[="Tahoma"][="Blue"][=times new roman,times] [=times new roman,times] - درود فرستادن بر پیامبرصلى الله علیه وآله
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] در قرآن كریم موضوع درود فرستادن به صورتهاى مختلفى بیان شده و مراتب آن ملاحظه شده است:
الف - پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله بر زكات دهندگان درود مىفرستد؛ «و صلّ علیهم إنّ صلَوتك سكن لهم».(1)
ب - خداوند بر صابران درود مىفرستد؛ «و بشّر الصّابرین .... أولئك علیهم صلوات من ربّهم».(2)
ج - خداوند و ملائكه و همه مؤمنان بر پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله درود مىفرستند؛ «إنّ اللّه و ملئكته یصلّون على النّبى یا أیّها الّذین امنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً».(3)
[=times new roman,times][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1
[=times new roman,times] تسلیم بودن در برابر پیامبرصلى الله علیه وآله
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «إنّ اللّه و ملئكته یصلّون على النّبى یا أیّها الّذین امنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً»(1)
حضرت علىعلیه السلام مىفرماید: یكى از فضیلتهاى پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله این آیهى شریفه است كه ظاهر و باطنى دارد، ظاهر آن جملهى «صلّوا علیه» است و باطن آن جملهى «و سلّموا تسلیما»؛ یعنى در مقابل كسى كه او را وصى و جانشین خود قرار داد، تسلیم باشید؛ و این معنا را درك نمىكند، مگر كسى كه از لطافت حس و صفاى باطن برخوردار باشد.(2)
[=times new roman,times][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) احزاب / 56.
2) نور الثقلین / ج 4 / ص 374.[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [=times new roman,times]- جاذبه و دافعهى پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله و یاران او
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] از نظر قرآن كریم پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله و یاران او نسبت به مؤمنان رأفت و مهربانى و حالت جاذبه دارند و نسبت به كفار و منافقان شدت و خشونت و حالت دافعه دارند؛ «محمد رسول اللّه و الّذین معه أشدّاء على الكفّار رحماء بینهم».(1)قرآن كریم جاذبه و دافعهى پیامبر را در آیات دیگر نیز بیان مىكند:
الف - جاذبهى پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله؛ «فبما رحمة من اللّه لنتَ لهم».(2)
ب - دافعهى پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله؛ «یا أیّها النّبى جاهد الكفّار و المنافقین و اغلظ علیهم».(3)
قرآن كریم جاذبه و دافعهى یاران واقعى پیامبر و اسلام را چنین بیان مىكند؛ «... أذلّة على المؤمنین أعزّة على الكافرین»(4). زیرا ذلّت به معناى تواضع و فروتنى است و لازمهى آن جاذبه است و لازمهى عزّت و سختى نشان دادن در برابر كفّار دافعه است.
[=times new roman,times][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) فتح / 29.
2) آل عمران / 159.
3) توبه / 73.
4) مائده / 54.[=times new roman,times]
[=times new roman]تقدّم دستور پیامبر بر خواسته ى انسان
همان گونه كه دستورات خداوند تقدم بر خواسته هاى انسان دارد، پیامبر اكرم نیز چنین است. قرآن كریم در بارهى فرامین الهى مى فرماید: اى اهل ایمان، عدالت را در مقام شهادت و گواهى دادن رعایت كنید و براى خداوند گواهى دهید، گرچه به زیان خود شما یا والدین یا نزدیكان شما باشد و غناى شخص ثروتمند شما را وادار نكند كه از حق به طرف او میل كنید، و فقر فقیر نیز باعث نشود كه حال او را در نظر بگیرید و از حق عدول كنید، بلكه حق تقدّم با خداوند است؛ «یا أیّها الّذین امنوا كونوا قوّامین بالقسط شهداء للّه و لو على أنفسكم أو الوالدین و الأقربین إن یكن غنیّاً أو فقیراً فاللّه أولى بهما».(1)
همین تعبیر «اولویت» در بارهى پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله نیز آمده است؛ «النّبىّ أولى بالمؤمنین من أنفسهم»(2). زیرا پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله عبد مطلق خداست و از خود سخنى نمىگوید؛ «و ما ینطق عن الهوى * إن هو الاّ وحى یوحى».(3) از این رو، در قرآن كریم از سویى اطاعت پیامبر، اطاعت خداوند دانسته شده؛ «و من یطع الرسول فقد أطاع اللّه»،(4)و از سوى دیگر نشانهى محبت الهى در اطاعت و تبعیت پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله معرفى شده است؛ «قل إن كنتم تحبّون اللّه فاتّبعونى».(5)
[=times new roman] دفاع خداوند از پیامبرصلى الله علیه وآله
دشمنان اسلام هم نسبت ناروا به حضرت نوح علیه السلام دادند، هم به پیامبرصلى الله علیه وآله. چون گفتند: پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله مجنون است و ضال. خداوند در بارهى او فرمود؛ «ما أنت بنعمة ربّك بمجنون»(1)و «ما ضلّ صاحبكم و ما غوى»(2)؛ اما وقتى دشمنان به حضرت نوح گفتند: «إنّا لنریك فى ضلال مبین».(3)حضرت نوح خودش به آنان پاسخ داد: «یا قوم لیس بى ضلالة».(4) میان كسى كه از خود دفاع كند و كسى كه خداوند از او دفاع كند، تفاوت بسیار دارد؛ «فشتّانَ بین من دفع عن نفسه و بین من دفع عنه ربّه».(5)
[=times new roman] شرح صدر پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله
«ألم نشرح لك صدرك»(1)
چرا قرآن كریم در بیان نعمت شرح صدر براى پیامبرصلى الله علیه وآله قید «لك» را ذكر كرد، با این كه اگر مىفرمود: «ألم نشرح صدرك» صحیح بود؟ از سه جهت این قید را اضافه كرد:
الف - گویا خداوند به پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله مىگوید: چون تمام كارهاى تو براى من است، من هم این شرح صدر را براى تو قرار دادم.
ب - تنبیه به این معناست كه منافع رسالت از آنِ پیامبر است، نه خداوند.(2)
ج - این گونه تعبیر یك نوع تجلیل و تكریم از پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله است.
[=times new roman]عبودیت برجستهترین وصف پیامبرصلى الله علیه وآله
قرآن كریم اوصاف فراوانى را براى پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله ذكر مىكند، رسول، عزیز، حریص بر هدایت مردم، رؤف، رحیم، نبى شاهد، مبشّر، منذر، سراج منیر؛ «لقد جاءكم رسول من أنفسكم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیكم بالمؤمنین رؤف رحیم»(1)و «یا أیّها النّبى إنّا أرسلناك شاهد و مبشّراً و نذیراً و داعیاً إلى اللّه و سراجاً منیراً».(2)
اما ممتازترین وصف رسول اكرم صلى الله علیه وآله، عبودیت اوست كه سبب نزول قرآن بر او شد؛ «تبارك الّذى نزّل الفرقان على عبده لیكون للعالمین نذیراً».(3) چه این كه سفر معراج پیامبرصلى الله علیه وآله نیز در پرتو عبودیت او تحقق یافت؛ «سبحان الّذى أسرى بعبده لیلاً».
[=times new roman] پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله جان مردم
خداوند انبیاى الهى را برادر مردم یاد كرد؛ «و إلى أخاهم هوداً»(1)و «و إلى مدین أخاهم شعیباً»(2) در برادرى گرچه مهربانى مطرح است، اما گاهى كار به جدایى و عداوت مىكشد، مانند برادران یوسف.
اما خداوند پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله را جان مردم یاد كرد؛ «لقد جاءكم رسول من أنفسكم»،(3)و انسان از جان خود جدا نمىشود، و به آن عداوت نمىورزد. از این رو، بعضى از پیامبران هلاك قوم خود را خواستند، اما پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله براى آزار دهندگانش طلب مغفرت كرد.(4)
[=times new roman]معراج پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله
«سبحان الّذى أسرى بعبده لیلاً من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى الّذى باركنا حوله لنریه من ءایاتنا إنّه هو السّمیع البصیر»(1)
این آیه ى شریفه، در بارهى سفر معراج پیامبر است كه مشتمل بر چند نكته است:
الف - جمله ى «أسرى» نشان مىدهد كه این سفر در شب انجام گرفت. زیرا «أسرى» در لغت عرب به معناى سفر شبانه است.
ب - كلمه ى «لیلاً» در عین این كه تأكیدِ مفهوم اسراست، این حقیقت را بیان مىكند كه این سفر، به طور كامل در یك شب واقع شد.
ج - كلمه ى «عبد» نشان مىدهد كه این افتخار به جهت مقام بندگى و عبودیت پیامبرصلى الله علیه وآله بود.
د - تعبیر به «عبد» نشان مىدهد كه این سفر در بیدارى واقع شده و این سیر جسمانى بود، نه روحانى؛ یعنى جسم و جان پیامبرصلى الله علیه وآله در این سفر شركت داشته است.
ه - هدف از این سیر مشاهده ى آیات بزرگ الهى بود.(2)
[=times new roman] شرط ادب در محضر پیامبراكرم صلى الله علیه وآله
«یا أیّها الّذین ءامنوا لا ترفعوا أصواتكم فوق صوت النّبى و لا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض أن تحبط أعمالكم * إنّ الّذین یغضّون أصواتكم عند رسول اللّه أولئك الّذین امتحن اللّه قلوبهم للتّقوى لهم مغفرة و أجر كریم»(1)
این دو آیه شرط ادب در محضر پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله را بیان مىكند، با این تفاوت كه:
الف - آیه ى اول اشاره به «تخلیه» است و آیه ى دوم ناظر به «تحلیه». چون محور سخن در آیه ى اول نهى از رفع صوت است و در آیهى دوم، از افراد متقى ستایش مىكند كه در محضر پیامبر، غض صوت مىكنند.
ب - در آیه ى اول تهدید به حبط عمل است و در آیه ى دوم مژده به تقواى قلب.
ج - آیه ى دوم مىگوید: كسى كه داراى تقواى قلب است، همیشه این ادب را رعایت مىكند؛ چون «یغضّون» فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد.
سؤال: تكلیف كسانى كه در روزهاى پایانى عمر پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله كه حضرت در بستر بیمارى بود، جار و جنجال راه انداخته و با كمال بىشرمى فریاد زدند و اهانت به پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله كردند، چیست؟
بخارى در صحیح خود مى گوید: آهنگ عمر و ابوبكر هنگام گفتگوى با یكدیگر در حضور رسول خداصلى الله علیه وآله بلند شد، آنگاه خداوند آیهى «لا ترفعوا أصواتكم ...» را نازل كرد.(2)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) حجرات / 2 - 3.
2) صحیح / ج 3 / ص 123 ؛ نكتههایى از قرآن / ج 2 / ص 330.
[=times new roman] 163 - بركات زیارت پیامبرصلى الله علیه وآله
هنگامى كه به زیارت پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله به مدینه مىرویم، مشمول لطف خاص خداوند مىشویم كه هم پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله به ما سلام مىكند؛ «إذا جاءك الّذین یؤمنون بایاتنا فقل سلام علیكم»(1) هم براى گناهان ما از خداوند طلب رحمت مىكند؛ «و لو انّهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرّسول لوجدوا اللّه توّاباً رحیماً».(2)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) انعام / 54.
2) نساء / 64.
[=times new roman]شفاعت پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله
«و من اللّیل فتهجّد به نافلة لك عسى أن یبعثك ربّك مقاماً محموداً»(1)
كلمهى «تهجّد» از مادهى هجود به معناى خواب است و «تهجّد» به طورى كه بسیارى از اهل لغت گفتهاند، به معناى بیدارىِ بعد از خواب است. پس معناى آیهى شریفه، چنین است: قسمتى از شب را پس از خوابیدنت، بیدارباش و به نماز مشغول شو، به امید این كه خداوند تو را به مقام محمود را برساند.
گفتنى است كه محمود بودن مقام پیامبرصلى الله علیه وآله را مطلق و بدون قید ذكر كرده است. زیرا آن، مقامى است كه همگان آن را مىپسندند. روشن است وقتى همهى انسانها مقامى را حمد مىكنند كه از آن خوششان بیاید و از آن بهرهمند گردند. به همین جهت، آن را تفسیر كردهاند به مقامى كه خلایق آن را حمد مىكنند و آن، مقام شفاعت كبراى رسول خداصلى الله علیه وآله است كه روز قیامت در آن مقام قرار مىگیرد و روایات شیعه و اهل سنت در این معنا متّفق است.(2)
«و ما ءاتاكم الرّسول فخذوه و ما نهیكم عنه فانتهوا»(1)
آیا پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله و ائمه معصومینعلیهم السلام حق دارند آنچه را كه مصلحت مىبینند، براى مسلمین قانون وضع كنند، هر چند وحى الهى نسبت به خصوص آن نازل نشده باشد؟ بى شك این امر محال نیست، اما سخن در این است كه آیا چنین امرى واقع شده و دلایل نقلى بر آن گواهى مىدهد یا نه؟
روایات فراوانى كه بعضاً صحیحه است، دال بر این معناست كه خداوند تفویض امر به پیامبر و ائمهعلیهم السلام كرده است و منظور از تفویض امر، حق قانونگذارى و تشریع است. در حدیثى از امام باقرعلیه السلام و امام صادقعلیه السلام چنین مىخوانیم: «انّ اللّه تبارك و تعالى فوّض الى نبیّه أمر خلقه لینظر كیف طاعتهم ثم تلى هذه الآیة: «و ما ءاتاكم الرّسول فخذوه و ما نهیكم عنه فانتهوا»»؛ خداوند متعال كار مردم را به پیامبرش تفویض كرد، تا بنگرد چگونه اطاعت مىكنند. سپس این آیه را تلاوت كرد كه فرمود: هر آنچه را كه رسول خدا دستور مىدهد، بگیرید و به آن عمل كنید و از هر چه شما را نهى مىكند، خوددارى كنید.(2)
در برخى از این روایات آمده است: بعد از این تفویض، پیامبر قوانینى را تشریع فرمود. از جمله این كه خداوند نماز را دو ركعت قرار داد و پیامبر در نمازهاى ظهر و عصر و عشا، دو ركعت و در نماز مغرب یك ركعت افزود و این تشریع پیامبرصلى الله علیه وآله همسنگ فریضهى الهى است و عمل به آن نیز واجب است و نیز 34 ركعت، دو برابر فرایض، نافله قرار دارد.
خداوند روزهى ماه رمضان را واجب كرد و پیامبر روزهى ماه شعبان و سه روز از هر ماه را مستحب كرد.(3) ضمناً از این روایات استفاده مىشود كه خداوند این مقام را به چند دلیل به آنها داده است:
1 - بیان عظمت مقام آنان كه تشریع آنها همطراز تشریع خداوند است.
2 - امتحان مردم كه تا چه اندازه تسلیم فرمان پیامبرند.
3 - خداوند آنها را مؤید به روح القدس فرمود و از این طریق به اسرار احكام الهى آشنا ساخته است.(4)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) حشر / 7.
2) كافى / ج 1 / ص 267.
3) كافى / ج 1 / ص 266.
4) پیام قرآن / ج 1 / ص 101.
«یا أهل الكتاب قد جائكم رسولنا یبیّن لكم على فترة من الرّسل ...»(1)
سؤال: طبق عقیدهى ما، جامعهى انسانیت لحظهاى از نمایندهى خدا و فرستادگان او خالى نخواهد شد، پس چگونه ممكن است چنین فترتى وجود داشته باشد؟
پاسخ: باید توجه داشت كه قرآن مىگوید: «على فترة من الرّسل»؛ یعنى رسولانى در این دوران نبودند، اما هیچ مانعى ندارد كه اوصیاى آنها باشند. به تعبیر بهتر، «رسولان» آنهایى بودند كه دست به تبلیغات وسیع و دامنهدارى مىزدند، مردم را بشارت و انذار مىدادند و سكوت و خاموشى جامعه را درهم مىشكستند و صداى خود را به گوش
همگان مىرساندند. ولى اوصیاى آنها همگى چنین مأموریتى نداشتند، حتى گاهى ممكن است آنها به علت یك سلسله عوامل اجتماعى در میان مردم به طور پنهان زندگى داشته باشند.
