جمع بندی یاد مرگ و افسرده نشدن

تب‌های اولیه

44 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد اویس

ملاali;823194 نوشت:
سلام
چگونه به یاد مرگ باشیم و فنای دنیا و از دست دادن عزیزان را در نظر بگیریم و افسرده نشویم؟

با عرض سلام خدمت شما برادر گرامی و با تشکر بخاطر سوالی که طرح نمودید.
به عنوان مقدمه پاسخ به سوالتان باید بگویم یاد مرگ در احادیث متعددی مورد تاکید و سفارش ائمه معصومین علیهم السلام قرار گرفته است از جمله امام صادق عليه السلام می فرمایند:
ذِكرُ المَوتِ يُميتُ الشَّهَواتِ في النَّفسِ ، و يَقلَعُ مَنابِتَ الغَفلَة ِ، و يُقَوّي القلبَ بمَواعِدِ اللّه ، و يُرِقُّ الطَّبعَ ، و يَكسِرُ أعلامَ الهَوى و يُطفِئُ نارَ الحِرصِ ، و يُحَقِّرُ الدُّنيا(1)
یعنی ياد مرگ، خواهش هاى نفس را مى ميراند و رويشگاه هاى غفلت را ريشه كن مى كند و دل را با وعده هاى خدا نيرو مى بخشد و طبع را نازك مى سازد و پرچم هاى هوس را درهم مى شكند و آتش حرص را خاموش مى سازد و دنيا را در نظر كوچك مى كند.

اما نکته ای که در پاسخ به سوالتان حائز اهمیت است این است که یادآوری مرگی که مورد سفارش ذوات قدسیه معصومین علیهم السلام است مساوق با نیستی و نفاد و نابودی نیست که یادآوری آن موجب حزن و اندوه و افسردگی شود بلکه یادآوری وفاتی مورد تاکید بسیار ایشان قرار گرفته است که به معنای انتقال به نشئات مافوق و ناپایداری سرای دنیا است. توجه به چنین حقیقتی نه تنها موجب دلمردگی و افسردگی و نا امیدی نمی شود بلکه نشاط و صفا و گشادگی قلب و امید به حیات جاویدان را به دنبال دارد.

به عبارت دیگر وقتی انسان متوجه شد با مرگ به دنیای ابدی سفر می‌کند و در آنجا به همه خوبان عالم ملحق می‌شود و آنجا عالمی است که از نظر وسعت، رزق و روزی اصلاً قابل مقایسه با دنیا نیست، و مرگ دالانی برای ورود بدانها می باشد چنین تصوری از مرگ باعث امید و تلاش و مجاهده بیشتر می‌شود نه غم و غصه و ناامیدی.

از رسول اکرم صلی الله علیه و آله مروی است که فرمود: «چاره ای از مردن نیست، مرگ آمد با آنچه در آن هست. و آورد روح راحت و رو آوردن مبارک را به بهشت برین برای کسانی که اهل سرای جاویدند که سعیشان از برای آنجا، و شوقشان به سوی آن بود». و نیز فرمود که: «مرگ تحفه و هدیه مؤمن است»(2)

در حقیقت یاد مرگ از آن زاویه ای مورد تاکید شارع مقدس است که خروج آدمی از منطقه متعفن گناه را در پی داشته باشد و آدمی را به انجام اعمال یا ترک افعالی وا دارد که بهشتی با شیرین‌ترین لذائذ ابدی را برای انسان به ارمغان آورد نه اینکه انسان را به جانب مرگی فرا بخواند که جز پایان بخشی به رفاه و آسودگیهای دنیوی، حکایت از حقیقت بی پایان دیگری نداشته باشد.

به زعم این حقیر نه تنها افسردگی زاییده یادآوری حقیقت مرگ و سرای ابدی اخرت نیست بلکه ثمره کال علفهای هرزه فراموشی حقیقت دنیا و وابستگی شدید به لذتهای موهوم دنیای مادی و ناکامی از نیل بدانهاست. یعنی انسانی به افسردگی مبتلا می شود که به جای تفکر صحیح در مورد حقایقی که وفات برای انسان به دنبال دارد صرفا ناکامیهای خود از لذت زود گذر نعمتهای دنیوی را مدنظر خویش قرار دهد.

پی نوشت:

  1. بحار الأنوار(ط-بیروت) ج6، ص133، ح32 - )شبیه این حدیث در مصباح الشریعه ص171 (
  2. جامع السعادات، ج 3، ص 38.

اویس;823740 نوشت:

با عرض سلام خدمت شما برادر گرامی و با تشکر بخاطر سوالی که طرح نمودید.
به عنوان مقدمه پاسخ به سوالتان باید بگویم یاد مرگ در احادیث متعددی مورد تاکید و سفارش ائمه معصومین علیهم السلام قرار گرفته است از جمله امام صادق عليه السلام می فرمایند:

ذِكرُ المَوتِ يُميتُ الشَّهَواتِ في النَّفسِ ، و يَقلَعُ مَنابِتَ الغَفلَة ِ، و يُقَوّي القلبَ بمَواعِدِ اللّه ، و يُرِقُّ الطَّبعَ ، و يَكسِرُ أعلامَ الهَوى و يُطفِئُ نارَ الحِرصِ ، و يُحَقِّرُ الدُّنيا(1)
یعنی ياد مرگ، خواهش هاى نفس را مى ميراند و رويشگاه هاى غفلت را ريشه كن مى كند و دل را با وعده هاى خدا نيرو مى بخشد و طبع را نازك مى سازد و پرچم هاى هوس را درهم مى شكند و آتش حرص را خاموش مى سازد و دنيا را در نظر كوچك مى كند.

اما نکته ای که در پاسخ به سوالتان حائز اهمیت است این است که یادآوری مرگی که مورد سفارش ذوات قدسیه معصومین علیهم السلام است مساوق با نیستی و نفاد و نابودی نیست که یادآوری آن موجب حزن و اندوه و افسردگی شود بلکه یادآوری وفاتی مورد تاکید بسیار ایشان قرار گرفته است که به معنای انتقال به نشئات مافوق و ناپایداری سرای دنیا است. توجه به چنین حقیقتی نه تنها موجب دلمردگی و افسردگی و نا امیدی نمی شود بلکه نشاط و صفا و گشادگی قلب و امید به حیات جاویدان را به دنبال دارد.

به عبارت دیگر وقتی انسان متوجه شد با مرگ به دنیای ابدی سفر می‌کند و در آنجا به همه خوبان عالم ملحق می‌شود و آنجا عالمی است که از نظر وسعت، رزق و روزی اصلاً قابل مقایسه با دنیا نیست، و مرگ دالانی برای ورود بدانها می باشد چنین تصوری از مرگ باعث امید و تلاش و مجاهده بیشتر می‌شود نه غم و غصه و ناامیدی.

از رسول اکرم صلی الله علیه و آله مروی است که فرمود: «

چاره ای از مردن نیست، مرگ آمد با آنچه در آن هست. و آورد روح راحت و رو آوردن مبارک را به بهشت برین برای کسانی که اهل سرای جاویدند که سعیشان از برای آنجا، و شوقشان به سوی آن بود». و نیز فرمود که: «مرگ تحفه و هدیه مؤمن است»(2)

در حقیقت یاد مرگ از آن زاویه ای مورد تاکید شارع مقدس است که خروج آدمی از منطقه متعفن گناه را در پی داشته باشد و آدمی را به انجام اعمال یا ترک افعالی وا دارد که بهشتی با شیرین‌ترین لذائذ ابدی را برای انسان به ارمغان آورد نه اینکه انسان را به جانب مرگی فرا بخواند که جز پایان بخشی به رفاه و آسودگیهای دنیوی، حکایت از حقیقت بی پایان دیگری نداشته باشد.

به زعم این حقیر نه تنها افسردگی زاییده یادآوری حقیقت مرگ و سرای ابدی اخرت نیست بلکه ثمره کال علفهای هرزه فراموشی حقیقت دنیا و وابستگی شدید به لذتهای موهوم دنیای مادی و ناکامی از نیل بدانهاست. یعنی انسانی به افسردگی مبتلا می شود که به جای تفکر صحیح در مورد حقایقی که وفات برای انسان به دنبال دارد صرفا ناکامیهای خود از لذت زود گذر نعمتهای دنیوی را مدنظر خویش قرار دهد.

پی نوشت:


  1. بحار الأنوار(ط-بیروت) ج6، ص133، ح32 - )شبیه این حدیث در مصباح الشریعه ص171 (
  2. جامع السعادات، ج 3، ص 38.

سلام و تشکر
بله اما توجه داشته باشید صحبت ما از حیات اخروی باز تحت تصورات دنیایی است و خود شما هم در پست های مختلف اذعان داشته اید که صحبت های دین در مورد آخرت از سنخ تشبیه معقول به محسوس را دارد
که خب این یعنی اینکه قابل فهم نیست و در حقیقت ما به عقل و درک اینجایی با هیچی روبرو هستیم

درثانی صحبت فقط این نیست
شما میفرمایید که یادآوری مرگ به جهت گناه نکردن است اما در کتاب معاد از دیدگاه امام خمینی دو جا صریحا آمده که اگر شخص گناه نداشته باشد باز به خاطر تعلق جبلی و طبیعی به دنیا در مرگ و برزخ در سختی و فشار است
چرا ما باید به خاطر تعلقاتی که طبیعی هستند و دست ماهم نبوده حتی در صورت بی گناهی در عذاب باشیم؟
چه دلیلی وجود دارد برای چنین مرگ و برزخی خوشحال بود؟

باتشکر

منتظر پاسخ شما هستم

سلام ملاعلی گرامی
اگر برای سوال زیر جواب پیدا کنی، یاد مرگ باعث افسرده شدنت نمیشه:
"چرا ما زندگی می کنیم، کار می کنیم، تلاش می کنیم و ... وقتی قراره بمیریم؟"

جواب این سوال که برات روشن بشه، با مرگ کنار میای. خودم قبلاً این مشکلو داشتم که اگر به مرگ فکر می کردم افسرده می شدم. اما الآن تو برنامه ریزی هام این نکته رو در نظر می گیرم که چند سال دیگه زنده ام، چقدر از عمر مفیدم مونده و چیزهایی مثل این.

اویس;823740 نوشت:
به عبارت دیگر وقتی انسان متوجه شد با مرگ به دنیای ابدی سفر می‌کند و در آنجا به همه خوبان عالم ملحق می‌شود و آنجا عالمی است که از نظر وسعت، رزق و روزی اصلاً قابل مقایسه با دنیا نیست، و مرگ دالانی برای ورود بدانها می باشد چنین تصوری از مرگ باعث امید و تلاش و مجاهده بیشتر می‌شود نه غم و غصه و ناامیدی.

