╰✿╮ کلبه فیروزه اﮮ ஜ محفلی پر از عطر حضور اسک دینی ها

تب‌های اولیه

18145 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Tahoma"][="Black"]

مهدی;475049 نوشت:
امید چقدر در کارها مهم است؟

همونقدر که اکسیژن برای زنده موندن نیازه ...به نظرم امید داشتن برای ادامه ی زندگی هم مورد نیازه

مهدی;475049 نوشت:
چه رابطه ای بین امید و موفقیت وجود داره؟

معمولا خواستن توانسته ..وقتی ادم امیدوار باشه مطمئنن به اون هدفی که میخواد میرسه

مهدی;475049 نوشت:
تا حالا نا امید شدید تو کار ها؟

زیاد ....کلی غر میزنم ...اخه این چه زندگیه ؟ اخه چرا من به دنیا اومدم ..کاش میمیردم و راحت میشدم و الی اخرررررررررررررررررررر
بعد که موضوع حل میشه میگم
خدایا شوخی کردم :Nishkhand:ببخشید

[/]

[="Tahoma"]به نام خدا
سلام

مهدی;475049 نوشت:
امید چقدر در کارها مهم است؟
چه رابطه ای بین امید و موفقیت وجود داره؟
تا حالا نا امید شدید تو کار ها؟

امام خميني در هر شرايطي،در سخت ترين روزهاي قبل از انقلاب در روزهاي خفقان وسركوب قيام و كشتار مردم و تبعيد،در روزهاي سخت جنگ،اميدوار بودند و به مردم و رزمنده ها هم اميد مي دادند.

تازه از عمليات فارغ شده بودند غذا نبود نشسته بودن رو خاك نون خشكه مي خوردنو با خنده و شوخي ميگفتن براي سلامتي امام صلوات بفرست.
اميد يعني اين.خميني بهشون نون خشك داده اينا برا سلامتيش صلوات ميفرستن!

حلا من ديگه در مورد ظهور و اميد اينا سخنراني نمي كنم و با يك شعر به پايان ميرسونم منبرم رو:

خواننده متعهد انقلابي ميگه:

پشيمـــــــــونم از اين مسير وارونه
از اينكـــــــــه گم شده خونه
از اينكـــــــــه از سر خودم زيادم
پشيمـــــــــونم ولي بازم دلم قرصه
يكـــــــي حالمو ميـــپرسه
تو لحظه اي كه شمع رو به بادم
تو لحظه اي كه شمع...
:Sham:

سربند یا مهدی;475322 نوشت:
امید، پشتوانه انگیزه است.

امید نه تنها پشتوانه زندگی است بلکه خود زندگی است.
امید به خوب شدن،به بهتر شدن، به بازدم، به باران،به طلوع ، به ...
کی و کجا میتونی بدون امید باشی؟

مهر...;475401 نوشت:
اخه چرا من به دنیا اومدم ..کاش میمیردم و راحت میشدم و الی اخرررررررررررررررررررر
بعد که موضوع حل میشه میگم
خدایا شوخی کردم

این یعنی آخر امید؛امیدواری به اینکه نازکش بزرگ و ارحم الراحمین کیف کنه و به مامورینش بفرماد: برید و جواب عشقمو بدید

[="Tahoma"][="Indigo"]

چطور به یه نفر امید بدم
میگه چرا من هرچی دعا می کنم اجابت نمیشه
مگه من چی میخوام؟
چرا خدا من دوست نداره؟
چرا به همه میده به من نمیده؟
.
.
.
چی بهش بگم؟
[/]

مهدی;475466 نوشت:
چطور به یه نفر امید بدم
میگه چرا من هرچی دعا می کنم اجابت نمیشه
مگه من چی میخوام؟
چرا خدا من دوست نداره؟
چرا به همه میده به من نمیده؟
.
.
.
چی بهش بگم؟

این سوال از ما طلبه ها زیاد پرسیده میشه منم اینطور جواب میدم:

عدم استجابت دعا گاهی برای آزمایش یه شخصه گاهی برای ترفیع درجه گاهی دفع بلا هاست گاهی خدا دوست داره صدای بنده اش رو بشنوه لذا استجابت دعاش رو به تاخیر میندازه و گاهی میخواد بهترش رو به مابده یاتو این دنیا یا اون دنیا
گاهی روش دعا کردن رو بلد نیستیم و بعضی مواقع هم خدای نکرده ممکنه یه سری گناهان مانع اجابت دعا بشن.

همه مطالب بالا منبع روایی داره.

من همیشه عادت کرده بودم هر وقت حاجتم برآورده نشود بگم حتما قسمت بوده یا خدا بهترش رو برام میخواد برای همین خیلی از آرزوهام رو اینطوری فراموش کردم

در حالی که وقتی زندگی آدم های موفق را میخونی برای رسیدن به آرزوهاشون هرگز کوچکترین شکی به دلشون راه نمیدن
نمیدونم واقعا چرا اینجوریه؟؟

خدا نمیخواد یا خودمون باعث میشیم به آرزومون نرسیم :Ghamgin:

دل های ما ظرف اراده و مشیت خداست پس هرگاه او چیزی را اراده کند، ما نیز همان چیز را اراده می کنیم.

(بحارالانوار،ج52،ص51)

[="Tahoma"][="Indigo"]

مدیر فرهنگی;475472 نوشت:
عدم استجابت دعا گاهی برای آزمایش یه شخصه گاهی برای ترفیع درجه گاهی دفع بلا هاست گاهی خدا دوست داره صدای بنده اش رو بشنوه لذا استجابت دعاش رو به تاخیر میندازه و گاهی میخواد بهترش رو به مابده یاتو این دنیا یا اون دنیا
گاهی روش دعا کردن رو بلد نیستیم و بعضی مواقع هم خدای نکرده ممکنه یه سری گناهان مانع اجابت دعا بشن.

این حرفای پارسال بهش زدم الان دیگه قبول نمیکنه
میگه ازمایش هم بود تا الان باید تموم میشد
یه راهکار جدید بدید[/]

سلام جناب مهدی

به نظر من بهش بگید وقتی چیزی رو میخواد و روش پافشاری میکند اگر ترس و استرس داشته باشد باعث میشه که هرگز به خواسته اش نرسد هر زمان که بتواند این خواسته را از ذهن فراموش کند خود به خود به سمتش جذب میشود

مثلا به خدا بسپارد دیگه خودش هم فراموش کند ترس و شک هم کنار بزارد مطمئن باشید شاید زمان ببرد ولی هرگز خدا بی جواب نمیزاره

مدیر فرهنگی;475472 نوشت:
چطور به یه نفر امید بدم

باسلام واحترام خدمت دوستان...:Gol:
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]استفاده از تجربیات و اندوخته‌های دیگران: امام علی می‌فرماید: «شما هیچ وقت نمی‌توانید همه چیز را تجربه کنید» همه چیز را همه انسان‌ها تجربه می‌کنندو هر فرد به نوبه خود در جریان زندگی خود تجربه‌هایی را کسب می‌کند.

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]در نتیجه افراد باید از تجربه و اندوخته دیگران استفاده و بداند که دیگران چه کارهایی را انجام داده که شکست و یا پیروز شده‌اند و از راهکارهای دیگران را تجربه خود قرار دهند. انسانهای موفق را الگوی خود قرار داده و انسانهای ناموفق را به عنوان الگوی ناموفق و تجربه تلخ بداند. به دست آوردن تجربه از طریق دیگران، راه و روش زندگی را مشخص کرده و امید انسان را زیاد می‌کند.

به نام خدا

با سلام

برای اینکه به زندگی امید داشته باشید و کودکانه از زندگی لذت ببرید باید گاهی منطق رو گاهی رها کنید ...

بخونید ...

.
.
.
.
.