حضرت على علیه السلام مىفرماید: «اللّهم بل لا تخلوا الأرض من قائم للّه بحجّة اما ظاهراً مشهوراً أو خائفاً مغموراً لئلاّ تبطل حجج اللّه و بیّناته ...»؛ آرى! روى زمین هرگز از كسى كه قیام به حجت الهى كند، خالى نخواهد ماند، خواه آشكار و مشهود باشد یا پنهان و ناشناخته؛ براى این كه احكام و دستورات الهى و نشانههاى خداوند از بین نرود.(2)
«و ءاتیناه الحكم صبیّاً»(1)
على ابن اسباط گوید: به خدمت امام جوادعلیه السلام رسیدم (در حالى كه سن امام كم بود) من درست به قامت او خیره شدم تا به ذهن خویش بسپارم و به هنگامى كه به مصر بازمىگردم، كم و كیف مطلب را براى یاران نقل كنم. ناگهان امام علیه السلام رو به سوى من كرد و فرمود: اى على ابن اسباط! خداوند كارى را كه در مسألهى امامت كرد، مانند كارى است كه در نبوت كرده است. گاه مىفرماید: «و ءاتیناه الحكم صبیّاً»؛ ما به یحیى در كودكى فرمان نبوت دادیم، و گاه در بارهى انسانها مىفرماید: «حتّى إذا بلغ أشدّه و بلغ أربعین سنة»؛(2) هنگامى كه انسان به بلوغ كامل عقل به چهل سال رسید. بنا بر این، همان گونه كه ممكن است خداوند حكمت را در چهل سالگى به انسان بدهد، در قدرت اوست كه آن را در كودكى به وى عطا كند.(3)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) مریم / 12.
2) احقاف / 15.
3) نور الثقلین / ج 3 / ص 325 ؛ نمونه / ج 13 / ص 28.
امام صادق علیه السلام مىفرماید: امام در قرآن كریم دو گونه است. گاهى خداوند مىفرماید: «و جعلناهم أئمة یهدون بأمرنا»؛(1)یعنى به امر خدا مردم را هدایت مىكنند، نه به امر مردم؛ امر خدا را بر امر خودشان مقدّم مى شمرند و حكم او را برتر از حكم خود قرار مىدهند. در بخش دیگرى مىفرماید: «و جعلناهم أئمّة یدعون إلى النّار»؛(2)ما آنها را پیشوایانى قرار دادیم كه دعوت به دوزخ مىكنند؛ فرمان خود را بر فرمان پروردگار مقدّم مى شمرند و حكم خویش را قبل از حكم او قرار مىدهند و مطابق هوسهاى خود و بر ضدّ كتاب اللّه عمل مىكنند.(3)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) انبیاء / 73.
2) قصص / 41.
3) تفسیر صافى / ج 3 / ص 347.
در اهمیت مقام امامت همین بس كه خداوند متعال آن را در كلام خویش با دو قید قرین ساخته است؛ «و جعلنا منهم أئمّة یهدون بأمرنا».(1)نخستین وظیفهى امام، هدایت و رهبرى جامعه به سوى اهداف و آرمانهاى الهى است كه این مسئولیت خطیر را با الهام از «عالم امر» به انجام مىرساند.
موجودات جهان دو گونه اند: مادى، مجرد؛ گونه ى نخست در بستر زمان و مكان و قوانین حركت محدود است، ولى نوع دوم از همه ى شرایط پیش گفته رهاست. گاهى از آن به «ملكوت عالم» نیز تعبیر مىشود؛ «إنّما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له كن فیكون * فسبحان الّذى بیده ملكوت كلّ شىء».(2)
پس، امام آن كسى است كه جنبه ى ملكوتى موجودات را نیز رهبرى كند و جوامع بشرى را به مقصد نهایى خویش، یعنى آشنایى با خدا و احیاى ارزشهاى الهى برساند و سعادت آنها را تضمین كند.(3)
قرآن كریم مقام رفیع امامت را كه منصب الهى است؛ «إنّى جاعلك للنّاس اماماً»،(1)در سه جهت بیان كرده است:
الف - وظیفهى امام: هدایت انسانها به سعادت؛ «و جعلناهم أئمّة یهدون بأمرنا».(2)
ب - شرط دستیابى به مقام امامت: صبر و یقین؛ «و جعلنا منهم أئمّة یهدون بأمرنا لمّا صبروا و كانوا بایاتنا یوقنون».(3)
ج - واسطهى فیض خداوند به انسانها: انجام دادن نیكىها، برپاداشتن نماز، پرداخت زكات، عبادت؛ «و جعلناهم أئمة یهدون بأمرنا و أوحینا إلیهم فعل الخیرات و إقام الصّلوة و إیتاء الزّكوة و كانوا لنا عابدین».(4)
«هو الّذى جعل لكم النّجوم لتهتدوا بها فى ظلمات البرّ و البحر»(1)
خداوند متعال همان گونه كه براى سفرهاى دریایى و صحرایى كه در عمر انسانها اندك پیش مىآید، راهنما قرار داده است، براى سفر معنوى انسانها و حركت دایمى بشریت در مسیر حق نیز راهنما معین كرده است. از این رو، در احادیث وارد شده كه مقصود از ستارگان هدایت، رهبران معصوم و اولیاى خداوند هستند.(2)
همچنین همان گونه كه خداوند زمین مرده را زنده مىكند، زمینه مرده (قلب انسانها) را به وسیلهى امام معصوم زنده مىكند. از این رو، در ذیل آیهى شریفهى «اعلموا انّ اللّه یحیى الأرض بعد موتها»(3)، امام باقرعلیه السلام مىفرماید: خداوند زمین را به وسیلهى حضرت مهدىعلیه السلام زنده مىكند، بعد از آن كه مرده باشد. منظور از مردن زمین، كفر اهل ایمان است و كافر مرده است؛ «یحیى اللّه تعالى بالقائم بعد موتها»؛ یعنى «بموتها كفر أهلها و الكافر میت».(4)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) انعام / 97.
2) نور / ج 3 / ص 347 ؛ نور الثقلین / ج 1 / ص 750.
3) حدید / 17.
4) نور الثقلین / ج 5 / ص 242.
امامت امرى ملكوتى است، ولى مقام اداره ى امور مسلمین جزو عالم ملك است كه با رسالت تأمین مىشود. خداى سبحان مىفرماید: «ما أرسلنا من رسول الاّ لیطاع»؛(1)هیچ پیامبرى را نفرستادیم، مگر این كه مردم باید از او اطاعت كنند. امامت ملكوتى غیر از نبوت و رهبرى امور مردم است. در قرآن كریم گاهى سخن از دعوت به امر دینى است كه از نوع امامت ملكى است. مانند: «أدع إلى سبیل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة»،(2)«بلّغ ما أنزل إلیك»،(3)«یعلّمهم الكتاب و الحكمة»،(4)«لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم».(5)
ولى گاهى سخن از هدایت به امر و امامت ملكوتى است؛ «و جعلنا منهم أئمّة یهدون بأمرنا»،(6)هدایت كردن به امر خداوند، هدایت تكوینى است. در مواردى كه سخن از دعوت، تبلیغ، تعلیم و تبیین محتواى قرآن كریم است، هیچ یك مقید و مصحوب به امر نیست.
خداى سبحان «امر» را یك چهرهى ملكوتى مىداند كه آن را در خصوص هدایت ملكوتى تعبیه كرده است كه به دست ائمه معلوم مىشود امامت هدایت باطنى است و هدایت باطنى از «اهتداء» جدا نیست.(7)
«ألیوم یئس الّذین كفروا من دینكم فلا تخشوهم و اخشون ألیوم أكملت لكم دینكم و أتممت علیكم نعمتى و رضیت لكم الإسلام دیناً»(1)
مقصود از این روز «الیوم» كه در آیهى فوق دو مرتبه ذكر شده، كدام روز است كه داراى چهار ویژگى است:
1 - همهى كفار در آن ناامید شدند.
2 - دین كامل گشت.
3 - نعمت الهى تمام شد.
4 - خداوند آیین اسلام را آیین نهایى براى مردم پذیرفت.
در میان مفسران و دانشمندان سخن بسیار است، لیكن شبههاى نیست كه چنین روزى باید بسیار روز مهمى در تاریخ اسلام باشد. احتمالات مختلفى داده شده است كه هیچ كدام درست نیست:
1 - روز بعثت پیامبرصلى الله علیه وآله؛ این احتمال درست نیست. چون سیاق آیه این است كه مردم دینى داشتهاند و كفار در باطل كردن آن یا تغییر آن طمع مىورزیدند، و دین مردم ناقص بود و خدا آن را كامل كرد، در حالى كه مردم قبل از اسلام دینى نداشتند كه كفار در آن طمع ورزند یا خدا كاملش كند.
2 - روز فتح مكه؛ چون در آن روز خداوند كید و مكر مشركان را باطل ساخت، این احتمال هم درست نیست؛ چون فتح مكه كه در سال هشتم هجرى اتفاق افتاد، هنوز دین كامل نگشته بود. زیرا واجبات فراوانى بعد از فتح مكه و حلال و حرام بسیارى كه در فاصلهى فتح مكه و رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله تشریع شد.
3 - روز نزول آیات سوره برائت؛ این احتمال هم درست نیست. چون بسیارى از احكام اسلام بعد از نزول سورهى برائت نازل شد. از جمله همین سورهى مائده كه متضمن بسیارى از احكام شرعى است و بالاتفاق در آخرین روزهاى زندگى پیامبر نازل شد.
4 - روز عرفه در حجة الوداع؛ این احتمال هم درست نیست. زیرا در آن روز اتفاق خاصى رخ نداد كه باعث یأس كفّار شود.
5 - روز نزول احكام فرعى كه در آیه شریفه مطرح شده است؛ این احتمال هم درست نیست. چون نزول این احكام فرعى داراى چهار خصوصیت مذكور نیست.
بنا بر این، تنها روزى كه با آن چهار خصوصیت فوق تطبیق مىكند، «روز غدیر خم» است كه روایات فریقین نیز این معنا را تأیید مىكند، به ویژه با توجه به این كه تمام تلاش كفّار بر این بود كه نور الهى را خاموش كنند؛ «یریدون لیطفئوا نور اللّه»، و هر كارى كردند به مقصود خود نرسیدند، جز این كه امید به این داشتند كه پس از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله نسل او قطع شده و رسالت او هم از بین مىرود كه قرآن كریم مىفرماید: «إنّ شانئك هو الأبتر».(2)
در چنین شرایطى بود كه خداوند حضرت علىعلیه السلام را جانشین او قرار داد و كفّار را ناامید ساخت.(3)
«الیوم أكملت لكم دینكم و أتممت علیكم نعمتى»(1)
«دین» مجموعه ى امورى است كه از ناحیهى پروردگار متعال نازل شده است و از آن جهت كه عمل كردن به آن مشتمل بر ولایت خدا و پیامبر و اوصیاى اوست، نعمت شمرده مىشود.
مقصود خداوند در آیه ى شریفه ى فوق این است كه مجموع معارف دینى را كه بر شما نازل كردم، به واسطه ى واجب كردن ولایت كامل ساختم. زیرا تا امروز تنها ولایت خدا و پیامبر بود و بعد از انقطاع وحى كه پیامبرى در میان مردم نیست كه از دین الهى دفاع كند، لازم است خداوند شخصى را منصوب كند و همو ولى امر بعد از رسول اكرم صلى الله علیه وآله است و ولایت خدا، یعنى تدبیر امور بندگان به وسیلهى دین، تمام نمىشود مگر به ولایت رسول، و ولایت رسول نیز جز به واسطه ى ولایت اولى الامر تمام نمىشود.
خداوند مىفرماید: «یا أیّها الّذین ءامنوا أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و أولى الأمر منكم»(2)، ولایت خداوند و پیامبر و امامان معصوم و لزوم پیروى از آنان در این آیه بیان شده است. چنان كه این حقیقت از آیات ذیل نیز استفاده مىشود:
الف - ولایت خداوند؛ «اللّه ولىّ الّذین ءَامنوا یخرجهم من الظّلمات الى النّور»(3).
ب - ولایت پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله؛ «فلا و ربّك لا یؤمنون حتّى یحكّموك فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فى أنفسهم حرجاً ممّا قضیت و یسلّموا تسلیماً»(4)و «النّبىّ أولى بالمؤمنین من أنفسهم».
ج - ولایت امام معصوم علیه السلام؛ «انّما ولیّكم اللّه و رسوله الّذین ءامنوا الّذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزّكوة و هم راكعون»(5).
خداوند متعال در ماجراى تغییر قبله مىفرماید: تغییر قبله براى این است كه در آینده نعمت خود را بر شما تمام كنم؛ یعنى استقلال شما و توجه مسلمانان به كعبه، زمینه ى اتمام نعمت در آینده است؛ «لأتمّ نعمتى». این ماجرا در سال دوم هجرى در مدینه واقع شد.
در سال هشتم هجرى نیز خداوند به مناسبت فتح مكه مىفرماید: «و یتمّ نعمته علیك»؛(1)یعنى این پیروزى براى این است كه خداوند در آینده نعمت خود را براى شما تمام خواهد كرد. در هر دو آیه «اتمام نعمت» به صیغه ى مضارع بیان شده است كه نشانهى حدوث آن در آینده است، ولى هنگام بازگشت از حجة الوداع در سال دهم هجرى و بعد از معرفىِ على بن ابى طالب به جانشینى پیامبر در غدیرخم، این آیه نازل مىشود: «ألیوم أكملت لكم دینكم و أتممت علیكم نعمتى»؛ یعنى امروز نعمت خودم را بر شما تمام كردم.
قابل تأمل است كه خداوند رویكرد مردم به كعبه را قدم نخستین براى اتمام نعمت، و فتح مكه را قدم دیگر و تعیین و معرفى رهبر را، آخرین قدم در اتمام نعمت بیان مىكند. از این رو، در دو مرحلهى نخستین كه زمینهساز نعمت است، به صورت فعل مضارع «أتمّ» و «یتمّ» بیان مىكند، ولى در حادثهى غدیر با واژهى «أتممت» فعل ماضى بیان مىكند.
گفتنى است كه در تغییر و تعیین قبله و همچنین در تعیین رهبر، تذكر مىدهد كه: «لا تخشوهم و اخشونى»، چون در هر دو، احتمال مقاومت، مقابله، بهانه گیرى و شایعه پراكنى از سوى دیگران مىرود.(2)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) فتح / 2.
2) نور / ج 1 / ص 301.
«یا أیّها الرّسول بلّغ ما أنزل إلیك من ربّك و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه یعصمك من النّاس»(1)
با توجه به دو نكتهى اساسى، مقصود آیهى شریفه روشن مىشود:
1 - دستورى در این آیه به پیامبر داده شده است كه پیام تازهاى را به مردم ابلاغ كند و در صورت عدم تبلیغ آن، تمامى زحمات هدر مىرود.
2 - وعدهاى كه خداوند به پیامبر داده است كه او را از خطراتى كه در ابلاغ این امر تهدید مىكند، نگهدارى كند.
سؤال: باتوجه به این كه این آیه در اواخر عمر پیامبر نازل شده، چه مطلب مهمى است كه خداوند پیامبرش را مأمور تبلیغ آن مىكند؟
الف - آن امر مهم مربوط به توحید و نبوت و معاد نیست، چون این اصول در اوایل بعثت براى مردم بیان شده است و نیازى به این همه تأكید نداشت.
ب - آن امر مهم مربوط به احكام فرعى مانند نماز و روزه و حج و جهاد نیز نیست، چون در طول 23 سال، پیامبر همهى آنها را بیان كرده بود و از بیان آنها ترسى از مردم نداشت.
ج - پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله ترسى از یهودیان و منافقان در آن زمان نداشت. زیرا در زمان نزول آیه، آنان قدرتى نداشتند كه پیامبر بترسد.
د - پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله ترس از جان خود نداشت. زیرا عمرش را در مبارزه با بتپرستان و تحمّل انواع شكنجهها از ناحیهى مخالفان در جنگها سپرى كرد.
ه - قرآن، پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله را از این نوع ترسها مصون و محفوظ داشت. زیرا فرمود: «الّذین یبلّغون رسالات اللّه و یخشونه و لا یخشون أحداً الاّ اللّه».(2)
پس، آن امر مهم مربوط به هجدهم ذیحجه ى سال دهم هجرى در حجة الوداع است كه امامت حضرت على صلى الله علیه وآله از ناحیه ى خداوند به مردم ابلاغ شد. زیرا از سویى روایات شیعه و سنّى آن را بیان مىكند و از سوى دیگر، این امر مهم مربوط به رسالت پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله است؛ «یا أیّها الرّسول».(3)
«فإذا فرغت فانصب»(1)
آیه ى شریفه، خطاب به پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله و نتیجه ى آیات قبل است؛ یعنى حالا كه تو شرح صدر پیدا كردى و تو را بلندآوازه كردیم و بار گران را از دوش تو برداشتیم، پس چون از واجب فراغت پیدا كردى، در عبادت و دعا بكوش و خود را به رنج انداز.
