**** کلاس نهج البلاغه = خطبه قاصعه *****

تب‌های اولیه

1254 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

على(علیه السلام) مى فرماید:
«خداوند پیامبران خود را برانگیخت تا پیمان فطرت را از انسان ها طلب کنند و نعمت هاى فراموش شده خدا را به یاد آن ها آورند و با تبلیغ رسالت حجت را بر آن ها تمام کنند و گنجینه هاى نهفته عقل ها را آشکار سازند و نشانه هاى قدرت خداوندى را به آنان بنمایانند.»
(نهج خطبه 1)

[h=5]حكمت 101روش بر طرف كردن نيازهاى مردم(اخلاقى، اجتماعى)[/h] وَ قَالَ [عليه السلام] لَا يَسْتَقِيمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ وَ بِاسْتِكْتَامِهَا لِتَظْهَرَ وَ بِتَعْجِيلِهَا لِتَهْنُؤَ .
درود خدا بر او ، فرمود : بر آوردن نيازهاى مردم پايدار مگر به سه چيز ، كوچك شمردن آن تا خود بزرگ نمايد ، پنهان داشتن آن تا خود آشكار شود ، و شتاب در بر آوردن آن ، تا گوارا باشد.

"به من چه؟"، رمزی برای مقابل با امور بی فایده

جمله "به من چه؟" را بسیار شنیده ایم. این جمله گاه برای سلب مسئولیت و گاه برای رفع خطر به کار می رود یا به لفظ بازی کودکانه است؛ اما کمتر کسی توجه دارد که این جمله به ظاهر ساده، یادآور یکی از دستورات مهم اولیای خدا و کمک کار ما در وارد نشدن به بسیار از امور هلاک کننده نیز می باشد که درباره از کلمات امیرالمومنین در نهج البلاغه کمک می گیریم.


رفع مسئولیت مثبت؛ رفع مسئولیت منفی

"به من چه؟" جمله ای است که از کودکان می شنویم؛ اما بزرگسالان هم همین معنا را در قالبهایی مانند "این مسأله به من مربوط نیست" یا "این مشکل خودتان است" یا "الان کارهای مهمی دارم که فرصت رسیدگی به این مسائل را از من می گیرد" به کار می برند که معنای همه آنها آن است که این مسأله به ما مربوط نمی شود و نمی خواهیم درباره آن سخنی بگوییم یا بشنویم یا اندیشه کنیم.
روش اولیای خدا برای راهنمایی ما در زندگی، آن نیست که تنها نکات مثبت را بیان کنند، بلکه موارد غلط و کژی ها را نیز به ما شناسانده اند تا از آن دوری کنیم، هرچند ظاهری زیبا داشته باشند؛
در اینجا نمی خواهیم درباره سلب مسئولیتها و کوتاهیها در وظایف سخن بگوییم، بلکه سخن ما درباره مواقعی است که "به من چه؟" جمله ای درست و بجا باشد. در حقیقت، مراقبت از زبان نقش مهمی در موفقیت ایمانی ما دارد و این سوال کوچک، رمزی برای این یادآوری است که مجال سخنگویی بسیار وسیع است؛ اما فقط امور محدودی هستند که واقعاً به ما مربوط هستند و حقیقتاً برای ما دارای اهمیت می باشند که به عربی از آن به "ما یعنی" تعبیر می شود. سید رضی در ضمن کلمه قصار شماره 349 در نهج البلاغه، اینچنین از امیرالمۆمنین نقل می کند: " آن كه دانست گفتارش از كردارش به حساب آید، جز در آنچه به كار اوست زبان نگشاید."
وَ مَنْ عَلِمَ أَنَّ كَلَامَهُ مِنْ عَمَلِهِ قَلَّ كَلَامُهُ إِلَّا فِیمَا یَعْنِیهِ

روش اولیای خدا برای راهنمایی ما در زندگی، آن نیست که تنها نکات مثبت را بیان کنند، بلکه موارد غلط و کژی ها را نیز به ما شناسانده اند تا از آن دوری کنیم، هرچند ظاهری زیبا داشته باشند؛ مثلاً ممکن است درباره یک موضوع سیاسی یا اجتماعی که حقیقتاً هیچ ربطی به ما نداشته باشد ساعتها به بحث بنشینیم. ممکن است ما را بخاطر بیانات عالمانه مان بستایند در حالیکه در حقیقت سخنانمان خالی از فایده برای خود و دیگران باشد. ممکن است ساعتها وقت خود را صرف مطالعه و بازگو کردن زندگی شخصی بازیگران و چهره های سرشناس کنیم یا نتایج مسابقات ورزشی را پیگیری کنیم ولی هیچ بهره ای از آن در زندگی خودمان حاصل نشود.
کنجکاوی های بی دلیل درباره اخلاق یا رفتار دیگران، خواندن و سخن گفتن درباره بسیاری از مطالب مجلات و روزنامه ها، جمع آوری و بیان اطلاعات پیرامون دستگاه ها، سخت افزارها و نرم افزارهایی که به ما مربوط نمی شود و به طور کلی سخن گفتن درباره هر مسأله کوچک یا بزرگی که به ما مربوط نباشد، همه و همه از این قبیل هستند. حتی گاه این سخنان نامربوط را با لفافه ای زیبا می پوشانیم و به اسم "تحقیقات دانشمندان" و "جدیدترین یافته های علمی" به دیگران تحویل می دهیم، بدون اینکه برای خود و آنها هیچ فایده ای داشته باشد.
توجه به اینکه سخنان ما باید نفعی برای خود و شنوندگان ما داشته باشد، به حدی مهم است که از امیرالمۆمنین علیه السلام درباره صفات مۆمن نقل شده است که "... و درباره مسائلی که به او مربوط نیست فرو نمی رود..."(کافی، ج2، ص226)
برای دوری کردن از سخنان نامربوط، کافی است کلام خود را جزئی از اعمال به حساب بیاوریم و بدانیم که سخنانی که می گوییم نیز در کارنامه اعمال ما ثبت می شود. این راهکار را از همان کلمه قصار 349 نهج البلاغه در می یابیم. هروقت به این مسأله واقف باشیم سخنانمان تنها محدود به اموری می شود که واقعاً برایمان اهمیت دارد و از حالت لغو گویی خارج می شویم.
مراقبت از نفوذ افکار نامربوط

دامنه این مراقبت، فراتر از کلام است؛ یعنی در مرحله ذهنی نیز باید مراقبت کنیم که خود را مشغول تفکرات و خیالات و وهمیاتی که به ما مربوط نیست نگردانیم، آن گونه که گویا نگهبانی قدرتمند در قلب خود گماشته ایم که تنها امور مفید را در فکر ما نگه می دارد و ذهنیات نامربوط را خارج می کند. این مراقبت همه زندگی را در بر می گیرد زیرا قبل از هر اندیشه و حرف و حتی مطالعه، لازم است به کاربرد آن برای خود بیندیشیم و از اینجاست که ارزش این روایت منقول از رسول خدا روشن می شود که "جزو خوبیهای اسلام هر شخص، آن است که اموری را که به او مربوط نیست ترک کند."(وسائل الشیعه، ج12، ص195)
کلام ما هم جزو اعمال ماست

برای دوری کردن از سخنان نامربوط، کافی است کلام خود را جزئی از اعمال به حساب بیاوریم و بدانیم که سخنانی که می گوییم نیز در کارنامه اعمال ما ثبت می شود. این راهکار را از همان کلمه قصار 349 نهج البلاغه در می یابیم. هر وقت به این مسأله واقف باشیم سخنانمان تنها محدود به اموری می شود که واقعاً برایمان اهمیت دارد و از حالت لغو گویی خارج می شویم.
دنیایی سرشار از اطلاعات به درد نخور

زندگی در دنیای کنونی، بر حجم این اطلاعات به درد نخور شدیداً افزوده است. کافی است که درباره مطلبی به دنبال کتابی باشیم یا در فضای اینترنت به دنبال یافتن مطلبی در آن باره باشیم، تا متوجه شویم که حجم اطلاعات موجود درباره آن به حدی زیاد است که مطالعه همه آن از عهده مطالعه بر نمی آید. مقالات فراوان در مجلات مختلف و برنامه های مختلف تلویزیونی و رادیویی همگی شامل حجم وسیع از خبرها، نکته ها، اطلاعات و آگاهی های به درد نخور هستند. بسیار از توصیه های پزشکی، روانشناسی و جامعه شناختی جزو همین امور نامربوطی هستند که با ظاهری علمی به ما عرضه می شوند و مۆمنان مراقب هستند که سراغ امور بی فایده نروند، حتی اگر در قالب علم بیان شده باشد، همانطور که امیرالمۆمنین در نامه نصیحتی خود به فرزندش فرموده اند: "لا خیر فی علم لا ینفع"
از اینجا متوجه می شویم که توصیه های معصومین به مراقبت از گفتار و کنترل ذهن و عملکرد جز درباره امور حقیقی و واقعاً کارآمد، چه توصیه کاربردی و مفیدی برای زندگی ما در این دوران است. در نتیجه زندگی در "دوران اطلاعات" در کنار همه خوبیهایی که برای بشر دارد، زنگ خطری از وجود سرسام آور اطلاعات نامربوط نیز هست و به طور خلاصه باید گفت که اگر در درون خود سدی برای مقابله با اخبار و اطلاعات نامربوط نداشته باشیم، به شدت در دام آنها گرفتار می شویم.
افراد گوناگون، "نامربوط"های گوناگون

البته فراموش نمی کنیم که آنچه برای ما نامربوط باشد، ممکن است برای شخص دیگری کارآمد و مرتبط باشد؛ در نتیجه هر کس باید مراقب فکر و زبان خودش باشد و مطابق نیازها و وظایفی که دارد، امور "مربوط به خود" را تشخیص دهد تا هرچه نامربوط است را از فکر و زبان خود دور کند.
"گفتن این حرف به من مربوط است؟ " سوالی کلیدی است که به هنگام پرداختن فکری یا زبانی به امور نامربوط باید به خاطر بیاوریم تا با راهنمایی امیرالمۆمنین در راه درست زندگی قرار گیریم و بجز پاکی گفتار، رهایی فکر را نیز برای خود به ارمغان بیاوریم.


[/HR]

[h=1]فتنه ای که مردم از شیطان پیروی کردند![/h]
[h=2]کسی که شعار عدالت و اعتدال سر می دهد و به واقع علاقه مند است در مسیر اعتدال حرکت کند باید سیره و سنت اهل بیت علیهم السلام را بشناسد و بعد رفتار خود را با آنها تنظیم کند. نه جلو بیفتد و نه عقب بماند.[/h]

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امت را به حال خود رها نکرد بر خلاف باور عده ای از مسلمانان که معتقدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای دوران بعد از خود، امت را رها کرد و کار هدایت و رهبری را به خودشان واگذار کرد؛ امیرمۆمنان علیه السلام آشکارا بیان می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله مردم را به حال خود رها نکرد و پیش از رحلت، راه و نشان هدایت را به روشنی تمام بر ایشان نمایاند.
[h=5]امام علی علیه السلام در خطبه اول نهج البلاغه با اشاره به لحظه پایانی عمر شریف آن حضرت می فرماید:[/h] فَقَبَضَهُ إِلَیْهِ كَرِیماً ص وَ خَلَّفَ فِیكُمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِیَاءُ فِی أُمَمِهَا إِذْ لَمْ یَتْرُكُوهُمْ هَمَلًا بِغَیْرِ طَرِیقٍ وَاضِحٍ وَ لَا عَلَمٍ قَائِمٍ
پس خداوند جان او را با اکرام گرفت. و آن حضرت [به وقت درگذشت] هر آنچه را انبیاء گذشته در میان امت خود برجای می گذاشتند در میان شما باقی گذاشت؛ چرا كه پیامبران مردمشان را بدون معرفی راه روشن و نشانه های پا برجا، رها نساختند.
یکی از مهمترین عوامل بستر ساز برای وقوع فتنه و جولان یافتن شیطان و شیطان صفت ها در جامعه، سکوت علما و دانشمندان و یا منزوی کردن آنها از یک سو و بها دادن به افراد ناآگاه از سوی دیگرست

این سخن، بیان حقانیت غدیر و ابطال اختلافها و کشمکشهایی است که بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله برای تصاحب خلافت و رهبری امت اسلامی صورت گرفت. حرکتی که منجر به اختلاف در بین امت اسلامی شد و باعث گردید عده ای از مسلمانان با سیره و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله زاویه پیدا کنند و این فاصله به مرور تا آنجایی افزایش یابد که امروز به نام اسلام و مسلمانی، مسلمان بکشند و در بزم جنایات وحشیانه خود، قرآن بخوانند و تکبیر بگویند.
این در حالی است که امیرمۆمنان علیه السلام فرمود پیامبر صلی الله علیه و آله راه روشن هدایت را نشان داد و پرچم همیشه برافراشته این راه را به مردم نمایاند و رفت؛ پس اگر امروز به نام اسلام و مسلمانی و حتی قرآن و روایات نبوی، بر خلاف قرآن و روح اسلام حرفی زده و یا حرکتی انجام می شود به مانند کافر دانستن مسلمانان و جهاد نکاح؛ همه برای آن است که عده ای از مسلمانان آن راهی که پیامبر صلی الله علیه و آله نشان داد را نرفتند و آن بیرقی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله نمایاند نادیده گرفتند.
[h=5]زمینه وقوع فتنه و جولان شیاطین[/h] [h=5]امام علی علیه السلام در خطبه دوم نهج البلاغه فضای قبل از بعثت را اینگونه ترسیم می کند:[/h] النَّاسُ فِی فِتَنٍ انْجَذَمَ فِیهَا حَبْلُ الدِّینِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِی الْیَقِینِ و ...
مردم گرفتار فتنه هایی بودند که در اثر آن، رشته ی دین از هم گسسته، پایه های یقین لرزان، و اساس و بنیان دین دچار اختلاف بود. راه نجاتِ از آن فتنه ها، تنگ و باریک، و طریق هدایت بسته بود. چراغ هدایت خاموش و کوری و گمراهی همه را فرا گرفته بود ...
مردم خدا را معصیت و شیطان را یاری می کردند ...
مردم از شیطان اطاعت می کردند و در راه های او گام برمی داشتند ...
نشانه های شیطان توسط این مردم به جنبش در آمد و پرچمش برافراشته گردید، در فتنه هایی که مردم را همچون حیوانی چموش زیر پاهایش می کوفت و زیر سمهایش لگدمال می کرد ...
مردم در میان آن فتنه ها سرگشته و متحیر و نادان و فریفته ی شیطان بودند ...
آنگاه امیرالمومنین علیه السلام این بخش را با این عبارت به پایان می برد:
بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ ؛ در سرزمینی که دانشمندانش دهان دوخته و نادانهایش گرامی و ارجمند بودند.
به نظر می رسد این عبارت پایانی دلیل بوجود آمدن آن فضای فتنه و جولانگاه شیطانی است که حضرت ترسیم فرمودند.
یعنی چون اهل علم و دانشمندان جامعه، لب فرو بستند و به هدایت علمی و فرهنگی جامعه برنخاستند جامعه به انحطاط فرهنگی کشیده شد و میدان برای تاخت و تاز شیطان و پیروانش فراهم گردید. که این وضع یا با کوتاهی عالمان در انجام رسالت علمی شان صورت گرفت یا نه؛ جاهلان و منحرفان با ایجاد جو خفقان مانع حرف زدن عالمان و دانشمندان شدند؛ درست شبیه کاری که شاهان گذشته به خصوص شاهان پهلوی در این کشور با علمای اسلام کردند.
از سوی دیگر میدان به کسانی داده شد که از علم بهره ای نداشتند و اینها بودند که در جامعه برای زر و زور بیشتری که داشتند ارزش بیشتری پیدا کردند و مُکرَم و محترم شدند.
اگر مردم بجای شنیدن سخن عالمان و متخصصان، گوش به تبلیغات مسموم بسپارند و با ذوق زدگی از خبری جدید، کاری نو و یا حرکتی نوظهور به آن دامن بزنند بی آنکه تلاش کنند با روش علمی، درستی و نادرستی آن را بررسی کنند؛ فضای جامعه برای پا گرفتن فتنه ای نو و رشد آن آماده می شود

این نشان می دهد که یکی از مهمترین عوامل بستر ساز برای وقوع فتنه و جولان یافتن شیطان و شیطان صفت ها در جامعه، سکوت علما و دانشمندان و یا منزوی کردن آنها از یک سو و بها دادن به افراد ناآگاه از سوی دیگرست.
به عبارت دیگر اگر مردم جامعه، دانش محور باشند (به اینکه یا خود اهل دانش باشند و اگر نیستند اهل مراجعه به دانشمندان باشند) دیگر فتنه مجال حضور پیدا نمی کند. اما اگر مردم بجای شنیدن سخن عالمان و متخصصان، گوش به تبلیغات مسموم بسپارند و با ذوق زدگی از خبری جدید، کاری نو و یا حرکتی نوظهور به آن دامن بزنند بی آنکه تلاش کنند با روش علمی، درستی و نادرستی آن را بررسی کنند؛ فضای جامعه برای پا گرفتن فتنه ای نو و رشد آن آماده می شود.
به فرمایش امیرالمۆمنین علیه السلام در چنین زمین و زمینه ای است که مردم به جای اطاعت از خدا مطیع شیطان شده و در گرداب فتنه ها گرفتار می شوند.
اهل بیت علیهم السلام پایه دین، ستون یقین و محور اعتدال اند در پایان خطبه دوم، امام علی علیه السلام چند ویژگی اهل بیت علیه السلام را بیان می دارد که محور و معیار عدالت و اعتدال بودن یکی از آنهاست.
[h=5]امام علیه السلام می فرماید:[/h] هُمْ أَسَاسُ الدِّینِ وَ عِمَادُ الْیَقِینِ إِلَیْهِمْ یَفِی ءُ الْغَالِی وَ بِهِمْ یُلْحَقُ التَّالِی
ایشان پایه دین و ستون یقین اند. افراط گرایان به آنان باز می گردند و عقب مانده ها به ایشان می رسند (تا هدایت شوند).
بنابراین کسی که شعار عدالت و اعتدال سر می دهد و به واقع علاقه مند است در مسیر اعتدال حرکت کند باید سیره و سنت اهل بیت علیهم السلام را بشناسد و بعد رفتار خود را با آنها تنظیم کند. نه جلو بیفتد و نه عقب بماند.
[h=5]این همان رمز سعادت است که ما در صلوات شعبانیه از خداوند متعال درخواست می کنیم:[/h] الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِقٌ
کسی که از اهل بیت علیهم السلام جلو افتاد از دین خارج شد و آنکه از ایشان عقب ماند بدبخت شد ولی آنکه با ایشان همراه گردید به مقصود رسید.

امام علی (علیه السلام) می فرماید: «مؤمن صبح نمی کند و در شبانگاه داخل نمی شود مگر آن که نفسش نزد او متهم است.» (نهج البلاغه، خطبه 211)

عقل و آموزه های وحیانی اعم از قران و روایات صحیح حجت خدا است. خداوند برای شناخت خود و تامین زندگی سعادتمندانه بشر دو راه قرار داده یکی راه وحی و دیگری راه عقل. در روایتی آمده:
«ان الله علی الناس حجتین: حجه ظاهره و حجه باطنه، فاما الظاهره فالرسل و الانبیاء و الائمه علیهم السلام، و اما الباطنه فالعقول؛ خداوند بر مردم دو حجت دارد: یکی حجت ظاهری و دیگر حجت باطنی، اما حجت ظاهری انبیا و ائمه اند، اما حجت باطنی عقل های مردم است».

(کلینی، کافی، نشر دار الکتب ا لاسلامیه، تهران،1380 ق، ج 1، ص 19.)

[=arial,helvetica,sans-serif]برترین کارها آن است که (با اینکه برخلاف خواسته نفست است) خود را بر انجام آن وادار نمایی.[=arial,helvetica,sans-serif]امام علی (ع)
منبع: نهج البلاغه، ح 249متن عربی حدیث: افضل الاعمال ما اکرهت نفسک علیه

امام علی(ع) مى فرماید: « اوّل الدّین معرفته؛ معرفت خدا سرآغاز تدین است».( نهج البلاغه، خطبة 1.)

امام على علیه السلام فرمود: اى بنده خدا! در خرده گیرى از گناه كسى شتاب مكن؛ زیرا چه بسا كه او آمرزیده شده باشد. و در مورد خویش، به گناه كوچكى كه كرده اى، ایمن مباش؛ زیرا شاید كه به سبب آن عذاب شوى. پس، هر یك از شما از دیگرى عیبى بداند، نباید به خرده گیرى از او بپردازد؛ زیرا مى داند كه خود نیز عیبى دارد و باید شكر این موهبت كه عیبهایى كه در دیگران هست در او نیست، وى را به خود مشغول دارد [و از عیب جویى دیگران باز ایستد]. (نهج البلاغة: الخطبة 140)

امام علی (علیه السلام) درباره افرادی که با دیگران مشورت می کنند و بهره ای که در زندگی از آن می برند می فرماید: هر کس که از آرای مختلف استقبال کند مواقع خطا و اشتباه را می یابد و هر کس بدون عاقبت اندیشی وارد امور شود خودش را در معرض مشکلات و حوادث قرار خواهد داد. عاقبت اندیشی قبل از عمل، تو را از پشیمانی در امان می دارد. (نهج البلاغه ، قصار 164)

. امام علی(ع) فرمود: "
خداوند با دینش شما را گرامی داشته و شما را خلق کرده تا عبادتش کنید"
.(محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج1، ص 322، مادة انسان، شمارة 1557.)

