتم ریخت
از ضربت‏شمشیر فرزند مراد امشب
در كوفه زخم آلود، هر جا كه یتیمى بود
بارى ز غم و حسرت، بر دوش نهاد امشب
دلها همه محزون است، هر دیده پر از خون است
این محنت عظمى را بر كوفه كه داد امشب؟
محراب على از خون، رنگین شده، واویلا
در سوگ على چشمى، بى اشك مباد امشب

[h=1]5 عمل برای درک بهتر شب قدر[/h]
از جمله اعمالی که برای رسیدن به درک شب قدر باید انجام دهیم تا بتوانیم بهره کامل از این شب ببریم ،بدین شرح است:
[h=2]1. توسل به ولایت ائمه هدى[/h] با توجه به آیه شریفه كه مى فرماید:
یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیلة ؛(1)
اى ایمان آورندگان ! از خدا پروا نموده و وسیله اى براى رسیدن به او بجویید.
(در لغت به آنچه كه توسط آن به چیزى توصل و تقرب جویند، ((وسیله )) مى گویند.)
در شب مبارك قدر وسیله اى مطمئن تر از ائمه هدى (علیهم السلام ) براى انسان وجود ندارد، پس باید به ایشان توسل جست ، مخصوصا به مولى الموحدین ، على بن ابى طالب (علیه السلام ) كه ((لیالى قدر)) مصادف با شهادت مظلومانه آن امام متقین است و نیز با تمسك به زیارت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام ) به درگاه حضرت احدیت به استغاثه پرداخت .
[h=2]2. نماز[/h] در این شب فرشتگانى كه به زمین فرود مى آیند، باید شاهد و ناظر ركوع و سود خالصانه و متواضعانه انسان باشند تا بدین وسیله ، اشرفیت و خلیفة اللهى او براى ایشان تفسیر گردد و رمز سجده ملائكه را در برابر آدم دریابند؛ لذا در ردیف اعمال و وظایف لیالى قدر، نماز كه سرلوحه همه عبادات است ، به طرق مختلف وارد شده است :

یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیلة
اى ایمان آورندگان! از خدا پروا نموده و وسیله اى براى رسیدن به او بجویید

اولا: خواندن نمازهاى قضا شده در گذشته - به خصوص نمازهاى سال اخیر؛ ثانیا: خواندن نمازهاى مستحبى براى كسب ثواب بیشتر، از جمله نمازهاى ذیل :
الف ) خواندن دو ركعت نماز با یك سلام ، همچون نماز صبح ، با این تفاوت كه در هر ركعت پس از حمد، هفت مرتبه ((سوره توحید)) بخواند و بعد از سلام ، هفتاد مرتبه ((استغفر الله و اتوب الیه ))(2) بگوید.
ب ) خواندن صد ركعت نماز، هم چون نماز صبح به صورت دو ركعتى و نیز مجاز است به جاى این صد ركعت ، شش روز از نمازهاى قضا شده خود را به جا آورد، به گونه اى كه از ظهر روز اول شروع كرده و در عشاى روز ششم ختم نماید.
[h=2]3. قرآن بر سر گرفتن[/h] بر سر گرفتن قرآن با آن حالات خضوع و خشوع ، نشانه تسلیم در برابر دستورهاى حیاتبخش و سعادت آفرین آن است و بیانگر این كه مسلمان ، كسى است كه قرآن را دائما در اندیشه و فكر خویش دارد و دستورها و احكام آن را در عمل پیاده مى كند.
استاد حسن زاده آملى - دام ظله الوارف - در نكته 490 كتاب هزار و یك نكته خود گوید:
((در لیالى قدر، قرآن به دل كن ، نه فقط قرآن به سر، كه اولى جوهر ذات تو گردد و دومى خارج از گوهر تو است .))

اللهم كن لولیك الحجه بن الحسن صلواتك علیه و على آبائه فى هذه الساعه و فى كل الساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا، حتى تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فیها طویلا

[h=2]4. تجدید عهد با امام زمان (عج) و خواندن دعاى فرج[/h] از ائمه معصومین نقل است كه در شب بیست و سوم ماه رمضان و در طول آن ماه مبارك ، در هر حالى (نشسته و ایستاده ) و هر زمانى پس از ذكر و یاد خداى تعالى و درود فرستادن بر محمد و آل او (علیهم السلام ) این دعا را بخوان :
اللهم كن لولیك الحجه بن الحسن صلواتك علیه و على آبائه فى هذه الساعه و فى كل الساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا، حتى تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فیها طویلا.(3)

رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) چون دهه آخر ماه رمضان فرا مى رسید، در مسجد اعتكاف مى نمود و براى حضرتش خیمه اى مویین مى زدند و كمرش را براى عبادت مى بست و بستر خویش را جمع مى كرد

((بارالها در این هنگام و براى همیشه ولى امرت ، امام زمان حجه بن الحسن را - كه درودهایت بر او و پدرانش باد - سرپرست و نگهدار و رهبر و یاور و نگهبان باش تا گیتى را به فرمان او آورى و تا دیر زمان بهره مندش ‍ گردانى .))
و نیز دعاى شریف افتتاح كه به امر آن حضرت مستحب است تا در هر شب رمضان خوانده شود و دعاهاى ماثور و غیر ماثور دیگر كه در خصوص ‍ حضرتش وارد شده است ، زیرا گفته اند:
((دعا به آن بزرگوار، نوعى از اداى حق ایشان است ، كه جزء بهترین اعمال مى باشد و فواید بى شمارى نیز براى خود ما هم دارد.))

اعتكاف العشر الاواخر من شهر رمضان یعدل حجتین و عمرتین .(4) اجر اعتكاف نمودن در ده روز آخر ماه رمضان ، مساوى با ثواب دو حج و دو عمره است

[h=2]5. اعتكاف[/h] پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود:
اعتكاف العشر الاواخر من شهر رمضان یعدل حجتین و عمرتین .(4)
اجر اعتكاف نمودن در ده روز آخر ماه رمضان ، مساوى با ثواب دو حج و دو عمره است .
منظور از اعتكاف ، توقف نمودن و ساكن شدن در مسجد جامع به قصد قربت و عبادت به مدت سه روز یا بیشتر با رعایت شرایط مخصوص آن كه داراى ثواب بسیار زیاد است و از جمله عبادات مستحب مى باشد كه بزرگان دین به انجام آن ، اهتمام ورزیده اند.
در كتاب كافى از جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) نقل شده است كه فرمودند:
كان رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) اذا دخل العشر الاواخر، اعتكف فى المسجد و ضربت له قبة من شعر، و شمّر المئزر و طوى فراشه ؛

رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) چون دهه آخر ماه رمضان فرا مى رسید، در مسجد اعتكاف مى نمود و براى حضرتش خیمه اى مویین مى زدند و كمرش را براى عبادت مى بست و بستر خویش را جمع مى كرد.
در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام ) آمده است :
كانت بدر فى شهر رمضان و لم یعتكف رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم )، فلما ان كان من قابل اعتكف عشرین عشرا لعامه ، و عشرا قضاء لما فاته ؛
جنگ بدر در ماه رمضان اتفاق افتاد و (از این رو) رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) موفق به اعتكاف نشدند، لذا در سال آینده ، بیست روز (ده روز به عنوان اعتكاف همان سال و ده روز دیگر را نیز به عنوان قضاى اعتكاف سال گذشته ) به اعتكاف پرداختند.
طبق آن چه در اركان اسلام (ص 163) آمده است ، پس از پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) همسران آن حضرت نیز چنین اعتكافى داشتند.
در تاریخ آمده است كه علماى بزرگ شیعه نیز این سنت حسنه را در دهه آخر ماه رمضان انجام مى داده اند.
براى مطالعه بیشتر درباره اعتكاف به این منابع مراجعه فرمایید:
اللمعة الدمشقیه ، ج 2، كتاب الاعتكاف ؛ شرائع الاسلام ، ج 1، ص 251؛ التهذیب ، ج 4، ص 217؛ مستمسك العروة الوثقى ، ج 8، ص 536، روضة المتقین ، ج 3، ص 496، اعتكاف در اسلام به قلم نگارنده .
این بخش را به كلامى از مصلح مجاهد، شیخ محمد عبده ، پایان مى بریم :
شب قدر، شب عبادت و تضرع و تذكر و یادآورى نعمت هاى خدا و دین است ، لكن متاسفانه بسیارى از مسلمانان در چنین ایام و لیالى و موقعیت هاى مناسبى درباره مسائل و موضوعاتى سخن مى گویند كه مورد رضا و عنایت خداوند نیست ؛ به آیاتى از كلام الله گوش مى دهند، اما در مفاهیم آنها نمى نگرند و از معانى بلند آنها عبرت نمى گیرند... فقط به صدا و نغمه زیباى قارى قرآن توجه دارند، در این شب در اوهام و خیالاتى غوطه ور مى شوند كه شایسته عقول كودكان نیست تا چه رسد به عقل هاى اشخاص رشید و بالغ .
انشاءالله همگی بتوانیم استفاده تمام را این شب ببریم و یکدیگر را از دعای خیر فراموش نکنیم.

پی نوشت ها:
1.مائده (5)، آیه 35.
2.مسید ابن طاووس ، الاقبال بالاعمال الحسنه ، ص 186.
3.حسین نورى ، نجم الثاقب ، ص 510.
4.سید محمد حسین طباطبایى ، سنن النبى (صلى الله علیه و آله و سلم )، ص 299 و وسائل الشیعه ، ج 7، ص 397.

[h=1]پاداش اعمال شب قدر ثواب خواندن سوره قدر
[/h]
از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده است كه اگر كسى در شب بیست و سوم ماه رمضان ، هزار مرتبه سوره قدر را بخواند، چون صبح كند، یقین او شدید و محكم شده باشد.(1)
[h=2]ثواب احیاى لیله القدر[/h] پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله) فرمودند:
من قام لیلة القدر، ایمانا و احتسابا، غفر له ما تقدم من ذنبه .(2) كسى كه شب قدر را به عبادت احیا بدارد و باایمان و صابر باشد، خداوند، گناهان گذشته اش را بیامرزد.
[h=2]ثواب اعمال نیك دیگر[/h] حضرت نبى اكرم (صلى الله علیه و آله) فرمودند:
قال موسى : الهى ارید قربك ، قال : قربى لمن استیقظ لیله القدر. قال... .(3)
حضرت موسى (علیه السلام ) در مناجات خود با خدا عرض كرد: خدایا، من خواهان قرب تو هستم . خداوند فرمود: قرب من از آن كسانى است كه لیله القدر را بیدار باشند. عرض كرد: خدایا، رحمتت را خواهانم . خداوند فرمود: رحمت شامل حال كسانى است كه در شب قدر به مساكین رحم مى كنند.
عرض كرد: خدایا، من جواز عبور از صراط را خواهانم .
خداوند فرمود: این جواز براى كسانى صادر مى شود كه در لیله القدر صدقه بدهند.

پیامبر اعظم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: كسى كه در شب قدر، دو ركعت نماز بخواند و در هر ركعت ، بعد از حمد، هفت مرتبه ((سوره توحید)) را بخواند و پس از اتمام نماز، هفتاد مرتبه ((استغفر الله و اتوب الیه )) بگوید، از جاى خویش برنخیزد تا خداوند او و پدر و مادرش را بیامرزد و ملائكه اى بفرستد تا حسنات او را تا سال دیگر یادداشت كنند و ملك دیگرى را مامور سازد تا در بهشت براى او درختانى غرس كند و قصرهایى بنا سازد كه نهرهایى در آن جارى باشد و از دنیا نرود تا این كه این الطاف خدا را در حق خود مشاهده نماید

عرض كرد: خدایا، من خواهان درختان و میوه هاى بهشت هستم . خداوند سبحان فرمود: این نعمت براى كسانى است كه در لیله القدر به تسبیح مشغولند. عرض كرد: خدایا، من نجات از آتش را مى طلبم . فرمود: نجات براى كسانى است كه در لیلة القدر به استغفار مشغولند.
عرض كرد: خدایا، من رضاى تو را مى طلبم . فرمود: رضاى من را كسى جلب كرد كه در لیلة القدر دو ركعت نماز خواند.
[h=2]ثواب نماز[/h] پیامبر اعظم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمودند:
من صلّى ركعتین فى لیلة القدر، فقراء فى كل ركعة ، فاتحه الكتاب مرة و قل هو الله احد سبع مرات ، فاذا فرغ یستغفر سبعین مره ...؛(4)
كسى كه در شب قدر، دو ركعت نماز بخواند و در هر ركعت ، بعد از حمد، هفت مرتبه ((سوره توحید)) را بخواند و پس از اتمام نماز، هفتاد مرتبه ((استغفر الله و اتوب الیه )) بگوید، از جاى خویش برنخیزد تا خداوند او و پدر و مادرش را بیامرزد و ملائكه اى بفرستد تا حسنات او را تا سال دیگر یادداشت كنند و ملك دیگرى را مامور سازد تا در بهشت براى او درختانى غرس كند و قصرهایى بنا سازد كه نهرهایى در آن جارى باشد و از دنیا نرود تا این كه این الطاف خدا را در حق خود مشاهده نماید.
امام باقر (علیه السلام) فرمودند:
من احیى لیلة ثلاث و عشرین من شهر رمضان ، و صلى فیها ماة ركعة ... .(5)
خدا رزق و روزى كسى كه شب بیست و سوم ماه رمضان را احیا بدارد و در آن شب ، صد ركعت نماز بخواند وسیع گرداند و در مقابل دشمن ، او را كفایت كند و از غرق شدن و ویرانى و سرقت ، او را پناه دهد و ترس منكر و نكیر را از او مرتفع سازد و از قبرش خارج مى شود، در حالى كه نور او براى اهل محشر تلالؤ دارد و نامه عملش را به دست راستش مى دهند و برات آزادى از آتش و از صراط و امان نامه از عذاب به او داده مى شود و بدون حساب و كتاب داخل بهشت مى گردد و در بهشت ، رفیق پیامبران و صدیقین و شهدا و صالحین خواهد شد و اینان خوب رفیقانى هستند.
[h=2]
ثواب صدقه[/h] از امام على بن موسى الرضا (علیه السلام ) روایت شده است كه فرمودند:
من تصدق وقت افطاره على مسكین برغیف ، غفر الله ذنبه .(6)
كسى كه به وقت افطار، قرص نانى را به فقیرى صدقه دهد، خداوند گناهانش را بیامرزد.
امام صادق (علیه السلام ) نیز فرمودند:
من تصدق فى شهر رمضان بصدقه ، صرف الله عنه سبعین نوعا من البلاء.
كسى كه در ماه رمضان صدقه اى بدهد، خداوند سبحان ، هفتاد نوع بلا و گرفتارى را از او در خواهد كرد.
[h=2]ثواب غسل شب قدر[/h] قال موسى بن جعفر (علیه السلام ):
من اغتسل لیلة القدر و احیاها الى طلوع الفجر، خرج من ذنوبه .(7)
((كسى كه شب قدر غسل كند و تا طلوع فجر، احیا نگه دارد گناهانش ‍ بخشوده خواهد شد.))
ثواب قرائت سوره روم و عنكبوت
امام صادق (علیه السلام ) فرمودند:
كسى كه در شب قدر (شب بیست و سوم ماه رمضان) دو سوره عنكبوت و روم را بخواند، به خدا-اى ابو محمد-او بدون استثنا اهل بهشت است .
ثواب دو ركعت نماز در كنار قبر ابى عبدالله الحسین (علیه السلام )

امام صادق (علیه السلام) فرمود: هنگامى كه شب قدر فرا رسد، در آن (شب ) هر (گونه ) كارى (به نحوى ) استوار فیصله مى یابد؛ در آن شب از درون عرش ، منادى ندا در خواهد داد كه : خداوند، كسى را كه در این شب ، قبر حسین (علیه السلام ) را زیارت كند، خواهد بخشید

امام صادق (علیه السلام ) فرمودند:
((كسى كه كنار قبر امام حسین (علیه السلام ) شب بیست و سوم ماه رمضان را درك كند و در كنار قبر مطهر، دو ركعت یا آن مقدارى كه برایش ‍ مقدور باشد، نماز بگزارد و از خدا درخواست بهشت كند و از آتش دوزخ به خدا پناه ببرد، خداوند خواسته او را اجابت خواهد كرد.))(8)
ثواب زیارت سید الشهداء (علیه السلام ) در شب قدر
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
اذا كان لیله القدر، فیها یفرق كل امر حكیم ، نادى مناد تلك اللیله من بطنان العرش : ان الله قد غفر لمن زار قبر الحسین (علیه السلام ) فى هذه اللیلة ؛(9)
((هنگامى كه شب قدر فرا رسد، در آن (شب ) هر (گونه ) كارى (به نحوى ) استوار فیصله مى یابد؛ در آن شب از درون عرش ، منادى ندا در خواهد داد كه : خداوند، كسى را كه در این شب ، قبر حسین (علیه السلام ) را زیارت كند، خواهد بخشید.))

پی نوشت ها:
1.تحفة الزائر، ص 203 و مفتاح الجنات ، ج 3، ص 278.
2. سید قطب ، فى ظلال القرآن ، ج 8، ص 628؛ میرزا حسین نورى ، مستدرك الوسائل ، ج 7، ص 458 و روضه الواعظین ، ص 349.
3. مستدرك الوسائل ، ج 7، ص 456 و الاقبال بالاعمال الحسنه ، ص ‍ 417.
4. مستدرك الوسائل ، ج 7، ص 455.
5. فضائل الاءشهر الثلاثه ، ص 138؛ روضه الواعظین ، ج 5، ص 349 و بحارالانوار، ج 95، ص 168.
6. بحارالانوار، ج 96، ص 167.
7.صدوق ، ثواب الاعمال ، ص 171؛ بحارالانوار، ج 96، ص 319 و احمد بن محمد حلى ، عدة الداعى ، ص 92.
8. الاقبال بالاعمال الحسنه ، ص 440 و بحارالانوار، ج 95، ص ‍ 66.
9. كامل الزیارات ، ص 184 و بحارالانوار، ج 95، ص 166.

[h=1]ویژگی های شب قدر در قرآن[/h]


[/HR] آن شب خاص در ماه رمضان شب قدر و تقدیر نامیده شد؛ زیرا خداوند متعال در آن شب، رخدادهای یک سال؛ یعنى از آن شب تا شب قدر سال آینده را تقدیر مى‏کند؛ یعنی زندگى، مرگ، رزق، سعادت، شقاوت و چیزهایى دیگر از این قبیل افراد را رقم می زند.
[/HR]
شب قدر شبی است در ماه مبارک رمضان که در آن شب، قرآن کریم نازل شد.
این را می توان با کنار هم قرار دادن دو آیه از قرآن کریم به دست آورد یکی آیه 185/ بقره که می فرماید: شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآن‏ ؛ ماه رمضانی که در آن قرآن نازل شد و دیگری آیه 1/ قدر که می فرماید: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَةِ الْقَدْر ؛ ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم.
پس تردیدی نیست که شب قدر، شب نزول قرآن یکی از شبهای ماه مبارک رمضان است و گمان اینکه شب قدر، شب نزول قرآن در ماه رجب، شعبان و یا زمانی غیر از ماه رمضان باشد پندار نادرستی خواهد بود.
ویژگی های این شب از نظر قرآن کریم .

[h=2]شب نزول قرآن کریم[/h] همانگونه که گذشت قرآن کریم در (آیه 1/ قدر )خبر از نزول قرآن در این شب می دهد. سۆال مشهوری در این جا مطرح است که اگر قرآن در این شب به رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و پس آن آغاز نزول در 27 رجب و استمرار آن در طول بیست و سه سال چه می شود؟
علامه طباطبایی ره این مفسر بزرگ قرآن کریم با استناد به این آیه و آیات 2ـ3/ دخان می نویسد:
قرآن کریم دو جور نازل شده، یکى یکپارچه و در یک شب معین و یکى هم به تدریج در طول بیست و سه سال نبوت؛ یکی انزال است و دفعی و یکی تنزیل است و تدریجی.[1]

منظور، جبرئیل امین است که روح الامین نیز نامیده مى‏شود و بعضى با توجه به آیه 25/ شوری روح را به معنى وحى تفسیر کرده‏اند که می فرماید: و کذلِک أَوْحَیْنا إِلَیْک رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ؛ همانگونه که بر پیامبران پیش وحى فرستادیم بر تو نیز به فرمان خود وحى کردیم

[h=2]شب قدر و اندازه گیری[/h] قرآن کریم با وصف قدر و اندازه گیری از این شب یاد می کند و آن را «لَیْلَة الْقَدْر» می خواند. اما چرا؟
آن شب خاص در ماه رمضان شب قدر و تقدیر نامیده شد؛ زیرا خداوند متعال در آن شب، رخدادهای یک سال؛ یعنى از آن شب تا شب قدر سال آینده را تقدیر مى‏کند؛ یعنی زندگى، مرگ، رزق، سعادت، شقاوت و چیزهایى دیگر از این قبیل افراد را رقم می زند.
این معنا در آیه 4/ سوره دخان که در وصف شب قدر است مشهودتر است. در آن آیه می فرماید:
«فِیها یُفْرَقُ کلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ» «فرق» ؛ به معناى جدا سازى و مشخص کردن دو چیز از یکدیگر است و «فرق هر امر حکیم» یعنی آن امر و آن واقعه‏اى که باید رخ دهد را با تقدیر و اندازه‏گیرى مشخص سازند.
بنابراین این شب را شب قدر نامید چون در آن شب هر واقعه ای که تا سال آینده باید رخ دهد در آن شب حد اندازه اش تعیین شده و رقم می خورد.
[h=2]
دو نکته:[/h] اول. خداوند متعال حکیم است و تقدیر او نیز حکیمانه است و از این کار هم با تعبیر امر حکیم یاد کرد بنابراین واقعه ای که رقم می خورد حکیمانه و به تعبیر عامیانه روی حساب و کتاب است. برای مثال در شب قدر رقم می خورد: فلانی که با اختیار خود، فلان کارها را انجام خواهد داد به اضافه کارهایی که انجام داده است به همراه تأثیر عوامل دیگری مانند دعای خیر یا آه دردمندانه دیگران در حق او، به فلان سرنوشت خیر یا ناگوار دچار شود. به عبارت دیگر رابطه منطقی و ریاضی دو طرف تساوی به امضاء می رسد.
اگر کسی طرف اول این تساوی را که مربوط به اوست را بعد از این شب تغییر داد و آن در جهت خوب یا بد تغییر داد به شکل خودکار ، طرف دیگر تساوی متناسب با طرف اول تغییر می کند. چه بسا کربلای نوشته شده با گناهی از دست برود و کربلایی نانوشته با ترک واقعی یک گناه یا انجام یک کار خالصانه روزی انسان شود. تعابیری که مانند تغییر نعمت که در ادعیه و روایات به چشم می خورند بیانگر همین مطلبند.
دوم. از تفسیری که گذشت استفاده مى‏شود شب قدر منحصر در آن شب و آن سال نزول نیست؛ بلکه هر ساله این وقایع در یک شب خاص به نام شب قدر تکرار می شود؛ شبی که در آن، امور سال آینده تا شب قدر سال بعد اندازه گیرى و مقدر مى‏شود. این تکرار را می توان از کلمه «یفرق» که فعل مضارع است و استمرار را مى‏رساند به خوبی استنباط کرد.[2]

منظور از بهتر بودن این شب از هزار شب به طورى که مفسرین تفسیر کرده‏اند بهتر بودنش از نظر فضیلت عبادت است. این معنا با هدف قرآن هم تناسب دارد؛ چون هدف اصلی قرآن، نزدیک کردن مردم به سوى خدا و زنده کردن آنها با عبادت است بنابراین منظور از برتری، ارزش عبادت در آن شب است که از هزار شب عبادت برتر است. ناگفته نماند این همان معنایی است که در روایات نیز به آن اشاره شده است

پس ما در ماه رمضان شبی داریم که در آن شب، یکبار قرآن به صورت دفعی و یکجا بر قلب مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و در همان شب هر ساله مقدرات یک ساله رقم می خورد؛ بنابراین آن شب، شب نزول قرآن است (یکبار) و شب قدر است (هر سال).

[h=2]برتر از هزار ماه[/h] قرآن کریم ارزش این شب را برتر از هزار ماه می داند و می فرماید: لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ؛ شب قدر بهتر از هزار ماه است.[3]
منظور از بهتر بودن این شب از هزار شب به طورى که مفسرین تفسیر کرده‏اند بهتر بودنش از نظر فضیلت عبادت است. این معنا با هدف قرآن هم تناسب دارد؛ چون هدف اصلی قرآن، نزدیک کردن مردم به سوى خدا و زنده کردن آنها با عبادت است بنابراین منظور از برتری، ارزش عبادت در آن شب است که از هزار شب عبادت برتر است. ناگفته نماند این همان معنایی است که در روایات نیز به آن اشاره شده است.

[h=2]
نزول ملائکه و روح در این شب[/h] در این شب ملائکه و روح به دستور خداوند متعال ، تنزل پیدا کرده و پایین می آیند «تَنَزَّلُ الْمَلائِکةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کلِّ أَمْرٍ» [4]
علامه ره معنای آیه می نویسد: ملائکه و روح در آن شب به اذن پرودگارشان نازل می شوند برای تدبیر هر امری از امور عالم.[5]
در سوره نحل، فرودگاه این گروه را بندگان برگزیده خدا دانسته و می فرماید:
یُنَزِّلُ الْمَلائِکةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِه‏[6] ؛ فرشتگان را با روح به فرمان خویش، بر هر کس از بندگانش که بخواهد، نازل می کند.
منظور از «روح» کیست یا چیست؟
بعضى گفته‏اند: منظور، جبرئیل امین است که روح الامین نیز نامیده مى‏شود و بعضى با توجه به آیه 25/ شوری روح را به معنى وحى تفسیر کرده‏اند که می فرماید: « و کذلِک أَوْحَیْنا إِلَیْک رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ؛ همانگونه که بر پیامبران پیش وحى فرستادیم بر تو نیز به فرمان خود وحى کردیم»

برکت به معنای خیر کثیر است و چون شب ظرف زمان است پس مبارک بودن آن شب به این است که ظرفیت خیر کثیرى را دارد. و این خیر کثیر، در درجه اول قرآن است که در چنین شبی نازل شد و رحمت گسترده اش، همه خلق را گرفت و در مراتب بعدی عبادتهای این شب است که با وجود ظاهری کوتاه و چند ساعته برتر از عبادتهای هزار ماه است و نیز عنایتها و الطاف ویژه خداوند متعال که در این شب نسب به بندگانش روا می دارد

در اینجا تفسیر سومى هم وجود دارد که بر اساس روایت است و آن اینکه روح، مخلوق عظیمى است برتر از فرشتگان، چنان که در حدیثى از امام صادق ع نقل شده است که شخصى از آن حضرت سۆال کرد: آیا روح همان جبرئیل است؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمود:
جبرئیل من الملائکه، و الروح اعظم من الملائکة ؛ جبرئیل از ملائکه است و روح اعظم از ملائکه است.[7]

[h=2]غرق در سلام[/h] این شب تا طلوع فجر غرق در سلام است ، سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْر[8]
سلام و سلامت به معنای عاری بودن از آفات ظاهری و باطنی است.[9] بنابراین آیه اشاره به این دارد که خداوند متعال اراده کرده است که در آن شب، رحمتش شامل تمام بندگانی شود که به سوی او رو می آورند و نیز اراده کرده در آن شب درهای عذابش بسته باشد.

[h=2]شب مبارک[/h] قرآن کریم این شب را شبی مبارک توصیف کرده و می فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَةٍ مُبارَکةٍ»[10]
برکت به معنای خیر کثیر است و چون شب ظرف زمان است پس مبارک بودن آن شب به این است که ظرفیت خیر کثیرى را دارد. و این خیر کثیر، در درجه اول قرآن است که در چنین شبی نازل شد و رحمت گسترده اش، همه خلق را گرفت و در مراتب بعدی عبادتهای این شب است که با وجود ظاهری کوتاه و چند ساعته برتر از عبادتهای هزار ماه است و نیز عنایتها و الطاف ویژه خداوند متعال که در این شب نسب به بندگانش روا می دارد.

پی نوشت ها:
1. ر.ک به المیزان 20/330
2. ر.ک به المیزان 20/331
3. 3/ قدر
4. 4/ قدر
5. المیزان 2/332
6 . نحل /2
7. تفسیر نمونه 27/184
8. 5/ قدر
9. مفردات راغب ماده «سلم»
10. 3/ دخان

[h=1]لیلة القدر در کلام امام متقیان[/h]


[/HR] شب قدر دارای آنچنان مقامی است که به تعبیر قرآن کریم قابل درک نیست. اگر هم کسانی بتوانند این شب بسیار با عظمت را درک کنند باید متصل به وحی باشند ...