امام باقرعلیه السلام مىفرماید: «فإذا فرغت من الصّلوة المكتوبة فانصب إلى ربّك فى الدّعاء و ارغب إلیه فى المسئلة».
زمخشرى مىگوید: از جمله بدعتهااین است كه بعضى از رافضیان «فانصب» را به كسر صاد خوانده؛ یعنى على را بر خلافت منصوب گردان. اگر این طور خواندن رافضى روا باشد، صحیح است كه ناصبى آن را همین طور بخواند و بگوید؛ یعنى ناصبى بودن را كه بغض و عداوت علىعلیه السلام است در میان مردم بگذار.
مرحوم فیض كاشانى پس از نقل كلام زمخشرى مىگوید: نصب امام و خلیفه بعد از تبلیغ رسالت یا پس از فراغ از عبادت، امرى معقول، بلكه واجب است تا مردم بعد از آن حضرت در حیرت و ضلالت واقع نشوند، اما بغض و عداوت على چطور معقول است كه بر تبلیغ رسالت یا عبادت مترتب شود، با این كه كتب عامه مملوّ از ذكر محبت پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله نسبت به علىعلیه السلام است و اظهار فضیلت آن حضرت براى مردم است و این كه محبت على ایمان، و بغض او كفر است.
آرى! بنگرید به این فردى كه ملقّب به «جار اللّه» است، چگونه چشم او به دلیل تعصب كور گشته است؛ «انظروا الى هذا الملقّب بجار اللّه العلامة، كیف أعمى اللّه بصیرته بغشاوة حمیّة التّعصّب».(2)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) شرح / 8.
2) صافى / ج 5 / ص 345 ؛ شایان توجه است كه قرائت مقبول میان شیعیان به فتح صاد است، نه به كسر آن.
«لا ینال عهدى الظّالمین»(1)
بر خلاف پندار اهل سنت، دانشمندان شیعه وجود عصمت را در امام ضرورى مىدانند و در این زمینه به آیهى «لا ینال عهدى الظّالمین» استدلال مىكنند. زیرا غیر معصوم یا به خود ستم مىكند یا به دیگران.
علامهى طباطبایى مىفرماید: شرط دستیابى به مقام رفیع امامت، پیراستگى از ظلم و آراستگى به سعادت عدل است. زیرا هر آن كه صدور ستم از وى روا باشد، هدایت نیافته و نیازمند هدایت است و بر اساس آیهى «أفمن یهدى إلى الحقّ أحقّ أن یتّبع أمّن لا یهدّى إلاّ أن یهدى»،(2)هدایتگر به سوى حق باید از هر گونه نقصى كه نیاز به رهبرى دیگرى دارد، وارسته و پاك باشد. بنا بر این، دو طرف قضیه را مىتوان اثبات كرد؛ هم لزوم عصمت در امام و هم عدم امكان امامت غیر معصوم.
آنگاه تقریر یكى از اساتید خودشان را در استدلال به آیه چنین بیان مىكنند: مردم را به چهار گروه مىتوان تقسیم كرد:
1 - آن كه در تمامى عمرش ظالم باشد.
2 - آن كه در تمامى عمرش عادل باشد.
3 - آن كه در آغاز ستمگر و در فرجام عادل باشد.
4 - آن كه نخست عادل و سرانجام ظالم باشد.
شكى نیست كه گروه یكم و چهارم شایستگى دستیابى به مقام منیع امامت را ندارند و از عظمت ابراهیم خلیل دور است كه امامت را براى چنین فرزندانى طلب كند. دستهى سوم نیز در مقطعى از زمان آلوده به ظلم بوده و در نتیجه فاقد صلاحیت لازم است، پس فقط گروه دوم است كه واجد شرط احراز آن مقام است.(3)
[=times new roman]تكرار «أطیعوا» به جهت تعدد نوع دستورهاست.
پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله گاهى احكام الهى را بیان مىكرد، گاهى دستور حكومتى مىداد. او هم منصب «رسالت» داشت، هم «حكومت». قرآن كریم هم به پیامبر مىفرماید: «و أنزلنا إلیك الذّكر لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم»(1) و هم مىفرماید: «لتحكم بین النّاس بما أریك اللّه».(2)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=times new roman,times] اهل بیت پیامبرعلیهم السلام كشتى نجات
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «و قال اركبوا فیها بسم اللّه مجریها و مرسیها إنّ ربّى لغفور رحیم»(1)
حضرت نوحعلیه السلام به مسافران كشتى گفت: بر آن سوار شوید كه حركت و توقفش با نام خداست. بىتردید پروردگار من آمرزنده و مهربان است.
پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله فرمود: «إنّ أهل بیتى كمثل سفینة نوح من ركبها نجى و من تخلّف عنها هلك»؛ اهل بیت من چون كشتى نوح هستند؛ هر كس بر آن سوار شد، نجات یافت و هركه از آن دورى گزید، هلاك شد. اگر این حدیث متواتر را در كنار حدیث متواتر دیگرى بگذاریم كه پیامبر فرموده است: «مسلمانان هفتاد و سه فرقه مىشوند و تنها یك فرقهى آنها اهل نجات است»؛ روشن مىشود كه خود پیامبرصلى الله علیه وآله مصداق فرقهى ناجیه را اهل بیت خودش معرفى كرده و فرمود: «من ركبها نجى».(2)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) هود / 41.
2) نور / ج 5 / ص 310.[/]
[=times new roman,times] اطعام به مسكین و یتیم و اسیر
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «و یطعمون الطّعام على حبّه مسكیناً و یتیماً و اسیراً»(1)
«و ما أدریك ما العقبة * فكّ رقبة * أو اطعام فى یوم ذى مسغبة * یتیماً ذا مقربة * أو مسكیناً ذا متربة».(2)
در این آیات سه گروهِ مسكین و یتیم و اسیر از نظر رسیدگى و عنایت به آنها مطرح شدهاند، با این تفاوت كه ترتیب توجه به آنها در دو آیه عكس یكدیگر است. به نظر مىرسد دلیل آن در اختلاف موضوع رسیدگى باشد. توضیح این كه: در آیهى نخست چون موضوع اطعام مطرح است، گرسنگى مسكین قابل تحملتر از دو طبقهى دیگر است. زیرا براى یتیم و اسیر در هر حال سرپرست و صاحبى وجود دارد كه حدّاقل طعامى را براى آنها فراهم كند، اما در آیهى دوم چون مسئله آزادى اسیر به مراتب مهمتر از اطعام است، مقدم ذكر شده است.
همچنین به دلیل تقدم خویشاوند بر غریبه، اطعام یتیم «ذامقربة» جلوتر از مسكین «ذا متربة» (زمین گیر) قرار گرفته است، درست بر عكس آیه ى قبل.(3)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) انسان / 8.
2) بلد / 12 - 16.
3) متدولوژى تدبر در قرآن / ص 124. [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [=times new roman,times] توسل به معصومین علیهم السلام
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «یا أیّها الّذین ءامنوا اتّقوا اللّه و ابتغوا الیه الوسیلة و جاهدوا فى سبیله لعلّكم تفلحون»(1)
آیه ى شریفه ى فوق بعد از امر به تقوا، مسلمانان را دستور مىدهد كه براى تقرب به سوى خداوند، وسیله اى انتخاب كنند. «وسیله» در اصل به معناى تقرب جستن یا چیزى است كه باعث تقرب به دیگرى از روى علاقه و رغبت مىشود.
بنا بر این، وسیله در آیه ى شریفه معناى بسیار وسیعى دارد و هر كار و هر چیزى را كه باعث نزدیك شدن به پیشگاه خداوند مىشود، شامل مىگردد كه مهمترین آنها ایمان به خدا و پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله و جهاد و عبادات همچون نماز و زكات و روزه و ... است. همان گونه كه على علیه السلام مىفرماید: «انّ أفضل ما توسّل به المتوسّلون إلى اللّه سبحانه و تعالى الایمان به و برسوله و الجهاد فى سبیله».(2)
نكته ى قابل توجه این كه معناى توسل این نیست كه انسان مستقیماً حاجات خویش را از معصومین بطلبد تا در نتیجه به نوعى شرك مبتلا گردد، بلكه چنان كه در آیه بدان تصریح شده و در دعاى توسل عرضه مىداریم: «و توسّلنا بك إلى اللّه»، تنها آنان وسیله ى توجه و تقرّب به خداوند بوده و به واسطه ى آنان حاجات خویش را از خداوند مىخواهیم. و به تعبیر دیگر، اگر انسان با اعمال صالح و اطاعت از خداوند یا سوگند دادن خدا به مقام و منزلت اهل بیت علیه السلام، از خداوند چیزى را طلب كند، هیچ مانعى ندارد، بلكه لازم است.
قال رسول اللّه صلى الله علیه وآله: «الائمّة من ولد الحسین، من أطاعهم فقد أطاع اللّه و من عصاهم فقد عصى اللّه، هم العروة الوثقى و هم الوسیلة الى اللّه تعالى».(3)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) مائده / 35.
2) نهج البلاغه / خطبه 110.
3) نور الثقلین / ج 1 / ص 626 ؛ نمونه / ج 4 / ص 364.[/]
[=times new roman,times] حضرت فاطمه علیها السلام در قرآن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] در قرآن كریم آیات فراوانى وجود دارد كه به حضرت فاطمه علیها السلام تأویل و تطبیق شده و آن بر دو دسته است: برخى از آیات به طور خاص منطبق بر فاطمه علیها السلام و بعضى از آیات به طور عام شامل آن حضرت مىشود. به نمونه اى از آنها اشاره مىشود:
1 - آیات خاص، مانند:
الف - «اصطفاك» در آیه ى شریفه ى؛ «ان اللّه اصطفاك و طهّرك و اصطفاك على نساء العالمین».(1)
ب - «نساءنا» در آیهى شریفه ى؛ «فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم».(2)
ج - «ذى القربى» در آیه ى شریفه ى؛ «و ءات ذى القربى حقّه».(3)
د - «ذكر كثیر» در آیهى شریفهى؛ «یا أیّها الّذین ءامنوا اذكروا اللّه ذكراً كثیراً».(4)
2 - آیات عام، مانند:
الف - «صالحین» در آیه ى شریفه ى «... الّذین أنعم اللّه علیهم من النبییّن و الصّدّیقین و الشّهداء و الصّالحین و حسن أولئك رفیقاً».(5)
ب - «شجرة طیبة» در آیه ى شریفه ى «ألم تركیف ضرب اللّه مثلاً كلمة طیّبة كشجرة طیّبة أصلها ثابت و فرعها فى السّماء».(6)
ج - «اهل بیت» در آیه ى شریفه ى «انّما یرید اللّه لیذهب عنكم الرّجس أهل البیت و یطهّركم تطهیراً».(7)
د - «بحرین» در آیه ى شریفه ى «مرج البحرین یلتقیان».(8)
ه - «یطعمون» در آیه ى شریفه ى «و یطعمون الطّعام على حبّه مسكیناً و یتیماً و أسیراً».(9)
و - «یؤثرون» در آیه ى شریفه ى «و یؤثرون على أنفسهم و لو كان بهم خصاصة».(10)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [=tahoma,arial,helvetica,sans-serif].
1) تفسیر صافى / ج 1 / ص 262.
2) آل عمران / 61 ؛ صافى / ج 1 / ص 268.
3) اسراء / 26 ؛ وسائل / ج 6 / ص 366.
4) احزاب / 41 ؛ وسائل الشیعة / ج 4 / 1022.
5) نساء / 69 ؛ بحار / ج 24 / ص 31.
6) ابراهیم / 24 ؛ تفسیر صافى / ج 1 / ص 886.
7) احزاب / 33 ؛ صافى / ج 2 ص 351.
الرّحمن / 19.
9) دهر / 8 ؛ صافى / ج 2 / ص 770.
10) حشر / 9 ؛ صافى / ج 2 / ص 684.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [=times new roman,times]
فضیلت حضرت فاطمه علیها السلام
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] بسیارى از نعمتهاى بهشت در سوره ى دهر ذكر شده، ولى از «حور العین» كه غالباً در قرآن كریم در عداد نعمتهاى بهشتى آمده، مطلقاً سخنى مطرح نیست. ممكن است این امر به دلیل نزول این سوره در باره ى فاطمه ى زهراعلیها السلام و همسر و فرزندانش باشد كه به احترام بانوى اسلام ذكرى از حور العین به میان نیامده است.(1) [=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) روح المعانى / ج 29 / ص 158 ؛ نمونه / ج 25 / ص 348.[/]
[="]مفسران در تفسیر كوثر و این كه كوثر چیست اختلافى عجیب كردهاند. اقوالى كه در بارهى آن ذكر شده بدین شرح است:[="]
[="]خیر كثیر، نهرى در بهشت، حوض خاص پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله در بهشت یا در محشر، فرزندان پیامبرصلى الله علیه وآله، اصحاب و پیروان پیامبرصلى الله علیه وآله تا روز قیامت، علماى امت، قرآن كریم، مقام نبوت، تفسیر قرآن، اسلام، توحید، علم و حكمت، فضایل رسول اكرم صلى الله علیه وآله، مقام محمود، نور قلب پیامبرصلى الله علیه وآله و .... به طورى كه شمارش اقوال به بیش از بیست و شش مىرسد.[="]
[="]صاحبان دو قول اول، به بعضى از روایات استدلال كردهاند، اما مدعیان سایر اقوال هیچ دلیلى ارائه نكردهاند به هر حال این كه در آخر سوره فرمود: «انّ شانئك هو الأبتر»، با در نظر گرفتن كلمهى «ابتر»، استفاده مىشود كه منظور از كوثر فقط كثرت ذریه است یا این كه مراد هم خیر كثیر ایت و هم كثرت ذریّه، چیزى كه هست كثرت ذریّه یكى از مصادیق خیر كثیر است.[="]
[="]در ضمن این سوره یكى از معجزات غیبى قرآن است. چون خداوند بعد از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله بركتى در نسل آن حضرت قرار داد كه در همه ى عالم هیچ نسلى معادل آن دیده نمىشود. آن هم با آن همه سختىها و شكنجه ها كه بر ذریّهى آن جناب آوردند و گروه گروه از ایشان را كشتند.(1)[="]
[="]
1) [="]المیزان / ج 20 / ص 371.[="][/]
[="]فاطمه علیها السلام مصداق بارز كوثر[="]
[="]
«[="]كوثر» به معناى خیر كثیر است. در این زمینه، مفسّران مصادیق بسیارى را ذكر كردهاند:[="]
[="]فخر رازى بیش از 15 مصداق براى آن بیان كرده است. از جمله: نهرى است در بهشت یا نعمتهاى بىشمارى مانند نبوت، پیروزى در جنگها، علم و دانش و رفعت مقام، كه خداوند به پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله در دنیا عطا كرده است، ولى بسیارى از علماى شیعه، مصداق بارز این خیر كثیر را در وجود مبارك فاطمهعلیها السلام مىدانند و آیهى سوم هم قرینه و شاهدى بر این معناست. و این سوره پس از وفات قاسم و عبداللّه، آخرین فرزندان ذكور پیامبرصلى الله علیه وآله نازل شد و خداوند براى تسلّى خاطر پیامبر كه دشمنانش مانند عاص بن وائل به او زخم زبان مىزدند و او را ابتر مىخواندند، این سوره را نازل كرد و به حضرت بشارت داد كه از نسل دخترت زهراعلیها السلام به تو خیر كثیر و ذرّیهى فراوان عطا مىكنیم.[="]
[="]فخر رازى ضمن ذكر اقوال مختلف در تفسیر كوثر، چنین مىگوید: قول سوم این است كه این سوره در ردّ بر كسانى نازل شده است كه عدم وجود اولاد را بر پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله خرده مىگرفتند، بنا بر این معنایش این است: خداوند به او نسلى مىدهد كه در طول زمان باقى مىماند؛ با این كه تعداد زیادى از اهل بیت او را شهید كردند، در عین حال جهان پر از آنهاست و این، در حالى است كه از بنى امیّه شخص قابل ذكرى در دنیا نمانده است. پس بنگر كه چقدر از علماى بزرگ در میان آنهاست. مانند: باقر، صادق، رضا و نفس زكیه و ... .(1)[="]
[="]كتمان كنندگان فضایل اهل بیت علیهم السلام[="]
[="]
«[="]إنّ الّذین یكتمون ما أنزل اللّه من الكتاب و یشترون به ثمناً قلیلاً أولئك ما یأكلون فى بطونهم إلاّ النّار»(1)[="]
[="]گرچه شأن نزول آیه یهودیانى است كه بشارات تورات و كتب انبیا را بر بعثت پیامبراكرم صلى الله علیه وآله و بیان صفات او كتمان كرده و گفتند: آن پیامبر موعود از بنى اسرائیل است و هنوز نیامده است، ولى مورد مخصّص نیست و عمومیت آیه به حال خود باقى است و شامل همه ى كتمان كنندگان احكام الهى مىشود. بنا بر این، كسانى كه فضایل اهل بیت علیهم السلام امیر المؤمنین و صدیقه ى طاهره علیها السلام و سایر ائمهى طاهرین علیهم السلام را كه در قرآن كریم تصریحاً یا تلویحاً بیان شده است، كتمان كردند و آیات قرآن را به نحو دیگرى تفسیر و تأویل كردند، مشمول این آیه هستند.(2)[="]
- [="]عظمت اهل بیت علیهم السلام در ماجراى مباهله[="]
[="]
«[="]فمن حاجّك فیه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت اللّه على الكاذبین»(1)[="]
[="]الف - مرحوم علامه طباطبایىقدس سره مىگوید: جریان مباهله را پنجاه و یك نفر از صحابه به اتّفاق نقل كردند.(2)[="]
[="]ب - قاضى نور الله شوشترى نیز نام شصت نفر از بزرگان اهل سنت را آورده است كه همگى گفتهاند این آیهى شریفه در عظمت پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله و اهل بیت اوست.(3)[="]
[="]ج - زمخشرى گوید: این آیهى شریفه، قویترین دلیلى است كه فضیلت اهل كساء را ثابت مىكند. قابل توجه این كه كلمات «أبناءنا» و «نساءنا» و «أنفسنا» به صورت جمع ذكر شده، با این كه افراد مخصوصى از آن اراده شده است و سرّ جمع بستن هر سه لفظ تعظیم و تكریم از جانب خداوند متعال است، تا دیگران نام این انوار مقدسه را بدون تعظیم و یاد نكنند.(4)[="]
[="]
1) [="]آل عمران / 61.[="]
2) [="]المیزان / ج 3 / ص 57.[="]
2) [="]احقاق الحق / ج 3 / ص 46.[="]
4[="]) كشاف / ج 1 / ص 193 ؛ تفسیر اثنى عشرى / ج 2 / ص 131.