در مورد رفتار والدین در تربیت و شخصیت کودک تنها به این جمله بسنده می کنیم که خمیر مایه شخصیت کودکان در کانون خانواده شکل می گیرد. به تعبیر "اتیارد" بنیانگذار روان شناسی بالینی، ذهن کودک مانند صفحه سفیدی است که آماده نگاشتن تجارب محیطی است که در آن زندگی می کنند. (1) امام علی(ع) پیش از این، بر موضوع فوق تأکید نموده­اند:"دل کودک همچون زمینی خالی است که هر بذری در آن پاشیده شود می پذیرد". (2)
پی نوشت ها:
1. غلامعلی افروز، روان شناسی و تربیت کودکان و نوجوانان، ص 62.
2. نهج البلاغه، نامه 31.

[h=1]دو داستان عبرت آموز از نهج البلاغه[/h]
[h=2]حضرت علی علیه السلام فرمودند: «همراه هر انسانی دو فرشته است. که او را پاسداری می کنند، ولی هنگامی که مقدّرات فرا رسد او را رها می سازند. اجل سپری محکم است.»[/h]

نهج البلاغه دارای داستانهای جالب و قابل تاملی است که ما در این نوشتار دو نمونه از آن را انتخاب کرده و تقدیم شما عزیزان می کنیم:
[h=2]انتقاد شدید از سستی در جهاد[/h] پس از آن که امیرمؤمنان علی علیه السلام به خلافت ظاهری رسید می بایست همه مسلمانان از او پیروی کنند، ولی ریاست و انحرافات نفسانی باعث شد که گروه هایی با آن حضرت مخالفت نمودند.
سرسخت ترین مخالف علی علیه السلام که در همان آغاز بنای مخالف گذاشت، «معاویة بن ابوسفیان» بود، معاویه که از طرف عثمان، استاندار شام شده بود، پس از عثمان، شام را مرکز حکومت خود قرار داد، و با زور و کشت و کشتار به توسعه طلبی پرداخت، و لشکرکشی های مختلف به اطراف و اکناف نمود، که شهرهای اسلامی را از تحت حکومت امام علی علیه السلام به زیر پرچم خود درآورد.
یکی از نمایندگان خونریز و سنگدل معاویه شخصی به نام «بُسربن اَرطاة» بود که به فرمان معاویه با عنوان فرماندهی لشکر، به بلاد و شهرها می رفت و با خونریزی و جنایات بی شمار، شهرها را در قلمرو حکومت جبّار معاویه در می آورد.
از جمله او به یمن رفت و دو فرماندار امام علی علیه السلام یعنی «عبیدالله بن عباس» و «سعید بن نمران» را شکست داد و یمن را از تحت فرماندهی آنان بیرون آورد.
سنگدلی و بی رحمی بُسر بن ارطاة به اندازه ای بود که پس از تسلط، وارد خانه عبیدالله بن عباس شد و دو کودک او را سر برید، و اشعار جانسوز مادر آنها در تاریخ منعکس است. (شرح نهج حدیدی، ج2، ص3 تا 18)
پیوسته اخبار توسعه طلبی و سلطه گری معاویه به بلاد و شهرهای اسلامی، به امام علی علیه السلام می رسید، در این بحران، عبیدالله بن عباس و سعید بن نمران، به حضور علی علیه السلام رسیدند و جریان کشت و کشتار عاملین مزدور معاویه را شرح دادند و شکست خود را اعلام داشتند.
همراه هر انسانی دو فرشته است. که او را پاسداری می کنند، ولی هنگامی که مقدّرات فرا رسد او را رها می سازند. اجل سپری محکم است

امیرمؤمنان که از سستی و سهل انگاری سپاه خود در جهاد، سخت ناراحت شده بود، به کوفه آمد و در حضور جمعیت به منبر رفت، و سخنان کوبنده زیر را عنوان نمود:
«ای مردم! با این شیوه ای که شما دارید، باید گفت غیر از کوفه هیچ نقطه دیگری در حکومت من نیست!! و ای کوفه اگر غیر از تو، دژی در برابر حمله های دشمن نباشد، می خواهم که نباشی، در این صورت، چهره ات زشت باد ای کوفه!»
سپس مردم را از جریان اشغال یمن توسط دژخیمان معاویه، با خبر کرد، و جنایت جانی بی رحم «بُسر بن ارطاة» را اعلام نمود، آن گاه فرمود: «دشمنان در راه باطلشان با هم متحدند، ولی شما در راه حق، از هم پراکنده اید، و با این وضع بدانید که دشمن بر شما مسلط خواهد شد.»
آن چنان که علی علیه السلام از این غم و ننگ خشمگین بود و قلبش گرفته و اندوهگین که گفت: «خدایا به جای این سست عنصران، افراد بهتر به من عنایت کن، و به جای من کسی را که ناشایست و ستمکار است بر آنها مسلط فرما!»
آن گاه با دل پردرد و قلبی داغدار فرمود: «سوگند به خدا دوست داشتم به جای شما هزار سوار از قبیله (بنی فارس بن غنم) (مردان شجاع و دلاور) می داشتم که همچون ابر متراکم سریع و بی تابانه به سوی دشمن حرکت می کردند» (خطبه 25 نهج البلاغه)
به این ترتیب، آن بزرگوار، انزجار خود را نسبت به افراد بی تفاوت و تماشاچی نشان داد، و اصحاب خود و همه مسلمانان تا روز قیامت را به پیکار بی امان با دشمنان خدا و عدالت، دعوت کرد.
جالب این که: مدائنی نقل می کند: امیرمؤمنان علی علیه السلام به قدری نسبت به «بُسر بن ارطاة» خشمگین بود که او را چنین نفرین کرد:
«خداوندا! بُسر، دینش را به دنیا فروخته، و احترام و حرمت دین و احکام تو را هتک نموده، و پیروی از انسان فاسق و مجرم (معاویه) را بر اطاعت تو مقدم داشته است، خداوندا! تا عقلش را نگیری، مرگ او را مرسان، و هیچ گاه رحمتت را شامل حال او مکن، خداوندا بُسر و معاویه و... را لعنت کن، و عذاب و قهر خود را بر آنها فرو فرست»
بعد از این نفرین، بُسر بن ارطاة چندان عمر نکرد و در پایان حیات خودش دیوانه شد و هذیان می گفت، و فریاد می کشید که شمشیر بدهید تا بکشم، اطرافیانش شمشیری از چوب دستی درست کرده بودند و آن را به او می دادند و مشکی پر از باد را در اختیارش می نهادند، او با آن شمشیر به آن مشک می زد بیهوش می شد و این وضع همچنان ادامه داشت تا مرگ، او را در کام خویش فرو بلعید. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج2، ص17 و 18)

خداوند برای من، سپر محکمی قرار داده (که همان اجل است) که مرا از حوادث، حفظ می کند و هنگامی که روز (پایان عمر) من فرا رسید، آن سپر از من دور می شود و مرا تسلیم حوادث می سازد و در آن روز نه تیر به خطا می رود و نه زخم خوب می شود

و این نیز درس دیگری از مکتب علی علیه السلام است که به ما می آموزد، تا با ستمگران خونخوار این گونه برخورد کنیم، و به راستی آنان که با جنایتکار فعلی عراق «صدّام» و یا با اسرائیل می خواهند از راه سازش وارد شوند، جواب علی علیه السلام را چه می دهند؟!
[h=2]آرامش علی (علیه السلام) در میدان جنگ[/h] ابوحیان تیمی از پدرش نقل می کند که گفت: همراه علی علیه السلام در جبهه صفین بودم. آن حضرت گردانها را آماده می کرد و به خط مقدم جبهه می فرستاد، در نبردگاه، معاویه را دیدم بر پشت اسبی لمیده، آنچنان که نزدیک است به زمین بیفتد و علی علیه السلام را دیدم که در چند قدمی او سوار بر اسب شده و شمشیر پیامبر را به دست گرفته است و رجز می خواند.
در این هنگام یکی از سربازان سپاه علی علیه السلام به پیش آمد و به علی علیه السلام گفت: « ای امیرمؤمنان! خود را حفظ کن! گمانم این ملعون (اشاره به معاویه) حیله کرده که تو را غافلگیر کند.»
امام فرمود: «نه جانم، کفی بالاجل حارساً: اجل و سرنوشت قطعی برای حفاظت انسان کافی است» (امام با این توکل و اطمینان خاطر و آرامش قلب، در نبردگاه عبور می کرد، گوئی هیچ اتفاقی رخ نداده است، و به ما این درس را آموخت که اجل (و پایان عمر) به تنهایی کافی است که نگهدار انسان باشد تا اجل نیامده کسی نمی میرد (و این همان اجل مسمّی است که در آیه 2 سوره انعام ذکر شده) هر انسانی به وسیله فرشتگان مخصوص پاسداری و حفاظت می شود. وقتی اجل انسان فرا رسید، آن فرشتگان انسان را رها می سازند. (بحارالانوار، ج41، ص1 2 جمله «و کفی بالاجل حارساً» در نهج البلاغه، حکمت 306 آمده است)
این مطلب در نهج البلاغه در خطبه 62 آمده: در آن هنگام که آن حضرت را تهدید به قتل کردند، فرمود:
«خداوند برای من، سپر محکمی قرار داده (که همان اجل است) که مرا از حوادث، حفظ می کند و هنگامی که روز (پایان عمر) من فرا رسید، آن سپر از من دور می شود و مرا تسلیم حوادث می سازد و در آن روز نه تیر به خطا می رود و نه زخم خوب می شود.»
و در کلمات قصار شماره 201 چنین آمده: «همراه هر انسانی دو فرشته است. که او را پاسداری می کنند، ولی هنگامی که مقدّرات فرا رسد او را رها می سازند. اجل سپری محکم است.»


[/HR] محمد محمدی اشتهاردی - داستان های نهج البلاغه
سایت اندیشه قم

[h=1]تسلیت گویی را از امیرالمومنین علیه السلام بیاموزیم!![/h]
[h=2]پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «از بین برنده لذت ها را بسیار یاد کنید. سؤال شد: آن چیست؟ فرمود: مرگ... و مرگ، اولین منزل از منازل سرای آخرت و آخرین مرحله از مراحل زندگی دنیاست».[/h]

مرگ و زندگی مهمترین مسأله آدمی در طول تاریخ است. آدمی فطرتاً طالب حیات است و متقابلاً از مرگ فراری است لذا جدی ترین مسأله در زندگی را مرگ تشکیل می دهد که دغدغه انسان را به خود اختصاص داده و هر قوم بنا بر اقتضاءات فکری ، دینی و باورهای خویش دیدگاه خاصی را در این خصوص ارائه کرده است .نوع نگاه آدمی به مرگ تأثیر بسیار قابل توجهی در نحوه زندگی آدمی دارد. همچنین آنچه انبیاء و ائمه (علیهم السلام) همواره به آن دعوت کرده اند ایمان به معاد و جاودانگی است تا جایی که ایمان به معاد در کنار ایمان به یگانگی خدا، در شمار اصول دین قرار گرفته است پیروان مکتب اسلام با تأسی از بزرگان مکتب اعتقاد به معاد را شالوده دین خود دانسته و آن را پاسخ مثبت به نیاز فطری بشر می دانند اما روشن است کسی که در عالم ملک است نمی تواند حقایق عالم ملکوت را بفهمد و آگاهی کامل زمانی حاصل می شود که این امر مورد تجربه انسان واقع شود. لذا راه برداشت از حقیقت مرگ و جهان پس از مرگ صرفاً در حیطه تعالیم انبیاء و اولیاست .
اعتقاد به حیات پس از مرگ و حوادث آن، قوی ترین عاملی است که می تواند شهوات حیوانی انسان را به زنجیر کشیده، کنترل و تعدیل نماید.
حضرت علی (علیه السلام) که ولی مطلق الهی و صاحب ولایت کلیه و مطلقه الهی است جلوه هایی از روح بلند خویش و تجربیات درونی و معنوی خود را در "نهج البلاغه" به ظهور رسانده است به همین جهت پس از قرآن یکی از منابع صائبی است که می تواند زوایایی پنهان از آدمی و مرگ و حیات پس از مرگ را آنگونه که هست به طالبان بنمایاند. در نگاه نهج البلاغه مرگ و زندگی معنایی فراتر ازمعمول دارند؛ مرگ حقیقی زمانی است که انسان فقط متوجه حیات دنیوی باشد و بالاترین نوع حیات،حیات معقول است که این امر حاصل نمی شود مگر با یاد مرگ و اجتناب از هوی و هوس و آرزوهای طولانی زیرا ازمنظر نهج البلاغه سخت ترین مانع در مسیر تکامل انسانها غفلت از مرگ است و دیگر اینکه یاد معاد نه تنها دارای آثاری مثبت در سرای ابدی خواهد بود بلکه آثار آن در زندگی دنیوی نیز قابل توجه است.
[h=2]معادباوری، یاد مرگ و کنترل غرایز و شهوات[/h] هنگامی که آدمی در پرتو ایمان به غیب و اعتقاد به سرای باقی، دریافت که فرصت دنیا بسیار محدود و بهره آن نیز بسیار ناچیز است و حتی در قلمرویی که به دست می آید، نمی توان آن را برای همیشه حفظ کرد و خوشی ها و لذایذ واقعی نیز در همین ایام کوتاه خلاصه نمی شود؛ دیگر نه هر دم امواج خواسته های بی پایان بر دلش استیلا می یابد که خود را به همه چیز وابسته کند و موجب انهدام خویشتن گردد و نه از اینکه بیش از حد از نعمت ها و ثروت های دنیا برخوردار نشده، آزرده خاطر می شود.
در زندگی دنیا هم آرزوهای بلند و هم یأس های عمیق، در کمین انسان نشسته اند و هر دو کشنده و تهدیدکننده زندگی اند و آنچه هر دو را در بند می کشد، یاد مرگ است. یاد مرگ هم «آمال» و هم «آلام» را که هر دو بی حد جلوه می کنند، محدود می کند و آن ها را آن چنان که هستند، کوچک نشان می دهد و تاب و طاقت آدمی را افزایش می دهد و او را بر ادامه زندگی قادر می سازد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «از بین برنده لذت ها را بسیار یاد کنید. سؤال شد: آن چیست؟ فرمود: مرگ... و مرگ، اولین منزل از منازل سرای آخرت و آخرین مرحله از مراحل [زندگی] دنیاست». (بحارالانوار، ج6، ص133)
از منظر نهج البلاغه سخت ترین مانع در مسیر تکامل انسانها غفلت از مرگ است و دیگر اینکه یاد معاد نه تنها دارای آثاری مثبت در سرای ابدی خواهد بود بلکه آثار آن در زندگی دنیوی نیز قابل توجه است.
امام علی (علیه السلام) نیز یاد مرگ و قیامت را اصلاحگر انسان و تربیت کننده روح دانسته و می فرماید: «به هنگام تصمیم بر کارهای زشت، مرگ را که نابودکننده لذت ها و مکدرکننده شهوت و قطع کننده آرزوهاست، به یاد آورید». (نهج البلاغه، خطبه 99)
همچنین آن حضرت برای اصلاح و تربیت نفس، از اهرم اعتقاد به آخرت استفاده می کند. این اهرم به اندازه ای قوی است که گاه بزرگانی مانند «هَمّام» با شنیدن «خطبه متقین»، قالب تهی می کنند.
امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه پس از تلاوت سوره تکاثر می فرماید: «شب یا روزی که رخت سفر مرگ در آن بسته اند، برای آنان جاودانه شده، خطرات آن جهان را وحشتناک تر از آنچه می ترسیدند، یافتند و نشانه های آن را بزرگ تر از آنچه در نظر داشتند، مشاهده کردند. برای وصول به هر یک از دو نتیجه بهشت و یا جهنم تا محل قرارگاهشان، مهلت داده شده و عالمی از بیم و امید، برایشان فراهم ساخته اند. اگر می خواستند آنچه را که در آنجا مشاهده کرده و با چشم دیده اند، توصیف کنند، زبانشان عاجز می شد». (نهج البلاغه، خطبه 221)
با توجه به مطالب یاد شده، به خوبی روشن می گردد که اعتقاد به حیات پس از مرگ و حوادث آن، قوی ترین عاملی است که می تواند شهوات حیوانی انسان را به زنجیر کشیده، کنترل و تعدیل نماید. چنان که امام علی (علیه السلام) خطاب به مالک اشتر می فرماید: «لَنْ تَحْکمَ ذَلِک مِنْ نَفْسِک حَتَّی تُکثِرَ هُمُومَک بِذِکرِ الْمَعَادِ إِلَی رَبِّک؛ تو بر خود مسلط نشوی، مگر آن گاه که همّت تو در یاد از قیامت و بازگشت به سوی خداوند بیشتر شود». (نهج البلاغه، نامه 53)
بنابراین، اعتقاد به حیات پس از مرگ و حوادث آن، قوی ترین عاملی است که می تواند شهوات حیوانی انسان را به زنجیر کشیده، کنترل و تعدیل نماید.
[h=2]برداشتی از نهج البلاغه: تسلیت امام (علیه السلام) به عزادار[/h] شخصی از دنیا رفته بود، امام علی علیه السلام نزد بازماندگان آن شخص رفت و به آنها چنین تسلیت گفت:
«این مرگ، از شما شروع نشده و به شما نیز پایان نمی یابد این رفیق و دوست تازه گذشته شما گاهی مسافرت می رفت، اینک نیز به مسافرت رفته. اگر از این سفر بازگشت، بسیار خوب و گرنه شما به سوی او خواهید رفت».(نهج البلاغه، حکمت 356)
به این ترتیب، امام هم بازماندگان را دلداری داد (که این یک مسأله همگانی است) و هم درس عبرتی به آنها آموخت که روزی شما نیز به کاروان مرگ ملحق خواهید شد.


[/HR] منابع:
سایت اندیشه قم
سایت حوزه
نهج البلاغه، حکمت 356

[h=1][/h] [h=3]کوری دیده جان با لجن گناه![/h]
[h=2]بصیرت یا همان ژرف نگری، گوهری است که نصیب هر کس نشود. قرآن و روایات ما را در دستیابی به این مهم، راهنمایی کرده اند. در نوشته پیشین مهترین عامل کسب بصیرت یعنی تقوا مورد بحث قرار گرفت و اکنون دیگر عوامل و یا همان مواد لازم برای بصیرتی مطلوب را از نهج البلاغه امیرالمومنین علیه السلام نقل می کنیم.[/h]

[h=2]قطع وابستگی های مادی[/h] دلبستگی های مادی همانهایی هستند که باعث ایجاد خطا در دیده عقل می شوند. کششهای مادی سبب می شوند تا دایره دید انسان بسته و معطوف به غرایز شود و نتواند حقیقت ماجرا را ببیند. علاقه به رنگ و لعاب دنیا بسان پرده زخیمی واقعیتها را از چشم عقل پوشانده و به او اجازه نمی دهد تا واقعیت را ببیند و بر اساس آن تصمیم بگیرد.
دنیا هدف نهایى اشخاص بی بصیرت و كوردل است و بیش از این دنیا هیچ چیز را نمى بینند؛ ولى انسان ژرف نگر، چشمان خود را از دنیا عبور داده و مى داند كه زندگى جاودانى پس از این دنیا خواهد بود؛ بنابراین جهت تصمیم گیری و حرکت او، رویگردان از دنیا و به سوی کمالات انسانیست؛ ولى انسان كوردل و بی بصیرت تمام همتش براى دنیاست.

