►►► داستان های کوتاه ◄◄◄

تب‌های اولیه

278 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

رسم عاشقي

عاشقي به در خانه معشوقش رفت. در زد و از پشت در صداي معشوق را شنيد كه پرسيد: كيستي؟
عاشق جواب داد: من. من هستم. معشوق بر آشفت و گفت: در اين خانه دو من وجود ندارد. اگر من، من هستم پس ديگر جاي تو اينجا نيست. يا بايد من نيست شوم و يا تو.

آن یکی آمد در ِ یاری بزد/ گفت یارش کیستی ای معتمد
گفت من، گفتش برو هنگام نیست/ برچنین خوانی مقام خام نیست

عاشق چون اين حرفها را شنيد، دانست كه چه اشتباهي مرتكب شده است. از در خانه معشوقش رفت و يك سال و گروهي گويند چندين سال رياضت كشيد و رنج برد تا توانست از خود دور شود و خود را فراموش كند.
پس از سالها دوباره به در خانه معشوقش آمد. در زد و بازهم داي معشوقش را شنيد كه مي پرسيد: كيستي؟
عاشق دلباخته جواب داد: تو. تو هستي.
معشوق چون اين سخنان را بشنيد، درب را گشودو با لبخندي جواب داد: حالا اين درست شد. آن زمان هنوز عاشق من نبودي بلكه شيفته خودت بودي. اينك كه همه سراسر من شده اي، جاي تودراين خانه است.

حلقه زد بر در به سد ترس و ادب/ تا بنجهد بی ادب لفظی ز لب
بانگ زد یارش که بر در کیست آن/ گفت بر درهم تویی ای دلستان
گفت اکنون چون منی ای من درآ/ نیست گُنجایی دو من در یک سرا

اين از خود برون رفتن و فراموش كردن، راه و رسم عشاق و عرفا و پيامبران است. آنان كه هنوز اسير تن هستند و از خود بيرون نمي روند، به اين مرتبه نخواهند رسيد.

داستان زیبای مردی که فکر میکرد همسایه اش دزد است!!

در فولكلور آلمان ، قصه ای هست كه این چنین بیان می شود :

مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده . شك كرد كه همسایه اش آن را دزدیده باشد ، برای همین ، تمام روز اور ا زیر نظر گرفت.
متوجه شد كه همسایه اش در دزدی مهارت دارد ، مثل یك دزد راه می رود ، مثل دزدی كه می خواهد چیزی را پنهان كند ، پچ پچ می كند ،آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصمیم گرفت به خانه برگردد ، لباسش را عوض كند ، نزد قاضی برود و شكایت كند.
اما همین كه وارد خانه شد ، تبرش را پیدا كرد . زنش آن را جابه جا كرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت كه او مثل یك آدم شریف راه می رود ، حرف می زند ، و رفتار می كند!

پائلو کوئیلو
همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم!

مردی خدمت پیامبر اکرم آمد و گفت :مرا به سودمندترین کارها راهنمایی کن . آن حضرت فرمود:راستگویی را پیشه کن و از دروغ بپرهیز، هر گناه دیگری که می خواهی انجام ده

از این سخن مرد متعجب شد و با خود گفت پیامبر مرا از غیر دروغگویی نهی نکرده پس اکنون به خانه فلان زن زیبا می روم وبا او مشغول می شوم

همین که به طرف خانه او رفت فکر کرد اگر این عمل را انجام دهد و به خانه آن زن رود و کسی در هنگام بازگشت از آن جا از او بپرسد از کجا می آیی نمی توانم دروغ بگویم و بر فرض راست گفتن هم به بدبختی بزرگی دچار می شوم و آبرویم هم می رود.بنا بر این از انجام این گناه منصرف شد. باز فکر کرد گناه دیگری انجام دهد همین اندیشه و خیال را نمود که لازمه آن گناه هم دروغ گفتن است. در نتیجه از همه گناهان به سبب ترک دروغ دوری جست

بسم الله الرحمن الرحيم



مقدمه نه،كمي عقب تر



دست برقلم نهادم كه بنويسم.بنويسم كه چراحلقه دل راكسستم وبرصفحه كاغذفروريختم.
اين چه حكمتي بودكه دگرباره براي جاري نمودن سردرون،بوسه خودكاررابرصورت كاغذنشاند.
بنگارم كه اين قطره ناچيزكه بردامنه اين درياي سفيدآرام گرفته،كدامين دل تشنه راسيراب مي كند.
واينكه آن روزدرجاده زندگي چه گذشت.همان روزي كه كنارجاده ايستاده بودم،دست بلند ميكردم وصدامي زدم:دربست!
كسي نگه نمي داشت واگرهم نگه مي داشت يامي گفت:بلدنيستم،ياهم به اندازه وزنش كرايه درخواست مي كرد.تااين كه ماشيني نگه داشت وگفت:كجا؟
-موفقيت
-بلدنيستم ولي تاورودي شهرتورومي رسونم....
ازماشين پياده شدم وازاين واون سوال كردم:ببخشيد!راه موفقيت ازكدوم طرفه؟!
بنويسم كه ماجراازكجاآب مي خورَدوبه كجا مي رسدواين كه آيااصلاچنين راهي هست؟
ونوشتم:
مقدمه:
امروزه
آري قلم نمي نوشت،ازلرزش دست،دل صفانمي داد،گويي دل ودست وقلم دوروبرهم حلقه زده اندكه:بگذاروبگذر.
بگذارتادستي دگرقلم برداردوبگذرتادستي دگربنشيندوبنويسد.
گويي نگاه يك رنگ وبي صداي كاغذدست برحلقه اتحادشان نهاده واوهم بازبان بي زباني مي گويد:بگذاروبگذر
گفتم:باشد،مي گذارم تادست زيباي توبنويسدودراين مقدمه جاي حرف دل توخالي نماند.
اما نمي گذرم،صبرمي كنم تادل نوشته وايده تورابردامنه اين صفحه خاموش نظاره كنم.
مي گذرم تامقدمه ازآنِ توباشدوهرزمان كه اين نوشته راخواندي،بنويسي:
مقدمه:
........................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................
ادامه دارد...
نويسنده:سيدمحمودحسيني واشاني(راه موفقيت ازكدوم طرفه؟!جلداول)


یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند.
از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!
در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند.
در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند.
برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند.
بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!
پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند.
بعد از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد.

لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!
او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره.
خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.

سه سال گذشت … و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال … شش سال … سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده.
او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.

در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،« دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم»!!!!!!!!!!!!!!!!!

[=Arial Black]نتیجه اخلاقی:
بعضی از ماها زندگیمون صرف انتظار کشیدن برای این می شه که دیگران به تعهداتی که ازشون انتظار داریم عمل کنن. آنقدر نگران کارهایی که دیگران انجام میدن هستیم که خودمون (عملا) هیچ کاری انجام نمی دیم.

یه روز خوانواده لاکپشتها تصمیم گرفتن که برن بالای کوه. آخه خونه اونا درست زیر یه کوه بلند قرار داشت و تا اون روز نه اونا و نه هیچ لاکپشت دیگه ای بالای اون کوه نرفته بود! برای همین اونا میخواستن که اولین لاکپشت هایی باشن که به بالای اون کوه میرسن! برای همین صبح زود از خواب پاشدن و شروع کردن به جمع کردن وسایل مورد نیاز و ضروریشون. از ظهر گذشته بود که دیگه از خونشون زدن بیرون و به سمت کوه راه افتادن. صبح روز بعد لاکپشت ها هنوز تو راه بودن که لاکی پسر شیطون و کوچک خوانواده گفت: یه چیزی بگم؟(صحبت لاکپشتی با یه لحن کشدار خونده میشه!) و بقیه گفتن : نه، نگو! چند ساعت بعد دوباره لاکی تکرار کرد: یه چیزی بگم؟ و باز بقیه گفتن: نه، نگو. و همینتور تا چند روز بعد... تا به نزدیکی قله کوه رسیده بودن که اینبار با کلافگی در جواب لاکی گفتن: بگو بگو. و لاکی گفت: پرچم نیاوردیم!!!کل خوانواده از حرف لاکی پریدن و شاکی و عصبانی گفتن که باید این همه راه اومده رو به خاطر اشتباه لاکی برگردن خونه تا پرچم رو بردارن! چون رسیدن به قله بدون داشتن پرچم که هیچ لطف و مزه ای نداره! و تازه چطوری میخوان بدون پرچم عکس یادگاری بگیرن!!
پس دور زدن و شروع کردن به پایین اومدن از کوه که دوباره لاکی گفت : یه چیزی بگم؟ و اینبار همه با عصبانیت داد زدن که : نه، نگو. چند ساعت بعد دوباره این قضیه تکرار شد و همینتور تکرار و تکرار تا بعداز دو سه روز که دیگه به نزدیکی های خونشون رسیده بودن گفتن: بگو بگو. و لاکی که منتظر همین لحظه بود با خوشحالی و خنده گفت : شوخی کردم!!!!!!!!!



امیدوارم جالب بوده باشه، به هر حال یادتون باشه که به بچه ها هم اجازه صحبت کردن بدین تا از این بلا ها سرتون نیاد!!!

[=arial]مامور آمار: سلام مادر، از سازمان آمار مزاحم میشم.شما چند نفرید ؟
مادر سرشو پایین میندازه و سکوت میکنه، بعد میگه: میشه خونه ما بمونه برای فردا ؟
چرا مادر ؟
آخه شاید فردا از پسرم خبری برسه . . .

[=arial]

[=arial]
حاج آقا قرائتی تعریف می‏كرد: در ستاد نماز گفتیم، آقازاده‌ها، دخترخانم‌ها، شیرین‌ترین نمازی که خواندید، برای ما بنویسید. یک دختر یازده ساله یک نامه نوشت، همه ما بُهتمان زد، دختر یازده ساله، ما ریش‌سفیدها را به تواضع و کرنش واداشت.


[/HR][=arial] نوشت که ستاد اقامه نماز، شیرین‌ترین نمازی که خواندم این است كه: در اتوبوس داشتم می‌رفتم یک مرتبه دیدم خورشید دارد غروب می‌کند. یادم آمد نماز نخواندم، به بابایم گفتم: نماز نخواندم، گفت: خوب باید بخوانی، اما حالا که اینجا توی جاده است و بیابان، گفت: برویم به راننده بگوییم نگه‌دار. پدر گفت: راننده كه بخاطر یک دختر بچه نگه نمی‌دارد، گفتم: التماسش می‌کنیم. گفت: نگه نمی‌دارد. گفتم: تو به او بگو. گفت: گفتم كه نگه نمی‌دارد، بنشین. حالا بعداً قضا می‌کنی. دختر دید خورشید غروب نکرده است و گفت بابا خواهش می‌کنم، پدر عصبانی شد، اما دختر گفت: پدر، امروز اجازه بده من تصمیم بگیرم. می‌گفت ساکی داشتیم، زیپ ساک را باز کرد، یک شیشه آب درآورد. زیرِ صندلی اتوبوس هم یک سطل بود، آن سطل را هم آورد بیرون. دستِ کوچولو، شیشه کوچولو، سطل کوچولو. شروع کرد وسط اتوبوس وضو گرفت. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: کسانی که برای خدا حرکت کنند مهرش را در دلها می‌گذاریم به شرطی که اخلاص داشته باشد، نخواسته باشد خودنمایی کند، شیرین‌کاری کند، واقعا دلش برای نماز بسوزد، پُز نمی‌خواهد بدهد. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» مریم/96 یعنی کسی که ایمان دارد، «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» کارهایش هم صالح است، کسی که ایمان دارد، کارش هم شایسته است، «سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»، «وُدّ» یعنی مودت، مودتش را در دلها می‌گذاریم. لازم نیست امام فقط امام خمینی باشد. منِ، بچه یازده ساله هم می‌توانم در فضای خودم امام باشم. شاگرد شوفر نگاه کرد و دید كه دختربچه وسط اتوبوس نشسته و دارد وضو می‌گیرد، پرسید: دختر چه می‌کنی؟ گفت: آقا من وضو می‌گیرم، ولی سعی می‌کنم آب به كف اتوبوس نچکد. بعدش هم می‌خواهم روی صندلی، نشسته نماز بخوانم. شاگرد شوفر یک كمی نگاهش کرد و چیزی به او نگفت. به راننده گفت: عباس آقا، ببین این دختر بچه دارد وضو می‌گیرد.
راننده هم همین‌طور که جاده را می‌دید، در آینه هم دختر را می‌دید. مدام جاده را می‌دید، آینه را می‌دید، جاده را می‌دید، آینه را می‌دید. مهر دختر در دل راننده هم نشست. راننده گفت: دختر عزیزم، می‌خواهی نماز بخوانی؟ صبر كن، من می‌ایستم. ماشین را کشید کنار جاده و گفت: نمازت را بخوان دخترم، آفرین. چه شوفرهای خوبی داریم، البته شوفر بد هم داریم که هرچه می‌گویی: وایسا، گوش نمی‏دهد. او برای یک سیخ کباب می‌ایستد، اما برای نماز جامعه نمی‌ایستد. در هر قشری همه رقم آدمی هست. دختر می‌گفت: وقتی اتوبوس ایستاد، من پیاده شدم و شروع کردم به نماز خواندن. یک مرتبه اتوبوسی‌ها نگاهش کردند. یكی گفت: من هم نخواندم، دیگری گفت: من هم نخواندم.شخص دیگری هم گفت: ببینید چه دختر باهمتی است، چه غیرتی، چه همتی، چه اراده‌ای، چه صلابتی، آفرین، همین دختر روز قیامت، حجت است. خواهند گفت: این دختر اراده کرد، ماشین ایستاد. یکی یکی آنهایی هم که نماز نخوانده بودند، ایستادند به نماز. دختر می‏گفت: یک مرتبه دیدم پشت سرم یک عده دارند نماز می‌خوانند. می‏گفت: شیرین‌ترین نماز من این بود که دیدم، لازم نیست امام فقط امام خمینی باشد. منِ، بچه یازده ساله هم می‌توانم در فضای خودم امام باشم.

