کامران الان از تو مانیتور میام براتا!
خب عزیز دل ، شما صحبت را شروع کردید
اگر قرار است بحث را بر مبنای ابتدای راه بودن طرح کنیم ، پس جملهء "پیامبران هم معصوم نبودند" چیست؟
نمیشود که جملهء تخصصی مطرح کنید بعد بگوئید خب حالا بیایم آماتور گفتگو کنیم!
laughing:D خب. آهان پس مسئله این بود.
من یکم نگاهم نسبت به معصوم بودن فرق میکنه. حالا اشتباه یا درست، به نظرم معصوم بودن پیامبرها،میتونه نقض بشه. چون بالاخره هرطور هم که در نظر بگیرین،انسان هستن و تمام شرایط یک انسان عادی رو دارن. پس صد در صد خدایی که اینقدر دقیقه، حتی برای اشتباه کردن پیامبرها هم برنامه ریخته چون ذاتا انسان دارای اختیاره. یعنی خدا پیامبرهارو طوری خلق نکرده که نتونن گناهی یا خطایی انجام بدن، خدا اونارو مثه هر کسی دیگه ای انسان خلق کرده.
پس یعنی پیامبرها هم پیشفرض مسیرهای غلط و اشتباه رو دارن،منتهی به نظرم مفهوم معصومیت اینطوری اینجا بروز پیدا میکنه که، پیامبران اونقدر پایبند به خدا و آموزه هاش هستن که تا جایی که میتونن سعی میکنن از پیشفرض مسیرهای غلط و اشتباه دوری کنن و درست و خوب رو انتخاب کنن.
(این پیشفرض مسیرها که میگم منظورم مسئله ی سرنوشت هست. اینکه برای انسان مسیر گذاشته شده و محدوده،و خدا به همشون علم داره، هم مسیر بد و هم مسیر خوب، و این انسانه که باید انتخاب کنه....خیلی کلی و ناقص توضیح دادم، بخوام توضیح کامل بدم خارج از بحث میشه و طولانی)
شخصا، اعتقادم قوی تر میشه وقتی اینطوری فکر میکنم. یعنی اینو یه نقص و زشتی بر پیامبرها نمیدونم، بلکه با این دید، انسان بودنشون بیشتر برام ملموس و قابل درک میشه.
از همین جهته که اونطوری صحبت کردم. حالا اگه کسی موافق و همفکره که خوب قبول میکنه اگه هم نه، که معلومه.
با سلام....خوب چیزی که معمولا بنده ندیدم جایی مطرح شده باشد و منتقدان به عنوان یک شبهه یا یک انتقاد به آن اشاره بکنند این است که گویا قرآن شب و روز را مستقل از آمد و شد ماه و خورشید قابل تصور می داند!!!!!....یعنی از نظر قرآن چه ماه و چه خورشید باشند و چه نباشند، ما شب و روز را داریم!!!!...که خوب طبیعتا این تصوری اشتباه است....اگر شب و روز اصالت و معنا و مفهومی دارند از باب وجود ماه و خورشید است...ولی گویا قرآن به آن توجه ندارد و این تصور را دارد که خورشید در روز طلوع می کند!!!!ماه هم در شب، انگار روز چیزی جدا از خورشید یا طلوع خورشید است!!!!!!ولی ما می دانیم که این خورشید نیست که در روز طلوع می کند...بلکه چون خورشید طلوع می کند روز تعریف و مفهوم پیدا می کند و اگر خورشید طلوع نکند، روز معنی ندارد و معنی ندارد که بگوییم خورشید در روز طلوع می کند!!!!عرض کردم از یک سری از آیات این دیدگاه که گذشت برداشت می شود، مثلا در آیاتی که اشاره به خلقت عالم در شش روز دارند....مخالفان و منتقدان شبهه وارد می کنند که این شش روز همان شش روز معمول است نه شش دوران یا شش ایام....بعد موافقان در پاسخ می گویند که مگر در هنگام خلقت عالم اصلا خورشید و ماهی وجود داشته که روز معنا پیدا کند!!!؟؟اینجا باید به این موافقان گفت، بله عقلا و علمی بخواهیم بررسی کنیم، خورشید و ماهی نبوده و در نتیجه شب و روزی معنا نداشته که بگوییم دنیا در شش روز خلق شده...ولی قرآن چه تصوری دارد؟مگر ما قرآن را علمی می دانیم؟؟ به نظر می رسد که قرآن شب و روز را مستقل از ماه و خورشید دارای معنا و اصالت می داند و اینجاست که می گوید ما دنیا را در شش روز آفریدیم در حالی که اصلا ماه و خورشیدی وجود داشته باشد!!!!
این آیاتی هم که شما نقل کردید باز به طور مثال اشاره به در گردش بودن ماه و خورشید و شب و روز شده،به نحوی که گو شب و روز چیزی مستقل از ماه و خورشید هستند!!!!!حالا شما از من می پرسید که حرکت شب و روز آنهم در مداری شبیه مدار خورشید و ماه به چه صورت می تواند وجود داشته باشد....باید بگویم، پاسخش را درست نمی دانم....اما از آنجا که ما داریم با دیدی انتقادی به قرآن نگاه می کنیم پس لزومی ندارد که با دید علمی به این سوال نگاه کنیم....بلکه باید ذهن حضرت محمد را هم در نظر داشته باشیم که در ذهن او دنیا به چه شکل متصور می شده....از آنجا که ذهن پیامبر در فرض ما کاملا علمی و عاقلانه می تواند نباشد و ممکن است این آیات ساخته و پرداخته ذهن پیامبر باشند(با توجه به اینکه با دید انتقادی به این مسئله نگاه می کنیم)پس پاسخ به سوال شما می تواند از دو جهت پاسخ داده شود.یک از جنبه ی علمی و منطقی!و دو از دیدگاه و تصور پیامبر...من از این تصور پیامبر بی اطلاع هستم پس نمی توانم از این جنبه به این سوال پاسخ بدهم که از نظر قرآن در چرخش بودن روز و شب در یک فلک به چه معناست!:-/ از جنبه علمی و منطقی هم باید بگویم من پاسخی ندارم و اصلا شاید پاسخی نداشته باشد و این سوال پاسخش تنها در ذهن و تصور پیامبر باشد.
تذکر....خواهش دارم پیام های بنده را بدون آنکه نقل قول کنید پاسخ دهید....و مشتاق هستم دیدگاه و نظرات شما را بخوانم.مرسی.
سلام پارسا
این مطلب خیلی گسترده است و باید یکی یکی روی آن بحث کرد. من فکر می کنم بخش اول مطلب فوق را بصورت مصور توضیح دادم آیا شما را قانع کرد؟ اگر نکرد چرا؟
بامطالعه ی نقد قرآن دکتر سها کل اعتقاداتم فرو ریخت
پاسخ علمای دینی به این کتاب چیست
باسلام
بنده هم مثل شما با خواندن این کتاب و کتابهای مشابه مثل 23 سال دشتی -دو قرن سکوت عبدالحسین زرینکوب و کتابهاب کسروی و تولیدی دیگر شجاع الدین شفا و غیره برایم تردیدهایی بوجود امد که باعث شد چندین سال وقت برای تحقیق در این زمینه ها یگذارم منتها اینطور که از نوشته های شما پیدا است شما این کتاب را تازه نخوانده اید قبلا خوانده اید و در زمان خواندن این کتاب هم اعتقاد محکمی نداشته اید و این کتاب را به عنوان ضربه نهایی به اعتقادات قبلی خوانده اید و اینجا هم برای جواب گرفتن نیامده اید در واقع به توعی مبارزه طلبی برای اقای شفا میکنید ولی دوست عزیز بعنوان یک برادر چند نکته را به شما میگویم البته ازادی افکار را حق هر انسانی میدانم و تصمیم با خود شماست
شما باید ببینید چه کتابی و برای چه مقصودی میخوانید اگر به دین اعتقاد محکمی نداشته باشید طبیعتا با دید نقد و دادن حق به نویسنده کتاب را میخوانید و در واقع به نوعی پیش داوری میکنید ایا بعد از خواندن کتاب سها رفتید جواب های نقدهای ایشان را ببینید تا اینکه دوستان اینجا لینک دادند؟
ایا دین و مکتبی را میشناسید که قابل نقد نباشد شما کتابهای تورات یا همان عهد عتیق را خوانده اید؟شما یکبار عهد عتیق را بخوانید و ماجراهای کشتی گرفتن داود با خدا و برکت گرفتنش یا جنگ های شموئیل و ماجرای ختنه شدن موسی و زن گرفتن های پیغمبر پادشاهان را مطالعه کنید و ببینید ایا اگر انسانی عقل سلیم داشته باشد باور میکند که این داستانها وحی و ایه از سوی خدا که هیچ یک انسان عاقل هم همچنین حرفهایی نمیزند ولی هیچکس دین یهود را نقد نمیکند و دکتر سها و شفا ندارند یا دین مسیحیت یا عهد جدید یا الواح بها مرب.ط به بهاییان را بخوانید ببینید ایا خنده دار هست یا نه ولی نقد نمیشوند
ببینید شما دو راه دارید یا اعتقاد به خدا داشته باشید یا خیر اگر تصمیم به اعتقاد داشتن گرفتید ایا دینی را برمیگزیینید یا خیر اگر قرار شد دین انتخاب کنید کدام دین را میشناسید که قابل نقد و حتی رد کردن نباشد شما باید ابتدا اعتقادتان انقدر محکم باشد که کتاب سها را با دید نقد میخواندید وگرنه علم هم رد میشود مگر قوانین نیوتون توسط انیشتین به چالش کشیده نشد و قوانین انیشتن توسط کوانتوم به چالش کشیده شده
تمام شبهات سها در این سایت و سایتها مشابه پاسخ شده اختیار با شما است که پاسخ ها را بپزیرید یا اینکه انها را توجیه بدانید
این را بعنوان کسی که بعنوان یک بیطرف نزدیک به 15 سال در این زمینه ها تحقیق کرده ام میگویم در بین تمامی ادیان اسلام از همه بهتر است اگر خواستید هر دینی را اینجا مقایسه میکنیم ببینیم شبهات وحرفهای عقل گریز در کدام دین بیشتر است
موفق باشید
با سلام....ممنون که نقل قول نکردید.کاش سرکار شاهد هم همین کار را می کردند:d البته خیلی مهم نیست....به هر حال والا اساتید بهتر می دانند ولی در کل گویا هر وقت خورشید حضور داشته باشد و در صحنه باشد و طلوع کرده باشد روز محسوب می شود....حالا به فرض قطب شمال اصلا خورشید دیده نشود و طلوع نکند، طبیعتا همیشه شب خواهد بود در قطب و روزی نخواهیم داشت در قطب....ماه هم به همین نحو، گذشته از اینکه خورشید چگونه به زمین می تابد....آن ناحیه که خورشید به ماه می تابد روز محسوب می شود در ماه و آن ناحیه که تاریک است شب محسوب می شود در ماه....فکر می کنم اینطگونه باشد و خلاصه اینطور نیست که شب و روز مستقل از وجود خورشید معنا و مفهومی داشته باشند.منظور خاصی داشتید که باید می گرفتمش؟
shahed1;889072 نوشت:
این مطلب خیلی گسترده است و باید یکی یکی روی آن بحث کرد. من فکر می کنم بخش اول مطلب فوق را بصورت مصور توضیح دادم آیا شما را قانع کرد؟ اگر نکرد چرا؟
والا من به درستی قانع نشدم....داستان سر انتقاداتی بود که کتاب دکتر سها در مورد حرکت خورشید در قرآن مطرح کرده بود...اگر کتاب را خوانده باشید... کتاب تنها به آن دست آیاتی که شما نقل کردید و آورید اتکا ندارد....آیات دیگری را هم دلیل بر ادعایش آورده....شما هم به درستی احساس می کنم آن آیات را از اتهامات مبرا نکردید....یا من متوجه نشدم....به هر حال به نظر می رسد که آن آیاتی که شما اشاره داشتید به حرکت ماه و خورشید اشاره دارد....حالا حرکت شب و روز یعنی چه، عرض شد باید این را هم دید که تصور پیامبر چه بوده از دنیای پیرامونش....ولی به هر حال به نظر می رسد که آن آیات به حرکت و در گردش بودن ماه و خورشید اشاره دارد....و ما می دانیم که قرآن به زبان مردم سخن می گوید....مردم از حرکت خورشید و ماه چه تصوری داشتند؟؟ جوابش روشن است....آن تصور باطل قدیمی....گویا قرآن این را تائید کرده در آن آیات مورد اشاره.مخصوصا که قرآن در کنار در گردش بودن ماه و خورشید و شب و روز کوچکترین اشاره ای به در گردش بودن و حرکت زمین ندارد....در حالی که می دانیم تقریبا زمین هم به همان اندازه که خورشید و ماه در گردش اند، در حرکت و تکاپوست.....خواهشن کمی روشن تر قضیه را روشن کنید
با سلام....ممنون که نقل قول نکردید.کاش سرکار شاهد هم همین کار را می کردند:d البته خیلی مهم نیست....به هر حال والا اساتید بهتر می دانند ولی در کل گویا هر وقت خورشید حضور داشته باشد و در صحنه باشد و طلوع کرده باشد روز محسوب می شود....حالا به فرض قطب شمال اصلا خورشید دیده نشود و طلوع نکند، طبیعتا همیشه شب خواهد بود در قطب و روزی نخواهیم داشت در قطب....ماه هم به همین نحو، گذشته از اینکه خورشید چگونه به زمین می تابد....آن ناحیه که خورشید به ماه می تابد روز محسوب می شود در ماه و آن ناحیه که تاریک است شب محسوب می شود در ماه....فکر می کنم اینطگونه باشد و خلاصه اینطور نیست که شب و روز مستقل از وجود خورشید معنا و مفهومی داشته باشند.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله و برکاته
برای روشن شدن بحث می توانید مستندات آن کتاب را نقل کنید؟
البته این درسته که 6 ماه از سال در قطب روز
و 6 ما از سال شب است؟(به معنای تابش خورشید و عدم تابش آن)
اگر بله
آیا در 6 ماهی که خورشید نمی تابد شب در حرکت نیست؟
یا در6 ماهی که خورشید می تابد روز در حرکت نیست؟
اگر این دید را وسیع تر کنیم و در کرات دیگر ببینم کراتی که خورشید نور خورشید به آن نمی رسد آیا شب و روز وجود ندارد؟
البته برای برداشت بهتر باید خود آیات و نقد بر آن حاضر باشد
این ترد برام جالب بود و حین خوندن بر برخی حرفا حاشیه زده م. میتونید جدی نگیرید.happy
محاورهای نوشتم.
ninja;888976 نوشت:
در ضمن نقد قرآن دکتر سها به صورتpdf در دسترس عموم است و دست به دست می چرخد
چرا أین کتاب نقد نقد قرآن
نسخه ی pdfندارد که دسترسی آسان باشد
أین کتاب و نظایر آن هر روز بارها دانلود و استفاده می شود
متأسفانه کتب مربوط به نقد اسلام، قرآن، رهبر ایران و... به راحتی در اینترنت به صورت رایگان در دسترسه و منطق (ظاهراً یا باطناً) قویای دارن ولی کتبهای ردیهای بر این کتب نوشته میشود به قیمت بالا در فلان انتشارات پیدا میشن که چاپش هم متوقف شده. این همه مبلّغ و مروج که پول خمس و زکات هم خرج اونا میشه چیکار میکنن؟ ردیه نوشتن هم شده منبع درآمد؟! تازه کاش این ردیهها واقعاً ردیه بودن اغلب به جای نقدِ نقد، نقد ناقد هستن که اینا همه صهیونیست هستن دشمن ذاتی اسلام هستن و... . شما چیکار دارید به این کارا، کتاب رو نقد کنید و سخنرانی رو بذارید برای جای دیگه.
مسلمان ایرانی;888990 نوشت:
کتاب سخیف ضداسلام
سخیف با ضد اسلم با غیر منطقی فرق داره.
مسلمان ایرانی;888990 نوشت:
ر کس این تاپیک را بخواند، فوراً در اینترنت سرچ می کند که این کتاب چیست و به آن دست پیدا می کند.
[=arial]فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ [=arial]يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ[=arial] فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ
به هر حال میگن تقلید در اصول دین باطله و فرد ناچار به تحقیق و مسلما خوندن کتابای یک طرف تحقیق حساب نمیشه. پس باید کتب هر دو طرف در دسترس باشه.
سعدی شیرازی;888978 نوشت:
خودسرانه هم می تونم اینکار رو انجام بدم
شما ملت رو از تردید خلاص کن. گناه بی اجازه بودنش با من.
ninja;888996 نوشت:
صدها هزار خواننده داشته است
برنامههای تلویزیون هم اینقدر بیننده نداره ن!
سعدی شیرازی;889011 نوشت:
هر 12 امام از قبل تعیین شده اند اما در قرآن به صورت رمز به آنها اشاره شده. مثلاً همین آیه 15 سوره احقاف که دوستمون فرمودند، اشاره به ام حسین (ع) دانسته میشه (روایاتی نیز در خصوص 6 ماهه به دنیا آمدن ایشان وجود دارد) :
با نگاه فرادینی اگه قرار باشه این معانی بعید رو به آیات نسبت بدیم تقریباً هر معنیای رو میشه یه قرآن نسبت داد.
opacity;889015 نوشت:
از نظر من این مدل گفتن به صحبت کردن روزمره و عوامی امثال ما هم نزدیکتره!
این نگاه میتونه منطقی باشه. به شرط این که همۀ قرآن رو با همین سطح دقت بخونیم.
opacity;889015 نوشت:
فرض کن علنا اسامی توی قرآن ذکر میشدن،مشخصا مصداقی بودن آیات نهایتا منجر به تحریف قرآن میشد
اگه همۀ عقاید شیعه رو بر حق بدونیم، خدا با نیوردن اسم ائمه، باعث تحریف دین شده. به علاوه نشانههای متعدد حاکی از اینه که تمرکز قرآن روی همون دورۀ پیامبر(ص) هست. آیا میشه گفت قرآن به تحربف قرآن در آینده توجه داشته اما از آیندۀ دینداری حرف خاص و روشنی نزده.
Reza-D;889020 نوشت:
چطور است که کلام مفسرین که سال ها کسب علم کرده اند ، میشود تفسیر کردن (به معنای توجیه الکی کردن!)
متأًسفانه تفاسیر اونا گاهی با عقل امروزی یا دانشگاهی ما جور نیست. مثلاً من هر چی آیۀ تطهیر رو با تفسیرهاش مقایسه میکنم می بینم غیر از اون معنی تفسیری، فلان معنی و فلان معنی هم ممکنه منظور باشه اما مفسر هیچ اشاره یا نقدی به این معانی و برداشتها نکرده. اگه این تفسیر به رأی نیس پس چیه. بالاخره یه عده مفسر باید فرقۀ خودشونو توجیه کنن دیگه. همۀ فرقهها همین کارو میکنن.
shahed1;889025 نوشت:
در سایتهای معتبر خارجی منتشر شده اند ، مدت زمان شیر دهی بین 18 تا 24 ماه است
[=sans-serif]Health organizations, including the World Health Organization[=sans-serif] (WHO), recommend only breastfeeding for six months.[2][11][=sans-serif] This means that no other foods or drinks other than possibly vitamin D[=sans-serif] are typically given.[12][=sans-serif] After the introduction of foods at six months of age, recommendations include continued breastfeeding until at least one to two years of age.[ https://en.wikipedia.org/wiki/Breastfeeding
یعنی بین یک تا دو سال نه از 18 تا 24. یا از 21 تا 24.
Reza-D;889063 نوشت:
قبول دارید فقط به دین که میرسیم اینقدر مو را از ماست میکشیم؟
البته ایرادی هم ندارد ، بالاخره دین با اصل وجود انسان سر و کار دارد
این دلیل داره. منابع علمی همه گزارههای دقیق و صریح و بی ابهام و با رفرنس هستن. اما هر آیه از قرآن برداشتهای زیاد داره و هر حدیثی کلی بررسی برای ثقه یا ثقه نبودن که در آخر هم کار به سلیقه و تفرق میرسه. اگه دین هم حرفای علمی دقیق و صریح میزد جای مو از ماست کشیدن نبود. اتفاقاً در مورد دین خیلی با نگاه ساده انگارانه و توجیه گرانه عمل میشه.
shahed1;889064 نوشت:
months 18-24 weaning
خواسته به شش ماه آخر اشاره کنه. میتونه درست باشه اما جایی نیدم بگه زمان قطعی همین بازه س.
انتی خرافات;889075 نوشت:
هیچکس دین یهود را نقد نمیکند
اختیار دارید! دین یهود و مسحیت هم نقد میشن شما یه خرده جست و جو کنید تو اینترنت. اما این گیر به اسلام به خاطر این همه فرقۀ آدم کش مثل داعش و امثال ذالک هست و همین طور حکومتهایی مثل ایران که قوانین بین المللی رونادیده میگیرن و ترورها. دشمنی ذاتی با اسلام نیست. طبیعیه. همین طور که ایران با وهابیت در افتاده!
انتی خرافات;889075 نوشت:
اختیار با شما است که پاسخ ها را بپزیرید یا اینکه انها را توجیه بدانید
فکر کنم معیارهای منطقی و علمی برای تشخیص باشه.
در هر حال حرف شما هم جای تأمل داره.
انتی خرافات;889075 نوشت:
اسلام از همه بهتر است
تا بهتر را چی معنی کنیم. راحتی، حقوق بشر، دوری از کشتار، دعوت به محبت، حجم بیشتر احکام. هر بچهای فکر میکنه پدر مادرش بهترین پدر مادرای دنیان.
در ضمن نقد قرآن دکتر سها به صورتpdf در دسترس عموم است و دست به دست می چرخد
چرا أین کتاب نقد نقد قرآن
نسخه ی pdfندارد که دسترسی آسان باشد
أین کتاب و نظایر آن هر روز بارها دانلود و استفاده می شود
برای کسب علم باید زحمت بکشید
همانطور که یک کتاب را خوانده اید در صورت کشف حقیقت باید زحمت مطالعه نقد آن هم به خود بدهید
کتابش در بازار موجود است
نسخه متنی هم در لینک مورد نظر هست
ninja;888976 نوشت:
چرا امثال شما که با مالیات مردم تحصیل نموده اید دسترسی به فعالیت هایشان را آسان نمی سازید
طلاب و روحانیون هیچ گاه با مالیات مردم تحصیل نکرده اند بلکه با وجوهات شرعی که متعلق به امام زمان هست از طریق مراجع تقلید زندگی می کنند
هیچ مالیات و وجوه دولتی برای طلاب در نظر گرفته نشده و پرداخت نمی شود
اگر اجازه بفرمایید، خوشحال میشم اگر متن کتاب رو با یک سیستم حروفچینی حرفه ای (تحت Latex ) به صورت پی دی اف در بیارم (تحت ٌWord جالب در نمیاد). البته خودسرانه هم می تونم اینکار رو انجام بدم اما با اجازه دست اندرکاران سایت باشه بهتره.
اگر مدیران و کارشناسان گرامی موافق بودند، ممنون میشم یه پیام خصوصی بفرستند تا در خدمتشون باشم.
به نظر میاد باید از انتشارات یا نویسنده اجازه گرفت
خبرتان می کنم
سلام
لطفا سوالات و شبهات جدید خود را در تاپیک جداگانه مطرح بفرمایید
..
کتاب مورد نظر تمام اشکالات و شبهات درباره قرآن را جمع آوری کرده و لذا ممکن نیست دراین تاپیک به همه آنها پرداخته شود
بخش هایی از کتاب بررسی مبانی کتاب نقد قرآن در این تاپیک قرار داده می شود مطالعه بفرمایید
تمام کتاب هم در پست سوم توسط استاد فرستاده شده است
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم عجل لولیک الفرج
با عرض سلام
قبل از شروع بحث حقیر چند نکته را مطرح میکنم که به نظرم باید به آن ها توجه شود.
بنده تا مدتها فکر می کردم بحث درباره عقاید، اصولاً مثل همان بحث های ریاضیست. یعنی تا یک مثال نقض پیدا شد، ما میتوانیم سریع کلیت مسئله را زیر سؤال ببریم. برای مثال در همین موضوع فعلی، تا یک چیزی که به نظر با علوم روز نمیخواند پیدا شد، آن را میتوان زیر سؤال برد. در عین حال شما میبینید که با وجود نقض این مسئله دینی، مسئله دیگری مثل وجود خدا را به این راحتی نمیشود زیر سؤال برد. یعنی در واقع شاید به نظر برسد که مطلبی در قرآن غلط است، اما از طرف دیگر ادله وجود خدا و مثلاً تحریف ناپذیری قرآن به قوت خود باقی هستند. در اینجا دو رویکرد خواهیم داشت. یک رویکرد میگوید شبهات غلط هستند چون ثابت کردیم قرآن آسمانی است. یک رویکرد میگوید چون این شبهات درست هستند پس قرآن آسمانی نیست!
چه چیزی سبب میشود که ما دو برداشت این چنین متفاوت از این قضیه داشته باشیم؟ آنهایی که میگویند آیه غلط است، استدلال میکنند. آنهایی که میگویند آیه درست است، علاوه بر این که اعتقاد به آسمانی بودن این کتاب دارند، استدلال های آن ها را نقد میکنند.
انسان در این بین کدام یک را انتخاب خواهد کرد؟ آن چیزی که درست است؟ این که یک حرف کلیست. بله گاهی اوقات شبهاتی مطرح میشود که به راحتی میتوان به نادرست بودن آن ها پی برد. اما اگر شبهه ای مطرح شد که ما هنوز نادرستی آن را اثبات نکرده ایم، چه باید کنیم؟
اینجاست که میبینیم با یک مسئله عقلی صرف مواجه نیستیم، بلکه نفس هم در اینجا نقش دارد. یک فرد میتواند به قسمتی از قرآن توجه کند که به نظر غیرعلمی میرسد. ممکن است سریع غیرعلمی بودن این مطلب را حمل کند بر غلط بودن قرآن و نرود پاسخی که مسلمانان میدهند را مطالعه کند. آیا این کار عقلانی است؟ مسلماً خیر! هر انسانی که قصد دارد بحث فکری کند، باید علاوه بر اندیشه، ضد آن اندیشه را هم تا حدودی مطالعه کند و با انتقادات آشنا باشد. پس اینجا نفس است که تصمیم میگیرد. عقل به کمک نفس میآید و خواسته نفس را توجیه میکند! اصالت با نفس است نه با عقل! این نفس در واقع همان نفس اماره است. شما فرض کنید با کسی مواجه باشید که سارق است و دین او را محدود کرده. مسلم است که اصل برای او سرقت است نه دین! یعنی سعی می کند یا سرقتش را توجیه دینی کند، یا این که جوری علیه دین موضع بگیرد تا در نتیجه دیگر محدود نشود بابت دزدی.
از طرف دیگر ممکن است یک فرد متدین شبهه ای را بشنود و بگوید این شبهه غلط است چون من میدانم قرآن آسمانیست و دیگر سراغ پاسخ نرود. این که آیا رفتار یک متدین و یک فرد غیردینی، مشابه هم است و فرد متدین هم به نفس خود توجه داشته، چیزی است که میشود راجع به آن بحث کرد. ولی به طور کلی اگر دقت کنید در بسیاری از افرادی هم که به ظاهر متدین هستند، روزی میرسد که نفس بر عقل حکومت میکند. در واقع خیلی از گناهان همین حالت را دارند و این مسئله مورد توجه دین هم بوده.
بنده از این صحبت ها میخواهم این نتیجه را بگیرم که در بحث های فکری، علاوه بر این که باید روش استدلالی و عقلانی حفظ شود، باید به بحث نقش نفس هم توجه کرد. در واقع فرد ممکن است چیزی را درست بداند ولی آن را نپذیرد. اینجاست که میبینیم علاوه بر عقل، قلب هم مهم است. منظور بنده از قلب به طور کلی روحیات فرد است. این که شما میگویید اعتقاداتتان فرو ریخت ولی به نظر میرسد همچنان دنبال پاسخ هستید به نحوی نشان دهنده این است که شما همچنان قلب دینی دارید.
در خصوص شبهاتی که راجع به قرآن مطرح میشود، در خیلی از موارد شبهه پایه و اساس منطقی ندارد. در بعضی موارد به نظر میرسد شبهه پایه و اساس منطقی دارد اما در عین حال شبهه به نوعی مطلبی را بر آیه تحمیل میکند. در بعضی دیگر از موارد شبهه با بحث های تاریخی مطرح میشود و سعی میشود با طرح یک روایت تاریخی (که صحت آن معلوم نیست) آیه تفسیر شود و در واقع این روایت به آیه تحمیل شود.
بنده توصیه می کنم که شما مورد به مورد شبهاتتان را در اینجا مطرح کنید تا کارشناسان و سایر دوستان پاسخ بدهند.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
و من الله التوفیق
[h=1]اشکالات وارد شده به اعجاز علمی قرآن[/h] دوم: چه اشکالات به اعجاز علمی قرآن وارد شده و پاسخ آنها چیست؟ چالشهای مفهوم اعجاز علمی:
در مورد اعجاز علمی قرآن شبهات و اشكالات متعددی مطرح شده است كه این جنبه از اعجاز، قرآن را با چالشهایی روبهرو كرده است، در اینجا مهمترین این موارد را بیان و بررسی میكنیم:
بعضى مخالفین اعجاز علمى، مى گویند كه تفسیر علمی، اعجاز قرآن را اثبات نمى كند زیرا:
1. اینكه بعضى مطالب علمى قرآن، با اكتشافات جدید مطابق است، ثابت مى كند كه قرآن را یك نفر انسان عادى بیان نكرده، بلكه از طرف خداى داناى به حقایق نازل شده است ولى این مطلب نمى رساند كه قرآن معجزه است چون تورات و انجیل اصلى هم، از طرف خدا نازل شده ولى معجزه نبود؛ بلكه اعجاز قرآن كه تحدى قرآن براى آن است در مورد اعجاز بیانى و ادبى قرآن است كه كسى مثل آن را نمى توانست و نمى تواند بیاورد.
2. آیات و مطالب علمى قرآن در همه سوره ها نیست، در حالى كه تحدى قرآن این است كه أَمْ یقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ [1]، وَإِنْ كُنْتُمْ فِی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ .[2]
«یك سوره مانند قرآن را بیاورید» پس اعجاز قرآن با هر سوره اى اثبات مى شود، در حالى كه طبق نظریه اعجاز علمى، فقط سوره هایى كه آیات علمى دارد، اعجاز را ثابت مى كند.
3. اعجاز علمی قرآن موجب میشود كه قرآن تابع علم شود، یعنی باید منتظر بود تا علوم بشری پیشرفت كند و اعجاز قرآن اثبات شود.
4. اگر قرآن را بر اساس علوم بشری متغیر پایهگذاری كنیم هرگاه نظریههای علمی تغییر كند، اعجاز علمی باطل میشود.
5. مطالب علمی كشف شده قبل از كشف خارق عادت و معجزه نیست و بعد از كشف هم یك مطلب علمی عادی است و خارق عادت نیست.
به عبارت دیگر مطلب علمی قبل از كشف روشن نبود تا قابل صدق و كذب باشد و بعد از كشف هم خرق عادت نیست بلكه از طرق عادی میتوان بدان رسید و قابل تكرار است.
6. معجزه كاری خارق عادت است كه برای اثبات منصب الهی میآورند. در حالی كه در صدر اسلام ادعای اعجاز علمی نبود تا اثبات نبوت كند و در قرآن هم به آن تحدّی نشده است.
7. آیا دانشمندانی كه مطالب علمی را قبل از كشف حدس میزنند و مطابق واقع حادث میشود اعجاز علمی دارند؟
8. در علوم طبیعی اخبار غیبی از طبیعت معنا دارد و بعد هم توسط دانشمندان مطابقت خبر غیبی قرآن با واقع كشف میشود اما در علوم انسانی اینگونه نیست چون نظریههای علمی رقیب در برخی علوم وجود دارد (مثل اقتصاد سوسیالیستی و كاپیتالیستی و نیز نظریههای هم عرض در علوم تربیتی و جامعهشناسی و روانشناسی) پس واقعیت در این موارد در اختیار ما نیست تا ماطبق مطالب علمی قرآن با آن روشن شود.
9. تفاوت معجزه علمی با خبر غیبی چیست؟
10. در اعجاز علمی ناتوانی مخاطبان احراز نمیشود چون كه دانشمندانی كه مطالب علمی را كشف میكنند رقیب قرآن میشوند. بررسی
در مورد اشكالات و شبهاتی كه به اعجاز علمی قرآن وارد شده بود برخی پاسخها داده شده یا میتوان داد از جمله:
1. معجزه عملى خارق عادت است كه از كسى كه ادعاى نبوت دارد براى اثبات صدق ادعاى او و با اذن خدا صادر مى شود و دیگران از آوردن مثل آن ناتوان هستند.
كسانى كه مى گویند مطالب علمى قرآن، بر اعجاز آن دلالت دارد، منظورشان این است كه آورده شدن مطالب علمى در چهارده قرن قبل كه دانشمندان، بعد از قرنها آنها را از طریق علوم تجربى كشف كردند، نشان مى دهد كه قرآن كلام صادر شده از یك انسان معمولى نیست، بلكه از طرف خدا آمده است (تا اینجا با اشكال كننده توافق داشتیم) پس انسان عادى نمى تواند مانند این مطالب علمى را بیاورد، نه در عصر پیامبر(ص) مى توانستند و نه الان كسى مى تواند، مطالب علمى قرنها بعد را بیان كند. پس قرآن معجزه بوده و الان هم نسبت به مطالب علمى كه یك قرن بعد، كشف مى شود معجزه است (در عین حال كه اعجاز ادبى آن هم پا بر جاست.) اینكه ما از قرآن در هر زمان، یك مطلب جدید به دست مى آوریم، خود اعجاز این كلام را مى رساند و براى اثبات اعجاز قرآن (یا از طرف خدا بودنش) احتیاج به دلیلى غیر خودش نداریم. تورات و انجیل از طرف خدا بود ولى اثبات صدق موسى(ع) و عیسى(ع) به وسیله تورات و انجیل نبود (پس نفس تورات و انجیل معجزه نبود به خلاف قرآن) بلكه اثبات تورات و انجیل (كه كلام خدا باشد) احتیاج به معجزه و دلیل صدق (مثل عصاى موسى) داشت همانطور كه این معجزه اصل نبوت آنان را نیز اثبات مى كرد.
به عبارت دیگر در مورد قرآن، معجزه و كتاب پیامبر(ص) (كه كلام خداست) یكى شده است اما در مورد تورات و انجیل این دو از هم جدا مى شود؛ یعنى مطالب علمى قرآن دو چیز را اثبات مى كند:
اول معجزه بودن قرآن و دوم اینكه از طرف خدا نازل شده است.
2. اعجاز علمى قرآن، در بعضى سوره ها براى ما آشكار شده و در بعضى سوره ها آشكار نشده است و روشن نشدن آنها دلیل بر عدم اعجاز علمى آن سوره ها نیست. از طرف دیگر كسى كه ادعا مى كند قرآن اعجاز علمى دارد نمى گوید تك تك آیات و سوره ها اعجاز علمى دارد تا اشكال به او وارد شود كه تحدى قرآن در مورد تك تك سوره هاست. اعجاز قرآن جهات مختلف (ادبى، علمى، عدم وجود اختلاف، قوانین عالى و...) دارد و لازم نیست هر سوره از همه جهات معجزه باشد بلكه از یك جهت هم كه معجزه باشد تحدى قرآن صحیح است.
3. اشكال سوم به همه جهات اعجاز قرآن وارد است چون اعجاز ادبى قرآن را هم همه انسانها خصوصاً غیر عرب هایى كه اهل علم نیستند نمى توانند تشخیص دهند ولى این دلیل بى اعتبارى اعجاز ادبى یا اعجاز علمى قرآن نمى شود. از طرف دیگر، تحدّی هر کس، در حد معلومات اوست اگرچه اطلاع او از اعجاز قرآن و ناتوانی خویش برای هماوردی با قرآن، از طریق واسطهای باشد یعنی از متخصص پرسش کند. علاوه بر آنکه تحدّی قرآن برای هرگروه مخاطب نسبت به علم و تخصص آنان است.
4. در مورد تبعیت توجه به چند نکته لازم است:
اولاً در اعجاز علمی قرآن، علم تابع قرآن است چرا که قرآن پیشگام است و مطلبی علمی را قرنها قبل فرموده (و به صورت نظریه علمی قرآن باقی مانده) سپس علم آن را کشف میکند.
ثانیاً اعجاز علمی قرآن (و حتی ابعاد دیگر اعجاز مثل اعجاز ادبی، تشریعی و معارف بلند قرآن) مستمر است و در هر عصر مصادیق جدیدی از آن کشف میشود.
یعنی مفهوم کلی اعجاز علمی (و ادبی و ...) با یک مصداق ثابت میشود و در هر عصری که مصداق جدیدی از آن کشف میشود، استمرار مییابد و نو به نو میشود. پس اعجاز علمی قرآن یک گام از علم جلوتر است.
5. اگر معیارهای اعجاز علمی رعایت نشود اشکال ابطال نظریههای علمی و به تبع آن ابطال اعجاز علمی وارد میشود. اما اگر معیارها رعایت شود اشکال بر طرف میشود.
از جمله معیارها آن است که اعجاز علمی قرآن بر اساس یافتههای اطمینان آور علمی پایهگذاری شود، چون یافتههای علوم بشری دو دسته است: اکثر آنها نظریهها و تئوریهای علمی است که قطعی نیست (چه نظریه اثباتپذیری ابطالپذیری) ولی برخی از آنها قطعی یا اطمینانآور است[3] و شخصی که میخواهد اعجاز علمی قرآن را ادعا کند باید دقت کند که نظریههای علمی ناپایدار را به صورت قطعی به قرآن نسبت ندهد و بر آن تحمیل نکند که تفسیر به رأی میشود و تفسیر به رأی حرام است.
اما اگر یافته علمی قطعی یا اطمینانآور بود و با نص یا ظاهر قرآن تطابق داشت، با فرض داشتن شرایط دیگر اعجاز علمی، میتوان تطابق آن مطلب علمی کشف شده را با آیه قرآن اعجاز علمی دانست.
لازم به یادآوری است که احتمال تغییر در مطالب اطمینانآور علوم در مورد همه علوم وجود دارد همان طور که در تاریخ منطق، فلسفه، فقه و ... ملاحظه میشود و اصولاً رشد علوم به همین تغییر و تکامل است و این تغییرات جزئی علوم مانع استفاده از نتایج و دستآوردهای علوم نمیشود، نه در تفسیر و علوم قرآن و نه در علوم دیگر.
6. اعجاز علمی قرآن زیرمجموعه اخبار غیبی است که در این گونه معجزات آنچه خارق عادت است آن است که مدعی معجزه، قبل از دیگران و بدون استفاده از وسایل عادی همان عصر هم نمیتوانند از آن اطلاع یابند. و همین عجز مخاطبان برای اثبات اعجاز کافی است و برای نسلهای بعدی به نوعی خبر میدهند که معجزه واقع شده است.
برای مثال در مورد حضرت عیسی(ع) در قرآن نقل شد: وَرَسُولاً إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُكُم بِآیةٍ مِن رَبِّكُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّینِ كَهَیئَةِ الطَّیرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیكُونُ طَیراً بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْیی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیوتِكُمْ إِنَّ فِی ذلِكَ لآیةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (آلعمران/ 49)؛ «و (او را به عنوان) فرستاده اى به سوى بنى اسرائیل (= فرزندان یعقوب) قرار داده كه او به آنان مى گوید) كه من از طرف پروردگارتان نشانه اى [معجزه وار]، برایتان آورده ام؛ من از گِل براى شما [چیزى] همانند شكل پرنده مى سازم و در آن مى دمم، پس به رخصت خدا، پرنده اى مى گردد؛ و نابیناى مادر زاد و (مبتلایان به) پیس را بهبود مى بخشم و مردگان را به رخصت خدا زنده مى كنم؛ و از آنچه مى خورید و آنچه در خانه هایتان ذخیره مى كنید، به شما خبر مى دهم؛ كه مسلماً در این [معجزات ]، نشانه اى براى شماست، اگر مؤمن باشید».
در این آیه حضرت عیسی(ع) از چیزهایی که مردم در خانه ذخیره کرده یا میخورند خبر غیبی میدهد که با وسایل عادی آن عصر اطلاع از داخل خانهها ممکن نبود ولی این معجزه یک بار واقع شد و الآن خبر آن به ما میرسد. معجزه علمی نیز همین گونه است. قرآن میفرماید: وَمِن كُلِّ شَی ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَینِ لَعَلَّمْ تَذَكَّرُونَ ؛ «و از هر چیز جفتى آفریدیم، باشد كه شما متذكّر شوید». (ذاریات/ 49) وقتی که زوجیت عام موجودات در قرن بیستم میلادی کشف شد، اعجاز علمی اثبات گردید اما بعد از اثبات، خبر این معجزه به نسلهای بعدی میرسد. و این ماهیت اعجاز غیبی و اخبار غیبی است که اعجاز آن در تقدم زمانی در خبر دادن بدون استفاده از وسایل عادی است که دیگران از آوردن مثل آن در همان عصر عاجز هستند. البته اعجاز قرآن با معجزات پیامبران پیشین از این جهت متفاوت است که اعجاز قرآن جاویدان است و در مورد اعجاز علمی نیز استمرار آن به کشف مصادیق جدید آن در طول اعصار است از این رو اعجاز علمی تمام شدنی نیست.
7. قرآن معجزهای جاویدان برای همه زمانها و مکانهاست و ابعاد اعجاز آن متعدد است که در هر عصری یک یا چند بُعد از اعجاز آن جلوهگری بیشتری دارد. پس لازم نیست که همه ابعاد اعجاز قرآن در عصر پیامبر(ص) و حتی در عصر ما مطرح شده باشد.
از طرف دیگر همانطور که گذشت تحدّی و مبارزهطلبی قرآن مطلق است و شامل همه ابعاد اعجاز قرآن میگردد. لیکن نسبت به هر مخاطب در مورد علم او تحدّی میکند. به ادیان صدر اسلام میفرماید اگر میتوانید کتابی با این فصاحت و بلاغت بیاورید و به دانشمندان عصر ما میفرماید اگر میتوانید کتابی مثل قرآن بیاورید که مطالب علمی را قبل از کشف، بیان کرده باشد، پس تحدّی در کل قرآن اعم از لفظ و محتوا) کافی است و همین شامل اعجاز علمی هم میشود. لیکن بر اساس مخاطب و پیشرفت علمی بشر در هر عصر بُعد جدیدی از اعجاز قرآن روشن میشود. همان طور که اعجازهای محتوایی دیگر مثل اعجاز تشریعی و ... بعداً پیدا شد. پس لازم نیست پیامبر یا قرآن مردم صدر اسلام نامی از اعجاز علمی برده باشند.
8 . دانشمندانی که حدس میزنند، اولاً پیش بینی میکنند ولی خبر قطعی از آینده نمیدهند در حالی که قرآن خبر قطعی میدهد.
ثانیاً معلوم نیست حدس دانشمندان مطابق واقع باشد در حالی که اخبار غیبی قرآن مطابق واقع است. این مطلب بارها به اثبات رسیده است. علاوه بر آنکه کلام صادق الهی است.
ثالثاً حدسهای دانشمندان شرط معجزه را ندارد چون همراه با ادعای نبوّت و مانند آن نیست و تحدّی ندارد.
9. همانطور که گذشت اعجاز علمی قرآن در حوزه علوم طبیعی به انطباق اخبار غیبی قرآن با یافتههای اطمینانآور علوم طبیعی است. اما در حوزه علوم انسانی اعجاز علمی قرآن اولاً به نظامهای اقتصادی، تربیتی سیاسی و ... است که قابل استنباط از قرآن است که مبانی، اهداف و روش های آنها بر نظامهای دیگر برتری دارد. چون نگاهی جامع به همه ابعاد وجودی انسان داشته و کارآمدتر است.
و ثانیاً به تحوّل تاریخی و علمی قرآن است که در جامعه جاهلیت عرب به وجود آورد. تحوّلی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و تربیتی که زندگی آنان را دگرگون کرد و ارتقاء بخشید، و آموزههای قرآن در حالی که چنین تحول علمی را دیگر کتابها نمیتوانند ایجاد کنند.
10. معجزه علمی، زیرمجموعه اخبار غیبی قرآن است که این قرآن همراه با تحدّی توسط مدعی منصب الهی آورده شده است.
اما هر گونه خبر غیبی، معجزه نیست چون ممکن است خبر غیبی از باب کرامت باشد و نیز هرگونه خبر غیبی، خبر علمی نیست. بنابراین رابطه بین خبر غیبی و اعجاز علمی عموم خصوص من وجه است.
11. در اعجاز علمی قرآن ناتوانی مخاطبان قرآن در آوردن مثل آن، محقق شده است چرا که از صدر اسلام که اخبار غیبی علمی در قرآن آمده تا هنگامی که مطلب علمی کشف میشود دانشمندان علوم از آوردن مثل آن خبر غیبی عاجز بودند و بعد از کشف مطالب علمی هم، خبر اعجاز به صورت متواتر به ما میرسد.
به عبارت دیگر ناتوانی و عجز مخاطبان اعجاز در ظرف زمانی انجام آن کافی است. همان طور که در مورد اخبار غیبی حضرت عیسی(ع) در مورد غذاهای ذخیره شده و خورده شده در خانهها تحقق یافت (آل عمران/ 49) و بعد از آن خبر اعجاز عیسی(ع) معتبر است.
پس نقش دانشمندان کشف تطابق کتاب تشریع (قرآن) با کتاب تکوین (طبیعت) است. و کشف علمی دانشمندان معجزه نیست تا رقیب قرآن باشد چون اولاً بدون تحدّی و ادعای منصب الهی است و اصولاً خبر غیبی نیست. تذكر پایانی:
در مورد اعجاز علمی آیات، در طول اعصار مطالب جدید علمی از قرآن برداشت میشود و پرونده اعجاز علمی هر آیه علمی با یك مورد بسته نمیشود، و در هر عصری تحدّی به آوردن مثل آن اعجاز علمی میشود. یعنی كسی بتواند خبر غیبی در مورد مسئله علمی قبل از اثبات بیاورد كه دیگران (در آن شرایط ادعا كننده) از آوردن مثلش عاجز باشند.
بنابراین آوردن اخبار علمی با وسایل عادی در صدر اسلام معجزه بود، نه با وسایل جدید در عصر ما. همان طور كه قرآن در مورد اعجاز اخبار غیبی حضرت عیسی(ع) در مورد غذاهای داخل منازل مردم بیان كرده است، (آل عمران/ 49) كه با وسایل آن زمان مردم قادر به آوردن مثل آن نبودهاند، ولی امروز میتوان با دوربینها و اشعههای خاص از این مسائل با خبر شد. در این مورد در زمان ما خبر متواتر سخن حضرت عیسی(ع) و واكنش مخاطبان به عنوان معجزه مطرح است. پی نوشت ها:
[1]. يونس/ 38.
[2]. بقره/ 22.
[3]. ر.ک: درآمدي بر تفسير علمي قرآن، محمد علي رضايي اصفهاني، ص 186 و 383.
[h=1]سوم: مصادیق صحیح اعجاز علمی قرآن[/h] سوم: برخی از مصادیق صحیح اعجاز علمی قرآن کدام است؟
موارد اعجاز علمى در قرآن:
در مورد اعجاز علمى قرآن افراط و تفريط شده است يعنى برخى افراد اعجاز علمى قرآن را به طور كلى منكر شده اند (همان طور كه گذشت) و برخى افراد در آيات زيادى ادعاى اعجاز علمى كرده اند، كه برخى از اين موارد قابل قبول است اما برخى موارد قابل نقد و صاحبنظران رد كرده اند. اينك در اينجا موارد ادعاى اعجاز علمى در قرآن را بررسى مى كنيم: اول: مواردى كه ادعاى اعجاز علمى شده و قابل دفاع شمرده شده است: 1 . نيروى جاذبه:
در دو آيه قرآن (رعد / 2 و لقمان / 10 - رفع - خلق السموات بغير عمدٍ ترونها) بيان شده كه خدا آسمان ها را بدون ستون ديدنى برافراشته است.[1]
برخى دانشمندان و مفسران همچون آيت اللَّه مكارم شيرازى (نمونه، ج 17، ص 29 و ج 10، ص 110 - 111 و پيام قران، ج 8، ص 146 و آيت اللَّه حسين نورى (دانش عصر فضا، ص 55 - 56) آيات فوق را اشاره به نيروى جاذبه و اعجاز علمى قرآن دانسته اند، چرا كه نيروى جاذبه توسط ابوريحان بيرونى (440 ق)[2] و طبق مشهور توسط نيوتن (1643 - 727 م) در قرن هفدهم ميلادى كشف شد[3] سپس اشاره قرآن به ستون هاى نامرئى بين كرات آسمانى نوعى رازگوئى علمى قرآن است.
البته برخى از صاحب نظران نيز آيات فوق را اشاره اى به نيروى جاذبه دانسته اند اما ادعاى اعجاز علمى نكرده اند[4] و برخى دانشمندان نيز آيات ديگر قرآن (مرسلات/ 25 و فاطر / 41) را اشاره اى به نيروى جاذبه دانسته اند ولى ادعاى اعجاز علمى در آن مورد نكرده اند.[5]
با توجه به اينكه واژه «عمد» جمع و به معناى «ستون ها» است، ممكن است نيروى جاذبه يكى از مصاديق آيه باشد يعنى احتمال دارد نيروها (= ستون ها)ى متعددى بين كرات آسمانى وجود داشته باشد كه هنوز كشف نشده باشد.
البته پذيرش اينكه آيات (رعد / 2 و لقمان / 10) بر نيروى جاذبه دلالت كند متوقف بر آن است كه واژه «سماوات» به معناى كرات آسمانى باشد. چون اين واژه در قرآن داراى معانى متعدد (مثل: جهت بالا، جوّ زمين، كرات آسمانى، آسمان معنوى و...)[6] است، ولى در اينجا مى توان ادعا كرد كه كرات آسمانى مى تواند از مصاديق آيات فوق باشد.
بنابراين برخى محققان برآنند كه مى توان گفت كه: آيات (رعد / 2 و لقمان / 10) به نيروى جاذبه اشاره دارد و با توجه به عدم آگاهى مردم و دانشمندان عصر نزول قرآن، از نيروى جاذبه، عظمت بيانات قرآن و رازگوئى و اعجاز علمى آن در اين مورد روشن مى شود.[7] 2 . حركت هاى خورشيد:
قرآن در آيات متعددى (يس/ 40ـ37، انبياء/ 33، رعد/ 2، فاطر/ 13، زمر/ 5، لقمان/ 29 و ابراهيم/ 33) به حركت هاى خورشيد اشاره كرده و برخى صاحبنظران اين آيات را اعجاز علمى قرآن دانسته اند چرا كه به حركت هاى مختلف خورشيد اشاره دارد كه بر خلاف تصورات رايج در محافل علمى عصر نزول بوده است. آنان آيات فوق را اشاره به حركت هاى زير مى دانند:
الف: حركت انتقالى مستقيم خورشيد درون كهكشان راه شيرى، يعنى حركت طولى خورشيد به سمت معين يا ستاره اى دور دست.[8] البته در اين تفسير الشمس تجرى لمستقر له ، (يس / 38) «لام» به معناى «الى» (= به سوى) و «مستقر» اسم مكان مى باشد.[9]
البته مفسران و صاحبنظران متعددى اين حركت خورشيد را از قرآن برداشت كرده اند[10] اما گودرز نجفى آن را اعجاز علمى قرآن دانسته است. چرا كه اخترشناسان جديد همچون كوپر نيك (1544 م) و كپلر (1650 م) و گاليله بر آن بودند كه خورشيد ثابت ايستاده است[11] و حتى ادعا نامه اى كه عليه گاليله در دادگاه قرائت شد او را متهم به اعتقاد به سكون خورشيد كردند. (كه بر خلاف گفته كتاب مقدس بود كه مى گفت: (خورشيد) مثل پهلوان از دويدن در ميدان شادى مى كند.)[12] و گاليله حاضر نشد حركت خورشيد را بپذيرد.[13]
ولى در سالهاى بعد كشف شد كه خورشيد نيز داراى حركت هاى واقعى متعدد (حركت انتقالى ـ وضعى ـ درونى) است.
چون كه «فلك» به معناى مجراى كرات آسمانى[14] يا مسير دورانى آنها اطلاق مى شود،[15] يعنى كرات آسمانى در مسيرى دورانى شناورند.[16]
البته اين مطلب قرآن (حركت خورشيد بر مدار) بر خلاف ديدگاه هيئت بطلميوسى[17] است كه در عصر نزول در محافل علمى رايج بوده و تا هفده قرن بر فكر بشر سايه افكنده بود. بر اساس هيئت قديم افلاك حركت مى كنند و ستارگان در فلك ثابت هستند ولى از آيه استفاده مى شود كه خورشيد حركت دورانى دارد و مدارى شناور است.
برخى از دانشمندان به مطالب فوق تصريح كرده اند[18] و آيت اللَّه مكارم شيرازى در تفسیر نمونه (ج 18، ص 6 - 389) اين مطالب را اعجاز علمى قرآن مى داند.
ج: حركت وضعى خورشيد، يعنى خورشيد به دور خود مى چرخد و در قرارگاه خود جريان دارد. وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَ ، (يس / 38) البته اين معنا بنابراين است كه «لام» به معناى «فى» (= در) باشد و «مستقر» به معناى اسم مكان باشد.
برخى صاحبنظران همين معنا را از آيات برداشت كرده اند[19] و احمد محمد سليمان در «القرآن و العلم» (ص 5 - 36) اين مطلب را اعجاز علمى قرآن شمرده است. چرا كه حركت وضعى خورشيد از مطالبى است كه در عصر نزول كشف نشده بود.
د: ادامه حيات خورشيد تا زمان معين، يعنى خورشيد بر اثر انفجارات هسته اى و سوخت مواد درونى آن تا چند ميليارد سال ديگر عمرش به پايان مى رسد.[20]
از اين رو برخى مفسران كُلٌّ يَجْرِي لاِجَلٍ مُسَمّىً ، (رعد / 2) را اشاره به همين مطلب علمى دانسته اند.[21]
هـ : حركات درونى خورشيد، يعنى در خورشيد دائماً انفجارات هسته اى صورت مى گيرد تا انرژى نور و گرما توليد كند، و همين انفجارات باعث زير و رو شدن مواد مذاب داخل خورشيد مى شود كه گاهى تا كيلومترها پرتاب مى شود.[22]
برخى محققان از تعبير «تجرى» به معناى جريان داشتن و تفاوت آن با «تحرك» از آيه (38 / يس) استفاده كرده اند كه خورشيد نه تنها حركت مى كند بلكه جريان دارد يعنى همچون آب در حال حركت زير و رو مى شود و اين نكته اى لطيف و علمى است كه قرآن بدان اشاره كرده و در عصر جديد كشف شده است و مى تواند اعجاز علمى قرآن باشد. البته اگر «تجرى» را كنايه از شناور بودن در فضا ندانيم.[23]
برخى از محققان با نقد موارد فوق به اين نتيجه رسيده اند كه اشارات قرآن به حركت هاى خورشيد نوعى رازگويى علمى است، اما در بخشى كه قبلاً توسط كتاب مقدس گزارش شده بود يعنى حركت انتقالى دورانى خورشيد، اعجاز علمى نيست اما در بخش هايى كه بر خلاف هيئت بطلمیوسى رايج در زمان نزول بيان داشته است (مثل حركت انتقالى مستقيم، حركت وضعى و حركت تا زمان معين و حركت درونى خورشيد) اگر به قطعيت برسد، اعجاز علمى قرآن است.[24] 3 . زوجيّت:
در آيات متعددى از قرآن به زوجيت ميوه ها و گياهان و انسان ها اشاره شده است (رعد / 2 و شعراء / 7 و يس / 36 و همين مضمون در حج / 5 و لقمان / 10 و ق / 7 و طه / 53 و اعراف / 189) و در برخى آيات به زوجيت چيزهايى اشاره مى كند كه انسان اطلاعى ندارد (يس / 36) و در برخى آيات سخن از زوجيّت همه موجودات است وَمِن كُلِّ شَيْ ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّمْ تَذَكَّرُونَ (ذاريات / 49).
واژه «زوج» در عالم حيوانات به نر و ماده گفته مى شود و در غير حيوانات به هر كدام از دو چيزى كه قرينه يكديگر است گفته مى شود و به چيزهاى مقارن مشابه و متضاد نيز اطلاق مى شود.[25] از اين رو برخى واژه زوج را در مورد ذرات درون اتم (الكترون و پروتون) و نيروهاى مثبت و منفى به كار برده اند.[26]
بسيارى از مفسران و صاحبنظران با شگفتى، آيات فوق را از اشارات علمى قرآن به مسأله زوجيت گياهان و زوجيّت عام موجودات دانسته اند[27] و محمدتقى شريعتى اين مطلب را اعجاز علمى قرآن دانسته است (تفسير نوين، ص 11) چرا كه انسان ها از قديم مى دانستند كه برخى گياهان مثل نخل زوج هستند و مسأله زوجيّت گياهان توسط كارل لينه (1707 - 1787 م) گياه شناس معروف سوئدى در سال 1731 م) ابراز شد.
بنابراين مردم عصر نزول قرآن از زوجيّت همه گياهان اطلاع نداشتند. ولى قرآن نه تنها به اين مطلب اشاره كرد. (رعد / 3، شعراء / 7 و...) بلكه به زوجيّت همه موجودات اشاره كرد (ذاريات / 49) كه تا قرن اخير كسى از آن اطلاع نداشت.[28]
بنابراين اشاره علمى قرآن به زوجيت گياهان و زوجيت عام موجودات نوعى رازگويى قرآن است كه حكايت از اعجاز علمى اين كتاب مقدس دارد.
البته برخى از محققان برآنند كه هر چند اشارات علمى قرآن در اين موارد مى تواند اعجاز علمى بشمار آيد اما تطبيق آيه (ذاريات / 49) با مواردى همچون الكترون ها، پروتون ها و كوارك ها قطعى نيست و حداكثر اين موارد ممكن است از مصاديق آيه مذكور بشمار آيد.[29] 4 . لقاح (زايا كردن گياهان و ابرها توسط بادها):
در برخى آيات قرآن به بادهاى زايا و باردار كننده اشاره كرده است كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ ، (حجر / 12) مفسران و صاحب نظران آيه فوق را به دو صورت تفسير كرده اند:
الف: برخى برآنند كه اين آيه به لقاح گياهان اشاره دارد يعنى ابرها فرستاده مى شوند تا گرده هاى گياهان نر را به گياهان ماده برسانند و آنان را زايا كنند،[30] و احمد محمد سليمان اين مطلب را اعجاز قرآن دانسته است چرا كه بشريت در اواخر قرن هيجدهم يا اوايل قرن نوزدهم به مسأله تلقيح پى برد، درحالى كه قرآن قرن ها قبل از آن تذكر داده بود.[31]
ب: برخى ديگر از صاحبنظران و مفسران آيه فوق را اشاره به لقاح ابرها و بارور شدن آنها دانسته اند[32] چرا كه در ادامه آيه مسأله نزول باران را مطرح مى كند كه نتيجه لقاح ابرهاست و احمد امين اين آيه را يك معجزه جاودانى مى داند كه حدود هزار و سيصد و نود سال پيش موضوعى را بيان كرده كه عصاره و نتيجه تحقيقات جديد است چرا كه منظور از آيه همان تأثيرى است كه باد در اتحاد الكتريسته مثبت و الكتريسته منفى در دو قطعه ابر و آميزش و لقاح آنها دارد.[33]
البته مانعى ندارد آيه فوق اشاره به لقاح ابرها و گياهان مرده باشد[34] چرا كه بخش اول آيه يك مطلب كلى را مى گويد (زاياگرى بادها) كه اعم از لقاح ابرها و گياهان است ولى در ادامه آيه يكى از نتايج اين لقاح را تذكر مى دهد كه همان نزول باران از ابر است. همانطور كه لقاح گياهان نيز يكى از مصاديق آنها است.[35]
البته اشاره علمى قرآن به لقاح ابرها اعجاز علمى قرآن است چرا كه اين مطلب تا سالهاى اخير براى بشر كشف نشده بود اما اشاره قرآن به لقاح گياهان اعجاز علمى قرآن بشمار نمى آيد چرا كه انسان هاى صدر اسلام به طور اجمالى از تأثير گرده افشانى برخى گياهان (همچون خرما) اطلاع داشتند.[36] 5 . چينش مراحل آفرينش انسان:
قرآن كريم در آيات متعددى از آفرينش انسان و مراحل آن ياد كرده است (مؤمنون / 12ـ14، حج/ 5، غافر/ 67، قيامت/ 37ـ39، علق/ 2، طارق/ 6، دهر/ 2، سجده/ 6 ـ 9 و...) از اين آيات مى توان استفاده كرد كه مراحل زندگى انسان پانزده مرحله است كه عبارتند از:
1 - خاك (يعنى تراب وطين، حج/ 5، مؤمنون/ 12 و غافر/ 67)[37]
2 - مرحله آب (يعنى ماء، ماء دافق، ماه مهين، طارق / 6، سجده / 6 - 9)[38]
3 - مرحله منى (نطفة من منى، قيامت / 37 - 39)
4 - مرحله نطفه مخلوط (نطفه امشاج، دهر / 2)
5 - مرحله علقه (مؤمنون / 12 - 14، حج / 5، غافر / 67)
6 - مرحله مضغه (مؤمنون / 12 - 14 و حج / 5)
7 - مرحله تنظيم و تصوير و شكل گيرى (سجده / 6 - 9)
8 - مرحله شكل گيرى استخوان ها (مؤمنون 12 - 14)
9 - مرحله پوشاندن گوشت بر استخوان ها (همان)
10 - مرحله آفرينش جنس جنين (قيامت / 37 - 39)
11 - مرحله آفرينش روح يا دميدن جان در انسان و پيدايش گوش و چشم (سجده / 6 - 9 و مؤمنون / 14)
12 - مرحله تولد طفل (غافر / 67)
13 - مرحله بلوغ (مؤمنون / 12 - 14، حج / 5 و غافر / 67)
14 - مرحله كهنسالى (حج / 5 و غافر / 67)
15 - مرحله مرگ (همان ها)[39]
البته توضيح هر كدام از اين مراحل بر اساس آيات قرآن و علوم پزشكى نياز به شرح و توضيح دارد ولى اين آيات اشارات علمى ارزنده اى را در بردارد كه برخى پزشكان را به حيرت آورده و آنها را دليل اعجاز علمى قرآن بلكه اعجاز بلاغى قرآن دانسته اند.[40]
و برخى ديگر صاحبنظران غربى همچون دكتر موريس بوكاى معتقدند كه:
«بايد همه بيانات قرآنى را با معلومات اثبات شده عصر جديد مقايسه كرد، موافق بود نشان با اينها واضح است ليكن همچنين بى نهايت مهم است كه آنها را با عقايد عمومى كه در اين خصوص در جريان دوره وحى قرآنى شايع بود مواجهه داد تا معلوم گردد انسان هاى آن زمان تا چه اندازه از نظراتى شبيه آنچه در قرآن درباره اين مسائل عرضه شده دور بوده اند.
فى الواقع اين فقط در جريان قرن نوزدهم است كه ديد تقريباً روشنى از اين مسائل پيدا مى كنيم. در تمام مدت قرون وسطى، اساطير و نظارت صورى بى پايه، منشأ متنوع ترين آراء و تا چندين قرن پس از آن سارى و جارى بود.
آيا مى دانيد كه مرحله اى اساسى در تاريخ جنين شناسى تصديق «هاروى»[41] در سال 1651 م بود مشعر به اينكه «هر چيزى كه مى زايد در آغاز از تخمى مى آيد.» و اينكه جنين به تدريج بخشى پس از بخشى درست مى شود؟ [...] اين بيش از هزاره اى پيش از آن عصر است، كه در آن عقايدى تخيلى شايع بود و انسان ها قرآن را مى شناختند. بيانات قرآن در باب توليد مثل انسان، حقايق اساسى را كه انسان ها قرونى چند براى كشف آن گذراندند، با اصطلاحات ساده اشعار داشته است.»[42]
برخى از محققان نيز برآنند كه هر چند بيان هر كدام از اين مراحل آفرينش انسان به تنهائى نمى تواند دليل مستقلى بر اعجاز علمى قرآن باشد ولى با توجه به گواهى دانشمندان بر اينكه مردم عصر نزول قرآن، آگاهى از اين نظم و چينش مراحل آفرينش انسان نداشتند، بيان اين مراحل و چينش آن نوعى رازگويى علمى است كه مى تواند اعجاز علمى قرآن بشمار آيد.[43] پی نوشت ها:
[1] . البته اين تفسير بنابراين است كه جمله «ترونها» را صفت «عمد» بدانيم ولى اگر «بغير عمد» متعلق به «ترونها» باشد معنا مى شود كه: خدا (همانگونه كه) مى بينيد خدا آسمانها را بدون ستون آفريد.» بنابراين معناى دوم آسمانها اصلاً ستون ندارد تا ديده شود. ولى معناى اول با ظاهر آيه سازگارتر است چون تقديم و تأخير لازم نمى آيد و توسط روايت امام رض(ع) (ثم عمد و لكن لا ترونها - برهان، ج 2، ص 278) تقويت مى شود.
[2] . مطالب شگفت انگيز قرآن، گودرز نجفی، ص 41.
[3] . تاريخ علوم، ص 264، (البته برخى نويسندگان در اينكه مبتكرنيروى جاذبه نيوتن باشد، در صحت داستان سيب ترديد مى كنند، نك: دانش عصر فضا، ص 44.
[4] . نك: معارف قرآن، استاد مصباح يزدى، ص 247 - 248 و مطالب شگفت انگيز قرآن، گودرز نجفى، ص 41 - 46 و المعجزة القرآنية، دكتر محمد حسن هيتو، ص 180 و التمهيد فى علوم القران، آيت اللَّه معرفت، ج 6، ص 122 - 128 و نگرشى بر علوم طبيعى در قرآن، لطيف راشدى، ص 50.
