۩۞۩ همه چیز در مورد وهابیت ۩۞۩

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
۩۞۩ همه چیز در مورد وهابیت ۩۞۩

باسلام خدمت همه دوستان. لطفا اگر مطالبی در مورد وهابیت شامل تندرویها ،اعتقادات،شبهات، فتاوا و...دارید دراین قسمت قرار دهید.
با تشکر

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]چرا هنوز بارگاه پيامبر برپاست؟![/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]كسانى كه به مكّه و مدينه مشرّف شده اند، مى دانند على رغم ويرانى تمام قبرستان بقيع و قبور شهداى احد و غير آنها، گنبد و بارگاه ملكوتى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) برپاست و مسلمانان از همه جاى دنيا به زيارت آن حضرت مى شتابند و اين وضع سؤال مهمّى در اذهان همه زائران ترسيم مى كند، كه چرا اين گروه به سراغ بارگاه پيامبر(صلى الله عليه وآله)نرفتند؟![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حقيقت آن است كه آنها خود را كوچك تر از آن ديدند كه دست به اين كار زنند و تمام جهان اسلام را بر ضدّ خود بشورانند. آرى وهّابى هاى متعصّب نتوانستند، بارگاه ملكوتى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را از ميان بردارند، و گنبد خضرا را ويران سازند و ضريح مقدّس حضرت را نابود كنند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]هنگامى كه از آنها سؤال شد چگونه تمام گنبد و بارگاه هايى را كه بر فراز قبور ائمّه بقيع(عليهم السلام) و شهداى احد و غير آنها بنا شده بود از ميان برداشتيد ولى گنبد و بارگاه پيامبر(صلى الله عليه وآله) همچنان پابرجاست؟ اين تناقض در عمل چه مفهومى دارد؟[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اگر اين ها نشانه بت پرستى و شرك است، چرا اين «نشانه بزرگ!» را در كنار اين مسجد باشكوه و با عظمت نگه داشته ايد، و اگر نيست، چرا بقيّه را از ميان برداشتيد؟[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آنها پاسخى در برابر اين سؤال ندارند و به راستى وا مى مانند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در يكى از سفرهاى زيارتى كه مدّت ها قبل داشتم به ديدار «امام مدينه» رفتم و از او كه مرد فاضل و باانصافى بود همين سؤال را كردم.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]او سعى كرد با ذكر يك داستان تاريخى ذهن مرا از اين سؤال آزار دهنده و بدون جواب منصرف كند; داستانى مربوط به زمان «ناصرالدوله» نقل كرد كه دو نفر يهودى از خانه هاى مجاور حرم نقب زده بودند كه به قبر پاك پيامبر(صلى الله عليه وآله) دست يابند. «ناصرالدوله» در خواب ديد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به او مى گويد مرا از دست اين دو نفر نجات بده! چند بار در چند شب اين خواب تكرار شد. او در حيرت فرو رفت و فهميد خبرى در مدينه است. به مدينه آمد و تمام مردم شهر را به صف كرد و نگاه كرد و آن دو نفر را كه در خواب ديده بود، در ميان آنها ديد، دستور داد آنها را گرفتند و توطئه را خنثى كرد و مجازات سختى براى آنها قائل شد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]سپس دستور داد اطراف قبر شريف را كندند و آن را با فلز گداخته پر كردند تا ديوارى پولادين به وجود آيد و كسى جرأت اين گونه كارها را در آينده نداشته باشد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]روشن است كه اين جواب هرگز قانع كننده نبود، زيرا حدّاكثر ساختن بخش زيرزمين قبر مطهّر را توجيه مى كرد، ولى جوابى براى گنبد و بارگاه و ضريح محسوب نمى شد، امّا رعايت ادب و احساس اين كه طرف مقابل حرفى براى گفتن ندارد و ممكن است شرمنده شود، مانع از ادامه بحث از طرف اينجانب شد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اخيراً شنيده شد كه يكى از متعصّبان وهّابى گفته است در آينده گنبد و بارگاه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) را نيز خراب خواهيم كرد كه البتّه اين سخن هر چند با اصول فكرى متعصّبان آنها سازگار است، ولى به يقين هرگز چنين جرأتى در برابر جهان اسلام نخواهند داشت، به خصوص اين كه با پيدا شدن موج جديد در ميان اعتدال گرايان اين مسلك، هرگز چنين حادثه اى رخ نخواهد داد و كسى جرأت بر اين كار نخواهد داشت.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]عجب اين كه اين سخن را به پيشواى وهّابيّون محمّد بن عبدالوهّاب نيز نسبت داده اند. ولى او در بعضى از سخنانش چنين نسبتى را كذب دانسته است، هر چند حسن بن فرحان مالكى در كتاب خود «داعية و ليس نبيّاً» ـ چنان كه در پايان همين كتاب خواهد آمد ـ معتقد است در كلمات شيخ محمّد اشاره اى به اين سخن ديده مى شود كه اگر توانايى يابم گنبد و بارگاه پيامبر(صلى الله عليه وآله) را نيز ويران مى كنم!
منبع: وهابیت بر سر دوراهی/آیت الله مکارم شیرازی
[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]نابودكردن گران بهاترين آثار تاريخى اسلام[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در كمتر كشورى به اندازه حجاز آثار باستانى مربوط به قرون نخستين اسلام وجود داشته است، چرا كه زادگاه اصلى اسلام آنجاست و آثار گرانبهايى از پيشوايان اسلام در جاى جاى اين سرزمين ديده مى شود.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مراقد و قبور آنها، زادگاه آنها، آثار صحابه و تابعين و آثار گرانبهاى امامان اهل بيت(عليهم السلام) و دانشمندان و فقها و حتّى سلاطين و مراكز حكومت آنها، آثار هنرى و معمارى و... ولى «متعصّبان خشك وهّابى» غالب آنها را به بهانه واهى «آثار شرك» از ميان بردند! و كمتر چيزى از اين آثار پرارزش باقى مانده است و سزاوار است مسلمين براى نابودى اين آثار گرانبها خون گريه كنند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]امروز همه مى دانيم هر ملّتى براى اثبات اصالت خود بر گذشته تاريخ خود تكيه مى كند و آثار مهمّى را كه از گذشته باقى مانده است [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]شاهد و گواه آن مى شمرد و به همين جهت از آثار تاريخى خود به دقّت نگهدارى مى كند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]امّا اين گروه در اين سرزمين هاى مقدّس تقريباً چيزى از آثار تاريخى اسلام را بجاى نگذاشتند و همه را ويران كرده و از ميان بردند، آثارى كه از نظر ارزش، بهايى نمى توان براى آنها تعيين كرد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]نمونه بارز آن قبرستان بقيع است، اين قبرستان مهمترين قبرستان در اسلام است كه بخش مهمّى از تاريخ اسلام را در خود جاى داده و كتاب بزرگ و گويايى از تاريخ ما مسلمين است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]قبور همسران و فرزندان پيامبر اسلام، امامان اهل بيت(عليهم السلام)، فقها و علماى بزرگ، صحابه والا مقام، شهداى گرانقدر، سرداران رشيد اسلام و... همه و همه در آن جاى دارد; شايد بيش از ده هزار صحابى در آن جا مدفون است و به يك معنى بخش عظيمى از تاريخ اسلام در دل بقيع نهفته است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ولى اكنون كه وارد بقيع مى شويم ويرانه اى بسيار زشت و مشمئز كننده و ناهموار، بدون هيچ علامت و نشانه مى بينيم كه اشك را از ديدگان انسان سرازير مى كند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اين متعصّبان خشك با نهايت تأسّف اين آثار گرانبهاى تاريخى را به بهانه واهى «مبارزه با شرك» از ميان برده اند و جهان اسلام را گرفتار خسارت عظيمى كرده اند كه هرگز نمى توان آن را جبران كرد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]راستى كه انسان متعصّب چقدر خطر آفرين است و سرمايه هاى [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ارزشمند كشور خود را چگونه بر باد مى دهد، سرمايه هايى كه به همه تعلّق دارد، به انسان هاى امروز و گذشته و آينده.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]منبع: وهابیت بر سر دوراهی/آیت الله مکارم شیرازی[/]

يوسف بن علوى و نقد شجاعانه اش

يوسف بن علوى عالم شجاعى بود كه در مكّه مى زيست و حلقه درس قابل توجّهى داشت، علما و بزرگان مكّه و رجال سياسى كشور سعودى احترام فوق العاده اى براى او قائل بودند; وى در اين اواخر ديده از جهان بربست و موجى از تأثّر و اندوه منطقه را فرا گرفت.
او كه خود را «خادم العلم الشريف بالبلد الحرام» مى خواند پيرو مذهب «مالكى» بود و از ذرّيه زهراى مرضيّه و به لقب «الحسنى» افتخار مى كرد و به دنبال نام خود آن را مى نگاشت.
حلقه درس او در مسجد الحرام از پرجمعيّت ترين حلقات درس مسجد الحرام بود و تأليفات فراوانى در علوم اسلامى داشت.
او با تندروى وهّابى هاى متعصّب سخت مخالف بود و سرانجام كتاب «مفاهيم يجب أن تصحّح» (مفاهيمى كه بايد اصلاح گردد) را در نقد افكار و عقايد آن ها نوشت.
او با لحنى مؤدّبانه و عالمانه (همان گونه كه از نام كتاب پيداست) به نقد مهم ترين پايه هاى فكرى اين گروه تندرو پرداخت و در همه جا بر آيات قرآن و احاديث پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از منابع معتبر اهل سنّت تكيه كرد و به كتاب ها و منابعى استناد جست كه وهّابى هاى تندرو نيز قادر بر انكار آن نبودند.
او به عنوان اين كه يك سلسله مفاهيم در مغز اين گروه است كه سبب تكفير بسيارى از مسلمانان و اباحه نفوس و اموال آن ها شده و رشته وحدت را گسسته است، و بايد اين مفاهيم اصلاح گردد به ميدان آمد، و به خوبى از عهده كار برآمد.
اين كتاب از جهاتى در نوع خود كم نظير يا بى نظير است:
1ـ اين كتاب در طول 10 سال ده بار چاپ شد. حتّى در يكى از سال ها چهار بار به چاپ رسيد و با استقبال شديدى در اكثر كشورهاى اسلامى حتّى عربستان! مواجه شد.
2ـ گروه زيادى از علماى بزرگ اهل سنّت در مصر، مراكش، سودان، بحرين، پاكستان و امارات و غير آن بر اين كتاب تقريظ نوشتند و نظرات «بن علوى» و شجاعت او را ستودند كه 23 نمونه آن در آغاز كتاب او در 70 صفحه به رشته تحرير درآمده است كه
حكايت از نوعى اجماع بر مطالب اين كتاب مى كند و اين تقريظ ها خود كتابچه اى است جالب!
3ـ اين كتاب گرچه در «دبى» به چاپ رسيده بود ولى على رغم سانسور شديدى كه سلفى هاى متعصّب بر بازار كتاب در عربستان دارند و اجازه نمى دادند كتابى در نقد افكار آنها وارد اين كشور شود، در بازار مكّه به فروش مى رفت و ما آن را از آنجا تهيه كرديم.
اين نشان مى دهد كه قشر جديد از وهّابيون ـ چنان كه قبلا هم اشاره شد ـ با افكار سلفى هاى متعصّب همراه نيستند، و تجديد نظر در آن را لازم مى شمرند.
نمونه هايى از تقريظ هاى كتاب

در اينجا فقط به ذكر سه نمونه آن هم به طور خلاصه از مدح و تمجيدهايى كه علماى معروف بر آن كتاب نوشته اند قناعت مى كنيم تا روشن شود كه جهان اسلام درباره قشر متعصّب وهّابى چگونه قضاوت مى كند:
1ـ «دكتر عبدالفتّاح بركة» دبير كلّ «مجمع بحوث اسلامى» در قاهره ضمن تقريظ خود چنين مى نويسد:
«در اين كتاب نفيس (اشاره به كتاب بن علوى) كوشش و تلاش عظيمى از سوى يك عالم مدقّق و محقّق اسلامى براى اتّحاد صفوف مسلمين و محو آثار تعصّب در برابر مسائل فرعى و اجتهادى به
خصوص در مورد نسبت دادن مسلمين به شرك و كفر به عمل آمده است، هم چنين در مورد مسأله شفاعت و زيارت قبر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)و مسائل حسّاس ديگر.
اميد است اين كتاب گرانبها تأثير پربركتى در وحدت صفوف مسلمين و از ميان بردن عوامل اختلاف داشته باشد.(1)
2ـ «شيخ احمد العوض» رئيس مجلس افتاء شرعى در «سودان» در تقريظ خود چنين مى نويسد: «بحمدالله فرصتى دست داد كه از كتابى كه محقّق شريف بن علوى مالكى مكّى حسنى ـ خادم العلم بالحرمين الشريفين ـ به نام مفاهيم يجب أن تصحّح نوشته است، با خبر شوم.
اين كتاب از تصحيح مفاهيم (و اشتباهاتى) سخن مى گويد كه به سه امر مربوط است:
اوّل، مباحث عقيدتى است كه با ادلّه و براهين اثبات مى كند كه معيارهايى را كه گروهى (از وهّابيّون) براى كفر و ضلالت انتخاب كرده اند، فاسد است.
دوّم، مباحث مربوط به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و حقيقت نبوّت و مفهوم تبرّك جستن به پيامبر(صلى الله عليه وآله)و آثار اوست، كه با براهين قاطع اين مسائل را اثبات كرده است.
سوّم، مباحث مربوط به حيات برزخى، و مشروعيّت زيارت
1. مفاهيم يجب أن تصحّح، صفحه 29 و 30 (با كمى تلخيص).

پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امور ديگرى كه به آن ارتباط دارد كه اين مرد محقّق با دقّت به اصلاح افكار پرداخته است.(1)
3ـ «عبدالسلام جبران» رئيس مجمع علمى اقليمى در مراكش به اتّفاق اعضاى آن مجلس تقريظ جامعى بر اين كتاب نگاشته اند، در بخشى از آن چنين آمده:
«هنگامى كه اين كتاب بر دانشمندان آگاه عرضه شد، همه آن را تلقّى به قبول كرده، بر مؤلّفش درود فرستادند، به خاطر انجام امر واجبى در برابر خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امّت اسلامى كه بر عهده همه علما بود... لذا اعضاى مجلس علمى مراكش تحت اشراف رئيس مجلس بعد از اطّلاع از اين كتاب و تأمّل در آن، موافقت كامل خود را نسبت به آن اعلام كرده و از تلاش بزرگ او سپاسگزارى نموده، اين اقدام جالب را به اين مؤلّف تبريك مى گويند».(2)

* * *

اضافه بر اين ها اشعار زيبا و پرمعنايى نيز از سوى بزرگان ادب در ستايش از اين كتاب سروده شد كه تنها به ذكر سه بيت از ميان آن همه بسنده مى كنيم:
اين سه بيت از ابياتى است كه «شيخ محمد سالم عدود» رئيس سابق دادگاه عالى موريتانيا و عضو مجمع فقهى رابطة العالم
1. مفاهيم يجب أن تصحّح، صفحه 37.

2. همان مدرك، صفحه 68.
الاسلامى در مكّه سروده است:
صحّت مفاهيم كان الناس قد هاموا *** فيها و زايلها لبس و ابهام
بحث دقيق عميق لا يقوم له *** خبط و خلط و تدليس و ابهام
أبدى به العلوى المالكى لنا *** ما لم تنله من الحذّاق أفهام
«مفاهيم صحيحى كه مردم درباره آن سرگردان بودند و اشتباه و ابهام با آن آميخته بود. (به ما ارائه داد)
اين بحث دقيق و علمى است كه اشتباه و باطل و تدليس و ابهام در آن راه ندارد.
اين مفاهيم را علوى مالكى براى ما آشكار ساخت، مطالبى كه فهم (بسيارى از) آگاهان به آن نرسيده بود».(1)

* * *

محتواى كتاب

همان گونه كه در لابه لاى كلمات بعضى از علماى پيشين اشاره شد اين كتاب به نقد افكار وهّابيّون تندرو در سه محور پرداخته است و با استناد به آيات و روايات معتبر ضعف آن را آشكار ساخته است.
محور اوّل:
مربوط به مسائل مربوط به كفر و ايمان است. او با صراحت مى گويد: «بسيارى از مردم (منظورش سلفى هاى متعصّب است) كه
1. مفاهيم يجب أن تصحّح، صفحه 55.

خدا آنها را اصلاح كند در فهم حقيقت امورى كه انسان را از دايره اسلام خارج مى كند، راه خطا پيموده اند تا آنجا كه هر كس را با آنها مخالف است تكفير مى كنند به حدّى كه تمام مسلمانان روى زمين را ـ جز عدّه كمى ـ كافر مى شمرند!!»
او حتّى معتقد است كه امام اين مذهب نيز اين تندروى را نمى پسنديد، سپس به حديث معروف نبوى «سِبابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ وَ قِتالُهُ كُفْرٌ» استناد جسته، از بدگويى به مسلمين و جنگ با آنان به شدّت نكوهش مى كند و با دلايل كافى مرز ايمان و كفر و اشتباه و خطاى سلفى هاى متعصّب را در اين امر روشن مى سازد.
جالب اين كه گاه لحن او در برابر مخالفان كمى تند مى شود و از تعبيرات زشت مخالفان خشمگين مى گردد.
به عنوان مثال در مورد خوارق عادات از مخالفين نقل مى كند كه مى گويند: «مردم گاه از انبيا و صالحين چيزهايى مى طلبند كه جز خدا قادر بر آن نيست و اين شرك (و كفر) است».
در پاسخ مى گويد: «اين سخن ناشى از سوء فهم است نسبت به چيزى كه از قديم الايّام ميان مسلمانان بوده است، مردم از آن بزرگواران مى خواهند كه آنها دعا كنند و از خدا بخواهند مشكل لاينحلّى حل شود، و در روايات معتبر اسلامى از اين نوع تقاضاها از پيشگاه پيغمبر بسيار ديده مى شود، مانند درمان بيمارى هاى غير قابل علاج، نزول باران، جوشيدن چشمه از انگشتان پيامبر(صلى الله عليه وآله)،
بركت يافتن غذاى كم به گونه اى كه جمعيّت زيادى از آن تناول كنند و مانند اين ها» و در پايان مى گويد: «آيا اين ها معنى توحيد و كفر را بهتر از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فهمند؟! اين سخنى است كه هيچ جاهل تا چه رسد به عالم آن را تصوّر نمى كند».(1)
لحن او همه جا مؤدّبانه است و تعبير تند او در برابر تكفيرها و تفسيق ها و اهانت هاى مخالفان حدّاكثر مثل تعبيرات بالاست.

* * *

محور دوّم:
او در اين بخش از كلامش، مقام والاى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را طبق آيات و روايات اسلامى روشن ساخته، سپس به بيان مفهوم تبرّك جستن به آثار رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و اين كه هيچ ارتباطى به مسأله شرك ندارد، پرداخته، آن گاه موارد زيادى از روايات و اقوال علما را در جواز تبرّك به بوسيدن دست پيامبر، تبرّك به ظرفى كه از آن آب مى نوشيد، تبرّك به خانه آن حضرت، تبرّك به منبر و قبر شريف آن بزرگوار و تبرّك به آثار صالحين و انبياى پيشين بر شمرده و آن قدر مدارك از كتب معروف اهل سنّت مى آورد كه جايى براى ترديد باقى نمى گذارد، و اسامى گروه زيادى از صحابه را مى شمرد كه به آثار رسول الله(صلى الله عليه وآله) تبرّك مى جستند.
او تعجّب مى كند از اين كه با اين همه روايات و مدارك روشن و
1. مفاهيم يجب أن تصحّح، صفحه 181.

معتبر چرا گروهى چشم و گوش بسته به انكار اين موضوع مى پردازند و آن را نوعى «نادانى» يا «عوام فريبى» مى شمرند.(1)

* * *

محور سوّم:
در اين بخش از كتاب، مباحث مختلفى مطرح شده است كه به اعتقاد او مهم ترين آن استحباب زيارت قبر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و دعا كردن در كنار آن و نيز تبرّك به آثار آن حضرت مى باشد و در اين رابطه كلمات زيادى از علماى بزرگ پيشين نقل مى كند.
و در پايان به نكته جالبى اشاره مى كند كه مورد مخالفت شديد متعصّبان وهّابى است و آن بزرگداشت ميلاد پيامبر(صلى الله عليه وآله) و روز هجرت آن حضرت و زمان بعثت و نزول قرآن و پيروزى مسلمين در غزوه بدر (نخستين غزوات پيامبر) و شب نيمه شعبان و مانند آنهاست.
مى دانيم اين متعصّبان تندرو معتقدند كه همه اين ها بدعت است و به همين جهت به شدّت از انجام برنامه جشن و بزرگداشت جلوگيرى مى كنند.
بن علوى در يك پاسخ منطقى به آنان مى گويد: اين گونه جلسات بزرگداشت، يك امر عرفى است و هيچ كس به عنوان يك دستور شرعى آن را انجام نمى دهد، بنابراين ربطى به مسأله بدعت و عدم بدعت ندارد.
1. تلخيص از كتاب مفاهيم يجب أن تصحّح، از صفحه 194 تا 242.

امّا به يقين آثار جنبى گرانبهايى دارد كه نبايد از آن غافل شد. در اين جلسات پرشكوه مى توان پيام اسلام را در تمام زمينه ها به مردم رساند.
در آخر مى افزايد: اين مجالس در واقع گنج هاى پرقيمتى هستند كه بايد از آن ها به بهترين وجهى نگهدارى كرد و آن را غنيمت شمرد و آنها كه با آن مخالفت مى كنند و در محو آن مى كوشند، افراد نادان و كوته فكرى هستند!(1)

يادآورى لازم

هدف ما از بيان فشرده اى از كتاب پر ارزش مذكور اين نيست كه مؤلّف محترم آن بن علوى مالكى مكّى هيچ اشتباه و خطايى در اين كتاب ندارد، بالاخره او هم گرچه عالم بزرگى بود ولى انسان است و محلّ سهو و نسيان.
هدف اين است كه اصول سخنان او كه با دليل، منطق، متانت و شجاعت همراه است، واقعيّت دارد و از طرف گروه عظيمى از علماى بزرگ جهان اسلام در كشورهاى مختلف حتّى در خود عربستان مورد استقبال قرار گرفته است.
اين نشان مى دهد متعصّبان وهّابى به آخر خط خود رسيده اند كه از چنين كتابى ـ كه سراسر آن نقد وهّابيّت تندرو است ـ چنان استقبالى در جهان اسلام مى شود.
1. خلاصه اى از بخش سوّم كتاب مفاهيم يجب أن تصحّح، از صفحه 243 تا 318.

ولى بن علوى در برابر اين خدمت بزرگ به جهان اسلام، حتّى به وهّابيّت ميانه رو پاداش خود را گرفت و كتاب هايى بر ضد او از سوى همان قشر تأليف يافت و در آن از همان شيوه سخيف و كهنه «تكفير» استفاده كرده و حكم كفر او را صادر كردند. (كتاب هايى به نام «حوار مع المالكى» و «الردّ على المالكى فى ضلالاته و منكراته»).
امّا نه تنها استقبالى از اين كتاب ها نشد بلكه از نظر جمعى از علماى دانشگاه الازهر مصر اين كتاب ها خدمتى به صهيونيسم و ضربه اى بر وحدت اسلامى شمرده شد و آقاى بن علوى همچنان مورد احترام خاصّ مردم عربستان بود، حتّى در تشييع جنازه او ده ها هزار نفر شركت كردند و زعماى سعودى براى تسليت به خانواده او مكرّر به منزل وى رفتند.
اين ها پاسخ محكمى بود به تندروان وهّابى در برابر حربه كهنه تكفير و تفسيق!
جالب اين كه قاضى مكّه بر ضدّ او اعلام جرم كرد و او را به دادگاه فرا خواند و حتّى دادگاه او به رياض كشانده شد، او چندين ساعت از نوشته هاى خود دفاع كرد و سرانجام گفت: اينها اجتهاد من است و حدّاكثر شما مجتهد هستيد و من هم مجتهد هستم و هيچ مجتهدى نمى تواند رأى خود را بر مجتهد ديگرى تحميل كند. وى سرانجام تبرئه شد!

