๑۩❀ غم غریبی صادق (ع) ❀۩๑ویژه نامه شهادت امام جعفر صادق علیه السلام

تب‌های اولیه

88 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[h=1]شگفتی‌های آفرینش[/h] دانستنی های علمی از زبان امام صادق علیه السلام

یك جهان در یك جسم
روزى یك نفر نصرانى به محضر مبارك امام جعفرصادق علیه السلام شرفیاب شد و پیرامون تشكیلات و خصوصیّات بدن انسان سؤ ال هائى را مطرح كرد؟امام جعفر صادق علیه السلام در جواب او اظهار داشت :
خداوند متعال بدن انسان را از دوازده قطعه تركیب كرده و آفریده است ، تمام بدن انسان داراى 246 قطعه استخوان ، و 360 رگ مى باشد.
رگ ها جسم انسان را سیراب و تازه نگه مى دارند، استخوان ها جسم را پایدار و ثابت مى دارند، گوشت ها نگه دارنده استخوان ها هستند، و عصب ها پى نگه دارنده گوشت ها مى باشند.

[RIGHT]امام جعفر صادق علیه السلام در جواب او اظهار داشت :

خداوند متعال بدن انسان را از دوازده قطعه تركیب كرده و آفریده است ، تمام بدن انسان داراى 246 قطعه استخوان ، و 360 رگ مى باشد.







[/RIGHT]

سپس امام علیه السلام افزود: خداوند دست هاى انسان را با 82 قطعه استخوان آفریده است ، كه در هر دست 41 قطعه استخوان وجود دارد و در كف دست 35 قطعه ، در مچ دو قطعه ، در بازو یك قطعه ؛ و شانه نیز داراى سه قطعه استخوان مى باشد.
و همچنین هر یك از دو پا داراى 43 قطعه استخوان است ، كه 35 قطعه آن در قدم و دو قطعه در مچ و ساق پا؛ و یك قطعه در ران .
و نشیمن گاه نیز داراى دو قطعه استخوان مى باشد.
و در كمر انسان 18 قطعه استخوان مهره وجود دارد.
و در هر یك از دو طرف پهلو، 9 دنده استخوان است ، كه دو طرف 18 عدد مى باشد.
و در گردن هشت قطعه استخوان مختلف هست .
و در سر تعداد 36 قطعه استخوان وجود دارد.
و در دهان 28 عدد تا 32 قطعه استخوان غیر از فكّ پائین و بالا، موجود است .
و معمولا انسان ها تا سنین بیست سالگى ، 28 عدد دندان دارند؛ ولى از سنین 20 سالگى به بعد تعداد چهار دندان دیگر كه به نام دندان هاى عقل معروف است ، روئیده مى شود.

[h=2]تلخى گوش و شورى آب چشم[/h]
ابن ابى لیلى - كه یكى از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام است - حكایت نماید:
روزى به همراه نعمان كوفى به محضر مبارك آن حضرت وارد شدیم ، حضرت به من فرمود: این شخص كیست ؟
عرض كردم : مردى از اهالى كوفه به نام نعمان مى باشد، كه صاحب راءى و داراى نفوذ كلام است .
حضرت فرمود: آیا همان كسى است كه با راءى و نظریّه خود، چیزها را با یكدیگر قیاس مى كند؟
عرض كردم : بلى .
پس حضرت به او خطاب نمود و فرمود: اى نعمان ! آیا مى توانى سرت را با سایر اعضاء بدن خود قیاس نمائى ؟
نعمان پاسخ داد: خیر.
حضرت فرمود: كار خوبى نمى كنى ، و سپس افزود: آیا مى شناسى كلمه اى را كه اوّلش كفر و آخرش ایمان باشد؟
جواب گفت : خیر.
امام علیه السلام پرسید: آیا نسبت به شورى آب چشم و تلخى مایع چسبناك گوش و رطوبت حلقوم و بى مزّه بودن آب دهان شناختى دارى ؟
اظهار داشت : خیر.
ابن ابى لیلى مى گوید: من به حضور آن حضرت عرضه داشتم : فدایت شوم ، شما خود، پاسخ آن ها را براى ما بیان فرما تا بهره مند گردیم .
بنابراین حضرت صادق علیه السلام در جواب فرمود: همانا خداوند متعال چشم انسان را از پیه و چربى آفریده است ؛ و چنانچه آن مایع شور مزّه ، در آن نمى بود پیه ها زود فاسد مى شد.
و همچنین خاصیّت دیگر آن ، این است كه اگر چیزى در چشم برود به وسیله شورى آب آن نابود مى شود و آسیبى به چشم نمى رسد؛ و خداوند در گوش ، تلخى قرار داد تا آن كه مانع از ورود حشرات و خزندگان به مغز سر انسان باشد.
و بى مزّه بودن آب دهان ، موجب فهمیدن مزّه اشیاء خواهد بود؛ و نیز به وسیله رطوبت حلق به آسانى اخلاط سر و سینه خارج مى گردد.
و امّا آن كلمه اى كه اوّلش كفر و آخرش ایمان مى باشد: جمله « لا إ له إ لاّ اللّه » است ، كه اوّل آن « لا اله » یعنى ؛ هیچ خدائى و خالقى وجود ندارد و آخرش « الاّ اللّه » است ، یعنى ؛ مگر خداى یكتا و بى همتا.

اگر چیزى در چشم برود به وسیله شورى آب آن نابود مى شود و آسیبى به چشم نمى رسد؛ و خداوند در گوش ، تلخى قرار داد تا آن كه مانع از ورود حشرات و خزندگان به مغز سر انسان باشد.و بى مزّه بودن آب دهان ، موجب فهمیدن مزّه اشیاء خواهد بود؛ و نیز به وسیله رطوبت حلق به آسانى اخلاط سر و سینه خارج مى گردد.


[h=2]دوقلوها[/h] مرحوم كلینى در كتاب شریف كافى آورده است :
یكى از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام داراى دو نوزاد دوقلو گردید، همین كه به حضور مبارك آن حضرت شرفیاب شد، پس از تبریك و تهنیت به او فرمود: آیا مى دانى كدام یك از دوقلوها بزرگترند؟
پدر نوزاد در جواب اظهار داشت : آن كه اوّل از شكم مادر خارج و به دنیا آمده است .
حضرت فرمود: خیر، آن كه آخر به دنیا آمده بزرگ تر است ، زیرا مادر در ابتداء به وسیله او؛ و سپس به وسیله آن كه اوّل خارج شده ، آبستن گردیده است .
و چون نطفه اوّلى در ابتداء وارد رحم شده و منعقد گردیده است ، به همین جهت توان خروج از رحم مادر را ندارد، تا آن كه نوزاد بعد از خودش خارج گردد؛ و پس از آن كه راه براى اوّلى باز شد آن وقت مى تواند از رحم مادر خارج و وارد دنیا گردد.
بنابر این ، آن كه نطفه اش اوّل منعقد شده است ، دوّمین نوزاد محسوب مى شود، كه به همین جهت بزرگ تر هم خواهد بود.

[h=2]چگونگى وزش باد[/h]
محمّد بن فُضیل عزرمى حكایت كند:روزى كنار كعبه الهى در حِجر اسماعیل زیر ناودان طلا، در محضر پُر فیض ‍ امام جعفر صادق علیه السلام نشسته بودم .
ناگاه متوّجه شدیم كه دو نفر با یكدیگر در رابطه این كه باد از كجا و چگونه مى وزد نزاع مى كنند، و یكى به دیگرى مى گوید: به خدا قسم ! تو نمى دانى باد از كجا مى وزد.
و چون سر و صداى آن ها بالا گرفت ، امام جعفر صادق علیه السلام به آن كه بیشتر ادّعا مى كرد، خطاب نمود و فرمود: آیا تو خودت مى دانى كه باد از كجا و چگونه مى وزد؟
اظهار داشت : خیر، من نمى دانم ؛ ولیكن از مردم چیزهایى را در این رابطه شنیده ام .

باد، زیر ركن شامى ، در كنار كعبه الهى زندانى است ، وقتى خداوند تبارك و تعالى اراده وزش آن را نماید، مقدارى از آن را آزاد مى سازد. دلیل و علامت آن این است كه همیشه در تابستان و زمستان این ركن شامى متحرّك مى باشد.

محمّد عزرمى در ادامه داستان گوید: من به امام صادق علیه السلام عرض ‍ كردم : یاابن رسول اللّه ! شما خود بیان فرمائید كه باد از كجا و چگونه مى وزد؟
حضرت فرمود: باد، زیر ركن شامى ، در كنار كعبه الهى زندانى است ، وقتى خداوند تبارك و تعالى اراده وزش آن را نماید، مقدارى از آن را آزاد مى سازد.
پس چنانچه آن باد از جنوب كعبه خارج شود، باد از سمت جنوب مى وزد.
ولى اگر از شمال آن خارج گردد، آن را باد شمال گویند.
و اگر از مشرق باشد، آن را باد صبا خوانند.
و امّا چنانچه از مغرب باشد، باد دبورش گویند.
و سپس امام علیه السلام در ادامه فرمایش خود افزود: دلیل و علامت آن این است كه همیشه در تابستان و زمستان این ركن شامى متحرّك مى باشد.

