718 / 1 - در كتاب «مناقب ديلمى» آمده است : عمر بن قميت ليثى (1) گويد : از پدرم - كه از صاحبان علم بود - شنيدم كه مى گفت : هنگامى كه ولادت آمنه ، دختر وهب ، مادر گرامى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرا رسيد درهاى آسمان گشوده شد و فرشتگان فرود آمدند و فرشته اى در زمين نماند جز آنكه در موقع ولادت او حاضر گشت ، آنان گرداگرد وجود نازنين او را فرا گرفتند .
موقعى كه آمنه ، پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را زايمان نمود دنيا را نورى فرا گرفت ، فرشتگان در آسمان يكديگر را به آن بشارت مي گفتند ، و همه بتها بر رو واژگون شدند ، و او مي گفت : واى بر قريش ! امين ، راستگو و هدايتگر بر آنها آمد . و كسى از منظور او چيزى نفهميد .
از طرفى ، از خانه خدا صدايى شنيده شد كه (گوينده اى) مي گفت : همينك نورم بر من بازگشت ، همينك زوّار من مى آيند ، و همينك از پليدىها پاك گرديدند .
آنگاه مردم شاهد سه شبانه روز زلزله بودند ، و اين اوّلين نشانه اى بود كه قريش در هنگام ولادت پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وسلم مشاهده نمودند .
719 / 2 - در همان كتاب آمده : ابن عبّاس گويد : از پدرم در مورد ولادت پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه مي گفت :
هنگامى كه عبداللَّه متولّد شد ، در چهره او نورى ديديم كه مانند نور آفتاب مى درخشيد .
پدرم عبدالمطلب گفت : اين نوزاد داراى شأن و مقامى بزرگ است ، در خواب ديدم گويا از بينى او پرنده اى سفيد به پرواز درآمد و به سمت مشرق و مغرب پرواز كرد ، آنگاه بازگشت و در بام كعبه قرار گرفت ، همه قريش به جهت كرنش او به سجده افتادند، در اين ميان كه مردم در عظمت و بزرگى او فكر مى كردند ناگاه آن پرنده تبديل به نورى گشته و ميان آسمان و زمين قرار گرفت، آنگاه نورش ميان مشرق و مغرب را فرا گرفت.
نخستين كسى كه وارد اين نور گرديد نوجوانى از فرزندان ابوطالب عليه السلام بنام على عليه السلام بود ، او را ديدم كه با آن نور اوج مى گيرد و نورش افزايش پيدا مى كند . آنگاه مردم را ديدم كه به دنبال اين نور هستند .
از خواب بيدار شدم ، از كاهنى از طايفه بنى مخزوم از تعبير اين خواب پرسيدم .
گفت : اى عبّاس ! اگر راست گفته باشى ، هر آينه از او (عبداللَّه) فرزندى به عمل خواهد آمد كه مردم شرق و غرب زمين پيرو او خواهند شد و پسر عمويش در اين پيروى سبقت را از همگان خواهد ربود .(2)
720 / 3 - در يك حديث مشهور كه از وجود نازنين پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده ، آمده كه حضرتش فرمود : أوّل ما خلق اللَّه نوري ، ثمّ فتق منه نور عليّ عليه السلام . فلم نزل نتردّد في النور حتّى وصلنا حجاب العظمة في ثمانين ألف ألف سنة ، ثمّ خلق الخلائق من نورنا ، فنحن صنائع اللَّه والخلق بعد لنا صنائع . نخستين آفريده اى كه خداى متعال آفريد نور من بود، سپس از نور من ، نور على عليه السلام را جدا ساخت . ما همواره در ميان انوار در رفت و آمد بوديم تا اين كه پس از هشتاد هزار هزار سال به حجاب عظمت الهى رسيديم ، آنگاه خداى متعال موجودات ديگر را از نور ما آفريد. بنابراين ما آفريده و ساخته و پرداخته خدا هستيم و موجودات پس از ما ، ساخته و پرداخته ما هستند .(3)
نويسنده رحمه الله گويد : اينكه مى فرمايد : «مخلوقات پس از ما ، ساخته و پرداخته ما هستند» منظور اين است كه علّت غايى و نهايى آفرينش موجودات آنها (اهل بيت عليهم السلام) هستند .
گواه بر اين امر ، روايت زيباى است كه خداوند متعال خطاب به پيامبر گرامى خويش حضرت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم مى فرمايد : «لولاك لما خلقت الأفلاك» . «اگر تو نبودى افلاك را به وجود نمى آوردم» .(4)
721 / 4 - در كتاب «عدّة الداعى» مى نويسد : امام صادق عليه السلام فرمود :
فقر و تنگدستى چنان بر يكى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم چيره شد كه زندگى به سختى مى گذرانيد .
همسرش گفت : اگر نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بروى و وضع زندگانى خود را به آن حضرت توضيح دهى ، آن حضرت كمك مالى مى نمايند .
او با همين فكر به خدمت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مشرّف شد ، ولى پيش از آنكه حاجت خود را ابراز كند ، اين عبارت زيبا را از حضرتش شنيد كه : من سألنا أعطيناه ، ومن استغنى أعطاه اللَّه . «هر كس از ما كمكى بخواهد ما به او عطا مى نماييم ، ولى اگر كسى بى نيازى ورزد ، خداى متعال به او عطا خواهد كرد» .
پيش خود گفت : منظور پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم از اين عبارت ، جز من نيستم ، پس به خانه خود برگشته و جريان را براى همسرش بازگو نمود ، همسرش گفت : رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نيز (همانند ما) بشر است (شايد متوجه نشده) ! بار ديگر برو و صريحاً حاجت خود را بيان كن .
آن شخص بار ديگر به خدمت حضرتش شرفياب شد ، هنگامى كه چشمان مبارك رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به او افتاد ، باز فرمود :
«هر كس از ما كمكى بخواهد ما به او عطا مى نماييم ، ولى اگر كسى بى نيازى ورزد ، خداى متعال به او عطا خواهد كرد» .
اين دفعه بدون ابراز حاجتى برگشت ، ولى چون فقر خيلى فشار مى آورد براى سوّمين بار نيز نزد حضرتش مشرّف شده و همان پاسخ را شنيد .
از اين سخن دلنشين پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم قوّت قلب گرفت و برگشت تا خود ، به سراغ كارى برود ، پس تيشه اى را عاريه كرد ، آنگاه به سوى كوهى به راه افتاد و بالا رفت و هيزمهايى را چيد و جمع كرد و به سوى شهر آمد ، آنها را به نيم مدّ از آرد فروخت .
فرداى آن روز نيز به جمع آورى هيزم رفت و هيزم بيشترى جمع كرد و فروخت ، او همچنان كار مى كرد و هيزم جمع مى نمود تا آن كه خودش تيشه اى خريد ، باز به كار مشغول شد و سرمايه جمع كرد تا اينكه دو بچّهشتر و غلامى خريد و روزهاى ديگر به اين كار ادامه داد تا صاحب سرمايه زيادى شده و زندگيش رو به راه شد .
روزى خدمت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم شرفياب شد و جريان آمدنش را نزد آن حضرت و شنيدن آن سخن زيبا را به حضرتش رساند .
پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود : من به تو گفتم : »هر كس از ما كمكى بخواهد ما به او عطا مى نماييم ، ولى اگر كسى بى نيازى ورزد ، خداى متعال به او عطا خواهد كرد» .(5)
722 / 5 - باز در همان كتاب آمده : سلمان فارسى رضوان اللَّه عليه گويد : از محمّد مصطفى پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه مى فرمود :
خداى متعال مى فرمايد : اى بندگان من ! مگر نه اين است كه اگر كسى از شما حوايج بزرگى داشته باشد به او مرحمت نمى كنيد جز آنكه محبوبترين فرد در نزد شما را به سوى شما واسطه نمايد ، شما به واسطه كرامت و شفاعت او حاجتش را بر مى آوريد ؟! ألا فاعلموا ، أنّ أكرم الخلق عليَّ وأفضلهم لديَّ محمّد صلى الله عليه وآله وسلم وأخوه عليّ عليه السلام ومن بعده الأئمّة الّذين هم الوسائل إليَّ . آگاه باشيد و بدانيد ! همانا گرامى ترين مردم و برترين آنها نزد من ؛ محمد صلى الله عليه وآله وسلم ، برادرش على عليه السلام و امامان بعد از او هستند ، كسانى كه وسيله رسيدن به سوى من هستند .
آگاه باشيد ! هر كه حاجتى دارد و مى خواهد برآورده شود يا مشكل سختى دامنگيرش شده و ضررى سختى به او خورده مى خواهد ضررش برطرف گردد اگر در اين موارد مرا به محمّد و خاندان پاك و پاكيزه او دعا كند حاجت او را به بهترين وجهى كه عزيزترين كس او برآورده كند ، برآورده مى نمايم .
در اين هنگام ، گروهى از مشركان و منافقان در حالى كه سلمان را به باد تمسخر گرفته بودند گفتند : اى اباعبداللَّه ! چرا از خدا نمى خواهى به شفاعت آنها تو را ثروتمندترين مردم مدينه قرار دهد ؟
سلمان گفت : من از خداوند متعال ، بزرگتر ، سودمندتر و بهتر از همه ملك دنيا را خواستم . من به وسيله آن بزرگواران - كه درود خدا بر آنان باد خواستم كه خداوند بر من زبانى كه گوياى حمد و ثناى خداست ، و دلى كه بر نعمتهاى او سپاسگزار است ، و بدنى كه در برابر بلاها و سختيهاى بزرگ صابر و شكيبا باشد ، عنايت فرمايد ، خداى متعال نيز به درخواست من پاسخ داد و عنايت نمود ، و اين خواسته من ، صد هزار هزار مرتبه از ملك دنيا با همه امكانات و خيراتش بهتر است .(6)
723 / 6 - باز در همان كتاب آمده : جابر گويد : امام صادق عليه السلام فرمود :
فرشته اى از فرشتگان ، از خداوند متعال درخواست نمود كه اجازه شنيدن سخنان بندگان را به او عنايت فرمايد . خداى متعال نيز خواسته او را عطا فرمود .
اين فرشته تا روز قيامت ايستاده و هر مؤمنى كه مى گويد :
«صلّى اللَّه على محمّد وأهل بيته وسلّم» ؛ «درود و سلام خداوند بر محمّد و اهل بيت او عليهم السلام باد» ، اين ملگ مى گويد : و سلام بر تو .
آنگاه فرشته پيغام آن مؤمن را به سوى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مى برد و مى گويد : اى رسول خدا ! فلانى براى شما سلام فرستاد .
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نيز مى فرمايد : سلام بر او .(7)
امير مؤمنان على عليه السلام (در ضمن سخنانى) مى فرمايد : اُعطي السمع أربعة : النبيّ صلى الله عليه وآله وسلم والجنّة ، والنار ، والحور العين ، فإذا فرغ العبد من صلاته فليصلّ على النبيّ صلى الله عليه وآله وسلم ويسأل اللَّه الجنّة ويستجير باللَّه من النار ، ويسأله أن يزوّجه من الحور العين . اجازه شنيدن (اصوات بندگان) به چهار گروه عطا شده : پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ، بهشت ، دوزخ و حورالعين . بنابراين ، وقتى بنده اى نمازش را به پايان رسانيد بايستى بر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم درود بفرستد و از خداوند بهشت را درخواست نمايد ، و به سوى او از دوزخ پناه برد و از او بخواهد كه با حورالعين تزويج نمايد ؛
زيرا كه هر كس بر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم درود بفرستد ، پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آن را مى شنود و دعا و درخواستش بالا مى رود .
و كسى كه از خدا بهشت را درخواست كند ، بهشت گويد : پروردگارا ! آنچه بنده ات مى خواهد بده !
و كسى كه از دوزخ به خدا پناه ببرد ، دوزخ گويد : پروردگارا ! بنده ات را از آنچه به تو پناه مى آورد ، پناه ده !
و كسى كه از خدا حورالعين بخواهد ، آنها مى گويند : پروردگارا ! آنچه بنده تو مى خواهد ، عطا كن .(8)
724 / 7 - در «تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام» (9) آمده است :
اسماعيل جعفى گويد: من در مسجد الحرام نشسته بودم، امام باقر عليه السلام نيز در گوشه اى از مسجد شرف حضور داشت ، حضرت سر مباركش را بالا گرفت و يك بار به آسمان و بار ديگر به كعبه نگريست، آنگاه اين آيه شريفه را تلاوت فرمود: «سُبْحانَ الَّذي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصى» (10) . «پاك و منزّه است خدايى كه بنده خود (حضرت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم) را در يك شب از مسجدالحرام به مسجد الأقصى برد».
حضرت آن را سه مرتبه تكرار نموده ، آنگاه رو به من كرد و فرمود :
اى عراقى ! مردم عراق در مورد اين آيه شريفه چه نظرى دارند ؟
عرض كردم : آنها مى گويند : پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم شبانه از مسجدالحرام به طرف بيت المقدّس سير كرد .
حضرت فرمود : چنين نيست كه آنها مى گويند ، وليكن از «اين» به «آن» سير كرد - و با دست مباركش به سوى آسمان اشاره كردند(11) - و فرمود : ما بين آن دو حرم است .
امام باقر عليه السلام در ادامه سخن زيباى خودشان فرمود :
هنگامى كه در اين سير رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به سدرة المنتهى رسيد جبرئيل به جاى خود ماند . رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود : اى جبرئيل ! آيا در همچو موضعى مرا تنها مى گذارى ؟ جبرئيل گفت : تقدّم أمامك، فواللَّه لقد بلغت مبلغاً لم يبلغه خلق من خلق اللَّه قبلك. شما به پيش رويد ، به خدا سوگند ! همانا شما به مكان و مقامى رسيده اى كه هيچ آفريده اى از آفريدگان خدا پيش از شما به آن مقام نرسيده است .
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود : در اين هنگام من با ديده دل ، نور پروردگارم را ديدم و ميان من و حضرت حق «سبحه» ؛ منزّه بودن او از مكان و رؤيت ، حائل و مانع شد .
راوى گويد : عرض كردم : فدايت گردم ، سبحه يعنى چه ؟
امام باقر عليه السلام با صورت مباركش به طرف زمين و با دست مباركش به سوى آسمان اشاره كرده و مى فرمود : جلال ربّي ، جلال ربّي ، جلال ربّي . شكوه و جلال پروردگارم ؛ شكوه و جلال پروردگارم ؛ شكوه و جلال پروردگارم .
