**** کلاس نهج البلاغه = خطبه قاصعه *****

تب‌های اولیه

1254 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

راه تحصیل تقوا ؟

راغب می گوید: تقوا از ماده «وقایه» به معنی حفظ کردن چیزی در برابر آفات است. تقوا به معنی محفوظ داشتن روح و نفس است از آن چه بیم می رود و به آن زیان رساند؛ سپس به خوف و ترس نیز تقوا گفته شده است و در لسان شرع آن را به خویشتن داری در برابر گناه و محرّمات اطلاق می کنند و کمال آن به ترک بعضی از مباحات مشکوک است. (1) جمعی از مفسران حدیثی از بعضی صحابه نقل کرده اند که او در مقابل سؤال از حقیقت تقوا گفت: آیا هرگز از راه پرخاری گذشته اید؟ وقتی پاسخ مثبت شنید گفت: در آن حال چه می کردید؟ آیا دامان خود را جمع نکرده و کوشش برای نجات از خارها نداشته اید؟ این همان تقواست. (2) امام علی(ع) دربارة تقوا می فرماید: «گناهان همچون مرکب های سرکش است که گناهکاران بر آن ها سوار می شوند و لجامشان گسیخته می گردد و آنان را در قعر دوزخ سرنگون می سازد، اما تقوا مرکبی است راهوار و آرام که صاحبانش بر آن سوار می شوند. زمام آن ها را به دست می گیرند و تا قلب بهشت پیش می‌تازند».(3)
در جای دیگر حضرت می فرماید: «بدانید ای بندگان خدا که تقوا قلعه ای محکم و شکست ناپذیر است، اما فجور و گناه حصاری است سست و بی دفاع که اهلش را از آفات نجات نمی دهد و کسی که به آن پناهنده شود،‌در امان نیست. بدانید انسان تنها به وسیلة تقوا از گزند گناه مصون می‌ماند».(4)
در جای دیگر حضرت می فرماید: «تقوا کلید درستی و توشة قیامت و آزادی از هر بندگی و نجات از هر تباهی است».(5)
استاد مطهری در شرح احادیث فوق می گوید: «تقوا مصونیت است، نه محدودیت.
قدر مشترک پناهگاه و زندان مانعیت است،‌اما پناهگاه مانع خطرها است و زندان مانع بهره برداری از موهبت هاست. حضرت در برخی از کلمات تصریح می کند که تقوا مایة اصلی آزادی ها است، یعنی نه تنها خود قید و بند و مانع آزادی نیست، بلکه منبع و منشأ همة آزادی ها است. تقوا به انسان آزادی معنوی می دهد، یعنی او را از اسارت و بندگی هوا و هوس آزاد می کند. رشتة آز و طمع و حسد و شهود و خشم را از گردنش بر می دارد و به این ترتیب ریشة بردگی­های اجتماعی را از بین می برد.
مردمی که بنده و بردة پول و مقام و راحت طلبی نباشند، هرگز زیر بار اسارت ها و رقیّت های اجتماعی نمی روند».(6)
امام علی(ع) بین انسان و تقوا تعهدی متقابل در نظر گرفته و فرموده اند: «خواب خویش را به وسیلة تقوا به بیداری تبدیل کنید ... از تقوا صیانت کنید و خود را به وسیلة تقوا محفوظ بدارید».(7)
استاد مطهری می گوید: «تقوا نگهبان انسان است و انسان نگهبان تقوا و این دور محال نیست، بلکه دور جایز است. این نگهبانی متقابل از نوع نگهبانی انسان و جامه است که انسان نگهبان جامه از دزدیدن و پاره شدن است و جامه نگهبان انسان از سرما و گرما است».(8)
در آیات و روایات به عوامل تقوا اشاره شده است . به طور اجمال می‌توان موارد ذیل را ذکرکرد.
1- انجام واجبات؛ قرآن مجید می‌فرماید: ان هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله ذلکم وصاکم به لعلکم تتقون؛ این راه مستقیم من است . آن را پیروی کنید و از راه های دیگر تبعیت ننماید که شما را از راه تان متفرق می‌سازد. این چیزی است که خداوند به آن سفارش می‌کند تا به تقوا برسید.(9)
در آیه دیگر در مورد فسلفه روزه می‌فرماید: «یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلّکم تتقون؛ ای مؤمنان ! روزه بر شما واجب شده، همان طوری که بر پیشینیان شما واجب گردید. امید است که به تقوا برسید.(10)
2- ترک محرمات و شبهات؛ رسول اکرم (ص ) می­فرماید: انسان به رتبه تقوا نمی­رسد مگر آن که از حلال پرهیز کند تا به دام حرام نیفتد. (11)
3- محاسبه نفس؛ در وصیتی پیامبر اسلام (ص ) به ابوذر می‌فرماید: هرگز انسان از پارسایان محسوب نمی­شود مگر آن که خودش را محاسبه کند، شدیدتر از محاسبة شریک از شریک خود، تا بداند از کجا طعام وآب و لباسش به دست آمده؛ آیا از حلال است یا از حرام. (12)
4- حفظ زبان؛ امام علی (ع ) می‌فرماید: به خدا قسم ! نمی بینم بنده­ای به تقوا برسد مگر آن که زبانش را حفظ نماید. (13)
5- ترک دنیاطلبی؛ امام علی (ع ) می‌فرماید: بر دل دنیا طلب حرام است که تقوا را در خود جا دهد. (14)
6- حیا از مردم: امام عسکری(ع ) می‌فرماید: کسی که از مردم حیا نکند و پروایی نداشته باشد، از خدا نخواهد ترسید.(15)
7- ترک پرگویی؛ امام علی (ع ) می‌فرماید: کسی که زیاد حرف بزند، لغزشش فزونی گردد و کسی که لغزشش زیاد شود، شرمش اندک شود و آن که شرمش کم شود، پارسایی و ورعش کم گردد و کسی که ورعش کم شود، قلبش بمیرد و قلب مرده به آتش در افتد.(16)
8- توفیق الهی؛ امام علی (ع ) می‌فرماید: خدایا! هیچ دستاوردی نتوانم داشت، جز آن چه تو ارزانی­ام داری واز بدی نمی­توانم بپرهیزم، جز آن چه تو از آن مصونم داری.(17)

پی­نوشت­ها :
1 - راغب اصفهانی، مفردات، ص 530.
2 - مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 1، ص 428.
3 - نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبة‌16.
4 - همان، خطبة 156.
5 - همان، خطبة 219.
6 - استاد مطهری،‌سیری در نهج البلاغه، ص 207 و 208.
7 - نهج البلاغه، خطبة 231.
8 - استاد مطهری، مسیری در نهج البلاغه، ص 209.
9- انعام (6) آیه 153.
10- بقره (2) آیه 183.
11- میزان الحکمه، ج 4، ص 3636 به نقل از کنز العمال، ص 5642.
12- همان، به نقل از کنز العمال، ص 8501.
13- نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 175.
14- غرر الحکم، ج 3، ص 405.
15- بحار الانوار، ج 78 ، ص 377.
16- نهج البلاغه، قصار 341.
17- نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 206.

پیام خطبه 76نهج البلاغه ؟

این خطبه مطابق آنچه در نهج‏ البلاغه آمده، مشتمل بر «بیست» صفت از اوصاف شایسته و برجسته مؤمنانِ مخلص است. این خطبه در عین کوتاه بودن، بسیار پرمحتوا و پر معنا است . امام علی علیه السلام براى شخصى که داراى این صفات «بیست‏گانه» باشد، از خداوند طلب رحمت مى‏کند . به این ترتیب مردم را به داشتن این صفات، ترغیب و تشویق مى‏فرماید. فضایل مهم اخلاقى و یک دوره کامل سیر و سلوک، در این خطبه خلاصه شده است.
امام علیه السلام در آغاز این خطبه مى‏فرماید: «خدا رحمت کند کسى را که چون سخن حکیمانه‏اى را بشنوند، خوب فرا گیرد . هنگامى که به سوى هدایت ارشاد گردد، پذیرا شود. دست به دامن هادى و رهبرى زند و (در پرتو هدایتش) نجات یابد. از مراقبتِ پروردگارش، غفلت نورزد و از گناهان خود بترسد.»
حضرت در بیان این پنج وصف، در واقع مقدّمات کار راهیان قرب الى اللّه و سالکان مسیر تقوا و خودسازى را بیان فرمود؛ چه اینکه در آغاز راه، نخست گوشِ شنوا لازم است که حقایق را بشنود . سپس گام برداشتن به سوى دعوت کننده الهى براى فهم بیش تر، به دنبال آن، دست‏زدن به دامن یک هدایتگر و انتخاب رهبر و راهنما . در پى آن، خدا را در همه جا حاضر و ناظر خویش دانستن و از گناه و خطا ترسیدن . کسى که این پنج فضیلت را به دست آورد ، مقدّمات سفر را کامل کرده و آماده حرکت است.
درست است که خداوند انسان را با فطرت الهى آفریده و چراغ روشنى به نام «عقل» در اختیار او گذارده، ولى پیمودن این راه، تنها به کمک عقل و فطرت امکان‏پذیر نیست، هم دعوت کننده الهى لازم است و هم داشتن دلیل و راهنما و استاد و مربّى.
سپس هنگامى که مقدّمات حرکت آماده شد و بار سفر را بست، برنامه‏هاى عملى شروع مى‏شود؛ امام علیه السلام در این قسمت اضافه مى‏فرماید: «آن کس که اعمال خالصى از پیش فرستد و کارهاى نیک به جا آورد؛ ذخیره‏اى براى آخرت فراهم سازد . از گناهان بپرهیزد، هدف را درست نشانه‏گیرى کند. (در نتیجه) کالاىِ گرانبهاى آخرت را به دست آورد؛ با خواسته‏هاى دل بجنگد . آرزوهاى نابجا را رها سازد.»
امام علیه السلام در این بخش، از صفاتِ مؤمنانِ سعادتمند، نخست روى عمل خالص و صالح تکیه فرموده است.
به دنبال اخلاص و عمل صالح، سخن از ذخیره کردن و اندوختن براى «یوم‏القیامة» است. بالاترین و بهترین ذخیره، اعمال خالص و صالح است.
از آن جا که گاه اعمال خالص و صالحى از انسان سر مى‏زند، ولى گناهان بعدى سبب حبط و نابودى آن ها مى‏شود، دستور به اجتناب محذور و پرهیز از گناه مى‏دهد تا ذخایر اعمال صالح در جاى خود محفوظ بماند.
نیز از آن جا که اقبال به دنیا، انسان را از ذخیره اعمال صالح باز مى‏دارد و پیروى از هواى نفس، از موانع مهم راه است و آرزوهاى دور و دراز سدّ این راه است، در دنباله این سخنان به رها کردن زرق و برق دنیا و مبارزه با هواى نفس و تکذیب و پرهیز از آرزوهاى دراز، دعوت مى‏فرماید.
به این ترتیب در این «هشت صفت» که به دنبال صفات پنج‏گانه بخش اوّل آمده، سخن از اعمال خالص و صالحى است که بتوان آن ها را از آفات گوناگون حفظ کرد و براى روز رستاخیز ذخیره نمود.
سرانجام در آخرین بخش از سخنان امام علیه السلام در این خطبه، که به هفت وصفِ دیگر، از صفات مؤمنان صالح و سعادتمند اشاره کرده، مى‏فرماید: «کسى که صبر و استقامت را مرکب راهوار نجات خویش قرار دهد و تقوا را وسیله (آرامش به هنگام) وفاتش بشمرد، در راه روشن گام نهد، و جادّه آشکار حق را ادامه دهد، این چند روز زندگى را غنیمت شمرد . پیش از آن که اجلش فرا رسد، خویش را آماده کند، و از اعمال نیک توشه بر گیرد.»
امام در بیان این هفت صفت- که از چهاردهمین وصف شروع و به بیستمین آن خاتمه مى‏یابد- نظرى به سالکان سیر الى الله و راهیان راه قرب پروردگار افکنده، شرایط و وسایل مختلف آن ها را بیان مى‏فرماید.
این راهیان، قبل از هر چیز نیاز به مرکب راهوارِ نجات بخشى دارند که توان پیمودن فراز و نشیب‏هاى این جاده پر پیچ و خم را داشته باشد. چه مرکبى بهتر از صبر و شکیبایى و استقامت که همیشه و در همه جا سبب نجات و رهایى است؟
از سوى دیگر، هر مسافرى وسایل و ابزارى باید با خود بردارد که نیازهاى او را در تمام مسیر راه برطرف سازد، امام تقوا را به عنوان وسیله راه براى وفات ذکر کرده است.
در مرحله بعد، شناخت جاده وسیع و روشن و سپس ادامه حرکت از آن جاده لازم است که با جمله‏هاى «رَکِبَ الطَّرِیقَةَ الْغَرَّاءَ وَ لَزِمَ الْمَحَجَّةَ الْبَیْضَاءَ» به آن اشاره فرموده است. جمله اوّل اشاره به انتخاب راه است . جمله دوم اشاره به ادامه راه و عدم انحراف از آن در تمام طول مسیر است؛ آن هم جاده‏اى که شاهراه باشد.
از سوى دیگر، این راهیان در آغاز سفر و در منزلگاه هایى که در وسط راه دارند ، فرصت زیادى براى آماده کردن مرکب و وسیله ندارند، به همین دلیل امام با جمله‏هاى «اغْتَنَمَ الْمَهَلَ وَ بَادَرَ الْأَجَلَ» به آن ها هشدار مى‏دهد که فرصت را غنیمت شمرند . لحظه لحظه‏ها را ارج نهند . قبل از آن که اجل گریبان آن ها را بگیرد، بر آن پیشى گیرند.
سرانجام به زاد و توشه این راه اشاره مى‏فرماید که اعمال صالح است. باید در چند روزه عمر که فرصتى در دست است، آن را فراهم سازند.
1. پیام امام امیرالمؤمنین، آیت الله مکارم شیرازی، ج‏3، ص 231 تا ص 241.

امام علی به ابن عباس زمانی که او را برای مذاکره با زبیر قبل از جنگ جمل روانه کرد. امام در این نامه به او می نویسد:
«لا تلقين طلحة فإنك إن تلقه تجده كالثور عاقصا قرنه يركب الصعب ويقول هو الذلول؛ با طلحه ملاقات نکن که او را همچو گاوی بینی (قوی ) با شاخ های پیچدار، او مردى است كه بر مركب سركش (هوا و هوس) سوار مى‏شود و مى‏گويد: مركب رام و راهوارى است».
حضرت در این جمله در صدد تصویر حالات روحی طلحه است
طلحه به گاوی قوی تشبیه شده که شاخ هایی به هم پیچیده بر اطراف گوش هایش دارد و این نمونه و ضرب المثل هیبت و قدرت و خودبینی او است.
ابن ابی الحدید در شرح این جمله می نویسد:
«یصفه بشراسه الخلق و بالفخر و الادعاء و کذلک کان طلحه و قد وصفه عمر بذلک و یقال ان طلحه احدث یوم احد عنده کبرا شریرا لم یکن و ذلک لانه اغنی (صرف الاعداء و کفهم) فی ذلک الیوم و ابلی بلاء حسنا؛ (1) امام حالت روحی متکبرانه و ادعا دار او را توصیف می کند (که مانند گاو های شاخ دار و قوی که تبختر و تکبر دارند، او هم این گونه است) و او این گونه بود و خلیفه دوم او را این گونه (قبل از امام) توصیف کرده بود و گفته اند طلحه از روز احد که شجاعت آشکاری از خود بروز داد و دشمنان را پس زد، به این کبر و غرور دچار شد».
اگر دقت کنید این جمله "تجده کالثور عاقصا قرنه" در فرهنگ آن مردم توصیف است و چه بسا صاحب این توصیف به خاطر آن، بر خود ببالد و هیچ گاه نه او و نه دیگران این جمله را توهین تلقی نکرده اند تا ناراحت شوند و اعتراض کنند.

پی نوشت ها:
1. ابن ابی الحدید ، شرح نهج البلاغه ، دوم ، قم ، کتابخانه آیت الله مرعشی ، 1385 ق ف ج2 ، ص 163.

[h=1]گناهی نابخشودنی و غم انگیز[/h]
استثمار(Exploitation) در لغت به معنای استفاده از موفقیت، بهره كشى كردن سوء استفاده ،بهره بردارى، انتفاع، استخراج می باشد. واژه استثمار از ریشه «ثمر» و معادل فارسی آن «بهره كشی» است و در مباحث اقتصادی و اجتماعی به معنای استفاده و بهره بردن از كار كسی دیگر است. معنا و مفهوم علمی استثمار چنین است: به دست آوردن مجانی محصول كار یك فرد از جانب فردی كه صاحب خصوصی وسائل تولید است، متاسفانه این شیوه در جامعه کنونی ما سیار زیاد دیده می شود. اما نظر امام در این مورد:
امام علی: «...فُجناةُ ایدیهم لا تکون بغیرِ افواههم: آنچه دستهای آنان چیده (و محصول کار آنان) است به دهان های دیگران نخواهد رسید.»
از شیوه های ستم بنیادِ اقتصادی که با هیچ عدل و تعادلی سازگار نیست، کم بها دادن به کار و کارهای مردم است. درس آموزان مدرس وحی، این اصل را از قرآن آموخته اند آنجا که می فرماید:
«... یا قوم اعبدواللّه ... و اوفوا الکیل و المیزان بالقسط و لا تجنسوا الناس اشیاءهم و لا تعثوا فی الارض مفسدین؛ (هود/ 85 ـ 84) ای مردم خدای را بپرستید... و پیمانه و ترازو را تمام و به عدل دهید، و چیزهای (کار و کالای) مردمان را کم بها مکنید، و همچون تبهکاران در زمین به تبهکاری مپردازید.»
امین الاسلام طبرسی درباره معنای این آیه می گوید: «و لا تجنسوا الناس اشیاءهم»، ای و لا تنقصوا الناس حقوقهم حق مردم را کم مکنید.»
«بخس اشیاء و کم بها دادن به کار و کالای مردم»، دو گونه صورت می گیرد، نخست اینکه مواد خام و کالاهای مورد نیاز و دارای ارزش اقتصادی، که با رنج و تلاش از معادن و مزارع و دریاها و دشتها و... استخراج می شود، و به سرمایه داران و کارخانه ها عرضه می گردد. سرمایه داران با مکانیسم ویژه ای نسبت به آنها «بخس» اعمال کنند، و بها و ارزش واقعی آن ها را نپردازند. و این استثمار و تصاحبِ ثمره کار دیگران و نادیده گرفتن حق آنها بی عدالتی ای بزرگ است.

با توجه به اینکه استثمار در دنیای امروز و کارخانه داریهای گسترده جدید، بسیار گسترده تر و کوبنده تر است و وسائل ارتباطی جدید راه را برای تبانی و اتحاد علیه کارگران یا تولیدکنندگان مواد خام، بسیار هموار کرده است. از این رو کمبودداری و فقر در تمدن امروز بیشتر فاجعه بارتر و عمومی تر از تمدن های گذشته است. فقر و مشکلات اقتصادی بیش از یک میلیارد انسان، دلیل آشکار انواع ظلم های اقتصادی و رواداری «بخس» و کم بها دادن به کار و کالای انسان است

دیگر اینکه دستمزد کارگر و کشاورز به اندازه ارزش واقعی آن پرداخت نشود. نظام های سرمایه داری با راه کارهای ویژه ای از دستمزد کارگران می کاهند. صاحبان صنایع با اتحاد و همبستگی سطح دستمزدها و نرخ کار را پایین نگهمیدارند و با کم بها دادن به کار انجام شده روی هر کالا (یعنی «بخس») کارگران را استثمار می کنند. در سایه این مکانیسم، سرمایه داری به اموال بادآورده ای دست می یابد، و همواره از رشد سرمایه و سلطه بر بازار کار و بازارهای اقتصادی برخوردار می گردد؛ و در برابر، توده های کارگر و کشاورز، روزبه روز ناتوان تر و زمین گیرتر می شوند، و بدینگونه هاست که اجرای عدالت را ناممکن می سازند، و توازن اقتصادی جامعه را برهم می زنند.
امام علی: «لن یتمکن العدل، حتی یذّل البخس، هرگز امکان ندارد عدالت برقرار گردد، مگر اینکه (نظام استثماری) کم بها دادن (به کار و کالای مردمان) از میان برود.»
پیامبر بزرگوار در واپسین لحظات زندگی، که انسان های بزرگ، مهمترین و ارزشمندترین تجربه های خویش را بر زبان می آورند، به چند محور حیاتی در آیین زمامداری توجّه می دهد:
1. به کشاورزان ظلم نشود و دستمزد آنان بحق و عدل پرداخت گردد.
2. دست واسطه های اقتصادی قطع شود. آنانکه زمین را اجاره می کنند و بدون انجام کاری آنرا به بهایی بیشتر اجاره می دهند.
3. به کارگران تحمیل نشود، و به کاری مجبور نگردند، و به بیگاری کشیده نشوند.
امام علی، به روایت امام رضا از پدرانش از پیامبر(ص): «انّ اللّه ـ عزوجلّ ـ غافر کل ذنب الاّ من احدث دینا، او غضَب اجیرا اجره، او رجلٌ باع حُرّا خداوند بزرگ هر گناهی را می بخشاید مگر گناه کسی که (از پیش خود) دینی اختراع کند، یا کسی که مزد کارگری را (به عدل و تمام) نپردازد، یا کسی که انسان آزادی را (به بردگی بکشد و) به دیگری بفروشد.»
در این تعلیم والای محمدی به امام علی بدترین و نابخشوده ترین گناهان، استثمار حق کارگر معرفی شده است. به بیگاری کشیدن، با دو شیوه انجام می شود: نخست اینکه آشکارا و با اعمال قدرت و مأموران سلاح به دست، کسانی به کارهایی وا داشته شوند؛ چنانکه در گذشته تاریخ این دست بیگاریها فراوان بوده است، و بویژه حاکمان خودکامه، انسان ها را برای ساختن کاخ ها و شهرها به بیگاری می کشیدند.

از شیوه های ستم بنیادِ اقتصادی که با هیچ عدل و تعادلی سازگار نیست، کم بها دادن به کار و کارهای مردم است

دیگر اینکه با برنامه ریزی کارخانه داران، نرخ دستمزدها را پایین نگهدارند، و با اتحاد و تبانی نگذارند کسی کارگری را با مزد بیشتری به کار گیرد. در این صورت کارگران برای رفع نیازهای ضروری خود و تهیه قوت لایموت، مجبورند کار کنند و با همین دستمزد کم بسازند؛ زیرا که هر کجا بروند آسمان همین رنگ است، و به مزد حقیقی و عادلانه خویش دست نمی یابند. در این فرض، گرچه بیگاری آشکاری دیده نمی شود و خود کارگر با پای خود به طرف کار می رود؛ لیکن در حقیقت بیگاری کشیدن است؛ زیرا که او مجبور است به همین دست مزد کم بسازد.
مفهوم «بخس» در گذشته و امروز: آیا می توان مفهوم بخس را که در قرآن آمده و در کلام امام نیز بکار رفته است، در چهارچوب های روابط اقتصادی گذشته محدود ساخت، و کاستن ارزش واقعی مواد خام و کم بها دادن به کار انسان ها را که مفهوم «بخس» در روابط اقتصادی امروز دنیاست در نظر نیاورد؟ با توجه به اینکه استثمار در دنیای امروز و کارخانه داریهای گسترده جدید، بسیار گسترده تر و کوبنده تر است و وسائل ارتباطی جدید راه را برای تبانی و اتحاد علیه کارگران یا تولیدکنندگان مواد خام، بسیار هموار کرده است. از این رو کمبودداری و فقر در تمدن امروز بیشتر فاجعه بارتر و عمومی تر از تمدن های گذشته است. فقر و مشکلات اقتصادی بیش از یک میلیارد انسان، دلیل آشکار انواع ظلم های اقتصادی و رواداری «بخس» و کم بها دادن به کار و کالای انسان است.



[/HR] منابع:
نهج البلاغه
امام علی ، عدل و تعادل؛ نویسنده : محمد حکیمی
مجله کتاب نقد؛ تابستان 1380 - شماره 19
سایت پرسمان [h=4][/h]

[h=1]راه رهایی از اضطراب ها چیست؟![/h]
می گویند یاد خدا آرامش بخش قلب هاست؛ اما من با این که سعی می کنم از خدا غافل نشوم، آرامش ندارم؛ دلیل این اضطراب، چیست؟
برای بسیاری از جوانان که دارای جولان فکری و پی گیر حالات معنوی خود می باشند و به سالم سازی فضای فکری خود می اندیشند، این گونه فراز و نشیب های روحی، پیش می آید. اوج این شک و تردیدها و هجوم چراها، مربوط به سال های نوجوانی و جوانی است؛ زیرا جوانی، از یک سو هنگامه نگاه نو به سنت های گذشته و عادت های بزرگان است و از سوی دیگر، هنگام پی ریزی بنیان فکری و ترسیم آینده زندگی است.
در این دوره، از جهت روحی و عاطفی نیز از یک سو وابستگی به خانه و پدر و مادر کم می شود و از سوی دیگر، هنوز دل بستگی به کانون گرم دیگری حاصل نشده است و در میانه این خلأ عاطفی، هجوم افکار، فزونی می یابد.
باید دانست که دیری نمی پاید که کشتی در میانه امواج دریا، به ساحل نجات می رسد و اگر در هنگامه طوفان، آدمی به یاد خداوند، دل خویش را آرام سازد و خود را در سفینه نجات اهل بیت علیهم السلام قرار دهد، به طور یقین، بحران ها تمام شده، انسان به آرامش می رسد و شک ها، به یقین تبدیل می گردند.

[h=2][/h] [h=2]داشتن خدا و این همه نعمت![/h] یک. امنیت روحى‏هر چه یاد خدا در دل آدمى بیشتر بنشیند و هر چه عظمت حق در جان انسان بیشتر جلوه کند، روح آدمى فربه‏تر مى‏شود و انسان از امور دنیایى که مایه اضطراب و تشویش است، آزاد مى‏شود و از آنچه موجب حقارت و پستى است، نجات مى‏یابد.
عَظُمَ الخَالِقُ فى أَنفُسِهمْ فَصَغُرَ ما دُونَهُ فى أَعیُنهم‏.
آفریدگار در جان آنان بزرگ بود، پس، هر چه جز اوست، در دیده‏هایشان خُرد نمود.

انس به حق، غربت آدمى را مى‏زداید، وحشت او را از هر جهت زایل مى‏سازد، و وى را به قوت حق قوى و بااستقامت و پایدار مى‏کند. هیچ‏چیز مانند یاد حق و تکیه به خدا در سختى‏ها و مشکلات، انسان را استوار و راسخ نمى‏سازد و توانایى نمى‏بخشد

شایسته است که انسان چنین باشد:
إِنَّ مِن حَقِّ مَن عَظُمَ جَلالُ اللهِ سُبْحانَهُ فى نَفسِهِ، وَ جَلَّ مَوضِعُهُ مِنْ قَلبهِ أَن یَصغُرَ عِندَهُ لِعِظَمِ ذلِک کلُّ مَا سِوَاهُ‏.
کسى که جلال خداى سبحان در دیده جان او و منزلتش در دل او بزرگ آید، سزاست که به‏خاطر این بزرگى هر چه جز خداست، نزد او خُرد نماید.
انسانى که عظمت خداوند در جانش بنشیند، به چنان امنیت روحى دست مى‏یابد که در سختى‏ها و تنگناها، و خوشى‏ها و گشایش‏ها خود را نمى‏بازد و از مسیر درست بیرون نمى‏رود، چنان‏که امام على(علیه السلام) آن را این‏گونه مشخص کرده است:
فى الزَّلازِلِ وَقُورٌ، وَ فى المَکارِهِ صَبُورٌ، وَ فى الرَّخاءِ شَکُورٌ. لا یَحِیفُ عَلى مَن یُبْغِضُ، وَ لا یَأْثَمُ فِیمَنْ یُحِبُ‏.
در پیشامدهاى زیر و رو کننده آرام و استوار، و در ناخوشایندى‏ها بسى پایدار، و در روزگار آسایش بسى سپاسگزار. بر کسى که دشمن دارد، به بیراهه ستم نرود، و درباره کسى که دوست دارد، به گناه آلوده نشود.

