یادگار کربلا ، ویژه نامه شهادت سیدالساجدین امام زین العابدین علیه السلام

تب‌های اولیه

61 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

از خیمه نگاه می کنی بابا را
پیکار شغال ها و آدم ها را
فرداست که گریه های تو خون بکند
چشمان زمین و قلب هر دریا را

شاعر: وحیده افضلی

ای روح پرستش خدایی سجّاد
مفهوم کمال پارسایی سجّاد

از باغ صحیفه ات نسیم ملکوت
آورد شمیم کربلایی سجّاد

شاعر: عباس خوش عمل کاشانی

قد قامتِ تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
سجّاد! پس از غروب آن ظهر غریب
سجّاده ی تو پیام عاشورا بود

شاعر: منیره هاشمی

مظلومم و به داغ و بلا مبتلا منم
عمری سفیر واقعه ی كربلا منم
یك عمر گریه كرده ام از غربت حسین
بنیان گذارِ نهضتِ اهل بُكا منم
دارم بِه دوش خود عَلَمِ انقلابِ اشك
از كربلا پیمبرِ اشك و دعا منم
من پاره ی تنِ بدنی پاره پاره ام
نور نگاه خامس آل كسا منم
جای كفن برای تن بی سر حسین
آن كس كه خواست بهر پدر بوریا منم
از مقتل امام، عبورم، كه داد خصم
در قتلگاه، عابد افتاده پا منم
با كعب نی تمام تنم را كبود كرد
با ریسمان و سلسله ها آشنا منم
من دیده ام هجوم حرامی به خیمه را
دل خون ترین امامِ پس از نینوا منم
ذبح عظیم را همه دیدم به چشم خویش
یعنی شهید و شاهد خون خدا منم
آن كس كه برق نیزه و شمشیر كوفه را
دیده كنار قتلگه هل اتا منم
پیراهن از تن پدرم برده اند هیچ
ناظر به درد غارت آل عبا منم
سوز تَبَم ز شعله ی آتش زیادتر
معصوم سینه سوخته ی خیمه ها منم
معجر برای دختر زهرا نمانده بود
آن كس كه داشت خون دل از این جفا منم
بر خواهران خویش جسارت كه دیده است؟
آن كه به سینه حبس كند غصّه را منم
هجده سر بریده كه دیده به نیزه ها؟
مردی كه بود شاهد این ماجرا منم
با ریسمان كشید چهل منزلم عدو
ناقه سوار كوفه و شام بلا منم
وقتی سر شكسته ی من سوخت از شرر
خورشیدِ بِینِ شعله شده بر ملا منم
زنجیر، استخوان مرا هم شكسته بود
ماه هلال مانده ی بی آشنا منم
آن كس كه در حفاظتِ ناموس كبریا
با سهل گفت: زود كنارم بیا منم
ای كاش مادرم به جهانم نزاده بود
مضطرترین امام پس از كربلا منم
با این همه به یاریِ زینب تمام راه
آن كه نمود معجزه با خطبه ها منم
تكثیر كرده ام به جهان اشك و آه را
یعنی امیر قافله ی نینوا منم
مسموم و تشنه لب شدم آخر شهید عشق
آری امام كشته ی زهر جفا منم

شاعر: محمود ژولیده

بر نيزه ماه و دست گل افشان باد بود
وقت طلوع، زمزمه اش ان يكاد بود
آنجا ميان دشنه ي ابن زيادها
بر نيزه ها فرود كبوتر زياد بود
"بر نيزه ها طلوع سر سر بدارها"
صحرا شگفت در تب صبح معاد بود
يارب سحر چه ولوله اي در ميان باغ
در سوگ كشتگان شقايق نژاد بود؟!
چاووش صبح محشر و يك قوم در خروش
يك پرده از تجلّي زين العباد بود
در هر بهار چشم به شطّ فرات داشت
در باغ لاله، راوي فصل جهاد بود
اين خطبه ها صحيفه ي سرخ قيام اوست
بر شاميان ادامه ي ماه تمام اوست