آنگاه حضرتش سخن خود را چنين ادامه داد : حضرت حق به پيامبرش فرمود : يا محمّد !
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مى فرمايد : عرض كردم : لبيّك اى پروردگار من !
فرمود : فرشتگان در ملأ اعلى در مورد چه چيزى مجادله و مرافعه مى كردند ؟
عرض كردم : پاك و منزّه است پروردگار ! من جز آنچه به من آموختى نمى دانم .
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مى فرمايد : خداى متعال دست قدرت خويش را ميان سينه من قرار داد و من خنكى و سردى آن را ميان دو كتف خود احساس كردم .
حضرت مى فرمايد : در اين حال ، هيچ موضوع از گذشته و مربوط به آينده از من پرسيده نشد جز آنكه همه اينها را دانستم .
خطاب آمد : اى محمّد ! فرشتگان در ملأ اعلى در مورد چه چيزى مجادله و مرافعه مى كردند ؟
عرض كردم : در مورد درجات ، كفّارات و حسنات .
فرمود : اى محمّد ! پيامبرى تو پايان پذيرفته ، خوراك تو (از دنيا) تمام گشته ، وصىّ و جانشين تو كيست ؟
عرض كردم : پروردگارا ! من آفريده هاى تو را امتحان نمودم و در ميان آنها كسى مطيعتر از على عليه السلام پيدا نكردم .
فرمود : اى محمّد ! براى من نيز او چنين است .
عرض كردم : پروردگار ! من آفريده هاى تو را آزمودم و در ميان آنها كسى كه محبّت او نسبت به من شديدتر از علىّ بن ابى طالب عليهما السلام باشد نيافتم . فرمود : و لي يا محمّد ، فبشّره بأنّه راية الهدى ، وإمام أوليائي ، ونور لمن أطاعني ، والكلمة الباقية الّتي ألزمتها المتّقين ، من أحبّه فقد أحبّني ، ومن أبغضه فقد أبغضني ، مع ما أنّي أخصّه بما لم أخصّ به أحداً . اى محمّد ! او براى من نيز چنين است ، پس به او مژده بده كه او پرچم هدايت و امام اولياى من است ، او نورى است براى كسانى كه از من اطاعت مى كنند ، او كلمه باقى مانده اى است كه پرهيزكاران آن را بر خود لازم مى دانند ، كسى كه او را دوست بدارد مرا دوست داشته ، و كسى كه او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته ، با اين حال ويژگى خاصّى بر او قائلم كه كسى را به آن مخصوص ننموده ام .
عرض كردم : پروردگار من ! (منظور) برادرم ، همراهم ، وزير و وارثم است ؟
فرمود : اين امرى است كه در گذشته ، مشيّت من به آن تعلّق گرفته ، او مبتلا مى شود و مردم به او مبتلا مى شوند با اين حال من به او چهار چيز بخشيده ام ، بخشيده ام ، بخشيده ام ، بخشيده ام .
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم اين بفرمود و دست مبارك خود را بست و آن را باز نكرد.(12)
توضيح : منظور از «مسجد الأقصى» همان «بيت المأمور» است ، چرا كه آن ، دورترين مساجد است .
اينكه حضرت مى فرمايد : «نور پروردگارم را ديدم» يعنى با چشم دل عظمت و بزرگى حق تعالى را مشاهده نمودم .
و منظور از «سبحه» منزّه و مقدّس بودن حق تعالى است .
و گذاشتن دست ، كنايه از نهايت لطف و رحمت حق تعالى ، و افاضه علوم و معارف بر سينه شريف اوست .
و خنكى و سردى ، كنايه از راحتى ، سرور و خوشحالى است .
بنابراين ، رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم محلّ نهادن دست رحمت حضرت حق تعالى است و از رحمت است و رحمت از اوست همچنان كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مى فرمايند : «حسين منّي وأنا من حسين » .(13) حسين از من است و من از حسينم .
او از دست رحمت تغذيه كرده ، و در دامن رحمت پرورش يافت و از زبان رحمت شير خورده است ، گوشت و خون او از رحمت روييده و پوستش در ميان دو چشم رحمت و ريحانه رحمت بوده . او در سينه رحمت مى نشست و مركبش شانه رحمت بود و بر پشت رحمت حركت مى كرد و مسيرش با راه رفتن رحمت بود .
او معدن خاصّ براى رحمت ، محل تجمّع اسباب رحمت ، گرد هم آوردنده وسايل رحمت و سرچشمه چشمه هاى رحمت بود .
او مدخل واردين بر رحمت ، چشمه گواراى رحمت ، محل كاشت باغهاى رحمت، ظاهر كننده ميوه هاى رحمت، محل رويش شاخه هاى رحمت، حركت دهنده مواد رحمت و ابرهاى سرازيركننده رحمت بود .
انسانها به سبب او در موضع عفو و رحمت قرار گرفته و وارد دائره گسترده رحمت مى گردند ، و با رحمت بر او لزوميّت رحمتِ گسترده محقّق مى گردد ، چرا كه او رحمت موصوله و رحمت مرحومه است .
725 / 8 - در كتاب «جعفريّات و أشعثيّات» در باب «فضل هديه» مى نويسد : حضرت على عليه السلام فرمود :
روزى هديه اى به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم آوردند و اين در حالى بود كه عدّه اى در نزد آن حضرت حضور داشتند ، به همين جهت حضرت فرمود : شما نيز در اين هديه شريك هستيد .(14)
726 / 9 - عماد الدين طبرى رحمه الله در كتاب «بشارة المصطفى» مى نويسد :
امام رئوف علىّ بن موسى الرضا عليه السلام ، از پدران بزرگوارش عليهم السلام ، از امير مؤمنان على عليه السلام نقل فرموده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود : يا عليّ ! إذا كان يوم القيامة أخذت بحجزة اللَّه عزّوجلّ ، وأخذت أنت بحجزتي وأخذ ولدك بحجزتك، وأخذ شيعة ولدك بحجزتهم، فترى أين يؤمر بنا ؟ اى على ! به هنگام رستاخيز ، من دامان لطف پروردگار را خواهم گرفت ، تو نيز دامان من ، و فرزندان تو دامان تو ، و شيعيان فرزندانت دامان آنها را خواهند گرفت ، آيا فكر مى کنى ما را به كجا دستور مى دهند برويم ؟(15)
727 / 10 - در همان كتاب آمده است : ابوذر غفارى رحمه الله گويد :
روزى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را ديدم كه دست مباركشان را به شانه علىّ بن ابى طالب عليه السلام زده و فرمود : يا عليّ ! من أحبّنا فهو العربي ، ومن أبغضنا فهو العلج ، شيعتنا أهل البيوتات والمعادن والشرف ، ومن كان مولده صحيحاً ، وما على ملّة ابراهيم عليه السلام إلّا نحن وشيعتنا ، وسائر الناس منها برآء ، وإنّ للَّه ملائكة يهدمون سيّئات شيعتنا كما يهدم القوم البنيان . اى على ! هر كه ما را دوست بدارد ، او منسوب به عرب است ، و هر كه ما را دشمن بدارد او بىدين است . شيعيان ما از خانواده و قبيله هاى صحيح النسب و شريف و آنان كه از طريق مشروع متولّد شده اند ، هستند ، و كسى جز ما و شيعيان ما بر دين ابراهيم عليه السلام نبوده ، و ساير مردم از آن دور هستند . همانا خداوند را فرشتگانى است كه گناهان شيعيان ما را - همانند ويران كردن مردم ساختمانهايشان - ويران و نابود مى کنند .(16)
728 / 11 - در كتاب «الثاقب فى المناقب» مى نويسد : سعيد بن مسيّب گويد :
شبى در دوران رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم باران باريد ، بامدادان رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به على عليه السلام فرمود :
برخيز باهم به منطقه عقيق برويم و به زيبايى آب در گودالهاى زمين بنگريم .