[="]از سویى قرآن كریم در بارهى اهل بیت علیهم السلام مىفرماید: «إنّما یرید اللّه لیذهب عنكم الرّجس أهل البیت و یطهّركم تطهیراً».(1[="])از این آیه استفاده مىشود كه اهل بیت پیامبرصلى الله علیه وآله داراى طهارت روحى و نفسانى هستند. از سوى دیگر، خداوند متعال مىفرماید: قرآن كریم را جز مطهّرون (پاكان) نمىفهمند؛ «إنّه لقرآن كریم * فى كتاب مكنون * لا یمسّه إلاّ المطهّرون»،(2[="]) در نتیجه اثبات مىشود كه اهل بیت پیامبرعلیهم السلام كه داراى طهارت روح و جان هستند، داراى حق تماس با قرآن از نظر تبیین معارفاند.(3)[="]
[="]در امور مادى اگر انسان بخواهد از قعر چاه طبیعت نجات پیدا كند، راهش آن است كه به ریسمان محكمى توسل بجوید كه یك طرف ریسمان آن به دست او و سمت دیگرش به طرف بالا آویزان باشد.[="]
[="]در امور معنوى نیز براى نجات از چاه تاریك هوا و هوس و غرایز حیوانى لازم است انسان به ریسمان محكمى تمسك بجوید تا بتواند از این طریق خطرناك عبور كند. در روایات اسلامى آن ریسمان محكم كه مىتواند انسان را نجات دهد، قرآن كریم و عترت پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله معرفى شده است.[="]
[="]پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله مىفرماید: «إنّى تارك فیكم الثّقلین كتاب اللّه تعالى حبل ممدود من السّماء إلى الأرض و عترتى أهل بیتى».(2)[="]
«قل لا أسئلكم علیه أجراً الاّ المودّة فى القربى»(1)
زمخشرى و فخر رازى در ذیل آیه ى فوق، حدیث مفصلى را نقل كردهاند كه به روشنى مقام و منزلت محمد و آل محمد و اهمیت محبت به آنان را بیان مىكند. به متن روایت توجه فرمایید:
پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله فرمود: هر كس با محبت آل محمد بمیرد، شهید از دنیا رفته و آمرزیده است و نیز با توبه و ایمان كامل از دنیا رفته است. فرشتهى مرگ به او بشارت به بهشت مىدهد، سپس او را با احترام به بهشت مىبرند و از قبر او درى به سوى بهشت گشوده مىشود و قبر او زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار مىگیرد و بر سنّت و جماعت از دنیا رفته است، و اگر كسى با عداوت آل محمدعلیهم السلام از دنیا برود، كافر از دنیا رفته و در روز قیامت مأیوس از رحمت الهى است و بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد؛
«من مات على حبّ آل محمدعلیهم السلام مات شهیداً، مغفوراً له، مات تائباً، مات مؤمناً، مستكمل الایمان بشّره ملك الموت بالجنّة یزّف إلى الجنّة كما تزف العروس إلى زوجها. فتح له فى قبره بابان إلى الجنّة، جعل قبره مزار ملئكة الرحمة، مات على السّنّة و الجماعة. ألا و من مات على بغض آل محمد جاء یوم القیمة مكتوب من عینیه آیس من رحمة اللّه، مات كافراً، لم یشمّ رائحة الجنّة».
جالب این كه فخر رازى بعد از نقل حدیث مىگوید: آل محمد كسانى هستند كه بازگشت امرشان به اوست. كسانى كه ارتباطشان محكمتر و كاملتر باشد، آل محمد محسوب مىشوند و چون فاطمه و على و حسن و حسین علیهم السلام محكمترین پیوند را با رسول خدا داشتند و این از مسلمات و مستفاد از احادیث متواتر است، بنا بر این لازم است كه آنها را آل پیامبر بدانیم.(2)
1) شورى / 23.
2) تفسیر كبیر / ج 27 / ص 165 ؛ كشاف / ج 4 / ص 220.
[="]اهمیّت محبت به اهل بیتعلیهم السلام[="]
[="]
«[="]قل لا أسئلكم علیه أجراً الاّ المودّة فى القربى»(1)[="]
[="]زمخشرى و فخر رازى در ذیل آیه ى فوق، حدیث مفصلى را نقل كردهاند كه به روشنى مقام و منزلت محمد و آل محمد و اهمیت محبت به آنان را بیان مىكند. به متن روایت توجه فرمایید:[="]
[="]پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله فرمود: هر كس با محبت آل محمد بمیرد، شهید از دنیا رفته و آمرزیده است و نیز با توبه و ایمان كامل از دنیا رفته است. فرشته ى مرگ به او بشارت به بهشت مىدهد، سپس او را با احترام به بهشت مىبرند و از قبر او درى به سوى بهشت گشوده مىشود و قبر او زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار مىگیرد و بر سنّت و جماعت از دنیا رفته است، و اگر كسى با عداوت آل محمدعلیهم السلام از دنیا برود، كافر از دنیا رفته و در روز قیامت مأیوس از رحمت الهى است و بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد؛[="]
«[="]من مات على حبّ آل محمدعلیهم السلام مات شهیداً، مغفوراً له، مات تائباً، مات مؤمناً، مستكمل الایمان بشّره ملك الموت بالجنّة یزّف إلى الجنّة كما تزف العروس إلى زوجها. فتح له فى قبره بابان إلى الجنّة، جعل قبره مزار ملئكة الرحمة، مات على السّنّة و الجماعة. ألا و من مات على بغض آل محمد جاء یوم القیمة مكتوب من عینیه آیس من رحمة اللّه، مات كافراً، لم یشمّ رائحة الجنّة».[="]
[="]جالب این كه فخر رازى بعد از نقل حدیث مىگوید: آل محمد كسانى هستند كه بازگشت امرشان به اوست. كسانى كه ارتباطشان محكمتر و كاملتر باشد، آل محمد محسوب مىشوند و چون فاطمه و على و حسن و حسین علیهم السلام محكمترین پیوند را با رسول خدا داشتند و این از مسلمات و مستفاد از احادیث متواتر است، بنا بر این لازم است كه آنها را آل پیامبر بدانیم.(2)[="]
[="]
1) [="]شورى / 23.[="]
2[="]) تفسیر كبیر / ج 27 / ص 165 ؛ كشاف / ج 4 / ص 220.
[="]در بسیارى از آیات قرآن كریم مىخوانیم كه انبیا با صراحت اعلام مىكنند كه ما هیچ اجر و مزدى از هیچ كس نمىخواهیم و این معنا در بارهى پیامبرصلى الله علیه وآله با سه تعبیر ذكر شده است:[="]
[="]الف - من هیچ گونه پاداشى از شما مطالبه نمىكنم، تنها پاداش من این است كه كسانى از شما راهى به سوى پروردگارشان برگزینند؛ «قل ما أسئلكم علیه من أجر الاّ من شاء أن یتّخذ إلى ربّه سبیلاً».(1)[="]
[="]ب - من از شما پاداشى نمىطلبم مگر دوستى بستگانم؛ «قل لا أسئلكم علیه أجراً الاّ المودّة فى القربى».(2)[="]
[="]ج - بگو پاداشى را كه از شما خواستم، تنها به سود شما است، اجر و مزد من تنها بر خداوند است؛ «قل ما سألتكم من أجر فهو لكم إن أجرى إلاّ على اللّه».(3)[="]
[="]از ضمیمه كردن این سه تعبیر به یكدیگر، چنین نتیجه مىگیریم كه اگر اجر رسالت پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله مودت ذى القربى شمرده شده است، این مودت از یكسو به سود خود مؤمنان است، نه به سود پیامبر، و از سوى دیگر این محبت وسیله اى است براى هدایت یافتن به راه خدا.(4)[="]
[="]آن گونه كه براى سفرهاى دریایى و صحرایى كه در عمر انسانها اندك پیش مىآید، خداوند راهنما قرار داده است، آیا مىتوان پذیرفت كه براى حركت همیشگى انسانها و كم نشدنشان در مسیر حق، راهنما قرار نداده باشد؟[="]
[="]در احادیث آمده است كه مراد از ستارگان هدایت كننده، رهبران معصوم و اولیاى خدا هستند.(2)[="]
«[="]قل بفضل اللّه و برحمته فبذلك فلیفرحوا هو خیر ممّا یجمعون»(1)[="]
[="]حضرت رضاعلیه السلام مىفرماید: نعمت ولایت محمد و آل محمد بهتر از چیزهایى است كه دنیاپرستان جمع مىكنند؛ «بولایة محمد و آل محمد علیهم السلام هو خیر مما یجمع هؤلاء من دنیاهم».(2)[="]
[="]ابو حنیفه از امام صادق علیه السلام در بارهى تفسیر آیه سؤال كرد، امام سؤال را به او برگرداند و فرمود: نعیم به عقیدهى تو چیست؟ عرض كرد غذا و طعام و آب خنك. فرمود: اگر خدا بخواهد تو را روز قیامت در پیشگاهش نگه دارد تا از هر لقمهاى كه خوردهاى و هر جرعهاى كه نوشیدهاى از تو سؤال كند، باید بسیار در آنجا بایستى.[="]
[="]عرض كرد: پس مراد از نعیم چیست؟ فرمود: ما اهل بیت هستیم كه خداوند به وجود ما به بندگانش نعمت داده و برادر خود ساخته بعد از آن كه دشمن یكدیگر بودند و به وسیلهى ما آنها را به اسلام هدایت كرده است.(2)[="]
[="Tahoma"][="Blue"][="]سؤال از نعمت ولایت[="]
[="]
«[="]ثمّ لتسئلنّ یومئذ عن النّعیم»[="]
[="]خداوند بزرگتر و كریمتر از آن است كه به بندگانش نعمت دهد و سپس از آنها بازخواست كند. خداوند نعمت ولایت محمد و آل محمد را از آنها سؤال مىكند؛ «انّ اللّه عزّوجلّ اكرم و أجلّ من أن یطعمكم طعاماً فسیوغكموه ثمّ یسئلكم عنه و لكن یسئلكم عما أنعم به علیكم بمحمد و آل محمدصلى الله علیه وآله».(1)
[="]محبت به اهل بیت مایهى ایمنى از عذاب[="]
[="]
«[="]من جاء بالحسنة فله خیر منها و هم من فزع یومئذ ءامنون»(1)[="]
[="]امام باقرعلیه السلام مىفرماید: یكى از یاران حضرت علىعلیه السلام به نام ابو عبداللّه جدلى خدمتش آمد. امام فرمود: آیا از معناى این سخن خدا «من جاء بالحسنة» به تو خبر دهم؟ وى عرض كرد: آرى! فدایت شوم اى امیر مؤمنان. حضرت فرمود: «الحسنة معرفة الولایة و حبّنا أهل البیت و السیّئة انكار الولایة و بغضنا أهل البیت»؛ حسنه، شناخت ولایت و دوستى ما اهل بیت است و سیئه، انكار ولایت و دشمنى ما اهل بیت.(2)[="]
[="]اذیت كردن اهل بیت پیامبرصلى الله علیه وآله موجب دورى از رحمت الهى[="]
[="]
[="]از نظر قرآن كریم كسانى كه خدا و پیامبر را اذیت و آزار دهند، از رحمت الهى دور هستند؛ «إنّ الّذین یؤذون اللّه و رسوله لعنهم اللّه فى الدّنیا و الاخرة».(1)در حدیث مىخوانیم كه پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله فرمود: «من آذى فاطمة فقد آذانى و من آذانى فقد آذى اللّه». بنا بر این، كسانى كه در صدر اسلام حضرت فاطمهعلیها السلام را اذیت و آزار دادند، از رحمت الهى دور هستند.[="]
[="]دلیل بر خلافت حضرت علىعلیه السلام[="]
[="]
«[="]فمن حاجّك فیه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم»(1)[="]
[="]نقل شده است كه مأمون به حضرت رضاعلیه السلام گفت: دلیل بر خلافت جدّت على ابن ابى طالب چیست؟ حضرت آیهى فوق را قرائت فرمودند. مأمون گفت: اگر «نساءنا» نبود؟ فرمود: اگر «أبنائنا» نبود.[="]
[="]توضیح این كه: مراد از آیهى فوق آن است كه خداوند در این آیه، نفس علىعلیه السلام را مانند نفس پیغمبر قرار داده است. او شایستهترین فرد براى خلافت رسول اللّه است. مأمون با گفتن این كه اگر «نساءنا» نباشد، خواست سخن حضرت را نقض كند كه با توجه به كلمهى «نساءنا» و قرینهى تقابل، مراد از «أنفسنا» مردها هستند. بنا بر این، فضیلتى براى علىعلیه السلام نیست.[="]
[="]حضرت سخن او را با وجود كلمهى «أبناءنا» رد كرد و فهماند كه اگر منظور از «أنفسنا» مردها بود، ذكر «أبناءنا» جایز نبود و جا نداشت. زیرا در این صورت «أبناءنا» هم مشمول «أنفسنا» بود.(2)
[="Tahoma"][="Blue"][=times new roman,times]
[=times new roman,times] - درود فرستادن بر پیامبرصلى الله علیه وآله
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] در قرآن كریم موضوع درود فرستادن به صورتهاى مختلفى بیان شده و مراتب آن ملاحظه شده است:
الف - پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله بر زكات دهندگان درود مىفرستد؛ «و صلّ علیهم إنّ صلَوتك سكن لهم».(1)
ب - خداوند بر صابران درود مىفرستد؛ «و بشّر الصّابرین .... أولئك علیهم صلوات من ربّهم».(2)
ج - خداوند و ملائكه و همه مؤمنان بر پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله درود مىفرستند؛ «إنّ اللّه و ملئكته یصلّون على النّبى یا أیّها الّذین امنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً».(3)
1
) توبه / 103.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]2) بقره 157.
3) احزاب / 56.
[="Tahoma"][="Blue"][=times new roman,times] تسلیم بودن در برابر پیامبرصلى الله علیه وآله
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «إنّ اللّه و ملئكته یصلّون على النّبى یا أیّها الّذین امنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً»(1)
حضرت علىعلیه السلام مىفرماید: یكى از فضیلتهاى پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله این آیهى شریفه است كه ظاهر و باطنى دارد، ظاهر آن جملهى «صلّوا علیه» است و باطن آن جملهى «و سلّموا تسلیما»؛ یعنى در مقابل كسى كه او را وصى و جانشین خود قرار داد، تسلیم باشید؛ و این معنا را درك نمىكند، مگر كسى كه از لطافت حس و صفاى باطن برخوردار باشد.(2)
1) احزاب / 56.
