جمع بندی یاران امام زمان (عج) و امتحانات الهی

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
یاران امام زمان (عج) و امتحانات الهی

سلام و عرض خسته نباشید
از شخصی شندیم 40 نفر از یاران امام زمان که در واقع از مقربین بوده اند و سعادت دیدار امام زمان را داشته اند با هم قرار می گذارند که موانع ظهور را کنار بزنند و در خدمت امام باشند. اما قبل از آن امام آنها را به 2 مورد امتحان می کند و همه آنها مردود می شوند!!
این این صحت دارد؟ آن دو مورد چه چیزی بوده است؟
لطفاً در صورت امکان در این خصوص اطلاعات جامعی ارائه دهید
سپاسگزارم

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد پیام

موانع ظهور حضرت را می توان در چند مورد خلاصه کرد:

1- نداشتن معرفت واقعی و احساس نیاز: بیشتر افراد درباره امام زمان(عج) معرفت صحیحی ندارند. برای اینکه به معرفتمان درباره امام زمان و میزان احساس نیازمان به ایشان پی ببریم، به این فرمایش حضرت توجه کنید: شیعیان ما به اندازه آب خوردنی نیز ما را نمی خواهند. اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد.
2- ناسپاسی: ناسپاسی و کفران نعمت مردم در برابر نعمات بی حد و اندازه مادی و معنوی خداوند- به خصوص نعمت ولایت که بزرگترین نعمتهاست- یکی دیگر از موانع ظهور است که از مردم نشئت می گیرد؛ و معصیتها نشانه ی این ناسپاسی است.
3- وجود صفات رذیله و وابستگی به دنیا: این امر از نداشتن معرفت عمیق به امام زمان و غفلت از آن حضرت سرچشمه می گیرد. اگر ایمان داشتیم که هر لحظه ممکن است حضرت شرفیاب شوند، خانه دل خود را از جمیع گناهان و صفات رذیله و حیوانی و شیطانی و محبت دنیا پاک می کردیم و آن را برای تشریف فرمایی آن عزیز به صفات حمیده مزین می کردیم؛ اما افسوس که غفلت بزرگی ما را فرا گرفته است.
4- نفوذ شیطان: بدیهی است که وقتی مردم خانه دل خود را برای ورود امام زمان(عج) آماده نکنند، آنجا محل رفت و آمد شیطان می شود و شیطان انسان را به هر کجا بخواهد می کشد.

چند نکته پیرامون سوال:
1- این گونه مطالب نه دلیلی برای تایید دارد که قابلیت ارزیابی علمی داشته باشد(وچه بسا نه دلیلی برای رد آن).
2-باید توجه داشت بر طرف کردن موانع ظهور وظیفه همه ی ماست و اول از خودمان باید شروع کنیم.
3- بیشتر بدنبال شناخت وظیفه ی خود در عصر غیبت باشیم.

معرفی یک کتاب( شرایط و موانع ظهور حضرت مهدی عج)