امیرالمومنین علیه السلام این حقیقت را اینگونه بیان می فرماید: ازْهَدْ فِی الدُّنْیَا یُبَصِّرْكَ اللَّهُ عَوْرَاتِهَا [1] ؛ نسبت به دنیا بی رغبت باش تا خداوند زشتى هاى آن را به تو نشان دهد.
کسی که دلباخته دنیاست ملاک ارزشهایش هم دنیا خواهد بود. برای او، خوبتر و با ارزش تر، چیزی است که غرایزش لذت بیشتری از آن ببرند. بی شک چنین کسی بسیاری از واقعیت ها را نه می خواهد و نمی تواند ببیند و در فرایند تصمیم گیری به حساب آورد.
آن حضرت همین شاخص را در فرق بین بصیر و غیر بصیر مورد توجه قرار داده می فرماید: إِنَّمَا الدُّنْیَا مُنْتَهَى بَصَرِ الْأَعْمَى لَا یُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَیْئاً وَ الْبَصِیرُ یَنْفُذُهَا بَصَرُهُ وَ یَعْلَمُ أَنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا فَالْبَصِیرُ مِنْهَا شَاخِصٌ وَ الْأَعْمَى إِلَیْهَا شَاخِصٌ [2]
همانا، دنیا هدف نهایى اشخاص بی بصیرت و كوردل است و بیش از این دنیا هیچ چیز را نمى بینند؛ ولى انسان ژرف نگر، چشمان خود را از دنیا عبور داده و مى داند كه زندگى جاودانى پس از این دنیا خواهد بود؛ بنابراین جهت تصمیم گیری و حرکت او، رویگردان از دنیا و به سوی کمالات انسانیست؛ ولى انسان كوردل و بی بصیرت تمام همتش براى دنیاست.
[h=2]انس با معارف قرآن کریم[/h]
قرآن کریم خود را کتاب هدایت [3] ، صاحب برنامه سعادت [4] و مداوا کننده بیماریهای درون [5] معرفی می کند. کتابی شگرف با چنین ویژگی های بی نظیر که از سوی خالق انسان برای کمال انسان به سوی او فرستاده شده، انس و بهره مندی از معارف آن بی شک از تاثیر گذارترین عوامل برای کسب و رشد بصیرت انسان خواهد بود.
امیرالمومنین علیه السلام به این ویژگی و کارکرد کتاب خدا برای بصیرت افزایی اشاره کرده و می فرماید: كِتَابُ اللَّهِ تُبْصِرُونَ بِهِ وَ تَنْطِقُونَ بِهِ وَ تَسْمَعُونَ بِهِ وَ یَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ یَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ وَ لَا یَخْتَلِفُ فِی اللَّهِ وَ لَا یُخَالِفُ بِصَاحِبِهِ عَنِ اللَّهِ [6]
این كتاب خدا است كه كه به یارى آن حق را مى بینید و مى گویید و مى شنوید. كتابى كه بعضى از آیات آن تفسیر بعض دیگر، و برخى گواه برخى دیگر است؛ آیاتش درباره خدا اختلاف ندارد و همدم خود را از خدا منحرف نكند.
[h=2]صفای درون[/h] از عوامل پنهانی که به انسان بصیرت می دهد و چهره حق را بر انسان می نمایاند «صدق نیت» یا همان پاکی و صفای درون است. کسی که دیده جان را با لجن گناه و معصیت کور نکرده است؛ به لطف خدا می تواند به درستی حق را ببیند و آن را از باطلی که لباس آن را به تن کرده تشخیص دهد.
امیرالمومنین علیه السلام در خطاب به بازماندگان جنگ جمل از نقش این عامل در ایجاد و یا افزایش بصیرت اینگونه پرده بر می دارد: مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بِكُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ وَ أَتَوَسَّمُكُمْ بِحِلْیَةِ الْمُغْتَرِّینَ حَتَّى سَتَرَنِی عَنْكُمْ جِلْبَابُ الدِّینِ وَ بَصَّرَنِیكُمْ صِدْقُ النِّیَّةِ [7]
من همواره منتظر عواقب پیمان شكنى شما بودم و نشانه فریب خوردگان را در شما مى دیدم ؛ ولى به خاطر استتار شما در لباس دین بود كه از شما چشم پوشیدم (و راز شما را افشا نكردم) در حالى كه صفاى دل، مرا از درون شما آگاهى مى داد (و از توطئه ها و نیرنگهاى شما به لطف الهى آگاه بودم).
[h=2]اندیشیدن[/h] اندیشه کردن در امور و ارزیابی عالمانه تمام جوانب آن خود یکی از بهترین عوامل ایجاد بصیرت است. اینکه انسان بی مطالعه و مشورت و بی آنکه اطلاعات به دست آورده را در کارگاه ذهنش پردازش و تحلیل کند؛ تصمیمی بگیرد و بر اساس آن عمل کند نشان از بی بصیرتی او دارد. بر کسی هم پوشیده نیست که بیشتر نزدیک به همه این گونه تصمیمات نه تنها به سود فرد نیست بلکه موجبات آسیب یا زیان به او را هم فراهم می کند.
امیرالمومنین علیه السلام در این باره می فرماید:مَنْ تَفَكَّرَ أَبْصَرَ [8] ؛ آنكه مى اندیشد، چشم بصیرتش بینا شود.
[h=2]عبرت گرفتن[/h] اگر کسی حتی یکی از ویژگیهای زیر را دارا بود فردی بی بصیرت است و یا حداقل به مقداری که به این امور آلوده است از بصیرت محروم است:1.دلباختگی به دنیا- 2.انس نداشتن با معارف قرآن کریم و بیگانه بودن با آنها- 3.کدورت و خباثت درون و تعبیر دیگر آلوده بودن روح به گناه و بی تقوایی- 4.اهل فکر و اندیشه نبودن- 5. عبرت نگرفتن از تاریخ و وقایع گذشته

از دیگر راههای کسب بصیرت و یا افزودن آن، نظر به رویدادهای گذشته و حال و عبرت گرفتن از آنهاست. در تاریخ همیشه قواعد و قوانینی جاریست که صرف نظر از بازیگران آن، مدام در حال اجرا و تکرارند. کسی که بتواند نگاه خود را از ظاهر این رویدادها عبور داده و به قواعد آن نظر کند در تکرار دیگر این قاعده فریب ظاهر را نخورده و می داند که تصمیم و عملکرد درست چیست و این یعنی کسب بصیرت و یا بصیرت افزایی.
امیرالمومنین علیه السلام عبرت گیری را عامل کسب بصیرت دانسته می فرماید:مَنِ اعْتَبَرَ أَبْصَرَ وَ مَنْ أَبْصَرَ فَهِمَ وَ مَنْ فَهِمَ عَلِمَ [9]-كسى كه عبرت گیرد بینا مى شود و كسى كه بینا گردد مى فهمد، و آن كس كه فهم دارد دانا مى شود.
قرآن کریم نیز برای عبرت گیری صاحبان چشم بصیرت را مخاطب قرار داده می فرماید:فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصار [10]
[h=2]بی بصیرت کیست؟[/h] از مجموع فرمایشات امیرالمومنین علیه السلام که در بالا گذشت می توان این نتیجه را گرفت که اگر کسی حتی یکی از ویژگیهای زیر را دارا بود فردی بی بصیرت است و یا حداقل به مقداری که به این امور آلوده است از بصیرت محروم است:
1.دلباختگی به دنیا
2. انس نداشتن با معارف قرآن کریم و بیگانه بودن با آنها
3.کدورت و خباثت درون و تعبیر دیگر آلوده بودن روح به گناه و بی تقوایی
4.اهل فکر و اندیشه نبودن
5.عبرت نگرفتن از تاریخ و وقایع گذشته

پی نوشت:
1. نهج البلاغه، حکمت 391
2. نهج البلاغه، خطبه 133
3. سوره بقره/ 2
4. سوره انفال/ 157
5. سوره یونس/ 57
6. نهج البلاغه، خطبه 133
7. نهج البلاغه، خطبه 4
8. نهج البلاغه، نامه 31
9. نهج البلاغه، قصار 208
10. سوره حشر/ 2

امام على‏ علیه‏ السلام فرمود: «اعجاب المرء بنفسه برهان نقصه و عنوان ضعف عقله؛
مردى که خودپسند است، عقلش ناقص و ضعیف است».
( غررالحکم، آمدی، ج2، 109.)

در روایت است که فردی همواره ذکر استغفار را بر زبان جاری می کرد. امام علی (علیه السلام) با تندی به او فرمود: آیا می دانى شرایط استغفار چیست؟! استغفار درجه ای است که افراد بلندمرتبه بدان خواهند رسید. و آن شش مرحله دارد:
اوّل: از آنچه در گذشته از تو سرزده است نادم و پشیمان باشى.
دوّم: تصمیم جدی بگیری که هرگز به آن گناه بازگشت نکنى.
سوّم: حقوق همه مردم را رد کنى تا خدا را ملاقات کنى در حالى که از حقوق مردم پاک باشى.
چهارم: هر واجبى از واجبات الهى را که ترک و ضایع نمودى انجام دهى و حق آن را ادا نمایى.
پنجم: گوشتى که از حرام بر بدنت روییده را با ریاضت و عبادت؛ مانند روزه و بیدارى شب، ذوب کنى تا دوباره گوشت بروید.
ششم: به جسم و بدنت سختى عبادت را بچشانى چنانچه به او شیرینى گناه و معصیت را چشانیده اى. (شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صالح، صبحی، ص 5۴۹)

امام على علیه السلام فرمود: چه شده است كه شما را همچون بدنهاى بى جان و جانهاى بى بدن و عابدانِ نا پرهیزگار و بازرگانانِ بى سود و بیدارانِ خفته و حاضرانِ غایب و چشمدارانِ نابینا مى بینم؟ (نهج البلاغة: الخطبة 108)

عَلَيْكُمْ بِالاَدَبِ ، فَاِنْ كُنْتُمْ مُلوكا بَرَزْتُمْ وَ اِنْ كُنْتُمْ وَسَطا فُقْتُمْ ، وَ اِنْ اَعْوَزَتْكُمُ الْمَعيشَةُ عِشْتُمْ بِاَدَبِكُم؛

ادب بياموزيد، زيرا كه [در اين صورت] اگر پادشاه باشيد، برجسته مى‏شويد، اگر ميانه باشيد، سرآمد مى‏شويد و اگر تنگ‏دست باشيد، با ادبتان گذران زندگى مى‏كنيد.

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج20 ، ص304 ،ح483

عالی بود .

آن حضرت در مناجات خویش با خدا چنین زمزمه می کند:
اللّهمّ انّک آنسُ الآنسین لأولیائک… إن أوحَشَتْهُمُ الغربة آنسهم ذِکرُک. (نهج البلاغه, خطبه 227)
پروردگارا! تو برای دوستانت مأنوس ترین مونسهایی و اگر غربتْ آنان را به وحشت اندازد, یاد تو مونس تنهایی آنهاست.

پند های نهج البلاغه
از دوستی با نادان بپرهیز

اباك و مصادقه الاحمق ، فانه يريد ان ينفعك فيضرك و مصادقه البخيل ، فانه يبعد عنك احوج ماتكون اليه ، و اياك و مصادقه الفاجر، فانه يبيعك بالتافه ، و اياك و مصادقه الكذاب ، فانه كالسراب : يقرب عليك البعيد و يبعد عليك القرب .
ح /38
ترجمه : از دوستى با نادان بپرهيز، چون او ميخواهد به تو سود برساند، ولى از روى نادانى زياد ميرساند، از دوستى با شخص تنگ نظر بپرهيز، چون او تو را، هنگامى كه به شدت نيازمند او باشى رها ميكند، از دوستى با شخص بد كاره بپرهيز، چون او به ناچيزترين قيمتها تو را مى فروشد، و از دوستى با دروغگو بپرهيز، چون او، مانند سهراب ، فريبت ميدهد. دور را در نظرت نزديك نشان ميدهد، و نزديك را دور جلوه گر ميسازد.
شرح : يكى از مهم اسلامى ، كه هم پيامبران اكرم (ص ) و هم امام عليه السلام ، درباره آن بسيار سفارش كرده اند، مسئله انتخاب دوست و همنشين است . كسانى كه خصوصيات زشت و ناپسند، و صفات بد و نامطلوب دارند، بر روى دوستان و معاشران خود نيز تاءثير منفى ميگذارند، و به آنان ، زيانهاى جبران ناپذير مى زنند. از اين رو، در انتخاب دوست ، بايد كمال مراقبت را به عمل آوريم و دست كم ، كسانى را كه داراى چهار خصوصيت زشت نادانى ،بخل ،بدكارى ودروغگويى هستند، به عنوان دوست انتخاب نكنيم .
شخص نادان ، هر چند هم كه مهربان و صميمى باشد، از آنجا كه عقل كافى ندارد، موارد سود و زيان را نيز تشخيص نميدهد. به همين جهت ، حتى وقتى ميخواهد به دوست خود، سودى برساند، از روى نادانى ، كارى ميكند كه به زيان دوستش تمام شود.
شخص بخيل ، يا تنگ نظر، نيز چون به مال دنيا بيش از هر چيز ديگرى دلبستگى دارد، و حاضر نيست ذره اى از مال خود را از دست بدهد، تا زمانى به دوستى خود با ديگران ادامه ميدهد، كه به او نيازمند نباشد. اما همينكه يكى از دوستانش به او نيازمند شود، حتى اگر در اوج نيازمندى باشد و تمام زندگى اش به اندكى گذشت و بخشش از سوى او بستگى پيدا كند، باز حاضر به گذشت و چشم پوشى از مال دنيا نمى شود، و دوست خود را، در آن اوج احتياج ، رها ميكند و به حال خود مى گذرد.
بد كاره ، يا كسى كه در روى زمين به فسق و فجور و فساد دست ميزند، نيز از كسانى است كه بايد از دوستى با او پرهيز كرد. شخص بد كاره ، عزت و شرافت انسانى خود، و سعادت و رستگارى آخرت خود را، در برابر كم ارزشى ترين چيزها از دست مى دهد. بنابراين ، مسلم است كه چنين كسى ، براى دوستان نيز، ارزشى قائل نخواهد شد، و آنها را در برابر اندك چيزى خواهد فروخت .
دروغگو نيز، شايسته دوستى نيست . چون او نيز، مانند سراب كه از دور به شكل آب ديده ميشود و از نزديك چيزى جز خاك و ريگ بيابان نيست ، هميشه به فكر فريب دادن است . شخص دروغگو، هميشه با دروغهاى خود، كارهاى خوب را به صورت كارهاى بد وانمود ميكند. و كارهاى بد را بصورت خوب نشان ميدهد. در نتيجه ، كسيكه با شخص دروغگو دوستى كند، فريب حرفهاى او را ميخورد، و دو عيب بزرگ در زندگى پيدا ميكند: نخست آن كه از كارهاى خوب رويگردان ميشود، چون خيال ميكند كه آن كارهابد است . و ديگر آنكه به انجام كارهاى بد مى پردازد، چون بخاطر حرفهاى دوست دروغگوى خود، گمان ميكند كه آن كارهاخوب است .
فرزند عزيز، وقتى ميخواهى با كسى دوست شوى مراقب باش كه او، جزو هيچكدام از اين چهار گروه نباشد. چون امام عليه السلام ، به خاطر خير و صلاح مسلمانان ، سفارش كرده است كه از دوستى با اين گونه افراد، دورى كنند.

✨امام علی (ع):

قلب، کتاب چشم است. (آنچه چشم بنگرد در قلب نشیند)

[h=1]عاملی که آدمی را در دنیا و آخرت خار می کند
[/h]


[/HR]روشن است که هر گناه، یک اثر وضعى و یک اثر تکلیفى دارد . خیانت و غارت بیت المال نیز ، افزون بر حرمت تکلیفى و عذاب قیامت ، آثار وضعى ویژه اى در همین دنیا دارد .

[/HR][h=2]آثار خیانت در بیت المال
[/h] در این مقاله به برخى از آثار وضعى خیانت به بیت المال از نگاه امام على علیه السلام می پردازیم :
[h=2]1ـ رسوایى در دنیا
[/h]
امام على علیه السلام در نامه بیست و ششم ، ضمن بیان برخى از توصیه ها و سفارشها براى مأموران مالیاتى ، در باره خیانت به بیت المال ، مطالبى را گوشزد کرده است . آن حضرت ، خیانت به بیت المال را ، مساوى با خیانت به امت اسلامى دانسته و گفته است :« إنَّ أعظمَ الخیانة خیانةُ الأُمَّةَ و أفْظَعُ الغَشِّ غِش الأئمة ؛1 همانا، بزرگترین خیانت ، خیانت به ملت، و رسواترین دغلکارى ، دغلبازى با امامان است .» سپس در ارتباط با آثار و پیامدهاى خیانت به بیت المال گفته است : « مَنِ استهان بالأمانة و رَتَعَ فی الخیانة و لمْ یُنَزَّه نَفْسَهُ و دینَهُ عنها، فقد أحَلَّ بنفسه الذلَّ و الخِزْیَ فی الدنیا و هو فی الآخرةِ أذلّ و أخزى ؛3 کسى که امانت (بیت المال) الهى را خوار شمارد و دست به خیانت آلوده کند و خود و دین خویش را پاک نسازد ، درهاى خوارى را در دنیا به روى خود گشوده و در قیامت خوارتر و رسواتر خواهد بود .»

[h=2]2ـ ذلت در پیشگاه الهى و پستى در آخرت
[/h]
على علیه السلام در خطبه صد و بیست و ششم ـ که در باره عدالت و دادگرى صادر شده ـ مى فرماید : « لو کانَ المالُ لی ، لَسَوَّیْتُ بینهم ، فکیف و إنَّما المالَ مالُ الله! ألا و إنَّ إعْطاءَ المالِ فی غیر حقِّهِ تبذیرٌ و إسرافٌ و هو یَرْفَعُ صاحِبَهُ فی الدنیا و یَضَعَهُ فى الآخرة و یُکْرِمُهُ فی الناس و یهینه عند الله؛ اگر اموال (بیت المال) از خودم بود ، به گونه اى مساوى ، در میان مردم تقسیم مى کردم ، تا چه رسد که جزء اموال خداست! آگاه باشید! بخشیدن مال به آنان که استحقاق ندارند ، زیاده روى و اسراف است ، [هرچند] ممکن است در دنیا ، ارزش دهنده آن را بالا برد ، اما در آخرت ، پست خواهد کرد! و [هرچند] ممکن است که در میان مردم ، گرامیش دارند ، اما در پیشگاه خدا، خوار و ذلیل است . همان گونه که ملاحظه مى شود ، امام على علیه السلام از جمله آثار و پیامدهاى خیانت در بیت المال را خوارى در محضرِ مقامِ ربوبى و پستى در عالم آخرت ، دانسته است .على علیه السلام در نامه چهل و یکم ـ که در مقام توبیخ و نکوهش شدید از خیانتکاران به بیت المال ، صادر شده ـ پس از بیزارى و نفرین بر خیانتکاران بیت المال ، ضمن دعوت آنان به خداترسى و برگرداندن اموال به غارت رفته، فرد خیانتکار را تهدید به کشتن با شمشیر مى کند

[h=2]3ـ بى اعتمادى
[/h]
امام على علیه السلام منذَر، پسر جارود عبدى ، را که از قبیله عبدالقیس بود ، به بخشدارى منطقه اى از کشور اسلامى، منصوب کرد و لکن او ، به بیت المال خیانت کرد و با بذل و بخششهاى بى حساب و کتاب به دوستان و خویشان ، بیت المال را غارت کرد . این خبر به امام على علیه السلام مى رسد. آن حضرت در نامه اى تند ، ضمن توبیخ و عزل ، او را احضار مى کند : « و لئنْ کان ما بلغنی عنکَ حقاً، لَجَمَلُ أهلِکَ و شِسْعُ نَعْلِکَ، خیرٌ منکَ و مَنْ کان بصفتک فلیس بأهلِ أنْ یُسَدَّ به ثَغرٌ أوْ یُنْفَذَ به امر، أوْ یُعلى له قدرٌ، أوْ یشْرَکَ فی أمانَةٍ، أوْ یُؤمَنَ على جبایِةٍ!فأقْبِلْ إلىَّ حینَ یصلُ إلیک کتابی هذا إنْ شاءِ الله ؛ اگر آنچه به من گزارش رسیده ، درست باشد ، شتر خانه ات و بند کفش تو ، از تو ، باارزش تر است . و کسى که همانند تو باشد ، نه لیاقت پاسدارى از مرزهاى کشور را دارد و نه مى تواند کارى را به انجام رساند ، یا ارزش او ، بالا رود ، یا شریک در امانت باشد و یا از خیانتى دور ماند . پس چون این نامه به دست تو رسد، نزد من بیا. ان شاء الله.»3

[h=2]4ـ بى بهره شدن در دنیا
[/h]
در نامه بیستم ـ که خطاب به زیاد بن ابیه ، جانشین عبدالله بن عباس ، والى بصره، نوشته شده ـ او را از خیانت بر بیت المال برحذر مى دارد و مى نویسد:« و إنّی اُقْسِمُ باللهِ قَسَماً صادَقاً، لئِن بَلَغَنی أنّکَ خُنْتَ مِن فی ءِ المسلمین شیئاً صغیراً أوْ کبیراً، لَأَشُدَّنَّ علیکَ شَدَّةً تَدَعُکَ قلیلَ الوفر، ثقیلَ الظَهْرِ ضئیلَ الأمرِ ؛ همانا من ، براستى به خدا سوگند مى خورم که اگر به من گزارش کنند که در بیت المال ، خیانت کردى ، کم و یا زیاد ، چنان بر تو سخت گیرم که کم بهره شده و در هزینه عیال ، در مانى و خوار و سرگردان شوى .»
[h=2]5ـ کشته شدن با شمشیر
[/h]
على علیه السلام در نامه چهل و یکم ـ که در مقام توبیخ و نکوهش شدید از خیانتکاران به بیت المال ، صادر شده ـ پس از بیزارى و نفرین بر خیانتکاران بیت المال ، ضمن دعوت آنان به خداترسى و برگرداندن اموال به غارت رفته، فرد خیانتکار را تهدید به کشتن با شمشیر مى کند : « فاتق الله! و ارْدُدْ إلى هؤلاءِ القوم أموالَهُم ؛4 از خدا بترس و اموال بیت المال را ـ که از این مردم بوده ـ به آنان بازگردان . » سپس آن حضرت در مقام تهدید و مجازات خیانتکار مى فرماید :« فإنَّکَ إنْ لمْ تفعلْ، ثم أمْکَننی اللهُ منکَ ، لَأُعْذِرَنَّ إلى الله فیکَ و لأضْرِبنَّکَ بسیفی الذی ما ضربتُ به أحداً ، الاّ دَخَل النارَ ؛5 اگر اموال به غارت رفته بیت المال را برنگردانى و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم، تو را کیفرى خواهم کرد که نزد خدا، عذرخواه من باشد و با شمشیرى تو را مى زنم که به هر کس زدم، وارد دوزخ گشت.»

فراوری: اجلالبخش نهج البلاغه تبیان

[/HR]پی نوشت ها :
1 ـ نهج البلاغه ، نامه 26.
2 ـ همان .
3 ـ همان ، نامه 71.
4 ـ همان ، نامه 41.
5 ـ همان .
منبع: نهج البلاغه ، ترجمه دشتی

[h=5]آينده و مسخ ارزشها (سياسى ، علمى ، تاريخى)[/h] وَ قَالَ [عليه السلام] يَأْتِى عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يُقَرَّبُ فِيهِ إِلَّا الْمَاحِلُ وَ لَا يُظَرَّفُ فِيهِ إِلَّا الْفَاجِرُ وَ لَا يُضَعَّفُ فِيهِ إِلَّا الْمُنْصِفُ يَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فِيهِ غُرْماً وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنّاً وَ الْعِبَادَةَ اسْتِطَالَةً عَلَى النَّاسِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَكُونُ السُّلْطَانُ بِمَشُورَةِ النِّسَاءِ وَ إِمَارَةِ الصِّبْيَانِ وَ تَدْبِيرِ الْخِصْيَانِ .
و درود خدا بر او ، فرمود : روزگارى بر مردم خواهد آمد كه محترم نشمارند جز سخن چين را ، و خوششان نيايد جز از بدكار هرزه ، و ناتوان نگردد جز عادل.
در آن روزگار كمك به نيازمندان خسارت ، و پيوند با خويشاوندى منّت گذارى ، و عبادت نوعى برترى طلبى بر مردم محسوب مى شود

جهالت و تعطیلی عقل به ویژه در حوز دینداری به قدری خطرناک است که امیرمؤمنان علی (علیه السلام) از آن به خدا پناه می برد و می فرماید: «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ» : به خدا پناه می بریم از تعطیلی عقل.
. نهج البلاغه، خطبه 224

به فرموده ی امیر المومنین (علیه السلام) همچون چوبی نرم و منعطف است که به سبب نرمی اش شاخه های بسیاری دارد چرا که افراد بسیاری را گرد خود جمع نموده است: «مَنْ لَانَ عُودُهُ كَثُفَتْ أَغْصَانُه(3) ؛ آنکه چوبش نرم باشد، شاخه هایش بسیار شود». نهج البلاغه، شریف رضی، محمد بن الحسن، ص507، ح214.