[h=5][=arial black]پیری میگفت: اگه میخوای جوان بمونی
دردهای دلتو فقط به کسی بگو که دوسش داری و دوستت داره !!!
خندیدم و گفتم: پس چرا تو جوان نموندی؟
پیر لبخندتلخی زد وگفت:
دوستش داشتم ،
دوستم نداشت!!!
[/h][=arial black]

[=arial black]ميشه خواهش كنم دعا كنيد بابام شهيد بشه

خشکم زد. گفتم دخترم این چه دعاییه؟
گفت:آخه بابام موجیه!
گفتم خوب انشاالله خوب میشه، چرادعاکنم شهید بشه؟
آخه هروقت موج میگیردش وحال خودشو نمیفهمه شروع میکنه منو ومادرو برادر رو کتک میزنه! ، امامشکل مااین نیست!
گفتم: دخترم پس مشکل چیه؟
گفت: بعداینکه حالش خوب میشه ومتوجه میشه چه کاری کرده.شروع میکنه دست وپاهای همهمون را ماچ میکنه ومعذرت خواهی میکنه.حاجی ماطاقت نداریم شرمندگی پدرمون را

داستان من کوتاه هست ولی واقعیه

دیروز از یکی از بچه ها که مطب دکتر .ک ( جراح ارتوپد ) کار میکنه برام ماجرا رو تعریف کرد که واقعا دلم درد گرفت

ماجرا رو اینطوری تعریف کرد برام:

یه خانواده ۳ نفری که شامل یه مادر و پدرو یه بچه هستن سوار موتور با یه ماشینی تصادف میکنن و مقصر خودشون میشن.
پدره سالم میمونه ولی مادرو بچه پاهاشون مشکل پیدا میکنه

میبرنشون بیمارستانو این آقای دکتر پای مادرو بچه رو آتل میگیره و میگه بیاین مطب که گچ بگیره براشون
( این روال مسخره ای هست که پزشکای ارتوپد در آوردن برای پول در اوردن بیشتر

تو بیمارستان دولتی هم میتونن گچ بگیرن اما مریضو میبرن مطب با سه تا چهار برابر تعرفه بیمارستان همون کارو براشون انجام میدن که واقعا شرم اوره )
خلاصه میرن مطب و دکتره میگه پای مادر و بچه باید گچ گرفته بشه و مادر ۱۰۰ تومن هزینش میشه

وضع مالیشون اصلا خوب نبود و گفتن ما ۱۰۰ تومن نداریم و مادره گفت نمیخواد پای منو گچ بگیرین من مواظبم.
(اینو گفت چون میخواست برای بچش هزینه کنه )

دکتر بچه رو معاینه کرد و گفت اینم باید گچ بگیره .
هزینه گچ گیری بچه ۵۰ تومن میشد اما دکتر به خاطر اینکه میدونست به خاطر بچه هر کاری میکنن گفت هزینش میشه ۲۰۰ تومن که پول مادره رو هم در بیاره.

دوستم گفت: وقتی دیدیم اینا اینقدر مستاصل شدن و ناراحتمن که این همه پول از کجا بیارن یواشکی مادره رو کشیدم کنار که نمیخواد گچ بگیرین برای بچه . شکستگیش بد نیست و با مراقبت خوب میشه .
و احتیاجی به گچ گیری نداره و برین خونه .