[5]. اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى، يداللَّه نيازمند شيرازى، ص 88 - 99 و الفرقان فى تفسير القران دكتر صادقى، ج 21، ص 341 و مطالب شگفت انگيز قرآن، گودرز نجفى، ص 43 و دانش عصر فضا، نورى، ص 55 و تفسیر نمونه، ج 18، ص 187.
[6] . نك: التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، مصطفوى، ماده «سمو» و تفسیر نمونه، ج 1، ص 65 و پژوهشی در اعجاز علمى قرآن، محمدعلی رضایی اصفهانی، ص 126.
[7]. نك: پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، پيشين، ص 155.
[8] . نام اين ستاره را «وِگاه» (تفسیر نمونه، ج 18، ص 382) يانس ثابت (تفسیر الميزان، ج 17، ص 89 و مطالب شگفت انگيز قرآن، گودرز نجفى، ص 25 - 26) و يا مجموعه نجوم هركپل يا ستاراى بر ران راست «جائى» (اسلام و هيئت، ص 181) بيان كرده اند.
[9] . لام در آيه (لمستقر لها) ممكن است به معناى الى - فى - تأكيد باشد و «مستقر» مى تواند مصدر ميمى، اسم زمان يا اسم مكان باشد (نك: الميزان، ج 17، ص 79 و ص 89 و اسلام و هيئت ص 184 و نمونه، ج 18، ص 382.
[10] . الميزان، نمونه، اسلام و هيئت، همان ها و دانش عصر فضا، پيشين، ص 25 - 36 و الجواهر فى تفسير القرآن، طنطاوى، ج 9، ص 172 و زنده جاويد و اعجاز قرآن، مهندس محمدعلى سادات، ص 28 - 39 و قرآن و آخرين پديده هاى علمى، مهندس جعفر رضايى فر، ص 131 و القرآن الكريم و العلم الحديث، دكتر منصور محمد حسب النبى، ص 264.
[11] . مطالب شگفت انگيز قرآن، پيشين، ص 24 و راه تكامل، احمد امين، ج 5، ص 9 و اسلام و هيئت، شهرستانى، ص 179.
[12] . كتاب مقدس، مزامير، زبور داود، مزمور 19 / 5.
[13] . خوابگردها، آرتور كوستلر، ترجمه منوچهر روحانى، ص 590.
[14] . مفردات راغب، ماده «فلك».
[15] . نمونه، ج 18، ص 387.
[16] . مفردات راغب، ماده «سبح».
[17] . بطلميوس، از دانشمندان قرن دوم ميلادى (فرهنگ دانستنيها، محمدنژاد، ج 1، ص 752) البته برخى يادآورد شده اند كه در تاريخ سه دانشمند يونانى به نام بطلمیوس خوانده مى شدند كه عبارتند از: بطلمیوس غريب، بطلمیوس داس و بطلمیوس قلوذى كه اين سومى همان است كه هيئت بطلمیوسى به نام اوست و متولد 140 قبل از ميلاد است (اسلام و هيئت، گفتار سوم (كج) و ص 5.
[18] . مقايسه اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، دكتر موريس بوكاى، ترجمه دبير، ص 215 - 216 و دانش عصر فضا، حسين نورى، ص 26 و ص 35 - 36 و معارف قرآن، مصباح يزدى، ص 252.
[19] . نمونه، ج 18، ص 382 و اسلام و هيئت، ص 186 و دانش عصر فضا، ص 26 و ص 5 - 36 و پيشگویيهاى علمى قرآن، مصطفى زمانى، ص 34.
[20] . عمر خورشيد را كلاً ده ميليارد سال تخمين مى زنند كه پنج ميليارد سال آن سپرى شده است (نك: فيزيك نوين، دكتر اريك اوبلاتر، ص 21 - 20، ترجمه بيضاوى و...).
[21] . دانش عصر فضا، پيشين، ص 35.
[22] . در خورشيد هسته هاى اتم هاى هيدروژن به هليوم تبديل مى شود كه ذوب هسته اى با جوشش هسته اى نام دارد. خورشيد در هر دو ساعت و چهل دقيقه سطح آن با سرعت شش كيلومتر به داخل و خارج مى رود و قطر آن ده كيلومتر تغيير مى كند و اين تپش خورشيد است و در اثر ميدان هاى مغناطيسى اطراف لكه ها به وجود مى آيد و با سرعت 1600000 كيلومتر در ساعت از خورشيد فوران مى كند و به سرعت خاموش مى شود. (نك: فيزيك نوين، پيشين، ص 20 و مجله اطلاعات علمى، ش 193).
[23] . پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، پيشين، ج 1، ص 168.
[24] . همان، ص 169.
[25] . نك: مفردات راغب اصفهانى، ماده «زوج» و تفسیر نمونه، ج 18، ص 377 - 378.
[26] . نك: تفسیر نمونه، همان و اعجاز قرآن، علامه طباطبایی، ص 15 ويراسته عليرضا ميرزا محمد، رابطه علم و دين، عباسعلى سرفرازى، ص 35 - 36 ومطالب شگفت انگيز قرآن، پيشين، ص 57 و 60 و القرآن و الطب، دكتر دياب و دكتر قرقوز، ص 27 و 28 و زنده جاويد و اعجاز جاويدان، پيشين، ص 39 - 43 و نگرشى بر علوم طبيعى در قرآن، پيشين، ص 24.
[27] . نك: نمونه، همان و اعجاز قرآن، علامه طباطباى، ص 15 ويراسته عليرضا ميرزا محمد، رابطه علم و دين، پيشين، ص 35 - 36 و مطالب شگفت انگيز قرآن، پيشين، ص 57 و 60 و القرآن و الطب، دكتر دياب و دكتر قرقور، ص 27 و 28 و زنده جاويد و اعجاز جاويدان، پيشين، ص 39 - 43 و نگرشى بر علوم طبيعى در قرآن، پيشين، ص 24.
[28] . وجود ذرات درون اتم با بار منفى و پروتون با بار مثبت، را ماكس پلانك فيزيكدان نامى قرن بيستم كشف كرد. (نك: ماكس پلانك، تصوير جهان در فيزيك جديد، ترجمه مرتضى صابر، ص 95)
[29] . پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، پيشين، ص 283.
[30] . منهج الصادقين، ملا فتح اللَّه كاشانى، ج 5، ص 158 و رابطه علم و دين، پيشين، ص 36 و رهبران راستين، عبدالكريم هاشمى نژاد، ص 256 - 263 و فروغ دانش جديد در قرآن و حديث، م، حقيقى، ج 2، ص 23 و مرزهاى اعجاز، سيد ابوالقاسم خوئى، ترجمه جعفر سبحانى، ص 118 و الفرقان و القرآن، خالد عبدالرحمن العك، ص 511.
[31] . القرآن و الطب، ص 24 - 26 و تفسیر نمونه، ج 11، ص 61 و قرآن و آخرين پيامبر، ص 179.
[32] . مجمع البيان، ج 3، ص 334 و باد و باران در قرآن، مهندس بازرگان، ص 59 و 126 و نمونه، ج 11، ص 61 و التفسير العلمى فى الميزان، احمد عمر ابو حجر، ص 461 - 463.
[33] . راه تكامل، احمد امين، ص 57.
[34] . مطالب شگفت انگيز قرآن، پيشين، ص 62 و پيشگوئى هاى علمى قرآن، مصطفى زمانى، ص 91 - 93.
[35] . نك: زنده جاويد و اعجاز جاويدان، پيشين، ص 35 و 36.
[36] . پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، پيشين، ص 293.
[37] . در مورد آفرينش انسان از خاك،دو احتمال وجود دارد، يكى اينكه منظور آفرينش انسان اولى (= آدم) از خاك باشد يا تشكّل انسان از خاك يعنى عناصر خاك در بدن انسان وجود دارد. (نك: پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی، ج 2، ص 434 به بعد و نيز تفسير نمونه، ج 20، ص 165 و ج 14، ص 23)
[38] . در مورد آفرينش انسان از آب، چند احتمال وجود دارد، يكى اينكه حيات همه موجودات زنده بستگى به آب دارد و يا اينكه قسمت عمده بدن انسان و بسيارى از حيوانات را آب تشكيل مى دهد و يا اينكه مقصود آفرينش انسان اوليه (آدم) از آب بوده است. (نك: پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، همو، ص 438 به بعد و نيز تفسير نمونه، ج 13، ص 396 و ج 15، ص 126 و معارف قرآن، مصباح يزدى، ص 329 و ص 330)
[39] . اين دسته بندى را از كتاب پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، پيشين، ص 432 آورديم ولى برخى از مفسران و پزشكان آيات و مراحل فوق را به گونه اى ديگر دسته بندى كرده اند و مراحل خلقت انسان را هفت مرحله دانسته اند (نك: نمونه، ج 20، ص 165 و ج 14، ص 23 و الفرقان و القرآن، پيشين، ص 493 و التمهيد فى علوم القرآن، محمدهادى معرفت، ج 6، ص 80.
[40] . طب در قرآن، دكتر دياب و دكتر قرقوز، ترجمه على چراغى، ص 84.
[41] . H(ص)rvey. پزشك انگليسى (1576 - 1657 م).
[42] . مقايسه اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ص 276 - 277 با تلخيص.
[43] . پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، پيشين، ص 564.
چهارم: آیا مصادیقی از اعجاز علمی که دکتر سها مورد نقد قرار داده همگی مورد قبول بوده و قبل از ایشان قرآنپژوهان نقد نکرده بودند؟
در این مورد به کتاب پژوهشی در اعجاز علمی قرآن از دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی، جلد اول و جلد دوم مراجعه کنید که موارد متعددی از اعجازهای مورد نقد دکتر سها مثل حرکت زمین، کروی بودن زمین و اعجاز ریاضی مورد نقد قرار گرفته و رد شده است.
کتاب فوق در سال 1381 منتشر شده است (ده سال قبل از انتشار کتاب نقد قرآن آقای دکتر سها) و کتاب فوق بارها تجدید چاپ شده و شش جایزه ملی در ایران دریافت کرده و حتی به زبانهای مختلف (روسی، اردو و ...) ترجمه شده است.
پنجم: موافقان و مخالفان اعجاز عددی قرآن چه کسانی بوده و آیا نظم ریاضی قرآن مصادیق صحیحی دارد و آیا دلالت بر شگفتی علمی میکند یا اعجاز علمی؟
برخى از نویسندگان و صاحب نظران در چند دهه اخیر بُعد دیگرى براى اعجاز قرآن بیان كرده اند كه همان اعجاز عددى قرآن است اینان ادعا مى كنند كه یك نظم ریاضى بر قرآن حاكم است. هر چند كه در كتاب «الاتقان فى علوم القرآن» سیوطى، رد پاى این فكر دیده مى شود.[1] امّا تا چند سال اخیر این راز علمى پنهان مانده بود و با پیدایش رایانه هایى (كامپیوترهاى) كه مى تواند حساب هاى بسیار زیادى را در مدت زمان كمى و با دقت بالایى انجام دهد، پرده از روى نظم ریاضى قرآن برداشته شد و اعجاز این كتاب مقدس بار دیگر بر جهانیان ثابت گردید. این صاحب نظران از این رهگذر نتایج دیگرى هم مى گیرند كه اشاره خواهیم كرد. در رأس این گروه افرادى همچون رشاد خلیفه و عبدالرزاق نوفل و... هستند. در مقابل آنان گروه دیگرى از نویسندگان و صاحب نظران قرآنى، قرار دارند كه این مطالب را نمى پذیرند و برخى محاسبات آنان را خطا آلود مى دانند و حتى برخى نویسندگان با شدت هر چه بیشتر قسمتى از این مطالب را توطئه بهائیت معرفى مى كنند و آن را یك جریان انحرافى مى دانند و در این مورد به ادعاى نبوت رشاد خلیفه و كشته شدن او استشهاد مى كنند[2]. ما ابتدا گزارشى از كتاب ها و نویسندگان دو گروه بیان مى كنیم و سپس نتیجه گیرى خواهیم كرد. الف: موافقان اعجاز عددى قرآن:
در این مورد افراد زیادى كتاب و مقاله نوشته اند كه به مهمترین آنها اشاره مى كنیم: 1. معجزة القرآن الكریم، دكتر رشاد خلیفه:
دكتر رشاد خلیفه در خانواده اى از صوفیان مصر در شهر «طنطه» متولد شد و در سال 1971 م در شهر مكه رسماً به جرگه نائبان مكتب تصوف در آمد.
او تحصیلات جدید خود را تا كارشناسى در دانشكده كشاورزى عین الشمس قاهره گذراند و سپس كارشناسى ارشد خود را در دانشگاه آریزونا (1959 ـ 1961 م) آمریكا گذراند و سپس دكتراى خود را در دانشگاه كالیفرنیا (1962 ـ 1964 م) در رشته بیوشیمى گیاهى گذراند.[3] او به مدت سه سال در مورد قرآن با استفاده از رایانه تحقیق كرده است. و نتیجه این تحقیقات را در سال 1351 ش به روزنامه هاى دنیا داده شد.[4]
كتاب او تحت عنوان «معجزة القرآن الكریم» در سال 1983 م در بیروت چاپ شد[5] و به زبان انگلیسى نیز در آمریكا چاپ شد.[6]
تمام كوشش استاد مزبور براى كشف معانى و اسرار حروف مقطعه قرآن صورت گرفته است و ثابت كرده است كه رابطه نزدیكى میان حروف مذكور، با حروف سوره اى كه در آغاز آن قرار گرفته اند، وجود دارد. او براى محاسبات این كار از رایانه كمك گرفته است و بیان كرده كه در 29 سوره قرآن حروف مقطعه آمده است كه مجموع این حروف 28 حرف الفباى عربى را تشكیل مى دهد (یعنى: ا، ح، ر، س، ص، ط، ع، ق، ك، ل، م، ن، ه ، ى) كه گاهى آنان را حروف نورانى نامند. او نسبت این حروف را در 114 سوره قرآن سنجیده است و به نتایجى رسیده است كه به برخى آنها اشاره مى كنیم:
نسبت حرف «ق» در سوره «ق» از تمام سوره هاى قرآن بدون استثناء بیشتر است. مقدار حرف «ص» در سوره «ص» نیز به تناسب مجموع حروف سوره از هر سوره دیگر بیشتر است و نیز حرف «ن» در سوره «ن و القلم» بزرگترین رقم نسبى را در 114 سوره قرآن دارد. ایشان عدد 19 را یك عدد اساسى در قرآن مى داند كه از «تسعة عشر»[7] اخذ كرده و اعداد برخى آیات و كلمات را بر آنها تطبیق كرده و یك نظام ریاضى را ارائه مى دهد. ایشان با محاسبات زیاد و جدول هاى متعدد به اثبات این مطالب مى پردازد و نتایج زیر را مى گیرد: الف: قرآن كلام خداست. محل حروف مقطعه قرآن در جاى مشخص خود طرح پیشرفته توزیع الفبایى در سراسر قرآن را اثبات مى كند. هیچ كس نمى تواند ادعا كند كه این گونه طرح پیشرفته توسط انسان، هر قدر هم متعالى باشد قابل وصول باشد. ایشان از رایانه مى خواهد كه تعداد تبدیل هاى ممكن را به منظور كتابى مثل قرآن كه از لحاظ ریاضى دقیق و حساب شده است محاسبه كند كه 626 سپتیلون (000/000/000/000/000/000/000/000/626) مى شود كه قطعاً از توان و ظرفیت هر مخلوقى خارج است و كسى نه در گذشته، نه حال و نه آینده قادر نخواهد بود اثرى همتاى قرآن بیاورد و سپس اعجاز قرآن را از این مطلب نتیجه گیرى مى كند و حتى معجزات موسى و عیسى را از طریق قرآن اثبات مى كند.[8] ب: ترتیب موجود تدوین سوره هاى قرآن ترتیبى ملهم از ذات الهى است. ج: ترتیب نزول سوره هاى قرآن، آن چنان كه امروزه مى دانیم از جانب خداى تعالى است. د: محل نزول سوره هاى قرآن، اعم از مكى یا مدنى، مورد تأیید قرار مى گیرد. هـ : شیوه مخصوصى كتابت كلمات در قرآن را خداى تعالى خود دستور فرموده است و لذا توصیه مى كند كتابت قرآن (صلوة، به صلاة) تغییر داده نشود. و: طریق خاص قرآن در تقسیم هر سوره به آیات با امر الهى صورت گرفته است. ز: آیه «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» جزء لا یتجزاى هر سوره، بجز سوره 9 (التوبه) است. كه آن را با دلایلى از نظم ریاضى ثابت مى كند.[9] 2. اعجاز قرآن، تحلیل آمارى حروف مقطعه، تالیف رشاد خلیفه، ترجمه و ضمائم از سید محمد تقى آیت اللهى:
مترجم محترم كتاب را از نسخه اصل انگلیسى ترجمه كرده و در سال 1365 توسط انتشارات دانشگاه شیراز منتشر شده است.
ایشان مقدمه اى درباره معرفى نویسنده (رشاد خلیفه) و مقدمه اى به عنوان «سخن مترجم» اضافه كرده است و ضمایمى نیز آورده كه مقادیر حروف را بر اساس حروف ابجد حساب كرده و حتى برخى خطاهاى متن انگلیسى را یادآور شده است.[10] 3. معجزة القرن العشرین من كشف سباعیة وثلاثیة اوامر القرآن الكریم، ابن خلیفه علیوى:
ایشان در كتاب خود كه 110 صفحه است، مى گوید 90% اوامر قرآن هفتگانه یا سه گانه یا یگانه است و تكرار آنها در موارد خود لازم بوده است.
براى مثال: امر «اُعبدوا» (بپرستید) سه بار به همه مردم خطاب كرده است و سه بار نسبت به اهل مكه در قرآن آمده و سه بار نسبت به پیامبر اسلام(ص) آمده است و شعیب پیامبر سه بار به قوم خود گفته است و نوح سه بار و هود سه بار و صالح سه بار و عیسى(ع) سه بار گفته اند كه این سر غریب و عجیبى است.
ایشان از این اعداد منظم اعجاز قرآن را نتیجه مى گیرند.[11] 4. المنظومات العددیة فى القرآن العظیم، مهندس مصطفى ابوسیف بدران:
این كتاب در 88 صفحه چاپ شده است و روابط ریاضى حروف مقطعه را بررسى كرده است. و بویژه حالات مختلف لفظ «اللَّه» را بررسى كرده است. 5. الاعجاز العددى للقرآن الكریم، عبد الرزاق نوفل:
این كتاب در سه جزء جداگانه چاپ شده است و سپس تحت عنوان «اعجاز عددى در قرآن كریم» توسط مصطفى حسینى طباطبایى ترجمه شده است. ایشان تلاش كرده تا نظام ریاضى تكرار واژه ها را در قرآن نشان دهد. براى مثال:
واژه دنیا 115 بار و واژه آخرت نیز 115 بار آمده است. واژه شیاطین و ملائكه هر كدام 68 بار در قرآن آمده است. واژه حیات و مشتقات آن و نیز واژه موت 145 بار در قرآن آمده است. ایشان در مقدمه كتاب این امر را معجزه الهى مى داند و مى گوید این توازن در كلمات قرآن ثابت مى كند كه امكان ندارد این قرآن جز وحى الهى باشد. چرا كه فوق قدرت انسان و بالاتر از عقل بشرى است.[12] (چرا كه یك پیامبر در طول 23 سال از قرآن سخن گفته و توانسته است توازن كلمات خود را در جنگ و صلح و... حفظ كند و این غیر از معجزه چیز دیگرى نیست.) 6. اعجازات حدیثة علمیة و رقمیة فى القرآن، دكتر رفیق ابوالسعود:
ایشان در یك فصل كتاب خود معجزه اعداد و ارقام را در قرآن مطرح مى كند و مطالبى شبیه مطالب عبدالرزاق نوفل مى آورد.[13] براى مثال مى نویسد:
الرحمن 57 مرتبه الرحیم 114 مرتبه
الجزاء 117 مرتبه المغفرة 234 مرتبه
الفجار 3 مرتبه الابرار 6 مرتبه
العُسر 12 مرتبه الیسر 36 مرتبه
قل 332 مرتبه قالوا 332 مرتبه
ابلیس 11 مرتبه استعاذه باللَّه 11 مرتبه
المصیبة 75 مرتبه الشكر 75 مرتبه
الجهر 16 مرتبه العلانیة 16 مرتبه
الشدة 102 مرتبه الصبر 102 مرتبه
المحبة 83 مرتبه الطاعة 83 مرتبه 7. كاربرد روش سیستم ها (راسل. ل. ا. ك) به ضمیمه تعبیر قرآن آربرى، ترجمه محمد جواد سهلانى:
ایشان در یك فصل كتاب مطالب رشاد خلیفه را ترجمه كرده و آورده است.[14] 8. اعجاز الرقم 19 فى القرآن الكریم، بسّام نهاد جرّار:
ایشان پس از آنكه نظام ریاضى دكتر رشاد خلیفه را توضیح مى دهد و به آن اشكالاتى مى گیرد. به صورت جدیدى اعجاز عدد 19 را در قرآن اثبات مى كند. براى مثال مى گوید: اعدادى كه در قرآن آمده است 38 عدد است و این عدد از مضاعف هاى عدد 19 است. و نیز تعداد اعداد صحیحى كه به صورت مكرر در قرآن آمده است 285 بار است كه این عدد هم از مضاعف هاى عدد 19 (285 = 19 * 15) است.
ایشان فصل سوم كتاب (ص 140 ـ 152) را به همین امر اختصاص داده است. 9. تفسیر نمونه، آیت اللَّه مكارم شیرازى:
ایشان در جلد دوّم تفسیر نمونه زیر آیه اوّل سوره آل عمران بحثى را از دكتر رشاد خلیفه به صورت مبسوط گزارش مى كنند. ولى قضاوت در مورد صحت و سقم آن را نیازمند بررسى فراوان مى داند و لذا قضاوتى نمى كنند.
ایشان پس از ذكر مطالب دكتر رشاد خلیفه این نتایج را مى گیرند:
الف: رسم الخط اصلى قرآن را حفظ كنید.
ب: این مطلب دلیل دیگرى بر عدم تحریف قرآن است (چرا كه اگر كلمه یا حرفى از قرآن كم مى شد ارقام صحیح در نمى آمد).
ج: اشارات پر معنا (در سوره هایى كه با حروف مقطعه آغاز مى شود پس از ذكر این حرف، اشاره به حقانیت و عظمت قرآن شده است.) و در پایان نتیجه مى گیرند كه حروف قرآن كه طى 23 سال بر پیامبر(ص) نازل شده حساب بسیار دقیق و منظمى دارد كه حفظ و نگهدارى نسبت هاى آن بدون استفاده از مغزهاى الكترونیكى امكان پذیر نیست.[15] 10. اعجاز عددى قرآن كریم و ردّ شبهات، محمود احمدى:
ایشان كوشش نموده است تا اشكالاتى را كه بر اعجاز عددى و محاسبات عبد الرزاق نوفل و رشاد خلیفه نموده اند جواب دهد. او در ابتدا تمام مطالب رشاد خلیفه و عبد الرزاق نوفل را خلاصه كرده و بیان نموده است. ایشان اشكالات را یكى پس از دیگرى بر مى شمارد و حتى برخى از آنها را به نقل از نامه هاى دكتر رشاد خلیفه پاسخ مى دهد. ما در ادامه مطلب به برخى پاسخ هاى ایشان اشاره مى كنیم. 11. المعجزة، مهندس عدنان رفاعى:
ایشان هم مطالبى شبیه سخنان عبدالرزاق نوفل و دكتر رفیق ابوالسعود مى آورند. 12. الاعجاز العددى فى سورة الفاتحة، طلحة جوهر:
ایشان نیز محور بحث خویش را عدد 19 قرار داده است و آیه «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» را با آیه «تسعة عشر»[16] (16) مقایسه مى كند و در پایان آیاتى را كه 19 حرف دارد جمع آورى كرده است و از همه مطالب كتاب اعجاز عددى و ریاضى قرآن را ثابت مى كند. 13. اعجاز ریاضى زوج و فرد در قرآن كریم، كوروش جم نشان:
ایشان با توجه به آیه سوّم سوره والفجر كه خداوند متعال به زوج و فرد سوگند یاد كرده است به فكر افتاده است كه شاید یك نظام عددى بر مبناى زوج و فرد در قرآن باشد. در نهایت جمع اعداد زوج دقیقاً مساوى با جمع تعداد آیات قرآن یعنى 6236 و جمع اعداد فرد مساوى با 6555 است كه حاصل جمع شماره سوره ها مى باشد و بدین ترتیب نمونه دیگرى از اعجاز عددى قرآن را اثبات مى كند.[17] 14. ماوراء احتمال، عبداللَّه اریك:
برخى نویسندگان با استفاده از كتاب فوق مقاله اى تحت عنوان «بسم اللَّه مفقوده» نوشته و مدعى شده اند كه نبودن بسم اللَّه در صدر سوره توبه و تكرار آن در سوره نمل بسیار حكیمانه و از معجزات قرآن است. ایشان با استفاده از سوره ها این مطلب را اثبات مى كند.[18] 15. من الاعجاز البلاغى والعددى للقرآن الكریم، دكتر ابو زهرا نجدى:
ایشان كار دكتر رشاد خلیفه را ادامه داده است و براى مثال مى گوید در قرآن 34 مرتبه واژه سجده آمده كه اشاره به 34 سجده نمازهاى یومیه است.
پی نوشت ها:
[1]. ر.ك: سیوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 2، ص 112 به نقل از مقاله اعجاز عددى و نظم ریاضى قرآن، عباس یزدانى، كیهان اندیشه، ش 67، ص 63.
[2]. اعجاز الرقم 19 فى القرآن الكریم، بسام نهاد جرّار، ص 21.
[3]. ر.ك: اعجاز قرآن تحلیل آمارى حروف مقطعه، رشاد خلیفه، ترجمه سید محمدتقى آیت اللهى، مقدمه/الف.
[4]. همان، مقدمه/ ج.
[5]. معجزة القرآن الكریم، دكتر رشاد خلیفه، دار العلم للملایین، بیروت، الطبعة الاولى، 1983 م.
[6]. VISUAL PRESE TATION OF THE MIRACLE.
[7]. مدثر/ 30.
[8]. ر.ك: معجزة القرآن الكریم و اعجاز قرآن، تحلیل آمارى حروف مقطعه، ص 269 ـ 271.
[9]. همان، ص 271 ـ 275.
[10]. اعجاز قرآن، تحلیل آمارى حروف مقطعه، ص 282 ـ 283.
[11]. ر.ك: معجزة القرن العشرین، ص 7 به بعد.
[12]. ر.ك: الاعجاز العددى للقرآن الكریم، الجزء الاول، ص 10 ـ 11 و ص 15 به بعد.
[13]. اعجازات حدیثة علمیة و رقمیة فى القرآن، (ص 68 ـ 75).
[14]. كاربرد روش سیستم ها، (ص 52 ـ 80).
[15]. تفسیر نمونه، ج 2، ص 303 ـ 309.
[16]. مدثر/ 30.
[17]. ر.ك: بینات، بهار 1375، ش 1، ص 99. و نیز كیهان فرهنگى، ش 67، ص 71 ـ 72.
[18]. (DEVOND PROBABILITY – God's Message in Mathematice به نقل از كیهان فرهنگى، پیشین، ص 73).
ب: مخالفان اعجاز عددى قرآن:
در این مورد به چند كتاب و مقاله برخورد كردیم كه بدانها اشاره مى كنیم و استدلال هاى آنها را بیان مى كنیم: 1. تسعة عشر ملكاً، بیان ان فریة الاعجاز العددى للقرآن خدعة بهائیة، حسین ناجى محمد محى الدین:
ایشان به شدت به كسانى كه عدد 19 را یكى از اسرار قرآن مى دانند حمله مى كند. و آنها را نوعى دروغ بستن بر خدا دانسته است.[19] سپس متذكر مى شود كه عدد 19 از شعارهاى بهائیان است. كه در نظر مسلمانان مرتد و كافر هستند و شواهدى مى آورد كه سال در نظر آنان 19 ماه است و هر ماهى نیز 19 روز است. و كتاب «البیان» آنان 19 قسمت است و هر قسم آن 19 باب است و عدد نمازهاى یومیه آنها 19 ركعت است و...[20] و دربخش دیگرمتذكر مى شود كه عدد 19 مختص قرآن نیست وجملاتى را بیان مى كند كه بدون استفاده از رایانه براساس عدد19 شكل گرفته است در حالى كه مطالب آن باطل است. مثل: «لا بعث ولا حساب ولا جهنم لا صراط ولا جنة ولانعیم و...» (19 حرف است و 4 الف دارد.[21]) و سپس بیان مى كند كه رابطه اى بین بسم اللَّه الرحمن الرحیم و حروف مقطعه سوره ها و جهنم (نوزده ملك جهنم) وجود ندارد[22] و در بخش دیگرى خطاهاى عددى قائلین به اعجاز عددى را توضیح مى دهد.[23] 2. المعجزة القرآنیة، دكتر محمد حسن هیتو:
ایشان تقریباً همان مطالب حسین ناجى محمد را تأیید و تكرار مى كند. 3. اعجاز الرقم 19 فى القرآن الكریم، بسام نهاد جرّار:
ایشان هر چند خود به نوعى اعجاز عدد 19 را در قرآن پذیرفته است امّا با ذكر مطالبى خطاها و اشتباهات دكتر رشاد خلیفه را بیان كرده است.
او مى نویسد: بعد از تحقیق در مورد تكرار حروف در سوره ها متوجه شدم كه دكتر رشاد خلیفه به صورت عمدى دروغ گفته است تا اینكه به نتایج مورد نظرش در تكرار حروف در هر سوره برسد، و ثابت كند كه همگى بر عدد 19 قابل تقسیم است.[24]
ایشان در جاى دیگر به انجراف فكرى رشاد خلیفه اشاره كرده و مى گوید پس از آنكه كتاب «معجزة القرآن الكریم» از ایشان چاپ شد و اشكالات آن ظاهر شد، رشاد خلیفه (كه امام جماعت مسجد توسان بود) با نمازگزاران اختلاف پیدا كرد. و او را طرد كردند و رشاد خلیفه مركزى را افتتاح كرد و سنت را منكر شد. و در نهایت ادعاى نبوت كرد. و سر انجام نیز به وسیله كاردى در همان مركز كشته شد.[25] 4. اعجاز عددى و نظم ریاضى قرآن، عباس یزدانى:
ایشان در مقاله اى مفصل در مجله كیهان اندیشه[26] اشكالات متعددى نسبت به برخى از كتاب ها و مقالاتى كه اعجاز عددى را پذیرفته اند، مطرح مى كند و این جریان را انحرافى دانسته كه موجب سرگردانى افراد مى شود. ایشان با تذكر این نكته كه در قرآن به وصفى برخورد نمى كنیم که به جنبه لفظى قرآن آن هم از زاویه اعجاز عددى نظر داشته باشد. (و همینگونه در احادیث) دكتر رشاد خلیفه مى گفت: بسم اللَّه الرحمن الرحیم داراى 19 حرف و تك تك كلمات این آیه اوّل قرآن به صورتى كه بر عدد 19 قابل تقسیم است در قرآن به كار رفته است. چنان كه در كل قرآن 19 مرتبه «بسم اللَّه» و 2698 بار «اللَّه» و 57 بار «رحمن» و 114 بار «رحیم» به كار رفته است و ایشان در جواب مى نویسد:
از این آمار فقط رقم 57 صحیح است و سپس تذكر مى دهد كه براى این كه عدد «اللَّه» درست شود باید واژه «باللَّه و تاللَّه و للَّه و فاللَّه» را حساب كنیم امّا «اللّهم» را حساب نكنیم و یا واژه «اسم» در قرآن 22 بار آمده و «باسم» فقط 7 بار به كار رفته است[27].[28]
سپس به استفاده هاى ذوقى از آیات قرآن اشاره مى كند و مى نویسند:
«ن» در سوره «ن و القلم» 131 مرتبه آمده است نه 132 مرتبه تا مضرب 19 باشد. بخاطر همین دكتر رشاد خلیفه مجبور شده «ن» اوّل را به صورت «نون» بنویسد تا یك نون اضافه شود و یك نون هم از بسم اللَّه الرحمن الرحیم آغاز سوره وام گرفته است تا تعداد 133 عدد نون تمام شود.[29] و در سوره «طه» مجموع این دو حرف 239 آمده است نه 342 تا مضرب 19 باشد. و ایشان تاء گرد را هاء محسوب كرده است. (زینة ـ زینه)[30]
سپس ایشان در جواب مهندس عدنان رفاعى كه گفته واژه «یوم» را 365 بار در قرآن آمده است. مى نویسد: «یوم» را به صورت مفرد در نظر گرفته و در همان حال «یومئذٍ» و «یومكم» و «یومهم» را حساب نكرده است. در حالى كه «بالیوم» و «فالیوم» را حساب كرده است.
و بطور كلى اسلوب منطقى در موارد شمارش اعداد رعایت نشده است در بعضى موارد مفرد را حساب كرده اند و در برخى موارد (مثل جنات) مشتقات آن را هم حساب كرده اند. و سپس در پاسخ صاحب كتاب «آیت كبرى» كه مى گوید: در اوایل اسلام نقطهگذاری نبوده پس باید حروف معجمه (نقطه دار مثل ج) را با حروف مهمله (بدون نقطه مثل ح) حساب كرد.
ایشان مى نویسند: كه اصل مطلب صحیح است امّا كتابت و نگارش چندان مهم نیست آنچه مهم است قرائت است. و در عصر نزول مسلماً حاء و خاء و جیم در تلفظ فرق داشته اند.[31] ایشان در پاسخ كورش جم نشان در مورد «اعجاز زوج و فرد» قرآن مى نویسد:
اشكال اساسى تر این است كه چنین چیزى اثبات اعجاز قرآن نیست، زیرا به راحتى مى توان كتابى نوشت و از آغاز بین ابواب و فصول و تعداد جملات آن چنین نظمى را جاسازى نمود.[32]
در جاى دیگر ایشان به عبدالرزاق نوفل اشكال مى كند كه لفظ ابلیس 11 مرتبه در قرآن آمده است اما ادعاى ایشان در مورد لفظ استعاذه صحیح نیست و لفظ صریح استعاذه 7 مرتبه در قرآن آمده است. و با مشتقات آن 16 مرتبه آمده است.
و سپس اشكال دیگرى به عبدالرزاق نوفل مى كند كه ارتباط مفهومى بین مصیبت و شكر (كه هر كدام 75 مرتبه بامشتقات آنها در قرآن آمده است) روشن نیست.[33]
در بخش دیگرى متذكر مى شود كه بر فرض كه تناسب و توازن ها در حدى از كثرت باشند كه اتفاقى بودن این آمار و ارقام عادتاً محال باشد، باز غیر بشرى بودن قرآن را نمى توان نتیجه گرفت زیرا عقلاً و عادتاً محال نیست كسى كتابى تدوین كند و در عین حال چنین معادلاتى را در آن بگنجاند.[34]
ایشان در پایان مطالب خود را خلاصه كرده و نتایجى مى گیرد كه عبارتند از:
الف: اعجاز عددى قرآن كه توسط رشاد خلیفه مطرح شد رد پاى آن در كتاب «الاتقان» سیوطى مطرح است.
ب: این جریانى انحرافى و نامبارك بود كه هیچ خدمتى به نشر فرهنگ قرآن نكرد. و خود رشاد خلیفه با طرح مطالبى مخرّب از جمله تعیین دقیق زمان برپایى قیامت (1709 ق) و ادعاى رسالت خود را به كشتن داد.
ج: آمار و ارقام اعلام شده در مورد نظم ریاضى قرآن غالباً درست نیست.
د: در شمارش كلمات و حروف، روش واحدى را رعایت نمى كنند.
هـ : بر فرض كه توازن و تناسبى در تكرار واژه هاى قرآن باشد، این به تنهایى معجزه بودن قرآن را ثابت نمى كند. زیرا مشابه این امور در كارهاى بشرى وجود دارد.
و: بین نتیجه گیریهاى خاصى كه از توازن و تناسب كلمات گرفته مى شود با این گونه مطالب رابطه منطقى وجود ندارد. و پاره اى از این استنتاجها مبتلا به مغالطه «هست و باید» مى باشند.
ز: این جریان انحرافى دستاویزى براى معتقدان به تحریف قرآن مى شود كه در مواردى كه نظم ریاضى به حد نصاب نرسد نتیجه بگیرند كه پس قرآن تحریف شده است.
ح: استفاده شاعرانه (نه برهانى) از بعضى تناسب ها اشكال ندارد ولى این یك بیان خطابى و شاعرانه است.
ط: در كتاب و سنت هیچ اشاره و كنایه اى به وجود نظم ریاضى در قرآن دیده نمى شود بلكه قرآن كتاب هدایت و عمل است.
ى: راه پى بردن به اعجاز قرآن تسلط به فنون ادبیات عرب و تلاوت فراوان و تأمل در قرآن است. نه سیر انحرافى فوق.[35] بررسى و جمع بندى:
در مورد اعجاز عددى قرآن اشاره به چند مطلب لازم است:
1. از مطالب گذشته روشن شد كه تعداد زیادى از دانشمندان مسلمان نظم ریاضى قرآن را دنبال كرده اند و به نتایج قابل توجهى رسیده اند، هر چند كه برخى از محاسبات آنها خطا بوده و یا با اعمال سلیقه و ذوق شخصى همراه بوده است. پس از سخنان طرفین استفاده مى شود كه نظم ریاضى قرآن به صورت موجبه جزئیه مورد پذیرش موافقان و مخالفان اعجاز عددى واقع شده است اما به صورت موجبه كلیه (یعنى در همه موارد ادعا شده) مورد قبول نیست.
2. همانطور كه گذشت مبنا بودن عدد 19 در همه آیات و ارقام قرآنى مخدوش است. اما این مطلب بدان معنا نیست كه بگوئیم متفكران اسلامى كه این سخن را گفته اند بهایى بوده یا منحرف بوده اند. اینگونه برخوردها در مطالب علمى صحیح بنظر نمى رسد. جالب این است كه برخى از این افراد در حالى دكتر رشاد خلیفه و امثال او را متهم به انحراف فكرى و... مى كنند كه خود اعجاز عددى 19 را به صورتى دیگر در كتاب خویش پذیرفته اند.[36]
3. نظم ریاضى قرآن (در همان موارد محدودى كه وجود دارد و مورد پذیرش طرفین است) یك مطلب شگفت انگیز است چرا كه یك فرد اُمّى و درس ناخوانده در طى 23 سال كتابى با نظم خاص ریاضى آورده است كه در حالات روانى مختلف مثل جنگ و صلح و در مكان ها و زمان هاى متفاوت آورده شده است. (نه مثل یك دانشمند فارغ از همه چیز كه در یك كتابخانه با آرامش، كتابى منظم تدوین مى كند) و مطالبى عالى و همراه با فصاحت و بلاغت در آن وجود دارد. این مطلب خود بسى شگفت آور و عجیب است. امّا آیا مى توان ادعا كرد كه این نظم ریاضى اعجاز قرآن را نیز ثابت كند؟
در اینجا دو اشكال عمده وجود دارد: نخست آنكه، این مطلب از لحاظ صغرى قابل خدشه است چرا كه نظم ریاضى به صورت موجبه كلیه اثبات نشد. و كثرت مطالب اثبات شده به طورى نیست كه اعجاز را ثابت كند و دوم از لحاظ كبرى قابل خدشه است چرا كه قرآن كریم كه تحدّى و مبارزه طلبى كرده است (كه اگر مى توانید مثل قرآن را بیاورید) تحدّى آن عام نیست و شامل همه جنبه هاى اعجاز قرآن نمى شود و در قرآن اشاره اى به اعجاز عددى آن نشده است.
پس اعجاز علمى قرآن از طریق اعجاز عددى آن فعلاً اثبات نیست بیان كردیم كه ممكن است تحدى قرآن عام باشد امّا اشكال اول هنوز سر جاى خود باقى است.
4. با توجه به مطالب فوق و عدم اثبات قطعى اعجاز عددى قرآن نتایجى كه دكتر رشاد خلیفه از این مطلب مى گرفت مخدوش مى شود و محل نزول سوره ها و ترتیب سوره ها و شیوه كتابت و طریقه خاص تقسیم آیات اثبات نمى شود مگر آنكه به صورتى قطعى و جامع اعجاز عددى قرآن اثبات گردد.
5. برخى از طرفداران اعجاز عددى قرآن از آن مطلب براى اثبات تحریف ناپذیرى قرآن و برخى به عنوان خطر توهم تحریف قرآن یاد كرده بودند.
در حالى كه اعجاز عددى، یك زبان گزارشى دارد، پس فقط مى تواند بگوید كه اینگونه نظم ریاضى هست امّا چگونه باید باشد را بیان نمى كند. پس نظم ریاضى قرآن دلیل بر تحریف پذیرى یا تحریف ناپذیرى قرآن نیست.
6. برخى دیگر از اشكالات طرفداران اعجاز عددى قرآن در سخنان مخالفان منعكس شد و برخى اشكالات سخنان مخالفان اعجاز عددى قرآن را در پاورقى ها بیان كردیم و لذا تكرار نمى كنیم. پی نوشت: [19]. تسعة عشر ملكاً، ص 11 ـ 12.
[20]. همان، ص 33 ـ 37.
[21]. همان، ص 75 ـ 76 (البته سخن ایشان قابل خدشه است چون جملات كوتاه با فكر قبلى و در یك زمان خاص و با همین هدف ساخته شده است. امّا قرآن كریم در طى 23 سال به صورت متفرق در جنگ و صلح و... توسط یك انسان اُمّى آورده شده است. و تناسب و نظام ریاضى آن (اگر مبناى 19 صحیح باشد) امر شگفت انگیزى است كه از توان سخنرانان عادى بشر خارج است علاوه بر آن قرآن داراى محتواى بسیار بلند و همراه فصاحت و بلاغت است كه این نظام ریاضى نیز همراه آن شده است و این جملات همان سخنان معمولى بشرى است. پس قیاس این جملات با قرآن صحیح نیست.)
[22]. همان، ص 111.
[23]. همان، ص 95.
[24]. اعجاز الرقم 19 فى القرآن الكریم، ص 26.
[25]. همان، ص 21.
[26]. مجله كیهان اندیشه، ش 67، ص 62 به بعد.
[27]. همان، ص 66.
[28]. آقاى محمود احمدى در اعجاز عددى قرآن كریم و ردّ شبهات، ص 15 از نامه هاى دكتر رشاد خلیفه پاسخ همین اشكال (تكرار اسم 22 بار در قرآن) را اینگونه حكایت مى كند: واژه «الاسم» در سوره حجرات : بِئْسَ الْاسْمُ الْفُسُوقُ دلالت بر اسماء اللَّه نمى كند و لغت اسم در سوره انعام/ 121 pمِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ و آیه 138 لاَيَذْكُرُونَ اسْمَ اللّهِ عَلَيْهَا منفى است. و در نتیجه هر سه حذف شدند و 19 اسم در قرآن باقى ماند. البته روشن است كه پاسخ دكتر رشاد خلیفه د رانى مورد یك توجیه ناكافى است. چرا كه ایشان از ابتدا گفته بود هر كدام از واژه هاى (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) در قرآن با پریب 19 بار تكرار شده است و نگفته بود كه واژه اللَّه ـ اسم ـ رحمن ـ رحیم به صورت مقید تكرار شده است.
[29]. البته این اشكال هم مبنائى است چون ممكن است دكتر رشاد خلیفه بگوید معیار تلفظ حروف قرآن (نه نوشته آن) بوده است.
[30]. همان.
[31]. عجیب است كه ایشان در مقابل دكتر رشاد خلیفه معیار را خط عثمان طه مى داند و به او اشكال مى كند كه چرا تلفظ را معیار دانسته است و در اینجا معیار را قرائت مى داند.
[32]. همانطور كه گذشت اینگونه قیاس ها بین قرآن و كتابى كه از اول با هدف نظم ریاضى و توسط یك فرد دانشمند نوشته شود صحیح نیست چرا كه قرآن از یك انسان اُمّى در طى 23 سال و در حالات مختلف با این نظم ریاضى آورده شده است.
[33]. البته شاید عبدالرزاق نوفل مى توانست به این اشكال پاسخ دهد كه لازمه مصیبت صبر است و اگر انسان همه چیز را از خدا بداند و در توحید كامل باشد همین بلاها و مصیبت ها را امتحان و موجب رشد و كمال مى داند و لذا شكر مى كند.
[34]. اشكال این قیاس در پاورقى هاى قبلى گذشت و علاوه بر آن اعجاز یعنى امر خارق عادت، و اگر واقعاً این نظم ریاضى اثبات شود (بر فرض صحت صغرى) آنگاه احتمال اینكه كسى در آینده بتواند چنین كارى بكند مانع اعجاز آن در زمان حال نیست چون این احتمالات بعیدهمیشه وجود داشته و با تحدى قرآن ناسازگاراست.
[35]. عباس یزدانى، كیهان اندیشه، ش 67، مقاله اعجاز عددى و نظم ریاضى قرآن، ص 62 ـ 84 با تلخیص.
[36]. ر.ك: بسام نهاد جرّار، اعجاز الرقم 19 فى القرآن الكریم، ص 21 و 140. برخى احتمال مى دهند كه برخورد تندى كه با دكتر رشاد خلیفه شده است بخاطر تمایل او به برخى مذاهب اسلامى و گرایش او به افكار خاص بوده است و شاید علت قتل او نیز ریشه در همین تندرویهاى مخالفان او داشته باشد. بویژه كه او اثبات كرده بود «بسم اللَّه الرحمن الرحیم » در همه سوره ها جزیى از قرآن است و این یكى از مطالب اختلافى جهان اسلام بوده است. هر چند كه برخى محاسبات دكتر رشاد خلیفه خطا بوده است امّا آیا مستحق این حمله ها و تهمت ها و قتل بود؟!
جمعبندی و نکات تکمیلی
1ـ بر اساس تعریف اعجاز علمی قرآن، روشن شد که مصادیق صحیح و اثبات شده اعجاز علمی در قرآن وجود دارد و دلایل علمی آن نیز اثبات شده است.
2ـ در قرآن کریم نکات جدید علمی وجود داشته که از آنها به صورت اعجاز علمی اثبات شده و برخی آنها هنوز کشف نشده (نظریهپردازیهای علمی قرآنی) که هر ساله به تعداد موارد کشف شده افزوده میشود.
3ـ اعجازهای علمی ادعائی دکتر سها و نقدهای او بر آنها، تکراری است و قبلاً توسط قرآنپژوهان این مصادیق ادعایی مردود اعلام شده بود. ولی مصادیق صحیح دیگری در اعجاز علمی قرآن وجود داشته که دکتر سها آنها را ذکر نکرده است که این بر خلاف اخلاق علمی و نوعی حقیقتپوشی از مخاطب است.
4ـ نظم ریاضی قرآن موارد صحیحی دارد که شگفتی علمی قرآن است. مصادیق ادعایی غیرصحیح نیز دارد که قبل از دکتر سها توسط قرآنپژوهان مورد نقد قرار گرفته است و حتی علی اعجاز عدد 19 کتاب نوشته شده است و اصولاً اعجاز عددی قرآن را نپذیرفتهاند.
هـ : همه علوم در قرآن وجود دارد
یکی از پیشفرضهای دکتر سها در کتاب «نقد قرآن» آن است که بر اساس آیات و احادیث باید همه علوم در قرآن وجود داشته باشد و حال که چنین نیست قرآن ناقص است[37] و نتیجهگیری که ایشان در بخش دیگری از این مطلب میکنند آن است که مسلمانان میپندارند در قرآن همه چیز هست و همین مطلب موجب عقبماندگی مسلمانان از علوم روز شده است.
دکتر سها مینویسد: «اعتقاد به همه چیز داشتن اسلام، آزادی استفاده از دانش و تجربیات بشری و آزادی عمل را از مسلمانان میگیرد. قرآن ادعا میکند که شامل همه چیز است: وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ(نحل/ 89)
ترجمه: ما بر تو کتابی نازل کردیم که بیان کنندهی همه چیز است.
ـ عن النبی: ... وانزل علی القرآن فیه تبیان کل شیء (تفسیر طبری 15/ 8).
ترجمه: بر من قرآن نازل شد که در آن بیان همه چیز هست.
ـ عن النبی: من ابتغی العلم من غیره اضله الله (تفسیر عیاشی 1/ 6).
ترجمه: کسی که برای علم به غیر قرآن رجوع کند خدا او را گمراه میکند.
(یعنی همهی علوم در اسلام هست).
ـ قال الصادق (جعفر بن محمد): ان الله انزل فی القرآن تبیان کل شیء، حتی والله ما ترک شیئا یحتاج العباد الیه الا بینه للناس (تفسیر قمی، 745).
ترجمه: امام صادق: خداوند در قرآن بیان همه چیز را نازل کرده است. حتی به خدا سوگند چیزی که مردم به آن احتیاج داشته باشند را ترک نکرده است.
بنابراین بر اساس قرآن و سنت، مسلمانان بر این باورند که اسلام همه چیز دارد و پاسخگوی تمام نیازهای آنان است. علاوه بر قرآن، تقریباً هر آنچه پیامبر گفته یا انجام داده جزو سنت شده است از رفتار خصوصی جنسی او با زنانش تا نحوه دستشویی رفتن وی و... همگی جزو اسلام محسوب میشوند. بهر روی مسلمین از آغاز تاکنون بر این تصورند که در امور خصوصی، پاکیزگی و حتی پزشکی، تربیتی، اجتماعی، سیاسی، قضایی، اقتصادی و اخلاقی نیازی به غیر قرآن ندارند. بر اساس این اعتقاد بود که مسلمانان در طی جنگهای مسلمانسازی، تمامی مظاهر تمدن و فرهنگ ملل مغلوب را نابود میکردند.
این باور که جواب همهی نیازهای بشر در اسلام هست یک فاجعهی بزرگ است و یک عامل اساسی در عقبافتادگی مسلمانان است چون آزادی جستجو و عمل را از مسلمانان میگیرد و موجب میشود مسلمانان از دانش بشری در ادارهی حکومت و امور زندگیشان محروم شوند. مسلمانان به جای اینکه برای امور اجتماعی، تربیتی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و قضایی به کتب علمی مراجعه کنند به کتب دینی نوشته شده در 1400 سال پیش مراجعه میکنند. این یعنی سلب آزادی عقلی و عملی و رکود و سکون»[38].
پرسشها و پیشفرضها:
1ـ بر اساس آیات و احادیث همه چیز در قرآن وجود دارد.
2ـ مسلمانان این اعتقاد را قبول دارند.
3ـ این اعتقاد موجب عقبماندگی مسلمانان شده است.
4ـ در قرآن همه چیز وجود ندارد و این نقص قرآن است. پاسخ اجمالی
در مورد قلمرو قرآن سه دیدگاه حداقلی ـ حداکثری و میانه وجود دارد که دکتر سها دیدگاه حداکثری (وجود همه جزئیات علوم در قرآن) را پذیرفته و گمان کرده که این دیدگاه آیات و روایات و عموم مسلمانان است. در حالی که بعد از بررسی روشن میشود که دیدگاه حداقلی (عدم وجود علوم در قرآن) و دیدگاه حداکثری توسط برخی افراد نادر در طول تاریخ اسلام مطرح شده و مورد اشکال واقع شده و ردّ شده است. بنابراین دیدگاه میانه (وجود اشارات کلی علمی در قرآن در راستای هدایت و عدم ذکر جزئیات آنها) مورد قبول است که با هدف قرآن سازگارتر است پس اولاً پیشفرض دکتر سها مردود است و ثانیاً نبودن همه جزئیات علوم در قرآن عیب و نقص قرآن نیست چون قرآن همچون قانون اساسی است که لازم نیست همه جزئیات در آن ذکر شود و هدف قرآن هدایت است و هرچه در راستای هدایت است آورده است آن هم به صورت کلی (حتی در مورد نماز و مانند آن نیز همه جزئیات ذکر نشده است) و ثالثاً عقبماندگی مسلمانان ربطی به این مطلب ندارد چون اگر عموم مسلمانان میدانند که همه جزئیات علوم در قرآن نیست و قرآن و احادیث تشویق به علوم دینی و غیر دینی میکند[39] بلکه عقبماندگی مسلمانان ریشه در استبداد حکام و استعمار و... دارد. پاسخ تفصیلی
در مورد قلمرو قرآن (وجود همه جزئیات علوم بشری در قرآن) و عدم آن سه دیدگاه در طول تاریخ اسلام وجود داشته است که بررسی آنها میتواند پاسخگویی اکثر سؤالات دکتر سها باشد. الف: ديدگاه حداکثری:
بر اساس اين ديدگاه همه جزئيات علوم در قرآن وجود دارد. همان طور که گذشت سرچشمه اين ديدگاه در سخنان غزالي (م 505ق) مشاهده شد[40] و مورد مخالفت شاطبي و برخي صاحبنظران در طول تاريخ قرار گرفته است. طرفداران اين ديدگاه به برخي آيات و احاديث استدلال کردهاند که در ادامه به بررسي و نقد آنها خواهيم پرداخت تا روشن شود که اين مطلب صحيح نيست. ب: ديدگاه حداقلي:
بر اساس اين ديدگاه قرآن و علم تقريباً از همديگر جدا هستند. به عبارت ديگر قرآن به مسائل اخروي ميپردازد و مسائل دنيوي را به مردم واگذار کرده است همان طور که گذشت سرچشمه اين ديدگاه را ميتوانيم در سخنان شاطبي (م 790ق) يافت که در مخالفت با ديدگاه غزالي بيان کرده است. «قرآن براي بيان احکام آخرت و مسائل جنبي آن آمده است».[41]
البته چهره جديدي از اين ديدگاه را در سخنان کساني مييابيم که ميگويند: قرآن فقط مثالهاي علمي زده است. بررسي: اين ديدگاه ذيل مباحث رابطه قرآن و علم بررسي شد و روشن گرديد که قرآن کريم در موارد متعددي به مباحث علوم طبيعي و علوم انساني پرداخته است و گزارههاي علمي قرآن در موارد متعددي گزارش و اخبار از جهان طبيعت (مثل حرکت خورشيد، نيروي جاذبه و ...) است.
همانطور که قرآن در زمينه تربيت، اقتصاد، سياست، مديريت، حقوق،مسائل اجتماعي و جامعهشناختي و ... مطالب ارزندهاي دارد که در عصر حاضر نيز مورد توجه دانشمندان اين علوم است و گاهي در حد نظريهپردازي و اعجاز علمي مطرح ميشود و مباني و اهداف علوم انساني را جهتدهي ميکند.
بنابراين نميتوان گفت قرآن با علوم رابطه ندارد يا رابطه آن حداقلي و در حد مثالهاي علمي است. ج: ديدگاه ميانه
بر اساس اين ديدگاه قرآن و علوم رابطه سازگارانه دارند و بيش از دو هزار آيه قرآن به مسائل علمي پرداخته است و در موارد متعددي به اهداف و مباني و روشهاي علوم انساني و اخبار علوم طبيعي اشاره کرده است که در حد شگفتي و اعجاز علمي يا نظريهپردازيهاي علمي مطرح ميشود که همگي اين مطالب در راستاي هدايت انسان، خداشناسي و معادشناسي است اما اين گونه نيست که همه جزئيات علوم در قرآن بيان شده باشد چرا که هدف قرآن هدايت انسان است و کتاب شيمي و فيزيک و ... نيست.
بنابراين با ردّ ديدگاه حداکثري و حداقلي، ديدگاه ميانه باقي ميماند که مطلوب است و با آيات قرآن سازگاري مينمايد. آیا همه علوم بشري در قرآن وجود دارد؟ الف. دلايل موافقان:
1. ظاهر آيات قرآن، دلالت بر اين دارد که همه چيز در قرآن هست، مانند آية (وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلَّا فِي کتَابٍ مُبِينٍ)؛[42] «و هيچ تر و هيچ خشکى نيست، جز اين که در کتاب روشنگر (علم خدا ثبت) است».
در آيهاي ديگر چنين آمده است: (وَنَزَّلْنَا عَلَيْک الْکتَابَ تِبْيَاناً لِکلِّ شَيْ ءٍ)؛[43] «و کتاب (قرآن) را بر تو فرو فرستاديم که بيانگر هر چيز (از کليات دين) و رهنمود و رحمت و مژده اى براى مسلمانان است».
و درآيهاي ديگر آمده است: (مَا فَرَّطْنَا فِي الْکتَابِ مِن شَيْ ءٍ)[44] «هيچ چيزي در کتاب فروگذار نکرديم».
قرآن وجود کتبي جهان تکوين و خلاصهاي از اسرار آفرينش است، پس همة علوم در قرآن وجود دارد و از آن الهام گرفته است حتي مسائل فيزيک، شيمي و رياضي در قرآن هست و اگر ما نتوانيم آنها را پيدا کنيم، علتش اين است که عقل ما، از درک و استخراج آنها قاصر است و در آينده بشريت پيشرفت ميکند و همة مسائل را از قرآن به دست ميآورد.
مرحوم فيض کاشاني، در استدلال به آية دوم، اين طور ميفرمايد: «علوم انسان دو گونه است: اول، علوم مستفاد از حس که به وسيلة تجربه و حواس، به دست من آيد و اين علوم متغيّر، فاسد شدني، محصور و متناهي است و بيشتر علوم اين گونه است.
دوم، علومي که از مبادي، اسباب و غايات به صورت علوم واحد کلي بسيط، بر وجه عقلي و غير متغير به دست ميآيد و آن علم به مسبب الاسباب است، اين علم ضروري، کلي و محيط به امور و احوال است و شک، تغيير و غلط در آن نيست و اين علم مانند دانش خدا، به اشيا، علم ملائکه، انبياء و اوصياست که به احوال موجودات، در گذشته و آينده آگاهي دارند و هر کس خدا را، با اوصاف کمال بشناسد پس علم او، محيط به همة امور و احوال است و هر کس کيفيت اين علم را بداند، معناي آية «تبياناً لکل شيء» را ميفهمد و متوجه ميگردد که همة علوم و معاني، در قرآن هست و هر امري خودش يا مقومات، اسباب، مبادي و غايات آن در قرآن وجود دارد».[45]
بعضي اين طور استشهاد ميکنند که: بعد از جملة «لکل شيء» در آية شريفه آمده است: «هديً و رحمةً»؛ پس معلوم ميشود که هدايت قرآن غير از بيان همه چيز است. از اين رو نميتوان گفت بيان همه چيز، عبارت است از بيانات تربيتي و هدايتي قرآن که براي بشر آورده است.
اين امر (وجود همة علوم دنيايي، علوم بشري و معارف ديني در قرآن) در تفسير «مجمع البيان»[46] به عنوان يک احتمال ذکر شده است.
جلال الدين سيوطي در «الاتقان» نيز، همين مطلب را همين ديدگاه را انتخاب کرده و به آيات فوق الذکر استشهاد نموده است.[47]
غزالي در «احياء العلوم» نيز ميگويد: «پس علوم، همة آنها در افعال و صفات خدا داخل است و خداوند در قرآن، افعال، ذات و صفات خود را توضيح ميدهد و اين علوم بينهايت است و در قرآن به اصول و کليات (مجامع) آنها، اشاره شده است».[48]
2. دليل دوم، بر اينکه تمام معارف بشري، در قرآن وجود دارد، آياتي است که اشاره به علوم مختلف ميکند براي مثال به چند مورد اشاره ميکنيم:
علوم رياضي، قال الله تعالي: (وَإِن کانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَکفَى بِنَا حَاسِبِينَ)[49]؛ چون در آيه از حساب و اندازه، سخن گفته است، پس اشاره به علوم رياضي دارد.
علوم ماشينسازي و ميکروبشناسي، قال الله تعالي: (وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْکبُوهَا وَزِينَةً وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ)؛[50] چون در آيه اشاره به خلق وسايل نقليه ميکند که اعراب آن زمان اطلاعي نداشتند، پس منظور وسايل نقليه جديد، ماشين، هواپيما و ... است و شايد اشاره به خلق ميکروبها و ويروسها است که در آن زمان مردم از آنها اطلاعي نداشتهاند.
علوم شيمي، از آيات مربوط به حضرت ابراهيم(ع) که چهار مرغ را، ذبح کرد و بر سر چهار کوه گذارد، استفاده ميشود که اجزاي موجودات و ترکيبات آنها، مورد توجه قرآن بوده و علم جديد، اين تجزيه و ترکيبها را شيمي مينامد.
علم هندسه، از آية شريفة (رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ)[51] به دست ميآيد؛ زيرا اين آيه دليل بر اين است که خداوند، به درجات توجه داشته و با توجه به اينکه «رفيع» به حساب ابجد 360 ميشود و «درجات» هم، اشاره به درجه است و محيط دايره هم 360 درجه است، پس اين آيه، شايد اشاره به علم هندسه داشته باشد.[52]
بنابراين، هر چند قرآن فرمولهاي شيمي، هندسه و ... را بيان نميکند، اما گاهي به يک مورد در آيهاي اشاره ميکند که ده ها فرمول، احتياج دارد.
غزالي در کتاب «جواهر القرآن»، بر اين مطلب اصرار ميورزد و مثالهاي فراوان ميزند که علوم مختلف، از قرآن نشأت گرفته است.او بعد از اينکه بيان ميکند «تمام علوم ديني و علوم وابسته به آنها (مانند لغت، نحو، قرائات، علم مخارج حروف، علم تفسير، علم قصص اولين، علم کلام، علم فقه، علم اصول فقه و ...) از قرآن منشأ گرفته است، معتقد ميشود که ساير علوم نيز، همه از قرآن شروع ميشود مانند: علم طب، نجوم، علم هيئت، بدن حيوان و تشريح اعضا، علم سحر، طلسمات و ... .
آن گاه ميگويد: «اين علوم (آنچه شمرديم و نشمرديم) اوائل و اصول آنها، از قرآن است و براي منشأ علم طب آية (وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ)[53] را که خداوند از زبان حضرت ابراهيم(ع) نقل ميفرمايد، مورد استناد قرار ميدهد و معتقد است که اين فعل واحد را کسي نميشناسد، مگر آن که علم پزشکي را کامل بداند و ... .[54]
دکتر ذهبي نيز، در کتاب «التفسير والمفسرون» مثالهاي زيادي از ادعاي کساني که معتقدند، همة علوم در قرآن، يا از قرآن است آورده است. مانند: علم طب، جدل، هيئت، هندسه، جبر، مقابله و ... براي هر مورد نيز، آياتي ذکر ميکند.[55]
3. دليل سوم، بر وجود همة علوم در قرآن رواياتي است که در اين زمينه وارد شده و مؤيد عموميت مستفاد،از ظاهر آيات است و به علاوه ائمه(ع) در مورد علوم مختلف (مانند: پزشکي، فضايي و ...) سخن گفتهاند و سپس فرمودهاند که تمام علوم ما، از قرآن است. بر اين اساس معلوم ميگردد که علوم مختلف، در قرآن وجود دارد لکن افراد خاصي از آن مطّلع هستند، براي مثال به چند روايت اشاره ميکنيم: عن الباقر(ع): ان الله تبارک و تعالي لم يدع شيئاً تحتاج اليه الامة الانزله في کتابه و بيّنة لرسوله؛[56] «خداوند تبارک و تعالي هيچ چيزي را که مسلمانان، به آن محتاج باشند، فروگذار نکرده است و آنها را در قرآن، نازل فرموده و براي پيامبر(ص) بيان کرده است»». عن ابي عبدالله(ع): انّي لاعلم ما في السموات وما في الارض واعلم ما في الجنة واعلم ما في النار واعلم ما کان وما يکون قال: ثم مکث هنيئة فرأي ان ذلک کبر علي من سمعه منه فقال: علمت ذلک من کتاب الله عزّوجلّ انّ الله عزّوجلّ يقول: فيه تبيان کل شيء؛[57] «به درستي که من هر چه در آسمانها و زمين است ميدانم، هر چه در بهشت و جهنم است ميدانم، هر چه واقع شده يا مي شود ميدانم، سپس کمي مکث فرمود و ملاحظه کرد که اين مطلب براي شنوندگان دشوار آمده پس فرمودند: اين مطالب را از قرآن، ميدانم که خداوند ميفرمايد: قرآن بيان کننده همه چيز است».
4. دليل ديگر، بر وجود همةعلوم در قرآن، مسألة بطون قرآن است.
در بسياري از روايات اسلامي، به بطون قرآن و اينکه هر آية يک بطن دارد اشاره شده است.[58] پس اين اعجاز قرآن است که از يک آيه، هر کس يک مطلب ميفهمد و به بطن آن آگاهي مييابد و عارف، فقيه، فيلسوف، فيزيکدان و ... هر کدام برداشت جداگانه، از آيههاي قرآن دارند و هر کدام از يک آيه، چيزي متوجه ميشوند که ديگران از آن غفلت ميکنند.
پس هيچ کدام نبايد برداشت ديگري را رد کند. زيرا اگر فيلسوف هم يک فيزيکدان بود مثل او برداشت ميکرد.
به اين مطلب غزالي در «احياء العلوم» استشهاد کرده و تعداد علوم قرآن را، تا هفتاد و هفت هزار و دويست علم ذکر کرده است و بعد ميگويد: «اين عدد چهار برابر ميشود، چون هر کلمه ظاهر و باطن دارد و حد و مطلع دارد».[59] ب. دلايل مخالفان: اول. قرآن کتاب هدايت اخلاقي، تربيتي و ديني است و نازل شده است تا انسانها را به سوي فضيلتها و خداشناسي هدايت کند، تا از خرافه پرستي دور شوند و حقوق (افراد، خانواده و اجتماع) را به صورت کلي بيان کرده، تا مردم با رعايت احکام الهي، زندگي سالم داشته باشند و بر جهان شناسي و معرفت طبيعت، تکيه ميکند، تا رابطة انسان و جهان با خدا روشن شود و مردم معرفت بهتري نسبت به خدا پيدا کنند.
بنابراين ضرورتي ندارد که قرآن، همة مسائل علوم تجربي، عقلي و نقلي را با تفصيلات و فرمولهاي آنها، بيان کرده باشد، بلکه اشاراتي به آيات الهي، در زمين و آسمان براي سير در ملکوت و تفکر در صنع الهي دارد، تا به هدف تربيت و تزکية انسانها، نايل شود و بعيد نيست منظور از بيان همه چيز در قرآن، مسائل ديني و هدايتي مردم باشد همان طور که بعضي از مفسرين هم گفتهاند.[60]
خلاصة کلام اينکه هدف قرآن، تربيت معنوي انسان است و در اين راه، لازم نيست همة معارف تجربي و غير تجربي را براي بشر بيان کند؛ چون انسان عقل و احساس دارد و خود ميتواند،مسائل تجربي و علوم را، به دست آورد. به علاوه اين علوم، لازمة لاينفک تربيت معنوي انسان نيست.
