کدوم رویکرد رو در اخلاق می پسنديد؟؟؟؟؟

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کدوم رویکرد رو در اخلاق می پسنديد؟؟؟؟؟

سلام دوستان
مطلبی که ميبينيد خلاصه کتاب درآمدی جديد به فلسفه اخلاق که در ايام نوروز نوشتم و چندروز پيش توی نشريه ی دانشگاهمون درج شد. گفتم به عنوان موضوع جديدبرای شما دوستان اهل اخلاق بذارم(البته اگه دوستان کتاب رو خووندن ومشکلی در ارايه اين مطلب ميبينند اگه بگن خوشحال ميشم) تا يه تبادل نظری هم در باب اخلاق باهم داشته باشيم:

کتاب در آمدى جديد به فلسفه اخلاق کتابى است که با رويکردى بديع وتازه مسايل مربوط به فلسفه اخلاق را مطرح کرده و بزرگترين مزيت آن فهماندن فلسفه بيش و پيش از قبولاندن يک موضع فلسفى خاص است.
کتاب ازچند فصل تشکيل شده که هرفصل يک رويکرد اخلاقى خاص رامطرح مى کند وبه بيان قواعد و مبانى عمل و انتقادات واشکالاتى که به هريک وارد است مى پردازد. مطلب قابل توجه اين است که درپايان هر فصل پرسش هايى درباره ى متن مطرح شده که خواننده را به سمت خواندن فعّال سوق مى دهد.
انتهاى هر فصل به منابع مرتبط با عنوان رويکرد که در بخش «براى مطالعه ى بيشتر» ذکرشده، اختصاص داده شده است. خاتمه کتاب هم بخش اصطلاح نامه است که شامل اصطلاحاتى است که درمتن با حروف پررنگ آمده است. به علاوه ى اصطلاحات ديگرى که درفلسفه ى اخلاق رايج است.
به جهت آشنايى شما بامحتواى کتاب به توضيح هرفصل به اختصار مى پردازيم:
فصل اول (نسبى نگرى فرهنگي): براساس اين رويکرد «خوب» يعنى آنچه اکثريت اعضاى يک فرهنگ خاص«مورد تأييد» قرار داده اند. طرفداران اين ديدگاه، اخلاق رافرآورده ى فرهنگ ميدانند و براين باورند که جوامع درباب اخلاقيات اختلاف نظرگسترده با هم دارند. از جمله مشکلات اين
ديدگاه غير ممکن دانستن مخالفت با ارزش هاى جامعه است. اين رويکرد ايجاب مى کند که تعّصب و نژادپرستى مورد قبول جامعه را خوب بدانیم
فصل دوم(شخصى انگاري): اين رويکرد شخصى انگارى رااينگونه توصيف مى کند که داورى هاى اخلاقي، توصيف احساسات شخصى ماست: «الف خوب است؛ يعنى من الف را دوست دارم». براساس رويکرد شخصى انگارى صرف اين واقعيت که چيزى را دوست داريم ميتواند باعث خوب شدن آن چيزشود. در واقع پرورش احساسات عقلانى و خردمندانه را به گوشه اى مى راند و مبنا را احساسات و علايق شخصى قرار مى دهد.
فصل سوم(فراطبيعت گرايي): براساس فراطبيعت گرايى داورى هاى اخلاقى خواست خدا راتوصيف مى کند :«الف خوب است؛ يعنى خدا الف را مى خواهد». خواست خداست که نظام اخلاقى رابه وجود مى آورد و اخلاق براين استواراست. فراطبيعت گرايى به رغم مقبوليت اوليه اش (دست کم نزد متدينان) مشکلات عميقى دارد. اين ديدگاه ظاهراً داورى هاى ايجابى اخلاقى را براى خدا ناباوران غيرممکن مى سازد که نتيجه اش غيرقابل قبول است. مشکل ديگربراساس پرسش سقراط است که اينگونه مطرح ميشود:« آيا چيز خوب به خاطرآنکه خدا آنراخواسته است، خوب است ياخدا آنرا به خاطر آنکه خوب بوده است، ميخواهد.»