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: وهابيت بر سر دو راهي
دانشگاه فردسي مشهد : 1388

استاد حسيني قزويني
سخن گفتن در رابطه با وهابيت، نياز به جلسات متعددي دارد و با يکي دو جلسه نمي‌توان حق مطلب را أداء کرد.
در موسسه مرکز الأبحاث العقائدية در قم ـ که از موسسات توانمند حوزه علميه قم است ـ ، کتاب‌هايي را که ـ به زبان فارسي، عربي، اردو، انگليسي و آلماني ـ عليه شيعه نوشته شده بود را جمع کردند و مجموعا 5 هزار عنوان کتاب شد. از اين تعداد، حدود 70٪ توسط أيادي وهابيت عليه شيعه نوشته شده است. در اين 26 سال اخير، حدود 3 برابر اين 14 قرن، عليه شيعه، کتاب نوشته شده است و اين نشان‌گر هجمه سنگين و وسيع مخالفان فرهنگ شيعه است که از گسترش فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام) به وحشت افتاده‌اند. به طوري که يکي از اساتيد دانشگاه مدينه منوره به نام دکتر غُنِيْمان صراحت دارد:
نحن الوهابيين علي يقين بأن المذهب الإثني عشري هو الذي سوف يجذب إليه كل أهل السنة و كل الوهابيين في المستقبل القريب.
ما وهابي‌ها يقين پيدا كرده‌ايم تنها مذهبي که در آينده بسيار نزديك، همۀ أهل سنت و وهابيت را به طرف خودش جذب مي‌کند، مذهب شيعۀ إثنا عشري است.
المنهج الجديد و الصحيح في الحوار مع الوهايين، ص178
اينها اين قضيه را به خوبي درک کرده‌اند. لذا با تمام تلاش به ميدان آمده‌اند و از همه امکانات مدرن روز استفاده مي‌کنند و از همه ظرفيت‌هاي اينترنتي و ماهواره‌اي و انتشاراتي بهره مي‌گيرند تا بتوانند فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام) و فرهنگ شيعه را در عرصه بين المللي زير سوال ببرند. الان در همين مرکزي که عرض کردم، 5 هزار عنواني که جمع‌آوري و مطالعه شد، کليه شبهات موجود در اين کتب، از مرز 8 هزار مورد در 600 عنوان تجاوز کرد. بنده در جلسه‌اي که در حوزه علميه قم در جمع اساتيد سطوح عالي و خارج قم عرض کردم و اينجا هم خدمت شما عزيزان و سروران عرض مي‌کنم:
پاسخ‌گويي به اين هجمه سنگين شبهات، کار يک نفر و ده نفر، يک موسسه و دو موسسه نيست؛ نياز است که ما بسيج عمومي از حوزه و دانشگاه داشته باشيم تا در برابر اين تهاجم و شبهات، پاسخ‌هاي مناسب و کوبنده بدهيم. اگر دير بجنبيم، اين شبهات به درون زندگي ما نفوذ خواهد کرد.
تخريب و القاء شبهه، ساده است. چه بسا که فردي بتواند در 5 دقيقه، ده‌ها شبهه را مطرح کند و چه بسا پاسخ‌گويي به يک شبهه، ده‌ها ساعت وقت نياز دارد. الحمدلله ما مفتخر هستيم که مذهب ما، برخاسته از متن قرآن و منطبق با سنت راستين محمدي (صلي الله عليه و آله و سلم) است. کافي است که ما فرهنگ برگرفته از تُراث اهل بيت عصت و طهارت (عليهم السلام) را بي‌پالايش و بي‌آلايش، شسته و رفته در اختيار عموم قرار دهيم و فرهنگ ائمه (عليهم السلام) را در عرصه بين المللي عرضه کنيم. در اين دنيا بازار آشفته فرهنگي، بيائيم فرهنگ نوراني اهل بيت (عليهم السلام) را عرضه کنيم. به تعبير آقا امام هشتم (عليه السلام) که مي‌فرمايد:
فإن الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا.
عيون أخبار الرضا (ع) للشيخ الصدوق، ج2، ص275 ـ معاني الأخبار للشيخ الصدوق، ص180
بنده، حدود 26 سال در رابطه با پاسخ‌گويي به شبهات و تدريس در محيط‌هاي دانشگاهي و حوزوي تجربه دارم و بيش از 200 جلسه بحث و مناظره در داخل خاک عربستان سعودي با دانشجويان وهابي و اساتيد دانشگاه و مفتيان‌شان داشتم و اين افتخار را دارم و خدا را شاکرم که براي اولين بار با مفتي اعظم عربستان سعودي يک ساعت گفتگو کردم که ضبط شده و روي سايت است. خدا را شاهد مي‌گيرم! قسم به خداي امام هشتم (عليه السلام)! وقتي ميدان مناظره و گفتگو مي‌آيد، اينها در الفباي گفتگو، اظهار عجز مي‌کنند. خدا شاهد است که با مفتي اعظم ـ شيخ عبدالعزيز آل شيخ که فرزند بنيان‌گذار وهابيت و از نوادگان محمد بن عبد الوهاب است ـ حدود يک ساعت صحبت کردم و ايشان در آخر، در عجز و ناتواني در پاسخ به جايي رسيد که يکي از معاونينش به او گفت:
اين پاسخي که تو مي‌دهي، تناسبي با سوال ايشان ندارد.
جلسات متعددي با اساتيد دانشگاه ام‌القراي مکه، به ويژه آقاي دکتر غامدي داشتيم که محصول اين جلسات، سال گذشته به صورت کتابي به نام قصة الحوار الهادي چاپ شد و در سايت‌هاي مختلف قرار گرفت. عزيزان پژوهشکده آستان قدس رضوي هم مشغول ترجمه به فارسي هستند.
با اين که از زمان شکوفايي وهابيت، کمتر از 200 سال مي‌گذرد، امروز، وهابيت، بحراني‌ترين دوران خود را طي مي‌‌کند. مباني فکري و اعتقادي وهابيت، به دست ابن‌تيميه حراني ـ متوفاي 728 هجري ـ بزرگ تئورسين و نظريه‌پرداز وهابيت در قرن 7 و 8 رقم خورد. ولي با مبارزاتي که بزرگان شيعه و اهل سنت داشتند، صداي ابن‌تيميه در کمتر از يک قرن، خاموش شد و در قرن 9 و 10 و 11 ، در محافل علمي و کتاب‌هاي حوزوي و دانشگاهي، اسم و اثري از افکار ابن‌تيميه نيست. ولي متأسفانه در قرن 12 هجري، روزهايي که دولت عثماني، آخرين روزهاي خود را طي مي‌کرد، استعمار غرب براي ايجاد تفرقه در کشورهاي اسلامي، بحث بهائيت را در ايران عزيز ما مطرح کردند و علي محمد باب و ديگران را به ميدان آورد، و اخباري‌گري را در عراق مطرح کردند و افرادي را به ميدان آوردند براي مبارزه با فرهنگ اجتهاد و تقليد و مرجعيت، و وهابيت را در عربستان سعودي به ميدان آوردند و آقاي محمد بن عبد الوهاب ـ متوفاي 1205 هجري ـ را آماده کردند و با همکاري صميمانه جد أعلاي ملک فهد ـ محمد بن سعود ـ و مستشاران نظامي انگلستان، اين نطفه وهابيت را در اطراف رياض در منطقه درعيه نجد منعقد کردند و براي اولين بار در سال 1157 هجري، حکومت سياسي وهابيت در منطقه نجد و اطراف رياض تأسيس گرديد. از همان آغاز، به کشتار و جنايت و آدم‌کشي پرداختند و به تکيه به زور قدرت، جلو رفتند و عبد الله ـ فرزند محمد بن سعود ـ رسما اعلام کرد:
مادامي که علماي اهل سنت در ميدان هستند و شريعت پيامبر را ترويج مي‌کنند، ما نمي‌توانيم فرهنگ وهابيت را تا قلب بغداد برسانيم. اول ما بايد علماي اهل سنت را از ميان برداريم تا بتوانيم با خيال راحت به نشر فرهنگ وهابيت ادامه دهيم.
لذا، ببينيد در تاريخي که خود علماء و بزرگان وهابيت نوشته‌اند، اينها در سال 1218 هجري به مکه مکرمه حمله کردند و هزاران عالم سني را به بدون کوچک‌ترين گناهي کشتند و قتل عام کردند.
الوهابية، دريادار أيوب صبري
جالب اين که خود آقاي زيني دحلان ـ مفتي مکه مکرمه ـ صراحت دارد:
اينها در حمله به طائف در سال 1217 هجري، تمام مرد و زن و کوچک و بزرگ را قتل عام کردند. حتي:
كانوا يذبحون الطفل الرضيع على صدر أمه.
طفل شيرخواره را سر بريدند.
اينها به اين شکل به حيات خودشان ادامه دادند. در کتاب الدرر السنية آقاي زيني دحلان آمده است:
وقتي وهابي‌ها وارد مکه مکرمه شدند، تمام آثار اسلامي را از بين بردند. کتابخانه بزرگي که 60 هزار نسخه منحصر به فرد و 40 هزار نسخه خطي داشت را آتش زدند و به خاکستر مبدّل کردند. خانه خديجه کبري، أم المؤمنين را که مدت مديدي، محل نزول جبرئيل بود، ويران کردند و به توالت مبدّل کردند.
دکتر رفاعي کويتي در کتاب نصيحتي لإخواننا الوهابية مي‌نويسد:
آقايان وهابيت! آيا فرداي قيامت از روي أم المؤمنين خديجه کبري، خجالت نمي‌کشيد؟! از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و سلم) حيا نمي‌کنيد؟! از خداي عالم خجالت نمي‌کشيد که مرکز وحي إلهي را به توالت مبدّل کرديد؟!
عزيزاني که مشرّف به بيت الله الحرام شدند يا إن شاء الله مشرّف خواهند شد، وقتي از مسعي بيرون مي‌آييد، حدود 200، 300 توالت وجود دارد که خانه أم المؤمنين حضرت خديجه کبري (سلام الله عليها) است. من در جلسه‌اي که با آقاي دکتر دُهِيش ـ از شخصيت‌هاي طراز اول مکه ـ و دکتر بن عُبِيد ـ از اساتيد دانشگاه أم القراي مکه ـ داشتم و سوال کردم که آيا شما هم به اين نتيجه رسيده‌ايد که اينجا خانه حضرت خديجه کبري (سلام الله عليها) بود؟ گفتند: بله، ما هم قطع داريم همين‌جايي که امروز به صورت توالت درآمده، خانه أم المؤمنين حضرت خديجه کبري (سلام الله عليها) است.
اينها، محل ولادت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را ويران کردند و به محل خريد و فروش حيوانات تبديل کردند و يک انسان خَيّر آنجا را خريد و به کتابخانه مبدّل کرد و الان هم به نام مکتبة مکة المکرمة است. اين، سابقه اينهاست.
اما امروز، وهابيت، استخواني در گلوي جامعه اسلامي شده است و به صورت يک فتنه در عرصه بين المللي در‌ آمده و عمده تهاجماتي که از سوي برخي از افراد منحرف نسبت به اسلام مي‌شود و بعضي از کاريکاتورهاي موهني که نسبت به ساحت مقدس نبوي مي‌شود، سر منشأ آن، ترويج غلط وهابيت از اسلام است. امروز، وهابيت در عرصه بين المللي، چهره اسلام را به عنوان يک چهره توأم با ترور و ترورسيم و خشونت معرفي مي‌کند. وهابيت، اسلام را در عرصه بين المللي، يک اسلامي معرفي کرده است که به درد جامعه امروز نمي‌خورد و مربوط به عصر حجر است. شما، نمونه‌اي از حکومت اينها را در افغانستان مشاهده کرديد.
امروز، وهابيت، آن محبوبيت سابق را از دست داده است و در کشورهاي خاورميانه و خاور دور، الحمدلله انديشمندان و سياست‌مداران به اين نتيجه رسيده‌اند که هر قدر فرهنگ وهابيت گسترش پيدا کند، امنيت جامعه به خطر مي‌افتد. حتي در داخل عربستان سعودي، وهابيت تندرو، فتنه‌اي براي حکومت آل سعود شده است. بارها از رسانه‌ها مي‌شنويد که در خود مکه مکرمه و رياض و جده، انفجارهاي متعددي انجام مي‌گيرد. اينها، همان القاعده هستند که آمريکا آنها را براي مبارزه با فرهنگ کمونيست تأسيس کرده است و وبال گردن خودشان شده است. الان در درون خود خاندان آل سعود، اختلاف شديدي در رابطه با کيفيت تبليغ وهابيت وجود دارد. در درون کساني که داعيه سلطنت يا وليعهدي دارند، دو دستگي وجود دارد:
يک دسته اصلاح طلب که در رأس آنها، آقاي ملک عبد الله است و تلاش مي‌کند حکومت عربستان سعودي را به عنوان يک حکومت آمريکا پسند و اروپا پسند جلوه بدهد و تلاش مي‌کند آزادي‌هاي نِسبي به اقليت‌هاي مذهبي بدهد و تا حدودي هم در اين زمينه موفق بوده است. تقريبا بعد از 200 سال از تأسيس حکومت وهابيت، در سال 1385 در مدينه منوره، همايش ملي تحت عنوان المؤتمر الوطني که تشکيل دادند،‌ براي اولين بار از علماي شيعه دعوت کردند تا در اين همايش شرکت کنند.
يک دسته هم افراد راديکال هستند که در رأس آنها، امير سلطان ـ وليعهد سابق ـ است که الان به خاطر ابتلاي به سرطان، روزهاي آخر زندگي‌اش را در بيمارستان لندن طي مي‌کند و آقاي امير نائف به جاي او آمده است و در رأس خشونت‌طلب‌ها و راديکال‌ها هستند. الان هم وهابيت تندرو، دولت عربستان سعودي را يک دولت غير اسلامي معرفي کرده‌اند و مبارزه و انقلاب براي براندازي دولت آل سعود را از وظائف خود مي‌دانند. يعني الان نه تنها در بيرون از دودمان آل سعود، بلکه در درون آل سعود هم اختلاف شديدي وجود دارد. الان، روزهاي آخر عمر خود را طي مي‌کنند. در تاريخ، هر چه جلوتر مي‌رويم، بر رسوايي وهابيت افزوده مي‌شود.
چند روز قبل، يکي از عزيزان از کويت به من زنگ زده بود و مي‌گفت:
خيلي از اساتيد و مبلّغان وهابي در اينجا، عليه وهابيت موضع گرفته‌اند. يکي از اساتيد دانشگاه که مروّج سخت‌کوش وهابيت بود، در جلسه درس گفت: ما خجالت مي‌کشيم و شرم مي‌کنيم که بگوييم ما مروّج وهابيت بوديم و تابع امثال بن‌باز و ديگران بوديم.
اين، حقانيت اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) است که بايد باطل برود و آنچه که مي‌ماند، حق است و حق، پايدار و ماندگار است.
در جديدترين چيزي که ماهيت واقعي وهابيت به نمايش در آمد، مفتي أعظم عربستان سعودي ـ شيخ عبد العزيز آل شيخ ـ در شب‌هاي جمعه بين نماز مغرب و عشاء، در يکي از ماهواره‌هاي عربستان سعودي به نام المجد، برنامه زنده دارد و از سراسر جهان تلفن مي‌کنند و سوال تاريخي و فقهي و عقيدتي مي‌کنند و ايشان هم جواب مي‌دهد. در جمعه شب گذشته، يک خانم سوال کرد:
نظر شما در رابطه با يزيد و امام حسين (عليه السلام) چيست؟
ما بارها اين را در جلسات‌مان گفتيم که تأسيس وهابيت، براي احياء فرهنگ دودمان بني‌أميه است. بنده در کتاب وهابيت از منظر عقل و شرع، اين را با أدله ثابت کرده‌ام که اهداف نهايي وهابيت، إحياء فرهنگ معاويه و يزيد و دودمان نحس بني‌أميه، همان شجره ملعونه در قرآن است.
آقاي آل شيخ ـ به عنوان بالاترين مقام علمي و سياسي ـ با کمال وقاحت اعلام کرد:
حکومت يزيد، يک حکومت شرعي و اسلامي بود و صحابه بر آن رأي دادند و قبول کردند و هرگونه مخالفت با حکومت يزيد، خلاف شرع است و بعضي از صحابه مانند حسن و حسين و عبدالله بن زبير که بيعت نکردند، خلاف شرع عمل کردند. حسين که در برابر حکومت يزيد قيام کرد، کارش خلاف بود:
و قد غُرَّ الحسين ... .
حسين مغرور شد و فساد قيام حسين، بيش از صلاح او بود.
اين، سخن مفتي اعظم عربستان سعودي است و در سايت‌ها، تحليل‌هاي زيادي کردند و بعضي از مراجع عظام تقليد قم، موضع گرفتند و اين نظريه را محکوم کردند. من هم به عزيزان صدا و سيما گفتم که يک فرصت طلائي خوبي است که ما براي تبيين ماهيت واقعي وهابيت از اين فرصت استفاده کنيم. يعني امروز، اهل سنت هم خجالت مي‌کشند که بگويند يزيد، خليفه اسلامي بوده است. يزيدي که قاتل فرزند پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. يزيدي که در سال اول حکومت خود، قضيه کربلاء و در سال دوم، قضيه واقعه حرّه را به وجود آورد. آقاي ابن کثير دمشقي سلفي مي‌گويد:
با دستور يزيد براي حمله به مدينه، 700 نفر از صحابه و مهاجرين و انصار را قتل عام کردند و يزيد به فرمانده‌اش دستور داد که 3 روز، تمام زنان و دختران مدينه را براي لشکريانش مباح کند. در آن سال، بيش از هزار فرزند نامشروع در مدينه به دنيا آمد.
در سال سوم حکومت خود در مبارزه با عبد الله بن زبير، خانه خدا را به آتش مي‌کشيد.
آن وقت ما بگوييم که اين خلافت، شرعي است؟! بيعت او، بيعت شرعي است؟! اگر واقعا اين بيعت، شرعي است، به تعبير آقا امام حسين (عليه السلام):
على الإسلام السلام إذ قد بليت الأمة براع مثل يزيد.
كتاب الفتوح لأحمد بن أعثم الكوفي، ج5، ص17
بايد فاتحه اسلام خوانده شود. اگر بنا است که امروز فرهنگ يزيدي را به دنيا ترويج کنيم، حتي خود جوانان وهابيت به ما مي‌خندند.
شخصي مانند گاندي که هند را از يوغ استعمار غرب نجات مي‌دهد، اعلام مي‌کند که من، چيز جديدي براي شما ندارم و همان برنامه امام حسين (عليه السلام) براي نجات ملت‌ها را براي شما به ارمغان آورده‌ام.
حال، شخصي مانند مفتي اعظم عربستان سعودي، افاضه مي‌کند و کشف تازه‌اي فرموده که بيعت يزيد، بيعت مشروعي است و قيام امام حسين (عليه السلام)، جز ضرر، چيزي براي اسلام نداشت. ما هم مي‌گوييم بله، قطعا براي اسلامِ بني‌أميه ضرر داشت. براي معاويه ضرر داشت که طبق تصريح مروج الذهب مي‌گويد:
لا والله إلا دفنا دفنا.
قسم به خدا! تا وقتي که نام پيامبر را در زير خاک دفن نکنم، آرام نمي‌گيرم.
وقتي نام پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را در اذان مي‌شنود، مي‌گويد:
يا بن عبد الله! لقد كنت عالي الهمة، ما رضيت لنفسك إلا أن يقرن اسمك باسم رب العالمين.
اي پسر عبد الله! همت بالايي داشتي و به کمتر از اين اکتفاء نکردي که نامت در کنار نام خدا باشد.
شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد،‌ ج10، ص101
وقتي يزيد مي‌گويد:
لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحى نزل
تاريخ الطبري، ج8، ص188
قيام امام حسين (عليه السلام) براي اسلامِ يزيدي ضرر دارد.
اسلامي که مروّج آن، حجاج بن يوسف ثقفي است و مدعي است:
إني لا أعمل إلا بوحي.
تمام کارهاي من، طبق وحي است.
قيام امام حسين (عليه السلام) براي آن اسلام ضرر دارد.
امام شافعي مي‌گويد:
اگر فرداي قيامت، جنايت‌کارترين افراد را در يک کفه بگذارند و ما هم حجاج را در يک کفه بگذاريم، کفه ما سنگين‌تر خواهد شد.
وقتي سوال مي‌کنند:
آيا مقام عبد الملک خليفه بالاتر است يا مقام پيامبر (صلي الله عليه و سلم)؟
مي‌گويد:
پيامبر (صلي الله عليه و سلم) رسول خدا بود و عبد الملک، خليفه خداست. از چه سوال مي‌کنيد؟ مقام خليفة الله، چندين برابر از مقام رسول الله بالاتر است.
براي هم‌چنين اسلامي، قيام امام حسين (عليه السلام) ضرر داشت و قيام امام حسين (عليه السلام)، اين اسلام را از بيخ و بن کند و اينها را مفتضح کرد. اگر قيام امام حسين (عليه السلام) نبود، با آن روندي که دودمان بني‌اميه پيش گرفته بودند، امروز از فرهنگ اسلامي چيزي باقي نمي‌ماند.

* * * * * * *

سوالات حاضرين در جلسه
سوال:
آيا براي مقابله با وهابيت، مي‌توان از روش خودشان ـ يعني ايجاد شبهه ـ استفاده کرد؟
جواب:
در رابطه با وهابيت، ما بايد چندين کار اساسي انجام بدهيم. من معمولا در برنامه‌هايم، به حالت تثليثي جلو مي‌روم. اگر بخواهيم کار کنيم، هر کارمان بايد داراي سه شاخصه اساسي باشد. اگر يکي از اين پايه‌ها را نداشته باشيم، اين مثلث، نتيجه نمي‌دهد:
پايه اول: بيايم فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام) را خيلي شفاف معرفي کنيم و آنچه که مربوط به حقانيت امير المؤمنين (عليه السلام) است، از منابع اهل سنت مفصل مطرح کنيم. وقتي ابن عباس مي‌گويد:
در حق امير المؤمنين (عليه السلام)، 300 آيه قرآن نازل شده است.
اين آيه را:
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ (سوره مائده/آيه)
بزرگان اهل سنت مانند قاضي عضد الدين ايجي و تفتازاني مي‌گويند:
و قد أجمع ائمة التفسير بأن هذه الآيه قد نزلت في علي.
المواقف للإيجي، ج3، ص614
پايه دوم: شبهات اينها را به صورت علمي و دقيق و به دور از هياهو و خشونت و اهانت پاسخ بدهيم.
پايه سوم: وارد شدن به زمين حريف است. همان‌طوري که آنها براي ما شبهه طرح مي‌کنند، ما هم بايد روش هجمه‌اي داشته باشيم. بحثي که تهاجم در آن نباشد و سوال طرح نشود، به نظر بنده، آن بحث، ناقص است.
همان‌طور که جناب آقاي سليمي ـ در اول کتابش آورده و شايد 200 سايت وهابيت، صفحه اول و دوم اين کتاب را روي اينترنت گذاشته‌اند ـ مي‌گويد:
پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نخواست کسي را به عنوان خليفه معين کند و به عهده مردم گذاشت. چون سطح مردم به قدري بالا بود که براي انتخاب رهبر و تعيين سرنوشت، به مرحله بالا رسيده بودند.
ما از اين آقايان سوال مي‌کنيم:
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد به مردم شخصيت داد و تعيين سرنوشت خودشان را به خودشان واگذارد کرد. چرا خليفه اول اجازه نداد که مردم، خليفه را معين کنند و خودش خليفه دوم را معين کرد؟
نه تنها براي رأي مردم، ارزش قائل نشد، حتي خود ابن‌تيميه حراني ـ تئورسين وهابيت ـ مي‌گويد:
صحابه و مهاجرين و انصار و علي و طلحه و زبير و غيره، اعتراض کردند به خليفه اول و گفتند:
إنک استخلفت علينا رجلا فظا غليظا؟! ماذا تقول لربک غدا اذا لاقيته؟
تو، يک آدم خشن و بد فکر و تند را براي ما به عنوان خليفه مسلّط مي‌کني؟! جواب خدا را چه خواهي داد؟
المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص485 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج44، ص250 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج2، ص671 ـ السنن الكبرى للبيهقي - ج 8 ص 149 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج12، ص535
همان‌طور که آن عزيزان، کتاب مي‌نويسند و شبهه مطرح مي‌کنند، ما هم در اين زمينه، اين حق مسلّم را داريم که سوال و شبهه طرح کنيم. اگر بخواهيم از روش خشونت و اهانت و تندي استفاده کنيم، قطعا به ضرر ماست. امروز، خشونت در دنيا نتيجه معکوس داده است. اگر کسي بخواهد فرهنگ شيعي را با اهانت به اهل سنت و مقدسات اهل سنت ترويج کند، والله! جز خيانت به شيعه، چيز ديگري عائدش نيست. چون اگر يک جوان مسيحي ببيند که من در برابر حريف از خشونت و اهانت استفاده مي‌کنم، مي‌گويد که فحش و ناسزا و اهانت، دليل کسي است که فاقد دليل است. کسي که دليل داشته باشد، فحش نمي‌دهد. لذا با هرگونه اهانت و جسارت و فحش به اهل سنت و وهابيت، مخالف هستيم. ولي معتقد به اين هستيم:
أدْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ (سوره نحل/آيه125)

* * * * * * *

سوال:
شما فرموديد که وهابيت مي‌خواهد بني‌اميه را دوباره إحياء کند. مگر بني‌اميه به اسلام خدمت نکرده است؟ مانند تمدن آندلس.
جواب:
اساس تأسيس بني‌اميه، براي نابودي اسلام بوده است و بس. امير المؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه، خطبه 16، وقتي سخن از بني‌اميه و مسلمة الفتح مي‌رسد، در رابطه با معاويه و ابوسفياني که در فتح مکه مسلمان شدند، مي‌فرمايد:
فوالذي فلق الحبة و برأ النسمة! ما أسلموا و لكن استسلموا و أسروا الكفر، فلما وجدوا أعوانا عليه أظهروه.
بني‌اميه‌اي که 21 سال عليه اسلام جنگيدند ـ 13 سال در مکه و 8 سال در مدينه ـ و عاقبت هم در مکه، زير شمشير بُرّان سربازان سلحشور اسلام، به ظاهر مسلمان شدند و اسلام واقعي را قبول نکردند، کفر ظاهري را به کفر باطني تبديل کردند و اين چهره‌هايي که در جنگ صفين در برابر ما هستند، همان کساني هستند که در جنگ بدر و أحد و ديگر جنگ‌ها، در صف کفّار بودند و امروز چهره عوض کرده‌اند.
خيانتي که دودمان بني‌اميه در اين فتوحات انجام داد، قتل عام‌هايي که کردند و انسان‌هاي بي‌گناهي را که کشتند، باعث شرم مي‌شود. من نمونه‌هاي متعددي از کتاب تاريخ ابن خلدون و تاريخ طبري و کامل ابن أثير دارم که بني‌اميه در آندلس انجام دادند و انسان شرمش مي‌شود که اينها را به حساب اسلام بگذارد.

