[h=1]زبان خدا[/h] [h=3]زبان خدا و داستان ایمان آوردن یکی از مشهورترین دانشمندان دنیا[/h]
[/HR]
کتاب «زبان خدا» کتابی است با زبانی داستانی و البته مستدل به روایت یکی از مشهورترین دانشمندان معاصر دنیا به نام فرانسیس س. کولینس که رئیس پروژه بین المللی کشف ژنوم انسان بود.
[/HR]
کتاب «زبان خدا» کتابی است با زبانی داستانی و البته مستدل به روایت یکی از مشهورترین دانشمندان معاصر دنیا به نام فرانسیس س. کولینس. کسانی که سری در علم ژنتیک داشته باشند یا چیزهایی درباره تاریخچه کشف DNA خوانده باشند، حتما این دانشمند را میشناسند.
دکتر کولینس از متخصصان پیشتازِ ژنتیک در آمریکا است و مدت مدیدی هم هدایت طرح بین المللی ژنوم انسان را بر عهده داشت. وی در ابتدا «لا ادری» بود و هنگامی که دکترای شیمی گرفت دیگر به ملحدی تمام عیار تبدیل شده بود. اما وقتی وارد دانشکده پزشکی شد و قدرت حقیقی مذهب را در میان بیماران خود مشاهده کرد، کمکم دیدگاه او تغییر کرد. او همچنین در سمت ریاستِ طرح بسیار موفقِ ژنوم انسانی، هماهنگی کارهای هزاران متخصص ژنتیک را در شش کشور دنیا بر عهده داشت.
نویسنده این کتاب که یکی از مشهورترین دانشمندان جهان است با زبانی شیوا در کتابش ارتباط بین علم و دین را تصدیق و با برهان با آن مواجه میشود. استدلالهای او فنی و در عین حال صادقانه و عقلانی است و هر کس که میخواهد بداند چگونه علم و ایمان میتوانند با هم آشتی کنند و هر کس نگران است که علم جدید بر دین میتازد و هر کس به بحثی روشن در باب یک مسئله حیاتی روزگار ما علاقهمند است، باید این کتاب را بخواند.
[h=2]چگونه یک کافر مطلق یک خداشناس شد؟[/h] این کتاب در سه بخش و یک ضمیمه تألیف شده است.
بخش اول شکاف بین علم و ایمان که است که شامل دو فصل از کفر تا ایمان و جنگ عقاید است و نویسنده در این بخش داستان زندگی خودش را شرح داده که چگونه از یک کافر مطلق تبدیل به یک مومن به خدا شده است. بخش دوم پرسش های عظیم وجود انسان نام دارد و شامل سه فصل مبدأ کائنات و زندگی روی زمین و کشف رموز کتاب خداوند است. بخش سوم در مورد ایمان به علم ـ ایمان به خدا است و شامل بحث های آفرینش، گالیله و داروین، الحاد و لا أدری، اصالت خلقت، طراحی هوشمند، عقل کل حیات و ره پویان حقیقت است. در ضمیمه کتاب نیز از رویه اخلاقی علم و پزشکی؛ اخلاق زیست پزشکی، ژنتیک پزشکی، نقش دین در اخلاق زیست شناسی بحث می شود.
نویسنده این کتاب که یکی از مشهورترین دانشمندان جهان است با زبانی شیوا در کتابش ارتباط بین علم و دین را تصدیق و با برهان با آن مواجه میشود. استدلالهای او فنی و در عین حال صادقانه و عقلانی است و هر کس که میخواهد بداند چگونه علم و ایمان میتوانند با هم آشتی کنند و هر کس نگران است که علم جدید بر دین میتازد و هر کس به بحثی روشن در باب یک مسئله حیاتی روزگار ما علاقهمند است، باید این کتاب را بخواند.
[h=2]ما از زبان خداوند در خلق دنیا متحیریم[/h] در مقدمهای که نویسنده بر این کتاب نوشته است، او داستان را از روزی آغاز میکند که در کاخ سفید کنار بیل کیلتون ایستاده بود تا به عنوان مدیر پروژه بین المللی ژنوم انسان که با قدرت تمام بیش از یک دهه برای رونمایی از زنجیره DNA زحمت کشیده بودند، این موفقیت را به همه دنیا اعلام کنند. در این برنامه هم رئیس جمهور آمریکا و هم نویسنده کتاب اذعان میکنند که بشر امروز در حال یادگیری زبانی است که خدا با آن حیات را آفریده است و آنها از پیچیدگی و زیبایی و شگفت آور این زبان دچار حیرت زیادی شدهاند. او در این مقدمه مینویسد:
آنجا چه خبر بود؟ چرا یک رئیس جمهور و یک دانشمند احساس میکنند ارتباط با خدا را پیش بکشند؟ مگر جهان بینی علمی و جهان بینی معنوی با یکدیگر متضاد نیستند؟ دلیل پیش کشیدن خدا در این دو سخنرانی چه بود؟ آیا تعبیر شاعرانه بود یا مزورانه؟ آیا تلاش خودخواهانه ای برای به دست آوردن دل معتقدان بود یا خلع سلاح معتقدان به این مطالعه که ممکن بود بگویند با این کار، شان انسان در حد یک ماشین پایین میاید؟ نه. لا اقل برای من نه. درست برخلاف اینها. برای من تجربه دست یابی به زنجیره ژنوم انسان و ظاهر کردن پراهمیتترین متون، هم یک دست آورد علمی پایدار و هم موقعیتی برای عبادت خدا بود.
[h=2]یک دانشمند میتواند یک مومن صادق به خدا باشد[/h] بسیاری ممکن است با این سخنان احساس سردرگمی کنند و فرضشان بر این باشد که یک دانشمند سرسخت نمیتواند یک مومن صادق به خدای متعال نیز باشد. هدف این کتاب ابطال این تصور است که ایمان به خدا میتواند انتخابی کاملا خردورزانه باشد و قوانین ایمان،در واقع مکمل قوانین علم هستند. گفتنی است کتاب «زبان خدا» به قلم فرانسیس س.کولینس در 268 صفحه، با شمارگان 1200 نسخه و به قیمت 5300 تومان به همت مۆسسه بوستان کتاب منتشر شده است.
الکساندر پوشکین در جوانی، برای دفاع از حیثیتش دوئل کرد و مُرد. بازتاب آن روح حساس و سرکش را میتوان به وضوح در کتاب «داستانهای بلکین» دید.
[/HR] اخیرا در نشر بهنگار سه عنوان از رمانهای کوتاه جهان منتشر شده است. کتابهای «داستانهای بلکین» نوشته الکساندر پوشکین و «نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ» نوشته نیکولای گوگول به ترجمه بابک شهاب و همچنین کتاب «فریای هفت جزیره» نوشته جوزف کنراد با ترجمه فرزانه دوستی چاپ شده است. این کتابها در مجموعه شاهکارهای کلاسیک رمانهای کوتاه جهان برگرفته از انتشارات هرمان ملویل چاپ شده است و قرارشده دیگر آثار ادبیات جهان در این مجموعه نیز به فارسی ترجمه و نشر شود.
[h=2]پوشکین قصهگو[/h] الکساندر پوشکین در جوانی، برای دفاع از حیثیتش دوئل کرد و مُرد. بازتاب آن روح حساس و سرکش را میتوان به وضوح در کتاب «داستانهای بلکین» دید. ایوان پترویچ بلکین، شخصیت اصلی داستانهای این کتاب یک سال قبل از الکساندر پوشکین متولد میشود. بلکین نظام ماجراجو، با سری پر از شور حماسی و دلی عاشق است. به نوعی میتوان «بلکین» را همان «پوشکین» دانست. این کتاب هم از جهت شناخت روحیات آقای نویسنده، هم به لحاظ ارزشهای زیبایشناسی و خلاقانه ارزش زیادی دارد. با گذشت دو سده از نگارش این اثر همچنان تر و تازه است و نوع روایت، شخصیتپردازی، تعلیق، فضاسازی پوشکین در «داستانهای بلکین» مخاطب را به حیرت وا میدارد، واقعا نویسنده کلاسیکی چون پوشکین غبطهبرانگیز است. نویسنده با آوردن مقدمهای از ناشر فرضی در آغاز کتاب، وانمود میکند این داستانها بی کم و کاست برگرفته از دفترچه یادداشتهای «ایوان پترویچ بلکین» است. موضوعی که البته در سنت کتابت روسیه امری عادی و ساده است؛ در آن سرزمین نه تنها نویسندگان و هنرمندان به عادت پسندیده یادداشت نویسیها روزنامه مبتلا هستند بلکه، مردمان عادی هم در سدههای پیشین چنین علاقه و توجهی را به نگارش ماجراهای زندگیشان داشتهاند. این دست نوشتههای مردمی و روزمره همواره یکی از منابع مهم برای روایت تاریخ شفاهی – مردمی سرزمین روسیه بوده است. ناشر فرضی در مقدمه کتاب در معرفی «بلکین» آورده است «ایوان پترویچ، سال 1798 در خانوادهای شریف و نجیب در روستای گاریوخینو چشم به جهان گشود...» بعد هم از پدر نظامیاش گفته میشود، از اینکه از خادم کلیسای دهاتشان درس میگیرد و همینجور با به دست دادن گزارشی مجمل از زندگی «بلکین» ذهنیت مخاطب را برای پی بردن به انگیزه رفتارهای این شخصیت مهیا میکند. در ادامه هم داستانهای بلکین را پیش میکشد.
[h=2]گوگول طناز[/h] «نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ» بیشتر از آنکه به شرح دعوای دو تن بپردارد، دستمایه نقد اشرافیگری روسیه قرن نوزدهم میشود. مخاطب با خواندن داستان مخاطب دستش میآید مساله فراتر از نزاع و دعوای شخصی است، نیکولای گوگول در این اثر روایت تفاخرهای مُضحک آدمیزاد را عیان میکند. ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ همسایههای دیوار به دیوار هستند در روسیه دوره تزاری با اشرافیگریها آنچنانی، این دو همسایه مدام در حال توطئهچینی و نقشه کشیدن برای دست یافتن به اموال هم دیگر هستند. «نزاع» این دو نجیب زاده با القابهای فلان و بهمان بر سر تصاحب اسلحهای بالا میگیرد کار به جاهای خیلی باریک میکشد به عدلیه میروند و.... نیکلای گوگول در شکلگیری روایت، خلاقانه و انتقادی و تلخ مناسبات اجتماعی بهم ریخته روسیه تزاری را به ریشخند میگیرد. همچنین مناسبات بوراکراتیک و خندهدار در عدلیههای را به چالش میکشد از آن جمله در بخشی از روایت، طومار شکایت یکی از طرفهای نزاع را خوک آن دیگری میخورد و رئیس عدلیه مامور میفرستد تا خوک را به اتهام اخلال در دادرسی دستگیر کند! آخر آنکه گوگول در این اثر عمدا میخواهد، خواننده «قاهقاه» بخندد. این طنز اصلا شباهتی به طنز چخوف ندارد که انسان را وادار میکند با عشق به خودش بخندد و گاه تنها باعث انبساط درونی میشود. طنز گوگول بسیار عریان است، بدی بدون هیچ ملاحظهای بد تصویر میشود. هرچند جملههای پایانی این اثر یعنی «آه، عالیجنابان! چه دنیای ملالآوری است!» اثر را به نوعی تراژدی تبدیل میکنند و نشان میدهند که نویسنده از کل این دنیا و پلشتیهایش گلایهمند است. ”¯
«نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ» بیشتر از آنکه به شرح دعوای دو تن بپردارد، دستمایه نقد اشرافیگری روسیه قرن نوزدهم میشود. مخاطب با خواندن داستان مخاطب دستش میآید مساله فراتر از نزاع و دعوای شخصی است، نیکولای گوگول در این اثر روایت تفاخرهای مُضحک آدمیزاد را عیان میکند.
[h=2]فریای عاشق[/h] «فریا» الهه عشق، زیبایی، زایندگی، زر در اسطورههای مردم اسکاندیناوی است. اما در این روایت «جوزفکنراد» که تنها داستان عاشقانهاش است، «فریا» یک اسم خاص است.نلسون پیر پدر، الن جاسپر عاشق و هیمسکرک دژبان دریایی شخصیت اصلی داستان را دوره کردند و هر یک از او چیزی میخواهد. «هفت جزیره» هم مجموعه جزیرههایی از مستعمرههای هلند و اسپانیا در جنوب شرقی آسیا در اواخر قرن نوزدهم است. جوزف کنراد در روایت این داستان بلند نیز،دست از تجربههای دریانوردیاش نمیشوید و دریا و دریانوردی، ناخدا و جزیره، ساحل یعنی آنچه را یک عمر در نیروی دریایی بریتانیای کبیر زیسته است، در پیش بردن داستان «فریای هفت جزیره» به خدمت میگیرد، به سیاقی که در دیگر داستانهایش هم چنین رویکردی دارد.زاویه دید داستان دانای کل است. همان پیرمرد ناخدا که گاه و بیگاه همصحبت «فریا» است. راوی، نلسون پیر را به اعتبار دخترش «فریا» به یاد میآورد. پیرمرد انگلیسیتبار یکی از جزیرههای کوچک متسعمره هلند را در آن منطقه رهن کرده است، به کار کشت تنباکو مشغول است. حضورش در آنجا مشروط است؛ هر وقت دولت هلند تصمیم بگیرد میتواند با اُردنگی از آنجا بیرونش کند و به گدایی بیفتد. «فریا»میداند پدر پیرش از آن دژبان هلندی میترسد، خبر ببرد نزد فرماندههای متنفذ و از هستی ساقط شود؛ ناگزیر به مصالحه با هیمسکرک دژبان میشود. اما نلسون پیر نمیداند این دژبان به دخترش «فریا» نظر دارد و دلیل حضور مدام هیمسکرک دژبان به آن جزیره نقلی نه برای انجام ماموریتهای محوله، بلکه پی چیز دیگری است. در یکی از همین دیدارها بعد ارعاب، نلسون پیر و تهدیدش، از حیاط و محوطه به عمارت پیرمرد میرود به ایوان پشتی عمارت خلوت کردن «فریا» و «جاسپر» را میبیند. «فریا» محبوبش را به تحکم از خویش میراند، به ایوان روبهرویی میرود دلواپس فاش شدن رازش است و اینکه هیمسکرک آنچه را دیده لو دهد. اما چنین نمیشود... نلسون پیر با جاسپر جوان به قدم زدن در باغ عمارت مشغول میشود. هیمسکرک دژبان هم از فرصت سوءاستفاده میکند. دختر هم بیمعطلی دست میکشد از نواختن پیانو، سیلی محکمی زیر بناگوش هیمسکرک دژبان میخوابند. نلسون پیر و سادهلوح بر میگردد به ماجرا پی نمیبرد؛ مدام نگران است دژبان به خاطر رفتارهای دخترش گزارشهایی را به «مقامات» بدهد و کارش تمام شود. پیرمرد، هیمسکرک را میبیند که با دو دست صورتش را گرفته، به نهیب از «فریا» میخواهد دوای دندان برای مهمانش بیاورد. حال آنکه مهمان از تالم روانی ناشی از سیلی خوردن صورتش را گرفته بود، از درد تحقیر و شرم. اما «فریا»، میخندد. پدر از خندههای دختر سر در نمیآورد.هیمسکرک دژبان شب را بر تخت نلسون پیر سر میکند، از خشم و ناکامی برنیامدن تمنایش پلک نمیگذارد؛ پی یافتن راهی برای انتقام بر میآید.جاسپر به کشتیاش برگشته است. صبح اول وقت «فریا» به هوای محبوبش از خواب میپرد، با دوربینی کشتی محبوب و عرشه را میپاید و او را میبیند دوربین به دست در ایوان آنقدر برای جاسپر دست تکان میدهد؛ تا از نظر دور میشود.هیمسکرک دژبان این صحنه هم میبیند از تاب شرم و سرشکستگی، بدون خداحافظی از میزبان میرود پی کارش.
ما معمولا دوست داریم داستان هایی که می خوانیم، پیرو قواعدی باشند. آغاز، میانه و پایان داستان ها، تکیه کلام ها، انفجار بمب ها، و حتی قدم زدن در باران را دوست داریم.
[/HR]
ما دوست داریم در داستان ها ببینیم قهرمان ها پیروز می شوند و آدم های نابکار به جزای کارهایشان می رسند و سنگ ها وقتی صحنه ای ناجور می بینند، با پنجه جلوی چشم هایشان را می گیرند. شاید به همین خاطر است که در هالیوود فیلم های اینچنینی زیاد می بینیم؛ فیلم هایی که گام به گام عناصر معمول داستانی را دنبال می کنند و در عین حال خیلی وقت هم متوجه این موضوع نمی شویم؛ خود ما انتظار داریم داستان ها اینچنین طراحی شوند.
ولی جدا از این تنبلی دانسته ما، چیزی وجود ندارد که بگوید داستان ها باید حتما اینقدر وابسته به فرمول ها باشند، که قصه ها نمی توانند ساختارهای خلاقانه و نوآوری داشته باشند. حالا از سینما نمی توان زیاد انتظار داشت؛ فیلم ها، وقتی با بودجه های بسیار ساخته می شوند، با نوآوری هایشان ممکن است محکوم به فنا شوند. ولی در داستان، نویسنده است و قلم و کاغذ؛ نویسنده می نویسد و می نویسد و هر کاری که می خواهد با داستانش انجام می دهد. استقبال مخاطبان؟ در نهایت این نویسنده روزی – شاید 2000 سال دیگر – کشف شود. «اگر شبی از شب های زمستان مسافری» ایتالو کالوینو
«اگر شبی از شب های زمستان مسافری» کتابی است درباره شخصی که کتابی می خواند به اسم «اگر شبی از شب های زمستان مسافری».
داستان در فصل های تودرتو گفته می شود، با فصل هایی که شماره گذاری های عجیبی دارند، درباره شخصی که کتاب «اگر شبی از شب های زمستان مسافری» را می خواند. در آغاز می خوانیم: «شما از خواندن این کتاب لذت می برید. اصلا این کتاب شما را نمی رنجاند و قطعا آن را به دوستانتان پیشنهاد می دهید.»
بقیه فصل ها، که ممکن است انتظار داشته باشید. داستانی واقعی داشته باشند، در واقع 10 فصل اول از 10 رمان کاملا متفاوت هستند، که به دلایل متعددی خواننده (شما؟) هرگز آنها را تمام نخواهد کرد! با اینحال، ساختارها، همزمانی های غریب و درون مایه هایی وجود دارند که بین این فصل های بی ربط درجریانند برای مثال، پس از فصل «رمان کارآگاهی»، این خواننده کتاب را به تصویر می کشد که کارهای کارآگاهی بسیاری انجام می دهد.
اینطور به نظر می رسد که کتاب به هم ریخته ای را می خوانید. این ساختار به شکل ایده آلی برای کنکاش در طبیعت رابطه مولف/ خواننده، انگیزه های پنهان در پروسه نوشتن، و ما، به عنوان خواننده، که باید به مۆلف اعتماد کنیم، مناسب است. اگر با ذهنی باز سراغ این کتاب بروید، ممکن است از آن لذت ببرید. «برای فروش: کفش بچگانه، هرگز نپوشیده» ارنست همینگوی
«For sale: Baby shoes. Never worn.» E. Hemingway
«برای فروش: کفش بچگانه، هرگز نپوشیده» هم اسم داستان و هم کل متن داستانی است که ارنست همینگوی آن را نوشته است. از جنبه صحت آن، باید عنوان کنیم که موقعیت نویسنده این اثر ادبی هرگز مشخص نشده، ولی وقتی می بینیم این داستان را همینگوی برای شرطی که بسته بود، می نویسد – و دقیقا با چیزی که درباره شخصیتی که از او می شناسیم همسان است –ماجرا بسیار سرگرم کننده می شود. شدیدا توصیه می کنم در این باره سوال نکنید!
اصل ماجرای «برای فروش: کفش بچگانه، هرگز نپوشیده»، که به محدودیت های ساختاری اش می پردازد، هر چه هست، به شکل گیج کننده ای داستان خوبی است. این داستان نمایشی بی نظیر از قدرت معناست. شش واژه کوچک قادرند با آغازی امیدوارکننده، پایانی تراژیک، ژرفای شگرفی از احساسات، ارتباط برقرار کنند. بنابراین دفعه بعد که فیلم کمدی رمانتیک سرد، یا فداکاری کلیشه ای قهرمانی داستانی، یا اصلا کسی را که درسی درباره چیزی می گیرد، می بینید، فقط لحظه ای را به یاد بیاورید که همینگوی (یا هر کس دیگری) این احساس بیمارگون را داشته است.
نوشتن «شب نشینی فینیگان ها» 17 سال از عمر جیمز جویس را گرفت، و اگر کسی بتواند آن را بار اولی که می خواند بفهمد، قطعا توسط او نفرین خواهد شد. «شب نشینی فینیگان ها»، که بارها از آن به عنوان دشوارترین کتاب در زبان انگلیسی نام برده شده، داستانِ ... داستانِ ... داستان ... چیزی را می گوید. (بهتر است فراموش کنیم که داستان چه چیزی را می گوید!)
«ناپدیدشدگی» ژرژ پِرِک
این کتاب شاهکاری است که به سختی می توان درباره اش فکر کرد. اگر کسی از شما بخواهد چیزی درباره این کتاب بگویید، می گویید غیرممکن است. مگر ژرژ رک چه کار کرده که اینقدر غیرممکن است؟ او «ناپدیدشدگی» را، که رمانی 300 صفحه ای است، بدون استفاده از حرف E، حتی برای یک بار، نوشته است. بله. E، حرفی مهم و پرکاربرد، و شاه مصوت ها در الفبای لاتین. او این کار را در زبان فرانسوی کرده ولی ترجمه این کتاب هم که با عنوان «بطالت» منتشر شده، بدون این حرف انجام شده است.
در واقع، کمی دشوار است. این رمان اصلا رمان احمقانه ای نیست. همراه کاوش زیرکانه ای از تصور فقدان – همانطور که می توان حدس زد – رمان اسرارآمیز سرگرم کننده و خواندنی است. شخصیت ها کاملا آگاهند که چیزی از دنیایشان گم شده و حجمی از داستان را صرف تلاش برای فهمیدن آن می کنند. پروسه ای بسیار دشوارتر از این حقیقت که آنها نمی توانند چیزی را «رسیدگی کنند»، «جستجو کنند» یا «بررسی کنند». در حقیقت، شخصیت ها وقتی، در پایان، این حقیقت تاریک رامی فهمند، ناپدید می شوند. «شب نشینی فینیگان ها» جیمز جویس
نوشتن «شب نشینی فینیگان ها» 17 سال از عمر جیمز جویس را گرفت، و اگر کسی بتواند آن را بار اولی که می خواند بفهمد، قطعا توسط او نفرین خواهد شد. «شب نشینی فینیگان ها»، که بارها از آن به عنوان دشوارترین کتاب در زبان انگلیسی نام برده شده، داستانِ ... داستانِ ... داستان ... چیزی را می گوید. (بهتر است فراموش کنیم که داستان چه چیزی را می گوید!)
برای فهمیدن کتاب، یا باز کردن جمله به جمله اش، آنالیز کردن وحشیانه واژه هایش، جمع آوری معانی گوناگون آنها، و جمع بندی دوباره آنها در چیزی که به فکری منطقی اشاره کند ... خواندن آن عملیات سنگینی می طلبد.
تمام کتاب جریان سیال ذهن، واژه های شکسته با منطق رویاگونه، به زبانی است که وجود خارجی ندارد. جویس در این کتاب زبان خل وضعانه خودش را، که به نوعی انگلیسی بود ولی انگلیسی نبود، اختراع کرده، مثل اینکه زبان انگلیسی را گرفته و آن را به زور وارد پروسه ای غذایی کرده و پس از هضم آن شروع به نوشتن این کتاب کرده است. کتاب طرح داستانی که شایسته عنوانش باشد، ندارد؛ اگرچه سعی در تحلیل آن برای پیدا کردن طرح داستانی اش ممکن است باعث شود کل داستان از دست برود. چند شخصیت اصلی دارد، به نوعی، ولی کشف آنها هم کار سختی است، چرا که شما را به این حقیقت می رساند که در متن هر کدام از آنها صدها یا هزاران اسم دارند.
خلاصه اینکه، این کتاب شبیه هیچ یک از کتاب هایی که تا حالا نوشته شده اند، نیست. اگر ایرادگیر نباشیم، می توانیم این کتاب را اثر مردی بدانیم که تلاش می کند تصورات دقیقی از رمان، زبان، و حتی خود تصور را دوباره اختراع کند. «آتش کم فروغ» ولادمیر ناباکوف
«لولیتا»؟ «لولیتا»! اگر فکر کرده اید در «لولیتا»ی ناباکوف باید دنبال نوآوری بگردید، سخت در اشتباهید! ما که با هم شوخی نداریم! «آتش کم فروغ» رمان بهتری است، که ساختار بهتری دارد، باور کنید، و در عین حال ساختار دیوانه ای. طرح داستان درباره شعری 999 خطی است با عنوان «آتش کم فروغ»، که توسط نویسنده ای نوشته می شود، همراه حاشیه نویسی توسط ویراستاری ادبی که دوست نویسنده هم هست. طرح داستانی این رمان در همین حاشیه نویسی ها مرتب شده، که درباره زندگی غیرعادی این دو مرد بحث می کند.
مثل این حقیقت که آنها توسط ارواح بسیاری تسخیر شده اند، یا اینکه یکی از آنها شاید اشتباها توسط قاتلی که سعی می کند شاه مخلوع کشوری به اسم زامبلا را به قتل برساند، کشته شود. ولی چیزی که طرح داستان را پیچیده می کند، این است که این طرح بسیار خطی است، جزئیات در فعل و انفعال های بین شاعر و حاشیه نویسی ها نوشته می شود.
[h=1]همه خوابند[/h] [h=3]داستانی از صدیقه کاظمی، داستان نویس افغان و برنده رتبه سوم در ششمین جشنواره قند پارسی[/h]
[/HR]
علی و مرضیه خوابیدهاند. مادر هنوز بیدار است. ژاکت قرمز قدیمیاش را باز کرده و میخواهد برای مرضیه شال گردن میبافد. این کار چند شبش شده است. بوی اسپند و صدای ترق و تروق آن و ترس از پرش دانههای اسپند روی صورتم خواب را از سرم پراند. این اتاق مثل یک آکواریم خالی است. جای ماهیهایش خالی پسر...
[/HR]
علی و مرضیه خوابیدهاند. مادر هنوز بیدار است. ژاکت قرمز قدیمیاش را باز کرده و میخواهد برای مرضیه شال گردن میبافد. این کار چند شبش شده است. بوی اسپند و صدای ترق و تروق آن و ترس از پرش دانههای اسپند روی صورتم خواب را از سرم پراند. این اتاق مثل یک آکواریم خالی است. جای ماهیهایش خالی پسر!
خوش به حال اصغر، یک تُنگِ پر از ماهی کپی دارد و گاهی بس ماهیهایش زیاد میشود، آنها را توی آب جدول خالی میکند. دو روز پیش ماهیهایش را دسته جمعی کشت! توی تُنگش یک کیسه نمک ریخت. دلم برایشان سوخت. دلم برای مادر هم میسوزد. مادر اصغر مرا که دید، فکر کرد نمیفهمم. آهسته لبش را گزید و گفت: «طفلکی بچهها، بعد از پانزده سال فیل پدرشان هوای هندوستان کرده».
فکرش را بکن پسر، فیل داشته باشی چه کارها که نمیشود با آن کرد. امشب پدر پیش جمیله است. آنجا چهکار میکند که اینجا نمیتوانست بکند؟ مادر بالای سرمان اسپند دود میکند تا ما هم چشم نشویم. مادر بزرگ میگوید، زندگی ما را چشم کردهاند. اگر مردم، من و مرضیه وعلی راهم چشم کنند، مادر تنها میماند و بابا ما را هم میبرد پیش جمیله!
مرضیه غلتی میزند و پتو را از روی خودش پس میزند. لبخند روی لبش چهقدر شبیه لبخند ماهیهاست. خوابم نمیآید. به مادر گفته بودم: «حالا هم وقت بچهدار شدنه؟»
مادر گفته بود: «شاید محبت این بچه، مهر جمیله را از دل پدرت بیرون کنه».
مادر، باد کرده، مثل ماهیهای اصغر. زن همسایه به مادرم میگفت: «ورم بچه از خود بچه بیشتر روی مادر فشار میآره».
وقتی مرضیه توی شکم مادرم بود، من خیلی کوچک بودم. یادم نمیآید، ولی علی را که حامله بود، ورم نداشت. آن هم این قدر تابلو!
گاهی فکر میکنم از بس مادرم باد کرده، پدرم جمیله را گرفته. اگر زن من هم اینقدر باد کند، خجالت میکشم با او راه بروم. خانم فاطمی و معصومه خانم صف نانوایی میگفتند: «راضیه خانم با آن همه کمالات و اهل هنر کجا و جمیله از خدا بیخبر کجا»
مادر بزرگم هی مینالد و میگوید: «دخترم غم باد گرفته».
مادر به رویش نمیآورد. صبحها چشمهایش از زور ورم باز نمیشود. یک جوش گنده چرکین روی بینیاش سبز شده است. به مادرم گفتم: «بینیات دو طبقه شده نمیخواهی بترکانیش؟»
فکرش را بکن پسر! چند تا از این دانههای پر آب چرکین، روی هم سبز بشود، میشود خرطوم فیل؟
مادر به رویش نیاورد و شاید فکر مرا خواند و میلهای بافتنیاش را جابهجا کرد و گفت: «چیزی گفتی؟»
با ترس گفتم: «نه».
نمیخواستم ناراحتش کنم. فقط خواستم از تو فکر بیرون بیاید. همین طور گوشهای مینشیند و زیر لب با خودش نجوا میکند. پدر همیشه میگفت: «مرد باش پسرم! برای مرد بودن نباید از زنت کم بیاوری».
گاهی فکر میکنم از بس مادرم باد کرده، پدرم جمیله را گرفته. اگر زن من هم اینقدر باد کند، خجالت میکشم با او راه بروم. خانم فاطمی و معصومه خانم صف نانوایی میگفتند: «راضیه خانم با آن همه کمالات و اهل هنر کجا و جمیله از خدا بیخبر کجا»
اصغر هیچ وقت کم نمیآورد. از زیر در، سایه روشنی دیده میشود. بلند میشوم از قفل در نگاه میکنم، او لباسهای مجلسیاش را روی خانه پخش کرده و یکی بعد از دیگری جلوی شکم بالا آمدهاش میگیرد و روی نوک پا میچرخد. یک کم دلم شور افتاده پسر! کاش مادر گریه میکرد یا سر پدر جیغ میزد و خودش را خالی میکرد. خیلی وقت است مادر نقاشی نمیکند، با آنکه نقاشیاش خوب است و دوستانش سرزنشش میکنند که هنر را رها کرده و چسبیده به خانهداری. مادر میگوید: «حس و حال نقاشی ندارد». برای اینکه او را خوشحال کنم، تخته طراحیاش را یواشکی برداشتم، تا از تُنگ پر از ماهی اصغر نقاشی کنم، اما نقاشیام خوب نیست و پشیمان شدم. تخته طراحی چه هیبتی دارد، پسر! آدم اگر واقعاً نقاش نباشد، خجالت میکشد توی دستش بگیرد. کوچک هم نیست که بشود قایم کرد. کاش میتوانستم به مادرم کمک کنم یا حداقل بفهمم چهکار کنم از این حال و هوا بیرون بیاید. راستش پسر! مادر فرار میکند از فکرهای خودش و حرفهای مردم! مادر بزرگ میگوید: «در دروازه را میشود بست، در دهان مردم را نه».
دیشب من و مرضیه به ترتیب از توی قفل در، داخل اتاق را نگاه میکردیم. مادر، علی را نشانده روی زانویش و پدر طاقباز دراز کشیده بود و داد میزد: «آدم که نکشتم زن گرفتم».
من و مرضیه سر نوبت دعوایمان شد و مرضیه گفت: «هیس ببینم چی شد».
مادر آهسته گفت: «فکر میکنی نکشتی، تو همه چی رو در من کشتی».
من هم مثل پدر چیزی از حرفهای مادرم نفهمیدم. فقط میدانم اصغر با ریختن نمک توی تُنگ ماهیاش، همه آنها را کشت. من خیلی ناراحت شدم. تصورش را بکن پسر! آن همه ماهی مرده. اصغر با خونسردی گفت: «هم زیاد بودند و هم تکراری. برای تنوع از شرشان خلاص شدم».
به چشمهای اصغر خیره شدم و گفتم: «شکل شکل هم که نبودند بالههاشون، رنگشون، شنا کردنشون. با هم فرق داشت».
مرضیه انگشتهای پایم را لگد کرد و همانطور پایش را گذاشته بود روی انگشتهای پایم و دلم میخواست یک سیلی بخوابانم توی گوشش، که پدرم فریاد زد: «همیشه خودت را برایم میگرفتی همیشه توی فامیل تعریف و تمجید از تو بود چهقدر خواستم خودم را لایقتر از تو نشان بدهم، اما تو ضایعم میکردی».
مادر استکان چای پدر را پر کرد و پدر به پهلو چرخید و دستش را ستون سرش کرد. من هم که انگشتهایم کرخت شده و درد گرفته بود، مرضیه را محکم هل دادم و افتاد روی زمین و گریهاش درآمد و پدر هم با عصبانیت داد زد: «خفه میشوید یا بیایم».
اصغر میگوید: «وقتی ماهی مادر میخواهد بچهدار شود، باید از بقیه جدایش کنی تا با ماهیهای دیگر بچههایش را نخورد».
از پشت در ماندن، خسته شدم. باید در را باز کنم و کاری کنم که مادر بغضش بشکند. نمیدانم اگر از ماهیهای اصغر بگویم، غصههایش را فراموش میکند یا نه. دستگیره را فشار میدهم. مادر متحیر نگاهم میکند و میپرسد: «بیدارت کردم؟»
میگویم: «نه».
به مادرم میگویم: «وقتی بچه ماهیها، به دنیا میآیند، مادرشان درد میکشند؟»
مادر میگوید: «نمیدانم».
میگویم: «اصغر میگه نه بابا! درد کجا بود».
مادر اخمی میکند و میگوید: «اصغر علم غیب داره؟»
میگویم: «اصغر میگوید اگر درد میکشیدند، بچههایشان را نمیخوردند».
این حرف را که میگویم، مادر حالش به هم میخورد و میدود به سمت دستشویی و بعد صدای گریه.
بیچارهخانم به بخت آقا زل زد و زبانش را گاز گرفت و نگفت که از خجالتش گریه میکند. لبخندی زد و گفت: «از خوشی که نباید گریه کرد. ولی راست میگویی بندههای خدا دو جورند...
[/HR]
محمدرضا یوسفی: چند روز گذشت. "بیچارهخانم" از خودش شرمنده بود، چون راز "بختآقا" و محبت را لو داده بود. طرفهای بعد از ظهر بود که سطل و دبه آب را برداشت و به طرف فشاری رفت تا چشمش به چشم بختآقا نیفتد. بختآقا هم در حال و هوای خودش بود. کیسه لباس کهنههایش را برداشت و به طرف جاده رفت تا به شهر برود و کاسبی کند. وسط راه، دلش تاب نیاورد که به بازار برود. همه هوش و حواسش پیش یک وجب از آسمان بود. از سر جاده برگشت و مستقیم به کپر رفت.
بیچارهخانم، کنج کپر نشسته بود و گریه میکرد. بچه شیرخوارهاش دمر افتاده بود و شیشه قندداغ را میمکید و آخرین قطرههای آن را میبلعید.
بختآقا سرش را توی کپر دراز کرد. چشمش به گوشه یک وجب از آسمان افتاد و به بیچارهخانم گفت: «آی! مُشمّای روی آسمان کنده شده، بچسبانش!»
بیچارهخانم مشما را با پونز به کنج کپر سفت کرد و چشم پراشکش را با گوشه پیراهنش خشک کرد.
بختآقا گفت: «از خوشی گریه میکنی؟»
بیچارهخانم به بخت آقا زل زد و زبانش را گاز گرفت و نگفت که از خجالتش گریه میکند. لبخندی زد و گفت: «از خوشی که نباید گریه کرد. ولی راست میگویی بندههای خدا دو جورند. یکی آنهایی که لبهایشان فقط خنده میکند، یکی آنهایی که چشمهایشان فقط گریه میکند. ما از تیره دوم هستیم. خنده و شادیمان با گریه است.»
بختآقا زانو زد و بچه را بلند کرد و گفت: «از این به بعد ما هم خندیدن را یاد میگیریم. بلند شو، برو سرفشاری و برگرد تا بدانی مردم چه میگویند! همه درباره ملک ما، یک وجب از آسمان حرف میزنند.»
ـ راستی بختآقا روی آسمان میشود خانه ساخت؟ خانهها چپه نمیشوند؟
ـ چه حرفها! ملک، ملک است. زمین و هوا ندارد. ما از روی زمین به آسمان نگاه میکنیم، آسمان را چپه میبینیم. اگر از آسمان به زمین نگاه کنیم، زمین را چپه میبینیم، چه فرق میکند؟
ـ روی آسمان هم کپر هست؟
بختآقا با لج و کینه گفت: «روی آسمان من که نه! اصلاً اگر روی آسمان، یک کپر ببینم آن را به آتش میکشم.»
ـ آخه آنجا هم حتماً کسانی هستند که بیآسمان هستند. صاحب هیچی نیستند. مثل خود ما که روی زمین صاحب هیچی نیستیم.
ـ تو چقدر نظرتنگی! آسمان به این بزرگی! چه جور میشود که کسی مثل ما یک وجب از آسمان را صاحب نباشد!
ـ مگر زمین کوچک است؟ شکر خدا سر و ته ندارد. اما وجب به وجب آن صاحب دارد.
ـ بلند شو زن! بلند شو! تو چرا فقط سیاهی را میبینی؟ ما حالا صاحب یک وجب از آسمان هستیم، باید خوشحال باشیم.
بیچارهخانم بلند شد و رفت سرِ فشاری. بختآقا مُشمّای ابری را از روی یک وجب از آسمان برداشت. با حظ تمام به آن نگاه میکرد و بر روی آن دست میکشید که صدای غریبهای در کپر پیچید:
ـ خانه آقای بختآقا اینجاست؟
بختآقا فوری مُشمّای ابری را بر روی آسمان کشید و با پونز آن را سفت به گوشه کپر چسباند و وسط کپر دراز کشید و پرسید: «کسی مرا صدا کرد؟» و صدا دوباره شنیده شد: «بله، شما بختآقا هستید؟»
یوسفی بیش از 30 سال است که برای کودک و نوجوان در گروههای سنی گوناگون کتاب مینویسد. نخستین کتاب او با نام "سال تحویل شد" در 1357 منتشر شد. محور اصلی فعالیت های یوسفی داستان نویسی برای کودکان است اما در زمینه فیلم نامه، نمایشنامه و مباحث نظری ادبیات کودکان نیز آثاری دارد.
بختآقا سرش را از کپر بیرون آورد. با تعجب بنگاهی را دید با سرکچل و صورت از ته تیغ خوردهاش.
ـ سلام! شما بختآقا هستید؟
دل بختآقا هری ریخت و فکر کرد از جایی آمدهاند تا یک وجب از آسمان او را از دستش بگیرند. رنگ صورتش پرید و گفت: «تا به حال کسی به شکل و قیافه تو ندیدهام. از کدام جهنم دره به اینجا آمدهای؟»...
«یک وجب از آسمان» نوشته محمدرضا یوسفی، 92 صفحه، قطع جیبی را کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال 1382 با شمارگان 25ظ ظ ظ نسخه، برای گروههای سنی «د» و «هـ» منتشر کرده است.
آثار دیگری از این نویسنده: ستاره کوچولو/ سرزمین آبی/ قصه گلبو و گلرو/ چه اسم قشنگی، ستاره!/ حکایت کوزه گر جوان/ فندقی و کار بزرگ/ ماهی دمطلا/ شالیزار سبز/ قالیچه بته گلی/ لانه گنجشک کوچولو/ کارگاه داستان
یوسفی. محمدرضا:
یوسفی از قصه نویسان پر کار ادبیات کودکان نزدیک به 200 عنوان کتاب نوشته است. وی در مهر 1332 در همدان زاده شد. یوسفی کودکی سختی را گذرانده است که میشود تمام این سختی ها را در آثاری که امروز نوشته دید. کودکی هایش با قصه های مادر گذشت، همان ادبیاتی که به ادبیات فولکلور مشهور است. محمد وارد مدرسه میشود، اما به دلیل سرمای سخت همدان نمیتواند مرتب به مدرسه برود، آن زمان هایی هم که سر کلاس حاضر می شود به خاطر عباس حاتم شوهر خاله اش بود که به خانه آنها آمده و او را پتوپیچ کرده و به مدرسه میبرد. اما این لطف ها اثری نداشت و یوسفی سال اول مدرسه مردود شد. سرما این قدر در این شهر تأثیرگذار بود که می توانست حتی زندگی آدم ها را از بین ببرد، همان طور که برادر کوچک محمدرضا یوسفی بعد از سرماخوردگی جان سپرد. پس مادر ترجیح می داد فرزندش زنده باشد تا این که به مدرسه برود و سر راه احتمالاً سرما بخورد. در هر حال سال اول مدرسه به مردودی گذشت.
پدر محمدرضا شغلش با کوچ معنی پیدا می کرد. او ازشهرهای اطراف همدان دام می آورد و در همدان می فروخت و همین شغل چوپانی و تأثیر آن در ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه او موجب میشود او از چودارها (چوپان ها) زیاد بنویسد و کودکان آلمانی فکر کنند او هنوز چوپان است. محمدرضا قبل از رفتن به مدرسه یعنی صبح زود اول به مغازه قصابی پدرش می رفت و گوشت ها را به گیره ها می زد و هین مسأله موجب می شد دستش بوی گوشت بگیرد و همکلاسی های مدرسه نمونه نخواهند او در کنار آنها و سر یک میز بنشیند. محمدرضا دوران کودکی اش را با شغل های متعددی تجربه کرده است، شاگرد قصاب، چوپان، زنجیرباف، شاگرد قهوه چی، میوه فروش، حلبی ساز و...
یوسفی برای گذران دوران ابتدایی به مدرسه فردوسی وارد شد ولی به دلیل شلوغ کاری او را به مدرسه نمونه تبعید کردند. مدرسه ای که واقعاً نمونه بود. در این مدرسه روزگار و آینده او به گونه ای دیگر رقم می خورد. وقتی به دبیرستان می رود و ادبیات میخواند زندگی اش تغییر می کند.
یوسفی بیش از 30 سال است که برای کودک و نوجوان در گروههای سنی گوناگون کتاب مینویسد. نخستین کتاب او با نام "سال تحویل شد" در 1357 منتشر شد. محور اصلی فعالیت های یوسفی داستان نویسی برای کودکان است اما در زمینه فیلم نامه، نمایشنامه و مباحث نظری ادبیات کودکان نیز آثاری دارد. یوسفی دانش آموخته رشته تاریخ از دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران است و برای کودکان آثاری از ادبیات کهن فارسی را بازنویسی و باز آفرینی کرده است. "افسانه شیر سپیدیال" و "قصه یارگار زریران"، "افسانه بلیناس جادوگر" و "افسانه شیرین کارنامه اردشیر بابکان" از جمله این آثار است. "ستاره ای به نام غول" و "حسنی به مکتب نمی رفت" برنده ی دیپلم افتخار IBBY شده است. کتاب های او در جشنواره های داخلی نیز جوایزی به دست آورده اند. یوسفی یک بار نیز نامزد دریافت جایزه ی هانس کریستین اندرسن شده است.
محبت های مادر و خانواده و تجربیات، تلاش و مقاومت های خواسته یا ناخواسته این نویسنده موجب شد نزدیک به 200 عنوان کتاب داشته و 25 عنوان جایزه داخلی و خارجی را به خود اختصاص داده باشد.
« بازپرسی زنگ می زند» داستان خانواده کارخانه داری است که با خودکشی یکی از کارگران کارخانه، چهره واقعی اش بر پرده می افتد.
[/HR] بازپرسی زنگ می زند، محکمه وجدان. ج. پ. پریستلی. مترجم: حسین خوانین شیرازی. انتشارات افکار. چاپ اول. تهران: 1392. 1100 نسخه.143صفحه. قیمت: 7500تومان.
«شما در زمان خوبی ازدواج می کنید. در بهترین زمان و به زودی بهتر هم خواهد شد. در ماه گذشته تنها به این دلیل که کارگران معدن اعتصاب کردند، در این باره که ما در آینده ای نزدیک با دردسرهای کارگری رو به رو خواهیم شد حرف های صدتا یه غاز می زنند. نگران نباشید. ما بدتر از اینها را پشت سر گذاشته ایم. ما کارفرمایان سرانجام داریم با هم متحد می شویم تا به خوبی از منافع سرمایه محافظت کنیم. ما به روزی که رونق روزافزون و پایداری داشته باشیم چشم دوخته ایم.»[1]
بازپرسی زنگ می زند، روایتی است درباره هفت شخصیت به نام های آرتور بیرلینگ، سیبل بیرلینگ، شیلا بیرلینگ، اریک بیرلینگ، ادنا، جرالد کرافت و گول، بازپرسی که حضورش فضای خانه را به هم می زند.
نمایشنامه با یک مهمانی شروع می شود. زمانی که همگی اینها بر سر میز شام قرار دارند و خدمتکار مشغول پذیرایی از آنها است. مهمانی به مناسبت نامزدی جرالد و شیلا برگذار شده است. آقای بیرلینگ کارخانه دار ثروتمندی است و جرالد فرزند یکی از رقبای وی. آنها معتقدند سرمایه داری پیشرفت های چشم گیری خواهد کرد و آشوب های کارگری خطری برای آنها نخواهد داشت و همه آنها ترس های بی پایه و ابلهانه ای است. از نظر آنها عدالت و حقیقت همان منطق سرمایه داری است. در حالی که همان زمان دختری به علت خوردن مواد ضد عفونی کننده به شکل دردناکی در بیمارستان جان می دهد و بازپرسی که خبر این واقعه را به خانواده آنها می دهد معتقد است آنها این دختر را به سمت خودکشی کشانده اند.
بازپرس به شکل زیرکانه ای حقایقی را از زبان آنها بیرون می کشد و متوجه می شویم این دختر کارگر سابق کارخانه بیرلینگ بوده که به خاطر رهبری یک اعتصاب کارگری وی را بیرون کرده اند. وی هر جا برای کار درخواست داده است هم پیمان های بیرلینگ وی را اخراج کرده اند و سرانجام به جرالد پناه آورده و او نیز وی را رها کرده است.
آشکار شدن این حقایق، ظاهری متفاوت از این خانواده بر ملا می کند. پی.آر. وود منتقد ادبیات نمایشی درباره این اثر می نویسد: این نمایشنامه نقدی بر اجتماع است. نویسنده مانند ایبسن و پیروانش در نسل قبلی نمایشنامه نویسان، ابتدا تصویری از رفاه و بهرهمندی طبقه متوسط به ما نشان می دهد و پس از آن فساد و پوسیدگی پشت پرده را آشکار می سازد.
نمایشنامه با یک مهمانی شروع می شود. زمانی که همگی اینها بر سر میز شام قرار دارند و خدمتکار مشغول پذیرایی از آنها است. مهمانی به مناسبت نامزدی جرالد و شیلا برگذار شده است. آقای بیرلینگ کارخانه دار ثروتمندی است و جرالد فرزند یکی از رقبای وی.
جان بوینتون پریستلی در 13 سپتامبر 1894، در برادفورد انگلستان به دنیا آمد. پدرش مدیر مدرسه بود و مادرش را در کودکی از دست داد. از شانزده سالگی در روزنامه های برادفورد مطلب می نوشت. در جریان جنگ جهانی اول در ارتش خدمت کرد و با مدال افتخاری که از سوی دولت دریافت کرد توانست برای ادامه تحصیل وارد دانشکده ترینیتی هال کمبریج شود. لیسانسش را در رشته ادبی گرفت و ساکن لندن شد و از آن زمان در زمینههای مختلف ادبی بهصورت حرفه ای قلم زد.
ابتدا با جستارنویسی و نقد ادبی شروع کرد و در میان آثار این دوره اش می توان به کتاب های «شخصیت های خنده آفرین انگلیسی»، «شاد کردن»، «همنشینان خوب» و «رمان انگلیسی» اشاره کرد. پریستلی در سال 1932 نمایشنامه نویسی را بهعنوان حرفه اصلی خود انتخاب کرد و تا پایان عمرش 25 نمایشنامه نوشت که هرکدام بارها در انگلستان و آمریکا و دیگر کشورهای جهان به روی صحنه رفتند.
«گوشه خطرناک»، «زمانی که ازدواج می کنیم»، «پایان پیروزی غرب»، «آقای جانسون در اردن» «آخر بهشت»، «قبل از این هم اینجا بوده ام»، «کورنیلوس»، «مردم سرگردان»، «رویای روز تابستانی»، «وطن فرداست» و «موسیقی در شب» نام تعدادی از مشهورترین نمایشنامه های پریستلی اند. پریستلی در زمینه داستان نویسی نیز نویسنده ای چیره دست بود و داستان های زیادی نوشت که از آن جمله می توان به این کتابها اشاره کرد: «روز خوش»، «مکان دیگر»، «مردان روز رستاخیز»، «بگذار بخوانند» و «باران در گودزهیل». وی سرانجام در 14 اگوست 1984 درگذشت.
«هرکس باید خودش راهش را پیدا کند. خودش باید از خودش و خانوادهاش مراقبت کند.... اگرچه راهی را که این آدم های عوضی نشان می دهند یا از آن حرف می زنند و درباره آن قلم فرسایی می کنند، این است که همه باید فکر هم باشند و از هم مراقبت کنند. مثل این که ما زنبورهای عسل در یک کندو ـ جماعت ـ هستیم که در هم می لولیم و یک چنین مزخرفاتی! ولی شما جوان ها به حرف من گوش دهید. من در کوره حوادث و تجربه آن را آموخته ام. هرکس باید به فکر خودش باشد.»[2]
« خاطرات پس از مرگ» شرح روحی است که پس از مرگ با دو حس بینایی و شنوایی می تواند مرگ را تجربه کند.
[/HR] خاطرات پس از مرگ. ژان دوتور. مترجم: محمد مجلسی. چاپ اول. انتشارات دنیای نو. تهران: 1392. 1000 نسخه.96 صفحه. قیمت: 4500 تومان.
«تدی گفت: اینو تو خونه من گذاشت، خونه قدیمیم، دوازده سال پیش. گفت برای اینکه سالم بمونن اما دیگه اونا رو ازم نگرفت. جا به جا که شدم اینو با خودم بردم اما از وقتی که مرد می خواستم اینو برگردونم.»[1]
مرگ یکی از بنیادی ترین مفاهیمی است که همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشته. ور رفتن به مرگ شکل دیگری از میل به جاودانگی را در خود دارد.
اگر انسان بتواند فضایی را در ذهن مجسم کند که در آن خودش حضور نداشته باشد و به نوعی تصور خودش در ان فضا معنایی نپذیرد یعنی انسان دارد مرگ خودش خودش را تصور می کند. نویسندگان زیادی تلاش کرده اند در نوشتار خود یک چنین تجربه ای را باز نمایی کنند.
در رمان خاطرات پس از مرگ نویسنده با دیدگاهی فلسفی به واکاوی مسئله مرگ و زندگی می پردازد. در بخشی از داستان گفته می شود: اگر درست به این قصه بی اندیشیم متوجه می شویم که جدایی روح از جسم نه تنها عذاب آور نیست، بلکه خوب و مفید است. زیرا آدمی پس از مرگ از درد سیاتیک و انواع و اقسام دردها و بیماری ها آسوده می شود.
قهرمان داستان در شصت و پنج سالگی از دنیا می رود و با گذشت چندین روز از مرگش، در می یابد که می تواند ببیند و بشنود.
این رمان روایت تجربیات شخصیتی است که زندگی را تجریه کرده و با حواس پنجگانه خود در یافته و این بار مرگ را با دو حس بینایی و شنوایی خود دریافت می کند.
الیویه قهرمان داستان در سال های زندگی خود همیشه و هر زمان به مرگ فکر کرده و بعد از مرگ همچنان به تامل کردن درباره آن مشغول می شود. او به این نکته نیز پی میبرد که در آن دنیا، گذشت ایام و «وقت و ساعت»، با زندگی زمینی بسیار متفاوت است. دهها سال در زندگی زمینی در عالم ابدیت به یک چشم برهم زدن میگذرد… روح الیویه مدتی در اطراف گور خود تنها و سرگردان میماند، تا آن که روح انسان دیگری به نام «هاداماس» نزد او میآید. او جز روح هاداماس، روح دیگری در اطراف خود نمیبیند، پس از آشنایی با این روح که حتی مرد و زن بودنش مشخص نیست، با ماجراهای بسیار روبهرو میشود. و همراه او به آپارتمان همسر بیوهی خود، ماری فرانسواز میرود و از ازدواج ماری فرانسواز با ریموند صمیمیترین دوست خود باخبر میشود. اما این ابتدای قضایاست، او با هاداماس روح مرموزی که گاهی ناپدید میشود، گاهی باز میآید و داستانها و بحث و جدلهایی دارند، که ما را به تفکر و تأمل وا میدارند.
این رمان یکی از رمان های درگیر کننده دوتور است که به عمیق ترین مسائل بشری به دیدی ژرف و تامل بر انگیز نگاه می کند.
منتقدین رمان خاطرات پس از مرگ را اثری برجسته و فلسفی می دانند که در عین حال از کشش و جاذبه خاصی برخوردار است و به زبان ساده و سبک عالی نوشته شده است.
ژان دوتور خاطرات پس از مرگ را در سال 2004 نوشت . این نویسنده در سال 2011 درگذشت. وی نویسنده فرانسوی است که در زمان حیاتش در برخی از مهم ترین انجمن های ادبی کشور فرانسه عضو بود و توانست برنده جایزه هیات داوران انجمن ژان ژیونو شود. البته وی یکی از نویسندگان پر کار فرانسه بود که در حدود هفتاد اثر از خود به جای گذاشت. اما ترجمه های معدودی از اثارش به زبان های دیگر بر گردانده شده است. خاطرات پس از مرگ اولین اثر وی است که به زبان فارسی برگردانده شده و توسط انتشارات دنیای نو به جامعه ادبی ایران عرضه شده است.
ژان دوتور در مقدمه کتابش درباره خود می نویسد: دانستن شرح حال و داستان زندگی نویسندگان بی فایده و بی نتیجه است. بعضی از نویسندگان با آن که زندگی پر شور و پر ماجرایی داشته اند، آثار درخشان و ارزشمندی به وجود نیاورنده اند اما در میان نوشته های نویسندگانی که زندگی خود را بسیار ساده و بی حادثه گذرانده اند گاهی شاهکار های ادبی حیرت انگیزی می توان یافت.
او در سن هفت سالگی مادرش را از دست داد و در 20 سالگی و در دوران جنگ جهانی دوم در زندان محبوس شد. دوتور نتوانست فضای زندان را تحمل کند و 6 هفته بعد از دستگیریاش از زندان فرار کرد و به پاریس بازگشت تا در دانشگاه سوربون به تحصیل در رشته فلسفه بپردازد.
این موضوع اکنون شامل نویسنده این کتاب می شود. از دیگر کار های این نویسنده می توان به « هنگام سپیده دم» برنده جایزه ادبی منتقدین در جنگ دوم جهانی ،« تاکسی های مارن»،« هراس عشق»،« خاطرات یک کودک» برنده جایزه ادبی سن سیمون 2000. اشاره کرد.
منتقدین رمان خاطرات پس از مرگ را اثری برجسته و فلسفی می دانند که در عین حال از کشش و جاذبه خاصی برخوردار است و به زبان ساده و سبک عالی نوشته شده است.
« روبی کمی از نوشیدنی اش نوشید و نگاه خیره و سنگینش را به رالف دوخت " نظریه بزرگ ات در مورد پدرم چیه؟ می دونم که یه نظریه داری" " نظریه بزرگ من در مورد آسکر؟" " زود باش" " اون نقاش بزرگی بود" " معلومه که نظرت همینه، وگر نه خودت رو اینقدر به دردسر نمی انداختی. منظورم تصور اصلی ایه که همه این مصاحبه ها و تحقیقات گردش می چرخن. " " چی باعث شده فکر کنی چنین نظریه ای دارم؟" " می دونم که داری. بگو دیگه . صادقانه نظرت در مورد کارش چیه؟" سکوتی حاکم شد که آبستن افکار جورواجور آن دو بود. »[2]
« حکم مرگ» داستان غریب و پیچیده ای است درباره مرگ و نوشتار که اندیشه های بلانوش در زمینه ادبیات را نیز در خود جای داده است .
[/HR] حکم مرگ. موریس بلانشو. مترجم: احمد پرهیزی. انتشارات مروارید. چاپ سوم. تهران: 1392. 1100 نسخه. 126صفحه. قیمت: 4400تومان.
«صدای خر خرها چنان رسا و قوی شده بود که از پشت درهای بسته آپارتمان هم به گوش می رسید. این تن ناهوشیار انگار با آمد و رفت های درون اتاق غریبه بود و با احتضار خود نیز.»[1]
حکم مرگ داستان زندگی و شاید بهتر است بگویم داستان مردن زنی است به نام ژ که نوشتن درباره او یک بار دیگر وی را به مرگ نزدیک می کند. زنی که مردنش نوشته می شود در واقع یک بار دیگر می میرد. نوشتن مرگ ژ مردن وی را در عین حال به تعویق می اندازد و با دست کشیدن از نوشتن جایی بیرون از نوشته ، بیرون از داستان، می میرد.
حکم مرگ، مرگ ژ را بیان نمی کند و اجازه می دهد مرگ در جایی دیگر اتفاق بیفتد. جایی شاید در ذهن مخاطب، در اندیشه نویسنده و یا در واقعیت.
ژ به شدت بیمار است و هیچ امیدی به زنده بودنش نیست. با این حال همه چیز وی در همین دست و پنجه نرم کردن با مرگ است که تعریف می شود. شادی و امید و مقاومت ژ بسته به همین مرگی است که پیش روی دارد.
بلانشو در متن داستانش می نویسد: "برای آنکه بتوانیم بگوییم این زن، باید به طریقی واقعیت مجسمش را از او سلب کنیم، باید باعث شویم غایب شود، باید او را نابود کنیم."
راوی در این داستان پیچیده فلسفی حکم مرگ ژ است که هر روز بالای سر او ظاهر می شود. حتی در جایی از داستان ژ راوی را نشانه می رود و او را مرگ خطاب می کند. راوی در نهایت با تزریق مرفین کار ژ را یکسره می کند. سایر شخصیت های داستان نیز چاره ای ندارند جز تسلیم به مرگ ژ . جز اینکه کمکی باشند برای به پایان رسیدن ژ در حکم مرگ.
بلانشو فیلسوف و نویسنده فرانسوی و از نویسندگان مهم دهه چهل میلادی است که خود انزوا و مرگ را تجربه کرد. او هرگز حاضر به هیچ مصاحبه ای نشد و یک بار نیز بر اثر اشتباه پژشکی تا دم مرگ رفت. او طی عمل یک اشتباه پژشکی مرگ را تجربه کرد و از آن پس این تجربه سایه سنگینی بر تمامی آثارش گذاشت. نوشته های او سراسر درباره مرگ است.
اولین رمان وی تومای ناشناخته نام دارد که در سال 1932 نوشت. «جنون روز» یکی دیگر از داستان های وی است که با ترجمه یدلله رویایی منتشر شد.
حکم مرگ یکی از مهمترین آثار او است که در عین حال اندیشه های فلسفی نیز در آن گنجانده شده است. وی نظریات شناخته شده ای نیز درباره ادبیات معاصر دارد که از آن جمله اند، «ضد نظریه ادبی»، «امر خنثی» و «غیاب کتاب».
چه می شد اگر انسانی که در بستر مرگ افتاده، خود را به تمامی تسلیم مرگ نکند؟ چه می شد اگر کسی که به علتی[( یک بیماری هولناک یا هر چیز دیگری) رو به مردن می رود، ناگهان مرگ را متوقف کند و نمیرد؟ حکم مرگ قصه زنی است که چنین می کند.
مترجم در مقدمه کتابش درباره این داستان می نویسد: داستان بلندی که پیش روی تان است نخستین بار در 1948 منتشر شد. بنیاد این اثر چنان که از نامش بر می آید بر مرگ نهاده شده است. مرگ اما مرکز نوشتار و نوشته های بلانشو است و به زعم او مرکز هر نوشتاری. نوشتن چرخیدن به سمت امر موحش، سخن گفتن با امر ناشناخته و داخل شدن به مکان غریب است. نویسنده به مانند اورفه پا به سیاهی شب مرگ که همان شب ادبیات است می گذارد و با عباراتی مبتذل از مرگ سخن می گوید...
داستان خصلتی معما گون دارد دارد: تن جایگاه تجربه (به طور کلی) و تجربه مرگ است. طبق قاعده تن باید بمیرد. اما تن قاعده را برهم می زند و مردن را نمی پذیرد. چیزی می میرد( همه چیز می میرد حتا زمان) اما تن نمی میرد. این معما و این راهرو ها ( که مکانی بلانشویی است) شاید خواننده را به یاد رب گریه و بورخس با هزار توهای پر رمز و رازشان بیندازد. اما در این راهرو ها، هیچ راز سر به مهری وجود ندارد. راهرو ها و اتاق ها همه شبیه یکدیگرند، حتا شهر نیز همان راهرو است منتها در مقیاسی بزرگ تر و گسترده تر. پشت در اتاق ها همیشه یک نفر دارد می میرد.
در پایان این داستان پیچده گفتاری از ژاک دریدا فیلسوف فرانسوی ضمیمه شده که درباره زندگی و اندیشه و آثار موریس بلانشو است و می تواند رمز و راز این داستان را بهتر فهم کند. این کتاب هم داستان زنده ای دارد و هم اندیشه های فلسفی بلانشو را به خوبی به نمایش می گذارد. در واقع حکم مرگ یکی از کتاب های مهم این فیلسوف منزوی است.
در پشت جلد کتاب می خوانیم:« چه می شد اگر انسانی که در بستر مرگ افتاده، خود را به تمامی تسلیم مرگ نکند؟ چه می شد اگر کسی که به علتی[( یک بیماری هولناک یا هر چیز دیگری) رو به مردن می رود، ناگهان مرگ را متوقف کند و نمیرد؟ حکم مرگ قصه زنی است که چنین می کند. اما ماجرا در عالم رویا رخ نداده است، همه چیز و آن زن سال ها پیش در میان خود ما زندگی کرده است، گرچه عجیب به نظر می رسد. حکم مرگ حکایت جدال همیشگی بشر با مرگ است.
«قلبش همچنان درد می کرد اما علایم بیماری کاهش یافته بود، یک بار دیگر او پیروز شد. دوباره حرف از درمان تازه به میان آمد: نیاز مبرمی به این درمان داشت، حال یا به این دلیل که زود به وضع موجود خاتمه دهد یا از این روی که دیگر اهداف بزرگی همچون زیستن و جان به در بردن اقناعش نمی کرد. او اکنون به تکیه گاهی استوار، به تصمیمی قاطع احتیاج داشت. »[2]
« طولانی ترین آواز نهنگ » سرگذشت دختر نوجوانی است که در سخت ترین شرایط زندگی امیدهایش را از دست نمی دهد و با بهره گیری از تخیلات نوجوانانه خود و با کمک آواز های راز آلود نهنگ ها، مسیر بازگشت دوباره مادر بیمار خود به زندگی عادی را هموار می کند.
[/HR] طولانی ترین آواز نهنگ. ژاکلین ویلسون. مترجم: نسرین وکیلی. انتشارات افق. چاپ اول. تهران: 1391. 2000 نسخه. 368صفحه. قیمت: 10500تومان.
«وقتی نهنگ ها در اقیانوس عمیق آبی رنگ به خواندن آواز عاشقانه ی راز آلود خود ادامه می دهند، سیلی از اشک شوق از چشم های مان جاری است.»[1]
الا دختر بچه ای است که با تحقیقاتش بر روی نهنگ ها، مادرش را که مدت ها است در کما فرو رفته نجات می دهد.
طولانی ترین آواز نهنگ ها داستان دختر بچه ای به نام الا است . الا تنها گذاشته شده است و از این تنهایی رنج می کشد. بهترین دوستش رفته و ناپدری تنبلش با او بازی نمی کند و چنان بی حوصله است که نمی شود با او حرف زد. وضع مادرش از همه پریشان ترش کرده است. مادر الا در بیمارستان به سر می برد. او مدتی است که به خاطر زایمان در کما فرو رفته و قدرت حرف زدن ندارد. ورود نوزاد تازه به دنیا آمده نیز بر مشکلات الا افزوده است.
الا به خاطر غیبت کوتاه مدت مادرش تنها و غریب و بی پناه شده و حتی تکالیف مدرسه اش را نیز به درستی انجام نمی دهد و تکلیف مدرسه ای سنگینی که به دوشش انداخته می شود، در این شرایط بار سنگینی برای شانه های او ست.
الا شروع می کند به تحقیقاتی درباره نهنگ ها. در راستای تحقیقاتش متوجه می شود این حیوانات ساعت های طولانی آواز می خوانند تا محبتشان را به هم ابراز کنند. الا تصمیم می گیرد هر طور شده آواز نهنگ ها را به گوش مادرش برساند هر چند که نمی داند مادرش در کما و دنیای سکوت بتواند صدای نهنگ ها و صدای آوازآنها را بشوند. الا برای مادرش که در کما فرو رفته است مرتب نامه می نویسد و تحقیقاتش را بر روی نهنگ ها توضیح می دهد.
الا در جایی از داستان مطمئن می شود که آواز نهنگ ها می تواند مادرش را از این وضع نجات دهد. او از معلم مدرسه اش سی دی ای می گیرد که آواز نهنگ ها روی آن ضبط شده و این سی دری را برای مادرش می گذارد و مادر الا به این سی دی واکنش نشان می دهد.
در این کتاب تنهایی و بی پناهی الا از غیبت و بیماری مادرش، وجود و حضور نوزادی تازه در خانه بدون اینکه مادری بالای سرش باشد، مشکل ارتباط با ناپدری و رابطه با مدرسه و اجتماع به خوبی و با تصاویر و لحظه هایی ناب به تصویر کشیده شده است.
در این کتاب تنهایی و بی پناهی الا از غیبت و بیماری مادرش، وجود و حضور نوزادی تازه در خانه بدون اینکه مادری بالای سرش باشد، مشکل ارتباط با ناپدری و رابطه با مدرسه و اجتماع به خوبی و با تصاویر و لحظه هایی ناب به تصویر کشیده شده است.
در پشت جلد کتاب آمده است: ژاکلین ویلسون از معروف ترین نویسندگان کتاب های کودک و نوجوان در سراسر جهان است. این نویسنده انگلیسی، بیشتر به خاطر پرداختن به مسائلی همچون بیماری های روحی، مرگ والدین، طلاق و کودکان ناسازگار شناخته شده است. او جوایز بسیاری از قبیل اسمارتیز و جایزه ادبیات کودک گاردین را به خود اختصاص داده است. از دیگر کتاب های این نویسنده می توان به کتاب « آبی و عمیق»،« خاطرات سوفی»،« زادروز ویکی»،« دختران اشک آلود»،« آنجا کسی هست؟» و « بازی شجاعت» اشاره کرد.
این کتاب از 15 بخش تشکیل شده و در ابتدای هر بخش تصوری نقاشی شده که گویای احساسات و داستان آن بخش است. این کتاب در 368 صفحه و با مدیریت هنری کیانوش غریب پور و توصری گری نیک شرت وارد بازار کتاب شده است.
«مامان هم بوی همیشگی اش را نمی دهد. بوی بد نمی دهد. اما موهایش بوی شامپوی نارگیل خودش را هم نمی دهد. عطر خودش را هم نزده.. بوی بیمارستان می دهد. چیزهای زشتی هم پوشیده- یک لباس سفید مزخرف که از پشت بند می خورد- ملافه هایش سفید و خیلی صاف و صوف اند. مطمئنم لباس خواب صورتی و ملافه راحت خودش را به این ها ترجیح می دهد. بی خودی نیست که یک ذره اخم کرده است. »[2]
« من هومبولتم» داستان از هم گسیخته ای از ذهنیات و سرگردانی های شخصیتی روزنامه نگاری است که جهان را از دید فلسفه و زبان شناسی نگاه می کند.
[/HR] من هومبولتم . هادی خورشاهیان. انتشارات تندیس. چاپ اول. تهران: 1390. 1500 نسخه.120صفحه. قیمت: 9500تومان.
« سفر همیشه از نقطه صفر آغاز می شود. این برای شما شاید خیلی جای تعجب داشته باشد، ولی برای من با اندیشه های عجیب و غریب، اصلا هم عجیب نیست. من حرف های از این فلسفی تر هم خیلی بلدم. سال ها ست به فوتبال هم از زاویه فلسفی نگاه می کنم. گاهی اوقات هم از زاویه زبانشناسی. ماجرایی که می خواهم برایتان تعریف کنم، بی هیچ تردیدی هولناک ترین ماجرایی است که در طول حیات بشریت ممکن است برای یک نفر اتفاق بیقتد. البته برای یک نفر نیست تعداد ما خیلی بیشتر است. من ، صفورا، مهرنوش، پدر صفورا، میکاییل، پرویز، اسفندیار، ابولفضل، یوریک، ارلت. فکر کنم بس است. اگر قرار باشد اسم ببرم تا صد صفحه دیگر فقط باید اسم ردیف کنم. تازه شما که هیچ کدام از این آدم های سرگردان را نمی شناسید. شاید همه این صفحات را هم که بخوانید باز نفهمید چی به چی است. »[1]
هادی خورشاهیان چند سالی است که در زمینه شعر و داستان پست مدرن مشغول تجریبات جدید است . کتابهایش گرچه مخاطب عام ندارد اما توانسته مخاطب خاص خود را در بازار کتاب جستجو کرده و به دنبال خود بکشاند. من هومبولتم آخرین رمان خورشاهیان روایت از هم گسیخته و پست مدرنی است که توسط نشر تندیس وارد بازار کتاب شده است.
من هومبولتم نوشته هادی خورشاهیان داستان مردی است به نام بردیا که با اسم مستعار هومبولت ظاهر می شود و می نویسد. او روزنامه نگاری است که کارش به مشاهده و بررسی واقعیات می گذرد اما به زودی در مرزهای واقعیت و خیال سرگردان می شود. بردیا ازدواج کرده و کم کم خیال می کند دختری نیز دارد. تصورات و اندیشه های بردیا کم کم بر زندگی اش سایه ای تاریک می اندازد. او که در صفحه ورزشی می نویسد و گزارش گر ورزشی تلویزیون و رادیو است ، به نویسندگی رو می آورد و نرم نرم گرایش به بیان مطالب فلسفی و زبانشناسی پیدا می کند.
در جایی از کتاب می نویسد: درست که فکر می کنم می بینم بلاهایی که توی زندگی سر من آمده است از همان اختراعات اولیه بشر بوده است، فکر، رویا، خواب، زبان و خط.
کتاب پر از جملاتی است که پهلو می زند به نکات فلسفی و زبان شناسی و در فصلی از کتاب نیز خواننده به جای اینکه داستان بخواند با شعر مواجه می شود. این رمان رمان آشفته ای است که پراکندگی ذهن هومبولت یا بردیا را به تصویر می کشد. رمانی پست مدرن که درگیری اش با مفاهیمی چون ذهن، رویا، خواب، زبان و جهان است .
ماجرای این رمان با پراکندی خاصی که دارد قابل فروکاستن به خطی ساده نیست با این حال می توان هومبولتی مشاهده کرد که زمان را از زندگی خود حذف کرده و به شکلی از بی زمانی رسیده است. او مرز دنیای زندگان و مردگان را شکسته و مردگانی را مشاهده می کند که با وی سخن می گویند، مردگانی داستانشان را روایت می کنند و حتی برخی از قسمت های داستان این مردگان هستند که راوی قصه هستند. هومبولت به خواب و رویا پناه برده است به شکلی که تشخیص واقعیت و مجاز را برای خواننده نیز دشوار کرده است. راوی ذهنی از هم گسیخته دارد و صحبت هایش به هذیان گویی شباهت پیدا می کند.
در پشت جلد کتاب به نقل از ویلهلم هومبولت آمده است: انسان عمدتا با موضوعات زندگی می کند و حتی احساس و رفتار او بستگی به تصوراتش دارد. او موجود منحصر به فردی است که زبان، احساس و رفتار را به او یا برای او انتقال می دهد.
شخصیت هایی چون اسفندیار از همکاران هومبولت، پرویز و میکاییل که در جایی از داستان ظاهر می شوند در واقع مرده اند اما در جایی از کتاب به عنوان همزاد راوی ظاهر می شوند. راوی به همان شکل که در ذهنیت خود دچار سرگردانی و پراکندگی است همچنان نیز به جاهای عجیب و غریب و مکان های شگفت و بی ارتباط سرک می کشد. گاهی در تهران زندگی می کند و دقایقی بعد در جهان مردگان دیده می شود. برای همین هم داستان در هاله ای از ابهام باقی می ماند. با این حال زبان طنز داستان کتاب را برای ما خواندنی می کند. هر چند این طنز یک جور دهن کجی کردن به جهان است و تلخی ویران کننده ای را بازتاب می دهد.
در پشت جلد کتاب به نقل از ویلهلم هومبولت آمده است: انسان عمدتا با موضوعات زندگی می کند و حتی احساس و رفتار او بستگی به تصوراتش دارد. او موجود منحصر به فردی است که زبان، احساس و رفتار را به او یا برای او انتقال می دهد.
ویلهلم هومبولت که بردیا شخصیت اصلی داستان این کتاب به نام وی روزنامه نگاری می کند، زبان شناس اتریشی است که در سال 1767 متولد شده و در سال 1835 درگذشت. وی در زمینه تفکر فلسفی و زبان شناسی فعالیت کرده و به نقد حکومت و دولت پرداخته است. او در بسیاری از معاهدات مربوط به جنگ و صلح در کشورش فعال بوده و سخنان مهمی درباره آزادی بیان کرده است.
خورشاهیان درباره داستان خود می گوید: در این کتاب چون فقط به توصیف درون خود پرداخته ام، روایت شکل پست مدرنی به خود گرفته است. من در ضمیر ناخودآگاهم، زوایای پنهانی داشتم که کاملا درونی بوده است و خواستم در داستانم خیلی غیر مترقبه باشم. در واقع می شود گفت این کتاب نمایش ناخودآگاه من به عنوان نویسنده است.
« دو تا پیرمرد نشسته اند چند متر آن طرف تر و شطرنج بازی می کنند، اما هر دو زیر چشمی به من و مهرنوش نگاه می کنند و زیر لب چیزی می گویند. ناگهان متوجه ماجرا می شوم. آن ها مهرنوش را نمی بینند و فکر می کنند من دیوانه ام. فکر می کنند؟ واقعا آن ها فکر می کنند یا من واقعا دیوانه ام؟ بعضی وقت ها خوشحال می شوم که دنیای من این شکلی است. خوبی دنیا این است که چیزی را از دست نمی دهی.»[2]
هادی خورشاهیان دانش آموخته زبان و ادبیات انگلیسی است و تا کنون سی جلد کتاب در زمینه شعر و داستان و نقد ادبی منتشر کرده است. از کتاب های او می توان به مجموعه شعر های« انسان پرنده است»،« عصر روزهای جمعه»،« درخت ها عقلشان می رسد» و مجموعه داستان های« باشد ایستگاه بعدی»،« کشوری که شکل چکمه است»،« اعتراف بر سه شنبه» و « من کاتالان نیستم» اشاره کرد. پی نوشت:
[1] صفحه 5 کتاب
[2] صفحه 78 کتاب
[h=1]خودش تنهایی جنگ جهانی را تمام کرد[/h] [h=3]داستانی از مارگرت دوراس ـ برگردان: قاسم روبین[/h]
[h=2]ماجرا مربوط میشود به آخرین روزهای جنگ جهانی، شاید هم آخرین روز، هیچ بعید نیست. به عرادهی توپ آلمانیها شلیک کرده بوده، محض تفنن. آلمانیها هم وقتی دیدهاند که به توپشان شلیک شده جواب دادهاند، به طرف جوانک شلیک کردهاند. بیست سالش بوده.[/h] بخش ادبیات تبیان
...در سمت دیگر کلیسا جسد خلبان جوان انگلیسی را دفن کردهاند که در آخرین روز جنگ کشته شده است. در وسط چمن مقبرهای است از سنگ خارا و به رنگ خاکستری روشن، کاملا صیقلی. در نگاه اول متوجه آن نشده بودم، سنگ را ندیده بودم. وقتی به ماجرا پی بردم، متوجه آن هم شدم. جوانک انگلیسی بوده. بیست ساله. اسمش روی سنگ کنده شده بود. اوایل به عنوان خلبان جوان انگلیسی از او نام میبردهاند. یتیم بوده و محصل کالجی در حومهی شمالی لندن. او هم مثل بسیاری از جوانان انگلیسی به صف جنگ پیوسته بوده.
ماجرا مربوط میشود به آخرین روزهای جنگ جهانی، شاید هم آخرین روز، هیچ بعید نیست. به عرادهی توپ آلمانیها شلیک کرده بوده، محض تفنن. آلمانیها هم وقتی دیدهاند که به توپشان شلیک شده جواب دادهاند، به طرف جوانک شلیک کردهاند. بیست سالش بوده.
جوانک توی هواپیما گیر کرده بوده. هواپیما هم از نوع یک موتوره بوده. همینطور است، بله، توی هواپیما گیر کرده. هواپیما اصابت کرده به نوک یکی از درختان توی جنگل. در همآنجا هم، به گفتهی اهالی دهکده، مرده؛ و در دل شب، آخرین شب زندگیاش.
اهالی وویل یک روز و یک شب برایش توی جنگل شبزندهداری کردهاند. مثل گذشتهها، گذشتههای دور. مراسم را به رسمی که گویا باب بوده با روشن کردن شمع به جا آوردهاند، با دعا و سرود و اشک و گل. سرانجام موفق شدهاند از توی هواپیما بیاورندش بیرون. لاشهی هواپیما را هم همینطور بالاخره از لای شاخههای درخت کشیدهاند بیرون. این کار ساعتها طول کشیده، مشکل بوده. جسد جوانک میان درخت و کوهی از فولاد گیر کرده بوده.
از روی درخت آوردهاندش پایین. خیلی طول کشیده. شب که به انتها رسیده کار خاتمه پیدا کرده. جسد را بعد از پایین آوردن بردهاند گورستان و بعد هم بلافاصله گور را حفر کردهاند. سنگ خارای کبود را، اگر اشتباه نکنم، فردای آن روز تهیه کردهاند. آغاز ماجرا از اینجاست.
هنوز هم آنجاست، جوانک انگلیسی هنوز توی آن گور است، زیر سنگ خارا. یک سال بعد از مرگش یک بابایی آمده بوده به دیدنش، دیدن سرباز جوان انگلیسی. گل هم آورده بوده. مرد سالخوردهای بوده و مثل متوفی، انگلیسی. آمده بوده تا بر گور جوانک اشک بریزد، دعا کند.
هنوز هم آنجاست، جوانک انگلیسی هنوز توی آن گور است، زیر سنگ خارا. یک سال بعد از مرگش یک بابایی آمده بوده به دیدنش، دیدن سرباز جوان انگلیسی. گل هم آورده بوده. مرد سالخوردهای بوده و مثل متوفی، انگلیسی. آمده بوده تا بر گور جوانک اشک بریزد، دعا کند. گفته است که معلم جوانک بوده، در کالجی در شمال لندن. اسم جوانک را هم همین بابا گفته بوده. و باز همین بابا گفته که جوانک یتیم بوده. کسی هم نبوده تا به او خبر دهد. هر سال، طی هشت سال، پیرمرد به آنجا سر میزده.
