جمع بندی کتک خوردن از پدرم

تب‌های اولیه

84 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام.
برادر گرامی خیلی متاسف شدم که در این وضع هستید. چند نکته له نظرم میرسه:
1) در خانواده ما هم از زمان بچگی همین وضع بود. حتی با وجود این که من و برادرم بسیار درسخوان بودیم ، اگر بجای 20 می شدیم 19.5 پدر و مادر که خودشان معلم هم بودند چه بالاها که سرما نمی آوردند و چه تحقیرها که نمیکردند. من با وجود این ها تحصیل کردم و دکتری گرفتم. اشتباهی که که کردم این بود که مدام به این رفتار پدرم در طی زندگی اهمیت میدادم و همش فکر میکردم که چرا اینطوری میکنه و غصه میخوردم. اینطور شد که الان با وجود کسب مدرک عالی تحصیلی بسیار خسته ام و فکر میکنم نای هیچ کاری رو ندارم. شما اشتباه من رو نکنید. زیاد به کارهای پدرتون فکر نکنید و برای خودتون اون رو تبدیل به معضل نکنید. میدونم که سختی زیاد می کشید و تحملش سخته اما فکرتون رو به چیزهای مهم زندگی مشغول کنید نه به تحقیرها و کتک ها.

2) پسر خوب، رفیق بازی تا به حال به درد هیچکس نخورده. برادر من هم مثل شما بود. متاسفانه از بچگی کتک میخورد . از 17 سالگی شبها نمی آمد خونه و میرفت پیش رفیق هاش. هم خیلی اذیت شد و هم خیلی اذیت کرد. حالا سی و چند سالشه. جرئت نداریم براش بریم خواستگاری چون رفیق باز شدید هست، بی نظم و ترتیب هست ، سیگاری هست ، اعتیاد داره، اخلاق که اصلا نداره. و ... . یعنی شما اگر به همین سیاق خودذت عمل کنی فکر کنم از برادر من بدتر میشی. شما همین که آمدی اینجا و داری سوال می پرسی یعنی امیدی بهت هست، هنوز از مرحله پرت نشدی ، حاضری حرف گوش کنی و ... . رفیق بازی = بدبختی . خدا شاهده از نزذیک دیدم که میگم. شما الان فکر میکنی رفقات خیلی خوبن و از پدر و مادرت خیلی بهترن اما خدا میدونه آیا 10 سال دیگه هم همین نظرو داری؟؟؟ حتی اگر تنها باشی و پدر و مادر نداشته باشی خیلی بهتر از رفیق بازی هست. برادر من تمام زندگیش رو از دست داد. پدر من هم همین طور اون هم رفیق باز بود و زندگیمون رو خراب کرد.

3) به جای رفیق بازی برو یک مهارتی که دوست داری یاد بگیر. مکانیکی ، برق کاری ، گچ کاری یا .... . چرا اوقات خودتو با اونها تلف میکنی؟؟؟ پس فردا که احتیاج به همسر داشتی و رفتی خواستگاری و بیکار بودی اونها میان در حقت لطف کنن بهت خونه و ماشین و هزینه زندگی بدن؟؟ آدم باید توی این دوره و زمونه زرنگ باشه. از یک ساعت عمرش هم استفاده کنه.

4) اگر ارتش رو دوست داری، در انتخابش تردید نکن. متنها باید بدونی که ارتش، مخصوصا نیروی زمینی اخلاق خاصی رو می طلبه و هر کسی اونجا دووم نمیاره. من چند نفر از اقوامم ارتشی هستن و به وضوح می بینم که چطورن. باز نیروی هوایی و دریایی خیلی بهتره. برادر من هم خیلی ارتش دوست داشت. دوسال پیاپی تعمیر و نگهداری هلی کوپتر که رشته فنی هست قبول شد اما پدرم نگذاشت بره که برترین اشتباه زندگیمون بود. فکر میکرد حالا اگه پسرش فوق لیسانس بلگیره میگذارن رو سرشون حلوا حلوا ممیکنن. یکدفعه اوضاع کاری مملکت خرابی شد و برادرک بعد از درس چند سال بیکار شد که مساوی بود با سیگاری شدن و رفیق بازی و .... .

خیلی از زندگیت شبیه ما هست. اگر راه درست که قطعا سخت هست رو نری و به دنبال راههای ساده و انی باشی ، فردا که گرفتار مشکلاتش شدی هیچ بنی بشری کمکت نمیکنه و اونقدر تنها میمونی تا .... .

هوانیروز تو قسمت خلبانی هلی کوپتر یا تعمیر نگهداری هلی کوپتر برید که عالی هست. تماما کارش فنی هست . کلی با نیروی زمینی و مکانیزم ارتش فرق داره. به نظرم اگر دوست داری برو. برادر من نرفت، بعد از خدمتش 6 سال بیکار بود. پدرم فکر میکرد حالا پسرشو رو دست میبرن.
میدونم کتک خوردن خیلی سخته اما به خودت مسلط باش. هدفی رو که داری و دوستش داری و خلاف شرع هم نیست و شغل آبرومندی هست رو نصب العین خودت قرار بده. نذار هیچ چیزی تو رو از اون منحرف کنه. با پدر هم بساز. جلوش از مکنونات قلبی خودت چیزی نگو باهاشون سر چیزای الکی بحث نکن. بگذار توی دل خودت بمونه. به خواهرت هم اصلا کار نداشته باش. وقتی میبین اون عصبیه و مشکل داره اصلا طرفش نرو. چرا حرصش رو درمیاری؟ چرا بدیش رو با بدی جواب میدی؟ فکر کن که مجبوری چند سالی رو با یک عده ادم مریض یک جا سر کنی. هر چی بیشتر دم به دمشون بدی بیشتر به بیمار شدن نزدیک میشی.
دور رفیق بازی رو هم خظ بکش. تا اون جا که من میدونم با نمره 3 شیمی هیچکس نمیتونه هوانیروز قبول بشه. اونها برای مشاغل درجه یک مثل چیزایی که گفتم ، معدل بالا و آدم با اعتماد به نفس و درسخون میخوان و درستش هم همینه. روی خودت واعصاب خودت کار کن. قبول شدن هوانیروز سخته، انواع امتحانات و تست های شخصیتی و روحی و روانی میگیرن و بلافاصله که حس کنن کوچکترین مشکلی داری ردت می کنن. ارتش شوخی بردار نیست که اگر از مادرت قهر کردی بری اونجا . باید اعتماد به نفس و هدف داشته باشی.

میدونم مقایسه کردن های پدر و رفتارهاش اذیتت میکنه اما تو نباید خودت رو به پای اون بسوزونی. از امکانات مالی که داری حداکثر استفاده رو بکن. والا من اینقدر به زبان علاقه داشتم که یکبار تو سن شما به پدرم گفتم میخوام برم کلاس پول بده چنان دعوایی با من کرد که ندارم و ... که تا چند سال واقعا فکر میکردم اگه برم کلاس زبان از هستی ساقط بشیم و به خاک سیاه بشینیم. بجای رفیق بازی برو مهارت یاد بگیر. اگه علاقه مند هم نیستی خودت رو به علاقه مندی بزن، به خودت تلقین کن که این کارو دوست داری و انجامش میدی . والا من دبیرستان و لیسانس که بودم کمترین نمراتم برای درس برنامه نویسی بود. از بس خشک بود و دوستش نداشتم اصلا. برای ارشد مجبور شدم (شرایط ایجاب کرد وگرنه خودم علاقه نداشتم) برم با استاد برنامه نویس کارکنم. دیگه افتادم توش و مجبور شدم باهاش کنار بیام. تا دکتری که دفاع کردم چند تا مقاله و خوب با ایمپکت های 7 و 8 چاپ کردم. خودم هم باورم نمیشد اما توی چیزی که ازش متنفر بودم به مهارت رسیدم.

