این جمعه هم گذشت، تو اما نیامدی. پایانِ سبز قصه دنیا، نیامدی. مانده ست دل اسیر هزاران سؤال تلخ ای پاسخ هر آنچه معمّا، نیامدی. کِز کرده اند پنجره ها در غبار خویش ای آفتاب روشنِ فردا، نیامدی. افسرده دل به دامن تفتیده کویر ای روح آسمانی دریا، نیامدی. ای حسّ پاکِ گم شده روح روزگار زیباترین بهانه دنیا نیامدی. ای از تبار آینه ها، ای حضورسبز ای آخرین ذخیره طاها نیامدی. این جمعه هم گذشت و غزل ناتمام ماند. این است قسمتِ دلِ من، تا نیامدی.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما منتظریم از سفر برگردی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یکروز شبیه رهگذر بر گردی م[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ا کاسه آب و مجمری از اسپند
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما آمده ایم پشت در برگردی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]وقتی سر شب که رفتنت را دیدیم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفتیم نمی شود سحر برگردی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما منتظر تو ایم آقا نکند ی[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ک جمعه غروب بی خبر برگردی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من گوشه نشین کوچه بر گشتم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ای کاش که از همین گذر برگردی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پرواز نمی کنیم از اینجا باید
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در فصل نبود بال و پر بر گردی و [=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]قتش نرسیده است ای مرد ظهور
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]با سیصد و سیزده نفر بر گردی؟!
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]علی اکبر لطیفیان
گر چه عمریست که از دیده نهانی آقا به خدا سبزترین مرد جهانی آقا :Gol: چشم من دوخته بر منظره آمدنت کی ؟ قدم بر سر و چشمم بنشانی آقا :Gol: دلم از خاطره خوب به تنگ آمده است کاش این بار خودت را برسانی آقا :Gol: مطمئنم که تویی, می روی و می آیی کاش این بار بیایی و بمانی آقا :Gol: به من این خسته ترین شاعر عاشق امشب غزلی داغ تر از لب بچشانی آقا :Gol: منتظر می شوم امشب که به نزدیک سحر شعر جان سوز مرا باز, بخوانی آقا :Gol:
چه خوشست من بمیرم به ره ولای مهدی سر و جان بها ندارد که کنم فدای مهدی :Gol: همه نقد هستی خود بدهم به صاحب جان که یکی دقیقه بینم رخ دلگشای مهدی :Gol: نه هوای کعبه دارم نه صفا و مروه خواهم که ندارد این مکان ها به خدا صفای مهدی :Gol: چه کنم چه چاره سازم که دل رمیده من نکند هوای دیگر به جز از هوای مهدی :Gol: من دل شکسته هر دم به امید در نشستم که مگر عیان ببینم رخ دلشگای مهدی :Gol:
هزار قصه شنیدم بهار می آید
بهار با گل و با لاله زار می آید
بهار آمدی اما بهانه آوردی
ز یار ما گل زهرا نشانه آوردی
بهار سلسله ها امید ما مهدی
هلا زخالق گلها خبر چه آوردی
نظری کن که زجا برخیزم من افتاده زپا بر خیرم بشنوم مژده دیدار تو را گر من از باد صبا بر خیزم بهر دیدار تو ای شاه بیا من مسکین گدا بر خیزم تا بر آورده شود حاجت نو سحر از بهر دعا بر خیزم بشنوم زآمدنت گر خبری بی مهابا به خدا بر خیزم پشت در منتظردیدارم برون از خانه بیا برخیزم
درد فراق یوسف زهرا شدید شد یعقوب روزگار دو چشمش سپید شد امید انتظار دل ناامیدها امید هم ز آمدنت ناامید شد از عشق ناله خیزد و از هجر درد و غم غم ناله میکند که فراقت مدید شد بزم وصال مطلبد جان ز عاشقان خوشبخت آن که در ره جانان شهید شد در پیشگاه یوسف زیبای فاطمه صدها هزار یوسف مصری عبید شد از کثرت گناه و خطاهای بی شمار راه وصال من به سرایت بعید شد تا شد غلام حلقه به گوش تو "هاشمی" دنیا و آخرت به حقیقت سعید شد "سید حسین هاشمی نژاد"
:Gol: بسكه پيراهن بدرم تا مگر
بويي از پيراهنش پيدا شود
:Gol: گر برافتد برقع از پيش رخش
زاهد منكر سر غوغا شود
:Gol: گر بيابد عقل بوي زلف او
عقل از لايعقلي رسوا شود
:Gol: از دو عالم فارغ آيد تا ابد
هركه او مشغول اين سودا شود
:Gol: گر كسي پرسد كه پيش روي او
دل چرا شگر نسيم يوسفم پيدا شود
:Gol: هركه نابينا بود بينا شود
بسكه پيراهن بدرم تا مگر
:Gol: بويي از پيراهنش پيدا شود
گر برافتد برقع از پيش رخش