زیر سنگ خارا مرده به جاویدان شدن ادامه میداده.
بعد دیگر پیرمرد نیامده.
بعد هم هیچ آدمی در این دنیا از وجود این پسرهی کلهشق یاد نکرده، هیچکس نگفته: این پسرهی کلهشق، خودش تنهایی جنگ جهانی را تمام کرد.
«بانوی سرخ پوش بر زمینه خاکستری رمانی است از میگل دلیبس که در آن زنی توصیف می شود که سرشار از عشق به زندگی و فرزندانش است و در عین حال در اجتماع نیز از فعالیت دست بر نداشته و ارتباط موفقی با جامعه ای بر قرار می کند که در نابسامانی سیاسی و اجتماعی گرفتار شده است.
[/HR] بانوی سرخ پوش بر زمینه خاکستری. میگل دلیبس. مترجم:احمد طاهری. چاپ اول. انتشارات افراز. تهران: 1393. 1100 نسخه.104 صفحه. قیمت: 6600تومان.
« زندگی قابل تحمل تر می بود اگر دوبار فرصت گذران آن به دست می آمد. خود را نه با غذای مرتب و نه با ساعت کاری منظم می توانستم تطبیق دهم و مادرت که روحیات مرا می شناخت، هر از چندگاهی دکمه یقه مرا جا به جا می کرد تا من متوجه لاغر شدن خود نشوم. شاید به نظر تو مسخره باشد اما در بیمارستان نتوانستم این خاطره را از سر خود بیرون کنم.»[1]
بانوی سرخ پوش بر زمینه خاکستری نام رمانی است از میگل دلیبس. این رمان روایت ساده و صمیمی مردی است درباره همسرش. راوی مردی میان سال است که همسرش را در چهل و هشت سالگی از دست داده و اکنون بعد از فوت همسر وفادارش دست به قلم می برد تا درباره زندگی خود و همسرش حقایقی را باز گوید.
دو فرزند وی به خاطر فعالیت های سیاسی به زندان افتاده اند و سال ها است که در حبس به سر می برند. پدر برای دخترش از سال های هجران آنها می نویسد، از فداکاری های مادرشان، از صبوری هایش، از اندوه اش، از بیماری اش که مدام پنهان می کرده است، از شادی و شور زندگی اش، از توانایی اش در برقراری رابطه با طیف های مختلف اجتماعی، از زحمت هایی که برای ساختن خانه و کارگاه نقاشی کشیده است، از سلیقه اش در هر کار و حرفه ای، و بسیاری خصوصیات دیگر که شاید در نگاه نخست به چشم نیایند اما بر زندگی مردی که اکنون تنها یاد و خاطره همسرش را دارد تاثیرات بزرگی گذاشته اند.
این رمان پر شده است از وقایع ریز و درشت درباره این زن بی نظیر که توانسته با روحیه ای قوی دوری فرزندان و رنجشان را از زندانی شدن و شکنجه دیدن تحمل کند. او هر بار که در زندان به دیدار فرزندانش می شتابد با خنده ای شاد وسرخوش با زندانیان روبه رو می شود. مقاومت او برای ادامه زندگی، تربیت نوه هایش، تحمل دردهایش، و مهربانی برای دیگران از وی چهره ای استثنایی می سازد.
بانوی سرخ پوش سرشار از عشق به خانه و خانواده است و در عین حال از گسترش و رشد فرهنگ باز نمی ماند و در برخورد با مسائل سیاسی و اجتماعی مثل کوهی استوار پایداری می کند. وی در همه زمینه ها از خود فردی به کمال نشان می سازد.
این رمان روایت ساده و صمیمی مردی است درباره همسرش. راوی مردی میان سال است که همسرش را در چهل و هشت سالگی از دست داده و اکنون بعد از فوت همسر وفادارش دست به قلم می برد تا درباره زندگی خود و همسرش حقایقی را باز گوید.
بانوی سرخ پوش بر زمینه خاکستری در عین حال که از خصوصیات زنی بی نظیر یاد می کند، وی را در جامعه ای نشان می دهد که در نابسامانی و آشوب گرفتار شده است. این زن به همراه بسیاری زنان و مردان دیگر از آشفتگی های سیاسی زمانه اش در رنج است و این فضای سیاسی دامن به خانه و خانواده وی نیز کشیده است و بانوی سرخ پوش به جای اینکه زانوی غم به بغل بگیرد و در نظر او رنج وی تنها رنج جهان باشد، با روحیه ای قوی به زندگی ادامه می دهد و با همین روحیه از مبارزات و فعالیت های سیاسی فرزندانش حمایت می کند. او سعی دارد این روحیه را در اجتماع جاری و ساری کند و همین قوتی قلبی باشد برای خانواده هایی که فرزندانی در زندان و حبس و شکنجه دارند.
میگل دلیبس از برجسته ترین و پرکارترین ادبای معاصر اسپانیا بود. در طول هفت دهه نوشتن، آثار زیادی از داستان و فیلمنامه تا سفر نامه و نقد برجای گذاشته است. او در بیست و هشت سالگی اولین جایزه ادبی خود را با کتاب سایه بلند سرو به دست آورد و از آن زمان بی شک یکی از استوارترین ستون های ادبیات و زبان اسپانیا بود. وی عضو فرهنگستان سلطنتی اسپانیا شد و بیشترین جوایز ادبی اسپانیا را به دست آورد. وی به اعتقاد بسیاری از منتقدان شایسته جایزه نوبل بود.
بانوی سرخ بر زمینه خاکستری از نوشته های متفاوت وی است. این رمان به نوعی بازگوی درونیات نویسنده است و نوشتاری است بر پایه انسانیت و عشق در اوج پختگی آن. این کتاب در سال 1991 میلادی منتشر شد و چنان از استقبال خوبی برخوردار شد که در عرض دو سال پانزده بار تجدید چاپ شد. وی در نهایت بر اثر بیماری سرطان در سال 2010 درگذشت. شیوه خاص زندگی دلیبس چنان بود که همواره دشت و روستا را بر شهر و جنجال های سیاسی و اجتماعی ترجیح می داد.
این کتاب با مقدمه ای درباره نویسنده از سوی نشر افراز منتشر و وارد بازار کتاب شده است.
«مقاومت در برابر جذبه های او چنان بی فایده بود که در مراسم تشییع جسد او، همه گریه می کردند. سکوت کلیسا را در بر گرفته بود، سکوتی که تنها با صدای هق هق گریه ای شکسته می شد، چنانچه به خاطر می آورم که آن روز را اجزای بدنم از هم گسیخته و در کالبد دیگری بودم.»[2] پی نوشت:
[1] صفحه 40 کتاب
[2] صفحه 51 کتاب
معرفی کتابهایی در زمینه ی ادبیات داستانی با عناوین: ابن الوقت، لورکا در خانه ی خیابان فرشته، پسرکی با پیژامه ی راه راه، زن درون آل پاچینو، گانگستری از دیار حافظ و انجمن اخوت ناقصالعضوها.
[/HR] [h=2]
«ابنالوقت»[/h] «ابنالوقت» روایتگر سرگشتگی انسان امروز است، انسانی که مفهوم هویت خویش را در زندگی روزمره خود نمی یابد و با سفر به گذشته و یادآوری خاطرات ریز و درشت خویش نمی تواند از دل این خاطرات مفهومی برای خود بسازد.
نویسنده در این اثر سعی دارد به سمت بنیادیترین مفاهیم انسان امروز حرکت کند؛ من، گذشته و مفهوم هویت انسان امروز. رمان با جملهای از ادگار آلنپو شروع میشود که در آن نویسنده به وضوح موضعگیری خویش نسبت به خانواده و کشورش (ایالات متحده آمریکا) را بیان میکند. این جمله میتواند، اصطلاحاً مجازی جز به کل باشد. به بیان سادهتر موضعگیری راوی داستان نسبت به خانواده و مفهوم وطن یعنی تبریز نیز همین است.
راوی داستان(شخصیت اصلی داستان که بار عمده روایت را بر دوش می کشد) خانواده خویش را رها کرده و به تهران میآید. او تمامی راه های ارتباطش با خانواده خود را از بین میبرد و به تنهایی خود خواسته پا میگذارد. این تنهایی و زندگی سختی که فرد قدم به قدم در آن فرو می رود، او را به فردی یگانه و نسبت به خانواده خویش بیگانه تبدیل میکند. این فرد در مواجهه با جهان به شدت سنتی ما در خوانش ابتدایی به شدت یادآور مورسو (شخصیت اصلی رمان بیگانه آلبر کامو) است. به نظر میرسد این بیگانگی در گام اول و در مواجهه با پایگاه ابتدایی زندگی یعنی خانواده صورت میگیرد.
فرد در مقابل خانواده خویش میایستد. این ایستادن دیگر از جنس خشونت با درگیری نیست. شخصیت اصلی داستان به سادگی وسایلش را جمع میکند و از خانه بیرون می زند. این عمل و بریدن از ریشههای خانوادگی و قبیله ای حرکتی است برای یافتن هویت مستقل.
بخشهای زندگی روزمره شخصیت اصلی رمان با تصاویری خوب و جاندار روایت می شوند و ریتم رمان به خوبی داستان را جلو میبرد. «ابنالوقت» رمانی نسبتا خوشخوان است و نثر ساده و پرهیز از بازیهای بیهوده زبانی هم از نکات مثبت آن به شمار میآید.
از انصاری تاکنون چند مجموعه داستان منتشر شده است.
ابنالوقت در تیراژ 1000 نسخه از سوی انتشارات روزنه منتشر شده است.
[h=2]
«لورکا در خانهی خیابان فرشته»[/h] نخستین مجموعه داستان رعنا سلیمانی با عنوان «لورکا در خانه خیابان فرشته» منتشر شد.
سلیمانی گفت: این کتاب که از مجموعه «داستان امروز ایران» انتشارات افراز منتشر شده دربرگیرنده 12 داستان است و «خانمها مقدمترند»، «33 سالگی»، «هرتا» و «چمدان قرمز» برخی داستانهای این مجموعه را تشکیل میدهند.
وی افزود: این داستانها با زاویههای دید گوناگون روایت شدهاند و درونمایه آنها به موضوع مرگ مربوط میشود و البته به نوعی مضامین فمنیستی هم در آنها دیده میشود و میتوان گفت موضوع اکثر داستانها این مجموعه زنها هستند. داستان «هرتا» از این مجموعه هم یکی از آثار برگزیده در نخستین جشنواره ادبی ارسباران است.
انتشارات افراز «لورکا در خیابان فرشته» در 104 صفحه، با شمارگان یکهزار و 100 نسخه و بهای پنجهزار و 600 تومان از سوی انتشارات افراز منتشر شده است.
[h=2]
«پسرکی با پیژامه ی راه راه »[/h] ترجمه جدید هرمز عبداللهی از کتاب «پسرکی با پیژامه راهراه» اثر جان بوین منتشر شد.
«پسرکی با پیژامه راهراه» رمانی است در 20 فصل. نویسنده این رمان در یادداشت خود نوشته است: «در ماه آوریل 2004 تصویری از دو پسر بچه که در دو سوی حصار سیمخاردار نشستهاند در ذهنم شکل گرفت. میدانستم آنها را از خانه و زندگی و دوستانشان دور کرده و هر یک را جداجدا به یک مکان وحشتناک آورده بودند. هیچ یک نمیدانست برای چه آنجاست و آنجا چهکار میکند، اما من میدانستم، و آن داستان این دو پسر بچه بود که اسمشان را برونو و شموئیل گذاشتم و میخواستم آن را بنویسم.»
در بخشی از رمان میخوانیم: «به آرامی به سوی پنجره رفت، به این امید که شاید از آنجا بتواند سراسر راهی را که به برلین میانجامید ببیند، خانهاش و خیابانهای دوروبر آن و میزها را که مردم دورش مینشستند و نوشیدنیهایشان را میخورند و برای هم داستانهای سرخوشانه تعریف میکنند. برای این آرام میرفت که نمیخواست سرخورده و نومید شود. اما آنجا فقط اتاق کوچک یک پسر بچه بود و تنها آنقدر از او فاصله داشت تا به خود بجنبد و قدم از قدم بردارد و به پای پنجره رسیده بود. صورتش را به شیشه پنجره چسباند و چشمانداز بیرون را به چشم خود دید و این بار چشمش از حدقه برآمد و دهانش از حیرت بازماند و دستهایش به دو سوی بدنش گشوده شد؛ چیزی او را بر آن داشته بود که احساس سرمایی گزنده همراه با ناامنیکند.»
رمان «پسرکی با پیژامه راهراه» در شمارگان هزار و 500 نسخه با قیمت 9 هزار و 800 تومان از سوی نشر چشمه منتشر شده است.
[h=2]
«زن درون آلپاچینو »[/h] رمان «زن درون آلپاچینو» نوشته فرید حسینیان توسط انتشارات کتاب نیستان چاپ و روانه بازار کتاب شده است.
«زن درون آلپاچینو» که در دوازده بخش تدوین شده، رمانی عجیب و روانشناختی است که سعی میکند در درون خود تصویری تازه و بدیع از شخصیت نهفته در درون انسانها را روایت کند.
طرح نخستین این رمان در قالب یک داستان کوتاه با عنوان «سیگار دوم بعد از صبحانه» در سال 1385 نگاشته شد اما با توجه به شاخصههای داستان کوتاه و رمان، ازجمله تعداد کلمات، تبیین جزئیات، تعدد فضاها و شخصیتها، امکان بسط روایت اصلی و تولید روایات فرعی و گسترش عرضی و طولی شخصیتپردازیها و اتفاقات، تبدیل به هسته یک رمان بلند شد.
فرید حسینیان در مقام شاعر و مترجم، با این باور که هر شخصی در درون شخصیتهای پیرامونیاش تمثالی ساخته که دوستشان میدارد، براساس یک ایده شاعرانه این رمان را برای مخاطبش تدارک دیده است. حسینیان در پی درج این باور در رمان خود است که دوست داشتن و موضوعاتی از این دست به معنای علاقهمندی به شخصیت ساخته شده توسط انسان در درون شخصیتی است که به او ابراز علاقه میکند و نه خود حقیقی طرف مقابل.
حسینیان برای بیان این ایده در رمان خود، از تمامی ابزارهایی چون شعر و تکبیتهایی که در ابتدای فصول این کتاب دیده میشود تا استفاده از هفت راوی برای قصه پردازی و انتخاب اسامی قابل اعتنا برای عنوانبندی قصههایش بهره برده است. همچنین انتخاب ورودیههای مناسب برای هر فصل در کنار انتخاب پایانبندیهای درست در هر فصل، بیش از پیش بر جذابیت این متن افزوده است.
رمان «زن درون آلپاچینو» نوشته فرید حسینیان در 276 صفحه، شمارگان هزار و 200 عنوان و با قیمت 16هزار تومان، توسط انتشارات نیستان چاپ و روانه بازار کتاب شده است.
[h=2]
«گانگستری از دیار حافظ»[/h] داستان بلند »گانگستری از دیار حافظ» نوشته قاسم شکری که از سوی انتشارات ققنوس منتشر شده است، روانه بازار نشر شد.
این داستان با زاویه دید نامهنگاری و زبان عامیانه نوشته شده و روایتگر مردی است که ظاهراً برای همسر سابقش نامهنگاری میکند اما زن که باز هم ازدواج کرده، پاسخی به نامههای او نمیدهد.
در بخشی از این داستان میخوانیم:«چند ماه پیش هم توی ملاصدرا داشتم میرفتم که یکهو چشمم خورد به یکی از همین نوشتهها. شوفرش، از همینهایی که عشقشون خلافه. مردک اومده بود پشت ماشینش با خط نستعلیق درشت نوشته بود:«گانگستری از دیار حافظ.»... رفتم بغل دستش. کلافه شده بود از ترافیک. گفتم «چطوری گانگستر؟» شیشه ماشین رو که نیمهباز بود داد پایین تا صدام رو بهتر بشنوه. با سر اشاره کرد که چی میگی؟ گفتم «چطور گانگستر؟ هفتتیرت کجاست؟» مردک انگار کم داشت. یکهو از ماشین پیاده شد. قدش میخورد دو متری باشه. بد دک و پوزِ بدقواره نه گذاشت نه برداشت گفت:«به تو چه مرتیکه که هفتتیرم کجاس؟»
قاسم شکری، متولد 1351 است و «بوی خوش تاریکی»، «مارمولکی که ماه را بلعید» و «گنجشک دم سیاه» برخی آثار وی به شمار میآیند.
انتشارات ققنوس «گانگستری از دیار حافظ» را در 152 صفحه، با شمارگان یکهزار و صد نسخه و بهای 6 هزار و 500 تومان روانه بازار نشر کرده است.
[h=2]
«انجمن اخوت ناقصالعضوها»[/h] کتاب کارآگاهی «انجمن اخوت ناقصالعضوها» نوشته برایان اوانسن با ترجمه وحیداله موسوی از سوی نشر شور آفرین، چاپ و روانه بازار نشر شد. این کتاب از دو بخش به هم پیوسته «انجمن ناقصالعضوها» و «آخرین روزها» تشکیل شده است.
برایان اوانسن (متولد 1966 آمریکا) با شاهکارش «زبان آلتمن» جایگاه خود را در ادبیات آمریکا و سپس جهان تثبیت کرد، و بعدها با «انجمن اخوت ناقصالعضوها» که نخستین اثر به فارسی ترجمه شده او نیز است، بار دیگر خود را به صف نخست داستان نویسان جهان نزدیک کرد؛ رمانی متشکل از دو رمانک: «انجمن ناقصالعضوها» و «آخرین روزها.»
در داستان اول آقای کلاین کارآگاه مخفی پلیس با فرقهای به نام «ناقصالعضوها» مواجه میشود: این انجمن شبه مذهبی بر اساس این ایده شکل گرفته که دست خطا کار بشر باید قطع شود تا بلکه انسان بتواند به معنویت برسد. اعضای این انجمن معتقدند که با قطع کردن اعضای بیشتر بدن میتوان به مقام بالاتر رسید.
در داستان دوم آقای کلاین، از سوی رییس فرقه دیگری که منشعب از فرقه اول است و «پالها» نام دارد، دستور میگیرد که رییس فرقه اول را بکشد... «پالها» در واقع شبیه به هم لباس میپوشند و موهایشان را زرد میکنند و همگیشان خود را پال مینامند. آنها یک دست بیشتر ندارند و خود را منشعب از فرقه اول میدانند.
این رمان با پیشگفتاری از «پیتر استراوب» نویسنده و شاعر آمریکایی که به ویژه برای نوشتن رمانهایی در ژانر وحشت بارها برنده جایزه معتبر «برام استوکر» شده است، شروع میشود که در آن ضمن نحوه آشنایی و برخوردش با آثار اوانسن، به تفاوت و ویژگیهای این نویسنده با سایر نویسندگان و همینطور تحلیل و بررسی این اثر میپردازد.
کتاب «انجمن اخوت ناقصالعضوها» نوشته برایان اوانسن در 236 صفحه، با شمارگان 500 نسخه و قیمت 11هزار و 500 تومان از سوی نشر شور آفرین، چاپ و روانه بازار نشر شده است.
«سه سال »، بلندترین داستان کوتاه چخوف است که وی آن را در اوج خلاقیت نویسندگی اش نوشته. رمان پرشوری درباره زندگی، عشق، اخلاق و خانواده.
[/HR] سه سال. آنتوان چخوف. مترجم:هنگامه ایرانی. چاپ اول. انتشارات افراز. تهران: 1393. 1100 نسخه.138 صفحه. قیمت: 7700تومان.
«لاپتف بر خاست و جلو پنجره رفت. به خیابان نگریست و گفت: به هر حال باید فکر خوشبختی را از سر به در کرد. خوشبختی ای وجود ندارد. من هرگز خوشبختی نداشته ام و احتمالا چنین چیزی اصولا وجود هم ندارد. فقط یک بار در زندگی بی اندازه خوشبخت بودم و آن موقعی که تمام شب زیر چتر تو نشستم.»[1]
[h=2]ماجرای کتاب:[/h] «سه سال» روایت مردی است به نام لاپتف که به دنبال یک زندگی سرشار از عشق است. هنگامی که برای عیادت خواهر بیمارش به خانه آنها می رود عاشق زنی به نام یولیا می شود و گمان می کند به آنچه در زندگی جستجو می کرده رسیده است.
عشق لاپتف به یولیا روز به روز زیاد تر می شود اما از سوی یولیا جز سردی نمی بیند و همه این ها را به پای حجب و حیای دخترانه وی می گذارد. لا پتف عاقبت فرصتی پیدا می کند تا یولیا را تنها ببیند و عشق اش را به او ابراز کند. یولیا که هیچ احساسی به لاپتف ندارد در ابتدا عشق او را رد می کند اما به این می اندیشد که ممکن است فرصتی بهتر از این برای زندگی اش نیابد و یک روز تصمیم می گیرد با وجود اینکه حسی به این مرد ندارد پیشنهاد ازدواج او را قبول کند.
لاپتف با یولیا زندگی می کند و او را به مسکو می برد اما هر روز که می گذرد بیشتر و بیشتر از یولیا دور می شود چرا که در چشمان یولیا هیچ جذبه ای نمی یاد. زندگی لاپتف و یولیا به سردی ادامه پیدا می کند. یولیا بچه دار می شود و تازه آنجا متوجه می شود عشق چه تاثیری می تواند در زندگی او داشته باشد و چه نقش عمیقی بازی می کند اما همچنان هیچ رشته ای وی را به همسرش متصل نمی کند.
کودک یولیا بر اثر بیماری تب از دنیا می رود و زندگی این زن و شوهر از آنچه بود نیز غم انگیز تر می شود. آنها در کنار هم زندگی می کنند اما به دور از هم و هر کس مشغول کار خویش. لاپتف سرانجام جرات می کند از یولیا بپرسد چرا بدون اینکه عشقی در قلب خود احساس کند با او ازدواج کرده است و روزهایی را به یادش می آورد که از تب عشق به او می سوخت و حالا قلبش سرد و بی احساس شده است. این حرف یولیا را تکان می دهد و در قلب خود به دنبال روزنه ای از احساس به لاپتف می گردد و...
[h=2]درباره ی کتاب:[/h] آنتوان چخوف این رمان تقریبا بلند را در اوج خلاقیت و توانایی نوشته است. در این داستان چخوف با پیش کشیدن موضوع عشق لاپتف و یولیا به عمیق ترین لایه های مفهوم عشق، زندگی خانوادگی و اخلاق نقب می زند و دیدگاهش را درباره این موضوعات مطرح می کند.
چخوف در دورانی می زیست که ارزش های سنتی رو به افول گذاشته بود و جامعه داشت شکل دیگرگونه ای به خود می گرفت. از این رو دوران چخوف دوران گذاری از یک جامعه سنتی به جامعه ای متجدد و این فضای برزخ گونه به خوبی در آثار وی بازتاب داده شده است.
در این رمان علاوه بر روایت زندگی احساسی یک زوج، نویسنده جا به جا به تغییرات سیاسی و اجتماعی جامعه اش نیز اشاره می کند. اولین رگه های مبارزات سوسیالیستی و برخورد اجتماع با شرایط تازه اجتماعی ای که شکل گرفته از نکات خواندنی کتاب است.
چخوف در این رمان تنهایی، یاس و فروپاشی باورها و اعتقادات دیرینه شخصیت های داستانش را به زیبایی نشان داده است.
در مقدمه ای که مترجم برای این کتاب نوشته است آمده: با وجود آن که بیش از یک قرن از نخستین انتشار رمان سه سال در ادبیات روسی می گذرد، اما خواندن این رمان همچنان مخاطب را غافلگیر و شگفت زده می کند. شادی عظمت آثار بزرگ در همین تازگی و طراوت همیشگی شان است.
رمان سه سال موقعیتی را بازگو می کند که بی شباهت به شرایط حاکم بر زندگی کنونی ما نیست و از این رو خواندن این رمان می تواند چشم انداز تازه ای از مفاهیم عشق و زندگی به روی مخاطب ایرانی باز کند. در اینجا نیز شاهد فروپاشی برخی ارزش های اخلاقی هستیم و تغییر نگرش انسان ها نوع روابط را نیز دگرگون کرده است.
در این رمان علاوه بر روایت زندگی احساسی یک زوج، نویسنده جا به جا به تغییرات سیاسی و اجتماعی جامعه اش نیز اشاره می کند. اولین رگه های مبارزات سوسیالیستی و برخورد اجتماع با شرایط تازه اجتماعی ای که شکل گرفته از نکات خواندنی کتاب است.
[h=2]درباره ی نویسنده:[/h] چخوف یکی از چهره های شاخص ادبیات روسیه است. وی بیشتر به عنوان نمایشنامه نویس شهرت دارد. اما داستان های کوتاه وی نیز سرشار از هوش و خلاقیت است. چخوف در ایران نویسنده شناخته شده ای است که نیاز به معرفی ندارد. هنوز که هنوز است نمایشنامه های وی روی پرده تئاتر به اجرا در می آید و اقتباس های فراوانی از کارهای وی نوشته و اجرا می شود.
رمان سه سال پس از انتشار به زبان روسی برای سه نوبت در سال های 1950، 1965 و 2001 به زبان انگلیسی و در سال های 1958 و 1976 به زبان آلمانی ترجمه شده است. نخستین ترجمه فارسی این رمان مربوط است به سال 1386 توسط هنگامه ایرانی است اما وی پس از تطابق آن با ترجمه های انگلیسی و آلمانی به سراغ ترجمه آن از زبان روسی رفت. این رمان توسط همین مترجم ازسوی نشر افراز منتشر و وارد بازار کتاب شده است.
« من اگر موقعیتش پیش بیاید آگاهانه کار خیر می کنم و از انجامش فقط احساس آشفتگی و بی تفاوتی بهم دست می دهد. برای تمام این حالتم ، گاوریلیچ، این توضیح را دارم که من یک برده هستم، نوه یک برده. پیش از این که ما سگ های بیچاره پله های ترقی را بالا برویم، بسیاری از ما نابود می شویم. »[2] پی نوشت:
[1] صفحه 127 کتاب
[2] صفحه 111 کتاب
[h=1]شهرِ تاریکی[/h] [h=3]نگاهی به آثار پیتر آکروید نویسنده معاصر بریتانیایی[/h]
[/HR]
مجموعه آثار آکروید نوشتاری است درباره یک ترومای تاریخی که همانا سرگذشت زخمی بهنام لندن است؛ شهری که چیزی نیست جز تکرار پایانناپذیر تجربه امر ناممکن و حاصلی جز شکست و تباهی در دستیابی به ابژه میل در پی ندارد.
[/HR]
درهمآمیزی تاریخ، فضاهای شهری و هیولامندی در آثار پیتر آکروید، امر آشنا و ریشهداری است. در آثاری چون خانه دکتر دی، دلقک و هیولا و کاغذپارههای افلاطون گرایش او به فضاسازی شهرهای قدیمی در سیطره هالهای از رمز و راز و معما و زیر سیطره دیوانگان، جنایتکاران و موجودات خیالی نظیر گولم و گورزاد و کوتوله مشاهده میشود.
فراداستانهای تاریخنگارانه آکروید با تمرکز بر وجوه نامکشوف و ناخودآگاه تاریخ، به بازآفرینی یا تحریف عامدانه آن میپردازند و روایتهای رسمی از تاریخ و فرهنگ را به چالش میکشند. با این رویکرد سلسلهای از آثار او (از جمله دلقک و هیولا، هاکس مور، کاغذپارههای افلاطون و خانه دکتر دی) بخشهایی از تاریخ تیرهوتار لندن و سویههای تاریک آن را رونمایی میکنند و سرگردانی عمیق این شهر را میان مدرنیزاسیون پرشتاب از یک سو و گذشته موهومی که بر سرش سایه افکنده از سوی دیگر نشان میدهند.
در رمان خانه دکتر دی، علم مدرن و کیمیای قرون وسطایی هر دو همزمان در وجود فردی مرموز بهنام دکتر دی تجلی یافته و جستوجوی این شخص بهدنبال موجودی گورزاد یادآور داستان دکتر فرانکشتاین است. این گرایش آکروید به نوشتن تاریخ سرکوبشده و سهمگین شهر لندن، صرفا به آثار داستانی او محدود نشده و حتی در خود- زندگینوشت وی نیز (تحت عنوان زندگینامه: 2000) مشهود است که میتوان آن را بهمثابه احضار شبح شهری سرکوبشده قرائت کرد.
و یا در رمان هاکس مور، داستان زندگی یک طراح و معمار قرنهجدهمی در انگلستان بهنام نیکلاس دایر و شرح فعالیت او در معماری کلیسایی در شرق لندن روایت میشود. دوران زندگی دایر مقارن است با وقوع طاعون و سپس حریق بزرگ در لندن و هنگامهای که شبح مرگ بر سر این شهر سایه افکنده بود. از اینرو معمار، شهر لندن را آشیانه مرگی واگیردار مینامد و با بازی زبانی میان کلمات کاپیتال (پایتخت) و کاپیتول (عمارت) لندن را پایتخت رنج و مصیبت و عمارت تاریکی و سیاهی توصیف میکند. او که شهر را زندان امیال بشری و برهوت خونهای فاسدی که بر زمین ریخته شده است میداند، به پیشخدمت خود میگوید: «لندن دارد بیش از پیش هیولایی میشود: سرگشته، افسارگسیخته، ازریختافتاده. در این ازدحام و سروصدا و نسیان، ما همچون کرکسی به این دنیا چسبیدهایم و در حالی که از کنار این لاشه متعفن عبور میکنیم، با صدای بلند میپرسیم: چه خبر یا ساعت چند است؟»
وجه تمایز آکروید با نویسندگان مهم دیگری همچون پل آستر و دن دلیلو که شهر در آثارشان نقشی محوری دارد این است که در نوشتار آکروید، شهر نهفقط محل رخداد وقایع و ماجراها بلکه علت وقوع همه رخدادهاست. در آثار نویسندگانی چون پل آستر، شهر در پیوند با اشخاص داستان معنی پیدا میکند، شکل میگیرد و تکوین مییابد اما در آثار آکروید شهر هویتی مستقل و بیزمان دارد بهنحوی که حتی اگر شهر بهمانند لندن کتاب «کاغذپارههای افلاطون» بهطور کامل ویران هم شده باشد اما باز خاطره شبحگون آن در فضای داستان باقی میماند.
استفاده از بدن بهعنوان استعارهای برای شهر هم امر ناآشنایی نیست. نویسندگان بسیاری شهر را همچون بدنی انداموار و دارای روابط ارگانیک توصیف کردهاند اما لندن پیتر آکروید همچون بدنی بیمار و شقهشقهشده بازنمایی میشود که آثار آلودگی و رنج و بیماریهای واگیردار و مرگ بر سطح پیکرش نمایان است و در درون این بدن، امیالی وجود دارد که بهدلیل تاراجشدن همه داروندار این بدن هیچگاه برآورده نتوانند شد.
تفاوت اصلی بدن شهر با بدن انسان این است که برخلاف بدن انسانی که در اثر بیماری و درد تحلیل میرود و سرانجام از بین میرود، بدن استعاری شهر در اثر مصیبت و بیماری متورمتر میشود و درد و رنج بیشتری میپراکند.
تفاوت اصلی بدن شهر با بدن انسان این است که برخلاف بدن انسانی که در اثر بیماری و درد تحلیل میرود و سرانجام از بین میرود، بدن استعاری شهر در اثر مصیبت و بیماری متورمتر میشود و درد و رنج بیشتری میپراکند. اینجاست که تصویر آشنای ما از بدن دردمند رو به اضمحلال و نابودی فرومیریزد و ما با بدنی نامتعارف مواجه میشویم که در اثر سرایت مکرر بیماری متورم میشود و حجم پیدا میکند تا جایی که خبر از ظهور امر هیولایی میدهد؛ هیولاییت که در آثار آکروید با شهر و آدمها پیوندی ناگسستنی یافته است.
از نظر آکروید لندن همزمان مکانی آشنا و غریبه است، اما این دو کیفیت متضاد هر دو حول یک خصیصه معنا پیدا میکنند و آن مرگ است؛ مرگی که خود آشناترین و در عین حال ناشناسترین مفهوم برای ساکنان شهر است. همین حضور قدرتمند مرگ عامل مضاعفی است که لندن دوران نیکلاس دایر را به شهری هیولایی تبدیل میکند.
جفری کوهن گفته است که هیولاییت محصول بحران فرهنگ و ناشی از شرایطی است که انسانها به ورطه اضمحلال فرهنگی، تبهکاری، نیرنگ و حقهبازی در میغلتند. لندن دوران دایر هم جهان معامله، زدوبند، دادوستد است و این نگرش تا حدی در جهانبینی افراد رسوخ کرده که دایر حتی بدن مادر در حال احتضار خود را با نگاه تجاری توصیف میکند: «ورمها روی بدنش همچون سکههای پنی کوچک انباشته بودند...»
در نهایت میتوان گفت که مجموعه آثار آکروید نوشتاری است درباره یک ترومای تاریخی که همانا سرگذشت زخمی بهنام لندن است؛ شهری که چیزی نیست جز تکرار پایانناپذیر تجربه امر ناممکن و حاصلی جز شکست و تباهی در دستیابی به ابژه میل در پی ندارد. این نوع تکرار مرتبط است با همان مواجهه تروماتیک با امر واقعی و شکست در گردآوری و بازسازی هسته ناممکن امر واقعی چرا که تاریخ خود نوعی فانتزی سرهمبندیشده است که سوژه میتواند از آن بدنی برای خود بتراشد و سپس بهنحوی خود را متقاعد کند که این تاریخ نه امری سراپاجعلی، بلکه واقعیتی قطعی و ازلی و ابدی بوده است. اینجاست که شهر بهدرستی به یک آستانه تبدیل میشود. آستانه بهمعنای نقطه مرزی حقیقت و دروغ، قانون و جرم، زشتی و زیبایی. و نیک میدانیم که آستانه درست همانجاست که همواره سروکله هیولاها پیدا میشود!
[h=2]«میخواهم از درختها مراقبت کنم» یکی از کتابهای مجموعه«چارلی و لولا» که بر اساس اعلام نشر بین المللی پنگوئن یکی از بهترین داستانهای 70 سال اخیر دنیاست، به بحث درباره بازیافت و اهمیت توجه به محیط زیست پرداخته و این، همان چیزی است که نویسندگان ایرانی کمتر به آن توجه میکنند.[/h] بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
لارن چایلد، نویسنده بریتانیایی، یکی از محبوبترین نویسندههای ادبیات کودک است و کتابهای متفاوتش، جوایزی چون «مدال اسمارتیز» و«گرین اوی» را برای او به ارمغان آوردهاند.
عمده شهرت این نویسنده و تصویرگر کودک و نوجوان به خاطر مجموعه «چارلی و لولا» است. مجموعه داستانهایی که از سوی انتشارات پنگوئن به عنوان یکی از بهترین داستانهای کودک 70 سال اخیر شناخته شده است.
لولا، شخصیت اصلی داستان، دلش میخواهد با دوستش لوتا ببُرد و بچسباند و خطخطی کند و بالا و پایین بپرد و شیر توتفرنگی بخورد. او یک دوست دیگر هم دارد که اسمش سورن لورنسون است. سورن یک دوست خیالی است و هیچکس غیر از لولا نمیتواند او را ببیند.
لولا عاشق جمع کردن جعبههای مقوایی و اسباببازیهای شکسته است. اما با دیدن اتاق دوستش مارو تصمیم میگیرد همه چیز را دور بیندازد چون اصلا دلش نمیخواهد اتاقش چون اتاق او، بوی گند بگیرد اما چارلی، برادرش او را با بازیافت آشنا میکند و میگوید«ما با بازیافت، یک چیز کهنه و بیاستفاده را به یک چیز جدید و قابل استفاده تبدیل میکنیم...چون اگر بخواهیم همه چیز را دور بیندازیم، زیر کیسههای زباله دفن میشویم و دیگر جایی برای خودمان باقی نمیماند و اگر دوباره از چیزهایمان استفاده نکنیم، همه چیز را از بین میبریم و چند سال بعد، دیگر چیزی برایمان باقی نمیماند... »
لولا عاشق جمع کردن جعبههای مقوایی و اسباببازیهای شکسته است. اما با دیدن اتاق دوستش مارو تصمیم میگیرد همه چیز را دور بیندازد چون اصلا دلش نمیخواهد اتاقش چون اتاق او، بوی گند بگیرد اما چارلی، برادرش او را با بازیافت آشنا میکند
حالا لولا چند جعبه دارد؛ یک جعبه مخصوص پلاستیکها؛ یک جعبه برای فلزها و یکی هم برای کاغذها... او دلش نمیخواهد زیر زبالهها دفن شود. از سوی دیگر دوست ندارد، درختها را قطع کنند به همینخاطر در مسابقه بازیافت که در مدرسه برگزار شده شرکت میکند. مجموعه داستانهای«چارلی و لولا» از سوی انتشارات پنگوئن به عنوان یکی از بهترین داستانهای کودک 70 سال اخیر برگزیده شده است. «میخواهم از حیوانات حمایت کنم» ، «من هم عینک میخواهم» و «میخواهم نقاشی بکشم» از دیگر کتابهای این مجموعه می باشند.
«میخواهم از درختها مراقبت کنم» نوشته لارن چایلد با ترجمه مهتاب یعقوبی را «ماهک» (واحد کودک و نوجوان انتشارات منظومه خرد) برای گروه سنی در 2000 نسخه و به قیمت 4500 تومان منتشر کرده است.
شکسپیر پیش از اینکه کسی چیزی در مورد الگوهای اولیه بداند، با آنها سر و کار داشت و تواناییاش در استفاده از یک احساس یا وضعیت و چارچوب بخشیدن به آن، باعث شد تا نمایشنامههایی خلق کند که بیوقفه چاپ و به روی صحنه برده میشوند. به غیر از نمونههای زیر، «رومئو و ژولیت» الهامبخش «ایکس اُو» اثر مالوری بلکمن است، در «پارک مهتابی» نوشتهی برت ایستن الیس نیز ارجاعاتی به هملت وجود دارد و در «مغ» اثر جان فولز به «توفان» اشاره میشود.
اما مکبث نمایش مورد علاقهی من است. علاقهای که ظاهراً بین من و جو نسبو که اخیراً اعلام کرد رمان نوآر جنایی جدیدش بیتأثیر از نمایشنامهی اسکاتلندی نیست، مشترک است، چرا که جادوی شوم آن نیز الهامبخش رمان تاریخی من آمیلیای تاریک است. در زمان سلطنت جیمز اول و دوم انگلیس، غیبگویی به بخشی از زندگی روزمره تبدیل شده و جادو هم ترسآور و هم منبع مفیدی بود. من تلاش کردم که مقداری از این موضوع استفاده کنم و تصویر روانی این عصر ترسو و خرافاتی را از نو خلق کنم.
[h=2]1ـ موبیدیک، نوشتهی هرمان ملویل (مکبث/ شاهلیر)[/h] رمان برجستهی ملویل هم به کتاب مقدس و هم به افسانههای شکسپیر نزدیک است. کاپیتان اَهب مردی بزرگ، بیدین و خدامانند است که پیگیریاش برای شکار نهنگ سفید حکایتی است دربارهی زیادهخواهی. درست مانند مکبث و شاهلیر که نظم طبیعی امور را از بین میبرند، اَهب نیز طبیعت را برای خواستهی خود یعنی کشتن نهنگ به خدمت میگیرد و این کاوش متکبرانه از همان ابتدا محکوم به شکست است.
[h=2]2ـ دختر زمان، نوشتهی جوزفین تِی (ریچارد سوم)[/h] ریچارد سوم تأثیر بهسزایی بر رمان پلیسی سال 1951 جوزفین تِی دارد. کاراگاه آلن گرانت که بهعلت تصادف مجبور به ماندن در رختخواب شده، پس از مطالعهی توصیفی از پادشاه بدنام، به آن علاقهمند میشود. تِی مطرح میکند که اگرچه ریچارد سوم به وضوح فردی حقیقی است، شکسپیر تصویری نادرست از او برای ما خلق کرده است. او به منظور تملقگویی برای حامی سلطنتیاش یعنی الیزابت اول، ریچارد سوم را پادشاهی بدذات و قاتل کودکان به تصویر میکشد.
[h=2]3ـ دنیای قشنگ نو، نوشتهی آلدوس هاکسلی (طوفان)[/h] هاکسلی در این رمانِ پادـآرمانشهری، اشارات متعددی به آثار شکسپیر میکند و همچنین عنوان رمان از «طوفان» گرفته شده: «ای دنیای قشنگ نو! تو چنین مردانی را در خود داری؟» –جان (وحشی) همانند کالیبان، به خاطر ظاهرش منفور و مطرود است و هاکسلی نیز نظریههایی را دربارهی قدرت هنر و طبیعت انسان بررسی میکند، همان کاری که شکسپیر در احتمالاً آخرین نمایشنامهی به یادماندنیاش انجام میدهد.
[h=2]4ـ کیک و آبجو، نوشتهی ویلیام سامرست موآم (شب دوازدهم)[/h] موآم را زمانی که حدوداً چهارده ساله بودم کشف کردم. او آن موقع از مُد افتاده بود و در حال حاضر کاملاً زیر ذرهبین است. این رمان اثری جذاب دربارهی خودستایی ادبی است. تصویر بیقید و بندی رُزی دریفلد در شرایط امروزی جنسیتگراست اما خوشگذرانی بیعذر او الهام گرفته از سِر تابی بِلچ در شب دوازدهم است: «آیا تصور میکنی به خاطر اینکه تظاهر به تقوا میکنی دیگر کیک و آبجو برای کسی وجود نخواهد داشت؟»
[h=2]5ـ آقای ریپلی با استعداد، نوشتهی پاتریشیاهای اسمیت (مکبث)[/h] ریپلی همچون مکبث خواهان چیزی است که از آن دیگری است و درست مانند مکبث که دانکِن را به قتل میرساند، ریپلی نیز دیکی گرینلیف را میکشد تا جایش را بگیرد. سپس همانطور که ریپلی برای حفظ موقعیتش تلاش میکند، تعداد قربانیها هم اضافه میگردد. این رمان یک بازگویی مستقیم نیست اما به موازات روشن است که مکبث متهم به استفاده از رخت و هویت قرضی است و ریپلی به معنای واقعی کلمه لباسها و هویت دیکی را میدزدد. به نظر من تفاوت اصلی بین پادشاه اسکاتلندی و جوان آمریکایی این است که ریپلی بیمار روانی کاملی است، او احساس ندامت و پشیمانی نمیکند.
فورسایت در عنوان رمانش، در مورد مبارزهی مزدورانی در یک جمهوری آفریقایی تخیلی، به ژولیوس سزار اشاره میکند: «هیچ کس در امان نیست و سپس سگانِ جنگ را رها میکند». این نمایش، وحشیانه مردان بیرحمی را که به اصولشان عمل میکنند نشان میدهد. استوار اما بیرحم و همچنین دشوار برای فهم خارجیها.
[h=2]6ـ شاهزادهی سیاه، نوشتهی آیرس مرداک (هملت)[/h] این اثر تصویر درخشانی از عشق وسواسی است، هرچند که طرحش از نوع معمولاً پیچیدهی مرداکی است که همانقدر از فروید و افلاطون الهام گرفته که از هملت شکسپیر. داستان دوستی دگرگونی بین دو نویسنده را تعریف میکند و برخی صحنههای وقیحانه از نوع لباس مبدل را نمایش میدهد که جولیان (زنی جوان) مانند مرد دانمارکی غمزدهای لباس میپوشد. مرداک در نمایش غیرقابل پیشبینی بودن عشق و کمدی سیاه ناشی از آن تبحر دارد.
[h=2]7ـ سگهای جنگ، نوشتهی فردریک فورسایت (ژولیوس سزار)[/h] خشونت و خیانت در آثار شکسپیر الهامبخش بسیاری از نویسندگان معاصر بوده است. فورسایت در عنوان رمانش، در مورد مبارزهی مزدورانی در یک جمهوری آفریقایی تخیلی، به ژولیوس سزار اشاره میکند: «هیچ کس در امان نیست و سپس سگانِ جنگ را رها میکند». این نمایش، وحشیانه مردان بیرحمی را که به اصولشان عمل میکنند نشان میدهد. استوار اما بیرحم و همچنین دشوار برای فهم خارجیها.
[h=2]8ـ کودکان دانا، نوشتهی آنجلا کارتر (رام کردن زن سرکش)[/h] دوقلوها و تناقضها در رمان آخر کارتر همانند آثار شکسپیر به وفور یافت میشود. داستان دورا و نورا چَنس نظریههایی در مورد پدر بودن و زنای با محارم را بررسی میکند. رمان در پنج بخش و مانند پنج پرده در نمایشنامههای شکسپیر نوشته شده است. یکی از مضمونها «هنر والا در برابر هنر پست» است. من عاشق جسارت و استعداد محض در این رمان و شیوهی به چالش کشیدن و همچنین ستایش میراث شکسپیر شدم.
[h=2]9ـ عشق در بطالت نوشتهی آماندا کَریگ (رویای یک شب نیمهی تابستان)[/h] این اثر نسخهای مدرن از «رویای یک شب نیمهی تابستان» و مطابق با توسکانی امروزی است که با ملایمت طبقات صاحبنظر پرحرف را تمسخر میکند. استعارههای آشنای کمدی شکسپیر همگی دیده میشوند. سردرگمی، اندوه و راهحل نهایی. همانند مرداک، کریگ هم با اسامی اندکی شوخی میکند ـاسامی خاص مورد علاقهی من تئو نوبل و اِلن و ایوو اسفنج هستندـ همچنین برخی از ضعفهای اخلاقی و تناقضها و ناسازگاریها در رویکرد ما به عشق و ازدواج را نمایان میکند.
[h=2]10ـ چهارصد هکتار، نوشتهی جین اسمایلی (شاه لیر)[/h] اسمایلی در رمان برندهی جایزهی پولیتزرش داستان شاهلیر را در آیووای امروزی بازنویسی میکند. رمان جریان یک مزرعهی چهارصد هکتاری است که متعلق به پدری با سه دختر است و از زبان بزرگترین دختر یعنی جینی روایت میشود. برخلاف شکسپیر که تنها به نشان دادن طمع و بدجنسی دو دختر بزرگتر اکتفا میکند، اسمایلی در رمانش رازهای خانواده که زیربنای درام هستند را بررسی میکند و اهمیت زمین را به خودی خود نشان میدهد.
[/HR] منبع: شهر کتاب به نقل از گاردین ـ سالی اریلی/ ترجمهی شهاب رحیمی
[h=2]داستانک هایی با عناوین: حاجتم را به همه گفتم جز، دعوتنامه، سنگر تشنه، شیرین تر از عسل و مرگ تلخ، اثر محمدرضا مهاجر که با موضوعات رمضان نوشته شده است.[/h]
[h=2]حاجتم را به همه گفتم جز ...*[/h] شنیده بودم می گویند کریم کسی است که اگر به اش نگویی هم کرم می کند .
حاجتی داشتم.حاجتم کربلا بود. به همه ی ائمه گفتم جز ...
در حرم حضرت عباس گفتم یا کریم اهل بیت متشکرم .
*به بهانه میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(ع)
[h=2]دعوتنامه*[/h] کاغذ گران شده بود و کمیاب. مغازه دارهایی که کاغذ می فروختند به تاجر شهر خبر داده بودند که کاغذمان تمام شده، برای مان کاغذ بیاور که خوب بازارش داغ است. بازار دوات و مرکب هم همین حال را داشت. داغ و پررونق.
کوفیان همه کاغذ خریده بودند و برای حسین (ع)نوشته بودند که بیا که ما شیعه توایم و مطیع تو و پدرت. بیا که باغ ها و بوستان ها سرسبز و میوه ها رسیده و زمین پر از گیاه و درختان برگ برآورده اند. بیا!
*به مناسبت دهم ماه رمضان، رسیدن اولین نامه کوفیان به دست امام حسین(ع)
[h=2]سنگر تشنه*[/h] سوت خمپاره را که شنید روی زمین دراز کشید و همین طور که لقمه در دهانش بود با لحن طنزآلود همیشگی اش گفت: "بی شرفا نمی ذارن آدم یه لقمه افطار کوفت بکنه".
از ظهر آتش توپخانه دشمن بالا گرفته بود و انگار از آسمان جهنم می بارید.
برخاست و دوان دوان رفت تا گالن را از تانکر آب پر کند و ببرد توی سنگر تا بچه ها افطار کنند. به مقابل تانکر که رسید دوباره سوت خمپاره و انفجار و دراز کشیدن روی زمین.
هر طور بود گالن را پر کرد و دوید به سمت سنگر. سنگری که دیگر نبود. روی سر رزمنده های تشنه و روزه دار خراب شده بود. یک عالم غصه آوار شد روی سرش.
*به یاد شهدای عملیت رمضان/تیرماه1361
[h=2]شیرین تر از عسل*[/h] گرمای ظهر، بر عطشش افزوده بود. گرما از طرفی و زخم ها از طرف دیگر کارش را مشکل کرده بودند که ناگاه روی زمین افتاد.
لحظاتی چشم هایش را بست و خاطراتش را مرور کرد. خیلی کوچک بود که پدرش را از دست داد و از آن پس عمویش برایش پدری کرده بود. به تنهایی و مظلومیت عمویش که فکر کرد بغض گلویش را گرفت و قطره اشکی از گوشه چشمانش جاری شد و روی خاک ها ریخت. همین دیشب بود که به عموجانش گفته بود مرگ نزد من از عسل هم شیرین تر است. قبلش باید محبوبش را می دید.
پاهایش را روی زمین کشید، تمام توانش را جمع کرد و صدا زد: "عمو..."
* به بهانه پنجم ماه رمضان، تولد حضرت قاسم بن الحسن(ع)
[h=2]مرگ تلخ*[/h] چند هفته ای می شد که سردرد و سرگیجه امانش را بریده بود. طبیبان هم از درمانش قطع امید کرده بودند و گفته بودند که طاعون است که به جانش افتاده.
در تمام این مدت معاویه هم پیک یا پیغامی برایش نفرستاده بود که جویای احوالش شود. انگار نه انگار که سیزده هزار شیعه را به خاطر و به طمع حکومت حجاز او ، سر بریده بود.
در بستر افتاده بود و انتظار مرگ را می کشید. مرگی که می دانست زودتر از حکومت حجاز به او خواهد رسید.
نفرین حسن مجتبی(ع) در حقش اجابت شده بود.
*نگاهی به سالروز مرگ زیاد ابن ابیه در چهارم ماه رمضان سال 53 ه.ق
«کشتن مرغ مقلد» نوشته «هارپر لی» با کسب بیشترین رای، موثرترین اثر ادبیات داستانی از میان آثار کلاسیک و مدرن نویسندگان زن لقب گرفت.
در این نظرسنجی خوانندگان رمانهایی زنانه را برگزیدند که از نظرشان بیشترین تاثیر را بر زندگیشان داشته است. این فهرست از رمانهای کلاسیکی چون «بربادرفته» گرفته تا آثار مدرنی چون «رنگ بنفش» را دربر میگیرد.
«شمی چاکرابارتی» رئیس مرکز حقوق بشر «آزادی» و رئیس جایزه ادبیات زنان «بیلیز» 2015 دربارهی انتخاب شاهکار «هارپر لی» گفت: با هجمههایی که این روزها در سرتاسر جهان به حقوق بشر صورت میگیرد، تمایل به داستان عالی هارپر لی قابل درک است، چرا که میتوان امیدوار بود عدالت و برابری بر تعصب پیروز شود.
«کشتن مرغ مقلد» زمانی صدرنشین این فهرست شده که گویا دنیا دیوانه شده و هیچکس برای حقوق بشر ارزشی قائل نیست.
وی در ادامه افزود: کتابهای برگزیده آثاری هستند که روی خوانندگان تاثیر گذاشتهاند و مطلب جالب این است که هم مردان و هم زنان در این نظرسنجی شرکت داشتهاند. دلیل آن این است که ادبیات زنانه همانطور که روی زنان تاثیر میگذارد روی خوانندگان مرد هم تاثیرگذار است.
«سرگذشت ندیمه» مارگارت اتوود رتبه دوم را در این ردهبندی کسب کرده و پس از آن به ترتیب نام «جین ایر» شاهکار کلاسیک «شارلوت برونته»، «هری پاتر» هفتگانه معروف «جی.کی. رولینگ» و «بلندیهای بادگیر» رمان مطرح «امیلی برونته» به چشم میخورد.
«کشتن مرغ مقلد» زمانی صدرنشین این فهرست شده که گویا دنیا دیوانه شده و هیچکس برای حقوق بشر ارزشی قائل نیست.
به گزارش گاردین، رتبههای ششم تا هشتم فهرست تاثیرگذارترین آثار ادبیاتداستانی زنانه به ترتیب نصیب «غرور تعصب» (جین آستین)، «ربکا» (دافنه دوموریه)، «زنان کوچک» (لوییزا می اکلوت)، «تاریخ مخفی» (دونا تارت) و «من قصر را فتح میکنم» (دودی اسمیت) شد. «سیلویا پلات» با «حباب شیشهای» خود در رتبهی یازدهم نشست و پس از آن نام «تونی موریسون» نویسندهی «دلبند» خودنمایی میکند.
«بربادرفته» شاهکار ماندگار «مارگارت میچل» سیزدهمین رمان محبوب زنانه لقب گرفت. رتبههای چهاردهم تا بیستم این نظرسنجی نیز به آثار ادبی زیر تعلق گرفت: 14- «باید درباره کوین حرف بزنیم» نوشتهی «لیونل شریور» 15- «زن مسافر زمان» نوشتهی «آدری نیفنگر» 16- «میدل مارچ» نوشتهی «جورج الیوت» 17- «میدانم چرا پرنده قفسی آواز میخواند» نوشتهی «مایا آنجلو» 18- «دفترچه طلایی» نوشتهی «دوریس لسینگ» 19- «رنگ بنفش» نوشتهی «آلیس واکر» 20- «اتاق زنان» نوشتهی «ماریلین فرنچ»
[h=2]«تونل» داستان متفاوتی است از درگیریهای ذهنی و مشکوکانه یک نقاش منزوی نسبت به زنی به نام ماریا که در نهایت منجر به قتل این زن میشود.
[/h]
تونل. ارنستو ساباتو. مترجم: مصطفی مفیدی. انتشارات نیلوفر. چاپ سوم. تهران: 1389. 1650 نسخه.174 صفحه. قیمت: 3500تومان.
«روزهای مقدم بر مرگ ماریا دهشتاناکترین روزهای عمر من بود. من نمیتوانم شرح دقیقی از آنچه احساس میکردم، میاندیشم، یا انجام دادم ارائه بدهم، زیرا گرچه بسیاری از وقایع را با جزییاتی باور نکردنی به یاد میآورم، ساعتها، حتی روزهای تمامی هستند که آنها را همچون رویاهایی مهآلود و مغشوش به خاطر میآورم»[1]
[h=2]موضوع داستان[/h] کافی است بگویم که من خوان پابلو کاستل هستم، نقاشی که ماریا ایریبارنه را کشت. پابلو کاستل نقاشی معروف و منزوی است که از منتقدان و روشنفکران گریزان است. وی معتقد است هیچ کدام از منتقدان قادر نیستند آنچه در نقاشی هایش عرضه شده را درک کنند. در یکی از نمایشگاههای گروهی که کاستل برگزار میکند، به زنی به نام ماریا ایریبارنه هانتر بر میخورد که به نکتهای در تابلوی او خیره شده که دیگران نسبت به آن بیاعتنا بودند. زن بدون اینکه حرفی بزند نمایشگاه را ترک میکند. کاستل عاشق این زن میشود و در فکر خود مدام به جزییات صحبتهایی میاندیشد که اگر روزی دوباره با او برخورد کرد به وی بگوید. کاستل در خیالبافیهایش مدام درگیر آن زن است. روزهای متمادی میگذرد تا اینکه روزی کاستل زن را به شکل اتفاقی در خیابانی میبیند و او را تعقیب میکند وبا او ارتباط میگیرد. زن همسر مرد کوری به نام آلنده است. با این حال ارتباط آنها ادامه پیدا میکند. ماریا از خود اطلاعات اندکی به کاستل میدهد. او مدام ازاینکه بخواهد چیزهایی درباره خود بگوید میگریزد و بیشتر تمایل دارد درباره کاستل و نقاشیهایش بداند و صحبت کند. او حتی از گفتن سن خود نیز پرهیز میکند. همین برخوردها کاستل را خشمگین میکند. وی تصور میکند چیزی از او پنهان نگه داشته میشود. کاستل به شدت کنجکاویاش افزدوه میشود ومیخواهد بداند ارتباط ماریا با خانواده و خویشاناش چگونه است.
تونل بعد از اولین انتشار بی درنگ کتابی پرفروش در سطح بین المللی شد و به بیست و هشت زبان ترجمه شد. این کتاب ستایش بسیاری از منتقدان و نویسندگان را برانگیخت. از جمله آلبرکامو، توماس مان و گراهام گرین. آلبرکامو درباره این کتاب میگوید: تلخی و تندی، شور و حرارت آن را میستایم
بازجوییهای اعصاب خردکن کاستل مرتبا ادامه پیدامیکند. هر چیز کوچکی در صحبتهای ماریا ساعتهای طولانی فکر کاستل را به خود مشغول میکند. هر رفتار وی با دیگر صحبتها و رفتارهایش تطبیق داده میشود تا اینکه یک روز کاستل ماریا را محکوم میکند که همسر بیچارهاش را فریب میدهد. ماریا از این حرف کاستل ناراحت میشود و وی را ترک میکند. کاستل خوب میداند پیش از بیان این حرف پشیمان از حرفاش بوده است. کاستل که امیدوار بود عشق او به ماریا بتواند وی را از این انزوا بیرون بکشد اما نمیتواند خود را با واقعیت بیرون همساز کرده و احساساتش را کنترل کند. کاستل نامههای متعددی به ماریا مینویسد و از وی عذرخواهی میکند. اما او هرگز نمیتواند حسادت و سوءظن درونیاش را نسبت به ماریا از بین ببرد. سرانجام در حالی که آشفته و مغشوش است ماریا را میکشد. [h=2]ساختار اثر[/h] کاستل این ماجرا را در زندان روایت میکند. داستان مونولوگی است که کاستل به بررسی ماجرایش میپردازد. در واقع داستان با یک فلاش بک به رویدادها روایت میشود. کاستل در زندان به همه اصول انسانی بی اعتقاد شده است. وی با جنونی پیش رونده جزییات واقعه را باز میگوید.
داستان تونل روایت تلخ زندگی آشفته و دوگانه و احساسات مغشوش هنرمند نقاشی است که در انزوایش آرام آرام میپوسد. او از منتقدان منتفر است و حتی از نقاشی نیز انزجار دارد. در جایی از داستان میگوید: "بیش از هر گروه دیگری از نقاشها بیزارم. البته تا حدی به آن علت که نقاشی رشتهای است که من بهتر از رشتههای دیگر از آن سر در میآورم و معلوم است که برای ما بسیار موجهتر است که چیزهایی که از آن سر در میآوریم بیزار باشیم."
تونل بعد از اولین انتشار بی درنگ کتابی پرفروش در سطح بین المللی شد و به بیست و هشت زبان ترجمه شد. این کتاب ستایش بسیاری از منتقدان و نویسندگان را برانگیخت. از جمله آلبرکامو، توماس مان و گراهام گرین. آلبرکامو درباره این کتاب میگوید: تلخی و تندی، شور و حرارت آن را میستایم.
[h=2]توضیحاتی درباره اثر[/h] مترجم در مقدمه کتاب درباره این اثر مینویسد: ادبیات و هنر و فلسفه، بازتاب شرایط زندگی اجتماعیاند. اگزیستانسیالیسم به عنوان یک فلسفه و شاید رهنمودی برای عمل اجتماعی نیز از این قاعده مستثنی نیست. در این یادداشت کوتاه تنها میخواهم برداشت خودم را از این جهانبینی که رمان حاضر یک نمونه بارز از آن است به اختصار بیان کنم و البته که خواننده صاحب نظر از شرح و توصیف این نگارنده مستغنی است و این نوشتار برای او تنها جنبه یک یادآوری و شاید تکرار را دارد. ولی گاه یادآوری و تکرار سودمند است.
[h=2]جایگاه اثر در ادبیات امریکای لاتین[/h] تونل بعد از اولین انتشار بی درنگ کتابی پرفروش در سطح بین المللی شد و به بیست و هشت زبان ترجمه شد. این کتاب ستایش بسیاری از منتقدان و نویسندگان را برانگیخت. از جمله آلبرکامو، توماس مان و گراهام گرین. آلبرکامو درباره این کتاب میگوید: تلخی و تندی، شور و حرارت آن را میستایم. نشریه لوسوار به آن به منزله شعر و زیبایی از جنون و مرگ خوشامد گفت. این رمان که نخستین اثر از بزرگترین رمانهای سه گانه امریکای لاتین است، پیش از این در انگلیس منتشر نشده بود. ساباتو یکی از پرآوازهترین آرژانتین است. این کتاب سی و نه فصل دارد و یک مقدمه درباره فلسفه اگزیستانسیالیست که داستان در این افق نوشته شده، ضمیمه کتاب است.
[h=2]دیدگاه روانشناسان به اثر[/h] این کتاب با ترجمه بسیار روانش داستان پر حرارتی را بازگو میکند و یکی از تاثیرگذارترین رمانهایی است که تا کنون به فارسی برگردانده شده است. در نقدهای این رمان از دیدگاه روانشناسانه کاستل را بیماری با شخصیت دو قطبی معرفی کرده اند. شخصیتی که دورههای متناوب افسردگی و سپس شادی را پشت سر میگذارد و نمیتواند احساساتش را با واقعیت بیرونی منطبق کند. از این جهت میتوان در این رمان با ویژگیهای یک شخصیت دوقطبی به خوبی آشنا شد.
«مساله این نیست که من از موضوعات سر در نمیآورم. درست برعکس، ذهن من همیشه درکار است. ولی ناخدای یک کشتی را در نظر نظر بگیرید که مرتبا وضعیتش را روی نقشه مشخص میکند. و با دقت و وسواس زیاد مسیری را به سوی هدف تعقیب میکند. و در عین حال در نظر بگیرید که نمیداند چرا به آن سمت میراند. حالا متوجه میشود؟»[2]
پی نوشت :
[1] صفحه 141 کتاب
[2] صفحه 47 و 48 کتاب
[h=2]«فستیوال خنجر» مجموعه اشعار زنده یاد سید حسن حسینی است که برخی از آنها برای اولین بار در این مجموعه گنجانده شده و منتشر می شود.[/h]
فستیوال خنجر. مجموعه اشعار سید حسن حسینی به کوشش اسماعیل امینی. انتشارات سوره مهر. چاپ اول. تهران: 1393. 2500 نسخه.120 صفحه. قیمت: 6900تومان. درباره کتاب
«فستیوال خنجر» مجموعه شعر تازهای است از زنده یاد سید حسن حسینی، از پایه گذاران شعر انقلاب که توسط اسماعیل امینی گردآوری و تدوین شده است. در این کتاب شعرهای تاکنون منتشر نشده سید حسن حسینی و تعدادی از مقالات و نقدهای اسماعیل امینی بر شعرهای سید حسن حسینی نیز منتشر شده است. اسماعیل امینی در این مقالات به بررسی رویکرد و نگاه سید حسن حسینی دراشعار وی میپردازد.
سید حسن حسینی از پایه گذاران شعر انقلاب بود و بسیاری وی را یکی از اساتید شعر در حوزه ادب آیینی میدانند. اسماعیل امینی در یکی از مقالات کتاب اشاره میکند وی علاوه بر شعر به نقد و پژوهش و ترجمه و نثر نویسی نیز می پرداخت و آثار خوبی در این زمینهها به یادگار گذاشته است. وی علاوه بر اشعار آیینی که بیشتر به این اشعار شهره دارد، اشعار طنز نیز دارد که نمونههایی از آن در همین کتاب آورده شده و نشان میدهد طنزنویسی را نیز به خوبی اشعار آیینی دنبال کرده است. وی به سرودن شعر طنز علاقه ویژهای داشت و برایش کوشش بسیار میکرد. مجموعه اشعار طنزی که تاکنون از وی منتشر شده عبارتند از « نوشداروی و طرح ژنریک» و « برادهها». امینی پیش از این نیز مقالات و نقدهایی بر اشعار وی نوشته و منتشر کرده بود. در این کتاب علاوه بر این که اشعاری از وی را برای اولین بار منتشر میکند به نقد و بررسی این اشعار نیز میپردازد. درباره شعر سید حسن حسینی
اسماعیل امینی درباره شعر وی میگوید: سید حسن حسینی آرمان گرا است. او با چراغ سخن به جستجوی انسان برخاسته و هر گذرگاه و کوچهای را میگردد و هر چه بیشتر میگردد کمتر مییابد. آرمان گرایی و کمال جویی در اندیشه و شعر حسینی به گونهای نیست که با خوش خیالی وضع موجود عالم و آدم را همان وضع مطلوب بپندارد و آراستن چهره مدعیان دروغین کمال و دیانت هنر خویش را به کار بندد.
اسماعیل امینی درباره این مجموعه مینویسد: این سرودهها را خانواده سید حسن گرد آوردهاند و اغلب آنها پیش تر منتشر نشده است. همچنین این اشعار از میان دست نوشتههای شاعر انتخاب شده و نقطه اشتراک آنها نگاه و بیان طنز آمیز آنها است.
در مقالهای به نام «دهانهای رسمی چیزی برای گفتن ندارند» مینویسد: «نوشداروی طرح ژنریک» مجموعهای است از سرودههای کوتاه سید حسن حسینی که طنز و انتقاد وجه غالب اشعار آن است. در این شعرها تاجر، عارف، زاهد و شاعر بازیگران اصلیاند. اما در مجموعه «فستیوال خنجر» محوریت اصلی با انسان معاصر و زندگی اوست. این اشعار ملموس هستند و کمتر به موضوعات فلسفی و عقیدتی میپردازد. چگونگی گردآوری و تدوین کتاب
اسماعیل امینی درباره این مجموعه مینویسد: این سرودهها را خانواده سید حسن گرد آوردهاند و اغلب آنها پیش تر منتشر نشده است. همچنین این اشعار از میان دست نوشتههای شاعر انتخاب شده و نقطه اشتراک آنها نگاه و بیان طنز آمیز آنها است. محتوای کتاب
این کتاب حاوی مقدمهای درباره ویژگیهای شخصیتی و اشعار سید حسن حسینی و همچنین نحوه تدوین و گردآوری مجموعه است. همچنین شامل سه مقاله از اسماعیل امینی در نقد و بررسی اشعار سید حسن حسینی است که عبارتند از: دهانهای رسمی چیزی برای گفتن ندارند، گفتن و نگفتن و گل این باغ با داغ تو خندید که تاملی است بر مجموعه شعر سفرنامه گردباد سروده سید حسن حسینی از منظر طنزآوری که با نظر به کتاب «طنز و انتقاد در ادبیات بعد از انقلاب اسلامی» نوشته ابوالفضل زرویی نصرآبادی نوشته شده است. همچنین حاوی چهل و هشت شعر کوتاه و بلند است که عمده آنها اشعار منظوم شاعر است و برخی اشعار نیمایی و سپید نیز در این مجموعه دیده میشود. قدیمیترین شعر این مجموعه تاریخ سال 63 را زیر خود دارد و ناماش «مخلوقات» است.
« رابطه
آن قوم که شهر در ظلومی شدهاند
از ره نرسیده خویش و بومی شدهاند
از روزنه رابطههای مخصوص
مسئول روابط عمومی شدهاند»[1] پی نوشت:
[1] صفحه 82 کتاب
[h=2]کتاب خنیاگران آذربایجان نوشته عماراحمدی مجلدی است که به نقش عاشیقهای آذربایجان در سرودن اشعار و ترانههای حماسی و بالطبع حماسه نوازی پرداخته است.[/h]
عاشیقهای آذربایجان نوازندگان و آوازخوانهایی هستند که اشعار و داستان های ترکی و آذری به یادگار مانده از گذشتگان را با استفاده از سازهای «قوپوز» و «چگور» می سرایند.
رسالت بزرگ عاشیق اینست که هر کجای دنیا نشانهای از عشق، معرفت، مردانگی، جوانمردی و وطن پرستی باشند و آن را به اثر هنری ماندگار بدل میکند.
او که به خوبی از تاثیر و ماندگاری آواز و موسیقی در ذهن مخاطب خویش آشناست، با روانشناسی منحصر به فرد خود، مفاهیم ارزشمند و حماسههای آموزندهاش را با جادوی موسیقی در ذهن شنونده حکاکی میکند.
آن گونه که عمار احمدی در کتاب خود آورده است، عاشیقها علاوه بر هنرمندی، از احکام شرعی و مسائل دینی نیز مطلع بودند و سرودههای آنها منحصر به قوم و سرزمین مادرزادیشان نبوده است.
آنها در مدح پیامبر اسلام(ص) و ائمه شیعه (ع) هم شعر میسرودهاند، عاشیقها در تمامی اقوام ترک، ریشهها و هواخواهان فراوان داشته و دارند، گرچه ممکن است در سرزمینهای مختلف اسامی و عناوین مختلفی داشته باشند، به عنوان مثال در ترکمن صحرا و جمهوری آذربایجان به آنها «باغشی» میگویند و در یک سوی ازبکستان «باخشی» صدایشان میزنند، در مناطقی دیگر از ازبکستان به آنها میگویند «جیرچی»، اما در ترکیه و ایران «عاشیق» نامیده میشوند.
«خنیاگران آذربایجان» با موضوع حماسه خوانی و حماسهنوازی عاشیقهای آذربایجان از دوران جنگ چالدران(عهد صفویه) تا پایان دفاع مقدس است.
احمدی درباره این کتاب گفته: «خنیاگران آذربایجان» با موضوع حماسه خوانی و حماسهنوازی عاشیقهای آذربایجان از دوران جنگ چالدران(عهد صفویه) تا پایان دفاع مقدس است. احمدی درباره جایگاه عاشیقها در فرهنگ آذربایجان تصریح کرده: این جایگاه و اهمیت و توجه به دلیل نقش آنها در انتقال فرهنگ و ادبیات شفاهی مردم محقق شده است.
از آنجایی که کتاب مملو از واژهها و اصطلاحات ترکی است، در ابتدای آن راهنمایی برای نشانههای آوایی و خوانش متن وجود دارد و در کنار هر متن ترکی، علاوه بر درج معنی، آوانگاری لاتین آن هم درج شده است، علاوه براین تمهیدات در انتهای کتاب، توضیحاتی بر برخی نامها و اصطلاحات موجود آورده شده است و کتابنامه و نمایه مصاحبهها نیز درج شده است.
این کتاب به انضمام اضافات و ملحقات، 152 صفحه دارد و برای اولین بار در سال 1393 توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
[h=2]«گربه یک مهندس است» مجموعه شعر تازه کمال شفیعی است که با نگاهی تازه به پدیدههای پیرامون کودکان و نوجوانان نوشته شده است.[/h] فاطمه شفیعی -بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
گربه یک مهندس است. کمال شفیعی. انتشارات سوره مهر. چاپ اول. تهران: 1393. 5000 نسخه.36 صفحه.مصور. قیمت: 4900تومان.
[h=2]نگاهی به شعرهای مجموعه[/h] «گربه یک مهندس است» مجموعه شعر تازه کمال شفیعی است. وی در این مجموعه شعر تلاش کرده است با نگاه متفاوتی به اشیاء، حیوانات و مفاهیم پیرامون کودکان و نوجوانان بپردازد. وی کوشش کرده است از کلیشههای معمول و رایج در شعر کودک و نوجوان فاصله بگیرد و به نظرم توانسته است به این موفقیت دست یابد. او به دنبال شکار سوژههای نو و بدیع و گشودن دریچهای تازه به روی مخاطب خویش است. در شعرش گاه دنیای شاعرانه و زیبای کودک با سختی و صلبی دنیای واقعی در تضاد قرار میگیرد. در عین حال که اشعار این کتاب کوچک گاه به سمت ناامیدی میرود اما تلاش و پویایی مانع از این میشود که ناامیدی در شعر وی بارز شود. در شعر «گربه یک مهندس است» که نام کتاب نیز از این شعر برگرفته شده است، ماجرای گربهای را روایت میکند که گاه نقشههایش به شکست منجر میشود اما ناامید نشده و دوباره در پی طرح و نقشهای دیگر میگردد. او در این شعر می نویسد:
گربه یک مهندس است
نقشههای گربه هم گاه می خورد شکست
و کلمه «گاه» خودش نشانهای است برای حرکتهای دوباره گربه. در شعرهای دیگر این مجموعه نیز این ناامیدی و امید در کنار هم قرار گرفتهاند. در شعر «همکاری» میخوانیم :
قهرند چند روزی خودکار و خودنویسم
خودکار گفته دیگر
چیزی نمینویسم
افتادهاند هر دو
بر روی میز بیکار
خودکار و خودنویسم
هستند هر دو بیمار
یک شب برای شعری
ماندند هر دو بیدار
سالم شدند حالا
هستند هر دو همکار.
شفیعی همچنین به آشکار کردن تضاد زندگی پیرامون میپردازد. وی دنیای ماشینی، سخت و صلب پیرامون کودکان را به چالش میکشد و خیلی ظریف نگرانی ایجاد میکند و به نقد آن مینشیند. نگرانیای که نه تنها کودکان بلکه بزرگسالان را نیز به فکر وامیدارد تا یک بار دیگر به عملکرد خود بنگرند و بدانند و ببینند که چگونه دنیایی برای کودکان خود ساختهاند. در شعر «بادام » مینویسد:
تا اره برقی
دندان نشان داد
بادام از ترس
خود را تکان داد
نالید و افتاد
بر دستهایش
در آن هیاهو
گم شد صدایش
شد برگهایش
پژمرده و زرد
رویید جایش
تیر آهن سرد
آن باغ زیبا
با آجر و سنگ
آرام آرام
شد کوچهای تنگ
در این شعر آشکارا ویران شدن زیباییهایی که میتواند زندگی بهتری برای فرزندانمان فراهم کند نمایش داده شده است. خودخواهی آدم بزرگها برای تسلط و تصاحب همه چیز، ویرانی طبیعت، جایگزین شدن دنیایی سرد و آهنی، همه نشانههایی است که در این شعر قابل تشخیص است.
در این اثر همچنین سعی شده به وظایف مخلوقات خدا روی زمین اشاره شود تا نوجوانان بیشتر با هدف خلقت برخی موجودات آشنا شوند.
در این اثر همچنین سعی شده به وظایف مخلوقات خدا روی زمین اشاره شود تا نوجوانان بیشتر با هدف خلقت برخی موجودات آشنا شوند.
[h=2]نگاه نویسنده به کتاب[/h] شفیعی در مصاحبهای میگوید: در مجموعه « گربه یک مهندس است» تلاش کردهام هم نگاه تازهای به محیط اطراف نوجوانان بیندازم و هم تخیل تازهای در آن قرار داشته باشد. وقایع این کتاب خیلی دور از ذهن نیست و نوجوان را به فکر درباره محیط اطراف خود وادار میکند. شعرها بین فضای تخیلی و رئال سروده شدهاند. همچنین سعی کردهام به کودکان بیاموزم که میشود نگاه دیگری به پدیدههای هستی داشت و محیط اطراف را با نگاهی خلاقانه مشاهده کرد.
[h=2]درباره نویسنده[/h] این کتاب هشتمین مجموعه منظوم کمال شفیعی است که برای اواخر دوران کودکی و ابتدای دوران نوجوانی سروده شده است.
«دمیدن در ساز برنجی» و «مورچههای پاپتی» از دیگر مجموعه شعرهای کمال شفیعی است.
[h=2]محتوای کتاب[/h] مجموعه شعر گربه یک مهندس است حاوی پانزده شعر است که با نقاشیهای مربوط به هر شعر، توسط انتشارات سوره مهر منتشر و به بازار کتاب عرضه شده است. طراح گرافیک این کتاب «محمود حسینی» است و تصویرگری آن را نیز «ایلگاری رحیمی» به عهده گرفته است.
[h=2]داستانک هایی از : حمیدرضا اکبری شروه، محسن نیرومند، حسین خسروجردی خسرو، مریم کمالی نژاد، ابتهاج عبیدی و محمدمهدی غفوری.[/h]
[h=2]حمید رضا اکبری شروه : برای ص. نافع[/h] چرخید. چرخید . . عرق ریزان رفت به سوی کتاب قطور روی رف .ورق زد و نقشه ای را از وسطش بیرون کشید.
چشم هایش را روی نقشه گرداند خیلی دوست داشت الان آنجا می بود . نگاهش روی نفطه ای از کشور همسایه ماند :قونیه !
[h=2]حمید رضا اکبری شروه: شکلات پیچ[/h] سرش را تا بلند کرد به سنگ خورد .. بخاطرش نیامد که چه اتفاقی افتاده است .
بر حسب عادت دوباره دنبالش گشت ، ندیدش .همیشه همراهش بود .گاهی وقت ها می خواست با پا له اش کند .
اما نمیتوانست .می خواست بلند شود . نتوانست ،حالا دیگر فهمیده بود شکلات پیچ شده است و دیگر نمی تواند
سایه اش را که دراز تر از خودش بود دنبال و یا له کند .
[h=2]محسن نیرومند: سیب و نیوتن[/h] نیوتن هر روز صبح زیر درختی می نشست تا میوه ای فرو افتد و او قانون جدیدی را کشف کند . ... نیوتن در گذشت و قانون جدیدی کشف نکرد. محققان دریافتند او سالهای آخر عمرش را زیر درخت سرو می نشسته .
[h=2]حسین خسروجردی خسرو: هدیه ازدواج[/h] -برای سالگرد ازدواجمون کجا می خوای بریم؟
- یه جا که تا حالا نبودم.
- آشپزخانه رو امتحان کن.
[h=2]مریم کمالی نژاد: تروریست[/h] دخترکش را از بغلش پایین گذاشت و گفت: تا بیست بشماری بابا سطل زباله رو گذاشته دم در و برگشته
هنوز به ده نرسیده بود که صدا و موج انفجار شیشههای آپارتمان را لرزاند ...
[h=2]ابتهاج عبیدی: چهار نفر[/h] چهار نفر بودند.
اسمشان اینها بود.
همه کس، یک کسی، هر کسی، هیچ کسی.
کار مهمی در پیش داشتند و همه مطمئن بودند که یک کسی این کار را به انجام می رساند، هرکسی می توانست این کار را بکند ولی هیچ کس اینکار را نکرد. یک کسی عصبانی شد چرا که این کار همه کس بود اما هیچ کس متوجه نبود که همه کس این کار را نخواهد کرد.
سرانجام داستان این طوری شد هرکسی، یک کسی را سرزنش کرد که چرا هیچ کس کاری را نکرد که همه کس می توانست انجام بدهد!!؟
حالا ما جزء کدامش هستیم؟؟؟
[h=2]محمدمهدی غفوری: هشت دقیقه در سینما![/h] نگاه ها همه بر روی پرده سینما بود..
اکران فیلم شروع شد، شروع فیلم، تصویری از سقف یک اتاق بود.
دو دقیقه بعد همچنان سقف اتاق…سه،چهار، پنج……..،
هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق!
صدای همه در آمد...
اغلب حاضران سینما را ترک کردند!
ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین و به جانباز قطع نخاع خوابیده روى تخت رسید.
در آخر زیرنویس شد؛ این تنها 8 دقیقه از زندگى این جانباز بود…!!!
[h=2]«اسمت چیه؟ تربچه» داستان تخیلی و طنزی است برای نوجوانان است که با ماجراهای عجیب و غریبش کودکان و نوجوانان را به سرزمین خیالی می برد.[/h]
اسمت چیه؟ تربچه. عزت اله الوندی. انتشارات سوره مهر. چاپ اول. تهران: 1393. 5000 نسخه.84 صفحه .مصور. قیمت: 5500تومان.
