جمع بندی کیفیت قصاص ابن ملجم

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کیفیت قصاص ابن ملجم

سلام
لطفاً اجرای قصاص عبدالرحمن بن ملجم مرادی را با ذکر جزئیات توضیح دهید

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد ممسوس

ابن ملجم مرادی یکی از خوارج بود که به قصد جان حضرت علی(ع) به کوفه آمد و با تحریک "قطام" به این کار ترغیب‌تر شد، وی نوزدهم ماه مبارک رمضان با شمشیر آلوده به زهر خود فرق مبارک حضرت را شکافت و بنا به وصیت امیرالمؤمنین با یک ضربه شمشیر قصاص شد.

علی با کسی کینه ندارد همیشه روی حساب حرف می‌زند. همین ابن ملجم را که گرفتند و اسیر کردند. آوردند خدمت مولی علی (ع) حضرت با یک صدای نحیفی (در اثر ضربت خوردن) چند کلمه با او صحبت کرد، فرمود: چرا این کار را کردی؟ آیا من بد امامی برای تو بودم؟ (من نمی‌دانم یک نوبت بوده است یا دو نوبت و بیشتر. ولی همه این‌ها را که عرض می‌کنم نوشته‌اند) یک بار مثل اینکه تحت تأثیر روحانیت علی قرار گرفت گفت، آیا یک آدم شقی و جهنمی را تو می‌توانی نجات دهی؟ من بدبخت بودم که چنین کاری کردم؛ و هم نوشته‌اند که یک بار که علی با او صحبت کردند با علی با خشونت سخن گفت: علی من آن شمشیر را که خریدم با خدای خودم پیمان بستم که با این شمشیر بدترین خلق خدا کشته شود و همیشه از خدا خواسته‌ام و دعا کرده که خدا با این شمشیر بدترین خلق خودش را بکشد. فرمود: اتفاقاً این دعای تو مستجاب شده است چون خودت را به همین شمشیر خواهند کشت.

پس از به خاک سپردن پیکر مبارک حضرت علی(ع)، در روز 21 رمضان امام حسن(ع) به منبر رفت و خطبه‌ای خواند.

پس از خواندن خطبه فرمان داد تا ابن ملجم را حاضر کنند، امام(ع) به او فرمود: چه چیز تو را بر آن داشت تا امیرالمؤمنین را شهید و رخنه در دین انداختی.
ابن ملجم گفت: با خدا عهد کرده بودم پدر ترا به قتل برسانم، لاجرم به عهد خود وفا نمودم، اگر می‌خواهی امان ده به شام روم و معاویه را به قتل برسانم و دوباره به نزد تو بازگردم، اگر خواستی مرا می‌کشی و یا اینکه مرا می‌بخشی.
امام فرمود: هیهات! آب سرد نیاشامی، تا اینکه به جهنم واصل شوی.

در تاریخ آمده ابن ملجم گفت: مرا سرّی است که می‌خواهم در گوش تو بگویم، حضرت مانع شد و فرمود: اراده کرده از شدت عداوت گوش مرا با دندان برکند.
حضرت علی(ع) در آخرین ساعات زندگی به مدارا با ابن ملجم وصیت کرد. پس از وفات علی، ابن ملجم را برای قصاص نزد حسن پسر علی آوردند. حسن پسر علی به وصیت پدرش، با یک ضربه شمشیر ابن ملجم را قصاص کرد.

مرحوم مجلسی در ج 42 بحار ص 207 این روایت را نقل کرده است
اگر من زنده بمانم خود صاحب اختيار و ولى خون خود هستم، و اگر بميرم و فانى گردم، فناء ميعاد و ميقات من است، و اگر ضارب‏ را عفو كنم اين عفو براى من موجب تقرّب و براى شما حسنه‏ اى است. پس بنابراين عفو كنيد و از جرم ضارب چشم بپوشيد، آيا دوست نداريد كه خداوند نيز از خطاها و گناهان شما درگذرد؟ پس چه بسيار حسرت است براى كسی كه در غفلت بسر می برد اينكه عُمرش، حجّت خدا عليه او باشد، يا آنكه روزگار و ايامّش او را به شقاوت بكشاند. خداوند ما را و شما را از افرادى قرار دهد كه هيچ رغبت و ميلى آنها را از اطاعت خداى تعالى باز ندارد، و بعد از مردن هيچ نقمت و گرفتارى و عقوبتى بر آنها بار نشود، پس حقّاً و صرفاً ما براى خدا هستيم و به خدا هستيم.

با این حال میبینیم حضرت علی علیه السلام درباره عبدالرّحمن سفارش نمودند كه از غذا و خوراك و آشاميدنى او كم نگذارند؛ و خود پس از نوشيدن جرعه ‏اى از شير، ظرف شير را براى او فرستاد. و به حضرت امام حسن عليه السّلام وصيّت كرد كه او را مُثلَه نكنند، چشم و گوش و بينى و زبان و دست و پاى او را نبرند، و او را زنده نسوزانند؛ بلكه چون يك شمشير زده است فقط يك ضربه از شمشير بر سر او فرود آورند، و اگر نيز او را عفو كنند بهتر است‏


البته مرحوم مجلسی در بحار ج 42 ص 232 تا 298 اورده است كه بعد از شهادت امام على عليه السّلام فرزندان آن حضرت ابن ملجم را به محل شهادت آن حضرت برده و امام حسن عليه السّلام ضربتى به او زدند و مردم هم بر سرش ريخته و او را تكه تكه كردند، سپس از مسجد بيرون آوردند و براى او آتشى مهيا كرده و سوزاندند.

ابن بطوطه سیاح و جغرافی دارن معروف مراکشی در کتاب خود مینویسد هنگامی که به کوفه مسافرت کردم، در غربی جبانه کوفه، در زمینی سرتاسر سفید، زمینی بسیار سیاه دیدم و از روی کنجکاوی علت آن را پرسیدم، و چون به تحقیق مشغول شدم مردم آن دیار گفتند: اینجا قبر ابن ملجم، قاتل حضرت علی (ع)، است و عادت اهل کوفه این است که هر سال هیزم زیادی در سر قبر ابن ملجم جمع می کنند و به مدت 7 روز آن ها را در این مکان می سوزانند. (رحلة ابن بطوطه: 147؛ نفائح العلام: 409؛ تقویم شیعه: 293)

ممسوس;672566 نوشت:
مرحوم مجلسی در بحار ج 42 ص 232 تا 298 اورده است كه بعد از شهادت امام على عليه السّلام فرزندان آن حضرت ابن ملجم را به محل شهادت آن حضرت برده و امام حسن عليه السّلام ضربتى به او زدند و مردم هم بر سرش ريخته و او را تكه تكه كردند، سپس از مسجد بيرون آوردند و براى او آتشى مهيا كرده و سوزاندند.

سلام و تحیت
ممنون از پاسخگویی
بنده شنیده ام که در اثر ضربتی که امام حسن (ع) به آن ملعون زدند بدن دو نیم شد (یا شاید هم این داستان دو نیم شدن مربوط به جایی دیگر است؟)
آیا اطلاعات بیشتری پیرامون ضربت شمشیر امام حسن (ع) وجود دارد؟
با سپاس

با سلام
در مورد اینکه با ضربه امام حسن( علیه السلام) بدن نحس و پلید ان ملعون دونیم شده باشد در منابع تاریخی چنین مطلبی یافت نشد و اکثر منابع اورده اند که طبق وصیت حضرت علی( علیه السلام) امام حسن علیه السلام) فقط با یک ضربه او را کشت زیرا امام سفارش کرده بودند که فقط یک ضربه بزن . انچه که در منابع تارخی امده همین یک ضربه زدن است و دیگر نحوه کشته شدن یا دونیم شدن نیامده است البته سوزاندن بدن ان ملعون توسط خود مردم انجام شد و باز این امر به دستور امام حسن نبوده است. زیرا طبری میگوید وقتی امام حسن او را کشت مردم جنازه او را گرفته و به اتش کشیدند و شیخ مفید مینویسد زنی به نام ام هیثم دختر اسود نخعی جنازه را طلب کرد و پس از تحویل ان را به اتش کشید مستدرک هم اورده است که نیزه داران جنازه ابن ملجم را اتش زدند( نرم افزار سیره معصومین ج 4 ص 748)

با سلام

البته در منابع عامه از کور کردن و نیمه کردن و قطع دست وپا وآتش زدن وی بدست عبد الله بن جعفر یا امام حسن وحسین ع سخن رفته که بعلت جعلیات اموی یهودی قابل اعتنا نیستند بر عکس منابع شیعه که اوج رحمت وگذشت امام ع در باره قاتلش :

ببینید وصیت امام به پسرانش که به ابن ملجم نهایت مهربانی را کرد وسفارش کرد اورا محبت کنید ونسوزانید و... برعکس روایات اهل سنت که کمال خشونت در قطع زبان و آتش زدن و... در آنها دیده میشود ! :

لَا تُقَاتِلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِي فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَهُ . نهج البلاغه

(پس از من خوارج را مكشيد (با آنان جنگ مكنيد) زيرا آن كس كه در جستجوى حق است ولى خطا كرده و به آن نرسيده است همچون كسى نيست (مثل معاویه و حزبش )كه در جستجوى باطل است و به آن رسيده است .

23 -و من كلام له (عليه السلام) قاله قبل موته على سبيل الوصية لما ضربه ابن ملجم لعنه الله:

وَصِيَّتِي لَكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِاللَّهِ شَيْئاً وَ مُحَمَّدٌ (صلى الله عليه وآله) فَلَا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ أَقِيمُوا هَذَيْنِ الْعَمُودَيْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ وَ خَلَاكُمْ ذَمٌّ أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُكُمْ وَ الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ وَ غَداً مُفَارِقُكُمْ إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِيعَادِي وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِي قُرْبَةٌ وَ هُوَ لَكُمْ حَسَنَةٌ فَاعْفُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهِ مَا فَجَأَنِي مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ كَرِهْتُهُ وَ لَا طَالِعٌ أَنْكَرْتُهُ وَ مَا.

وصیت امام علی ـ علیه السّلام ـ : امام علی ـ علیه السّلام ـ در وصیت نامة خود که پس از ضربت خوردن خطاب به فرزندانش نگاشته است؛ تصریح می کند: انظرو اذا انامت من ضربته هذه، فاضربوا ضربة بضربة، و لا یمثل بارجل فانّی سمعت رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ یقول: ایاکم و المثلة و لو بالکلب العقور» «بنگرید اگر من بر اثر ضربت شمشیر این (ابن ملجم) از دنیا رفتم، پس او را فقط با یک ضربت در ازای یک ضربتی که به من زده است، بزنید، و اصلاً او را مثله و شکنجه نکنید چرا که من خودم از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ شنیدم که فرمود: از مثله و قطعه قطعه کردن اعضاء دوری کنید اگرچه سگ وحشی باشد».

اگر ضربت ابن ملجم کشنده نبود و زنده ماندم، قصاص جراحت به عهده خودم است و اگر کشته شدم، آماده رسيدن به لقاء الله هستم. اگر زنده ماندم و عفو كنم، اين عفو کارساز است و موجب تقرب من به خداست. پس عفو كنيد. قسم به خدا در هنگام مرگ چيزي به من وارد نمي شود که براي من خوشايند نباشد يا چيزي طلوع کند که براي من ناشناس باشد.

آیا رحمتی بالاتر ازاین سراغ دارید ؟ آخر انسانیت اینجاست ، کدام حاکم را سراغ دارید که نسبت به دشمن ترین دشمنانش چنین رفتار انسانی داشته باشد ؟! حتی خود امام هم قربانی قصاص بعد از جنایت شد

اگر امام زنده می ماند قطعا وی را میبخشید چون خوارج را گمراه میدانست نه کافر !