سلام
این مرگی که شما میفرمایید برای افرادی که اولیا خدا هستند صدق میکنه.نه برای ماها که گناه میکنیم.البته منظور خودمهhappy
هیچ کس نیست که گناهی نداشته باشه.خب با مردن در اصل وارد جهانی میشیم که باید تاوان این گناهان رو پس بدیم و این برخلاف با نظر بالا که شما فرمودین هست.
اگه افرادی از مرگ میترسن بخاطر از دست دادن زندگی و راهی شدن به نیستی نیست. وگرنه در چنین دنیا کسی میل زیادی نداره که همیشه زنده باشه.چون بر فرض حتی اگه فردی مشکل مالی و جانی و ... هم نداشته باشه بازم از دنیا خسته میشه.ولی همین شخص وقتی بهش بگن با مردنت میری به جهانی که باید تاوان همه کوتاهی ها گناهان و ... رو پس بدی آن هم در جهانی که درک و فهم انسان بسیار شدیدتره چنین فردی چطور میتونه از یاد مرگ هراسان نشه؟
حتی گناه خیلی کوچیک هم در اون جهان عذاب سختی داره

امن;823904 نوشت:
ولی همین شخص وقتی بهش بگن با مردنت میری به جهانی که باید تاوان همه کوتاهی ها گناهان و ... رو پس بدی آن هم در جهانی که درک و فهم انسان بسیار شدیدتره چنین فردی چطور میتونه از یاد مرگ هراسان نشه؟

سلام و عرض ادب
خب این هراس بد نیست.باید باشد.و اتفاقا هر چه این هراس عظیم تر باشد بهتر است.
ببینید هراس با افسردگی که در سوال استارتر محترم بود،فرق داره.
کسی که می هراسد از عامل هراس فرار میکند آنهم با تمام توان.
کسی که افسرده میشود،دچار رکود و واماندگی میشود.
کسی که از مرگ هراسان است،یک توبه واقعی میکند .اگر حق الناسی بر عهده دارد بدون فوت وقت در صدد جبران بر میاید و من بعد دور نافرمانی خداوند را یک خط قرمز میکشد. چه سعادتی از این بالاتر.

بسمه المنعم

یکی دیگه.;823908 نوشت:
خب این هراس بد نیست.باید باشد.و اتفاقا هر چه این هراس عظیم تر باشد بهتر است.
ببینید هراس با افسردگی که در سوال استارتر محترم بود،فرق داره.
کسی که می هراسد از عامل هراس فرار میکند آنهم با تمام توان.
کسی که افسرده میشود،دچار رکود و واماندگی میشود.

احسنت بسیار عالی

:Gol:

[="DarkRed"]

یکی دیگه.;823908 نوشت:
سلام و عرض ادب
خب این هراس بد نیست.باید باشد.و اتفاقا هر چه این هراس عظیم تر باشد بهتر است.
ببینید هراس با افسردگی که در سوال استارتر محترم بود،فرق داره.
کسی که می هراسد از عامل هراس فرار میکند آنهم با تمام توان.
کسی که افسرده میشود،دچار رکود و واماندگی میشود.
کسی که از مرگ هراسان است،یک توبه واقعی میکند .اگر حق الناسی بر عهده دارد بدون فوت وقت در صدد جبران بر میاید و من بعد دور نافرمانی خداوند را یک خط قرمز میکشد. چه سعادتی از این بالاتر.

سلام خب بله منظور بنده هم هراس از مرگ بود نه افسردگی.افسردگی معمولا برای کسی هست مرگ را پایان زندگی و نیستی مطلق میبینه .ولی همین هراس آیا میتواند مانع عذاب جهان برزخ و آخرت شود؟ و مرگ انسان صد در صد آرامش بخش و عاری از عذاب باشد؟[/]

سلام علیکم

در رابطه با خوف از مردن در روایتی از امام جواد علیه السلام چنین آمده که

امام جواد علیه السلام به عیادت یكی از اصحابش كه بیمار شده بود رفت در حالیکه آن شخص گریه می‎كرد و در مورد مرگ بی‎تابی می‎نمود.

حضرت به او فرمود: «ای بنده خدا! آیا از مرگ می‎ترسی؟» دلیل آن این است كه نمی‎دانی ماهیت مرگ چیست .

آیا اگر پلیدی ها تو را فرا گیرد و موجب ناراحتی تو گردد و جراحات و زخم‎های پوستی در بدن تو پدید آید و بدانی كه غسل كردن و شستشو در حمام، همه این زخم‎ها را از بین می‎برد، آیا نمی‎خواهی كه وارد حمام شوی و بدنت را شستشو نمایی و از زخم‎ها و آلودگی‎ها پاك گردی؟ و یا میل نداری به حمام بروی و با همان آلودگی و زخم‎ها باقی بمانی!

بیمار عرض كرد: البته دوست دارم در این صورت به حمام بروم و بدنم را بشویم.

امام جواد علیه السلام فرمود: مرگ (برای مؤمن) همان حمام است و آن آخرین پاكسازی از آلودگی گناهان و شستشوی ناپاكی‎ها است. بنابراین وقتی كه به سوی مرگ رفتی و از این مرحله گذشتی، در حقیقت از همه اندوه و امور رنج آور رهیده‎ای و به سوی خوشحالی و شادی روی آورده‎ای»

بیمار از فرموده‎های امام جواد علیه السلام قلبی آرام پیدا كرد و خاطرش آسوده شد و عافیت و نشاط پیدا كرد و با آرامش استوار دلهره و نگرانی‎اش از بین رفت.

معانی الاخبار / ص 290

امن;823904 نوشت:
اگه افرادی از مرگ میترسن بخاطر از دست دادن زندگی و راهی شدن به نیستی نیست. وگرنه در چنین دنیا کسی میل زیادی نداره که همیشه زنده باشه.چون بر فرض حتی اگه فردی مشکل مالی و جانی و ... هم نداشته باشه بازم از دنیا خسته میشه.

ای کاش اینطور بود که شما میفرمائید .
این دنیا با اینهمه مشقت برای دارا و نادار آنقدر جذابیت دارد که عده ای بهشت شان را در همین دنیا خواستند بسازند و عده ای دیگر افرادی مسخ شده بودند از قوم یهود که رو به خدا کرده و گفتند بهشت را نمیخواهیم جاودانگی در این دنیا را میخواهیم.

امن;823914 نوشت:
منظور بنده هم هراس از مرگ بود ولی همین هراس آیا میتواند مانع عذاب جهان برزخ و آخرت شود؟

بله. چرا نمی تواند؟
در پست قبلی فرمودید انسان از اینکه میداند اعمالش رسیدگی خواهد شد و باید تاوان بدهد،هراسناک میشود..این هراس نمی تواند جلوی گناهان را بگیرد؟هر عاقلی از منشا ترسش دور میشود.

امن;823914 نوشت:
مرگ صد در صد آرامش بخش و عاری از عذاب باشد

سختی مرگ دو قسمت دارد. یکی خود جان کندن است.
دیگری عالم قبر و برزخ است.
فکر میکنم خود مرحله جان دادن نمی تواند آرامش بخش باشد.به هرحال جدا کردن روح از بدن سختی دارد.اما سختی همین مرحله هم شاید از میزان وابستگی روح به کالبد تن تاثیر بپذیرد،شاید هم برای همه انسانها سخت باشد(در این زمینه استاد گرانقدر باید افاضه فیض بفرمایند)؛کما اینکه در روایات اینگونه آمده است:

[=RTNassim]در روایتی آمده است که روزی عزرائیل نزد حضرت موسی (ع) آمده و قصد گرفتن جان او را داشته است و سرانجام پس از گفت و گوهای فراوان با موسی (ع)، عزرائیل با دادن نارنجی خوشبو به موسی (ع) روح او را از بدن قبض می نماید. پس از آن که روح موسی (ع) از بدن جدا گردید، فرشتگان از وی پرسیدند: یا اَهونَ الانبیاء مَوتاً کَیف وَجَدت المُوت؛ ای کسی که در میان پیامبران از همه راحت تر مُردی، مرگ را چگونه یافتی؟
[=RTNassim]موسی (ع) پاسخ داد: کشاةٍ تُسلَخُ وَ هی حَیَةٌ؛ مرگ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکنند یافتم. (مناهج الشارعین: 590)
[=RTNassim]علاوه بر این در باب تلخی مرگ از نظر حضرت یحیی (ع)، از امام صادق (ع) نقل شده است که ایشان فرموده اند: حضرت عیسی (ع) به کنار قبر حضرت یحیی (ع) آمد و از درگاه خداوند متعال درخواست نمود تا یحیی (ع) را زنده نماید. پس دعایش مستجاب گردید و یحیی (ع) از قبر بیرون آمد و به عیسی (ع) گفت: از من چه می خواهی؟ عیسی گفت: می خواهم با من اُنس بگیری، چنانچه در دنیا بر من مأنوس بودی.
[=RTNassim]سپس یحیی (ع) پاسخ داد: ای عیسی (ع)! هنوز تلخی مرگ در کامم فروننشسته، تو می خواهی مرا به دنیا برگردانی و بار دیگر تلخی مرگ را بچشم؟! آنگاه یحیی (ع) از عیسی (ع) جدا شد و به عالم قبر بازگشت. (عالم برزخ: 16- 21)
البته باید دانست طبق بعضی از روایات، حتی مردان خدا و پیامبران که نه دلبستگی به دنیا داشته و نه وحشتی از آینده، از سختی های لحظه ی مرگ، لحظه ی انتقال از این دنیا به دنیای دیگر نگران بوده اند، به نحوی که در مورد رسول خدا (ص) روایت شده است در لحظات پایانی عمر مبارکشان که دچار عارضه تب گردیده بودند، پیوسته دست در ظرف آب نموده و به صورت می کشیدند و زبانشان به ذکر «لا اله الا الله» حرکت می نمود و می فرمودند: «اِنَ لِلمُوتِ سَکراتُ؛ مرگ شدائد و سختی هایی دارد( که بسیار وحشتناک می باشد). (تفسیر روح البیان، ج9: 118؛ آمال الواعظین، ج3: 356- 358)/قدس
رنج و سختی در برزخ هم یا بواسطه گناهان ماست(که این هراس و مرگ آگاهی میتواند مانع ارتکاب گناه شود) و یا بواسطه تعلقات و دلبستگی های دنیوی است.
اما چیزی که واضح است هر چقدر میزان وابستگی به علایق مادی دنیوی بیشتر باشد در عالم برزخ،سختی بیشتری را متحمل خواهیم شد تا اینگونه نواقص برطرف شود.

