کمکم کنید روان آسیب دیده ام رو ترمیم کنم

تب‌های اولیه

36 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کمکم کنید روان آسیب دیده ام رو ترمیم کنم

سلام. من دختر خیلی شاد و با روحیه و با اعتماد به نفس نسبتا بالایی بودم. در مسایل اجتماعی خیلی فعال بودم. از اونا بودم که تو زمینه ی فعالیت مورد علاقه ام توجشنواره ها و میادین مختلف رتبه های استانی و کشوری دارم.
اما طی یه دوره ی زمانی بخاطر مسایل و مکشکلاتی که بر سر ازدواجم برام پیش اومد به شکل بدی روحیه و روانم از غصه های این مساله ضربه خورد. مساله ناشی از یه مدت طولانی دوری از همسرم بود. بعدش اذیت زیاد برای انتقالی گرفتن به شهر همسرم. و نهایتا وقتی با اینهمه دردسر انتقالیم درست شد و اومدم شهر همسرم اینجا مسایل بسیار زیادی اذیتم کردن و امروز من واقعا احساس میکنم از نظر روانی ضربه خوردم. چون مشکلات زیر رو در خودم میبینم:
1- خیلی بی حوصله شدم
2- اطرافیانم میگن نسبت به قبل پرحرف و با نشاط نیستی و اون هیجانات یه باره و عجیب رو نشون نمیدی. میگن از تک و تا افتادی!!:Ghamgin:
3- به شدت احساس خستگی روحی میکنم. خودم حس میکنم خیلی خسته ام. اونقدر که گاهی روی جسمم هم ار میذاره.
4- پلک چشم چپم چند روزه میپره. یه بار دیگه 5 سال پیش در پی استرس شدید ناشی از یه مشکل دیگه این مساله برام پیش اومد. اما وقتی از نظر روحی بهتر شدم حل شد.
5- این مورد خیلی آزارم میده. شدم مثل یه مارگزیده ی حساس! هر خبر مفی به گوشم میرسه خیلی میترسم و فکر میکنم باز یه مشکل جدید و بزرگ میخواد ایجاد شه. مسایل رو بزرگ میکنم. روی آدم ها حساس شدم.

اما من خودم رو میشناسم. میدونم میتونم دوباره همون دختر شاد و سرحال قبلی بشم. من زمین خوردم. شدیدا زمین خوردم. اگه همسرم و عشق و محبتش نبود نمیتونستم سر پا بمونم. اما حقیت اینه که روح و روانم خیلی آسیب دیده.
این زمستون آخرین فصل این سال های سخت دوری از همسرم و مشکلات ازدواجمونه. من نمیخوام اینقدر افسرده باشم. میخوام روز عروسیم یه عروس شاد و با روحیه باشم. میخوام با یه دل شاد و یه دختر شیطون و شاد(مثل قبلم) وارد خونه ی همسرم بشم.
لطفا کمکم کنید.
از نظرات همتون استقبال میکنم:Gol:


با سلام و احترام

سرگشته ي عزيز مدتيه ميخواستم يك سخنراني از يكي از روانشناسان به نام آقاي حورايي در مورد "عوامل افسردگي و راه هاي پيشگيري و درمان" صحبت مي كنند رو بذارم تو سايت.

سوال شما رو كه ديدم تصميم گرفتم همين امروز بذارم:

■عوامل افسردگي و راه هاي پيشگيري و درمان ■ ♪♪ دانلود سخنراني استاد حورايي♪♪

مطالب بسيار مفيد و خوبي داره، حتما گوش كنيد.

البته يك همايش بسيار عالي در مورد "اضطراب و راه هاي مقابله با آن" رو هم از ايشون دارم كه اين همايش باعث يك تحول بسيار عميق و جدي در زندگي من شد.

اونم خيلي بدردتون ميخوره ، اگر وقت كنم حتماً ميذارم ان شاءالله؛

موفق باشيد در پناه حق :Gol:

آذربانو جان از لطفت بی نهایت ممنونم. چشم این که گذاشتید رو دانلود میکنم و حتما گوش میدم.
اگه وقت کردی اون سمینار دومی که ازش حرف زدی بذاری هم عالی میشه.
ضمنا وسواس فکری هم گرفتم فکر کنم. بخصوص تو مسایل دینی. مثلا الان یه لحظه به ذهنم خطور کرد یعنی مسایل روانشناسی با آموزه های دینی در تقابل نیست؟ آخه میگن قانون جذب با اسلام تقابل داره. در صورتیکه من فکر میکنم این قانون اقتباسی از اسلامه. یا گای میگم اینکه من روحیه ی خودم رو در سخت ترین شرایط بسازم یه جور گول زدن خودمه. چون روحیه ی من ساخته میشه اما مسایل اطرافم که تغییر نکرده.

نماز زیاد بخوانید و قرآن را بسیار تلاوت کنید.. با معنی..آیات قرآن بهترین دارو برای روح پریشان هستند.

یه چیزی بگم؟ وقتی روحیه و روانم رو آروم میکنم احساس میکنم خودم رو گول زدم. چون من آروم شدم اما هنوز شرایط اطراف به همون شکل قبله. بنابراین چیزی عوض نشده. فقط روحیه ی من گول خورده و خوب شده.

سلام عليكم.

يادتون باشه كه ما براي خوش گذروني نيومديم وبايد محكم در طوفان زندگي گام بر داريم.
عشق مهم ترين اهرم زندگي شماست.

اگر واقعا عاشقيد سعي كنيد با روحيات شاد هميشگيتون به همسرتون آرامشي دو چندان بديد.

سختي ها روحتون آزرده كردن اشكال نداره اونم رفع مي شه...فقط اگه اراده كنيد.
به اميد خدا!

سلام
به عنوان یه داداش مهربون چیزی می گویم که به آن اعتقاد دارم و دوست دارم دیگران نیز از آن استفاده کنن و ان این که من خودم در زندگی خصوصا از لحاظ روحی خیلی اذیت شده ام(واقعا)و هنوز نیز ادامه دارد گاهی اوقات هم مثل شما طراوتم را از دست می دهم و حتی از نفس کشیدن هم بیزار می شوم ولی همیشه با خود می گویم طلا باید داخل کوره قرار گیرد تا ارزشمند و قیمتی شود و ناخالصی آن از بین رود و ای نکته به من خیلی دل گرمی می دهد و دوباره روی پای خود می ایستم
من به ارزشمندی خودم اعتقاد دارم و به آن اهمیت می دهم

ممنونم. با این راهنمایی ها و فایلی که آذربانو جان گذاشت برام تقریبا فهمیدم باید چیکار کنم. فقط یه چیزی همش ذهنم رو مشغول میکنه. اونم سوال زیره. میشه کمکم کنید؟

سرگشته;172149 نوشت:
یه چیزی بگم؟ وقتی روحیه و روانم رو آروم میکنم احساس میکنم خودم رو گول زدم. چون من آروم شدم اما هنوز شرایط اطراف به همون شکل قبله. بنابراین چیزی عوض نشده. فقط روحیه ی من گول خورده و خوب شده.