:Gol: زاهد منكر سر غوغا شود
گر بيابد عقل بوي زلف او
:Gol: عقل از لايعقلي رسوا شود
از دو عالم فارغ آيد تا ابد
:Gol: هركه او مشغول اين سودا شود
گر كسي پرسد كه پيش روي او
:Gol: دل چرا شوريده و شيدا شود
تو جوابش بده كه پيش آفتاب
:Gol: ذره سرگردان و ناپروا شودوريده و شيدا شود
تو جوابش بده كه پيش آفتاب
:Gol: ذره سرگردان و ناپروا شود :Gol:
خستگان عشق را ایام درمان خواهد آمد غم مخور آخر طبیب دردمندان خواهد آمد آنقدر از کردگار خویشتن امیدوارم که شفابخش دل امیدواران خواهد آمد دردمندان،مستمندان،بی پناهان را بگوئید مصلح عالم پناه بی پناهان خواهد آمد صبر کن یا فاطمه ای بانوی پهلو شکسته قائمت با شیشه دارو و درمان خواهد آمد
اگر روزي ببينم؛ روي ماهش:Gol: دمي افتد به روي من؛ نگاهش بيفتم روي پايش همچو؛ سرمه:Gol: كشم برديدگانم؛ خاك راهش اگر بينم جمال دلربايش:Gol: كنم جان را نثار خاك پايش نگردد نااميد از درگه او:Gol: گداي دردمند و بي نوايش
خوشا دردی كه درمانش تو باشی خوشا دردی! كه درمانش تو باشی خوشا راهی! كه پایانش تو باشی خوشا چشمی! كه رخسار تو بیند خوشا ملكی! كه سلطانش تو باشی خوشا آن دل! كه دلدارش تو گردی خوشا جانی! كه جانانش تو باشی خوشی و خرمی و كامرانی كسی دارد كه خواهانش تو باشی چه خوش باشد دل امیدواری كه امید دل و جانش تو باشی همه شادی عشرت باشد، ای دوست در آن خانه كه مهمانش تو باشی گل و گلزار خوش آید كسی را كه گلزار و گلستانش تو باشی چه باك آید زكس! آن را كه او را نگهدار و نگهبانش تو باشی مپرس ازكفر و ایمان بی دلی را كه هم كفر و هم ایمانش تو باشی برای آن به ترك جان بگوید دل بیچاره، تا جانش تو باشی " عراقی" طالب درد است دایم به بوی آنكه درمانش تو باشی "فخرالدین عراقی"
بیا كه صبر برایم چه خوب معنا شد در انتظار ظهورت دلم شكیبا شد تمام دفترعمرم سیاه شد اما امید دیدن رویت دوباره پیدا شد چه جمعه ها كه گذشت و نیآمدی آخر دعای منتظرانت حدیث شبها شد چكیده قطره اشكی زدیدگان زان پس فضای سبز نیایش پر از تمنا شد حصار یأس چه زیبا شكست با یادت ولی چگونه بگویم كه عقده ها وا شد هنوز مانده به دل آرزوی دیدارت بیا بیا كه بهارم خزان غمها شد
عمرم تمام گشت ز هجران روی تو ترسم شها به خاك برم آرزوی تو با آن كه روی ماه تو از دیده شد نهان عشاق را همیشه بود دیده سوی تو خورشید چهره ات چو نهان شد زچشم خلق شد روزشان سیاه از این غم چو موی تو دامن پر از ستاره كنم شب ز اشك چشم چون بنگرم به ماه و كنم یاد روی تو گردش به باغ بهرتماشای گل بود گلهای باغ را نبود رنگ و بوی تو همچون مسیح جان به تن مردگان دهد گر بگذرد نسیم سحرگه ز كوی تو تا كی زهجر روی تو سوزیم همچو شمع شبها به یاد روی تو و گفتگوی تو رحمی به حال" شاهد" از پا فتاده كن تا كی به هر دیار كند جستجوی تو
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد بیتو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد بیتو میگویند تعطیل است کار عشقبازی عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد جغد بر ویرانه میخواند به انکار تو اما خاک این ویرانهها بویی از آن گنجینه دارد خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد در هوای عاشقان پر میکشد با بیقراری آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد ناگهان قفل بزرگ تیرگی را میگشاید آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
( قيصر امين پور)
لغزش از پای تا سرم ریزد هم ز دست و ز پا و چشم و زبان
چند در غیبتی و ما مهجور سیری از دست دوستان به گمان
در قنـوت سحــر دعــایم کن
آیه بر دست حیدری تو نیست هیچ چیزی مگر روایت حق
در ظهور تو خلق می بینند در کفت دور کعبه رایت حق
ای قیام تو انتقام حسین
در خروش صدای شمشیرت در طنین نیست جز صدای حسین
تا ابد هم خدای می گرید بس فزون بود دردهای حسین
ای حسین زمان مرا دریاب
این جمعه هم گذشت، تو اما نیامدی.
پایانِ سبز قصه دنیا، نیامدی.
مانده ست دل اسیر هزاران سؤال تلخ
ای پاسخ هر آنچه معمّا، نیامدی.
کِز کرده اند پنجره ها در غبار خویش
ای آفتاب روشنِ فردا، نیامدی.
افسرده دل به دامن تفتیده کویر
ای روح آسمانی دریا، نیامدی.
ای حسّ پاکِ گم شده روح روزگار
زیباترین بهانه دنیا نیامدی.
ای از تبار آینه ها، ای حضورسبز
ای آخرین ذخیره طاها نیامدی.
این جمعه هم گذشت و غزل ناتمام ماند.
این است قسمتِ دلِ من، تا نیامدی.