دو. نفى گردن‏فرازى و گردن‏کشى‏

چون آدمى به مقام بندگى خویش رو کند و عظمت حق جانش را لبریز سازد، دیگر جایى براى گردن‏فرازى و گردن‏کشى نمى‏ماند. تجبر و تکبر انسان از آن است که توهم خدایى مى‏کند و سر بر آستان حق نمى‏ساید، ولى چنانچه از این توهم خارج شود، هر چه در مقام بندگى بالاتر رود، از تجبر و تکبر دورتر مى‏گردد.
وَ إِنَّهُ لایَنبَغِى لِمَن عَرَفَ عَظَمَةَ اللهِ أن یَتَعَظَّمَ، فَإِنَّ رِفعَةَ الَّذِینَ یَعلَمُونَ مَا عَظَمَتُهُ أَنْ یَتواضَعُوا لَهُ، وَ سَلامَةَ الَّذِینَ یَعلَمُونَ مَا قُدرَتُهُ أَن یَسْتَسْلِمُوا لَهُ‏.
بى‏گمان آن‏که عظمت خدا را داند، سزاوار نیست خود را بزرگ خواند. بلندى قدر کسانى که بزرگى پروردگار را مى‏دانند، در این است که در برابر او فروتنى کنند، و سلامت آنان‏که مى‏دانند قدرت او تا کجاست، در آن است که به فرمانش گردن نهند.

سه. توجیه مسئولیت انسانى‏

احساس حضور در محضر خدا، انسان را نسبت به خود و دیگران، نسبت به روش و رفتارش مسئول مى‏سازد؛ مسئولیتى که در هر شرایطى برقرار مى‏ماند و تابع عوارض بیرونى نمى‏باشد.
قَد عَلِمَ السَّرَائِرَ، وَ خَبرَ الضَّمَائِرَ، لَهُ الإِحَاطَةُ بکلِّ شَی‏ء، وَالغَلَبَةُ لِکلِّ شَی‏ء، وَالقُوَّةُ عَلَى کلِّ شَی‏ء.
به رازها دانا و بر درون‏ها بیناست. بر هر چیز احاطه دارد، و چیرگى او بر همه چیز است، و بر هر چیز تواناست.
در اندیشه امام على(علیه السلام) اعتقاد به خدا و باور به توحید چنان مسئولیت‏آور است که انسان حقوق مردمان را چون حقوق الهى پاس مى‏دارد؛ زیرا حقوق انسانى در بنیاد توحید و یکتاپرستى پیوند خورده است.
وَ شَدَّ بالإِخلاصِ وَالتَّوحیدِ حُقُوقَ المُسلِمِینَ فى مَعَاقِدِها.
و خداوند حقوق مسلمانان را با اخلاص و یکتاپرستى پیوند داده است.

چهار. وارستگى و پرواپیشگى‏

باور به خدا آدمى را پرواپیشه و حرمت‏نگه‏دار مى‏سازد. هر چه این باور عمیق‏تر باشد، وارستگى انسان از پستى و آلودگى، تجاوز و تعدى، و حرکت انسان داخل مرزها و حریم‏هاى الهى و انسانى در آشکار و نهان بیشتر خواهد بود.
اتَّقُوا مَعَاصى اللهِ فى الخَلَوَاتِ فَإنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الحاکمُ‏.
از نافرمانى خدا در نهان‏ها بپرهیزید، زیرا آن‏که بیننده و گواه است، خود داورى‏کننده است.
وَ لا تَهتِکوا أَستَارَکم عِندَ مَن یَعلَمُ أَسْرَارَکمْ‏.
و نزد آن‏کس که مى‏داند نهانِ شما را] از شما بهتر [پرده‏درى نکنید.
فَاتَّقُوا اللهَ الَّذِى أَنتُمْ بعَیْنهِ‏.
پس، پروا کنید از خدایى که بر کارهاى شما بیناست.


پنج. عدالت‏پیشگى و ظلم‏ستیزى‏

آن‏که به خدا ایمان دارد، دست به ستم نمى‏گشاید و به عدالت اهتمام مى‏ورزد؛ زیرا مى‏داند خداوند، عدالت پیشگان را دوست دارد و از ظلم و ظالمان بیزار است. هیچ‏چیز چون ستم و ستمگرى موجب دگرگونى نعمت و شتاب در کیفر نمى‏شود.
أَنْصِفِ اللهَ وَ أَنصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفسِک وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهلِک وَ مَنْ لَک فِیهِ هَوًى مِنْ رَعِیَّتِک، فَإِنَّک إِلّا تَفْعَلْ تَظْلِمْ، وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللهِ کانَ اللهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ، وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ، وَ کَانَ لِلّهِ حَرْباً حَتّى یَنْزعَ وَ یَتُوبَ‏.
از جانب خودت و خاندان ویژه‏ات، و از جانب هرکس از شهروندانت که به او گرایش و وابستگى دارى، دادِ خدا و مردم را بده، زیرا اگر چنین نکنى ستم کرده‏اى. و هرکه به بندگان خدا ستم کند، خداوند به جاى بندگانش به دادستانى از او برخیزد، و دلیل او را [در دادگاه دادگرى‏] باطل و نابود سازد، و او با خدا پیوسته در جنگ باشد تا آنکه دست بکشد و توبه آرد و [جبران نماید].
وَ لَیْسَ شَی‏ءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْییر نِعمةِ اللهِ وَ تَعجیل نِقْمَتِهِ مِنْ إقَامَةٍ عَلَى ظُلمٍ.
و هیچ‏چیز چون بنیاد ستم نهادن، نعمت خدا را دگرگون ندارد، و کیفر او را نزدیک نیارد.

شش. استقامت و پایدارى‏

انس به حق، غربت آدمى را مى‏زداید، وحشت او را از هر جهت زایل مى‏سازد، و وى را به قوت حق قوى و بااستقامت و پایدار مى‏کند. هیچ‏چیز مانند یاد حق و تکیه به خدا در سختى‏ها و مشکلات، انسان را استوار و راسخ نمى‏سازد و توانایى نمى‏بخشد.
اللّهُمَّ إِنَّک آنَسُ الآنِسِینَ لإِوْلِیائِک، و أَحْضَرُهُمْ بالکِفَایَةِ لِلمُتَوَکّلینَ عَلَیک.
خدایا! تو از همه همدمان، با دوستانت بیشتر همدمى و براى کسانى که کار خود را به تو واگذارده‏اند، از هرکس کاردان‏ترى.

هر چه یاد خدا در دل آدمى بیشتر بنشیند و هر چه عظمت حق در جان انسان بیشتر جلوه کند، روح آدمى فربه‏تر مى‏شود و انسان از امور دنیایى که مایه اضطراب و تشویش است، آزاد مى‏شود و از آنچه موجب حقارت و پستى است، نجات مى‏یابد

إِنْ أَوحَشَتْهُمُ الغُرْبَةُ آنَسَهُمْ ذِکرُک، وَ إِنْ صُبَّتْ عَلَیْهمُ المَصَائِبُ لَجَأُوا إِلَى الإِسْتِجَارَة بک، عِلْمَاً بأَنَّ أَزِمَّةَ الأُمُورِ بیَدِک، وَ مَصَادِرَهَا عَنْ قَضَائِک‏.
اگر غربتشان به وحشت اندازد، یادِ تو آنان را آرام سازد؛ و اگر مصیبت‏ها بر آنان فرو بارد، به تو پناه آرند و رو به درگاهِ تو دارند، چه مى‏دانند سررشته کارها به دست توست، و سرچشمه کارها از قانونمندى حاکم بر هستى برپا شده از جانب توست.

هفت. آزادى و آزادى گرایى‏

ایمان به خدا ضامن آزادى آدمى از غیر خداست. تا زمانى که انسان به حقیقت هستى روى نکند و دل به خدا نبندد، در بندگى غیر خدا به‏سر مى‏برد و طعم آزادى حقیقى را نمى‏چشد. انسان، آزاد از غیر خدا آفریده شده و شایسته نیست جز در برابر خدا سر خم کند و گوهر آزادى و آزادگى خود را ارزان بفروشد؛ تلاش پیام‏آوران الهى این بوده است که آدمى را از دام بت‏ها و هر معبودى جز خدا نجات دهند و به بندگى حق، یعنى آزادى مطلق برسانند.
فَبَعَثَ اللهُ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ بالحَقّ لِیُخْرجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الأَوْثَانِ إِلَى عِبادَتِهِ، وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّیْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ‏.
پس خدا، محمد را به حق برانگیخت، تا بندگانش را از پرستش بتان بیرون آرد و به عبادت او درآوَرَد، و از پیروى شیطان برهانَد، و به اطاعت خدا راه نماید.
وَ لاتَکنْ عَبْدَ غَیْرِک وَ قَدْ جَعَلَک اللهُ حُرّاً.
بنده دیگرى مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.


[/HR] منابع:
آرامش با یاد خدا، مجله: پرسمان-فروردین 1386، شماره 55
خداشناسى در عینیت زندگى‏؛ وب سایت شخصی محمد علی حسن زاده [h=4][/h]

[h=1] [/h]
[h=1][/h]

برپایی عدالت اجتماعی از جلوه‏ های اصول‏گرایی حضرت علی(ع) است. چنان که در آغاز حکومتش، درباره سبب پذیرش فرمان‏روایی، فرمود: «سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید!... اگر خداوند از علما پیمان نگرفته بود که در برابر شکم‏بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را برکوهان آن انداخته، رهایش می‏ساختم.»(1)
شایسته سالاری در به عهده گرفتن مسؤولیت‏های اجتماعی، اصل دیگری است که حضرت(ع) حاضر نیست آن را نادیده بگیرد.
آن حضرت وقتی با پیشنهاد مصالحه‏های سیاسی مخالف با اصول خود روبه رو می‏شد، می‏فرمود: «والله لا اُداهن فی دینی؛ سوگند به خداوند؛ در دینم سازش نخواهم کرد.»(2)
ـ شرایط و اوضاع زمانه‏؛ مردم در 25 سال سکوت حضرت علی(ع) حکومت‏های مختلف را تجربه کرده بودند و هیچ یک نتوانست آنان را به حکومت نبوی نزدیک سازد. در این مدت - به ویژه در شش سال آخر حکومت عثمان - جامعه چنان از آرمان‏های نبوی دور افتاده بود که جز انقلاب چاره‏ای نداشت. پس عثمان را از میان برداشتند و برای ادامه راه رسول خدا(ص) به حضرت علی(ع) روی آوردند. آن حضرت استقبال عمومی مردم از خود را چنین وصف می‏کند: «روز بیعت، فراوانی مردم چون یال‏های پُر پشت کَفتار بود، از هر طرف مرا احاطه کردند تا آنکه نزدیک بود حسن و حسین لگدکوب شوند و ردای من از دو طرف پاره شد، مردم چون گله ‏های انبوه گوسفند مرا در میان گرفتند... (3) دست مرا برای بیعت می‏گشودند و من می‏بستم. شما آن را به سوی خود می‏کشیدید و من آن را می‏گرفتم. سپس چونان شتران تشنه که به طرف آبشخور هجوم می‏آورند، بر من هجوم آوردید تا آنکه بند کفشم پاره شد و عبا از دوشم افتاد و افراد ناتوان پایمال گردیدند. آن‏چنان مردم در بیعت با من خشنود بودند که خردسالان شادمان و پیران برای بیعت کردن، لرزان به راه افتادند و بیماران بردوش خویشان سوار و دختران جوان بی‏نقاب به صحنه آمدند.»(4)

پی‌نوشت‌ها:
1. نهج البلاغه خطبه 3.
2. همان، خطبه 126.
3. الغارات، ص 29.
4. نهج البلاغه، نامه 70.

[h=1]رهاشو از این همه استرس![/h]
وقتی یه شخصی دچار مشکلی میشه و پاش به دادگاه کشیده میشه برای اینکه کارهاش رو سامان بده و موفق بشه میره یه وکیل میگیره. وکیل بهش چی میگه؟ بهش میگه: تو چه مشکلی داری؟ همه مشکلاتت رو به من بگو تا بتونم از حقت دفاع کنم و مشکلت رفع بشه. بعد از گفتن مشکلات به وکیل، وکیل میگه خب تو دیگه کاری نداشته باش هر چی من گفتم عمل کن و بگو. به غیر از اون چیزی که من گفتم دیگه چیزی نگو که به صلاحت نیست.
میرن و دادگاه و ....
حالا وقتی ما میگیم خدایا توکل کردیم به تو. در حقیقت داریم میگیم خدایا به تو اعتماد کردیم و کار رو واگذار کردیم به تو و بس!!!
در امر توکل، انسان با اعتماد و اطمینان به قدرت و شفقت خداوند در درون خود آرامش و اطمینان قلبی احساس می‏کند و در اثر این آرامش و اطمینان به لطف و یاری خدا بیشتر امیدوار می‏شود. برخی از مواردی که در حیطه عاطفی توکّل می‏توان مطرح کرد جزو نتایج توکل نیز می‏توانند باشند. به عنوان مثال:
1ـ آرامش و اطمینان قلبی
آیه 28 سوره مبارکه رعد، به این موضوع اشاره می‏کند «آنان که ایمان آورده‏اند دل های آنان، با یاد خدای متعال از اطمینان و آرامش برخوردار است» افراد با ایمان در درون خود آرامش و اطمینان احساس می‏کنند آرامشی که افراد دیگر چه بسا آن را ندارند و فرد متوکل در درون خود در اثر ایمان، این آرامش را دارد. البته میزان آرامش هر کس متناسب با میزان توجه او به خداست دل هائی که توجه به خدا دارند خود را به اقیانوس قدرت روحی و معنوی متصل کرده‏اند.
2ـ امیدوار بودن به خداوند
از دیگر ابعاد توکل در حیطه عاطفی، امیدواری به لطف و رحمت خداوند است. سوره زمر آیه 52 به این مضمون اشاره دارد: «بگو به بندگان من، بندگانی که بر خویشتن فزون از حدّ ضرر و زیان رساندید، از رحمت خداوند، ناامید نشوند».
و یا در سوره مبارکه حجر آیه 56 می‏فرماید «کیست که از رحمت پروردگارش ناامید گردد مگر آنکه از گمراهان باشد».

فرد متوکل چون غیر از خود به یک ذات توانا و دانا متکی است از شکست نمی‏هراسد و ترس و اضطراب را به خود راه نمی‏دهد و به قول معروف شکست را مقدمه موفقیت می‏داند به همین لحاظ در جهت رسیدن به هدف کوشش می‏کند

امیرالمۆمنین(علیه السلام) می‌فرماید: «كیف اخافُ و انتَ اَملَى و كیف اُضام و انت مُتكّلى» چگونه بترسم در حالى كه تو امید منى؟ و چگونه مقهور شوم، در حالى كه تو تكیه گاه منى؟»
3ـ رضا و خشنودی
یکی دیگر از ابعاد توکل به خدا در حیطه عاطفی رضا و خشنودی است، یعنی تسلیم شدن در مقابل خواست خداوند و خرسندی از آن‏چه خداوند برای او مقرر داشته است. خشنودی و رضایت از آنچه خدا به انسان داده است یکی از هدایا و پاداش‏های خداوند برای انسان است.
از حضرت مولای متقیان منقول است که: مَنْ رَضیَ مِن الله بما قَسَمَ لَهُ اِسْترح بدنه ـ هرکس به آن چه خداوند برایش نصیب کرده است راضی باشد، راحت و آسوده می‏گردد.
توکل منافی اقدام و عمل نیست یعنی متوکل به خدا کسی است که ضمن تلاش و عمل و تدبیر از این نیروی باطنی استفاده می‏کند. خواجه‏نصیر طوسی در کتاب اخلاق ناصری می‏گوید «توکل حالتی است قلبی و سعی و کوشش و عمل مجموعه حرکات بدنی است و بدیهی است که حالت قلبی و حرکات بدنی غیرقابل جمع نیستند».
در اینجا از توکل در مقام عمل، تحت عنوان حیطه رفتاری یاد می‏شود. فرد متوکل چون غیر از خود به یک ذات توانا و دانا متکی است از شکست نمی‏هراسد و ترس و اضطراب را به خود راه نمی‏دهد و به قول معروف شکست را مقدمه موفقیت می‏داند به همین لحاظ در جهت رسیدن به هدف کوشش می‏کند. بعضی از ابعاد توکل را در حیطه رفتاری این چنین می‏توان تقسیم‏بندی کرد:


1ـ داشتن نقش فعال در زندگی
در ترجمه تفسیر المیزان ج 4 ص 115 چنین آمده است: «بشر برای موفقیت در زندگی مادی احتیاج به دو گونه اسباب دارد یکی اسباب مادی و طبیعی و دیگر اسباب روحی و معنوی، انسان برای رسیدن به هدف خویش پس از آن که علل و اسباب طبیعی آن را مهیا کرد دیگر مانعی در راه وصول او به هدف جز مهیا نبودن عوامل روحی از قبیل اندوه و ترس، سستی اراده، بی‏خردی، غفلت، سفاهت، بدبینی و غیر اینها نیست و آنگاه که قلب خود را با سیم‏های نامرئی اتکا و توکل، به دریای قدرت و عظمت الهی متصل کرد اراده و سایر صفات روحی او آن چنان قوی و نیرومند می‏شود که مغلوب دیگری نشده و در نتیجه به موفقیت قطعی نایل می‏گردد».
در آیات مختلف قرآن مجید در احادیث و روایات ائمه معصومین بارها امّت اسلامی به توکّل سفارش شده است. توکل در کارها و فعالیت‏ها به فرد متوکل نیروی قلبی و امیدواری می‏دهد نه اینکه از کار کردن جلوگیری کند. یعنی توکل عین کار و کوشش است «توکل پسندیده که قرآن مجید آن را به عنوان صفت برجسته انبیاء و مومنین ستوده است هرگز با کوشش منافاتی ندارد بلکه عین کوشش است».
خواجه حافظ می‏گوید:
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت‏ کافریست*** راه رو گر صد هنر دارد توکل بایدش

2ـ مقاومت و نیرومندی

توکل در حیطه رفتاری، آدمی را نیرومند می‏کند و قدرت مقاومت در مقابل سختی‏ها و مشکلات می‏دهد. چنانچه در سوره مبارکه یونس آیه 71 در احوال حضرت نوح این چنین آمده است: «اگر درنگ من در میان شما و یادآوری آیات خدا بر شما گران می‏آید من بر خدا توکل می‏کنم.»
از حضرت باقر مجلسی در جلد 67 بحارالانوار ص 151 نقل می‏کند که «هر کس بر خدا توکّل کند مغلوب نمی‏شود و هرکس بر خدا اتّکا کند از میدان جنگ و جهاد نمی‏گریزد». هرکس می‏خواهد قویترین مردم باشد، لازم است بر خدا توکل داشته باشد.
بنابراین مقاومت در برابر دشمنان، صرفنظر از اسباب مادی به یک حالت روحی خاصّ نیز نیاز دارد که آن وضع روحی در سایه توکل بدست می‏آید. «یعنی دل انسان تا رو به درگاه خدا نکند از وحشت و اضطراب نجات نمی‏یابد. درگاه الهی پناهگاه امن بندگان خداست. چون دست نیاز و التجاء به سوی او دراز کند، به امنیتی که هیچ خوف و اضطرابی به آن آمیخته نیست دست می‏یابد و از اندوه نگرانی رها می‏شود».

افراد با ایمان در درون خود آرامش و اطمینان احساس می‏کنند آرامشی که افراد دیگر چه بسا آن را ندارند و فرد متوکل در درون خود در اثر ایمان این آرامش را دارد. البته میزان آرامش هر کس متناسب با میزان توجه او به خداست. دل هائی که توجه به خدا دارند خود را به اقیانوس قدرت روحی و معنوی متصل کرده‏اند

امام على(علیه السلام) مى فرمایند: «مَن توكّل علَى اللّهِ اضائت له الشبهات و...» كسى كه بر خدا توكّل كند تاریكى شبهات براى او روشن مى شود و اسباب پیروزى او فراهم مى گردد و از مشكلات رهایى مى یابد.

3ـ جرأت داشتن و شجاعت

جرأت داشتن یعنی تشخیص حق و با اعتماد کامل دفاع نمودن از حق بدون ملاحظات شخصی. لازمه جرأت و شجاعت داشتن احساس نیرومندی درونی است. به عبارت روشن بدون اتکا به خدا این امر ممکن نیست، در آیه 48 سوره مبارکه احزاب به رسول خدا گفته می‏شود که «از کافران و منافقان طاعت مبر و از جور و آزارشان درگذر که خداوند بر کفالت امور خلق کافی است».
می‏توان چنین گفت که استفاده از نیروی معنوی توکل به خدا، باعث می‏شود تا حتی در صورت کمی اسباب مادی، انسان به لطف و مرحمت خداوند امیدوار باشد و جرأت و شهامت در سعی و کوشش در کارها داشته باشد.
امام على(علیه السلام) می فرماید: «یا ایها النّاسُ توكلّوا على اللّهِ واتّقوا به فانّه یكفى مِمّن سواه»؛ اى مردم بر خدا توكّل كنید و به او اعتماد داشته باشید چرا كه انسان را از غیر خود بى نیاز مى كند.

حضرت اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) فرمودند:
اى مردم! به خدا سوگند من هرگز شما را به هيچ طاعتى فرا نمی ‏خوانم مگر آن كه خود بر شما. در عمل به آن. پيشى مى‏جويم و از هيچ گناهى بازتان نمی ‏دارم و نهى نمى‏كنم. مگر آن كه پيش از شما، خود را از عمل به آن باز می‏دارم.
نهج البلاغه،خطبه 173

با یکی پیمان دوستی می بندی و عهد رفاقت. هیچ فکر نمی کنی که حالا که به عنوان دوستت قرار گرفته، حقوقی به گردنت داره. چند صباحی خوشید و با بهانه ای کوچک از هم جدا می شید. دعوا که می کنی جایی واسه برگشت نمی ذاری؛ معذرت خواهی که می کنه کوتاه نمی یای. می ری با دشمنش دوستی می کنی که به قول معروف بسوزونیش. هیچ می دونی که مولات علی(ع) همه این کارها رو نهی کرده و آدم ها رو به چه رفتارهایی با دوستان سفارش کرده؟ در نامه به فرزندش حسن(ع) این طور سفارش کرده: «چون برادرت از تو جدا گردد، تو پیوند دوستی را برقرار کن. اگر روی برگرداند تو مهربانی کن و چون بخل ورزد تو بخشنده باش. هنگامی که دوری می گزیند تو نزدیک شو و چون سخت گیرد تو آسان گیر. به هنگام گناهش عذر او را بپذیر، چنانچه گویا بنده او هستی و او صاحب نعمت توست.... دشمن دوست خود را دوست مگیر تا با دوست دشمنی نکنی.... اگر خواستی از برادرت جدا شوی جایی برای دوستی باقی بگذار تا اگر روزی خواست به سوی تو باز گردد بتواند....
محمددشتی، نهج البلاغه، انتشارات قدس؛ چاپ دفتر تبلیغات اسلامی؛ قم، چاپ چهارم؛ 1384، ص381.

علی(ع) انسان حق محور بود. او تنها هنگامی برای حکومت ارزش قائل است که بتواند با آن «حقی» را اقامه، و «باطلی» را دفع نماید، بر همین اساس حضرت به اجرای عدالت و رعایت مساوات بین افراد سخت پای‌بند بود. امام (ع) از تبعیض و برتری قوی و نژادی و فامیلی به شدّت پرهیز می‌کرد و با آنها به مخالفت بر می‌خواست.
رفتار و کردار و گفتار او بر اساس حق و عدالت و احترام به کرامت انسانی بود. او هیچ‌گاه عرب را بر عجم ترجیح نداد، همان طور که عجم را بر عرب‌ها ترجیح نمی‌داد.
او در سفارش خود به محمد بن ابی بکر می‌فرماید:
«با همگان یکسان رفتار کن، چه آن گاه که گوشة چشم به آنان افکنی و چه آن گاه که خیره به آنان نگاه می‌کنی، تا زورمندان و بزرگان، در تبعیض طمع نورزند و ناتوان از عدالت تو نومید نشود. برای تمام رعایای خویش، آن چه برای خود و خاندانت می‌خواهی، بخواه و آن چه را برای خود و خاندانت نمی‌پسندی، برای آنان نیز مپسند».(1)
علی(ع) بر خلاف حکومت‌های پیش از خود (که بیت المال را بر اساس طبقات تقسیم می‌کردند و مهاجران را بر انصار و انصار را بر عرب و اعراب را بر موالی (عجم‌ها) ترجیح می‌دادند) بیت المال را یکسان میان تمام مسلمانان تقسیم می‌کرد و کوچک‌ترین امتیازی برای کسی قائل نبود. از نظر امام(ع) سفید، سیاه، عرب،‌عجم، فقیر، غنی، اشراف و غیر اشراف، یکسان بودند.(2)

1. . نهج البلاغه، نامه 46.
2. . دانشنامة امام علی، ج 10، ص 47.

با سلام و ادب و احترام:

يك سؤال:راجع به نامه 6 نهج البلاغه،نامه حضرت علي (ع) به معاويه چه تحليلي داريد؟

"وانما الشوري للمهاجرين والانصار فإن اجتمعوا علي رجل و سموه إماما كان لله رضي"

شورا از آن مهاجران است و انصار،پس اگر به شخصي گرد امدند و او را امام خويش ناميدند،خشنودي خدا را خريدند.

اين فراز و مانند آن را با باورهايمان مبني بر غصب خلافت چگونه جمع كنيم؟

و چون درنگ آنان را در کارزار با مردم شام می بینید، می گوید:
«زشت بادید و از اندوه بیرون نیایید، اگر آماج بلایید. بر شما غارت می برند و ننگی ندارید؛ با شما پیکار می کنند و به جنگی دست نمی گشایید؛ خدا را نافرمانی می کنند و خشنودی می نمایید. اگر در تابستان شما را بخوانم، گویید: هوا سخت گرم است، مهلتی ده تا گرما کمتر شود. اگر در زمستان فرمان دهم، گویید: سخت سرد است، فرصتی ده تا سرما از بلاد ما به در شود. شما که از گرما و سرما چنین می گریزید، با شمشیر آخته کجا می ستیزید
خطبه 27.

rea1362;671641 نوشت:
و چون درنگ آنان را در کارزار با مردم شام می بینید، می گوید:
«زشت بادید و از اندوه بیرون نیایید، اگر آماج بلایید. بر شما غارت می برند و ننگی ندارید؛ با شما پیکار می کنند و به جنگی دست نمی گشایید؛ خدا را نافرمانی می کنند و خشنودی می نمایید. اگر در تابستان شما را بخوانم، گویید: هوا سخت گرم است، مهلتی ده تا گرما کمتر شود. اگر در زمستان فرمان دهم، گویید: سخت سرد است، فرصتی ده تا سرما از بلاد ما به در شود. شما که از گرما و سرما چنین می گریزید، با شمشیر آخته کجا می ستیزید
خطبه 27.
سلام:

اين فراز پاسخ سؤال بود؟:dokhtar:

حبيبه;671626 نوشت:
با سلام و ادب و احترام:

يك سؤال:راجع به نامه 6 نهج البلاغه،نامه حضرت علي (ع) به معاويه چه تحليلي داريد؟

"وانما الشوري للمهاجرين والانصار فإن اجتمعوا علي رجل و سموه إماما كان لله رضي"

شورا از آن مهاجران است و انصار،پس اگر به شخصي گرد امدند و او را امام خويش ناميدند،خشنودي خدا را خريدند.