کتاب «شرایط و موانع ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف» تألیف آقای استادولی بر آن است که انواع مفاسد عصر غیبت را بر اساس روایتی از امام صادق علیه السلام بیان کند. در این راستا پیش از تشریح خود حدیث، تلاش نموده تا شرایط و موانع ظهور را برای مخاطب تبیین کند و از این طریق وظیفه افراد برای فراهم نمودن زمینه ظهور حضرت و رفع موانع آن را به آنها گوشزد کند.
مؤلف کتاب در آغاز پیش گفتار، تصریح می کند که قیام امام زمان علیه السلام مانند سایر جریانات تاریخی شرایط و موانعی دارد و برای تحقق این وعده الهی باید در حد توان شرایط را فراهم ساخت و موانع را برطرف نمود. حال آنکه باید به این نکته توجه نمود که قیام و ظهور حضرت کار خدا می باشد، یعنی تنها به اذن و فرمان خداوند اقدام به قیام میفرمایند. امر ظهور و زمان آن نه به دست مردم است و نه خود حضرت. در این جا امام خود در انتظار اذن و فرمان الهی هستند تا اجازه ظهور به ایشان داده شود. امام صادق علیهالسلام در توضیح آیه «اتی امر الله فلا تستعجلوه1» فرمودند:
هُوَ أَمْرُنَا أَمْرُ اللَّهِ لَا يُسْتَعْجَلُ بِهِ يُؤَيِّدُهُ ثَلَاثَةُ أَجْنَادٍ الْمَلَائِكَةُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الرُّعْبُ وَ خُرُوجُهُ كَخُرُوجِ رَسُولِ اللَّهِ 6 وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى «كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقّ2»3
این امر، امر ما و امر خداست که در آن نباید شتاب ورزید. سه لشکر او را یاری می رسانند: فرشتگان و مؤمنان و رعب. و خروج ایشان مانند خروج رسول خداست و آن عبارت است از فرمایش خداوند متعال: همان گونه که پروردگارت تو را به حق از خانه ات خارج ساخت.
ظهور حضرت کاری نیست که بشر بخواهد برای آن برنامه ریزی کند و شرایط آن را فراهم و موانع آن را برطرف کند، این کار نه در توان ما و نه جزء وظایف ماست. ظهور امام زمان یک امر الهی است که همة برنامه ریزی های لازم برای آن به وسیله خود خدا صورت می گیرد. همان گونه که این حدیث بیان می کند خداوند توسط سه لشکر فرشتگان، مؤمنان و رعب امدادهای غیبی خود را به حضرت عنایت می فرماید.
ارادة الهی به قضایای شرطی بستگی ندارد که انسان تصور کند اگر شرایط را فراهم و موانع را برطرف نماید پس بلاتردید حضرت در همان لحظه حتماً ظهور میفرمایند. البته دعای خود حضرت و مردم در اینکه خداوند زودتر اذن ظهور دهد مؤثر است ولی اصل ظهور و زمان آن تنها و تنها به اراده و مشیت خداوند بستگی دارد.
به علاوه امام صادق علیه السلام در فرمایش خود به آیه (كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ لَكارِهُون) اشاره می کنند که به جریان خارج شدن حضرت رسول صلوات الله علیه و آله از مدینه به سوی بدر مربوط می شود که در آن تعبیر «أَخْرَجَكَ رَبُّكَ» نشان دهنده غیرعادی و الهی بودن این امر علیرغم کراهت برخی از مؤمنان است. این تشبیه حضرت بیانگر آن است که امر قیام و ظهور امام عصر صلوات الله علیه هم همین گونه است و لزوماً نیازی به آمادگی و زمینه چینی انسانها ندارد.
در ادامه نویسنده فراگیر شدن ظلم و ستم و مفاسد و انحرافات را از جمله موانع ظهور حضرت معرفی کرده و با استناد به عبارت حدیثی « يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً» مدعی شده است که این مفاسد زمینة ظهور کامل حق را از بین می برد و مانع آمادگی لازم برای پذیرش حکومت صالح می گردد.
در نقد این نظریه باید به این نکته توجه نمود که اولاً از این حدیث چنین برداشت نمی شود که فراگیر شدن ظلم و ستم، مانع ظهور است و با برطرف شدن آن ظهور رخ می دهد بلکه صرفاً از غیب خبر میدهد که پیش از ظهور حضرت، ظلم و ستم فراگیر می شود.
ثانیاً همانطور که قبلاً نیز اشاره شد امر ظهور، یک امر الهی است که تنها موکول به اذن خداست نه مشروط به آمادگی مردم برای پذیرش حکومت صالح و یا برطرف شدن موانع. در این کار خدایی، ضوابط و شرایط قیامهای بشری جاری نیست که کسی ادعا کند باید مردم خودشان زمینه آن را فراهم کنند. در احادیث معصومین تصریح شده است که عقلهای مردم در زمان ظهور با قرار دادن دست مبارک امام زمان صلوات الله علیه بر سرشان کامل می شود و یا به واسطة رعبی که در دل دشمنان می افتد آنها تسلیم می شوند. بنابراین این امدادهای غیبی و الهی است که قیام حضرت را به پیش می برد و نه اقدامات بشری انسانها در پیش از ظهور.
در پایان پیشگفتار، نویسنده هدف از این نوشتار را شناسایی مفاسد زمان غیبت و فراهم نمودن زمینه برای مبارزه با آنها و هموار کردن راه ظهور بیان کرده و حال آنکه اصلاً وظیفه مؤمنان زمان غیبت این امور نیست، بلکه وظیفه ما انجام تکالیف بندگی و جلب رضای امام عصر صلوات الله علیه به عنوان منتظر واقعی ایشان است و البته این به نوبه خود امر خطیر و مهمی است.
در صفحه 15 کتاب، نویسنده قیام و انقلاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را مشابه مجاهدتهای پیامبران الهی دانسته و موفقیت در قیام حضرت را همچون انقلابهای پیشین منوط به فراهم شدن آمادگی و برطرف شدن موانع می داند.
قیام امام زمان با قیامهای پیامبران پیشین تفاوتهای اساسی دارد و به هیچ وجه نمی توان اصول موفقیت این قیام را مشابه سایر قیامها دانست و بر اساس تجربه های پیشین، زمینه های پیروزی را فراهم نمود. هیچ یک از پیامبران و امامان گذشته مأموریتی مشابه رسالت امام زمان را نداشته اند، هیچ کدام وظیفه نداشتند زمین را از ظلم و ستم پاک کنند. کسی که چنین مأموریتی دارد برنامة ویژه و الهی اش را با عنایت خاص خدا به پیش می برد. خداوند متعال در مورد این قیام، وعدة قطعی پیروزی بر همه آیین ها علی رغم کراهت کافران و مشرکان را داده است. (هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون4)
امام صادق در تفسیر این آیه فرمودند که تأویل این آیه هنوز نیامده و نخواهد آمد تا وقتی که حضرت قائم قیام فرماید.5
بنابراین به هیچ عنوان شرط پیروزی امام زمان علیه السلام، آمادگی عمومی برای پذیرش ایشان پیش از ظهور نیست.
نویسنده کتاب در صفحه 16 عواملی را به عنوان شرایط و موانع ظهور تعریف کرده و تصریح می کند تا این موانع برطرف نشود آن خورشید عالم تاب در پس ابر غیبت خواهد ماند. در ادامه به این نکته اشاره میکند که اوضاع فرهنگی، اخلاقی، سیاسی، اجتماعی جوامع کنونی بشر به شکلی است که نه تنها آمادگی پذیرش در آنان دیده نمی شود بلکه مفاسد این امور مانعی بر سر راه قیام جهانی آن حضرت است.
بنابراین از مجموع این عبارات چنین برمی آید که ظهور حضرت به این زودی ها محقق نخواهد شد چرا که شروطی که از نظر نویسنده شرط لازم ظهور است با این ترتیبی که بشر به پیش می رود در آینده نزدیک محقق نخواهد شد.
در حالی که ما معتقدیم امر ظهور، هیچ پیش شرطی ندارد مگر اذن خداوند متعال. امر ظهور حضرت با اذن خدا و به طور ناگهانی و همچون امر پیامبری حضرت موسی یک شبه اصلاح می شود و متوقف و موکول به هیچ شرطی نیست. علاوه بر این، ما امر ظهور را نزدیک می دانیم و دشمنان و کافران دور می پندارند «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَرَاهُ قَرِيباً». پس با این شرایطی که نویسنده کتاب برای ظهور قرار داده است چگونه می توان ظهور حضرت را نزدیک دانست در حالیکه سیر تغییر و تحولات بشر به جای آنکه رو به رشد و اصلاح باشد برعکس به سوی انحراف و فساد پیش می رود؟!
در ادامه نویسنده در تأیید ادعای خود مبنی بر شرط آمادگی برای ظهور، به عبارت خواجه نصیرالدین طوسی اشاره می کند:
وجوده لطف و تصرفه لطفٌ آخر و عدمه منّا
وجود امام لطف خداست و حکومت و دخالتش در امور لطفی دیگر، اما حکومت نداشتن او از سوی ماست (ماییم که مانع ظهور وحکومت اوییم)
همان گونه که عبارت فوق بیان می کند نعمت وجود امام و تصرف و زمامداری او از روی لطف و فضل خداست ولی فضل خدا نشان دهنده استحقاق بندگان نیست. بنابراین اولاً باید به این نکته توجه داشت که حضور آشکار ائمه پیشین در جامعه از باب لطف خدا بوده و ربطی به لیاقت و آمادگی مردم نداشته است، ثانیاً اطاعت و آمادگی کامل مردم هم ظهور امام را واجب نمی کند و ثالثاً عدم ظهور امام هم لزوماً به دلیل عدم پذیرش جامعه نیست.
در ادامه و در پایین صفحه 17، برخی از عواملی که بر اساس روایات از نظر نویسنده مانع ظهور است برشمرده شده است مانند خوف از قتل، نداشتن یاران کافی، بی لیاقتی جامعه و بی وفایی دوستان، حضور طاغوتهای ستمگر، دشمنی بدخواهان و...
مؤلف به حدیثی از رسول خدا صلوات الله علیه و آله اشاره می کند که فرمودند:
لَا بُدَّ لِلْغُلَامِ مِنْ غَيْبَةٍ فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ يَخَافُ الْقَتْلَ6.
حال آنکه نمی توان عامل خوف از قتل را از موانع ظهور دانست. در این حدیث رسول خدا صلوات الله علیه و آله یکی از عوامل مؤثر در غیبت امام زمان علیه السلام، را ترس آن حضرت بر جان مبارکشان و آن هم به خاطر کسب رضای خدا ذکر کرده اند. ولی این بدان معنی نیست که برای ظهور حضرت، از بین رفتن این ترس ضروری باشد. به عبارت دیگر شرظ ظهور حضرت این نیست که ایشان خوفی بر جان مبارکشان نداشته باشند.
در کتاب، مانع دیگر نداشتن یاران کافی معرفی شده است. شاید اساس این ادعای نویسنده احادیثی مشابه این فرمایش حضرت جواد علیه السلام است که فرمودند:
هُوَ الَّذِي تُطْوَى لَهُ الْأَرْضُ وَ يَذِلُّ لَهُ كُلُّ صَعْبٍ يَجْتَمِعُ إِلَيْهِ أَصْحَابُهُ عِدَّةَ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ أَقَاصِي الْأَرْضِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ فَإِذَا اجْتَمَعَتْ لَهُ هَذِهِ الْعِدَّةُ مِنْ أَهْلِ الْإِخْلَاصِ أَظْهَرَ أَمْرَهُ فَإِذَا أُكْمِلَ لَهُ الْعَقْدُ وَ هُوَ عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ7
او همان کسی است که زمین برایش درنوردیده می شود و هر سختی برایش هموار می شود از اصحابش به تعداد اهل بدر از اطراف زمین به گرد ایشان جمع می شوند و این فرمایش خدای عزوجل است که: «هر جا باشید، خداوند همه شما را گرد می آورد، همانا خداوند بر انجام هر کاری تواناست». پس آنگاه که این تعداد از اهل اخلاص به گرد ایشان جمع شوند خدا امر حضرتش را آشکار می نماید و آنگاه که ده هزار نفر برای ایشان کامل شود به اذن خدای عزوجل خروج می کند.
از این حدیث و احادیث مشابه نباید چنین برداشت کرد که امر ظهور حضرت متوقف و مشروط بر وجود یاران کافی است. بلکه باید گفت که هرگاه اذن ظهور از طرف خدا به امام عصر علیه السلام داده شود یکی از نشانه هایش جمع شدن این تعداد به گرد امام است که چه بسا عده ای از این تعداد از عالم برزخ رجعت نمایند و گرد امام جمع شوند. و لذا این تعبیر که اگر یاران کافی وجود داشته باشند حضرت ظهور می کنند و در غیر این صورت ظهور رخ نمی دهد استنباط ناصحیحی است.
یکی دیگر از موانع ظهور از نظر نویسنده، بی لیاقتی جامعه و بی وفایی دوستان و حضور طاغوتهای ستمگر و دشمنی بدخواهان عنوان شده است که در این باب به حدیثی از امام باقر علیه السلام اشاره می کند که فرمودند:
إِنَّ اللَّهَ إِذَا كَرِهَ لَنَا جِوَارَ قَوْمٍ نَزَعَنَا مِنْ بَيْنِ أَظْهُرِهِمْ8
هرگاه خداوند همجواری ما را با قومی (به خاطر بی لیاقتی آنان) نپسندد ما را از میان آنان بیرون می برد.
نویسنده از این حدیث چنین استنباط کرده که کراهت خداوند از همجواری حجتش با مردم لزوماً به دلیل بی لیاقتی آنهاست در حالیکه از عبارت حدیث نمی توان به طور قطع و یقین چنین برداشتی کرد و شاید مصلحت و حکمت دیگری وجود داشته باشد. مگر در زمان سایر ائمه: اکثر مردم لیاقت حضور علنی امام و همجواری با ایشان را داشته اند؟! حضور آشکار امام از فضل خداست و ربطی به استحقاق و لیاقت مردم ندارد. همان گونه که حضور علنی امام نشاندهنده لیاقت مردم نیست، عدم ظهور امام هم لزوماً نشانگر بیلیاقتی مردم نیست. البته ظلم و جور و فساد مردم یکی از عوامل مؤثر در غیبت حضرت به شمار می رود همان گونه که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند:
وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ سَيُعْمِي خَلْقَهُ مِنْهَا بِظُلْمِهِمْ وَ جَوْرِهِمْ وَ إِسْرَافِهِمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ9
بدانید که زمین از حجت خدای عزوجل خالی نمی ماند اما خداوند دیدگان خلایق را از دیدن حجتش به خاطر ظلم و جور و زیاده روی ایشان در حق خودشان کور خواهد کرد.
چه بسا اگر مردم به گونه ای رفتار می کردند که مورد رضای خداوند و امام زمان علیه السلام می بود خداوند هم از سر لطف و فضل خود نعمت همجواری با امام را از آنان دریغ نمی کرد.
در ادامه نویسنده کتاب به توقیع امام عصر صلوات الله علیه خطاب به شیخ مفید، اشاره می کند. حضرت در این نامه مرقوم فرمودند:
وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمُ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُم10
اگر شیعیان ما که خداوند به طاعت خود توفیقشان دهد نسبت به عهد و پیمانی که از آنان گرفته شده همدل می شدند میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمی افتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان می گشت دیداری بر مبنای معرفت حقیقی و صداقتی از آنان نسبت به ما. ما را از ایشان باز نمی دارد (البته نویسنده تعبیر «مانع دیدار» را به کار برده) مگر امور ناخوشایندی که از آنها به ما می رسد و ما از آنان روا نمی دانیم.
از دیدگاه نویسنده، این توقیع شریف مانع ظهور را بیان می کند. در حالیکه منظور از دیدار حضرت لزوماً ملاقات ایشان در زمان ظهور نیست و ممکن است مراد تشرفات شیعیان در عصر غیبت باشد.
ثانیاً اگر به فرض منظور از ملاقات، دیدار در زمان ظهور باشد، نامه امام تصریح می کند که اگر شیعیان بر پیمانشان همدل می شدند میمنت دیدار ما از ایشان به تأخیر نمی افتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیبشان میشد. از این عبارت چنین برداشت نمی شود که تنها مانع ظهور یکدل نبودن شیعیان است بلکه یکی از عوامل مؤثر در غیبت و محجوب ماندن امام عصر علیه السلام از شیعیان (و نه مانع ظهور)، بی وفایی به عهد و پیمانشان و آلوده شدن به گناهان و رفتارهای ناخوشایند امام زمان است.
علاوه بر این در نامه امام تعبیر «لو» به کار رفته که نشان دهنده شرط محال است. بنابراین این شرط هیچگاه محقق نشده و نخواهد شد. لذا از آن نمی توان راهکار پیش انداختن ظهور را برداشت نمود بلکه صرفاً وظیفه بندگی شیعیان که وفاداری به پیمان امامت است را به آنها گوشزد می کند.
به علاوه به فرض محال اگر همه شیعیان بر پیمان امامت همدل شوند این به معنای آمادگی همه مردم دنیا نیست که به زعم نویسنده مانع ظهور برطرف شده باشد.
در ادامه به نامه دیگر امام در پاسخ اسحاق بن یعقوب اشاره شده است و متن آن به صورت زیر در کتاب آمده است:
اما علت غیبت من آن است که هریک از پدرانم (ناخواسته) بیعتی از طاغوت زمانه بر گردن داشتند و من غیبت می کنم تا هنگامی که خروج می کنم بیعتی از هیچ یک از طاغوتها بر گردن نداشته باشم.
حال آنکه متن اصلی توقیع شریف امام به صورت زیر است:
وَ أَمَّا عِلَّةُ مَا وَقَعَ مِنَ الْغَيْبَةِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ)إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ آبَائِي إِلَّا وَقَعَتْ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطَاغِيَةِ زَمَانِهِ وَ إِنِّي أَخْرُجُ حِينَ أَخْرُجُ وَ لَا بَيْعَةَ لِأَحَدٍ مِنَ الطَّوَاغِيتِ فِي عُنُقِي
وَ أَمَّا وَجْهُ الِانْتِفَاعِ بِي فِي غَيْبَتِي فَكَالِانْتِفَاعِ بِالشَّمْسِ إِذَا غَيَّبَهَا عَنِ الْأَبْصَارِ السَّحَابُ وَ إِنِّي لَأَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ كَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ فَأَغْلِقُوا أَبْوَابَ السُّؤَالِ عَمَّا لَا يَعْنِيكُمْ وَ لَا تَتَكَلَّفُوا عَلَى مَا قَدْ كُفِيتُمْ وَ أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُم11
اما علت وقوع غیبت، پس خدای عزوجل می فرماید: ای کسانی که ایمان آوردید درباره چیزهایی نپرسید که اگر برایتان آشکار شود ناراحتتان می کند. هيچ يک از پدرانم علیهم السلام نبود مگر اينکه بر گردن او بيعتي از طاغوت زمانش بود ، و من در حالي خروج مي کنم که بيعتي براي احدي از طاغوتها بر گردنم نيست.
و اما چگونگی بهره مندی از من در غیبتم پس مانند بهره مندی از خورشید است هنگامی که در پس ابر از چشمها پنهان می شود و من امان اهل زمین هستم همان گونه که ستارگان امان اهل آسمان هستند. پس باب پرسش از اموری که به شما مربوط نیست را ببندید و خود را برای دانستن چیزهایی که از عهده شما برداشته شده به زحمت نیندازید و برای تعجیل فرج زیاد دعا کنید که آن فرج شماست.
همان گونه که ملاحظه می شود امام پیش از پاسخ به سؤال اسحاق بن یعقوب، مؤمنان را از کنجکاوی در مورد علت غیبت نهی فرموده اند و آن را از اموری برشمرده اند که ربطی به مردم ندارد. حضرت پس از آنکه شکل بهره مندی از خودشان در زمان غیبت را به استفاده از خورشید پس ابر تشبیه فرمودند وظیفه مؤمنان را دعای بر تعجیل فرج عنوان فرمودند.
بنابراین جستجو در مورد علت غیبت نه تنها مذموم شمرده شده بلکه حضرت توصیه ای در این باب نفرمودند که این علت غیبت (یا به زعم نویسنده مانع ظهور) را مردم باید برطرف کنند. خداوند متعال «غیبت حضرت» را به عنوان راهی برای آنکه بیعتی از طاغوتها بر گردن حضرت نباشد انتخاب فرموده است. لذا به خواست خدا یکی از نتایج غیبت حضرت این است که بیعتی بر گردنشان نیست ولی این امر نباید مانع ظهور تلقی شود. بلکه حضرت گزارش می دهند که من در حالی خروج می کنم که بیعتی از طاغوتها بر گردنم نیست. یعنی به اراده و مشیت خداوند در زمان ظهور فشاری برای بیعت کسی بر عهده ایشان نیست.
جالب است که نویسنده در ادامه از زبان امام به وجود طاغوتها به عنوان یکی از موانع ظهور اشاره می کند و از طرف حضرت نتیجه گیری می کند که قیام در شرایط نامساعد فعلی روا نیست!
در پایان این بخش از کتاب، مؤلف پس از برشمردن شرایط و موانع ظهور(البته به زعم نویسنده) به این نکته اشاره می کند که اینها پاره ای از موانع است که در برخی از روایات از آن خبر دادهاند و شاید موانع دیگری هم هست که ما از آن بی خبریم.
در جمع بندی بحث باید به این نکته توجه داشت که علت و حکمت غیبت بر کسی جز خداوند متعال روشن نیست و حکمت آن جز پس از ظهور ایشان روشن نمی شود و کنجکاوی در مورد آن هم وظیفه ما نیست. به علاوه شرط ظهور حضرت با علت غیبت یکی نیست. بنابراین از نکاتی که در روایات به عنوان عامل مؤثر در غیبت اشاره شده نمی توان شرط ظهور را برداشت نمود. ظهور حضرت مشروط به هیچ پیش شرطی به جز اذن خدا نیست. البته باید به این نکته توجه شود که غرض، رد رابطة شرطیت است و نه شانه خالی کردن از وظیفه بندگی خداوند و خدمتگزاری نسبت به امام عصر صلوات الله علیه و کسب رضایت ایشان.
اللّهم عجّل فَرَجَه و سَهِّل مَخرَجه و اَوسِع مَنهَجَه و اسلُک بی مَحَجَّتَه