على عليه السلام مى فرمايد : رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به دستان من تكيه كرده و حركت كرديم ، هنگامى كه به منطقه عقيق رسيديم نظاره گر صفاى آب در گودالهاى زمين بوديم .
على عليه السلام فرمود : اى رسول خدا ! اگر مرا از شب بر اين سفر باخبر مى نموديد براى شما سفره اى از غذا تهيّه مى كردم .
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود : اى على ! كسى كه ما را به اينجا آورده (خود تدارك ديده و) ما را ضايع نخواهد كرد .
در اين هنگام كه ايستاده بوديم ناگاه ابرى را با رعد و برق بالاى سرمان احساس كرديم كه بر ما سايه افكند ، نزديك ما گرديد تا در برابر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم سفره اى گسترانيد ، در آن سفره ، انارهايى بود كه تا به حال ديدگان همچون انارهايى نديده بودند ، هر انارى سه پوسته داشت ؛ پوسته اى از لؤلؤ ، پوسته اى از نقره و پوسته اى از طلا .
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم رو به من كرده و فرمود : اى على ! بگو : بسم اللَّه و ميل كن ، اين سفره از سفره تو پاكيزه تر و خوشمزه تر است .
ما از انارها را برداشته و آن را شكستيم ، دانه هاى آن سه رنگ بود : دانه اى مانند ياقوت قرمز ، دانه اى مانند لؤلؤ سفيد و دانه اى مانند زمرّد سبز ، طعمش خيلى لذيذ بود ، هنگامى كه از آن ميل كردم به ياد فاطمه همسرم، حسن و حسين عليهم السلام دو فرزندم افتادم ، سه انار براى آنها برداشتم و در آستين خود قرار دادم ، سپس سفره برداشته شد .
آنگاه به سوى خانه به راه افتاديم ، در ميان راه دو نفر از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را ملاقات نموديم ، يكى از آنها گفت : از كجا مى آيى اى رسول خدا !
حضرت فرمود : از منطقه عقيق .
گفت : اگر به ما خبر داده بوديد سفره اى براى شما تهيّه مى ديديم تا غذا ميل بفرماييد .
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود : كسى كه ما را به آنجا برد (خود تدارك ديده و ما را) ضايع نكرده است .
ديگرى گفت : اى اباالحسن ! از شما بوى پاكيزه اى مى شنوم ، آيا آنجا نزد شما طعامى بود ؟!
دست به آستينم بردم تا انارى به او بدهم ، ولى ديدم چيزى نيست ، و از اين جريان غمگين شدم .
هنگامى كه از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم خداحافظى كردم و ايشان به منزلشان تشريف بردند ، و من به در فاطمه عليها السلام نزديك شدم صداى خشخشى از آستينم شنيدم ، نگاه كردم ديدم انارها در آستينم هستند ، وارد منزل شدم ، يكى از انارها را به همسرم فاطمه عليها السلام و دو تاى ديگر را به فرزندانم حسن و حسين عليهما السلام دادم .
سپس حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شرفياب شدم ، وقتى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مرا ديد فرمود : جريان را تو مى گويى يا من بگويم ؟
عرض كردم : اى رسول خدا ! شما بفرماييد ، چرا كه بيان شما شفاى جگر سوخته است .
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم آنچه اتّفاق افتاده بود بيان فرمود .
عرض كردم : اى رسول خدا ! گويا شما با من بوديد .(17)
1) ظاهراً در ضبط اسم اين راوى اشتباهى رخ داده و به نظر مى رسد اسم صحيح او : عمرو بن عوف ليثى است كه از اصحاب امير مؤمنان على عليه السلام بود . مراجعه شود به كتاب «معجم رجال الحديث : 121/13» . 2) كمال الدين : 175/1 ح 33 ، امالى صدوق : 335 ح 2 مجلس 45 ، بحار الأنوار : 256/15 ح 8 ، روضة الواعظين : 64 ، الخرائج : 1067/3 ح 4 . اين حديث را ابن شهراشوب رحمه الله در «مناقب : 23/1» به صورت اختصار نقل كرده است . 3) اين حديث در كتابهاى حديثى يافت نشد ، شايد مراد از شهرت آن ، بخش اوّل حديث است كه در احاديث زيادى نقل شده است . گفتنى است كه بخش اخير حديث در «نهج البلاغه» چنين آمده است : «فإنّا صنائع ربّنا والنّاس بعد صنائع لنا» كه علّامه مجلسى در «بحار الأنوار : 58/33 ضمن ح 8» از «نهج البلاغه» نقل كرده است . و در توقيع شريف از صاحب الأمر (ارواحنا فداه) نيز آمده كه حضرتش فرمودند : «نحن صنائع ربّنا ، والخلق بعد صنائعنا» . اين حديث در ص 57 ضمن ح 714 از همين مجلّد ، نقل گرديد . 4) احتمال دارد كه بگوييم : منظور اين است كه خداى متعال انوار آنان را با مباشرت خويش آفريده ، ولى موجودات ديگر را به سبب و وسيله آنان . بنابراين ، مردم همواره نيازمند آنان هستند و آنان از مردم بى نيازند ، چرا كه آنان به واسطه خداى متعال ، از غير او بى نياز هستند . 5) عدّة الداعى : 90 ، الكافى :139/2 ح 7 ، بحار الأنوار : 14/103 ح 66 و 177/73 ح 19 . علّامه مجلسى رحمه الله اين حديث را در «ج : 108/75 ح 11» از «فقه الرضا عليه السلام» نقل كرده است . 6) عدّة الداعى : 151 ، بحار الأنوار : 22/94 ح 20 ، علّامه مجلسىرحمه الله اين حديث را نيز در ج : 369/22 ح9 ، از تفسير امام عسكرى عليه السلام : 68 ح 35 نقل كرده است . 7) امالى طوسى : 678 ح 16 مجلس 37 ، بحار الأنوار : 181/100 ح 2 . 8) الخصال : 630/2 ضمن حديث أربعمائة ، بحار الأنوار : 108/10 ضمن ح 19/86 1 ح 17 ، و 50/94 ح 14 . نظير اين حديث را شيخ صدوق رحمه الله در »خصال : 202/1 ح 17» نقل كرده است . 9) ظاهراً اشتباهى رخ داده ، چرا كه اين حديث ، در تفسير قمى نقل شده است . 10) سوره إسراء ، آيه 1 . 11) در پاورقى «بحار الأنوار» مى نويسد : منظور حضرت از اين كلام اين است كه: سير پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم منحصر به اين مورد نبوده ، بلكه سير آن حضرت از سوى زمين به سوى آسمان بوده ، بنابراين ، نخست سير آن حضرت به سوى مسجد الأقصى و از آنجا به سوى آسمان بوده است .