دل شود امشب شکوفا در زمین
می زند لبخند شادی بر زمین
آسمان ِ دل تبسم می کند
روی ماهت را تجسم می کند
ای مسیح آل پیغمبر سلام
انتهای سوره ی کوثر سلام
ای کتاب راز های مرتضی
یادگار حضرت خیرالنسا
ای صفات تو صفات انبیا
حاصل جمع ِ تمام اولیا
ای قدم هایت صراط المستقیم
حافظ آیات قرآن کریم
ای امام صالحان در روی خاک
اکفیانی اکفیان روحی فداک
السلام ای آفتاب پشت ابر
السلام ای اوج قله ، کوه صبر
السلام ای آخر هر دلخوشی
عاقب از غم تو ما را می کُشی
السلام ای فخر آدم در زمین
یادگار حضرت روح الامین
تو تمام چارده نور مبین
جلوه ی زیبای ربُ العالمین
تو حدیث ناب عترت در زمین
زاده حیدر امیر المومنین
تو همان نوری که از روز ازل
کرد خالق روی ماهت بی بدل
تو سرشت ناب از نسل علی
نور رب در جلوه ی تو منجلی
عمر تو تاریخ ساز عالم است
مبداء آن از رسول خاتم است
ترسم آخر من نبینم روی تو
صورت زهرائی و دلجوی تو
تو کجائی شیعه می خواند تو را
پس نمی گوئی جوابش را چرا
کی می آیی دل تمنایت کند
تا که روزی بوسه بر پایت کند
کی می آیی عقده از دل وا کنم
روضه خوانی پیش تو آقا کنم
کی می آیی کربلا را تاب نیست
در میان خیمه دیگر آب نیست
وای بر طفل رباب و اضطراب
خیمه خیمه جستوی جرعه آب
آب نَبوَد تا که سیرابش کند
جرعه ای نوشاند و خوابش کند
کربلا و یک بیابان اشک و آه
شیرخواره در میان قتلگاه
نام تو آمد در آنجا بر زبان
کی می آیی حضرت صاحب زمان
ای خوش آن روزی فرج برپا شود
با دو دست فاطمه امضا شود
وی از همه حاضرتر ...... از مات سلام الله
ای نور پسندیده ...... وی سرمه هر دیده
احسنت زهی منظر ...... از مات سلام الله
ای صورت روحانی ...... وی رحمت ربانی
بر مومن و بر کافر ...... از مات سلام الله
چون ماه تمام آیی ...... و آنگاه ز بام آیی
ای ماه تو را چاکر ...... از مات سلام الله
ای غایب بر حاضر ...... بر حال همه ناظر
وی بهر همه گوهر ...... از مات سلام الله
ای شاهد بی نقصان ...... وی روح ز تو رقصان
وی مستی تو در صدر ...... از مات سلام الله
وی جوشش می از تو ...... وی شکر نی از تو
و از هر دو تویی خوش تر ...... از مات سلام الله
دیگر ، قرار بی تو ماندن نیست با ما
کی می شود به رؤیت ، چشم یاران ؟
نه من ، که پیش نگاهت ، جهان به خاک افتد
زمین به سجده درآید ، زمان به خاک افتد
دگر تحمل درد فراق ، ممکن نیست
کجاست مرهم این زخم ؛ زخم کاری ما ؟
آقا ! کدام جمعه ، دلت سبز می شود ؟
خون شد دلم ز درد و به درمان نمی رسد
در نگاهش ، ترنمی سبز است
آن که با شوق و شور می آید
دور از چراغ چشم تو ، ما ، مانده ایم و باز
وامانده ، در تداوم این امتداد ها
الا ! ای آفتاب آشنایی !
چنین در پشت ابر غم ، چه پایی ؟
یک فصل ، مانده تا به طلوع نگاه تو
یک فصل مانده است به فرخنده فالی ام
من چنان در دیدنت محوم ، که پندارم
مگر در دیدار با من ، دیر خواهد کرد
داغ هزاران بوسه ، روییده است بردار
شرط نخست عشقبازی ، سر به داریست
تو ، همان جلوه مهری ، که در آفاق وجود
هیچ سر نیست که در آن ، همه سودی تو نیست
تنها گواه پرسه ام در جست و جوی آخرین موعود
از کوچه آیینه ، تا بن بست حیرت ، سیه من بود
دست هایت ، ضریح تمناست
ای فردا !! که روح تو ، با ماست
تو از تبار بهاری ، چگونه بی تو بمانم ؟
شمیم عاطفه داری ، چگونه بی تو بمانم ؟
من در پی امر تو ، دما دم
آماده رزم کافرانم
مهین شهر شعبان بود ارمغان
که شد منتخب ، از شهور جهان
نسیم صبح فروردین عنبر سود می آید
شمیم دلپذیر نافه ، بوی عود می آید
در انتظار مانده ام ... آقا ! چه می شود
در کوچه های شهر بپیچد ، صدای تو ؟
بازآ که دل هنوز به یاد تو دلبر است
جان از دریچه نظرم ، چشم بر در است
بازآ دگر که سیه دیوار انتظار
سوزنده تر ز تابش خورشید محشر است
بازآ ، که باز مردم چشمم ز درد هجر
در موج خیز اشک چو کشتی ، شناور است
بازآ که از فراق تو ی غیب از نظر
دامن ز خون دیده چو دریای گوهر است
ای صبح مهر بخش دل ، از مشرق امید
بنمای رخ که طالعم از شب ، سیاه تر است
زد نقش مهر روی تو بر دل چنان که اشک
آیینه دار چهره ات ای ماه منظر است
ای رفته از برابر یاران " مشفقت "
رویت به هر چه می نگرم در برابر است
در غم هجر رخ ماه تو در سوز و گدازیم
تا به کی زین غم جانکاه بسوزیم و بسازیم
شب هجران تو اخر نشود رخ ننمایی
در همه دهر تو در نازی و ما گرد نیازیم
آید آن روز که در بازکنی پرده گشایی
تا به خاک قدمت جان و سر خوش بیازیم
به اشارت اگرم وعده دیدار دهد یار
تا پس از مرگبه وجد آمده در ساز و نواییم
گر به اندیشه بیاید که پناهی سا به کویت
نه سوی بتکده رو کرده و نه راهی حجازیم
ساقی از آن خم پنهان که ز بیگانه نهان است
باده در ساغر ما ریز که ما محرم رازیم
شعر : امام خمینی (ره)
امشب رسد از سامره بوی گل نر گس
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گلها همه چشمند به سوی گل نر گس
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بگرفته همه خوی به خــــــوی گل نرگس