کوکب خانه نبود: مرتضی هم. گفتم بیایم همه چیز را بنویسم که یادم نرود. از آن پدرسوختههایی بنویسم که نصفشان آدم است و نصفشان ... اصلا نمیگویم چی؟ آدمیزاد با اینها خیلی سر و کار داشته: خود من هم. »[1]
[h=2]داستان کتاب[/h] « اسمت چیه؟ تربچه» داستان طنز کودکانهای به قلم عزت اله الوندی است.
این داستان درباره نوجوانی به نام پوریا است که عاشق انشا نوشتن است و در انشاهایش همیشه از عناصر تخیلی بهره میبرد و داستانی خنده آور میآفریند. پوریا توسط موجوداتی غریب به یک سرزمین خیالی برده میشود و در آنجا با اینیکی و اونیکی و خواهرشان تربچه آشنا میشود. موجوداتی تخیلی و جادویی که قادرند گاهی وقتها اختلالاتی در زندگی آدمها به وجود بیاورند. همانطور که سالها است برای زندگی پوریا و خانوادهاش اختلالاتی به وجود آوردهاند. پوریا وقتی با این موجودات آشنا میشود تازه درمییابد که آنها پیشتر از آن در خانودهاش رفت و آمد داشتهاند و حتی هم بازی پدربزرگ و مادربزرگشان بودهاند. پوریا در این سرزمین جادویی تربچه را که توسط پدر پدربزرگش در بطری کوچکی زندانی شده است، نجات میدهد و موجودات خیالی در عوض به او قول میدهند یکی از آرزوهایش را برآورده کنند. پوریا تنها آرزویش سلامتی مادر بزرگ است و آنها این آرزوی پوریا را برآورده میکنند. موجودات خیالی بعد ازاین برای همیشه از زندگی آنها بیرون میروند و قول میدهند دیگر کاری به کار آنها نداشته باشند.
این کتاب تقدیم شده است به گابریل گارسیا مارکز که استاد داستان های رئالیسم جادویی است. ژانری که در این کتاب نیز از آن بهره برده شده و نویسنده تلاش کرده است به این دنیای تخیلی نزدیک شود.
[h=2]درباره کتاب[/h] این داستان از عنصر تخیل برای خلق داستانی برای کودکان بهره گرفته شده که واقعیت و خیالی را با هم در میآمیزد و تخیل نوجوان را به کار گرفته مخاطب را به دنبال خود به عمق ماجرای داستان میکشاند. در این داستان تلاش شده تا آنجا که ممکن است از فضاهای امروزی و روزمره نوجوانان استفاده شود اما در عمق همخونی با داستانهای کهن فارسی دارد. طنز و رنگ و بوی ایرانی آن از ویژگیهای بارز این کتاب داستانی است.
[h=2]«اسمت چیه؟ تربچه» داستانی دنباله دار[/h] عزت اله الوندی درباره این کتاب می گوید: چون موضوع داستان و شخصیتهای آن از نظر کارشناسان دفتر حوزه هنری جذاب بود و رخدادهای داستان در یک دنیای خیالی جدید روی میدهد، به پیشنهاد دوستان این دفتر تصمیم گرقتم که جلدهای بعدی آن را هم بنویسم. قرار است این مجموعه با عنوان کلی « داداشیها» در قالب هفت جلد به نگارش درآید و از سوی دفتر ادبیات کودک و نوجوان حوزه هنری منتشر شود. طبق این قرار داد باید هر سه ماه یک جلد آن به دفتر تحویل داده شود. در حال حاضر مشغول نوشتن جلد دوم این کتاب هستم.
وی همچنین ادامه میدهد: هر داستان این مجموعه با داستانهای دیگر ارتباط موضوعی و شخصیتی دارد و قرار است در هر جلد شخصیتهای جدیدی به داستان اضافه شود.
«پروژه طنز نوجوان» یکی از پروژههای ادبی دفتر کودک و نوجوان حوزه هنری است که با مسئولیت و اجرای داوود امیریان به تولید آثار طنز برای نوجوانان میپردازد. این کتاب نیز زیر مجموعه این پروژه از سوی انتشارات سوره مهر منتشر و به بازار کتاب عرضه شده است.
اسمت چیه؟ تربچه حاوی هفت فصل است که نامهایشان عبارتند از: این دو، آن دو. پدر پدر بزرگ. من. پدربزرگ. مامان. آبجی کوچیکه. مادربزرگ. در لابه لای صفحات نیز نقاشیهایی مربوط به داستان و ماجرای کتاب نقاشی و گنجانده شده است. تصویرگر این کتاب ابراهیم کاشانی است.
این کتاب تقدیم شده است به گابریل گارسیا مارکز که استاد داستان های رئالیسم جادویی است. ژانری که در این کتاب نیز از آن بهره برده شده و نویسنده تلاش کرده است به این دنیای تخیلی نزدیک شود.
«پدر بزرگ میگوید: " پدربزرگ من یه روز که داشته باغشو آبیاری میکرده یکی از اون یکیها رو دیده اما اون یکی مرده نبوده، زن بوده. داشته لب چشمه دستاشو میشسته . بعد که فهمیده از اون یکیها است، با بیل افتاده دنبالش اونم وایساده و تا تونسته کتک خورده، بعد از پدربزرگامون خواسته و گفته من با هفت پشت تو کاری نخواهم داشت قول شرف میدهم اما بدان و آگاه باش که نفرینت میکنم که خودت و همه کسانی که از نسل تواند تا هفت پشت شلخته باشند."»[2] پی نوشت:
[1] پشت جلد کتاب
[2] صفحه 8 کتاب
[h=2]منم تندیس تنهایی[/h] نویسنده: فرح فرسار / نشر آموت/ چاپ اول/ 368 صفحه/ 19500 تومان
داستان کتاب درباه نسرین است که بعداز قتل همسرش، زندگی جدیدی را برای خود آغاز کرده و از کشور مهاجرت میکند ولی همچنان سالهای دور و حوادث تلخ و شیرین در زندگی و گذشته، رهایش نمیکند.
او پس از سالها به زادگاه و به خانه ی پدریاش باز میگردد. باگذشت چندین سال هرگز نمیتواند دوچشم سیاه و درشت و زیبای پسرش را که پر از اشک بود از جلوی چشمانش دورسازد. نسرین نمیتواند قیافه او را دراین سن تجسم کند و همچنان همان پسر بچه غمگین را میبیند.
نسرین باز میگردد تا فرزندش را که سالها قبل از دست داده، بیابد و در آغوش بگیرد وآرامش را درکنار پسرش پیدا کند. غافل از این که این بازگشت آبستن حوادثی است که زندگی او و فرزندانش را به تلاطم می کشاند. وقوع قتل های پی درپی، و آشنایی با اشخاص جدید او را نیز در گیر این ماجرا میکند .
عشقها ، جداییها ، ازدست دادن باورهای یک عمر زندگی و عقده ها ، روابط عاطفی چندین خانواده و مشکلات زندگی آنها ، به جنایات ربط پیدا می کند و پلیس را وارد ماجرا می کند.
در میان این درگیریها و حوادث، قلبی به تپش در میآید، دستی به سوی عشق دراز میشود و ...
رمان«منم تندیس تنهایی» نوشتهی «فرح فرسار» در 368 صفحه و به قیمت 19500 تومان توسط «نشر آموت» منتشرشده است.
[h=2]روزگار ِ تفنگ[/h] نویسنده: حبیب خدادادزاده /نشر آموت/ چاپ اول/ 272 صفحه/ 15000 تومان
داستان کتاب:«نعمت» جوان عاصی ِ دزفولی وقتی میبیند انگلیسیها با این سیاست که هرچه مردم گرسنهتر باشند، کمتر عصیان میکنند، گندمهایشان را میخرند و به آتش میکشند، دست به شورش میزند و تفنگ به دست میگیرد و علیه چپاولگران قد علم میکند.
رمان «روزگار تفنگ» داستان یکی از سَمبلهای مبارزاتی جنوب ایران علیه بیگانگان است. نعمت، وقتی ازدواج میکند، شرطی که برایش گذاشتهاند، به زمین گذاشتن ِ تفنگش بوده، اما او که نمیتواند آن همه ظلم را تحمل کند، دوباره تفنگ در دست میگیرد و در مقابل قشون انگلیسی به پا میخیزد.
«نعمت علایی» یک قرن پیش با انگلیسیها و آمریکاییها جنگید و روزگاری از سردشت و شهیون تا دزفول زیر سم اسبهای او و یارانش بود که غیرتمندانه از ناموس این مردم دفاع کردند و در این راه جان دادند . حبیب خدادادزاده ، نعمت را از پس غبار سالیان بیرون کشیده و به مدد جادوی کلمات باردیگر زنده کرده است . از ورای روزگار تفنگ، به آسانی و زیبایی می توان به یک قرن گذشتهی دزفول سفر کرد و دیدنی هایی دید که یقینا تا مدتها از ذهن خارج نخواهد شد
«روزگار تفنگ» رمانی خواندنی و پرکشش و قدرتمند با قلمی روان از نویسندهای ناشناس است که با اولین رمانش توانست پیش از انتشار کتاب، برنده جایزه رمان اول ماندگار شود.
رمانهای «نسکافه با عطر کاهگل» (م. آرام) ، «آیدا میدود» (سمیه فرهمندیان)، «غزل شیرین عشق» (لیلا عباسعلیزاده) از جمله رمانهای برگزیده در جایزه رمان اول ماندگار، پیش از این در نشر آموت منتشر شدهاند و به زودی رمانهای «رقص کلاغ روی شانههای مترسک» (سمیرا ابوترابی) و «چهارزن» (محمداسماعیل حاجیعلیان) از این سری منتشر میشوند.
رمان «روزگار تفنگ» نوشتهی «حبیب خدادادزاده» در 272 صفحه و به قیمت 15000 تومان توسط «نشر آموت» منتشرشده است.
کتاب خانهداری اولین کتاب این نویسنده است که در سال 1980 به چاپ رسید و جایزه بنیاد همینگوی را به خود اختصاص داد. از مریلین رابینسون پیش از این دو رمان «خانه» (برنده جایزه اورنج) و «گیلیاد» (برنده جایزه پولیتزر» با ترجمهی «مرجان محمدی» در نشر آموت منتشر شده است.
[h=2]خانهداری[/h] نوشتهی مریلین رابینسون/ ترجمهی مرجان محمدی /نشر آموت/ چاپ اول/ 272 صفحه/ 15000 تومان
داستان کتاب:خانهداری داستان دو خواهر یتیم، روت و لوسیل است که تحت سرپرستی اقوام مادر قرار میگیرند و بعد خاله آنها که زنی عجیب و غریب و افسرده است، برای نگهداریشان به خانه مادری میآید. بر خلاف دو رمان دیگر رابینسون، کتاب خانهداری حول روابط مادران و دخترها میچرخد.
داستان از زبان اول شخص مفرد (روت) بیان می شود. در واقع روت به فرهنگی اشاره می کند که به نوعی فرهنگ حاکم در زمان کودکی خود رابینسون است. کتاب تحت تأثیر انجیل و امیلی دیکنسون (شاعره آمریکایی) است و داستان پر است از ایما و اشاره هایی که راوی برای قابل درک کردن دنیا برای خواننده به آن ها متوسل شده است.
مریلین رابینسون (نویسندهی خانهداری) نه تنها در آمریکا بلکه در تمام دنیا نویسندهای است كه او را به دلیل متانت و قدرت قلمش و توجه به موضوع دموکراسی شناخته اند.
کتاب خانهداری اولین کتاب این نویسنده است که در سال 1980 به چاپ رسید و جایزه بنیاد همینگوی را به خود اختصاص داد. از مریلین رابینسون پیش از این دو رمان «خانه» (برنده جایزه اورنج) و «گیلیاد» (برنده جایزه پولیتزر» با ترجمهی «مرجان محمدی» در نشر آموت منتشر شده است.
خانم رابینسون در نامهای خطاب به خوانندگان فارسی رمان هایش یادآور میشود: بسیار خشنودم که رمان هایم را مرجان محمدی به فارسی ترجمه و انتشارات آموت آن ها را در ایران منتشر کرده است. ترجمه ی آثار با اجازه ی خودم صورت گرفته است. از دقت و مراقبتی که در مکاتباتمان با مرجان طی مراحل ترجمه صورت می گرفت احساس رضایت میکردم. به عظمت و قدمت زبان و فرهنگ فارسی آگاهی دارم و مایه ی خرسندی است که آثارم جایی هر چند کوچک برای خود در ادبیات فارسی بازکرده اند/ ارادتمند مریلین رابینسون
رمان «خانهداری» نوشتهی «مریلین رابینسون» با ترجمهی «مرجان محمدی» در 272 صفحه و به قیمت 15000 تومان توسط «نشر آموت» منتشر شده است.
[h=2]دومین رمان شیوا پورنگ با عنوان «شووا» از سوی نشر آموت در حالی منتشر شده است که وی در این اثر به سراغ روایت داستانی عجیب رفته است که حاکی از تولد یک کودک و با شرایطی خارقالعاده است.[/h]
شیوا پورنگ در گفتگویی این باره گفت: داستان این رمان در مورد بچهای است با یک ویژگی خارقالعاده که باعث شده هیچ کس جز مادر این کودک قادر به رویت او نباشد و تنها در موقعیتی خاص است که سایر مردم میتوانند او را ببینند.
وی ادامه داد: داستان این رمان به نوعی به من الهام شد. من در واقع دوست داشتم که که قصهای درباره ماهیت یک پدر و مادر در برخورد با کودکی که در موقعیتی استثنایی به سر میبرد بنویسم و به نوعی به این مساله بپردازم که در برخورد با چنین موقعیتهایی چگونه باید رفتار کرد.
وی تاکید کرد: در این رمان یک ویژگی استثنایی از یک کودک مورد توجه من قرار گرفته است و فکر میکنم این ویژگی چیزی هم نیست که اصلا قابل درک و فهم برای مخاطب نباشد.
در بخشی از متن معرفی این کتاب آمده است: از روزی که زن به دنیا می آیی... مادری، وقتی کودکی به عروسکت عشق می ورزی، برایش لالایی میخوانی، دوستش داری.
وقتی پیراهنش پاره شود، یا خودش بشکند برایش اشک میریزی.
یک روز هم مادر می شوی، دوست داری هر روز کودکت را ببوسی، نوازشش کنی، در آغوش بفشاری، همه دنیایت کودکت می شود... کودک تو... اما چه می شود اگر دنیایت را نبینند و تنها تو باشی که بخواهی و بتوانی او را ببینی.
[h=2]بررسی رمان شووآ توسط حمیدرضا اکبری شروه:[/h] شووآ رمان متفاوتی میباشد به جهت ِروایت دانای کل که نویسنده برای نگارش انتخاب نموده است. البته من این رمان را رمانی فمینیستی میدانم، شاید بدان جهت که وقایعی را بیان میکند که سرشار از رنج زنانه است . مهرسیما فرزندی نامریی به دنیا میآورد وسایر جریانات...
قبل از هر بررسی ساختاری این اثر باید بگویم اصل مهم ایجاز را نویسنده رعایت ننموده است، که با حذف پارههای بسیاری از کتاب، اثر به خود گزندی نمیبیند. همینگوی در جایی بیان میدارد: میتوان هر چیزی را که میدانی حذفشدنی است حذف کنی و پارههای محذوف، داستان را پر مایهتر خواهد کرد و خواننده احساس میکند چیزی بیشتر از آن چه درک کرده میداند . از این مطلب که بگذریم در این رمان طولانی ما با مولفههای روایی روبرو میشویم با چندین پرسوناژ که ترکیبیست از فرستنده که خود شامل نویسنده واقعی و مستتر و راوی و همچنین گیرنده که خود شامل مخاطب واقعی و روایتشنو چه درون داستانی و چه برون داستانی میباشد. از این گذشته شووآ از آن دست رمانهای متن نوشتاری می باشد که میتوان آن را اجرا کرد و این اجرا در دنیایی وسیع، روایت میشود که جزئیاتی بالقوه ؛ که عمدتا در روایت ذکر نمیشوند ولی مخاطب قادر است آنها را به منزله پیامد منطقی مشارکت در فرآیند روایتگری در تصور بیاورد .
- صدایش لرزیده بود .سعید گریان دستهای نرگس را پس زده و با دهان ِباز و چهره اشکآلود دستها را گرفته بود سمت پدر.
پدر سنگین نگاهش کرده و گفته بود: مرد گریه نمیکنه.
و پشت کرده بود. دستهای سعید آویزان مانده بود . تصویر پدر که دور میشد در چشمهایش تار شده بود .ص-194
موضوع ِدیگر کارکردهای متنی روایی در این رمان میباشد. همانگونه که همه میدانیم گفتمان روایی، همان انتقال روایی بوده که شامل مجموعه رخدادها و موجوداتی است که در داستان، روایت پیرامون آنهاست.
دستی به موهایش کشید : میرم لبا سهاش رو آماده کنم
وقتی برگشت پسرکش را دید که با خوشحالی دست و پایش را زیر دوش آب تکان می داد و به پدرش لبخند میزد.
سعید پرسید: به نظرت این اولین لبخندشه ؟
مهرسیما خندید: اولین برای تو.ص-179
شووآ رمان متفاوتی میباشد به جهت ِروایت دانای کل که نویسنده برای نگارش انتخاب نموده است. البته من این رمان را رمانی فمینیستی میدانم، شاید بدان جهت که وقایعی را بیان میکند که سرشار از رنج زنانه است . مهرسیما فرزندی نامریی به دنیا میآورد وسایر جریانات...
نویسنده از پس اینگونه متن روایی نیز خوب بر آمده است که در کل رمان مثالهای خوبی میتوان یافت و علاوه برآن ذکر کرد. اما شووآ با آب ظاهر میشود .همگان میدانیم آب مقدس است و اینکه آب از عناصری است كه نزد ایرانیان مقدس و ایزدی بوده است. زیرا در ایران از قدیمترین ایام، همانند جهانبینی كهن سومری، معتقد به نقش آفرینندگی آب در نظام جهان بودهاند. از اینرو، بارها در اوستا به اهمیت و تقدس آن اشاره شده است ـ «آبان یشت» و «تیر یشت» - و «آناهیتا» (به معنی پاك و بی آلایش)، به عنوان ایزد بانوی آب و باروری، ستایش شده است. مورخان یونانی ستایش عنصر آب را به ایرانیان نسبت میدهند و میگویند: ایرانیان درمیان آب بول نمیكنند، آب دهن بدان نمیاندازند و با آن دست نمیشویند، كه البته مقصود آب جاری است كه باید از هرگونه كثافت به دور بماند. در روایات سامی نیز نقش آب در آفرینش بسیارمهم است. (سفر پیدایش). در روایات اسلامی (از جمله بلعمی) آمده است كه خدای تعالی پس از آفریدن لوح و عرش و كرسی، همه عالم را یكسر از آب آفرید.
اهمیت ِآب در اعتقادات عامه از قدیمترین روزگار تا زمان حاضر نیز مورد توجه بوده است. البته با آن که نویسنده در این رمان جنبه اساطیری آن را مد نظر داشته است چندان در پرداختن به این موضوع موفق نبوده است . من دلایل کافی و ربط افقی و عمودی و یا خطی برای این موضوع پیدا نکردهام، نه اینکه نویسنده از پس پرداخت بر نیامده است ، نویسنده واقعهی داستانی خوبی را نتوانسته از این موضوع به مخاطب ارایه دهد . مطالب را عریان بیان کردن و توضیح دادن ، خواننده حرفهای را خسته میکند. گاهی باید دو پهلو مطلبی را بیان کرد تا خواننده در خوانش به چالش فکری کشیده شود و خود با در گیری ذهنی به موضوع پی ببرد .
شی نگاری باید جنبههای زیباشناختی با خود داشته باشد و اساسا بایستی در ذهن مشاهدهگر برساخته و یا بازساخته شود، این موضوع از منظر رومن اینگاردن بدین گونه مطرح میشود:
شی اگر حتی واقعی در معرض دید نباشد ، امکان حیات مییابد وی بیان میدارد: میتوان بر مبنای اشیاء صرفا خیالی که کاملن ساخته خود ماست و هنوز به مشاهده در نیامده است؛ تجربههای زیبا شناختی ارایه کرد و از این رو شیوا پورنگ در ثبت لحظات زیبا شناختی توانسته تصویر خوبی را روایت کند.
- به فضای حجم دار در لباس که زنده بود و حرکت می کرد نگاه کرد و به هیچی که از زیر کلاه پیدا بود . درد را فراموش کرد . دستش را آهسته برد به سمت فضای خالی بین کلاه و یقه گرد لباس که ظاهرا گردن بچه را پوشانده بود و دستش مماس شد با گردن و صورت بچه ، با حسرت لمس کرد و دست را روی گونه و چشم ها و........
فکرکرد : من خواب میبینم یا بیدارم من چی زاییدهام ؟ این بچهست ؟ به این میگفتند وضعیت ، مورد ، کیس ؟ او روح زاییده است ؟ روح که لمس نمیشود .ص-40
اپیزود ِآخر نوشته های من از لیچ و شورت میباشد که برای متن روایی سه کارکرد تعیین کردهاند:
1- کارکرد ِبینا فردی : ناظر به شیوهای است که تعامل ِمیان گوینده و شنونده را برقرار میکند .
2- کارکرد ِمتنی: ناظر به شیوهای است که اطلاعات را در زبان ساختبندی و منظم میکند.
3- کارکرد ِاندیشگانی: ناظر به شیوهای میباشد که اطلاعاتی درباره جهان داستانی ارایه میدهد .
در مقام ِمقایسه این سه کارکرد با متن داستان شووآ، به این نتیجه میرسیم که رابطهای ارگانیسمی و حرفهای بین متن و جهان ِداستان و روایت دانای کل نویسنده وجود دارد .که من خواننده را به فضایی ملموس میکشاند.
مهرسیما دهان باز کرد که جواب بدهد که بیهیچ کلامی به مادرش خیره شد . از حس خیسی ، پاهایش به لرزه افتاد.
نالید: مامان کیسه آبم. نشست. درد از پهلو شروع و انگار پاهای مهرسیما را فلج کرده بود. –ص-18
رمان ِشووآ در چاپهای بعدی ِخود اگر دوباره باز نویسی شود از آن دست رمانهایی خواهد بود که در ذهنیت تاریخی ادبیات ِداستانی ما به یادگار خواهد ماند.
[h=2]اگر علاقمند به تغییر و تحول در زندگی خود هستید و ایدهای هم ندارید، با 9 کتابی که معرفی میکنیم آشنا شوید.[/h]
گاهی کتابهایی که در وهله اول به نظر میرسند چندان موردعلاقه ما نباشند، پس از خوانده شدن تبدیل به بهترین و تأثیرگذارترین کتاب در زندگی ما میشوند. این کتابها میتوانند ما را بهسوی گنجینههای غیرمنتظره هدایت کنند، با دیدگاههای ناآشنا آشنا کنند و ذهنمان را به طرق شگفتانگیز به چالش بکشند.
گروه سرگرمی هافینگتن پست برخی کتابهای محبوب را به همراه خصوصیات بهیادماندنی آنها در اینجا معرفی کرده است:
[h=2]«آیا آدممصنوعیها خواب گوسفند برقی میبینند؟» نوشته «فیلیپ کی. دیک» (1982)[/h] فیلیپ کی. دیک از مفاهیمی چون خرد جمعی، هوش مصنوعی، دین و مذهب مردم، آخرالزمان، مردم آواره و استعمار در یک داستان علمی تخیلی هیجانانگیز سخن گفته است. نویسنده حتی برای کسانی که از داستانهای علمی تخیلی بیزارند، در 200 صفحه تحلیلهای اخلاقی جالبی آورده است.
[h=2]«خورشید هم طلوع میکند» نوشته «ارنست همینگوی» (1926)[/h] این کتاب یکی از آثار مشهور ادبی جهان است. محور داستان مسافرت گروهی آمریکایی و انگلیسی مقیم فرانسه از «نسل گمشده» به اسپانیا برای دیدن فستیوال گاوبازی پامپلونا است. همینگوی در این داستان نگاهی عمیقتر به مسائلی مانند عشق، مرگ، زندگی و علایق مردانه میکند.
[h=2]«بانوی گمشده» نوشته «ویلا کاتر» (1923) و «سنگ بزرگ کوه آبنبات» نوشته «والاس استگنر» (1943)[/h] هر دو داستان مربوط به مهاجران ایالات غربی آمریکا هستند. بانوی گمشده رمانی کوتاه و سنگ بزرگ کوه آبنبات رمانی بلند است، اما هر دو در بیان موضوع مسئولیت خانواده بسیار شباهت دارند. سنگ بزرگ کوه آبنبات در مورد خانوادهای است که در سراسر غرب به دنبال بخت و آینده خود سفر میکند. این دو رمان داستانهای خوبی هستند که قدرت آموزش به خواننده رادارند و در ذهن او رسوخ میکنند تا درک بهتری از زندگی خود داشته باشد.
[h=2]«کشتن مرغ مقلد» نوشته «هارپر لی» (1960)[/h] این رمان تاکنون به 40 زبان ترجمهشده و نویسنده آمریکایی آن توانست در سال 1964 جایزه پولیتزر را به خاطر این رمان به دست آورد. تم اصلی رمان، معصومیت و قربانی شدن قهرمان داستان در برابر بیعدالتی و تعصب نژادی است. داستان خواننده را آرامآرام تا صفحه آخر بهپیش میبرد و در انتها شاید اشکی بر چشمان او بنشاند.
[h=2]«بختآزمایی» نوشته «شرلی جکسون» (1949)[/h] بختآزمایی داستان روستایی است که اهالی آن برای برپایی سنت سالانه بختآزمایی که در آنیکی از آنها انتخاب میشود، دورهم جمع میشوند. داستان تا انتها نامعلوم و پیچیده باقی میماند و بهنوعی واقعیتر از داستانهای علمی تخیلی است. بختآزمایی خواننده را به تفکر در مورد سنت سوق میدهد.
«کشتن مرغ مقلد» نوشته «هارپر لی» (1960): این رمان تاکنون به 40 زبان ترجمهشده و نویسنده آمریکایی آن توانست در سال 1964 جایزه پولیتزر را به خاطر این رمان به دست آورد. تم اصلی رمان، معصومیت و قربانی شدن قهرمان داستان در برابر بیعدالتی و تعصب نژادی است.
[h=2]«خانم دالووی» نوشته «ویرجینیا وولف» (1925)[/h] این رمان مدرنیسم یکی از پیشگامان سبک «رمان نو» محسوب میشود. آهنگ و وزنی که در زبان نویسنده وجود دارد، جسارت در نقطهگذاریهای غیرمتعارف و زیبایی اشباعشده نثر او خواننده را به وجد میآورد. کتابهای او بیشتر به شعر شباهت دارند و با خواندن هر پاراگراف میتوان ساعتها سرگرم کشف معانی گسترده و ظریف آن شد.
[h=2]«سیذارتا» نوشته «هرمان هسه» (1922)[/h] این کتاب ورودی ناب به ادبیات معنوی و کشف و شناسایی خود است که یکی از برجستهترین کتابها در این نوع به شمار میرود. هرمان هسه در این کتاب ضمن تحلیل مبانی فلسفه آسیائی(هندی)، اشتیاق خود را به یافتن روشی در جهت حل بحران جوامع بشری نشان داده است. این کتاب ممکن است ساده و تا حدودی کلیشهای باشد ولی میتواند پایه و اساس درک و باور بسیاری مسائل قرار گیرد.
[h=2]«تمدن و ناخشنودیهای آن» نوشته «زیگموند فروید» (1930)[/h] نسل ما اغلب تئوریهای فروید را بیمعنی و چرند میدانند، اما آیا تأثیر و نفوذ او یا این واقعیت که او یک داستانسرای باورنکردنی است، نوشتههایش را مهم و هیجانانگیز نمیکند؟ برخی این داستان را بهترین یا تنها دریچه برای دیدن جهان میدانند. گرچه آشنا شدن با نوشتههای فروید میتواند یک ریسک باشد، ولی از سوی دیگر شاید بهترین آشنایی نیز باشد.
[h=2]«دنیای قشنگ نو» نوشته «آلدوس هاکسلی» (1932)[/h] وقایع این رمان علمی تخیلی در سال 2540 در شهر لندن میگذرد و آرمانشهری را به تصویر میکشد که در آن مهندسی ژنتیک به آفرینش انسانها با ویژگیهای از پیش تعیینشده منجر شده، نظام اخلاقی جامعه با تشکیل حکومت جهانی و از میان بردن جنگ و فقر و نابودی کامل خانواده و تولیدمثل بهکلی پوستانداخته و دانش روانشناسی به طرز حیرتانگیزی اعتلا یافته است. در این آرمانشهر تنها هدف انسان ایجاد سعادت و از میان بردن رنجهای غیرضروری است. اگر اورول میآموزد که باید از قدرتهای مسلط بر خود ترسید، هاکسلی میآموزد که باید ابتدا از خود ترسید.
[h=2]احساس، نفرت، اعجاز و تناسخ، در قالبِ رئالیست جادویی، به هم در میآمیزد و از میان آن، طلسم دلداده سر بر می آورد. افسانه به واقعیت گره میخورد و عشقی مقدس از آن زاده می شود.[/h]
طلسمِ دلداده(رمان ایرانی)/ م. آرام / نشر آموت/ چاپ اول/ 512 صفحه/ 25600 تومان
«طلسم دلداده» رمانی است از رویداد های سال های سیاه جنگ جهانی دوم. زمانی که سیاوش(سیالنگه) در دهی دوردست شبیه به ماکوندویِ مارکز، در جنوب ایران به نام سیالنگه (سیاه و زشت و بد ترکیب) با مادرش زندگی میکند. پدرش را، ایاز خان، کدخدای ده، روزی پیش از به دنیا آمدن او، کشته است. سیاوش به سن نوجوانی که می رسد، چوپان ایاز خان می شود و .... احساسی که بین نگار، دختر کوچک ایاز خان و سیاوش شکل گرفته ... این، آغاز عشقی است که با تمام فلاکت ها و خون هایی که ریخته می شود، هرگز از تکاپو و نفس نمی افتد. طلسم دلداده، طلسم عشقی است که در میان سیاهی های زمانه به اوج می رسد...
این رمان که به بسیاری از بزرگان ادبیات داستانی دنیا همچون گابریل گارسیا مارکز، ژان پل سارتر و ... تقدیم شده، بازتاب حیات عشق را در این سال های سیاه و غم انگیز به تصویر کشانده است. احساس، نفرت، اعجاز و تناسخ، در قالبِ رئالیست جادویی، به هم در میآمیزد و از میان آن، طلسم دلداده سر بر می آورد. افسانه به واقعیت گره میخورد و عشقی مقدس از آن زاده می شود.
نثر کتاب، کاملاً امروزی و به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده و حاوی یک روایت سه بعدی از شخصیتهایی مکمل همچون نگار و سیاوش است. سیلانها، شخصیت پردازیها، همذاتپنداریها و سایر عناصر داستان نویسی، به وفور در این کتاب به چشم میخورد.
آرام: حدود 6 سال از عمرم صرف نوشتن این رمان شد اما متاسفانه «طلسم دلداده» از سال 1381 برای دریافت مجوز انتشار، پشت درهای وزارت ارشاد ماند تا در نهایت در سال 92 موفق به کسب مجوز شد.
آرام، با اشاره به تحقیق و پژوهشهای گسترده برای نوشتن این اثر گفت: این داستان در فضا و زمان سالهای دور رخ میدهد، به همین دلیل مجبور به تحقیق و پژهشهایی بودم تا داستانی رئال، باورپذیر و تاثیرگذار داشته باشم. برای تجسم درستِ بخشی از داستان كه در تهران رخ میدهد، كتاب «تهران قدیم» را مطالعه كرده و از خاطرات افراد، نقشهها، عكسها و اماكن باقی مانده از گذشته بهره بردهام. این رماننویس با گلایه از روند دریافت مجوز رمان «طلسم دلداده» افزود: حدود 6 سال از عمرم صرف نوشتن این رمان شد اما متاسفانه «طلسم دلداده» از سال 1381 برای دریافت مجوز انتشار، پشت درهای وزارت ارشاد ماند تا در نهایت در سال 92 موفق به کسب مجوز شد.
از «م. آرام» پیش از این دو رمان «نسکافه با عطر کاهگل» (چاپ سوم) و برنده جایزه کتاب فصل، نامزد جایزه جلالآلاحمد و برنده جایزه رمان اول ماندگار و رمان «پاییز حافظیه» (چاپ دوم) منتشر شده است.
رمان «طلسم دلداده» نوشتهی «م. آرام» در 512 صفحه و به قیمت 25600 تومان توسط «نشر آموت» منتشرشده است.
[h=2]واکاوی موضوع «دوستی و تعامل با دیگران» در بهترین کتابهای کودک.[/h]
دوستی یکی از موضوعات بسیار رایج در کتابهای کودکان است. در این کتابها شخصیتهایی با احساسات واقعی وجود دارند بهگونهای که کودکان میتوانند بهراحتی با آنها ارتباط برقرار کنند. همه ما برای گذراندن مواقع سخت زندگی به دوستی نیاز داریم که در کنارمان باشد، دوستی که بودنش حتی لحظات شاد را شادتر میکند.
در اینجا به برخی از بهترین دوستیها در کتابهای کودکان اشاره میکنیم:
1. قورباغه و وزغ در کتاب «آرنولد لابل» به نام «قورباغه و وزغ دوست هستند» زوج عجیبوغریب و جذابی هستند که کاملاً مکمل یکدیگرند. سرخوشی و بیقیدی قورباغه در مقابل مقید بودن وزغ نوعی تعادل و توازن در داستان برقرار میکند. تصاویر دقیق و روایت ساده لابل قلب بسیاری از کودکان را مسخر داستان خویش کرده است.
2. فیل و بچه خوک در کتاب «منم میتونم بازی کنم؟» نوشته «مو ویلمس» آنقدر بامزه هستند که نمیتوان آنها را دوست نداشت. متن و تصاویر ویلمس کوهی از احساسات را به خواننده منتقل میکند. به نظر میرسد موفقیت این کتاب مدیون نحوه قصهگویی موویلمس است.
3. جورج و مارتا در کتابی به همین عنوان نوشته «جیمز مارشال» دو سگ آبی و دوستان واقعی هستند که سعی میکنند عیبهای یکدیگر را در عکسهای شرح دار و بامزه کتاب بپوشانند. وقتی اشتباه یکی از آنها معلوم میشود، دیگری او را خجالتزده نمیکند بلکه به او قوت قلب میدهد.
4. اردک و غاز در کتاب «تاد هیل» دوستان خوبی هستند که در جریان کشف جهان پیرامونشان از دیدگاه یک کودک نوپا لحظات جالبی را خلق میکنند. گرچه اردک و غاز حیوانات متفاوتی هستند، اما این دو دوست آنقدر تعامل نزدیکی با یکدیگر دارند که تصور میشود دوقلو هستند.
5. پو و بچه خوک در کتاب «وینی د پو» نوشته «ای. ای. میلن» دوستان معروف و وفاداری هستند که در میان انواع گرفتاریها و مخمصهها مانند سیل و گرفتاری در قطب شمال نیز یکدیگر را رها نمیکنند.
6. فلورا و فلامینگو در کتابی به همین نام نوشته «مولی آیدل» که داستان دختر کوچکی به نام فلورا است که در جریان رقص باله با یک فلامینگو دوست میشود. مولیآیدل به خاطر این کتاب امسال موفق به کسب جایزه کالدکات (از مهمترین جوایز کتاب کودک آمریکا) شد.
7. ویلبر و شارلوت در کتاب «تار شارلوت» نوشته «ئی بی وایت» که نشان میدهند یک دوست واقعی تا کجا با دوستش میماند و از او در برابر آسیبها محافظت میکند. شارلوت که یک عنکبوت کوچک ولی عاقل است محافظ ویلبر که یک خوک دوستداشتنی و ساده است، میشود تا اینکه در آخر ویلبر قادر به محافظت از خود میشود.
8. فلورا و اولیس در کتاب «کیت دی کامیلو». این کتاب داستان جالب یک دختر و سنجابش است که کامیلو به خاطر آن توانست مدال نیوبری سال 2014 را به دست آورد. در این داستان فلورا میبیند که سنجابش پس از برخورد با یک جاروبرقی دچار تحول شده و تبدیل به یک ابرقهرمان شده است و به همین دلیل او را اولیس ( قهرمان داستان اودیسه هومر) مینامد. شاهکارهای قهرمانانه اولیس شامل پرواز کردن و نوشتن شعر میشود تا به فلورا ثابت کند میتواند به او امید داشته باشد.
[h=1]10 رمان برتر درباره تجربه مادر شدن[/h]
[h=2]دوران بارداری، زایمان و نخستین تجربههای پدر و مادر شدن سرشار از فرصتهای روایی توأم بااحساس شادی، کشمکش و درد هم ازلحاظ روحی و هم جسمی است، ولی بااینوجود بهندرت اتفاق میافتد این موضوعات درونمایه داستانی را به خود اختصاص دهند.[/h] بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
او میگوید: هنگامیکه من باردار بودم از خود میپرسیدم قهرمانان داستانهایی که خواندهام کجا هستند تا در مورد تجربه مادر شدنم بگویند؟ کتابهای غیرداستانی بسیاری وجود دارند که من را راهنمایی کنند ولی رمانهایی که دراینباره با من سخن بگویند کجا بودند؟
و بهاینترتیب اقدام به نوشتن رمان خود درباره این موضوعات کردم. برای نوشتن چنین رمانی اغلب به این 10 رمان که جزو استثنائات باارزش در این حوزه هستند، فکر میکردم:
[h=2]1. شببیداری نوشته سارا ماس / Night Waking by Sarah Moss[/h] کتاب ماس اساساً رمانی کامل درباره رنج بیخوابیهای شبانه و روزهای خستهکننده اما این داستان بسیار سرگرمکنندهتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. «آنا بنت» قهرمان داستان، صادقانه از داستان بامزه و تأثرانگیز اولین روزهای مادر بودنش میگوید. داستان مراقبت از کودکی نوپا در کنار نوشتن یک کتاب کاملاً دقیق توصیفشده است.
[h=2]2. کتاب مقدس مخفی نوشته سباستین بری / The Secret Scripture by Sebastian Barry[/h] توصیف زایمان «روزن مکنالتی» در طوفان و در میان تختهسنگهای جزیرهای در کانتی اسیگو، در پایان داستان بسیار دقیق و شاعرانه است.
[h=2]3. زمین مشترک نوشته اندرو کوان / Common Ground by Andrew Cowan[/h] یک داستان 18 صفحهای که شاید تنها بخشی از رنج زنان را به تصویر کشیده باشد ولی ازآنجاکه توسط یک مرد نوشتهشده بسیار قابلتوجه است. داستان اولین روزهای پدر شدن کوان نیز مانند سایر نوشتههای او سرشار از جزئیات دقیق و به طرز حیرتانگیزی زنده و جذاب است.
[h=2]4. بار سنگین نوشته مارگارت درابل / The Millstone by Margaret Drabble[/h] داستان زنی به نام «روزاموند استیسی» که در دهه 1960 در لندن بهتنهایی وظایف مادری خود را انجام میدهد. درحالیکه کار او افزایش مییابد، ولی از دغدغههایی که امروزه مادران شاغل با آن مواجهاند به دور است. تأثیرگذارترین صحنه رمان هنگامی است که روزاموند در اتاق انتظار بیمارستان برای دیدن فرزند بیمارش فریاد میزند.
[h=2]5. دستی که نوشته مگی اوفارل / The Hand That First Held Mine by Maggie O’Farrell[/h] اوفارل در رمان خود داستان دو مادر را درهمتنیده است. داستان «لکسیس سینکلر» در دهه 1950 در لندن که برخلاف خواسته خود مادر میشود و تلاش میکند با جعل شغل خود بهعنوان خبرنگار مشکلاتش را حل کند و الینا هنرمند معاصری که در تلاش برای کنار آمدن با مشکلات پس از عمل سزارین است.
[h=2]6. من و مرد چاق نوشته جولی مایرسون / Me and the Fat Man by Julie Myerson[/h] این رمان تصویری منحصربهفرد را از دیدگاه شخصیت اصلی داستان از نمایی نزدیک نشان میدهد. «من و مرد چاق» داستان آشنایی زنی به نام «امی» با مردی چاق به نام «گری» است. امی یک فرزند دارد که عشق او به فرزندش سرشار از درد و شادی است. او از ازدواج خود ناراضی است و داستان، با آشنایی امی و گری که او هم یک فرزند دارد پیش میرود.
[h=2]7. سرگذشت ندیمه نوشته مارگارت آتوود/ The Handmaid’s Tale by Margaret Atwood[/h] این رمان تصویری هولناک از جبر و تمامیتخواهی حکومتی در آمریکای سابق را ارائه کرده است. آتوود حکایت زنانی را بیان کرده که بهحکم زن بودنشان متحمل ظلم میشوند و حق بزرگ کردن فرزندان خود را ندارد. «آفرد» شخصیت اصلی داستان یکی از هزاران زنی است که در حکومت جلید از آنها بهعنوان وسیله استفاده میشود. زنانی که هویت خود را ازدستدادهاند و از سادهترین حقوق اجتماعی بیبهرهاند. اما با فلاشبکهایی که به خوشیهای گذشته آفرد و مادر و خانواده او زده میشود، آتوود هر دو جنبه مادر بودن را نشان میدهد.
[h=2]8. محبوب نوشته تونی موریسون /Beloved by Toni Morrison[/h] موریسون در این رمان بسیاری از واقعیات بیرحمانهای را که الهام گرفته از تفکرات آتوود است، بازآفرینی میکند. محبوب یکی از مهمترین رمانهای زبان انگلیسی است که عمیقاً به مسئله مادر شدن پرداخته است. شخصیت اصلی داستان، اجازه ندارد برای فرزندش مادری کند و فقط به دو بچه سفیدپوست شیر میدهد. این رمان باوجود جهان زشتی که به تصویر میکشد، بسیار زیبا و خواندنی است.
[h=2]9. آنا کارنینا نوشته لئو تولستوی/Anna Karenina by Leo Tolstoy[/h] من این رمان را که مشهورترین رمان اروپایی در مورد روابط نامشروع و اصول اخلاقی است، درحالیکه باردار بودم خواندم. افکار «دالی» درباره دشواری بارداری و زایمان در این رمان و خاطرات «داریا الکساندرونا» درباره سختی شیر دادن به فرزندانش بهخوبی توسط تولستوی بیانشدهاند.
[h=2]10. باید درباره کوین حرف بزنیم نوشته لیونل شرایور / We Need to Talk About Kevin by Lionel Shriver[/h] رمان شرایور شاید پرشورترین کتاب در فهرست من باشد. اما این کتاب نیز بسیار بامزه و درنهایت تأثرانگیز است. ما در این داستان «اوا» را از زمانی که تاجری موفق بوده تا هنگامیکه به دلیل یک سری چالشهای تربیتی با پسرش تبدیل به یک مادر ترسناک میشود، همراهی میکنیم. برخی زنان شرایور را به این دلیل که خود یک مادر نیست، برای نوشتن چنین رمانی سرزنش میکنند. اما من شخصاً فکر میکنم اینیکی از جسورانهترین و صادقانهترین رمانهایی است که تاکنون درباره تربیت فرزندان دیدهام.
[h=2]سه داستان مینی مال از نویسنده کشورمان، راضیه تجار با عناوین «مرگ»، «روزنه» و «بعد از باران» و یک داستان از سپیده رضوی[/h]
[h=2]راضیه تجار:[/h] [h=2]مرگ[/h] ایستاده بود پشت در.
با شولایی سیاه و کلاهی خاکستری.
دستانش به رنگ شکلات شیری.
چشمانش دو تکه زغال سوزان.
دو ضربه دیگر زد.
صدا گفت:
سرآوردی ؟
دستش را از تنه در به داخل برد و چفت را باز کرد. حالا که او نمی خواست تکان بخورد خودش حرکت می کرد.
وای تو دیگه کی هستی ؟
دهان گشادش را باز کرد بی لبخندی. دست به سوی او دراز کرد و گفت:
مرگ !
[h=2]روزنه[/h] هرچه داد زد انگار نه انگار.
باباجان پولهایم، سکه هایم، اِ اِ سند خانه زعفرانیه. باغ لواسان. چرا گوش نمی کنید. چرا دستهایم را بستید ؟
خانم اقلا تو یک چیزی بگو. بچه ها که با دمشان گردو می شکنند.ایوای...
دستی شانه اش را گرفت و تکان داد.
- بابا این چه کاریه ؟ شوخی تان گرفته ؟ یکی نیست به دادم برسد ؟
خشتها را کمی بالاتر از صورتش به درازای قامتش گذاشته آه سنگینی کشید. صدای ریزش خاک را که شنید لرزید.
تو را به خدا. تو را به جان هرکه دوست دارید اقلا روی این یک دانه سوراخ، خاک نریزید. همین که اندازه یک نخود است.
اما صدای ریزش خاک بود و آخرین روزنه ای که بسته شد.
[h=2]بعد از باران[/h] باران می بارید. یکریز و یکنواخت.
مرد به قهر رفته بود و زن روی بخار شیشه، عکس خورشید می کشید.
خورشید ُشره می کرد و کژ و مژ می شد.
زن دوباره و دوباره با سر انگشت، طرح خورشید را کشید. خورشید شعله کشید و خاموش شد.
غروب بود که تلفن زنگ خورد. مرد بود با صدای آرام.
می آیم دنبالت. شام بیرون.
باران بند آمد. آخرین خورشید روی شیشه باقی ماند.
*
[h=2]دیوار- سپیده رضوی[/h] عكس دیوار برلین را بزرگ زده بودند تنگِ دیوار كافه، یكی پایش را گذاشته بود روی شانه یك نفر دیگر كه برود آنور دیوار؛ مهد آزادی، برلین غربی.
به عكس كه نگاه میكردم فكرم میرفت دورتر از دیوار پاتوق. به صدای خاطراتِ پدر نزدیك میشدم كه میگفت: «مردم تا رسیدن به دیوار، از دست ماموران میدویدند و فرار میكردند. از دیوار بالا میرفتند ولی اغلب تیر میخوردند...» فكرم رفت پیش جنازهها كه اگر میافتاد سمت دیوار غربی میشد قهرمان و اگر میافتاد پای همان دیوار شرقی میشد یك فراریِ خائن.
فكر كردم كه اگر دست بر قضا من و تو هم آن موقع آنجا بودیم چه میشد؟... روی میزِ قدیمی كافه خم شده بودم و عمیق تصور میكردم كه خب خیلی هم برای من مهم نبود پشت كدام دیوار باشم، آنجا هم كه بودیم مرز بین آزادی و اسارت فرقی نمیكرد؛ تو بودی!
پدر میگفت: «فرض كن كه در یك خیابان، اولش خانه ما بود، آخرش خانه مادربزرگ. بعد برداشتند جدایی را كشیدند وسط خیابان و مادربزرگ ماند پشت دیوار... پس هر كسی كه میخواست برود آنطرف، حق داشت.»
عكس دیوار توی پاتوق برایم شده بود یك نوستالژی. آشنا بود، آنقدر كه انگار بین من و تو هم از همین دیوارها كشیدهاند و من تا سعی میكنم آن را بالا بروم، كسی تیر خلاص را میزند و من باز میافتم پشت همان دیوارِ تنهاییِ خودم.
[h=2]مروری کوتاه بر کتابهایی برای کودکان و نوجوانان با عناوین: نخستین دایرهالمعارف بدن انسان، نخستین دایرهالمعارف جهان علم، مجموعه پنج جلدی بخوانیم و بدانیم ، استوارت هورتن،تغییر کوچک و کتاب لیرائیل .[/h]
[h=2]نخستین دایرهالمعارف بدن انسان[/h] کتاب «نخستین دایرهالمعارف بدن انسان» نوشته فیونا چندلر با ترجمه جواد ثابتنژاد از سوی واحد کودک و نوجوان انتشارات ذکر برای نوجوانان روانه بازار کتاب شد.
این کتاب ضمن ارائه اطلاعات جامع و قابل فهم با معرفی وبسایتهایی به نوجوانان میآموزد چگونه با استفاده از اینترنت و وصل شدن به سایتهای مورد نظر، اطلاعات بیشتری درباره بدنشان کسب کنند.
کتاب حاوی تصاویر رنگی و نکات آموزندهای است که در تکمیل مطالب و اطلاعات متن بسیار مفید است. گزیدهای از تصاویر قابل دانلود این کتاب نیز در وبسایتهای معرفی شده قابل دسترسی است.
فصل هایی مانند «درون بدن انسان»، «مغز انسان»، «بینایی»، «چشایی و بویایی»، «لامسه»، «پوست و ناخن»، «مفصلها»، «تامین آب بدن»، «تغذیه سالم»، «میکروب» و «مشاهده درون بدن» ازجمله 60 موضوعی است که در «نخستین دایرهالمعارف بدن انسان» منتشر شده است.
نوجوانان با مطالعه این کتاب میتوانند به پاسخ برخی پرسشهایشان مانند اینکه مغز و اعصاب در درون بدن چه میکنند؟ سلولهای پرشتاب چیست؟ غذاها چه فرایندی را میگذرانند؟ ارسال پیام چگونه انجام میشود؟ چگونه میشنویم؟ چگونه تنفس میکنیم؟ ظرفیت هوای ششها چقدر است؟ و بسیاری سوالات علمی دیگر دست یابند.
«نخستین دایرهالمعارف جانوران»، «نخستین دایرهالمعارف ژنتیک»،«نخستین دایرهالمعارف فضا» و «نخستین دایرهالمعارف دریاها و اقیانوسها» از دیگر کتابهایی است که توسط جواد ثابتنژاد ترجمه شده و از سوی انتشارات ذکر به چاپ رسیده است.
واحد کودک و نوجوان انتشارات ذکر کتاب مرجع «نخستین دایرهالمعارف بدن انسان» را در 64 صفحه با شمارگان دو هزار نسخه منتشر کرده است. علاقهمندان میتوانند این کتاب را به بهای 85 هزار ریال خریداری کنند.
[h=2]نخستین دایرهالمعارف جهان علم[/h] کتاب «نخستین دایرهالمعارف جهان علم» نوشته ریچل فیرث با ترجمه جواد ثابتنژاد از سوی واحد کودک و نوجوان انتشارات ذکر برای نوجوانان روانه بازار کتاب شد.
کتاب مرجع «نخستین دایرهالمعارف جهان علم» ضمن ارائه اطلاعات جامع و قابل فهم با معرفی وبسایتهایی به نوجوانان میآموزد چگونه با استفاده از اینترنت و وصل شدن به سایتهای مورد نظر اطلاعات بیشتری درباره فضا کسب کنند.
فصل هایی مانند «جهان ما»، «جهان متحرک»، «استخوانها و ماهیچهها»، «مغز و حواس انسان»، «اتم و ملکول»، «شناوری»، «مغناطیس» و «نور و رنگ» ازجمله 60 موضوعی است که در «نخستین دایرهالمعارف جهان علم» منتشر شده است.
نوجوانان با مطالعه این کتاب میتوانند به پاسخ برخی پرسشهایشان مانند اینکه دانشمندان چه میکنند؟، زمین از چه تشکیل شده است؟، غذاها چه فرایندی را میگذرانند؟، مواد چگونه تغییر میکنند؟ و بسیاری سوالات علمی دیگر دست یابند.
واحد کودک و نوجوان انتشارات ذکر کتاب مرجع «نخستین دایرهالمعارف جهان علم» را در قالب 64 صفحه با شمارگان دو هزار نسخه منتشر کرده است. علاقهمندان میتوانند این کتاب را به بهای 85 هزار ریال خریداری کنند.
[h=2]مجموعه پنج جلدی «بخوانیم و بدانیم»[/h] جدیدترین کتاب انتشارات نیستان در قالب یک مجموعه با عنوان «بخوانیم و بدانیم» نوشته مریم ماستری روانه بازار کتاب شد. تصویرگری این مجموعه پنج جلدی را مهدیه صفایی نیا،فهیمه فامیل دشتی، الهه بهین، آتنا شمس و ایلگار رحیمی بر عهده داشته اند.
مجموعه پنج جلدی بخوانیم و بنویسیم از سری داستانهای اجتماعی حوزه کودک ونوجوان است. هدف از انتشار این مجموعه آموزش مفاهیم و مهارت های زندگی از جمله اعتماد به نفس، ارتباط با دیگران، عادتهای غذاخوردن و خیال پردازی های کودکانه در قالب داستان به بچه های اول و سوم دبستان است.
وای بازم مدرسم دیر شد، من این غذارا دوست ندارم، هیولای کلاس ،نگین زیبا و ربات از جمله عناوین این مجموعه به حساب می آیند وطبق تلاش های صورت گرفته قرار است که این مجموعه تا 15 جلد نیز ادامه داشته باشد.
در بخشی از کتاب من این غذا را دوست ندارم! هم آمده است:مینو به بیرون نگاه کرد تا ببیند آیا به شهر یا روستایی نزدیک شده اند یانه. ولی نتوانست بفهمد کجا هستند. مه زیادی روی جاده و تپه ها را پوشانده بود. پدر مینو آرام آرام رانندگی می کرد و دقت می کرد تا درآن مه شدید راه را گم نکند...
در بخشی از کتاب هیولای کلاس! نیز آمده است:بچه های کلاس اسم جدیدی برای شروین انتخاب کرده بودند.هروقت شروین وارد کلاس می شد بچه ها با هم پچ پچ می کردند و می گفتند: وای هیولای کلاس آمد...
در این مجموعه، هدف انتقال مفاهیمی است که کودکان باید با یک روایت داستانی یاد بگیرند .در این کتاب ها خود بچه ها به نوعی در گیر داستان می شوند. این مجموعه برای مقطعی نوشته شده است که بچه ها دایره واژگان محدودی دارند و داستانهای موجود ،علاوه بر آموزش مهارت ها به تقویت روخوانی و روانخوانی هم کمک می کنند.
مجموعه بخوانیم و بنویسیم با شمارگان سه هزار جلد و قیمت چهارهزار و 500 تومان برای هر جلد از سوی انتشارات نیستان عرضه شده است.
[h=2]استوارت هورتن،تغییر کوچک[/h] کتاب «استوارت هورتن،تغییر کوچک» نوشته لیسا ایوانز با ترجمه شیوا حریری از سوی انتشارات ویدا منتشر شد.
این کتاب ماجرای پسر 10 ساله ای به نام استوارت هورتن است که کوچک تر از سنش به نظر می آید. او از شهر و دوستانش جدا می شود و به شهر کسالت آور بی تون کوچ می کند اما در بی تون، عجیب ترین اتفاق زندگی اش شروع می شود. او از ماجرای کارگاه شعبده بازی عموی پدرش سر در می آورد؛ کارگاهی که سال هاست گمشده. استوارت دنبال سر نخ هایی می گردد تا معما را حل کند اما جستجویی که برای سرگرمی شروع کرده بود رفته رفته خطرناک می شود و...
در بخشی از این کتاب آمده است:استوارت به دور و بر نگاه کرد تا ببیند لئونورا و سگ پشت سرشان هستند؟ قلاده سگ در دست لئونورا بود و آهسته اما مطمئن قدم بر می داشت. بالای سرشان کبوتر سفید با تنبلی چرخ می زد. جینی سرش را برگرداند و داد زد: محض رضای خدا،کلیفور بگیرش! و با قدم های بلند از کنار صندلی های تاشوی جلوی در پشتی گذشت.
در را باز کرد و استوارت به فضایی روشن پا گذاشت و نفسش بند آمد. وارد یک گلخانه خیلی بزرگ شده بودند که کف موزائیک و سقف شیشه ای داشت. سقف از پشت بام ساختمان شماره 79 تا پشت بام یک انباری که پشتش بود ادامه داشت...
کتاب استوارت هورتن ،تغییر کوچک با شمارگان هزار و 100 نسخه و قیمت هشت هزار تومان از سوی انتشارات ویدا عرضه شده است.
[h=2]لیرائیل[/h] واحد کودک و نوجوان موسسه انتشارات قدیانی کتاب «لیرائیل» از مجموعه «رمانهای سهگانه پادشاهی کهن» اثر گارت نیکس را با ترجمه پیمان اسماعیلیان روانه بازار کتاب کرد.
رمان «لیرائل» از مجموعه رمانهای سهگانه پادشاهی کهن «گارت نیکس» است که برای نوجوانان علاقهمند به اساطیر و داستانهای کهن منتشر شده است.
این کتاب ماجرای دختری به نام لیرائل را بیان میکند که از «کلیرها» است. «کلیرها» نام زنانی است که قدرت آینده نگری(پیش بینی آینده) دارند، اما لیرائیل که در کودکی مادرش را از دست داده و کسی نمیداند که پدرش چه کسی است، از استعداد دیدن آینده محروم است. از طرفی جادوگری شیطانی به نام «هِج» سعی دارد قدرتی اهریمنی و نابودگر را آزاد کند و در این راه از دوست شاهزاده نیکلاس، استفاده میکند.
درباره این کتاب می خوانیم : زبان و لحن این کتاب فانتزی نیست بلکه با توجه به معنا و مفهوم اصلی درون مایه داستان از زبانی پیروی کرده که بتواند با هسته اصلی قصه هم سویی داشته باشد و مخاطب را به سمت و سویی ببرد که هدف اصلی نویسنده است.
گارت نیکس، نویسنده مشهور کودک و نوجوان، در سال 1963 در ملبورن استرالیا متولد شد. وی در نوزده سالگی به همراه کیفی پر از کتاب و یک ماشین تحریر دور تا دور انگلستان به مسافرت پرداخت. از جمله آثار او میتوان به «کودک سایه»، «موجودی درون صندوقچه»، «در طول دیوار» و مجموعههای «برج هفتم» و «کلیدی به سوی پادشاه» اشاره کرد.
واحد کودک و نوجوان موسسه انتشارات قدیانی، کتاب «لیرائل» را در قالب 760 صفحه و شمارگان یکهزار و 100 نسخه و بهای 250 هزار ریال منتشر کرده است.
[h=2][/h][h=2]مجموعه داستان های کوتاه "از حیرت تا گرسنگی" نوشته ی مجید خادم و رضا بهاری زاده در اسفند سال 1392 از سوی انتشارات بوتیمار منتشر شد.[/h]
این مجموعه شامل 11 داستان(البته ابتدا 12 داستان بود که یکی شان از سوی اداره ی ارشاد از مجموعه حذف شد) از این دو نویسنده است. اگرچه هرکدام از داستان ها را یکی از این دو نویسنده نوشته است، اما به دلیل سبک مشابه و رویکرد یکسان تمام داستان ها از لحاظ فرم و همچنین بازنویسی مشترک تمام داستان ها، و این که تمامی داستان ها از لحاظ موضوع در امتداد هم و مرتبط با هم هستند، مشخص نشده که هر کدام را کدام یک از دو نویسنده نوشته اند و به طور کل می توان گفت مجموع داستان ها نوشته ی مشترک این دو نویسنده است.
داستان ها رویکردی فرمالیستی داشته و بیش از هر چیز دیگری موضوع خود داستان و فرآیند آفرینش داستان و نفس هنر داستان نویسی را مورد تمرکز خود قرار داده اند.
اما گذشته از این وجه، لحن و فضای طنز و رویکرد های اجتماعی و سیاسی آثار، بر جذابیت داستان ها افزوده و قالب هایی منحصر به فرد در ترکیب تمام این وجوه به ساختار آثار این مجموعه داده است. اسامی داستان ها :
1- حیرت
2- تنهایی
3- لوییس خودش را می کشد! لوییس خودش را می کشد؟
4- یادداشت هایی از مدیر مدرسه
5- رها می کنند در باد
6- دستگاه هم اکنون آماده ی کار است
7- لبنیات و مکافات
8- که بود لوییس هرناندز هرو؟
9- سوسک هایی که به دنبال من می دوند
10- جنون دیوانه وار
11- گرسنگی
داستان های این مجموعه طی سال های 1385 تا 1391 نگارش شده و بیشتر داستان ها در جشنواره های داستان نویسی استانی و کشوری (هفت اقلیم، چراغ مطالعه، سوره، متیل، شیراز، واژگان راز، دانشگاه شیراز و ...) برگزیده ویا حائز رتبه شده اند.
*
[h=2]نقد کوتاهی بر این اثر از فرشید فرهمندنیا:[/h] نویسندگان کتاب «از حیرت تا گرسنگی» در شیوه نگارش بازیگوشانه و کنایی خود، سودای نوشتن داستانهایی دارند که کمترین ارتباط و وابستگی را به جهان واقعی پیرامونشان که نمیتوانند به آن گردن نهند، داشته باشد و در عوض بتوانند حیات ویژه خود را در دنیای متن پیدا کنند، با ابداع عباراتی که به خارج از متن ارجاع ندهند و از طرح داستانی مشخصی تبعیت نکند اما درعینحال بیانگر مشخصههای سبکی خردهفرهنگی که به آن تعلق دارند و ویژگیهای نسلی موردنظر آنها باشد.
مفاهیمی چون تکافتادگی در دل ازدحام شهرها و تنهایی نسلها، مفاهیم برسازنده فضای این اثر محسوب میشوند و اشتغال ذهنی راویان با اینگونه مفاهیم، نیروی پیشبرنده داستان را تامین میکند:
«دود که بالا میرود به سقف میگویی اگر میشد بال زد و پرید، دیگر آمار خودکشی سرسامآور میشد. مثل آمار پیشرفت کشورت. آنهم در شهر کوچکت. آنهم در این سالهایت». (ص14)
مفاهیمی چون تکافتادگی در دل ازدحام شهرها و تنهایی نسلها، مفاهیم برسازنده فضای این اثر محسوب میشوند و اشتغال ذهنی راویان با اینگونه مفاهیم، نیروی پیشبرنده داستان را تامین میکند.
آنچه که در نهایت داستانهای این مجموعه را تا حدودی به فضای معاصر انتقال میدهد و به آنها نیرو و جانمایه انتقادی میبخشد، رویکرد پارودیک و هجوآمیز آنهاست. اگر پارودی را آنگونه که موردنظر آدورنو بود بهکارگرفتن فرمها در زمانهای که دیگر ناممکن شدهاند، قلمداد کنیم آنگاه دشوار نیست که ردپای پررنگ این نوع بهکارگیری هجوآمیز انواع خردهروایتها و فرمهای ادبی را در کتاب جستوجو کنیم: پارودی ادبیات پلیسی، وقایعنامهنویسی و خاطرات روزانه، زندگینامهنویسی، گزینگویهنویسی، رسالههای علمی و فلسفی و... همراه با دستانداختن انواع نوشتار پراگماتیستی و فاضلانه و حتی سینما و نقاشی و تئاتر. اما آنچه که به همه این قابلیتها و معماری گسترده روایت آسیب زده است، خصلت خود- انعکاسی و درخودفرورفتگی حاد اثر است. داستانها آنقدر در محیط درونی خود، در چنبره پرگویی و صناعتهای آگاهانه روایی و قلمرویی انباشته از تمهیدات ادبی محصور ماندهاند که کمتر توانستهاند با محیط خارج از اثر ارتباط بگیرند و به فضای بیرونی پل بزنند و این باعث میشود که داستانها با همه توانش قابل تصور در بطن آنها بهراحتی در خود فرو بمیرند و کام نایافته به انتهای ظرفیت خود برسند و این پایانبندی و فرجام در اکثر موارد محتمل و قابل پیشبینی هم هستند.
جیمز وود، منتقد ادبی مشهور آمریکایی در مقالهای با عنوان «معنای زندگی از نظر چخوف» طعنه این نمایشنامهنویس روسی به هنریک ایبسن را یادآور میشود که زمانی به استانیسلاوسکی گفته بود: «او زندگی را نمیشناسد، چون زندگی اینگونه نیست.»
وود در ادامه توضیح میدهد که: «مطمئنا ایراد چخوف به ایبسن ناشی از این است که احساس میکند او همچون آدمی است که خودش به لطیفههای خودش میخندد و از طنزهای موقعیت برساخته خود سرخوش میشود. درواقع او فقط قادر است در قالب طنز موقعیت بیندیشد درست مثل کسی که فقط میتواند روی یک نوع کاغذ حاشیهدار مخصوص بنویسد. بنابراین شخصیتهای برساخته ایبسن خیلی قابل کشف هستند. او همهچیز را در مورد شخصیتها بهصورت شستهرفته، قابل نمایش و قابل درک نمایش میدهد و رازورمزهای کاراکترهای او رازورمزهایی قابل کشف و دریافتنی هستند. اما آنچه که او در نهایت با خیال راحت بهعنوان زندگی به نمایش میگذارد واقعا شبیه زندگی نیست. او زندگی را نظم و نظام بخشیده، روتوش کرده و به چند پرده نمایش مرتب و پیراسته تبدیل کرده است و انتظار دارد مخاطبان نیز فرمانبردارانه از آنچه که همواره در نهایت قابل کشف و حتی در برخی موارد قابل پیشبینی است چونان تجسم راستین زندگی لذت ببرند.»
چخوف اما خودش در مقابل، بیشتر اهل ابهام ایجادکردن است تا روشنگری و شفافسازی. در آثار او ماجراها خط سیر مستقیمی ندارند و نوشتار او لبریز از معما و پیچیدگی است. نوشتار چخوف گرچه به شکل عجیبی آبستن ایدههای بکر و تکاندهنده است اما در عین حال کمگو و خاموش است، گویی بیشتر با امور ناگفتنی پیوند دارد بنابراین از خواننده فرمانبردار تاییدگر که بخواهد همدلیاش رابرانگیزد حذر دارد.
ولی آیا این سرراستنبودن روایتهای چخوفی به این معناست که شخصیتها از طرح از پیش تعیینشده نویسنده و صناعت مورد نظر او عدول کنند یا غایت اثر را فرو نهند؟ مسلما نه. اتفاقا در آثار چخوف هیچ شخصیتی آزاد نیست که خط خودش را دنبال کند. در کارهای او جریان سیال ذهن هم وجود دارد اما برخلاف برخی از آثار دیگران بیحساب و کتاب نیست و منجر به فراموشی هستی قصوی نمیشود. شخصیتها ممکن است فراموش کنند از کجا آمدهاند یا میخواهند چه کار کنند اما چخوف هرگز فراموش نمیکند. در آثار او هیچگاه نمیتوان تصور کرد عنصری که یکبار روی صحنه به نمایش درآمده و بعد کنار رفته، برای همیشه و بدون هیچ کارکردی پنهان و غایب بماند.
چنانکه از او نقل کردهاند که گفته است: «اگر بر صحنه نمایش طپانچهای از دیوار آویزان باشد، قطعا در جایی از نمایش شلیک خواهد شد». در نوشتههای چخوف حتی پرشهای ذهنی، همواره مقصدی دارند و این مقاصد نه تنها سر و شکل و ترتیبی دارند بلکه حتی دارای نام، تاریخچه و پیامدی مشخص هستند.
به کتاب «از حیرت تا گرسنگی» بازگردیم. برای مثال در بخشی از کتاب تحت عنوان «یادداشتهایی از مدیر مدرسه» با گونهای وقایعنگاری روزانه سروکار داریم که البته توالی زمانی مرسوم را بر هم میزند و از آداب و ترتیب معمول اینگونه نوشتار پیروی نمیکند. روایت این بخش با رفت و برگشت میان سیر ماجراها و کدهای بینامتنی جلو میرود و با ارجاع مکرر به انبوهی از اسامی خاص شخصیتهای علمی و فرهنگی و دستاندازی به پسزمینههای تاریخی آنها، اقتدار فراروایتها مدام درهم شکسته میشود: «چند نوع مختلف از این چسبها توی بازار پیدا میشود: چامثکو حکیم، چامسکو فارابی،APO CHAMSKU و چندتای دیگر، ولی اصلا به کار مرتب کردن بچهها نمیخورد.» (ص38) اما با این وجود شاهد هستیم که به دلیل همان خصلت خود-انعکاسی حاد، قادر نیست نقبی به دنیای خارج از این روایت خودساخته بزند و به نقد یا حتی هجو وضعیت کلی و موقعیت کنونی گره بخورد. پرگویی و شاخهبهشاخه پریدنهای راوی و روند قابل پیشبینی داستان که برخلاف انتظار منجر به شکلگیری دنیایی طرحریزیشده همراه با روابطی قابل کشف میان عناصر آن شده است، باعث میشود که باوجود همه غریبگردانی و شگردسازیها باز هم با ادبیاتی زودیاب و قابل کشف -از آن نوع که مورد انتقاد چخوف قرار گرفته بود- مواجه شویم.
[h=2]معرفی دو کتاب طنز با عناوین: طنز در خارستان حکیم و کتاب ما کو تا اونا شیم؟[/h]
[h=2]«طنز در خارستان حکیم»؛ طنزنویسی در دوران قاجار زیر ذرهبین نویسنده کرمانی[/h] «طنز در خارستان حکیم» کتاب جدید محمدعلی علومی است که طنزنویسی در دوران قاجار را مورد بررسی قرار داده است، این اثر به تازگی توسط سوره مهر منتشر شده است.
محمدعلی علومی درباره اثر جدید خود گفت: «طنز در خارستان حکیم» گزیدهای از طنزهای حکیم قاسمی کرمانی یکی از طنز نویسان برجسته کرمان در دوره قاجار است.
وی در ادامه افزود: این طنزنویس دوران قاجار معلم محمدعلیشاه قاجار نیز بوده است و بیشتر طنزهایی که وی مینویسد به نقد جامعه و آداب و رسوم آن میپردازد.
علومی همچنین گفت: حکیم قاسمی در کتاب خارستان گاهی افسانههای رایج در دوره خود را موضوع طنز قرارداده است. چنین رویکردی به فرهنگ مردم در مثنوی و دیگر آثار بزرگ ادبی دیده میشود و موضوع همه حکایتها، مباحث اخلاقی و لزوم رعایت اخلاق است.
وی درباره شیوه طنز نویسی حکیم قاسمی کرمانی گفت: وی برخلاف طنزنویسانی مانند دهخدا که نسل بعد از وی بودند و بیشتر به مضامین سیاسی میپرداختند، به مسائل اجتماعی میپرداخت.
علومی گفت: حکیم قاسمی کرمانی یکی از طنزنویسان اواخر دوره قاجار بود که متاسفانه بعد از انقلاب مشروطه و دوران پهلوی چندان به وی پرداخته نشد. تنها به همت ایرج افشار که بعدها مجموعه آثار وی بدون تعلیقات منتشر شد.
وی درباره شیوه کاری خود در این اثر گفت: در این اثر من گزیدهای از طنزهای حکیم قاسمی کرمانی را جمعآوری کردهام و به همراه توضیح واژهها و عبارت برای چاپ آماده کردهام.
این نویسنده درباره پرداختن به آثار طنز گفت: پیش از این کتاب «طنز پهلوی» را منتشر کردم که بیشتر به شیوههای طنزنویسی و طنزنویسان متفاوتی که در این دوره فعالیت میکردند، پرداختم. «طنز در خارستان حکیم» دومین کتابی است که در حوزه طنز است و در آن به یکی از طنز نویسان مهم کرمانی پرداختهام.
علومی افزود: اگر در ادامه پشتیبانی و کمکهای لازم انجام شود بنا دارم گزیدهای از طنزهای شیخ محمدحسن سیرجانی کرمانی معروف به «پیغمبر دزدان» را همراه با توضیحات آماده انتشار کنم.
[h=2]شعرهای طنز در «ما کو تا اونا شیم؟»[/h] اکبر اکسیر از انتشار تازهترین مجموعه شعرش با عنوان «ما کو تا اونا شیم؟» خبر داد.
این شاعر طنزپرداز درباره این کتاب، گفت: در مجموعه «ما کو تا اونا شیم؟» 62 قطعه شعر کوتاه، ساده و طنزآمیز از سری شعرهای فرانو به چاپ رسیده است که معضلات اجتماعی و مصائب انسان معاصر را به زبان طنز بیان میکنند.
او در ادامه درباره طنز فرانو اظهار کرد: طنز فرانو در تمام مسائل و رخدادهای اجتماعی کاربرد دارد و چینش مهندسی کلمات و پرداختن عینی و ملموس به اشیا و پدیدههای اطرافمان از قبیل محیط زیست، بیماریها و جنگ میتواند در این قالب به صورت شعر و با طنز خاص خود ارائه شود. به قول آقای بهاءالدین خرمشاهی، گاهی از این نوع طنز به عنوان طنز و تراژدی یاد میشود.
اکسیر درباره وضعیت و موقعیت طنز در جامعه نیز گفت: موقعیت طنز با پخش چند برنامه از سوی صداوسیما امروزه یکی از نیازهای روزانه مردم شده است و اگر مطبوعات ستون طنز خود را دوباره احیا کنند میتوان به وسیله آن به ریاکاریها، پلیدیها و پلشتیهای اجتماعی اشاره کرد.
این شاعر ادامه داد: مهمترین عامل در پرداختن طنز مهارت طنزپرداز است که بتواند با استادی تمام فرق شعر و شعار را رعایت کند و از خط قرمز بگذرد و کارش با ملاحت تمام به کام مخاطب بنشیند.
اکسیر اضافه کرد: آنچه ما فعلا به نام طنز میشنویم اغلب فکاهه شیرین اجتماعی است که یکی از مروجان آن زندهیاد کیومرث صابری بود. اما مسئولان ما باید طنز را جدی بگیرند و صداوسیما در کنار فکاهه و طنز رایج به طنز تلخ بهای بیشتری بدهند تا واقعیتهای اجتماعی به گوش مسئولان برسد.
«ما کو تا اونا شیم؟» ششمین مجموعه شعر این شاعر 62 ساله است. او پیشتر کتابهای «بفرمایید بنشینید صندلی عزیز»، «زنبورهای عسل دیابت گرفتهاند»، «پسته لال سکوت دندانشکن است»، «ملخهای حاصلخیز» و «مالاریا» را منتشر کرده است. مجموعه شعر طنز «ما کو تا اونا شیم؟» در شمارگان 1000 نسخه با قیمت 6500 تومان در انتشارات مروارید به چاپ رسیده است.
[h=2]شعری از این مجموعه:[/h] «قندپهلو»
میگویم چای بیاورم؟
ملیحه سکوت میکند
و من نمیدانم سکوت علامت رضاست
یا جواب ابلهان خاموشیست!
همهچیز کاملاً ایدهآل بود.
نه زندان وجود داشت، نه محلات کثیف، نه تیمارستان، نه مردم چلاق، نه فقر و نه جنگ، همهجا سعادت، رفاه و خوشبختی موج میزد جز یک چیز!
مرگ، به جز حوادث، ماجرایی برای داوطلبان بود. جمعیت آمریکا در چهل میلیارد جاندار تثبیت شده بود.
در یک روز صبح آفتابی در بیمارستانی واقع در شهر شیکاگو، شخصی به نام ادوارکی ولینگ (Wehling) انتظار زنش را که در حال وضع حمل بود، میکشید. او تنها مرد منتظر بود. انسانهای دیگری در آن روز متولد نمیشدند.
ولینگ پنجاه و شش ساله در میان مردمی که سن متوسط آنها یکصدو بیستونه سال بود، یک نوجوان به شمار میرفت. از مدتها پیش اشعه ایکس فاش ساخته بود که زن او سه قلو خواهد زایید.
ولینگ جوان، درحالیکه سرش را درمیان دو دست میگرفت، در صندلی قوز کرد. او چنان مچاله، آرام و رنگپریده بود که واقعاً نامرئی به شمار میرفت. پوشش او کامل بود، اتاق انتظار بینظم و هوا نیز خراب بود.
اتاق دوباره تزیین میشد. آن اتاق به عنوان یادگاری برای مردی که داوطلب شده بود بمیرد، تزیین میشد.
پیرمردی مسخرهآمیز، تقریباً دویست ساله، درحالیکه روی پله نردبان نشسته بود، دورنمایی را در روی دیوار نقاشی میکرد که آن را دوست نمیداشت. در ایام گذشته، هنگامیکه سن مردم مرئی بود، حدس زده میشد که او سی و پنج ساله بوده است.
دورنمایی که او میکشید یک باغ بود.
یکی از پرستارهای بیمارستان درحالیکه از کریدور پایین میآمد، آهنگ مشهوری را زیر لب زمزمه میکرد که مدتها بود در دست و دهانها افتاده بود:
اگر عشقم را نمیپذیری،
چرا زمین را اشغال کنم؟
من از این سیاره قدیمی میروم
بگذار تا بچه قشنگی جای مرا بگیرد.
پرستار به دورنما و نقاشی نگاه کرده و گفت:
واقعی به نظر میآید. میتوانم تصور کنم من در میان آن ایستادهام
نقاش گفت:
چه چیزی باعث میشود که شما تصور کنید در آن نیستید؟
نقاش خنده مسخرهآمیزی کرده و گفت:
- میدانید، آن به «باغ خوشبختی زندگی» موسوم است.
پرستار رو به نقاش کرد و گفت:
- تو یک اردک پیر و افسرده هستی. اینطور نیست؟
نقاش پاسخ داد:
- آیا این جرم است؟
پرستار شانههایش را بالا انداخت:
- اگر تو اینجا را دوست نداری، پدربزرگ..
و او قصدش را با اشاره به شماره تلفن مردمی که نمیخواستند دیگر زنده بمانند، تمام کرد. صفر را در نمره تلفن او «هیچ» تلفظ میکرد. نمره تلفن این بود: 2BRO2B
این شماره تلفن انستیتویی بود که القاب خیالی دیگری بدین نحو داشت: «قسمت خودکار ماشین»، «سرزمین پرنده»، «کارخانههای تهیه نیشکر»، «جای گربه»، «خداحاف1 مادر.»، «سریع مرا ببوس» و «چرا عجله؟»
«بودن یا نبودن» شماره تلفن اتاقهای گاز شهرداری بود.
نقاش به پرستار گفت: هنگامیکه این تصمیم را بگیرم، وقت رفتن است.
پرستار گفت:
- پدر بزرگ، چرا کوچکترین توجهی به مردمی که بعد از شما خواهند آمد، نمیکنید؟
نقاش گفت:
- اگر میخواهی بدانی باید بگویم که دنیا نمیتواند غذای بیشتری بدهد.
پرستار خندید و از آنجا رفت.
ولینگ، بدون اینکه سرش را بلند کند، چیزی زیر لب زمزمه کرد و آنگاه دوباره در سکوت فرو رفت.
ناگهان پرستار به جانب وی دوید. آقای ولینگ، آقای ولینگ، آیا حدس میزنید خانم شما چه زایید؟
- خیر
- آری همسر شما سه قلو زاییده است.
از این حرف، رنگ از روی ولینگ پرید، وی سخت دچار ناراحتی شد، آری، سه قلو. معلوم شد دستگاه علمی خوب توانسته بود تعداد نوزادان را تعیین کند.
قانون میگفت که هیچ بچه تازه به دنیا آمدهای نمیتواند زنده بماند، مگر اینکه خانواده بچه کسی را پیدا کند که داوطلب مردن باشد و جای خویش را در دنیا به تازهوارد بدهد. سه قلوها اگر هر سه زنده میماندند، احتیاج به سه داوطلب داشتند.
پرستار گفت:
- آیا والدین آنها سه داوطلب دارند؟
دکتر هیتز گفت:
- آنها یک داوطلب داشتند و سعی میکردند دو داوطلب دیگر نیز بتراشند.
دونکان گفت:
- فکر نمیکنم بتوانند این کار را بکنند. نام پدر چیست؟
پدر منتظر، درحالیکه بلند میشد، گفت:
- ولینگ، ادواردکی ولینگ.
او دست راستش را بلند کرد و به نقطهای در روی دیوار نگاه کرد. دکتر هیتز گفت:
- آه، آقای ولینگ، من شما را ندیدم.
ولینگ گفت:
مرد نامرئی.
دکتر هیتز گفت:
- آنها هماکنون به من تلفن کردند که سه قلوهای شما متولد شدهاند. آنها هم سالمند. مادرشان هم همینطور، در راه هستم که آنها را ببینم.