[/HR]
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأَصْحَابِهِ‏ آمِنُوا بِلَیْلَةِ الْقَدْرِ إِنَّهَا تَكُونُ- لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ لِوُلْدِهِ الْأَحَدَ عَشَرَ مِنْ بَعْدِی‏. [1]
كلینى در كافى از حسن بن عباس از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله حدیث كرده است كه حضرت به اصحابش فرمود: به شب‏ قدر ایمان آورید، زیرا آن شب از على‏ بن ابى طالب و یازده فرزندش بعد از وى مى‏باشد. [2]
شب قدر دارای آنچنان مقامی است که به تعبیر قرآن کریم قابل درک نیست. اگر هم کسانی بتوانند این شب بسیار با عظمت را درک کنند باید متصل به وحی باشند. بزرگان فرموده اند که این خطاب هر جند به ظاهر بر پیغمبر است که تو چه می دانی شب قدر چبست؟ لکن معنا ندارد کسی که ملائکه بر او در این شب وارد می شود شب قدر را درک نکند پس این خطاب کنایه است اولا برای نشان دادن عظمت این شب و ثانیا خطاب در واقع به عموم است که قادر به درک آن نیستند. در این میان بعد از حضرت رسول صلی الله علیه و آله شخصیتی والاتر از امیرالمۆمنان علی بن ابی طالب در عالم وجود ندارد تا بتواند درباره چنین شبی سخن به میان آورد. بر این اساس سعی شده است تا حد امکان به کلمات امیر بیان در خصوص شب قدر پرداخته شود.

[h=2]معنی شب قدر[/h] أصبغ بن نباته از حضرت علىّ‏ بن ابى طالب علیه السّلام روایت نموده كه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله)، به من فرمود: یا علىّ آیا مى‏دانى معنى شب‏ قدر چیست؟ عرض كردم: نه یا رسول اللَّه! پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: خداوند تبارک و تعالى در آن شب به تقدیر و سرنوشتى كه در روز قیامت خواهد بود، قضا و حكم، و اندازه‏گیرى نموده، و در آنچه خداى عزّ و جلّ فرمان داد ولایت تو بود، و نیز ولایت امامان از نژاد تو، تا روز قیامت.[3]

امام جواد از پدرش از پدران بزرگوارشان از امیر المۆمنین صلوات اللَّه علیهم اجمعین روایت كند كه گفت: از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم شنیدم كه به اصحابشان مى‏فرمود: به شب‏ قدر ایمان بیاورید كه آن شب براى علیّ‏ بن أبى طالب و فرزندان یازده‏گانه پس از اوست

[h=2]راز مخفی ماندن شب قدر[/h] سۆالی که ناخودآگاه ذهن هر کسی را مشغول می کند این است که چرا شب قدر مردد بین چند شب شده است و دقیقا مشخص نکرده اند؟ آیا معصومین از آن شب خبر نداشته اند؟ یا اینکه اجازه معین کردن آن شب را نداشته اند؟ بهتر نبود این شب سرنوشت ساز برای همه معلوم بود؟ اگر شب قدر درک نشود چه خواهد شد؟ جواب این سۆالات در کلام نورانی حضرت داده شده است.
قِیلَ لِأَمِیرِ الْمُۆْمِنِینَ ع أَخْبِرْنَا عَنْ‏ لَیْلَةِ الْقَدْرِ قَالَ مَا أَخْلُو مِنْ أَنْ أَكُونَ أَعْلَمُهَا فَأَسْتُرَ عِلْمَهَا وَ لَسْتُ أَشُكُّ أَنَّ اللَّهَ إِنَّمَا یَسْتُرُهَا عَنْكُمْ نَظَراً لَكُمْ لِأَنَّكُمْ لَوْ أَعْلَمَكُمُوهَا عَمِلْتُمْ فِیهَا وَ تَرَكْتُمْ غَیْرَهَا وَ أَرْجُو أَنْ لَا تُخْطِئَكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.[4]
به امیرالمۆمنین علیه السلام گفتند: ما را از شب قدر آگاه کن. فرمود: خالی از این نیستم که آن را بدانم و از شما پنهان کنم. شک ندارم که خداوند به خاطر کمک کردن و مهلت دادن به شما آن را از شما می پوشاند؛ چون اگر آن را به شما اعلام می کرد، در همان شب، عمل می کردید و در غیر آن شب عبادت را ترک می کردید، و امید دارم که اگر خدا بخواهد شب قدر را به خطا نگیرید.[5]
[h=2]
تداوم شب قدر[/h] از امیرالمۆمنین علیه السّلام روایت شده كه به ابن عباس فرمود: همانا شب‏ قدر در هر سالى هست، و در آن شب كار همه سال فرود آید، و براى آن كار پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سرپرستانى هست، ابن عباس عرض كرد: آن سرپرستان كیانند؟ فرمود: من و یازده تن فرزندانم كه از صلب منند امامانى هستند كه فرشتگان با آنان حدیث كنند. [6]
امام على علیه السلام غالبا می فرمود كه: هر گاه تیمى و عدوى (ابوبكر و عمر) خدمت پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله بودند و آن حضرت سوره «انا انزلناه» را با خشوع و گریه تلاوت می فرمود، می گفتند: چقدر در این سوره دلت می سوزد، پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله می فرمود: براى آنچه چشمم (فرشتگان را در شب‏ قدر) دیده و دلم (بیان هر امر محكم را در آن شب) فهمیده و نیز براى آنچه دل این شخص (على علیه السلام) پس از من در می یابد. آنها می گفتند: مگر شما چه دیده‏ئى و او چه می بیند؟ حضرت براى آنها روى خاک می نوشت‏ تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ سپس مى‏فرمود: پس از اینكه خداى عز و جل فرماید «هر امرى» دیگر چیزى باقى می ماند؟ می گفتند: نه، می فرمود: می دانید آنكه هر امرى بر او نازل مى‏شود كیست؟ می گفتند: تو هستى اى رسول خدا، می فرمود: آرى، اما شب‏ قدر بعد از من هم می باشد؟ می گفتند: آرى، می فرمود: در شبهاى قدر پس از من هم آن امر نازل مى‏شود؟ می گفتند: آرى.

به امیرالمۆمنین علیه السلام گفتند: ما را از شب قدر آگاه کن. فرمود: خالی از این نیستم که آن را بدانم و از شما پنهان کنم. شک ندارم که خداوند به خاطر کمک کردن و مهلت دادن به شما آن را از شما می پوشاند؛ چون اگر آن را به شما اعلام می کرد، در همان شب، عمل می کردید و در غیر آن شب عبادت را ترک می کردید، و امید دارم که اگر خدا بخواهد شب قدر را به خطا نگیرید

می فرمود: به چه كسى نازل مى‏شود؟ مى‏گفتند: نمی دانیم، پیغمبر دست بر سر من می گذاشت و می فرمود: اگر نمى‏دانید، بدانید، آن شخص پس از من این مرد است، سپس آن دو نفر شب قدر را بعد از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله می شناختند، بواسطه هراس سختى كه در دل آنها مى‏افتاد.[7]

[h=2]شب قدر شب اهل بیت علیهم السلام[/h] امام جواد از پدرش از پدران بزرگوارشان از امیرالمۆمنین صلوات اللَّه علیهم اجمعین روایت كند كه گفت: از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم شنیدم كه به اصحابشان مى‏فرمود: به شب‏ قدر ایمان بیاورید كه آن شب براى علیّ‏ بن أبى طالب و فرزندان یازده‏گانه پس از اوست.[8]

[h=2]احیاء شب قدر[/h] امام علی علیه السلام: پیامبر خدا در دهه آخر ماه رمضان بستر خود را جمع می کرد و کمرش را می بست و شب بیست و سوم خانواده خود را بیدار می کرد و در آن شب به صورت خفتگان آب می پاشید.[9]

پی نوشت ها :‌
1.الكافی، ج‏1، ص 533
2.الإنصاف فى النص على الأئمة ع با ترجمه رسولى،ص 195
3.ابن بابویه، معانی الأخبار / ترجمه محمدى، ج‏2 ؛ ص250، دار الكتب الإسلامیة - تهران، چاپ: دوم، 1377ش.
4.مجلسى، بحار الأنوار، ج‏94، ص5، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
5.مراقبات ماه رمضان، ری شهری، ترجمه محدثی،ص 373، دارالحدیث قم،چاپ پنجم 1385
6.ارشاد، شیخ مفید-ترجمه رسولى محلاتى، ج‏2، ص327
7.كلینى، أصول الكافی / ترجمه مصطفوى، ج‏1 ؛ ص363و 364،كتاب فروشى علمیه اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1369 ش.
8.ابن بابویه، كمال الدین / ترجمه پهلوان، ج‏1 ؛ ص525، دار الحدیث ؛ قم، چاپ: اول، 1380 ش.
9.مراقبات ماه رمضان، ری شهری، ص 417

[h=1]دعای افتتاح از ویژگی های «ساقی کوثر» می گوید[/h]


[/HR] دعای افتتاح، منقول از امام زمان ارواحنا فداه (عج) است که توصیه شده تا بهترین لحظات مناجات با خدا در ماه مبارک رمضان به مدد آن سپری شود. در دعای افتتاح پس از حمد و ثنای الهی نخست به آستان مقدس پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله عرض ادب می شود و پس از صلوات بر وجود پر برکت ایشان با یادآوری خاندان آن حضرت، در خواست درود الهی بر تک تک آن بزرگواران می کند. از آن جا که خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله به وسیله حضرت علی علیه السلام ادامه پیدا می کند، این صلوات از ایشان آغاز می شود و به حضرت مهدی (عج) خاتمه پیدا می کند. و در طی آن به اوصافی از حضرت اشاره می شود که با تحلیل قرآنی آنها می توان به حقایق ارزشمندی دست یافت. از جمله اینکه اعتقاد به امامت از ضروری ترین شروط قبول توحید می باشد.
[/HR]
اکنون به برخی از ویژگی های حضرت امیرالمومنین علیه السلام در دعای افتتاح می پردازیم.
[h=2]امیرالمومنین[/h] امام عصر (عج) ابتداً، امام علی علیه السلام را با لقب «امیرالمومنین» معرفی کرده اند و این خود نکته جالبی است چرا که مقام وصی، عبد، ولایت، حجت، آیت کبری، نبأ عظیم در جای خود شاید خیلی مهم تر از این لقب ایشان باشد اما امام زمان (عج) از مقدم آوردن این لقب هدفی خاص داشته اند و ناگفته پیداست که در حکومت اسلامی، شخص باید دارای صفات و ویژگی هایی باشد تا امیرالمومنین و رهبر شود.
واژه امیر از «مار، یمیر، میره» به معنی طعام دادن و آذوقه خوب برای خانواده تهیه کردن است. (راغب اصفهانی، 1412ق: ص783؛ قرشی، 1371 ش: ج7، ص 324)
از حضرت ابوالحسن علیه السلام سوال شد چرا آن حضرت امیرالمومنین نامیده شد؟ فرمود:
زیرا او مومنین را طعام علمی می دهد مگر نشنیده ای که خدا در کتابش می فرماید: «و نمیر اهلنا» (یوسف/ 65)، «و ما خانواده خود را طعام می دهیم»
در روایت دیگر در جواب این سوال امام باقر علیه السلام فرمودند: «لأنه میره العلم یمتار منه و لایمتار من أحد غیره» (کلینی، بی تا: ج1، ص 412؛ صدوق، بی تا: ج1، ص 160) زیرا حضرت علیه السلام طعام و خواربار علم بود که دیگران از او تغذیه می کردند و احدی غیر از آن حضرت این طور نبود.
همان طور که مفتاح، معنای گشایش و گشودن را در خود دارد، ولایت نیز به کلید تشبیه شده چرا که کلید بازکننده درهای بهشت است. زیرا وقتی ولایت باشد نماز، زکات، روزه و حج، معنا و ارزش پیدا می کنند و در نبودن ولایت، هیچ کدام از این ها، برای انسان سودی نخواهد داشت

امیرالمومنین یکی از القابی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله طبق روایت به حضرت علی علیه السلام اختصاص داد آن گاه که پیامبر صلی الله علیه وآله زنده بودند، امام علی علیه السلام را به عنوان امیرالمومنین لقب داد و معرفی کرد. گرچه پیشوایان دین و ائمه ی معصومین علیهم السلام همه امیرالمومنین هستند ولی این لقب تنها به حضرت علی علیه السلام اختصاص یافت و دیگر ائمه اهل بیت علیهم السلام حاضر نبودند کسی آن ها را امیر المومنین خطاب کند.

[h=2]وصی رسول[/h] وصی یعنی سفارش شده و جمع آن اوصیاء است. معنای دیگر وصی، اتصال و وصل کردن است و بنابراین در ماده وصی یک نوع ارتباط و اتصال وجود دارد. اصل کلمه وصی به معنای اتصال چیزی به چیز دیگر است. (ابن فارس، 1415 ق: ص 1094) بنابراین وصی کسی است که نوعی ارتباط در ارسال سفارش از وصیت کننده به دیگران دارد و در واقع وصیت آن است که موصی کارش را به کارهای وصی متصل می کند یا کارهای قبل از مرگ یعنی امر دنیا را به کارهای بعد از مرگ یعنی آخرت متصل می کند. بدین سبب معنی اصطلاحی وصیت، اتصال کارهای وصیت کننده به وصی و تداوم آن از ناحیه ی اوست. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: علی بن ابی طالب بعد از من امام، پیشوا و جانشین من است. (مجلسی، بی تا: ج38، ص 90) وصی یکی از امتیازات و صفات حضرت علی علیه السلام است چرا که او وصی و جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله است .
[h=2]
عبدالله[/h] مقام بندگی مقدّم بر همه ی ویژگی های کمال در انسان های برگزیده می باشد همان طور که اوصاف پیامبر صلی الله علیه وآله نیز این گونه آورده شده «عبده و رسله». بندگی تنها یک ادعا از طرف بنده و عبد به مولای خود نیست بلکه بالاترین مقام برای انسان بندگی است که براساس تمام مقامات و مراتب کمال به آن نایل می شود و این جاست که علی این عبد خالص خداوند می فرماید:
«الهی کفی بی عزا أن اکون لک عبدا و کفی بی فخرأ أن تکون لی ربا» (مجلسی، بی تا: ج74، ص402)، «ای معبود من این سربلندی برای من بس که بنده ی تو باشم و این برای من کافی است که پروردگارم باشی

[h=2]ولی الله[/h] آیات بسیاری در قرآن وجود دارد که امامان معصوم علیهم السلام در تأویل و تفسیر، به مقام ولایت علی علیه السلام اشاره کرده اند چرا که آنان به حق مفسران قرآنند از امام باقر علیه السلام روایت است که فرمود: اسلام بر پنج پایه گذاشته شده نماز، زکات، روزه، حج، ولایت. سوال شد: کدام یک از آن ها افضل می باشد؟
فرمود: ولایت از همه آن ها افضل است و کلید آن ها می باشد و راهنمای مردم به آن چهار پایه است.» (مجلسی، بی تا: ج65، ص 332)
همان طور که مفتاح، معنای گشایش و گشودن را در خود دارد، ولایت نیز به کلید تشبیه شده چرا که کلید بازکننده درهای بهشت است. زیرا وقتی ولایت باشد نماز، زکات، روزه و حج، معنا و ارزش پیدا می کنند و در نبودن ولایت، هیچ کدام از این ها، برای انسان سودی نخواهد داشت.

آن گاه که پیامبر صلی الله علیه وآله زنده بودند، امام علی علیه السلام را به عنوان امیرالمومنین لقب داد و معرفی کرد. گرچه پیشوایان دین و ائمه ی معصومین علیهم السلام همه امیرالمومنین هستند ولی این لقب تنها به حضرت علی علیه السلام اختصاص یافت و دیگر ائمه اهل بیت علیهم السلام حاضر نبودند کسی آن ها را امیر المومنین خطاب کند

[h=2]اخی رسول الله[/h] در روایات بسیاری است که رسول خدا صلی الله علیه وآله با امیرالمومنین علیه السلام خطاب برادری نموده و مرتبه اخوت و نزدیکی را به آن بزرگوار رسانیده است. (زمردیان، 1350 ش: ص 321) مثلا رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: همانا خداوند تبارک و تعالی اطاعت من را بر شما واجب گرداند و شما را از عصیان و سرپیچی من نهی فرمود و بعد از من اطاعت از علی علیه السلام را همانند اطاعت من بر شما واجب گرداند و او را برادر و وزیر و جانشین و وارث من قرار داد. (مجلسی، بی تا: ج38، ص 91)
یکی از افتخارات حضرت علی علیه السلام این است که در اوایل هجرت، وقتی پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله عقد مۆاخات «برادری» بین مهاجرین و انصار برقرار کردند یعنی آنها عقد اخوت خواندند، امام علی علیه السلام را به عنوان برادر خود انتخاب کردند و با او عقد اخوت خواندند. (ایزدی، 1383 ش: 195)

[h=2]نتیجه گیری[/h] بهترین قالب ارتباطی میان انسان و معبود خود، قالب دعا و نیایش است. دعای افتتاح دربردارنده سه اصل از مهم ترین اصول دین یعنی توحید، نبوت و امامت می باشد. هر کدام از دعاهایی که از پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام به دست ما رسیده، خوانی است آسمانی که برای ما گسترده اند تا از آن بهره گیریم و به غنای معنوی دست یابیم. سخن این است که در لابه لای سطور هر دعا، به قدری حقایق نهفته است که زاد و توشه حرکت همیشگی کاروان انسان ها را به سر منزل انسانیت بسنده است، به این شرط که ژرف در آن ها بنگریم و عبارات آن را که در کمترین کلمات، عمیق ترین معانی را دارند سرسری نگیریم و از آن آسان نگذریم. ذکر صلوات در سخنان ائمه علیهم السلام مورد اهمیت شایانی بوده است به خصوص در دعای افتتاح که، صلوات جامع است، زیرا پس از حمد الهی، بر یکایک معصومین سلام و درود فرستاده شده تا ضمن تصدیق حجیت هر یک از ایشان، بر وجود ملازمت میان سه اصل توحید، نبوت و امامت تأکید گردد.

[=Georgia]
بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا صاحب الزمان
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

امشب زمین دگرگون است ... شب , شب وصال مولای عالمیان است . امشب مولای زمین و اسمان شوق عجیبی برای پرواز دارد چشم های دوخته به اسمانش خبر از پروازش دارند ... از عروج امشبش دیگر یتیمان هم یتیم واقعی میشوند ...
امشب شب قدر است ... قدری که علی در ان به وصال یارش رسید

صلی الله علیک یا صاحب الزمان

[h=2]حکمت و سرّ نهفته در قرآن به سر گرفتن و توسل جستن به حضرات معصومین علیهم‌السلام در شب قدر چیست؟[/h]

گفته‌اند رمضان، سیّد ماه‌های سال است و شب‌های قدر، سیّد اوقات ماه رمضان. قافله رمضان اینک رسیده است به منزلگاه شب‌های‌ قدر. شب‌هایی که هدیه خدای رحمان‌ است به امت مرحومه پیامبر رحمت(ص).
شب قدر بیست ‌و یکم از نیمه گذشته است. شبستان مسجد، موج می‌زند از فوج جمعیتی انبوه از مردمان خداجو و شب‌زنده‌دار، که غرق در اشک و آه، پیوسته و یک‌ریز نام خدا را بر لب زمزمه می‌کنند. با هر فراز از هزار نام نامی خداوند در جوشن کبیر، جمعیت یک‌صدا زبان مترنم می‌کنند به ترجیع‌بند شریف" سبحانک یا لا اله الا انت، الغوث الغوث، خلصنی من النار یا رب" و اوج استغاثه خلق به خالق در زیباترین لحظه‌های این شب رقم می‌خورد.
روحانی مسجد که ساعتی است دل‌ها را به ضیافت معارف زلال قرآن و عترت(علیهم‌السلام) برده است، پیش از مراسم قرآن به سر، پرده از سِرّ این آئین نیکو می‌گشاید.
می‌گوید: هر حُکمی از احکام شریعت و هر رهنمودی از اولیای دین، در پس و پنهان خود، سرّ و حکمتی نهفته دارد. که وقتی پرده از این اسرار گشوده می‌شود، عمل بدانها را شوق‌انگیز می‌کند و لذت‌بخش. یکی از این رهنمودهای دینی، آئین پسندیده‌ "قرآن به سر نهادن" و توسل به ذوات نورانی حضرات معصومین(علیهم السلام) است که در اغلب کتاب‌های ادعیه و مناجات مورد تاکید بزرگان دین بوده و هست.
قرآن به سر گرفتن در شب‌های قدر و در همان حال، خدا و خاندان وحی(علیهم السلام) را بدان سوگند دادن، البته بی‌حکمت و راز نیست.
آنگاه با یکی دو مقدمه، حکمت این کار را چنین تشریح می‌کند:
یک. شب قدر، که مهبط وحی است به فرموده قرآن، پدیده‌ای است مستمر که هر سال با نزول اجلال ملائک بر زمین تکرار می‌شود. قرآن کریم در سوره قدر، با فعل مضارع "تَنَزَّلُ" که دلالت می‌کند بر دوام و استمرار، بدین نکته اشارت فرموده است.
کسی که این شب را درک می‌کند ره صد ساله را به یک شب می‌پیماید. درک یک شب، رتبه آدمی را به اندازه یک عمر 83 ساله بندگی بلکه بیشتر، بالا می‌برد و این رتبت و مرتبت تا سال بعد برای آدمی باقی خواهد ماند مشروط به اینکه بشر دامن را به گناه نیالاید و رتبه بندگی‌اش را تنزل ندهد.
دو. شب قدر شب ولی الله است و خداوند اصل این ضیافت را برای ولیّ‌اش برپا کرده است تا ملائک بر او وارد شوند و ریز و درشت سرنوشت آدمیان و عالمیان را با او در میان نهند. ما نیز به یمن حضور او و از طفیل وجود حضرتش، ریزه‌خور این خوان گسترده‌ایم. رزق خاص این سفره، البته نصیب کسانی می‌شود که دست توسل به دامن اهل‌بیت (علیهم‌السلام) دراز کرده باشند. چرا که آنها باب رزق الهی‌اند که فرمود: و بِیُمنِه رُزِقَ الوَری و بِوجودهِ ثَبَتَتِ الارضُ و السَّماء.(دعای عدیله). از برکت وجود ذی‌جود امام زمان(عج) است که نه فقط خلایق که مخلوقات روزی می‌خورند.
و نیز فرمود: مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ ... وَ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُم (زیارت جامعه کبیره).
نتیجه اینکه بیدار بودن در شب قدر شرط لازم است و شرط کافی، ورود از باب الله است. توجه ویژه ما به ولیّ خدا در فردا و فرداهای شب قدر، شاهد بر درک شب قدر و رفعت مقام بندگی ماست.
[h=2]اهل بیت(علیهم السلام) عدل قرآن و بالاتر از شب قدر[/h] در پاره ای از نصوص دینی آمده است که هر کس حقیقت مقام حضرت زهرا(س) را درک کند، شب قدر را درک کرده است.( تفسیر فرات کوفی ص 581). این روایت اگر چه مرسله است و از حیث سندی مخدوش، اما باز بازگوکننده حقیقت مقام حضرت زهرا(س) نیست چرا که دخت پیامبر(ص) مطابق با متون روایی، از اصحاب کساء، عصمت کبرای خداوند و یکی از ثقلین است که عدل قرآن شناخته می‌شود. پس باید بالاتر از شب قدر باشد نه همتای آن، چرا که شب قدر، برکتش را وامدار نزول قرآن است و اگر اهل بیت(ع) عدل قرآنند، پس همان حکمی را دارند که قرآن دارد.


بر اساس گزارشات تاریخی،‌ عثمان در حادثه ای فتنه انگیز به قتل رسید و پس از وی، مردم عراق با امام علی علیه السلام بیعت کردند ولی معاویه و به تبع او مردم شام، از همان ابتدا با اعلام عدم مشروعیت حکومت حضرت، از بیعت با ایشان سر باز زدند. حکومت معاویه استمرار یافت و به مدت 40 سال بر مردم شامات حکمرانی کرد، در مواجهه با امام علی علیه السلام در جنگ صفین شکست نخورد و امام حسن علیه السلام را وادار به قبول صلح کرد. ولی مردمی که تحت زعامت حضرت علی علیه السلام بودند، بیشتر از 5 سال، نتوانستند ایشان را تحمل کنند. اما چرا؟ چرا عدالت بر ذائقه ها آنقدر تلخ می آید که تاب تحمل آن را جز برای برهه ای کوتاه ندارند؟ چرا معاویه در استمرار بخشیدن به حکومت خود از امیرالمومنین علیه السلام تواناتر بود؟ نگاهی دقیق به متن جامعه ای که امیرالمومنین علیه السلام و معاویه در آن زندگی می کردند پرده از بسیاری از حقایق برخواهد داشت و پاسخ انبوهی از سوالات را روشن خواهد نمود.

[h=4]مسأله تغییر شخص یا تغییر سبک زندگی[/h] پس از قتل عثمان و اقبال و روی آوردن مردم به امیرالمومنین علیه السلام برای تصدی امر خلافت، حضرت با آنها اتمام حجت می کنند که: دیگر مساله، تنها آمدن یک شخص جدید به عنوان زعیم و حاکم اسلامی نیست، چنین نیست که بگویید علی هم یکی است مثل سایر حکام قبل، می آید و پس از مدتی می رود و دیگری جانشین او می شود و زندگی روزمره ما هم، همچنان که تاکنون گذشته است، سپری می شود. نه خیر، اگر مرا به عنوان رهبر و حاکم خود انتخاب کنید، دیگر نباید توقع داشته باشید گذران زندگی شما به همان منوالی باشد که تا کنون بوده است، دیگر نباید انتظار داشته باشید که حکومت به همان صورتی با شما رفتار کند که تاکنون می کرده است. مساله، تنها مساله تغییر یک شخص نیست، مساله تغییر شیوه و مدل حکومتی است، شیوه ای که 25 سال از آن جدا افتادید و به سبک زندگی دیگری خو کردید.

اسلامی که از ابتدا وارد شامات شد اسلام اموی بود و در طول 40 سال حکومت معاویه، آنچه مردم دیدند و شنیدند و آموختند، اسلامی بود که توسط معاویه به آنها عرضه می شد. مردم شامات هیچ گاه با سنت ناب نبوی آشنا نشدند. نه امام علی علیه السلام را دیدند و نه حتی وصفی از این شخصیت عظیم و منحصر به فرد جهان اسلام شنیدند

[h=4]تیزبینی منحصر به فرد نسبت به جامعه خویش[/h] به همین دلیل است که حضرت در ابتدا و قبل از هر چیز دیگری به کسانی که برای بیعت، نزد ایشان آمده بودند می فرماید:(١)
«دعونی و التمسوا غیری : مرا وا گذارید و به سراغ شخص دیگری بروید، فإنّا مستقبلون أمرا له وجوه و ألوان: زیرا در صورت بیعت با من، قرار است به استقبال چیزی برویم که چهره های مختلف و جهات متعددی دارد، وقایعی که قرار است برای من و شما اتفاق بیافتد، مسائل ساده و به اصطلاح یک مجهولی نیست، مسائلی است پیچیده و سخت و فتنه انگیز که لا تقوم له القلوب، و لا تثبت علیه العقول: دل ها در آن استوار نمی ماند و عقل ها ثبات ندارند، دچار شک و تردید می شوید و دل هایتان متزلزل می گردد. چرا؟ به این دلیل که هم اکنون در شرایطی به سر می برید که و إنّ الآفاق قد أغامت و المحجّة قد تنكّرت: چهره افق حقیقت را ابرهای تیره فساد گرفته است و راه مستقیم حق، ناشناس مانده است، به این دلیل که 25 سال است که سیره رسول الله صلی الله علیه و آله را فراموش کرده اید و حق و باطل را با هم آمیخته اید و به بدعت ها تن داده اید و تنها به حفظ پوستینی از اسلام بسنده کرده اید.
و اعلموا أنّی إن أجبتكم ركبت بكم ما أعلم: بدانید اگر من دعوت شما را اجابت کنم و خلافت را به دست بگیرم طبق تشخیص خود با شما رفتار خواهم کرد، و لم أصغ إلى قول القائل و عتب العاتب: و به سخن و قیل و قال این و آن گوش فرا نمی دهم و به سرزنش احدی اعتنا نخواهم کرد و إن تركتمونی فأنا كأحدكم ولی هم چنان راه برای شما باز است، می توانید مرا رها کنید و سراغ شخص دیگری بروید که در این صورت من هم همانند شما مطیع فرمان او خواهم شد، و لعلّی أسمعكم و أطوعكم لمن ولّیتموه أمركم: و شاید هم شنواتر و مطیع تر از شما! بنابراین اگر قرار است هم چنان راحت طلب و مسئولیت گریز باشید، اگر قرار است همانند گذشته تمام همّ و غم ّتان دنیا باشد و تا زمانی دم از دین بزنید که به سختی نیافتاده اید و به بلایی گرفتار نشده اید و أنا لكم وزیرا، خیر لكم منّی أمیرا: در این صورت، من وزیر و مشاورتان باشم بهتر از آن است كه امیر و رهبرتان گردم. اگر من امیر شما بشوم، شما را به زحمت می اندازم، مسئولیت های بزرگ بر دوش شما قرار می دهم، شما را مجبور می کنم سلاح به دست بگیرید و به جنگ هایی بروید که هیچ توجیه مادی برای شما ندارد بلکه فقط برای زدودن انحراف ها و اعوجاج هاست.»