[SPOILER]

[=arial]دو میمون روی شاخه درختی نشسته بودند و به غروب خورشید نگاه میکردند.

[=arial]یکی از دیگری پرسید: چرا هنگام غروب رنگ آسمان تغییر میکند؟

[=arial]میمون دوم گفت: اگر بخواهیم همه چیز را توضیح بدهیم، مجالی برای زندگی نمی ماند. گاهی اوقات باید بدون توضیح از واقعیتی که در اطرافت میبینی، لذت ببری.

[=arial]میمون اول با ناراحتی گفت: تو فقط به دنبال لذت زندگی هستی و هیچ وقت نمی خواهی واقعیتها را با منطق بیان کنی.

[=arial]در همین حال هزار پایی از کنار آنها میگذشت.

[=arial]میمون دوم با دیدن هزار پا از او پرسید: هزار پا، تو چگونه این همه پا را با هماهنگی حرکت میدهی؟

[=arial]هزارپا جواب داد: تا به امروز راجع به این موضوع فکر نکرده ام.

[=arial]میمون دوم گفت: خوب فکر کن چون این میمون راجع به همه چیز توضیح منطقی میخواهد.

[=arial]هزار پا نگاهی به پاهایش کرد و خواست توضیحی بدهد:

[=arial]خوب اول این پا را حرکت میدهم، نه، نه. شاید اول این یکی را. باید اول بدنم را بچرخانم، ...

[=arial]هزار پا مدتی سعی کرد تا توضیح مناسبی برای حرکت دادن پاهایش بیان کند.

[=arial]ولی هرچه بیشتر سعی میکرد، ناموفقتر بود. پس با ناامیدی سعی کرد به راه خودش ادامه دهد، ولی متوجه شد که نمیتواند.

[=arial]با ناراحتی گفت: ببین چه بلایی به سرم آوردید. آنقدر سعی کردم چگونگی حرکتم را توضیح دهم که راه رفتن یادم رفت.

[=arial]میمون دوم به اولی گفت: میبینی! وقتی سعی میکنی همه چیز را توضیح دهی اینطور میشود.

[=arial]پس دوباره به غروب آفتاب خیره شد تا از آن لذت ببرد.



[=arial]تا وقتي كودكيم بدون اينكه دنبال منطق زندگي بگرديم از آن لذت ميبريم
[=arial]وقتي بالغ و عاقل ميشويم دنبال منطق زندگي ميگرديم و ديگه نميتونيم از آن لذت ببريم
[=arial]هميشه آرزوي محال براي ما دوباره كودك شدن است ولي شگفت انگيزه كه چه چيز ساده اي آرزوي نشدني است



[/SPOILER]

[="Tahoma"][="Black"]

مهدی;475484 نوشت:
این حرفای پارسال بهش زدم الان دیگه قبول نمیکنه
میگه ازمایش هم بود تا الان باید تموم میشد
یه راهکار جدید بدید

سلام به اعضای کلبه ....موضوع امیدواری دادنه دیگه ؟
به نظر من بهتره کسی که با ایشون همدرده حرف بزنه نه شما که تا حالا تو این موقعیت نبودید؟بودید؟:Gig:
بعضی وقت ها که ادم ناامیده از زمین و زمان شاکیه
دنبال براورده شدن حاجت شه ..اما وقتی بهش نرسه و امید شو از دست بده واسش یعنی ته خط
هیچ حرف و حدیثی هم تو کت اش نمیره که نمیره ..حرف حسابش یه چــــــــــــــــــــــــــــــرای کشداره ؟
در این مواقع بهتره نصیحت و بزارید کنار و باهاش همدردی کنید
اوضاع رو بهتر نمیکنه ...اما واسش مرهمیه ....
دیر و زود داره ...سوخت و سوز نداره

[/]

مهدی;475466 نوشت:
چطور به یه نفر امید بدم
میگه چرا من هرچی دعا می کنم اجابت نمیشه
مگه من چی میخوام؟
چرا خدا من دوست نداره؟
چرا به همه میده به من نمیده؟
.
.
.
چی بهش بگم؟

راستش منم دوستی دارم که دیگه نمیدونم چطور بهش امید بدم .. :Ghamgin:
نزدیک 10 ساله که حاجتی داره و برآورده نمیشه ..
به علوم دینی هم آگاهه .. و راز و رمز دعا و استجابت و .. و .. به خوبی میدونه ..
حاجتشم یکی از ضروریات زندگی هر آدمیه .. و چیزی نیست که بخواد رهاش کنه ..
اهل تلاش هم هست .. اگه مانعی باشه برطرف میکنه .. اگه راهی ببینه که به خواستش نزدیکش میکنه حتماً انتخابش میکنه .. و ...
اینم بگم که اینجوری نیست که همه زندگیشو گرفته باشه و زندگی روزمره خودشو هم در کنارش داره ..
ولی خب اینه روزگارش ..

بهرحال تو این 10 سال هروقت دلگیر میشد و باهام درددل میکرد، حرفی نبود که نزنیم .. از امتحانهای الهی .. آزمایش .. مصلحت نبودن .. تقدیر .. خواست خداوند .. صبر .. شرایط دعا و شرایط استجابت .. توکل .. توسل .. نذر .. رها کردن و سپردن و ... و .. و .. .
دیگه 10 سال کم نیست !!
ولی یه چیزی بگم ..
دیدم گاهی کم میاره .. و ناامید میشه .. اما موقته ..
اگه حتی کورسویی نور امید هم ببینه ، دوباره با اشتیاق و هیجان برمیگرده .. ! حتی اگه اون نور، یه نور کاذب باشه !!!

منم که دیگه چیزی نمیگم .. ینی حرفی نیست .. مدتیه بیشتر شنونده درددلهاش هستم و نهایتش اینه که وقتی پیشنهادی به ذهنش برسه، همراهی و تشویقش کنم ..

حالا اومدم اینجا که بگم واسش دعا کنید .. که هرچی خیر باشه واسش پیش بیاد ...

اگه هم راهکاری باشه که به دیده منت میپذیرم ..:Gol:

سلام دوستان
من تازه وارد هستم
زیاد سر در نمیارم و ناآشنا هستم
سایت خوب و مفیدی هست
موفق باشید:Gol:

مهدی;475466 نوشت:
چطور به یه نفر امید بدم
میگه چرا من هرچی دعا می کنم اجابت نمیشه
مگه من چی میخوام؟
چرا خدا من دوست نداره؟
چرا به همه میده به من نمیده؟
.
.
.
چی بهش بگم؟

[=georgia]1 - جاده زندگی نباید صاف و مستقیم باشد وگرنه خوابمان می گیرد

[=georgia]پیچ ها و دست اندازها ، نعمت اند ...

[=georgia]2- وقتی روزگار تو را در شرایط سخت قرار داد

[=georgia]نگو ،" چرا من؟؟ "

[=georgia]بگو: " نشونت میدم "[SPOILER]

[/SPOILER]

3 -

[=georgia]به جهان چشم گشودن در دست ما نیست

[=georgia] و از آن چشم بستن هم در دست ما نیست

[=georgia] ولی به جهان با چشم باز، نگریستن چرا …

مهدی;475466 نوشت:
چطور به یه نفر امید بدم
میگه چرا من هرچی دعا می کنم اجابت نمیشه
مگه من چی میخوام؟
چرا خدا من دوست نداره؟
چرا به همه میده به من نمیده؟
.
.
.
چی بهش بگم؟

سلام
من اطلاع زیادی ندارم اما یک استادی داشتیم که میگفت وقتی ما دعا میکنیم چند حالت برامون میتونه پیش بیاد
یا خداوند استجابت میکند اون دعا رو در همون زمان و یا زمانش به صلاح نیست بعدا میدهد و
یا یک نعمت دیگری رو در دنیا به انسان میدهد
اگر اون سه تا حالت به صلاح ما نبود خداوند انقدر خوب هست که برای ما در آخرت حسنه ای نگه میداره
فکر کنم طبق حدیثی هست این مطلب که من اطلاع ندارم
استادمون میگفت وقتی انسان ها برن اون دنیا همش افسوس میخورند که چرا دعا نکردند چون میبینند که چقدر اون دنیا بدردشون میخورده و اون ها غافل بودند

همین که آرزوهایم را خاک کردم

به آرامش رسیدم

چه ساده ست ، خوشبختی ؛ با خدا بودن..!!!!