این حرفهایی که بعضی میگن ول کن برو زندگیتو مستقل کن و تو رستوران کار کن و ... دیگه اینقدر مسخره است که حتی نباید بهش فکر کنی. معلومه که در مواجهه با مشکلات راحت ترین راه جازدن و رها کردنه. شما که هنوز مهارت خاصی بلد نیستی که باهاش بتونی زندگی آبرومندانه تک نفره رو مستقل اداره کنی، یک سری مشکلات روحی و عصبی داری، سنت کمه و حتی دیپلم نداری که دستت بگیری حق نداری بذاری و بری. رفتن مال کسی هست که میدونه آینده بهتری در پیش داره و هدفی مشخص و درست ترسیم کرده. نه این که حالا باری به هر جهت بزنی به چاک جاده. اینکارو بکنی سر یکسال نشده یا توی جوی آب افتادی، یا تو خرابه بهت کرم افتاده یا تو زندانی . دیدم که میگم.

ashr;920152 نوشت:
نوشته اصلی توسط shsina
اشکال نداره، برن بیرون، تا وقتی بهت التماس نکردن برنگرد، اگر هم التماس کردن شرط بزار که دست بهم نمیزنید، التماس هم نکردن همون بهتر که بمونی بیرون، یه کار تو رستورانی جایی پیدا کن برنگرد دیگ. یادت باشه کسی که قراره رفتارشو تغییر بده پدرت هست.

یکسری آدم ها و نظریاتشون رو فقط باید دست خدا سپرد .

nobelist;920517 نوشت:
هوانیروز تو قسمت خلبانی هلی کوپتر یا تعمیر نگهداری هلی کوپتر برید که عالی هست. تماما کارش فنی هست . کلی با نیروی زمینی و مکانیزم ارتش فرق داره. به نظرم اگر دوست داری برو. برادر من نرفت، بعد از خدمتش 6 سال بیکار بود. پدرم فکر میکرد حالا پسرشو رو دست میبرن.
میدونم کتک خوردن خیلی سخته اما به خودت مسلط باش. هدفی رو که داری و دوستش داری و خلاف شرع هم نیست و شغل آبرومندی هست رو نصب العین خودت قرار بده. نذار هیچ چیزی تو رو از اون منحرف کنه. با پدر هم بساز. جلوش از مکنونات قلبی خودت چیزی نگو باهاشون سر چیزای الکی بحث نکن. بگذار توی دل خودت بمونه. به خواهرت هم اصلا کار نداشته باش. وقتی میبین اون عصبیه و مشکل داره اصلا طرفش نرو. چرا حرصش رو درمیاری؟ چرا بدیش رو با بدی جواب میدی؟ فکر کن که مجبوری چند سالی رو با یک عده ادم مریض یک جا سر کنی. هر چی بیشتر دم به دمشون بدی بیشتر به بیمار شدن نزدیک میشی.
دور رفیق بازی رو هم خظ بکش. تا اون جا که من میدونم با نمره 3 شیمی هیچکس نمیتونه هوانیروز قبول بشه. اونها برای مشاغل درجه یک مثل چیزایی که گفتم ، معدل بالا و آدم با اعتماد به نفس و درسخون میخوان و درستش هم همینه. روی خودت واعصاب خودت کار کن. قبول شدن هوانیروز سخته، انواع امتحانات و تست های شخصیتی و روحی و روانی میگیرن و بلافاصله که حس کنن کوچکترین مشکلی داری ردت می کنن. ارتش شوخی بردار نیست که اگر از مادرت قهر کردی بری اونجا . باید اعتماد به نفس و هدف داشته باشی.

میدونم مقایسه کردن های پدر و رفتارهاش اذیتت میکنه اما تو نباید خودت رو به پای اون بسوزونی. از امکانات مالی که داری حداکثر استفاده رو بکن. والا من اینقدر به زبان علاقه داشتم که یکبار تو سن شما به پدرم گفتم میخوام برم کلاس پول بده چنان دعوایی با من کرد که ندارم و ... که تا چند سال واقعا فکر میکردم اگه برم کلاس زبان از هستی ساقط بشیم و به خاک سیاه بشینیم. بجای رفیق بازی برو مهارت یاد بگیر. اگه علاقه مند هم نیستی خودت رو به علاقه مندی بزن، به خودت تلقین کن که این کارو دوست داری و انجامش میدی . والا من دبیرستان و لیسانس که بودم کمترین نمراتم برای درس برنامه نویسی بود. از بس خشک بود و دوستش نداشتم اصلا. برای ارشد مجبور شدم (شرایط ایجاب کرد وگرنه خودم علاقه نداشتم) برم با استاد برنامه نویس کارکنم. دیگه افتادم توش و مجبور شدم باهاش کنار بیام. تا دکتری که دفاع کردم چند تا مقاله و خوب با ایمپکت های 7 و 8 چاپ کردم. خودم هم باورم نمیشد اما توی چیزی که ازش متنفر بودم به مهارت رسیدم.

این حرفهایی که بعضی میگن ول کن برو زندگیتو مستقل کن و تو رستوران کار کن و ... دیگه اینقدر مسخره است که حتی نباید بهش فکر کنی. معلومه که در مواجهه با مشکلات راحت ترین راه جازدن و رها کردنه. شما که هنوز مهارت خاصی بلد نیستی که باهاش بتونی زندگی آبرومندانه تک نفره رو مستقل اداره کنی، یک سری مشکلات روحی و عصبی داری، سنت کمه و حتی دیپلم نداری که دستت بگیری حق نداری بذاری و بری. رفتن مال کسی هست که میدونه آینده بهتری در پیش داره و هدفی مشخص و درست ترسیم کرده. نه این که حالا باری به هر جهت بزنی به چاک جاده. اینکارو بکنی سر یکسال نشده یا توی جوی آب افتادی، یا تو خرابه بهت کرم افتاده یا تو زندانی . دیدم که میگم.

سلام .شما درست میگید حرفهاتون درسته بچه ها نمیدارن درس یخونم ولی اینو بگم علت درس نخوندم اولش رفتار پدرم بود و دیگه عادت شد.اگه با دوستانم بیرون نرم که از دست اینا دیوانه میشم
حقم کتک خوردن نیست که بعضیا میگن هست اگر باشه نه این شکلی :- خلبانی هلیکوپتر دوست ندارم فقط اف - 14 >:d حرفاتون خیلی به من امیدواری داد مرسی

pooya_2001;920526 نوشت:
سلام .شما درست میگید حرفهاتون درسته بچه ها نمیدارن درس یخونم ولی اینو بگم علت درس نخوندم اولش رفتار پدرم بود و دیگه عادت شد.اگه با دوستانم بیرون نرم که از دست اینا دیوانه میشم
حقم کتک خوردن نیست که بعضیا میگن هست اگر باشه نه این شکلی یعنی همه میگید من این وضعو ادامه بدم تا درسم تمام شه و بتونم کاری که دلم میخواد انجام بدم.
خلبانی هلیکوپتر دوست ندارم فقط اف - 14
حرفاتون خیلی به من امیدواری داد مرسی

بچه ها دیگه کین؟ مگه خودت اختیار نداری؟؟ خدا شاهده این جمله برادرم هیچ وقت یادم نمیره که وقتی مادرم چند سال بعد از دبیرستان بهش خیلی ملایم گفت "آخه اون کارها چی بود کردی؟ چقدر خودتو از زندگی عقب انداختی، چقدر رفیق بازی کردی. برادرم گفت " یه غلطی کردم دیگه اینقدر نگو". متاسفانه زمانی میفهمن که یه غلطی انجام شده که دیر شده و اگر پدر و مادر هم چیزی نگن زمونه این اشتباهات رو مدام تو گوش آدم تکرار میکنه.
عادت بدیه جانم. ترکش کن . هر چه زودتر بهتر. حقیقت اینه که اینجا ایران هست، باید برای موفقیت علم داشته باشی و مهارت و زرنگ باشی. اینقدر شفل کمه که فرصت دیر جنبیدن و چند سال از زندگی رو باختن نیست. چشم بهم بزنی 26 ساله شدی و نون چیزی رو میخوری که این ده سال براش زحمت کشیدی. اگر دست از رفیق بازی برداشتی و بازهم پدرت شما رو زد و ... بدون که مجبوری چند صباحی با یک مریض زندگی کنی و چاره ایی هم نیست. اما باید باهاش کنار بیای . نه این که مثل اون بشی و شما هم بیمار بشی و نه این که طردش کنی و آدم حسابش نکنی. چند سال پیش برادرم 4 شب خونه نیومد. با دوستاش رفته بودن جایی که ما هم نمیدونستیم کجا. خدا میدونه که چقدر به ما سخت گذشت. پدرم دوره افتاد اون دوست هاش رو که میشناخت پرس و جو کردن که فلانی رو ندیدی؟ . یکی از دوستاش که نسبتا آدم حسابی بود گفته بود:" اِ مگه فلانی پدر و مادر داره؟ به ما گفته من بی پدر و مادرم!". خوب شما باید مواظب باشی که این اتفاق برات نیفته. ممکنه این کار در کوتاه مدت حرص شما رو خالی کنه و آرومت کنه اما در دراز مدت به شخص می قبولونه که من بی خانواده و بی پشت و پناهم و براش مشکل روحی ایجاد میشه. شما باید زرنگ باشی، هم هدفت رو جلوی چشم قرار بدی و برای اون تلاش کنی و هم رگ خواب پدرت رو بدست بیاری و تا میتونی از بدخلقی اش پیش گیری کنی. بیشتر اوقات حق با پدر و مادرهاست ولی متاسفانه بلد نیستن چطوری بیان کنن، مثل معلمی میمونه که خیلی سواد داره اما بیانش سر کلاس خوب نیست و نمیتونه مفاهیم رو خوب منتقل کنه. شاگرد باید زرنگ باشه تا بتونه از این معلم نهایت استفاده رو ببره نه این که بگه حالا چون معلمم خوب نیست بی خیال درس و کتاب.