===============

فقط میتونم بگم شرم اوره
همین

صدای اذان از رادیو ماشین به گوش رسید، جوانی كه در كنارم نشسته بود بلند شد و به طرف راننده رفت و به او گفت: آقای راننده! می خواهم نماز بخوانم.
راننده با بی تفاوتی و بی خیالی گفت: برو بابا حالا كی نماز می خواند! بعدش هم توجهی به این مطلب نكرد، ولی جوان با جدیت گفت: به تو می گویم نگهدار!... راننده فهمید كه او بسیار جدی است، گفت: اینجا كه جای نماز خواندن نیست، وسط بیابان، بگذار به یك قهوه خانه یا شهری برسیم، بعد نگه می دارم. خلاصه بحث بالا گرفت راننده چاره ای جز نگه داشتن نداشت. بالاخره ماشین را در كنار جاده نگه داشت، جوان پیاده شد و نمازش را با آرامش و طمأنینه خواند، من هم به تأسی از وی نماز خواندم. پس از نماز وقتی در كنار هم نشستیم و ماشین حركت كرد از او پرسیدم: چه چیز باعث شده كه نمازتان را اول وقت خواندید؟ گفت: من به امام زمانم، حضرت ولی عصر(عج) تعهد داده ام كه نماز را اول وقت بخوانم. تعجب من بیشتر شد، گفتم: چگونه و به خاطر چه چیز تعهد دادید؟ گفت: من قضیه و داستانی دارم كه برایتان بازگو می كنم، من در یكی از كشورهای اروپایی برای ادامه تحصیلاتم درس می خواندم، چند سالی بود كه آنجا بودم، محل سكونتم در یك بخش كوچک بود و تا شهر كه دانشگاه در آن قرار داشت فاصله زیادی بود كه اكثر اوقات با ماشین این مسیر را طی می كردم. ضمناً در این بخش، یک اتوبوس بیشتر نبود كه مسافران را به شهر می برد و بر می گشت. برای فارغ التحصیل شدنم باید آخرین امتحانم را می دادم، پس از سال ها رنج و سختی و تحمل غربت، خلاصه روز موعود فرا رسید، درس هایم را خوب خوانده بودم، آماده بودم برای آخرین امتحان سوار اتوبوس شدم و پس از چند دقیقه، اتوبوس در حالی كه پر از مسافر بود راه افتاد، من هم كتاب جلویم باز بود و می خواندم، نیمی از راه آمده بودیم كه یكباره اتوبوس خاموش شد، راننده پایین رفت و كاپوت ماشین را بالا زد، مقداری موتور ماشین را نگاه كرد و دستكاری نمود، آمد استارت زد، ماشین روشن نشد، دوباره و چندین بار همین كار را كرد، اما فایده ای نداشت، (این وضعیت) طولانی شد و مسافران آمده بودند كنار جاده نشسته و بچه های شان بازی می كردند و من هم دلم برای امتحان شور می زد و ناراحت بودم، چیزی دیگر به موقع امتحان نمانده بود، وسیله نقلیه دیگری هم از جاده عبور نمی كرد كه با آن بروم، نمی دانستم چه كنم، در اضطراب و نگرانی و ناامیدی به سر می بردم، تا شهر هم راه زیادی بود كه نمی شد پیاده بروم، پیوسته قدم می زدم و به ماشین و جاده نگاه می كردم كه همه تلاش های چندساله‌ام از بین می رود و خیلی نگران بودم. یكباره جرقه ای در مغزم زد كه ما وقتی در ایران بودیم در سختی ها متوسل به امام زمان(عج) می شدیم و وقتی كارها به بن بست می رسید از او كمک و یاری می خواستیم، این بود كه دلم شكست و اشكم جاری شد، با خود گفتم: یا بقیة اللَّه! اگر امروز كمكم كنی تا به مقصدم برسم، قول می دهم و متعهد می شوم كه تا آخر عمر نمازم را همیشه سر وقت بخوانم. پس از چند دقیقه آقایی از آن دورها آمد و رو كرد به راننده و گفت: چه شده؟ (با زبان خود آنها حرف می زد). راننده گفت: نمی دانم هر كار می كنم روشن نمی شود. مقداری ماشین را دست كاری كرد و كاپوت را بست و گفت: برو استارت بزن! چند استارت كه زد ماشین روشن شد، همه خوشحال شدند و سوار ماشین گشتند و من امیدی در دلم زد و امیدوار شدم، همین كه اتوبوس می خواست راه بیفتد، دیدم همان آقا بالا آمد و مرا به اسم صدا زد و گفت:
«تعهدی كه به ما دادی یادت نرود، نماز اول وقت!»
و بعد پیاده شد و رفت و من او را ندیدم. فهمیدم كه حضرت بقیة اللَّه امام عصر(عج) بوده، همین طور اشك می‌ریختم كه چقدر من در غفلت بودم. این بود سرگذشت نماز اول وقت من. منبع:منبرک
IMAGE(<a href="http://www.askdin.com/image/jpeg;base64,/9j/4AAQSkZJRgABAQAAAQABAAD/2wCEAAkGBhQSEBQUEhQVFRQWFxgXFRcYFxgZFxcVFxYVFxQUFBQXHCYfFxkjGRUUHy8gIycpLCwsFR4xNTAqNSYrLCkBCQoKDgwOFA8PGiolHBwpKSksKSwpKSkpLCkpLCwsKSwsKSwpLCkpKSwpKSkpKSkpKSwpKSkpKSkpKSksKSksLP/AABEIAMIBAwMBIgACEQEDEQH/xAAcAAABBQEBAQAAAAAAAAAAAAAFAAIDBAYBBwj/xABNEAABAwEDBggJCAkEAQUAAAABAAIDEQQhMQUGEkFRcRNhgZGhscHRBxUiMkJScoKSFENTVGKy4fAWI0Rzg5PC0vEXJDOioyU0Y8Pi/8QAGAEBAQEBAQAAAAAAAAAAAAAAAAECAwT/xAAuEQACAQIEAwgCAgMAAAAAAAAAAQIREgMTQVEhYaEEFDFSkdHh8CKxwfEFcYH/2gAMAwEAAhEDEQA/APHeFKbplIJKEFVKiS6CgFRJPjjLjQAk7AKnmCK2TM" rel="nofollow">http://www.askdin.com/image/jpeg;base64,/9j/4AAQSkZJRgABAQAAAQABAAD/2wCEAAkGBhQSEBQUEhQVFRQWFxgXFRcYFxgZFxcVFxYVFxQUFBQXHCYfFxkjGRUUHy8gIycpLCwsFR4xNTAqNSYrLCkBCQoKDgwOFA8PGiolHBwpKSksKSwpKSkpLCkpLCwsKSwsKSwpLCkpKSwpKSkpKSkpKSwpKSkpKSkpKSksKSksLP/AABEIAMIBAwMBIgACEQEDEQH/xAAcAAABBQEBAQAAAAAAAAAAAAAFAAIDBAYBBwj/xABNEAABAwEDBggJCAkEAQUAAAABAAIDEQQhMQUGEkFRcRNhgZGhscHRBxUiMkJScoKSFENTVGKy4fAWI0Rzg5PC0vEXJDOioyU0Y8Pi/8QAGAEBAQEBAQAAAAAAAAAAAAAAAAECAwT/xAAuEQACAQIEAwgCAgMAAAAAAAAAAQIREgMTQVEhYaEEFDFSkdHh8CKxwfEFcYH/2gAMAwEAAhEDEQA/APHeFKbplIJKEFVKiS6CgFRJPjjLjQAk7AKnmCK2TM</a> 2y/8AHZLQ7jET6c9KIAOkFqj4MMohhc6z6AAqdOSJhoL7mufUniWa4AoCJJTCEbUXzfyfC5/66K0SjU2J7WGvG5zTdj0IAHRIYleqWPNizm9mSJHcc1tI6GNCJxZAczzcn5Li45OEmP8A2cgPGAnaB2FekZz5FdLQySWRmjWjYIGx40rXRxwOKybshSE0Y17/AGWOPUFABBCdi0TPBzbQKyRxxCnzs8Mf33hPs ZVrdhZpjvYR96iO2DwdW36qBxuLB2niQVAUeYwqNO22JnEJHyn/wATHDpVgZoWNnn29zv3dkmd0v0Vs4PBzbTSoiZvcT1DcrX lVod508bdzSeshT8iVPILfYWNkcIy58YPkuc3Qc4bSwE6Jx1qvwI2L2geBVpvktLvdY0dZKsReBuxN8 aV3vNHU1WjFTxJsPEtTk3L72MDWQ2JuiANI2WN7zTW50laleoReDPJjMWudvkeeoq9Dmnk1mFnYd7SeuqtCnmH6WWoAaM7Y/3cFnj 7HXaoJ85bY/G2Wp26V426mr2KOw2VnmWZg3Mapxa42 bE0cwS0h4Da7BaZzVzbTMdRcJX8xdVNizJtjsLNNytp96i99ky0B6g3uCrSZxtHpxjlr1K2ip4xB4Mre75gj2nsHaidm8Ett1iJu99epq9NdnSz6VvI0lRPzpBwc8 zH CtjFTG2fwT2n0pYm7g49yIR Cp/pWkcjO9yOnLxODJz7tFG7K0hwhl5XUSwgMHgni9OeQ7tEdhUjfBRYR5zpHb5KdQCtm2znCBvvSBN4W1HBsDd5cepasBD/ppk71T/Mf/AHJKXRtfrw/C5dVt5olTy2PNywCunb5H/urG h3GR7epT LclNx8Yybm2eMdLnFbuyeCGBvn2iR24NHYUUs/g0sLcRI/e939NFy4mqnhc9koTotOjU0rStNVaXVpsTBGvomDM3J7P2dh9ptfvK1p2KHBsEf8tqW1FTxTIGV7fHGI7PJaGsrWkTTibz5QbU86MHJuUrR5/wAuk9uSQDmc4BemvzzsjbhNDuadI8zQVF nER8xs7/YgkPSWgLeVJ6MlyMFZfBpaH dZ8db5R2VKtf6NTvxMMfK5x6gtn lMzvMsdqd7Qjj 85c8a253m2Rrf3lob1MaVVhP60S4zFm8Bo ctPwsHa4o/k7wU2aLGaU 81vUFY/9Rd9Uj/myHsC47J1tPnWxjfYs463uKuWl4tC4Jx5t2aMYudveSpBk6zD5uu p60CObsrvPt1pPs6DB/1amnMyE fJaZPanf/AE0S2O/T iVYfL4GfNxt36I61HJnTZo8ZYG/xGdhQaLMmxD5hrvaLnfecidnzcszPNs8I3Rt7laQ5jiQS EGyC4WiM yHO 6FA7P2I YJ3 zA/tARctjZ6jPhaqs2W4G dPEN8je9S6C06/BpRbKBztkPm2W1newN6ymnLVqdhZHj25WDoCdNnfY242iPkJPUFTl8IFjGEhduY7uWXOPI2sOez9C18qth ahbvkc7qS0LUcXQt3NcetDT4QIT5kc790f4pDOmZ//AB2G1O/huHYVMxFypbBL5LaDjOB7MY7Sl4ufrnk5KBCn5UygfNyfKPbIb94BNE2UTjDCz2pox/Wpmlyny9UFTkhvpSSHe/uSGRYtYJ3uce1CuBtxxlsjP4oP3dJd8XWk dbbOPZZI7/61M1jL5oLjJMI9BvMT1rossQwawe61C5MiO0avt7qfZhd0VIVJ TIK0dbbU72YwOuRR4jKsNbmkD2DCnMOxMfbmDEjnos/HkGyHF9tfvdG2vQVZjzUsf0Mzvanp92NZzGLI79C7JliEYvaPeCrSZy2dvzjOfuKmjzWsmqys96aV3UWqYZAs4wstl5Wvd96RL2S2PMFPz0sw cHICexV35/WYekTuae2iPtsEbRdDZW7rPF1uBTxd6TW zFC3qjUzGWkdn6mZ/1Cg 38I/uSWoMn/zP529ySmY9x O3UjGS7S7zrY4exDG3pdpJwyB9JabS7fLoDmYAgLG2l NriHsQWh/S5oCl8Wu9K1Wg xZ429LpOxd3jPT DGUt/2GDmzZPTaX 3LI/oLlJHkuxR4RQD3GnpIQB2TYvSfbH75Y2fda5VzZbIDfC93t2lx 6GrLx5fWaWDH6jWjLdmjwdG3dojqUM2e1mb85Xd Cz8LLMPNs1n5TI/rcUQs9oYPNiszd0LO1pWL2y2RW46XwiWcYBztwKYzP0u/47LaH7mH8VbOW3tHkv0fZYB90BY/PXwizRUiimkMh886R8kUuGOJqopSeopFadTVDOS2u8zJ83vAtHS1NdlDKTv2eGMfblYP6wvJovCFbNGjpanUXNDjuqVqM2s/myERzta2TAPBo1x1CnonoVo9yVWiXU1rvGBxnsUe52kegOQ 2uto/bGu4o4 1zAiMcznC5ou3qrNLJqaOZZr/s1V7IEFtsdjPP8AEG9RTI8hTPcA6SV1T6Up1q ZJNbmDlH9yjDn1/5W8hr1VWWlrU6qUtB2UcxuDdonQdcLw9zhurUXpsGarW3lsXKCesq1wJNKyE7mn 1E7VG10ETQ14e2vlX0cCa8VKKOSWhKyepWhyexoubZxxiCMnnLSrTJC3CQN9mONvU0Kj4uP2uUj 5Ruyb aj8UzIrb1OdrYUOUDgZ5P5hHUVNJMx4q3hTogaZ03O951cEBNipqJ5adiu2O1SRse1tAHXOBo6oOqpCmbDdFsZK6SLWOf/Cc23QjUOdALRZPZG8lQCID0m83epmR3NLDNFJliLi51B46juvH55EAcwet0BPaWjYqpRNWG8ltr5bICGARtBOlS86Jo5wrsresRasrMDsT0KtacpHR0Q51Nlbr8bkHlkBOK3KVTUcMOsy8BhpKUZxkf5Hcs5HonUrUYZ6oXK hpwQaGdDtvSEpM4XnDS5z2IXG8DANHMpvlR2jnWXicjLw0SuytKfRd/2TflErvR6O9RC1n1gnC1faCy8V7CxHdB/qDmCSXyv7XQks5stv2LEXm5wP3ch7SFDLll59IdHaSgcdt42847lx9vPrdJW1OugUEE5LdIfSP53BVnSEm9x6e5D32gnWmB1 IWqs6JByF/2irTHcZ50FhkA1qf5bTWE/LQjSDBpS912u9eUW6R0kkklCRpEl1DQAm6uzUt3lDKJ4CTRvdomgpydqzuQbA50LgQAC/WPOFKaIJwvC6YblFNyOEkm0kZsyJzH0vH4olZc33PLy6rGNJFcTUaht3p1lssbH