اما مساله در خور توجه درباره بیانات ابتدایی امیرالمومنین علیه السلام در میان مردمی که برای بیعت با ایشان گرد هم آمده بودند، رمزگشایی از تحلیلی است که حضرت از فضای حاکم بر آن زمان جامعه اسلامی ارائه دادند. برای رسیدن به این مقصود، ضروری است که حوادث و اتفاقات دوران کوتاه حکومت حضرت مورد تامل و بازنگری دقیق قرار گیرد تا ذهنیت و فضای حاکم بر مردم جامعه اسلامی مورد مخاطب امیرالمومنین علیه السلام روشن تر شود.

[h=4]آزمونی سخت در صحنه غبارآلود فتنه[/h] در این میان، یکی از حوادثی که بالعیان نشان داد مردم حقیقتا تاب تحمل همراهی با امام خود را ندارند جنگ صفین بود. بررسی تفاوت های جامعه تحت زعامت امام علی علیه السلام و جامعه تحت حکومت معاویه از حقایق مهمی پرده بر می دارد و افق جدیدی در تحلیل و درک وقایع و اتفاقات آن زمان به روی ما می گشاید. در این مجال کوتاه، سه تفاوت عمده و اساسی بین این دو جامعه را مورد مطالعه قرار خواهیم داد:

[h=4]توطئه ناپیدای نفاق[/h] بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، مسلمانان جنگ‌های مختلفی با رومیان و ایرانیان داشتند که به پیروزی‌های بزرگی نیز دست یافتند. در غرب سرزمین‌های اسلامی، فتوحات بزرگی؛ مانند فتح شامات و بیت المقدس نصیب مسلمانان گشت. یزید بن ابی‌سفیان نیز یکی از فرماندهانی بود که برای جنگ‌های شامات به آن منطقه گسیل شده بود. وی از طرف حکومت مرکزی، فرماندار آن مناطق شد تا این‌که در سال هجدهم هجری بر اثر طاعون مرگش فرا رسید. خلیفه دوم، برادر یزید بن ابی‌سفیان یعنی معاویه را به جانشینی برادرش برگزید و این‌گونه بود که معاویه زمام امور شامات را در دستان خود گرفت. (٢)
با این اوصاف، اسلامی که از ابتدا وارد شامات شد اسلام اموی بود و در طول 40 سال حکومت معاویه، آنچه مردم دیدند و شنیدند و آموختند، اسلامی بود که توسط معاویه به آنها عرضه می شد. مردم شامات هیچ گاه با سنت ناب نبوی آشنا نشدند. نه امام علی علیه السلام را دیدند و نه حتی وصفی از این شخصیت عظیم و منحصر به فرد جهان اسلام شنیدند. شخصی به نام علی علیه السلام در میان آنان پایگاهی مردمی نداشت و اصول و شعارهای او در بین آنها جایگاهی نداشت.

معاویه به مدت 40 سال بر مردم شامات حکمرانی کرد، در مواجهه با امام علی علیه السلام در جنگ صفین شکست نخورد و امام حسن علیه السلام را وادار به قبول صلح کرد. ولی مردمی که تحت زعامت حضرت علی علیه السلام بودند، بیشتر از 5 سال، نتوانستند ایشان را تحمل کنند. اما چرا؟ چرا عدالت بر ذائقه ها آنقدر تلخ می آید که تاب تحمل آن را جز برای برهه ای کوتاه ندارند؟

این در حالی بود که معاویه با شعار خونخواهی از قاتلین عثمان (٣)، به مراتب جایگاهی مردمی تر و پذیرفته شده تر در میان مردم جامعه ای داشت که علی علیه السلام بر آنها حکومت می کرد. خلیفه سوم برای خود در بین مسلمانان جامعه ی حکومت مرکزی جایگاهی داشت و افراد زیادی او را به عنوان زعیم اسلامی پذیرفته بودند و معاویه با در دست گرفتن پیراهن خلیفه مقتول و اعلام شعار خونخواهی، طبیعتا در بین بخش قابل توجهی از مردم جامعه حکومت مرکزی، برای خود اعتبار و ارزش کسب می کرد.
در کتاب «الکامل فی التاریخ» ابن اثیر در شرح وقایع آغازین جنگ صفین چنین آمده است:
پس از پایان واقعه جمل، امام علی -علیه السلام- پیکی را نزد عبدالله بجلی و همچنین اشعث بن قیس که از طرف عثمان به ترتیب حاکم همدان و آذربایجان بودند، فرستاد تا از مردم تحت فرمان خود برای حضرت علی -علیه السلام- بیعت بگیرند. سپس نامه ای به معاویه نوشت به این مضمون که مهاجرین و انصار بر بیعت با من متفق شده اند و طلحه و زبیر بیعت را نقض کردند که با آنها جنگیدم. اکنون تو را دعوت می کنم که با مهاجرین و انصار همکاری کنی و به اطاعت از من گردن نهی. نامه امام علی -علیه السلام- به معاویه رسید و او با عمرو مشورت کرد و عمرو چنین راى داد كه معاویه اهل شام را دعوت كند و خون عثمان را به گردن امام على -علیه السلام- بگذارد و آنها را به خونخواهى عثمان از حضرت على -علیه السلام- وادار و تشجیع كند و آنها را به جنگ سوق دهد. معاویه هم، چنین كرد و توسط نعمان بن بشیر پیراهن خون آلود عثمان را به شام آورد و آن را با انگشت هاى قطع شده "نائله" همسر عثمان بر منبر برافراشت. سپاهیان با دیدن این صحنه سخت متاثر شدند و گریستند و سوگند یاد کردند که قاتلین عثمان را بكشند و از آنها انتقام بگیرند.(4)

پی نوشت:
1) نهج البلاغة، خطبه 91.
2) ترجمه تاریخ ‏الطبری، ج‏5،ص 140.

3) شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏4، ص: 14
4) ترجمه الکامل، ج10،ص40.

[h=1]بی گناه ترین متّهم در قتل یک خلیفه[/h]
تاریخ پُر است از وقایعی که اگر کسی بدون مطالعه حوادث پیشین، آنها را ورق بزند دچار شگفتی و ناباوری می شود. ماجرای کشته شدن خلیفه سوم، عثمان، و نیز کفن و دفن او از جمله حوادثی است که شخص ناآشنا را به تعجب وا می دارد. در اینجا اندکی به این واقعه می پردازیم و در ضمن آن با محل دفن عثمان و جریانات مربوط به مرگ او نگاهی می کنیم و نشان می دهیم کسی که متهم اصلی قتل عثمان معرفی شد – یعنی امام علی علیه السلام – از همه بی گناه تر بوده است.


[/HR] [h=2]مرگ غیرطبیعیِ خلیفه[/h] در حقیقت عثمان به مرگ طبیعی نمرده است. قیام و انقلاب مردمی سبب قتلش شد. اموال فراوانی که از بیت المال به بستگان خود می بخشید و افراد ظالمی را که بر مردم، استاندار می نمود و شکنجه هایی که علیه مخالفان خود روا می داشت و بی عدالتی ها و نظام طبقاتی که ایجاد کرده بود، مردم را به ستوه آورد. مردمی که برای اعتراض آمده بودند دو بار او را محاصره کردند و هر بار که با وعده های او، راضی می شدند، قاصدی مخفی از حکومت را در راه می یافتند که به استاندارشان حرفی خلاف وعده اش نوشته بود. مردم خشمگین سرانجام متوجه می شدند که کارها زیر سر مروان است که یکی دیگر از بستگان متنفذ دربار است و عثمان هم با حمایت های دائمی خود از مروان و جریانات پُر کش و قوسی که در این زمان به وقوع پیوست سرانجام کشته شد. این قتل در نظر مردم کار ناپسندی نبود و به حدی از او خشمگین بودند که حتی تشییع جنازه و تدفین شایسته ای هم از او نشد.
نارضایتی مردم و سرسختی عثمان اوضاع را روز به روز وخیم تر می کرد و انقلابیون عثمان‏ را در محاصره قرار داده بودند و بر او فشار آورده بودند كه یا تغییر روش بدهد یا استعفا كند. در این میان امام امیرالمومنین علی علیه السلام یگانه كسى كه مورد اعتماد طرفین و سفیر فی ما بین بود و نظریات هر یك از آنها را علاوه بر نظریات خود به طرف دیگر مى‏گفت.(1) [علیرغم اینکه امام علی علیه السلام، عثمان را غاصب خلافت و مقام وصایت خویش می دانست، با این حال] از نصیحت و خیرخواهى دریغ نمى‏كرد؛ در وقتى كه عثمان محصور بود، هم راه صلاح را به او نشان داد و هم به او آب‏ و آذوقه رساند.(2)
سرانجام عثمان کشته شد اما جنازه او همچنان بر زمین بود به طوری که سه روز طول کشید. [مردم چنان خشمگین بودند که خانواده اش می ترسیدند او را دفن کنند] سرانجام از امام علی علیه السلام برای دفن او اجازه گرفتند و ایشان اجازه دادند اما مردم در سر راه، جنازه را سنگباران می کردند که امام علی علیه السلام با پیام خود آنها را از توهین به جنازه باز داشتند. جنازه او در خارج از بقیع در باغی که گفته می شود محل دفن یهودی ها بوده دفن شد. (3) سال ها بعد در زمان سلطنت معاویه، دستور رسید که دیوار آنجا خراب شود و اموات در آنجا دفن شود تا به این وسیله قبر عثمان هم داخل بقیع حساب شود.
نقش امام علی علیه السلام به عنوان کسی که با نصیحت های خود به عثمان و با آرام کردن مردم انقلابی نهایت سعی خود را در جلوگیری از این حادثه ایفا نمود، بی بدیل است. اگر حمایت های امیرالمومنین علیه السلام نبود، عثمان خیلی زودتر از اینها کشته شده بود و نیز ممکن بود مردم حتی به جسد او هم توهین کنند

محل دفن عثمان در قرن های مختلف معین بوده و مانند بقیه قبور معروف بقیع دارای بارگاهی بزرگ بوده که تا قبل از تخریب قبور توسط وهابیان هم موجود بوده است.

[h=2]تحلیلی صادقانه از صادقترین شاهد عینی[/h] صادق ترین شخصی که بخواهد جریانات عثمان را برایمان روشن کند، مولایمان امیرالمومنین علی علیه السلام است که در اینجا به دو کلام ایشان توجه می کنیم:
اول: من وضعش را در چند جمله برای شما خلاصه می کنم: او به جور و اسراف حکومت راند و شما هم بیش از حدّ بی تابی کردید. برای خدا حکم حقی است درباره او که جور و اسراف داشت و برای شما که خارج از حد عمل کردید.(4)
دوم: اما بعد، شما را از وضع عثمان آگاه می کنم چنان که شنیدنش چون دیدنش باشد: مردم از او عیب جویی کردند و من فردی از مهاجران بودم که اکثرا از او می خواستم رضای مردم را جلب کند و کمتر در پی سرزنشش بودم. سبک ترین برنامه طلحه و زبیر درباره او تندوری و نرم ترین کارشان فشار آوردن به او بود. عایشه هم ناگهان در حق او خشم گرفت، آنگاه عده ای بر کشتن او مهیا شدند و او را کشتند و مردم بدون اکراه و اجبار بلکه از روی میل و اختیار با من بیعت کردند.(5)
مطالعه خطبه 240 و نامه های 6 و 9 و10 و 28و 37 و 54 و 58 و 64 نهج البلاغه را هم به علاقمندان توصیه می کنیم.

علیرغم اینکه امام علی علیه السلام، عثمان را غاصب خلافت و مقام وصایت خویش می دانست، با این حال از نصیحت و خیرخواهى دریغ نمى‏كرد؛ در وقتى كه عثمان محصور بود، هم راه صلاح را به او نشان داد و هم به او آب‏ و آذوقه رساند

[h=2]گرگ صفتانِ فرصت طلب[/h] نکته تأمل برانگیز تاریخی آن است که عایشه اولین کسی است که به عثمان «نعثل» گفت (به معنای پیرمرد احمق یا مرد ریش دراز) و می گفت: نعثل را بکشید(6) اما خود عایشه بعدها به همراه طلحه و زیبر و عده ای دیگر در حکومت امیرالمومنین علی علیه السلام شورش کردند و بهانه شان خونخواهی عثمان بود در حالی که خود جزو آتش بیاران آن معرکه بودند!
همچنین در زمان زنده بودن عثمان، معاویه که با نیروى عظیم خودش در شام بود و از فتنه و مقدمات و نتایج آن هم آگاه بود، عمدا از فرستادن کمک به عثمان خودداری کرد تا بعدا بتواند از مرگ او بهره برداری كند. خبر قتل عثمان که رسید، فریاد «واعثماناه» را بلند كرد، پیراهن عثمان را بر چوب كرد و بر منبر گریه كرد و اشك ها از مردم گرفت و این آیه قرآن را شعار قرار داد: «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً»(7) و صدها هزار نفر دعوت او را براى خونخواهى عثمان اجابت كردند.

[h=2]اگر امام نبود...[/h] نقش امام علی علیه السلام به عنوان کسی که با نصیحت های خود به عثمان و با آرام کردن مردم انقلابی نهایت سعی خود را در جلوگیری از این حادثه ایفا نمود، بی بدیل است. اگر حمایت های امیرالمومنین علیه السلام نبود، عثمان خیلی زودتر از اینها کشته شده بود و نیز ممکن بود مردم حتی به جسد او هم توهین کنند. این است نمونه ای از بزرگواری های اولیای خدا حتی در مقابل کسانی که به ایشان ستم روا داشته اند.

پی نوشت:
1) مجموعه آثار شهید مطهری، ج16، ص477.
2) مجموعه ‏آثار استاد مطهرى، ج‏17، صفحه 434.
3) تاریخ الطبری، ج3، ص438.
4) نهج البلاغه، خطبه 30، ترجمه استاد حسین انصاریان.
5) نهج البلاغه، نامه اول، ترجمه استاد حسین انصاریان.
6) تاریخ الطبری، ج3، ص476 و الکامل فی التاریخ، ج3، ص 206.
7) اسراء/33.

[h=1]اهلِ‌قبله‌ی بی‌بصیرت در مصاف با حقّ[/h]
شرایط جدیدی برای مسلمانان پیش آمده است. این اولین باری است که حاکم اسلامی دستور جنگ با مسلمانان را صادر می‌کند. هیچ یک از چهار حاکم قبلی جهان اسلام، (نه خود رسول خدا و نه سه جانشین او[1]) چنین نکرده‌اند. و تقدیر الهی آن است که این اولین تجربه، بسیار دشوار باشد. آنان که در برابر خلیفه قرار دارند، نه از تازه مسلمان شده‌ها، و یا مردمانی عادی و ناشناس، که از بزرگان عالم اسلامی‌اند: زبیر، طلحه و عایشه.
زبیر پسر عمه رسول الله صلی الله علیه و آله و همچنین خلیفه (امام علی علیه السلام) است. کسی است که در پانزده سالگی اسلام آورده، به حبشه و مدینه هجرت کرده است.[2] در ماجراهای بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله، مقاومت کرد آنقدر که سلمان گفت «هیچ کدام از ما چهار نفر[3] شدیدتر از زبیر سخن نمی‌گفت».[4] زبیر یکی از اصحاب شوری است.[5] طلحه نیز جزو سابقین است. در جنگ‌های بسیاری در سپاه اسلام جنگیده است. مدال جانبازی در جنگ احد را نیز دارد. او از اصحاب بیعت رضوان[6] و جزو اصحاب شوری نیز بوده است. جایگاه عایشه نیز بسیار روشن است؛ همسر رسول خداست. و خداوند در قرآن گفته است: «و همسرانش، مادران شما (مۆمنین) هستند».[7] علاوه بر این او دختر ابوبکر، اولین حاکم اسلامی بعد از رسول خداست.
این‌ها اموری است که باعث می‌شود امیرالمۆمنین علیه السلام در سرآغاز جنگ جمل جمله ای بگوید ماندگار برای تاریخ: «درِ جنگ با اهل قبله[8] باز شده است و عَلَم این جنگ را جز آنان که اهل بصیرت و صبر و آگاهی از جایگاه های حق باشند، کسی حمل نخواهند کرد.»[9]
آری اگر دو طرف جنگ مسلمان باشند، بصیرت باید داشت و آنان که بصیرت ندارند در این میدان خواهند لغزید هر چند در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله با کفار جنگیده باشند. و این همان مشکلی است که امیرالمۆمنین علیه السلام در هر سه جنگ خود با آن مواجه بود.[10]

یکی از دشواری‌های کار امیرالمۆمنین علیه السلام مواجهه با کسانی است که سابقه ای در اسلام داشته، اهل قبله‌اند و جنگ با اینان بر مردمی که بصیرت کافی ندارند دشوار است

[h=2]عوام بی بصیرت به دنبالِ خواص بی بصیرت[/h] یکی از مواردی که عده‌ ای در فتنه گرفتار شدند ماجرای جمل است. ابن مخنف می‌گوید امام علی علیه السلام بعد از اتمام جنگ جمل به کوفه بازگشته، سپس برخی بزرگان شهر را سرزنش کرد[11]:
«چه چیز باعث شد در جنگ شرکت نکنید؟ به خدا سوگند اگر به خاطر ضعف نیت و کم بصیرتی است قطعاً شما هلاک شده‌اید...».[12]
عبدالله بن المعتم از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و فاتح موصل، حنظلة بن ربیع از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و کاتب وحی و دیگر بزرگان در این جمع قرار دارند. لیلی زنی از زنان صحابه است که رسول خدا صلی الله علیه و آله را درک کرده است. او می‌گوید: «با رسول خدا در جنگ‌ها شرکت کرده، به پرستاری مریضان می‌پرداختم. آنگاه که علی به سمت بصره (برای جنگ جمل) حرکت کرد همراهش شدم اما وقتی عایشه را در طرف مقابل دیدم به شک افتادم».[13]
ثابت غلام ابوذر نیز از کسانی است دچار شک شده است؛ اما همراهی امام او را نجات داد. او می‌گوید: «همراه علی در جنگ جمل حاضر شدم اما وقتی عایشه را در طرف مقابل دیدم مانند مردم دچار شک شدم».[14] این بیان به خوبی نشان می‌دهد عموم مردم در این واقعه به تردید افتاده بودند و البته جایی که بزرگان کوفه از همراهی امام سرباز زده باشند، روشن است که مردم بیشتر دچار شک می‌شوند.

[h=2]فریبِ کوردلان[/h] مورد دیگر ماجرای حکمیت در جنگ صفین است. پس از درگیری‌های بسیار بین سپاه امام و لشگر معاویه و کشته شدن تعداد زیادی از مسلمانان از دو طرف، در حالی که سپاه امام در موضع قدرت قرار داشت، حیله قرآن‌های بر سر نیزه، کار ساز شد. لشگریان معاویه بیش از 500 قرآن بر نیزه‌ها زدند! سپس فریاد زدند: «از خدا بترسید در برابر این قرآن‌ها، بیایید بین خود با کتاب خدا حکم کنیم!»[15] عده ای که تیزبین بودند هم رای امام برای ادامه جنگ ماندند اما گروهی که به تصور خویش و با تردید همراه حاکم اسلامی مشغول مسلمان کشی شده بودند گفتند: «دیگر جنگ بر ما حلال نیست چه اینکه به کتاب خدا دعوت شده‌ایم».[16] همین امر سپاه را دو دسته کرد. خستگی از جنگ و فرار از مرگ نیز در کنار این عامل موجب شد تا امام تسلیم خواسته آنان شود.[17]

آری اگر دو طرف جنگ مسلمان باشند، بصیرت باید داشت و آنان که بصیرت ندارند در این میدان خواهند لغزید هرچند در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله با کفار جنگیده باشند. و این همان مشکلی است که امیرالمۆمنین علیه السلام در هر سه جنگ خود با آن مواجه بود

[h=2]شیاطین زاهدنما[/h] فرزند ناپاک این تفرقه و سپس حکمیت گروهی از افراد نادان بودند که در تاریخ با نام خوارج خوانده شده‌اند. اینان علاوه بر معاویه، خود و امام را نیز کافر می‌دانستند. سپس به گمان خود توبه کردند و از امام خواستند تا توبه کند و الا در کفر باقی می‌ماند! [18] جنگ نهروان با این جماعت نیز عده ای از اطرافیان امام را به شک انداخت. این بار شبهه از دو جنگ قبل سخت‌تر است. اینان کسانی هستند که نمی‌توان گفت حب دنیا آن‌ها را فریفته تا مانند طلحه و زبیر پیمان بشکنند و یا چون معاویه بر خلیفه بشورند. اینان اهل زهد و عبادتند. پیشانی و زانوهایشان از فراوانی سجده پینه بسته و اهل قرآنند! جندب بن عبدالله می‌گوید: «با علی در جمل و صفین همراه بودم در حالی که اندک شکی در جنگ با آنان نداشتم تا اینکه با او در نهروان شرکت کردم. این بار گرفتار شک شدم و گفتم اینان قرّاء ما و بهترین‌های ما هستند! آن‌ها را بکشیم؟! این بسیار سنگینی است».[19]

[h=2]سابقه های بر باد رفته[/h] یکی از دشواری‌های کار امیرالمۆمنین علیه السلام مواجهه با کسانی است که سابقه ای در اسلام داشته، اهل قبله‌اند و جنگ با اینان بر مردمی که بصیرت کافی ندارند دشوار است. دو صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله به همراه همسر او که دختر خلیفه اول نیز هست، قرآن‌های بر نیزه رفته و دعوت به حاکم کردن قرآن بین دو گروه مسلمان و پیشانیهای پینه بست و زهد فراوان قاریان مشهور قرآن، اموری است که دل‌های کم بصیرت را می‌لرزاند و امام علی علیه السلام با این دل‌های لرزان نمی‌تواند آن طور که باید جامعه را هدایت کند.

پی نوشت:
[1] - روشن است که هرچند این سه نفر در جهان اسلام بعد از پیامبر اکرم در صدر جامعه قرار گرفته، خود را در منصب جانشینی آن حضرت قرار دادند، اما این عمل بر خلاف دستور رسول الله بود. رسول خدا بارها صراحتاً اعلام کرد خلیفه بعد از او علی بن ابی طالب است. اما با کمال تأسف آنچه اتفاق افتاد این بود که بعد از رسول الله این سه نفر منصب خلافت را تصاحب کرده، هدایت جامعه را بر عهده گرفتند. اکنون در زمان خلافت امام علی، در عمل ایشان پنجمین نفری است که رهبری جامعه اسلامی را عهده دار است.
[2] - أسد الغابة،ج‏2،ص:98.
[3] - سلمان، مقداد، ابوذر و زبیر تنها افرادی بودند که دعوت امام علی را برای مقابله با جریان مصادره خلافت لبیک گفته با سرهایی تراشیده و شمشیرهایی آمده در منزل آن حضرت حاضر شدند!
[4] - الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی) ؛ ج‏1 ؛ ص84.
[5] - اصحاب شوری شش نفری‌اند که عمر برای تعیین خلیفه بعد از خود آن‌ها را مشخص کرده بود تا بعد از مرگش، در جلسه ای یکی از خودشان را برای خلافت انتخاب کنند. و جالب این است که در آن شوری نیز زبیر به نفع امام علی کنار کشید و به او رای داد! در بین مسلمانان آن زمان اصحاب شوری از جایگاه بسیار بالایی برخوردار بوده‌اند.
[6] - بیعت رضوان بیعتی است که رسول خدا با تعدادی از مهاجرین و انصار بست. هنگامی که پیامبر اکرم و گروهی از مسلمانان به قصد عمره از مدینه راهی مکه شدند، قریش راه را بر آنان بستند و اجازه ورود ندادند. بلکه به پیک پیامبر که به سمت آن‌ها فرستاده بود نیز حمله کرده شترش را کشتند. در این زمان پیامبر با همراهان خود پیمانی بست که از همراهی او فرار نکنند و تا پای مرگ یاری‌اش نمایند. این یمان جایگاه بلندی در بین مسلمانان داشت. ابن عباس در مۆاخذه معاویه جنایاتش را می‌شمرد. یکی از این جنایت‌ها، آن است که معاویه افرادی از اهالی بیعت رضوان را کشته است.(غرر الأخبار ؛ ؛ ص268) امام حسن نیز در مناظره ای با معاویه فضایل پدرش را نام می‌برد و یکی از این فضایل آن است که پدرش در بیعت رضوان شرکت کرده است. (شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ؛ ج‏6 ؛ ص288).
[7] - احزاب، آیه6. قطعاً یکی از معانی این آیه آن است که همسران رسول خدا مانند مادران مۆمنانند در این جهت که بعد از رسول خدا نیز کسی نمی‌تواند با آن‌ها ازدواج کند. همان‌طور که در همین سوره تصریح به این امر آمده است. چه بسا نگاه داشتن حرمت آن‌ها نیز از آیه بر آید همان‌طور که امام علی نیز بعد ازایان جنگ جمل عایشه را با احترام بازگردانند. اما قطعاً معنای آیه عصمت همسران پیامبر نیست چه اینکه مادران مۆمنان نیز معصوم نیستند. عتاب‌ها و سرزنش‌های رسول خدا نسبت به عایشه نیز گواه همین امر است. حتی در مورد خصوص جنگ جمل عایشه می‌گوید حضرت رسول به ما زنان خود گفته بودند: «سگ‌های منطقه حوأب بر یکی از شما پارس خواهند کرد در حالی که در راه جنگ با وصی من است»(من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص: 74، حدیث 3365: وَ- قَالَ ع‏ أَوَّلُ شَهَادَةٍ شُهِدَ بِهَا بِالزُّورِ فِی الْإِسْلَامِ شَهَادَةُ سَبْعِینَ رَجُلًا حِینَ انْتَهَوْا إِلَى مَاءِ الْحَوْأَبِ فَنَبَحَتْهُمْ كِلَابُهَا فَأَرَادَتْ صَاحِبَتُهُمُ الرُّجُوعَ وَ قَالَتْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ لِأَزْوَاجِهِ إِنَّ إِحْدَاكُنَّ تَنْبَحُهَا كِلَابُ‏ الْحَوْأَبِ‏ فِی التَّوَجُّهِ إِلَى قِتَالِ وَصِیِّی- عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَشَهِدَ عِنْدَهَا سَبْعُونَ رَجُلًا أَنَّ ذَلِكَ لَیْسَ به ماءِ الْحَوْأَبِ فَكَانَتْ أَوَّلَ شَهَادَةٍ شُهِدَ بِهَا فِی الْإِسْلَامِ بِالزُّورِ). این حدیث با تعابیر متفاوت در کتب تاریخی اهل سنت نیز آمده است: برای نمونه ر.ک: الامامة و السیاسة، ج1، ص83 و الانساب، ج4، ص298 و انساب الاشراف، ج2، ص224 و البدایة و النهایة، ج6، ص212. در بسیاری از این موارد آمده است که عایشه با شنیدن صدای سگان تصمیم به بازگشت گرفت.
[8] - منظور این است که دشمن شما در این جنگ کفار نیستند بلکه آنان هم اهل نماز به سوی قبله‌اند و مسلمانند. بر خلاف جنگ‌های قبلی که مسلمانان با کفار (غیر مسلمانان) می‌جنگیدند، در زمان خلافت امام علی علیه السلام جنگ‌هایی در گرفت که هر دو طرف جنگ اهل قبله بودند. این جملات را امام قبل از جنگ جمل (اولین جنگ امیرالمۆمنین) فرموده است.
[9] - نهج البلاغة (صبحی صالح)، ص: 248.
[10] - البته مدت‌ها قبل رسول خدا هشدارهایی داده، کدهایی معرفی کرده و بیاناتی داشته است که حجت را بر همه تمام می‌کند. اما آن‌ها که دنبال کدها نرفته‌اند، و در فرمایشات ایشان دقت نکرده‌اند در این فتنه‌ها گرفتار می‌شوند.
[11] - نکته مهم این است که هرچند امام در این جنگ پیروز شدند اما بزرگان را سرزنش می‌کنند زیرا عدم حضور آنان در سپاه امام در نظر مردم به معنای قبول نداشتن این جنگ یا لااقل تردید در آن است و این امر موجب کاسته شدن اقتدار امام در بین مردم است. امری که نهایتاً موجب ضعف حکومت اسلامی می‌گردد.
[12] - وقعة صفین، ص7.
[13] - طرف من الأنباء و المناقب ؛ ؛ ص452در ادامه روایت لیلی از عایشه در مورد فضیلت امیرالمۆمنین سۆالی می‌پرسد و عایشه حدیثی از رسول خدا می‌خواند. اینکه سرنوشت نهایی لیلی در این جنگ چه می‌شود نقل در این روایت نشده است
[14] - الأمالی (للطوسی)، ص: 506.
[15] - وقعة صفین، ص478.
[16] - همان 479.
[17] - همان 484
[18] - مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص: 188.
[19] - الإرشاد، ج‏1، ص 317. البته باز هم همراهی امام نجات بخش است. جندب به سبب جدا نشدن از امام، با عنایت آن حضرت حق را می‌شناسد و نجات می‌یابد.