سرگشته;171866 نوشت:
آذربانو جان از لطفت بی نهایت ممنونم. چشم این که گذاشتید رو دانلود میکنم و حتما گوش میدم.
اگه وقت کردی اون سمینار دومی که ازش حرف زدی بذاری هم عالی میشه.


با سلام و احترام
خواهش مي كنم، ان شاءالله اون همايش رو هم ميذارم.

سرگشته;171866 نوشت:
آ
وسواس فکری هم گرفتم فکر کنم. بخصوص تو مسایل دینی. مثلا الان یه لحظه به ذهنم خطور کرد یعنی مسایل روانشناسی با آموزه های دینی در تقابل نیست؟

از چه لحاظ اين سوال به ذهن تون زد؟
مسلماً آموزه هاي روانشناسي اشكالات و نادرستي هايي داره، ازاين جهت خود من هر مشاور و روانشناسي رو قبول ندارم.

شخصاً مشاور و روانشناسي رو قبول دارم كه دغدغه ديني داشته باشه و با مسائل ديني آشنا باشه. :ok:

سرگشته;171866 نوشت:
آ
آخه میگن قانون جذب با اسلام تقابل داره. در صورتیکه من فکر میکنم این قانون اقتباسی از اسلامه.

آره قانون جذب هم در اسلام و روايات وارد شده.
به عنوان مثال:
پيامبر عزيزمون ميفرمايند: كسي كه اظهار فقر و ناداري كند فقير مي شود.
(حالا شما اين مورد رو بسط بده به همه مسائل، كسي كه اظهار نارضايتي از زندگي كنه، كسي كه مدام بگه بي حوصله ام، كسي كه مدام انرژي منفي به خودش بده و.... همينا به سرش مياد و همه مون تجربه كرديم و ديديم.)

سرگشته;171866 نوشت:
یا گاهی میگم اینکه من روحیه ی خودم رو در سخت ترین شرایط بسازم یه جور گول زدن خودمه. چون روحیه ی من ساخته میشه اما مسایل اطرافم که تغییر نکرده.

اين كه گول زدن نيست دختر خوب!

مسلما همهههه مشكل دارند ولي هنرمند اون كسي هست كه بتونه با مشكلات كنار بياد و خودش رو وفق بده.

تا حالا به كلمه "موفقيت" فكر كردين؟ ريشه ي اين كلمه از وفق گرفته ميشه.

هر چقدر خودتون رو با شرايط محيطي تون بيشتر وفق بدين موفقيت بيشتري كسب مي كنيد. (البته مهارت هاي لازم و درست رويارويي با مشكلات رو هم بايد ياد بگيرين تا ضربه روحي نخورين و از درون و بيرون آرام و شاد باشيد.)

تازه جالبه بگم در اين مورد هم اهلبيت صلوات الله عليهم اجمعين (قربون شون بشم با اين آموزه هاي زيباشون :hamdel:) دستور دادند كه:
ان لم تكن حليما فتحلم؛
اگر انسان حليم و بردباري نيستي، خودت رو به بردباري بزن.

يعني بايد تمرين كني صبر و مدارا و ....

براتون آرزوي موفقيت دارم. :Gol:

سرگشته;171866 نوشت:

گاهی میگم اینکه من روحیه ی خودم رو در سخت ترین شرایط بسازم یه جور گول زدن خودمه. چون روحیه ی من ساخته میشه اما مسایل اطرافم که تغییر نکرده.

امضاي جناب حامي هم يك دنيا حرف داره:

كسي كه چرايي زندگي
را يافته است با هر چگونه‌اي خواهد ساخت.

:Gol::Gol::Gol:

ما روحیمونا آروم میکنیم تا بتونیم درست تصمیم بگیریم و مهم نیست گولش زده باشیم یا نه
روحیمون زمانی آروم میشه که اطرافمونا درست درک کرده باشیم در این صورت گولش نزده ایم

آذر بانو;172182 نوشت:
امضاي جناب حامي هم يك دنيا حرف داره:

كسي كه چرايي زندگي
را يافته است با هر چگونه‌اي خواهد ساخت.

:gol::gol::gol:


یعنی چی؟ یعنی من چرایی چی رو بفهمم؟ من که هنوز چرایی سوال قبلیمو نفهمیدم

سرگشته;172346 نوشت:
یعنی چی؟ یعنی من چرایی چی رو بفهمم؟ من که هنوز چرایی سوال قبلیمو نفهمیدم


با سلام و احترام

منظورم اين هست كه شما كه فهميدين چرا دارين زندگي مي كنيد
پس هر مشكلي كه براتون بوجود مياد مواظب باشيد شكست تون نده و از پسش بربياين.

ان شاءالله كارشناسان نظرات تكميلي رو ارائه ميدن.

موفق باشيد

آذر بانو;172181 نوشت:
آره قانون جذب هم در اسلام و روايات وارد شده. به عنوان مثال: پيامبر عزيزمون ميفرمايند: كسي كه اظهار فقر و ناداري كند فقير مي شود. (حالا شما اين مورد رو بسط بده به همه مسائل، كسي كه اظهار نارضايتي از زندگي كنه، كسي كه مدام بگه بي حوصله ام، كسي كه مدام انرژي منفي به خودش بده و.... همينا به سرش مياد و همه مون تجربه كرديم و ديديم.)

البته قانون جذب اگر همه اش اين باشه درسته

نقد آن فضايي ديگر را مي طلبد

سرگشته;172346 نوشت:
نقل نوشته اصلی توسط : آذر بانو امضاي جناب حامي هم يك دنيا حرف داره: كسي كه چرايي زندگي را يافته است با هر چگونه‌اي خواهد ساخت. :gol::gol::gol: یعنی چی؟ یعنی من چرایی چی رو بفهمم؟ من که هنوز چرایی سوال قبلیمو نفهمیدم

سلام
اين به كليت زندگي بر مي‌گردد چرايي زندگي در جهان بيني توحيدي تبين شده است و براساس فلسفه آفرينش زندگي، عشق، درد و حتي مرگ معنا مي‌يابد.