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]نرگس زده لبخند به روی گل نرگس
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گمگشته در انـــوار الهی کــــــره ی خاک
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]صوت صلوات است که سر برده زافــلاک
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تا دوست زند خنده وتا خصم شود کــــور
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گــــــردیده زمین بر سر گردون طبق نور
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هم سامـــــره سینا شده هم بیت ولا طور
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ریزد عوض گل به زمین با ل وپر حــور
خــورشیدِ رخ مهـــــدی سر زد شب نیمه
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بر چــهره گل انداخـــته لبخند حکیمه
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]روید گل تــــوحید زکــــوه وچمن امشب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یوسف شده از مصر مقیم وطـــــن امشب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یعقـــــوب شنیده است بـوی پیرهن امشب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مهدی زده لبخــــــند به روی حسن امشب
خــــــیزید وبه بینید گلســــتان حسن را
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در دست حسن لا لـــــۀ بستان حسن را
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خـــیزید که از پارۀ دل گــل بفشـا نید
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]وز کـــوثر نـــورآتش دل را بنشا نید
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بر منتظران این خبر خوش برسانید
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کامشب شب قـــدر است همه قــــدر بدانید
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]با نــــور نــوشتند به پیشانی خـــــورشید
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ماهـــــی که جهان منتظـرش بود درخشید
این صــورت توحـــید ویا آیۀ نور است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این قامت طــوباست ویا نخلۀ طوراست
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]داود نبــی را به لب آیا ت زبـوراست
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یا برلب مهدی سخن از روز ظهــور است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گـوش همه بر زمـزمۀ یارب مهدی است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ای منتظران مـژده که امشب شب مهدی است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
تبریک که روشن شده چشم همـــه امشب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
بشکفت به شوق وشعف وزمـــزمه امشب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
گـل از گـل لبخـند بنـی فاطمه امشب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
مــرغان بهشتـی شده آوارۀ مهدی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
گـردند به دور وبــرِِ گهـوارۀ مهدی
مهـدی است که احیاگر قانون حسین است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مهدی است که شمشیرش مد یِِون حسین است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او وارث پیراهـن گلگون حسین است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]والله قسم منتقـم خون حسین است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]برپرچمش این نقش عیان با خط نور است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ای منتظران مژده که هنگام ظهـور است
این یوسف زهراست که سوی وطــن آید
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این ماه دل آراست که در انجــــــــمن آید
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این جان جهان است که اینک به تـن آید
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بر منتظـــــران پاسخ یا بـــن الحسن آید
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خـــیزید حضـــــور پسر فاطمه امشب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]لبیک بگــوئید به مهدی همه امشب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بـــوی نفس حجت ثانــــی عشر آیــد
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ای شب حرکت کن که به زودی سحر آید
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ای صبح بیا تا شب هجــــرا ن به سرآید
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خـورشید بنی فاطمه از کعــبه بر آید