[h=1]استراتژی زیبای امام صادق علیه السلام[/h]
امام جعفربن محمد علیهماالسلام در مواجهه با خلفای جور مخصوصا منصور عباسی دو نوع برخورد داشت که کاملا در مقابل هم بنظر می رسد. «امام گاهی با لحن نرم و بطور ملایم با وی سخن گفته و در مقام تبرئه خویش برآمده و گاهی هم بی آنکه اقرار و اعترافی کند با شدت و تندی با آنان برخورد کرده است.
« امام در عین حالیکه در برخی موارد خیلی ملایم و ملتمسانه صحبت می کند؛ مثلا آنجا که به منصور می فرماید: به خدا سوگند من این کار را نکرده ام و آنرا جایز نمی دانم و به آن عقیده ندارم و در همه حال اطاعت شما را لازم می دانم؛ من پیر شده و ضعیف و ناتوان گشته ام؛ می خواهی مرا در برخی از زندانهایت باز داشت کن تا مرگ من فرا رسد که چندان دور نیست.

حقیقت این برخورد دوگانه آن هم از سوی امام معصوم با منصور چیست؟
وظیفه امروزِ شیعیان امام صادق باید کدام شیوه رفتاری از این دو باشد؟


در مورد دیگر به منصور پیغام می فرستد: اگر دست از اذیت و آزار ما نکشی هر روز پنج نوبت تو را نفرین می کنم. و نظایر این برخوردهای متفاوت...» .
حقیقت این برخورد دوگانه آن هم از سوی امام معصوم با منصور چیست؟ و وظیفه امروزِ شیعیان امام صادق باید کدام شیوه رفتاری از این دو باشد؟ در این مقاله به قدر توان و فرصت به این نکته پرداخته شده است؛ هر چند برای پاسخ این سئوال مجالی بیش از این نیاز است.[1]
الف. اصل تقیه
یکی از اصول مهم عقیدتی شیعه تقیه است. شیخ مفید رحمه الله گوید: «تقیّه، پنهان کردن حق و پوشاندن اعتقاد به حق و پنهانکاری با مخالفان حق و پشتیبانی کردن از آنان در آنچه ضرر دین و دنیا را در پی دارد. هرگاه به «ضرورت تقیّه» ظنّ قوی پیدا کنیم، تقیّه واجب است و هرگاه ندانیم یا ظنّ قوی نداشته باشیم که آشکار گردیدن و نمودن حق ضروری است، تقیّه واجب نیست.(2)

«شیعه در مورد تقیه به ادله چهارگانه استناد دارد. از قرآن به عنوان نمونه: لا یتخذالمومنون الکافرین أولیاء... إلّا أن تتقوا منهم تقه...افراد با ایمان نباید بجای مومنان کافران رادوست و سرپرست خود انتخاب کنند؛و هر کس چنین کند، هیچ رابطه ای با خدا ندارد؛ مگر اینکه از آنها تقیه کنید( و بخاطر هدفهای مهمتری کتمان نمائید).[3] خدای تعالی مطابق این آیه اجازه می دهد که مومنان به هنگام خوف بر جان خود و در مورد تقیه و ترس از شر و آسیب کافران تظاهر به دوستی آنان کنند تا بدین وسیله از خطر برهند... عقل هم بطور قطع حکم می کند که انسان در مواقع خطر تا اندازه که می تواند باید جان و مالش را از خطر نابودی حفظ کند و خویشتن را از مهلکه نیندازد.» [4] امام جعفر صادق علیه السلام چون در فشار سیاسی عجیبی قرار داشتند و زیر ذره بین مأمورین حکومتی بسر می بردند در بسیاری از زمانها مجبور به تقیه می شدند. «تقیه در عصر امام جعفر صادق علیه السلام شروع نشده بلکه در روزگاران پیشتر هم وجود داشته است. حضرت امیرالمومنین علیه السلام بخش اعظم عمر خود را در تقیه گذرانده است.» [5] امام نه تنها عملا خود این سیره را داشتند که به شیعیان نیز توصیه می نمودند تا در برابر دستگاه جور تقیه نمایند. ایشان به یاران سفارش اکید داشتند که نه در گفتار و نه در رفتار عقیده خود را ابراز ننمایند.

امام جعفر صادق علیه السلام چون در فشار سیاسی عجیبی قرار داشتند و زیر ذره بین مأمورین حکومتی بسر می بردند در بسیاری از زمانها مجبور به تقیه می شدند.

«در دوران امامت امام صادق علیه السلام تنها در دهه سوم قرن هجری آزادی نسبی وجود داشت که حتی در همان دهه نیز فعالیت های آن حضرت و شیعیان تحت کنترل بود، اما پیش از آن در دوران امویان و پس از آن به وسیله منصور عباسی شدیدترین فشارها علیه شیعیان اعمال می شد به طوری که جرأت هر گونه ابراز وجودی از آنها سلب شده بود...اصحاب امام به منظور صیانت خود از گزند منصور مجبور بودند به طور کامل تقیه نموده و مواظب باشند تا کوچکترین بی احتیاطی از آنان سر نزند... تأکیدهای مکرر امام صادق علیه السلام بر تقیه خود دلیل آشکاری بر وجود چنین فشار سیاسی بود. خطر هجوم بر شیعه چنان نزدیک بود که امام برای حفظ آنان ترک تقیه را مساوی ترک نماز اعلام فرمود؛ از جمله امام به معلّی بن خُنیس که به دست حاکمان زمان خود کشته شد؛ فرمود: یا معلّی! اکتم امرنا و لا تذعه... ای معلا! اسرار ما را پنهان بدار و آن را به همه کس نگو خداوند کسی را که اسرار ما را پنهان داشته و آن را برملا نسازد، در دنیا عزیز می دارد. به هر حال روایاتی وجود دارد حاکی از این که شدت فشار به قدری بود که حتی شیعیان بدون اعتنا به همدیگر از کنار هم رد می شدند. در روایت دیگری درباره جاسوسان ابوجعفر منصور آمده: منصور در مدینه جاسوسانی داشت و آنها کسانی را که با شیعیان جعفر رفت و آمد داشتند گردن می زدند. [6] با توجه به نقل این روایات در جایی که حکومت وقت به شیعیان بلکه آنان که با شیعیان در ارتباط بودند هر چند خود شیعه نبودند اینگونه در خطر بودند تکلیف رهبر و امام شیعیان روشن است.
ب. عدم تعادل رفتاری خلفای جور با امام

این عدم تعادل روحی بویژه درمورد منصور وارد شده است.«منصور هر چند که به نام خلیفه و سلطان بر سرزمینهای اسلامی پنجه انداخته است ولی خود می داند که صاحب بر حق این مقام، حضرت جعفر صادق علیه السلام است که دارای هر نوع فضیلتی می باشد و نیز می داند که اگر امام جعفر صادق علیه السلام بخواهد برای به دست آوردن حکومت به پا خیزد، او را توان مقاومت و ایستادگی در برابر امام نیست، از این رو می بینیم گاهی از تندگوئی ها و طعنه های امام چشم می پوشد چون نمی خواهد به نزاع و مشاجره ادامه دهد تا سرانجام امام تصمیم به مقاومت و مبارزه جدی بگیرد. اما شدت علاقه منصور به حکومت و سلطنت که چشم او را کور و گوشش را کر کرده بود گاهی او را وا می داشت که نسبت به امام اهانت و اسائه ادب کند و حتی قصد ریختن خون آن حضرت را نماید. بنابراین هنگامی که امام احساس می کرد موقعیت نخستین است حق را به کمال و تمام آشکار می کرد. ولی موقعی که می دید منصور سر مست حکومت و جاه و مقام است برای دفع خطر و پیشگیری از تجاوزات او نرمش نشان می داد.» (7)

پی نوشت ها:
1.صفحاتی از زندگانی امام جعفر صادق علیه السلام، علامه مظفر، ترجمه سید ابراهیم سیدعلوی،انتشارات قلم، چاپ اول، ص189
2.شرح عقائد الصدوق، شیخ مفید، ص 241
3.آیه 28 سوره آل عمران، ترجمه آیت الله مکارم
4.صفحاتی از زندگانی امام صادق، مظفر،ص154 و155
5.همان،ص156
6.حیات فکری و سیاسی امامان شیعه،صص359 و 360
7.صفحاتی از زندگانی امام صادق، مظفر،ص189 و190

[h=1]مرثیه مجسم[/h]
بغضِ غریبی گلوی عالم را می فشارد و سنگینی داغی جان‌سوز بر قلب زمین زخم میزند. ملائک، کوچه پس کوچه های مدینه را در پیِ مرد بی نظیری میگردند که محضرِ مبارکش، منبع فیض آسمانی بود؛ اما چه سود که اینک خوشه های زهرآگینِ کینه منصور، ‌قلب سپیدش را هزارپاره کرده است.
به ستاره ها بگویید دیگر ماه صادقانه شان طلوع نخواهد کرد!
شب های تیره عراق آرام بگیرند که دیگر مأمورین سیاهدلِ عباسی، از دیوارهای خانه ولایت بالا نمی روند و جانشینِ خدا را از سجاده نماز، با سروپای برهنه به دربارِ جور نمی برند!
امشب کوچه های مدینه داغدارند و بقیع، چشم‌انتظار آخرین مسافر خویش است. بقیع، بقعه ای خاموش و تاریک؛ بقیع، آشنایی غریب؛ بقیع، مزار بی چراغ و فانوسی که مظهر مظلومیت هزار و اندی ساله است. در بقیع، روضه لازم نیست، خودش مرثیه مجسم است...