ولینگ با نگرانی آمیخته به شادی گفت:
زنده باد.
دکتر هیتز گفت:
- کدام مردی به جای من میتواند خوشحال باشد؟ تمام کاری که میتوانم بکنم این است که بگذارم یکی از آنها زنده بماند.
دکتر هیتز گفت:
- شما به نظارت بر نفوس اعتماد ندارید آقای ولینگ؟
ولینک گفت:
- فکر میکنم این عمل اگرچه ضروری است ولی حقیقتی تلخ است.
دکتر هیتز گفت:
- آیا مایل نیستید به قرنها پیش، هنگامیکه جمعیت زمین دو میلیارد، ده بیست میلیارد، بعد چهل میلیارد، آنگاه هشتاد میلیارد، سپس یکصد و شصت میلیارد شد، برگردید؟ دانههای تمشک را دیدهای؟
- نه؟
- بدون نظارت بر نفوس، افراد بشر مثل دانههای تمشک بر روی این سیاره قدیمی رو به ازدیاد میروند، فکرش را بکن!
ولینگ همچنان به همان نقطه دیوار خیره مانده بود. دکتر هیتز ادامه داد:
- در سال دوهزار، قبل از آنکه دانشمندان قدم پیش نهند و این قانون را وضع نمایند، حتی آب کافی برای آشامیدن وجود نداشت و برای خوردن به جز علف دریایی چیزی نبود. با این وصف، مردم مانند خرگوشها در زاد و ولد پافشاری میکردند.
ولینگ به آرامی گفت:
- من این بچهها را میخواهم. من هر سه آنها را میخواهم و نمیخواهم پدربزرگم هم بمیرد، ما چرا باید برای بقای جامعه فداکاری بکنیم. اگر قرار است این نوزادها بمیرند چرا به دنیا آمدند؟
دکتر هیتز به آرامی گفت:
- هیچکس واقعاً خوشحال نیست که به «جای گربه» نزدیک شود.
پرستار گفت:
- آرزو میکنم هیچکس از آن استمداد نخواهد.
دکتر هیتز گفت:
- چه؟
وی گفت:
- آرزو میکنم که هیچکس از «جای گربه» و دستگاههایی نظیر آن کمک نخواهد، این دستگاهها تأثیر بدی روی مردم میگذارد.
دکتر هیتز گفت:
- شما کاملاً راست میگویید، مرا ببخشید.
دکتر به اتاق گاز شهرداری، نامی داده بود که هیچکس دیگر در مکالماتش از آن استفاده نمیکرد و آن «استودیوهای خودکشی» بود. دکتر هیتز گفت:
- دوقرن قبل، هنگامیکه من جوانی بودم، هیچکس نمیتوانست فکر نماید که بیست سال دیگر دوام خواهد آورد. اینک صلح و آرامش بر روی سیاره ما گسترده شده است.
او خندید. هنگامیکه دید ولینگ هفتتیری از جیبش بیرون کشیده است، لبخندش محو شد. ولینگ به جانب دکتر هیتز شلیک کرد. او مرد. ولینگ گفت:
- اینک جایی برای آنها پیدا شد. جای بسیار بزرگی و آنگاه به جانب پرستار شلیک کرد. هنگامیکه دونکان به زمین میافتاد، گفت:
- آن تنها مرگ است، اینک جایی برای دونفر وجود دارد.
و آنگاه ولیگ به طرف خود شلیک کرد و جایی برای هر سه بچهاش به وجود آورد.
هیچکس به جانب اتاق ندوید. هیچکس صدای شلیک گلولهها را نشنید.
نقاش روی آخرین پله نردبام نشست و به این صحنه غمانگیز نگاه میکرد. آری دنیا دیگر گنجایش افزایش نفوس را نداشت و بشر ناگزیر بود بدینطریق جای تازهآمدهها را خالی کند.
نقاش درباره معمای غمانگیز زندگی به تفکر پرداخت. تمام پاسخهایی که به مغز نقاش خطور میکرد ترسناک، بیرحمانه و شوم بود. حتی شومتر و بیرحمانهتر از دستگاه «محل گربه». او در اندیشه جنگ شد. او در اندیشه طاعون و بلا شد. او در اندیشه گرسنه بودن بود. او میدانست که دوباره هرگز نقاشی نخواهد کرد. وی متوجه شد که به قدر کافی در تابلوی «باغ خوشبختی زندگی» درباره زندگی قلم زده است و بعد به آرامی از نردبام پایین آمد.
نقاش هفتتیر ولینگ را برداشت، واقعاً دلش میخواست که به جانب خود شلیک نماید.
ولی جرئت نداشت. در این لحظه وی به سوی تلفن رفت، شمارهای که خیلی خوب به خاطر داشت گرفت. نمره تلفن 2BRO2B بود. همان تلفنی که القاب و کنیههای بیشمار داشت. تلفنی که هر پرسشی از او میشد به خوبی پاسخ میداد. گذشته، آینده، درباره هر شخص و هرچیز و آن در چنین قرنی شگفتانگیز نبود.
از آن طرف تلفن صدای بسیار گرم زنی گفت:
«اداره خاتمه زندگی» چه فرمایش دارید؟
همان اداره بود، جایی که میتوانست به همه چیز خاتمه دهد. او پرسید:
- چه موقع میتوانستم قرار ملاقاتی به دست آورم؟
و این قرار ملاقات مرگ بود. زن گفت:
- میتوانیم امروز بعدازظهر برایتان وقتی دست و پا کنیم. اگر ما قرار فسخی به دست آوردیم، این کار را زودتر میتوانیم برایتان انجام دهیم.
نقاش گفت:
- بسیار خوب، اگر لطف دارید، برایم آماده کنید.
و آنگاه نقاش نامش را به او گفت. زن به نقاش گفت:
- تشکر میکنم، آقا شهر شما از شما تشکر میکند، کشور شما از شما تشکر میکند، زمین شما از شما تشکر میکند ولی عمیقترین و خالصانهترین تشکرات از آن نسل آینده است که به شما درود میفرستد.
بالاخره، آنکه به جای شما پا به دنیا میگذارد و از جای شما در این زمین استفاده میکند، او نیز بیش از همه از شما سپاسگزار است که برای او اجازه زندگی صادر کردهاید، به امید خدا…
نقاش گوشی را به زمین گذاشت، صدای هفتتیر بلند شد.
نقاش هم برای آنکه جا به یک نوزاد در این عرصه زندگی بدهد، خود را کشته بود!
[h=2]معرفی مختصر داستانهایی از نویسندگان جهان با عناوین: سلطان کشی، خوشبختی در راه است و کتاب آقای آدامسون.[/h]
[h=2]سلطانکشی[/h] کتاب "سلطانکشی" نوشته احمد امید نویسنده ترک با ترجمه مرضیه خسروی به بازار کتاب آمده است.
رمان "سلطانکشی" در سال 2012عنوان پرفروشترین داستان ترکیه را به خود اختصاص داده و به رغم این که صرفا چندوقتی است که از انتشار آن میگذرد، ولیکن تاکنون به چندین زبان دنیا ترجمه شده یا در حال ترجمه است.
این رمان برای نویسندهاش احمد امید عنوان بهترین نویسنده سال 2012 ترکیه را نیز بههمراه آورد. از سابقه نویسندگی احمد امید میتوان فهمید که این رمان نیز اثری پلیسی - معمایی است؛ رمانی که رازی تاریخی به موازات داستان اصلی آن مورد کنکاش قرار میگیرد.
در اینجا با رمانی مواجه هستیم که علاوه بر تمام این موارد مفهومی انسانی و اجتماعی را نیز پیگیر است،داستانی که فقط داستان نیست، در این رمان برخلاف رمانهای معمول پلیسی، نه تنها شخصیت اصلی داستان یک افسر پلیس نیست بلکه حتی این شخصیت یک قهرمان هم نیست، او نماد بسیاری از کسانی است که نمیخواهند درگیر ماجراهای پیچیده بشوند، او کسی است که از قهرمان شدن یا ضد قهرمان شدن نفرت دارد، او حتی نمیتواند مشکلات پیش پا افتاده خودش را حل کند. جنبه وحشتی که در اغلب موارد در داستانهای پلیسی- معمایی شاهد آن هستیم، این بار نه در صحنه بیرونی که در درون شخصیت اصلی داستان جریان دارد.
کتاب "سلطانکشی" را نشر روزگار روانه بازار کتاب کرده است.
[h=2]خوشبختی در راه است[/h] مجموعه داستان «خوشبختی در راه است» نوشته آلیس مانرو با ترجمه مهری شرفی از سوی نشر ققنوس راهی بازار کتاب شد.
این مجموعه شامل 9 داستان درباره زنان است؛ «گسترهها»، «داستان»، «گودالهای - عمیق»، «رادیکالهای آزاد»، «صورت»، «بعضی زنان»، «بازی کودکانه»، «چوب» و «خوشبختی در راه است».
در مجموعه داستان «خوشبختی در راه است» نویسنده برشهایی از زندگی انسانهای معمولی را ارائه کرده است؛ مقاطعی از زندگی که تاثیری طولانی مدت روی زندگی قهرمانان داستان میگذارد. در بعضی از داستانها مثل «بازی کودکانه» نویسنده نشان داده تاثیری که از یک حادثه به جا میماند حتی می تواند به اندازه یک عمر باشد.
آلیس مانرو از نویسندههای معاصر کانادا است که سال 1931 به دنیا آمده است. آثارش جایزههای زیادی را از آن او کرده است. آخرین جایزهای که مانرو دریافت کرد، جایزه بوکر در سال 2009 بوده است که اتفاقاً به خاطر همین مجموعه داستان «خوشبختی در راه است» به او تعلق گرفته است. این نویسنده در کارنامه نویسندگیاش یک رمان و 13 مجموعه داستان دارد. در مجموعه داستان «خوشبختی در راه است» نویسنده برشهایی از زندگی انسانهای معمولی را ارائه کرده است؛ مقاطعی از زندگی که تاثیری طولانی مدت روی زندگی قهرمانان داستان میگذارد. در بعضی از داستانها مثل «بازی کودکانه» نویسنده نشان داده تاثیری که از یک حادثه به جا میماند حتی می تواند به اندازه یک عمر باشد.
قهرمانان این داستانها معمولاً زنهایی هستند که دشواریهایی در زندگی داشتهاند اما توانستهاند این دشواریها را تاب آورند و به زندگی ادامه دهند و مهمترین نکته داستان همین مساله است. نویسنده بیشتر مسایل انسانها مدنظرش است اگرچه در این مجموعه شخصیت اصلی هشت داستان، زن است و میشود گفت زنها برایش اهمیت ویژهای دارند اما مانرو نویسندهای فمنیست نیست و نگاهی انسانی به مسایل پیرامونش دارد که البته در بعضی از داستانها افراد سالمند را هم مورد توجه قرار داده است.
کتاب «خوشبختی در راه است» در 328 صفحه با شمارگان 1100 نسخه و قیمت 13 هزار تومان از سوی انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است.
[h=2]آقای آدامسون[/h] جدیدترین ترجمه محمود حسینیزاد از رمانی از اورس ویدمر از سوی انتشارات افق روانه بازار نشر شد.
مترجم در این کتاب به همان شیوه نویسنده سوئیسی کتاب، دیکته را در متن و نثری سعی داشته تا نثر محاورهای ارایه دهد. اما ترجمه حسینیزاد با شکستن دیکته هیچ گونه دستانداز و مانعی برای ارتباط سریع مخاطب با این اثر ایجاد نمیکند. موضوع کتاب، درباره پسربچهای است که با یک مرد مرموز بزرگسال برخورد میکند و دیدار با این مرد در زندگیاش تاثیر زیادی میگذارد.
این اثر محصول سال 2009 است. در مقدمه کتاب و به قلم مترجم درباره نویسنده میخوانیم:
«اورس ویدمر، نویسنده و مترجم، در 21 مه 1938 در بازل سوئیس به دنیا آمد. و در محیطی کاملا ادبی فرهنگی بزرگ شد. پدرش مترجم، منتقد ادبی و دبیر دبیرستان بود و به همین دلیل به محافل ادبی رفت و آمد داشتند و یکی از کسانی که اغلب با آنها رفت و آمد داشت، هینریش بل بود» پشت جلد کتاب نیز توضیح کوتاهی درباره این رمان آمده است:
«جمعه 22 مه 2032، مردی نود و چهار ساله، یک روز پس از جشن تولدش، در باغی که روزگاری بهشت دوران کودکیاش بوده، نشسته و داستانی برای نوهاش روایت میکند. داستان زمانی که هشت ساله بوده و در این باغ با آقای آدامسون آشنا میشود. او و آقای آدامسون در به در دنبال گمشدههایشان میگردند تا آنکه...»
این کتاب فصلبندی مشخصی ندارد یا بهتر است بگوییم بخشهای کتاب به شیوهای نو از یکدیگر جدا شده است. در بخشی از این رمان میخوانیم: «هشت سالم بود که با آقای آدامسون آشنا شدم. توی باغ ویلای آقای کرمر. ویلا روبهروی خونهمون بود و در واقع ویلا نبود، ولی همه بهش میگفتن ویلا، ساختمون معمولی دو طبقهای بود با یک باغ بزرگ دورتادورش.»
کتاب «آقای آدامسون»با قیمت هفت هزار و 500 تومان در شمارگان هزار و 500 نسخه از سوی نشر افق منتشر شده است.
[h=2]نگاهی به کتاب «یکی دربارهی دیگری» نوشتهی کریگ براون با ترجمهی حسن کامشاد.[/h]
حسن کامشاد، مترجم و مولف شهیر ایرانی، به تازگی کتاب «یکی درباره دیگری» نوشته کریگ براوان، طنزپرداز و منتقد انگلیسی را به فارسی ترجمه کرده است. کتاب که نام دوم «برخوردهای تاریخی» را نیز یدک میکشد؛ درباره 101 برخوردی است که میان مشاهیر عالم در یکونیم قرن اخیر اتفاق افتاده است و به رفاقت و مفارقت، دوستی و دشمنی و خوشی و ناخوشی انجامیده است. هر متن، دقیقاً در هزار و یک کلمه، نوشته شده است و البته آنگونه که پشت جلد کتاب آمده است؛ «سطر به سطر آن مستند است». بخش پایانی کتاب نیز، کتابشناسی است که در آن منابع هر دیدار، جداگانه، ذکر شده و لابد برای تأکید بر تأکید نویسنده بر واقعیبودن برخوردها، افزوده شده است.
ترجمه کامشاد، البته، تنها به 36 مورد از این برخوردها منحصر شده است؛ زیرا به تعبیر خود مترجم: «بقیه یا شخصیتهایشان در کشور ما چندان شناسا نیستند یا نوع برخوردشان مشکلآفرین است!» (ص7) البته جذابیت روایتها و لحن طنزگونه نوشتار افزون بر غرابت و حلاوت و اعجاب رویدادها، باعث میشود خواننده به دنبال متن برود و تا آنجا که نوشته مدعی استناد به مستندات است و بر اساس آنها حکایت میشود؛ بخواند و تصویر بسازد و آنگاه نیز که اندکی کنجکاوی فزونتر گشت؛ ره جاده تخیل گیرد و خود ادامه متن را بنویسد و بخواند.
عناوین برخی یادداشت های کتاب عبارت اند از: برخورد اشراف زاده انگلیسی با آدولف هیتلر، تئودور روزولت در دیدار با اچ جی ولز مهلت حرف زدن پیدا نمی کند، یوسیف استالین به ماکسیم گورکی شیرینی می دهد، جورج برنارد شا با دوچرخه اش می زند به برتراند راسل و...
در کتاب به انتخاب شخصیتهای مشهور و تعلق آنها به صنف و حرفه و هنری خاص اشارهای نشده است؛ اما در آن از برخورد افراد شهره در ادبیات و موسیقی و مجسمهسازی و نقاشی ذکر خیر و شر شده است تا سیاستمداران و شعبدهبازان و سینماگران و روانکاوان و میشود حدس زد که احتمالاً دایره انتخاب براون، وسیعتر از زمینهای منحصربهفرد بوده است. با این همه، لااقل در کتابی که به فارسی درآمده است؛ وزن نویسندگان نسبت به دیگران سنگینتر است و بار عمده روایتها از آن آنهاست.
براون از افرادی نوشته که با وجود اینکه مثل خود ما هستند در یک حیطه خاص شانس زیاد یا استعدادی شگرف داشته و دارند. آنها می توانند دو رو باشند مثل "اچ. جی. ولز" نویسنده آثار تخیلی که وقتی در سال 1906 به دیدار پرزیدنت روزولت می رود او را مظهر "ذهن پویای امریکا" می خواند اما در 1934 که به دیدار "یوسیف استالین" رهبر جماهیر شوری می رود او را "مظهر پیشرفت " می خواند. یا مثل الویس پریسلی تنها دغدغه اش فرار از پلیس مبارزه با مواد مخدر و دارو های خطرناک است، به همین دلیل با شارلاتانیسمی تمام از رییس جمهور نشان ویژه مامور مبارزه با مواد مخدر و دارو های خطرناک را برای جابجا کردن مواد و اسلحه های غیر قانونی خود، می گیرد.
با این مقدمه، و با اصل قرار دادن ترجمه کتاب، سه نکته را در ادامه مورد توجه قرار میدهم که از پی خواندن این کتاب، ذهنم را قلقلک داد:
1ـ ستارگان عالم هنر و برگزیدگان عالم سیاست، عموماً دور از دسترس همسخنی و همنشینی با مردم عادی هستند. چنین فاصلهای، البته عموماً توسط مشاهیر با مشغلههای کاری و گرفتاریهای منتج از آن توجیه میشود و نشانهای دال بر ارجحیت شخصیتی آنها و اولویت مشاغلشان بازنمایی نمیگردد؛ اما واقعیت امر آن است که آن توجیه و این بازنمایی، نه در میان مردم چندان خریدار دارد و نه خود آدمهای نامور، چندان در عرصه عمومی به دنبال زیستی متناسب با آنند. نتیجه میشود بازی عشق و نفرت: اسطورهسازیهای آنچنانی از دستهای از آدممعروفها و بتشکنیهای آنچنانی از دستهای دیگر از آنها. غالباً گناه چنین امری نیز بر گردن مخلوق مجهولالهویه و مفهومی متکثرالمعنا به نام «مردم» انداخته میشود که افسانهپرست است و چه است و چه است. خواندن این کتاب، اما، دو نکته را در این زمینه نشان میدهد: نخست آنکه اولاً خودِ اسطورهنماها نیز گرفتار اسطورهزدگی در برخورد با دیگرانند و ثانیاً و به عنوان نیمچهای نتیجه احتمالاً معقولتر آن است که آنان را نیز جزئی از مردمی بپنداریم که همواره آن سوی دیوار شهرت پنداشته شدهاند. ناموران نیز گرفتار مسائل شخصی و پیشافرضهای خود درباره دیگران هستند؛ نزد بسیاری از آنان، دیگر ناموران هستند که به راستی نامآورند و آنان نیز از موضع آدمی معمولی به سراغ آنان میروند؛ حال آنکه ناظر سوم ماجرا، چنین برخوردی را «برخورد تاریخی» میپندارد. شاید، اما، حق با ویلیام جیمز باشد: «به شمار کسانی که ما را میشناسند؛ ما شخصیت داریم.»
در کتاب به انتخاب شخصیتهای مشهور و تعلق آنها به صنف و حرفه و هنری خاص اشارهای نشده است؛ اما در آن از برخورد افراد شهره در ادبیات و موسیقی و مجسمهسازی و نقاشی ذکر خیر و شر شده است تا سیاستمداران و شعبدهبازان و سینماگران و روانکاوان و میشود حدس زد که احتمالاً دایره انتخاب براون، وسیعتر از زمینهای منحصربهفرد بوده است.
2ـ نکته دیگری که با خواندن کتاب و در لابهلای حکایتها پیش میآید؛ نوع نگاهی است که به تاریخ به مثابه مجموعهای از تعاملات انسانی مینگرد که حقیقتی یکه دارد که تنها در یک روایت صحیح و مستند؛ قابل رویت است. طبق این برداشت، کنشگران اغراضی و امیالی دارند و این اغراض و امیال در افعالشان بروز مییابد و بنابراین برای توضیح وقایع تاریخی، کافیست به آن اغراض و این افعال وقوف یافت و در مقام روایت آن، صداقت ورزید؛ سره از ناسره گشود و روایتهای مجعول را از روایات معلوم باز شناخت تا بتوان تاریخ واقعی را گفت. در بررسی کتاب کریگ براون، نکته قابلذکر آن است که این کتاب در نگاه اول، سعی بر آن دارد که پای مدرک و سند را با تأکید غلیظ به میان آورد؛ اما آنجا کهگاه در میان برخی روایات، ناچار از اعتراف صریح یا ضمنی به گنگی برخی از برخوردها یا نابسندگی برخی اسناد میشود؛ شاید بیآنکه خود قصد آن را داشته باشد و یا لااقل چنین مرادی را با بانگی به بلندی و رسایی تأکیدات قبلی بیان کند؛ مخاطب را به این نکته سوق میدهد که به راستی واقعیت تاریخی چیست و کجاست؟ و آن را چگونه و از که باید پذیرفت؟ وقتی کتاب بسته شود و پشت جلد آن دوباره به چشم آید؛ آنگاه شاید سطر دوم متن پشت جلد، برای مخاطب معنای دیگری پیدا کند: «اگر تاریخ را شایعهای بدانیم که خوب روایت شده؛ برخوردهای تاریخی اغلب خندهدار این کتاب مفهوم ویژهای مییابند.»
3 ـ نکته پایانی و مرتبط با نکته دوم، این پرسش است که نحوه نسبتیابی تاریخ و زمان در این کتاب از چه سنخی است؟ میدانیم که برخی تاریخ را تکرار و دور میپندارند و معتقدند وقایع تاریخی و تنوع ظاهری آنها نباید ناظرین را به این وهم بیفکند که گذر زمان، زنگ زوال اعصار کهن و ظهور ایام نو را به صدا در میآورد. خیر، در بر همان پاشنه میچرخد و آنچه انسان از سر میگذراند و آنچه تاریخ او را بر میسازد؛ برآمده از نیروهای حیاتی خلقت است که با گذشت زمان، و با تقلای تغییر آدمیان، تفاوتی معنادار نمیکند. به تعبیری دیگر: زمان میگذرد؛ اما زمانه نمیگردد. برخی دیگر، در نگرشی متأثر از اندیشه مدرن، تاریخ را تکاملی خطی میانگارند و طی آن به این نتیجه میرسند که تداوم تاریخ، نویدبخش رونق روزافزون زیست بشری است. مایه و خمیره اندیشه مدرن و بسیاری از مفاهیم مرتبط با آن، چنین برداشتی از نسبت مقطع، اما پیوسته تاریخ و زمان است. نظر سومی که در این میان تقریر میشود و غالباً در تفکر پستمدرن دیده میشود؛ رای به تاریخ بینظم و پریشان، و نسبت منقطع و گسسته تاریخ و زمان است که طی آن تاریخ، بیش از آنکه بر نظم و قاعده بنا شده باشد؛ بر آشفتگی و تصادف استوار است و البته بیان آن نیز مشمول قاعده بازنمایی و تأویل است.
روایت براون در این کتاب، بیشتر به سنخهای اول و سوم نزدیک میشود و این بیربط به نگاه براون به مسئله تحلیل «حقیقت تاریخ» نیست. در برخی از برخوردها، نظیر برخوردهای متوالی سلینجر با همینگوی، همینگوی با فورد و فورد با وایلد، براون گویی تعمداً با زمان بازی میکند تا نشان دهد مضمون بیوفایی مرید به مراد، ربطی به مرور زمان ندارد و مسئله همواره و همیشه تاریخ است و به تعبیری: «دنیا دار مکافات است.» برخی دیگر از برخوردها و اشارات، نظیر برخورد مارسل پروست و جیمز جویس که به هفت شکل روایت میشود و برخورد اشرافزاده انگلیسی با هیتلر که مضمون آن، تلویحاً، این است که کشتهشدن هیتلر در آن تصادف معمولی، میتوانست تاریخ جهان را تغییر دهد؛ اما، به تصادفیبودن امور، هرچند در لفافه و در قالب طنز اشاره دارد و اشارتی میتواند باشد بر سنخشناسی پستمدرن براون از نسبت تاریخ و زمان. محور پستمدرنی همین قطعه کوتاه، اگر بر عطف اعتنای مورخان پستمدرن بر وابستگی گذشته به سلسله تأویل-های متعارضی که واقعیت را میسازند؛ نه اینکه واقعیت ساختهشده را گزارش دهند ـ توجه شود؛ عیان میشود. در واقع وقتی براون از اشرافزاده نقل میکند که مرگ هیتلر، مترادف با تغییر تاریخ جهان است؛ اگرچه در وهله نخست، گویی بر قدرت مقاصد فردی هیتلر و نقش تعیینکننده عاملیّت شخصی او در برابر ساختارهای تاریخی انگشت تأکید مینهد؛ اما در سطحی دیگر، مفروضات بنیادین دو اندیشه کلاسیک و مدرن مبنی بر قصدمندی، روندهای فرافردی و توالی زمانی را مردود میشمارد و این را وقتی در کنار دیگر اشاراتی که به نفی حقیقت تاریخی یکه میانجامد و در بند قبل شرحش رفت؛ بگذاریم؛ میتوانیم سنخشناسی پستمدرن براون از نسبت تاریخ و زمان را جدیتر بگیریم و معنای نقل قول اول کتاب او از ژان کوکتو: «زمین میچرخد و میچرخد و به جایی نمیرسد/ تنها چیزی که به حساب میآید این لحظه است» را بهتر بفهمیم.
یکی درباره دیگری (برخوردهای تاریخی)، کریگ براون، ترجمه حسن کامشاد، انتشارات نیلوفر، چاپ اول زمستان 1392، 12000 تومان
[h=2]معرفی کتابهای داستانی با عناوین: «بُزهایی از بلور»، «لیتیوم کربنات» ،«بیست و سه»، «حالم خوب نیست» و «گاهی آدم ها دوبار به دنیا می آیند».[/h]
[h=2]«بُزهایی از بلور»[/h] مجموعهداستان «بُزهایی از بلور» نوشته علی چنگیزی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شد.
این کتاب به عنوان یکی از کتابهای مجموعه جهان تازه داستان به چاپ رسیده است. رمان «پرسه زیر درختان تاغ»، مجموعهداستان «کاجهای مورب» و رمان «پنجاه درجه بالای صفر» کتابهایی هستند که پیشتر از چنگیزی به چاپ رسیدهاند.
داستانهای «بُزهایی از بلور» درباره تنهایی و خشونت انسانهای امروزی هستند. شخصیتهایی که نویسنده در این داستانها به سراغ آنها رفته، افرادی هستند که جامعه آنها را طرد کرده یا به عبارتی آنها را پس زده است اما قرار نیست همیشه در حاشیه بمانند.
این کتاب 3 داستان با نامهای «خرس»، «صلات ظهر» و «بزهایی از بلور» را شامل میشود که هر 3 داستان در فضای بیابان و کویر جریان دارند.
این کتاب با 98 صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت 6 هزار تومان منتشر شده است.
[h=2]«لیتیوم کربنات»[/h] مجموعهداستان «لیتیوم کربنات» نوشته بهاره ارشد ریاحی توسط انتشارات بوتیمار منتشر و راهی بازار نشر شد.
این کتاب 12 داستان کوتاه را با این عناوین شامل میشود: «قبر»، «لیوان یکبار مصرف نیمهپر»، «قتل در یک شب برفی»، «گفتین چند سالتونه؟»، «پل معلّق»، «سردرد، زیر چراغهای روشن شب»، «شب، افتاده در آب دیگر نفس نمیکشد»، «انگار دو رج ـ کاموای خونی»، «قرص خواب»، «مروارید کبود»، «خاک، زیر ناخن» و «من، تنها مادری هستم که لبخند نمیدانم»
بهاره ارشد ریاحی نویسنده این کتاب، فعالیت ادبی خود را با هسته داستان در انجمن ادبی دانشگاه شیراز آغاز کرده و داستانهای کوتاه مختلفی از او در مجلات ادبی به چاپ رسیده است. برنده شدن در چندین جایزه ادبی و داوری برخی از جوایز از دیگر موارد مطرح شده در کارنامه این داستاننویس است.
«لیتیوم کربنات» اولین اثر مستقل ارشد ریاحی است که چندی پیش در یک مراسم، رونمایی شد.
این کتاب با 96 صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت 6 هزار و 500 تومان منتشر شده است.
[h=2]«بیست و سه»[/h] تازهترین مجموعه داستان آرش سالاری با عنوان «بیست و سه» از سوی نشر آرما منتشر شد.
دومین مجموعه داستان آرش سالاری با عنوان «بیست و سه» از سوی موسسه نشر آرما منتشر شد. این کتاب، مجموعه 11 داستان کوتاه است با عناوین پسرخالهها، شش و سی دقیقه عصر، برادرها، مصطفی، بدو.بدو، گفتگو، قطع و وصل، آن روز که ما تنها بودیم بد میوزید باد باد، مرگ بانو، خیلی فوری و مهم درخواستی از سوی یک شاهزاده لطفا حتما بخوانید و قصه آرمان.
نکته قابل توجه در داستانهای مجموعه اخیر این است که در فضای طلبگی میگذرند و حضور چند شخصیت طلبه در بیشتر داستانهای این مجموعه فضایی بکر به آنها بخشیده است. فضای داستانی تجربه نشده برای مخاطبان در داستانهای این مجموعه به ویژه با طرح موضوعاتی چون تشییع جنازه همسر یک عالم بزرگ، فضای درونی یک حوزه، روابط دوستانه و نزدیک دو طلبه هم حجرهای، زندگی و کنشها و واکنشهای شخصی این قشر در برخورد با مردم و اعضای خانواده و مسئله ازدواج، از جمله موضوعاتی است که در این کتاب مورد توجه قرار گرفته است.
سالاری پیش از این نیز مجموعه داستان نوزده را از سوی انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده بود. کتابی که داستانهایش همگی با تم و محوریت دینی نوشته شده است و سعی دارد نگاهی مدرن به سنتیترین بخش از زندگی خانوادههای ایرانی بیندازد و دریچهای نو در زندگی مبتنی بر دین خلق کند.
مجموعه داستان بیست و سه در 115 صفحه با شمارگان هزار نسخه و قیمت 6500 تومان منتشر شده است.
[h=2]«حالم خوب نیست»[/h] مجموعه داستان «حالم خوب نیست» نوشته فائزه طباطبایی توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شد.
این کتاب به عنوان چهل و پنجمین عنوان انتشارات هیلا به چاپ رسیده است. «حالم خوب نیست» 14 داستان کوتاه را در بر میگیرد. داستانهای این مجموعه حال و هوای شهری داشته و درباره زندگی امروز آدمها هستند.
عناوین داستانهای کتاب عبارتاند از: بازی، خاک خیس، کافیشاپ، حالم خوب نیست، نیمکت، کفشهای نهچندان تمیز، فردا روز دیگری است، نامه، دیدار نزدیک است، آبی فیروزهای، موضوع انشا، مطب، تو، وصیتنامه.
این کتاب با 111 صفحه، شمارگان 660 نسخه و قیمت 5 هزار و 500 تومان منتشر شده است. «گاهی آدمها دوبار به دنیا میآیند»
مجموعهداستان «گاهی آدمها دوبار به دنیا میآیند» نوشته محمد خلیلی توسط انتشارات بامداد نو منتشر و راهی بازار نشر شد.
این کتاب حاوی 6 داستان کوتاه است و «گاهی آدمها دوبار به دنیا میآیند» که دومین داستان کتاب است، ماجرای جوانی به نام صالح است که به کمک دوستش داریوش دیپلم هنرستان خود را میگیرد. او که شغلی ندارد گاهی به عنوان باربر خبر شده و به این کار استخدام میشود. صالح خسته و ناامید است تا زمانی که داریوش که دیگر یک مهندس شده به دیدارش میآید و از صالح میخواهد که یک جلسه را به جای او به دانشآموزان کنکوری درس بدهد. شوقی که موفقیت در این کار برای صالح به ارمغان میآورد، باعث میشود تا به فکر ادامه تحصیل بیافتد...
عناوین داستانهای این کتاب به ترتیب عبارت است از: «بیرقی در باد»، «گاهی آدمها دوبار به دنیا میآیند»، «مداد قرمز»، «دستکشهای سفید»، «یک میلیون و ششصد» و «زیدی».
این کتاب با 84 صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت 5 هزار تومان منتشر شده است.
[h=2]کتاب «آمدیم خانه نبودید» نوشته نسرین ظهیری روایت گر وضعیت کنونی خانه 44 تن از نویسندگان شعرا ،هنرمندان و مشاهیر ایران است که در تهران زندگی می کرده اند .[/h]
این کتاب که توسط نشر ثالث منتشر شده با مقدمه احمد مسجد جامعی در 470 صفحه و با قیمت 22هزار تومان در قطع رقعی روانه کتاب فروشی ها شده است.
در این کتاب نویسنده سراغ خانه های مشاهیری چون بدیع الزمان فروزانفر، عبدالحسین زرین کوب، سعید نفیسی، محمد معین، صادق هدایت، سیمین دانشور، نیما یوشیج، احمد شاملو، اخوان ثالث، فوغ فرخزاد، هوشنگ ابتهاج، ملک الشعرا بهار، حسین منزوی، سهراب سپهری، محمد مصدق ، مهرداد اوستا و....رفته است. محله به محله ،کوچه به کوچه و پلاک به پلاک، پرسان پرسان رد خانه های مشاهیر را گرفته و با ساکنان، وراث، همسایه ها، کسبه محل و هم پاتوقی های مشاهیر به گفتگو نشسته است.
نسرین ظهیری کوشیده با نثری شاعرانه در گزارشهای میدانی اش مخاطبان را به میهمانی باشکوهی دعوت کند به صرف درک لحظه های شاعرانه و خلسه نویسندگان بزرگ و نشستن در محضر خانه هایی که نت های جاودانه در ان ها پا گرفته است.
نسرین ظهیری کوشیده با نثری شاعرانه در گزارشهای میدانی اش مخاطبان را به میهمانی باشکوهی دعوت کند به صرف درک لحظه های شاعرانه و خلسه نویسندگان بزرگ و نشستن در محضر خانه هایی که نت های جاودانه در ان ها پا گرفته است. لمس دیوارهایی که رازهای سر به مهر تاریخ سیاسی ایران را در سینه دارند،مهمانی کاشی های ابی زنگاری. در کنار روایت خانه ها نویسنده در مقدمه کتاب به نتایج جالبی از یافته هایش نیز اشاره می کند: از میان این 44 خانه حدود چهل درصدشان ثبت تاریخی شده اند و تا اندازه ای از گزند تخریب روزگار دورند. از بین خانه های ثبت شده تاریخی 22 درصد به شکل موزه در امده اند، 58 درصد میراث داران مشاهیر میراث پدری و همسری را فروخته اند. همچنین از میان خانه هایی که ثبت تاریخی نشده اند 65 درصدشان تخریب شده و جز نامی نامفهوم چیزی باقی نمانده است.
احمد مسجد جامعی که بر این کتاب مقدمه ای نوشته است در مورد کتاب «آمدیم خانه نبودید» می گوید : این مجموعه بر خلاف برخی از آثار و نوشته ها که سر گذشت خانه های تاریخی تهران را مرور کرده اند به جای پرداختن و معرفی عمارت دوله ها و سلطنه ها که معمولا بسیار مجلل و اعیانی هستند به معرفی خانه های اهالی فرهنگ و هنر در تهران پرداخته است. خانه هایی که اعتبارشان را از بزرگان این مرز و بوم گرفته اند و اکنون با جستجوی فراوان باید ردی از ان ها در کوچه و محله های تهران پیدا کرد.
[h=1]13 رمان جنایی ترسناک[/h] [h=3]از اشرافزاده بیرحم با ریش آبی زشت تا جسد زیبای جهنمی[/h]
[h=2]موضوع قاتلان زنجیرهای، مورد علاقه بسیاری از نویسندگان ژانر وحشت است، داستانهایی که گاه نویسنده در مقام یک روانشناس به روانکاوی قاتل و بررسی زمینههای جرم میپردازد.[/h]
به گزارش هافینگتن پست، «سرگئی کوزنتسوف» نویسنده رمان «پوست پروانهای» که داستانی خشن درمورد یک قاتل زنجیرهای و جنایات و عشق او است، از رمانهای جناییای نام برده که الهامبخش او درخلق اثرش بودهاند.
او میگوید کتابهایی را ترجیح میدهد که نویسنده خود به قلب تاریکی سفر کند و به جای اینکه بپرسد: چه کسی قاتل است؟ بگوید: در قلب و روح قاتل چه میگذرد؟
کوزنتسوف رمانهای مورد علاقه خود را داستانهایی با مضامین عشق، تنهایی و ناامیدی معرفی میکند، همچنانکه کتابهای فهرست زیر از این قاعده مستثنی نیستند:
[h=2]«ریشآبی» نوشته «چارلز پرولت» (1659)[/h] این داستان افسانه ای و کلاسیک فرانسوی درمورد یک اشرافزاده بیرحم با ریش آبی زشت است که همسران خود را به قتل میرساند. و هیچکس حتی زن جدیدش که بدون کمک برادرش نمیتواند از خود دفاع کند، دلیل این قساوت او را نمیدانند.
«داس فرولین فون اسکودری: داستانی از دوره لویی چهاردهم» نوشته «ارنست تئودور آمادئوس هوفمان» (1819)
پادشاه رمانتیسم گوتیک آلمان و پدرخوانده ادگار پو، داستان یک جواهرفروش فرانسوی دیوانه را نوشته که هرکسی را که جواهرات دارد، میکشد. این داستان نخستین بررسی ذهن بیمار یک قاتل زنجیرهای است که تقریباً یک قرن پیش از فروید دلایل این ناهنجاری را تجزیه و تحلیل کرده است.
[h=2]«قاتل درون من» نوشته «جیم تامپسون» (1952)[/h] این کتاب یکی از نخستین رمانهای آمریکایی درمورد یک قاتل زنجیرهای است. «لو فورد» راوی داستان و معاون کلانتر در شهری کوچک، روح و روان سادیستی خود را در پس نقاب یک پلیس خوب پنهان میکند ولی در نهایت تمایل او به آدمکشی، عاقبت بدی را برایش رقم میزند.
[h=2]«روانی» نوشته «رابرت بلوخ» (1959)[/h] بلوخ پس از آنکه چیزهایی درمورد یک قاتل زنجیرهای که در 35 مایلی خانه او زندگی میکرده شنید، به فکر نوشتن رمانی افتاد که در آن یک روانی، زنان را در متل خود میکشد. این رمان پرفروشترین کتاب شد و آلفرد هیچکاک فیلم اقتباسی آن را ساخت.
[h=2]«کلکسیونر» نوشته «جان رابرت فولز» (1963)[/h] فولز یک ستاره داستانهای پستمدرنیست است. با این حال نخستین رمان او درمورد یک آدم ربا و دختری است که توسط او اسیر شده است. برخلاف سایر کتابهای این فهرست، آدمربای داستان از ابتدا آدمکش نیست بلکه بعداً تبدیل به یک قاتل زنجیرهای میشود.
[h=2]«ژیل و جین» نوشته «میشل تورنیر» (1983)[/h] تورنیر یکی از بهترین نویسندگان فرانسوی اواخر قرن بیستم است که در این رمان داستان «ژیل» قاتل زنجیرهای معروف برتون در قرن 15 را روایت میکند. ژیل کودکان بسیاری را در قلعه خود مورد آزار و اذیت قرار داده و سپس کشته و در نهایت نیز اعدام شد.
[h=2]«سکوت برهها» نوشته «توماس هریس» (1988)[/h] در این رمان مخاطب میفهمد که ممکن است یک قاتل زنجیرهای نه زشت بلکه جذاب و فریبنده باشد. هریس برای اینکه «هانیبال لکتور» قاتل بیشتر برای خواننده دوستداشتنی باشد، یک زن به نام «کلاریس استارلینگ» از اف بی آی را همراه او در داستان میکند و داستانی عاشقانه بدون ابراز عشق میآفریند.
«روانی آمریکایی» یکی از خشنترین داستانها است تا حدی که در آلمان و کانادا ممنوع اعلام شد. داستان یک کارمند بانک که روزها در والاستریت کار میکند و شبها آدم میکشد. منتقدان این رمان را طنزی از سرمایهداری پساصنعتی، مصرفگرایی و رونق والاستریت اواخر دهه 80 میلادی میدانند.
[h=2]«روانی آمریکایی» نوشته «برد ایستون الیس» (1991)[/h] این یکی از خشنترین داستانها است تا حدی که در آلمان و کانادا ممنوع اعلام شد. داستان یک کارمند بانک که روزها در والاستریت کار میکند و شبها آدم میکشد. منتقدان این رمان را طنزی از سرمایهداری پساصنعتی، مصرفگرایی و رونق والاستریت اواخر دهه 80 میلادی میدانند.
[h=2]«جسد زیبا» نوشته «پاپی زد. برایت» (1996)[/h] دو قاتل زنجیرهای و یک پسر زیبای ویتنامی درامی هولناک از خشونت و شهوت را در نیواورلئان رقم میزنند.
[h=2]«عطر: قصه یک آدمکش» نوشته «پاتریک زوسکیند» (1985)[/h] این کتاب معروفترین رمان به زبان آلمانی از زمان «اریک ماریا رمارک» است که توسط «تام تیکور» وارد عرصه سینما نیز شد. این رمان داستان یک عطرفروش نابغه فرانسوی در قرن 17 است که زنان زیبا را میکشد تا عطری بینظیر بسازد، عطری که هر کسی آن را بزند همه عاشقش شوند.
[h=2]«از جهنم» نوشته «ادی کمپبل» (1999)[/h] این یک داستان مصور است که ضخامت کتاب، طرح پیچیده و شخصیتهای تأثیرگذارش آن را به معنای واقعی یک رمان کرده است.
[h=2]«استخوانهای دوستداشتنی» نوشته « آلیس سبولد» (2002)[/h] در این رمان سبولد بر روی مقتول تمرکز میکند نه قاتل. راوی داستان دختری است که توسط همسایه کشته شده و از بهشت خود، نظارهگر خانواده و قاتل است.
[h=2]«دختری با خالکوبی اژدها» نوشته «استیگ لارسن» (2005)[/h] این کتاب پرفروش که اقتباسهای سینمایی موفقی از آن ساخته شدهاند، دارای طرح استاندارد یک رمان جنایی است: بازرسان، قتلهای بیرحمانه، کنکاش و پایان خوش. ما معمولاً این قبیل داستان ها را نه بخاطر قاتل بلکه به خاطر شخصیت کارآگاه آن دوست داریم مانند بازرس موقرمز این داستان «لیسبت سالاندر».
[h=2]معرفی دو کتاب طنز با عناوین: «آسانسورچی» و «طنز مدیریتی»[/h]
آسانسورچی
جدیدترین کتاب پوریا عالمی با "عنوان آسانسورچی" که به تازگی از سوی انتشارات مروارید منتشر شده، سهشنبه هفته پیش رونمایی و در فاصله دو روز به چاپ دوم رسید.
پوریا عالمی طنزنویس روزنامههایی نظیر اعتماد ملی، شرق، همشهری، نوروز، گلستان ایران، بهار، دنیای اقتصاد، روزگار و اعتماد بوده و "آسانسورچی" مجموعه یادداشت های طنز او در هفته نامه چلچراغ است.
او هماکنون در صفحه آخر روزنامه "شرق" ستون "آمبولانس" را هر روز می نویسد. کتاب های "تفنگ بازی"، "پنجره زودتر میمیرد"، "دخترها به راحتی نمی توانند درکش کنند" و "نیم ساعت قبل از ساعت هفت" پیش تر از این نویسنده منتشر شدهاند که کتاب "پنجره زودتر میمیرد" با مضمون جنگ در بخش بهترین رمان اول نامزد یازدهمین دوره جایزه گلشیری در سال 89 شد.
"آسانسورچی" به تازگی با طراحی جلد بزرگمهر حسین پور، با قیمت 13 هزار تومان راهی بازار کتاب شده است. طنز مدیریتی
کتاب «طنز مدیریتی» به کوشش حاجی سفیدی و ترجمه جعفر راثی تهرانی از سوی انتشارات سروش منتشر و به بازار نشر عرضه شد.
کتاب «طنز مدیریتی» مجموعهای از طنزها در دنیای مدیریت و روابط سازمانی است که طی سالهای 1384 تا 1386 با عنوان طنز مدیریتی در ماهنامه آموزشی و پژوهشی و اطلاع رسانی پیام مدیران سازمان صداو سیما چاپ شده و اکنون به کوشش حاجی سفیدی گردآوری و با عنوان طنز مدیریتی منتشر شده است.
نیروی انسانی به عنوان هسته مرکزی و نقطه اتکای مدیریت در هر مجموعه برای تحقق هدفهای هر مجموعه و سازمانی موثر است. بنابراین آسیب شناسی عملکرد نیروی انسانی جهت تحقق بهتر اهداف امری موثر است و طنز یکی از ابزارهای این امر است که می تواند نقاط ضعف و عملکرد مدیران و کارکنان و روابط بین آنها را مشخص و به چالش بکشاند.
کتاب «طنز مدیریتی» مجموعهای از طنزها در دنیای مدیریت و روابط سازمانی است که طی سالهای 1384 تا 1386 با عنوان طنز مدیریتی در ماهنامه آموزشی و پژوهشی و اطلاع رسانی پیام مدیران سازمان صداو سیما چاپ شده و اکنون به کوشش حاجی سفیدی گردآوری و با عنوان طنز مدیریتی منتشر شده است.
از آن جایی که هدف هر طنزی نشان دادن کاستیها، بدیها، عیوب، و در نهایت برانگیختن توجه مردم به آنها و زمینه سازی برای رفع نادرستیهای است، این مجموعه با 130 عنوان مانند «ترفیع شغلی، سوت قیمتی، مدیر قبلی، پروژه مدیریت زمان، تراژدی، کارمند دلخواه، حد انتظار رئیس!، توصیههای مدیریتی، مرغ سه پا!، سنوات شغلی، مهم نیست شیر باشیم یا غزال، منشی را احضار کرد!، سگ گله ام را پس بده، من همان کسی هستم که شما می خواهید و ...» میتواند در امر مدیریت و روابط بین کارکنان ابزاری سازنده برای برطرف ساختن برخی از مشکلات باشد که خواندن آن به همه مدیران و کارکنان هر سازمانی پیشنهاد میشود. نویسنده کتاب امید دارد که مطالعه کتاب طنز مدیریتی بتواند زوایای آشکار و پنهان کاستیهای محیط سازمانی و فضای مدیریتی را به خوانندگان بنمایاند و زمینه بهبود عملکرد مدیران و کارکنان و تقویت روابط انسانی بین این دو قشر و نهایتاً تقویت وجدان کاری و ارتقای بهره وری سازمانها را فراهم سازد.
چاپ دوم این کتاب در 118 صفحه با قیمت 4500 تومان توسط انتشارات سروش در اختیار علاقمندان طنز فارسی قرار گرفته است.
[h=2]نویسنده این کتاب که خود نیز از نظریهپردازان نامی ادبیات است در این اثر چیزی مابین گزیده آثار و شرح و تحشیه فراهم کرده است.[/h]
باختین،میخائیل،1391،منطق گفتگویی میخاییل باختین، نویسنده: تزوتان تودوروف، ترجمه ی داریوش کریمی،تهران: نشر مرکز،چاپ دوم،184 صفحه
باختین از بزرگترین و اثرگذارترین نظریهپردازان ادبی در سده بیستم و از برجستهترین اندیشمندان در گستره علوم انسانی شمرده شده است.
نویسنده این کتاب که او نیز خود از نظریهپردازان نامی ادبیات است در این اثر چیزی مابین گزیده آثارو شرح و تحشیه فراهم کرده است: مهمترین قطعههای آثار عمده باختین را عیناً نقل کرده و در خلال آنها به شرح و بسط و تفسیر و توضیح آن قطعهها پرداخته است، به گونهای که نزدیک به نیمی از کتاب، نوشتههای خود باختین است.
تصویری که سرانجام برای خواننده ترسیم میشود چهره درخشان اندیشمندی است که برخی از بدیعترین، بکرترین و تفکرانگیزترین اندیشههای مطرح در ادبیات و انسانشناسی فلسفی و زبانشناسی امروز را برای نخستین بار بیان کرده است.
میخائیل باختین را میتوان به دو دلیل با فراغ خاطر ستود: به دلیل اینکه وی برجستهترین اندیشمند شوروی در گستره علوم انسانی است و نیز به دلیل اینکه بزرگترین نظریهپرداز ادبیات در سده بیستم است. این دو عنوان به واقع به نوعی به هم وابستهاند، البته نه به این معنا که لزومآ باید شهروند شوروی بود تا در نظریه ادبی بر دیگران پیشی گرفت (هرچند سنت روس در این عرصه شاید غنیتر از سنت ممالک دیگر باشد)، بلکه به این معنا که نظریهپرداز معتبر ادبیات باید حوزههای نظری دیگری جز ادبیات را هم در حیطه توجه خود قرار دهد؛ تخصص وی در این نیست که متخصص در عرصه خاصی است، به عکس علاقه و توجه به ادبیات شیاد پیشنیازی باشد برای تخصصیافتن در حوزه علوم انسانی. و این مسلماً در مورد باختین صدق میکند. او که ابتدا به تحقیق در متون (به وسیعترین معنای آن، یعنی فراتر از ادبیات) مشغول بود، ناچار شد برای آنکه نظریات خود را تقویت کند، در عرصههای نظری روانشناسی و علوم اجتماعی مطالعه کند و از این رهگذر توشه برگیرد. در بازگشت از این عرصهها باختین به دیدگاهی واحد و منسجم از کل حوزه علوم انسانی مجهز شد، وحدتی که بر یکسانی مصالح این علوم، یعنی متون و یکسانی روشهای این علوم، یعنی تفسیر استوار بود.
باختین به طور اخص به علوم مربوط به زبان توجه نشان داد. در اوایل دهه بیست دو جریان متقابل در این عرصه متداول بود؛ از یکسو نقد سبکشناختی که فقط به بیان فردی اهمیت میداد و از سوی دیگر زبانشناسی ساختارگرای سوسوری که به تازگی ظهور کرده بود و به های در حاشیه قراردادن حیطههای دیگر زبان، لانگ یعنی صورت دستوری مجرد را در مرکز توجه قرار میداد. آنچه توجه باختین را برمیانگیخت در میانه بیان فردی و صورت مجرد گفته شده قرار داشت؛ گفتار انسانی به مثابه محصول عمل متقابل لانگ و زمینه این گفتار، زمینهای که به تاریخ تعلق دارد.
باختین به طور اخص به علوم مربوط به زبان توجه نشان داد. در اوایل دهه بیست دو جریان متقابل در این عرصه متداول بود؛ از یکسو نقد سبکشناختی که فقط به بیان فردی اهمیت میداد و از سوی دیگر زبانشناسی ساختارگرای سوسوری که به تازگی ظهور کرده بود و به های در حاشیه قراردادن حیطههای دیگر زبان، لانگ یعنی صورت دستوری مجرد را در مرکز توجه قرار میداد.
رمان بیش از هر نوع ادبی دیگر با این کیفیت چندآوایی همراهی دارد و باختین بخش اساسی مطالعات خود را مصروف آن میکند. وی سبکشناسی رمان را در مرکز توجه قرار میدهد، به گونهای که بتواند به طور همزمان هم ساختارهای ایدئولوژیکی رمان را آشکار کند و هم تصویری نافذ از تکامل نثر روایتی در اروپا ارائه دهد. سیر این تکامل تحت سیطره تقابل دائمی و همواره متغیری است که بین دو گرایش، یکی به سوی وحدت و دیگری به سوی تنوع و جدایی جریان دارد. بعدها باختین دامنه تحقیقات خود را گسترش میدهد و به مطالعه الگوهای مکانی ـ زمای میپردازد که مشخصه زیرنوعهای مختلف روایتی هستند. او از این طریق بررسی ساختارهای مایههای اثر را به سبکشناسی رمان میافزاید. بدینسان باختین به ایجاد و توسعه آنچه میتوان «بوطیقای گفتار» نامید، دست مییازد. سرانجام کشش به سوی تنوع و جدایی است که تقابل گفتهشده را به سود خود به پایان میبرد و برجستهترین دستاورد آن رمانهای داستایفسکی هستند. این رمانها نه تنها موضوع اولین کتاب باختین، بلکه منشأ دائمی الهام و اندیشه برای وی هستند. از این رو است که مطالعه باختین در مورد رمان به شکلی از انسانشناسی تبدیل میشود و نظریه ادبیات بار دیگر به دلیل دستاوردهای قابل توجه از مرزهای خود تجاوز میکند. این انسانشناسی حول همان مجموعه ارزشهایی به بیان درمیآید که از نظر باختین در ادبیات، فرازبانشناسی و روششناسی علوم انسانی را در سیطره خود دارند؛ آنچه همواره و قبل از هر چیز موجود است، شدن و ناتمامماندن و گفت و شنود است. فراموش نکنیم که واژه «مسئله» یا یکی از مترادفهای آن به کرات در عناوین آثار عمده باختین ظاهر میشود؛ مانند مسائل نظریه ادبی داستایفسکی، مسائل ادبیات و زبانشاناسی، مسئله متن و ... . فهرست مطالب فصل اول: زندگینامه فصل دوم: معرفتشناسی علوم انسانی فصل سوم: گزینشهای اساسی فصل چهارم: نظریه گفتار فصل پنجم: بینامتنی فصل ششم: تاریخ ادبیات فصل هفتم: انسانشناسی فلسفی
[h=2]اندکی درباره ی تزوتان تودوروف:[/h] تودوروف در سال 1939 میلادی در شهر صوفیه بلغارستان به دنیا آمد. وی فعالیت ادبی اش را با ترجمه متونی از نویسنده های فرمالیست روس همچون بوریس آیخن باوم، ویكتور اشكلوفسكی و رومن یاكوبسن آغاز و با همكاری ژرار ژنت، مجموعه «بوطیقا» را منتشر كرد.
وی در سال های دهه 60 قرن گذشته میلادی و ابتدای سال های دهه هفتاد برای مجله «تل كل» كه بیشتر بزرگان ادبی آن روز فرانسه (افرادی چون رولان بارت و ژولیا كریستوا) با آن همكاری داشتند، می نوشت و نقشی نیز در تحولات فرهنگی آن سالیان فرانسه ایفا كرد. وی سپس به موضوع ساختارگرایی ادبی علاقه مند شد و نخستین كتابش را به نام «نظریه ادبی، متن هایی از فرمالیست های روس» در سال 1966 منتشر كرد؛ اما چند سال بعد به موضوع «بوطیقا» روی آورد و «بوطیقای نثر» را كه از معروف ترین آثار اوست، در سال 1971 به انتشار رساند. بعدها به تاریخ و سیاست علاقه مند شد و سال های اخیر را بیش تر به مطالعه در حوزه های سیاسی پرداخته است.
تودوروف تا به امروز بیش از 25 عنوان كتاب منتشر كرده است.
[h=2][/h][h=2]محمدحسن ابوحمزه نویسنده ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، داستانکی با عنوان «لگد آخر» با موضوع سالگرد حمله عراق به کشور جمهوری اسلامی ایران در سی و یکم سال 1359 توسط ارتش بعث عراق نوشته است.[/h]
ابوحمزه درباره داستانک «لگد آخر»، می گوید: داستان در خصوص یکی از نظامیان بعثی عراقی است که جنگ را از حکومت صدام آغاز و همچنان درگیر آن است و اکنون در خدمت داعش است.
در ادامه این داستانک را می خوانید:
وقتی پیرمرد تصمیم گرفت با لگد به در چوبی خانه روستایی در دهکده شمالی «چارداغلی» بکوبد و آن را باز کند، احساس کرد دیگر توان جوانی را ندارد، ناخودآگاه رفت به سی و چهار سال پیش. روزی که با همان پا در چوبی خانه روستایی اطراف شهر بندری و زیبای محمره را شکسته بود.
شهری که به گفته فرماندهانش باید در سه روز تسخیر می شد و نشد، اما بسیاری از دوستانش کشته شدند. یاد دوستانش دلش را آزرد.
به پوتین آمریکایی خود خیره شد، پا را پس کشید، شُل شد همان جا ایستاد. از نخستین لگد، سی و چهار سال گذشته بود. سی و چهار سال چون فیلمی از مقابل چشمانش گذشت. به یاد نمی آورد چندین در خانه را با لگد شکسته بود. از محمره تا حلبچه، شهرهای کویت و سوریه. اکنون هم استان صلاح الدین کشور خودش. اما به یاد داشت که آن روز فرمانده جنگ خطاب به مردم بی دفاع گفته بود:
- ما برادرانتان هستیم، به نمایندگی از سوی شما، برای دفاع از سرزمین اعراب...
به یاد داشت که آن روز فرمانده جنگ خطاب به مردم بی دفاع گفته بود: - ما برادرانتان هستیم، به نمایندگی از سوی شما، برای دفاع از سرزمین اعراب...
و ادامه داده بود؛ برای نجات مردم عرب خوزستان باید اسلحه به دست گرفت و لباس رزم پوشید. سی و چهار سال بود آن لباس را به تن او کرده بودند، لباس قتل، غارت و کشتار. پیش خود فکر کرد، کدام اعراب. به اسلحه اش نگاه کرد یک تفنگ «گالیل» اسرائیلی بود. اسلحه را مسلح کرد برگشت، به طرف مقر فرماندهی رفت که تابلویی در بالای آن خود نمایی می کرد و روی آن نوشته شده بود. «الدولة الاسلامیة فی العراق والشام».
*
[h=2]درباره محمدحسن ابوحمزه:[/h] ابوحمزه داستان نویستهرانی دارای داستانهای كوتاهی زیادی است كه از جمله آنها به موارد زیر می توان اشاره كرد: "تک برگ پیچک"،"خشمگین"، "هارمونی ریل راه آهن"، "صید ماهی صبور"، "سایبانی از نخل"، "سکهها "، "از ما اصرار از پیرمرد تدارکات انکار"،این که آمد آن که باید بیاید نیست"، "پایان لبخند خاكی"، "آخرین پیام"،"آخرین پلاک شناساییمان را در مشت میفشردیم"...داستانهای "آچمز" و "جون بكنید بیایید بالا" نیز برگزیده نخستین جشنواره سراسری لبخند خاكی فراخوان داستان طنز دفاع مقدس در آستانه میلاد امام رضا (ع) در اردیبهشت سال 1390 بوده است.
ابوحمزه بر اساس برخی از آثارش نویسنده حوزه دفاع مقدس به حساب میآید. برای مثال داستان كوتاه "آخرین پلاک شناساییمان را در مشت میفشردیم" به عنوان داستان ادب پایداری در هشتاد و یكمین جلسه نقد كتاب دفاع مقدس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس در خرداد ماه سال 1387 مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.
[h=1]سادات ببخشید[/h]
[h=2]معرفی کتابهایی به مناسبت فرارسیدن ماه محرمالحرام؛ با عناوین: بیت های بارانی، نظم گریهخیز و سادات ببخشید.[/h]
[h=2]«بیتهای بارانی»[/h] کتاب «بیتهای بارانی»، گزیدهای از اشعار جدید عاشورایی به همت هیأت رزمندگان اسلام منتشر شد.
گردآوری اشعار در کتاب «بیتهای بارانی» توسط قاسم صرافان، با همکاری و نظارت سیدمهدی حسینی و جواد هاشمی(تربت) به انجام رسیده است. این مجموعه در 240 صفحه شامل اشعار و نوحههای محرم گردآوری و در شمارگان 5000 نسخه به چاپ رسیده است.
این اشعار عمدتاً سرودههای جدید و منتشر نشده شعرای مطرح آیینی برای ایام محرم است و در فصول جداگانهای بر اساس موضوعات و شبهای مختلف محرم دستهبنده شدهاند.
قیمت این مجموعه 80 هزار ریال است و علاقهمندان برای تهیه و سفارش کتاب میتوانند با شماره تلفن 88960430 تماس بگیرند.
گردآوری اشعار در کتاب «بیتهای بارانی» توسط قاسم صرافان، با همکاری و نظارت سیدمهدی حسینی و جواد هاشمی(تربت) به انجام رسیده است. این مجموعه در 240 صفحه شامل اشعار و نوحههای محرم گردآوری و در شمارگان 5000 نسخه به چاپ رسیده است.
[h=2]«نظم گریهخیز»[/h] به مناسبت فرارسیدن ماه محرم الحرام مرکز تامین و عرضه متون کهن ایرانی «میراث مکتوب»، اقدام به فراهم آوردن مجموعهای از متون عاشورایی منتشر شده کرده است که در قالب بستهای با نام «نظم گریه خیز» به دوستداران ادب حماسی فارسی عرضه میشود.
این بسته حاوی آثار نایاب موسسه پژوهشی «میراث مکتوب» است که در شمارگان محدود به این مناسبت چاپ مجدد شده که شامل این کتابها است:
1- هفت دیوان محتشم کاشانی (دوره دو جلدی) شاعر بلند آوازه قرن دهم کاشان که دوازده بند او در سوگ عاشورا مشهور است.
2- دیوان الهامی کرمانشاهی، شاعر کرمانشاهی قرن سیزدهم که به سبک شاهنامه به شرح منظوم حماسه کربلا پرداخته است.
3- فیض الدموع، در شرح حماسه کربلا به نثر از آثار برجسته میرزا ابراهیم بدایع نگار تهرانی، از ادبای دوران قاجار.
وبلاگ «نظم گریه خیز» هم به مناسبت چاپ این آثار و به منظور معرفی آن به مخاطبان و فراهم آوردن مجالی برای ارایه نظرات مخاطبان راه اندازی شده است.
[h=2]«سادات ببخشند»[/h] کتاب «سادات ببخشند» مجموعه سرودههایی آیینی احمد علوی توسط انتشارات «فصل پنجم» منتشر شده است.
در یکی از سرودههای این کتاب خطاب به حضرت عباس(س) آمده است:
عالم شده یک عمر نمکگیر اباالفضل
انداخته تا سفره جود و کرمش اباالفضل
حیف است که بر خلق زمین حکم براند
در عرش بر افراشته ساقی علمش را
من سخت خمارم سر ساقی به سلامت
باید که ببخشد به من او بیش و کمش را
این شاعر دلخسته چه دارد بنویسد
باید به خود او بسپارد قلمش را
«سادات ببخشند» حاوی 36 سروده از احمد علوی است که توسط انتشارات «فصل پنجم» در 78 صفحه و به قیمت 7500 تومان راهی بازار نشر شده است.
[h=2]« آخرین انسان» رمان دیگری از موریس بلانشو نویسنده، منتقد ادبی و فیلسوف است که به تازگی از سوی نشر رخداد نو منتشر شده است.[/h]
آخرین انسان . موریس بلانشو. مترجم: ایمان گنجی. انتشارات رخداد نو. چاپ اول. تهران: 1393. 1000 نسخه.110 صفحه. قیمت: 6500تومان.
«شاید تو استثنا خواهی بود، همان روشنایی که تاریک نمیشود. شاید تو از درهای دهشت بدون لرزشی عبور کنی که اینجا معادل آرامش است، همان رعشهی آرامشی است که موج به موج خود را بر آن بالا میکشیم و نگهبان سبکبارمان را نیز تا سطح خودمان ترفیع میبخشیم»[1] آخرین انسان
بلانشو در آخرین انسان به مفهومی میپردازد که نیچه جایی در کتاب چنین گفت زرتشتش بیان کرده و آن خوار شمردنیترین کسان و کسانی است که حقیرتر از انسان هستند. در این رمان بلانشو از زاویه دید اول شخص استفاده میکند. این رمان نیز مثل سایر رمانهایش دارای هیچ شخصیت به نامی نیست و شخصیتها با ضمایر معرفی میشوند. در این رمان راوی از کسی سخن میگوید که نامش را " او" خطاب میکند. راوی به ریزترین و پنهانیترین خصوصیات "او" و خودش در برخورد با "او" میپردازد. از احساس ترس و عشق و شادمانیها و سیاهترین رنجها. در نهایت هم " او" و هم "من" در سطرهای پایانی محو می شوند و به مرگی خاموش میروند. بلانشو و شخصیتهای بینام
در مقدمه کتاب مترجم درباره این رمان مینویسند:" بلانشو هم در نظریه خویش و هم در نوشتار داستانیاش اهمیت فراروانی به ضمیر شخص غایب میدهد و همانطور که برای مثال در اثری مثل "کافکا تا کافکا" تا "مکالمههای بی پایان" نشان داده، نوشتار ادبی حتی کارکرد عمومی زبان را نوعی کشتن میداند و به همین خاطر تنش بین من و او بین محو شدن "من" و متصل شدن به اجتماع دوستان یا "ما" را میتوان در اغلب آثار او دید.
بلانشو این کتاب را در سال 1957 نوشت. او همواره در آثارش مفهوم مرگ را دنبال کرده است. مرگ مهمترین مضمون آثار اوست.
دشواریهای ترجمه مترجم به دلیل همین کاربرد ضمایر ترجمه این متن را دشوار دانسته و درباره این رمان نوشته است به نظر میرسد بلانشو با نوشتن این رمان میخواسته است رمانی ضد تفسیری بنویسد. به عبارت دیگر آنقدر همه جملات این رمان انباشته از معنا هستند که کسب و کار تفسیر برای کشیدن معناهای پس از آنها و ارتباط دادنشان به گفتمانهای مختلف دلالتی کساد میشود. به نظر میرسد این استراتژی بلانشو در راستای فرار از بازنمایی باشد. او همچون دوست معاصر دیگرش پی یر کلوسوفسکی اساسا با هر چه سنگینتر کردن و مضاعف کردن بازنمایی آن را در هم میشکند. بنابراین لحن فاخر و جملات به ظاهر بیش از حد فلسفی این رمان را باید در راستای این استراتژی خواند. بلانشو و مرگ
بلانشو این کتاب را در سال 1957 نوشت. او همواره در آثارش مفهوم مرگ را دنبال کرده است. مرگ مهمترین مضمون آثار اوست. بلانشو از مرگ نویسنده در متن سخن میگوید و در نظر او نویسندگی در همسایگی مرگ اتفاق میافتد. در این معنا که نویسنده درمتن خود را از خود میزایاند و با به پایان رسیدن متن، این زندگی نیز که در فاصله کلمات و سطرهای متن در هر لحظه اتفاق میافتد، به پایان میرسد. بلانشو کیست؟
موریس بلانشو نویسنده، فیلسوف و منتقد مرموزی بود و تا پایان عمرش هیچ گاه با مطبوعات مصاحبه نکرد، هر چند در دورهای خودش یک ژورنالیست بود. با این حال کتابهایش همواره دست به دست میچرخد و وی را به عنوان هیولای ادبی میشناسند. وی در فرانسه و در خانواده متمولی به دنیا آمد. سپس فلسفه خواند و در خانهای ییلاقی به نوشتن پرداخت. از وی بیش از 800 مقاله و کتاب به جای مانده است. بلانشو با این که هیچ گاه جایزه ادبی نگرفت اما وی یکی از بزرگترین نظریه پردازان است و شالوده شکنی را بنیاد نهاد و بر فیلسوفانی چون میشل فوکو و دریدا تاثیر گذاشت. محتوی کتاب
این رمان در دو بخش نوشته شده است. مقدمه کتاب به قلم مترجم یادداشتهایی است در باب دشواری ترجمه. یادداشتی نیز به عنوان یادداشت مجموعه به قلم پیمان غلامی در بخش نخست کتاب آورده شده که درباره مجموعه کتابهای "ادبیات و زندگی" است که آخرین انسان تحت همین مجموعه منتشر و به بازار کتاب عرضه شده است. وی می نویسد: افق این مجموعه پرداختن به مرزها و دقایق درک ناپذیر و تمییزناپذیر میان ادبیات و فلسفه است.
این کتاب همچنین توسط شهرام رستمی نیز ترجمه شده است. پی نوشت:
[1] صفحه 108 کتاب
[h=2]« مادر بزرگت رو از این جا ببر!» مجموعه داستان طنزی است از نویسنده امریکایی معاصر که با گزینش و انتخاب مترجم عرضه شده است.[/h]
مادربزگت رو از این جا بر!. دیوید سداریس. نشر زاوش. چاپ سوم. تهران: 1392. 2000 نسخه.150 صفحه. قیمت: 7500 تومان.
«من و لوییس شش ماه با هم دوست بودیم که ناگهان دوستی مان تبدیل شد به رقابت. تا قبل از آن عین خیالمان نبود کدام مان نمره بهتری می گیریم یا پول بیشتری خرج می کنیم. هر کدام ویژگی خاص خودمان را داشتیم. قاعدتا هر کدام باید به دیگری به خاطر توانایی هایش احترام می گذاشتیم. اعتماد به نفس ترسناک و بیش از حدش به او اجازه می داد تا با یک کلاه گیس فرفری در مدرسه رژه برود و من هم صد در صد حمایتش می کردم. »[1]
[h=2]درباره کتاب[/h] مادر بزرگت رو از این جا ببر! مجموعه داستان کوتاه از نویسنده امریکایی است که با زبانی طنز به بیان بخشی از اتفاقاتی می پردازد که در گذشته تجربه شده اند.
داستان های این مجموعه داستان های کمیکی هستند که عمدتا درباره خانواده نویسنده نوشته شده است. این موضوع به خصوص در داستان مادربزرگت رو از این جا ببر مشهود است.
دیوید سداریس که با داستان های کوتاهش به شهرت رسیده است، یکی از مشهور ترین نویسندگان طنز امریکا است که در سال های اخیر کتاب هایش از فروش فوق العاده ای برخوردار بوده اند. وی در این آثار به تفسیر مسائل اجتماع می پردازد. سداریس موضوعات داستان های کوتاهش را از زندگی شخصی اش برداشت می کند و ماهیتی فکاهی و طعنه آمیز به آنها می بخشد.
دیوید سداریس که با داستان های کوتاهش به شهرت رسیده است، یکی از مشهور ترین نویسندگان طنز امریکا است که در سال های اخیر کتاب هایش از فروش فوق العاده ای برخوردار بوده اند. وی در این آثار به تفسیر مسائل اجتماع می پردازد. سداریس موضوعات داستان های کوتاهش را از زندگی شخصی اش برداشت می کند و ماهیتی فکاهی و طعنه آمیز به آنها می بخشد. مسائل مورد بحث وی زندگی خانوادگی، بزرگ شدن در خانواده ای از طبقه متوسط در حومه شهر به خصوص شهر رالی، پیشینه فرهنگ یونانی، مشاغل مختلف، تحصیل و مواد مخدر است. وی عمدتا از تجربه زندگی در کشورهای فرانسه و انگلستان می نویسد. پیشینه فرهنگ یونانی از این جهت مورد توجه سداریس است که از طرف پدری تباری یونانی دارد.
داستان طاعون تیک، پسر بچه ای را روایت می کند که صرفا فرامینی را اجرا می کند که از مغزش صادر می شود. این فرامین یک لحظه پسرک را رها نمی کند و دگمه ای برای خاموش کردنش نیست. دستوراتی عجیب مثل لیس زدن کلید چراغ های کلاس درس، فشار دادن دماغ به در یخچال و کوبیدن پاشنه کفش به پیشانی، کارهایی است که این پسر نمی تواند از شرش رها شود.
داستان مادر بزرگت رو از این جا ببر! زندگی مادربزرگ پدری نویسنده است. این پیرزن که در یک آپارتمان بسیار کوچک زندگی می کند بعد از سال ها زندگی در انگلستان هنوز نمی تواند خوب انگلیسی حرف بزند. او به دلیل شکستن لگن اش وارد زندگی عروس اش می شود و از آنجایی که روابط خوبی با عروس اش ندارد سایه همدیگر را با تیر می زنند.
در داستان دینا نویسنده سیستم آموزش رسمی را در مقابل سبک زندگی و سیستم آموزش سنتی قرار می دهد.
در داستان یک کار آگاه واقعی، مادر و خواهری را روایت می کند که به سریال های تلویزیونی علاقه دارند و از میان آنها تنها سریال های پلیسی را نگاه می کنند.
داستان های این مجموعه با زبانی بسیار عامیانه و راحت نوشته شده است. انگار نویسنده همین جا در کنار شما ایستاده و دارد ماجرایی که همین امروز صبح برایش اتفاق افتاده را روایت می کند. دغدغه های زندگی، روزمرگی، مشکلات شخصیتی و گرفتاری های زندگی مدرن همه در موقعیت هایی طعنه آمیز روایت می شود. در بیشتر داستان های کوتاه از عنصر غافل گیری استفاده شده است. شخصیت هایی با تیک های عجیب و غریب یا با اخلاق های غیر نرمشان باعث خنده می شوند.
[h=2]پیشینه نویسنده[/h] این کتاب مجموعه ای است منتخب از داستان های سداریس که پیمان خاکسار گردآوری و ترجمه کرده است. سدرایس نویسنده ای ست که به تازگی در ایران معرفی شده است. مترجم در ابتدای کتاب درباره نویسنده می نویسد: کتاب های وی جوایز زیادی گرفته و تیراژ های میلیونی در امریکا دارد. وی با مجلاتی چون نیویورکر همکاری می کند و مقالات طنز بسیاری تالیف کرده است. خاکسار پیش از این کتاب " بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم" را از این نویسنده ترجمه کرده بود.
[h=2]محتوای کتاب[/h] این کتاب شامل یازده داستان کوتاه است که عبارتند از: طاعون تیک، گوشت کنسروی، مادربزرگت رو از این جا ببر، غول یک چشم، یک کارگاه واقعی، دیکس هیل، حشره درام، دینا، سیاره میمون ها، چهار ضلعی ناقص و شب مردگان زنده.
اگر بخواهید لحظات شادی آوری داشته باشید و دمی خنده بر لب هایتان بنشیند می توانید داستان های کوتاه این مجموعه را مطالعه کنید. پی نوشت:
[1] صفحه 85 کتاب
[h=2]معرفی مختصر چند مجموعه داستان و رمان با عناوین: مثل کسی که از یادم می رود، اندازه دیگری، فیل ها، اگه زنش بشم میتونم شمر رو بغل کنم؟، یخ در جهنم، باز هم پیش من بیایید، چمن و کتاب جوراب ساقبلند سفید و داستانهای دیگر.[/h]
[h=2]«مثل کسی که از یادم میرود»[/h] «مثل کسی که از یادم میرود» نوشته سیاوش گلشیری با هشت داستان از جمله همیشه از دستها شروع میشود، همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد...، همیشه تنها یکی میماند، گلدان کوچک شمعدانیمان و همیشه نبودنت... همراه است.
بخشی از متن کتاب: «صدای یاسی حالا یک جایی از میان درختهای در هم کاج و سروهای کوهی میآید. بویشان اغلب هست. اگر صبح میشد، اولهای صبح، وقتی نیلی افق با صدای گنجشکها همرنگ آبی کمرنگ دریا میشد... بویشان بیشتر شبیه تن عرقکرده آدمی است که تازه توی گور خوابیده است... باد که همیشه از راه باریکه پشت ویلا میوزد، بوی سروها حسابی گیجم میکند... آن وقت چشم که باز میکنم مشامم از بو که پر میشود، حس میکنم زیر بارانی از خاکستر توی قلعهای گیر افتادهام، قلعهای با کنگرههای صدفی و دیوارهای ماسهای که هر لحظه جاییاش فرومیریزد و آب ذره ذره به داخلش نفوذ میکند.»
«مثل کسی که از یادم میرود» در 109 صفحه با شمارگان 1000 نسخه با قیمت 7500 تومان در انتشارات روزنه به چاپ رسیده است.
[h=2]«اندازه دیگری»[/h] مجموعه داستان «اندازه دیگری» نوشته مرتضی زارعی با 11 داستان همچون ابر، بوی سوپ عمهگلی، این بار کسی گوشی را برمیدارد، نوازش و جابهجایی همراه است.
بخشی از متن کتاب: «اما نگاه کن، من یک آدمام! چهقدر لخت و پتی و تنها! چهقدر بزرگام! چهقدر تند حرکت میکنم! این همه استخوان و رگ و پی دارم. این همه مغزه دارم. چهقدر از خودم دورم، از همین بدنم. نمیتوانم مثل یک حلزون توی خودم جمع بشوم، توی لاک خودم، درش را با لایهای نازک بپوشانم و به خواب بروم، روزها و هفتهها، چه هستی نرم و شکنندهای!»
«اندازه دیگری» در 110 صفحه با شمارگان 1000 نسخه و قیمت 5900 تومان در انتشارات روزنه منتشر شده است.
[h=2]«فیلها»[/h] رمان «فیلها» در 144 صفحه با شمارگان 1650 نسخه و قیمت 7000 تومان در نشر ققنوس به چاپ رسیده است.
در بخشی از کتاب آمده است: «دهانها میجنبد و مسابقه ادامه دارد. حالا یک تکه نان برمیدارم بعد سبزی. سبزیجات اشتهاآورند، چند ساقه ریحان و تره میتپانم توی دهان و بلافاصله یک تکه گوشت نیمپز؛ آبدار است و بفهمی نفهمی طعم خون میدهد خون گوسفندهای پروار دشت مغان، خون گاوهای هرفورد انگلیسی، طعم خون بینی مشتخورده، طعم خون سربازان جنگ... سیرمانی ندارم. رستمی شدهام که بعد از پیروزی در نبرد، خوان و دستر و عیش و نوش فراهم میکند اما من کدام نبرد زندگیام را بردهام؟»
[h=2]«اگه زنش بشم میتونم شمر رو بغل کنم؟»[/h] کتاب «اگه زنش بشم میتونم شمر رو بغل کنم؟» نوشته محمداسماعیل حاجیعلیان در 175 صفحه با شمارگان 770 نسخه و قیمت 7500 تومان در نشر هیلا به چاپ رسیده است.
این کتاب با 13 داستان همچون ستارهها کف سوئیت ملاقات شرعی، هفت خال خانباجی، شکلات سرد، گردوی کلهگاوی، میشه یه تخم کفتر بهم بدی؟!، خاتون، نارنج میخواستید آقا و میلک جان همراه است.
[h=2]«یخ در جهنم»[/h] رمان «یخ در جهنم» نوشته نسترن هاشمی در 367 صفحه با شمارگان 1100 نسخه و قیمت 15000 تومان در نشر هیلا منتشر شده است.
بخشی از متن کتاب: «دختر جان، این کار حرفش یه جوره، کارش یه جور. اگه یه روز خانوم جون یا آقا جونت بفهمن کارت با کرام الکاتبینه. کم کمش اینه که دیگه نذارن درست رو هم بخونی و زود تا خبر درز نکرده شوهرت بدن. تازه اگه دیگرون بفهمن که دیگه هیچ کس پیدا نمیشه بگیردت و میشی انگشتنمای خاص و عام.»
مریم در حالی که اشکهایش آرام از گوشه چشمش پایین میآمد گفت: «ولی من خیلی دوست دارم. واقعا دلم میخواد یاد بگیرم. همه تلاشم رو هم میکنم که هیچ کس بو نبره و اگرم بفهمن خودم راضیشون میکنم. قول میدم.»
[h=2]«باز هم پیش من بیایید»[/h] کتاب «باز هم پیش من بیایید» نوشته امیررضا بیگدلی در 151 صفحه با شمارگان 550 نسخه و قیمت 8500 تومان در نشر افکار منتشر شده است.
بخشی از داستان: «مادرزنم با من هیچ خوب نیست؛ او با من چپ افتاده است. نمیتواند بپذیرد دخترش از من بچهدار میشود. نه تنها از پذیرفتن هر آنچه به من ربط دارد سر باز میزند، بلکه میکوشد تمام کارهای من هیچ و پوچ به حساب بیاید. از طرفی میگوید: «تا بچه نیاید و روی این تخت دراز نکشد و ونگ ونگ نکند،نمیتوان باور کرد که قرار است بچهای به دنیا بیاید» و از طرفی دیگر آرزو میکند بچه نیاید، روی تخت دراز نکشد و ونگ ونگ نکند؛ یعنی «نباید به دنیا بیاید» خیلی دلش میخواهد یک جایی بین راه - نمیدانم کجا - گم و گور شود. برای اینکه این یکی هم گم و گور شود به هر کاری دست میزند؛ هر کاری.»