عیسی زفـلک بازآ مــا صبر نداریم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تـــا پشت سر یــار نمـازی بگذاریم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ای احمد ثا نی زحـــرا جلوه گری کن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ای وارث پیغمـبر پیغــامبـری کن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تنها پسرزهــرا مــــارا پــــدری کن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این قــافـلـــۀ گمشده را راهبری کن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در هجر شبان اشک فشان این رمه تاکی؟
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دوران فـراق پسر فــــاطمــــه تاکی؟
اى نـسـیـم سـحـر آرامـگـه یـار كـجـاسـت؟
مـنزلآن مه عاشق كُش عیار كجاست؟
هـرسـر مـوى مـرا با تـو هـزاران كـار اسـت
مـا كـجاییم و ملامتگر بى كار كجاست؟
ساقى و مطرب و مى،جمله مهیاست ولى
عـیش، بى یار مهیا نشود یار كجاست؟
برخيز! كه حجّت خدا مىآيد
رحمت زحريم كبريا مىآيد
بوى گل نرگس از فضا مىآيد



جـــانم به فداي خــاك پايت مهدي
اذنم بده تا كنم صدايت مهدي
عشق تو عجين گشته به جان و دل من
اي جان و دلم شود فدايت مهدي
[=Microsoft Sans Serif]پرتو حسن تو بر اهل نظر معلوم است
[=Microsoft Sans Serif]گرچه در پرده دل راز غمت مكتوم است
[=Microsoft Sans Serif]كه دل منتظران بي تو بسي مغموم است
:Gol:
:Gol:
:Gol:
:Gol:
:Gol:
:Gol:
قلم شد مشـت و جوهر آب دیده؛ به لوح سینـه هجـران کشیـــده
نوشتـم نامــــه ای با آه و زاری؛ برای مـه وشـــی؛ زیبانـــگاری
:Gol:
بنـــام آنکه مهرت در دلم ریخت؛ همو که عشـق تو با جانم آمیخت
سـلام ای دلبــرم ای نازنینــم؛ ســلام ای تاج سر ای مه جبینم
:Gol:
ســلام ای سرو قد ای گلعذارم؛ خبـــر خواهی اگر از حـال زارم
مــلالی نیست جــز درد جدایی؛ کجایــی ای گل نـازم کجایی ؟
:Gol:
نه پنهانــی که پیـدایت نمایـم؛ نـه پیدایــی تماشایت نمایــم؛
همه سوزم همه سوزم ؛ همه سوز به عشقــت ای عزیز عالم افروز
:Gol:
دو چشمم بی رخـت نوری ندارد؛ دل مـن طاقـت دوری نـــدارد
بیـــا از دوریـت آن روزه دارم؛ که بـــر الله اکبــر گوش دارم
:Gol:
دلـم دکان عشق و احتیاج است ؛بیا ای مشتـری جانم حراج است
تو که هفت آسمان را قبله گاهی؛ بهــایش را بــده نیمه نگاهـی
:Gol:
غلط گفتــم خطا رفتــم ببخشا؛ جسورانـه نمــودم نامــه انشاء
تو آن می کن که بر آن میل داری؛ که در هستی تو صاحب اختیاری
:Gol:
کجـا با مــن نگارا کـــار داری؛ تو شاهــی از گدایـی عار داری
ز دل غم نامــه خود تا نوشتــم ؛ببستــم روی آن خوانا نوشتـم
:Gol:
فرستنــده : زمیـن ظلم و باطل ز شهــر آینــه از کشــور دل
خیابـان جنــون بازار غــربت کنــار سـوز نبش دار غــربت
:Gol:
پلاک بـی کسـی از کوچـه درد غریب و خسته و تنها و شبگرد
ولی گیرنده : در صحرای غیبت میــان خیمه عشــق و محبت
:Gol:
رسد نامه به دست شـاه و مولاغ عزیــتز فاطمه مهـــدی زهرا
سحـر برد و دلــم غرق نوا بود؛ که آن نامه رسان باد صبــا بود
:Gol:
به دستش بوسه دادم گفتمش زار جـواب نامـــه ام را زود بــازآر
:Gol:
تعجیل در فرجش صلوات
اى كه عشق تو بود مونس جان و دل ما
وى كه مهر تو عجين گشته در آب و گل ما
دل ما گشته زدورى تو كاشانه غم
تا نيايى بَرِ ما غم نرود از دل ما
مشكلى گشته به ما هجر تو و طعن رقيب
جز به وصلت به خدا حل نشود مشكل ما
شوق ديدار تو ما را دهد اميد حيات
ترسم آخر غم هجر تو شود قاتل ما
تو شبى محفل ما را زرخت روشن كن
اى كه نام تو بود روشنى محفل ما
ما كه در بحر جهان كِشتى سرگردانيم
اى نجى الله ثانى بنما ساحل ما
ما نكِشتيم كه تا جان به فداى تو كنيم
بپذير از كرم اين هديه ناقابل ما
نظر از «خسرو» دلخسته خود باز مگير
اى كه لطف تو بود صبح و مسا شامل ما


(محمّد خسرونژاد «خسرو»)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما منتظریم از سفر برگردی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یکروز شبیه رهگذر بر گردی
م[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ا کاسه آب و مجمری از اسپند
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما آمده ایم پشت در برگردی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]وقتی سر شب که رفتنت را دیدیم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفتیم نمی شود سحر برگردی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما منتظر تو ایم آقا نکند
ی[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ک جمعه غروب بی خبر برگردی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من گوشه نشین کوچه بر گشتم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ای کاش که از همین گذر برگردی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پرواز نمی کنیم از اینجا باید
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در فصل نبود بال و پر بر گردی