سرگشته;171694 نوشت:
سلام. من دختر خیلی شاد و با روحیه و با اعتماد به نفس نسبتا بالایی بودم. در مسایل اجتماعی خیلی فعال بودم. از اونا بودم که تو زمینه ی فعالیت مورد علاقه ام توجشنواره ها و میادین مختلف رتبه های استانی و کشوری دارم. اما طی یه دوره ی زمانی بخاطر مسایل و مکشکلاتی که بر سر ازدواجم برام پیش اومد به شکل بدی روحیه و روانم از غصه های این مساله ضربه خورد. مساله ناشی از یه مدت طولانی دوری از همسرم بود. بعدش اذیت زیاد برای انتقالی گرفتن به شهر همسرم. و نهایتا وقتی با اینهمه دردسر انتقالیم درست شد و اومدم شهر همسرم اینجا مسایل بسیار زیادی اذیتم کردن و امروز من واقعا احساس میکنم از نظر روانی ضربه خوردم. چون مشکلات زیر رو در خودم میبینم: 1- خیلی بی حوصله شدم 2- اطرافیانم میگن نسبت به قبل پرحرف و با نشاط نیستی و اون هیجانات یه باره و عجیب رو نشون نمیدی. میگن از تک و تا افتادی!! 3- به شدت احساس خستگی روحی میکنم. خودم حس میکنم خیلی خسته ام. اونقدر که گاهی روی جسمم هم ار میذاره. 4- پلک چشم چپم چند روزه میپره. یه بار دیگه 5 سال پیش در پی استرس شدید ناشی از یه مشکل دیگه این مساله برام پیش اومد. اما وقتی از نظر روحی بهتر شدم حل شد. 5- این مورد خیلی آزارم میده. شدم مثل یه مارگزیده ی حساس! هر خبر مفی به گوشم میرسه خیلی میترسم و فکر میکنم باز یه مشکل جدید و بزرگ میخواد ایجاد شه. مسایل رو بزرگ میکنم. روی آدم ها حساس شدم. اما من خودم رو میشناسم. میدونم میتونم دوباره همون دختر شاد و سرحال قبلی بشم. من زمین خوردم. شدیدا زمین خوردم. اگه همسرم و عشق و محبتش نبود نمیتونستم سر پا بمونم. اما حقیت اینه که روح و روانم خیلی آسیب دیده. این زمستون آخرین فصل این سال های سخت دوری از همسرم و مشکلات ازدواجمونه. من نمیخوام اینقدر افسرده باشم. میخوام روز عروسیم یه عروس شاد و با روحیه باشم. میخوام با یه دل شاد و یه دختر شیطون و شاد(مثل قبلم) وارد خونه ی همسرم بشم. لطفا کمکم کنید. از نظرات همتون استقبال میکنم


سلام
مشكل شما شبيه يك منشور است
هر باري از يك زاويه به آن مي‌پردازيد و به هم دليل است كه شما پاسخ دقيق خود را نمي‌گيريد.
مشاوره كتبي يك برد خاص دارد و زمان زيادي مي گيرد و نتيجه مطلوبي نمي‌گيريد البته
بهتر است فرق بين راهنمايي، مشاوره و روان درماني را در نرم افزار نيش ها و نوش ها ببينيد. آن جا توضيح داده ايم.
بنابراين بهتر است براي دريافت مشاوره اي تمام بعدي و جامع با مشاور حضوري ادامه بدهيد. البته اي منافاتي نداره كه از تاپيك ها و كليپ هاي اين جا هم در كنارش مدد بگيريد.
حق يارتون

خداتو شکر کن که شوهرتو داری
من بدبخت تر از شمام و کسیم ندارم

طاهره ا-ن;172931 نوشت:
خداتو شکر کن که شوهرتو داری
من بدبخت تر از شمام و کسیم ندارم

اولاً که خدا رو داری !:Gol:
بعدشم همین جمله دومت باعث سرازیر شدن سیل بد بختی به سمتت میشه - به داشته ها فکر کن نه نداشته ها
به این فکر کن که سالمی و الان مثل خیلی های دیگه رو تخت بیمارستان نیستی - خدا رو شکر کن و نماز برپا کن که هم به خاطر سلامتیت تشکر کنی هم اینکه راه حل مشکلاتتو ازش بخوای:ok:

:hamdel::hamdel::Gol::hamdel::Gol::Gol:

این روزا حالم خیلی بهتره. تو یه تاپیک دیگه که از مشکلم گفته بودم اشاره کردم که یه چیز خیلی روم تاثیر گذاشت و حال روحیم رو تغییر داد. همین چیزی که تو امضام هست. واقعا اگه آدم سعی کنه با همه جور آدمی مهربونی کنه قبل از هرکس خوبی به سمت خودش برمیگرده. بازم رو روحیه ام کار میکنم و اگه نکته ی جدیدی بود به شما دوستای گلم هم اطلاع میدم شاید به کارتون بیاد

این روزا فقط مشکوکم! همش فکرم درگیر اینه که اگه روحیه امر و خوب کنم در واقع خودمو گول زدم. چون شرایط تغییری نکرده. خسته شدم از دست خودم. همش میام باورهای مثبت در خودم ایجاد کنم ذهنم میره سمت اینکه یعنی اینا واقعیه؟ یعنی دین، داشتن باورهای مثبت رو تایید میکنه و از این فکرا!

شکر خدا از نظر روحی خیلی بهتر شدم. فقط میخوام یه چیزی رو بدونم. من یه زمانی لطافت روحی خیلی بالایی داشتم. حدود 7 ماه پیش. شعر میگفتم. شب ها با خدا خلوت های زیبایی میکردم. خیلی راحت اشک می ریختم و حتی گاهی حتی اگه خیال هم بود حس هایی مثل مکاشفه رو تجربه میکردم. اما الان دقیقا 7 ماهه که دیگه اون رقت قبل رو ندارم و حتی نمیتونم شعر بگم. با وجود اینکه از نظر معنوی هم بالاتر رفتم. احساساتم قدری سنگین و متحول شدن. به نظرتون میشه که دوباره همون زلالی قبل رو بدست بیارم؟

هنوز نوبت من نشده یعنی؟!!!!!!!!

نمیدونم چرا نمیتونم یه سری آموزه های روانشناسی رو تو ذهنم مقیم کنم. مثلا تصمیم میگیرم از امروز اعتماد به نفسم بالا باشه. فلان جور رفتار کنم و غیره. اما این حالت یک هفته بیشتر طول نمی کشه و دوباره بر میگردم به شخصیت اصلیم! نمیدونم چیکار کنم که یه سری آموزه ها رو در ذهنم نهادینه کنم و شخصیتم مطابق با اون عوض شه؟

سرگشته;180203 نوشت:
نمیدونم چیکار کنم که یه سری آموزه ها رو در ذهنم نهادینه کنم و شخصیتم مطابق با اون عوض شه؟

آخه مهربان! عوض کردن شخصیتی که یه عمره باهاش خو گرفتیم و بهش عادت کردیم به این راحتی ها نیست!
تلاش و توکل و همت و اعتقاد و ایمان میخواهد؛ که حتما داری!!!
صبر کن، آرام آرام!

rahiil;180207 نوشت:
آخه مهربان! عوض کردن شخصیتی که یه عمره باهاش خو گرفتیم و بهش عادت کردیم به این راحتی ها نیست!
تلاش و توکل و همت و اعتقاد و ایمان میخواهد؛ که حتما داری!!!
صبر کن، آرام آرام!

بی نهایت ممنونم.
روی همین کلمه ی ارام آرام حساسم. یعنی چطوری آروم آروم؟ وقتی من بعد از یک هفته از استارت، استاپ رو تجربه میکنم چطور آروم آروم حل شه؟

سرگشته;180203 نوشت:

هنوز نوبت من نشده یعنی؟!!!!!!!!


با سلام و احترام

با عرض پوزش از تاخير در پاسخ گويي؛

سرگشته ي عزيز تاپيك هاي زيادي در نوبت مشاوره هستند
منتهي چند روزيه جناب حامي كمي كسالت داشتند و اگر دقت كنيد پاسخ گويي به سوالات كاربران گرامي خيلي كمتر شده؛
و مطالبي رو هم كه در بعضي تاپيكها ميگذارن اكثراً نوشته هاي ذخيره شده از قبل هست.