[h=2]
[/h] [h=2]چمن[/h] رمان پلیسی «چمن» نوشته فردریک دار نویسنده شناختهشده فرانسوی ادبیات پلیسی با ترجمه عباس آگاهی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شد.
این رمان که به عنوان چهل و ششمین مجموعه کتابهای پلیسی نقاب چاپ شده، در 23 فصل نوشته شده است. «آسانسور»، «مرگی که حرفش را میزدی» و «کابوس سحرگاهی» رمانهایی هستند که پیش از این از فردریک دار در مجموعه نقاب به چاپ رسیدهاند.
داستان این رمان به این ترتیب است که ژانماری والز در سواحل جنوب فرانسه، در تنهایی تعطیلات خود را میگذراند. او به طور اتفاقی با زنی آشنا میشود که انگلیسی است و ظاهرا به زبان فرانسه تسلط کامل ندارد. دیدار اتفاقی ژانماری و مارژوری بار دیگر و در محلی دیگر تکرار میشود و در پی آن ملاقاتهای بیشتری صورت میگیرد. بعد از عزیمت مارژوری به کشورش، ژانماری که دلباخته زن ناشناس شده، به نامهنگاری با او ادامه میدهد و سرانجام، دعوت وی را میپذیرد و قرار ملاقاتی در اسکاتلند میگذارد. ورود ژانماری به اسکاتلند سلسلهای از حوادث عجیب را در پی میآورد که در نهایت به قتل نویل فالکس، شوهر مارژوری میانجامد.
در ادامه این داستان، در صحنه قتل بر روی چمن پارک، جسد مردی به جا مانده که به ضرب گلوله کشته شده است. گلولهای که از تپانچهای خارج شده که ژانماری با آن شلیک کرده است. ژانماری که تصور میکند برای دفاع از مارژوری، همسر او را به قتل رسانده، ناگهان با چهرهای متفاوت از زن محبوبش روبهرو میشود. مارژوری ابتدا او را از خود میراند و سپس حتی منکر آشنایی با وی میشود. معمای پیچیده این رمان تا آخرین صفحههای کتاب حلنشده میماند، تا زمانی که بریت، شخصیت بازرس پلیس پرده از آن برمیدارد.
کتاب «چمن» در 164 صفحه، شمارگان هزار و 100 نسخه و قیمت 8 هزار و 500 تومان منتشر شده است.
[h=2]«جوراب ساقبلند سفید و داستانهای دیگر»[/h] مجموعه داستان «جوراب ساقبلند سفید و داستانهای دیگر» نوشته دی.اچ.لارنس، نویسنده بزرگ و جنجالی قرن بیستم، با ترجمه فرید قدمی و توسط انتشارات مسافر منتشر شد.
این كتاب كه با پیشگفتاری تحلیلی درباره ادبیات و اندیشههای لارنس آغاز میشود، شامل چهار داستان بلند و كوتاه از این نویسنده انگلیسی است: «جوراب ساقبلند سفید»، «انتخاب دوم»، «سایهای در باغچه رُز» و «مراسم تعمید».
«جوراب ساقبلند سفید و داستانهای دیگر» با قیمت 7000 تومان و با تیراژ 1000 نسخه منتشر شده است.
[h=2]در آستانه پایان سال 2014 میلادی گاردین به معرفی بهترین کتابهای داستانی که در سال جاری منتشر شدند، پرداخته است. در اینجا با رمانها و داستانهای کوتاهی که بیشتر در کانون توجه قرار داشتند آشنا میشویم.[/h]
در سال 2014 تقریباً همه رماننویسان مطرح یک کتاب به بازار عرضه کردند. «ایان مک ایوان» در کتاب «قانون کودکان» خود به بررسی جزئیات قضاوت اخلاقی و حقوقی پرداخته در حالیکه «مارتین امیس» در کتاب «محدوده علاقه» کمدی تلخ از قضیه هولوکاست ارائه کرده است.
رمان اخیر «هاروکی موراکامی» به نام «تسوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارت رفتنش» بسیار مورد استقبال واقع شد و «سارا واترز» در «مستأجر مهمان» به مسئله تغییر طبقات اجتماعی پس از جنگ جهانی اول پرداخت.
«کارل اووه ناسگارد» رماننویس نروژی در رمان «جزیره کودکی» دوران کودکی خود را از لحاظ روانکاوانه روایت کرده و «کالم تویبین» در رمان «نورا وبستر» پرترهای زیبا و غمانگیز از درگذشت پدر خود در دهه 1960 در ایرلند را به تصویر کشیده است.
همچنین در سال جاری دو تن از بزرگان داستانسرایی آمریکا یعنی «مارلین رابینسون» با رمان «لیلا» که نگاهی به حوادث رمانهای «گیلیاد» و «خانه» او دارد و نیز «ریچارد فورد» با «بگذار برایت فرانک باشم» که ادامه داستانهای فرانک بسکوم است، به اوج حرفه ادبی خود بازگشتند.
«ویل سلف» در رمان «کوسه» که دومین کتاب از سهگانه داستانهای دکتر زاک باسنر است، به مدرنیسم، پزشکی و جنونهای قرن بیستم پرداخته و «هاوارد جاکوبسن» در رمان «جی» ترکیبی از طنز فرهنگ معاصر با احساسات ضدیهودی ارائه کرده است.
«علی اسمیت» در رمان تحسینشده خود به نام «چگونه هر دو بودن» که در دو بخش منتشر شد، داستان عشق و هنر را به زیبایی بیان کرد و توانست به فهرست نهایی بوکر راه یابد و نیز جایزه گلداسمیث را کسب کند.
«جنی اوفیل» در «دپارتمان تفکر» که دومین رمان او متشکل از حکایات کوتاه است به بحث پدر و مادری و فرزندپروری میپردازد. «جنی ارپنبک» رماننویس آلمانی نیز در کتاب «آخرالزمان» از سرنوشت و زندگی و تاریخ آلمان سخن گفته است.
رمان «ما» اثر «دیوید نیکولز» نیز داستان زن و شوهری را به تصویر کشیده که در آستانه جدایی، شوهر سعی در احیای این رابطه و تدام آن میکند. «نیک هورنبی» نیز رمان «دختر بامزه» خود را پس از 5 سال وقفه منتشر کرد. همچنین «جسی برتون» نویسنده و هنرپیشه انگلیسی با داستان «مینیاتوریست» موفقیت بزرگی کسب کرد.
2014 سالی بود که جایزه بوکر به رماننویسان آمریکایی روی خوش نشان داد اما در نهایت برنده آن «ریچارد فلاناگان» اهل تاسمانی برای رمان «راه باریک به عمق شمال» شد. این رمان داستان دلخراش زندگی و مرگ اسرای جنگی در جریان ساخت راهآهن برمه در جنگ جهانی دوم را روایت میکند.
2014 سالی بود که جایزه بوکر به رماننویسان آمریکایی روی خوش نشان داد اما در نهایت برنده آن «ریچارد فلاناگان» اهل تاسمانی برای رمان «راه باریک به عمق شمال» شد. این رمان داستان دلخراش زندگی و مرگ اسرای جنگی در جریان ساخت راهآهن برمه در جنگ جهانی دوم را روایت میکند. امسال همچنین «النا فرانته» با رمان «آنها که میروند و آنها که میمانند» بیشتر مورد توجه قرار گرفت. با وجود بحثهایی که داستان «ترور مارگارت تاچر» نوشته «هیلاری مانتل» به راه انداخت، اما کتابدوستان همچنان منتظر بخش پایانی از سهگانه «توماس کرامول» اثر مانتل هستند.
2014 برای داستانهای کوتاه نیز سال قابل توجهی بود؛ داستان «صفآرایی مجدد» نوشته «فیل کلی» سرباز سابق آمریکا در جنگ عراق و افغانستان توانست جایزه کتاب ملی آمریکا را از آن خود کند و «کالین برت» نویسنده کتاب «پوستههای جوان» موفق به دریافت جایزه کتاب اول گاردین شد.
در نهایت رمان «ساعتهای استخوان» نوشته «دیوید میچل» که ترکیبی از نوآوری و شور و احساس است، داستان نبرد مافوق طبیعی ذهن میان خیر و شر را روایت میکند. دامنه این داستان از وحشت و اضطراب نوجوانی در دهه 80 تا فروپاشی تمدن غرب در آینده در ایرلند و از عشق و زندگی تا فقدان و جنگ است.
امسال همچنین «میشل فابر» هلندی پس از دوازده سال وقفه «کتاب چیزهای جدید عجیب» را منتشر کرد که داستانی فوقالعاده مسحورکننده و سرشار از پیچیدگی احساسی و تأثیرگذار است.
[h=2]«جای او خالی» از مجموعه قصه های انقلاب برای بچه ها و نوجوانان است که نادر ابراهیمی بر اساس روایات نوجوانان شرکت کننده در انقلاب نوشته است .[/h]
جای او خالی. نادر ابراهیمی. انتشارات سوره مهر. چاپ اول. تهران: 1393. 2500 نسخه.32 صفحه. مصور. قیمت: 3500 تومان.
«مثل روزهای عزاداری بود. اما عزاداری نبود. جشن هم نبود. نه شادی بود و نه غم. خشم بود و انقلاب. مردمی بودند که با تمام قدرتشان فریاد می کشیدند و می گفتند که چه چیزهایی را دوست دارند و چه چیزهایی را دوست ندارد؛ چه چیزهایی را می خواهند و چه چیزهایی را نمی خواهند. منصور همین حالت را دوست داشت.»[1]
[h=2]مجموعه قصه های انقلاب برای بچه ها و نوجوان ها[/h] نادر ابراهیمی در زمان حیاطش ماجراهای انقلاب را که در حدود بیست تا می شده است و در تمام آنها بچه ها نقش اساسی داشته اند، جمع آوری کرد. این قصه ها یا توسط بچه های انقلابی در نقاط مختلف کشور برای وی فرستاده شده است و یا در سفرهایش به سراسر ایران به دست آورده است. ابراهیمی در ابتدای مجموعه قصه های انقلاب برای بچه ها و نوجوان ها توضیح می دهد که در ابتدا این قصه ها و روایات را به صورت گزارش ساده در آورده اما بعد از آن قصه شان کرده است. در ابتدا این مجموعه شش تا اثر بود که در اوج انقلاب با جلدی سفید منتشر شدند اما بعد از انقلاب شش تای دیگر به آنها افزوده شد. این مجموعه قصه ها یک بار دیگر نیز در سال 73 توسط حوزه هنری منتشر شدند.
[h=2]قصه های نوجوانان سراسر کشور[/h] خود نویسنده در مقدمه کتاب های کوچک قصه های انقلاب می نویسد: این قصه ها که درباره گوشه و کنار بزرگترین انقلاب تاریخ حیات بشر است، یادگار ی است عزیز که دوست دارم از من و بچه هایی که این یادداشتها و خاطرات را به من سپردند، باقی بماند.
انقلاب خیلی دردها دارد، یکی از سنگین ترین و بدترین دردهای انقلاب درد کشته شدن بچه ها است، اما شادی هایی که بعد از هر انقلاب پیروز برای مردم به خصوص برای بچه ها پدید می آید، خیلی بیشتر از یاد آوری دردهاست.
[h=2]داستان منصور پسر 13 ساله انقلاب[/h] داستان کوچک "جای او خالی" درباره کشته شدن یکی از همین بچه ها است که در اوج انقلاب اتفاق می افتد.
منصور که تنها 13 سال دارد در یکی از مدارس تهران درس می خواند و هر بار باید به اجبار به یکی از برنامه های طراحی شده برای شاه و همسر و فرزندانش برود. یک روز آنها را برای پایکوبی روز تولد شاه می برند و روز دیگر باید به استقبال شاه و همسرش بروند که از سفر زمستانی بر گشته اند. در تمامی این برنامه ها که به اجبار بچه های مدرسه را با خود همراه می کنند، منصور از این کار ناراضی است و دلش می خواهد فریاد بزند شاه نمی خواهیم و شاه باید کشته شود. منصور کلمه انقلاب را نمی داند اما متوجه است که انقلاب او را بزرگ می کند. وارد میدان کرده و از او یک جنگجو ساخته است. انقلاب چیزی است که به او اجازه داده حرف بزند و فکرش را بگوید. یک روز منصور فرصتی پیدا می کند که به صف تظاهر کنندگان انقلابی برعلیه شاه بپیوندد. او خودش را به صف اول می رساند. وی روی تانک پسر همسایه ش آنر ا می بیند و به خیال اینکه جواد او را خواهد شناخت، برایش دست تکان می دهد اما پسر مسلسل به دست، به سمت او شلیک می کند و منصور پیش از اینکه فرصت کند فریاد خشمش را نصبت به شاه به جواد بفهماند و از او بخواهد به آنها بپیوندد، کشته می شود. بعد از انقلاب بچه های همسایه و همکلاسی هایش با دسته گلی یاد و خاطره او را برای همیشه پیش خود زنده نگه می دارند.
فرزانه منصوری همسر زنده یاد نادر ابراهیمی درباره آثار منتشر شده می گوید: این کتاب ها را همسرم در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی و در خلال مبارزات آن زمان مردم بر علیه رژیم شاه می نوشت.
وی ادامه می دهد: در رژیم گذشته بارها جلوی انتشار کتاب های نادر را گرفتند و بارها ممنوع القلم شد. البته برای این کتاب چون در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی و مبارزات آن دوران بود مشکلی پیش نیامد.
دیگر قصه های این مجموعه عبارتند از: نیروی هوایی، پدر چرا توی خانه مانده است، برادرت را صدا کن، سحرگاهان همافران اعدام می شوند. پی نوشت:
[1] صفحه 15 کتاب
[h=1]زبان خدا[/h] [h=3]زبان خدا و داستان ایمان آوردن یکی از مشهورترین دانشمندان دنیا[/h]
[/HR]
[/HR]
کتاب «زبان خدا» کتابی است با زبانی داستانی و البته مستدل به روایت یکی از مشهورترین دانشمندان معاصر دنیا به نام فرانسیس س. کولینس. کسانی که سری در علم ژنتیک داشته باشند یا چیزهایی درباره تاریخچه کشف DNA خوانده باشند، حتما این دانشمند را میشناسند.
دکتر کولینس از متخصصان پیشتازِ ژنتیک در آمریکا است و مدت مدیدی هم هدایت طرح بین المللی ژنوم انسان را بر عهده داشت. وی در ابتدا «لا ادری» بود و هنگامی که دکترای شیمی گرفت دیگر به ملحدی تمام عیار تبدیل شده بود. اما وقتی وارد دانشکده پزشکی شد و قدرت حقیقی مذهب را در میان بیماران خود مشاهده کرد، کمکم دیدگاه او تغییر کرد. او همچنین در سمت ریاستِ طرح بسیار موفقِ ژنوم انسانی، هماهنگی کارهای هزاران متخصص ژنتیک را در شش کشور دنیا بر عهده داشت.
نویسنده این کتاب که یکی از مشهورترین دانشمندان جهان است با زبانی شیوا در کتابش ارتباط بین علم و دین را تصدیق و با برهان با آن مواجه میشود. استدلالهای او فنی و در عین حال صادقانه و عقلانی است و هر کس که میخواهد بداند چگونه علم و ایمان میتوانند با هم آشتی کنند و هر کس نگران است که علم جدید بر دین میتازد و هر کس به بحثی روشن در باب یک مسئله حیاتی روزگار ما علاقهمند است، باید این کتاب را بخواند.
[h=2]چگونه یک کافر مطلق یک خداشناس شد؟[/h] این کتاب در سه بخش و یک ضمیمه تألیف شده است.
بخش اول شکاف بین علم و ایمان که است که شامل دو فصل از کفر تا ایمان و جنگ عقاید است و نویسنده در این بخش داستان زندگی خودش را شرح داده که چگونه از یک کافر مطلق تبدیل به یک مومن به خدا شده است. بخش دوم پرسش های عظیم وجود انسان نام دارد و شامل سه فصل مبدأ کائنات و زندگی روی زمین و کشف رموز کتاب خداوند است. بخش سوم در مورد ایمان به علم ـ ایمان به خدا است و شامل بحث های آفرینش، گالیله و داروین، الحاد و لا أدری، اصالت خلقت، طراحی هوشمند، عقل کل حیات و ره پویان حقیقت است. در ضمیمه کتاب نیز از رویه اخلاقی علم و پزشکی؛ اخلاق زیست پزشکی، ژنتیک پزشکی، نقش دین در اخلاق زیست شناسی بحث می شود.
[h=2]ما از زبان خداوند در خلق دنیا متحیریم[/h] در مقدمهای که نویسنده بر این کتاب نوشته است، او داستان را از روزی آغاز میکند که در کاخ سفید کنار بیل کیلتون ایستاده بود تا به عنوان مدیر پروژه بین المللی ژنوم انسان که با قدرت تمام بیش از یک دهه برای رونمایی از زنجیره DNA زحمت کشیده بودند، این موفقیت را به همه دنیا اعلام کنند. در این برنامه هم رئیس جمهور آمریکا و هم نویسنده کتاب اذعان میکنند که بشر امروز در حال یادگیری زبانی است که خدا با آن حیات را آفریده است و آنها از پیچیدگی و زیبایی و شگفت آور این زبان دچار حیرت زیادی شدهاند. او در این مقدمه مینویسد:
آنجا چه خبر بود؟ چرا یک رئیس جمهور و یک دانشمند احساس میکنند ارتباط با خدا را پیش بکشند؟ مگر جهان بینی علمی و جهان بینی معنوی با یکدیگر متضاد نیستند؟ دلیل پیش کشیدن خدا در این دو سخنرانی چه بود؟ آیا تعبیر شاعرانه بود یا مزورانه؟ آیا تلاش خودخواهانه ای برای به دست آوردن دل معتقدان بود یا خلع سلاح معتقدان به این مطالعه که ممکن بود بگویند با این کار، شان انسان در حد یک ماشین پایین میاید؟ نه. لا اقل برای من نه. درست برخلاف اینها. برای من تجربه دست یابی به زنجیره ژنوم انسان و ظاهر کردن پراهمیتترین متون، هم یک دست آورد علمی پایدار و هم موقعیتی برای عبادت خدا بود.
[h=2]یک دانشمند میتواند یک مومن صادق به خدا باشد[/h] بسیاری ممکن است با این سخنان احساس سردرگمی کنند و فرضشان بر این باشد که یک دانشمند سرسخت نمیتواند یک مومن صادق به خدای متعال نیز باشد. هدف این کتاب ابطال این تصور است که ایمان به خدا میتواند انتخابی کاملا خردورزانه باشد و قوانین ایمان،در واقع مکمل قوانین علم هستند.
گفتنی است کتاب «زبان خدا» به قلم فرانسیس س.کولینس در 268 صفحه، با شمارگان 1200 نسخه و به قیمت 5300 تومان به همت مۆسسه بوستان کتاب منتشر شده است.
[h=1]از پوشکین قصهگو تا گوگول طناز[/h]
[/HR]
[/HR]
اخیرا در نشر بهنگار سه عنوان از رمانهای کوتاه جهان منتشر شده است. کتابهای «داستانهای بلکین» نوشته الکساندر پوشکین و «نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ» نوشته نیکولای گوگول به ترجمه بابک شهاب و همچنین کتاب «فریای هفت جزیره» نوشته جوزف کنراد با ترجمه فرزانه دوستی چاپ شده است. این کتابها در مجموعه شاهکارهای کلاسیک رمانهای کوتاه جهان برگرفته از انتشارات هرمان ملویل چاپ شده است و قرارشده دیگر آثار ادبیات جهان در این مجموعه نیز به فارسی ترجمه و نشر شود.
[h=2]پوشکین قصهگو[/h] الکساندر پوشکین در جوانی، برای دفاع از حیثیتش دوئل کرد و مُرد. بازتاب آن روح حساس و سرکش را میتوان به وضوح در کتاب «داستانهای بلکین» دید. ایوان پترویچ بلکین، شخصیت اصلی داستانهای این کتاب یک سال قبل از الکساندر پوشکین متولد میشود. بلکین نظام ماجراجو، با سری پر از شور حماسی و دلی عاشق است. به نوعی میتوان «بلکین» را همان «پوشکین» دانست. این کتاب هم از جهت شناخت روحیات آقای نویسنده، هم به لحاظ ارزشهای زیبایشناسی و خلاقانه ارزش زیادی دارد. با گذشت دو سده از نگارش این اثر همچنان تر و تازه است و نوع روایت، شخصیتپردازی، تعلیق، فضاسازی پوشکین در «داستانهای بلکین» مخاطب را به حیرت وا میدارد، واقعا نویسنده کلاسیکی چون پوشکین غبطهبرانگیز است. نویسنده با آوردن مقدمهای از ناشر فرضی در آغاز کتاب، وانمود میکند این داستانها بی کم و کاست برگرفته از دفترچه یادداشتهای «ایوان پترویچ بلکین» است. موضوعی که البته در سنت کتابت روسیه امری عادی و ساده است؛ در آن سرزمین نه تنها نویسندگان و هنرمندان به عادت پسندیده یادداشت نویسیها روزنامه مبتلا هستند بلکه، مردمان عادی هم در سدههای پیشین چنین علاقه و توجهی را به نگارش ماجراهای زندگیشان داشتهاند. این دست نوشتههای مردمی و روزمره همواره یکی از منابع مهم برای روایت تاریخ شفاهی – مردمی سرزمین روسیه بوده است. ناشر فرضی در مقدمه کتاب در معرفی «بلکین» آورده است «ایوان پترویچ، سال 1798 در خانوادهای شریف و نجیب در روستای گاریوخینو چشم به جهان گشود...» بعد هم از پدر نظامیاش گفته میشود، از اینکه از خادم کلیسای دهاتشان درس میگیرد و همینجور با به دست دادن گزارشی مجمل از زندگی «بلکین» ذهنیت مخاطب را برای پی بردن به انگیزه رفتارهای این شخصیت مهیا میکند. در ادامه هم داستانهای بلکین را پیش میکشد.
[h=2]گوگول طناز[/h] «نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ» بیشتر از آنکه به شرح دعوای دو تن بپردارد، دستمایه نقد اشرافیگری روسیه قرن نوزدهم میشود. مخاطب با خواندن داستان مخاطب دستش میآید مساله فراتر از نزاع و دعوای شخصی است، نیکولای گوگول در این اثر روایت تفاخرهای مُضحک آدمیزاد را عیان میکند. ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ همسایههای دیوار به دیوار هستند در روسیه دوره تزاری با اشرافیگریها آنچنانی، این دو همسایه مدام در حال توطئهچینی و نقشه کشیدن برای دست یافتن به اموال هم دیگر هستند. «نزاع» این دو نجیب زاده با القابهای فلان و بهمان بر سر تصاحب اسلحهای بالا میگیرد کار به جاهای خیلی باریک میکشد به عدلیه میروند و.... نیکلای گوگول در شکلگیری روایت، خلاقانه و انتقادی و تلخ مناسبات اجتماعی بهم ریخته روسیه تزاری را به ریشخند میگیرد. همچنین مناسبات بوراکراتیک و خندهدار در عدلیههای را به چالش میکشد از آن جمله در بخشی از روایت، طومار شکایت یکی از طرفهای نزاع را خوک آن دیگری میخورد و رئیس عدلیه مامور میفرستد تا خوک را به اتهام اخلال در دادرسی دستگیر کند! آخر آنکه گوگول در این اثر عمدا میخواهد، خواننده «قاهقاه» بخندد. این طنز اصلا شباهتی به طنز چخوف ندارد که انسان را وادار میکند با عشق به خودش بخندد و گاه تنها باعث انبساط درونی میشود. طنز گوگول بسیار عریان است، بدی بدون هیچ ملاحظهای بد تصویر میشود. هرچند جملههای پایانی این اثر یعنی «آه، عالیجنابان! چه دنیای ملالآوری است!» اثر را به نوعی تراژدی تبدیل میکنند و نشان میدهند که نویسنده از کل این دنیا و پلشتیهایش گلایهمند است. ”¯
[h=2]فریای عاشق[/h] «فریا» الهه عشق، زیبایی، زایندگی، زر در اسطورههای مردم اسکاندیناوی است. اما در این روایت «جوزفکنراد» که تنها داستان عاشقانهاش است، «فریا» یک اسم خاص است.نلسون پیر پدر، الن جاسپر عاشق و هیمسکرک دژبان دریایی شخصیت اصلی داستان را دوره کردند و هر یک از او چیزی میخواهد. «هفت جزیره» هم مجموعه جزیرههایی از مستعمرههای هلند و اسپانیا در جنوب شرقی آسیا در اواخر قرن نوزدهم است. جوزف کنراد در روایت این داستان بلند نیز،دست از تجربههای دریانوردیاش نمیشوید و دریا و دریانوردی، ناخدا و جزیره، ساحل یعنی آنچه را یک عمر در نیروی دریایی بریتانیای کبیر زیسته است، در پیش بردن داستان «فریای هفت جزیره» به خدمت میگیرد، به سیاقی که در دیگر داستانهایش هم چنین رویکردی دارد.زاویه دید داستان دانای کل است. همان پیرمرد ناخدا که گاه و بیگاه همصحبت «فریا» است. راوی، نلسون پیر را به اعتبار دخترش «فریا» به یاد میآورد. پیرمرد انگلیسیتبار یکی از جزیرههای کوچک متسعمره هلند را در آن منطقه رهن کرده است، به کار کشت تنباکو مشغول است. حضورش در آنجا مشروط است؛ هر وقت دولت هلند تصمیم بگیرد میتواند با اُردنگی از آنجا بیرونش کند و به گدایی بیفتد. «فریا»میداند پدر پیرش از آن دژبان هلندی میترسد، خبر ببرد نزد فرماندههای متنفذ و از هستی ساقط شود؛ ناگزیر به مصالحه با هیمسکرک دژبان میشود. اما نلسون پیر نمیداند این دژبان به دخترش «فریا» نظر دارد و دلیل حضور مدام هیمسکرک دژبان به آن جزیره نقلی نه برای انجام ماموریتهای محوله، بلکه پی چیز دیگری است. در یکی از همین دیدارها بعد ارعاب، نلسون پیر و تهدیدش، از حیاط و محوطه به عمارت پیرمرد میرود به ایوان پشتی عمارت خلوت کردن «فریا» و «جاسپر» را میبیند. «فریا» محبوبش را به تحکم از خویش میراند، به ایوان روبهرویی میرود دلواپس فاش شدن رازش است و اینکه هیمسکرک آنچه را دیده لو دهد. اما چنین نمیشود... نلسون پیر با جاسپر جوان به قدم زدن در باغ عمارت مشغول میشود. هیمسکرک دژبان هم از فرصت سوءاستفاده میکند. دختر هم بیمعطلی دست میکشد از نواختن پیانو، سیلی محکمی زیر بناگوش هیمسکرک دژبان میخوابند. نلسون پیر و سادهلوح بر میگردد به ماجرا پی نمیبرد؛ مدام نگران است دژبان به خاطر رفتارهای دخترش گزارشهایی را به «مقامات» بدهد و کارش تمام شود. پیرمرد، هیمسکرک را میبیند که با دو دست صورتش را گرفته، به نهیب از «فریا» میخواهد دوای دندان برای مهمانش بیاورد. حال آنکه مهمان از تالم روانی ناشی از سیلی خوردن صورتش را گرفته بود، از درد تحقیر و شرم. اما «فریا»، میخندد. پدر از خندههای دختر سر در نمیآورد.هیمسکرک دژبان شب را بر تخت نلسون پیر سر میکند، از خشم و ناکامی برنیامدن تمنایش پلک نمیگذارد؛ پی یافتن راهی برای انتقام بر میآید.جاسپر به کشتیاش برگشته است. صبح اول وقت «فریا» به هوای محبوبش از خواب میپرد، با دوربینی کشتی محبوب و عرشه را میپاید و او را میبیند دوربین به دست در ایوان آنقدر برای جاسپر دست تکان میدهد؛ تا از نظر دور میشود.هیمسکرک دژبان این صحنه هم میبیند از تاب شرم و سرشکستگی، بدون خداحافظی از میزبان میرود پی کارش.
[h=1]نوشته های بی معنی اما بسیار مشهور![/h]
[/HR]
[/HR]
ما دوست داریم در داستان ها ببینیم قهرمان ها پیروز می شوند و آدم های نابکار به جزای کارهایشان می رسند و سنگ ها وقتی صحنه ای ناجور می بینند، با پنجه جلوی چشم هایشان را می گیرند. شاید به همین خاطر است که در هالیوود فیلم های اینچنینی زیاد می بینیم؛ فیلم هایی که گام به گام عناصر معمول داستانی را دنبال می کنند و در عین حال خیلی وقت هم متوجه این موضوع نمی شویم؛ خود ما انتظار داریم داستان ها اینچنین طراحی شوند.
ولی جدا از این تنبلی دانسته ما، چیزی وجود ندارد که بگوید داستان ها باید حتما اینقدر وابسته به فرمول ها باشند، که قصه ها نمی توانند ساختارهای خلاقانه و نوآوری داشته باشند. حالا از سینما نمی توان زیاد انتظار داشت؛ فیلم ها، وقتی با بودجه های بسیار ساخته می شوند، با نوآوری هایشان ممکن است محکوم به فنا شوند. ولی در داستان، نویسنده است و قلم و کاغذ؛ نویسنده می نویسد و می نویسد و هر کاری که می خواهد با داستانش انجام می دهد. استقبال مخاطبان؟ در نهایت این نویسنده روزی – شاید 2000 سال دیگر – کشف شود.
«اگر شبی از شب های زمستان مسافری»
ایتالو کالوینو
«اگر شبی از شب های زمستان مسافری» کتابی است درباره شخصی که کتابی می خواند به اسم «اگر شبی از شب های زمستان مسافری».
داستان در فصل های تودرتو گفته می شود، با فصل هایی که شماره گذاری های عجیبی دارند، درباره شخصی که کتاب «اگر شبی از شب های زمستان مسافری» را می خواند. در آغاز می خوانیم: «شما از خواندن این کتاب لذت می برید. اصلا این کتاب شما را نمی رنجاند و قطعا آن را به دوستانتان پیشنهاد می دهید.»
بقیه فصل ها، که ممکن است انتظار داشته باشید. داستانی واقعی داشته باشند، در واقع 10 فصل اول از 10 رمان کاملا متفاوت هستند، که به دلایل متعددی خواننده (شما؟) هرگز آنها را تمام نخواهد کرد! با اینحال، ساختارها، همزمانی های غریب و درون مایه هایی وجود دارند که بین این فصل های بی ربط درجریانند برای مثال، پس از فصل «رمان کارآگاهی»، این خواننده کتاب را به تصویر می کشد که کارهای کارآگاهی بسیاری انجام می دهد.
اینطور به نظر می رسد که کتاب به هم ریخته ای را می خوانید. این ساختار به شکل ایده آلی برای کنکاش در طبیعت رابطه مولف/ خواننده، انگیزه های پنهان در پروسه نوشتن، و ما، به عنوان خواننده، که باید به مۆلف اعتماد کنیم، مناسب است. اگر با ذهنی باز سراغ این کتاب بروید، ممکن است از آن لذت ببرید.
«برای فروش:
کفش بچگانه، هرگز نپوشیده»
ارنست همینگوی
«For sale: Baby shoes. Never worn.» E. Hemingway
«برای فروش: کفش بچگانه، هرگز نپوشیده» هم اسم داستان و هم کل متن داستانی است که ارنست همینگوی آن را نوشته است. از جنبه صحت آن، باید عنوان کنیم که موقعیت نویسنده این اثر ادبی هرگز مشخص نشده، ولی وقتی می بینیم این داستان را همینگوی برای شرطی که بسته بود، می نویسد – و دقیقا با چیزی که درباره شخصیتی که از او می شناسیم همسان است –ماجرا بسیار سرگرم کننده می شود. شدیدا توصیه می کنم در این باره سوال نکنید!
اصل ماجرای «برای فروش: کفش بچگانه، هرگز نپوشیده»، که به محدودیت های ساختاری اش می پردازد، هر چه هست، به شکل گیج کننده ای داستان خوبی است. این داستان نمایشی بی نظیر از قدرت معناست. شش واژه کوچک قادرند با آغازی امیدوارکننده، پایانی تراژیک، ژرفای شگرفی از احساسات، ارتباط برقرار کنند. بنابراین دفعه بعد که فیلم کمدی رمانتیک سرد، یا فداکاری کلیشه ای قهرمانی داستانی، یا اصلا کسی را که درسی درباره چیزی می گیرد، می بینید، فقط لحظه ای را به یاد بیاورید که همینگوی (یا هر کس دیگری) این احساس بیمارگون را داشته است.
«ناپدیدشدگی»
ژرژ پِرِک
این کتاب شاهکاری است که به سختی می توان درباره اش فکر کرد. اگر کسی از شما بخواهد چیزی درباره این کتاب بگویید، می گویید غیرممکن است. مگر ژرژ رک چه کار کرده که اینقدر غیرممکن است؟ او «ناپدیدشدگی» را، که رمانی 300 صفحه ای است، بدون استفاده از حرف E، حتی برای یک بار، نوشته است. بله. E، حرفی مهم و پرکاربرد، و شاه مصوت ها در الفبای لاتین. او این کار را در زبان فرانسوی کرده ولی ترجمه این کتاب هم که با عنوان «بطالت» منتشر شده، بدون این حرف انجام شده است.
در واقع، کمی دشوار است. این رمان اصلا رمان احمقانه ای نیست. همراه کاوش زیرکانه ای از تصور فقدان – همانطور که می توان حدس زد – رمان اسرارآمیز سرگرم کننده و خواندنی است. شخصیت ها کاملا آگاهند که چیزی از دنیایشان گم شده و حجمی از داستان را صرف تلاش برای فهمیدن آن می کنند. پروسه ای بسیار دشوارتر از این حقیقت که آنها نمی توانند چیزی را «رسیدگی کنند»، «جستجو کنند» یا «بررسی کنند». در حقیقت، شخصیت ها وقتی، در پایان، این حقیقت تاریک رامی فهمند، ناپدید می شوند.
«شب نشینی فینیگان ها»
جیمز جویس
نوشتن «شب نشینی فینیگان ها» 17 سال از عمر جیمز جویس را گرفت، و اگر کسی بتواند آن را بار اولی که می خواند بفهمد، قطعا توسط او نفرین خواهد شد. «شب نشینی فینیگان ها»، که بارها از آن به عنوان دشوارترین کتاب در زبان انگلیسی نام برده شده، داستانِ ... داستانِ ... داستان ... چیزی را می گوید. (بهتر است فراموش کنیم که داستان چه چیزی را می گوید!)
برای فهمیدن کتاب، یا باز کردن جمله به جمله اش، آنالیز کردن وحشیانه واژه هایش، جمع آوری معانی گوناگون آنها، و جمع بندی دوباره آنها در چیزی که به فکری منطقی اشاره کند ... خواندن آن عملیات سنگینی می طلبد.
تمام کتاب جریان سیال ذهن، واژه های شکسته با منطق رویاگونه، به زبانی است که وجود خارجی ندارد. جویس در این کتاب زبان خل وضعانه خودش را، که به نوعی انگلیسی بود ولی انگلیسی نبود، اختراع کرده، مثل اینکه زبان انگلیسی را گرفته و آن را به زور وارد پروسه ای غذایی کرده و پس از هضم آن شروع به نوشتن این کتاب کرده است. کتاب طرح داستانی که شایسته عنوانش باشد، ندارد؛ اگرچه سعی در تحلیل آن برای پیدا کردن طرح داستانی اش ممکن است باعث شود کل داستان از دست برود. چند شخصیت اصلی دارد، به نوعی، ولی کشف آنها هم کار سختی است، چرا که شما را به این حقیقت می رساند که در متن هر کدام از آنها صدها یا هزاران اسم دارند.
خلاصه اینکه، این کتاب شبیه هیچ یک از کتاب هایی که تا حالا نوشته شده اند، نیست. اگر ایرادگیر نباشیم، می توانیم این کتاب را اثر مردی بدانیم که تلاش می کند تصورات دقیقی از رمان، زبان، و حتی خود تصور را دوباره اختراع کند.
«آتش کم فروغ»
ولادمیر ناباکوف
«لولیتا»؟ «لولیتا»! اگر فکر کرده اید در «لولیتا»ی ناباکوف باید دنبال نوآوری بگردید، سخت در اشتباهید! ما که با هم شوخی نداریم! «آتش کم فروغ» رمان بهتری است، که ساختار بهتری دارد، باور کنید، و در عین حال ساختار دیوانه ای. طرح داستان درباره شعری 999 خطی است با عنوان «آتش کم فروغ»، که توسط نویسنده ای نوشته می شود، همراه حاشیه نویسی توسط ویراستاری ادبی که دوست نویسنده هم هست. طرح داستانی این رمان در همین حاشیه نویسی ها مرتب شده، که درباره زندگی غیرعادی این دو مرد بحث می کند.
مثل این حقیقت که آنها توسط ارواح بسیاری تسخیر شده اند، یا اینکه یکی از آنها شاید اشتباها توسط قاتلی که سعی می کند شاه مخلوع کشوری به اسم زامبلا را به قتل برساند، کشته شود. ولی چیزی که طرح داستان را پیچیده می کند، این است که این طرح بسیار خطی است، جزئیات در فعل و انفعال های بین شاعر و حاشیه نویسی ها نوشته می شود.
[h=1]همه خوابند[/h] [h=3]داستانی از صدیقه کاظمی، داستان نویس افغان و برنده رتبه سوم در ششمین جشنواره قند پارسی[/h]
[/HR]
[/HR]
علی و مرضیه خوابیدهاند. مادر هنوز بیدار است. ژاکت قرمز قدیمیاش را باز کرده و میخواهد برای مرضیه شال گردن میبافد. این کار چند شبش شده است. بوی اسپند و صدای ترق و تروق آن و ترس از پرش دانههای اسپند روی صورتم خواب را از سرم پراند. این اتاق مثل یک آکواریم خالی است. جای ماهیهایش خالی پسر!
خوش به حال اصغر، یک تُنگِ پر از ماهی کپی دارد و گاهی بس ماهیهایش زیاد میشود، آنها را توی آب جدول خالی میکند. دو روز پیش ماهیهایش را دسته جمعی کشت! توی تُنگش یک کیسه نمک ریخت. دلم برایشان سوخت. دلم برای مادر هم میسوزد. مادر اصغر مرا که دید، فکر کرد نمیفهمم. آهسته لبش را گزید و گفت: «طفلکی بچهها، بعد از پانزده سال فیل پدرشان هوای هندوستان کرده».
فکرش را بکن پسر، فیل داشته باشی چه کارها که نمیشود با آن کرد. امشب پدر پیش جمیله است. آنجا چهکار میکند که اینجا نمیتوانست بکند؟ مادر بالای سرمان اسپند دود میکند تا ما هم چشم نشویم. مادر بزرگ میگوید، زندگی ما را چشم کردهاند. اگر مردم، من و مرضیه وعلی راهم چشم کنند، مادر تنها میماند و بابا ما را هم میبرد پیش جمیله!
مرضیه غلتی میزند و پتو را از روی خودش پس میزند. لبخند روی لبش چهقدر شبیه لبخند ماهیهاست. خوابم نمیآید. به مادر گفته بودم: «حالا هم وقت بچهدار شدنه؟»
مادر گفته بود: «شاید محبت این بچه، مهر جمیله را از دل پدرت بیرون کنه».
مادر، باد کرده، مثل ماهیهای اصغر. زن همسایه به مادرم میگفت: «ورم بچه از خود بچه بیشتر روی مادر فشار میآره».
وقتی مرضیه توی شکم مادرم بود، من خیلی کوچک بودم. یادم نمیآید، ولی علی را که حامله بود، ورم نداشت. آن هم این قدر تابلو!
گاهی فکر میکنم از بس مادرم باد کرده، پدرم جمیله را گرفته. اگر زن من هم اینقدر باد کند، خجالت میکشم با او راه بروم. خانم فاطمی و معصومه خانم صف نانوایی میگفتند: «راضیه خانم با آن همه کمالات و اهل هنر کجا و جمیله از خدا بیخبر کجا»
مادر بزرگم هی مینالد و میگوید: «دخترم غم باد گرفته».
مادر به رویش نمیآورد. صبحها چشمهایش از زور ورم باز نمیشود. یک جوش گنده چرکین روی بینیاش سبز شده است. به مادرم گفتم: «بینیات دو طبقه شده نمیخواهی بترکانیش؟»
فکرش را بکن پسر! چند تا از این دانههای پر آب چرکین، روی هم سبز بشود، میشود خرطوم فیل؟
مادر به رویش نیاورد و شاید فکر مرا خواند و میلهای بافتنیاش را جابهجا کرد و گفت: «چیزی گفتی؟»
با ترس گفتم: «نه».
نمیخواستم ناراحتش کنم. فقط خواستم از تو فکر بیرون بیاید. همین طور گوشهای مینشیند و زیر لب با خودش نجوا میکند. پدر همیشه میگفت: «مرد باش پسرم! برای مرد بودن نباید از زنت کم بیاوری».
اصغر هیچ وقت کم نمیآورد. از زیر در، سایه روشنی دیده میشود. بلند میشوم از قفل در نگاه میکنم، او لباسهای مجلسیاش را روی خانه پخش کرده و یکی بعد از دیگری جلوی شکم بالا آمدهاش میگیرد و روی نوک پا میچرخد. یک کم دلم شور افتاده پسر! کاش مادر گریه میکرد یا سر پدر جیغ میزد و خودش را خالی میکرد. خیلی وقت است مادر نقاشی نمیکند، با آنکه نقاشیاش خوب است و دوستانش سرزنشش میکنند که هنر را رها کرده و چسبیده به خانهداری. مادر میگوید: «حس و حال نقاشی ندارد». برای اینکه او را خوشحال کنم، تخته طراحیاش را یواشکی برداشتم، تا از تُنگ پر از ماهی اصغر نقاشی کنم، اما نقاشیام خوب نیست و پشیمان شدم. تخته طراحی چه هیبتی دارد، پسر! آدم اگر واقعاً نقاش نباشد، خجالت میکشد توی دستش بگیرد. کوچک هم نیست که بشود قایم کرد. کاش میتوانستم به مادرم کمک کنم یا حداقل بفهمم چهکار کنم از این حال و هوا بیرون بیاید. راستش پسر! مادر فرار میکند از فکرهای خودش و حرفهای مردم! مادر بزرگ میگوید: «در دروازه را میشود بست، در دهان مردم را نه».
دیشب من و مرضیه به ترتیب از توی قفل در، داخل اتاق را نگاه میکردیم. مادر، علی را نشانده روی زانویش و پدر طاقباز دراز کشیده بود و داد میزد: «آدم که نکشتم زن گرفتم».
من و مرضیه سر نوبت دعوایمان شد و مرضیه گفت: «هیس ببینم چی شد».
مادر آهسته گفت: «فکر میکنی نکشتی، تو همه چی رو در من کشتی».
من هم مثل پدر چیزی از حرفهای مادرم نفهمیدم. فقط میدانم اصغر با ریختن نمک توی تُنگ ماهیاش، همه آنها را کشت. من خیلی ناراحت شدم. تصورش را بکن پسر! آن همه ماهی مرده. اصغر با خونسردی گفت: «هم زیاد بودند و هم تکراری. برای تنوع از شرشان خلاص شدم».
به چشمهای اصغر خیره شدم و گفتم: «شکل شکل هم که نبودند بالههاشون، رنگشون، شنا کردنشون. با هم فرق داشت».
مرضیه انگشتهای پایم را لگد کرد و همانطور پایش را گذاشته بود روی انگشتهای پایم و دلم میخواست یک سیلی بخوابانم توی گوشش، که پدرم فریاد زد: «همیشه خودت را برایم میگرفتی همیشه توی فامیل تعریف و تمجید از تو بود چهقدر خواستم خودم را لایقتر از تو نشان بدهم، اما تو ضایعم میکردی».
مادر استکان چای پدر را پر کرد و پدر به پهلو چرخید و دستش را ستون سرش کرد. من هم که انگشتهایم کرخت شده و درد گرفته بود، مرضیه را محکم هل دادم و افتاد روی زمین و گریهاش درآمد و پدر هم با عصبانیت داد زد: «خفه میشوید یا بیایم».
اصغر میگوید: «وقتی ماهی مادر میخواهد بچهدار شود، باید از بقیه جدایش کنی تا با ماهیهای دیگر بچههایش را نخورد».
از پشت در ماندن، خسته شدم. باید در را باز کنم و کاری کنم که مادر بغضش بشکند. نمیدانم اگر از ماهیهای اصغر بگویم، غصههایش را فراموش میکند یا نه. دستگیره را فشار میدهم. مادر متحیر نگاهم میکند و میپرسد: «بیدارت کردم؟»
میگویم: «نه».
به مادرم میگویم: «وقتی بچه ماهیها، به دنیا میآیند، مادرشان درد میکشند؟»
مادر میگوید: «نمیدانم».
میگویم: «اصغر میگه نه بابا! درد کجا بود».
مادر اخمی میکند و میگوید: «اصغر علم غیب داره؟»
میگویم: «اصغر میگوید اگر درد میکشیدند، بچههایشان را نمیخوردند».
این حرف را که میگویم، مادر حالش به هم میخورد و میدود به سمت دستشویی و بعد صدای گریه.
[h=1]بخشی از کتاب «یک وجب از آسمان»[/h]
[/HR]
[/HR]
محمدرضا یوسفی: چند روز گذشت. "بیچارهخانم" از خودش شرمنده بود، چون راز "بختآقا" و محبت را لو داده بود. طرفهای بعد از ظهر بود که سطل و دبه آب را برداشت و به طرف فشاری رفت تا چشمش به چشم بختآقا نیفتد. بختآقا هم در حال و هوای خودش بود. کیسه لباس کهنههایش را برداشت و به طرف جاده رفت تا به شهر برود و کاسبی کند. وسط راه، دلش تاب نیاورد که به بازار برود. همه هوش و حواسش پیش یک وجب از آسمان بود. از سر جاده برگشت و مستقیم به کپر رفت.
بیچارهخانم، کنج کپر نشسته بود و گریه میکرد. بچه شیرخوارهاش دمر افتاده بود و شیشه قندداغ را میمکید و آخرین قطرههای آن را میبلعید.
بختآقا سرش را توی کپر دراز کرد. چشمش به گوشه یک وجب از آسمان افتاد و به بیچارهخانم گفت: «آی! مُشمّای روی آسمان کنده شده، بچسبانش!»
بیچارهخانم مشما را با پونز به کنج کپر سفت کرد و چشم پراشکش را با گوشه پیراهنش خشک کرد.
بختآقا گفت: «از خوشی گریه میکنی؟»
بیچارهخانم به بخت آقا زل زد و زبانش را گاز گرفت و نگفت که از خجالتش گریه میکند. لبخندی زد و گفت: «از خوشی که نباید گریه کرد. ولی راست میگویی بندههای خدا دو جورند. یکی آنهایی که لبهایشان فقط خنده میکند، یکی آنهایی که چشمهایشان فقط گریه میکند. ما از تیره دوم هستیم. خنده و شادیمان با گریه است.»
بختآقا زانو زد و بچه را بلند کرد و گفت: «از این به بعد ما هم خندیدن را یاد میگیریم. بلند شو، برو سرفشاری و برگرد تا بدانی مردم چه میگویند! همه درباره ملک ما، یک وجب از آسمان حرف میزنند.»
ـ راستی بختآقا روی آسمان میشود خانه ساخت؟ خانهها چپه نمیشوند؟
ـ چه حرفها! ملک، ملک است. زمین و هوا ندارد. ما از روی زمین به آسمان نگاه میکنیم، آسمان را چپه میبینیم. اگر از آسمان به زمین نگاه کنیم، زمین را چپه میبینیم، چه فرق میکند؟
ـ روی آسمان هم کپر هست؟
بختآقا با لج و کینه گفت: «روی آسمان من که نه! اصلاً اگر روی آسمان، یک کپر ببینم آن را به آتش میکشم.»
ـ آخه آنجا هم حتماً کسانی هستند که بیآسمان هستند. صاحب هیچی نیستند. مثل خود ما که روی زمین صاحب هیچی نیستیم.
ـ تو چقدر نظرتنگی! آسمان به این بزرگی! چه جور میشود که کسی مثل ما یک وجب از آسمان را صاحب نباشد!
ـ مگر زمین کوچک است؟ شکر خدا سر و ته ندارد. اما وجب به وجب آن صاحب دارد.
ـ بلند شو زن! بلند شو! تو چرا فقط سیاهی را میبینی؟ ما حالا صاحب یک وجب از آسمان هستیم، باید خوشحال باشیم.
بیچارهخانم بلند شد و رفت سرِ فشاری. بختآقا مُشمّای ابری را از روی یک وجب از آسمان برداشت. با حظ تمام به آن نگاه میکرد و بر روی آن دست میکشید که صدای غریبهای در کپر پیچید:
ـ خانه آقای بختآقا اینجاست؟
بختآقا فوری مُشمّای ابری را بر روی آسمان کشید و با پونز آن را سفت به گوشه کپر چسباند و وسط کپر دراز کشید و پرسید: «کسی مرا صدا کرد؟» و صدا دوباره شنیده شد: «بله، شما بختآقا هستید؟»
بختآقا سرش را از کپر بیرون آورد. با تعجب بنگاهی را دید با سرکچل و صورت از ته تیغ خوردهاش.
ـ سلام! شما بختآقا هستید؟
دل بختآقا هری ریخت و فکر کرد از جایی آمدهاند تا یک وجب از آسمان او را از دستش بگیرند. رنگ صورتش پرید و گفت: «تا به حال کسی به شکل و قیافه تو ندیدهام. از کدام جهنم دره به اینجا آمدهای؟»...
«یک وجب از آسمان» نوشته محمدرضا یوسفی، 92 صفحه، قطع جیبی را کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال 1382 با شمارگان 25ظ ظ ظ نسخه، برای گروههای سنی «د» و «هـ» منتشر کرده است.
آثار دیگری از این نویسنده: ستاره کوچولو/ سرزمین آبی/ قصه گلبو و گلرو/ چه اسم قشنگی، ستاره!/ حکایت کوزه گر جوان/ فندقی و کار بزرگ/ ماهی دمطلا/ شالیزار سبز/ قالیچه بته گلی/ لانه گنجشک کوچولو/ کارگاه داستان
یوسفی. محمدرضا:
یوسفی از قصه نویسان پر کار ادبیات کودکان نزدیک به 200 عنوان کتاب نوشته است. وی در مهر 1332 در همدان زاده شد. یوسفی کودکی سختی را گذرانده است که میشود تمام این سختی ها را در آثاری که امروز نوشته دید. کودکی هایش با قصه های مادر گذشت، همان ادبیاتی که به ادبیات فولکلور مشهور است. محمد وارد مدرسه میشود، اما به دلیل سرمای سخت همدان نمیتواند مرتب به مدرسه برود، آن زمان هایی هم که سر کلاس حاضر می شود به خاطر عباس حاتم شوهر خاله اش بود که به خانه آنها آمده و او را پتوپیچ کرده و به مدرسه میبرد. اما این لطف ها اثری نداشت و یوسفی سال اول مدرسه مردود شد. سرما این قدر در این شهر تأثیرگذار بود که می توانست حتی زندگی آدم ها را از بین ببرد، همان طور که برادر کوچک محمدرضا یوسفی بعد از سرماخوردگی جان سپرد. پس مادر ترجیح می داد فرزندش زنده باشد تا این که به مدرسه برود و سر راه احتمالاً سرما بخورد. در هر حال سال اول مدرسه به مردودی گذشت.
پدر محمدرضا شغلش با کوچ معنی پیدا می کرد. او ازشهرهای اطراف همدان دام می آورد و در همدان می فروخت و همین شغل چوپانی و تأثیر آن در ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه او موجب میشود او از چودارها (چوپان ها) زیاد بنویسد و کودکان آلمانی فکر کنند او هنوز چوپان است. محمدرضا قبل از رفتن به مدرسه یعنی صبح زود اول به مغازه قصابی پدرش می رفت و گوشت ها را به گیره ها می زد و هین مسأله موجب می شد دستش بوی گوشت بگیرد و همکلاسی های مدرسه نمونه نخواهند او در کنار آنها و سر یک میز بنشیند. محمدرضا دوران کودکی اش را با شغل های متعددی تجربه کرده است، شاگرد قصاب، چوپان، زنجیرباف، شاگرد قهوه چی، میوه فروش، حلبی ساز و...
یوسفی برای گذران دوران ابتدایی به مدرسه فردوسی وارد شد ولی به دلیل شلوغ کاری او را به مدرسه نمونه تبعید کردند. مدرسه ای که واقعاً نمونه بود. در این مدرسه روزگار و آینده او به گونه ای دیگر رقم می خورد. وقتی به دبیرستان می رود و ادبیات میخواند زندگی اش تغییر می کند.
یوسفی بیش از 30 سال است که برای کودک و نوجوان در گروههای سنی گوناگون کتاب مینویسد. نخستین کتاب او با نام "سال تحویل شد" در 1357 منتشر شد. محور اصلی فعالیت های یوسفی داستان نویسی برای کودکان است اما در زمینه فیلم نامه، نمایشنامه و مباحث نظری ادبیات کودکان نیز آثاری دارد. یوسفی دانش آموخته رشته تاریخ از دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران است و برای کودکان آثاری از ادبیات کهن فارسی را بازنویسی و باز آفرینی کرده است. "افسانه شیر سپیدیال" و "قصه یارگار زریران"، "افسانه بلیناس جادوگر" و "افسانه شیرین کارنامه اردشیر بابکان" از جمله این آثار است. "ستاره ای به نام غول" و "حسنی به مکتب نمی رفت" برنده ی دیپلم افتخار IBBY شده است. کتاب های او در جشنواره های داخلی نیز جوایزی به دست آورده اند. یوسفی یک بار نیز نامزد دریافت جایزه ی هانس کریستین اندرسن شده است.
محبت های مادر و خانواده و تجربیات، تلاش و مقاومت های خواسته یا ناخواسته این نویسنده موجب شد نزدیک به 200 عنوان کتاب داشته و 25 عنوان جایزه داخلی و خارجی را به خود اختصاص داده باشد.
[h=1][/h]
[/HR]
[/HR]
بازپرسی زنگ می زند، محکمه وجدان. ج. پ. پریستلی. مترجم: حسین خوانین شیرازی. انتشارات افکار. چاپ اول. تهران: 1392. 1100 نسخه.143صفحه. قیمت: 7500تومان.
«شما در زمان خوبی ازدواج می کنید. در بهترین زمان و به زودی بهتر هم خواهد شد. در ماه گذشته تنها به این دلیل که کارگران معدن اعتصاب کردند، در این باره که ما در آینده ای نزدیک با دردسرهای کارگری رو به رو خواهیم شد حرف های صدتا یه غاز می زنند. نگران نباشید. ما بدتر از اینها را پشت سر گذاشته ایم. ما کارفرمایان سرانجام داریم با هم متحد می شویم تا به خوبی از منافع سرمایه محافظت کنیم. ما به روزی که رونق روزافزون و پایداری داشته باشیم چشم دوخته ایم.»[1]
بازپرسی زنگ می زند، روایتی است درباره هفت شخصیت به نام های آرتور بیرلینگ، سیبل بیرلینگ، شیلا بیرلینگ، اریک بیرلینگ، ادنا، جرالد کرافت و گول، بازپرسی که حضورش فضای خانه را به هم می زند.
نمایشنامه با یک مهمانی شروع می شود. زمانی که همگی اینها بر سر میز شام قرار دارند و خدمتکار مشغول پذیرایی از آنها است. مهمانی به مناسبت نامزدی جرالد و شیلا برگذار شده است. آقای بیرلینگ کارخانه دار ثروتمندی است و جرالد فرزند یکی از رقبای وی. آنها معتقدند سرمایه داری پیشرفت های چشم گیری خواهد کرد و آشوب های کارگری خطری برای آنها نخواهد داشت و همه آنها ترس های بی پایه و ابلهانه ای است. از نظر آنها عدالت و حقیقت همان منطق سرمایه داری است. در حالی که همان زمان دختری به علت خوردن مواد ضد عفونی کننده به شکل دردناکی در بیمارستان جان می دهد و بازپرسی که خبر این واقعه را به خانواده آنها می دهد معتقد است آنها این دختر را به سمت خودکشی کشانده اند.
بازپرس به شکل زیرکانه ای حقایقی را از زبان آنها بیرون می کشد و متوجه می شویم این دختر کارگر سابق کارخانه بیرلینگ بوده که به خاطر رهبری یک اعتصاب کارگری وی را بیرون کرده اند. وی هر جا برای کار درخواست داده است هم پیمان های بیرلینگ وی را اخراج کرده اند و سرانجام به جرالد پناه آورده و او نیز وی را رها کرده است.
آشکار شدن این حقایق، ظاهری متفاوت از این خانواده بر ملا می کند. پی.آر. وود منتقد ادبیات نمایشی درباره این اثر می نویسد: این نمایشنامه نقدی بر اجتماع است. نویسنده مانند ایبسن و پیروانش در نسل قبلی نمایشنامه نویسان، ابتدا تصویری از رفاه و بهرهمندی طبقه متوسط به ما نشان می دهد و پس از آن فساد و پوسیدگی پشت پرده را آشکار می سازد.
جان بوینتون پریستلی در 13 سپتامبر 1894، در برادفورد انگلستان به دنیا آمد. پدرش مدیر مدرسه بود و مادرش را در کودکی از دست داد. از شانزده سالگی در روزنامه های برادفورد مطلب می نوشت. در جریان جنگ جهانی اول در ارتش خدمت کرد و با مدال افتخاری که از سوی دولت دریافت کرد توانست برای ادامه تحصیل وارد دانشکده ترینیتی هال کمبریج شود. لیسانسش را در رشته ادبی گرفت و ساکن لندن شد و از آن زمان در زمینههای مختلف ادبی بهصورت حرفه ای قلم زد.
ابتدا با جستارنویسی و نقد ادبی شروع کرد و در میان آثار این دوره اش می توان به کتاب های «شخصیت های خنده آفرین انگلیسی»، «شاد کردن»، «همنشینان خوب» و «رمان انگلیسی» اشاره کرد. پریستلی در سال 1932 نمایشنامه نویسی را بهعنوان حرفه اصلی خود انتخاب کرد و تا پایان عمرش 25 نمایشنامه نوشت که هرکدام بارها در انگلستان و آمریکا و دیگر کشورهای جهان به روی صحنه رفتند.
«گوشه خطرناک»، «زمانی که ازدواج می کنیم»، «پایان پیروزی غرب»، «آقای جانسون در اردن» «آخر بهشت»، «قبل از این هم اینجا بوده ام»، «کورنیلوس»، «مردم سرگردان»، «رویای روز تابستانی»، «وطن فرداست» و «موسیقی در شب» نام تعدادی از مشهورترین نمایشنامه های پریستلی اند. پریستلی در زمینه داستان نویسی نیز نویسنده ای چیره دست بود و داستان های زیادی نوشت که از آن جمله می توان به این کتابها اشاره کرد: «روز خوش»، «مکان دیگر»، «مردان روز رستاخیز»، «بگذار بخوانند» و «باران در گودزهیل». وی سرانجام در 14 اگوست 1984 درگذشت.
«هرکس باید خودش راهش را پیدا کند. خودش باید از خودش و خانوادهاش مراقبت کند.... اگرچه راهی را که این آدم های عوضی نشان می دهند یا از آن حرف می زنند و درباره آن قلم فرسایی می کنند، این است که همه باید فکر هم باشند و از هم مراقبت کنند. مثل این که ما زنبورهای عسل در یک کندو ـ جماعت ـ هستیم که در هم می لولیم و یک چنین مزخرفاتی! ولی شما جوان ها به حرف من گوش دهید. من در کوره حوادث و تجربه آن را آموخته ام. هرکس باید به فکر خودش باشد.»[2]
پی نوشت:
[1] صفحه 24 کتاب
[2] صفحه 31 کتاب
[h=1]یادهای مرگ آور[/h]
[/HR]
[/HR]
خاطرات پس از مرگ. ژان دوتور. مترجم: محمد مجلسی. چاپ اول. انتشارات دنیای نو. تهران: 1392. 1000 نسخه.96 صفحه. قیمت: 4500 تومان.
«تدی گفت: اینو تو خونه من گذاشت، خونه قدیمیم، دوازده سال پیش. گفت برای اینکه سالم بمونن اما دیگه اونا رو ازم نگرفت. جا به جا که شدم اینو با خودم بردم اما از وقتی که مرد می خواستم اینو برگردونم.»[1]
مرگ یکی از بنیادی ترین مفاهیمی است که همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشته. ور رفتن به مرگ شکل دیگری از میل به جاودانگی را در خود دارد.
اگر انسان بتواند فضایی را در ذهن مجسم کند که در آن خودش حضور نداشته باشد و به نوعی تصور خودش در ان فضا معنایی نپذیرد یعنی انسان دارد مرگ خودش خودش را تصور می کند. نویسندگان زیادی تلاش کرده اند در نوشتار خود یک چنین تجربه ای را باز نمایی کنند.
در رمان خاطرات پس از مرگ نویسنده با دیدگاهی فلسفی به واکاوی مسئله مرگ و زندگی می پردازد. در بخشی از داستان گفته می شود: اگر درست به این قصه بی اندیشیم متوجه می شویم که جدایی روح از جسم نه تنها عذاب آور نیست، بلکه خوب و مفید است. زیرا آدمی پس از مرگ از درد سیاتیک و انواع و اقسام دردها و بیماری ها آسوده می شود.
قهرمان داستان در شصت و پنج سالگی از دنیا می رود و با گذشت چندین روز از مرگش، در می یابد که می تواند ببیند و بشنود.
این رمان روایت تجربیات شخصیتی است که زندگی را تجریه کرده و با حواس پنجگانه خود در یافته و این بار مرگ را با دو حس بینایی و شنوایی خود دریافت می کند.
الیویه قهرمان داستان در سال های زندگی خود همیشه و هر زمان به مرگ فکر کرده و بعد از مرگ همچنان به تامل کردن درباره آن مشغول می شود. او به این نکته نیز پی میبرد که در آن دنیا، گذشت ایام و «وقت و ساعت»، با زندگی زمینی بسیار متفاوت است. دهها سال در زندگی زمینی در عالم ابدیت به یک چشم برهم زدن میگذرد… روح الیویه مدتی در اطراف گور خود تنها و سرگردان میماند، تا آن که روح انسان دیگری به نام «هاداماس» نزد او میآید. او جز روح هاداماس، روح دیگری در اطراف خود نمیبیند، پس از آشنایی با این روح که حتی مرد و زن بودنش مشخص نیست، با ماجراهای بسیار روبهرو میشود. و همراه او به آپارتمان همسر بیوهی خود، ماری فرانسواز میرود و از ازدواج ماری فرانسواز با ریموند صمیمیترین دوست خود باخبر میشود. اما این ابتدای قضایاست، او با هاداماس روح مرموزی که گاهی ناپدید میشود، گاهی باز میآید و داستانها و بحث و جدلهایی دارند، که ما را به تفکر و تأمل وا میدارند.
این رمان یکی از رمان های درگیر کننده دوتور است که به عمیق ترین مسائل بشری به دیدی ژرف و تامل بر انگیز نگاه می کند.
ژان دوتور خاطرات پس از مرگ را در سال 2004 نوشت . این نویسنده در سال 2011 درگذشت. وی نویسنده فرانسوی است که در زمان حیاتش در برخی از مهم ترین انجمن های ادبی کشور فرانسه عضو بود و توانست برنده جایزه هیات داوران انجمن ژان ژیونو شود. البته وی یکی از نویسندگان پر کار فرانسه بود که در حدود هفتاد اثر از خود به جای گذاشت. اما ترجمه های معدودی از اثارش به زبان های دیگر بر گردانده شده است. خاطرات پس از مرگ اولین اثر وی است که به زبان فارسی برگردانده شده و توسط انتشارات دنیای نو به جامعه ادبی ایران عرضه شده است.
ژان دوتور در مقدمه کتابش درباره خود می نویسد: دانستن شرح حال و داستان زندگی نویسندگان بی فایده و بی نتیجه است. بعضی از نویسندگان با آن که زندگی پر شور و پر ماجرایی داشته اند، آثار درخشان و ارزشمندی به وجود نیاورنده اند اما در میان نوشته های نویسندگانی که زندگی خود را بسیار ساده و بی حادثه گذرانده اند گاهی شاهکار های ادبی حیرت انگیزی می توان یافت.
او در سن هفت سالگی مادرش را از دست داد و در 20 سالگی و در دوران جنگ جهانی دوم در زندان محبوس شد. دوتور نتوانست فضای زندان را تحمل کند و 6 هفته بعد از دستگیریاش از زندان فرار کرد و به پاریس بازگشت تا در دانشگاه سوربون به تحصیل در رشته فلسفه بپردازد.
این موضوع اکنون شامل نویسنده این کتاب می شود. از دیگر کار های این نویسنده می توان به « هنگام سپیده دم» برنده جایزه ادبی منتقدین در جنگ دوم جهانی ،« تاکسی های مارن»،« هراس عشق»،« خاطرات یک کودک» برنده جایزه ادبی سن سیمون 2000. اشاره کرد.
منتقدین رمان خاطرات پس از مرگ را اثری برجسته و فلسفی می دانند که در عین حال از کشش و جاذبه خاصی برخوردار است و به زبان ساده و سبک عالی نوشته شده است.
« روبی کمی از نوشیدنی اش نوشید و نگاه خیره و سنگینش را به رالف دوخت " نظریه بزرگ ات در مورد پدرم چیه؟ می دونم که یه نظریه داری"
" نظریه بزرگ من در مورد آسکر؟"
" زود باش"
" اون نقاش بزرگی بود"
" معلومه که نظرت همینه، وگر نه خودت رو اینقدر به دردسر نمی انداختی. منظورم تصور اصلی ایه که همه این مصاحبه ها و تحقیقات گردش می چرخن. "
" چی باعث شده فکر کنی چنین نظریه ای دارم؟"
" می دونم که داری. بگو دیگه . صادقانه نظرت در مورد کارش چیه؟"
سکوتی حاکم شد که آبستن افکار جورواجور آن دو بود. »[2]
پی نوشت:
[1] صفحه 174 کتاب
[2] صفحه 76 کتاب
[h=1]حکم مرگ[/h]
[/HR]
[/HR]
حکم مرگ. موریس بلانشو. مترجم: احمد پرهیزی. انتشارات مروارید. چاپ سوم. تهران: 1392. 1100 نسخه. 126صفحه. قیمت: 4400تومان.
«صدای خر خرها چنان رسا و قوی شده بود که از پشت درهای بسته آپارتمان هم به گوش می رسید. این تن ناهوشیار انگار با آمد و رفت های درون اتاق غریبه بود و با احتضار خود نیز.»[1]
حکم مرگ داستان زندگی و شاید بهتر است بگویم داستان مردن زنی است به نام ژ که نوشتن درباره او یک بار دیگر وی را به مرگ نزدیک می کند. زنی که مردنش نوشته می شود در واقع یک بار دیگر می میرد. نوشتن مرگ ژ مردن وی را در عین حال به تعویق می اندازد و با دست کشیدن از نوشتن جایی بیرون از نوشته ، بیرون از داستان، می میرد.
حکم مرگ، مرگ ژ را بیان نمی کند و اجازه می دهد مرگ در جایی دیگر اتفاق بیفتد. جایی شاید در ذهن مخاطب، در اندیشه نویسنده و یا در واقعیت.
ژ به شدت بیمار است و هیچ امیدی به زنده بودنش نیست. با این حال همه چیز وی در همین دست و پنجه نرم کردن با مرگ است که تعریف می شود. شادی و امید و مقاومت ژ بسته به همین مرگی است که پیش روی دارد.
بلانشو در متن داستانش می نویسد: "برای آنکه بتوانیم بگوییم این زن، باید به طریقی واقعیت مجسمش را از او سلب کنیم، باید باعث شویم غایب شود، باید او را نابود کنیم."
راوی در این داستان پیچیده فلسفی حکم مرگ ژ است که هر روز بالای سر او ظاهر می شود. حتی در جایی از داستان ژ راوی را نشانه می رود و او را مرگ خطاب می کند. راوی در نهایت با تزریق مرفین کار ژ را یکسره می کند. سایر شخصیت های داستان نیز چاره ای ندارند جز تسلیم به مرگ ژ . جز اینکه کمکی باشند برای به پایان رسیدن ژ در حکم مرگ.
بلانشو فیلسوف و نویسنده فرانسوی و از نویسندگان مهم دهه چهل میلادی است که خود انزوا و مرگ را تجربه کرد. او هرگز حاضر به هیچ مصاحبه ای نشد و یک بار نیز بر اثر اشتباه پژشکی تا دم مرگ رفت. او طی عمل یک اشتباه پژشکی مرگ را تجربه کرد و از آن پس این تجربه سایه سنگینی بر تمامی آثارش گذاشت. نوشته های او سراسر درباره مرگ است.
اولین رمان وی تومای ناشناخته نام دارد که در سال 1932 نوشت. «جنون روز» یکی دیگر از داستان های وی است که با ترجمه یدلله رویایی منتشر شد.
حکم مرگ یکی از مهمترین آثار او است که در عین حال اندیشه های فلسفی نیز در آن گنجانده شده است. وی نظریات شناخته شده ای نیز درباره ادبیات معاصر دارد که از آن جمله اند، «ضد نظریه ادبی»، «امر خنثی» و «غیاب کتاب».
مترجم در مقدمه کتابش درباره این داستان می نویسد: داستان بلندی که پیش روی تان است نخستین بار در 1948 منتشر شد. بنیاد این اثر چنان که از نامش بر می آید بر مرگ نهاده شده است. مرگ اما مرکز نوشتار و نوشته های بلانشو است و به زعم او مرکز هر نوشتاری. نوشتن چرخیدن به سمت امر موحش، سخن گفتن با امر ناشناخته و داخل شدن به مکان غریب است. نویسنده به مانند اورفه پا به سیاهی شب مرگ که همان شب ادبیات است می گذارد و با عباراتی مبتذل از مرگ سخن می گوید...
داستان خصلتی معما گون دارد دارد: تن جایگاه تجربه (به طور کلی) و تجربه مرگ است. طبق قاعده تن باید بمیرد. اما تن قاعده را برهم می زند و مردن را نمی پذیرد. چیزی می میرد( همه چیز می میرد حتا زمان) اما تن نمی میرد. این معما و این راهرو ها ( که مکانی بلانشویی است) شاید خواننده را به یاد رب گریه و بورخس با هزار توهای پر رمز و رازشان بیندازد. اما در این راهرو ها، هیچ راز سر به مهری وجود ندارد. راهرو ها و اتاق ها همه شبیه یکدیگرند، حتا شهر نیز همان راهرو است منتها در مقیاسی بزرگ تر و گسترده تر. پشت در اتاق ها همیشه یک نفر دارد می میرد.
در پایان این داستان پیچده گفتاری از ژاک دریدا فیلسوف فرانسوی ضمیمه شده که درباره زندگی و اندیشه و آثار موریس بلانشو است و می تواند رمز و راز این داستان را بهتر فهم کند. این کتاب هم داستان زنده ای دارد و هم اندیشه های فلسفی بلانشو را به خوبی به نمایش می گذارد. در واقع حکم مرگ یکی از کتاب های مهم این فیلسوف منزوی است.
در پشت جلد کتاب می خوانیم:« چه می شد اگر انسانی که در بستر مرگ افتاده، خود را به تمامی تسلیم مرگ نکند؟ چه می شد اگر کسی که به علتی[( یک بیماری هولناک یا هر چیز دیگری) رو به مردن می رود، ناگهان مرگ را متوقف کند و نمیرد؟ حکم مرگ قصه زنی است که چنین می کند. اما ماجرا در عالم رویا رخ نداده است، همه چیز و آن زن سال ها پیش در میان خود ما زندگی کرده است، گرچه عجیب به نظر می رسد. حکم مرگ حکایت جدال همیشگی بشر با مرگ است.
«قلبش همچنان درد می کرد اما علایم بیماری کاهش یافته بود، یک بار دیگر او پیروز شد. دوباره حرف از درمان تازه به میان آمد: نیاز مبرمی به این درمان داشت، حال یا به این دلیل که زود به وضع موجود خاتمه دهد یا از این روی که دیگر اهداف بزرگی همچون زیستن و جان به در بردن اقناعش نمی کرد. او اکنون به تکیه گاهی استوار، به تصمیمی قاطع احتیاج داشت. »[2]
پی نوشت:
[1] صفحه 47 کتاب
[2] صفحه 25 کتاب
[h=1]طولانی ترین آواز نهنگ[/h]
[/HR]
[/HR]
طولانی ترین آواز نهنگ. ژاکلین ویلسون. مترجم: نسرین وکیلی. انتشارات افق. چاپ اول. تهران: 1391. 2000 نسخه. 368صفحه. قیمت: 10500تومان.
«وقتی نهنگ ها در اقیانوس عمیق آبی رنگ به خواندن آواز عاشقانه ی راز آلود خود ادامه می دهند، سیلی از اشک شوق از چشم های مان جاری است.»[1]
الا دختر بچه ای است که با تحقیقاتش بر روی نهنگ ها، مادرش را که مدت ها است در کما فرو رفته نجات می دهد.
طولانی ترین آواز نهنگ ها داستان دختر بچه ای به نام الا است . الا تنها گذاشته شده است و از این تنهایی رنج می کشد. بهترین دوستش رفته و ناپدری تنبلش با او بازی نمی کند و چنان بی حوصله است که نمی شود با او حرف زد. وضع مادرش از همه پریشان ترش کرده است. مادر الا در بیمارستان به سر می برد. او مدتی است که به خاطر زایمان در کما فرو رفته و قدرت حرف زدن ندارد. ورود نوزاد تازه به دنیا آمده نیز بر مشکلات الا افزوده است.
الا به خاطر غیبت کوتاه مدت مادرش تنها و غریب و بی پناه شده و حتی تکالیف مدرسه اش را نیز به درستی انجام نمی دهد و تکلیف مدرسه ای سنگینی که به دوشش انداخته می شود، در این شرایط بار سنگینی برای شانه های او ست.
الا شروع می کند به تحقیقاتی درباره نهنگ ها. در راستای تحقیقاتش متوجه می شود این حیوانات ساعت های طولانی آواز می خوانند تا محبتشان را به هم ابراز کنند. الا تصمیم می گیرد هر طور شده آواز نهنگ ها را به گوش مادرش برساند هر چند که نمی داند مادرش در کما و دنیای سکوت بتواند صدای نهنگ ها و صدای آوازآنها را بشوند. الا برای مادرش که در کما فرو رفته است مرتب نامه می نویسد و تحقیقاتش را بر روی نهنگ ها توضیح می دهد.
الا در جایی از داستان مطمئن می شود که آواز نهنگ ها می تواند مادرش را از این وضع نجات دهد. او از معلم مدرسه اش سی دی ای می گیرد که آواز نهنگ ها روی آن ضبط شده و این سی دری را برای مادرش می گذارد و مادر الا به این سی دی واکنش نشان می دهد.
در این کتاب تنهایی و بی پناهی الا از غیبت و بیماری مادرش، وجود و حضور نوزادی تازه در خانه بدون اینکه مادری بالای سرش باشد، مشکل ارتباط با ناپدری و رابطه با مدرسه و اجتماع به خوبی و با تصاویر و لحظه هایی ناب به تصویر کشیده شده است.
در پشت جلد کتاب آمده است: ژاکلین ویلسون از معروف ترین نویسندگان کتاب های کودک و نوجوان در سراسر جهان است. این نویسنده انگلیسی، بیشتر به خاطر پرداختن به مسائلی همچون بیماری های روحی، مرگ والدین، طلاق و کودکان ناسازگار شناخته شده است. او جوایز بسیاری از قبیل اسمارتیز و جایزه ادبیات کودک گاردین را به خود اختصاص داده است. از دیگر کتاب های این نویسنده می توان به کتاب « آبی و عمیق»،« خاطرات سوفی»،« زادروز ویکی»،« دختران اشک آلود»،« آنجا کسی هست؟» و « بازی شجاعت» اشاره کرد.
این کتاب از 15 بخش تشکیل شده و در ابتدای هر بخش تصوری نقاشی شده که گویای احساسات و داستان آن بخش است. این کتاب در 368 صفحه و با مدیریت هنری کیانوش غریب پور و توصری گری نیک شرت وارد بازار کتاب شده است.
«مامان هم بوی همیشگی اش را نمی دهد. بوی بد نمی دهد. اما موهایش بوی شامپوی نارگیل خودش را هم نمی دهد. عطر خودش را هم نزده.. بوی بیمارستان می دهد. چیزهای زشتی هم پوشیده- یک لباس سفید مزخرف که از پشت بند می خورد- ملافه هایش سفید و خیلی صاف و صوف اند. مطمئنم لباس خواب صورتی و ملافه راحت خودش را به این ها ترجیح می دهد. بی خودی نیست که یک ذره اخم کرده است. »[2]
پی نوشت:
[1] صفحه 364 کتاب
[2] صفحه 43 کتاب
[h=1]من هومبولتم[/h]
[/HR]
[/HR]
من هومبولتم . هادی خورشاهیان. انتشارات تندیس. چاپ اول. تهران: 1390. 1500 نسخه.120صفحه. قیمت: 9500تومان.
« سفر همیشه از نقطه صفر آغاز می شود. این برای شما شاید خیلی جای تعجب داشته باشد، ولی برای من با اندیشه های عجیب و غریب، اصلا هم عجیب نیست. من حرف های از این فلسفی تر هم خیلی بلدم. سال ها ست به فوتبال هم از زاویه فلسفی نگاه می کنم. گاهی اوقات هم از زاویه زبانشناسی. ماجرایی که می خواهم برایتان تعریف کنم، بی هیچ تردیدی هولناک ترین ماجرایی است که در طول حیات بشریت ممکن است برای یک نفر اتفاق بیقتد. البته برای یک نفر نیست تعداد ما خیلی بیشتر است. من ، صفورا، مهرنوش، پدر صفورا، میکاییل، پرویز، اسفندیار، ابولفضل، یوریک، ارلت. فکر کنم بس است. اگر قرار باشد اسم ببرم تا صد صفحه دیگر فقط باید اسم ردیف کنم. تازه شما که هیچ کدام از این آدم های سرگردان را نمی شناسید. شاید همه این صفحات را هم که بخوانید باز نفهمید چی به چی است. »[1]
هادی خورشاهیان چند سالی است که در زمینه شعر و داستان پست مدرن مشغول تجریبات جدید است . کتابهایش گرچه مخاطب عام ندارد اما توانسته مخاطب خاص خود را در بازار کتاب جستجو کرده و به دنبال خود بکشاند. من هومبولتم آخرین رمان خورشاهیان روایت از هم گسیخته و پست مدرنی است که توسط نشر تندیس وارد بازار کتاب شده است.
من هومبولتم نوشته هادی خورشاهیان داستان مردی است به نام بردیا که با اسم مستعار هومبولت ظاهر می شود و می نویسد. او روزنامه نگاری است که کارش به مشاهده و بررسی واقعیات می گذرد اما به زودی در مرزهای واقعیت و خیال سرگردان می شود. بردیا ازدواج کرده و کم کم خیال می کند دختری نیز دارد. تصورات و اندیشه های بردیا کم کم بر زندگی اش سایه ای تاریک می اندازد. او که در صفحه ورزشی می نویسد و گزارش گر ورزشی تلویزیون و رادیو است ، به نویسندگی رو می آورد و نرم نرم گرایش به بیان مطالب فلسفی و زبانشناسی پیدا می کند.