اين فراز و مانند آن را با باورهايمان مبني بر غصب خلافت چگونه جمع كنيم؟


باسلام و تشکر.
فراز یاد شده را همراه با صدر آن کلام ملاحظه نماید که فرمود :
«انّه بایعنی القوم الّذین بایعوا ابابکر و عمر»؛ یعنی تو چرا در مقابل من می‌ایستی و تسلیم نمیشوی، در حالی که همان مردمی که با ابوبکر و عمر بیعت کرده بودند و تو به خاطر بیعت آن مردم خلافت آنها را قبول داری، همان مردم با من هم بیعت کردند.
امام ع در این کلام در مقام احتخاج است به معاویه می گوید تو خودت را ملتزم به بیعیت مردم تلقی می کنی و خلفا را از این رهگذر قبولداری چرا با همان مبنا در مسله خلافت من سر به مخالفت بر داشته اید ؟؟

صادق;671776 نوشت:
باسلام و تشکر.
فراز یاد شده را همراه با صدر آن کلام ملاحظه نماید که فرمود :
«انّه بایعنی القوم الّذین بایعوا ابابکر و عمر»؛ یعنی تو چرا در مقابل من می‌ایستی و تسلیم نمیشوی، در حالی که همان مردمی که با ابوبکر و عمر بیعت کرده بودند و تو به خاطر بیعت آن مردم خلافت آنها را قبول داری، همان مردم با من هم بیعت کردند.
امام ع در این کلام در مقام احتخاج است به معاویه می گوید تو خودت را ملتزم به بیعیت مردم تلقی می کنی و خلفا را از این رهگذر قبولداری چرا با همان مبنا در مسله خلافت من سر به مخالفت بر داشته اید ؟؟

با سلام و احترام

و سپاس فراوان براي پاسخ بسيار خوبتان.

اين دقيقا همان چيزي است كه به ذهنم رسيده بود البته در مقايسه اين كلام با كلمات نوراني حضرت عليه السلام در خطبه شقشقيه

منتهي در جايي خواندم كه اين فراز را دليل اعتبار حق مردم در انتخاب حاكم آورده بود!!!!!!!!

در واقع قصد داشتم مطلب را به بحث بگذارم كه حضرتعالي پاسخ را به سرعت مرحمت فرموديد

باز هم متشكرم.

می فرماید: «دعونی و التمسوا غیری : مرا وا گذارید و به سراغ شخص دیگری بروید، فإنّا مستقبلون أمرا له وجوه و ألوان: زیرا در صورت بیعت با من، قرار است به استقبال چیزی برویم که چهره های مختلف و جهات متعددی دارد، وقایعی که قرار است برای من و شما اتفاق بیافتد، مسائل ساده و به اصطلاح یک مجهولی نیست، مسائلی است پیچیده و سخت و فتنه انگیز که لا تقوم له القلوب، و لا تثبت علیه العقول: دل ها در آن استوار نمی ماند و عقل ها ثبات ندارند، دچار شک و تردید می شوید و دل هایتان متزلزل می گردد. چرا؟ به این دلیل که هم اکنون در شرایطی به سر می برید که و إنّ الآفاق قد أغامت و المحجّة قد تنكّرت: چهره افق حقیقت را ابرهای تیره فساد گرفته است و راه مستقیم حق، ناشناس مانده است.
نهج البلاغة، خطبه 91.

امام علی(ع) دربارة تقوا می‌فرماید: «گناهان همچون مرکبهای سرکش است که گناهکاران بر آن‌ها سوار می‌شوند و لجامشان گسیخته می‌گردد و آنان را در قعر دوزخ سرنگون می‌سازد، اما تقوا مرکبی است راهوار و آرام که صاحبانش بر آن سوار می‌شوند. زمام آن‌ها را به دست می‌گیرند و تا قلب بهشت پیش می‌تازند».(1)
در جای دیگر حضرت می‌فرماید: «بدانید ای بندگان خدا که تقوا قلعه ای محکم و شکست ناپذیر است، اما فجور و
گناه حصاری است سست و بی دفاع که اهلش را از آفات نجات نمی‌دهد و کسی که به آن پناهنده شود،‌در امان نیست. بدانید انسان تنها به وسیلة تقوا از گزند گناه مصون می‌ماند».(2)
در جای دیگر حضرت می‌فرماید: «تقوا کلید درستی و توشة قیامت و آزادی از هر بندگی و نجات از هر تباهی است».(3)
استاد مطهری در شرح احادیث فوق می‌گوید: «تقوا مصونیت است، نه محدودیت. قدر مشترک پناهگاه و زندان مانعیت است،‌اما پناهگاه مانع خطرها است و زندان مانع بهره برداری از موهبت هاست. حضرت در برخی از کلمات تصریح می‌کند که تقوا مایة اصلی آزادی‌ها است، یعنی نه تنها خود قید و بند و مانع آزادی نیست، بلکه منبع و منشأ همة آزادی‌ها است. تقوا به انسان آزادی معنوی می‌دهد، یعنی او را از اسارت و بندگی هوا و هوس آزاد می‌کند. رشتة آز و طمع و حسد و شهود و خشم را از گردنش بر می‌دارد و به این ترتیب ریشة بردگیهای اجتماعی را از بین می‌برد.
مردمی که بنده و بردة پول و مقام و راحت طلبی نباشند، هرگز زیر بار اسارت‌ها و رقیتهای اجتماعی نمی‌روند».(4)
امام علی(ع) بین انسان و تقوا تعهدی متقابل در نظر گرفته و فرموده اند: «خواب خویش را به وسیلة تقوا به بیداری تبدیل کنید ... از تقوا صیانت کنید و خود را به وسیلة تقوا محفوظ بدارید».(7)
استاد مطهری می‌گوید: «تقوا نگهبان انسان است و انسان نگهبان تقوا و این دور محال نیست، بلکه دور جایز است. این نگهبانی متقابل از نوع نگهبانی انسان و جامه است که انسان نگهبان جامه از دزدیدن و پاره شدن است و جامه نگهبان انسان از سرما و گرما است».(5)

پی‌نوشت‌ها:
1. نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبة‌16.
2. همان، خطبة 156.
3. همان، خطبة 219.
4. استاد مطهری،‌سیری در نهج البلاغه، ص 207 و 208.
5. نهج البلاغه، خطبة 231.
6. استاد مطهری، مسیری در نهج البلاغه، ص 209.

در حالى كه هيچ چيز براى تو عزيزتر از خودت نيست، و چگونه ترس از فرود آمدن بلا، شب‏ هنگام تو را بيدار نكرده؟ با اينكه در درون معصيت و گناه غوطه‏ ورى و در زير سلطه و قدرت‏ خداوند قرار دارى! بيا اين‏«بيمارى دورى از خدا»را با داروى تصميم و عزم راسخ مداواكن!
نهج البلاغه خطبه 223

حضرت علی (ع) می فرماید:« إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَةِ الْحَقِّ فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَه‏(1) ؛ دین خدا، به وسیله اشخاص شناخته نمی شود ،بلکه حق علامتی دارد که به وسیله آن شناخت می شود .پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی»
بنابراین در شناخت و تبعیت از حق نمی توان به صرف عمل یا قول غیر معصوم اکتفا نمود، زیرا ممکن است این اشخاص گفتار یا کردار باطلی داشته باشند و ما هم بدون دلیل معتبر از آن ها تبعیت نموده و به راه باطل کشیده بشویم.
3- هواپرستی:
حضرت علی (ع) می فرماید:« إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ مِنْ أَهْوَاءٍ تُتَّبَع‏»(2) یعنی «آغاز پدید آمدن فتنه‌ها، هواپرستی است»
شخص هواپرست، دیگر حق بین و حق پرست نیست. هوی، بصیرتش را کور می‌کند. وقتی کور شد از بالا به پایین سقوط می‌نماید. بلعم باعور به مقام قرب الهی رسید. مستجاب الدعوه شد، اما به علت هواپرستی مثل سگ شد.

1. وسائل‏الشیعة ،ج 27 ،ص 135.
2. نهج البلاغه ،خطبه 50.

[h=1]نکند ما هم مانند کوفیان باشیم!![/h]
امام على در یكى از خطبه هاى نهج البلاغه كه طى آن به بیان و شرح صفات و فضایل بى پایان خاندان پیامبر پرداخته مى فرماید:
'آنان "خاندان پیامبر " مایه ى حیات علم و سبب مرگ نادانى مى باشند. شكیبایى آنها شما را از دانش آنان آگاه مى كند و ظاهرشان از باطن آنها و خاموشى و سكوت ایشان از راستى و درستى گفتار آنان خبر مى دهد. با حق مخالفت نمى كنند و درباره ى آن اختلافى ندارند. اینان "عترت پیامبر " اركان اسلام و پناهگاه مردم مى باشند. به وجود ایشان حق به مرز و حد نهایى خود مى رسد، باطل ریشه كن و زبانش از بیخ و بن بریده مى شود. اهل بیت پیامبر دین را از گذرگاه فهم و بصیرت براى عمل به آن فرا گرفته اند، نه اینكه بدور از خرد آن را شنیده و براى دیگران بازگو كنند. چرا كه بازگوكنندگان علوم فراوانند ولى جانبداران آن اندك مى باشند'. [ نهج البلاغه ، خطبه ى 239. ]
در این بخش از سخنان حكمت آفرین پیشواى پرهیزگاران، عالى ترین فضیلتها و ممتازترین صفات و ارزشهاىاخلاقى كه در اهل بیت رسول خدا متجلى است، از زبان حضرت على علیه السلام در توصیف ایشان بیان شده است. فضایل و ویژگیهایى كه خداوند سخن و امیر ملك حكمت در شان و شخصیت ائمه ى اطهار علیهم السلام بیان فرموده است، در حدى از تعالى و عظمت و قداست قرار دارد كه فقط شایسته ى عترت معصوم پیامبر بزرگوار اسلام است. و سواى آنان احدى از افراد انسان حتى تصور دستیابى به چنین قله ى رفیعى از سجایا و مكارم اخلاقى را توانمند نیست و در اندیشه و بیان هیچ نویسنده و گوینده اى، جز امام على چنین وصفى از خاندان پاك پیامبر نمى گنجد. اندكى تامل در گفتار حقیقت بیان امام، خوانندگان عزیز را به این حقیقت نزدیك و با این واقعیت بیشتر آشنا مى كند، آنجا كه فرمود:
"اهل بیت پیامبر باعث حیات علم و سبب مرگ نادانى اند". یكى از ارزنده ترین ارزشهاى اخلاقى و مهمترین فضایل انسانى، دستیابى انسان به منابع علمى و سرچشمه هاى حیات بخش حكمت و معارف است، تا آنجا كه آدمى به زیور علم آراسته شود و درگیر و دار تلاش خستگى ناپذیر و بى پایان عمر به قله ى بلند علوم و اسرار عالم صعود كند، چندانكه در میان جوامع انسانى به صفت ممتاز عالم معروف شود. و در فرهنگ اسلامى بالاترین مقام و عالى ترین ارزشى كه هر مسلمان مى تواند براى خود فراهم آورد، پایگاه علم همراه با تقواى خدا است. چرا كه حق تعالى در قرآن كریم سخن از عزت و رفعت دو گروه به میان آورده و آن دو گروه كه خدایشان رفعت و عزت بخشیده است، ایمان آورندگان به خداى یگانه اند و كسانى كه درجات و مراتب علمى را تحصیل كرده اند، آنجا كه فرمود:
'خداى مقام اهل ایمان و دانشمندان را "در هر دو عالم" رفیع مى گرداند و خدا به آنچه "از نیك و بد" انجام دهید آگاه است'. [ سوره ى مجادله، آیه 11. ]

عترت رسول الله در گذرگاه پر حادثه و لغزنده ى تاریخ همواره حق گفته اند، از حریم حق دفاع كرده اند و حیات و حركت ایشان براساس حق بوده است. و این امتیازیست كه تنها در انحصار خاندان پیامبر اكرم است و جز آنها كسى را توان چنین همتى والا و زندگى روشن و سعادت بخش نبوده و نیست. و این مهم در حیات اهل بیت پیامبر به دلیل معرفت كامل آنها از حق و عدم اختلاف ایشان در شناخت حقیقت و عرفان كامل نسبت به حق است

و بسیار آیات دیگر و احادیث فراوان از زبان معصومین علیهم السلام، كه دلالت بر كرامت و شرف و فضیلت دانشمندان دارد و در حوصله و محدوده ى بحث ما نمى گنجد.
امام على در یكى از حكمتهاى نهج البلاغه شریف، مردم را مردگان و دانشمندان را انسانهاى زنده و با نشاط معرفى مى فرماید. ولى اینجا كه سخن از كرامت و شرافت خدادادى اهل بیت پیامبر است، كلام امام اوجى دیگر و عظمتى چشمگیرتر گرفته است، تا آنجا كه آنها را نه تنها بزرگترین عالمان روزگار مى داند كه همه ى دانشها و حكمتها و حقایق و اسرار كائنات در سینه و دل آنها جاى گرفته است، بلكه مقام خاندان پیامبر از دیدگاه علم و حكمت به اندازه اى رفیع است، كه ایشان باعث حیات علم و نابودى نادانى اند. از دیدگاه حقیقت بین امام و در كلام هدایت بخش امیرالمومنین عترت معصوم پیامبر چهره هاى روشن و انسانهاى مقدس و مطهرى هستند، كه علم به حیات آنها زنده است و جهل و نادانى در پرتو وجود سراپا نور ایشان محو و نابود است. به بیان دیگر به وجود و حضور آنان، علم در كالبد زمانه حاضر است و با غیبت و شهادت اهل بیت پیامبر ابواب علم و حكمت به روى مردم هر عصرى بسته است. و در غیاب آنها این امتیاز و فضیلت تنها در آثار باقیمانده از ایشان مانند احادیث و روایات و خطبه ها و حكمتها و نامه هایشان موجود و مشهود است.
لا یخالفون الحق و لا یختلفون فیه. "عترت پیامبر با حق مخالفت نمى كنند و درباره ى آن اختلافى ندارند".

دفاع از حق و همراهى و همگامى با آن یكى از ارزشمندترین مكارم اخلاقى است. و ارزش هر انسانى از دیدگاه هر مكتب فكرى و عقیدتى، به میزان موافقت و همگامى و هماهنگى وى با حق است. آنها كه با تاریخ حیات انسان آشنایى دارند، به این حقیقت دست یافته اند، كه همه ى آنها كه مدعى طرفدارى از حق و دفاع از حریم آن هستند، یا در ادعاى خود صادق نیستند و یا تنها براى مدت محدودى از حق مى گویند و از آن دفاع مى كنند. و هنگامى كه مقام و موقعیت و منافع خودشان از سوى حق تهدید شود، به آسانى به ستیز و جدال با حق برمى خیزند و مقابله ى با حق را در جهت حفظ منافع و شئونات خویش، حق خود مى دانند. و این واقعیت تلخى است، كه همه ى گستره ى تاریخ حیات انسان را پر كرده است. در رابطه با این جریان تلخ و ناخوشایند تاریخ، تنها به روزگار رسالت پیامبران الهى و ایام محدود حیات و امامت عترت پاك و معصوم پیامبر اسلام است، كه انسان در دوران زندگانى خویش شهد گواراى حقیقت را چشیده و شاهد دفاع صادقانه و قاطعانه ى اهل بیت رسول الله از حریم مقدس حق بوده اند. چرا كه به فرموده ى امام حق امیرالمومنین على بن ابیطالب علیه السلام، خاندان پاك و عترت معصوم پیامبر خدا مظهر حق و اقامه كنندگان و مدافعین راستین حق در صحنه ى پهناور زمین بوده اند، تا آنجا كه همه ى آنها در راه این مهم جان خود را فدا كرده و به مقام رفیع شهادت دست یافته اند.
عترت رسول الله در گذرگاه پر حادثه و لغزنده ى تاریخ همواره حق گفته اند، از حریم حق دفاع كرده اند و حیات و حركت ایشان براساس حق بوده است. و این امتیازیست كه تنها در انحصار خاندان پیامبر اكرم است و جز آنها كسى را توان چنین همتى والا و زندگى روشن و سعادت بخش نبوده و نیست. و این مهم در حیات اهل بیت پیامبر به دلیل معرفت كامل آنها از حق و عدم اختلاف ایشان در شناخت حقیقت و عرفان كامل نسبت به حق است. و به همین دلیل امام موحدان پرهیزگار حضرت على النقى علیه السلام، در زیارت جامعه شیعیان را تعلیم فرمود، تا به هنگام زیارت اهل بیت رسول الله در نهایت اخلاص و اعتقاد خطاب به ایشان بگویند:
و الحق معكم و فیكم و منكم و الیكم و انتم اهله و معدنه و میراث النبوه عندكم... [ مفاتیح الجنان، زیارت جامعه. ]

اندكى تامل در گفتار حقیقت بیان امام، خوانندگان عزیز را به این حقیقت نزدیك و با این واقعیت بیشتر آشنا مى كند، آنجا كه فرمود: "اهل بیت پیامبر باعث حیات علم و سبب مرگ نادانى اند"

[h=2]ثم ماذا![/h] حتما این روزها در تکایا و مجالس مختلف عزاداری امام حسین و شهدای کربلا شرکت میکنیم، اشک ها ریخته و غمگساری فراوان میکنیم، اما دوستان یادمان باشد آنهایی که این سخنان را از مولای متقیان شنیدند و جایگاه رفیع اهل بیت را دانستند همان هایی بودند که نافرمانی پسر علی بن ابیطالب را کرده، حق را از باطل تشخیص نداده و گرفتار جهلی خانمان سوز شدند!

[h=2]حال ما در چه حالیم![/h] امروز با هم منزلت اهل بیت را از دیدگاه امام اول شیعیان مرور کردیم و دوباره یاد آوری کردیم که چه نعمات بزرگی خداوند ارزانیمان کرد با حضور اهل بیت!

[h=2]اما یک سوال؟![/h] الان ما با پسر علی بن ابیطالب چه میکنیم! نکند همان کار کوفیان را میکنیم! برای پدرش اشکها میریزیم اما حقش را ادا نمیکنیم. نکند حسین بن علی روز قیامت جلوی تک تک ما را بگیرند و بگویند گریه ات را نمی خواستم یاری فرزندم چه شد!!!!

فاطمه زین الدینی
بخش نهج البلاغه تبیان


[/HR] منابع:
قرآن کریم
نهج البلاغه
مفاتیح الجنان
غدیر؛ علیرضا هزار

با خاتمیت پیامبر اسلام(ص) وحی آسمانی پایان یافت و دیگر وحی تشریعی هرگز نازل نمی شود. امیر مؤمنان(ع) در نهج البلاغه فرمود:
«یا رسول الله لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النبوة و الانباء واخبارالسماء» (1) ای رسول خدا ،با مرگ تو چیزی قطع شد و پایان یافت که با مرگ دیگران قطع نمی شود، نبوت و خبرهای آسمانی».
ولی اوصیا و خلفای راستین پیامبر از جمله حضرت مهدی(ع) از راه هایی غیر از وحی ،حقایق الهی و احکام شرعی را می داند و از آن آگاه می شود که به نمونه های از آن اشاره می شود:
1- امیر مؤمنان فرمود:« ذلک القرآن فاستنطقوه ، ولن ینطق و لکن اخبرکم عند ألا ان فیه علم ما یأتی»(2) آن قرآن است، پس آن را به سخن آورید، ولی هرگز سخن نمی گوید، اما شما را از آن خبر می دهم. بدانید که علم آینده در قرآن است».
این سخن گرچه از زبان علی(ع) صادر شده ولی این مقام برای همه ائمه(ع) از جمله حضرت مهدی ثابت است . او از قرآن حقایقی می داند و کشف می کند و می فهمد که برای دیگران مقدور نیست کشف کنند و بفهمند.
2- از امیرمؤمنان(ع) نقل شده : پیامبر هنگام رحلت مرا خواست و بعد از سخنانی مرا به خود نزدیک کرد و آهسته به من هزار باب از علم القا نمود که از هر باب آن هزار باب گشوده می شد.(3)
همه ائمه (ع)مثل امیرمؤمنان این حقایق را که رسول خدا در گوش حضرت خوانده است، از سوی امام قبل از خود دریافت می کرده است. از امام صادق(ع) نقل شده که امیرمؤمنان به هنگام شهادت به فرزندش حسن(ع) فرمود:
«اُدنُ منّی حتی اُسرِّ الیک ما اسرّ رسول الله الیّ و ائمتک علی ما ائمتنی علیه»(4) نزدیک من بیا تا اسراری را که رسول خدا به من القا کرد ،به تو القا کنم و امانتی را که رسول خدا به من سپرد، به تو بسپارم.
بر اساس روایات فراوان این روش در همه ائمه متداول بوده که به هنگام مرگ اسرار الهی را در گوش امام بعد از خود القا می کرده است.(5)

حضرت مهدی(ع)حقایق شریعت پیامبر را از طریق پدرش حضرت امام حسن عسگری دریافت کرده ، یعنی علم او به احکام شریعت محمدی علم ارثی است.
3- براساس آنچه در جای خود به تفصیل بحث شده(6) کسی که بعد از پیامبر خلیفه و جانشین راستین اوست، باید معدن خلافت و مأخذ علمشان ، معدن علم پیامبر باشد تا برآنچه پیامبر از طریق وحی اتصال داشته، آنها از طریق دیگر نظیر الهام اتصال داشته باشد، زیرا خلیفه در حکم مستخلف عنه است. از این رو حکیم صدرالمتألهین در خصوص حضرت مهدی(ع) گفته است: حضرت مهدی چون احکام را در علم الهی مشاهده می کند و حجابی بین قلب او و مخزن احکام وجود ندارد، اختلافی در احکام ظاهری نظیر آنچه میان در اجتهاد مطرح است، وجود ندارد ،همان طور که در زمان پیامبر وجود نداشت.(7)
بنابراین غیر از راه وحی راه های دیگری نیز برای دریافت حقایق و دستور از جانب خداوند وجود دارد ، مانند راه الهام و اتصال به مبدأ الهی.
پی نوشت:
1. نهج البلاغه، خطبه235.
2. همان، خطبه 158.
3. بحارالانوار، ج22، ص 463، نشر دارالاحیاء الثراث العربی ، بیروت، 1403ق.
4. اصول کافی،ج1، ص298، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران 1388ق.
5. همان، ص364-373-277-297.
6. پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص206.
7. همان.


به‌یقین کسب آرامش و احساس رضایتمندی مهم‌ترین نیاز انسان معاصر جهان است. دنیازدگی و تنوع‌طلبی‌های افراطی و تجمل‌خواهی‌های غافلانه که از جمله بحران‌های اخلاقی عصر کنونی به‌شمار می‌آید، میل به خودخواهی، تکاثر، افزون‌طلبی و سستی روابط انسانی را رقم زده و احساس تنهایی، اضطراب و افسردگی را بر زندگی آنها سایه افکنده است.
سخن این است که با چنین وضعیتی آیا قناعت می‌تواند آرامش را برای انسان به ارمغان آورد آرامشی که حاصلش سلامت و امنیت فرد و جامعه است. ریشه‌های فقر و مشکلات مالی و آسیب‌هایی چون دروغ‌گویی، کم‌فروشی، گران‌فروشی و ... که در جامعه رو به فزونی است را می‌توان در زیاده‌خواهی و عدم قناعت جستجو کرد.
قناعت در معناى درست آن، یعنى چشم و دل سیر بودن، به کفاف بسنده کردن و عدم فزون‏خواهى است، که از والاترین کمالات انسانى است؛ در نگاه امیرمومنان على(علیه السلام) چنین قناعتى بستر زندگى متعالى است، چنان‏که آن حضرت فرموده است:
کفَى بالقَنَاعَةِ مُلْکاً، وَ بحُسنِ الخُلُقِ نَعِیماً.] وَ سُئِلَ عَلَیْهِ السَّلامُ فَلَنُحْییَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً فَقَالَ: [هِى القَنَاعَةُ.
قناعت، دولتمردى را بس، و خوى نیک، نعمتى بُوَد در دسترس.] و حضرتش را از معنى «فَلَنُحْییَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً: هر آینه، او را به زندگى‏اى پاک و خوش زنده داریم» پرسیدند، فرمود: [آن قناعت است.
آن‏که به کمال قناعت متصف شود، به زندگى پاک و خوش دست‏مى‏یابد. در اصل، قناعت بسنده کردن به حد و اندازه‏اى است، اما کدام حد و اندازه؟ برخى قناعت را بسنده کردن به فقر یا وضع موجود و اوضاع نکبت‏بار فهمیده‏اند، مشخص است که چنین تلقى نادرستى کاملًا با روح دین و موازین آن ناسازگار است، که هیچ پدیده اجتماعى همچون فقر محکوم و مطرود دین نیست؛ چنان‏که على(علیه السلام) خطاب به فرزندش محمد بن حنفیه فرمود:
یَا بُنَى! إِنِّى أَخَافُ عَلَیکَ الفَقْرَ، فَاستَعِذْ باللهِ مِنْهُ، فَإِنَّ الفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِینِ، مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ، دَاعِیَةٌ لِلمَقْتِ‏.
پسرم! همانا از تنگ‏دستى، بر تو بیمناکم؛ پس، از آن به خدا پناه ببر که تنگ‏دستى دین را زیان دارد، خِرَد را سرگردان کند و دشمنى آرد.
همچنین آن حضرت فرموده است:
الفَقْرُ المَوْتُ الأَکبَرُ.
تنگدستى مرگِ بزرگ‏تر است.
بنابراین، قناعتى که امیرمومنان على(علیه السلام) بدان فراخوانده است، بسنده کردن به فقر و نادارى و تنگ‏دستى نیست، بلکه بسنده کردن به کفاف است؛ یعنى آدمى به اندازه‏اى معقول و معتدل در زندگى بسنده کند و خود را اسیر حرص و آز و فزون‏خواهى ننماید؛ چنان‏که فرموده است:
مَنِ اقْتَنَعَ بالکَفَافِ أَدَّاهُ إِلَى العَفَافِ‏.
هر که به کفاف قناعت کند، او را به پاکى کشاند.