كارشناسان گرامي ان شاءالله به زودي پاسخ گوي تمامي سوالات كاربران هستند.
موفق باشيد :Gol:

باعرض سلام و تشکر
سرکارخانم سرگشته به نظر می رسد با این شوک روانی که به صورت جزیی بنده اشراف ندارم شما دچار افسردگی شده اید که باید وضعیت زیستی شما نیز مد نظر قرار گیرید این نوسانات و عدم ثبات و پایداری های هیجانی و خلقی باید به صورت دقیق بررسی شده و نظارت شود به نظر بنده شما از چند نوع مسأله رنج می برید که با هم در ارتباط هستند مثلا از وسواس فکری ، افسردگی و اضطراب رنج می برید که ممکن است روی الگوی خواب ، غذا ، ارتباط با همسر و حتی روی هورمون ها و ناقل های شیمیایی و عصبی شما تأثیر گذاشته و در کنار روان درمانی نیاز به دارو درمانی هم برای شما مفروض باشد البته بنده به صورت اورژانسی مطالبی را خدمت شما عرض می کنم و اکیدا توصیه می کنم که با یک مشاوره حضوری یا حداقل تلفنی ،گزارشی دقیق از وضعیت افکار و احساستان را مطرح فرمایید اما کارهایی که شما باید انجام بدهید و در صورت تمایل از آن گزارش تهیه کنید عبارتند از:
تکلیف

1- تهیه گزارش وضعیت روحیه روزانه شامل 5 مرحله:

حادثه یا اتفاق یا خاطره ناراحت كننده 2- احساس ( غمگینی ، ناامیدی، تنهایی، عصبانیت، گناه و خجالت، خشم ورنجش و دلخوری، اضطراب و نگرانی ترس و هراس شدید، احساس حقارت و ناشایسته بودن، احساس درماندگی3- پیدا كردن خطاهای شناختی ده گانه(ذکر شده در پایین ) 4- تفكر منطقی

2- تهیه لیستی از نكات مثبت و امیدوار كننده خود از نگاه خود یا دیگران (به دلیل اینکه فردی که در افسردگی به سر می برد هیچ نقطه مثبتی نمی بیند که نباید به افکاری که در این دوره دارد زیاد اعتماد کند) و زندگی حتی یك درصد تهیه گزارش از وضعیت روحی قبل و بعد مرور روزانه آن

3- ورزش و تحركات بدنی ترجیحاً در جمع تهیه گزارش از وضعیت روحی قبل و بعد

4- پرهیز از مقایسه خود با دیگران

5- احترام گذاشن به خود و عدم سرزنش

6- تغییر موقعیت فیزیكی هنگام هجوم افكار مأیوس كننده تهیه گزارش از وضعیت روحی قبل و بعد تغییر( قطع افکار و رفتن به یک لحظه هواخوری یا خوردن میوه و باخودتان بگویید که بعداً دراین باره صحبت می کنم

7- پرهیز از تنهایی و برنامه ریزی روزانه

8- دیدن برنامه های طنز و مجلات طنز تغییر مكان زندگی مانند رفتن به بیرون همراه با فرزند و یا دوستان

9- شناسایی افكاری كه باعث نا خوشایندی شما می شود و نوشتن آنها

10- استفاده از غذاهای پر كالری و آهن دار. قرص آهن پرهیز از خوردن غذاهای ادویه دار وپرهیز از نوشیدن كافئین ، كاكائو چای و قهوه به خصوص در شب

11- تمرکزیابی و توجه گردانی و کنترل تفکر) قطع کردن و پرورش ندادن افکار منفی و پیش کشیدن یک خاطره و

شناسایی افکار نگران کننده و نوشتن آن

12- استفاده از لباس ها رنگ روشن و عطر و تمیز و شاداب بودن

13- حضور در اماکن مذهبی و پرهیز از افکار نا امید کننده در باره را بطه با خدا زیرا خداوند مانند ما حساب گر نیست و رحمتش مشروط به اعمال و رفتار ما نیست.

لطفاً گزارش وضعیت احساسات عواطف و افکار خود را بعد از استفاده تکنیک ها از 20 یعنی خیلی خوب 16 خوب 13 کمی خوب 10 بد و 1 خیلی بد همراه با ساعت و روز گزارش کنید ودر

خطاهای شناختی

تفكر همه یا هیچ : همه چیز را سفید و در غیر اینصورت سیاه می بینید . هر چیز كمتر از كامل ، شكست بی چون و چرا ست . یا باید تمام شرایط برای ازدواج فراهم باشد و ملاک ها کامل باشد یا که اصلاً ازدواج نمی کنم.

تعمیم مبالغه آمیز : هر حادثه منفی و از جمله شكست در یك ماجرای عشقی یا یك ناكامی شغلی را شكستی تمام عیار و تمام نشدنی تلقی می كنید و آنرا با كلماتی چون هرگز و همیشه توصیف می كنید .من دیگر نمی توانم خوشبخت باشم زیرا فردی که ابراز علاقه می کرد کنار کشید پس نمی توان دیگر به کسی اعتماد کرد و دل سپرد.

فیلتر ذهنی : تحت تأثیر یك حادثه منفی همه واقعیت ها را تار می بینید به جزیی از یك حادثه منفی توجه می كنید و بقیه را فراموش می كنید.

بی توجهی به امر مثبت : با بی ارزش شمردن تجربه های مثبت ، اصرار بر مهم نبودن آنها دارید . كارهای خوب خود را بی اهمیت می خوانید ، می گویید كه هر كسی می تواند این كار را انجام دهد. بی توجهی به امر مثبت شادی زندگی را می گیرد و شما را به احساس ناشایسته بودن سوق می دهد.

نتیجه گیری شتاب زده : بی آنكه زمینه محكمی وجود داشته باشد نتیجه گیری شتابزده می گیرید: ذهن خوانی : بدون بررسی كافی نتیجه گیرید با شما واكنش منفی نشان داده می شود . پیشگویی : پیش بینی می كنید كه اوضاع بر خلاف میلتان در جریان خواهد بود . بدون هرگونه بررسی می گویید آبرویم خواهد رفت . از عهده این كار برنمی آیم . هرگز خوب نخواهم شد.

درشت نمایی : ازیك سو درباره ماهیت مسایل و شدت اشتباهات خود مبالغه می كنید و از سوی دیگر ، اهمیت جنبه های مثبت زندگی را كمتر از آنچه هست برآورد می كنید.

استدلال احساسی : فرض را بر این می گذارید كه احساسات منفی شما لزوماً منعكس كنند ها واقعیت ها هستند.احساس نا امیدی می كنم پس در واقع هم ناامید هستم. احساس گناه می كنم پس باید آدم بدی باشم.

باید ها : انتظار دارید كه اوضاع آنطور كه شما می خواهید و انتظار دارید باشد. خیلی ها می خواهند با باید ها و نباید ها به خود انگیزه بدهند و لی موفق نمی شوند پس باخود باید گفت من سعی می كنم كه .....