اگر خلبانی هواپیمای جنگنده میخوای، باید خیلی خیلی زحمت بکشی، درست مثل کسی که میخواد پزشکی قبول بشه. برادرم برای خلبانی نیروی هوایی هم مصاحبه رفت منتها رتبه اش نرسید. می گفت چند نفر اومده بودن که پزشکی هم قبول شده بودن اما میخواستن بیان نیروی هوایی. در ضمن خلبان جنگنده میره تو نیروی هوایی اما خلبان هلی کوپتر میره تو هوانیروز. هوانیروز یه کم سبک تر از ارتش هست. الان فکر میکنی هلی کپتر دوست نداری اما وقتی بری میبینی که چیزی زیادی از اون کم نداره.

به هر حال هدفت رو تنظیم کن. دوست اگه خوب بود خدا برای خودش میگرفت. البته دوست خوب هم خوبه اما اون هم اندازه داره.

باز هم میگم، به عنوان خواهر بزرگتر، میدونم چقدر سختی کشیدی، میدونم که هیچ بچه ایی حتی در پایین ترین سطوح هم نباید به این شکل تنبیه بشه و شکسته بشه. اما باید خودتو بسازی نباید بگذاری روت تاثیر بذاره. یکی از اقوام ما سرهنگ نیروی زمینی هست. میگفت وقتی وارد ارتش شدیم اینقدر ما رو اذیت کرده که نگو مخصوصا دوسال اول. از نظر روحی انسان رو به مرز شکست میرسونن تا ببینن چقدر توانایی روحی داری و مقابل مشکل کم نمیاری. ممکنه بی خود و بی جهت توبیخ های شدید بشی یا حتی توهین های بدی بشنوی، اما باید صبر کنی. حتی میگفت از نظر جسمی اینقدر بهمون سخت گرفتن که یکبار با آدوغه بسیار کم در سرمای استخوان سوز راهی مون کردن تا از گردنه ها و کوهها از قزوین پیاده بریم تا آستارا! اینقدر راه میرفتیم و سختی می کشیدیم که عذر میخوام " وقتی می خواستیم بریم دستشویی نمیتونستیم پامون رو خم کنیم". این رو نگفتم که از ارتش بترسی. بلکه بدون که زندگی سختی های خودشو داره . چه برای کسی که ارتشیه یا پزشکه یا کارگر یا .... . همه چیز زحمت داره، حالا خدا به شما کمی بیشتر و زودتر از دیگران زجمت داده، باید مدیریتش کنی.

سلام پسر خوب

خب رابطتون رو با دوستات قطع کن

یه جایی که واقعااحساس آ رامش دارید

درساتون رو بخونيد ،بعد هم تا می تونید
پدرتون رو عصبی نکنید ،

پدرتون به این نوع رفتارش خو گرفته

فکر نکنم به این راحتی رفتار ش رو تغییر
بده ، خب ،شما این قضیه رو عادی

قلمداد کن .

pooya_2001;918293 نوشت:
سلام
پدرم با من خیلی بد رفتارمیکنه
اصلا درکم نمیکنه به شدت کتک میزنه سیلی و مشت لگد کمربند واسه اینکه خوب درس نمیخونم نمره هام کم میشه یا میگه خواهرم رو اذیت میکنم
خواهرم یه دختر خودخواه جیغ جیغو که فقط بلده جیغ بزنه وقتی توی اتاقش میری:-&
از خونه بدم میاد همینطور از خانوادم .
وقتی پدرم میاد اگه حتی غذا میخورم از پشت میز پامیشم میرم توی اتاق چون نمیخوام گیر بده یا دعوا بشه
چون خیلی با من بد رفتارمیکنه مثل وحشی ها اگه خیلی عصبانی باشه به در و دیوار میکوبونتم sad
اگه بخوامم درس بخونم ذهنمو نمیتونم تمرکز بدم همش یاد رفتارها و حرفای خانوادم میفتادم.شبها خوابهای بد میبینم که دعواشده و دارم کتک میخورم از خوابیدن شب هم بدم میاد دیگه.چکارکنم؟:-

سلام
از عمویی.. پدربزرگی..کسی باید تقاضا کنید که کمکتون کنه
و مخصوصا مادرتون...معلم پرورشی هم همینطور
باید پدرتون متقاعد بشه که این روش خوبی نیست

امیدوارم که به زودی مشکلتون حل بشه

یاحق

nobelist;920528 نوشت:
بچه ها دیگه کین؟ مگه خودت اختیار نداری؟؟ خدا شاهده این جمله برادرم هیچ وقت یادم نمیره که وقتی مادرم چند سال بعد از دبیرستان بهش خیلی ملایم گفت "آخه اون کارها چی بود کردی؟ چقدر خودتو از زندگی عقب انداختی، چقدر رفیق بازی کردی. برادرم گفت " یه غلطی کردم دیگه اینقدر نگو". متاسفانه زمانی میفهمن که یه غلطی انجام شده که دیر شده و اگر پدر و مادر هم چیزی نگن زمونه این اشتباهات رو مدام تو گوش آدم تکرار میکنه.
عادت بدیه جانم. ترکش کن . هر چه زودتر بهتر. حقیقت اینه که اینجا ایران هست، باید برای موفقیت علم داشته باشی و مهارت و زرنگ باشی. اینقدر شفل کمه که فرصت دیر جنبیدن و چند سال از زندگی رو باختن نیست. چشم بهم بزنی 26 ساله شدی و نون چیزی رو میخوری که این ده سال براش زحمت کشیدی. اگر دست از رفیق بازی برداشتی و بازهم پدرت شما رو زد و ... بدون که مجبوری چند صباحی با یک مریض زندگی کنی و چاره ایی هم نیست. اما باید باهاش کنار بیای . نه این که مثل اون بشی و شما هم بیمار بشی و نه این که طردش کنی و آدم حسابش نکنی. چند سال پیش برادرم 4 شب خونه نیومد. با دوستاش رفته بودن جایی که ما هم نمیدونستیم کجا. خدا میدونه که چقدر به ما سخت گذشت. پدرم دوره افتاد اون دوست هاش رو که میشناخت پرس و جو کردن که فلانی رو ندیدی؟ . یکی از دوستاش که نسبتا آدم حسابی بود گفته بود:" اِ مگه فلانی پدر و مادر داره؟ به ما گفته من بی پدر و مادرم!". خوب شما باید مواظب باشی که این اتفاق برات نیفته. ممکنه این کار در کوتاه مدت حرص شما رو خالی کنه و آرومت کنه اما در دراز مدت به شخص می قبولونه که من بی خانواده و بی پشت و پناهم و براش مشکل روحی ایجاد میشه. شما باید زرنگ باشی، هم هدفت رو جلوی چشم قرار بدی و برای اون تلاش کنی و هم رگ خواب پدرت رو بدست بیاری و تا میتونی از بدخلقی اش پیش گیری کنی. بیشتر اوقات حق با پدر و مادرهاست ولی متاسفانه بلد نیستن چطوری بیان کنن، مثل معلمی میمونه که خیلی سواد داره اما بیانش سر کلاس خوب نیست و نمیتونه مفاهیم رو خوب منتقل کنه. شاگرد باید زرنگ باشه تا بتونه از این معلم نهایت استفاده رو ببره نه این که بگه حالا چون معلمم خوب نیست بی خیال درس و کتاب.