[="Blue"]
[/]
[="Indigo"]
[/]
718 / 1 - در كتاب «مناقب ديلمى» آمده است : عمر بن قميت ليثى (1) گويد : از پدرم - كه از صاحبان علم بود - شنيدم كه مى گفت : هنگامى كه ولادت آمنه ، دختر وهب ، مادر گرامى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرا رسيد درهاى آسمان گشوده شد و فرشتگان فرود آمدند و فرشته اى در زمين نماند جز آنكه در موقع ولادت او حاضر گشت ، آنان گرداگرد وجود نازنين او را فرا گرفتند .
موقعى كه آمنه ، پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را زايمان نمود دنيا را نورى فرا گرفت ، فرشتگان در آسمان يكديگر را به آن بشارت مي گفتند ، و همه بتها بر رو واژگون شدند ، و او مي گفت : واى بر قريش ! امين ، راستگو و هدايتگر بر آنها آمد . و كسى از منظور او چيزى نفهميد .
از طرفى ، از خانه خدا صدايى شنيده شد كه (گوينده اى) مي گفت : همينك نورم بر من بازگشت ، همينك زوّار من مى آيند ، و همينك از پليدىها پاك گرديدند .
آنگاه مردم شاهد سه شبانه روز زلزله بودند ، و اين اوّلين نشانه اى بود كه قريش در هنگام ولادت پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وسلم مشاهده نمودند .
719 / 2 - در همان كتاب آمده : ابن عبّاس گويد : از پدرم در مورد ولادت پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه مي گفت :
هنگامى كه عبداللَّه متولّد شد ، در چهره او نورى ديديم كه مانند نور آفتاب مى درخشيد .
پدرم عبدالمطلب گفت : اين نوزاد داراى شأن و مقامى بزرگ است ، در خواب ديدم گويا از بينى او پرنده اى سفيد به پرواز درآمد و به سمت مشرق و مغرب پرواز كرد ، آنگاه بازگشت و در بام كعبه قرار گرفت ، همه قريش به جهت كرنش او به سجده افتادند، در اين ميان كه مردم در عظمت و بزرگى او فكر مى كردند ناگاه آن پرنده تبديل به نورى گشته و ميان آسمان و زمين قرار گرفت، آنگاه نورش ميان مشرق و مغرب را فرا گرفت.
نخستين كسى كه وارد اين نور گرديد نوجوانى از فرزندان ابوطالب عليه السلام بنام على عليه السلام بود ، او را ديدم كه با آن نور اوج مى گيرد و نورش افزايش پيدا مى كند . آنگاه مردم را ديدم كه به دنبال اين نور هستند .
از خواب بيدار شدم ، از كاهنى از طايفه بنى مخزوم از تعبير اين خواب پرسيدم .
گفت : اى عبّاس ! اگر راست گفته باشى ، هر آينه از او (عبداللَّه) فرزندى به عمل خواهد آمد كه مردم شرق و غرب زمين پيرو او خواهند شد و پسر عمويش در اين پيروى سبقت را از همگان خواهد ربود .(2)
720 / 3 - در يك حديث مشهور كه از وجود نازنين پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده ، آمده كه حضرتش فرمود :
أوّل ما خلق اللَّه نوري ، ثمّ فتق منه نور عليّ عليه السلام . فلم نزل نتردّد في النور حتّى وصلنا حجاب العظمة في ثمانين ألف ألف سنة ، ثمّ خلق الخلائق من نورنا ، فنحن صنائع اللَّه والخلق بعد لنا صنائع .
نخستين آفريده اى كه خداى متعال آفريد نور من بود، سپس از نور من ، نور على عليه السلام را جدا ساخت . ما همواره در ميان انوار در رفت و آمد بوديم تا اين كه پس از هشتاد هزار هزار سال به حجاب عظمت الهى رسيديم ، آنگاه خداى متعال موجودات ديگر را از نور ما آفريد. بنابراين ما آفريده و ساخته و پرداخته خدا هستيم و موجودات پس از ما ، ساخته و پرداخته ما هستند .(3)
نويسنده رحمه الله گويد : اينكه مى فرمايد : «مخلوقات پس از ما ، ساخته و پرداخته ما هستند» منظور اين است كه علّت غايى و نهايى آفرينش موجودات آنها (اهل بيت عليهم السلام) هستند .
گواه بر اين امر ، روايت زيباى است كه خداوند متعال خطاب به پيامبر گرامى خويش حضرت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم مى فرمايد :
«لولاك لما خلقت الأفلاك» .
«اگر تو نبودى افلاك را به وجود نمى آوردم» .(4)
721 / 4 - در كتاب «عدّة الداعى» مى نويسد : امام صادق عليه السلام فرمود :
فقر و تنگدستى چنان بر يكى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم چيره شد كه زندگى به سختى مى گذرانيد .
همسرش گفت : اگر نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بروى و وضع زندگانى خود را به آن حضرت توضيح دهى ، آن حضرت كمك مالى مى نمايند .
او با همين فكر به خدمت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مشرّف شد ، ولى پيش از آنكه حاجت خود را ابراز كند ، اين عبارت زيبا را از حضرتش شنيد كه :
من سألنا أعطيناه ، ومن استغنى أعطاه اللَّه .
«هر كس از ما كمكى بخواهد ما به او عطا مى نماييم ، ولى اگر كسى بى نيازى ورزد ، خداى متعال به او عطا خواهد كرد» .
پيش خود گفت : منظور پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم از اين عبارت ، جز من نيستم ، پس به خانه خود برگشته و جريان را براى همسرش بازگو نمود ، همسرش گفت : رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نيز (همانند ما) بشر است (شايد متوجه نشده) ! بار ديگر برو و صريحاً حاجت خود را بيان كن .
آن شخص بار ديگر به خدمت حضرتش شرفياب شد ، هنگامى كه چشمان مبارك رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به او افتاد ، باز فرمود :
«هر كس از ما كمكى بخواهد ما به او عطا مى نماييم ، ولى اگر كسى بى نيازى ورزد ، خداى متعال به او عطا خواهد كرد» .
اين دفعه بدون ابراز حاجتى برگشت ، ولى چون فقر خيلى فشار مى آورد براى سوّمين بار نيز نزد حضرتش مشرّف شده و همان پاسخ را شنيد .
از اين سخن دلنشين پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم قوّت قلب گرفت و برگشت تا خود ، به سراغ كارى برود ، پس تيشه اى را عاريه كرد ، آنگاه به سوى كوهى به راه افتاد و بالا رفت و هيزمهايى را چيد و جمع كرد و به سوى شهر آمد ، آنها را به نيم مدّ از آرد فروخت .
فرداى آن روز نيز به جمع آورى هيزم رفت و هيزم بيشترى جمع كرد و فروخت ، او همچنان كار مى كرد و هيزم جمع مى نمود تا آن كه خودش تيشه اى خريد ، باز به كار مشغول شد و سرمايه جمع كرد تا اينكه دو بچّهشتر و غلامى خريد و روزهاى ديگر به اين كار ادامه داد تا صاحب سرمايه زيادى شده و زندگيش رو به راه شد .
روزى خدمت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم شرفياب شد و جريان آمدنش را نزد آن حضرت و شنيدن آن سخن زيبا را به حضرتش رساند .
پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود : من به تو گفتم : »هر كس از ما كمكى بخواهد ما به او عطا مى نماييم ، ولى اگر كسى بى نيازى ورزد ، خداى متعال به او عطا خواهد كرد» .(5)
722 / 5 - باز در همان كتاب آمده : سلمان فارسى رضوان اللَّه عليه گويد : از محمّد مصطفى پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه مى فرمود :
خداى متعال مى فرمايد : اى بندگان من ! مگر نه اين است كه اگر كسى از شما حوايج بزرگى داشته باشد به او مرحمت نمى كنيد جز آنكه محبوبترين فرد در نزد شما را به سوى شما واسطه نمايد ، شما به واسطه كرامت و شفاعت او حاجتش را بر مى آوريد ؟!
ألا فاعلموا ، أنّ أكرم الخلق عليَّ وأفضلهم لديَّ محمّد صلى الله عليه وآله وسلم وأخوه عليّ عليه السلام ومن بعده الأئمّة الّذين هم الوسائل إليَّ .
آگاه باشيد و بدانيد ! همانا گرامى ترين مردم و برترين آنها نزد من ؛ محمد صلى الله عليه وآله وسلم ، برادرش على عليه السلام و امامان بعد از او هستند ، كسانى كه وسيله رسيدن به سوى من هستند .
آگاه باشيد ! هر كه حاجتى دارد و مى خواهد برآورده شود يا مشكل سختى دامنگيرش شده و ضررى سختى به او خورده مى خواهد ضررش برطرف گردد اگر در اين موارد مرا به محمّد و خاندان پاك و پاكيزه او دعا كند حاجت او را به بهترين وجهى كه عزيزترين كس او برآورده كند ، برآورده مى نمايم .
در اين هنگام ، گروهى از مشركان و منافقان در حالى كه سلمان را به باد تمسخر گرفته بودند گفتند : اى اباعبداللَّه ! چرا از خدا نمى خواهى به شفاعت آنها تو را ثروتمندترين مردم مدينه قرار دهد ؟
سلمان گفت : من از خداوند متعال ، بزرگتر ، سودمندتر و بهتر از همه ملك دنيا را خواستم . من به وسيله آن بزرگواران - كه درود خدا بر آنان باد خواستم كه خداوند بر من زبانى كه گوياى حمد و ثناى خداست ، و دلى كه بر نعمتهاى او سپاسگزار است ، و بدنى كه در برابر بلاها و سختيهاى بزرگ صابر و شكيبا باشد ، عنايت فرمايد ، خداى متعال نيز به درخواست من پاسخ داد و عنايت نمود ، و اين خواسته من ، صد هزار هزار مرتبه از ملك دنيا با همه امكانات و خيراتش بهتر است .(6)
723 / 6 - باز در همان كتاب آمده : جابر گويد : امام صادق عليه السلام فرمود :
فرشته اى از فرشتگان ، از خداوند متعال درخواست نمود كه اجازه شنيدن سخنان بندگان را به او عنايت فرمايد . خداى متعال نيز خواسته او را عطا فرمود .
اين فرشته تا روز قيامت ايستاده و هر مؤمنى كه مى گويد :
«صلّى اللَّه على محمّد وأهل بيته وسلّم» ؛ «درود و سلام خداوند بر محمّد و اهل بيت او عليهم السلام باد» ، اين ملگ مى گويد : و سلام بر تو .
آنگاه فرشته پيغام آن مؤمن را به سوى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مى برد و مى گويد : اى رسول خدا ! فلانى براى شما سلام فرستاد .
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نيز مى فرمايد : سلام بر او .(7)
امير مؤمنان على عليه السلام (در ضمن سخنانى) مى فرمايد :
اُعطي السمع أربعة : النبيّ صلى الله عليه وآله وسلم والجنّة ، والنار ، والحور العين ، فإذا فرغ العبد من صلاته فليصلّ على النبيّ صلى الله عليه وآله وسلم ويسأل اللَّه الجنّة ويستجير باللَّه من النار ، ويسأله أن يزوّجه من الحور العين .
اجازه شنيدن (اصوات بندگان) به چهار گروه عطا شده : پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ، بهشت ، دوزخ و حورالعين .
بنابراين ، وقتى بنده اى نمازش را به پايان رسانيد بايستى بر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم درود بفرستد و از خداوند بهشت را درخواست نمايد ، و به سوى او از دوزخ پناه برد و از او بخواهد كه با حورالعين تزويج نمايد ؛
زيرا كه هر كس بر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم درود بفرستد ، پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آن را مى شنود و دعا و درخواستش بالا مى رود .
و كسى كه از خدا بهشت را درخواست كند ، بهشت گويد : پروردگارا ! آنچه بنده ات مى خواهد بده !
و كسى كه از دوزخ به خدا پناه ببرد ، دوزخ گويد : پروردگارا ! بنده ات را از آنچه به تو پناه مى آورد ، پناه ده !
و كسى كه از خدا حورالعين بخواهد ، آنها مى گويند : پروردگارا ! آنچه بنده تو مى خواهد ، عطا كن .(8)
724 / 7 - در «تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام» (9) آمده است :
اسماعيل جعفى گويد: من در مسجد الحرام نشسته بودم، امام باقر عليه السلام نيز در گوشه اى از مسجد شرف حضور داشت ، حضرت سر مباركش را بالا گرفت و يك بار به آسمان و بار ديگر به كعبه نگريست، آنگاه اين آيه شريفه را تلاوت فرمود:
«سُبْحانَ الَّذي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصى» (10) .
«پاك و منزّه است خدايى كه بنده خود (حضرت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم) را در يك شب از مسجدالحرام به مسجد الأقصى برد».
حضرت آن را سه مرتبه تكرار نموده ، آنگاه رو به من كرد و فرمود :
اى عراقى ! مردم عراق در مورد اين آيه شريفه چه نظرى دارند ؟
عرض كردم : آنها مى گويند : پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم شبانه از مسجدالحرام به طرف بيت المقدّس سير كرد .
حضرت فرمود : چنين نيست كه آنها مى گويند ، وليكن از «اين» به «آن» سير كرد - و با دست مباركش به سوى آسمان اشاره كردند(11) - و فرمود : ما بين آن دو حرم است .
امام باقر عليه السلام در ادامه سخن زيباى خودشان فرمود :
هنگامى كه در اين سير رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به سدرة المنتهى رسيد جبرئيل به جاى خود ماند . رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود : اى جبرئيل ! آيا در همچو موضعى مرا تنها مى گذارى ؟ جبرئيل گفت :
تقدّم أمامك، فواللَّه لقد بلغت مبلغاً لم يبلغه خلق من خلق اللَّه قبلك.
شما به پيش رويد ، به خدا سوگند ! همانا شما به مكان و مقامى رسيده اى كه هيچ آفريده اى از آفريدگان خدا پيش از شما به آن مقام نرسيده است .
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود : در اين هنگام من با ديده دل ، نور پروردگارم را ديدم و ميان من و حضرت حق «سبحه» ؛ منزّه بودن او از مكان و رؤيت ، حائل و مانع شد .
راوى گويد : عرض كردم : فدايت گردم ، سبحه يعنى چه ؟
امام باقر عليه السلام با صورت مباركش به طرف زمين و با دست مباركش به سوى آسمان اشاره كرده و مى فرمود :
جلال ربّي ، جلال ربّي ، جلال ربّي .
شكوه و جلال پروردگارم ؛ شكوه و جلال پروردگارم ؛ شكوه و جلال پروردگارم .
آنگاه حضرتش سخن خود را چنين ادامه داد : حضرت حق به پيامبرش فرمود : يا محمّد !