اما سند طبري :
فلما حضرته الوفاة أوصى فكانت وصيته
بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما أوصى به علي بن أبي طالب أوصى أنه يشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له وأن محمدا عبده ورسوله أرسله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون ثم إن صلاتي ونسكي ومحياي ومماتي لله رب العالمين لا شريك له وبذلك أمرت وأنا من المسلمين ثم أوصيك يا حسن وجميع ولدي وأهلي بتقوى الله ربكم ولا تموتن إلا وأنتم مسلمون واعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا فإني سمعت أبا القاسم صلى الله عليه و سلم يقول إن صلاح ذات البين أفضل من عامة الصلاة والصيام انظروا إلى ذوي أرحامكم فصلوهم يهون الله عليكم الحساب الله في الأيتام فلا تعنوا أفواههم ولا يضيعن بحضرتكم والله الله في جيرانكم فإنهم وصية نبيكم صلى الله عليه و سلم ما زال يوصي به حتى ظننا أنه سيورثه والله الله في القرآن فلا يسبقنكم إلى العمل به غيركم والله الله في الصلاة فإنها عمود دينكم والله الله في بيت ربكم فلا تخلوه ما بقيتم فإنه إن ترك لم يناظر والله الله في الجهاد في سبيل الله بأموالكم وأنفسكم والله الله في الزكاة فإنها تطفئ غضب الرب والله الله في ذمة نبيكم فلا يظلمن بين أظهركم والله الله في أصحاب نبيكم فإن رسول الله أوصى بهم والله الله في الفقراء والمساكين فأشركوهم في معايشكم والله الله فيما ملكت أيمانكم الصلاة الصلاة لا تخافن في الله لومة لائم يكفيكم من أرادكم وبغى عليكم وقولوا للناس حسنا كما أمركم الله ولا تتركوا الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر فيولي الأمر شراركم ثم تدعون فلا يستجاب لكم وعليكم بالتواصل والتباذل وإياكم والتدابر والتقاطع والتفرق وتعاونوا على البر والتقوى ولا تعاونوا على الإثم والعدوان واتقوا الله إن الله شديد العقاب حفظكم الله من أهل بيت وحفظ فيكم نبيكم أستودعكم الله وأقرأ عليكم السلام ورحمة الله
ثم لم ينطق إلا بلا إله إلا الله حتى قبض رضي الله عنه وذلك في شهر رمضان سنة أربعين وغسله ابناه الحسن والحسين وعبدالله بن جعفر وكفن في ثلاثة أثواب ليس فيها قميص وكبر عليه الحسن تسع تكبيرات ثم ولي الحسن ستة أشهر
وقد كان علي نهى الحسن عن المثلة وقال يا بني عبدالمطلب لا ألفينكم تخوضون دماء المسلمين تقولون قتل أمير المؤمنين قتل أمير المؤمنين ألا لا يقتلن إلا قاتلي انظر يا حسن إن أنا مت من ضربته هذه فاضربه ضربة بضربة ولا تمثل بالرجل فإني سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول إياكم والمثلة ولو

أنها بالكلب العقور فلما قبض عليه السلام بعث الحسن إلى ابن ملجم فقال للحسن هل لك في خصلة إني والله ما أعطيت الله عهدا إلا وفيت به إني كنت قد أعطيت الله عهدا عند الحطيم أن أقتل عليا ومعاوية أو أموت دونهما فإن شئت خليت بيني وبينه ولك الله علي إن لم أقتله أو قتلته ثم بقيت أن آتيك حتى أضع يدي في يدك فقال له الحسن أما والله حتى تعاين النار فلا ثم قدمه فقتله ثم أخذه الناس فأدرجوه في بواري ثم أحرقوه بالنار .تاریخ طبری ج 3 ص 158

خوب دقت کنید که امام ع همان متن نهج البلاغه را میگوید که فقط یک ضربه به او بزنید و مثله اش نکنید ....

واوج عدالت :
عن محمد بن بكار، عن الحسن بن محمد الفزاري، عن الحسن ابن علي النحاس، عن جعفر الرماني، عن يحيى الحماني، عن محمد بن عبيد الطيالسي، عن مختار التمار، عن أبي مطر قال: لما ضرب ابن ملجم الفاسق لعنه الله أمير المؤمنين عليه السلام قال له الحسن عليه السلام: أقتله ؟ قال: لا ولكن احبسه فإذا مت فاقتلوه فإذا مت فادفنوني في هذا الظهر في قبر أخوي هود وصالح . بحار الانوار

قال أبومخنف: فحدثني أبي، عن عبدالله بن محمد الازدي، قال: ادخل ابن ملجم لعنه الله على علي، ودخلت عليه فيمن دخل، فسمعت عليا يقول: النفس بالنفس إن أنا مت فاقتلوه كما قتلني، وإن سلمت رأيت فيه رأيي، فقال ابن ملجم - لعنه الله - والله لقد ابتعته بألف، وسممته بألف، فإن خانني فأبعده الله.
الكتاب : مقاتل الطالبيين

الله اكبر اینست شاه مردان علی !

یعنی اگر من مردم بکشیدش فعلا حبسش کنید .
قطعا اگر امام زنده میماند ابن ملجم را میبخشید چون قبلا هم گفته بود که این خوارج نادانند وفریب خورده اند : لا تقتلوا الخوارج بعدی ...

و من وصية له (ع) لِعَسْكَرِهِ قَبْلَ لِقاءِ الْعَدُوُّ بِصِفَّينَ:
لا تُقاتِلُوهُمْ حَتَّى يَبْدَؤُوكُمْ، فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلى حُجَّةٍ، وَ تَرْكُكُمْ إِيّاهُمْ حَتَّى يَبْدَؤُوكُمْ حُجَّةٌ اءُخْرى لَكُمْ عَلَيْهِمْ.
فَإِذا كانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللّهِ فَلا تَقْتُلُوا مُدْبِرا، وَ لا تُصِيبُوا مُعْوِرا، وَ لا تُجْهِزُوا عَلى جَرِيحٍ، وَ لا تَهِيجُوا النِّساءَ بِاءَذىً، وَ إِنْ شَتَمْنَ اءَعْراضَكُمْ، وَ سَبَبْنَ اءُمَراءَكُمْ، فَإِنَّهُنَّ ضَعِيفاتُ الْقُوى وَالْاءَنْفُسِ وَالْعُقُولِ، إِنْ كُنّا لَنُؤْمَرُ بِالْكَفِّ عَنْهُنَّ وَ إِنَّهُنَّ لَمُشْرِكاتٌ، وَ إِنْ كانَ الرَّجُلُ لَيَتَناوَلُ الْمَرْاءَةَ فِي الْجاهِلِيَّةِ بِالْفَهْرِ اءَوِ الْهِراوَةِ فَيُعَيَّرُ بِها وَ عَقِبُهُ مِنْ بَعْدِهِ. نهج البلاغه
ترجمه :
سفارشى از آن حضرت (ع ) به سپاهش پيش از ديدار با دشمن در صفين :
با آنان مجنگيد تا آنان جنگ را بياغازند. سپاس خدا را، كه حجت با شماست . و اگر واگذاريد تا آنان جنگ را آغاز كنند، اين هم حجتى ديگر است به سود شما و زيان ايشان . هرگاه ، به اذن خدا، روى به هزيمت نهادند، كسى را كه پشت كرده وفرار ميكند، مكشيد و آن را كه از پاى افتاده است ، آسيب مرسانيد و مجروح را زخم مزنيد و زنان را ميازاريد و آنان را به خشم مياوريد، هر چند، آبروى شما بريزند يا اميرانتان را دشنام دهند. كه زنان به جسم ناتوان اند و به نفس و عقل ضعيف . حتى در زمانى كه زنان مشرك بودند، ما را گفته بودند كه از آنان دست باز داريم . در زمان جاهليت ، رسم بر آن بود كه اگر مردى با سنگ يا چوبدستى به زنى تعرض مى كرد او را و فرزندانش را، كه پس از او مى آمدند، عيب مى كردند و سرزنش مى نمودند. اينست مرام اسلام اصيل

قبلامكرر گفتیم که خشونت از یهودی صفات ویهودی زادگان است و تضاد آشکار روایات اهل سنت با روایات شیعه در قصاص ابن ملجم را ببینید :

اما اسنادی مرسل وضعیف هم امده مانند آنچه که مسعودی در مروج الذهب آورده : فعلهم بابن ملجم
ولما أرادوا قتل ابن مُلْجَم لعنه الله قال عبد اللّه بن جعفر: دعوني حتى أشفي نفسي منه، فقطع يديه ورجليه وأحمى له مسماراً حتى إذا صار جمرة كحله به، فقال: سبحان الذي خلق الإنسان، إنك لتكحل عمك بملمول الرصاص، ثم إن الناس أخذوه وأدرجوه في بَوَاري ثم طلوها بالنفط وأشعلوا فيها النار فاحترق،. مروج الذهب

الإرشاد: لمّا قضى أميرالمؤمنين(عليه السلام) وفرغ أهله من دفنه جلس الحسن(عليه السلام) وأمر أن يؤتى بابن ملجم، فجي ء به، فلمّا وقف بين يديه قال له: يا عدوّ اللَّه!! قتلت أميرالمؤمنين، وأعظمت الفساد في الدين. ثمّ أمر به فضُربت عنقه، واستوهبت اُمّ الهيثم بنت الأسود النخعيّة جيفتَه منه لتتولّى إحراقها، فوهبها لها، فأحرقتها بالنار

الإرشاد: جاء الناس إلى أميرالمؤمنين(عليه السلام) فقالوا له: يا أميرالمؤمنين مُرْنا بأمرك في عدوّ اللَّه؛ فلقد أهلك الاُمّة وأفسد الملّة! فقال لهم أميرالمؤمنين(عليه السلام) : إن عشتُ رأيتُ فيه رأيي، وإن هلكتُ فاصنعوا به ما يُصنع بقاتل النبيّ، اقتلوه ثمّ حرّقوه بعد ذلك بالنار

همه اخبار ارشاد از : من الاخبار الواردة بسبب قتله عليه السلام وكيف جرى الامر في ذلك ما رواه جماعة من أهل السير منهم أبو مخنف وإسماعيل بن راشد أبو هاشم (3) الرفاعي وأبو عمرو الثقفي وغيرهم أن نفرا من الخوارج اجتمعوا بمكة، فتذاكروا الامراء فعابوهم وعابوا أعمالهم (4)، وذكروا أهل النهروان وترحموا عليهم، فقال بعضهم لبعض: لو أنا شرينا أنفسنا لله فأتينا أئمة الضلال فطلبنا غرتهم وأرحنا منهم العباد والبلاد وثأرنا (5) بإخواننا الشهداء بالنهروان، فتعاهدوا عند انقضاء الحج على ذلك، فقال عبد الرحمن بن ملجم لعنه الله: . شیخ مفید الكتاب : الارشاد في معرفه حجج الله على العباد
وذكر محمد بن عبدالله بن محمد الازدي .....ارشاد

تاريخ اليعقوبي: اجتمع الناس، فبايعوا الحسن بن عليّ، وخرج الحسن ابن عليّ إلى المسجد الجامع، فخطب خطبة له طويلة، ودعا بعبدالرحمن بن ملجم، فقال عبدالرحمن: ما الذي أمرك به أبوك؟ قال: أمرني أن لا أقتل غير قاتله، وأن اُشبع بطنك، وأنعم وطاءك، فإن عاش أقتصّ أو أعفو، وإن مات اُلحقنّك به.
فقال ابن ملجم: إن كان أبوك ليقول الحقّ ويقضي به في حال الغضب والرضا، فضربه الحسن بالسيف، فالتقاه بيده فنَدَرَتْ، وقتله.

حتی مسعودی در یک جای دیگر اوج مهربانی امام علی ع را در جمله : ، والعفو أقرب للتقوى، ألا تحبون أن يغفر اللّه لكم والله غفور رحيم:آورده که انسان تعجب میکند از مهربانی امام علی و عدالتش نسبت به قاتلش :

وصيته يوم موته
وقد ذكر جماعة من أهل النقل عن أبي عبد اللّه جعفر بن محمد عن أبيه محمد بن علي بن الحسين بن علي أن علياً قال في صبيحة الليلة التي ضربه فيها عبد الرحمن بن مُلْجم، بعد حمد اللّه والثناء عليه والصلاة على رسوله صلى الله عليه وسلم: كل امرئ ملاقيه ما يفر منه، والأجل تُسَاق النفس إليه، والهرت منه موافاته، كم اطردت الأيام أتحينها عن مكنون هذا الأمر فأبى اللّه عز وجلّ إلا إخفاءه، هيهات علم مكنون، أما وصيتي فاللّه لا تشركوا به شيئاً، ومحمداً لا تضيعوا سنته، أقيموا هذين العمودين، حمل كل امرئ منكم مجهوده، وخفف عن الحَمَلةِ رب رحيم، ودين قويم، وإمام عليم، كنا في إعصار ذي رياح تحت ظل غمامة اضمحل راكدها فمحطها من الأرض حيا، وبقي من بعدي جُنَّة جأواء، ساكنة بعد حركة، كاظمة بعد نُطْق، ليعظكم هدوئي وخُفُوتُ أطرافي، إنه أوعظ لكم من نطق البليغ، ودعتكم وداع امرئ مرصد لتلاق، وغدا ترون ويكشف عن ساق، عليكم السلام إلى يوم المرام، كنت بالأمس صاحبكم واليم عِظَةٌ لكم وغداً أفارقكم، إن أفق فأنا ولي دمي، وإن أمت فالقيامة ميعادي، والعفو أقرب للتقوى، ألا تحبون أن يغفر اللّه لكم والله غفور رحيم.
الكتاب : مروج الذهب
المؤلف : المسعودي

ودر کافی :

الحسين بن الحسن الحسني رفعه ومحمد بن الحسن، عن إبراهيم بن إسحاق الاحمري رفعه قال: لما ضرب أمير المؤمنين عليه السلام حف به العواد وقيل له: يا أمير المؤمنين أوص فقال: اثنوا لي وسادة ثم قال: الحمد لله حق قدره متبعين أمره وأحمده كما أحب، ولا إله إلا الله الواحد الاحد الصمد كما انتسب، أيها الناس كل امرء لاق في فراره ما منه يفر، ....وبه، ثم أقبل على الحسن عليه السلام فقال: يا بني ضربة مكان ضربة ولا تأثم.