2) نور الثقلین / ج 4 / ص 374.[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[="Tahoma"][="Blue"][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [=times new roman,times]- جاذبه و دافعهى پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله و یاران او
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] از نظر قرآن كریم پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله و یاران او نسبت به مؤمنان رأفت و مهربانى و حالت جاذبه دارند و نسبت به كفار و منافقان شدت و خشونت و حالت دافعه دارند؛ «محمد رسول اللّه و الّذین معه أشدّاء على الكفّار رحماء بینهم».(1)قرآن كریم جاذبه و دافعهى پیامبر را در آیات دیگر نیز بیان مىكند:
الف - جاذبهى پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله؛ «فبما رحمة من اللّه لنتَ لهم».(2)
ب - دافعهى پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله؛ «یا أیّها النّبى جاهد الكفّار و المنافقین و اغلظ علیهم».(3)
قرآن كریم جاذبه و دافعهى یاران واقعى پیامبر و اسلام را چنین بیان مىكند؛ «... أذلّة على المؤمنین أعزّة على الكافرین»(4). زیرا ذلّت به معناى تواضع و فروتنى است و لازمهى آن جاذبه است و لازمهى عزّت و سختى نشان دادن در برابر كفّار دافعه است.
[=times new roman,times][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) فتح / 29.
2) آل عمران / 159.
3) توبه / 73.
4) مائده / 54. [=times new roman,times]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=times new roman]تقدّم دستور پیامبر بر خواسته ى انسان
همان گونه كه دستورات خداوند تقدم بر خواسته هاى انسان دارد، پیامبر اكرم نیز چنین است. قرآن كریم در بارهى فرامین الهى مى فرماید: اى اهل ایمان، عدالت را در مقام شهادت و گواهى دادن رعایت كنید و براى خداوند گواهى دهید، گرچه به زیان خود شما یا والدین یا نزدیكان شما باشد و غناى شخص ثروتمند شما را وادار نكند كه از حق به طرف او میل كنید، و فقر فقیر نیز باعث نشود كه حال او را در نظر بگیرید و از حق عدول كنید، بلكه حق تقدّم با خداوند است؛ «یا أیّها الّذین امنوا كونوا قوّامین بالقسط شهداء للّه و لو على أنفسكم أو الوالدین و الأقربین إن یكن غنیّاً أو فقیراً فاللّه أولى بهما».(1)
همین تعبیر «اولویت» در بارهى پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله نیز آمده است؛ «النّبىّ أولى بالمؤمنین من أنفسهم»(2). زیرا پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله عبد مطلق خداست و از خود سخنى نمىگوید؛ «و ما ینطق عن الهوى * إن هو الاّ وحى یوحى».(3) از این رو، در قرآن كریم از سویى اطاعت پیامبر، اطاعت خداوند دانسته شده؛ «و من یطع الرسول فقد أطاع اللّه»،(4)و از سوى دیگر نشانهى محبت الهى در اطاعت و تبعیت پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله معرفى شده است؛ «قل إن كنتم تحبّون اللّه فاتّبعونى».(5)
1) نساء / 135.
2) احزاب / 6.
3) نجم3 - 4.
4) نساء / 80.
5) آل عمران / 37.
دشمنان اسلام هم نسبت ناروا به حضرت نوح علیه السلام دادند، هم به پیامبرصلى الله علیه وآله. چون گفتند: پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله مجنون است و ضال. خداوند در بارهى او فرمود؛ «ما أنت بنعمة ربّك بمجنون»(1)و «ما ضلّ صاحبكم و ما غوى»(2)؛ اما وقتى دشمنان به حضرت نوح گفتند: «إنّا لنریك فى ضلال مبین».(3)حضرت نوح خودش به آنان پاسخ داد: «یا قوم لیس بى ضلالة».(4) میان كسى كه از خود دفاع كند و كسى كه خداوند از او دفاع كند، تفاوت بسیار دارد؛ «فشتّانَ بین من دفع عن نفسه و بین من دفع عنه ربّه».(5)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) قلم / 2.
2) نجم / 2.
3) اعراف / 60.
4) اعراف / 61.
5) كشف الاسرار / ج 3 / ص 658.
«ألم نشرح لك صدرك»(1)
چرا قرآن كریم در بیان نعمت شرح صدر براى پیامبرصلى الله علیه وآله قید «لك» را ذكر كرد، با این كه اگر مىفرمود: «ألم نشرح صدرك» صحیح بود؟ از سه جهت این قید را اضافه كرد:
الف - گویا خداوند به پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله مىگوید: چون تمام كارهاى تو براى من است، من هم این شرح صدر را براى تو قرار دادم.
ب - تنبیه به این معناست كه منافع رسالت از آنِ پیامبر است، نه خداوند.(2)
ج - این گونه تعبیر یك نوع تجلیل و تكریم از پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله است.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) انشراح / 1.
2) تفسیر كبیر / ج 32 / ص 3.
قرآن كریم اوصاف فراوانى را براى پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله ذكر مىكند، رسول، عزیز، حریص بر هدایت مردم، رؤف، رحیم، نبى شاهد، مبشّر، منذر، سراج منیر؛ «لقد جاءكم رسول من أنفسكم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیكم بالمؤمنین رؤف رحیم»(1)و «یا أیّها النّبى إنّا أرسلناك شاهد و مبشّراً و نذیراً و داعیاً إلى اللّه و سراجاً منیراً».(2)
اما ممتازترین وصف رسول اكرم صلى الله علیه وآله، عبودیت اوست كه سبب نزول قرآن بر او شد؛ «تبارك الّذى نزّل الفرقان على عبده لیكون للعالمین نذیراً».(3) چه این كه سفر معراج پیامبرصلى الله علیه وآله نیز در پرتو عبودیت او تحقق یافت؛ «سبحان الّذى أسرى بعبده لیلاً».
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) توبه / 128.
2) احزاب / 46.
3) فرقان / 1.
خداوند انبیاى الهى را برادر مردم یاد كرد؛ «و إلى أخاهم هوداً»(1)و «و إلى مدین أخاهم شعیباً»(2) در برادرى گرچه مهربانى مطرح است، اما گاهى كار به جدایى و عداوت مىكشد، مانند برادران یوسف.
اما خداوند پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله را جان مردم یاد كرد؛ «لقد جاءكم رسول من أنفسكم»،(3)و انسان از جان خود جدا نمىشود، و به آن عداوت نمىورزد. از این رو، بعضى از پیامبران هلاك قوم خود را خواستند، اما پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله براى آزار دهندگانش طلب مغفرت كرد.(4)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) اعراف / 65.
2) اعراف / 85.
3) توبه / 128.
4) كشف الاسرار / ج 3 / ص 667.
«سبحان الّذى أسرى بعبده لیلاً من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى الّذى باركنا حوله لنریه من ءایاتنا إنّه هو السّمیع البصیر»(1)
این آیه ى شریفه، در بارهى سفر معراج پیامبر است كه مشتمل بر چند نكته است:
الف - جمله ى «أسرى» نشان مىدهد كه این سفر در شب انجام گرفت. زیرا «أسرى» در لغت عرب به معناى سفر شبانه است.
ب - كلمه ى «لیلاً» در عین این كه تأكیدِ مفهوم اسراست، این حقیقت را بیان مىكند كه این سفر، به طور كامل در یك شب واقع شد.
ج - كلمه ى «عبد» نشان مىدهد كه این افتخار به جهت مقام بندگى و عبودیت پیامبرصلى الله علیه وآله بود.
د - تعبیر به «عبد» نشان مىدهد كه این سفر در بیدارى واقع شده و این سیر جسمانى بود، نه روحانى؛ یعنى جسم و جان پیامبرصلى الله علیه وآله در این سفر شركت داشته است.
ه - هدف از این سیر مشاهده ى آیات بزرگ الهى بود.(2)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) اسراء / 1.
2) المیزان / ج 13 / ص 9 ؛ نمونه / ج 12 / ص 9.
«یا أیّها الّذین ءامنوا لا ترفعوا أصواتكم فوق صوت النّبى و لا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض أن تحبط أعمالكم * إنّ الّذین یغضّون أصواتكم عند رسول اللّه أولئك الّذین امتحن اللّه قلوبهم للتّقوى لهم مغفرة و أجر كریم»(1)
این دو آیه شرط ادب در محضر پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله را بیان مىكند، با این تفاوت كه:
الف - آیه ى اول اشاره به «تخلیه» است و آیه ى دوم ناظر به «تحلیه». چون محور سخن در آیه ى اول نهى از رفع صوت است و در آیهى دوم، از افراد متقى ستایش مىكند كه در محضر پیامبر، غض صوت مىكنند.
ب - در آیه ى اول تهدید به حبط عمل است و در آیه ى دوم مژده به تقواى قلب.
ج - آیه ى دوم مىگوید: كسى كه داراى تقواى قلب است، همیشه این ادب را رعایت مىكند؛ چون «یغضّون» فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد.
سؤال: تكلیف كسانى كه در روزهاى پایانى عمر پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله كه حضرت در بستر بیمارى بود، جار و جنجال راه انداخته و با كمال بىشرمى فریاد زدند و اهانت به پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله كردند، چیست؟
بخارى در صحیح خود مى گوید: آهنگ عمر و ابوبكر هنگام گفتگوى با یكدیگر در حضور رسول خداصلى الله علیه وآله بلند شد، آنگاه خداوند آیهى «لا ترفعوا أصواتكم ...» را نازل كرد.(2)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) حجرات / 2 - 3.
2) صحیح / ج 3 / ص 123 ؛ نكتههایى از قرآن / ج 2 / ص 330.
هنگامى كه به زیارت پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله به مدینه مىرویم، مشمول لطف خاص خداوند مىشویم كه هم پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله به ما سلام مىكند؛ «إذا جاءك الّذین یؤمنون بایاتنا فقل سلام علیكم»(1) هم براى گناهان ما از خداوند طلب رحمت مىكند؛ «و لو انّهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرّسول لوجدوا اللّه توّاباً رحیماً».(2)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) انعام / 54.
2) نساء / 64.
«و من اللّیل فتهجّد به نافلة لك عسى أن یبعثك ربّك مقاماً محموداً»(1)
كلمهى «تهجّد» از مادهى هجود به معناى خواب است و «تهجّد» به طورى كه بسیارى از اهل لغت گفتهاند، به معناى بیدارىِ بعد از خواب است. پس معناى آیهى شریفه، چنین است: قسمتى از شب را پس از خوابیدنت، بیدارباش و به نماز مشغول شو، به امید این كه خداوند تو را به مقام محمود را برساند.
گفتنى است كه محمود بودن مقام پیامبرصلى الله علیه وآله را مطلق و بدون قید ذكر كرده است. زیرا آن، مقامى است كه همگان آن را مىپسندند. روشن است وقتى همهى انسانها مقامى را حمد مىكنند كه از آن خوششان بیاید و از آن بهرهمند گردند. به همین جهت، آن را تفسیر كردهاند به مقامى كه خلایق آن را حمد مىكنند و آن، مقام شفاعت كبراى رسول خداصلى الله علیه وآله است كه روز قیامت در آن مقام قرار مىگیرد و روایات شیعه و اهل سنت در این معنا متّفق است.(2)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) اسراء / 79.
2) المیزان / ج 13 / ص 176.
پیامبر و معصومان و حق تشریع
«و ما ءاتاكم الرّسول فخذوه و ما نهیكم عنه فانتهوا»(1)
آیا پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله و ائمه معصومینعلیهم السلام حق دارند آنچه را كه مصلحت مىبینند، براى مسلمین قانون وضع كنند، هر چند وحى الهى نسبت به خصوص آن نازل نشده باشد؟ بى شك این امر محال نیست، اما سخن در این است كه آیا چنین امرى واقع شده و دلایل نقلى بر آن گواهى مىدهد یا نه؟
روایات فراوانى كه بعضاً صحیحه است، دال بر این معناست كه خداوند تفویض امر به پیامبر و ائمهعلیهم السلام كرده است و منظور از تفویض امر، حق قانونگذارى و تشریع است. در حدیثى از امام باقرعلیه السلام و امام صادقعلیه السلام چنین مىخوانیم: «انّ اللّه تبارك و تعالى فوّض الى نبیّه أمر خلقه لینظر كیف طاعتهم ثم تلى هذه الآیة: «و ما ءاتاكم الرّسول فخذوه و ما نهیكم عنه فانتهوا»»؛ خداوند متعال كار مردم را به پیامبرش تفویض كرد، تا بنگرد چگونه اطاعت مىكنند. سپس این آیه را تلاوت كرد كه فرمود: هر آنچه را كه رسول خدا دستور مىدهد، بگیرید و به آن عمل كنید و از هر چه شما را نهى مىكند، خوددارى كنید.(2)
در برخى از این روایات آمده است: بعد از این تفویض، پیامبر قوانینى را تشریع فرمود. از جمله این كه خداوند نماز را دو ركعت قرار داد و پیامبر در نمازهاى ظهر و عصر و عشا، دو ركعت و در نماز مغرب یك ركعت افزود و این تشریع پیامبرصلى الله علیه وآله همسنگ فریضهى الهى است و عمل به آن نیز واجب است و نیز 34 ركعت، دو برابر فرایض، نافله قرار دارد.
خداوند روزهى ماه رمضان را واجب كرد و پیامبر روزهى ماه شعبان و سه روز از هر ماه را مستحب كرد.(3) ضمناً از این روایات استفاده مىشود كه خداوند این مقام را به چند دلیل به آنها داده است:
1 - بیان عظمت مقام آنان كه تشریع آنها همطراز تشریع خداوند است.
2 - امتحان مردم كه تا چه اندازه تسلیم فرمان پیامبرند.
3 - خداوند آنها را مؤید به روح القدس فرمود و از این طریق به اسرار احكام الهى آشنا ساخته است.(4)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) حشر / 7.
2) كافى / ج 1 / ص 267.
3) كافى / ج 1 / ص 266.
4) پیام قرآن / ج 1 / ص 101.
اجرکم عند الله:Sham:
[=times new roman]- خالى نبودن زمین از حجت
«یا أهل الكتاب قد جائكم رسولنا یبیّن لكم على فترة من الرّسل ...»(1)
سؤال: طبق عقیدهى ما، جامعهى انسانیت لحظهاى از نمایندهى خدا و فرستادگان او خالى نخواهد شد، پس چگونه ممكن است چنین فترتى وجود داشته باشد؟
پاسخ: باید توجه داشت كه قرآن مىگوید: «على فترة من الرّسل»؛ یعنى رسولانى در این دوران نبودند، اما هیچ مانعى ندارد كه اوصیاى آنها باشند. به تعبیر بهتر، «رسولان» آنهایى بودند كه دست به تبلیغات وسیع و دامنهدارى مىزدند، مردم را بشارت و انذار مىدادند و سكوت و خاموشى جامعه را درهم مىشكستند و صداى خود را به گوش
همگان مىرساندند. ولى اوصیاى آنها همگى چنین مأموریتى نداشتند، حتى گاهى ممكن است آنها به علت یك سلسله عوامل اجتماعى در میان مردم به طور پنهان زندگى داشته باشند.
حضرت على علیه السلام مىفرماید: «اللّهم بل لا تخلوا الأرض من قائم للّه بحجّة اما ظاهراً مشهوراً أو خائفاً مغموراً لئلاّ تبطل حجج اللّه و بیّناته ...»؛ آرى! روى زمین هرگز از كسى كه قیام به حجت الهى كند، خالى نخواهد ماند، خواه آشكار و مشهود باشد یا پنهان و ناشناخته؛ براى این كه احكام و دستورات الهى و نشانههاى خداوند از بین نرود.(2)
[/HR][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]1) مائده / 19.
2) نمونه / ج 4 / ص 332.