[h=1]دستور پیامبر برای رنگ کردن ریش های سفید!![/h] [h=3]رنگ موی فقیهانه و رنگ موی غیر فقیهانه[/h]
[h=2]حکمت شانزدهم نهج البلاغه در واقع پرسشی است که از امیرالمومنین شده است و ایشان آن را پاسخ داده اند. موضوع سوال، ظاهراً مسأله ای کم اهمیت می نماید اما نحوه پاسخ آن حضرت حاوی نکات فراوانی در سبک درست شناخت دینی است و راهگشایی می کند.[/h]

رنگ کردن موهای سفید دارای آثاری است که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله به آن خضاب می گفتند. ایشان مردم را به مشکی کردن ریشهای سفید خود سفارش کرده بود. این گفته پیامبر صلی الله علیه و آله در ذهن عده ای از مردم باقی مانده بود تا اینکه شخصی امیرالمومنین را مشاهده کرد در حالیکه موی خود را رنگ نکرده بود. از خود آن حضرت سوال کرد و یا پیشنهاد داد که «چرا موی خود رنگ ننموده اید؟» مگر نه اینکه پیامبر خدا فرموده اند که «ریش سفید خود را رنگ کنید و خود را به یهود شبیه نکنید»: غَیِّرُوا الشَّیْبَ وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْیَهُودِ.
خوب می دانیم که امیرالمۆمنین علیه السلام بهترین شاگرد پیامبر و پیشوای مردم بعد از پیامبر بود و سخن و رفتار او با سخن و رفتار پیامبر هیچ تعارضی ندارد. اما حال به گونه ای شده که حتی مردم هم از آن مطلع شده اند و به نشانه تعجب یا سوال، در این باره از ایشان می پرسند!
پاسخ این سۆال را از خود آن عالیجناب و پیشوای روسفیدان می جوییم که برای رفع تعجب سۆال کنندگان فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله در حالی چنان فرمودند که شمار اهل دین اندك بود، اما امروز كه سفره اسلام گسترده شده، و استوار و پابرجا گشته، هر کس هر طور که خواست رفتار می کند.
از این سوال و جواب درسهای مهمی می توان گرفت:
پیروی از پیامبر نیاز به روشن بینی دارد و نباید مانند یک دستگاه بی روح و بی فهم، ظاهر کارهای آن حضرت را تکرار کنیم؛ بلکه باید جان سخن ایشان را درک کنیم و از آن تبعیت کنیم. به همین دلیل است که علی علیه السلام که ظاهرا رفتاری بخلاف توصیه پیامبر انجام داده است، نه تنها شرمگین نیست بلکه هنوز خود را شاگرد مکتب پیامبر می داند.

نخست آنکه مردم، اعمال امیرالمۆمنین علیه السلام را در نظر داشتند و آن را با رفتار رسول خدا مقایسه می کردند.
دوم آنکه امیرالمۆمنین هم در حال پاسخگویی، بر تبعیّت خود از سیره پیامبر پافشاری می کند و به بهترین وجهی ابهام سۆال کنندگان را برطرف می نماید اما وظیفه خود نمی داند که در هر مسأله ای پیشدستی کند و برای اینکه ابهامی در ذهنها نماند، کارهای خود را توضیح دهد.
در حقیقت این وظیفه مردم است که سوالات خود را بپرسند و امام معصوم با همه اشتیاقی که برای هدایت و فهم مردم دارد در مواردی نیز سکوت می کند تا سۆالها و اشکالها در ذهنها پیدا شود و ذهنها پخته گردد، آنگاه به پاسخگویی بپردازد.
از اینجا می آموزیم که همواره خودمان به دنبال حقیقت و رفع ابهامها باشیم و نباید منتظر علما و دانایان بمانیم. دانایان به دلایل مختلفی ممکن است سکوت کنند، ما باید به دنبال آنان برویم و نیازهای علمی خود را به کمک آنان برطرف کنیم. اما مهمترین درسی که از این پاسخ آن حضرت دستگیرمان می شود آن است که پیروی از پیامبر نیاز به روشن بینی دارد و نباید مانند یک دستگاه بی روح و بی فهم، ظاهر کارهای آن حضرت را تکرار کنیم؛ بلکه باید جان سخن ایشان را درک کنیم و از آن تبعیت کنیم. به همین دلیل است که علی علیه السلام که ظاهرا رفتاری بخلاف توصیه پیامبر انجام داده است، نه تنها شرمگین نیست بلکه هنوز خود را شاگرد مکتب پیامبر می داند.
برای ما که سالهاست در دوره غیبت به سر می بریم شاید جالب به نظر برسد که تنها مدت کوتاهی که از پیامبر گذشته بود، معنای سخن پیامبر نیاز به فهم و کمک گرفتن از امام معصوم داشت، حال چه رسد به زمان ما که قرنها از آن دوره گذشته است و زندگی رنگ دیگری به خود گرفته است. بنابراین ما خیلی بیش از مردمی که در دوره ماقبل غیبت به سر می بردند نیازمند فقاهتیم. به عبارت دیگر ما به فهمیدن ظاهر و هم باطن سخنان معصومین محتاجیم نه آنکه تنها ظاهر سخنان را حفظ کنیم و از معنای درست آن غفلت بورزیم. به همین دلیل است که در روایات می خوانیم که " اگر یک حدیث را خوب بفهمید بهتر است از اینکه هزار حدیث را تنها نقل کنید."(بحارالانوار، ج2، ص206)
از طریق فقاهت است که می توانیم اصول فکری پیامبر و اهل بیت ایشان را بیاموزیم تا در موارد مختلف بتوانیم منظور حقیقی ایشان را از گفته هایشان دریابیم

مثلا درباره همین حدیث پیامبر فکر کنید که مردم به ظاهر آن توجه داشتند اما امیرالمۆمنین هم به ظاهر آن و هم به عمق آن و شرایط آن توجه داشت. جا دارد بیندیشیم که اگر در دوره آن حضرت بودیم چه می کردیم؟ به ظاهر سخن پیامبر توجه می کردیم و به امیر مۆمنان اعتراض می کردیم یا اینکه مانند آن حضرت فکر می کردیم؟
طبیعی است که اگر در آن دوران یکبار به خدمت پیامبر رسیده بودیم و از حکمت این گفته ایشان سوال می کردیم دیگر هیچوقت دچار آن اشکال ذهنی نمی شدیم. اما برای همه مسائل که امکان پیدا نمی شود که به سراغ پیامبر برویم و بپرسیم. از اینجا به اهمیت فقاهت پی می بریم. از طریق فقاهت است که می توانیم اصول فکری پیامبر و اهل بیت ایشان را بیاموزیم تا در موارد مختلف بتوانیم منظور حقیقی ایشان را از گفته هایشان دریابیم.
بنابراین در همه دورانها مخصوصاً در دوران کنونی نیازمندیم که بعد از شنیدن سخنان معصومین، در آنها فقاهت کنیم و آنچه برای زندگی امروزمان نیاز داریم از آنها برداشت کنیم. هدف از فقاهت آن است که بفهمیم اگر هم اینک در محضر معصومین علیهم السلام بودیم و سۆالی می پرسیدیم، چه پاسخی به ما می دادند. این کار اگر چه سخت باشد، شدنی است. هم نیاز به مطالعه و تفکر علمی دارد و هم نیاز به پاک نگه داشتن درون از گناهان.
بدون فقاهت تنها ناقل سخنانی خواهیم شد که خود گویندگان آن هم ممکن است آن را قبول نداشته باشند زیرا بر اثر تغییراتی که در شرایط زمانه پیش آمده است، رفتار ما هم باید تغییر کند تا باز هم مورد پسند خدا قرار بگیرد. بنابراین برای دوری از اشتباهات باید تا آنجا که می توانیم در معنای سخنان اهل بیت بیندیشیم و اگر نکته ابهام انگیزی در آنها یافتیم که حکمتش را نمی دانستیم از نقل آن برای کسانی که قدرت درک و فقاهت ندارند اجتناب کنیم.

[h=1]وسیله ای برای رسیدن به سعادت[/h]
[h=2]دوست خوب یکی دیگر از نعمت های بزرگ خدا و وسیله ای برای رسیدن به سعادت و بهشت است. اهمیت و تأثیر دوست خوب، حتی از خویشاوندان و فامیل هم بیشتر است.[/h]

از بزرگ ترین ضرورت های زندگی، نیاز به دوستی با دیگران است. در اسلام نیز به رفاقتی که بر ضوابط دینی مبتنی باشد، به دیده احترام نگریسته شده و درباره دوستی و انتخاب دوست خوب، سفارش های فراوانی گردیده است.
امیرمؤمنان علیه السلام در کلامی می فرماید: «هر که دوستی ندارد، همانند انسانی است که مهم ترین اعضای خود را از دست داده است».( غرر الحکم، ج 2، ص 723)
روابط دوستانه یکی از مصادیق نعمت هایی است که به طور خاص در نهج البلاغه از ضایع و خراب کردن آن برحذر داشته شده ایم. دوست خوب یکی دیگر از نعمت های بزرگ خدا، و وسیله ای برای رسیدن به سعادت و بهشت است.
اهمیت و تأثیر دوست خوب، حتی از خویشاوندان و فامیل هم بیشتر است. امام صادق علیه السلام فرموده اند: «منزلت دوست چندان والاست، كه حتى دوزخیان نیز پیش از خویشاوند، از او كمك مى طلبند و او را صدا مى زنند. خداوند از زبان دوزخیان مى گوید: ما را شفیعانى نیست و نه دوستى مهربان.»
به دست آوردن دوست و برقراری رابطه دوستی نسبت به کسب مال و جاه و امثال آن آسان تر است و سرمایه ای جز ابراز صداقت و رعایت اخلاق نمی خواهد. انسان باید بسیار ناتوان و بی عُرضه باشد که نتواند دل برادران دینی خود را به دست آورد و البته ناتوان تر و بی عُرضه تر از او هم، البته هست؛ کسی که دوستی را که به دست آورده است، از دست بدهد.
امام صادق علیه السلام فرموده اند: «منزلت دوست چندان والاست، كه حتى دوزخیان نیز پیش از خویشاوند، از او كمك مى طلبند و او را صدا مى زنند. خداوند از زبان دوزخیان مى گوید: ما را شفیعانى نیست و نه دوستى مهربان.»

این است معنای فرموده علی علیه السلام که: «أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ»؛ ناتوان ترین مردم كسى است كه از یافتن دوستان، ناتوان باشد، و ناتوان تر از او كسى است كه یاران به دست آورده را از دست بدهد. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت 12)
همان طور که در این کلمه حکمت آمیز مشاهده می کنیم، امام علیه السلام تعبیر به تضییع دوستی کرده اند؛ یعنی رابطه دوستی را ضایع نباید کرد.
[h=2]تضییع دوستی یعنی چه و به چه صورت اتفاق می افتد؟[/h] یکی از عوامل تضییع و گسسته شدن روابط دوستانه، رعایت نکردن آداب معاشرت با دوستان است. این خطای بزرگی است که خیال کنیم نشانه صمیمیت آن است که از این آداب چشم پوشی شود. گاهی نیز برای توجیه این اشتباه، می گویند: «تَسقُطُ الآدابُ بَینَ الاَحباب»( محدث قمى، نزهة النواظر فی ترجمة معدن الجواهر، ص 23)
آری، شاید بتوان گفت که در جمع دوستان صمیمی رعایت برخی تشریفات عرفی، آنگونه که با غریبه ها انجام می شود، ضرورتی ندارد؛ مثلا لازم نیست که حتماً با لباس رسمی و به صورت جدّی حاضر شد. اما این، فرق می کند با انجام کارها یا ترک اموری که موجب وهن دوست یا ناراحتی وی می گردد.
امام علی علیه السلام به فرزند بزرگوارش توصیه فرموده است که: «لا تُضِیعَنَّ حقَّ أخیكَ اتّكالاً على ما بینَك و بینَه؛ فإنّه لَیسَ لكَ بأخٍ مَن أضَعْتَ حقَّهُ»؛ هیچ گاه حقّ برادرت را، به اعتماد روابط دوستانه اى كه با او دارى ضایع مگردان؛ چه، آن كس كه حقّ او را ضایع مى كنى دیگر برادرت نیست [نهج البلاغة:الكتاب31.]
در جای دیگری بر رعایت یک حق تأکید خاصی نشان داده اند. آن حق، این است که وقتی دوستی را شناختیم و به سلامت و تدیّن او اعتماد کردیم، دیگر نباید بی دلیل و بدون حجت شرعی به حرف این و آن درباره او گوش دهیم.
امام در خطبه۱۴۱ فرموده اند که: «أیُّهَا النَّاسُ، مَنْ عَرَفَ مِنْ أَخِیهِ وَثِیقَةَ دِینٍ وَسَدَادَ طَرِیقٍ، فَلاَ یَسْمَعَنَّ فِیهِ أَقَاوِیلَ الرِّجَالِ»؛ اى مردم، آنكه می داند كه برادرش در دین ثابت قدم و استوار است و به راه راست مى رود، نباید به بدگویی هاى مردم در باره او گوش فرا دهد. سخن چین ها در جامعه کم نیستند و کار سخن چین ، هیزم کشی برای آتش زدن روابط دوستانه افراد با یکدیگر است.
همچنین فرموده اند: «مَنْ أَطَاعَ الْوَاشِیَ ضَیَّعَ الصَّدِیقَ»؛ اگر کسی از «واشی»، یعنی سخن چین پیروی کند، دوست خود را ضایع کرده است.( حکمت / 236 ابن ابی الحدید )
[h=1][/h][h=2]منع از مقابله به مثل[/h] یکی دیگر از نشانه های تضییع دوستی ها آن است که بنای طرفین بر مقابله به مثل و معامله متقابل باشد؛ به این معنا که اگر دوستی به او نیکی کرد، او هم نیکی کند، و اگر از دوستش بدی دید، با بدی پاسخ دهد.
چنین رفتاری نشان می دهد که رابطه ها بر اساس مودت و رفاقت نیست. «خوبی در مقابل خوبی و بدی در مقابل بدی»، کاری است که انسان در برابر دشمن خود هم انجام می دهد. این که هنری نیست. هنر آن است که در برابر رفتار خوب، واکنش خوب تر نشان دهیم و در برابر رفتار بد، واکنش خوب. این است که نشان می دهد ما واقعاً به کسی علاقه داریم یا نه.
اگر قرار بر مقابله به مثل و معامله مشابه باشد، ما تاجران و رقبای یکدیگر هستیم نه عاشقان و رفقای یکدیگر.
قرآن از ما خواسته است که حتی با دشمنان خود چنین باشیم؛ چه رسد به دوستان. می فرماید: «وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَكَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ»(فصلت،34)؛ نیكى با بدى یكسان نیست. بدى را به آنچه بهتر است دفع كن. آنگاه كسى كه میان تو و میان او دشمنى است، گویى دوستى یك دل و صمیمی مى گردد.
یکی از عوامل تضییع و گسسته شدن روابط دوستانه، رعایت نکردن آداب معاشرت با دوستان است. این خطای بزرگی است که خیال کنیم نشانه صمیمیت آن است که از این آداب چشم پوشی شود. گاهی نیز برای توجیه این اشتباه، می گویند: «تَسقُطُ الآدابُ بَینَ الاَحباب»

علی علیه السلام به امام حسن مجتبی سلام الله علیه سفارش فرمود که: «احْمِلْ نَفْسَکَ مِنْ أَخِیکَ عِنْدَ صَرْمِهِ عَلَى الصِّلَةِ» (نهج البلاغه، نامه 25)؛ اگر دوست و برادر دینی ات، رابطه اش با تو را قطع کرد، تو آن را حفظ کن و قطع نکن.
فرمود: «احْمِلْ»؛ این را به خود تحمیل کن. یعنی کار سختی است ولی فشار آن را تحمّل کن. طبع امثال ما به گونه ای است که می خواهیم معامله متقابل داشته باشیم، ولی امام توصیه می کند که سختی آن را برخود تحمیل و هموار کن تا هم روابط دوستانه تضییع نشود و تباه نگردد، و هم خودت از نردبان رشد و کمال بالا بروی.
البته در پایان یک هشدار مهم هم دارند، و آن اینکه چنین توصیه هایی، مانند همه توصیه های دیگر، شرایط خاص خود را دارد و باید مراقب باشیم که موجب سوء استفاده یا پر جرأت شدن دیگران نشود. فرمود: «وَإِیَّاکَ أَنْ تَضَعَ ذَلِکَ فِی غَیْرِ مَوْضِعِهِ، أَوْ أَنْ تَفْعَلَهُ بِغَیْرِ أَهْلِهِ» (نهج البلاغه، نامه 25)؛ بر حذر باش از اینکه این کار را در غیر محلش قرار دهى یا درباره کسى که اهلیّت ندارد به کار بندى.
با اینان دوستی نکنیم؟
همان طور که در بیان امیر مؤمنان علی علیه السلام دوستی و پیدا کردن دوست مهم است، در این میان نیز نمی توان با هر کسی رابطه ی دوستی داشت چنانکه می فرمایند:
«با چاپلوس رفاقت نکن که او با چرب زبانی، تو را اغفال می کند و کار نادرست را در نظرت درست جلوه می دهد»( نهج البلاغه ،حکمت 293)
«از دوستی با دروغگو بپرهیز ؛ زیرا دروغگو چون سراب است، دور را نزدیک و نزدیک را دور می نماید»( همان، حکمت 38)
«از دوستی با افراد فاسد بپرهیز که بدی و زشتی شان همیشگی است.»( همان، نامه 69)
«از دوستی با نادان بپرهیز؛ زیرا می خواهد به تو نفعی برساند، ولی زیان می رساند».( همان، حکمت 38)
کلام را با توصیه های َ امام باقر(علیه السلام) به فرزندشان درباره دوست یابی به پایان می بریم:
پدرم مرا به سه چیز ادب آموخت و از سه چیز نهى فرمود:
فرزندم! هركس با دوست بد بنشیند، سالم نمى ماند و هر كس گفتارش را كنترل نكند، پشیمان مى شود، و هر كس به جایگاه هاى بد وارد شود، مورد بدگمانى قرار مى گیرد(زیر سؤال مى رود)
و آن سه چیز كه مرا از آن نهى فرمود: دوستى با كسى كه چشم دیدن نعمت كسى را ندارد، و با كسى كه از مصیبت دیگران شاد مى شود و با سخن چین. «تحف العقول، صفحه376»


[/HR] منابع:
صحبت ها ی دکتر محسن اسماعیلی در جلسه شرح نهج البلاغه
سایت حوزه

[h=1]برای چی این همه بخودت مغروری؟![/h]
گناه غرور، بدترین گناه است. گاهی غرور مومن را می گیرد و خدا حفاظت او را کم می کند تا فرد به چاله ی گناه بیفتد تا غرورش کم بشود. زیرا گناه مثل یک چاله است ولی غرور مثل یک چاه عمیق است. امیرالمومنین می فرماید: گناهى كه تو را پشیمان كند در نزد خدا بهتر از كار نیكى است كه تو را به خود پسندى وا دارد.(1)


[/HR] برای درمان غرور و سرکشی، که منشا بسیاری از رذایل است، راه های چندی وجود دارد. عوامل زیر رهگشای کلیدی برای درمان این بیماری روحی است هستند:
1. شناخت کاستی ها و ضعف های خود
اساسا شناخت کاستی ها و ضعف های آدمی، عامل مهمی در جلوگیری از غرور، تکبر و خودپرستی اوست. وقتی کسی به این باور برسد که هیچ چیز در این عالم از خود ندارد و همه اعطایی و عاریه ای از سوی دیگری است و همین ها را هم که دارد، موقتی و گذرا و فانی است و موجودی به غایت ضعیف، ناتوان و نیازمند است و اگر او اراده نکند، هر آینه فانی و نابود است و نفس او برای همیشه قطع خواهد شد، دیگر جایی برای خودپرستی، بر خود بالیدن، تکبر، جسارت و خودخواهی او باقی نمی ماند. چرا که چیزی از خود ندارد تا بدان فخر فروشد. حتی خود او نیز عاریه ای است.
مولی امیرالمۆمنین علیه السلام می فرمایند: «بینوا فرزند بنی آدم، مرگش پوشیده است و بیماری اش پنهانی، کردارش نگاشته است و پشه ای او را آزار می رساند و جرعه ای گلوگیر او را می کشد و عرق او، عامل بدبویی اوست.(2)
2. ذکر و یاد خداوند
از دیگر راه های درمان سرکشی و طغیان و پرهیز از جسارت در انجام گناه و روی آوردن به مفاسد، ذکر و یاد خداست . یاد خدا همواره صیقل دهنده دل ها، آرام بخش روح و عامل مهمی در کنترل سرکشی آدمی است. یاد خدا برای فروکش کردن نفس آدمی و التیام دردهای روحی او بسیار مۆثر است.
در همین زمینه علی علیه السلام می فرمایند: «خداوند ایمان را عامل پاکی از شرک قرار داده است و نماز را برای پاک ماندن از کبر»(3)
اساسا شناخت کاستی ها و ضعف های آدمی، عامل مهمی در جلوگیری از غرور، تکبر و خودپرستی اوست. وقتی کسی به این باور برسد که هیچ چیز در این عالم از خود ندارد و همه اعطایی و عاریه ای از سوی دیگری است و همین ها را هم که دارد، موقتی و گذرا و فانی است و موجودی به غایت ضعیف، ناتوان و نیازمند است و اگر او اراده نکند، هر آینه فانی و نابود است و نفس او برای همیشه قطع خواهد شد، دیگر جایی برای خودپرستی، بر خود بالیدن، تکبر، جسارت و خودخواهی او باقی نمی ماند. چرا که چیزی از خود ندارد تا بدان فخر فروشد. حتی خود او نیز عاریه ای است