فصل چهارم(شهودباوري): دراين ديدگاه سه ادّعا وجود دارد:
1. خوب مفهومى غيرقابل تعريف است.
2. حقايق عينى اخلاقى وجوددارند.
3. براى آنان که به بلوغ عقلى رسيده اند، حقايق پايه اى اخلاق، بديهى اند.
از جمله مشکلات شهودباورى اين است که اصولى که دررياضى بديهى مى دانند، دقيق اند و بسيارى از متخصّصان اين رشته درباره آنها توافق دارند، اما دراخلاق اصولى را که بديهى ميدانند مبهم و بسيار بحث برانگيزند. از سوى ديگرخود شهودباوران درباره اينکه اصول بديهى کدامند اختلاف نظر بسيار دارند .
فصل پنجم(عاطفه گرايي): ازاين نظرگاه داورى هاى اخلاقي، احساسات مثبت يا منفى را نسبت به چيزى بيان مى کنند، «الف خوب است»؛ يعنى «آفرين برالف». از آنجا که داوريهاى اخلاقى ازجنس بانگ و فريادند نه صادق اند نه کاذب. پس حقايق اخلاقى يامعرفت اخلاقيى وجود ندارد که در وصول آنها به جاى عاطفه از عقل استمداد جسته باشيم. در عاطفه گرايى تعديل شده، کوشش ما ل جامعه را خوب بدانيم براين است که مؤلفه ى قوى ترعقلانيت رااضافه کنيم به طورى که به سمتى سوق داده شويم که احساسات تا مرز خودآگاهي،به سوى بى طرفى کما بيش عقلانى پيش مى روند.
فصل ششم(توصيه گرايي): براساس توصيه گرايى داوريهاى اخلاقى نوعى توصيه ياامريا دستورند بنابراين نه صادق اند نه کاذب؛ بلکه حاکى از اراده يا اميال ما هستند. طريق وصول به عقايد اخلاقى به نحو معقول وآزاد نشان داده مى شود. براى آنکه دراخلاق تفکرمعقولى داشته باشيم، بايد آگاه باشيم، قوه ى تخيل خود رابه کارگيريم وتناقض گو نباشيم. توصيه گرايى با آنکه بينش مهمى دارد، معايبى نيز دارد چرا که داورى ها، توصيه هاى قابل تعميم اند و نه دعاوى صدق. اين رأى باعث انکار امکان وجود معرفت اخلاقى و حقايق اخلاقى مى شود که ظاهراً با نوع رويکرد ما به اخلاق درزندگى روزمره، متعارض است.
فصل هفتم(سازواري): با ذکر چهار گزينه سازوارى را شرح مى دهيم:
منطقى بودن: بايد باورهاى متناقض نداشته باشيم.
سازوارى اهداف ـ وسايل: بايد وسايلى که به کارميگيريم با اهداف هماهنگ باشد.
با وجدان بودن: بايد کارها، تصميم ها و خواسته هايمان با باورهاى اخلاقيمان هماهنگ باشند.
بى طرفي: بايد درباره ى کارهاى مشابه ارزش گذارى هاى مشابه داشته باشيم بدون توجه به افرادى که دست اندرکارند. ميتوان ضوابط چهارگانه ى سازوارى را عملاً برهرگونه رويکردى بر اخلاق مبتنى ساخت.
فصل هشتم(قاعده ى زرين): اين قاعده به ما مى گويد: «با ديگران فقط طورى رفتارکن که رضايت دارى درهمان موقعيت آنگونه با تو رفتارکنند.» قاعده ى زرين تقريباً اصلى جهانى است؛ يعنى هنجار مشترک ميان همه ى انسانها، همه ى زمانها و مکان ها. اين قاعده به خوبى خلاصه ى اخلاقيات است.