اگر خلبانی هواپیمای جنگنده میخوای، باید خیلی خیلی زحمت بکشی، درست مثل کسی که میخواد پزشکی قبول بشه. برادرم برای خلبانی نیروی هوایی هم مصاحبه رفت منتها رتبه اش نرسید. می گفت چند نفر اومده بودن که پزشکی هم قبول شده بودن اما میخواستن بیان نیروی هوایی. در ضمن خلبان جنگنده میره تو نیروی هوایی اما خلبان هلی کوپتر میره تو هوانیروز. هوانیروز یه کم سبک تر از ارتش هست. الان فکر میکنی هلی کپتر دوست نداری اما وقتی بری میبینی که چیزی زیادی از اون کم نداره.

به هر حال هدفت رو تنظیم کن. دوست اگه خوب بود خدا برای خودش میگرفت. البته دوست خوب هم خوبه اما اون هم اندازه داره.

باز هم میگم، به عنوان خواهر بزرگتر، میدونم چقدر سختی کشیدی، میدونم که هیچ بچه ایی حتی در پایین ترین سطوح هم نباید به این شکل تنبیه بشه و شکسته بشه. اما باید خودتو بسازی نباید بگذاری روت تاثیر بذاره. یکی از اقوام ما سرهنگ نیروی زمینی هست. میگفت وقتی وارد ارتش شدیم اینقدر ما رو اذیت کرده که نگو مخصوصا دوسال اول. از نظر روحی انسان رو به مرز شکست میرسونن تا ببینن چقدر توانایی روحی داری و مقابل مشکل کم نمیاری. ممکنه بی خود و بی جهت توبیخ های شدید بشی یا حتی توهین های بدی بشنوی، اما باید صبر کنی. حتی میگفت از نظر جسمی اینقدر بهمون سخت گرفتن که یکبار با آدوغه بسیار کم در سرمای استخوان سوز راهی مون کردن تا از گردنه ها و کوهها از قزوین پیاده بریم تا آستارا! اینقدر راه میرفتیم و سختی می کشیدیم که عذر میخوام " وقتی می خواستیم بریم دستشویی نمیتونستیم پامون رو خم کنیم". این رو نگفتم که از ارتش بترسی. بلکه بدون که زندگی سختی های خودشو داره . چه برای کسی که ارتشیه یا پزشکه یا کارگر یا .... . همه چیز زحمت داره، حالا خدا به شما کمی بیشتر و زودتر از دیگران زجمت داده، باید مدیریتش کنی.

چرا از خودم اختیار دارم خودم دوست دارم با بچه ها بیرون بریم ولی بعضی موقع ها اونا پیله میشن من سعی میکنم کمتر بیرون برم.
اون بیرون رفتن ها که میگم هفته ای یدفعه ست چون یه ساعت مشخص مدرسه مون تعطیل میشه میام خونه.
مثلا پنجشنبه یا جمعه میریم بیرون که پدرمادرم میگن بشین درس بخون رور تعطیل وقت داری و نمیگن آدم بعد یه هفته میخواد استراحت کنه.
به دوستانم گفتم بهشون موقع امتحاناته میخوام درس یخونم شما هم بخونید دوتاشون از بابام میترسن یکیشون گفت بیا باهم بخونیم پدرم میگه شما میخواید بشینید کنار هم مسخره بازی و دلقک بازی کنبد درس نمیخونید لازم نکرده Fool
مادرم پیش مشاور وقت گرفته باهم بریم ولی گفت به پدرت نگو چون بابام اخلاقش خوب نیست هی نه و نو میاره گفت بعدا خودم بهش میگم
چشمام و دندانهام سالمه مشکل قد هم ندارم پرونده پزشکی خاص ندارم برا خلبانی میتونم برم
فقط باید نمره بیارم و آزمون قبول بشم

همای رحمت;920529 نوشت:
سلام پسر خوب

خب رابطتون رو با دوستات قطع کن

یه جایی که واقعااحساس آ رامش دارید

درساتون رو بخونيد ،بعد هم تا می تونید
پدرتون رو عصبی نکنید ،

پدرتون به این نوع رفتارش خو گرفته

فکر نکنم به این راحتی رفتار ش رو تغییر
بده ، خب ،شما این قضیه رو عادی

قلمداد کن .

سلام من دیگه با یچه ها بیرون نمیرم تا بعد امتحانات .امیدوارم اراده کنم درس بخونم .مرسی

غریبه آشنا;920542 نوشت:
سلام
از عمویی.. پدربزرگی..کسی باید تقاضا کنید که کمکتون کنه
و مخصوصا مادرتون...معلم پرورشی هم همینطور
باید پدرتون متقاعد بشه که این روش خوبی نیست

امیدوارم که به زودی مشکلتون حل بشه

یاحق

سلام . بابام به حرف هیچکس گوش نمیده
فقط بعضی اوقات حرف مادرمو حرف خواهرمو گوش میده اما به خاطر من به حرف کسی گوش نمیده.
خودم میدونم هیچوقت عوض نمیشه تا بزرگتر بشم از خونه برم کمتر منو ببینه
وقتی از من خوشش نمیاد به زور که نمیتونم کاری کنم خوشش بیاد.
مرسی از اینکه شما و همه برای مشکلم وقت گذاشتید خیلی ناراحت بودم الان بهترم

pooya_2001;920710 نوشت:
سلام . بابام به حرف هیچکس گوش نمیده
فقط بعضی اوقات حرف مادرمو حرف خواهرمو گوش میده اما به خاطر من به حرف کسی گوش نمیده.
خودم میدونم هیچوقت عوض نمیشه تا بزرگتر بشم از خونه برم کمتر منو ببینه
وقتی از من خوشش نمیاد به زور که نمیتونم کاری کنم خوشش بیاد.
مرسی از اینکه شما و همه برای مشکلم وقت گذاشتید خیلی ناراحت بودم الان بهترم

سلام

چرا فکر میکنید که پدرتون شما رو دوست

نداره?ایشالله هر موقع بابا شدید می فهمید که بابا شدن یعنی چی!

من هر موقع از دست دخترم ناراحت میشم

میگم ایشالله مامان بشی !

میگم کمربند رو یه جایی پنهون کن ،

دستش بهش نرسه !

یه خاطره میگم

یه داداشی دارم خييييلي شوخ طبعه

البته ذاتا !

هر موقع یه اشتباهي از ش سر میزد

و بابام رو عصبانی میکرد

بابام پا میشد که اونو تنبیه کنه

یهو یه حرفی میزد همه میزدیم زیر خنده

یعنی یه بار من ندیدم بابام موفق به تنبهش بشه !

حالا اگه هنرش رو دارید باباتون رو بخندون موقع عصبانیت !

همای رحمت;920721 نوشت:
یه خاطره میگم

یه داداشی دارم خييييلي شوخ طبعه

البته ذاتا !

هر موقع یه اشتباهي از ش سر میزد

و بابام رو عصبانی میکرد

بابام پا میشد که اونو تنبیه کنه

یهو یه حرفی میزد همه میزدیم زیر خنده

یعنی یه بار من ندیدم بابام موفق به تنبهش بشه !

حالا اگه هنرش رو دارید باباتون رو بخندون موقع عصبانیت !