بندگی و عبودیت و یاد خدا و سر بر آستان عبودی ساییدن، عامل مهمی برای رهایی انسان از غرور، کبر و خودخواهی هاست. آدم مغرور و سرکش، هیچ گاه حاضر به تسلیم و خضوع در مقابل غیر نیست. خشوع و خضوع و عبودیت و سجده عامل مهمی در شکستن غرور، خودبینی، بزرگ بینی و سرزنش است. 3. یاد مرگ و تجسم زندگی پس از آن
از دیگر راه های درمان غرور و خودبزرگ بینی و انجام گناه در زندگی را می توان یاد مرگ و تجسم زندگی جاوید پس از دنیا و مرگ دانست؛ بدین معنا که آدمی روزی چندان دور، البته و به ناچار و حتما باید پاسخگوی همه اعمال ریز و درشت خود باشد. همین زمینه علی علیه السلام می فرمایند: «خداى شما را رحمت كند آماده حركت باشید كه نداى رحیل و كوچ در میان شما بلند شده است.»(4)

یاد مرگ عمدتا به سه نقش مهم در زندگی آدمی ایفا می کند:
اولا: در انسان ترس ایجاد می کند تا انسان بتواند افسار نفسی را مهار کرده، دل خود را نرم گرداند.
ثانیا: عاملی برای کنترل زیاده خواهی افراد است.
ثالثا: موجب جلوگیری از انجام اموری لغو، بی مورد و عبث خواهد شد.
انسانی که به یاد خدا باشد، پاسخگوی به کردار خویش است و فرد مجرمی که قرار است در دادگاه آخرین دفاعیات خویش را برای اعمال خود بیان کند، همواره و در هر حال در پی چگونگی بهتر انجام دادن اعمال خویش، دفاع از کردار خویش و همه هم و غم خویش در این خصوص خواهد بود و اصلا فرصتی برای انجام امور عبث و بیهوده نخواهد یافت .
4. گذرا و موقتی دانستن دنیا
سرانجام از دیگر راه های درمان غرور و خودپرستی، دانستن گذرا و موقتی بودن دنیا است و باور به این حقیقت که همه ما مسافران راه زندگی هستیم. در حال عبور از این مسیر کوتاه و عبور و رسیدن به مقصد دیگری هستیم، طبیعی است که مسافر راه نباید بار خویش را سنگین نماید و با حداقل نیازهای ضروری در این مسیر گام خواهد برداشت؛ چرا که عبور از این مسیر سخت و دارای گذرگاهی پرمشقت و ناهموار، بسیار دشوار خواهد بود. آنچه مهم است این است که انسان نباید فراموش کند، مسافر است و برای رفتن آمده است نه برای ماندن، اگر انسان این قسمت را درک نکند، به غرور و تکبر و سرکشی دچار می شود و به دنبال جاودانگی و اقامت دایمی در این گذرگاه دنیایی خواهد بود.

غرور ارمغان شیطان است و محبت ارمغان خداست. ما معمولا ارمغان شیطان را به رخ همدیگر می کشیم؛ امّا انشاءالله به یاری خداوند سبحان به آن جا برسیم که به جای آن که غرورهای مان را به یکدیگر نشان دهیم؛ دوستی و محبتمان را از هم دریغ نکنیم

در حالی که، باید بداند، به تعبیر حضرت علی علیه السلام: «دنیا محل گذر است و مردمان در آن دو گروه اند: گروهی خود را فروختند و وقف دنیا شدند و گروهی دیگر خود را خریدند و آزاد شدند.»(5) 5. خیرخواهی و محبت به دیگران
خیرخواهی و محبت به دیگران ما را از عُجب و غرور بیرون می آورد. بدین ترتیب یکی از راههای درهم شکستن غرور این است که ما هم دیگران را دوست بداریم که در این صورت مومن می شویم و اگر دیگران را بیشتر از خودمان دوست بداریم؛ ولیِّ خدا می شویم. پس «من» باید تبدیل به «ما» بشود. ما معمولا در کارها، خیر و منفعت خودمان را در نظر می گیریم. یک کاسب برنامه می ریزد که چقدر سود بکند نه اینکه چقدر به مشتری اش منفت برساند. یعنی کاسب می خواهد پول طرف را بگیرد نه اینکه خیری به او برساند.
استادی می فرمودند که من با دوستان به مشهد می روم و به امام می گویم که ای امام هشتم، اگر حاجت رفقای مرا برآورده بکنی و حاجت مرا ندهی من ناراحت نمی شوم؛ ولی اگر حاجت مرا بدهی و حاجت دوستان مرا روا نکنی، من ناراحت می شوم. بعضی ها به معرفت و ایثار رسیده اند. ایشان می گفت که شبی در خواب دیدم که یک باغ در بهشت به من داده اند ولی من خوشحال نشدم و بعد به من گفتند که تو می توانی دوستانت را هم شفاعت بکنی و من از این حرف خوشحال شدم.
غرور ارمغان شیطان است و محبت ارمغان خداست. ما معمولا ارمغان شیطان را به رخ همدیگر می کشیم؛ امّا انشاءالله به یاری خداوند سبحان به آن جا برسیم که به جای آن که غرورهای مان را به یکدیگر نشان دهیم؛ دوستی و محبتمان را از هم دریغ نکنیم. بحق محمد و آله الطاهرین صلوات الله علیهم اجمعین و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان.

پی نوشت ها:
1. نهج البلاغه، حکمت 46.
2. همان، حکمت 419.
3. همان، حکمت 252 .
4. همان، خطبه 204.
5. همان، حکمت 133 .

[h=1]دنبال دوست بی عیب نباشید ![/h]


[/HR] بعضی ها چنان آرمانی فکر می کنند که از واقعیت های ملموس و عینی فاصله می گیرند و در عالم خیال و ذهن سیر می کنند. "دوست بی عیب" از این گونه آرمان های دست نیافتنی است. البته باید کوشید تا حد امکان و توان در دوستی ها سراغ افرادی رفت که نقطه ضعف کمتری داشته باشند و اگر بی عیب باشند چه بهتر ولی ... آیا انسان بی عیب (غیر از حضرات معصومین علیهم السلام) می توان یافت؟ هر کس در موردی ممکن است نقصان و نقطه ضعفی داشته باشد .

[/HR] [h=2]
آیین دوستی[/h] گاهی درباره اخلاق معاشرت بحث به برخورد مناسب هم نشین ها، بستگان و دوستان مرتبط می شود . اما از آنجا که دوستی یکی از فراگیر ترین رابطه های انسانی میان مردم است. به جاست که درباره این موضوع تأمل بیشتری داشته باشیم .
[h=2]نعمت دوست[/h] از قدیم گفته اند: "هزار دوست کم است و یک دشمن بسیار"
دوست همدم تنهایی های انسان شریک غم ها و شادی ها بازوی یاری رسان در نیازمندی ها، تکیه گاه انسان در مشکلات و گرفتاری ها و مشاور خیر خواه در لحظات تردید و ابهام است.
بعضی از مردم، به خاطر خصلت های خودخواهانه یا توقعات بالا یا تنگ نظری یا سخت گیری یا دلایل دیگر. نمی توانند برای خود دوستی برگزینند و از تنهایی در آیند. این به تعبیر حضرت علی علیه السلام نوعی ناتوانی و بی دست و پایی است. "اَعجزُ الناس من عَجَنَز عن اکتساب الاخوان، و اَعجَزُ منهُ من ضَیَّعَ من ظَفِرَ به مِنهم" (1) ؛
ناتوان ترین مردم کسی است که دریافتن دوست ناتوان باشد، و ناتوان تر از او کسی است که دوستی بدست آورد و ضایعش گذارد (دوستان خود را از دست بدهد).
انسان در جامعه نیازمند دوست است. گفته اند دسته ای از دوستان،
1- مانند غذایند که انسان به آنها محتاج است .
2- مانند دوایند که گاه و بیگاه به آن نیازمند است .
3-دسته سوم مرض اند که باید از آنها پرهیز کرد .
و باز گفته اند رفیق مانند وصله ای است که به پیراهن می زنند. (2)
تأمل در اینکه چه خصلت هایی سبب می شود انسان دوستان خود را از دست بدهد و تنها بماند. یا آنکه از آغاز نتواند دوستی برخویش برگزیند، ضروری است، سعدی علیه الرحمه می فرماید:
دوستی را که به عمری فرا چنگ آرند نشاید که به یک دم بیازارند
جلوه دوستی کامل و راستین در موّدت قلبی، حفظ حرمت ها، مراعات حقوق، یاری در هنگام نیاز و مساعدت در وقت گرفتاری است و بدون اینها دوستی معنا پیدا نمی کند

[h=2]همرنگ و هماهنگ[/h] دوستان هر کسی مبنای قضاوت دیگران نسبت به اخلاق و شخصیت و افکار او است. به علاوه تأثیر پذیری انسان از دوستان در سنین مختلف، چه کودکی، چه جوانی و حتی میانسالی بسیار است. از این رو دقت در گزینش "دوست موافق" البته صلاحیت اخلاقی و رفتاری انسان کمک می کند. به فرموده حضرت علی علیه السلام: "الصاحبَ کالرفعه فاتَّخِذه مشا کلاً" (3)
دوست همچون وصله جامه است، پس آن را هم شکل و هم سان با خودت برگزینی.
ارتباط قلبی و درونی میان انسان ها، به پیوند های اجتماعی و بیرون منجر می شود. روابط اجتماعی هم در روحیات و اخلاق افراد اثر می گذارد. بنابر این آنان که به تعالی فکر و سلامت اخلاق تهذیب نفس و تکامل شخصیت خویش علاقه مندند ناگزیر باید در انتخاب دوست معیارهای مکتبی را لحاظ کنند و به آنچه از دوست می گیرند اهتمام ورزند.
تو اول بگو با کیان هستی پس آن بگویم که تو کیستی
همین نشان دهنده ی معیار "دوستان" و ارزیابی شخصیت یک فرد است که مردم نیز آن را در داوری ها و ارزیابی های خودشان به کار می گیرند.
این سخن زیبای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) خواندنی است که :
"مَثَل الجلیس الصالح مَثل العطار، اِن لَم یعطِکَ من عطره اَصابک من ریحه و مثل الجلیس السوء، مثلُ الفَّین ان لم یُحرق ثوبک اصابک من ریحه" (4) ؛
مثل همنشین شایسته و خوب، مثل عطار است که اگر از عطر خویش به تو ندهد، ولی از بوی خوش او به تو می رسد. و مثل همنشین بد همچون کوره پز آهنگری است که اگر لباس تو را هم (جرقه های آتش کوره) نسوزاند، ولی بوی کوره به تو می رسد.
[h=2]
دوست شایسته[/h] جلوه دوستی کامل و راستین در موّدت قلبی، حفظ حرمت ها، مراعات حقوق، یاری در هنگام نیاز و مساعدت در وقت گرفتاری است و بدون اینها دوستی معنا پیدا نمی کند.
امام علی علیه السلام می فرماید: مردم جز با امتحان و آزمایش شناخته نمی شوند. پس همسر و فرزندانت را در حال غیبت و نبودنت امتحان کن و دوستت را در مصیبت و گرفتاری و خویشاوندان خود را هنگام نیازمندی و تهیدستی ..... "وَ صَدیقک فی مُصیبتک ..." (5)
[h=2]دوست بی عیب؟![/h] واقع گرایی در همه مسائل پسندیده است از جمله در دوستیابی و دوست گزینی.بعضی ها چنان آرمانی فکر می کنند که از واقعیت های ملموس و عینی فاصله می گیرند و در عالم خیال و ذهن سیر می کنند. "دوست بی عیب" از این گونه آرمان های دست نیافتنی است. البته باید کوشید تا حد امکان و توان در دوستی ها سراغ افرادی رفت که نقطه ضعف کمتری داشته باشند و اگر بی عیب باشند چه بهتر ولی ... آیا انسان بی عیب (غیر از حضرات معصومین علیهم السلام) می توان یافت؟ هر کس در موردی ممکن است نقصان و نقطه ضعفی داشته باشد.
همان طور که طالبان همسر ایده آل و صددرصد بی عیب و نقص مجرد و بی همسر ، می مانند آنان هم که در پی دوست صددرصد کامل هستند تنها می مانند این حقیقت را حضرت علی علیه السلام اینگونه بیان فرموده اند:
"من لم یواخ الا مَن لا عیب فیه قَلَّ صدیقة"(6)؛ کسی که بخواهد جز با افراد بی عیب و دوستی و برادری نکند. دوستانش کم خواهند شد .و پایان این مطلب را با حدیث جالبی از امیر المؤمنین (علیه السلام) قرار می دهیم که ما را به مراعات حقوق دوستان و برادران دینی فرا می خواند و از زیر پاگذاشتن حقوق آنان به بهانه دوستی و خودمانی بودن نهی می کند. ایشان می فرمایند:"لا تُضیعَنَّ حقَ اخیک اتکالاً علی مابینک و بینه فانه لیس لک باَخ مَن اَضَعفَ حَقَّة"(7) حق برادر دینی خود را با اتکاء به رابطه هایی که میان تو و اوست، ضایع مکن، چرا که هرگز کسی که حقش را ضایع و تباه کرده ای، برادر تو نیست.

آراستن دوست، یاری رساندن، قدر شناس بودن، تقویت کردن، همکاری داشتن و در راه دوست و.... جزء رفتار پسندیده محسوب می شود و آنچه در قلمرو آیین دوستی نمی گنجد از قبیل عیب جویی، نابخردی، کینه توزی، پرتوقعی، کم ظرفیتی، بددهانی، بدزبانی، بی تقوایی، لجاجت و ستیزه جویی، شوخی های بی جا و آزار دهنده، خودپسندی و بدرفتاری و از این دست رفتارها ناپسند بوده و دوست با این افراد را نهی کرده اند

پس: فرد دوستی ها و پیوندهای عاطفی و دوستانه را بدانیم. از دوستان صادق و وفادار و پاک و پرهیزکار دست بر نداریم.
چراغ محبت را در دل های خویش روشن و شعله ور نگاه داریم.
از زخم زبان و کلمات تحقیرآمیز و برخوردهای دشمنی برانگیز برحذر باشیم.

[h=2]مصاحبت و هم نشینی[/h] امام حسن مجتبی (علیه السلام) در بستر بیماری بود پس از آن مسمومیت به شهادت رسیدند – در دیداری که جَناده (از اصحاب وی) با حضرت داشت. امام چنین توصیه فرمودند: (8)
با کسی هم نشینی و دوستی کن که:
1- هرگاه با او هم نشین شوی مایه آراستگی تو باشد.
2- آنگاه که خدمتش کنی تو را نگهبان باشد .
3- هرگاه از او یاری خواستی کمکت کند .
4- اگر سخنی گفتی، تو را تصدیق کند .
5- اگر (بر دشمن) حمله بردی قدرت و صولت تو را بیفزاید.
6- اگر دستت را به فضل و نیکی دراز کردی، او هم دست پیش آورد.
7- اگر در تو (و زندگیت) رخنه ای پدید آمد آن را برطرف سازد.
8- اگر از تو نیکی دید آن را در شمار و حساب آورد.
9- اگر چیزی از او طلبیدی عطا کند .
10- اگر تو ساکت بودی (و چیزی نخواستی) او آغاز کند (و نیازت را برطرف سازد).
اینها اوصافی است که حضرت مجتبی (علیه السلام) برشمردند از این کلام بر می آید که :
آراستن دوست، یاری رساندن، قدر شناس بودن، تقویت کردن، همکاری داشتن و در راه دوست و.... جزء رفتار پسندیده محسوب می شود و آنچه در قلمرو آیین دوستی نمی گنجد از قبیل عیب جویی، نابخردی، کینه توزی، پرتوقعی، کم ظرفیتی، بددهانی، بدزبانی، بی تقوایی، لجاجت و ستیزه جویی، شوخی های بی جا و آزار دهنده، خودپسندی و بدرفتاری و از این دست رفتارها ناپسند بوده و دوست با این افراد را نهی کرده اند.
آری اینها ست آیین دوستی و برادری دینی.

پی نوشت ها:
1- نهج البلاغه، حکمت 11 فیض الاسلام.
2- شرح نهج البلاغه آیتی ج1 ص799 حکمت 11.
3- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج20 کلام 546.
4- میزان الحکمة ج9 ص50.
5- همان منبع ص313.
6- همان منبع ج1 ص55.
7- نهج البلاغه نامه 31.
8- مجار الانوار ج44 ص139.

امیرالمومنین علی علیه السلام:

شناخت بدترين انسانها
دشمن ترين آفريده ها، نزد خدا دو نفرند، مردي كه خدا او را به حال خود گذاشته، و از راه راست دور افتاده است، دل او شيفته بدعت، و مردم را گمراه كرده، به فتنه انگيزي مي كشاند، و راه رستگاري گذشتگان را گم كرده، و طرفداران خود و آيندگان را گمراه ساخته است، بار گناه ديگران را بر دوش كشيده، و گرفتار زشتيهاي خود نيز مي باشد. و مردي كه مجهولاتي به هم بافته، و در ميان انسانهاي نادان امت، جايگاهي پيدا كرده است. در تاريكيهاي فتنه فرو رفته، و از مشاهده صلح و صفا كور است، آدم نماها او را عالم ناميدند كه نيست، چيزي را بسيار جمع آوري مي كند كه اندك آن به از بسيار است، تا آنكه از آب گنديده سيراب شود، و دانش و اطلاعات بيهوده فراهم آورد. روانشناسي مدعيان دروغين قضاوت در ميان مردم با نام قاضي به داوري مي نشيند، و حل مشكلات ديگري را به عهده مي گيرد، پس اگر مشكلي پيش آيد، با حرفهاي پوچ و توخالي، و راي و نظر دروغين، آماده رفع آن مي شود. سپس اظهارات پوچ خود را باور مي كند، عنكبوتي را مي ماند كه در شبهات و بافته هاي تار خود چسبيده، نمي داند كه درست حكم كرده يا برخطاست؟ اگر بر صواب باشد مي ترسد كه خط
ا كرده، و اگر بر خطاست، اميد دارد كه راي او درست باشد. ناداني است كه راه جهالت مي پويد، كوري است كه در تاريكي گمشده خود را مي جويد، از روي علم و يقين سخن نمي گويد، روايات را بدون آگاهي نقل مي كند، چون تندبادي كه گياهان خشك را بر باد دهد، روايات را زير و رو مي كند، كه بي حاصل است. به خدا سوگند نه راه صدور حكم مشكلات را مي داند، و نه براي منصب قضاوت اهليت دارد، آنچه را كه نپذيرد علم به حساب نمي آورد، و جز راه و رسم خويش، مذهبي را حق نمي داند، اگر حكمي را نداند آن را مي پوشاند تا ناداني او آشكار نشود، خون بي گناهان از حكم ظالمانه او در جوشش، و فرياد ميراث بر باد رفتگان بلند است. به خدا شكايت مي كنم از مردمي كه در جهالت زندگي مي كنند، و با گمراهي مي ميرند، در ميان آنها، كالايي خوارتر از قرآن نيست، اگر آن را آنگونه كه بايد بخوانند، و متاعي سودآورتر، گرانبهاتر از قرآن نيست، اگر آن را تحريف كنند، و در نزد آنان، چيزي زشت تر از معروف، و نيكوتر از منكر نيست.

خطبه 17

نامه مولا علیبه يكي از فرماندهان
هشدار از بدرفتاري
امیرالمومنین علی علیه السلام:
با مردم پس از نام خدا و درود. همانا دهقانان مركز فرمانداريت، از خشونت و قساوت و تحقير كردن مردم و سنگدلي تو شكايت كردند، من درباره آنها انديشيدم، نه آنان را شايسته نزديك شدن يافتم، زيرا كه مشركند. و نه سزاوار قساوت و سنگدلي و بدرفتاري هستند زيرا كه با ما هم پيمانند، پس در رفتار با آنان، نرمي و درشتي را به هم آميز. رفتاري توام با شدت و نرمش داشته باش، اعتدال و ميانه روي را در نزديك كردن يا دور نمودن، رعايت كن.
نامه 19

حکمت 22:
و قال علیه السلام لَنَا حَقٌّ، فَإِنْ أُعْطِینَاهُ، وَإِلَّا رَکِبْنَا أَعْجَازَ الْإِبِلِ، وَإِنْ طَالَ السُّرَى‏.

#حکمت 22:
مارا حقی است که اگر به ما داده شود، وگرنه بر پشت شتران سوار شویم و برای گرفتن آن برانیم، هر چند شب روی به طول انجامد.

( این سخن از سخنان لطیف و فصیح است، یعنی اگر حق را ندادند، خوار خواهیم شد و باید بر ترک شتر سوار چون بنده بنشینیم.)