[h=1]آشنای غریب[/h]
پلک می‏گشایی، شیعیانت بر بالین تو نشسته‏اند؛ اما پریشان و ملتهب.
این همه شاگرد و چقدر تنها!
این سهیل بن حسن خراسانی است که می‏گوید: «چرا نشسته‏ای و قیام نمی‏کنی در حالی که صد هزار شیعه در رکاب تو آماده‏اند و برایت شمشیر می‏زنند!؟» چه سؤال تلخی! اما قاطعانه پاسخش می‏دهی: «برخیز و در این تنور بنشین!» رنگ از چهره باخته است. نمی‏پذیرد. التماست می‏کند. رو به هارون مکی می‏فرمایی: «تو برو و میان تنور بنشین!»هارون بی‏تأمل چنین می‏کند. رو به سهیل می‏فرمایی: «از همه اهل خراسان، چند نفر حاضر می‏شوند، کاری را که هارون کرد انجام دهند؟! ما خروج نمی‏کنیم مگر زمانی که حتی پنج مخالف هم در جمع ما نباشد!» و این یعنی چقدر حق تنهاست و تو تنهاتر!
کدام زهر تلخ‏تر بود؟
روزگار منصور، از زهر او تلخ‏تر بود؛ زهری که اینک در جانت نفوذ کرده و چیزی نمانده تا آخرین نفس‏هایت را از تو بگیرد؛ زهری که مرثیه همواره غربت شما خاندان آفتاب در ضلالت‏آباد خاک بود؛ زهری که اندوه یک عمر بی‏بهار زیستن را در تو، خلاصه و جانگداز روایت کرده است. پلک بر هم می‏نهی و میان ضجه‏های شاگردان و یارانت، بر فرشته مرگ سلام می‏دهی....

[h=1]آوایی حزین[/h]
صدای سفر می‏آید. مردی از تبار نور و عرفان، به آوایی حزین، نغمه خداحافظی می‏خواند و کوچه‏های غربت دنیا، زیر گام‏هایش سر خم کرده‏اند تا عبور تمام صداقت را در خویش احساس کنند.
به راستی دوزخ دنیا برای مردان بهشتی، تنگنای سیاه و تاریکی است که جز پریدن مرغ روحشان چاره‏ای دیگر نیست و امشب، امام صداقت و مهرورزی، به بالاترین قله حقیقت قدم می‏گذارد و زهر کینه در جویبار سرخ اندام مبارکش، تلنگری برای پرواز او تا عرش خواهد شد.
امشب، اذان که می‏گویند، گلدسته‏های شهر در سوگش کمر خم می‏کنند تا تعظیم رکوع نماز را دلشکسته‏تر از همیشه زمزمه کنند. چه سنگین است خاموشی شمعی که پروانگان عشق را به دور حریم خویش، عشق‏ورزی می‏آموخت....
بس که از سوز دل پروانه گریانم چو شمع اشک می‏ریزد سحر هر شب به دامانم چو شمع

آه ای بخت‏سیه بگذار یک شب تا سحر بر فراز دوست شمعی بر فروزانم چو شمع

[h=1]

ای ضربان همهء درس ها

[/h]
ای ششمین حجت پروردگار
مذهب شیعه ز شما ماندگار
شیعه اگر به مذهبش عاشق است
به همت ولی خود صادق است
شرح كلام حق به انشای تو
اصول دین رد قدم های تو
دین به سخن های تو تفسیر شد
علم همه پیش تو تحقیر شد
فهم همه شد سخن تازه ات
هیچ كسی نیست در اندازه ات
حوزه به فتوای تو تاسیس شد
عشق به امضای تو تدریس شد
ای متعصب به مرام علی
هم تو مفسر كلام علی
ای حرم خاكی تو عرش ما
قبله توحید كلام شما
پایه گذار مكتب حیدری
شكر خداوند منم جعفری
ای ضربان همهء درس ها
حضرت استاد تصدّق لنا


[/HR]
حسن کردی

[h=1]بهترین معلّم دنیا[/h]
دوران 34 ساله امامت امام جعفرصادق علیه السلام فرصتی طلایی بود تا تشنه کامانِ معارفِ نابِ الهی را از سرچشمه زلال وحی سیراب سازد و در این خلال، برخوردهای آن حضرت با گروه های دگر اندیش سازنده و آموزنده بود. هنگامی که مفضل علیه زندیقی، عتاب آمیز صحبت کرد، آن زندیق نتوانست تعجب خود را پنهان کند و گفت گمان نمی برم شما از حلقه شاگردان جعفر صادق باشید چه این که ایشان رفتاری بس ملایم تر و خوشایندتر از این جوش و خروش شما دارد. آن حضرت که با مخالفان این نوع برخورد کریمانه را دارد، به یقین با اصحاب و شاگردان خاص خویش، رفتاری والاتر از این خواهد داشت. او سال ها بر کرسی درس و منبر پیامبر صلی الله علیه وآله قرار گرفت و هزاران شاگرد را در مکتب خود تربیت کرد.
سلوک علمی این معلّم بزرگ، طی این سی وچند سال، برخورد شایسته یک استاد را با شاگردان خود به زیباترین وجه ترسیم می کند و ما در این مجال کوتاه به چند عنوان مختصر اشاره می کنیم:
[h=2]الف: تشویق و تکریم شاگردان[/h] تاریخ پربار زندگی امام صادق علیه السلام نشان می دهد که آن حضرت، چه در حضور و چه در غیاب یاران و شاگردان شایسته خود، نسبت به آنان، تعبیرات زیبایی دارد که نشانگر تشویقِ آن ها و احترام به آنان است. بعنوان مثال ابان بن تغلب می گوید: از پدرم شنیدم که می گفت: به اتفاق پدرم خدمت امام صادق علیه السلام رسیدیم. همین که نگاه امام به پدرم افتاد، دستور داد بالش برای پدرم نهادند و با پدرم مصافحه و معانقه کرد و به او خوشامد گفت.(1) و یا هشام بن محمدالسائب الکلبی که امام علیه السلام نسبت به او بسیار عنایت داشت به گونه ای که هر گاه بر حضرت وارد می شد، امام صادق علیه السلام او را نزد خود می نشاند و با او با گشاده رویی و نشاط سخن می گفت.(2)

[h=2]ب: اُنس با شاگردان[/h] منظور از انس با شاگردان، مراوده، دید و بازدید و شرکت در مجالس آن ها است. به این معنی که آن حضرت دیدار با ایشان را دوست می داشته و دوری آنان باعث دلتنگی حضرت می شد.

ای ابوحمزه از دیدار شما آرام می شوم. و یا زمانی که عقبة بن خالد، معلی بن خنیس و عثمان بن عمران بر حضرت صادق علیه السلام وارد شدند، حضرت فرمود: خوش آمدید، خوش آمدید؛ ای کسانی که ما را دوست دارند و ما آن ها را دوست داریم. و سپس فرمود: جَعلکم اللّه مَعَنا فی الدُّنیا و آلاخرة

غبسه می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: من از دست مردم مدینه و تنهایی خودم به خدا شکایت می کنم تا این که شما بر ما وارد شوید و از ورود شما شادمان می شوم و ای کاش این طاغیه ـ منصور دوانیقی ـ مرا آزاد می گذاشت که خانه ای بگیرم و در آن سکونت کنم و شما را نیز همراه خود در آن جای دهم.(3) و یا خطاب به ابوحمزه می گفت: إنّی لأستریح اذا رأیتک (4)، ای ابوحمزه از دیدار شما آرام می شوم. و یا زمانی که عقبة بن خالد، معلی بن خنیس و عثمان بن عمران بر حضرت صادق علیه السلام وارد شدند، حضرت فرمود: خوش آمدید، خوش آمدید؛ ای کسانی که ما را دوست دارند و ما آن ها را دوست داریم. و سپس فرمود: جَعلکم اللّه مَعَنا فی الدُّنیا و آلاخرة.(5)