پدر من شوخ طبع نیست عصبانی باشه نمیتونم یه حرف اضاف بزنم
کمربند و قایم کنم با یه چی دیگه میزنه فرقی نداره برای اون
خواهرم و دوست داره چون همش طرفداریشو میگیره. مهم نیست دیگه یه بار به خودشم گفتم امیدوارم یه روز خدا حسرتمو تو دلت بذاره گفت به درک گمشو بیرون Aggressive

pooya_2001;920725 نوشت:
پدر من شوخ طبع نیست عصبانی باشه نمیتونم یه حرف اضاف بزنم
کمربند و قایم کنم با یه چی دیگه میزنه فرقی نداره برای اون
خواهرم و دوست داره چون همش طرفداریشو میگیره. مهم نیست دیگه یه بار به خودشم گفتم امیدوارم یه روز خدا حسرتمو تو دلت بذاره گفت به درک گمشو بیرون :-@

والا من و اون یکی داداشمم هر موقع

دعوامون میشد بابا م طرف من رو می گرفت ،با اینکه بعضی مواقع من هم

مقصر بودم !که میدونم کار بابام اشتباه

بود وميبايست طرف حق رو بگیره

ولی باور کنید همین اخلاق بابام با عث

شد من هم دلم واسه ی داداشم بسوزه

و دیگه هیچوقت ،شاکی شدنامون رو به

با بام نگيم

بابا رفتارش با دختر بهتره ملایم باشه

ولی خب نباید دختر هم سوئ استفاده

کنه!

ولی مطمئن باش بابات خیلی دوستتون داره !

دیگه برو دریانورد بخون

موفق باشششششييييي

راه شب;920234 نوشت:
پدر تحت هیچ شرایطی حق زدن فرزند نداره الان امام زمان عجل الله اگه بودن یا در زمان پیامبر صلی الله تاریخ مطالعه کنید عتاب میکردن کسی که با تندی با فرزندشان رفتار میکردن

از آنجایی که تربیت فرزندان بر عهده آنهاست در مواقعی از باب تنبیه می تواند استفاده کنند, خواهشا موقع توصیه یک بعدی نگاه نکنیم.

نشاط;920835 نوشت:
از آنجایی که تربیت فرزندان بر عهده آنهاست در مواقعی از باب تنبیه می تواند استفاده کنند, خواهشا موقع توصیه یک بعدی نگاه نکنیم.

بله ولی حق نداره اسیب جسمی به فرزندش وارد کنه

pooya_2001;918293 نوشت:
سلام
پدرم با من خیلی بد رفتارمیکنه
اصلا درکم نمیکنه به شدت کتک میزنه سیلی و مشت لگد کمربند واسه اینکه خوب درس نمیخونم نمره هام کم میشه یا میگه خواهرم رو اذیت میکنم
خواهرم یه دختر خودخواه جیغ جیغو که فقط بلده جیغ بزنه وقتی توی اتاقش میری:-&
از خونه بدم میاد همینطور از خانوادم .
وقتی پدرم میاد اگه حتی غذا میخورم از پشت میز پامیشم میرم توی اتاق چون نمیخوام گیر بده یا دعوا بشه
چون خیلی با من بد رفتارمیکنه مثل وحشی ها اگه خیلی عصبانی باشه به در و دیوار میکوبونتم sad
اگه بخوامم درس بخونم ذهنمو نمیتونم تمرکز بدم همش یاد رفتارها و حرفای خانوادم میفتادم.شبها خوابهای بد میبینم که دعواشده و دارم کتک میخورم از خوابیدن شب هم بدم میاد دیگه.چکارکنم؟:-

سلام برادر گرامی
با توجه به تفاسیر و نوشته های شما کمی شیطون هستید کمی بیشتر از کمی صد البته.بیرون رفتن با دوستان.کل انداختن با خواهر.بی نظمی.درس نخواندن.نرفتن سرجلسه امتحان و. غیره

اگر به جای پدرتون بودید با همچین بچه سرتقی چکار میکردید!!؟؟

صدالبته این طرز کتک زدن درست نیست شخصیت و غرور شما رو خورد میکنه اما آیا شما راه دیگری برای پدر گذاشتید!؟؟

من فکر میکنم پدر شما عاجز شدند و از این میترسند کنترل شما از دستشان خارج شه و ازآنجایی که در سن بسیار حساسی هستید و هر کج روی به منزله نابودی و تغییر سرنوشت شما خواهد بود ایشون به این شدت برخورد میکنند.

نشاط;920835 نوشت:
از آنجایی که تربیت فرزندان بر عهده آنهاست در مواقعی از باب تنبیه می تواند استفاده کنند, خواهشا موقع توصیه یک بعدی نگاه نکنیم.

سلام و عرض ادب

از دید شما این پدر زیاده روی نمیکنند؟

همه میدانیم بشین و بفرما و بتمرگ یک معنا داره اما لحنش متفاوت

اگر این پدر به این نحو برخورد نمیکردند ممکن بود دیگر شاهد لجبازی های ایشون نباشند

من تنبیه بدنی را برای فرزند قبول ندارم مگر در مواقع حاد آن هم نه به این سبک و سیاق

آیا باید با فرزند پسر با شدت عمل بیشتری برخورد کرد؟

دوست دارم نظر شما در این مورد بدانم......

رها بهاری;920879 نوشت:
سلام برادر گرامی
با توجه به تفاسیر و نوشته های شما کمی شیطون هستید کمی بیشتر از کمی صد البته.بیرون رفتن با دوستان.کل انداختن با خواهر.بی نظمی.درس نخواندن.نرفتن سرجلسه امتحان و. غیره

اگر به جای پدرتون بودید با همچین بچه سرتقی چکار میکردید!!؟؟

صدالبته این طرز کتک زدن درست نیست شخصیت و غرور شما رو خورد میکنه اما آیا شما راه دیگری برای پدر گذاشتید!؟؟

من فکر میکنم پدر شما عاجز شدند و از این میترسند کنترل شما از دستشان خارج شه و ازآنجایی که در سن بسیار حساسی هستید و هر کج روی به منزله نابودی و تغییر سرنوشت شما خواهد بود ایشون به این شدت برخورد میکنند.

سلام یعنی شما میگی با بچه ها گردش میریم باید کتک بخورم مگه چکار میکنیم برا درس نخوندنم حالا یه چیزی تازه هیچکی اشتباه نداره همه کارهاشون اصول داره فقط من بدم من آدم بدیم یا کسیو اذیت میکنم؟
اگه خواهرمو میگید اون اذیت میکنه
بابام طرفشو میگیره دعوامون میشه زنگ میزنه بهش خودشیرینی میکنه از من شکایت میکنه
چرا به من حق نمیدین چرا همش به اونا حق میدین.تا حالا شده از درد کتکایی که میخوری تا صبح نخوابید؟یا شبها با گریه بخوابی صبحها با گریه بیدارشی.
نشده
انصاف کو .دیگه حرفی ندارم sad

pooya_2001;920910 نوشت:
سلام یعنی شما میگی با بچه ها گردش میریم باید کتک بخورم مگه چکار میکنیم برا درس نخوندنم حالا یه چیزی تازه هیچکی اشتباه نداره همه کارهاشون اصول داره فقط من بدم من آدم بدیم یا کسیو اذیت میکنم؟
اگه خواهرمو میگید اون اذیت میکنه
بابام طرفشو میگیره دعوامون میشه زنگ میزنه بهش خودشیرینی میکنه از من شکایت میکنه
چرا به من حق نمیدین چرا همش به اونا حق میدین.تا حالا شده از درد کتکایی که میخوری تا صبح نخوابید؟یا شبها با گریه بخوابی صبحها با گریه بیدارشی.
نشده
انصاف کو .دیگه حرفی ندارم sad

سلام

البته که شرایط شما ناراحت کننده و قابل درک هست

پسرخوب قصدم ناراحت کردن شما نبود تنها میخواستم اشاره ای کنم به وضعیتتون و فکر پدرتون ....