زمانی که ابوبکر و عمر تصمیم گرفتند که مانع رسیدن فدک به حضرت زهرا شوند و این خبر به آن حضرت رسید، ایشان راهی مسجد النبی شدند و خطبه ای بسیار محکم خواندند، این خطبه که مسائل مختلفی را دربر دارد، در قسمتی در بر دارنده نگاه فاطمه به علی و خدمات امام از آغاز ظهور اسلام تا وفات پیامبر است. فاطمه سلام الله علیها در قسمتی می فرماید:
«کلما او قدوا نارا للحرب،اطفاها الله او نجم قرن الشیطان او فعرت فاغره من المشرکین، قذف اخاها فی لهواتها»
یعنی: هرگاه مشرکین و یا متمردین از اهل کتاب آتش جنگ را روشن می کردند خدا آن را خاموش می کرد یا هر زمانی که شاخ شیطان ظاهر می شد یا هرگاه بازکننده ای از مشرکین دهان باز می کرد پیامبر برادرش را در حلقومشان می انداخت.
سپس حضرت فاطمه در شجاعت علی خطبه را چنین ادامه می دهد:
«فلا ینکفی حتی یطاصماخها باخصمه و یخمد لهبها بسیفه»
یعنی: پس علی باز نمی گشت مگر این که گوش آنها را زیر پای خود له می کرد و شعله آتش آنان را با شمشیر خود خاموش می کرد.
سخنان فاطمه سلام الله علیها اشاره است به برخوردهای علی(علیه السلام)با اشخاصی چون عمرو بن عبدود(پهلوان نامی عرب). چون وقتی کسی همچون عمرو بن عبدود می آید و رجزخوانی می کند هیچ کس جرات نمی کند با او مقابله کند اولی و دومی و خیلی از کسانی که بعدها مدعی شدند همه جا زدند، این علی است که پیغمبر او را به دهان و حلقوم مشرکین می انداخت تا آنها را از بین ببرد، حضرت فاطمه در این جمله می خواهند بفرمایند که خلاصه اگر اسلام پیروزی پیدا کرده، به واسطه فعالیتها و از خودگذشتگیهای امیر المۆمنین بوده است.
و در ادامه حضرت فاطمه به بیان ویژگیهای علی علیه السلام می پردازد و می فرماید:
«مکدودا فی ذات الله، مجتهدا فی امر الله قریبا من رسول الله سیدا فی اولیاء الله مشمرا ناصحا مجدا کادحا لا تاخذه فی الله لوقه لائم»

حضرت فاطمه این سخنان را در زمانی بیان می کند که منصب خلافتی که حق علی بوده توسط دیگران غصب شده و اکنون فدک که ملک فاطمه و اهل بیت است در آستانه غصب شدن قرار دارد و علی سخنانش را یا در گوش چاه می ریزد و یا در نخلستانهای بنی نجار فریاد می زند

یعنیامام علی در راه خدا در فشار و سختی و در انجام دستورات خدا سختکوش و تلاشگر بود، او نزدیک و مقرب رسول خدا بود و در میان اولیاء خدا سید و سالارشان بود، او مهیا و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت مشغول فعالیت و در راه خدا سرزنش سرزنش کنندگان در او تاثیری نداشت.
حضرت فاطمه این سخنان را در زمانی بیان می کند که منصب خلافتی که حق علی بوده توسط دیگران غصب شده و اکنون فدک که ملک فاطمه و اهل بیت است در آستانه غصب شدن قرار دارد و علی سخنانش را یا در گوش چاه می ریزد و یا در نخلستانهای بنی نجار فریاد می زند.در این هنگام فاطمه کسانی را که در مقابل این مسائل لب فروبسته و ساکت نشسته اند چنین توصیف می کند:
«و انتم فی رفاهیته من العیش، و ادعون، فاکهون، آمنون، تتربصون بنا الدوائر و تتوکفون الاخبار و تنکهون عند النزال و تفرون من القتال»
یعنی: در آن زمان که امام علی در راه اسلام آن قدر زحمت کشید و خون دلها خورد و سرزنشها و صدماتی در این راه متحمل شد و هرگز عقب نشینی نکرد و پیامبر را تنها نگذاشت در آن زمان، شماها همه کنار نشسته بودید و مسخره می کردید و فکر عیش و نوش خود بودید و ساکت و آرام بودید و خودتان را گرفتار جنگ و درگیری نمی کردید، اهل خوشگذرانی بودید و در امنیت و آسایش به سر می بردید و انتظار می کشیدید برای ما اهل بیت پیامبر حادثه ای پیش آید و از فاصله دور منتظر شنیدن اخبار و وقایع بودید و در مواقع بحرانی عقب نشینی می کردید و از صحنه جنگ فرار می کردید،اما علی برای خدا و در راه دین خدا جانفشانی می کرد و همه چیز خود را در طبق اخلاص گذاشته بود و حالا شما فرصت طلبانه آمده اید و علی را خانه نشین کرده و خلیفه تعیین می کنید.1»

پی نوشت:
(1) خطبه حضرت زهرا که در مسجد النبی ایراد فرموده اند در کتابهای مختلف و به اسناد گوناگون نقل شده است از جمله:
الف- احتجاج طبرسی،جلد اول،صفحه 352.
ب- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،جلد 61، صفحه 112.
پ- بحار الانوار،جلد 8،صفحه 801.

[h=1]پیشگویی ممنوع![/h]
[h=2]بررسی خطبه ی ٧٩ نهج البلاغه نشان می دهد که امام علی (علیه السلام) چون دیگر ائمه (علیهم السلام) با علوم مربوط به پیشگویی و خبر دادن از آینده مخالف بوده اند.[/h]

بر اساس این کلام، علاوه بر یادگیری این علوم، استفاده مردم از آن نیز امری خلاف شرع می باشد. چرا که مفاسد فردی و اجتماعی فراوانی را با خود به همراه داشته و جز بر ظن استوار نیست. انسان مؤمن آینده ی خویش را بر خالق هستی می سپارد و با اتکال به قدرت لایزال الهی و بهره گیری از استعدادها و توانایی های خداداد قدم به پیش گذاشته و آینده سازی می کند.
در خطبه 79 نهج البلاغه کلامی عجیب از امام علی (علیه السلام) نقل شده است که می فرمایند: "اى مردم از فرا گرفتن علم نجوم (آنچه مربوط به پیشگویى به وسیله ستارگان است) بپرهیزید جز به آن مقدار كه در خشكى، یا دریا به وسیله آن هدایت حاصل مى شود، چرا كه نجوم به كهانت دعوت مى كند و منجّم همچون كاهن است و كاهن همچون ساحر و ساحر همچون كافر است و كافر در آتش دوزخ است حال كه چنین است، به نام خدا به سوى مقصد حركت كنید". (خطبه 79)
آنچه در این بخش مورد توجه قرار خواهد گرفت بررسی معنای این خطبه و دلیل امام (علیه السلام) از این سخن را به دست آوریم.
[h=2]سبب صدور کلام[/h] هیچ گاه نمی توان منکر شد که افرادی به اذن و اراده الهی از علم غیب برخوردار شده اند، همچنانکه در قرآن نیز آمده است. اگر فردی به واقع از چنین علمی برخوردار باشد هرگز دیگران را از داشتن آن مطلع نمی سازد چه رسد به آنکه بخواهد در قبال آن مزدی دریافت کرده و یا حلقه هایی به دور خود تشکیل دهد. تاریخ نشان داده است که اولیای خداوند با وجود آنکه از چنین توانایی هایی برخوردار بوده اند لکن بدون اذن و اراده حضرت حق از آن استفاده نمی کردند

اولین گام در بررسی کلام مولا (علیه السلام) آن است که بدانیم این سخن در چه زمان و مکانی و به چه علتی از ایشان صادر شده است. بررسی کتاب نهج البلاغه و همچنین شروح نگاشته شده چنین نشان می دهد:
هنگامى كه امیرمؤمنان على(علیه السّلام) تصمیم گرفت از كوفه براى خاموش كردن آتش فتنه خوارج، بیرون رود «ستاره شناسى» كه در میان یاران او بود، نزد حضرت آمد و عرض كرد: «اى امیرمؤمنان در این ساعت حركت نكن بلكه هنگامى كه سه ساعت از روز گذشته باشد، حركت كن، زیرا اگر الآن حركت كنى هم به خودت و هم به یارانت ضرر شدیدى خواهد رسید و اگر در آن ساعت كه من مى گویم حركت كنى، پیروز خواهى شد و به تمام مقصود خود خواهى رسید.» امام (علیه السّلام) ... سپس فرمود: «محمّد(صلّى اللّه علیه و آله) چنین علمى را كه تو ادّعا مى كنى ادّعا نمى كرد» ... سپس فرمود: «ما آنچه را تو گفته اى مخالفت خواهیم كرد (و خواهى دید كه سخن تو درست نبوده است)».
سپس روى سخن را به مردم كرد و مردم را از این گونه افكار بر حذر داشت و به شخص منجّم فرمود: «اگر به من خبر رسد كه بعد از این، تو به این گونه مسائل نجومى، عمل مى كنى تو را به زندان ابد خواهم فرستاد و مادام كه قدرت در دست من است، از بیت المال محرومت مى كنم». سپس امام (علیه السّلام) در همان ساعتى كه منجّم او را نهى كرده بود، حركت كرد و پیروز شد و به مقصود خود رسید. بعد فرمود: «بدانید محمّد (صلّى اللّه علیه و آله) منجّم (و پیشگویى) نداشت و ما هم بعد از آن نداشتیم، با این حال خداوند سرزمین هاى كسرا و قیصر را براى ما گشود. اى مردم توكّل بر خدا كنید و بر او اعتماد نمایید، او شما را از غیر خود بى نیاز مى كند». (پیام امام شرح تازه و جامعى بر نهج البلاغه، ج 3، ص 268)
[h=2]معنای خطبه[/h] از بررسی سبب صدور کلام چنین به دست آمد که مقصود حضرت از این خطبه نفی علم ستاره شناسی به معنای بررسی حرکات خورشید، ستارگان، اقمار، سیارات و به عبارت کلی افلاک نیست. بلکه مقصود آن بخشی از این علم است که به پیشگویی از آینده ارتباط دارد.
در گذشته و حتی امروزه، کسانی ادعا می کرده و می کنند که با بررسی وضعیت ستارگان و در نظر گرفتن محل قرارگیری آن ها می توانند از آینده خبر داده و از وقوع برخی اتفاقات جلوگیری کنند. چنین علمی از منظر روایات اسلامی نه تنها سودی نداشته بلکه حرام نیز می باشد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) همواره پیروان خویش را از این مسئله بازداشته اند.
به طور کلی این خطبه از دو بخش تشكیل شده است:
بخش اوّل خطاب به آن منجّم است.
بخش دوم خطاب به مردم.
یعنی در وهله اول فراگیری این علوم خلاف شرع مقدس می باشد و در مرحله بعد مراجعه به این افراد کار صحیحی نیست.
[h=2]چرا پیشگویی ممنوع است؟[/h] بر اساس کلام امام علی علیه السلام ، علاوه بر یادگیری علوم مربوط به پیشگویی و خبر دادن از آینده، استفاده مردم از آن نیز امری خلاف شرع می باشد. چرا که مفاسد فردی و اجتماعی فراوانی را با خود به همراه داشته و جز بر ظن استوار نیست. انسان مومن آینده خویش را بر خالق هستی می سپارد و با اتکال به قدرت لایزال الهی و بهره گیری از استعدادها و توانایی های خدادادی قدم به پیش گذاشته و آینده سازی می کند.

بی شک همه می دانیم که عالم مطلق هستی خداوند یکتاست. اوست که زمین و زمینیان را آفرید و از گذشته و حال و آینده آنان باخبر است. اگر در این میان دیگرانی مدعی چنین علومی هستند ادعایی بیش نیست و بر حکم ظن استوار است و عمل به ظن امری غیر عقلانی است.
هیچ گاه نمی توان منکر شد که افرادی به اذن و اراده الهی از علم غیب برخوردار شده اند، همچنانکه در قرآن نیز آمده است. اگر فردی به واقع از چنین علمی برخوردار باشد هرگز دیگران را از داشتن آن مطلع نمی سازد چه رسد به آنکه بخواهد در قبال آن مزدی دریافت کرده و یا حلقه هایی به دور خود تشکیل دهد. تاریخ نشان داده است که اولیای خداوند با وجود آنکه از چنین توانایی هایی برخوردار بوده اند لکن بدون اذن و اراده حضرت حق از آن استفاده نمیکردند.
متأسفانه یکی از اموری که امروزه، به ویژه بین بانوان جوان، متداول شده است خبر گرفتن از آینده است. افرادی ادعا می کنند می توانند با بهره گیری از عناصر گوناگونی چون ستاره ها، قهوه، ورق های تاروت، کف دست، پیشانی و ... آینده افراد را دیده و آنان را از آنچه پیش روی دارند مطلع نمایند. باور به این امور نتیجه ای جز غفلت و خمودگی با خود به همراه نخواهد داشت. چرا که در بیشتر موارد آینده ای روشن و مطابق با امیال شخصی افراد نشان شان داده می شود که منجر به شوق کاذب شده و احتمال کم کاری و تنبلی وجود دارد. اگر تاریکی و سختی برای فرد ترسیم گردد نیز سبب ناامیدی و یأس شده و انگیزه تلاش در فرد نابود خواهد شد.
پس بهتر آن است که بدون توجه به چنین مسائلی با توکل بر خالق هستی، قدم به پیش گذاشته و زندگی را بر روال طبیعی خویش پیش بریم. بدانیم که جز او مأمن و پناهگاهی نیست و وعده هایش حق است. خداوند متعال در قرآن وعده داده است که: "مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً*وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَیْ ءٍ قَدْراً"؛ "و هر كس از خدا پروا كند، [خدا] براى او راه بیرون شدنى قرار مى دهد.*و از جایى كه حسابش را نمى كند، به او روزى مى رساند، و هر كس بر خدا اعتماد كند او براى وى بس است. خدا فرمانش را به انجام رسانده است. به راستى خدا براى هر چیزى اندازه اى مقرّر كرده است".
[h=2]نتیجه[/h] بررسی خطبه 79 نهج البلاغه نشان می دهد که امام علی (علیه السلام) چون دیگر ائمه (علیهم السلام) با علوم مربوط به پیشگویی و خبر دادن از آینده مخالف بوده اند. بر اساس این کلام، علاوه بر یادگیری این علوم، استفاده مردم از آن نیز امری خلاف شرع می باشد. چرا که مفاسد فردی و اجتماعی فراوانی را با خود به همراه داشته و جز بر ظن استوار نیست. انسان مؤمن آینده خویش را بر خالق هستی می سپارد و با اتکال به قدرت لایزال الهی و بهره گیری از استعدادها و توانایی های خدادادی قدم به پیش گذاشته و آینده سازی می کند.

[h=1]راههای کسب بینش صحیح از منظر امام علی(علیه السلام)[/h]
[h=2]زندگی در جامعه ای که پوشیده از نیرنگ ها و دسیسه هاست نیازمند بینش و آگاهی صحیح است. بینشی برخاسته از حق و حقیقت که جان آدمی را قوام بخشد و روحش را جلا دهد. اگر چنین بینشی در انسان به وجود نیاید امکان خطا و لغزش در کوچک ترین امور زندگی نیز وجود دارد.[/h] زینب مجلسی راد - بخش نهج البلاغه تبیان
نوع تفکر و بینش هر انسانی تعیین کننده نوع زندگی و آینده دنیوی و اخروی او خواهد بود. آگاهی درست انسان در هر کاری، حتی عبادات و افعال فردی، تأثیری انکار ناپذیر در زندگی فرد داشته و از سستی های احتمالی، جلوگیری می کند.
امام علی (علیه السلام) در این باره فرموده اند: "چه بسا روزه دارى كه بهره اى جز گرسنگى و تشنگى از روزه دارى خود ندارد و چه بسا شب زنده دارى كه از شب زنده دارى چیزى جز رنج و بى خوابى به دست نیاورد! خوشا خواب زیركان، و افطارشان!" (نهج البلاغة، ترجمه دشتى، ص 659)
حال باید دید چگونه می توان در شمار زیرکان قرار گرفت و آگاهی و بینشی صحیح به دست آورد؟ آنچه در این مجال مورد توجه قرار می گیرد برخی از مهم ترین راهکار هایی است که در کتاب شریف نهج البلاغه در این زمینه ارائه شده است.

[h=2]یاد خدا[/h] وابستگی ها و تعلقات دنیایی از جمله عواملی هستند که آدمی را از دستیابی به بینش صحیح بازمی دارند. انسانی که بیش از حد به دنیا چشم دوخته است تمام تلاش خویش را نیز برای به دست آوردن هر چه بیشتر مطاع دنیایی به کار می گیرد و همین امر موجب می گردد چشمش توان دیدن و گوشش قدرت شنیدن حقایق را نداشته باشد

از منظر امام علی(علیه السلام) برای به دست آوردن بینش و آگاهی درست، اولین و ابتدایی ترین راه، بهره گیری از یاد خداست. انسانی که چراغ یاد حق را در دل خویش همواره روشن نگاه دارد، خداوند نیز اسباب هدایت را پیش رویش قرار داده و آگاهی صحیح از زندگی را نصیبش می گرداند. در کلامی زیبا از آن امام همام آمده است: "همانا خداى سبحان و بزرگ، یاد خود را روشنى بخش دل ها قرار داد، تا گوش پس از ناشنوایى بشنود، و چشم پس از كم نورى بنگرد، و انسان پس از دشمنى رام گردد، خداوند كه نعمت هاى او گران قدر است، در دوران هاى مختلف روزگار، و در دوران جدایى از رسالت «تا آمدن پیامبرى پس از پیامبرى دیگر» بندگانى داشته كه با آنان در گوش جانشان زمزمه مى كرد، و در درون عقلشان با آنان سخن مى گفت. آنان چراغ هدایت را با نور بیدارى در گوش ها و دیده ها و دل ها بر مى افروختند، روزهاى خدایى را به یاد مى آورند و مردم را از جلال و بزرگى خدا مى ترساندند". (همان، ص455)
چنین انسانی نه تنها برای خود، بلکه برای دیگر مردمان نیز مای نجات و رستگاری خواهد بود.
[h=2]خودسازی[/h] نکته دیگری که از سخنان گهربار مولا علی (علیه السلام) در نهج البلاغه می توان به دست آورد این است که از منظر ایشان خودسازی و تلاش برای اصلاح خود، از جمله ابزار و عواملی است که موجبات دستیابی به آگاهی و بینش صحیح را فراهم می آورد: "اى بندگان خدا! همانا بهترین و محبوب ترین بنده نزد خدا، بنده اى است كه خدا او را در پیكار با نفس یارى داده است، آن كس كه جامه ی زیرین او اندوه و لباس رویین او ترس از خداست، چراغ هدایت در قلبش روشن شده و وسائل لازم براى روزى او فراهم آمده و دورى ها و دشوارى ها را بر خود نزدیك و آسان ساخته است. حقایق دنیا را با چشم دل نگریسته، همواره به یاد خدا بوده و اعمال نیكو، فراوان انجام داده است ... ". (همان، ص147)
[h=2]نفی وابستگی مادی[/h] وابستگی ها و تعلقات دنیایی از جمله عواملی هستند که آدمی را از دستیابی به بینش صحیح بازمی دارند. انسانی که بیش از حد به دنیا چشم دوخته است تمام تلاش خویش را نیز برای به دست آوردن هر چه بیشتر مطاع دنیایی به کار می گیرد و همین امر موجب می گردد چشمش توان دیدن و گوشش قدرت شنیدن حقایق را نداشته باشد.
همچنانکه در کلام زیبای مولای عارفان (علیه السلام) می خوانیم: "(از حرام دنیا چشم پوش، تا خدا زشتى هاى آن را به تو نمایاند، و غافل مباش كه لحظه اى از تو غفلت نشود". (همان، ص 725)
در جایی دیگر گزارش شده است: "آگاه باشید، در دنیا چیزى نیست مگر آن كه صاحبش به زودى از آن سیر و از داشتن آن دلگیر مى شود جز ادامه زندگى، زیرا در مرگ آسایشى نمى نگرند. حیات و زندگى چونان حكمت و دانش است كه حیات دل مرده، و بینایى چشم هاى نابیناست و مایه شنوایى براى گوش هاى كر و آبى گوارا براى تشنگان مى باشد كه همه در آن سالم و بى نیازند". (همان، ص 253)
[h=2]تلاوت قرآن[/h] یکی از بهترین و در دسترس ترین راه ها برای به دست آوردن بینش صحیح استفاده از قرآن است. در روایات تأکید فراوان بر تلاوت قرآن شده است. تلاوتی که همراه با تدبر در معانی و الفاظ قرآن باشد. اگر انسان برای دستیابی به حقیقت و بدون در نظر گرفتن مصالح شخصی و عقاید فردی، منصفانه و بی طرف، این کتاب آسمانی را تلاوت نماید، بی شک خداوند متعال پرده از حقایق برداشته و بینش صحیح را به او ارزانی می دارد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این زمینه می فرمایند: "این قرآن است كه با آن مى توانید راه حق را بنگرید و با آن سخن بگویید و به وسیله آن بشنوید. بعضى از قرآن از بعضى دیگر سخن مى گوید، و برخى بر برخى دیگر گواهى مى دهد، آیاتش در شناساندن خدا اختلافى نداشته، و كسى را كه همراهش شد از خدا جدا نمى سازد". (همان، ص253)
[h=2]استفاده از ابزار شناخت[/h] اگر به گوشه گوشه جهان هستی نیک بنگریم خواهیم دید خالق هستی، ابزارهای گوناگونی را در جهت دستیابی به حقیقت پیش رویمان قرار داده است فقط بایستی زمینه های لازم برای بهره گیری از این ابزار را در وجود خود تقویت نماییم. همچنانکه مولا علی (علیه السلام) فرموده اند: "كسى كه از خود حساب كشد، سود مى برد، و آن كه از خود غفلت كند زیان مى بیند، و كسى كه از خدا بترسد ایمن باشد، و كسى كه عبرت آموزد آگاهى یابد، و آن كه آگاهى یابد مى فهمد، و آن كه بفهمد دانش آموخته است!" (همان، ص 673)
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این زمینه می فرمایند: "این قرآن است كه با آن مى توانید راه حق را بنگرید و با آن سخن بگویید و به وسیله آن بشنوید. بعضى از قرآن از بعضى دیگر سخن مى گوید، و برخى بر برخى دیگر گواهى مى دهد، آیاتش در شناساندن خدا اختلافى نداشته، و كسى را كه همراهش شد از خدا جدا نمى سازد"

آری: "اگر چشم بینا داشته باشید، حقیقت را نشانتان داده اند، اگر هدایت مى طلبید شما را هدایت كردند، اگر گوش شنوا دارید، حق را به گوشتان خواندند". (همان، ص 665)
ایشان در بخشی از نامه گهربار خویش به امام حسن (علیه السلام) چنین نوشته اند: "پسرم! ... دلت را با اندرز نیكو زنده كن، هواى نفس را با بى اعتنایى به حرام بمیران، جان را با یقین نیرومند كن، و با نور حكمت روشنائى بخش، و با یاد مرگ آرام كن، به نابودى از او اعتراف گیر، و با بررسى تحولات ناگوار دنیا به او آگاهى بخش، و از دگرگونى روزگار، و زشتى هاى گردش شب و روز او را بترسان، تاریخ گذشتگان را بر او بنما، و آنچه كه بر سر پیشینیان آمده است به یادش آور. در دیار و آثار ویران رفتگان گردش كن، و بیندیش كه آنها چه كردند؟ ... اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگى نعمت هاى او مى اندیشیدند، به راه راست باز مى گشتند، و از آتش سوزان مى ترسیدند، اما دل ها بیمار، و چشم ها معیوب است. آیا به مخلوقات كوچك خدا نمى نگرند؟ كه چگونه آفرینش آن را استحكام بخشید؟ ... ". (همان، ص 521)
[h=2]نتیجه[/h] زندگی در جامعه ای که پوشیده از نیرنگ ها و دسیسه هاست نیازمند بینش و آگاهی صحیح است. بینشی برخاسته از حق و حقیقت که جان آدمی را قوام بخشد و روحش را جلا دهد. اگر چنین بینشی در انسان به وجود نیاید امکان خطا و لغزش در کوچک ترین امور زندگی نیز وجود دارد.
بررسی کلمات گهربار امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه به خوبی نشان می دهد که آن بزرگوار نسبت به این مهم حساسیت ویژه ای داشته و راهکارهایی را برای دستیابی به بینش صحیح به شیعیان خود ارائه داده اند که از آن جمله می توان به یاد خدا، خودسازی، نفی وابستگی مادی، تلاوت قرآن و استفاده از ابزار شناخت اشاره نمود.