[h=2]ج: میدان دادن برای سخن گفتن[/h] گاهی اصحاب و شاگردان امام صادق علیه السلام در محضر شریف آن امام همام، لب به سخن نمی گشودند؛ نخست به این دلیل که هیبت معنوی امام جرأت سخن گفتن در محضر ایشان را از حاضرین سلب می کرد، دیگر این که سخن گفتن در محضر ایشان را نوعی خلاف نزاکت به حساب می آوردند. در چنین اوضاع و احوالی حضرت خودش دستور به مناظره می دادند و راضی نمی شدند که هیبت ایشان و ادب دوستان، از کسی سلب جرأت نماید. لذا در محفلی که مناظره و گفتگو بود، دیدند حمران بن اعین ساکت است. حضرت سؤال کردند که چرا سخن نمی گویی؟ حمران گفت: سرور من، سوگند یاده کرده ام که در مجلسی که شما حضور دارید به خود اجازه سخن گفتن ندهم. حضرت فرمودند: من به تو اجازه دادم، حال سخن بگو.(6)
[h=2]
د: تقدیر از تلاش های علمی[/h] همه شاگردان آن حضرت در راه حفظ آثار اهل بیت علیهم السلام اهتمام می ورزیدند، اما برخی از آن ها نقش بیشتری داشتند و درست به همین دلیل، امام بر خود لازم دیده است که از تلاش های برجسته و صادقانه آن ها قدردانی نماید. ایشان در حق زرارة و محمد بن مسلم و برید بن معاویة و لیث بختری فرمود: اینان از نجبا هستند و از امنای الهی به شمار می آیند، حلال و حرام خدا را می دانند و اگر اینان نبود آثار نبوت تباه می شد.(7)
جلوه دیگر تقدیر از تلاش های علمی؛ ارجاع مردم به شاگردان خود است که در سیره عملی امام صادق بارها دیده شده است؛ مثلا مردی از شام برای بحث و گفتگو نزد حضرت آمده بود، ایشان آن شخص را به حمران ارجاع داد، آن شخص گفت، من برای مناظره با شخص شما آمده ام نه حمران، حضرت فرمود، اگر بر ایشان ظفر یافتی، گویا بر من غالب شده ای. بعد از ختم مناظره، حضرت از مرد شامی سؤال کرد که حمران را چگونه یافتی؟ گفت: بسیار حاذق و ماهر بود. هر آن چه که پرسیدم، به خوبی جواب گفت.(8)

[h=2]ه : راهنمایی و تذکر[/h] انسان غیر معصوم هر چه دانش داشته باشد و تلاش های علمی صادقانه صورت داده باشد باز هم بی نیاز از منبع فیض نیست که هر از گاهی رو به سوی او آورد و نقاط قوت خود را از زبان او بشنود و بر ضعف های خود وقوف یابد تا در صدد رفع آن ها برآید. امام صادق علیه السلام با هدف توانمندساختن شاگردان، نقاط ضعف و قوت آنان را گوشزد می کرد. به حمران می گفت: در بحث، سخنی را دنبال می کنی و به نتیجه می رسانی. به هشام بن سالم فرمود: می خواهی بحث را دنبال کنی و به نتیجه برسانی اما توانایی نداری. به احول فرمود: در بحث و مناظره قیاس بسیار می آوری و باطل را به باطل جواب می دهی. به قیس فرمود: در گفتگو به حق نزدیک می شوی اما از اخبار و احادیث نبوی فاصله می گیری و حق را به باطل می آمیزی، اما بدان که سخن حق هر چند کم باشد تو را از باطل، بسیار بی نیاز خواهد کرد. به هشام بن حکم فرمود: تو در بحث پیش می روی همین که می خواهی به زمین بخوری دوباره پرواز می کنی و کسی همانند تو باید با مردم سخن بگوید. از لغزش بپرهیز که امداد و شفاعتْ یاریگر تو خواهد بود.(9)

جلوه دیگر تقدیر از تلاش های علمی؛ ارجاع مردم به شاگردان خود است که در سیره عملی امام صادق بارها دیده شده است

[h=2]و: ابراز خشم از اسائه ادب به شاگردان[/h] کسانی از کوفه به محضر شریف حضرت رسیدند و از کسانی چون برید و زرارة و محمد بن مسلم عیب جویی کردند، حضرت به آن ها فرمود: ای گروه عیب جو و هرکس که همفکر شماست! خدا روح شما را پاک نگرداند. شما از کسانی عیب می گویید که امین خدا بر حلال و حرام دین شما هستند. آنان ستارگان شیعیانم هستند، چه زنده باشند چه مرده. اینان یاد پدرم را زنده کرده اند. راوی می گوید: سپس حضرت از شدت ناراحتی گریه کردند و آن گاه اضافه کردند: آنان کسانی هستند که مشمول صلوات و رحمت خداوند می باشند، چه زنده باشند و چه مرده.(10)

[h=2]ز: تأثر از فوت یاران[/h] زمانی که خبر رحلت ابان بن تغلب به حضرت رسید، بر او رحمت فرستاد و سوگند یاد کرد که مرگ ابان دل مرا به درد آورده است.(11) و یا عبدالملک بن اعین شیبانی کوفی، که یکی از یاران باوفا و از شاگردان امام صادق علیه السلام بود. ایشان در مدینه از دنیا رفت، حضرت در حق ایشان دعا کرد: خدایا! او را در روز قیامت جزو ثقل محمد صلی الله علیه وآله قرار ده، چه این که او در نزد ما از بهترین بندگانت بود. سپس با جمعی دیگر به زیارت قبر او رفت و در کنار تربتش بر او رحمت فرستاد.(12)

پی نوشت:
1) رجال نجاشی، ص 8.
2) منتهی الامال، ج 2، ص 179.
3) سفینة البحار، ج 2، ص 21.
4) شاگردان مکتب ائمه، ص 100.
5) تنقیح المقال، ج 2، ص 247.
6) سفینة البحار، ج 1، ص 334.
7) تنقیح المقال، ج 1، ص 165.
Dirol منتهی الامال، ج 2، ص 170.
9) ارشاد مفید، ص 262.
10) تنقیح المقال، ج 1، ص 165.
11) معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 25.
12) جامع الرواة، ج 1، ص 519.

[h=1]سیره سیاسی امام صادق علیه السلام[/h]
از آنجا که عمده فعالیت امام صادق علیه السلام علمی و در عرصه فرهنگ و دانش و تربیت شاگردان در علوم مختلف بوده است بهمین خاطر فقه شیعه به فقه امام جعفر صادق و مذهب شیعه به مذهب جعفری شهرت یافته است؛ شاید این شبهه در اذهان خطور کند که امام صادق علیه السلام با سیاست میانه خوبی نداشتند و از دخالت در امور حکومتی دوری می کردند.و لذا با وجود زمینه های آن و درخواست سیاستمداران بزرگ از ایشان نه خود اقدام به تشکیل حکومت کردند و نه از قیامهای در حال شکل گیری در آن برهه حساس از تاریخ حمایت علنی کردند.
هر چند این دیدگاه موافق نظر سطحی به زندگانی حضرت صادق است و همان چیزی است که در اذهان عموم مردم می باشد اما این تمام واقعیت نیست. «برخلاف تصور عمومی حرکت امام صادق علیه السلام تنها در زمینه های علمی (با تمام وسعت و گستردگی آن) خلاصه نمی شد، بلکه امام فعالیت سیاسی نیز داشت، ولی این بُعد حرکت امام بر بسیاری از گویندگان و نویسندگان پوشیده مانده است.»(1)
رفتار حضرت از طرفی منفعلانه است بدین معنی که ایشان در یرابر حاکمان جور زمان خویش کوتاه آمده و متعرض آنها نمی شدند.از طرفی دیگر در برخی گزارشات امام علیه السلام برخورد جدی تند و جسورانه و کاملا تهاجمی با خلفای جور همچون منصور داشتند .