S/SOqoK7OaOSizc5oZym0Q6Lmlz4wA5x9LYd9OpEpXuJuYOYdyzeSi2z6WgBV1NI7hcLuU8quuy47avBiYLlJtSdD0RdPFBqLhPVA/O5ODZScR096CMyy7amjLTtLzlwfZU/Fs7KT2NRHY5CLz edWIrO4Yu6lnYsrHaVMzKR2rpHs0EYc5Gic6npdKike2lXO6VnbTbzdeqNpt7na10yYmKs01rtMDYtISkv0qaGicKY6VaYoJNlymAHOUIfOdZVOaXjW1hx2NJPcKz5eJ1N6VEMrmmqu65BXSJ8Mi3ZHY1oE3ZSdt6Evl52ofVdqtUSKi6zKBa5rqAlpDqOFWmhrRw1jaFTkmqSdpTSU0qm0hcKlw5TacS7TiUIyVtqPFzJz8oOpj0BV6Jr1Tmx5yk71ugLgym7aVVK5VZoKIuHKB2nnXFU0klaE4E0EylLqp8OQLR9DJzU61cbm5aPo6b3NHatUBQBUjHK8M3JdZjG RqkGb5GM0A9 vUFLXsbUo7lYS8aq5Qt/BNDi15addDo/EblFnDKINFrJGSOcCatrRorTXiUEsmX54nBzJX3Yhzi5jh6r2O8lzTsIotxhuccTFXhE9AzfZA5hkL2yB4LGi 7SFH6QODr6ctUzKErYG0ApQ093AO5lhrLl8xzufG0MY81dGL2DboVwGzYLltLawWqzB7b300hx7R0c4W5YalGiPOptOrKfysBjgDS9UbGyIBxAOnW5wpo037aIVkuTSeBIHGPS8oNIDgNjSbq71rWWmwNwssp3zU6lmGBOXgdVOOoMMiWnx9SLjKtiGFhr7Uzu5Sx5wWYebk Dlc49i6rsmK9CvGgtwMJBtCgfaBpYhadudsY82w2Qe4SmOz8ePNs1kb/B/FbX PxnsZ75hrRgiK1imPWpmT7A47mlGGZ/2ilzYG7omrpz9tep7RujZ3LfcMRbGX2qD0YIkY92Ech9xy42wTHCCU/w3Ik/Pe2H54jc1o/pVd dlrONok5CB1BTuU9WirHjoupC3I1pP7NL8BC7 jVqP7O/lAHWmSZw2k4zy/GexQPytMcZZD77u9TubWptY/Is/oha/oSOVvepIs0LSMWNG97e9C32t5xe4 8e9KJ52lZ7tTU3mN6Lr7hn9FJtZiG QLn6MP1ywD IhJTSFMhEzJBU5uDXaYB7yYcgxa7VDyVPahZTCrkRLmSCpyNZxjamcjD3rniyyj9pPJGUKTSmREmZLcLfIrJrnkO5n4JrrPYhjJOfdA7ELTHlXJiS W4QLbAPrB Fd4WwD5u0H3gO1BCVyi2sGBJTluHPldg rzfzPxXEEDDsPMkt5ENjGZLdk7bW8m97j7x71JpnaedbwZCs4whZzKdmTIhhGz4R3LletjNx55VPavR2WVgwY34R3KZrAMAOYJmci3HiuXHfrabGjtPahRRvO2Yut9oJ1SEcjaNHQBzoK5c3xZjUYEWyblB/BmHTc1uNAbiCbweLXTBCdaeDQ1UAfs1pL544om00iGkD0nG4Y8a1LMzrWfmTyuZ3rC2C28FaGS0roSNfTbouDqcwC ibFaWyMa9hq17Q5p2gio611hiuHgQ83ZmLaz82BvezvVmLwd2s jGN8g7F6YxWY11XaZow1U8zj8GlqOuIe exqcfBVaT85COVx/pXqDU9XveJ9Rh4aPNY/BZNrmi5n9ymb4Ln652fA7vXoi4VH2rEepVBHn48GB12gckf/AOl3/TFuud3JGP7luyo3LDx5vU2kjEf6ax65n/C1cPg6h lk/wCvctk5QPWHiz3NGSOYMHrSnlb/AGpMzKs4 k IdgWlkUBWb2aqwJ iNn9V3xld/RSz ofid3ouVwqVYqwT jVn jHO7vXP0ds/0TenvRQphSrFWDxkOD6JnMnNyRCMIo/hCuUSSpKlbxbF9HH8De5I2NnqM FvcrBTCoCNtnb6reYKVkY2DmC41StVA4BJdqkhAe5daUK8ZzfVX8ssXel4ym qn fH3rNTdr te4WBTw5BfGk/1Ucs7EjlW0fVmctoalRa XqjBeEOy6Fvc4fOMa/lpon7vSsy9aXPq0PfagZGBjuDaAA/TFKuv0lmnqmSNycCmldCAklfs4ugY9C9q8FVuc/JzA75t74wfsghw5tMjkXiJW6zCzxnjDLJHwNC4lhkDh5RvLatOs4V3IxSvA9qjcrTXLFNyhlDbYv/ACKQW/KPrWP4ZFLuRrL5o2zSnhyxAtuUvpLGPckTxaspfTWQfwpEu5DL5r7/AMNrpJhcsaZso/WLNyQuKTTlA42qEbrPXrS7kMteZdfY15conOWW4O3fXW8lmHemus9t vc1mal3IWLzLr7Gme9V5HLOOsts vP5LOxMNhtn16XkgYFK8hYvMuvsHpHKAnegj8m2r69aOSJqjOSbTrttq Bo7Uq9v0atj5l19g9U7DzJtDsPMgJyJPrttr5mpviGTXbLYfeASr2FsfN0YeLTsPMU0sdsPMgD83nfWrYffCjdm5X9otn80JV7EpHzdGaPg3bDzLhjd6p5lnxmyyl77UT /KilzfgBoTaf5zuxWrFI79Pk0fBu9UrhjdsKzXiGzbLQd8r1JFmzZnC6KU75n96VYpHfp8mgDDs6l3m5wgH6IwfQv/mu/uXP0Pg gPLK7vSrJSO79Pk0GnxjnHeurOnM D6uP5ju9JKv7/QpHd nyXgxxwiYPaI6mgpDJxPnOaPZB6yexWQU9u9UwQtyc0az0doTvkQ2u/6/2qw2ikbIEB5R4SYdC1tvJrE2laes8HALJuC9S8JuSBLZxOPPhx 0xzgCOQ0POvLQUA0MXF0rmKFHNC5FKQQQaEGoIxBGBBTg1aC25g2hkItEZZPCRpB0ddLRPpcGQDdr2IDZ DTOl8 nDaJKuaA6NxfRzgTQsNfOpca4r0VtnG1/xFfMsbSSABUnAYkniXs2YGdB4NtmtL2ukbcwt0nkDUyZ4BYHah5WwFCM3LbONrviK78nG13xO71zhORO4RDIvk7ftfE7vTTZm/a J3enmQLmkgI3WZvH8Tu9MNkbsPxO71OSmlyAqusLNh J3eoX2Fg9Hpd3q4565RClPxaw iOc96Yclx oOnvVwlR86FKpyZH6gSGTY/UbzKwTfu610vCAreLY/o28yacnR/Rs EKyZEx0gQGFyhIWyvbUijiKV1VuRHNrKHlmMmulePaA7R1ITnC//dSbx1BUbPaix7XC4tII3hCnpJUD27wdv4JQWkPY14wcAR3di64oQTH1UigcNeH518SQmQE4KSiEqSAH8JvT2urt56KIKUFQDg07afnjUgHGmNTwEAKzutIZYZ6 VVmjTjeQ0cxNeReNPK9sy9kz5RZ5Itbh5PE8Xt6R0ryGxSiFzqwtkdgBIDotdXHRBGkbiKG5UpVjsr3NLg0loxdgOc3VUJKKWy1ySkGV2l6rRQMb7LRcKKu6zVXRYboZuRVarFnkNQK4cZuUZs5GqqLwWeztgiD3/rZZfLIr pgbcQ4DFzzfxBo2rNGjSo3xK/iqXg GEbtC8h4B3VuvG9FM1cvmH9Vg1xoDrDjt2rYw21mg0MoWUowNIo5oFKNd6wGooDlbIEUgMkVIzWlcGF2xzfm3dFVzzFLhI6WOPFF7JnhBmhkLLQ24GhpUjfo7lu8k5wx2htY3CusVqRyLwy1yvbI4SFweD5Wl51dnHdRHMwrV/v4wRWoeL8R5BIPQuuWkqpnK6vij2gS8a6J ND9JO4UcuxYMl4zcaYZ NVKrpQpaE64ZlU0k0yIUsmZRunOCiL NR6Yrqrs101BATh29IvURck1ASGRNdIo3OUT3dPXzIDG53ODbSTta09FOxAzakSz7unYRW PqcfwWaEhQpvMz8r1a6Kt48pu4 cOe/lWiknXlOTsoOila8VuN/GNY5l6G60aTQReDeDtqgL5tSa 0A01HaEKfOcL7uhNLybjy4oQI M6XFruQVHIapIbwJN jXn7kkATYntcVDp1181EmSfm/FQFnS40jJ fxUGnxLnymgvoOhCljTWAzrzclE0krRpsca Te5twqHNxxGKu5Wz6p5MDSXVoS5t1xpQX3qKXL1rfCWy6Ed9WkNo o1Y0Gy9doRa4mWZE0Fa3UuPck207L0 XJ73uJ0JCTj5Jx11THWItucwjeCOgrpczFB/C7aJcKFDoNXXBtO5buFC9Y8quiqG3tPnNOB4/snjxViXOdxOloNJJ8okkiRtKBr23aRHrXFAnEKaxWR0z2sjFSbqm4DedS4yUW6tG02uA4WSWU1YxztRIrTdVazNvNWeKkui5rrxUEDRFNRJvrhVEcjZKdGwMjkY0DznuIAvxIrtOvYFatUUFn0S W0PJv/Uv0RSl7yAPJbpYVN KkVVkbJH250TnRyzSNe3RLRe4SaVLmEAUIrQgnFWYp5NEv4R7WjEl1DWpbQ6J8nlvvUE9pdaYmgRNkjd6UssdWEXVc2OjmuvGw0xuTLPZGxhrPLEUbvKIY8h0mJpQG4eTTjP2V14U5mS0 SXRB4V4BFT5U7qHAglsZBI4jSqhfGHBrxKTUeU9zZ2UNcOE0SSbt16kflVsjgyMPpdpUik8ht/EMBr1k8SdlfPGNsLmwtfplujH5D2t03hrGjScBgOcg7Vmr2KVLDDNPEZnW42aIzcDHVr5dJ2DaODgbyDiANyvQZs2tw0nWi3NGIcY7OzSF3lBrpiaUNVcyrkGSCy5NjbE90MUgktBjY6Ql2j5JLGjSNXF19KCoRHOuVlpazRstsLo2nQHyIuFH6OJkLdG5moglcW3oaQA8TztPlPyi8bXMs0YdfiHOmGiNYJuTLfmW Z mBbQ7jmshDcTQUlq0X3XptlsVoeG0stroCaf7OJuiPVAdOBQVJu2q4bJaGYw20CpLqWaFx1YUtJNcNu5ZU5ocCHKTLXY7M55jaWsFSZJGuk0QLhwcINMPOc4q1kbL1mtk4hs8pErgSOEhLWnRFSKh PFTUqbMux8FKxtmyhNIKhz BDSHVoGOjBIoKnGuxY7New2qC3wS/JrR5EjS79TIPJNz61aALi7FaSbrUrN6LeRaZbNI0CSMBwIrR7T6QrePKqKKdwvoeXCnIoPCNGIbdZZ6gBxMT76Va7A02VBPKk55qeLXx8XEowjJZ93PiIuucOUEd6y3DHatRn2aiGtbi/n8nsWTCyUk4U7Vq82spF8WhrZ904doWRu40QyFa DmadTvJPLgeQ0QGxdKdYPIojaCKat46VOZMcTjXovrqVeRuyvfvQDxbXcXN CSrH8/miSlQWBbZh6PH5p6F3xpJdVrfhN/SiDTs5jXnqn6ZAIOw01KkBhyu71R096yGVYpJJSS19K6yXD3aait 52F1fzrNEwt2gHipz3kLUZWsjRi7IxsY8mOTSp5xaag69GmG/Hcp3WzCjZLvsGldtMK1Wu TMrQMHN24KF0LCSNEV/N9F0eLXQlDNeNiAQA8Vxowg68Dio5crOd5xmN1LtMYYYFaR2T24aIrs0iPxUniuOguNdlTs41m9bAxctsrdwchGokOPOCo28GfOiof3fbToW6Zkhn2hxV/DiTZMlMvo53MK8uxW8UMgyz2eoOjf8Au3G/lFKK/wCOGNoA2QNGoNNw4qURzxWL6ONNtB2FO8U/bOvEbOVL1sADFlcaR0mk3XF0d9cBUkEil1/FRX48uNYT5T3VAB0mvII3EXciIOyRdc4VxwouHJTsdJvSNW5XMWxKFFmXGVOIJoSeDOA1YVp1qF2VGtboNklppEgVmoKmtQBSlTXVrRJ2Tn1uLeftUT8jy30NNtHHvVzVsKFfx6Q0t4aY6Qo4uL3VOPpAkUUVryg2TQEloleGmrQ93mnCoaWG/jU5ydaAbi7kd KmistppWr7r8cBq1q5q2  goCjLHeRaJq0u/Wu28eqiYJItI1le9pBBDnOdiMaYVHHVHGNmOt5pcSNu9dtEs9CGl1dd3WaJmrb76CgDZa4tK tARf5dSNeB2alBk2wtmtL75A2rywhzm0Gl5N q7UjUVotQ84nm/BSOyhLea9AWXicGqFLFjzdjYQRp6Qwdwj669YOGKvOsLXChMh3zS4/Fcg/jaYYFvMOxcGWJK338l3WuXEoSdm3CXafBtLvWNXOrxlxrsVt0WyopxcaDjLsvF8P4pNy7KMA27iPeoWpQz1irHGReNI9I/BZJ0dP8jsWnyzaXzRgECodW7HCms8aB/InbH/COwoWpT0UqKz8lPH8JTTZz Q7uQGqyTbeEiaTiBou3jA8oorcjd/ d2Nyz bkuhLoucA12s1oCLxW7DUtK5jMOEjwrTSrfsqFAU6/n8ElI5hrc P4kkoAoH0uAOlyAAXhR6JJvF2zqHGnseL768Y/OKl4UVuBpWlSTUchHQqQiYaaug0GxdJH5PYpXDjrjhhXVuSDhfXi/I40A0Do4xTdvXdp1VpTADvuT2tqTjdjS/DDHHUo3RAnbt4teOu7qQHHSNA0iQMam4dNUmEG u4415dl6dog8V55RS 8X6hzrjYScOkm4Y9F6EOOcLqcV2PMEnRnX8J6qa04WWgJPKeWg3C7UpBZ64ctTea7upUDWRkHq2gX3UouGIU49R3qcWa4UJJJ/wAUvTmWR19HClMBQa8XDbcoCBgphhdWlLujBce0m8Ct15HSTd0qR8B1X06Bqoux2R45dh26q60KRMddh/i 6lN23AKThLxSlRg03ihFwNRTV0pOhIbWh3XV2UOxRu0gQCLrruLbjcgHtlob7uOmG4DemPkNfJJJOutBheb beoHkgE0uuvoa7OlSRsoKeVpHE1cBycWN29ATRvoAKUAu5O9PZajfjdXVhxjeqjXUvoaasRr/OpcFMOZ1desXXdWKgLjbRW7vHbXjSdPx0O6vTzqkHnHHv2caa6pxFRjQ3U3UQFmSQa6HfTUdRTDMD6IOOrbhVUjG0ebdXkw112KSRt9BSp6BxVVBPVtPNbxXDXdsXY4mE aynEAb67NVygawjXz7abF11SDt2YXgYjpQFDOaFrbO97BoOFKEYgV14UPFRYjxpJ67lus4nE2WQHW0HdQih6F53oqgteMpPW6u5Lxk/1ugKropUQFnxi/aFprJYIpImvBdUgVFRjr1bVjqI/mzbD5URpQ UOQXjt5EATOSI9v/YdySIUOodXckoAnE0UG/vTZT5X59VqSSAs6xxi/j3qSM4e8kkgKw87k/qVnQA1D80SSQDJRhvPWnM9IcY6ykkgLLvNaddDfyJkDq4/m5y4khCY nyf0KOzjEaru1JJAPjNw4y2vMT1gKfUTrv8AvLqSAp2h50xfr/qKryOobvVPWUkkKdjF8ftD7r0rR5p39iSSAjeb2jVfdyCia80pTWKnfpG9JJQHbQwbB6KZLGBgALjgNySSAieMfbpyVNyhjNceP pJJUDHON 5OLjpc/WEkkBDlP8A9vJ7J61gFxJUCXCkkgOK5ks/ro/aCSSA2s48o70kklAf/9k=)