مي خوانم از حوالي شب كوچه هاي شام
چون ابر شرحه شرحه غزل هاي ناتمام
بانگ دراي قافله اي را شنيده ام
بين فرود سنگ و هياهوي خاص و عام
او كيست در ميانه ي زنجير در خروش؟!
چون ذوالفقار حيدري آشفته در نيام
تا خطبه خواند شهر سراسر بلند شد
در حيرت از تجلي سرهاي تشنه كام
بر مركبي بدون عماري ست ماه من
در خود شكسته مي شنوم خطبه را مدام
بين درنگ قافله شرح قيام را
مي خوانم از صحيفه ي سجّادي امام
سر داد تا خروش انابن القتيل را
خاموش كرد همهمه و قال و قيل را

يا ايهاالخطيب! پس از اين خموش باش
بر خطبه ها ي معجزه يك باره گوش باش
ياايهاالخطيب! فرود آ از آن بلند
كمتر عبيد ملعبه اي دين فروش باش
اينجا منم خزائن عرشي ست در كفم
دور از خزانه ي زر و آن ناز و نوش باش
از سنگ فرش كاخ رها شو درآ به عرش
يعني مريد سيّدي آيينه پوش باش
دارالخلافه دستخوش برق آه ماست
صبح قيامت ست پس از اين به هوش باش
خورشيد در ميانه ی زنجير، خطبه خوان
اي شام بي ستاره سراپا خروش باش
از كربلا ادامه ي توفان مي آورد
فوج پرندگان پريشان مي آورد

در چشم او درخت، كتابي ست شعله ور
او را به باغ لاله خطابي ست شعله ور
دلواپس اسارت گل هاي هاشمي ست
هر گل از آن بهار، گلابي ست شعله ور
در مجلس يزيد، نگاهش به نيزه ها
بر خيزران و شطّ شرابي ست شعله ور
يك كهكشان ستاره ي سرخ ست پيش رو
از چشمشان فرود شهابي ست شعله ور
با خيزران به گونه ي قرآن كه مي زند
هر آيه اش نزول عذابي ست شعله ور
اي كشتگان تشنه، شهيدان كيستيد؟
باز از گلوي عشق جوابي ست شعله ور

ماه مرا تو هر شبه بر بام ديده اي
در موج خيز ظلمت ايّام ديده ای
در پرده ي حجازي اذانش شنيده اي
او را ميان جذبه ي احرام ديده اي
او را چه ناشناس، شبانگاه تا سحر
آهسته بين كوچه ي ايتام ديده اي
مي پرسم از مدينه تو هر شب امام را
در كوچه هاي گمشده گمنام ديده اي
او را به چشم خصم جفا پيشه ي عجب
آيينه ي مجسّم اسلام ديده اي
بنويس شرح مصحف سجّاد را كه تو
او را شهيد عشق، سرانجام ديده اي

بگذار تا حديث فرزدق بياورم
از آن شراب، مستي مطلق بياورم
ذي الحجه بود همهمه در مسجد الحرام
لبيك حاجيان و هياهوي و ازدحام
روزي رسيد كوكبه اي شوم در حرم
آمد ميان تلبيه ها ناگهان هشام
يك دم صدا زدند هلا كوچه وا كنيد
امّا تكان نخورد كس آنجا به احترام
در گير و دار همهمه ها ناگهان رسيد
از راه مثل ماه شب چارده امام
صف ها ز هم شكافته شد پيش پاي او
مي رفت جانب حجر آن گاه گام گام
پرسيد از هشام كسي اين شكوه كيست؟
اين ست اصل كوكبه ي شاهي اين مقام
فرياد زد فرزدق و كم كم قصيده شد
خلعت براي آخرتش آفريده شد

از من بپرس كيست كه معشوق عالم ست
شعر من از صحيفه ي اين باغ شبنم ست
او كيست ابن مروه و بطحاست، ابن نور
از اوست اگر كه ركن و مقام ست و زمزم ست
اين سنگريزه ها به شهادت سخن كنند
در دست او كه معجزه هايش دمادم ست
دار الشفاست چشمش و هنگامه مي كند
دستش براي هر دل مجروح مرهم ست
دارد به روي دست سفرنامه ي قيام
او وارث حسين ذبيح محرّم ست
اين شعر خسته از نفس افتاد نيمه شب
در غربت صحيفه ي سجّاد نيمه شب