در جایی از کتاب می نویسد: درست که فکر می کنم می بینم بلاهایی که توی زندگی سر من آمده است از همان اختراعات اولیه بشر بوده است، فکر، رویا، خواب، زبان و خط.
کتاب پر از جملاتی است که پهلو می زند به نکات فلسفی و زبان شناسی و در فصلی از کتاب نیز خواننده به جای اینکه داستان بخواند با شعر مواجه می شود. این رمان رمان آشفته ای است که پراکندگی ذهن هومبولت یا بردیا را به تصویر می کشد. رمانی پست مدرن که درگیری اش با مفاهیمی چون ذهن، رویا، خواب، زبان و جهان است .
ماجرای این رمان با پراکندی خاصی که دارد قابل فروکاستن به خطی ساده نیست با این حال می توان هومبولتی مشاهده کرد که زمان را از زندگی خود حذف کرده و به شکلی از بی زمانی رسیده است. او مرز دنیای زندگان و مردگان را شکسته و مردگانی را مشاهده می کند که با وی سخن می گویند، مردگانی داستانشان را روایت می کنند و حتی برخی از قسمت های داستان این مردگان هستند که راوی قصه هستند. هومبولت به خواب و رویا پناه برده است به شکلی که تشخیص واقعیت و مجاز را برای خواننده نیز دشوار کرده است. راوی ذهنی از هم گسیخته دارد و صحبت هایش به هذیان گویی شباهت پیدا می کند.
در پشت جلد کتاب به نقل از ویلهلم هومبولت آمده است: انسان عمدتا با موضوعات زندگی می کند و حتی احساس و رفتار او بستگی به تصوراتش دارد. او موجود منحصر به فردی است که زبان، احساس و رفتار را به او یا برای او انتقال می دهد.
شخصیت هایی چون اسفندیار از همکاران هومبولت، پرویز و میکاییل که در جایی از داستان ظاهر می شوند در واقع مرده اند اما در جایی از کتاب به عنوان همزاد راوی ظاهر می شوند. راوی به همان شکل که در ذهنیت خود دچار سرگردانی و پراکندگی است همچنان نیز به جاهای عجیب و غریب و مکان های شگفت و بی ارتباط سرک می کشد. گاهی در تهران زندگی می کند و دقایقی بعد در جهان مردگان دیده می شود. برای همین هم داستان در هاله ای از ابهام باقی می ماند. با این حال زبان طنز داستان کتاب را برای ما خواندنی می کند. هر چند این طنز یک جور دهن کجی کردن به جهان است و تلخی ویران کننده ای را بازتاب می دهد.
در پشت جلد کتاب به نقل از ویلهلم هومبولت آمده است: انسان عمدتا با موضوعات زندگی می کند و حتی احساس و رفتار او بستگی به تصوراتش دارد. او موجود منحصر به فردی است که زبان، احساس و رفتار را به او یا برای او انتقال می دهد.
ویلهلم هومبولت که بردیا شخصیت اصلی داستان این کتاب به نام وی روزنامه نگاری می کند، زبان شناس اتریشی است که در سال 1767 متولد شده و در سال 1835 درگذشت. وی در زمینه تفکر فلسفی و زبان شناسی فعالیت کرده و به نقد حکومت و دولت پرداخته است. او در بسیاری از معاهدات مربوط به جنگ و صلح در کشورش فعال بوده و سخنان مهمی درباره آزادی بیان کرده است.
خورشاهیان درباره داستان خود می گوید: در این کتاب چون فقط به توصیف درون خود پرداخته ام، روایت شکل پست مدرنی به خود گرفته است. من در ضمیر ناخودآگاهم، زوایای پنهانی داشتم که کاملا درونی بوده است و خواستم در داستانم خیلی غیر مترقبه باشم. در واقع می شود گفت این کتاب نمایش ناخودآگاه من به عنوان نویسنده است.
« دو تا پیرمرد نشسته اند چند متر آن طرف تر و شطرنج بازی می کنند، اما هر دو زیر چشمی به من و مهرنوش نگاه می کنند و زیر لب چیزی می گویند. ناگهان متوجه ماجرا می شوم. آن ها مهرنوش را نمی بینند و فکر می کنند من دیوانه ام. فکر می کنند؟ واقعا آن ها فکر می کنند یا من واقعا دیوانه ام؟ بعضی وقت ها خوشحال می شوم که دنیای من این شکلی است. خوبی دنیا این است که چیزی را از دست نمی دهی.»[2]
هادی خورشاهیان دانش آموخته زبان و ادبیات انگلیسی است و تا کنون سی جلد کتاب در زمینه شعر و داستان و نقد ادبی منتشر کرده است. از کتاب های او می توان به مجموعه شعر های« انسان پرنده است»،« عصر روزهای جمعه»،« درخت ها عقلشان می رسد» و مجموعه داستان های« باشد ایستگاه بعدی»،« کشوری که شکل چکمه است»،« اعتراف بر سه شنبه» و « من کاتالان نیستم» اشاره کرد.
پی نوشت:
[1] صفحه 5 کتاب
[2] صفحه 78 کتاب
[h=1]خودش تنهایی جنگ جهانی را تمام کرد[/h] [h=3]داستانی از مارگرت دوراس ـ برگردان: قاسم روبین[/h]
[h=2]ماجرا مربوط میشود به آخرین روزهای جنگ جهانی، شاید هم آخرین روز، هیچ بعید نیست. به عرادهی توپ آلمانیها شلیک کرده بوده، محض تفنن. آلمانیها هم وقتی دیدهاند که به توپشان شلیک شده جواب دادهاند، به طرف جوانک شلیک کردهاند. بیست سالش بوده.[/h] بخش ادبیات تبیان
...در سمت دیگر کلیسا جسد خلبان جوان انگلیسی را دفن کردهاند که در آخرین روز جنگ کشته شده است. در وسط چمن مقبرهای است از سنگ خارا و به رنگ خاکستری روشن، کاملا صیقلی. در نگاه اول متوجه آن نشده بودم، سنگ را ندیده بودم. وقتی به ماجرا پی بردم، متوجه آن هم شدم. جوانک انگلیسی بوده. بیست ساله. اسمش روی سنگ کنده شده بود. اوایل به عنوان خلبان جوان انگلیسی از او نام میبردهاند. یتیم بوده و محصل کالجی در حومهی شمالی لندن. او هم مثل بسیاری از جوانان انگلیسی به صف جنگ پیوسته بوده.
ماجرا مربوط میشود به آخرین روزهای جنگ جهانی، شاید هم آخرین روز، هیچ بعید نیست. به عرادهی توپ آلمانیها شلیک کرده بوده، محض تفنن. آلمانیها هم وقتی دیدهاند که به توپشان شلیک شده جواب دادهاند، به طرف جوانک شلیک کردهاند. بیست سالش بوده.
جوانک توی هواپیما گیر کرده بوده. هواپیما هم از نوع یک موتوره بوده. همینطور است، بله، توی هواپیما گیر کرده. هواپیما اصابت کرده به نوک یکی از درختان توی جنگل. در همآنجا هم، به گفتهی اهالی دهکده، مرده؛ و در دل شب، آخرین شب زندگیاش.
اهالی وویل یک روز و یک شب برایش توی جنگل شبزندهداری کردهاند. مثل گذشتهها، گذشتههای دور. مراسم را به رسمی که گویا باب بوده با روشن کردن شمع به جا آوردهاند، با دعا و سرود و اشک و گل. سرانجام موفق شدهاند از توی هواپیما بیاورندش بیرون. لاشهی هواپیما را هم همینطور بالاخره از لای شاخههای درخت کشیدهاند بیرون. این کار ساعتها طول کشیده، مشکل بوده. جسد جوانک میان درخت و کوهی از فولاد گیر کرده بوده.
از روی درخت آوردهاندش پایین. خیلی طول کشیده. شب که به انتها رسیده کار خاتمه پیدا کرده. جسد را بعد از پایین آوردن بردهاند گورستان و بعد هم بلافاصله گور را حفر کردهاند. سنگ خارای کبود را، اگر اشتباه نکنم، فردای آن روز تهیه کردهاند. آغاز ماجرا از اینجاست.
هنوز هم آنجاست، جوانک انگلیسی هنوز توی آن گور است، زیر سنگ خارا. یک سال بعد از مرگش یک بابایی آمده بوده به دیدنش، دیدن سرباز جوان انگلیسی. گل هم آورده بوده. مرد سالخوردهای بوده و مثل متوفی، انگلیسی. آمده بوده تا بر گور جوانک اشک بریزد، دعا کند.
هنوز هم آنجاست، جوانک انگلیسی هنوز توی آن گور است، زیر سنگ خارا. یک سال بعد از مرگش یک بابایی آمده بوده به دیدنش، دیدن سرباز جوان انگلیسی. گل هم آورده بوده. مرد سالخوردهای بوده و مثل متوفی، انگلیسی. آمده بوده تا بر گور جوانک اشک بریزد، دعا کند. گفته است که معلم جوانک بوده، در کالجی در شمال لندن. اسم جوانک را هم همین بابا گفته بوده. و باز همین بابا گفته که جوانک یتیم بوده. کسی هم نبوده تا به او خبر دهد. هر سال، طی هشت سال، پیرمرد به آنجا سر میزده.
زیر سنگ خارا مرده به جاویدان شدن ادامه میداده.
بعد دیگر پیرمرد نیامده.
بعد هم هیچ آدمی در این دنیا از وجود این پسرهی کلهشق یاد نکرده، هیچکس نگفته: این پسرهی کلهشق، خودش تنهایی جنگ جهانی را تمام کرد.
[/HR] منبع: نوشتن؛ همین و تمام – نشر نیلوفر
[h=1]بانوی سرخ پوش[/h]
[/HR]
[/HR]
بانوی سرخ پوش بر زمینه خاکستری. میگل دلیبس. مترجم:احمد طاهری. چاپ اول. انتشارات افراز. تهران: 1393. 1100 نسخه.104 صفحه. قیمت: 6600تومان.
« زندگی قابل تحمل تر می بود اگر دوبار فرصت گذران آن به دست می آمد. خود را نه با غذای مرتب و نه با ساعت کاری منظم می توانستم تطبیق دهم و مادرت که روحیات مرا می شناخت، هر از چندگاهی دکمه یقه مرا جا به جا می کرد تا من متوجه لاغر شدن خود نشوم. شاید به نظر تو مسخره باشد اما در بیمارستان نتوانستم این خاطره را از سر خود بیرون کنم.»[1]
بانوی سرخ پوش بر زمینه خاکستری نام رمانی است از میگل دلیبس. این رمان روایت ساده و صمیمی مردی است درباره همسرش. راوی مردی میان سال است که همسرش را در چهل و هشت سالگی از دست داده و اکنون بعد از فوت همسر وفادارش دست به قلم می برد تا درباره زندگی خود و همسرش حقایقی را باز گوید.
دو فرزند وی به خاطر فعالیت های سیاسی به زندان افتاده اند و سال ها است که در حبس به سر می برند. پدر برای دخترش از سال های هجران آنها می نویسد، از فداکاری های مادرشان، از صبوری هایش، از اندوه اش، از بیماری اش که مدام پنهان می کرده است، از شادی و شور زندگی اش، از توانایی اش در برقراری رابطه با طیف های مختلف اجتماعی، از زحمت هایی که برای ساختن خانه و کارگاه نقاشی کشیده است، از سلیقه اش در هر کار و حرفه ای، و بسیاری خصوصیات دیگر که شاید در نگاه نخست به چشم نیایند اما بر زندگی مردی که اکنون تنها یاد و خاطره همسرش را دارد تاثیرات بزرگی گذاشته اند.
این رمان پر شده است از وقایع ریز و درشت درباره این زن بی نظیر که توانسته با روحیه ای قوی دوری فرزندان و رنجشان را از زندانی شدن و شکنجه دیدن تحمل کند. او هر بار که در زندان به دیدار فرزندانش می شتابد با خنده ای شاد وسرخوش با زندانیان روبه رو می شود. مقاومت او برای ادامه زندگی، تربیت نوه هایش، تحمل دردهایش، و مهربانی برای دیگران از وی چهره ای استثنایی می سازد.
بانوی سرخ پوش سرشار از عشق به خانه و خانواده است و در عین حال از گسترش و رشد فرهنگ باز نمی ماند و در برخورد با مسائل سیاسی و اجتماعی مثل کوهی استوار پایداری می کند. وی در همه زمینه ها از خود فردی به کمال نشان می سازد.
بانوی سرخ پوش بر زمینه خاکستری در عین حال که از خصوصیات زنی بی نظیر یاد می کند، وی را در جامعه ای نشان می دهد که در نابسامانی و آشوب گرفتار شده است. این زن به همراه بسیاری زنان و مردان دیگر از آشفتگی های سیاسی زمانه اش در رنج است و این فضای سیاسی دامن به خانه و خانواده وی نیز کشیده است و بانوی سرخ پوش به جای اینکه زانوی غم به بغل بگیرد و در نظر او رنج وی تنها رنج جهان باشد، با روحیه ای قوی به زندگی ادامه می دهد و با همین روحیه از مبارزات و فعالیت های سیاسی فرزندانش حمایت می کند. او سعی دارد این روحیه را در اجتماع جاری و ساری کند و همین قوتی قلبی باشد برای خانواده هایی که فرزندانی در زندان و حبس و شکنجه دارند.
میگل دلیبس از برجسته ترین و پرکارترین ادبای معاصر اسپانیا بود. در طول هفت دهه نوشتن، آثار زیادی از داستان و فیلمنامه تا سفر نامه و نقد برجای گذاشته است. او در بیست و هشت سالگی اولین جایزه ادبی خود را با کتاب سایه بلند سرو به دست آورد و از آن زمان بی شک یکی از استوارترین ستون های ادبیات و زبان اسپانیا بود. وی عضو فرهنگستان سلطنتی اسپانیا شد و بیشترین جوایز ادبی اسپانیا را به دست آورد. وی به اعتقاد بسیاری از منتقدان شایسته جایزه نوبل بود.
بانوی سرخ بر زمینه خاکستری از نوشته های متفاوت وی است. این رمان به نوعی بازگوی درونیات نویسنده است و نوشتاری است بر پایه انسانیت و عشق در اوج پختگی آن. این کتاب در سال 1991 میلادی منتشر شد و چنان از استقبال خوبی برخوردار شد که در عرض دو سال پانزده بار تجدید چاپ شد. وی در نهایت بر اثر بیماری سرطان در سال 2010 درگذشت. شیوه خاص زندگی دلیبس چنان بود که همواره دشت و روستا را بر شهر و جنجال های سیاسی و اجتماعی ترجیح می داد.
این کتاب با مقدمه ای درباره نویسنده از سوی نشر افراز منتشر و وارد بازار کتاب شده است.
«مقاومت در برابر جذبه های او چنان بی فایده بود که در مراسم تشییع جسد او، همه گریه می کردند. سکوت کلیسا را در بر گرفته بود، سکوتی که تنها با صدای هق هق گریه ای شکسته می شد، چنانچه به خاطر می آورم که آن روز را اجزای بدنم از هم گسیخته و در کالبد دیگری بودم.»[2]
پی نوشت:
[1] صفحه 40 کتاب
[2] صفحه 51 کتاب
[h=1]زن درون آل پاچینو[/h]
[/HR]
[/HR] [h=2]
«ابنالوقت»[/h] «ابنالوقت» روایتگر سرگشتگی انسان امروز است، انسانی که مفهوم هویت خویش را در زندگی روزمره خود نمی یابد و با سفر به گذشته و یادآوری خاطرات ریز و درشت خویش نمی تواند از دل این خاطرات مفهومی برای خود بسازد.
نویسنده در این اثر سعی دارد به سمت بنیادیترین مفاهیم انسان امروز حرکت کند؛ من، گذشته و مفهوم هویت انسان امروز. رمان با جملهای از ادگار آلنپو شروع میشود که در آن نویسنده به وضوح موضعگیری خویش نسبت به خانواده و کشورش (ایالات متحده آمریکا) را بیان میکند. این جمله میتواند، اصطلاحاً مجازی جز به کل باشد. به بیان سادهتر موضعگیری راوی داستان نسبت به خانواده و مفهوم وطن یعنی تبریز نیز همین است.
راوی داستان(شخصیت اصلی داستان که بار عمده روایت را بر دوش می کشد) خانواده خویش را رها کرده و به تهران میآید. او تمامی راه های ارتباطش با خانواده خود را از بین میبرد و به تنهایی خود خواسته پا میگذارد. این تنهایی و زندگی سختی که فرد قدم به قدم در آن فرو می رود، او را به فردی یگانه و نسبت به خانواده خویش بیگانه تبدیل میکند. این فرد در مواجهه با جهان به شدت سنتی ما در خوانش ابتدایی به شدت یادآور مورسو (شخصیت اصلی رمان بیگانه آلبر کامو) است. به نظر میرسد این بیگانگی در گام اول و در مواجهه با پایگاه ابتدایی زندگی یعنی خانواده صورت میگیرد.
فرد در مقابل خانواده خویش میایستد. این ایستادن دیگر از جنس خشونت با درگیری نیست. شخصیت اصلی داستان به سادگی وسایلش را جمع میکند و از خانه بیرون می زند. این عمل و بریدن از ریشههای خانوادگی و قبیله ای حرکتی است برای یافتن هویت مستقل.
بخشهای زندگی روزمره شخصیت اصلی رمان با تصاویری خوب و جاندار روایت می شوند و ریتم رمان به خوبی داستان را جلو میبرد. «ابنالوقت» رمانی نسبتا خوشخوان است و نثر ساده و پرهیز از بازیهای بیهوده زبانی هم از نکات مثبت آن به شمار میآید.
از انصاری تاکنون چند مجموعه داستان منتشر شده است.
ابنالوقت در تیراژ 1000 نسخه از سوی انتشارات روزنه منتشر شده است.
[h=2]
«لورکا در خانهی خیابان فرشته»[/h] نخستین مجموعه داستان رعنا سلیمانی با عنوان «لورکا در خانه خیابان فرشته» منتشر شد.
سلیمانی گفت: این کتاب که از مجموعه «داستان امروز ایران» انتشارات افراز منتشر شده دربرگیرنده 12 داستان است و «خانمها مقدمترند»، «33 سالگی»، «هرتا» و «چمدان قرمز» برخی داستانهای این مجموعه را تشکیل میدهند.
وی افزود: این داستانها با زاویههای دید گوناگون روایت شدهاند و درونمایه آنها به موضوع مرگ مربوط میشود و البته به نوعی مضامین فمنیستی هم در آنها دیده میشود و میتوان گفت موضوع اکثر داستانها این مجموعه زنها هستند. داستان «هرتا» از این مجموعه هم یکی از آثار برگزیده در نخستین جشنواره ادبی ارسباران است.
انتشارات افراز «لورکا در خیابان فرشته» در 104 صفحه، با شمارگان یکهزار و 100 نسخه و بهای پنجهزار و 600 تومان از سوی انتشارات افراز منتشر شده است.
[h=2]
«پسرکی با پیژامه ی راه راه »[/h] ترجمه جدید هرمز عبداللهی از کتاب «پسرکی با پیژامه راهراه» اثر جان بوین منتشر شد.
«پسرکی با پیژامه راهراه» رمانی است در 20 فصل. نویسنده این رمان در یادداشت خود نوشته است: «در ماه آوریل 2004 تصویری از دو پسر بچه که در دو سوی حصار سیمخاردار نشستهاند در ذهنم شکل گرفت. میدانستم آنها را از خانه و زندگی و دوستانشان دور کرده و هر یک را جداجدا به یک مکان وحشتناک آورده بودند. هیچ یک نمیدانست برای چه آنجاست و آنجا چهکار میکند، اما من میدانستم، و آن داستان این دو پسر بچه بود که اسمشان را برونو و شموئیل گذاشتم و میخواستم آن را بنویسم.»
در بخشی از رمان میخوانیم: «به آرامی به سوی پنجره رفت، به این امید که شاید از آنجا بتواند سراسر راهی را که به برلین میانجامید ببیند، خانهاش و خیابانهای دوروبر آن و میزها را که مردم دورش مینشستند و نوشیدنیهایشان را میخورند و برای هم داستانهای سرخوشانه تعریف میکنند. برای این آرام میرفت که نمیخواست سرخورده و نومید شود. اما آنجا فقط اتاق کوچک یک پسر بچه بود و تنها آنقدر از او فاصله داشت تا به خود بجنبد و قدم از قدم بردارد و به پای پنجره رسیده بود. صورتش را به شیشه پنجره چسباند و چشمانداز بیرون را به چشم خود دید و این بار چشمش از حدقه برآمد و دهانش از حیرت بازماند و دستهایش به دو سوی بدنش گشوده شد؛ چیزی او را بر آن داشته بود که احساس سرمایی گزنده همراه با ناامنیکند.»
رمان «پسرکی با پیژامه راهراه» در شمارگان هزار و 500 نسخه با قیمت 9 هزار و 800 تومان از سوی نشر چشمه منتشر شده است.
[h=2]
«زن درون آلپاچینو »[/h] رمان «زن درون آلپاچینو» نوشته فرید حسینیان توسط انتشارات کتاب نیستان چاپ و روانه بازار کتاب شده است.
«زن درون آلپاچینو» که در دوازده بخش تدوین شده، رمانی عجیب و روانشناختی است که سعی میکند در درون خود تصویری تازه و بدیع از شخصیت نهفته در درون انسانها را روایت کند.
طرح نخستین این رمان در قالب یک داستان کوتاه با عنوان «سیگار دوم بعد از صبحانه» در سال 1385 نگاشته شد اما با توجه به شاخصههای داستان کوتاه و رمان، ازجمله تعداد کلمات، تبیین جزئیات، تعدد فضاها و شخصیتها، امکان بسط روایت اصلی و تولید روایات فرعی و گسترش عرضی و طولی شخصیتپردازیها و اتفاقات، تبدیل به هسته یک رمان بلند شد.
فرید حسینیان در مقام شاعر و مترجم، با این باور که هر شخصی در درون شخصیتهای پیرامونیاش تمثالی ساخته که دوستشان میدارد، براساس یک ایده شاعرانه این رمان را برای مخاطبش تدارک دیده است. حسینیان در پی درج این باور در رمان خود است که دوست داشتن و موضوعاتی از این دست به معنای علاقهمندی به شخصیت ساخته شده توسط انسان در درون شخصیتی است که به او ابراز علاقه میکند و نه خود حقیقی طرف مقابل.
حسینیان برای بیان این ایده در رمان خود، از تمامی ابزارهایی چون شعر و تکبیتهایی که در ابتدای فصول این کتاب دیده میشود تا استفاده از هفت راوی برای قصه پردازی و انتخاب اسامی قابل اعتنا برای عنوانبندی قصههایش بهره برده است. همچنین انتخاب ورودیههای مناسب برای هر فصل در کنار انتخاب پایانبندیهای درست در هر فصل، بیش از پیش بر جذابیت این متن افزوده است.
رمان «زن درون آلپاچینو» نوشته فرید حسینیان در 276 صفحه، شمارگان هزار و 200 عنوان و با قیمت 16هزار تومان، توسط انتشارات نیستان چاپ و روانه بازار کتاب شده است.
[h=2]
«گانگستری از دیار حافظ»[/h] داستان بلند »گانگستری از دیار حافظ» نوشته قاسم شکری که از سوی انتشارات ققنوس منتشر شده است، روانه بازار نشر شد.
این داستان با زاویه دید نامهنگاری و زبان عامیانه نوشته شده و روایتگر مردی است که ظاهراً برای همسر سابقش نامهنگاری میکند اما زن که باز هم ازدواج کرده، پاسخی به نامههای او نمیدهد.
در بخشی از این داستان میخوانیم:«چند ماه پیش هم توی ملاصدرا داشتم میرفتم که یکهو چشمم خورد به یکی از همین نوشتهها. شوفرش، از همینهایی که عشقشون خلافه. مردک اومده بود پشت ماشینش با خط نستعلیق درشت نوشته بود:«گانگستری از دیار حافظ.»... رفتم بغل دستش. کلافه شده بود از ترافیک. گفتم «چطوری گانگستر؟» شیشه ماشین رو که نیمهباز بود داد پایین تا صدام رو بهتر بشنوه. با سر اشاره کرد که چی میگی؟ گفتم «چطور گانگستر؟ هفتتیرت کجاست؟» مردک انگار کم داشت. یکهو از ماشین پیاده شد. قدش میخورد دو متری باشه. بد دک و پوزِ بدقواره نه گذاشت نه برداشت گفت:«به تو چه مرتیکه که هفتتیرم کجاس؟»
قاسم شکری، متولد 1351 است و «بوی خوش تاریکی»، «مارمولکی که ماه را بلعید» و «گنجشک دم سیاه» برخی آثار وی به شمار میآیند.
انتشارات ققنوس «گانگستری از دیار حافظ» را در 152 صفحه، با شمارگان یکهزار و صد نسخه و بهای 6 هزار و 500 تومان روانه بازار نشر کرده است.
[h=2]
«انجمن اخوت ناقصالعضوها»[/h] کتاب کارآگاهی «انجمن اخوت ناقصالعضوها» نوشته برایان اوانسن با ترجمه وحیداله موسوی از سوی نشر شور آفرین، چاپ و روانه بازار نشر شد. این کتاب از دو بخش به هم پیوسته «انجمن ناقصالعضوها» و «آخرین روزها» تشکیل شده است.
برایان اوانسن (متولد 1966 آمریکا) با شاهکارش «زبان آلتمن» جایگاه خود را در ادبیات آمریکا و سپس جهان تثبیت کرد، و بعدها با «انجمن اخوت ناقصالعضوها» که نخستین اثر به فارسی ترجمه شده او نیز است، بار دیگر خود را به صف نخست داستان نویسان جهان نزدیک کرد؛ رمانی متشکل از دو رمانک: «انجمن ناقصالعضوها» و «آخرین روزها.»
در داستان اول آقای کلاین کارآگاه مخفی پلیس با فرقهای به نام «ناقصالعضوها» مواجه میشود: این انجمن شبه مذهبی بر اساس این ایده شکل گرفته که دست خطا کار بشر باید قطع شود تا بلکه انسان بتواند به معنویت برسد. اعضای این انجمن معتقدند که با قطع کردن اعضای بیشتر بدن میتوان به مقام بالاتر رسید.
در داستان دوم آقای کلاین، از سوی رییس فرقه دیگری که منشعب از فرقه اول است و «پالها» نام دارد، دستور میگیرد که رییس فرقه اول را بکشد... «پالها» در واقع شبیه به هم لباس میپوشند و موهایشان را زرد میکنند و همگیشان خود را پال مینامند. آنها یک دست بیشتر ندارند و خود را منشعب از فرقه اول میدانند.
این رمان با پیشگفتاری از «پیتر استراوب» نویسنده و شاعر آمریکایی که به ویژه برای نوشتن رمانهایی در ژانر وحشت بارها برنده جایزه معتبر «برام استوکر» شده است، شروع میشود که در آن ضمن نحوه آشنایی و برخوردش با آثار اوانسن، به تفاوت و ویژگیهای این نویسنده با سایر نویسندگان و همینطور تحلیل و بررسی این اثر میپردازد.
کتاب «انجمن اخوت ناقصالعضوها» نوشته برایان اوانسن در 236 صفحه، با شمارگان 500 نسخه و قیمت 11هزار و 500 تومان از سوی نشر شور آفرین، چاپ و روانه بازار نشر شده است.
[h=1]زندگی عاشقانهی بدون عشق![/h]
[/HR]
[/HR]
سه سال. آنتوان چخوف. مترجم:هنگامه ایرانی. چاپ اول. انتشارات افراز. تهران: 1393. 1100 نسخه.138 صفحه. قیمت: 7700تومان.
«لاپتف بر خاست و جلو پنجره رفت. به خیابان نگریست و گفت: به هر حال باید فکر خوشبختی را از سر به در کرد. خوشبختی ای وجود ندارد. من هرگز خوشبختی نداشته ام و احتمالا چنین چیزی اصولا وجود هم ندارد. فقط یک بار در زندگی بی اندازه خوشبخت بودم و آن موقعی که تمام شب زیر چتر تو نشستم.»[1]
[h=2]ماجرای کتاب:[/h] «سه سال» روایت مردی است به نام لاپتف که به دنبال یک زندگی سرشار از عشق است. هنگامی که برای عیادت خواهر بیمارش به خانه آنها می رود عاشق زنی به نام یولیا می شود و گمان می کند به آنچه در زندگی جستجو می کرده رسیده است.
عشق لاپتف به یولیا روز به روز زیاد تر می شود اما از سوی یولیا جز سردی نمی بیند و همه این ها را به پای حجب و حیای دخترانه وی می گذارد. لا پتف عاقبت فرصتی پیدا می کند تا یولیا را تنها ببیند و عشق اش را به او ابراز کند. یولیا که هیچ احساسی به لاپتف ندارد در ابتدا عشق او را رد می کند اما به این می اندیشد که ممکن است فرصتی بهتر از این برای زندگی اش نیابد و یک روز تصمیم می گیرد با وجود اینکه حسی به این مرد ندارد پیشنهاد ازدواج او را قبول کند.
لاپتف با یولیا زندگی می کند و او را به مسکو می برد اما هر روز که می گذرد بیشتر و بیشتر از یولیا دور می شود چرا که در چشمان یولیا هیچ جذبه ای نمی یاد. زندگی لاپتف و یولیا به سردی ادامه پیدا می کند. یولیا بچه دار می شود و تازه آنجا متوجه می شود عشق چه تاثیری می تواند در زندگی او داشته باشد و چه نقش عمیقی بازی می کند اما همچنان هیچ رشته ای وی را به همسرش متصل نمی کند.
کودک یولیا بر اثر بیماری تب از دنیا می رود و زندگی این زن و شوهر از آنچه بود نیز غم انگیز تر می شود. آنها در کنار هم زندگی می کنند اما به دور از هم و هر کس مشغول کار خویش. لاپتف سرانجام جرات می کند از یولیا بپرسد چرا بدون اینکه عشقی در قلب خود احساس کند با او ازدواج کرده است و روزهایی را به یادش می آورد که از تب عشق به او می سوخت و حالا قلبش سرد و بی احساس شده است. این حرف یولیا را تکان می دهد و در قلب خود به دنبال روزنه ای از احساس به لاپتف می گردد و...
[h=2]درباره ی کتاب:[/h] آنتوان چخوف این رمان تقریبا بلند را در اوج خلاقیت و توانایی نوشته است. در این داستان چخوف با پیش کشیدن موضوع عشق لاپتف و یولیا به عمیق ترین لایه های مفهوم عشق، زندگی خانوادگی و اخلاق نقب می زند و دیدگاهش را درباره این موضوعات مطرح می کند.
چخوف در دورانی می زیست که ارزش های سنتی رو به افول گذاشته بود و جامعه داشت شکل دیگرگونه ای به خود می گرفت. از این رو دوران چخوف دوران گذاری از یک جامعه سنتی به جامعه ای متجدد و این فضای برزخ گونه به خوبی در آثار وی بازتاب داده شده است.
چخوف در این رمان تنهایی، یاس و فروپاشی باورها و اعتقادات دیرینه شخصیت های داستانش را به زیبایی نشان داده است.
در مقدمه ای که مترجم برای این کتاب نوشته است آمده: با وجود آن که بیش از یک قرن از نخستین انتشار رمان سه سال در ادبیات روسی می گذرد، اما خواندن این رمان همچنان مخاطب را غافلگیر و شگفت زده می کند. شادی عظمت آثار بزرگ در همین تازگی و طراوت همیشگی شان است.
رمان سه سال موقعیتی را بازگو می کند که بی شباهت به شرایط حاکم بر زندگی کنونی ما نیست و از این رو خواندن این رمان می تواند چشم انداز تازه ای از مفاهیم عشق و زندگی به روی مخاطب ایرانی باز کند. در اینجا نیز شاهد فروپاشی برخی ارزش های اخلاقی هستیم و تغییر نگرش انسان ها نوع روابط را نیز دگرگون کرده است.
در این رمان علاوه بر روایت زندگی احساسی یک زوج، نویسنده جا به جا به تغییرات سیاسی و اجتماعی جامعه اش نیز اشاره می کند. اولین رگه های مبارزات سوسیالیستی و برخورد اجتماع با شرایط تازه اجتماعی ای که شکل گرفته از نکات خواندنی کتاب است.
[h=2]درباره ی نویسنده:[/h] چخوف یکی از چهره های شاخص ادبیات روسیه است. وی بیشتر به عنوان نمایشنامه نویس شهرت دارد. اما داستان های کوتاه وی نیز سرشار از هوش و خلاقیت است. چخوف در ایران نویسنده شناخته شده ای است که نیاز به معرفی ندارد. هنوز که هنوز است نمایشنامه های وی روی پرده تئاتر به اجرا در می آید و اقتباس های فراوانی از کارهای وی نوشته و اجرا می شود.
رمان سه سال پس از انتشار به زبان روسی برای سه نوبت در سال های 1950، 1965 و 2001 به زبان انگلیسی و در سال های 1958 و 1976 به زبان آلمانی ترجمه شده است. نخستین ترجمه فارسی این رمان مربوط است به سال 1386 توسط هنگامه ایرانی است اما وی پس از تطابق آن با ترجمه های انگلیسی و آلمانی به سراغ ترجمه آن از زبان روسی رفت. این رمان توسط همین مترجم ازسوی نشر افراز منتشر و وارد بازار کتاب شده است.
« من اگر موقعیتش پیش بیاید آگاهانه کار خیر می کنم و از انجامش فقط احساس آشفتگی و بی تفاوتی بهم دست می دهد. برای تمام این حالتم ، گاوریلیچ، این توضیح را دارم که من یک برده هستم، نوه یک برده. پیش از این که ما سگ های بیچاره پله های ترقی را بالا برویم، بسیاری از ما نابود می شویم. »[2]
پی نوشت:
[1] صفحه 127 کتاب
[2] صفحه 111 کتاب
[h=1]شهرِ تاریکی[/h] [h=3]نگاهی به آثار پیتر آکروید نویسنده معاصر بریتانیایی[/h]
[/HR]
[/HR]
درهمآمیزی تاریخ، فضاهای شهری و هیولامندی در آثار پیتر آکروید، امر آشنا و ریشهداری است. در آثاری چون خانه دکتر دی، دلقک و هیولا و کاغذپارههای افلاطون گرایش او به فضاسازی شهرهای قدیمی در سیطره هالهای از رمز و راز و معما و زیر سیطره دیوانگان، جنایتکاران و موجودات خیالی نظیر گولم و گورزاد و کوتوله مشاهده میشود.
فراداستانهای تاریخنگارانه آکروید با تمرکز بر وجوه نامکشوف و ناخودآگاه تاریخ، به بازآفرینی یا تحریف عامدانه آن میپردازند و روایتهای رسمی از تاریخ و فرهنگ را به چالش میکشند. با این رویکرد سلسلهای از آثار او (از جمله دلقک و هیولا، هاکس مور، کاغذپارههای افلاطون و خانه دکتر دی) بخشهایی از تاریخ تیرهوتار لندن و سویههای تاریک آن را رونمایی میکنند و سرگردانی عمیق این شهر را میان مدرنیزاسیون پرشتاب از یک سو و گذشته موهومی که بر سرش سایه افکنده از سوی دیگر نشان میدهند.
در رمان خانه دکتر دی، علم مدرن و کیمیای قرون وسطایی هر دو همزمان در وجود فردی مرموز بهنام دکتر دی تجلی یافته و جستوجوی این شخص بهدنبال موجودی گورزاد یادآور داستان دکتر فرانکشتاین است. این گرایش آکروید به نوشتن تاریخ سرکوبشده و سهمگین شهر لندن، صرفا به آثار داستانی او محدود نشده و حتی در خود- زندگینوشت وی نیز (تحت عنوان زندگینامه: 2000) مشهود است که میتوان آن را بهمثابه احضار شبح شهری سرکوبشده قرائت کرد.
و یا در رمان هاکس مور، داستان زندگی یک طراح و معمار قرنهجدهمی در انگلستان بهنام نیکلاس دایر و شرح فعالیت او در معماری کلیسایی در شرق لندن روایت میشود. دوران زندگی دایر مقارن است با وقوع طاعون و سپس حریق بزرگ در لندن و هنگامهای که شبح مرگ بر سر این شهر سایه افکنده بود. از اینرو معمار، شهر لندن را آشیانه مرگی واگیردار مینامد و با بازی زبانی میان کلمات کاپیتال (پایتخت) و کاپیتول (عمارت) لندن را پایتخت رنج و مصیبت و عمارت تاریکی و سیاهی توصیف میکند. او که شهر را زندان امیال بشری و برهوت خونهای فاسدی که بر زمین ریخته شده است میداند، به پیشخدمت خود میگوید: «لندن دارد بیش از پیش هیولایی میشود: سرگشته، افسارگسیخته، ازریختافتاده. در این ازدحام و سروصدا و نسیان، ما همچون کرکسی به این دنیا چسبیدهایم و در حالی که از کنار این لاشه متعفن عبور میکنیم، با صدای بلند میپرسیم: چه خبر یا ساعت چند است؟»
وجه تمایز آکروید با نویسندگان مهم دیگری همچون پل آستر و دن دلیلو که شهر در آثارشان نقشی محوری دارد این است که در نوشتار آکروید، شهر نهفقط محل رخداد وقایع و ماجراها بلکه علت وقوع همه رخدادهاست. در آثار نویسندگانی چون پل آستر، شهر در پیوند با اشخاص داستان معنی پیدا میکند، شکل میگیرد و تکوین مییابد اما در آثار آکروید شهر هویتی مستقل و بیزمان دارد بهنحوی که حتی اگر شهر بهمانند لندن کتاب «کاغذپارههای افلاطون» بهطور کامل ویران هم شده باشد اما باز خاطره شبحگون آن در فضای داستان باقی میماند.
استفاده از بدن بهعنوان استعارهای برای شهر هم امر ناآشنایی نیست. نویسندگان بسیاری شهر را همچون بدنی انداموار و دارای روابط ارگانیک توصیف کردهاند اما لندن پیتر آکروید همچون بدنی بیمار و شقهشقهشده بازنمایی میشود که آثار آلودگی و رنج و بیماریهای واگیردار و مرگ بر سطح پیکرش نمایان است و در درون این بدن، امیالی وجود دارد که بهدلیل تاراجشدن همه داروندار این بدن هیچگاه برآورده نتوانند شد.
تفاوت اصلی بدن شهر با بدن انسان این است که برخلاف بدن انسانی که در اثر بیماری و درد تحلیل میرود و سرانجام از بین میرود، بدن استعاری شهر در اثر مصیبت و بیماری متورمتر میشود و درد و رنج بیشتری میپراکند. اینجاست که تصویر آشنای ما از بدن دردمند رو به اضمحلال و نابودی فرومیریزد و ما با بدنی نامتعارف مواجه میشویم که در اثر سرایت مکرر بیماری متورم میشود و حجم پیدا میکند تا جایی که خبر از ظهور امر هیولایی میدهد؛ هیولاییت که در آثار آکروید با شهر و آدمها پیوندی ناگسستنی یافته است.
از نظر آکروید لندن همزمان مکانی آشنا و غریبه است، اما این دو کیفیت متضاد هر دو حول یک خصیصه معنا پیدا میکنند و آن مرگ است؛ مرگی که خود آشناترین و در عین حال ناشناسترین مفهوم برای ساکنان شهر است. همین حضور قدرتمند مرگ عامل مضاعفی است که لندن دوران نیکلاس دایر را به شهری هیولایی تبدیل میکند.
جفری کوهن گفته است که هیولاییت محصول بحران فرهنگ و ناشی از شرایطی است که انسانها به ورطه اضمحلال فرهنگی، تبهکاری، نیرنگ و حقهبازی در میغلتند. لندن دوران دایر هم جهان معامله، زدوبند، دادوستد است و این نگرش تا حدی در جهانبینی افراد رسوخ کرده که دایر حتی بدن مادر در حال احتضار خود را با نگاه تجاری توصیف میکند: «ورمها روی بدنش همچون سکههای پنی کوچک انباشته بودند...»
در نهایت میتوان گفت که مجموعه آثار آکروید نوشتاری است درباره یک ترومای تاریخی که همانا سرگذشت زخمی بهنام لندن است؛ شهری که چیزی نیست جز تکرار پایانناپذیر تجربه امر ناممکن و حاصلی جز شکست و تباهی در دستیابی به ابژه میل در پی ندارد. این نوع تکرار مرتبط است با همان مواجهه تروماتیک با امر واقعی و شکست در گردآوری و بازسازی هسته ناممکن امر واقعی چرا که تاریخ خود نوعی فانتزی سرهمبندیشده است که سوژه میتواند از آن بدنی برای خود بتراشد و سپس بهنحوی خود را متقاعد کند که این تاریخ نه امری سراپاجعلی، بلکه واقعیتی قطعی و ازلی و ابدی بوده است. اینجاست که شهر بهدرستی به یک آستانه تبدیل میشود. آستانه بهمعنای نقطه مرزی حقیقت و دروغ، قانون و جرم، زشتی و زیبایی. و نیک میدانیم که آستانه درست همانجاست که همواره سروکله هیولاها پیدا میشود!
[h=1]از بهترین داستانهای 70 سال اخیر[/h]
[h=2]«میخواهم از درختها مراقبت کنم» یکی از کتابهای مجموعه«چارلی و لولا» که بر اساس اعلام نشر بین المللی پنگوئن یکی از بهترین داستانهای 70 سال اخیر دنیاست، به بحث درباره بازیافت و اهمیت توجه به محیط زیست پرداخته و این، همان چیزی است که نویسندگان ایرانی کمتر به آن توجه میکنند.[/h] بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
لارن چایلد، نویسنده بریتانیایی، یکی از محبوبترین نویسندههای ادبیات کودک است و کتابهای متفاوتش، جوایزی چون «مدال اسمارتیز» و«گرین اوی» را برای او به ارمغان آوردهاند.
عمده شهرت این نویسنده و تصویرگر کودک و نوجوان به خاطر مجموعه «چارلی و لولا» است. مجموعه داستانهایی که از سوی انتشارات پنگوئن به عنوان یکی از بهترین داستانهای کودک 70 سال اخیر شناخته شده است.
لولا، شخصیت اصلی داستان، دلش میخواهد با دوستش لوتا ببُرد و بچسباند و خطخطی کند و بالا و پایین بپرد و شیر توتفرنگی بخورد. او یک دوست دیگر هم دارد که اسمش سورن لورنسون است. سورن یک دوست خیالی است و هیچکس غیر از لولا نمیتواند او را ببیند.
لولا عاشق جمع کردن جعبههای مقوایی و اسباببازیهای شکسته است. اما با دیدن اتاق دوستش مارو تصمیم میگیرد همه چیز را دور بیندازد چون اصلا دلش نمیخواهد اتاقش چون اتاق او، بوی گند بگیرد اما چارلی، برادرش او را با بازیافت آشنا میکند و میگوید«ما با بازیافت، یک چیز کهنه و بیاستفاده را به یک چیز جدید و قابل استفاده تبدیل میکنیم...چون اگر بخواهیم همه چیز را دور بیندازیم، زیر کیسههای زباله دفن میشویم و دیگر جایی برای خودمان باقی نمیماند و اگر دوباره از چیزهایمان استفاده نکنیم، همه چیز را از بین میبریم و چند سال بعد، دیگر چیزی برایمان باقی نمیماند... »
لولا عاشق جمع کردن جعبههای مقوایی و اسباببازیهای شکسته است. اما با دیدن اتاق دوستش مارو تصمیم میگیرد همه چیز را دور بیندازد چون اصلا دلش نمیخواهد اتاقش چون اتاق او، بوی گند بگیرد اما چارلی، برادرش او را با بازیافت آشنا میکند
حالا لولا چند جعبه دارد؛ یک جعبه مخصوص پلاستیکها؛ یک جعبه برای فلزها و یکی هم برای کاغذها... او دلش نمیخواهد زیر زبالهها دفن شود. از سوی دیگر دوست ندارد، درختها را قطع کنند به همینخاطر در مسابقه بازیافت که در مدرسه برگزار شده شرکت میکند. مجموعه داستانهای«چارلی و لولا» از سوی انتشارات پنگوئن به عنوان یکی از بهترین داستانهای کودک 70 سال اخیر برگزیده شده است. «میخواهم از حیوانات حمایت کنم» ، «من هم عینک میخواهم» و «میخواهم نقاشی بکشم» از دیگر کتابهای این مجموعه می باشند.
«میخواهم از درختها مراقبت کنم» نوشته لارن چایلد با ترجمه مهتاب یعقوبی را «ماهک» (واحد کودک و نوجوان انتشارات منظومه خرد) برای گروه سنی در 2000 نسخه و به قیمت 4500 تومان منتشر کرده است.
[h=1][/h]
شکسپیر پیش از اینکه کسی چیزی در مورد الگوهای اولیه بداند، با آنها سر و کار داشت و تواناییاش در استفاده از یک احساس یا وضعیت و چارچوب بخشیدن به آن، باعث شد تا نمایشنامههایی خلق کند که بیوقفه چاپ و به روی صحنه برده میشوند. به غیر از نمونههای زیر، «رومئو و ژولیت» الهامبخش «ایکس اُو» اثر مالوری بلکمن است، در «پارک مهتابی» نوشتهی برت ایستن الیس نیز ارجاعاتی به هملت وجود دارد و در «مغ» اثر جان فولز به «توفان» اشاره میشود.
اما مکبث نمایش مورد علاقهی من است. علاقهای که ظاهراً بین من و جو نسبو که اخیراً اعلام کرد رمان نوآر جنایی جدیدش بیتأثیر از نمایشنامهی اسکاتلندی نیست، مشترک است، چرا که جادوی شوم آن نیز الهامبخش رمان تاریخی من آمیلیای تاریک است. در زمان سلطنت جیمز اول و دوم انگلیس، غیبگویی به بخشی از زندگی روزمره تبدیل شده و جادو هم ترسآور و هم منبع مفیدی بود. من تلاش کردم که مقداری از این موضوع استفاده کنم و تصویر روانی این عصر ترسو و خرافاتی را از نو خلق کنم.
[h=2]1ـ موبیدیک، نوشتهی هرمان ملویل (مکبث/ شاهلیر)[/h] رمان برجستهی ملویل هم به کتاب مقدس و هم به افسانههای شکسپیر نزدیک است. کاپیتان اَهب مردی بزرگ، بیدین و خدامانند است که پیگیریاش برای شکار نهنگ سفید حکایتی است دربارهی زیادهخواهی. درست مانند مکبث و شاهلیر که نظم طبیعی امور را از بین میبرند، اَهب نیز طبیعت را برای خواستهی خود یعنی کشتن نهنگ به خدمت میگیرد و این کاوش متکبرانه از همان ابتدا محکوم به شکست است.
[h=2]2ـ دختر زمان، نوشتهی جوزفین تِی (ریچارد سوم)[/h] ریچارد سوم تأثیر بهسزایی بر رمان پلیسی سال 1951 جوزفین تِی دارد. کاراگاه آلن گرانت که بهعلت تصادف مجبور به ماندن در رختخواب شده، پس از مطالعهی توصیفی از پادشاه بدنام، به آن علاقهمند میشود. تِی مطرح میکند که اگرچه ریچارد سوم به وضوح فردی حقیقی است، شکسپیر تصویری نادرست از او برای ما خلق کرده است. او به منظور تملقگویی برای حامی سلطنتیاش یعنی الیزابت اول، ریچارد سوم را پادشاهی بدذات و قاتل کودکان به تصویر میکشد.
[h=2]3ـ دنیای قشنگ نو، نوشتهی آلدوس هاکسلی (طوفان)[/h] هاکسلی در این رمانِ پادـآرمانشهری، اشارات متعددی به آثار شکسپیر میکند و همچنین عنوان رمان از «طوفان» گرفته شده: «ای دنیای قشنگ نو! تو چنین مردانی را در خود داری؟» –جان (وحشی) همانند کالیبان، به خاطر ظاهرش منفور و مطرود است و هاکسلی نیز نظریههایی را دربارهی قدرت هنر و طبیعت انسان بررسی میکند، همان کاری که شکسپیر در احتمالاً آخرین نمایشنامهی به یادماندنیاش انجام میدهد.
[h=2]4ـ کیک و آبجو، نوشتهی ویلیام سامرست موآم (شب دوازدهم)[/h] موآم را زمانی که حدوداً چهارده ساله بودم کشف کردم. او آن موقع از مُد افتاده بود و در حال حاضر کاملاً زیر ذرهبین است. این رمان اثری جذاب دربارهی خودستایی ادبی است. تصویر بیقید و بندی رُزی دریفلد در شرایط امروزی جنسیتگراست اما خوشگذرانی بیعذر او الهام گرفته از سِر تابی بِلچ در شب دوازدهم است: «آیا تصور میکنی به خاطر اینکه تظاهر به تقوا میکنی دیگر کیک و آبجو برای کسی وجود نخواهد داشت؟»
[h=2]5ـ آقای ریپلی با استعداد، نوشتهی پاتریشیاهای اسمیت (مکبث)[/h] ریپلی همچون مکبث خواهان چیزی است که از آن دیگری است و درست مانند مکبث که دانکِن را به قتل میرساند، ریپلی نیز دیکی گرینلیف را میکشد تا جایش را بگیرد. سپس همانطور که ریپلی برای حفظ موقعیتش تلاش میکند، تعداد قربانیها هم اضافه میگردد. این رمان یک بازگویی مستقیم نیست اما به موازات روشن است که مکبث متهم به استفاده از رخت و هویت قرضی است و ریپلی به معنای واقعی کلمه لباسها و هویت دیکی را میدزدد. به نظر من تفاوت اصلی بین پادشاه اسکاتلندی و جوان آمریکایی این است که ریپلی بیمار روانی کاملی است، او احساس ندامت و پشیمانی نمیکند.
فورسایت در عنوان رمانش، در مورد مبارزهی مزدورانی در یک جمهوری آفریقایی تخیلی، به ژولیوس سزار اشاره میکند: «هیچ کس در امان نیست و سپس سگانِ جنگ را رها میکند». این نمایش، وحشیانه مردان بیرحمی را که به اصولشان عمل میکنند نشان میدهد. استوار اما بیرحم و همچنین دشوار برای فهم خارجیها.
[h=2]6ـ شاهزادهی سیاه، نوشتهی آیرس مرداک (هملت)[/h] این اثر تصویر درخشانی از عشق وسواسی است، هرچند که طرحش از نوع معمولاً پیچیدهی مرداکی است که همانقدر از فروید و افلاطون الهام گرفته که از هملت شکسپیر. داستان دوستی دگرگونی بین دو نویسنده را تعریف میکند و برخی صحنههای وقیحانه از نوع لباس مبدل را نمایش میدهد که جولیان (زنی جوان) مانند مرد دانمارکی غمزدهای لباس میپوشد. مرداک در نمایش غیرقابل پیشبینی بودن عشق و کمدی سیاه ناشی از آن تبحر دارد.
[h=2]7ـ سگهای جنگ، نوشتهی فردریک فورسایت (ژولیوس سزار)[/h] خشونت و خیانت در آثار شکسپیر الهامبخش بسیاری از نویسندگان معاصر بوده است. فورسایت در عنوان رمانش، در مورد مبارزهی مزدورانی در یک جمهوری آفریقایی تخیلی، به ژولیوس سزار اشاره میکند: «هیچ کس در امان نیست و سپس سگانِ جنگ را رها میکند». این نمایش، وحشیانه مردان بیرحمی را که به اصولشان عمل میکنند نشان میدهد. استوار اما بیرحم و همچنین دشوار برای فهم خارجیها.
[h=2]8ـ کودکان دانا، نوشتهی آنجلا کارتر (رام کردن زن سرکش)[/h] دوقلوها و تناقضها در رمان آخر کارتر همانند آثار شکسپیر به وفور یافت میشود. داستان دورا و نورا چَنس نظریههایی در مورد پدر بودن و زنای با محارم را بررسی میکند. رمان در پنج بخش و مانند پنج پرده در نمایشنامههای شکسپیر نوشته شده است. یکی از مضمونها «هنر والا در برابر هنر پست» است. من عاشق جسارت و استعداد محض در این رمان و شیوهی به چالش کشیدن و همچنین ستایش میراث شکسپیر شدم.
[h=2]9ـ عشق در بطالت نوشتهی آماندا کَریگ (رویای یک شب نیمهی تابستان)[/h] این اثر نسخهای مدرن از «رویای یک شب نیمهی تابستان» و مطابق با توسکانی امروزی است که با ملایمت طبقات صاحبنظر پرحرف را تمسخر میکند. استعارههای آشنای کمدی شکسپیر همگی دیده میشوند. سردرگمی، اندوه و راهحل نهایی. همانند مرداک، کریگ هم با اسامی اندکی شوخی میکند ـاسامی خاص مورد علاقهی من تئو نوبل و اِلن و ایوو اسفنج هستندـ همچنین برخی از ضعفهای اخلاقی و تناقضها و ناسازگاریها در رویکرد ما به عشق و ازدواج را نمایان میکند.
[h=2]10ـ چهارصد هکتار، نوشتهی جین اسمایلی (شاه لیر)[/h] اسمایلی در رمان برندهی جایزهی پولیتزرش داستان شاهلیر را در آیووای امروزی بازنویسی میکند. رمان جریان یک مزرعهی چهارصد هکتاری است که متعلق به پدری با سه دختر است و از زبان بزرگترین دختر یعنی جینی روایت میشود. برخلاف شکسپیر که تنها به نشان دادن طمع و بدجنسی دو دختر بزرگتر اکتفا میکند، اسمایلی در رمانش رازهای خانواده که زیربنای درام هستند را بررسی میکند و اهمیت زمین را به خودی خود نشان میدهد.
[/HR] منبع: شهر کتاب به نقل از گاردین ـ سالی اریلی/ ترجمهی شهاب رحیمی
[h=1]داستانکهایی با بهانه های رمضانی[/h]
[h=2]داستانک هایی با عناوین: حاجتم را به همه گفتم جز، دعوتنامه، سنگر تشنه، شیرین تر از عسل و مرگ تلخ، اثر محمدرضا مهاجر که با موضوعات رمضان نوشته شده است.[/h]
[h=2]حاجتم را به همه گفتم جز ...*[/h] شنیده بودم می گویند کریم کسی است که اگر به اش نگویی هم کرم می کند .
حاجتی داشتم.حاجتم کربلا بود. به همه ی ائمه گفتم جز ...
در حرم حضرت عباس گفتم یا کریم اهل بیت متشکرم .
*به بهانه میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(ع)
[h=2]دعوتنامه*[/h] کاغذ گران شده بود و کمیاب. مغازه دارهایی که کاغذ می فروختند به تاجر شهر خبر داده بودند که کاغذمان تمام شده، برای مان کاغذ بیاور که خوب بازارش داغ است. بازار دوات و مرکب هم همین حال را داشت. داغ و پررونق.
کوفیان همه کاغذ خریده بودند و برای حسین (ع)نوشته بودند که بیا که ما شیعه توایم و مطیع تو و پدرت. بیا که باغ ها و بوستان ها سرسبز و میوه ها رسیده و زمین پر از گیاه و درختان برگ برآورده اند. بیا!
*به مناسبت دهم ماه رمضان، رسیدن اولین نامه کوفیان به دست امام حسین(ع)
[h=2]سنگر تشنه*[/h] سوت خمپاره را که شنید روی زمین دراز کشید و همین طور که لقمه در دهانش بود با لحن طنزآلود همیشگی اش گفت: "بی شرفا نمی ذارن آدم یه لقمه افطار کوفت بکنه".
از ظهر آتش توپخانه دشمن بالا گرفته بود و انگار از آسمان جهنم می بارید.
برخاست و دوان دوان رفت تا گالن را از تانکر آب پر کند و ببرد توی سنگر تا بچه ها افطار کنند. به مقابل تانکر که رسید دوباره سوت خمپاره و انفجار و دراز کشیدن روی زمین.
هر طور بود گالن را پر کرد و دوید به سمت سنگر. سنگری که دیگر نبود. روی سر رزمنده های تشنه و روزه دار خراب شده بود. یک عالم غصه آوار شد روی سرش.
*به یاد شهدای عملیت رمضان/تیرماه1361
[h=2]شیرین تر از عسل*[/h] گرمای ظهر، بر عطشش افزوده بود. گرما از طرفی و زخم ها از طرف دیگر کارش را مشکل کرده بودند که ناگاه روی زمین افتاد.
لحظاتی چشم هایش را بست و خاطراتش را مرور کرد. خیلی کوچک بود که پدرش را از دست داد و از آن پس عمویش برایش پدری کرده بود. به تنهایی و مظلومیت عمویش که فکر کرد بغض گلویش را گرفت و قطره اشکی از گوشه چشمانش جاری شد و روی خاک ها ریخت. همین دیشب بود که به عموجانش گفته بود مرگ نزد من از عسل هم شیرین تر است. قبلش باید محبوبش را می دید.
پاهایش را روی زمین کشید، تمام توانش را جمع کرد و صدا زد: "عمو..."
* به بهانه پنجم ماه رمضان، تولد حضرت قاسم بن الحسن(ع)
[h=2]مرگ تلخ*[/h] چند هفته ای می شد که سردرد و سرگیجه امانش را بریده بود. طبیبان هم از درمانش قطع امید کرده بودند و گفته بودند که طاعون است که به جانش افتاده.
در تمام این مدت معاویه هم پیک یا پیغامی برایش نفرستاده بود که جویای احوالش شود. انگار نه انگار که سیزده هزار شیعه را به خاطر و به طمع حکومت حجاز او ، سر بریده بود.
در بستر افتاده بود و انتظار مرگ را می کشید. مرگی که می دانست زودتر از حکومت حجاز به او خواهد رسید.
نفرین حسن مجتبی(ع) در حقش اجابت شده بود.
*نگاهی به سالروز مرگ زیاد ابن ابیه در چهارم ماه رمضان سال 53 ه.ق
[h=1]20 شاهکار ادبیات زنانه را بشناسید[/h]
«کشتن مرغ مقلد» نوشته «هارپر لی» با کسب بیشترین رای، موثرترین اثر ادبیات داستانی از میان آثار کلاسیک و مدرن نویسندگان زن لقب گرفت.
در این نظرسنجی خوانندگان رمانهایی زنانه را برگزیدند که از نظرشان بیشترین تاثیر را بر زندگیشان داشته است. این فهرست از رمانهای کلاسیکی چون «بربادرفته» گرفته تا آثار مدرنی چون «رنگ بنفش» را دربر میگیرد.
«شمی چاکرابارتی» رئیس مرکز حقوق بشر «آزادی» و رئیس جایزه ادبیات زنان «بیلیز» 2015 دربارهی انتخاب شاهکار «هارپر لی» گفت: با هجمههایی که این روزها در سرتاسر جهان به حقوق بشر صورت میگیرد، تمایل به داستان عالی هارپر لی قابل درک است، چرا که میتوان امیدوار بود عدالت و برابری بر تعصب پیروز شود.
«کشتن مرغ مقلد» زمانی صدرنشین این فهرست شده که گویا دنیا دیوانه شده و هیچکس برای حقوق بشر ارزشی قائل نیست.
وی در ادامه افزود: کتابهای برگزیده آثاری هستند که روی خوانندگان تاثیر گذاشتهاند و مطلب جالب این است که هم مردان و هم زنان در این نظرسنجی شرکت داشتهاند. دلیل آن این است که ادبیات زنانه همانطور که روی زنان تاثیر میگذارد روی خوانندگان مرد هم تاثیرگذار است.
«سرگذشت ندیمه» مارگارت اتوود رتبه دوم را در این ردهبندی کسب کرده و پس از آن به ترتیب نام «جین ایر» شاهکار کلاسیک «شارلوت برونته»، «هری پاتر» هفتگانه معروف «جی.کی. رولینگ» و «بلندیهای بادگیر» رمان مطرح «امیلی برونته» به چشم میخورد.
«کشتن مرغ مقلد» زمانی صدرنشین این فهرست شده که گویا دنیا دیوانه شده و هیچکس برای حقوق بشر ارزشی قائل نیست.
به گزارش گاردین، رتبههای ششم تا هشتم فهرست تاثیرگذارترین آثار ادبیاتداستانی زنانه به ترتیب نصیب «غرور تعصب» (جین آستین)، «ربکا» (دافنه دوموریه)، «زنان کوچک» (لوییزا می اکلوت)، «تاریخ مخفی» (دونا تارت) و «من قصر را فتح میکنم» (دودی اسمیت) شد. «سیلویا پلات» با «حباب شیشهای» خود در رتبهی یازدهم نشست و پس از آن نام «تونی موریسون» نویسندهی «دلبند» خودنمایی میکند.
«بربادرفته» شاهکار ماندگار «مارگارت میچل» سیزدهمین رمان محبوب زنانه لقب گرفت.
رتبههای چهاردهم تا بیستم این نظرسنجی نیز به آثار ادبی زیر تعلق گرفت:
14- «باید درباره کوین حرف بزنیم» نوشتهی «لیونل شریور»
15- «زن مسافر زمان» نوشتهی «آدری نیفنگر»
16- «میدل مارچ» نوشتهی «جورج الیوت»
17- «میدانم چرا پرنده قفسی آواز میخواند» نوشتهی «مایا آنجلو»
18- «دفترچه طلایی» نوشتهی «دوریس لسینگ»
19- «رنگ بنفش» نوشتهی «آلیس واکر»
20- «اتاق زنان» نوشتهی «ماریلین فرنچ»
[h=1]تونل، داستان نقاش قاتل[/h]
[h=2]«تونل» داستان متفاوتی است از درگیریهای ذهنی و مشکوکانه یک نقاش منزوی نسبت به زنی به نام ماریا که در نهایت منجر به قتل این زن میشود.
[/h]
تونل. ارنستو ساباتو. مترجم: مصطفی مفیدی. انتشارات نیلوفر. چاپ سوم. تهران: 1389. 1650 نسخه.174 صفحه. قیمت: 3500تومان.
«روزهای مقدم بر مرگ ماریا دهشتاناکترین روزهای عمر من بود. من نمیتوانم شرح دقیقی از آنچه احساس میکردم، میاندیشم، یا انجام دادم ارائه بدهم، زیرا گرچه بسیاری از وقایع را با جزییاتی باور نکردنی به یاد میآورم، ساعتها، حتی روزهای تمامی هستند که آنها را همچون رویاهایی مهآلود و مغشوش به خاطر میآورم»[1]
[h=2]موضوع داستان[/h] کافی است بگویم که من خوان پابلو کاستل هستم، نقاشی که ماریا ایریبارنه را کشت. پابلو کاستل نقاشی معروف و منزوی است که از منتقدان و روشنفکران گریزان است. وی معتقد است هیچ کدام از منتقدان قادر نیستند آنچه در نقاشی هایش عرضه شده را درک کنند. در یکی از نمایشگاههای گروهی که کاستل برگزار میکند، به زنی به نام ماریا ایریبارنه هانتر بر میخورد که به نکتهای در تابلوی او خیره شده که دیگران نسبت به آن بیاعتنا بودند. زن بدون اینکه حرفی بزند نمایشگاه را ترک میکند. کاستل عاشق این زن میشود و در فکر خود مدام به جزییات صحبتهایی میاندیشد که اگر روزی دوباره با او برخورد کرد به وی بگوید. کاستل در خیالبافیهایش مدام درگیر آن زن است. روزهای متمادی میگذرد تا اینکه روزی کاستل زن را به شکل اتفاقی در خیابانی میبیند و او را تعقیب میکند وبا او ارتباط میگیرد. زن همسر مرد کوری به نام آلنده است. با این حال ارتباط آنها ادامه پیدا میکند. ماریا از خود اطلاعات اندکی به کاستل میدهد. او مدام ازاینکه بخواهد چیزهایی درباره خود بگوید میگریزد و بیشتر تمایل دارد درباره کاستل و نقاشیهایش بداند و صحبت کند. او حتی از گفتن سن خود نیز پرهیز میکند. همین برخوردها کاستل را خشمگین میکند. وی تصور میکند چیزی از او پنهان نگه داشته میشود. کاستل به شدت کنجکاویاش افزدوه میشود ومیخواهد بداند ارتباط ماریا با خانواده و خویشاناش چگونه است.
تونل بعد از اولین انتشار بی درنگ کتابی پرفروش در سطح بین المللی شد و به بیست و هشت زبان ترجمه شد. این کتاب ستایش بسیاری از منتقدان و نویسندگان را برانگیخت. از جمله آلبرکامو، توماس مان و گراهام گرین. آلبرکامو درباره این کتاب میگوید: تلخی و تندی، شور و حرارت آن را میستایم
بازجوییهای اعصاب خردکن کاستل مرتبا ادامه پیدامیکند. هر چیز کوچکی در صحبتهای ماریا ساعتهای طولانی فکر کاستل را به خود مشغول میکند. هر رفتار وی با دیگر صحبتها و رفتارهایش تطبیق داده میشود تا اینکه یک روز کاستل ماریا را محکوم میکند که همسر بیچارهاش را فریب میدهد. ماریا از این حرف کاستل ناراحت میشود و وی را ترک میکند. کاستل خوب میداند پیش از بیان این حرف پشیمان از حرفاش بوده است. کاستل که امیدوار بود عشق او به ماریا بتواند وی را از این انزوا بیرون بکشد اما نمیتواند خود را با واقعیت بیرون همساز کرده و احساساتش را کنترل کند. کاستل نامههای متعددی به ماریا مینویسد و از وی عذرخواهی میکند. اما او هرگز نمیتواند حسادت و سوءظن درونیاش را نسبت به ماریا از بین ببرد. سرانجام در حالی که آشفته و مغشوش است ماریا را میکشد. [h=2]ساختار اثر[/h] کاستل این ماجرا را در زندان روایت میکند. داستان مونولوگی است که کاستل به بررسی ماجرایش میپردازد. در واقع داستان با یک فلاش بک به رویدادها روایت میشود. کاستل در زندان به همه اصول انسانی بی اعتقاد شده است. وی با جنونی پیش رونده جزییات واقعه را باز میگوید.
داستان تونل روایت تلخ زندگی آشفته و دوگانه و احساسات مغشوش هنرمند نقاشی است که در انزوایش آرام آرام میپوسد. او از منتقدان منتفر است و حتی از نقاشی نیز انزجار دارد. در جایی از داستان میگوید: "بیش از هر گروه دیگری از نقاشها بیزارم. البته تا حدی به آن علت که نقاشی رشتهای است که من بهتر از رشتههای دیگر از آن سر در میآورم و معلوم است که برای ما بسیار موجهتر است که چیزهایی که از آن سر در میآوریم بیزار باشیم."
تونل بعد از اولین انتشار بی درنگ کتابی پرفروش در سطح بین المللی شد و به بیست و هشت زبان ترجمه شد. این کتاب ستایش بسیاری از منتقدان و نویسندگان را برانگیخت. از جمله آلبرکامو، توماس مان و گراهام گرین. آلبرکامو درباره این کتاب میگوید: تلخی و تندی، شور و حرارت آن را میستایم.
[h=2]توضیحاتی درباره اثر[/h] مترجم در مقدمه کتاب درباره این اثر مینویسد: ادبیات و هنر و فلسفه، بازتاب شرایط زندگی اجتماعیاند. اگزیستانسیالیسم به عنوان یک فلسفه و شاید رهنمودی برای عمل اجتماعی نیز از این قاعده مستثنی نیست. در این یادداشت کوتاه تنها میخواهم برداشت خودم را از این جهانبینی که رمان حاضر یک نمونه بارز از آن است به اختصار بیان کنم و البته که خواننده صاحب نظر از شرح و توصیف این نگارنده مستغنی است و این نوشتار برای او تنها جنبه یک یادآوری و شاید تکرار را دارد. ولی گاه یادآوری و تکرار سودمند است.
[h=2]جایگاه اثر در ادبیات امریکای لاتین[/h] تونل بعد از اولین انتشار بی درنگ کتابی پرفروش در سطح بین المللی شد و به بیست و هشت زبان ترجمه شد. این کتاب ستایش بسیاری از منتقدان و نویسندگان را برانگیخت. از جمله آلبرکامو، توماس مان و گراهام گرین. آلبرکامو درباره این کتاب میگوید: تلخی و تندی، شور و حرارت آن را میستایم. نشریه لوسوار به آن به منزله شعر و زیبایی از جنون و مرگ خوشامد گفت. این رمان که نخستین اثر از بزرگترین رمانهای سه گانه امریکای لاتین است، پیش از این در انگلیس منتشر نشده بود. ساباتو یکی از پرآوازهترین آرژانتین است. این کتاب سی و نه فصل دارد و یک مقدمه درباره فلسفه اگزیستانسیالیست که داستان در این افق نوشته شده، ضمیمه کتاب است.
[h=2]دیدگاه روانشناسان به اثر[/h] این کتاب با ترجمه بسیار روانش داستان پر حرارتی را بازگو میکند و یکی از تاثیرگذارترین رمانهایی است که تا کنون به فارسی برگردانده شده است. در نقدهای این رمان از دیدگاه روانشناسانه کاستل را بیماری با شخصیت دو قطبی معرفی کرده اند. شخصیتی که دورههای متناوب افسردگی و سپس شادی را پشت سر میگذارد و نمیتواند احساساتش را با واقعیت بیرونی منطبق کند. از این جهت میتوان در این رمان با ویژگیهای یک شخصیت دوقطبی به خوبی آشنا شد.
«مساله این نیست که من از موضوعات سر در نمیآورم. درست برعکس، ذهن من همیشه درکار است. ولی ناخدای یک کشتی را در نظر نظر بگیرید که مرتبا وضعیتش را روی نقشه مشخص میکند. و با دقت و وسواس زیاد مسیری را به سوی هدف تعقیب میکند. و در عین حال در نظر بگیرید که نمیداند چرا به آن سمت میراند. حالا متوجه میشود؟»[2]
پی نوشت :
[1] صفحه 141 کتاب
[2] صفحه 47 و 48 کتاب
[h=1]فستیوال خنجر[/h]
[h=2]«فستیوال خنجر» مجموعه اشعار زنده یاد سید حسن حسینی است که برخی از آنها برای اولین بار در این مجموعه گنجانده شده و منتشر می شود.[/h]
فستیوال خنجر. مجموعه اشعار سید حسن حسینی به کوشش اسماعیل امینی. انتشارات سوره مهر. چاپ اول. تهران: 1393. 2500 نسخه.120 صفحه. قیمت: 6900تومان.
درباره کتاب
«فستیوال خنجر» مجموعه شعر تازهای است از زنده یاد سید حسن حسینی، از پایه گذاران شعر انقلاب که توسط اسماعیل امینی گردآوری و تدوین شده است. در این کتاب شعرهای تاکنون منتشر نشده سید حسن حسینی و تعدادی از مقالات و نقدهای اسماعیل امینی بر شعرهای سید حسن حسینی نیز منتشر شده است. اسماعیل امینی در این مقالات به بررسی رویکرد و نگاه سید حسن حسینی دراشعار وی میپردازد.
سید حسن حسینی از پایه گذاران شعر انقلاب بود و بسیاری وی را یکی از اساتید شعر در حوزه ادب آیینی میدانند. اسماعیل امینی در یکی از مقالات کتاب اشاره میکند وی علاوه بر شعر به نقد و پژوهش و ترجمه و نثر نویسی نیز می پرداخت و آثار خوبی در این زمینهها به یادگار گذاشته است. وی علاوه بر اشعار آیینی که بیشتر به این اشعار شهره دارد، اشعار طنز نیز دارد که نمونههایی از آن در همین کتاب آورده شده و نشان میدهد طنزنویسی را نیز به خوبی اشعار آیینی دنبال کرده است. وی به سرودن شعر طنز علاقه ویژهای داشت و برایش کوشش بسیار میکرد. مجموعه اشعار طنزی که تاکنون از وی منتشر شده عبارتند از « نوشداروی و طرح ژنریک» و « برادهها». امینی پیش از این نیز مقالات و نقدهایی بر اشعار وی نوشته و منتشر کرده بود. در این کتاب علاوه بر این که اشعاری از وی را برای اولین بار منتشر میکند به نقد و بررسی این اشعار نیز میپردازد.
درباره شعر سید حسن حسینی
اسماعیل امینی درباره شعر وی میگوید: سید حسن حسینی آرمان گرا است. او با چراغ سخن به جستجوی انسان برخاسته و هر گذرگاه و کوچهای را میگردد و هر چه بیشتر میگردد کمتر مییابد. آرمان گرایی و کمال جویی در اندیشه و شعر حسینی به گونهای نیست که با خوش خیالی وضع موجود عالم و آدم را همان وضع مطلوب بپندارد و آراستن چهره مدعیان دروغین کمال و دیانت هنر خویش را به کار بندد.
اسماعیل امینی درباره این مجموعه مینویسد: این سرودهها را خانواده سید حسن گرد آوردهاند و اغلب آنها پیش تر منتشر نشده است. همچنین این اشعار از میان دست نوشتههای شاعر انتخاب شده و نقطه اشتراک آنها نگاه و بیان طنز آمیز آنها است.
در مقالهای به نام «دهانهای رسمی چیزی برای گفتن ندارند» مینویسد: «نوشداروی طرح ژنریک» مجموعهای است از سرودههای کوتاه سید حسن حسینی که طنز و انتقاد وجه غالب اشعار آن است. در این شعرها تاجر، عارف، زاهد و شاعر بازیگران اصلیاند. اما در مجموعه «فستیوال خنجر» محوریت اصلی با انسان معاصر و زندگی اوست. این اشعار ملموس هستند و کمتر به موضوعات فلسفی و عقیدتی میپردازد.
چگونگی گردآوری و تدوین کتاب
اسماعیل امینی درباره این مجموعه مینویسد: این سرودهها را خانواده سید حسن گرد آوردهاند و اغلب آنها پیش تر منتشر نشده است. همچنین این اشعار از میان دست نوشتههای شاعر انتخاب شده و نقطه اشتراک آنها نگاه و بیان طنز آمیز آنها است.
محتوای کتاب
این کتاب حاوی مقدمهای درباره ویژگیهای شخصیتی و اشعار سید حسن حسینی و همچنین نحوه تدوین و گردآوری مجموعه است. همچنین شامل سه مقاله از اسماعیل امینی در نقد و بررسی اشعار سید حسن حسینی است که عبارتند از: دهانهای رسمی چیزی برای گفتن ندارند، گفتن و نگفتن و گل این باغ با داغ تو خندید که تاملی است بر مجموعه شعر سفرنامه گردباد سروده سید حسن حسینی از منظر طنزآوری که با نظر به کتاب «طنز و انتقاد در ادبیات بعد از انقلاب اسلامی» نوشته ابوالفضل زرویی نصرآبادی نوشته شده است. همچنین حاوی چهل و هشت شعر کوتاه و بلند است که عمده آنها اشعار منظوم شاعر است و برخی اشعار نیمایی و سپید نیز در این مجموعه دیده میشود. قدیمیترین شعر این مجموعه تاریخ سال 63 را زیر خود دارد و ناماش «مخلوقات» است.
« رابطه
آن قوم که شهر در ظلومی شدهاند
از ره نرسیده خویش و بومی شدهاند
از روزنه رابطههای مخصوص
مسئول روابط عمومی شدهاند»[1]
پی نوشت:
[1] صفحه 82 کتاب
[h=1]عاشیقهای آذربایجان[/h]
[h=2]کتاب خنیاگران آذربایجان نوشته عماراحمدی مجلدی است که به نقش عاشیقهای آذربایجان در سرودن اشعار و ترانههای حماسی و بالطبع حماسه نوازی پرداخته است.[/h]
عاشیقهای آذربایجان نوازندگان و آوازخوانهایی هستند که اشعار و داستان های ترکی و آذری به یادگار مانده از گذشتگان را با استفاده از سازهای «قوپوز» و «چگور» می سرایند.
رسالت بزرگ عاشیق اینست که هر کجای دنیا نشانهای از عشق، معرفت، مردانگی، جوانمردی و وطن پرستی باشند و آن را به اثر هنری ماندگار بدل میکند.
او که به خوبی از تاثیر و ماندگاری آواز و موسیقی در ذهن مخاطب خویش آشناست، با روانشناسی منحصر به فرد خود، مفاهیم ارزشمند و حماسههای آموزندهاش را با جادوی موسیقی در ذهن شنونده حکاکی میکند.
آن گونه که عمار احمدی در کتاب خود آورده است، عاشیقها علاوه بر هنرمندی، از احکام شرعی و مسائل دینی نیز مطلع بودند و سرودههای آنها منحصر به قوم و سرزمین مادرزادیشان نبوده است.
آنها در مدح پیامبر اسلام(ص) و ائمه شیعه (ع) هم شعر میسرودهاند، عاشیقها در تمامی اقوام ترک، ریشهها و هواخواهان فراوان داشته و دارند، گرچه ممکن است در سرزمینهای مختلف اسامی و عناوین مختلفی داشته باشند، به عنوان مثال در ترکمن صحرا و جمهوری آذربایجان به آنها «باغشی» میگویند و در یک سوی ازبکستان «باخشی» صدایشان میزنند، در مناطقی دیگر از ازبکستان به آنها میگویند «جیرچی»، اما در ترکیه و ایران «عاشیق» نامیده میشوند.
«خنیاگران آذربایجان» با موضوع حماسه خوانی و حماسهنوازی عاشیقهای آذربایجان از دوران جنگ چالدران(عهد صفویه) تا پایان دفاع مقدس است.
احمدی درباره این کتاب گفته: «خنیاگران آذربایجان» با موضوع حماسه خوانی و حماسهنوازی عاشیقهای آذربایجان از دوران جنگ چالدران(عهد صفویه) تا پایان دفاع مقدس است. احمدی درباره جایگاه عاشیقها در فرهنگ آذربایجان تصریح کرده: این جایگاه و اهمیت و توجه به دلیل نقش آنها در انتقال فرهنگ و ادبیات شفاهی مردم محقق شده است.
از آنجایی که کتاب مملو از واژهها و اصطلاحات ترکی است، در ابتدای آن راهنمایی برای نشانههای آوایی و خوانش متن وجود دارد و در کنار هر متن ترکی، علاوه بر درج معنی، آوانگاری لاتین آن هم درج شده است، علاوه براین تمهیدات در انتهای کتاب، توضیحاتی بر برخی نامها و اصطلاحات موجود آورده شده است و کتابنامه و نمایه مصاحبهها نیز درج شده است.
این کتاب به انضمام اضافات و ملحقات، 152 صفحه دارد و برای اولین بار در سال 1393 توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
[h=1]گربهی مهندس[/h]
[h=2]«گربه یک مهندس است» مجموعه شعر تازه کمال شفیعی است که با نگاهی تازه به پدیدههای پیرامون کودکان و نوجوانان نوشته شده است.[/h] فاطمه شفیعی -بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
گربه یک مهندس است. کمال شفیعی. انتشارات سوره مهر. چاپ اول. تهران: 1393. 5000 نسخه.36 صفحه.مصور. قیمت: 4900تومان.
[h=2]نگاهی به شعرهای مجموعه[/h] «گربه یک مهندس است» مجموعه شعر تازه کمال شفیعی است. وی در این مجموعه شعر تلاش کرده است با نگاه متفاوتی به اشیاء، حیوانات و مفاهیم پیرامون کودکان و نوجوانان بپردازد. وی کوشش کرده است از کلیشههای معمول و رایج در شعر کودک و نوجوان فاصله بگیرد و به نظرم توانسته است به این موفقیت دست یابد. او به دنبال شکار سوژههای نو و بدیع و گشودن دریچهای تازه به روی مخاطب خویش است. در شعرش گاه دنیای شاعرانه و زیبای کودک با سختی و صلبی دنیای واقعی در تضاد قرار میگیرد. در عین حال که اشعار این کتاب کوچک گاه به سمت ناامیدی میرود اما تلاش و پویایی مانع از این میشود که ناامیدی در شعر وی بارز شود. در شعر «گربه یک مهندس است» که نام کتاب نیز از این شعر برگرفته شده است، ماجرای گربهای را روایت میکند که گاه نقشههایش به شکست منجر میشود اما ناامید نشده و دوباره در پی طرح و نقشهای دیگر میگردد. او در این شعر می نویسد:
گربه یک مهندس است
نقشههای گربه هم گاه می خورد شکست
و کلمه «گاه» خودش نشانهای است برای حرکتهای دوباره گربه. در شعرهای دیگر این مجموعه نیز این ناامیدی و امید در کنار هم قرار گرفتهاند. در شعر «همکاری» میخوانیم :
قهرند چند روزی خودکار و خودنویسم
خودکار گفته دیگر
چیزی نمینویسم
افتادهاند هر دو
بر روی میز بیکار
خودکار و خودنویسم
هستند هر دو بیمار
یک شب برای شعری
ماندند هر دو بیدار
سالم شدند حالا
هستند هر دو همکار.