* * * * * * *

سوال:
هم اکنون وهابيت چه فعاليت‌هايي در جامعه ما دارند و بهترين پيشنهاد جناب‌عالي در مورد مبارزه با وهابيت چيست؟
جواب:
وهابيت در اين 7 ، ‌8 سال اخير، فعاليت گسترده در داخل کشورمان داشته‌‌اند. در سال گذشته در زاهدان، همايشي به نام ختم صحيح بخاري داشتند. آقايان به ما مي‌گويد که توسل، بدعت است؛ ولي ختم صحيح بخاري بدعت نيست. در اين همايش، هر روز، چند صفحه‌اي از صحيح بخاري را مي‌خوانند و در شب مبعث پيامبر اکرم (صلي الله عليه و سلم)، ختم مي‌کنند و جشن مي‌گيرند. مدعي بودند که در اين جشن، 150 هزار نفر شرکت کننده داشتند. گويا در دنيا، سخنران قحطي بود و رفتند از مدينه منوره، ـ دکتر محمد ابراهيم ـ رئيس محکمه آنجا را آوردند و در اين همايش سخنراني کرد. گويا در جامعه اسلامي، هيچ مشکلي غير از توسل نداشتيم و ايشان در اين سخنراني گفت:
کساني که به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و ائمه متوسل مي‌شوند، مشرک هستند. اساس نبوت پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، مبارزه با شرک و قتال با مشرکين بوده است.
يعني براي امثال ريگي‌ها، شمشير دولب بست و رفت. يک نفر هم اعتراض نکرد که اين سخنان در ايران، اهانت به 400 ميليون شيعه در جهان است. از يک ميليارد و نيم مسلمان، جز تعداد 7 ، 8 ميليون وهابي، همه معتقد به توسل به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام) هستند. حتي در بغداد، بعد از زيارت قبر امام کاظم (عليه السلام) و امام جواد (عليه السلام)، حدود 2 کيلومتري جنوب، قبر آقاي ابو حنيفه، به عنوان رهبر حنفي‌ها، زيارت‌گاه مردم است. مردم در آنجا متوسل مي‌شوند. قبر احمد بن حنبل و محمد بن ادريس شافعي زيارت‌گاه مسلمانان است. آنها که شيعه نيستند. قبر آقاي مالک ـ تا قبل از سال 1344 هجري که وهابيت، قبرستان بقيع را ويران کردند، ـ زيارت‌گاه بود. اين، نه تنها دهان‌کجي به شيعه است، بلکه دهان‌کجي به اکثريت مسلمانان است.

* * * * * * *

سوال:
شما از شخصيت حضرت خديجه کبري (سلام الله عليها) تجليل مي‌کنيد. پس حضرت عايشه (رضي الله عنها) کجا رفتند؟ چرا از ايشان تجليل نمي‌کنيد؟
جواب:
ما تمام زنان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را طبق منطق قرآن، أمهات المؤمنين مي‌دانيم. چه حضرت خديجه کبري (سلام الله عليها) باشد و چه عايشه باشد و چه أم سلمه يا حفصه. عقد با اينها براي تمام مسلمانان تا روز قيامت، حرام است. ما از اين جهت براي اينها، احترام قائل هستيم. ولي از آن جايي که طبق روايات اهل سنت که اگر کسي در برابر امام زمانش قيام کند:
من خرج من الجماعة قيد شبر، فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه.
مسند احمد، ج4، ص202 ـ سنن أبي داود، ج2، ص426 ـ سنن الترمذي، ج4، ص226 ـ المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص77 ـ السنن الكبرى للبيهقي، ج8، ص157 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج5، ص217
اگر ما از عايشه انتقاد داريم، به خاطر اين است که طبق قرآن، وظيفه او، نشستن در خانه بوده است و آمد جنگ جمل را به راه انداخت و نزديک 40 هزار انسان بي‌گناه کشته شد و هر وقت يادش مي‌آمد، گريه مي‌کرد و مي‌گفت:
اي کاش! مرده بودم و جنگ جمل را به راه نمي‌انداختم.
چطور شد که اگر افرادي در برابر ابوبکر قيام مي‌کنند، مرتد مي‌شوند و اهل ردّه؟ ـ حتي خالد بن وليد، مالک بن نويره را مي‌کشد و سر او را زير ديگ غذا مي‌گذارد و در همان شب با همسر او زنا مي‌کند به بهانه اين که اينها در برابر حکومت مرکزي قيام کرده‌اند. ـ ولي کساني که در برابر حضرت علي (عليه السلام) قيام مي‌کنند، عادل و اهل بهشت هستند و کسي هم حق اعتراض ندارد؟ ما اين انتقاد را داريم، ولي فحش نمي‌دهيم و جسارت نمي‌کنيم و حقائق تاريخي را مطرح مي‌کنيم.

* * * * * * *

سوال:
آيا ازدواج حضرت ام کلثوم (سلام الله عليها) با عمر، مؤيد دوستي و عدم اختلاف حضرت علي (عليه السلام) با عمر نيست؟
جواب:
اين قضيه، نه تنها نشان‌گر رابطه حسنه نيست، بلکه بر عکس است. در کتاب کافي، آمده است:
عمر به خواستگاري ام کلثوم آمد. حضرت علي (عليه السلام) فرمود: دختر من، بچه است و وقت شوهر دادن او نيست.
طبق آنچه که علماي اهل سنت آورده‌اند مانند ابن سعد در طبقات، اين خواستگاري در سال 17 هجري صورت گرفته است و آقاي عمر بن خطاب، 57 ساله بود و در سال 23 هجري در 63 سالگي از دنيا رفت. حضرت ام کلثوم (سلام الله عليها)، آخرين فرزند حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) است که قبل از رحلت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به دنيا آمده است و حدود 7 ، 8 سال داشت.
خليفه دوم، عباس ـ عموي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ـ را ديد و گفت:
فلقى العباس، فقال له: مالي أبي بأس؟ قال: و ما ذاك؟ قال: خطبت إلى ابن أخيك فردّني، أما و الله! لأعورن زمزم و لا أدع لكم مكرمة إلا هدمتها و لأقيمن عليه شاهدين بأنه سرق و لأقطعن يمينه فأتاه العباس فأخبره و سأله أن يجعل الأمر إليه فجعله إليه.
آيا من عيبي دارم؟ عباس گفت: نه. عمر گفت: من رفتم پيش علي و خواستگاري کردم و دخترش را به من نداد. قسم به خدا! تمام فضائل شما بني‌هاشم را نابود مي‌کنم و دو شاهد دروغين درست مي‌کنم که علي دزدي کرده و دستش را مي‌برم. عباس آمد خدمت علي و قضيه را گفت. علي هم با اصرار عباس، قضيه را به او واگذار کرد.
الكافي للشيخ الكليني، ج5، ص346
در منابع اهل سنت هم آمده است که از امير المؤمنين (عليه السلام) سوال مي‌کنند:
چرا به عمر دختر دادي؟ فرمود:
درة عمر أحرجتني إلي هذا.
به خاطر خشونت و توسل به زور عمر.
مجمع الزوائد للهيثمي، ج4، ص271 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص45
امير المؤمنين (عليه السلام) هم نمي‌خواست در اين قضايا، ايجاد درگيري نمايد و اختلاف داخلي راه بياندازد. آيا دختر دادن، نشان‌دهنده روابط حسنه است؟ حضرت لوط (عليه السلام) که به کفار فرمود:
يَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ (سوره هود/آيه78)
آيا نشان‌دهنده اين است که رابطه حضرت لوط (عليه السلام) با کفار خوب است؟
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در چه زماني با أم حبيبه ازدواج کرد؟ وقتي که شوهر ام حبيبه در هجرت به حبشه، نصراني شد. زماني که پدرش ابوسفيان، عرقش در جنگ با احزاب خشک نشده بود، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با دختر ابوسفيان ازدواج کرد. آيا اين نشان‌دهنده اين است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با ابوسفيان ميانه خوبي داشت؟
ما نبايد دنبال اين قضايا بگرديم. بايد ببينيم که رابطه امير المؤمنين (عليه السلام) با خلفاء در مجموع آنچه که در 25 سال گذشت، چگونه بوده است؟
در صحيح مسلم ـ که آقايان اهل سنت مي‌گويند بعد از قرآن، صحيح‌ترين کتاب است، ـ جلد5، صفحه152، کتاب الجهاد، باب الفيء از قول آقاي خليفه دوم مي‌گويد:
تعدادي از صحابه نشسته بودند و علي و عباس وارد شدند. خليفه دوم رو کرد به علي و عباس و گفت:
فلما توفى رسول الله صلى الله عليه و سلم، قال أبو بكر: أنا ولى رسول الله صلى الله عليه و سلم، ... ، فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا ، ... ، ثم توفى أبو بكر و أنا ولى رسول الله صلى الله عليه و سلم و ولى أبى بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا.
وقتي که پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، ابوبکر گفت: من جانشين پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هستم و شما دو نفر (علي و عباس) او را دروغ‌گو و گنه‌کار و حيله‌گر و خائن دانستيد. وقتي ابوبکر از دنيا رفت، من گفتم: من جانشين پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و ابوبکر هستم و شما دو نفر (علي و عباس) مرا دروغ‌گو و گنه‌کار و حيله‌گر و خائن دانستيد.
امير المؤمنين (عليه السلام) هم اين گفته خليفه دوم را تکذيب نکرد. صحابه‌اي که آنجا نشسته بودند هم تکذيب نکردند. وقتي بخاري اين قضيه را در صحيح خود مي‌آورد، کلمات كاذبا آثما غادرا خائنا را حذف مي‌کند و مي‌گويد: کذا و کذا. مشخص است که امير المؤمنين (عليه السلام) جمله تندي را گفته است. وقتي رأي امير المؤمنين (عليه السلام) درباره آن دو نفر اين است، فصل الخطاب است.

* * * * * * *

سوال:
يکي از سوالاتي را که وهابيت براي محکوميت شيعه مطرح مي‌کنند، بحث شفاعت و توسل است. آنها مي‌گويند که اعراب جاهلي، بت‌ها را واسطه بين خود و خدا قرار مي‌دادند و شيعيان هم همين را با توسل به ائمه اطهار (عليهم السلام) انجام مي‌دهند. پاسخ به اين شبهه چيست؟
جواب:
قرآن با صراحت مي‌گويد:
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ (سوره عنكبوت/آيه61)
اين مشرکين معتقد به خداوند بودند. ولي اينها در کنار خداوند، يک بتي را تراشيده بودند به نام لات هبل و عزي و مي‌گفتند:
هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ (سوره يونس/آيه18)
سپس مي‌گفتند:
مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى (سوره زمر/آيه3)
آيا ـ نستجير بالله ـ شيعه، ائمه (عليهم السلام) را مي‌پرستند؟ يا وقتي درب خانه امير المؤمنين (عليه السلام) مي‌روند، مي‌گويند:
أشهد أنک عبد الله.
وقتي درب خانه حضرت ابوالفضل مي‌روند، مي‌گويند:
السلام عليک أيها العبد الصالح لله.
وقتي مي‌خواهند متوسل به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شوند، اول شهادت بر عبوديت خداوند مي‌دهند، سپس و مي‌گويند:
يا وجيها عند الله، إشفع لنا عند الله.
وقتي همين شيعه به حرم امام رضا (عليه السلام) مي‌روند و مي‌خواهند زيارت کنند، مي‌گويند:
اشهد أن لا إله إلا الله، أشهد أن محمد رسول الله.
و هيچ زيارت‌‌نامه‌اي براي شيعه نيست، جز اين که مي‌گويد بعد از آن، دو رکعت نماز بخوانيد. آيا واقعا شيعه، ائمه (عليهم السلام) را عبادت مي‌کند؟ اين چه حرف بي‌اساس و بي‌منطقي است که مطرح مي‌کنيم؟! آنها بت را عبادت مي‌کنند، ولي شيعه مي‌گويد که اينها عبد صالح خداوند هستند. شيعيان هر روز در نماز، قبل از آنکه شهادت بر رسالت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دهند، شهادت به عبد بودن پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌دهند. اينها، منطق قرآن را نفهميدند که منطق مشرکين و کفار، غير از آن است که شيعه دارد.
بحث شفاعت، بحث قرآني است و نزديک به 40 آيه در قرآن در رابطه با شفاعت داريم؛ شفاعت ملائکه و شهداء و انبياء (عليهم السلام) و کساني که خداوند به آنان اذن داده است.
محمد بن عبد الوهاب مي‌گويد:
خداوند به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) حق شفاعت داده است، ولي به ما گفته است که شما حق نداريد از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) طلب شفاعت کنيد.
مانند اين است که کسي شما را به منزل خودش دعوت کند و بهترين غذاها را در سفره بگذارد و بگويد من شما را دعوت کردم، ولي شما حق نداريد به اين غذاها دست بزنيد. اين، مسخره است و قرآن و مقدسات را استهزاء کردن است.

* * * * * * *




سوال:
مصاحبه شيخ عبد العزيز آل شيخ، به وقت ايران، در چه روز و چه ساعتي بود؟
جواب:
ما در سال 1383 يا 1384 با ايشان مناظره داشتيم. روزي در کنار بيت الله الحرام ايشان را ديدم و درخواست چند سوال کردم. ايشان آدرس و تلفن خودش و دفترش در طائف را به ما داد. رفتيم داخل دفتر ايشان و چندين نفر ديگر هم آنجا بودند و من با آقاي نواب هم طرف ديگر نشستيم. سوال را طرح مي‌کرديم و ايشان هم جواب مي‌داد. يکي از اساسي‌ترين سوالاتي که من پرسيدم و ايشان نتوانست جواب بدهد، بحث توسل بود.
گفتم: چرا شما مي‌گوييد توسل، شرک است؟
گفت: براي اين که نوعي بت‌پرستي است.
گفتم: خداوند در سوره نساء، توسل به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را يک امر مشروع دانسته است:
وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا
(سوره نساء/آيه64)
هر کس نزد پيامبر بيايد و پيامبر براي او طلب مغفرت کند، خداوند او را مي‌بخشد.
سوره يوسف از قول برادران حضرت يوسف (عليه السلام) که نزد پدر خود مي‌آيند، مي‌گويد:
قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا (سوره يوسف/آيه97)
اي پدر! براي ما طلب مغفرت کن.
اگر اين توسل نيست، پس چيست؟! حضرت يعقوب (عليه السلام) به اينها نگفت که شما مشرک شده‌ايد و برويد خدا را بخوانيد. بلکه فرمود:
سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي (سوره يوسف/آيه98)
ايشان گفت: اين مربوط به زمان حيات پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است و وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، توسل هم تمام شد. اگر توسل به پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، کار درستي است، چرا بعد از دفن پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، يک نفر هم از صحابه نيامد کنار قبر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) متوسل شود؟
گفتم: شيخنا! از شما عجيب است. صدها روايت در کتاب‌هاي شما هست که صحابه، کنار قبر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌آمدند و متوسل مي‌شدند.
گفت: يک مورد را بگو.
گفتم: آقاي بلال بن حارث، صحابه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، در زمان عمر بن خطاب که قحطي مي‌شود، کنار قبر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌آيد و مي‌گويد:
يا رسول الله! استسق لامتك، فإنهم قد هلكوا.
مردم از قحطي، از بين رفتند، از خداوند طلب رحمت کن.
بعد از آن، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به خواب آقاي بلال بن حارث آمد و گفت: برو به جناب عمر سلام برسان و ... .
همه، اين را از فضائل پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آورده‌اند.
ايشان گفت: اين روايت ضعيف است.
گفتم: جناب شيخ! دو نفر از استوانه‌هاي علمي و رجالي شما، شهادت بر صحيح بودن اين روايت داده‌اند. آقاي ابن حجر عسقلاني ـ متوفاي 852 هجري ـ در کتاب فتح الباري في شرح صحيح البخاري، جلد2، صفحه412 و آقاي ابن کثير دمشقي ـ متوفاي 774 هجري ـ در کتاب البداية و النهاية، جلد7، صفحه105 مي‌گويند روايت صحيح است.
ايشان فوري گفت: آن کتاب‌ها را براي من بياوريد.
ايشان هم مانند بن‌باز، نابينا بود. کتاب را آوردند و براي ايشان خواندند و گفتند: همان‌طوري که ايشان مي‌گويد، ابن حجر و ابن کثير روايت را صحيح مي‌دانند.
ايشان شروع کرد به گفتن که مباني شرک و توحيد، اين‌چنين است و ... . يکي از همراهان وي گفت: شيخ! ايشان مي‌گويد که ابن حجر و ابن کثير، روايت را صحيح مي‌دانند، شما اگر راست مي‌گوييد، در صحت روايت مناقشه کنيد. نه اين که يک بحث انحرافي مطرح کنيد.
ما، تمام اين مناظره را ضبط کرده‌ايم و در سايت خودمان قرار داده‌ايم.

* * * * * * *



* * * * * * *



* * * * * * *



««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»






دکتر سيد محمد حسيني قزويني




#### هويت فرقه ضاله وهابيت - تصويري ####

در این مستند به تاریخ پیدایش و عقاید فرقه ضاله وهابیت و نقش انگلیس در ایجاد این فرقه اشاره شده است. به مدت 6:36

حجم فایل : 9.66 MB

دانلود


محمد بن عبدالوهاب نجدی کیست و استعمار گران (انگلیس) در اندیشه نابودی اسلام. به مدت 6:58

10.23 MB
دانلود

پایه گذاری حزب شیطان در سرزمین نجد و تلاش مسترهمفرانگلیسی. به مدت 5:00

حجم فایل : 7.78 MB

دانلود

دشمني وهابيت با پيامبر به روايت تصاوير

قسمت اول

دوستان سلام

براي آشنائي با وهابيت و اينكه حساب وهابيت با اهل سنت جداست، و اينكه آنها دشمن اسلام و قرآن و پيامبر هستند، مقداري عكس تهيه كردم، باهم ببينيم، از نظراتتون استفاده ميكنم.

البته به زودي مطالبي را درباره اينكه چرا وهابيت با پيامبر دشمند، مطرح ميكنم

اما تصاوير

موضوع اين قسمت:

حذف نام پيامبر از مسجد پيامبر فقط به بهانه شرك

از باب البقيع كه وارد حرم شويد، به سه هشتي كه هركدام دو شبكه فولادي محرابي شكل دارد برخورد ميكنيم

مقابل ضريح مي‏ايستيم سلام مي‏ديم.

از راه دور نيز قبوله

ميريم تو حال خودمون

ياد سالهاي قبل كه مي‏افتم، بيشتر پي به نامردي و نمك نشناسي وهابي ها مي‌برم

بد جوري ميخوره تو ذوقمون

جمعا شش شبكه فولادي است كه روي آنها تا سه سال قبل نوشته بود

يا الله يا محمد

نام الله همراه نام پيامبر


اندازه اين تصوير تغيير داده شده است براي نمايش اندازه واقعي كليك نماييد .

اما از سه سال قبل تا كنون محمد را برداشته و به جاي آن مجيد گذاشتند


اندازه اين تصوير تغيير داده شده است براي نمايش اندازه واقعي كليك نماييد .

چرا اينكار را ميكنيد؟

(با عرض پوزش از پيامبر و همه مسلمانان)

چون محمد مُرده و پوسيده، لازم نيست نامي از او باشد

بازهم از پيامبر عذر مي خواهم

چاره اي نيست براي تنوير افكار خوب است:

ابن تيميه (رهبر فكري وهابيها) آمد تو مسجد و با گستاخي تمام با عصاي خودش به قبر پيامبر اشاره كرد و گفت:

اين عصاي من از استخوانهاي پوسيده زير اين خاك ارزشش بيشتر است، زيرا عصاي من حاجت مرا مي دهد اما از او كاري ساخته نيست.

باشه! شايد روي نفهمي و حماقت، اين ايده دنبال مي‏شود

ولي ميفهمي حماقت تنها نيست خباثت هم هست

ميگي نه بيا بيشتر مسجد را بگرديم

از مسجد قديمي كه مياي بيرون پاتو ميذاري مسجد جديد، نوشته اي توجهتو جلب ميكنه

نوشته:

بنی بيده هذه الاحجار الاربعه فلان تأسيا بالنبي صلی الله عليه و آله وسلم تقبل الله منه (و ذاك في شهر ربيع الاول سنه 1373 هق)


اندازه اين تصوير تغيير داده شده است براي نمايش اندازه واقعي كليك نماييد .

تو پرانتز، بقول امروزيها پيام بازرگاني:
حالا عادت بدي كه اهل سنت دارن (اختصاص به وهابيها ندارد) صلوات بيرون نمازشون با صلوات داخل نماز فرق ميكنه، داخل نماز صلوات همراه با آل پيامبره، ولي بيرون نماز صلوات ابتر ميفرستن (صلوات دم بريده تعبير خود پيامبرمونه) بگذريم، بريم سر اصل موضوع
پرانتز بسته!

ترجمه اش اينه:

اين چهار سنگ را فلان پادشاه گذاشته تا به پيامبر تأسي كرده باشد، خدا از او قبول نمايد، اين در سال 1373 هجري قمري بوده است

خوب به عكس دقت كنيد!

ديوارهاي حياط جديد (سمت چپ) با سنگهائي متفاوت از ديوار قديم است

چند نكته:
1- تمام قستهاي دو حياط قديمي تخريب شده، ولي اين علامت را نگه داشتند، چرا؟
چون نام پادشاه مقدس است.
پس يادگاري خوب است اما براي پادشاه نه پيامبر.

2- رنگ سنگ‏هاي مسجد قديم قهوه‏اي متمايل به نارنجي است، چون فقط دست شاه به آن چهار سنگ خورده آن سنگها را با دو رنگ قهوه‏اي تيره و سفيد متمايز كردند، آقا حجاره نامشونو رو سنگ تراشيده تا براي هميشه بمونه، هركه سنگو ديد ياد او بيافته.

3- گذاشتن چهار سنگ به صورت سمبليك، يعني تأسي به پيامبر؟!
تأسي به پيامبر خوب است، اما رياكاري شرك است.
ميگن نه اين شرك نيست چون پادشاه اولوالامره و كارهايش روي حساب و كتابه!
اما اگر مسلماني به توصيه پيامبر عمل كند و به زيارت ايشان حتی بعد وفاتشان بيايد مشرك است.
دشمني با پيامبر به نظر شما شاخ و دم دارد؟؟!!

يعني كاري كه پادشاه در 56 سال قبل كرده ( كار كه نه! به قطر سنگها دقت كنيد مي فهميد وزن سنگها 20 كيلو كمتر نيست) يعني ماله اي كشيده رفته، بايد حك شود و علامت داشته باشد ولي نام پيامبر؟؟

بارها و بارها زوار ايراني و غير ايراني سؤال مي‏كنند قبر پيامبر كجاست؟

يعني اگر سراسر حرم را بگردي، يك تابلوي راهنما، حتی يك فلش كوچك نيز وجود ندارد تا زوار را راهنمائي نمايد.

باز مجبورم اسم خبيث ابن تيميه را ببرم، او گفته:

هركه به قصد زيارت پيمغبر بيايد مشرك است(!!)

حالا ميگي اين مال 56 سال قبله الآن روشن تر شدن، ديگه از اين كارها نميكنن!

پس به اين عكس نگاه كن:

اين سنگ در چهار قسمت مسجد النبي نصب شده است

در تاريخ 9 صفر 1405 يعني 24 سال قبل بنا شده است

نوشتن سنگ يادبود از منظر هيچ عاقلي اشكال ندارد

اصل توسعه و تعمير مسجد كار خوبي است

اما طبق مسلك اينها سؤال مي كنيم:

چرا نام فهد بزرگ تر از نام الله و آيات قرآن نوشته باشد؟
اين شرك نيست، پس چيست؟
بنابر عقيده وهابيت مبني بر تخريب تمام چيزهاي غير خدائي(!!)
چرا اين سنگ را بنا كردند؟
بنا كردند، چرا بعد مرگ فهد تخريبش نكردند؟
مگر نه اينك او پوسيده است؟
نام كسي كه مسجد را تعمير كرده حك شود
اما نام كسي كه اصل شهر به خاطر زحمات اوست تبديل به مجيد شود
و سؤالات فراوان ديگر...