پی نوشت ها:

1 سوره نحل،آیه1

2 سوره انفال، آیه5


3 [=B Badr]بحارالأنوار، ج 52[=B Badr]، ص 139 [=B Badr]، باب 22- [=B Badr]فضل انتظار الفرج و مدح الشي


4 سوره [=B Lotus]برائت، آیه33


5 [=B Lotus]کمال[=Times New Roman] [=B Lotus]الدین و تمام[=Times New Roman] [=B Lotus]النعمه، باب 58[=B Lotus]، ح 16


6 [=B Badr]بحارالأنوار، ج 52[=B Badr]، ص90[=B Badr]، باب 20- [=B Badr]علة الغيبة و كيفية انتفاع ا

7 [=B Badr]بحارالأنوار، ج 52[=B Badr]، ص 283[=B Badr]، باب 26- [=B Badr]يوم خروجه و ما يدل عليه


8 [=B Badr]بحارالأنوار، ج 52 [=B Badr]، ص 90[=B Badr]، باب 20- [=B Badr]علة الغيبة و كيفية انتفاع


9 [=B Badr]بحارالأنوار، ج51 [=B Badr]، ص 112[=B Badr]، باب 2- [=B Badr]ما ورد عن أمير المؤمنين7


10 [=B Badr]بحارالأنوار، ج 53[=B Badr]، ص176[=B Badr]، باب 31- [=B Badr]ما خرج من توقيعاته ع .....


11 [=B Badr]بحارالأنوار، ج 52[=B Badr]، ص 92 [=B Badr]، باب 20- [=B Badr]علة الغيبة و كيفية انتفاع

حضرت بقیهالله(عج) در نامه ای به شیخ مفید می نویسند: اگر شیعیان ما یک پارچه و یک دل به پیمان خود با ما وفا می کردند، هرگز سعادت دیدار ما از آنان به تاخیر نمی افتاد و همانا بی درنگ دیداری با معرفت به سراغشان می آمد. تنها اعمال بدشان است که آنان را از ما محروم کرده است.
بر این اساس، موانع ظهور حضرت را در چند مورد خلاصه می کنیم:
۱- نداشتن معرفت واقعی و احساس نیاز: بیشتر افراد درباره امام زمان(عج) معرفت صحیحی ندارند. برای اینکه به معرفتمان درباره امام زمان و میزان احساس نیازمان به ایشان پی ببریم، به این فرمایش حضرت توجه کنید: شیعیان ما به اندازه آب خوردنی نیز ما را نمی خواهند. اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد.
۲- ناسپاسی: ناسپاسی و کفران نعمت مردم در برابر نعمات بی حد و اندازه مادی و معنوی خداوند- به خصوص نعمت ولایت که بزرگترین نعمتهاست- یکی دیگر از موانع ظهور است که از مردم نشئت می گیرد؛ و معصیتها نشانه ی این ناسپاسی است.
۳- وجود صفات رذیله و وابستگی به دنیا: این امر از نداشتن معرفت عمیق به امام زمان و غفلت از آن حضرت سرچشمه می گیرد. اگر ایمان داشتیم که هر لحظه ممکن است حضرت شرفیاب شوند، خانه دل خود را از جمیع گناهان و صفات رذیله و حیوانی و شیطانی و محبت دنیا پاک می کردیم و آن را برای تشریف فرمایی آن عزیز به صفات حمیده مزین می کردیم؛ اما افسوس که غفلت بزرگی ما را فرا گرفته است.
۴- نفوذ شیطان: بدیهی است که وقتی مردم خانه دل خود را برای ورود امام زمان(عج) آماده نکنند، آنجا محل رفت و آمد شیطان می شود و شیطان انسان را به هر کجا بخواهد می کشد.

جهان آینده، محمد حسن موسوی کاشانی

mousavi928;627728 نوشت:
سلام و عرض خسته نباشید
از شخصی شندیم 40 نفر از یاران امام زمان که در واقع از مقربین بوده اند و سعادت دیدار امام زمان را داشته اند با هم قرار می گذارند که موانع ظهور را کنار بزنند و در خدمت امام باشند. اما قبل از آن امام آنها را به 2 مورد امتحان می کند و همه آنها مردود می شوند!!
این این صحت دارد؟ آن دو مورد چه چیزی بوده است؟

با سلام

اولا مقربین حضرت سی نفر هستند نه چهل نفر!
ثانیا موانع ظهور خود مردم هستند!
ثالثا حضرت هرگز یاران مقرّب خود را امتحان نمیکنند! یاران حضرت یه عده آدم معمولی نیستند بلکه اینان اولیای الهی هستند! هیچ وقت حضرت آنها را امتحان نمیکنند!و.....

بنظرم قضیه این چهل نفر رو ناقص و اشتباه به شما منتقل کرده اند و داستان اصلی مطلب زیر است:

چهل مدعی

جلد دوم کتاب «عبقری الحسان» : زمانی از نجف اشرف، برای انجام کاری به حله‏ ی سیفیه رفتم، هنگام عبور از میان بازار آن شهر، چشمم به قبه‏ ی مسجد مانندی افتاد که بر سر درب آن زیارت کوتاهی از حضرت صاحب الزمان و خلیفة الرحمان علیه‏ السلام بود و بالای درب آن نوشته شده بود: «هذا مقام صاحب الزمان».

مردم آن سامان از دور و نزدیک، به این مکان جنت نشان به زیارت می‏آمدند و دعا و تضرع و زاری کرده، توسل به ساحت قدس باری می‏جستند، من از اهالی حله، علت نامگذاری آن مکان را به «مقام صاحب الزمان» جویا شدم، همگی به اتفاق آراء گفتند: این مکان، خانه‏ ی یکی از اهل علم اینجا به نام شیخ علی بوده که مردی بسیار زاهد و عابد و با تقوی بوده و همیشه در انتظار ظهور حضرت مهدی علیه‏السلام به سر می‏برده است.

او پیوسته نسبت به امام زمان علیه ‏السلام عتاب و خطاب می‏کرد و می‏گفت این غیبت از انظار در این زمان، برای چیست، در حالی که مخلصین شما در شهرها و اقطار عالم، همچون برگ درختان و قطره‏ های باران فراوانند، در همین شهر خودمان، شیفتگان و دوستان شما بیش از هزار نفرند، پس چرا ظهور نمی‏فرمائی تا دنیا را پر از قسط و عدل نمائی.

روزی شیخ علی با همان حال، سر به بیابان نهاد و همین سخنان را آغاز کرد و عتاب و خطاب به حضرت حجت علیه‏السلام نمود که ناگهان دید شخصی در هیئت عربی بدوی نزد او است، به او فرمود: جناب شیخ، این همه عتابها و خطابها به که می‏نمائی؟! عرض کرد: خطابم به حجت وقت وامام زمان، علیه‏السلام است که با وجود این همه مخلص و ارادتمندی که در این عصر دارد که فقط بیش از هزار نفر آنان در حله هستند و با این ظلم و جوری که عالم را فراگرفته، چرا ظهور نمی‏کند؟!

آقا فرمودند: ای شیخ، صاحب الزمان من هستم و با من این همه خطاب و عتاب مکن که مطلب این گونه نیست که تو فکر کرده‏ای، اگر سیصد و سیزده نفر اصحاب من موجود بودند، ظاهر می‏شدم، در شهر حله که می‏گوئی بیش از هزار نفر مخلص واقعی دارم، ز تو و فلان شخص قصاب، کس دوست با اخلاق من نیست، حال اگر می‏خواهی واقع برایت مکشوف و روشن شود، برو مخلصین مرا که می‏شناسی در شب جمعه، به منزلت دعوت کن و در صحن حیاط، مجلسی آماده ساز، فلان قصاب را هم دعوت کن و دو بزغاله روی بام خانه‏ ات ببند، آنگاه منتظر ورود من باش تا حاضر شوم و واقع امر را به تو بفهمانم و آگاهت کنم که اشتباه نموده‏ ای.چون فرمایشات حضرت به پایان رسید، از نظر شیخ غائب شدند.

شیخ علی حلاوی، مسرور از این ماجرا، با خوشحالی فراوان به حله برگشت، نزد آن قصاب رفت، فضیه را با او در میان گذاشت و به کمک یکدیگر، چهل نفر از بین دوستان حضرت صاحب الزمان علیه‏السلام که آنها را بیش از هزار نفر و همگی از اخبار و ابرار و منتظران حقیقی حجت غائب سلام الله علیه می‏پنداشتند، انتخاب کرده و دعوت نمودند که در شب جمعه به منزل وی بیایند تا به شرف لقاء امام عصر علیه‏السلام مشرف شوند.