يکي از اساتيد صاحب نظر ميفرمايد: «لازم نيست قرآن در يک مسئلة علمي، حتماً نظريه داده باشد، زيرا قرآن در صدد و در جايگاه حل مسائل علمي نيست. البته آنچه فرموده باشد حق است و اگر اشارهاي به نکتهاي علمي داشته باشد و به راستي لفظ قرآن، بر آن دلالت کند حق است و جاي هيچ حرفي نيست».[61] دوم. ظهور آياتي که دلالت بر اين دارد که همه چيز، در قرآن است قابل اخذ نيست. يعني، نميتوان عموميت آنها را پذيرفت که بگوييم همة علوم بشري و همة معارف ديني با هم و به صورت مفصل، در قرآن موجود است و براي رفع اين ظهور، سه شاهد داريم:
الف. اين ظهور خلاف بداهت است؛ چون بسياري از مسائل علوم جديد مانند: فرمولهاي شيمي، فيزيک و رياضي در ظواهر قرآن، موجود نيست و اين مطلب را هر کس که يک بار، قرآن را با دقت مطالعه کند، متوجه ميشود (البته مسئلة بطون قرآن و علم ائمه(ع) بحث ديگري است که مستقلاً به آن اشاره ميکنيم).
ب. بعضي از مفسران قرآن، صريحاً اين ظهور را، انکار کردهاند و جالب اينکه در ميان اين مفسران کساني به چشم ميخورند که از سردمداران تفسير علمي قرآن هستند.
براي مثال: سيد محمد رشيد رضا، در ذيل آية شريفة مَا فَرَّطْنَا فِي الْکتَابِ مِن شَيْ ءٍ [62] ميگويد: «اگر مراد از کتاب، علم الهي، يا لوح محفوظ باشد، پس عموميت آيه به ظاهرش محفوظ است (يعني تمام چيزها و امور دين و دنيا در علم الهي موجود است)؛ اما اگر منظور از کتاب، قرآن باشد «شيء» منظور، موضوع ديني است و آن هدايت الهي است. پس همه چيز که مربوط به اقسام هدايت است، در قرآن بيان شده است و اين قول را که بعضي ميگويند قرآن تمام علوم موجودات را، در بر دارد کسي از صحابه و علماي تابعين و غير آنها نگفته است و هيچ کس آن را قبول نميکند، مگر کسي که قائل شود هر چه در کتابهاي گذشتگان است حق است، اگر چه مخالف عقل، نقل و لغت باشد».[63]
طنطاوي در تفسير خود «لکل شيء» را امور ديني (که گاهي به طور تفصيل اجمال ذکر شده) ميداند.[64]
ابواسحاق ابراهيم بن مسوي الشاطبي (790 ق) در کتاب «الموافقات»، ظهور آيات را شديداً انکار ميکند[65] و دکتر ذهبي نيز، در «التفسير والمفسرون»، با او همراهي مينمايد.
ج. در مورد کتاب، در آيات شريفه، چند احتمال ذکر شده است که يکي از آنها اين است که منظور قرآن باشد. پس به طور قطع نميتوان گفت که قرآن کريم ميفرمايد همة چيزها، علوم و معارف ديني و دنيايي، در قرآن موجود است (بلي اين يکي از احتمالات در مورد آية شريفه است، ولي چون اين ظهور، مخالف عقل است آن را کنار ميگذاريم) و اما احتمالاتي که مفسرين در مورد کتاب در آيات شريفه دادهاند عبارت است از:
1. منظور از کتاب، قرآن کريم باشد؛ پس همه امور دين و دنيا در قرآن موجود است يا اينکه منظور از کتاب، قرآن کريم باشد اما فقط امور شرعي و ديني در قرآن موجود است، چنانچه در تفسير «مجمع البيان»[66]، «کشاف»[67] و«الميزان»[68] آمده است.
2. منظور کتابي است که نزد خداست و همه امور گذشته و آينده را، در بردارد و آن لوح محفوظ است، همان طور که در بعضي از تفاسير شيعه[69] و اهل سنت، به آن تصريح کردهاند.[70]
3. منظور از کتاب، در آية شريفة مَا فَرَّطْنَا فِي الْکتَابِ مِن شَيْ ءٍ اجل باشد، يعني هيچ چيزي را ترک نکرديم، مگر آنکه مرگ او را واجب ساختيم[71] و چنين احتمالي را نيز در آية شريفة وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلَّا فِي کتَابٍ مُبِينٍ دادهاند[72] و «مجمع البيان» غير آن احتمال را ذکر نکرده است.
4. منظور از کتاب، علم خدا باشد؛ چنانچه بعضي به آن تصريح کردهاند (البته شايد منظور از علم خدا، همان لوح محفوظ باشد ولي در بعضي تفاسير جدا شده است).[73]
5. در بعضي از روايات که در تفسير برهان، آمده است، کتاب راه به امام مبين معنا فرمودهاند.[74] سوم: در مورد آيات قرآن که اشاراتي به علوم طبيعي، تجربي و شناخت طبيعت دارد، آيا هدف آن بيان کشف فرمولهاي هندسه و شيمي است؟ يا به طور استطرادي و حاشيهاي، اين بحثها را مطرح کرده است؟ در اينجا بسياري معتقدند که ذکر مثالهاي علمي در قرآن، موضوعيت ندارد؛ يعني صرف مثال است و هدف، آموزش علوم نيست؛ بلکه مثال را براي هدفي ديگر آورده است.
در اين مورد، چون ما يک بحث مستقل خواهيم داشت، در اينجا از ذکر دلايل و نظرات صرف نظر ميکنيم، اما اين مطلب، لازم به ذکر است که آياتي را که براي پيدايش علوم شيمي، ماشينسازي و هندسه، استشهاد کردهاند دلالت بسيار ضعيفي دارد و يا اصلاً بر موارد فوق دلالت ندارد، براي مثال آية رفيع الدرجات، هيچ ربطي به دايره و 360 درجه بودن آن ندارد و حمل آيات قرآن بدون قرينة عقلي يا نقلي بر يک مطلب تفسير به رأي است. در اين مورد درجات دايره، يک قرارداد و اعتبار رياضي است و آية شريفه هم اشارهاي، به دايره ندارد و استفادة عدد 360 از اعداد ابجد، هم بلادليل است و هيچ دليل نقلي يا عقلي نداريم که قرآن بر اساس حروف ابجد، صادر شده باشد.
بلي بعضي آيات قرآن، اشاراتي به علوم دارد و يا حتي تشويق به علم ميکند و گاهي ممکن است اشارة قرآن به يک مطلب، موجب توجه انسان به رشتة علمي شده باشد اما اين مطلب غير از اين است که کسي ادعا کند، تمام فرمولها و طرز ساخت ماشين و هواپيما در قرآن آمده است. چهارم، در مورد بطون قرآن و اينکه آيا منشأ علم ائمه(ع) به تما معارف و علوم گذشته و آينده از طريق قرآن است و با علم به مبادي و مقومات اسباب که فيض کاشاني، در مورد قرآن مطرح ميفرموده است؟ به چند صورت ميتوانيم پاسخ دهيم:
الف. در ضمن احتمالات در تفسير آيات شريفه، بيان کرديم که بعضي کتاب را، به معناي امام يا لوح محفوظ يا علم الهي گرفتهاند بنابراين تفسير، مسئله حل ميشود؛ چون علوم و معارف، نزد امام مبين است، يا همة علوم در علم الهي يا لوح محفوظ است که پيامبر(ص) و امام(ع) از آن اطلاع دارند، بنابراين مسألة وجود جميع علوم در قرآن، مطرح نميشود و اگر در روايات هم اشارهاي به کتاب الله (و اينکه منشأ علوم ائمه(ع) از آنجاست) شده است، اشاره به همان لوح محفوظ، يا علم الهي است (که شايد منظور فيض کاشاني هم، همين مطلب باشد) و قرينة جالب اين است که در روايتها کلمة «کتاب الله» (نه کلمة قرآن) آمده بود.
ب. احتمال دارد که علوم ائمه(ع) يا باطن قرآن هم، مربوط به همان چيزي باشد که ظواهر قرآن، مربوط به آن است؛ يعني، در ارتباط با احکام الهي و هدايت الهي باشد، نه اينکه تمام علوم و معارف بشري، مانند: شيمي و فيزيک در باطن قرآن باشد.
اين مطلب از بعضي روايات که در ذيل آيات مورد بحث آورده شده، استثمام ميشود؛[75] چون در اين روايات، مثال به حلال، حرام و حدود ميزنند و سپس «کل مايحتاج اليه الناس» (هر چيزي را که مردم به آن احتياج دارند) را ذکر ميکنند، پس ممکن است منظور، احتياجات ديني و هدايتي مردم باشد، هر چند علم پيامبر(ص) و امام(ع) به علوم و معارف بشري، از طريق باطن قرآن يا از ناحية قرآن، يا از ناحية وحي و يا الهام ممکن است؛ اما بحث در اين است که آيا اين آيات دلالت بر اين مطلب دارد يا ندارد؟
ج) ممکن است در اينجا تفصيل قائل شويم؛ يعني بگوييم:
1. ظواهر قرآن که مردم ميفهمند، عبارت است از بيان معارف ديني و هر چه که مربوط به هدايت انسان است، پس بيان علوم جديد، با تمام جزئيات آن هدف ظاهر قرآن نيست.
2. اما قرآن (که شامل ظاهر و باطن ميباشد) همة علوم و معارف ديني و غير ديني را در بر دارد. اما مخاطب آن پيامبر(ص) و ائمه(ع) هستند و فقط آنها ميتوانند اين علوم را استخراج کنند. يعني قرآن تبيان همه چيز (علوم ديني و علوم جديد بشري) هست، ولي فقط براي پيامبر و اوصياي اوتبيان است.
در اين مورد، علامه طباطباييe کلام جالبي دارند: ايشان در ذيل آية شريفة وَنَزَّلْنَا عَلَيْک الْکتَابَ تِبْيَاناً لِکلِّ شَيْءٍ [76] ميفرمايد: «ظاهراً مراد از کل شيء هر چيزي است که به هدايت مربوط باشد، هر چه که مردم در مورد مبدأ، معاد، اخلاق فاضله، شرايع الهيه، قصص و موعظهها احتياج دارند، قرآن به آن هدايت کرده است و بيان نموده است و ما از ظاهر الفاظ قرآن و مقاصد آن، همين مطلب را متوجه ميشويم اما در روايات نقل شده است که در قرآن، علم گذشته و آينده، تا قيامت موجود است و اگر اين روايات صحيح باشد، منظور، از تبيان اعم از دلالت لفظي است، پس شايد اشاراتي از غير طريق دلالت لفظي دارد و اسراري را کشف مي کند که فهم عرفي، به آنها راهي ندارد».[77]
بنابراين اگر منظور از بطون قرآن و علم ائمه(ع) اين طريق باشد، از محل بحث ما خارج است؛ چون اختلاف در اين بود که آيا همين قرآن موجود، صرف نظر از روايات و بيان پيامبر(ص) و ائمه(ع) ظواهر آن جميع علوم بشري و ديني را در بردارد يا ندارد و اگر شما بگوييد: پيامبر و ائمه(ع) از باطن ورموز قرآن، همة علوم را در مييابند، ربطي به بحث ما ندارد و شايد اين وجه جمع بين دو قول (موافق و مخالف) در اين مسأله باشد؛ به عبارت ديگر اينجا دو بحث است:
نخست اينکه آيا ظاهر قرآن، با همين کلمات و الفاظ و معاني عرفي آن، بر تمام علوم و معارف ديني و بشري مانندشيمي و فيزيک دلالت دارد يا ندارد؟ که البته کسي شک ندارد که چنين دلالتي وجود ندارد.
دوم اينکه آيا قرآن، با توجه به علم پيامبر(ص) و ائمه(ع) و باطن آن و رموز آن دلالت بر جميع معارف ديني و بشري ميتواند داشته باشد يا نميتواند داشته باشد. که در اين مورد هم، شکي نيست که اگر روايات وارده در بحث بطون قرآن و علوم ائمه(ع) از طريق قرآن، تمام و صحيح باشد و آنها را بپذيريم[78] اين مطلب تمام است، ولي از محل بحث ما خارج است. پنجم. دليل ديگر بر اينکه نميتوان گفت: همة علوم بشري، در قرآن وجود دارد اين است که بر اساس اين قول؛ اشکالات و محذورات متعددي به وجود ميآيد که ما به آنها اشاره ميکنيم:
الف. تفسير به رأي و تأويل، خطر اين تفکر است؛ چون قرآن در همة مسائل علمي صراحت ندراد و کسي که ميگويد همة مسائل در قرآن هست، گاهي ناچار ميشود بعضي آيات را تأويل کند و آيات را، از معاني صحيح و روشن خود منحرف نمايد و قرآن را به طور واژگونه تفسير نمايد و قرآن را به طور واژگونه تفسير سازد. در حالي که پيامبر(ص) و ائمه(ع) از تفسير به رأي، نهي کردهاند و وعدة آتش به آن دادهاند[79] (که نمونة آن را در تفسير آية «رفيع الدرجات» ديديم).
ب. باعث ميشود تا قرآن که کتاب مبين و هدايت است، به صورت يک کتاب مجمل و مبهم و پر از اسرار کشف نشده نشان داده شود؛ زيرا بسياري از علوم و جزئيات آنها در قرآن يافت نميشود. از اين رو بعضي افراد ناچار ميشوند، دامنة اسرار را توسعه دهند و کم کم بگويند ظواهر قرآن را ما نميفهميم و براي ما حجت نيست.
ج. تعصب و جمود و تهمت به طرف مقابل، از پيامدهاي اين تفکر است؛ زيرا بسياري از مطالب علمي، در قرآن قابل اثبات نيست از اين جهت بعضي افراد اظهار نظر بيدليل ميکنند و در مقابل انکار مخالفان به تهمت (عدم ايمان به قرآن، ملحد، معاند و ...) دست يازند.[80]
د. الفاظ قرآن معاني معيني دارد که در لغت و اصطلاحات شرعي و معاني عرفي مذکور است و اگر بگوييم قرآن بر تمام علوم دلالت دارد، لازم ميآيد الفاظي که در عصر نزول نازل شده، معاني جديدي که در نسلهاي بعد ميآيد (مانند فرمولهاي شيمي و فيزيک) را قصد کرده باشد و اين مطلب در نظر هيچ انسان عاقلي، صحيح به نظر نميرسد که اعراب با يک فهم مشخص خطاب به الفاظ معين شوند، ولي معاني هزار سال بعد از آن الفاظ مراد باشد.[81]
هـ . چون علوم جديد و نظريات علمي، در معرض خطا و تغيير است و هر چند سال که ميگذرد يک نظريه، باطل و نظر جديدي ارائه ميشود که گاهي اين نظريات با هم تنافي و تضاد دارند و اگر قرآن بر اين نظريات، تطبيق شود و گفته شود که همة علوم در قرآن وجوددارد لازم ميآيد که الفاظ و آيات قرآن هم، در معرض اين آفات قرار گيرد؛ در حالي که قرآن از باطل به دور است.[82] جمعبندي و نتيجهگيري
از تمام مطالب گذشته، به اين نتيجه ميرسيم که ظاهر آيات قرآن، بر تمام علوم بشري (با تمام فرمولها و جزئيات آن) دلالت ندارد و اگر با توجه به بطون و علم پيامبر(ص) و ائمه(ع) کسي چنين چيزي اثبات کند، از محل بحث ما خارج است و علم آن، مختص به پيامبر(ص) و ائمه(ع) است.
بلي در قرآن، اشاراتي به بعضي از علوم و مطالب علمي شده است که استطرادي و عرضي است و در بحث آينده، اهداف مثالهاي علمي قرآن را بررسي خواهيم کرد. ولي همة علوم بالفعل در قرآن مذکور نيست، و اين آيات (مانند آية 89 سورة نحل و 38 و 59 سورةانعام) دلالت بر اين مطلب دارد که تمام احتياجات ديني و هدايتي مردم، در قرآن به طور تفصيل يا مجمل ذکر شده است. نکات تکمیلی در پاسخ دکتر سها
1ـ در مورد احادیثی که دکتر سها به آنها استدلال کرده است ذکر این نکات روشنگر مطلب است.
اولاً روایت پیامبر9 که از طبری نقل کردهاند (علی فرض صحت سند آن) مضمون آیه 89 سوره نحل است که جواب آن گذشت که قرینه نقلی و عقلی (لبی) و بداهت حسّی مخالف آن است چون میبینیم که همه جزئیات علوم در ظواهر قرآن نیست.
ثانیاً در مورد روایت پیامبر9 که از تفسیر عیاشی نقل شده است (علی فرض صحت سند) الف و لام در کلمه «العلم» اشاره به علم خاص دارد که به قرینه ذیل روایت که ضلالت را مطرح کرده است به علوم مربوط به هدایت اشاره دارد همانطور که برگشت ضمیر (غیره) که به قرآن بر میگردد قرینه دیگری است که مقصود از علم علوم دینی مطرح شده در قرآن است که اگر کسی آنها را از غیر قرآن بجوید گمراه میشود. پس مقصود روایت جستجوی همه علوم طبیعی و انسانی در قرآن نیست.
ثالثاً: در مورد روایت امام صادق(ع) که از تفسیر قمی نقل شده است (علی فرض صحت سند) منظور وجود همه علوم بشری در قرآن نیست چون که کلمه «العباد» و تبیان کل شیء بودن قرآن دو قرینه برای آن است که مقصود مطالب مطرح شده در راستای هدف قرآن (علوم هدایتی) و مطالب مورد نیاز مردم با توجه به بنده بودن آنها (عباد) است و اصولاً ظاهر روایت که همه چیز و همه علوم در قرآن باشد قابل اخذ نیست چون که مخالف بداهت حسّی است که همه این مطالب در ظواهر قرآن نیست.
2ـ اینکه دکتر سها گفت توجه به قرآن (و وجود همه چیز در قرآن = علی فرض صحت این دیدگاه موجب عقبماندگی مسلمانان است صحیح نیست).
جواب نقضی آن است که در چند قرن اولیه صدر اسلام تمدن عظیم اسلامی بر اساس همین قرآن شکل گرفت و اگر قرآن مانع پیشرفت علمی بود نباید تمدن علمی مسلمانان شکل میگرفت بر ایران و روم پیشی میگرفت. پس باید علل عقبماندگی مسلمانان در چند قرن اخیر را در علل دیگری مثل استعمار و استبداد و.. جستجو کرد.
و جواب حلّی مطلب (اینکه علل پیشرفت و انحطاط مسلمانان چه بوده است) در مبحث بعدی به صورت مفصل خواهد آمد (از جمله: حمله مغول، بیلیاقتی و استبداد سلاطین مسلمان و استعمار و ...).
پی نوشت:
[37] . ر.ک: نقد قرآن، ص 47 ـ 48.
[38] . نقد قرآن، ص 528 ـ 930.
[39] . در این مورد ذیل مباحث قبلی (قرآن و علم) مطالب مبسوطی بیان شد.
[40]. ر.ك: جواهر القرآن، فصل چهارم، ص 18 و احياء علوم دين، ج 1، ص 289.
[41]. ر.ك: الموافقات، ج 2، ص 488.
[42]. انعام/ 59.
[43]. نحل/ 89.
[44]. انعام/ 38.
[45]. تفسير صافي، فيض کاشاني، ج 1، ص 57.
[46]. تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 289، ذيل آيه شريفه 38 سوره انعام.
[47]. الاتقان، ج 4، ص 38، چاپ رضي در قم.
[48]. احياء العلوم، ج 1، ص 289، چاپ دارالمعرفة بيروت.
[49]. انبياء/ 47.
[50]. نحل/ 8 .
[51]. غافر/ 15.
[52]. رابطة علم و دين، عباسعلي سرفرازي، ص 47 ـ 49، با تلخيص.
[53]. شعراء/ 80 .
[54]. کتاب جوهر القرآن، فصل چهارم، ص 18.
[55]. التفسير والمفسرون، دکتر ذهبي، ج 2، ص 475 ـ 484.
[56]. تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 74.
[57]. اصول کافي، ج 1، ص 388 حديث دوم (چاپ تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل البيت(ع).
[58]. ميزان الحکمه، ج 8، ص 94 ـ 95.
[59]. احياء العلوم، ج 1، ص 289، چاپ دارالمعرفة.
[60]. تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 298؛ تفسير کشاف، ج 2، ص 628؛ الميزان، 14، ص 325.
[61]. معارف قرآن، تأليف استاد مصباح يزدي، ص 229.
[62]. انعام/ 38.
[63]. تفسير القرآن الحکيم (معروف به المنار) ج 7،ص 395.
[64]. تفسير الجواهر طنطاوي، ذيل آيه 89 سورة نحل.
[65]. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 489.
[66]. تفسير الکشاف، ذيل آيه 89 سوره نحل.
[67]. تفسير الکشاف، ذيل آيه 89 سورة نحل.
[68]. الميزان، ج 14، ص 325 (چاپ بيروت)؛ نمونه، ج 11، ص 381 (دارالکتاب الاسلاميه).
[69]. تفسير مجمع البيان، ذيل آيه 38 سورة انعام.
[70]. تفسير الکشاف زمخشري، ج 2، ص 21 و 31، سوره انعام (چاپ بيروت)؛ تفسير الجواهر، طنطاوي، ج 4، ص 37 (چاپ اسلاميه).
[71]. تفسير مجمع البيان، ذيل آيه 38 سورة انعام.
[72]. تفسير مجمع البيان، ذيل آيه 59 سوره انعام.
[73]. تفسير الکشاف، زمخشري، ج 2، ص 31، ذيل آيه 59 سورة انعام (چاپ بيروت) و تفسير الجواهر، طنطاوي، ج 4، ص 37 (چاپ اسلاميه).
[74]. تفسير البرهان، ج 1، ص 529.
[75]. تفسير البرهان، ج 1، ص 524.
[76]. نحل/ 89 .
[77]. الميزان، ج 14، ص 325، (چاپ بيروت) با تلخيص.
[78]. ما در اين جا در صدد بررسي اسناد و متون احاديث، بطون و علم ائمهb نيستيم و به بحث ما هم ربطي ندارد و اين مطلب بايد در جاي خود، بررسي شود و روايات زيادي در اين مورد وارد شده است.
[79]. تفسير البرهان، ج 1، ص 19؛ سنن ترمذي، ج 5، ص 199.
[80]. رابطة علم و دين، عباسعلي سرفرازي، ص 49 به بعد.
[81]. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 491، با تلخيص و اضافات.
[82]. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 492، با تلخيص و اضافات.
مقدمه
یکی از پیش فرضهای دکتر سها در کتاب «نقد قرآن» آن است که علت عقب ماندگی مسلمانان در جهان، اسلام و تعالیم قرآن است و برای استدلال بر این مطلب زمینهها و عوامل موجود در آیات و روایات را بر میشمارد. و حتی از نظر تاریخی منکر نقش مسلمانان در پیشرفت علم میشود.
ایشان در فصل نهم کتاب نقد قرآن مینویسد: «اینکه میبینید مسلمان بودن با عقبافتادگی سر در گریبان هم دارند و به تعبیر علم آمار، مسلمان بودن با عقبافتادگی رابطه همبستگی مثبت دارد و به بیان دیگر قرنهاست که مسلمانان هیچ نقش جدی در پیشرفت و توسعهی جهانی و در تولید علم و تکنولوژی نداشتهاند و امروز هم عقبافتادهترین اقوام جهان را تشکیل میدهند (ممکن است بعضی کشورهای قحطیزدهی آفریقایی بدتر از ما باشند)، همهی اینها بیدلیل نیست. اعتقادات و احکام بازدارندهی رشد و توسعه، در متن اسلام است و ما هم مسلمانیم. این احکام در گوشت و پوست ماست چون با آن لحظه به لحظه رشد کردهایم. فرهنگ اسلامی، فرهنگ بازدارنده است و ما در متن این فرهنگیم.[1]»
دکتر سها موانع پیشرفت و توسعه در قرآن را این گونه بر میشمارد:
1ـ علم ارزشمند علم دین است.
2ـ بیارزش بودن دنیا.
3ـ تقدیرگرایی (اعتقاد به سرنوشت جبری).
4ـ برتری حاکمان و اربابان و مالکان خواست و دادهی خداست.
5ـ رضایت و قناعت به وضع موجود.
6ـ توکل کفایت میکند.
7ـ اعتقاد به همه چیز داشتن اسلام.
8ـ خارج کردن زنان از عرصه اجتماع[2].
بررسی پیشفرضهای دکتر سها در این بخش
به نظر میرسد که پیشفرضها و پرسشهای اساسی دکتر سها در این بخش عبارتند از:
1ـ قرآن (و اسلام) نقشی در پیشرفت علمی ندارند.
2ـ در تعالیم قرآن و (احادیث اسلامی) عوامل و زمینههای هشتگانهای وجود دارد که مانع پیشرفت است. پاسخ اجمالی
از نظر تاریخی با بررسی وضع عقبمانده عربستان قبل از اسلام و پیشرفت و تمدن بزرگ اسلامی در پنج قرن اولیه اسلام روشن میشود که تعالیم قرآن و سنت عامل اساسی پیشرفت مسلمانان بوده است.
و از نظر محتوای قرآن و حدیث نیز با بررسی اجمالی روشن میشود که در تعالیم آنها دعوت به علوم مختلف وجود دارد. و قرآن و حدیث مطلق علم و دانش را ترویج و تشویق کرده است[3]. و همین مطلب عامل عمده در پیشرفت علمی مسلمانان و ایجاد تمدن عظیم اسلامی بوده است.
با بررسی هشت مورد از تعالم قرآن کریم روشن میشود:
اولاً مورد 1، 3، 4، 5، 7 و 8 جزیی از تعالیم اسلام نیست بلکه نوعی تهمت بر قرآن و سنت است که دکتر سها بر اساس منابع ضعیف یا توهم نادرست به قرآن نسبت داده است.
ثانیاً از مورد 2 و 6 (بیارزش بودن دنیا و توکل) تفسیر ناصحیحی ارائه شده و بر اساس آن قضاوت نادرست شده است و آنها را عامل عقبماندگی معرفی کردهاند.
پی نوشت ها:
[1]نقد قرآن، دکتر سها، ص 531 ـ 530.
[2]همان، ص 531 ـ 520.
[3]این مطلب در ذیل مبحث (عدم توجه قرآن به علوم تجربی) بحث شد.
[h=1]اول: در مورد پیشفرض اول توجه به دو نکته اساسی ضروری است[/h] اول: در مورد پیشفرض اول توجه به دو نکته اساسی ضروری است الف: علم در تعالیم قرآن و سنت
تعالیم قرآن و سنت پیامبر(ص) و اهلبیت علیهم السلام، انسانها را به مطلق علم و دانش دعوت میکنند[1] و فقط علمنماهای زیانآور (مثل سحر) را سرزنش کردهاند که البته همین مطلب زیرساخت فرهنگی و عامل اساسی پیشرفت علمی است.
قرآن كريم بيش از هفتصد بار ماده «علم» را به شكلهاي گوناگون به كار برده است، و دانايان را با نادانان مساوي ندانسته است[2] بلكه دانشمندان را بر ديگران برتري داده است.[3] يعني علم را يكي از معيارهاي برتري انسانها بر همديگر قرار داده است و در برخي موارد گواهي «صاحبان علم» را همرديف گواهي خدا و فرشتگان قرار داده است،[4] كه اين مطلب به قول امام غزالي «در فضيلت و نبالت علم كفايت داشت.»[5]
حتي در برخي آيات قرآن، هدف آفرينش آسمانها و زمين را «آگاهي و علم انسان» معرفي كرده است،[6] يعني اگر انسان در طول زندگي خويش بر دانش خود بيفزايد، در راستاي هدف خلقت حركت كرده و به سعادت و تكامل ميرسد و به خدا نزديك ميشود، و بر عكس هر كس كه دانشافزايي نكند از هدف آفرينش جهان و خدا دور ميشود.
قرآن كريم در آيات زيادي به كيهانشناسي، زمينشناسي، زيستشناسي، روانشناسي و مراحل آفرينش انسان اشاره كرده[7] و توجه انسان را به منابع و مبادي و برخي گزارههاي اين علوم جلب كرده است، و انسان را به تدبر و تفكر و تعقل در آنها فراخوانده است[8] كه اين مطلب نوعي دانشپروري است كه زمينهساز رشد علوم در جهان اسلام گرديد. البته توجه قرآن به علوم، اعم از علوم الهي و بشري است.
قرآن كريم مى فرمايد: هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ [9] «آيا كسانى كه مى دانند و كسانى كه نمى دانند برابرند.»
به نظر مى رسد مقصود از «علم» در اين آيه مطلق علم و دانش است كه شامل همه اقسام علم مفيد مى شود.[10]
و در آيه ديگر مى فرمايد: يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ [11]
«خدا كسانى از شما را كه ايمان آورده اند و كسانى را كه به آنان دانش داده شده، به رتبه هايى بالا مى برد.»
در اين آيه نيز «ايمان و علم» به عنوان دو معيار جداگانه براى برترى افراد شمرده شده است. از اين جداسازى روشن مى شود كه خود «علم» موجب فضيلت افراد است، و اين علم مقيد به الهيات نشده است پس مطلق است و شامل همه دانشمندان مى شود.[12] پرهیز از علمنماها:
قرآن کریم یادآور شده که ساحران و کاهنان در برابر پیامبران الهی مخالفت میکردند. از اینرو آنان را مورد سرزنش قرار داده است و سحر را زیانآور معرفی کرده است. آری سحر و کهانت در حقیقت علم نیست، بلکه مطالب زیانآور و خرافی است که بشریت را به انحراف میکشد. قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَكُمْ أَسِحْرٌ هذَا وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ (یونس/ 77)؛ «موسى گفت: آيا درباره ى حق، هنگامى كه به سوى شما آمد، (چنين) مى گوييد؟! آيا اين سحر است، در حالى كه ساحران رستگار (و پيروز) نمى شوند؟!». وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هذَا إِلَّا رَجُلٌ يُرِيدُ أَن يَصُدَّكُمْ عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُكُمْ وَقَالُوا مَا هذَا إِلَّا إِفْكٌ مُفْتَرىً وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ (سبأ/ 43)؛ «و هنگامى كه آيات ما، در حالى كه روشن است، برآنان خوانده مى شود، مى گويند: «اين نيست جز مردى كه مى خواهد شما را از آنچه پدرانتان مى پرستيدند بازدارد.» و مى گويند: «اين (قرآن) جز دروغ بزرگ بربافته نيست.» و كسانى كه كفر ورزيدند، در باره ى حق، هنگامى كه به سراغشان آمد، گفتند: «اين، جز سحرى آشكار نيست». وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيَمانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمانُ وَلكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي ا لْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (بقره/ 102)؛ «و (يهود) از آنچه افراد شرور (جادوگر) در دوران فرمان روايى سليمان بر مردم مى خواندند (و پيروى مى كردند) پيروى كردند؛ و سليمان كفر نورزيد وليكن افراد شرور كفر ورزيدند [كه ]به مردم سحر مى آموختند؛ و (نيز يهود پيروى كردند) از آنچه بر دو فرشته ى «هاروت و ماروت» در بابِل فرو فرستاده شده بود و به هيچ كس [چيزى ]نمى آموختند، مگر اين كه [از پيش به او ]مى گفتند: «ما فقط [وسيله ى ] آزمايشيم، پس [مواظب باش، ]كافر نشو!» و [ لى آنها ]از آن دو (فرشته)، چيزهايى را مى آموختند كه با آن، ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند؛ و [هر چند ]آنها با آن [مطالب ] به كسى ضرر نمى رسانند مگر با رخصت خدا؛ و [آنها] چيزهايى را مى آموختند كه به ايشان زيان مى رسانيد و سودى به ايشان نمى بخشيد؛ و به يقين (يهوديان) مى دانستند كه هر كس خريدار آن [مطالب ]باشد، در آخرت بهره اى برايش ندارد و چه بد بود آنچه خودشان را در مقابل آن فروختند؛ اگر (بر فرض) مى دانستند!». ب: قرآن سرچشمه پیدایش علوم
قرآن کریم در طول تاریخ سرچشمه پیدایش علوم متعدد شده است که برخی دانشمندان بدان اشاره کردهاند از جمله:
علامه طباطبايي(ره) بر اين نقش تأکيد ميکند و برخي از اين علوم را نام ميبرد. (البته بحث ايشان اعم از علوم انساني و طبيعي است) از جمله: الف: علومى که قرآن، مستقيم باعث پيدايش آن ها شده است:
در ميان مسلمانان برخى علوم وجود دارد که موضوع آنها خود قرآن کريم است. يعنى بعد از نزول قرآن و در رابطه مستقيم با آن بوجود آمده است و کم کم رشد يافته و به صورت دانش مستقل درآمده است، که اين علوم گاهى به الفاظ قرآن و گاهى به معانى و معارف قرآن مى پردازد، و در طول تاريخ در مورد هر کدام از آن ها کتاب هاى متعدد نوشته شده است،[13] از جمله:
1. علم تجويد قرآن: که به کيفيت تلفظ حروف و حالات آن ها مى پردازد و مبانى و فنون اين امر را بررسى و بيان مى کند.
2. علم قرائات: که به ضبط قرائت هاى هفتگانه (يادهگانه يا چهارده گانه) قرآن مى پردازد و تاريخ و دلايل و قاريان آن ها را بيان مى کند.
3. دانش رسم الخط قرآن: که به قواعد نگارش خط عربى بطور عامل و خط قرآن به صورت خاص مى پردازد و اقسام خط (نسخ، کوفى و...) و ويژگى هاى آن ها را بيان مى کند.
4. علوم قرآن: که در مورد اطلاعات مربوط به قرآن در حوزه محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، تاويل، باطن و... مى پردازد.
5. فقه القرآن: دانشى که به مباحث آيات الاحکام و ديدگاه ها و دلايل آن ها مى پردازد.
6. علم تفسير: دانشى که به بيان معانى و مقاصد آيات قرآن مى پردازد و به دو صورت تفسير ترتيبى و موضوعى انجام مى گيرد و در طول تاريخ اسلام هزاران کتاب در مورد آن نگارش شده است.
7. علم حديث: قرآن کريم، پيامبر اسلام (ص) را بيان کننده و مفسر قرآن معرفى کرد،[14] از اين رو سنت ايشان نقش تفسيرى را براى قرآن به عهده گرفت و احاديث تفسيرى شکل گرفت و بعدها ده ها کتاب تفسير روائى در اين زمينه نگارش يافتند که روايات پيامبر (ص) و اهل بيت علیهم السلام را جمع آورى کردند.[15] ب: علومى که قرآن، غيرمستقيم باعث پيدايش آنها شده است:
در ميان مسلمانان علومى وجود دارد که در اثر تشويق قرآن به علم و يا براى خدمت رسانى به علوم دسته اول (مثل تفسير) بوجود آمد و کم کم رشد کرد و به صورت دانش هاى مستقل پديدار گشت، و در طول تاريخ اسلام کتاب هاى متعددى در مورد آن ها به نگارش درآمد از جمله:
1. علم درايه: که براى بيان اصطلاحات مربوط به حديث و تحولات آنها شکل گرفت.
2. علم رجال: که براى بيان حالات راويان و سند روايات شکل گرفت.[16]
3. علم کلام: دانشى که مباحث اعتقادى را بيان و از آن ها دفاع مى کند، علم کلام اسلامى که ريشه در آيات اعتقادى و احاديث اسلامى دارد، و کم کم به صورت يک علم منسجم درآمد.
4. علم فقه: که به استنباط قوانين شرعى از آيات الاحکام و احاديث فقهى مى پردازد و کم کم به صورت علم مستقل و گسترده اى در جهان اسلام درآمد.
5. علم اصول الفقه: که قوانين مربوط به استنباط از قرآن و حديث را بيان مى کند و در حقيقت منطق فهم آنهاست که به صورت مقدمه علم فقه نمودار شد اما در حقيقت مقدمه علم تفسير و حديث و فقه و... است. اين دانش در طول اعصار به يکى از پيشرفته ترين علوم مسلمانان تبديل شد.
6. علوم ادبى عرب: که شامل علم نحو، صرف، اشتقاق، معانى، لغت و وجوه و نظائر مى شود. اين علوم براى فهم بهتر و منضبط آيات قرآن و نيز براى تلفظ صحيح آيات بنيان گذارى شد،[17] ولى از آنجا که فوايد عام براى تمام علوم داشت و مقدمه فهم و تلفظ هر نوع متنى بود، کم کم به صورت علوم مستقل درآمد و ميراث گرانبهايى براى ملت عرب سامان يافت، و دانشمندان و متخصصان کتاب هاى زيادى در اين زمينه نگاشتند، و حتى بر ادبيات فارسى و ترکى و... نيز تاثيرات مثبت گذاشت.[18]
7. تاريخ: اين علم در اسلام از «قصص قرآن» و پيامبران و سيره پيامبرa و احاديث شروع شد سپس به صورت تاريخ قبل و بعد از اسلام و تاريخ جهان پديدار شد و مورخان بزرگ و کتاب هاى تاريخ را شکل داد.[19] ج: علومى که قرآن باعث رشد آنها شده است.
برخى علوم در فرهنگ و تمدن هاى ملت هاى مختلف بوجود مى آيد و گاهى از يک ملت به ملت ديگر منتقل مى شود و رشد مى يابد و گاهى اين جريان بر عکس مى شود.
مسلمانان نيز از اين قاعده مستثنى نبوده اند و برخى علوم را از يونان، ايران و هند ترجمه کردند و بر عمق و وسعت آن ها افزودند،[20] از جمله:
1. فلسفه: که در آغاز از يونان وارد کشورهاى اسلامى شد و کم کم تحت تاثير تفکر اسلامى قرار گرفت و تغييراتى پيدا کرد، به طورى که همه مسائل متن و براهين و ادلّه آنها را مى توان در قرآن و حديث پيدا کرد.[21]
2. منطق: هر چند که اصل اين علم نيز از يونان به حوزه علوم مسلمانان راه يافت اما با توجه به اينکه قرآن به برهان و استدلال و جدال نيکو[22] و... توجه کرده بود، مسلمانان نيز به علم منطق توجه کردند و اين علم پيشرفت زيادى در مسلمانان پيدا کرد و کتاب هاى متعددى در اين زمينه نگارش يافت.
در عصر حاضر نيز مي توان با استفاده از قرآن در جهتدهي به مباني علوم انساني و نظريهپردازيهاي علمي قرآني به نوگستري در علوم دست يافت. و علوم جديد انساني ـ قرآني به وجود آورد.[23] ج: علل عقبماندگی علمی مسلمانان در عصر حاضر
در مورد علل عقبماندگی علمی مسلمانان در عصر حاضر، متفکران و دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان اظهار نظرهای محققانه و عالمانه و منصفانهای کردهاند[24] و حتی برخی متفکران مثل سید جمال الدین اسدآبادی بعد از سیر و سفر در شرق و غرب راه نجات مسلمانان را بازگشت به قرآن معرفی میکند[25]، آری بررسی این نظرات نشان میدهد که:
اولاً اسلام و تعالیم قرآن و سنت عامل پیشرفت مسلمانان بوده و تمدن عظیم اسلامی را در پنج قرن اولیه اسلام سامان داد که از تمدن ایران و روم و یونان پیشی گرفت و بدون رقیب قرنها در جهان درخشید. پس اگر مسلمانان در یکصد سال اخیر از تمدن علم و تکنولوژی عقب افتادند باید علت آن را در جای دیگر جستجو کرد.
ولتر در ستایش قرآن میگوید: «من یقین دارم اگر قرآن و انجیل را به یک فرد غیر متدین ارائه دهند، او حتماً قرآن را بر میگزید؛ زیرا کتاب محمد(ص) در ظاهر افکاری را تعلیم میدهد که به اندازه کافی بر مبنای عقلی منطبق است.[26]
موریس بوکای پس از ده سال مطالعه پیرامون قرآن در سال 1967م. خطاب به مجمع پزشکی فرانسه اظهار داشت: در قرآن موضوعات علمی در ارتباط با تولید مثل و فیزیولوژی وجود دارد که کاملاً با دستاوردهای کنونی علم مطابقت دارد.
كارل ارنست، محقق آمریكایی، بوكای مسلمان را حیرتآورترین فردی میداند كه ادعای انحصارگرایانه اروپاییان را در باب علم به چالش كشید؛ زیرا نظریه اصلی او این بود كه قرآن برخلاف كتاب مقدس، حجم چشمگیری از اطلاعات را در بر دارد كه با اكتشافات علمی جدید در زمینههایی همچون جنینشناسی همخوان است.[27]
بوكای با تحقیقات خویش به این نتیجه رسید كه قرآن از وحی الهی سرچشمه گرفته است، در مقابل، كتاب مقدس به رغم پدیدآورندگان بشری متعددش، فاقد چنین عمق علمی است و در نتیجه نمیتوان به لحاظ وحیانی بودن، هم سطح قرآن باشد.[28]
بوكای درباره قرآن كریم مینویسد: قرآن برترین کتابی است که عنایت ازلی به سوی بشر فرستاد و آن کتابی است که شک و ریب در آن راه ندارد و بدون کوچکترین اغراق و مبالغه یا تعصب باید گفت: قرآن از تمام جهات معجزه است.[29]
ثانیاً دانشمندان علل مهم عقب ماندگی مسلمانان در عصر حاضر را اینگونه شمردهاند:
1ـ حمله مغولها از قرن هفتم قمری به بعد که موجب شد مدارس و حوزهها و کتابخانهها سوزانده یا تعطیل شد و یا با رکود مواجه گشت و این حرکت تا قرنها تأثیر خود را در توقف و کندی حرکت علمی مسلمانان گذاشت.
2ـ استبداد حاکمان مسلمان که برخلاف تعالیم اسلامی مانع آزاداندیشی و رشد علمی مسلمانان شدند.
حاکمان جاهل قدر علم را نمیدانند و قدرشناس دانشمندان و مراکز علمی نیستند از این رو خود مانع پیشرفت علمی میشوند.
3ـ استعمار و استثمار غربیها نسبت به کشورهای اسلامی که موجب تکه تکه شدن کشورهای اسلامی و پیدایش دولتهای کوچک و ضعیف و روی کارآمدن حاکمان نوکر صفت و وابسته به غرب شدند افرادی که به جای تحقیق، تقلید از غرب را نشاندند و ثروت مسلمانان (به ویژه معادن و نفت) را به غارت بردند و به جای تکنولوژی و علوم جدید، اجناس پرزرق و برق به مسلمانان دادند و از رشد علمی مسلمانان جلوگیری کردند شاید عامل اخیر در صد سال گذشته (که مسابقه علمی در جهان تشدید شد) مهمترین عامل عقبافتادگی مسلمانان گشت.
بگذریم از اشغالگریهای استعمارگران غربی (همچون انگلستان، فرانسه، ایتالیا، آمریکا و...) در کشورهای اسلامی و تحمیل رژیم اشغالگر قدس و ایجاد درگیریهای فرقهای و مذهبی و شعلهور کردن جنگهای متعدد بین مسلمانان که موجب هدر رفتن سرمایههای انسانی و ثروت مسلمانان و عقبماندگی بیشتر آنها شد که نمونه آن را امروز در عراق، سوریه، افغانستان، یمن و فلسطین میبینیم. نکته عجیب این است که دکتر سها چشم بر این عوامل میبندد و عامل عقبماندگی مسلمانان را قرآن و اسلام معرفی میکند!!! پی نوشت ها:
[1]این مطلب در ذیل مبحث (عدم توجه قرآن به علوم تجربی) بحث شد.
[2]زمر / 9.
[3]مجادله / 11.
[4]احياء علوم الدين، ج 1، ص 11.
[5]شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ (آل عمران / 18)
[6]طلاق / 12.
[7]ر.ک: پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، از دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی.
[8] نك: آل عمران / 190، نحل / 3 ـ 11 و رعد / 2 ـ 4.
[9]زمر / 9.
[10] صاحب تفسير نمونه آيه را از جهت نابرابرى مطلق مى داند. (ج 19، ص 393) و علامه طباطبائى (ره) نيز علم در آيه را مطلق مى داند ليكن با توجه به مورد آيه آن را منطبق بر علم به خدا مى كند (ج 17، ص 257) و ذيل آيه نيز احاديثى از امام باقر حكايت شده كه مقصود از دانايان در اين آيه اهل بيت b هستند (صافى، ج 4، ص 316) ولى مفسران اينگونه احاديث را حمل بر بيان مصداق كامل كرده اند وگرنه آيه شامل همه دانايان مى شود. (نك: الميزان و اطيب البيان ذيل آيه)
[11] مجادله / 11.
[12]علامه طباطبایى بر آن است كه آيه مومنان را به دو قسم عالم و غيرعالم تقسيم مى كند پس آيه مى فرمايد علماى با ايمان دو درجه برترى دارند و مومنان يك درجه (الميزان، ج 11، ص 216) ولى آيتاللَّه مكارم شيرازى مى نويسند: گرچه آيه در مورد خاصى نازل شده ولى با اين حال مفهوم عامى دارد و نشان مى دهد آنچه مقام آدمى را نزد خدا بالا مى برد، دو چيز است: 1. ايمان؛ 2. علم. (نمونه، ج 23، ص 438)
[13]ر.ك: قرآن در اسلام، علامه طباطبایی، ص 95 ـ 96.
[14]وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ (نحل / 44)
[15]از جمله تفسير عياشى، تفسير نورالثقلين، تفسير البرهان، تفسير صافى در شيعه و تفسير الدر المنثور در اهل سنت.
[16]نك: قرآن در اسلام، علامه طباطبایى، ص 7 ـ 96.
[17]نك: شيعه پايه گذار علوم اسلامى، سيد حسن صدر، ترجمه سيد محمد مختارى.
[18]پويايى فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، على اكبر ولايتى، ص 321 به بعد.
[19]نك: قرآن در اسلام، علامه طباطبایى، ص 6 ـ 95.
[20]نك: آلدوميه لى، علوم اسلامى و نقش آن در تحول علمى جهان، على اكبر ولايتى، پويايى فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، عبدالحسين زرين كوب، كارنامه اسلام.
[21]نك: قرآن در اسلام، علامه طباطبایى، ص 97.
[22]نحل/ 125.
[23]توضيح اين مطالب در مباحث بعدي خواهد آمد.
[24]ر.ک: علل پیشرفت و انحطاط مسلمین، زینالعابدین قربانی؛ علل ضعف و انحطاط مسلمين در انديشه هاي سياسي و آراي اصلاحي سيد جمال الدين اسدآبادي، احمد موثقي؛ آمريكا پيشتاز انحطاط، روژه گارودي، ترجمه قاسم منصوري؛ ريشه هاي ضعف و عقب ماندگي مسلمانان، رجبي؛ پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران؛ علي اكبر ولايتي، تهران: مركز اسناد و خدمات پژوهشي .
[25]ر.ک: نرمافزار، مجموعه آثار سید جمال الدین اسدآبادی، مرکز کامپیوتری علوم اسلامی نور، به ویژه خطبه «عود الی القرآن» و مانند آن.
[26]شاهد، اعجاز قرآن از دیدگاه مستشرقان، 1386: 124.
[27]ارنست، اقتدا به محمدa، 1390: 177.
[28]همان، 177-178
[29]علیقلی، قرآن از دیدگاه 114 دانشمند جهان، 52؛ نیز، ر. ك: معدی، علماء و مفكرون و ادباء و فلاسفة اسلموا، 2007: 11-18.
[h=1]دوم: در مورد پیشفرض یا اشکال دوم دکتر سها (موانع هشتگانه پیشرفت در قرآن)[/h] روشنگری و یادآوری نکات زیر ضروری است: 1ـ علم ارزشمند علم دین است[1]
دکتر سها در این مورد مینویسد: «علم واقعی و ارزشمند از دیدگاه قرآن علم دین است و اصولاً قرآن و سنت اطلاعی از چیزی به نام علوم تجربی، که قرنها بعد از محمد به وجود آمدند، ندارند. از دیدگاه دیگری نیز علوم تجربی در اسلام فاقد ارزشند. با توجه به اینکه دنیا و زندگی آن در قرآن بیارزش قلمداد شدهاند و علم تجربی هم عمدتاً مربوط به کشف قوانین همین دنیای مادی است بنابراین علم تجربی علم به چیز بیارزش است به تعبیر دیگر چون معلوم علوم تجربی بیارزش است پس خود علوم تجربی نیز بیارزشاند.
این است گوهر عقبافتادگی، چون گوهر پیشرفت، علم تجربی است. در نظر یک انسان مؤمن خواندن یک آیهی قرآن یا ذکر یک صلوات، صواب و ارزشش بیش از خواندن یک کتاب فیزیک است. بنابراین هیچگاه یک مؤمن آگاه به اسلام، یک دانشمند موفق علوم تجربی نمیشود. مؤمنترینها، از علوم تجربی گریزانترینند. این وضعیت اسفباری است که امروز در سراسر جهان اسلام وجود دارد. با وجود این اعتقاد، امید پیشرفت واقعی در کشورهای اسلامی امیدی عبث است مگر اینکه مردم مسلمان از اسلام فاصله بگیرند که بعید است».[2]
بررسی:
در این مورد ذیل مبحث (عدم توجه قرآن به علوم تجربی) مطالب مبسوطی بیان شد و نیز از مطالب بند الف فوقالذکر روشن شد که در قرآن و احادیث پیامبر(ص) همانطور که به علوم دینی توجه شده به علوم طبیعی و انسانی نیز توجه شده است بلکه مطلق علم و دانش مورد توجه و تشویق بوده است.
بنابراین ادعای دکتر سها در این مورد تهمت به قرآن و سنت به شمار میآید. بنابراین نتیجهای که از آن گرفته است (قرآن و سنت مانع پیشرفت و توسعه است)[3] غیر صحیح است. چون مبنای این سخن باطل و تهمتآمیز بوده است. 2ـ اعتقاد به همه چیز داشتن اسلام
در این مورد ذیل پیش فرض قبلی دکتر سها (وجود همه جزئیات علوم در قرآن) مباحث مبسوطی بیان کردیم و روشن شد که قرآن کریم به عنوان مهمترین منبع اسلام ادعا ندارد که تمام جزئیات علوم را در بر دارد، بلکه مباحث مربوط به هدایت انسان را بیان کرده است (البته گاهی نیز به علوم طبیعی و علوم انسانی اشاراتی دارد که در راستای خداشناسی و معادشناسی است). بنابراین نباید انتظار وجود همه جزئیات علوم را در قرآن و سنت داشته باشیم؛ بلکه جزئیات علوم و کشف آنها بر عهده عقل و علوم تجربی است که قرآن و اسلام آنها را تأیید و تشویق کرده است. 3ـ بیارزش بودن دنیا
دکتر سها در این مورد مینویسد: «در آیات زیادی، دنیا و زندگی و ثروت آن بیارزش و بازیچه قلمداد شده است و در مقابل، دنیای بعد از مرگ (آخرت) تکریم شده است از جمله:
ـ «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (انعام/ 32)
ترجمه: و زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست و قطعاً خانهی آخرت برای کسانی که پرهیزگاری میکنند بهتر است آیا نمیاندیشید (32).
ـ «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُور» (حدید/ 20)
ترجمه: بدانید که زندگی دنیا در حقیقت بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشی شما به یکدیگر و فزونجویی در اموال و فرزندان است چون مثل بارانی است که کشاورزان را رستنی آن ]باران[ به شگفتی اندازد سپس ]آن کشت[ خشک شود و آن را زرد بینی آنگاه خاشاک شود و در آخرت ]دنیاپرستان[ را عذابی سخت است و ]مؤمنان را[ از جانب خدا آمرزش و خشنودی است و زندگانی دنیا جز کالای فریبنده نیست (20).
در تأیید آیات فوق، احادیث بسیار زیادی وجود دارند از جمله:
ـ قال النبی: إن الله تعالی لما خلق الدنیا أعرض عنها فلم ینظر إلیها من هو انها علیه (کنز العمال 3/ 78).
ترجمه: خدا وقتی دنیا را خلق کرد از آن روی بگردانید و هرگز بدان نگاه نکرد به خاطر پستی دنیا نزد او.
طبیعی است که یک انسان عاقل به چیز بیارزش و بازیچه بهایی نمیدهد و در بهبود و پیشرفت آن تلاشی نمیکند. گریز از دنیا و زهد از صفات بسیار پسندیدهای است که محمد و فرزندان او و بزرگان اسلام در طول تاریخ به آنها افتخار میکردهاند. این درست در نقطهی مقابل توسعه و پیشرفت است. برای توسعهی علمی، تکنیکی، اقتصادی و سیاسی باید دنیا را مهم و جدی گرفت. باید برای شناخت دنیا و قوانین آن به طور جدی سرمایهگذاری، برنامهریزی و تلاش کرد و برای به کار گیری این دانش در پیشرفت و توسعهی زندگی دنیوی باید با جدیت کوشید. این کاری است که کشورهای پیشرفتهی دنیا انجام داده و میدهند. اما قرآن ما را به اهمیت ندادن و بیارزش دانستن دنیا میخواند و نتیجهی آن را امروز در کشورهای اسلامی میبینیم».[4] بررسی:
انسانها نسبت به دنیا میتوانند دو رویکرد داشته باشند از اینرو دنیا از منظر آیات و احادیث دو جنبه دارد و با آن دو گونه برخورد شده است:
الف: دنیای نیکو: همان دنیایی است که برای انسان مقدمه رسیدن به مقامات و کمالات برتر شود. یعنی انسان مؤمن از مواهب طبیعی (خوراک، پوشاک، مسکن و طبیعت) بهتر استفاده کند ولی آنها را هدف نهایی نپندارد بلکه مقدمه رسیدن به مقامات الهی و درجات عالی در آخرت قرار دهد. این همان دنیایی است که در احادیث اسلامی بدان اشاره شده است:
«عن رسول الله: الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة»[5]؛ «دنیا کشتزار آخرت است».
«إِنَّ الدُّنْيَا... مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّه »[6]؛ «دنیا محل تجارت اولیاء الهی است».
این نگاه به دنیا نه تنها انسان را از پیشرفت باز نمیدارد بلکه او را تشویق میکند که با تلاش دنیوی بیشتر (و پیشرفت علمی و صنعتی و خدمت رسانی به مردم) زمینهساز سعادت اخروی خویش را فراهم کند.
ب: دنیای ناپسند، همان دنیایی که برخی افراد به عنوان هدف نهایی خود انتخاب میکنند دنیای زر و زور و تزویر و شهوتپرستی و مقامپرستی که در حقیقت همان هوای نفس انسان است که مجسّم شده است و طبیعت و ثروت و... بازیچههای آن است.
این دنیا نه تنها انسان را به پیشرفت و سعادت نمیرساند بلکه موجب دلبستگی او به ثروت، قدرت و شهوت میشود و او را از اهداف بلند و سعادت باز میدارد. انسانی که غرق در شهوات جنسی و غذایی و... است چگونه میتواند به رشد علمی بپردازد.
نکته جالب این است که مطالعه در زندگی دانشمندان، مخترعان، کاشفان علم نشان میدهد که این افراد اهل شهوترانی افراطی، ثروتاندوزی و دلبستگی به دنیا نبودهاند بلکه انسانهای وارسته و خیرخواه و پرتلاش و کم توقع بودهاند و در عصر حاضر نیز کسانی که کاروان علم را در آزمایشگاهها و دانشگاهها به پیش میبرند غیر از ثروتمندان بیدرد و شهوتران و قدرتمندان سیاستباز دنیا گرا هستند. نکات تکمیلی در پاسخ دکتر سها
1ـ دکتر سها در تحلیل دنیا با عنوان «بیارزش بودن دنیا» به رویکرد دنیای ناپسند و مذموم از منظر قرآن و احادیث پرداخته است و به رویکرد دنیای نیکو اشارهای نکرده است. در حالی که رویکرد اول به دنیا مانع رشد علمی است و مورد مذمت دین است اما رویکرد دوم موجب رشد علمی جوامع بشری است و دنیای بیارزش نیست بلکه از منظر دین ارزشمند است.
2ـ حدیثی که دکتر سها در این بحث بدان استدلال کرده از نظر منبع معتبر نیست چون «کنز العمال» از کتب عمومی حدیث اهلسنت است و از منابع معتبر آنها (مثل صحاح) به شمار نمیآید در حالی که دکتر سها در مقدمه کتاب نقد قرآن وعده داده بود از منابع معتبر استفاده کند.
3ـ در مورد آیه 32 / انعام لازم است به نکات تفسیری آن توجه شود:
«وَمَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَآ إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُون » (انعام/ 32).
ترجمه: «و زندگى پست (دنيا) جز بازى و سرگرمى نيست! و حتماً سراى آخرت، براى كسانى كه خود نگهدارى مى كنند بهتر است! پس آيا خردورزى نمى كنيد؟!» نکات تفسیری:
1. تشبيه زندگى دنيا به بازى و سرگرمى[7]،از آن نظر است كه بازى ها و سرگرمى ها معمولًا كارهاى بى هدف و بى اساس و دور از متن حقيقى زندگى اند و پيروزى ها و شكست هاى بازى، واقعى نيست و پس از بازى همه چيز به حالت اول بازمى گردد.
آرى؛ دنيا هم چون نمايش نامه اى است كه بازيگران آن، مردم هستند و آنان كه به دنيا دل بسته اند، در واقع كودكان هوس بازى هستند كه عمرى را به بازى گذارنده، از همه چيز بى خبر مانده اند.
دنيا و بازى هر دو كوتاه مدت و زود گذرند، همان گونه كه هر دو تفريح و خستگى دارند و با تلخى و شيرينى آميخته اند.
2. سراى آخرت، براى افراد پارسا و خودنگه دار بهتر است؛ زيرا حياتى جاويدان و فناناپذير و در جهانى وسيع تر و در سطحى بالاتر است كه نعمت هايش خالص و بدون رنج و زحمت است.
3. با توجه به فريبندگى دنيا، حقيقت برتر آخرت را فقط متفكّران درمى يابند و افراد غافل و بى هدف بازى مى كنند و دنيامدارى را شغل خويش قرار مى دهند.
4. مقصود آيه ى فوق مبارزه با وابستگى و دل بستگى به مظاهر جهان مادى است كه موجب فراموش كردن مقصد نهايى مى شود، و گرنه آنان كه دنيا را وسيله اى براى سعادت اخروى قرار مى دهند، در حقيقت به دنبال آخرت اند[8] آرى، دنيايى كه مقدمه و مزرعه ى آخرت باشد، ميدان رشد افراد با تقواست و آخرت براى اين گونه افراد نيكوست. تذکر: توجه به تفسیر مفسران قرآن از آیه فوق نشان میدهد که استفاده دکتر سها از آیه در مورد بیارزش بودن مطلق دنیا صحیح نیست بلکه آیه درصدد بیان چیز دیگری است و به رویکرد منفی انسان نسبت به دنیا اشاره دارد اما رویکرد مثبت (دنیا مزرعه آخرت) را نفی نمیکند.
4ـ با توجه به نکات فوق روشن شد که قرآن و احادیث مطلق دنیا را بیارزش معرفی نمیکنند بنابراین مانع پیشرفت علمی مسلمانان نمیشود و اگر کشورهای اسلامی در عصر حاضر از نظر صنعت و تکنولوژی نسبت به برخی کشورهای غربی عقب ماندهاند، ریشه عقب ماندگی آنها را باید در جای دیگر (مثل استعمار و استبداد حاکمان و...) جستجو کرد. 4ـ تقدیر گرایی (جبر انگاری)
دکتر سها تقدیرگرایی را عامل عقب ماندگی مسلمانان میداند و در این مورد مینویسد: «در ابتدای همین فصل نشان داده شد که نظر قرآن در مورد اختیار انسان متناقض است[9]». سپس در جای دیگر مینویسد: «آیات و احادیث فراوانی جبر و تقدیر را مورد تأیید قرار میدهند و آیاتی مؤید اختیارند. بنابراین تقدیرگرایی (اعتقاد به اینکه همه چیز به خواست خدا انجام میگیرد و سرنوشت فرد از قبل تعیین شده است) بخش مهمی از اعتقادات یک انسان مسلمان را تشکیل میدهد که از جملات روزمرهی آنان به خوبی روشن است جملاتی مثل: اگر خدا بخواهد، خواست خدا بود، امان از چیزی که خدا بخواهد، سرنوشت اینطور بود، از قضا و قدر نمیتوان پیشی گرفت و دهها جملهی مشابه دیگر. تقدیر گرایی موجب کند کردن توسعه و پیشرفت میشود. چون فرد تقدیرگرا تلاش را کم نتیجه میداند. نقش خود و مردم را در بهبود اوضاع کم ارزش میداند. برنامهریزی را بیهوده میپندارد و یا بدان اهمیت کافی نمیدهد. آموزش در انجام کارها را دستکم میگیرد. محاسبات دقیق و کارشناسی را پیش از انجام کارها کم اهمیت میداند. آیا تمام این رفتارها در اکثرت مسلمانان مشاهده نمیشود؟ این رفتارها در مسئولین حکومتی و مدیران مسلمانان هم وجود دارد. مثلاً در حالی که غربیها برای دهها و گاه بیش از صد سال برنامهریزی میکنند مسلمانان به صورت روزمره امور کشور را اداره میکنند»[10].
دکتر سها در بخش دیگری از کتاب (ص 85 ـ 471) به صورت مبسوط آیات مرتبط با جبر و اختیار را نقل و نقد میکند و با ذکر احادیثی برای جبرگرایی مؤید میآورد.
بررسی:
تحلیل مطالب دکتر سها در مورد تقدیر گرایی نشان میدهد که پیشفرضها و شبهات و سؤالات زیر را مطرح میکند.
1ـ اعتقاد به تقدیر همان اعتقاد به جبر است.
2ـ آیات و احادیث جبر را پذیرفتهاند.
3ـ آیات و احادیث در مورد جبر و اختیار متناقض هستند.
4ـ مسلمانان معتقد به جبر هستند.
5ـ اعتقاد به تقدیر عامل عقبماندگی مسلمانان است (چون سستی و قانع شدن به وضع موجود را به دنبال دارد).
6ـ مدیران و رهبران به خاطر تقدیرگرایی مسلمانان به برنامهریزی اهمیت نمیدهند (به خلاف غربیها). الف: دیدگاهها در مورد اختیار انسان:
در بین دانشمندان مسلمان سه دیدگاه در این مورد وجود دارد:
اول: دیدگاه جبرایی است که انسان اختیاری از خود ندارد و هرچه هست اراده خداست. این دیدگاه به اشاعره نسبت داده شده و به ظاهر برخی آیات نیز استدلال کردهاند[11].
دوم: دیدگاه اختیار کامل انسان (تفویض) است که خدا انسان را خلق کرده و به خود واگذار کرده است یعنی هیچ چیز جز اراده انسان در سرنوشت او دخالت ندارد. این دیدگاه به معتزله نسبت داده شده و به ظاهر برخی آیات نیز استدلال میکنند[12].
سوم: دیدگاه اهلبیت علیهم السلام و پیروان آنهاست که در جمله امام صادق(ع): «لا جبر ولا تفویض بین امرٌ بین الامرین»[13] تبلور یافته است یعنی خدای متعال خالق و مدبّر انسان است ولی همو انسان را مختار آفریده است و این جزیی از تدبیر اوست پس سرنوشت انسان توسط خدا مشخص شده لیکن انسان اختیار دارد و میتواند تغییراتی در آن بدهد و مسیر زندگی خود را اصلاح یا منحرف کند و بر همین اساس مسئول و مکلف است و اگر گناهی کرد مجازات میشود. چون با اختیار و آگاهی انتخاب و عمل میکند و مجبور نیست. ب: تفسیر آیات جبر و اختیار:
در این مورد چند آیه مهم را بررسی میکنیم چرا که تفسیر این آیات مشابه همدیگرند.
اول: آیاتی که ظهور در جبر دارد:
آیه اول: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَناً إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيم (انفال/ 17)؛
«و [شما] آنان را نكشتيد، وليكن خدا آنان را كشت؛ و هنگامى كه (ريگ و خاك به سوى آنان) افكندى، [تو] نيفكندى، وليكن خدا افكند؛ و (خدا چنين كرد) تا بدين (وسيله) مؤمنان را با آزمايش نيكويى بيازمايد؛ براستى كه خدا شنواى داناست ».
نکات تفسیری:
1. مورخان و مفسران حكايت كرده اند كه در روز بدر، پيامبر اسلام(ص) به على(ع)گفت: مشتى خاك و سنگريزه به او بدهد و آنها را گرفت و به سوى مشركان پرتاب كرد و فرمود: «رويتان زشت و سياه باد.» [14]
2. با اين كه پيامبر اسلام سنگ ريزه به طرف دشمن پاشيد و رزمندگان اسلام كافران را به قتل رساندند، اما در آيه ى فوق اين امور به خدا نسبت داده شده است؛ چون اولًا، خدا سرچشمه ى همه ى نيروهاى جسمانى و روحانى است، پس همه ى اين امور از اوست و ثانياً، در ميدان بدر حوادث معجزه آسايى صورت گرفت كه موجب شكست دشمن شد، پس پيروزى بدر در حقيقت با امداد الهى بوده است.