روحیه قناعت از عدم دلبستگی به دنیا ایجاد می‌شود فرد قانع از انجام گناه و کسب مال حرام نگران است و این نگرانی او را از معاصی دور می‌کند

بین قناعت و آرامش رابطه‌ای مستقیم برقرار است. آرامش نیروی مثبت روحی و روانی است که به خودی خود حاصل نمی‌شود بلکه توسط عواملی دیگر حاصل می‌شود. مثلاً رضایت و خرسندی ناشی از قناعت، عاملی آرامش آفرین است. امام علی(علیه السلام) در وصف و ستایش یکی از «خباب بن الارت» می‌فرماید: خدا رحمت کند خباب بن الارت را، با کمال میل اسلام آورد و با اختیار هجرت کرد و به اندازه کفایت در معیشت قناعت ورزید و از خدا راضی گشت و با مجاهدت زندگی کرد. (نهج‌البلاغه، 1384: حکمت 43)
امام در این حدیث رضایت از خداوند و زندگی توأم با مجاهدت را نتیجه منش قناعت‌جویی، بیان می‌فرماید. انسان قانع در آرامش است زیرا نگران روزی فردای نیامده خود نیست و توجه‌اش را به داشته‌هایش معطوف کرده است. برانگیخته شدن خوی قناعت محرکی است که شرایط ناهموار زندگی را برای انسان هموار می‌سازد. حیات طیبه که در قرآن آمده است در تفسیر امام علی(علیه السلام) همان زندگی همواری است که تنها با قناعت نصیب انسان می شود. (همان: ح 229)
عوامل نگرانی‌زا را می‌توان در دو قسم بیان کرد؛ عامل نگران‌کننده‌ای که از اختیار انسان خارج است مانند حوادث طبیعی چون سیل و زلزله و ... و عامل نگران‌کننده‌ای که اضطراب‌زا و در اختیار انسان و قابل کنترل‌اند که باید عامل کنترل‌ آن‌را یافت و با آن آرامش را به‌دست آورد. انسانی که گرفتار حب دنیا و حرص است، قناعت می‌تواند آن‌را کنترل و نگرانی‌ها را با توکل و امید به مدد الهی مبدل کند و باعث ایجاد آرامش شود. امام علی(علیه السلام) فرمود:
چه نیکو است فروتنى توانگران نسبت به بینوایان براى بدست آوردن ثواب و پاداشى از خدا، و نیکوتر از آن بى‏اعتنایى و گردنکشى بینوایان در برابر توانگران و امید و توکلشان به کرم خداى بخشنده است ... . (همان: ح 406)از نشانه‌های امیدواری تجلی امید، در رفتارهای فردی و اجتماعی انسان است. امام علی(علیه السلام) مى‏فرماید: هرکس به خدا امیدوار باشد باید امید او در کردارش آشکار شود، هر امیدواری جز امید به خدای تعالی، ناخالص است و هر ترسی جز ترس از خدا نادرست است. (همان: خ160)

بین قناعت و آرامش رابطه‌ای مستقیم برقرار است. آرامش نیروی مثبت روحی و روانی است که به خودی خود حاصل نمی‌شود بلکه توسط عواملی دیگر حاصل می‌شود. مثلاً رضایت و خرسندی ناشی از قناعت عاملی آرامش آفرین است

روحیه قناعت از عدم دلبستگی به دنیا ایجاد می‌شود فرد قانع از انجام گناه و کسب مال حرام نگران است و این نگرانی او را از معاصی دور می‌کند. امام علی(علیه السلام) در توصیه به قناعت خطاب به پسر حنیف می‌فرماید: به من گزارش دادند که مردی از سرمایه‌داران بصره، تو را به مهمانی خویش فراخواند و تو به‌سرعت به‌سوی آن شتافتی، خوردنی‌های رنگارنگ برای تو آوردند و کاسه‌های پر از غذا پی‌درپی جلوی تو می‌نهادند، گمان نمی‌کردم مهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندانشان با ستم محروم شده و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده اند، اندیشه کن در کجایی؟ و برسر کدام سفره می‌خوری؟ پس آن غذایی که حلال و حرام بودنش را نمی‌دانی دور بیافکن و آنچه را به پاکیزگی و حلال بودنش یقین داری مصرف کن. (همان: نامه 45)
امام على(علیه السلام) سفارش مى‏کند که انسان به کفاف قناعت نماید و آزمندى را از خود دور نماید که آزادى، راحتى، پاکى و پاک‏دامنى در زندگى در گرو چنین کمالى است.
مَنِ اقتَصَرَ عَلَى بُلغَةِ الکَفَافِ، فَقَدِ انتَظَمَ الرَّاحَةَ، وَ تَبَوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ.[۷]
هر که به اندازه کفاف بسنده کند، آسایش و راحتى خود را فراهم آورد و گشایش و آرامش را به‏دست آورد.



[/HR] منابع:
همبستگی قناعت و آرامش روان از منظر امام علی(ع) در نهج‌البلاغه، ابراهیم کلانتری، دانشیاردانشگاه تهران.
قناعت‏، محمد علی حسن زاد

امام در زمان خلافتش ضمن نامه‌ای به «عثمان بن حنیف» فرماندار بصره نوشت: «بلی کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظلته السماء فشحّت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس قوم آخرین...؛(1)
آری از آن چه آسمان بر آن سایه افکنده است، «فدک» در دست ما بود. مردمی بر آن بخل ورزیدند و مردمی سخاوتمندانه از آن چشم‌پوشی کردند.»
از کلام حضرت فهمیده می‌شود که آن حضرت ضمن گلایه از کار نادرست خلفا در غصب «فدک» آن را در زمان حکومت خود پس نگرفت و به دست فرزندان حضرت زهرا(س) قرار نداد. حال چرا حضرت آن را به صاحبان اصلی‌اش نداد، دو نوع می‌توان پاسخ داد:
1 - امام در جریان بیعت و آغاز زمانداریش، به برگرداندن حقوق و اموال (که در دوره حاکمان پیش غصب شده بود) اصرار ورزید و بسیار تأکید کرد. حال پس از رسیدن به قدرت، اگر «فدک» را پس می‌گرفت،‌به ذهن برخی خطور می‌کرد آن همه اصرار برای خودش بود!
امام نخواست ‌کاری کند که دیگران در باره‌اش این گونه قضاوت کنند و در بارة حضرت بگویند: اعلان پس گرفتن اموال غصب شده و رد آن به صاحبان، مقدمه برای به دست آوردن باغی بود که در زمان خلفا مورد دعوا و گفتگو بود؛ یعنی بگویند: برای این که فدک را تصرف نماید، پس گیری زمین ها و مزارعی را که توسط عثمان بخشیده شده بود، عنوان کرد.
برای این که این گونه قضاوت نکنند و دشمنان خرده‌گیری ننمایند، امام با بزرگواری از کنار این حق گذشت و از آن سخنی به میان نیاورد؛ تا به مردم بفهماند حکومت علوی برای احقاق حقوق مردم تلاش می‌کند.
اگر امام زمامداری را پذیرفت، برای یاری رساندن به مظلومان و محرومان است،‌نه برای منافع شخصی خود. طبیعی است فرزندان فاطمه (س) نیز به این عمل راضی بودند.
نظیر این سخن از امام موسی بن جعفر (ع) نقل شده است. حضرت در پاسخ به این سؤال که چرا امام علی (ع) در دورة زمامداریش فدک را تصرف نکرده، فرمود:
«لأنا أهل البیت لا یؤخذلنا حقوقنا ممن ظلمنا إلا هو و نحن اولیاء المؤمنین إنما نحکم لهم و نأخذ حقوقهم ممن ظلمهم و لا نأخذ لانفسنا؛(2) چون ما اهل بیت پیامبر چنین خصوصیتی داریم که حقوق‌مان را از کسانی که به ما ستم کرده‌اند، جز خدا نمی‌ستاند؛ ما اولیای مؤمنان هستیم.
به نفع آنان فرمان می‌رانیم و حقوق آنان را از کسانی که به آنان ستم روا داشته‌اند، می‌ستانیم، ولی برای خود در این راه تلاشی نمی‌کنیم.»
از سخن امام کاظم (ع) به دست می‌آید که امامان و رهبران الهی همواره برای احیای حقوق مردم تلاش می‌کنند؛ اما در مورد حقوق شخصی خود که ربطی به حقوق مردم نداشته باشد، اقدامی نمی‌کنند و کریمانه از کنار آن می‌گذرند. پس نگرفتن فدک در دوره زمامداری امام علی(ع) از همین قبیل است.(3)
2 - برخی از عالمان دینی همانند مرحوم سلطان الواعظین شیرازی در کتاب شب‌های پیشاور می‌گویند: به جهت اوضاع خاصی که در زمان زمامداری امام علی(ع) بر جامعة اسلامی حاکم بود، حضرت قدرت پس گیری فدک را نداشت.
توضیح: امام در شرایطی حکومت را در دست گرفت که مردم از سیاست‌های عثمان ناخرسند بودند؛ ولی نسبت به سیاست‌های دو خلیفة پیشین به ویژه سیاست‌های عمر رضایت داشتند. سیاست‌ها و سنت‌های عمر، در جامعة اسلامی آن زمان ریشه دوانده بود .مردم حاضر نمی‌شدند از آن سنت‌ها و سیاست‌ها دست بردارند. ابن ابی الحدید در این باره می‌نویسد: در زمان زمامداری امام علی(ع) در کوفه مردم تجمع کردند و از حضرت خواستند فردی را به عنوان امام جماعت نماز «تراویح»(4) منصوب کند، تا در شب‌های ماه رمضان نمازهای مستحبی را با او به جماعت برگزار نمایند. حضرت به آنان گوشزد نمود این کار بدعت و برخلاف سنت رسول (ص) است. پیامبر «به جماعت خواندن نمازهای مستحبی» را منع کرده است.
آنان بدون توجه به رهنمود حضرت، یکی را به عنوان امام جماعت برگزیدند و نماز تراویح را برگزار کردند.
این خبر به حضرت علی(ع) رسید و برای نهی از منکر ، فرزندش امام حسن مجتبی (ع) را فرستاد و با آنان در این باره سخن گفت. آن عده وقتی که دیدند حکومت علوی در پی جلوگیری از این کار برآمده است، فریاد زدند: ای وای، سنت عمر را می‌خواهند نابود کنند.(5)
با وجودی که امام مردم را آگاه نمود که در زمان پیامبر چنین نمازی متداول نبود، و این نماز در زمان عمر بنا نهاده شد و رسول خدا اجازه ندارد تا نمازهای مستحبی خوانده شود،‌مردم حاضر نشدند تا از این سنت عمر چشم پوشی نمایند و تابع فرمان امام باشند.
بنابراین چگونه حضرت می‌توانست فدک را به فرزندان فاطمه(س) پس بدهد؟
از سیاست‌های ابوبکر و عمر بود که از دست حضرت زهرا(س) و فرزندانش جدا باشد. حال اگر حضرت علی فدک را می‌گرفت،‌فریاد سر می‌دادند که ای وای،‌علی برخلاف سیاست عمر عمل می‌کند! نیز حضرت را متهم می‌کردند که غاصب است! حضرت با وجود چنین اوضاعی نمی‌توانست فدک را پس بگیرد.(6) تا این موضوع مسایل مهم تر و اصلی تر جامعه اسلامی را تحت تأثیر منفی قرار ندهد.
پی‌نوشت‌ها:
1- نهج البلاغه، صبحی صالح، نامة 45.
2 - علل الشرایع صدوق، باب العلل التی من اجلها ترک فدکاً.
3- ترجمة گویا و شرح فشرده نهج البلاغه،‌ج3، ص 445 و 446.
4- نماز تراویح نمازی است که اهل سنت به عنوان نماز مستحبی در شب‌های ماه رمضان به صورت جماعت به جا می‌آورند و این شیوه و سنتی است که از عمر، خلیفة دوم بر جای مانده است.
5- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ،‌ج12، ص 282.
6- سلطان الواعظین شیرازی، شب‌های پیشاور، ص 710.

.
زمـانـی کـه بـخواهیـد وصـیـت نـامـه بـنـویسید مـتـوجـه خـواهیـد شـد تـنها کـسی کـه سهمـی از دارایـیـتان نـدارد، خـودتـان هـستید
پـس تـا زنـده هـستیـد...
نـسبت بـه خـود سـخاوت داشتـه بـاشیـد . .

امـام عـلی (علیه السلام)
نـهج الـبلاغه

ثمَ انزَلَ عَلَیهِ الکِتابَ نوُراً لا تُطفَأُ مَصابیحُهُ وَسِراجاً لا یَخبوُ تَوَقُّدُهُ. ( خطبه/198)
ترجمه:سپس قرآن را بر او نازل فرمود، قرآن نوری است که خاموشی ندارد چراغی است که درخشندگی آن زوال نپذیرد.
شرح:«اما اینکه قرآن نور است چون مردم به وسیله آن ازظلمات جهل هدایت می شوند. نور دنیا که در ظلمات شب مردم را هدایت می کند.»
« اما واژه ی مصابیح را یا برای دانش ها و حکمت هایی که قرآن پخش کرده و مردم از آن ها پیروی کرده اند و یا برای دانشمندان و آنانی که احکام قرآن را به کار بسته وبه آن آراستگی یافته اند، استعاره فرموده است.چراغی است که فروغش قطع نمی شود؛ یعنی، به سبب تابش انوار قرآن، هدایت و راهنمایی مردم پایان نمی یابد واین معنای جمله نخست را دارد.»
نور بودن قرآن در قسمت های دیگر نهج البلاغه نیز آورده شده است.


عبودیت کمالِ کمالات است و همه کمالات انسانى در این جهت است که آدمى به عبودیت حق واصل شود و در مدارج و مراتب آن بالا رود.
عبودیت تسلیم حق بودن و گردن نهادن به خواست الهى است؛ یعنى «عبد» جز رضاى حق، نخواهد و در برابر او در اطاعت کامل باشد؛ جز در برابر خدا سر خم نکند، در برابر او هیچ‏گونه خلاف و تعدى ننماید؛ مطیع خدا باشد و به اراده و خواست او عمل کند.
عبودیت، آدمى را با حقیقت خویش آشنا و همراه مى‏کند، و هر چه انسان در منازل و مراتب عبودیت حق، بالاتر رود، به حقیقت انسانى خود نزدیک‏تر مى‏شود؛ زیرا انسان، والاترین جلوه خداوند است و هر چه در عبودیت پیش رود، بیشتر این استعداد را جلوه مى‏بخشد و به مقام انسانى‏ اى که شایسته آن است نزدیک‏تر مى‏شود. آدمى با گام نهادن در مسیر عبودیت، به مقام بندگى واصل مى‏شود و در نسبت و ارتباط با دیگر آدمیان، خود را در جایگاه خدایى نمى‏بیند و هرگز گردن‏فرازى و خودکامگى نمى‏کند، بلکه خود و دیگران را بندگانِ پروردگارى مى‏بیند که جز او خدایى نیست. چنین نگرشى، زمینه‏ساز سلوک معنوى و روابط انسانى مى‏شود؛ چنان‏که على علیه السلام در ضمن خطبه‏اى فرمود:
فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبیدٌ مَمْلُوکونَ لِرَبٍّ لارَبَّ غَیْرُهُ‏.
جز این نیست که من و شما بندگان و مملوکان پروردگارى هستیم که جز او پروردگارى نیست.
اگر انسان دریابد که او بنده است، در ارتباط با دیگر بندگان، خدایى نمى‏کند و در دام شیطان گرفتار نمى‏شود، و کسى را مملوک خود نمى‏گیرد؛ خودمدارى نمى‏نماید و به نبرد با خداى قادرِ یکتا برنمى‏خیزد. امام على علیه السلام در آغازین عبارات عهدنامه مالک اشتر، به بندگى و عبودیت فرا مى‏خواند، و از فخرفروشى و دیگران را مملوک خود دیدن و خدا را هم‏نبرد خواندن برحذر مى‏دارد، که راه کمال و سعادت فرد و جامعه در این بستر مهیا مى‏شود:
هَذَا مَا أَمَرَ بهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِى أَمِیرُالْمُوْمِنینَ، مالِکَ بنَ الحارثِ الأَشْتَرَ فى عَهْدِهِ إِلیهِ، حینَ وَلّاهُ مِصْرَ … إِیَّاکَ وَ مُسَامَاةَ اللَّهِ فى عَظَمَتِهِ وَالتَّشَبُّهَ بهِ فى جَبَرُوتِهِ فَإِنَّ اللَّهَ یُذِلُّ کُلَّ جَبَّارٍ وَ یُهِینُ کُلَّ مُخْتَالٍ‏.
این فرمانى است از بنده خدا، على امیرمومنان به مالک‏اشتر پسر حارث، در عهدى که با او مى‏گذارد، هنگامى که وى را به حکومت مصر مى‏گمارد … بپرهیز که در بزرگى فروختن، خدا را هم‏نبرد خوانى و در کبریا و عظمت، خود را همانند او دانى؛ که خدا هر سرکشى را خوار مى‏سازد و هر خودبینى را بى‏مقدار مى‏نماید.

هدف از پرستش، تکامل خود ماست و عبادت، وسیله تکامل و سعادت ما محسوب می شود. عبادت غذای روح و طعام، مایه قوام جسم است

انسان در سایه بندگى خدا و عبودیت حق از خودمدارى و شیطان‏صفتى و خودکامگى، و از بت‏پرورى و شیطان‏زدگى و بت‏پرستى نجات مى‏یابد، و به مقام حقیقى خود، یعنى بندگى خدا و سلوک انسانى روى مى‏آورد. تباه‏گرى انسان در همه وجوه فردى، اجتماعى، خانوادگى، سیاسى، اقتصادى و حکومتى ریشه در خروج انسان از مدار بندگى حق و عبودیت الله، و فرو رفتن در منجلاب خودمدارى و شیطان‏صفتى و بت‏پرستى دارد؛ و از این‏روست که اصلى‏ترین دعوت پیام‏آوران الهى، دعوت به عبودیت الله و اطاعت خداست، چنان‏که امیرمومنان على علیه السلام درباره فلسفه بعثت خاتم پیام‏آوران الهى فرموده است:
فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداِ بالْحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّیْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ.
پس خدا، محمدَ را به حق برانگیخت، تا بندگانش را از پرستش بتان بیرون آورَد و به عبادت او درآورد؛ و از پیروى شیطان برهانَد و به اطاعت خدا راه نماید.

[h=2]به چه انگیزه ای خدا را بپرستیم؟[/h] امیر مومنان علیه السّلام فرمود: گروهی در عبادت، به انگیزه دستیابی به منافع اخروی و بهشت، خدا را می پرستند که این رقم عبادت، عبادت تجار و بازرگانان است که هدف، سودجوئی است. گروهی دیگر به انگیزه ترس از عذاب و جهنم، خدا را عبادت می کنند؛ این هم عبادت بردگان است. گروهی هم به انگیزه شکر و سپاس از نعمت های فراوان خداوندی، عبادت خود را انجام می دهند و این عبادت آزاد مردان است.
بر اساس فرمایش علی بن ابی طالب علیه السّلام سه هدف و انگیزه در عبادت خداوند وجود دارد. 1- رسیدن به بهشت و رضوان الاهی. 2- دوری و اجتناب از جهنم. 3- سپاس از خداوند. چون خداوند لایق پرستش است. اگر یک وعده مهمان کسی باشید، یا پزشکی، بیمار شما را از مرگ نجات دهد، تا آخر عمر خود را مدیون میزبان و پزشک، دانسته و هر وقت ایشان را ببینید؛ کرنش کرده و تشکر می نمایید. بندگان، در تمام لحظات بر سر سفره خداوند نشسته اند. هر چه دارند از خداست. وجود، سرمایه، امنیت، سلامتی، خوراک، پوشاک و غیره همه را خداوند ارزانی کرده است. آیا تشکر از چنین شخصیت کریمی، لازم و واجب نیست. کریمی که هر چه عنایت کرده، بی منّت است. پزشک از شما توقع پول دارد، میزبان بشری، معمولا انتظار جبران دارد. ولی خداوند تمام نعمت ها را به انسان داده و توقع جبران ندارد. حال عقل بشر دستور به تشکر از چنین خدایی نمی دهد؟

انسان در سایه بندگى خدا و عبودیت حق از خودمدارى و شیطان‏صفتى و خودکامگى، و از بت‏پرورى و شیطان‏زدگى و بت‏پرستى نجات مى‏یابد، و به مقام حقیقى خود، یعنى بندگى خدا و سلوک انسانى روى مى‏آورد. تباه‏گرى انسان در همه وجوه فردى، اجتماعى، خانوادگى، سیاسى، اقتصادى و حکومتى ریشه در خروج انسان از مدار بندگى حق و عبودیت الله، و فرو رفتن در منجلاب خودمدارى و شیطان‏صفتى و بت‏پرستى دارد

شما به هر انگیزه ای که تشکر کنید؛ می شود عبادت. چون بشر در تشکر از انسان ها نیازی به آموزش ندارد؛ ولی در تشکر از خدا نمی داند که چگونه تشکر کند که لایق ایشان باشد، نیاز به آموزش دارد. به همین دلیل خداوند انبیا را فرستاده تا راه هدایت بشر و نحوه پرستش خدا را به آن ها آموزش دهند. پس هدف از عبادت، برطرف کردن نیازمندی های خداوند نیست؛ چرا که او وجودی نامحدود، نامتناهی و پیراسته از هر گونه نقص و نیاز و غنی مطلق است. پس احتیاجی به پرستش ما ندارد. در قرآن کریم آمده است: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید؛ خدا بی نیاز و درخور ستایش است» (ابراهیم، Dirol «زیرا هر که خدا را سپاس گوید به سود خود سپاس گفته، و هر که ناسپاسی کند، خدا بی نیاز و ستودنی است».(لقمان، 12)
هدف از پرستش، تکامل خود ماست و عبادت، وسیله تکامل و سعادت ما محسوب می شود. عبادت غذای روح و طعام، مایه قوام جسم است. لذا خداوند در آیات متعددی از باب لطف و رحمتش، دستور عبادت به انسان را داده است. «این است پروردگار شما! هیچ معبودی جز او نیست. آفریدگار همه چیز است، او را بپرستید و او نگهبان و مدبر همه موجودات است».(انعام، 102) در برخی دیگر از آیات به این موضوع اشاره شده است: رعد، 36؛ یس، 22؛ زمر،11؛ اسرأ،24؛ آل عمران 64و...


[/HR] منابع:
عبودیت‏، محمد علی حسن زاده
انگیزه های عبادت و پرستش منبع: پایگاه حوزه، شماره 1-28077

حكمت نهج البلاغه16

[=Jadid]

[=Jadid]قَالَ علی (ع) :

[=Jadid]

[=Jadid]تَذِلُّ الْاءُمُورُ [=Jadid]لِلْمَقَادِیرِ حَتَّى یَكُونَ الْحَتْفُ

[=Jadid]فِی التَّدْبِیرِ
class: MsoNormalTable width: 85%

[TD="bgcolor: transparent"] [/TD]


[=Jadid]كارها دستخوش تقدیرند، آنسان ،

[=Jadid]كه گاه تدبیر سبب مرگ شود

در بیانات امیر مؤمنان، از زاویه خاصی مسئله وجود کعبه در مکّه مورد توجه قرار گرفته است.
امام علی(ع) فلسفة بنای کعبه و مناسک مربوط به آن را آزمایشی بزرگ توصیف کرده است:
"مگر نمی‌بینید خداوند انسان‌ها را از زمان آدم تا انسان‌های آخرین این جهان با سنگ هایی که نه زیان می‌رسانند و نه نفع می‌بخشند، نه می‌بینند و نه می‌شنوند آزمایش کرده، این سنگ‌ها را خانه محترم خود قرار داده و آن را موجب پایداری و پا برجایی مردم گردانیده است؟!
سپس آن را در پر سنگلاخ ترین مکان‌ها و بی گیاه ترین نقاط زمین؛ و کم فاصله ترین دره‌ها قرار داد.
میان کوه‌های خشن، رمل‌های فراوان، چشمه‌های کم آب، و ابادی‌های از هم جدا و پر فاصله، که نه شتر، و نه اسب و گاو و گوسفند هیچ کدام در آن به راحتی زندگی نمی‌کند و سپس آدم و فرزندانش را فرمان داد که به آن سو توجه کنند و آن را مرکز تجمع و سرمنزل مقصود و باراندازشان گردانید؛ تا افراد از اعمال قلب به سرعت از میان فلات و دشت‌های دور و از درون وادی‌ها و دره‌های عمیق، و جزائر از هم پراکنده دریاها؛ به آن جا روی آوردند، تا به هنگام سعی، شانه‌ها را حرکت دهند و لا اله الا الله گویان، اطراف خانه طواف کنند، و با موهای آشفته و بدن‌های پر گرد و غبار به سرعت حرکت کنند؛ لباس‌هایی که نشانة شخصیت‌ها است کنار انداخته و با اصلاح نکردن موها قیافه خود را تغییر دهند.
این آزمونی بزرگ؛ امتحانی شدید و آزمایشی آشکار و پاکسازی و خالص گردانیدنی مؤثر است که خداوند آن را سبب رحمت و رسیدن به بهشتش قرار داد.
اگر خداوند خانه محترمش و محل‌های انجام وظائف حج را میان باغ‌ها و نهر‌ها و سرزمین‌های هموار و پر درخت و پرثمر، مناطقی آباد و دارای خانه و کاخ‌های بسیار و آبادی‌های به هم پیوسته میان گندم زارها و باغ‌های خرم و پر گل و گیاه، میان بستان‌های زیبا و پر طراوت و پر آب؛ وسط باغستانی بهجت زا و جاده‌های آباد قرار می‌داد، به همان نسبت که آزمایش و امتحان ساده تر بود، پاداش و جزا کمتر بود.
اگر پی و بنیان خانه "کعبه" و سنگ هایی که در بنای آن به کار رفته، از زمرد سبز و یاقوت سرخ و نور و روشنایی بود، شک و تردید در سینه‌های (ظاهر بنیان) رخنه می‌کرد و کوشش ابلیس بر قلب‌ها کمتر اثر می‌گذاشت و وسوسه‌های پنهانی از مردم منتفی می‌گشت. امّا خداوند بندگانش را با انواع شداید می‌آزماید و با انواع مشکلات دعوت به عبادت می‌کند و به اقسام گرفتاری‌ها مبتلا می‌کند تا تکبر را از قلب هایشان خارج سازد و خضوع و آرامش را در آن‌ها جایگزین نماید. باب‌های فضل و رحمتش را به رویشان بگشاید و وسایل عفو خویش را به آسانی در اختیارشان قرار دهد.(1)

پی‌نوشت‌ها:
1. ترجمة گویا و شرح فشرده ای از نهج البلاغه، ج 2، ص 307 ـ 305.

[h=1]چقدر انتخاب هامون حق و درسته؟![/h]
هرچند كه در طول تاریخ بشریت، در بسیاری از مقاطع آن حكومت از دست مردم بیرون رفت و كسانی با استبداد زمام امور را در دست گرفتند، ولی هرگاه مردم قدرت یافتند و معادلات پیچیده قدرت را در هم ریختند، كسانی را به عنوان حاكم برگزیدند كه اهداف حكومت و وظایف آن را به درستی به عهده گرفته و به انجام رساندند.
در نگاه اول به نظر می رسد كه باتوجه به اهداف و وظایف حكومت، انتخاب حاكم و كسی كه مدیریت سیاسی جامعه را به عهده گیرد و نهاد دولت را رهبری نماید، كاری بسیار سهل و آسان است؛ اما به دلایل مختلف و تفاوت در برداشت ها و هم چنین تفاوت الگوها و یا وظایف هر دولت، این كار كمی پیچیده شده است؛ زیرا هر چند كه وظایف و مسئولیت های كلی همه دولت ها و نهادهای سیاسی جامعه معلوم و مشخص است، ولی در برخی از زمان ها و یا مكان ها، امری، خود را به عنوان مسئولیت و وظیفه نخست دولت بر جامعه تحمیل می كند و از این رو، توجه به ویژگی ها و خصوصیات خاص برای دولتمردان مورد تأكید و اهتمام قرار می گیرد.
یکی از عواملی که می توانست به اهداف حضرت علی در تحقق جامعه مطلوب خویش کمک نماید، انتخاب کارگزاران شایسته و صالح بود، این امر یکی از اصول مهم مدیریت ایشان به شمار می رفت. با تأمل در سخنان حضرت در نهج البلاغه مشخص می شود که او در انتخاب کارگزاران حکومت دقت لازم را به عمل می آورده و متناسب با نوع مسئولیت و وظیفه، ملاک و معیارهایی را در نظر می گرفته است. سپس به کارگزاران عالی رتبه خود نیز معیارهای لازم را در انتخاب عناصر تحت امر، توصیه می نموده است.
امام علی، کارگزاران خود را در مسئولیت های مختلف سیاسی، نظامی، مالی، اداری، قضایی و ... بر اساس شاخصه هایی متناسب با سِمَت آنان انتخاب می کرد. علاوه بر معیارهای عمومی و مشترک در جنبه های عقیدتی و اخلاق فردی مانند عقیده به اسلام، ایمان، تقوا، حُسن سابقه و این قبیل ویژگی ها، معیارها و شاخصه های دیگری را در انتخاب کارگزاران رعایت می کرد تا با ایجاد نظام مدیریتی کارآمد و شایسته، امور مردم به بهترین شکل انجام شده و عدالت اجتماعی تحقق یابد. بدین صورت، ایشان دینداری و تعهد را با فضیلت گرایی و شایسته سالاری توأم نمود و کوشش کرد تا حکومت دینی در خدمت مردم را مستقر سازد.
حضرت در نامه ای به محمد بن ابی بکر که به سبب عزل شدنش از حکومت مصر دلگیر شده بود دلایل عزل او و انتخاب مالک اشتر را به جای وی بیان نموده است. او در بیان ویژگی های مالک می فرماید:
«اِنَّ الرَّجُلَ الَّذی کنْتُ وَلَّیْتُهُ اَمْرَ مِصْرَ کانَ رَجُلاً لَنا ناصِحا وَ عَلی عَدُوِّنا شَدیدا ناقِما؛ همانا مردی را که فرماندار مصر قرار داده بودم نسبت به ما خیرخواه و به دشمنان ما سختگیر و درهم کوبنده بود.»