مهدی;475466 نوشت:
چطور به یه نفر امید بدم
میگه چرا من هرچی دعا می کنم اجابت نمیشه
مگه من چی میخوام؟
چرا خدا من دوست نداره؟
چرا به همه میده به من نمیده؟

با سلام:Gol:

راستش خیلی وقته که کسی جلوی من از ناامیدی و برآورده نشدن حاجت چیزی نمیگه.:ok:
آخه همه شون فکر میکنن من آخر بدبختم و خودم آخر ناامیدییم :khaneh:
حتما با خودشون میگن آخه این بیچاره ، خودش داغونه با این چیکار داریم.:Graphic (18):

ولی اینا همش خیال باطله. :ok:
امید داشتن یعنی امید به رحمت خدا نه برآورده شدن همه حاجات دنیایی
اما متاسفانه بیشتر افراد ، فکر میکنن اگه هیچ مشکلی نداشته باشن و همه چیز بر وفق مراد باشه یعنی خدا دوستشون داره.
یا اینکه اگه به خواسته شون نرسن میگن چرا به همه میده به ما نه.
خوب اگه ما واقعا بنده و خداوند خالق ماست این حرفا و فکرها خیلی بیخود و بیمعنیه.

پس نتیجه اخلاقی اینه که:
تو نا امیدیا به یاد من باشید و با خودتون بگید بابا مگه شرایط من از فلانی بدتره؟:khandeh!:
پس خدایا شکرت

واقعا خدارو شکر که آینه عبرت شدم.:khaneh:


[="Tahoma"][="Black"]

از دار دنیا یه ارزو دارم که دوست دارم بر اورده بشه ....اولش صبر میکنم ..دعا میکنم ...خواهش ..نذر... .نیاز ....
اما براورده نمیشه
شاکی میشم و از ته دل زار میزنم و عین ننه غر غرو غر میزنم ..من کیم ؟ تو کی هستی؟ اصلا چرا دنیا اومدم ؟از من بدبخت تر تو کهکشان راه شیری دیگه پیدا نمیشه
اما وقتی یه ادمی میبینم که تا خرخره تو مشکلات قات میزنه و الحمدالله ورد زبونش دلم میخواد از خجالت بمیرم
فکر میکنم خدا اون ها رو سر راه ما قرار میده تا کمی به خودمون بیایم و دست از شکایت برداریم
[/]

:Gol:سلام خدمت همه ی بزرگواران محترم سایت:Gol:

:Rose:به ویژه مدیر محترم سایت:Rose:

به خدا توکل کنید ان شاالله درست می شود.

بعضی ها رو خدا افریده فقط محض امید وار کردن دیگران :Khandidan!:

اولش با جملات خدا بزرگه ...صبر داشته باش مرد مومن ..خدا کریمه ..خدا رحیمه ...خدا بنده هاش و تنها نمیزاره شروع میکنن
بعد یاد خاطرات خوششون میافتن و از مشکلاتی که در زندگیشون داشتن و با توکل برخدا حل شده حرف میزنن
و در اخر
از کسی که همین مشکل و داشته و چند وقت پیش زیر عمل جراحی فوت شده میگن
واقعا جا داره تشویقشون کرد :Kaf:
خوبه این ادم ها رو تو بیمارستان استخدام کنن :khaneh:فقط محض امیدواری دادن


بعضی ها هم کولاک میکنن:_loool:
وقتی کنارشون میشینی و از دردات واسشون حرف میزنی
از اینکه سال هاس حاجتت براورده نشده و دیگه کم کم داری از انتظار خسته میشی
اونوقته که طرف مقابل وارد عمل میشه و همچین داد میزنه :ajab:..تو کافری ...:kill:تو مسلمون نیستی .:Ealam:..تو کفر میگی .:bastan:.خجالت بکش :read:..توبه کن ..:Esteghfar:برو خودت و با اب زمزم بشور تا خدا ببخشدت
ادم از درد و دل کردن سیر میشه
تو دلت میگی اقا اصلا نخواستیم
نخوایم شما ما رو به زندگی امیدوار کنی باید کی رو ببینیم ؟؟؟



از من به همه ی خواهر ها نصیحت ...هر موقع تو زندگیتون کم اوردید ..هر موقع دیدید روزگار بر وقف مرادتون نمیچرخه ..هر موقع دیدید دیگه طاقتون طاق شد .....هر موقع حس کردید کار با دندون سر جیگر گذاشتن حل نمیشه ...چادرتون و سرتون کنید و برید
این زنگ و فشار بدید

حرفاتون و بگید
بی خجالت ...بی دغدغه ..بدون مزاحم ...

برادر ها هم همین کار و انجام بدن ...منهای چادر سرکردن .....مانعی نداره


[="Times New Roman"][="Black"]

مهر...;475745 نوشت:
این زنگ و فشار بدید


حرفاتون و بگید
بی خجالت ...بی دغدغه ..بدون مزاحم ...

[/]


نهم : چه کنيم تا مشکلات زندگي در نظر ما کوچک آيد ؟ اميرالمومنين پنج نکته را در ارتباط با اين سوال بيان فرمودند:
1 . هرگاه يک مصيبت و مشکلي در زندگي شما پديد آمد ، شما مشکل بزرگتر از آن را در ذهن خودتان مجسم کنيد و به خود بگوييد اگر به جاي اين مشکل وارده ، آن مشکل بزرگتر بر سر من فرود مي آمد ، چه مي‌شد؟ اگر مشکل بزرگتر را در ذهن مجسم کنيد ، تحمل اين مشکلي که بر سر شما وارد شد ، بر شما آسان خواهد شد .
توضيح بيشتر:
مثلا اگر خدايي نکرده در يک حادثه اي دست کسي شکست ، اين شکسته شدن دست را اگر بخواهيم تحمل کنيم ، در ذهن مان تجسم کنيم که اگر در اين حادثه علاوه بر دست من ، پا و سر و گردن و کمرم مي شکست ، چه مي‌شد؟ وقتي آن مصيبت بزرگ تر را در ذهن مجسم کرديد ، اين مصيبت وارده تحملش آسان خواهد شد .
2 . رنج يک مصيبت را بر گذر زمان پخش کنيد ، تقسيم و توزيع کنيد .
توضيح بيشتر: پخش نمودن رنج يک مصيبت بر گذر زمان معنايش چيست ؟ به اين معني ست که غم و غصه هاي ديروز زندگي تان ، براي ديروز بود ، تمام شد و رفت! غم و غصه هاي فردا هم براي فرداست که هنوز نيامده ، و اصلا معلوم نيست شمافردايي داشته باشيد يا نه ، پس براي امروز شما ، غم و غصه هاي همين امروز کافي ست3 . باور کنيد که رنج و غم و مشکل زندگي پايان پذير است . هيچ غم و غصه اي براي هميشه در زندگي شما باقي نمي‌ماند . هر مشکلي يک مدت زماني دارد . تا يک مدتي در زندگي شما مي ماند ، ماموريت خود را به انجام مي رساند ، به اهداف خودش دست پيدا مي‌کند و بعد زندگي شما را ترک خواهد گفت . مشکلات پايان پذير است4 . آنچه بود و رفت ، مثل آن که نبود .
توضيح بيشتر: خيلي وقتها غصه هاي ما بابت چيزهايي ست که به دست آورديم ، بعد از دست ما رفت و مي‌نشينيم و غصه مي‌خوريم . مولا مي‌فرمايند اين هم غصه خوردن ندارد ، چون آنچه بود و رفت ، مثل اينکه از اول آن را نداشتيد ، خلاص !!
5 . آنچه به دست نيامد ، مثل آن که بود و رفت .
توضيح بيشتر: خيلي وقت ها غم و غصه هاي ما بابت چيزهايي ست که سعي کرديم آن را به دست بياوريم ، ولي به دست نيامد . مي نشينيم و غصه اش را مي خوريم . اين هم غصه خوردن ندارد چون آنچه به دست نيامد ، مثل آن که بود و رفت . سوال کننده نهم هم ، جواب سوال خود را گرفت و نشست .

http://www.askdin.com/thread35713.html

سلام ...
من اگر باشم می رم پای تلفنو اینو شمارو می گرفتم به قول قدیما24434 شماره خدا بعدم کلی حرف می زدم تا حسابی خالی شمو درک کنم کیم....:Doaa:
خدایا همه گناهکارارو ببخش منم قاطی شون.....