فصل نهم (عقلانيت اخلاقي): ما در داوريهاى اخلاقيمان به ميزانى که سازوارى داريم آگاهيم و قوه تخيلمان را به کارمى گيريم و معقول هستيم و چند ويژگى ديگرعبارتست ازاينکه مثلاً در خودانديشى احساس آزادى ميکنيم. دغدغه ى خود و ديگران را داشته باشيم و با ديگران گفتگو کنيم.
فصل دهم (پيامدگرايي): براساس پيامدگرايى بايد کارى راانجام داد که بيش ترين پيامدهاى خوب را به بار مى آورد. آنچه مهم است اين نيست که چه نوع کارى انجام ميدهيم بلکه اين است که نتايج خوب به حداکثربرسد. يک نوع رايج پيامدگرايي، فايده باورى کلاسيک (لذت گرايانه )است. براساس اين ديدگاه هميشه بايد کارى را انجام دهيم که براى کسانى که درمعرض تأثيرات آن کار قرار ميگيرند لذتشان را دربرابر اَلم به حداکثربرساند.
فصل يازدهم(نا پيامدگرايي): ديدگاه مبتنى بر ناپيامدگرايى مى گويد: برخى از انواع کارها(مثل خلف وعده، يا کشتن بى گناهان) فى نفسه نادرستند نه فقط به خاطرآنکه پيامدهاى بدى دارند. نظريه ى وظايف فى بادى النظر راس يک شکل مشهوراين ديدگاه است. گرايش فى نفسه به اين است که چيزى را وظيفه ما کند اما گهگاه امکان دارد تحت الشعاع عوامل ديگرقرار گيرد.
فصل دوازدهم(فصل تلفيقي):در اين بخش ازموارد اختلاف رويکردهاى مورد بررسى فهم هماهنگ ترى بدست مى آوريم. نويسنه اين مسئله رابه مدد اعمال اين ديدگاهها درموضوع مناقشه برانگيز سقط جنين انجام مى دهد. فی المثل:استدلال فايده باوران کلاسيک اين است که هروقت کشتن جنين يا نوزاد بهترين پيامدها را داشته باشد بايد اين کار را بکنيم. براساس ديدگاه سازوارى قاعده زرين، سقط جنين مردود است؛ چرا که کسانيکه جواز سقط جنين را صادرمى کنند، خودشان به اين که اگرجاى آن جنين بودند وسقط مى شدند، نارضايتى نشان مى دهند...
نگاره ای که از نظرگاهتان گذشت چکيده اى بود ازکتاب درآمدى جديد به فلسفه ى اخلاق اثر هري.جي.گنسلر.تلاش نگارنده بر اين بود که اصلى ترين مطالب کتاب را در اين نوشتار منعکس کند.اميد است که مقبول افتد.آنچه بديهى است اين است که با خواندن اين مطلب از خواندن اصل کتاب بى نياز نخواهيد شد.
باشد که با مطالعه ى اين کتاب مطالبى بيش تربه معلومات خود در زمينه ى فلسفه ى اخلاق بيفزاييد.:hamdel:




بامداد;114569 نوشت:
[=Zar]سلام دوستان
[=Zar] مطلبی که ميبينيد خلاصه کتاب درآمدی جديد به فلسفه اخلاق که در ايام نوروز نوشتم و چندروز پيش توی نشريه ی دانشگاهمون درج شد. گفتم به عنوان موضوع جديدبرای شما دوستان اهل اخلاق بذارم(البته اگه دوستان کتاب رو خووندن ومشکلی در ارايه اين مطلب ميبينند اگه بگن خوشحال ميشم) تا يه تبادل نظری هم در باب اخلاق باهم داشته باشيم:


با سالام و تشکر:Gol:

ضمن آرزوی توفیق بیشتر برای شما دوست عزیز چه خوب می شد اگر ممکن بود فایل کتاب و یا خلاصه کتاب خود را در قالب فایلی برای دانلود در اختیار دوستان اسک دینی قرار می دادید.

در هر صورت امیدواریم سعی شما در این جهت مشکور و مقبول درگاه الهی باشد.

ملتمس دعا ...:Gol:

موضوع قفل شده است