๑★๑ جشن تقـــرب ๑★๑ ویژه نامه عیــد سعیــد قـــربان
تبهای اولیه
[b]content[/b]

خوشا به قربانگاه عشق رفتن
. . .
الهی!
حج درونی ام را به قربانی کردن نفس پایان ده
تا اسماعیل وجودم را که در من به ودیعه نهاده ای,
با همان معصومیت کودکانه به دیدار تو آورم!

باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد
[=arial,helvetica,sans-serif]
گاهی بهشت در دل آتش فراهم است
[=arial,helvetica,sans-serif]
عید قربان، عید تزکیه نفس مبارکباد!
می برند حاجیان برای خدا چارپایی به رسم قربانی
یاد آن ساعتی که ابراهیم ز پسر میگذشت عرفانی
تو ز احساس یک پدر ای دوست در چنین لحظه ای چه میدانی
عشق آنجا چقدر جدّی بود و خدا بود و یار و مهمانی
و منا هم نفس نفس میزد و صفا کرده بود طوفانی
ای تمام وجود ابراهیم تو تو هستی فقط تو جانانی
گوئیا هر چه بر رگش میزد خنجرش کند بود میدانی
سنگها میشکست با خنجر کآمدش آن ندای رحمانی
گوسفندی گرفت و قربان کرد جای شیرین پسر به آسانی
شاید آنجا چنین به او فرمود کردگار کرشمه پنهانی
صبر کن عاشقانه ابراهیم تا ز نسلت بیاید آن فانی
هر چه دارد به عشق خواهد داد عشق و پروانگی و عریانی
و تمام پیمبران رفتند به تماشای آن سرافشانی
سعیشان عاشقانه برپا شد چه منایی و عید قربان
با یاد خدا
نگارا عید قربان است قربانت شوم یا نه ؟ / نگفتی یک دمی آیا که مهمانت شوم یانه ؟
برای طوف کویت جامه احرام بر بستم / گدای دوره گرد گوشه خوانت شوم یا نه ؟