3. اين آيه از طرفى مى فرمايد پيامبر و مردم عمليات ميدان بدر را انجام دادند و از طرف ديگر مى گويد آنها انجام ندادند بلكه خدا كرد. اين مطلب اشاره ى لطيفى است به قاعده ى «لا جَبر و لا تَفويض بل امرُ بين الامرَين»؛ يعنى اين هم كار شما بود و هم كار خدا؛ از آن جا كه به اراده ى شما انجام گرفت، كار شما بود و چون نيرو و امداد الهى در كار بود، پس كار خدا بود؛ نه جبر و نه واگذارى كار به بشر، بلكه چيزى بين اين دو صحيح است[15]
آیه دوم: مَا أصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الأرْضِ وَلا فِي أ نْفُسِكُمْ إلَّافِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أنْ نَبْرَأهَا إنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ* لِكَيْلا تَأسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَا آ تَاكُمْ وَاللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُور (حدید/ 23 ـ 22)؛
«هيچ مصيبتى در زمين و در (وجود) خودتان (به شما) نمى رسد، جز اين كه قبل از آن كه آن را بيافرينيم، دركتابى (ثبت) است؛ در حقيقت، آن (كار) بر خدا آسان است. * به خاطر آن كه برآنچه از دستتان رفته تأسف مخوريد و به آنچه به شما داده است شادمان نَباشيد؛ و خدا هيچ متكبّر خيال پرداز فخرفروشى را دوست ندارد». نکات تفسیری
1. اين آيه در صدد آن است كه دل بستگى انسان را از دنيا بركند و انسانى تربيت كند كه درپى انجام وظيفه باشد، نه نتيجه ى منفى كارها او را نااميد سازد و نه نتيجه ى مثبت كارها او را سرمست و غافل. انسان بايد هم چون صندوق دار بانك باشد كه از رفتن و آمدن پول ها، ناراحت و سرمست شود، بلكه درپى انجام وظيفه است وخود را امانت دار و واسطه مى داند.
2. اگر انسان با اين ديد به جهان بنگرد كه همه ى وقايع، مشكلات و مصايب انسان در كتابى ثبت شده و مشخص است، نه از رفتن اموال و فرزندان بسيار ناراحت مى شود و نه از آمدن آنان بسيار شادامان، بلكه همه را مقدّرات الهى مى داند كه اگر نعمتى بود بايد سپاس آن را به جاى آورد و اگر مصيبتى بود بايد صبر كند و به ياد خدا باشد.
3. مشكلات و مصيبت هايى كه به انسان مى رسد، چند گونه است:
الف) مشكلاتى كه در اثر اعمال و گناهان انسان ها و يا ستم آنها به هم ديگر واقع مى شود كه قابل پيش بينى و پيش گيرى و مجازات است[16].
ب) مشكلاتى كه از مقدّرات الهى و براى آزمايش انسان هاست و حتماً واقع خواهد شد و قابل جلوگيرى نيست[17].
آيه ى فوق به مشكلات و مصيبت هاى نوع دوم اشاره مى كند.
4. آيا وقوع حتمى حوادث و تعيين مقدّرات انسان در علم الهى ولوح محفوظ تلاش انسان را نفى نمى كند؟ و آيا انسان نبايد تسليم محض حوادث باشد؟
پاسخ آن است كه قرآن اين حوادث را به عنوان آزمايش حتمى انسان ها معرفى مى كند كه وظيفه ى انسان مقاومت و صبر در برابر آنها و ياد خداست.
يعنى انسان مؤمن تمام تلاش خود را براى شناخت طبيعت و مشكلات زندگى و حلّ آنها به كار مى برد ولى خود را مأمور به انجام وظيفه مى داند و اگر موفق به حلّ مشكلى نشد نااميد و سرخورده نمى شود و صبر و استقامت پيشه مى كند و اگر موفق به حلّ مشكل شد سرمست شادى و غافل نمى شود بلكه آن را نعمتى الهى مى داند و شكر آن را به جاى مى آورد.
5. در اين آيات به يكى از فلسفه هاى حوادث و مصيبت هاى دنيا اشاره شده است؛[18] يعنى خداى مهربان اين حوادث را پيش روى شما نهاده است تا متوجه شويد كه دنيا پايدار و جاودانه نيست و نبايد بدان دل بست و از ياد خدا غافل شد، بلكه پل و محل عبور است.
اين حوادث زنگ بيدارباش انسان ها و اشاره به عمر كوتاه دنياست و انسان را از خواب غفلت بيدار مى كند تا دنيا را هدف اصلى و نهايى خود نپندارد و اسير آن نشود.
آیه سوم: يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ (فاطر/ 8)؛
«هر كس را (به خاطر اعمالش) بخواهد، در گمراهى وامى نهد و هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) راه نمايى مى كند». نکته تفسیری:
مقصود از گمراه شدن افراد توسط خدا آن است كه افراد در اثر اعمال ناپسند خود زمينه ى گمراهى خويش را فراهم مى كنند و خدا اين تأثير را در اعمال زشت و تكرار آنها قرار داده كه موجب گمراهى انسان مى شود؛ همان طور كه به انسان چشم و گوش و عقل داده تا حقايق را درك كنند و هدايت شوند.
آیه چهارم: يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَفِى الْآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظلِمِينَ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَآء (ابراهیم/ 27)؛
«خدا كسانى را كه ايمان آوردند، بوسيله گفتار (و دلايل و عقايد) استوار، در زندگى پست (دنيا) و در آخرت، پايدار مى دارد؛ و خدا ستمكاران را در گمراهى وا مى نهد؛ و خدا آنچه را بخواهد (و مصلحت بداند) انجام مى دهد.». نکات تفسیری:
1. انسان در زندگى همواره در معرض لغزش ها قرار دارد؛ لغزش هايى كه بر اثر هواى نفس يا وسوسه هاى شيطانى پديد مى آيند و يا قدرت هاى ستمگر بر او تحميل مى كنند.
اما خدا مؤمنان را در كوران اين حوادث ثابت قدم مى دارد و به وسيله ى دليل و برهان و عقايد صحيح، در دنيا و آخرت از لغزش هاى آنان جلوگيرى مى كند.
2. در اين آيه بيان شده كه خدا ستمكاران را گمراه مى سازد. نسبت دادن هدايت و گمراهى به خدا، به معناى جبرگرايى نيست. كار خدا همان تأثيرى است كه در هر عمل آفريده است و نيز نعمت ها يا سلب نعمت هايى است كه طبق شايستگى يا عدم شايستگى براى افراد مقرر مى كند؛ پس ستمگران بر اثر ظلمى كه مى نمايند، از نعمت هدايت محروم مى شوند، هر چند آزادند كه مسير خود را تغيير دهند[19]. دوم: آیاتی که ظهور در اختیار دارد:
آیه اول: إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُور (انسان/ 3)؛
«در واقع، ما او را به راه (راست) راه نمايى كرديم، در حالى كه يا سپاس گزار است، يا بسيار ناسپاس است ». نکات تفسیری:
1. مقصود از هدايت انسان، هدايت تكوينى، فطرى و تشريعى (همه ى اقسام هدايت) است؛ هرچند تأكيد آيه برهدايت تشريعى است؛ يعنى خدا كه انسان را براى رسيدن به كمال آفريد وسايل و نيروهاى لازم را در اختيار او گذاشت و اورا با الهامات فطرى و وحى آسمانى پيامبران هدايت كرد و با اين حال اورا آزاد گذاشت كه راه صحيح يا غلط را خود انتخاب كند.
2. در اين آيه بر آزادى اراده ى انسان تأكيد شده است؛ يعنى انسان مى تواند هدايت الهى را بپذيرد و سپاس گزارى كند يا نپذيرد و راه كفر و ناسپاسى در پيش گيرد.
آیه دوم: وَأَن لَّيْسَ لِلْانسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (نجم/ 39)؛
«و اين كه براى انسان جز كوشش او نيست». نکات تفسیری:
1. آنچه براى انسان مى ماند همان تلاش اوست[20]؛ چه اين تلاش به نتيجه برسد يا نرسد و اين يك قانون الهى است. چنانچه انسان با نيت خير تلاش كند، به نتيجه برسد يا نرسد، خدا پاداش او را مى دهد.
البته اين آيه ناظر به تلاش انسان براى آخرت است ولى ملاك آيه دنيا را نيز در برمى گيرد؛ يعنى انسان منتظر تلاش ديگران نباشد بلكه به همت و تلاش خود اميدوار باشد.
2. در آيه فوق و آیات مجاور به سه اصل و قانون در مورد اعمال انسان اشاره شده است، ولى اين قوانين موارد استثنا نيز دارند كه در برخى آيات و روايات تذكر داده شده است:
الف) قانون آن است كه كسى مسئول گناهان ديگران نيست، ولى اگر كسى سنت بدى راپايه گذارى كند، در گناه عمل كنندگان شريك است.
ب) قانون آن است كه به هيچ كس غير از تلاش او نمى رسد، ولى مواردى هم چون ارث، اجاره و مضاربه در اسلام وجود دارد.
ج) و نيز قانون آن است كه خدا پاداش كامل عمل هر كس را مى دهد، ولى گاهى از راه لطف يا شفاعت پاداش اضافى به افراد مى دهد.
نکات تکمیلی در پاسخ دکتر سها:
1ـ از مطالب فوق روشن شد که تقدیر سرنوشت انسان به معنای جبرگرایی نیست بلکه اختیار انسان محفوظ است و تقدیرهای متغیر (مثل رزق، کارها و...) دارد و تقدیرهای حتمی (مثل مرگ نهایی هر کس) که مستلزم جبر نیست و دکتر سها به این مطلب توجه نکرده بود.
2ـ آیات قرآن جبر را نپذیرفتهاند بلکه در مورد اختیار انسان سه دیدگاه وجود دارد که دکتر سها فقط دیدگاه جبر گرایی را تقویت کرده بود و بر اساس آن اسلام و مسلمانان را محکوم کرده بود. در حالی که دیدگاه صحیح همان دیدگاه اهلبیت علیهم السلام (لاجبر ولا تفویض بل امرٌ بین الامرین) است.
3ـ جمع بین آیاتی که ظهور در جبر دارد با آیاتی که ظهور در تفویض (اختیار مطلق) دارد ممکن است و اهلبیت این کار را در جمله «لاجبر ولاتفویض بل امرٌ بین الامرین) کردهاند. و این مطلب مستلزم غلط دانستن آیات فوق نیست بلکه بیان تفسیر صحیح و مقصود آیات است. هرگویندهای که یک کتاب بنویسد در مطالبش محکم و متشابه، عام و خاص، مطلق و مقید دارد که با قرینه قرار دادن آنها میتوان نظر نهایی او را کشف کرد و این کار عقلایی در قرآن و احادیث نیز جاری میشود.
در ضمن پذیرش «امر بین الامرین» به معنای نسبی بودن جبر و تفویض نیست بلکه نظریه جدیدی است که با تجربیات روزمره و مطالعه تاریخ بشر نیز تأیید میشود که برخی امور کلی (مثل مرگ نهایی انسان و...) حتمی و غیر قابل تغییر است و انسان تحت مدیریت الهی از این جهت است ولی بخشی از کارها (بر اساس همان مدیریت الهی) در اختیار انسان است که انجام دهد یا نهد.
4ـ اینکه برخی مسلمانان معتقد به جبر هستند (همانطور که به اشاعره نسبت داده شده است) و این عقیده باطل در زندگی آنها تأثیر منفی دارد. ربطی به اسلام و قرآن ندارد. چون اعمال غلط افراد به پای مکتب آنها نوشته نمیشود چه بسیار از مسلمانان که احکام اسلامی را عمل نمیکنند و گرفتار عواقب آن میشوند آیا در این موارد احکام غلط است یا اسلام محکوم است؟!
از مطالب قبل روشن شد که عقیده صحیح در این مورد همان دیدگاه اهلبیت علیهم السلام «لا جبر ولا تفویض بل امر بین الامرین» است که نه موجب سستی و عقبماندگی میشود و نه موجب غرور و طغیان انسان میگردد.
پس اگر برخی مدیران مسلمان در کشورهای اسلامی از مفسران اصیل اسلام یعنی اهلبیت علیهم السلام فاصله گرفتند و کج راهه رفتند و عقبماندگی علمی و... پیدا کردند ربطی به اسلام و قرآن ندارد.
5ـ اعتقاد به تقدیر (با تفسیر اهلبیت) نه تنها مانع برنامهریزی و عامل سستی و عقبماندگی نیست بلکه عامل پیشرفت علمی است که نمونه آن را در برنامهریزیهای حکومت امام علی(ع) و در عصر ما در پیشرفتهای شگفتآور علمی و برنامهریزیهای کوتاه مدت و بلندمدت (20 ساله) ایران بعد از انقلاب اسلامی میبینیم.
کسی که قائل به تقدیر به معنای صحیح است قائل به جبر نیست که تنبل و ناامید شود و به وضع موجود راضی و قانع گردد، بلکه میداند که خدا او را مختار آفریده و مسئول و مکلف است و میتواند سرنوشت خود را (در امور غیر حتمی) تغییر دهد. پس با توکل و استعانت از خدا تلاش میکند و مطمئن است که خدا افراد تلاشگر را هدایت[21] و کمکرسانی[22] میکند. از اینرو با امید زیادتر تلاش میکند و حتی اگر در مرحلهای شکست خورد ناامید نمیشود چون میداند که مسئولیت خود را انجام داده و پاداش الهی او محفوظ است و اگر پیروز شد مغرور نمیشود چون میداند که این نعمت و نصرت الهی است.
6ـ دکتر سها برای تثبیت عقیده جبرگرایی به منابع غیر معتبر و احادیث اهلسنت متوسل شده است[23] و این همان اشکالی است که قبلاً مفصل بدان پرداختیم که یکی از پیشفرضهای دکتر سها آن است که منابع غیر معتبر را معتبر دانسته است و بر اساس آنها علیه قرآن و اسلام و پیامبر(ص) داوری میکند در حالی که اگر به احادیث معتبر از اهلبیت توجه میکند اینگونه نتیجه نمیداد. 5ـ برتری حاکمان و اربابان و مالکان خواست خدا
یکی دیگر از مواردی که دکتر سها به عنوان عامل عقبماندگی مسلمانان شمرده و آن را به قرآن نسبت داده است برتری حاکمان و اربابان و مالکان به خواست خداست. ایشان در این مورد مینویسد: «یکی دیگر از موانع توسعه در قرآن، تفهیم این مطلب به مردم است که تمام تفاوتها در قدرت و ثروت، خواست و ارادهی خداست. دقت کنید: قُلِ الَّلهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَآءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشَآءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِير ؛ (آلعمران/ 26)؛ ترجمه: بگو بار خدایا تویی که فرمانروایی هر آن کس را که خواهی فرمانروایی بخشی و از هر که خواهی فرمانروایی را باز ستانی و هر که را خواهی عزت بخشی و هر که را خواهی خوار گردانی همه خوبیها به دست توست و تو بر هر چیز توانایی (26).
اولین گام در ایجاد انگیزهی روانی برای توسعه، درک این واقعیت است که تغییر وضع موجود به وضع بهتر امکانپذیر است. قرآن مؤمنان را از درک این واقعیت محروم میکند. چون تغییر آنچه خواست خداست بیمعنی است»[24]. بررسی
دکتر سها در این قسمت به نوعی بخشی دیگر از بحث تقدیرگرایی (جبرانگاری) را بیان کرده است که در بند قبلی مفصل مورد بررسی قرار دادیم. ولی ایشان به آیه 26 سوره آلعمران استدلال کرده که تفسیر آن را ذکر میکنیم: قُلِ الَّلهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَآءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشَآءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِير ؛(آلعمران/ 26)؛ «گو: «بار خدايا! خداوندِ فرمانروايى و هستى! به هر كه (شايسته بدانى و) بخواهى، فرمانروايى بخشى؛ و از هر كه خواهى، فرمانروايى را باز ستانى؛ و هر كه را خواهى، عزّت دهى؛ و هر كه را خواهى خوار گردانى، (همه) نيكى (ها) تنها به دست توست؛ كه تو بر هر چيزى توانايى.». نکات تفسیری:
1. منظور از اين جمله كه مى فرمايد «خدا به هر كس بخواهد چيزى مى دهد يا از او مى گيرد.»، اين نيست كه خدا بدون حساب و بدون دليل، چيزى به كسى مى بخشد يا از او مى گيرد، بلكه اراده ى خدا آميخته با حكمت و رعايت و مصلحت عمومى جهان آفرينش و انسان هاست؛ بنا براين هر كارى كه صورت مى گيرد در نوع خود بهترين است.
2. تمام نيكى ها تنها به دست اوست و خدا سرچشمه ى هرگونه خير و سعادت است[25] و عزّت بخشيدن و ذليل كردن او همه بر قانون عدالت است.
اگر انسان اين مطلب را به خوبى درك كند، توحيد افعالى او كامل مى شود و بر خدا تكيه مى كند و غصه ى آمدن و رفتن امور دنيوى را نمى خورد.
3. در اين جا اين پرسش مطرح مى شود كه آيا طبق آيه ى فوق همه ى حكومت ها به خواست خداست و تمام حكومت هاى جبّار و ستمگر را خدا امضا كرده است؟
به اين پرسش دو گونه پاسخ داده اند:
اوّل آن كه آيه ى فوق مخصوص حكومت هاى صالح الهى و يا حكومت پيامبرa است و در برخى روايات نيز به اين پاسخ اشاره شده است[26]؛ پس خدا به هر كس كه شايسته باشد، مثل سليمان، يوسف، طالوت و پيامبر اسلامa حكومت مى دهد[27].
پاسخ دوم آن است كه اين آيه يك مفهوم كلّى و عمومى دارد؛ يعنى تمام حكومت هاى خوب و بد طبق خواست خداست و خدا يك سلسله اسباب براى پيشرفت و پيروزى آفريده است و استفاده از اين عوامل همان اراده و خواست خداست.
حال اگر ستمگران از آن وسايل پيروزى استفاده كردند و ملّت هاى زبون به حكومت آنان تن دادند، اين نتيجه ى اعمال خود آنان است؛ و اگر صالحان از اسباب الهى استفاده كردند و حكومت عادل به وجود آوردند، باز اين نتيجه ى اعمال آنهاست.
پس در حقيقت آيه ى فوق بيدارباشى براى همه ى جوامع انسانى است كه به هوش باشند و از وسايل پيروزى استفاده كنند[28]. از همين جا روشن مى شود كه آيه ى فوق به معناى جبر نيست.
4. مالك اصلى خداست و ديگران امانت دارانى هستند كه بايد طبق رضاى او عمل كنند. عزّت و ذلّت به دست خداست؛ پس از ديگران توقّع عزت و ذلت نداشته باشيم و در هر كارى مسئوليت خويش را انجام دهيم و نگران نتيجه ى كار نباشيم، چون ما مأمور به وظيفه هستيم، نه نتيجه. پی نوشت ها:
[1]نقد قرآن، ص 520.
[2]نقد قرآن، ص 520 و 521.
[3]همان.
[4]نقد قرآن، ص 523ـ521.
[5]قاموس قرآن، ج 2، ص 116.
[6]نهجالبلاغه، ص 493.
[7] « لَعِب» در اصل به معناى آب دهان است كه از لب ها سرازير مى شود؛ و به بازى هم لَعِب مى گويند، چون هم چون ريزش آب از دهان، بدون هدف انجام مى گيرد؛ و« لهو» چيزى است كه انسان را مشغول مى كند و از مقصودش بازمى دارد.
[8]تفسير نمونه، ج 5، ص 208.
[9]نقد قرآن، دکتر سها، صفحه 471 ـ 485.
[10]همان، ص 522 ـ 523.
[11]ر.ک: کتابهای کلامی شیعه و اهلسنت مثل شرح مواقف ایجی، شرح تجرید خواجه نصیر الدین طوسی و... .
[12]ر.ک: همان.
[13]بحارالانوار، ج 108، ص 60.
[14]تفسير عياشى، ج 2، ص 52، ح 32 و 34 و بحارالانوار، ج 19، ص 287
[15]تفسير نمونه، ج 7، ص 115.
[16]مَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ (شورى/ 30)
[17]وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ* الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ (بقره/ 155 و 156)
[18]گاهى هم مصيبت ها براى آزمايش و يا تنبيه انسان است.
[19]تفسير نمونه، ج 10، ص 338.
[20]«سعى» به معناى راه رفتن سريع است وغالباً به تلاش انسان گفته مى شود كه همراه باحركات سريع باشد. «ما» در «ما سعى » مصدريه است
[21]وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحْسِنِين ؛ (عنکبوت/ 69) «و كسانى كه در (راه) ما تلاش كنند، قطعاً، به راه هاى خود رهنمونشان خواهيم كرد؛ و مسلماً، خدا با نيكوكاران است».
[22]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُم ؛ (محمد/ 7) «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر (دين) خدا را يارى كنيد، شما را يارى مى كند و گام هايتان را استوار مى دارد».
[23]کتاب نقد قرآن، ص 577 از صحیح بخاری 6/2433 و صحیح مسلم 4/ 2036 و... احادیثی را در تأیید جبرگرایی آورده است.
[24]نقد قرآن، دکتر سها، ص 524.
[25]جمله ى «بيدك الخير» از دو جهت تمام خيرها و خوبى ها را منحصر به خدا مى كند: نخست اين كه واژه ى «الخَيْر» با الف و لام ذكر شده كه تمام خيرها را شامل مى شود. (ال استغراق است) و دوم آن كه در اين جمله جاى واژه ها تغيير يافته و «خير» كه مقدم بوده مؤخر شده است و افاده ى حصر مى كند؛ بنابراين معناى جمله اين مى شود: «تمام نيكى ها تنها به دست توست.»
[26]ر. ك: تفسير برهان، ذيل آيه .
[27]شايد بتوان گفت حكومت واقعى بر دل هاست و عزّت واقعى براى حاكمان بر دل ها و دوستان خداست، پس حكومت هاى جباران در حقيقت حكومت و عزّت نيست بلكه نوعى زورگويى است.
[28]تفسير نمونه، ج 2، ص 366- 367
نکات تکمیلی در پاسخ دکتر سها:
1ـ از بررسی آیه فوق روشن شد که قرآن کریم درصدد ترویج جبرانگاری نیست و آیه به معنای حاکمیت اربابان و مالکان ظلم به خواست خدا و برخلاف خواست مردم نیست. پس خواست خدا آن نیست که یکی ارباب و یکی رعیت باشد و انگیزه پیشرفت نداشته باشند.
2ـ قرآن کریم در آیات متعدد به تأثیر اراده و خواست انسان در سرنوشت خود اشاره کرده است و حتی هرگونه تغییری را منوط به تغییر اراده ملتها دانسته است. یعنی اراده الهی در مورد تغییر سرنوشتها منوط به اراده مردم گردیده است.
«إِنَّ اللَّهَ لَايُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِم »؛ (رعد/ 11) «در حقيقت خدا آن (سرنوشتى) كه در قومى است را تغيير نمى دهد تا اين كه آنچه را در خودشان است، تغيير دهند».
اینگونه آیات به خوبی به نقش اراده انسان در تغییر و توسعه اشاره دارد و همین مطلب زیرساخت انقلابها و حرکتهای علمی و فرهنگی و سیاسی در جوامع اسلامی است.
3ـ نتیجه آنکه قرآن کریم نه تنها مانع تغییر نیست بلکه آن را تشویق میکند و اراده الهی در مورد تغییر را مشروط به اراده ملتها میکند. پس قرآن علت عقبماندگی مسلمانان و مانع توسعه و پیشرفت علمی آنان نیست بلکه عامل پیشرفت است.
6ـ رضایت و قناعت به وضع موجود (دوری از آرزومندی)
دکتر سها یکی دیگر از موانع پیشرفت و توسعه را «رضایت و قناعت به وضع موجود» میداند که در آیات و احادیث به آن اشاره شده است ایشان مینویسد:
«یکی دیگر از موانع توسعه در قرآن، توصیهی قرآن به رضایت و خشنودی از تبعیضهای موجود در جامعه است. مردم توصیه شدهاند که تفاوتهای مالی و طبقاتی دیگر موجود در جامعه را با رضای خاطر قبول کنند. دقت کنید:
ـ «وَ لَاتَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ وَسْئَلُواْ اللَّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيماً»؛ (نساء/ 32).
ترجمه: و زنهار آنچه را خداوند به آن بعضی از شما را بر بعضی دیگر برتری داده آرزو مکنید. برای مردان از آنچه کسب کردهاند بهرهای است و برای زنان از آنچه کسب کردهاند بهرهای است و از فضل خدا درخواست کنید که خدا به هر چیزی داناست. (32). ....
... در قرآن در تقبیح آرزوهای دنیوی آیات دیگری نیز وجود دارد از جمله:
ـ «يُنَادُونَهُمْ أ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَلَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أ نْفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الأمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُمْ بِاللَّهِ الغَرُور» (حدید/ 14).
ترجمه: آنان را ندا در میدهند آیا ما با شما نبودیم میگویند چرا ولی شما خودتان را در بلا افکندید و امروز و فردا کردید و تردید آوردید و آرزوها شما را غره کرد تا فرمان خدا آمد و ]شیطان[ مغرور کننده شما را درباره خدا بفریفت (14).
احادیث فراوانی نیز در تقبیح آرزوهای دنیوی وجود دارد که به ذکر دو مورد اکتفاء میشود:
ـ عن ابن عمر قال أخذ رسول الله ببعض جسدی فقال کن فی الدنیا کأنک غریب أو عابر سبیل وعد نفسک فی أهل القبور (سنن ترمذی 4/ 567).
ترجمه: ابن عمار گوید که پیامبر جایی از بدن مرا گرفت و گفت در دنیا آنگونه باش که انگار غریب یا رهگذر هستی، و خودت را جزو مردگان بحساب آور (یعنی آرزو و ایدهای برای آینده نداشته باش).
ـ النبی: أخوف ما أخاف علی أمتی الهوی وطول الأمل (کنز العمال 3/ 196).
ترجمه: پیامبر: بیشترین ترسی که من در مورد امتم دارم هوی (امیال) و آرزوی بلند است.
درست برخلاف آیات و احادیث فوق، لازمهی پیشرفت فردی و اجتماعی، داشتن آرزوهای بلند است. هر فرد باید آرزوهای بزرگ و بلند معقولی برای زندگی خویش در نظر بگیرد و برای رسیدن به آنها تلاش کند و جامعه هم باید آروزوهای بلندی که نسل های متمادی را در برگیرد داشته باشد و برای رسیدن به آنها برنامه ریزی و تلاش کند».[29] بررسی
در مورد مطالب فوق لازم است چند نکته روشن شود:
الف: رضایت به وضع موجود:
ـ تفسیر آیه مورد استدلال: وَلاَ تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيم (نساء/ 32)؛ «و آنچه را خدا به سبب آن، برخى از شما را بر برخى [ديگر] برترى داده، آرزو نكنيد. براى مردان از آنچه كسب كرده اند، بهره اى است و براى زنان [نيز] از آنچه كسب كرده اند، بهره اى است؛ و خدا را از (ناحيه ى بخشش و) فضلش درخواست كنيد، كه خدا به هر چيزى داناست». نکات تفسیری
1. تفاوت هاى زن و مرد و اختلافاتى كه بين انسان ها ديده مى شود، چند قسم است:
الف) برخى تفاوت ها، نوعى تبعيض است كه معلول اختلافات طبقاتى، استعمار و استثمار و ستم هاى اجتماعى انسان ها به هم ديگر است. اسلام اين گونه اختلافات ساختگى و بدون دليل را صحيح نمى داند و با آن مبارزه مى كند.
ب) اختلافات طبيعى انسان ها از نظر قد، وزن و استعداد كه لازمه ى آفرينش انسان است؛ يعنى اگر جامعه بخواهد تكامل يابد، بايد استعدادها، ظرفيت ها و علاقه ها متفاوت باشد، تا همه ى شغل ها به كار افتد و انسان پيشرفت كند؛ يعنى انسان ها مثل اعضاى يك پيكرند كه هر عضو و سلول آن هم ديگر را تكميل و يارى مى كنند.
و اگر انسان ها مثل محصول يك كارخانه، همه يكسان باشند، پيشرفت آنها متوقف مى شود؛ براى مثال، اگر همه ى انسان ها مرد باشند، به زودى نسل بشر منقرض مى شود.
پس اين تفاوت ها مقتضاى حكمت و فرزانگى خداست و در آنها عدالت رعايت شده است؛ يعنى هر چيزى سر جاى خود قرار گرفته است.
ج) برخى اختلافات حقوقى (مثل مقدار ارث) بين انسان ها وجود دارد كه در ذيل آيات قبل به اسرار آنها اشاره شد[30] و فقط ياد آور مى شويم كه اگر چه ارث مردان دو برابر زنان است اما با توجه به اين كه هزينه ى زندگى و مَهر زنان به عهده ى مردان است، در حقيقت سهم زنان دو برابر مى شود.
2. توجه به اين نكته لازم است كه نه عدالت هميشه به معناى تساوى است و نه تفاوت بين افراد هميشه به معناى تبعيض؛ برخى از تفاوت ها در نظام هستى و، به ويژه بين زن و مرد، لازمه ى نظام اجتماعى بشر است.
3. تفاوت هاى زن و مرد در زمينه هاى ياد شده، بار ارزشى ندارد؛ يعنى زن بودن يا مرد بودن و قد و وزن و ... باعث برترى كسى نزد خدا نمى شود؛ چون گوهر اساسى انسانيّت در همه ى افراد وجود دارد، بلكه ارزش واقعى افراد به ايمان، علم و تقواست كه امكان فراهم آوردن آنها براى زن و مرد، يكسان وجود دارد.
4. عبارت: «از فضل الهى درخواست كنيد.»، به معناى كنار گذاشتن اسباب مادى نيست بلكه انسان بايد فضل و رحمت خدا را در لابه لاى اسبابى كه مقرر داشته است، جست وجو كند. از اين روست كه در آيه، كسب و تلاش در كنار دعا و درخواست فضل الهى آمده است.
تذکر: مقصود از رضایت به وضع موجود آن است که انسان طعع کار و حسدورز نباشد که این مطلب نوعی آرامش روانی را در پی دارد که زندگی را شیرین میکند ولی مقصود آن نیست که انسان تلاش نکند چرا که در آیات و روایات متعدد انسان را به طلب علم و عمل و کار برای تأمین زندگی سفارش شده و حتی کار برای رفاه خانواده در حکم جهاد معرفی شده است.[31] ب: آرزوی طولانی نداشتن:
ـ تفسیر آیه مورد استدلال: يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُن مَعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَلكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (حدید/ 14)؛ «(منافقان) آن (مؤمن)ها را ندا مى دهند: «آيا با شما نبوده ايم؟!» گويند: «آرى، وليكن شما خودتان را در فتنه افكنديد و انتظار (شكست اسلام را) كشيديد و شك كرديد و (خيال ها و) آرزوها شما را فريب داد تا اين كه فرمان خدا فرا رسيد و (شيطان) حيله گر شما را نسبت به (آمرزش) خدا فريب داد». نکات تفسیری
1. در اين آيه به بى نورى و تاريكى راه منافقان و درماندگى و التماس آنان اشاره شده است كه چگونه از مؤمنان درخواست نور مى كنند، ولى جواب منفى مى شنوند و نا اميدانه راهى دوزخ مى شوند.
2. در اين آيه به عوامل انحراف و بى نور شدن منافقان و جدايى آنان از راه مؤمنان اشاره شده است كه عبارت اند از:
الف) اين كه آنان خود را گرفتار فتنه و گمراهى و شرك كردند.
ب) آنان پيوسته منتظر شكست اسلام و مرگ پيامبرa بودند و در انجام كارهاى مثبت كوتاهى مى كردند.
ج) آنان در عقايد صحيح و نبوت و معاد ترديد داشتند.
د) منافقان تا هنگام مرگ به آرزوهاى طولانى گرفتار بودند و از اين رو فريب خيالات خود را خوردند.
هـ) منافقان فريب شيطان را خوردند، كه به آنان وعده ى توبه و بخشش خدا را مى داد تا به سركشى و گناه ادامه دهند.
اما در مورد حدیث مشهور که از پیامبر(ص) و امام علی(ع) نقل شده: «أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَل »؛[32] «بیشترین چیزی که بر شما میترسم دو چیز است، پیروی از هوای نفس و آرزوهای طولانی».
تذکر: آرزو داشتن میتواند به دو معنا باشد:
اول: آرزومداری به معنای امید به آینده روشن و بهتر که زمینهساز تلاش بیشتر انسان است. این مطلب در احادیث اسلامی مورد تشویق و تأکید قرار گرفته است و همین نوع آرزومداری است که زمینهساز برنامهریزی بلند مدت و تلاش بیشتر میشود.
«عن رسـول اللّه(ص) : الامـل رحـمة لامتي، ولولا الامل ما ارضعت والدة ولدها ولا غرس غارس شجرا»[33]؛ «آرزو، مایه رحمت برای امت من است، اگر امید و آرزو نباشد هیچ مادری به فرزندش شیر نمیدهد و هیچ کشاورزی درخت کاری نمیکند».
دوم: آرزو اندیشی همراه خیالپردازی که انسان را از زندگی واقعی دور میسازد و زمینهساز ناهنجاریهای اجتماعی و فردی میشود، مثلاً جوانی که آرزوها و خیالهای غیر واقعی و دستنایافتنی در سر میپرورد میخواهد یک شب به همه چیز برسد و چون در عالم واقعی ممکن نیست دست به خلافکاری میزند این نوع از آرزواندیشی است که در آیات و روایات نکوهش شده است. نکات تکمیلی در پاسخ دکتر سها
1ـ از تفسیر آیات و احادیث فوق استفاده میشود که قرآن و احادیث انسان را به توقف در زندگی و عدم تلاش اقتصادی و.... دعوت نمیکند. بلکه بر عکس انسان را به پیشرفت علمی و اقتصادی دعوت میکند. و دنیا را مزرعه آخرت معرفی میکند که محل تجارت اولیای الهی است[34].
2ـ رضایتمندی از زندگی و قناعت دو صفت نیکوست (اما نه به آن معنایی که دکتر سها میپنداشت بلکه) معنای آنها این است که انسان بعد از تلاش ناامید و مضطرب نباشد و گرفتار طمع و حسد نگردد و به راههای خلاف کشیده نشود این رضایتمندی از تقدیر الهی (که بر اساس ایمان به حکمت و تدبیر الهی است) و قناعت زمینهساز آرامش روحی و روانی انسان است و مانع تلاش و پیشرفت نیست.
3ـ آرزومندی و برنامهریزی در اسلام نفی نشده است، بلکه آرزواندیشی خیالپردازانه که زمینه ساز دوری از واقعیات زندگی و انحرافات است نکوهش شده است.
4ـ برخی احادیث که دکتر سها بدانها استدلال کرده است و انسان را همچون مردگان در قبر میخواهد و انسان را به ترک دنیا دعوت میکند از منابع کماعتبار همچون کنزالعمال و مستدرک صحیحین نقل شده است و مخالف محکمات آیات و روایات است که انسان را سرزنده و به دور از رهبانیت[35] (تارک دنیا و گوشهنشین) و با عزّت میخواهد. 7ـ کفایت توکل مانع پیشرفت:
دکتر سها یکی از علل عقبماندگی مسلمانان در عصر حاضر را توکل میداند و مینویسد: وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (طلاق / 3)؛
ترجمه: کسی که به خدا توکل کند پس خدا او را کفایت میکند.
آیا واقعاً چنین است؟ اگر کسی یا جامعهاش دانش و برنامهریزی و تلاش را کنار بگذارد و کاملاً به خدا توکل کند آیا زنده میماند؟ چه رسد به پیشرفت و توسعه. متأسفانه اینهم یک بیماری اعتقادی دیگر مسلمانان است به همین دلیل مسلمانان توجه جدی به علل طبیعی پدیدهها و دانش و برنامهریزی ندارند و البته به همین نسبت هم عقب افتادهاند. میدانم که روحانیون خواهند گفت که منظور اینست که پس از تلاش توکل کن. کجای این آیه چنین چیزی گفته شده است؟ آیه گفته که توکل به خدا کافی است یعنی نیازی به هیچ چیز و هیچ کس دیگری نیست»[36]. بررسی
در اینجا توجه به چند نکته لازم است:
الف: تفسیر آیه: وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (طلاق/ 4)؛
«و هركس بر خدا توكّل كند، پس او برايش كافى است ».
نکات تفسیری:
1. توكّل و تكيه بر خدا براى افراد كافى است؛ يعنى هركس براى انجام امور خود تلاش كند و كار خود را به خدا واگذارد خدا كارهايش را سامان مى دهد و راه نجاتى از مشكلات فراهم مى سازد. اين نويدى براى همه ى انسان هاست.
البته روشن است كه معناى توكّل بر خدا آن نيست كه انسان دست از كار و كوشش بردارد و كار را به خدا واگذارد.
2. حكايت شده كه وقتى اين آيه فرود آمد، گروهى از ياران پيامبرa به عبادت روى آوردند و گفتند: خدا رزق ما را عهده دار شده است.
اين خبر به گوش پيامبرa رسيد و حضرت فرمود: هر كس چنين كند دعايش مستجاب نمى شود. بر شما باد كه تلاش و طلب كنيد[37].
ب: فهم تفسیر آیات قرآن مقدمات و مبانی، شرایط، روش ها و قواعدی دارد. همانطور که فهم یک متن فلسفی یا پزشکی و... نیازمند شرایط و ضوابط خاص خود است.
برای فهم معنای «توکل» که در آیات آمده باید به آیات دیگر و احادیث اهلبیتA (که شارح قرآن است) رجوع کنیم تا معنا و مقصود صحیح، روشن شود. و نمیتوان به صرف ظاهر آیه یا اطلاق آیه تمسّک کنیم. وگرنه تفسیر به رأی میشود که صحیح نیست[38]. و این شیوهای است که دکتر سها در تفسیر معنای توکل پیموده است. در حالی که وقتی به آیات دیگر قرآن مراجعه میکنیم میبینیم پیامبر اسلامJ که مخاطب اول این آیات بود توکل را به معنای دست از تلاش کشیدن و واگذاری کارها به خدا معنا نکرده چون خودش اهل تلاش، تبلیغ و کار بود و حتی برای پیشرفت دین در راه خدا جهاد میکرد و در رکاب او عدهای شهید میشدند. (و فعل پیامبرJ مفسّر قرآن است).
و نیز در احادیث از ایشان نقد شد که: «اعقل الابل ثم توکل» نخست شتر را ببند، سپس بر خدا توکل کن (یعنی اگر شتر را رها کردی و فرار کرد یا دزد آن را برد توکل بی معناست. پس توکل و تکیه بر قدرت الهی بعد از انجام مقدمات مادی است). 8ـ خارج کردن زنان از عرصه اجتماع
دکتر سها در این مورد می نویسد:
«قرآن میگوید که زنان باید در خانه بنشینند. همچنین با توجه به آیات و احادیث و سنت محمد (که قبلاً مطرح شد و به طور مفصل در کتاب «نقد احکام حقوقی، سیاسی و اقتصادی اسلام» آمده است) زنان در اسلام موجودات عاطل و کمارزشی هستند که تنها به خدمت جنسی مردان و زائیدن مشغولند. این امر موجب میشود توان نیمی از جمعیت مسلمانان هدر برود و در رشد و توسعهی کشور نقشی نداشته باشد. ممکن است این سؤال مطرح شود که اگر چنین است چرا امروزه در کشورهای اسلامی، زنان کم و بیش در جامعه حضور دارند؟ جواب اینست که امروزه اکثر احکام اسلام در مورد زنان قابل اجرا نیستند و حکومتهای کشورهای اسلامی آنان را اجرا نمیکنند. دلیل مهم دیگر اینست که اکثر مسلمانان و حکومتهایشان دارای ایمان ضعیفند و در اجرای احکام اسلام سهلانگاری میکنند. رفتار درست اسلامی با زنان همانست که طالبان انجام داد و در مرتبهی بعدی و به طور ضعیفتر عربستان»[39]. بررسی
در این قسمت دکتر سها فقط ادعا کرده و اسلام تهمت زده است که زنان را از عرصه اجتماع خارج کرده است و به هیچ آیه و روایتی استناد نکرده است لیکن از تعبیر ایشان (قرآن میگوید که زنان باید در خانه بنشینند) میتوان استفاده کرد که به آیات سوره احزاب در مورد زنان پیامبر(ص) اشاره میکند پس لازم است نخست تفسیر آیه فوق را بررسی کنیم سپس به نکات تکمیلی بپردازیم.
الف: تفسیر آیه:
«وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»؛«احزاب/ 33»؛
«و در خانه هايتان قرار گيريد و همانند خودآرايى (دوران) جاهليت نخستين، (با زيورها) خودنمايى نكنيد و نماز را برپا داريد و [ماليات ] زكات را بپردازيد و خدا و فرستاده اش را اطاعت كنيد». نکات تفسیری:
1. در اين آيه پنج برنامه ى سازنده براى همسران پيامبر مشخص شده است؛ برنامه ها و دستوراتى كه ابعاد مختلف زندگى آنان را در برمى گيرد و جايگاه بلند آنان را به عنوان مادران امّت حفظ مى كند و كمال مى بخشد.
2. در اين پنج برنامه، دو برنامه ى اجتماعى براى حفظ جايگاه و شخصيت آنان است و يك برنامه ى عبادى براى ارتباط با خدا و يك برنامه ى اقتصادى براى كمك به مردم و يك خط اساسى در پيروى از دستورات الهى.
3. «قَرْنَ» به معناى وقار و سنگينى و متانت و كنايه از قرار گرفتن در خانه است؛
يعنى زنان پيامبر صلى الله عليه و آله نبايد هر روز در كوچه و بازار روان شوند و در همه ى مسائل دخالت كنند تا مبادا بيماردلان از آنان در مسائل سياسى و اجتماعى سوء استفاده كنند[40].
4. «تَبرُّج» به معناى آشكار شدن در برابر مردم است و مقصود از جاهليت همان جاهليت قبل از ظهور اسلام است. زنان در آن هنگام زينت ها و زيورهاى خود را آشكار مى كردند و حجاب درستى نداشتند[41].
يعنى زنان پيامبر نبايد آن گونه كه در جاهليت مرسوم بود عمل كنند، بلكه لازم است حجاب خود را كاملًا رعايت كرده، زيورآلات خود را از نامحرمان بپوشانند.
5. غير از جاهليت اول كه قبل از اسلام بود، جاهليت دومى نيز در راه است كه در اين عصر به ويژه در كشورهاى غربى نمايان شده است.
عصرى كه زنان وسيله ى تبليغات كالاهاى سرمايه داران شده اند و فرهنگ برهنگى در بشريت ترويج مى شود.
6. اين دستورات و برنامه ها خطاب به زنان پيامبرa است، اما برخی موارد آنها در حقيقت برنامه اى براى همه ى زنان است؛ همان طور كه نماز و زكات مخصوص همسران پيامبر نيست اما در مورد آنان تأكيد بيش ترى شده است. ولی برخی دیگر از خصوصیات زنان پیامبر(ص) بوده که برای حفظ جایگاه اجتماعی و سیاسی آنها و جلوگیری از سوء استفاده است. تذکر:
از تفسیر آیه روشن شد که این آیه در خصوص زنان پیامبر(ص) و برای جلوگیری از مقام و موقعیت آنان بوده است و حکم کلی برای همه زنان نیست.
ب: اما اینکه دکتر سها میگوید: «زنان در اسلام موجودات عاطل و کمارزشی هستند» ادعای بدون دلیل است بلکه دلایل تاریخی بر عکس آن را اثبات میکند.
اولاً زنان قبل از اسلام از حقوق اقتصادی و اجتماعی خود محروم بودند و بر اساس تعالیم قرآن کریم و سنت پیامبر(ص) زنان دارای حقوق متناسب با شخصیت انسانی خود شدند.
البته زنان از برخی کارهای سخت مثل جهاد معاف گردیدند (هرچند که میتوانند در موارد ضروری در دفاع کمک کنند).
ثانیاً در زنان صدر اسلام نمونههای بارز زن مسلمان مثل حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) وجود دارد که در مسایل سیاسی و اجتماعی دخالت میکنند و سخنرانی مینمایند.
ثالثاً نمونه بارز اسلام ناب که در ایران پس از انقلاب اسلامی نشان داد که هرگاه آموزههای قرآن و اهلبیت علیهم السلام در جامعه پیاده شود زنان در عرصههای مختلف وارد میشوند، در عرصه علمی اکثر دانشجویان ایران بانوان هستند و بسیاری از معلمان و اساتید دانشگاه زنان هستند. در عرصه کار و کسب، بسیاری از کارمندان، پزشکان، پرستاران ... از قشر بانوان هستند. در عرصه سیاسی، بانوان در شوراهای شهری، مجلس شورای اسلامی و ردههای مدیریتی حضور دارند.
همانطور که در عرصه اجتماعی حضور فعال دارند و از حقوق خود دفاع میکنند و مقاصد کلی کشور و مقاصد خویش را پیش میبرند و نه تنها در عرصه اجتماعی حضور دارند بلکه موجب پیشرفت جامعه خویش هستند.
ج: اینکه دکتر سها نمونه اسلام را در طالبان و عربستان (وهابیها) معرفی میکند بسیار عجیب است. چون:
اولاً وهابیها ساخته و پرداخته استعمار غربی هستند[42] و طالبان نیز دستپرورده مشترک وهابیت و آمریکا هستند[43]. و اصولاً آنها را برای بدنام کردن اسلام و تسلط بر کشورها و منابع و معادن مسلمانان به وجود آوردند و اگر اعمال ناپسندی از طالبان و داعش و... سر میزند در حقیقت معلمان و سازندگان و حمایتگران غربی آنها مقصرند.
ثانیاً طالبان و وهابیها فرقهای افراطی هستند که ربطی به عقاید و اعمال اکثریت مسلمانان ندارند بلکه ابن تیمیه که سرچشمه عقاید آنهاست در عصر خویش مطرود مسلمانان بود و مدتها در زندان به سر برد. و اکنون نیز در بین 5/1 میلیارد مسلمان اقلیتی کوچک (شاید کمتر از ده میلیون نفر) هستند که البته با پول نفت و گاز و حمایت غربیها به زندگی خفتبار خود ادامه میدهند.
ثالثاً بر فرض که این فرقه بدنام، مسلمان باشند، اعمال غلط برخی مسلمانان در مورد زنان ربطی به اصل اسلام و تعالیم قرآن ندارد. یعنی وقتی در مورد یک کتاب مثل قرآن و مکتب مثل اسلام قضاوت میشود باید بر اساس تعالیم و نصوص قضاوت شود و کسانی که از آن مکتب پیروی کردهاند نه برای اعمال افرادی که پایبند به تعالیم و نصوص آن مکتب نیستند یا برداشتهای انحرافی و غیر مقبول از آن دارند.
رابعاً چرا دکتر سها از میان مسلمانان متدین به پیروان راستین اسلام ناب محمدی یعنی شیعیان اشاره نمیکند که چگونه بر اساس تعالیم قرآن و اهلبیت علیهم السلام عزت و کرامت انسانها را ارج مینهند، که نمونه آن را در جمهوری اسلامی ایران میبینیم.
9ـ اسلام طالبانی و وهابی تبلور اسلام (و قرآن) است
یکی از مبانی و پیشفرضهای دکتر سها آن است که اسلام امروزه در طالبان و وهابیهای عربستان تبلور یافته و هرچه آنان میکنند همان نماد قرآن و سنت است و بر این اساس اسلام و قرآن و پیامبر (ص) را محکوم میکند و مورد افتراء قرار میدهد.
این مطلب را دکتر سها در موارد متعدد کتاب نقد قرآن اشاره کرده است. ایشان مینویسد: «رفتار درست اسلامی با زنان همانست که طالبان انجام داد و در مرتبه بعدی و به طور ضعیفتر عربستان»[44]. بررسی:
اینکه دکتر سها نمونه اسلام را در طالبان و عربستان (وهابیها) معرفی میکند بسیار عجیب است. چون:
اولاً وهابیها ساخته و پرداخته استعمار غربی هستند[45] و طالبان نیز دستپرورده مشترک وهابیت و آمریکا هستند[46]. و اصولاً آنها را برای بدنام کردن اسلام و تسلط بر کشورها و منابع و معادن مسلمانان به وجود آوردند و اگر اعمال ناپسندی از طالبان و داعش و... سر میزند در حقیقت معلمان و سازندگان و حمایتگران غربی آنها مقصرند.
ثانیاً طالبان و وهابیها فرقهای افراطی هستند که ربطی به عقاید و اعمال اکثریت مسلمانان ندارند بلکه ابن تیمیه که سرچشمه عقاید آنهاست در عصر خویش مطرود مسلمانان بود و مدتها در زندان به سر برد. و اکنون نیز در بین 5/1 میلیارد مسلمان اقلیتی کوچک (شاید کمتر از ده میلیون نفر) هستند که البته با پول نفت و گاز و حمایت غربیها به زندگی خفتبار خود ادامه میدهند.
ثالثاً بر فرض که این فرقه بدنام، مسلمان باشند، اعمال غلط برخی مسلمانان در مورد زنان ربطی به اصل اسلام و تعالیم قرآن ندارد. یعنی وقتی در مورد یک کتاب مثل قرآن و مکتب مثل اسلام قضاوت میشود باید بر اساس تعالیم و نصوص قضاوت شود و کسانی که از آن مکتب پیروی کردهاند نه برای اعمال افرادی که پایبند به تعالیم و نصوص آن مکتب نیستند یا برداشتهای انحرافی و غیر مقبول از آن دارند.
رابعاً چرا دکتر سها از میان مسلمانان متدین به پیروان راستین اسلام ناب محمدی یعنی شیعیان اشاره نمیکند که چگونه بر اساس تعالیم قرآن و اهلبیت علیهم السلام عزت و کرامت انسانها را ارج مینهند، که نمونه آن را در جمهوری اسلامی ایران میبینیم.
نمونه بارز اسلام ناب که در ایران پس از انقلاب اسلامی نشان داد که هرگاه آموزههای قرآن و اهلبیت علیهم السلام در جامعه پیاده شود زنان در عرصههای مختلف وارد میشوند، در عرصه علمی اکثر دانشجویان ایران بانوان هستند و بسیاری از معلمان و اساتید دانشگاه زنان هستند. در عرصه کار و کسب، بسیاری از کارمندان، پزشکان، پرستاران ... از قشر بانوان هستند. در عرصه سیاسی، بانوان در شوراهای شهری، مجلس شورای اسلامی و ردههای مدیریتی حضور دارند.
همانطور که در عرصه اجتماعی حضور فعال دارند و از حقوق خود دفاع میکنند و مقاصد کلی کشور و مقاصد خویش را پیش میبرند و نه تنها در عرصه اجتماعی حضور دارند بلکه موجب پیشرفت جامعه خویش هستند.
چرا دکتر سها به پیشرفتهای علمی و مردمسالاری ایران در عصر حاضر (بعد از انقلاب اسلامی) اشاره نمیکند که در پرتو عمل به آموزههای قرآن و اهلبیت علیهم السلام پدیدار شده است. آیا اینها تبلور اسلام و قرآن نیست؟! اما جامعه قبیلگی عربستان که بدون انتخابات و با دولتی وابسته به غرب و اقتصادی وابستهتر و رفتاری خشن برخلاف تعالیم اسلامی اداره میشود رفتار درست اسلامی است؟! 10ـ قرآن پاسخگوی نیازهای انسان معاصر نیست
یکی از پیشفرضها و مبانی ادعایی دکتر سها در کتاب نقد قرآن آن است که قرآن کتابی است متعلق به 14 قرن قبل و نمیتواند پاسخگوی نیازهای متنوع انسان معاصر باشد.
دکتر سها در جاهای مختلف کتاب به این مطلب اشاره کرده است و میتوانیم بگوییم یکی از پیشفرضها و مبانی اصلی کتاب وی همین مطلب است.
مثلاً ایشان در این مورد مینویسد: «مسلمانان به جای اینکه برای امور اجتماعی، تربیتی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و قضایی به کتب علمی مراجعه کنند به کتب دینی نوشته شده در 1400 سال پیش مراجعه میکنند، این یعنی سلب آزادی عقلی و عملی و رکود و سکون»[47]. بررسی:
با تحلیل دیدگاه فوق از دکتر سها به پرسشها و پیشفرضهای زیر میرسیم:
1ـ قرآن کریم متعلق به جامعه چهارده قرن پیش است و زمانمند و مکانمند است.
2ـ قرآن کریم پاسخگوی نیازهای انسان معاصر نیست و نمیتواند در حوزههای تربیتی، اقتصادی، حقوقی، اجماعی و... پاسخگو باشد.
3ـ برای تأمین نیازهای انسان معاصر باید به کتب علمی جدید (علوم انسانی و دستاوردهای علمی نوآمد) مراجعه کرد. پاسخ اجمالی:
در مورد زمانمندی و مکانمندی قرآن (یعنی تعلق قرآن به فرهنگ عرب صدر اسلام) ذیل مبحث قرآن و فرهنگ زمانه مطالب مفصلی بیان کردیم. و روشن شد که قرآن کتابی فرازمانی و فرامکانی است.
پاسخگویی قرآن به نیازهای معاصر مورد توجه دانشمندان مسلمان در عصر حاضر بوده و نظریههای مختلفی در این زمینه ارائه و گاهی اجرا شده است که به صورت اجمالی به آنها اشاره میکنیم:
1ـ نظریه بازگشت به قرآن (رجوع الی القرآن ـ عود الی القرآن) یعنی بیرون آوردن قرآن از مهجوریت و سریان تعالیم قرآن در امور اجتماعی (اعم از سیاسی، اقتصادی و...). نظریهپرداز این مورد سید جمالالدین اسدآبادی بود که در خطبه مشهور ایشان (عود الی القرآن) و آثار او مطرح شده است.
2ـ نظریههای به رسمیت شناختن مکملهای قرآن توسط خود قرآن که موجب میشود قرآن قابل انطباق با نیازهای جدید هر عصر باشد.
الف: سنت پیامبر(ص) و اهلبیت علیهم السلام بیان کننده جزئیات مورد نیاز در کنار قرآن (حجیت پیامبر(ص) بر اساس آیه 44 سوره نحل و حجیت سنت اهلبیت بر اساس حدیث ثقلین).
ب: برهانها و بناهای عقلائی مورد تأیید قرآن قرار گرفت تا نیازهای عقلایی انسان در هر عصر تأمین شود. (کلّ ما حکم به العقل، حکم به الشرع) نظریهپرداز این دو حوزه شهید مطهری در کتاب اسلام و مقتضیات زمان است.
ج: اعتبار بخشی به عرف بر اساس آیه (وامر بالعرف، اعراف/ 199) که بسیاری از نیازهای متغیر انسان را تأمین میکند.
د: منطقة الفراغ یعنی حوزههایی که احکام اولیه اسلامی در آنها موجود نیست و بر اساس مقتضیات و مصالح احکام ولیّ امر و دولت اسلامی آنها را مشخص میکند.
نظریهپرداز در این زمینه شهید صدر است که در کتاب اقتصادنا مطرح کرده است.
3ـ نظریههای مربوط به محتوای قرآن که تأمین کننده نیازهای انسان در هر عصری است. از جمله:
الف: قضایای کلی قابل انطباق با مصادیق جدید در هر عصر مثل وفای به عهد، عقود، تعاون و... .
ب: احکام ثابت و متغیر؛ یعنی احکام ثانویه و احکام حکومتی که طبق ضرورت و مصلحت در هر عصر تغییر میکند و نیازهای انسان را پاسخ میدهد.
نظریهپرداز این دو مورد نیز شهید مطهری در کتاب اسلام و مقتضیات زمان است.
ج: نقش زمان و مکان در تغییر موضوعات و به دنبال آن تغییر احکام مربوطه، مثل اینکه شطرنج از وسیله قمار بودن به وسیلهای ورزشی تغییر کاربرد داد و حکم بازی با آن از حرمت به حلیت تغییر کرد. نظریهپرداز این مورد امام خمینی(ره) است که در نامهها و فتاوای اواخر عمرش بیان کرد که در صحیفه نور آمده است.
د: نظریه بطن قرآن آیت الله معرفت که در مقدمه کتاب التفسیر الاثری الجامع جلد اول مطرح کرد و موجب پیامگیری از آیات و تطبیق بر مصادیق جدید در هر عصر میشود.
4ـ نظریههای روششناسانه در مورد قرآن از جمله:
الف: نظریه نسخ مشروط و تدریجی و تمهیدی) آیت الله معرفت که در کتاب شبهات و ردود مطرح کرد که در مورد بردهداری و شبهات زنان و امثال آن اجرا میشود.
ب: تفسیر موضوعی میانرشتهای قرآن و علوم در حوزه های مختلف علوم انسانی مثل قرآن و تربیت، اقتصاد، سیاست، حقوق، جامعهشناسی، روانشناسی و... که موجب جهتدهی به علوم انسانی و تغییر مبانی، اهداف و روشهای آنها شده و علوم انسانی جدیدی به جهان عرضه میکند.
نظریهپرداز این مورد دکتر رضایی اصفهانی در کتاب منطق تفسیر قرآن (3) است.
نتیجه اینکه قرآن میتواند پاسخگوی نیازهای انسان معاصر باشد و راهکارهای متعددی توسط دانشمندان اسلامی در این مورد ارائه شده است و علاوه بر آن قرآن میتواند نواقص علوم انسانی بشری در حوزه مبانی، اهداف و... را جبران کند و با جهتدهی الهی آنها، انسان را به سعادت برساند.
پی نوشت ها:
[29]نقد قرآن دکتر سها، ص 525ـ527.
[30]نساء/ 11.
[31] يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ ؛ (مجادله/ 11)؛ «خدا كسانى از شما را كه ايمان آورده اند و كسانى را كه به آنان دانش داده شده، به رتبه هايى بالا مى برد».
قال رسول اللهa: «الکاد لعیاله کالمجاهد فی سبیل الله»، (شرح اصول کافی، ج 1، ص 601).
[32]بحارالانوار، ج 74، ص 417.
[33]همان، ج 77، ص 173، ح 8.
[34]عَنْ رَسُولِ اللَّهِJ: الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة؛ بحارالانوار، ج 67، ص 225.
عَن أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين : ... إِنَّ الدُّنْيَا ... وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّه ؛ بحارالانوار، ج 70، ص 129.
[35]عَنْ رَسُولِ اللَّه: أَنَّهُ نَهَى عَنِ التَّرَهُّبِ وَ قَالَ لَا رَهْبَانِيَّةَ فِي الْإِسْلَامِ... ؛ (مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، ج 14، ص 155).
[36]نقد قرآن، دکتر سها، ص 8 ـ 527.
[37]كافى، ج 5، ص 84؛ فقه القرآن، راوندى، ج 2، ص 31 و تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 354.
[38]ر.ک: منطق تفسیر قرآن 1 و 2، محمد علی رضایی اصفهانی، انتشارات بینالمللی المصطفی.
[39]نقد قرآن، دکتر سها، ص 530.
[40]همان طور كه در مورد عايشه در جنگ جمل اتفاق افتاد.
[41]تفسير نمونه، ج 17، ص 290.
[42]ر.ک: کتاب خاطرات مستر همفر (جاسوس انگلیسی که عامل ایجاد وهابیت در عربستان بود).
[43]ر.ک: سایتها و مجلات خبری که بارها گزارش نمودهاند که مسئولین غربی به این مطلب اعتراف کردهاند.
[44]نقد قرآن، دکتر سها، ص 530.
[45]ر.ک: کتاب خاطرات مستر همفر (جاسوس انگلیسی که عامل ایجاد وهابیت در عربستان بود).
[46]ر.ک: سایتها و مجلات خبری که بارها گزارش نمودهاند که مسئولین غربی به این مطلب اعتراف کردهاند.
[47]نقد قرآن، دکتر سها، ص 529 ـ 530.
سوره مکی ( بیشتر احکام در سوره های مدنی آمده نه مکی )
خطاب عام :
9 ماه حمل عادی + 21 ماه شیر دهی غیر کامل = 30 ماه
در این فرض نمی توان مدت شیردهی را کامل فرض کرد چون داریم :
9 ماه حمل عادی + 24 ماه شیردهی کامل = 33 ماه
که اشتباه است پس یا باید
حمل عادی نباشد که در این صورت می شود خطاب خاص یعنی انچه در فرض بعدی مطرح شده است.
یا مقصود شیردهی غیرکامل، است که در این صورت
یا سال 11 ماهه است یا 10.5 ماهه
که اگر سال غیرکامل، 11 ماهه باشد باز هم جمع اشتباه در می اید چون داریم :
9 ماه حمل عادی + 22 ماه شیردهی غیرکامل = 31 ماه
خطاب خاص :
امام حسین علیه السلام
1 )
6 ماه حمل غیرعادی و معجزه گونه + 24 ماه شیردهی کامل = 30 ماه
به صورت عادی باید انتظار داشت که فاطمه زهرا سلام الله علیها به امام حسین علیه السلام، 24 ماه شیر داده باشند و شیردهی را تمام و کمال کرده باشند پس این فرض تقویت می شود.
2 )
6 ماه حمل غیرعادی و معجزه گونه + شیردهی غیر کامل فرضا 22 ماه = 28 ماه
3 )
6 ماه حمل غیرعادی و معجزه گونه + شیردهی غیرکامل فرضا 21 ماه = 27 ماه
9 ماه حمل عادی + دو سال کامل با فرض اینکه هر سال کامل 12 ماه باشد یعنی يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ = 33 ماه
2 ) شیردهی غیرتمام یا غیرکامل
9 ماه حمل عادی + دو سال غیرکامل با فرض اینکه سال غیرکامل 11 ماه باشد = 31 ماه
3 ) شیردهی غیرتمام یا غیرکامل
طبق آیه 15 احقاف سال غیرکامل یا شیردهی غیرکامل 21 ماه است یعنی سال غیرکامل میشود ده ماه و نیم = 9 ماه حمل عادی + 21 ماه شیردهی غیر تمام یا غیرکامل = 30 ماه
در دو آيه قرآن (رعد / 2 و لقمان / 10 - رفع - خلق السموات بغير عمدٍ ترونها) بيان شده كه خدا آسمان ها را بدون ستون ديدنى برافراشته است.[1]
برخى دانشمندان و مفسران همچون آيت اللَّه مكارم شيرازى (نمونه، ج 17، ص 29 و ج 10، ص 110 - 111 و پيام قران، ج 8، ص 146 و آيت اللَّه حسين نورى (دانش عصر فضا، ص 55 - 56) آيات فوق را اشاره به نيروى جاذبه و اعجاز علمى قرآن دانسته اند، چرا كه نيروى جاذبه توسط ابوريحان بيرونى (440 ق)[2] و طبق مشهور توسط نيوتن (1643 - 727 م) در قرن هفدهم ميلادى كشف شد[3] سپس اشاره قرآن به ستون هاى نامرئى بين كرات آسمانى نوعى رازگوئى علمى قرآن است.
البته برخى از صاحب نظران نيز آيات فوق را اشاره اى به نيروى جاذبه دانسته اند اما ادعاى اعجاز علمى نكرده اند[4] و برخى دانشمندان نيز آيات ديگر قرآن (مرسلات/ 25 و فاطر / 41) را اشاره اى به نيروى جاذبه دانسته اند ولى ادعاى اعجاز علمى در آن مورد نكرده اند.[5]
سلام در مورد ستونهای نامرئی:
مشخصه که باید یک عاملی وجود داشته باشه که آسمان رو بالای زمین نگه داره تا روی زمین نیفته (که قرآن این عامل رو تعبیر به ستون می کنه). اما اگر به آسمان نگاه کنید، هیچ ستونی وجود نداره که بشه اون رو دید. پس باید یک ستون نامرئی وجود داشته باشه. این که "آسمان برافراشته شده" یک مسئله بدیهیه. این که ستون مرئی نداره هم با مشاهده قابل دریافته.
اما ماهیت این ستون چیه؟
قرآن اشاره ای به ماهیتش نکرده و تحقیق در این مورد رو به انسانها واگذار کرده. امروزه می دانیم که ترکیبی از نیروهای جاذبه و گریز از مرکز جهان رو تعادل نگه داشته اند. عوامل دیگری مثل ماده تاریک و ... هم وجود دارند که در صورت اثبات قعیشان می توان این آیه را اشاره به آنها هم دانست. اما ... توجه کنید که نمیشه وحیانی بودن قرآن را به دلیل "اشاره به نقش ماده تاریک در برافراشته شدن آسمان" اثبات نمود چون قرآن فقط به وجود یک عامل اشاره کرده و ماهیت اون عامل رو مشخص نفرموده.
ضمن اینکه نیوتون یا ابوریحان بیرونی جاذبه زمین رو کشف نکردند. جاذبه زمین مطمئناً از زمانهای بسیار قدیم برای بشر شناخته شده بوده. غیر ممکنه که بشر وجود نیرویی به این واضحی رو درک نکرده باشه. اما کاری که دانشمندان یونانی، دانشمندان مسلمان، نیوتون، انیشتین و ... انجام دادند، توجیه دلیل به وجود آمدن این نیرو بود.
در زمانهای قدیم برای توجیه وجود جاذبه از اصلی به نام "اصل رجعت" استفاده می شد. این اصل بیان می کنه که هر چیزی تمایل داره به اصل خودش برگرده. سیب از داخل زمین اومده و بنابراین دوست داره به زمین برگرده. دانشمندان یونانی و دانشمندان مسلمان، هر کدام اصولی را برای حرکت معرفی کردند تا بتوانند پدیده ها را به شکل بهتری توجیه کنند.
کاری که نیوتون انجام داد، ارائه نظریه "جاذبه جهانی" بود که در مورد وجود نیروی گرانش بین هر دو جرم صحبت می کنه. دیگه اینجا بحث جاذبه زمین فقط نیست، بحث در مورد وجود جاذبه بین دو جرمه. مجموعه قوانینی هم که نیوتون برای حرکت پیشنهاد داد، کاملتر و کاربردی تر از نظریات پیشین بود. بعدها دانشمندان دیگری این نظریات رو کاملتر کردند.
مگر بنده در هنگام پذیرش اسلام در امور دینی تخصص داشته ام که حالا برای مطالعه و پذیرش نقد
آن عقاید دارای تخصص باشم
اطرافیان و جامعه گفتند شیعه
بررسی کردم گفتم شیعه
بعد باز هم بررسی کردم و ده ها تفکر در اسلام یافتم که گاها اختلافات شدیدی داشته اند
در ادیان هم همین است
امثال دکتر سها هم
غلط نمی گوینپ عینکشان با عینک شما فرق دارد
هر کدام به گونه ای می اندیشیم و میزان و درجه ی اعتقاداتمآن با شرایط گوناگون فرق می کند
با سلام
در اصول دین باید تحقیق کرد و به صورت تقلیدی پذیرفتنش درست نیست. پس اگر تحقیقی نبوده اشتباه است ولی دلیل نمی شود قبل از قوی شدن در این حوزه وارد مطالعه کتب نقد معارف دینی شد. علت هم مشخص است چون نمی توان درست و غلط بودن گفته ها را تشخیص داد.