[h=1]نگرانی های امام علی(علیه السلام)برای قرآن[/h]


[/HR] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : علی با قرآن و قرآن با علی است. آن دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا اینكه [در روز قیامت ] در كنار حوض كوثر به نزد من آیند."

[/HR]
در مورد ارتباط قرآن و مولای متقیان حضرت علی علیه السلام بسیاری از پژوهشگران به فراخور حالشان موضوعی را برگزیده و در مورد آن قلم زده اند. برخی به جمع آوری قرآن توسط آن حضرت، عده ای به جایگاه والای امام در آیات وحی و گروهی به تفاسیر و شأن نزول آیات از منظر آن گرامی توجه دارند. این قلم نیز می كوشد در این فرصت كوتاه به یكی از این موضوعات بپردازد.
سخن پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله آیینه تمام نمای بحث ماست كه می فرماید: "عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَهُ لَا یَفْتَرِقَانِ حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ؛(1) علی با قرآن و قرآن با علی است. آن دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا اینكه [در روز قیامت ] در كنار حوض كوثر به نزد من آیند."
طبق این گفتارِ شیوای نبوی، بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله نزدیك ترین فردی كه با قرآن آشناست، علی علیه السلام است؛ امّا با كمال تأسف این نزدیک ترین یار قرآن را آن چنان منزوی كردند كه به گفته ابو صالح حنفی، روزی بر بالای منبر، كتاب خدا را بر سر مبارك نهاد و با كمال ناراحتی به درگاه الهی عرضه داشت: "اَللّهُمَّ قَد مَنعُونی ما فیهِ فَأَعْطِنی ما فیهِ؛(2) خداوندا! مرا از آنچه در این مصحف شریف است، باز داشتند؛ پس آنچه را در آن است، به من بده!"

[h=2]نگرانی از انزوای قرآن[/h] از مهم ترین نگرانی های امام علی علیه السلام فاصله گرفتن مسلمانان از قرآن و معارف وحیانی آن بود. آن حضرت در طول حیات خود همواره تلاش می كرد تا مردم مسلمان با مفاهیم بلند و حیات بخش قرآن آشنا شوند و آن را در متن زندگی خود قرار دهند؛ همچنان كه خود نیز چنین بود.
امام از انزوای قرآن در میان مسلمانان رنج می برد و با دلی دردمند عرضه می داشت: "إِلَی اللَّهِ أَشْكُو مِنْ مَعْشَرٍ یَعِیشُونَ جُهَّالًا وَ یَمُوتُونَ ضُلَّالًا لَیْسَ فِیهِمْ سِلْعَةٌ أَبْوَرُ مِنَ الْكِتَابِ إِذَا تُلِیَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ وَ لَا سِلْعَةٌ أَنْفَقُ بَیْعاً وَ لَا أَغْلَی ثَمَناً مِنَ الْكِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ؛(3) از مردمی كه در جهالت زندگی می كنند و با گمراهی می میرند به خدا شكایت می كنم [زیرا ]در میان آنها كالایی كسادتر از قرآن نیست، هنگامی كه به گونه شایسته تلاوت شود و هیچ متاعی سودآورتر و گرانبهاتر از قرآن نیست، هنگامی كه تحریف و از معانی حقیقیش دگرگون شده باشد."

امام علی علیه السلام یكی از منافع و بهره های وجودی قرآن را توسل به آن می داند و بر این باور مقدس تأكید دارد كه: "درمان دردهای خود را از قرآن بخواهید و در سختیهای زندگی از قرآن مدد بجویید كه در قرآن درمان بزرگ ترین بیماریها، یعنی كفر و نفاق و سركشی و گمراهی است. با توسل به قرآن حاجتهای خود را از خدا بخواهید و با محبت قرآن به سوی خدا روی آورید و قرآن را وسیله خواهش از مردم قرار ندهید

آن حضرت می فرمود: "بعد از من روزگاری فرا می رسد كه قرآن و پیروانش از میان مردم رانده و فراموش می گردند. هر دو غریبانه در یک مسیر ناشناخته بی پناه می شوند و جایگاهی برای آنان در میان مردم نخواهد بود. قرآن و پیروانش در میان مردم اند؛ امّا گویا حضور ندارند. مردم در آن روز در جدایی و تفرقه هم داستان، و در اتحاد و یگانگی پراكنده اند. گویی آنان پیشوای قرآن بوده و قرآن پیشوای آنان نیست. از قرآن جز نامی در نزدشان نیست. آنان جز خطوط قرآن و اعراب آن چیز دیگری را نمی شناسند." (4) این نگرانیهای امام علی علیه السلام همه برگرفته از آیات قرآن است كه از زبان پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله می فرماید: "وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً"؛(5) "و فرستاده خدا گفت: پروردگارا! قوم من این قرآن را رها كردند."

این گلایه و شكایت رسول خداصلی الله علیه وآله و نگرانی علی علیه السلام شامل عصر ما نیز می شود كه مسلمانان جهان دست از حمایت و رهبری قرآن كشیده و به طاغوتها و اهل دنیا متمایل شده اند وگر نه، اگر طبق آموزه های قرآن عمل می كردند و با حفظ وحدت و انسجام خود در تحت پرچم توحید با كفر و شرك و مظاهر ضد توحیدی به مبارزه برمی خواستند، هرگز دچار چنین ذلت و تشتت و از هم گسیختگی نمی شدند. آری! فاصله گرفتن از قرآن كه رمز حیات، عزت و عامل پیروزی و حركت و ترقی در زندگی مسلمانان است، چنین فرجامی دارد.
برخی از نشانه های مهجوریت قرآن كه دل پیامبرصلی الله علیه وآله و علی علیه السلام را به درد می آورد، عبارت اند از: یادگیری الفاظ و عبارات قرآن و فراموشی عمل به آن، استفاده ابزاری از آیات قرآن، تمسک به ظاهر قرآن و طرد اهل قرآن و مفسران حقیقی (امامان معصوم علیهم السلام) ، حفظ و قرائت قرآن بدون تدبر و تعمق، تفسیر به رأی و بهره نگرفتن از هدایتهای حقیقی آن. (6)
امام علی علیه السلام حتی در آخرین لحظاتی كه در آستانه شهادت قرار داشت، از مهجوریت قرآن نگران بود و سفارش اكید می كرد كه: "اللَّهَ اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ فَلَا یَسْبِقَنَّكُمْ إِلَی الْعَمَلِ بِهِ غَیْرُكُمْ(7)؛ خدارا خدارا در مورد قرآن [در نظر بگیرید! ]مبادا دیگران در عمل به آن بر شما سبقت بگیرند!"

[h=2]وظایف امت در قبال قرآن[/h] اگر مسلمانان بخواهند به قرآن عمل كنند و این نگرانی پیامبرصلی الله علیه وآله و دغدغه وصی بلافصلش علی علیه السلام را رفع نمایند، باید به توصیه ها و رهنمودهای امام علی علیه السلام در این زمینه گوش جان بسپارند و از صمیم قلب عمل كنند. سفارشها و رهنمودهای امام از این قرار است:

برخی از نشانه های مهجوریت قرآن كه دل پیامبرصلی الله علیه وآله و علی علیه السلام را به درد می آورد، عبارت اند از: یادگیری الفاظ و عبارات قرآن و فراموشی عمل به آن، استفاده ابزاری از آیات قرآن، تمسک به ظاهر قرآن و طرد اهل قرآن و مفسران حقیقی (امامان معصوم علیهم السلام) ، حفظ و قرائت قرآن بدون تدبر و تعمق، تفسیر به رأی و بهره نگرفتن از هدایتهای حقیقی آن

الف. آموزش قرآن آموزش و یادگیری متن قرآن و پیامهای جاودانه آن، یكی از وظایف مسلمانان است. علی علیه السلام یكی از حقوق فرزند بر عهده پدر را آموزش قرآن می داند و می فرماید: "حَقُّ الْوَلَدِ عَلَی الْوَالِدِ أَنْ یُحَسِّنَ اسْمَهُ وَ یُحَسِّنَ أَدَبَهُ وَ یُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ؛(8) حق فرزند بر عهده پدر این است كه نام زیبا برایش برگزیند و ادبش را نیكو گرداند و قرآن تعلیمش دهد."
ب. قرائت قرآن
امام در مورد اهمیت قرائت قرآن می فرماید: "باید تمام سخن شما، یاد خدا و خواندن قرآن باشد؛ زیرا از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله سۆال شد: كدام یك از اعمال نیك نزد خدا برتر است؟ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: قرائت قرآن و اینكه در حال مرگ زبانت به یاد خدا مترنّم باشد." (9)
قرائت قرآن بهترین همدم و مایه انس است و یك مسلمان می تواند آن را در دل شبها انیس خود قرار دهد. امام در گفتاری كوتاه می فرماید: "لِیَكُنْ سَمیرُكَ الْقُرْآنَ؛(10) شایسته است سخنگوی تو در دل شب قرآن باشد." آن حضرت حتی گوش دادن به قرائت قرآن را مورد توجه قرار می دهد و به كسانی كه آیات الهی را استماع می كنند، مژده می دهد كه: "هر كس آیه ای از قرآن را استماع كند، برای او بهتر از این است كه یك كوه طلا به دست آورد." (11)


ج. تدبیر در معانی آیات
بعد از آموزش آیات قرآن و مداومت به قرائت و تلاوت(12) آن، مرحله تدبیر در معانی و فهمیدن آموزه های حیات بخش قرآن است. مسلمانی كه قرآن می خواند، امّا در كلمات و آیات و مفاهیم آن تدبّر و تفكر نمی كند، چندان از كلام خدا بهره مند نخواهد شد. امام در این مورد سفارش می كند: "تَدَبَّرُوا آیاتِ الْقُرْآنِ وَاعْتَبِرُوا بِهِ فَاِنَّهُ اَبْلَغُ الْعِبَرِ؛(13) در آیات قرآن تدبر كنید و از آن [درس و] عبرت بگیرید؛ زیرا كه آن رساترین [و روشن ترین ] عبرتهاست."
د. عمل به دستورات قرآن
مهم ترین مرحله انجام وظیفه در قبال قرآن، عمل به دستورات و پیامهای آن است؛ زیرا قرآن نسخه شفابخش زندگی و كتاب عرفان، تربیت، قانون و سعادت است.

از مهم ترین نگرانی های امام علی علیه السلام فاصله گرفتن مسلمانان از قرآن و معارف وحیانی آن بود. آن حضرت در طول حیات خود همواره تلاش می كرد تا مردم مسلمان با مفاهیم بلند و حیات بخش قرآن آشنا شوند و آن را در متن زندگی خود قرار دهند؛ همچنان كه خود نیز چنین بود

امام در این مورد به طلحه بن عبید الله فرمود: "اگر به آنچه كه در قرآن است، عمل كنید، از دوزخ نجات خواهید یافت و به بهشت خواهید رفت. در قرآن حجت ما، بیان حق ما و واجب بودن اطاعت از ما بیان شده است." (14) آری، عمل به قرآن، ضامن سعادت و عامل خوشبختی هر انسان حقیقت طلب و خداجوست. امام علی علیه السلام تأكید می كرد كه: "تَمَسَّكْ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ وَانْتَصِحْهُ وَحَلِّلْ حَلالَهُ وَ حَرِّمْ حَرامَهُ وَاعْمَلْ بِعَزائِمِهِ وَ اَحْكامِهِ؛(15)به ریسمان [محكم ] قرآن چنگ بزن و رهنمودهای آن را بپذیر و حلالش را حلال و حرامش را حرام بدان و به واجبات و احكام آن عمل نما."
حضرت به پسرش محمد حنفیه می فرمود: "پسرم! بر تو باد به قرائت قرآن و عمل به محتوای آن و التزام به واجبات شرایع و حلال و حرام و امر و نهی آن و نیز شب زنده داری به قرآن و تلاوت آن؛ زیرا قرآن پیمان نامه خداوند متعال با بندگان اوست و بر هر مسلمان بایسته است كه هر روز در پیمان نامه خدا بنگرد و بخواند؛ گرچه فقط پنجاه آیه باشد.
بدان كه درجات بهشت به شماره آیات قرآن است. پس در روز قیامت به قاری قرآن گفته می شود: بخوان و بالاتر رو!
به این ترتیب، پس از پیامبران و صدیقان، هیچ كس در بهشت، درجه ای بالاتر از قاری قرآن نخواهد داشت." (16)
ه . توسل به قرآن
برای ارتباط با خداوند متعال، راههای بسیاری وجود دارد؛ دعا، ذكر، توسل به اهل بیت علیهم السلام، عبادت و نماز و توسل به قرآن برخی از شیوه های ارتباط با پروردگار عالمیان است. امام علی علیه السلام یكی از منافع و بهره های وجودی قرآن را توسل به آن می داند و بر این باور مقدس تأكید دارد كه: "درمان دردهای خود را از قرآن بخواهید و در سختیهای زندگی از قرآن مدد بجویید كه در قرآن درمان بزرگ ترین بیماریها، یعنی كفر و نفاق و سركشی و گمراهی است. با توسل به قرآن حاجتهای خود را از خدا بخواهید و با محبت قرآن به سوی خدا روی آورید و قرآن را وسیله خواهش از مردم قرار ندهید؛ زیرا وسیله ای بهتر از قرآن برای تقرب بندگان به خداوند وجود ندارد. مطمئن باشید كه شفاعت قرآن پذیرفته شده است و سخنش تصدیق می شود." (17)

پی نوشت ها :
1) كشف الیقین، علامه حلّی، مۆسسه چاپ و نشر، 1411 ق، ص 236.
2) الغارات، ابراهیم بن هلال ثقفی، قم، مۆسسة دار الكتاب، 1410 ق، ج 2، ص 317.
3) نهج البلاغة، خطبه 17.
4) همان، خطبه 147.
5) فرقان/30.
6) دانش نامه امام علی علیه السلام، علی اكبر رشاد، ج 1، ص 224.
7) تهذیب الاحكام، شیخ طوسی، تهران، دارالكتب الاسلامیة، ج 9، ص 177.
Dirol نهج البلاغة، حكمت 399.
9) جامع الاخبار، تاج الدین شعیری، قم، نشر رضی، 1363 ش، ص 41.
10) غررالحكم، ج 2، ص 1178.
11) جامع الاخبار، ص 41.
12) تلاوت، مفهومی بالاتر از قرائت دارد؛ چرا كه تلاوت به همراه علم و تدبیر و تفكر و عمل می باشد. (مفردات راغب ذیل ماده تلاوت)
13) غررالحكم، ج 2، ص 1176.
14) احتجاج طبرسی، ج 1، ص 154.
15) غررالحكم، ج 2، ص 1176.
16) من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 2، ص 628.
17) نهج البلاغة، خطبه 334.

حکمت 23:
و قال علیه السلام مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ یُسْرِعْ بِهِ نَسَبُه
ُ
#حکمت 23:
کسی که کردارش او را به جایی نرساند، افتخارات خاندانش او را به جایی نخواهد رسانید.

هرچه پدیده‏ها ارزشمندتر باشند، آفت‏هاى بیشترى دارند. در حوزه روایات اخلاقى بحث «آفات» به‏کرّات دیده مى‏شود؛ چراکه آدمى به‏ویژه در جوانى، سخت متأثر از غریزه‏هاى گوناگون است. به‏جز آفت‏هاى پیش‏گفته، با آفات دیگرى نیز روبه‏روییم که در کلامى از مولا (ع) این‏گونه باز آمده:

أَوْ یَسْبقَنی إِلَیْکَ بَعْضُ غَلَبَاتِ الْهَوَى وَ فِتَنِ الدُّنْیَا … فَبَادَرْتُکَ بالأدَبِ قَبْلَ أَنْ یَقْسُوَ قَلْبُکَ وَ یَشْتَغِلَ لُبُّکَ.

[ چون به‏سن بالایى رسیده‏ام، مى‏ترسم‏] برخى از هواها بر من پیشى گیرند و به سراغ‏[ سرزمین دل‏] تو بیایند و نیز بعضى از فتنه‏هاى دنیا[ و بازى‏هاى روزگار] … پس شتاب به آراستن تو کردم، پیش از آنکه قلبت را قساوت بگیرد و اندیشه تو اشتغال‏[ دیگرى‏] بیابد.( نهج‏ البلاغه، نامه ۳۱)

حکمت 24:
و قال علیه السلام مِنْ کَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ، وَالتَّنْفِیسُ عَنِ الْمَکْرُوبِ.

#حکمت 24:
از کفاره گناهان بزرگ، به فریاد مردم رسیدن، و آرام کردن مصیبت دیدگان است.

موضوع حکمت :
کفاره گناهان بزرگ و یاری مردم
نوع حکمت :
اخلاق اجتماعی
تفسیر اجمالی :
امام علیه السلام در این حکمت والا به فریاد مردم رسیدن را یکی از کفاره های گناهان بزرگ انسان معرفی میکنند.

یاد آوری 1:
کمک به هر فرد مظلوم و بیچاره ‏اى؛ خواه بیمار یا گرفتار طلبکار و یا فقیر نادار و یا زندانى بیگناه. یا زدون غم از انسان غمگین، خواه غم او در مصیبت عزیزش باشد یا غم بیمارى یا فقر یا شکست در امر تجارت و یا هر غم دیگر، میتواند کفاره گناهانمان باشد.

☝️نکته:
کفاره- چنان‏که از نامش پیداست- چیزى است که امر دیگرى را میپوشاند.
در روایات اسلامى امور زیادى به عنوان کفاره گناه ذکر شده است؛ از جمله: فقر، بیمارى، ترس از حاکم ظالم، خسارات مالى، غم و اندوه، ترس و وحشت، سجده‏ هاى طولانى، انجام حج و عمره، زیارت قبور معصومان علیهم السلام مخصوصاً زیارت امام حسین علیه السلام و صلوات بر محمد و آل محمد

تا مرد سخن نگفته باشد؛ عیب و هنرش نهفته باشد !

[h=1]خودی های فتنه گر

[/h]اشاره:
«طلحه و زبیر، افراد کوچکی نبودند. زبیر سوابقی درخشان دارد که نظیر آن را کمتر کسی از اصحاب امیرالمومنین داشت و بعد از به خلافت رسیدن جناب ابی بکر در همان روزهای اول، پای منبر ابی بکر چند نفر از صحابه برخاستند و اظهار مخالفت کردند و گفتند حق با علی ابن ابی طالب است و نام این اشخاص در تاریخ ثبت است. اینها در تمام کتب تواریخ ذکر شده و یکی از آن اشخاصی که مخالفت کرد و از حق امیر المومنین دفاع کرد، زبیر است. فاصله بین آن روز و روزی که زبیر بر روی امیرالمومنین(ع) شمشیر کشید، 25 سال است. حالا برادران اهل سنت از طرف طلحه و زبیر می گویند آنها اجتهادشان به اینجا منتهی شد. ما در مقام آن نیستیم که راجع به وضع آنها در مقابل خدای متعال سخنی بگوییم اما امیرالمومنین در مقابل اینها جنگید و از مدینه لشکر کشی کرد. برای جنگ با طلحه و زبیر به طرف کوفه و بصره رفت. یعنی آن سوابق محو و تمام شد. ملاک امام این بود.» این عین سخنان مقام معظم رهبری در خطبه تاریخی 14 خرداد بود که معظم له در حرم حضرت امام خمینی (ره) ایراد فرمودند . آنچه می خوانید تاملی است دیگر بار بر اصلی ترین پیام این فراز از خطبه که تاکید بر همان شاخص جاودانگی حضرت امام(ره) است که: ملاک حال فعلی افراد است؛ همین و بس".