لازم نيست خيلي به ذهن خود فشار بياوريم

يك سري ميريم مكه

كنار شهداي فخ

واقع در شارع الشهداء، حسين بن على بن حسن بن حسن، در سال 169 با شورش بر ضد هادى عباسى به قتل رسيد، امام باقر عليه السلام مى‏فرمايند پيامبر از فخ كه مى‏گذشت ايستاد، ركعتى نماز خواند و وقتى ركعت دوم را خواند گريه كرد وفرمود: جبرئيل به من خبر داد كه: يا محمد ان رجلا من ولدك يقتل فى هذا المكان و اجر الشهيد معه اجر الشهيدين.

اين مقبره به خاطر دشمني با پيامبر تخريب شده است

اما كنار آن، قبر عبدالله بن عمر است، كه دشمني او نيز با علي و آل علي عليهم السلام ثابت است، اين قبر هم مخروبه بود، ولي با ارادتي كه شهردار مكه به دشمنان پيامبر دارد قبر آن را آباد كرد، دورش ديوار سفيد كشيد، برايش نرده‏هاي آهني با رنگهاي طلائي نصب كرد و بر روي تابلو نوشت:


اندازه اين تصوير تغيير داده شده است براي نمايش اندازه واقعي كليك نماييد .

اين قصه سر دراز دارد
اين غصه سر دراز دارد

منبع : اينجا

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بدترين صورت تحميل عقيده![/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]متعصّبان وهّابى اخيراً كتاب هايى در ردّ بعضى از مذاهب اسلامى نوشته و آنها را در ميان حجّاج پخش مى كنند، كاش مشتمل بر مطالب مؤدّبانه اى بود; كتاب هايى است با ادبيّات زشت و الفاظ ركيك و مشتمل بر انواع دروغ ها و تهمت هاونسبت دادن شركو كفر به ديگران.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اين در حالى است كه اگر يك پاسخ منطقى و مؤدّبانه بر اين كتاب هاى زشت نوشته شود، محال است اجازه نشر يك نسخه از آن را بدهند!![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آيا اين است مفهوم آيه شريفه (فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ)(1); «پس بندگان مرا بشارت ده * همان كسانى كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى كنند».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]روشن است چنين مذهبى با چنان فرهنگى در دنياى امروز جايى ندارد و به زودى به بايگانى تاريخ سپرده مى شود.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]به خصوص درعصرماكه احترام به عقايدديگران درنظرانديشمندان موقعيّت خاصّى دارد و همين امر يكى از عوامل انزوا و سقوط اين مذهب را فراهم ساخته است، زيرا هيچ مسلمانى حاضر به قبول چنين نسبت ناروايى نيست كه به اصطلاح متولّيان خانه خدا همه آنها را «مشرك» و «كافر» بدانند و بر تحميل عقيده خود پافشارى كنند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حرم نبوى و قبور بقيع نيز به همه مسلمين تعلّق دارد و متولّيان آن [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] [/] [=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. زمر، آيات 17 و 18.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]فقط موظّف به برقرارى نظم و امنيّت و امكانات لازم و جلوگيرى از آن چه بر خلاف اجماع مسلمين است مى باشند نه بيشتر.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آنها بايد به عقايد همه مسلمين جهان احترام بگذارند و از هتك و توهين نسبت به مقدّسات آنها بپرهيزند و پا را از گليم خود درازتر نكنند كه نه خدا راضى است و نه خلق خدا و نه اين كار عاقبت محمود دارد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حرم امن خدا بايد از هر نظر امن باشد; اين چه امنيّتى است كه اگر «مسلمانان غير وهّابى» پاى خود را جلو و عقب بگذارند آنها را متّهم به شرك كنند؟![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]فراموش نمى كنم در سفرهاى اوّليّه زيارت خانه خدا، جمعى از مسلمانان كشورهاى مختلف را ديدم كه مى خواستند منبر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را ببوسند و شرطه ها را كلافه كرده بودند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]يك نفر كه به ظاهر از مأموران امر به معروف بود، برخاست واين جمله را گفت: «والله يجوز قتال هولاء بالسيف; به خدا سوگند مى توان با شمشير به اين گروه حمله كرد» (و خونشان را ريخت!).[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]چه فرقى مى كند، شما جلد قرآن را مى بوسيد و آنها منبرى را كه ساليان دراز محلّ وعظ و ارشاد و تعليم و تربيت پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله)بوده است، مى بوسند. چرا حكم قتل آنها را صادر مى كنيد، نه پيروان خود را؟![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]شما اين كار را «بدعت» مى دانيد و آنها «سنّت».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اكنون مى فهميم چرا طالبان و القاعده كه همان وهّابيان تندرو هستند، به خودشان اجازه مى دهند تنها در يك بمب گذارى در نجف (دو سال قبل) 150 نفر از مردم عادى را بكشند و 300 نفر را مجروح كنند كه در ميان آنها كودكان خردسال و زنان و پيران سال خورده بودند، اين ها ثمرات تلخ و دردناك آن طرز فكرهاست كه چهره اسلام را در جهان سخت مشوّه ساخته و محيط را حتّى در كشور عربستان سعودى كه پايگاه اصلى آن بوده، ناامن كرده است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آيا چنين برنامه ها و چنين افكارى مى تواند باقى بماند؟[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]منبع: وهابیت بر سر دوراهی/آیت الله مکارم شیرازی
[/]