ودر کتاب معتبر قرب الاسناد :
وعنه، عن جعفر بن محمد، عن أبيه: أن علي بن أبي طالب عليه السلام خرج يوقظ الناس لصلاة الصبح، فضربه عبدالرحمن بن ملجم بالسيف على ام رأسه، فوقع على ركبتيه، وأخذه فالتزمه حتى أخذه الناس. وحمل علي حتى أفاق ثم قال للحسن والحسين عليهما السلام: " احبسوا هذا الاسير وأطعموه واسقوه وأحسنوا اساره، فإن عشت فأنا أولى بما صنع بي، إن شئت استقدت، وإن شئت عفوت، وإن شئت صالحت. وإن مت فذلك إليكم، فإن بدا لكم أن تقتلوه فلا تمثلوا به

البحار: عن الشيخ أبي الحسن البكري في حديث وفاته (عليه السلام)، عن لوط بن يحيى، عن أشياخه قال: ثم التفت (عليه السلام) إلى ولده الحسن (عليه السلام) وقال: (ارفق يا ولدي بأسيرك، وارحمه وأحسن إليه واشفق عليه - إلى أن قال - فلما أفاق ناوله الحسن (عليه السلام) قعبا من لبن، وشرب منه قليلا ثم نحاه عن فمه، وقال: (احملوا إلى أسيركم) ثم قال لحسن (عليه السلام): (بحقي عليك يا بني إلا ما طيبتم مطعمه ومشربه، وارفقوا به إلى حين موتي، وتطعمه مما تأكل وتسقيه مما تشرب، حتى تكون أكرم منه) الخبر.

وقد جاء في بعض الروايات: لما ضرب علي (عليه السلام) قال: «ما فعل ضاربي؟ أطعموه من طعامي، واسقوه من شرابي، فإن عشت، فأنا أولى بحقي، وإن مت فاضربوه ولا تزيدوه»(1).

  1. المناقب للخوارزمي ص280 و281.
  2. فقال الحسن (عليه السلام): الحمد لله الذي نصر وليه وخذل عدوه ثم انكب الحسن (عليه السلام) على أبيه يقبله وقال: يا أباه هذا عدو الله وعدوك قد أمكن الله منه.
  3. ففتح عينيه (عليه السلام) وهو يقول: أرفقوا بي يا ملائكة ربي.
  4. فقال له الحسن (عليه السلام): هذا عدو الله وعدوك ابن ملجم قد أمكن الله منه وقد حضر بين يديك.
  5. ففتح أمير المؤمنين (عليه السلام) عينيه ونظر إليه وهو مكتوف وسيفه معلق في عنقه.
  6. فقال له بضعف وانكسار صوت ورأفة ورحمة: يا هذا لقد جئت عظيماً، وارتكبت أمراً عظيماً، وخطباً جسيماً، أبئس الإمام كنت لك حتى جازيتني بهذا الجزاء؟ ألم أكن شفيقاً عليك وآثرتك على غيرك وأحسنت إليك وزدت في عطائك؟ ألم أكن يقال لي فيك كذا وكذا، فخليت لك السبيل ومنحتك عطائي؟ وقد كنت أعلم أنك قاتلي لا محالة ولكن رجوت بذلك الاستظهار من الله تعالى عليك يا لكع فغلبت عليك الشقاوة فقتلتني يا شقي الأشقياء؟ فدمعت عينا ابن ملجم وقال يا أمير المؤمنين: أفأنت تنقذ من في النار.
  7. قال له: صدقت ثم التفت (عليه السلام) إلى ولده الحسن (عليه السلام) وقال له: إرفق يا ولدي بأسيرك.
  8. وارحمه وأحسن إليه واشفق عليه، ألا ترى إلى عينيه قد طارتا في أم رأسه وقلبه يرجف خوفاً وفزعاً؟؟ فقال له الحسن (عليه السلام) يا أباه قد قتلك هذا اللعين الفاجر وأفجعنا فيك وأنت تأمرنا بالرفق به؟ فقال: نعم يا بني نحن أهل بيت لا نزداد على الذنب إلينا إلا كرماً وعفواً! والرحمة والشفقة من شيمتنا! بحقي عليك فاطعمه يا بني مما تأكله! واسقه مما تشرب! ولا تقيد له قدماً ولا تغل له يداً! فإن أنتا مت فاقتص منه بأن تقتله وتضربه ضربة واحدة ولا تحرقه بالنار ولا تمثل بالرجل فإني سمعت جدك رسول الله (صلّى الله عليه وآله) يقول: إياكم والمثلة ولو بالكلب العقور، وإن أنا عشت فأنا أولى به بالعفو عنه وأنا أعلم بما أفعل به.
الكتاب : علي (عليه السلام) من المهد إلى اللحد

تاريخ الطبري: وقد كان عليٌّ نهى الحسن عن المُثلة، وقال: يا بني عبدالمطّلب، لا ألفينّكم تخوضون دماء المسلمين، تقولون: قُتل أميرالمؤمنين، قُتل أميرالمؤمنين! ألا لا يُقتلنّ إلّا قاتلي. انظر يا حسن؛ إن أنا متّ من ضربته هذه فاضربه ضربةً بضربة، ولا تُمثّل بالرجل؛ فإنّي سمعت رسول اللَّه(صلى اللّه عليه وآله وسلم) يقول: إيّاكم والمُثلة ولو أنّها بالكلب العقور.
فلمّا قُبض(عليه السلام) بعث الحسن إلى ابن ملجم، فقال للحسن: هل لك في خصلة؟ إنّي واللَّه ما أعطيت اللَّه عهداً إلّا وفيت به، إنّي كنت قد أعطيت اللَّه عهداً عند الحطيم أن أقتل عليّاً ومعاوية أو أموت دونهما، فإن شئت خلّيت بيني وبينه، ولك اللَّه عليَّ إن لم أقتله-أو قتلته ثمّ بقيت-أن آتيك حتى أضع يدي في يدك. فقال له الحسن: أما واللَّه حتى تعاين النار فلا. ثمّ قدّمه فقتله، ثمّ أخذه الناس فأدرجوه في بواري، ثمّ أحرقوه بالن

اميرالمؤ منين عليه السّلام به جانب آن ملعون نگريست و به صداى ضعيفى فرمود: يابن ملجم ! امرى بزرگ آوردى و مرتكب كار عظيم گشتى ، آيا من از بهر تو بد امامى بودم كه مرا چـنين جزا دادى ؟ آيا من ترا مَوْرِد مرحمت نكردم و از ديگران برنگزيدم ؟ آيا به تو احسان نكردم و عطاى تو را افزون نكردم با آنكه مى دانستم كه تو مرا خواهى كشت لكن خواستم حجّت بر تو تمام شود و خدا انتقام مرا از تو بكشد و نيز خواستم كه از اين عقيدت برگردى و شايد از طريق ضلالت و گمراهى روى بتابى ، پس شقاوت بر تو غالب شد تا مرا بكشتى ، اى شقى ترين اشقياء! ابن ملجم اين وقت بگريست و گفت : اَفَاَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فى النّارِ؟ يعنى آيا تو نجات مى توانى داد كسى را كه در جهنم است و خاصّ آتش است ؟ آنـگاه حضرت سفارش او را به امام حسن عليه السّلام كرد و فرمود: اى پسر! با اسير خود مدارا كن و طريق شفقت و رحمت پيش دار، آيا نمى بينى چشمهاى او را كه از ترس چگونه گردش مى كند و دلش چگونه مضطرب مى باشد؟ امام حسن عليه السّلام عرض كرد: اين ملعون ترا كشته است و دل ما را به درد آورده است امر مى كنى كه با او مدارا كنيم ؟! فرمود: اى فرزند! ما اهل بيت رحمت و مغفرتيم ، پس بخوران به او از آنچه خود مى خورى و بياشام او را از آنـچـه خود مى آشامى ، پس اگر من از دنيا رفتم از او قصاص كن و او را بكش و جسد او را به آتش نسوزان و او را مُثْله مكن ـ يعنى دست و پا و گـوش و بينى و ساير اعضاى او را قطع مكن ـ كه من از جدّ تو رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم شنيدم كه فرمود: (مثله مكنيد اگر چه به سگ گـزنده باشد). و اگـر زنده ماندممن خود داناترم كه با او چه كار كنم و من اَوْلى مى باشم به عفو كردن ؛ چه ما اهل بيتى مى باشيم كه با گناهكار در حق ما جز به عفو و كرم رفتار ديگر ننمائيم . اين وقت آن حضرت را از مسجد برداشته با نهايت ضعف و بى حالى آن جناب را به خانه بردند و ابن ملجم را دست به گردن بسته در خانه محبوس داشتند و مردمان در گـرد سراى آن حضرت فرياد گـريه و عويل در هم افكندند و نزديك بود كه خود را هلاك كنند.منتهی الامال

فرحة الغرى :عمي علي بن طاوس، عن محمد بن عبد الله بن زهرة، عن محمد بن الحسن العلوي، عن القطب الراوندي، عن ذي الفقار بن معبد، عن المفيد محمد بن النعمان، قال: رواه (3) عباد بن يعقوب الرواجني، قال: حدثنا حسان بن علي القسري (4)، قال: حدثنا مولى لعلي بن أبي طالب عليه السلام قال: لما حضرت أمير - المؤمنين عليه السلام الوفاة قال للحسن والحسين عليهما السلام: إذا أنامت فاحملاني على سرير ثم أخرجاني واحملا مؤخر السرير فإنكما تكفيان مقدمه، ثم ايتابي الغريين فإنكما ستريان صخرة بيضاء، فاحتفرا فيها فإنكما ستجدان فيها ساجة، فادفناني فيها، قال: فلما مات أخرجناه وجعلنا نحمل مؤخر السرير ونكفى مقدمه، و جعلنا نسمع دويا وحفيفا حتى أتينا الغريين، فإذا صخرة بيضاء تلمع نورا، فاحتفرنا فإذا ساجة مكتوب عليها: ما ادخر (5) نوح عليه السلام لعلي بن أبي طالب عليه السلام فدفناه فيها وانصرفنا ونحن مسرورون بإكرام الله تعالى لامير المؤمنين عليه السلام، فلحقنا قوم من الشيعة لم يشهدوا الصلاة عليه، فأخبرناهم بما جرى وبإكرام الله تعالى أمير المؤمنين عليه السلام، فقالوا: نحب أن نعاين من أمره ما عاينتم، فقلنا لهم: إن الموضع قد عفي أثره بوصية منه عليه السلام فمضوا وعادوا إلينا فقالوا: إنهم احتفروا فلم يروا شيئا بحارالانوار

وروى عبد الله بن موسى عن الحسن بن دينار عن الحسن البصري قال سهر علي بن أبي طالب عليه السلام في الليلة التي قتل في صبيحتها ولم يخرج إلى المسجد لصلاة الليل على عادته فقالت لم ابنته....

ما رواه جماعة من أهل السير منهم أبو مخنف لوط بن يحيى وإسماعيل بن راشد وغيرهما ان نفرا من الخوارج اجتمعوا بمكة فتذاكروا الامر فعابوهم وعابوا أعمالهم عليهم وذكروا أهل النهروان وترحموا عليهم فقال بعضهم لبعض لو انا شرينا أنفسنا لله عز وجل فاتينا أئمة الضلال فطلبنا عزتهم فأرحنا منهم العباد والبلاد وثارنا بإخواننا الشهداء بالنهروان فتعاهدوا عند انقضاء الحجج على ذلك .....