داستان کوتاه داستان کوتاه
داستان کوتاه حضور قلب
نویسنده: سیب خاطرات - سه‌شنبه ۸ اسفند ۱۳٩۱
[=times new roman]سید هاشم امام جماعت مسجد «سردوزک» بعد از نماز منبر رفتند. در ضمن توصیه به لزوم حضور قلب در نماز فرمودند:
[=times new roman] روزی پدرم می‌خواست نماز جماعت بخواند. منهم جزء ‌جماعت بودم ناگاه مردی به هیئت دهاتی وارد شد. از صفوف عبور کرد تا صف اول و پشت سر پدرم قرار گرفت.
[=times new roman]نمازگزاران از این که یک نفر دهاتی در صف اول ایستاده ناراحت شدند. او اعتنایی نکرد و در رکعت دوم در حال قنوت، نمازش را فُرادا کرد و نمازش را به تنهایی به اتمام رساند.
[=times new roman]همان جا نشست و مشغول نان خوردن شد. چون نماز تمام شد مردم از هر طرف به او حمله و اعتراض کردند او جواب نمی‌داد.
[=times new roman] پدرم فرمود: چه خبر است؟
[=times new roman]مردم گفتند: مردی دهاتی و جاهل به مسجد آمد و در صف اول پشت سر شما اقتدا کرد. آنگاه وسط نماز قصد فُرادا کرده و پس از اتمام نماز، نشسته نان می‌خورد.
[=times new roman]پدرم به آن شخص گفت چرا چنین کردی؟
[=times new roman]در جواب گفت: سبب آن را آهسته به خودت بگویم یا در این جمع بگویم؟
[=times new roman] پدرم گفت که در حضور همه بگو.
[=times new roman] گفت: من وارد این مسجد شدم به امید اینکه از فیض نماز جماعت با شما بهره‌مند شوم. چون اقتدا کردم، دیدم شما در وسط حمد از نماز بیرون رفتید و در این حال و فکرواقع شدید که من پیر شده‌ام و از آمدن مسجد عاجز شده‌ام، الاغی لازم دارم پس به میدان الاغ فروش‌ها رفتید و خری را انتخاب کردید. و در رکعت دوم در خیال تدارک خوراک و تعیین جای او بودید. من عاجز شدم و دیدم بیش از این سزاوار نیست با شما باشم، لذا نماز خود را تمام کردم این را گفت و از مسجد بیرون رفت.