و [=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]قتش نرسیده است ای مرد ظهور
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]با سیصد و سیزده نفر بر گردی؟!
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]علی اکبر لطیفیان
گر چه عمریست که از دیده نهانی آقا
به خدا سبزترین مرد جهانی آقا
:Gol:
چشم من دوخته بر منظره آمدنت
کی ؟ قدم بر سر و چشمم بنشانی آقا
:Gol:
دلم از خاطره خوب به تنگ آمده است
کاش این بار خودت را برسانی آقا
:Gol:
مطمئنم که تویی, می روی و می آیی
کاش این بار بیایی و بمانی آقا
:Gol:
به من این خسته ترین شاعر عاشق امشب
غزلی داغ تر از لب بچشانی آقا
:Gol:
منتظر می شوم امشب که به نزدیک سحر
شعر جان سوز مرا باز, بخوانی آقا
:Gol:
«مشفق کاشانی»
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]با یاد یاران صبح وشب طی می شود ایام من
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مستی است کار روزم و سوز است کار شام من
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خون دل واشک بصر مهجوری و سوز سحر
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این جمله با هم سر به سر شرحی است بر آلام من
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ترسم از این است ای صنم ای یار سیمین پیکرم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بنشیند از بهر جفا مرغ اجل بر بام من
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]راه عبورم باز کن گلناز من کم ناز کن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]با خود مرا همراز کن می ریز اندر جام من
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]درهر زمان و هر مکان نام تو دارم بر زبان
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در دفتر عشاق خود بنویس اکنون نام من
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خال لب تو دانه و در دام عشقت من اسیر
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر طعمه ای حسرت کش یک دام همچون دام من
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دست گدایی می زنم بر دامنت ای ذوالنعم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تا با نگاهی بر دلم شاید برآید کام من
چه خوشست من بمیرم به ره ولای مهدی
سر و جان بها ندارد که کنم فدای مهدی
:Gol:
همه نقد هستی خود بدهم به صاحب جان
که یکی دقیقه بینم رخ دلگشای مهدی
:Gol:
نه هوای کعبه دارم نه صفا و مروه خواهم
که ندارد این مکان ها به خدا صفای مهدی
:Gol:
چه کنم چه چاره سازم که دل رمیده من
نکند هوای دیگر به جز از هوای مهدی
:Gol:
من دل شکسته هر دم به امید در نشستم
که مگر عیان ببینم رخ دلشگای مهدی
:Gol:
بهار با گل و با لاله زار می آید
بهار آمدی اما بهانه آوردی
ز یار ما گل زهرا نشانه آوردی
بهار سلسله ها امید ما مهدی
هلا زخالق گلها خبر چه آوردی
نظری کن که زجا برخیزم
من افتاده زپا بر خیرم
بشنوم مژده دیدار تو را
گر من از باد صبا بر خیزم
بهر دیدار تو ای شاه بیا
من مسکین گدا بر خیزم
تا بر آورده شود حاجت نو
سحر از بهر دعا بر خیزم
بشنوم زآمدنت گر خبری
بی مهابا به خدا بر خیزم
پشت در منتظردیدارم
برون از خانه بیا برخیزم
بازم به هوای تو می خونه دلم آقا
بزار زیر پای تو بمونه دلم آقا
دل تو دلم نیست آخه دست خودم نیست
از تو دورم این غصه کم نیست
در به در توکوچه و خیابونم
تنها دنبال یه نشونتم
این شبای جشن ولادت تو
بیشتر از همیشه دیوونتم
بازم چشای بارونی دارم
سر بی سروسامونی دارم
به در می مونه نگاه انتظارم
دل تو دلم نیست آخه دست خودم نیست
از تو دورم این غصه کم نیست
من که درس عاشقی روی عمر پای مکتب شما بلدم
از برای عرض ارادت امشب تا دم در خونه ات اومدم
دارند همه عاشقا یه صدا می گن مهدی
همه آسمونیا با خدا می گن مهدی
شنیدن فایل
پیوست شد
اى نهان ساخته از ديده ما صورت خويش
بدر از پرده غيب آى و نُما طلعت خويش
طاق شد، طاقت ياران بگشا پرده ز رخ
اى نهان ساخته از ديده ما صورت خويش
نه همين چشم به راه تو مسلمانانند
عالمى را نگران كرده اى از غيبت خويش
آمد از غيبت تو، جان به لب منتظران
همه دادند ز كف حوصله و طاقت خويش
بى رُخت بسته به روى همه، درهاى اميد
بگشا بر رخ احباب در از رحمت خويش
شرمساريم و خجالت زده از غفلت خويش
روى دل سوى تو داريم به صد عجز و نياز
جز تو ابزار نداريم به كس حاجت خويش
جز تو ما را نبود ملجأيى اى حجّت حق
باد سوگند تو را بر شرف و عصمت خويش
«دست ما گير كه بيچارگى از حد بگذشت»
بگشا مشكل ما را به يَدِ همّت خويش
هر كس از رنج كسان مى طلبد راحت خويش!
گير با دست خدايى علَم نهضت خويش
تويى آن گوهر يكدانه درياى شرف
كه خداوند جهان خواند ترا حجّت خويش
نگرد خواست در آن آينه تا طلعت خويش
در چنين روز عيان ساخت مهين آيت خويش
شامل حال جهان كرد خدا، رحمت خويش