واما ابن ملجم لعنه الله فان رجلا من همذان لحقه وطرح عليه قطيفة كانت في يده ثم صرعه واخذ السيف من يده وجاء إلى أمير المؤمنين عليه السلام وأفلت الثالث فانسل بين الناس فلما ادخل ابن ملجم لعنه الله على أمير المؤمنين عليه السلام نظر إليه ثم قال النفس بالنفس ان انا مت فاقتلوه كما قتلني وان عشت رأيت فيه رأيي فقال ابن ملجم لعنه الله لقد ابتعته بألف وسممته بألف فان خانني فابعده الله فاخرج من بين يدي أمير المؤمنين عليه السلام وان الناس ينهشون لحمه بأسنانهم كأنهم سباع وهم يقولون يا عدو الله ماذا فعلت أهلكت أمة محمد وقتلت خير الناس وانه لصامت ما ينطق فذهب به إلىالحبس وجاء الناس إلى أمير المؤمنين عليه السلام ان عشت رأيت فيه رأيي وان هلكت فاصنعوا به ما يصنع بقاتل النبي اقتلوه ثم حرقوه بعد ذلك بالنار قال فلما قضى أمير المؤمنين عليه السلام نحبه وفرغ أهله من دفنه جلس الحسن بن علي عليهما السلام وامر ان يؤتى بابن ملجم لعنه الله فجيئ به فلما وقف بين يديه قال له يا عدو الله قتلت أمير المؤمنين وأعظمت الفساد في الدين ثم أمر به فضربت عنقه واستوهبت أم الهيثم بنت الأسود النخعية جثته منه لتتولى احراقها بالنار فوهبها لها فأحرقها بالنار وفى أمر قطام وقتل أمير المؤمنين عليه السلام يقول الشاعر.
المستجاد من كتاب الارشاد تأليف العلامة جمال الحق والدين حسن بن المطهر الحلي قدس سره متوفى 726

گفتم که اخبار مستند ومعتبر همانست که اوردم اما خبر علامه حلی در المستجاد مرسل است و ازکتب اهل سنت معاویه : ما رواه جماعة من أهل السير منهم أبو مخنف لوط بن يحيى وإسماعيل بن راشد وغيرهما ان نفرا من الخوارج ...

أقول ذكر بعضهم عن المبرد قال ابن ملجم لعلي كرم الله تعالى وجهه اني اشتريت سيفي هذا بألف وسمته بألف وسألت الله تعالى ان يقتل به شر خلقه فقال علي قد اجاب الله دعوتك يا حسن اذا انامت فاقتله بسيفه ففعل به الحسن ذلك ثم احرقت جثته وقد ذكر انه قطعت اطرافه وجعل في قوصرة واحرقوه بالنار
وقد ذكر ان عليا قال يوما وهو مشير لابن ملجم هذا والله قاتلي فقيل له الا نقتله فقال من يقتلني وتبع الاصل في كون تكنية على بابي تراب في هذه الغزوة شيخه الدمياطى
السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون
علي بن برهان الدين الحلبي

فمات علي بن أبي طالب غداة يوم الجمعة فأخذ عبد الله بن جعفر و الحسن ابن علي و محمد بن الحنفية عبد الرحمن بن ملجم فقطعوا يديه و رجليه فلم يجزع و لم يتكلم ثم كحلوا عينيه بملمول محمي ثم قطعوا لسانه و أحرقوه بالنار و كان لعلي يوم مات اثنتان و ستون سنة و كانت خلافته خمس سنين و ثلاثة أشهر

الكتاب : السيرة لابن حبان

فقال له الحسن: كلا والله حتى تعاين النار، ثم قدمه فقتله ثم أخذه الناس فأدرجوه في بواري (2) ثم أحرقوه بالنار، وقد قيل إن عبد الله بن جعفر قطع يديه ورجليه وكحلت عيناه وهو مع ذلك يقرأ سورة اقرأ باسم ربك الذي خلق إلى آخرها ثم جاؤوا ليقطعوا لسانه فجزع وقال: إني أخشى أن تمر علي ساعة لا أذكر الله فيها ثم قطعوا لسانه ثم قتلوه ثم حرقوه في قوصرة والله أعلم.

الكتاب : البداية والنهاية
المؤلف : إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء

حتی خود اهل سنت به مهربانی امام علی ع و وصیتش به قاتلش هم اقرار دارند :

فقال له الحسن : أما والله حتى تعاين النار ثم قدمه فقتله(1) ثم إن الناس أخذوه ، فأحرقوه بالنار ، ولكن هذه الرواية منقطعة(2) ، والصحيح من الروايات والذي يليق بالحسن والحسين وأبناء أهل البيت أنهم التزموا بوصية أمير المؤمنين علي في معاملة عبد الرحمن بن مُلْجم وفيها يظهر خلق الإسلام العظيم في النهي في المثلة والالتزام بالقصاص الشرعي . ولا تثبت الرواية التي تقول : فلما دفن اضروا ابن ملجم ، فاجتمع الناس ، وجاءوا بالنفط والبواري ، فقال محمد بن الحنفية ، والحسين ، وعبد الله بن جعفر بن أبي طالب ، دعُونا نشتفّ منه ، فقطع عبد الله يديه ورجليه ، فلم يجزع ولم يتكلّم ، فكحَلَ عينيه ، فلم يجزع ، وجعل يقول إنك لتكحُل عيني عمّك وجعل يقرأ ((إقرأ بسم ربك الذي خلق)) (العلق ، آية : 1) حتى ختمها ،..

الكتاب : الحسن بن علي بن أبي طالب رضي الله عنه
المؤلف : علي محمد محمد الصلابي

ثم قتل ابن ملجم وأحرق ولله الحمد.
الكتاب : العبر في خبر من غبر
المؤلف : أبو عبدالله محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي

وذكر محمد بن سعد: إنه لما مات علي رضي الله عنه أخرج ابن ملجم من الحبس، فقالوا: نشفي نفوسنا منه، فقطع عبد الله بن جعفر يديه ورجليه، فلم بجزع ولم يتكلم، فكحل عينيه بمسمار محمي فلم يجزع، وأخرج لسانه ليقطع، فجزع وقال: أكره أن أكون في الدنيا فواقاً لا أذكر الله، فقطعوا لسانه ثم أحرقوه.

ولما مات علي رضي اللَّهِ عنه أخرج ابن ملجم من الحبس ، فقطع عبد اللَّهِ بن جعفر يده ثم رجله ، وكلت عيناه بمسمار محمى وقطع لسانه وأحرق . ولعمران بن حطان الخارجي كاذبا مخزيا : ( يا ضربة من ولي ما أراد بها ** إلا ليبلغ من ذي العرش رضوانا ) ( إني لأذكره يوما فأحسبه ** أوفى البرية عند اللَّهِ ميزانا )
تاريخ ابن الوردي
زين الدين عمر بن مظفر الشهير بابن الوردي
سنة الولادة / سنة الوفاة 749هـ

و انتدب ثلاثة نفر من الخوارج : عبد الرحمن بن ملجم المرادي و البرك بن عبد الله التميمي و عمرو بن بكير التميمي فاجتمعوا بمكة و تعاهدوا و تعاقدوا ليقتلن هؤلاء الثلاثة : علي بن أبي طالب و معاوية بن أبي سفيان و عمرو بن العاص و يريحوا العباد منهم فقال ابن ملجم : أنا لكم بعلي و قال البرك : أنا لكم بمعاوية و قال عمرو بن بكير : أنا أكفيكم عمرو بن العاص و تعاهدوا على أن ذلك يكون في ليلة واحدة ليلة حادي عشر أو ليلة سابع عشر رمضان ثم توجه كل منهم إلى المصر الذي فيه صاحبه فقدم ابن ملجم الكوفة فلقي أصحابه من الخوارج فكاتمهم ما يريدون إلى ليلة الجمعة سابع عشر رمضان سنة أربعين فاستيقظ علي سحرا فقال لابنه الحسن رأيت الليلة رسول الله صلى الله عليه و سلم فقلت يا رسول الله ما لقيت من أمتك من الأود و اللدد ؟ فقال لي : ادع الله عليهم فقلت : اللهم أبدلني بهم خيرا لي منهم و أبدلهم بي شرا لهم مني و دخل ابن الذباح المؤذن على علي فقال : الصلاة فخرج علي من الباب ينادي : أيها الناس الصلاة الصلاة فاعترضه ابن ملجم فضربه بالسيف فأصاب جبهته إلى قرنه و وصل إلى دماغه فشد عليه الناس من كل جانب فأمسك و أوثق و أقام علي الجمعة و السبت و توفي ليلة الأحد و غسله الحسن و الحسين و عبد الله بن جعفر و صلى عليه الحسن و دفن بدار الإمارة بالكوفة ليلا ثم قطعت أطراف ابن ملجم و جعل في قوصرة و أحرقوه بالنار هذا كله كلام ابن سعد و قد أحسن في تلخيصه هذه الوقائع و لم يوسع فيها الكلام كما صنع غيره لأن هذا هو اللائق بهذا المقام قال صلى الله عليه و سلم : [ إذا ذكر أصحابي فأمسكوا ] و قال : [ بحسب أصحابي القتل ]
و في المستدرك عن السدي قال : كان عبد الرحمن بن ملجم المرادي عشق امرأة من الخوارج يقال لها : قطام فنكحها و أصدقها ثلاثة آلاف درهم و قتل علي و في ذلك قال الفرزدق
تاریخ الخلفا سیوطی

أخبرنا أبو الحسن بن قبيس أنا أبو العباس أنا أبو محمد بن أبي نصر أناخيثمة أنا إسحاق بن سيار نا أبو علقمة عن سفيان عن عمران بن ظبيان عن حكيم بن سعد أنه قيل لعلي
لو علمنا قاتلك لأبرنا عترته فقال مه ذلك الظلم النفس بالنفس ولكن اصنعوا ما صنع فقال النبي قتل ثم أحرق بالنار إلى
تاریخ دمشق

قالوا وكان عبد الرحمن بن ملجم في السجن فلما مات علي ودفن بعث الحسن بن علي إلى عبد الرحمن بن ملجم فأخرجه من السجن ليقتله فاجتمع الناس وجاءوا بالنفط والبواري والنار فقالوا نحرقه فقال عبد الله بن جعفر وحسين بن علي ومحمد بن الحنفية دعونا حتى نشفي أنفسنا منه فقطع عبد الله بن جعفر يديه ورجليه فلم يجزع ولم يتكلم فكحل عينيه بمسمار محمى فلم يجزع وجعل يقول إنك لتكحل عيني عمك بملمول مض وجعل يقرأ { اقرأ باسم ربك الذي خلق خلق الإنسان من علق } حتى أتى اخر السورة كلها وإن عينيه لتسيلان ثم أمربه فعولج عن لسانه ليقطعه فجزع فقيل له قطعنا يديك ورجليك وسملنا عينيك يا عدو الله فلم تجزع فلما صرنا إلى لسانك جزعت فقال ما ذاك من جزع إلا إني أكره أن يكون في الدنيا فواقا لا أذكر الله فقطعوا لسانه ثم جعلوه في قوصرة وأحرقوه بالنار والعباس بن علي يومئذ صغير فلم يستأن به بلوغه
وكان عبد الرحمن بن ملجم رجلا أسمر حسن الوجه أبلج شعره مع شحمة أذنيه في جبهته أثر السجود
تاریخ دمشق

وفي السنة المذكورة استشهد أمير المؤمنين سامي المفاخر والمناقب أبو الحسن علي بن أبي طالب رضوان الله عليه،ولا زالت نفحات رحمته واصلة إليه،وثب عليه أشقى من أجرم عبد الرحمن بن ملجم الخارجي،فضربه في يافوخه بخنجر،فبقي يوما ثم قتل ابن ملجم وأحرق وما كان كفوءاً لشجاعة علي رضي الله عنه ولا عليه من ذوي الاقتدار لولا مساعدة الأقدار ولقد صدق فيه الذي قال:
وما كنت من أنداده يا ابن ملجم ... ولولا قضاء ما أطقت له عينا
الكتاب : مرآة الجنان وعبرة اليقظان في معرفة حوادث الزمان
المؤلف : اليافعي

حدثني أحمد بن عيسى، قال: حدثنا الحسن بن نصر، قال: حدثنا زيد بن المعذل، عن يحيى بن شعيب، عن أبي مخنف، عن فضيل بن خديج، عن الأسود والكندي والأجلخ قالا: توفي أمير المؤمنين علي - عليه السلام - وهو ابن أربع وستين سنة، سنة أربعين في ليلة الأحد لإحدى وعشرين ليلة مضت من شهر رمضان، وولي غسله ابنه الحسن بن علي وعبد الله بن العباس، وكفن في ثلاثة أثواب ليس فيها قميص. وصلى عليه ابنه الحسن وكبر خمس تكبيرات، ودفن في الرحبة مما يلي أبواب كندة عند صلاة الصبح.
ودعا الحسن بعد دفنه بابن ملجم - لعنه الله - فأتى به فأمر بضرب عنقه، فقال له: إن رأيت أن تأخذ على العهود أن أرجع إليك حتى أضع يدي في يدك بعد أن أمضي إلى الشام فأنظر ما صنع صاحبي بمعاوية فإن كان قتله وإلا قتلته ثم أعود إليك. تحكم في بحكمك، فقال له الحسن: هيهات. والله لا تشرب الماء البارد أو تلحق روحك بالنار، ثم ضرب عنقه فاستوهبت أم الهيثم بنت الأسود النخعية جيفته منه فوهبها لها فأحرقتها بالنار.
الكتاب : مقاتل الطالبيين
المؤلف : أبو الفرج الأصبهاني

أَخْبَرَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ: أَنَّ عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ فِي ابْنِ مُلْجَمٍ بَعْدَ مَا ضَرَبَهُ: أَطْعِمُوهُ وَاسْقُوهُ وَأَحْسِنُوا إِسَارَهُ، فَإِنْ عِشْتُ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي أَعْفُو إِنْ شِئْتُ، وَإِنْ شِئْتُ اسْتَقَدْتُ، وَإِنْ مِتُّ فَقَتَلْتُمُوهُ فَلا تُمَثِّلُوا.