فاتح;823916 نوشت:
مام جواد علیه السلام فرمود: مرگ (برای مؤمن) همان حمام است و آن آخرین پاكسازی از آلودگی گناهان و شستشوی ناپاكی‎ها است. بنابراین وقتی كه به سوی مرگ رفتی و از این مرحله گذشتی، در حقیقت از همه اندوه و امور رنج آور رهیده‎ای و به سوی خوشحالی و شادی روی آورده‎ای»
سلام
بله برای فرد مومن که هیچ شکی نیست که مرگ آرامش بخشه
ولی همه که مومن نیستند که. در اصل صحبت بنده در مورد افراد گناه کاری هست که البته به حیات پس از مرگ اعتقاد دارند. نه مومنان.

فاتح;823916 نوشت:
ای کاش اینطور بود که شما میفرمائید .
این دنیا با اینهمه مشقت برای دارا و نادار آنقدر جذابیت دارد که عده ای بهشت شان را در همین دنیا خواستند بسازند و عده ای دیگر افرادی مسخ شده بودند از قوم یهود که رو به خدا کرده و گفتند بهشت را نمیخواهیم جاودانگی در این دنیا را میخواهیم.

فردی که از مرگ میترسد چه گناهکار هم باشد فردی عاقل و زیرک و دور اندیشی هست.اما این مدل از افردی که شما میفرمایید در دنیا با وجود مشقت دنیا برایشان جذابیت دارد آدمهای ابلهی هستند.صحبت ما فعلا با این گونه افراد نیست.

یکی دیگه.;823923 نوشت:
له. چرا نمی تواند؟
در پست قبلی فرمودید انسان از اینکه میداند اعمالش رسیدگی خواهد شد و باید تاوان بدهد،هراسناک میشود..این هراس نمی تواند جلوی گناهان را بگیرد؟هر عاقلی از منشا ترسش دور میشود.

بله این هراس میتواند جلوی گناهانش را بگیرد تا از این به بعد گناه نکند یعنی جلوی گناهانی که در اینده فرد انجام میدهدرا میگیرد..اما گناهانی که در گذشته انجام داده چه میشوند؟ گناهان گذشته که با هراس از مرگ پاک نمیشوند مگر با توبه حقیقی و جبران گناه

یکی دیگه.;823923 نوشت:
در روایتی آمده است که روزی عزرائیل نزد حضرت موسی (ع) آمده و قصد گرفتن جان او را داشته است و سرانجام پس از گفت و گوهای فراوان با موسی (ع)، عزرائیل با دادن نارنجی خوشبو به موسی (ع) روح او را از بدن قبض می نماید. پس از آن که روح موسی (ع) از بدن جدا گردید، فرشتگان از وی پرسیدند: یا اَهونَ الانبیاء مَوتاً کَیف وَجَدت المُوت؛ ای کسی که در میان پیامبران از همه راحت تر مُردی، مرگ را چگونه یافتی؟
موسی (ع) پاسخ داد: کشاةٍ تُسلَخُ وَ هی حَیَةٌ؛ مرگ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکنند یافتم. (مناهج الشارعین: 590)
علاوه بر این در باب تلخی مرگ از نظر حضرت یحیی (ع)، از امام صادق (ع) نقل شده است که ایشان فرموده اند: حضرت عیسی (ع) به کنار قبر حضرت یحیی (ع) آمد و از درگاه خداوند متعال درخواست نمود تا یحیی (ع) را زنده نماید. پس دعایش مستجاب گردید و یحیی (ع) از قبر بیرون آمد و به عیسی (ع) گفت: از من چه می خواهی؟ عیسی گفت: می خواهم با من اُنس بگیری، چنانچه در دنیا بر من مأنوس بودی.
سپس یحیی (ع) پاسخ داد: ای عیسی (ع)! هنوز تلخی مرگ در کامم فروننشسته، تو می خواهی مرا به دنیا برگردانی و بار دیگر تلخی مرگ را بچشم؟! آنگاه یحیی (ع) از عیسی (ع) جدا شد و به عالم قبر بازگشت. (عالم برزخ: 16- 21)
البته باید دانست طبق بعضی از روایات، حتی مردان خدا و پیامبران که نه دلبستگی به دنیا داشته و نه وحشتی از آینده، از سختی های لحظه ی مرگ، لحظه ی انتقال از این دنیا به دنیای دیگر نگران بوده اند، به نحوی که در مورد رسول خدا (ص) روایت شده است در لحظات پایانی عمر مبارکشان که دچار عارضه تب گردیده بودند، پیوسته دست در ظرف آب نموده و به صورت می کشیدند و زبانشان به ذکر «لا اله الا الله» حرکت می نمود و می فرمودند: «اِنَ لِلمُوتِ سَکراتُ؛ مرگ شدائد و سختی هایی دارد( که بسیار وحشتناک می باشد). (تفسیر روح البیان، ج9: 118؛ آمال الواعظین، ج3: 356- 358)/قدس
رنج و سختی در برزخ هم یا بواسطه گناهان ماست(که این هراس و مرگ آگاهی میتواند مانع ارتکاب گناه شود) و یا بواسطه تعلقات و دلبستگی های دنیوی است.
اما چیزی که واضح است هر چقدر میزان وابستگی به علایق مادی دنیوی بیشتر باشد در عالم برزخ،سختی بیشتری را متحمل خواهیم شد تا اینگونه نواقص برطرف شود.

بله.
اتفاقا این بخش کلام شما در اصل موید حرفای بنددر مورد علت هراس از مرگ است که حتی مردان و پیامبران خدا هم از مرگ ترس داشتند.پس دیگه از ما چه انتظاری میرود؟

سلام علیکم

امن;824034 نوشت:
بله برای فرد مومن که هیچ شکی نیست که مرگ آرامش بخشه
ولی همه که مومن نیستند که. در اصل صحبت بنده در مورد افراد گناه کاری هست که البته به حیات پس از مرگ اعتقاد دارند. نه مومنان.

خب آنهم راه حلی داره دیگه . باید راه حلش رو یاد گرفت .

امن;824034 نوشت:
فردی که از مرگ میترسد چه گناهکار هم باشد فردی عاقل و زیرک و دور اندیشی هست.اما این مدل از افردی که شما میفرمایید در دنیا با وجود مشقت دنیا برایشان جذابیت دارد آدمهای ابلهی هستند.صحبت ما فعلا با این گونه افراد نیست.

دست کم گرفتید
حب الدنیا راس کل الخطیئه / کلینی کافی / ج 2 ص 130

تفسیر نمونه سوره نبا 1-5 را اینجا مطالعه بفرمائید

[="Tahoma"][="Navy"]

ملاali;823194 نوشت:
سلام
چگونه به یاد مرگ باشیم و فنای دنیا و از دست دادن عزیزان را در نظر بگیریم و افسرده نشویم؟

سلام برادر
مرگ دو طرف دارد
یک طرفش نابودی و یک طرفش حیات ابدی است
طرف اولش مربوط به جسم است که در خاک قرار گرفته و خاک می شود
طرف دومش مربوط به روح است که در ملکوت قرار یافته و جاودانی می گردد
اگر به طرف دوم باور کاملی داشته باشیم ، حال ما نسبت به فرد از دست رفته مان مثل کسی است که مسافری دارد
مسافری که مسافرتش همگانی است و ما هم باید همان سفر را برویم
ما برای دیدار عزیزانمان باید سفر بکنیم چون برگشتی در کار نیست
بازگشت فقط بسوی خداست و او قرارگاه ابدی است
و چه خوش قرارگاهی است
یا علیم[/]

;824283 نوشت:
چگونه به یاد مرگ باشیم و فنای دنیا و از دست دادن عزیزان را در نظر بگیریم و افسرده نشویم؟

برای اینکه کسی بمیره و شما اصلا دچار افسردگی نشوید باید قبلش به مراتب به عالم برزخ سفر کرده باشین و انواع سکنات اون رو حداقل یکم هم که شده باشه تجربه کرده باشین

معمولا فیلسوفان بزرگ یک دور کامل برزخ را کشتن و با فوت کسی ناراحت نمیشن مگر اینکه اون بشر حیف شد که مرده باشه یعنی ای کاش بیشتر می موند مردم ازش استفاده میکردن
مثلا بچه امام خمینی شهید شد امام خمینی اولش گریه نکرد اما بعدا بچه هاش میگفتن خیلی گریه میکرد و مدام میگفت که حیف شد جامعه بهش نیاز داشت (یعنی اینکه می تونست رهبر خوبی بشه!)

چند نفر جایگاشون از رهبر والاتر هست یک شهید بهشتی بود و یکی دیگه گمونم بچه اول امام خمینی بود !

ملاali;823824 نوشت:
سلام و تشکر
بله اما توجه داشته باشید صحبت ما از حیات اخروی باز تحت تصورات دنیایی است و خود شما هم در پست های مختلف اذعان داشته اید که صحبت های دین در مورد آخرت از سنخ تشبیه معقول به محسوس را دارد
که خب این یعنی اینکه قابل فهم نیست و در حقیقت ما به عقل و درک اینجایی با هیچی روبرو هستیم

سلام علیکم

اگر قرار بود تصورات دنیایی و درک این سویی ما معیار و ملاک شناخت حیات اخرویمان باشد پس چه نیازی به وجود این همه آیات و روایات و طریق تصحیح افکار و ذهنیاتمان بواسطه شریعت مقدسه می باشد؟!
خداوند بواسطه قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام بواسطه روایات همواره خواسته اند عقل آدمی را به ادراک صحیحی از حقایق دنیا و آخرت متنعم سازند و وی را از پندارهای ناصواب به دور دارند.

ملاali;823824 نوشت:
درثانی صحبت فقط این نیست
شما میفرمایید که یادآوری مرگ به جهت گناه نکردن است اما در کتاب معاد از دیدگاه امام خمینی دو جا صریحا آمده که اگر شخص گناه نداشته باشد باز به خاطر تعلق جبلی و طبیعی به دنیا در مرگ و برزخ در سختی و فشار است
چرا ما باید به خاطر تعلقاتی که طبیعی هستند و دست ماهم نبوده حتی در صورت بی گناهی در عذاب باشیم؟
چه دلیلی وجود دارد برای چنین مرگ و برزخی خوشحال بود؟

اولا با روایتی که در ابتدای پاسخم به عرض محضر رساندم متذکر این نکته شدم که یاد مرگ علاوه بر دوری نمودن فرد از گناه، موجب زوال خواهشهای نفسانی و ریشه کنی رویشگاه های غفلت و نیروبخشی قلب برای وعده های الهی و در هم شکنی پرچم های هوس و خاموشی آتش حرص و طمع و کوچک انگاری دنیا و رفع تعلقات آن است و این چنین نیست که یاد مرگ صرفا برای یک بعد از ابعاد گوناگون انسانی مورد سفارش قرار گرفته باشد.