چه بسا ایشون جز خوشبختی شما چیز دیگری نمیخوان هرچند روش درستی ندارند

امیدوارم هرچه زودتر این مشکل برطرف شه حق دارید

سلام
تایپک جالبی بود Smile
شما علت رو میدونید ولی چرا مقاومت میکنید نمیدونم Smile
حالا چند نفر رو میشناسم میگن یکی نبود بزنه تو سرمون آدم بشیم Smile
شما که وضعتون خوبه از فرصت استفاده کنید
هدف و برنامه
و اینکه یه دوره همه یه شیطنتهایی دارند حالا برای همه متفاوت هست یکی درس نمیخونه یکی کاملا برعکس تو فامیل داریم انقدر استرس اینو داره که نمره کمتر بگیره بدون اینکه خانواده انتظار نمره بیشتر ازش داشته باشند دیگه از دستش کلافه شدن
ولی در کل هیچ پدر مادری بد فرزندش رو نمیخواد شاید راهکار شون متفاوت باشه و اینکه چطوری بروز بدن بستگی به خیلی چیزا داره
شما میتونید تغییر بدید این رویه رو مثلا چطوری
چندبار امتحان کنید اگه دوست داری بدونه، کتک باهاتون رفتار کنند
یکبار که ملایمتر باهاتون برخورد کردند شما هم یه عکس العمل مناسب نشون بدید
مثلا همیشه تا نزنند درس نمیخونید
حالا یه بار که گفتند مثلا پاشو گوشی رو بزار کنار درس بخون همون لحظه انجام بدید
تکرار این کار خودکار روش و رفتار اونا رو نسبت به شما تغییر میده
بجای اینکه لجبازی کنید و با تذکر اونا هی بی توجهی کنید حالا برعکس عمل کنید
هر از گاهی غافل گیرشون کنید مثلا همیشه یه موضوع رو باید میگفتند تا انجام بدید حالا خودتون قبل از گفتنشون انجام بدید
آروم آروم میبینید رفتارشون عوض میشه
با اینکار حتما با پدر مادرتون رابطه تون رو گرمتر بکنید برای صحبت کردن باهاشون وقت بزارید همونطور که برای گوشی و... دوس تدارید وقت بزارید
میگذره این دوران فقط سعی کنید مفید بگذره چون دیگه برنمیگرده
یه نمونه مثلا درس خوندن
من کارهای هنری کاردستی... بیشتر از درس خوندن دوست داشتم امتحان داشتم میدی دارم یه چیزی میدوزم Smile
ولی دارم میگم اصلا کار درستی انجام نمیدادم Smile
ان شاءالله همه اون راهی که به خیر رو صلاحشون هست پیدا کنند
موفق وپیروز باشید
یاحق

اللیل والنهار;921139 نوشت:
سلام
تایپک جالبی بود Smile
شما علت رو میدونید ولی چرا مقاومت میکنید نمیدونم Smile
حالا چند نفر رو میشناسم میگن یکی نبود بزنه تو سرمون آدم بشیم Smile
شما که وضعتون خوبه از فرصت استفاده کنید
هدف و برنامه
و اینکه یه دوره همه یه شیطنتهایی دارند حالا برای همه متفاوت هست یکی درس نمیخونه یکی کاملا برعکس تو فامیل داریم انقدر استرس اینو داره که نمره کمتر بگیره بدون اینکه خانواده انتظار نمره بیشتر ازش داشته باشند دیگه از دستش کلافه شدن
ولی در کل هیچ پدر مادری بد فرزندش رو نمیخواد شاید راهکار شون متفاوت باشه و اینکه چطوری بروز بدن بستگی به خیلی چیزا داره
شما میتونید تغییر بدید این رویه رو مثلا چطوری
چندبار امتحان کنید اگه دوست داری بدونه، کتک باهاتون رفتار کنند
یکبار که ملایمتر باهاتون برخورد کردند شما هم یه عکس العمل مناسب نشون بدید
مثلا همیشه تا نزنند درس نمیخونید
حالا یه بار که گفتند مثلا پاشو گوشی رو بزار کنار درس بخون همون لحظه انجام بدید
تکرار این کار خودکار روش و رفتار اونا رو نسبت به شما تغییر میده
بجای اینکه لجبازی کنید و با تذکر اونا هی بی توجهی کنید حالا برعکس عمل کنید
هر از گاهی غافل گیرشون کنید مثلا همیشه یه موضوع رو باید میگفتند تا انجام بدید حالا خودتون قبل از گفتنشون انجام بدید
آروم آروم میبینید رفتارشون عوض میشه
با اینکار حتما با پدر مادرتون رابطه تون رو گرمتر بکنید برای صحبت کردن باهاشون وقت بزارید همونطور که برای گوشی و... دوس تدارید وقت بزارید
میگذره این دوران فقط سعی کنید مفید بگذره چون دیگه برنمیگرده
یه نمونه مثلا درس خوندن
من کارهای هنری کاردستی... بیشتر از درس خوندن دوست داشتم امتحان داشتم میدی دارم یه چیزی میدوزم Smile
ولی دارم میگم اصلا کار درستی انجام نمیدادم Smile
ان شاءالله همه اون راهی که به خیر رو صلاحشون هست پیدا کنند
موفق وپیروز باشید
یاحق

سلام
دوسه روزه دارم درس میخونم حوصلشونو ندارم من نمیتونم باپدرم زیادصحیت کنم چون فقط وقتی میخواد دعواکنه بامن حرف میزنه

سلام آقا پویا ...

این متنی رو که میخوام برات بنویسم یکی از تجربیات خیلی خیلی مهمم بوده ... من تقریبا دو برابر شما سن دارم ... و میتونم بگم که این نوع دید رو در آینده بهش میرسی ... ولی ممکن هست که خیلی دیر شده باشه ...

یک کتاب هست با عنوان برتری خفیف ... که نویسنده اون میخواد روش موفقیت در درون زندگی رو آموزش بده ...
ایشون در سرتاسر کتاب داره عنوان میکنه که روش موفق شدن در درون زندگی این نیست که مثلا کاره خارق العاده ای رو انسان انجام بده ... تنها مهم و ضروری هست که کارهایی که خیلی خیلی کوچک به نظر میان رو خوب و درست انجام بده ...
و ایشون رمز شکست در زندگی رو هم دقیقا همین مساله میدونه ... اینکه انسان خیلی از این کارها رو مهم تلقی نمیکنه و حاضر نیست که انجامشون بده و بنابراین در زندگی شکست میخوره ...

ببینید ...
اینکه مثلا شما دندونهاتون رو مسواک میزنین ... کاره خیلی خیلی کوچیکی هست
اینکه مثلا شما وقتی از حموم بیرون میاین ... حوله رو رویه دستگیره صندلی نمیزارین کاره خیلی خیلی کوچیک هست
اینکه مثلا شما وقتی چای میخورین ... لیوانش رو کاملا میشورین و میزارین سره جاش کاره خیلی خیلی کوچک هست
اینکه مثلا کسی برای شما کاری رو انجام میده شما از ایشون بسیار بسیار خوب قدر دانی میکنین ... کاره کوچکی هست
اینکه شما روزی 10 دقیقه ورزش میکنین ... کاره بسیار بسیار کوچکی هست
اینکه شما روزی 2 ساعت ( ونه بیشتر ) درس میخونین کاره بسیار بسیار کوچکی هست

ولی دقیقا رمز پیروزی در درون زندگی جمع شدن همین کارهای کوچک هست ...
اینکه شما مسواکتون رو میزنین .. به مرور زمان این عمل با زمان ترکیب میشه و شما شخصی سالم تر میشین .
اینکه شما وقتی از حموم بیرون میاین ... حوله رو بر رویه صندلی رها نمیکنین ... یعنی فهمیدین که باید برای ابزارآلاتتون ارزش قائل بشین ... وگرنه به مرور زمان تمام ابزارهاتوون رو از دست میدین و باید پول خرج کنین تا همون رو بدست بیارین
اینکه شما روزی 10 دقیقه ورزش میکنین ... باعث میشه در آینده بدنی قوی و محکم داشته باشین
و اینکه شما روزی 2 ساعت درس میخونین باعث میشه که در آینده مهندس بشین ...

برای اینکه منظورم رو دقیقا براتون توضیح بدم یک مثال میزنم ...
فرض میکنیم که شما از 7 سالگی با یکی دوست بودین ... هر هفته بهش زنگ میزدین و 1 دقیقه بهاش حرف میزدین ... همکنون 17 سالتون شده و 10 سال از دوستیتون میگذره و دوستی داشتین که هر روز باهاش 1 دقیقه حرف زدین ... با این دوستتون تقریبا 3600 دقیقه صحبت کردین ... یعنی یک چیزی در حدود 60 ساعت .

یک دوست دیگر هم همین امروز پیدا میکنین ... و 60 ساعت مدام و پشته سره هم باهاش حرف میزنین ...