شب جمعه‏ ی موعود فرا رسید، مرد قصاب با آن چهل نفر برگزیده از میان دوستان مدعی اخلاص به حضرت ولی عصر علیه‏ السلام، به خانه‏ی شیخ علی حلاوی آمدند، در صحن حیاط نشستند، همه با وضو، رو به قبله، مشغول ذکر و صلوات و دعا بودند ودر انتظار قدوم قائم منتظر علیه‏السلام لحظه شماری می‏کردند، شیخ علی حلاوی نیز طبق فرمان حضرت، قبلا دو بزغاله را روی پشت بام بسته بود و خود در صحن حیاط، در حضور مهمانان، تشریف فرمائی مولی را انتظار می‏کشید.

چون پاسی از شب گذشته، بناگاه همگی دیدند نور با عظمت و درخشانی که به مراتب از خورشید و ماه درخشنده‏ تر بود در آسمان ظاهر شد و تمام آفاق را روشن ساخت، سپس آن نور، به طرف خانه‏ی شیخ علی آمد تا آنکه بر پشت بام منزل، قرار گرفت و فرود آمد، دقایقی بیش نگذشت که صدائی از پشت بام، آن مرد قصاب را فراخواند، مرد قصاب امتثال امر کرد، برخاست و روی بام رفت، خدمت حضرت مولی علیه ‏السلام شرفیاب شد و به فیض ملاقات رسید، پس از چند لحظه، امام به او فرمودند: یکی از این دو بزغاله را نزدیک ناودان ببر و ذبح کن، به طوری که تمام خونش از ناودان سرازیر گردد و در صحن خانه جاری شود، مرد قصاب، فرمان آن بزرگوار را اطاعت کرد، وقتی خونها در حیاط جاری شد و آن چهل نفر دیدند، گمان قوی پیدا کردند به اینکه حضرت مهدی علیه‏السلام، مرد قصاب را گردن زده و این خون او است که از ناودان فرو می‏ریزد، پس از اندکی، صدائی از پشت بام به گوش رسید و شیخ علی حلاوی را احضار فرمود، شیخ برخاست و خود را به روی بام رساند، دید مرد قصاب، سالم و سلامت روی بام، در محضر امام ایستاده، اما یکی از دو بزغاله را سر بریده و خون بزغاله بوده که در صحن حیاط جاری شده، سپس حضرت به مرد قصاب امر فرمودند بزغاله دوم را نیز به همانگونه نزدیک ناودان، ذبح کند، قصاب هم به فرموده‏ی امم، بزغاله‏ی دیگر را جلوی ناودان سر برید و بار دوم، خون از ناودان به میان حیاط سرازیر شد، وقتی آن چهل نفر، دوباره خون تازه را در صحن منزل جاری دیدند، گمانشان تبدیل به یقین شد و همگی قطع پیدا کردند که حجة بن الحسن، ارواحنا فداه، شیخ علی صاحبخانه را نیز به قتل رسانده، و عنقریب است که نوبت یک یک آنها فرا رسد و ملاقات با امام زمان علیه‏السلام،به قیمت جانشان تمام شود.

از این رو، بی درنگ از جا برخاستند، منزل شیخ علی حلاوی را ترک کردند و گریختند، سپس حضرت صاحب الزمان، سلام الله علیه، رو به شیخ علی نموده و فرمودند: اینک به میان حیاط برو و به آنان بگو روی بام بیایند تا مرا دیدار کنند، شیخ علی از بام به زیر آمد، اما وقتی به صحن حیاط رسید حتی یک نفر از آن چهل برگزیده را ندید و دانست که همه فرار کرده‏اند، به سرعت روی پشت بام برگشت و گریختن آن چهل نفر را به عرض مبارک آن بزرگوار رسانید، حضرت فرمودند: ای شیخ، دیگر آن همه با من عتاب و خطاب مکن، این شهر حله بود که می‏گفتی بیش از هزار نفر از یاران و مخلصان ما فقط در اینجا هستند، پس چه شد که بین آن دوستان انتخاب شده، کسی جز تو و این مرد قصاب باقی نماند؟! اینک سایر جاها را نیز به همین گونه قیاس کن.
این جمله را فرمود و از نظر آن دو نفر ناپدید گشت.

پس از این ماجرا، شیخ علی حلاوی آن بقعه را مرمت کرد و به «مقام صاحب الزمان علیه‏السلام» موسوم نمود، از آن زمان تاکنون، آن مقام شریف، محل طواف مردم و زیارتگاه خاص و عام است.»

منبع یاران امام زمان (عج ) - امتحان برگزیدگان شهر حله

شوخ;629131 نوشت:
با سلام

اولا مقربین حضرت سی نفر هستند نه چهل نفر!
ثانیا موانع ظهور خود مردم هستند!
ثالثا حضرت هرگز یاران مقرّب خود را امتحان نمیکنند! یاران حضرت یه عده آدم معمولی نیستند بلکه اینان اولیای الهی هستند! هیچ وقت حضرت آنها را امتحان نمیکنند!و.....

بنظرم قضیه این چهل نفر رو ناقص و اشتباه به شما منتقل کرده اند و داستان اصلی مطلب زیر است:

چهل مدعی

جلد دوم کتاب «عبقری الحسان» : زمانی از نجف اشرف، برای انجام کاری به حله‏ ی سیفیه رفتم، هنگام عبور از میان بازار آن شهر، چشمم به قبه‏ ی مسجد مانندی افتاد که بر سر درب آن زیارت کوتاهی از حضرت صاحب الزمان و خلیفة الرحمان علیه‏ السلام بود و بالای درب آن نوشته شده بود: «هذا مقام صاحب الزمان».

مردم آن سامان از دور و نزدیک، به این مکان جنت نشان به زیارت می‏آمدند و دعا و تضرع و زاری کرده، توسل به ساحت قدس باری می‏جستند، من از اهالی حله، علت نامگذاری آن مکان را به «مقام صاحب الزمان» جویا شدم، همگی به اتفاق آراء گفتند: این مکان، خانه‏ ی یکی از اهل علم اینجا به نام شیخ علی بوده که مردی بسیار زاهد و عابد و با تقوی بوده و همیشه در انتظار ظهور حضرت مهدی علیه‏السلام به سر می‏برده است.

او پیوسته نسبت به امام زمان علیه ‏السلام عتاب و خطاب می‏کرد و می‏گفت این غیبت از انظار در این زمان، برای چیست، در حالی که مخلصین شما در شهرها و اقطار عالم، همچون برگ درختان و قطره‏ های باران فراوانند، در همین شهر خودمان، شیفتگان و دوستان شما بیش از هزار نفرند، پس چرا ظهور نمی‏فرمائی تا دنیا را پر از قسط و عدل نمائی.

روزی شیخ علی با همان حال، سر به بیابان نهاد و همین سخنان را آغاز کرد و عتاب و خطاب به حضرت حجت علیه‏السلام نمود که ناگهان دید شخصی در هیئت عربی بدوی نزد او است، به او فرمود: جناب شیخ، این همه عتابها و خطابها به که می‏نمائی؟! عرض کرد: خطابم به حجت وقت وامام زمان، علیه‏السلام است که با وجود این همه مخلص و ارادتمندی که در این عصر دارد که فقط بیش از هزار نفر آنان در حله هستند و با این ظلم و جوری که عالم را فراگرفته، چرا ظهور نمی‏کند؟!

آقا فرمودند: ای شیخ، صاحب الزمان من هستم و با من این همه خطاب و عتاب مکن که مطلب این گونه نیست که تو فکر کرده‏ای، اگر سیصد و سیزده نفر اصحاب من موجود بودند، ظاهر می‏شدم، در شهر حله که می‏گوئی بیش از هزار نفر مخلص واقعی دارم، ز تو و فلان شخص قصاب، کس دوست با اخلاق من نیست، حال اگر می‏خواهی واقع برایت مکشوف و روشن شود، برو مخلصین مرا که می‏شناسی در شب جمعه، به منزلت دعوت کن و در صحن حیاط، مجلسی آماده ساز، فلان قصاب را هم دعوت کن و دو بزغاله روی بام خانه‏ ات ببند، آنگاه منتظر ورود من باش تا حاضر شوم و واقع امر را به تو بفهمانم و آگاهت کنم که اشتباه نموده‏ ای.چون فرمایشات حضرت به پایان رسید، از نظر شیخ غائب شدند.

شیخ علی حلاوی، مسرور از این ماجرا، با خوشحالی فراوان به حله برگشت، نزد آن قصاب رفت، فضیه را با او در میان گذاشت و به کمک یکدیگر، چهل نفر از بین دوستان حضرت صاحب الزمان علیه‏السلام که آنها را بیش از هزار نفر و همگی از اخبار و ابرار و منتظران حقیقی حجت غائب سلام الله علیه می‏پنداشتند، انتخاب کرده و دعوت نمودند که در شب جمعه به منزل وی بیایند تا به شرف لقاء امام عصر علیه‏السلام مشرف شوند.