ثانیا تاکید بنده در پاسخ قبلی این بود که شما برای اعتدال در مساله یادآوری مرگ و دوری از افسردگی سعی نمایید به جنبه خاصی از یاد آوری مرگ که همان خروج از منطقه گناه و ترک افعالی که شما را از بهشت برین دور می سازد متفطن شوید و با توجه به این ابعاد خاص مرگ، ذهن خود را مدیریت سازید نه اینکه یاد آوری مرگ صرفا دارای چنین خواص محدودی باشد.

ثالثا تجلی خداوند در هنگام احتضار به فراخور قابلیات و استعداد های انسانها است و چنین نیست که همه افراد در یک میزان قرار گرفته و مورد سوال قرار بگیرند. برای افراد متوسط جامعه همان گناه نگردن و انجام دادن دستورات الهی شرط اصلی رفع فشار قبر است و برای انسانهای بلند مرتبه و عارفان بالله کوچکترین تعلق خاطری به دنیا می تواند موجبات فشار قبر را فراهم سازد.

[="Tahoma"][="Blue"]

امن;823904 نوشت:
سلام
این مرگی که شما میفرمایید برای افرادی که اولیا خدا هستند صدق میکنه.نه برای ماها که گناه میکنیم.البته منظور خودمه
هیچ کس نیست که گناهی نداشته باشه.خب با مردن در اصل وارد جهانی میشیم که باید تاوان این گناهان رو پس بدیم و این برخلاف با نظر بالا که شما فرمودین هست.
اگه افرادی از مرگ میترسن بخاطر از دست دادن زندگی و راهی شدن به نیستی نیست. وگرنه در چنین دنیا کسی میل زیادی نداره که همیشه زنده باشه.چون بر فرض حتی اگه فردی مشکل مالی و جانی و ... هم نداشته باشه بازم از دنیا خسته میشه.ولی همین شخص وقتی بهش بگن با مردنت میری به جهانی که باید تاوان همه کوتاهی ها گناهان و ... رو پس بدی آن هم در جهانی که درک و فهم انسان بسیار شدیدتره چنین فردی چطور میتونه از یاد مرگ هراسان نشه؟
حتی گناه خیلی کوچیک هم در اون جهان عذاب سختی داره

بنده نگفتم که یاد مرگ موجب ترس و هراس انسان نمی شود چگونه می توان چنین ادعایی را داشت در حالی که قرار است همین یاد آوری مرگ موجب ترک گناهان و ترک تعلقات دنیایی انسان شود. اگر نبود آن هراس و ترسی که در یادآوری مرگ وجود دارد چگونه مهمترین خاصیت یادآوری مرگ ترک هوی و هوس و لذائذ مادون دنیایی می باشد.
محور اصلی گفتار بنده در آنجا ارائه دستور العمل به فردی است که یاد مرگ موجب احساس افسردگی وی می شود که در این صورت باید وی را به جنبه و بعد خاصی از یادآوری مرگ رهنمون سازیم تا با مدیریت افکار خود در حالت اعتدال باقی مانده و با القای دستورات انسان ساز قرانی از آن طرف بام سقوط نکند.
[/]

[="DarkRed"]

اویس;824641 نوشت:
محور اصلی گفتار بنده در آنجا ارائه دستور العمل به فردی است که یاد مرگ موجب احساس افسردگی وی می شود که در این صورت باید وی را به جنبه و بعد خاصی از یادآوری مرگ رهنمون سازیم تا با مدیریت افکار خود در حالت اعتدال باقی مانده و با القای دستورات انسان ساز قرانی از آن طرف بام سقوط نکند.
با عرض سلام
اگه بپذیریم مقوله هراس از مرگ و افسردگی بابات مرگ متفاوت هستن آیا میشه نتیجه گرفت که افسردگی برای کسی رخ میدهد که اعتقاد به حیات پس از مرگ ندارد و هراس از مرگ برای فرد گناهکار؟
اینکه یاد مرگ باعث دوری از گناهان فرد میشه رو من قبول دارم.ولی چون حساب و کتاب بعد از مرگ سخته این تفکر باعث میشه فکر کنم که با مرگ و سفر به عالم دیگه او.ل باید حساب سخت اعمال خود را پس بدیم بعد اگه لایق بهشت بودیم به رزق و روزی وسیع و ملحق شدن به خوبان ان عالم برسیم.بخاطر همین بود که سخن شما رو نقل قول کردم[/]

اویس;823740 نوشت:
ياد مرگ، خواهش هاى نفس را مى ميراند

.
.
.
اویس;823740 نوشت:
یادآوری مرگی که مورد سفارش ذوات قدسیه معصومین علیهم السلام است مساوق با نیستی و نفاد و نابودی نیست که یادآوری آن موجب حزن و اندوه و افسردگی شود

فاتح;823916 نوشت:
مرگ (برای مؤمن) همان حمام است و آن آخرین پاكسازی از آلودگی گناهان و شستشوی ناپاكی‎ها است

محی الدین;824283 نوشت:
بازگشت فقط بسوی خداست و او قرارگاه ابدی است و چه خوش قرارگاهی است

سلام
احساس ميكنم در پاسخ به پرسش تاپيك سفسطه شده است!

كارشناس و كاربران گرامي (انشاالله سهواً) جوري بپاسخ دادند كه انگار سوال اين بوده:
(( آيا مرگ ترسناك است؟ ))

پاسخ هاي داده شده براي سوال قرمز رنگ است نه براي سوال تاپيك!
مگر پرسشگر از زيبايي و زشتي مرگ سوال پرسيده؟!

استاد "اويس" عزيز ، شما ديگر چرا؟!
به اولين نقل قول من از خودتان دقت بفرمائيد
ياد مرگ، خواهش هاى نفس را مى ميراند

استاد بزرگوار ، ياد مرگ در صورتي انسان را از ارتكاب به گناهان بازميدارد و نفس را رام ميكند ، كه اين مرگ همراه با مجازات باشد ، نه يك مرگ زيبا و گل و بلبل!
در حقيقت آنچه انسان را از گناه باز ميدارد صرف ياد مرگ نيست ، بلكه يادِ "مجازات هاي بعد از مرگ" است
درحاليكه شما و ساير دوستان روي خوش مرگ (بهشت) را در نظر گرفته ايد! آنچه شما ، جناب "فاتح" و جناب "محي الدين" گفتيد به ترتيب عبارت بود از:

1 - جاودانگي انسان
2 - شستشو از پليدي ها و پوشيدن لباس نو
3 - حركت به سوي خدا

كه در اينجا هيچ موضوعيتي ندارد. اينها روي خوش مرگ است و در بحث "تبشير" كاربرد دارد
درحاليكه موضوع طرح شده توسط استارتر به بحث
"انذار" مربوط ميشود

[="Tahoma"][="Blue"]

امن;824644 نوشت:
با عرض سلام
اگه بپذیریم مقوله هراس از مرگ و افسردگی بابات مرگ متفاوت هستن آیا میشه نتیجه گرفت که افسردگی برای کسی رخ میدهد که اعتقاد به حیات پس از مرگ ندارد و هراس از مرگ برای فرد گناهکار؟

بله این فرمایش هم میتونه درست باشه ولی نگاه منفی به مقوله مرگ و توجه افراطی به عناصر رعب آور عوالم پس از مرگ هم میتونه در افسردگی افراد موثر باشه.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

Reza-D;824943 نوشت:
سلام
متاسفانه اين تاپيك پر از سفسطه است

اگر در عرایض بنده سفسطه ای مشاهده کردید بفرمایید تا تصحیح نمایم.
[/]

اویس;824946 نوشت:

اگر در عرایض بنده سفسطه ای مشاهده کردید بفرمایید تا تصحیح نمایم.

سلام استاد عزيز
پست را تصحيح كردم و دلايل را هم نوشتم
مطالعه بفرمائيد لطفاً

[="Tahoma"][="Blue"]

Reza-D;824943 نوشت:
سلام
احساس ميكنم در پاسخ به پرسش تاپيك سفسطه شده است!

در ابتدا لازم است به خدا پناه برم از اینکه عرایض حقیر در این انجمن سفسطه باشد.
در ثانی پاسخ بنده به شما به معنای آن نیست که بنده خود را از خطا و اشتباه مصون دانسته و دانش قلیل ظرف جانم را مبرای از اختلاط به هواجس می دانم بلکه این پاسخ برای توجه دادن شما و دیگر مخاطبان به برخی از زوایای نه چندان پنهان پاسخ حقیر است.

Reza-D;824943 نوشت:
كارشناس و كاربران گرامي (انشاالله سهواً) جوري بپاسخ دادند كه انگار سوال اين بوده:
(( آيا مرگ ترسناك است؟ ))

پاسخ هاي داده شده براي سوال قرمز رنگ است نه براي سوال تاپيك!
مگر پرسشگر از زيبايي و زشتي مرگ سوال پرسيده؟!

استاد "اويس" عزيز ، شما ديگر چرا؟!
به اولين نقل قول من از خودتان دقت بفرمائيد
ياد مرگ، خواهش هاى نفس را مى ميراند

استاد بزرگوار ، ياد مرگ در صورتي انسان را از ارتكاب به گناهان بازميدارد و نفس را رام ميكند ، كه اين مرگ همراه با مجازات باشد ، نه يك مرگ زيبا و گل و بلبل!
در حقيقت آنچه انسان را از گناه باز ميدارد صرف ياد مرگ نيست ، بلكه يادِ "مجازات هاي بعد از مرگ" است
درحاليكه شما و ساير دوستان روي خوش مرگ (بهشت) را در نظر گرفته ايد! آنچه شما ، جناب "فاتح" و جناب "محي الدين" گفتيد به ترتيب عبارت بود از:

1 - جاودانگي انسان
2 - شستشو از پليدي ها و پوشيدن لباس نو
3 - حركت به سوي خدا

كه در اينجا هيچ موضوعيتي ندارد. اينها روي خوش مرگ است و در بحث "تبشير" كاربرد دارد
درحاليكه موضوع طرح شده توسط استارتر به بحث "انذار" مربوط ميشود


سوال استارتر محترم این بود:
چگونه به یاد مرگ باشیم و فنای دنیا و از دست دادن عزیزان را در نظر بگیریم و افسرده نشویم؟

همچنان که روشن است سوال کاربر گرامی از چگونگی تفکر پیرامون مرگی است که افسردگی را به دنبال نداشته باشد و همچنین کاملا پیداست که منشا اصلی این سوال افسردگی و خوف بسیاری است که از ناحیه یاد مرگ حاصل شده است.