[h=1]نقش على علیه السلام در وحدت جامعه[/h]
کسى را نمى‏توان یافت که چون امام على علیه السلام خواهان خیر و صلاح امت بوده باشد؛ چرا که او همواره بر آن بود تا مسیر تاریخ را در بستر واقعى آن به جریان اندازد. اگر چه مردم در انتخاب و گزینش رهبرى راه خطایى را پیمودند، این چیزى نبود که امام را وا دارد تا تصمیم عجولانه بگیرد؛ زیرا امام به فراست، تبعات جانبى این دگرگونى را دریافته بود . عامه مردم از وجود فرصت طلبان کاملا بى اطلاع بودند، از این رو، هم در انتخاب خلیفه و هم در روش عزل وى اشتباه کردند و شاید در موقعیت و جو آن چنانى، هر کسى جاى آنان مى‏بود همین تصمیم را اتخاذ مى‏کرد؛ زیرا عثمان بارها پیمان بست و نقض پیمان کرد. عثمان به وضوح احساس مى‏کرد که على علیه السلام خیر و صلاح وى را مى‏خواهد؛ جز این که اوضاعى که بر خلیفه حاکم بود، مانع مى‏شد روابط آن دو گرم و دوستانه باشد.
ابن قتیبه مى‏گوید: «روزى عثمان به على علیه السلام گفت: اى ابو الحسن، نمى‏دانم طالب مرگت هستم، یا زندگى تو را خواهانم. به خدا! اگر بمیرى نمى‏خواهم بعد از تو براى دیگران بمانم، زیرا کسى را چون تو نخواهم یافت.» 1
جرج جرداق مى‏گوید: «در جریان حصر سراى عثمان، فرزندان على علیه السلام حسن وحسین علیهم السلام به دفاع از وى پرداختند؛ این در حالى بود که بنى امیه پنهانى از وى گریختند و در شام به معاویه پیوستند.»2 مسعودى مى‏گوید: «علاوه بر فرزندان، کسان خود را نیز فرستاد.»3 مؤلف الفخرى مى‏گوید: «على علیه السلام در ردیف مدافعان و یاران عثمان بود و عثمان براى دفع مردم از او کمک مى‏خواست و او نیز به دفع آنان قیام کرد. عاقبت چون عثمان را محاصره نمودند على علیه السلام فرزند خود حسن علیه السلام را به یارى او فرستاد که او جهت دفاع از عثمان سخت کوشید، چندان که عثمان او را قسم داد که از دفاع دست بردارد.»4
طبرى و این قتیبه آورده‏اند: «چون عثمان در محاصره مخالفین بود، شورشیان آب را بر وى بستند و کسى جرأت نمى‏کرد که به آنان آب برساند، تا این که عثمان از پشت بام خانه‏اش از على علیه السلام خواست تا به خانه‏اش آب برساند که على علیه السلام هم چند مشک آب برایش فرستاد.» 5


[/HR]1- الامامة و السیاسة، ج 1، ص .36
2- على صداى عدالت انسانى، ج 1، ص 218 ـ 219؛ نهایة الارب، ج‏5، صفحه 80
3- مروج الذهب، ج 1، ص 701 ـ .702
4- الامامة و السیاسة، ج 1، ص 42؛ نهایة الارب، ج 5، ص 74، به نقل از: تاریخ سیاسى اسلام، ج 1، ص .300
5- الامامة و السیاسة، ج 1، ص 40؛ تاریخ طبرى، ج 3، (حوادث سال 35) نهایة الارب، ج 5، ص

[h=1]آزادى از دیدگاه امام على(علیه السلام)[/h]
على امیر المؤمنین با خوارج در منتهى درجه آزادى و دموکراسى رفتار کرد.او خلیفه است و آنها رعیتش،هر گونه اعمال سیاستى برایش مقدور بود اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتى سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد،به آنها نیز همچون سایر افراد مى‏نگریست.این مطلب در تاریخ زندگى على عجیب نیست اما چیزى است که در دنیا کمتر نمونه دارد.آنها در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبرو مى‏شدند و صحبت مى‏کردند،طرفین استدلال مى‏کردند،استدلال یکدیگر را جواب مى‏گفتند.
شاید این مقدار آزادى در دنیا بى‏سابقه باشد که حکومتى با مخالفین خود تا این درجه با دموکراسى رفتار کرده باشد.مى‏آمدند در مسجد و در سخنرانى و خطابه على پارازیت ایجاد مى‏کردند.روزى امیر المؤمنین بر منبر بود.مردى آمد و سؤال کرد.على بالبدیهه جواب گفت.یکى از خارجیها از بین مردم فریاد زد: «قاتله الله ما افقهه‏» (خدا بکشد این را،چقدر دانشمند است!). دیگران خواستند متعرضش شوند اما على فرمود رهایش کنید،او به من تنها فحش داد.
خوارج در نماز جماعت‏به على اقتدا نمى‏کردند زیرا او را کافر مى‏پنداشتند.به مسجد مى‏آمدند و با على نماز نمى‏گذاردند و احیانا او را مى‏آزردند.على روزى به نماز ایستاده و مردم نیز به او اقتدا کرده‏اند.یکى از خوارج به نام ابن الکواء فریادش بلند شد و آیه‏اى را به عنوان کنایه به على،بلند خواند:
«وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْكَ وَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ.» 1
این آیه خطاب به پیغمبر است که به تو و همچنین پیغمبران قبل از تو وحى شد که اگر مشرک شوى اعمالت از بین مى‏رود و از زیانکاران خواهى بود. ابن الکواء با خواندن این آیه خواست‏به على گوشه بزند که سوابق تو را در اسلام مى‏دانیم، اول مسلمان هستى، پیغمبر تو را به برادرى انتخاب کرد، در لیلة المبیت فداکارى درخشانى کردى و در بستر پیغمبر خفتى،خودت را طعمه شمشیرها قراردادى و بالاخره خدمات تو به اسلام قابل انکار نیست،اما خدا به پیغمبرش هم گفته اگر مشرک بشوى عمالت ‏به هدر مى‏رود، و چون تو اکنون کافر شدى اعمال گذشته را به هدر دادى.
على در مقابل چه کرد؟! تا صداى او به قرآن بلند شد، سکوت کرد تا آیه را به آخر رساند. همینکه به آخر رساند، على نماز را ادامه داد. باز ابن الکواء آیه را تکرار کرد و بلافاصله على سکوت نمود. على سکوت مى‏کرد چون دستور قرآن است که:
وَإِذَا قُرِىءَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنصِتُواْ 2 ؛ هنگامى که قرآن خوانده مى‏شود گوش فرا دهید و خاموش شوید. و به همین دلیل است که وقتى امام جماعت مشغول قرائت است مامومین باید ساکت‏باشند و گوش کنند.
بعد از چند مرتبه‏اى که آیه را تکرار کرد و مى‏خواست وضع نماز را بهم زند،على این آیه را خواند:
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا یَسْتَخِفَّنَّک الَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ 3 ؛ صبر کن،وعده خدا حق است و فرا خواهد رسید.این مردم بى ایمان و یقین،تو را تکان ندهند و سبکسارت نکنند. دیگر اعتنا نکرد و به نماز خود ادامه داد. 4


[/HR]1- زمر/65.
2- اعراف/204.
3- روم/60.
4- شرح ابن ابى الحدید،ج 2/ص 311.

[h=1]یك درد دل غیرقابل پخش با امام على‏علیه‏السلام
[/h]
مولاى من!
خلیفه نیستى‏
سلطان هم
فقط امام اول مظلومانى‏
و جاى پنج سال
مى‏شد كه پنجاه سال حاكم باشى‏
مى‏شد كه شامات را
چون دندانى كند و پراكند
كه سهم بچه‏هاى ابوسفیان باشد
و در امارت كوفه
كارى هم به «ابن‏ملجم» و «قطام» داد.
مى‏شد هر سال
به هند و پارس‏
به چین و ماچین دعوت شد
سلطان روم
به افتخار حضورت برپا كند
چیزى شبیه همین ضیافت‏هاى شام‏
در تالارهاى آیینه و مرمر
و پشت درهاى بسته
مى‏شد حسین و حسن را با خود همراه كرد
یكى مشاور اعظم‏
یكى وزیر خزانه‏دارى كل‏
مى‏شد كارى كرد
كه جعده هم مشاورت امور بانوان را عهده‏دار باشد
یا كاره‏اى كه زهر نریزد
یا نه
حكومت ایران هم مى‏شد كه سهم حسن باشد
حكومت عراق، سهم حسین‏
حتى عقیل را مى‏شد سه چهار سالى‏
با حقوق ارزى آن روز
به اندلس فرستاد
مى‏شد محمد حنفیه
سفیر سازمان ملل باشد
مانند این پسرخاله‏ها
كه تا هنوز و تا همیشه سفیرند!
مى‏شد كنار رود فرات
كاخى سبز ساخت‏
براى تابستان‏ها
سرى به بغداد زد
بر بالاى كوه ابوقبیس‏
كاخى سپید داشت
چیزى شبیه كاخ سعدآباد
شبیه كاخ ملك فهد
كاخى بلندتر از خانه خدا
مى‏شد كه بعد خود
به فكر پادشاهى فرزندان بود
مثل همین ملك حسین و ملك حسن
مثل همین حیدر على‏اف‏
و اف بر این دنیا...
مى‏شد كه امام على بود و
با تمام جهان ارتباط داشت‏
مثل همین امام على رحمانف
مى‏شد با خانم رایس دست داد
مى‏شد انبان خویش را پر كرد
از شیر مرغ و جان آدمیزاد
از وعده و وعید
و افطارى داد از بیت‏المال‏
و جامه‏هاى اطلس و ابریشم پوشید
با میمون و سگ بازى كرد
رقاصه‏هاى روم را دعوت كرد
با چشم‏بندى و آتش‏بازى
شب را به صبح رساند
در برج‏هاى دوبى سهمى داشت‏
و در بازار بورس، دستى...
نشست بالاى تختى و
كلاهى از مروارید و زر بر سر گذاشت‏
یا دست كم
هر روز یك اسب پیش‏كش قبول كرد
یك شمشیر مُرصّع
كه نام تو بر آن حك شده باشد
این تحفه‏ها از هند است
آن جامه‏ها از روم
این فرش‏هاى ابریشمین از ایران ...
جشنى بگیر
بگو كه شاعران قصیده بخوانند
شب را زود بخواب
كه كاترینا و سونامى در راه است‏
براى كندن چاه
به بردگان سیاه فرمان بده‏
به شركت‏هاى چند ملیّتى‏
براى بردن نان فرصت نیست‏
این را به سازمان غله و نان بسپار!
این وقت شب‏
نشسته‏اى و به من لبخند مى‏زنى‏
مى‏دانم
این‏گونه شعرها خوب نیستند
اما مولاى من!
آن كفش‏هاى وصله ‏دار هم

مناسب پاى حضرت حاكم نیست!

[h=1]گرمای جهنم را حس کن علی!
[/h]
کمرش صاف نمی‌شود. حس می‌کند که تمام دنیا بر پشتش نشسته و اصلاً هم خیال ندارد بلند شود. البته آن بچه آن قدر سنگین نیست که بخواهد اذیتش کند. چهار دست و پا در میان خانه میگردد. بچه که در پشت علی سوار است می خندد و میگوید برو، برو سریع تر... هی هی. کمرش درد می کند، نه از فشار دستان کودک... نه! صدایی می آید: «خداوند از گناهان تو بکاهد و بر گناهان خلیفه علی ابن ابی طالب بیافزاید که این گونه ما را داغدار کرده است.» کودک خم می‌شود و محاسن سپیدش را در دست می‌گیرد و بازی می کند.
«ای کاش او هم می‌توانست با کودکان یتیم ما بازی کند، ولی خلیفه کجا و خانه ی ما مستمندان کجا . خلیفه کجا و این خرابه ماتم زده کجا» زن همچنان می گفت و می گفت . علی می‌خندد و با بچه بازی می کند و اشکش هم جاری است . صورت خود را به تنور خانه نزدیک می‌کند و زیر لب می‌گوید: «گرمای جهنم را حس کن علی»

[h=1]نامه همسر پیامبر به معاویه
[/h]
پس از آنكه امام حسن مجتبی (ع) در مدینه (بوسیله زهری كه معاویه فرستاده بود) به شهادت رسید، معاویه در مراسم حج شركت كرد، و سپس ‍ به مدینه آمد، تصمیم گرفت بالای منبر رود و در حضور اصحاب و مسلمین به لعن و ناسزاگوئی به ساحت مقدس علی (ع) بپردازد. به او گفته شد كه سعد وقاص در مدینه است و به این كار راضی نیست ، او را نزد خود حاضر كن و به این كار راضی كن . معاویه ، سعد را نزد خود طلبید و جریان را به او گفت ، سعد گفت : اگر در مسجد ، علی (ع) را لعن كنی ، من از مسجد خارج می شوم ، و دیگر به مسجد باز نمی گردم ، معاویه از تصمیم خود منصرف شد. وقتی كه پس از مدتی ، سعد وقاص از دنیا رفت ، معاویه بر بالای منبر، علی (ع) را لعن كرد، و به كارگزارانش دستور داد كه آن حضرت را بر بالای منبر، لعن كنند، آنها دستور معاویه را اجرا نمودند. امّ سلمه (همسر نیك پیامبر (ص)) برای معاویه نامه نوشت كه : شما با این كار، خدا و رسولش را لعنت می كنید، زیرا شما وقتی علی (ع) را لعن می كنید، در حقیقت آنكس را كه علی (ع) را دوست دارد نیز لعن می كنید، و من گواهی می دهم كه خدا و رسولش ، علی (ع) را دوست می داشتند، ولی معاویه به سخن امّ سلمه ، اعتنا نكرد.

[h=1]علی (ع) اصل درخت طوبی
[/h]
ابن عباس در ذیل آیه 29، سوره رعد طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ از قول پیامبر اکرم (ص) روایتی را نقل می کند که پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
در شب معراج هنگامی که داخل بهشت شدم درختی را دیدم که هر برگی از آن، دنیا و آنچه در دنیاست، را می پوشانید و در هر برگ آن هم زیور آلات و غذا وجود داشت. و هیچ قصر و خانه ای در بهشت نبود، مگر اینکه شاخه ای از این درخت، در آن قصر یا خانه موجود بود و زیور و غذای صاحب آن قصر یا خانه از این درخت طوبی تأمین می شد. پس گفتم: ای جبرئیل این درخت چیست؟
گفت: این درخت طوبی است و خوشا به حال تو و بسیاری از امت تو.
گفتم: انتهای این درخت (اصل آن) کجاست؟
گفت: اصل این درخت در وجود پسر عمویت علی بن ابی طالب(ع) می باشد.1

[h=2]متن روایت
[/h]
عن ابن عباس رضی الله عنه فی قوله تعالی: طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ؛ قال النبی(ص): لما أسری بی فدخلت الجنة فإذا أنا بشجرة کل ورقة منها تغطی الدنیا و ما فیها تحمل الحلی و الحلل و الطعام ما خلا الشراب و لیس فی الجنة قصر و لا دار و لا بیت إلا فیه غصن من أغصانها و صاحب القصر و الدار و البیت حلیه و حلله و طعامه منها.فقلت: یا جبرئیل؛ ما هذه الشجرة؟ قال: هذه طوبی لک فطوبی لک و لکثیر من أمتک. قلت: فأین منتهاها (یعنی أصلها) قال: فی علی بن أبی طالب ابن عمک(ع).

[h=2]سند روایت:
[/h]
این روایت را «فرات بن ابراهیم کوفی» در تفسیر خود به صورت مرفوعه از ابن عباس نقل کرده است. و البته در این باب روایت فراوانی وجود دارد که علامه بحرانی در کتاب «البرهان» خود حدود سی روایت را از کتب مختلف نقل می نمایند.و لذا ضعف سند آن را بوسیله مؤیدات روایی دیگر، می توان جبران نمود. بنابراین روایت با توجه مفهوم و دلالتش که آن نیز بوسیله مؤیدات دیگری ثابت می شود مورد قبول است.


[/HR]1. تفسیر فرات کوفی، ص 208 ح 275؛ غایة المرام، ج 1، ص 72؛ بحار، ج 8، ص 150.
منبع: امام علی (ع) در آینه معراج، زکی زاده رنانی، علیرضا

[h=1]على از زبان على
[/h]
ـ امـام عـلـى عـلیه السلام یاران رازدار محمد صلى اللّه علیه و آله مى دانند كه من حتى لحظه اى دسـت رد بـه سـیـنـه خـدا و پـیـامـبـر او نزدم در جاهایى با جان خود پیامبر را یارى رساندم كه دلیران مى گریزند و گامها واپس مى رود این شجاعت و مردانگى را خداوند به من ارزانى داشت .
ـ (هیچ گاه ) دروغ نگفته ام و (از پیامبر) دروغ به من گفته نشده است , و گمراه نشده ام و كسى هم به واسطه من گماره نگشته است .
ـ هـرگاه از پیامبر خدا مى پرسیدم به من پاسخ مى داد و چون خاموش مى ماندم با من آغاز سخن مى كرد.
ـ در تـفـسیر آیه “همانا تو بیم دهنده هستى و هر قومى را راهنمایى است “ ـ : بیم دهنده پیامبر خداست و راهنما من هستم .
ـ پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله مرا براى داورى به میان مردم یمن فرستاد عرض كردم اى پیامبر خدا! مرا كه جوان هستم و ازدانش قضا و داورى ناآگاه , مى فرستى ؟
پیامبر دست به سینه من زد و گـفت : خدایا! قلب او را هدایت كن و زبانش را استوار گردان ازآن پس , من در داورى میان دو نفر هرگز دچار شك و تردید نگشتم تا اكنون كه در این جا نشسته ام ؟
ـ پـیـامـبـر خـدا صـلى اللّه علیه و آله فرمود : اى على ! اگر تو نبودى بعد از من مؤمنان شناخته نمى شدند.
ـ پـسـر نـابـغه گفته است كه من مردى بسیار بازیگوش و شوخ و بذله گویم و دست و پنجه نرم مى كنم و بازى مى كنم هیهات ! ترس از مرگ و یاد قیامت و حسابرسى (آخرت ) مرا از این كارها باز مى دارد.
ـ در خطبه اى كه روز دوم خلافتش ایراد فرمود ـ : همانا من یكى از شما هستم آنچه براى شماست براى من نیز هست و آنچه برشماست بر من نیز هست .
ـ گـمـراه نـشـدم وكـسـى را گـمـراه نكردم آنچه به من سفارش شد از یاد نبردم من از طرف پـروردگار خود بینه اى دارم كه آن را براى پیامبرش روشن ساخت و براى من تبیین نمود من در راه هستم (بیراهه نمى روم ).
ـ بـیعت شما با من بى اندیشه نبود و كار من و شما یكسان نیست من شما را براى خدا مى خواهم و شـما مرا براى خودتان مى خواهید اى مردم ! مرا به خاطر خود یارى رسانید به خدا سوگند كه داد ستمدیده را بستانم و به مهارى سخت ستمگر را بكشانم تااو را به آبشخور حق درآورم هر چند خود نخواهد.
ـ بـه خدا سوگند كه اگر شب را بر روى اشترخار تا صبح بیدار مانم و مرا در كند و زنجیرها كت بسته بكشند خوشتر دارم از اینكه در روز رستاخیز خدا و پیامبرش را به عنوان ستمكار دیدار كنم .
بـه خدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاى آنهاست به من دهند تا با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى خدا رانافرمانى كنم چنین نخواهم كرد.
ـ هـمـانا من در میان شما همچون چراغ در تاریكى هستم كه هر كس به حریم آن درآید از نور آن روشنایى گیرد.
ـ مـى فـرمـود ـ : خـداى عـزوجل را آیه اى (نشانه اى ) بزرگتر از من نیست و براى خدا “نبا”ى “عظیم “ تر (خبرى بزرگتر) از من نه .
ـ از آن زمان كه خدا را شناختم او را انكار نكردم .
ـ از آن زمان كه حق به من نموده شد در آن تردید نكردم .


[/HR]منبع: میزان الحکمه، ج 1

[h=1]برداشت‌هایی از سیره امام علی علیه السلام
[/h]
[h=2]تربیت نفس[/h]«عدی بن حاتم» می گوید: به دیدار امیرالمؤمنین علیه‌السلام رفتم. دیدم در مقابل ایشان، کاسه ای آب، پاره ای نانِ جو و قدری نمک بود. گفتم: یا امیرالمؤمنین، این درست نیست که شما روز را گرسنه، مشغول کار و تلاش سپری کنید و شب را بیدار باشید و همیشه با رنج و سختی ها دست و پنجه نرم کنید و بعد هم افطار شما نان جو و نمک باشد. امام فرمود: «ای حاتم! نفس خودت را به قناعت و ریاضت عادت بده وگرنه این نفس بیش از آن‌چه که برای او کافی است، از تو طلب خواهد کرد.»1

[h=2]کنترل نفس[/h]کنترل نفس، از سفارش‌های مهم ائمه معصوم علیهم‌السلام بوده است. امیر المؤمنین علیه‌السلام فرمود: «کسی‌که بر هوای نفس چیره نشود، نفس بر او چیره خواهد شد.2»
نقل است، روزی حضرت امیرعلیه‌السلام از در دکان قصابی می گذشت. قصاب به جهت علاقه به آن حضرت عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! گوشت های خوبی آورده ام؛ اگر می خواهید مقداری ببرید. حضرت فرمود: «الآن پول ندارم که بخرم.» قصاب عرض کرد: من صبر می کنم؛ پولش را بدهید. حضرت در پاسخ فرمود: «من به شکم خود می گویم که صبر کند.3» آری، اگر انسان خود را تربیت کرده باشد، نمی گذارد نفس بر او چیره شود. کسانی که نفس خود را تربیت می‌کنند، در مقابل مکروهات و محرمات الهی بسیار مقاوم هستند و ترک آن‌چه را که برای دیگران سخت به نظر می آید، برای چنین افرادی آسان است.

[h=2]حلال آن حساب دارد، حرام آن عقاب ... [/h]امیرالمؤمنین علیه‌السلام وقتی در شب نوزدهم ماه رمضان، مهمان امّ کلثوم علیها‌السلام دختر خود، بود و دو غذا (نمک و شیر) را بر سر سفره دید، فرمود: «دخترم! آیا قبلاً دیده ای که پدرت در یک سفره دو نوع خورش بخورد؟ آیا می خواهی فردای قیامت، ایستادن علی در برابر خدای سبحان به‌خاطر محاسبه و حساب پس‌دادن باشد؟ دخترم! بر حلال دنیا حساب است و بر حرام آن عقاب و عذاب. 4»

[h=2]تغافل و چشم پوشی[/h]شخصی به امیرالمؤمنین علیه‌السلام دشنام داد. حضرت، سخن او را نشنیده گرفته، فرمودند: «به گوش خود شنیدم که کسی به من دشنام داد، ولی به روی خود نیاوردم و گفتم که شاید به علی دیگری بد می گفته است.5»
تغافل و نادیده‌گرفتن، به جهت تقویت حلم و بردباری و هم برای تربیت بهتر افراد، ارزش اخلاقی محسوب می شود. بسیار شنیده و دیده ایم که بزرگان دین در عرصه های مختلف اجتماعی، سیاسی و حتی خانوادگی، خود را به تغافل زده و برای حفظ مصالح، از برخورد مستقیم خودداری کرده اند.
باید توجه داشت که بین تغافل و غفلت بسیار فرق است. در تغافل همان‌گونه که گفته شد، عنصر حلم و بردباری بسیار کارآمد است؛ اما در غفلت، نوعی بی‌تفاوتی، سستی و بی‌غیرتی دیده می شود که انسان را از یاد خدا دور و در معرض سقوط قرار می دهد.

[h=2]مهمان نوازی[/h]روزی اصحاب، حضرت علی علیه‌السلام را بسیار غمگین دیدند. شخصی از ایشان پرسید چرا محزونی؟ ایشان در پاسخ فرمود: هفت روز گذشته و هنوز میهمانی به خانه ما نیامده است.6»
بیش‌تر افراد، مهمانی‌رفتن و مهمان دعوت‌کردن را قدر نمی دانند و به ارزش آن واقف نیستند. البته نه برای پاداش اخروی که «وقتی مهمان از خانه میزبان می رود، گناهان اهل خانه را بیرون می برد7»؛ بلکه به حکم این‌که انسان، نیازمند روابط عاطفی و اجتماعی است و این رفت و آمدها انسان را نسبت به اوضاع افراد مطلع می کند. از همین‌رو بر مهمان و احترام به او تأکید بسیار شده است.

[h=2]خجلت اظهار[/h]بزرگان، هیچ‌گاه نیکی خود را به افراد یادآور نمی شدند و به‌اصطلاح منت‌گذار نبودند. حتی در هنگام انفاق، به صورت شخص نگاه نمی کردند و گاه، درخواست می کردند آن‌ر‌‌ا اظهار نکند و روی زمین بنویسد.8
نقل می کنند، روزی شبی حارث همدانی به محضر علی علیه‌السلام اظهار نیاز کرد. حضرت فرمود: «آیا مرا برای بیان حاجت خود شایسته می دانی؟» گفت: آری. خدا به شما جزای خیر دهد. حضرت، چراغ را خاموش کرد تا چهره او را نبیند و آن‌گاه به حارث فرمود: «به این جهت چراغ را خاموش کردم که چهره ات دچار شرم و شکستگی نشود.9»

هادی قطبی
تنظیم: گروه دین واندیشه تبیان


[/HR]1. بحار الانوار، محمد تقی مجلسی رحمه‌الله، ج 40، ص 325
2. منتخب میزان الحکمه، محمد محمدی ری‌شهری، ص 509، ح 6207
3. حکایت‌ها و هدایت‌ها در آثار استاد شهید مرتضی مطهری رحمه‌الله، محمد جواد صاحبی، ، ص 107
4. بحارالانوار، محمدتقی مجلسی رحمه‌الله، ج 42، ص 275
5. بحار الانوار، محمد تقی مجلسی رحمه‌الله، ج 56، ص 44
6. همان، ج 41، ص 28
7. همان، ج 72 ص 461
8. آموزه های اخلاقی‌ ـ رفتاری امامان شیعه علیهم ‌السلام،محمدتقی عبدوس و محمد محمدی اشتهاردی، ص648
9. بحار الانوار، محمد تقی مجلسی رحمه الله، ج41، ص36

اماما! هنوز که هنوز است، اشک یتیمان را به یاد تو به یاری می ‌شتابیم و سفره ‌های بینوایان را به اقتدای تو نانی انفاق.
هنوز هم سجده‌‌گزاران سحرخیز، خدا را با نام تو سوگند می‌دهند برای اجابت دعایشان و شب‌بیداران استغفارگو راه و رسم تو را ادامه می‌دهند، در تهجد و اشک ریختن نیمه‌شب.