[=arial, helvetica, sans-serif]ضعف منطق و برداشت نادرست از شش واژه قرآنى[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]شاهكار مهمّ اين مذهب در مسأله توحيد و شرك است و همان گونه كه گفتيم برگرفته از عقايد «ابن تيميّه دمشقى» مى باشد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«محمّد بن عبدالوهّاب» در رساله «كشف الشبهات» در اين باره سخنى دارد كه خلاصه اش چنين است:[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1ـ توحيدى كه اسلام به آن دعوت كرده توحيد در عبادت است، زيرا مشركان عرب توحيد خالق را قبول داشتند و مى گفتند عالم همه مخلوق خداست (وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ).(1)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«هر گاه از آنها سؤال كنى چه كسى آسمان ها و زمين را آفريده؟ مى گويند: خداوند تواناى دانا !»[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و در جاى ديگر مى فرمايد: (قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِّنَ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالاَْبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَىَّ مِنْ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. زخرف، آيه 9.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مِنْ الْحَىِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الاَْمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ).(1)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«بگو: چه كسى شما را از آسمان و زمين روزى مى دهد؟ و چه كسى مالك گوش ها و چشمهاست؟ و چه كسى زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون مى آورد و چه كسى امور (جهان) را تدبير مى كند؟ مى گويند: خدا! بگو: پس چرا تقوا پيشه نمى كنيد؟!».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]با توجّه به اين آيات مشركان عرب، خالق جهان و رازق بندگان و مدير و مدبّر عالم را خداوند يگانه مى دانستند. پس شرك آنها در چه بود؟ اشكال كار آنها فقط در توحيد عبادت بود يعنى بت ها و بعضى از صالحان را پرستش مى كردند. به تعبير ديگر مشركان عرب هرگز منكر توحيد خالق و رازق و ربّ العالمين نبودند، بلكه مشرك در عبادت خدا بودند و اسلام آنها را به «عبادت» خداوند يگانه دعوت فرمود.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2ـ مفهوم «شرك» آن است كه انسان غير خداوند يگانه را بخواند و براى حلّ مشكلات به او پناه برد (به عنوان مثال يا رسول الله و يا على بگويد) زيرا قرآن مجيد مى گويد: (فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً).(2)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]3ـ اگر كسى از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) يا هر كس از پيشوايان اسلام و صالحان شفاعت بطلبد كار او شرك است! و جان و مال او بر موحّدان مباح است! زيرا او مشرك است و هر مشركى مهدورالدم و المال و [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. يونس، آيه 31.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2. جن، آيه 18.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]النساء مى باشد. قرآن مجيد مى گويد: (قُلْ للهِِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعاً لَّهُ مُلْكُ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).(1)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«بگو: شفاعت به طور كامل از آن خدا است، حكومت آسمان ها و زمين از آن او است سپس به سوى او باز مى گرديد».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]4ـ به علاوه مشركان عرب هنگامى كه به جهت بت پرستى مورد اعتراض واقع شدند گفتند (مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللهِ زُلْفَى).(2) [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«ما بت ها را تنها براى اين پرستش مى كنيم كه ما را به خدا نزديك كند» و هرگز پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)اين سخن را از آنها نپذيرفت.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بنابراين پرستش آنها نسبت به بت ها براى خالق و رازق بودن آنها نبود بلكه فقط براى شفاعت بت ها عندالله بود، پس هر كس غير خدا را شفيع بداند مانند مشركان عرب است و جان و مال او مباح است!![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اين بود عصاره كلام آنها در مسأله توحيد و شرك.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]* * *[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]نقد و بررسى[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در واقع تكيه گاه عمده «وهّابيّون» در كتاب هاى مختلف در بحث توحيد و شرك همان چند آيه بالاست كه در همه جا به آن استناد مى جويند، و سعى دارند، از كنار ساير آيات قرآن به سادگى بگذرند، [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. زمر، آيه 44.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2. زمر، آيه 3.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و آنها را ناديده بگيرند، يعنى در برابر قرآن به طور كامل گزينشى عمل كنند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در ضمن براى اين كه علماى مخالف را كه با آيات ديگر قرآن خطاهاى آنها را روشن مى سازند، خلع سلاح كنند در يك ادّعاى بى سابقه مى گويند، تمام آياتى كه ديگران براى ردّ اين برداشت در مسأله «توحيد و شرك» به آن استدلال كرده اند از آيات متشابه است! و تنها آياتى كه آنها به آن استناد جسته اند از محكمات قرآن است!!(1)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در يك بررسى دقيق اين نكته به دست مى آيد كه خطا و اشتباه و برداشت نادرست وى از «شش واژه قرآنى» سبب شده كه همه مسلمين را به جز پيروان عقايد خود مشرك بشمرند و حكم كفر آنها را صادر كنند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و متأسّفانه جهان اسلام براى خطاى آنها در تفسير اين شش واژه، بهاى سنگينى را تاكنون پرداخته است، چه خون هاى مقدّسى كه از مسلمانان بر زمين ريخته شد؟ و چه اموال هنگفتى كه به غارت رفت؟ و حتّى امروز هم آن وضع در بعضى از مناطق ادامه دارد كه نمونه هاى آن در زمان حكومت طالبان در افغانستان و در بمب گزارى هاى گروه سپاه صحابه در مساجد شيعيان پاكستان و بمب گذارى هاى بسيار وحشتناك و بى رحمانه در عراق در صفوف اهل سنّت و شيعه، و حتّى در عربستان سعودى در «رياض» و «الخبر» ديده شده است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. شرح كشف الشبهات، صفحه 74.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]چرا آنان حاضر نيستند با ديگر علماى اسلام، علماى الازهر، دمشق، قم و نجف به بحث منطقى بنشينند تا حقايق روشن شود.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]چرا بحث هاى آنها همچون پاسخ هاى بعضى از پيشوايان آنها كه با جمله «ايّها المشرك الجاهل» آغاز مى شود و گوينده با پيشداورى خود، طرف مقابل را نخست مهدورالدم و مشرك و نادان شمرده سپس با او بحث مى كند، هنوز ادامه دارد؟![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]چرا آن گونه كه قرآن دستور داده، حاضر نيستند بحثى دوستانه بر اساس (فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ)(1) ميان علماى وهّابى و ديگران آغاز گردد؟![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]كه اگر چنين مى كردند اين همه خون هاى پاك مسلمين ريخته نمى شد و اموال آنها به غارت نمى رفت، و دشمنان بر آنها مسلّط نمى شدند و اقلّيّت كوچك صهيونيست همه چيز آنها را به بازى نمى گرفت. معلوم نيست چه جوابى در برابر خدا براى روز قيامت و عندالميزان و الحساب آماده كرده اند؟[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]به هر حال اين شش كلمه سرنوشت ساز عبارتند از:[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1ـ شرك و مشرك (در قرآن مجيد)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2ـ إله (در لا إله إلاّ الله در قرآن مجيد)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]3ـ عبادت (در قرآن مجيد)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]4ـ شفاعت (در قرآن مجيد)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. زمر، آيات 17-18.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]5ـ دعا (در قرآن مجيد)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]6ـ بدعت (در قرآن و حديث)[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]* * *[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]الف) مفهوم «شرك»[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]نخستين واژه مهمّى كه وهّابيان در آن گرفتار اشتباه و خطا شده و بر اثر آن فتواى اباحه خون و مال و نواميس بسيارى از مسلمين را صادر كرده اند واژه «شرك» و «مشرك» است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«شرك» در لغت عرب به معنى شركت در چيزى است و «شريك» همان همتا و همطراز است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]لسان العرب در معنى اشتراك مى گويد: «اَشْرَكَ بِاللّهِ: جَعَلَ لَهُ شَرِيكاً فِي مُلْكِهِ» و در معنى «شرك» مى گويد: «والشِّرْكُ أَنْ يَجْعَلَ لِلّهِ شَرِيكاً فِي ربوبيّته» و به اين ترتيب شرك را به معنى شريك قرار دادن براى خدا در حاكميّت و ربوبيّت تفسير كرده است. راغب در مفردات مى گويد: «شرك در دين دو گونه است: اوّل «شرك عظيم» است كه انسان شريك و همتايى براى خدا قرار دهد كه سبب محروميّت او از بهشت است». «مَنْ يُشْرِكْ بِاللهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ» ; و «شرك صغير» است اگر غير خدا را در بعضى امور مورد توجّه قرار دهد كه همان ريا و نفاق است. قرآن مى گويد:(1)(وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلاَّ وَهُمْ [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. مفردات راغب ماده شرك (با تلخيص).[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مُّشْرِكُونَ).(1)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بنابراين، حقيقت شرك عظيم آن است كه كسى را همتاى خدا و همطراز او در خالقيّت و مالكيّت و ربوبيّت و عبادت بدانيم.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ولى اگر بگوييم حضرت مسيح(عليه السلام) بيماران غير قابل علاج را به اذن خدا شفا مى داد، و مردگان را به اذن خدا زنده مى كرد، و با علمى كه از ناحيه خداوند كسب كرده بود از مسائل پنهانى و غيوب خبر مى داد، نه راه شرك پوييده ايم و نه سخنى به گزاف گفته ايم.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مگر قرآن مجيد از زبان مسيح(عليه السلام) نمى گويد: (وَأُبْرِءُ الاَْكْمَهَ وَالاَْبْرَصَ وَأُحْىِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لاَيَةً لَّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُّؤْمِنينَ).(2)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل (قرار داديم، كه به آنها بگويد:) من نشانه اى از طرف پروردگار شما، برايتان آورده ام; من از گِل، چيزى به شكل پرنده مى سازم; سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا، پرنده اى مى گردد. و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص را بهبودى مى بخشم; و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم! و از آن چه مى خوريد، و در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد; به شما خبر مى دهم; به يقين در اينها، معجزه براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. يوسف، آيه 106 .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2. آل عمران،آيه 49.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بنابراين اگر از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و بعضى از بندگان صالح خدا همچون امامان اهل بيت(عليهم السلام) چنين امورى را به همين صورت يعنى «به اذن خدا» تقاضا كنيم، نه تنها شرك نيست، بلكه عين توحيد است، چرا كه ما هرگز آنها را هم طراز و هم رديف و شريك خدا و مستقلّ در تأثير قرار نداده ايم، بلكه بندگانى سر بر فرمان او و مجرى اوامر او دانسته ايم.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تعجّب است چگونه پيشوايان وهّابى از واژه «شرك» كه معنى روشنى دارد، چنين برداشتى كرده و هرگونه درخواست از بندگان صالح خدا را كه جز به اذن خدا كارى نمى كنند شرك دانسته اند، مطلبى بر خلاف صريح قرآن؟![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]فرض كنيد كسى خادمى دارد كه گوش به فرمان مولاست و چيزى را جز به اجازه او انجام نمى دهد، اگر كسى از او بخواهد از مولاى خود انجام فلان عمل را تقاضا كن، آيا اين تقاضا كننده، «خادم» را همتا و هم رديف و شريك مولا دانسته است، يا در مسير خدمت؟![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آيا هيچ وجدان بيدارى اين سخن را مى پذيرد، كه اين كار شرك است؟[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تمام اشتباهات آنها از اينجا ناشى مى شود كه آيات قرآن را در كنار هم نچيده اند تا مفهوم واقعى آنها روشن شود، بلكه آن چه را كه با پيشداورى هاى آنان در بدو نظر هماهنگ بوده پذيرفته، و بقيّه را كنار زده اند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ب) مفهوم «إله»[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تصوّر شيخ الاسلام وهّابيان اين است كه «إله» فقط به معنى «معبود» است، بنابراين جمله لا إله إلاّ الله كه شعار پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و مسلمين جهان بوده و هست، فقط ناظر به «توحيد در عبادت» است، يعنى هيچ معبودى جز خداوند يگانه نيست، و به اين ترتيب نظر به نفى شرك در خلقت و رازقيّت و ربوبيّت و غير اين ها ندارد، زيرا مشركان جاهلى توحيد در خالقيّت و رازقيّت و ربوبيّت را قبول داشتند و تنها مشكل آنها عدم توحيد در عبادت بود، چون غير خدا را پرستش مى كردند.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]توضيح بيشتر[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بر خلاف تصوّر وهّابيون، مشركان عرب تنها گرفتار شرك در عبادت نبودند يا به تعبير ديگر «إله» در همه جا به «معنى» معبود نيست، بلكه گاه به معنى «خالق» است. قرآن مجيد مى فرمايد: (أَمْ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِّنَ الاَْرْضِ هُمْ يُنشِرُونَ * لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ).(1)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«آيا آنها خدايانى از زمين برگزيدند كه (خلق مى كنند و) منتشر مى سازند؟! * اگر در آسمان و زمين، جز «الله» خدايان ديگرى بود، فاسد مى شدند (و نظام جهان به هم مى خورد). منزّه است خداوند [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. انبياء، آيات 21-22.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]پروردگار عرش، از وصفى كه آنها مى كنند!».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در اين آيات به روشنى «آلهه» جمع «اِله» به معنى «خالق» آمده است و سخن در آيه درباره «توحيد خالقيّت» است نه «توحيد در عبادت».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در آيه ديگرى همين معنى با وضوح بيشترى ديده مى شود: (مَا اتَّخَذَ اللهُ مِنْ وَلَد وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَه إِذاً لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَه بِمَا خَلَقَ وَلَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْض سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا يَصِفُونَ * عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ).(1)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«خدا هرگز فرزندى براى خود انتخاب نكرده; و خالق ديگرى با او نيست; كه اگر چنين مى شد، هر يك از خدايان مخلوقات خود را تدبير و اداره مى كردند و بعضى بر بعضى ديگر برترى مى جستند (و جهان هستى به تباهى مى كشيد); منزّه است خدا از آن چه آنان وصف مى كنند! * او داناى نهان و آشكار است; پس برتر است از آن چه براى او همتا قرار مى دهند!».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در اين آيات وجود خالق ديگرى جز خداوند يگانه نفى شده (آن هم با لفظ «إله») كه اگر خالق ديگرى غير از او بود نظم جهان به هم مى خورد. اين آيه اعتقاد مشركان عرب را به تعدّد خالق روشن مى سازد چون مى فرمايد (فَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ).[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]به اين ترتيب منحصر ساختن دعوت اسلام به «توحيد در [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. مؤمنون، آيات 91-92.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]عبادت» و عدم توجّه به شاخه هاى ديگر توحيد، اشتباهى بزرگ و مخالف آيات قرآن است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تمام قراين نشان مى دهد كه «وهّابيان» روى علاقه اى كه نسبت برداشت خودشان از مسأله توحيد و شرك داشته اند، از كنار آيات ديگر قرآن كه بر خلاف برداشت آنها بوده، به سادگى گذشته و آنها را ناديده گرفته اند، با اين كه بسيارى از آنها به ظاهر حافظ قرآن بوده، امّا متأسّفانه همواره روى همان چند آيه مورد نظرشان تكيه مى كنند، چرا كه حفظ قرآن هميشه به معنى فهم قرآن نيست![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]همچنين از آيات ديگر استفاده مى شود كه جمعى از مشركان فراتر از مسأله عبادت بت ها و خالقيّت، اعتقاد به «ربوبيّت» بت ها يعنى تأثيرگذارى در سرنوشت خود داشتند و در يك پندار خرافى فكر مى كردند بت ها به عنوان مثال نسبت به مخالفان خود، غضب مى كنند و آنها را بيچاره مى سازند و موافقان را يارى مى دهند و خوشبخت مى كنند، به عنوان مثال مشركان زمان هود مى گفتند: (إِنْ نَّقُولُ إِلاَّ اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوء قَالَ إِنِّى أُشْهِدُ اللهَ وَاشْهَدُوا أَنِّى بَرِىءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ).(1)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«ما (درباره تو) فقط مى گوييم: بعضى از خدايان ما، به تو زيان رسانده (وعقلت راربوده)اند.(هود)گفت:من خدارابه شهادت مى طلبم، شما نيز گواه باشيد كه من بيزارم از آن چه شريك (خدا)قرار مى دهيد».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. هود، آيه 54.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آنها چنين مى پنداشتند كه بت ها گاه خشم مى گيرند و زيان مى رسانند و گاه خشنود مى شوند و بركت مى دهند يعنى بت پرستان بت ها را در سرنوشت خود مؤثّر مى دانستند و نوعى ربوبيّت براى آنها قائل بودند، كه اين عقيده گروه زيادى بود.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]شعر معروفى را كه شاعر عرب در مذمّت طايفه «بنى حنيفه» در جاهليّت سروده ـ به مناسبت اين كه آنها بتى از خرما ساخته بودند و در يك سال قحطى آن را خوردند! ـ نيز شاهد اين مدّعاست! [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]أكلت حنيفة ربّها عام التقحم و المجاعة *** لم يحذروا من ربّهم سوء العواقب و التباعة(1)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«طائفه بنى حنيفه خداى خود را در سال قحطى و سختى خوردند، و آنها از مجازات پروردگار خود نترسيدند».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]كلمه «رب» بر بت ها اطلاق شده و خورندگان بت را از عواقب سوء كار خود برحذر داشته تا مبادا بر آنها خشم گيرند و زيان رسانند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]شاعر ديگرى مى گويد: «أ ربّ يبول الثعلبان برأسه ; آيا بتى كه روباه ها بر آن بول مى كند «رب» است».(2) در طول تاريخ بت پرستى، اطلاق كلمه «رب» و «ارباب» بر بت ها حاكى از آن است كه آنها معتقد بودند بخشى از تدبير امور جهان به دست بت هاست.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]لذا هنگامى كه يوسف مى خواهد زندانيان مشرك را به توحيد [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 7، صفحه 209.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2. بحارالانوار، جلد 3، صفحه 253.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]دعوت كند، مى گويد: (يَا صَاحِبَىِ السِّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ).(1)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«اى دوستان زندانى من! آيا خدايان پراكنده بهترند، يا خداوندِ يكتاى قدرتمند؟!». (به كلمه ارباب جمع رب توجّه داشته باشيد).[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]شاهد ديگر : رسول خدا(صلى الله عليه وآله) طبق صريح قرآن مجيد به مشركان اهل كتاب خطاب كرد: (قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَة سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ).(2)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«بگو: اى اهل كتاب! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما يكسان است; كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزى را همتاى او قرار ندهيم; و بعضى از ما، بعض ديگر را ـ غير از خداى يگانه ـ به خدايى نپذيرد. هرگاه (از اين دعوت،) سر باز زنند، بگوييد: گواه باشيد كه ما مسلمانيم».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تعبير به «ارباب» به خوبى نشان مى دهد كه آنها در مسأله ربوبيّت خداوند نيز گرفتار شرك بودند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در آيه ديگرى از همين سوره مى خوانيم: (وَلاَ يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلاَئِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَاباً أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ).(3)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. يوسف، آيه 39.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2. آل عمران، آيه 64.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]3. آل عمران، آيه 80.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«خداوند به شما دستور نمى دهد كه فرشتگان و پيامبران را، پروردگارِ خود انتخاب كنيد. آيا شما را، پس از آن كه مسلمان شديد، به كفر دعوت مى كند؟!».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]راه دور نرويم قرآن درباره بت پرستان جاهليّت مى گويد: (وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ آلِهَةً لَّعَلَّهُمْ يُنصَرُونَ)(1) ; «آنها جز «الله» خدايانى برگزيدند تا آنها را يارى كنند».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]يعنى آنها گرفتار شرك در شاخه ربوبيّت و تأثير در سرنوشت خود نيز بودند و بت ها را داراى تأثير فوق العاده اى مى پنداشتند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در داستان ابراهيم(عليه السلام) در برابر بت پرستان مى خوانيم، او در آغاز با آن ها همصدا شد و درباره ستاره و ماه و خورشيد سه بار (هذا رَبِّى)(2)گفت تا بطلان عقيده آنها را در پايان كار نشان دهد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تكيه او بر ربوبيّت به خوبى نشان مى دهد كه بت پرستان «بابل» ماه و خورشيد و ستارگان را تدبير كننده زندگى خود مى پنداشتند; همچنين گفتار او در برابر نمرود.(3)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]نتيجه اين كه «إله» فقط به معنى معبود نيست، بلكه گاه به معنى «خالق» و گاه به معنى «ربّ» نيز استعمال مى شود و مشركان فقط در «عبادت» گرفتار شرك نبودند بلكه در امر «خالقيّت» و «ربوبيّت» نيز مشرك بودند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. يس، آيه 74.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2. انعام، آيات 76-78.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]3. بقره، آيه 258.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بنابراين هرگاه قرآن مجيد مى گويد اگر از آنها سؤال كنى خالق و مدبّر عالم كيست، مى گويند خداست، منظور مدبّر آسمان ها و زمين است، چرا كه آيات قرآن با هم تناقض و تضادّى ندارد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آيا با اين برداشت هاى سستى كه سران وهّابيّت از آيات قرآن به خصوص واژه «إله» دارند، مى توانند خون مسلمانان را مباح شمرده و اموال آنها را به يغما برند؟ راستى چقدر جان و مال مسلمان بى ارزش شده است !![/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]* * *[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ج) مفهوم «عبادت»[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«عبادت» سوّمين واژه قرآنى است كه وهّابيان برداشت نادرستى از آن دارند. آنها با صراحت مى گويند: اگر كسى به سراغ صالحان برود كه آنها نزد خداوند براى او شفاعت كنند مصداق آيه شريفه ذيل مى باشد: (أَلاَ للهِِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللهِ زُلْفَى إِنَّ اللهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِى مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللهَ لاَ يَهْدِى مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ).(1)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«آگاه باشيد كه دين خالص از آنِ خداست، و آنها كه غير خدا را اولياى خود قرار دادند، (دليلشان اين بود كه:) اينها را نمى پرستيم مگر براى اين كه ما را به خدا نزديك كنند. خداوند روز قيامت ميان [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. زمر، آيه 3.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آنان در آن چه اختلاف داشتند داورى مى كند; خداوند آن كس را كه دروغگو و كفران كننده است هرگز هدايت نمى كند».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ولى آنها به اين نكته قرآنى توجّه ندارند كه عيب كار مشركان اين نبود كه از صالحان شفاعت مى طلبيدند، بلكه مشكل كار آنها اين بوده كه براى شفاعت، آنها را «عبادت و پرستش» مى كردند، در برابر آنها به خاك مى افتادند و سجده مى كردند. (در مفهوم آيه فوق و جمله «ما نعبدهم» دقّت فرماييد)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ما هنگامى كه به زيارت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) برويم و بگوييم از تو مى خواهيم در دنيا و آخرت براى ما شفاعت كنى، آيا او را پرستش كرده ايم؟ براى او به خاك افتاده و سجده كرده ايم؟[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«طلب شفاعت» چه ارتباطى به «عبادت» دارد؟ هر كس اهل لغت و اهل عرف باشد مى داند اگر كسى نزد حضرت مسيح مى آمد و بچّه كورمادرزاد خود را مى آورد و به او مى گفت تو كه مى گويى كور مادرزاد را به اذن خدا شفا مى دهم (وَأُبْرِءُ الاَْكْمَهَ وَالاَْبْرَصَ)خواهش مى كنم فرزند مرا به اذن الله شفا بده، كجاى اين كار عبادت است؟! اين كارى است كه قرآن آن را مجاز شمرده است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«عبادت» در لغت و عرف به نهايت خضوع در برابر ديگرى گفته مى شود مانند ركوع و سجود، امّا خواهش كردن از ديگرى هيچ ارتباطى با اين موضوع ندارد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]راغب در مفردات مى گويد: «العُبُودِيَّةُ إظْهارُ التَذَلُّلِ وَ الْعِبادَةُ أبْلَغُ [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مِنْها لأنَّها غايَةُ التَذَلُّلِ».(1)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در لسان العرب مى خوانيم : «اَصْلُ الْعُبُودِيَّةُ الخَضُوعُ وَ التَذَلُّلُ».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]جالب اين است كه پيشواى مذهب وهّابيّت جمله (لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللهِ زُلْفَى) را مورد توجّه قرار داده، ولى از كنار جمله (مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ...) به راحتى گذشته است، پس اشكال كار در عبادت غير خدا است نه در «تقاضاى شفاعت براى قرب به خدا» آن هم شفاعت به اذن الله. (دقّت كنيد)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آرى انسان هنگامى كه با پيشداورى ناصوابى وارد مسأله اى مى شود، آن چه را موافق مقصود اوست مى بيند و آن چه مخالف است گاه به هيچ وجه نمى بيند و گاه ساده از كنار آن مى گذارد، سپس فتواى قتل ميليون ها نفر از مسلمين را به عنوان «مشرك» صادر مى كند! و خون و مال و ناموس اين مشركان را مباح مى شمرد! [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]البتّه بحث درباره حقيقت «شفاعت» و «دعا» به زودى خواهد آمد، (إن شاء الله).[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]* * *[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]د) مفهوم «شفاعت»[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]شفاعت چهارمين واژه قرآنى است كه اين گروه در تفسير آن گرفتار خطا شده اند و همان گونه كه گفتيم حكم كفر تمام كسانى را كه از [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. مفردات راغب، ماده «عبد».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا امامان اهل بيت(عليهم السلام) يا صالحان ديگر تقاضاى شفاعت كنند، صادر كرده و آنها را «مشرك»! خوانده اند كه اسناد آن پيش از اين گذشت.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آنها به قدرى در اين راه تندروى مى كنند كه پيشواى آنان در رساله «كشف الشبهات» اين مشركان را به دو دليل بدتر از بت پرستان زمان جاهليّت مى شمرد و تصريح مى كند، با اين كه آنها نه اعتقاد به معاد داشتند، نه نماز مى خواندند و نه چيزى از فرائض اسلام را بجا مى آوردند، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را ساحر و واجب القتل، و قرآن را سحر مى شمردند، باز هم بر مشركان عصر ما (آنها كه همه چيز را قبول دارند و متعبّد به تمام آداب اسلام هستند و فقط از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)طلب شفاعت مى كنند) برترى دارند!! و تصريح مى كند شرك آنها سبك تر از شرك اينهاست! چرا؟[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]زيرا آنها در حال رفاه «بت» مى پرستيدند، ولى در حال سختى (به عنوان مثال هنگامى كه گرفتار امواج خروشان و خطرناك دريا مى شدند) خدا را با اخلاص مى خواندند!(1)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]راستى چقدر بى انصافى است كه انسان بگويد افراد متديّنى كه تمام مبانى اسلام را قبول دارند و همه آداب و احكام اسلام را انجام مى دهند، از تمام گناهان پرهيز دارند، زكات و حقوق مالى خود را به طور كامل مى پردازند، از راه هاى دور به زيارت خانه خدا مى آيند و [/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. متن عربى اين سخن در صفحه 37 گذشت.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حافظ قرآن و عالم به معارف اسلام هستند، از بت پرستان شرابخوار آدمكش و جاهل و خونخوار و آلوده به انواع گناهان زمان جاهليّت كه هيچ چيز را قبول نداشتند، بدترند، چرا كه از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) يا كسان ديگرى كه آنها را صالح مى دانند طلب شفاعت كرده اند، آنها مشركند و جان و مالشان مباح است!![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آيا كسى اين گونه سخنان دور از منطق را در دنياى امروز مى پذيرد؟![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بنابراين بايد قبول كرد كه عمر اين گونه افكار به پايان رسيده و به زودى به بايگانى تاريخ سپرده خواهد شد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حال به سراغ اصل مسأله شفاعت مى رويم، تا ببينيم چه مشكلى از نظر توحيدى در اين مسأله نهفته شده كه اين همه كافر و مشرك و مهدورالدم درست كرده اند؟![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آيا شيخ الاسلام كشف تازه اى در اين مسأله كرده كه بر همه علماى اسلام در طول تاريخ جز او و جناب ابن تيميّه مخفى مانده است؟![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حقيقت اين است كه اصل مسأله شفاعت ضمن آيات فراوانى از قرآن مجيد به اثبات رسيده و به اجماع علماى اسلام از مسلّمات است، حتّى وهّابى ها نيز منكر اصل شفاعت نيستند و با صراحت به آن معترفند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]نكته ديگر، عدم امكان شفاعت شفيعان، بدون اذن خدا نيز از مسلّمات است، زيرا در بيش از پنج آيه از قرآن به اين موضوع تصريح [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]شده، از جمله در آية الكرسى مى خوانيم: (مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ).(1)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«چه كسى نزد خداوند ـ جز به اذن او ـ شفاعت مى كند؟!».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]توحيد افعالى مى گويد همه چيز در عالم بايد به اذن خدا صورت گيرد و كسى همتا و شريك او نيست، اگر شفاعتى هم صورت مى گيرد به اذن و فرمان او است و از آنجا كه او حكيم است، اذن و اجازه اش نيز بر اساس حكمتى انجام مى گيرد و درباره كسانى اجازه شفاعت مى دهد كه لياقت شفاعت را داشته باشند و در طريق عصيان، تمام پل هاى پشت سر خود را ويران نكرده باشند. (دقت كنيد)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تا اينجا همه مسائل مورد توافق است، پس اختلاف در كجاست؟[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اختلاف در اين است كه علماى اسلام (غير وهّابى) مى گويند تقاضاى از پيغمبر(صلى الله عليه وآله) نسبت به چيزى كه خدا به او داده (يعنى مقام شفاعت) كار شايسته اى است و نه تنها مخالف توحيد نيست، بلكه مؤيّد آن است، ولى وهّابى ها مى گويند اگر از او تقاضاى شفاعت كنى كافر و مشرك و مباح الدم و المال مى شوى!!![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آيا شفاعت باطل است؟ نه، زيرا به اتّفاق همه علما جايز است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آيا پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مقام شفاعت ندارد؟ همه مى گويند البتّه دارد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]پس مشكل كار كجاست؟ مى گويند: مقام شفاعت دارد ولى از او نخواه كه كافر مى شوى! زيرا قرآن مى گويد، مشركان عرب هم[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. بقره، آيه 255.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مى گفتند ما بت ها را بدين جهت پرستش مى كنيم تا شفيعان ما نزد خدا باشند و كار شما مانند كار مشركان عرب است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مى گوييم آنها پرستش بت ها مى كردند، ما هرگز پيامبر(صلى الله عليه وآله) و خاندان او را پرستش نمى كنيم و درخواست شفاعت ربطى به عبادت و پرستش ندارد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مى گويند همين است كه ما مى گوييم![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مى گوييم قرآن خودش به گنهكاران دستور داده نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله)بروند و از او تقاضاى استغفار (و شفاعت) در پيشگاه خدا كنند تا خدا آنها را ببخشد: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَّحِيماً).(1)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«اگر مخالفان، هنگامى كه به خود ستم مى كردند (و فرمان هاى خدا را زير پا مى گذاردند)، به نزد تو مى آمدند، و از خدا طلب آمرزش مى كردند، و پيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و از آن واضح تر در داستان يعقوب(عليه السلام) مى خوانيم كه فرزندان يعقوب بعد از اعتراف به اشتباه و گناه خود نسبت به يوسف(عليه السلام)، از پدر تقاضا كردند در پيشگاه خدا براى آنها استغفار (و شفاعت) كند و گفتند: (يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّى إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ).(2)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. نساء، آيه 64.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2. يوسف، آيات 97 و 98.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«گفتند: پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، كه ما خطاكار بوديم. گفت: به زودى براى شما از پرودرگارم آمرزش مى طلبم، كه او آمرزنده و مهربان است».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]نه تنها يعقوب اين تقاضا را كه تقاضاى شفاعت نزد خدا بود، انكار نكرد، بلكه از آن استقبال نمود.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آيا پيغمبر خدا فرزندان خود را به «شرك» و كفر دعوت مى كند؟[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]عذر ناموجّه[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]نكته جالب اين است كهوهّابيون متعصّب به سبب نداشتن پاسخ،سخن خود را به اينجا كه مى رسد عوض مى كنند و مى گويند: دو آيه فوق مربوط به زمان حيات اين دو پيامبر است، ولى پس از مرگ كه آنها به صورت موجودى بى روح در مى آيند كارى از آنها ساخته نيست![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بنابراين تقاضاى شفاعت از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بعد از مرگ آن حضرت بى فايده است![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]درست توجّه مى كنيد كه در اينجا مسأله شرك و كفر كنار مى رود و مسأله «بيهودگى» پيش مى آيد و مى گويند اگر در حال حيات از آنها شفاعت بطلبند، نه شرك است و نه كفر، ولى اگر پس از وفات باشد كارى بيهوده است و اين در حقيقت به معنى پس گرفتن تمام ادّعاهاى پيشين است. (دقّت كنيد)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ما مى گوييم نه كفر است و نه بيهوده، چرا كه هيچ مسلمانى به خود اجازه نمى دهد بگويد مقام پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از يك شهيد عادى [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ميدان بدر و اُحُد كمتر است آنها (أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ)(1) هستند ولى پيامبر(صلى الله عليه وآله) (نعوذ بالله) «كالحجر!» كدام جفاكار چنين سخنى مى گويد؟![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]گويا اشتباه آنها از اينجا پيدا شده كه قرآن به پيامبر مى گويد: (إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ).(2)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«به يقين تو نمى توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى، و نمى توانى ناشنوايان را هنگامى كه روى بر مى گردانند و پشت مى كنند فراخوانى».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در حالى كه اين مربوط به افراد عادى است نه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و نيكان و پاكان.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بايد از آنها پرسيد پس چرا در نمازها بر آن حضرت سلام مى فرستيد: «السَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللهِ»، مى گوييد: آيا به كسى كه چيزى درك نمى كند (نعوذ بالله) سلام و درود مى فرستيد؟ آيا به آيه شريفه (إِنَّ اللهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً);(3) «خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستند; اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بر او درود فرستيد و سلام گوييد و به طور كامل تسليم (فرمان او) باشيد»، بعد از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله) عقيده داريد يا نه؟ خداوند و مؤمنان درود و رحمت بر چه [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. آل عمران، آيه 169.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2. نمل، آيه 80.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]3. احزاب، آيه 56.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]كسى مى فرستند؟ به كسى كه (نعوذ بالله) هيچ چيزى درك نمى كند؟![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]چرا بالاى سر آن حضرت اين آيه را تابلو كرده ايد: (لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْض أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ)(1); «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد، و در برابر او بلند سخن مگوييد (و داد و فرياد نزنيد) آن گونه كه بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مى كنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى كه نمى دانيد».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]چرا اجازه نمى دهيد كسى صداى خود را در آنجا (در كنار قبر مطهّر پيامبر(صلى الله عليه وآله)) بلند كند؟ اگر آن عقيده را درباره پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)بعد از وفات داريد و مى گوييد او بعد از وفات چيزى نمى فهمد (العياذ بالله) اين سخنان ضدّ و نقيض چه معنى مى دهد؟![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]انصاف دهيد آيا چنين عقايدى به پايان عمر خود نزديك نشده است؟![/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]* * *[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]هـ ) مفهوم «دعا در قرآن»[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]از جمله واژه هايى كه وهّابيون تندرو در آن سخت در اشتباهند و بر اساس اين اشتباه حكم كفر بسيارى از مسلمانان را صادر كرده اند، [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. حجرات، آيه 2.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مفهوم «دعا» در قرآن است. آنها معتقدند: هر كس پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا يكى از صالحان و اولياء الله را بخواند، مشرك و كافر است و جان و مال او مباح است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]صنعانى از طرفداران افكار محمّد بن عبدالوهّاب در كتاب «تنزيه الاعتقاد» عبارتى دارد كه ترجمه اش عيناً چنين است: «خداوند «دعا» را عبادت ناميده و فرموده: (ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ)(1) ; مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را بپذيرم. كسانى كه از عبادت من تكبّر ورزند با خوارى وارد جهنّم مى شوند». بنابراين كسى كه پيامبر يا صالحى (از صالحان) را براى انجام چيزى بخواند يا بگويد براى من نزد خدا، جهت برآمدن حاجتم شفاعت كن يا به وسيله تو نزد خدا براى برآمدن حاجتم شفاعت مى طلبم، يا مانند آن يا بگويد دين مرا ادا كن، يا بيمار مرا شفا ده، يا مانند آن، پيامبر يا آن فرد صالح را دعا كرده (فراخوانده) و دعا عبادت، بلكه مغز عبادت است. چنين كسى غير خدا را عبادت كرده و مشرك شده است، زيرا «توحيد» كامل نمى شود جز به اين كه انسان خدا را يگانه در الوهيّت و خالق و رازق بودن بداند و ديگرى را خالق و رازق نداند و عبادت غير او نكند; حتّى بعضى از عبادات را براى غير بجا نياورد».(2)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. غافر، آيه 60 .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2. تنزيه الاعتقاد .[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اين عبارات همان چيزى است كه در بسيارى از كتاب هاى آنان تكرار مى شود.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]استناد آنها در حكم به كفر كسانى كه غير خدا را مى خوانند، آيه فوق است كه در كلام صنعانى آمده بود و آيات ديگرى مانند آيات زير است:[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1ـ «(وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ للهِِ فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً)(1); مساجد از آن خدا است، ديگرى را با خدا نخواهيد».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2ـ «(لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لاَ يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَىْء)(2); خواندن حق از آن او است و كسانى كه غير خدا را مى خوانند دعاى آنها هرگز به اجابت نمى رسد».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]3ـ «(إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ)(3); كسانى را كه غير از خدا مى خوانيد، بندگانى مثل خود شما هستند».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]از اين آيات همان چيزى را نتيجه مى گيرند كه در كلام «صنعانى» آمده بود. يعنى هيچ كس حق ندارد حتّى «يا رسول الله اشفع لى عندالله» بگويد چرا كه كافر و مهدورالدم خواهد شد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بنابراين يكى از عوامل مهمّ خشونت اين گروه كه هزاران هزار نفر را به سبب آن، از دم تيغ گذرانده و اموالشان را برده اند، اشتباه در فهم [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. جن، آيه 18.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2. رعد، آيه 14.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]3. اعراف، آيه 194.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]معنى دعا در قرآن مجيد بوده است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اكنون به قرآن مجيد باز مى گرديم و معنى واژه «دعا» را از قرآن مى طلبيم تا روشن شود «دعا» كردن و خواندن غير خدا، گاه كفر است و گاه ايمان ; امّا اين افراد بر اثر كم اطّلاعى يا پيشداورى هاى نادرست، گرفتار چنان اشتباه خطرناكى شده اند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif](اتّفاقاً ما تجربه كرده ايم، افراد نادرى كه در حوزه هاى علميّه ما، گاهى تمايلات وهّابى گرى پيدا مى كنند، آنها نيز افراد كم اطّلاعى هستند كه در دروس حوزوى مشكل داشته اند).[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]به هر حال واژه دعا در قرآن به معانى مختلفى آمده است:[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1ـ دعا به معنى عبادت، مانند آيه 18 سوره جن (...فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً) تعبير به «مع الله» (همراه با خدا) نشان مى دهد، منظور اين است كه كسى را همتا و شريك خدا نپنداريد و عبادت نكنيد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]گواه اين مطلب، آيه 20 همين سوره (با فاصله يك آيه) است كه مى گويد: «(قُلْ إِنَّمَا أَدْعُوا رَبِّى وَلاَ أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً) ; بگو تنها پروردگارم را مى پرستم و كسى را شريك او قرار نمى دهم».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]هر مسلمانى مى داند «دعا» به اين معنى، مخصوص خدا است و كسى همتاى او نيست و جاى شكّ و ترديد ندارد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2ـ دعا به معنى فراخواندن به سوى چيزى، مانند آنچه در مورد نوح پيامبر(عليه السلام) آمده است كه مى گويد: «(قَالَ رَبِّ إِنِّى دَعَوْتُ قَوْمِى [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]لَيْلا وَنَهَاراً * فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِى إِلاَّ فِرَاراً)(1); پروردگارا قوم خود را شب و روز فراخواندم ولى دعاى من جز بر فرار آنها نيفزود».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بديهى است اين دعا و فراخوانى قوم، همان دعوت آنها به سوى ايمان است و اين نوع دعا عين ايمان مى باشد و انجام آن بر پيغمبران خدا واجب بوده است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و آنچه در مورد پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) آمده است كه خداوند مى فرمايد: «(ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ)(2); مردم را به راه خدا با حكمت و اندرز نيكو بخوان»، نيز از همين قسم است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]3ـ دعا به معنى تقاضاى حاجت كه گاه از طريق عادى و معمولى است، مانند «(وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا)(3); هنگامى كه از «شهود» دعوت براى اداى شهادت شود، نبايد امتناع كنند».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اين فراخوانى و دعا در امور عادى است و به يقين اگر كسى آن را انجام دهد، كافر نمى شود بلكه وظيفه را انجام داده است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و گاه از طرق غير عادى و معجزات است كه اين بر دو قسم است:[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]گاه با اعتقاد استقلال غير خدا در تأثير است و گاه از شخص بزرگى مى خواهيم كه از خدا براى ما چيزى بخواهد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]قسم اوّل نوعى شرك است، زيرا مستقلّ در تأثير، تنها ذات پاك [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. نوح، آيه 5 و 6.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2. نحل، آيه 125.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]3. بقره، آيه 282.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]خداست، حتّى اسباب و مسبّبات عادى نيز هر چه دارند از خدا دارند و به اذن او اثر مى گذارند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]قرآن مجيد در اين زمينه مى گويد: «(قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِّنْ دُونِهِ فَلاَ يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَلاَ تَحْوِيلا)(1); بگو كسانى را غير از خدا كه مى پنداريد (قادر بر حلّ مشكلات شما هستند) بخوانيد، آنها نمى توانند مشكلى از شما را برطرف سازند و نه در آن تغييرى ايجاد كنند».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]هيچ فرد مؤمن آگاه و مسلمان با ايمانى چنين عقيده اى را درباره هيچ يك از انبيا و اولياءالله ندارد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]امّا قسم دوّم، توحيدِ انسانِ كامل است، يعنى آنجا كه كسى را واسطه و شفيع به درگاه خدا قرار مى دهد و مسبّب الاسباب را خدا مى داند و همه چيز را در قبضه قدرت و اراده او مى بيند، ولى با توسّل به اولياء الله از آنها مى خواهد كه نزد خدا براى او تقاضاى حاجتى كنند، كه اين عين توحيد و ايمان به مشيّت مطلقه الهيّه است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]قرآن مجيد مى گويد: بنى اسرائيل نزد موسى آمدند و از او تقاضا كردند كه از خداوند غذاهاى متنوّعى (غير از منّ و سلوى) براى آنها بخواهد «(وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَام وَاحِد فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الاَْرْضُ مِنْ بَقْلِهَا...)(2); اى موسى! ما نمى توانيم به يك نوع غذا قناعت و صبر كنيم، از پروردگارت بخواه كه از آنچه زمين [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. اسراء، آيه 56.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2. بقره، آيه 61.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مى روياند از سبزيجات و... براى ما فراهم سازد».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]موسى هرگز به آنها ايراد نكرد كه چرا مرا با خطاب يا موسى! فرا خوانديد و چرا مستقيماً خودتان از خدا نخواستيد و اين شرك و كفر است، بلكه تقاضاى آنها را از خدا خواست و اجابت شد و خطاب «(وَ لَكَمْ مَا سَأَلْتُمْ); آنچه خواستيد براى شما فراهم شد» از سوى خدا نازل گرديد، فقط به آنها گفت شما غذاى بهتر را رها كرديد و به سراغ غذاى كم اهمّيّت ترى رفتيد.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]* * *[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]نتيجه:[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]از آنچه در اين بحث آمد، روشن مى شود كه اين گروه از وهّابى ها، به جاى اين كه به قرآن مراجعه كنند و تنوّع موارد استعمال «دعا» را ببينند و آنها را در كنار هم بچينند و از مجموع آنها به عمق تعليمات قرآن در مسأله دعا پى ببرند، تنها به مطالعه چند آيه بسنده كرده، و بريده اند و دوخته اند و به دنبال آن حكم شرك و كفر اكثريّت مسلمين جهان را صادر فرموده اند، و از آن اسفبارتر اين كه در عمل نيز آن را اجرا كرده، و جمع كثيرى از مسلمين مخلص را از دم تيغ گذرانده و اموالشان را به يغما برده اند كه در بحث هاى پيشين به آن اشاره شد.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]* * *[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و ) بدعت در كتاب و سنّت[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ششمين واژه اى كه اين دسته از وهّابيان در فهم معنى آن گرفتار اشتباه عظيمى شده اند، واژه «بدعت» است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]قرآن مجيد در مذمّت و نكوهش مسأله رهبانيّت در آيه 27 سوره حديد مى فرمايد: «(وَ رَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا) ; و رهبانيّتى را كه بدعت گذارده بودند، ما بر آنها مقرّر نداشته بوديم... ولى آنها حقّ آن را نيز رعايت نكردند...».[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]هر گاه «استثنا» را در آيه متّصل بدانيم ـ آن گونه كه ظاهر آيه است ـ مفهوم آيه همان است كه در بالا آمد يعنى مسيحيان نوعى رهبانيّت و ترك دنيا را ابداع كرده بودند كه از سوى خداوند مقرّر نشده بود، در عين حال همان را هم رعايت نكردند كه شرح آن خواهد آمد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و اگر استثنا را منقطع بدانيم، مفهوم آيه اين است كه ما «رهبانيّت» را به آنها دستور نداده بوديم (بلكه بدعتى بود از ناحيه آنها)، ما به آنها ابتغاء مرضاة الله (جلب خشنودى خدا) را توصيه كرده بوديم كه آن را رعايت نكردند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]به هر حال، اين آيه از اين بدعت مذمّت مى كند، بدعتى كه به گفته مورّخان، چند قرن بعد از حضرت مسيح(عليه السلام) بر اثر بعضى از حوادث تاريخى كه منجر به شكست مسيحيان شد و گروهى متوارى بيابان ها و كوه ها شدند و به زندگى در انزوا پناه بردند، به وجود آمد و به [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تدريج رهبانيّت به صورت يك برنامه دينى درآمد. نخست مردان تارك دنيا (راهبان) راهى «ديرها» شدند، سپس زنان تارك دنيا (راهبه ها) به آنها پيوستند و ديرنشينى آغاز شد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و از جمله سنّت هاى غلط كه همراه با رهبانيّت در ميان راهبان و راهبه ها شكل گرفت، مسأله ترك ازدواج به طور مطلق بود كه امرى بر خلاف سنّت الهى و طبيعت بشرى است و سرچشمه مفاسد بى شمارى شد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مورّخ مشهور غربى «ويل دورانت» در تاريخ معروف خود، بحث مشروحى درباره رهبانان دارد كه قابل توجّه است. او در ضمن اعتراف مى كند كه پيوستن راهبه ها (زنان تارك دنيا) از قرن چهارم ميلادى شروع شد و روز به روز كار رهبانيّت بالا گرفت و در قرن دهم ميلادى به اوج خود رسيد.(1)[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]گرچه راهبان و راهبه ها در طول تاريخ اقدام به خدمات اجتماعى مختلفى كردند، ولى مفاسد اجتماعى و اخلاقى ناشى از آن بيشتر بود و بهتر است از ذكر آنها كه در كتب مورّخين مسيحى به آن اشاره شده، صرف نظر كنيم. آرى، نتيجه بدعت ها غالباً همين گونه است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]به هر حال، اضافه بر آيه مزبور، روايات فروانى در نكوهش بدعت، در منابع اسلامى وارد شده است. از جمله حديث نبوى معروف «كُلُّ بِدْعَة ضِلاَلَةٌ» مى باشد! كه در كتب بسيارى از جمله [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. تاريخ ويل دورانت، جلد 13، صفحه 443.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«مسند احمد» و «مستدرك الصحيحين» و «سنن بيهقى» و «المعجم الاوسط طبرانى» و «سنن ابن ماجه» نقل شده است.(1)[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]* * *[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]وهّابيون تندرو با مشاهده اين گونه احاديث، بى آن كه در معنى «بدعت» دقّت كنند، نخست با هر پديده جديدى به مخالفت برخاستند، تا آنجا كه دو چرخه را مركب شيطان خواندند و با نصب خطوط تلفنى به مخالفت برخاستند، و چون ديدند دنيا به سرعت به سوى صنعتى شدن پيش مى رود سرانجام در برابر پديده هاى صنعتى غرب تسليم شدند، نه فقط تسليم شدند بلكه غرق در آن شدند، و امروز كه به عربستان سعودى مسافرت مى كنيم، مى بينيم انواع اتومبيل هاى آخرين سيستم، وسائل مدرن تهويه، جالب ترين وسائل منزل و حتّى انواع سوپر ماركت ها و خوراك هاى غربى همه جا را پر كرده، و صغير و كبير و عالم و جاهل از آن استفاده مى كنند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در اين هنگام، مخالفت با اين «بدعت ها»! را رها كرده، تنها به مخالفت با بدعت هايى كه از نظر آنان آب و رنگ مذهبى داشت به مخالفت برخاستند، مانند بناى بر قبور، مراسم بزرگداشت ميلاد پيامبر و بزرگان دينى، مراسم عزادارى بر شهيدان و امثال اين ها، هر [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. مسند احمد، جلد 4، صفحه 126 ; مستدرك، جلد 1، صفحه 97; سنن بيهقى، جلد 10، صفحه 114 ; سنن ابن ماجه، جلد 1، صفحه 16 و معجم طبرانى، جلد 1، صفحه 28.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]كس به سراغ اين امور برود، او را بدعت گذار و مستحقّ همه گونه ملامت و سرزنش مى بينند.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]* * *[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]امّا به راستى بدعت چيست و در چه موارد حرام است؟ به شرح زير توجّه فرماييد. هر چند سابقاً اشاراتى نيز داشته ايم، ولى در اينجا ناگزير از توضيحات بيشترى هستيم:[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«بدعت» در لغت ـ همان گونه كه قبلا هم اشاره شد ـ به معنى هرگونه نوآورى خوب يا بد است و در اصطلاح فقها «ادخال ما ليس من الدين فى الدين» است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آرى، هر گاه چيزى را كه جزء دين نيست در دين وارد كنيم، و آن را به عنوان دستور الهى بشمريم، بدعت گذارده ايم.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و اين به دو گونه انجام مى شود، واجبى را حرام و حرامى را واجب، ممنوعى را مباح و مباحى را ممنوع سازيم.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مثلا بگوييم در نظام بانكدارى امروز، رباخوارى قابل اجتناب نيست، بنابراين پذيرفته است، يا بگوييم حجاب مربوط به زمانى بوده كه بشر تمدّن امروز را نداشته ولى امروز كشف حجاب مانعى ندارد، و انواع و اقسام بهانه جويى هايى كه حلال را با آن حرام و حرام را حلال مى كنند، همه اين موارد، مصداق بارز بدعت است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و گاه مى شود امورى را كه در دستورات دينى و در كتاب و سنّت وارد نشده جزء دين بشمريم، مثلا مراسم سوگوارى براى اموات را در [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]سوّم و هفتم و چهلم كه يك امر عرفى است، جزء دستورات اسلام بدانيم و يا جشن و شادمانى در اعياد اسلامى را واجب شرعى بشمريم و امثال اين ها.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]به عبارت روشن تر، نوآورى ها سه گونه است:[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1ـ نوآورى در امور صد درصد عرفى كه هيچ ارتباطى به مسائل شرع ندارد، مانند نوآورى هاى مربوط به صنايع و اختراعات و علوم طبيعى كه در زمان حيات و عصر پيامبر اسلام و ساير پيشوايان معصوم نيز بوده است، زيرا قافله علوم و اختراعات هيچ گاه متوقّف نمى شود، اين گونه بدعت ها جزء بدعت هاى مفيد و سازنده است، زيرا همه عقلاى جهان از هر پديده مفيدى ـ بدون تعصّب ـ استقبال مى كردند، از هر قوم و ملّتى كه بوده باشد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2ـ نوآورى هاى عرفى پيرامون موضوعات شرعى، بى آن كه نسبت به شرع داده شود، مثل بناى مساجد با كيفيّت خاص، گلدسته ها، محراب ها، كاشى كارى ها، كتيبه ها، استفاده از بلندگو براى اذان و صدها از اين قبيل.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]به يقين هيچ يك از اين ها در عصر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نبود، آيا هيچ كس مى گويد اين ها بدعت و حرام است، در حالى كه تمام مساجد مسلمين حتّى در عربستان سعودى و مراكز وهّابيّت و مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله) پر از اين هاست.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]همچنين تغييرات زيادى كه در مسجدالحرام صورت گرفته است، [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]كه هيچ شباهتى با زمان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ندارد، و از آن مهم تر ساختن طبقه دوّم براى محلّ سعى صفا و مروه، و تغيير عجيبى كه اخيراً در جمرات ايجاد كردند وانتقال قربانگاه ها به خارج منى و امثال اين ها.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اين نوآورى ها امورى است عرفى، در كنار مسائل شرعى براى سهولت در كار يا رفع مشكلات و خطرها و هيچ كس آن را به عنوان يك دستور خاصّ شرعى نمى شناسد و بدعت نمى داند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تشكيل جلسات مسابقه قرائت قرآن وانتخاب بهترين قاريان و حافظان و مفسّران قرآن مجيد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]به يقين هيچ يك از اين ها در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) نبوده، اين ها نوآورى هايى است كه براى پيشرفت مقاصد و اهداف دينى در نظر گرفته مى شود، بى آن كه بگوييم جزء دين است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]همچنين احترام به اموات از طريق تشكيل مجالس بزرگداشت در مقاطع زمانى خاص.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تشكيل همايش ها و كنگره هاى مذهبى و جلسات نكوداشت براى بزرگان دين.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]جشن هاى تولّد براى پيشوايان دين.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مجالس سوگوارى براى شهادت يا رحلت آنان.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و امور ديگرى از اين قبيل كه سبب عظمت اسلام و مسلمين و كنار زدن پرده هاى غفلت و بى خبرى و موجب معرفت و شناخت بيشتر آنان مى گردد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ما در محيط خود بارها تجربه كرده ايم كه اين گونه برنامه هاى [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]عرفى كه در حاشيه مسائل مذهبى انجام مى گيرد، موجى از آگاهى و بيدارى در همه، به خصوص نسل جوان، بر مى انگيزد و سبب حركت آنها به سوى معارف قرآنى و اسلامى و اهتمام به امور دينى مى شود و به يقين تعطيل اين برنامه ها خسارت عظيمى بر مسلمين وارد مى كند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]به هر حال، اين ها يك سلسله امور عرفى است كه هيچ كس هنگام انجام اين امور نمى گويد خداوند يا رسول خدا چنين دستورى را داده است و به تعبير ديگر چيزى را كه جزء دين نيست جزء آن نمى كند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بنابراين، هرگز نمى توان نام بدعت بر آن گذارد و به عنوان «كُلُّ بِدْعَة ضَلاَلَةٌ» آن را نوعى گمراهى دانست.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]3ـ نوع ديگرى وجود دارد كه همان بدعت حرام است كه در آغاز به آن اشاره شد : حريم دين را شكستن و قانونى بر ضدّ قوانين دينى وضع كردن يا قانونى بر آن افزودن يا قانونى را كم كردن بى آن كه دليلى در شرع بر آن وجود داشته باشد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ولى تندروان وهّابى به خاطر ضعف اطّلاعات آنها نسبت به فقه اسلامى و علم اصول ميان اين سه نوع نوآورى نتوانسته اند فرق بگذارند و گرفتار اشتباه سختى شده اند، و برادران مسلمان خود را با اندك چيزى متّهم به «بدعت» مى كنند، همان گونه كه به سادگى آنها را متّهم به «شرك» مى نمايند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اين گفتار را با سخنى از عالم فقيد يوسف بن علوى مالكى از [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مدّرسان معروف مسجدالحرام پايان مى دهيم.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]او در كتاب «مفاهيم يجب أن تصحّح» در بحث بدعت تحت عنوان «بدعت خوب و بد» سخنى دارد كه خلاصه اش چنين است:[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بعضى از فرومايگان جاهل و متعصّب و تنگ نظر كه خود را بى جهت به «سلف صالح» منتسب مى كنند، با هر امر تازه اى به مبارزه برمى خيزند و هر اختراع مفيدى را به عنوان اين كه بدعت است و هر بدعتى ضلالت است، نفى مى كنند بى آن كه ميان بدعت ها و نوآورى ها فرق بگذارند و بدعت نيك را از بد بشناسند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اين فرق گذارى چيزى است كه عقل سليم و فكر روشن آن را تأكيد مى كنند و جمعى از بزرگان علم اصول همچون «نووى» و «سيوطى» و «ابن حجر» و «ابن حزم» بر آن صحّه نهاده اند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]هر گاه احاديث نبوى كه يكديگر را تفسير مى كنند، در كنار هم بگذاريم و يكجا مورد مطالعه قرار دهيم، همين مطلب را مى رساند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]از جمله حديث «كُلُّ بِدْعَة ضَلاَلَةٌ» است كه ناظر به بدعت هاى بدى است كه داخل در تحت هيچ اصلى از اصول شرع نمى باشد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]سپس مى افزايد: بدعت به معنى لغوى (يعنى نوآورى) حرام نيست، آن چه حرام و ضلالت است، بدعت به معنى شرعى است و آن «چيزى را بر امر دين افزودن و به آن رنگ و صبغه شريعت دادن است» كه به عنوان يك امر شرعى منسوب به صاحب شريعت مورد قبول و تبعيّت واقع شود.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]امّا بدعت دنيوى، يعنى انواع نوآورى هاى مربوط به امور دنيا، هرگز ممنوع نيست.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بنابراين، تقسيم بدعت به دو قسم خوب و بد، ناظر به معنى لغوى آن است، امّا بدعت شرعى تنها يك نوع دارد كه حرام است و اگر مخالفان اين تقسيم، مفهوم «مَقْسم» را مى دانستند، قطعاً با آن به مخالفت بر نمى خاستند و مى دانستند كه نزاع در الفاظ مى كنند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آرى ; در ميان بدعت هاى دنيوى، امورى بسيار مفيد يافت مى شود كه بايد به استقبال آن رفت و امورى نيز وجود دارد كه جز شرّ و فساد نيست.(1) (اشاره به بعضى بى بند و بارى هاى اجتماعى است)[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]* * *[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. مفاهيم يجب أن تصحّح، صفحه[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] 102 به بعد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]منبع: وهابیت بر سر دوراهی/آیت الله مکارم شیرازی[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[/]