منطق پاسخ گویی و درک کامل از شرایط حاکم روحی بر چنین شخص مقتضی آن است که متذکر جهاتی از مرگ نشویم که به این ترس و افسردگی دامن زند بلکه وی را به جوانبی از یاد مرگ سوق دهیم که نه تنها خوف و افسردگی را از وی بزداید بلکه همین یاد مرگ امیدی برای حیات جاویدان و نشاط معنوی در وی ایجاد کند.

نکته دیگری که لازم به ذکر است این است که مرگ صرفا از آن جهت که حاوی عذاب و قهر و غضب خداوند است بازندارنده از گناهان نمی باشد بلکه از آن جهت نیز که دربردارنده نعم بی پایان بهشتی است نیز می تواند محرک برای ترک گناهان و انجام دقیق واجبات باشد از این روی حتی در مورد افرادی که یاد مرگ موجب افسردگی ایشان می شود نیز می توان جهاتی از یاد مرگ را متذکر شد که علاوه بر ترک گناهان، اعتدال نفسانی ایشان را از طریق توجه به نعمتهای عوالم پس از مرگ متضمن باشد.
[/]

اویس;824953 نوشت:
به خدا پناه برم از اینکه عرایض حقیر در این انجمن سفسطه باشد
اعتراف مي كنم مطالب را ناقص خواندم
عذرخواهم گل

اویس;824953 نوشت:
کاملا پیداست که منشا اصلی این سوال افسردگی و خوف بسیاری است که از ناحیه یاد مرگ حاصل شده است
درست است بزرگوار
اما من فكر ميكنم منظور پرسشگر اين نبوده كه ياد مرگ
"براي شخص من" ايجاد ترس كرده كه اگر اينطور بود بايد پاسخ ايشان به فراخور حالشان داده ميشد
بلكه منظور ايشان اين بوده كه ياد مرگ كلاً ترس و افسردگي ايجاد ميكند

به اين بخش از صحبت ايشان دقت بفرمائيد:


ملاali;823824 نوشت:
چه دلیلی وجود دارد برای چنین مرگ و برزخی خوشحال بود؟

مي خواهيد اصلاً از اينجا به بعد اينها را سوالات من بدانيد نه استارتر
من چند گزاره را عرض ميكنم شما بر مبناي آنها پاسخ بفرمائيد
مورد اصلي سوال من بيشتر در گزينه شماره
3 است:

1 - شما مي فرمائيد جنبهء خوب مرگ را ببينيم تا ياد مرگ همراه با افسردگي نباشد

2 - اما ديدن جنبهء خوب مرگ مشروط بر اين است كه ما يقين داشته باشيم بهشتي هستيم

3 - اسلام دستور ميدهد كه ما هميشه خود را گناهكار بدانيم: (نفس خود را ملامت كنيد ، خود را گناهكار بدانيد و مدام توبه كنيد و....)

4 - اينكه ما خودمان را بهشتي بدانيم ، با اينكه نفسمان را ملامت كنيم منافات دارد

5 - پس ما بايد خود را جهنمي بدانيم چون بايد فكر كنيم گناهكار هستيم

6 - در نتيجه بايد از روي بد مرگ و مجازات هاي بد آن بترسيم

7 - اين ترس منجر به افسردگي ميشود

Reza-D;824961 نوشت:
3 - اسلام دستور ميدهد كه ما هميشه خود را گناهكار بدانيم: (نفس خود را ملامت كنيد ، خود را گناهكار بدانيد و مدام توبه كنيد و....)

دلايل من براي ادعاي فوق:

http://www.mizanonline.ir/fa/news/64411/

https://saafi.com/book/4389

http://mesbahyazdi.org/farsi/?../lib/yadeoo/ch02.htm
بخشي از نوشتهء اين لينك:
از بنده اى كه ياد و توجه به خدا پرده هاى ظلمت و تاريكى را از برابر ديدگان دلش فرو نشانده و حقايق اصيل هستى را به او نمايانده است جز اين هم انتظار نمى‌رود. او هنگامى‌كه كوتاهى هاى خود را مى‌بيند و به حقارت و خردى خويش در برابر عظمت بى پايان الهى واقف مى گردد ، بايد هم از خود بى خود شود
و به ملامت و سرزنش نفس خود بپردازد و پيوسته هم نشين غم و اندوه و گريه گردد

اویس;823740 نوشت:
ز رسول اکرم صلی الله علیه و آله مروی است که فرمود: «چاره ای از مردن نیست، مرگ آمد با آنچه در آن هست. و آورد روح راحت و رو آوردن مبارک را به بهشت برین برای کسانی که اهل سرای جاویدند که سعیشان از برای آنجا، و شوقشان به سوی آن بود». و نیز فرمود که: «مرگ تحفه و هدیه مؤمن است

سلام و درود

امیدوارم سوالمم بی ربط به تایپیک نباشه.

در کل کسی که دچار فشار قبر نشه یا از مرگ سخت رها بشه آیا بعد از اون دیگه راحت شده ؟ بعد از اون منظورم برزخ و بعدش هست.

[="Tahoma"][="Blue"]

Reza-D;824961 نوشت:
مي خواهيد اصلاً از اينجا به بعد اينها را سوالات من بدانيد نه استارتر
من چند گزاره را عرض ميكنم شما بر مبناي آنها پاسخ بفرمائيد
مورد اصلي سوال من بيشتر در گزينه شماره 3 است:

1 - شما مي فرمائيد جنبهء خوب مرگ را ببينيم تا ياد مرگ همراه با افسردگي نباشد

2 - اما ديدن جنبهء خوب مرگ مشروط بر اين است كه ما يقين داشته باشيم بهشتي هستيم

3 - اسلام دستور ميدهد كه ما هميشه خود را گناهكار بدانيم: (نفس خود را ملامت كنيد ، خود را گناهكار بدانيد و مدام توبه كنيد و....)

4 - اينكه ما خودمان را بهشتي بدانيم ، با اينكه نفسمان را ملامت كنيم منافات دارد

5 - پس ما بايد خود را جهنمي بدانيم چون بايد فكر كنيم گناهكار هستيم

6 - در نتيجه بايد از روي بد مرگ و مجازات هاي بد آن بترسيم

7 - اين ترس منجر به افسردگي ميشود


با سلام خدمت شما برادر گرامی
یکی از اصول بسیار مهمی که مورد تاکید شریعت مقدس است حفظ اعتدال است و رعایت این اصل مقتضی آن است که انسان در خط میانه حرکت کند یعنی همانطور که بی توجهی به آیات انذار و نیز توجه دائم به آیات تبشیر مذموم است هم چنین توجه دائم به آیات انذار و بی توجهی به آیات تبشیر نیز مذموم است.
اینکه قرآن کریم و احادیث اهل بیت علیهم السلام حاوی بیان تجلیات جلال و جمال الهی‌اند و حکایت از هر دو وقایع هولناک جهنم و نعمتهای بی‌پایان بهشتی دارند بخاطر این است که انسان را بر سبیل حد وسط نگه دارند.
از این روی باید گفت افسردگی بواسطه تامل در سختیهای پس از مرگ ناشی از افراط و زیاده روی در یکی از جهات عالم پس از مرگ است و تا هنگامی مفید است که بتواند انسان را از گناه باز دارد اما اگر این توجه و تامل آنچنان زیاد شود که مانع سیر و سلوک و موجب افسردگی گردد مسلما مذموم بوده و مورد سفارش شریعت الهی نیست.
[/]

اویس;825137 نوشت:
حفظ اعتدال
خب موضوع همين است برادر
لينك هايي كه براي شما قرار دادم فقط نمونه بودند
هر وقت صحبتي در اين زمينه شده ، روي انذار كار شده و نه تبشير. تا الان ياد ندارم سخنراني گفته باشد ياد مرگ را از جنبهء زيباي آن ببينيد يا اگر بوده خيلي خيلي كم بوده

مشكل همين است كه اعتدال مطرح شده در بيان شيواي شما برادر گرامي ، حقيقت است اما واقعيت نيست
آنچه واقع ميشود خلاف آن چيزي است كه بايد باشد و به دليل همين افراط در انذار است كه استارتر محترم چنين تاپيكي ميزنند

خودم هم قبلاً تاپيكي در اين مورد زدم كه متاسفانه به نتيجه اي نرسيد

یکی دیگه.;823923 نوشت:

علاوه بر این در باب تلخی مرگ از نظر حضرت یحیی (ع)، از امام صادق (ع) نقل شده است که ایشان فرموده اند: حضرت عیسی (ع) به کنار قبر حضرت یحیی (ع) آمد و از درگاه خداوند متعال درخواست نمود تا یحیی (ع) را زنده نماید. پس دعایش مستجاب گردید و یحیی (ع) از قبر بیرون آمد و به عیسی (ع) گفت: از من چه می خواهی؟ عیسی گفت: می خواهم با من اُنس بگیری، چنانچه در دنیا بر من مأنوس بودی.

[/][=RTNassim]سپس یحیی (ع) پاسخ داد: ای عیسی (ع)! هنوز تلخی مرگ در کامم فروننشسته، تو می خواهی مرا به دنیا برگردانی و بار دیگر تلخی مرگ را بچشم؟! آنگاه یحیی (ع) از عیسی (ع) جدا شد و به عالم قبر بازگشت. (عالم برزخ: 16- 21)
البته باید دانست طبق بعضی از روایات، حتی مردان خدا و پیامبران که نه دلبستگی به دنیا داشته و نه وحشتی از آینده، از سختی های لحظه ی مرگ، لحظه ی انتقال از این دنیا به دنیای دیگر نگران بوده اند، به نحوی که در مورد رسول خدا (ص) روایت شده است در لحظات پایانی عمر مبارکشان که دچار عارضه تب گردیده بودند، پیوسته دست در ظرف آب نموده و به صورت می کشیدند و زبانشان به ذکر «لا اله الا الله» حرکت می نمود و می فرمودند: «اِنَ لِلمُوتِ سَکراتُ؛ مرگ شدائد و سختی هایی دارد( که بسیار وحشتناک می باشد). (تفسیر روح البیان، ج9: 118؛ آمال الواعظین، ج3: 356- 358)/قدس
رنج و سختی در برزخ هم یا بواسطه گناهان ماست(که این هراس و مرگ آگاهی میتواند مانع ارتکاب گناه شود) و یا بواسطه تعلقات و دلبستگی های دنیوی است.
اما چیزی که واضح است هر چقدر میزان وابستگی به علایق مادی دنیوی بیشتر باشد در عالم برزخ،سختی بیشتری را متحمل خواهیم شد تا اینگونه نواقص برطرف شود.