یاد آقا ،

*حضرت امام علی جان(علیه السّلام) فرمودند: " مؤمن به آنچه ماندنی است راغب است و از آنچه رفتنی است رویگردان ... از تنبلی به دور است و پیوسته سرزنده و کوشاست"

دل پر درد آقا؛

پس از نهروان، امام کوشید تا مردم عراق را برای جنگ مجدد با شام بسیج کند، اما، شمار کسانی که حاضر به همراهی امام بودند اندک بود. امام ضمن خطبه های خود، از مردم خواستند تا همراهیش کنند، اما کمتر پاسخ مساعد دریافت می کردند. آن حضرت در خطبه ای فرمودند: «گرفتار کسانی شده ام که چون امر می کنم فرمان نمی برند، و چون می خوانم پاسخ نمی دهند. ای ناکسان!برای چه در انتظارید؟و چرا برای یاری دین خدا گامی بر نمی دارید؟دینی کو که فراهمتان دارد، غیرتی کو تا شما را به غضب آرد؟فریاد می خواهم و یاری می جویم، نه سخنم می شنوید نه فرمانم را می برید، تا آنگاه که پایان کار پدیدار گردد و زشتی آن آشکار. نه انتقامی را با شما بتوان کشید و نه با یاری شما به مقصود توان رسید. شما را از رفتن باز دارد، ناله در گلو شکستید و بر جای خویش نشستید. » (1)امام در خطبه ای دیگر فرمود: «ای مردم رنگارنگ، با دلهای پریشان و ناهماهنگ. تن هاشان عیان، خردهاشان از آنان نهان، در شناخت حق شما را می پرورانم، همچون دایه ای مهربان، و شما از حق می رمید چون بزغالگان از بانگ شیر غران. هیهات که به یاری شما تاریکی را از چهره عدالت بزدادیم، و کجی را که در راه حق راه یافته راست نمایم. » (2)

در خطبه ای دیگر فرمود: «ای مردمی که اگر امر کنم فرمان نمی برید، و اگر بخوانمتان، پاسخ نمی دهید. اگر فرصت یابید، فرو می مانید و اگر با شما بستیزند، سست و ناتوانید. اگر مردم بر امامی فراهم آیند، سرزنش می کنید و اگر ناچار به کاری دشوار در شوید، پای پس می نهید. بی حمیت مردم!انتظار چه می برید؟چرا برای یاری بر نمی خیزید و برای گرفتن حقتان نمی ستیزید. مرگتان رسد، یا خواری بر شما باد. به خدا اگر مرگ من بیاید، و به سر وقتم خواهد آمد، میان من و شما جدایی می اندازد، حالی که همنشینی تان را خوش نمی دارم، و با شما بودن چنان است که گویی یاوری ندارم. راستی شما چه مردمی هستید؟دینی نیست که فراهمتان آرد؟غیرتی ندارید تا بر کارتان وادارد؟شگفت نیست که معاویه، بی سر و پاهای پست را می خواند و آنان پی او می روند، بی آن که بدیشان کمکی دهد، یا عطایی رساند، و من شما را که اسلام را یادگارید و مانده مردم- دیندار- می خوانم تا یاری تان دهم و بهره از عطا مقرر گردانم و شما از گرد من می پراکنید و آتش مخالفت مرا دامن می زنید. . . آنچه بیشتر از هر چیز دوست دارم و مرا باید، مرگ است که به سر وقتم آید. »

class: vcard vertical-navbox width: 13

[/TD]
[TD]




جوشن کبیر، دعایی منقول از پیامبر اکرم(ص) در ۱۰۰ بند، حاوی ۱۰۰۱ نام و صفت خداوند است. این دعا را جبرئیل به پیامبر اسلام(ص) آموزش داده است. امروزه این دعا در ایران معمولا یکی از بخش‌های ثابت مراسم شب‌های قدر شیعیان است. عده‌ای نیز به سفارش روایات، این دعا را بر روی کفن می‌نویسند.
[h=2]محتویات[/h]

[h=2]ماجرای نزول دعا[/h]

فراز ۲۸ دعای جوشن کبیر
یا عِمَادَ مَنْ لا عِمَادَ لَهُ یا سَنَدَ مَنْ لا سَنَدَ لَهُ یا ذُخْرَ مَنْ لا ذُخْرَ لَهُ یا حِرْزَ مَنْ لا حِرْزَ لَهُ یا غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ یا فَخْرَ مَنْ لا فَخْرَ لَهُ یا عِزَّ مَنْ لا عِزَّ لَهُ یا مُعِینَ مَنْ لا مُعِینَ لَهُ یا أَنِیسَ مَنْ لا أَنِیسَ لَهُ یا أَمَانَ مَنْ لا أَمَانَ لَهُ
ای تکیه‏‌گاه آن‏که تکیه‌‏گاه ندارد، ای پشتیبان آن‏که پشتیبانی ندارد، ای اندوخته آن‏که‌اندوخته‏ای ندارد، ‌ای پناه آن‏که پناهی ندارد، ای فریادرس آن‏که فریادرسی ندارد، ای افتخار آن‏که افتخاری ندارد، ای عزّت آن‏که عزّتی ندارد، ‌ای مددرسان آن‏که مددی ندارد، ای همدم آن‏که همدمی ندارد، ای ایمنی‏‌بخش آن‏که ایمنی ندارد


امام سجاد(ع) از پدر خود امام حسین(ع) و ایشان از امام علی(ع) و ایشان نیز از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده‌اند که در یکی از جنگ‌ها که پیامبر(ص) زرهی سنگین پوشیده بود و آن زره جسم ایشان را اذیت می‌کرد، جبرئیل نازل شد و ضمن اعلام سلام خدا بر او، گفت : «این زره را از بدنت بیرون بیاور و به جای آن این دعا را بخوان که برای تو و امت تو امان است».[۱] علت نام گذاری این دعا به جوشن کبیر (به معنای زره بزرگ) نیز این است.
دعای جوشن کبیر را کفعمی در المصباح[۲] و البلد الامین[۳]نقل کرده است.
[h=2]محتوا[/h]

فراز ۵۲ دعای جوشن کبیر
یا سُرُورَ الْعَارِفِینَ یا مُنَی الْمُحِبِّینَ یا أَنِیسَ الْمُرِیدِینَ یا حَبِیبَ التَّوَّابِینَ یا رَازِقَ الْمُقِلِّینَ یا رَجَاءَ الْمُذْنِبِینَ یا قُرَّةَ عَینِ الْعَابِدِینَ یا مُنَفِّسَ عَنِ الْمَکْرُوبِینَ یا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُومِینَ یا إِلَهَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ
ای شادی‏ عارفان، ای آرزوی شیفتگان، ای همدم مریدان، ای محبوب توبه‏کاران، ای روزی‏دهنده بی‏چیزان ،ای‏ امید گنهکاران، ای نور چشم عبادت‏کنندگان، ای گشاینده‌اندوه دلگیران، ای غمگسار غمزدگان، ‌ای معبود گذشتگان و آیندگان


فراز ۹۹ دعای جوشن کبیر
یا مَنْ لا یشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ یا مَنْ لا یمْنَعُهُ فِعْلٌ عَنْ فِعْلٍ یا مَنْ لا یلْهِیهِ قَوْلٌ عَنْ قَوْلٍ یا مَنْ لا یغَلِّطُهُ سُؤَالٌ عَنْ سُؤَالٍ یا مَنْ لا یحْجُبُهُ شَی‏ءٌ عَنْ شَی‏ءٍ یا مَنْ لا یبْرِمُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّینَ یا مَنْ هُوَ غَایةُ مُرَادِ الْمُرِیدِینَ یا مَنْ هُوَ مُنْتَهَی هِمَمِ الْعَارِفِینَ یا مَنْ هُوَ مُنْتَهَی طَلَبِ الطَّالِبِینَ یا مَنْ لا یخْفَی عَلَیهِ ذَرَّةٌ فِی الْعَالَمِینَ
ای آن‏که شنیدنی از شنیدن دیگر بازش ندارد، ای آن‏که کاری از کار دیگر منعش نکند، ای آن‏که گفتاری از گفتار دیگر سرگرمش نکند، ای آن‏که درخواستی از درخواست دیگر او را به اشتباه نیافکند، ای آن‏که چیزی از چیز دیگر پرده‏اش نشود، ‌ای آن‏که اصرار اصرارکنندگان او را به ستوه نیاورد، ای آن‏که آرمان واپسین جویندگان است، ای آن‏که نهایت همّت‏ عارفان است، ای آن‏که پایان جستجوی جویندگان است، ای آن‏که غباری در سراسر هستی بر او پوشیده نیست


این دعا ۱۰۰ بند دارد و هر بند حاوی ۱۰ اسم از اسم‌های خداست، به جز بند ۵۵ که یازده اسم خداوند در آن آمده است ؛ بنابراین، درمجموع، این دعا حاوی ۱۰۰۱ اسم خداوند است.[۴] در پایان هر بند، این عبارت خوانده می‌شود: «سُبْحَانَک‏ یا لَا إِلَهَ‏ إِلَّا أَنْتَ‏ الْغَوْثَ‏ الْغَوْثَ‏ خَلِّصْنَا مِنَ‏ النَّارِ یا رَبِّ». در کتاب بلد الامین آمده که در ابتدای هر بند «بسم الله» و در پایان هر بند «سُبْحَانَک‏ یا لَا إِلَهَ‏ إِلَّا أَنْتَ‏ الْغَوْثَ‏ الْغَوْثَ‏ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یا رَبِّ یا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکرَامِ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ» گفته شود.
در کتاب زاد المعاد در ابتدای هر فصل، خاصیتی برای آن بیان شده است، مثلا برای بند ۳ گفته:«لِطَلَبِ النُّصْرَةِ وَ سَعَةِ الرِّزْق‏» و برای بند ۲۴: «لِطَلَبِ النُّصْرَةِ وَ سَعَةِ الرِّزْق‏» و برای بند ۴۷: «لِنُورَانِیةِ الْقَلْبِ وَ الْعَین‏».
در این دعا، بیشتر نام‌های خدا و تعبیرات دیگر از قرآن گرفته شده است و آنها به گونه‌ای در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند که علاوه بر مُسُّجَع و موزون بودن، در بیشتر موارد، اسماء و صفات از لحاظ حروف پایانی نیز یک شکل و مشابه‌اند [۵]
[h=3]تکرار بعضی صفات[/h] شش صفت از صفات خداوند که در این دعا تکرار شده‌اند:

  • «یا من لم یتخذ صاحبه و لا ولدا» در بندهای ۶۲ و ۸۴؛
  • «یا نافع» در بندهای ۹ و ۳۲؛
  • «یا من هو بمن رجاه کریم» در بند‌های ۱۸ و ۹۶؛
  • «یا من هو بمن عصاه حلیم» در بند‌های ۱۸ و ۹۶؛
  • «یا من فضله عمیم» در بندهای ۴۸ و ۹۸؛
  • «یا انیس من لا انیس له» در بندهای ۲۸ و ۵۹.
به احتمال این تکرارها ناشی از اشتباهات و تصحیف‌هایی است که توسط نسخه برداران نخستین رخ داده و در اسناد بعدی نیز تکرار شده است.
[h=2]فضیلت[/h] بنا بر روایت، هر کس این دعا را هنگام خروج از خانه‌اش بخواند خدا او را حفظ می‌کند و ثواب بسیار به او می‌دهد و هرکس آن را بر کفنش بنویسد از عذاب قبر مصون می‌ماند و هرکس آن را اول ماه رمضان بخواند خدا به او درک فضیلت شب قدر را روزی می‌دهد و هر کس آن را سه بار در این ماه بخواند، در طول زندگی‌اش در امان خدا قرار می‌گیرد. [۶]
جوشن کبیر از دعاهای رایجی است که شیعیان در شب‌های قدر به صورت گروهی و فردی می‌خوانند.
[h=2]شرح‌ها[/h]

کتاب شرح الأسماء، أو، شرح دعاء الجوشن الکبیر؛ تألیف ملاهادی سبزواری

عالمان شیعه بر دعای جوشن کبیر شرح‌هایی نوشته‌اند،[۷] مشهورترین آنها شرح حاج ملا هادی سبزواری است. این شرح صبغه‌ای عرفانی و فلسفی دارد. وی در این کتاب، که براساس بندهای دعا تنظیم شده، به اشعار فارسی و عربی استشهاد کرده و برای مباحث لغوی به کتاب قاموس اللغه فیروزآبادی بسیار مراجعه کرده است. او همچنین در موارد مختلف به اقتضای بحث، مباحث فلسفی، عرفانی و کلامی طرح کرده است

فضائل امیرالمؤمنین (کتاب)

class: infobox width: 22

[TH="colspan: 2 align: center"]فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب [/TH]
[TD="colspan: 2 align: center"]

[/TD]

[TH="align: left"]نویسنده[/TH]
احمد ابن حنبل
[TH="align: left"]تاریخ نگارش[/TH]
نیمه نخست قرن سوم قمری
[TH="align: left"]ناشر[/TH]
دارالتفسیر
[TH="align: left"]محل نشر[/TH]
قم
[TH="align: left"]تاریخ نشر[/TH]
1433ق
[TH="align: left"]موضوع[/TH]
فضیلتهای امام علی(ع)
[TH="align: left"]سبک[/TH]
روائی
[TH="align: left"]زبان[/TH]
عربی

فضائلُ امیرالمؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السلام کتابی عربی نگارش احمد بن محمد بن حنبل شیبانی (درگذشت ۲۴۱ق) یکی از پیشوایان چهارگانۀ اهل سنت است. این کتاب، از نخستین کتاب‌های مستقل درباره امیرالمؤمنین به شمار می‌رود. در این کتاب، روایاتی در فضائل و مناقب علی (ع) نقل شده است. نویسنده در دو بخش و ۵ عنوان، به زهد امام علی، نسب، مادر و فضائل آن حضرت اشاره و ۳۶۹ روایت را ذکر می‌کند.
احمد بن حنبل در این کتاب ماجرای تبریک خلیفه دوم به امام علی در روز غدیر را نقل کرده است. این اثر با تحقیق مفصل سید عبدالعزیز طباطبایی و با افزودن زندگی‌نامه انتقادی احمد بن حنبل و فهرست‌های گوناگون منتشر شده است.
پیامبر(ص):
«همانا جانشینم و وارثم، که دینم را ادا می کند و وعده‌هایم را به انجام می‌رساند، علی بن ابی طالب است.»


ابن حنبل، فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع)، ص225.

درباره مؤلف

حاکم نیشابوری در مستدرک، و ذهبی در تلخیص، از محمد بن منصور روایت کرده اند که: شنیدم که احمد بن حنبل می گوید:
«بدان حد که برای علی بن ابی طالب (رض) فضائل آمده است، برای هیچ‌یک از یاران رسول خدا(ص) نیامده است.»


فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع)، ص9.

ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن اسد بن ادریس بن عبدالله الشیبانی المروزی البغدادی یکی از پیشوایان چهارگانۀ اهل سنت و امام حنبلیان است. وی دارای کتاب‌های متعددی است که مشهورترین آن‌ها مسند احمد بن حنبل است که مجموعه‌ای بالغ بر ۳۰ هزار حدیث است.
محتوای کتاب

«آگاهترین مردم مدینه به فرائض، علی بن ابی طالب است.»


ابن حنبل، فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع)، ص117.

کتاب فضائل امیرالمؤمنین شامل ۳۶۹ حدیث در دو بخش (بخش اول: ۱۶۰ روایت و بخش دوم: ۲۰۹ روایت) است. مؤلف در پنج عنوان، کتاب را بخش‌بندی کرده است.
عناوین کتاب

  1. اخبار امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب و زهده؛ در این بخش روایاتی از رفتار و کردار امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است.
  2. تبار امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب؛ روایت پایانی این بخش کوتاه به شهادت امیرالمؤمنین در ۵۸ سالگی اشاره دارد.
  3. اسم مادر و تبار ایشان؛ در این بخش ضمن اشاره به فضائل مادر آن حضرت، برخی ویژگی‌های امیرالمؤمنین (ع) نیز بیان شده است. این بخش با حدیث ابلاغِ آیۀ برائت به پایان می‌رسد که رسول خدا(ص) امیرالمؤمنین را از خودش معرفی می‌کند.
  4. فضائل علی؛ این قسمت با حدیثی در دوستی امیرالمؤمنین (ع) آغاز و با حدیثی که امیرالمؤمنین را از اهل بهشت معرفی می‌کند به پایان می‌رسد.
  5. روایات فضائل امیرالمؤمنین (ع) به روایت ابوبکر قطیعی (راوی کتاب) از شیوخ خود غیر از عبدالله بن احمد حنبل را دربرگرفته است.
این بخش با این روایت شروع می‌شود که رسول خدا، علی را به سریه ای فرستاده بود و دستانش را بالا برده بود و این‌گونه دعا می‌کرد: خدایا، مرا نمیران تا علی را ببینم یا روایت اول کسی که با رسول خدا نماز گزارد علی بن ابی‌طالب (ع) بود.
همچنین حدیث غدیر، یکی دیگر از احادیث این بخش است که به‌صراحت بیان می‌کند که بعد از دعای رسول خدا، خلیفۀ دوم به امیرالمؤمنین گفت: مبارک بادت ای پسر ابی‌طالب، شبت را صبح و روزت را شام کردی درحالی‌که مولای هر مؤمنی هستی.[۱]
چاپ‌های کتاب

عبیده سلمانی می گوید:
«یک سال با عبدالله بن مسعود همراه بودم؛ سپس با علی همراه شدم؛ همانا برتری علمی علی بر عبدالله، همچون برتری مهاجر بر اعرابی (بیابان‌نشینهای بی‌سواد) است.»


ابن حنبل، فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع)، ص125.

پیامبر(ص)
«علی از من است و من از اویم، و دین مرا جز من و علی، کسی ادا نمی کند.»


ابن حنبل، فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع)، صص194، 203.

  • چاپ دانشگاه مکه به‌ضمیمه فضائل الصحابه احمد بن حنبل، به تحقیق وصیّ الله بن محمد عباس (مؤسسه الرسالة، ۱۴۰۳ق، در دو جلد)
  • فضائل اهل‌بیت (ع) من کتاب فضائل الصحابه، تحقیق محمدکاظم محمودی، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی (۲۴ اردیبهشت، ۱۳۸۷)
  • تحقیق حسن حمید السید، مجمع جهانی اهل بیت (ع)، افزون بر این فضائل امیرالمؤمنین (ع) از مسند احمد بن حنبل نیز توسط قوام الدین وشنوی استخراج و در سال ۱۳۵۲ (مطبعه الحکمه، قم) منتشر شده بود.
  • تحقیق سید عبدالعزیز طباطبائی، مؤسسه محقق طباطبائی، ۱۴۳۳ق، به کوشش سید محمد طباطبائی، قم.
محقق طباطبائی در این تحقیق به شش امر پرداخته است: ابتدا نوشتاری با عنوان «الفضیله و الفضائل»، موضوع فضائل را بازشناسانده و اثبات کرده که بر اساس نقل تاریخ اسلام، حضرت علی (ع) جامع فضل و کرامت بوده است.
سپس آثار ۲۸ تن از بزرگان اهل تسنن را که به کثرت فضائل امیرالمؤمنین (ع)، اعتراف کرده‌اند، برشمرده است.
شرح حال انتقادی از احمد بن حنبل، شرح حال عبدالله بن احمد و ابوبکر قطیعی (دو راوی کتاب) از مطالبی است که به قلم محقق طباطبائی در مقدمه کتاب آمده است.
این چاپ دارای پاورقی‌های مناسب، فهارس فنّی (آیات قرآن، احادیث برحسب مسانید، احادیث، نقل‌قول‌ها، اعلام، طوایف و قبایل و گروه‌ها، اماکن و شهرها، وقایع و ایام، اشعار و مطالب) است.[۲]
نسخه‌ها

تحقیق طباطبایی بر اساس ۵ نسخه قدیمی صورت گرفته است:

[h=1]وصایای امیرالمومنین به امام حسن علیهماالسلام[/h]
فُجَیع عقیلی گوید: حسن بن علی بن ابی طالب علیهماالسلام فرمود: چون هنگام وفات پدرم رسید شروع به وصیت نمود، فرمود: این‌ها مطالبی است که علی بن ابی طالب برادر محمد رسول خدا و پسرعمو و وصی و همدم و همراه او بدان، وصیت و سفارش نموده است. و آغاز وصیتم این است که گواهی می‌دهم معبودی جز الله نیست، و محمد فرستاده خدا و برگزیده اوست، خداوند او را با علم خود اختیار کرد، و او را برای اختیار و انتخاب خود برگزید و (گواهی می‌دهم) که خداوند مردگان را از قبرها برانگیزاند، و از مردم در مورد اعمالشان بازخواست می‌کند، و او به آنچه در سینه‌ها نهان است داناست.
ای حسن تو را - که وصی بودن تو به تنهایی کافی است - سفارش می‌کنم بدان چه رسول خدا به من سفارش فرمود:
1- پسر جان، چون زمانش (تحقق وصیت) فرا رسد در خانه بنشین، و بر خطاهایت گریه کن،( گریه و استغفار و توبه امامان معصوم علیهم‌السلام به منظور وجود گناه در آن بزرگواران نیست. بلکه فلسفه دیگری دارد که مجال ذکرش نیست.) و نباید که دنیا بزرگ‌ترین همّ و فکر تو باشد.2- پسر جانم تو را به گزاردن نماز در وقت خود، و پرداخت زکات به اهلش در هنگام حلول وقتش، خاموشی در برابر امور تردید‌آمیز و اشتباه برانگیز، و میانه‌روی در عمل، و رعایت عدالت در خشنودی و خشم، و خوش‌رفتاری با همسایگان، و مهمان‌نوازی، و مهربانی به تهی‌دستان و رنج‌دیدگان بی‌بضاعت، و حفظ پیوند با فامیل، و دوستی و هم‌نشینی با فقرا و مساکین، و فروتنی که از برترین عبادات است، و کوتاه داشتن آرزو، و یادآوری مرگ، زهد و بی‌رغبتی به دنیا، سفارش می‌کنم که همانا تو در گرو مرگ، و هدف بلا، و مغلوب مرض و بیماری هستی.
3- تو را به ترس از خدا در نهان و آشکار سفارش می‌کنم،
4- و از شتاب در گفتار و کردار نهی می‌نمایم،
5- و چون کار آخرتی پیش آمد در انجام آن بشتاب،
6- و چون کار دنیایی پیش آمد شتاب نورز و خوب فکر کن تا به رشد و خیر خودت در آن کار برسی.
7- و از جاهایی که بودن تو در آن موجب متهم شدن توست و نیز از مجلسی که بدان گمان بد می‌رود بپرهیز که همنشین ناباب همنشین خود را دگرگون سازد.
8- پسرجانم برای خدا کار کن،
9- و از سخن ناروا دوری گزین،
10- و به کارهای پسندیده امر کن،
11- و از زشتی‌ها نهی نما،
12- و با برادران دینی در راه خدا برادری کن،
13- و نکوکار را به خاطر نیکوکاریش دوست بدار،
14- و با فاسق به جهت حفظ دین خود مدارا بنما، و او را در دل دشمن دار، و در اعمال خود از وی فاصله بگیر تا مثل او نباشی،
15- از نشستن در سر کوی و برزن بپرهیز،
16- و بحث و جدل را با کسی که عقل و دانشی ندارد رها ساز.
17- پسرجانم در زندگانی و نیز در عبادت خود راه اعتدال و میانه روی را پیش گیر،
18- و در عبادت به کاری که مداوم و مورد توان توست بپرداز،
19- و پیوسته خاموش باش تا سالم بمانی، و کردار نیکی برای خودت پیش فرست تا غنیمت بری،
20- و نیکی را یاد گیر تا آگاهی‌ یابی،
21- و در هر حال یاد خدا باش،
22- با خردسالان خانواده‌ات مهربان باش،
23- و بزرگسالانش را احترام بگذار،
24- و طعامی را مخور تا این که پیش از خوردن چیزی از آن را صدقه دهی.
25- پیوسته به روزه‌داری بپرداز که آن زکات بدن و سپر روزه‌دار (از آتش دوزخ) است،
26- و با نفس خود جهاد کن،
27- و از هم‌نشین خود در حذر باش،
28- و از دشمنت دوری گزین،
29- و بر تو باد به مجالسی که در آن‌ها یاد خدا می‌شود، و فراوان دعا کن.
30- پسرجانم راستی که چیزی از خیرخواهی و نصیحت را از تو فرو گذار ننمودم، و اینک زمان جدایی من و تو فرا رسیده است. تو را به برادرت محمد (ابن حنفیه) سفارش به خیر می‌کنم که او برادر و فرزند پدر تو است، و از میزان دوستی من نسبت به او، با خبری.
31- و اما برادرت حسین که او فرزند مادر توست (و نیازی به سفارش ندارد)، و بیش از این در این باره سفارش نمی‌کنم، خداوند کفیل من بر شماست، و از او می‌خواهم که شما را به صلاح آورد، و شر جفاکاران سرکش را از شما باز دارد، و صبر را پیشه سازید تا خداوند خودش زمام امر را به دست گیرد (حکومت را به دست اهلش بسپارد) و هیچ حرکت و نیرویی نیست جز به خدای برتر و بزرگ).‌(1)

پی‌نوشت‌:
1- امالی شیخ مفید، ص 247- 243.

[h=1]امیرالمؤمنین على علیه السلام در یك نگاه[/h]
[h=2]كنیه امام على علیه السلام[/h]آن حضرت را به دو كنیه ابو الحسن و ابو الحسین نامیده‏اند. امام حسن علیه السلام در حیات پیامبر پدرش را با كنیه ابوالحسین و امام حسین علیه السلام او را با كنیه ابو الحسن مى‏خوانده‏اند. پیامبر نیز وى را با هر دوى كنیه‏ها خطاب مى‏كرده است. چون پیامبر وفات یافت على علیه السلام را به این دو كنیه صدا مى‏كردند. یكى دیگر از كنیه‏هاى على علیه السلام، ابو تراب است كه آن را پیامبر برگزیده و بر وى اطلاق كرده بود.
در استیعاب نقل شده است: «به سهل بن سعد گفته شد: حاكم مدینه مى‏خواهد تو را وادارد تا بر فراز منبر، على را دشنام گویى. سهل پرسید: چه بگویم؟ گفت: باید على را با كنیه ابوتراب خطاب كنى. سهل پاسخ داد: به خدا سوگند جز پیامبر كسى على را بدین كنیت، نامگذارى نكرده است. پرسید: چگونه‏اى ابو‌العباس؟ جواب داد: على علیه السلام نزد فاطمه رفت و آن‏گاه بیرون آمد و در حیاط مسجد دراز كشید و به خواب رفت. پس از او،پیغمبر (ص) پیش فاطمه آمد و از او پرسید: پسر عمویت كجاست؟ فاطمه گفت: اینك او در مسجد آرمیده است. پیامبر به صحن مسجد آمد و على را دید كه ردایش بر پشت مباركش افتاده و پشتش خاك آلود شده است. پیامبر با دست ‏شروع به پاك كردن خاك از پشت على كرد و فرمود: بنشین اى ابوتراب! به خدا سوگند جز پیامبر كسى او را بدین نام، نخوانده است. و قسم به خدا در نظر من هیچ اسمى از این نام دوست داشتنى‏تر نیست.»
نسایى در خصایص از عمار بن یاسر نقل كرده است كه گفت: «من و على بن ابیطالب علیه السلام در غزوه عشیره از قبیله ینبع با یكدیگر بودیم. تا آنجا كه عمار گفت: سپس خواب هر دوى ما را فرا گرفت، من و على به راه افتادیم تا آن كه در زیر سایه نخل‌ها و روى زمین خاكى و بى گیاه آرمیدیم. سوگند به خدا كه جز پیامبر كسى ما را از خواب بیدار نكرد. او با پایش ما را تكان مى‏داد و ما به خاطر آن كه روى زمینى خاكى دراز كشیده بودیم، به خاك آلوده شدیم. در آن روز بود كه پیغمبر(ص) به على علیه السلام فرمود. تو را چه مى‏شود اى ابوتراب؟ چرا كه پیامبر آثار خاك را بر على علیه السلام مشاهده كرده بود.»
البته ممكن است كه این واقعه چند بار اتفاق افتاده باشد. در روایتى دیگر آمده است: چون پیامبر على را در سجده دید در حالى كه خاك بر چهره‏اش نشسته و یا آن كه گونه‏اش خاك آلود بوده به او فرمود: «ابو تراب! چنین كن‏».
همچنین گفته شده است پیامبر با چنین كنیه‏اى، على علیه السلام را خطاب كرد. چرا كه گفت: اى على! نخستین كسى كه خاك را از سرش مى‏تكاند تویى.
على علیه السلام، این كنیه را از دیگر كنیه‏ها بیشتر خوش مى‏داشت. زیرا پیامبر وى را با همین كنیه خطاب مى‏كرد. دشمنان آن حضرت مانند بنى امیه و دیگران، بر آن حضرت به جز این كنیه نام دیگرى اطلاق نمى‏كردند. آنان مى‏خواستند با گفتن ابو تراب، آن حضرت را تحقیر و سرزنش كنند و حال آن كه افتخار على علیه السلام به همین كنیه بود. دشمنان على، به سخنگویان دستور داده بودند تا با ذكر كنیه ابوتراب بر فراز منابر، آن حضرت را مورد سرزنش قرار دهند و این كنیه را براى او عیب و نقصى قلمداد نمایند. چنان كه حسن بصرى گفته است، گویا كه ایشان با استفاده از این عمل، لباسى پر زیب و آرایه بر تن آن حضرت مى‏پوشاندند. چنان كه جز نام ترابى و ترابیه بر پیروان امیرالمؤمنین علیه السلام اطلاق نمى‏كردند. بدان گونه كه این نام، تنها بر شیعیان على علیه السلام اختصاص یافت.
كمیت مى‏گوید: گفتند رغبت و دین او ترابى است من نیز به همین وسیله در بین آنان ادعا كنم و به این لقب مفتخر مى‏شوم.
هنگامى كه كثیر غرة گفت: جلوه آل ابوسفیان در دین روز طف و جلوه بنى مروان در كرم و بزرگوارى روز عقر بود،یزید بن عبد الملك به او گفت: نفرین خدا بر تو باد! آیا ترابى و عصبیت؟! در این باره مؤلف در قصیده‏اى سروده است:
به نام دو فرزندت، مكنى شدى و نسل رسول خدا در این دو فرزند به جاى ماند پیامبر تو را بو تراب خواند دشمنان آن را بر تو عیب مى‏شمردند و حال آن كه براى تو این كنیه افتخارى بود .