[=times new roman]امامت در كودكى
«و ءاتیناه الحكم صبیّاً»(1)
على ابن اسباط گوید: به خدمت امام جوادعلیه السلام رسیدم (در حالى كه سن امام كم بود) من درست به قامت او خیره شدم تا به ذهن خویش بسپارم و به هنگامى كه به مصر بازمىگردم، كم و كیف مطلب را براى یاران نقل كنم. ناگهان امام علیه السلام رو به سوى من كرد و فرمود: اى على ابن اسباط! خداوند كارى را كه در مسألهى امامت كرد، مانند كارى است كه در نبوت كرده است. گاه مىفرماید: «و ءاتیناه الحكم صبیّاً»؛ ما به یحیى در كودكى فرمان نبوت دادیم، و گاه در بارهى انسانها مىفرماید: «حتّى إذا بلغ أشدّه و بلغ أربعین سنة»؛(2) هنگامى كه انسان به بلوغ كامل عقل به چهل سال رسید. بنا بر این، همان گونه كه ممكن است خداوند حكمت را در چهل سالگى به انسان بدهد، در قدرت اوست كه آن را در كودكى به وى عطا كند.(3)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) مریم / 12.
2) احقاف / 15.
3) نور الثقلین / ج 3 / ص 325 ؛ نمونه / ج 13 / ص 28.
دو نوع امامت
امام صادق علیه السلام مىفرماید: امام در قرآن كریم دو گونه است. گاهى خداوند مىفرماید: «و جعلناهم أئمة یهدون بأمرنا»؛(1)یعنى به امر خدا مردم را هدایت مىكنند، نه به امر مردم؛ امر خدا را بر امر خودشان مقدّم مى شمرند و حكم او را برتر از حكم خود قرار مىدهند. در بخش دیگرى مىفرماید: «و جعلناهم أئمّة یدعون إلى النّار»؛(2)ما آنها را پیشوایانى قرار دادیم كه دعوت به دوزخ مىكنند؛ فرمان خود را بر فرمان پروردگار مقدّم مى شمرند و حكم خویش را قبل از حكم او قرار مىدهند و مطابق هوسهاى خود و بر ضدّ كتاب اللّه عمل مىكنند.(3)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) انبیاء / 73.
2) قصص / 41.
3) تفسیر صافى / ج 3 / ص 347.
در اهمیت مقام امامت همین بس كه خداوند متعال آن را در كلام خویش با دو قید قرین ساخته است؛ «و جعلنا منهم أئمّة یهدون بأمرنا».(1)نخستین وظیفهى امام، هدایت و رهبرى جامعه به سوى اهداف و آرمانهاى الهى است كه این مسئولیت خطیر را با الهام از «عالم امر» به انجام مىرساند.
موجودات جهان دو گونه اند: مادى، مجرد؛ گونه ى نخست در بستر زمان و مكان و قوانین حركت محدود است، ولى نوع دوم از همه ى شرایط پیش گفته رهاست. گاهى از آن به «ملكوت عالم» نیز تعبیر مىشود؛ «إنّما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له كن فیكون * فسبحان الّذى بیده ملكوت كلّ شىء».(2)
پس، امام آن كسى است كه جنبه ى ملكوتى موجودات را نیز رهبرى كند و جوامع بشرى را به مقصد نهایى خویش، یعنى آشنایى با خدا و احیاى ارزشهاى الهى برساند و سعادت آنها را تضمین كند.(3)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) انبیاء / 73.
2) یس / 82 - 83.
3) المیزان / ج 1 / ص 274.
قرآن كریم مقام رفیع امامت را كه منصب الهى است؛ «إنّى جاعلك للنّاس اماماً»،(1)در سه جهت بیان كرده است:
الف - وظیفهى امام: هدایت انسانها به سعادت؛ «و جعلناهم أئمّة یهدون بأمرنا».(2)
ب - شرط دستیابى به مقام امامت: صبر و یقین؛ «و جعلنا منهم أئمّة یهدون بأمرنا لمّا صبروا و كانوا بایاتنا یوقنون».(3)
ج - واسطهى فیض خداوند به انسانها: انجام دادن نیكىها، برپاداشتن نماز، پرداخت زكات، عبادت؛ «و جعلناهم أئمة یهدون بأمرنا و أوحینا إلیهم فعل الخیرات و إقام الصّلوة و إیتاء الزّكوة و كانوا لنا عابدین».(4)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) بقره / 124.
2) انبیاء / 73.
3) سجده / 24.
4) انبیاء / 73.
«هو الّذى جعل لكم النّجوم لتهتدوا بها فى ظلمات البرّ و البحر»(1)
خداوند متعال همان گونه كه براى سفرهاى دریایى و صحرایى كه در عمر انسانها اندك پیش مىآید، راهنما قرار داده است، براى سفر معنوى انسانها و حركت دایمى بشریت در مسیر حق نیز راهنما معین كرده است. از این رو، در احادیث وارد شده كه مقصود از ستارگان هدایت، رهبران معصوم و اولیاى خداوند هستند.(2)
همچنین همان گونه كه خداوند زمین مرده را زنده مىكند، زمینه مرده (قلب انسانها) را به وسیلهى امام معصوم زنده مىكند. از این رو، در ذیل آیهى شریفهى «اعلموا انّ اللّه یحیى الأرض بعد موتها»(3)، امام باقرعلیه السلام مىفرماید: خداوند زمین را به وسیلهى حضرت مهدىعلیه السلام زنده مىكند، بعد از آن كه مرده باشد. منظور از مردن زمین، كفر اهل ایمان است و كافر مرده است؛ «یحیى اللّه تعالى بالقائم بعد موتها»؛ یعنى «بموتها كفر أهلها و الكافر میت».(4)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) انعام / 97.
2) نور / ج 3 / ص 347 ؛ نور الثقلین / ج 1 / ص 750.
3) حدید / 17.
4) نور الثقلین / ج 5 / ص 242.
امامت امرى ملكوتى است، ولى مقام اداره ى امور مسلمین جزو عالم ملك است كه با رسالت تأمین مىشود. خداى سبحان مىفرماید: «ما أرسلنا من رسول الاّ لیطاع»؛(1)هیچ پیامبرى را نفرستادیم، مگر این كه مردم باید از او اطاعت كنند. امامت ملكوتى غیر از نبوت و رهبرى امور مردم است. در قرآن كریم گاهى سخن از دعوت به امر دینى است كه از نوع امامت ملكى است. مانند: «أدع إلى سبیل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة»،(2)«بلّغ ما أنزل إلیك»،(3)«یعلّمهم الكتاب و الحكمة»،(4)«لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم».(5)
ولى گاهى سخن از هدایت به امر و امامت ملكوتى است؛ «و جعلنا منهم أئمّة یهدون بأمرنا»،(6)هدایت كردن به امر خداوند، هدایت تكوینى است. در مواردى كه سخن از دعوت، تبلیغ، تعلیم و تبیین محتواى قرآن كریم است، هیچ یك مقید و مصحوب به امر نیست.
خداى سبحان «امر» را یك چهرهى ملكوتى مىداند كه آن را در خصوص هدایت ملكوتى تعبیه كرده است كه به دست ائمه معلوم مىشود امامت هدایت باطنى است و هدایت باطنى از «اهتداء» جدا نیست.(7)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) نساء / 64.
2) نحل / 125.
3) مائده / 67.
4) جمعه / 2.
5) نحل / 44.
6) سجده / 24.
7) تفسیر موضوعى / ج 6 / ص 357.
«ألیوم یئس الّذین كفروا من دینكم فلا تخشوهم و اخشون ألیوم أكملت لكم دینكم و أتممت علیكم نعمتى و رضیت لكم الإسلام دیناً»(1)
مقصود از این روز «الیوم» كه در آیهى فوق دو مرتبه ذكر شده، كدام روز است كه داراى چهار ویژگى است:
1 - همهى كفار در آن ناامید شدند.
2 - دین كامل گشت.
3 - نعمت الهى تمام شد.
4 - خداوند آیین اسلام را آیین نهایى براى مردم پذیرفت.
در میان مفسران و دانشمندان سخن بسیار است، لیكن شبههاى نیست كه چنین روزى باید بسیار روز مهمى در تاریخ اسلام باشد. احتمالات مختلفى داده شده است كه هیچ كدام درست نیست:
1 - روز بعثت پیامبرصلى الله علیه وآله؛ این احتمال درست نیست. چون سیاق آیه این است كه مردم دینى داشتهاند و كفار در باطل كردن آن یا تغییر آن طمع مىورزیدند، و دین مردم ناقص بود و خدا آن را كامل كرد، در حالى كه مردم قبل از اسلام دینى نداشتند كه كفار در آن طمع ورزند یا خدا كاملش كند.
2 - روز فتح مكه؛ چون در آن روز خداوند كید و مكر مشركان را باطل ساخت، این احتمال هم درست نیست؛ چون فتح مكه كه در سال هشتم هجرى اتفاق افتاد، هنوز دین كامل نگشته بود. زیرا واجبات فراوانى بعد از فتح مكه و حلال و حرام بسیارى كه در فاصلهى فتح مكه و رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله تشریع شد.
3 - روز نزول آیات سوره برائت؛ این احتمال هم درست نیست. چون بسیارى از احكام اسلام بعد از نزول سورهى برائت نازل شد. از جمله همین سورهى مائده كه متضمن بسیارى از احكام شرعى است و بالاتفاق در آخرین روزهاى زندگى پیامبر نازل شد.
4 - روز عرفه در حجة الوداع؛ این احتمال هم درست نیست. زیرا در آن روز اتفاق خاصى رخ نداد كه باعث یأس كفّار شود.
5 - روز نزول احكام فرعى كه در آیه شریفه مطرح شده است؛ این احتمال هم درست نیست. چون نزول این احكام فرعى داراى چهار خصوصیت مذكور نیست.
بنا بر این، تنها روزى كه با آن چهار خصوصیت فوق تطبیق مىكند، «روز غدیر خم» است كه روایات فریقین نیز این معنا را تأیید مىكند، به ویژه با توجه به این كه تمام تلاش كفّار بر این بود كه نور الهى را خاموش كنند؛ «یریدون لیطفئوا نور اللّه»، و هر كارى كردند به مقصود خود نرسیدند، جز این كه امید به این داشتند كه پس از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله نسل او قطع شده و رسالت او هم از بین مىرود كه قرآن كریم مىفرماید: «إنّ شانئك هو الأبتر».(2)
در چنین شرایطى بود كه خداوند حضرت علىعلیه السلام را جانشین او قرار داد و كفّار را ناامید ساخت.(3)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) مائده / 3.
2) كوثر / 3.
3) المیزان / ج 5 / ص 168.
«الیوم أكملت لكم دینكم و أتممت علیكم نعمتى»(1)
«دین» مجموعه ى امورى است كه از ناحیهى پروردگار متعال نازل شده است و از آن جهت كه عمل كردن به آن مشتمل بر ولایت خدا و پیامبر و اوصیاى اوست، نعمت شمرده مىشود.
مقصود خداوند در آیه ى شریفه ى فوق این است كه مجموع معارف دینى را كه بر شما نازل كردم، به واسطه ى واجب كردن ولایت كامل ساختم. زیرا تا امروز تنها ولایت خدا و پیامبر بود و بعد از انقطاع وحى كه پیامبرى در میان مردم نیست كه از دین الهى دفاع كند، لازم است خداوند شخصى را منصوب كند و همو ولى امر بعد از رسول اكرم صلى الله علیه وآله است و ولایت خدا، یعنى تدبیر امور بندگان به وسیلهى دین، تمام نمىشود مگر به ولایت رسول، و ولایت رسول نیز جز به واسطه ى ولایت اولى الامر تمام نمىشود.
خداوند مىفرماید: «یا أیّها الّذین ءامنوا أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و أولى الأمر منكم»(2)، ولایت خداوند و پیامبر و امامان معصوم و لزوم پیروى از آنان در این آیه بیان شده است. چنان كه این حقیقت از آیات ذیل نیز استفاده مىشود:
الف - ولایت خداوند؛ «اللّه ولىّ الّذین ءَامنوا یخرجهم من الظّلمات الى النّور»(3).
ب - ولایت پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله؛ «فلا و ربّك لا یؤمنون حتّى یحكّموك فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فى أنفسهم حرجاً ممّا قضیت و یسلّموا تسلیماً»(4)و «النّبىّ أولى بالمؤمنین من أنفسهم».
ج - ولایت امام معصوم علیه السلام؛ «انّما ولیّكم اللّه و رسوله الّذین ءامنوا الّذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزّكوة و هم راكعون»(5).
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) مائده / 3.
2) نساء / 59.
3) بقره / 257.
4) نساء / 65.
5) مائده / 55 ؛ المیزان / ج 5 / ص 181.
خداوند متعال در ماجراى تغییر قبله مىفرماید: تغییر قبله براى این است كه در آینده نعمت خود را بر شما تمام كنم؛ یعنى استقلال شما و توجه مسلمانان به كعبه، زمینه ى اتمام نعمت در آینده است؛ «لأتمّ نعمتى». این ماجرا در سال دوم هجرى در مدینه واقع شد.
در سال هشتم هجرى نیز خداوند به مناسبت فتح مكه مىفرماید: «و یتمّ نعمته علیك»؛(1)یعنى این پیروزى براى این است كه خداوند در آینده نعمت خود را براى شما تمام خواهد كرد. در هر دو آیه «اتمام نعمت» به صیغه ى مضارع بیان شده است كه نشانهى حدوث آن در آینده است، ولى هنگام بازگشت از حجة الوداع در سال دهم هجرى و بعد از معرفىِ على بن ابى طالب به جانشینى پیامبر در غدیرخم، این آیه نازل مىشود: «ألیوم أكملت لكم دینكم و أتممت علیكم نعمتى»؛ یعنى امروز نعمت خودم را بر شما تمام كردم.
قابل تأمل است كه خداوند رویكرد مردم به كعبه را قدم نخستین براى اتمام نعمت، و فتح مكه را قدم دیگر و تعیین و معرفى رهبر را، آخرین قدم در اتمام نعمت بیان مىكند. از این رو، در دو مرحلهى نخستین كه زمینهساز نعمت است، به صورت فعل مضارع «أتمّ» و «یتمّ» بیان مىكند، ولى در حادثهى غدیر با واژهى «أتممت» فعل ماضى بیان مىكند.
گفتنى است كه در تغییر و تعیین قبله و همچنین در تعیین رهبر، تذكر مىدهد كه: «لا تخشوهم و اخشونى»، چون در هر دو، احتمال مقاومت، مقابله، بهانه گیرى و شایعه پراكنى از سوى دیگران مىرود.(2)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) فتح / 2.
2) نور / ج 1 / ص 301.
«یا أیّها الرّسول بلّغ ما أنزل إلیك من ربّك و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه یعصمك من النّاس»(1)
با توجه به دو نكتهى اساسى، مقصود آیهى شریفه روشن مىشود:
1 - دستورى در این آیه به پیامبر داده شده است كه پیام تازهاى را به مردم ابلاغ كند و در صورت عدم تبلیغ آن، تمامى زحمات هدر مىرود.
2 - وعدهاى كه خداوند به پیامبر داده است كه او را از خطراتى كه در ابلاغ این امر تهدید مىكند، نگهدارى كند.
سؤال: باتوجه به این كه این آیه در اواخر عمر پیامبر نازل شده، چه مطلب مهمى است كه خداوند پیامبرش را مأمور تبلیغ آن مىكند؟
الف - آن امر مهم مربوط به توحید و نبوت و معاد نیست، چون این اصول در اوایل بعثت براى مردم بیان شده است و نیازى به این همه تأكید نداشت.
ب - آن امر مهم مربوط به احكام فرعى مانند نماز و روزه و حج و جهاد نیز نیست، چون در طول 23 سال، پیامبر همهى آنها را بیان كرده بود و از بیان آنها ترسى از مردم نداشت.
ج - پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله ترسى از یهودیان و منافقان در آن زمان نداشت. زیرا در زمان نزول آیه، آنان قدرتى نداشتند كه پیامبر بترسد.
د - پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله ترس از جان خود نداشت. زیرا عمرش را در مبارزه با بتپرستان و تحمّل انواع شكنجهها از ناحیهى مخالفان در جنگها سپرى كرد.
ه - قرآن، پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله را از این نوع ترسها مصون و محفوظ داشت. زیرا فرمود: «الّذین یبلّغون رسالات اللّه و یخشونه و لا یخشون أحداً الاّ اللّه».(2)
پس، آن امر مهم مربوط به هجدهم ذیحجه ى سال دهم هجرى در حجة الوداع است كه امامت حضرت على صلى الله علیه وآله از ناحیه ى خداوند به مردم ابلاغ شد. زیرا از سویى روایات شیعه و سنّى آن را بیان مىكند و از سوى دیگر، این امر مهم مربوط به رسالت پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله است؛ «یا أیّها الرّسول».(3)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) مائده / 67.
2) احزاب / 39.
3) المیزان / ج 6 / ص 45 - 46.