سلام
پس این همه دعا و ذکر که سفارش شده برای رفع سختی مرگ و جان دادن چیست؟ در حالی که طبق این احادیث خود پیامبران و امامان هم رهایی از سختی مرگ ندارند!!

درثانی عدم وابستگی به چی؟ وابستگی و تعلق جز خلقت انسان است فقط مصداقش عوض میشود
همین
کسی که به هیچ چیز تعلق نداشته باشد به نوعی افسرده است و به پوچی رسیده
تعلقی قطع نمیشود مگر اینکه تعلقی دیگر جایگزین آن شود
تعلق به خدا هم معنا ندارد چون آنچه در اندیشه ناید آن خداست
لذا همه تعلقات غیرخدایند

ظاهرا همه محکومیم به سختی و اینکه بین یاد مرگ و زندگی را نمیشود جمع کرد

سعدی شیرازی;823872 نوشت:
سلام ملاعلی گرامی
اگر برای سوال زیر جواب پیدا کنی، یاد مرگ باعث افسرده شدنت نمیشه:
"چرا ما زندگی می کنیم، کار می کنیم، تلاش می کنیم و ... وقتی قراره بمیریم؟"

جواب این سوال که برات روشن بشه، با مرگ کنار میای. خودم قبلاً این مشکلو داشتم که اگر به مرگ فکر می کردم افسرده می شدم. اما الآن تو برنامه ریزی هام این نکته رو در نظر می گیرم که چند سال دیگه زنده ام، چقدر از عمر مفیدم مونده و چیزهایی مثل این.

سلام

مشکل همینه که جوابی نداریم؟
اگه لذت بردنه که گوسفند هم دوست داره زندگی کنه اما ناغافل سرشو میبرند
اگه رشد کردن و دانا شدنه که به چه کار میاد؟ وقتی قراره بمیریم؟
اگه هدف قرب الهی است که خب چرا کسی دنبالش نیست؟
همه دنبال زندگی کردن هستند و از مرگ فراری

ملاali;825510 نوشت:
سلام
مشکل همینه که جوابی نداریم؟
اگه لذت بردنه که گوسفند هم دوست داره زندگی کنه اما ناغافل سرشو میبرند
اگه رشد کردن و دانا شدنه که به چه کار میاد؟ وقتی قراره بمیریم؟
اگه هدف قرب الهی است که خب چرا کسی دنبالش نیست؟
همه دنبال زندگی کردن هستند و از مرگ فراری

سلام ملا علی
اگر زندگی بعد از مرگ وجود داشته باشه، پس رشد و دانایی به کار میاد. یه جایگاهی برای پول هم در نظر بگیرید تا انگیزه اقتصادی پیدا کنید. مثلاً یه سری اهداف داشته باشید که رسیدن بهشون نیازمند پول باشه.

ضمن اینکه زندگی حتی اگر ابدی نباشه هم ارزش داره.

ملاali;825509 نوشت:
سلام
پس این همه دعا و ذکر که سفارش شده برای رفع سختی مرگ و جان دادن چیست؟ در حالی که طبق این احادیث خود پیامبران و امامان هم رهایی از سختی مرگ ندارند!!

سلام خدمت شما
در خصوص کیفیت و وضعیت مرگ افراد مختلف شرایط متفاوتی وجود دارد؛ حتی برای مومنان هم در منابع دینی تفاوت هایی در مورد جان دادن بیان شده؛ به عبارت روشن تر در آیات و روایات چهار نوع جان دادن نقل شده که براى هر یک بیان لطیفى آمده است:
1- خوبانى که راحت جان مى‏دهند. حضرت على (ع)مى‏فرماید: هنگام مرگ خوبان، بشارتى به آنان داده مى‏شود که چشمشان روشن می شود و به مرگ علاقه پیدا کرده و راحت جان مى‏دهند. (1)
2- خوبانى که سخت جان مى‏دهند. پیامبر فرمود: «الموتُ کفّارة لذُنوبِ المؤمنین؛ (2) مرگ و سختى‏هاى آن سبب جبران گناهان اندکى است که مؤمنان دارند تا پس از مرگ کیفر دیگرى نداشته و پاک و پاکیزه نزد خدا روند».
3- بدانى که راحت جان مى‏دهند. امام کاظم‏)ع( مى‏فرماید: «و تُصَفّى الکافرین من حسناتهم؛(3) راحت مردن کافر به خاطر تسویه حسابى است که خداوند نسبت به کارهاى نیک آنان انجام مى‏دهد، چون بعضى کافران نقاط خوبى در زندگى دنیوى خود دارند که آسان مردن جزاى خوبی آن ها در دنیا است».
4- بدانى که به سختى جان مى‏دهند، که این اوّلین عذاب الهى برای آن هاست.(4)

در مورد حضرت یحیی (ع) میتوان گفت بدلیل اینکه نوع از دنیا رفتن ایشان همراه با سختی ظاهری زیادی بوده است،این حدیث ناظر به این سختی باشد.

اما این سختی ظاهری و مقطعی به هر صورتی هم برای ما رخ دهد ،چیزی نیست که باعث افسردگی شود.شاید بتوان اینطور مثال زد که مادری که میداند قرار است درد زایمان را تحمل کند،هیچ وقت افسرده نمی شود که قرار است چنین دردی را تحمل کند.

و اما اگر منظور شما از افسردگی،افسردگی به دلیل دلتنگی برای عزیزان باشد در ادامه عرض میکنم


ملاali;825509 نوشت:
درثانی عدم وابستگی به چی؟ وابستگی و تعلق جز خلقت انسان است فقط مصداقش عوض میشود
همین

آیا این مصداقی که عوض میشود رو به اعلی میرود یا رو به ما دون؟
کودکی که وابسته به عروسکش است و اگر گم شود خود را به در و دیوار میزند،چرا پس از چند سال دیگر سمت آن عروسک نمی رود؟
کودکی که وابسته به مادر است ولی در بزرگسالی میتواند دور از او بسر برد،چرا میتواند این دوری را تحمل کند؟آیا دیگر مادرش را دوست ندارد؟
یک کودک 3-4 ماهه را در نظر بگیرید که جذب یک شیئی در اطرافش شده است و در تکاپو برای رسیدن به آن است.اگر آن را از مقابلش برداریم و پشت سرمان بگیریم،دیگر به دنبال آن نیست. چرا؟ چون فقط از قوای حسی خود استفاده میکند.
یک کودک دو سه ساله وابسته به مادر است و اگر از مادر دور باشد بی قراری میکند.او محبت مادر را درک میکند که یک امر جزیی است ولی محبت را در معنای کلی درک نمیکند.او با استفاده از قوه ی وهمش محبت مادر را میفهمد.
همین کودک وقتی بزرگتر شد میتواند دوری مادر را تحمل کند.چرا؟چون مفهوم کلی محبت را که یک معنای عقلی است درک میکند.
بهتر است این مصداق هر چه زودتر عوض شود.
ملاali;825509 نوشت:
کسی که به هیچ چیز تعلق نداشته باشد به نوعی افسرده است و به پوچی رسیده

به نظر شما انسان باید به چه چیز تعلق داشته باشد؟به پدرش؟ مادرش؟ همسرش؟خب چند سال میتواند با این تعلق دلخوش باشد؟اگر آنها زودتر از خود او دار فانی را وداع گفتند چه میشود؟گر اینگونه باشد که باید علاوه بر مرگ خودمان از مرگ تک تک عزیزانمان هم افسرده باشیم.این یعنی اینکه از هر سنی با پدیده ای بنام مرگ آشنا شدیم،افسرده شویم و تمام.
ملاali;825509 نوشت:
تعلق به خدا هم معنا ندارد چون آنچه در اندیشه ناید آن خداست
لذا همه تعلقات غیرخدایند

هر آنچه که نام هستی به خود دارد از خداست.چطور میفرمایید غیر خدایند؟
باید به اصل و منشا این تعلق رسید.
هر آنچه که در هستی هست وجود است.شما به هر چیز که علاقه مند میشوید بخاطر سهمی است که آن پدیده از وجود دارد.هر چه به مبدا هستی نزدیکتر میشوید این وجود مشعشع تر است.وقتی حقیقت را عمیق تر درک کنید ،وابستگی به لایه های سطحی تر این حقیقت در عمل بی معنا میشود.

-------------------------------------------------
[=pasokhgoo]1. محمد باقر مجلسی، بحار، نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت 1403 ق، ج6، ص 153.
[=pasokhgoo]2. همان، ص 151.
[=pasokhgoo]3.همان، ص 155.
[=pasokhgoo]4. همان، ص 152.

یکی دیگه.;825598 نوشت:

به نظر شما انسان باید به چه چیز تعلق داشته باشد؟به پدرش؟ مادرش؟ همسرش؟خب چند سال میتواند با این تعلق دلخوش باشد؟اگر آنها زودتر از خود او دار فانی را وداع گفتند چه میشود؟گر اینگونه باشد که باید علاوه بر مرگ خودمان از مرگ تک تک عزیزانمان هم افسرده باشیم.این یعنی اینکه از هر سنی با پدیده ای بنام مرگ آشنا شدیم،افسرده شویم و تمام.
-------------------------------------------------
[=pasokhgoo]1. محمد باقر مجلسی، بحار، نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت 1403 ق، ج6، ص 153.
[=pasokhgoo]2. همان، ص 151.
[=pasokhgoo]3.همان، ص 155.
[=pasokhgoo]4. همان، ص 152.

سلام
اگر سیر و حرکت انسان به اینگونه است که تعلقات ابتدایی و میانی را رها میکند چنانچه کودک عروسکش را رها میکند...خب پس چرا به جز افسرده ها و بیماران کسی به مرگ راضی نیست؟
مگر کمال نیست و نباید به وقتش مطالبه شود؟؟؟
چرا پس هیچکس از مرگ عزیزان خشنود نیست؟؟؟؟

باید اصلاح کنید که مرگ چون متعلقات دنیایی نیست که بخواهد چون سایر کمال ها رابطه طولی با زندگی داشته باشد

ملاali;825689 نوشت:
خب پس چرا به جز افسرده ها و بیماران کسی به مرگ راضی نیست؟

دسته اکثری از انسانها مشغول و غرق در لهو ولعب دنیا هستند. با اینکه باور به حقانیت مرگ دارند،اما نرجیح میدهند فعلا مشغول باشند.میگویند فعلا جوانیم. به موقع اش توبه هم میکنیم و زاهد میشویم.واضح است که اینچنین انسانهایی راضی به مرگ نباشند.
گروهی هم که باور به سرای ابدی ندارند که مسلم است چگونه باید به دنیا بچسبند.
گروه دیگر عارفان باللهی هستند که همواره از نقص و کاستی طاعات خود بیمناکند و برای تک تک لحظات این دنیا که تنها مزرعه ی اصلی برای ابدیت هست،ارزش قائلند.اما اینطور هم نیست که راضی به مرگ نباشند.از نواقص و کم کاری های خود هراسناک اند.
ملاali;825689 نوشت:
مگر کمال نیست و نباید به وقتش مطالبه شود؟؟؟

مرگ بخودی خود کمال نیست .معبری است برای رسیدن به عالم والاتر.اینکه آن طرف کمال باشد یا زوال بستگی به این دنیا دارد.هر آنچه که هستیم را بدون پرده و بدون تزاحمات مادی ادراک حضوری میکنیم.ممکن است حقیقت شقاوت و رذالت خود را شهود کنیم.