[h=2]لقب على علیه السلام[/h]ابن صباغ در كتاب فصول المهمه مى‏نویسد: لقب على علیه السلام، مرتضى، حیدر، امیرالمؤمنین و انزع (و یا اصلع) (كسى كه اندكى از موى جلوى سرش ریخته باشد.) و بطین (كسى كه شكمش بزرگ است.) و وصى بود. آن حضرت به لقب اخیر خود در نزد دوستان و دشمنانش شهره بود. در روز جنگ جمل جوانى از قبیله بنى ضبه از سپاه عایشه بیرون آمد و گفت:
ما قبیله بنى ضبه دشمنان على هستیم كه قبلا معروف به وصى بود على كه در عهد پیامبر شهسوار جنگها بود من نیز نسبت ‏به تشخیص برترى على نابینا و كور نیستم اما من به خونخواهى عثمان پرهیزگار آمده‏ام زیرا ولى، خون ولى را طلب مى‏كند .
و مردى از قبیله ازد در روز جمل چنین سرود:
این على است و وصیى است كه پیامبر در روز نجوة با او پیمان برادرى بست و فرمود او پس از من راهبر است و این گفته را افراد آگاه در خاطر سپرده‏اند و اشقیا آن را فراموش كرده‏اند .
زحر بن قیس جعفى در روز جمل گفت:
آیا باید با شما جنگ كرد تا اقرار كنید كه على در بین تمام قریش پس از پیامبر برترین كس است؟!
او كسى است كه خداوند وى را زینت داده و او را ولى نامیده است و دوست، پشتیبان و نگهدار دوست است، همچنان كه گمراه پیرو فرمان گمراهى دیگر است .
زحر بن قیس نیز بار دیگر چنین سروده است:
پس درود فرستاد خداوند بر احمد (محمد (ص) )

فرستاده خداوند و تمام كننده نعمتها فرستاده پیام‏آورى و پس از او خلیفه ما كسى كه ایستاده و كمك شده است منظور من على وصى پیامبر است كه سركشان قبایل با او در جنگ و ستیزند.
ابن زحر در جنگ جمل و صفین با على علیه السلام همراه بود. همچنان كه شبعث ‏بن ربعى و شمر بن ذى الجوشن ضبابى در جنگ صفین در ركاب آن حضرت بودند. اما بعدا با حسین علیه السلام در كربلا به جنگ برخاستند و فرجام شومى را براى خود برجاى گذاشتند.
كمیت مى‏گوید:
كثیر نیز مى‏گوید: وصى و پسر عموى محمد مصطفى و آزاد كننده گردنها و ادا كننده دین‏ها همچنین آن حضرت به نام پادشاه مؤمنین و پادشاه دین(یعسوب المؤمنین و یعسوب الدین)نیز ملقب بوده است.
روایت كرده‏اند كه پیامبر به على علیه السلام فرمود: تو پادشاه دینى و مال پادشاه ظلمت و تاریكى است.
در روایت دیگرى آمده است: این (على) پادشاه مؤمنان و پیشواى كسانى است كه در روز قیامت ‏با چهره‏هایى نورانى در حجله‏ها نشسته‏اند.
ابن حنبل در مسند و قاضى ابو نعیم در حلیة الاولیا این دو روایت را نقل كرده‏اند. در تاج العروس معناى لغوى یعسوب ذكر شده و آمده است (ملكه كندوى زنبور عسل). على علیه السلام فرمود: من پادشاه مؤمنانم و مال پادشاه كافران است. یعنى مؤمنان به من پناه آورند و كافران از مال و ثروت پناه مى‏جویند. چنان كه زنبور به ملكه خود پناه مى‏برد و آن ملكه بر همه زنبوران مقام تقدم و سیادت دارد.

[h=2]دربان على علیه السلام[/h]در كتاب فصول المهمة ذكر شده كه دربان آن حضرت، سلمان فارسى (رض) بوده است.

[h=2]شاعر على علیه السلام[/h]همچنین در فصول المهمه گفته شده كه شاعر آن حضرت، حسان بن ثابت ‏بوده است. در اینجا اضافه مى‏كنم كه شاعر آن حضرت در جنگ صفین، نجاشى و اعور شنى و كسان دیگرى غیر از این دو تن بوده‏اند.

[h=2]نقش انگشتر على علیه السلام[/h]سبط بن جوزى در كتاب تذكرة الخواص نوشته است: نقش انگشترى آن حضرت عبارت‏ «خداوند فرمانروا، على بنده اوست‏» (الله الملك على عبده) بوده است. همچنین وى مى‏نویسد: آن حضرت انگشترى را در انگشتان دست راست ‏خود مى‏كرده است و حسن و حسین علیه السلام نیز چنین مى‏كرده‏اند.
ابوالحسن على بن زید بیهقى معروف به فرید خراسان در كتاب خود موسوم به صوان الحكمه كه به نام تاریخ حكماى اسلام مشهور است در ذیل شرح زندگانى یحیى نحوى دیلمى ملقب به بطریق، چنین مى‏گوید: « یحیى فیلسوف و ترساكیش بود و عامل امیرالمؤمنین علیه السلام در نظر داشت تا وى را از فارس بیرون براند. یحیى نیز ماجراى خود را براى على علیه السلام نگاشت و از آن حضرت درخواست امان كرد. محمد بن حنفیه، به فرمان على علیه السلام امان نامه‏اى براى یحیى نوشت كه من آن امان نامه را در دست‏ حكیم ابو الفتوح مستوفى نصرانى طوسى مشاهده كردم. توقیع على علیه السلام با خط خود آن حضرت و با عبارت «الله الملك و على عبده‏» (خداوند فرمانروا و على بنده اوست.) در پاى این مكتوب موجود بود. سبط بن جوزى این عبارت را به عنوان نقش انگشترى آن حضرت دانسته ولى مطابق با نقل بیهقى این توقیع به دست‏ حضرت نوشته شده است و بعید نیست كه گفته بیهقى متین‏تر باشد.»
همچنین احتمال دارد كه آن حضرت نامه‏ها را چنین امضا مى‏كرده و سپس همان عبارت را بر نگین انگشترى نقش زده است. ابن صباغ در كتاب فصول المهمه فى معرفة الائمه گوید: «اسندت ظهرى الى الله‏» (پشت من به خداوند متكى است) نقش نگین آن حضرت بوده است. عده‏اى دیگر نقش نگین آن حضرت را«حسبى الله‏»ذكر كرده‏اند. كفعمى نیز در مصباح گوید: نقش نگین انگشترى آن حضرت ‏«الملك لله الواحد القهار»بوده است. البته بعید نیست كه آن حضرت داراى چند انگشترى با نقوش متعدد بوده است.

منبع:
سیره معصومین جلد 3 صفحه 11 ، سید محسن امین

ای کاش علی شویم و عالی باشیم
هم سفره کاسه سفالی باشیم
چون سکه به دست کودکی برق زنیم
نان آور سفره های خالی باشیم

من بسیار در شگفتم از مردی که در میدان جنگ چنان خطبه می خواند که گواهی می دهد طبیعتی همچون شیران دارد ؛
سپس در همان میدان هنگامی که تصمیم بر موعظه و پند و اندرز میگیرد ، سخنانی از زبانش تراوش میکند که گویی طبیعتی همچون راهبانی دارد که لباس مخصوص رهبانی پوشیده و در دیرها زندگی میکنند ، نه خون حیوانی میریزند و نه حتی از گوشت حیوان تناول می کنند .

" ابن ابی الحدید معتزلی "

ما نمی‌توانیم علی را دوست نداشته باشیم و به وی عشق نورزیم زیرا هر چه خوبی هست که ما آن را دوست داریم همه در علی جمع است .
او جوانمرد شریف و بزرگواری بود که دلش سرشار از مهر و عطوفت و دلیری بود ، از بشر شجاع‌تر ، اما شجاعتش آمیخته با مهر و عطوفت و لطف و احسان بود .
پیش از رحلت خود درباره قاتلش از او نظر خواستند ، فرمود : اگر زنده ماندم خود می‌دانم چه کنم و اگر درگذشتم اختیار با شماست، اگر می‌خواهید او را قصاص کنید یک ضربه بیشتر به او نزنید و اگر عفو کنید به تقوا نزدیکتر است

" توماس کارلایل "

[="Tahoma"][="DarkSlateGray"]یکی که مریض میشه یا رو به موت است
غذاهای خوبی میخورد
اما امیر همانی در بستر شهادتش میخورد که تا پیش از ضربت خوردن میل میکرده.

..........

تفاوت خودتان را با امیر در وقت بیماری بیابید[/]

[="Tahoma"][="DarkSlateGray"]فرقی کسی شکافته شد که با همه کس فرق داشت.[/]

[="Tahoma"][="DarkSlateGray"]تو این دوره زمونه که زنده ایم حتی شروری هم بمیرد
باز خیلی ها در داغ خانواده اش سهیم میشوند تا دردش را تسکین دهند

.......

اما احمقان ان زمان
که علی را دزد شب رو میدانستند
با این جمله داغ بیت امیر را تازه کردند
"مگر امیر نماز هم میخوانده"[/]

[h=1]راهکارهایی برای استفاده بیشتر از آخرین شب قدر[/h]


[/HR] شب بیست و سوم ، آخرین شب از شبهای نورانی قدر ، آخرین زمزمه های" الغوث، الغوث " ها ، قرآن به سر گرفتن ها ، و خلوت های پر سوز و گداز ما و خدای خوبمان است ، (البته در قالب شب قدر نه در زمان های دیگر )
[/HR] شاید در دل خیلی هایمان این استرس و نگرانی رخنه کرده باشد که اگر این شب هم بگذرد و آمرزیده نشوم چه ؟ نکند به شب قدر بعدی نرسم ؟ یعنی خوب عبادت کرده ام ؟ یعنی خداوند متعال صدای من گناهکار را هم شنیده است ؟
حق هم داریم شب قدر ، با آن همه عظمت دارد می گذرد و ما می مانیم و دریایی از گناه و پرونده ای پر از اعمال ناشایست ، و چند ساعتی که خیلی زود می گذرد ، اما چه کنیم که وقت کم نیاوریم و بتوانیم بیشترین بهره را از این فرصت طلایی استجابت و آمرزش ببریم .

1- به اندازه کافی استراحت کنیم
در عبادت باید شور و شوق باشد ، عبادت زورکی از سر خستگی و چشم به ساعت دوختن آنگونه که باید تأثیر ندارد ، اگر می توانیم روز بیست و دوم ماه مبارک کارهای متفرقه خود را کم کنیم و تا حد امکان استراحت کنیم ، تا شب بتوانیم سر حال و سر زنده مراسم احیا را اجرا کنیم .

2- برنامه ریزی برای اعمال
باید برنامه ریزی کنیم که اعمال شب قدر را چگونه به جا بیاوریم که نه خسته شویم و شور حالمان گرفته شود و نه همه اعمال بماند برای ساعت آخر که با استرس بخواهیم همه را یکباره و بدون توجه انجام بدهیم ، دعای جوشن کبیر که در این مراسم خوانده می شود ، سعی کنیم با مجلس پیش برویم ، در مضامین دعا دقت کنیم فقط همراه جمع زمزمه نکنیم ، این دعا معارف والایی را در خود دارد ، اگر دعا به نظم و قاعده خوانده شود ، حدودا 45 دقیقه تا یک ساعت زمان خواهد برد و بقیه زمان ما نباید صرف صحبت کردن ، و خوردن و آشامیدن شود ، هر چند برای خستگی در کردن مختصری استراحت و تجدید قوا لازم است .

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید: «مَن قامَ لَیلَةَ القَدرِ إیماناً وَ احتِساباً ، غُفِرلَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ»؛‌ کسی که از روی ایمان و اخلاص برخیزد و در شب قدر عبادت کند، گناهان گذشته او آمرزیده می شود

3- بیشترین وقت ، برای مهمترین کار
در شب قدر هر عبادتی ارزش خودش را دارد و هیچ عملی بی ارزش نیست ، قرآن خواندن ، نماز شب قدر و .... اما مهمتر و تأثیر گذارتر از همه این ها وقتی است که ما دلمان را به اشک ریختن ها و شب زنده داری های این سه شب خوش نکرده باشیم ، و گمان نکنیم همین که بیدار ماندیم و عبادت کردیم، تمام شد، ما در یک سالی که گذشته هزاران خطا و اشتباه داشته ایم که حتی لحظه ای به آن ها فکر هم نکرده ایم، و امشب فرصت خوبی است که در خلوتمان با خدای خوبمان خودمان را نقد کنیم، بنشینیم و در شبی که تقدیر سال بعد امضاء می شود ، اعتراف کنیم به آنچه که مرتکب شدیم ، همه این بار عام که بیاید و ثواب ببرید ، بیایید که بخشیده می شوید ، این شب بهتر از هزار ماه است ، همه این خطاب ها به من و شما برای بیدار شدنمان است ، برای تنبه و رهایی از روزمره گی ها و غفلت ها ، وقتی ما می آییم خودستایی ها ، توجیه ها و اما و اگر ها را کنار می گذاریم و خطاهایمان را می پذیریم ، این یعنی اینکه ما فلسفه وجودی شب قدر را درک کرده ایم .

اینجاست که منیّت ها و گردن فرازی ها شکسته می شود، اینجا انسان می فهمد که خضوع یعنی چه ، جرأت پیدا می کند صحبت کند از خطاهایش ، از عیب جویی ها، دروغ گفتن ها ، عبادات دست و پا شکسته ای که باعث می شد از بالا به دیگران نگاه کنیم ، همه این ها را به زبان می آوریم .
و خداوند مهربانی ها هم می شنود ، حتی آن چیزهایی که فراموش کرده ایم ناخودآگاه یادمان می آید ، دل هایی که شکستیم، حق الناس و دین هایی که به گردن داریم و .... تازه خودمان متوجه می شویم که چقدر وضع اعمالمان خراب است.
اینجاست که از شرم و ندامت اشک خواهیم ریخت و این اشک خاصیت شویندگی عجیبی دارد ، این اشک است که بنیان گناه را می کند و این اشک است که خداوند برایش ارزش قائل است .
و الآن زمان طلایی توبه کردن است ، لحظه ایست که پشیمانی ما واقعی است و در آن لحظه عزم راسخ در جبران گذشته داریم و عنایت خداوند متعال را می جوییم .
اینجاست که قرآن به سر گرفتن و توسل به خداوند متعال و ائمه اطهار علیهم السلام به ما کمک می کند تا رها شویم از سنگینی گناه و تیرگی روح.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید: «مَن قامَ لَیلَةَ القَدرِ إیماناً وَ احتِساباً ، غُفِرلَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ»؛‌ کسی که از روی ایمان و اخلاص برخیزد و در شب قدر عبادت کند، گناهان گذشته او آمرزیده می شود.(شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، انتشارات اسماعیلیه، ج7، ص 263)

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید: «مَن قامَ لَیلَةَ القَدرِ إیماناً وَ احتِساباً ، غُفِرلَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ»؛‌ کسی که از روی ایمان و اخلاص برخیزد و در شب قدر عبادت کند، گناهان گذشته او آمرزیده می شود

4- بهترین درخواست ها در بهترین حالت
در شب های قدر ، اوج مراسم و آداب این شبها، لحظه قرآن به سر گرفتن است در این لحظات به حرمت قرآنی که بر سر داریم دعای ما اجابت می شود.
دعا برای عاقبت به خیری : در دعای جوشن از خداوند متعال صد بار خواستیم ما را از آتش دوزخ برهاند ، در زیر سایه قرآن هم برای خود و هم امواتمان بخواهیم که از آتش دوزخ رهایی یابیم .
دعا برای امنیت : امنیت نعمتی است که اگر نباشد دنیا جهنمی بیش نیست، در سایه امنیت است که دیگر خواسته ها و رویاها رنگ می گیرند ، نمونه جامعه ای که امن نیست سوریه و عراق است که شاهد جنایات داعش در سرزمینشان هستیم ، دعا کنیم که خداوند ، امنیت را به آنان باز گرداند و کشور ما را هم از هر خطری محفوظ بدارد .
دعا برای سلامتی خود و عزیزانمان : سلامتی نعمتی است که تا از دستش ندهیم قدرش را نمی دانیم ، وقتی که بیماری ها آمدند و ما را گرفتار کردند که دیگر چاره ای جز درمان نداریم، باید با دعا از مبتلا شدن پیشگیری کنیم، دعا کنیم، خودمان و عزیزانمان از سرطان، ایدز ، ام اس ، و هر نوع بیماری بزرگ و کوچک دیگری با عنایت خداوند متعال در امان بمانیم.

جمع بندی :
شب بیست سوم، آخرین شب از شب های قدر است و احتمال قوی شب قدر همین شب است، در این شب بکوشیم لحظه ای از آن را از دست ندهیم. در دعا و توبه و انابه هر چقدر می توانیم بکوشیم که یک شب هزار شب نمی شود.

[h=1]رونمایی از امورات انسان در شب قدر[/h]
«ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم . تو چه می ‌دانی که شب قدر چگونه شبی است. شبی که از هزار ماه برتر است. فرشتگان و روح الامین در آن شب ، با اذن پروردگارشان براى هر كارى فرود مى ‏آیند. آن شب تا دمیدن سپیده ، امن و سلامت است. »


[/HR] نود و هفمین سوره قرآن کریم ، مفصل ‌ترین مطالبی است که خداوند در مورد شبی که از هزار ماه بالاتر است سخن گفته است ، شبی مبارک [1] به نام قدر.
نام بردن از شب قدر در قرآن کریم ، مختص این سوره است ، اما در چند آیه دیگر اشاره‌ ای به آن شده است.

[h=2]کدام شب ، شب قدر است؟[/h] قرآن کریم ، شب قدر را با نزول قرآن معرفی می ‌کند . همین مطلب ، کلیدی برای دنبال کردن مطالبی است که در قرآن پیرامون این شب بیان شده است.
خداوند در سوره قدر از نزول قرآن در شب قدر پرده بر می‌دارد. از سوی دیگر در سوره بقره ، نزول قرآن را ویژگی ماه رمضان عنوان می ‌کند . علاوه بر اینکه در سوره دخان، اشاره به واحد بودن این شب دارد.
از این اشارات ، بر می ‌آید که شب قدر ، تنها یک شب [2] در ماه رمضان است. هر چند قرآن کریم بیش از این ، از آن شب نورانی ابهام را رفع نمی‌ کند ، اما به وسیله روایاتی که در این زمینه بیان شده است ، کمی بیشتر محدود می ‌شود ولی در بین سه شب نامشخص می ‌ماند.
البته در پرده ابهام قرار دادن ، تنها مختص شب قدر نیست ، موارد دیگری نیز وجود دارد که خداوند متعال از تعیین آن ‌ها اجتناب نموده است ؛ مثل صلاة وسطی [3]. برخی از مفسرین ، عدم تعیین را در اهتمام بیشتر بندگان مۆثر می ‌دانند ؛ اینکه خداوندشب قدر را معین ننمود ، خود عاملی است که بندگان شب ‌های بیشتری به مناجات بپردازند و متوجه معبود خویش باشند.
***
قدر بر مبنای همان معنای لغوی ‌اش ، در اندازه و تعینات به کار برده شده است؛ چرا که خداوند به اندازه و مقدار عمر افراد ، روزی آن‌ ها و اموراتشان را در طول یک سال معین می‌کند. نه چنان که از قبل معین نباشد، بلکه از آن رو نمایی می ‌کند. مانند برنامه ‌های سالیانه دولت که بر اساس یک سند بالادستی تنظیم می ‌شود و چنین نیست که این برنامه ‌ریزی ‌ها یک شبه صورت گیرد.

آنچه از آیه سوم سوره دخان بر می‌آید دلالت بر مبارک بودن این شب حتی پیش از نزول قرآن است و با نزول این کتاب آسمانی، نورانیت این شب مضاعف شده است

و البته نامیدن این شب به قدر از باب داشتن قدر و منزلتی عظیم نیز وجه دیگری شمرده می ‌شود.

[h=2]فضیلت شب قدر[/h] این که در شب قدر، قرآن نازل شده است در آن شکی نیست چرا که این مطلب صریح آیه قرآن است و البته همین امر بر عظمت و جلال این شب افزوده است. چرا که قرآن خود مبارک است [4] و از برکت قرآن، این شب نیز برکت یافته است.
اما آیا این شب پیش از نزول قرآن نیز، صاحب شرافت و برکت بوده است؟ آنچه از آیه سوم سوره دخان بر می ‌آید دلالت بر مبارک بودن این شب حتی پیش از نزول قرآن است و با نزول این کتاب آسمانی، نورانیت این شب مضاعف شده است.
البته برخی روایات نیز این مطلب را تأیید می‌ کنند؛ در جلد اول کتاب کافی در باب شب قدر و تفسیر آن روایتی از امام باقر علیه السلام نقل شده که امام فرموده است: خداوند متعال، شب قدر را در ابتدای خلقتش آفرید.[5]
از این روایت بر می ‌آید که خداوند قبل از نزول قرآن، شب قدر را آفرید که در آن سرنوشت یک سال بشر را بر ولی خودش توسط فرشتگان عرضه می ‌کند. به همین جهت، این شب که از آن تعبیر به مبارک شده است، برای نزول قرآن انتخاب شده است.

[h=2]قدر قرآن[/h] در توصیف شب قدر، آنچه از آیات قرآنی بر می ‌آید چنین است؛
- شب قدر، شبی مبارک است که خداوند متعال در آن شب قرآن را نازل فرموده است.
- شب قدر، تنها یک شب از شب‌ های ماه رمضان است.
- سرنوشت و مقدرات امور به اذن خداوند توسط فرشتگان نازل می ‌شود و البته به تفسیر روایات، به محضر ولی خدا در هر زمان ارائه می ‌شود.
- شب قدر شبی سراسر برکت است. فرشتگان نیز به رسم استقبال از بهشتیان [6]، بر عبادت کنندگان سلام و درود می ‌فرستند.

پی نوشت ها :
[1]إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِینَ؛ سوره دخان، آیه 3.
[2] حرف تاء در لیلة مبارکة، نشانه‌ای بر وحت است.
[3] حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِینَ؛ بقره، آیه 238
[4] وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَك‏؛ انعام، آیه 92
[5] لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ لَیْلَةَ الْقَدْرِ أَوَّلَ مَا خَلَقَ الدُّنْیَا وَ لَقَدْ خَلَقَ فِیهَا أَوَّلَ نَبِیٍّ یَكُونُ وَ أَوَّلَ وَصِیٍّ یَكُونُ وَ لَقَدْ قَضَى أَنْ یَكُونَ فِی كُلِّ سَنَةٍ لَیْلَةٌ یَهْبِطُ فِیهَا بِتَفْسِیرِ الْأُمُورِ إِلَى مِثْلِهَا مِنَ السَّنَةِ الْمُقْبِلَة.
[6] سَلامٌ عَلَیْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدینَ؛ زمر، آیه 73.

[h=1]در شب قدر چه اتفاقی می افتد؟![/h]
نباید کوچکی سوره قدر ما را فریب دهد ، چه اینکه مجموعه فشرده‌ای از معارف الهی در این سوره وجود دارد.
در اینجا می ‌خواهیم به آنچه از این سوره فهمیده‌‌ایم را بازگو کنیم؛ هرچند اینها تنها بخش کوچکی از حقایق نهفته در این سوره است. ضمناً این سوره حاوی اشاره‌ هایی به حقانیت مذهب تشیع است که در این نوشته به آن هم می ‌پردازیم.
سخن را به صورت سوال و جواب بیان می ‌کنیم:

الف) گوینده این سوره کیست؟

این سوره را خداوند کریم، خود گویندگی کرده است آن هم با عنوان "ما".
به عبارت دیگر هیچ یک از تعبیرات "او" یا "الله" یا "من" یا "رب شما" را مناسب این سوره ندانسته است: انا انزلناه فی لیلة القدر.
اگر "ما" به معنی همه صفات الهی بدانیم، نتیجه این می‌ شود که قرآن حاوی معانی گوناگون و قابل فهم برای همه و در عین حال بسیار عمیق است.(1)

ب) کدام قسمت قرآن در شب قدر نازل شد و می ‌شود؟

مسلم آن است که منظور، نازل شدن بخشی از قرآن نیست چه اینکه می ‌دانیم که قرآن به صورت پراکنده در طول بیست و سه سال بر پیامبر نازل شد؛ بنابراین نازل شدن چند آیه در یک شب فضیلت خاصی برای آن شب به حساب نمی ‌آید.
از طرفی ضمیر "ه" در انا انزلناه به صورت مفرد و مذکر است و با کل قرآن متناسب تر است یا یک سوره یا بخشی از قرآن. (2)

ج) شب قدر چه اهمیتی دارد؟

برای درک اهمیت این شب خدای کریم در این سوره به اصطلاح "به در می ‌گوید تا دیوار بشنود" یعنی به پیامبر خود – که قرآن را بر او در این شب نازل کرده و آگاه ترین کس به احوال این شب است - می ‌گوید که تو چه می ‌دانی که این شب چیست؟ - با این تعبیر معلوم می ‌شود که اهمیت این شب بسیار است و مى ‏فهماند كه تشخیص خصوصیات و اسرار قیامت و اسرار لیلة القدر امرى عظیم است كه كسى قادر به درك آن نیست. (3)

به کمک اشاره ای که در سوره قدر وجود دارد می ‌فهمیم که شب قدر هر سال وجود دارد؛ زیرا در سوره قدر آمده است که "ملائک فرود می ‌آیند" و نفرموده که "فرمود آمدند" بنابراین قطعاً هر سال باید یک شب قدر با ویژگی های سوره قدر داشته باشد

ضمناً اگر ما قرار بود این سوره را بنویسیم این قدر عبارت "لیلة القدر" را تکرار نمی ‌کردیم و مثلاً به جایش "هی" یا "تلک" می ‌گذاشتیم اما خداوند این عبارت را برای بار دوم و سوم نیز عیناً آورده تا اهمیت این شب را بنماید. سپس در دو آیه بعدی، از ضمیر "هی" استفاده کرده است.
شب قدر به سرنوشت تک تک ما مرتبط است و از یک عمر ما هم برتر است (هزار ماه برابر هشتاد و چند سال می ‌شود)

د) در این شب چه اتفاقی می ‌افتد؟

ملائکه و نیز جناب روح در این شب نازل می‌ شوند و این نازل شدن به "همه امور" مرتبط است. بنابر این شب قدر به همه مردم جهان و به همه کارها و سرنوشت ها و اتفاق ها و هر "امر خدا" مربوط است.
هر امر محکم و کلی خدا در این شب باز می ‌شود (فِیهَا یُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِیمٍ) ( دخان، آیه 4) مثلاً قرآن از حالت اجمالش در قلب پیامبر است باز می ‌شود و قابل فهم برای مردم می ‌شود و سرنوشت ها هم از حالت اجمال خارج می ‌شود و جنبه حتمی به خود می ‌گیرد و دقیقاً برای افراد تعیین می ‌گردند. (4)

ه) منظور از روح چیست؟ روح و ملائکه در این شب چه می‌ کنند و چه اثری بر این شب می‌ گذارند؟

روح از جنس ملائکه نیست اما بر آنها حالتی مثل ریاست دارد. (5) او به همراه ملائک در این شب نازل می ‌شوند در نتیجه عرصه برای کار شیاطین در این شب بسته می‌ شود و این شب "سلام" می ‌گردد نه به این معنا که بقیه شب های سال دارای سلامت نیست؛ بلکه به معنای آنکه این شب دارای یک سلامتی خاص و ویژه‌ای است.(6)



و) آیا شب قدر یکبار بوده یا هر سال تکرار می‌شود؟
به کمک اشاره ای که در سوره قدر وجود دارد می ‌فهمیم که شب قدر هر سال وجود دارد؛ زیرا در سوره قدر آمده است که "ملائک فرود می ‌آیند" و نفرموده که "فرمود آمدند" بنابراین قطعاً هر سال باید یک شب قدر با ویژگی های سوره قدر داشته باشد. (7)

ز) ملائکه و روح بر چه کسی نازل می‌شوند؟

تا زمانی که پیامبر در این دنیا زنده بودند، قلب ایشان محل نزول ملائکه و روح در شب قدر خودشان بودند اما می ‌دانیم بعد از وفات ایشان تا زمان حاضر هم باید هر سال شب قدری داشته باشد که ملائکه و روح در آن نازل شوند و همه امور عالم مشخص گردد.
بنابراین بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باید بر کسی نازل شوند که روحش همانند پیامبر با روح ملائک سنخیت داشته باشد و ملائک بتوانند بر او نازل شوند (8) و به عبارت دیگر دارای قلب محمدی باشد و او کسی جز علی علیه السلام – که برادر و جان پیامبر بود – نیست و بعد از حضرت امیر نیز سایر ائمه که فرزندان جسم و جان پیامبر (صلی الله علیه و آله) هستند و دارای قلب محمدی هستند، مرکز عالم و محل نزول ملائکه در شب قدر هستند.