از دیدگاه او، مشاوران نباید بخیل، ترسو و حریص باشند. زیرا فرد بخیل، زمامدار را از نیکوکاری باز می دارد و از تنگدستی می ترساند. فرد ترسو در انجام کارها، روحیه زمامدار را سست می کند و فرد حریص، حرص را در نظرها زینت می دهد. چون ریشه همه این خصلت ها، بدگمانی به خداوند است، این افراد از جنبه اعتقادی نیز ضعیف بوده و ویژگی لازم را برای مشورت ندارند

در این نامه، موارد زیر از جمله معیارهای انتخاب مالک برای مسئولیت فرمانداری مصر، ذکر شده است:
1ـ خیرخواهی نسبت به رهبر و امام جامعه،
2ـ صلابت و قدرت مقابله در برابر دشمن و عدم مسامحه و سازش با مخالفان،
3ـ توانایی لازم برای انجام مسئولیت.
در بیان ویژگی های محمد بن ابی بکر نیز معیارهایی مانند خیرخواهی، تلاش و کوشش، شجاعت و توانایی، قدرت دفاع و پاسداری را نام برده است. در نامه ای دیگر به مردم مصر، آنگاه که مالک اشتر را به سوی آنها اعزام می نماید، او را با ویژگی هایی توصیف نموده و همان موارد را از معیارهای انتخاب وی برای وظیفه ولایتداری برشمرده است از جمله:
1ـ محافظت و حراست از مسئولیت (تعهد و احساس مسئولیت)
2ـ کوشا و فعال بودن
3ـ شجاعت و نترسیدن از دشمن
4ـ صلابت و شجاعت بر بدکاران
5ـ قاطعیت و بُرّندگی در امور
6ـ اطاعت از رهبری و امام جامعه
7ـ خیرخواه مردم بودن
8ـ بر معیار حق عمل نمودن (حق گرایی)
9ـ برخورداری از تدبیر و قدرت حل مشکلات
«... من بنده ای از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم که در روزهای وحشت نمی خوابد و در لحظه های ترس از دشمن روی نمی گرداند، بر بدکاران از شعله های آتش تندتر است، او مالک پسر حارث مَذحِجی است. آنجا که با حق است، سخن او را بشنوید، و از او اطاعت کنید، او شمشیری از شمشیرهای خداست که نه تیزی آن کند می شود، و نه ضربت آن بی اثر است. اگر شما را فرمان کوچ کردن داد، کوچ کنید و اگر گفت بایستید، بایستید، که او در پیشروی و عقب نشینی و حمله، بدون فرمان من اقدام نمی کند. مردم مصر، من شما را بر خود برگزیدم که او را برای شما فرستادم، زیرا او را خیرخواه شما دیدم، و سرسختی او را در برابر دشمنانتان پسندیدم.»

یکی از عواملی که می توانست به اهداف حضرت علی در تحقق جامعه مطلوب خویش کمک نماید، انتخاب کارگزاران شایسته و صالح بود، این امر یکی از اصول مهم مدیریت ایشان به شمار می رفت. با تأمل در سخنان حضرت در نهج البلاغه مشخص می شود که او در انتخاب کارگزاران حکومت دقت لازم را به عمل می آورده و متناسب با نوع مسئولیت و وظیفه، ملاک و معیارهایی را در نظر می گرفته است

امام در سخنی اشاره می کند که قصد داشته هاشم بن عتبه را برای فرمانداری مصر انتخاب نماید. در بیان علت این انتخاب، به دو ویژگی مهم او اشاره می کند که برای اداره ایالت مهمی مانند مصر که مورد طمع معاویه و در معرض تهاجم سپاهیان او قرار داشت، موثر بود:
1ـ مقاومت و پایداری در برابر دشمن
2ـ شدت و صلابت بر دشمن به گونه ای که فرصت تاخت و تاز نیابد
در عهدنامه حضرت به مالک اشتر از کارگزاران برجسته حکومت، معیارهایی در انتخاب مشاوران و وزیران و دیگر نیروهای انسانی ذکر شده که اهتمام و حساسیت ایشان را در تعیین کارگزاران حکومت و شایستگی و سلامت آنان نشان می دهد. از دیدگاه او، مشاوران نباید بخیل، ترسو و حریص باشند. زیرا فرد بخیل، زمامدار را از نیکوکاری باز می دارد و از تنگدستی می ترساند. فرد ترسو در انجام کارها، روحیه زمامدار را سست می کند و فرد حریص، حرص را در نظرها زینت می دهد. چون ریشه همه این خصلت ها، بدگمانی به خداوند است، این افراد از جنبه اعتقادی نیز ضعیف بوده و ویژگی لازم را برای مشورت ندارند. اما وزیران، نباید سوء سابقه داشته و قبلاً در خدمت بدکاران و حکام ستمگر بوده باشند، بلکه باید از افراد خوشنام، دارای قدرت تفکر و رأی، صراحت بیان در حق گویی، و کسانی که ستمکاران را یاری نکرده باشند، انتخاب گردند.


[/HR] منابع:
نهج البلاغه
ملاك های انتخاب اصلح، نویسنده: سعید رضوانی
امام علی(ع) کارگزاران حکومت و راهکارهای اصلاحات؛ نویسنده: ثواقب، جهانبخش

[h=1][/h][h=2]مؤلفه های دوران جاهلیت[/h][h=2]فلسفه بعثت[/h]سرآغاز تاریخ اسلام از روزی شروع شد كه پیامبراسلام صلی الله علیه و آله در خلوت با محبوب، در دل غاری كه در دامن كوهی در شمال مكه بود، راز و نیاز می كرد. گویا غار حراء هنوز هم پژواك مناجات پیامبراكرم را در قطعه قطعه سنگ ریزه های خود به یادگار حمل می كند و در گوش عاشقان حضرت كه در آن وادی قدم می گذارند؛ نجوا می كند.

روزی از روزهایی كه پیامبراكرم(ص) در غار مشغول مناجات و دلدادگی بود، صدایی شنید:
" یا محمد اقرا"؛ او شگفت زده گفت: چه بخوانم؟ شنید: ای محمد!
" اقرا باسم ربك الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربك الاكرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم."( علق/5-1)؛بخوان به نام پروردگارت كه - جهان را- آفرید. همان كه انسان را از خون بسته ای خلق كرد. بخوان كه پروردگارت از همه بزرگوارتر است، همان كه به وسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه را نمی دانست، یاد داد.
حضرت جبرائیل به حضرت محمد صلوات الله علیه فرمود:" ارسلنی الله الیك لیتخذك رسولاً؛ خداوند مرا به سوی تو فرستاده است، تا تو را پیامبر این امت قرار دهم.(1)
حضرت رسول اكرم(ص) هر ساله مدتی به كوه حرا(2) می رفت و به عبادت و راز و نیاز و تفكر می پرداخت تا این كه روزی شنید فرشته ای به او گفت: ای محمد! بخوان. محمد (ص) گفت: چه بخوانم؟ فرشته آیات آغازین سوره علق را بر وی قرائت كرد و پیامبر(ص) نیز آنها را خواند.(3)
هرگاه سخن از رخداد واقعه ای به میان می آید ناخودآگاه به دنبال فلسفه و علل ایجاد آن می گردیم. در باب بعثت نیز علت را جویا می شویم كه چه نیازی به وجود پیامبران بوده است؟
در نفس انسان نیازها و غرایز گوناگونی قرار داده شده است كه همگی طالب ارضاء و هدایت صحیح هستند. خداوند متعادل برای هدایت انسان، بهترین ابزار را در اختیار او قرار داده و امكانات متعددی به او عطا نموده است، تا هم بتواند نیروی خود را صرف ارضای نفسانیات كند و هم با امكانات و نیروی داده شده، بر خواهش های نفسانی غلبه كند و كشش های درونی را تحت نظم و ضابطه درآورد. دو راهنما نیز در اختیار او قرار داده است تا حق را از باطل و سرّه را از ناسرّه متمایز كند؛ یكی در درون انسان كه عقل است و دیگری پیامبران الهی كه ایشان از طریق وحی دستورات را برای انسان بازگو می كنند تا تمام رفتارها را به انسان بیاموزند و حدود و مقررات آن را نیز روشن نمایند، چون عقل دارای خطا و نقصان است. برترین هادی، آن است كه دارای مقام عصمت و مرتبط با وحی باشد و تنها راه آن بعثت انبیاء است. پس بعثت بزرگ ترین نعمت خداوند بر بشر است و جا دارد كه خداوند بر این نعمت منت گذارد و این احسان و نیكویی را به رخ آنان بكشد، چنان كه می فرماید:
" لقد من الله علی المومنین اذا بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزكیهم و یعلمهم الكتاب والحكمة و ان كانوا من قبل لفی ضلال مبین."( آل عمران/164)؛ خداوند بر مومنان منت نهاد - نعمت بزرگی بخشید- هنگامی كه در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیخت كه آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاك كند و كتاب و حكمت بیاموزد و البته پیش از آن در گمراهی آشكار بودند. در این آیه خداوند بر بشر نسبت به این نعمت بزرگ منت می گذارد. ممكن است این تصور پیش بیاید كه منت گذاری، كار صحیحی نیست، چرا خداوند در این امر منت می گذارد؟ مگر بعثت چه ویژگی هایی دارد و هدف از آن چیست؟
واژه منت از " منّ" به معنای چیزی است كه با آن وزن می كنند( سنگ كیلو). و نیز به معنای نعمت سنگین و باعظمت نیز به كار می رود. بنابراین هر نعمت سنگین و گرانبهایی را منت گویند. كاربرد این واژه دو گونه است: قولی و فعلی.(4)
اگر كسی عملا نعمت بزرگی به دیگری بدهد، این همان منت عملی است كه بیشتر در مسائل تربیتی و هدایتی و معنوی كاربرد دارد و پسندیده و ارزنده است. كه برخی گفته اند: این منت مختص به خدای متعال است. اگر كسی كار كوچك خود را با سخن گفتن بخواهد به رخ دیگری بكشد و آن را بزرگ جلوه دهد، كاری است بسیار زشت، كه این از منت های بشری است. در نتیجه، منت گذاری بر بخشیدن نعمتهای بزرگ كه از جمله آنها نعمت رسالت است، منتی زیباست و " منّ الله" یعنی " انعم الله"، خداوند نعمت بزرگی بخشید و در اختیار مومنان قرار داد. چنان كه در جای دیگر خداوند به خطر هدایت كردن انسانها به ایمان، بر آنها منت می گذارد." بل الله یمن علیكم ان هداكم للایمان."( حجرات/17)
اگر مسلمانان به خاطر پذیرفتن اسلام، مشكلات و خسارت های زیادی متحمل شده اند، نباید فراموش كنند كه خداوند بزرگ ترین نعمت را در اختیار آنها گذاشته و پیامبری مبعوث كرد تا انسان ها را تربیت كند و از گمراهی ها باز دارد. بنابراین هر اندازه برای حفظ این نعمت بزرگ تلاش و كوشش شود و هر بهایی پرداخته شود، باز هم ناچیز است.(5)
تا اینجا از هدف اصلی بعثت آشنا شدیم. نگارنده در این مقاله قصد دارد كه مبحث بعثت را از منظر امیرالمومنین علیه السلام، او كه اولین پاسخ دهنده به ندای پیامبراكرم(ص) بود و اولین و جوانترین تسلیم شده اوامر الهی بود را بررسی نماید كه قطعاً زیباترین تعاریف و تفاسیر را از این واقعه بزرگ تاریخی دارد.
مؤلفه های دوران جاهلیت
انسان باید در مورد ایام جاهلیت و دوره قبل از بعثت اندیشه كند و ببیند مردم به كجا رسیده بودند. عده ای یهودی، عده ای مسیحی و عموم مردم بت پرست بودند. احكام اسلام را ترك كرده، از اخلاق انسانی جدا شده و با خلق و خوی درندگی و صفات حیوانات خو گرفته بودند. كارشان به جایی رسیده بود كه دختران را زنده به گور كرده و بدین طریق پیوندها را می بریدند. به چیزهای باطل افتخار كرده، از عدل جدا شده و حقوق یكدیگر را از بین می بردند. قدرتمندان را بر ناتوانان مسلط نموده، انسان های شریف را از بین برده، با علماء دشمنی كرده و از حكیمان وحشت داشتند. بساط علم را برچیده، خوبی بردباری و علم را انكار كرده، قطع رحم نموده و شبیه چهارپایان شده و قمار می كردند؛ شراب نوشیده، عقل خود را زیر پا گذاشته و فرزندان خود را می كشتند. شهرها را خراب كرده، نیكی ها را فراموش نموده، شریعت های الهی را از بین برده، سرمایه ها را نابود كرده و مرتكب كارهای زشت می شدند.
خودپسندی و تكبر در میان آنها رواج پیدا كرده و به بی صبری افتخار می كردند فحشاء و منكرات را روش خود ساخته و سخنان باطل ( مانند دروغ، شهادت ناحق) می گفتند. پیامبران را كشته و اولیای خدا را از میان خود بیرون می كردند. بدكاران را حاكم بر خود نموده و كسانی را كه اصل و نسب درستی نداشتند اطاعت می نمودند.
شیطان را عبادت، خدا را به خشم آورده و آتش دوزخ را برافروخته بودند. و در اثر این امور امواج خشم و غضب پروردگار به تلاطم آمده و نزدیك بود عالم نابود شده و تازیانه غضب خدا آنها را به جهنم براند، یا همانطور كه مشغول كارهایشان هستند آنها را در هم كوبیده و نابود كند كه عنایت پروردگار برای تمام كردن حجت و كامل كردن رحمت شامل حالشان گردیده و خاتم پیامبران(ص) را برانگیخت تا رحمتی برای جهانیان و نشانی برای هدایت باشد. آنها را از تاریكی ها خارج كرده و به نور رساند. نادانی آنان را به علم، گمراهیشان را به هدایت، هلاكتشان را به نجات، ستم آنان را به عدل و كم خردیشان را به عقل، نیاز آنان را به بی نیازی، ذلتشان را به عزت، خرابیشان را به آبادانی و خواری آنان را به سلطنت مبدل نموده و كفرشان را به ایمان، جهنمشان را به امیدواری، اسارت آنان را به رهایی و بندگی آنان را به آزادگی تبدیل نماید.(6)
حضرت علی علیه السلام گاهی در خطبه های خود به اعراب آن زمان یادآوری می كردند كه قبل از ظهور اسلام چه اعتقاداتی داشتند و چگونه زندگی می كردند. چرا كه گاهی غرور وجود آنها را فرا می گرفت و فراموش می كردند كه از بركت وجود اسلام به آن عزت و سربلندی نائل شده بودند. حضرت علی علیه السلام در یكی از خطبه ها می فرماید:
" والناس فی فتن انجذم فیها حبل الدین... و جاهلها مكرم."؛ خدا پیامبراسلام را زمانی فرستاد كه مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته های دین پاره شده و ستون های ایمان و یقین ناپایدار بود. در اصول دین اختلاف داشته، و امور مردم پراكنده بود؛ راه رهایی دشوار و پناهگاهی وجود نداشت؛ چراغ هدایت بی نور، و كور دلی همگان را فراگرفته بود. خدای رحمان معصیت می شد و شیطان یاری می گردید؛ ایمان بدون یاور مانده و ستون های آن ویران گردیده و نشانه های آن انكار شده، راه های آن ویران و جاده های آن كهنه و فراموش گردیده بود. مردم جاهلی شیطان را اطاعت می كردند و به راه های او می رفتند و در آبشخور شیطان سیراب می شدند. با دست مردم جاهلیت، نشانه های شیطان، آشكار و پرچم او برافراشته گردید. فتنه ها، مردم را لگدمال كرده و با سم های محكم خود نابودشان كرده و پا برجا ایستاده بود.
اما مردم حیران و سرگردان، بی خبر و فریب خورده، در كنار بهترین خانه (كعبه) و بدترین همسایگان ( بت پرستان) زندگی می كردند. خواب آنها بیداری، و سرمه چشم آنها اشك بود؛ در سرزمینی كه دانشمند آن لب فرو بسته و جاهل گرامی بود.(7)
حضرت در جای دیگر می فرماید:
" ثم ان الله سبحانه بعث محمداً(ص) بالحق حین دنا من الدنیا... و شرفاً لأنصاره."؛ سپس خداوند سبحان حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را هنگامی مبعوث فرمود كه دنیا به مراحل پایانی رسیده، نشانه های آخرت نزدیك، و رونق آن به تاریكی گراییده و اهل خود را به پا داشته، جای آن ناهموار، آماده نیستی و نابودی، زمانش در شرف پایان، و نشانه های نابودی آن آشكار، موجودات در آستانه مرگ، حلقه زندگی آن شكسته، و اسباب حیات در هم ریخته، پرچم های دنیا پوسیده، و پرده هایش دریده، و عمرها به كوتاهی رسیده بود. در این هنگام خداوند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ابلاغ كننده رسالت، افتخار آفرین امت، چونان باران بهاری برای تشنگان حقیقت آن روزگاران، مایه سربلندی مسلمانان، و عزت و شرافت یارانش قرار داد.(8)
حضرت علی علیه السلام در خطبه ای دیگر از بعثت به موقع پیامبراكرم صلوات الله علیه می فرماید كه:
" بعثه والناس ضلال فی حیرة و حاطبون فی فتنة... و الموعظة الحسنة."؛ خدا پیامبراسلام را به هنگامی مبعوث فرمود كه مردم در حیرت و سرگردانی بودند، در فتنه ها به سر می بردند، هوا و هوس بر آنها چیره شده، و خود بزرگ بینی و تكبر، به لغزش های فراوانشان كشانده بود، و نادانی های جاهلیت پست و خوارشان كرده، و در امور زندگی حیران و سرگردان بودند، و بلای جهل و نادانی دامنگیرشان بود. پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در نصیحت و خیرخواهی نهایت تلاش را كرد، و آنان را به راه راست راهنمایی، و از راه حكمت و موعظه نیكو، مردم را به خدا دعوت فرمود.(9)
حضرت در فرازی دیگر زمان جاهلیت را اینگونه توصیف می فرماید:
" أرسله علی حین فترة من الرسل و طول هجعة من الأمم واعتزم من الفتن ... تمرها الفتنة، و طعامها الجیفة، و شعارها الخوف، و دثارها السیف."؛ خدا پیامبر اسلام را هنگامی مبعوث فرمود كه از زمان بعثت پیامبران پیشین مدت ها گذشته، و ملت ها در خواب عمیقی فرو خفته بودند. فتنه و فساد جهان را فراگرفته و اعمال زشت رواج یافته بود. آتش جنگ همه جا زبانه می كشید و دنیا، بی نور و پر از مكر و فریب گشته بود. برگ های درخت زندگی به زردی گراییده و از میوه آن خبری نبوده، آب حیات فرو خشكیده و نشانه های هدایت كهنه و ویران شده بود. پرچم های هلاكت گمراهی آشكار و دنیا با قیافه زشتی به مردم می نگریست، و با چهره ای عبوس و غم آلود با اهل دنیا روبرو می گشت. میوه درخت دنیا در جاهلیت فتنه، و خوراكش مردار بود، در درونش وحشت و اضطراب، و بر بیرون شمشیرهای ستم حكومت داشت.(10)

فلسفه بعثت
پس از قرن ها تحقیق و بررسی درباره مسائل دینی، هنوز پرده از اسرار بسیاری از آنها برداشته نشده است، كه از جمله آنها اسرار نهفته نبوت و بعثت است، اگرچه از ظواهر آیات قرآن می توان استفاده كرد كه بعثت پیامبران الهی، به ویژه پیامبراسلام صلی الله علیه و آله دارای اهدافی می باشد. با توجه به آیات الهی به برخی از اهداف بعثت انبیاء اشاره می نمائیم.
خداوند در آیه ای می فرماید:" هوالذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزكیهم و یعلمهم الكتاب والحكمة و ان كانوا من قبل لفی ضلال مبین." (جمعه/2)
اوست خدایی كه میان عرب امی پیغمبری بزرگوار از همان مردم برانگیخت تا بر آنان آیات وحی خدا تلاوت كند و آنها را پاك سازد و شریعت و احكام كتاب آسمانی و حكمت الهی بیاموزد با آن كه پیش از این همه در ورطه جهالت و گمراهی بودند.
اولین نكته در این آیه بحث تلاوت آیات الهی است. "یتلوا" از واژه تلاوت به معنای پیروی كردن در حكم و خواندن منظم آیات الهی همراه با تدبر است. پیامبراسلام صلی الله علیه و آله با خواندن آیات پروردگار و آشنا نمودن گوش دل و افكار مردم با این آیات، آنها را آماده تربیت می نماید، كه مقدمه تعلیم و تربیت است.
دومین نكته بحث تربیت است. یكی از مهمترین برنامه های پیامبراسلام صلوات الله علیه و آله و سلم تربیت انسانهاست. تربیت به معنای فراهم كردن زمینه ها و عوامل برای به فعلیت رساندن و شكوفا نمودن استعدادهای انسان در جهت مطلوب است. او باید زمینه ها را برای انسانها آماده كند تا از نظر عملی بهترین رابطه را با خدای خود (عبادات)، با هم نوع خود (عقود و ایقاعات)، با قوانین و مقررات اجتماعی ( حكومت و سیاسات)، با خانواده خود( حقوق خانوادگی) و با نفس خود( اخلاق و تهذیب نفس) داشته باشند، تا بتوانند مسجود فرشتگان قرار گیرند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم منجی بشریت است. یكی از دانشمندان فرانسوی می گوید:" بزرگترین قانون اصلاح و تعلیم و تربیت همان حقایقی است كه به نام وحی، قسمت به قسمت بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده و امروز به نام قرآن در بین بشر است."(11)
پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم در مدتی كوتاه، انسان هایی بزرگ، مانند علی علیه السلام، زهرا علیهاالسلام، سلمان فارسی، ابوذر، مقداد و... را تربیت كرد. حضرت محمد صلوات الله علیه كاشف معدن های نهفته انسانیت بود. زیرا" الناس معادن كمعادن الذهب و الفضه"؛ مردم مانند معدن های طلا و نقره هستند.
انسان دارای استعدادهای نهفته است كه برای بهره وری صحیح باید آنها را كشف كرد تا به ارزش حقیقی خود دست یابند.
كلمه" یزكیهم" از ماده " زكوة" به معنای رشد و زیادی است،(12) كه در این جا به معنای تربیت و پاكسازی است و شامل پاك شدن از آلودگی های اعتقادی، اخلاقی و رفتاری می باشد.
اهمیت اخلاق و تزكیه نفس بر كسی پوشیده نیست و جوامع مختلف به آن نیازمندند، زیرا تنها راه نجات از گمراهی ها، فسادها، جهل، جنگ و خونریزی ها و... در پرتو اخلاق صحیح و آراسته شدن به ارزشها و مكارم اخلاقی است. حضرت رسول اكرم صلوات الله علیه هدف از بعثت خود را كامل كردن مكارم اخلاق بیان كرده است:
" بعثت لا تمم مكارم الاخلاق"؛ من برای كامل كردن فضایل اخلاقی مبعوث شده ام.(13)
از طرف دیگر خدای جهان ابزار ترقی و تكامل هر موجودی را در نهاد آن گذارده، و آن را به منظور پیمودن راههای تكامل با وسائل گوناگونی مجهز نموده است. همچون ریشه های نهال كوچكی كه حداكثر فعالیت خود را به منظور رسانیدن موادغذایی به كار انداخته، و پاسخ نیازمندی های آن را می دهند.
هرگاه ما بخواهیم این موضوع را در قالب مسائل علمی بریزیم، باید بگوئیم: "هدایت تكوینی" كه نعمت و فضل عمومی دستگاه آفرینش است، شامل حال تمام موجودات جهان اعم از نبات و حیوان و انسان است." الذی أعطی كل شیء خلقه ثم هدی."
ولی این هدایت فطری و تكوینی برای موجودی مثل انسان، كه گل سرسبد موجودات است كافی نیست. زیرا انسان غیر از زندگی مادی، زندگانی دیگری دارد كه اساس حیات واقعی او را تشكیل می دهد.
انسان ساده نخستین غارنشین و پاك فطرت، كه كوچكترین انحرافی در خلقت او رخ نداده بود، به اندازه انسان اجتماعی نیاز به تربیت نداشت، ولی هنگامی كه بشر گام فراتر نهاد، و زندگی دسته جمعی آغاز كرد و فكر تعاون و همكاری در زندگی او حكمفرما شد؛ انحرافاتی كه لازمه تصادمات و برخوردهای اجتماعی است در روح او پدید آمد، و خوی های زشت و افكار غلط، افكار فطری را عوض كرده و اجتماع را از توازن و تعادل، بیرون برد.
این انحرافات، خالق جهان را بر آن داشت كه مربیانی را برای تنظیم برنامه اجتماع و تقلیل مفاسدی كه اثر مستقیم اجتماعی بودن انسان را؛ اعزام بدارد، تا با مشعل فروزان" وحی" اجتماع را، به راه راست، كه سعادت همه جانبه آنان را تضمین می نماید، بكشانند.(14)
مسأله مهم در زندگی فرد و جوامع ، مسأله معیارهای سنجشی، و نظام ارزشی حاكم بر فرهنگ آن جامعه است. زیرا تمام حركتها در زندگی فردی و جمعی از همین نظام ارزشی سرچشمه می گیرد، و برای آفریدن این ارزش ها است.
اشتباه یك قوم و ملت در این مسأله، و روی آوردن به ارزشهای خیالی و بی اساس، كافی است كه تاریخ آنها را به تباهی بكشد، و درك ارزشهای واقعی و معیارهای راستین محكم ترین زیربنای كاخ سعادت آنها است.
دنیا پرستان مغرور ارزش را تنها منحصر در مال و قدرتهای مادی و نفرات خود می دانند حتی معیار شخصیت در پیشگاه خدا را در این چهارچوب تصور می كنند.
روی این جهات نخستین و مهمترین گام اصلاحی انبیاء درهم شكستن این چارچوبه های ارزشی دروغین بود، آنها با تعلیماتشان این معیارهای غلط را در هم ریختند، و ارزش های اصیل الهی را جانشین آن ساختند و یك" انقلاب فرهنگی" محور شخصیت را از اموال و اولاد و ثروت و جاه و شهرت قبیله و فامیل به تقوا و ایمان و عمل صالح مبدل ساختند.
قبل از آن كه در محیط عربستان تعلیمات حیات بخش اسلام و قرآن ظهور كند بر اثر حاكمیت نظام ارزشی زور و زر محصول آن محیط مشتی غارتگر زورگو همچون" ابوسفیان ها" و " ابوجهل ها" و " ابولهب ها" بود.
اما از همان محیط بعد از انقلاب نظام ارزشی " مسلمانها" و " ابوذرها" و " مقدادها" و " عمار یاسرها" برخاستند. این ها همه برای این است كه ارزش های دروغین جای ارزشهای واقعی انسانی را نگیرد.(15)
حال به تفسیر فلسفه بعثت از دیدگاه حضرت علی علیه السلام می پردازیم. حضرت در خطبه ای فلسفه بعثت را رهایی مردم از پرستش دروغین بت ها ذكر می كند و می فرماید:
" فبعث الله محمداً(ص) بالحق لیخرج عباده.... واحتصد من احتصد بالنقمات."؛ خداوند حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به حق برانگیخت تا بندگان خود را از پرستش دروغین بت ها رهایی بخشیده به پرستش خود راهنمایی كند، و آنان را از پیروی شیطان نجات داده به اطاعت خود كشاند، با قرآنی كه معنی آن را آشكار كرد و اساسش را استوار فرمود، تا بندگان عظمت و بزرگی خدا را بدانند كه نمی دانستند، و به پروردگار، اعتراف كنند پس از انكارهای طولانی اعتراف كردند، و او را پس از آن كه نسبت به خدا آشنایی نداشتند به درستی بشناسند.
پس خدای سبحان در كتاب خود بی آن كه او را بنگرند خود را به بندگان شناساند، و قدرت خود را به همه نمایاند، و از قهر خود ترساند، و این كه چگونه با كیفرها ملتی را كه باید نابود كند از میان برداشت و آنان را چگونه با داس انتقام درو كرد.(16)
حضرت امیر علیه السلام در جای دیگر در مورد كیفیت زمان بعثت حضرت رسول اكرم صلوات الله علیه می فرماید:
"إلی أن بعث الله سبحانه محمداً رسول الله (ص) لانجازعدته... فقبضه الیه كریما(ص)."؛ تا این كه خدای سبحان، برای وفای به وعده خود، و كامل گردانیدن دوران نبوت، حضرت محمد( كه درود خدا بر او باد) را مبعوث كرد؛ پیامبری كه از همه پیامبران، پیمان پذیرش نبوت او را گرفته بود، نشانه های او شهرت داشت؛ و تولدش بر همه مبارك بود. در روزگاری كه مردم روی زمین دارای مذاهب پراكنده، خواسته های گوناگون، و روش های متفاوت بودند، عده ای خدا را به پدیده ها تشبیه كرده و گروهی نام های ارزشمند خدا را انكار و به بت ها نسبت می دادند، و برخی به غیر خدا اشاره می كردند. پس خدای سبحان، مردم را به وسیله محمد صلی الله علیه و آله و سلم از گمراهی نجات داد و هدایت كرد، و از جهالت رهایی بخشید. سپس دیدار خود را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برگزید، و آنچه نزد خود داشت برای او پسندید و او را با كوچ دادن از دنیا گرامی داشت، و از گرفتاری ها و مشكلات رهایی بخشید و كریمانه قبض روح كرد.(17)