الكتاب: مسند الإمام الشافعي (ترتيب سنجر)
المؤلف: الشافعي أبو عبد الله محمد بن إدريس بن العباس بن عثمان بن شافع بن عبد المطلب بن عبد مناف المطلبي القرشي المكي (المتوفى: 204هـ)
رتبه: سنجر بن عبد الله الجاولي، أبو سعيد، علم الدين (المتوفى: 745هـ)
حقق نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: ماهر ياسين فحل
الناشر: شركة غراس للنشر والتوزيع، الكويت

حدثنا أحمد بن علي الأبار ثنا أبو أمية عمرو بن هشام الحراني ثنا عثمان بن عبد الرحمن الطرائفي ثنا إسماعيل بن راشد قال : كان من حديث ابن ملجم لعنه الله وأصحابه أن عبد الرحمن بن ملجم و البرك بن عبد الله و عمرو بن بكر التميمي اجتمعوا بمكة فذكروا أمر الناس وعابوا عمل ولاتهم ثم ذكروا أهل النهر فترحموا عليهم فقالوا : والله ما نصنع بالبقاء بعدهم شيئا إخواننا الذين كانوا دعاة الناس لعبادة ربهم الذين كانوا لا يخافون في الله لومة لائم فلو شرينا أنفسنا فأتينا أئمة الضلالة فالتمسنا قتلهم فأرحنا منهم البلاد وثأرنا بهم إخواننا قال ابن ملجم وكان من أهل مصر : أنا أكفيكم علي بن أبي طالب وقال البرك بن عبد الله : أنا أكفيكم معاوية بن أبي سفيان وقال عمرو بن بكر التميمي : أنا أكفيكم عمرو بن العاص فتعاهدوا وتواثقوا بالله لا ينكص رجل منهم عن صاحبه الذي توجه إليه حتى يقتله أو يموت دونه فأخذوا أسيافهم فسموها واتعدوا لسبع عشرة من شهر رمضان أن يثب كل رجل منهم على صاحبه الذي توجه إليه وأقبل كل رجل منهم إلى المصر الذي فيه صاحبه الذي يطلب فأما ابن الملجم المرادي فأتى أصحابه بالكوفة وكاتمهم أمره كراهية أن يظهروا شيئا من أمره وأنه لقي أصحابا له من تيم الرباب وقد قتل علي بن أبي طالب رضي الله عنه منهم عدة يوم النهر فذكروا قتلاهم فترحموا عليهم قال : ولقي من يومه ذلك امرأة من تيم الرباب يقال لها : قطام بنت الشحنة وقد قتل علي بن أبي طالب رضي الله عنه أباها وأخاها يوم النهر وكانت فائقة الجمال فلما رآها التبست بعقله ونسي حاجته التي جاء لها فخطبها فقالت : لا أتزوج حتى تشتفي لي قال : وما تشائين ؟ قالت : ثلاثة آلاف وعبد وقينة وقتل علي بن أبي طالب رضي الله عنه فقال : هو مهر لك فأما قتل علي فما أراك ذكرتيه لي وأنت تريدينه ؟ قالت : بلى فالتمس غرته فإن أصبته شفيت نفسك ونفسي ونفعك العيش معي وإن قتلت فما عند الله خير من الدنيا وزبرج أهلها فقال : ما جاء بي إلى هذا المصر إلا قتل علي قالت : فإذا أردت ذلك فأخبرني حتى أطلب لك من يشد ظهرك ويساعدك على أمرك فبعثت إلى رجل من قومها من تيم الرباب يقال له : وردان فكلمته فأجابها وأتى ابن ملجم رجلا من أشجع يقال له : شبيب بن نجدة فقال له : هل لك في شرف الدنيا والآخرة قال : وما ذاك ؟ قال : قتل علي رضي الله عنه قال : ثكلتك أمك لقد جئت شيئا إدا كيف تقدر على قتله ؟ قال : أكمن له في السحر فإذا خرج لصلاة الغداة شددنا عليه فقتلناه فإن نجونا شفينا أنفسنا وأدركنا ثأرنا وإن قتلنا فما عند الله خير من الدنيا وزبرج أهلها قال : ويحك لو كان غير علي كان أهون علي قد عرفت بلاءه في الإسلام وسابقته مع النبي صلى الله عليه و سلم وما أجدني أنشرح لقتله قال : أما تعلم أنه قتل وسابقته مع النبي صلى الله عليه و سلم وما أجدني أنشرح لقتله قال : أما تعلم أنه قتل أهل انهر العباد المصلين ؟ قال : بلى قال : فقتله بما قتل من إخواننا فأجابه فجاؤوا حتى دخلوا على قطام وهي في المسجد الأعظم معتكفة فيه فقالوا لها : قد أجمع رأينا على قتل علي قالت : فإذا أردتم ذلك فائتوني فجاء فقال : هذه الليلة التي واعدت فيها صاحبي أن يقتل كل واحد منا صاحبه فدعت لهم بالحرير فعصبتهم وأخذوا أسيافهم وجلسوا مقابل السدة التي يخرج منها علي فخرج علي رضي الله عنه لصلاة الغداة فجعل ينادي : الصلاة الصلاة فشد عليه شبيب فضربه بالسيف فوقع السيف بعضادة الباب أو بالطاق فشد عليه ابن ملجم فضربه بالسيف في قرنه وهرب وردان حتى دخل منزله ودخل عليه رجل من بني أمه وهو ينزع الحرير والسيف عن صدره فقال : ما هذا السيف والحرير فأخبره بما كان فذهب إلى منزله فجاء بسيفه فضربه حتى قتله وخرج شبيب نحو أبواب كندة وشد عليه الناس إلا أن رجلا من حضرموت يقال له : عويمر ضرب رجله بالسيف فصرعه وجثم عليه الحضرمي فلما رأى الناس قد أقبلوا في طلبه وسيف شبيب في يده خشي على نفسه فتركه فنجا بنفسه ونجا شبيب في غمار الناس وخرج ابن ملجم فشد عليه رجل من أهل همدان يكنى أبا أدما فضرب رجله وصرعه وتأخر علي رضي الله عنه ودفع في ظهر جعدة بن هبيرة بن أبي وهب فصلى بالناس الغداة وشد عليه الناس من كل جانب وذكروا أن محمد بن حنيف قال : والله إني لأصل تلك الليلة التي ضرب فيها علي في المسجد الأعظم قريبا من السدة في رجال كثير من أهل المصر ما فيهم إلا قيام وركوع وسجود وما يسأمون من أول الليل إلى آخره إذ خرج علي رضي الله عنه لصلاة الغداة فجعل ينادي : أيها الناس الصلاة الصلاة فما أدري أتكلم بهذه الكلمات أو نظرت إلى بريق السيوف وسمعت الحكم لله لا لك يا علي لا لأصحابك فرأيت سيفا ثم رأيت ناسا وسمعت عليا يقول : لا يفوتكم الرجل وشد عليه الناس من كل جانب فلم أبرح حتى أخذ ابن ملجم فأدخل على علي رضي الله عنه فدخلت فيمن دخل من الناس فسمعت عليا : يقول : النفس بالنفس إن هلكت فاقتلوه كما قتلني وإن بقيت رأيت فيه رأيي ولما أدخل ابن ملجم على علي رضي الله عنه قال : يا عدو الله ألم أحسن إليك ألم أفعل بك ؟ قال : بلى قال : فما حملك على هذا ؟ قال : شحذته أربعين صباحا فسألت الله أن يقتل به شر خلقه قال له علي رضي الله عنه : ما أراك إلا مقتولا به وما أراك إلا من شر خلق الله وكان ابن ملجم مكتوفا بين يدي الحسن إذ نادته أم كلثوم بنت علي وهي تبكي : يا عدو الله إنه لا بأس على أبي والله مخزيك قال : فعلام تبكين ؟ والله لقد اشتريته بألف وسممته بألف ولو كانت هذه الضربة لجميع أهل المصر ما بقي منهم أحد ساعة وهذا أبوك باقيا حتى الآن فقال علي للحسن رضي الله عنهما : إن بقيت رأيت فيه رأيي وإن هلكت من ضربتي هذه فاضربه ضربة ولا تمثل به فإني سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم ينهى عن المثلة ولو بالكلب العقور وذكر أن جندب بن عبد الله دخل على علي يسأل به فقال : يا أمير المؤمنين إن فقدناك ولا نفقدك فنبايع الحسن قال : ما آمركم ولا أنهاكم أنتم أبصر فلما قبض علي رضي الله عنه بعث الحسن رضي الله عنه إلى ابن ملجم فادخل عليه فقال له ابن ملجم : هل لك في خصلة إني والله ما أعطيت الله عهدا إلا وفيت به إني كنت أعطيت الله عهدا أن أقتل عليا و معاوية أو أموت دونهما فإن شئت خليت بيني وبينه ولك الله علي إن لم أقتله أن آتيك حتى أضع يدي في يدك فقال له الحسن رضي الله عنه : لا والله أو تعاين النار فقدمه فقتله ثم أخذه الناس فأدرجوه في بواري ثم أحرقوه بالنار وقد كان علي رضي الله عنه قال : يا بني المطلب لا ألفينكم تخوضون دماء المسلمين تقولون قتل أمير المؤمنين قتل أمير المؤمنين ألا لا يقتل بي إلا قاتلي وأما البرك بن عبد الله فقعد لمعاوية رضي الله عنه فخرج لصلاة الغداة فشد عليه بسيفه وأدبر معاوية هاربا فوقع السيف في إليته فقال : إن عندي خبرا أبشرك به فإن أخبرتك أنافعي ذلك عندك ؟ قال : وما هو ؟ قال : إن أخا لي قتل عليا في هذه الليلة قال : فلعله لم يقدر عليه قال : بلى إن عليا يخرج ليس معه أحد يحرسه فأمر به معاوية رضي الله عنه فقتل فبعث إلى الساعدي وكان طبيبا فنظر إليه فقال : إن ضربتك مسمومة فاختر مني إحدى خصلتين إما أن أحمي حديدة فأضعها موضع السيف وإما أسقيك شربة تقطع منك الولد وتبرأ منها فإن ضربتك مسمومة فقال له معاوية : أما النار فلا صبر لي عليها وأما انقطاع الولد فإن في يزيد و عبد الله وولدهما ما تقر به عيني فسقاه تلك الليلة الشربة فبرأ فلم يولد بعد له فأمر معاوية رضي الله عنه بعد ذلك بالمقصورات وقيام الشرط على رأسه وقال علي للحسن و الحسين رضي الله عنهم : أي بني أوصيكما بتقوى الله وإقام الصلاة لوقتها وإيتاء الزكاة عند محلها وحسن الوضوء فإنه لا يقبل صلاة إلا بطهور وأوصيكم بغفر الذنب وكظم الغيظ وصلة الرحم والحلم عن الجهل والتفقه في الدين والتثبت في الأمر وتعاهد القرآن وحسن الجوار والأمر بالمعروف والنهي عن المنكر واجتناب الفواحش قال : ثم نظر إلى محمد بن الحنفية فقال : هل حفظت ما أوصيت به أخويك ؟ قال : نعم قال : فإني أوصيك بمثله وأوصيك بتوقير أخويك لعظم حقهما عليك وتزيين أمرهما ولا تقطع أمرا دونهما ثم قال لهما : أوصيكما به فإنه شقيقكما وابن أبيكما وقد علمتما أن أباكما كان يحبه ثم أوصى فكانت وصيته :
بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما أوصى به علي بن أبي طالب رضي الله عنه أوصى أنه يشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له وأن محمدا عبده ورسوله أرسله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون ثم إن صلاتي ونسكي ومحياي ومماتي لله رب العالمين لا شريك له وبذلك أمرت أنا من المسلمين ثم أوصيكما يا حسن ويا حسين وجميع أهلي وولدي ومن بلغه كتابي بتقوى الله ربكم ولا تموتن إلا وأنتم مسلمون واعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا فإني سمعت أبا القاسم صلى الله عليه و سلم يقول : ( إن صلاح ذات البين أعظم من عامة الصلاة والصيام ) وانظروا إلى ذوي أرحامكم فصلوهم يهون الله عليكم الحساب والله الله في الأيتام لا يضيعن بحضرتكم والله الله في الصلاة فإنها عمود دينكم والله الله في الزكاة فإنها تطفيء غضب الرب عزو جل والله الله في الفقراء والمساكين فأشركوهم في معايشكم والله الله في القرآن فلا يسبقنكم بالعمل به غيركم والله الله في الجهاد في سبيل الله بأمولكم وأنفسكم والله الله في بيت ربكم عزو جل لا يخلون ما بقيتم فإنه إن ترك لم تناظروا والله الله في أهل ذمة نبيكم صلى الله عليه و سلم فلا يظلمن بين ظهرانيكم والله الله في جيرانكم فإنهم وصية نبيكم صلى الله عليه و سلم قال : ( مازال جبريل يوصيني بهم حتى ظننت أنه سيورثهم ) والله الله في أصحاب نبيكم صلى الله عليه و سلم فإنه وصى بهم والله الله في الضعيفين نسائكم وما ملكت أيمانكم فأن آخر ما تكلم به صلى الله عليه و سلم أن قال : ( أوصيكم بالضعيفين النساء وما ملكت أيمانكم ) الصلاة الصلاة لا تخافن في الله لومة لائم يكفكم من أرادكم وبغى عليكم وقولوا للناس حسنا كما أمركم الله ولا تتركوا الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر فيولي أمركم شراركم ثم تدعون فلا يستجاب لكم عليكم بالتواصل والتباذل وإياكم والتقاطع والتدابر والتفرق وتعاونوا على البر والتقوى ولا تعاونوا على الإثم والعدوان واتقوا الله إن الله شديد العقاب حفظكم الله من أهل بيت وحفظ فيكم نبيكم صلى الله عليه و سلم أستودعكم الله وأقرأ عليكم السلام ثم لم ينطق إلا بلا إله إلا الله حتى قبض في شهر رمضان في سنة أربعين وغسله الحسن و الحسين و عبدالله بن جعفر وكفن في ثلاثة أثواب ليس فيها قميص وكبر عليه الحسن تسع تكبيرات وولي الحسن رضي الله عنه عنه عمله ستة أشهر وكان ابن ملجم قبل أن يضرب عليا قاعدا في بني بكر بن وائل إذ مر عليه بجنازة أبجر بن جابر العجلي أبي حجار وكان نصرانيا والنصارى حوله وأناس مع حجار بمنزلته فيهم يمشون في جانب أمامهم شقيق بن ثور السلمي فلما رآهم قال : ما هؤلاء ؟ فأخبر ثم أنشأ يقول :
( لئن كان حجار بن أبجر مسلما ... لقد بوعدت منه جنازة أبجر )
( وإن كان حجار بن أبجر كافرا ... فما مثل هذا من كفور بمنكر )
( أترضون هذا إن قسا ومسلما ... جميعا لدى نعش فيا قبح منظر )
وقال ابن أبي عياش المرادي :
( ولم أر مهرا ساقه ذو سماحة ... كمهر قطام بينا غير معجم )
( ثلاثة آلاف وعبد وقينة ... وضرب علي بالحسام المصمم )
( ولا مهر أغلى من علي وإن غلا ... ولا قتل إلا دون قتل ابن ملجم )
وقال أبو الأسود الدؤلي :
( ألا أبلغ معاوية بن حرب ... ولا قرت عيون الشامتينا )
( أفي الشهر الحرام فجعتمونا ... بخير الناس طرا أجمعينا )
( قتلتم خير من ركب المطايا ... وخيسها ومن ركب السفينا )
( ومن لبس النعال ومن حذاها ... ومن قرأ المثاني والمئينا )
( لقد علمت قريش حيث كانت ... بأنك خيرها حسبا ودينا )
وأما عمرو بن بكر فقعد لعمرو بن العاص رحمه الله في تلك الليلة التي ضرب فيها معاوية فلم يخرج وكان اشتكى من بطنه فأمر خارجة بن أبي حبيب وكان صاحب شرطته وكان من بني عامر بن لؤي فخرج يصلى بالناس فشد عليه وهو يرى أنه عمرو بن العاص فضربه بالسيف فقتله فأخذ وأدخل علي عمرو فلما رآهم يسلمون عليه بالإمرة قال : من هذا ؟ قالوا : عمرو بن العاص قال : فمن قتلت ؟ قالوا : خارجة قال : أما والله يا فاسق ما ضمدت غيرك قال عمرو : أردتني والله أراد خارجة فقدمه فقتله فبلغ ذلك معاوية رضي الله عنه فكتب إليه :
کبیر طبرانی