ح) شب قدر در چه ماه و روزی از سال است؟

به کمک آیه " شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ" (بقره، 185) می ‌فهمیم که شب قدر باید در ماه رمضان باشد، از طرف دیگر باید در هر سال تنها یک شب باشد نه بیشتر، اما کدام شب؟
اهل بیت علیهم السلام یاد داده‌اند که در دهه آخر ماه رمضان و خاصه شب های نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم به دنبال آن باشیم. اما فراموش نکنیم که درباره آن شب گرانقدر که ارتباط خاصی میان ملائکه و امام عصر علیه السلام برقرار است نباید انتظار داشته باشیم که تاریخ آن به طور دقیق برای ما تعیین شده باشد. چه بهتر که در همه شب های ماه رمضان یا لااقل در دهه آخر توجه بیشتری به ذکر خدا و عبادت داشته باشیم تا ما هم بهره‌ای از این شب ببریم.

عرصه برای کار شیاطین در این شب بسته می‌ شود و این شب "سلام" می ‌گردد نه به این معنا که بقیه شب های سال دارای سلامت نیست؛ بلکه به معنای آنکه این شب دارای یک سلامتی خاص و ویژه‌ای است

[h=2]سوره قدر، معرفی شأن هم-قلبان پیامبر اکرم[/h] سوره قدر به شکل خلاصه‌ و فشرده، بدون اینکه نامی از کسی ببرد، به معرفی جایگاه و کرامت اهل بیت پیامبر پرداخته است، چه اینکه از یک طرف به "همه ساله" بودن شب قدر اشاره می ‌کند و از طرف دیگر به نزول ملائکه و روح در آن می ‌پردازد. از طرف دیگر می ‌دانیم که قرآن تنها بر قلب پیامبر صلی الله و علیه وآله نازل شده است لذا در هر شب قدر باید یک فرد هم سنخ پیامبر وجود داشته باشد که قلبش قابلیت پذیرش ملائکه و روح را داشته باشد و همواره باید یک نفر در روی زمین وجود داشته باشد که این رخدادها در شب قدر با محوریت او انجام شود یعنی قلبش هم سنخ با قلب حضرت رسول باشد، هر چند نبی نباشد. این سوره در حقیقت معرفی حقانیت مذهب تشیع هست. بجز ائمه اطهار از اهل بیت پیامبر صلی الله و علیه وآله تاکنون در عالم هیچ کسی ادعا نکرده است که دارای چنین مقامی است.
از امام باقر علیه السلام روایت شده است که ای جماعت شیعه،‌ (با مخالفان شیعه) به وسیله سوره "انا انزلناه" مقابله کنید که در نتیجه پیروز خواهید شد. سوگند به خدا که این سوره حجت بعد از رسول خدا، حجت بر خلق است.
این سوره سیده دین شما و نهایت علم ماست (با مخالفان شیعه) با آیات حم وَالْكِتَابِ الْمُبِینِ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِینَ (دخان، 1-3) استدلال کنید که مخصوص ولی امرهای بعد از پیامبر صلی الله و علیه وآله است (یعنی کسانی که شایسته باشند که قرآن در شب قدر هر سال به آنان نازل شود) (9)

پی نوشت ها:
1و2. تفسیر فرقان، سوره قدر
3. تفسیر المیزان، سوره قدر
4. مراجعه کنید به تفسیر المیزان، سوره دخان، ذیل آیه فیها یفرق کل امر حکیم
5. تفسیر فرقان، سوره قدر
6. تفسیر فرقان، سوره قدر
7. تفسیر المیزان، سوره قدر
8. تفسیر فرقان، سوره قدر
9. کافی، ج1، ص 249

[h=1]تفسیر جامع سوره ی قدر[/h]


سوره قدر مكى است و پنج آیه دارد :
بسم الله الرحمن الرحیم انا انزلناه فى لیلة القدر (1) و ما ادراك ما لیلة القدر (2) لیلة القدر خیر من الف شهر (3) تنزل الملئكة و الروح فیها باذن ربهم من كل امر (4) سلام هى حتى مطلع الفجر (5).
ترجمه آیات
به نام خداوند رحمان و رحیم.ما این قرآن عظیم الشان را(كه رحمت واسع و حكمت جامع است) در شب قدر نازل كردیم(1).
و تو چه مى‏دانى شب قدر چیست؟(2).
شب قدر(در مقام و مرتبه)از هزار ماه بهتر و بالاتر است(3).
در این شب فرشتگان و روح(یعنى جبرئیل)به اذن خدا از هر فرمان(و دستور الهى و سرنوشت‏خلق) نازل مى‏شوند(4).
این شب رحمت و سلامت و تهنیت است تا صبحگاه(5).

بیان آیات
این سوره نزول قرآن در شب قدر را بیان مى‏كند، و آن شب را تعظیم نموده از هزار ماه بالاتر مى‏داند، چون در آن شب ملائكه و روح نازل مى‏شوند، و این سوره، هم احتمال مكى بودن را دارد، و هم مى‏تواند مدنى باشد، و روایاتى كه درباره سبب نزول آن از امامان اهل بیت (علیهم السلام) و از دیگران رسیده خالى از تایید مدنى بودن آن نیست، و آن روایاتى است كه دلالت دارد بر اینكه این سوره بعد از خوابى بود كه رسول خدا(ص)دید، و آن خواب این بود كه دید بنى امیه بر منبر او بالا مى‏روند، و سخت اندوهناك شد، و خداى تعالى براى تسلیتش این سوره را نازل كرد(و در آن فرمود شب قدر بهتر از هزار ماه حكومت‏بنى امیه است).
"انا انزلناه فى لیلة القدر"
ضمیر در"انزلناه"به قرآن برمى‏گردد، و ظاهرش این است كه: مى‏خواهد بفرماید همه قرآن را در شب قدر نازل كرده، نه بعضى از آیات آن را، مؤیدش هم این است كه تعبیر به انزال كرده، كه ظاهر در اعتبار یكپارچگى است، نه تنزیل كه ظاهر در نازل كردن تدریجى است.
و در معناى آیه مورد بحث آیه زیر است كه مى‏فرماید: "و الكتاب المبین انا انزلناه فى لیلة مباركة" (1) ، كه صریحا فرموده همه كتاب را در آن شب نازل كرده، چون ظاهرش این است كه نخست‏سوگند به همه كتاب خورده، بعد فرموده این كتاب را كه به حرمتش سوگند خوردیم، در یك شب و یكپارچه نازل كردیم.
پس مدلول آیات این مى‏شود كه قرآن كریم دو جور نازل شده، یكى یكپارچه در یك شب معین، و یكى هم به تدریج در طول بیست و سه سال نبوت كه آیه شریفه"و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مكث و نزلناه تنزیلا" (2) ، نزول تدریجى آن را بیان مى‏كند، و همچنین آیه زیر كه مى‏فرماید: "و قال الذین كفروا لو لا نزل علیه القرآن جملة واحدة كذلك لنثبت‏به فؤادك و رتلناه ترتیلا" (3) .

و بنا بر این، دیگر نباید به گفته بعضى (4) اعتنا كرد كه گفته‏اند: معناى آیه"انزلناه" این است كه شروع به انزال آن كردیم، و منظور از انزال هم انزال چند آیه از قرآن است، كه در آن شب یكباره نازل شد نه همه آن.
و در كلام خداى تعالى آیه‏اى كه بیان كند لیله مذكور چه شبى بوده دیده نمى‏شود بجز آیه"شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن" (5) كه مى‏فرماید: قرآن یكپارچه در ماه رمضان نازل شده، و با انضمام آن به آیه مورد بحث معلوم مى‏شود شب قدر یكى از شبهاى ماه رمضان است، و اما اینكه كدامیك از شب‏هاى آن است در قرآن چیزى كه بر آن دلالت كند نیامده، تنها از اخبار استفاده مى‏شود، كه ان شاء الله در بحث روایتى آینده بعضى از آنها از نظر خواننده مى‏گذرد.
در این سوره آن شبى كه قرآن نازل شده را شب قدر نامیده، و ظاهرا مراد از قدر تقدیر و اندازه‏گیرى است، پس شب قدر شب اندازه‏گیرى است، خداى تعالى در آن شب حوادث یك سال را یعنى از آن شب تا شب قدر سال آینده را تقدیر مى‏كند، زندگى، مرگ، رزق، سعادت، شقاوت و چیزهایى دیگر از این قبیل را مقدر مى‏سازد، آیه سوره دخان هم كه در وصف شب قدر است‏بر این معنا دلالت دارد: "فیها یفرق كل امر حكیم امرا من عندنا انا كنا مرسلین رحمة من ربك" (6) ، چون"فرق"، به معناى جدا سازى و مشخص كردن دو چیز از یكدیگر است، و فرق هر امر حكیم جز این معنا ندارد كه آن امر و آن واقعه‏اى كه باید رخ دهد را با تقدیر و اندازه‏گیرى مشخص سازند.
و از این استفاده مى‏شود كه شب قدر منحصر در شب نزول قرآن و آن سالى كه قرآن در آن شبش نازل شد نیست، بلكه با تكرر سنوات، آن شب هم مكرر مى‏شود، پس در هر ماه رمضان از هر سال قمرى شب قدرى هست، كه در آن شب امور سال آینده تا شب قدر سال بعد اندازه گیرى و مقدر مى‏شود.
براى اینكه این فرض امكان دارد كه در یكى از شبهاى قدر چهارده قرن گذشته قرآن یكپارچه نازل شده باشد، ولى این فرض معنا ندارد كه در آن شب حوادث تمامى قرون گذشته و آینده تعیین گردد. علاوه بر این، كلمه"یفرق"به خاطر اینكه فعل مضارع است استمرار را مى‏رساند، در سوره مورد بحث هم كه فرموده: "شب قدر از هزار ماه بهتر است"و نیز فرموده: "ملائكه در آن شب نازل مى‏شوند"مؤید این معنا است.
پس وجهى براى تفسیر زیر نیست كه بعضى (7) كرده و گفته‏اند: شب قدر در تمام دهر فقط یك شب بود، و آن شبى بود كه قرآن در آن نازل گردید، و دیگر تكرار نمى‏شود.و همچنین تفسیر دیگرى كه بعضى (8) كرده و گفته‏اند: تا رسول خدا(ص) زنده بود شب قدر در هر سال تكرار مى‏شد، و بعد از رحلت آن جناب خدا شب قدر را هم از بین برد.و نیز سخن آن مفسر (9) دیگر كه گفته: شب قدر تنها یك شب معین در تمام سال است نه در ماه رمضان.و نیز سخن آن مفسر (10) دیگر كه گفته: شب قدر شبى است در تمام سال، ولى در هر سال یك شب نامعلومى است، در سال بعثت در ماه رمضان بوده در سال‏هاى دیگر در ماههاى دیگر، مثلا شعبان یا ذى القعده واقع مى‏شود، هیچ یك از این اقوال درست نیست.
بعضى (11) دیگر گفته‏اند: كلمه"قدر"به معناى منزلت است، و اگر شب نزول قرآن را شب قدر خوانده به خاطر اهتمامى بوده كه به مقام و منزلت آن شب داشته، و یا عنایتى كه به عبادت متعبدین در آن شب داشته.
بعضى (12) دیگر گفته‏اند: كلمه"قدر"به معناى ضیق و تنگى است، و شب قدر را بدان جهت قدر خوانده‏اند كه زمین با نزول ملائكه تنگ مى‏گردد. و این دو وجه به طورى كه ملاحظه مى‏كنید چنگى به دل نمى‏زند.
پس حاصل آیات مورد بحث‏ به طورى كه ملاحظه كردید این شد كه شب قدر بعینه یكى از شبهاى ماه مبارك رمضان از هر سال است، و در هر سال در آن شب همه امور احكام مى‏شود، البته منظورمان" احكام"از جهت اندازه‏گیرى است، خواهید گفت پس هیچ امرى از آن صورت كه در شب قدر تقدیر شده باشد در جاى خودش با هیچ عاملى دگرگون نمى‏شود؟ در پاسخ مى‏گوییم: نه، هیچ منافاتى ندارد كه در شب قدر مقدر بشود ولى در ظرف تحققش طورى دیگر محقق شود، چون كیفیت موجود شدن مقدر، امرى است، و دگرگونى در تقدیر، امرى دیگر است، همچنان كه هیچ منافاتى ندارد كه حوادث در لوح محفوظ معین شده باشد، ولى مشیت الهى آن را تغییر دهد، همچنان كه در قرآن كریم آمده: " یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب" (13) .
علاوه بر این، استحكام امور به حسب تحققش مراتبى دارد، بعضى از امور شرایط تحققش موجود است، و بعضى‏ها ناقص است، و احتمال دارد كه در شب قدر بعضى از مراتب احكام تقدیر بشود، و بعضى دیگرش به وقت دیگر موكول گردد، اما آنچه از روایات بر مى‏آید و به زودى روایاتش از نظر خواننده خواهد گذشت‏با این وجه سازگار نیست.
"و ما ادریك ما لیلة القدر"
این جمله كنایه است از جلالت قدر آن شب و عظمت منزلتش، چون با اینكه ممكن بود در نوبت دوم ضمیر لیلة القدر را بیاورد، خود آن را تكرار كرد.واضح‏تر بگویم، با اینكه مى‏توانست‏بفرماید: "و ما ادریك ما هى، هى خیر من الف شهر"براى بار دوم و بار سوم خود كلمه را آورد و فرمود: "و ما ادریك ما لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر".
"لیلة القدر خیر من الف شهر"
این جمله به طور اجمال آنچه را كه در جمله"و ما ادریك ما لیلة القدر"بدان اشاره شده بود، یعنى عظمت آن شب را بیان مى‏كند، و مى‏فرماید: بدین جهت گفتیم آن شب مقامى ارجمند دارد كه از هزار شب بهتر است.
و منظور از بهتر بودنش از هزار شب به طورى كه مفسرین تفسیر كرده‏اند بهتر بودنش از حیث فضیلت عبادت است، و مناسب با غرض قرآن هم همین معنا است، چون همه عنایت قرآن در این است كه مردم را به سوى خدا نزدیك، و به وسیله عبادت زنده كند، و زنده‏دارى آن شب با عبادت بهتر است از عبادت هزار شب.و ممكن است همین معنا را از آیه سوره دخان نیز استفاده كرد، چون در آنجا شب قدر را پر بركت‏خوانده، و فرموده: "انا انزلناه فى لیلة مباركة" (14) .البته در این میان معناى دیگرى نیز هست، كه ان شاء الله در بحث روایتى آینده خواهد آمد.
"تنزل الملئكة و الروح فیها باذن ربهم من كل امر"
كلمه"تنزل"در اصل تتنزل بوده، و ظاهرا مراد از روح آن روحى است كه از عالم امر است و خداى تعالى در باره‏اش فرموده: "قل الروح من امر ربى" (15) ، و اذن در هر چیز به معناى رخصت دادن در آن است، و یا به عبارت دیگر اعلام این معنا است كه مانعى از این كار نیست.
و كلمه"من"در جمله"من كل امر"به گفته بعضى (16) از مفسرین به معناى باء است.
بعضى (17) دیگر گفته‏اند: به معناى خودش است، یعنى ابتداى غایت، ولى سببیت را هم مى‏رساند، و آیه را چنین معنا مى‏دهد: "ملائكه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان و به سبب هر امرى الهى نازل مى‏شوند".
بعضى (18) دیگر گفته‏اند: باء براى تعلیل به غایت است، و معنایش این است"ملائكه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل مى‏شوند، براى خاطر اینكه هر امرى را تدبیر كنند".
لیكن حق مطلب این است كه: مراد از امر، اگر آن امر الهى باشد كه آیه"انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له كن فیكون" (19) تفسیرش كرده، حرف"من"براى ابتدا خواهد بود، و در عین حال سببیت را هم مى‏رساند، و به آیه چنین معنا مى‏دهد: "ملائكه و روح در شب قدر به اذن پروردگارشان نازل مى‏شوند، در حالى كه نزولشان را ابتدا مى‏كنند و هر امر الهى را صادر مى‏نمایند".
و اگر منظور از امر مذكور هر امر كونى و حادثه‏اى باشد كه باید واقع گردد، در این صورت حرف"من" به معناى لام تعلیل خواهد بود، و آیه را چنین معنا مى‏دهد: ملائكه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل مى‏شوند براى خاطر تدبیر امرى از امور عالم.
"سلام هى حتى مطلع الفجر"
در مفردات گفته: كلمه"سلام"و"سلامت"به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى است (20) .
پس جمله"سلام هى"اشاره است‏به اینكه عنایت الهى تعلق گرفته است‏به اینكه رحمتش شامل همه آن بندگانى بشود كه به سوى او روى مى‏آورند، و نیز به اینكه در خصوص شب قدر باب نقمتش و عذابش بسته باشد، به این معنا كه عذابى جدید نفرستد.و لازمه این معنا آن است كه طبعا در آن شب كید شیطان‏ها هم مؤثر واقع نشود، همچنان كه در بعضى از روایات هم به این معنا اشاره رفته است.
ولى بعضى (21) از مفسرین گفته‏اند: مراد از كلمه"سلام"این است كه: در آن شب ملائكه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند سلام مى‏دهند.برگشت این معنا هم به همان معناى اول است و این دو آیه یعنى آیه"تنزل الملئكة و الروح"تا آخر سوره در معناى تفسیرى است‏براى آیه قبلى كه مى‏فرمود"لیلة القدر خیر من الف شهر".
بحث روایتى
در تفسیر برهان از شیخ طوسى از ابوذر روایت آورده كه گفت: به رسول خدا(ص) عرضه داشتم یا رسول الله آیا شب قدر شبى است كه در عهد انبیاء بوده و امر بر آنان نازل مى‏شده و چون از دنیا مى‏رفتند نزول امر در آن شب تعطیل مى‏شده است؟فرمود: نه بلكه شب قدر تا قیامت هست (22) .
مؤلف: در این معنا روایات زیادى از طرق اهل سنت نیز آمده (23) .
و در مجمع البیان است كه از حماد بن عثمان از حسان ابن ابى على نقل شده كه گفت: از امام صادق(ع)از شب قدر پرسیدم، فرمود در نوزدهم رمضان و بیست و یكم و بیست و سوم جستجویش كن (24) .
مؤلف: در معناى این روایات روایاتى دیگر نیز هست، و در بعضى از اخبار تردید بین دو شب شده، یكى بیست و یكم و دیگرى بیست و سوم، مانند روایتى كه عیاشى از عبد الواحد از امام باقر(ع)روایت كرده (25) . و از روایاتى دیگر استفاده مى‏شود كه شب قدر خصوص بیست و سوم است، و اگر معینش نكرده‏اند به منظور تعظیم امر آن بوده، تا بندگان خدا با گناهان خود به امر آن اهانت نكنند (26) .
و نیز در تفسیر عیاشى در روایت عبد الله بن بكیر از زراره از یكى از دو امام باقر و صادق(ع)آمده كه فرمود: شب بیست و سوم همان شب جهنى است، و حدیث جهنى این است كه گفت: به رسول خدا(ص) عرضه داشتم: منزل من از مدینه دور است، دستورم بده در شب معینى داخل مدینه شوم فرمود: شب بیست و سوم داخل شو (27).
مؤلف: حدیث جهنى كه نامش عبد الله بن انیس انصارى بود، از طرق اهل سنت نیز روایت‏شده، و سیوطى آن را در الدر المنثور از مالك و بیهقى نقل كرده (28) .
و در كافى به سند خود از زراره روایت كرده كه گفت: امام صادق(ع) فرمود: تقدیر در نوزدهم و ابرام در شب بیست و یكم و امضا در شب بیست و سوم است (29) .
مؤلف: در این معنا هم روایات دیگرى هست (30) .
پس معلوم شد آنچه همه روایات مختلفى كه از ائمه اهل بیت(ع)وارد شده در آن اتفاق دارند این است كه: شب قدر تا روز قیامت‏باقى است، و همه‏ساله تكرار مى‏شود، و نیز لیلة القدر شبى از شبهاى رمضان، و نیز یكى از سه شب نوزده و بیست و یك و بیست و سه است.
و اما از طرق اهل سنت روایات به طور عجیبى اختلاف دارند كه به هیچ وجه نمى‏شود بین آنها را جمع كرد، ولى معروف بین اهل سنت این است كه شب بیست و هفتم است، و در آن شب بوده كه قرآن نازل شده.از خوانندگان محترم هر كه بخواهد آن روایات را ببیند باید به تفسیر الدر المنثور و سایر جوامع حدیث مراجعه كند.
و در الدر المنثور است كه خطیب از ابن مسیب روایت كرده كه گفت: رسول خدا (ص)فرمود: در خواب به من نشان دادند كه بنى امیه بر منبرم بالا مى‏روند، و این معنا بر من سخت گران آمد و خداى تعالى در این مناسبت‏سوره"انا انزلناه فى لیلة القدر"را نازل كرد (31) .
مؤلف: نظیر این روایت را خطیب هم در تاریخ خود از ابن عباس آورده.و ترمذى و ابن جریر، طبرانى، ابن مردویه و بیهقى هم روایتى در معناى آن از حسن بن على نقل كرده‏اند (32) .و در این میان روایات بسیارى در این معنا از طرق شیعه از ائمه اهل بیت(ع) نقل شده، و در آنها آمده كه خداى تعالى لیلة القدر را كه بهتر از هزار ماه سلطنت‏بنى امیه است‏به عنوان تسلیت‏به رسول خدا(ص)عطا فرمود (33) .
و در كافى به سند خود از ابن ابى عمیر از عده‏اى راویان از امام صادق(ع) روایت آورده كه گفت: بعضى از اصحاب ما امامیه كه به نظرم مى‏آید سعید بن سمان بود از آن جناب پرسید: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟(با اینكه در آن هزار ماه در هر دوازده ماهش یك شب قدر است)، فرمود عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت در هزار ماهى كه در آن شب قدر نباشد (34) .
و در همان كتاب به سند خود از فضیل، زراره و محمد بن مسلم از حمران روایت كرده كه از امام باقر(ع)از معناى آیه"انا انزلناه فى لیلة مباركة"سؤال كرد، فرمود بله شب قدر كه همه‏ساله در ماه رمضان در دهه آخرش تجدید مى‏شود شبى است كه قرآن جز در آن شب نازل نشده، و آن شبى است كه خداى تعالى در باره‏اش فرموده: "فیها یفرق كل امر حكیم".
آنگاه فرمود: در آن شب هر حادثه‏اى كه باید در طول آن سال واقع گردد تقدیر مى‏شود، چه خیر و چه شر، چه طاعت و چه معصیت، و چه فرزندى كه قرار است متولد شود، و یا اجلى كه بنا است فرا رسد، و یا رزقى كه قرار است(تنگ و یا وسیع)برسد، پس آنچه در این شب مقدر شود، و قضایش رانده شود قضایى است‏حتمى، ولى در عین حال مشیت‏خداى تعالى در آنها محفوظ است(و خدا با حتمى كردن مقدرات، العیاذ بالله به دست‏خود دست‏بند نمى‏زند).
حمران مى‏گوید: پرسیدم منظور خداى تعالى از اینكه فرمود"شب قدر بهتر است از هزار شب"چیست؟ فرمود عمل صالح از نماز و زكات و انواع خیرات در آن شب بهتر است از همان اعمال در هزار ماهى كه در آن شب قدر نباشد، و اگر خداى تعالى جزاى اعمال خیر مؤمنین را مضاعف نمى‏كرد، مؤمنین بجایى نمى‏رسیدند، ولى خدا پاداش حسنات ایشان را مضاعف مى‏كند (35) .
مؤلف: منظور امام از اینكه فرمود: "ولى در عین حال مشیت‏خداى تعالى در آنها محفوظ است"، این است كه قدرت خداى تعالى همیشه مطلق است، او هر زمان هر كارى را بخواهد مى‏كند، هر چند قبلا خلاف آن را حتمى كرده باشد، و خلاصه حتمى كردن یك مقدر قدرت مطلقه او را مقید نمى‏كند، او مى‏تواند قضاى حتمى خود را هم نقض نماید هر چند كه هیچ وقت چنین كارى را نمى‏كند.
و در مجمع است كه از ابن عباس از رسول خدا(ص)روایت شده كه فرمود: وقتى شب قدر مى‏شود ملائكه‏اى كه ساكن در سدرة المنتهى هستند و جبرئیل یكى از ایشان است نازل مى‏شوند، در حالى كه جبرئیل به اتفاق سایر سكان نامبرده پرچم‏هایى را به همراه دارند، یك پرچم بالاى قبر من، و یكى بر بالاى بیت المقدس، و پرچمى در مسجد الحرام و پرچمى بر طور سینا نصب مى‏كنند، و هیچ مؤمن و مؤمنه‏اى در این نقاط نمى‏ماند مگر آنكه جبرئیل به او سلام مى‏كند، مگر كسى كه دائم الخمر و یا معتاد به خوردن گوشت‏ خوك و یا زعفران مالیدن به بدن خود باشد (36) .
و در تفسیر برهان از سعد بن عبد الله روایت كرده كه به سند خود از ابى بصیر روایت كرده كه گفت: با امام صادق(ع)بودم كه سخن از پاره‏اى خصائص امام در هنگام ولادت به میان آمد، فرمود: وقتى شب قدر مى‏شود امام مستوجب روح بیشترى مى‏گردد.عرضه داشتم فدایت‏شوم مگر روح همان جبرئیل نیست؟فرمود: روح از جبرئیل بزرگتر است، و جبرئیل از سنخ ملائكه است، و روح از آن سنخ نیست، مگر نمى‏بینى خداى تعالى فرموده: "تنزل الملئكة و الروح"پس معلوم مى‏شود روح غیر از ملائكه است (37) .
مؤلف: روایات در معنا و خصائص و فضائل شب قدر بسیار زیاد است، (كه ما در اینجا مختصرى از آن را آوردیم)، و در بعضى از آن روایات علامتهایى براى شب قدر ذكر شده، از قبیل این كه: صبح شب قدر آفتاب بدون شعاع طلوع مى‏كند، هوا در صبح آن شب معتدل است، و لیكن چون این علامتها نه دائمى است و نه اغلب چنین است، لذا از ذكر آن روایات خوددارى نمودیم.
پى‏نوشت‏ها:
1- سوگند به كتاب مبین، ما آن را در شبى مبارك نازل كردیم.سوره دخان، آیه 3.
2- ما قرآنى بر تو نازل كردیم كه به صورت آیات جدا از هم مى‏باشد، تا آن را تدریجا و با آرامش بر مردم بخوانى.و به طور قطع این قرآن را ما نازل كردیم.سوره اسراء، آیه 106.
3- آنانكه كافر شدند گفتند: چرا قرآن یكباره بر او نازل نشد، بله یكباره نازل نكردیم، تا قلب تو را ثبات و آرامش بخشیم، و بدین منظور آیه آیه‏اش كردیم.سوره فرقان، آیه 32.
4- مجمع البیان، ج 10، ص 518.
5- سوره بقره، آیه 185.
6- در آن شب هر حادثه‏اى كه باید واقع شود خصوصیاتش مشخص و محدود مى‏گردد، این امرى ست‏خلف ناپذیر، امرى است از ناحیه ما كه این ماییم فرستنده رحمتى از ناحیه پروردگارت.سوره دخان، آیه 6.
7- تفسیر قرطبى، ج 20، ص 135.
8- مجمع البیان، ج 10، ص 518.
9- تفسیر قرطبى، ج 20، ص 135.
10- روح المعانى، ج 30، ص 190.
11 و 12- مجمع البیان، ج 10، ص 518.
13- خدا هر چه را كه از مقدرات بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مى‏كند، و كتاب تغییر ناپذیر نزد او است.سوره رعد، آیه 39.
14- ما آن را در شب مباركى نازل كردیم.سوره دخان، آیه 3.
15- بگو روح از امر پروردگار من است.سوره اسراء، آیه 85.
16 و 17 و 18- روح المعانى، ج 30، ص 196.
19- فرمان نافذ خدا(در عالم)چنین است كه وقتى اراده خلقت چیزى را بكند به محض اینكه بگوید باش، موجود مى‏شود.سوره یس، آیه 82.
20- مفردات راغب، ماده"سلم".
21- روح المعانى، ج 30، ص 197.
22- تفسیر البرهان، ج 4، ص 488، ح 26.
23- الدر المنثور، ج 6، ص 371.
24 و 25 و 26 و 27- مجمع البیان، ج 10، ص 519.
28- الدر المنثور، ج 6، ص 373.
29- فروع كافى، ج 4، ص 159، ح 9.
30- نور الثقلین، ج 5، ص 627.
31- الدر المنثور، ج 6، ص 371.
32- الدر المنثور، ج 6، ص 371.
33- نور الثقلین، ج 5، ص 621 - 623.
34- فروع كافى، ج 4، ص 157، ح 4.
35- فروع كافى، ج 4، ص 157، ح 6.
36- مجمع البیان، ج 10، ص 520.
37- تفسیر برهان، ج 4، ص 481، ح 1.