[=times new roman] پدرم بر سر خود زد و ناله کرد و گفت: این مرد بزرگی است او را بیاورید: من با او کار دارم.

[=times new roman] مردم رفتند که او را بیاورند، ناپدید گردید، و دیگر دیده نشد.[1]

IMAGE(<a href="http://www.askdin.com/image/jpeg;base64,/9j/4AAQSkZJRgABAQAAAQABAAD/2wCEAAkGBxQTEhQUExQUFRUXFxYaFBgYFxUUFRgVGBgWFxcVFhQYHCggGBolHBQUITEiJSkrLi4uFx8zODMsNygtLisBCgoKDg0OGxAQGiwlHyQsLCwsLCwsLCwvLCwsLCwsLCwsLCwsLCwsLCwsLCwsLCwsLCwsLCwsLCwsLCwsLCwsLP/AABEIAMIBAwMBIgACEQEDEQH/xAAcAAABBQEBAQAAAAAAAAAAAAAAAgMEBQYBBwj/xABBEAABAwIDBQUFBgQFBAMAAAABAAIRAyEEEjEFQVFhcQYTIoGRMqGxwfAHI0JSYtEUcoLhM5KiwvFEU3PSFRYk/8QAGQEBAAMBAQAAAAAAAAAAAAAAAAECAwQF/8QAKxEAAgIBAgQFBAMBAAAAAAAAAAECEQMhMQQSE0EiUWGR8DKBofFxseEU/9oADAMBAAIRAxEAPwDw1CEIBdEXCsKkANAvP7GPj7lBw/tBPuHskbpHpEfFaQehnLcepEFkby655AR8Xe5N1ngvJ5n5IwdLM5rfzEA8hvPxKdqtbnMeyXuj" rel="nofollow">http://www.askdin.com/image/jpeg;base64,/9j/4AAQSkZJRgABAQAAAQABAAD/2wCEAAkGBxQTEhQUExQUFRUXFxYaFBgYFxUUFRgVGBgWFxcVFhQYHCggGBolHBQUITEiJSkrLi4uFx8zODMsNygtLisBCgoKDg0OGxAQGiwlHyQsLCwsLCwsLCwvLCwsLCwsLCwsLCwsLCwsLCwsLCwsLCwsLCwsLCwsLCwsLCwsLCwsLP/AABEIAMIBAwMBIgACEQEDEQH/xAAcAAABBQEBAQAAAAAAAAAAAAAAAgMEBQYBBwj/xABBEAABAwIDBQUFBgQFBAMAAAABAAIRAyEEEjEFQVFhcQYTIoGRMqGxwfAHI0JSYtEUcoLhM5KiwvFEU3PSFRYk/8QAGQEBAAMBAQAAAAAAAAAAAAAAAAECAwQF/8QAKxEAAgIBAgQFBAMBAAAAAAAAAAECEQMhMQQSE0EiUWGR8DKBofFxseEU/9oADAMBAAIRAxEAPwDw1CEIBdEXCsKkANAvP7GPj7lBw/tBPuHskbpHpEfFaQehnLcepEFkby655AR8Xe5N1ngvJ5n5IwdLM5rfzEA8hvPxKdqtbnMeyXuj</a> WYClvQrsy0xjS g2RJAJY4aOaNQeBHDd0VC1arYVTKx1OpJYdeW4OHr8ln8XQLHlp1BP9j0Oq2muaKkVxNJuIugZA47z6rS7UaKmGa86xDhuz/nHCYKzGHNwtFiawGFA4kx1AmfcFMSuRPmTM9TdCeB1hNU2T6q 2L2UxOJaXUmEtBgmWNE8BmIk9J1V1zP DSbitWUwCGOV/tDsZiaN6lNzeZEt83CQDyJVLUwxaYIhTclqgpRlswzpXec0kNXHBX60kWpA6pddFU8UiELHrSbsnlOGSVOwrGMbLspdzc8n/K2PiojXwkl86rGTtkNNna75MwAOSjVGQJny/un2cTeN37lR8RUJUPzFEDEGSmk5W1SGiTCxZocQn6 EcwAmL2sQUt2BcIzENBE3t7tUBFQnnsbYAzxJsPRKZRB0vzPhb/dAMALik02tBFy48rD1KTWJkkW8RHP1QDJC4hCAEIQgBCEIDrU/R1CYapDChDLGg8TJ1i3UqR/ByPDqG nL1PuULDi4PotBhmwx0aut /1zUxn2ZhkjWqLTsrhu8YWloc8S6n ofjpnqLjgQFSba2PU7yWMc5piCATbd0sth2Sw5lpHEhvJzQHD1EjzXrfZnBU 7JLGiT/AHHTVJcYscKasyxRk56HzNSwDmkZmuHUEKbjHF4aA2GtBA58SV9SNwVM/gYfIJX/AMPhzrRpH hp Sth41S2idMscrtnynSohuvlOnVbDYe06bQ1tso1kuAJ5gbvRWn214jDd/SoUKbGvpBxqlgDWy/KQwhou4BoM/qWPwmzXFgMEucQ2mN5Jt81q8rk/Q5c0YteJnsewtr0zlHeQLQ1rmsYJ4BpvpvmN5CoO2vYCrWrOq4WnmY4ZgAWNgmczQJGh PJWmxNgihXwlNw8LWeM/mqOkuJPnC9LsBAsAoWRwdpbmXBw5rp6I dh9m20D/05E8X0h6 JSqf2U42fE6gwc6jnH0a0r3l71X4t2qxzcRNK0elGJ4sfszqtMPrsA3lrS73EtlLr/ZzT/DiHf1Nb53BXo2PcFQ46sLrz/8AsyNnTHAmebYzsg9hIFRpjkR8JVdV2A9s Jmn6h8Qt1i8ezeYPQ/ssvtjarHNcA4m0b9y3x55y3K5MKiUtfDsDILjIFoIgnpExz5KvfQA1JdpZul7CXn5BW2LpAeINDTqN7Sy33gB1gHTiql1WXl5zQcx3AwQdJ1P7LpcmzGqINeoRIa0AaGBJ83FO4ekDBJFNsEz7TyAJkcNNRCVhqJfaHQT WbcilYcNkZ/C8WEWzboM2A5qtk0OOdlM6GDlMgnSzuDQSYsLymXHO0k3hup1uTfrYeqexr8wyC0 zfePw9IiFFo0XEAQZh3KNUAyWgZLGLSdx/dLrNMgky3dFh0gaJ6lRaR7N/1SJ6JvR3hBy75063SxRHqOG7z oCXW0P83xC5lad Xl y44yD1HzQDSEIUkAhCEAIQhAdCfBTAT1MoyGS6B0V9gH2vu9/H5LO0Xx5lXuzKsmNVm3RWceZG22FV7sN495Td8j8V6tsY5G HR27yj5LyTYWGzvvMAgndp/wvTdk1DED68l5/FTtpI6OEw6WzU4F/kqztn2oZgaM2dWqZhRZxcBdx/SLeoG9O0K0XK fe2/aF MxtSoXRkIbRG5rG6DqSSTzPBW4KTbocUuXUdbgzWquq1HZy9xe4k3JJkz5rW7IFNr2OaWmpOVhOjOOUcRqXGw53CxNDG1MpdUyMaNXNaA4jgOZTmFx5AJ0dV8DP00tXxzPszzdxXqt0tDxXjlkdNnunZ4iswkVzWaDq6mzIT kgBx6grQAwAOC8k2B2iOGfSpA2PtDdC9JwO0W1RIIuuRZ3zcsj08eCMI EmveoOKMp o5N1Kznfd9JmGwB5W3e5M8lXKXRm9og7lS4/BPYMzwG/pcYcejPajfMQtDicZ7WU93l9rIPEW6WqEzMwIsLlZ6oxwAqhwBLiBcTmEGTeRuvH4hdcEYpHbjtFLtHZrnjM5opsAkud4ZHENu4jm0FZrE9nq5BeBSoUt1as/uWG8AhzxmPHwhbzbGK/hjlZTJqk3q1RmvxpsMjo4yeiyHbKo4tFSp97DiJe7PmdBgAfkkXbJ03Loxzp0ickW42xjtRg6dPEPyS6nlouZkIDMz2S5pquafDDS4Q0yDqCCspi 7c6aYY2BBnO82kkhrnOLjfWfILUYvEPNPEPIGepQwLjLtHhrWlw/KQ4m2hk8Vi3uBzBwDalrm4tqYXTina1 aHNkhT0 aim18rgS8kGIaR4r2vwPuTVWqC1niECZBkk8je qgvBzidZH0Fyqbf1O S0ozsluxupgFugbwHHzSHV3HKS6xBte0A796h3jlPv6IgqaIs6 qTqSUOqk6kldbT4mOH9 CQeSkg690oLtef180t7SIJHy93RcI4C0b7IBIYdUlOAE6kAH60RYc th6IBtCcLufuQgG0IQgOhP0BdR1Jo1IUMDwF/NW2xXeJVDnq72HUAdpaFjk2NIJI3exgcvU68Pqy3OxaTxPiEbuPRYnYmJBENC2GysSXRBXl5W7OzF9Ohb7WxYoYWtUP4WOPoDA9V841q4LpcNwmN8WnqvZPtPxpbs6oJjO5jf9Qd8GrxOqfCF18AqTZz8YrpFjRdSJk5z nQebiTA6BP4TE58Sw7gRpoANwHCFRAxoSFM2PUhxdwB/ZehN6HFCGpo8Njc KnhMdIha7sh2hcKzGk2Me y812Fivv2zvlWuGxmR9N06Oc30K5MkL0OvGz6IFTxCL3B9L67krHez4TmIBNM73Rcza5aDICptmY8VaLHzqBm ak4rEUw4APcQHBzn3YGwCGhtjBvw3ALJzvchR1KL Kc3PlMS0tmNQSARfiPgo9DZ5qUyS k3LMiC q0SfaaNLyVZYrarA01G0BnkhtXxZM4vIp yHReOKpMbt8Al1Giyk83c 73Xucub2QTuWFVomd0E32EY0mg1rK7hVokeEkFtRhH4hNxEjn0343tFsQuJdRD8QJLXEHNUZyjUzqDpHCVfbS2 wy84en3v5iS5s/m7s2lZDbWJf93VZVeyrDu8yuc1xBdIzQBfWwJGhsZV8UZKVo0y1y00KqV8rK1EhwdRwdLOLSHU6tF0GLAgPE854LFVqrbkZiTN3HT0V3QxtNjaxzEuqYaox0gg96 oyQST4rAunhzWbcdV3441Z5uSV0LfUIOUGyQ4 GP1H4BJc28a/UoNODBstTIGi3UpZNoJ8hBPquvAyggcb/Wh09UgUjvt1sgONjfPL/lKNThbpr6pYZG60ETp9FIsOZ9wUAUCZtFt5v8AFNPmb6qQ2oDe7TviI6pt7mzME9bIBBb8V3LxK65/BIEb0AoOHBCTI4IQCUIQpAJbUhLYgHhornZPBVNJuitsFqFhk2NIo2mw60clrNk1Y0EXWI2a6OS1WBqmByXmZT1cWJKNlZ9r2O 4osG oSf6Wkf7l5hWfYe5bb7VKsjDj/yf7Fh8WbLv4VVjX3ODio N lDBcnKNbKD0hRZQSu2Ss5US8LXyvaeCsW4ic07nT6qlLtFMwz/bH6ZWcl3NYb0ezfZ3tEupFhMgaLQ4/Tdu8lhfsvqmTvBGnkts7EtcMzbtuAWxBgka S8zLGmzWL1sqalZxaW5jknNEnLmiJjjBKhYujaQD8lbPfusBy/dRq1WLfQWaOrqvsjN4uhFyPVVW1MMC1r4Mw8OBgNlsFrm20IcB1aTvEaHG1RfQWvNysxjsYxxpte2q1gFQuewtLqgMhuRrxDLtLS7xWaLWv0Y7ZE53HUptsbIbRDC6swio52mrW2LXOa0uddpa6CB7TeMjmA21Tol1OhRLy4A06jmMNf JH FUYBORoJIyAnWSSYjmI22GO/wDzUadF0A94Yr1zFge9eMrDzpsYpGAr4 hSxD6LnMbFGriKoAFcsriWkVT48szOU6kk8u5aI897jD ylVv3uLqU8G1xzffS2s6TcswtMGp/pAuLgJGN2JTIYcOandwc IxXd4em87u5ZJJAAOhc7SwXMLsvFYp7XUKRc6mBmqAtbnfmL873uMOfLt5mAFf9mOzzK1SsMe8muHhhz18tSmMsiq2Z70yWgCYsdZCrLLGN29uxaOKUtkYdmILLNiOMa876e5dOIcZNvSUvHYbu3vpuM9297SdJLXFpj0TeaeI6XC0szoCTEzJ48uRTDXQnMkfiSO75hAGaeS6WHqud30Vzh y JLa7izuzQpNqvZUPdVDScbPYx8Fw324jeQEIKQhcUzGYOrSIbVaWEta4BwglrhIKjh3P3KQIDUJefmV1ANIQhACWxISmoCdRKn0XqspFS6DjKxkjSMjT7OqkELWbJrF2qwuBJzb1rNkvIbrdcOaJ34JNqin 025w44B/xb yxeOF4Wu7fPl1Hofisnjj4zyXXwy8MTm4h KX2IWRdDEsb0FdZyiXM0T2GEO9yS/RdYd/BV7Fk6dmpwu13UqDqFEw54HeujVn/aadxcvS9k4busLRYBYMbbhaY968Swz5JlwbzNtdSOcfVl7phcS002umWua0j/KLhcfExpJGkHrY3VIMWhRMTTI0 KexVRo0Bg796h1sRaALdbrjo6YlXjaGa0CeFoTrexzsaxj8NVomo1oZVoPfkqNLRlzst4mOADptcnXciv8AHiVntoNc45AC4kwBEkk2AA1JJ3LfHoTkdo7tH7OcRRdOJxGDw7QIJfWBO/2WgXPJT6uxqNGm54r1TRfQYypXsyh3MNltKmSXVKri0gbgXOOohYrG4imKQo9wG1mVHOdVlweWkR3TqZsIIBndGlyTU1HmIkwLgTYE6kBdThKXf58/RyqcY9rNZWq1cdS7vCjIyi6G4cODfuiG5XkkjO6Wukne5RsRhmYZ3eYpwrV7ZaObOAQAA6u7eBA8A1gXiVmqbyDISy9p3R0U9NrRPT8 /wAfqOonq1r Pb4jlesXuLnGS4kk8STJPqUgOKttkbNoVQTVxTaBDg2HMc8kEHxeHdIAPCZ61eUcVomtjNp7iErKuwOKXRol5DWhznHQNBJPQDVWKjK0vZ/CVtpYpjKrqlZzWD26gaBTZYB9Z892wTwJMgC5ld2b2C2hX/w8HiNJl7e5ZH89XK33rdYXC46niMOcDQw9aszBjDY5zQ2pgiGOhoq1jDe9DGU8wDj7I5hAYj7RqNdmLDMSfvm0qYeIMtiYbnM96AIh8uJblklwKy4C232p7aOIxFHO7DPrUqAp1n4YuNAkVKjmsZm1ytc2SLSSNyxcoBJQu5kIBKEIQAuhcXQgHqZVlhW3CrqamUapGmizmSjQUaoEXVxga/BZKjiDN1qadHu6TXO9txsODdfXT15GeaWNtHXDNylX20qy l0 azGIdLnFXHaOpL6fIH91RbjxcbfXVb4VUUYZpc02OR4RzTRcncVYhvAKO0XW6fcpNa0PVXLlN90283XGhOxDHwvUexG0 9woafapeA/y/gMdLeS8tedCN/xWz zat97WH6GwPMyfePVY51zRNIaM9Axt78Y9VX1DuVjUuIVfiGyDa658mPuWhPsVeNdE8FldtViZaJBm5WlxL7LM48AzcquPc2nsPDtxWLW0sVSw LDBDXVmZqsCw 8323kTzUSptzAvPj2c0a/4dao2/wDKICoMWfEQP3TJqRujpqfNdXSi/wDG1/Rz9SS/SZpDi9m78LWb0qT7i5Lbi9lb8Pif8w/91lRKU9lpUdFeb92Oq/JeyNU3aGyR/wBJiTyNWAesOXW9oNmsPg2Xm5vxNU/6YICyCFKxLzfuyHlfkvZG0/8AvVNhBo7M2eyLy kazptBBJEaKZs77UMc6tRZ31LDUTUpioKVGlTaGZmhxJylwhs715 hXUEijk2em4rC4mgDitt1alVsk4fCuxAqfxNSZDsrXFrMO3UkW9kDVZHtF2wxWMAZUqZaLYDKFId1h2NHstbSbaBumTzVAuqxBxCEIAQhCAEIQgBdC4uhAONKksO9FCkLDfvPBLzZoa3T4niqyRKZbbBwmd0u0Gg4n9hIKtNpY3NUImzbD5n1lMbOqwBFsrXe5V1N91TIqVFsersi7ZqXbyB/ZQ8K2X8mj6 uSf2sDmBIsRbnB3eabazLS/XU05MB18zPopjpFC/FZEqvkk81xpXKh3Dd70laFbFwlUfaHVIzbl2kbjqFJBKpMnMN o8lZdlMf3OKpumzjkd0dA OU SqXVIfI4qZTpeMObpYjrwWcti1nsXeKLitJXA wKa78HRUg1KPKxs7RTbQBtANyAY52k8hr0Wa2nQeDYggixFwRyWrxTsruR Kzm1juBgX991WMKXqaOd6GZfhy0 W9Mv3TeNPrgncT7dpTFVbIyYEla/AbAwD6ILsbkqua2Glzcoe6nTd4vDZoeagPQc1jZXFJDNvtDs9sxtGtUp44vc0ONBktBfLGOYHAtBBB71pECTkiLz0dlsARTjH0yZwwrfeNblzF/8AFZMzRmDR3WU3mXawsQQuJXqByu0Bzg0yASAeImxTaEKQdBQuIQAhCEAIQhACEIQAlNSV0IB4vtCkYV0XUTepLHaBA9i92doeYPwS9i4HOQ53s8OP9kxgXRPRWezakNBJRqyq0IvbCiHVKG4ZXAxua0jT1Wdx2IBJjgB0aLBo5QrjtXjmuytbqNTviJjpcHy5LNkqN9S xxdXEKSDqUzUeSSpGzsMalRjG6k9NLkk9AUYEYhviP1uT BcczRukfFN43/EeOBI9LfJSdlDxt6hVl9JK3PU8ygYijLwdIuI0mDqN4UgVLKPVqLngi/M0yJiKpIh0TF40niJ3Kix71bY50hUWKqSukoVVZoBmFBqRzUzFFQXJRAQEQElCkCrLllxCA7KJXEIAQhCAEIQgBCEIAQhCAEIQgHGp6hqo4T9FyEFxh32JT3eklxmIEM4SbA 9Q6b4au4d/FSiGVu0o7xwbMCwnlqfMyfNRlN2lh3BxdHhJkEadDwUFQWBCEIDq0/Y/Zp8WIIBa2WtBJBJiTu0i3mVl1sOzWMimxnEPA6uJGbyn3JSejFtaoyld8vceLifepuzzBHUKNjwO9qZdM7svSTHuT2GVJ7Fo Z6HSq EdAmK1RRMFXmmOi5UqqmMS3G8XUVDijExorTFPVRiHLVFSDVfKiOT9RMFSDiEIQAhCEAIQhACEIQAhCEAIQhACEIQAhCEB1pTzDCYS2oCU2oXEBSqlgI uCh0LKY0yD0U3SIHKGI/vN/cUt Bp1NPA7l7PmFXUa3VTadX6shBV4nDOpuyuEH3EcQUytKQ2q3I 35Xbwf2VDi8I6mYcOh3HoUaJTGFq9hsBGHG8ZyfNxj65rLU2FxAFyVpNmPy1GAfhgemqIiRQVmQ5wOoJB8inaBTm1KUVanNxI5gmbeqk4HA76nhHDQn9lVpsupUW2zKvgTlWsOKhVcWAIaAAFDqVzqigkVcrJWKxAVVWrSh5lIyqQMvTKdqFNISCEIQAhCEAIQhACEIQAhCEAIQhACEIQAhCEAJTSkoQDzXqXSfAUFhT7KihgYpuhSqVVRqlOF0VFJDLJtUqS3HECDcc1UU6xCfLCY4/8qSKJjsSCPCA3oAPVLwLoJKrcO/WVJD0BZDFjlbRQ8RiCVGDrrrnb5uFNkUckapGvBJN SUxqrZYITdQpyq5RnuVSw28pC64risQCEIQAhCEAIQhACEIQAhCEAIQhACEIQAhCEAIQhAOBdCEKoFpurqhCLcnscp6qzqaO/ld8UIV0VYgi5XG6rqEIGquvkkMN0IUdwOrqEKJEoaqJhyEKCw2VxCFYgEIQgBCEIAQhCAEIQgBCEIAQhCA//9k=)