خیر غلط است و چون معارف دینی رو درست نفهمیدند برداشت غلطی دارند.
ninja;888976 نوشت:
چرا امثال شما که با مالیات مردم تحصیل نموده اید دسترسی به فعالیت هایشان را آسان نمی سازید
کمی در مورد نحوه تحطیل طلبه ها بیشتر تحقیق کنید تا اطلاعاتتون بالا رود.
فعالیت اینها و آزاد بودن و نبودن آن مربوط به مسئولین فرهنگی است و باید از آنها سوال کنید. اما جلوگیری از انتشار شبهات و فریب افکار جوانان لازم است.
نقد کل این کتاب طبیعتا اینجا ممکن نیست و همانطور هم که عرض شد همه شبهات مطرح شده قبلا به کرار در همین انجمن و دیگر سایت های پاسخگویی داده شده است.
یکی از شبهاتی که به نظر بنده به نسبت شبهات دیگر در کتاب نقد قرآن دکتر سها مستحکم تر، گویا تر، دقیق تر و صحیح تر به نظر رسید، شبهه ای بود در مورد حرکت خورشید که در قرآن مطابق با دیدگاه مرسوم زمان مردم عرب توصیف شده بود...یعنی یک زمینی هست که خورشید گرد اون می چرخه و مایه پدید آمدن شب و روز می شود....جالبه....به نظرم رسید با توجه به اینکه این شبهه محکم تر و صحیح تر به نظر می رسه به نسبت دیگر شبهات، پس باید پاسخ های دقیق تر و شفاف تری هم داشته باشه....(در فضای مجازی) ولی با تعجب به این قضیه برخوردم که در میان انبوه پاسخ هایی که به شبهات کتاب نقد قرآن دکتر سها داده شده،پاسخی به نقد هایی در مورد حرکت خورشید در قرآن نیست!!!!!!از دوستان کسی لینکی می شناسه که پاسخی داده باشه به نقد قرآن دکتر سها در مورد حرکت خورشید،...بزاره اینجا ممنون می شم....
[=arial]این مباحث مطرح شده در تاپیک همگی قبلا در انجمن مطرح شده و نیازی به بحث مجدد نمی بینم و اگر هم شبهه جدیدی وجود دارد باید در تاپیکی مجزا مطرح و فقط پیرامون همان شبهه بحث شود.
در این تاپیک شبهات و سوالات متعددی مطرح شده که مخالف قوانین انجمن می باشد.
پرسش:
پاسخ علمای دین به کتاب نقد قرآن دکترر سها چیست؟
پاسخ:
این کتاب و کتاب های مشابه هیچ حرف جدید برای گفتن ندارند و همون شبهات و سوالات قدیمی است که بارها پاسخ داده شده است و هدفشون تضعیف اسلام است.
اما در مورد این کتاب عرض کنم که روش و مبنای آن هر چند ادعا شده علمی و تحقیقی است اما از روش و مبنای تحقیق مناسب پیروی نمی کند. ساختار کتاب نظم، انسجام و هماهنگی ندارد و تکثر موضوعات در کتاب نشانه حداکثر تلاش نویسنده است. و خلط و خبط بین مباحث، موضوعات و مسائل تخصصی تاریخ قرآن، علوم قرآن، معارف و آموزه های آن شده است.
گر چه در عنوان کتاب تعبیر «نقد قرآن» ذکر شده تا کار را طبق مقدمه کتاب عقلی، علمی و محترمانه جلوه دهد اما از مقدمه و مطالب آن انگیزه و اهداف دیگری مانند الهی نبودن وحی قرآن، و به تبع تردید در حقانیت پیامبر اسلام(ص) و دین اسلام دنبال می شود.
بیشتر شبهات کتاب اولین بار نبوده و از زمان نزول قرآن کریم و حضور با برکت و پانزده قرنه آن، بارها توسط مخالفان و دشمنان باز طراحی شده و در قالب ها و زبان های مختلف با اهداف و انگیزه های گوناگون عرضه شده است البته همه این گونه تلاش ها توسط دانشمندان و عالمان مسلمان پاسخ داده شده و به اصالت، حقانیت و صداقت قرآن، آورنده ی امین و معصوم آن و معارف و علوم و گزاره های بی بدیل آن نتوانسته اند آسیب جدی بزنند. و همچنان شاهدیم که قرآن رسالت جهانی و جاودانگی خود را به پیش می برد.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
پارسا مهر گرامی شما خواستید نقل نزنیم
اما یک سوال
در قطب شمال و جنوب شب و روز چطوری است؟
یا در شب وقتی در کره ماه هستند.
شب و روز چگونه است؟
یا علی(ع)@};-
سلام
البته در قرآن از کلمه یسبحون استفاده شده که مفهوم در حرکت بودن می دهد . بنده کلمه شناوری را به حسب ظاهر ، که بنظر می رسد در فضا معلقند، بکار بردم.
laughing:D خب. آهان پس مسئله این بود.
من یکم نگاهم نسبت به معصوم بودن فرق میکنه. حالا اشتباه یا درست، به نظرم معصوم بودن پیامبرها،میتونه نقض بشه. چون بالاخره هرطور هم که در نظر بگیرین،انسان هستن و تمام شرایط یک انسان عادی رو دارن. پس صد در صد خدایی که اینقدر دقیقه، حتی برای اشتباه کردن پیامبرها هم برنامه ریخته چون ذاتا انسان دارای اختیاره. یعنی خدا پیامبرهارو طوری خلق نکرده که نتونن گناهی یا خطایی انجام بدن، خدا اونارو مثه هر کسی دیگه ای انسان خلق کرده.
پس یعنی پیامبرها هم پیشفرض مسیرهای غلط و اشتباه رو دارن،منتهی به نظرم مفهوم معصومیت اینطوری اینجا بروز پیدا میکنه که، پیامبران اونقدر پایبند به خدا و آموزه هاش هستن که تا جایی که میتونن سعی میکنن از پیشفرض مسیرهای غلط و اشتباه دوری کنن و درست و خوب رو انتخاب کنن.
(این پیشفرض مسیرها که میگم منظورم مسئله ی سرنوشت هست. اینکه برای انسان مسیر گذاشته شده و محدوده،و خدا به همشون علم داره، هم مسیر بد و هم مسیر خوب، و این انسانه که باید انتخاب کنه....خیلی کلی و ناقص توضیح دادم، بخوام توضیح کامل بدم خارج از بحث میشه و طولانی)
شخصا، اعتقادم قوی تر میشه وقتی اینطوری فکر میکنم. یعنی اینو یه نقص و زشتی بر پیامبرها نمیدونم، بلکه با این دید، انسان بودنشون بیشتر برام ملموس و قابل درک میشه.
از همین جهته که اونطوری صحبت کردم. حالا اگه کسی موافق و همفکره که خوب قبول میکنه اگه هم نه، که معلومه.
سلام پارسا
این مطلب خیلی گسترده است و باید یکی یکی روی آن بحث کرد. من فکر می کنم بخش اول مطلب فوق را بصورت مصور توضیح دادم آیا شما را قانع کرد؟ اگر نکرد چرا؟
باسلام
بنده هم مثل شما با خواندن این کتاب و کتابهای مشابه مثل 23 سال دشتی -دو قرن سکوت عبدالحسین زرینکوب و کتابهاب کسروی و تولیدی دیگر شجاع الدین شفا و غیره برایم تردیدهایی بوجود امد که باعث شد چندین سال وقت برای تحقیق در این زمینه ها یگذارم منتها اینطور که از نوشته های شما پیدا است شما این کتاب را تازه نخوانده اید قبلا خوانده اید و در زمان خواندن این کتاب هم اعتقاد محکمی نداشته اید و این کتاب را به عنوان ضربه نهایی به اعتقادات قبلی خوانده اید و اینجا هم برای جواب گرفتن نیامده اید در واقع به توعی مبارزه طلبی برای اقای شفا میکنید ولی دوست عزیز بعنوان یک برادر چند نکته را به شما میگویم البته ازادی افکار را حق هر انسانی میدانم و تصمیم با خود شماست
شما باید ببینید چه کتابی و برای چه مقصودی میخوانید اگر به دین اعتقاد محکمی نداشته باشید طبیعتا با دید نقد و دادن حق به نویسنده کتاب را میخوانید و در واقع به نوعی پیش داوری میکنید ایا بعد از خواندن کتاب سها رفتید جواب های نقدهای ایشان را ببینید تا اینکه دوستان اینجا لینک دادند؟
ایا دین و مکتبی را میشناسید که قابل نقد نباشد شما کتابهای تورات یا همان عهد عتیق را خوانده اید؟شما یکبار عهد عتیق را بخوانید و ماجراهای کشتی گرفتن داود با خدا و برکت گرفتنش یا جنگ های شموئیل و ماجرای ختنه شدن موسی و زن گرفتن های پیغمبر پادشاهان را مطالعه کنید و ببینید ایا اگر انسانی عقل سلیم داشته باشد باور میکند که این داستانها وحی و ایه از سوی خدا که هیچ یک انسان عاقل هم همچنین حرفهایی نمیزند ولی هیچکس دین یهود را نقد نمیکند و دکتر سها و شفا ندارند یا دین مسیحیت یا عهد جدید یا الواح بها مرب.ط به بهاییان را بخوانید ببینید ایا خنده دار هست یا نه ولی نقد نمیشوند
ببینید شما دو راه دارید یا اعتقاد به خدا داشته باشید یا خیر اگر تصمیم به اعتقاد داشتن گرفتید ایا دینی را برمیگزیینید یا خیر اگر قرار شد دین انتخاب کنید کدام دین را میشناسید که قابل نقد و حتی رد کردن نباشد شما باید ابتدا اعتقادتان انقدر محکم باشد که کتاب سها را با دید نقد میخواندید وگرنه علم هم رد میشود مگر قوانین نیوتون توسط انیشتین به چالش کشیده نشد و قوانین انیشتن توسط کوانتوم به چالش کشیده شده
تمام شبهات سها در این سایت و سایتها مشابه پاسخ شده اختیار با شما است که پاسخ ها را بپزیرید یا اینکه انها را توجیه بدانید
این را بعنوان کسی که بعنوان یک بیطرف نزدیک به 15 سال در این زمینه ها تحقیق کرده ام میگویم در بین تمامی ادیان اسلام از همه بهتر است اگر خواستید هر دینی را اینجا مقایسه میکنیم ببینیم شبهات وحرفهای عقل گریز در کدام دین بیشتر است
موفق باشید
خسته نباشيد واقعا :/
با سلام....ممنون که نقل قول نکردید.کاش سرکار شاهد هم همین کار را می کردند:d البته خیلی مهم نیست....به هر حال والا اساتید بهتر می دانند ولی در کل گویا هر وقت خورشید حضور داشته باشد و در صحنه باشد و طلوع کرده باشد روز محسوب می شود....حالا به فرض قطب شمال اصلا خورشید دیده نشود و طلوع نکند، طبیعتا همیشه شب خواهد بود در قطب و روزی نخواهیم داشت در قطب....ماه هم به همین نحو، گذشته از اینکه خورشید چگونه به زمین می تابد....آن ناحیه که خورشید به ماه می تابد روز محسوب می شود در ماه و آن ناحیه که تاریک است شب محسوب می شود در ماه....فکر می کنم اینطگونه باشد و خلاصه اینطور نیست که شب و روز مستقل از وجود خورشید معنا و مفهومی داشته باشند.منظور خاصی داشتید که باید می گرفتمش؟
والا من به درستی قانع نشدم....داستان سر انتقاداتی بود که کتاب دکتر سها در مورد حرکت خورشید در قرآن مطرح کرده بود...اگر کتاب را خوانده باشید... کتاب تنها به آن دست آیاتی که شما نقل کردید و آورید اتکا ندارد....آیات دیگری را هم دلیل بر ادعایش آورده....شما هم به درستی احساس می کنم آن آیات را از اتهامات مبرا نکردید....یا من متوجه نشدم....به هر حال به نظر می رسد که آن آیاتی که شما اشاره داشتید به حرکت ماه و خورشید اشاره دارد....حالا حرکت شب و روز یعنی چه، عرض شد باید این را هم دید که تصور پیامبر چه بوده از دنیای پیرامونش....ولی به هر حال به نظر می رسد که آن آیات به حرکت و در گردش بودن ماه و خورشید اشاره دارد....و ما می دانیم که قرآن به زبان مردم سخن می گوید....مردم از حرکت خورشید و ماه چه تصوری داشتند؟؟ جوابش روشن است....آن تصور باطل قدیمی....گویا قرآن این را تائید کرده در آن آیات مورد اشاره.مخصوصا که قرآن در کنار در گردش بودن ماه و خورشید و شب و روز کوچکترین اشاره ای به در گردش بودن و حرکت زمین ندارد....در حالی که می دانیم تقریبا زمین هم به همان اندازه که خورشید و ماه در گردش اند، در حرکت و تکاپوست.....خواهشن کمی روشن تر قضیه را روشن کنید
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله و برکاته
برای روشن شدن بحث می توانید مستندات آن کتاب را نقل کنید؟
البته این درسته که 6 ماه از سال در قطب روز
و 6 ما از سال شب است؟(به معنای تابش خورشید و عدم تابش آن)
اگر بله
آیا در 6 ماهی که خورشید نمی تابد شب در حرکت نیست؟
یا در6 ماهی که خورشید می تابد روز در حرکت نیست؟
اگر این دید را وسیع تر کنیم و در کرات دیگر ببینم کراتی که خورشید نور خورشید به آن نمی رسد آیا شب و روز وجود ندارد؟
البته برای برداشت بهتر باید خود آیات و نقد بر آن حاضر باشد
ببخشید دیگر نقل کردم
یا علی(ع)@};-
این ترد برام جالب بود و حین خوندن بر برخی حرفا حاشیه زده م. میتونید جدی نگیرید.happy
محاورهای نوشتم.
متأسفانه کتب مربوط به نقد اسلام، قرآن، رهبر ایران و... به راحتی در اینترنت به صورت رایگان در دسترسه و منطق (ظاهراً یا باطناً) قویای دارن ولی کتبهای ردیهای بر این کتب نوشته میشود به قیمت بالا در فلان انتشارات پیدا میشن که چاپش هم متوقف شده. این همه مبلّغ و مروج که پول خمس و زکات هم خرج اونا میشه چیکار میکنن؟ ردیه نوشتن هم شده منبع درآمد؟! تازه کاش این ردیهها واقعاً ردیه بودن اغلب به جای نقدِ نقد، نقد ناقد هستن که اینا همه صهیونیست هستن دشمن ذاتی اسلام هستن و... . شما چیکار دارید به این کارا، کتاب رو نقد کنید و سخنرانی رو بذارید برای جای دیگه.
سخیف با ضد اسلم با غیر منطقی فرق داره.
[=arial]فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ [=arial]يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ[=arial] فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ
به هر حال میگن تقلید در اصول دین باطله و فرد ناچار به تحقیق و مسلما خوندن کتابای یک طرف تحقیق حساب نمیشه. پس باید کتب هر دو طرف در دسترس باشه.
شما ملت رو از تردید خلاص کن. گناه بی اجازه بودنش با من.
برنامههای تلویزیون هم اینقدر بیننده نداره ن!
با نگاه فرادینی اگه قرار باشه این معانی بعید رو به آیات نسبت بدیم تقریباً هر معنیای رو میشه یه قرآن نسبت داد.
این نگاه میتونه منطقی باشه. به شرط این که همۀ قرآن رو با همین سطح دقت بخونیم.
اگه همۀ عقاید شیعه رو بر حق بدونیم، خدا با نیوردن اسم ائمه، باعث تحریف دین شده. به علاوه نشانههای متعدد حاکی از اینه که تمرکز قرآن روی همون دورۀ پیامبر(ص) هست. آیا میشه گفت قرآن به تحربف قرآن در آینده توجه داشته اما از آیندۀ دینداری حرف خاص و روشنی نزده.
متأًسفانه تفاسیر اونا گاهی با عقل امروزی یا دانشگاهی ما جور نیست. مثلاً من هر چی آیۀ تطهیر رو با تفسیرهاش مقایسه میکنم می بینم غیر از اون معنی تفسیری، فلان معنی و فلان معنی هم ممکنه منظور باشه اما مفسر هیچ اشاره یا نقدی به این معانی و برداشتها نکرده. اگه این تفسیر به رأی نیس پس چیه. بالاخره یه عده مفسر باید فرقۀ خودشونو توجیه کنن دیگه. همۀ فرقهها همین کارو میکنن.
[=sans-serif]Health organizations, including the World Health Organization[=sans-serif] (WHO), recommend only breastfeeding for six months.[2][11][=sans-serif] This means that no other foods or drinks other than possibly vitamin D[=sans-serif] are typically given.[12][=sans-serif] After the introduction of foods at six months of age, recommendations include continued breastfeeding until at least one to two years of age.[
https://en.wikipedia.org/wiki/Breastfeeding
یعنی بین یک تا دو سال نه از 18 تا 24. یا از 21 تا 24.
این دلیل داره. منابع علمی همه گزارههای دقیق و صریح و بی ابهام و با رفرنس هستن. اما هر آیه از قرآن برداشتهای زیاد داره و هر حدیثی کلی بررسی برای ثقه یا ثقه نبودن که در آخر هم کار به سلیقه و تفرق میرسه. اگه دین هم حرفای علمی دقیق و صریح میزد جای مو از ماست کشیدن نبود. اتفاقاً در مورد دین خیلی با نگاه ساده انگارانه و توجیه گرانه عمل میشه.
خواسته به شش ماه آخر اشاره کنه. میتونه درست باشه اما جایی نیدم بگه زمان قطعی همین بازه س.
اختیار دارید! دین یهود و مسحیت هم نقد میشن شما یه خرده جست و جو کنید تو اینترنت. اما این گیر به اسلام به خاطر این همه فرقۀ آدم کش مثل داعش و امثال ذالک هست و همین طور حکومتهایی مثل ایران که قوانین بین المللی رونادیده میگیرن و ترورها. دشمنی ذاتی با اسلام نیست. طبیعیه. همین طور که ایران با وهابیت در افتاده!
فکر کنم معیارهای منطقی و علمی برای تشخیص باشه.
در هر حال حرف شما هم جای تأمل داره.
تا بهتر را چی معنی کنیم. راحتی، حقوق بشر، دوری از کشتار، دعوت به محبت، حجم بیشتر احکام. هر بچهای فکر میکنه پدر مادرش بهترین پدر مادرای دنیان.
لینک قسمت سوم و چهارم اصلاح شد
مطالعه بفرمایید
برای کسب علم باید زحمت بکشید
همانطور که یک کتاب را خوانده اید در صورت کشف حقیقت باید زحمت مطالعه نقد آن هم به خود بدهید
کتابش در بازار موجود است
نسخه متنی هم در لینک مورد نظر هست
طلاب و روحانیون هیچ گاه با مالیات مردم تحصیل نکرده اند بلکه با وجوهات شرعی که متعلق به امام زمان هست از طریق مراجع تقلید زندگی می کنند
هیچ مالیات و وجوه دولتی برای طلاب در نظر گرفته نشده و پرداخت نمی شود
به نظر میاد باید از انتشارات یا نویسنده اجازه گرفت
خبرتان می کنم
سلام
لطفا سوالات و شبهات جدید خود را در تاپیک جداگانه مطرح بفرمایید
..
کتاب مورد نظر تمام اشکالات و شبهات درباره قرآن را جمع آوری کرده و لذا ممکن نیست دراین تاپیک به همه آنها پرداخته شود
بخش هایی از کتاب بررسی مبانی کتاب نقد قرآن در این تاپیک قرار داده می شود مطالعه بفرمایید
تمام کتاب هم در پست سوم توسط استاد فرستاده شده است
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
با عرض سلام
قبل از شروع بحث حقیر چند نکته را مطرح میکنم که به نظرم باید به آن ها توجه شود.
بنده تا مدتها فکر می کردم بحث درباره عقاید، اصولاً مثل همان بحث های ریاضیست. یعنی تا یک مثال نقض پیدا شد، ما میتوانیم سریع کلیت مسئله را زیر سؤال ببریم. برای مثال در همین موضوع فعلی، تا یک چیزی که به نظر با علوم روز نمیخواند پیدا شد، آن را میتوان زیر سؤال برد. در عین حال شما میبینید که با وجود نقض این مسئله دینی، مسئله دیگری مثل وجود خدا را به این راحتی نمیشود زیر سؤال برد. یعنی در واقع شاید به نظر برسد که مطلبی در قرآن غلط است، اما از طرف دیگر ادله وجود خدا و مثلاً تحریف ناپذیری قرآن به قوت خود باقی هستند. در اینجا دو رویکرد خواهیم داشت. یک رویکرد میگوید شبهات غلط هستند چون ثابت کردیم قرآن آسمانی است. یک رویکرد میگوید چون این شبهات درست هستند پس قرآن آسمانی نیست!
چه چیزی سبب میشود که ما دو برداشت این چنین متفاوت از این قضیه داشته باشیم؟ آنهایی که میگویند آیه غلط است، استدلال میکنند. آنهایی که میگویند آیه درست است، علاوه بر این که اعتقاد به آسمانی بودن این کتاب دارند، استدلال های آن ها را نقد میکنند.
انسان در این بین کدام یک را انتخاب خواهد کرد؟ آن چیزی که درست است؟ این که یک حرف کلیست. بله گاهی اوقات شبهاتی مطرح میشود که به راحتی میتوان به نادرست بودن آن ها پی برد. اما اگر شبهه ای مطرح شد که ما هنوز نادرستی آن را اثبات نکرده ایم، چه باید کنیم؟
اینجاست که میبینیم با یک مسئله عقلی صرف مواجه نیستیم، بلکه نفس هم در اینجا نقش دارد. یک فرد میتواند به قسمتی از قرآن توجه کند که به نظر غیرعلمی میرسد. ممکن است سریع غیرعلمی بودن این مطلب را حمل کند بر غلط بودن قرآن و نرود پاسخی که مسلمانان میدهند را مطالعه کند. آیا این کار عقلانی است؟ مسلماً خیر! هر انسانی که قصد دارد بحث فکری کند، باید علاوه بر اندیشه، ضد آن اندیشه را هم تا حدودی مطالعه کند و با انتقادات آشنا باشد. پس اینجا نفس است که تصمیم میگیرد. عقل به کمک نفس میآید و خواسته نفس را توجیه میکند! اصالت با نفس است نه با عقل! این نفس در واقع همان نفس اماره است. شما فرض کنید با کسی مواجه باشید که سارق است و دین او را محدود کرده. مسلم است که اصل برای او سرقت است نه دین! یعنی سعی می کند یا سرقتش را توجیه دینی کند، یا این که جوری علیه دین موضع بگیرد تا در نتیجه دیگر محدود نشود بابت دزدی.
از طرف دیگر ممکن است یک فرد متدین شبهه ای را بشنود و بگوید این شبهه غلط است چون من میدانم قرآن آسمانیست و دیگر سراغ پاسخ نرود. این که آیا رفتار یک متدین و یک فرد غیردینی، مشابه هم است و فرد متدین هم به نفس خود توجه داشته، چیزی است که میشود راجع به آن بحث کرد. ولی به طور کلی اگر دقت کنید در بسیاری از افرادی هم که به ظاهر متدین هستند، روزی میرسد که نفس بر عقل حکومت میکند. در واقع خیلی از گناهان همین حالت را دارند و این مسئله مورد توجه دین هم بوده.
بنده از این صحبت ها میخواهم این نتیجه را بگیرم که در بحث های فکری، علاوه بر این که باید روش استدلالی و عقلانی حفظ شود، باید به بحث نقش نفس هم توجه کرد. در واقع فرد ممکن است چیزی را درست بداند ولی آن را نپذیرد. اینجاست که میبینیم علاوه بر عقل، قلب هم مهم است. منظور بنده از قلب به طور کلی روحیات فرد است. این که شما میگویید اعتقاداتتان فرو ریخت ولی به نظر میرسد همچنان دنبال پاسخ هستید به نحوی نشان دهنده این است که شما همچنان قلب دینی دارید.
در خصوص شبهاتی که راجع به قرآن مطرح میشود، در خیلی از موارد شبهه پایه و اساس منطقی ندارد. در بعضی موارد به نظر میرسد شبهه پایه و اساس منطقی دارد اما در عین حال شبهه به نوعی مطلبی را بر آیه تحمیل میکند. در بعضی دیگر از موارد شبهه با بحث های تاریخی مطرح میشود و سعی میشود با طرح یک روایت تاریخی (که صحت آن معلوم نیست) آیه تفسیر شود و در واقع این روایت به آیه تحمیل شود.
بنده توصیه می کنم که شما مورد به مورد شبهاتتان را در اینجا مطرح کنید تا کارشناسان و سایر دوستان پاسخ بدهند.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
و من الله التوفیق
سلام علیکم
درخواست عاجزانه دارم اینجا نه
در تاپیک جداگانه مطرح بفرمایید
[h=1]اشکالات وارد شده به اعجاز علمی قرآن[/h] دوم: چه اشکالات به اعجاز علمی قرآن وارد شده و پاسخ آنها چیست؟
چالشهای مفهوم اعجاز علمی:
در مورد اعجاز علمی قرآن شبهات و اشكالات متعددی مطرح شده است كه این جنبه از اعجاز، قرآن را با چالشهایی روبهرو كرده است، در اینجا مهمترین این موارد را بیان و بررسی میكنیم:
بعضى مخالفین اعجاز علمى، مى گویند كه تفسیر علمی، اعجاز قرآن را اثبات نمى كند زیرا:
1. اینكه بعضى مطالب علمى قرآن، با اكتشافات جدید مطابق است، ثابت مى كند كه قرآن را یك نفر انسان عادى بیان نكرده، بلكه از طرف خداى داناى به حقایق نازل شده است ولى این مطلب نمى رساند كه قرآن معجزه است چون تورات و انجیل اصلى هم، از طرف خدا نازل شده ولى معجزه نبود؛ بلكه اعجاز قرآن كه تحدى قرآن براى آن است در مورد اعجاز بیانى و ادبى قرآن است كه كسى مثل آن را نمى توانست و نمى تواند بیاورد.
2. آیات و مطالب علمى قرآن در همه سوره ها نیست، در حالى كه تحدى قرآن این است كه أَمْ یقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ [1]، وَإِنْ كُنْتُمْ فِی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ .[2]
«یك سوره مانند قرآن را بیاورید» پس اعجاز قرآن با هر سوره اى اثبات مى شود، در حالى كه طبق نظریه اعجاز علمى، فقط سوره هایى كه آیات علمى دارد، اعجاز را ثابت مى كند.
3. اعجاز علمی قرآن موجب میشود كه قرآن تابع علم شود، یعنی باید منتظر بود تا علوم بشری پیشرفت كند و اعجاز قرآن اثبات شود.
4. اگر قرآن را بر اساس علوم بشری متغیر پایهگذاری كنیم هرگاه نظریههای علمی تغییر كند، اعجاز علمی باطل میشود.
5. مطالب علمی كشف شده قبل از كشف خارق عادت و معجزه نیست و بعد از كشف هم یك مطلب علمی عادی است و خارق عادت نیست.
به عبارت دیگر مطلب علمی قبل از كشف روشن نبود تا قابل صدق و كذب باشد و بعد از كشف هم خرق عادت نیست بلكه از طرق عادی میتوان بدان رسید و قابل تكرار است.
6. معجزه كاری خارق عادت است كه برای اثبات منصب الهی میآورند. در حالی كه در صدر اسلام ادعای اعجاز علمی نبود تا اثبات نبوت كند و در قرآن هم به آن تحدّی نشده است.
7. آیا دانشمندانی كه مطالب علمی را قبل از كشف حدس میزنند و مطابق واقع حادث میشود اعجاز علمی دارند؟
8. در علوم طبیعی اخبار غیبی از طبیعت معنا دارد و بعد هم توسط دانشمندان مطابقت خبر غیبی قرآن با واقع كشف میشود اما در علوم انسانی اینگونه نیست چون نظریههای علمی رقیب در برخی علوم وجود دارد (مثل اقتصاد سوسیالیستی و كاپیتالیستی و نیز نظریههای هم عرض در علوم تربیتی و جامعهشناسی و روانشناسی) پس واقعیت در این موارد در اختیار ما نیست تا ماطبق مطالب علمی قرآن با آن روشن شود.
9. تفاوت معجزه علمی با خبر غیبی چیست؟
10. در اعجاز علمی ناتوانی مخاطبان احراز نمیشود چون كه دانشمندانی كه مطالب علمی را كشف میكنند رقیب قرآن میشوند.
بررسی
در مورد اشكالات و شبهاتی كه به اعجاز علمی قرآن وارد شده بود برخی پاسخها داده شده یا میتوان داد از جمله:
1. معجزه عملى خارق عادت است كه از كسى كه ادعاى نبوت دارد براى اثبات صدق ادعاى او و با اذن خدا صادر مى شود و دیگران از آوردن مثل آن ناتوان هستند.
كسانى كه مى گویند مطالب علمى قرآن، بر اعجاز آن دلالت دارد، منظورشان این است كه آورده شدن مطالب علمى در چهارده قرن قبل كه دانشمندان، بعد از قرنها آنها را از طریق علوم تجربى كشف كردند، نشان مى دهد كه قرآن كلام صادر شده از یك انسان معمولى نیست، بلكه از طرف خدا آمده است (تا اینجا با اشكال كننده توافق داشتیم) پس انسان عادى نمى تواند مانند این مطالب علمى را بیاورد، نه در عصر پیامبر(ص) مى توانستند و نه الان كسى مى تواند، مطالب علمى قرنها بعد را بیان كند. پس قرآن معجزه بوده و الان هم نسبت به مطالب علمى كه یك قرن بعد، كشف مى شود معجزه است (در عین حال كه اعجاز ادبى آن هم پا بر جاست.) اینكه ما از قرآن در هر زمان، یك مطلب جدید به دست مى آوریم، خود اعجاز این كلام را مى رساند و براى اثبات اعجاز قرآن (یا از طرف خدا بودنش) احتیاج به دلیلى غیر خودش نداریم. تورات و انجیل از طرف خدا بود ولى اثبات صدق موسى(ع) و عیسى(ع) به وسیله تورات و انجیل نبود (پس نفس تورات و انجیل معجزه نبود به خلاف قرآن) بلكه اثبات تورات و انجیل (كه كلام خدا باشد) احتیاج به معجزه و دلیل صدق (مثل عصاى موسى) داشت همانطور كه این معجزه اصل نبوت آنان را نیز اثبات مى كرد.
به عبارت دیگر در مورد قرآن، معجزه و كتاب پیامبر(ص) (كه كلام خداست) یكى شده است اما در مورد تورات و انجیل این دو از هم جدا مى شود؛ یعنى مطالب علمى قرآن دو چیز را اثبات مى كند:
اول معجزه بودن قرآن و دوم اینكه از طرف خدا نازل شده است.
2. اعجاز علمى قرآن، در بعضى سوره ها براى ما آشكار شده و در بعضى سوره ها آشكار نشده است و روشن نشدن آنها دلیل بر عدم اعجاز علمى آن سوره ها نیست. از طرف دیگر كسى كه ادعا مى كند قرآن اعجاز علمى دارد نمى گوید تك تك آیات و سوره ها اعجاز علمى دارد تا اشكال به او وارد شود كه تحدى قرآن در مورد تك تك سوره هاست. اعجاز قرآن جهات مختلف (ادبى، علمى، عدم وجود اختلاف، قوانین عالى و...) دارد و لازم نیست هر سوره از همه جهات معجزه باشد بلكه از یك جهت هم كه معجزه باشد تحدى قرآن صحیح است.
3. اشكال سوم به همه جهات اعجاز قرآن وارد است چون اعجاز ادبى قرآن را هم همه انسانها خصوصاً غیر عرب هایى كه اهل علم نیستند نمى توانند تشخیص دهند ولى این دلیل بى اعتبارى اعجاز ادبى یا اعجاز علمى قرآن نمى شود. از طرف دیگر، تحدّی هر کس، در حد معلومات اوست اگرچه اطلاع او از اعجاز قرآن و ناتوانی خویش برای هماوردی با قرآن، از طریق واسطهای باشد یعنی از متخصص پرسش کند. علاوه بر آنکه تحدّی قرآن برای هرگروه مخاطب نسبت به علم و تخصص آنان است.
4. در مورد تبعیت توجه به چند نکته لازم است:
اولاً در اعجاز علمی قرآن، علم تابع قرآن است چرا که قرآن پیشگام است و مطلبی علمی را قرنها قبل فرموده (و به صورت نظریه علمی قرآن باقی مانده) سپس علم آن را کشف میکند.
ثانیاً اعجاز علمی قرآن (و حتی ابعاد دیگر اعجاز مثل اعجاز ادبی، تشریعی و معارف بلند قرآن) مستمر است و در هر عصر مصادیق جدیدی از آن کشف میشود.
یعنی مفهوم کلی اعجاز علمی (و ادبی و ...) با یک مصداق ثابت میشود و در هر عصری که مصداق جدیدی از آن کشف میشود، استمرار مییابد و نو به نو میشود. پس اعجاز علمی قرآن یک گام از علم جلوتر است.
5. اگر معیارهای اعجاز علمی رعایت نشود اشکال ابطال نظریههای علمی و به تبع آن ابطال اعجاز علمی وارد میشود. اما اگر معیارها رعایت شود اشکال بر طرف میشود.
از جمله معیارها آن است که اعجاز علمی قرآن بر اساس یافتههای اطمینان آور علمی پایهگذاری شود، چون یافتههای علوم بشری دو دسته است: اکثر آنها نظریهها و تئوریهای علمی است که قطعی نیست (چه نظریه اثباتپذیری ابطالپذیری) ولی برخی از آنها قطعی یا اطمینانآور است[3] و شخصی که میخواهد اعجاز علمی قرآن را ادعا کند باید دقت کند که نظریههای علمی ناپایدار را به صورت قطعی به قرآن نسبت ندهد و بر آن تحمیل نکند که تفسیر به رأی میشود و تفسیر به رأی حرام است.
اما اگر یافته علمی قطعی یا اطمینانآور بود و با نص یا ظاهر قرآن تطابق داشت، با فرض داشتن شرایط دیگر اعجاز علمی، میتوان تطابق آن مطلب علمی کشف شده را با آیه قرآن اعجاز علمی دانست.
لازم به یادآوری است که احتمال تغییر در مطالب اطمینانآور علوم در مورد همه علوم وجود دارد همان طور که در تاریخ منطق، فلسفه، فقه و ... ملاحظه میشود و اصولاً رشد علوم به همین تغییر و تکامل است و این تغییرات جزئی علوم مانع استفاده از نتایج و دستآوردهای علوم نمیشود، نه در تفسیر و علوم قرآن و نه در علوم دیگر.
6. اعجاز علمی قرآن زیرمجموعه اخبار غیبی است که در این گونه معجزات آنچه خارق عادت است آن است که مدعی معجزه، قبل از دیگران و بدون استفاده از وسایل عادی همان عصر هم نمیتوانند از آن اطلاع یابند. و همین عجز مخاطبان برای اثبات اعجاز کافی است و برای نسلهای بعدی به نوعی خبر میدهند که معجزه واقع شده است.
برای مثال در مورد حضرت عیسی(ع) در قرآن نقل شد:
وَرَسُولاً إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُكُم بِآیةٍ مِن رَبِّكُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّینِ كَهَیئَةِ الطَّیرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیكُونُ طَیراً بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْیی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیوتِكُمْ إِنَّ فِی ذلِكَ لآیةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (آلعمران/ 49)؛ «و (او را به عنوان) فرستاده اى به سوى بنى اسرائیل (= فرزندان یعقوب) قرار داده كه او به آنان مى گوید) كه من از طرف پروردگارتان نشانه اى [معجزه وار]، برایتان آورده ام؛ من از گِل براى شما [چیزى] همانند شكل پرنده مى سازم و در آن مى دمم، پس به رخصت خدا، پرنده اى مى گردد؛ و نابیناى مادر زاد و (مبتلایان به) پیس را بهبود مى بخشم و مردگان را به رخصت خدا زنده مى كنم؛ و از آنچه مى خورید و آنچه در خانه هایتان ذخیره مى كنید، به شما خبر مى دهم؛ كه مسلماً در این [معجزات ]، نشانه اى براى شماست، اگر مؤمن باشید».
در این آیه حضرت عیسی(ع) از چیزهایی که مردم در خانه ذخیره کرده یا میخورند خبر غیبی میدهد که با وسایل عادی آن عصر اطلاع از داخل خانهها ممکن نبود ولی این معجزه یک بار واقع شد و الآن خبر آن به ما میرسد. معجزه علمی نیز همین گونه است. قرآن میفرماید: وَمِن كُلِّ شَی ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَینِ لَعَلَّمْ تَذَكَّرُونَ ؛ «و از هر چیز جفتى آفریدیم، باشد كه شما متذكّر شوید». (ذاریات/ 49) وقتی که زوجیت عام موجودات در قرن بیستم میلادی کشف شد، اعجاز علمی اثبات گردید اما بعد از اثبات، خبر این معجزه به نسلهای بعدی میرسد. و این ماهیت اعجاز غیبی و اخبار غیبی است که اعجاز آن در تقدم زمانی در خبر دادن بدون استفاده از وسایل عادی است که دیگران از آوردن مثل آن در همان عصر عاجز هستند. البته اعجاز قرآن با معجزات پیامبران پیشین از این جهت متفاوت است که اعجاز قرآن جاویدان است و در مورد اعجاز علمی نیز استمرار آن به کشف مصادیق جدید آن در طول اعصار است از این رو اعجاز علمی تمام شدنی نیست.
7. قرآن معجزهای جاویدان برای همه زمانها و مکانهاست و ابعاد اعجاز آن متعدد است که در هر عصری یک یا چند بُعد از اعجاز آن جلوهگری بیشتری دارد. پس لازم نیست که همه ابعاد اعجاز قرآن در عصر پیامبر(ص) و حتی در عصر ما مطرح شده باشد.
از طرف دیگر همانطور که گذشت تحدّی و مبارزهطلبی قرآن مطلق است و شامل همه ابعاد اعجاز قرآن میگردد. لیکن نسبت به هر مخاطب در مورد علم او تحدّی میکند. به ادیان صدر اسلام میفرماید اگر میتوانید کتابی با این فصاحت و بلاغت بیاورید و به دانشمندان عصر ما میفرماید اگر میتوانید کتابی مثل قرآن بیاورید که مطالب علمی را قبل از کشف، بیان کرده باشد، پس تحدّی در کل قرآن اعم از لفظ و محتوا) کافی است و همین شامل اعجاز علمی هم میشود. لیکن بر اساس مخاطب و پیشرفت علمی بشر در هر عصر بُعد جدیدی از اعجاز قرآن روشن میشود. همان طور که اعجازهای محتوایی دیگر مثل اعجاز تشریعی و ... بعداً پیدا شد. پس لازم نیست پیامبر یا قرآن مردم صدر اسلام نامی از اعجاز علمی برده باشند.
8 . دانشمندانی که حدس میزنند، اولاً پیش بینی میکنند ولی خبر قطعی از آینده نمیدهند در حالی که قرآن خبر قطعی میدهد.
ثانیاً معلوم نیست حدس دانشمندان مطابق واقع باشد در حالی که اخبار غیبی قرآن مطابق واقع است. این مطلب بارها به اثبات رسیده است. علاوه بر آنکه کلام صادق الهی است.
ثالثاً حدسهای دانشمندان شرط معجزه را ندارد چون همراه با ادعای نبوّت و مانند آن نیست و تحدّی ندارد.
9. همانطور که گذشت اعجاز علمی قرآن در حوزه علوم طبیعی به انطباق اخبار غیبی قرآن با یافتههای اطمینانآور علوم طبیعی است. اما در حوزه علوم انسانی اعجاز علمی قرآن اولاً به نظامهای اقتصادی، تربیتی سیاسی و ... است که قابل استنباط از قرآن است که مبانی، اهداف و روش های آنها بر نظامهای دیگر برتری دارد. چون نگاهی جامع به همه ابعاد وجودی انسان داشته و کارآمدتر است.
و ثانیاً به تحوّل تاریخی و علمی قرآن است که در جامعه جاهلیت عرب به وجود آورد. تحوّلی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و تربیتی که زندگی آنان را دگرگون کرد و ارتقاء بخشید، و آموزههای قرآن در حالی که چنین تحول علمی را دیگر کتابها نمیتوانند ایجاد کنند.
10. معجزه علمی، زیرمجموعه اخبار غیبی قرآن است که این قرآن همراه با تحدّی توسط مدعی منصب الهی آورده شده است.
اما هر گونه خبر غیبی، معجزه نیست چون ممکن است خبر غیبی از باب کرامت باشد و نیز هرگونه خبر غیبی، خبر علمی نیست. بنابراین رابطه بین خبر غیبی و اعجاز علمی عموم خصوص من وجه است.
11. در اعجاز علمی قرآن ناتوانی مخاطبان قرآن در آوردن مثل آن، محقق شده است چرا که از صدر اسلام که اخبار غیبی علمی در قرآن آمده تا هنگامی که مطلب علمی کشف میشود دانشمندان علوم از آوردن مثل آن خبر غیبی عاجز بودند و بعد از کشف مطالب علمی هم، خبر اعجاز به صورت متواتر به ما میرسد.
به عبارت دیگر ناتوانی و عجز مخاطبان اعجاز در ظرف زمانی انجام آن کافی است. همان طور که در مورد اخبار غیبی حضرت عیسی(ع) در مورد غذاهای ذخیره شده و خورده شده در خانهها تحقق یافت (آل عمران/ 49) و بعد از آن خبر اعجاز عیسی(ع) معتبر است.
پس نقش دانشمندان کشف تطابق کتاب تشریع (قرآن) با کتاب تکوین (طبیعت) است. و کشف علمی دانشمندان معجزه نیست تا رقیب قرآن باشد چون اولاً بدون تحدّی و ادعای منصب الهی است و اصولاً خبر غیبی نیست.
تذكر پایانی:
در مورد اعجاز علمی آیات، در طول اعصار مطالب جدید علمی از قرآن برداشت میشود و پرونده اعجاز علمی هر آیه علمی با یك مورد بسته نمیشود، و در هر عصری تحدّی به آوردن مثل آن اعجاز علمی میشود. یعنی كسی بتواند خبر غیبی در مورد مسئله علمی قبل از اثبات بیاورد كه دیگران (در آن شرایط ادعا كننده) از آوردن مثلش عاجز باشند.
بنابراین آوردن اخبار علمی با وسایل عادی در صدر اسلام معجزه بود، نه با وسایل جدید در عصر ما. همان طور كه قرآن در مورد اعجاز اخبار غیبی حضرت عیسی(ع) در مورد غذاهای داخل منازل مردم بیان كرده است، (آل عمران/ 49) كه با وسایل آن زمان مردم قادر به آوردن مثل آن نبودهاند، ولی امروز میتوان با دوربینها و اشعههای خاص از این مسائل با خبر شد. در این مورد در زمان ما خبر متواتر سخن حضرت عیسی(ع) و واكنش مخاطبان به عنوان معجزه مطرح است.
پی نوشت ها:
[1]. يونس/ 38.
[2]. بقره/ 22.
[3]. ر.ک: درآمدي بر تفسير علمي قرآن، محمد علي رضايي اصفهاني، ص 186 و 383.
[h=1]سوم: مصادیق صحیح اعجاز علمی قرآن[/h] سوم: برخی از مصادیق صحیح اعجاز علمی قرآن کدام است؟
موارد اعجاز علمى در قرآن:
در مورد اعجاز علمى قرآن افراط و تفريط شده است يعنى برخى افراد اعجاز علمى قرآن را به طور كلى منكر شده اند (همان طور كه گذشت) و برخى افراد در آيات زيادى ادعاى اعجاز علمى كرده اند، كه برخى از اين موارد قابل قبول است اما برخى موارد قابل نقد و صاحبنظران رد كرده اند. اينك در اينجا موارد ادعاى اعجاز علمى در قرآن را بررسى مى كنيم:
اول: مواردى كه ادعاى اعجاز علمى شده و قابل دفاع شمرده شده است:
1 . نيروى جاذبه:
در دو آيه قرآن (رعد / 2 و لقمان / 10 - رفع - خلق السموات بغير عمدٍ ترونها) بيان شده كه خدا آسمان ها را بدون ستون ديدنى برافراشته است.[1]
برخى دانشمندان و مفسران همچون آيت اللَّه مكارم شيرازى (نمونه، ج 17، ص 29 و ج 10، ص 110 - 111 و پيام قران، ج 8، ص 146 و آيت اللَّه حسين نورى (دانش عصر فضا، ص 55 - 56) آيات فوق را اشاره به نيروى جاذبه و اعجاز علمى قرآن دانسته اند، چرا كه نيروى جاذبه توسط ابوريحان بيرونى (440 ق)[2] و طبق مشهور توسط نيوتن (1643 - 727 م) در قرن هفدهم ميلادى كشف شد[3] سپس اشاره قرآن به ستون هاى نامرئى بين كرات آسمانى نوعى رازگوئى علمى قرآن است.
البته برخى از صاحب نظران نيز آيات فوق را اشاره اى به نيروى جاذبه دانسته اند اما ادعاى اعجاز علمى نكرده اند[4] و برخى دانشمندان نيز آيات ديگر قرآن (مرسلات/ 25 و فاطر / 41) را اشاره اى به نيروى جاذبه دانسته اند ولى ادعاى اعجاز علمى در آن مورد نكرده اند.[5]
با توجه به اينكه واژه «عمد» جمع و به معناى «ستون ها» است، ممكن است نيروى جاذبه يكى از مصاديق آيه باشد يعنى احتمال دارد نيروها (= ستون ها)ى متعددى بين كرات آسمانى وجود داشته باشد كه هنوز كشف نشده باشد.
البته پذيرش اينكه آيات (رعد / 2 و لقمان / 10) بر نيروى جاذبه دلالت كند متوقف بر آن است كه واژه «سماوات» به معناى كرات آسمانى باشد. چون اين واژه در قرآن داراى معانى متعدد (مثل: جهت بالا، جوّ زمين، كرات آسمانى، آسمان معنوى و...)[6] است، ولى در اينجا مى توان ادعا كرد كه كرات آسمانى مى تواند از مصاديق آيات فوق باشد.
بنابراين برخى محققان برآنند كه مى توان گفت كه: آيات (رعد / 2 و لقمان / 10) به نيروى جاذبه اشاره دارد و با توجه به عدم آگاهى مردم و دانشمندان عصر نزول قرآن، از نيروى جاذبه، عظمت بيانات قرآن و رازگوئى و اعجاز علمى آن در اين مورد روشن مى شود.[7]
2 . حركت هاى خورشيد:
قرآن در آيات متعددى (يس/ 40ـ37، انبياء/ 33، رعد/ 2، فاطر/ 13، زمر/ 5، لقمان/ 29 و ابراهيم/ 33) به حركت هاى خورشيد اشاره كرده و برخى صاحبنظران اين آيات را اعجاز علمى قرآن دانسته اند چرا كه به حركت هاى مختلف خورشيد اشاره دارد كه بر خلاف تصورات رايج در محافل علمى عصر نزول بوده است. آنان آيات فوق را اشاره به حركت هاى زير مى دانند:
الف: حركت انتقالى مستقيم خورشيد درون كهكشان راه شيرى، يعنى حركت طولى خورشيد به سمت معين يا ستاره اى دور دست.[8] البته در اين تفسير الشمس تجرى لمستقر له ، (يس / 38) «لام» به معناى «الى» (= به سوى) و «مستقر» اسم مكان مى باشد.[9]
البته مفسران و صاحبنظران متعددى اين حركت خورشيد را از قرآن برداشت كرده اند[10] اما گودرز نجفى آن را اعجاز علمى قرآن دانسته است. چرا كه اخترشناسان جديد همچون كوپر نيك (1544 م) و كپلر (1650 م) و گاليله بر آن بودند كه خورشيد ثابت ايستاده است[11] و حتى ادعا نامه اى كه عليه گاليله در دادگاه قرائت شد او را متهم به اعتقاد به سكون خورشيد كردند. (كه بر خلاف گفته كتاب مقدس بود كه مى گفت: (خورشيد) مثل پهلوان از دويدن در ميدان شادى مى كند.)[12] و گاليله حاضر نشد حركت خورشيد را بپذيرد.[13]
ولى در سالهاى بعد كشف شد كه خورشيد نيز داراى حركت هاى واقعى متعدد (حركت انتقالى ـ وضعى ـ درونى) است.
چون كه «فلك» به معناى مجراى كرات آسمانى[14] يا مسير دورانى آنها اطلاق مى شود،[15] يعنى كرات آسمانى در مسيرى دورانى شناورند.[16]
البته اين مطلب قرآن (حركت خورشيد بر مدار) بر خلاف ديدگاه هيئت بطلميوسى[17] است كه در عصر نزول در محافل علمى رايج بوده و تا هفده قرن بر فكر بشر سايه افكنده بود. بر اساس هيئت قديم افلاك حركت مى كنند و ستارگان در فلك ثابت هستند ولى از آيه استفاده مى شود كه خورشيد حركت دورانى دارد و مدارى شناور است.
برخى از دانشمندان به مطالب فوق تصريح كرده اند[18] و آيت اللَّه مكارم شيرازى در تفسیر نمونه (ج 18، ص 6 - 389) اين مطالب را اعجاز علمى قرآن مى داند.
ج: حركت وضعى خورشيد، يعنى خورشيد به دور خود مى چرخد و در قرارگاه خود جريان دارد. وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَ ، (يس / 38) البته اين معنا بنابراين است كه «لام» به معناى «فى» (= در) باشد و «مستقر» به معناى اسم مكان باشد.
برخى صاحبنظران همين معنا را از آيات برداشت كرده اند[19] و احمد محمد سليمان در «القرآن و العلم» (ص 5 - 36) اين مطلب را اعجاز علمى قرآن شمرده است. چرا كه حركت وضعى خورشيد از مطالبى است كه در عصر نزول كشف نشده بود.
د: ادامه حيات خورشيد تا زمان معين، يعنى خورشيد بر اثر انفجارات هسته اى و سوخت مواد درونى آن تا چند ميليارد سال ديگر عمرش به پايان مى رسد.[20]
از اين رو برخى مفسران كُلٌّ يَجْرِي لاِجَلٍ مُسَمّىً ، (رعد / 2) را اشاره به همين مطلب علمى دانسته اند.[21]
هـ : حركات درونى خورشيد، يعنى در خورشيد دائماً انفجارات هسته اى صورت مى گيرد تا انرژى نور و گرما توليد كند، و همين انفجارات باعث زير و رو شدن مواد مذاب داخل خورشيد مى شود كه گاهى تا كيلومترها پرتاب مى شود.[22]
برخى محققان از تعبير «تجرى» به معناى جريان داشتن و تفاوت آن با «تحرك» از آيه (38 / يس) استفاده كرده اند كه خورشيد نه تنها حركت مى كند بلكه جريان دارد يعنى همچون آب در حال حركت زير و رو مى شود و اين نكته اى لطيف و علمى است كه قرآن بدان اشاره كرده و در عصر جديد كشف شده است و مى تواند اعجاز علمى قرآن باشد. البته اگر «تجرى» را كنايه از شناور بودن در فضا ندانيم.[23]
برخى از محققان با نقد موارد فوق به اين نتيجه رسيده اند كه اشارات قرآن به حركت هاى خورشيد نوعى رازگويى علمى است، اما در بخشى كه قبلاً توسط كتاب مقدس گزارش شده بود يعنى حركت انتقالى دورانى خورشيد، اعجاز علمى نيست اما در بخش هايى كه بر خلاف هيئت بطلمیوسى رايج در زمان نزول بيان داشته است (مثل حركت انتقالى مستقيم، حركت وضعى و حركت تا زمان معين و حركت درونى خورشيد) اگر به قطعيت برسد، اعجاز علمى قرآن است.[24]
3 . زوجيّت:
در آيات متعددى از قرآن به زوجيت ميوه ها و گياهان و انسان ها اشاره شده است (رعد / 2 و شعراء / 7 و يس / 36 و همين مضمون در حج / 5 و لقمان / 10 و ق / 7 و طه / 53 و اعراف / 189) و در برخى آيات به زوجيت چيزهايى اشاره مى كند كه انسان اطلاعى ندارد (يس / 36) و در برخى آيات سخن از زوجيّت همه موجودات است وَمِن كُلِّ شَيْ ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّمْ تَذَكَّرُونَ (ذاريات / 49).
واژه «زوج» در عالم حيوانات به نر و ماده گفته مى شود و در غير حيوانات به هر كدام از دو چيزى كه قرينه يكديگر است گفته مى شود و به چيزهاى مقارن مشابه و متضاد نيز اطلاق مى شود.[25] از اين رو برخى واژه زوج را در مورد ذرات درون اتم (الكترون و پروتون) و نيروهاى مثبت و منفى به كار برده اند.[26]
بسيارى از مفسران و صاحبنظران با شگفتى، آيات فوق را از اشارات علمى قرآن به مسأله زوجيت گياهان و زوجيّت عام موجودات دانسته اند[27] و محمدتقى شريعتى اين مطلب را اعجاز علمى قرآن دانسته است (تفسير نوين، ص 11) چرا كه انسان ها از قديم مى دانستند كه برخى گياهان مثل نخل زوج هستند و مسأله زوجيّت گياهان توسط كارل لينه (1707 - 1787 م) گياه شناس معروف سوئدى در سال 1731 م) ابراز شد.
بنابراين مردم عصر نزول قرآن از زوجيّت همه گياهان اطلاع نداشتند. ولى قرآن نه تنها به اين مطلب اشاره كرد. (رعد / 3، شعراء / 7 و...) بلكه به زوجيّت همه موجودات اشاره كرد (ذاريات / 49) كه تا قرن اخير كسى از آن اطلاع نداشت.[28]
بنابراين اشاره علمى قرآن به زوجيت گياهان و زوجيت عام موجودات نوعى رازگويى قرآن است كه حكايت از اعجاز علمى اين كتاب مقدس دارد.
البته برخى از محققان برآنند كه هر چند اشارات علمى قرآن در اين موارد مى تواند اعجاز علمى بشمار آيد اما تطبيق آيه (ذاريات / 49) با مواردى همچون الكترون ها، پروتون ها و كوارك ها قطعى نيست و حداكثر اين موارد ممكن است از مصاديق آيه مذكور بشمار آيد.[29]
4 . لقاح (زايا كردن گياهان و ابرها توسط بادها):
در برخى آيات قرآن به بادهاى زايا و باردار كننده اشاره كرده است كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ ، (حجر / 12) مفسران و صاحب نظران آيه فوق را به دو صورت تفسير كرده اند:
الف: برخى برآنند كه اين آيه به لقاح گياهان اشاره دارد يعنى ابرها فرستاده مى شوند تا گرده هاى گياهان نر را به گياهان ماده برسانند و آنان را زايا كنند،[30] و احمد محمد سليمان اين مطلب را اعجاز قرآن دانسته است چرا كه بشريت در اواخر قرن هيجدهم يا اوايل قرن نوزدهم به مسأله تلقيح پى برد، درحالى كه قرآن قرن ها قبل از آن تذكر داده بود.[31]
ب: برخى ديگر از صاحبنظران و مفسران آيه فوق را اشاره به لقاح ابرها و بارور شدن آنها دانسته اند[32] چرا كه در ادامه آيه مسأله نزول باران را مطرح مى كند كه نتيجه لقاح ابرهاست و احمد امين اين آيه را يك معجزه جاودانى مى داند كه حدود هزار و سيصد و نود سال پيش موضوعى را بيان كرده كه عصاره و نتيجه تحقيقات جديد است چرا كه منظور از آيه همان تأثيرى است كه باد در اتحاد الكتريسته مثبت و الكتريسته منفى در دو قطعه ابر و آميزش و لقاح آنها دارد.[33]
البته مانعى ندارد آيه فوق اشاره به لقاح ابرها و گياهان مرده باشد[34] چرا كه بخش اول آيه يك مطلب كلى را مى گويد (زاياگرى بادها) كه اعم از لقاح ابرها و گياهان است ولى در ادامه آيه يكى از نتايج اين لقاح را تذكر مى دهد كه همان نزول باران از ابر است. همانطور كه لقاح گياهان نيز يكى از مصاديق آنها است.[35]
البته اشاره علمى قرآن به لقاح ابرها اعجاز علمى قرآن است چرا كه اين مطلب تا سالهاى اخير براى بشر كشف نشده بود اما اشاره قرآن به لقاح گياهان اعجاز علمى قرآن بشمار نمى آيد چرا كه انسان هاى صدر اسلام به طور اجمالى از تأثير گرده افشانى برخى گياهان (همچون خرما) اطلاع داشتند.[36]
5 . چينش مراحل آفرينش انسان:
قرآن كريم در آيات متعددى از آفرينش انسان و مراحل آن ياد كرده است (مؤمنون / 12ـ14، حج/ 5، غافر/ 67، قيامت/ 37ـ39، علق/ 2، طارق/ 6، دهر/ 2، سجده/ 6 ـ 9 و...) از اين آيات مى توان استفاده كرد كه مراحل زندگى انسان پانزده مرحله است كه عبارتند از:
1 - خاك (يعنى تراب وطين، حج/ 5، مؤمنون/ 12 و غافر/ 67)[37]
2 - مرحله آب (يعنى ماء، ماء دافق، ماه مهين، طارق / 6، سجده / 6 - 9)[38]
3 - مرحله منى (نطفة من منى، قيامت / 37 - 39)
4 - مرحله نطفه مخلوط (نطفه امشاج، دهر / 2)
5 - مرحله علقه (مؤمنون / 12 - 14، حج / 5، غافر / 67)
6 - مرحله مضغه (مؤمنون / 12 - 14 و حج / 5)
7 - مرحله تنظيم و تصوير و شكل گيرى (سجده / 6 - 9)
8 - مرحله شكل گيرى استخوان ها (مؤمنون 12 - 14)
9 - مرحله پوشاندن گوشت بر استخوان ها (همان)
10 - مرحله آفرينش جنس جنين (قيامت / 37 - 39)
11 - مرحله آفرينش روح يا دميدن جان در انسان و پيدايش گوش و چشم (سجده / 6 - 9 و مؤمنون / 14)
12 - مرحله تولد طفل (غافر / 67)
13 - مرحله بلوغ (مؤمنون / 12 - 14، حج / 5 و غافر / 67)
14 - مرحله كهنسالى (حج / 5 و غافر / 67)
15 - مرحله مرگ (همان ها)[39]
البته توضيح هر كدام از اين مراحل بر اساس آيات قرآن و علوم پزشكى نياز به شرح و توضيح دارد ولى اين آيات اشارات علمى ارزنده اى را در بردارد كه برخى پزشكان را به حيرت آورده و آنها را دليل اعجاز علمى قرآن بلكه اعجاز بلاغى قرآن دانسته اند.[40]
و برخى ديگر صاحبنظران غربى همچون دكتر موريس بوكاى معتقدند كه:
«بايد همه بيانات قرآنى را با معلومات اثبات شده عصر جديد مقايسه كرد، موافق بود نشان با اينها واضح است ليكن همچنين بى نهايت مهم است كه آنها را با عقايد عمومى كه در اين خصوص در جريان دوره وحى قرآنى شايع بود مواجهه داد تا معلوم گردد انسان هاى آن زمان تا چه اندازه از نظراتى شبيه آنچه در قرآن درباره اين مسائل عرضه شده دور بوده اند.
فى الواقع اين فقط در جريان قرن نوزدهم است كه ديد تقريباً روشنى از اين مسائل پيدا مى كنيم. در تمام مدت قرون وسطى، اساطير و نظارت صورى بى پايه، منشأ متنوع ترين آراء و تا چندين قرن پس از آن سارى و جارى بود.
آيا مى دانيد كه مرحله اى اساسى در تاريخ جنين شناسى تصديق «هاروى»[41] در سال 1651 م بود مشعر به اينكه «هر چيزى كه مى زايد در آغاز از تخمى مى آيد.» و اينكه جنين به تدريج بخشى پس از بخشى درست مى شود؟ [...] اين بيش از هزاره اى پيش از آن عصر است، كه در آن عقايدى تخيلى شايع بود و انسان ها قرآن را مى شناختند. بيانات قرآن در باب توليد مثل انسان، حقايق اساسى را كه انسان ها قرونى چند براى كشف آن گذراندند، با اصطلاحات ساده اشعار داشته است.»[42]
برخى از محققان نيز برآنند كه هر چند بيان هر كدام از اين مراحل آفرينش انسان به تنهائى نمى تواند دليل مستقلى بر اعجاز علمى قرآن باشد ولى با توجه به گواهى دانشمندان بر اينكه مردم عصر نزول قرآن، آگاهى از اين نظم و چينش مراحل آفرينش انسان نداشتند، بيان اين مراحل و چينش آن نوعى رازگويى علمى است كه مى تواند اعجاز علمى قرآن بشمار آيد.[43]
پی نوشت ها:
[1] . البته اين تفسير بنابراين است كه جمله «ترونها» را صفت «عمد» بدانيم ولى اگر «بغير عمد» متعلق به «ترونها» باشد معنا مى شود كه: خدا (همانگونه كه) مى بينيد خدا آسمانها را بدون ستون آفريد.» بنابراين معناى دوم آسمانها اصلاً ستون ندارد تا ديده شود. ولى معناى اول با ظاهر آيه سازگارتر است چون تقديم و تأخير لازم نمى آيد و توسط روايت امام رض(ع) (ثم عمد و لكن لا ترونها - برهان، ج 2، ص 278) تقويت مى شود.
[2] . مطالب شگفت انگيز قرآن، گودرز نجفی، ص 41.
[3] . تاريخ علوم، ص 264، (البته برخى نويسندگان در اينكه مبتكرنيروى جاذبه نيوتن باشد، در صحت داستان سيب ترديد مى كنند، نك: دانش عصر فضا، ص 44.
[4] . نك: معارف قرآن، استاد مصباح يزدى، ص 247 - 248 و مطالب شگفت انگيز قرآن، گودرز نجفى، ص 41 - 46 و المعجزة القرآنية، دكتر محمد حسن هيتو، ص 180 و التمهيد فى علوم القران، آيت اللَّه معرفت، ج 6، ص 122 - 128 و نگرشى بر علوم طبيعى در قرآن، لطيف راشدى، ص 50.
[5]. اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى، يداللَّه نيازمند شيرازى، ص 88 - 99 و الفرقان فى تفسير القران دكتر صادقى، ج 21، ص 341 و مطالب شگفت انگيز قرآن، گودرز نجفى، ص 43 و دانش عصر فضا، نورى، ص 55 و تفسیر نمونه، ج 18، ص 187.
[6] . نك: التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، مصطفوى، ماده «سمو» و تفسیر نمونه، ج 1، ص 65 و پژوهشی در اعجاز علمى قرآن، محمدعلی رضایی اصفهانی، ص 126.
[7]. نك: پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، پيشين، ص 155.
[8] . نام اين ستاره را «وِگاه» (تفسیر نمونه، ج 18، ص 382) يانس ثابت (تفسیر الميزان، ج 17، ص 89 و مطالب شگفت انگيز قرآن، گودرز نجفى، ص 25 - 26) و يا مجموعه نجوم هركپل يا ستاراى بر ران راست «جائى» (اسلام و هيئت، ص 181) بيان كرده اند.
[9] . لام در آيه (لمستقر لها) ممكن است به معناى الى - فى - تأكيد باشد و «مستقر» مى تواند مصدر ميمى، اسم زمان يا اسم مكان باشد (نك: الميزان، ج 17، ص 79 و ص 89 و اسلام و هيئت ص 184 و نمونه، ج 18، ص 382.
[10] . الميزان، نمونه، اسلام و هيئت، همان ها و دانش عصر فضا، پيشين، ص 25 - 36 و الجواهر فى تفسير القرآن، طنطاوى، ج 9، ص 172 و زنده جاويد و اعجاز قرآن، مهندس محمدعلى سادات، ص 28 - 39 و قرآن و آخرين پديده هاى علمى، مهندس جعفر رضايى فر، ص 131 و القرآن الكريم و العلم الحديث، دكتر منصور محمد حسب النبى، ص 264.
[11] . مطالب شگفت انگيز قرآن، پيشين، ص 24 و راه تكامل، احمد امين، ج 5، ص 9 و اسلام و هيئت، شهرستانى، ص 179.
[12] . كتاب مقدس، مزامير، زبور داود، مزمور 19 / 5.
[13] . خوابگردها، آرتور كوستلر، ترجمه منوچهر روحانى، ص 590.
[14] . مفردات راغب، ماده «فلك».
[15] . نمونه، ج 18، ص 387.
[16] . مفردات راغب، ماده «سبح».
[17] . بطلميوس، از دانشمندان قرن دوم ميلادى (فرهنگ دانستنيها، محمدنژاد، ج 1، ص 752) البته برخى يادآورد شده اند كه در تاريخ سه دانشمند يونانى به نام بطلمیوس خوانده مى شدند كه عبارتند از: بطلمیوس غريب، بطلمیوس داس و بطلمیوس قلوذى كه اين سومى همان است كه هيئت بطلمیوسى به نام اوست و متولد 140 قبل از ميلاد است (اسلام و هيئت، گفتار سوم (كج) و ص 5.
[18] . مقايسه اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، دكتر موريس بوكاى، ترجمه دبير، ص 215 - 216 و دانش عصر فضا، حسين نورى، ص 26 و ص 35 - 36 و معارف قرآن، مصباح يزدى، ص 252.
[19] . نمونه، ج 18، ص 382 و اسلام و هيئت، ص 186 و دانش عصر فضا، ص 26 و ص 5 - 36 و پيشگویيهاى علمى قرآن، مصطفى زمانى، ص 34.
[20] . عمر خورشيد را كلاً ده ميليارد سال تخمين مى زنند كه پنج ميليارد سال آن سپرى شده است (نك: فيزيك نوين، دكتر اريك اوبلاتر، ص 21 - 20، ترجمه بيضاوى و...).
[21] . دانش عصر فضا، پيشين، ص 35.
[22] . در خورشيد هسته هاى اتم هاى هيدروژن به هليوم تبديل مى شود كه ذوب هسته اى با جوشش هسته اى نام دارد. خورشيد در هر دو ساعت و چهل دقيقه سطح آن با سرعت شش كيلومتر به داخل و خارج مى رود و قطر آن ده كيلومتر تغيير مى كند و اين تپش خورشيد است و در اثر ميدان هاى مغناطيسى اطراف لكه ها به وجود مى آيد و با سرعت 1600000 كيلومتر در ساعت از خورشيد فوران مى كند و به سرعت خاموش مى شود. (نك: فيزيك نوين، پيشين، ص 20 و مجله اطلاعات علمى، ش 193).