برای رسیدن به عالم والاتر ،سیر تکاملی جدیدی لازم است. برزخ ، محشر و مواقف و منازل محشر .
هر کدام از این عوالم نظام خاصی دارند و با ورود انسان به آن­ها سرفصل جدیدی از تحول و تکامل او ورق می­ خورد.
این سیر تکاملی باعث تکامل روح میشود تا سنخیت لازم را برای عالم بالاتر پیدا کند.
تکامل روح در برزخ و قیامت تنها به معنای رفع حجاب و تعلقات دنیوی است و هرگز به معنای تغییر شخصیت او نخواهد بود.
روی همین حساب حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می­ فرماید: فَإِنَّ الْیَوْمَ‏ عَمَلٌ‏ وَ لَا حِسَابَ‏ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل؛امروز روز عمل است و روز حساب نیست و فردا روز حساب است و امکان عمل نیست».‏ دیگر در آن روز فرصت عمل و اراده­ای جدید وجود ندارد، ولی به مرور با چهره ­های دقیق ­تری از اعمال و نیات و عقاید خود رو به­ رو می ­شود
تکامل روح با سعادت انسان تفاوت دارد. همه ­ی انسان ­ها از منازل آخرت از آثار دنیوی پاک می ­گردند و آماده ­ی ورود به عوالم دیگر می­ گردند. همه به سوی خدا در حرکت هستند، اما در این میان برخی به «سعادت» و «لقای مهر الهی» می ­رسند و برخی دیگر به «شقاوت» و «لقای قهر الهی» تنزّل می ­یابند.

ملاali;825689 نوشت:
چرا پس هیچکس از مرگ عزیزان خشنود نیست؟؟؟؟

بخاطر وابستگی است. هیچ کدام از ما عارف نیستیم. اما با کمی تامل میتوانیم خود را راضی کنیم.معمولا کسانی که عزیز از دست میدهند با فرستادن خیرات و انجام کارهای نیک به نیت عزیزانشان به آرامش میرسند.
حتی آن کسی هم که در برزخ هست اگر وابستگی به عزیزانش یا هر چیز دیگر داشته باشد در سختی خواهد بود و باید در جهان برزخ این تعلقات را وانهد.

ملاali;825689 نوشت:
باید اصلاح کنید که مرگ چون متعلقات دنیایی نیست که بخواهد چون سایر کمال ها رابطه طولی با زندگی داشته باشد

مرگ دقیقا رابطه ی طولی با زندگی دارد . اما لزوما به معنای کمال نیست.

یکی دیگه.;825722 نوشت:

دسته اکثری از انسانها مشغول و غرق در لهو ولعب دنیا هستند. با اینکه باور به حقانیت مرگ دارند،اما نرجیح میدهند فعلا مشغول باشند.میگویند فعلا جوانیم. به موقع اش توبه هم میکنیم و زاهد میشویم.واضح است که اینچنین انسانهایی راضی به مرگ نباشند.
گروهی هم که باور به سرای ابدی ندارند که مسلم است چگونه باید به دنیا بچسبند.
گروه دیگر عارفان باللهی هستند که همواره از نقص و کاستی طاعات خود بیمناکند و برای تک تک لحظات این دنیا که تنها مزرعه ی اصلی برای ابدیت هست،ارزش قائلند.اما اینطور هم نیست که راضی به مرگ نباشند.از نواقص و کم کاری های خود هراسناک اند.

مرگ بخودی خود کمال نیست .معبری است برای رسیدن به عالم والاتر.اینکه آن طرف کمال باشد یا زوال بستگی به این دنیا دارد.هر آنچه که هستیم را بدون پرده و بدون تزاحمات مادی ادراک حضوری میکنیم.ممکن است حقیقت شقاوت و رذالت خود را شهود کنیم.

برای رسیدن به عالم والاتر ،سیر تکاملی جدیدی لازم است. برزخ ، محشر و مواقف و منازل محشر .
هر کدام از این عوالم نظام خاصی دارند و با ورود انسان به آن­ها سرفصل جدیدی از تحول و تکامل او ورق می­ خورد.
این سیر تکاملی باعث تکامل روح میشود تا سنخیت لازم را برای عالم بالاتر پیدا کند.

تکامل روح در برزخ و قیامت تنها به معنای رفع حجاب و تعلقات دنیوی است و هرگز به معنای تغییر شخصیت او نخواهد بود.
روی همین حساب حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می­ فرماید: فَإِنَّ الْیَوْمَ‏ عَمَلٌ‏ وَ لَا حِسَابَ‏ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل؛امروز روز عمل است و روز حساب نیست و فردا روز حساب است و امکان عمل نیست».‏ دیگر در آن روز فرصت عمل و اراده­ای جدید وجود ندارد، ولی به مرور با چهره ­های دقیق ­تری از اعمال و نیات و عقاید خود رو به­ رو می ­شود
تکامل روح با سعادت انسان تفاوت دارد. همه ­ی انسان ­ها از منازل آخرت از آثار دنیوی پاک می ­گردند و آماده ­ی ورود به عوالم دیگر می­ گردند. همه به سوی خدا در حرکت هستند، اما در این میان برخی به «سعادت» و «لقای مهر الهی» می ­رسند و برخی دیگر به «شقاوت» و «لقای قهر الهی» تنزّل می ­یابند.

بخاطر وابستگی است. هیچ کدام از ما عارف نیستیم. اما با کمی تامل میتوانیم خود را راضی کنیم.معمولا کسانی که عزیز از دست میدهند با فرستادن خیرات و انجام کارهای نیک به نیت عزیزانشان به آرامش میرسند.
حتی آن کسی هم که در برزخ هست اگر وابستگی به عزیزانش یا هر چیز دیگر داشته باشد در سختی خواهد بود و باید در جهان برزخ این تعلقات را وانهد.

مرگ دقیقا رابطه ی طولی با زندگی دارد . اما لزوما به معنای کمال نیست.

من با صحبتاتون قانع نشدم
مرگ همه چیزو میریزه بهم و کسی ازش خوشش نمیاد
مرگ یک واقعیت تلخ است که گریزی از آن نیست که کاملا در مقابل زندگی قرار دارد نه طول آن
میل به جاودانگی خود بزرگترین اثبات این است که مرگ و زندگی باهم قابل جمع نیستند
همه دوست دارند زنده بمونند و در کنار خانوادشون باشن نه به خاطر گناه و بی اعتقادی بلکه به خاطر فطرت
فطرت آدمی میل به زندگی و تداوم آن در کنار هرآنچه که داشته را دارد نه میل به رفتن به جای غریب

شما یک امر مسلم و فطری رو میخواهید که عبارت است از تلخ بودن مرگ را میخواهید بواسطه اینکه بعضی ها گناه دارند و بی اعتقادند منکر بشید

یا میگویید وابستگی
که بنده اثبات کردم وابسته نبودن به عزیزان و زندگی امکان ندارد
مگر که بخواهید مسلم ترین ویژه گیهای خلقتی انسان را منکر شوید

لذا سوال هنوز به جای خود باقی است
چرا ما محکوم به درد و رنج بواسطه مرگ هستیم؟؟؟
و این با عدالت خدا چگونه قابل جمع است
بله هیچکدام ما انسان کامل نیستیم چون خداوند چنین اراده ایی نکرده
هرچند که طبق احادیثی که آوردید مرگ برای انسان کامل هم جانکاه و رعب آور است
که من نمیتونم اینو بزارم کنار این اعتقاد که خدا مهربانترین است و ظلمی نمیکند

عدل الهی و نظام احسن از نظر من یعنی اینکه انسانی که توبه کرده راحت بمیرد و از اونجایی که تعلقات از آدمی جدایی ناپذیرند بواسطه لطف خداوند در مرگ و برزخ فراموش یا کمرنگ شود
همانطور که به اراده الهی خاطره گناهان برای بهشتیان فراموش میشود
این اون حقیقتی است که من دوست دارم وجود داشته باشه تا آروم باشم نه تقریر های فلسفی و نفس محور از مرگ و معاد

اما متاسفانه پاسخی که چنین حقیقتی در آن باشد در این تاپیک نیافتم
و جناب اویس هم از چگونگی پاسخ گفتن به فرد افسرده سخن گفتند نه حقیقت مرگ

یاحق

ملاali;825756 نوشت:
میل به جاودانگی خود بزرگترین اثبات این است که مرگ و زندگی باهم قابل جمع نیستند

ملاali;825756 نوشت:
فطرت آدمی میل به زندگی و تداوم آن در کنار هرآنچه که داشته را دارد نه میل به رفتن به جای غریب

شما دوست داشتید الی الابد در رحم مادر بمانید؟
چرا ما محکومیم با تحمل درد و رنج از رحم مادر خارج شویم و به جای ناشناخته بیاییم؟

ملاali;825757 نوشت:
عدل الهی و نظام احسن از نظر من یعنی اینکه انسانی که توبه کرده راحت بمیرد و از اونجایی که تعلقات از آدمی جدایی ناپذیرند بواسطه لطف خداوند در مرگ و برزخ فراموش یا کمرنگ شود

چنین چیزی را بنده نظام احسن نمی دانم؛بمیرم و یک مرتبه تمام تعلقاتم را فراموش کنم. این جبر است.اگر اینگونه باشد من اعتراض خواهم کرد که من اینها را دوست داشتم و دارم. چرا باید تحت جبر کامل آنها از ذهن من پاک شوند؟
به نظر بنده نظام احسن اینست که خود من در جریان هستی و در مسیر به کمال رسیدن ،تعلقات قبلی ام برایم عملا و طبییعتا کم رنگ شوند و اموری که رنگ و بوی بیشتری از حقیقت دارند،برایم جذاب و مسحور کننده باشند.