حدثني موسى بن عبد الرحمن الكندي ، قال : حدثنا عثمان بن عبد الرحمن الحراني ، قال : أخبرنا إسماعيل بن راشد ، قال : ذكروا أن ابن الحنفية ، قال : والله إني لأصلي الليلة التي ضرب علي فيها في المسجد الأعظم ، في رجال كثير من أهل المصر (1) يصلون قريبا من السدة ، ما هم إلا قيام وركوع وسجود ، وما يسأمون من أول الليل إلى آخره ، إذ خرج علي لصلاة الغداة (2) ، فجعل ينادي : أيها الناس ، الصلاة ، الصلاة ، فما أدري : أخرج من السدة فتكلم بهذه الكلمات ، أو نظرت إلى بريق السيف ، وسمعت قائلا يقول : « الحكم لله لا لك يا علي ، ولا لأصحابك » فرأيت سيفا ، ثم رأيت ناسا ، وسمعت عليا يقول : « لا يفوتنكم الرجل ، وشد الناس عليه من كل جانب ، فلم أبرح حتى أخذ ابن ملجم ، وأدخل على علي ، فدخلت فيمن دخل من الناس ، فسمعت عليا يقول : » النفس بالنفس ، إن هلكت فاقتلوه كما قتلني ، وإن بقيت رأيت فيه رأيي « قال : وقد كان علي نهى الحسن عن المثلة (3) ، وقال : يا بني عبد المطلب ، لا ألفينكم تخوضون دماء المسلمين ، تقولون : » قتل أمير المؤمنين ، ألا لا يقتلن بي إلا قاتلي ، انظر يا حسن ، إن أنا مت من ضربته هذه فاضربه ضربة ، ولا تمثل بالرجل « فلما قبض علي رضوان الله عليه ، بعث الحسن إلى ابن ملجم ، فقال للحسن : » هل لك في خصلة (4) ؟ إني والله ما أعطيت عهدا إلا وفيت به ، إني كنت أعطيت الله عهدا عند الحطيم أن أقتل عليا ومعاوية ، أو أموت دونهما ، فإن شئت خليت بيني وبينه ، ولك والله علي إن لم أقتله أو قتلته ثم بقيت ، أن آتيك حتى أضع يدي في يدك ، فقال له الحسن : « أما والله حتى تعاين النار فلا ، ثم قدمه فقتله ، ثم أخذه الناس فأدرجوه في بوار ، ثم أحرقوه بالنار »

الكتاب : تهذيب الآثار للطبري

حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا أبو أحمد ثنا شريك عن عمران بن ظبيان عن أبي تحيى قال : لما ضرب بن ملجم عليا رضي الله عنه الضربة قال على افعلوا به كما أراد رسول الله صلى الله عليه و سلم أن يفعل برجل أراد قتله فقال اقتلوه ثم حرقوه
تعليق شعيب الأرنؤوط : إسناده ضعيف

أخبرنا أبو على إسماعيل ثنا أحمد ثنا عبد الرزاق أنا ابن جريح عن عبد الكري م أو أمية عن قثم مولى الفضل قال لما طعن ابن ملجم عليا رضى الله عنه قال للحسن وحسين ومحمد عزمت عليكم لما حبستم الرجل فإن مت فاقتلوه ولاتمثلوا به قال فلما مات قام إليه حسين ومحمد فقطعاه وحرقاه
[ الأمالي في آثار الصحابة - الصنعاني ]
الكتاب : الأمالي في آثار الصحابة
المؤلف : عبد الرزاق بن همام الصنعاني
الناشر : مكتبة القرآن – القاهرة

اصلا اهل سنت لذت میبرند از خشونت !

حدثنا أبو عبد الله محمد بن مخلد العطار قال : حدثنا أحمد بن منصور قال : حدثنا عبد الرزاق قال : أنبأناه ابن جريج ، عن عبد الكريم أبي أمية ، عن قثم مولى الفضل قال : لما ضرب ابن ملجم عليه لعنة الله عليا رضي الله عنه قال : للحسن والحسين ومحمد رضي الله عنهم : « عزمت عليكم لما حبستم الرجل فإن مت فاقتلوه ، ولا تمثلوا (1) به قال : فلما مات قام إليه حسين ومحمد فقطعاه وحرقاه »

شریعه آجری

1554 - حدثنا أبو بكر محمد بن هارون بن المجدر قال : حدثنا إبراهيم بن سعيد الجوهري قال : حدثنا أبو أسامة قال : حدثنا أبو طلق علي بن حنظلة بن نعيم ، عن أبيه قال : لما ضرب ابن ملجم لعنة الله عليه عليا رضي الله عنه قال علي : « احبسوه فإنما هو جرح ، فإن برأت امتثلت أو عفوت ، وإن هلكت قتلتموه فعجل عليه عبد الله بن جعفر ، وكانت زينب بنت علي تحته ، فقطع يديه ، وفقأ عينيه ، وقطع رجليه وجدعه ، وقال : هات لسانك ، فقال له : إذ صنعت ما صنعت فإنما نستقرض في جسدك ، أما لساني ويحك ، فدعه أذكر الله عز وجل به ، وإني لا أخرجه لك أبدا ، فشق لحيته واستخرج لسانه من بين لحيتيه فقطعه ، ثم حما مسمارا ليفقأ عينيه ، فقال : إنك لتكحل بملمول مضر ، فجاءت زينب تبكي وتقول : يا خبيث ، والله ما ضرت أمير المؤمنين ؟ فقال علي : ما تبكين يا زينب والله ما خانني سيفي ، وما ضعفت يدي » قال محمد بن الحسين رحمه الله : ومن فضائل علي رضي الله عنه : تزويجه بفاطمة رضي الله عنها ، خصه الله الكريم بتزويجه بها ، سنذكره في باب فضائل فاطمة رضي الله عنها ، حالا بعد حال ، إن شاء الله تعالى

الكتاب : الشريعة للآجري
المؤلف : الآجري

این کور کردن چشمش را هم اضافه کرد !!!!!!!

وكان ابن ملجم يعرض سيفه، فإذا أخبر أن فيه عيبا أصلحه، فلما قتل عليا قال: لقد أحددت سيفي بكذا وكذا، وسممته بكذا وضربت به عليا ضربة لو كانت بأهل المصر لاتت عليهم. وروى عن الحسن أنه قال: أتيت أبي فقال لي: أرقت الليلة، ثم ملكتني عيني (3). فسنح لي رسول الله صلى الله عليه وسلم، فقلت له: يا رسول الله، ماذا لقيت من أمتك من من الاود (4) واللدد ؟ فقال: ادع عليهم، فقلت: اللهم أبدلني بهم خيرا لي منهم، وأبدلهم بي شرا لهم مني، وخرج إلى الصلاة فاعترضه ابن ملجم، وأدخل ابن ملجم على علي بعد ضربه إياه، فقال: أطيبوا طعامه، وألينوا فراشه، فإن أعش فأنا ولي دمي، إما عفوت، وإما اقتصصت، وإن أمت فالحقوه بي، ولا تعتدوا، إن الله لا يحب المعتدين. قالوا وبكت أم كلثوم، وقالت لابن ملجم: يا عدو الله، قتلت أمير المؤمنين،

الكتاب : الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني

روي أنه عليه الصلاة والسلام قال يا علي أتدري من أشقى الأولين قال الله ورسوله أعلم قال عاقر الناقة قال أتدري من اشقى الآخرين قال الله ورسوله أعلم قال قاتلك ولما جرح هذا الشقي عليا أدخل عليه فقال أطيبوا طعامه والينوا فراشه فإن أعش فأنا ولي دمي عفوا وقصاصا وإن مت فالحقوه بي أخاصمه عند رب العالمين فلما مات علي أخرج من السجن وقطع عبد الله بن جعفر يديه ورجليه وكحل عينيه بمسمار محمي وجعل يقرأ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ إلى آخر السورة وأن عينيه لتسيلان ثم أمر به فقطعوا لسانه ثم جعلوه في قوصرة وأحرقوه بالنار
الكتاب: شرح الشفا
المؤلف: علي بن (سلطان) محمد، أبو الحسن نور الدين الملا الهروي القاري (المتوفى: 1014هـ)