«فإذا فرغت فانصب»(1)
آیه ى شریفه، خطاب به پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله و نتیجه ى آیات قبل است؛ یعنى حالا كه تو شرح صدر پیدا كردى و تو را بلندآوازه كردیم و بار گران را از دوش تو برداشتیم، پس چون از واجب فراغت پیدا كردى، در عبادت و دعا بكوش و خود را به رنج انداز.
امام باقرعلیه السلام مىفرماید: «فإذا فرغت من الصّلوة المكتوبة فانصب إلى ربّك فى الدّعاء و ارغب إلیه فى المسئلة».
زمخشرى مىگوید: از جمله بدعتهااین است كه بعضى از رافضیان «فانصب» را به كسر صاد خوانده؛ یعنى على را بر خلافت منصوب گردان. اگر این طور خواندن رافضى روا باشد، صحیح است كه ناصبى آن را همین طور بخواند و بگوید؛ یعنى ناصبى بودن را كه بغض و عداوت علىعلیه السلام است در میان مردم بگذار.
مرحوم فیض كاشانى پس از نقل كلام زمخشرى مىگوید: نصب امام و خلیفه بعد از تبلیغ رسالت یا پس از فراغ از عبادت، امرى معقول، بلكه واجب است تا مردم بعد از آن حضرت در حیرت و ضلالت واقع نشوند، اما بغض و عداوت على چطور معقول است كه بر تبلیغ رسالت یا عبادت مترتب شود، با این كه كتب عامه مملوّ از ذكر محبت پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله نسبت به علىعلیه السلام است و اظهار فضیلت آن حضرت براى مردم است و این كه محبت على ایمان، و بغض او كفر است.
آرى! بنگرید به این فردى كه ملقّب به «جار اللّه» است، چگونه چشم او به دلیل تعصب كور گشته است؛ «انظروا الى هذا الملقّب بجار اللّه العلامة، كیف أعمى اللّه بصیرته بغشاوة حمیّة التّعصّب».(2)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) شرح / 8.
2) صافى / ج 5 / ص 345 ؛ شایان توجه است كه قرائت مقبول میان شیعیان به فتح صاد است، نه به كسر آن.
اوصاف امام
[=times new roman] لزوم عصمت در امام
«لا ینال عهدى الظّالمین»(1)
بر خلاف پندار اهل سنت، دانشمندان شیعه وجود عصمت را در امام ضرورى مىدانند و در این زمینه به آیهى «لا ینال عهدى الظّالمین» استدلال مىكنند. زیرا غیر معصوم یا به خود ستم مىكند یا به دیگران.
علامهى طباطبایى مىفرماید: شرط دستیابى به مقام رفیع امامت، پیراستگى از ظلم و آراستگى به سعادت عدل است. زیرا هر آن كه صدور ستم از وى روا باشد، هدایت نیافته و نیازمند هدایت است و بر اساس آیهى «أفمن یهدى إلى الحقّ أحقّ أن یتّبع أمّن لا یهدّى إلاّ أن یهدى»،(2)هدایتگر به سوى حق باید از هر گونه نقصى كه نیاز به رهبرى دیگرى دارد، وارسته و پاك باشد. بنا بر این، دو طرف قضیه را مىتوان اثبات كرد؛ هم لزوم عصمت در امام و هم عدم امكان امامت غیر معصوم.
آنگاه تقریر یكى از اساتید خودشان را در استدلال به آیه چنین بیان مىكنند: مردم را به چهار گروه مىتوان تقسیم كرد:
1 - آن كه در تمامى عمرش ظالم باشد.
2 - آن كه در تمامى عمرش عادل باشد.
3 - آن كه در آغاز ستمگر و در فرجام عادل باشد.
4 - آن كه نخست عادل و سرانجام ظالم باشد.
شكى نیست كه گروه یكم و چهارم شایستگى دستیابى به مقام منیع امامت را ندارند و از عظمت ابراهیم خلیل دور است كه امامت را براى چنین فرزندانى طلب كند. دستهى سوم نیز در مقطعى از زمان آلوده به ظلم بوده و در نتیجه فاقد صلاحیت لازم است، پس فقط گروه دوم است كه واجد شرط احراز آن مقام است.(3)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) بقره / 123.
2) یونس / 35.
3) المیزان / ج 1 / ص 277.
جایگاه ولىّ امر و لزوم پیروى از او
«یا أیّها الّذین امنوا أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و أولى الأمر منكم»(1)
[=times new roman]اطاعت بىچون و چرا از رسول خدا و اولى الامر، نشانهى عصمت آن بزرگواران است. پس غیر معصوم صلاحیت احراز جایگاه ولایت امر را ندارد.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) نساء / 59.
پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله گاهى احكام الهى را بیان مىكرد، گاهى دستور حكومتى مىداد. او هم منصب «رسالت» داشت، هم «حكومت». قرآن كریم هم به پیامبر مىفرماید: «و أنزلنا إلیك الذّكر لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم»(1) و هم مىفرماید: «لتحكم بین النّاس بما أریك اللّه».(2)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) نحل / 44.
2) نساء / 105.
[="Tahoma"][="Blue"][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=times new roman,times] اهل بیت پیامبرعلیهم السلام كشتى نجات
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «و قال اركبوا فیها بسم اللّه مجریها و مرسیها إنّ ربّى لغفور رحیم»(1)
حضرت نوحعلیه السلام به مسافران كشتى گفت: بر آن سوار شوید كه حركت و توقفش با نام خداست. بىتردید پروردگار من آمرزنده و مهربان است.
پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله فرمود: «إنّ أهل بیتى كمثل سفینة نوح من ركبها نجى و من تخلّف عنها هلك»؛ اهل بیت من چون كشتى نوح هستند؛ هر كس بر آن سوار شد، نجات یافت و هركه از آن دورى گزید، هلاك شد. اگر این حدیث متواتر را در كنار حدیث متواتر دیگرى بگذاریم كه پیامبر فرموده است: «مسلمانان هفتاد و سه فرقه مىشوند و تنها یك فرقهى آنها اهل نجات است»؛ روشن مىشود كه خود پیامبرصلى الله علیه وآله مصداق فرقهى ناجیه را اهل بیت خودش معرفى كرده و فرمود: «من ركبها نجى».(2)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) هود / 41.
2) نور / ج 5 / ص 310.[/]
[="Tahoma"][="Blue"][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=times new roman,times] اطعام به مسكین و یتیم و اسیر
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «و یطعمون الطّعام على حبّه مسكیناً و یتیماً و اسیراً»(1)
«و ما أدریك ما العقبة * فكّ رقبة * أو اطعام فى یوم ذى مسغبة * یتیماً ذا مقربة * أو مسكیناً ذا متربة».(2)
در این آیات سه گروهِ مسكین و یتیم و اسیر از نظر رسیدگى و عنایت به آنها مطرح شدهاند، با این تفاوت كه ترتیب توجه به آنها در دو آیه عكس یكدیگر است. به نظر مىرسد دلیل آن در اختلاف موضوع رسیدگى باشد. توضیح این كه: در آیهى نخست چون موضوع اطعام مطرح است، گرسنگى مسكین قابل تحملتر از دو طبقهى دیگر است. زیرا براى یتیم و اسیر در هر حال سرپرست و صاحبى وجود دارد كه حدّاقل طعامى را براى آنها فراهم كند، اما در آیهى دوم چون مسئله آزادى اسیر به مراتب مهمتر از اطعام است، مقدم ذكر شده است.
همچنین به دلیل تقدم خویشاوند بر غریبه، اطعام یتیم «ذامقربة» جلوتر از مسكین «ذا متربة» (زمین گیر) قرار گرفته است، درست بر عكس آیه ى قبل.(3)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) انسان / 8.
2) بلد / 12 - 16.
3) متدولوژى تدبر در قرآن / ص 124.
[/]
[="Tahoma"][="Blue"][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [=times new roman,times] توسل به معصومین علیهم السلام
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «یا أیّها الّذین ءامنوا اتّقوا اللّه و ابتغوا الیه الوسیلة و جاهدوا فى سبیله لعلّكم تفلحون»(1)
آیه ى شریفه ى فوق بعد از امر به تقوا، مسلمانان را دستور مىدهد كه براى تقرب به سوى خداوند، وسیله اى انتخاب كنند. «وسیله» در اصل به معناى تقرب جستن یا چیزى است كه باعث تقرب به دیگرى از روى علاقه و رغبت مىشود.
بنا بر این، وسیله در آیه ى شریفه معناى بسیار وسیعى دارد و هر كار و هر چیزى را كه باعث نزدیك شدن به پیشگاه خداوند مىشود، شامل مىگردد كه مهمترین آنها ایمان به خدا و پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله و جهاد و عبادات همچون نماز و زكات و روزه و ... است. همان گونه كه على علیه السلام مىفرماید: «انّ أفضل ما توسّل به المتوسّلون إلى اللّه سبحانه و تعالى الایمان به و برسوله و الجهاد فى سبیله».(2)
نكته ى قابل توجه این كه معناى توسل این نیست كه انسان مستقیماً حاجات خویش را از معصومین بطلبد تا در نتیجه به نوعى شرك مبتلا گردد، بلكه چنان كه در آیه بدان تصریح شده و در دعاى توسل عرضه مىداریم: «و توسّلنا بك إلى اللّه»، تنها آنان وسیله ى توجه و تقرّب به خداوند بوده و به واسطه ى آنان حاجات خویش را از خداوند مىخواهیم. و به تعبیر دیگر، اگر انسان با اعمال صالح و اطاعت از خداوند یا سوگند دادن خدا به مقام و منزلت اهل بیت علیه السلام، از خداوند چیزى را طلب كند، هیچ مانعى ندارد، بلكه لازم است.
قال رسول اللّه صلى الله علیه وآله: «الائمّة من ولد الحسین، من أطاعهم فقد أطاع اللّه و من عصاهم فقد عصى اللّه، هم العروة الوثقى و هم الوسیلة الى اللّه تعالى».(3)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) مائده / 35.
2) نهج البلاغه / خطبه 110.
3) نور الثقلین / ج 1 / ص 626 ؛ نمونه / ج 4 / ص 364.[/]
[="Tahoma"][="Blue"][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[=times new roman,times] حضرت فاطمه علیها السلام در قرآن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] در قرآن كریم آیات فراوانى وجود دارد كه به حضرت فاطمه علیها السلام تأویل و تطبیق شده و آن بر دو دسته است: برخى از آیات به طور خاص منطبق بر فاطمه علیها السلام و بعضى از آیات به طور عام شامل آن حضرت مىشود. به نمونه اى از آنها اشاره مىشود:
1 - آیات خاص، مانند:
الف - «اصطفاك» در آیه ى شریفه ى؛ «ان اللّه اصطفاك و طهّرك و اصطفاك على نساء العالمین».(1)
ب - «نساءنا» در آیهى شریفه ى؛ «فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم».(2)
ج - «ذى القربى» در آیه ى شریفه ى؛ «و ءات ذى القربى حقّه».(3)
د - «ذكر كثیر» در آیهى شریفهى؛ «یا أیّها الّذین ءامنوا اذكروا اللّه ذكراً كثیراً».(4)
2 - آیات عام، مانند:
الف - «صالحین» در آیه ى شریفه ى «... الّذین أنعم اللّه علیهم من النبییّن و الصّدّیقین و الشّهداء و الصّالحین و حسن أولئك رفیقاً».(5)
ب - «شجرة طیبة» در آیه ى شریفه ى «ألم تركیف ضرب اللّه مثلاً كلمة طیّبة كشجرة طیّبة أصلها ثابت و فرعها فى السّماء».(6)
ج - «اهل بیت» در آیه ى شریفه ى «انّما یرید اللّه لیذهب عنكم الرّجس أهل البیت و یطهّركم تطهیراً».(7)
د - «بحرین» در آیه ى شریفه ى «مرج البحرین یلتقیان».(8)
ه - «یطعمون» در آیه ى شریفه ى «و یطعمون الطّعام على حبّه مسكیناً و یتیماً و أسیراً».(9)
و - «یؤثرون» در آیه ى شریفه ى «و یؤثرون على أنفسهم و لو كان بهم خصاصة».(10)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif].
1) تفسیر صافى / ج 1 / ص 262.
2) آل عمران / 61 ؛ صافى / ج 1 / ص 268.
3) اسراء / 26 ؛ وسائل / ج 6 / ص 366.
4) احزاب / 41 ؛ وسائل الشیعة / ج 4 / 1022.
5) نساء / 69 ؛ بحار / ج 24 / ص 31.
6) ابراهیم / 24 ؛ تفسیر صافى / ج 1 / ص 886.
7) احزاب / 33 ؛ صافى / ج 2 ص 351.
الرّحمن / 19.
9) دهر / 8 ؛ صافى / ج 2 / ص 770.
10) حشر / 9 ؛ صافى / ج 2 / ص 684.[/]
[="Tahoma"][="Blue"][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [=times new roman,times]
فضیلت حضرت فاطمه علیها السلام
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] بسیارى از نعمتهاى بهشت در سوره ى دهر ذكر شده، ولى از «حور العین» كه غالباً در قرآن كریم در عداد نعمتهاى بهشتى آمده، مطلقاً سخنى مطرح نیست. ممكن است این امر به دلیل نزول این سوره در باره ى فاطمه ى زهراعلیها السلام و همسر و فرزندانش باشد كه به احترام بانوى اسلام ذكرى از حور العین به میان نیامده است.(1)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) روح المعانى / ج 29 / ص 158 ؛ نمونه / ج 25 / ص 348.[/]
[="Tahoma"][="Blue"][="]معناى كوثر[="] [="] [="]مفسران در تفسیر كوثر و این كه كوثر چیست اختلافى عجیب كردهاند. اقوالى كه در بارهى آن ذكر شده بدین شرح است:[="] [="]خیر كثیر، نهرى در بهشت، حوض خاص پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله در بهشت یا در محشر، فرزندان پیامبرصلى الله علیه وآله، اصحاب و پیروان پیامبرصلى الله علیه وآله تا روز قیامت، علماى امت، قرآن كریم، مقام نبوت، تفسیر قرآن، اسلام، توحید، علم و حكمت، فضایل رسول اكرم صلى الله علیه وآله، مقام محمود، نور قلب پیامبرصلى الله علیه وآله و .... به طورى كه شمارش اقوال به بیش از بیست و شش مىرسد.[="]
[="]صاحبان دو قول اول، به بعضى از روایات استدلال كردهاند، اما مدعیان سایر اقوال هیچ دلیلى ارائه نكردهاند به هر حال این كه در آخر سوره فرمود: «انّ شانئك هو الأبتر»، با در نظر گرفتن كلمهى «ابتر»، استفاده مىشود كه منظور از كوثر فقط كثرت ذریه است یا این كه مراد هم خیر كثیر ایت و هم كثرت ذریّه، چیزى كه هست كثرت ذریّه یكى از مصادیق خیر كثیر است.[="] [="]در ضمن این سوره یكى از معجزات غیبى قرآن است. چون خداوند بعد از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله بركتى در نسل آن حضرت قرار داد كه در همه ى عالم هیچ نسلى معادل آن دیده نمىشود. آن هم با آن همه سختىها و شكنجه ها كه بر ذریّهى آن جناب آوردند و گروه گروه از ایشان را كشتند.(1)[="]
[="]
1) [="]المیزان / ج 20 / ص 371.[="][/]
[="Tahoma"][="Blue"]
[="] [="]فاطمه علیها السلام مصداق بارز كوثر[="]
[="] «[="]كوثر» به معناى خیر كثیر است. در این زمینه، مفسّران مصادیق بسیارى را ذكر كردهاند:[="] [="]فخر رازى بیش از 15 مصداق براى آن بیان كرده است. از جمله: نهرى است در بهشت یا نعمتهاى بىشمارى مانند نبوت، پیروزى در جنگها، علم و دانش و رفعت مقام، كه خداوند به پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله در دنیا عطا كرده است، ولى بسیارى از علماى شیعه، مصداق بارز این خیر كثیر را در وجود مبارك فاطمهعلیها السلام مىدانند و آیهى سوم هم قرینه و شاهدى بر این معناست. و این سوره پس از وفات قاسم و عبداللّه، آخرین فرزندان ذكور پیامبرصلى الله علیه وآله نازل شد و خداوند براى تسلّى خاطر پیامبر كه دشمنانش مانند عاص بن وائل به او زخم زبان مىزدند و او را ابتر مىخواندند، این سوره را نازل كرد و به حضرت بشارت داد كه از نسل دخترت زهراعلیها السلام به تو خیر كثیر و ذرّیهى فراوان عطا مىكنیم.[="] [="]فخر رازى ضمن ذكر اقوال مختلف در تفسیر كوثر، چنین مىگوید: قول سوم این است كه این سوره در ردّ بر كسانى نازل شده است كه عدم وجود اولاد را بر پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله خرده مىگرفتند، بنا بر این معنایش این است: خداوند به او نسلى مىدهد كه در طول زمان باقى مىماند؛ با این كه تعداد زیادى از اهل بیت او را شهید كردند، در عین حال جهان پر از آنهاست و این، در حالى است كه از بنى امیّه شخص قابل ذكرى در دنیا نمانده است. پس بنگر كه چقدر از علماى بزرگ در میان آنهاست. مانند: باقر، صادق، رضا و نفس زكیه و ... .(1)[="] [="] [="]
[=Calibri]1) [="]تفسیر كبیر / ج 32 / ص 124. [="][="][/]
[="Tahoma"][="Blue"]
[="] [="]كتمان كنندگان فضایل اهل بیت علیهم السلام[="]
[="] «[="]إنّ الّذین یكتمون ما أنزل اللّه من الكتاب و یشترون به ثمناً قلیلاً أولئك ما یأكلون فى بطونهم إلاّ النّار»(1)[="] [="]گرچه شأن نزول آیه یهودیانى است كه بشارات تورات و كتب انبیا را بر بعثت پیامبراكرم صلى الله علیه وآله و بیان صفات او كتمان كرده و گفتند: آن پیامبر موعود از بنى اسرائیل است و هنوز نیامده است، ولى مورد مخصّص نیست و عمومیت آیه به حال خود باقى است و شامل همه ى كتمان كنندگان احكام الهى مىشود. بنا بر این، كسانى كه فضایل اهل بیت علیهم السلام امیر المؤمنین و صدیقه ى طاهره علیها السلام و سایر ائمهى طاهرین علیهم السلام را كه در قرآن كریم تصریحاً یا تلویحاً بیان شده است، كتمان كردند و آیات قرآن را به نحو دیگرى تفسیر و تأویل كردند، مشمول این آیه هستند.(2)[="]
[="]
2[="]) أطیب البیان / ج 2 / ص 303. [/]
1) [="]بقره / 174.[="]
[="Tahoma"][="Blue"]
[="] - [="]عظمت اهل بیت علیهم السلام در ماجراى مباهله[="]
[="] «[="]فمن حاجّك فیه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت اللّه على الكاذبین»(1)[="] [="]الف - مرحوم علامه طباطبایىقدس سره مىگوید: جریان مباهله را پنجاه و یك نفر از صحابه به اتّفاق نقل كردند.(2)[="] [="]ب - قاضى نور الله شوشترى نیز نام شصت نفر از بزرگان اهل سنت را آورده است كه همگى گفتهاند این آیهى شریفه در عظمت پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله و اهل بیت اوست.(3)[="] [="]ج - زمخشرى گوید: این آیهى شریفه، قویترین دلیلى است كه فضیلت اهل كساء را ثابت مىكند. قابل توجه این كه كلمات «أبناءنا» و «نساءنا» و «أنفسنا» به صورت جمع ذكر شده، با این كه افراد مخصوصى از آن اراده شده است و سرّ جمع بستن هر سه لفظ تعظیم و تكریم از جانب خداوند متعال است، تا دیگران نام این انوار مقدسه را بدون تعظیم و یاد نكنند.(4)[="] [="]
4[="]) كشاف / ج 1 / ص 193 ؛ تفسیر اثنى عشرى / ج 2 / ص 131.