[23] . پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، پيشين، ج 1، ص 168.
[24] . همان، ص 169.
[25] . نك: مفردات راغب اصفهانى، ماده «زوج» و تفسیر نمونه، ج 18، ص 377 - 378.
[26] . نك: تفسیر نمونه، همان و اعجاز قرآن، علامه طباطبایی، ص 15 ويراسته عليرضا ميرزا محمد، رابطه علم و دين، عباسعلى سرفرازى، ص 35 - 36 ومطالب شگفت انگيز قرآن، پيشين، ص 57 و 60 و القرآن و الطب، دكتر دياب و دكتر قرقوز، ص 27 و 28 و زنده جاويد و اعجاز جاويدان، پيشين، ص 39 - 43 و نگرشى بر علوم طبيعى در قرآن، پيشين، ص 24.
[27] . نك: نمونه، همان و اعجاز قرآن، علامه طباطباى، ص 15 ويراسته عليرضا ميرزا محمد، رابطه علم و دين، پيشين، ص 35 - 36 و مطالب شگفت انگيز قرآن، پيشين، ص 57 و 60 و القرآن و الطب، دكتر دياب و دكتر قرقور، ص 27 و 28 و زنده جاويد و اعجاز جاويدان، پيشين، ص 39 - 43 و نگرشى بر علوم طبيعى در قرآن، پيشين، ص 24.
[28] . وجود ذرات درون اتم با بار منفى و پروتون با بار مثبت، را ماكس پلانك فيزيكدان نامى قرن بيستم كشف كرد. (نك: ماكس پلانك، تصوير جهان در فيزيك جديد، ترجمه مرتضى صابر، ص 95)
[29] . پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، پيشين، ص 283.
[30] . منهج الصادقين، ملا فتح اللَّه كاشانى، ج 5، ص 158 و رابطه علم و دين، پيشين، ص 36 و رهبران راستين، عبدالكريم هاشمى نژاد، ص 256 - 263 و فروغ دانش جديد در قرآن و حديث، م، حقيقى، ج 2، ص 23 و مرزهاى اعجاز، سيد ابوالقاسم خوئى، ترجمه جعفر سبحانى، ص 118 و الفرقان و القرآن، خالد عبدالرحمن العك، ص 511.
[31] . القرآن و الطب، ص 24 - 26 و تفسیر نمونه، ج 11، ص 61 و قرآن و آخرين پيامبر، ص 179.
[32] . مجمع البيان، ج 3، ص 334 و باد و باران در قرآن، مهندس بازرگان، ص 59 و 126 و نمونه، ج 11، ص 61 و التفسير العلمى فى الميزان، احمد عمر ابو حجر، ص 461 - 463.
[33] . راه تكامل، احمد امين، ص 57.
[34] . مطالب شگفت انگيز قرآن، پيشين، ص 62 و پيشگوئى هاى علمى قرآن، مصطفى زمانى، ص 91 - 93.
[35] . نك: زنده جاويد و اعجاز جاويدان، پيشين، ص 35 و 36.
[36] . پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، پيشين، ص 293.
[37] . در مورد آفرينش انسان از خاك،دو احتمال وجود دارد، يكى اينكه منظور آفرينش انسان اولى (= آدم) از خاك باشد يا تشكّل انسان از خاك يعنى عناصر خاك در بدن انسان وجود دارد. (نك: پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی، ج 2، ص 434 به بعد و نيز تفسير نمونه، ج 20، ص 165 و ج 14، ص 23)
[38] . در مورد آفرينش انسان از آب، چند احتمال وجود دارد، يكى اينكه حيات همه موجودات زنده بستگى به آب دارد و يا اينكه قسمت عمده بدن انسان و بسيارى از حيوانات را آب تشكيل مى دهد و يا اينكه مقصود آفرينش انسان اوليه (آدم) از آب بوده است. (نك: پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، همو، ص 438 به بعد و نيز تفسير نمونه، ج 13، ص 396 و ج 15، ص 126 و معارف قرآن، مصباح يزدى، ص 329 و ص 330)
[39] . اين دسته بندى را از كتاب پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، پيشين، ص 432 آورديم ولى برخى از مفسران و پزشكان آيات و مراحل فوق را به گونه اى ديگر دسته بندى كرده اند و مراحل خلقت انسان را هفت مرحله دانسته اند (نك: نمونه، ج 20، ص 165 و ج 14، ص 23 و الفرقان و القرآن، پيشين، ص 493 و التمهيد فى علوم القرآن، محمدهادى معرفت، ج 6، ص 80.
[40] . طب در قرآن، دكتر دياب و دكتر قرقوز، ترجمه على چراغى، ص 84.
[41] . H(ص)rvey. پزشك انگليسى (1576 - 1657 م).
[42] . مقايسه اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ص 276 - 277 با تلخيص.
[43] . پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، پيشين، ص 564.
چهارم: آیا مصادیقی از اعجاز علمی که دکتر سها مورد نقد قرار داده همگی مورد قبول بوده و قبل از ایشان قرآنپژوهان نقد نکرده بودند؟
در این مورد به کتاب پژوهشی در اعجاز علمی قرآن از دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی، جلد اول و جلد دوم مراجعه کنید که موارد متعددی از اعجازهای مورد نقد دکتر سها مثل حرکت زمین، کروی بودن زمین و اعجاز ریاضی مورد نقد قرار گرفته و رد شده است.
کتاب فوق در سال 1381 منتشر شده است (ده سال قبل از انتشار کتاب نقد قرآن آقای دکتر سها) و کتاب فوق بارها تجدید چاپ شده و شش جایزه ملی در ایران دریافت کرده و حتی به زبانهای مختلف (روسی، اردو و ...) ترجمه شده است.
پنجم: موافقان و مخالفان اعجاز عددی قرآن چه کسانی بوده و آیا نظم ریاضی قرآن مصادیق صحیحی دارد و آیا دلالت بر شگفتی علمی میکند یا اعجاز علمی؟
برخى از نویسندگان و صاحب نظران در چند دهه اخیر بُعد دیگرى براى اعجاز قرآن بیان كرده اند كه همان اعجاز عددى قرآن است اینان ادعا مى كنند كه یك نظم ریاضى بر قرآن حاكم است. هر چند كه در كتاب «الاتقان فى علوم القرآن» سیوطى، رد پاى این فكر دیده مى شود.[1] امّا تا چند سال اخیر این راز علمى پنهان مانده بود و با پیدایش رایانه هایى (كامپیوترهاى) كه مى تواند حساب هاى بسیار زیادى را در مدت زمان كمى و با دقت بالایى انجام دهد، پرده از روى نظم ریاضى قرآن برداشته شد و اعجاز این كتاب مقدس بار دیگر بر جهانیان ثابت گردید. این صاحب نظران از این رهگذر نتایج دیگرى هم مى گیرند كه اشاره خواهیم كرد. در رأس این گروه افرادى همچون رشاد خلیفه و عبدالرزاق نوفل و... هستند. در مقابل آنان گروه دیگرى از نویسندگان و صاحب نظران قرآنى، قرار دارند كه این مطالب را نمى پذیرند و برخى محاسبات آنان را خطا آلود مى دانند و حتى برخى نویسندگان با شدت هر چه بیشتر قسمتى از این مطالب را توطئه بهائیت معرفى مى كنند و آن را یك جریان انحرافى مى دانند و در این مورد به ادعاى نبوت رشاد خلیفه و كشته شدن او استشهاد مى كنند[2]. ما ابتدا گزارشى از كتاب ها و نویسندگان دو گروه بیان مى كنیم و سپس نتیجه گیرى خواهیم كرد.
الف: موافقان اعجاز عددى قرآن:
در این مورد افراد زیادى كتاب و مقاله نوشته اند كه به مهمترین آنها اشاره مى كنیم:
1. معجزة القرآن الكریم، دكتر رشاد خلیفه:
دكتر رشاد خلیفه در خانواده اى از صوفیان مصر در شهر «طنطه» متولد شد و در سال 1971 م در شهر مكه رسماً به جرگه نائبان مكتب تصوف در آمد.
او تحصیلات جدید خود را تا كارشناسى در دانشكده كشاورزى عین الشمس قاهره گذراند و سپس كارشناسى ارشد خود را در دانشگاه آریزونا (1959 ـ 1961 م) آمریكا گذراند و سپس دكتراى خود را در دانشگاه كالیفرنیا (1962 ـ 1964 م) در رشته بیوشیمى گیاهى گذراند.[3] او به مدت سه سال در مورد قرآن با استفاده از رایانه تحقیق كرده است. و نتیجه این تحقیقات را در سال 1351 ش به روزنامه هاى دنیا داده شد.[4]
كتاب او تحت عنوان «معجزة القرآن الكریم» در سال 1983 م در بیروت چاپ شد[5] و به زبان انگلیسى نیز در آمریكا چاپ شد.[6]
تمام كوشش استاد مزبور براى كشف معانى و اسرار حروف مقطعه قرآن صورت گرفته است و ثابت كرده است كه رابطه نزدیكى میان حروف مذكور، با حروف سوره اى كه در آغاز آن قرار گرفته اند، وجود دارد. او براى محاسبات این كار از رایانه كمك گرفته است و بیان كرده كه در 29 سوره قرآن حروف مقطعه آمده است كه مجموع این حروف 28 حرف الفباى عربى را تشكیل مى دهد (یعنى: ا، ح، ر، س، ص، ط، ع، ق، ك، ل، م، ن، ه ، ى) كه گاهى آنان را حروف نورانى نامند. او نسبت این حروف را در 114 سوره قرآن سنجیده است و به نتایجى رسیده است كه به برخى آنها اشاره مى كنیم:
نسبت حرف «ق» در سوره «ق» از تمام سوره هاى قرآن بدون استثناء بیشتر است. مقدار حرف «ص» در سوره «ص» نیز به تناسب مجموع حروف سوره از هر سوره دیگر بیشتر است و نیز حرف «ن» در سوره «ن و القلم» بزرگترین رقم نسبى را در 114 سوره قرآن دارد. ایشان عدد 19 را یك عدد اساسى در قرآن مى داند كه از «تسعة عشر»[7] اخذ كرده و اعداد برخى آیات و كلمات را بر آنها تطبیق كرده و یك نظام ریاضى را ارائه مى دهد. ایشان با محاسبات زیاد و جدول هاى متعدد به اثبات این مطالب مى پردازد و نتایج زیر را مى گیرد:
الف: قرآن كلام خداست. محل حروف مقطعه قرآن در جاى مشخص خود طرح پیشرفته توزیع الفبایى در سراسر قرآن را اثبات مى كند. هیچ كس نمى تواند ادعا كند كه این گونه طرح پیشرفته توسط انسان، هر قدر هم متعالى باشد قابل وصول باشد. ایشان از رایانه مى خواهد كه تعداد تبدیل هاى ممكن را به منظور كتابى مثل قرآن كه از لحاظ ریاضى دقیق و حساب شده است محاسبه كند كه 626 سپتیلون (000/000/000/000/000/000/000/000/626) مى شود كه قطعاً از توان و ظرفیت هر مخلوقى خارج است و كسى نه در گذشته، نه حال و نه آینده قادر نخواهد بود اثرى همتاى قرآن بیاورد و سپس اعجاز قرآن را از این مطلب نتیجه گیرى مى كند و حتى معجزات موسى و عیسى را از طریق قرآن اثبات مى كند.[8]
ب: ترتیب موجود تدوین سوره هاى قرآن ترتیبى ملهم از ذات الهى است.
ج: ترتیب نزول سوره هاى قرآن، آن چنان كه امروزه مى دانیم از جانب خداى تعالى است.
د: محل نزول سوره هاى قرآن، اعم از مكى یا مدنى، مورد تأیید قرار مى گیرد.
هـ : شیوه مخصوصى كتابت كلمات در قرآن را خداى تعالى خود دستور فرموده است و لذا توصیه مى كند كتابت قرآن (صلوة، به صلاة) تغییر داده نشود.
و: طریق خاص قرآن در تقسیم هر سوره به آیات با امر الهى صورت گرفته است.
ز: آیه «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» جزء لا یتجزاى هر سوره، بجز سوره 9 (التوبه) است. كه آن را با دلایلى از نظم ریاضى ثابت مى كند.[9]
2. اعجاز قرآن، تحلیل آمارى حروف مقطعه، تالیف رشاد خلیفه، ترجمه و ضمائم از سید محمد تقى آیت اللهى:
مترجم محترم كتاب را از نسخه اصل انگلیسى ترجمه كرده و در سال 1365 توسط انتشارات دانشگاه شیراز منتشر شده است.
ایشان مقدمه اى درباره معرفى نویسنده (رشاد خلیفه) و مقدمه اى به عنوان «سخن مترجم» اضافه كرده است و ضمایمى نیز آورده كه مقادیر حروف را بر اساس حروف ابجد حساب كرده و حتى برخى خطاهاى متن انگلیسى را یادآور شده است.[10]
3. معجزة القرن العشرین من كشف سباعیة وثلاثیة اوامر القرآن الكریم، ابن خلیفه علیوى:
ایشان در كتاب خود كه 110 صفحه است، مى گوید 90% اوامر قرآن هفتگانه یا سه گانه یا یگانه است و تكرار آنها در موارد خود لازم بوده است.
براى مثال: امر «اُعبدوا» (بپرستید) سه بار به همه مردم خطاب كرده است و سه بار نسبت به اهل مكه در قرآن آمده و سه بار نسبت به پیامبر اسلام(ص) آمده است و شعیب پیامبر سه بار به قوم خود گفته است و نوح سه بار و هود سه بار و صالح سه بار و عیسى(ع) سه بار گفته اند كه این سر غریب و عجیبى است.
ایشان از این اعداد منظم اعجاز قرآن را نتیجه مى گیرند.[11]
4. المنظومات العددیة فى القرآن العظیم، مهندس مصطفى ابوسیف بدران:
این كتاب در 88 صفحه چاپ شده است و روابط ریاضى حروف مقطعه را بررسى كرده است. و بویژه حالات مختلف لفظ «اللَّه» را بررسى كرده است.
5. الاعجاز العددى للقرآن الكریم، عبد الرزاق نوفل:
این كتاب در سه جزء جداگانه چاپ شده است و سپس تحت عنوان «اعجاز عددى در قرآن كریم» توسط مصطفى حسینى طباطبایى ترجمه شده است. ایشان تلاش كرده تا نظام ریاضى تكرار واژه ها را در قرآن نشان دهد. براى مثال:
واژه دنیا 115 بار و واژه آخرت نیز 115 بار آمده است. واژه شیاطین و ملائكه هر كدام 68 بار در قرآن آمده است. واژه حیات و مشتقات آن و نیز واژه موت 145 بار در قرآن آمده است. ایشان در مقدمه كتاب این امر را معجزه الهى مى داند و مى گوید این توازن در كلمات قرآن ثابت مى كند كه امكان ندارد این قرآن جز وحى الهى باشد. چرا كه فوق قدرت انسان و بالاتر از عقل بشرى است.[12] (چرا كه یك پیامبر در طول 23 سال از قرآن سخن گفته و توانسته است توازن كلمات خود را در جنگ و صلح و... حفظ كند و این غیر از معجزه چیز دیگرى نیست.)
6. اعجازات حدیثة علمیة و رقمیة فى القرآن، دكتر رفیق ابوالسعود:
ایشان در یك فصل كتاب خود معجزه اعداد و ارقام را در قرآن مطرح مى كند و مطالبى شبیه مطالب عبدالرزاق نوفل مى آورد.[13] براى مثال مى نویسد:
الرحمن 57 مرتبه الرحیم 114 مرتبه
الجزاء 117 مرتبه المغفرة 234 مرتبه
الفجار 3 مرتبه الابرار 6 مرتبه
العُسر 12 مرتبه الیسر 36 مرتبه
قل 332 مرتبه قالوا 332 مرتبه
ابلیس 11 مرتبه استعاذه باللَّه 11 مرتبه
المصیبة 75 مرتبه الشكر 75 مرتبه
الجهر 16 مرتبه العلانیة 16 مرتبه
الشدة 102 مرتبه الصبر 102 مرتبه
المحبة 83 مرتبه الطاعة 83 مرتبه
7. كاربرد روش سیستم ها (راسل. ل. ا. ك) به ضمیمه تعبیر قرآن آربرى، ترجمه محمد جواد سهلانى:
ایشان در یك فصل كتاب مطالب رشاد خلیفه را ترجمه كرده و آورده است.[14]
8. اعجاز الرقم 19 فى القرآن الكریم، بسّام نهاد جرّار:
ایشان پس از آنكه نظام ریاضى دكتر رشاد خلیفه را توضیح مى دهد و به آن اشكالاتى مى گیرد. به صورت جدیدى اعجاز عدد 19 را در قرآن اثبات مى كند. براى مثال مى گوید: اعدادى كه در قرآن آمده است 38 عدد است و این عدد از مضاعف هاى عدد 19 است. و نیز تعداد اعداد صحیحى كه به صورت مكرر در قرآن آمده است 285 بار است كه این عدد هم از مضاعف هاى عدد 19 (285 = 19 * 15) است.
ایشان فصل سوم كتاب (ص 140 ـ 152) را به همین امر اختصاص داده است.
9. تفسیر نمونه، آیت اللَّه مكارم شیرازى:
ایشان در جلد دوّم تفسیر نمونه زیر آیه اوّل سوره آل عمران بحثى را از دكتر رشاد خلیفه به صورت مبسوط گزارش مى كنند. ولى قضاوت در مورد صحت و سقم آن را نیازمند بررسى فراوان مى داند و لذا قضاوتى نمى كنند.
ایشان پس از ذكر مطالب دكتر رشاد خلیفه این نتایج را مى گیرند:
الف: رسم الخط اصلى قرآن را حفظ كنید.
ب: این مطلب دلیل دیگرى بر عدم تحریف قرآن است (چرا كه اگر كلمه یا حرفى از قرآن كم مى شد ارقام صحیح در نمى آمد).
ج: اشارات پر معنا (در سوره هایى كه با حروف مقطعه آغاز مى شود پس از ذكر این حرف، اشاره به حقانیت و عظمت قرآن شده است.) و در پایان نتیجه مى گیرند كه حروف قرآن كه طى 23 سال بر پیامبر(ص) نازل شده حساب بسیار دقیق و منظمى دارد كه حفظ و نگهدارى نسبت هاى آن بدون استفاده از مغزهاى الكترونیكى امكان پذیر نیست.[15]
10. اعجاز عددى قرآن كریم و ردّ شبهات، محمود احمدى:
ایشان كوشش نموده است تا اشكالاتى را كه بر اعجاز عددى و محاسبات عبد الرزاق نوفل و رشاد خلیفه نموده اند جواب دهد. او در ابتدا تمام مطالب رشاد خلیفه و عبد الرزاق نوفل را خلاصه كرده و بیان نموده است. ایشان اشكالات را یكى پس از دیگرى بر مى شمارد و حتى برخى از آنها را به نقل از نامه هاى دكتر رشاد خلیفه پاسخ مى دهد. ما در ادامه مطلب به برخى پاسخ هاى ایشان اشاره مى كنیم.
11. المعجزة، مهندس عدنان رفاعى:
ایشان هم مطالبى شبیه سخنان عبدالرزاق نوفل و دكتر رفیق ابوالسعود مى آورند.
12. الاعجاز العددى فى سورة الفاتحة، طلحة جوهر:
ایشان نیز محور بحث خویش را عدد 19 قرار داده است و آیه «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» را با آیه «تسعة عشر»[16] (16) مقایسه مى كند و در پایان آیاتى را كه 19 حرف دارد جمع آورى كرده است و از همه مطالب كتاب اعجاز عددى و ریاضى قرآن را ثابت مى كند.
13. اعجاز ریاضى زوج و فرد در قرآن كریم، كوروش جم نشان:
ایشان با توجه به آیه سوّم سوره والفجر كه خداوند متعال به زوج و فرد سوگند یاد كرده است به فكر افتاده است كه شاید یك نظام عددى بر مبناى زوج و فرد در قرآن باشد. در نهایت جمع اعداد زوج دقیقاً مساوى با جمع تعداد آیات قرآن یعنى 6236 و جمع اعداد فرد مساوى با 6555 است كه حاصل جمع شماره سوره ها مى باشد و بدین ترتیب نمونه دیگرى از اعجاز عددى قرآن را اثبات مى كند.[17]
14. ماوراء احتمال، عبداللَّه اریك:
برخى نویسندگان با استفاده از كتاب فوق مقاله اى تحت عنوان «بسم اللَّه مفقوده» نوشته و مدعى شده اند كه نبودن بسم اللَّه در صدر سوره توبه و تكرار آن در سوره نمل بسیار حكیمانه و از معجزات قرآن است. ایشان با استفاده از سوره ها این مطلب را اثبات مى كند.[18]
15. من الاعجاز البلاغى والعددى للقرآن الكریم، دكتر ابو زهرا نجدى:
ایشان كار دكتر رشاد خلیفه را ادامه داده است و براى مثال مى گوید در قرآن 34 مرتبه واژه سجده آمده كه اشاره به 34 سجده نمازهاى یومیه است.
پی نوشت ها:
[1]. ر.ك: سیوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 2، ص 112 به نقل از مقاله اعجاز عددى و نظم ریاضى قرآن، عباس یزدانى، كیهان اندیشه، ش 67، ص 63.
[2]. اعجاز الرقم 19 فى القرآن الكریم، بسام نهاد جرّار، ص 21.
[3]. ر.ك: اعجاز قرآن تحلیل آمارى حروف مقطعه، رشاد خلیفه، ترجمه سید محمدتقى آیت اللهى، مقدمه/الف.
[4]. همان، مقدمه/ ج.
[5]. معجزة القرآن الكریم، دكتر رشاد خلیفه، دار العلم للملایین، بیروت، الطبعة الاولى، 1983 م.
[6]. VISUAL PRESE TATION OF THE MIRACLE.
[7]. مدثر/ 30.
[8]. ر.ك: معجزة القرآن الكریم و اعجاز قرآن، تحلیل آمارى حروف مقطعه، ص 269 ـ 271.
[9]. همان، ص 271 ـ 275.
[10]. اعجاز قرآن، تحلیل آمارى حروف مقطعه، ص 282 ـ 283.
[11]. ر.ك: معجزة القرن العشرین، ص 7 به بعد.
[12]. ر.ك: الاعجاز العددى للقرآن الكریم، الجزء الاول، ص 10 ـ 11 و ص 15 به بعد.
[13]. اعجازات حدیثة علمیة و رقمیة فى القرآن، (ص 68 ـ 75).
[14]. كاربرد روش سیستم ها، (ص 52 ـ 80).
[15]. تفسیر نمونه، ج 2، ص 303 ـ 309.
[16]. مدثر/ 30.
[17]. ر.ك: بینات، بهار 1375، ش 1، ص 99. و نیز كیهان فرهنگى، ش 67، ص 71 ـ 72.
[18]. (DEVOND PROBABILITY – God's Message in Mathematice به نقل از كیهان فرهنگى، پیشین، ص 73).
ب: مخالفان اعجاز عددى قرآن:
در این مورد به چند كتاب و مقاله برخورد كردیم كه بدانها اشاره مى كنیم و استدلال هاى آنها را بیان مى كنیم:
1. تسعة عشر ملكاً، بیان ان فریة الاعجاز العددى للقرآن خدعة بهائیة، حسین ناجى محمد محى الدین:
ایشان به شدت به كسانى كه عدد 19 را یكى از اسرار قرآن مى دانند حمله مى كند. و آنها را نوعى دروغ بستن بر خدا دانسته است.[19] سپس متذكر مى شود كه عدد 19 از شعارهاى بهائیان است. كه در نظر مسلمانان مرتد و كافر هستند و شواهدى مى آورد كه سال در نظر آنان 19 ماه است و هر ماهى نیز 19 روز است. و كتاب «البیان» آنان 19 قسمت است و هر قسم آن 19 باب است و عدد نمازهاى یومیه آنها 19 ركعت است و...[20] و دربخش دیگرمتذكر مى شود كه عدد 19 مختص قرآن نیست وجملاتى را بیان مى كند كه بدون استفاده از رایانه براساس عدد19 شكل گرفته است در حالى كه مطالب آن باطل است. مثل: «لا بعث ولا حساب ولا جهنم لا صراط ولا جنة ولانعیم و...» (19 حرف است و 4 الف دارد.[21]) و سپس بیان مى كند كه رابطه اى بین بسم اللَّه الرحمن الرحیم و حروف مقطعه سوره ها و جهنم (نوزده ملك جهنم) وجود ندارد[22] و در بخش دیگرى خطاهاى عددى قائلین به اعجاز عددى را توضیح مى دهد.[23]
2. المعجزة القرآنیة، دكتر محمد حسن هیتو:
ایشان تقریباً همان مطالب حسین ناجى محمد را تأیید و تكرار مى كند.
3. اعجاز الرقم 19 فى القرآن الكریم، بسام نهاد جرّار:
ایشان هر چند خود به نوعى اعجاز عدد 19 را در قرآن پذیرفته است امّا با ذكر مطالبى خطاها و اشتباهات دكتر رشاد خلیفه را بیان كرده است.
او مى نویسد: بعد از تحقیق در مورد تكرار حروف در سوره ها متوجه شدم كه دكتر رشاد خلیفه به صورت عمدى دروغ گفته است تا اینكه به نتایج مورد نظرش در تكرار حروف در هر سوره برسد، و ثابت كند كه همگى بر عدد 19 قابل تقسیم است.[24]
ایشان در جاى دیگر به انجراف فكرى رشاد خلیفه اشاره كرده و مى گوید پس از آنكه كتاب «معجزة القرآن الكریم» از ایشان چاپ شد و اشكالات آن ظاهر شد، رشاد خلیفه (كه امام جماعت مسجد توسان بود) با نمازگزاران اختلاف پیدا كرد. و او را طرد كردند و رشاد خلیفه مركزى را افتتاح كرد و سنت را منكر شد. و در نهایت ادعاى نبوت كرد. و سر انجام نیز به وسیله كاردى در همان مركز كشته شد.[25]
4. اعجاز عددى و نظم ریاضى قرآن، عباس یزدانى:
ایشان در مقاله اى مفصل در مجله كیهان اندیشه[26] اشكالات متعددى نسبت به برخى از كتاب ها و مقالاتى كه اعجاز عددى را پذیرفته اند، مطرح مى كند و این جریان را انحرافى دانسته كه موجب سرگردانى افراد مى شود. ایشان با تذكر این نكته كه در قرآن به وصفى برخورد نمى كنیم که به جنبه لفظى قرآن آن هم از زاویه اعجاز عددى نظر داشته باشد. (و همینگونه در احادیث) دكتر رشاد خلیفه مى گفت: بسم اللَّه الرحمن الرحیم داراى 19 حرف و تك تك كلمات این آیه اوّل قرآن به صورتى كه بر عدد 19 قابل تقسیم است در قرآن به كار رفته است. چنان كه در كل قرآن 19 مرتبه «بسم اللَّه» و 2698 بار «اللَّه» و 57 بار «رحمن» و 114 بار «رحیم» به كار رفته است و ایشان در جواب مى نویسد:
از این آمار فقط رقم 57 صحیح است و سپس تذكر مى دهد كه براى این كه عدد «اللَّه» درست شود باید واژه «باللَّه و تاللَّه و للَّه و فاللَّه» را حساب كنیم امّا «اللّهم» را حساب نكنیم و یا واژه «اسم» در قرآن 22 بار آمده و «باسم» فقط 7 بار به كار رفته است[27].[28]
سپس به استفاده هاى ذوقى از آیات قرآن اشاره مى كند و مى نویسند:
«ن» در سوره «ن و القلم» 131 مرتبه آمده است نه 132 مرتبه تا مضرب 19 باشد. بخاطر همین دكتر رشاد خلیفه مجبور شده «ن» اوّل را به صورت «نون» بنویسد تا یك نون اضافه شود و یك نون هم از بسم اللَّه الرحمن الرحیم آغاز سوره وام گرفته است تا تعداد 133 عدد نون تمام شود.[29] و در سوره «طه» مجموع این دو حرف 239 آمده است نه 342 تا مضرب 19 باشد. و ایشان تاء گرد را هاء محسوب كرده است. (زینة ـ زینه)[30]
سپس ایشان در جواب مهندس عدنان رفاعى كه گفته واژه «یوم» را 365 بار در قرآن آمده است. مى نویسد: «یوم» را به صورت مفرد در نظر گرفته و در همان حال «یومئذٍ» و «یومكم» و «یومهم» را حساب نكرده است. در حالى كه «بالیوم» و «فالیوم» را حساب كرده است.
و بطور كلى اسلوب منطقى در موارد شمارش اعداد رعایت نشده است در بعضى موارد مفرد را حساب كرده اند و در برخى موارد (مثل جنات) مشتقات آن را هم حساب كرده اند. و سپس در پاسخ صاحب كتاب «آیت كبرى» كه مى گوید: در اوایل اسلام نقطهگذاری نبوده پس باید حروف معجمه (نقطه دار مثل ج) را با حروف مهمله (بدون نقطه مثل ح) حساب كرد.
ایشان مى نویسند: كه اصل مطلب صحیح است امّا كتابت و نگارش چندان مهم نیست آنچه مهم است قرائت است. و در عصر نزول مسلماً حاء و خاء و جیم در تلفظ فرق داشته اند.[31] ایشان در پاسخ كورش جم نشان در مورد «اعجاز زوج و فرد» قرآن مى نویسد:
اشكال اساسى تر این است كه چنین چیزى اثبات اعجاز قرآن نیست، زیرا به راحتى مى توان كتابى نوشت و از آغاز بین ابواب و فصول و تعداد جملات آن چنین نظمى را جاسازى نمود.[32]
در جاى دیگر ایشان به عبدالرزاق نوفل اشكال مى كند كه لفظ ابلیس 11 مرتبه در قرآن آمده است اما ادعاى ایشان در مورد لفظ استعاذه صحیح نیست و لفظ صریح استعاذه 7 مرتبه در قرآن آمده است. و با مشتقات آن 16 مرتبه آمده است.
و سپس اشكال دیگرى به عبدالرزاق نوفل مى كند كه ارتباط مفهومى بین مصیبت و شكر (كه هر كدام 75 مرتبه بامشتقات آنها در قرآن آمده است) روشن نیست.[33]
در بخش دیگرى متذكر مى شود كه بر فرض كه تناسب و توازن ها در حدى از كثرت باشند كه اتفاقى بودن این آمار و ارقام عادتاً محال باشد، باز غیر بشرى بودن قرآن را نمى توان نتیجه گرفت زیرا عقلاً و عادتاً محال نیست كسى كتابى تدوین كند و در عین حال چنین معادلاتى را در آن بگنجاند.[34]
ایشان در پایان مطالب خود را خلاصه كرده و نتایجى مى گیرد كه عبارتند از:
الف: اعجاز عددى قرآن كه توسط رشاد خلیفه مطرح شد رد پاى آن در كتاب «الاتقان» سیوطى مطرح است.
ب: این جریانى انحرافى و نامبارك بود كه هیچ خدمتى به نشر فرهنگ قرآن نكرد. و خود رشاد خلیفه با طرح مطالبى مخرّب از جمله تعیین دقیق زمان برپایى قیامت (1709 ق) و ادعاى رسالت خود را به كشتن داد.
ج: آمار و ارقام اعلام شده در مورد نظم ریاضى قرآن غالباً درست نیست.
د: در شمارش كلمات و حروف، روش واحدى را رعایت نمى كنند.
هـ : بر فرض كه توازن و تناسبى در تكرار واژه هاى قرآن باشد، این به تنهایى معجزه بودن قرآن را ثابت نمى كند. زیرا مشابه این امور در كارهاى بشرى وجود دارد.
و: بین نتیجه گیریهاى خاصى كه از توازن و تناسب كلمات گرفته مى شود با این گونه مطالب رابطه منطقى وجود ندارد. و پاره اى از این استنتاجها مبتلا به مغالطه «هست و باید» مى باشند.
ز: این جریان انحرافى دستاویزى براى معتقدان به تحریف قرآن مى شود كه در مواردى كه نظم ریاضى به حد نصاب نرسد نتیجه بگیرند كه پس قرآن تحریف شده است.
ح: استفاده شاعرانه (نه برهانى) از بعضى تناسب ها اشكال ندارد ولى این یك بیان خطابى و شاعرانه است.
ط: در كتاب و سنت هیچ اشاره و كنایه اى به وجود نظم ریاضى در قرآن دیده نمى شود بلكه قرآن كتاب هدایت و عمل است.
ى: راه پى بردن به اعجاز قرآن تسلط به فنون ادبیات عرب و تلاوت فراوان و تأمل در قرآن است. نه سیر انحرافى فوق.[35]
بررسى و جمع بندى:
در مورد اعجاز عددى قرآن اشاره به چند مطلب لازم است:
1. از مطالب گذشته روشن شد كه تعداد زیادى از دانشمندان مسلمان نظم ریاضى قرآن را دنبال كرده اند و به نتایج قابل توجهى رسیده اند، هر چند كه برخى از محاسبات آنها خطا بوده و یا با اعمال سلیقه و ذوق شخصى همراه بوده است. پس از سخنان طرفین استفاده مى شود كه نظم ریاضى قرآن به صورت موجبه جزئیه مورد پذیرش موافقان و مخالفان اعجاز عددى واقع شده است اما به صورت موجبه كلیه (یعنى در همه موارد ادعا شده) مورد قبول نیست.
2. همانطور كه گذشت مبنا بودن عدد 19 در همه آیات و ارقام قرآنى مخدوش است. اما این مطلب بدان معنا نیست كه بگوئیم متفكران اسلامى كه این سخن را گفته اند بهایى بوده یا منحرف بوده اند. اینگونه برخوردها در مطالب علمى صحیح بنظر نمى رسد. جالب این است كه برخى از این افراد در حالى دكتر رشاد خلیفه و امثال او را متهم به انحراف فكرى و... مى كنند كه خود اعجاز عددى 19 را به صورتى دیگر در كتاب خویش پذیرفته اند.[36]
3. نظم ریاضى قرآن (در همان موارد محدودى كه وجود دارد و مورد پذیرش طرفین است) یك مطلب شگفت انگیز است چرا كه یك فرد اُمّى و درس ناخوانده در طى 23 سال كتابى با نظم خاص ریاضى آورده است كه در حالات روانى مختلف مثل جنگ و صلح و در مكان ها و زمان هاى متفاوت آورده شده است. (نه مثل یك دانشمند فارغ از همه چیز كه در یك كتابخانه با آرامش، كتابى منظم تدوین مى كند) و مطالبى عالى و همراه با فصاحت و بلاغت در آن وجود دارد. این مطلب خود بسى شگفت آور و عجیب است. امّا آیا مى توان ادعا كرد كه این نظم ریاضى اعجاز قرآن را نیز ثابت كند؟
در اینجا دو اشكال عمده وجود دارد: نخست آنكه، این مطلب از لحاظ صغرى قابل خدشه است چرا كه نظم ریاضى به صورت موجبه كلیه اثبات نشد. و كثرت مطالب اثبات شده به طورى نیست كه اعجاز را ثابت كند و دوم از لحاظ كبرى قابل خدشه است چرا كه قرآن كریم كه تحدّى و مبارزه طلبى كرده است (كه اگر مى توانید مثل قرآن را بیاورید) تحدّى آن عام نیست و شامل همه جنبه هاى اعجاز قرآن نمى شود و در قرآن اشاره اى به اعجاز عددى آن نشده است.
پس اعجاز علمى قرآن از طریق اعجاز عددى آن فعلاً اثبات نیست بیان كردیم كه ممكن است تحدى قرآن عام باشد امّا اشكال اول هنوز سر جاى خود باقى است.
4. با توجه به مطالب فوق و عدم اثبات قطعى اعجاز عددى قرآن نتایجى كه دكتر رشاد خلیفه از این مطلب مى گرفت مخدوش مى شود و محل نزول سوره ها و ترتیب سوره ها و شیوه كتابت و طریقه خاص تقسیم آیات اثبات نمى شود مگر آنكه به صورتى قطعى و جامع اعجاز عددى قرآن اثبات گردد.
5. برخى از طرفداران اعجاز عددى قرآن از آن مطلب براى اثبات تحریف ناپذیرى قرآن و برخى به عنوان خطر توهم تحریف قرآن یاد كرده بودند.
در حالى كه اعجاز عددى، یك زبان گزارشى دارد، پس فقط مى تواند بگوید كه اینگونه نظم ریاضى هست امّا چگونه باید باشد را بیان نمى كند. پس نظم ریاضى قرآن دلیل بر تحریف پذیرى یا تحریف ناپذیرى قرآن نیست.
6. برخى دیگر از اشكالات طرفداران اعجاز عددى قرآن در سخنان مخالفان منعكس شد و برخى اشكالات سخنان مخالفان اعجاز عددى قرآن را در پاورقى ها بیان كردیم و لذا تكرار نمى كنیم.
پی نوشت:
[19]. تسعة عشر ملكاً، ص 11 ـ 12.
[20]. همان، ص 33 ـ 37.
[21]. همان، ص 75 ـ 76 (البته سخن ایشان قابل خدشه است چون جملات كوتاه با فكر قبلى و در یك زمان خاص و با همین هدف ساخته شده است. امّا قرآن كریم در طى 23 سال به صورت متفرق در جنگ و صلح و... توسط یك انسان اُمّى آورده شده است. و تناسب و نظام ریاضى آن (اگر مبناى 19 صحیح باشد) امر شگفت انگیزى است كه از توان سخنرانان عادى بشر خارج است علاوه بر آن قرآن داراى محتواى بسیار بلند و همراه فصاحت و بلاغت است كه این نظام ریاضى نیز همراه آن شده است و این جملات همان سخنان معمولى بشرى است. پس قیاس این جملات با قرآن صحیح نیست.)
[22]. همان، ص 111.
[23]. همان، ص 95.
[24]. اعجاز الرقم 19 فى القرآن الكریم، ص 26.
[25]. همان، ص 21.
[26]. مجله كیهان اندیشه، ش 67، ص 62 به بعد.
[27]. همان، ص 66.
[28]. آقاى محمود احمدى در اعجاز عددى قرآن كریم و ردّ شبهات، ص 15 از نامه هاى دكتر رشاد خلیفه پاسخ همین اشكال (تكرار اسم 22 بار در قرآن) را اینگونه حكایت مى كند: واژه «الاسم» در سوره حجرات : بِئْسَ الْاسْمُ الْفُسُوقُ دلالت بر اسماء اللَّه نمى كند و لغت اسم در سوره انعام/ 121 pمِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ و آیه 138 لاَيَذْكُرُونَ اسْمَ اللّهِ عَلَيْهَا منفى است. و در نتیجه هر سه حذف شدند و 19 اسم در قرآن باقى ماند. البته روشن است كه پاسخ دكتر رشاد خلیفه د رانى مورد یك توجیه ناكافى است. چرا كه ایشان از ابتدا گفته بود هر كدام از واژه هاى (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) در قرآن با پریب 19 بار تكرار شده است و نگفته بود كه واژه اللَّه ـ اسم ـ رحمن ـ رحیم به صورت مقید تكرار شده است.
[29]. البته این اشكال هم مبنائى است چون ممكن است دكتر رشاد خلیفه بگوید معیار تلفظ حروف قرآن (نه نوشته آن) بوده است.
[30]. همان.
[31]. عجیب است كه ایشان در مقابل دكتر رشاد خلیفه معیار را خط عثمان طه مى داند و به او اشكال مى كند كه چرا تلفظ را معیار دانسته است و در اینجا معیار را قرائت مى داند.
[32]. همانطور كه گذشت اینگونه قیاس ها بین قرآن و كتابى كه از اول با هدف نظم ریاضى و توسط یك فرد دانشمند نوشته شود صحیح نیست چرا كه قرآن از یك انسان اُمّى در طى 23 سال و در حالات مختلف با این نظم ریاضى آورده شده است.
[33]. البته شاید عبدالرزاق نوفل مى توانست به این اشكال پاسخ دهد كه لازمه مصیبت صبر است و اگر انسان همه چیز را از خدا بداند و در توحید كامل باشد همین بلاها و مصیبت ها را امتحان و موجب رشد و كمال مى داند و لذا شكر مى كند.
[34]. اشكال این قیاس در پاورقى هاى قبلى گذشت و علاوه بر آن اعجاز یعنى امر خارق عادت، و اگر واقعاً این نظم ریاضى اثبات شود (بر فرض صحت صغرى) آنگاه احتمال اینكه كسى در آینده بتواند چنین كارى بكند مانع اعجاز آن در زمان حال نیست چون این احتمالات بعیدهمیشه وجود داشته و با تحدى قرآن ناسازگاراست.
[35]. عباس یزدانى، كیهان اندیشه، ش 67، مقاله اعجاز عددى و نظم ریاضى قرآن، ص 62 ـ 84 با تلخیص.
[36]. ر.ك: بسام نهاد جرّار، اعجاز الرقم 19 فى القرآن الكریم، ص 21 و 140. برخى احتمال مى دهند كه برخورد تندى كه با دكتر رشاد خلیفه شده است بخاطر تمایل او به برخى مذاهب اسلامى و گرایش او به افكار خاص بوده است و شاید علت قتل او نیز ریشه در همین تندرویهاى مخالفان او داشته باشد. بویژه كه او اثبات كرده بود «بسم اللَّه الرحمن الرحیم » در همه سوره ها جزیى از قرآن است و این یكى از مطالب اختلافى جهان اسلام بوده است. هر چند كه برخى محاسبات دكتر رشاد خلیفه خطا بوده است امّا آیا مستحق این حمله ها و تهمت ها و قتل بود؟!
جمعبندی و نکات تکمیلی
1ـ بر اساس تعریف اعجاز علمی قرآن، روشن شد که مصادیق صحیح و اثبات شده اعجاز علمی در قرآن وجود دارد و دلایل علمی آن نیز اثبات شده است.
2ـ در قرآن کریم نکات جدید علمی وجود داشته که از آنها به صورت اعجاز علمی اثبات شده و برخی آنها هنوز کشف نشده (نظریهپردازیهای علمی قرآنی) که هر ساله به تعداد موارد کشف شده افزوده میشود.
3ـ اعجازهای علمی ادعائی دکتر سها و نقدهای او بر آنها، تکراری است و قبلاً توسط قرآنپژوهان این مصادیق ادعایی مردود اعلام شده بود. ولی مصادیق صحیح دیگری در اعجاز علمی قرآن وجود داشته که دکتر سها آنها را ذکر نکرده است که این بر خلاف اخلاق علمی و نوعی حقیقتپوشی از مخاطب است.
4ـ نظم ریاضی قرآن موارد صحیحی دارد که شگفتی علمی قرآن است. مصادیق ادعایی غیرصحیح نیز دارد که قبل از دکتر سها توسط قرآنپژوهان مورد نقد قرار گرفته است و حتی علی اعجاز عدد 19 کتاب نوشته شده است و اصولاً اعجاز عددی قرآن را نپذیرفتهاند.
هـ : همه علوم در قرآن وجود دارد
یکی از پیشفرضهای دکتر سها در کتاب «نقد قرآن» آن است که بر اساس آیات و احادیث باید همه علوم در قرآن وجود داشته باشد و حال که چنین نیست قرآن ناقص است[37] و نتیجهگیری که ایشان در بخش دیگری از این مطلب میکنند آن است که مسلمانان میپندارند در قرآن همه چیز هست و همین مطلب موجب عقبماندگی مسلمانان از علوم روز شده است.
دکتر سها مینویسد: «اعتقاد به همه چیز داشتن اسلام، آزادی استفاده از دانش و تجربیات بشری و آزادی عمل را از مسلمانان میگیرد. قرآن ادعا میکند که شامل همه چیز است:
وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ(نحل/ 89)
ترجمه: ما بر تو کتابی نازل کردیم که بیان کنندهی همه چیز است.
ـ عن النبی: ... وانزل علی القرآن فیه تبیان کل شیء (تفسیر طبری 15/ 8).
ترجمه: بر من قرآن نازل شد که در آن بیان همه چیز هست.
ـ عن النبی: من ابتغی العلم من غیره اضله الله (تفسیر عیاشی 1/ 6).
ترجمه: کسی که برای علم به غیر قرآن رجوع کند خدا او را گمراه میکند.
(یعنی همهی علوم در اسلام هست).
ـ قال الصادق (جعفر بن محمد): ان الله انزل فی القرآن تبیان کل شیء، حتی والله ما ترک شیئا یحتاج العباد الیه الا بینه للناس (تفسیر قمی، 745).
ترجمه: امام صادق: خداوند در قرآن بیان همه چیز را نازل کرده است. حتی به خدا سوگند چیزی که مردم به آن احتیاج داشته باشند را ترک نکرده است.
بنابراین بر اساس قرآن و سنت، مسلمانان بر این باورند که اسلام همه چیز دارد و پاسخگوی تمام نیازهای آنان است. علاوه بر قرآن، تقریباً هر آنچه پیامبر گفته یا انجام داده جزو سنت شده است از رفتار خصوصی جنسی او با زنانش تا نحوه دستشویی رفتن وی و... همگی جزو اسلام محسوب میشوند. بهر روی مسلمین از آغاز تاکنون بر این تصورند که در امور خصوصی، پاکیزگی و حتی پزشکی، تربیتی، اجتماعی، سیاسی، قضایی، اقتصادی و اخلاقی نیازی به غیر قرآن ندارند. بر اساس این اعتقاد بود که مسلمانان در طی جنگهای مسلمانسازی، تمامی مظاهر تمدن و فرهنگ ملل مغلوب را نابود میکردند.
این باور که جواب همهی نیازهای بشر در اسلام هست یک فاجعهی بزرگ است و یک عامل اساسی در عقبافتادگی مسلمانان است چون آزادی جستجو و عمل را از مسلمانان میگیرد و موجب میشود مسلمانان از دانش بشری در ادارهی حکومت و امور زندگیشان محروم شوند. مسلمانان به جای اینکه برای امور اجتماعی، تربیتی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و قضایی به کتب علمی مراجعه کنند به کتب دینی نوشته شده در 1400 سال پیش مراجعه میکنند. این یعنی سلب آزادی عقلی و عملی و رکود و سکون»[38].
پرسشها و پیشفرضها:
1ـ بر اساس آیات و احادیث همه چیز در قرآن وجود دارد.
2ـ مسلمانان این اعتقاد را قبول دارند.
3ـ این اعتقاد موجب عقبماندگی مسلمانان شده است.
4ـ در قرآن همه چیز وجود ندارد و این نقص قرآن است.
پاسخ اجمالی
در مورد قلمرو قرآن سه دیدگاه حداقلی ـ حداکثری و میانه وجود دارد که دکتر سها دیدگاه حداکثری (وجود همه جزئیات علوم در قرآن) را پذیرفته و گمان کرده که این دیدگاه آیات و روایات و عموم مسلمانان است. در حالی که بعد از بررسی روشن میشود که دیدگاه حداقلی (عدم وجود علوم در قرآن) و دیدگاه حداکثری توسط برخی افراد نادر در طول تاریخ اسلام مطرح شده و مورد اشکال واقع شده و ردّ شده است. بنابراین دیدگاه میانه (وجود اشارات کلی علمی در قرآن در راستای هدایت و عدم ذکر جزئیات آنها) مورد قبول است که با هدف قرآن سازگارتر است پس اولاً پیشفرض دکتر سها مردود است و ثانیاً نبودن همه جزئیات علوم در قرآن عیب و نقص قرآن نیست چون قرآن همچون قانون اساسی است که لازم نیست همه جزئیات در آن ذکر شود و هدف قرآن هدایت است و هرچه در راستای هدایت است آورده است آن هم به صورت کلی (حتی در مورد نماز و مانند آن نیز همه جزئیات ذکر نشده است) و ثالثاً عقبماندگی مسلمانان ربطی به این مطلب ندارد چون اگر عموم مسلمانان میدانند که همه جزئیات علوم در قرآن نیست و قرآن و احادیث تشویق به علوم دینی و غیر دینی میکند[39] بلکه عقبماندگی مسلمانان ریشه در استبداد حکام و استعمار و... دارد.
پاسخ تفصیلی
در مورد قلمرو قرآن (وجود همه جزئیات علوم بشری در قرآن) و عدم آن سه دیدگاه در طول تاریخ اسلام وجود داشته است که بررسی آنها میتواند پاسخگویی اکثر سؤالات دکتر سها باشد.
الف: ديدگاه حداکثری:
بر اساس اين ديدگاه همه جزئيات علوم در قرآن وجود دارد. همان طور که گذشت سرچشمه اين ديدگاه در سخنان غزالي (م 505ق) مشاهده شد[40] و مورد مخالفت شاطبي و برخي صاحبنظران در طول تاريخ قرار گرفته است. طرفداران اين ديدگاه به برخي آيات و احاديث استدلال کردهاند که در ادامه به بررسي و نقد آنها خواهيم پرداخت تا روشن شود که اين مطلب صحيح نيست.
ب: ديدگاه حداقلي:
بر اساس اين ديدگاه قرآن و علم تقريباً از همديگر جدا هستند. به عبارت ديگر قرآن به مسائل اخروي ميپردازد و مسائل دنيوي را به مردم واگذار کرده است همان طور که گذشت سرچشمه اين ديدگاه را ميتوانيم در سخنان شاطبي (م 790ق) يافت که در مخالفت با ديدگاه غزالي بيان کرده است. «قرآن براي بيان احکام آخرت و مسائل جنبي آن آمده است».[41]
البته چهره جديدي از اين ديدگاه را در سخنان کساني مييابيم که ميگويند: قرآن فقط مثالهاي علمي زده است.
بررسي: اين ديدگاه ذيل مباحث رابطه قرآن و علم بررسي شد و روشن گرديد که قرآن کريم در موارد متعددي به مباحث علوم طبيعي و علوم انساني پرداخته است و گزارههاي علمي قرآن در موارد متعددي گزارش و اخبار از جهان طبيعت (مثل حرکت خورشيد، نيروي جاذبه و ...) است.
همانطور که قرآن در زمينه تربيت، اقتصاد، سياست، مديريت، حقوق،مسائل اجتماعي و جامعهشناختي و ... مطالب ارزندهاي دارد که در عصر حاضر نيز مورد توجه دانشمندان اين علوم است و گاهي در حد نظريهپردازي و اعجاز علمي مطرح ميشود و مباني و اهداف علوم انساني را جهتدهي ميکند.
بنابراين نميتوان گفت قرآن با علوم رابطه ندارد يا رابطه آن حداقلي و در حد مثالهاي علمي است.
ج: ديدگاه ميانه
بر اساس اين ديدگاه قرآن و علوم رابطه سازگارانه دارند و بيش از دو هزار آيه قرآن به مسائل علمي پرداخته است و در موارد متعددي به اهداف و مباني و روشهاي علوم انساني و اخبار علوم طبيعي اشاره کرده است که در حد شگفتي و اعجاز علمي يا نظريهپردازيهاي علمي مطرح ميشود که همگي اين مطالب در راستاي هدايت انسان، خداشناسي و معادشناسي است اما اين گونه نيست که همه جزئيات علوم در قرآن بيان شده باشد چرا که هدف قرآن هدايت انسان است و کتاب شيمي و فيزيک و ... نيست.
بنابراين با ردّ ديدگاه حداکثري و حداقلي، ديدگاه ميانه باقي ميماند که مطلوب است و با آيات قرآن سازگاري مينمايد.
آیا همه علوم بشري در قرآن وجود دارد؟
الف. دلايل موافقان:
1. ظاهر آيات قرآن، دلالت بر اين دارد که همه چيز در قرآن هست، مانند آية (وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلَّا فِي کتَابٍ مُبِينٍ)؛[42] «و هيچ تر و هيچ خشکى نيست، جز اين که در کتاب روشنگر (علم خدا ثبت) است».
در آيهاي ديگر چنين آمده است: (وَنَزَّلْنَا عَلَيْک الْکتَابَ تِبْيَاناً لِکلِّ شَيْ ءٍ)؛[43] «و کتاب (قرآن) را بر تو فرو فرستاديم که بيانگر هر چيز (از کليات دين) و رهنمود و رحمت و مژده اى براى مسلمانان است».
و درآيهاي ديگر آمده است: (مَا فَرَّطْنَا فِي الْکتَابِ مِن شَيْ ءٍ)[44] «هيچ چيزي در کتاب فروگذار نکرديم».
قرآن وجود کتبي جهان تکوين و خلاصهاي از اسرار آفرينش است، پس همة علوم در قرآن وجود دارد و از آن الهام گرفته است حتي مسائل فيزيک، شيمي و رياضي در قرآن هست و اگر ما نتوانيم آنها را پيدا کنيم، علتش اين است که عقل ما، از درک و استخراج آنها قاصر است و در آينده بشريت پيشرفت ميکند و همة مسائل را از قرآن به دست ميآورد.
مرحوم فيض کاشاني، در استدلال به آية دوم، اين طور ميفرمايد: «علوم انسان دو گونه است: اول، علوم مستفاد از حس که به وسيلة تجربه و حواس، به دست من آيد و اين علوم متغيّر، فاسد شدني، محصور و متناهي است و بيشتر علوم اين گونه است.
دوم، علومي که از مبادي، اسباب و غايات به صورت علوم واحد کلي بسيط، بر وجه عقلي و غير متغير به دست ميآيد و آن علم به مسبب الاسباب است، اين علم ضروري، کلي و محيط به امور و احوال است و شک، تغيير و غلط در آن نيست و اين علم مانند دانش خدا، به اشيا، علم ملائکه، انبياء و اوصياست که به احوال موجودات، در گذشته و آينده آگاهي دارند و هر کس خدا را، با اوصاف کمال بشناسد پس علم او، محيط به همة امور و احوال است و هر کس کيفيت اين علم را بداند، معناي آية «تبياناً لکل شيء» را ميفهمد و متوجه ميگردد که همة علوم و معاني، در قرآن هست و هر امري خودش يا مقومات، اسباب، مبادي و غايات آن در قرآن وجود دارد».[45]
بعضي اين طور استشهاد ميکنند که: بعد از جملة «لکل شيء» در آية شريفه آمده است: «هديً و رحمةً»؛ پس معلوم ميشود که هدايت قرآن غير از بيان همه چيز است. از اين رو نميتوان گفت بيان همه چيز، عبارت است از بيانات تربيتي و هدايتي قرآن که براي بشر آورده است.
اين امر (وجود همة علوم دنيايي، علوم بشري و معارف ديني در قرآن) در تفسير «مجمع البيان»[46] به عنوان يک احتمال ذکر شده است.
جلال الدين سيوطي در «الاتقان» نيز، همين مطلب را همين ديدگاه را انتخاب کرده و به آيات فوق الذکر استشهاد نموده است.[47]
غزالي در «احياء العلوم» نيز ميگويد: «پس علوم، همة آنها در افعال و صفات خدا داخل است و خداوند در قرآن، افعال، ذات و صفات خود را توضيح ميدهد و اين علوم بينهايت است و در قرآن به اصول و کليات (مجامع) آنها، اشاره شده است».[48]
2. دليل دوم، بر اينکه تمام معارف بشري، در قرآن وجود دارد، آياتي است که اشاره به علوم مختلف ميکند براي مثال به چند مورد اشاره ميکنيم:
علوم رياضي، قال الله تعالي: (وَإِن کانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَکفَى بِنَا حَاسِبِينَ)[49]؛ چون در آيه از حساب و اندازه، سخن گفته است، پس اشاره به علوم رياضي دارد.
علوم ماشينسازي و ميکروبشناسي، قال الله تعالي: (وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْکبُوهَا وَزِينَةً وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ)؛[50] چون در آيه اشاره به خلق وسايل نقليه ميکند که اعراب آن زمان اطلاعي نداشتند، پس منظور وسايل نقليه جديد، ماشين، هواپيما و ... است و شايد اشاره به خلق ميکروبها و ويروسها است که در آن زمان مردم از آنها اطلاعي نداشتهاند.
علوم شيمي، از آيات مربوط به حضرت ابراهيم(ع) که چهار مرغ را، ذبح کرد و بر سر چهار کوه گذارد، استفاده ميشود که اجزاي موجودات و ترکيبات آنها، مورد توجه قرآن بوده و علم جديد، اين تجزيه و ترکيبها را شيمي مينامد.
علم هندسه، از آية شريفة (رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ)[51] به دست ميآيد؛ زيرا اين آيه دليل بر اين است که خداوند، به درجات توجه داشته و با توجه به اينکه «رفيع» به حساب ابجد 360 ميشود و «درجات» هم، اشاره به درجه است و محيط دايره هم 360 درجه است، پس اين آيه، شايد اشاره به علم هندسه داشته باشد.[52]
بنابراين، هر چند قرآن فرمولهاي شيمي، هندسه و ... را بيان نميکند، اما گاهي به يک مورد در آيهاي اشاره ميکند که ده ها فرمول، احتياج دارد.
غزالي در کتاب «جواهر القرآن»، بر اين مطلب اصرار ميورزد و مثالهاي فراوان ميزند که علوم مختلف، از قرآن نشأت گرفته است.او بعد از اينکه بيان ميکند «تمام علوم ديني و علوم وابسته به آنها (مانند لغت، نحو، قرائات، علم مخارج حروف، علم تفسير، علم قصص اولين، علم کلام، علم فقه، علم اصول فقه و ...) از قرآن منشأ گرفته است، معتقد ميشود که ساير علوم نيز، همه از قرآن شروع ميشود مانند: علم طب، نجوم، علم هيئت، بدن حيوان و تشريح اعضا، علم سحر، طلسمات و ... .
آن گاه ميگويد: «اين علوم (آنچه شمرديم و نشمرديم) اوائل و اصول آنها، از قرآن است و براي منشأ علم طب آية (وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ)[53] را که خداوند از زبان حضرت ابراهيم(ع) نقل ميفرمايد، مورد استناد قرار ميدهد و معتقد است که اين فعل واحد را کسي نميشناسد، مگر آن که علم پزشکي را کامل بداند و ... .[54]
دکتر ذهبي نيز، در کتاب «التفسير والمفسرون» مثالهاي زيادي از ادعاي کساني که معتقدند، همة علوم در قرآن، يا از قرآن است آورده است. مانند: علم طب، جدل، هيئت، هندسه، جبر، مقابله و ... براي هر مورد نيز، آياتي ذکر ميکند.[55]
3. دليل سوم، بر وجود همة علوم در قرآن رواياتي است که در اين زمينه وارد شده و مؤيد عموميت مستفاد،از ظاهر آيات است و به علاوه ائمه(ع) در مورد علوم مختلف (مانند: پزشکي، فضايي و ...) سخن گفتهاند و سپس فرمودهاند که تمام علوم ما، از قرآن است. بر اين اساس معلوم ميگردد که علوم مختلف، در قرآن وجود دارد لکن افراد خاصي از آن مطّلع هستند، براي مثال به چند روايت اشاره ميکنيم:
عن الباقر(ع): ان الله تبارک و تعالي لم يدع شيئاً تحتاج اليه الامة الانزله في کتابه و بيّنة لرسوله؛[56] «خداوند تبارک و تعالي هيچ چيزي را که مسلمانان، به آن محتاج باشند، فروگذار نکرده است و آنها را در قرآن، نازل فرموده و براي پيامبر(ص) بيان کرده است»».
عن ابي عبدالله(ع): انّي لاعلم ما في السموات وما في الارض واعلم ما في الجنة واعلم ما في النار واعلم ما کان وما يکون قال: ثم مکث هنيئة فرأي ان ذلک کبر علي من سمعه منه فقال: علمت ذلک من کتاب الله عزّوجلّ انّ الله عزّوجلّ يقول: فيه تبيان کل شيء؛[57] «به درستي که من هر چه در آسمانها و زمين است ميدانم، هر چه در بهشت و جهنم است ميدانم، هر چه واقع شده يا مي شود ميدانم، سپس کمي مکث فرمود و ملاحظه کرد که اين مطلب براي شنوندگان دشوار آمده پس فرمودند: اين مطالب را از قرآن، ميدانم که خداوند ميفرمايد: قرآن بيان کننده همه چيز است».
4. دليل ديگر، بر وجود همةعلوم در قرآن، مسألة بطون قرآن است.
در بسياري از روايات اسلامي، به بطون قرآن و اينکه هر آية يک بطن دارد اشاره شده است.[58] پس اين اعجاز قرآن است که از يک آيه، هر کس يک مطلب ميفهمد و به بطن آن آگاهي مييابد و عارف، فقيه، فيلسوف، فيزيکدان و ... هر کدام برداشت جداگانه، از آيههاي قرآن دارند و هر کدام از يک آيه، چيزي متوجه ميشوند که ديگران از آن غفلت ميکنند.
پس هيچ کدام نبايد برداشت ديگري را رد کند. زيرا اگر فيلسوف هم يک فيزيکدان بود مثل او برداشت ميکرد.
به اين مطلب غزالي در «احياء العلوم» استشهاد کرده و تعداد علوم قرآن را، تا هفتاد و هفت هزار و دويست علم ذکر کرده است و بعد ميگويد: «اين عدد چهار برابر ميشود، چون هر کلمه ظاهر و باطن دارد و حد و مطلع دارد».[59]
ب. دلايل مخالفان:
اول. قرآن کتاب هدايت اخلاقي، تربيتي و ديني است و نازل شده است تا انسانها را به سوي فضيلتها و خداشناسي هدايت کند، تا از خرافه پرستي دور شوند و حقوق (افراد، خانواده و اجتماع) را به صورت کلي بيان کرده، تا مردم با رعايت احکام الهي، زندگي سالم داشته باشند و بر جهان شناسي و معرفت طبيعت، تکيه ميکند، تا رابطة انسان و جهان با خدا روشن شود و مردم معرفت بهتري نسبت به خدا پيدا کنند.
بنابراين ضرورتي ندارد که قرآن، همة مسائل علوم تجربي، عقلي و نقلي را با تفصيلات و فرمولهاي آنها، بيان کرده باشد، بلکه اشاراتي به آيات الهي، در زمين و آسمان براي سير در ملکوت و تفکر در صنع الهي دارد، تا به هدف تربيت و تزکية انسانها، نايل شود و بعيد نيست منظور از بيان همه چيز در قرآن، مسائل ديني و هدايتي مردم باشد همان طور که بعضي از مفسرين هم گفتهاند.[60]
خلاصة کلام اينکه هدف قرآن، تربيت معنوي انسان است و در اين راه، لازم نيست همة معارف تجربي و غير تجربي را براي بشر بيان کند؛ چون انسان عقل و احساس دارد و خود ميتواند،مسائل تجربي و علوم را، به دست آورد. به علاوه اين علوم، لازمة لاينفک تربيت معنوي انسان نيست.
يکي از اساتيد صاحب نظر ميفرمايد: «لازم نيست قرآن در يک مسئلة علمي، حتماً نظريه داده باشد، زيرا قرآن در صدد و در جايگاه حل مسائل علمي نيست. البته آنچه فرموده باشد حق است و اگر اشارهاي به نکتهاي علمي داشته باشد و به راستي لفظ قرآن، بر آن دلالت کند حق است و جاي هيچ حرفي نيست».[61]
دوم. ظهور آياتي که دلالت بر اين دارد که همه چيز، در قرآن است قابل اخذ نيست. يعني، نميتوان عموميت آنها را پذيرفت که بگوييم همة علوم بشري و همة معارف ديني با هم و به صورت مفصل، در قرآن موجود است و براي رفع اين ظهور، سه شاهد داريم:
الف. اين ظهور خلاف بداهت است؛ چون بسياري از مسائل علوم جديد مانند: فرمولهاي شيمي، فيزيک و رياضي در ظواهر قرآن، موجود نيست و اين مطلب را هر کس که يک بار، قرآن را با دقت مطالعه کند، متوجه ميشود (البته مسئلة بطون قرآن و علم ائمه(ع) بحث ديگري است که مستقلاً به آن اشاره ميکنيم).
ب. بعضي از مفسران قرآن، صريحاً اين ظهور را، انکار کردهاند و جالب اينکه در ميان اين مفسران کساني به چشم ميخورند که از سردمداران تفسير علمي قرآن هستند.
براي مثال: سيد محمد رشيد رضا، در ذيل آية شريفة مَا فَرَّطْنَا فِي الْکتَابِ مِن شَيْ ءٍ [62] ميگويد: «اگر مراد از کتاب، علم الهي، يا لوح محفوظ باشد، پس عموميت آيه به ظاهرش محفوظ است (يعني تمام چيزها و امور دين و دنيا در علم الهي موجود است)؛ اما اگر منظور از کتاب، قرآن باشد «شيء» منظور، موضوع ديني است و آن هدايت الهي است. پس همه چيز که مربوط به اقسام هدايت است، در قرآن بيان شده است و اين قول را که بعضي ميگويند قرآن تمام علوم موجودات را، در بر دارد کسي از صحابه و علماي تابعين و غير آنها نگفته است و هيچ کس آن را قبول نميکند، مگر کسي که قائل شود هر چه در کتابهاي گذشتگان است حق است، اگر چه مخالف عقل، نقل و لغت باشد».[63]
طنطاوي در تفسير خود «لکل شيء» را امور ديني (که گاهي به طور تفصيل اجمال ذکر شده) ميداند.[64]
ابواسحاق ابراهيم بن مسوي الشاطبي (790 ق) در کتاب «الموافقات»، ظهور آيات را شديداً انکار ميکند[65] و دکتر ذهبي نيز، در «التفسير والمفسرون»، با او همراهي مينمايد.
ج. در مورد کتاب، در آيات شريفه، چند احتمال ذکر شده است که يکي از آنها اين است که منظور قرآن باشد. پس به طور قطع نميتوان گفت که قرآن کريم ميفرمايد همة چيزها، علوم و معارف ديني و دنيايي، در قرآن موجود است (بلي اين يکي از احتمالات در مورد آية شريفه است، ولي چون اين ظهور، مخالف عقل است آن را کنار ميگذاريم) و اما احتمالاتي که مفسرين در مورد کتاب در آيات شريفه دادهاند عبارت است از:
1. منظور از کتاب، قرآن کريم باشد؛ پس همه امور دين و دنيا در قرآن موجود است يا اينکه منظور از کتاب، قرآن کريم باشد اما فقط امور شرعي و ديني در قرآن موجود است، چنانچه در تفسير «مجمع البيان»[66]، «کشاف»[67] و«الميزان»[68] آمده است.