حضرت در خطبه ای دیگر فلسفه نبوت عامه را اینگونه بیان می نمایند:
" واصطفی سبحانه من ولده أنبیاء أخذ علی الوحی میثاقهم ... و خلقت الأبناء."؛ خدا پیمان وحی را از پیامبران گرفت تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آنگاه كه در عصر جاهلیت بیشتر مردم، پیمان خدا را نادیده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و برابر او به خدایان دروغین روی آوردند، و شیطان مردم را از معرفت خدا بازداشت و از پرستش او جدا كرد، خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود، و هرچند گاه، متناسب با خواسته های انسان ها، رسولان خود را پی در پی اعزام كرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان بازجویند و نعمت های فراموش شده را به یاد آورند و با ابلاغ احكام الهی، حجت را بر آنها تمام نمایند و توانمندی های پنهان شده عقل ها را آشكار سازند و نشانه های قدرت خدا را معرفی كنند؛ مانند: سقف بلند پایه آسمان ها بر فراز انسان ها، گاهواره گسترده زمین در زیر پای آنها، و وسائل و عوامل حیات و زندگی، و راه های مرگ و مردن، و مشكلات و رنج های پیركننده، و حوادث پی در پی، كه همواره بر سر راه آدمیان است. خداوند هرگز انسان ها را بدون پیامبر، یا كتابی آسمانی، یا برهانی قاطع، یا راهی استوار، رها نساخته است، پیامبرانی كه با اندك بودن یاران، و فراوانی انكاركنندگان، هرگز در انجام وظیفه كوتاهی نكردند. بعضی از پیامبران، بشارت ظهور پیامبر آینده را دادند و برخی دیگر را پیامبران گذشته معرفی كردند. بدین گونه قرن ها پدید آمد، و روزگاران سپری شد؛ پدران رفتند و فرزندان جای آنها را گرفتند.(18)
[h=4]پی نوشت ها:[/h]1. بحارالانوار، ج 18، ص206.2. " حرا" نام كوهی است كه در شمال مكه قرار دارد. در نقطه شمالی آن غاری است كه ارتفاع آن به قدر یك قامت انسان است. قسمتی از داخل غار با نور خورشید روشن می شود و قسمت های دیگر آن در تاریكی است.
3. تلخیص التمهید، ج1، ص62.
4. مفردات راغب، واژه" من".
5. مجمع البیان، ج2، ص875.
6. المراقبات، آیة الله حاج میرزا جواد ملكی تبریزی، صص160-159- 158.
7. نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه2، ص43.
8. خطبه 198، ص417.
9. خطبه 95، ص179.
10. خطبه 89، ص151.
11. درمنگهم، دانشمند فرانسوی، به نقل از بعثت نبوی، ص283.
12. مفردات راغب، واژه "زكا".
13. بحارالانوار، ج70، ص 372.
14. فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج1، صص314- 313.
15. تفسیرنمونه، ج 18، ص111.
16. خطبه147، ص269.
17. خطبه1، ص39.
18. همان.

[h=1]ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(2)[/h][h=2]ره آورد بعثت[/h][h=2]ویژگی های اسلام[/h][h=2]- اسلام؛ نورهدایت[/h]

ره آورد بعثت
بعد از این كه به اوضاع و احوال عصر جاهلیت پرداختیم و نیز به فلسفه بعثت انبیاء واقف گشتیم، حال باید ببینیم كه این برانگیختن انبیاء چه نتایجی را به همراه داشته است. گروهی به رسالت و دعوت او كافر شده و سزاوار جنگیدن، كشتن و شكنجه جاوید شدند. گروهی نیز در ظاهر اسلام را قبول نموده ولی در دل اسلام را نپذیرفته و منافق شدند. با اسلام ظاهری خون آنها محفوظ شده و احكام اسلامی در مورد مسلمانان در این دنیا در مورد آنان جاری شد. ولی در آخرت به جهت نفاق در پائین ترین طبقات جهنم جاوید هستند.

و گروهی در ظاهر و باطن مسلمان شده و هم كار خوب و هم كارهای بد انجام دادند. این دسته ممكن است بدون رفتن به جهنم به بهشت بروند.
گروهی هم علاوه بر داشتن صفات گروه فوق عمل صالح انجام داده و كارهای خیر زیادی انجام دادند. پروردگار به این دسته بهشت هایی كه در آن نهرهایی جریان دارد، وعده داده است. اینان هیچ عذاب و مجازات هایی نمی بینند. خداوند گناهان آنها را بخشیده و بدی هایشان را به چند برابر خوبی تبدیل می كند.
و عده ای علاوه بر داشتن خصوصیات دسته قبل به منظور نزدیكی به خدای متعال به تزكیه نفس از اخلاق رذیله و آراستن آن به اخلاق عالی پرداخته كه خدا نیز آنها را به خود نزدیك و مقام ارجمندی به آنها عنایت می كند.
و گروهی علاوه بر داشتن خصوصیات دسته قبل، با فكر و ذكر و تلاش بسیار زیاد پروردگارشان را شناخته و آنگاه خالص از هرگونه شركی، او را یكتا دانسته، او را دوست داشته و با بذل هر چه غیر اوست به او نزدیك شدند و مشتاق دیدار او گردیدند. خداوند نیز آنان را به خوبی قبول و به خود نزدیك و تمامی حجاب ها را از آنها برداشت. جمال خود را به آنان نشان داد و آنان نیز با دیده و قلب بدون هرگونه حجابی آن را دیدند، آنان را به پیامبر(ص) و آل او(ع) ملحق نموده و در جایگاه صدق در كنار آنان و در نزد پادشاه مقتدر جای داد. آنانند سبقت گیرندگان و نزدیك شدگان، دوستان پیامبران و شهدا.(19)
حضرت علی علیه السلام در باب نتایج بعثت انبیاء علیهم السلام سخنانی را فرموده اند كه به آنها می پردازیم.
" فانظروا إلی مواقع نعم الله علیهم حین بعث الیهم رسولاً فعقد بملته طاعتهم ... ولا تقرع لهم صفاة."؛ حال به نعمت های بزرگ الهی كه به هنگامه بعثت پیامبراسلام(ص) بر آنان فرو ریخت بنگرید، كه چگونه اطاعت آنان را با دین خود پیوند داد و با دعوتش آنها را به وحدت رساند! چگونه نعمت های الهی بال های كرامت خود را بر آنان گستراند، و جویبارهای آسایش و رفاه برایشان روان ساخت! و تمام بركات آیین حق، آنها را در برگرفت!
در میان نعمت ها غرق گشتند، و در خرمی زندگانی شادمان شدند، امور اجتماعی آنان در سایه قدرت حكومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزتی پایدار آرام گرفتند، و به حكومتی پایدار رسیدند. آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند، و سلاطین روی زمین گردیدند، و فرمانروای كسانی شدند كه در گذشته حاكم بودند، و قوانین الهی را برای كسانی اجرا می كردند كه مجریان احكام بودند، و در گذشته كسی قدرت در هم شكستن نیروی آنان را نداشت، و هیچ كس خیال مبارزه با آنان را در سر نمی پروراند.(20)
در خطبه ای دیگر می فرماید:
" و قد بلغتم من كرامة تعالی لكم منزلة... ولا لكم علیه إمرة."؛ مردم! از سرنعمت بعثت پیامبر و لطف خداوند بزرگ به مقامی رسیده اید كه حتی كنیزان شما را گرامی می دارند، و به همسایگان شما محبت می كنند، كسانی برای شما احترام قائلند كه شما از آنها برتری نداشته و بر آنها حقی ندارید.(21)
امام علی علیه السلام در فرازی دیگر در مورد دلجویی پیامبراكرم (ص) می فرماید:
" فان الله سبحانه بعث محمداً(ص) و لیس احد من العرب... حتی أخرج الحق من خاصرنه."؛ پس از ستایش پروردگار، همانا خداوند سبحان، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را مبعوث فرمود، در روزگارانی كه عرب كتابی نخوانده و ادعای وحی و پیامبری نداشت. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم با یارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت تا آنان را به سرمنزل نجات كشاند، و پیش از آن كه مرگشان فرا رسد آنان را به رستگاری رساند. با خستگان مدارا كرد، و شكسته حالان را زیربال گرفت تا همه را به راه راست هدایت فرمود، جز آنان كه راه گمراهی پیمودند. و در آنها خیری نبود. همه را نجات داد، و در جایگاه مناسب رستگاری، استقرارشان بخشید، تا آن كه آسیاب زندگی آنان به چرخش درآمد، و نیزه شان تیز شد. به خدا سوگند! من در دنباله آن سپاه بودم، تا باطل شكست خورد و عقب نشست، و همه رهبری اسلام را فرمانبردار شدند، در این راه هرگز ناتوان نشدم، و نترسیدم، و خیانت نكردم، و سستی در من راه نیافت. به خدا سوگند! درون باطل را می شكافم تا حق را از پهلویش بیرون كشم.(22)
حضرت در خطبه ای دیگر این نكته را متذكر می شوند كه پیامبراكرم صلوات الله علیه در زمانی ظهور نمودند كه هیچ پیامبر دیگری حضور نداشته است.
" أرسله علی حین فترة من الرسل، و طول هجعة من الأمم، و انتفاض من المبرم... ذلك القرآن فاستنطقوه."؛ خداوند پیامبر(ص) را هنگامی فرستاد كه پیامبران حضور نداشتند، و امت ها در خواب غفلت بودند، و رشته های دوستی و انسانیت از هم گسسته بود. پس پیامبر(ص) به میان خلق آمد در حالی كه كتاب های پیامبران پیشین را تصدیق كرد، و با " نوری" هدایتگر انسانها شد كه همه باید از آن اطاعت نمایند، و آن، نور قرآن كریم است.(23)
ویژگی های اسلام
" ثم ان هذا الإسلام دین الله الذی اصطفاه لنفسه... وضعوه مواضعه."؛ همانا این اسلام، دین خداوندی است كه آن را برای خود برگزید، و با دیده عنایت پروراند، و بهترین آفریدگان خود را مخصوص ابلاغ آن قرار داد. پایه های اسلام را بر محبت خویش استوار كرد، و ادیان و مذاهب گذشته را با عزت آن، خوار كرد، و با سربلند كردن آن، دیگر ملت ها را بی مقدار كرد، و با محترم داشتن آن، دشمنان را خوار گردانید، و با یاری كردن آن دشمنان سرسخت را شكست داد، و با نیرومند ساختن آن اركان گمراهی را در هم كوبید، و تشنگان را از چشمه زلال آن سیراب كرد، و آبگیره های اسلام را پرآب كرد.
خداوند اسلام را به گونه ای استحكام بخشید كه پیوندهایش نگسلد، و حلقه هایش از هم جدا نشود، و ستون هایش خراب نگردد، در پایه هایش زوال راه نیابد، درخت وجودش از ریشه كنده نشود، زمانش پایان نگیرد، قوانینش كهنگی نپذیرد، شاخه هایش قطع نگردد، راه هایش تنگ و خراب نشود، و پیمودن راهش دشوار نباشد، تیرگی در روشنایی آن داخل نشود، و راه راست آن كجی نیابد، ستونهایش خم نشود، و گذرگاهش بدون دشواری پیمودنی باشد، در چراغ اسلام خاموشی، و در شیرینی آن تلخی راه نیابد.
اسلام ستون های استواری است كه خداوند( پایه های) آن را در دل حق برقرار، و اساس و پایه آن را ثابت كرد، اسلام چشمه ساری است كه آب آن در فوران، چراغی است كه شعله های آن فروزان، و نشانه همیشه استواری است كه روندگان راه حق با آن هدایت شوند؛ پرچمی است كه برای راهنمایی پویندگان راه خدا نصب گردیده، و آبشخوری است كه وارد شوندگان آن سیراب می شوند. خداوند نهایت خشنودی خود را در اسلام قرار داده، و بزرگ ترین ستون های دینش، و بلندترین قله اطاعت او در اسلام جای گرفته است، اسلام در پیشگاه خداوند، دارای ستون هایی مطمئن، بنایی بلند، راهنمایی همیشه روشن، شعله ای روشنی بخش، برهانی نیرومند، و نشانه ای بلند پایه است، كه در افتادن با آن ممكن نیست! پس اسلام را بزرگ بشمارید، از آن پیروی كنید، حق آن را اداء نمایید، و در جایگاه شایسته خویش قرار دهید.(24)
امیرالمومنین علیه السلام در توصیف اسلام می فرماید:
" و بین حججه، من ظاهر علم، و باطن حكم. لا تفنی غرائبه... فیه شفاء المستشفی، و كفایة المكتفی."؛ اسلام ظاهرش علم، و باطنش حكمت است. نوآوری های آن پایان نگیرد و شگفتی هایش تمام نمی شود.
در اسلام بركات و خیرات چونان سرزمین های پرگیاه در اول بهاران فراوان است، و چراغهای روشنی بخش تاریكی ها فراوان دارد، كه دَرِ نیكی ها جز با كلیدهای اسلام باز نشود، و تاریكی ها را جز با چراغ های آن روشنایی نمی توان بخشید. مرزهایش محفوظ، و چراگاه هایش را خود نگهبان است هر درمان خواهی را درمان، و هر بی نیازی طلبی را كافی است.(25)
- اسلام؛ نورهدایت
"الحمدالله الذی شرع الإسلام فسهل شرائعه لمن ورده ... والجنه سبقته."؛ ستایش خداوندی را سزاست كه راه اسلام را گشود، و راه نوشیدن آب زلالش را بر تشنگان آسان فرمود. ستون های اسلام را در برابر ستیزه جویان استوار كرد و آن را پناهگاه أمنی برای پناه برندگان، و مایه آرامش برای وارد شوندگان قرار داد.
اسلام، حجت و برهان برای گویندگان، و گواه روشن برای دفاع كنندگان، و نور هدایتگر برای روشنی خواهان، و مایه فهمیدن برای خردمندان، و عقل و درك برای تدبیركنندگان، و نشانه گویا برای جویندگان حق، و روشن بینی برای صاحبان عزم و اراده، پند پذیری برای عبرت گیرندگان، عامل نجات و رستگاری برای تصدیق كنندگان، و آرامش دهنده تكیه كنندگان، راحت و آسایش توكل كنندگان، و سپری نگهدارنده برای استقامت دارندگان است.
اسلام روشن ترین راه ها است، جاده هایش درخشان، نشانه های آن در بلندترین جایگاه، چراغ هایش پرفروغ و سوزان، میدان مسابقه آن پاكیزه برای پاكان، سرانجام مسابقه های آن روشن و بی پایان، مسابقه دهندگان آن پیشی گیرنده و چابك سوارانند.
برنامه این مسابقه، تصدیق كردن به حق، راهنمایان آن، اعمال صالح، پایان آن، مرگ، میدان مسابقه، دنیا، مركز گردآمدن مسابقه دهندگان، قیامت، و جایزه آن بهشت است.(26)
[h=3]پی نوشت ها:[/h]19. المراقبات، ص161.20. خطبه 192، ص397.
21. خطبه 106، ص197.
22. خطبه 104، ص 193.
23. خطبه 158، ص 295.
24. خطبه 198، ص 417.
25. خطبه 152، ص 281.
26. خطبه 106، ص197.

[h=1]ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(3)[/h][h=2]خصوصیات پیامبران الهی[/h][h=2]الف- اوصاف و وظایف پیامبران[/h][h=2]بلاغ مبین چیست؟[/h][h=2]وظایف پیامبران در قرآن[/h][h=2]ب- اوصاف پیامبراكرم صلوات الله علیه[/h][h=2]- نهاد اصلی وجود پیامبر[/h][h=2]- طبیب دوّار[/h][h=2]- گزینش خدا[/h][h=2]- پارسایی پیامبر[/h][h=2]- قرارگاه پیامبر(ص)[/h][h=2]- مصلح جامعه بشریت[/h]

خصوصیات پیامبران الهی
بعد از این سلسله مباحث دریافتیم كه وجود پیامبران برای انسان امری لازم و واجب می باشد و انسان بدون وجود این رسولان قادر نمی باشد كه راه سعادت را بپیماید. حال باید به این نكته بپردازیم كه انبیاء الهی دارای چه خصوصیتی هستند كه می توانند در فراز و فرود راه زندگی انسان، هادی ومشعلدار باشند.

الف- اوصاف و وظایف پیامبران
حضرت علی علیه السلام در توصیف انبیاء و وظایف آنها در نهج البلاغه فرازهایی را ذكر نموده اند كه در اینجا به آنها اشاره می نماییم.
" فاستودعهم فی أفضل مستودع ... قام منهم بدین الله خلف."؛ پیامبران را در بهترین جایگاه به ودیعت گذارد، و در بهترین مكان ها استقرارشان داد. از صلب كریمانه پدران به رحم پاك مادران منتقل فرمود، كه هرگاه یكی از آنان درگذشت، دیگری برای پیش برد دین خدا به پاخاست.(27)
" و لقد كان فی رسول الله (ص) كاف لك فی الأسوة ... دابته رجلاه و خادمه یداه."؛ برای تو كافی است كه راه و رسم زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را اطلاعت نمایی، تا راهنمای خوبی برای تو در شناخت بدی ها و عیب های دنیا و رسوایی ها و زشتی های آن باشد، چه این كه دنیا از هر سو بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بازداشته و برای غیر او گسترانده شد، از سینه دنیا شیر نخورد، و از زیورهای آن فاصله گرفت. اگر می خواهی دومی را، موسی علیه السلام و زندگی او را تعریف كنم، آنجا كه می گوید:
" پرورگارا! هرچه به من از نیكی عطا كنی نیازمندم."
به خدا سوگند، موسی علیه السلام جز قرص نانی كه گرسنگی را برطرف سازد چیز دیگری نخواست، زیرا موسی علیه السلام از سبزیجات زمین می خورد، تا آنجا كه بر اثر لاغری و آب شدن گوشت بدن، سبزی گیاه از پشت پرده شكم او آشكار بود. و اگر می خواهی سومی را، حضرت داوود علیه السلام صاحب نی های نوازنده، و خواننده بهشتیان را الگوی خویش سازی، كه با هنر دستان خود از لیف خرما زنبیل می بافت، و از همنشینان خود می پرسید چه كسی از شما این زنبیل را می فروشد؟ و با بهای آن به خوردن نان جوی قناعت می كرد. و اگر خواهی از عیسی بن مریم علیه السلام بگویم، كه سنگ را بالش خود قرار می داد، لباس پشمی خشن به تن می كرد، و نان خشك می خورد، نان خورش او گرسنگی و چراغش در شب ماه، و پناهگاه زمستان او شرق وغرب زمین بود، میوه و گل او سبزیجاتی بود كه زمین برای چهارپایان می رویاند، زنی نداشت كه او را فریفته خود سازد، فرزندی نداشت تا او را غمگین سازد، مالی نداشت تا او را سرگرم كند، و آز و طمعی نداشت تا او را خوار و ذلیل نماید، مركب سواری او دو پایش، و خدمتگزار وی، دستهایش بود. (28)
خداوند در برخی از آیات قرآن كریم به شرح وظایف پیامبران پرداخته است كه اینجا به چند وظیفه ایشان اشاره می كنیم.
بلاغ مبین چیست؟
وظیفه اصلی همه پیامبران بلاغ مبین است ( فهل علی الرسل الا البلاغ المبین) یعنی رهبران الهی نمی توانند مخفیانه به دعوت خود ادامه دهند مگر این كه برای مدتی محدود و موقت باشد، برنامه مخفی كاری آن هم در عصر دعوت رسالت چیزی نیست كه قابل قبول و دارای نتیجه باشد، صراحت توأم با رشادت و قاطعیت، همگام با تدبیر، شرط این دعوت است.(29)
وظایف پیامبران در قرآن
"و ما انزلنا علیك الكتاب الا لتبین لهم الذی اختلفوا فیه و هدی و رحمة لقوم یومنون.( نحل/64)
آیه فوق هدف بعثت پیامبران را بیان می كند تا روشن شود كه اگر اقوام و ملتها، هوا و هوس ها، و سلیقه های شخصی خود را كنار بگذارند و دست به دامن راهنمایی پیامبران بزنند، اثری از اینگونه خرافه ها، اختلافها، و اعمال ضد و نقیض باقی نمی ماند، می گوید:
ما قرآن را بر تو نازل نكردیم مگر برای این كه آنچه را در آن اختلاف دارند برای آنها تبیین كنی و مایه هدایت و رحمت است برای گروهی كه ایمان دارند.(30)

ب- اوصاف پیامبراكرم صلوات الله علیه
در مورد بعثت نبی اكرم حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله، سخنهای بسیاری گفته شده و شاعران، ادیبان، حكیمان و نویسندگان، هر یك به فراخور حال خود، این واقعه شگرف را به نظم و نثر كشیده اند.
اما هیچ كس مانند خاندان پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله، كه در درك اسرار بعثت، یگانه همه اعصار و در شیوایی و رسایی سخن، سرآمد روزگار بوده اند، نتوانسته است حق مطلب را ادا كند و چنان كه شایسته این رویداد عظیم است در مورد آن سخن گوید.
از این رو گزیده ای از بیانات گل سرسبد خاندان رسالت، امیر بیان مولا علی بن ابی طالب علیه السلام را تقدیم می نماییم.
" فتأس بنبیك الأطیب الأطهر( صلی) فان فیه أسوة ... فعند الصباح بحمد القوم السری."؛ پس به پیامبر پاكیزه و پاكت اقتدا كن، كه راه و رسم او الگویی است برای الگوطلبان، و مایه فخر و بزرگی است برای كسی كه خواهان بزرگواری باشد، و محبوب ترین بنده نزد خدا كسی است كه از پیامبرش پیروی كند، و گام بر جایگاه قدم او نهد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا چندان نخورد كه دهان را پُر كند، و به دنیا با گوشه چشم نگریست، دو پهلویش از تمام مردم فرو رفته تر، و شكمش از همه خالی تر بود، دنیا را به او نشان دادند اما نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزی را دشمن می دارد آن را دشمن داشت، و چیزی را كه خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چیزی را كه خدا كوچك شمرده كوچك و ناچیز می دانست. اگر در ما نباشد جز آن كه آنچه را خدا و پیامبرش دشمن می دارند، دوست بداریم، یا آنچه را خدا و پیامبرش كوچك شمارند، بزرگ بداریم، برای نشان دادن دشمنی ما با خدا، و سرپیچی از فرمان های او كافی بود!. و همانا پیامبر" كه درود خدا بر او باد" بر روی زمین می نشست و غذا می خورد، و چون برده، ساده می نشست، و با دست خود كفش خود را وصله می زد، و جامه خود را با دست خود می دوخت، و بر الاغ برهنه می نشست، و دیگری را پشت سر خویش سوار می كرد. پرده ای بر در خانه او آویخته بود كه نقش و تصویر در آن بود، به یكی از همسرانش فرمود، این پرده را از برابر چشمان من دور كن كه هرگاه نگاهم به آن می افتد به یاد دنیا و زینت های آن می افتم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با دل از دنیا روی گرداند، و یادش را از جان خود ریشه كن كرد، و همواره دوست داشت تا جاذبه های دنیا از دیدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زیبایی تهیه نكند و آن را قرارگاه دائمی خود نداند، و امید ماندن در دنیا نداشته باشد، پس یاد دنیا را از جام خویش بیرون كرد، و دل از دنیا بَركند، و چشم از دنیا پوشاند.
و چنین است كسی كه چیزی را دشمن دارد، خوش ندارد به آن بنگرد، یا نام آن نزد او بر زبان آورده شود. در زندگانی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای تو نشانه هایی است كه تو را به زشتی ها و عیب های دنیا راهنمایی كند، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با نزدیكان خود گرسنه به سر می برد. و با آن كه مقام و منزلت بزرگی داشت، زینتهای دنیا از دیده او دور ماند.
پس تفكر كننده ای باید با عقل خویش به درستی اندیشه كند كه: آیا خدا، محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به داشتن این صفتها اكرام فرمود یا او را خوار كرد؟ اگر بگوید: خوار كرد، دروغ گفته و بهتانی بزرگ زده است، و اگر بگوید: او را اكرام كرد، پس بداند، خدا كسی را خوار شمرد كه دنیا را برای او گستراند و از نزدیك ترین مردم به خودش دور نگهداشت.
پس پیروی كننده باید از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیروی كند، و به دنبال او راه رود، و قدم بر جای قدم او بگذارد، وگرنه از هلاكت ایمن نمی باشد، كه همانا خداوند، محمد صلی الله علیه و آله و سلم را نشانه قیامت، و مژده دهنده بهشت، و ترساننده از كیفر جهنم قرار داد، او با شكمی گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد، و كاخ های مجلل نساخت ( سنگی بر سنگی نگذاشت) تا جهان را ترك گفت، و دعوت پروردگارش را پذیرفت.
وه! چه بزرگ است منتی كه خدا با بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر ما نهاده، و چنین نعمت بزرگی به ما عطا فرموده، رهبر پیشتازی كه باید او را پیروی كنیم و پیشوایی كه باید راه او را تداوم بخشیم. به خدا سوگند آنقدر این پیراهن پشمین را وصله زدم كه از پینه كننده آن شرمسارم.
یكی به من گفت:" آیا آن را دور نمی افكنی؟" گفتم: از من دور شو، صبحگاهان رهروان شب ستایش می شوند.(31)
- نهاد اصلی وجود پیامبر
" حتی افضت كرامة الله سبحانه و تعالی الی محمد(ص) ... و غباوة من الأمم."؛ تا این كه كرامت اعزام نبوت از طرف خدای سبحان به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسید. نهاد اصلی وجود او را از بهترین معادن استخراج كرد، و نهال وجود او را در اصیل ترین وعزیزترین سرزمین ها كاشت و آبیاری كرد، او را از همان درختی كه دیگر پیامبران و اَمنیان خود را از آن آفرید به وجود آورد، كه عترت او بهترین عترت ها، و خاندانش بهترین خاندانها، و درخت وجودش از بهترین درختان است، در حرم أمن خدا رویید، و در آغوش خانواده كریمی بزرگ شد، شاخه های بلند آن سر به آسمان كشیده كه دست كسی به میوه آن نمی رسید. پس، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیشوای پرهیزكاران، و وسیله بینایی هدایت خواهان است، چراغی با نور درخشان، و ستاره ای فروزان، و شعله ای با برق های خیره كننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال، و روش زندگی او صحیح و پایدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل، و حكم او عادلانه است. خدا او را زمانی مبعوث فرمود كه با زمان پیامبران گذشته فاصله طولانی داشت و مردم از نیكوكاری فاصله گرفته، و امت ها به جهل و نادانی گرفتار شده بودند.(32)