[/]
1) [="]آل عمران / 61.[="]
2) [="]المیزان / ج 3 / ص 57.[="]
2) [="]احقاق الحق / ج 3 / ص 46.[="]
[="Tahoma"][="Blue"][="]
[="] [="]مفسران حقیقى قرآن[="] [="] [="]از سویى قرآن كریم در بارهى اهل بیت علیهم السلام مىفرماید: «إنّما یرید اللّه لیذهب عنكم الرّجس أهل البیت و یطهّركم تطهیراً».(1[="])از این آیه استفاده مىشود كه اهل بیت پیامبرصلى الله علیه وآله داراى طهارت روحى و نفسانى هستند. از سوى دیگر، خداوند متعال مىفرماید: قرآن كریم را جز مطهّرون (پاكان) نمىفهمند؛ «إنّه لقرآن كریم * فى كتاب مكنون * لا یمسّه إلاّ المطهّرون»،(2[="]) در نتیجه اثبات مىشود كه اهل بیت پیامبرعلیهم السلام كه داراى طهارت روح و جان هستند، داراى حق تماس با قرآن از نظر تبیین معارفاند.(3)[="]
[="]
3[="]) المیزان / ج 7 / ص 44. [="]
[/]
1) [="]احزاب / 33.[="]
2) [="]واقعه / 77 - 79.[="]
[="Tahoma"][="Blue"][="]
[="]تمسّك به ثقلین تنها راه نجات[="] [="] «[="]و اعتصموا بحبل اللّه جمیعاً»(1)[="] [="]در امور مادى اگر انسان بخواهد از قعر چاه طبیعت نجات پیدا كند، راهش آن است كه به ریسمان محكمى توسل بجوید كه یك طرف ریسمان آن به دست او و سمت دیگرش به طرف بالا آویزان باشد.[="] [="]در امور معنوى نیز براى نجات از چاه تاریك هوا و هوس و غرایز حیوانى لازم است انسان به ریسمان محكمى تمسك بجوید تا بتواند از این طریق خطرناك عبور كند. در روایات اسلامى آن ریسمان محكم كه مىتواند انسان را نجات دهد، قرآن كریم و عترت پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله معرفى شده است.[="] [="]پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله مىفرماید: «إنّى تارك فیكم الثّقلین كتاب اللّه تعالى حبل ممدود من السّماء إلى الأرض و عترتى أهل بیتى».(2)[="]
[="]
2[="]) تفسیر كبیر / ج 8 / ص 173. [/]
1) [="]آل عمران / 103.[="]
1) شورى / 23.
[="Tahoma"][="Blue"]
[="] [="]اهمیّت محبت به اهل بیتعلیهم السلام[="] [="] «[="]قل لا أسئلكم علیه أجراً الاّ المودّة فى القربى»(1)[="] [="]زمخشرى و فخر رازى در ذیل آیه ى فوق، حدیث مفصلى را نقل كردهاند كه به روشنى مقام و منزلت محمد و آل محمد و اهمیت محبت به آنان را بیان مىكند. به متن روایت توجه فرمایید:[="]
[="]پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله فرمود: هر كس با محبت آل محمد بمیرد، شهید از دنیا رفته و آمرزیده است و نیز با توبه و ایمان كامل از دنیا رفته است. فرشته ى مرگ به او بشارت به بهشت مىدهد، سپس او را با احترام به بهشت مىبرند و از قبر او درى به سوى بهشت گشوده مىشود و قبر او زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار مىگیرد و بر سنّت و جماعت از دنیا رفته است، و اگر كسى با عداوت آل محمدعلیهم السلام از دنیا برود، كافر از دنیا رفته و در روز قیامت مأیوس از رحمت الهى است و بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد؛[="]
«[="]من مات على حبّ آل محمدعلیهم السلام مات شهیداً، مغفوراً له، مات تائباً، مات مؤمناً، مستكمل الایمان بشّره ملك الموت بالجنّة یزّف إلى الجنّة كما تزف العروس إلى زوجها. فتح له فى قبره بابان إلى الجنّة، جعل قبره مزار ملئكة الرحمة، مات على السّنّة و الجماعة. ألا و من مات على بغض آل محمد جاء یوم القیمة مكتوب من عینیه آیس من رحمة اللّه، مات كافراً، لم یشمّ رائحة الجنّة».[="] [="]جالب این كه فخر رازى بعد از نقل حدیث مىگوید: آل محمد كسانى هستند كه بازگشت امرشان به اوست. كسانى كه ارتباطشان محكمتر و كاملتر باشد، آل محمد محسوب مىشوند و چون فاطمه و على و حسن و حسین علیهم السلام محكمترین پیوند را با رسول خدا داشتند و این از مسلمات و مستفاد از احادیث متواتر است، بنا بر این لازم است كه آنها را آل پیامبر بدانیم.(2)[="]
[="]
2[="]) تفسیر كبیر / ج 27 / ص 165 ؛ كشاف / ج 4 / ص 220. [="]
[/]
1) [="]شورى / 23.[="]
[="Tahoma"][="Blue"][="]
[="]محبت به اهل بیت وسیله ى هدایت[="]
[="] [="]در بسیارى از آیات قرآن كریم مىخوانیم كه انبیا با صراحت اعلام مىكنند كه ما هیچ اجر و مزدى از هیچ كس نمىخواهیم و این معنا در بارهى پیامبرصلى الله علیه وآله با سه تعبیر ذكر شده است:[="] [="]الف - من هیچ گونه پاداشى از شما مطالبه نمىكنم، تنها پاداش من این است كه كسانى از شما راهى به سوى پروردگارشان برگزینند؛ «قل ما أسئلكم علیه من أجر الاّ من شاء أن یتّخذ إلى ربّه سبیلاً».(1)[="] [="]ب - من از شما پاداشى نمىطلبم مگر دوستى بستگانم؛ «قل لا أسئلكم علیه أجراً الاّ المودّة فى القربى».(2)[="] [="]ج - بگو پاداشى را كه از شما خواستم، تنها به سود شما است، اجر و مزد من تنها بر خداوند است؛ «قل ما سألتكم من أجر فهو لكم إن أجرى إلاّ على اللّه».(3)[="] [="]از ضمیمه كردن این سه تعبیر به یكدیگر، چنین نتیجه مىگیریم كه اگر اجر رسالت پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله مودت ذى القربى شمرده شده است، این مودت از یكسو به سود خود مؤمنان است، نه به سود پیامبر، و از سوى دیگر این محبت وسیله اى است براى هدایت یافتن به راه خدا.(4)[="]
[="]
4[="]) نمونه / ج 15 / ص 137. [/]
1) [="]فرقان / 57.[="]
2) [="]شورى / 23.[="]
3) [="]سبأ / 47.[="]
[="Tahoma"][="Blue"]
[="] [="]ستارگان هدایت[="] [="] «[="]و علامات و بالنّجم هم یهتدون»(1)[="] [="]آن گونه كه براى سفرهاى دریایى و صحرایى كه در عمر انسانها اندك پیش مىآید، خداوند راهنما قرار داده است، آیا مىتوان پذیرفت كه براى حركت همیشگى انسانها و كم نشدنشان در مسیر حق، راهنما قرار نداده باشد؟[="] [="]در احادیث آمده است كه مراد از ستارگان هدایت كننده، رهبران معصوم و اولیاى خدا هستند.(2)[="] [="]
2[="]) نور / ج 3 / ص 348.[="] [/]
1) [="]نحل / 16.[="]
[="Tahoma"][="Blue"]
[="]فضیلت نعمت ولایت بر ثروت[="] [="] «[="]قل بفضل اللّه و برحمته فبذلك فلیفرحوا هو خیر ممّا یجمعون»(1)[="] [="]حضرت رضاعلیه السلام مىفرماید: نعمت ولایت محمد و آل محمد بهتر از چیزهایى است كه دنیاپرستان جمع مىكنند؛ «بولایة محمد و آل محمد علیهم السلام هو خیر مما یجمع هؤلاء من دنیاهم».(2)[="] [="]
2[="]) نور الثقلین / ج 2 / ص 308.
[/]
1) [="]یونس / 58.[="]
[="Tahoma"][="Blue"][="]
[="] [="]نعمت ولایت[="] [="] «[="]ثم لتسئلنّ یومئذ عن النّعیم»(1)[="] [="]ابو حنیفه از امام صادق علیه السلام در بارهى تفسیر آیه سؤال كرد، امام سؤال را به او برگرداند و فرمود: نعیم به عقیدهى تو چیست؟ عرض كرد غذا و طعام و آب خنك. فرمود: اگر خدا بخواهد تو را روز قیامت در پیشگاهش نگه دارد تا از هر لقمهاى كه خوردهاى و هر جرعهاى كه نوشیدهاى از تو سؤال كند، باید بسیار در آنجا بایستى.[="]
[="]عرض كرد: پس مراد از نعیم چیست؟ فرمود: ما اهل بیت هستیم كه خداوند به وجود ما به بندگانش نعمت داده و برادر خود ساخته بعد از آن كه دشمن یكدیگر بودند و به وسیلهى ما آنها را به اسلام هدایت كرده است.(2)[="] [="]
2[="]) نور الثقلین /ج 5 / ص 663. [="]
[/]
1) [="]تكاثر / 8.[="]
[="Tahoma"][="Blue"][="]سؤال از نعمت ولایت[="]
[="] «[="]ثمّ لتسئلنّ یومئذ عن النّعیم»[="] [="]خداوند بزرگتر و كریمتر از آن است كه به بندگانش نعمت دهد و سپس از آنها بازخواست كند. خداوند نعمت ولایت محمد و آل محمد را از آنها سؤال مىكند؛ «انّ اللّه عزّوجلّ اكرم و أجلّ من أن یطعمكم طعاماً فسیوغكموه ثمّ یسئلكم عنه و لكن یسئلكم عما أنعم به علیكم بمحمد و آل محمدصلى الله علیه وآله».(1) [="]
1[="]) نور الثقلین / ج 5 / ص 662.[/]
[="Tahoma"][="Blue"][="] [="]محبت به اهل بیت مایهى ایمنى از عذاب[="] [="] «[="]من جاء بالحسنة فله خیر منها و هم من فزع یومئذ ءامنون»(1)[="]
[="]امام باقرعلیه السلام مىفرماید: یكى از یاران حضرت علىعلیه السلام به نام ابو عبداللّه جدلى خدمتش آمد. امام فرمود: آیا از معناى این سخن خدا «من جاء بالحسنة» به تو خبر دهم؟ وى عرض كرد: آرى! فدایت شوم اى امیر مؤمنان. حضرت فرمود: «الحسنة معرفة الولایة و حبّنا أهل البیت و السیّئة انكار الولایة و بغضنا أهل البیت»؛ حسنه، شناخت ولایت و دوستى ما اهل بیت است و سیئه، انكار ولایت و دشمنى ما اهل بیت.(2)[="]
[="]
1) [="]نمل / 89.[="]
[="Tahoma"][="Blue"][="]اذیت كردن اهل بیت پیامبرصلى الله علیه وآله موجب دورى از رحمت الهى[="] [="] [="]از نظر قرآن كریم كسانى كه خدا و پیامبر را اذیت و آزار دهند، از رحمت الهى دور هستند؛ «إنّ الّذین یؤذون اللّه و رسوله لعنهم اللّه فى الدّنیا و الاخرة».(1)در حدیث مىخوانیم كه پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله فرمود: «من آذى فاطمة فقد آذانى و من آذانى فقد آذى اللّه». بنا بر این، كسانى كه در صدر اسلام حضرت فاطمهعلیها السلام را اذیت و آزار دادند، از رحمت الهى دور هستند.[="]
1) [="]احزاب / 57.[="][/]
[="Tahoma"][="Blue"][="]امام علىعلیه السلام[="] [="] [="]دلیل بر خلافت حضرت علىعلیه السلام[="] [="] «[="]فمن حاجّك فیه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم»(1)[="]
[="]نقل شده است كه مأمون به حضرت رضاعلیه السلام گفت: دلیل بر خلافت جدّت على ابن ابى طالب چیست؟ حضرت آیهى فوق را قرائت فرمودند. مأمون گفت: اگر «نساءنا» نبود؟ فرمود: اگر «أبنائنا» نبود.[="] [="]توضیح این كه: مراد از آیهى فوق آن است كه خداوند در این آیه، نفس علىعلیه السلام را مانند نفس پیغمبر قرار داده است. او شایستهترین فرد براى خلافت رسول اللّه است. مأمون با گفتن این كه اگر «نساءنا» نباشد، خواست سخن حضرت را نقض كند كه با توجه به كلمهى «نساءنا» و قرینهى تقابل، مراد از «أنفسنا» مردها هستند. بنا بر این، فضیلتى براى علىعلیه السلام نیست.[="] [="]حضرت سخن او را با وجود كلمهى «أبناءنا» رد كرد و فهماند كه اگر منظور از «أنفسنا» مردها بود، ذكر «أبناءنا» جایز نبود و جا نداشت. زیرا در این صورت «أبناءنا» هم مشمول «أنفسنا» بود.(2)
1) [="]آل عمران / 61.[="]
2[="]) المیزان / ج 3 / ص 230.[/]