[h=2]پیمان شکنان(فتنه گران صدر اسلام)
[/h]ناکثین، اولین جریان مخالفی بود که علیه مولا علی (ع) دست به کار شد و آتش جنگ را بر افروخت. جریان «ناکثین » قصه دردناک خودی های بریده از آرمان ها است.«ناکثین » داستان عبرت آمیز خواصی است که دنیا طلبی، آنان را در مدار نفاق قرار داد و سرانجام به مبارزه با امام حق امیر مؤمنان علی (ع) کشاند. جریان «ناکثین » تحلیل روش کسانی است که دین و ارزش ها را در مسلخ اهداف و مطامع شیطانی خود ذبح کردند. جریان «ناکثین » آینه عبرت است. درسی برای تمامی کسانی که باور دارند دنیا محل امتحان است و ماده امتحانی آن، میزان عشق به خداست. سربلندها در این امتحان کسانی هستند که در دو راهی خدا و دنیا، خدا را برمی گزینند و مردودها آنانند که در این گذرگاه دنیا را بر خدا ترجیح می دهند. جریان «ناکثین » جریان نفاق پنهان است، نفاقی به مراتب پیچیده تر از نفاق زمان نبی اکرم(ص). نفاق دیروز، در باطن خود شعار «زنده باد بت » را داشتند، ولی این منافقان با عمل و رفتار خویش «زنده باد هوا و هوس » را فریاد می کردند. پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود بتی مبغوض تر از هوا و هوس نیست. «ناکثین » جریان مقطعی دیروز نبود، بلکه جریان همه بریده های از حق است. آنان که چه بسا در مقطعی در صراط حق بودند، ولی نتوانستند حق شفاف و صریح را تحمل کنند. از آن بریدند و دربرابرش ایستادند.
بخاری در «صحیح »می نویسد: زبیر از خود یازده خانه در مدینه، دو خانه در بصره، یک خانه در کوفه و یک خانه در مصر باقی گذاشت. او چهار زن داشت، ارث هر یک از زنان پس از اخراج ثلث 000/200/1 دینار شد.

[h=2]ناکثین کیانند؟
[/h]ناکثین، کسانی هستند که با امام علی (ع) بیعت کردند و آن گاه پیمان شکستند.در راس اینان، «طلحه » و «زبیر» قرار دارند. اینان آتش افروز اولین جنگ علیه مولا علی (ع) شدند. عنوان «ناکثین » را پیامبر اکرم (ص) به هنگام پیش گویی ازحوادث آینده بر این گروه از مخالفان مولا علی (ع) اطلاق کرد.
حاکم نیشابوری، در مستدرک الصحیحین از ابو ایوب انصاری نقل می کند که:
«امر رسول الله (ص) علی بن ابی طالب بقتال الناکثین و القاسطین و المارقین; پیامبر اکرم (ص) به علی (ع) دستور داد که با سه گروه ناکثین، قاسطین و مارقین پیکارکند.»
در تاریخ بغداد همین معنی، به صورت مشروح تری از ابو ایوب نقل شده است، او می گوید: «رسول خدا(ص) به ما امرفرمود که با سه گروه در خدمت علی (ع) پیکار کنیم با ناکثین، وقاسطین و مارقین، اما ناکثین با آن ها پیکار کردیم آنها اهل جمل طلحه و زبیر بودند و اما قاسطین همین است که ما از سوی آن ها باز می گردیم، یعنی معاویه و عمرو عاص (این سخن را هنگام بازگشت از صفین گفت) و اما مارقین آنها اهل نهروان هستند. به خدا سوگند، نمی دانم آنان در کجایند، ولی به هر حال با آنان پیکار می کنیم.» و شخص امام علی (ع) نیز همین عنوان را بر سه گروه مخالف خویش به کار برده است: «فلما نهضت بالامر نکثت طائفه و مرقت اخری و قسط آخرون...; (نهج البلاغه، خطبه شقشقیه) ولی هنگامی که قیام به امر خلافت کردم، جمعی پیمان خود راشکستند و گروهی به بهانه های واهی سر از اطاعتم پیچیدند و ازدین خدا بیرون پریدند و دسته دیگری راه ظلم و طغیان را پیش گرفتند واز اطاعت حق سر برتافتند. در راس ناکثان طلحه و زبیرقرار دارند.»

[h=2]طلحه کیست؟
[/h]این دو از سران ناکثین بودند. «طلحه »، فرزند عبید الله ، از طایفه بزرگ قریش و از قبیله تمیم بود. او از پیشگامان در اسلام بود. در جنگ احد و دیگر جنگ ها شرکت داشت. او از معدود کسانی بود که در جنگ احد فرار نکرد و در این جنگ دست او آسیب دید. پیامبر در مکه و در هجرت میان او و زبیر عقد برادری بست. با کشور عراق، بازرگانی گسترده ای داشت و دستی گشاده، در کمک به محرومان داشت. عائله مندان بنی تمیم را تامین می کرد و قروض ایشان را می پرداخت. تا جائی که نقل شده پیغمبر اسلام او را طلحه الجود یا طلحه الفیاض نامید و امیر مؤمنان نیز در یکی از خطبه هایش او را به عنوان سخی ترین مردم معرفی کرده است او شدیدا با عثمان مخالف و یکی از اشخاص مؤثر در قتل عثمان بود. ولی بعد از مخالفت با مولا علی (ع) همو پیراهن عثمان را علیه مولا علی(ع) علم کرد.

[h=2]زبیر کیست؟
[/h]«زبیر» فرزند عوام بن خویلد برادرزاده خدیجه و پسر عمه پیامبر (ص) و امام علی (ع) است. وی در دوازده یا پانزده یا شانزده سالگی(نقل ها مختلف است) ایمان آورد و چهارمین یا پنجمین کسی است که مسلمان شد او افتخار دو هجرت را با خود دارد یکی هجرت به حبشه و دیگر هجرت به مدینه.
«زبیر» در تمام جنگ های پیامبر شرکت داشت. او مرد شجاع ودلیری بود و در بحران های سخت در دوره پیامبر(ص) او پیش گام بود. او علاقه خاصی به مولا علی (ع) داشت و این علاقه اش تا زمان خلافت حضرت ادامه داشت.
به هنگامی که به خانه مولا علی (ع) هجوم آوردند و حضرت را با آن وضع دردناک به مسجد می بردند زبیر با شمشیر کشیده به عمر حمله کرد و به بنی هاشم گفت: «یا معشر بنی هاشم ایفعل هذا بعلی و انتم احیاء; ای گروه بنی هاشم شما زنده اید و با علی چنین رفتار می کنند!» سلمان می گوید،پس از بیعت ابو بکر امام علی (ع) شبها به همراه حضرت زهرا (س)و فرزندان خود به منزل مهاجر و انصار می رفت و آنان را به یاری می خواند تا آن که تعداد بیست و چهار یا چهل نفر وعده یاری دادند. حضرت فرمود: صبح با سرهای تراشیده، اسلحه خود رابرداشته به خانه من بیائید، چون صبح شد جز چهار نفر که من و ابوذر و مقداد و زبیر بودیم کسی به وعده خود وفا نکرد. تا سه شب این کار تکرار شد و جز این چهار نفر کسی به گفته خود وفا ننمود.

[h=2]راز روی گردانی از حق
[/h]چرا اینان با این سوابق درخشان لغزیدند و علیه امام علی(ع)شمشیر کشیدند؟
این سؤالی است مهم و یافتن پاسخ صحیح هم عبرت آموز است و هم هشداردهنده. عبرت آموز است که چهره هایی این چنین شاخص را چه عواملی فریفت؟ هشداردهنده که هم مراقب باشیم در دامی که طلحه و زبیر قرار گرفتند نیفتیم و هم آن که باریسمان در دام افتادگان هوس به چاه نیفتیم. مراقب باشیم طلحه و زبیرها ما را به مخالفت با صراط مستقیم حق نکشانند.
امام علی (ع) عمده ترین عامل مخالفت آن ها را دنیاپرستی،جاه طلبی و عمدتا مال دوستی بیان می کند: «و انما طلبوا هذه الدنیا حسدا لمن افاءهاالله علیه فارادوارد الامور علی ادبارها...; همانا، آنان این دنیا را طلبیدند چون بر آن کس که خدا آن را بدو ارزانی داشته حسد ورزیدند ومی خواهند کار را به گذشته بازگردانند (و سنتها و ارزش های جاهلی را زنده کنند».
در این سخن مولا علی (ع) بر دو نکته در انگیزه ناکثان تاکید کرده است:
1- دنیاطلبی و این که انگیزه خدایی در مخالفت خویش با نظام الهی مولا ندارند;
2- آن که آنان در پی ارتجاع و بازگشت وضعیت گذشته اند تا ازدنیا کام گیرند و دوباره بتوانند از رهگذر بهره وری نامشروع از بیت المال به آلاف و الوف برسند. جالب این جا است در این سخن مولا، در بین جلوه های دنیاپرستی آنان بر «پول پرستی » طلحه و زبیر تاکید کرده است. همان که عامل بسیاری از لغزش ها و سقوطها بوده است. امام علی(ع) فرمود:«حب المال سبب الفتن; مال پرستی ریشه فتنه هاست.» عثمان دویست هزار دینار(000/200) و دو میلیون و دویست هزار درهم(000/200/2) از بیت المال به طلحه بخشید. و همو پنجاه و نه میلیون و هشتصد هزار درهم به زبیر بخشید.
بخاری در «صحیح »می نویسد: زبیر از خود یازده خانه در مدینه، دو خانه در بصره، یک خانه در کوفه و یک خانه در مصر باقی گذاشت. او چهار زن داشت، ارث هر یک از زنان پس از اخراج ثلث 000/200/1 دینار شد.
هنگامی که به خانه مولا علی (ع) هجوم آوردند و حضرت را با آن وضع دردناک به مسجد می بردند زبیر با شمشیر کشیده به عمر حمله کرد و به بنی هاشم گفت: «یا معشر بنی هاشم ایفعل هذا بعلی و انتم احیاء; ای گروه بنی هاشم شما زنده اید و با علی چنین رفتار می کنند!»

پر واضح است کسانی که در حکومت گذشته با چنین وضعیتی زندگی می کردند. هرگز نخواهند توانست عدل صریح و برگشت ناپذیر مولا علی(ع) را تحمل کنند، آنان نتوانستند حکومت عدل مولا راتحمل کنند، چون حضرت در اولین برنامه اصلاحی خویش، برخورد باثروت های بادآورده را در راس برنامه های خویش قرار داد «و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الدماء لرددته; اگر این ثروت های بادآورده غارت شده از بیت المال به مهر زنان درآمده،یا از آن کنیزانی خریده باشند، باز هم به بیت المال برمی گردانم.» و سوگ مندانه باید گفت عمده ترین مشکل برای مولاعلی(ع) در دوره چهار سال و اندی حکومت همین روحیه مال پرستی خواص بوده است آنان توقع داشتند که همانند خلیفه پیشین باآنان رفتار شده و هم چنان در ناز و نعمت و رفاه نامشروع باشند، ولی حکومت عدالت گستر علی (ع) در برابر این خواسته ناحق آن ها ایستاد و ایشان نتوانستند عدل مولی را تحمل کنند،سرانجام سر ستیز برآورده، به معاویه پناهنده شدند. بیش ترین پناهندگان به معاویه دارای جرائم مالی سنگین و سوء استفاده های مالی از بیت المال یا برنگرداندن دیون خویش بودند. در نامه ای حضرت به «سهل بن حنیف » استاندار مدینه نوشت: «به من خبر رسیده که افرادی از قلمرو تو مخفیانه به معاویه پیوسته اند نگران مباش. این ها دنیا پرستانی هستند که با سرعت در پی تحصیل آنند. اینان عدالت را شناخته، دیده و شنیده اند و کاملا درک کرده اند که: «ان الناس عندنا فی الحق اسوه فهربوا الی الائره; همه مردم در نزد ما حقوق برابر دارند، آن ها چون این برابری را نتوانستند تحمل کنند به سوی خودخواهی و تبعیض و منفعت طلبی گریخته اند.»

[h=1]کساني كه بايد از حکومت طرد گردند[/h]
بنا بر فرمايشات حضرت علي عليه السلام عده‌اي از مردم كه خصوصيات اخلاقي خاصي دارا مي‌باشند بايد از حكومت و مسئوليت‌هاي آن حذف شوند. كه عبارتند از:

[h=2]1- عيب‌جوها[/h]امام علي عليه السلام به مالک اشتر حاکم مصر مي‌نويسد:
«وَليَکُن أبعَد رعيّتک منک، و أشنأهم عندک، أطلبهم لمعائب النّاس؛ فإنّ في النّاس عيوباً، الوالي أحقّ من سترها؛ آنها که نسبت به رعيت عيب‌جوترند از تو دور باشند زيرا مردم عيوبي دارند که والي و رهبر در پوشيدن و پنهان کردن آنها از همه سزاوارتر است.»(1)

[h=2]2- سخن‌چينان بي تقوا[/h]حضرت علي عليه السلام مي‌فرمايد:
«و لا تعجلنّ إلي تصديق ساعٍ، فإنّ السّاعي غاشٌ، و إن تشبّه بالنّاصحين؛ در تصديق و باور سخن سخن‌چينان شتاب نکن زيرا آنان خيانتکارند گرچه در لباس نصيحت کنندگان دلسوز جلوه مي‌کنند.»(2)

[h=2]3- بخيل و ترسو و حريص[/h]امام علي عليه السلام به مالک اشتر حاکم مصر نوشت:
«ولا تُدخلنّ في مشورتک بخيلاً يعدل عن الفضل، و يعدک الفقر، و لا جَباناً يُضعفک عن الأمور، و لا حريصاً يُزيّن لک الشّره بالجور؛ بخيل را در مشورت خود دخالت نده، زيرا که تو را از احسان منصرف و از تهيدستي و فقر مي‌ترساند و نيز با ترسو مشورت نکن، زيرا در کارها روحيه تو را تضعيف مي‌نمايد و با حريص مشورت نداشته باش که حرص را با ستمگري در نظرت زينت مي‌بخشد.»(3)

[h=2]4- کارگزاران حکومت طاغوت[/h]از ديدگاه امام علي عليه السلام کساني که در حکومت طاغوت پُست و شغلي داشتند بايد از صف کارگزاران حکومت اسلامي و مديريت جامعه الهي طرد و دفع گردند. که فرمود:
«إنّ شرّ وزرائک من کان للأشرار قبلک وزيراً، و من شرکهم في الآثام فلا يکوننّ لک بطانةً؛ بدترين وزرا کساني هستند که وزير و کارگزار حکومت بد و اشرار بوده‌اند. کسي که با آن گناهکاران در کارها شرکت داشته است نبايد جزو سرداران زمامداران حکومت باشد.» (4)


[h=2]5- ثناگويان و چاپلوسان[/h]شخصي در مجلس امام علي عليه السلام بپا خاست و به ثناگويي پرداخت. امام علي عليه السلام در پاسخ او فرمود:
«فلا تثنوا عليّ بجميل ثناءٍ، فلا تکلّموني بما تکلّم به الجبابرة؛ مرا با سخنان جالب خود نستاييد...
و آنگونه که با زمامداران و پادشاهان ستمگر سخن مي‌گفتيد با من سخن نگوييد.»(5)

[h=2]6- خائنان[/h]امام علي عليه السلام در طرد و دفع خائنان، به استاندار مصر مالک نوشت:
«فإن أحدٌ منهم بسط يده إلي خيانةٍ... فبسطت عليه العقوبة في بدنه، و أخذته بما أصاب من عمله؛ اگر يکي از کارگزاران دست به خيانت زد... او را زير تازيانه کيفر ادب نما و به مقدار خيانتي که انجام داده او را مجازات کن.» (6)

[h=2]7- کم عقلان پَست[/h]مديريت صحيح در حکومت اسلامي، به تفکر و تعقل و انسان‌هاي دورانديش و حکيم نيازمند است.
تا با ژرف انديشي، و با ارائه طرح‌هاي صحيح و اساسي فرد و جامعه را به سوي پيشرفت و تکامل ببرند، و از آفات و خطرات بازدارند.
بديهي است که کم عقلان و انسان‌هاي پَست و جهل زده، اگر در حکومت راه يابند، مقدمات سقوط حکومت و جامعه را فراهم مي‌سازند.
امام علي عليه السلام به يکي از استانداران خود مي‌نويسد:
«و احذر صحابة من يفيل رأيه، و يُنکر عملُه، فإنّ الصّاحب معتبرٌ بصاحبه؛ از ياراني که در فکر و نظر ضعيفند و عمل آنها ناپسند و زشت است برحذر باش زيرا مقياس سنجش شخصيت هر کس را يارانش معرفي مي کنند.»(7)

[h=2]8- انسان‌هاي دو رو و منافق[/h]اميرالمؤمنين علي عليه السلام در طرد عناصر دو رو و منافق فرمود:
«و احذرکم أهل النّفاق فإنّهم الضّالّون المضلّون و الزّالّون المزلّون يتلوّنون ألواناً؛ از انسان‌هاي دو رو و منافق شما را برحذر مي‌دارم، زير آنها گمراه و گمراه کننده‌اند، خطاکار و خطا اندازند، به رنگ‌هاي گوناگون بيرون مي‌آيند و سبب گمراهي مردم مي‌شوند.» (8)

[h=2]9- هوس‌بازان بي پروا[/h]اميرالمؤمنين علي عليه السلام در طرد انسان‌هاي بي پروا و هوس‌باز فرمود:
«اگر والي و زمامدار دنبال هوا و هوس‌هاي پي در پي خود باشد غالباً او را از عدالت باز مي‌دارد.»(9)

10- جاهلان قدرنشناسکساني که قدر و ارزش خود را نمي‌شناسند، و قدر و ارزش فرد و جامعه را نمي‌دانند، نبايد در حکومت و مديريت اسلامي نفوذ کنند. زيرا ارزش‌ها دگرگون و انحرافات فراواني دامنگير جامعه مي‌شود.
که امام علي عليه السلام هشدار داد:
«و لا يجهل مبلغ قدر نفسه في الأمور، فإنّ الجاهل بقدر نفسه يکون بقدر غيره أجهل؛ زمامداران و کارگزاران حکومت نبايد از ارزش و منزلت خويش ناآگاه باشند زيرا کسي که ارزش خويش را نمي‌شناسد نسبت به ارزش ديگران ناآگاه‌تر است.»
(10)

پي‌نوشت‌ها:
1- نامه 53/24 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف (مدارک گذشته)
2- نامه 53/27 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف (مدارک گذشته)
3- نامه 53/27 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف (مدارک گذشته)
4- نامه 53/29 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف (مدارک گذشته)
5- خطبه 216/21 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:
- روضه کافي، ج 8، ص 352، ح 550: کليني (متوفاي 328 هـ)
- منهاج البراعة، ج 2، ص 348: ابن راوندي (متوفاي 573هـ)
- دعائم الاسلام، ج 2، ص 541، ح 1926: قاضي نعمان (متوفاي 363 هـ)
- بحار الانوار، ج 41، ص 152: مجلسي (متوفاي 1110 هـ)
- ربيع الابرار، ج 5، ص 191، ح 186: زمخشري معتزلي (متوفاي 538 هـ)
6- نامه 53/76 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف (مدارک گذشته)
7- نامه 69/9 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف (مدارک گذشته)
8- خطبه 194/4 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:
- کتاب طراز ج 2 ص 308: سيد يماني
- غرر الحکم، ص 54 و 269/ ج 4 ص 483: آمدي (متوفاي 588 هـ)
- منهاج البراعة، ج 2، ص 280: اين راوندي (متوفاي 573 هـ)
- غررالحکم، ج 6، ص 488 و ج 2 ص 285: آمدي (متوفاي 588 هـ)
- بحارالانوار، ج 18، ص 224، ح 62 ب 1: مجلسي (متوفاي 1110 هـ)
9- نامه 59/1 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف که برخي از اسناد آن به اين شرح است:
- کتاب طراز، ج 1، ص 170: سيد يماني
- کتاب صفين، ص 57: نصر بن مزاحم (متوفاي 212 هـ)
- منهاج البراعة، ج 3، ص 208: ابن راوندي (متوفاي 573 هـ)
- غرر الحکم، ج 1، ص 265: آمدي (متوفاي 588 هـ)
- بحار الانوار، ج 33، ص 511 ح 708: مجلسي (متوفاي 1110 هـ)
10- نامه 53/90 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف (مدارک گذشته )

حکمت 14:
و قال علیه السلام مَنْ ضَیَّعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الْأَبْعَدُ.

#حکمت 14:
امام علیه السلام فرمود:

کسى که نزدیکانش او را رها سازند آنها که دورند براى (حمایت از او و یاری ‏اش) آماده میشوند.

و حضرت علی ـ علیه السّلام ـ باطن رشوه را مانند غذائی می‎ داند كه یك افعی، آن را بلعیده باشد، با زهر درون او مخلوط گشته باشد و سپس آن را برگرداننده باشد و اكنون فردی بخواهد، این استفراغ افعی را تناول كند و باطن استفادة ناصواب از بیت المال را چون آهنی گداخته در آتش می ‎داند. (خطبه 224)