دعا بکن ولی اگر اجابت نشد باخدا دعوا نکن،میانه ات با او بهم نخورد چون تو جاهلی و او عالم و خبیر.


وقتی به خدا بگویی خدایا من غیرازتو کسی را ندارم خدا غیورست وخواسته ات را اجابت میکند.
اگرمیخواهید دعایتان گیرا شود دوستان و همسایگان واهل مملکتتان را جلو بیندازید و اول برای انها دعا کنید.
حاج محمد اسماعیل دولابی

[="Tahoma"][="Blue"]هفدهم : يا علي ، زهد را در يک جمله براي من تعريف کن .
اميرالمومنين فرمود : خدا در يک جمله‌ي قرآن زهد را به زيبايي تعريف فرمود : لِکَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ (سوره مبارکه حديد ، آيه شريفه 23) زاهد کسي ست که آنچه از خوشي هاي زندگي نصيب او مي شود ، خود را نبازد و آنچه از ناخوشي ها نصيب او مي شود ، به ناله و زاري نيفتد . اين سوال کننده هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
[/]

با نام و یاد دوست

سلام و عرض ادب

مدیر فرهنگی;474913 نوشت:
انصافا فکر نکنم هیچ کدومتون این حس من رو تجربه کرده باشید
میام تو سایت میبینم آیدیم آنلاینه
زیر بعضی پست ها صلوات زدم
هر جا میرم قبلا بودم
خلاصه بعد کلی درگیری یادم میاد ای بابا من که دیگه مدیر اجرایی نیستم:khaneh:
انصافا خوب 4 سال با یه آیدی مانوس باشی کم چیزی نیست دیدم که میگم:Nishkhand:


میگن تو تاکسی بنده خدا خواست پیاده شه دست گذاشت رو شونه راننده یه دفعه راننده جا خورد و کلی ماشین این ور اونور شد و خورد به تیر چراغ برق طرف گفت آقا ببخشید نمیخواستم بترسونمتون راننده گفت تقصیر شما نیست من اولین روزیه که راننده تاکسی شدم قبلش شغلم نعش کشی بوده:khandeh!:


یعنی می خواین بگین مدیر اجرائی سایت نقش همون نعش کش رو داره؟
:khandeh!:

:_loool:

ظاهرا نمیخواد موضوع تاپیک عوض بشه ،پس این نکات را در نظر داشته باشید:

برخی از خصوصیات افراد :

۱) آدم فضول: به زندگی همه سرک میکشد مانند یک نـگهـبـان سمج در امور دیگران مداخله می کند شایـعـه پراکنی میکند. :kafkaf:

۲) همیشه مخالفت کننده: سـلـطه جـو پرخاشگر قلدر با همه چـیـز در ضـدیـت میباشد. :no:

۳) مردد: عـدم صـراحـت تـصـمـیـم گـیری را به تعویق می اندازد مـسـایـل را نـادیـده میگیرد. :soal::soal:

۴) همیشه شاکی: مدام شکوه و گلایه کرده اما هیچ کار مثبتی انجام نمیدهد. :pir:

۵) بدبین: منفی باف منتقد همیشه میگوید:این کار عملی نیست. :loool:

۶) تـنبل: تـرسو است و از ریسک کردن واهمه دارد بـی روح وخسته کننده اسـت در برابر تغییر و تحول مقاومت می کند. :bastan:

۷) عقل کل: مصمم و رقابت جو تحمیل کننده و از خود راضی دیگران را احمق فرض میکند. :Narahat:

۸) تظاهر به خوبی: نـیـاز مـبرمی به توجه و مورد پذیرش قرار گرفـتـن از سوی دیگران دارد در تنهایی فرد کاملا متفاوتی است مقابل دیگران تظاهر به نجابت میکند. :deldari:

۹) فضایی: در دنیای خودش زندگی می کند به مـحرک هـای مـعمولی واکنش نشان نمیدهد متفاوت با دیگران نا امید کننده. :vamonde:

۱۰) انفجاری: غیر قابل پیشبینی فریاد میکشد و دیگران را مرعوب کرده و ایجاد تنش میکند بی احساس عصبی و بدون کنترل.
:mohandes:
۱۱) سوء استفاده گر: دیگران را برای رسیدن به اهدافش فریب میدهد از مسئولیت طفره میرود با القاء احساس گناه، دیگران را متقاعد میسازد. :grye::grye:

۱۲) زیاد گریه کن: تـمایـل بـه گـریه و اخم با بدخلقی، دمدمی مزاجی و بـر انگیختن احساس ترحم دیگران را کنترل می کند یا با سکـوت طـولانی مـدت بـه مـقـصـود خـود میرسد بی مسئولیت و زودرنج میباشد مانند کودکان رفتار میکند. :crying:

۱۳) قربانی شده: منفی ترین نگرش را به زندگی دارد تمایل به دامن زدن به زیانها، بلاها و مشکلاتش دارد احساسات منفی بسیار را به دوش میکشد. :ghati:

۱۴) طعنه زن: هـمیشه دیگران را تمـسخر کـرده و با سـخـنان نـیـشدار و طـعـنـه آمـیـز دیگران را تحقیر میکند. :kill::kill::kill:

▪ اکنون برای مقابله با افراد مذکور از راهکارهای ذیل بهره ببرید:

۱) اعتماد بنفس خود را از دست ندهید. :khobam:

۲) به خاطر داشته باشید که واکنش شدید تنها کارها را بغرنج تر و وخیم تر میکند. :god::aatash:

۳) انتظارات واقع بینانه داشته باشید. کاری از فرد نخواهید که قادر به انجامش نباشد. :cry:

۴) از تـغییر دادن فرد خودداری ورزید. بپذیرید که قادر به تغییر دادن وی نمی بـاشـیـد امـا می توانید واکنش خود را نسبت به رفتار وی تغییر دهید. :frind:

۵) اجـازه نـدهیـد شـما را بـازی دهـد. مـمـکن است با بـرانـگیـخـتـن احـساس گـنـاه و یا مسئولیت از شما سوء استفاده کند. از بازیهای احساسی وی بر حذر باشید. :khandan:

۶) خود را برده او نکنید. با خود صادق باشید. :Labkhand:

۷) روحـیـه و رویـه منـاسب خـود را حـفظ کنید. حفظ آبرو و اعـتـبار از دشـوارتـریـن کـارهـا می باشد. اجازه ندهید خشم، نفرت و تلخکامی ریشه بدوانند. :jangjoo:

۸) بی درنگ با فرد مقابله کنید ( اما با منطق و حساب شده ). با به تعویق انداختن مقابله با فرد، تنها مسئله را وخیم تر میگردانید. :gun::gun:

۹) رحم و شفقت جوانمردانه ای را از خود نشان دهید.:chakeretim:

اما برای مقابله با دیگران باید به نکات زیر نیز توجه کافی مبذول دارید:

ـ مقابله شما در خلوت و خصوصی باشد نه در انظار عمومی. :gholdor::gholdor::gholdor:

تنها در مورد یک موضوع در آن واحد بحث و گفتگو کنید. :reading:

هنگامی که نظر خود را بیان کردید دیگر آن را مرتبا تکرار نکنید. :samt:

تنها به رفتار فرد اشاره کنید نه خود فرد. :kafkaf:

از طعنه زدن بپرهیزید. :Nashnidan:

از بکارگیری واژه های"همیشه" و "هیچ وقت" بپرهیزید. :Lat:

انتقاد خود را در قالب پیشنهاد و یا پرسش مطرح سازید. :manbaa:

از آنکه با فرد مقابله کرده اید پوزش نخواهید. :Graphic (41):

تعریف و تمجید را فراموش نکنید.:Graphic (63):

سلام و عرض ادب
مزاح زیبائی بود
بسی خندیدم فرهنگی جان:Khandidan!:

ای فرزند آدم ...