[h=1]رابطه شب قدر با امام عصر (عج)
[/h]


[/HR] از حضرت امام باقر (علیه السلام) شده، که وقتی از حضرتش پرسیدند: آیا شما می‌دانید که لیلة القدر کدام شب است؟ حضرت فرمودند:چگونه ندانیم، و حال آن‌که در شب قدر فرشتگان برگرد ما طواف می‌کنند.


[/HR]
خداوند متعال در چهارمین آیة سورة مبارکة قدر می‌فرماید: «تنزّل الملائکة و الرّوح فیها بإذن ربهّم من کلّ أمرٍ :فرشتگان و روح، در آن شب به دستور پروردگارشان با هر فرمانی (برای تقدیر هرکاری) فرود آیند.»1
فعل مضارع «تنّزل» دلالت بر تکرار و بقاء «لیلةالقدر» دارد، و در آیات سوم و چهارم سورة دخان نیز: «فیها یفرَق کلّ أمرٍ حکیم : در آن شب، هر فرمانی، برحسب حکمت صادر می‌شود.»
دلالت بر تجدد و دوام دارد. زیرا هیأت نحوی باب «تفعّل» اگر دلالت بر پذیرش یا تکلف یا هر دو می‌نماید. ظاهر این فعل‌ها، خبر از تفریق و تنزل امر در لیلةالقدرهای آینده می‌دهد.
این امر که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به آن حضرت نازل می‌شده‌است، در هر شب قدر، باید بر کسی نازل و تبیین و تحکیم یا کشف شود که به افق نبوت نزدیک و پیوسته باشد.
قبول اصل وصایت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) و امامت، ناشی از این معنی و مبتنی بر همین اساس است.
هنگامی که کسی قرآن را به عنوان کلام خدا پذیرفت به این معنی که همة سوره‌ها و آیات آن را پذیرفته است و یک مسلمان واقعی هم کسی است که تسلیم همة آیات قرآن باشد، پس هر مسلمانی الزاماً باید سورة قدر، و از آن سوره شب قدر، و استمرار آن را تا قیامت بپذیرد و لازمة پذیرفتن آن، آیة (تنزّل الملائکة...) که هر فرد با ایمانی ناگزیر از قبول آن است، این است که بپذیرد که در شب قدر فرشته‌ها و روح از جانب پروردگار با هر امری فرود می‌آیند و این امر یک متولی و ولی می‌خواهد که متولی و ولی آن امر باشد. اینکه خداوند در آیات سوم و چهارم سوره دخان می‌فرماید:در آن شب هر فرمانی، برحسب حکمت صادر می‌شود؛ فرمانی از جانب ما، و ما همواره فرستندة آن بوده‌ایم.
هرکس نزول پیوستة فرشتگان و روح را در شب قدر بپذیرد که اگر به قرآن ایمان دارد باید بپذیرد، ناگزیر باید ولی امر را هم بپذیرد وگرنه کافر به بعضی از آیات قرآن خواهد بود، که در آن صورت چنین کسی بنابر بیان خود قرآن کریم کافر واقعی است

دلالت بر تکرار و تجدید فرق و ارسال در آن شب دارد و به این معنا که آن شب، فرشتگان و روح، در هر سال، دائماً نازل می‌شوند؛ پس باید به طور مدام شخصی به عنوان «ولی» این امر باشد که به سوی او نازل و ارسال گردند که او همان ولی جهان و جهانیان خواهد بود؛ و هم اوست که اطاعتش بر همگان واجب است.
به همین سبب، هرکس ادعا کرد که من ولی امر هستم، باید ثابت کند که این امر توسط فرشتگان و رو ح بر او نازل شده و می‌شوند، و چون هیچ کس جز پیامبر و اوصیاء معصومینش (علیه السلام) نمی‌توانند مدعی این امر باشند و اساساً هم نیستند، باید از اوصیاء و پیامبر همواره کسی باشد که در شب قدر توسط روح و فرشتگان از جانب یزدان هر امری بر او نازل شود.
آیة مورد بحث، یکی از مستدل‌ترین آیات قرآن کریم بر ضرورت وجود همیشگی یک ولی امر از جانب خداست که امین بر حفظ و اجزاء و اداء امرالهی باشد، و آن همان امام معصوم (علیه السلام) است.
و هرکس نزول پیوستة فرشتگان و روح را در شب قدر بپذیرد که اگر به قرآن ایمان دارد باید بپذیرد، ناگزیر باید ولی امر را هم بپذیرد وگرنه کافر به بعضی از آیات قرآن خواهد بود، که در آن صورت چنین کسی بنابر بیان خود قرآن کریم کافر واقعی است.
چنان که خداوند در آیات 150 و 151 سورة نساء می‌فرماید: «إنّ الّذین یکفرون بالله و رسله و یریدون ان یفرّقوا بین الله و رسله و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض و یریدون أن یتّخذوا بین ذلک سبیلاً? أولئک هم الکافرون حقّاً و أعتدنا للکافرین عذاباً مهینا :کسانی که به خدا و پیامبران خدا کافر شده‌اند و می‌خواهند بین خدا و رسولانش جدایی اندازند و می‌گویند به برخی ایمان می‌آوریم و به بعضی کافر می‌شویم و می‌خواهند در این میان (بینابین) اتخاذ کنند، اینان حقاً کافرند و ما برای کفرایشان عذاب خوارکننده‌ای مهیا کرده‌ایم.».
و می‌بینید که خداوند، کسانی را که پاره‌ای از آیات خدا را بپذیرند و برخی را نپذیرند، کافر حقیقی می‌داند.

[h=2]
مؤمن حقیقی چه کسی است؟[/h] بنابراین مؤمن حقیقی کسی است که هم استمرار لیلةالقدر را تا قیامت پذیرا باشد و هم وجود حجت زمان و ولی امر، و امام معصومی که امر الهی را دریافت می‌کند و امین بر آن در جهت پاسداری، به‌کار بستن و اداء باشد، قبول کند؛ یعنی همان بزرگواری که در زمان وجود مقدس بقیةالله الاعظم حضرت مهدی (عج) می‌باشد و به همین سبب پیامبر خاتم (صلی الله علیه وآله) بنابر آنچه شیعه و سنی از آن حضرت نقل کرده‌اند، فرمودند: «من أنکر المهدی فقد کفر :کسی که وجود مهدی را انکار کند، رهسپار دیار کفر شده است.»2
علی بن ابراهیم قمی در تفسیری دربارة نزول فرشتگان و روح، در شب قدر می‌گوید:
فرشتگان و روح القدس، در شب قدر، بر امام زمان (علیه السلام) نازل می‌شوند و آنچه را از مقدرات سالانة بشر، نوشته‌اند، به او تقدیم می‌دارند.
و همین محدث مورد وثوق از حضرت امام باقر (علیه السلام) نقل کرده، که وقتی از حضرتش پرسیدند: آیا شما می‌دانید که لیلة القدر کدام شب است؟ حضرت فرمودند: «چگونه ندانیم، و حال آن‌که در شب قدر فرشتگان برگرد ما طواف می‌کنند.»3
حضرت امام سجاد (علیه السلام)، در این باره، می‌فرمایند: «همانا سال به سال در شب قدر تفسیر و بیان کارها، بر ولی امر (امام زمان) علیه السلام» فرود می‌آید.

حضرت صادق (علیه السلام) نقل شده که فرموده‌اند: «ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم»، «شب قدر» فاطمه و «قدر» خداست، پس کسی که فاطمه (سلام الله علیها) را آن گونه که باید، بشناسد، شب قدر را درک کرده است

همچنین از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده است، که به اصحابشان فرموده‌اند: به شب قدر ایمان بیاورید، زیرا آن شب برای علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) و یازده نفر از فرزندان او پس از من خواهد بود.
از آنچه که نگارش یافت، استفاده می‌شود که شب قدر تا قیامت باقی است و در هر شب قدر هم ولی امر و صاحب امری هست که آن امر را دریافت دارد، که در زمان ما صاحب آن امر صاحب بزرگوار ما حضرت حجة بن الحسن المهدی، ارواحنا فدا، است و برای آن‌که بهتر بدانیم که لیلةالقدر بیانگر مقام شامخ ولایت اهل بیت (علیه السلام) و امامت آنان تا روز رستاخیز می‌باشد. حدیثی را هم که در بخش فضیلت‌های حضرت فاطمة زهرا (سلام الله علیها) است، ملاحظه می‌کنیم که در آن به طور کنایه از آن بانوی عظیم القدر تعبیر به لیلةالقدر شده است و آن در تفسیر فرات بن ابراهیم از حضرت صادق (علیه السلام) نقل شده که فرموده‌اند:
«ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم»، «شب قدر» فاطمه و «قدر» خداست، پس کسی که فاطمه (سلام الله علیها) را آن گونه که باید، بشناسد، شب قدر را درک کرده است.4
و این اشاره به مقام ولایت آن بانوی معصوم (سلام الله علیها) نیز دارد.
و از طرفی، همان‌گونه که در شب قدر امر حق بر امام به حق فرود می‌آید، نزولگاه نور پاک امامان معصوم (علیه‌السلام) نیز وجود مقدس فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است؛ که حقیقتاً هرکس آن بانو را شناخت و به عظمت مقام فرزندان معصومش و همسر مظلوم و معصومش پی برد، شب قدر را درک کرده است.

پی‌نوشت‌ها:
1- سوره دخان، آیه 4.
2- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص 51؛ منتخب الاثر فصل 10، ب 1، جز 1، ص 492.
3- علامه مجلسی، همان، ج 51، ص 73؛ منتخب الاثر فصل 2، ب 3، ح 4، ص 183.
4- تفسیر القمی، ص 731؛ علامه مجلسی، همان، ج 97، ص 14، جز 23.

[h=1]« قدر در تفاسیر »[/h]

[h=2]اهمیت قدر؟[/h]ابتدای نزول قرآن یا تمام قرآن در شب قدر بود که از لوح محفوظ به آسمان دنیا آمد و در بیت العزه سفره سپرده شد و روح الامین این سوره را در مدت بیست و سه سال، آیه به آیه و سوره سوره به حسب مصالح به دنیا آورده است . (منهج الصادقین)

[h=2]چرا قدر نامیده شد ؟[/h]چون در این شب، کتابی چون قرآن بر پیامبری که صاحب قدر است ، برای خاطر امت اسلام که صاحب قدرند ، و به دست فرشته ای چون جبرئیل که صاحب قدر است ، نازل شده است .خلیل بن احمد ( نحوی) گوید : شب قدر نامیده شد، برای آن که زمین در آن شب تنگی می کند به فرشتگان . از قول خدا « و من قدر علیه رزقه» به معنای کسی است که در تنگی روزی قرار گرفته است .
حسن مجاهد می گوید : لیلة القدر نامیده شده که خدا در آن شب ، حکم می کند و تقدیر می نماید به آنچه که در تمام سال واقع می شود.

[h=2]چرا از رسول خدا از شب قدر در قرآن پرسیده شده است ؟[/h]خداوند سبحان برای بزرگداشت مقام این شب و یادآوری بزرگی قدر آن و شرافت محل آن فرمود : ای محمد، مثل این که نمی دانی این شب تا چه اندازه بزرگ است و این تحریص و ترغیب در عبادت است . (مجمع البیان)

[h=2]زمان شب قدر[/h] از حضرت علی ( ع ) روایت شده که پیامبر اهل بیت خود را در دهه آخر ماه رمضان بیدار می کرد و خودنیز بیدار می ماند.رسول خدا فرمودند، شب قدر را در دهه آخر، شبی که فرد باشد التماس کنید .
عبد الواحدبن مختار انصاری از امام باقر پرسید از شب قدر. ایشان فرمود : در دو شب است : یکی بیست و یکم و دیگری بیست و سوم .
گفتم : یکی از این دو شب را یقین فرما . گفت: نمی خواهی در دو شب عمل نمایی . یکی از آن دو شب است .
شهاب بن عبدالله به امام صادق عرض کرد فدای شما شوم آن شبی که امید شب قدر باشد کدام است ؟ فرمود: آن شب بیست و یکم و شب بیست و سوم است .
گفتم : اگر نتوانستم هر دو شب را احیاء بدارم . گفت: آنچه از دو شب یا هر کدام از دو شب که میسرت باشد،احیاء نما.
گفتم: چه بسا ماهلال ماه را در محل خود می بینیم و خبر می آید که در منطقه و شهر دیگر خلاف آنچه ما دیده ایم دیده شود . گفت: آنچه که ممکن می شود از چهار شب را احیاء بدارد .( مجمع البیان)

[h=2]چرا شب قدر از هزار ماه بهتر است ؟[/h]در تفسیر منهج الصادقین آمده است : در بنی اسرائیل هیچ کس را عابد نخواندندی تا هزار ماه عبادت نکردندی. خدای تعالی این سوره را فرستاد و فرمود که عبادت شب قدر بهتر از آن هزارماه عبادت بنی اسرائیل است و هر کس که شب را به عبادت به روز کند به حق و اولی است که او را " عباد " گویند . بهتر از آنان که هزارماه عبادت کرده است . از ابوبکر وراق مروی است که ملک سلیمان ( ع ) هزار ماه بود و ذوالقرنین نیز هزار ماه . هر آن مؤمن که این شب را دریابد، وی را بهتر از ملک سلیمان و اسکندر بود . (منهج الصادقین)
« لیلة القدر خیر من الف شهر» یعنی ، قیام در شب قدر و عمل در آن بهتر است از قیام هزار شبی که در آن شب قدر و روزه رمضان نباشد ، و بدین خاطر است که البته بعضی از اوقات بر بعضی دیگر به لحاظ خیر و نفعی که در آن است ،برتری دارد . (مجمع البیان)

[h=2]نزول ملائکه و روح چیست؟[/h]مراد انزال ملائکه و جبرئیل است به آسمان اول ، ویا صنفی از ملائکه که آنها را روح گویند، نازل می شوند یا روح بنی آدم یا حضرت عیسی ، به موافقت ملائکه در زمین می آید .
جبرئیل علیه السلام با فرشتگانی که ایشان را علاقه آشنایی با اهل زمین است ، فرود می آید و یا اینکه جبرئیل با مؤمنان مصافحه می کند که علامت آن اقشعرار جلد و رقت قلب و اشک چشم است و خلاصه آنکه ، به جهت شرافت این شب فرشته و ملائکه فرود می آیند . (منهج الصادقین)
خداوند سبحان خبر داد به آنچه که در آن شب می شود و فرمود فرشتگان( ملائکه) با جبرئیل( والروح) در شب قدر ( فیها) به سوی زمین می آیند تا ثناء خدا و قرائت قرآن و اذکار ( دعای جوشن، تلاوت سوره قدر و استغفار) را تا صبح بشنوند .( مجمع البیان )

[h=1]ویژگی های خاص شب قدر در روایات[/h]


[/HR] امام باقر علیه السلام فرمود : در آن شب، كار شایسته (مثل: نماز و زكات و خوبى‏هاى گوناگون) بهتر از كار در هزار ماهى است كه شب قدر در آنها نباشد .

[/HR]
در روایاتی که از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به ما رسیده نکاتی نهفته است که شب قدر را بیشتر به ما می شناساند. این نکات که برخی به عظمت، برخی به چیستی، برخی به زمان و برخی به سایر ویژگی های این شب بزرگ و پر رمز و راز اشاره دارد مجموعه ای از داده های وحیانی است که آگاهی از آنها ما را در شناخت و بعد در بهره برداری هر چه بیشتر از این شب مهم یاری می کند.

نوشته حاضر برخی از این روایت های شریف را به محضر خوانندگان محترم تقدیم می کند.

[h=2]تأثیر برخی اعمال شب قدر[/h] رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: حضرت موسى علیه السلام به خداوند متعال چنین گفت: خدایا! نزدیكى به تو را مى‏خواهم. فرمود: « قُربی لِمَن یَستَیقِظُ لَیلَةَ القَدرِ ؛ نزدیكى به من، براى كسى است كه شب قدر را بیدار مى‏ماند».
گفت: خدایا! رحمت تو را مى‏خواهم. فرمود: « رَحمَتی لِمَن رَحِمَ المَساكینَ لَیلَةَ القَدرِ ؛ رحمت من، براى كسى است كه در شب قدر بر بینوایان ترحّم كند».
گفت: خدایا! عبور از صراط را مى‏خواهم. فرمود: « ذلِكَ لِمَن تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ فی لَیلَةِ القَدرِ ؛ آن، براى كسى است كه در شب قدر، صدقه‏اى بدهد».
گفت: خدایا! درختان و میوه‏هاى بهشتى مى‏خواهم. فرمود: « ذلِكَ لِمَن سَبَّحَ تَسبیحَةً فی لَیلَةِ القَدرِ ؛ آن، براى كسى است كه در شب قدر، تسبیح گوید».
گفت: خدایا! رهایى از آتش را مى‏خواهم. فرمود: « ذلِكَ لِمَن استَغفَرَ فی لَیلَةِ القَدرِ ؛ آن، براى كسى است كه در شب قدر، آمرزش بخواهد و استغفار كند».
گفت: خدایا! خرسندى تو را مى‏خواهم. فرمود: « رِضایَ لِمَن صَلّى رَكعَتَینِ فی لَیلَةِ القَدرِ ؛ خرسندى من، براى كسى است كه در شب قدر، دو ركعت نماز بگزارد»[1]

خداوند متعال نخستین دورانى كه دنیا را آفرید، شب قدر را هم آفرید. نیز در آن شب، اوّلین پیامبر و اوّلین جانشین پیامبر را آفرید و مقدّر كرد كه در هر سال، شبى باشد كه در آن شب، تفسیر كارها را تا سال آینده فرود آورد

[h=2]منظور از برتری این ماه نسبت به هزار ماه[/h] شخصی به نام حُمران از امام باقر علیه السلام می پرسد: مقصود از این آیه که «شب قدر، بهتر از هزار ماه است» چیست؟
امام علیه السلام فرمود: العَمَلُ الصّالِحُ فیها مِنَ الصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وأنواعِ الخَیرِ، خَیرٌ مِنَ العَمَلِ فی ألفِ شَهرٍ لَیسَ فیها لَیلَةُ القَدر ؛ در آن شب، كار شایسته (مثل: نماز و زكات و خوبى‏هاى گوناگون) بهتر از كار در هزار ماهى است كه شب قدر در آنها نباشد.[2]

[h=2]سفارش امام صادق علیه السلام به فرزندانش در باره شب قدر[/h] امام صادق علیه‏السلام هر گاه ماه رمضان وارد مى‏شد، به فرزندانش چنین سفارش مى‏كرد: فَاجهَدوا أنفُسَكُم ؛ خود را به تلاش افكنید كه در این ماه، روزى‏ها تقسیم مى‏شوند و اجَل‏ها نوشته مى‏شوند و در این ماه، میهمانان خدا كه به زیارت خانه‏اش مى‏روند، نوشته (معیّن) مى‏شوند و در آن، شبى است كه عمل در آن بهتر از عمل در هزار ماه است.[3]

[h=2]
تقدیم برنامه هر سال به امام آن عصر[/h] در روایتهایی به حقیقت مهم تصریح شده است که در شب قدر آنگاه که ملائکه و روح فرود می آیند به محضر امام و حجت آن عصر شرفیاب شده و برنامه سال آینده (تا شب قدر بعد) را خدمت ایشان تقدیم می دارند. دو نمونه از این روایات:
روایت اول.
امیرمۆمنان علیه السلام به ابن عبّاس فرمود:
إنَّ لَیلَةَ القَدرِ فی كُلِّ سَنَةٍ وإنَّهُ یَنزِلُ فی تِلكَ اللَّیلَةِ أمرُ السَّنَةِ، ولِذلِكَ الأَمرِ وُلاةٌ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏علیه‏وآله ؛ شب قدر در هر سال هست. در آن شب، برنامه سال، فرود مى‏آید و پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، کسانی هستند که آن برنامه برعهده آنهاست.
ابن عبّاس گفت: آنان كیانند؟
[امیر مۆمنان علیه السلام‏] فرمود: من و یازده نفر از نسل من، پیشوایانى مُحدَّث [كه از عالم غیب با آنان سخن گفته مى‏شود][4]
روایت دوم.
سعید بن یسار نقل می کند:
پیش معلّى بن خُنَیس بودم كه فرستاده امام صادق علیه السلام آمد. به او گفتم: از امام علیه السلام درباره شب قدر سوال کن. وقتی برگشت، به او گفتم: پرسیدى؟
گفت: آرى؛ آنچه را خواستم و آنچه را نمى‏خواستم، به من خبر داد.
فرمود: إنَّ اللّهَ یَقضی فیها مَقادیرَ تلِكَ السَّنَةِ، ثُمَّ یَقذِفُ بِهِ إلَى الأَرضِ ؛ خداوند در آن شب، مقدّرات آن سال را حتمى مى‏كند. سپس آن را [توسط ملائکه] به سوى زمین فرومی‌آورد.
پرسیدم: نزد چه كسى؟
فرمود: إلى مَن تَرى ؛ به كسى كه مى‏بینى (یعنی خدمت خود حضرت به عنوان امام آن عصر)[5]

[h=2]طواف ملائکه به دور امام هر عصر در شب قدر[/h] به امام باقر علیه السلام عرض شد: شما شب قدر را مى‏شناسید؟ (یعنی می دایند چه شبی است؟)
فرمود: وكَیفَ لانَعرِفُ لَیلَةَ القَدرِ وَالمَلائِكَةُ یَطوفونَ بِنا فیها ؛ چگونه شب قدر را نشناسیم در حالى كه فرشتگان در آن شب بر گِرد ما مى‏چرخند؟! [6]

[h=2]
آفرینش شب قدر[/h] امام باقر علیه السلام فرمود:
لَقَد خَلَقَ اللّهُ جَلَّ ذِكرُهُ لَیلَةَ القَدرِ أَوَّلَ ما خَلَقَ الدُّنیا وَ لَقَد خَلَقَ فیها أَوَّلَ نَبِیٍّ یَكونُ وَأَوَّلَ وَصِیٍّ یَكونُ ...
خداوند متعال نخستین دورانى كه دنیا را آفرید، شب قدر را هم آفرید. نیز در آن شب، اوّلین پیامبر و اوّلین جانشین پیامبر را آفرید و مقدّر كرد كه در هر سال، شبى باشد كه در آن شب، تفسیر كارها را تا سال آینده فرود آورد.[7]

[h=2]سندی بر تداوم امامت[/h] امام باقر علیه السلام فرمود:
یا مَعشَرَ الشّیعَةِ، خاصِموا بِسورَةِ «إِنَّآ أَنزَلْنَهُ» تَفلُجوا
اى گروه شیعه! با سوره «إنّا أنزلناه» مخاصمه و مجادله كنید تا چیره شوید. به خدا سوگند كه این سوره، پس از پیامبر خدا، حجّت خداى متعال بر مردم است و این سوره، سَرور آیین شما و نهایت دانش ماست.
بعد فرمودند:
اى گروه شیعه! با سوره «حم وَ الْكِتَبِ الْمُبِینِ إِنَّآ أَنزَلْنَهُ فِى لَیْلَةٍ مُّبَرَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِینَ» مخاصمه كنید، كه این آیات، ویژه پیشوایان الهى پس از پیامبر خداست.[8]

امام صادق علیه‏السلام هر گاه ماه رمضان وارد مى‏شد، به فرزندانش چنین سفارش مى‏كرد: فَاجهَدوا أنفُسَكُم ؛ خود را به تلاش افكنید كه در این ماه، روزى‏ها تقسیم مى‏شوند و اجَل‏ها نوشته مى‏شوند و در این ماه، میهمانان خدا كه به زیارت خانه‏اش مى‏روند، نوشته (معیّن) مى‏شوند و در آن، شبى است كه عمل در آن بهتر از عمل در هزار ماه است

توضیح:
در تعدادی از روایات که روایت بالا نمونه ای از آنهاست آیات مربوط به شب قدر از محکمترین دلایل اثبات امامت و تداوم آن معرفی شده اند. در این روایات امام معصوم علیه السلام به شیعیان توصیه می کند که با منکران امامت و ولایت مناظره کنند و استدلال به این آیات بر آنها پیروز شوند و بعد هم برای تاکید بیشتر می فرماید: سوره قدر سرور دین شماست (یعنی از بزرگترین دلایل مذهب است) و نهایت دانش ماست (زیرا در آن شب مكنونات علمى براى ما هویدا مى‏گردد)

[h=2]چگونگی استدلال:[/h] 1. از ظاهر قرآن فهمیده می شود که قضایای شب قدر، تداوم داشته و هر سال تکرار می گردد. این را می شود از مضارع بودن فعل « یُفْرَقُ» در آیه 4/ دخان و « تَنَزَّلُ» در آیه 4/ قدر به خوبی استنباط کرد.
2. محل نزول امر الهی بر اساس روایات در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله ، خود آن حضرت بوده است.[9]
3. اکنون از کسانی که معتقد به تداوم خط امامت و وصایت الهی از غدیر به بعد نیستند سوال می شود بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله چه کسی این مقام را دارد که محل نزول ملائکه و امر الهی باشد؟
روایتهای متعدد داریم که هم رسول خدا صلی الله علیه و آله تصریح کرد[10] و هم دیگر معصومان علیهم السلام بیان فرمودند (نمونه های بالا) که بعد از آن حضرت دیگر ائمه معصومین به ترتیب عهده دار این جایگاه هستند که اگر ما معتقد به تداوم امامت از غدیر تا ظهور نباشیم شب قدر و رویدادهای آن شب مملو از سؤالات بی جواب خواهد ماند؟

پی نوشت ها :
1. اقبال 1/345
2. کافی 4/157
3. كافی 4/66
4. كافی 1/532
5. بصائر الدرجات، ص221
6. تفسیر قمّی 2/431
7. كافی 1/250
8. كافی: 1/ 249
9. کافی 1/249/ح5
10. همان