وعذاب قاتل امام ع :

حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِم عَبْد الرَّحْمَن بْن مقرب بْن عَبْد الْكَرِيم بْن الْحسن التجِيبِي من لَفظه قَالَ حَدَّثَنَا الشَّيْخ الْفَقِيه الْأمين أَبُو الْقَاسِم عَبْد الرَّحْمَن بْن مكي بْن حَمْزَة الْمَذْكُور قَالَ أَخْبرنِي الشَّيْخ الْفَقِيه الإِمَام الْمُحدث أَبُو عَبْد اللَّه مُحَمَّد بْن أَحْمَد بْن إِبْرَاهِيم الرَّازِيّ عَن عَليّ بَقَاء بْن مُحَمَّد الْوراق أَخْبَرَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْن عمر الْبَزَّاز قَالَ سَمِعت أَبَا بكر مُحَمَّد بْن أَحْمَد بْن أَبِي الْأَصْبَغ يَقُول قدم علينا شيخ غَرِيب فَذكر أَنه كَانَ نَصْرَانِيّا سِنِين وَأَنه تعبد فِي صومعته فَبينا هُوَ ذَات يَوْم جَالس إِذْ جَاءَ طَائِر كالنسر أَو كالكركي فَوقف عَلَى صومعته فتقيأ بضع لحم ثمَّ نقرها فالتأمت رجلا ثمَّ نقرها بضعا وابتلعها وطار ثمَّ جَاءَ فِي الْيَوْم الثَّانِي فَوقف عَلَى الصومعة فَفعل مثل ذَلِكَ ثمَّ جَاءَ فِي الْيَوْم الثَّالِث فتقيأ بضعا ثمَّ نقرها فالتأمت رجلا فَقلت لَهُ سَأَلتك بِاللَّه من أَنْت قَالَ أَنا ابْن ملجم قَاتل عَليّ بْن أَبِي طَالب رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وكل اللَّه بِي هَذَا الطَّائِر يفعل بِي مَا ترى إِلَى يَوْم الْقِيَامَة

الكتاب: مشيخة الشيخ الأجل أبي عبد الله محمد الرازي، وبذيله ثلاث حكايات غريبة
المؤلف: صدر الدين، أبو طاهر السِّلَفي أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن إبراهيم سِلَفَه الأصبهاني (المتوفى: 576هـ)
قرأه وعلق عليه: الشريف حاتم بن عارف العوني
الناشر: دار الهجرة – الرياض

105 - قَالَ أَبُو أَحْمَدُ بْنُ عَدِيٍّ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ سَعِيدِ بْنِ فَرْضَخٍ، حَدَّثَنَا خُمَيْمٌ، حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ شَبِيبٍ الْمَكِّيُّ، حَدَّثَنَا أَبُو النَّجْمِ بَدْرٌ بن أحمد بن بدر الْغَنَوِيُّ، حَدَّثَنِي مِلْحٌ، خَالُ الْمُتَوَكِّلُ قَالَ: سَمِعْتُ سُلَيْمَ بْنَ مَنْصُورِ بْنِ عَمَّارٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: " سِحْتُ عَلَى شَطِّ الْبَحْرِ، فَأَتَيْتُ عَلَى دِيرِ وفي الدير صَوْمَعَةٍ فِيهَا رَاهِبٌ، فَنَادَيْتُهُ، فَأَشْرَفَ عَلَيَّ، فَقُلْتُ لَهُ: مِنْ أَيْنَ يَأْتِيكَ طَعَامُكَ؟ فَقَالَ: مِنْ مَسِيرَةِ شَهْرٍ، قُلْتُ: حَدِّثْنِي بِأَعْجَبَ مَا رَأَيْتَ مِنَ هَذَا الْبَحْرِ؟ قَالَ: تَرَى تِلْكَ الصَّخْرَةِ؟ وَأَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَخْرَةٍ فِي وَسَطِ الْبَحْرِ، قُلْتُ: نَعَمْ , [ص:132] قَالَ: يَخْرُجُ مِنْ هَذَا الْبَحْرِ كُلَّ يَوْمٍ طَائِرٌ مِثْلُ النَّعَامَةِ، يَعْنِي كِبَرًا، فَيَقَعُ عَلَيْهَا، فَإِذَا اسْتَوَى وَاقِفًا تَقَيَّأَ رَأْسًا، ثُمَّ تَقَيَّأَ يَدًا، ثُمَّ رِجْلًا، ثُمَّ يَدًا، ثُمَّ رِجْلًا، ثُمَّ يَدًا، ثُمَّ رِجْلًا، ثُمَّ تَلْتَئِمُ الْأَعْضَاءُ بَعْضُهَا إِلَى بَعْضٍ، ثُمَّ اسْتَوَى إِنْسَانًا قَاعِدًا، ثُمَّ يَهُمُّ لِلْقِيَامِ، فَإِذَا هَمَّ لِلْقِيَامِ نَقَرَهُ نَقْرَةً، فَأَخَذَ رَأْسَهُ ثُمَّ يَأْخُذْهُ عُضْوًا عُضْوًا، كَمَا قَاءَهُ، فَلَمَّا طَالَ عَلَيَّ نَادَيْتُهُ يَوْمًا، وَقَدِ اسْتَوَى جَالِسًا، وَقُلْتُ: أَلَا مَنْ أَنْتَ؟، فَالْتَفَتَ إِلَيَّ، وَقَالَ: هُوَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ، قَاتِلُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، وَكَّلَ اللَّهُ بِهِ هَذَا الطَّيْرَ، فَهُوَ يُعَذِّبُهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ "

الكتاب: فنون العجائب في أخبار الماضيين من بني إسرائيل وغيرهم من العباد والزاهدين
المؤلف: أبو سعيد محمد بن علي بن عمر بن مهدي الأصبهاني الحنبلي النقاش (المتوفى: 414هـ)
دراسة وتحقيق: طارق الطنطاوي
الناشر: مكتبة القرآن، القاهرة

حتی در همان زمان معاویه که ظاهرا مسلمان و از اقوام پیامبر وعلی بود آنقدر از امام و شیعیانش کینه بدل داشت که نیازی به گفتن ندارد مثلا اسم نوزادی که علی بود اورا میکشتند وچه قتل عامی که از شیعیان علی نکردند و.....
معاویه «نزال بن عامر»را که همدست ابن ملجم بود و در ترور معاویه ناکام مانده بود را به صورتی فجیع وغیر انسانی کشته است: دو دست و دو پای او را قطع کرده و زبانش را بیرون کشید .... تازه معاویه کشته نشد اما امام(ع) شهید شدند

(محاولة قتل معاوية) وأقبل النزال بن عامر في تلك الليلة حتى قام خلف معاوية وهو يصلي بالناس الغداة، ومعه خنجر، فوجأه به في إليته، وكان معاوية عظيم الأليتين، فأخذ، فقال لمعاوية: (أهل قتلتك يا عدو الله ؟).
فقال معاوية: (كلا، يا ابن أخي).
فأمر به معاوية، فقطعت يداه ورجلاه، ونزع لسانه، فمات !!!!

الاخبار الطوال- الدينوري
الاخبار الطوال
الدينوري

خوب بعید نیست که این عمل معاویه توجیه کنند با جعل خبر دروغ در باره امام علی ع !

تفصیل :

Download

خیر البریه;673042 نوشت:
معاویه «نزال بن عامر»را که همدست ابن ملجم بود و در ترور معاویه ناکام مانده بود را به صورتی فجیع وغیر انسانی کشته است: دو دست و دو پای او را قطع کرده و زبانش را بیرون کشید .... تازه معاویه کشته نشد اما امام(ع) شهید شدند

قتل امام علی ع ترور بود
سه نفر کنار کعبه عهد می بندند که (امام) علی، عمر عاص و معاویه را بکشند
عمر و عاص بصورت کاملا اتفاقی خودش برا نماز نمیره و جانشینش میره!! خیلی اتفاقی بوداااا
معاویه هم بصورت کاملا اتفاقی نمیمیره!!! خیلی اتفاقی! بجا اینکه شمشیر بخوره تو سرش میخوره رو پاش! خیلی اتفاقی بود! تازه بعیدم نیست همینشم دروغ باشه و اصلا شمشیر به پاش هم نخورده
اما امام علی!
شمشیری بسیار گران قیمت
زهری بسیار گران قیمت
ضربه ای دقیق
راستی این گدا از کجا اینهمه پول آورد که همچنین شمشیر گرانی خرید؟

بخش دوم حرفم اینه که مردمی که با قاتل امام علی اینجوری کردن پس یعنی اهل بیت رو دوست داشتن؟ پس چرا با امام حسن بدترش رو کردن؟ با امام حسین از اونم بدتر کردن!

خیر البریه;673040 نوشت:
البته در منابع عامه از کور کردن و نیمه کردن و قطع دست وپا وآتش زدن وی بدست عبد الله بن جعفر یا امام حسن وحسین ع سخن رفته که بعلت جعلیات اموی یهودی قابل اعتنا نیستند

بله با تشکر از شما بنده هم این روایات ضعیف را دیده ام به علت جعلی بودن و ضعف آنان این روایات را نیاوردم

خیر البریه;673042 نوشت:
فقال له الحسن : أما والله حتى تعاين النار ثم قدمه فقتله(1) ثم إن الناس أخذوه ، فأحرقوه بالنار ، ولكن هذه الرواية منقطعة(2) ، والصحيح من الروايات والذي يليق بالحسن والحسين وأبناء أهل البيت أنهم التزموا بوصية أمير المؤمنين علي في معاملة عبد الرحمن بن مُلْجم وفيها يظهر خلق الإسلام العظيم في النهي في المثلة والالتزام بالقصاص الشرعي . ولا تثبت الرواية التي تقول : فلما دفن اضروا ابن ملجم ، فاجتمع الناس ، وجاءوا بالنفط والبواري ، فقال محمد بن الحنفية ، والحسين ، وعبد الله بن جعفر بن أبي طالب ، دعُونا نشتفّ منه ، فقطع عبد الله يديه ورجليه ، فلم يجزع ولم يتكلّم ، فكحَلَ عينيه ، فلم يجزع ، وجعل يقول إنك لتكحُل عيني عمّك وجعل يقرأ ((إقرأ بسم ربك الذي خلق)) (العلق ، آية : 1) حتى ختمها ،..

سلام
ای کاش فارسی هم می نوشتید:Gol:

mousavi928;673143 نوشت:
ما امام علی!
شمشیری بسیار گران قیمت
زهری بسیار گران قیمت
ضربه ای دقیق

با سلام
یادم هست یکی از اساتید اخلاق و معرفت در مورد اینکه چرا حضرت علی علیه السلام به شهادت رسید اما معاویه و عمروعاص از این معرکه جان سالم به در بردند؟ میگفت مدتها بود این سوال ذهن مرا مشغول کرده بود تا اینکه به این پاسخ رسیدم که قداست شهادت در محراب عبادت فقط از آن امیرالمومنین است و اگر معاویه و عمروعاص در محراب کشته میشدند این قداست زائل و بیهوده میشد

ممسوس;674234 نوشت:
با سلام
یادم هست یکی از اساتید اخلاق و معرفت در مورد اینکه چرا حضرت علی علیه السلام به شهادت رسید اما معاویه و عمروعاص از این معرکه جان سالم به در بردند؟ میگفت مدتها بود این سوال ذهن مرا مشغول کرده بود تا اینکه به این پاسخ رسیدم که قداست شهادت در محراب عبادت فقط از آن امیرالمومنین است و اگر معاویه و عمروعاص در محراب کشته میشدند این قداست زائل و بیهوده میشد

سلام
البته بعید می دونم این امر درست باشد چرا که خلیفه دوم هم گویا در محراب کشته شد
ماجرای امام علی ترور بود
اصلا از اولشم قرار نبود کسی به معاویه حمله کنه

با سلام
اولا خلیفه دوم در محراب کشته نشد دوما ان سه نفری که قرار گذاشتند یکی از انان مامور کشتن معاویه بود

ممسوس;674268 نوشت:
با سلام
اولا خلیفه دوم در محراب کشته نشد دوما ان سه نفری که قرار گذاشتند یکی از انان مامور کشتن معاویه بود

سلام
پس چرا میگن خلیفه دوم در محراب شهید شد!!!!! من چند جا این مطلب رو دیدم (شاید مربوط به سایت های سنی بوده اند)
اما برخی ها هم نظر داده بودند که قبل از قامت بستن جهت نماز او را کشتند
این کلیپ رو لطفا ببینید- کلیک کنید