در شگفتم چگونه تو با مردم انس می گیری و به دیگران دل می بندی
در حالی که می دانی تنها خواهی مُرد
و می دانی تنها در قبر خواهی خفت
و تنها در پیشگاه من خواهی ایستاد
و تنها حساب پس خواهی داد؟

آیا اندیشیده ای چقدر تنها خواهی بود؟
ساعتی؟
روزی؟
ماهی؟
سالی؟
چند هزار سال؟
چند میلیون سال؟
با خودت فکر کن و بیاندیش،.
هر قدر که قرار است پس از مرگ با من تنها باشی در دنیا با من انس بگیر،
اگر لحظه ای ، لحظه ای و اگر همیشه ، همیشه.

"حدیث قدسی"

هر که منظور خود از غیر خدا میطلبد
چون گدایست که حاجت ز گدا میطلبد

خادم اصفهانی

ظاهرا تاپیک رسیده به تیزر میان برنامه و پخش آگهی ..


[=times new roman]حرارت بالای ماهواره را با دما سنج ما تجربه کنید

[=times new roman]
طوفان الکسا اومده بود ایران , سرکی بکشه و چندتا شهر ایران رو به 25 تا 26 درجه زیر صفر برسونه که نفسش به تهران هم رسید . اون روز صبح هوای 5 تا 7 درجه زیر صفر مجبورم کرد شال و کلاه و دو شلوار و ... خلاصه مجهز بیام بیرون از خونه.

سرکوچمون پهلوون های محلمون , (کارگرهای ساختمانی) رو دیدم که طبق معمول منتظر کارفرماشون بودن و کنار هم بالا و پائین میپریدن که یخ نزنن . یکیشونم آتیش روشن کرده بود و گلدون مصنوعی های کامپوزیت شهرداری هم کنار آتیش داشت میسوخت و اونا رو گرم تر و بدبو تر میکرد.

توی همین حال و هوا که محو تماشای این پهلوون ها بودم و بوی بدی که فضا رو پرکرده بود کم کم داشت اعصاب دماغم رومیسوزوند ناگهان بوی عطری به مشام رسید ..

دختر خانمی از کنارم گذشت با مانتویی به اندازه یک پیرهن بلند و یک ساپورت مدل لی هم پوشیده بود ! انگار ما اشتباه فکر میکردیم زمستونه ؟! نمی دونم .

این داستان توی اتوبوس هم ادامه داشت تا الی الاخ . خلاصه پهلوون های محله ما کم آوردن و بالا و پائین میپریدن ولی برعکس اونا خانمهای مذکور فقط یک دستمال در دستان یخ زده اشان بود بینی شان را از روی صورت پاک میکردند و کمی هم کف پایهای بی حس و کفشهای پاشنه بلند آنها را به حرکات موزون دعوت مینمودند و ... همین و بس.

مخلص کلام . باید مواظب بود که زیاد با ماهواره ور نریم و شب روزمون رو باهاش نگذرونیم که زندگی رو که هیچ فصل ها رو هم با هم قاط میزنیم دما سنج رو هم تحریف شده میخونیم



[="Tahoma"][="Indigo"]

تا حالا شده در مورد دیگران زود قضاوت کرده باشید؟
چرا گاهی زود قضاوت می کنیم؟
اگر کاری باعث بشود در مورد شما قضاوت بد بکنند باز هم اون کار را تکرار می کنید؟
کلیپ پیوست را ببنید و نظرتون را بگید
[/]

بنام خدا

ســـــلام

.
.
.

مهدی;475991 نوشت:
تا حالا شده در مورد دیگران زود قضاوت کرده باشید؟

بله پیش اومده ...

مهدی;475991 نوشت:
چرا گاهی زود قضاوت می کنیم؟

گاهی ممکنه فردی رو درست نشناسیم ...

آدم ها واقعا دنیای عجیبی دارن ... از افکارشون خبر نداریم

فقط به ظاهرشون توجه میکنیم گاهی ...

ممکنه از سر غرور باشه و در جهت ترور شخصیت طرف مقابل

مهدی;475991 نوشت:
اگر کاری باعث بشود در مورد شما قضاوت بد بکنند باز هم اون کار را تکرار می کنید؟

بستگی به کار داره ...

اگر کاری + باشه ادامه میدم و به قضاوت دیگران توجهی نخواهم داشت ...

نقل قول:
کلیپ پیوست را ببنید و نظرتون را بگید

اون فرد کار خوب با نیت خوب انجام داد و مهم نیست قضاوت طرف مقابل چی باشه .

تو نیکی کن و در دجله انداز / که ایزد در بیابانت دهد باز

مهدی;475991 نوشت:
تا حالا شده در مورد دیگران زود قضاوت کرده باشید؟
چرا گاهی زود قضاوت می کنیم؟
اگر کاری باعث بشود در مورد شما قضاوت بد بکنند باز هم اون کار را تکرار می کنید؟
کلیپ پیوست را ببنید و نظرتون را بگید

سلام

خیلی زیبا و پرمحتوا بود.ممنون.[SPOILER](به خانواده هم نشون دادم)[/SPOILER]
راستش من هم زود قضاوت می کنم.ولی چند وقتی میشه که دارم روش تمرین می کنم.جای جالب این کار اینجاست که : آدم وقتی قضاوت زود نمی کنه و در نتیجه می بینه که نتیجه برخلاف قضاوتی که میشد ، بوده ؛ یه حس خوبی بهش دست میده و از خودش خوشش میاد که قضاوت زود (که بیشتر اوقات اشتباه از آب درمیاد ) رو انجام نداده.:ok::Kaf:

یاحق

مهدی;475991 نوشت:
تا حالا شده در مورد دیگران زود قضاوت کرده باشید؟
چرا گاهی زود قضاوت می کنیم؟
اگر کاری باعث بشود در مورد شما قضاوت بد بکنند باز هم اون کار را تکرار می کنید؟
کلیپ پیوست را ببنید و نظرتون را بگید


برای منم پیش اومده که در مورد کسی قضاوت اشتباهی بکنم.
اما مدتیه وقتی میخوام در مورد کسی قضاوت کنم خودم رو در وضعیت اون میذارم به قول معروف یه مقدار با کفش اون راه میرم. :ok:
زمانی که اینجوری فکر میکنم با خودم میگم شاید من بدتر از اون رفتار میکردم. :Nishkhand:
تابحال خیلی پیش اومده که دیگران در مورد من قضاوت اشتباه کرده باشن و منم خیلی ناراحت شدم اما با خودم گفتم اگر من ناراحت شدم خودم این رفتار رو نداشته باشم.
:Gol:

[="Tahoma"][="Indigo"]یکم خنده حلال:Nishkhand:

فاتح;475959 نوشت:
مخلص کلام . باید مواظب بود که زیاد با ماهواره ور نریم و شب روزمون رو باهاش نگذرونیم که زندگی رو که هیچ فصل ها رو هم با هم قاط میزنیم دما سنج رو هم تحریف شده میخونیم

مگه خانم های چادری تابستون چادرشون در میارن که الان اینا تو زمستون لباس پوشیدن عوض کنند:khandeh!:

اما بحث امروز
کلیپ یه نکته جالب اخرش داره
اونجا که نشون میده تو خونه طرف پر از بادبک است
یعنی تا حالا چندین بار در موردش قضاوت بد کردند ولی این باز کار خودش میکند
شما باشید دوباره این کاره می کنید[/]

معمولا کاری نمیکنم که دیگران در موردم قضاوت بد بکنند.
اما اگر ایمان داشته باشم که کارم درسته انجامش میدم و اعتقاد دارم دیگران روزی میفهمند که قضاوتشون اشتباه بوده.
:ok:

و ما آزادیمان را مدیونیم.