[h=2]فعالیت های امام صادق علیه السلام در عرصه سیاست[/h] یکی از بزرگترین دلایل فعالیت سیاسی امام صادق علیه السلام تهدیدهای مکرر دستگاه حکومتی است. «شهادت امام جعفر بن محمد علیهماالسلام پس از گذشت دوازده سال از حکومت سیاه منصور عباسی رخ داد و طی این مدت با اینکه امام دور از عراق مرکز حکومت در مدینه می زیست؛ مع ذلک از دست او امان و راحتی نداشت... ابوالقاسم علی بن طاووس طاب ثراه در کناب شریف مهج الدعوات چنین می نویسد: منصور در دوران حکومتش هفت بار امام صادق علیه السلام را نزد خود احضار کرده است گاهی در مدینه و در ربذه به هنگام عزیمت حج و دیگر بار در کوفه و بغداد و در همه این جریانات تصمیم بر قتل امام علیه السلام داشته است.(2)
الف. اعزام نماینده به منظور تبلیغ امامت: امام نمایندگانی به مناطق مختلف می فرستاد. ازآن جمله شخصی از اهل کوفه به نمایندگی از طرف امام به خراسان رفت و مردم را به ولایت او دعوت کرد. جمعی پاسخ مثبت دادند و اطاعت کردند و گروهی سرباز زدند و منکر شدند و دسته ای به عنوان احتیاط و پرهیز از فتنه دست نگه داشتند... در این قضیه، فرستاده ی امام، اهل کوفه و منطقه ی مأموریت خراسان بوده، در حالی که امام در مدینه اقامت داشته است و این وسعت حوزه فعالیت سیاسی امام را نشان می دهد.[3]
ب. منع همکاری یاران و شیعیان با حکومت جور
ج. برخورد لفظی با منصور عباسی
نمونه های این برخوردهای امام در مقابل منصور عباسی درجواب پرسش بعدی آمده است.
سئوالی دیگر مطرح است و آن اینکه سیره امام صادق در مسائل سیاسی روز انفعالی بوده است یا تهاجمی؟ برای جواب این پرسش که در ابتدا مشکل به نظر می رسد باید به رفتار امام در برخورد با حاکمان زمان نگاهی همه جانبه داشت.

[h=2]برخورد بظاهر منفعلانه سیاسی امام[/h] رفتار حضرت از طرفی منفعلانه است بدین معنی که ایشان در یرابر حاکمان جور زمان خویش کوتاه آمده و متعرض آنها نمی شدند. برفرض هم تأییدشان نمی کردند با آنها مخالفت هم نمی نمودند و لااقل سکوت اختیار می کردند. در برخی گزارشات تاریخی نمونه هایی از این نوع برخورد منفعلانه از حضرت به چشم می خورد . در جایی که منصور عباسی امام را بازخواست کرده و متهم به اقدام برعلیه حکومتش می کند که امام این مطلب را رد می کنند. استاد شهید مطهری در این زمینه می گوید:« به طور کلی این مطلب روشن است که امام صادق از نظر تصدی امر حکومت و خلافت خیلی حالت کناره گیری به خود گرفت و هیچ گونه اقدامی که نشانه ای از تمایل امام باشد به این که زعامت را در دست گیرد وجود نداشت. این به چه علت بوده و چه جهتی در کار بوده است؟ البته در این جهت شک نیست که اگر فرض کنیم که زمینه، زمینه مساعدی برای امام بود که اگر اقدام می کرد حکومت را در دست می گرفت اما می بایست اقدام می کرد». (4)

هر چند همین فعالیت های علمی فکری امام بزرگترین مبارزه ریشه ای با مخالفان ولایت اهل بیت و شیعیان بود. « در عین حال (که) امام صادق متعرض امر حکومت و خلافت نشد ولی همه می دانند که امام صادق با خلفا کنار هم نیامد مبارزه مخفی می کرد نوعی جنگ سرد در میان بود

[h=2]برخورد تهاجمی سیاسی امام صادق علیه السلام[/h] از طرفی دیگر در برخی گزارشات امام علیه السلام برخورد جدی تند و جسورانه و کاملا تهاجمی با خلفای جور همچون منصور داشتند . «امام یاران خود را از نزدیکی و همکاری با دربار خلافت باز می داشت. روزی یکی از یاران امام رسید: برخی از ما شیعیان گاهی دچار تنگدستی و سختی معیشت می گردد و به او پیشنهاد می شود که یرای اینها (بنی عباس)خانه بسازد، نهر بکند؛ این کار از نظر شما چگونه است؟ امام فرمود: من دوست ندارم که یرای آنها گرهی بزنم یا در مشکی را ببندم، هرچند در برابر آن پول بسیاری بدهند؛ زیرا کسانی که به ستمگران کمک کنند در روز قیامت در سراپرده ای از آتش قرار داده می شوند تا خدا میان بندگان حکم کند.

امام شیعیان را از ارجاع مرافعه به قضات دستگاه بنی عباس نهی می کرد و احکام صادر شده از محکمه آنها را شرعا لازم الإجرا نمی شمرد. امام به فقیهان و محدثان هشدار می داد که به دستگاه حکومت وابسته نشوند و می فرمود: فقیهان امنای پیامبرانند، اگر دیدید به سلاطین روی آوردند به آنان بدگمان شوید و اطمینان نداشته باشید.»[5]«امام از رفت و آمد به دربار منصور جز در مواردی سرباز می زد و به همین سبب هم از طرف منصور مورد اعتراض قرار می گرفت. چنانچه روزی به آن حضرت گفت: چرا مانند دیگران به دیدار او نمی رود؟ امام در جواب فرمود: لیس لنا ما نخاف من أجله و لا عندک من أمر الأخره...ما کاری نکردیم که به جهت آن از تو بترسیم و از امر آخرت پیش تو چیزی نیست که به آن امیدوار باشیم و این مقام تو در واقع نعمتی نیست که آن را به تو تبریک بگوییم و تو آن را مصیبتی برای خود نمی دانی که تو را دلداری بدهیم پس پیش تو چکار داریم؟ بدینگونه بود که امام نارضایتی خود را نسبت به حکومت او ابراز می داشت چنانچه با توصیه های سیاسی به افراد مانند: ایّاک و مجالسة الملوک. بر تو باد که از همنشینی پادشاهان دوری کنی . یاران خود را نیز ار همنشینی سلاطین برحذر می داشت. و نیز می فرمود: کفارة عمل السلطان. الاحسان إلی الاخوان. کفاره همکاری با سلطان نیکی به برادران است. آن حضرت عالمانی را که به دربار شاهان رفت و آمد داشتند از این کار بیم داده و می فرمود: الفقاء أمناء الرسل... فقیهان امنای پیامبرانند اگر فقیهی را ببینید که پیش سلاطین رفت و آمد دارد او را متهم کنید. روزی منصور از آن حضرت پرسید:یا أباعبدالله! لم خلق الله تعالی الذباب؟ فقال: لیذل به الجبابره. ای اباعبدالله خدا پشه را یرای چه آفریده است؟ فرمود: برای این که دماغ زورگویان را به خاک بمالد.»(6)
از اینها گذشته چنین نباید تصور شود که فعالیت سیاسی امام منحصر در مبارزه مستقیم و قیام مسلحانه بوده باشد تا گفته شود چون امام قیام نکرد و به مبارزه مستقیم با امویان و عباسیان برنخواست پس حضرت کار سیاسی را کنار گذاشته بودند و تنها به کار علمی فرهنگی صرف مشغول بودند هر چند همین فعالیت های علمی فکری امام بزرگترین مبارزه ریشه ای با مخالفان ولایت اهل بیت و شیعیان بود. «در عین حال(که) امام صادق متعرض امر حکومت و خلافت نشد ولی همه می دانند که امام صادق با خلفا کنار هم نیامد مبارزه مخفی می کرد نوعی جنگ سرد در میان بود معایب و مثالب و مظالم خلفا همه به وسیله امام صادق در دنیا پخش شد و لهذا منصور تعبیر عجیبی درباره ایشان دارد. می گوید: هذا الشجی معترض فی الحلق... جعفربن محمد مثل یک استخوان است در گلوی من نه می توانم بیرونش بیاورم و نه می توانم فرویش ببرم؛نه می توانم یک مدرکی از او به دست آوردم کلکش را بکنم و نه می توانم تحملش کنم چون واقعا اطلاع دارم که این مکتب بی طرفی که او انتخاب کرده علیه ما هستند.(7)
اما در پایان جواب این پرسش که علل این برخوردهای سیاسی متناقض با حکومت جور از طرف امام معصوم چه بوده است؟ باید در مقاله ای مجزا بررسی شود.