شفیعی همچنین به آشکار کردن تضاد زندگی پیرامون میپردازد. وی دنیای ماشینی، سخت و صلب پیرامون کودکان را به چالش میکشد و خیلی ظریف نگرانی ایجاد میکند و به نقد آن مینشیند. نگرانیای که نه تنها کودکان بلکه بزرگسالان را نیز به فکر وامیدارد تا یک بار دیگر به عملکرد خود بنگرند و بدانند و ببینند که چگونه دنیایی برای کودکان خود ساختهاند. در شعر «بادام » مینویسد:
تا اره برقی
دندان نشان داد
بادام از ترس
خود را تکان داد
نالید و افتاد
بر دستهایش
در آن هیاهو
گم شد صدایش
شد برگهایش
پژمرده و زرد
رویید جایش
تیر آهن سرد
آن باغ زیبا
با آجر و سنگ
آرام آرام
شد کوچهای تنگ
در این شعر آشکارا ویران شدن زیباییهایی که میتواند زندگی بهتری برای فرزندانمان فراهم کند نمایش داده شده است. خودخواهی آدم بزرگها برای تسلط و تصاحب همه چیز، ویرانی طبیعت، جایگزین شدن دنیایی سرد و آهنی، همه نشانههایی است که در این شعر قابل تشخیص است.
در این اثر همچنین سعی شده به وظایف مخلوقات خدا روی زمین اشاره شود تا نوجوانان بیشتر با هدف خلقت برخی موجودات آشنا شوند.
در این اثر همچنین سعی شده به وظایف مخلوقات خدا روی زمین اشاره شود تا نوجوانان بیشتر با هدف خلقت برخی موجودات آشنا شوند.
[h=2]نگاه نویسنده به کتاب[/h] شفیعی در مصاحبهای میگوید: در مجموعه « گربه یک مهندس است» تلاش کردهام هم نگاه تازهای به محیط اطراف نوجوانان بیندازم و هم تخیل تازهای در آن قرار داشته باشد. وقایع این کتاب خیلی دور از ذهن نیست و نوجوان را به فکر درباره محیط اطراف خود وادار میکند. شعرها بین فضای تخیلی و رئال سروده شدهاند. همچنین سعی کردهام به کودکان بیاموزم که میشود نگاه دیگری به پدیدههای هستی داشت و محیط اطراف را با نگاهی خلاقانه مشاهده کرد.
[h=2]درباره نویسنده[/h] این کتاب هشتمین مجموعه منظوم کمال شفیعی است که برای اواخر دوران کودکی و ابتدای دوران نوجوانی سروده شده است.
«دمیدن در ساز برنجی» و «مورچههای پاپتی» از دیگر مجموعه شعرهای کمال شفیعی است.
[h=2]محتوای کتاب[/h] مجموعه شعر گربه یک مهندس است حاوی پانزده شعر است که با نقاشیهای مربوط به هر شعر، توسط انتشارات سوره مهر منتشر و به بازار کتاب عرضه شده است. طراح گرافیک این کتاب «محمود حسینی» است و تصویرگری آن را نیز «ایلگاری رحیمی» به عهده گرفته است.
[h=1]داستانکهایی از نویسندگان معاصر[/h]
[h=2]داستانک هایی از : حمیدرضا اکبری شروه، محسن نیرومند، حسین خسروجردی خسرو، مریم کمالی نژاد، ابتهاج عبیدی و محمدمهدی غفوری.[/h]
[h=2]حمید رضا اکبری شروه : برای ص. نافع[/h] چرخید. چرخید . . عرق ریزان رفت به سوی کتاب قطور روی رف .ورق زد و نقشه ای را از وسطش بیرون کشید.
چشم هایش را روی نقشه گرداند خیلی دوست داشت الان آنجا می بود . نگاهش روی نفطه ای از کشور همسایه ماند :قونیه !
[h=2]حمید رضا اکبری شروه: شکلات پیچ[/h] سرش را تا بلند کرد به سنگ خورد .. بخاطرش نیامد که چه اتفاقی افتاده است .
بر حسب عادت دوباره دنبالش گشت ، ندیدش .همیشه همراهش بود .گاهی وقت ها می خواست با پا له اش کند .
اما نمیتوانست .می خواست بلند شود . نتوانست ،حالا دیگر فهمیده بود شکلات پیچ شده است و دیگر نمی تواند
سایه اش را که دراز تر از خودش بود دنبال و یا له کند .
[h=2]محسن نیرومند: سیب و نیوتن[/h] نیوتن هر روز صبح زیر درختی می نشست تا میوه ای فرو افتد و او قانون جدیدی را کشف کند . ... نیوتن در گذشت و قانون جدیدی کشف نکرد. محققان دریافتند او سالهای آخر عمرش را زیر درخت سرو می نشسته .
[h=2]حسین خسروجردی خسرو: هدیه ازدواج[/h] -برای سالگرد ازدواجمون کجا می خوای بریم؟
- یه جا که تا حالا نبودم.
- آشپزخانه رو امتحان کن.
[h=2]مریم کمالی نژاد: تروریست[/h] دخترکش را از بغلش پایین گذاشت و گفت: تا بیست بشماری بابا سطل زباله رو گذاشته دم در و برگشته
هنوز به ده نرسیده بود که صدا و موج انفجار شیشههای آپارتمان را لرزاند ...
[h=2]ابتهاج عبیدی: چهار نفر[/h] چهار نفر بودند.
اسمشان اینها بود.
همه کس، یک کسی، هر کسی، هیچ کسی.
کار مهمی در پیش داشتند و همه مطمئن بودند که یک کسی این کار را به انجام می رساند، هرکسی می توانست این کار را بکند ولی هیچ کس اینکار را نکرد. یک کسی عصبانی شد چرا که این کار همه کس بود اما هیچ کس متوجه نبود که همه کس این کار را نخواهد کرد.
سرانجام داستان این طوری شد هرکسی، یک کسی را سرزنش کرد که چرا هیچ کس کاری را نکرد که همه کس می توانست انجام بدهد!!؟
حالا ما جزء کدامش هستیم؟؟؟
[h=2]محمدمهدی غفوری: هشت دقیقه در سینما![/h] نگاه ها همه بر روی پرده سینما بود..
اکران فیلم شروع شد، شروع فیلم، تصویری از سقف یک اتاق بود.
دو دقیقه بعد همچنان سقف اتاق…سه،چهار، پنج……..،
هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق!
صدای همه در آمد...
اغلب حاضران سینما را ترک کردند!
ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین و به جانباز قطع نخاع خوابیده روى تخت رسید.
در آخر زیرنویس شد؛ این تنها 8 دقیقه از زندگى این جانباز بود…!!!
[h=1]اسمت چیه؟ تربچه[/h]
[h=2]«اسمت چیه؟ تربچه» داستان تخیلی و طنزی است برای نوجوانان است که با ماجراهای عجیب و غریبش کودکان و نوجوانان را به سرزمین خیالی می برد.[/h]
اسمت چیه؟ تربچه. عزت اله الوندی. انتشارات سوره مهر. چاپ اول. تهران: 1393. 5000 نسخه.84 صفحه .مصور. قیمت: 5500تومان.
کوکب خانه نبود: مرتضی هم. گفتم بیایم همه چیز را بنویسم که یادم نرود. از آن پدرسوختههایی بنویسم که نصفشان آدم است و نصفشان ... اصلا نمیگویم چی؟ آدمیزاد با اینها خیلی سر و کار داشته: خود من هم. »[1]
[h=2]داستان کتاب[/h] « اسمت چیه؟ تربچه» داستان طنز کودکانهای به قلم عزت اله الوندی است.
این داستان درباره نوجوانی به نام پوریا است که عاشق انشا نوشتن است و در انشاهایش همیشه از عناصر تخیلی بهره میبرد و داستانی خنده آور میآفریند. پوریا توسط موجوداتی غریب به یک سرزمین خیالی برده میشود و در آنجا با اینیکی و اونیکی و خواهرشان تربچه آشنا میشود. موجوداتی تخیلی و جادویی که قادرند گاهی وقتها اختلالاتی در زندگی آدمها به وجود بیاورند. همانطور که سالها است برای زندگی پوریا و خانوادهاش اختلالاتی به وجود آوردهاند. پوریا وقتی با این موجودات آشنا میشود تازه درمییابد که آنها پیشتر از آن در خانودهاش رفت و آمد داشتهاند و حتی هم بازی پدربزرگ و مادربزرگشان بودهاند. پوریا در این سرزمین جادویی تربچه را که توسط پدر پدربزرگش در بطری کوچکی زندانی شده است، نجات میدهد و موجودات خیالی در عوض به او قول میدهند یکی از آرزوهایش را برآورده کنند. پوریا تنها آرزویش سلامتی مادر بزرگ است و آنها این آرزوی پوریا را برآورده میکنند. موجودات خیالی بعد ازاین برای همیشه از زندگی آنها بیرون میروند و قول میدهند دیگر کاری به کار آنها نداشته باشند.
این کتاب تقدیم شده است به گابریل گارسیا مارکز که استاد داستان های رئالیسم جادویی است. ژانری که در این کتاب نیز از آن بهره برده شده و نویسنده تلاش کرده است به این دنیای تخیلی نزدیک شود.
[h=2]درباره کتاب[/h] این داستان از عنصر تخیل برای خلق داستانی برای کودکان بهره گرفته شده که واقعیت و خیالی را با هم در میآمیزد و تخیل نوجوان را به کار گرفته مخاطب را به دنبال خود به عمق ماجرای داستان میکشاند. در این داستان تلاش شده تا آنجا که ممکن است از فضاهای امروزی و روزمره نوجوانان استفاده شود اما در عمق همخونی با داستانهای کهن فارسی دارد. طنز و رنگ و بوی ایرانی آن از ویژگیهای بارز این کتاب داستانی است.
[h=2]«اسمت چیه؟ تربچه» داستانی دنباله دار[/h] عزت اله الوندی درباره این کتاب می گوید: چون موضوع داستان و شخصیتهای آن از نظر کارشناسان دفتر حوزه هنری جذاب بود و رخدادهای داستان در یک دنیای خیالی جدید روی میدهد، به پیشنهاد دوستان این دفتر تصمیم گرقتم که جلدهای بعدی آن را هم بنویسم. قرار است این مجموعه با عنوان کلی « داداشیها» در قالب هفت جلد به نگارش درآید و از سوی دفتر ادبیات کودک و نوجوان حوزه هنری منتشر شود. طبق این قرار داد باید هر سه ماه یک جلد آن به دفتر تحویل داده شود. در حال حاضر مشغول نوشتن جلد دوم این کتاب هستم.
وی همچنین ادامه میدهد: هر داستان این مجموعه با داستانهای دیگر ارتباط موضوعی و شخصیتی دارد و قرار است در هر جلد شخصیتهای جدیدی به داستان اضافه شود.
«پروژه طنز نوجوان» یکی از پروژههای ادبی دفتر کودک و نوجوان حوزه هنری است که با مسئولیت و اجرای داوود امیریان به تولید آثار طنز برای نوجوانان میپردازد. این کتاب نیز زیر مجموعه این پروژه از سوی انتشارات سوره مهر منتشر و به بازار کتاب عرضه شده است.
اسمت چیه؟ تربچه حاوی هفت فصل است که نامهایشان عبارتند از: این دو، آن دو. پدر پدر بزرگ. من. پدربزرگ. مامان. آبجی کوچیکه. مادربزرگ. در لابه لای صفحات نیز نقاشیهایی مربوط به داستان و ماجرای کتاب نقاشی و گنجانده شده است. تصویرگر این کتاب ابراهیم کاشانی است.
این کتاب تقدیم شده است به گابریل گارسیا مارکز که استاد داستان های رئالیسم جادویی است. ژانری که در این کتاب نیز از آن بهره برده شده و نویسنده تلاش کرده است به این دنیای تخیلی نزدیک شود.
«پدر بزرگ میگوید: " پدربزرگ من یه روز که داشته باغشو آبیاری میکرده یکی از اون یکیها رو دیده اما اون یکی مرده نبوده، زن بوده. داشته لب چشمه دستاشو میشسته . بعد که فهمیده از اون یکیها است، با بیل افتاده دنبالش اونم وایساده و تا تونسته کتک خورده، بعد از پدربزرگامون خواسته و گفته من با هفت پشت تو کاری نخواهم داشت قول شرف میدهم اما بدان و آگاه باش که نفرینت میکنم که خودت و همه کسانی که از نسل تواند تا هفت پشت شلخته باشند."»[2]
پی نوشت:
[1] پشت جلد کتاب
[2] صفحه 8 کتاب
[h=2][/h]
[h=2]منم تندیس تنهایی[/h] نویسنده: فرح فرسار / نشر آموت/ چاپ اول/ 368 صفحه/ 19500 تومان
داستان کتاب درباه نسرین است که بعداز قتل همسرش، زندگی جدیدی را برای خود آغاز کرده و از کشور مهاجرت میکند ولی همچنان سالهای دور و حوادث تلخ و شیرین در زندگی و گذشته، رهایش نمیکند.
او پس از سالها به زادگاه و به خانه ی پدریاش باز میگردد. باگذشت چندین سال هرگز نمیتواند دوچشم سیاه و درشت و زیبای پسرش را که پر از اشک بود از جلوی چشمانش دورسازد. نسرین نمیتواند قیافه او را دراین سن تجسم کند و همچنان همان پسر بچه غمگین را میبیند.
نسرین باز میگردد تا فرزندش را که سالها قبل از دست داده، بیابد و در آغوش بگیرد وآرامش را درکنار پسرش پیدا کند. غافل از این که این بازگشت آبستن حوادثی است که زندگی او و فرزندانش را به تلاطم می کشاند. وقوع قتل های پی درپی، و آشنایی با اشخاص جدید او را نیز در گیر این ماجرا میکند .
عشقها ، جداییها ، ازدست دادن باورهای یک عمر زندگی و عقده ها ، روابط عاطفی چندین خانواده و مشکلات زندگی آنها ، به جنایات ربط پیدا می کند و پلیس را وارد ماجرا می کند.
در میان این درگیریها و حوادث، قلبی به تپش در میآید، دستی به سوی عشق دراز میشود و ...
رمان«منم تندیس تنهایی» نوشتهی «فرح فرسار» در 368 صفحه و به قیمت 19500 تومان توسط «نشر آموت» منتشرشده است.
[h=2]روزگار ِ تفنگ[/h] نویسنده: حبیب خدادادزاده /نشر آموت/ چاپ اول/ 272 صفحه/ 15000 تومان
داستان کتاب:«نعمت» جوان عاصی ِ دزفولی وقتی میبیند انگلیسیها با این سیاست که هرچه مردم گرسنهتر باشند، کمتر عصیان میکنند، گندمهایشان را میخرند و به آتش میکشند، دست به شورش میزند و تفنگ به دست میگیرد و علیه چپاولگران قد علم میکند.
رمان «روزگار تفنگ» داستان یکی از سَمبلهای مبارزاتی جنوب ایران علیه بیگانگان است. نعمت، وقتی ازدواج میکند، شرطی که برایش گذاشتهاند، به زمین گذاشتن ِ تفنگش بوده، اما او که نمیتواند آن همه ظلم را تحمل کند، دوباره تفنگ در دست میگیرد و در مقابل قشون انگلیسی به پا میخیزد.
«نعمت علایی» یک قرن پیش با انگلیسیها و آمریکاییها جنگید و روزگاری از سردشت و شهیون تا دزفول زیر سم اسبهای او و یارانش بود که غیرتمندانه از ناموس این مردم دفاع کردند و در این راه جان دادند . حبیب خدادادزاده ، نعمت را از پس غبار سالیان بیرون کشیده و به مدد جادوی کلمات باردیگر زنده کرده است . از ورای روزگار تفنگ، به آسانی و زیبایی می توان به یک قرن گذشتهی دزفول سفر کرد و دیدنی هایی دید که یقینا تا مدتها از ذهن خارج نخواهد شد
«روزگار تفنگ» رمانی خواندنی و پرکشش و قدرتمند با قلمی روان از نویسندهای ناشناس است که با اولین رمانش توانست پیش از انتشار کتاب، برنده جایزه رمان اول ماندگار شود.
رمانهای «نسکافه با عطر کاهگل» (م. آرام) ، «آیدا میدود» (سمیه فرهمندیان)، «غزل شیرین عشق» (لیلا عباسعلیزاده) از جمله رمانهای برگزیده در جایزه رمان اول ماندگار، پیش از این در نشر آموت منتشر شدهاند و به زودی رمانهای «رقص کلاغ روی شانههای مترسک» (سمیرا ابوترابی) و «چهارزن» (محمداسماعیل حاجیعلیان) از این سری منتشر میشوند.
رمان «روزگار تفنگ» نوشتهی «حبیب خدادادزاده» در 272 صفحه و به قیمت 15000 تومان توسط «نشر آموت» منتشرشده است.
کتاب خانهداری اولین کتاب این نویسنده است که در سال 1980 به چاپ رسید و جایزه بنیاد همینگوی را به خود اختصاص داد. از مریلین رابینسون پیش از این دو رمان «خانه» (برنده جایزه اورنج) و «گیلیاد» (برنده جایزه پولیتزر» با ترجمهی «مرجان محمدی» در نشر آموت منتشر شده است.
[h=2]خانهداری[/h] نوشتهی مریلین رابینسون/ ترجمهی مرجان محمدی /نشر آموت/ چاپ اول/ 272 صفحه/ 15000 تومان
داستان کتاب:خانهداری داستان دو خواهر یتیم، روت و لوسیل است که تحت سرپرستی اقوام مادر قرار میگیرند و بعد خاله آنها که زنی عجیب و غریب و افسرده است، برای نگهداریشان به خانه مادری میآید. بر خلاف دو رمان دیگر رابینسون، کتاب خانهداری حول روابط مادران و دخترها میچرخد.
داستان از زبان اول شخص مفرد (روت) بیان می شود. در واقع روت به فرهنگی اشاره می کند که به نوعی فرهنگ حاکم در زمان کودکی خود رابینسون است. کتاب تحت تأثیر انجیل و امیلی دیکنسون (شاعره آمریکایی) است و داستان پر است از ایما و اشاره هایی که راوی برای قابل درک کردن دنیا برای خواننده به آن ها متوسل شده است.
مریلین رابینسون (نویسندهی خانهداری) نه تنها در آمریکا بلکه در تمام دنیا نویسندهای است كه او را به دلیل متانت و قدرت قلمش و توجه به موضوع دموکراسی شناخته اند.
کتاب خانهداری اولین کتاب این نویسنده است که در سال 1980 به چاپ رسید و جایزه بنیاد همینگوی را به خود اختصاص داد. از مریلین رابینسون پیش از این دو رمان «خانه» (برنده جایزه اورنج) و «گیلیاد» (برنده جایزه پولیتزر» با ترجمهی «مرجان محمدی» در نشر آموت منتشر شده است.
خانم رابینسون در نامهای خطاب به خوانندگان فارسی رمان هایش یادآور میشود: بسیار خشنودم که رمان هایم را مرجان محمدی به فارسی ترجمه و انتشارات آموت آن ها را در ایران منتشر کرده است. ترجمه ی آثار با اجازه ی خودم صورت گرفته است. از دقت و مراقبتی که در مکاتباتمان با مرجان طی مراحل ترجمه صورت می گرفت احساس رضایت میکردم. به عظمت و قدمت زبان و فرهنگ فارسی آگاهی دارم و مایه ی خرسندی است که آثارم جایی هر چند کوچک برای خود در ادبیات فارسی بازکرده اند/ ارادتمند مریلین رابینسون
رمان «خانهداری» نوشتهی «مریلین رابینسون» با ترجمهی «مرجان محمدی» در 272 صفحه و به قیمت 15000 تومان توسط «نشر آموت» منتشر شده است.
[h=1]روایت تولد یک نوزاد خارق العاده[/h]
[h=2]دومین رمان شیوا پورنگ با عنوان «شووا» از سوی نشر آموت در حالی منتشر شده است که وی در این اثر به سراغ روایت داستانی عجیب رفته است که حاکی از تولد یک کودک و با شرایطی خارقالعاده است.[/h]
شیوا پورنگ در گفتگویی این باره گفت: داستان این رمان در مورد بچهای است با یک ویژگی خارقالعاده که باعث شده هیچ کس جز مادر این کودک قادر به رویت او نباشد و تنها در موقعیتی خاص است که سایر مردم میتوانند او را ببینند.
وی ادامه داد: داستان این رمان به نوعی به من الهام شد. من در واقع دوست داشتم که که قصهای درباره ماهیت یک پدر و مادر در برخورد با کودکی که در موقعیتی استثنایی به سر میبرد بنویسم و به نوعی به این مساله بپردازم که در برخورد با چنین موقعیتهایی چگونه باید رفتار کرد.
وی تاکید کرد: در این رمان یک ویژگی استثنایی از یک کودک مورد توجه من قرار گرفته است و فکر میکنم این ویژگی چیزی هم نیست که اصلا قابل درک و فهم برای مخاطب نباشد.
در بخشی از متن معرفی این کتاب آمده است: از روزی که زن به دنیا می آیی... مادری، وقتی کودکی به عروسکت عشق می ورزی، برایش لالایی میخوانی، دوستش داری.
وقتی پیراهنش پاره شود، یا خودش بشکند برایش اشک میریزی.
یک روز هم مادر می شوی، دوست داری هر روز کودکت را ببوسی، نوازشش کنی، در آغوش بفشاری، همه دنیایت کودکت می شود... کودک تو... اما چه می شود اگر دنیایت را نبینند و تنها تو باشی که بخواهی و بتوانی او را ببینی.
[h=2]بررسی رمان شووآ توسط حمیدرضا اکبری شروه:[/h] شووآ رمان متفاوتی میباشد به جهت ِروایت دانای کل که نویسنده برای نگارش انتخاب نموده است. البته من این رمان را رمانی فمینیستی میدانم، شاید بدان جهت که وقایعی را بیان میکند که سرشار از رنج زنانه است . مهرسیما فرزندی نامریی به دنیا میآورد وسایر جریانات...
قبل از هر بررسی ساختاری این اثر باید بگویم اصل مهم ایجاز را نویسنده رعایت ننموده است، که با حذف پارههای بسیاری از کتاب، اثر به خود گزندی نمیبیند. همینگوی در جایی بیان میدارد: میتوان هر چیزی را که میدانی حذفشدنی است حذف کنی و پارههای محذوف، داستان را پر مایهتر خواهد کرد و خواننده احساس میکند چیزی بیشتر از آن چه درک کرده میداند . از این مطلب که بگذریم در این رمان طولانی ما با مولفههای روایی روبرو میشویم با چندین پرسوناژ که ترکیبیست از فرستنده که خود شامل نویسنده واقعی و مستتر و راوی و همچنین گیرنده که خود شامل مخاطب واقعی و روایتشنو چه درون داستانی و چه برون داستانی میباشد. از این گذشته شووآ از آن دست رمانهای متن نوشتاری می باشد که میتوان آن را اجرا کرد و این اجرا در دنیایی وسیع، روایت میشود که جزئیاتی بالقوه ؛ که عمدتا در روایت ذکر نمیشوند ولی مخاطب قادر است آنها را به منزله پیامد منطقی مشارکت در فرآیند روایتگری در تصور بیاورد .
- صدایش لرزیده بود .سعید گریان دستهای نرگس را پس زده و با دهان ِباز و چهره اشکآلود دستها را گرفته بود سمت پدر.
پدر سنگین نگاهش کرده و گفته بود: مرد گریه نمیکنه.
و پشت کرده بود. دستهای سعید آویزان مانده بود . تصویر پدر که دور میشد در چشمهایش تار شده بود .ص-194
موضوع ِدیگر کارکردهای متنی روایی در این رمان میباشد. همانگونه که همه میدانیم گفتمان روایی، همان انتقال روایی بوده که شامل مجموعه رخدادها و موجوداتی است که در داستان، روایت پیرامون آنهاست.
دستی به موهایش کشید : میرم لبا سهاش رو آماده کنم
وقتی برگشت پسرکش را دید که با خوشحالی دست و پایش را زیر دوش آب تکان می داد و به پدرش لبخند میزد.
سعید پرسید: به نظرت این اولین لبخندشه ؟
مهرسیما خندید: اولین برای تو.ص-179
شووآ رمان متفاوتی میباشد به جهت ِروایت دانای کل که نویسنده برای نگارش انتخاب نموده است. البته من این رمان را رمانی فمینیستی میدانم، شاید بدان جهت که وقایعی را بیان میکند که سرشار از رنج زنانه است . مهرسیما فرزندی نامریی به دنیا میآورد وسایر جریانات...
نویسنده از پس اینگونه متن روایی نیز خوب بر آمده است که در کل رمان مثالهای خوبی میتوان یافت و علاوه برآن ذکر کرد. اما شووآ با آب ظاهر میشود .همگان میدانیم آب مقدس است و اینکه آب از عناصری است كه نزد ایرانیان مقدس و ایزدی بوده است. زیرا در ایران از قدیمترین ایام، همانند جهانبینی كهن سومری، معتقد به نقش آفرینندگی آب در نظام جهان بودهاند. از اینرو، بارها در اوستا به اهمیت و تقدس آن اشاره شده است ـ «آبان یشت» و «تیر یشت» - و «آناهیتا» (به معنی پاك و بی آلایش)، به عنوان ایزد بانوی آب و باروری، ستایش شده است. مورخان یونانی ستایش عنصر آب را به ایرانیان نسبت میدهند و میگویند: ایرانیان درمیان آب بول نمیكنند، آب دهن بدان نمیاندازند و با آن دست نمیشویند، كه البته مقصود آب جاری است كه باید از هرگونه كثافت به دور بماند. در روایات سامی نیز نقش آب در آفرینش بسیارمهم است. (سفر پیدایش). در روایات اسلامی (از جمله بلعمی) آمده است كه خدای تعالی پس از آفریدن لوح و عرش و كرسی، همه عالم را یكسر از آب آفرید.
اهمیت ِآب در اعتقادات عامه از قدیمترین روزگار تا زمان حاضر نیز مورد توجه بوده است. البته با آن که نویسنده در این رمان جنبه اساطیری آن را مد نظر داشته است چندان در پرداختن به این موضوع موفق نبوده است . من دلایل کافی و ربط افقی و عمودی و یا خطی برای این موضوع پیدا نکردهام، نه اینکه نویسنده از پس پرداخت بر نیامده است ، نویسنده واقعهی داستانی خوبی را نتوانسته از این موضوع به مخاطب ارایه دهد . مطالب را عریان بیان کردن و توضیح دادن ، خواننده حرفهای را خسته میکند. گاهی باید دو پهلو مطلبی را بیان کرد تا خواننده در خوانش به چالش فکری کشیده شود و خود با در گیری ذهنی به موضوع پی ببرد .
شی نگاری باید جنبههای زیباشناختی با خود داشته باشد و اساسا بایستی در ذهن مشاهدهگر برساخته و یا بازساخته شود، این موضوع از منظر رومن اینگاردن بدین گونه مطرح میشود:
شی اگر حتی واقعی در معرض دید نباشد ، امکان حیات مییابد وی بیان میدارد: میتوان بر مبنای اشیاء صرفا خیالی که کاملن ساخته خود ماست و هنوز به مشاهده در نیامده است؛ تجربههای زیبا شناختی ارایه کرد و از این رو شیوا پورنگ در ثبت لحظات زیبا شناختی توانسته تصویر خوبی را روایت کند.
- به فضای حجم دار در لباس که زنده بود و حرکت می کرد نگاه کرد و به هیچی که از زیر کلاه پیدا بود . درد را فراموش کرد . دستش را آهسته برد به سمت فضای خالی بین کلاه و یقه گرد لباس که ظاهرا گردن بچه را پوشانده بود و دستش مماس شد با گردن و صورت بچه ، با حسرت لمس کرد و دست را روی گونه و چشم ها و........
فکرکرد : من خواب میبینم یا بیدارم من چی زاییدهام ؟ این بچهست ؟ به این میگفتند وضعیت ، مورد ، کیس ؟ او روح زاییده است ؟ روح که لمس نمیشود .ص-40
اپیزود ِآخر نوشته های من از لیچ و شورت میباشد که برای متن روایی سه کارکرد تعیین کردهاند:
1- کارکرد ِبینا فردی : ناظر به شیوهای است که تعامل ِمیان گوینده و شنونده را برقرار میکند .
2- کارکرد ِمتنی: ناظر به شیوهای است که اطلاعات را در زبان ساختبندی و منظم میکند.
3- کارکرد ِاندیشگانی: ناظر به شیوهای میباشد که اطلاعاتی درباره جهان داستانی ارایه میدهد .
در مقام ِمقایسه این سه کارکرد با متن داستان شووآ، به این نتیجه میرسیم که رابطهای ارگانیسمی و حرفهای بین متن و جهان ِداستان و روایت دانای کل نویسنده وجود دارد .که من خواننده را به فضایی ملموس میکشاند.
مهرسیما دهان باز کرد که جواب بدهد که بیهیچ کلامی به مادرش خیره شد . از حس خیسی ، پاهایش به لرزه افتاد.
نالید: مامان کیسه آبم. نشست. درد از پهلو شروع و انگار پاهای مهرسیما را فلج کرده بود. –ص-18
رمان ِشووآ در چاپهای بعدی ِخود اگر دوباره باز نویسی شود از آن دست رمانهایی خواهد بود که در ذهنیت تاریخی ادبیات ِداستانی ما به یادگار خواهد ماند.
[h=1]کتاب هایی که ممکن است به کارتان بیاید[/h]
[h=2]اگر علاقمند به تغییر و تحول در زندگی خود هستید و ایدهای هم ندارید، با 9 کتابی که معرفی میکنیم آشنا شوید.[/h]
گاهی کتابهایی که در وهله اول به نظر میرسند چندان موردعلاقه ما نباشند، پس از خوانده شدن تبدیل به بهترین و تأثیرگذارترین کتاب در زندگی ما میشوند. این کتابها میتوانند ما را بهسوی گنجینههای غیرمنتظره هدایت کنند، با دیدگاههای ناآشنا آشنا کنند و ذهنمان را به طرق شگفتانگیز به چالش بکشند.
گروه سرگرمی هافینگتن پست برخی کتابهای محبوب را به همراه خصوصیات بهیادماندنی آنها در اینجا معرفی کرده است:
[h=2]«آیا آدممصنوعیها خواب گوسفند برقی میبینند؟» نوشته «فیلیپ کی. دیک» (1982)[/h] فیلیپ کی. دیک از مفاهیمی چون خرد جمعی، هوش مصنوعی، دین و مذهب مردم، آخرالزمان، مردم آواره و استعمار در یک داستان علمی تخیلی هیجانانگیز سخن گفته است. نویسنده حتی برای کسانی که از داستانهای علمی تخیلی بیزارند، در 200 صفحه تحلیلهای اخلاقی جالبی آورده است.
[h=2]«خورشید هم طلوع میکند» نوشته «ارنست همینگوی» (1926)[/h] این کتاب یکی از آثار مشهور ادبی جهان است. محور داستان مسافرت گروهی آمریکایی و انگلیسی مقیم فرانسه از «نسل گمشده» به اسپانیا برای دیدن فستیوال گاوبازی پامپلونا است. همینگوی در این داستان نگاهی عمیقتر به مسائلی مانند عشق، مرگ، زندگی و علایق مردانه میکند.
[h=2]«بانوی گمشده» نوشته «ویلا کاتر» (1923) و «سنگ بزرگ کوه آبنبات» نوشته «والاس استگنر» (1943)[/h] هر دو داستان مربوط به مهاجران ایالات غربی آمریکا هستند. بانوی گمشده رمانی کوتاه و سنگ بزرگ کوه آبنبات رمانی بلند است، اما هر دو در بیان موضوع مسئولیت خانواده بسیار شباهت دارند. سنگ بزرگ کوه آبنبات در مورد خانوادهای است که در سراسر غرب به دنبال بخت و آینده خود سفر میکند. این دو رمان داستانهای خوبی هستند که قدرت آموزش به خواننده رادارند و در ذهن او رسوخ میکنند تا درک بهتری از زندگی خود داشته باشد.
[h=2]«کشتن مرغ مقلد» نوشته «هارپر لی» (1960)[/h] این رمان تاکنون به 40 زبان ترجمهشده و نویسنده آمریکایی آن توانست در سال 1964 جایزه پولیتزر را به خاطر این رمان به دست آورد. تم اصلی رمان، معصومیت و قربانی شدن قهرمان داستان در برابر بیعدالتی و تعصب نژادی است. داستان خواننده را آرامآرام تا صفحه آخر بهپیش میبرد و در انتها شاید اشکی بر چشمان او بنشاند.
[h=2]«بختآزمایی» نوشته «شرلی جکسون» (1949)[/h] بختآزمایی داستان روستایی است که اهالی آن برای برپایی سنت سالانه بختآزمایی که در آنیکی از آنها انتخاب میشود، دورهم جمع میشوند. داستان تا انتها نامعلوم و پیچیده باقی میماند و بهنوعی واقعیتر از داستانهای علمی تخیلی است. بختآزمایی خواننده را به تفکر در مورد سنت سوق میدهد.
«کشتن مرغ مقلد» نوشته «هارپر لی» (1960): این رمان تاکنون به 40 زبان ترجمهشده و نویسنده آمریکایی آن توانست در سال 1964 جایزه پولیتزر را به خاطر این رمان به دست آورد. تم اصلی رمان، معصومیت و قربانی شدن قهرمان داستان در برابر بیعدالتی و تعصب نژادی است.
[h=2]«خانم دالووی» نوشته «ویرجینیا وولف» (1925)[/h] این رمان مدرنیسم یکی از پیشگامان سبک «رمان نو» محسوب میشود. آهنگ و وزنی که در زبان نویسنده وجود دارد، جسارت در نقطهگذاریهای غیرمتعارف و زیبایی اشباعشده نثر او خواننده را به وجد میآورد. کتابهای او بیشتر به شعر شباهت دارند و با خواندن هر پاراگراف میتوان ساعتها سرگرم کشف معانی گسترده و ظریف آن شد.
[h=2]«سیذارتا» نوشته «هرمان هسه» (1922)[/h] این کتاب ورودی ناب به ادبیات معنوی و کشف و شناسایی خود است که یکی از برجستهترین کتابها در این نوع به شمار میرود. هرمان هسه در این کتاب ضمن تحلیل مبانی فلسفه آسیائی(هندی)، اشتیاق خود را به یافتن روشی در جهت حل بحران جوامع بشری نشان داده است. این کتاب ممکن است ساده و تا حدودی کلیشهای باشد ولی میتواند پایه و اساس درک و باور بسیاری مسائل قرار گیرد.
[h=2]«تمدن و ناخشنودیهای آن» نوشته «زیگموند فروید» (1930)[/h] نسل ما اغلب تئوریهای فروید را بیمعنی و چرند میدانند، اما آیا تأثیر و نفوذ او یا این واقعیت که او یک داستانسرای باورنکردنی است، نوشتههایش را مهم و هیجانانگیز نمیکند؟ برخی این داستان را بهترین یا تنها دریچه برای دیدن جهان میدانند. گرچه آشنا شدن با نوشتههای فروید میتواند یک ریسک باشد، ولی از سوی دیگر شاید بهترین آشنایی نیز باشد.
[h=2]«دنیای قشنگ نو» نوشته «آلدوس هاکسلی» (1932)[/h] وقایع این رمان علمی تخیلی در سال 2540 در شهر لندن میگذرد و آرمانشهری را به تصویر میکشد که در آن مهندسی ژنتیک به آفرینش انسانها با ویژگیهای از پیش تعیینشده منجر شده، نظام اخلاقی جامعه با تشکیل حکومت جهانی و از میان بردن جنگ و فقر و نابودی کامل خانواده و تولیدمثل بهکلی پوستانداخته و دانش روانشناسی به طرز حیرتانگیزی اعتلا یافته است. در این آرمانشهر تنها هدف انسان ایجاد سعادت و از میان بردن رنجهای غیرضروری است. اگر اورول میآموزد که باید از قدرتهای مسلط بر خود ترسید، هاکسلی میآموزد که باید ابتدا از خود ترسید.
[h=1][/h]
[h=2]احساس، نفرت، اعجاز و تناسخ، در قالبِ رئالیست جادویی، به هم در میآمیزد و از میان آن، طلسم دلداده سر بر می آورد. افسانه به واقعیت گره میخورد و عشقی مقدس از آن زاده می شود.[/h]
طلسمِ دلداده(رمان ایرانی)/ م. آرام / نشر آموت/ چاپ اول/ 512 صفحه/ 25600 تومان
«طلسم دلداده» رمانی است از رویداد های سال های سیاه جنگ جهانی دوم. زمانی که سیاوش(سیالنگه) در دهی دوردست شبیه به ماکوندویِ مارکز، در جنوب ایران به نام سیالنگه (سیاه و زشت و بد ترکیب) با مادرش زندگی میکند. پدرش را، ایاز خان، کدخدای ده، روزی پیش از به دنیا آمدن او، کشته است. سیاوش به سن نوجوانی که می رسد، چوپان ایاز خان می شود و .... احساسی که بین نگار، دختر کوچک ایاز خان و سیاوش شکل گرفته ... این، آغاز عشقی است که با تمام فلاکت ها و خون هایی که ریخته می شود، هرگز از تکاپو و نفس نمی افتد. طلسم دلداده، طلسم عشقی است که در میان سیاهی های زمانه به اوج می رسد...
این رمان که به بسیاری از بزرگان ادبیات داستانی دنیا همچون گابریل گارسیا مارکز، ژان پل سارتر و ... تقدیم شده، بازتاب حیات عشق را در این سال های سیاه و غم انگیز به تصویر کشانده است. احساس، نفرت، اعجاز و تناسخ، در قالبِ رئالیست جادویی، به هم در میآمیزد و از میان آن، طلسم دلداده سر بر می آورد. افسانه به واقعیت گره میخورد و عشقی مقدس از آن زاده می شود.
نثر کتاب، کاملاً امروزی و به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده و حاوی یک روایت سه بعدی از شخصیتهایی مکمل همچون نگار و سیاوش است. سیلانها، شخصیت پردازیها، همذاتپنداریها و سایر عناصر داستان نویسی، به وفور در این کتاب به چشم میخورد.
آرام: حدود 6 سال از عمرم صرف نوشتن این رمان شد اما متاسفانه «طلسم دلداده» از سال 1381 برای دریافت مجوز انتشار، پشت درهای وزارت ارشاد ماند تا در نهایت در سال 92 موفق به کسب مجوز شد.
آرام، با اشاره به تحقیق و پژوهشهای گسترده برای نوشتن این اثر گفت: این داستان در فضا و زمان سالهای دور رخ میدهد، به همین دلیل مجبور به تحقیق و پژهشهایی بودم تا داستانی رئال، باورپذیر و تاثیرگذار داشته باشم. برای تجسم درستِ بخشی از داستان كه در تهران رخ میدهد، كتاب «تهران قدیم» را مطالعه كرده و از خاطرات افراد، نقشهها، عكسها و اماكن باقی مانده از گذشته بهره بردهام. این رماننویس با گلایه از روند دریافت مجوز رمان «طلسم دلداده» افزود: حدود 6 سال از عمرم صرف نوشتن این رمان شد اما متاسفانه «طلسم دلداده» از سال 1381 برای دریافت مجوز انتشار، پشت درهای وزارت ارشاد ماند تا در نهایت در سال 92 موفق به کسب مجوز شد.
از «م. آرام» پیش از این دو رمان «نسکافه با عطر کاهگل» (چاپ سوم) و برنده جایزه کتاب فصل، نامزد جایزه جلالآلاحمد و برنده جایزه رمان اول ماندگار و رمان «پاییز حافظیه» (چاپ دوم) منتشر شده است.
رمان «طلسم دلداده» نوشتهی «م. آرام» در 512 صفحه و به قیمت 25600 تومان توسط «نشر آموت» منتشرشده است.
[h=1]بهترین دوستیها در کتابهای کودکان[/h]
[h=2]واکاوی موضوع «دوستی و تعامل با دیگران» در بهترین کتابهای کودک.[/h]
دوستی یکی از موضوعات بسیار رایج در کتابهای کودکان است. در این کتابها شخصیتهایی با احساسات واقعی وجود دارند بهگونهای که کودکان میتوانند بهراحتی با آنها ارتباط برقرار کنند. همه ما برای گذراندن مواقع سخت زندگی به دوستی نیاز داریم که در کنارمان باشد، دوستی که بودنش حتی لحظات شاد را شادتر میکند.
در اینجا به برخی از بهترین دوستیها در کتابهای کودکان اشاره میکنیم:
1. قورباغه و وزغ در کتاب «آرنولد لابل» به نام «قورباغه و وزغ دوست هستند» زوج عجیبوغریب و جذابی هستند که کاملاً مکمل یکدیگرند. سرخوشی و بیقیدی قورباغه در مقابل مقید بودن وزغ نوعی تعادل و توازن در داستان برقرار میکند. تصاویر دقیق و روایت ساده لابل قلب بسیاری از کودکان را مسخر داستان خویش کرده است.
2. فیل و بچه خوک در کتاب «منم میتونم بازی کنم؟» نوشته «مو ویلمس» آنقدر بامزه هستند که نمیتوان آنها را دوست نداشت. متن و تصاویر ویلمس کوهی از احساسات را به خواننده منتقل میکند. به نظر میرسد موفقیت این کتاب مدیون نحوه قصهگویی موویلمس است.
3. جورج و مارتا در کتابی به همین عنوان نوشته «جیمز مارشال» دو سگ آبی و دوستان واقعی هستند که سعی میکنند عیبهای یکدیگر را در عکسهای شرح دار و بامزه کتاب بپوشانند. وقتی اشتباه یکی از آنها معلوم میشود، دیگری او را خجالتزده نمیکند بلکه به او قوت قلب میدهد.
4. اردک و غاز در کتاب «تاد هیل» دوستان خوبی هستند که در جریان کشف جهان پیرامونشان از دیدگاه یک کودک نوپا لحظات جالبی را خلق میکنند. گرچه اردک و غاز حیوانات متفاوتی هستند، اما این دو دوست آنقدر تعامل نزدیکی با یکدیگر دارند که تصور میشود دوقلو هستند.
5. پو و بچه خوک در کتاب «وینی د پو» نوشته «ای. ای. میلن» دوستان معروف و وفاداری هستند که در میان انواع گرفتاریها و مخمصهها مانند سیل و گرفتاری در قطب شمال نیز یکدیگر را رها نمیکنند.
6. فلورا و فلامینگو در کتابی به همین نام نوشته «مولی آیدل» که داستان دختر کوچکی به نام فلورا است که در جریان رقص باله با یک فلامینگو دوست میشود. مولیآیدل به خاطر این کتاب امسال موفق به کسب جایزه کالدکات (از مهمترین جوایز کتاب کودک آمریکا) شد.
7. ویلبر و شارلوت در کتاب «تار شارلوت» نوشته «ئی بی وایت» که نشان میدهند یک دوست واقعی تا کجا با دوستش میماند و از او در برابر آسیبها محافظت میکند. شارلوت که یک عنکبوت کوچک ولی عاقل است محافظ ویلبر که یک خوک دوستداشتنی و ساده است، میشود تا اینکه در آخر ویلبر قادر به محافظت از خود میشود.
8. فلورا و اولیس در کتاب «کیت دی کامیلو». این کتاب داستان جالب یک دختر و سنجابش است که کامیلو به خاطر آن توانست مدال نیوبری سال 2014 را به دست آورد. در این داستان فلورا میبیند که سنجابش پس از برخورد با یک جاروبرقی دچار تحول شده و تبدیل به یک ابرقهرمان شده است و به همین دلیل او را اولیس ( قهرمان داستان اودیسه هومر) مینامد. شاهکارهای قهرمانانه اولیس شامل پرواز کردن و نوشتن شعر میشود تا به فلورا ثابت کند میتواند به او امید داشته باشد.
[h=1]10 رمان برتر درباره تجربه مادر شدن[/h]
[h=2]دوران بارداری، زایمان و نخستین تجربههای پدر و مادر شدن سرشار از فرصتهای روایی توأم بااحساس شادی، کشمکش و درد هم ازلحاظ روحی و هم جسمی است، ولی بااینوجود بهندرت اتفاق میافتد این موضوعات درونمایه داستانی را به خود اختصاص دهند.[/h] بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
او میگوید: هنگامیکه من باردار بودم از خود میپرسیدم قهرمانان داستانهایی که خواندهام کجا هستند تا در مورد تجربه مادر شدنم بگویند؟ کتابهای غیرداستانی بسیاری وجود دارند که من را راهنمایی کنند ولی رمانهایی که دراینباره با من سخن بگویند کجا بودند؟
و بهاینترتیب اقدام به نوشتن رمان خود درباره این موضوعات کردم. برای نوشتن چنین رمانی اغلب به این 10 رمان که جزو استثنائات باارزش در این حوزه هستند، فکر میکردم:
[h=2]1. شببیداری نوشته سارا ماس / Night Waking by Sarah Moss[/h] کتاب ماس اساساً رمانی کامل درباره رنج بیخوابیهای شبانه و روزهای خستهکننده اما این داستان بسیار سرگرمکنندهتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. «آنا بنت» قهرمان داستان، صادقانه از داستان بامزه و تأثرانگیز اولین روزهای مادر بودنش میگوید. داستان مراقبت از کودکی نوپا در کنار نوشتن یک کتاب کاملاً دقیق توصیفشده است.
[h=2]2. کتاب مقدس مخفی نوشته سباستین بری / The Secret Scripture by Sebastian Barry[/h] توصیف زایمان «روزن مکنالتی» در طوفان و در میان تختهسنگهای جزیرهای در کانتی اسیگو، در پایان داستان بسیار دقیق و شاعرانه است.
[h=2]3. زمین مشترک نوشته اندرو کوان / Common Ground by Andrew Cowan[/h] یک داستان 18 صفحهای که شاید تنها بخشی از رنج زنان را به تصویر کشیده باشد ولی ازآنجاکه توسط یک مرد نوشتهشده بسیار قابلتوجه است. داستان اولین روزهای پدر شدن کوان نیز مانند سایر نوشتههای او سرشار از جزئیات دقیق و به طرز حیرتانگیزی زنده و جذاب است.
[h=2]4. بار سنگین نوشته مارگارت درابل / The Millstone by Margaret Drabble[/h] داستان زنی به نام «روزاموند استیسی» که در دهه 1960 در لندن بهتنهایی وظایف مادری خود را انجام میدهد. درحالیکه کار او افزایش مییابد، ولی از دغدغههایی که امروزه مادران شاغل با آن مواجهاند به دور است. تأثیرگذارترین صحنه رمان هنگامی است که روزاموند در اتاق انتظار بیمارستان برای دیدن فرزند بیمارش فریاد میزند.
[h=2]5. دستی که نوشته مگی اوفارل / The Hand That First Held Mine by Maggie O’Farrell[/h] اوفارل در رمان خود داستان دو مادر را درهمتنیده است. داستان «لکسیس سینکلر» در دهه 1950 در لندن که برخلاف خواسته خود مادر میشود و تلاش میکند با جعل شغل خود بهعنوان خبرنگار مشکلاتش را حل کند و الینا هنرمند معاصری که در تلاش برای کنار آمدن با مشکلات پس از عمل سزارین است.
[h=2]6. من و مرد چاق نوشته جولی مایرسون / Me and the Fat Man by Julie Myerson[/h] این رمان تصویری منحصربهفرد را از دیدگاه شخصیت اصلی داستان از نمایی نزدیک نشان میدهد. «من و مرد چاق» داستان آشنایی زنی به نام «امی» با مردی چاق به نام «گری» است. امی یک فرزند دارد که عشق او به فرزندش سرشار از درد و شادی است. او از ازدواج خود ناراضی است و داستان، با آشنایی امی و گری که او هم یک فرزند دارد پیش میرود.
[h=2]7. سرگذشت ندیمه نوشته مارگارت آتوود/ The Handmaid’s Tale by Margaret Atwood[/h] این رمان تصویری هولناک از جبر و تمامیتخواهی حکومتی در آمریکای سابق را ارائه کرده است. آتوود حکایت زنانی را بیان کرده که بهحکم زن بودنشان متحمل ظلم میشوند و حق بزرگ کردن فرزندان خود را ندارد. «آفرد» شخصیت اصلی داستان یکی از هزاران زنی است که در حکومت جلید از آنها بهعنوان وسیله استفاده میشود. زنانی که هویت خود را ازدستدادهاند و از سادهترین حقوق اجتماعی بیبهرهاند. اما با فلاشبکهایی که به خوشیهای گذشته آفرد و مادر و خانواده او زده میشود، آتوود هر دو جنبه مادر بودن را نشان میدهد.
[h=2]8. محبوب نوشته تونی موریسون /Beloved by Toni Morrison[/h] موریسون در این رمان بسیاری از واقعیات بیرحمانهای را که الهام گرفته از تفکرات آتوود است، بازآفرینی میکند. محبوب یکی از مهمترین رمانهای زبان انگلیسی است که عمیقاً به مسئله مادر شدن پرداخته است. شخصیت اصلی داستان، اجازه ندارد برای فرزندش مادری کند و فقط به دو بچه سفیدپوست شیر میدهد. این رمان باوجود جهان زشتی که به تصویر میکشد، بسیار زیبا و خواندنی است.
[h=2]9. آنا کارنینا نوشته لئو تولستوی/Anna Karenina by Leo Tolstoy[/h] من این رمان را که مشهورترین رمان اروپایی در مورد روابط نامشروع و اصول اخلاقی است، درحالیکه باردار بودم خواندم. افکار «دالی» درباره دشواری بارداری و زایمان در این رمان و خاطرات «داریا الکساندرونا» درباره سختی شیر دادن به فرزندانش بهخوبی توسط تولستوی بیانشدهاند.
[h=2]10. باید درباره کوین حرف بزنیم نوشته لیونل شرایور / We Need to Talk About Kevin by Lionel Shriver[/h] رمان شرایور شاید پرشورترین کتاب در فهرست من باشد. اما این کتاب نیز بسیار بامزه و درنهایت تأثرانگیز است. ما در این داستان «اوا» را از زمانی که تاجری موفق بوده تا هنگامیکه به دلیل یک سری چالشهای تربیتی با پسرش تبدیل به یک مادر ترسناک میشود، همراهی میکنیم. برخی زنان شرایور را به این دلیل که خود یک مادر نیست، برای نوشتن چنین رمانی سرزنش میکنند. اما من شخصاً فکر میکنم اینیکی از جسورانهترین و صادقانهترین رمانهایی است که تاکنون درباره تربیت فرزندان دیدهام.
[h=1]روزنه ای که پس از مرگ بسته شد[/h]
[h=2]سه داستان مینی مال از نویسنده کشورمان، راضیه تجار با عناوین «مرگ»، «روزنه» و «بعد از باران» و یک داستان از سپیده رضوی[/h]
[h=2]راضیه تجار:[/h] [h=2]مرگ[/h] ایستاده بود پشت در.
با شولایی سیاه و کلاهی خاکستری.
دستانش به رنگ شکلات شیری.
چشمانش دو تکه زغال سوزان.
دو ضربه دیگر زد.
صدا گفت:
سرآوردی ؟
دستش را از تنه در به داخل برد و چفت را باز کرد. حالا که او نمی خواست تکان بخورد خودش حرکت می کرد.
وای تو دیگه کی هستی ؟
دهان گشادش را باز کرد بی لبخندی. دست به سوی او دراز کرد و گفت:
مرگ !
[h=2]روزنه[/h] هرچه داد زد انگار نه انگار.
باباجان پولهایم، سکه هایم، اِ اِ سند خانه زعفرانیه. باغ لواسان. چرا گوش نمی کنید. چرا دستهایم را بستید ؟
خانم اقلا تو یک چیزی بگو. بچه ها که با دمشان گردو می شکنند.ایوای...
دستی شانه اش را گرفت و تکان داد.
- بابا این چه کاریه ؟ شوخی تان گرفته ؟ یکی نیست به دادم برسد ؟
خشتها را کمی بالاتر از صورتش به درازای قامتش گذاشته آه سنگینی کشید. صدای ریزش خاک را که شنید لرزید.
تو را به خدا. تو را به جان هرکه دوست دارید اقلا روی این یک دانه سوراخ، خاک نریزید. همین که اندازه یک نخود است.
اما صدای ریزش خاک بود و آخرین روزنه ای که بسته شد.
[h=2]بعد از باران[/h] باران می بارید. یکریز و یکنواخت.
مرد به قهر رفته بود و زن روی بخار شیشه، عکس خورشید می کشید.
خورشید ُشره می کرد و کژ و مژ می شد.
زن دوباره و دوباره با سر انگشت، طرح خورشید را کشید. خورشید شعله کشید و خاموش شد.
غروب بود که تلفن زنگ خورد. مرد بود با صدای آرام.
می آیم دنبالت. شام بیرون.
باران بند آمد. آخرین خورشید روی شیشه باقی ماند.
*
[h=2]دیوار- سپیده رضوی[/h] عكس دیوار برلین را بزرگ زده بودند تنگِ دیوار كافه، یكی پایش را گذاشته بود روی شانه یك نفر دیگر كه برود آنور دیوار؛ مهد آزادی، برلین غربی.
به عكس كه نگاه میكردم فكرم میرفت دورتر از دیوار پاتوق. به صدای خاطراتِ پدر نزدیك میشدم كه میگفت: «مردم تا رسیدن به دیوار، از دست ماموران میدویدند و فرار میكردند. از دیوار بالا میرفتند ولی اغلب تیر میخوردند...» فكرم رفت پیش جنازهها كه اگر میافتاد سمت دیوار غربی میشد قهرمان و اگر میافتاد پای همان دیوار شرقی میشد یك فراریِ خائن.
فكر كردم كه اگر دست بر قضا من و تو هم آن موقع آنجا بودیم چه میشد؟... روی میزِ قدیمی كافه خم شده بودم و عمیق تصور میكردم كه خب خیلی هم برای من مهم نبود پشت كدام دیوار باشم، آنجا هم كه بودیم مرز بین آزادی و اسارت فرقی نمیكرد؛ تو بودی!
پدر میگفت: «فرض كن كه در یك خیابان، اولش خانه ما بود، آخرش خانه مادربزرگ. بعد برداشتند جدایی را كشیدند وسط خیابان و مادربزرگ ماند پشت دیوار... پس هر كسی كه میخواست برود آنطرف، حق داشت.»
عكس دیوار توی پاتوق برایم شده بود یك نوستالژی. آشنا بود، آنقدر كه انگار بین من و تو هم از همین دیوارها كشیدهاند و من تا سعی میكنم آن را بالا بروم، كسی تیر خلاص را میزند و من باز میافتم پشت همان دیوارِ تنهاییِ خودم.
[h=1]بخوانیم تا بدانیم[/h]
[h=2]مروری کوتاه بر کتابهایی برای کودکان و نوجوانان با عناوین: نخستین دایرهالمعارف بدن انسان، نخستین دایرهالمعارف جهان علم، مجموعه پنج جلدی بخوانیم و بدانیم ، استوارت هورتن،تغییر کوچک و کتاب لیرائیل .[/h]
[h=2]نخستین دایرهالمعارف بدن انسان[/h] کتاب «نخستین دایرهالمعارف بدن انسان» نوشته فیونا چندلر با ترجمه جواد ثابتنژاد از سوی واحد کودک و نوجوان انتشارات ذکر برای نوجوانان روانه بازار کتاب شد.
این کتاب ضمن ارائه اطلاعات جامع و قابل فهم با معرفی وبسایتهایی به نوجوانان میآموزد چگونه با استفاده از اینترنت و وصل شدن به سایتهای مورد نظر، اطلاعات بیشتری درباره بدنشان کسب کنند.
کتاب حاوی تصاویر رنگی و نکات آموزندهای است که در تکمیل مطالب و اطلاعات متن بسیار مفید است. گزیدهای از تصاویر قابل دانلود این کتاب نیز در وبسایتهای معرفی شده قابل دسترسی است.
فصل هایی مانند «درون بدن انسان»، «مغز انسان»، «بینایی»، «چشایی و بویایی»، «لامسه»، «پوست و ناخن»، «مفصلها»، «تامین آب بدن»، «تغذیه سالم»، «میکروب» و «مشاهده درون بدن» ازجمله 60 موضوعی است که در «نخستین دایرهالمعارف بدن انسان» منتشر شده است.
نوجوانان با مطالعه این کتاب میتوانند به پاسخ برخی پرسشهایشان مانند اینکه مغز و اعصاب در درون بدن چه میکنند؟ سلولهای پرشتاب چیست؟ غذاها چه فرایندی را میگذرانند؟ ارسال پیام چگونه انجام میشود؟ چگونه میشنویم؟ چگونه تنفس میکنیم؟ ظرفیت هوای ششها چقدر است؟ و بسیاری سوالات علمی دیگر دست یابند.
«نخستین دایرهالمعارف جانوران»، «نخستین دایرهالمعارف ژنتیک»،«نخستین دایرهالمعارف فضا» و «نخستین دایرهالمعارف دریاها و اقیانوسها» از دیگر کتابهایی است که توسط جواد ثابتنژاد ترجمه شده و از سوی انتشارات ذکر به چاپ رسیده است.
واحد کودک و نوجوان انتشارات ذکر کتاب مرجع «نخستین دایرهالمعارف بدن انسان» را در 64 صفحه با شمارگان دو هزار نسخه منتشر کرده است. علاقهمندان میتوانند این کتاب را به بهای 85 هزار ریال خریداری کنند.
[h=2]نخستین دایرهالمعارف جهان علم[/h] کتاب «نخستین دایرهالمعارف جهان علم» نوشته ریچل فیرث با ترجمه جواد ثابتنژاد از سوی واحد کودک و نوجوان انتشارات ذکر برای نوجوانان روانه بازار کتاب شد.
کتاب مرجع «نخستین دایرهالمعارف جهان علم» ضمن ارائه اطلاعات جامع و قابل فهم با معرفی وبسایتهایی به نوجوانان میآموزد چگونه با استفاده از اینترنت و وصل شدن به سایتهای مورد نظر اطلاعات بیشتری درباره فضا کسب کنند.
فصل هایی مانند «جهان ما»، «جهان متحرک»، «استخوانها و ماهیچهها»، «مغز و حواس انسان»، «اتم و ملکول»، «شناوری»، «مغناطیس» و «نور و رنگ» ازجمله 60 موضوعی است که در «نخستین دایرهالمعارف جهان علم» منتشر شده است.
نوجوانان با مطالعه این کتاب میتوانند به پاسخ برخی پرسشهایشان مانند اینکه دانشمندان چه میکنند؟، زمین از چه تشکیل شده است؟، غذاها چه فرایندی را میگذرانند؟، مواد چگونه تغییر میکنند؟ و بسیاری سوالات علمی دیگر دست یابند.
واحد کودک و نوجوان انتشارات ذکر کتاب مرجع «نخستین دایرهالمعارف جهان علم» را در قالب 64 صفحه با شمارگان دو هزار نسخه منتشر کرده است. علاقهمندان میتوانند این کتاب را به بهای 85 هزار ریال خریداری کنند.
[h=2]مجموعه پنج جلدی «بخوانیم و بدانیم»[/h] جدیدترین کتاب انتشارات نیستان در قالب یک مجموعه با عنوان «بخوانیم و بدانیم» نوشته مریم ماستری روانه بازار کتاب شد. تصویرگری این مجموعه پنج جلدی را مهدیه صفایی نیا،فهیمه فامیل دشتی، الهه بهین، آتنا شمس و ایلگار رحیمی بر عهده داشته اند.
مجموعه پنج جلدی بخوانیم و بنویسیم از سری داستانهای اجتماعی حوزه کودک ونوجوان است. هدف از انتشار این مجموعه آموزش مفاهیم و مهارت های زندگی از جمله اعتماد به نفس، ارتباط با دیگران، عادتهای غذاخوردن و خیال پردازی های کودکانه در قالب داستان به بچه های اول و سوم دبستان است.
وای بازم مدرسم دیر شد، من این غذارا دوست ندارم، هیولای کلاس ،نگین زیبا و ربات از جمله عناوین این مجموعه به حساب می آیند وطبق تلاش های صورت گرفته قرار است که این مجموعه تا 15 جلد نیز ادامه داشته باشد.
در بخشی از کتاب من این غذا را دوست ندارم! هم آمده است:مینو به بیرون نگاه کرد تا ببیند آیا به شهر یا روستایی نزدیک شده اند یانه. ولی نتوانست بفهمد کجا هستند. مه زیادی روی جاده و تپه ها را پوشانده بود. پدر مینو آرام آرام رانندگی می کرد و دقت می کرد تا درآن مه شدید راه را گم نکند...
در بخشی از کتاب هیولای کلاس! نیز آمده است:بچه های کلاس اسم جدیدی برای شروین انتخاب کرده بودند.هروقت شروین وارد کلاس می شد بچه ها با هم پچ پچ می کردند و می گفتند: وای هیولای کلاس آمد...
در این مجموعه، هدف انتقال مفاهیمی است که کودکان باید با یک روایت داستانی یاد بگیرند .در این کتاب ها خود بچه ها به نوعی در گیر داستان می شوند. این مجموعه برای مقطعی نوشته شده است که بچه ها دایره واژگان محدودی دارند و داستانهای موجود ،علاوه بر آموزش مهارت ها به تقویت روخوانی و روانخوانی هم کمک می کنند.
مجموعه بخوانیم و بنویسیم با شمارگان سه هزار جلد و قیمت چهارهزار و 500 تومان برای هر جلد از سوی انتشارات نیستان عرضه شده است.
[h=2]استوارت هورتن،تغییر کوچک[/h] کتاب «استوارت هورتن،تغییر کوچک» نوشته لیسا ایوانز با ترجمه شیوا حریری از سوی انتشارات ویدا منتشر شد.
این کتاب ماجرای پسر 10 ساله ای به نام استوارت هورتن است که کوچک تر از سنش به نظر می آید. او از شهر و دوستانش جدا می شود و به شهر کسالت آور بی تون کوچ می کند اما در بی تون، عجیب ترین اتفاق زندگی اش شروع می شود. او از ماجرای کارگاه شعبده بازی عموی پدرش سر در می آورد؛ کارگاهی که سال هاست گمشده. استوارت دنبال سر نخ هایی می گردد تا معما را حل کند اما جستجویی که برای سرگرمی شروع کرده بود رفته رفته خطرناک می شود و...
در بخشی از این کتاب آمده است:استوارت به دور و بر نگاه کرد تا ببیند لئونورا و سگ پشت سرشان هستند؟ قلاده سگ در دست لئونورا بود و آهسته اما مطمئن قدم بر می داشت. بالای سرشان کبوتر سفید با تنبلی چرخ می زد. جینی سرش را برگرداند و داد زد: محض رضای خدا،کلیفور بگیرش! و با قدم های بلند از کنار صندلی های تاشوی جلوی در پشتی گذشت.
در را باز کرد و استوارت به فضایی روشن پا گذاشت و نفسش بند آمد. وارد یک گلخانه خیلی بزرگ شده بودند که کف موزائیک و سقف شیشه ای داشت. سقف از پشت بام ساختمان شماره 79 تا پشت بام یک انباری که پشتش بود ادامه داشت...
کتاب استوارت هورتن ،تغییر کوچک با شمارگان هزار و 100 نسخه و قیمت هشت هزار تومان از سوی انتشارات ویدا عرضه شده است.
[h=2]لیرائیل[/h] واحد کودک و نوجوان موسسه انتشارات قدیانی کتاب «لیرائیل» از مجموعه «رمانهای سهگانه پادشاهی کهن» اثر گارت نیکس را با ترجمه پیمان اسماعیلیان روانه بازار کتاب کرد.
رمان «لیرائل» از مجموعه رمانهای سهگانه پادشاهی کهن «گارت نیکس» است که برای نوجوانان علاقهمند به اساطیر و داستانهای کهن منتشر شده است.
این کتاب ماجرای دختری به نام لیرائل را بیان میکند که از «کلیرها» است. «کلیرها» نام زنانی است که قدرت آینده نگری(پیش بینی آینده) دارند، اما لیرائیل که در کودکی مادرش را از دست داده و کسی نمیداند که پدرش چه کسی است، از استعداد دیدن آینده محروم است. از طرفی جادوگری شیطانی به نام «هِج» سعی دارد قدرتی اهریمنی و نابودگر را آزاد کند و در این راه از دوست شاهزاده نیکلاس، استفاده میکند.
درباره این کتاب می خوانیم : زبان و لحن این کتاب فانتزی نیست بلکه با توجه به معنا و مفهوم اصلی درون مایه داستان از زبانی پیروی کرده که بتواند با هسته اصلی قصه هم سویی داشته باشد و مخاطب را به سمت و سویی ببرد که هدف اصلی نویسنده است.
گارت نیکس، نویسنده مشهور کودک و نوجوان، در سال 1963 در ملبورن استرالیا متولد شد. وی در نوزده سالگی به همراه کیفی پر از کتاب و یک ماشین تحریر دور تا دور انگلستان به مسافرت پرداخت. از جمله آثار او میتوان به «کودک سایه»، «موجودی درون صندوقچه»، «در طول دیوار» و مجموعههای «برج هفتم» و «کلیدی به سوی پادشاه» اشاره کرد.
واحد کودک و نوجوان موسسه انتشارات قدیانی، کتاب «لیرائل» را در قالب 760 صفحه و شمارگان یکهزار و 100 نسخه و بهای 250 هزار ریال منتشر کرده است.
[h=1][/h]
[h=2][/h][h=2]مجموعه داستان های کوتاه "از حیرت تا گرسنگی" نوشته ی مجید خادم و رضا بهاری زاده در اسفند سال 1392 از سوی انتشارات بوتیمار منتشر شد.[/h]
این مجموعه شامل 11 داستان(البته ابتدا 12 داستان بود که یکی شان از سوی اداره ی ارشاد از مجموعه حذف شد) از این دو نویسنده است. اگرچه هرکدام از داستان ها را یکی از این دو نویسنده نوشته است، اما به دلیل سبک مشابه و رویکرد یکسان تمام داستان ها از لحاظ فرم و همچنین بازنویسی مشترک تمام داستان ها، و این که تمامی داستان ها از لحاظ موضوع در امتداد هم و مرتبط با هم هستند، مشخص نشده که هر کدام را کدام یک از دو نویسنده نوشته اند و به طور کل می توان گفت مجموع داستان ها نوشته ی مشترک این دو نویسنده است.
داستان ها رویکردی فرمالیستی داشته و بیش از هر چیز دیگری موضوع خود داستان و فرآیند آفرینش داستان و نفس هنر داستان نویسی را مورد تمرکز خود قرار داده اند.
اما گذشته از این وجه، لحن و فضای طنز و رویکرد های اجتماعی و سیاسی آثار، بر جذابیت داستان ها افزوده و قالب هایی منحصر به فرد در ترکیب تمام این وجوه به ساختار آثار این مجموعه داده است. اسامی داستان ها :
1- حیرت
2- تنهایی
3- لوییس خودش را می کشد! لوییس خودش را می کشد؟
4- یادداشت هایی از مدیر مدرسه
5- رها می کنند در باد
6- دستگاه هم اکنون آماده ی کار است
7- لبنیات و مکافات
8- که بود لوییس هرناندز هرو؟
9- سوسک هایی که به دنبال من می دوند
10- جنون دیوانه وار
11- گرسنگی
داستان های این مجموعه طی سال های 1385 تا 1391 نگارش شده و بیشتر داستان ها در جشنواره های داستان نویسی استانی و کشوری (هفت اقلیم، چراغ مطالعه، سوره، متیل، شیراز، واژگان راز، دانشگاه شیراز و ...) برگزیده ویا حائز رتبه شده اند.
*
[h=2]نقد کوتاهی بر این اثر از فرشید فرهمندنیا:[/h] نویسندگان کتاب «از حیرت تا گرسنگی» در شیوه نگارش بازیگوشانه و کنایی خود، سودای نوشتن داستانهایی دارند که کمترین ارتباط و وابستگی را به جهان واقعی پیرامونشان که نمیتوانند به آن گردن نهند، داشته باشد و در عوض بتوانند حیات ویژه خود را در دنیای متن پیدا کنند، با ابداع عباراتی که به خارج از متن ارجاع ندهند و از طرح داستانی مشخصی تبعیت نکند اما درعینحال بیانگر مشخصههای سبکی خردهفرهنگی که به آن تعلق دارند و ویژگیهای نسلی موردنظر آنها باشد.
مفاهیمی چون تکافتادگی در دل ازدحام شهرها و تنهایی نسلها، مفاهیم برسازنده فضای این اثر محسوب میشوند و اشتغال ذهنی راویان با اینگونه مفاهیم، نیروی پیشبرنده داستان را تامین میکند:
«دود که بالا میرود به سقف میگویی اگر میشد بال زد و پرید، دیگر آمار خودکشی سرسامآور میشد. مثل آمار پیشرفت کشورت. آنهم در شهر کوچکت. آنهم در این سالهایت». (ص14)
مفاهیمی چون تکافتادگی در دل ازدحام شهرها و تنهایی نسلها، مفاهیم برسازنده فضای این اثر محسوب میشوند و اشتغال ذهنی راویان با اینگونه مفاهیم، نیروی پیشبرنده داستان را تامین میکند.
آنچه که در نهایت داستانهای این مجموعه را تا حدودی به فضای معاصر انتقال میدهد و به آنها نیرو و جانمایه انتقادی میبخشد، رویکرد پارودیک و هجوآمیز آنهاست. اگر پارودی را آنگونه که موردنظر آدورنو بود بهکارگرفتن فرمها در زمانهای که دیگر ناممکن شدهاند، قلمداد کنیم آنگاه دشوار نیست که ردپای پررنگ این نوع بهکارگیری هجوآمیز انواع خردهروایتها و فرمهای ادبی را در کتاب جستوجو کنیم: پارودی ادبیات پلیسی، وقایعنامهنویسی و خاطرات روزانه، زندگینامهنویسی، گزینگویهنویسی، رسالههای علمی و فلسفی و... همراه با دستانداختن انواع نوشتار پراگماتیستی و فاضلانه و حتی سینما و نقاشی و تئاتر. اما آنچه که به همه این قابلیتها و معماری گسترده روایت آسیب زده است، خصلت خود- انعکاسی و درخودفرورفتگی حاد اثر است. داستانها آنقدر در محیط درونی خود، در چنبره پرگویی و صناعتهای آگاهانه روایی و قلمرویی انباشته از تمهیدات ادبی محصور ماندهاند که کمتر توانستهاند با محیط خارج از اثر ارتباط بگیرند و به فضای بیرونی پل بزنند و این باعث میشود که داستانها با همه توانش قابل تصور در بطن آنها بهراحتی در خود فرو بمیرند و کام نایافته به انتهای ظرفیت خود برسند و این پایانبندی و فرجام در اکثر موارد محتمل و قابل پیشبینی هم هستند.
جیمز وود، منتقد ادبی مشهور آمریکایی در مقالهای با عنوان «معنای زندگی از نظر چخوف» طعنه این نمایشنامهنویس روسی به هنریک ایبسن را یادآور میشود که زمانی به استانیسلاوسکی گفته بود: «او زندگی را نمیشناسد، چون زندگی اینگونه نیست.»
وود در ادامه توضیح میدهد که: «مطمئنا ایراد چخوف به ایبسن ناشی از این است که احساس میکند او همچون آدمی است که خودش به لطیفههای خودش میخندد و از طنزهای موقعیت برساخته خود سرخوش میشود. درواقع او فقط قادر است در قالب طنز موقعیت بیندیشد درست مثل کسی که فقط میتواند روی یک نوع کاغذ حاشیهدار مخصوص بنویسد. بنابراین شخصیتهای برساخته ایبسن خیلی قابل کشف هستند. او همهچیز را در مورد شخصیتها بهصورت شستهرفته، قابل نمایش و قابل درک نمایش میدهد و رازورمزهای کاراکترهای او رازورمزهایی قابل کشف و دریافتنی هستند. اما آنچه که او در نهایت با خیال راحت بهعنوان زندگی به نمایش میگذارد واقعا شبیه زندگی نیست. او زندگی را نظم و نظام بخشیده، روتوش کرده و به چند پرده نمایش مرتب و پیراسته تبدیل کرده است و انتظار دارد مخاطبان نیز فرمانبردارانه از آنچه که همواره در نهایت قابل کشف و حتی در برخی موارد قابل پیشبینی است چونان تجسم راستین زندگی لذت ببرند.»
چخوف اما خودش در مقابل، بیشتر اهل ابهام ایجادکردن است تا روشنگری و شفافسازی. در آثار او ماجراها خط سیر مستقیمی ندارند و نوشتار او لبریز از معما و پیچیدگی است. نوشتار چخوف گرچه به شکل عجیبی آبستن ایدههای بکر و تکاندهنده است اما در عین حال کمگو و خاموش است، گویی بیشتر با امور ناگفتنی پیوند دارد بنابراین از خواننده فرمانبردار تاییدگر که بخواهد همدلیاش رابرانگیزد حذر دارد.
ولی آیا این سرراستنبودن روایتهای چخوفی به این معناست که شخصیتها از طرح از پیش تعیینشده نویسنده و صناعت مورد نظر او عدول کنند یا غایت اثر را فرو نهند؟ مسلما نه. اتفاقا در آثار چخوف هیچ شخصیتی آزاد نیست که خط خودش را دنبال کند. در کارهای او جریان سیال ذهن هم وجود دارد اما برخلاف برخی از آثار دیگران بیحساب و کتاب نیست و منجر به فراموشی هستی قصوی نمیشود. شخصیتها ممکن است فراموش کنند از کجا آمدهاند یا میخواهند چه کار کنند اما چخوف هرگز فراموش نمیکند. در آثار او هیچگاه نمیتوان تصور کرد عنصری که یکبار روی صحنه به نمایش درآمده و بعد کنار رفته، برای همیشه و بدون هیچ کارکردی پنهان و غایب بماند.
چنانکه از او نقل کردهاند که گفته است: «اگر بر صحنه نمایش طپانچهای از دیوار آویزان باشد، قطعا در جایی از نمایش شلیک خواهد شد». در نوشتههای چخوف حتی پرشهای ذهنی، همواره مقصدی دارند و این مقاصد نه تنها سر و شکل و ترتیبی دارند بلکه حتی دارای نام، تاریخچه و پیامدی مشخص هستند.
به کتاب «از حیرت تا گرسنگی» بازگردیم. برای مثال در بخشی از کتاب تحت عنوان «یادداشتهایی از مدیر مدرسه» با گونهای وقایعنگاری روزانه سروکار داریم که البته توالی زمانی مرسوم را بر هم میزند و از آداب و ترتیب معمول اینگونه نوشتار پیروی نمیکند. روایت این بخش با رفت و برگشت میان سیر ماجراها و کدهای بینامتنی جلو میرود و با ارجاع مکرر به انبوهی از اسامی خاص شخصیتهای علمی و فرهنگی و دستاندازی به پسزمینههای تاریخی آنها، اقتدار فراروایتها مدام درهم شکسته میشود: «چند نوع مختلف از این چسبها توی بازار پیدا میشود: چامثکو حکیم، چامسکو فارابی،APO CHAMSKU و چندتای دیگر، ولی اصلا به کار مرتب کردن بچهها نمیخورد.» (ص38) اما با این وجود شاهد هستیم که به دلیل همان خصلت خود-انعکاسی حاد، قادر نیست نقبی به دنیای خارج از این روایت خودساخته بزند و به نقد یا حتی هجو وضعیت کلی و موقعیت کنونی گره بخورد. پرگویی و شاخهبهشاخه پریدنهای راوی و روند قابل پیشبینی داستان که برخلاف انتظار منجر به شکلگیری دنیایی طرحریزیشده همراه با روابطی قابل کشف میان عناصر آن شده است، باعث میشود که باوجود همه غریبگردانی و شگردسازیها باز هم با ادبیاتی زودیاب و قابل کشف -از آن نوع که مورد انتقاد چخوف قرار گرفته بود- مواجه شویم.
[h=1]طنازیهایِ قاجاری[/h]
[h=2]معرفی دو کتاب طنز با عناوین: طنز در خارستان حکیم و کتاب ما کو تا اونا شیم؟[/h]
[h=2]«طنز در خارستان حکیم»؛ طنزنویسی در دوران قاجار زیر ذرهبین نویسنده کرمانی[/h] «طنز در خارستان حکیم» کتاب جدید محمدعلی علومی است که طنزنویسی در دوران قاجار را مورد بررسی قرار داده است، این اثر به تازگی توسط سوره مهر منتشر شده است.
محمدعلی علومی درباره اثر جدید خود گفت: «طنز در خارستان حکیم» گزیدهای از طنزهای حکیم قاسمی کرمانی یکی از طنز نویسان برجسته کرمان در دوره قاجار است.
وی در ادامه افزود: این طنزنویس دوران قاجار معلم محمدعلیشاه قاجار نیز بوده است و بیشتر طنزهایی که وی مینویسد به نقد جامعه و آداب و رسوم آن میپردازد.
علومی همچنین گفت: حکیم قاسمی در کتاب خارستان گاهی افسانههای رایج در دوره خود را موضوع طنز قرارداده است. چنین رویکردی به فرهنگ مردم در مثنوی و دیگر آثار بزرگ ادبی دیده میشود و موضوع همه حکایتها، مباحث اخلاقی و لزوم رعایت اخلاق است.
وی درباره شیوه طنز نویسی حکیم قاسمی کرمانی گفت: وی برخلاف طنزنویسانی مانند دهخدا که نسل بعد از وی بودند و بیشتر به مضامین سیاسی میپرداختند، به مسائل اجتماعی میپرداخت.
علومی گفت: حکیم قاسمی کرمانی یکی از طنزنویسان اواخر دوره قاجار بود که متاسفانه بعد از انقلاب مشروطه و دوران پهلوی چندان به وی پرداخته نشد. تنها به همت ایرج افشار که بعدها مجموعه آثار وی بدون تعلیقات منتشر شد.
وی درباره شیوه کاری خود در این اثر گفت: در این اثر من گزیدهای از طنزهای حکیم قاسمی کرمانی را جمعآوری کردهام و به همراه توضیح واژهها و عبارت برای چاپ آماده کردهام.
این نویسنده درباره پرداختن به آثار طنز گفت: پیش از این کتاب «طنز پهلوی» را منتشر کردم که بیشتر به شیوههای طنزنویسی و طنزنویسان متفاوتی که در این دوره فعالیت میکردند، پرداختم. «طنز در خارستان حکیم» دومین کتابی است که در حوزه طنز است و در آن به یکی از طنز نویسان مهم کرمانی پرداختهام.
علومی افزود: اگر در ادامه پشتیبانی و کمکهای لازم انجام شود بنا دارم گزیدهای از طنزهای شیخ محمدحسن سیرجانی کرمانی معروف به «پیغمبر دزدان» را همراه با توضیحات آماده انتشار کنم.
[h=2]شعرهای طنز در «ما کو تا اونا شیم؟»[/h] اکبر اکسیر از انتشار تازهترین مجموعه شعرش با عنوان «ما کو تا اونا شیم؟» خبر داد.
این شاعر طنزپرداز درباره این کتاب، گفت: در مجموعه «ما کو تا اونا شیم؟» 62 قطعه شعر کوتاه، ساده و طنزآمیز از سری شعرهای فرانو به چاپ رسیده است که معضلات اجتماعی و مصائب انسان معاصر را به زبان طنز بیان میکنند.