شب جمعه‏ ی موعود فرا رسید، مرد قصاب با آن چهل نفر برگزیده از میان دوستان مدعی اخلاص به حضرت ولی عصر علیه‏ السلام، به خانه‏ی شیخ علی حلاوی آمدند، در صحن حیاط نشستند، همه با وضو، رو به قبله، مشغول ذکر و صلوات و دعا بودند ودر انتظار قدوم قائم منتظر علیه‏السلام لحظه شماری می‏کردند، شیخ علی حلاوی نیز طبق فرمان حضرت، قبلا دو بزغاله را روی پشت بام بسته بود و خود در صحن حیاط، در حضور مهمانان، تشریف فرمائی مولی را انتظار می‏کشید.

چون پاسی از شب گذشته، بناگاه همگی دیدند نور با عظمت و درخشانی که به مراتب از خورشید و ماه درخشنده‏ تر بود در آسمان ظاهر شد و تمام آفاق را روشن ساخت، سپس آن نور، به طرف خانه‏ی شیخ علی آمد تا آنکه بر پشت بام منزل، قرار گرفت و فرود آمد، دقایقی بیش نگذشت که صدائی از پشت بام، آن مرد قصاب را فراخواند، مرد قصاب امتثال امر کرد، برخاست و روی بام رفت، خدمت حضرت مولی علیه ‏السلام شرفیاب شد و به فیض ملاقات رسید، پس از چند لحظه، امام به او فرمودند: یکی از این دو بزغاله را نزدیک ناودان ببر و ذبح کن، به طوری که تمام خونش از ناودان سرازیر گردد و در صحن خانه جاری شود، مرد قصاب، فرمان آن بزرگوار را اطاعت کرد، وقتی خونها در حیاط جاری شد و آن چهل نفر دیدند، گمان قوی پیدا کردند به اینکه حضرت مهدی علیه‏السلام، مرد قصاب را گردن زده و این خون او است که از ناودان فرو می‏ریزد، پس از اندکی، صدائی از پشت بام به گوش رسید و شیخ علی حلاوی را احضار فرمود، شیخ برخاست و خود را به روی بام رساند، دید مرد قصاب، سالم و سلامت روی بام، در محضر امام ایستاده، اما یکی از دو بزغاله را سر بریده و خون بزغاله بوده که در صحن حیاط جاری شده، سپس حضرت به مرد قصاب امر فرمودند بزغاله دوم را نیز به همانگونه نزدیک ناودان، ذبح کند، قصاب هم به فرموده‏ی امم، بزغاله‏ی دیگر را جلوی ناودان سر برید و بار دوم، خون از ناودان به میان حیاط سرازیر شد، وقتی آن چهل نفر، دوباره خون تازه را در صحن منزل جاری دیدند، گمانشان تبدیل به یقین شد و همگی قطع پیدا کردند که حجة بن الحسن، ارواحنا فداه، شیخ علی صاحبخانه را نیز به قتل رسانده، و عنقریب است که نوبت یک یک آنها فرا رسد و ملاقات با امام زمان علیه‏السلام،به قیمت جانشان تمام شود.

از این رو، بی درنگ از جا برخاستند، منزل شیخ علی حلاوی را ترک کردند و گریختند، سپس حضرت صاحب الزمان، سلام الله علیه، رو به شیخ علی نموده و فرمودند: اینک به میان حیاط برو و به آنان بگو روی بام بیایند تا مرا دیدار کنند، شیخ علی از بام به زیر آمد، اما وقتی به صحن حیاط رسید حتی یک نفر از آن چهل برگزیده را ندید و دانست که همه فرار کرده‏اند، به سرعت روی پشت بام برگشت و گریختن آن چهل نفر را به عرض مبارک آن بزرگوار رسانید، حضرت فرمودند: ای شیخ، دیگر آن همه با من عتاب و خطاب مکن، این شهر حله بود که می‏گفتی بیش از هزار نفر از یاران و مخلصان ما فقط در اینجا هستند، پس چه شد که بین آن دوستان انتخاب شده، کسی جز تو و این مرد قصاب باقی نماند؟! اینک سایر جاها را نیز به همین گونه قیاس کن.
این جمله را فرمود و از نظر آن دو نفر ناپدید گشت.

پس از این ماجرا، شیخ علی حلاوی آن بقعه را مرمت کرد و به «مقام صاحب الزمان علیه‏السلام» موسوم نمود، از آن زمان تاکنون، آن مقام شریف، محل طواف مردم و زیارتگاه خاص و عام است.»

منبع یاران امام زمان (عج ) - امتحان برگزیدگان شهر حله


سلام
مممنون، خیلی جالب بود
اما خب اینا هم که 40 نفر شدن!
شوخ;629131 نوشت:
حضرت هرگز یاران مقرّب خود را امتحان نمیکنند! یاران حضرت یه عده آدم معمولی نیستند بلکه اینان اولیای الهی هستند! هیچ وقت حضرت آنها را امتحان نمیکنند!و.....

خب باشه خدا حتی حضرت ابراهبم رو به ذبح کردن فرزندش امتحان نمود

mousavi928;629216 نوشت:
سلام
مممنون، خیلی جالب بود
اما خب اینا هم که 40 نفر شدن!

خب باشه خدا حتی حضرت ابراهبم رو به ذبح کردن فرزندش امتحان نمود

با سلام

بنده در مورد یاران خاص گفتم سی نفرند نه تعداد افراد داستان مورد نظر شما!

داستان رو دوباره بخوانید تا متوجه شوید که ایشان گفتند تمام مخلصین را جمع کن! که به جای هزار نفر مخلص، چهل نفر باقی ماندند که شاید 45 بودند اما تو داستان چهل نفر گفته شد!

بلایا و امتحانات الهی و حتی بعضی گناهان سالکان یا انبیاء الهی، برای اینست که خداوند میخواهد آنان را به مقام و درجه بالاتری برساند مانند حضرت یونس، یوسف و...

یاران امام زمان، تمام امتحانات را پس داده اند که مقرب ایشان شده اند وگرنه هر کسی میتوانست به این قرب برسد! اولیای خدا حتی مقامشان از پیامبران الهی بالاتر است که بنابر احادیث حتی روز قیامت انبیاء به مقام آنان غبطه میخورند!!! اینان پاک و معصوم شدند!

کمی در مورد یاران خاص حضرت مطالعه کنید!

حضرت علی (ع): از لغزش جوانمردان در گذرید، زیرا جوانمردی نمی لغزد جز آنکه دستِ خدا او را بلند مرتبه می سازد.

امام علی (ع): بلا برای ستمگر تأديب است و برای مؤمن امتحان و براي پيامبر، مقام و درجه است.

شوخ;629296 نوشت:
لایا و امتحانات الهی و حتی بعضی گناهان سالکان یا انبیاء الهی، برای اینست که خداوند میخواهد آنان را به مقام و درجه بالاتری برساند مانند حضرت یونس، یوسف و...

سلام
البته انبیا که معصوم هستند و گناهن نمی کنند احتمالا منظور شما ترک اولی است

شوخ;629296 نوشت:
حضرت علی (ع): از لغزش جوانمردان در گذرید، زیرا جوانمردی نمی لغزد جز آنکه دست خدا او را بلند مرتبه می سازد.

در این مورد هم من شنیدم که اون یاران باز هم امتحان می شوند
کما اینکه حضور خود امام حسین و نپذیرفتن بیعت معاویه خود امتحان بزرگی برای امام بود زیرا خوف این بود که نسل پیامبر ص قطع شود و امام سجاد نیز به شهادت برسند
صحیح بودن این روایت جای تامل دارد. یعنی هر جوانمردی هر بار که دچار لغزش می شود مرتبه اش بالا می رود؟ شاید اصل روایت به گونه ی دیگری است
شوخ;629296 نوشت:
اران امام زمان، تمام امتحانات را پس داده اند که مقرب ایشان شده اند وگرنه هر کسی میتوانست به این قرب برسد! اولیای خدا حتی مقامشان از پیامبران الهی بالاتر است که بنابر احادیث حتی روز قیامت انبیاء به مقام آنان غبطه میخورند!!! اینان پاک و معصوم شدند!

mousavi928;629318 نوشت:
سلام
البته انبیا که معصوم هستند و گناهن نمی کنند احتمالا منظور شما ترک اولی است

در این مورد هم من شنیدم که اون یاران باز هم امتحان می شوند
کما اینکه حضور خود امام حسین و نپذیرفتن بیعت معاویه خود امتحان بزرگی برای امام بود زیرا خوف این بود که نسل پیامبر ص قطع شود و امام سجاد نیز به شهادت برسند
صحیح بودن این روایت جای تامل دارد. یعنی هر جوانمردی هر بار که دچار لغزش می شود مرتبه اش بالا می رود؟ شاید اصل روایت به گونه ی دیگری است

با سلام

تفسیر بنده بعضا با تفسیر فقهاء فرق میکند! بنده از منظر عرفانی به موضوعات می نگرم!