اینم که می گن برای معاویه ملعون هم شخصی قرار بود او را بکشد سند قوی ندارد. دارد؟ همان افرادی (مردم شام) که میگفتند امام علی ع کافر است و نماز نمی خواند همان افراد شایعه کردند که فردی هم قرار بوده معاویه را بشکد وگرنه سند قوی برای این مطلب اگر وجود دارد لطفا بفرمایید

چرا امام علی (ع) قاتلشان را نبخشیدند؟ مگر این بهتر نبود؟ درباره بهتر بودن این گویا یچیزی هم تو قرآن آمده.
حق جامعه؟

mousavi928;674257 نوشت:
البته بعید می دونم این امر درست باشد چرا که خلیفه دوم هم گویا در محراب کشته شد

با سلام
در مورد اینکه عمربن خطاب در محراب عبادت کشته نشده است به یکی ار منابع مهم و معتبراهل سنت اشاره میکنم.
امام علامه بدرالدین ابی محمد محمود بن احمد عینی متوفی 855 قمری در کتاب خود به نام عمدة القاری شرح صحیح البخاری چاپ دارالکتب العلمیه بیروت ج 8 ص 330 چنین مینویسد.
( فلما خرج عمر الی الناس لصلاة الصبح جاء عدو الله فطعنه بسکین مسموما ذات طرفین)
زمانی که عمر از از خانه خارج شد تا به مسجد برود و برای مردم نماز صبح را به پا دارد دشمن خدا ( ابولولو) آمد و او را با کارد مسموم که دوطرف ان تیزی داشت ضربه زد و کشت.
این گزارش اظهر من الشمس است که عمر بن خطاب در محراب عبادت کشته نشده است.

mousavi928;675901 نوشت:
اینم که می گن برای معاویه ملعون هم شخصی قرار بود او را بکشد سند قوی ندارد. دارد؟ همان افرادی (مردم شام) که میگفتند امام علی ع کافر است و نماز نمی خواند همان افراد شایعه کردند که فردی هم قرار بوده معاویه را بشکد وگرنه سند قوی برای این مطلب اگر وجود دارد لطفا بفرمایید

با سلام
در منابع متعدد نام کسی که بنا بود معاویه در را در شام به قتل برساند امده است وی برک بن عبدالله بوده است به این منابع رجوع کنید
البدء والتاریخ مقدسی ترجمه شفیعی کدکنی ج 2 ص 888
المامه و السیاسه ابن قتیبه دینوری ترجمه ص 184
تاریخ ابن خلدون ترجمه ج 1 ص 363

تسنیـم;676092 نوشت:
چرا امام علی (ع) قاتلشان را نبخشیدند؟ مگر این بهتر نبود؟ درباره بهتر بودن این گویا یچیزی هم تو قرآن آمده.
حق جامعه؟

با سلام
در پستهای قبلی بیان شد که حضرت فرمودند اگر زنده ماندم خودم میدانم با او چگونه برخورد کنم ولی در این مورد باید به امور ویژه ای توجه داشت که بیان میکنم

عفو و بخشش، همیشه در قبال پشیمانی، توبه و عذرخواهی صورت می‌پذیرد و ابن ملجم نه پشیمان شد، نه توبه کرد و نه عذر خواست. بلکه بسیار هم از کرده‌ی خود راضی و خشنود بود.
حکم قصاص قتل، پس از وفات [یا شهادت] مقتول بر قاتل مترتب می‌گردد و حق «ولی دم»، یا همان وارث است و نه حق مقتول. لذا ایشان فرمود: اگر ماندم، خودم می‌دانم که چه کنم و اگر رفتم و شما قصاص کردید، یک ضربه زده است، یک ضربه بزنید.
امام کشی [که هم حق‌الله است و هم حق‌الناسی که در طول تاریخ سریان دارد] فقط یک حق شخصی نیست و بخشش ندارد. مضاف بر این که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «من و علی پدران این امت هستیم». پس امت ایشان فرزندان آنها هستند که حتی اگر یکی از آنان قصاص خواهد، باید قصاص انجام پذیرد.
عفو و بخشش کار خوبی است، اما نه همیشه. در برخی موارد «قصاص» نه تنها لازم است، بلکه بسیار بهتر است و آثار آن در اصلاح جامعه‌ی فعلی و آینده به مراتب بیشتر است، لذا انسان عاقل و حکیم در اینگونه موارد قصاص را انتخاب می نماید. چنان چه خداوند رحمان و رحیم در کلام وحی خطاب به صاحبان خرد و نخبگان (به ویژه کسانی که اداره امور جامعه را در اختیار دارند از آن زمره می‌باشند) می‌فرماید در قصاص برای شما «حیات» است و آن را از نشانه‌های تقوا بر می‌شمارد:
«وَ لَكُمْ فىِ الْقِصَاصِ حَيَوةٌ يَأُوْلىِ الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (179)
ترجمه: و شما را در قصاص حياتى است اى خردمندان اگر بخواهيد تقوى داشته باشيد.

پرسش:
لطفاً اجرای قصاص "عبدالرحمن بن ملجم مرادی" را با ذکر جزئیات توضیح دهید؟

پاسخ:
ابن ملجم مرادی یکی از خوارج بود که به قصد کشتن حضرت علی(علیه السلام) به کوفه آمد و با تحریک "قطام" به این کار دست زد. وی نوزدهم ماه مبارک رمضان با شمشیر زهر آلود خود فرق مبارک حضرت را شکافت[1] و بنا به وصیت امیرالمؤمنین با یک ضربه شمشیر قصاص شد.
حضرت علی (علیه السلام) در مورد چگونگی برخورد با قاتل خویش ابن ملجم مرادی، خطاب به بنی هاشم فرمود:
«اى فرزندان عبدالمطلّب! مبادا پس از من دست به خون مسلمانان فرو برید ( و دست به کشتار بزنید) و بگویید، امیر مؤمنان کشته شد، بدانید که فقط قاتلم باید قصاص شود. مراقب باشید؛ هرگاه من از این ضربت او از دنیا رفتم تنها او را یک ضربت بزنید». این مطلب علاوه بر نهج البلاغه[2] در منابع مختلف شیعه و سنی از جمله کشف الغمه اربلی،[3] تاریخ طبری[4] و الکامل ابن اثیر[5] نقل شده است.
توصیه های حضرت علی (علیه السلام) درباره ابن ملجم نشان میدهد حضرت به اسرا و مجرمان با چشم رحمت و رافت نگاه میکند زیرا در مورد ابن ملجم فرمودند: به او آب و غذا بدهید و خوشرفتار باشید.[6]

مرحوم مجلسی در بحار الانوار می نویسد: حضرت علی (علیه السلام) فرمود : اگر من زنده بمانم خود صاحب اختيار و ولى خون خود هستم، و اگر بميرم و فانى گردم، فناء ميعاد و ميقات من است، و اگر ضارب‏ را عفو كنم اين عفو براى من موجب تقرّب و براى شما حسنه‏ اى است. پس بنابراين عفو كنيد و از جرم ضارب چشم بپوشيد، آيا دوست نداريد كه خداوند نيز از خطاها و گناهان شما درگذرد؟[7]
حضرت علی(علیه السلام) در سفارشی دیگر فرمودند : به او خوراک و آشامیدنی بدهید و نیکو از او نگهداری کنید؛ اگر بهبود یافتم که خود صاحب اختیار خویشتنم؛ اگر بخواهم او را عفو می کنم و اگر بخواهم انتقام می گیرم.[8] در روایتی علی (علیه السلام) فرمود: اگر بهبود یافتم خودم می دانم چه کار کنم. اما اگر از دنیا رفتم همان کار را با او بکنید که با قاتل پیامبر باید انجام داد.[9]

از شواهد و قرائن تاریحی بر می آید که ابن ملجم از کرده خود پشیمان نشده بود زیرا وقتی از امام حسن (علیه السلام) درخواست نمود تا با او آهسته سخن بگوید، حضرت امتناع نمود، وقتی علت امتناع را جویا شدند حضرت فرمودند: غرضش آن است که گوش مرا به دندان بگیرد. پس آن ملعون گفت: واللَّه که اگر می گذاشت، گوشش را از سرش جدا می کردم.[10] یا زمانی که ام کلثوم با چشمی اشکبار خطاب به ابن ملجم فرمود: ای دشمن خدا پدرم از جا بر می خیزد ؛ابن ملجم در جواب او گفت : گریه کن که شمشیرم را به هزار درهم خریدم و به هزار درهم آن را مسموم نمودم و ضربه بر سر پدرت زدم که اگر بر اهل کوفه زده بودم جان سالم به در نمی بردند.[11] با این حال حضرت علی(علیه السلام) به او محبت داشت.
اما در مورد قصاص او حضرت فرمود : «زمانی که من مُردَم؛ به همان شیوه‌ای که قاتل مرا کشت، او را بکش».[12]
ابن خزاز قمی رازی در کفایة الاثر مینویسد : بعد از شهادت امام علی(علیه السلام)، امام حسن(علیه السلام) ابن ملجم را طلبید. او از امام درخواست کرد تا او را رها کند تا به جبران آن، معاویه را نیز به قتل برساند، اما امام شمشیر را به طرفش بلند کرد، ابن ملجم دستش را سپر کرد، و انگشت کوچک دست او، قطع شد. امام حسن(علیه السلام) ضربه دیگرى بر سرش زد و او را کشت.[13]

نکته قابل تامل این است که ابن ملجم به دستور امام حسن(علیه السلام) به عنوان خلیفه قصاص شد نه به عنوان ولی دم حضرت علی(علیه السلام)، زیرا حضرت علی(علیه السلام) اولاد صغیر داشتند، لذا شرایط قصاص مهیا نبود، و می بایست صبر می کردند که این کودکان صغیر بالغ شوند و اجازه آنها را هم بگیرند، و بعد در مورد قصاص یا دریافت دیه تصمیم گیری کنند.

برخی از منابع اهل سنت به مثله کردن بدن ابن ملجم اشاره کردند.[14] این سخن صحت ندارد زیرا طبق وصیت حضرت علی(علیه السلام) به فرزندان خود، قصاص ابن ملجم را با یک ضربه شمشیر تقاضا کردند و از مثله کردن نهی نمودند زیرا فرمودند: «از پیامبر اسلام(ص) شنیدم که می‌فرمود: از مثله کردن دورى کنید هر چند درباره سگ گاز گیرنده باشد.[15]
البته در برخی از منابع از جمله "البدایه و النهایه" و "تاریخ ابن خلدون" آمده است : پس از اینکه امام حسن(علیه السلام) ابن ملجم را با یک ضربه قصاص نمود مردم هجوم آورده و جسد او را در بوریا پیچیده در آتش انداختند و سوزاندند.[16] از این گزارش برداشت می‌شود که گروهی از مردم بدون آن‌ که دستوری از امام حسن(علیه السلام) در این زمینه وجود داشته باشد در حرکتی خودجوش و به دلیل شدت غضبی که از قاتل امام علی(علیه السلام) داشتند، جنازه او را سوزاندند که در این صورت، نمی‌توان انجام چنین رفتاری را به امام نسبت داد.

منابع:
[1] . ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، بجاوی، علی محمد، ج 3، ص 1125، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412ق

[2] . شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 422، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.

[3] . مانند: اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق، رسولی محلاتی، هاشم، ج 1، ص 433، تبریز، نشر بنی‌هاشمی، چاپ اول، 1381ق

[4] . ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 391، بیروت، دار صادر، 1385ق؛

[5] . طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 5، ص 148، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387ق.

[6] . حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، ص 143، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1413ق؛ مغربی، قاضی نعمان‏، شرح الاخبار فی فضائل الأئمة الأطهار(ع‏)، ج 2، ص 431، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1409ق.

[7] . مجلسی، بحار الانوار، ج 42 ص 207

[8] . بحارالأنوار ج 42 ص 239.

[9] . ارشاد مفید، ج 1، ص 21 و 22

[10] . فرحة الغری، ترجمه علامه مجلسی، ص 59

[11] . مجلسی، بحار الانوار، ج 42 ص 289

[12] . شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 21، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج 3، ص 312، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق

[13] . ابن خزاز قمی رازی، علی بن محمد، کفایة الاثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، محقق، مصحح، حسینی کوهکمری، عبداللطیف،‏ ص 162، قم، بیدار، 1401ق.

[14] . ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 618، بیروت، دارالفکر، 1409ق؛ ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد‏، الطبقات الکبری‏، ج 3، ص 28، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق.

[15] . نهج البلاغة، ص 422؛ تاریخ ‏الطبری، ج ‏5، ص 148.

[16] . ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 330، بیروت، دارالفکر، 1407ق؛ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون‏)، تحقیق: خلیل شحادة، ج 2، ص 647، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1408


موضوع قفل شده است