برچسب زدن : به جای اینكه بگوییداین جا اشتباه كردم یا می توانستم بهتر از این عمل كنم می گویید من بازنده ام من شكست خورده من آدم بی عرضه ای هستم.

شخصی سازی و سرزنش : خود را بی جهت مسئول حادثه یا اتفاقی می دانید كه اصلا ً كه امكان كنترلش آن را نداشته اید یا فردی دیگری نیز نقش در ایجاد این حادثه نقش داشته در حالی كه شما خود را 100درصد مقصر و گناه كار می پندارید. موفق باشید.

جناب امیدوار واقعا ازتون ممنونم که برا من وقت گذاشتین. بخصوص تو اینهمه درگیری کاریتون اینهمه تایپ فرمودین.احساس میکنم دقیقا درست تشخیص دادین. من تصمیم گرفتم راهکارهایی که شما اشاره فرمودین رو انجام بدم و نتایج رو کتبی کنم. هم حضوری میرم پیش یه مشاور و هم اینجا گزارشش رو خدمت شما عرض میکنم. ضمنا آخر پاراگراف بعد از مورد 13 نخورده!
ضمنا در مورد خطاهای شناختی اول این رو بگم که با خوندنش از بس دلم برا خودم سوخت از ته دل اشکام ریخت... و اما:
دو مورد آخر اصلا در مورد من صدق نمی کنند. "تعمیم مبالغه آمیز" هم 50 درصد در من صدق میکنه. یعنی کامل یه اتفاق رو تموم شدن همه چی نمی دونم اما بهش دامن میزنم. بقیه ی موارد متاسفانه کامل در مورد من صدق میکنه.
ولی من ایمان دارم میتونم بدون استفاده از دارو و با کمک مشاور خودم رو درمان کنم...

سلام دوست گرامي.تشكركه موضوع نگرانيتان رونوشتيدودرخواست كمك كرديد.
سايردوستان نكات ارزنده ايي دادند،اگراجازه دهيدمنم كمي واردبحث شماشوم وموضوع راازنظرتحليلي بررسي كنم.
شماقبلاشادبوديدواجتماعي ودرجشنواره هاشركت كرديد(بخش بروزاستعدادورفع نيازبه ارتباط اجتماعي)امابه دليل دوري همسركم كم اين شادي كناررفت(بخش احساسات دروني وعاطفي)بي حوصله شديدوبه علت درگيري اعصابتان،پلك پريشي پيداكرديد(نتيجه ي اثرعواطف برقدرت اجتماعي بودن وآرام بودن روح شما)
مشكل ازطرف همسرتان نيزنيست.چون بيان كرديداوبه شمامحبت ميكندوظاهراخداروشكرمشكلي نداريد.
حالاباهم ديگرنتيجه گيري ميكنيم:
چيزي كه دردين مابسياربه آن اشاره شده ودرنهج البلاغه هم زيادمي بينيم موضوع صبروتحمل نسبت به شدائدزندگيست.
حالاهمين جمله درروانشناسي اين طوربه صورت علمي بازگوميشود:بحران وبحران زدگي است.
شمادچارنوعي بحران زدگي شديدكه نتيجه آن شامل حساسيت هاي فكري بيحوصلگي،تاحدودي افسردگي،پلك پريشي است.
البته اصلانگران نباشيد.اين يك امركاملاطبيعيست وبراي هركس ممكنه پيش بيايد.براي يكي ازدوستان خودم هم كه يكي ازمراجعه كنندگان بنده بود،اين مشكل برايش پيش اومدكه باتلاش توانست به راحتي باآن كناربياد.
بحرانزدگي براي كساني پيش ميادكه ذهنشان به امورمتحول شده عادت نكرده وناگهان دچارتنش ميشوند.
درواقع اجتماعي بودن شماعوض نشده وشماهمچنان شادهستيدواين ويژگي روهمچنان داريد.تنهامشكل شمامربوط به انتقالي ودوري ازهمسربوده است.شرايط زندگي شماومحيط زندگيتان يك باره تغييركرد.به همين خاطراينطورشديد.اگرهمسرتان نزديكتان باشه شماكم كم ازبحران خارج ميشيد.اين ريشه يابي بود
اماراه حل خيلي ازآنچيزايي بودكه دوستان اشاره كردند.
علت اينكه همه اش ترس ازاين داريد كه نكنداين موضوع موردتصديق دين نباشدتاحدودي به همين بحرانزدگي مربوط ميشه.چون بخش عواطف شماروباقسمت شادبودنتان دخالت داده پس ذهنتان دردريافت واژه هاومنطق دچاركمي مشكل شده يعني همان حساسيت فكري.البته نيازبه آگاهي درموردارتباط دين باعلوم روزهم داردكه بهتراست دراين زمينه واردشويد.
براي راه حل درموردبحرانهاي روحي وبحرانزدگي مطالعه كنيد.ببينيدچه مسائلي درمحيط شماتغييركرده سعي كنيدمشابه آنروواردكنيد.مثلادكوراسيون اتاقتان ياخانه.آنروبه صورت زماني كه قبلاداشتيدوياشادبوديددربياوريد،ياارتباطتان روبادوستاني كه قبلاداشتيدبيشتركنيد،خصوصاآنهايي كه باآنهادرقسمتهاي اجتماعي مشاركت داشتيد.باشهري كه ازآن انتقالي گرفتيدبيشترارتباط برقراركنيد.سپس كم كم به كمك همسرتان به جاهاي ديدني شهرجديدبرويد.زمان هايي كه اوبه شماسرميزنه اين كاروكنيد.وقتي كه ميرودبه همراه دوستاني كه باآنهاراحتيدبه همان محل هايي برويدكه باهمسرتان ميرفتيد.
اينطورباعث ميشه به ذهنتان يادبدهيدكه درحيني كه گذشته راداردميتوانددرحال هم زندگي كند.براي رفع بحرانزدگي به ذهنتان يادبدهيدتنوع رابه راحتي بپذيردوزمان حال روبه گذشته ارتباط دهد.ارتباط عاطفي باهمسرتان روقوي كنيدامافعلادرحدتعادل.مراقب باشيدوابسته نشويدتازماني كه اوبه شمابپيونددزيريك سقف.شمابااين كارهاتصاويرذهنيتان روترتيب ميدهيد.به خاطر همين به خودتان كمك ميكنيدازاسترس خارج شويد.
اگرفكرميكنيدموضوع ديگري هم هست كه حواسم به آن نبوده وبهش اشاره نكردم بگوييدتوضيحش دهم.
راستي شمااشاره كرديدكه ميدونيدكه ميتوانيدبه حالت همان شادابي برسيد.اينكه اين روقبول داريد يك امتيازبراي شماست.ازطرفي ميزان افسردگي شماشديدنيست وفقط دچاريك بحرانزدگي موقتي شده ايدكه انشاءالله به آرامي حل خواهدشد.
موفق باشيددوست عزيز.