جوانمرد منظور مومنین حقیقی یا همان سالکان هستند!

بعضی افراد هستند که براساس اندیشه و نظر خودشون، سخنان ائمه را تفسیر میکنند نه براساس آنچه واقعا منظور آن سخن هست! در حالیکه باید دقیقا منظور ائمه را فهمید نه آنچه ما از آن می فهمیم!

همینجاست که فرق عالم حقیقی با دیگر علماء مشخص میشود که عالم حقیقی عالِم به سخن و منظور امام هست اما دیگر علماء براساس استنباط خود اظهار نظر میکنند!!!

دید شما با بنده متفاوت است و هر چه بحث کنیم فایده ندارد! همان نظر پاسخگوی سایت را دنبال کنید بهتر است!

امام صادق علیه السلام فرمود:« به خدا سوگند، امام شما سالهایی از روزگار را غایب می‌شود تا اینکه مردم می‌گویند هلاک شده است اما از چشمهای مؤمنان اشک می‌بارد. در آن زمان به بلا و سختی گرفتار می‌شوید و روزگارتان زیر و رو می‌شود، آنگونه که کشتی در امواج دریا زیرو رو می‌شود. و بدانید؛ فقط کسی نجات می‌یابد که خداوند از او میثاق و پیمان گرفته باشد، ایمان را در دلش محکم کرده باشد و او را به وسیله روحی از جانب خود تأیید نموده باشد.»
بحارالانوار، ج52،‌ ص 281

امام صادق (علیه السلام) در تبیین موقعیتی که شیعه در عصر غیبت در آن قرار می‌گیرد می‌فرماید: چگونه خواهید بود هنگامى كه نه امامى دارید كه شما را هدایت كند و نه علمى كه بعضى از مردم را از بعضى دیگر جدا سازد؟ در آن موقع از هم تمیز داده مى‏شوید و امتحان مى‏دهید و غربال خواهید شد.
صدوق، کمال الدین وتمام النعمه، ج2،ص 348، ح36.

به نام دادار بی همتا
با سلام
ببینید دوستان من نظر خودم رو عرض می کنم خدمت شما. ببینید بیاید با همه چیز به نظر من به صورت عقلی برخورد کنید من می گم تا آدم دلیل عقلی محمکی نداره نباید تعبیرو تفسیری رو قبول کنه. مثلا فرض کنید یکی یک بیمار دیده که در بیمارستان با لباس مریض اومده بهش که حالشم خیلی بد بوده و خوابیده بوده بیدارش کرده اسمشو صدا کرده و یک لیوان آب با یک قرص داده بعد حالشم خوب شده و این موضوع کلا فراموش کرده بعدا مثلا یک ماه بعدش با خودش فکر کرده آخه یک مریض چطور می تونه اجازه داشته باشه که به من قرص بده بعد اون از کجا می دونسته من چمه که بهم چه قرصی بده اسم منو از کجا می دوونسته! خوب حالا مثلا بیاد بگه من امام زمان دیدم !!! این دیگه واقعا خنده داره Lol شاید رفته به یک دکتری گفته اونم گفت آها اون مریض می گی که اسمش فلانی؟ خوب من دستم بنده بیا تو این قرص ببر بهش بده بخوره حالش خوب شه. خوب اونجا البته هنوز دکتر معاینش نکرده بوده ولی شاید وقتی خواب بوده معاینه کرده به هر حال دلیل محکمی وجود نداره خوب داستانها هم به نظر من همین طوری هستند و دلیل محکمی وجود نداره که آدم هر داستانی باور کنه ببینید من یکبار داشتم ذکر می گفتم بعد یک پیر مردی دیدم دلم براش کباب شد خیلی بیچاره داغون بود فکر کردم کارگری چیزیه بیشتر دقت کردم دیدم یک تسبیح دستشه با تربت پخته که روش کلمات نوشته شده بود نه ریش آنچنانی ای داشت یک پیرمرد داغون داغون بعد من احساس کردم این آدم خوبیه و بخصوصیه دیدم داره ذکر می گه ولی لباش تکون نمی خورد به روبرو خیره شده بود رفتم جلو بهش سلام دادم اگه درست یادم باشه جواب سلاممو نداد نشستم پیشش دو تا آیه قرآن به دلم اومد براش بخونم براش خوندم مثل مادرایی که داغ فرزند دیدن از ته دل اشک می ریخت انگار تموم غمای دنیا رو دوشش بود و باور کنید همچین نشسته بود رو زمین که دلم براش سوخت گفتم حتما لال بدبخت که داره لب بسته ذکر می گه و همین طور به روبرو نگاه می کرد ولی فهمیدم کر نیست چون حسابی اشک ریخت بعدم بلند شدم از پیشش رفتم خوب الله اعلم ولی احتمالا یک آدم خوب با خدایی بوده که لال بوده ولی من ازش درس تواضع گرفتم باور کنید لحظه ای نیست که تصویر متواضع این پیرمرد بیچاره فقیر جلوی چشمم نباشه دلم خیلی براش سوخت خوب یک آدم خوب لالی بوده ولی لااقلش این بود که به من درس تواضع داد باورتون نمی شه خیلی از اون زمان می گذره ولی من هنوز تو درس تواضع گیر کردم باور کنید عرفان و منتظر امام زمان بودن خیلی ساده است و خیلی مشکل در عین حال. یک موقعی می بینید یک پیرمرد بیچاره و فقیر که به زمین چسبیده و نشسته تا زیر پاش علف سبز بشه و اینقدرم مناعت طبع داره که گداییم نمی کنه شاید کارگری چیزی بود بنده خدا، الله اعلم می تونه به آدم درس بده و یک مریضم می تونه از سر خیرخواهی شما رو نجات بده.خیلی ساده است چون آدم خوبی بودن همه بلدن و همه تو فطرتشون هست و خیلی سخته بخاطر اینکه دایم در حال امتحان هستیم و از این فتنه به فتنه دیگه ای می افتیم و اگر انتقاد پذیر نباشیم و متعصب باشیم در تاریکی جهل باقی می مونیم و فتنه ها و آزمایش ها نمی تونه روح ما رو صیقل بده و قلبمون صاف و بی غش کنه. دوستان بلا و امتحان و سخت تر از همه فتنه به نظر من همیشه هست. و اما یار امام زمان بودن به نظر من کلی داستان داره. اونم هم سخته و هم ساده است. ساده است چون همه می دونیم باید چه خصوصیاتی داشته باشیم و سخته چون بهش عمل نمی کنیم. ببینید در هنر های رزمی اگر کسی هزار تا کتاب بخونه بازم رزمی کار نمی شه بلکه باید بره امتحان کنه فن ها رو یعنی تمرین کنه و درفتنه بیافته یعنی مبارزه کنه تا بالاخره بعد از سالها صبر و تلاش یک رزمی کار خوب بشه. و اما یار امام زمان شدن به نظر من اینطوری که هر آدمی چه کافر چه مومن توبه می کنه حتی اگه ملیاردها گناه داشته باشه خوب توبه نسوح باشه بهتره بعد ایمان می یاره و شروع می کنه به انجام کارهای خوب، که کارای خوبم همه بلدیم این افراد به نظر من افراد گمنامی هستند که بشدت خیرخواه دیگران هستند و فداکار هستند و در بلاها و فتنه های بسیار زیادی می افتند تا به مرتبه رضا برسند یعنی راضی بشوند به رضای خدا در این مسیر الهاماتی دارند احتمالا به نظر من و کراماتیم بهشون داده می شه به نظر من تا جایی که می فهمند لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم اینجاست که به نظر من به مقام رضا می رسند و از دوستان خدا می شوند چون اون آیه درموردشون محقق می شه که نه ترسی خواهند داشند و نه اندوهگین می شوند از چیزی چون از نظر اونها همه چیز تحت اراده خداست ولی به نظر من مثل اون رزمی کاری که تمرین کرده و مبارزه کرده اینها هم دایم در حال تمرین تقوا هستند با بلاها و امتحانات و فتنه هایی که گرفتارش می شوند. این افراد در این مرحله ممکن حتی شناختی نسبت به امام زمانشون نداشته باشند ولی به نظر من به خواست خدا اونها شناخت پیدا می کنند بعدم اصلا حالا هر چی مگه امام زمان ع ایشون مگر جز یک انسان عادی هستند کسی جز خداوند تبارک و تعالی در این دنیا قادر و متعال نیست ببینید به نظر من این افرادی که از یاران امام زمان هستند قبل از همه عاشق خدا هستند که این عشق رو خود خدا بعد از کلی آزمایش و بلا و فتنه در جان اونها احتمالا می اندازه به نظر من و اگرم مثل کنیزی که از اربابش اطاعت می کنه از امام زمان اطاعت می کنند فقط به یک دلیله اونم اینه که این افراد احتمالا یقین دارند که جز کلام حق از دهن مولاشون نخواهند شنید البته به نظر من اگه متوجه منظور مولاشون نشوند قاعدتا سوال خواهند کرد چون به نظر من آدم عاقل تا متوجه حرف کسی نشه کاری انجام نمی ده. ولی به نظر من این افراد اگه افراد خاصی می شوند و احتمالا خودشون هم می دانند که از یاران آقا هستند. علتش اینه که خودشون آدم خاصی نمی دونند. یکی از مهم ترین نکات همینه که برای اینکه کسی از این افراد خاص بشه باید دنبال خاص بودن نباشه و خودش فقط یک بنده عادی خدا بدونه و سعی کنه وظایف بندگیشو درست انجام بده. اگه اسراری داره باید کتمان کنه. و به نظر من این افراد زندگی بسیار بسیار بسیار سختی خواهند داشت و من اصلا نمی تونم قبول کنم که بعد از اینکه این افراد اگه فرض کنیم یکروزی امام زمانشون ببینند امتحان نشند اصلا عاقلانه نیست! غیرممکنه به نظر من. حالا چه ده نفر باشند چه بیست نفر چه هر چند تا. بعدم دوستان، خدا به نظر من جای حق نشسته و بحق عملی انجام می ده و نه به باطل و بیهوده و تا دلیلی نداشته باشه کسی در خواب و بیداری به نظر من آقا امام زمان نمی بینه. بعدم همه مشکل ما و دلیل همه ما به نظر من برای انتظاری که برای ظهور داریم اینه که حق آشکار بشه، خوب اگر واقعا کسی با امام زمان ارتباط داشته باشه که عملا دیگه اسمش غیبت نمی شه که اون شخص می تونه با ارتباط با مولاش حق رو آشکار کنه برای همین به نظر من تا قبل از پایان غیبت کسی با آقا ارتباط نداره احتمالا البته من که نمی دونم خداا می دونه ولی عاقلانه نیست آخه دانستن حق، مسئولیت می یاره. حالا البته بجز حضرت خضر به نظر من که می گن با ایشون ارتباط داره البته اونم فقط خود خدا می دونه. من که فعلا خودم تو درس تواضع اسیرو گرفتار شدم به نظر من شماام از درسای کوچیک شروع کنید اگر لازم باشه دیداری صورت بگیره خود خداوند علیم و حکیم بهتر می دونه. بیاید به خدا اعتماد کنیم و سعی کنیم وظیفه بندگیمون درست انجام بدیم به قول حافظ تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پروری داند. اصلا من یک دستورالعمل ساده می گم تا هر کس رعایت کرد به نظر من جز خود 313 نفر باشه اونم اینه که نه به خودش ستم کنه و نه به دیگران Wink می بینید که گفتن خیلی چیزا راحته. مهم، تمرین کردن یعنی عمل کردن بهش درشرایط عادی و عمل کردن بهش در امتحانای سخت تر مثل فتنه ها ست .یا حق و در پناه حق و التماس دعا.