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خشونت فوق العاده

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] خشونت فوق العاده وهّابى هاى افراطى، چيزى نيست كه بر كسى پوشيده و پنهان باشد. كشتارى كه وهّابيّت در طول عمر خود از مسلمانان ـ نه كفّار حربى! ـ كرده، بسيار وحشتناك است.
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سيل خونى كه در شهر كربلا از شيعيان به راه انداختند، و غارت اموال، و ويرانگرى شهر كربلا را همه به خاطر دارند.
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و از آن عجيب تر، كشتار هولناك طائف و خونريزى وسيع از اهل سنّت آن سامان بود.
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اين ها نشان مى دهد كه خشونت در جوهر تعليمات وهّابيّت است، و دليل آن همان برداشت غلطى است كه از كفر و ايمان و توحيد و شرك دارند و به آسانى هر كس را متّهم به شرك مى كنند و به دنبال آن اباحه دماء و اموال است كه به خواست خدا شرح آن خواهد آمد.
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]امام وهّابيان ـ طبق اسناد قطعى كه به آن اشاره خواهيم كرد ـ
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مسلمانان عصر ما را به دو دليل از مشركان عصر جاهليّت بدتر مى شمرد و با چنين قضاوتى معلوم است، آنها چه بر سر مسلمانان خواهند آورد، نيازى به مراجعه تاريخ نيست، نگاهى به عصر خودمان بيندازيم.
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]از جمله ميوه هاى تلخ اين شجره خشونت، در عصر ما «طالبان» و «سپاه صحابه» و بعضى از گروه هاى ديگر مانند «القاعده» هستند و ديديم كه هر كدام از اين ها چه تصوير زشتى از اسلام در اذهان جهانيان ترسيم كردند و ضربه اى را كه آنها به اسلام كه در حال پيشروى در جهان است، وارد آوردند ضربه اى جبران ناپذير است.
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اجازه دهيد نخست كمى طالبان را بشناسيم.
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گروه طالبان

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در سال 1994 ميلادى توّسط «ملاّ محمّد عمر» در قسمت جنوبى افغانستان در شهر «قندهار» تأسيس شد و از سال 1996 تا سال 2001 قسمت معظم كشور افغانستان را تحت سيطره خود داشت.
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حركت اوّليه طالبان به صورت ضعيف در سال هاى بين 1979 تا 1985 شكل گرفت. در آن ايّام ميان افغانستان و شوروى جنگ در گرفته بود و هرج و مرجى كه در فضاى افغانستان حاكم بود، فرصتى را براى حركت طالبان بوجود آورده بود.
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در دهه 1980 ميلادى افغانستان توسّط اتّحاديه جماهير شوروى به تسخير درآمد و در طىّ اين نبرد، نيروهاى مجاهدين افغانستان توسط آمريكا حمايت مى شدند، ولى سلطه شوروى بر افغانستان ديرى نپاييد.
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بعد از عقب نشينى نيروهاى شوروى در سال 1989 ميلادى از شهرهايى نظير «ازبك» و «تاجيك» گروه هاى كوچك ديگرى نيز به قدرتى نسبى دست يافتند. در همين ايّام بود كه نيروى طالبان خود را به عنوان «اسلام خواهان» معرّفى كردند.
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آنها كه اكثر از نژاد «پشتو» بودند، تصميم گرفتند كه بار ديگر حكومت مركزى را در كابل تسخير كنند و در طىّ اين مدّت از ناحيه آمريكا تأمين تسليحاتى مى شدند!
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در بدو اين حركت هزاران نفر از مردان جوان كه اكثر آنها در اردوى حفاظتى آوارگان به سر مى بردند و نيز افراد يتيم و بى سرپرست بسيارى به اين گروه پيوستند.
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]طالبان خود را به عنوان لشكر صلح! معرّفى كردند و افراد بسيارى كه بيشتر پشتو بودند و از جنگ هاى سابق و هرج و مرجى كه بر اين كشور حاكم بود، خسته شده بودند اين گروه را حمايت مى كردند; در حالى كه بسيارى از افراد طالبان در مدارس وهّابيّون افراطى در پاكستان پرورش يافته بودند.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]طالبان جنگ خود را در سال هاى 1994 تا 1995 در قسمت
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]جنوب و غرب افغانستان آغاز كردند و قندهار، هرات و ساير شهرهاى مجاور را به تصرّف خود درآوردند. در سال 1995 به حوالى كابل رسيدند ولى در همان سال توسّط نيروهاى حكومت عقب رانده شدند. آنها همچنان در تسخير كابل سعى كردند تا آن كه در سال 1996 كابل را به تصرّف خود درآوردند، كه نتيجه آن از بين رفتن 50000 نفر بود! «برهان الدين ربّانى» و «گلبدين حكمتيار» به سمت شمال كشور فرار كردند و طالبان نيز بعد از اشغال كابل «محمّد نجيب الله» را كه از طرف شوروى در آنجا فعّاليّت مى كرد، اعدام كردند.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در اين ايّام بود كه طالبان قوانين خشك مذهبى وهّابى هاى افراطى را به مرحله اجرا درآوردند.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ملاّ محمّد عمر كه بالاترين عضو در نيروى طالبان بود شورايى را تأسيس كرد كه متشكّل از اعضاى بالارتبه طالبان بود و قانون نهايى فقط با تصويب «ملاّ محمد» به مرحله اجرا در مى آمد!
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]طالبان از طريق راديوى كابل و توسّط بلندگوهايى كه بر روى كاميون ها مستقر كرده بودند، قوانين خود را به گوش ساكنين مى رساندند، آنها سينماها و تئاترها را تعطيل كردند و مردان را با ضرب شلاّق مجبور به اقامه نماز در مساجد مى كردند. مدارس دخترانه را تعطيل نمودند و كاركردن زنان در خارج از خانه نيز ممنوع گشت. در نتيجه اكثر اعضاى بيمارستان ها از كار بركنار شدند. اين در حالى بود كه بسيارى از زنان، مردان خود را در جنگ از دست داده
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بودند و از تأمين معاش خود عاجز بودند.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]طالبان بدون تشكيل دادگاه، افراد مجرم را مجازات مى كردند و مانند گوسفند سر مى بريدند، براى آنها مهم نبود چه كسى را مى كشتند، شيعه يا سنّى، هر كس مخالف آنها بود از دم تيغ مى گذراندند.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]رژيم طالبان مكان امنى براى «اسامه بن لادن» ايجاد كرده بود، چرا كه او در دهه 1980 به نفع افغانستان بر ضدّ رژيم شوروى اقدامات زيادى انجام داده بود و در پايان همين نبرد بود كه او گروه «القاعده» را تأسيس كرد و گروه القاعده در حفظ طالبان اهتمام به سزايى داشت و همگام با طالبان با نيروى ائتلاف شمال در نبرد بود.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]«بن لادن» كسى بود كه آمريكايى ها او را به عنوان تروريستى با نبوغ و خوش استعداد تشخيص داده بودند چرا كه در سال 1998 به سفارت آمريكا در كنيا و تانزانيا حمله كرده بود كه در نتيجه حدود 250 يا 190 نفر كشته و بيش از 1400 نفر زخمى شدند!
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به گفته آمريكايى ها حمله 11 سپتامبر هم توسّط بن لادن انجام شده بود و بديهى بود كه آمريكا «اسامه» را از «طالبان» طلب كند ولى رهبر طالبان اين خواسته را هرگز نپذيرفت چرا كه او وامدار «بن لادن» بود، و او را حافظ منافع خود مى دانست.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در ماه اكتبر آمريكا حمله خود را بر ضدّ تروريسم آغاز كرد و در نتيجه قسمتى از حمله خود را به طالبان و القاعده معطوف داشت وانگليس هم او را همراهى مى كرد. در اين هنگام نيروى ائتلاف شمال نيز به حركتى بر ضدّ طالبان دست زد كه از طرف آمريكا نيز حمايت مى شد و كابل و ساير شهرهاى مهم را به تصرّف درآوردند و در نتيجه در همان سال طالبان نيروى مقاومت خود را از دست داد و سرانجام در همان سال «هرات» را نيز واگذار كرد.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]طالبان در زمان اوج قدرت خود، از ناحيه كشورهايى نظير پاكستان، عربستان سعودى و آمريكا حمايت مى شدند، ولى اين حمايت ديرى نپاييد.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بنابر تخمين ها، جنبش طالبان در سال هاى 1995 و 1996 براى تداوم فعّاليّت ها و عمليّات خود، سالانه به 70 ميليون دلار نياز داشته اند. به نوشته نشريّه هندى «تحليل استراتژيك» بخش اعظم اين بودجه از طريق عربستان سعودى تأمين مى گرديد. هفته نامه نيوزويك در يكى از گزارش هاى خود پيرامون اين موضوع مى نويسد: رياض مهم ترين منبع مالى جنبش طالبان است!
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]«ملاّ محمّد عمر» رهبر گروه طالبان در يك سفر به عربستان سعودى با مقامات بلند پايه اين كشور ديدار و گفت و گو كرد و رياض هم مبلغ 10 ميليون دلار كمك در اختيار گروه تحت امر وى قرار داد، تا به خشونت هاى بى حساب خود ادامه دهند، ولى همان گونه كه اشاره شد بعدها همه به آنها پشت كردند و حكومت طالبان به تاريخ سپرده شد.(1)
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]1. برگرفته از مطبوعات مشهور و سايت هاى معروف جهان.