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مى فرمايد : عرض كردم : لبيّك اى پروردگار من !
فرمود : فرشتگان در ملأ اعلى در مورد چه چيزى مجادله و مرافعه مى كردند ؟
عرض كردم : پاك و منزّه است پروردگار ! من جز آنچه به من آموختى نمى دانم .
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مى فرمايد : خداى متعال دست قدرت خويش را ميان سينه من قرار داد و من خنكى و سردى آن را ميان دو كتف خود احساس كردم .
حضرت مى فرمايد : در اين حال ، هيچ موضوع از گذشته و مربوط به آينده از من پرسيده نشد جز آنكه همه اينها را دانستم .
خطاب آمد : اى محمّد ! فرشتگان در ملأ اعلى در مورد چه چيزى مجادله و مرافعه مى كردند ؟
عرض كردم : در مورد درجات ، كفّارات و حسنات .
فرمود : اى محمّد ! پيامبرى تو پايان پذيرفته ، خوراك تو (از دنيا) تمام گشته ، وصىّ و جانشين تو كيست ؟
عرض كردم : پروردگارا ! من آفريده هاى تو را امتحان نمودم و در ميان آنها كسى مطيعتر از على عليه السلام پيدا نكردم .
فرمود : اى محمّد ! براى من نيز او چنين است .
عرض كردم : پروردگار ! من آفريده هاى تو را آزمودم و در ميان آنها كسى كه محبّت او نسبت به من شديدتر از علىّ بن ابى طالب عليهما السلام باشد نيافتم .
فرمود : و لي يا محمّد ، فبشّره بأنّه راية الهدى ، وإمام أوليائي ، ونور لمن أطاعني ، والكلمة الباقية الّتي ألزمتها المتّقين ، من أحبّه فقد أحبّني ، ومن أبغضه فقد أبغضني ، مع ما أنّي أخصّه بما لم أخصّ به أحداً .
اى محمّد ! او براى من نيز چنين است ، پس به او مژده بده كه او پرچم هدايت و امام اولياى من است ، او نورى است براى كسانى كه از من اطاعت مى كنند ، او كلمه باقى مانده اى است كه پرهيزكاران آن را بر خود لازم مى دانند ، كسى كه او را دوست بدارد مرا دوست داشته ، و كسى كه او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته ، با اين حال ويژگى خاصّى بر او قائلم كه كسى را به آن مخصوص ننموده ام .
عرض كردم : پروردگار من ! (منظور) برادرم ، همراهم ، وزير و وارثم است ؟
فرمود : اين امرى است كه در گذشته ، مشيّت من به آن تعلّق گرفته ، او مبتلا مى شود و مردم به او مبتلا مى شوند با اين حال من به او چهار چيز بخشيده ام ، بخشيده ام ، بخشيده ام ، بخشيده ام .
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم اين بفرمود و دست مبارك خود را بست و آن را باز نكرد.(12)
توضيح : منظور از «مسجد الأقصى» همان «بيت المأمور» است ، چرا كه آن ، دورترين مساجد است .
اينكه حضرت مى فرمايد : «نور پروردگارم را ديدم» يعنى با چشم دل عظمت و بزرگى حق تعالى را مشاهده نمودم .
و منظور از «سبحه» منزّه و مقدّس بودن حق تعالى است .
و گذاشتن دست ، كنايه از نهايت لطف و رحمت حق تعالى ، و افاضه علوم و معارف بر سينه شريف اوست .
و خنكى و سردى ، كنايه از راحتى ، سرور و خوشحالى است .
بنابراين ، رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم محلّ نهادن دست رحمت حضرت حق تعالى است و از رحمت است و رحمت از اوست همچنان كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مى فرمايند :
«حسين منّي وأنا من حسين » .(13)
حسين از من است و من از حسينم .
او از دست رحمت تغذيه كرده ، و در دامن رحمت پرورش يافت و از زبان رحمت شير خورده است ، گوشت و خون او از رحمت روييده و پوستش در ميان دو چشم رحمت و ريحانه رحمت بوده . او در سينه رحمت مى نشست و مركبش شانه رحمت بود و بر پشت رحمت حركت مى كرد و مسيرش با راه رفتن رحمت بود .
او معدن خاصّ براى رحمت ، محل تجمّع اسباب رحمت ، گرد هم آوردنده وسايل رحمت و سرچشمه چشمه هاى رحمت بود .
او مدخل واردين بر رحمت ، چشمه گواراى رحمت ، محل كاشت باغهاى رحمت، ظاهر كننده ميوه هاى رحمت، محل رويش شاخه هاى رحمت، حركت دهنده مواد رحمت و ابرهاى سرازيركننده رحمت بود .
انسانها به سبب او در موضع عفو و رحمت قرار گرفته و وارد دائره گسترده رحمت مى گردند ، و با رحمت بر او لزوميّت رحمتِ گسترده محقّق مى گردد ، چرا كه او رحمت موصوله و رحمت مرحومه است .
725 / 8 - در كتاب «جعفريّات و أشعثيّات» در باب «فضل هديه» مى نويسد : حضرت على عليه السلام فرمود :
روزى هديه اى به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم آوردند و اين در حالى بود كه عدّه اى در نزد آن حضرت حضور داشتند ، به همين جهت حضرت فرمود : شما نيز در اين هديه شريك هستيد .(14)
726 / 9 - عماد الدين طبرى رحمه الله در كتاب «بشارة المصطفى» مى نويسد :
امام رئوف علىّ بن موسى الرضا عليه السلام ، از پدران بزرگوارش عليهم السلام ، از امير مؤمنان على عليه السلام نقل فرموده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود :
يا عليّ ! إذا كان يوم القيامة أخذت بحجزة اللَّه عزّوجلّ ، وأخذت أنت بحجزتي وأخذ ولدك بحجزتك، وأخذ شيعة ولدك بحجزتهم، فترى أين يؤمر بنا ؟
اى على ! به هنگام رستاخيز ، من دامان لطف پروردگار را خواهم گرفت ، تو نيز دامان من ، و فرزندان تو دامان تو ، و شيعيان فرزندانت دامان آنها را خواهند گرفت ، آيا فكر مى کنى ما را به كجا دستور مى دهند برويم ؟(15)
727 / 10 - در همان كتاب آمده است : ابوذر غفارى رحمه الله گويد :
روزى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را ديدم كه دست مباركشان را به شانه علىّ بن ابى طالب عليه السلام زده و فرمود :
يا عليّ ! من أحبّنا فهو العربي ، ومن أبغضنا فهو العلج ، شيعتنا أهل البيوتات والمعادن والشرف ، ومن كان مولده صحيحاً ، وما على ملّة ابراهيم عليه السلام إلّا نحن وشيعتنا ، وسائر الناس منها برآء ، وإنّ للَّه ملائكة يهدمون سيّئات شيعتنا كما يهدم القوم البنيان .
اى على ! هر كه ما را دوست بدارد ، او منسوب به عرب است ، و هر كه ما را دشمن بدارد او بىدين است . شيعيان ما از خانواده و قبيله هاى صحيح النسب و شريف و آنان كه از طريق مشروع متولّد شده اند ، هستند ، و كسى جز ما و شيعيان ما بر دين ابراهيم عليه السلام نبوده ، و ساير مردم از آن دور هستند . همانا خداوند را فرشتگانى است كه گناهان شيعيان ما را - همانند ويران كردن مردم ساختمانهايشان - ويران و نابود مى کنند .(16)
728 / 11 - در كتاب «الثاقب فى المناقب» مى نويسد : سعيد بن مسيّب گويد :
شبى در دوران رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم باران باريد ، بامدادان رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به على عليه السلام فرمود :
برخيز باهم به منطقه عقيق برويم و به زيبايى آب در گودالهاى زمين بنگريم .