به شهیدان.
به کسانی که عاشقانه رفتند.
و جان خویش را فدا کردند.
برای آزادی من و تو.
برای راحتی من و تو.
ما به آنان مدیونیم.
به آنانی که آسمانی بودند.
گویی اهل زمین نبودند.
آری.

ما به شهیدان مدیونیم.
ان شاءالله فردا در سالروز پیروزی انقلاب اسلامی با راهپیمایی بتوانم کمترین کار را برایتان انجام دهم...دفاع از خون شما..روحتان شاد..
:Sham:

قضاوت مردم درمورد پولدارها و پول ندارها

اگر تند تند غذا بخوره

در مورد پولداره : ببین چقدر گرفتاره که مجبوره انقدر تند غذا بخوره یا هواپیماش داره میپره یا جلسه مهمی داره!

در مورد بی پوله : اوووووو انگار از قحطی فرار کرده!!!

اگر آروم و کم غذا بخوره

در مورد پولداره : احتمالا" این غذا تو رژیم غذاییش نیست و باید آهسته بخوره که معدش نفهمه

در مورد بی پوله : اینو ببین فکر کنم تا حالا همچین غذایی ندیده بلد نیست بخوره

اگر درس بخونه

در مورد پولداره : احسنت به این تدبیر و اندیشه ... این تو ایران نمیمونه ... مطمئنم تو لیست فرار مغزهاست

در مورد بی پوله : ...خونیم اندازه داره دیگه ... انقدر میخونی آخرش چی ؟!! بپا عینکت نیفته

اگر درس نخونه

در مورد پولداره : پول داره درس میخواد چیکار ... درس برا بچه بی پولا و بیکاراست

در مورد بی پوله : بدبخت از بس نون نخورده نمیتونه درس بخونه

پیاده روی

در مورد پولداره : زنده باد سلامتی و تناسب اندام ... هیچ چیزی از ورزش و مخصوصا" پیاده روی برای تندرستی انسان بهتر نیست حتی میگن اشتها رو هم زیاد میکنه

در مورد بی پوله : کفشاشم مالی نیست که حالا بگیم پیاده بره ... قربونش برم که همیشه بلیت خط 11 رو داره

تعویض ماشین

در مورد پولداره : بابا تنوع ... آخرین مدل ... سنت اگزوپری ... پارکینگ دیگه جا نداره

در مورد بی پوله : دبیا ... تا دیروز دنبال الاغ پدر بزرگش میدوید حالا واسه ما ماشین خریده

تعویض کار

در مورد پولداره : شکمه پره ... چه این بشقاب چه اون بشقاب ... پول تولید میکنه دیگه چه این کار چه اون کار ... میباره براش

در مورد بی پوله : فقط مونده بود این به یه جایی برسه ... از فردا جواب سلام ما رو هم نمیده

رانندگی

در مورد پولداره : فکر کنم عادت به رانندگی نداره آخه همیشه راننده داشتن اما استیل فرمون گرفتنشو داشته باش ... انصافا" شوماخرم اینطوری فرمون نمیگیره

در مورد بی پوله : این بابا گواهینامه فرغونشو گرفته ؟!


فقط جنبه شوخی دارهه. :khaneh:


[=times new roman]
سلام علیکم و رحمه الله

مهدی;476022 نوشت:
مگه خانم های چادری تابستون چادرشون در میارن که الان اینا تو زمستون لباس پوشیدن عوض کنند

[=times new roman]
نه , خانم های چادری هم در تابستان گرم و سوزان امسال هم که همه شاهدش بودیم چادر در نیاوردند درست مانند این خانمها که در این سرما حاضر به پوشیدن لباس ضخیم نبودند. هر کدام سعی دارند چیزی را حفظ کنند که خودشان هم کامل و یا ناقص میدانند آن چیست.

مهدی;476022 نوشت:
اما بحث امروز
کلیپ یه نکته جالب اخرش داره
اونجا که نشون میده تو خونه طرف پر از بادبک است
یعنی تا حالا چندین بار در موردش قضاوت بد کردند ولی این باز کار خودش میکند
شما باشید دوباره این کاره می کنید
[=times new roman]

یعنی اهل بادکنک جمع کردن باشم ؟ یه چیزی توی این کلیپ خیلی برایم جالب بود . این فرد وقتی از ستون بالا میرفت احساس کردم عاشق است.
عشق انجام چنین کاری که برایش زیباست . فکر کنم تمام لذتش خلاصه میشود به بالا رفتن از ستون برای انجام مطلوبش .
اگر چنین باشد , دیگر مهم نیست مردم با آدم چطور رفتار میکنند .

اگر چنین عشقی وجود داشته باشد نه تنها من هر کسی خانه دل و وجودش را با هزاران بادکنک تزئین خواهد کرد.


[=times new roman]
ان شاء الله خداوند به همه ما چنین توفیقی را بدهد و آنها که دارند بر توفیقاتشان بیافزاید
آمین

یاحق

مهدی;475991 نوشت:
تا حالا شده در مورد دیگران زود قضاوت کرده باشید؟

بله شده ..

مهدی;475991 نوشت:

چرا گاهی زود قضاوت می کنیم؟

از جمله ی ریشه های زود قضاوت کردن عدم شناخت و ناآگاهیه !! حالا از خودمون، یا فرد مقابل یاکاری که داره انجام میگیره ..

مهدی;475991 نوشت:

اگر کاری باعث بشود در مورد شما قضاوت بد بکنند باز هم اون کار را تکرار می کنید؟

بستگی داره ..
یه زمانی میگفتم بیخیال اونی که باید بدونه خداونده ... بقیه آدمی هستن و جایزالخطا ... ! و همین باعث میشد اهمیتی ندم که مورد قضاوت قرار گرفتم !
اما بعدها .. و تا همین حالا ..
شرایط فرق کرده .. !! خییییییییییلی !!
وقتی ناخواسته مورد قضاوت و پشت بندش توهین و تهمت قرار بگیری و نه توجیه و نه دور شدن و نه هیچ چیز دیگه ای هم مقبول واقع نشه ... و متاسفانه هرروز که بگذره بدون اینکه اون گره قبلی باز شده باشه، چندتای دیگه هم روتین وار پشت سرش بسته شه و بسته شه ... میشکنی ... نمیتونی کمر راست کنی .. خورد میشی .. !! :Ghamgin::Ghamgin:
اونوقته که دیگه نای حرکت نداری .. چه برسه به تکرار همون کار قبلی !

فاصله شعار تا عمل به اندازه همون دنیای حقیقیه با دنیای واقعی !!

مهدی;475991 نوشت:

کلیپ پیوست را ببنید و نظرتون را بگید

دل شکستش قابل لمس بود ...