پی نوشت ها:
1.سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص377، موسسه امام صادق علیه السلام قم،تابستان80
2.صفحاتی از زندگانی امام جعفر صادق علیه السلام، علامه مظفر، ترجمه سید ابراهیم سیدعلوی،انتشارات قلم، چاپ اول، ص167
3.سیره پیشوایان، ص 378
4.سیری در سیره ائمه اطهار علیهم السلام ،مرتضی مطهری،ص124، انتشارات صدرا، چاپ بیست و چهارم
5.سیره پیشوایان، ص 399
6.حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، ص369،انتشارات انصاریان قم چاپ دهم 86
7.سیری در سیره ائمه اطهار علیهم السلام ،مرتضی مطهری،صص139 و140

مغز متفکر
ای گوهر اسرار نهان شیعه
گویا شده ازشما بیان شیعه
این بس که تو را جهانیان می خوانند
مغز متفکر جهان شیعه

غرق غم
جّدا همة عمر پریشان تو بودم
خونین جگر وخسته وگریان تو بودم
من صادق آل توام و در همة عمر
دلسوختة آن لب عطشان تو بودم
هرگاه که قرآن به لبم زمزمه کردم
یاد تو و صوت خوش قرآن تو بودم
گلچین ستم گرپی پرپرشدنم بود
زان بود که من یاس گلستان تو بودم
برخانة من دست ستم چون شرر افکند
در یاد تو و خیمة طفلان تو بودم
آن شب که دل عترت من خون شدو لرزید
من غرق غم شام غریبان تو بودم
با پای پیاده چو مرا خصم دوانید
من یاد رقیه گل بستان تو بودم
منصور چو برکشتن من تیغ برآورد
یاد بدن پاره و عریان تو بودم
ای کاش که درکرب وبلا بودم وآنگاه
درپیش بلایا سپر جان تو بودم
با ناله «وفائی» ز زبان دل من گفت
پیوسته همه عمر در افغان تو بودم

غربت دردآشنا
اگر که ناله برآرم زسینه گریه کنم
به خفتگان بقیع حزینه گریه کنم
به یاد غربت دردآشنای آل علی
شرر گرفته دل وجان وسینه گریه کنم
به موج اشک اگر می زنم صدا ،زهرا
به گوهری که ندارد قرینه گریه کنم
مدینه کشتی دریادلان امیداست
به یاد فاطمه دراین سفینه گریه کنم
همیشه آرزویم ازخدای خود این بود
که یک شبی بنشینم مدینه گریه کنم
زکوچه های بنی هاشمش که یاد کنم
گهی به زینب وگه برسکینه گریه کنم
اگر غریب مدینه مدد کند همه سال
چوشمع سوخته جان درمدینه گریه کنم
زمینه ساز ظهوراست گریه درهجران
سزاست نالم ودراین زمینه گریه کنم
رواست گرکه «وفائی» به غربت زهرا
همیشه ناله برآرم زسینه گریه کنم

محیط ماتم
کسی که درکف او اختیار عالم بود
دلش زجور زمانه محیط ماتم بود
چراغ محفل انسش زاشک شد روشن
کسی که وارث علم نبی اکرم بود
گلی زگلشن سرسبز مصطفی چیدند
که باغ عشق ازاو باصفا و خرّم بود
شبانه خصم زخانه اگرچه اورا بُرد
به پیش دشمن ظالم چو کوه محکم بود
تمام عمر زغمهای مادرش می سوخت
همیشه غُربت زهرا برش مجسم بود
چو گفت قاتل زهرا مغیره بود ،دلش
زغصه های غرق ماتم وغم بود
به گریه گفت «وفائی» که موسی جعفر
زداغ صادق آل علی قدش خم بود

جامۀ عزا
ای شیعیان زغصه همه دیده ترکنید
خیزید وجا مه های عزا را ببر کنید
امشب رئیس مذهب نا دیده بسته است
دراین عزا زخون جگر دیده ترکنید
برسر زنان ز ماتم او ناله ها زنید
زین ماتم عظیم جهان را خبرکنید
با یاد غربت وغم او تا مدینه اش
همراه کاروان دل خود سفر کنید
برتربتش نشسته غبار غم وملال
با چشم دل به قبر غریبش نظر کنید
زین غم که فاطمه زغمش گریه می کند
باشد سزا اگر که گریۀ خود بیشتر کنید
زین درد جانگداز«وفائی» بگو به خلق
دل را چوشمع سوخته ای شعله ورکنید

پورخليل
آتش زهرجفا افتاد تا برپيكرش
پاره پاره شد دل خونين ومحنت پرورش
اي دريغا زهركين شيرازه عمرش گسست
آن كه گُل مي ريخت درعلم و وفا ازدفترش
حاجتي برآتش زهرجفا ديگر نبود
كزغم زهراي اطهر سوخت ازپا تاسرش
ياد كرد از ناله هاي مادر و ديوار و در
تاكه دشمن زد شرارغم به ديوار و درش
گاه بين شعله ها گفتا منم پور خليل
گاه ناله زد بياد ناله هاي مادرش
راز قتل مادرش را چون كه پرسيدند گفت
با غلاف تيغ كينه كرد گلچين پرپرش
گاه ازغمهاي مادر گه زداغ كربلا
شعله ور شدجان او از آتش چشم ترش
ازنماز واز شفاعت گفت با مردم سخن
درميان بستر و روز وداع آخرش
اي «وفائي» هستي از عطر وجودش باصفاست
دست گلچين ستمگر كرد گرچه پرپرش

▪️تسلیت▪️

◾️ آقا تورا چون حیدر کرار بردند
در پیش چشم بچه های زار بردند

تو آن همه شاگرد داری پس کجایند!
آقا چه شد آن شب تورا بی یار بردند؟

▪️امام صادق(ع):
درهای گناه را با استعاذه (پناه بردن به خدا) ببندید و درهای طاعت را با
”بسم الله” گفتن بگشایید.

الدعوات.ص۵۲

▪️امام صادق(ع):

‏‏‏عزای حضرت صادق(ع) امام راهی هاست
امام صدق و صفا، شمع بی پناهی هاست

ششم امام معظّم،رئیس مکتب عشق
شهید حیله منصور در تباهی هاست

ز آفتاب رخش بیشمار سیّاره
به انعکاس٬ شب افروز در سیاهی هاست

اگر که پیرو صادق به هر زمان باشی

چراغ جعفر صادق( ع)سر دوراهی هاست

دوباره عطر بقیع و هوای دل ابری
مزار حضرت صادق٬ مزار ماهی هاست

⚠️ندرزهای امام صادق به ابن جندب

⚜امام صادق عليه السلام⚜

يا ابنَ جُندَبَ‼️ من حَرَّمَ نَفسَهُ كَسبَهُ فَإنَّما يَجمَعُ لِغَيرِهِ؛

➖➖▪️▪️➖➖

➖اى پسر جندب‼️هر كه خود را از دستاورد خويش [كه دست مايه آخرت است] محروم دارد ، آن را براى ديگرى اندوخته است.

تحف العقول

⚠️ندرزهای امام صادق به ابن جندب

⚜امام صادق عليه السلام⚜

شعری که #حاج_امیر_عباسی پیش از نماز جمعه ی این هفته ی تهران بمناسبت شهادت امام صادق ع خواند مورد استقبال نمازگزاران واقع شد:

بر جبین آسمان آثار غم شد آشکار
اشک می ریزند نم نم ابرهای داغدار

در میان سنگها آیینه ای تنها شده
روضه ی تنهایی اش هرگوشه ای برپا شده

غرق باران است هرکس جان او لایق شده ست
باز عالم سوگوار حضرت صادق شده ست

حضرت صادق که جان ما فدای درس او
دانش‌آموزان او هستیم و پای درس او

یادگار مصطفی را قوم سرکَش می کِشند
خانه ی وحی و نبوت را به آتَش می کِشند

باز در چشمم غم مولا مجسم می شود
روضه های مادرش زهرا مجسم می شود

قصه ی تلخ هجوم گرگ ها بر خانه ای
ماجرای شعله و بال و پر پروانه ای

وای من شیخ الائمه بی عمامه بی ردا
زنده شد در خاطر من روضه های کربلا

آنچه پیرش کرده داغ کشته ی کرب و بلاست
آنچه دائم پیش چشم اوست شرح روضه هاست

روضه آن پیکر عریان به روی خاک ها
بر سر او زخم ها بر پیکر او چاک ها

بر تن فرزند زهرا رد مرکب مانده است
داغ این بی حرمتی بر جان زینب مانده است

حاصل این روضه ها تنها نه اشک و آه ماست
خون اهل بیت پیغمبر چراغ راه ماست

خون حق نورست و در ظلمت چراغ راه ماست
تا قیامت راه ما از راه خفاشان جداست

راه ما راه علی راه حسین بن علی ست
شاهراه ما درین بیراهه ها امر ولی ست

زور و تزویر و زر و عصیان کجا؟ایمان کجا؟
دین سلمان ها کجا دین ابوسفیان کجا

پیش روی ما بجز آیینه ی اسلام نیست
درد ما رد یا قبول نامه ی بر جام نیست

مرگ بر اسلام آمریکایی و مکر یهود
بشنوید این نعره های مرگ بر آل سعود

مرگ بر لبخندها و بر خیانت های گرگ
بر جنایت های آمریکای شیطان بزرگ

بار دیگر جنگ احزاب است و میدانی خطیر
این سوی میدان علمداریست بیدار و دلیر

شیعه را دشمن شناسی و تبرا باورست
شیعه را اینک کسی از نسل حیدر رهبر است

باز بانام حسین فاطمه, غوغا کنیم
جان خود نذر حریم زینب کبرا کنیم

شام با ویرانه هایش خطبه خوان درد هاست
خاک بحرین و یمن جولان گه نامرد هاست

دیگر از دست علمداری نمی افتد علم
چشم ناپاک حرامی ها نیفتد بر حرم

باز هم یک دجله ی دیگر ، عطش آورده است
کودکانی را که دریا با خودش آورده است

آن طرف در سازمان لال ها خون می خورند
کودکان را این طرف چون حرمله, سر می برند

از غم هم کیش خود داریم می‌میریم ما
آه و صد افسوس مشکی پوش کشمیریم ما

راه ما راه شهیدان، حرف ما حرف امام
جنگ با مستکبرین تا رفع فتنه، یک کلام

فاش می‌گوییم خط قرمز ما فتنه است
فتنه‌ای که قلب مولا قلب امت را شکست

در صفوف ما، به غیر از شور بیداری مباد
در دل ما، جز شمیم و عطر هشیاری مباد

هر که یار فتنه شد، آگاهش از این کار کن
هر که در این راه خوابش برد را بیدار کن

خادمانی که برای میزشان دلواپسند!
پس کجا و کی به درد مردم خود می‌رسند؟!