2. منظور کتابي است که نزد خداست و همه امور گذشته و آينده را، در بردارد و آن لوح محفوظ است، همان طور که در بعضي از تفاسير شيعه[69] و اهل سنت، به آن تصريح کردهاند.[70]
3. منظور از کتاب، در آية شريفة مَا فَرَّطْنَا فِي الْکتَابِ مِن شَيْ ءٍ اجل باشد، يعني هيچ چيزي را ترک نکرديم، مگر آنکه مرگ او را واجب ساختيم[71] و چنين احتمالي را نيز در آية شريفة وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلَّا فِي کتَابٍ مُبِينٍ دادهاند[72] و «مجمع البيان» غير آن احتمال را ذکر نکرده است.
4. منظور از کتاب، علم خدا باشد؛ چنانچه بعضي به آن تصريح کردهاند (البته شايد منظور از علم خدا، همان لوح محفوظ باشد ولي در بعضي تفاسير جدا شده است).[73]
5. در بعضي از روايات که در تفسير برهان، آمده است، کتاب راه به امام مبين معنا فرمودهاند.[74]
سوم: در مورد آيات قرآن که اشاراتي به علوم طبيعي، تجربي و شناخت طبيعت دارد، آيا هدف آن بيان کشف فرمولهاي هندسه و شيمي است؟ يا به طور استطرادي و حاشيهاي، اين بحثها را مطرح کرده است؟ در اينجا بسياري معتقدند که ذکر مثالهاي علمي در قرآن، موضوعيت ندارد؛ يعني صرف مثال است و هدف، آموزش علوم نيست؛ بلکه مثال را براي هدفي ديگر آورده است.
در اين مورد، چون ما يک بحث مستقل خواهيم داشت، در اينجا از ذکر دلايل و نظرات صرف نظر ميکنيم، اما اين مطلب، لازم به ذکر است که آياتي را که براي پيدايش علوم شيمي، ماشينسازي و هندسه، استشهاد کردهاند دلالت بسيار ضعيفي دارد و يا اصلاً بر موارد فوق دلالت ندارد، براي مثال آية رفيع الدرجات، هيچ ربطي به دايره و 360 درجه بودن آن ندارد و حمل آيات قرآن بدون قرينة عقلي يا نقلي بر يک مطلب تفسير به رأي است. در اين مورد درجات دايره، يک قرارداد و اعتبار رياضي است و آية شريفه هم اشارهاي، به دايره ندارد و استفادة عدد 360 از اعداد ابجد، هم بلادليل است و هيچ دليل نقلي يا عقلي نداريم که قرآن بر اساس حروف ابجد، صادر شده باشد.
بلي بعضي آيات قرآن، اشاراتي به علوم دارد و يا حتي تشويق به علم ميکند و گاهي ممکن است اشارة قرآن به يک مطلب، موجب توجه انسان به رشتة علمي شده باشد اما اين مطلب غير از اين است که کسي ادعا کند، تمام فرمولها و طرز ساخت ماشين و هواپيما در قرآن آمده است.
چهارم، در مورد بطون قرآن و اينکه آيا منشأ علم ائمه(ع) به تما معارف و علوم گذشته و آينده از طريق قرآن است و با علم به مبادي و مقومات اسباب که فيض کاشاني، در مورد قرآن مطرح ميفرموده است؟ به چند صورت ميتوانيم پاسخ دهيم:
الف. در ضمن احتمالات در تفسير آيات شريفه، بيان کرديم که بعضي کتاب را، به معناي امام يا لوح محفوظ يا علم الهي گرفتهاند بنابراين تفسير، مسئله حل ميشود؛ چون علوم و معارف، نزد امام مبين است، يا همة علوم در علم الهي يا لوح محفوظ است که پيامبر(ص) و امام(ع) از آن اطلاع دارند، بنابراين مسألة وجود جميع علوم در قرآن، مطرح نميشود و اگر در روايات هم اشارهاي به کتاب الله (و اينکه منشأ علوم ائمه(ع) از آنجاست) شده است، اشاره به همان لوح محفوظ، يا علم الهي است (که شايد منظور فيض کاشاني هم، همين مطلب باشد) و قرينة جالب اين است که در روايتها کلمة «کتاب الله» (نه کلمة قرآن) آمده بود.
ب. احتمال دارد که علوم ائمه(ع) يا باطن قرآن هم، مربوط به همان چيزي باشد که ظواهر قرآن، مربوط به آن است؛ يعني، در ارتباط با احکام الهي و هدايت الهي باشد، نه اينکه تمام علوم و معارف بشري، مانند: شيمي و فيزيک در باطن قرآن باشد.
اين مطلب از بعضي روايات که در ذيل آيات مورد بحث آورده شده، استثمام ميشود؛[75] چون در اين روايات، مثال به حلال، حرام و حدود ميزنند و سپس «کل مايحتاج اليه الناس» (هر چيزي را که مردم به آن احتياج دارند) را ذکر ميکنند، پس ممکن است منظور، احتياجات ديني و هدايتي مردم باشد، هر چند علم پيامبر(ص) و امام(ع) به علوم و معارف بشري، از طريق باطن قرآن يا از ناحية قرآن، يا از ناحية وحي و يا الهام ممکن است؛ اما بحث در اين است که آيا اين آيات دلالت بر اين مطلب دارد يا ندارد؟
ج) ممکن است در اينجا تفصيل قائل شويم؛ يعني بگوييم:
1. ظواهر قرآن که مردم ميفهمند، عبارت است از بيان معارف ديني و هر چه که مربوط به هدايت انسان است، پس بيان علوم جديد، با تمام جزئيات آن هدف ظاهر قرآن نيست.
2. اما قرآن (که شامل ظاهر و باطن ميباشد) همة علوم و معارف ديني و غير ديني را در بر دارد. اما مخاطب آن پيامبر(ص) و ائمه(ع) هستند و فقط آنها ميتوانند اين علوم را استخراج کنند. يعني قرآن تبيان همه چيز (علوم ديني و علوم جديد بشري) هست، ولي فقط براي پيامبر و اوصياي اوتبيان است.
در اين مورد، علامه طباطباييe کلام جالبي دارند: ايشان در ذيل آية شريفة وَنَزَّلْنَا عَلَيْک الْکتَابَ تِبْيَاناً لِکلِّ شَيْءٍ [76] ميفرمايد: «ظاهراً مراد از کل شيء هر چيزي است که به هدايت مربوط باشد، هر چه که مردم در مورد مبدأ، معاد، اخلاق فاضله، شرايع الهيه، قصص و موعظهها احتياج دارند، قرآن به آن هدايت کرده است و بيان نموده است و ما از ظاهر الفاظ قرآن و مقاصد آن، همين مطلب را متوجه ميشويم اما در روايات نقل شده است که در قرآن، علم گذشته و آينده، تا قيامت موجود است و اگر اين روايات صحيح باشد، منظور، از تبيان اعم از دلالت لفظي است، پس شايد اشاراتي از غير طريق دلالت لفظي دارد و اسراري را کشف مي کند که فهم عرفي، به آنها راهي ندارد».[77]
بنابراين اگر منظور از بطون قرآن و علم ائمه(ع) اين طريق باشد، از محل بحث ما خارج است؛ چون اختلاف در اين بود که آيا همين قرآن موجود، صرف نظر از روايات و بيان پيامبر(ص) و ائمه(ع) ظواهر آن جميع علوم بشري و ديني را در بردارد يا ندارد و اگر شما بگوييد: پيامبر و ائمه(ع) از باطن ورموز قرآن، همة علوم را در مييابند، ربطي به بحث ما ندارد و شايد اين وجه جمع بين دو قول (موافق و مخالف) در اين مسأله باشد؛ به عبارت ديگر اينجا دو بحث است:
نخست اينکه آيا ظاهر قرآن، با همين کلمات و الفاظ و معاني عرفي آن، بر تمام علوم و معارف ديني و بشري مانندشيمي و فيزيک دلالت دارد يا ندارد؟ که البته کسي شک ندارد که چنين دلالتي وجود ندارد.
دوم اينکه آيا قرآن، با توجه به علم پيامبر(ص) و ائمه(ع) و باطن آن و رموز آن دلالت بر جميع معارف ديني و بشري ميتواند داشته باشد يا نميتواند داشته باشد. که در اين مورد هم، شکي نيست که اگر روايات وارده در بحث بطون قرآن و علوم ائمه(ع) از طريق قرآن، تمام و صحيح باشد و آنها را بپذيريم[78] اين مطلب تمام است، ولي از محل بحث ما خارج است.
پنجم. دليل ديگر بر اينکه نميتوان گفت: همة علوم بشري، در قرآن وجود دارد اين است که بر اساس اين قول؛ اشکالات و محذورات متعددي به وجود ميآيد که ما به آنها اشاره ميکنيم:
الف. تفسير به رأي و تأويل، خطر اين تفکر است؛ چون قرآن در همة مسائل علمي صراحت ندراد و کسي که ميگويد همة مسائل در قرآن هست، گاهي ناچار ميشود بعضي آيات را تأويل کند و آيات را، از معاني صحيح و روشن خود منحرف نمايد و قرآن را به طور واژگونه تفسير نمايد و قرآن را به طور واژگونه تفسير سازد. در حالي که پيامبر(ص) و ائمه(ع) از تفسير به رأي، نهي کردهاند و وعدة آتش به آن دادهاند[79] (که نمونة آن را در تفسير آية «رفيع الدرجات» ديديم).
ب. باعث ميشود تا قرآن که کتاب مبين و هدايت است، به صورت يک کتاب مجمل و مبهم و پر از اسرار کشف نشده نشان داده شود؛ زيرا بسياري از علوم و جزئيات آنها در قرآن يافت نميشود. از اين رو بعضي افراد ناچار ميشوند، دامنة اسرار را توسعه دهند و کم کم بگويند ظواهر قرآن را ما نميفهميم و براي ما حجت نيست.
ج. تعصب و جمود و تهمت به طرف مقابل، از پيامدهاي اين تفکر است؛ زيرا بسياري از مطالب علمي، در قرآن قابل اثبات نيست از اين جهت بعضي افراد اظهار نظر بيدليل ميکنند و در مقابل انکار مخالفان به تهمت (عدم ايمان به قرآن، ملحد، معاند و ...) دست يازند.[80]
د. الفاظ قرآن معاني معيني دارد که در لغت و اصطلاحات شرعي و معاني عرفي مذکور است و اگر بگوييم قرآن بر تمام علوم دلالت دارد، لازم ميآيد الفاظي که در عصر نزول نازل شده، معاني جديدي که در نسلهاي بعد ميآيد (مانند فرمولهاي شيمي و فيزيک) را قصد کرده باشد و اين مطلب در نظر هيچ انسان عاقلي، صحيح به نظر نميرسد که اعراب با يک فهم مشخص خطاب به الفاظ معين شوند، ولي معاني هزار سال بعد از آن الفاظ مراد باشد.[81]
هـ . چون علوم جديد و نظريات علمي، در معرض خطا و تغيير است و هر چند سال که ميگذرد يک نظريه، باطل و نظر جديدي ارائه ميشود که گاهي اين نظريات با هم تنافي و تضاد دارند و اگر قرآن بر اين نظريات، تطبيق شود و گفته شود که همة علوم در قرآن وجوددارد لازم ميآيد که الفاظ و آيات قرآن هم، در معرض اين آفات قرار گيرد؛ در حالي که قرآن از باطل به دور است.[82]
جمعبندي و نتيجهگيري
از تمام مطالب گذشته، به اين نتيجه ميرسيم که ظاهر آيات قرآن، بر تمام علوم بشري (با تمام فرمولها و جزئيات آن) دلالت ندارد و اگر با توجه به بطون و علم پيامبر(ص) و ائمه(ع) کسي چنين چيزي اثبات کند، از محل بحث ما خارج است و علم آن، مختص به پيامبر(ص) و ائمه(ع) است.
بلي در قرآن، اشاراتي به بعضي از علوم و مطالب علمي شده است که استطرادي و عرضي است و در بحث آينده، اهداف مثالهاي علمي قرآن را بررسي خواهيم کرد. ولي همة علوم بالفعل در قرآن مذکور نيست، و اين آيات (مانند آية 89 سورة نحل و 38 و 59 سورةانعام) دلالت بر اين مطلب دارد که تمام احتياجات ديني و هدايتي مردم، در قرآن به طور تفصيل يا مجمل ذکر شده است.
نکات تکمیلی در پاسخ دکتر سها
1ـ در مورد احادیثی که دکتر سها به آنها استدلال کرده است ذکر این نکات روشنگر مطلب است.
اولاً روایت پیامبر9 که از طبری نقل کردهاند (علی فرض صحت سند آن) مضمون آیه 89 سوره نحل است که جواب آن گذشت که قرینه نقلی و عقلی (لبی) و بداهت حسّی مخالف آن است چون میبینیم که همه جزئیات علوم در ظواهر قرآن نیست.
ثانیاً در مورد روایت پیامبر9 که از تفسیر عیاشی نقل شده است (علی فرض صحت سند) الف و لام در کلمه «العلم» اشاره به علم خاص دارد که به قرینه ذیل روایت که ضلالت را مطرح کرده است به علوم مربوط به هدایت اشاره دارد همانطور که برگشت ضمیر (غیره) که به قرآن بر میگردد قرینه دیگری است که مقصود از علم علوم دینی مطرح شده در قرآن است که اگر کسی آنها را از غیر قرآن بجوید گمراه میشود. پس مقصود روایت جستجوی همه علوم طبیعی و انسانی در قرآن نیست.
ثالثاً: در مورد روایت امام صادق(ع) که از تفسیر قمی نقل شده است (علی فرض صحت سند) منظور وجود همه علوم بشری در قرآن نیست چون که کلمه «العباد» و تبیان کل شیء بودن قرآن دو قرینه برای آن است که مقصود مطالب مطرح شده در راستای هدف قرآن (علوم هدایتی) و مطالب مورد نیاز مردم با توجه به بنده بودن آنها (عباد) است و اصولاً ظاهر روایت که همه چیز و همه علوم در قرآن باشد قابل اخذ نیست چون که مخالف بداهت حسّی است که همه این مطالب در ظواهر قرآن نیست.
2ـ اینکه دکتر سها گفت توجه به قرآن (و وجود همه چیز در قرآن = علی فرض صحت این دیدگاه موجب عقبماندگی مسلمانان است صحیح نیست).
جواب نقضی آن است که در چند قرن اولیه صدر اسلام تمدن عظیم اسلامی بر اساس همین قرآن شکل گرفت و اگر قرآن مانع پیشرفت علمی بود نباید تمدن علمی مسلمانان شکل میگرفت بر ایران و روم پیشی میگرفت. پس باید علل عقبماندگی مسلمانان در چند قرن اخیر را در علل دیگری مثل استعمار و استبداد و.. جستجو کرد.
و جواب حلّی مطلب (اینکه علل پیشرفت و انحطاط مسلمانان چه بوده است) در مبحث بعدی به صورت مفصل خواهد آمد (از جمله: حمله مغول، بیلیاقتی و استبداد سلاطین مسلمان و استعمار و ...).
پی نوشت:
[37] . ر.ک: نقد قرآن، ص 47 ـ 48.
[38] . نقد قرآن، ص 528 ـ 930.
[39] . در این مورد ذیل مباحث قبلی (قرآن و علم) مطالب مبسوطی بیان شد.
[40]. ر.ك: جواهر القرآن، فصل چهارم، ص 18 و احياء علوم دين، ج 1، ص 289.
[41]. ر.ك: الموافقات، ج 2، ص 488.
[42]. انعام/ 59.
[43]. نحل/ 89.
[44]. انعام/ 38.
[45]. تفسير صافي، فيض کاشاني، ج 1، ص 57.
[46]. تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 289، ذيل آيه شريفه 38 سوره انعام.
[47]. الاتقان، ج 4، ص 38، چاپ رضي در قم.
[48]. احياء العلوم، ج 1، ص 289، چاپ دارالمعرفة بيروت.
[49]. انبياء/ 47.
[50]. نحل/ 8 .
[51]. غافر/ 15.
[52]. رابطة علم و دين، عباسعلي سرفرازي، ص 47 ـ 49، با تلخيص.
[53]. شعراء/ 80 .
[54]. کتاب جوهر القرآن، فصل چهارم، ص 18.
[55]. التفسير والمفسرون، دکتر ذهبي، ج 2، ص 475 ـ 484.
[56]. تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 74.
[57]. اصول کافي، ج 1، ص 388 حديث دوم (چاپ تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل البيت(ع).
[58]. ميزان الحکمه، ج 8، ص 94 ـ 95.
[59]. احياء العلوم، ج 1، ص 289، چاپ دارالمعرفة.
[60]. تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 298؛ تفسير کشاف، ج 2، ص 628؛ الميزان، 14، ص 325.
[61]. معارف قرآن، تأليف استاد مصباح يزدي، ص 229.
[62]. انعام/ 38.
[63]. تفسير القرآن الحکيم (معروف به المنار) ج 7،ص 395.
[64]. تفسير الجواهر طنطاوي، ذيل آيه 89 سورة نحل.
[65]. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 489.
[66]. تفسير الکشاف، ذيل آيه 89 سوره نحل.
[67]. تفسير الکشاف، ذيل آيه 89 سورة نحل.
[68]. الميزان، ج 14، ص 325 (چاپ بيروت)؛ نمونه، ج 11، ص 381 (دارالکتاب الاسلاميه).
[69]. تفسير مجمع البيان، ذيل آيه 38 سورة انعام.
[70]. تفسير الکشاف زمخشري، ج 2، ص 21 و 31، سوره انعام (چاپ بيروت)؛ تفسير الجواهر، طنطاوي، ج 4، ص 37 (چاپ اسلاميه).
[71]. تفسير مجمع البيان، ذيل آيه 38 سورة انعام.
[72]. تفسير مجمع البيان، ذيل آيه 59 سوره انعام.
[73]. تفسير الکشاف، زمخشري، ج 2، ص 31، ذيل آيه 59 سورة انعام (چاپ بيروت) و تفسير الجواهر، طنطاوي، ج 4، ص 37 (چاپ اسلاميه).
[74]. تفسير البرهان، ج 1، ص 529.
[75]. تفسير البرهان، ج 1، ص 524.
[76]. نحل/ 89 .
[77]. الميزان، ج 14، ص 325، (چاپ بيروت) با تلخيص.
[78]. ما در اين جا در صدد بررسي اسناد و متون احاديث، بطون و علم ائمهb نيستيم و به بحث ما هم ربطي ندارد و اين مطلب بايد در جاي خود، بررسي شود و روايات زيادي در اين مورد وارد شده است.
[79]. تفسير البرهان، ج 1، ص 19؛ سنن ترمذي، ج 5، ص 199.
[80]. رابطة علم و دين، عباسعلي سرفرازي، ص 49 به بعد.
[81]. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 491، با تلخيص و اضافات.
[82]. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 492، با تلخيص و اضافات.
مقدمه
یکی از پیش فرضهای دکتر سها در کتاب «نقد قرآن» آن است که علت عقب ماندگی مسلمانان در جهان، اسلام و تعالیم قرآن است و برای استدلال بر این مطلب زمینهها و عوامل موجود در آیات و روایات را بر میشمارد. و حتی از نظر تاریخی منکر نقش مسلمانان در پیشرفت علم میشود.
ایشان در فصل نهم کتاب نقد قرآن مینویسد: «اینکه میبینید مسلمان بودن با عقبافتادگی سر در گریبان هم دارند و به تعبیر علم آمار، مسلمان بودن با عقبافتادگی رابطه همبستگی مثبت دارد و به بیان دیگر قرنهاست که مسلمانان هیچ نقش جدی در پیشرفت و توسعهی جهانی و در تولید علم و تکنولوژی نداشتهاند و امروز هم عقبافتادهترین اقوام جهان را تشکیل میدهند (ممکن است بعضی کشورهای قحطیزدهی آفریقایی بدتر از ما باشند)، همهی اینها بیدلیل نیست. اعتقادات و احکام بازدارندهی رشد و توسعه، در متن اسلام است و ما هم مسلمانیم. این احکام در گوشت و پوست ماست چون با آن لحظه به لحظه رشد کردهایم. فرهنگ اسلامی، فرهنگ بازدارنده است و ما در متن این فرهنگیم.[1]»
دکتر سها موانع پیشرفت و توسعه در قرآن را این گونه بر میشمارد:
1ـ علم ارزشمند علم دین است.
2ـ بیارزش بودن دنیا.
3ـ تقدیرگرایی (اعتقاد به سرنوشت جبری).
4ـ برتری حاکمان و اربابان و مالکان خواست و دادهی خداست.
5ـ رضایت و قناعت به وضع موجود.
6ـ توکل کفایت میکند.
7ـ اعتقاد به همه چیز داشتن اسلام.
8ـ خارج کردن زنان از عرصه اجتماع[2].
بررسی پیشفرضهای دکتر سها در این بخش
به نظر میرسد که پیشفرضها و پرسشهای اساسی دکتر سها در این بخش عبارتند از:
1ـ قرآن (و اسلام) نقشی در پیشرفت علمی ندارند.
2ـ در تعالیم قرآن و (احادیث اسلامی) عوامل و زمینههای هشتگانهای وجود دارد که مانع پیشرفت است.
پاسخ اجمالی
از نظر تاریخی با بررسی وضع عقبمانده عربستان قبل از اسلام و پیشرفت و تمدن بزرگ اسلامی در پنج قرن اولیه اسلام روشن میشود که تعالیم قرآن و سنت عامل اساسی پیشرفت مسلمانان بوده است.
و از نظر محتوای قرآن و حدیث نیز با بررسی اجمالی روشن میشود که در تعالیم آنها دعوت به علوم مختلف وجود دارد. و قرآن و حدیث مطلق علم و دانش را ترویج و تشویق کرده است[3]. و همین مطلب عامل عمده در پیشرفت علمی مسلمانان و ایجاد تمدن عظیم اسلامی بوده است.
با بررسی هشت مورد از تعالم قرآن کریم روشن میشود:
اولاً مورد 1، 3، 4، 5، 7 و 8 جزیی از تعالیم اسلام نیست بلکه نوعی تهمت بر قرآن و سنت است که دکتر سها بر اساس منابع ضعیف یا توهم نادرست به قرآن نسبت داده است.
ثانیاً از مورد 2 و 6 (بیارزش بودن دنیا و توکل) تفسیر ناصحیحی ارائه شده و بر اساس آن قضاوت نادرست شده است و آنها را عامل عقبماندگی معرفی کردهاند.
پی نوشت ها:
[1]نقد قرآن، دکتر سها، ص 531 ـ 530.
[2]همان، ص 531 ـ 520.
[3]این مطلب در ذیل مبحث (عدم توجه قرآن به علوم تجربی) بحث شد.
[h=1]اول: در مورد پیشفرض اول توجه به دو نکته اساسی ضروری است[/h] اول: در مورد پیشفرض اول توجه به دو نکته اساسی ضروری است
الف: علم در تعالیم قرآن و سنت
تعالیم قرآن و سنت پیامبر(ص) و اهلبیت علیهم السلام، انسانها را به مطلق علم و دانش دعوت میکنند[1] و فقط علمنماهای زیانآور (مثل سحر) را سرزنش کردهاند که البته همین مطلب زیرساخت فرهنگی و عامل اساسی پیشرفت علمی است.
قرآن كريم بيش از هفتصد بار ماده «علم» را به شكلهاي گوناگون به كار برده است، و دانايان را با نادانان مساوي ندانسته است[2] بلكه دانشمندان را بر ديگران برتري داده است.[3] يعني علم را يكي از معيارهاي برتري انسانها بر همديگر قرار داده است و در برخي موارد گواهي «صاحبان علم» را همرديف گواهي خدا و فرشتگان قرار داده است،[4] كه اين مطلب به قول امام غزالي «در فضيلت و نبالت علم كفايت داشت.»[5]
حتي در برخي آيات قرآن، هدف آفرينش آسمانها و زمين را «آگاهي و علم انسان» معرفي كرده است،[6] يعني اگر انسان در طول زندگي خويش بر دانش خود بيفزايد، در راستاي هدف خلقت حركت كرده و به سعادت و تكامل ميرسد و به خدا نزديك ميشود، و بر عكس هر كس كه دانشافزايي نكند از هدف آفرينش جهان و خدا دور ميشود.
قرآن كريم در آيات زيادي به كيهانشناسي، زمينشناسي، زيستشناسي، روانشناسي و مراحل آفرينش انسان اشاره كرده[7] و توجه انسان را به منابع و مبادي و برخي گزارههاي اين علوم جلب كرده است، و انسان را به تدبر و تفكر و تعقل در آنها فراخوانده است[8] كه اين مطلب نوعي دانشپروري است كه زمينهساز رشد علوم در جهان اسلام گرديد. البته توجه قرآن به علوم، اعم از علوم الهي و بشري است.
قرآن كريم مى فرمايد: هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ [9] «آيا كسانى كه مى دانند و كسانى كه نمى دانند برابرند.»
به نظر مى رسد مقصود از «علم» در اين آيه مطلق علم و دانش است كه شامل همه اقسام علم مفيد مى شود.[10]
و در آيه ديگر مى فرمايد: يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ [11]
«خدا كسانى از شما را كه ايمان آورده اند و كسانى را كه به آنان دانش داده شده، به رتبه هايى بالا مى برد.»
در اين آيه نيز «ايمان و علم» به عنوان دو معيار جداگانه براى برترى افراد شمرده شده است. از اين جداسازى روشن مى شود كه خود «علم» موجب فضيلت افراد است، و اين علم مقيد به الهيات نشده است پس مطلق است و شامل همه دانشمندان مى شود.[12]
پرهیز از علمنماها:
قرآن کریم یادآور شده که ساحران و کاهنان در برابر پیامبران الهی مخالفت میکردند. از اینرو آنان را مورد سرزنش قرار داده است و سحر را زیانآور معرفی کرده است. آری سحر و کهانت در حقیقت علم نیست، بلکه مطالب زیانآور و خرافی است که بشریت را به انحراف میکشد.
قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَكُمْ أَسِحْرٌ هذَا وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ (یونس/ 77)؛ «موسى گفت: آيا درباره ى حق، هنگامى كه به سوى شما آمد، (چنين) مى گوييد؟! آيا اين سحر است، در حالى كه ساحران رستگار (و پيروز) نمى شوند؟!».
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هذَا إِلَّا رَجُلٌ يُرِيدُ أَن يَصُدَّكُمْ عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُكُمْ وَقَالُوا مَا هذَا إِلَّا إِفْكٌ مُفْتَرىً وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ (سبأ/ 43)؛ «و هنگامى كه آيات ما، در حالى كه روشن است، برآنان خوانده مى شود، مى گويند: «اين نيست جز مردى كه مى خواهد شما را از آنچه پدرانتان مى پرستيدند بازدارد.» و مى گويند: «اين (قرآن) جز دروغ بزرگ بربافته نيست.» و كسانى كه كفر ورزيدند، در باره ى حق، هنگامى كه به سراغشان آمد، گفتند: «اين، جز سحرى آشكار نيست».
وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيَمانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمانُ وَلكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي ا لْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (بقره/ 102)؛ «و (يهود) از آنچه افراد شرور (جادوگر) در دوران فرمان روايى سليمان بر مردم مى خواندند (و پيروى مى كردند) پيروى كردند؛ و سليمان كفر نورزيد وليكن افراد شرور كفر ورزيدند [كه ]به مردم سحر مى آموختند؛ و (نيز يهود پيروى كردند) از آنچه بر دو فرشته ى «هاروت و ماروت» در بابِل فرو فرستاده شده بود و به هيچ كس [چيزى ]نمى آموختند، مگر اين كه [از پيش به او ]مى گفتند: «ما فقط [وسيله ى ] آزمايشيم، پس [مواظب باش، ]كافر نشو!» و [ لى آنها ]از آن دو (فرشته)، چيزهايى را مى آموختند كه با آن، ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند؛ و [هر چند ]آنها با آن [مطالب ] به كسى ضرر نمى رسانند مگر با رخصت خدا؛ و [آنها] چيزهايى را مى آموختند كه به ايشان زيان مى رسانيد و سودى به ايشان نمى بخشيد؛ و به يقين (يهوديان) مى دانستند كه هر كس خريدار آن [مطالب ]باشد، در آخرت بهره اى برايش ندارد و چه بد بود آنچه خودشان را در مقابل آن فروختند؛ اگر (بر فرض) مى دانستند!».
ب: قرآن سرچشمه پیدایش علوم
قرآن کریم در طول تاریخ سرچشمه پیدایش علوم متعدد شده است که برخی دانشمندان بدان اشاره کردهاند از جمله:
علامه طباطبايي(ره) بر اين نقش تأکيد ميکند و برخي از اين علوم را نام ميبرد. (البته بحث ايشان اعم از علوم انساني و طبيعي است) از جمله:
الف: علومى که قرآن، مستقيم باعث پيدايش آن ها شده است:
در ميان مسلمانان برخى علوم وجود دارد که موضوع آنها خود قرآن کريم است. يعنى بعد از نزول قرآن و در رابطه مستقيم با آن بوجود آمده است و کم کم رشد يافته و به صورت دانش مستقل درآمده است، که اين علوم گاهى به الفاظ قرآن و گاهى به معانى و معارف قرآن مى پردازد، و در طول تاريخ در مورد هر کدام از آن ها کتاب هاى متعدد نوشته شده است،[13] از جمله:
1. علم تجويد قرآن: که به کيفيت تلفظ حروف و حالات آن ها مى پردازد و مبانى و فنون اين امر را بررسى و بيان مى کند.
2. علم قرائات: که به ضبط قرائت هاى هفتگانه (يادهگانه يا چهارده گانه) قرآن مى پردازد و تاريخ و دلايل و قاريان آن ها را بيان مى کند.
3. دانش رسم الخط قرآن: که به قواعد نگارش خط عربى بطور عامل و خط قرآن به صورت خاص مى پردازد و اقسام خط (نسخ، کوفى و...) و ويژگى هاى آن ها را بيان مى کند.
4. علوم قرآن: که در مورد اطلاعات مربوط به قرآن در حوزه محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، تاويل، باطن و... مى پردازد.
5. فقه القرآن: دانشى که به مباحث آيات الاحکام و ديدگاه ها و دلايل آن ها مى پردازد.
6. علم تفسير: دانشى که به بيان معانى و مقاصد آيات قرآن مى پردازد و به دو صورت تفسير ترتيبى و موضوعى انجام مى گيرد و در طول تاريخ اسلام هزاران کتاب در مورد آن نگارش شده است.
7. علم حديث: قرآن کريم، پيامبر اسلام (ص) را بيان کننده و مفسر قرآن معرفى کرد،[14] از اين رو سنت ايشان نقش تفسيرى را براى قرآن به عهده گرفت و احاديث تفسيرى شکل گرفت و بعدها ده ها کتاب تفسير روائى در اين زمينه نگارش يافتند که روايات پيامبر (ص) و اهل بيت علیهم السلام را جمع آورى کردند.[15]
ب: علومى که قرآن، غيرمستقيم باعث پيدايش آنها شده است:
در ميان مسلمانان علومى وجود دارد که در اثر تشويق قرآن به علم و يا براى خدمت رسانى به علوم دسته اول (مثل تفسير) بوجود آمد و کم کم رشد کرد و به صورت دانش هاى مستقل پديدار گشت، و در طول تاريخ اسلام کتاب هاى متعددى در مورد آن ها به نگارش درآمد از جمله:
1. علم درايه: که براى بيان اصطلاحات مربوط به حديث و تحولات آنها شکل گرفت.
2. علم رجال: که براى بيان حالات راويان و سند روايات شکل گرفت.[16]
3. علم کلام: دانشى که مباحث اعتقادى را بيان و از آن ها دفاع مى کند، علم کلام اسلامى که ريشه در آيات اعتقادى و احاديث اسلامى دارد، و کم کم به صورت يک علم منسجم درآمد.
4. علم فقه: که به استنباط قوانين شرعى از آيات الاحکام و احاديث فقهى مى پردازد و کم کم به صورت علم مستقل و گسترده اى در جهان اسلام درآمد.
5. علم اصول الفقه: که قوانين مربوط به استنباط از قرآن و حديث را بيان مى کند و در حقيقت منطق فهم آنهاست که به صورت مقدمه علم فقه نمودار شد اما در حقيقت مقدمه علم تفسير و حديث و فقه و... است. اين دانش در طول اعصار به يکى از پيشرفته ترين علوم مسلمانان تبديل شد.
6. علوم ادبى عرب: که شامل علم نحو، صرف، اشتقاق، معانى، لغت و وجوه و نظائر مى شود. اين علوم براى فهم بهتر و منضبط آيات قرآن و نيز براى تلفظ صحيح آيات بنيان گذارى شد،[17] ولى از آنجا که فوايد عام براى تمام علوم داشت و مقدمه فهم و تلفظ هر نوع متنى بود، کم کم به صورت علوم مستقل درآمد و ميراث گرانبهايى براى ملت عرب سامان يافت، و دانشمندان و متخصصان کتاب هاى زيادى در اين زمينه نگاشتند، و حتى بر ادبيات فارسى و ترکى و... نيز تاثيرات مثبت گذاشت.[18]
7. تاريخ: اين علم در اسلام از «قصص قرآن» و پيامبران و سيره پيامبرa و احاديث شروع شد سپس به صورت تاريخ قبل و بعد از اسلام و تاريخ جهان پديدار شد و مورخان بزرگ و کتاب هاى تاريخ را شکل داد.[19]
ج: علومى که قرآن باعث رشد آنها شده است.
برخى علوم در فرهنگ و تمدن هاى ملت هاى مختلف بوجود مى آيد و گاهى از يک ملت به ملت ديگر منتقل مى شود و رشد مى يابد و گاهى اين جريان بر عکس مى شود.
مسلمانان نيز از اين قاعده مستثنى نبوده اند و برخى علوم را از يونان، ايران و هند ترجمه کردند و بر عمق و وسعت آن ها افزودند،[20] از جمله:
1. فلسفه: که در آغاز از يونان وارد کشورهاى اسلامى شد و کم کم تحت تاثير تفکر اسلامى قرار گرفت و تغييراتى پيدا کرد، به طورى که همه مسائل متن و براهين و ادلّه آنها را مى توان در قرآن و حديث پيدا کرد.[21]
2. منطق: هر چند که اصل اين علم نيز از يونان به حوزه علوم مسلمانان راه يافت اما با توجه به اينکه قرآن به برهان و استدلال و جدال نيکو[22] و... توجه کرده بود، مسلمانان نيز به علم منطق توجه کردند و اين علم پيشرفت زيادى در مسلمانان پيدا کرد و کتاب هاى متعددى در اين زمينه نگارش يافت.
در عصر حاضر نيز مي توان با استفاده از قرآن در جهتدهي به مباني علوم انساني و نظريهپردازيهاي علمي قرآني به نوگستري در علوم دست يافت. و علوم جديد انساني ـ قرآني به وجود آورد.[23]
ج: علل عقبماندگی علمی مسلمانان در عصر حاضر
در مورد علل عقبماندگی علمی مسلمانان در عصر حاضر، متفکران و دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان اظهار نظرهای محققانه و عالمانه و منصفانهای کردهاند[24] و حتی برخی متفکران مثل سید جمال الدین اسدآبادی بعد از سیر و سفر در شرق و غرب راه نجات مسلمانان را بازگشت به قرآن معرفی میکند[25]، آری بررسی این نظرات نشان میدهد که:
اولاً اسلام و تعالیم قرآن و سنت عامل پیشرفت مسلمانان بوده و تمدن عظیم اسلامی را در پنج قرن اولیه اسلام سامان داد که از تمدن ایران و روم و یونان پیشی گرفت و بدون رقیب قرنها در جهان درخشید. پس اگر مسلمانان در یکصد سال اخیر از تمدن علم و تکنولوژی عقب افتادند باید علت آن را در جای دیگر جستجو کرد.
ولتر در ستایش قرآن میگوید: «من یقین دارم اگر قرآن و انجیل را به یک فرد غیر متدین ارائه دهند، او حتماً قرآن را بر میگزید؛ زیرا کتاب محمد(ص) در ظاهر افکاری را تعلیم میدهد که به اندازه کافی بر مبنای عقلی منطبق است.[26]
موریس بوکای پس از ده سال مطالعه پیرامون قرآن در سال 1967م. خطاب به مجمع پزشکی فرانسه اظهار داشت: در قرآن موضوعات علمی در ارتباط با تولید مثل و فیزیولوژی وجود دارد که کاملاً با دستاوردهای کنونی علم مطابقت دارد.
كارل ارنست، محقق آمریكایی، بوكای مسلمان را حیرتآورترین فردی میداند كه ادعای انحصارگرایانه اروپاییان را در باب علم به چالش كشید؛ زیرا نظریه اصلی او این بود كه قرآن برخلاف كتاب مقدس، حجم چشمگیری از اطلاعات را در بر دارد كه با اكتشافات علمی جدید در زمینههایی همچون جنینشناسی همخوان است.[27]
بوكای با تحقیقات خویش به این نتیجه رسید كه قرآن از وحی الهی سرچشمه گرفته است، در مقابل، كتاب مقدس به رغم پدیدآورندگان بشری متعددش، فاقد چنین عمق علمی است و در نتیجه نمیتوان به لحاظ وحیانی بودن، هم سطح قرآن باشد.[28]
بوكای درباره قرآن كریم مینویسد: قرآن برترین کتابی است که عنایت ازلی به سوی بشر فرستاد و آن کتابی است که شک و ریب در آن راه ندارد و بدون کوچکترین اغراق و مبالغه یا تعصب باید گفت: قرآن از تمام جهات معجزه است.[29]
ثانیاً دانشمندان علل مهم عقب ماندگی مسلمانان در عصر حاضر را اینگونه شمردهاند:
1ـ حمله مغولها از قرن هفتم قمری به بعد که موجب شد مدارس و حوزهها و کتابخانهها سوزانده یا تعطیل شد و یا با رکود مواجه گشت و این حرکت تا قرنها تأثیر خود را در توقف و کندی حرکت علمی مسلمانان گذاشت.
2ـ استبداد حاکمان مسلمان که برخلاف تعالیم اسلامی مانع آزاداندیشی و رشد علمی مسلمانان شدند.
حاکمان جاهل قدر علم را نمیدانند و قدرشناس دانشمندان و مراکز علمی نیستند از این رو خود مانع پیشرفت علمی میشوند.
3ـ استعمار و استثمار غربیها نسبت به کشورهای اسلامی که موجب تکه تکه شدن کشورهای اسلامی و پیدایش دولتهای کوچک و ضعیف و روی کارآمدن حاکمان نوکر صفت و وابسته به غرب شدند افرادی که به جای تحقیق، تقلید از غرب را نشاندند و ثروت مسلمانان (به ویژه معادن و نفت) را به غارت بردند و به جای تکنولوژی و علوم جدید، اجناس پرزرق و برق به مسلمانان دادند و از رشد علمی مسلمانان جلوگیری کردند شاید عامل اخیر در صد سال گذشته (که مسابقه علمی در جهان تشدید شد) مهمترین عامل عقبافتادگی مسلمانان گشت.
بگذریم از اشغالگریهای استعمارگران غربی (همچون انگلستان، فرانسه، ایتالیا، آمریکا و...) در کشورهای اسلامی و تحمیل رژیم اشغالگر قدس و ایجاد درگیریهای فرقهای و مذهبی و شعلهور کردن جنگهای متعدد بین مسلمانان که موجب هدر رفتن سرمایههای انسانی و ثروت مسلمانان و عقبماندگی بیشتر آنها شد که نمونه آن را امروز در عراق، سوریه، افغانستان، یمن و فلسطین میبینیم. نکته عجیب این است که دکتر سها چشم بر این عوامل میبندد و عامل عقبماندگی مسلمانان را قرآن و اسلام معرفی میکند!!!
پی نوشت ها:
[1]این مطلب در ذیل مبحث (عدم توجه قرآن به علوم تجربی) بحث شد.
[2]زمر / 9.
[3]مجادله / 11.
[4]احياء علوم الدين، ج 1، ص 11.
[5]شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ (آل عمران / 18)
[6]طلاق / 12.
[7]ر.ک: پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، از دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی.
[8] نك: آل عمران / 190، نحل / 3 ـ 11 و رعد / 2 ـ 4.
[9]زمر / 9.
[10] صاحب تفسير نمونه آيه را از جهت نابرابرى مطلق مى داند. (ج 19، ص 393) و علامه طباطبائى (ره) نيز علم در آيه را مطلق مى داند ليكن با توجه به مورد آيه آن را منطبق بر علم به خدا مى كند (ج 17، ص 257) و ذيل آيه نيز احاديثى از امام باقر حكايت شده كه مقصود از دانايان در اين آيه اهل بيت b هستند (صافى، ج 4، ص 316) ولى مفسران اينگونه احاديث را حمل بر بيان مصداق كامل كرده اند وگرنه آيه شامل همه دانايان مى شود. (نك: الميزان و اطيب البيان ذيل آيه)
[11] مجادله / 11.
[12]علامه طباطبایى بر آن است كه آيه مومنان را به دو قسم عالم و غيرعالم تقسيم مى كند پس آيه مى فرمايد علماى با ايمان دو درجه برترى دارند و مومنان يك درجه (الميزان، ج 11، ص 216) ولى آيتاللَّه مكارم شيرازى مى نويسند: گرچه آيه در مورد خاصى نازل شده ولى با اين حال مفهوم عامى دارد و نشان مى دهد آنچه مقام آدمى را نزد خدا بالا مى برد، دو چيز است: 1. ايمان؛ 2. علم. (نمونه، ج 23، ص 438)
[13]ر.ك: قرآن در اسلام، علامه طباطبایی، ص 95 ـ 96.
[14]وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ (نحل / 44)
[15]از جمله تفسير عياشى، تفسير نورالثقلين، تفسير البرهان، تفسير صافى در شيعه و تفسير الدر المنثور در اهل سنت.
[16]نك: قرآن در اسلام، علامه طباطبایى، ص 7 ـ 96.
[17]نك: شيعه پايه گذار علوم اسلامى، سيد حسن صدر، ترجمه سيد محمد مختارى.
[18]پويايى فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، على اكبر ولايتى، ص 321 به بعد.
[19]نك: قرآن در اسلام، علامه طباطبایى، ص 6 ـ 95.
[20]نك: آلدوميه لى، علوم اسلامى و نقش آن در تحول علمى جهان، على اكبر ولايتى، پويايى فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، عبدالحسين زرين كوب، كارنامه اسلام.
[21]نك: قرآن در اسلام، علامه طباطبایى، ص 97.
[22]نحل/ 125.
[23]توضيح اين مطالب در مباحث بعدي خواهد آمد.
[24]ر.ک: علل پیشرفت و انحطاط مسلمین، زینالعابدین قربانی؛ علل ضعف و انحطاط مسلمين در انديشه هاي سياسي و آراي اصلاحي سيد جمال الدين اسدآبادي، احمد موثقي؛ آمريكا پيشتاز انحطاط، روژه گارودي، ترجمه قاسم منصوري؛ ريشه هاي ضعف و عقب ماندگي مسلمانان، رجبي؛ پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران؛ علي اكبر ولايتي، تهران: مركز اسناد و خدمات پژوهشي .
[25]ر.ک: نرمافزار، مجموعه آثار سید جمال الدین اسدآبادی، مرکز کامپیوتری علوم اسلامی نور، به ویژه خطبه «عود الی القرآن» و مانند آن.
[26]شاهد، اعجاز قرآن از دیدگاه مستشرقان، 1386: 124.
[27]ارنست، اقتدا به محمدa، 1390: 177.
[28]همان، 177-178
[29]علیقلی، قرآن از دیدگاه 114 دانشمند جهان، 52؛ نیز، ر. ك: معدی، علماء و مفكرون و ادباء و فلاسفة اسلموا، 2007: 11-18.
[h=1]دوم: در مورد پیشفرض یا اشکال دوم دکتر سها (موانع هشتگانه پیشرفت در قرآن)[/h] روشنگری و یادآوری نکات زیر ضروری است:
1ـ علم ارزشمند علم دین است[1]
دکتر سها در این مورد مینویسد: «علم واقعی و ارزشمند از دیدگاه قرآن علم دین است و اصولاً قرآن و سنت اطلاعی از چیزی به نام علوم تجربی، که قرنها بعد از محمد به وجود آمدند، ندارند. از دیدگاه دیگری نیز علوم تجربی در اسلام فاقد ارزشند. با توجه به اینکه دنیا و زندگی آن در قرآن بیارزش قلمداد شدهاند و علم تجربی هم عمدتاً مربوط به کشف قوانین همین دنیای مادی است بنابراین علم تجربی علم به چیز بیارزش است به تعبیر دیگر چون معلوم علوم تجربی بیارزش است پس خود علوم تجربی نیز بیارزشاند.
این است گوهر عقبافتادگی، چون گوهر پیشرفت، علم تجربی است. در نظر یک انسان مؤمن خواندن یک آیهی قرآن یا ذکر یک صلوات، صواب و ارزشش بیش از خواندن یک کتاب فیزیک است. بنابراین هیچگاه یک مؤمن آگاه به اسلام، یک دانشمند موفق علوم تجربی نمیشود. مؤمنترینها، از علوم تجربی گریزانترینند. این وضعیت اسفباری است که امروز در سراسر جهان اسلام وجود دارد. با وجود این اعتقاد، امید پیشرفت واقعی در کشورهای اسلامی امیدی عبث است مگر اینکه مردم مسلمان از اسلام فاصله بگیرند که بعید است».[2]
بررسی:
در این مورد ذیل مبحث (عدم توجه قرآن به علوم تجربی) مطالب مبسوطی بیان شد و نیز از مطالب بند الف فوقالذکر روشن شد که در قرآن و احادیث پیامبر(ص) همانطور که به علوم دینی توجه شده به علوم طبیعی و انسانی نیز توجه شده است بلکه مطلق علم و دانش مورد توجه و تشویق بوده است.
بنابراین ادعای دکتر سها در این مورد تهمت به قرآن و سنت به شمار میآید. بنابراین نتیجهای که از آن گرفته است (قرآن و سنت مانع پیشرفت و توسعه است)[3] غیر صحیح است. چون مبنای این سخن باطل و تهمتآمیز بوده است.
2ـ اعتقاد به همه چیز داشتن اسلام
در این مورد ذیل پیش فرض قبلی دکتر سها (وجود همه جزئیات علوم در قرآن) مباحث مبسوطی بیان کردیم و روشن شد که قرآن کریم به عنوان مهمترین منبع اسلام ادعا ندارد که تمام جزئیات علوم را در بر دارد، بلکه مباحث مربوط به هدایت انسان را بیان کرده است (البته گاهی نیز به علوم طبیعی و علوم انسانی اشاراتی دارد که در راستای خداشناسی و معادشناسی است). بنابراین نباید انتظار وجود همه جزئیات علوم را در قرآن و سنت داشته باشیم؛ بلکه جزئیات علوم و کشف آنها بر عهده عقل و علوم تجربی است که قرآن و اسلام آنها را تأیید و تشویق کرده است.
3ـ بیارزش بودن دنیا
دکتر سها در این مورد مینویسد: «در آیات زیادی، دنیا و زندگی و ثروت آن بیارزش و بازیچه قلمداد شده است و در مقابل، دنیای بعد از مرگ (آخرت) تکریم شده است از جمله:
ـ «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (انعام/ 32)
ترجمه: و زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست و قطعاً خانهی آخرت برای کسانی که پرهیزگاری میکنند بهتر است آیا نمیاندیشید (32).
ـ «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُور» (حدید/ 20)
ترجمه: بدانید که زندگی دنیا در حقیقت بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشی شما به یکدیگر و فزونجویی در اموال و فرزندان است چون مثل بارانی است که کشاورزان را رستنی آن ]باران[ به شگفتی اندازد سپس ]آن کشت[ خشک شود و آن را زرد بینی آنگاه خاشاک شود و در آخرت ]دنیاپرستان[ را عذابی سخت است و ]مؤمنان را[ از جانب خدا آمرزش و خشنودی است و زندگانی دنیا جز کالای فریبنده نیست (20).
در تأیید آیات فوق، احادیث بسیار زیادی وجود دارند از جمله:
ـ قال النبی: إن الله تعالی لما خلق الدنیا أعرض عنها فلم ینظر إلیها من هو انها علیه (کنز العمال 3/ 78).
ترجمه: خدا وقتی دنیا را خلق کرد از آن روی بگردانید و هرگز بدان نگاه نکرد به خاطر پستی دنیا نزد او.
طبیعی است که یک انسان عاقل به چیز بیارزش و بازیچه بهایی نمیدهد و در بهبود و پیشرفت آن تلاشی نمیکند. گریز از دنیا و زهد از صفات بسیار پسندیدهای است که محمد و فرزندان او و بزرگان اسلام در طول تاریخ به آنها افتخار میکردهاند. این درست در نقطهی مقابل توسعه و پیشرفت است. برای توسعهی علمی، تکنیکی، اقتصادی و سیاسی باید دنیا را مهم و جدی گرفت. باید برای شناخت دنیا و قوانین آن به طور جدی سرمایهگذاری، برنامهریزی و تلاش کرد و برای به کار گیری این دانش در پیشرفت و توسعهی زندگی دنیوی باید با جدیت کوشید. این کاری است که کشورهای پیشرفتهی دنیا انجام داده و میدهند. اما قرآن ما را به اهمیت ندادن و بیارزش دانستن دنیا میخواند و نتیجهی آن را امروز در کشورهای اسلامی میبینیم».[4]
بررسی:
انسانها نسبت به دنیا میتوانند دو رویکرد داشته باشند از اینرو دنیا از منظر آیات و احادیث دو جنبه دارد و با آن دو گونه برخورد شده است:
الف: دنیای نیکو: همان دنیایی است که برای انسان مقدمه رسیدن به مقامات و کمالات برتر شود. یعنی انسان مؤمن از مواهب طبیعی (خوراک، پوشاک، مسکن و طبیعت) بهتر استفاده کند ولی آنها را هدف نهایی نپندارد بلکه مقدمه رسیدن به مقامات الهی و درجات عالی در آخرت قرار دهد. این همان دنیایی است که در احادیث اسلامی بدان اشاره شده است:
«عن رسول الله: الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة»[5]؛ «دنیا کشتزار آخرت است».
«إِنَّ الدُّنْيَا... مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّه »[6]؛ «دنیا محل تجارت اولیاء الهی است».
این نگاه به دنیا نه تنها انسان را از پیشرفت باز نمیدارد بلکه او را تشویق میکند که با تلاش دنیوی بیشتر (و پیشرفت علمی و صنعتی و خدمت رسانی به مردم) زمینهساز سعادت اخروی خویش را فراهم کند.
ب: دنیای ناپسند، همان دنیایی که برخی افراد به عنوان هدف نهایی خود انتخاب میکنند دنیای زر و زور و تزویر و شهوتپرستی و مقامپرستی که در حقیقت همان هوای نفس انسان است که مجسّم شده است و طبیعت و ثروت و... بازیچههای آن است.
این دنیا نه تنها انسان را به پیشرفت و سعادت نمیرساند بلکه موجب دلبستگی او به ثروت، قدرت و شهوت میشود و او را از اهداف بلند و سعادت باز میدارد. انسانی که غرق در شهوات جنسی و غذایی و... است چگونه میتواند به رشد علمی بپردازد.
نکته جالب این است که مطالعه در زندگی دانشمندان، مخترعان، کاشفان علم نشان میدهد که این افراد اهل شهوترانی افراطی، ثروتاندوزی و دلبستگی به دنیا نبودهاند بلکه انسانهای وارسته و خیرخواه و پرتلاش و کم توقع بودهاند و در عصر حاضر نیز کسانی که کاروان علم را در آزمایشگاهها و دانشگاهها به پیش میبرند غیر از ثروتمندان بیدرد و شهوتران و قدرتمندان سیاستباز دنیا گرا هستند.
نکات تکمیلی در پاسخ دکتر سها
1ـ دکتر سها در تحلیل دنیا با عنوان «بیارزش بودن دنیا» به رویکرد دنیای ناپسند و مذموم از منظر قرآن و احادیث پرداخته است و به رویکرد دنیای نیکو اشارهای نکرده است. در حالی که رویکرد اول به دنیا مانع رشد علمی است و مورد مذمت دین است اما رویکرد دوم موجب رشد علمی جوامع بشری است و دنیای بیارزش نیست بلکه از منظر دین ارزشمند است.
2ـ حدیثی که دکتر سها در این بحث بدان استدلال کرده از نظر منبع معتبر نیست چون «کنز العمال» از کتب عمومی حدیث اهلسنت است و از منابع معتبر آنها (مثل صحاح) به شمار نمیآید در حالی که دکتر سها در مقدمه کتاب نقد قرآن وعده داده بود از منابع معتبر استفاده کند.
3ـ در مورد آیه 32 / انعام لازم است به نکات تفسیری آن توجه شود:
«وَمَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَآ إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُون » (انعام/ 32).
ترجمه: «و زندگى پست (دنيا) جز بازى و سرگرمى نيست! و حتماً سراى آخرت، براى كسانى كه خود نگهدارى مى كنند بهتر است! پس آيا خردورزى نمى كنيد؟!»
نکات تفسیری:
1. تشبيه زندگى دنيا به بازى و سرگرمى[7]،از آن نظر است كه بازى ها و سرگرمى ها معمولًا كارهاى بى هدف و بى اساس و دور از متن حقيقى زندگى اند و پيروزى ها و شكست هاى بازى، واقعى نيست و پس از بازى همه چيز به حالت اول بازمى گردد.
آرى؛ دنيا هم چون نمايش نامه اى است كه بازيگران آن، مردم هستند و آنان كه به دنيا دل بسته اند، در واقع كودكان هوس بازى هستند كه عمرى را به بازى گذارنده، از همه چيز بى خبر مانده اند.
دنيا و بازى هر دو كوتاه مدت و زود گذرند، همان گونه كه هر دو تفريح و خستگى دارند و با تلخى و شيرينى آميخته اند.
2. سراى آخرت، براى افراد پارسا و خودنگه دار بهتر است؛ زيرا حياتى جاويدان و فناناپذير و در جهانى وسيع تر و در سطحى بالاتر است كه نعمت هايش خالص و بدون رنج و زحمت است.
3. با توجه به فريبندگى دنيا، حقيقت برتر آخرت را فقط متفكّران درمى يابند و افراد غافل و بى هدف بازى مى كنند و دنيامدارى را شغل خويش قرار مى دهند.
4. مقصود آيه ى فوق مبارزه با وابستگى و دل بستگى به مظاهر جهان مادى است كه موجب فراموش كردن مقصد نهايى مى شود، و گرنه آنان كه دنيا را وسيله اى براى سعادت اخروى قرار مى دهند، در حقيقت به دنبال آخرت اند[8] آرى، دنيايى كه مقدمه و مزرعه ى آخرت باشد، ميدان رشد افراد با تقواست و آخرت براى اين گونه افراد نيكوست.
تذکر: توجه به تفسیر مفسران قرآن از آیه فوق نشان میدهد که استفاده دکتر سها از آیه در مورد بیارزش بودن مطلق دنیا صحیح نیست بلکه آیه درصدد بیان چیز دیگری است و به رویکرد منفی انسان نسبت به دنیا اشاره دارد اما رویکرد مثبت (دنیا مزرعه آخرت) را نفی نمیکند.
4ـ با توجه به نکات فوق روشن شد که قرآن و احادیث مطلق دنیا را بیارزش معرفی نمیکنند بنابراین مانع پیشرفت علمی مسلمانان نمیشود و اگر کشورهای اسلامی در عصر حاضر از نظر صنعت و تکنولوژی نسبت به برخی کشورهای غربی عقب ماندهاند، ریشه عقب ماندگی آنها را باید در جای دیگر (مثل استعمار و استبداد حاکمان و...) جستجو کرد.
4ـ تقدیر گرایی (جبر انگاری)
دکتر سها تقدیرگرایی را عامل عقب ماندگی مسلمانان میداند و در این مورد مینویسد: «در ابتدای همین فصل نشان داده شد که نظر قرآن در مورد اختیار انسان متناقض است[9]». سپس در جای دیگر مینویسد: «آیات و احادیث فراوانی جبر و تقدیر را مورد تأیید قرار میدهند و آیاتی مؤید اختیارند. بنابراین تقدیرگرایی (اعتقاد به اینکه همه چیز به خواست خدا انجام میگیرد و سرنوشت فرد از قبل تعیین شده است) بخش مهمی از اعتقادات یک انسان مسلمان را تشکیل میدهد که از جملات روزمرهی آنان به خوبی روشن است جملاتی مثل: اگر خدا بخواهد، خواست خدا بود، امان از چیزی که خدا بخواهد، سرنوشت اینطور بود، از قضا و قدر نمیتوان پیشی گرفت و دهها جملهی مشابه دیگر. تقدیر گرایی موجب کند کردن توسعه و پیشرفت میشود. چون فرد تقدیرگرا تلاش را کم نتیجه میداند. نقش خود و مردم را در بهبود اوضاع کم ارزش میداند. برنامهریزی را بیهوده میپندارد و یا بدان اهمیت کافی نمیدهد. آموزش در انجام کارها را دستکم میگیرد. محاسبات دقیق و کارشناسی را پیش از انجام کارها کم اهمیت میداند. آیا تمام این رفتارها در اکثرت مسلمانان مشاهده نمیشود؟ این رفتارها در مسئولین حکومتی و مدیران مسلمانان هم وجود دارد. مثلاً در حالی که غربیها برای دهها و گاه بیش از صد سال برنامهریزی میکنند مسلمانان به صورت روزمره امور کشور را اداره میکنند»[10].
دکتر سها در بخش دیگری از کتاب (ص 85 ـ 471) به صورت مبسوط آیات مرتبط با جبر و اختیار را نقل و نقد میکند و با ذکر احادیثی برای جبرگرایی مؤید میآورد.
بررسی:
تحلیل مطالب دکتر سها در مورد تقدیر گرایی نشان میدهد که پیشفرضها و شبهات و سؤالات زیر را مطرح میکند.
1ـ اعتقاد به تقدیر همان اعتقاد به جبر است.
2ـ آیات و احادیث جبر را پذیرفتهاند.
3ـ آیات و احادیث در مورد جبر و اختیار متناقض هستند.
4ـ مسلمانان معتقد به جبر هستند.
5ـ اعتقاد به تقدیر عامل عقبماندگی مسلمانان است (چون سستی و قانع شدن به وضع موجود را به دنبال دارد).
6ـ مدیران و رهبران به خاطر تقدیرگرایی مسلمانان به برنامهریزی اهمیت نمیدهند (به خلاف غربیها).
الف: دیدگاهها در مورد اختیار انسان:
در بین دانشمندان مسلمان سه دیدگاه در این مورد وجود دارد:
اول: دیدگاه جبرایی است که انسان اختیاری از خود ندارد و هرچه هست اراده خداست. این دیدگاه به اشاعره نسبت داده شده و به ظاهر برخی آیات نیز استدلال کردهاند[11].
دوم: دیدگاه اختیار کامل انسان (تفویض) است که خدا انسان را خلق کرده و به خود واگذار کرده است یعنی هیچ چیز جز اراده انسان در سرنوشت او دخالت ندارد. این دیدگاه به معتزله نسبت داده شده و به ظاهر برخی آیات نیز استدلال میکنند[12].
سوم: دیدگاه اهلبیت علیهم السلام و پیروان آنهاست که در جمله امام صادق(ع): «لا جبر ولا تفویض بین امرٌ بین الامرین»[13] تبلور یافته است یعنی خدای متعال خالق و مدبّر انسان است ولی همو انسان را مختار آفریده است و این جزیی از تدبیر اوست پس سرنوشت انسان توسط خدا مشخص شده لیکن انسان اختیار دارد و میتواند تغییراتی در آن بدهد و مسیر زندگی خود را اصلاح یا منحرف کند و بر همین اساس مسئول و مکلف است و اگر گناهی کرد مجازات میشود. چون با اختیار و آگاهی انتخاب و عمل میکند و مجبور نیست.
ب: تفسیر آیات جبر و اختیار:
در این مورد چند آیه مهم را بررسی میکنیم چرا که تفسیر این آیات مشابه همدیگرند.
اول: آیاتی که ظهور در جبر دارد:
آیه اول: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَناً إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيم (انفال/ 17)؛
«و [شما] آنان را نكشتيد، وليكن خدا آنان را كشت؛ و هنگامى كه (ريگ و خاك به سوى آنان) افكندى، [تو] نيفكندى، وليكن خدا افكند؛ و (خدا چنين كرد) تا بدين (وسيله) مؤمنان را با آزمايش نيكويى بيازمايد؛ براستى كه خدا شنواى داناست ».
نکات تفسیری:
1. مورخان و مفسران حكايت كرده اند كه در روز بدر، پيامبر اسلام(ص) به على(ع)گفت: مشتى خاك و سنگريزه به او بدهد و آنها را گرفت و به سوى مشركان پرتاب كرد و فرمود: «رويتان زشت و سياه باد.» [14]
2. با اين كه پيامبر اسلام سنگ ريزه به طرف دشمن پاشيد و رزمندگان اسلام كافران را به قتل رساندند، اما در آيه ى فوق اين امور به خدا نسبت داده شده است؛ چون اولًا، خدا سرچشمه ى همه ى نيروهاى جسمانى و روحانى است، پس همه ى اين امور از اوست و ثانياً، در ميدان بدر حوادث معجزه آسايى صورت گرفت كه موجب شكست دشمن شد، پس پيروزى بدر در حقيقت با امداد الهى بوده است.
3. اين آيه از طرفى مى فرمايد پيامبر و مردم عمليات ميدان بدر را انجام دادند و از طرف ديگر مى گويد آنها انجام ندادند بلكه خدا كرد. اين مطلب اشاره ى لطيفى است به قاعده ى «لا جَبر و لا تَفويض بل امرُ بين الامرَين»؛ يعنى اين هم كار شما بود و هم كار خدا؛ از آن جا كه به اراده ى شما انجام گرفت، كار شما بود و چون نيرو و امداد الهى در كار بود، پس كار خدا بود؛ نه جبر و نه واگذارى كار به بشر، بلكه چيزى بين اين دو صحيح است[15]
آیه دوم: مَا أصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الأرْضِ وَلا فِي أ نْفُسِكُمْ إلَّافِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أنْ نَبْرَأهَا إنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ* لِكَيْلا تَأسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَا آ تَاكُمْ وَاللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُور (حدید/ 23 ـ 22)؛
«هيچ مصيبتى در زمين و در (وجود) خودتان (به شما) نمى رسد، جز اين كه قبل از آن كه آن را بيافرينيم، دركتابى (ثبت) است؛ در حقيقت، آن (كار) بر خدا آسان است. * به خاطر آن كه برآنچه از دستتان رفته تأسف مخوريد و به آنچه به شما داده است شادمان نَباشيد؛ و خدا هيچ متكبّر خيال پرداز فخرفروشى را دوست ندارد».
نکات تفسیری
1. اين آيه در صدد آن است كه دل بستگى انسان را از دنيا بركند و انسانى تربيت كند كه درپى انجام وظيفه باشد، نه نتيجه ى منفى كارها او را نااميد سازد و نه نتيجه ى مثبت كارها او را سرمست و غافل. انسان بايد هم چون صندوق دار بانك باشد كه از رفتن و آمدن پول ها، ناراحت و سرمست شود، بلكه درپى انجام وظيفه است وخود را امانت دار و واسطه مى داند.
2. اگر انسان با اين ديد به جهان بنگرد كه همه ى وقايع، مشكلات و مصايب انسان در كتابى ثبت شده و مشخص است، نه از رفتن اموال و فرزندان بسيار ناراحت مى شود و نه از آمدن آنان بسيار شادامان، بلكه همه را مقدّرات الهى مى داند كه اگر نعمتى بود بايد سپاس آن را به جاى آورد و اگر مصيبتى بود بايد صبر كند و به ياد خدا باشد.
3. مشكلات و مصيبت هايى كه به انسان مى رسد، چند گونه است:
الف) مشكلاتى كه در اثر اعمال و گناهان انسان ها و يا ستم آنها به هم ديگر واقع مى شود كه قابل پيش بينى و پيش گيرى و مجازات است[16].
ب) مشكلاتى كه از مقدّرات الهى و براى آزمايش انسان هاست و حتماً واقع خواهد شد و قابل جلوگيرى نيست[17].
آيه ى فوق به مشكلات و مصيبت هاى نوع دوم اشاره مى كند.
4. آيا وقوع حتمى حوادث و تعيين مقدّرات انسان در علم الهى ولوح محفوظ تلاش انسان را نفى نمى كند؟ و آيا انسان نبايد تسليم محض حوادث باشد؟
پاسخ آن است كه قرآن اين حوادث را به عنوان آزمايش حتمى انسان ها معرفى مى كند كه وظيفه ى انسان مقاومت و صبر در برابر آنها و ياد خداست.
يعنى انسان مؤمن تمام تلاش خود را براى شناخت طبيعت و مشكلات زندگى و حلّ آنها به كار مى برد ولى خود را مأمور به انجام وظيفه مى داند و اگر موفق به حلّ مشكلى نشد نااميد و سرخورده نمى شود و صبر و استقامت پيشه مى كند و اگر موفق به حلّ مشكل شد سرمست شادى و غافل نمى شود بلكه آن را نعمتى الهى مى داند و شكر آن را به جاى مى آورد.
5. در اين آيات به يكى از فلسفه هاى حوادث و مصيبت هاى دنيا اشاره شده است؛[18] يعنى خداى مهربان اين حوادث را پيش روى شما نهاده است تا متوجه شويد كه دنيا پايدار و جاودانه نيست و نبايد بدان دل بست و از ياد خدا غافل شد، بلكه پل و محل عبور است.
اين حوادث زنگ بيدارباش انسان ها و اشاره به عمر كوتاه دنياست و انسان را از خواب غفلت بيدار مى كند تا دنيا را هدف اصلى و نهايى خود نپندارد و اسير آن نشود.
آیه سوم: يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ (فاطر/ 8)؛
«هر كس را (به خاطر اعمالش) بخواهد، در گمراهى وامى نهد و هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) راه نمايى مى كند».