با کدوم صمیمی تر هستین ...

مشخصه ... با دوستی که 10 سال هست میشناسینش و باهاش ارتباط دارین ... به نوعی اصلا با هم بزرگ شدین ...

اکثر کارهایی که ما باهاشون در ارتباط هستیم همینجوری هستیند ...

باید برای درس خوندنتون وقت بزارین ... شده روزی 2 ساعت
باید برای دوستهاتون وقت بزارین شده روزی 2 ساعت
باید برای تمیز کردن خونه به بلوغ برسین ... شده روزی 2 دقیقه
باید برای منظم کردن اشیا خونه فعال باشین ... شده روزی 2 دقیقه

این دو دقیقه ها و این 1 ساعت ها وقتی با زمان ترکیب میشن ... خصوصیت فزاینده ای رو پیدا میکنند ...

الان وقته این هستش که شما دقیقا این مسائل رو بدونین ... و انجامش بدین ... وگرنه به تمدن نمیرسین و انجام دادن این کارها براتون خیلی خیلی سخت به نظر میان ...

وقتی 30 سالتون شد ...
نمیتونین سره وقت دندوناتون رو مسواک بزنین ...
خونتون کثیف میمونه و تمدن تمیز نگاه داشتن خونه رو یاد نگرفتین .
و ...

نمیخوام بگم که خودکشی کنی ...
ولی بهت میگم که برای همه این چیزها زمان بزار ...
روزی خیلی اندک به خونه کمک کن
روزی خیلی اندک به نظم خونه کمک کن
روزی خیلی اندک ورزش کن
روزی خیلی اندک درس بخون
روزی وقتی رو برای دوست هات بزار

وگرنه در این امور به بلوغ نمیرسی و هر چقدر هم که بعدا بخوای سعی کنی نمیتونی ... چون اون عمل رو میبایست در طول زمان یاد میگرفتی ...

ببخشید اگر صحبتهام حالت نصیحت گونه به خودش گرفت ...
ولی اون زمان کسی نبود که این حرفها رو به من بزنه ...

امیدوارم که صحبتهام بدردتت خورده باشه .

سلام گل پسر. زیاد متنهای دوستان را نخوندم.ولی متن اول خودت خیلی جالب بود
عزیزم اشکال نداره.من که دخترم و سی سال سن دارم الان یادم میفته خنده ام میگیره. بخاطر درس خوندن انقدر بابام دعوامون میکرد. با داداشم مینشستیم و بابام برامون توضیح میداد یک متر چندسانتی متر هست و بعد میلیمتر و .... وای اگر فردا دوباره میپرسید و اشتباه جواب میدادیم منو کمتر میزد ولی داداشم را نگو .... اینقدر کتک خورد که نگو . ولی اگر اون کتکها نبود الان استاد دانشگاه نمیشد.بابام هم همیشه الان افتخارش به ما هست. باید کتک بخوری تا مرد بشی. داداش منم اگر کتک نمیخورد الان به هیچ جا نمیرسید. اگر میخواهی کتک نخوری بشین درس بخون و حرف گوش بده .اگر گوش ندی خودم بابام میفرستم بیاد تنبیه ات کنه;;);;);;)

sun;921487 نوشت:
سلام گل پسر. زیاد متنهای دوستان را نخوندم.ولی متن اول خودت خیلی جالب بود
عزیزم اشکال نداره.من که دخترم و سی سال سن دارم الان یادم میفته خنده ام میگیره. بخاطر درس خوندن انقدر بابام دعوامون میکرد. با داداشم مینشستیم و بابام برامون توضیح میداد یک متر چندسانتی متر هست و بعد میلیمتر و .... وای اگر فردا دوباره میپرسید و اشتباه جواب میدادیم منو کمتر میزد ولی داداشم را نگو .... اینقدر کتک خورد که نگو . ولی اگر اون کتکها نبود الان استاد دانشگاه نمیشد.بابام هم همیشه الان افتخارش به ما هست. باید کتک بخوری تا مرد بشی. داداش منم اگر کتک نمیخورد الان به هیچ جا نمیرسید. اگر میخواهی کتک نخوری بشین درس بخون و حرف گوش بده .اگر گوش ندی خودم بابام میفرستم بیاد تنبیه ات کنه

برادر من هم به همین دلیل کتک خورد و الان سیگاری و معتاد و رفیق باز شده. لطفا نسخه نادرست خود رو برای بقیه نپیچید.

nobelist;921515 نوشت:
برادر من هم به همین دلیل کتک خورد و الان سیگاری و معتاد و رفیق باز شده. لطفا نسخه نادرست خود رو برای بقیه نپیچید.

سلام.
حرفتون رو قبول دارم ...
ولی کتک زدن یک سن و سالی داره ...

به نظره من ...
اولا اینکه کتک زدن راه خوبی نیست .... ده ها روش بهتر وجود داره .... مثلا اگر من فرزندی داشته باشم ... خیلی تحویلش میگیرم ... بهش کمک میکنم ... جلویه دوستاش بهش احترام میزارم و ... و اون موقع که حرف من رو گوش نده ... تنها بهش چپ چپ نگاه میکنم . این راه عاقلانه اش هست ...

ولی اگر خوده من تمام راههای عاقلانه رو طی کنم و نتونم ازشون نتیجه بگیرم ... دستم رو بلند میکنم ...

البته کتک زدن به نظره من تنها تا 15 سالگی و 16 سالگی جواب میده و بعدش دیگه نمیشه در موردش کاری کرد ...

بنابراین من فکر میکنم که پدره شما برای تنبیه برادرتون دیر اقدام کردند ... اگر زودتر اقدام میکرند ... به نظرم نتیجه میگرفتند .

مارینر;921568 نوشت:
سلام.
حرفتون رو قبول دارم ...
ولی کتک زدن یک سن و سالی داره ...

به نظره من ...
اولا اینکه کتک زدن راه خوبی نیست .... ده ها روش بهتر وجود داره .... مثلا اگر من فرزندی داشته باشم ... خیلی تحویلش میگیرم ... بهش کمک میکنم ... جلویه دوستاش بهش احترام میزارم و ... و اون موقع که حرف من رو گوش نده ... تنها بهش چپ چپ نگاه میکنم . این راه عاقلانه اش هست ...

ولی اگر خوده من تمام راههای عاقلانه رو طی کنم و نتونم ازشون نتیجه بگیرم ... دستم رو بلند میکنم ...

البته کتک زدن به نظره من تنها تا 15 سالگی و 16 سالگی جواب میده و بعدش دیگه نمیشه در موردش کاری کرد ...

بنابراین من فکر میکنم که پدره شما برای تنبیه برادرتون دیر اقدام کردند ... اگر زودتر اقدام میکرند ... به نظرم نتیجه میگرفتند .


برادر من از دو سالگی کتک میخورد تا 14 سالگی متاسفانه. درصد بسیار کمی هستند که به این شکل تنبیه شده باشند و عاقبت بخیر هم بشوند. باز هم میگم که نسخه اشتباه نپیچید.

مخاطبم nobelist :

مشکل برادر شما میتونه علتهای متفاوت دیگری داشته باشد که بهتره چندعامل را با هم بسنجید و تصمیم گیری کنید که آیا بخاطر کتک خوردن الان مشکلات براش پیش اومده! با یک کتک خوردن کسی را ندیدم تا حالا معتاد و رفیق باز و ... شود !
شاید اگر این کتکها نمیخوردن بدتر از اینها میشدن !
بماند ....

sun;921592 نوشت:
مخاطبم nobelist :

مشکل برادر شما میتونه علتهای متفاوت دیگری داشته باشد که بهتره چندعامل را با هم بسنجید و تصمیم گیری کنید که آیا بخاطر کتک خوردن الان مشکلات براش پیش اومده! با یک کتک خوردن کسی را ندیدم تا حالا معتاد و رفیق باز و ... شود !
شاید اگر این کتکها نمیخوردن بدتر از اینها میشدن !
بماند ....