قرب حق يافت به تحقيق، كسى كو به صفا


با تو پيوست و گسست از دگران الفت خويش
درد فراق یوسف زهرا شدید شد

یعقوب روزگار دو چشمش سپید شد
امید انتظار دل ناامیدها
امید هم ز آمدنت ناامید شد
از عشق ناله خیزد و از هجر درد و غم
غم ناله میکند که فراقت مدید شد
بزم وصال مطلبد جان ز عاشقان
خوشبخت آن که در ره جانان شهید شد
در پیشگاه یوسف زیبای فاطمه
صدها هزار یوسف مصری عبید شد
از کثرت گناه و خطاهای بی شمار
راه وصال من به سرایت بعید شد
تا شد غلام حلقه به گوش تو "هاشمی"
دنیا و آخرت به حقیقت سعید شد
"سید حسین هاشمی نژاد"
گر نسيم يوسفم پيدا شود
هركه نابينا بود بينا شود
بسكه پيراهن بدرم تا مگر
بويي از پيراهنش پيدا شود
:Gol:
گر برافتد برقع از پيش رخش
زاهد منكر سر غوغا شود
:Gol:
گر بيابد عقل بوي زلف او
عقل از لايعقلي رسوا شود
:Gol:
از دو عالم فارغ آيد تا ابد
هركه او مشغول اين سودا شود
:Gol:
گر كسي پرسد كه پيش روي او
دل چرا شگر نسيم يوسفم پيدا شود
:Gol:
هركه نابينا بود بينا شود
بسكه پيراهن بدرم تا مگر
:Gol:
بويي از پيراهنش پيدا شود
گر برافتد برقع از پيش رخش
:Gol:
زاهد منكر سر غوغا شود
گر بيابد عقل بوي زلف او
:Gol:
عقل از لايعقلي رسوا شود
از دو عالم فارغ آيد تا ابد
:Gol:
هركه او مشغول اين سودا شود
گر كسي پرسد كه پيش روي او
:Gol:
دل چرا شوريده و شيدا شود
تو جوابش بده كه پيش آفتاب
:Gol:
ذره سرگردان و ناپروا شودوريده و شيدا شود
تو جوابش بده كه پيش آفتاب
:Gol:
ذره سرگردان و ناپروا شود
:Gol:
بيا اي خورشيد رفته به غروب
بيا اي ناجي از نظرها غيوب
بيا اي فرزند پيامبر نبي
بيا اي همانند نبي عليم و زكي
بيا اي عهده دار اسلام و دين
بيا اي يار و ياور مستضعفين
بيا اي ناجي اسلام و دين
جهان پر شده از ظلم بر مسلمان و دين
بيا اي چشم و اميد دو عالم
بيا و ويران كن كاخ ستمكاران عالم
بيا اي صاحب فضل و كرم
بيا و قدمت روي سرم
بيا اي مهدي صاحب زمان
بيا و ظهور كن در اين زمان
خستگان عشق را ایام درمان خواهد آمد
غم مخور آخر طبیب دردمندان خواهد آمد
آنقدر از کردگار خویشتن امیدوارم
که شفابخش دل امیدواران خواهد آمد
دردمندان،مستمندان،بی پناهان را بگوئید
مصلح عالم پناه بی پناهان خواهد آمد
صبر کن یا فاطمه ای بانوی پهلو شکسته
قائمت با شیشه دارو و درمان خواهد آمد
شهر انتظار ما، خانه خانه مى سوزد
آتشى به پا گشته، زين فراق طولانى
قلب لاله گون ما، اين ميانه مى سوزد
مهر پر فروغ صلح، رخت بسته از عالم
بى تو آرزوهامان، دانه دانه مى سوزد
اى منادى رحمت بانگ آمدن سر ده
گل ستان عدل و داد، بى نشانه مى سوزد
از شراره ظلمت، طفل عشق ما نالان
نغمه هاى حق خواهى، اين زمانه مى سوزد
رونقى فزون دارد، كاخ بت پرستى ها
كعبه وحرم اينك، مخفيانه مى سوزد
ملك دين حق تاراج گشته از تباهى ها
سرو قامت ياران، بى بهانه مى سوزد
گشته همچو افسانه، خال دلرباى تو
چشم خونفشان ما، زين فسانه مى سوزد
ناله، ناله هجران، خلق جملگى حيران
آفتاب شوق ما، غمگنانه مى سوزد
تشنه وصال تو، عاشق جمال تو
پير اشتياق ما، عارفانه مى سوزد
كن ترحمى برما دلبرا نظر فرما
كهكشان شعر ما، بى كرانه مى سوزد
سوز پارسا را بين، درد جانگزا را بين
مرغك نشاط او، بى ترانه مى سوزد

(رحيم كارگر «پارسا»)
پاسخ امام زمان به چشم به راهشان در قالب شعر
مثل هر بار براي تو نوشتم:
دل من خون شد ازين غم، تو كجايي؟
و اي كاش كه اين جمعه بيايي!
دل من تاب ندارد،
همه گویند به انگشت اشاره،
"مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟"
تو کجایی...؟تو کجایی...؟
و تو انگار به قلبم بنويسي:
كه چرا هيچ نگويند
مگر اين رهبر دلسوز، طرفدار ندارد، كه غريب است؟!
و عجيب است
كه پس از قرن و هزاره
هنوزم كه هنوز است
دو چشمش
به راه است
و مگر سيصد و اندي نفر از شيفتگانش
زياد است
كه گويند
به اندازه يك « بدر » علمدار ندارد!
و گويند چرا اين همه مشتاق، ولي او سپهش يار ندارد!
تو خودت! مدعي دوستي و مهر شديدي!
كه به هر شعر جديدي،
ز هجران و غمم ناله سرايي، تو كجايي؟
تو كه يك عمر سرودي «تو كجايي؟» تو كجايي؟؟!
باز گويي كه مگر كاستي اي بُد ز امامت،
ز هدايت،
ز محبت،
ز غمخوارگي و مهر و عطوفت
تو پنداشته اي هيچ كسي دل نگران تو نبوده؟!
چه كسي قلب تو را سوي خداي تو كشانده؟!
چه كسي در پي هر غصه ي تو اشك چكانده؟!
چه كسي دست تو را در پس هر رنج گرفته؟!
چه كسي راه به روي تو گشوده؟!
چه خطرها به دعايم ز كنار تو گذر كرد،
چه زمان ها كه تو غافل شدي و يار به قلب تو نظر كرد...
و تو با چشم و دل بسته فقط گفتي كجايي!؟
و اي كاش بيايي!
هر زمان خواهش دل با نظر يار يكي بود، تو بودي ...
هر زمان بود تفاوت، تو رفتي، تو نماندي.
خواهش نفس شده يار و خدايت،
و همين است كه تاثير نبخشند به دعايت،
و به افاق نبردند صدايت،
و غريب است امامت.
من كه هستم،
تو كجايي؟؟!
تو خودت! كاش بيايي
به خودت كاش بيايي…
براي شركت در ختم قرآن كريم لطفا اينجا را كليك كنيد .