فیلمی از آخرین نماز جماعت گروه....یک ساعت قبل از شهادت

IMAGE(<a href="http://www.askdin.com/image/jpeg;base64,/9j/4AAQSkZJRgABAQAAAQABAAD/2wCEAAkGBwgHBgkIBwgKCgkLDRYPDQwMDRsUFRAWIB0iIiAdHx8kKDQsJCYxJx8fLT0tMTU3Ojo6Iys/RD84QzQ5OjcBCgoKDQwNGg8PGjclHyU3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3N//AABEIAFAAeAMBIgACEQEDEQH/xAAaAAEBAAMBAQAAAAAAAAAAAAAABQMEBgIH/8QANBAAAgEDAgQEBAMJAQAAAAAAAQIDAAQRBRITITFBBhRRYSJxgbEHI5EyQnKCoaLB4fAV/8QAGQEAAwEBAQAAAAAAAAAAAAAAAAIDAQQF/8QAIREAAgICAgIDAQAAAAAAAAAAAAECEQMhEjEEUTJBcRP/2gAMAwEAAhEDEQA/APhtKUoAUpVfS9Ntrmxe4neXcHZVVCOwBz096WUlFWzG6JFK6/S/DWnXRQzzXAQgsxWRRgD" rel="nofollow">http://www.askdin.com/image/jpeg;base64,/9j/4AAQSkZJRgABAQAAAQABAAD/2wCEAAkGBwgHBgkIBwgKCgkLDRYPDQwMDRsUFRAWIB0iIiAdHx8kKDQsJCYxJx8fLT0tMTU3Ojo6Iys/RD84QzQ5OjcBCgoKDQwNGg8PGjclHyU3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3Nzc3N//AABEIAFAAeAMBIgACEQEDEQH/xAAaAAEBAAMBAQAAAAAAAAAAAAAABQMEBgIH/8QANBAAAgEDAgQEBAMJAQAAAAAAAQIDAAQRBRITITFBBhRRYSJxgbEHI5EyQnKCoaLB4fAV/8QAGQEAAwEBAQAAAAAAAAAAAAAAAAIDAQQF/8QAIREAAgICAgIDAQAAAAAAAAAAAAECEQMhEjEEUTJBcRP/2gAMAwEAAhEDEQA/APhtKUoAUpVfS9Ntrmxe4neXcHZVVCOwBz096WUlFWzG6JFK6/S/DWnXRQzzXAQgsxWRRgD</a> U1mTwlpzwNL5i7GG29AVX5tjHXpj9ams8GHJHFUrtW8JWAx ZebQMu2VwP7ayaf4V0WeaMXNzeohPxbWTdjvj4a3 0PYckcNSvs2k/hX4a1LLJqeooiHfIxkjI2dv3eRzWtffhl4ft3kjivNSkk3FY/jQ59P3Klk83Dj TM5I RUr6jH HWjtbyN5u9MqAsUEicgOp/ZrnvEPhrS9N0E31rcXD3AnEex3Urg558lH3pcXnYMslGL3 App6OPpSldgwpSlAClKUAKu6G4SzfqPjYH5ELUKq lyL5F4yufzCc/QVLOrgLPou3dxHY2qfmBmIB2HA3d 2a822szGKKRbaSO33lWdGyAfUj9KjyW7Tyx4kZRzA5Vd0qWKOxMDuV4ZPFwOo9a5UoxXthjimi7Z3O c4ZGG3chDbQpAySfX5VsRNBbS75URwFO0EZV 3bpUzTRZQTPIIVkhOM7zyA59M8 ftVe6SIaaLi2nXhhwvDK9COmBz96jKaFaMml6hPbnGNquSFUj9qqNzr0kl6jRpwpIj8EijBbp9qi6nr9xqHlVmtYgkaBY3A2kgDHrWCbVEIVWUtJEMHL5Lf9iuPNDn9CG1qWpxQW7Si44RddrM3fJrg/EN/HPbGKKcSjeDy6d6z6/cNqWoRhEVeEmSufU1K1SzMEXEbeSWHxHGDyrt8Tx4Y6b7GjHdkulKV6hUUpSgBSlKAFUdOfbE38VTqsaNFxY2bdt2N98VPK0obFn0WNMnsoIZxcb5JiBwwg5KfUn n1qQq3Bu5OE44ZbowqqliLe4WU7jG6nJHc1qyo8Ekki5RWIyue3P8A1XFCSt19ixlS0X9InQwvBNEARy4xU5Vs /L6VlvfEcmnXpia1tjJGObMnJ856gHFQbOZnHC4h2GQMFz1NWtTns3tY5mhRpGXa 4nkwJ/wanSU9qzEuboqC6TWLXz0OmLFEmOI4zsBxjHy xqBqU0UEheFxJkZwo7 lbb3sv/AJUcVqUhhVAGQPj3yfnmo2l3CT30jSISI1z6fKpxx7cq0JVaMVvZSXCzTzPtm2ZC gHr tSLyaWWI8U8lYACrN1M7XLjcNnU45HHpUjUgqoFXpurtwu5bKRZOpSldhQUpSgBSlKAFWdA3txo40Du2MA9PmajVT0O78peRljiOQ7W9unOp5k3B0LLrR0N3bXsGnSSySwcOJl CJNvU46/WtG4O xEgJ3sRyLZzW7fanCYJrYKzbsAnsa09QmgtIEKKAzLkLnvXnY Tq1uyOO32Z9DcWxeWWDexidUz2YqQD9KoaQkJ09fNF5JGO7HYZJ/SudgvpJcFmVF9uZqxaaokEZEb4mUALuHI45U SEivRp37LHqbxuc4ZchOuAvUVht7lVWd4U2q7nv2FeHufNazJIc7iDyWtyyt4WhQqp5s24N65p5VGOzGSri7HH2jnkYNal2cxjA5A tZbqMRyHcfi3HFasrHaQeeTmumEVqgS2YaUpVigpSlAClKUAK9buQHpXmlAG/FqBEgZxkYG73rHfXfm5g5XaoGAK1KUihFOzKRkRlU5OT7VSXVYWiRJrVSV7gdak0rZQUuzaN2K9SK9M6x4UjAUVuR626NyTKE528utRqUrxQl2jKRtz3KSszEMMsSPatdmBHevFKdJIKQpSlaaKUpQB//9k=)

این هم حکایت خود من است که برایم اتفاق افتاد
یک کامپیوتر داشتم که خیلی خراب میشد و تامدرسه ام راه زیادی بود که پدرم منو باماشین میبرد.منم از اون موقع گفتم منم میخوام یار امام زمان باشم برای همین هرموقع میرفتیم مدرسه قرآن کوچکم را برمی داشتم و دعای عهد میخواندم . یک روز در جاده ماشین مارپیچ می رفت منم وسط دعای عهد و خوانده بودم به بابام گفتم چرا ماشین ایطوری میشه؟یک لحظه ماشین رفت توی جداول کنار خیابان و ماشین تو هوا رفت منم آروم روبرو را نگاه میکردم یک آقایی سراپا سفید دیدم کنار ایستاده و ما را نگاه میکند منم چشامم را بستم وقتی چشمام را باز کردم دیدم آقا اومد و با دو دستش ماشینو گرفت و آرام روی زمین گذاشت بعدم دیگه ندیدمشون.فقط یک لحظه دیدمش.وقتی ماشین پایین آمد منو پدرم هیچ طوری نشده بود حتی خون از بینی نیامد فقط ماشینمون خراب شد.از اون لحظه زنده بودنم را مدیونم امام زمان هستم.کاش دوباره اتفاقی بیفته و بتونم ببینمش:Ghamgin:

خیلی اتفاق ها برام افتاده اگه ناراحت نمیشد و خسته هم نمیشید بازم بگم.مثل روزی که آیه الکرسی خوانواده مان را از دزد محفوظ کرد،روزی که من میخواستم بیفتم تو دره اما حضرت ابالفضل منو نجات داد

داستان کوتاه هر اتفاقی بیفتد به نفع ماست
توي كشوري يه پادشاهي زندگي ميكرد كه خيلي مغرور ولي عاقل بود

يه روز براي پادشاه يه انگشتر به عنوان هديه آوردند ولي رو نگين انگشتر چيزي ننوشته بود و خيلي ساده بود
شاه پرسيد اين چرا اين قدر ساده است ؟
چرا چيزي روي آن نوشته نشده است ؟
فردي كه آن انگشتر را آوره بود گفت: من اين را آورده ام تا شما هر آنچه كه ميخواهيد روي آن بنويسيد
شاه به فكر فرو رفت كه چه چيزي بنويسد كه لايق شاه باشد و چه جمله اي به او پند ميدهد؟
همه وزيران را صدا زد وگفت
وزيران من هر جمله و هر حرف با ارزشي كه بلد هستيد بگوييد
وزيران هم هر آنچه بلد بودند گفتند
ولي شاه از هيچكدام خوشش نيامد
دستور داد كه بروند عالمان و حكيمان را از كل كشور جمع كنند و بياوند
وزيران هم رفتند و حکیمان کل کشور را آوردند
شاه جلسه اي گذاشت و به همه گفت كه هر كسي بتواند بهترين جمله را بگويد جايزه خوبي خواهد گرفت
هر كسي يه چيزي گفت
باز هم شاه خوشش نيامد
تا اينكه يه پير مردي به دربار آمد و گفت با شاه كار دارم
گفتند تو با شاه چه كاري داري؟
پير مرد گفت برايش يه جمله اي آورده ام
همه خنديدند و گفتند تو و جمله، اي پير مرد تو داري ميميري تو راچه به جمله
خلاصه پير مرد با كلي التماس توانست آنها را راضي كند كه وارد دربار شود
شاه گفت تو چه جمله اي آورده اي؟
پير مرد گفت
جمله من اينست
"هر اتفاقي كه براي ما مي افتد به نفع ماست"
شاه به فكر رفت و خيلي از اين جمله استقبال كردو جايزه را به پير مرد داد پير مرد در حال رفتن گفت
ديدي كه هر اتفاقي كه مي افتد به نفع ماست
شاه خشمگين شد و گفت چه گفتي؟
تو سر من كلاه گذاشتي
پير مرد گفت نه پسرم
به نفع تو هم شد چون تو بهترين جمله جهان را يافتي
پس از اين حرف پير مرد رفت
شاه خيلي خوشحال بود كه بهترين جمله جهان را دارد
دستور داد آن را روي انگشترش حك كنند
از آن به بعد شاه هر اتفاقي كه برايش پيش ميآمد ميگفت:
هر اتفاقي كه براي ما ميافتد به نفع ماست
تا جائي كه همه در دربار اين جمله را ياد گرفند و آن را ميگفتند كه هر اتفاقي كه براي ما ميافتد به نفع ماست
يه روز پادشاه در حال پوست كندن سیبی بود
كه ناگهان چاقو در رفت و دو تا از انگشتان شاه را بريد و قطع كرد
شاه ناراحت شد و درد مند
وزيرش به او گفت
هر اتفاقي كه ميافتد به نفع ماست
شاه عصباني شد و گفت
انگشت من قطع شده تو ميگوئي كه به نفع ما شده
به زندانبان دستور داد تا وزير را به زندان بيندازد و تا او دستور نداده او را در نياورند
چند روزي گذشت
يك روز پادشاه به شكار رفت و در جنگل گم شد
تنهاي تنها بود ناگهان قبيله اي به او حمله كردند و او را گرفتند و مي خواستند او را بخورند
شاه را بستند و او را لخت كردند
اين قبيله يك سنتي داشتند كه بايد فردي كه خورده ميشود تمام بدنش سالم باشد
ولي پادشه دو تا انگشت نداشت
پس او را ول كردند تا برود
شاه به دربار باز گشت و دستور داد كه وزير را از زندان در آورند
وزير آمد نزد شاه و گفت با من چه كار داري؟
شاه به وزير خنديد و گفت
اين جمله اي كه گفتي هر اتفاقي ميافتد به نفع ماست درست بود
من نجات پيدا كردم و اين به نفع من شد
ولي تو در زندان شدي اين چه نفعي است
شاه اين راگفت و او را مسخره كرد
وزير گفت اتفاقاً به نفع من هم شد
شاه گفت چطور؟
وزير گفت شما هر كجا كه ميرفتيد من را هم با خود ميبرديد
ولي آنجا من نبودم
اگر مي بودم آنها مرا ميخوردند
پس به نفع من هم بوده است
وزير اين را گفت و رفت .