- طبیب دوّار
" واختاره من شجرة الأنبیاء، و مشكاة الضیاء و ذؤابة العلیاء... متتبع بدوائه مواضع الغفلة، و مواطن الحیرة."؛ پیامبر(ص) را از درخت تنومند پیامبران، از سرچشمه نور هدایت، از جایگاه بلند و بی همانند، از سرزمین بطحاء(33) از چراغ های برافروخته در تاریكی ها، و از سرچشمه های حكمت برگزید. پیامبر طبیبی است كه برای درمان بیماران سیار است.
مرهم های شفابخش او آماده، و ابزار داغ كردن زخم ها را گداخته. برای شفای قلب های كور و گوش های ناشنوا و زبان های لال آماده، و با داروی خود در پی یافتن بیماران فراموش شده و سرگردان است.(34)
- گزینش خدا
" أرسله بالضیاء، و قدمه فی الاصطفاء ... عن یمین و شمال."؛ خدا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را با روشنایی اسلام فرستاد، و در گزینش، او را بر همه مقدم داشت؛ با بعثت او شكاف ها را پُر، و سلطه گران پیروز را در هم شكست، و سختی ها را آسان، و ناهمواری ها را هموار فرمود تا آن كه گمراهی را از چپ و راست تار و مار كرد.(35)
- پارسایی پیامبر
" قد حقر الدنیا و صغرها، و أهون بها و هونها،... و دعا إلی الجنة مبشراً و خوف من النار محذراً."؛ پیامبر(ص) دنیا را كوچك شمرده و در چشم دیگران آن را ناچیز جلوه داد. آن را خوار می شمرد و در نزد دیگران خوار و بی مقدار معرفی فرمود و می دانست كه خداوند برای احترام به ارزش او دنیا را از او دور ساخت و آن را برای ناچیز بودنش به دیگران بخشید. پیامبر(ص) از جان و دل به دنیا پشت كرد، و یاد آن را در دلش میراند. دوست می داشت كه زینت های دنیا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخری تهیه نسازد، یا اقامت در آن را آرزو نكند، و برای تبلیغ احكامی كه قطع كننده عذرهاست تلاش كرد، و امت اسلامی را با هشدارهای لازم نصیحت كرد، و با بشارت ها مردم را به سوی بهشت فراخواند و از آتش جهنم پرهیز داد.(36)
- قرارگاه پیامبر(ص)
" مستقرة خیر مستقر، و منبته اشرف منبت... و صمته لسان."؛ قرارگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بهترین قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شریف ترین پایگاه است. در معدن بزرگواری و گاهواره سلامت رشد كرد، دل های نیكوكاران شیفته او گشته، توجه دیده ها به سوی اوست. خدا به بركت وجود او كینه ها را دفن كرد و آتش دشمنی ها را خاموش كرد. با او میان دلها الفت و مهربانی ایجاد كرد و نزدیكانی را از هم دور ساخت. انسان های خوار و ذلیل و محروم در پرتو او عزت یافتند، و عزیزانی خودسر ذلیل شدند. گفتار او روشنگر واقعیت ها، و سكوت او زبانی گویا بود.(37)
- مصلح جامعه بشریت
" فصدع بما أمربه، و بلغ رسالات ربه... والضغائن القادحة فی القلوب."؛ پیامبر اسلام (ص) آنچه را كه به او ابلاغ شد آشكار كرد، و پیام های پروردگارش را رساند. او شكاف های اجتماعی را به وحدت اصلاح، و فاصله ها را به هم پیوند داد و پس از آن كه آتش دشمنی ها و كینه های برافروخته در دل ها راه یافته بود، میان خویشاوندان یگانگی برقرار كرد.(38)
پس از بیان این تفاسیر در باب بعثت، دریافتیم كه پیامبران با تعالیم و برنامه های خود، روح و روان ما را كه با یك سلسله صفات عالی روحیات و احساسات پاك، عجیبن شده است را به مقتضای فطرت باز می گردانند.
پبامبران وظیفه دارند كه احكام فطرت و وجدان را برای انسان بازگو نمایند و او را به صفاتی كه در خود نهفته است متوجه سازد. مربیان الهی با نور وحی و برنامه ای صحیح شرایط رشد و نمو را برای انسان فراهم می سازند و انحرافات را تعدیل می نمایند. و در یك كلام انسان را به تكامل كه هدف خدا از خلقت بوده است، می رسانند و او را در مسیر صحیح خدایی قرار داده تا طی طریق نماید كه سعادت بشر در آن نهفته است.
[h=4]پی نوشت ها:[/h]27. خطبه 94، ص177.28. خطبه160، ص 299.
29. تفسیرنمونه، ج11، ص 227.
30. همان، ج11، ص 285.
31. خطبه 160، ص301.
32. خطبه 94، ص 177.
33. سرزمین بطحاء، بین دو كوه ابوقبیس و احمر را می گفتند كه محل زندگی قریش بود.
34. خطبه 108، ص 201.
35. خطبه213، ص 439.
36. خطبه 109، ص 209.
37. خطبه 96، ص 179.
38. خطبه 23، ص 469.

امیرمۆمنان علیه السلام فرمود:
اى مردم، به خدا قسم شما را به طاعتى ترغیب نمى ‏نمایم جز اینكه خود، به عمل به آن از شما پیشى مى ‏گیرم و از گناهى باز نمى ‏دارم مگر اینكه قبل از شما از آن باز مى ‏ایستم‏. نهج البلاغه ، خطبه 175

در خصوص اهداف بعثت انبیاء سخن زيباي امير بيان علي(ع) چنين است:
«خداوند پيامبراني را از فرزندان آدم برگزيد و از آنان در ابلاغ و امانتداري در رساندن الهي به مردم پيمان گرفت، در زماني که بيشتر مردم چيزي ديگري به جاي آن نشانده بودند، و حق او را نشناخته و براي خدا شريک قرار داده و شياطين آنان را از معرفت به او باز داشتند، و رشته پرستش خدا را بريده بودند، در چنين زمانه‌اي بود که خداوند رسولان خود را برانگيخت و پيامبرانش را پي در پي به سوي مردم فرستاد، تا از آنان بخواهند که عهد فطرت الهي را ادا نمايند و نعمت‌هاي فراموش شدة خدا را به يادشان آورند و با ابلاغ احکام الهي يا ارائه دلايل حجت را براي‌شان تمام کنند و توانمندي‌هاي پنهان عقل‌هاي آنان را برانگيزانند، و آيات با عظمت الهي را به آنان بنمايانند. همچون آسمان بلند که مانند سقفي بر بالاي سرشان برافراشته و زمين که چون گهواره‌اي زير پاي آنان گسترده و معيشت‌هايي که ايشان را زنده مي‌دارد». (1)
از اين بيان معلوم مي‌شود که شناسایی معرفت درونی انسان ها از خداوند و همه حقایق فطری یکی از مهمترین اهداف انبیاء بوده است و اصولا اگر پيامبران نبودند، مردم سرگردان بودند و از يافتن راه سعادت باز مي‌ماندند.
جاي ترديد نيست که اگر پيامبران نبودند، آدميان نمي توانستند نحوه بندگي و عبادت را(که تنها راه سعادت و کمال ابدي انسان است) بدانند،

پي‌نوشت‌ها:
1. سید رضی، نهج البلاغه، انتشارات هجرت، قم، خطبه 1.

حضرت امیر المومنین علیه السلام در بخشی از خطبه 160 نهج البلاغه می فرمایند: «شما باید روش پیامبر پاك و مطهر -صلّى اللّه علیه و آله- را پیروى كنید، زیرا در وجود آن حضرت براى كسى كه بخواهد سرمشق بگیرد و یا به تكیه گاهى نسبت داشته باشد سرمشق موجود است.»

امام على (ع) پیامبراکرم (ص) راپزشکى سیار معرفى نموده که به انتظار رسیدن بیمار نمى‏نشیند، بلکه خود به‏ دنبال بیمار و طبابت آن است:

طَبیبٌ دَوَّارٌ بطِبِّهِ قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ یَضَعُ ذَلِکَ حَیْثُ الْحَاجَةُ إِلَیْهِ‏ مِنْ‏ قُلُوبٍ عُمْیٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُکْمٍ مُتَتَبِّعٌ بدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ وَ مَوَاطِنَ الْحَیْرَةِ.[خطبه 108] بیمارانى که شناخت خود را از دست داده ‏اند، احساس بیمارى نمى‏کنند تا به پزشکان روحانى و آسمانى رجوع کنند. از این رو باید دستگیرندگان به سراغ آنها روند و از بحران هویت و غفلت نجاتشان دهند. مثلًا هیچ جنون‏ زده‏ایى به این نتیجه نمى‏رسد که براى بهبودى به پزشک مراجعه کند. در مسیر الهى نیز هستند مردمانى که با وجود ارتکاب بدى‏ها، به بد بودن آن اذعان نمى‏کنند و حتى توهم نیکوکارى دارند.

امیر مومنان علیه السلام در خطبه 113 نهج البلاغه می فرمایند:
«شما را چه شده که با به دست آوردن متاعی اندک از دنیا شادمان می گردید و از متاع بسیار آخرت که از دست می دهید اندوهناک نمی شوید. اما با از دست دادن متاعی اندک از دنیا مضطرب شده که آثار پریشانی در چهره ها آشکار می گردد. گویا این دنیا محل زندگی جاویدان شما و وسائل آن برای همیشه از آن شماست».


زمانی که مالک شهید شد ،شهادت مالک مایة شادمانی مردم شام شد، زیرا آنان از زمان نبرد صفّین کینة مالک را به دل داشتند. امّا وقتی خبر شهادت وی به امام(ع) رسید حضرت با صدای بلند گریست و فرمود:
«عَلى مثلکَ فلیبکینَ البواکِی یا مالکُ؛ برای مثل تو باید زنان نوحه‌گر بگریند».
آن گاه فرمود: «أینَ مِثلُ مالک؟ مانند مالک کجاست؟»
سپس بر فراز منبر قرار گرفت و سخن خود را چنین آغاز کرد:
«ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم. ستایش خداوندی را سزاست که پروردگار جهانیان است. خدایا، من مصیبت اشتر را در راه تو حساب می کنم، زیرا مرگ او از مصائب بزرگ روزگار است. رحمت خدا بر مالک باد. او به پیمان خود وفا کرد و عمر خود را به پایان رساند و پروردگار خود را ملاقات کرد. ما با اینکه پس از پیامبر خود را آماده ساخته بودیم که بر هر مصیبتی صبر کنیم، با این حال می گوییم که مصیبت مالک از بزرگ‌ترین مصیبت هاست».(1)
فضیل می گوید:
وقتی خبر شهادت مالک به علی(ع) رسید، به حضور او رسیدم و دیدم که پیوسته اظهار تأسف می کند و می گوید: «خدا به مالک خیر دهد. چه شخصیتی بود مالک. اگر کوه بود کوهی بی‌نظیر بود و اگر سنگ بود سنگ سختی بود. به خدا سوگند، مرگ تو ای مالک جهانی را می لرزاند و جهانی دیگر را مسرور می سازد. بر مثل مالک باید زنان نوحه‌گر گریه کنند. آیا همتایی برای مالک هست؟»
سپس می افزاید:
علی(ع) پیوسته اظهار تأسف می کرد و تا چند روز آثار اندوه بر چهرة وی نمایان بود.
سپس علی(ع) ضمن نامه‌ای به محمد بن ابی بکر که در مصر بود به وی فرمان می دهد :
«اکنون بر تو لازم است که برای پیکار با دشمن، سپاه خود را به بیرون از شهر منتقل کنی و در آنجا اردو بزنی و با بصیرت کار را دنبال کنی و برای جنگ کمر همّت به میان بندی. مردم را به سوی خدا دعوت کن و از او یاری بجوی که او در امور مهم تو را کفایت می کند و در سختی ها تو را یاری می رساند».(2)

پی‌نوشت‌ها:
1. الغارات، ج 1، ص 264؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6، ص 77.
2. همان، ج 1، ص 268.

[h=1]میخوام غم هاتو بریزی دور![/h]
جهان همواره دستخوش تغییر و دگرگونی است و در واقع مجموعه ای است از خوشی ها و ناخوشی ها، آسایش و سختی ها، درشتی ها و نرمی ها، پستی ها و بلندی ها و... البته شاید این تنوع و فراز و نشیب در زندگی برخی افراد، کم و یا بیش تر از دیگران باشد؛ ولی نمی توان کسی را یافت که زندگی او همیشه به یک صورت و یک نواخت باشد.
امیرمۆ منان على(علیه السلام) وقتى از زندگى ساده و همراه با سختى خویش - كه خود پذیراى آن شده بود - سخن مى گوید، بدین امر اشاره مى كند كه اگر گوینده اى اشكالى كند كه چون خوراك پسر ابوطالب این گونه (ساده و ناگوار) است، پس بیگمان ناتوانى بر او چیره گردد و نتواند با هماوردان خود مقابله نماید و از نبرد با دلاورمردان باز ماند، باید بدو گفت:
بدانید درختى كه در بیابان خشك روید چوبش سخت تر بود و سبزه هاى خوش نما پوستش نازك تر و رستنى هاى صحرایى را آتش افروخته تر بود و خاموشى آن دیرتر. (نهج البلاغه ، نامه 45)
سختی ها و شداید وجود آدمى را استوار و مقاوم مى سازد و از ضعف و سستى دور مى نماید و انسان را از تن دادن به پستى هاى دنیایى و خصلت هاى نفسانى حفظ مى كند و آدمى را در جهت پاكى و بالندگى كمك مى نماید، همان طور كه راحت طلبى و عافیت جویى ونازپروردگى شخصیت آدمى را ضعیف و ناتوان مى سازد و بستر سقوط او را در دامن آلودگى ها و تباهى ها فراهم مى نماید. به بیان پیشواى آزادگان :
امام على(علیه السلام ):
سختی ها و شداید وجود آدمى را استوار و مقاوم مى سازد و از ضعف و سستى دور مى نماید و انسان را از تن دادن به پستى هاى دنیایى و خصلت هاى نفسانى حفظ مى كند و آدمى را در جهت پاكى و بالندگى كمك مى نماید، همان طور كه راحت طلبى و عافیت جویى ونازپروردگى شخصیت آدمى را ضعیف و ناتوان مى سازد و بستر سقوط او را در دامن آلودگى ها و تباهى ها فراهم مى نماید.
و همچنین : مراره الدنیا حلاوه الآخره ، و حلاوه الدنیا مراره الآخره.(نهج البلاغه، حكمت 251)
تلخى این جهان شیرینى آن جهان است و شیرینى این جهان تلخى آن جهان.
كمالات انسان در سختی ها و شداید ظهور مى نماید و تا آدمى سختى نبیند، خامى او به پختگى ، و ضعف او به قوت، و نقص او به كمال تبدیل نمى شود. تا اصطكاك و تصادم با مشكلات صورت نپذیرد و در برخورد با آن صبر و استقامت به خرج داده نشود، جرقه ظهور حقیقت ملكوتى انسان زده نمى شود.

با خود شرط كنید كه هیچ گاه و در هیچ شرایطى صبر خود را از دست ندهید. وقتی چنین قراری را با خود گذاشتید اگر در مساله ای صبرتان را از دست دادید، خود را جریمه كنید؛ مثلا تصمیم بگیرید - یا در صورت امكان نذر كنید - فلان مبلغ را صدقه بدهید، یا نماز شب بخوانید و یا یك روز روزه بگیرید. كارآیى این روش، بسیار بالا است و بسیارى از علماى بزرگ بدین سان تمرین عملى و خودسازى نموده‏اند

دوست عزیز!
در اینجا به برخی از راه های تقویت روحیه صبر اشاره می نمائیم و امیدواریم با بکارگیری آنها بتوانید بخوبی از مشکلات و مصائب سر راهتان عبور کنید و به هدف مقدس خود نائل گردید:
* شناخت طبیعت زندگی دنیا:
از مسائلی که می تواند صبر انسان را تقویت نماید شناخت زندگی دنیا می باشد و دانستن اینکه این دنیا فانی است و انسان آفریده شده تا با آزمایش های مختلف الهی وجودش را صیقل داده و مستعدّ زندگی جاودانه نماید و خداوند انسان را در رنج و سختی آفریده و شادی و سلامت بدون غم و بیماری نیست. همانگونه که خودش فرموده:«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ كَبَدٍ» (بلد/ 4) كه ما انسان را در رنج آفریدیم (و زندگى او پر از رنجهاست)!
* خودشناسی:
اگر انسان همه چیز خود را از خدا بداند دیگر در حوادث و یا جایی كه چیزی از او گرفته می شود، گویی اتفاقی نیفتاده و همواره این شعار را الگوی رفتار خویش نماید «ما از خدائیم و به او باز می گردیم».
* امید قطعی به وعده الهی مبنی بر گشایش سختی ها:
اینکه انسان به این وعده الهی که فرموده: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» (آرى) مسلّماً با(هر) سختى آسانى است (الشرح : 6) به یقین برسد.
* امید بستن به جبران محرومیّت ها:
پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: خداوند دنیا را خانه گرفتارى و بلا، و آخرت را خانه جزا قرار داده، پس بلاى دنیا را، سبب پاداش آخرت و عوض آن معیّن نموده، پس بلاى دنیا عطا و پاداش آخرت را در پى دارد، و دنیا زودگذر است و به سرعت پیموده مى‏شود،
* كمك گرفتن از ذات حق:
از دید قرآن مهمترین پشتوانه صبر یاری خداوند است و بدون كمك او صبر كامل نمی شود. (ارشاد القلوب-ترجمه سلگى ج‏1 ص 77 )


* ایمان به قضا و قدر:
بداند برای سنت الهی تبدیل و تحویلی نیست و آنچه از دست رفته باز نمی گردد پس بی صبری فایده ندارد.
* بداند كه محنت از جانب پروردگار اوست كه مهربانترین کس نسبت به اوست و خیر و صلاح او را می خواهد و عقل از ادراك عواقب امور قاصر است.
*روحیه عجول بودن، کنار گذاشته شود.
براى نتیجه گیرى در کارها نباید عجول بود؛ حتی برای نتیجه گرفتن در تقویت روحیه صبر نیز نباید عجله کرد.
* دوست گرامی! با خود شرط كنید كه هیچ گاه و در هیچ شرایطى صبر خود را از دست ندهید. وقتی چنین قراری را با خود گذاشتید اگر در مساله ای صبرتان را از دست دادید، خود را جریمه كنید؛ مثلا تصمیم بگیرید - یا در صورت امكان نذر كنید - فلان مبلغ را صدقه بدهید، یا نماز شب بخوانید و یا یك روز روزه بگیرید. كارآیى این روش، بسیار بالا است و بسیارى از علماى بزرگ بدین سان تمرین عملى و خودسازى نموده‏اند.

امام على(علیه السلام): سختی ها و شداید وجود آدمى را استوار و مقاوم مى سازد و از ضعف و سستى دور مى نماید و انسان را از تن دادن به پستى هاى دنیایى و خصلت هاى نفسانى حفظ مى كند و آدمى را در جهت پاكى و بالندگى كمك مى نماید، همان طور كه راحت طلبى و عافیت جویى ونازپروردگى شخصیت آدمى را ضعیف و ناتوان مى سازد و بستر سقوط او را در دامن آلودگى ها و تباهى ها فراهم مى نماید

* ذكر «لا حول و لا قوة الا بالله» را زیاد بر زبان جارى سازید و سوره والعصر را زیاد بخوانید.
15-دعاى 24 صحیفه سجادیه «یا من تحل به عقد المكاره» و دعاى 58 و 175 آن را بخوانید.
* متذكر شوید كه زمان مصیبت و بلاهای دنیایی اندك و وقت آن كوتاه است و به زودى از آن رهایى خواهید یافت و اصولًا عمر دنیا كوتاه است.
*- بیندیشید كه جزع و بى‏صبرى چه ضررهایى بر آن مترتب است.
زیرا کسی که بداند كه جزع و بى‏تابى كارى است زشت و به دین و دنیاى او زیان مى‏رساند و هیچ فایده‏اى ندارد جز اینكه ثواب را باطل و ضایع مى‏كند و آدمى را گرفتار عقاب مى‏سازد، چنانكه امیر مومنان علیه السّلام فرمود: «اگر صبر كنى آنچه مقدّر است خواهد شد و تو اجر مى‏برى، و اگر بى‏تابى نمائى آنچه مقدّر است خواهد شد و براى تو بار گناه و عقوبت خواهد بود». (بحار الأنوار ج‏68 ص 92 ) در اینصورت بهتر در برابر مشکلات صبر می نماید.
* احوال كسانى را كه به بلاى عظیم‏تر از شما گرفتار شده‏اند و مشكلات گذشته و حالشان با شما قابل مقایسه نیست، به ذهن آورید و شكر كنید كه شما كمتر مبتلا بوده و هستید.
*- به خداوند بزرگ امیدوار باشید و دائماً بر او توكل كنید.
* ارتباط خود را با او استحكام بخشید و با نماز و ذكر، پیوسته او را یاد كنید و در مشکلات و مصیبت ها از او استمداد بطلبید.
* در موقع اندوه ذكر لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ را تكرار كنید.

مصطفی دلشاد تهرانی(مبانى تربیت در نهج البلاغه )منظر مهر
فلسفه سختی های زندگی و راه گذر از آنها،سایت پرسمان
مجله:مبلغان-خرداد و تیر 1388 - شماره 116
بلاها و مصائب از دیدگاه اسلام، محمد مهدی فجری

خدایا آبرویم را با بی نیازی نگهدار و با تنگدستی شخصیت مرا لکه دار مفرما که از روزی خواران تو روزی خواهم و از بدکاران عفو و بخشش طلبم! مرا در ستودن آن کس که به من عطائی فرمود موفق فرما و در نکوهش آن کس که از من دریغ داشت، در صورتی که در پشت پرده اختیار هر بخشش و دریغی در دست توست و تو بر همه چیز توانائی. (نهج البلاغه، خطبه 225)

امیرمؤمنان در نهج البلاغه فرمود:
«روزی برخی از مردم قریش از رسول خدا(ص) خواست که معجزه نشان دهد تا حرف او را قبول کند. حضرت خطاب به درختی گفت: ای درخت! اگر به خدا و روز قیامت ایمان داری و می‌دانی که من رسول خدا هستم ،با ریشه از زمین کنده شو و در برابر من بایست.
درخت با ریشه‌هایش از زمین کنده شد و در حالی که آوازی شدید و صدایی چون صدای بال پرندگان داشت ،پیش آمد تا آن که مانند پرنده‌ای بال گشوده ،نزد پیامبر ایستاد و شاخه‌های بلند خویش را به سر پیامبر گسترانید. پس مردم به پیامبر گفتند: حال بگو نصف درخت به سوی تو آید و نصف دیگر باقی بماند. پیامبر به آن درخت فرمود که چنان کند. پس نیمی از آن درخت با حالتی عجیب‌تر و صدایی سخت‌تر به سوی او آمد تا آن جا که نزدیک بود به رسول خدا بپیچد. بعد آن ها از حضرت خواستند که دستور دهد تا نیم تنة درخت به نصف دیگر ملحق شود. حضرت دستور داد چنان شد. ولی با دیدن این معجزه شگفت باز مردم قریش از پذیرفتن حقانیت پیامبر سرباز زدند و حق را نپذیرفتند».(1)
اگر با وجود چنین حقایق روشن عده‌ای از پذیرفتن حق خودداری می‌کردند، انکار و یا نادیده گرفتن و یا توجیه نمودن غدیر نیز از همین قبیل است . عده‌ای با قطعی و متواتر بودن آن رخداد بزرگ گرچه اصل آن را منکر نیستند، ولی آن را توجیه می‌کنند و گمان می‌کنند که جریان غدیر برای اعلام دوستی علی به مردم و امت بوده و نه امامت و خلافت.
خشت اول چون نهد معمار کج
:Sham: تا ثریّا می‌رود دیوار کج
وقتی عده‌ای در جریان سقیفه جمع شدند و علی(ع) را خانه‌نشین کردند و دیگران را بر سر قدرت آوردند، همان خط تا امروز و تا ظهور حضرت مهدی(ع) ادامه خواهد داشت. این سخن را مرحوم فیض کاشانی از کتاب «سرّالعالمین» غزالی نقل کرده که:
همه امت بر متن حدیث غدیر اجماع و اتفاق نظر دارند که رسول خدا فرمود: «من کنت مولاه فعلیٌّ مولاه؛ هر کس را که من مولای اویم، علی مولای اوست». بعد از این بیان پیامبر، عمر خطاب به علی(ع) گفت: بخٍ بخٍ لک یا ابا الحسن لقد أصبحت مولای و مولى کلّ مؤمن و مؤمنة؛ مبارک است ای علی ! مولای من و مولای همة مؤمنان شدی.
سخن عمر نشان تسلیم و رضای او در برابر امام است اما بعد از آن روز حبّ ریاست و علاقه به فرمانروایی باعث شد که همه چیز فراموش گردد .(2)
بنابر این در پی عملکرد ناصواب اسلاف، سنیان نیز به مسیری حرکت کرده و می‌کنند که پیشوایان‌شان رفتند و به جای حضرت علی از دیگران پیروی کنند.
این مسئله نه تنها در موضوع غدیر، بلکه در مورد مسایل دیگری که حساسیت امامت و غدیر را نیز ندارد، وجود دارد. مثلاً با این که نماز یا روزه گرفتن از ضروریات دین است و هیچ کسی در وجوب آن ها شک ندارد ،برخی به دلیل غفلت و معصیت نماز نمی‌خوانند و یا روزه نمی‌گیرند، اما مسئله غدیر چون با موضوع خلافت سر و کار دارد و حساسیت بسیار در این مسئله هست و با منافع بسیاری سازگاری نداشته و ندارد، مورد انکار شدیدتری واقع می شود.

پی‌نوشت‌ها:
1. نهج البلاغه، خ 192 (قاصعه).
2. محجه البیضاء، ج 1 و 2، ص 235، نشر دفتر انتشارات اسلامی، قم، بی‌تا.