یکی دیگه.;825897 نوشت:
شما دوست داشتید الی الابد در رحم مادر بمانید؟
چرا ما محکومیم با تحمل درد و رنج از رحم مادر خارج شویم و به جای ناشناخته بیاییم؟

چنین چیزی را بنده نظام احسن نمی دانم؛بمیرم و یک مرتبه تمام تعلقاتم را فراموش کنم. این جبر است.اگر اینگونه باشد من اعتراض خواهم کرد که من اینها را دوست داشتم و دارم. چرا باید تحت جبر کامل آنها از ذهن من پاک شوند؟
به نظر بنده نظام احسن اینست که خود من در جریان هستی و در مسیر به کمال رسیدن ،تعلقات قبلی ام برایم عملا و طبییعتا کم رنگ شوند و اموری که رنگ و بوی بیشتری از حقیقت دارند،برایم جذاب و مسحور کننده باشند.

در مورد رحم مادر که مثال مع الفارق است

و اما اینکه نظام احسن را در این میبینید فردی که توبه کرده و گناهی ندارد باید باز زجر بکشد به خاطر تعلقات طبیعی این بیشتر به بی خدایی میماند
شما اصلا اعتقاد دارید که ورای نفس ما قدرتی و نیروی دیگری هم وجود دارد؟
اگر همه چیز خود ماییم محو خاطره گناهان را چگونه توجیه میکنید
میخواین حدیث رو تاویل کنید ؟
اگه اینو بپذیرید محو تعلقات رو هم باید بپذیرید کمااینکه دقیقا چنین حدیثی را از شیخ حسین انصاریان شنیدم

اگه قبول ندارید هم
مهم نیست

ملاali;826143 نوشت:
شما اصلا اعتقاد دارید که ورای نفس ما قدرتی و نیروی دیگری هم وجود دارد؟

با سلام
قدرت الهی در طول قدرت نفس است.نه در عرض آن.
ملاali;826143 نوشت:
اگه اینو بپذیرید محو تعلقات رو هم باید بپذیرید

اگر محو خاطره گناه را بپذیریم باید محو تعلقات را هم بپپذیریم؟کسی که از گناه توبه میکند یعنی به آفات آن پی برده است و از سر آگاهی یافتن است که توفیق توبه می یابد.اول آگاه میشود،باور میکند و به یقین میرسد بعد توبه میکند.بنابراین اگر خاطره ی گناه مدام آزارش میدهد این رحمت الهی است که آنرا از یادش ببرد.اما نفس ضعیفی که تعلقات خود را بطور مستقل میبیند و هر متصف به وجودی را متصل به غایت الغایات نمی داند،این فراموشی اجباری در راستای ارتقای وجودی او چه ثمری خواهد داشت؟
اگر به یک گناهکار شوک الکترونیکی وارد کنند تا خاطره ی گناهانش را از یاد ببرد،ثمری دارد؟ باز هم همان ها را تکرار خواهد کرد،چون حقیقتی برای او متجلی نشده است.آگاهی ای در کار نیست.

در ضمن راجع به از یاد بردن گناهان در بهشت دو دلیل محتمل است میتواند لطف الهی باشد و میتواند ناشی از عینیت یافتن نفس و عمل باشد،اما بهرحال پذیرش این معنا الزامی برای پذیرش محو تعلقات نیست

یکی دیگه.;826242 نوشت:
با سلام
قدرت الهی در طول قدرت نفس است.نه در عرض آن.

اگر محو خاطره گناه را بپذیریم باید محو تعلقات را هم بپپذیریم؟کسی که از گناه توبه میکند یعنی به آفات آن پی برده است و از سر آگاهی یافتن است که توفیق توبه می یابد.اول آگاه میشود،باور میکند و به یقین میرسد بعد توبه میکند.بنابراین اگر خاطره ی گناه مدام آزارش میدهد این رحمت الهی است که آنرا از یادش ببرد.اما نفس ضعیفی که تعلقات خود را بطور مستقل میبیند و هر متصف به وجودی را متصل به غایت الغایات نمی داند،این فراموشی اجباری در راستای ارتقای وجودی او چه ثمری خواهد داشت؟
اگر به یک گناهکار شوک الکترونیکی وارد کنند تا خاطره ی گناهانش را از یاد ببرد،ثمری دارد؟ باز هم همان ها را تکرار خواهد کرد،چون حقیقتی برای او متجلی نشده است.آگاهی ای در کار نیست.

در ضمن راجع به از یاد بردن گناهان در بهشت دو دلیل محتمل است میتواند لطف الهی باشد و میتواند ناشی از عینیت یافتن نفس و عمل باشد،اما بهرحال پذیرش این معنا الزامی برای پذیرش محو تعلقات نیست

خواهشا اگه جوابی برای سوال این تاپیک از دین و روایات ندارید پاسخی نفرمایید
این طور بیشتر ثواب میکنید
من به نگاه های فلسفی از اصلا اعتماد ندارم

اینکه قدرت الهی در طول قدرت نفس است نه در عرض یعنی چی؟!!
شخصی که بدون اینکه خود بخواد با دعا و تصرف دیگری شفا یافته چه رابطه طولی با آن داشته؟؟

بعضی از روایات صریحا لزوم درد تعلقات را در مرگ رد میکنند
مثل ماجرای اون پسری که دور از وطن و پدر و مادر خود مرد و خدا دو فرشته شبیه پدر و مادرش برایش فرستاد

با این حال ممنون از مشارکتتون
یاحق

ملاali;826376 نوشت:
خواهشا اگه جوابی برای سوال این تاپیک از دین و روایات ندارید پاسخی نفرمایید

بسم الله السلام
فکر نمی کردم وقتی در انجمن تهذیب نفس سوالی مطرح میکنید مبنی بر اینکه چرا باید بخاطر تعلقات عادی بشری سختی بکشیم و چگونه از این مرگ و برزخ خوشحال باشیم،منظورتان اینست که روایتی جلویتان بگذارند که پاسخ این سوالات را دریافت کنید.هرچند که با روایت هم احتمالا بشود به این منظور دست یافت .بهرحال اگر با پاسخ های نامربوط باعث آزارتان شدم عذرخواهم.

یکی دیگه.;826549 نوشت:
بسم الله السلام
فکر نمی کردم وقتی در انجمن تهذیب نفس سوالی مطرح میکنید مبنی بر اینکه چرا باید بخاطر تعلقات عادی بشری سختی بکشیم و چگونه از این مرگ و برزخ خوشحال باشیم،منظورتان اینست که روایتی جلویتان بگذارند که پاسخ این سوالات را دریافت کنید.هرچند که با روایت هم احتمالا بشود به این منظور دست یافت.

سلام
بنده این جا سوالمو طرح نکردم
خودشون انتقال دادن اینجا

یاحق

سوال:
چگونه به یاد مرگ باشیم و فنای دنیا و از دست دادن عزیزان را در نظر بگیریم و افسرده نشویم؟

پاسخ:
به عنوان مقدمه باید گفت یاد مرگ در احادیث متعددی مورد تاکید و سفارش ائمه معصومین () قرار گرفته است از جمله امام صادق (عليه السلام) می فرمایند:
ذِكرُ المَوتِ يُميتُ الشَّهَواتِ في النَّفسِ ، و يَقلَعُ مَنابِتَ الغَفلَة ِ، و يُقَوّي القلبَ بمَواعِدِ اللّه ، و يُرِقُّ الطَّبعَ ، و يَكسِرُ أعلامَ الهَوى و يُطفِئُ نارَ الحِرصِ ، و يُحَقِّرُ الدُّنيا(1)
یعنی ياد مرگ، خواهش هاى نفس را مى ميراند و رويشگاه هاى غفلت را ريشه كن مى كند و دل را با وعده هاى خدا نيرو مى بخشد و طبع را نازك مى سازد و پرچم هاى هوس را درهم مى شكند و آتش حرص را خاموش مى سازد و دنيا را در نظر كوچك مى كند.

اما نکته ای که در پاسخ به سوالتان حائز اهمیت است این است که یادآوری مرگی که مورد سفارش ذوات قدسیه معصومین (علیهم السلام) است مساوق با نیستی و نفاد و نابودی نیست که یادآوری آن موجب حزن و اندوه و افسردگی شود بلکه یادآوری وفاتی مورد تاکید بسیار ایشان قرار گرفته است که به معنای انتقال به نشئات مافوق و ناپایداری سرای دنیا است. توجه به چنین حقیقتی نه تنها موجب دلمردگی و افسردگی و نا امیدی نمی شود بلکه نشاط و صفا و گشادگی قلب و امید به حیات جاویدان را به دنبال دارد.

به عبارت دیگر وقتی انسان متوجه شد با مرگ به دنیای ابدی سفر می‌کند و در آنجا به همه خوبان عالم ملحق می‌شود و آنجا عالمی است که از نظر وسعت، رزق و روزی اصلاً قابل مقایسه با دنیا نیست، و مرگ دالانی برای ورود بدانها می باشد چنین تصوری از مرگ باعث امید و تلاش و مجاهده بیشتر می‌شود نه غم و غصه و ناامیدی.

از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) مروی است که فرمود: «چاره ای از مردن نیست، مرگ آمد با آنچه در آن هست. و آورد روح راحت و رو آوردن مبارک را به بهشت برین برای کسانی که اهل سرای جاویدند که سعی شان از برای آنجا، و شوقشان به سوی آن بود». و نیز فرمود که: «مرگ تحفه و هدیه مؤمن است»(2)

در حقیقت یاد مرگ از آن زاویه ای مورد تاکید شارع مقدس است که خروج آدمی از منطقه متعفن گناه را در پی داشته باشد و آدمی را به انجام اعمال یا ترک افعالی وا دارد که بهشتی با شیرین‌ترین لذائذ ابدی را برای انسان به ارمغان آورد نه اینکه انسان را به جانب مرگی فرا بخواند که جز پایان بخشی به رفاه و آسودگی های دنیوی، حکایت از حقیقت بی پایان دیگری نداشته باشد.

به زعم این حقیر نه تنها افسردگی زاییده یادآوری حقیقت مرگ و سرای ابدی آخرت نیست بلکه ثمره کال علف های هرزه فراموشی حقیقت دنیا و وابستگی شدید به لذت های موهوم دنیای مادی و ناکامی از نیل بدانهاست. یعنی انسانی به افسردگی مبتلا می شود که به جای تفکر صحیح در مورد حقایقی که وفات برای انسان به دنبال دارد صرفا ناکامی های خود از لذت زود گذر نعمت های دنیوی را مدنظر خویش قرار دهد.

پینوشت:
______________________________________________

  1. بحار الأنوار(ط-بیروت) ج6، ص133، ح32.
  2. جامع السعادات، ج 3، ص 38.

موضوع قفل شده است