على عليه السلام مى فرمايد : رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به دستان من تكيه كرده و حركت كرديم ، هنگامى كه به منطقه عقيق رسيديم نظاره گر صفاى آب در گودالهاى زمين بوديم .
على عليه السلام فرمود : اى رسول خدا ! اگر مرا از شب بر اين سفر باخبر مى نموديد براى شما سفره اى از غذا تهيّه مى كردم .
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود : اى على ! كسى كه ما را به اينجا آورده (خود تدارك ديده و) ما را ضايع نخواهد كرد .
در اين هنگام كه ايستاده بوديم ناگاه ابرى را با رعد و برق بالاى سرمان احساس كرديم كه بر ما سايه افكند ، نزديك ما گرديد تا در برابر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم سفره اى گسترانيد ، در آن سفره ، انارهايى بود كه تا به حال ديدگان همچون انارهايى نديده بودند ، هر انارى سه پوسته داشت ؛ پوسته اى از لؤلؤ ، پوسته اى از نقره و پوسته اى از طلا .
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم رو به من كرده و فرمود : اى على ! بگو : بسم اللَّه و ميل كن ، اين سفره از سفره تو پاكيزه تر و خوشمزه تر است .
ما از انارها را برداشته و آن را شكستيم ، دانه هاى آن سه رنگ بود : دانه اى مانند ياقوت قرمز ، دانه اى مانند لؤلؤ سفيد و دانه اى مانند زمرّد سبز ، طعمش خيلى لذيذ بود ، هنگامى كه از آن ميل كردم به ياد فاطمه همسرم، حسن و حسين عليهم السلام دو فرزندم افتادم ، سه انار براى آنها برداشتم و در آستين خود قرار دادم ، سپس سفره برداشته شد .
آنگاه به سوى خانه به راه افتاديم ، در ميان راه دو نفر از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را ملاقات نموديم ، يكى از آنها گفت : از كجا مى آيى اى رسول خدا !
حضرت فرمود : از منطقه عقيق .
گفت : اگر به ما خبر داده بوديد سفره اى براى شما تهيّه مى ديديم تا غذا ميل بفرماييد .
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود : كسى كه ما را به آنجا برد (خود تدارك ديده و ما را) ضايع نكرده است .
ديگرى گفت : اى اباالحسن ! از شما بوى پاكيزه اى مى شنوم ، آيا آنجا نزد شما طعامى بود ؟!
دست به آستينم بردم تا انارى به او بدهم ، ولى ديدم چيزى نيست ، و از اين جريان غمگين شدم .
هنگامى كه از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم خداحافظى كردم و ايشان به منزلشان تشريف بردند ، و من به در فاطمه عليها السلام نزديك شدم صداى خشخشى از آستينم شنيدم ، نگاه كردم ديدم انارها در آستينم هستند ، وارد منزل شدم ، يكى از انارها را به همسرم فاطمه عليها السلام و دو تاى ديگر را به فرزندانم حسن و حسين عليهما السلام دادم .
سپس حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شرفياب شدم ، وقتى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مرا ديد فرمود : جريان را تو مى گويى يا من بگويم ؟
عرض كردم : اى رسول خدا ! شما بفرماييد ، چرا كه بيان شما شفاى جگر سوخته است .
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم آنچه اتّفاق افتاده بود بيان فرمود .
عرض كردم : اى رسول خدا ! گويا شما با من بوديد .(17)
1) ظاهراً در ضبط اسم اين راوى اشتباهى رخ داده و به نظر مى رسد اسم صحيح او : عمرو بن عوف ليثى است كه از اصحاب امير مؤمنان على عليه السلام بود . مراجعه شود به كتاب «معجم رجال الحديث : 121/13» .
2) كمال الدين : 175/1 ح 33 ، امالى صدوق : 335 ح 2 مجلس 45 ، بحار الأنوار : 256/15 ح 8 ، روضة الواعظين : 64 ، الخرائج : 1067/3 ح 4 . اين حديث را ابن شهراشوب رحمه الله در «مناقب : 23/1» به صورت اختصار نقل كرده است .
3) اين حديث در كتابهاى حديثى يافت نشد ، شايد مراد از شهرت آن ، بخش اوّل حديث است كه در احاديث زيادى نقل شده است .
گفتنى است كه بخش اخير حديث در «نهج البلاغه» چنين آمده است : «فإنّا صنائع ربّنا والنّاس بعد صنائع لنا» كه علّامه مجلسى در «بحار الأنوار : 58/33 ضمن ح 8» از «نهج البلاغه» نقل كرده است .
و در توقيع شريف از صاحب الأمر (ارواحنا فداه) نيز آمده كه حضرتش فرمودند : «نحن صنائع ربّنا ، والخلق بعد صنائعنا» . اين حديث در ص 57 ضمن ح 714 از همين مجلّد ، نقل گرديد .
4) احتمال دارد كه بگوييم : منظور اين است كه خداى متعال انوار آنان را با مباشرت خويش آفريده ، ولى موجودات ديگر را به سبب و وسيله آنان . بنابراين ، مردم همواره نيازمند آنان هستند و آنان از مردم بى نيازند ، چرا كه آنان به واسطه خداى متعال ، از غير او بى نياز هستند .
5) عدّة الداعى : 90 ، الكافى :139/2 ح 7 ، بحار الأنوار : 14/103 ح 66 و 177/73 ح 19 . علّامه مجلسى رحمه الله اين حديث را در «ج : 108/75 ح 11» از «فقه الرضا عليه السلام» نقل كرده است .
6) عدّة الداعى : 151 ، بحار الأنوار : 22/94 ح 20 ، علّامه مجلسىرحمه الله اين حديث را نيز در ج : 369/22 ح9 ، از تفسير امام عسكرى عليه السلام : 68 ح 35 نقل كرده است .
7) امالى طوسى : 678 ح 16 مجلس 37 ، بحار الأنوار : 181/100 ح 2 .
8) الخصال : 630/2 ضمن حديث أربعمائة ، بحار الأنوار : 108/10 ضمن ح 19/86 1 ح 17 ، و 50/94 ح 14 . نظير اين حديث را شيخ صدوق رحمه الله در »خصال : 202/1 ح 17» نقل كرده است .
9) ظاهراً اشتباهى رخ داده ، چرا كه اين حديث ، در تفسير قمى نقل شده است .
10) سوره إسراء ، آيه 1 .
11) در پاورقى «بحار الأنوار» مى نويسد : منظور حضرت از اين كلام اين است كه: سير پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم منحصر به اين مورد نبوده ، بلكه سير آن حضرت از سوى زمين به سوى آسمان بوده ، بنابراين ، نخست سير آن حضرت به سوى مسجد الأقصى و از آنجا به سوى آسمان بوده است .
عشق منی محمد (ص):hamdel::Gol:
[="Indigo"]
[/]
[="Indigo"]
[/]
[="Indigo"]
[/]
[="Indigo"]
[/]
[="Indigo"]
[/]
[="Indigo"]
[/]