جمع بندی:

سوال:
سلام و عرض خسته نباشید
از شخصی شندیم 40 نفر از یاران امام زمان که در واقع از مقربین بوده اند و سعادت دیدار امام زمان را داشته اند با هم قرار می گذارند که موانع ظهور را کنار بزنند و در خدمت امام باشند. اما قبل از آن امام آنها را به 2 مورد امتحان می کند و همه آنها مردود می شوند!!
این این صحت دارد؟ آن دو مورد چه چیزی بوده است؟
لطفاً در صورت امکان در این خصوص اطلاعات جامعی ارائه دهید
سپاسگزارم

پاسخ :سلام علیکم"
البته این نقل که بدون سند می باشد اما خودمان موانع ظهور را شناخته وسعی بر بر طرف نمودن آن نماییم.
موانع ظهور حضرت را می توان در چند مورد خلاصه کرد:

1- نداشتن معرفت واقعی و احساس نیاز: بیشتر افراد درباره امام زمان(عج) معرفت صحیحی ندارند. برای اینکه به معرفتمان درباره امام زمان و میزان احساس نیازمان به ایشان پی ببریم، به این فرمایش حضرت توجه کنید: شیعیان ما به اندازه آب خوردنی نیز ما را نمی خواهند. اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد.
2- ناسپاسی: ناسپاسی و کفران نعمت مردم در برابر نعمات بی حد و اندازه مادی و معنوی خداوند- به خصوص نعمت ولایت که بزرگترین نعمتهاست- یکی دیگر از موانع ظهور است که از مردم نشئت می گیرد؛ و معصیتها نشانه ی این ناسپاسی است.
3- وجود صفات رذیله و وابستگی به دنیا: این امر از نداشتن معرفت عمیق به امام زمان و غفلت از آن حضرت سرچشمه می گیرد. اگر ایمان داشتیم که هر لحظه ممکن است حضرت شرفیاب شوند، خانه دل خود را از جمیع گناهان و صفات رذیله و حیوانی و شیطانی و محبت دنیا پاک می کردیم و آن را برای تشریف فرمایی آن عزیز به صفات حمیده مزین می کردیم؛ اما افسوس که غفلت بزرگی ما را فرا گرفته است.
4- نفوذ شیطان: بدیهی است که وقتی مردم خانه دل خود را برای ورود امام زمان(عج) آماده نکنند، آنجا محل رفت و آمد شیطان می شود و شیطان انسان را به هر کجا بخواهد می کشد.

جمع بندی:

سوال:
سلام و عرض خسته نباشید
از شخصی شندیم 40 نفر از یاران امام زمان که در واقع از مقربین بوده اند و سعادت دیدار امام زمان را داشته اند با هم قرار می گذارند که موانع ظهور را کنار بزنند و در خدمت امام باشند. اما قبل از آن امام آنها را به 2 مورد امتحان می کند و همه آنها مردود می شوند!!
این این صحت دارد؟ آن دو مورد چه چیزی بوده است؟
لطفاً در صورت امکان در این خصوص اطلاعات جامعی ارائه دهید

پاسخ:سلام علیکم"
البته برای نقل بالا سندی وجود ندارد اما موانع ظهور راباید شناخت وبدنبال رفع آن بود.
موانع ظهور حضرت را می توان در چند مورد خلاصه کرد:

1- نداشتن معرفت واقعی و احساس نیاز: بیشتر افراد درباره امام زمان(عج) معرفت صحیحی ندارند. برای اینکه به معرفتمان درباره امام زمان و میزان احساس نیازمان به ایشان پی ببریم، به این فرمایش حضرت توجه کنید: شیعیان ما به اندازه آب خوردنی نیز ما را نمی خواهند. اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد.
2- ناسپاسی: ناسپاسی و کفران نعمت مردم در برابر نعمات بی حد و اندازه مادی و معنوی خداوند- به خصوص نعمت ولایت که بزرگترین نعمتهاست- یکی دیگر از موانع ظهور است که از مردم نشئت می گیرد؛ و معصیتها نشانه ی این ناسپاسی است.
3- وجود صفات رذیله و وابستگی به دنیا: این امر از نداشتن معرفت عمیق به امام زمان و غفلت از آن حضرت سرچشمه می گیرد. اگر ایمان داشتیم که هر لحظه ممکن است حضرت شرفیاب شوند، خانه دل خود را از جمیع گناهان و صفات رذیله و حیوانی و شیطانی و محبت دنیا پاک می کردیم و آن را برای تشریف فرمایی آن عزیز به صفات حمیده مزین می کردیم؛ اما افسوس که غفلت بزرگی ما را فرا گرفته است.
4- نفوذ شیطان: بدیهی است که وقتی مردم خانه دل خود را برای ورود امام زمان(عج) آماده نکنند، آنجا محل رفت و آمد شیطان می شود و شیطان انسان را به هر کجا بخواهد می کشد.

موضوع قفل شده است