اول ابن که مگر شما روانشناس خبره که روزانه چندین نفر بهش مراجعه می کنند هستین که تا حالا همچین چیزی دیده یا ندیده باشین؟شما با چند نفر که دچار مشکل بودن درگیر بودین که اینطور اظهار نظر می کنین؟
دوم اینکه هم برادر من و هم شروع کننده تاپیک مشکلشون یکبار تنبیه بدنی نبوده، بلکه وقتی کسی از دو الی سه سالگی مورد تنبیه قرار میگه که حتما هم بیجا هست اونوقت پیش بینی عواقب بسیار سوء روانی که بر جای میگذاره مسلما در حیطه تخصص شما نیست.
سوم اینکه اتفاقا من فکر میکنم برادر شما اگر مورد تنبیه قرار نمیگرفتن ، الان به هیچ جا نمیرسیدن . ایشون استثنا هستند نه افراد سالمی که به دلیل تنبیه و تحقیر بیجای والدین از کودکی تا نوجوانی دچار مشکلات روحی و اجتماعی میشن. استاد دانشگاهی که با کتک به این مقام رسیده باشه اینقدر کمه که فکر کنم تعدادش به اندازه انگشتهای یک دسته. افرادی زیادی هستن که میگن ما در دوران کودکی سختی زیاد کشیدیم و فقر و نداری داشتیم اما قریب به اتفاقشون میگن که با وجود تمام مشکلات ، از عشق و محبت والدین سیراب می شدیم. اگر یک سری به روانشناسان خبره بزنید ، در همه جای دنیا، این حرف رو تایید حواهند کرد.

چهارم اینکه من در هیچ جای نظر کارشناس محترم که سالهاست در این امر فعالیت دارن ندیدم که بگن "اشکال نداره، از حرفهاتون خنده ام میگیره، باید کتک بخوری تا مرد بشی، اگه الان کتک نخوری فردا استاد دانسگاه نمیشی تا پدرت بهت افتخار کنه و ..." .

پنجم :این که میگم بهتره مدیران سایت یه دستی به سر و گوش نظرات کاربران مخصوصا در انجمن مشاوره و تربیت بکشند یک دلیلیش همینه که اگر کسی که در بحث ها نبوده و صرفا با یک سرچ ساده به سایت وارد شده برخی نظرات غیر کارشناسی رو بخونه متاسفانه نسبت به کاربران یک سایت دینی دچار تردید میشه.

حاج خانم یا حاج اقای محترم nobelist
من مدت زیادی هست توی تالار عضوم و تمام تاپیکها میخونم. با یک سرچ ساده به اینجا نرسیدم و خیلی پرس و جو کردم که اینجا را پیدا کردم میتونی از تاریخ عضویتم متوجه بشی
برای تمام حرفهایی هم که نوشتید و اطهارات در مورد من و نوشته هام کردید هیچ دلیلی برای توضیحات بیشتر نمیبینم بدرود

سلام. برای مرد شدنم من به کتک احتیاج ندارم اگه مرد نبودم نمیخواستم برم تو ارتش

این خواهرمه :khandidani:شکایتمو میکنه این شکلی میشه
کاش میشد برم یه جایی دیگه نمی دیدم

سوال:
پدرم اصلا درکم نمی کند به شدت کتک می زند بد رفتاری می کند؛ حرفش این است که من خوب درس نمی خوانم، نمره ام راضی بخش نیست یا می گوید خواهرم را اذیت می کنم، به خاطر همین از محیط خانه و خانواده خیلی بدم می آید، لطفا راهنمائی کنید.

پاسخ:
بزرگترین دغدغه والدین تربیت فرزندان است و معمولا پدر و مادر ها دوست دارند که فرزندانشان در آینده فرد موفقی باشند در این میان در مسائل تربیتی حساسیتهای خاصی نشان می دهند و چه بسا فرزندان از این موضوع اطلاع نداشته باشند، بنابراین قضاوت فرزندان مبنی بر بد بودن پدر و مادر از این نظر شاید صحیح نباشد. اگر چه کاربرد و نوع سبک تربیتی در برخی از مواقع نیاز به آموزش و مشورت دارد و حتی شاید خطاهای رفتاری هم از سوی والدین مشاهده شود، منتها در چنین مسائلی بهتر است ریشه برخوردهای شدید و تند را جویا شویم، بین خودمان صادقانه قضاوت کنیم. اگر با دید باز به رفتارها نگاه شود براحتی می توان علت رفتارهای تند و مهربان را کشف کرد، دل پدر و مادر نسبت به فرزندان خیلی رئوف و دلسوزانه است. توصیه می شود، به جای تنفر و ناراحتی از رفتارهای پدر، بر روی عیوب خودتان دقت کنید، در روایتی از حضرت امیر المومنین علیه السلام نقل شده: «طوبى لِمَن شَغَلَهُ عَيبُهُ عَن عُيوبِ النّاسِ؛ خوشا به حال آن كس كه عيب خودش، او را از پرداختن به عيبهاى مردم باز دارد».[1]
شما می توانید با تمرکز بر اصلاح رفتارهای اشتباه نظر مثبت والدین را به خودتان جلب کنید، باید بپذیرید که آنها بر شما ولایت دارند و مسئول تربیت شما هستند و این حق تربیت بر عهده آنهاست. همانطوری که در سوالتان اشاره شد در رفتارهای شما مواردی هست که بازتاب و عکس العملش تندی و ناراحتی است.
چنین رفتارهایی از سوی پدر نشانه این است که رفتارهای شما راضی بخش ایشان نبوده و در نهایت موجب اذیت ایشان شده و از سر نگرانی و ناراحتی است؛ بهتر است با برنامه ریزی دقیق و نشان دادن موفقیت خودتان به صورت عملی رضایت ایشان را کسب کنید و مطمئن باشید که رضایت آنها رضایت الهی را در پی خواهد داشت، در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده: «مَن أَرضی والِدَیهِ فَقَد أَرضی الله وَمَن أَسخَطَ والِدَیهِ فَقَد أَسخَطَ الله؛ آنکه پدر و مادرش را خشنود کند، خدا را خشنود کرده و کسی که پدر و مادر خود را به خشم آورد، خدا را به خشم آورده است[2].
شما می توانید با یک برنامه حساب شده و انگیزه قوی موفقیتهای علمی خوبی را از خود نشان بدهید و مطئمن باشید که از این موفقیتها هیچ وقت پشیمان نخواهید شد و تمام آثار نیک و شایسته اش به خودتان بر می گردد، به جای ناراحتی، به این حساسیت پدرتان اهمیت بدهید که در صورت عمل بهترین آینده را خواهید داشت. با اصلاح رویکرد و تقویت نگاه منطقی در امر تحصیل و اصلاح رفتارها می توان بهترین موفقیتها را کسب کرده و اعتماد پدرتان را جلب کنید. سعی کنید حساسیت های پدر را حمل بر دلسوزی کرده و طوری برخورد کنید که عملکرد شما را مثبت ارزیابی کند و به آینده شما امیدوار شود.
بهترین حریم و سالمترین محیط برای زندگی حریم امن خانواده بوده و مکان رشد و ترقی است و باید از ارزش و عظمت چنین کانون باارزشی آگاه شوید. خانواده یک نظام اجتماعی طبیعی است و سه کارکر مهم یعنی نحوه عمل و اجرای روشهای تربیتی، حل اختلاف سلیقه اعضاء و زمینه رشد و تحول زیستی اعضاء را برعهده دارد[3]. چنین مکانی مهمترین عنصر اصلی زندگی فرد را تشکیل می دهد[4]. بنابراین تا زمانی که فرد از درک این ارزش غافل شود از تحلیل و قبول بسیاری از مسائل تربیتی در محیط خانواده عاجز خواهد بود، بنابراین داشتن نفرت و بی توجه بودن به مسئولیت تربیتی والدین، خطا فکری بوده و زندگی را سخت و به موقعیت ها آسیب خواهد زد؛ پس بهتر است که نگاه تعدیل شود و با تکریم والدین و اهمیت به دغدغه های آنان آینده بهتری را برای خودتان بسازید.
پی نوشتها:
1.
نهج البلاغه، حکمت:176
2.
علاءالدین علی بن حسام، کنز العمال، ج 16، ص 470
3. گلدنبرک، ایرنه و هربرت، خانواده درمانی، مترجم: ارجمند،الهام، نشر روان، 1389، ص25 ، تهران
4. همان، ص54

موضوع قفل شده است