نكاتي كه دوست گرامي جناب اميدوارفرمرودندبسيارجامع ميباشد.امااگراجازه دهيدچندنكته بگم.
افسردگي علت اصلي اين مساله نيست بلكه يكي ازنتايج اين مساله است.علت اصلي براي ريشه يابي همان بحران زدگي است.ازطرفي طوري كه دوست گرامي(سرگشته)توضيح دادندميزان اين افسردگي شدت نداردكه البته اگرپيگيري نكنندشديدميشه.اماهمانطوركه شماديديددوست گراميمان دارددنبال جواب وراه حل ميگردداين يعني اينكه ايشان ميزان روتازيادنشده دارندحلش ميكنند.
پس خواهش ميكنم خيلي نگران نشويد.شمابه دارونيازنداريد.مشاوره ودادن آگاهي كافيست دوست من فقط درشرايط خيلي خيلي حادازدارواستفاده كنيد.اگرشماازبحرانزدگي آگاهي پيداكنيدموضوع حل ميشه.
جناب اميدوارخواهش ميكنم به صورت كاملاواقع بينانه وضعيت جناب سرگشته روبرايشان دوباره شرح دهيدوبگوييدكه باكمي بيشترتلاش مشكل حل شدنيست.وموضوع ايشان حادنيست.
چون شماواژه شوك رواني روبه كاربرديدكمي اثرمنفي گذاشته وازحالت واقع بينانه خواننده روخارج ميكند.
همانطوركه جناب اميدوارميدانندشوك رواني درصددارد.درصدهاي بالايي ازآن موقع تصادف ممكنه پيش بيايدياممكنه موقع ازدست دادن عزيزي.امابحرانزدگي كه باعث بعضي ازشوكهاي رواني ميشودبه صورت طبيعي ميان افرادهميشه تاحدودي وجوددارد.باتوجه به بيانات جناب سرگشته بحرانزدگي ايشان فقط كمي بيشترازحالت طبيعي داردكه نيازبه تجديدومشاوره ومشورت وآگاهي دارد.خواهشادرهرصورت ازدارواستفاده نكيد.متاسفانه بسياري ازمشاورين ماوروانشناسان باليني كارروبادارو شروع ميكنندكه بهتراست اول بامشاوره آغازشود.هرچندحيطه اين دوظاهراجداازهم هستندامامي تواننددريك راستاقراربگيرند.
بسيارمتشكرم.

دوست گرامي بسيارخوشحالم كه اطمينان داريدبدون استفاده ازداروهم ميتوانيدبرخودمسلط شويد.چيزي كه فهميدم اينه كه شماخيلي خوب خودتان راميشناسيدچون درخصوص بيانات جناب اميدوارخودتان رابه راحتي ارزيابي كرديد.بسيارمتشكرم ازاينكه اجازه داديدمنم نظردهم.اميدوارم هرچه زودتربه نتيجه برسيد.
متشكرم.:Mohabbat:

سبزینه ی ظهور عزیز نمیدونید حالا که بعد از چندوقت اومدم انجمن و دیدم درست تو همون تاپیکی که برای حل مشکلم بهش امید بسته بودم حرفای شما رو خوندم چقدر خوشحال شدم.
حرف هاتون خیلی امیدوارم کرد. ممنونم. ضمن اینکه هنوز وقت نکردم توصیه های جناب امیدوار عزیز رو انجام بدم. چون به امید خدا تا عروسیم کمتر از دو هفته دیگه مونده و کلی کار دیگه دارم!
تو این مدت مشاور حضوری هم رفتم. اما راستش فایده نداشت. آخه مسایل درون ذهنم خیلی پیچیده است و وقتی برای کسی بیان میکنم یا کامل بیان نمی کنم یا در لحظه با حرفای اون قانع میشم و فکر میکنم راه حل همینه. اما تا کمی روش فکر میکنم میفهمم اینطور نیست. اینه که ترجیح میدم مشکلم رو به صورت کتبی با کسی در میون بذارم. چون حین نوشتن فکر هم میکنم. همه چی رو کامل میگم. وقتی طرف مقابل هم راهنماییم میکنه همه چی رو کامل میفهمم.
الان مشکل من اینه که میتونم به راحتی روحیه ام رو عوض کنم. می تونم بیخیال بعضی چیزا بشم. اما اینکارو نمی کنم! چون فکر دیگه ای داره آزارم میده. مثلا بابام زنگ میزنه و میفهمم مثلا از خونواده ی همسرم ناراحته. منم شدیدا عصبی میشم و غصه میخورم. اونقدر حرص میخورم که باز روحیه ام به هم میریزه. میتونم روحیه ی خودم رو دوباره شاد کنم اما پیش خودم میگم این روحیه ی منه که داره درست میشه. دارم خودم رو گول میزنم. چون بابام که هنوز ناراحته! از طرفی چون به هر دلیلی قدرت حل ناراحتی بابام رو ندارم بنابراین به آرامش نمیرسم!
این آخرین مشکل منه. اینکه میدونم مثلا یه نفر اشتباه فکر یا عمل میکنه. اما چون از عزیزان منه و غصه میخوره نمیتونم بی خیال بشم. منم بخاطر اینکه اون برام غصه میخوره غصه میخورم. اونقدر هم غصه میخورم که این روزای شیرین نزدیک عروسی رو به خودم و همسرم زهر میکنم...

باسلام مجدد...
متشكرم دوست گرامي كه همكاري بنده روهم پذيرفتيد..
باتوجه به بيانات شما،الان خدا رو شكر موضوع دوري از همسر و تحمل مسائل جديد(كه ميتو نستند بحران زدگي ايجادكنند)شما با آن كنار آمده ايد،چون بيان كرديد:مشكلي كه الان دارم.../نميدونم،درسته؟؟
قبل از هرچيز ميخواستم اگر اجازه دهيد با هم ديگر چند نكته رو بررسي كنيم. ايجاد بعضي از مشكلات آن هم همزمان ممكنه در ارتباط با هم انجام بشه. مثلا موضوع بحران زدگي كه برايتان پيش آمده بود ميتونه درساير مسائل مثل نگرش ها و نوع افكار هم تاثير بذاره.من هنوز نميدانم مساله قبلي شما حل شده يا نه،اما خواهش ميكنم درحيني كه ميخواهيد موضوع جديد برطرف شود نكات قبلي رو كم كم انجام دهيد،حتي اگر فكر ميكنيد موضوع قبلي حل شده و يا ديگه الان بهش فكر نمي كنيد.چون ممكنه اثر موضوع قبلي به صورت اثر كهنگي وارد ضميرناخودآگاه بشه.اكثرماها اين اثرات كهنگي رو توي ذهنمان داريم كه شبيه ملكه توي ذهنمان باقي ميماند.
حالا اجازه دهيد موضوع الان رو كه گفتيد با همديگه بررسيش كنيم.
شما گفتيدكه بهتر ميتونيد به صورت كتبي حرفتون رو بگيد.اين نشان ميده كه درحضور مشاور و يا گفت وگوي كلامي ذهن شما با مقاومت و ايجاد نوعي حصار همراه بوده. البته اين طبيعيست.خيلي ها با نوشتن بهتر تمركز دارند و راحت تر مي توانند موضوع را توضيح دهند. منم با نوشتن بهتر ميتوانم موضوع را متوجه شوم.
_اماعلت مقاومت را ميشود اينطور توضيح داد:شما گفتيد كه پيش مشاوره رفتيد اما موضوع حل نشده. واينكه راه وروش آرام كردن خودتون رو بلديد اما ميگيدكه داريدخودتان رو گول ميزنيد.
اين حرف شما بود..شايد داريد فكر ميكنيد دچارتناقض فكري شديد چون ذهنتون نميتواند درست فكر كندو موضوعات منطقي كه مشاوره ميگويد يا ذهنتان براي آرامش ان به شما برنامه ميدهد رو نمي پذيريد.........
اما اينطور نيست.
چون من با تمام صراحت بايدبه شما بگويم طرز فكرتان درمورد اينكه داريد خودتان روگول ميزنيد؛كاملا درسته.
شما راه آرام كردن ذهنتون رو ميدونيد وحرف هايي كه مشاوره ميزند روهم ميتوانيد انجام دهيد اماچيزي كه باعث ميشود فكركنيد فكرتان اشتباهه و احساس شما رو فريب ميده همان حصار ذهنيه.