[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به هر حال به سبب خشونت هاى بى حساب طالبان، وقتى آمريكايى ها كه خود از سردمداران خشونت در جهان هستند، به آنها حمله كردند نه تنها كسى از طالبان دفاع نكرد بلكه به سقوط آنها كمك كردند، و با تمام مشكلاتى كه آمريكايى هاى استعمارگر براى مردم افغانستان به وجود آوردند، مردم افغان آنها را بر طالبان ترجيح دادند، چرا كه فكر مى كردند خشونت طالبان از خشونت آمريكايى ها بيش تر است.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]همان گونه كه گفتيم طالبان زنان و دختران را به كلّى از تحصيل بازداشتند، و با هر گونه مظاهر زندگى جديد، هر چند مفيد و مثبت بود به مبارزه برخاستند و همه آن ها را «بدعت» مى شمردند.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آن ها در حالى كه افراد را به خاطر نداشتن ريش هاى بلند سرزنش و گاه بازداشت مى كردند، كشت ترياك را در افغانستان گسترش دادند و به قاچاق موادّ مخدّر كمك شايانى كردند، در عين حال حتّى كشيدن سيگار را حرام مى دانستند! و اين به خاطر آن بود كه درآمد مهمّى از كشت و قاچاق ترياك داشتند و با آن سلاح تهيّه مى كردند و برادران دينى خود را مى كشتند و هيچ كس نمى داند چگونه اين تضادّ عملى را توجيه مى كردند: كشيدن سيگار حرام، گذاردن ريش هاى بلند لازم، امّا كِشت و قاچاق موادّ حرامى مثل ترياك به طور گسترده جايز!
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]امّا سپاه صحابه چه كسانى بودند؟

[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]* * *

[=arial, helvetica, sans-serif] [=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سپاه صحابه

[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]قرن ها شيعيان و اهل تسنّن در شبه قارّه هند در كنار هم به عنوان برادران مسلمان مى زيستند، تا زمانى كه وهّابيّون متعصّب به عنوان سپاه صحابه شروع به كشت و كشتار شيعيان كردند و با استفاده از ترورهاى بى رحمانه خون اين گروه از مسلمين را اعمّ از زن و مرد و كودك به خاك ريختند، آنها نيز در بعضى از موارد به مقابله برخاستند و ناامنى محيط را فرا گرفت.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]پيدايش و حركت اين گروه از ديد خبرگزارى هاى جهان چنين است:
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اين سپاه كه ادّعا دارد پيرو دين پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بوده و از اين رو خود را «سپاه صحابه» ناميده است، گروهى افراطى است و يكى از فرق اهل تسنّن را در بر مى گيرد.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اين گروه در اوايل دهه 1980 توسّط يك روحانى سنّى به نام «مولانا حق نواز جهنگوى» تأسيس شد كه مصادف با سال هاى اوّل انقلاب اسلامى در ايران بود و علّت پايه ريزى گروه صحابه اين بود كه از تأثيرگذارى انقلاب اسلامى ايران بر مردم پاكستان جلوگيرى كند.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اين گروه يكى از اهداف مهمّ خود را مبارزه با عزادارى امام حسين(عليه السلام) و در واقع تخطئه قيام آن حضرت مى دانستند و مجلّه «خلافت راشده» در طول سال هاى انتشار خود بارها اين خواسته را
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مطرح كرده و از دولت پاكستان خواسته است تا ضمن برچيدن تمامى امام باره هاى شيعه و حسينيّه ها، از برگزارى مراسم عزادارى عاشورا در كلّيه مدارس و دانشگاه ها جلوگيرى به عمل بياورد. البتّه اين تقاضا هيچ گاه از طرف دولت پاكستان مورد قبول قرار نگرفته است.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]از ديگر اهداف اين گروه، مبارزه با گروهى شيعى به نام «تحريك جعفرى» بوده است كه در پاكستان در سال 1979 تأسيس شده است.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]يكى از علل اصلى تشكيل «سپاه صحابه» مبارزه با خطرات احتمالى شيعيان و ترس از رشد قدرت نظامى، سياسى و مذهبى آنان در منطقه بوده است.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بنا به آمارى كه «پرويز مشرّف» اعلام كرده است فقط در عرض يك سال 400 نفر از دو گروه بر اثر حملات دو جانبه به قتل رسيده اند.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گروه «سپاه صحابه» علاوه بر حملات خود بر ضدّ شيعيان، ايرانيان مقيم پاكستان را مورد هدف تهاجمى خود قرار دادند، به اين بهانه كه ايشان از ناحيه حكومت شيعى در ايران مورد حمايت قرار مى گيرند و بايد از ميان برداشته شوند.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گروه «سپاه صحابه» مى خواهند كه پاكستان به طور رسمى به عنوان سرزمينى سنّى نشين معرّفى شود. قلعه هاى نظامى و سنگرهاى اين گروه بيشتر در نواحى جنوبى پاكستان در منطقه مركزى و پرجمعيّت «پنجاب» و مرزهاى كراچى واقع شده و تعداد دفاتر و مراكز فعّاليّت اين گروه به 500 مركز بالغ مى شود و در هر بخش از
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]استان پنجاب شاخه اى از اين گروه وجود دارد و حدود 000/100
ـ صد هزار ـ نفر در عضويّت اين گروه ثبت نام كرده اند و در كشورهاى خارجى نيز مراكزى براى فعّاليّت خود داير كرده اند كشورهايى چون : امارات متّحده عربى، عربستان سعودى، بنگلادش، كانادا و... .
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بسيارى از حوزه هاى علميّه و مدارس در ايالت پنجاب توسّط اين گروه اداره مى شود و گزارش شده است كه بسيارى از مدرسه هاى سنّى در خارج از كشور پاكستان، تحت نظارت معلّمان و نيروهاى «سپاه صحابه» اداره مى شوند و افراد خود را براى ترور مخالفان آموزش مى دهند.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]«مولانا جهنگوى» در سال 1990 به قتل رسيد. او در همان سال درانتخابات شوراى ملى شركت كرده ولى رأى نياورده بود، امّا كماكان در ميان افراد خود از محبوبيّت بهره مند بود. بعد از او «مولانا اعظم طارق» مسؤوليّت اين گروه را به عهده گرفت.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گروه «سپاه صحابه» توسّط نظاميان طالبان حمايت مى شدند و «اعظم طارق» نيز آشكارا حمايت خود را از رهبر گروه طالبان اعلام مى كرد و او نيز به شدّت با قوانينى چون تحريم تلويزيون و سينما موافقت مى كرد.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اعظم طارق ابتدا از «لشكر جهنگوى» حمايت مى كرد ولى بعدها در فوريه سال 2003 ارتباط خود را با «لشكر جهنگوى» انكار كرد و ادّعا كرد كه بعضى از اعضاى لشكر صحابه از روند صلح آميز ما! براى
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اجراى قوانين اسلامى به ستوه آمده و «لشكر جهنگوى» را تأسيس كرده اند، از اين رو ما ديگر با ايشان كارى نداريم.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]«اعظم طارق» متّهم شد كه در حدود 103 مورد، رهبرى ترور مقامات شيعيان را به عهده داشته است.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]منبع درآمد اين گروه گاه از ناحيه سنّى هاى افراطى و ثروتمندى كه در عربستان سعودى و خليج فارس بودند، تأمين مى شد و گاه از ناحيه فرقه هاى متعصّب داخلى مانند گروه «جماعت اسلامى» و گروه «جماعت علماى اسلامى» و ساير گروه هاى هم عقيده با ايشان.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در 14 آگوست 2001 حكومت پاكستان تصميم گرفت كه جلوى حركت گروه هاى افراطى را بگيرد. بعد از پنج ماه از اين تصميم، گروه صحابه همچنان به فعّاليّت هاى افراطى خود ادامه مى دادند، از اين رو «پرويز مشرّف» در 12 ژانويه 2002 فعّاليّت اين گروه را ممنوع اعلام كرد و به دنبال آن، گروه سپاه صحابه را مورد حمله قرار داد و افراد بسيارى را دستگير كرد.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بعد از اين واقعه «اعظم طارق» فعّاليّت خود را تحت عنوان جديدى به نام «ملّت اسلاميّه» آغاز كرد و مبالغ هنگفتى از ناحيه هواداران خارجى خود به دست آورد.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در 15 نوامبر 2003 دولت پاكستان اين گروه را نيز ممنوع اعلام كرد و اعضاى اصلى اين گروه را دستگير و حساب بانكى آنها را مصادره كرد و محلّ اجتماعات ايشان را در خانه ها، مساجد و ساير اماكن مورد حمله قرار داد.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دولت پاكستان براى اين كه جلوى فعّاليّت ديگرى از اين گروه را در قالب اسمى جديد گرفته باشد، حدود 600 نفر از دستگيرشدگان را به پرداخت وجه ضمانت 000/100 روپيه محكوم كرد.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در اوايل اكتبر 2001 «اعظم طارق» نيز دستگير شد. او همچنان كه در حبس به سر مى برد، در انتخابات 10 اكتبر 2001 شركت كرده و رأى لازم را آورده و به عنوان عضوى مستقل در مجلس فدرال ايالت پنجاب برگزيده شد و در نتيجه در 30 اكتبر از زندان آزاد شد.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]او چند ماه پس از آزادى شروع به حمايت از دولت منتخب «ظفرالله خان جمالى» كرد و در نتيجه همچنان به حركات افراطى خود عليه شيعيان ادامه داد.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]او در 6 اكتبر سال 2003 به قتل رسيد. بعد از قتل او نيروهاى امنيّتى در منطقه مستقر شدند و در روز بعد افراد مدرسه او كه تحت رهبرى او بودند با هياهوى بسيار در مراسم تشييع او شركت كردند و بر پيكر او در مقابل ساختمان مجلس در اسلام آباد نماز گزاردند. بعد از آن جمعيّت به مغازه ها، رستوران ها و چند سينما حمله كرده، آن اماكن را به آتش كشيدند و خرابى بسيارى به بار آوردند.(1)
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به هر حال نام «سپاه صحابه» يادآور خشونت هاى عجيب و كشت و كشتارهاى بى رحمانه حتّى در مساجد و در ميان نمازگزاران است كه در جاى جاى كشور پاكستان واقع شد.

[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]* * *

[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]1. اقتباس از رسانه هاى معروف جهانى و دائرة المعارف Encarta .

[=arial, helvetica, sans-serif] [=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خشونت در عراق

[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]وهّابيّت متعصّب و تندرو، در همين سال هاى اخير، چهره ديگرى از خشونت خود را در عراق نشان داد و هر چه توانست كشتار كرد، زن و مرد و پير و جوان و سنّى و شيعه و كُرد و... را هدف قرار داد و زمين را از خونشان رنگين ساخت و قطعات بدن آن ها را در اطراف خيابان ها و بيابان ها پراكنده كرد.
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نه تنها مسلمانان بلكه همه مردم دنيا از اين همه خشونت در تعجّب و وحشت فرو رفتند و مى گفتند آيا اين ها تشنه خون بشرند؟ اين ها كدام هدف را دنبال مى كنند؟ پيرو كدام آيين هستند؟!
[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بعضى اصرار دارند اين خشونت ها را به بازماندگان بعثى ها نسبت دهند كه اين اشتباه بزرگى است، براى اين كه در بسيارى از كشتارها از روش انتحارى استفاده مى شود كه مى دانيم بعثى ها از اين روش هرگز استفاده نمى كنند و اين كار فقط كار وهّابى هاى متعصّب است كه خود را مسلمان و همه را مشرك و جايز القتل مى دانند.

[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]* * *

[=arial, helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
[=arial, helvetica, sans-serif]منبع:وهابیت بر سر دو راهی/آیت الله مکارم شیرازی

[=arial, helvetica, sans-serif] [=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]خشونت در زادگاه وهّابيّت[/]

[/] [=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]از همه عجيب تر و وحشتناك تر اين كه وهّابى هاى متعصّب حتّى به هموطنان وهّابى خود نيز رحم نكرده و دامنه خشونت را به آنجا نيز كشاندند و با انفجارهاى متعدّد در رياض و جدّه و بعضى مناطق ديگر گروهى از شهروندان بى گناه خود را به خاك و خون كشيدند.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تا آن جا كه امسال (سال 1425 قمرى) در مراسم حج خطباى نماز جمعه در اجتماع بسيار انبوه نمازگزاران، در نكوهش اين گروه و محكوم ساختن خشونت آن ها، بحث هاى زيادى داشتند و شعار «لاَ التَكْفِير ; وَ لاَ الإرْهَاب ; نه تكفير كردن ديگران و نه ترور» را سر دادند، و كار به جايى رسيد كه دولت عربستان مجبور شد همايش مهمّى در برابر «ارهاب» (تروريسم) تشكيل دهد و از كشورهاى مختلف براى تنظيم برنامه هماهنگ، جهت مبارزه با آن دعوت كند.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]امّا تروريست ها چه افرادى بودند؟ همان وهّابيان متعصّب كه همه را غير از خود كافر مى دانند و خون آن ها را مباح مى شمرند.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]دولت عربستان با اين كار مى خواهد هم خود را از هماهنگى با آنان تبرئه كند و هم براى نجات از چنگال آنان راه چاره قاطع و مؤثّرى بينديشد.[/][/]

[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]* * *[/][/]

[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]به هر حال اين محصول نامطلوب سبب شد كه متأسّفانه نام اسلام در اذهان بسيارى از مردم جهان، با خشونت توأم گردد و بهانه و دستاويز بدى به دست مخالفان اسلام دهد تا آنجا كه در بسيارى از كشورها، مسلمانان را «جماعتى آدمكش!» معرّفى كنند. البتّه تبليغات سوء آمريكايى ها و به خصوص صهيونيست ها نيز به اين امر بسيار كمك كرد، در حالى كه اسلام پيام آور صلح، عدالت و محبّت بوده و هست.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]همه مى دانيم در قرآن 114 سوره است كه همه آنها جز يك سوره با نام خداوند «رحمان» و «رحيم» كه اشاره به رحمت عام و خاص او است، آغاز مى شود و اين يك مورد هم مربوط به اعلان جنگ با كسانى است كه پيمان صلح با مسلمانان را شكستند.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]قرآن با صراحت به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى گويد ما تو را خشن و سنگ دل قرار نداديم كه اگر چنين بود مردم از گرد تو پراكنده مى شدند:(وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ).(1)[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در روايات اسلامى مى خوانيم «هَلِ الدِّينُ إِلاَّ الحُبُّ; آيا دين چيزى جز محبّت است»،(2) محبّت به خدا، پيامبر، صالحان، و همه خلق خدا; ولى اين آيينى كه بر پايه محبّت بنا شده بر اثر اعمال گروه هاى زاييده وهّابيّت، چنان شد كه بدترين دستاويز را براى تشويه چهره اسلام به دست مخالفان داد.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] [/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif] [=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ريشه هاى خشونت در تعليمات پيشوا[/]

[/] [=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اجازه دهيد نخست تاريخچه بسيار فشرده اى را از زندگى پيشواى وهّابيان با استفاده از نوشته هاى مورّخان شرق و غرب در اختيار شما عزيزان بگذاريم.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مشهور اين است كه «محمّد بن عبدالوهّاب» پيشواى مذهب [/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] [/] [/] [=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. آل عمران، آيه 159.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2. ميزان الحكمة، حديث 3097.[/][/]

[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]وهّابى در سال 1115 در شهر كوچك «عُيَينه» از شهرهاى حجاز ديده به جهان گشود و در سال 1207 وفات كرد.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]پدرش از قضات حنبلى بود و در كودكى به او درس مى داد. نويسنده كتاب «ازالة الشبهات» مى نويسد: او در كودكى علاقه شديدى به مطالعه كتاب هاى «ابن تيميّه» و «ابن قيم جوزى» كه هر دو در قرن هشتم مى زيستند، داشت و خميرمايه افكار خود را از آن دو گرفت.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بسيارى نوشته اند كه پدرش در همان سنين جوانى فهميده بود كه او اشتباهات فكرى فراوانى دارد، و از آينده او نگران بود و پيوسته او را سرزنش مى كرد و برحذر مى داشت.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]او سفرهاى زيادى كرد، مدّتى به مكّه و مدينه و سپس به بصره رفت و از آنجا به ايران آمد و مدّتى در اصفهان نزد دانشمندى به نام ميرزاجان اصفهانى درس خواند، سپس به قم رفت و مدّت كمى در آنجا ماند و بعد به قلمرو حكومت عثمانى و شام و مصر رفت سپس به جزيرة العرب (نجد) بازگشت و به اظهار عقايد خود پرداخت.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]نخست گروهى به مخالفت با او برخاستند و از شهر «حريمله» بيرونش كردند و او به شهرك «عيينه» رفت. خبر افكار نادرست او به امير احسا و قطيف «سليمان بن محمّد» رسيد و او به حاكم عيينه «عثمان» دستور داد او را به قتل برساند، ولى چون عثمان نمى خواست آلوده قتل او گردد دستور به اخراج او از شهر داد.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]سرانجام او به شهر «درعيه» پناه برد. حكمران منطقه مردى از قبيله «غنيزه» به نام «محمّد بن سعود»، بود. شيخ محمّد با او ملاقات كرد و افكار خود را عرضه داشت و به او قول داد به كمك وى مى تواند بر تمام سرزمين نجد مسلّط شود![/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«محمّد بن سعود» جدّ اعلاى پادشاهان سعودى احساس كرد مى تواند از وجود محمّد بن عبدالوهّاب براى توسعه قلمرو خود كمك گيرد، زيرا يك عدّه جوان پر جوش و خروش اطراف او را گرفته و سر بر فرمان او بودند و آنها نيروى خوبى براى پيش برد اهداف «ابن سعود» محسوب مى شدند.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ابن سعود قول حمايت و دفاع از شيخ را به دو شرط داد. نخست اين كه شيخ با ديگرى جز او رابطه برقرار نكند، ديگر اين كه خراجى را كه همه ساله از اهل شهر درعيّه دريافت مى كند بازهم دريافت دارد! شيخ اوّلى را پذيرفت ولى دوّمى را تلويحاً رد كرد و گفت : اميد است فتوحات و غنايم زيادى بيش از خراج درعيّه نصيب تو گردد![/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]امّا نبايد فراموش كرد كه غنايمى را كه شيخ محمّد انتظار آن را مى كشيد، در درجه اوّل اموال مسلمانان حجاز و مكّه و مدينه وسپس ساير كشورهاى اسلامى بود كه از او پيروى نكرده بودند، زيرا چنان كه گفتيم او همه را غير از پيروانش مشرك مى پنداشت و خون و اموال آنها را مباح مى شمرد![/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]پيروان محمّد بن عبدالوهّاب به شهرهاى مختلف حجاز حمله [/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]كردند و براى ترويج وهّابيگرى، و در واقع كشورگشايى، دست به كشتار و خونريزى عجيبى زدند و اموال زيادى را به تاراج بردند.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بعد از وفات محمّد بن عبدالوهّاب پادشاهان سعودى برنامه هاى او را دنبال كردند و دايره حكومت خود را گسترش دادند و بر تمام نجد و حجاز سلطه يافتند.[/][/]

[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]* * *[/][/]

[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]از جمله اعمال بسيار وحشتناكى كه در تاريخ وهّابيّت ثبت شده و حتّى مورّخان وهّابى نيز به آن اعتراف كرده اند، قتل عام عجيب مردم «طائف» و از آن وحشتناك تر قتل عام مردم «عراق و كربلا» بود.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]وهّابى ها در تاريخ 1216 به بعد (حدود ده سال بعد از فوت محمّد بن عبدالوهّاب) به منظور جلب غنايم و كشورگشايى و در ظاهر براى نشر توحيد (توحيد به زعم خودشان) چند بار به «كربلا» و نجف حمله كردند; يك بار با استفاده از فرصتى كه به خاطر ايّام زيارتى على(عليه السلام) پيش آمده بود و بسيارى از اهل كربلا، به نجف مشرّف شده بودند، حمله غافلگيرانه اى به كربلا كردند، ديوار شهر را خراب نمودند و به شهر وارد شده و هزاران نفر از مردم كوچه و بازار و زنان و كودكان را به قتل رساندند و هر چه بر سر راه خود يافتند غارت كردند. به حرم امام حسين(عليه السلام) كه نفايس زيادى داشت حملهور شدند و آن را ويران كردند و تمام جواهرات و نفايس را با خود بردند.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بعضى عدد كشتگان را يكصد و پنجاه هزار تن! نوشته اند و مى گويند جوى خون در كوچه هاى كربلا به راه افتاد و جالب اين كه [/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اسم اين كار را جهاد فى سبيل الله و مبارزه براى نشر توحيد مى گذاردند![/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]وقايع كربلا را بسيارى از مورّخان شرق و غرب و حتّى مورّخان سعودى نوشته اند. مى توانيد به كتاب هاى تاريخ المملكة العربيّة السعوديّة، عنوان المجد فى تاريخ نجد، تاريخ العربيّة السعوديّة نوشته دانشمند مستشرق «ناسى ليف» و مفتاح الكرامة سيّد جواد عاملى و كتب ديگر مراجعه فرماييد.(1)[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]باز مى گرديم به ريشه هاى خشونت در آيين وهّابيّت:[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]به هر حال محمّد بن عبدالوهاب داراى چند كتاب كوچك است كه عقايد خود را به طور عريان در آنها بيان كرده است.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]او بهره كمى از سواد و علوم اسلامى داشت و هيچ گاه در حوزه هاى مهمّ علمى اسلام و نزد بزرگان علماى پيشين درس زيادى نخوانده بود و به همين دليل اشتباهات قابل ملاحظه اى داشت و متأسّفانه بر اشتباهات خود پافشارى مى كرد.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]يكى از كتاب هاى او كشف الشبهات است، اين كتاب كوچك را ـ چنان كه از نامش پيداست ـ به منظور پاسخ گويى از ايرادات علماى [/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] [/] [/] [=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. براى آگاهى بيشتر از تاريخ پرماجرا و عقايد وهّابيّت مى توانيد از كتاب هاى زير بهره بگيريد:[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]الاسلام فى القرن العشرين، جزيرة العرب فى القرن العشرين، تاريخ المملكة السعوديّة، تاريخ نجد آلوسى، كشف الارتياب، و تاريخ وهّابيان نوشته مرحوم فقيهى.[/][/]

[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بلاد (اغلب از اهل سنّت) بر افكارش نوشته است.(1)[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مطالعه و بررسى همين كتاب براى پى بردن به ريشه هاى خشونت در عقايد وهّابيان كافى است:[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1ـ نامبرده برداشت نادرستى درباره «توحيد» و «شرك» دارد و همان گونه كه در بحث هاى آينده خواهد آمد، تمام كسانى را كه از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) تقاضاى شفاعت عندالله كنند ـ در حالى كه موافق صريح آيات و روايات است ـ مشرك و كافر مى داند و جان و مال و ناموس آنها را مباح مى شمرد.(2)[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]به يقين همه مسلمانان اعمّ از سنّى و شيعه (به جز وهّابى ها) از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) طلب شفاعت عندالله مى كنند، بنابراين همه آنها كافرند و خون و جان و مال و زنانشان بر وهّابى ها حلال است![/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2ـ از اين هم فراتر رفته و با صراحت مى گويد: مشركين زمان ما از مشركان عصرپيامبر(صلى الله عليه وآله) كه آن حضرت با آنها جنگيد،بدترند!به دودليل:[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اوّلا، مشركان زمانپيامبر(صلى الله عليه وآله) تنها در حال آرامش به غير خدا متوسّل مى شدند ولى ـ طبق آيات قرآن ـ هنگامى كه گرفتار بلا مى شدند (مثلا گرفتار امواج خروشان دريايى) خدا را خالصانه مى خواندند (فَإِذَا [/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] [/] [/] [=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. از جمله كسانى كه بر اين رساله شرح نوشته اند محمّد بن صالح العثيمين است كه فرد نسبتاً معتدل و با سوادى بود ولى متأسّفانه يا از روى ترس از دست دادن مقام يا تقيّه سعى كرده توجيه گر سخنان محمّد بن عبدالوهاب گردد (جز در موارد معدودى) و ما آن چه نقل مى كنيم از متن اين كتاب است.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2. شرح كشف الشبهات عثيمين، صفحه 81.[/][/]

[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]رَكِبُوا فِى الْفُلْكِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ).(1)[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ولى مشركان زمان ما در هر دو حال به غير خدا متوسّل مى شوند، هم در رفاه و هم در بلا! [/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ثانياً، مشركان جاهليّت سنگ و چوبى را مى پرستيدند كه مخلوق و مطيع خدا است! ولى مشركان عصر ما افراد فاسق را مى پرستند (كه به ظاهر منظورش بعضى از سران صوفيّه است)(2) به اين ترتيب خون و مال و ناموس آنها مباح تر است![/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]البتّه اين برداشت ها حاصل يك سلسله مغالطه هاست كه در فصل آخر اين كتاب، پرده از روى آن برداشته خواهد شد. در اينجا منظور روشن ساختن ريشه خشونت آنها نسبت به جان و مال مسلمين غير وهّابى است.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]3ـ نمونه ديگرى از خشونت آن ها اين است كه مخالفان خود را ـ كه جمعى از بزرگان علماى اهل سنّت هستند ـ هنگام گفتگو با القاب زشت و توهين آميز ياد مى كند، به عنوان مثال:[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] [/] [/] [=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. عنكبوت، آيه 65.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2. او مى گويد: اعلم أن شرك الاوّلين أخفّ من شرك اهل زماننا بامرين: احدهما: انّ الاوّلين لا يشركون و لا يدعون الملائكة و الاولياء و الاوثان مع الله إلاّ فى الرخاء و أمّا الشدة فيخلصون لله الدعاء كما قال تعالى: (فاذا ركبوا فى الفلك...) الامر الثانى: انّ الاوّلين يدعون مع الله اناساً مقرّبين عندالله... و اهل زماننا يدعون اناساً من افسق الناس. (شرح كشف الشبهات، صفحه 100).[/][/]

[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در يك جا مى گويد: أيّها المشرك! (اى مشرك)،(1)[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در جاى ديگر اعداء الله! (دشمنان خدا)،(2)[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در جاى ديگر للمشركين شبهة اخرى (مشركان ايراد ديگرى دارند!)،(3)[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در جاى ديگر هولاء المشركين الجهّال (اين مشركان جاهل!)،(4)[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در جاى ديگر اعداء التوحيد (دشمنان توحيد!)،(5)[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و در جاى ديگر مى گويد يك نفر عامى بى سواد بر هزار نفر از علماى مشركين (مسلمانانى كه معتقد به شفاعت هستند) غلبه پيدا مى كند.(6)[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]همان گونه كه قبل از اين اشاره شد امام اين مذهب بهره كمى از معلومات اسلامى داشته است و به نظر مى رسد از پاسخ گويى هاى علماى بزرگ عصبانى بوده، لذا آنها را با انواع كلمات اهانت آميز خطاب و همه را متّهم به شرك و كفر و جهل مى كند، در حالى كه قرآن مجيد با صراحت مى گويد: «به كسانى كه اظهار اسلام مى كنند و از در صلح در مى آيند نگوييد مسلمان نيستيد تا اموال آنها را به عنوان [/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] [/] [/] [=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. شرح كشف الشبهات، صفحه 77.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2. همان مدرك، صفحه 79.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]3. همان مدرك، صفحه 109.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]4. همان مدرك، صفحه 120.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]5. همان مدرك، صفحه 65[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]6. همان مدرك، صفحه 68.[/][/]

[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]غنايم به چنگ آوريد»: (وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا).(1)[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif] [=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]چراغ سبز براى خشونت[/]