دعــا كـنـیـد رسـد آن زمــان كـه یـار بـیاید
خـزان بـاغ جهــان را ز نـو، بـهار بـیاید
دعــا كـنـیـد، دعـــایی كـه آفتاب درخشان
بـه سرپـرستــی گلـهای روزگار بـیاید
زند به گُرده شب زخم، گام تـوسن عزمش
چو از فراز زمان، مهر شب شكار بیاید
هــزار اخـتـر تـابنـده در سپهـر دو دستش
هــزار مهــر منیرش به كولهبار، بیاید
قـیـامـتـی كند از قـامتش، بیا كه تو گویی
مـعـاد رویـِش انـسـان دریـن دیار بیاید
دمـد بـه گلشن گیتی، بلوغ صبح رهایی
بـهار خنـده زنـد، گل به شاخسار بیاید
اگـر زمـوج پـرآشوب عـشـق، نـوح زمانه
به ساحلی كه مرا باشد، انتظار، بیاید
هـزار اختر نور از فلك ز شوق و ز شادی
بـرا دیـــدن آن یــار گـلـــعـــزار بــیــاید
جمــال را بـنـمـایــد اگـر ز پـرده غـیـبـت
قــرار بــــر دل یـــاران بــیقـــرار بیاید
كتاب عشق گشایید و «ان یكاد» بخوانید
دعــا كنــیـد كـه آن یـار غمگسار بیاید
دمي افتد به روي من؛ نگاهش
بيفتم روي پايش همچو؛ سرمه:Gol:
كشم برديدگانم؛ خاك راهش
اگر بينم جمال دلربايش:Gol:
كنم جان را نثار خاك پايش
نگردد نااميد از درگه او:Gol:
گداي دردمند و بي نوايش
خوشا دردی! كه درمانش تو باشی
خوشا راهی! كه پایانش تو باشی
خوشا چشمی! كه رخسار تو بیند
خوشا ملكی! كه سلطانش تو باشی
خوشا آن دل! كه دلدارش تو گردی
خوشا جانی! كه جانانش تو باشی
خوشی و خرمی و كامرانی
كسی دارد كه خواهانش تو باشی
چه خوش باشد دل امیدواری
كه امید دل و جانش تو باشی
همه شادی عشرت باشد، ای دوست
در آن خانه كه مهمانش تو باشی
گل و گلزار خوش آید كسی را
كه گلزار و گلستانش تو باشی
چه باك آید زكس! آن را كه او را
نگهدار و نگهبانش تو باشی
مپرس ازكفر و ایمان بی دلی را
كه هم كفر و هم ایمانش تو باشی
برای آن به ترك جان بگوید
دل بیچاره، تا جانش تو باشی
" عراقی" طالب درد است دایم
به بوی آنكه درمانش تو باشی
"فخرالدین عراقی"
در انتظار ظهورت دلم شكیبا شد
تمام دفترعمرم سیاه شد اما
امید دیدن رویت دوباره پیدا شد
چه جمعه ها كه گذشت و نیآمدی آخر
دعای منتظرانت حدیث شبها شد
چكیده قطره اشكی زدیدگان زان پس
فضای سبز نیایش پر از تمنا شد
حصار یأس چه زیبا شكست با یادت
ولی چگونه بگویم كه عقده ها وا شد
هنوز مانده به دل آرزوی دیدارت
بیا بیا كه بهارم خزان غمها شد
مرضیه تاجری
تا بکي در پرده ماني ماه من! روشنگري کن
تا کني هر دلبري را عاشق خود، دلبري کن
جلوهاي کن! زهره را چون ذرّه محو خويش گردان
رخ نما و مشتري را بر رخ خود مشتري کن
تا بکي از دوري ماه رخت کوکب شمارم؟
چرخ دين را مهر شو، در آسمان روشنگري کن
شاهباز دين زهر سو ميخورد تيري، خدا را
طاير بشکسته بال دين حق را شهپري کن
قاف تا قاف جهان پر شد زظلم اي حجّت حق!
تکيه زن بر مسند عدل الهي، داوري کن
موج بحر کفر، پهلو ميزند بر ساحل دين
نوح شو، توفان بپا کن! فُلک دين را لنگري کن
تا نداده حق پرستي جاي خود بر بتپرستي
بت شکن شو چون خليل و دفع خوي آزري کن
تا بکي چرخ ستمگر بر مدار ظلم را از بن بر افگن
برق شو! از دشمنان خرمن بسوزان، تندري کند
تا بکي از گوهر دين! از صدف بيرون نيايي؟
ناخدا شو! کشتي دين خدا را رهبري کن
تيغ برکش از نيام و قصد جان دشمنان کن
پاي بر زن بر رکاب و حملههاي حيدري کن
اي همه جانها به لب از هجر رويت چهره بگشا!
وي همه آثار هستي از تو مشتق، مصدري کن
گر هواي ياري او را به سر (پروانه) داري
تا تواني خدمت عشّاق پور عسکري کن
محمد علي مجاهد(پروانه)
عمرم تمام گشت ز هجران روی تو
ترسم شها به خاك برم آرزوی تو
با آن كه روی ماه تو از دیده شد نهان
عشاق را همیشه بود دیده سوی تو
خورشید چهره ات چو نهان شد زچشم خلق
شد روزشان سیاه از این غم چو موی تو
دامن پر از ستاره كنم شب ز اشك چشم
چون بنگرم به ماه و كنم یاد روی تو
گردش به باغ بهرتماشای گل بود
گلهای باغ را نبود رنگ و بوی تو
همچون مسیح جان به تن مردگان دهد
گر بگذرد نسیم سحرگه ز كوی تو
تا كی زهجر روی تو سوزیم همچو شمع
شبها به یاد روی تو و گفتگوی تو
رحمی به حال" شاهد" از پا فتاده كن
تا كی به هر دیار كند جستجوی تو
بیتو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بیتو میگویند تعطیل است کار عشقبازی
عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
جغد بر ویرانه میخواند به انکار تو اما
خاک این ویرانهها بویی از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد
عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد
روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم
ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد
در هوای عاشقان پر میکشد با بیقراری
آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را میگشاید
آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
( قيصر امين پور)