چرا باید نماز بخوانیم؟چرا بايد خدا را عبادت كنيم؟ و چرا اين عبادت حتما بايد بصورت نماز باشد؟ مگر نماز چه ويژگي‌هايي دارد؟
نماز و اسرار تربيتي آن
• نماز موجب ياد خداست:
ياد خدا بهترين وسيله براي خويشتن داري و كنترل غرايز سركش و جلوگيري از روح طغيان است. «نمازگزار» همواره به ياد خدا مي‏باشد، خدايي كه از تمام كارهاي كوچك و بزرگ ما آگاه است، خدايي كه از آنچه در زواياي روان ما وجود دارد و يا از انديشه ما مي‏گذارد، مطلع و باخبر است و كمترين اثر ياد خدا اين است كه به خودكامگي انسان و هوسهاي وي اعتدال مي‏بخشد، چنان كه غفلت از ياد خدا و بي خبري از پاداشها و كيفرهاي او، موجب تيرگي عقل و خرد و كم فروغي آن مي‏شود.
انسان غافل از خدا در عاقبت اعمال و كردار خود نمي‏انديشد و براي ارضاي تمايلات و غرايز سركش خود حد و مرزي را نمي‏شناسد و اين نماز است كه او را در شبانه روز پنج بار به ياد خدا مي‏اندازد و تيرگي غفلت را از روح و روانش پاك مي‏سازد.
به راستي، انسان كه پايه حكومت غرايز در كانون وجود او مستحكم است، بهترين راه براي كنترل غرايز و خواستهاي مرزنشناس او همان ياد خدا، ياد كيفرهاي خطاكاران و حسابهاي دقيق و اشتباه‏ناپذير آن مي‏باشد. از اين نظر قرآن يكي از اسرار نماز را ياد خدا معرفي مي‏كند: «اقم الصلوة لذكري؛ نماز را براي ياد من بپادار!» (1)
• دوري از گناه:
نمازگزار ناچار است كه براي صحت و قبولي نماز خود از بسياري از گناهان اجتناب ورزد؛ مثلا، يكي از شرايط نماز مشروع بودن و مباح بودن تمام وسايلي است كه درآن به كار مي‏رود، مانند آب وضو و غسل، جامه‏اي كه با آن نماز مي‏گزارد و مكان نمازگزار، اين موضوع سبب مي‏شود كه گرد حرام نرود و در كار و كسب خود از هر نوع حرام اجتناب نمايد؛ زيرا بسيار مشكل است كه يك فرد تنها در امور مربوط به نماز به حلال بودن آنها مقيد شود و در موارد ديگر بي پروا باشد.
گويا آيه زير به همين نكته اشاره مي‏كند و مي‏فرمايد: «ان الصلوة تنهي عن الفحشأ و المنكر؛ كه نماز (انسان را) از زشتيها و گناه باز مي‏دارد.» (2)
بالاخص اگر نمازگزار متوجه باشد كه شرط قبولي نماز در پيشگاه خداوند اين است كه نمازگزار زكات و حقوق مستمندان را بپردازد؛ غيبت نكند؛ از تكبر و حسد بپرهيزد؛ از مشروبات الكلي اجتناب نمايد و با حضور قلب و توجه و نيت پاك به درگاه خدا رو آورد و به اين ترتيب نمازگزار حقيقي ناگزير است تمام اين امور را رعايت كند. روي همين جهات، پيامبر گرامي ما(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) مي‏فرمايد: نماز چون نهر آب صافي است كه انسان خود را در آن شست و شو دهد، هرگز بدن او آلوده و كثيف نمي‏شود. همچنين كسي كه در شبانه روز پنج مرتبه نماز بخواندو قلب خود را در اين چشمه صاف معنوي شست و شو دهد، هرگز آلودگي گناه بر دل و جان او نمي‏نشيند.
آثار فردي و تربيتي نماز به آنچه كه گفته شد منحصر نيست؛ ولي اين نمونه مي‏تواند نشانه كوچكي از اسرار بزرگ اين عبادت بزرگ اسلامي باشد.
• نظافت و بهداشت:
از آنجا كه نمازگزار در برخي از مواقع همه بدن را بايد به عنوان «غسل» بشويد و معمولا در شبانه روز چند بار وضو بگيرد و پيش از غسل و وضو تمام بدن خود را از هر نوع كثافت و آلودگي پاك سازد؛ ناچار يك فرد تميز و نظيف خواهد بود. از اين نظر نماز به بهداشت و موضوع نظافت كه يك امر حياتي است كمك مي‏كند.
• انضباط و وقت‏ شناسي:
نمازهاي اسلامي هر كدام براي خود وقت مخصوص و معيني دارد و فرد نمازگزار بايد نمازهاي خود را در آن اوقات بخواند، لذا اين عبادت اسلامي به انضباط و وقت‏شناسي كمك مؤثري مي‏كند.
بالاخص كه نمازگزار بايد براي اداي فريضه صبح پيش از طلوع آفتاب از خواب برخيزد، طبعا يك چنين فردي گذشته از اين كه از هواي پاك و نسيم صبحگاهان استفاده مي‏نمايد، به موقع فعاليتهاي مثبت زندگي را آغاز مي‏كند.
آثار فردي و تربيتي نماز به آنچه كه گفته شد منحصر نيست؛ ولي اين نمونه مي‏تواند نشانه اسرار بزرگ اين عبادت بزرگ اسلامي باشد.

در روزگار قديم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در يک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشه‌اى قايم شد تا ببيند چه کسى آن را از جلوى مسير بر می‌دارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسيدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسيارى از آن‌ها نيز به شاه بد و بيراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هيچيک از آنان کارى به سنگ نداشتند.

سپس يک مرد روستايى با بار سبزيجات به نزديک سنگ رسيد. بارش را زمين گذاشت و شانه‌اش را زير سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ريختن‌هاى زياد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزيجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگيرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کيسه‌اى زير آن سنگ در زمين فرو رفته است. کيسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و يادداشتى از جانب شاه که اين سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستايى چيزى را می‌دانست که بسيارى از ما نمی‌دانيم!

الو … الو… سلام
کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟
مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟
پس چرا کسی جواب نمیده؟
یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس .بله با کی کار داری کوچولو؟
خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.
بگو من میشنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم …
هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .
صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟
فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟
بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا
باهام حرف بزنه گریه میکنما…
بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛
بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..
دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم
میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا…
چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟
آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .
اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟
نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟
نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟
مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.
مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم .
مگه ما باهم دوست نیستیم؟
پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟
خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟
مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد…
خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:
آدم ،محبوب ترین مخلوق من..
چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه…
کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت.
کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند .دنیا برای تو کوچک است …
بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی…
کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخند برلب داشت برای همیشه به خواب فرو رفت

عالمی در میان مردم محبوبیت زیادی داشت، همه مسحور گفته هایش می شدند. همه، به جز اسحاق، که همیشه با تفسیرهای او مخالفت می کرد و اشتباهات او را به یادش می آورد. بقیه از اسحاق به خشم می آمدند، اما کاری از دستشان بر نمی آمد.

روزی اسحاق درگذشت. در مراسم خاکسپاری، مردم متوجه شدند که مرد عالم به شدت اندوهگین است.

یکی پرسید: «چرا این قدر ناراحتید؟ او که همیشه از شما انتقاد می کرد!»

مرد عالم پاسخ داد: «من برای دوستی که اینک در بهشت است، ناراحت نیستم. من برای خودم ناراحتم. وقتی همه به من احترام می گذاشتند، او با من مبارزه می کرد و مجبور بودم پیشرفت کنم. حالا رفته، شاید از رشد باز بمانم.»

[="Tahoma"][="Red"]

شیخ گفت :


چهل شب ، هرشب صدبار "رب ِّ ادخلنی مُدخل صدق" را بخوانید،

امام زمان را میبینی.

رفت و آمد .

گفت خواندم و ندیدم

جواب شیخ مو را به تنش راست کرد:

توی مسجد که نماز خواندی، سیدی بهت گفت انگشتر دست چپ کراهت دارد.

گفتی:کُلُّ مکروهٍ جایز!

آن سید امام زمانت بود .


[/]

[=&quot] بن مزاحم به يك نصرانى گفت : اى كاش اسلام اختيار مى كردى ، نصرانى گفت : من اسلام را دوست مى دارم ، جز اينكه به خمر و عرق و شراب علاقه زيادى دارم ، ضحاك گفت : مانعى ندارد تو اسلام بياور و شراب هم بخور، پس چون مسلمان شد، به او گفت : اكنون مسلمان شدى اگر شراب هم بخورى تو را حد مى زنيم ، و اگر از اسلام به دين خود برگردى مرتد مى شوى و تو را مى كشيم ، پس او عرق و شراب را ترك كرده و مسلمان خوبى شد[=&quot] .

[=arial]
[=arial]بانوی محجبه ای در یکی از سوپرمارکت‌های زنجیره‌ای در فرانسه خرید می‌کرد؛ خریدش که تموم شد برای پرداخت رفت پشت صندوق. صندق‌دار یک خانم بی‌حجاب و اصالتاً عرب بود.
[=arial]صندوق‌دار نگاهی از روی تمسخر بهش انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را می‌گرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز می‌انداخت. اما خانم باحجاب ما که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزی نمی‌گفت و این باعث می‌شد صندوقدار بیشتر عصبانی بشه ! بالاخره صندوق‌دار طاقت نیاورد و گفت: «ما اینجا توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم این نقابی که تو روی صورتت داری یکی از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ! اگه می‌خوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور می‌خوای زندگی کن!»

[=arial]خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت، نگاهی به صندق‌دار کرد… روبنده را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوق‌دار که از دیدن چهرهٔ اروپایی و چشمان رنگین او جا خورده بود گفت: «من جد اندر جد فرانسوی هستم…این دین من است . اینجا وطنم…شما دینتون را فروختید و ما خریدیم.

سلام

روزی کسی در راهی بسته ای یافت که در آنها چیزهایی گرانبها بود و آیة الکرسی هم پیوست آن بود. آن فرد بسته را به صاحبش رد کرد.او را گفتند چرا این همه مال را از دست دادی؟گفت:صاحب مال عقیده داشت که این آیه مال او را از دزد نگاه میدارد و من دزد مال هستم نه دزد دین! اگر آن را پس نمیدادم در عقیده صاحب آن خللی راجع به دین روی میداد آن وقت من دزد دین هم بودم!

هفت مزیت امت اسلام نسبت به دیگر امت ها:


از امام حسین علیه السلام نقل شده که جمعی از یهود خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم رسیدند اعلم آنها مسائلی پرسید از جمله گفت:آن هفت مزیتی که خداوند تنها به تو و امتت داده چیست؟

پیامبر فرمودند:۱-سوره ی حمد ۲-اذان ۳-جماعت در مسجد و روز جمعه ۴-نماز میت ۵-بلند خواندن سه نماز۶ -تخفیف عبادات در حال مرض و سفر ۷-شفاعت برای اهل گناهان کبیره از امت

اعلم یهود گفت:راست گفتی

روزی شبلی(عارف مشهور) را دیدند الله الله می گفت،جوانی سوخته دل پرسید: چرا “لا اله الا الله” نمی گویی؟گفت ترسم چون”لا اله”بگویم به”الله” نرسیده نفسم گرفته شود.

تذکرة الاولیا


معلم كمونيستى در سر كلاس درس ، به بچه ها گفت :
بچه ها مرا مى بينيد؟ همه گفتند: بلى ، دوباره سؤ ال كرد: اين ميز و تابلو و... را مى بينيد؟ همه در پاسخ گفتند: بلى ، معلم ادامه داد، حال بچه ها خدا را مى بينيد؟ گفتند: خير. معلم گفت : پس حالا نتيجه مى گيريم كه خدايى وجود ندارد! فورا يكى از شاگردان گفت : بچه ها شما تابلو را مى بينيد؟ گفتند: بلى ، شاگرد دوباره سؤ ال كرد: بچه ها آقا معلم را مى بينيد؟ گفتند: بلى ، شاگرد گفت : اما آخرين سؤ ال بچه ها عقل آقا معلم را هم مى بينيد؟ گفتند: خير، شاگرد گفت : پس حالا كه عقل معلم را نمى بينيم ، نتيجه مى گيريم كه آقا معلم عقل ندارد