مغز ماطوري هست كه واژه هاي مشابه ذهنمان رو ميپذيره اما مقابل آنچه كه مخالفش باشه مقاومت كرده و حصار ميزنه.ذهن شما ميگه موقعي آرام ميشم كه خانواده ام يا پدرم آرام باشه.كدورت واسه كسي كه دوست دارم پيش نياد مثل همسر و خانواده ام. سپس مشاور سعي ميكنه ذهن شما رو آروم كنه شما هم راهكارها رو انجام ميدهيد اماجواب نمي دهد چون ذهن شما دارد مقابل آنها مقاومت ميكند و فقط زماني آرام ميشود كه كدورت ها كنار برود. من هم با ذهن شما موافقم.
پس راهكار اين موضوع انجام دادن خواسته ذهني شماست. پس فكرتان رو سركوب نكنيد.ازاينكه نميتوانيد راههاي منطقي رو بپذيريد نگران نباشيد. فكرشما كاملا درسته و واقعا داشتيد خودتان رو گول ميزديد .چرا؟؟ چون كه ما انسانها وقتي نميتوانيم بيرون را تغييردهيم يا كدورت ها روبرطرف كنيم و مشكل ديگران رو كه خودمان هم در آن درگيريم حل كنيم،مجبور ميشويم سراغ منبعي برويم كه تحت اختيار خودمان يعني ذهنمان هست. سپس به او برنامه ميدهيم كه مثلا براي رسيدن به آرامش خودش رو درگير واژه هايي كند كه از محيط خارج شود.
مثلا اينكه شما به خودتان اين جمله رو تلقين كنيد:مشكل ديگران به خاطر اعمال خودشانه من فقط ميتونم خودم رو كنترل كنم.بقيه رو هم ميتوانم همانطوري كه هستند بپذيرم.مثلا پدرم ناراحته، خب من اورو با همين ناراحتي ميپذيرم و باهاش كنار مي آيم.

به جمله خوب دقت كنيد.جمله،كامله صحيح است. اماذهن ميتواند براي هدف منفي از آن استفاده كند. زيرا كه ذهن فقط براي رسيدن به آرامش خودش و يا يك جور فرار ازموضوع كه يك مسكن موقتي است دارد اين جمله رو تداعي ميكند .به خاطر همين فرد مدام درگيرش هست.تقريبا شبيه موضوع شما.
اما اگر همين جمله رو به هدف ايجاد كردن يك ذهن آرام براي خودمان به نيت اينكه به كسي كينه نورزيم و قدرت اين را پيداكنيم كه ديگران رو آرام كنيم صحيح است. پس علت درگيري ذهني شما همينه.چون طوري كه مشخصه شما فردمهرباني هستيد.دوست داريد همه شاد باشند.به ذهنتان يادداديد اگرعضوي در محيط ناقص شود بي تفاوت باشيد.
ازطرفي زماني پدر شماحرفهاي ناراحت كننده زده است كه شما در موقعيتي بحراني(البته گذرا)قرار داشتيد پس معلومه كه اينطور ذهنتون درگير شده.اينها دلايل بودند كه بيان كردم.
ببخشيد طولاني شد. چون واقعا ذهن وطرز افكار و شخصيت ها موضوع پيچيده ايي هستند و چيزايي كه من ميگم بيشتر حالت كلي دارند و گرنه كساني كه مراجعه ميكنند به صورت شفاهي چندين جلسه فقط صرف شناخت شخصيت فرد ميشه و چندين تست ازفرد گرفته ميشه و بعد ريشه يابي، راه حل انجام ميشه. ازطرفي همه ما آدم ها نيازداريم هر شب اعمالمان رو دقيق بررسي كنيم. حرف امام علي(ع)است.شخصيت شناسي هم كه هرروز ميتواند تغييراتي يابد و همان در گرو عمال ماست بايد هرشب بررسي شود.درصورتي كه اكثر ماها فكرميكنيم فقط وقتي كه دچار مشكل يا افسردگي ميشويم بايد پيش مشاوره برويم. در اينجا چون فرصت شخصيت شاسي نيست. ميتونيم به همين كلي نگري بسنده كنيم.متشكرم. راهكار رو تو ي پنجره بعدي ميفرستم، دوست عزيز..

براي راهكار درابتدا سعي كنيد با ذهنتان صادق باشيد.
از خودتان بپرسيد الان كه ناراحتم آيا واقعا براي پدرم ناراحتم و دلم براي او و يا ايجاد اين كدورت ها ميسوزد.يا اينكه دلم براي خودم ميسوزد و چون انها آرامش منو به هم ريختند مي خواهم هرطور شده آرام شوم. پس براي آرام شدنم بايد كدورت برود./يعني اينكه آيا شما مي خواهيد فقط خودتان رو آروم كنيد يا نه. ناراحتي شما فقط موضوع پدرتان وآرامي اوست؟ آياناراحتي شماهم دلسوزي براي شرايط خودتان است وهم ناراحتي براي پدرتان.يعني تركيبي ازهزدو؟؟خواهش ميكنم صادقانه جواب دهيد تابا واژه هاي شما بيشترآشنا شوم.سوال ديگراينكه آياحرفهاي ديگران درزندگي شما زود تاثيرميذاره؟كلا آيا كينه اي هستيد؟ زودرنج چي؟ ازاونايي هستيد كه زود از كاربد ديگران ناراحت ميشويد؟