شاعر: محمدحسین انصاری نژاد

با تو هر لحظه‌ی من بوی خدا می گیرد
عطر اخلاص و مناجات و دعا می گیرد
بچشان بر دل ما طعم عبودیّت را
سجده هامان به نگاه تو بها می گیرد
تو ولی نعمت ما و همه عبدت هستیم
رحمت واسعه ات دست مرا می گیرد
تا بقیعت دل شیدای مرا راهی کن
عشق از گوشه‌ی چشمان تو پا می گیرد
آن قَدَر بنده نوازی که دل چون من هم
عاقبت تذکره‌ی کرب و بلا می گیرد
بانی روضه‌ی اربابی و باران باران
چشمم از محضر تو اذن بکا می گیرد
از تو بر گردن اسلام چه دِیْنی مانده
با فداکاری تو شور حسینی مانده

رهبر جان به کف اهل ولایی آقا
مظهر بی بدل صبر و رضایی آقا
به تو و عزّت و ایثار و شکوهت سوگند
علم افراشته‌ی خون خدایی آقا
بیرق نهضت ارباب به روی دوشت
وارث سرخی خون شهدایی آقا
خطبه‌ی حیدری ات کاخ ستم را لرزاند
دشمن تو نَبَرد راه به جایی آقا
کربلا را که تو به کوفه و شام آوردی
همه دیدند که مصباح هُدایی آقا
مصحف چشم تو از عشق حکایت دارد
راوی غیرت و ایمان و وفایی آقا
دیده‌ی غرق به خون تو گواهی داده
تو عزادار چهل سال منایی آقا
اشک هم از غم چشمان تو خون می‌گرید
زائر جان به لب کرب و بلایی آقا
چشم های تو از آن ظهر قیامت می خواند
دم به دم در همه جا داشت مصیبت می خواند

غربت و بی کسی قافله یادت مانده
شام اندوه و شب هلهله یادت مانده
خار غم، چشم تو را باز نشانده در خون
پای زخمی و پر از آبله یادت مانده
در خرابه تو هم از پای نشستی آخر
قامت خم شده‌ی نافله یادت مانده
زخم بی مرهم چل روز اسارت آقا
سال ها سلسله در سلسله یادت مانده
سالیانی ست که این داغ شهیدت کرده
تلخی طعنه‌ی صد حرمله یادت مانده
قاتلت درد و غم و بی کسی عاشوراست
سالیانی ست دل زخمی ات ارباً ارباست

شاعر: یوسف رحیمی

درد بسیار، مداوا گریه
ارث جامانده ی زهرا گریه
روزها ناله و شب ها گریه
آب می خورد، ولی با گریه
گریه بر آب وضویش می ریخت
خون دل بر سر و رویش می ریخت

گریه بر شاه شهیدان خوب ست
گریه بر کشته ی عریان خوب ست
گریه بر دامن طفلان خوب ست
گریه بر آن لب و دندان خوب ست
خواسته هر سحرش گریه کند
در فراق پدرش گریه کند

گریه بر ناله ی آن مادرها
گریه بر گریه ی آن دخترها
گریه بر غارت انگشترها
گریه بر وا شدن معجرها
رنگ مهتاب، زمینش می زد
دیدن آب، زمینش می زد

گریه بر ناقه نشسته سخت ست
گریه با پیکر خسته سخت ست
گریه با بال شکسته سخت ست
گریه با گردن بسته سخت ست
گریه خوب ست که هر شب باشد
گریه بر چادر زینب باشد

آن که را هست پیاده نکُشید
تشنه را بر لب باده نکُشید
طفل را این همه ساده نکُشید
ذبح را آب نداده نکُشید
هیچ کس آب به گودال نبُرد
پدرم ذبح شد و آب نخورد

آمد و دید تنی افتاده
کشته ی بی کفنی افتاده
شه بی پیرهنی افتاده
پاره پاره بدنی افتاده
همه پروانه و شمعش کردند
بوریا آمد و جمعش کردند

آمد و دید کنارش پر نیست
بدن افتاده ولیکن، سر نیست
چند انگشت، وَ انگشتر نیست
این حسین ست ولی دیگر نیست
بس که با نیزه قلیلش کردند
ذبح کردند قتیلش کردند

شاعر: علی اکبر لطیفیان


برای مشاهده سایز اصلی بر روی تصویر کلیک نمایید:


[="Times New Roman"][="Navy"]

مدیر فرهنگی;885931 نوشت:
برای مشاهده سایز اصلی بر روی تصویر کلیک نمایید:

عرض سلام و ادب و تسلیت شهادت یادگار کربلا حضرت سید الساجدین امام سجاد علیه السلام
باتشکر از زحمات شما. تصویر در سایز اصلی نمایش داده نمی شود.[/]