سلام

ظاهرا موضوع کلبه، زود قضاوت کردن است. داستان زیر هم نمونه ای از زود قضاوت کردن است؛

ماجرای نماز بدون وضوی امام جماعت

دكتر حسام الدين آشنا استاد دانشگاه امام صادق در يادداشتي نوشت:

[SPOILER]حدود 20 سال پیش منزل ما خیابان 17 شهریور بود و ما برای نماز خواندن و مراسم عزاداری و جشنهای مذهبی به مسجدی که نزدیک منزلمان بود می رفتیم پیش نماز مسجد حاج آقایی بود بنام شیخ هادی که امور مسجد از قبیل نماز جماعت ، مراسم شبهای قدر ، نماز عید و جشن نیمه شعبان را برگزار میکرد اگر کسی می خواست دخترش را شوهر بدهد و یا برای پسرش زن بگیرد با شیخ هادی مشورت میکرد و در آخرهم شیخ خطبه عقد را جاری میکرد ، اگر کسی در محله فوت میکرد شیخ هادی برای او نماز میت می خواند و کارهای بسیاردیگر ...

یک روز من برای خواندن نماز مغرب و عشاء راهی مسجد شدم و برای گرفتن وضو به طبقه پائین که وضوخانه در آنجا واقع بود رفتم ، منتظر خالی شدن دستشویی بودم که در این حین، در یکی از دستشویی‌ها باز شد و شیخ هادی از آن بیرون آمد با هم سلام و علیک کردیم و شیخ بدون اینکه وضو بگیرد دستشویی را ترک کرد.
من که بسیار تعجب کرده بودم به دنبال شیخ راهی شدم که ببینم کجا وضو می‌گیرد و با کمال شگفتی دیدم شیخ هادی بدون گرفتن وضو وارد محراب شد و یکسره بعد از خواندن اذان و اقامه نماز را شروع کرد و مردم هم به شیخ اقتداء کردند من که کاملا گیج شده بودم سریعا به حاج علی که سالهای زیادی با هم همسایه بودیم گفتم حاجی شیخ هادی وضو ندارد ، خودم دیدم از دستشویی اومد بیرون ولی وضو نگرفت. حاج علی که به من اعتماد کامل داشت با تعجب گفت خیلی خوب فرادا می خوانم.
این ماجرا بین متدینین پیچید ، من و دوستانم برای رضای خدا، همه را از وضو نداشتن شیخ هادی آگاه کردیم و مامومین کم کم از دور شیخ متفرّق شدند تا جائیکه بعد از چند روز خانواده او هم فهمیدند. زن شیخ قهر کرد و به خانه پدرش رفت ، بچه های شیخ هم برای این آبروریزی ، پدر را ترک کردند .
دیگر همه جا صحبت از مشکوک بودن شیخ هادی بود آیا اصلا مسلمان است ؟ آیا جاسوس است ؟ و آیا ...
شیخ بعد از مدتی محله ی ما را ترک کرد و دیگر خبری از او نبود ... ، ما هم بهمراه دوستان و متدینین خوشحال از این پیروزی، در پوست خود نمی گنجیدیم ، بعد از مدتی از حوزه علمیه یک طلبه ی جوان فرستادند و اوضاع به حالت عادی برگشت.

بعد از دوسال از این ماجرا، من به اتفاق همسرم به عمره مشرف شدیم در مکه بخاطر آب و هوای آلوده بیمار شدم. بعد از بازگشت به پزشک مراجعه کردم و دکتر پس از معاینه مقداری قرص و آمپول برایم تجویز کرد . روز بعد وقتی می خواستم برای نماز به مسجد بروم تصمیم گرفتم قبل از آن به درمانگاه بروم و آمپول بزنم ،پس از تزریق به مسجد رفتم و چون هنوز وقت اذان نشده بود وارد دستشویی شدم تا جای آمپول را آب بکشم. درحال خارج شدن از دستشویی، ناگهان به یاد شیخ هادی افتادم چشمانم سیاهی می رفت، همه چیز دور سرم شروع به چرخیدن کرد انگار دنیا را روی سرم خراب کردند. نکند آن بیچاره هم می خواسته جای آمپول را آب بکشد .!؟!؟ نکند ؟! ؟! نکند ؟!

دیگر نفهمیدم چه شد. به خانه برگشتم تا صبح خوابم نبرد و به شیخ هادی فکر میکردم که چگونه من نادان و دوستان و متدینین نادان تر از خودم ندانسته و با قصد قربت آبرویش را بردیم .. خانواده اش را نابود کردیم و ...

از فردا، سراسیمه پرس و جو را شروع کردم تا شیخ هادی را پیدا کنم. به پیش حاج ابراهیم رفتم به او گفتم برای کار مهمی دنبال شیخ هادی میگردم او گفت : شیخ دوستی در بازار حضرت عبدالعظیم داشت و گاه گاهی به دیدنش میرفت اسمش هم حاج احمد بود و به عطاری مشغول بود. پس از خداحافظی با حاج احمد یکراست به بازار شاه عبدالعظیم رفتم و سراغ عطاری حاج احمد را گرفتم. خوشبختانه توانستم از کسبه آدرسش را پیدا کنم بعد چند دقیقه جستجو پیر مردی با صفا را یافتم که پشت پیشخوان نشسته و قرآن می خواند سلام کردم جواب سلام را با مهربانی داد و گفتم ببخشید من دنبال شیخ هادی میگردم ظاهرا از دوستان شماست ، شما او را می شناسید ؟

پیرمرد سری تکان داد و گفت دو سال پیش شیخ هادی در حالیکه بسیار ناراحت و دلگیر بود و خیلی هم شکسته شده بود پیش من آمد ، من تا آن زمان شیخ را در این حال ندیده بودم. بسیار تعجب کردم وعلتش را ازپرسیدم او در جواب گفت: من برای آب کشیدن جای آمپول به دستشویی رفته بودم که متدینین بدون اینکه از خودم بپرسند به من تهمت زدند که وضو نگرفته نماز خوانده ام ،خلاصه حاج احمد آبرویم را بردند ، خانواده ام را نابود کردند و آبرویی برایم در این شهر نگذاشتند ودیگر نمی توانم در این شهر بمانم ، فقط شما شاهد باش که با من چه کردند. بعد از این جملات گفت : قصد دارد این شهر را ترک گفته و به عراق سفر کند که در جوار حرم امیرالمومنین (ع) مجاور گردد تا بقیه عمرش را سپری کند من هم هرکاری کردم که مانعش شوم نشد. او گفت دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم ،او رفت و از آن روز به بعد دیگر خبری از او ندارم ...

ناگهان بغضم سرباز کرد و اشکهایم جاری شد که خدای من این چه غلطی بود که من مرتکب شدم ای کاش آن موقع کور می شدم و این جنایت را نمی کردم ای کاش حاج علی آن موقع بجای گوش دادن به حرفم توی گوشم میزد ای کاش ای کاش ... و این ای کاش ها که بیچاره ام می‌کرد.
الان حدود 20 سال است که از این ماجرا می گذرد و هر کس به نجف مشرف میشود من سراغ شیخ هادی را از او میگیرم ولی افسوس که هیچ خبری از شیخ هادی مظلوم نیست.
دوستان ، ما هر روز چقدر آبروی دیگران را می بریم؟ ! زندگی ها را نابود می کنیم؟ !
بخاطر خدا چه ظلم هایی که نمی کنیم؟ ! بخاطر خدا دعایم کنید آیا خدا از گناهم می¬گذرد ؟ چه خاکی باید به سرم بریزم ؟.... ای کاش و ای کاش ....[/SPOILER]

[="Verdana"][="Blue"]

سـاغر;476145 نوشت:
سلام

ظاهرا موضوع کلبه، زود قضاوت کردن است. داستان زیر هم نمونه ای از زود قضاوت کردن است؛

ماجرای نماز بدون وضوی امام جماعت

دكتر حسام الدين آشنا استاد دانشگاه امام صادق در يادداشتي نوشت:

[SPOILER]حدود 20 سال پیش منزل ما خیابان 17 شهریور بود و ما برای نماز خواندن و مراسم عزاداری و جشنهای مذهبی به مسجدی که نزدیک منزلمان بود می رفتیم پیش نماز مسجد حاج آقایی بود بنام شیخ هادی که امور مسجد از قبیل نماز جماعت ، مراسم شبهای قدر ، نماز عید و جشن نیمه شعبان را برگزار میکرد اگر کسی می خواست دخترش را شوهر بدهد و یا برای پسرش زن بگیرد با شیخ هادی مشورت میکرد و در آخرهم شیخ خطبه عقد را جاری میکرد ، اگر کسی در محله فوت میکرد شیخ هادی برای او نماز میت می خواند و کارهای بسیاردیگر ...