[/] [=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]از آن چه در بالا آمد، مى توان فهميد چرا طالبان و القاعده و ساير متعصّبان وهّابى، به آسانى خون ديگر مسلمانان را در نقاط مختلف جهان مى ريزند و اموال آنها را به يغما مى برند.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]كشتار طالبان در افغانستان اغلب از مسلمين بود (اعمّ از شيعه و اهل سنّت) و كشتار و ترورهاى كور القاعده و متعصّبان وهّابى در پاكستان و عراق همه از مسلمانان بود.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]چه كسى سبب شد كه اين گروه ها اين همه بى رحم باشند؟ همان كسى كه گفت غير وهّابى ها مشركند و خون و مال مشرك مباح است! و نبايد تعجب كرد كه خون هايى كه طرفداران اين مذهب ريختند اغلب خون مسلمانان بود و تمام اموالى كه به غارت رفت اموال مسلمين بود.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] [/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif] [=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]خشونت و ضربه شديد بر پايه هاى اسلام[/]

[/] [=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در طول تاريخ كمتر كسى به اندازه وهّابى هاى متعصّب به اسلام ضربه زده است، اسلامى كه دين رأفت و رحمت بود و توصيه مى كرد [/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] [/] [/] [=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. نساء، آيه 94.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]هر كارى را با نام «رحمان» و «رحيم» كه بيانگر رحمت عام و خاص خداست شروع شود.(1)[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اسلامى كه مى گويد حتّى مشركان اگر براى تحقيق نزد شما آمدند آنها را پناه دهيد تا آيات قرآن را بشنوند، سپس آنها را سالم به وطن خودشان برسانيد (خواه اسلام را بپذيرند يا نه).(2)[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اسلامى كه مى گويد در برابر بدى ها نيكى كنيد تا دشمنان سرسخت شما از اين همه محبّت (شرمنده شوند و) دوست شما گردند.(3)[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اسلامى كه مى گويد: «هَلِ الدِّينُ إِلاَّ المَحَبَّةُ ; آيا دين چيزى جز محبّت است؟»(4)[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آرى چنين اسلام لطيف، زيبا و پر از محبّت را آن چنان خشن نشان دادند كه دوست و دشمن را از آن بيزار ساختند![/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]جاذبه اسلام در عصر ما آماده است كه كار خودش را انجام دهد و به مصداق (يَدْخُلُونَ فِى دِينِ اللهِ أَفْوَاجاً )(5) گروه گروه مسلمان شوند، ولى اعمال اين گروه خشن و متعصّب متأسّفانه سدّ راه گسترش اسلام شد و ضربه دردناكى به اسلام و مسلمين زد.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]خدايا آنها را هدايت كن![/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] [/] [/]

[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. كُلُّ أمر ذِى بال لَمْ يُذْكَرْ فِيهِ اسْمُ اللهِ فَهُوَ أبْتَرُ (تفسير البيان، جلد 1، صفحه 461).[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2. توبه، آيه 6.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]3. فصّلت، آيه 34.[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]4. خصال صدوق، صفحه 21 (عن الامام الصادق(عليه السلام)).[/][/]
[=arial, helvetica, sans-serif][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]5. نصر، آيه 2 .[/][/]

[=arial, helvetica, sans-serif]منبع:وهابیت بر سر دو راهی/آیت الله مکارم شیرازی[/]

جنایات وهابیت در مکهسعود با سرعت زياد رو به سوى حجاز نهاد و با ابن شكبان ويارانش در راه ملاقات نموده آنان را نيز با خود برگردانيد وقتى‏كه به «العييناء»(قريه‏اى كه در سه منزلى مكه واقع است)رسيدند، مردم مكه و زائران خانه خدا كه از رسيدن وهابيها مطلع‏شدند، سخت‏به وحشت افتادند به خصوص اين كه از اوضاع دلخراش‏مردم طائف مطلع گشتند. در ميان حجاج آن سال سلطان بن سعيد،امام مسقط، نقيب مكلى و امير حجاج شامى عبدالله پاشا و سرپرست‏زائران مصرى، عثمان بيك قرجى و به همراه آنان سپاهيان زيادى‏حضور داشتند.
روز ترويه شايع گرديد كه سعود در صحراى عرفه فرود آمده است،مردم از شنيدن اين خبر خيلى ترسيدند ولى طولى نكشيد كه اين‏خبر تكذيب شد، اتفاقا سعود آن سال در موقع مراسم حج نيامده‏بود. زيرا كه آن سال حجاج به قدرى زياد بود كه سابقه نداشت.
پس از پايان مراسم حج‏شخصى از طرف شريف امير مكه اعلان كرد كه‏مردم براى جهاد با وهابيها آماده شوند، شريف پاشا والى جده باسپاهيانش حركت كرد و سعود را به اندازه مسافت دو روز عقب‏راند.
شريف، اميران حج و سرپرستان زائران خانه خدا را گرد آورد و ازآنان خواست در جنگ با وهابيان با وى همراهى نمايند. آنان به‏بهانه اين كه آذوقه و وسائل كافى نداند، موافقت نكردند، شريف‏به‏طور مجانى براى آنها آذوقه و لوازم تعهد نمود بازنپذيرفتند. و گفتند به سعود نامه مى‏نويسيم اگر برگشت كه هيچ وگرنه با او مى‏جنگيم. اتفاقا سعود در پاسخ آنها به تهديد متوسل‏شد، در اين موقع ميان خود آنان اختلاف افتاد، شريف دوباره ازآنها درخواست كرد كه در جنگ با سعود وى را يارى نمايند ويادآور شد كه جنگ با وى حفظ آبروى دولت است و گفت: من تمام‏نيازمنديهاى شما را به عهده مى‏گيرم، باز آنها بهانه آوردند ونپذيرفتند و كسى نزد سعود فرستادند، اين‏بار سعود ضمن تهديداخطار كرد كه ظرف سه روز همه حجاج مكه را ترك كنند، آنان ازمكه حركت كردند.
اشراف و بزرگان مكه دسته‏جمعى پيش امير و سرپرست‏حجاج شامى‏رفتند و از وى خواستد ده روز ديگر در مكه توقف كند ولى او ازقبول اين پيشنهاد خوددارى كرد و در پنجم ماه محرم 1218 از مكه‏خارج شد و روز بعد نيز امير الحاج مصرى مكه را ترك گفت و شريف‏پاشا هم به سوى جده عزيمت كرد و چون شريف غالب تنها ماند، اوهم از ترس جان خود به جده عازم گرديد و برادرش شريف معين رابه جاى خود گذاشت (1) .
جبرتى مى‏گويد: شريف غالب از حاكم جده و از اميران حاج شامى ومصرى درخواست كرد كه چند روز ديگر در مكه بمانند، تا او اموال‏و دارائى خود را به جده منتقل سازد، آنان پس از دريافت مبلغى،پذيرفتند و دوازده روز در مكه ماندند و سپس خود وى نيز باهمراهى آنان مكه را ترك گفت، پس از آن كه به دست‏خود خانه‏اش‏را آتش زد (2) .
شريف عبدالمعين پس از رفتن برادرش، نامه‏اى به سعود نوشت وبراى مردم مكه امان خواست و خود وى اظهار طاعت و بندگى كرده واز وى تقاضاى حكومت مكه را نمود و اين نامه را بعضى از علماى‏مكه چون: شيخ محمد طاهر سنبل، شيخ عبالحفيظ عجمى، سيد محمد بن‏محسن عطاس و سيد مير غنى، پيش سعود بردند و با وى در«وادى‏السيل‏» در دو منزلى مكه ملاقات كردند، سعود در پاسخ‏آنان گفت: «انما جئتكم لتعبدوا الله وحده و تهدموا الاصنام ولا تشركوا» «ما آمده‏ايم شما را به عبادت خداى يگانه دعوت‏كنيم و بتها را بشكنيد و براى خدا شريك قرار ندهيد».
يكى از علماى مكه گفت: به خدا سوگند ما جز خدا را نپرستيده‏ايم‏در اين موقع سعود دست‏خود را جلو آورد و گفت: با شما پيمان‏مى‏بندم بر دين خدا و رسولش و اينكه دوستان خدا را دوست‏بداريدو دشمنانش را دشمن و فرمان او را بشنويد و اطاعت كنيدنمايندگان مردم مكه بر اين مضمون با او پيمان بستند. آنگاه‏سعود به نويسنده و منشى‏اش دستور داد كه امان‏نامه‏اى براى مردم‏مكه بنويسد، اين امان‏نامه در يك كاغذ كوچكى كه از پنج انگشت‏تجاوز نمى‏كرد، چنين نوشت:
بسم‏الله الرحمن‏الرحيم من سعود بن عبدالعزيز، الى كافه اهل‏مكه و العلماء و الاغادات و قاضى‏السلطان السلام على من اتبع‏الهدى. اما بعد: فانتم جيران الله و سكان حرمه آمنون باءمنه،انما ندعوگم لدين‏الله و رسوله (قل يا اهل ا لكتاب تعالوا الى‏كلمه سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا ولا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون‏الله فان تولوا فقولوا اشهدوابانا مسلمون) (3) فانتم فى وجه‏الله و وجه امير المسلمين سعود بن‏عبدالعزيز و اميرگم عبدالمعين بن مساعد فاسمعوا له و اطيعواما اطاع‏الله والسلام‏» (4) .
«به نام خداوند بخشاينده و مهربان. اين نامه‏اى است از طرف‏سعود پسر عبدالعزيز به عموم اهل مكه و علما و بزرگان و قاضى‏سلطان. سلام بر كسى كه پيرو راهنمائى خدا باشد (5) اما بعد: شماهمسايگان خدا و پناهندگان به او و ساكنان حرم وى هستيد كه به‏امان خدا در امانيد، ما شما را به دين خدا و رسول او دعوت‏مى‏كنيم‏».
سعود در اينجا آيه‏اى از قرآن را كه درباره اهل كتاب يهود ونصارى است، خطاب به اهل مكه ذكر كرده كه مضمون آن چنين است:
«اى اهل كتاب بياييد به سخنى كه ما و شما به آن اعتقادداريم، رو آوريم كه به جز خدا را نپرستيم و براى او شريكى‏برنگزينيم و برخى از ما برخى ديگر را ارباب و صاحب خود نداند.
اگر از اين سخن رو بگردانيد بگوئيد گواه باشيد كه مامسلمانيم‏».
سپس سعود مى‏گويد كه: شما در راه خدا و در راه سعود، اميرمسلمانان، گام برداريد و امير شما عبدالمعين بن مساعد است،سخن او را بشنويد و تا آنجا كه او فرمان خدا را مى‏برد، فرمانش‏را ببريد».
اين نامه را مفتى مالكيها در مكه، شيخ حسين در هفتم محرم 1218پس از نماز جمعه براى مردم خواند.
روز هشتم محرم، سعود در حالى كه لباس احرام پوشيده بود، واردمكه شد پس از سعى و طواف، در باغ شريف فرود آمد، در روز دوم‏ورود به مكه از طرف سعود اعلان شد كه فردا ظهر با مردم مكه‏اجتماع خواهد كرد، مردم هم، ظهر همان روز جمع شدند سعود روى‏بلندى صفا قرار گرفت، در حالى كه مفتى مكه در سمت راست و قاضى‏در طرف چپ وى ايستاده بودند، خطابه‏اى ايراد كرد و پس از حمد وثناى خدا، همان دعائى را خواند كه پيامبر اكرم به هنگام فتح‏مكه خوانده بود، آنگاه سعود سكوتى كرده و بعد به سخنان خودچنين ادامه داد:
اى مردم مكه، شما همسايگان خدائيد به امن او در امان هستيد،شما ساكنان حرم او هستيد، شما بدانيد كه شهر مكه مورد احترام‏است گياه و علف آن چيده نمى‏شود، شكار در آن رم داده نمى‏شود ودرخت آن قطع نمى‏گردد، فقط ساعتى از يك روز حرمت آن دريده شد،ما از ضعيف‏ترين عرب بوديم وقتى كه خدا خواست اين دين(اسلام)غالب شود، ما عرب، مردم را به اين دين دعوت مى‏كرديم ولى مردم‏ما را مسخره مى‏گردند و به همين خاطر با ما مى‏چنگيدند، آنهاچهارپايان ما را از دست ما مى‏گرفتند و ما دوباره آنها رامى‏خريديم و ما مدام مردم را به اسلام فرامى‏خوانديم و همه‏قبائلى كه به چشم مى‏بينيد و به گوش مى‏شنويد، فقط با اين شمشيراسلام آوردند آنگاه شمشيرش را به سوى كعبه بلند كرد.
من امسال قصد حمله به عراق داشتم وقتى كه جريان طائف را شنيدم‏و دانستم كه مسلمانان(وهابيها) با مردم طائف جنگيده‏اند، و روبه سوى شما آورده‏اند، تا با شما نيز جنگ كنند، از عربهاى‏باديه‏نشين براى شما ترسيدم، خدا را سپاس گويند كه شما را به‏سوى اسلام رهنمون شد و از شرك نجاتتان داد! من شما را دعوت‏مى‏كنم كه تنها خدا را بپرستيد و از شركى كه گرفتار آن‏بوده‏ايد، دست‏بكشيد، من از شما مى‏خواهم با من بر دين خدا ورسولش بيعت كنيد، دوست‏خدا را دوست و دشمن او را دشمن بداريدو در خوشى و ناخوشى مطيع فرمان او باشيد...
آنگاه نشست، عبدالمعين سپس مفتى و قاضى و بقيه مردم با وى‏بيعت گردند، و گفت: بعد از نماز عصر بين ركن و مقام منتظر من‏باشيد تا براى شما دين و شرايط اسلام را توضيح دهم. و دراجتماع ديگرى، به مردم دستور داد، قبه‏هايى را كه روى قبور بناشده بود، خراب كنند (6) .
صبح روز نهم وهابيان، درحالى كه جمع كثيرى از مردم، بيل به‏دست همراهشان بودند، به خراب كردن قبور و گنبدها پرداختند،نخست گنبدهاى قبرستان معلى را با خاك يكسان ساختند تعداد اين‏گنبدها بسيار بود، سپس گنبد محل تولد پيامبر(ص) و جائى را كه‏محل تولد ابوبكر و على(ع) مى‏دانستند و گنبد خديجه كبرى(س) وهمچنين قبه روى چاه زمزم و قبه‏هاى خانه كعبه و تمام بناهائى‏كه بلند از كعبه بود، خراب كردند.
بعد از آن تمام جاهائى را كه مزار صالحان در آنها قرار داشت،پيدا كردند و ويران ساختند وهابيان به هنگام ويران ساختن‏قبرها و گنبدها رجز مى‏خواندند و طبل مى‏نواختند و آوازمى‏خواندند و در ناسزاگفتن به ساختمانهاى قبور مبالغه مى‏گردند،در عرض دو سه روز تمام آثار را از بين بردند (7) . عمر رضا كحاله‏مى‏نويسد:
«در مكه بسيارى از آثار تاريخى وجود داشت از قبيل محل تولدپيامبر اكرم(ص) و خانه خديجه كبرى(س) و خانه ابوبكر و آثارديگر كه وهابيها اين آثار را نيز ويران كردند (8) .
ابن بشر گويد: كه سعود، بيشتر از بيست روز در مكه ماند وياران او (وبه تعبير ابن بشر، مسلمين) متجاوز از ده روز ازاول صبح به ويران ساختن بناها و قبه‏هاى روى قبور و مشاهد،مى‏پرداختند و با اين عمل به خداى واحد تقرب مى‏جستند تا همه‏آنها را با خاك يكسان كردند (9) .
زينى دحلان گفته است: كه وهابيان چهارده روز در مكه ماندند ودر اين مدت مردم را توبه مى‏دادند و به گمان خود، اسلام مردم راتجديد مى‏گردند و از كارهايى كه به اعتقاد ايشان شرك بود، ازقبيل توسل و زيارت قبور، منع مى‏نمودند (10) سعود پس از دستورويرانى مقابر دستور ديگرى صادر نمود، مبنى بر اين كه به‏استثناء نماز عشا، پيروان مذاهب اربعه، حق ندادند در يك زمان‏باهم، در مسجدالحرام نماز جماعت‏بپا دارند بلكه نماز صبح راشافعى، ظهر را مالكى، عصر را حنبلى، مغرب را حنفى بخواند ونماز عشاء را هر كه بخواهد و نماز جمعه را مفتى مكه عبدالملك‏القلعى الحنفى بپا دارد (11) .
و همچنين دستور داد كتاب «كشف‏الشبهات‏» محمد بن عبدالوهاب درمسجدالحرام تدريس شود و خواص و عوام در حلقه درس حاضر شوند (12) .
سپس امير وهابى نامه‏اى به «سلطان سليم‏» نوشت و از فتح مكه‏به او خبر داد و از او خواست‏حكام دمشق و قاهره را وادارنمايد كه از اين پس با محمل و طبل و نى و امثال اينها به مكه‏نيايند، زيرا اين قبيل امور شرعى نيست (13) .
بعد به اميرالحاج يمن نامه‏اى نوشت و اوراقى مشتمل بر عقايدخود براى او فرستاد وى در اين نامه كه جبرتى متن كامل آن راذكر كرده، به كسانى كه به مردگان توجه مى‏كنند و از ايشان حاجت‏مى‏خواهند و براى قبور ذبح مى‏كنند و به آنها استغاثه مى‏نمايند،سخت‏حمله كرده است. و همچنين تعظيم قبور انبيا و اولياء وساختن گنبد بر روى آنها و چراغ بر افروختن در كنار قبور وخادم براى قبر قرار دادن و اينگونه امور را به شدت انكار كرده‏است، ويران كردن گنبدهاى روى قبور را هم واجب دانسته و گفته‏است كه هركس دعوت ما را نپذيرد با او جنگ مى‏كنيم (14) . سعودبراى دستگيرى شريف غالب، به سوى جده حركت كرد و نامه‏اى به‏مردم جده نوشت و از آنها خواست كه از وى اطاعت كنند. مردم جده‏در پاسخ سعود نوشتند كه ما رعيت‏شريف هستيم، اطاعت ما، بسته‏به اطاعت اوست و اگر از تو اطاعت كنيم آيا چيزى هم از مامى‏خواهى؟ او در پاسخ آنها پيام فرستاد آرى دويست هزار ريال وشصت طاقه قماش به قيمت‏شش هزار ريال و به دنبال آن كس فرستادتا آنها را تحويل بگيرد. در همان موقع با سپاهيانش به جده‏رسيد و آنجا را به محاصره انداخت ولى به علت اين كه جده داراى‏حصار استوار و وسائل دفاعى نيرومندى بود، نتوانست‏به آن دست‏يابد، شريف آماده دفاع شد و توپها و شمشيرها فراهم ساخت وسرانجام وهابيها شكست‏خوردند و عده زيادى از آن‏ها كشته شدند وهشت روز تمام ماندند ولى كارى از پيش نبردند، سعود به شدت‏ناراحت‏شده بود و به عثمان مضايفى دشنام مى‏داد زيرا او بود كه‏سعود را به جنگ با مردم جده وادارش كرد و بالاخره بدون آن كه‏وارد مكه شوند، به سرزمين نجد برگشتند (15) .
شريف غالب از غيبت‏سعود استفاده نمود به مكه بازگشت و بدون‏هيچ مزاحمت و مقاومتى از طرف برادرش عبدالمعين، آن شهر را به‏تصرف درآورد (16) . ولى وهابيها به هيچ‏قيمت‏حاضر نبودند مكه رااز دست‏بدهند، شريف غالب نيز مانند سابق خواستار حكمرانى مكه‏بود. بدين جهت‏بار ديگر آتش جنگ ميان آن دو شعله‏ور شد و تاسال 1220 ادامه داشت، ليكن ميان آنها صلحى برقرار شد بدين‏منظور كه وهابيان وارد مكه شوند. پس از اداء مناسك حج‏به بلادخود برگردند.
در محرم سال‏1219 وهابيها با دوازده هزار جنگجو به عزم محاصره‏جده حركت كردند شريف غالب باروى شهر مكه را محكم كرد چون‏مى‏دانست كه آنان شهر جده را نخواهند توانست‏بگشايند. ممكن است‏به مكه حمله كنند، لذا فرمان داد كه همه مردم حركت نمايند اين‏بود مردم مكه از تمام طبقات با اسلحه‏هاى خود به «زاهر»آمدند و هفت روز در آنجا ماندند. اما وهابيها كه شهر جده رابه محاصره داشتند، سه روز بيشتر نتوانستند بمانند آنها هر روزيكبار به شهر حمله مى‏كردند ولى توپخانه شهر آنها را پراكنده‏مى‏ساخت و عده‏اى كشته مى‏دادند و به چادرهاى خود باز مى‏گشتند،آنقدر از آنها كشته شد كه گودالها و جوى‏ها از لاشه مرده آنهاپر شد و حتى ده بيست نفر را در يكجا دفن مى‏كردند وقتى اين وضع‏را ديدند، از محاصره شهر دست كشيدند و رفتند و در مسير راه به‏هر قبيله‏اى كه مى‏رسيدند مى‏كشتند و اموالشان را غارت مى‏كردند.
شريف سپاهى را از راه خشكى و سپاهى ديگر را از راه دريا به‏همراه ده كشتى بزرگ پر از آذوقه و سلاح از جمله توپهاى بزرگ به‏دنبال وهابيها فرستاد، سپاه دريايى كه به آنها رسيد، آنهاهمگى بدون جنگ و خونريزى تسليم شدند.و پس از سه روز چهار هزارنفر از وهابيها به آنها هجوم آوردند، جنگى سخت ميان آنهادرگرفت و با هزيمت وهابيها پايان پذيرفت و بسيارى از آنهاكشته و زخمى شدند و درحالى كه سرهاى مرده‏هاى وهابيها روى‏نيزه‏ها بود، به مكه باز گشتند. در همان موقع طائف در تصرف‏وهابيها بود، شريف غالب، با سپاهى عظيم به سوى طائف حركت كردو وهابيها را در طائف ده روز تمام به محاصره گرفت ولى كارى ازپيش نبرد به مكه باز گشت و آنگاه يكى از فرماندهان وهابى باسپاهى عظيم وارد «ليث‏» شد، شريف با سپاهيان خود به جنگ اوبيرون رفت و جنگى درگرفت كه ابتدا پيروزى با شريف بود ولى‏بعدها وهابيها پيروز شدند و از طرفين حدود دو هزار نفر كشته‏شدند ولى بيشتر كشته‏شدگان از وهابيها بودند و سپس وهابيها بازشكست‏خوردند و سواران شريف باقى مانده‏هاى آنها را دنبال كردندو بعد به مكه مراجعت نمودند
پى‏نوشتها:
1 تاريخ الجزيره‏العربيه‏7 ص‏376.
2 تاريخ جبرتى، به نقل كشف الارتياب، ص 25.
3 سوره آل عمران: 64.
4 تاريخ الجزيره‏العربيه فى عصرالشيخ محمد..ص‏377.
5 چون اهل مكه را مسلمان نمى‏دانست مستقيما سلام به آنهاننوشت.
6 تاريخ مكه، ج‏2، ص 131 به بعد، سباعى.
7 كشف الارتياب، ص‏27.
8 جغرافيه شبه جزيره‏العرب، ص 161.
9 عنوان المجد فى تاريخ نجد، ج‏1، ص 124.
10 فتنه‏الوهابيه، ص 72.
11 قبلا در هر يك از چهار ركن خانه كعبه، در يك وقت‏يكى ازمذاهب چهارگانه نماز جماعت‏برگزار مى‏كردند(تاريخ‏الجزيره‏العربيه،
378).
12 تاريخ الجزيره‏العربيه، ص 378.

13 همان كتاب.
14 المختار من تاريخ الجبرتى، ص‏533.
15 تاريخ الجزيره‏العربيه، ص‏379.
16 همان مدرك و تاريخ مكه ج‏2، ص 131 - 132.
منبع: مكتب اسلام-سال 1378-ش7

با کشتن هفت محب اهل بیت، بهشت بروید!


کوردلان وهابی با فتوای تکفیر شیعیان، به پیروان خود اینگونه القا میکنند که چنانچه شما هفت شیعه را بکشید بدون حساب و کتاب به بهشت وارد میشوید و میهمان رسول الله خواهید بود ! این تصویر یک تروریست وهابی است که قبل از اقدام به انفجار کمربند انفجاری توسط نیروهای امنیتی عراق دستگیر گردید.






goleleila;1336 نوشت:
دشمني وهابيت با پيامبر به روايت تصاوير

قسمت اول

دوستان سلام

براي آشنائي با وهابيت و اينكه حساب وهابيت با اهل سنت جداست، و اينكه آنها دشمن اسلام و قرآن و پيامبر هستند، مقداري عكس تهيه كردم، باهم ببينيم، از نظراتتون استفاده ميكنم.

البته به زودي مطالبي را درباره اينكه چرا وهابيت با پيامبر دشمند، مطرح ميكنم

.
.
.
.
.
.
اين قصه سر دراز دارد
اين غصه سر دراز دارد

منبع : اينجا


جالبه بدونید این موضوع وقتی در یک سایت وهابی به عنوان مستند قرار میگیره ، تنها این رو ببخشید به شر ور و بدو بیراه که ارزش چیزی جز سکوت نداره تبدیل می شه و این رو خیالبافی و برداشت های جنون آمیز و توهین و فحش و ناسزاهای فنی می دونند!

اللهم اجعلنا مع الحق

موضوع قفل شده است