قَالَ علی (ع)

اءَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ

وَ اءَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ.
class: MsoNormalTable width: 85%

[TD="bgcolor: transparent"] [/TD]


ناتوانترین مردم ،

كسى است كه در یافتن دوست ناتوان باشد

و ناتوانتر از او، كسى است كه دوستى فرا چنگ آرد

و ضایعش گذارد

[h=1]میخوام تلاش کنم صفر بگیرم![/h]

دل گفت مرا علم لدنی هوس است

تعلیم نما آنچه تو را دسترس است

گفتم که الف گفت دگر هیچ مگو

در خانه اگر کس است یک حرف بس است

فرصت سوزی می‌کنیم. هر بار تصمیم بر عدم تکرار گناه و لغزش می‌گیریم. توبه می‌کنیم. اما بار دیگر گرفتار می‌شویم. چه کنیم؟ چه تدابیری بیندیشیم؟ آیا ممکن است گناهان خود را به صفر نزدیک کنیم؟ آیا رسیدن به مقام (نه معصومیت) که به مرز عصمت ممکن است؟ ابوذرها، مقدادها، میثم تمارها، مالک اشترها، ام البنین(علیهاالسلام)، خدیجه کبرا(سلام الله علیها) و نیز در دهه‌ها و سده های اخیر شیخ انصاری‌ها(ره)، میرزا جواد ملکی تبریزی‌ها(ره)، امام خمینی‌ها(ره) چگونه بدان مقام‌ها رسیدند؟
از عوامل زمینه ساز گناه، جهالت و نادانی نسبت به خدا، هدف آفرینش انسان، و جهالت نسبت به آثار و پیامدهای دنیوی و اخروی گناه است. در روایات بسیاری به این موضوع اشاره شده است كه یكی از علل و زمینه های گناه، جهل انسان است. امام علی ـ علیه السّلام ـ در عهدنامة خود به مالك اشتر می فرماید: «در برابر خداوند، كسی نافرمانی نمی كند مگر جاهل شقی». و نیز از گفتار آن حضرت است كه: «جهل مركز زشتی است، جهل ریشه و پایة زشتی است، جهل موجب تباهی معاد انسان است». سعی كنیم علم و دانش خویش را در مورد مسائل مهم زندگی بیشتر نموده و در مورد هدف خلقت جهان و آفرینش خویش بیش از پیش تدبّر و دقت كُنیم و بیاندیشیم.
لَوْ لَمْ یَتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلَى مَعْصِیَتِهِ لَكَانَ یَجِبُ أَلَّا یُعْصَى شُكْراً لِنِعَمِهِ
ترجمه: اگر حتى خداوند، بندگانش را، از نافرمانى كردن و گناه ورزیدن نترسانیده بود، باز هم واجب بود كه انسان، مرتكب هیچ گناهى نشود، تا به این وسیله، در برابر نعمت هاى او سپاسگزارى كرده باشد.
كسی كه گناه می كند و فرمان خداوند را به جاى نمى آورد، در حقیقت، نعمت هایى را كه خداوند به او داده است، تباه می كند. زیرا چنین كسى، براى آن كه بتواند گناهى را مرتكب شود، ناچار باید تمام نیروهائى را كه در وجودش هست، به كار ببرد. در حالی كه خداوند، این نیروها را، براى گناه و نافرمانى كردن به او نداده است.
پرمودا باترا روانشناس هندی می‌گوید بزرگ‌ترین آتش‌های جهان را با یک فنجان آب می‌توان خاموش کرد. کافیست زمان را در یابید. یعنی به موقع این کار انجام گیرد. زمانی که جرقه‌ای زده شد و آتش به تازگی در حال خود نمایی است همان موقع با یک فنجان آب آتش خاموش می‌شود

خداوند، این نیروها را، براى گناه و نافرمانى كردن به او نداده است.
كسى را در نظر بگیر، كه مى خواهد، بر خلاف فرمان خداوند، مرتكب گناه شود، و بطور مثال، دست به دزدى بزند: تمام اعضاء بدن آن شخص، باید وظایف خود را، با تمام نیرویى كه دارند انجام دهند، تا او توانایى انجام چنین گناهى را داشته باشد.
شش هاى او، باید بطور مرتب هواى تازه را به خود بگیرند، تا او نفس بكشد و زنده بماند، قلبش باید بطور منظم در حال تپیدن باشد، تا خون به تمام پیكرش برسد و او را زنده نگاه دارد، چشم هایش باید توانایى دیدن داشته باشند، تا او راه خود را ببیند، پاهایش باید قادر به حركت و قدم برداشتن باشند، تا او در مسیرى كه با چشمش مى بیند، پیش برود، گوش هایش باید توانایى شنیدن داشته باشند، تا او صداى نزدیك شدن مردم را تشخیص بدهد و از خطر فرار كند، دست هایش باید توانایى كار و حركت داشته باشند، تا او درها را باز كند و اشیاى را بردارد، مغزش باید كار خود را انجام دهد، تا سایر اعضاى بدنش از آن فرمان بگیرند، و وظایف خود را اجرا كنند... و اگر یكى از این اعضا یعنى یكى از این نعمت هایى كه خداوند به انسان داده است، كار خود را به درستى انجام ندهد، شخص گناهكار، قادر به انجام گناه نخواهد بود.

امام علی ـ علیه السّلام ـ در عهدنامة خود به مالك اشتر می فرماید: «در برابر خداوند، كسی نافرمانی نمی كند مگر جاهل شقی». و نیز از گفتار آن حضرت است كه: «جهل مركز زشتی است، جهل ریشه و پایة زشتی است، جهل موجب تباهی معاد انسان است»

پس مى بینى كه گناهكار، براى آنكه در برابر خداوند، مرتكب گناه و نافرمانی، شود، از همان امكانات و نیروهایى استفاده می كند، كه خداوند، آنها را، براى انجام كارهاى درست و نیك به او داده است. به این ترتیب، آیا شخص گناهكار، با انجام هر كدام از گناهان خود، و نعمت ها و نیروهایى را كه خداوند دارد، تباه و حرام نمى كند؟
البته خداوند، به بندگان خود هشدار داده، و آنها را از گناه و نافرمانى، بیمناك كرده است. ولى اگر خداوند چنین بیم و هشدارى هم نداده بود، و اگر انسان آسوده خاطر بود كه به خاطر گناهانش كیفر و مجازات نخواهد دید، باز هم حق نداشت نعمت هاى خداوند را تباه كند. یعنى در برابر نعمت هاى دیدن، شنیدن، بوئیدن، حركت، تپیدن قلب، تنفس شش ها، اندیشیدن، توانایى انجام كارهاى گوناگون داشتن، و هزاران نعمت دیگر، انسان باید قدرشناس باشد، و به - شكرانه این نعمت هاى بزرگ و با ارزش، هرگز مرتكب گناه و نافرمانى خداوند نشود.
پرمودا باترا روانشناس هندی می‌گوید بزرگ‌ترین آتش‌های جهان را با یک فنجان آب می‌توان خاموش کرد. کافیست زمان را در یابید. یعنی به موقع این کار انجام گیرد. زمانی که جرقه‌ای زده شد و آتش به تازگی در حال خود نمایی است همان موقع با یک فنجان آب آتش خاموش می‌شود. آسیب‌ها و گناهان را نیز در همان آغاز باید مهار کرد. بی مبالاتی و اهمال دامنه آن را به سراسر زندگی گسترش داده و خاموش کردن آن کار بسیار دشوار و گاهی ناممکن خواهد بود.
:hamdel:


[/HR]

منابع:
نهج البلاغه
سایت اسک دین
مرکز پاسخگویی به سوالات دینی

امامت معنای عام تر از خلافت است . امامت به معنای پیشوایی انسان ها در امر دین و دنیاست که شامل مرجعیت دینی و عهده دار شدن حکومت بر مردم می شود.
امامت به معنای مرجعیت دینی مردم نه تنها از طرف حضرت علی ، بلکه از طرف تمام امامان معصوم طرح شده و مردم ( به ویژه شیعیان) نیز سوالات دینی خود را آنان جویا می شدند و این موضوعی نیست که قابل انکار باشد .
حضرت در بسیاری از موارد بر امامت خود تصریح دارند ، از جمله :
«أنا إمام البریّة بعد خیر الخلقة محمّد نبیّ الرحمة؛(1) من امام امت بعد از بهترین مخلوقات محمد پیامبر رحمت هستم».

«أنا إمام البریّة و وصیّ خیر الخلیة وأبو الأئمّة الهادیة؛(2) من امام امت و وصی بهترین خلق و پدر امامان هدایتگر هستم».
اما در خصوص خلافت و حاکمیت بر مردم ، این موضوع تنها در مورد حضرت علی و امام حسن (ع) تحقق یافت . به نظر می رسد که منظورتان از سوال نیز مربوط به همین جنبه از امامت باشد که خلافت بر مسلمانان و جانشینی از پیامبر در ریاست بر مسلمانان است.
در این صورت در پاسخ می گوییم:
مسئله امامت و خلافت برای امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (ع) یک مقام و تکلیف الهی بوده ، غیر از آیات قرآن و روایات پیامبر در کلمات خود حضرت نیز در این باره سخن بسیار گفته شده که به چند قسمت که در نهج البلاغه آمده اشاره می شود:
در خطبة شقشقیه حضرت فرمود: «والله لقد تقمّصها فلان وإنّه یعلم أنّ محلّی منها محلّ القطب مین الرحى؛(3) آگاه باشید ،به خدا سوگند! ابا بکر جامة خلافت را بر تن کرد، در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت می کند».
در خطبه دیگر فرمود: «فوالله ما زلت مدفوعاً عن حقی، مستأثراً علیّ منذ قبض الله نبیّه حتى یوم الناس هذا»(4) حضرت تصریح می کند که سوگند به خدا ! همواره از حق خویش محروم ماندم و از هنگام رحلت پیامبر اکرم تا امروز حق مرا از من یازداشته و به دیگران اختصاص دادند!
بر اساس این گونه کلمات حضرت به روشنی معلوم می شود که ایشان بر اساس تکلیف الهی همواره در پی گرفتن حق امامت و خلافت خویش از دیگران بوده ، ولی مصلحت اسلام و امت اسلامی ایجاب می نموده است که مدتی را سکوت نماید .
در همان خطبة شقشقیه می گوید: «فرأیت أنّ الصبر على هاتا أحجی فصبرت وفی العین قذى وفی الحلق شجا، أرى تراثی نَهَباً؛(5) پس از ارزیابی درست ،صبر و بردباری را خردمندانه‌تر دیدم، پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می‌برند».
این کلمات حضرت شاهد گویا و روشن بر این است که حضرت مدعی خلافت بر مسلمانان بوده و آن را حق مسلم خود می دانسته است.
پی‌نوشت‌ها:
1.موسوعه الامام علی(ع)، ج 8، ص 248، نشر دار الحدیث، قم 1421ق.
2.همان، ص 249
3. نهج البلاغه، خطبه 3 (شقشقیه).
4. همان،‌خطبه 6.
5. همان، خطبه 3 (شقشقیه).

قَالَ علی (ع) :

إِذَا اءَقْبَلَتِ الدُّنْیَا عَلَى قَوْمٍ اءَعَارَتْهُمْ مَحَاسِنَ غَیْرِهِمْ

وَ إِذَا اءَدْبَرَتْ عَنْهُمْ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ اَنْفُسِهِمْ.

class: MsoNormalTable width: 85%

[TD="bgcolor: transparent"] [/TD]


وقتى كه دنیا به قومى روى آورد،

خوبیهاى دیگران را به آنها عاریت دهد

و چون پشت كند، خوبیهایشان را از ایشان بستاند.

امیر مؤمنان، علي (ع) صاحب فضایل بسيار و پهلوان جنگ های عرب که بسیاری از بزرگان کفر را در جنگ های بدر، احد، احزاب و ... نابود کرده بود. اين ها از سويي موجب حسادت برخي و از سوي ديگر با توجه به فرهنگ جاهلي كه خون را خون مي شويد، باعث شد برخی در آن زمان دلی پر کینه از حضرت داشته باشند. حال اگر حضرت بیش از این و به صورت مستقیم از واقعه ای مانند غدیر و ... بر حقش اصرار می وزید، ترس آن مي رفت كه برخي با اساس اسلام مبارزه كرده و تلاش همه جانبه اي بر ضد اسلام صورت دهند. از این رو، امام (ع) در انتشار نصوص، آرامش را مراعات می کرد و احتیاطاً بر این که به اسلام ضربه ای نرسد، آن را به تندی در برابر دشمنان ارائه نمی نمود و به جهت حفظ شوکت مسلمانان، حاضر نبود سخت به مقابله برخیزد و گاهی از سکوت و عدم مطالبه حقش می فرمود:
«انسان را بر تأخیر در گرفتن حقش عیب نمی کنند. عیب بر آن کسی است که آنچه حقش نیست، بگیرد». (1)
حضرت در نهج البلاغه جريانى را نقل مى‏فرمايد و آن اين كه: شخصى در حضور جمعى به من گفت: پسر ابوطالب! تو بر امر خلافت حريصى. من گفتم: بلكه شما حريص تر و از پيغمبر دورتريد و من از نظر روحى و جسمى نزديك ترم. من حق خود را طلب كردم و شما مى‏خواهيد ميان من و حق‏خاص من حائل و مانع شويد و مرا از آن منصرف سازيد. آيا آن كه حق خويش را مى‏خواهد، حريص تر است، يا آن كه به حق ديگران چشم دوخته است؟ همين كه او را با نيروى استدلال كوبيدم، به خود آمد و نمى‏دانست در جواب من چه بگويد. (2)

پی نوشت ها:
1. نهج البلاغه، حکمت 166، چاپ دارالهجره.
2. همان، حکمت 171.

یک حکمت از نهج البلاغه - روانشناسى عبادات

وَ قَالَ [علیه السلام] إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ.

و درود خدا بر او ، فرمود: دل ها را روى آوردن و نشاط ، و پْشت كردن و فرارى است؛ پس آنگاه كه نشاط دارند آن را بر انجام مستحبات وا دارید ، و آنگاه كه پْشت كرده بى نشاط است، به انجام واجبات قناعت كنید.


حضرت امیر بیان ع در بسیاری از موارد بر امامت خود تصریح دارند ، از جمله :
«أنا إمام البریّة بعد خیر الخلقة محمّد نبیّ الرحمة؛(1) من امام امت بعد از بهترین مخلوقات محمد پیامبر رحمت هستم».

«أنا إمام البریّة و وصیّ خیر الخلیة وأبو الأئمّة الهادیة؛(2) من امام امت و وصی بهترین خلق و پدر امامان هدایتگر هستم».
اما در خصوص خلافت و حاکمیت بر مردم ، این موضوع تنها در مورد حضرت علی و امام حسن (ع) تحقق یافت . به نظر می رسد که منظورتان از سوال نیز مربوط به همین جنبه از امامت باشد که خلافت بر مسلمانان و جانشینی از پیامبر در ریاست بر مسلمانان است.
در این صورت در پاسخ می گوییم:
مسئله امامت و خلافت برای امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (ع) یک مقام و تکلیف الهی بوده ، غیر از آیات قرآن و روایات پیامبر در کلمات خود حضرت نیز در این باره سخن بسیار گفته شده که به چند قسمت که در نهج البلاغه آمده اشاره می شود:
در خطبة شقشقیه حضرت فرمود: «والله لقد تقمّصها فلان وإنّه یعلم أنّ محلّی منها محلّ القطب مین الرحى؛(3) آگاه باشید ،به خدا سوگند! ابا بکر جامة خلافت را بر تن کرد، در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت می کند».
در خطبه دیگر فرمود: «فوالله ما زلت مدفوعاً عن حقی، مستأثراً علیّ منذ قبض الله نبیّه حتى یوم الناس هذا»(4) حضرت تصریح می کند که سوگند به خدا ! همواره از حق خویش محروم ماندم و از هنگام رحلت پیامبر اکرم تا امروز حق مرا از من یازداشته و به دیگران اختصاص دادند!
بر اساس این گونه کلمات حضرت به روشنی معلوم می شود که ایشان بر اساس تکلیف الهی همواره در پی گرفتن حق امامت و خلافت خویش از دیگران بوده ، ولی مصلحت اسلام و امت اسلامی ایجاب می نموده است که مدتی را سکوت نماید .
در همان خطبة شقشقیه می گوید: «فرأیت أنّ الصبر على هاتا أحجی فصبرت وفی العین قذى وفی الحلق شجا، أرى تراثی نَهَباً؛(5) پس از ارزیابی درست ،صبر و بردباری را خردمندانه‌تر دیدم، پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می‌برند».
این کلمات حضرت شاهد گویا و روشن بر این است که حضرت مدعی خلافت بر مسلمانان بوده و آن را حق مسلم خود می دانسته است.
پی‌نوشت‌ها:
1.موسوعه الامام علی(ع)، ج 8، ص 248، نشر دار الحدیث، قم 1421ق.
2.همان، ص 249
3. نهج البلاغه، خطبه 3 (شقشقیه).
4. همان،‌خطبه 6.
5. همان، خطبه 3 (شقشقیه).

[h=1][/h]
[h=1][/h]

برای پرواز و گذشتن از حجاب های ظلمت و عبور از عالم " ناسوت" به عالم "لاهوت"، به دو بال نیاز است. یکی بال علم و دیگری عمل. سعادت دنیا و آخرت در کلام اهل بیت علیهم الاسلام است. حکمت در نهج البلاغه علی(ع) دریچه ای است برای دیدن غیر خود. روزنه ای است برای عبور، اما عبور از "منیت و خودخواهی". یکه تاز عالم معرفت، سخن را در این حکمت این گونه آغاز می کند؛ شما را به پنج چیز سفارش می کنم که اگر برای آنها شتران را پر شتاب برانید و رنج سفر را تحمل کنید، سزاوار است: 1- کسی از شما جز به پروردگار خود امیدوار نباشد 2- و جز از گناه خود نترسد 3- و اگر از یکی سؤال کردند و نمی داند، شرم نکند و بگوید نمی دانم 4- و کسی در آموختن آنچه نمی داند شرم نکند 5- و بر شما باد به صبر، که صبر در ایمان مومن چون سر است برای بدن و ایمان بدون صبر، چونان بدنی بی سر، ارزشی ندارد."
" نهج البلاغه دشتی، حکمت 82"

[h=2]1- امید به خدا باعث عزت دنیا و آخرت می شود[/h]روی نیاز فقط باید به سمت "بی نیاز" باشد. آنان که یک روز عزیزند و یک روز ذلیل، نمی توانند ملجاء و مأوایی برای دلهای دردمند باشند. اگر نیازمند، امیدش به "نیازمند" دیگری است رفته رفته روح ایمان از وجودش خارج و روح خبیث شیطانی جایگزین آن می شود. از این رو امید باید فقط به "خالق" هستی باشد. (لا یرجون احد منکم الا ربه).
امید به خدا نیازمند را بی نیاز، استعدادش را شکوفا، قلبش را مملو از عشق و محبت به همنوعان، و لبریز از کینه و نفرت به دشمنان خدا و خلق خدا می کند. امید به خدا همراه با تلاش و سعی، ثمرات شیرین و بسیار به بار می نشاند. از گوشه نشینی و خنثی نگری، کسالت و تنبلی پرهیز می دهد. امید به خدا شخص مؤمن را بر آن می دارد تا بر کمیت و کیفیت اعمال صالح خود بیفزاید. قرآن می فرماید: "آنان که به بقاء و دیدار خدای خود امید دارند، ناگزیرند عمل صالح انجام دهند." (کهف / 110)
امید به غیر خدا هم آثار مخرب و زیانباری دارد. آرزوی دنیوی، خسران و تباهی را به بار می آورد که در نهایت میوه بدمزه و تلخ آن جز کفر و شرک چیز دیگری نیست. "اینها (کافران) را به حال خود واگذار تا آشامیدنی ها، خوردنی ها، لذات مادی و آرزوها، آنان را غافل و از مسیر انسانی دورشان کند. اینان در آینده نتیجه این شهوترانی و آرزوهای خود را خواهند دید." (حجر / 3)
اگر خوب تفکر شود علت انحراف، غیر از این چند مورد نیست" به حساب خودمان رسیدگی کنیم قبل از آن که به حسابمان رسیدگی کنند."
خوردن، آشامیدن، آرزو و ... اگر در جهت مثبت و به حد اعتدال باشد، نتیجه اش حرکت به سمت کمال و رشد است؛ اما اگر در آن زیاده روی شود روح ایمان می میرد و عقل و خرد اسیر استعمار دیو شهرت می شود.

[h=2]سؤال: چرا آرزوی دنیوی نداشته باشیم؟[/h]اسلام مخالف آرزو و آزادی نیست؛ اسلام مخالف افزون خواهی و خود برتر بینی بی دلیل است. آرزو و آزادی تا آنجا که آزادی، امنیت و آرامش را از دیگری و جامعه سلب نکند مورد تأیید است.
در این باره قرآن نیز می فرماید: "پول، دارایی، فرزند، عیال و ... اینها همه زینت و شیرینی دنیاست. شما به دنبال باقیات الصالحات باشید که نزد پروردگار جزای نیکو دارد و آرزوی خوبی است." (کهف / 46)

[h=2]باقیات صالحات یعنی:[/h]الف)فرزند نیکو:فرزندی که بر اساس تعالیم عالیه اسلام تربیت شده باشد، هر کار نیک و عبادتی که انجام دهد بدون آن که ذره ای از ثواب آن کم شود به همان اندازه اجر و ثواب به والدین آن فرزند می رسد.

[h=2]ب) عبادت:[/h]عباداتی که انسان در طول دوران زندگی برای انجام فرمان خداوند تبارک و تعالی انجام داده است.ج) انفاق: بذل و بخشش به افراد مورد نیاز در زمانی که در دنیا زندگی کرده است.
در زمان پیغمبر(ص) شخصی از دنیا رفت، انبار خرمایش طبق وصیت، بعد از مرگش بین مستمندان تقسیم شد. زمزمه بعضی فقیران به گوش پیامبر(ص) رسید که: "خوش به حال ثروتمندان. تا زنده اند از ناز و نعمت برخوردارند و آنگاه که مُردند با تقسیم اموالشان بین مستمندان، راه بهشت را بر خود هموار می سازند..."
این نوع نگرش مردم به دین، پیامبر(ص) را سخت آزار می داد. دانه خرمایی دید؛ آن را برداشت و فرمود: "مردم، اگر این شخص در طول حیات خود، این دانه خرما را وقف کرده بود و به استفاده مستمندی می رساند بهتر از انفاق این همه خرما، بعد از مرگش بود.

[h=2]2- فقط از گناه باید ترسید[/h]انسان در زندگی باید بی باک و شجاع باشد؛ شجاعتی که با عقلانیت گره خورده باشد. چون ترس، خواری و زبونی را به ارمغان می آورد و زبونی برای شروع خدمت به کفر و باطل کافی است. اما ترس از خدا، عزت به همراه می آورد و بر اقتدار و قدرت انسان می افزاید. آنان که "سر" را در پیش حضرت حق فرو آورند، در برابر هیچ ستمگر جلادی کرنش نمی کنند.

[h=2]الف) بالا رفتن ظرفیت:[/h]ترس از خدا ظرفیت انسان را بالا می برد. " کسی که به خدا ایمان داشته باشد از کم و زیاد شدن ثواب و از احاطه رنج و عذاب بیمناک نمی شود.(جن /13) "ایمان به خدا باعث می شود که انسان از هیچ ظلم و آسیبی نترسد." (طه / 112) کسی می ترسد که نقطه ضعف داشته باشد و یا پرونده اعمالش مملو از گناه و ظلم باشد؛ اما مؤمن خیانت و ستمی مرتکب نشده تا از عواقب آن بترسد...

[h=2]ب) اثر وضعی گناه:[/h]گناه اثر وضعی دارد. باعث هلاکت و نابودی است و اگر دامن اجتماع را گرفت، عذابی هم که نازل می شود دامن کل اجتماع را می گیرد ولو این که در میان آنان عده قلیلی هم اهل گناه، فسق و فجور نباشند. قرآن در علت نزول بلا می فرماید: " به سبب گناه و معصیت آن قوم و یا قبیله، خداوند عذاب نازل می کند و هیچ کس را یارای مقابله نیست." (شمس/14)
پس اگر در جامعه ای رباخواری، شهوات جنسی، خیانت به بیت المال مسلمین و ... رایج شد، مردم آن جامعه باید به انتظار عذاب الهی بنشینند که وعده حق عملی است.

[h=2]ج) ریشه ظلم و ستم:[/h]قرآن ریشه ظلم، ستم، جسارت و جرأت برگناه را عدم ترس از آخرت می داند. (مدثر/53) زیرا آنان که به آخرت اعتقادی ندارند و یا آن را باور نمی کنند برای کامیابی از لذات زودگذر دنیا، ممکن است به هر جنایت و خیانتی دست بزنند و آینده خود و جامعه را به مخاطره اندازند.ترس در همه ابعاد و اشکال آن قبیح است مگر در برابر خدا. راز آدمیت و انسانیت را دریابیم و از لجنزار مادیات و هوا و هوس بیرون رویم تا بوی خوش معنویت را استشمام کنیم.

[h=2]3 - اثرات و جایگاه علم در زندگی انسانها:[/h] الف) علم سودمند:
هر علمی که به جامعه نفع برساند و باعث ضرر و زیان به عده ای دیگر نشود آن علم سودمند است. قرآن در خصوص اهتمام ورزیدن انسانها به علم، آیات بسیار دارد. قرآن می فرماید:" عبادت خدا فقط با علم صورت می پذیرد." (فاطر/ 28) عبادت با جهل سازگاری ندارد. چون جاهل فقط جوارح خود را در عبادت حاضر می کند اما عالم علاوه بر آن جوارح، روح خود را نیز دخیل در مهمانی خدا می کند.

[h=2]ب) علم مضر:[/h]هر دانش و تخصصی که به دین و جامعه ضرر و زیان برساند، از نظر شارع مقدس بی ارزش و مردود است. خواه علم فقه باشد یا علم سحر، ساختن ابزارآلات جنگی باشد یا فیلم و ... علم به تنهایی زیان بخش است. وجود آدمی مرکب از جسم و روح است، جسم جنبه مادی، و روح جنبه ملکوتی و معنوی دارد. علم به تنهایی قدرت حیوانی انسان را بالا می برد اما علمی که همراه با تهذیب نفس باشد، جنبه ملکوتی و روحانی انسان را ارتقاء می دهد. اگر علم به وسیله تقوی و تهذیب نفس کنترل نشود، تا در موقع مناسب مورد استفاده قرار گیرد، بسیار خطرناک و مضر می شود و چه بسا آسایش جهانیان را به خطر اندازد.

[h=2]4- صبر و اثرات آن:[/h]در این حکمت نهج البلاغه، فراز آخر (یعنی صبر)، در برابر چهار بحث گذشته، از امتیاز خاصی برخوردار است. امام(ع) انسان ها را به صبر و شکیبایی توجه می دهد و می فرماید: "بر شما واجب است تا صبر را پیشه خود کنید. صبر در ایمان مؤمن چون سر است برای تن، و ایمان بدون صبر، همچون بدنی بی سر، ارزشی ندارد و سودی نمی بخشد.

کلید همه عبادات و چشیدن حقیقت همه آنان، در داشتن صبر است. صبر به انسان قدرت می دهد تا لحظاتی از لذات مادی بریده و به عبادت بپردازد. صبر، قدرت می دهد تا در برابر وساوس شیطانی و هواهای نفسانی به شیطان پلید جواب "رد" دهد و زیر بار ننگ گناه نرود.
[h=2]اقسام صبر:[/h][h=2]صبر در عبادت:[/h]لازمه هر عبادت صبر است؛ زیرا به هنگام انجام عبادت باید در برابر وساوس شیطانی مقاوم بود.صبر در معصیت:آنگاه که زمینه گناه فراهم است نیرویی از درون فریاد بر می آورد که انجام نده. او چشم می پوشد و از آن لذت و درخواست مقطعی، به خدا پناه می برد که این صبر در معصیت خود دارای درجاتی است.

[h=2]صبر در مصیبت:[/h]مؤمن در مصیبت و مرگ عزیزش جزع و فزع نمی کند چون مالک واقعی را خدا می داند. گریه می کند اما شکایتی ندارد.اگر انسان بخواهد چند فراز اول را به خوبی انجام دهد، در راه آن باید مشکلات و سختی هایی را نیز متحمل شود (زیرا هیچ چیزی بدون زحمت به دست نمی آید). و اگر صبر نباشد به آن درجات نائل نخواهد شد. چرا که به وسیله "صبر" می توان به لقاءالله رسید. (رعد/22)

از نظر نهج البلاغه دنیای عبادت، دنیای دیگری است؛ دنیای عبادت آکنده از لذت، لذتی که با لذت دنیای سه بُعدی مادی قابل مقایسه نیست. دنیای پر از جوشش و جنبش و سیر و سفر است؛ سیر و سفری که به مصر،عراق، شام و یا هر شهر دیگر زمینی منتهی نمی‌شود، بلکه به شهری منتهی می‌شود که نام ندارد. در دنیای عبادت نهج البلاغه، شب و روز و تیرگی و اندوه و کدورت وجود ندارد؛ بلکه تمام روشنایی و صدق و صفا و صمیمیت است. امام علی علیه‌السلام زیبایی این دنیای پر راز و رمز را این گونه توصیف می‌کند: خطبه 184.