وای اگر ایمان ما صرف بده بستان شود
باز بیت المال, بیت الحال نااهلان شود

بارالها! تشنه‌گان قدرت از ما نیستند
تشنه‌گان خدمت تو، اهل دنیا نیستند

با جهاد و صبر، آری فتح در دستان ماست
دست شیطان کی مگر بالاتر از دست خداست؟!

راه ما تا روز آخر راه سرخ کربلاست
پس بپاخیزید یاران وقت عاشورای ماست

در میان باد و توفان در میان فتنه ها
شیعه هرگز گم نخواهد کرد راه خویش را

شاعران:
#جواد_شیخ_الاسلامی
#سید_محمد_مهدی_شفیعی
#سعید_تاج_محمدی
#سید_علیرضا_شفیعی
#محمد_رضا_شفیعی

در محضرت اصول صداقت به هم نخورد
جمله که هیچ واو روایت به هم نخورد

ای در خدا فنا شده، بر دیدن شما
هفتاد سال پلک عبادت به هم نخورد

در وقت سر نگونی آن قامت بلند
من مانده ام چگونه قیامت به هم نخورد

آتش زدند و هلهله کردند پس چرا
پلک امام این همه مدت به هم نخورد

آتش گرفت گرچه دری بین کوچه ای
اما شبیه قبل به سرعت به هم نخورد

من مطمئنم این در از آن در، تقیه کرد
حتی اگر که خورد به شدت به هم نخورد

حتی اگر که خورد، نشد محسنی شهید
این بار داستان امامت به هم نخورد

دیوار و سنگ و کوبه ی در هرچه بود که
پهلو و میخ از دو سه قسمت به هم نخورد

#مهدی_رحیمی_زمستان

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
.
یا داغدار روضه ی شَیب الخَضیبی ام
یا بی قرار غصه ی خَد التَریبی ام

در هر کجا به کار می آیم برای اشک
در وقت احتیاج مفاتیح جیبی ام

عاشق همیشه ارث ز معشوق می برد
از غربت تو رنگ گرفته غریبی ام

هر آدمی مناسب کاری ست در جهان
من هم به روضه گریه کنِ بی رقیبی ام

از اینکه او دوبار برایت شهید شد
بین صحابه ی تو به شدت حَبیبی ام

تو مادری روضه ای و من حسینی اش
تو بوی یاسی هستی و من بوی سیبی ام

بعد از غروب فرشچیان سالهای سال
من بی قرار روضه ی اسب نجیبی ام

از منظر امام رضا عاشق توام
در بین روضه های تو یابنَ الشَبیبی ام

#مهدی_رحیمی_زمستان

مذهب نور

کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور می‌رفتم
کاش مانند یار صادقتان
بی‌امان در تنور می‌رفتم

علم عالم در اختیار شماست
جبر در این مسیر حیران است
چشم‌هایت طبیب و... بیمارش
یک جهان جابر بن حیان است

روز و شب را رقم بزن آخر
ماه و خورشید در مُرکّب توست
ملک لاهوت را مراد تویی
آسمان‌ها مرید مذهب توست

قصه تکرار می‌شود یعنی
باز هم در مدینه عاشق نیست
کوچه در کوچه شهر را گشتم
هیچ‌کس با امام، صادق نیست

خواب دیدم که پشت پنجره‌ها
روبروی بقیع گریانم
پابه‌پای کبوتران حرم
در پی آن مزار پنهانم

گریه در گریه با خودم گفتم
جان افلاک پشت پنجره‌هاست
آی مردم! تمام هستی ما
در همین خاک پشت پنجره‌هاست

#سیدحمیدرضا_برقعی

دارد ميان هيئت خود گريه ميكند
با اهل بيت عصمت خود گريه ميكند
با داغ ِ هَتك حرمت خود گريه ميكند
دارد براي غربت خود گريه ميكند

آتش گرفت خانه اش اما سپر نداشت
بين ِچهار هزار نفر يك نفر نداشت

مشعل به دستها وسط خانه ريختند
يك عده بي هوا وسط خانه ريختند
اموالِ خانه را وسط خانه ريختند
جمع ِحسودها وسط خانه ريختند

بين نماز بود و مجالش نداده اند
حتي امان به اهل و عيالش نداده اند

بين هجوم بي خبر و يادِ مادر است
ديوارهاي شعله ور و يادِ مادر است
تنها ميان درد سر و يادِ مادر است
افتاده است پشت در و يادِ مادر است

شكر خدا خميده به ديوار و در نخورد
بال و پرش به تيزي مسمار و در نخورد

اين پير ِسالخورده عصا بر نداشته
آرام تر هنوز عبا بر نداشته
نعلين خويش را به خدا بر نداشته
شيخ ِ حرم عمامه چرا بر نداشته

اورا كشان كشان وسط كوچه ميكِشند
در پيش اين و آن وسط كوچه ميكِشند

اين غُصه را به نام مدينه سند زدند
بر آه آهِ خستگي اش دستِ رد زدند
در كوچه ها چقدر به آقا لگد زدند
ميگفت نام فاطمه و حرف بد زدند

از بس دويده خميده شده،بي رمق شده
اين پير ِمردِ غمزده خيس ِ عرق شده

گيرم خميده در بر انظار رفته است
پاي برهنه از سر بازار رفته است
گيرم به پاي هر قدمش خار رفته است
با دستِ بسته مجلس اغيار رفته است

شكر خدا كه پيرهنش پا نخورده است
در زير چكمه ها دهنش پا نخورده است

#محمد_جواد_پرچمی

کاش می شد بگذارند مُهیا گردد
شبِ او صبح به محرابِ مصلا گردد

شبِ او صبح نشد،نیمه شب او را بردند
تا که با زخمِ زبان آن شبش احیا گردد

شعله بر خانه اش انداخت حرامی تا زود
درِ این خانه به یک ضربه یِ پا وا گردد

درِ آتش زده کم بود بیاُفتد رویَش
باز کم بود که میخی به تَنی جا گردد

پیشِ طفلان پِیِ مَرکب پدر پیری رفت
تا که این کوچه پُر از ناله ی بابا گردد

دو قدم راه نرفته به زمین می اُفتاد
که پُر از زخمِ تنِ خسته ی مولا گردد

فرصتی هیچ ندادند و کشیدند تنش
قبل از آنی که نفس تازه کند پا گردد

گرچه می خورد زمین گرچه کشیدند به خاک
روضه ای خواند غمش باز مُداوا گردد

روضه ی غربتِ پیری که به زانو آمد
به امیدی که گُلِ گُمشده پیدا گردد

پیر مردی به سرِ نعشِ جوانش آمد
شاهدِ کَم شدنش وقت تَقَلا گردد

اِرباً اِربا بدنی دید به دستش فهمید
هرچه کردند نشد تیغِ دگر جا گردد

دشنه و تیغ و تبر دست به دست هم داد
بدنی باز شود مثل معما گردد

دست و پا زد پسری تا پدری جان بدهد
دست و پا زد پسری تا کمری تا گردد

دست انداخت به دورِ بدنش ریخت زمین
دست انداخت دهانش نَفَسش وا گردد

چشم را نیزه گرفته است اگر چشمی بود
کاش می شد نظرش قسمتِ بابا گردد

چند عضو از بدنِ اکبرش آنجا کَم بود
خواهرش بود ولی حلقه یِ نا محرم بود

#حسن_لطفی

پیرمردی که حضرت جبریل
زائر غربت نگاهش بود
کوچه ها را همین که طی می کرد
صد فرشته کنار راهش بود

با ارادت تمامی ارکان
پیش پایش خشوع می کردند
بر قد و قامت کهن سالش
آسمان ها رکوع می کردند

نفَس قدسی پُر اعجازش
مایه ی اعتبار عیسی بود
جانماز «فرشته بارانش»
افتخار تبار عیسی بود

حرف هایش برادر قرآن
سخنش بوی «اِنّما» می داد
از همان مال فاطمیّ خودش
خرجیِ راه کربلا می داد

در و دیوار خانه ی آقا
وقف مرثیه های عاشوراست
به خدا خانه نیست این خانه
این حسینیّه ی بنی الزّهراست