یک روز من برای خواندن نماز مغرب و عشاء راهی مسجد شدم و برای گرفتن وضو به طبقه پائین که وضوخانه در آنجا واقع بود رفتم ، منتظر خالی شدن دستشویی بودم که در این حین، در یکی از دستشویی‌ها باز شد و شیخ هادی از آن بیرون آمد با هم سلام و علیک کردیم و شیخ بدون اینکه وضو بگیرد دستشویی را ترک کرد.
من که بسیار تعجب کرده بودم به دنبال شیخ راهی شدم که ببینم کجا وضو می‌گیرد و با کمال شگفتی دیدم شیخ هادی بدون گرفتن وضو وارد محراب شد و یکسره بعد از خواندن اذان و اقامه نماز را شروع کرد و مردم هم به شیخ اقتداء کردند من که کاملا گیج شده بودم سریعا به حاج علی که سالهای زیادی با هم همسایه بودیم گفتم حاجی شیخ هادی وضو ندارد ، خودم دیدم از دستشویی اومد بیرون ولی وضو نگرفت. حاج علی که به من اعتماد کامل داشت با تعجب گفت خیلی خوب فرادا می خوانم.
این ماجرا بین متدینین پیچید ، من و دوستانم برای رضای خدا، همه را از وضو نداشتن شیخ هادی آگاه کردیم و مامومین کم کم از دور شیخ متفرّق شدند تا جائیکه بعد از چند روز خانواده او هم فهمیدند. زن شیخ قهر کرد و به خانه پدرش رفت ، بچه های شیخ هم برای این آبروریزی ، پدر را ترک کردند .
دیگر همه جا صحبت از مشکوک بودن شیخ هادی بود آیا اصلا مسلمان است ؟ آیا جاسوس است ؟ و آیا ...
شیخ بعد از مدتی محله ی ما را ترک کرد و دیگر خبری از او نبود ... ، ما هم بهمراه دوستان و متدینین خوشحال از این پیروزی، در پوست خود نمی گنجیدیم ، بعد از مدتی از حوزه علمیه یک طلبه ی جوان فرستادند و اوضاع به حالت عادی برگشت.

بعد از دوسال از این ماجرا، من به اتفاق همسرم به عمره مشرف شدیم در مکه بخاطر آب و هوای آلوده بیمار شدم. بعد از بازگشت به پزشک مراجعه کردم و دکتر پس از معاینه مقداری قرص و آمپول برایم تجویز کرد . روز بعد وقتی می خواستم برای نماز به مسجد بروم تصمیم گرفتم قبل از آن به درمانگاه بروم و آمپول بزنم ،پس از تزریق به مسجد رفتم و چون هنوز وقت اذان نشده بود وارد دستشویی شدم تا جای آمپول را آب بکشم. درحال خارج شدن از دستشویی، ناگهان به یاد شیخ هادی افتادم چشمانم سیاهی می رفت، همه چیز دور سرم شروع به چرخیدن کرد انگار دنیا را روی سرم خراب کردند. نکند آن بیچاره هم می خواسته جای آمپول را آب بکشد .!؟!؟ نکند ؟! ؟! نکند ؟!

دیگر نفهمیدم چه شد. به خانه برگشتم تا صبح خوابم نبرد و به شیخ هادی فکر میکردم که چگونه من نادان و دوستان و متدینین نادان تر از خودم ندانسته و با قصد قربت آبرویش را بردیم .. خانواده اش را نابود کردیم و ...

از فردا، سراسیمه پرس و جو را شروع کردم تا شیخ هادی را پیدا کنم. به پیش حاج ابراهیم رفتم به او گفتم برای کار مهمی دنبال شیخ هادی میگردم او گفت : شیخ دوستی در بازار حضرت عبدالعظیم داشت و گاه گاهی به دیدنش میرفت اسمش هم حاج احمد بود و به عطاری مشغول بود. پس از خداحافظی با حاج احمد یکراست به بازار شاه عبدالعظیم رفتم و سراغ عطاری حاج احمد را گرفتم. خوشبختانه توانستم از کسبه آدرسش را پیدا کنم بعد چند دقیقه جستجو پیر مردی با صفا را یافتم که پشت پیشخوان نشسته و قرآن می خواند سلام کردم جواب سلام را با مهربانی داد و گفتم ببخشید من دنبال شیخ هادی میگردم ظاهرا از دوستان شماست ، شما او را می شناسید ؟

پیرمرد سری تکان داد و گفت دو سال پیش شیخ هادی در حالیکه بسیار ناراحت و دلگیر بود و خیلی هم شکسته شده بود پیش من آمد ، من تا آن زمان شیخ را در این حال ندیده بودم. بسیار تعجب کردم وعلتش را ازپرسیدم او در جواب گفت: من برای آب کشیدن جای آمپول به دستشویی رفته بودم که متدینین بدون اینکه از خودم بپرسند به من تهمت زدند که وضو نگرفته نماز خوانده ام ،خلاصه حاج احمد آبرویم را بردند ، خانواده ام را نابود کردند و آبرویی برایم در این شهر نگذاشتند ودیگر نمی توانم در این شهر بمانم ، فقط شما شاهد باش که با من چه کردند. بعد از این جملات گفت : قصد دارد این شهر را ترک گفته و به عراق سفر کند که در جوار حرم امیرالمومنین (ع) مجاور گردد تا بقیه عمرش را سپری کند من هم هرکاری کردم که مانعش شوم نشد. او گفت دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم ،او رفت و از آن روز به بعد دیگر خبری از او ندارم ...

ناگهان بغضم سرباز کرد و اشکهایم جاری شد که خدای من این چه غلطی بود که من مرتکب شدم ای کاش آن موقع کور می شدم و این جنایت را نمی کردم ای کاش حاج علی آن موقع بجای گوش دادن به حرفم توی گوشم میزد ای کاش ای کاش ... و این ای کاش ها که بیچاره ام می‌کرد.
الان حدود 20 سال است که از این ماجرا می گذرد و هر کس به نجف مشرف میشود من سراغ شیخ هادی را از او میگیرم ولی افسوس که هیچ خبری از شیخ هادی مظلوم نیست.
دوستان ، ما هر روز چقدر آبروی دیگران را می بریم؟ ! زندگی ها را نابود می کنیم؟ !
بخاطر خدا چه ظلم هایی که نمی کنیم؟ ! بخاطر خدا دعایم کنید آیا خدا از گناهم می¬گذرد ؟ چه خاکی باید به سرم بریزم ؟.... ای کاش و ای کاش ....[/SPOILER]


این داستان آدم رو تکان می ده
خیلی باید مواظب رفتار و اعمالمون باشیم[/]

[="Tahoma"][="Black"]

مهدی;474840 نوشت:
یعنی من تو کلبه پست نزنم اینجا میشه کلبه عزا

خب دیگه وقتش یه مهمان ویژه بیاریم

جناب رحیمی

یا جناب طاهر

؟؟؟

پس چرا مهمان ویژه تشریف نمیارن[/]

موضوع قفل شده است