براي راه حل به جواب اين سوالهانيازهست.امااگرشرايط شماطوري هست كه به خاطرعروسيتان فرصت پاسخ نداريد،به صورت كلي برايتان توضيح ميدهم.تحليل آن باخود شما و ويژگيهايتان هست.
اگرازافرادي هستيدكه از قديم زودرنج بوده ايد و ياحساس بوديد طوري كه حرف ديگران ظاهر آرام شما رو مختل ميكرده راه حل بايد به صورت ريشه ايي شروع شود. يعني اول بايد راهكارهايي انجام بشه كه حرف ديگران ديگر درگير ذهن آرام شما نشودو سپس موضوع پدرتان حل شود.
اما اگر موقتا به دليل شرايط كنوني زودرنج شديد و ياحساس شديد به كمك همان راهكارهاي بالايي ميتوانيد مصمم شده و مشكل رو حل كنيد.
اما اگر اصلا از پدرتان كدورتي نداريد و حساس هم نشده ايد، و تمام ناراحتي شما اين است كه پدر شما الان نا آرام هست و دوست نداريد نزديكان شما غمگين باشند(كه فكركنم اين مورد صدق كند.البته شايد/چون اشاره كرديد نمي توانستيد پدرتان رو كمك كنيد)اگرموضوع اين است.تنهاراه آرام كردن ذهنتان رسيدگي به اموربيرون است.
دوست گرامي،جناب سرگشته..
علت اين تناقض درذهنتان كه ميگفتيدچرا آرام باشم پدرمن هنوزناراحته ومن دارم خودم روگول ميزنم (كه فكرتان درست بود)اينه كه درپنجره هاي قبلي مشكل شمايك مساله دروني بود ونوعي بحرانزدگي بود،اما حالا ديگران نيز وارد موضوع شده اند.كساني كه اختيارشان باشمانيست اما هروضعيتي داشته باشندروي شما نيز اثرخواهدكرد
.به خاطر همين براي آنكه ديگر ذهنتان مقابله نكند بايد هم از نظردروني وهم ازنظر بيروني كنترل را در دست بگيريد.مسلما شما و هيچ كس ديگر نميتواند ديگران رو تغييردهد امامي توانيد بر محيط اثر بگذاريد.

وضعيت كنوني شمااين گونه است:ذهنتان درحالي كه دارد باشرايط جديددست وپنجه نرم ميكندوميخواهدبا بحران موقتي كناربيايدوشادابي گذشته رادريابد،ناگهان ازبيرون نيز،اثرپذيري صورت ميگيرد.حرفهاي ديگران واثرحرف هايشان برروحيه وديدن ناراحتي ديگران.جالبتراينكه اين ناراحتي بين پدروهمسريعني كساني كه منبع آرامش شمابراي رسيدن به شادابي بوده.يعني ازبيرون به مهره اصلي آرامش دروني شماضربه واردشده.وفقط زماني ذهنتان احساس آرامش ميكندكه هم مهره سرجاي خودش باشدوهم آنانكه دربيرون ناراحت هستندآرام شوند.
پس راهكار:شمابايدمشاورشويد.
احساس دلسوزي شمادارد اصرارميكندكه پدرتان روآرام كند.اماشمابه احساستان ميگوييدكاري ازشمابرنمي آيد.پس يعني آن راسركوب كرديد.درنتيجه ذهن شما مقابله ميكند
.خواهش ميكنم اين احساس زيباي دلسوزي،ودرخواست ذهنتان روسركوب نكنيد.امتيازي كه شماداريد اينه كه احساستان به احساس ديگران متصل است.فقط چون نميدانستيدچطورحس زيباي مهرباني ودلسوزيتان روبه كاربگيريدناآرام شديدطوري كه زندگي روبراي شماوهمسرتان تلخ كرده.

پس تنهاراه آرام شدن شمااينه كه برمحيط خودتان اثربگذاريدوبه احساس هاي ذهنيتان برنامه دهيد.
اگراحساستان روبيكارنگه داريدوهمان وقت هم بخواهيدخودتان روآرام كنيدذهنتان به شماميگه كه:داري خودت روگول ميزني.كه واقعاهم دارددرست ميگويد.تشخيص شمادرموردنيازذهنتان درست بوده است.
نيازي نيست ديگران روتغيير دهيدونظرپدرتان روعوض كنيد.اصلاممكن است اختلافات خانوادگي با مرور زمان خودشان حل شوند.شايدتا حالا هم حل شده.اما بازشما ذهنتان رو درگير ماجرا كنيد.كافيست فقط برمحيط اثربگذاريد.اجازه دهيدذهنتان كمك به ديگران خصوصا كدورتي كه درخانواده پيش آمده رو ببيند.حتي اگركدورت حل نشود و فقط ذهنتان اثركوچكي برماجرا بگذاردهم كافيست.ذهن شما فقط ميخواهد همه شاد باشند.اين خواسته بسيارپاك ومقدس است.پس بهش برنامه دهيد.
زيراكه آرام كردن ديگران نوعي ازبزرگترين راههاي آرام كردن خودمان است.مثل من كه الان سعي دارم به شماكمك كنم درواقع دارم به خودم هم كمك ميكنم.شايدباورتان نشود،روزي كه وارداين كلوپ شدم قبلش دجاريك بحران روحي بزرگي شده بودم،ازناچاري سراغ اينترنت آمدم تا در مورد ناراحتيم مطلبي پيداكنم اما خيلي اتفاقي با مشكل شما وچندنفرديگرمواجه شدم.بحران خودم رو فراموش كردم و سعي داشتم موضوع شما رو حل كنم.وقتي كارم تمام شد،حالم خوبه خوب شده بود.شما ناخواسته روح منو معالجه كرده بوديد.فكرنكنيددارم اغراق آميزي ميكنم تا شما رو شادكنم،خدا شاهدباشه كه دارم راستشو ميگم.شمادقيقا موقعي باعث آرام كردن كسي شديدكه خودش قبلش مجبوربود هم زمان روان9 نفررو دريك روز آرام كنه،خودش هم درگيري داشت.در واقع موضوع شما ناخواسته به10نفر كمك كرد.ماهايي كه مشاوره ميدهيم نيز نيازبه مشاورداريم.حس كمك به ديگران درمان شيرينيه و به خاطر همين باعث درمان روحي خودمان نيز ميشه.پس اگر آماده ايد كه بر محيط خود اثر بگذاريد اعلام كنيد تا باهم ديگر موضوعو بررسي كنيم ببينيم چطور مي شودروي رفع كدورت كاركنيم.تشكرميكنم كه بابنده وسايردوستان همكاري روادامه دهيد.

راستي شمادقيقاازامضايي خوشتان آمده كه ذهنتان واسي ي راه حل به شما داده است.فعال كردن حس مهرباني وكارگرفتن ازاو.براي دادن برنامه به چنين ذهنيتي كمي پيچيده است وبه جزئيات بيشتري نيازدارد.خواهش ميكنم اگرجزئياتي هست كه بايدگفته شودحتمابگوييد.مثلااينكه ايجاداختلاف به صورت كلي درموردچيست؟
بسيارمتشكرم.

من این روزها به امید خدا درگیر برنامه های عروسیم هستم. و تا حدود 10 روز دیگه دستم بنده.
سبزینه ی ظهور عزیز اونقدر حرف هاتون کامل و دقیق و حساب شده است که حیفم اومد بخوام با این تمرکز کمم بهش جواب بدم. اینه که گفتم ازتون تشکر کنم و بگم به زودی میام و بحث رو ادامه میدم. واقعا بی صبرانه منتظر ادامه ی این بحثم

متشكرم...

همچنان منتظر همراهي شما هستم..

ان شاءالله درزيرسايه آقا امام زمان زندگيتون با بركت باشه..
ان شاءالله.

موضوع قفل شده است