این حسینیّه ای ست که مردم
از حضورش ستاره می گیرند
هر شبِ جمعه بین این خانه
روضه ی شیر خواره می گیرند

از سر بی کسی و بی یاری
در و دیوار خانه یارش شد
بهر غم های مادرش آن قدر
گریه کرد عاقبت دچارش شد

آی مردم! دویدنِ آقا
از نفس های خسته اش پیداست
آی مردم! شکستگی دلش
از صدای شکسته اش پیداست

خوب شد شب شد و تو را بردند
دور تا دور شهر گرداندند
خوب شد در شلوغی این شهر
کوچه کوچه تو را نچرخاندند

گریه کردی و زیر لب گفتی
این تو و ریسمان و این سر من
آه... پیراهنم شده خاکی
آه... افتاده است پیکر من

#علی_اکبر_لطیفیان

عالم ز آه تیره تر از صبح محشر است
خونِ جگر به دیده ي آلِ پیمبر است

شهر مدینه گشته عزاخانه ي وجود
رخت سیاه بر تن زهرا و حیدر است

گفتم چه روی داده که از خاطرم گذشت
امشب شب یتیمی موسی ابن جعفر است

گِریَند بر امام ششم هفت آسمان
در نُه فلک قیامتِ عظمای دیگر است

جسمی که آب شد از جفا زیر خاک رفت
در قلب آب و خاک از این داغ آذر است

خواهی اگر که بوسه زنی بر مزار او
قبرش کنار تربت زهرای اطهر است

آتش زدند خانه او را حرامیان
این اجر خوبی پدر و ارث مادر است

جز تل خاک نیست نشانی از آن مزار
الحق که ننگ آل سعودِ ستمگر است

قامت خمیده،تن شده مانند شمع آب
این شاهد جنایت منصور کافر است

بر او بریز اشک که این گریه نزد حق
با گریه بر حسین ثوابش برابر است

با آنکه بسته است به رویش در بقیع
"میثم" هماره چشم امیدش به این در است

#غلامرضا_سازگار

اي نابترين سرود هستي
معناي تمام حق پرستي
اي رود هميشه جاري عشق
اي علت ماندگاري عشق
اي رونق کار و بار دانش
سرسبز ترين بهار دانش
اي چشمه جاري حقايق
مولاي من اي امام صادق
دست همگان بود فقيرت
ما جمله غلام بو بصيرت
کي از در خود مرا براني
آقاي وفا و مهرباني
آنقدر که خلق و خوت نيکوست
دلبسته توست دشمن و دوست
افسوس که قلب تو شکستند
دستان گره گشات بستند
آن دشمن پست بي اصالت
حرمت ننهاد سن و سالت
بي شال و ابات ظالمانه
مي برد کشان کشان زخانه
دشنام زخصم خود شنيدي
شبها پي مرکبش دويدي
با پاي برهنه بين جاده
خصم تو سوار و تو پياده
گه لعن بني اميه کردي
گه ياد غم رقيه کردي
"یاسررحمانی"

وقتى آن بى صفت از چشم حيا را انداخت
با عزيزِ دل زهرا سَرِ دعوا انداخت

ديد از پيش بنايش به زمين خوردن نيست
تازيانه زد و از پشت عبا را انداخت

حرمت شيخ حرم در وسط كوچه شكست
يكى عمّامه ى آن مرد خدا را انداخت

ذكر يافاطمه بر روى لبش داشت ولى
ضربه ى سيلى آن مرد صدا را انداخت

وسط كوچه كه افتاد صدا زد واى از
نيزه هايى كه شَهِ كرب و بلا را انداخت

يكى انگشت اشاره سوى زن ها مى برد
آه زينب زد و آن بى سر و پا را انداخت

همان امام که احیا نمود مکتب را
بناگداشت به عالم ستون مذهب را

به علم و حكمت و ایمان خویش روشن کرد
درآسمان امامت هزار کوکب را

زانقلابِ کلامش،کمال حاصل شد
نجات داد ز بیداد ، هر معذّب را

به نورِ علم وعمل پرورید درعالم
هزارها خلفِ صالح و مهذّب را

بنای حوزه اگر باقر العلوم گذاشت
به فقه جعفری آراست صادقش لب را

حیات مکتب شیعه حدیث وقرآن است
که هردوعلتِ بالندگيست مذهب را

زبعدکرب و بلا،بعد باقر وسجاد
شکست صادق دین پشت ظلمتِ شب را

میان محفل علمی ز ظلم دشمن گفت
به اهلبیت،هدایت نمود اغلب را

رواج داد که راه عروج ما روضه ست
ادا نمود حقوق حسین و زینب را

گناه شیخ الائمه چه بود ای مردم
شکست دشمن او آن دلِ مقرّب را

شبیه حیدر کرار دست او بستند
شبیه فاطمه در شعله گفت،یارب را

دوباره وقت نمازو هجوم نامردان
دوباره بی ادبی سیدی مؤدب را

چرا کسی نگران امام پیرش نیست
کجاست دادرسی،غربت لبالب را

میان آنهمه شاگرد،یکنفر نشنید
صدای بغض گلوی رئیس مذهب را

امام مفترض الطاعه را پیاده کشاند
برای خویش مهّیا نمود مرکب را

به روی صادق دین ناسزا زبانم لال!
خدا عذاب کند دشمن مکذب را

هنوزتهمت بی دین به اهل دین رسم است
هنوز فتنه بَرَد مردم مُذَبذَب را

بیاد تاول پای سه ساله که افتاد
مرورکردهمه روضه های آنشب را
▪️

#حاج_محمود_ژوليده

اسمانها مرید دستانش
از قنوتش ستاره میبارید
با اجازات چشم او هر روز
نور بر خاک تیره میتابید

حرف هایش همیشه روشن بود
علم با او حیات پیدا کرد
کرسی فقه شیعه را اول
در کلاس زمانه برپا کرد

پیرمردی که سایه ی او هم
باعث وحشت خلیفه بود
درس تاریخ صدر اسلامش
موجب ننگی سقیفه بود

اولین بانی حسینیه ها
روضه در روضه کار هر روزش
السلام علی الحسین غریب
بود تنها شعار هر روزش

در پی یک بهانه ای میگشت
تا شروعی برای روضه شود
دیدن شیرخواره ای کافیست
تا دوباره بنای روضه شود

کاشکی شهر مادری او
شاهد دست بسته اش نشود
سن و سالش گذشته از اینکه
پا برهنه روی زمین بدود

تا که با هر وسیله ای میشد
می شکستند حرمت او را
کوچه در کوچه میکشید به خاک
ریسمانی ابهت او را

هر زمان روی خاک می افتاد
پهلویش تیر میکشید انگار
تا که از جا دوباره برخیزد
زنده می شد غم در و دیوار

#حسن_کردی

[="Navy"]

امام صادق علیه السلام :
(به وسیله اعمالتان)مایه ی زینت ما باشید.نه مایه عیب ما.
خدایا به حق امام صادق علیه السلام،ایمان عارفانه وعمل صادقانه به همه ی ما عنایت بفرما.
شهادت ششمین شمع روشنگر و وصی پیغمبر(ص)؛تسلیت باد

[/]

[="Navy"]

موسپید است دگر از تب و تاب افتاده
روی دستش چو علی رد طناب افتاده

[/]

[="Times New Roman"][="Navy"]

[/]

نظرات اهل سنت درباره امام صادق علیه السلام

امام صادق كسى نیست كه فقط شیعه درباره او صحبت كند.
من چند كلمه از ابوحنیفه رهبر حنفی ها و از مالك رهبر فرقه مالكى بگویم. مالك می گوید: هیچ گوشى نشنیده و هیچ چشمى ندیده و بر دل هیچ كس خطور نكرده است که شخصیتى همچون امام صادق باشد.(المناقب،ج۴،ص۲۴۷) این كلمه را مالك می گوید.

می‌دانید که اهل سنت چهار گروهند. رهبر یكى از گروهها مالك است. مالك می گوید چشم و گوشى به شرافت و عظمت امام صادق ندیده و نشنیده است.

ابوحنیفه می گوید: «ما رایت افقه من جعفر بن محمد الصادق» من فقیه ‏ترین فرد را در كره زمین امام صادق میدانم.

«ابن ابى العوجاء» یكى از رهبرانى بود كه طرفدارانى داشت. ‏می ‏گوید: «ما هذا به ‏بشر» امام صادق بشر نیست، او در روی زمین فرشته است. البته برای امام صادق، گفتن کلمه فرشته كم است چون در برابر امام صادق اولیا خدا و فرشته‏ ها سجده می کنند.

حافظ ابوحاتم می گوید: «جعفر بن محمد لایسال عن مثله» می گوید: در مورد امام صادق سؤال نکن، که برای او معنى و بیانى نیست.

حالا من از کجا این حرفها را نقل‏ می‌كنم. شش جلد كتاب است، بنام «الامام الصادق والمذاهب الاربعه» که نویسنده آن اسد حیدر است.