نکته تفسیری:
مقصود از گمراه شدن افراد توسط خدا آن است كه افراد در اثر اعمال ناپسند خود زمينه ى گمراهى خويش را فراهم مى كنند و خدا اين تأثير را در اعمال زشت و تكرار آنها قرار داده كه موجب گمراهى انسان مى شود؛ همان طور كه به انسان چشم و گوش و عقل داده تا حقايق را درك كنند و هدايت شوند.
آیه چهارم: يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَفِى الْآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظلِمِينَ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَآء (ابراهیم/ 27)؛
«خدا كسانى را كه ايمان آوردند، بوسيله گفتار (و دلايل و عقايد) استوار، در زندگى پست (دنيا) و در آخرت، پايدار مى دارد؛ و خدا ستمكاران را در گمراهى وا مى نهد؛ و خدا آنچه را بخواهد (و مصلحت بداند) انجام مى دهد.».
نکات تفسیری:
1. انسان در زندگى همواره در معرض لغزش ها قرار دارد؛ لغزش هايى كه بر اثر هواى نفس يا وسوسه هاى شيطانى پديد مى آيند و يا قدرت هاى ستمگر بر او تحميل مى كنند.
اما خدا مؤمنان را در كوران اين حوادث ثابت قدم مى دارد و به وسيله ى دليل و برهان و عقايد صحيح، در دنيا و آخرت از لغزش هاى آنان جلوگيرى مى كند.
2. در اين آيه بيان شده كه خدا ستمكاران را گمراه مى سازد. نسبت دادن هدايت و گمراهى به خدا، به معناى جبرگرايى نيست. كار خدا همان تأثيرى است كه در هر عمل آفريده است و نيز نعمت ها يا سلب نعمت هايى است كه طبق شايستگى يا عدم شايستگى براى افراد مقرر مى كند؛ پس ستمگران بر اثر ظلمى كه مى نمايند، از نعمت هدايت محروم مى شوند، هر چند آزادند كه مسير خود را تغيير دهند[19].
دوم: آیاتی که ظهور در اختیار دارد:
آیه اول: إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُور (انسان/ 3)؛
«در واقع، ما او را به راه (راست) راه نمايى كرديم، در حالى كه يا سپاس گزار است، يا بسيار ناسپاس است ».
نکات تفسیری:
1. مقصود از هدايت انسان، هدايت تكوينى، فطرى و تشريعى (همه ى اقسام هدايت) است؛ هرچند تأكيد آيه برهدايت تشريعى است؛ يعنى خدا كه انسان را براى رسيدن به كمال آفريد وسايل و نيروهاى لازم را در اختيار او گذاشت و اورا با الهامات فطرى و وحى آسمانى پيامبران هدايت كرد و با اين حال اورا آزاد گذاشت كه راه صحيح يا غلط را خود انتخاب كند.
2. در اين آيه بر آزادى اراده ى انسان تأكيد شده است؛ يعنى انسان مى تواند هدايت الهى را بپذيرد و سپاس گزارى كند يا نپذيرد و راه كفر و ناسپاسى در پيش گيرد.
آیه دوم: وَأَن لَّيْسَ لِلْانسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (نجم/ 39)؛
«و اين كه براى انسان جز كوشش او نيست».
نکات تفسیری:
1. آنچه براى انسان مى ماند همان تلاش اوست[20]؛ چه اين تلاش به نتيجه برسد يا نرسد و اين يك قانون الهى است. چنانچه انسان با نيت خير تلاش كند، به نتيجه برسد يا نرسد، خدا پاداش او را مى دهد.
البته اين آيه ناظر به تلاش انسان براى آخرت است ولى ملاك آيه دنيا را نيز در برمى گيرد؛ يعنى انسان منتظر تلاش ديگران نباشد بلكه به همت و تلاش خود اميدوار باشد.
2. در آيه فوق و آیات مجاور به سه اصل و قانون در مورد اعمال انسان اشاره شده است، ولى اين قوانين موارد استثنا نيز دارند كه در برخى آيات و روايات تذكر داده شده است:
الف) قانون آن است كه كسى مسئول گناهان ديگران نيست، ولى اگر كسى سنت بدى راپايه گذارى كند، در گناه عمل كنندگان شريك است.
ب) قانون آن است كه به هيچ كس غير از تلاش او نمى رسد، ولى مواردى هم چون ارث، اجاره و مضاربه در اسلام وجود دارد.
ج) و نيز قانون آن است كه خدا پاداش كامل عمل هر كس را مى دهد، ولى گاهى از راه لطف يا شفاعت پاداش اضافى به افراد مى دهد.
نکات تکمیلی در پاسخ دکتر سها:
1ـ از مطالب فوق روشن شد که تقدیر سرنوشت انسان به معنای جبرگرایی نیست بلکه اختیار انسان محفوظ است و تقدیرهای متغیر (مثل رزق، کارها و...) دارد و تقدیرهای حتمی (مثل مرگ نهایی هر کس) که مستلزم جبر نیست و دکتر سها به این مطلب توجه نکرده بود.
2ـ آیات قرآن جبر را نپذیرفتهاند بلکه در مورد اختیار انسان سه دیدگاه وجود دارد که دکتر سها فقط دیدگاه جبر گرایی را تقویت کرده بود و بر اساس آن اسلام و مسلمانان را محکوم کرده بود. در حالی که دیدگاه صحیح همان دیدگاه اهلبیت علیهم السلام (لاجبر ولا تفویض بل امرٌ بین الامرین) است.
3ـ جمع بین آیاتی که ظهور در جبر دارد با آیاتی که ظهور در تفویض (اختیار مطلق) دارد ممکن است و اهلبیت این کار را در جمله «لاجبر ولاتفویض بل امرٌ بین الامرین) کردهاند. و این مطلب مستلزم غلط دانستن آیات فوق نیست بلکه بیان تفسیر صحیح و مقصود آیات است. هرگویندهای که یک کتاب بنویسد در مطالبش محکم و متشابه، عام و خاص، مطلق و مقید دارد که با قرینه قرار دادن آنها میتوان نظر نهایی او را کشف کرد و این کار عقلایی در قرآن و احادیث نیز جاری میشود.
در ضمن پذیرش «امر بین الامرین» به معنای نسبی بودن جبر و تفویض نیست بلکه نظریه جدیدی است که با تجربیات روزمره و مطالعه تاریخ بشر نیز تأیید میشود که برخی امور کلی (مثل مرگ نهایی انسان و...) حتمی و غیر قابل تغییر است و انسان تحت مدیریت الهی از این جهت است ولی بخشی از کارها (بر اساس همان مدیریت الهی) در اختیار انسان است که انجام دهد یا نهد.
4ـ اینکه برخی مسلمانان معتقد به جبر هستند (همانطور که به اشاعره نسبت داده شده است) و این عقیده باطل در زندگی آنها تأثیر منفی دارد. ربطی به اسلام و قرآن ندارد. چون اعمال غلط افراد به پای مکتب آنها نوشته نمیشود چه بسیار از مسلمانان که احکام اسلامی را عمل نمیکنند و گرفتار عواقب آن میشوند آیا در این موارد احکام غلط است یا اسلام محکوم است؟!
از مطالب قبل روشن شد که عقیده صحیح در این مورد همان دیدگاه اهلبیت علیهم السلام «لا جبر ولا تفویض بل امر بین الامرین» است که نه موجب سستی و عقبماندگی میشود و نه موجب غرور و طغیان انسان میگردد.
پس اگر برخی مدیران مسلمان در کشورهای اسلامی از مفسران اصیل اسلام یعنی اهلبیت علیهم السلام فاصله گرفتند و کج راهه رفتند و عقبماندگی علمی و... پیدا کردند ربطی به اسلام و قرآن ندارد.
5ـ اعتقاد به تقدیر (با تفسیر اهلبیت) نه تنها مانع برنامهریزی و عامل سستی و عقبماندگی نیست بلکه عامل پیشرفت علمی است که نمونه آن را در برنامهریزیهای حکومت امام علی(ع) و در عصر ما در پیشرفتهای شگفتآور علمی و برنامهریزیهای کوتاه مدت و بلندمدت (20 ساله) ایران بعد از انقلاب اسلامی میبینیم.
کسی که قائل به تقدیر به معنای صحیح است قائل به جبر نیست که تنبل و ناامید شود و به وضع موجود راضی و قانع گردد، بلکه میداند که خدا او را مختار آفریده و مسئول و مکلف است و میتواند سرنوشت خود را (در امور غیر حتمی) تغییر دهد. پس با توکل و استعانت از خدا تلاش میکند و مطمئن است که خدا افراد تلاشگر را هدایت[21] و کمکرسانی[22] میکند. از اینرو با امید زیادتر تلاش میکند و حتی اگر در مرحلهای شکست خورد ناامید نمیشود چون میداند که مسئولیت خود را انجام داده و پاداش الهی او محفوظ است و اگر پیروز شد مغرور نمیشود چون میداند که این نعمت و نصرت الهی است.
6ـ دکتر سها برای تثبیت عقیده جبرگرایی به منابع غیر معتبر و احادیث اهلسنت متوسل شده است[23] و این همان اشکالی است که قبلاً مفصل بدان پرداختیم که یکی از پیشفرضهای دکتر سها آن است که منابع غیر معتبر را معتبر دانسته است و بر اساس آنها علیه قرآن و اسلام و پیامبر(ص) داوری میکند در حالی که اگر به احادیث معتبر از اهلبیت توجه میکند اینگونه نتیجه نمیداد.
5ـ برتری حاکمان و اربابان و مالکان خواست خدا
یکی دیگر از مواردی که دکتر سها به عنوان عامل عقبماندگی مسلمانان شمرده و آن را به قرآن نسبت داده است برتری حاکمان و اربابان و مالکان به خواست خداست. ایشان در این مورد مینویسد: «یکی دیگر از موانع توسعه در قرآن، تفهیم این مطلب به مردم است که تمام تفاوتها در قدرت و ثروت، خواست و ارادهی خداست. دقت کنید:
قُلِ الَّلهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَآءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشَآءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِير ؛ (آلعمران/ 26)؛ ترجمه: بگو بار خدایا تویی که فرمانروایی هر آن کس را که خواهی فرمانروایی بخشی و از هر که خواهی فرمانروایی را باز ستانی و هر که را خواهی عزت بخشی و هر که را خواهی خوار گردانی همه خوبیها به دست توست و تو بر هر چیز توانایی (26).
اولین گام در ایجاد انگیزهی روانی برای توسعه، درک این واقعیت است که تغییر وضع موجود به وضع بهتر امکانپذیر است. قرآن مؤمنان را از درک این واقعیت محروم میکند. چون تغییر آنچه خواست خداست بیمعنی است»[24].
بررسی
دکتر سها در این قسمت به نوعی بخشی دیگر از بحث تقدیرگرایی (جبرانگاری) را بیان کرده است که در بند قبلی مفصل مورد بررسی قرار دادیم. ولی ایشان به آیه 26 سوره آلعمران استدلال کرده که تفسیر آن را ذکر میکنیم:
قُلِ الَّلهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَآءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشَآءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِير ؛(آلعمران/ 26)؛ «گو: «بار خدايا! خداوندِ فرمانروايى و هستى! به هر كه (شايسته بدانى و) بخواهى، فرمانروايى بخشى؛ و از هر كه خواهى، فرمانروايى را باز ستانى؛ و هر كه را خواهى، عزّت دهى؛ و هر كه را خواهى خوار گردانى، (همه) نيكى (ها) تنها به دست توست؛ كه تو بر هر چيزى توانايى.».
نکات تفسیری:
1. منظور از اين جمله كه مى فرمايد «خدا به هر كس بخواهد چيزى مى دهد يا از او مى گيرد.»، اين نيست كه خدا بدون حساب و بدون دليل، چيزى به كسى مى بخشد يا از او مى گيرد، بلكه اراده ى خدا آميخته با حكمت و رعايت و مصلحت عمومى جهان آفرينش و انسان هاست؛ بنا براين هر كارى كه صورت مى گيرد در نوع خود بهترين است.
2. تمام نيكى ها تنها به دست اوست و خدا سرچشمه ى هرگونه خير و سعادت است[25] و عزّت بخشيدن و ذليل كردن او همه بر قانون عدالت است.
اگر انسان اين مطلب را به خوبى درك كند، توحيد افعالى او كامل مى شود و بر خدا تكيه مى كند و غصه ى آمدن و رفتن امور دنيوى را نمى خورد.
3. در اين جا اين پرسش مطرح مى شود كه آيا طبق آيه ى فوق همه ى حكومت ها به خواست خداست و تمام حكومت هاى جبّار و ستمگر را خدا امضا كرده است؟
به اين پرسش دو گونه پاسخ داده اند:
اوّل آن كه آيه ى فوق مخصوص حكومت هاى صالح الهى و يا حكومت پيامبرa است و در برخى روايات نيز به اين پاسخ اشاره شده است[26]؛ پس خدا به هر كس كه شايسته باشد، مثل سليمان، يوسف، طالوت و پيامبر اسلامa حكومت مى دهد[27].
پاسخ دوم آن است كه اين آيه يك مفهوم كلّى و عمومى دارد؛ يعنى تمام حكومت هاى خوب و بد طبق خواست خداست و خدا يك سلسله اسباب براى پيشرفت و پيروزى آفريده است و استفاده از اين عوامل همان اراده و خواست خداست.
حال اگر ستمگران از آن وسايل پيروزى استفاده كردند و ملّت هاى زبون به حكومت آنان تن دادند، اين نتيجه ى اعمال خود آنان است؛ و اگر صالحان از اسباب الهى استفاده كردند و حكومت عادل به وجود آوردند، باز اين نتيجه ى اعمال آنهاست.
پس در حقيقت آيه ى فوق بيدارباشى براى همه ى جوامع انسانى است كه به هوش باشند و از وسايل پيروزى استفاده كنند[28]. از همين جا روشن مى شود كه آيه ى فوق به معناى جبر نيست.
4. مالك اصلى خداست و ديگران امانت دارانى هستند كه بايد طبق رضاى او عمل كنند. عزّت و ذلّت به دست خداست؛ پس از ديگران توقّع عزت و ذلت نداشته باشيم و در هر كارى مسئوليت خويش را انجام دهيم و نگران نتيجه ى كار نباشيم، چون ما مأمور به وظيفه هستيم، نه نتيجه.
پی نوشت ها:
[1]نقد قرآن، ص 520.
[2]نقد قرآن، ص 520 و 521.
[3]همان.
[4]نقد قرآن، ص 523ـ521.
[5]قاموس قرآن، ج 2، ص 116.
[6]نهجالبلاغه، ص 493.
[7] « لَعِب» در اصل به معناى آب دهان است كه از لب ها سرازير مى شود؛ و به بازى هم لَعِب مى گويند، چون هم چون ريزش آب از دهان، بدون هدف انجام مى گيرد؛ و« لهو» چيزى است كه انسان را مشغول مى كند و از مقصودش بازمى دارد.
[8]تفسير نمونه، ج 5، ص 208.
[9]نقد قرآن، دکتر سها، صفحه 471 ـ 485.
[10]همان، ص 522 ـ 523.
[11]ر.ک: کتابهای کلامی شیعه و اهلسنت مثل شرح مواقف ایجی، شرح تجرید خواجه نصیر الدین طوسی و... .
[12]ر.ک: همان.
[13]بحارالانوار، ج 108، ص 60.
[14]تفسير عياشى، ج 2، ص 52، ح 32 و 34 و بحارالانوار، ج 19، ص 287
[15]تفسير نمونه، ج 7، ص 115.
[16]مَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ (شورى/ 30)
[17]وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ* الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ (بقره/ 155 و 156)
[18]گاهى هم مصيبت ها براى آزمايش و يا تنبيه انسان است.
[19]تفسير نمونه، ج 10، ص 338.
[20]«سعى» به معناى راه رفتن سريع است وغالباً به تلاش انسان گفته مى شود كه همراه باحركات سريع باشد. «ما» در «ما سعى » مصدريه است
[21]وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحْسِنِين ؛ (عنکبوت/ 69) «و كسانى كه در (راه) ما تلاش كنند، قطعاً، به راه هاى خود رهنمونشان خواهيم كرد؛ و مسلماً، خدا با نيكوكاران است».
[22]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُم ؛ (محمد/ 7) «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر (دين) خدا را يارى كنيد، شما را يارى مى كند و گام هايتان را استوار مى دارد».
[23]کتاب نقد قرآن، ص 577 از صحیح بخاری 6/2433 و صحیح مسلم 4/ 2036 و... احادیثی را در تأیید جبرگرایی آورده است.
[24]نقد قرآن، دکتر سها، ص 524.
[25]جمله ى «بيدك الخير» از دو جهت تمام خيرها و خوبى ها را منحصر به خدا مى كند: نخست اين كه واژه ى «الخَيْر» با الف و لام ذكر شده كه تمام خيرها را شامل مى شود. (ال استغراق است) و دوم آن كه در اين جمله جاى واژه ها تغيير يافته و «خير» كه مقدم بوده مؤخر شده است و افاده ى حصر مى كند؛ بنابراين معناى جمله اين مى شود: «تمام نيكى ها تنها به دست توست.»
[26]ر. ك: تفسير برهان، ذيل آيه .
[27]شايد بتوان گفت حكومت واقعى بر دل هاست و عزّت واقعى براى حاكمان بر دل ها و دوستان خداست، پس حكومت هاى جباران در حقيقت حكومت و عزّت نيست بلكه نوعى زورگويى است.
[28]تفسير نمونه، ج 2، ص 366- 367
نکات تکمیلی در پاسخ دکتر سها:
1ـ از بررسی آیه فوق روشن شد که قرآن کریم درصدد ترویج جبرانگاری نیست و آیه به معنای حاکمیت اربابان و مالکان ظلم به خواست خدا و برخلاف خواست مردم نیست. پس خواست خدا آن نیست که یکی ارباب و یکی رعیت باشد و انگیزه پیشرفت نداشته باشند.
2ـ قرآن کریم در آیات متعدد به تأثیر اراده و خواست انسان در سرنوشت خود اشاره کرده است و حتی هرگونه تغییری را منوط به تغییر اراده ملتها دانسته است. یعنی اراده الهی در مورد تغییر سرنوشتها منوط به اراده مردم گردیده است.
«إِنَّ اللَّهَ لَايُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِم »؛ (رعد/ 11) «در حقيقت خدا آن (سرنوشتى) كه در قومى است را تغيير نمى دهد تا اين كه آنچه را در خودشان است، تغيير دهند».
اینگونه آیات به خوبی به نقش اراده انسان در تغییر و توسعه اشاره دارد و همین مطلب زیرساخت انقلابها و حرکتهای علمی و فرهنگی و سیاسی در جوامع اسلامی است.
3ـ نتیجه آنکه قرآن کریم نه تنها مانع تغییر نیست بلکه آن را تشویق میکند و اراده الهی در مورد تغییر را مشروط به اراده ملتها میکند. پس قرآن علت عقبماندگی مسلمانان و مانع توسعه و پیشرفت علمی آنان نیست بلکه عامل پیشرفت است.
6ـ رضایت و قناعت به وضع موجود (دوری از آرزومندی)
دکتر سها یکی دیگر از موانع پیشرفت و توسعه را «رضایت و قناعت به وضع موجود» میداند که در آیات و احادیث به آن اشاره شده است ایشان مینویسد:
«یکی دیگر از موانع توسعه در قرآن، توصیهی قرآن به رضایت و خشنودی از تبعیضهای موجود در جامعه است. مردم توصیه شدهاند که تفاوتهای مالی و طبقاتی دیگر موجود در جامعه را با رضای خاطر قبول کنند. دقت کنید:
ـ «وَ لَاتَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ وَسْئَلُواْ اللَّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيماً»؛ (نساء/ 32).
ترجمه: و زنهار آنچه را خداوند به آن بعضی از شما را بر بعضی دیگر برتری داده آرزو مکنید. برای مردان از آنچه کسب کردهاند بهرهای است و برای زنان از آنچه کسب کردهاند بهرهای است و از فضل خدا درخواست کنید که خدا به هر چیزی داناست. (32). ....
... در قرآن در تقبیح آرزوهای دنیوی آیات دیگری نیز وجود دارد از جمله:
ـ «يُنَادُونَهُمْ أ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَلَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أ نْفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الأمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُمْ بِاللَّهِ الغَرُور» (حدید/ 14).
ترجمه: آنان را ندا در میدهند آیا ما با شما نبودیم میگویند چرا ولی شما خودتان را در بلا افکندید و امروز و فردا کردید و تردید آوردید و آرزوها شما را غره کرد تا فرمان خدا آمد و ]شیطان[ مغرور کننده شما را درباره خدا بفریفت (14).
احادیث فراوانی نیز در تقبیح آرزوهای دنیوی وجود دارد که به ذکر دو مورد اکتفاء میشود:
ـ عن ابن عمر قال أخذ رسول الله ببعض جسدی فقال کن فی الدنیا کأنک غریب أو عابر سبیل وعد نفسک فی أهل القبور (سنن ترمذی 4/ 567).
ترجمه: ابن عمار گوید که پیامبر جایی از بدن مرا گرفت و گفت در دنیا آنگونه باش که انگار غریب یا رهگذر هستی، و خودت را جزو مردگان بحساب آور (یعنی آرزو و ایدهای برای آینده نداشته باش).
ـ النبی: أخوف ما أخاف علی أمتی الهوی وطول الأمل (کنز العمال 3/ 196).
ترجمه: پیامبر: بیشترین ترسی که من در مورد امتم دارم هوی (امیال) و آرزوی بلند است.
درست برخلاف آیات و احادیث فوق، لازمهی پیشرفت فردی و اجتماعی، داشتن آرزوهای بلند است. هر فرد باید آرزوهای بزرگ و بلند معقولی برای زندگی خویش در نظر بگیرد و برای رسیدن به آنها تلاش کند و جامعه هم باید آروزوهای بلندی که نسل های متمادی را در برگیرد داشته باشد و برای رسیدن به آنها برنامه ریزی و تلاش کند».[29]
بررسی
در مورد مطالب فوق لازم است چند نکته روشن شود:
الف: رضایت به وضع موجود:
ـ تفسیر آیه مورد استدلال:
وَلاَ تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيم (نساء/ 32)؛ «و آنچه را خدا به سبب آن، برخى از شما را بر برخى [ديگر] برترى داده، آرزو نكنيد. براى مردان از آنچه كسب كرده اند، بهره اى است و براى زنان [نيز] از آنچه كسب كرده اند، بهره اى است؛ و خدا را از (ناحيه ى بخشش و) فضلش درخواست كنيد، كه خدا به هر چيزى داناست».
نکات تفسیری
1. تفاوت هاى زن و مرد و اختلافاتى كه بين انسان ها ديده مى شود، چند قسم است:
الف) برخى تفاوت ها، نوعى تبعيض است كه معلول اختلافات طبقاتى، استعمار و استثمار و ستم هاى اجتماعى انسان ها به هم ديگر است. اسلام اين گونه اختلافات ساختگى و بدون دليل را صحيح نمى داند و با آن مبارزه مى كند.
ب) اختلافات طبيعى انسان ها از نظر قد، وزن و استعداد كه لازمه ى آفرينش انسان است؛ يعنى اگر جامعه بخواهد تكامل يابد، بايد استعدادها، ظرفيت ها و علاقه ها متفاوت باشد، تا همه ى شغل ها به كار افتد و انسان پيشرفت كند؛ يعنى انسان ها مثل اعضاى يك پيكرند كه هر عضو و سلول آن هم ديگر را تكميل و يارى مى كنند.
و اگر انسان ها مثل محصول يك كارخانه، همه يكسان باشند، پيشرفت آنها متوقف مى شود؛ براى مثال، اگر همه ى انسان ها مرد باشند، به زودى نسل بشر منقرض مى شود.
پس اين تفاوت ها مقتضاى حكمت و فرزانگى خداست و در آنها عدالت رعايت شده است؛ يعنى هر چيزى سر جاى خود قرار گرفته است.
ج) برخى اختلافات حقوقى (مثل مقدار ارث) بين انسان ها وجود دارد كه در ذيل آيات قبل به اسرار آنها اشاره شد[30] و فقط ياد آور مى شويم كه اگر چه ارث مردان دو برابر زنان است اما با توجه به اين كه هزينه ى زندگى و مَهر زنان به عهده ى مردان است، در حقيقت سهم زنان دو برابر مى شود.
2. توجه به اين نكته لازم است كه نه عدالت هميشه به معناى تساوى است و نه تفاوت بين افراد هميشه به معناى تبعيض؛ برخى از تفاوت ها در نظام هستى و، به ويژه بين زن و مرد، لازمه ى نظام اجتماعى بشر است.
3. تفاوت هاى زن و مرد در زمينه هاى ياد شده، بار ارزشى ندارد؛ يعنى زن بودن يا مرد بودن و قد و وزن و ... باعث برترى كسى نزد خدا نمى شود؛ چون گوهر اساسى انسانيّت در همه ى افراد وجود دارد، بلكه ارزش واقعى افراد به ايمان، علم و تقواست كه امكان فراهم آوردن آنها براى زن و مرد، يكسان وجود دارد.
4. عبارت: «از فضل الهى درخواست كنيد.»، به معناى كنار گذاشتن اسباب مادى نيست بلكه انسان بايد فضل و رحمت خدا را در لابه لاى اسبابى كه مقرر داشته است، جست وجو كند. از اين روست كه در آيه، كسب و تلاش در كنار دعا و درخواست فضل الهى آمده است.
تذکر: مقصود از رضایت به وضع موجود آن است که انسان طعع کار و حسدورز نباشد که این مطلب نوعی آرامش روانی را در پی دارد که زندگی را شیرین میکند ولی مقصود آن نیست که انسان تلاش نکند چرا که در آیات و روایات متعدد انسان را به طلب علم و عمل و کار برای تأمین زندگی سفارش شده و حتی کار برای رفاه خانواده در حکم جهاد معرفی شده است.[31]
ب: آرزوی طولانی نداشتن:
ـ تفسیر آیه مورد استدلال:
يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُن مَعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَلكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (حدید/ 14)؛ «(منافقان) آن (مؤمن)ها را ندا مى دهند: «آيا با شما نبوده ايم؟!» گويند: «آرى، وليكن شما خودتان را در فتنه افكنديد و انتظار (شكست اسلام را) كشيديد و شك كرديد و (خيال ها و) آرزوها شما را فريب داد تا اين كه فرمان خدا فرا رسيد و (شيطان) حيله گر شما را نسبت به (آمرزش) خدا فريب داد».
نکات تفسیری
1. در اين آيه به بى نورى و تاريكى راه منافقان و درماندگى و التماس آنان اشاره شده است كه چگونه از مؤمنان درخواست نور مى كنند، ولى جواب منفى مى شنوند و نا اميدانه راهى دوزخ مى شوند.
2. در اين آيه به عوامل انحراف و بى نور شدن منافقان و جدايى آنان از راه مؤمنان اشاره شده است كه عبارت اند از:
الف) اين كه آنان خود را گرفتار فتنه و گمراهى و شرك كردند.
ب) آنان پيوسته منتظر شكست اسلام و مرگ پيامبرa بودند و در انجام كارهاى مثبت كوتاهى مى كردند.
ج) آنان در عقايد صحيح و نبوت و معاد ترديد داشتند.
د) منافقان تا هنگام مرگ به آرزوهاى طولانى گرفتار بودند و از اين رو فريب خيالات خود را خوردند.
هـ) منافقان فريب شيطان را خوردند، كه به آنان وعده ى توبه و بخشش خدا را مى داد تا به سركشى و گناه ادامه دهند.
اما در مورد حدیث مشهور که از پیامبر(ص) و امام علی(ع) نقل شده: «أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَل »؛[32] «بیشترین چیزی که بر شما میترسم دو چیز است، پیروی از هوای نفس و آرزوهای طولانی».
تذکر: آرزو داشتن میتواند به دو معنا باشد:
اول: آرزومداری به معنای امید به آینده روشن و بهتر که زمینهساز تلاش بیشتر انسان است. این مطلب در احادیث اسلامی مورد تشویق و تأکید قرار گرفته است و همین نوع آرزومداری است که زمینهساز برنامهریزی بلند مدت و تلاش بیشتر میشود.
«عن رسـول اللّه(ص) : الامـل رحـمة لامتي، ولولا الامل ما ارضعت والدة ولدها ولا غرس غارس شجرا»[33]؛ «آرزو، مایه رحمت برای امت من است، اگر امید و آرزو نباشد هیچ مادری به فرزندش شیر نمیدهد و هیچ کشاورزی درخت کاری نمیکند».
دوم: آرزو اندیشی همراه خیالپردازی که انسان را از زندگی واقعی دور میسازد و زمینهساز ناهنجاریهای اجتماعی و فردی میشود، مثلاً جوانی که آرزوها و خیالهای غیر واقعی و دستنایافتنی در سر میپرورد میخواهد یک شب به همه چیز برسد و چون در عالم واقعی ممکن نیست دست به خلافکاری میزند این نوع از آرزواندیشی است که در آیات و روایات نکوهش شده است.
نکات تکمیلی در پاسخ دکتر سها
1ـ از تفسیر آیات و احادیث فوق استفاده میشود که قرآن و احادیث انسان را به توقف در زندگی و عدم تلاش اقتصادی و.... دعوت نمیکند. بلکه بر عکس انسان را به پیشرفت علمی و اقتصادی دعوت میکند. و دنیا را مزرعه آخرت معرفی میکند که محل تجارت اولیای الهی است[34].
2ـ رضایتمندی از زندگی و قناعت دو صفت نیکوست (اما نه به آن معنایی که دکتر سها میپنداشت بلکه) معنای آنها این است که انسان بعد از تلاش ناامید و مضطرب نباشد و گرفتار طمع و حسد نگردد و به راههای خلاف کشیده نشود این رضایتمندی از تقدیر الهی (که بر اساس ایمان به حکمت و تدبیر الهی است) و قناعت زمینهساز آرامش روحی و روانی انسان است و مانع تلاش و پیشرفت نیست.
3ـ آرزومندی و برنامهریزی در اسلام نفی نشده است، بلکه آرزواندیشی خیالپردازانه که زمینه ساز دوری از واقعیات زندگی و انحرافات است نکوهش شده است.
4ـ برخی احادیث که دکتر سها بدانها استدلال کرده است و انسان را همچون مردگان در قبر میخواهد و انسان را به ترک دنیا دعوت میکند از منابع کماعتبار همچون کنزالعمال و مستدرک صحیحین نقل شده است و مخالف محکمات آیات و روایات است که انسان را سرزنده و به دور از رهبانیت[35] (تارک دنیا و گوشهنشین) و با عزّت میخواهد. 7ـ کفایت توکل مانع پیشرفت:
دکتر سها یکی از علل عقبماندگی مسلمانان در عصر حاضر را توکل میداند و مینویسد:
وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (طلاق / 3)؛
ترجمه: کسی که به خدا توکل کند پس خدا او را کفایت میکند.
آیا واقعاً چنین است؟ اگر کسی یا جامعهاش دانش و برنامهریزی و تلاش را کنار بگذارد و کاملاً به خدا توکل کند آیا زنده میماند؟ چه رسد به پیشرفت و توسعه. متأسفانه اینهم یک بیماری اعتقادی دیگر مسلمانان است به همین دلیل مسلمانان توجه جدی به علل طبیعی پدیدهها و دانش و برنامهریزی ندارند و البته به همین نسبت هم عقب افتادهاند. میدانم که روحانیون خواهند گفت که منظور اینست که پس از تلاش توکل کن. کجای این آیه چنین چیزی گفته شده است؟ آیه گفته که توکل به خدا کافی است یعنی نیازی به هیچ چیز و هیچ کس دیگری نیست»[36].
بررسی
در اینجا توجه به چند نکته لازم است:
الف: تفسیر آیه:
وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (طلاق/ 4)؛
«و هركس بر خدا توكّل كند، پس او برايش كافى است ».
نکات تفسیری:
1. توكّل و تكيه بر خدا براى افراد كافى است؛ يعنى هركس براى انجام امور خود تلاش كند و كار خود را به خدا واگذارد خدا كارهايش را سامان مى دهد و راه نجاتى از مشكلات فراهم مى سازد. اين نويدى براى همه ى انسان هاست.
البته روشن است كه معناى توكّل بر خدا آن نيست كه انسان دست از كار و كوشش بردارد و كار را به خدا واگذارد.
2. حكايت شده كه وقتى اين آيه فرود آمد، گروهى از ياران پيامبرa به عبادت روى آوردند و گفتند: خدا رزق ما را عهده دار شده است.
اين خبر به گوش پيامبرa رسيد و حضرت فرمود: هر كس چنين كند دعايش مستجاب نمى شود. بر شما باد كه تلاش و طلب كنيد[37].
ب: فهم تفسیر آیات قرآن مقدمات و مبانی، شرایط، روش ها و قواعدی دارد. همانطور که فهم یک متن فلسفی یا پزشکی و... نیازمند شرایط و ضوابط خاص خود است.
برای فهم معنای «توکل» که در آیات آمده باید به آیات دیگر و احادیث اهلبیتA (که شارح قرآن است) رجوع کنیم تا معنا و مقصود صحیح، روشن شود. و نمیتوان به صرف ظاهر آیه یا اطلاق آیه تمسّک کنیم. وگرنه تفسیر به رأی میشود که صحیح نیست[38]. و این شیوهای است که دکتر سها در تفسیر معنای توکل پیموده است. در حالی که وقتی به آیات دیگر قرآن مراجعه میکنیم میبینیم پیامبر اسلامJ که مخاطب اول این آیات بود توکل را به معنای دست از تلاش کشیدن و واگذاری کارها به خدا معنا نکرده چون خودش اهل تلاش، تبلیغ و کار بود و حتی برای پیشرفت دین در راه خدا جهاد میکرد و در رکاب او عدهای شهید میشدند. (و فعل پیامبرJ مفسّر قرآن است).
و نیز در احادیث از ایشان نقد شد که: «اعقل الابل ثم توکل» نخست شتر را ببند، سپس بر خدا توکل کن (یعنی اگر شتر را رها کردی و فرار کرد یا دزد آن را برد توکل بی معناست. پس توکل و تکیه بر قدرت الهی بعد از انجام مقدمات مادی است).
8ـ خارج کردن زنان از عرصه اجتماع
دکتر سها در این مورد می نویسد:
«قرآن میگوید که زنان باید در خانه بنشینند. همچنین با توجه به آیات و احادیث و سنت محمد (که قبلاً مطرح شد و به طور مفصل در کتاب «نقد احکام حقوقی، سیاسی و اقتصادی اسلام» آمده است) زنان در اسلام موجودات عاطل و کمارزشی هستند که تنها به خدمت جنسی مردان و زائیدن مشغولند. این امر موجب میشود توان نیمی از جمعیت مسلمانان هدر برود و در رشد و توسعهی کشور نقشی نداشته باشد. ممکن است این سؤال مطرح شود که اگر چنین است چرا امروزه در کشورهای اسلامی، زنان کم و بیش در جامعه حضور دارند؟ جواب اینست که امروزه اکثر احکام اسلام در مورد زنان قابل اجرا نیستند و حکومتهای کشورهای اسلامی آنان را اجرا نمیکنند. دلیل مهم دیگر اینست که اکثر مسلمانان و حکومتهایشان دارای ایمان ضعیفند و در اجرای احکام اسلام سهلانگاری میکنند. رفتار درست اسلامی با زنان همانست که طالبان انجام داد و در مرتبهی بعدی و به طور ضعیفتر عربستان»[39].
بررسی
در این قسمت دکتر سها فقط ادعا کرده و اسلام تهمت زده است که زنان را از عرصه اجتماع خارج کرده است و به هیچ آیه و روایتی استناد نکرده است لیکن از تعبیر ایشان (قرآن میگوید که زنان باید در خانه بنشینند) میتوان استفاده کرد که به آیات سوره احزاب در مورد زنان پیامبر(ص) اشاره میکند پس لازم است نخست تفسیر آیه فوق را بررسی کنیم سپس به نکات تکمیلی بپردازیم.
الف: تفسیر آیه:
«وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»؛«احزاب/ 33»؛
«و در خانه هايتان قرار گيريد و همانند خودآرايى (دوران) جاهليت نخستين، (با زيورها) خودنمايى نكنيد و نماز را برپا داريد و [ماليات ] زكات را بپردازيد و خدا و فرستاده اش را اطاعت كنيد».
نکات تفسیری:
1. در اين آيه پنج برنامه ى سازنده براى همسران پيامبر مشخص شده است؛ برنامه ها و دستوراتى كه ابعاد مختلف زندگى آنان را در برمى گيرد و جايگاه بلند آنان را به عنوان مادران امّت حفظ مى كند و كمال مى بخشد.
2. در اين پنج برنامه، دو برنامه ى اجتماعى براى حفظ جايگاه و شخصيت آنان است و يك برنامه ى عبادى براى ارتباط با خدا و يك برنامه ى اقتصادى براى كمك به مردم و يك خط اساسى در پيروى از دستورات الهى.
3. «قَرْنَ» به معناى وقار و سنگينى و متانت و كنايه از قرار گرفتن در خانه است؛
يعنى زنان پيامبر صلى الله عليه و آله نبايد هر روز در كوچه و بازار روان شوند و در همه ى مسائل دخالت كنند تا مبادا بيماردلان از آنان در مسائل سياسى و اجتماعى سوء استفاده كنند[40].
4. «تَبرُّج» به معناى آشكار شدن در برابر مردم است و مقصود از جاهليت همان جاهليت قبل از ظهور اسلام است. زنان در آن هنگام زينت ها و زيورهاى خود را آشكار مى كردند و حجاب درستى نداشتند[41].
يعنى زنان پيامبر نبايد آن گونه كه در جاهليت مرسوم بود عمل كنند، بلكه لازم است حجاب خود را كاملًا رعايت كرده، زيورآلات خود را از نامحرمان بپوشانند.
5. غير از جاهليت اول كه قبل از اسلام بود، جاهليت دومى نيز در راه است كه در اين عصر به ويژه در كشورهاى غربى نمايان شده است.
عصرى كه زنان وسيله ى تبليغات كالاهاى سرمايه داران شده اند و فرهنگ برهنگى در بشريت ترويج مى شود.
6. اين دستورات و برنامه ها خطاب به زنان پيامبرa است، اما برخی موارد آنها در حقيقت برنامه اى براى همه ى زنان است؛ همان طور كه نماز و زكات مخصوص همسران پيامبر نيست اما در مورد آنان تأكيد بيش ترى شده است. ولی برخی دیگر از خصوصیات زنان پیامبر(ص) بوده که برای حفظ جایگاه اجتماعی و سیاسی آنها و جلوگیری از سوء استفاده است.
تذکر:
از تفسیر آیه روشن شد که این آیه در خصوص زنان پیامبر(ص) و برای جلوگیری از مقام و موقعیت آنان بوده است و حکم کلی برای همه زنان نیست.
ب: اما اینکه دکتر سها میگوید: «زنان در اسلام موجودات عاطل و کمارزشی هستند» ادعای بدون دلیل است بلکه دلایل تاریخی بر عکس آن را اثبات میکند.
اولاً زنان قبل از اسلام از حقوق اقتصادی و اجتماعی خود محروم بودند و بر اساس تعالیم قرآن کریم و سنت پیامبر(ص) زنان دارای حقوق متناسب با شخصیت انسانی خود شدند.
البته زنان از برخی کارهای سخت مثل جهاد معاف گردیدند (هرچند که میتوانند در موارد ضروری در دفاع کمک کنند).
ثانیاً در زنان صدر اسلام نمونههای بارز زن مسلمان مثل حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) وجود دارد که در مسایل سیاسی و اجتماعی دخالت میکنند و سخنرانی مینمایند.
ثالثاً نمونه بارز اسلام ناب که در ایران پس از انقلاب اسلامی نشان داد که هرگاه آموزههای قرآن و اهلبیت علیهم السلام در جامعه پیاده شود زنان در عرصههای مختلف وارد میشوند، در عرصه علمی اکثر دانشجویان ایران بانوان هستند و بسیاری از معلمان و اساتید دانشگاه زنان هستند. در عرصه کار و کسب، بسیاری از کارمندان، پزشکان، پرستاران ... از قشر بانوان هستند. در عرصه سیاسی، بانوان در شوراهای شهری، مجلس شورای اسلامی و ردههای مدیریتی حضور دارند.
همانطور که در عرصه اجتماعی حضور فعال دارند و از حقوق خود دفاع میکنند و مقاصد کلی کشور و مقاصد خویش را پیش میبرند و نه تنها در عرصه اجتماعی حضور دارند بلکه موجب پیشرفت جامعه خویش هستند.
ج: اینکه دکتر سها نمونه اسلام را در طالبان و عربستان (وهابیها) معرفی میکند بسیار عجیب است. چون:
اولاً وهابیها ساخته و پرداخته استعمار غربی هستند[42] و طالبان نیز دستپرورده مشترک وهابیت و آمریکا هستند[43]. و اصولاً آنها را برای بدنام کردن اسلام و تسلط بر کشورها و منابع و معادن مسلمانان به وجود آوردند و اگر اعمال ناپسندی از طالبان و داعش و... سر میزند در حقیقت معلمان و سازندگان و حمایتگران غربی آنها مقصرند.
ثانیاً طالبان و وهابیها فرقهای افراطی هستند که ربطی به عقاید و اعمال اکثریت مسلمانان ندارند بلکه ابن تیمیه که سرچشمه عقاید آنهاست در عصر خویش مطرود مسلمانان بود و مدتها در زندان به سر برد. و اکنون نیز در بین 5/1 میلیارد مسلمان اقلیتی کوچک (شاید کمتر از ده میلیون نفر) هستند که البته با پول نفت و گاز و حمایت غربیها به زندگی خفتبار خود ادامه میدهند.
ثالثاً بر فرض که این فرقه بدنام، مسلمان باشند، اعمال غلط برخی مسلمانان در مورد زنان ربطی به اصل اسلام و تعالیم قرآن ندارد. یعنی وقتی در مورد یک کتاب مثل قرآن و مکتب مثل اسلام قضاوت میشود باید بر اساس تعالیم و نصوص قضاوت شود و کسانی که از آن مکتب پیروی کردهاند نه برای اعمال افرادی که پایبند به تعالیم و نصوص آن مکتب نیستند یا برداشتهای انحرافی و غیر مقبول از آن دارند.
رابعاً چرا دکتر سها از میان مسلمانان متدین به پیروان راستین اسلام ناب محمدی یعنی شیعیان اشاره نمیکند که چگونه بر اساس تعالیم قرآن و اهلبیت علیهم السلام عزت و کرامت انسانها را ارج مینهند، که نمونه آن را در جمهوری اسلامی ایران میبینیم.
9ـ اسلام طالبانی و وهابی تبلور اسلام (و قرآن) است
یکی از مبانی و پیشفرضهای دکتر سها آن است که اسلام امروزه در طالبان و وهابیهای عربستان تبلور یافته و هرچه آنان میکنند همان نماد قرآن و سنت است و بر این اساس اسلام و قرآن و پیامبر (ص) را محکوم میکند و مورد افتراء قرار میدهد.
این مطلب را دکتر سها در موارد متعدد کتاب نقد قرآن اشاره کرده است. ایشان مینویسد: «رفتار درست اسلامی با زنان همانست که طالبان انجام داد و در مرتبه بعدی و به طور ضعیفتر عربستان»[44].
بررسی:
اینکه دکتر سها نمونه اسلام را در طالبان و عربستان (وهابیها) معرفی میکند بسیار عجیب است. چون:
اولاً وهابیها ساخته و پرداخته استعمار غربی هستند[45] و طالبان نیز دستپرورده مشترک وهابیت و آمریکا هستند[46]. و اصولاً آنها را برای بدنام کردن اسلام و تسلط بر کشورها و منابع و معادن مسلمانان به وجود آوردند و اگر اعمال ناپسندی از طالبان و داعش و... سر میزند در حقیقت معلمان و سازندگان و حمایتگران غربی آنها مقصرند.
ثانیاً طالبان و وهابیها فرقهای افراطی هستند که ربطی به عقاید و اعمال اکثریت مسلمانان ندارند بلکه ابن تیمیه که سرچشمه عقاید آنهاست در عصر خویش مطرود مسلمانان بود و مدتها در زندان به سر برد. و اکنون نیز در بین 5/1 میلیارد مسلمان اقلیتی کوچک (شاید کمتر از ده میلیون نفر) هستند که البته با پول نفت و گاز و حمایت غربیها به زندگی خفتبار خود ادامه میدهند.
ثالثاً بر فرض که این فرقه بدنام، مسلمان باشند، اعمال غلط برخی مسلمانان در مورد زنان ربطی به اصل اسلام و تعالیم قرآن ندارد. یعنی وقتی در مورد یک کتاب مثل قرآن و مکتب مثل اسلام قضاوت میشود باید بر اساس تعالیم و نصوص قضاوت شود و کسانی که از آن مکتب پیروی کردهاند نه برای اعمال افرادی که پایبند به تعالیم و نصوص آن مکتب نیستند یا برداشتهای انحرافی و غیر مقبول از آن دارند.
رابعاً چرا دکتر سها از میان مسلمانان متدین به پیروان راستین اسلام ناب محمدی یعنی شیعیان اشاره نمیکند که چگونه بر اساس تعالیم قرآن و اهلبیت علیهم السلام عزت و کرامت انسانها را ارج مینهند، که نمونه آن را در جمهوری اسلامی ایران میبینیم.
نمونه بارز اسلام ناب که در ایران پس از انقلاب اسلامی نشان داد که هرگاه آموزههای قرآن و اهلبیت علیهم السلام در جامعه پیاده شود زنان در عرصههای مختلف وارد میشوند، در عرصه علمی اکثر دانشجویان ایران بانوان هستند و بسیاری از معلمان و اساتید دانشگاه زنان هستند. در عرصه کار و کسب، بسیاری از کارمندان، پزشکان، پرستاران ... از قشر بانوان هستند. در عرصه سیاسی، بانوان در شوراهای شهری، مجلس شورای اسلامی و ردههای مدیریتی حضور دارند.
همانطور که در عرصه اجتماعی حضور فعال دارند و از حقوق خود دفاع میکنند و مقاصد کلی کشور و مقاصد خویش را پیش میبرند و نه تنها در عرصه اجتماعی حضور دارند بلکه موجب پیشرفت جامعه خویش هستند.
چرا دکتر سها به پیشرفتهای علمی و مردمسالاری ایران در عصر حاضر (بعد از انقلاب اسلامی) اشاره نمیکند که در پرتو عمل به آموزههای قرآن و اهلبیت علیهم السلام پدیدار شده است. آیا اینها تبلور اسلام و قرآن نیست؟! اما جامعه قبیلگی عربستان که بدون انتخابات و با دولتی وابسته به غرب و اقتصادی وابستهتر و رفتاری خشن برخلاف تعالیم اسلامی اداره میشود رفتار درست اسلامی است؟!
10ـ قرآن پاسخگوی نیازهای انسان معاصر نیست
یکی از پیشفرضها و مبانی ادعایی دکتر سها در کتاب نقد قرآن آن است که قرآن کتابی است متعلق به 14 قرن قبل و نمیتواند پاسخگوی نیازهای متنوع انسان معاصر باشد.
دکتر سها در جاهای مختلف کتاب به این مطلب اشاره کرده است و میتوانیم بگوییم یکی از پیشفرضها و مبانی اصلی کتاب وی همین مطلب است.
مثلاً ایشان در این مورد مینویسد: «مسلمانان به جای اینکه برای امور اجتماعی، تربیتی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و قضایی به کتب علمی مراجعه کنند به کتب دینی نوشته شده در 1400 سال پیش مراجعه میکنند، این یعنی سلب آزادی عقلی و عملی و رکود و سکون»[47].
بررسی:
با تحلیل دیدگاه فوق از دکتر سها به پرسشها و پیشفرضهای زیر میرسیم:
1ـ قرآن کریم متعلق به جامعه چهارده قرن پیش است و زمانمند و مکانمند است.
2ـ قرآن کریم پاسخگوی نیازهای انسان معاصر نیست و نمیتواند در حوزههای تربیتی، اقتصادی، حقوقی، اجماعی و... پاسخگو باشد.
3ـ برای تأمین نیازهای انسان معاصر باید به کتب علمی جدید (علوم انسانی و دستاوردهای علمی نوآمد) مراجعه کرد.
پاسخ اجمالی:
در مورد زمانمندی و مکانمندی قرآن (یعنی تعلق قرآن به فرهنگ عرب صدر اسلام) ذیل مبحث قرآن و فرهنگ زمانه مطالب مفصلی بیان کردیم. و روشن شد که قرآن کتابی فرازمانی و فرامکانی است.
پاسخگویی قرآن به نیازهای معاصر مورد توجه دانشمندان مسلمان در عصر حاضر بوده و نظریههای مختلفی در این زمینه ارائه و گاهی اجرا شده است که به صورت اجمالی به آنها اشاره میکنیم:
1ـ نظریه بازگشت به قرآن (رجوع الی القرآن ـ عود الی القرآن) یعنی بیرون آوردن قرآن از مهجوریت و سریان تعالیم قرآن در امور اجتماعی (اعم از سیاسی، اقتصادی و...). نظریهپرداز این مورد سید جمالالدین اسدآبادی بود که در خطبه مشهور ایشان (عود الی القرآن) و آثار او مطرح شده است.
2ـ نظریههای به رسمیت شناختن مکملهای قرآن توسط خود قرآن که موجب میشود قرآن قابل انطباق با نیازهای جدید هر عصر باشد.
الف: سنت پیامبر(ص) و اهلبیت علیهم السلام بیان کننده جزئیات مورد نیاز در کنار قرآن (حجیت پیامبر(ص) بر اساس آیه 44 سوره نحل و حجیت سنت اهلبیت بر اساس حدیث ثقلین).
ب: برهانها و بناهای عقلائی مورد تأیید قرآن قرار گرفت تا نیازهای عقلایی انسان در هر عصر تأمین شود. (کلّ ما حکم به العقل، حکم به الشرع) نظریهپرداز این دو حوزه شهید مطهری در کتاب اسلام و مقتضیات زمان است.
ج: اعتبار بخشی به عرف بر اساس آیه (وامر بالعرف، اعراف/ 199) که بسیاری از نیازهای متغیر انسان را تأمین میکند.
د: منطقة الفراغ یعنی حوزههایی که احکام اولیه اسلامی در آنها موجود نیست و بر اساس مقتضیات و مصالح احکام ولیّ امر و دولت اسلامی آنها را مشخص میکند.
نظریهپرداز در این زمینه شهید صدر است که در کتاب اقتصادنا مطرح کرده است.
3ـ نظریههای مربوط به محتوای قرآن که تأمین کننده نیازهای انسان در هر عصری است. از جمله:
الف: قضایای کلی قابل انطباق با مصادیق جدید در هر عصر مثل وفای به عهد، عقود، تعاون و... .
ب: احکام ثابت و متغیر؛ یعنی احکام ثانویه و احکام حکومتی که طبق ضرورت و مصلحت در هر عصر تغییر میکند و نیازهای انسان را پاسخ میدهد.
نظریهپرداز این دو مورد نیز شهید مطهری در کتاب اسلام و مقتضیات زمان است.
ج: نقش زمان و مکان در تغییر موضوعات و به دنبال آن تغییر احکام مربوطه، مثل اینکه شطرنج از وسیله قمار بودن به وسیلهای ورزشی تغییر کاربرد داد و حکم بازی با آن از حرمت به حلیت تغییر کرد. نظریهپرداز این مورد امام خمینی(ره) است که در نامهها و فتاوای اواخر عمرش بیان کرد که در صحیفه نور آمده است.
د: نظریه بطن قرآن آیت الله معرفت که در مقدمه کتاب التفسیر الاثری الجامع جلد اول مطرح کرد و موجب پیامگیری از آیات و تطبیق بر مصادیق جدید در هر عصر میشود.
4ـ نظریههای روششناسانه در مورد قرآن از جمله:
الف: نظریه نسخ مشروط و تدریجی و تمهیدی) آیت الله معرفت که در کتاب شبهات و ردود مطرح کرد که در مورد بردهداری و شبهات زنان و امثال آن اجرا میشود.
ب: تفسیر موضوعی میانرشتهای قرآن و علوم در حوزه های مختلف علوم انسانی مثل قرآن و تربیت، اقتصاد، سیاست، حقوق، جامعهشناسی، روانشناسی و... که موجب جهتدهی به علوم انسانی و تغییر مبانی، اهداف و روشهای آنها شده و علوم انسانی جدیدی به جهان عرضه میکند.
نظریهپرداز این مورد دکتر رضایی اصفهانی در کتاب منطق تفسیر قرآن (3) است.
نتیجه اینکه قرآن میتواند پاسخگوی نیازهای انسان معاصر باشد و راهکارهای متعددی توسط دانشمندان اسلامی در این مورد ارائه شده است و علاوه بر آن قرآن میتواند نواقص علوم انسانی بشری در حوزه مبانی، اهداف و... را جبران کند و با جهتدهی الهی آنها، انسان را به سعادت برساند.
پی نوشت ها:
[29]نقد قرآن دکتر سها، ص 525ـ527.
[30]نساء/ 11.
[31] يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ ؛ (مجادله/ 11)؛ «خدا كسانى از شما را كه ايمان آورده اند و كسانى را كه به آنان دانش داده شده، به رتبه هايى بالا مى برد».
قال رسول اللهa: «الکاد لعیاله کالمجاهد فی سبیل الله»، (شرح اصول کافی، ج 1، ص 601).
[32]بحارالانوار، ج 74، ص 417.
[33]همان، ج 77، ص 173، ح 8.
[34]عَنْ رَسُولِ اللَّهِJ: الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة؛ بحارالانوار، ج 67، ص 225.
عَن أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين : ... إِنَّ الدُّنْيَا ... وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّه ؛ بحارالانوار، ج 70، ص 129.
[35]عَنْ رَسُولِ اللَّه: أَنَّهُ نَهَى عَنِ التَّرَهُّبِ وَ قَالَ لَا رَهْبَانِيَّةَ فِي الْإِسْلَامِ... ؛ (مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، ج 14، ص 155).
[36]نقد قرآن، دکتر سها، ص 8 ـ 527.
[37]كافى، ج 5، ص 84؛ فقه القرآن، راوندى، ج 2، ص 31 و تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 354.
[38]ر.ک: منطق تفسیر قرآن 1 و 2، محمد علی رضایی اصفهانی، انتشارات بینالمللی المصطفی.
[39]نقد قرآن، دکتر سها، ص 530.
[40]همان طور كه در مورد عايشه در جنگ جمل اتفاق افتاد.
[41]تفسير نمونه، ج 17، ص 290.
[42]ر.ک: کتاب خاطرات مستر همفر (جاسوس انگلیسی که عامل ایجاد وهابیت در عربستان بود).
[43]ر.ک: سایتها و مجلات خبری که بارها گزارش نمودهاند که مسئولین غربی به این مطلب اعتراف کردهاند.
[44]نقد قرآن، دکتر سها، ص 530.
[45]ر.ک: کتاب خاطرات مستر همفر (جاسوس انگلیسی که عامل ایجاد وهابیت در عربستان بود).
[46]ر.ک: سایتها و مجلات خبری که بارها گزارش نمودهاند که مسئولین غربی به این مطلب اعتراف کردهاند.
[47]نقد قرآن، دکتر سها، ص 529 ـ 530.
من فقط یک توضیحاتی عرض می کنم ( فعلا فرصت توضیح بیشتر ندارم )
وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَىٰ وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ ﴿١٤﴾ لقمان
سوره مکی ( بیشتر احکام در سوره های مدنی است نه مکی )
آیا خطاب آیه عام است یا در مورد فرد خاصی است ؟
خطاب عام :
1 )
9 ماه حمل عادی + دو سال کامل با فرض اینکه هر سال 12 ماه باشد = 33 ماه
2 )
9 ماه حمل عادی + دو سال غیرکامل با فرض اینکه هر سال 11 ماه باشد = 31 ماه
3 )
9 ماه حمل عادی + دو سال غیرکامل با فرض اینکه هر سال 10.5 ماه باشد = 30 ماه
خطاب خاص :
امام حسین علیه السلام
6 ماه حمل غیرعادی و معجزه گونه + دو سال شیردهی کامل با فرض اینکه هر سال 12 ماه باشد = 30 ماه
6 ماه حمل غیرعادی و معجزه گونه + دو سال شیردهی غیرکامل با فرض اینکه هر سال 11 ماه باشد = 28 ماه
6 ماه حمل غیرعادی ومعجزه گونه + دو سال شیردهی غیرکامل با فرض اینکه هر سال 10.5 ماه باشد = 27 ماه
وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا ۖ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا ۖ وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا ۚ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي ۖ إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ ﴿١٥﴾ احقاف
سوره مکی ( بیشتر احکام در سوره های مدنی آمده نه مکی )
خطاب عام :
9 ماه حمل عادی + 21 ماه شیر دهی غیر کامل = 30 ماه
در این فرض نمی توان مدت شیردهی را کامل فرض کرد چون داریم :
9 ماه حمل عادی + 24 ماه شیردهی کامل = 33 ماه
که اشتباه است پس یا باید
حمل عادی نباشد که در این صورت می شود خطاب خاص یعنی انچه در فرض بعدی مطرح شده است.
یا مقصود شیردهی غیرکامل، است که در این صورت
یا سال 11 ماهه است یا 10.5 ماهه
که اگر سال غیرکامل، 11 ماهه باشد باز هم جمع اشتباه در می اید چون داریم :
9 ماه حمل عادی + 22 ماه شیردهی غیرکامل = 31 ماه
خطاب خاص :
امام حسین علیه السلام
1 )
6 ماه حمل غیرعادی و معجزه گونه + 24 ماه شیردهی کامل = 30 ماه
به صورت عادی باید انتظار داشت که فاطمه زهرا سلام الله علیها به امام حسین علیه السلام، 24 ماه شیر داده باشند و شیردهی را تمام و کمال کرده باشند پس این فرض تقویت می شود.
2 )
6 ماه حمل غیرعادی و معجزه گونه + شیردهی غیر کامل فرضا 22 ماه = 28 ماه
3 )
6 ماه حمل غیرعادی و معجزه گونه + شیردهی غیرکامل فرضا 21 ماه = 27 ماه
وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ ۖ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ بقره 233
سوره مدنی ( بیان حکم شیردهی )
خطاب عام : ( سال غیرکامل 11 ماه یا 10.5 ماه ؟ )
1 ) شیردهی تمام یا کامل
9 ماه حمل عادی + دو سال کامل با فرض اینکه هر سال کامل 12 ماه باشد یعنی يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ = 33 ماه
2 ) شیردهی غیرتمام یا غیرکامل
9 ماه حمل عادی + دو سال غیرکامل با فرض اینکه سال غیرکامل 11 ماه باشد = 31 ماه
3 ) شیردهی غیرتمام یا غیرکامل
طبق آیه 15 احقاف سال غیرکامل یا شیردهی غیرکامل 21 ماه است یعنی سال غیرکامل میشود ده ماه و نیم = 9 ماه حمل عادی + 21 ماه شیردهی غیر تمام یا غیرکامل = 30 ماه
سلام
در مورد ستونهای نامرئی:
مشخصه که باید یک عاملی وجود داشته باشه که آسمان رو بالای زمین نگه داره تا روی زمین نیفته (که قرآن این عامل رو تعبیر به ستون می کنه). اما اگر به آسمان نگاه کنید، هیچ ستونی وجود نداره که بشه اون رو دید. پس باید یک ستون نامرئی وجود داشته باشه. این که "آسمان برافراشته شده" یک مسئله بدیهیه. این که ستون مرئی نداره هم با مشاهده قابل دریافته.
اما ماهیت این ستون چیه؟
قرآن اشاره ای به ماهیتش نکرده و تحقیق در این مورد رو به انسانها واگذار کرده. امروزه می دانیم که ترکیبی از نیروهای جاذبه و گریز از مرکز جهان رو تعادل نگه داشته اند. عوامل دیگری مثل ماده تاریک و ... هم وجود دارند که در صورت اثبات قعیشان می توان این آیه را اشاره به آنها هم دانست. اما ... توجه کنید که نمیشه وحیانی بودن قرآن را به دلیل "اشاره به نقش ماده تاریک در برافراشته شدن آسمان" اثبات نمود چون قرآن فقط به وجود یک عامل اشاره کرده و ماهیت اون عامل رو مشخص نفرموده.ضمن اینکه نیوتون یا ابوریحان بیرونی جاذبه زمین رو کشف نکردند. جاذبه زمین مطمئناً از زمانهای بسیار قدیم برای بشر شناخته شده بوده. غیر ممکنه که بشر وجود نیرویی به این واضحی رو درک نکرده باشه. اما کاری که دانشمندان یونانی، دانشمندان مسلمان، نیوتون، انیشتین و ... انجام دادند، توجیه دلیل به وجود آمدن این نیرو بود.
در زمانهای قدیم برای توجیه وجود جاذبه از اصلی به نام "اصل رجعت" استفاده می شد. این اصل بیان می کنه که هر چیزی تمایل داره به اصل خودش برگرده. سیب از داخل زمین اومده و بنابراین دوست داره به زمین برگرده. دانشمندان یونانی و دانشمندان مسلمان، هر کدام اصولی را برای حرکت معرفی کردند تا بتوانند پدیده ها را به شکل بهتری توجیه کنند.
کاری که نیوتون انجام داد، ارائه نظریه "جاذبه جهانی" بود که در مورد وجود نیروی گرانش بین هر دو جرم صحبت می کنه. دیگه اینجا بحث جاذبه زمین فقط نیست، بحث در مورد وجود جاذبه بین دو جرمه. مجموعه قوانینی هم که نیوتون برای حرکت پیشنهاد داد، کاملتر و کاربردی تر از نظریات پیشین بود. بعدها دانشمندان دیگری این نظریات رو کاملتر کردند.
بررسی یک سری از اعجازهای علمی قرآن رو می تونید در تاپیک زیر ببینید (+ پاسخ کارشناسان):
http://www.askquran.ir/showthread.php?t=47302
با توجه به سوالاتی خارج از موضوع تاپیک و پاسخ به سوالات مرتبط فعلا تاپیک قفل می شود.
با تشکر از همکاری شما
[=arial] ninja;888976 نوشت:
با سلام
در اصول دین باید تحقیق کرد و به صورت تقلیدی پذیرفتنش درست نیست. پس اگر تحقیقی نبوده اشتباه است ولی دلیل نمی شود قبل از قوی شدن در این حوزه وارد مطالعه کتب نقد معارف دینی شد. علت هم مشخص است چون نمی توان درست و غلط بودن گفته ها را تشخیص داد.
خیر غلط است و چون معارف دینی رو درست نفهمیدند برداشت غلطی دارند.
کمی در مورد نحوه تحطیل طلبه ها بیشتر تحقیق کنید تا اطلاعاتتون بالا رود.
فعالیت اینها و آزاد بودن و نبودن آن مربوط به مسئولین فرهنگی است و باید از آنها سوال کنید. اما جلوگیری از انتشار شبهات و فریب افکار جوانان لازم است.
نقد کل این کتاب طبیعتا اینجا ممکن نیست و همانطور هم که عرض شد همه شبهات مطرح شده قبلا به کرار در همین انجمن و دیگر سایت های پاسخگویی داده شده است.
[=arial]
همانطور که عرض کردم جواب شبهات قبلا داده شده است.
این لینک را مطالعه نمایید:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=52870
[=arial]جواب سوال شما در تاپیک های زیر موجود است:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=691
http://www.askdin.com/showthread.php?t=28931
http://www.askdin.com/showthread.php?t=827
http://www.askdin.com/showthread.php?t=7391
http://www.askdin.com/showthread.php?t=28789
http://www.askdin.com/showthread.php?t=20064
[=arial]با سلام
در این رابطه جواب را در این لینک مطالعه کنید:
http://www.askquran.ir/showthread.php?t=52439
[=arial]این مباحث مطرح شده در تاپیک همگی قبلا در انجمن مطرح شده و نیازی به بحث مجدد نمی بینم و اگر هم شبهه جدیدی وجود دارد باید در تاپیکی مجزا مطرح و فقط پیرامون همان شبهه بحث شود.
در این تاپیک شبهات و سوالات متعددی مطرح شده که مخالف قوانین انجمن می باشد.
پرسش:
پاسخ علمای دین به کتاب نقد قرآن دکترر سها چیست؟
پاسخ:
این کتاب و کتاب های مشابه هیچ حرف جدید برای گفتن ندارند و همون شبهات و سوالات قدیمی است که بارها پاسخ داده شده است و هدفشون تضعیف اسلام است.
اما در مورد این کتاب عرض کنم که روش و مبنای آن هر چند ادعا شده علمی و تحقیقی است اما از روش و مبنای تحقیق مناسب پیروی نمی کند. ساختار کتاب نظم، انسجام و هماهنگی ندارد و تکثر موضوعات در کتاب نشانه حداکثر تلاش نویسنده است. و خلط و خبط بین مباحث، موضوعات و مسائل تخصصی تاریخ قرآن، علوم قرآن، معارف و آموزه های آن شده است.
گر چه در عنوان کتاب تعبیر «نقد قرآن» ذکر شده تا کار را طبق مقدمه کتاب عقلی، علمی و محترمانه جلوه دهد اما از مقدمه و مطالب آن انگیزه و اهداف دیگری مانند الهی نبودن وحی قرآن، و به تبع تردید در حقانیت پیامبر اسلام(ص) و دین اسلام دنبال می شود.
بیشتر شبهات کتاب اولین بار نبوده و از زمان نزول قرآن کریم و حضور با برکت و پانزده قرنه آن، بارها توسط مخالفان و دشمنان باز طراحی شده و در قالب ها و زبان های مختلف با اهداف و انگیزه های گوناگون عرضه شده است البته همه این گونه تلاش ها توسط دانشمندان و عالمان مسلمان پاسخ داده شده و به اصالت، حقانیت و صداقت قرآن، آورنده ی امین و معصوم آن و معارف و علوم و گزاره های بی بدیل آن نتوانسته اند آسیب جدی بزنند. و همچنان شاهدیم که قرآن رسالت جهانی و جاودانگی خود را به پیش می برد.
اشخاص، گروه های و مراکز علمی پاسخ های خوبی به این کتاب دادند که می توانید مطالعه کنید.
بررسی مبانی کتاب نقد قرآن دکتر سُها(روی دو لینک زیر برای مطالعه کلیک کنید:
نقد «نقد قرآن، دکتر سُها» قسمت اول و دوم
نقد «نقد قرآن، دکتر سُها» قسمت سوم و چهارم