او در ادامه درباره طنز فرانو اظهار کرد: طنز فرانو در تمام مسائل و رخدادهای اجتماعی کاربرد دارد و چینش مهندسی کلمات و پرداختن عینی و ملموس به اشیا و پدیدههای اطرافمان از قبیل محیط زیست، بیماریها و جنگ میتواند در این قالب به صورت شعر و با طنز خاص خود ارائه شود. به قول آقای بهاءالدین خرمشاهی، گاهی از این نوع طنز به عنوان طنز و تراژدی یاد میشود.
اکسیر درباره وضعیت و موقعیت طنز در جامعه نیز گفت: موقعیت طنز با پخش چند برنامه از سوی صداوسیما امروزه یکی از نیازهای روزانه مردم شده است و اگر مطبوعات ستون طنز خود را دوباره احیا کنند میتوان به وسیله آن به ریاکاریها، پلیدیها و پلشتیهای اجتماعی اشاره کرد.
این شاعر ادامه داد: مهمترین عامل در پرداختن طنز مهارت طنزپرداز است که بتواند با استادی تمام فرق شعر و شعار را رعایت کند و از خط قرمز بگذرد و کارش با ملاحت تمام به کام مخاطب بنشیند.
اکسیر اضافه کرد: آنچه ما فعلا به نام طنز میشنویم اغلب فکاهه شیرین اجتماعی است که یکی از مروجان آن زندهیاد کیومرث صابری بود. اما مسئولان ما باید طنز را جدی بگیرند و صداوسیما در کنار فکاهه و طنز رایج به طنز تلخ بهای بیشتری بدهند تا واقعیتهای اجتماعی به گوش مسئولان برسد.
«ما کو تا اونا شیم؟» ششمین مجموعه شعر این شاعر 62 ساله است. او پیشتر کتابهای «بفرمایید بنشینید صندلی عزیز»، «زنبورهای عسل دیابت گرفتهاند»، «پسته لال سکوت دندانشکن است»، «ملخهای حاصلخیز» و «مالاریا» را منتشر کرده است.
مجموعه شعر طنز «ما کو تا اونا شیم؟» در شمارگان 1000 نسخه با قیمت 6500 تومان در انتشارات مروارید به چاپ رسیده است.
[h=2]شعری از این مجموعه:[/h] «قندپهلو»
میگویم چای بیاورم؟
ملیحه سکوت میکند
و من نمیدانم سکوت علامت رضاست
یا جواب ابلهان خاموشیست!
[h=2]یک داستان علمی تخیلی از کورت ونهگات.[/h]
همهچیز کاملاً ایدهآل بود.
نه زندان وجود داشت، نه محلات کثیف، نه تیمارستان، نه مردم چلاق، نه فقر و نه جنگ، همهجا سعادت، رفاه و خوشبختی موج میزد جز یک چیز!
مرگ، به جز حوادث، ماجرایی برای داوطلبان بود. جمعیت آمریکا در چهل میلیارد جاندار تثبیت شده بود.
در یک روز صبح آفتابی در بیمارستانی واقع در شهر شیکاگو، شخصی به نام ادوارکی ولینگ (Wehling) انتظار زنش را که در حال وضع حمل بود، میکشید. او تنها مرد منتظر بود. انسانهای دیگری در آن روز متولد نمیشدند.
ولینگ پنجاه و شش ساله در میان مردمی که سن متوسط آنها یکصدو بیستونه سال بود، یک نوجوان به شمار میرفت. از مدتها پیش اشعه ایکس فاش ساخته بود که زن او سه قلو خواهد زایید.
ولینگ جوان، درحالیکه سرش را درمیان دو دست میگرفت، در صندلی قوز کرد. او چنان مچاله، آرام و رنگپریده بود که واقعاً نامرئی به شمار میرفت. پوشش او کامل بود، اتاق انتظار بینظم و هوا نیز خراب بود.
اتاق دوباره تزیین میشد. آن اتاق به عنوان یادگاری برای مردی که داوطلب شده بود بمیرد، تزیین میشد.
پیرمردی مسخرهآمیز، تقریباً دویست ساله، درحالیکه روی پله نردبان نشسته بود، دورنمایی را در روی دیوار نقاشی میکرد که آن را دوست نمیداشت. در ایام گذشته، هنگامیکه سن مردم مرئی بود، حدس زده میشد که او سی و پنج ساله بوده است.
دورنمایی که او میکشید یک باغ بود.
یکی از پرستارهای بیمارستان درحالیکه از کریدور پایین میآمد، آهنگ مشهوری را زیر لب زمزمه میکرد که مدتها بود در دست و دهانها افتاده بود:
اگر عشقم را نمیپذیری،
چرا زمین را اشغال کنم؟
من از این سیاره قدیمی میروم
بگذار تا بچه قشنگی جای مرا بگیرد.
پرستار به دورنما و نقاشی نگاه کرده و گفت:
واقعی به نظر میآید. میتوانم تصور کنم من در میان آن ایستادهام
نقاش گفت:
چه چیزی باعث میشود که شما تصور کنید در آن نیستید؟
نقاش خنده مسخرهآمیزی کرده و گفت:
- میدانید، آن به «باغ خوشبختی زندگی» موسوم است.
پرستار رو به نقاش کرد و گفت:
- تو یک اردک پیر و افسرده هستی. اینطور نیست؟
نقاش پاسخ داد:
- آیا این جرم است؟
پرستار شانههایش را بالا انداخت:
- اگر تو اینجا را دوست نداری، پدربزرگ..
و او قصدش را با اشاره به شماره تلفن مردمی که نمیخواستند دیگر زنده بمانند، تمام کرد. صفر را در نمره تلفن او «هیچ» تلفظ میکرد. نمره تلفن این بود: 2BRO2B
این شماره تلفن انستیتویی بود که القاب خیالی دیگری بدین نحو داشت: «قسمت خودکار ماشین»، «سرزمین پرنده»، «کارخانههای تهیه نیشکر»، «جای گربه»، «خداحاف1 مادر.»، «سریع مرا ببوس» و «چرا عجله؟»
«بودن یا نبودن» شماره تلفن اتاقهای گاز شهرداری بود.
نقاش به پرستار گفت: هنگامیکه این تصمیم را بگیرم، وقت رفتن است.
پرستار گفت:
- پدر بزرگ، چرا کوچکترین توجهی به مردمی که بعد از شما خواهند آمد، نمیکنید؟
نقاش گفت:
- اگر میخواهی بدانی باید بگویم که دنیا نمیتواند غذای بیشتری بدهد.
پرستار خندید و از آنجا رفت.
ولینگ، بدون اینکه سرش را بلند کند، چیزی زیر لب زمزمه کرد و آنگاه دوباره در سکوت فرو رفت.
ناگهان پرستار به جانب وی دوید. آقای ولینگ، آقای ولینگ، آیا حدس میزنید خانم شما چه زایید؟
- خیر
- آری همسر شما سه قلو زاییده است.
از این حرف، رنگ از روی ولینگ پرید، وی سخت دچار ناراحتی شد، آری، سه قلو. معلوم شد دستگاه علمی خوب توانسته بود تعداد نوزادان را تعیین کند.
قانون میگفت که هیچ بچه تازه به دنیا آمدهای نمیتواند زنده بماند، مگر اینکه خانواده بچه کسی را پیدا کند که داوطلب مردن باشد و جای خویش را در دنیا به تازهوارد بدهد. سه قلوها اگر هر سه زنده میماندند، احتیاج به سه داوطلب داشتند.
پرستار گفت:
- آیا والدین آنها سه داوطلب دارند؟
دکتر هیتز گفت:
- آنها یک داوطلب داشتند و سعی میکردند دو داوطلب دیگر نیز بتراشند.
دونکان گفت:
- فکر نمیکنم بتوانند این کار را بکنند. نام پدر چیست؟
پدر منتظر، درحالیکه بلند میشد، گفت:
- ولینگ، ادواردکی ولینگ.
او دست راستش را بلند کرد و به نقطهای در روی دیوار نگاه کرد. دکتر هیتز گفت:
- آه، آقای ولینگ، من شما را ندیدم.
ولینگ گفت:
مرد نامرئی.
دکتر هیتز گفت:
- آنها هماکنون به من تلفن کردند که سه قلوهای شما متولد شدهاند. آنها هم سالمند. مادرشان هم همینطور، در راه هستم که آنها را ببینم.
ولینگ با نگرانی آمیخته به شادی گفت:
زنده باد.
دکتر هیتز گفت:
- کدام مردی به جای من میتواند خوشحال باشد؟ تمام کاری که میتوانم بکنم این است که بگذارم یکی از آنها زنده بماند.
دکتر هیتز گفت:
- شما به نظارت بر نفوس اعتماد ندارید آقای ولینگ؟
ولینک گفت:
- فکر میکنم این عمل اگرچه ضروری است ولی حقیقتی تلخ است.
دکتر هیتز گفت:
- آیا مایل نیستید به قرنها پیش، هنگامیکه جمعیت زمین دو میلیارد، ده بیست میلیارد، بعد چهل میلیارد، آنگاه هشتاد میلیارد، سپس یکصد و شصت میلیارد شد، برگردید؟ دانههای تمشک را دیدهای؟
- نه؟
- بدون نظارت بر نفوس، افراد بشر مثل دانههای تمشک بر روی این سیاره قدیمی رو به ازدیاد میروند، فکرش را بکن!
ولینگ همچنان به همان نقطه دیوار خیره مانده بود. دکتر هیتز ادامه داد:
- در سال دوهزار، قبل از آنکه دانشمندان قدم پیش نهند و این قانون را وضع نمایند، حتی آب کافی برای آشامیدن وجود نداشت و برای خوردن به جز علف دریایی چیزی نبود. با این وصف، مردم مانند خرگوشها در زاد و ولد پافشاری میکردند.
ولینگ به آرامی گفت:
- من این بچهها را میخواهم. من هر سه آنها را میخواهم و نمیخواهم پدربزرگم هم بمیرد، ما چرا باید برای بقای جامعه فداکاری بکنیم. اگر قرار است این نوزادها بمیرند چرا به دنیا آمدند؟
دکتر هیتز به آرامی گفت:
- هیچکس واقعاً خوشحال نیست که به «جای گربه» نزدیک شود.
پرستار گفت:
- آرزو میکنم هیچکس از آن استمداد نخواهد.
دکتر هیتز گفت:
- چه؟
وی گفت:
- آرزو میکنم که هیچکس از «جای گربه» و دستگاههایی نظیر آن کمک نخواهد، این دستگاهها تأثیر بدی روی مردم میگذارد.
دکتر هیتز گفت:
- شما کاملاً راست میگویید، مرا ببخشید.
دکتر به اتاق گاز شهرداری، نامی داده بود که هیچکس دیگر در مکالماتش از آن استفاده نمیکرد و آن «استودیوهای خودکشی» بود. دکتر هیتز گفت:
- دوقرن قبل، هنگامیکه من جوانی بودم، هیچکس نمیتوانست فکر نماید که بیست سال دیگر دوام خواهد آورد. اینک صلح و آرامش بر روی سیاره ما گسترده شده است.
او خندید. هنگامیکه دید ولینگ هفتتیری از جیبش بیرون کشیده است، لبخندش محو شد. ولینگ به جانب دکتر هیتز شلیک کرد. او مرد. ولینگ گفت:
- اینک جایی برای آنها پیدا شد. جای بسیار بزرگی و آنگاه به جانب پرستار شلیک کرد. هنگامیکه دونکان به زمین میافتاد، گفت:
- آن تنها مرگ است، اینک جایی برای دونفر وجود دارد.
و آنگاه ولیگ به طرف خود شلیک کرد و جایی برای هر سه بچهاش به وجود آورد.
هیچکس به جانب اتاق ندوید. هیچکس صدای شلیک گلولهها را نشنید.
نقاش روی آخرین پله نردبام نشست و به این صحنه غمانگیز نگاه میکرد. آری دنیا دیگر گنجایش افزایش نفوس را نداشت و بشر ناگزیر بود بدینطریق جای تازهآمدهها را خالی کند.
نقاش درباره معمای غمانگیز زندگی به تفکر پرداخت. تمام پاسخهایی که به مغز نقاش خطور میکرد ترسناک، بیرحمانه و شوم بود. حتی شومتر و بیرحمانهتر از دستگاه «محل گربه». او در اندیشه جنگ شد. او در اندیشه طاعون و بلا شد. او در اندیشه گرسنه بودن بود. او میدانست که دوباره هرگز نقاشی نخواهد کرد. وی متوجه شد که به قدر کافی در تابلوی «باغ خوشبختی زندگی» درباره زندگی قلم زده است و بعد به آرامی از نردبام پایین آمد.
نقاش هفتتیر ولینگ را برداشت، واقعاً دلش میخواست که به جانب خود شلیک نماید.
ولی جرئت نداشت. در این لحظه وی به سوی تلفن رفت، شمارهای که خیلی خوب به خاطر داشت گرفت. نمره تلفن 2BRO2B بود. همان تلفنی که القاب و کنیههای بیشمار داشت. تلفنی که هر پرسشی از او میشد به خوبی پاسخ میداد. گذشته، آینده، درباره هر شخص و هرچیز و آن در چنین قرنی شگفتانگیز نبود.
از آن طرف تلفن صدای بسیار گرم زنی گفت:
«اداره خاتمه زندگی» چه فرمایش دارید؟
همان اداره بود، جایی که میتوانست به همه چیز خاتمه دهد. او پرسید:
- چه موقع میتوانستم قرار ملاقاتی به دست آورم؟
و این قرار ملاقات مرگ بود. زن گفت:
- میتوانیم امروز بعدازظهر برایتان وقتی دست و پا کنیم. اگر ما قرار فسخی به دست آوردیم، این کار را زودتر میتوانیم برایتان انجام دهیم.
نقاش گفت:
- بسیار خوب، اگر لطف دارید، برایم آماده کنید.
و آنگاه نقاش نامش را به او گفت. زن به نقاش گفت:
- تشکر میکنم، آقا شهر شما از شما تشکر میکند، کشور شما از شما تشکر میکند، زمین شما از شما تشکر میکند ولی عمیقترین و خالصانهترین تشکرات از آن نسل آینده است که به شما درود میفرستد.
بالاخره، آنکه به جای شما پا به دنیا میگذارد و از جای شما در این زمین استفاده میکند، او نیز بیش از همه از شما سپاسگزار است که برای او اجازه زندگی صادر کردهاید، به امید خدا…
نقاش گوشی را به زمین گذاشت، صدای هفتتیر بلند شد.
نقاش هم برای آنکه جا به یک نوزاد در این عرصه زندگی بدهد، خود را کشته بود!
[h=1]سلطان کشی با خوشبختی که در راه است![/h]
[h=2]معرفی مختصر داستانهایی از نویسندگان جهان با عناوین: سلطان کشی، خوشبختی در راه است و کتاب آقای آدامسون.[/h]
[h=2]سلطانکشی[/h] کتاب "سلطانکشی" نوشته احمد امید نویسنده ترک با ترجمه مرضیه خسروی به بازار کتاب آمده است.
رمان "سلطانکشی" در سال 2012عنوان پرفروشترین داستان ترکیه را به خود اختصاص داده و به رغم این که صرفا چندوقتی است که از انتشار آن میگذرد، ولیکن تاکنون به چندین زبان دنیا ترجمه شده یا در حال ترجمه است.
این رمان برای نویسندهاش احمد امید عنوان بهترین نویسنده سال 2012 ترکیه را نیز بههمراه آورد. از سابقه نویسندگی احمد امید میتوان فهمید که این رمان نیز اثری پلیسی - معمایی است؛ رمانی که رازی تاریخی به موازات داستان اصلی آن مورد کنکاش قرار میگیرد.
در اینجا با رمانی مواجه هستیم که علاوه بر تمام این موارد مفهومی انسانی و اجتماعی را نیز پیگیر است،داستانی که فقط داستان نیست، در این رمان برخلاف رمانهای معمول پلیسی، نه تنها شخصیت اصلی داستان یک افسر پلیس نیست بلکه حتی این شخصیت یک قهرمان هم نیست، او نماد بسیاری از کسانی است که نمیخواهند درگیر ماجراهای پیچیده بشوند، او کسی است که از قهرمان شدن یا ضد قهرمان شدن نفرت دارد، او حتی نمیتواند مشکلات پیش پا افتاده خودش را حل کند. جنبه وحشتی که در اغلب موارد در داستانهای پلیسی- معمایی شاهد آن هستیم، این بار نه در صحنه بیرونی که در درون شخصیت اصلی داستان جریان دارد.
کتاب "سلطانکشی" را نشر روزگار روانه بازار کتاب کرده است.
[h=2]خوشبختی در راه است[/h] مجموعه داستان «خوشبختی در راه است» نوشته آلیس مانرو با ترجمه مهری شرفی از سوی نشر ققنوس راهی بازار کتاب شد.
این مجموعه شامل 9 داستان درباره زنان است؛ «گسترهها»، «داستان»، «گودالهای - عمیق»، «رادیکالهای آزاد»، «صورت»، «بعضی زنان»، «بازی کودکانه»، «چوب» و «خوشبختی در راه است».
در مجموعه داستان «خوشبختی در راه است» نویسنده برشهایی از زندگی انسانهای معمولی را ارائه کرده است؛ مقاطعی از زندگی که تاثیری طولانی مدت روی زندگی قهرمانان داستان میگذارد. در بعضی از داستانها مثل «بازی کودکانه» نویسنده نشان داده تاثیری که از یک حادثه به جا میماند حتی می تواند به اندازه یک عمر باشد.
آلیس مانرو از نویسندههای معاصر کانادا است که سال 1931 به دنیا آمده است. آثارش جایزههای زیادی را از آن او کرده است. آخرین جایزهای که مانرو دریافت کرد، جایزه بوکر در سال 2009 بوده است که اتفاقاً به خاطر همین مجموعه داستان «خوشبختی در راه است» به او تعلق گرفته است. این نویسنده در کارنامه نویسندگیاش یک رمان و 13 مجموعه داستان دارد. در مجموعه داستان «خوشبختی در راه است» نویسنده برشهایی از زندگی انسانهای معمولی را ارائه کرده است؛ مقاطعی از زندگی که تاثیری طولانی مدت روی زندگی قهرمانان داستان میگذارد. در بعضی از داستانها مثل «بازی کودکانه» نویسنده نشان داده تاثیری که از یک حادثه به جا میماند حتی می تواند به اندازه یک عمر باشد.
قهرمانان این داستانها معمولاً زنهایی هستند که دشواریهایی در زندگی داشتهاند اما توانستهاند این دشواریها را تاب آورند و به زندگی ادامه دهند و مهمترین نکته داستان همین مساله است. نویسنده بیشتر مسایل انسانها مدنظرش است اگرچه در این مجموعه شخصیت اصلی هشت داستان، زن است و میشود گفت زنها برایش اهمیت ویژهای دارند اما مانرو نویسندهای فمنیست نیست و نگاهی انسانی به مسایل پیرامونش دارد که البته در بعضی از داستانها افراد سالمند را هم مورد توجه قرار داده است.
کتاب «خوشبختی در راه است» در 328 صفحه با شمارگان 1100 نسخه و قیمت 13 هزار تومان از سوی انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است.
[h=2]آقای آدامسون[/h] جدیدترین ترجمه محمود حسینیزاد از رمانی از اورس ویدمر از سوی انتشارات افق روانه بازار نشر شد.
مترجم در این کتاب به همان شیوه نویسنده سوئیسی کتاب، دیکته را در متن و نثری سعی داشته تا نثر محاورهای ارایه دهد. اما ترجمه حسینیزاد با شکستن دیکته هیچ گونه دستانداز و مانعی برای ارتباط سریع مخاطب با این اثر ایجاد نمیکند. موضوع کتاب، درباره پسربچهای است که با یک مرد مرموز بزرگسال برخورد میکند و دیدار با این مرد در زندگیاش تاثیر زیادی میگذارد.
این اثر محصول سال 2009 است.
در مقدمه کتاب و به قلم مترجم درباره نویسنده میخوانیم:
«اورس ویدمر، نویسنده و مترجم، در 21 مه 1938 در بازل سوئیس به دنیا آمد. و در محیطی کاملا ادبی فرهنگی بزرگ شد. پدرش مترجم، منتقد ادبی و دبیر دبیرستان بود و به همین دلیل به محافل ادبی رفت و آمد داشتند و یکی از کسانی که اغلب با آنها رفت و آمد داشت، هینریش بل بود»
پشت جلد کتاب نیز توضیح کوتاهی درباره این رمان آمده است:
«جمعه 22 مه 2032، مردی نود و چهار ساله، یک روز پس از جشن تولدش، در باغی که روزگاری بهشت دوران کودکیاش بوده، نشسته و داستانی برای نوهاش روایت میکند. داستان زمانی که هشت ساله بوده و در این باغ با آقای آدامسون آشنا میشود. او و آقای آدامسون در به در دنبال گمشدههایشان میگردند تا آنکه...»
این کتاب فصلبندی مشخصی ندارد یا بهتر است بگوییم بخشهای کتاب به شیوهای نو از یکدیگر جدا شده است. در بخشی از این رمان میخوانیم: «هشت سالم بود که با آقای آدامسون آشنا شدم. توی باغ ویلای آقای کرمر. ویلا روبهروی خونهمون بود و در واقع ویلا نبود، ولی همه بهش میگفتن ویلا، ساختمون معمولی دو طبقهای بود با یک باغ بزرگ دورتادورش.»
کتاب «آقای آدامسون»با قیمت هفت هزار و 500 تومان در شمارگان هزار و 500 نسخه از سوی نشر افق منتشر شده است.
[h=1]یکی درباره دیگری[/h]
[h=2]نگاهی به کتاب «یکی دربارهی دیگری» نوشتهی کریگ براون با ترجمهی حسن کامشاد.[/h]
حسن کامشاد، مترجم و مولف شهیر ایرانی، به تازگی کتاب «یکی درباره دیگری» نوشته کریگ براوان، طنزپرداز و منتقد انگلیسی را به فارسی ترجمه کرده است. کتاب که نام دوم «برخوردهای تاریخی» را نیز یدک میکشد؛ درباره 101 برخوردی است که میان مشاهیر عالم در یکونیم قرن اخیر اتفاق افتاده است و به رفاقت و مفارقت، دوستی و دشمنی و خوشی و ناخوشی انجامیده است. هر متن، دقیقاً در هزار و یک کلمه، نوشته شده است و البته آنگونه که پشت جلد کتاب آمده است؛ «سطر به سطر آن مستند است». بخش پایانی کتاب نیز، کتابشناسی است که در آن منابع هر دیدار، جداگانه، ذکر شده و لابد برای تأکید بر تأکید نویسنده بر واقعیبودن برخوردها، افزوده شده است.
ترجمه کامشاد، البته، تنها به 36 مورد از این برخوردها منحصر شده است؛ زیرا به تعبیر خود مترجم: «بقیه یا شخصیتهایشان در کشور ما چندان شناسا نیستند یا نوع برخوردشان مشکلآفرین است!» (ص7) البته جذابیت روایتها و لحن طنزگونه نوشتار افزون بر غرابت و حلاوت و اعجاب رویدادها، باعث میشود خواننده به دنبال متن برود و تا آنجا که نوشته مدعی استناد به مستندات است و بر اساس آنها حکایت میشود؛ بخواند و تصویر بسازد و آنگاه نیز که اندکی کنجکاوی فزونتر گشت؛ ره جاده تخیل گیرد و خود ادامه متن را بنویسد و بخواند.
عناوین برخی یادداشت های کتاب عبارت اند از: برخورد اشراف زاده انگلیسی با آدولف هیتلر، تئودور روزولت در دیدار با اچ جی ولز مهلت حرف زدن پیدا نمی کند، یوسیف استالین به ماکسیم گورکی شیرینی می دهد، جورج برنارد شا با دوچرخه اش می زند به برتراند راسل و...
در کتاب به انتخاب شخصیتهای مشهور و تعلق آنها به صنف و حرفه و هنری خاص اشارهای نشده است؛ اما در آن از برخورد افراد شهره در ادبیات و موسیقی و مجسمهسازی و نقاشی ذکر خیر و شر شده است تا سیاستمداران و شعبدهبازان و سینماگران و روانکاوان و میشود حدس زد که احتمالاً دایره انتخاب براون، وسیعتر از زمینهای منحصربهفرد بوده است. با این همه، لااقل در کتابی که به فارسی درآمده است؛ وزن نویسندگان نسبت به دیگران سنگینتر است و بار عمده روایتها از آن آنهاست.
براون از افرادی نوشته که با وجود اینکه مثل خود ما هستند در یک حیطه خاص شانس زیاد یا استعدادی شگرف داشته و دارند. آنها می توانند دو رو باشند مثل "اچ. جی. ولز" نویسنده آثار تخیلی که وقتی در سال 1906 به دیدار پرزیدنت روزولت می رود او را مظهر "ذهن پویای امریکا" می خواند اما در 1934 که به دیدار "یوسیف استالین" رهبر جماهیر شوری می رود او را "مظهر پیشرفت " می خواند. یا مثل الویس پریسلی تنها دغدغه اش فرار از پلیس مبارزه با مواد مخدر و دارو های خطرناک است، به همین دلیل با شارلاتانیسمی تمام از رییس جمهور نشان ویژه مامور مبارزه با مواد مخدر و دارو های خطرناک را برای جابجا کردن مواد و اسلحه های غیر قانونی خود، می گیرد.
با این مقدمه، و با اصل قرار دادن ترجمه کتاب، سه نکته را در ادامه مورد توجه قرار میدهم که از پی خواندن این کتاب، ذهنم را قلقلک داد:
1ـ ستارگان عالم هنر و برگزیدگان عالم سیاست، عموماً دور از دسترس همسخنی و همنشینی با مردم عادی هستند. چنین فاصلهای، البته عموماً توسط مشاهیر با مشغلههای کاری و گرفتاریهای منتج از آن توجیه میشود و نشانهای دال بر ارجحیت شخصیتی آنها و اولویت مشاغلشان بازنمایی نمیگردد؛ اما واقعیت امر آن است که آن توجیه و این بازنمایی، نه در میان مردم چندان خریدار دارد و نه خود آدمهای نامور، چندان در عرصه عمومی به دنبال زیستی متناسب با آنند. نتیجه میشود بازی عشق و نفرت: اسطورهسازیهای آنچنانی از دستهای از آدممعروفها و بتشکنیهای آنچنانی از دستهای دیگر از آنها. غالباً گناه چنین امری نیز بر گردن مخلوق مجهولالهویه و مفهومی متکثرالمعنا به نام «مردم» انداخته میشود که افسانهپرست است و چه است و چه است. خواندن این کتاب، اما، دو نکته را در این زمینه نشان میدهد: نخست آنکه اولاً خودِ اسطورهنماها نیز گرفتار اسطورهزدگی در برخورد با دیگرانند و ثانیاً و به عنوان نیمچهای نتیجه احتمالاً معقولتر آن است که آنان را نیز جزئی از مردمی بپنداریم که همواره آن سوی دیوار شهرت پنداشته شدهاند. ناموران نیز گرفتار مسائل شخصی و پیشافرضهای خود درباره دیگران هستند؛ نزد بسیاری از آنان، دیگر ناموران هستند که به راستی نامآورند و آنان نیز از موضع آدمی معمولی به سراغ آنان میروند؛ حال آنکه ناظر سوم ماجرا، چنین برخوردی را «برخورد تاریخی» میپندارد. شاید، اما، حق با ویلیام جیمز باشد: «به شمار کسانی که ما را میشناسند؛ ما شخصیت داریم.»
در کتاب به انتخاب شخصیتهای مشهور و تعلق آنها به صنف و حرفه و هنری خاص اشارهای نشده است؛ اما در آن از برخورد افراد شهره در ادبیات و موسیقی و مجسمهسازی و نقاشی ذکر خیر و شر شده است تا سیاستمداران و شعبدهبازان و سینماگران و روانکاوان و میشود حدس زد که احتمالاً دایره انتخاب براون، وسیعتر از زمینهای منحصربهفرد بوده است.
2ـ نکته دیگری که با خواندن کتاب و در لابهلای حکایتها پیش میآید؛ نوع نگاهی است که به تاریخ به مثابه مجموعهای از تعاملات انسانی مینگرد که حقیقتی یکه دارد که تنها در یک روایت صحیح و مستند؛ قابل رویت است. طبق این برداشت، کنشگران اغراضی و امیالی دارند و این اغراض و امیال در افعالشان بروز مییابد و بنابراین برای توضیح وقایع تاریخی، کافیست به آن اغراض و این افعال وقوف یافت و در مقام روایت آن، صداقت ورزید؛ سره از ناسره گشود و روایتهای مجعول را از روایات معلوم باز شناخت تا بتوان تاریخ واقعی را گفت. در بررسی کتاب کریگ براون، نکته قابلذکر آن است که این کتاب در نگاه اول، سعی بر آن دارد که پای مدرک و سند را با تأکید غلیظ به میان آورد؛ اما آنجا کهگاه در میان برخی روایات، ناچار از اعتراف صریح یا ضمنی به گنگی برخی از برخوردها یا نابسندگی برخی اسناد میشود؛ شاید بیآنکه خود قصد آن را داشته باشد و یا لااقل چنین مرادی را با بانگی به بلندی و رسایی تأکیدات قبلی بیان کند؛ مخاطب را به این نکته سوق میدهد که به راستی واقعیت تاریخی چیست و کجاست؟ و آن را چگونه و از که باید پذیرفت؟ وقتی کتاب بسته شود و پشت جلد آن دوباره به چشم آید؛ آنگاه شاید سطر دوم متن پشت جلد، برای مخاطب معنای دیگری پیدا کند: «اگر تاریخ را شایعهای بدانیم که خوب روایت شده؛ برخوردهای تاریخی اغلب خندهدار این کتاب مفهوم ویژهای مییابند.»
3 ـ نکته پایانی و مرتبط با نکته دوم، این پرسش است که نحوه نسبتیابی تاریخ و زمان در این کتاب از چه سنخی است؟ میدانیم که برخی تاریخ را تکرار و دور میپندارند و معتقدند وقایع تاریخی و تنوع ظاهری آنها نباید ناظرین را به این وهم بیفکند که گذر زمان، زنگ زوال اعصار کهن و ظهور ایام نو را به صدا در میآورد. خیر، در بر همان پاشنه میچرخد و آنچه انسان از سر میگذراند و آنچه تاریخ او را بر میسازد؛ برآمده از نیروهای حیاتی خلقت است که با گذشت زمان، و با تقلای تغییر آدمیان، تفاوتی معنادار نمیکند. به تعبیری دیگر: زمان میگذرد؛ اما زمانه نمیگردد. برخی دیگر، در نگرشی متأثر از اندیشه مدرن، تاریخ را تکاملی خطی میانگارند و طی آن به این نتیجه میرسند که تداوم تاریخ، نویدبخش رونق روزافزون زیست بشری است. مایه و خمیره اندیشه مدرن و بسیاری از مفاهیم مرتبط با آن، چنین برداشتی از نسبت مقطع، اما پیوسته تاریخ و زمان است. نظر سومی که در این میان تقریر میشود و غالباً در تفکر پستمدرن دیده میشود؛ رای به تاریخ بینظم و پریشان، و نسبت منقطع و گسسته تاریخ و زمان است که طی آن تاریخ، بیش از آنکه بر نظم و قاعده بنا شده باشد؛ بر آشفتگی و تصادف استوار است و البته بیان آن نیز مشمول قاعده بازنمایی و تأویل است.
روایت براون در این کتاب، بیشتر به سنخهای اول و سوم نزدیک میشود و این بیربط به نگاه براون به مسئله تحلیل «حقیقت تاریخ» نیست. در برخی از برخوردها، نظیر برخوردهای متوالی سلینجر با همینگوی، همینگوی با فورد و فورد با وایلد، براون گویی تعمداً با زمان بازی میکند تا نشان دهد مضمون بیوفایی مرید به مراد، ربطی به مرور زمان ندارد و مسئله همواره و همیشه تاریخ است و به تعبیری: «دنیا دار مکافات است.» برخی دیگر از برخوردها و اشارات، نظیر برخورد مارسل پروست و جیمز جویس که به هفت شکل روایت میشود و برخورد اشرافزاده انگلیسی با هیتلر که مضمون آن، تلویحاً، این است که کشتهشدن هیتلر در آن تصادف معمولی، میتوانست تاریخ جهان را تغییر دهد؛ اما، به تصادفیبودن امور، هرچند در لفافه و در قالب طنز اشاره دارد و اشارتی میتواند باشد بر سنخشناسی پستمدرن براون از نسبت تاریخ و زمان. محور پستمدرنی همین قطعه کوتاه، اگر بر عطف اعتنای مورخان پستمدرن بر وابستگی گذشته به سلسله تأویل-های متعارضی که واقعیت را میسازند؛ نه اینکه واقعیت ساختهشده را گزارش دهند ـ توجه شود؛ عیان میشود. در واقع وقتی براون از اشرافزاده نقل میکند که مرگ هیتلر، مترادف با تغییر تاریخ جهان است؛ اگرچه در وهله نخست، گویی بر قدرت مقاصد فردی هیتلر و نقش تعیینکننده عاملیّت شخصی او در برابر ساختارهای تاریخی انگشت تأکید مینهد؛ اما در سطحی دیگر، مفروضات بنیادین دو اندیشه کلاسیک و مدرن مبنی بر قصدمندی، روندهای فرافردی و توالی زمانی را مردود میشمارد و این را وقتی در کنار دیگر اشاراتی که به نفی حقیقت تاریخی یکه میانجامد و در بند قبل شرحش رفت؛ بگذاریم؛ میتوانیم سنخشناسی پستمدرن براون از نسبت تاریخ و زمان را جدیتر بگیریم و معنای نقل قول اول کتاب او از ژان کوکتو: «زمین میچرخد و میچرخد و به جایی نمیرسد/ تنها چیزی که به حساب میآید این لحظه است» را بهتر بفهمیم.
یکی درباره دیگری (برخوردهای تاریخی)، کریگ براون، ترجمه حسن کامشاد، انتشارات نیلوفر، چاپ اول زمستان 1392، 12000 تومان
[h=1]داستانهایی با فضای طلبگی[/h]
[h=2]معرفی کتابهای داستانی با عناوین: «بُزهایی از بلور»، «لیتیوم کربنات» ،«بیست و سه»، «حالم خوب نیست» و «گاهی آدم ها دوبار به دنیا می آیند».[/h]
[h=2]«بُزهایی از بلور»[/h] مجموعهداستان «بُزهایی از بلور» نوشته علی چنگیزی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شد.
این کتاب به عنوان یکی از کتابهای مجموعه جهان تازه داستان به چاپ رسیده است. رمان «پرسه زیر درختان تاغ»، مجموعهداستان «کاجهای مورب» و رمان «پنجاه درجه بالای صفر» کتابهایی هستند که پیشتر از چنگیزی به چاپ رسیدهاند.
داستانهای «بُزهایی از بلور» درباره تنهایی و خشونت انسانهای امروزی هستند. شخصیتهایی که نویسنده در این داستانها به سراغ آنها رفته، افرادی هستند که جامعه آنها را طرد کرده یا به عبارتی آنها را پس زده است اما قرار نیست همیشه در حاشیه بمانند.
این کتاب 3 داستان با نامهای «خرس»، «صلات ظهر» و «بزهایی از بلور» را شامل میشود که هر 3 داستان در فضای بیابان و کویر جریان دارند.
این کتاب با 98 صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت 6 هزار تومان منتشر شده است.
[h=2]«لیتیوم کربنات»[/h] مجموعهداستان «لیتیوم کربنات» نوشته بهاره ارشد ریاحی توسط انتشارات بوتیمار منتشر و راهی بازار نشر شد.
این کتاب 12 داستان کوتاه را با این عناوین شامل میشود: «قبر»، «لیوان یکبار مصرف نیمهپر»، «قتل در یک شب برفی»، «گفتین چند سالتونه؟»، «پل معلّق»، «سردرد، زیر چراغهای روشن شب»، «شب، افتاده در آب دیگر نفس نمیکشد»، «انگار دو رج ـ کاموای خونی»، «قرص خواب»، «مروارید کبود»، «خاک، زیر ناخن» و «من، تنها مادری هستم که لبخند نمیدانم»
بهاره ارشد ریاحی نویسنده این کتاب، فعالیت ادبی خود را با هسته داستان در انجمن ادبی دانشگاه شیراز آغاز کرده و داستانهای کوتاه مختلفی از او در مجلات ادبی به چاپ رسیده است. برنده شدن در چندین جایزه ادبی و داوری برخی از جوایز از دیگر موارد مطرح شده در کارنامه این داستاننویس است.
«لیتیوم کربنات» اولین اثر مستقل ارشد ریاحی است که چندی پیش در یک مراسم، رونمایی شد.
این کتاب با 96 صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت 6 هزار و 500 تومان منتشر شده است.
[h=2]«بیست و سه»[/h] تازهترین مجموعه داستان آرش سالاری با عنوان «بیست و سه» از سوی نشر آرما منتشر شد.
دومین مجموعه داستان آرش سالاری با عنوان «بیست و سه» از سوی موسسه نشر آرما منتشر شد. این کتاب، مجموعه 11 داستان کوتاه است با عناوین پسرخالهها، شش و سی دقیقه عصر، برادرها، مصطفی، بدو.بدو، گفتگو، قطع و وصل، آن روز که ما تنها بودیم بد میوزید باد باد، مرگ بانو، خیلی فوری و مهم درخواستی از سوی یک شاهزاده لطفا حتما بخوانید و قصه آرمان.
نکته قابل توجه در داستانهای مجموعه اخیر این است که در فضای طلبگی میگذرند و حضور چند شخصیت طلبه در بیشتر داستانهای این مجموعه فضایی بکر به آنها بخشیده است. فضای داستانی تجربه نشده برای مخاطبان در داستانهای این مجموعه به ویژه با طرح موضوعاتی چون تشییع جنازه همسر یک عالم بزرگ، فضای درونی یک حوزه، روابط دوستانه و نزدیک دو طلبه هم حجرهای، زندگی و کنشها و واکنشهای شخصی این قشر در برخورد با مردم و اعضای خانواده و مسئله ازدواج، از جمله موضوعاتی است که در این کتاب مورد توجه قرار گرفته است.
سالاری پیش از این نیز مجموعه داستان نوزده را از سوی انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده بود. کتابی که داستانهایش همگی با تم و محوریت دینی نوشته شده است و سعی دارد نگاهی مدرن به سنتیترین بخش از زندگی خانوادههای ایرانی بیندازد و دریچهای نو در زندگی مبتنی بر دین خلق کند.
مجموعه داستان بیست و سه در 115 صفحه با شمارگان هزار نسخه و قیمت 6500 تومان منتشر شده است.
[h=2]«حالم خوب نیست»[/h] مجموعه داستان «حالم خوب نیست» نوشته فائزه طباطبایی توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شد.
این کتاب به عنوان چهل و پنجمین عنوان انتشارات هیلا به چاپ رسیده است. «حالم خوب نیست» 14 داستان کوتاه را در بر میگیرد. داستانهای این مجموعه حال و هوای شهری داشته و درباره زندگی امروز آدمها هستند.
عناوین داستانهای کتاب عبارتاند از: بازی، خاک خیس، کافیشاپ، حالم خوب نیست، نیمکت، کفشهای نهچندان تمیز، فردا روز دیگری است، نامه، دیدار نزدیک است، آبی فیروزهای، موضوع انشا، مطب، تو، وصیتنامه.
این کتاب با 111 صفحه، شمارگان 660 نسخه و قیمت 5 هزار و 500 تومان منتشر شده است.
«گاهی آدمها دوبار به دنیا میآیند»
مجموعهداستان «گاهی آدمها دوبار به دنیا میآیند» نوشته محمد خلیلی توسط انتشارات بامداد نو منتشر و راهی بازار نشر شد.
این کتاب حاوی 6 داستان کوتاه است و «گاهی آدمها دوبار به دنیا میآیند» که دومین داستان کتاب است، ماجرای جوانی به نام صالح است که به کمک دوستش داریوش دیپلم هنرستان خود را میگیرد. او که شغلی ندارد گاهی به عنوان باربر خبر شده و به این کار استخدام میشود. صالح خسته و ناامید است تا زمانی که داریوش که دیگر یک مهندس شده به دیدارش میآید و از صالح میخواهد که یک جلسه را به جای او به دانشآموزان کنکوری درس بدهد. شوقی که موفقیت در این کار برای صالح به ارمغان میآورد، باعث میشود تا به فکر ادامه تحصیل بیافتد...
عناوین داستانهای این کتاب به ترتیب عبارت است از: «بیرقی در باد»، «گاهی آدمها دوبار به دنیا میآیند»، «مداد قرمز»، «دستکشهای سفید»، «یک میلیون و ششصد» و «زیدی».
این کتاب با 84 صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت 5 هزار تومان منتشر شده است.
[h=1]آمدیم خانه نبودید[/h]
[h=2]کتاب «آمدیم خانه نبودید» نوشته نسرین ظهیری روایت گر وضعیت کنونی خانه 44 تن از نویسندگان شعرا ،هنرمندان و مشاهیر ایران است که در تهران زندگی می کرده اند .[/h]
این کتاب که توسط نشر ثالث منتشر شده با مقدمه احمد مسجد جامعی در 470 صفحه و با قیمت 22هزار تومان در قطع رقعی روانه کتاب فروشی ها شده است.
در این کتاب نویسنده سراغ خانه های مشاهیری چون بدیع الزمان فروزانفر، عبدالحسین زرین کوب، سعید نفیسی، محمد معین، صادق هدایت، سیمین دانشور، نیما یوشیج، احمد شاملو، اخوان ثالث، فوغ فرخزاد، هوشنگ ابتهاج، ملک الشعرا بهار، حسین منزوی، سهراب سپهری، محمد مصدق ، مهرداد اوستا و....رفته است. محله به محله ،کوچه به کوچه و پلاک به پلاک، پرسان پرسان رد خانه های مشاهیر را گرفته و با ساکنان، وراث، همسایه ها، کسبه محل و هم پاتوقی های مشاهیر به گفتگو نشسته است.
نسرین ظهیری کوشیده با نثری شاعرانه در گزارشهای میدانی اش مخاطبان را به میهمانی باشکوهی دعوت کند به صرف درک لحظه های شاعرانه و خلسه نویسندگان بزرگ و نشستن در محضر خانه هایی که نت های جاودانه در ان ها پا گرفته است.
نسرین ظهیری کوشیده با نثری شاعرانه در گزارشهای میدانی اش مخاطبان را به میهمانی باشکوهی دعوت کند به صرف درک لحظه های شاعرانه و خلسه نویسندگان بزرگ و نشستن در محضر خانه هایی که نت های جاودانه در ان ها پا گرفته است. لمس دیوارهایی که رازهای سر به مهر تاریخ سیاسی ایران را در سینه دارند،مهمانی کاشی های ابی زنگاری. در کنار روایت خانه ها نویسنده در مقدمه کتاب به نتایج جالبی از یافته هایش نیز اشاره می کند: از میان این 44 خانه حدود چهل درصدشان ثبت تاریخی شده اند و تا اندازه ای از گزند تخریب روزگار دورند. از بین خانه های ثبت شده تاریخی 22 درصد به شکل موزه در امده اند، 58 درصد میراث داران مشاهیر میراث پدری و همسری را فروخته اند. همچنین از میان خانه هایی که ثبت تاریخی نشده اند 65 درصدشان تخریب شده و جز نامی نامفهوم چیزی باقی نمانده است.
احمد مسجد جامعی که بر این کتاب مقدمه ای نوشته است در مورد کتاب «آمدیم خانه نبودید» می گوید : این مجموعه بر خلاف برخی از آثار و نوشته ها که سر گذشت خانه های تاریخی تهران را مرور کرده اند به جای پرداختن و معرفی عمارت دوله ها و سلطنه ها که معمولا بسیار مجلل و اعیانی هستند به معرفی خانه های اهالی فرهنگ و هنر در تهران پرداخته است. خانه هایی که اعتبارشان را از بزرگان این مرز و بوم گرفته اند و اکنون با جستجوی فراوان باید ردی از ان ها در کوچه و محله های تهران پیدا کرد.
[h=1]13 رمان جنایی ترسناک[/h] [h=3]از اشرافزاده بیرحم با ریش آبی زشت تا جسد زیبای جهنمی[/h]
[h=2]موضوع قاتلان زنجیرهای، مورد علاقه بسیاری از نویسندگان ژانر وحشت است، داستانهایی که گاه نویسنده در مقام یک روانشناس به روانکاوی قاتل و بررسی زمینههای جرم میپردازد.[/h]
به گزارش هافینگتن پست، «سرگئی کوزنتسوف» نویسنده رمان «پوست پروانهای» که داستانی خشن درمورد یک قاتل زنجیرهای و جنایات و عشق او است، از رمانهای جناییای نام برده که الهامبخش او درخلق اثرش بودهاند.
او میگوید کتابهایی را ترجیح میدهد که نویسنده خود به قلب تاریکی سفر کند و به جای اینکه بپرسد: چه کسی قاتل است؟ بگوید: در قلب و روح قاتل چه میگذرد؟
کوزنتسوف رمانهای مورد علاقه خود را داستانهایی با مضامین عشق، تنهایی و ناامیدی معرفی میکند، همچنانکه کتابهای فهرست زیر از این قاعده مستثنی نیستند:
[h=2]«ریشآبی» نوشته «چارلز پرولت» (1659)[/h] این داستان افسانه ای و کلاسیک فرانسوی درمورد یک اشرافزاده بیرحم با ریش آبی زشت است که همسران خود را به قتل میرساند. و هیچکس حتی زن جدیدش که بدون کمک برادرش نمیتواند از خود دفاع کند، دلیل این قساوت او را نمیدانند.
«داس فرولین فون اسکودری: داستانی از دوره لویی چهاردهم» نوشته «ارنست تئودور آمادئوس هوفمان» (1819)
پادشاه رمانتیسم گوتیک آلمان و پدرخوانده ادگار پو، داستان یک جواهرفروش فرانسوی دیوانه را نوشته که هرکسی را که جواهرات دارد، میکشد. این داستان نخستین بررسی ذهن بیمار یک قاتل زنجیرهای است که تقریباً یک قرن پیش از فروید دلایل این ناهنجاری را تجزیه و تحلیل کرده است.
[h=2]«قاتل درون من» نوشته «جیم تامپسون» (1952)[/h] این کتاب یکی از نخستین رمانهای آمریکایی درمورد یک قاتل زنجیرهای است. «لو فورد» راوی داستان و معاون کلانتر در شهری کوچک، روح و روان سادیستی خود را در پس نقاب یک پلیس خوب پنهان میکند ولی در نهایت تمایل او به آدمکشی، عاقبت بدی را برایش رقم میزند.
[h=2]«روانی» نوشته «رابرت بلوخ» (1959)[/h] بلوخ پس از آنکه چیزهایی درمورد یک قاتل زنجیرهای که در 35 مایلی خانه او زندگی میکرده شنید، به فکر نوشتن رمانی افتاد که در آن یک روانی، زنان را در متل خود میکشد. این رمان پرفروشترین کتاب شد و آلفرد هیچکاک فیلم اقتباسی آن را ساخت.
[h=2]«کلکسیونر» نوشته «جان رابرت فولز» (1963)[/h] فولز یک ستاره داستانهای پستمدرنیست است. با این حال نخستین رمان او درمورد یک آدم ربا و دختری است که توسط او اسیر شده است. برخلاف سایر کتابهای این فهرست، آدمربای داستان از ابتدا آدمکش نیست بلکه بعداً تبدیل به یک قاتل زنجیرهای میشود.
[h=2]«ژیل و جین» نوشته «میشل تورنیر» (1983)[/h] تورنیر یکی از بهترین نویسندگان فرانسوی اواخر قرن بیستم است که در این رمان داستان «ژیل» قاتل زنجیرهای معروف برتون در قرن 15 را روایت میکند. ژیل کودکان بسیاری را در قلعه خود مورد آزار و اذیت قرار داده و سپس کشته و در نهایت نیز اعدام شد.
[h=2]«سکوت برهها» نوشته «توماس هریس» (1988)[/h] در این رمان مخاطب میفهمد که ممکن است یک قاتل زنجیرهای نه زشت بلکه جذاب و فریبنده باشد. هریس برای اینکه «هانیبال لکتور» قاتل بیشتر برای خواننده دوستداشتنی باشد، یک زن به نام «کلاریس استارلینگ» از اف بی آی را همراه او در داستان میکند و داستانی عاشقانه بدون ابراز عشق میآفریند.
«روانی آمریکایی» یکی از خشنترین داستانها است تا حدی که در آلمان و کانادا ممنوع اعلام شد. داستان یک کارمند بانک که روزها در والاستریت کار میکند و شبها آدم میکشد. منتقدان این رمان را طنزی از سرمایهداری پساصنعتی، مصرفگرایی و رونق والاستریت اواخر دهه 80 میلادی میدانند.
[h=2]«روانی آمریکایی» نوشته «برد ایستون الیس» (1991)[/h] این یکی از خشنترین داستانها است تا حدی که در آلمان و کانادا ممنوع اعلام شد. داستان یک کارمند بانک که روزها در والاستریت کار میکند و شبها آدم میکشد. منتقدان این رمان را طنزی از سرمایهداری پساصنعتی، مصرفگرایی و رونق والاستریت اواخر دهه 80 میلادی میدانند.
[h=2]«جسد زیبا» نوشته «پاپی زد. برایت» (1996)[/h] دو قاتل زنجیرهای و یک پسر زیبای ویتنامی درامی هولناک از خشونت و شهوت را در نیواورلئان رقم میزنند.
[h=2]«عطر: قصه یک آدمکش» نوشته «پاتریک زوسکیند» (1985)[/h] این کتاب معروفترین رمان به زبان آلمانی از زمان «اریک ماریا رمارک» است که توسط «تام تیکور» وارد عرصه سینما نیز شد. این رمان داستان یک عطرفروش نابغه فرانسوی در قرن 17 است که زنان زیبا را میکشد تا عطری بینظیر بسازد، عطری که هر کسی آن را بزند همه عاشقش شوند.
[h=2]«از جهنم» نوشته «ادی کمپبل» (1999)[/h] این یک داستان مصور است که ضخامت کتاب، طرح پیچیده و شخصیتهای تأثیرگذارش آن را به معنای واقعی یک رمان کرده است.
[h=2]«استخوانهای دوستداشتنی» نوشته « آلیس سبولد» (2002)[/h] در این رمان سبولد بر روی مقتول تمرکز میکند نه قاتل. راوی داستان دختری است که توسط همسایه کشته شده و از بهشت خود، نظارهگر خانواده و قاتل است.
[h=2]«دختری با خالکوبی اژدها» نوشته «استیگ لارسن» (2005)[/h] این کتاب پرفروش که اقتباسهای سینمایی موفقی از آن ساخته شدهاند، دارای طرح استاندارد یک رمان جنایی است: بازرسان، قتلهای بیرحمانه، کنکاش و پایان خوش. ما معمولاً این قبیل داستان ها را نه بخاطر قاتل بلکه به خاطر شخصیت کارآگاه آن دوست داریم مانند بازرس موقرمز این داستان «لیسبت سالاندر».
[h=1][/h]
[h=2]معرفی دو کتاب طنز با عناوین: «آسانسورچی» و «طنز مدیریتی»[/h]
آسانسورچی
جدیدترین کتاب پوریا عالمی با "عنوان آسانسورچی" که به تازگی از سوی انتشارات مروارید منتشر شده، سهشنبه هفته پیش رونمایی و در فاصله دو روز به چاپ دوم رسید.
پوریا عالمی طنزنویس روزنامههایی نظیر اعتماد ملی، شرق، همشهری، نوروز، گلستان ایران، بهار، دنیای اقتصاد، روزگار و اعتماد بوده و "آسانسورچی" مجموعه یادداشت های طنز او در هفته نامه چلچراغ است.
او هماکنون در صفحه آخر روزنامه "شرق" ستون "آمبولانس" را هر روز می نویسد. کتاب های "تفنگ بازی"، "پنجره زودتر میمیرد"، "دخترها به راحتی نمی توانند درکش کنند" و "نیم ساعت قبل از ساعت هفت" پیش تر از این نویسنده منتشر شدهاند که کتاب "پنجره زودتر میمیرد" با مضمون جنگ در بخش بهترین رمان اول نامزد یازدهمین دوره جایزه گلشیری در سال 89 شد.
"آسانسورچی" به تازگی با طراحی جلد بزرگمهر حسین پور، با قیمت 13 هزار تومان راهی بازار کتاب شده است.
طنز مدیریتی
کتاب «طنز مدیریتی» به کوشش حاجی سفیدی و ترجمه جعفر راثی تهرانی از سوی انتشارات سروش منتشر و به بازار نشر عرضه شد.
کتاب «طنز مدیریتی» مجموعهای از طنزها در دنیای مدیریت و روابط سازمانی است که طی سالهای 1384 تا 1386 با عنوان طنز مدیریتی در ماهنامه آموزشی و پژوهشی و اطلاع رسانی پیام مدیران سازمان صداو سیما چاپ شده و اکنون به کوشش حاجی سفیدی گردآوری و با عنوان طنز مدیریتی منتشر شده است.
نیروی انسانی به عنوان هسته مرکزی و نقطه اتکای مدیریت در هر مجموعه برای تحقق هدفهای هر مجموعه و سازمانی موثر است. بنابراین آسیب شناسی عملکرد نیروی انسانی جهت تحقق بهتر اهداف امری موثر است و طنز یکی از ابزارهای این امر است که می تواند نقاط ضعف و عملکرد مدیران و کارکنان و روابط بین آنها را مشخص و به چالش بکشاند.
کتاب «طنز مدیریتی» مجموعهای از طنزها در دنیای مدیریت و روابط سازمانی است که طی سالهای 1384 تا 1386 با عنوان طنز مدیریتی در ماهنامه آموزشی و پژوهشی و اطلاع رسانی پیام مدیران سازمان صداو سیما چاپ شده و اکنون به کوشش حاجی سفیدی گردآوری و با عنوان طنز مدیریتی منتشر شده است.
از آن جایی که هدف هر طنزی نشان دادن کاستیها، بدیها، عیوب، و در نهایت برانگیختن توجه مردم به آنها و زمینه سازی برای رفع نادرستیهای است، این مجموعه با 130 عنوان مانند «ترفیع شغلی، سوت قیمتی، مدیر قبلی، پروژه مدیریت زمان، تراژدی، کارمند دلخواه، حد انتظار رئیس!، توصیههای مدیریتی، مرغ سه پا!، سنوات شغلی، مهم نیست شیر باشیم یا غزال، منشی را احضار کرد!، سگ گله ام را پس بده، من همان کسی هستم که شما می خواهید و ...» میتواند در امر مدیریت و روابط بین کارکنان ابزاری سازنده برای برطرف ساختن برخی از مشکلات باشد که خواندن آن به همه مدیران و کارکنان هر سازمانی پیشنهاد میشود. نویسنده کتاب امید دارد که مطالعه کتاب طنز مدیریتی بتواند زوایای آشکار و پنهان کاستیهای محیط سازمانی و فضای مدیریتی را به خوانندگان بنمایاند و زمینه بهبود عملکرد مدیران و کارکنان و تقویت روابط انسانی بین این دو قشر و نهایتاً تقویت وجدان کاری و ارتقای بهره وری سازمانها را فراهم سازد.
چاپ دوم این کتاب در 118 صفحه با قیمت 4500 تومان توسط انتشارات سروش در اختیار علاقمندان طنز فارسی قرار گرفته است.
[h=1]منطق گفتگویی میخائیل باختین[/h]
[h=2]نویسنده این کتاب که خود نیز از نظریهپردازان نامی ادبیات است در این اثر چیزی مابین گزیده آثار و شرح و تحشیه فراهم کرده است.[/h]
باختین،میخائیل،1391،منطق گفتگویی میخاییل باختین، نویسنده: تزوتان تودوروف، ترجمه ی داریوش کریمی،تهران: نشر مرکز،چاپ دوم،184 صفحه
باختین از بزرگترین و اثرگذارترین نظریهپردازان ادبی در سده بیستم و از برجستهترین اندیشمندان در گستره علوم انسانی شمرده شده است.
نویسنده این کتاب که او نیز خود از نظریهپردازان نامی ادبیات است در این اثر چیزی مابین گزیده آثارو شرح و تحشیه فراهم کرده است: مهمترین قطعههای آثار عمده باختین را عیناً نقل کرده و در خلال آنها به شرح و بسط و تفسیر و توضیح آن قطعهها پرداخته است، به گونهای که نزدیک به نیمی از کتاب، نوشتههای خود باختین است.
تصویری که سرانجام برای خواننده ترسیم میشود چهره درخشان اندیشمندی است که برخی از بدیعترین، بکرترین و تفکرانگیزترین اندیشههای مطرح در ادبیات و انسانشناسی فلسفی و زبانشناسی امروز را برای نخستین بار بیان کرده است.
میخائیل باختین را میتوان به دو دلیل با فراغ خاطر ستود: به دلیل اینکه وی برجستهترین اندیشمند شوروی در گستره علوم انسانی است و نیز به دلیل اینکه بزرگترین نظریهپرداز ادبیات در سده بیستم است. این دو عنوان به واقع به نوعی به هم وابستهاند، البته نه به این معنا که لزومآ باید شهروند شوروی بود تا در نظریه ادبی بر دیگران پیشی گرفت (هرچند سنت روس در این عرصه شاید غنیتر از سنت ممالک دیگر باشد)، بلکه به این معنا که نظریهپرداز معتبر ادبیات باید حوزههای نظری دیگری جز ادبیات را هم در حیطه توجه خود قرار دهد؛ تخصص وی در این نیست که متخصص در عرصه خاصی است، به عکس علاقه و توجه به ادبیات شیاد پیشنیازی باشد برای تخصصیافتن در حوزه علوم انسانی. و این مسلماً در مورد باختین صدق میکند. او که ابتدا به تحقیق در متون (به وسیعترین معنای آن، یعنی فراتر از ادبیات) مشغول بود، ناچار شد برای آنکه نظریات خود را تقویت کند، در عرصههای نظری روانشناسی و علوم اجتماعی مطالعه کند و از این رهگذر توشه برگیرد. در بازگشت از این عرصهها باختین به دیدگاهی واحد و منسجم از کل حوزه علوم انسانی مجهز شد، وحدتی که بر یکسانی مصالح این علوم، یعنی متون و یکسانی روشهای این علوم، یعنی تفسیر استوار بود.
باختین به طور اخص به علوم مربوط به زبان توجه نشان داد. در اوایل دهه بیست دو جریان متقابل در این عرصه متداول بود؛ از یکسو نقد سبکشناختی که فقط به بیان فردی اهمیت میداد و از سوی دیگر زبانشناسی ساختارگرای سوسوری که به تازگی ظهور کرده بود و به های در حاشیه قراردادن حیطههای دیگر زبان، لانگ یعنی صورت دستوری مجرد را در مرکز توجه قرار میداد. آنچه توجه باختین را برمیانگیخت در میانه بیان فردی و صورت مجرد گفته شده قرار داشت؛ گفتار انسانی به مثابه محصول عمل متقابل لانگ و زمینه این گفتار، زمینهای که به تاریخ تعلق دارد.
باختین به طور اخص به علوم مربوط به زبان توجه نشان داد. در اوایل دهه بیست دو جریان متقابل در این عرصه متداول بود؛ از یکسو نقد سبکشناختی که فقط به بیان فردی اهمیت میداد و از سوی دیگر زبانشناسی ساختارگرای سوسوری که به تازگی ظهور کرده بود و به های در حاشیه قراردادن حیطههای دیگر زبان، لانگ یعنی صورت دستوری مجرد را در مرکز توجه قرار میداد.
رمان بیش از هر نوع ادبی دیگر با این کیفیت چندآوایی همراهی دارد و باختین بخش اساسی مطالعات خود را مصروف آن میکند. وی سبکشناسی رمان را در مرکز توجه قرار میدهد، به گونهای که بتواند به طور همزمان هم ساختارهای ایدئولوژیکی رمان را آشکار کند و هم تصویری نافذ از تکامل نثر روایتی در اروپا ارائه دهد. سیر این تکامل تحت سیطره تقابل دائمی و همواره متغیری است که بین دو گرایش، یکی به سوی وحدت و دیگری به سوی تنوع و جدایی جریان دارد. بعدها باختین دامنه تحقیقات خود را گسترش میدهد و به مطالعه الگوهای مکانی ـ زمای میپردازد که مشخصه زیرنوعهای مختلف روایتی هستند. او از این طریق بررسی ساختارهای مایههای اثر را به سبکشناسی رمان میافزاید. بدینسان باختین به ایجاد و توسعه آنچه میتوان «بوطیقای گفتار» نامید، دست مییازد. سرانجام کشش به سوی تنوع و جدایی است که تقابل گفتهشده را به سود خود به پایان میبرد و برجستهترین دستاورد آن رمانهای داستایفسکی هستند. این رمانها نه تنها موضوع اولین کتاب باختین، بلکه منشأ دائمی الهام و اندیشه برای وی هستند. از این رو است که مطالعه باختین در مورد رمان به شکلی از انسانشناسی تبدیل میشود و نظریه ادبیات بار دیگر به دلیل دستاوردهای قابل توجه از مرزهای خود تجاوز میکند. این انسانشناسی حول همان مجموعه ارزشهایی به بیان درمیآید که از نظر باختین در ادبیات، فرازبانشناسی و روششناسی علوم انسانی را در سیطره خود دارند؛ آنچه همواره و قبل از هر چیز موجود است، شدن و ناتمامماندن و گفت و شنود است. فراموش نکنیم که واژه «مسئله» یا یکی از مترادفهای آن به کرات در عناوین آثار عمده باختین ظاهر میشود؛ مانند مسائل نظریه ادبی داستایفسکی، مسائل ادبیات و زبانشاناسی، مسئله متن و ... .
فهرست مطالب
فصل اول: زندگینامه
فصل دوم: معرفتشناسی علوم انسانی
فصل سوم: گزینشهای اساسی
فصل چهارم: نظریه گفتار
فصل پنجم: بینامتنی
فصل ششم: تاریخ ادبیات
فصل هفتم: انسانشناسی فلسفی
[h=2]اندکی درباره ی تزوتان تودوروف:[/h] تودوروف در سال 1939 میلادی در شهر صوفیه بلغارستان به دنیا آمد. وی فعالیت ادبی اش را با ترجمه متونی از نویسنده های فرمالیست روس همچون بوریس آیخن باوم، ویكتور اشكلوفسكی و رومن یاكوبسن آغاز و با همكاری ژرار ژنت، مجموعه «بوطیقا» را منتشر كرد.
وی در سال های دهه 60 قرن گذشته میلادی و ابتدای سال های دهه هفتاد برای مجله «تل كل» كه بیشتر بزرگان ادبی آن روز فرانسه (افرادی چون رولان بارت و ژولیا كریستوا) با آن همكاری داشتند، می نوشت و نقشی نیز در تحولات فرهنگی آن سالیان فرانسه ایفا كرد. وی سپس به موضوع ساختارگرایی ادبی علاقه مند شد و نخستین كتابش را به نام «نظریه ادبی، متن هایی از فرمالیست های روس» در سال 1966 منتشر كرد؛ اما چند سال بعد به موضوع «بوطیقا» روی آورد و «بوطیقای نثر» را كه از معروف ترین آثار اوست، در سال 1971 به انتشار رساند. بعدها به تاریخ و سیاست علاقه مند شد و سال های اخیر را بیش تر به مطالعه در حوزه های سیاسی پرداخته است.
تودوروف تا به امروز بیش از 25 عنوان كتاب منتشر كرده است.
[/HR] منابع:
انسان شناسی و فرهنگ
روزنامه ایران
[h=1][/h]
[h=2][/h][h=2]محمدحسن ابوحمزه نویسنده ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، داستانکی با عنوان «لگد آخر» با موضوع سالگرد حمله عراق به کشور جمهوری اسلامی ایران در سی و یکم سال 1359 توسط ارتش بعث عراق نوشته است.[/h]
ابوحمزه درباره داستانک «لگد آخر»، می گوید: داستان در خصوص یکی از نظامیان بعثی عراقی است که جنگ را از حکومت صدام آغاز و همچنان درگیر آن است و اکنون در خدمت داعش است.
در ادامه این داستانک را می خوانید:
وقتی پیرمرد تصمیم گرفت با لگد به در چوبی خانه روستایی در دهکده شمالی «چارداغلی» بکوبد و آن را باز کند، احساس کرد دیگر توان جوانی را ندارد، ناخودآگاه رفت به سی و چهار سال پیش. روزی که با همان پا در چوبی خانه روستایی اطراف شهر بندری و زیبای محمره را شکسته بود.
شهری که به گفته فرماندهانش باید در سه روز تسخیر می شد و نشد، اما بسیاری از دوستانش کشته شدند. یاد دوستانش دلش را آزرد.
به پوتین آمریکایی خود خیره شد، پا را پس کشید، شُل شد همان جا ایستاد. از نخستین لگد، سی و چهار سال گذشته بود. سی و چهار سال چون فیلمی از مقابل چشمانش گذشت. به یاد نمی آورد چندین در خانه را با لگد شکسته بود. از محمره تا حلبچه، شهرهای کویت و سوریه. اکنون هم استان صلاح الدین کشور خودش. اما به یاد داشت که آن روز فرمانده جنگ خطاب به مردم بی دفاع گفته بود:
- ما برادرانتان هستیم، به نمایندگی از سوی شما، برای دفاع از سرزمین اعراب...
به یاد داشت که آن روز فرمانده جنگ خطاب به مردم بی دفاع گفته بود: - ما برادرانتان هستیم، به نمایندگی از سوی شما، برای دفاع از سرزمین اعراب...
و ادامه داده بود؛ برای نجات مردم عرب خوزستان باید اسلحه به دست گرفت و لباس رزم پوشید. سی و چهار سال بود آن لباس را به تن او کرده بودند، لباس قتل، غارت و کشتار. پیش خود فکر کرد، کدام اعراب. به اسلحه اش نگاه کرد یک تفنگ «گالیل» اسرائیلی بود. اسلحه را مسلح کرد برگشت، به طرف مقر فرماندهی رفت که تابلویی در بالای آن خود نمایی می کرد و روی آن نوشته شده بود. «الدولة الاسلامیة فی العراق والشام».
*
[h=2]درباره محمدحسن ابوحمزه:[/h] ابوحمزه داستان نویستهرانی دارای داستانهای كوتاهی زیادی است كه از جمله آنها به موارد زیر می توان اشاره كرد: "تک برگ پیچک"،"خشمگین"، "هارمونی ریل راه آهن"، "صید ماهی صبور"، "سایبانی از نخل"، "سکهها "، "از ما اصرار از پیرمرد تدارکات انکار"،این که آمد آن که باید بیاید نیست"، "پایان لبخند خاكی"، "آخرین پیام"،"آخرین پلاک شناساییمان را در مشت میفشردیم"...داستانهای "آچمز" و "جون بكنید بیایید بالا" نیز برگزیده نخستین جشنواره سراسری لبخند خاكی فراخوان داستان طنز دفاع مقدس در آستانه میلاد امام رضا (ع) در اردیبهشت سال 1390 بوده است.
ابوحمزه بر اساس برخی از آثارش نویسنده حوزه دفاع مقدس به حساب میآید. برای مثال داستان كوتاه "آخرین پلاک شناساییمان را در مشت میفشردیم" به عنوان داستان ادب پایداری در هشتاد و یكمین جلسه نقد كتاب دفاع مقدس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس در خرداد ماه سال 1387 مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.
[h=1]سادات ببخشید[/h]
[h=2]معرفی کتابهایی به مناسبت فرارسیدن ماه محرمالحرام؛ با عناوین: بیت های بارانی، نظم گریهخیز و سادات ببخشید.[/h]
[h=2]«بیتهای بارانی»[/h] کتاب «بیتهای بارانی»، گزیدهای از اشعار جدید عاشورایی به همت هیأت رزمندگان اسلام منتشر شد.
گردآوری اشعار در کتاب «بیتهای بارانی» توسط قاسم صرافان، با همکاری و نظارت سیدمهدی حسینی و جواد هاشمی(تربت) به انجام رسیده است. این مجموعه در 240 صفحه شامل اشعار و نوحههای محرم گردآوری و در شمارگان 5000 نسخه به چاپ رسیده است.
این اشعار عمدتاً سرودههای جدید و منتشر نشده شعرای مطرح آیینی برای ایام محرم است و در فصول جداگانهای بر اساس موضوعات و شبهای مختلف محرم دستهبنده شدهاند.
قیمت این مجموعه 80 هزار ریال است و علاقهمندان برای تهیه و سفارش کتاب میتوانند با شماره تلفن 88960430 تماس بگیرند.
گردآوری اشعار در کتاب «بیتهای بارانی» توسط قاسم صرافان، با همکاری و نظارت سیدمهدی حسینی و جواد هاشمی(تربت) به انجام رسیده است. این مجموعه در 240 صفحه شامل اشعار و نوحههای محرم گردآوری و در شمارگان 5000 نسخه به چاپ رسیده است.
[h=2]«نظم گریهخیز»[/h] به مناسبت فرارسیدن ماه محرم الحرام مرکز تامین و عرضه متون کهن ایرانی «میراث مکتوب»، اقدام به فراهم آوردن مجموعهای از متون عاشورایی منتشر شده کرده است که در قالب بستهای با نام «نظم گریه خیز» به دوستداران ادب حماسی فارسی عرضه میشود.
این بسته حاوی آثار نایاب موسسه پژوهشی «میراث مکتوب» است که در شمارگان محدود به این مناسبت چاپ مجدد شده که شامل این کتابها است:
1- هفت دیوان محتشم کاشانی (دوره دو جلدی) شاعر بلند آوازه قرن دهم کاشان که دوازده بند او در سوگ عاشورا مشهور است.
2- دیوان الهامی کرمانشاهی، شاعر کرمانشاهی قرن سیزدهم که به سبک شاهنامه به شرح منظوم حماسه کربلا پرداخته است.
3- فیض الدموع، در شرح حماسه کربلا به نثر از آثار برجسته میرزا ابراهیم بدایع نگار تهرانی، از ادبای دوران قاجار.
وبلاگ «نظم گریه خیز» هم به مناسبت چاپ این آثار و به منظور معرفی آن به مخاطبان و فراهم آوردن مجالی برای ارایه نظرات مخاطبان راه اندازی شده است.
[h=2]«سادات ببخشند»[/h] کتاب «سادات ببخشند» مجموعه سرودههایی آیینی احمد علوی توسط انتشارات «فصل پنجم» منتشر شده است.
در یکی از سرودههای این کتاب خطاب به حضرت عباس(س) آمده است:
عالم شده یک عمر نمکگیر اباالفضل
انداخته تا سفره جود و کرمش اباالفضل
حیف است که بر خلق زمین حکم براند
در عرش بر افراشته ساقی علمش را
من سخت خمارم سر ساقی به سلامت
باید که ببخشد به من او بیش و کمش را
این شاعر دلخسته چه دارد بنویسد
باید به خود او بسپارد قلمش را
«سادات ببخشند» حاوی 36 سروده از احمد علوی است که توسط انتشارات «فصل پنجم» در 78 صفحه و به قیمت 7500 تومان راهی بازار نشر شده است.
[h=1]آخرین انسان[/h]
[h=2]« آخرین انسان» رمان دیگری از موریس بلانشو نویسنده، منتقد ادبی و فیلسوف است که به تازگی از سوی نشر رخداد نو منتشر شده است.[/h]
آخرین انسان . موریس بلانشو. مترجم: ایمان گنجی. انتشارات رخداد نو. چاپ اول. تهران: 1393. 1000 نسخه.110 صفحه. قیمت: 6500تومان.
«شاید تو استثنا خواهی بود، همان روشنایی که تاریک نمیشود. شاید تو از درهای دهشت بدون لرزشی عبور کنی که اینجا معادل آرامش است، همان رعشهی آرامشی است که موج به موج خود را بر آن بالا میکشیم و نگهبان سبکبارمان را نیز تا سطح خودمان ترفیع میبخشیم»[1]
آخرین انسان
بلانشو در آخرین انسان به مفهومی میپردازد که نیچه جایی در کتاب چنین گفت زرتشتش بیان کرده و آن خوار شمردنیترین کسان و کسانی است که حقیرتر از انسان هستند. در این رمان بلانشو از زاویه دید اول شخص استفاده میکند. این رمان نیز مثل سایر رمانهایش دارای هیچ شخصیت به نامی نیست و شخصیتها با ضمایر معرفی میشوند. در این رمان راوی از کسی سخن میگوید که نامش را " او" خطاب میکند. راوی به ریزترین و پنهانیترین خصوصیات "او" و خودش در برخورد با "او" میپردازد. از احساس ترس و عشق و شادمانیها و سیاهترین رنجها. در نهایت هم " او" و هم "من" در سطرهای پایانی محو می شوند و به مرگی خاموش میروند.
بلانشو و شخصیتهای بینام
در مقدمه کتاب مترجم درباره این رمان مینویسند:" بلانشو هم در نظریه خویش و هم در نوشتار داستانیاش اهمیت فراروانی به ضمیر شخص غایب میدهد و همانطور که برای مثال در اثری مثل "کافکا تا کافکا" تا "مکالمههای بی پایان" نشان داده، نوشتار ادبی حتی کارکرد عمومی زبان را نوعی کشتن میداند و به همین خاطر تنش بین من و او بین محو شدن "من" و متصل شدن به اجتماع دوستان یا "ما" را میتوان در اغلب آثار او دید.
بلانشو این کتاب را در سال 1957 نوشت. او همواره در آثارش مفهوم مرگ را دنبال کرده است. مرگ مهمترین مضمون آثار اوست.
دشواریهای ترجمه مترجم به دلیل همین کاربرد ضمایر ترجمه این متن را دشوار دانسته و درباره این رمان نوشته است به نظر میرسد بلانشو با نوشتن این رمان میخواسته است رمانی ضد تفسیری بنویسد. به عبارت دیگر آنقدر همه جملات این رمان انباشته از معنا هستند که کسب و کار تفسیر برای کشیدن معناهای پس از آنها و ارتباط دادنشان به گفتمانهای مختلف دلالتی کساد میشود. به نظر میرسد این استراتژی بلانشو در راستای فرار از بازنمایی باشد. او همچون دوست معاصر دیگرش پی یر کلوسوفسکی اساسا با هر چه سنگینتر کردن و مضاعف کردن بازنمایی آن را در هم میشکند. بنابراین لحن فاخر و جملات به ظاهر بیش از حد فلسفی این رمان را باید در راستای این استراتژی خواند.
بلانشو و مرگ
بلانشو این کتاب را در سال 1957 نوشت. او همواره در آثارش مفهوم مرگ را دنبال کرده است. مرگ مهمترین مضمون آثار اوست. بلانشو از مرگ نویسنده در متن سخن میگوید و در نظر او نویسندگی در همسایگی مرگ اتفاق میافتد. در این معنا که نویسنده درمتن خود را از خود میزایاند و با به پایان رسیدن متن، این زندگی نیز که در فاصله کلمات و سطرهای متن در هر لحظه اتفاق میافتد، به پایان میرسد.
بلانشو کیست؟
موریس بلانشو نویسنده، فیلسوف و منتقد مرموزی بود و تا پایان عمرش هیچ گاه با مطبوعات مصاحبه نکرد، هر چند در دورهای خودش یک ژورنالیست بود. با این حال کتابهایش همواره دست به دست میچرخد و وی را به عنوان هیولای ادبی میشناسند. وی در فرانسه و در خانواده متمولی به دنیا آمد. سپس فلسفه خواند و در خانهای ییلاقی به نوشتن پرداخت. از وی بیش از 800 مقاله و کتاب به جای مانده است. بلانشو با این که هیچ گاه جایزه ادبی نگرفت اما وی یکی از بزرگترین نظریه پردازان است و شالوده شکنی را بنیاد نهاد و بر فیلسوفانی چون میشل فوکو و دریدا تاثیر گذاشت.
محتوی کتاب
این رمان در دو بخش نوشته شده است. مقدمه کتاب به قلم مترجم یادداشتهایی است در باب دشواری ترجمه. یادداشتی نیز به عنوان یادداشت مجموعه به قلم پیمان غلامی در بخش نخست کتاب آورده شده که درباره مجموعه کتابهای "ادبیات و زندگی" است که آخرین انسان تحت همین مجموعه منتشر و به بازار کتاب عرضه شده است. وی می نویسد: افق این مجموعه پرداختن به مرزها و دقایق درک ناپذیر و تمییزناپذیر میان ادبیات و فلسفه است.
این کتاب همچنین توسط شهرام رستمی نیز ترجمه شده است.
پی نوشت:
[1] صفحه 108 کتاب
[h=1][/h]
[h=2]« مادر بزرگت رو از این جا ببر!» مجموعه داستان طنزی است از نویسنده امریکایی معاصر که با گزینش و انتخاب مترجم عرضه شده است.[/h]
مادربزگت رو از این جا بر!. دیوید سداریس. نشر زاوش. چاپ سوم. تهران: 1392. 2000 نسخه.150 صفحه. قیمت: 7500 تومان.
«من و لوییس شش ماه با هم دوست بودیم که ناگهان دوستی مان تبدیل شد به رقابت. تا قبل از آن عین خیالمان نبود کدام مان نمره بهتری می گیریم یا پول بیشتری خرج می کنیم. هر کدام ویژگی خاص خودمان را داشتیم. قاعدتا هر کدام باید به دیگری به خاطر توانایی هایش احترام می گذاشتیم. اعتماد به نفس ترسناک و بیش از حدش به او اجازه می داد تا با یک کلاه گیس فرفری در مدرسه رژه برود و من هم صد در صد حمایتش می کردم. »[1]
[h=2]درباره کتاب[/h] مادر بزرگت رو از این جا ببر! مجموعه داستان کوتاه از نویسنده امریکایی است که با زبانی طنز به بیان بخشی از اتفاقاتی می پردازد که در گذشته تجربه شده اند.
داستان های این مجموعه داستان های کمیکی هستند که عمدتا درباره خانواده نویسنده نوشته شده است. این موضوع به خصوص در داستان مادربزرگت رو از این جا ببر مشهود است.
دیوید سداریس که با داستان های کوتاهش به شهرت رسیده است، یکی از مشهور ترین نویسندگان طنز امریکا است که در سال های اخیر کتاب هایش از فروش فوق العاده ای برخوردار بوده اند. وی در این آثار به تفسیر مسائل اجتماع می پردازد. سداریس موضوعات داستان های کوتاهش را از زندگی شخصی اش برداشت می کند و ماهیتی فکاهی و طعنه آمیز به آنها می بخشد.
دیوید سداریس که با داستان های کوتاهش به شهرت رسیده است، یکی از مشهور ترین نویسندگان طنز امریکا است که در سال های اخیر کتاب هایش از فروش فوق العاده ای برخوردار بوده اند. وی در این آثار به تفسیر مسائل اجتماع می پردازد. سداریس موضوعات داستان های کوتاهش را از زندگی شخصی اش برداشت می کند و ماهیتی فکاهی و طعنه آمیز به آنها می بخشد. مسائل مورد بحث وی زندگی خانوادگی، بزرگ شدن در خانواده ای از طبقه متوسط در حومه شهر به خصوص شهر رالی، پیشینه فرهنگ یونانی، مشاغل مختلف، تحصیل و مواد مخدر است. وی عمدتا از تجربه زندگی در کشورهای فرانسه و انگلستان می نویسد. پیشینه فرهنگ یونانی از این جهت مورد توجه سداریس است که از طرف پدری تباری یونانی دارد.
داستان طاعون تیک، پسر بچه ای را روایت می کند که صرفا فرامینی را اجرا می کند که از مغزش صادر می شود. این فرامین یک لحظه پسرک را رها نمی کند و دگمه ای برای خاموش کردنش نیست. دستوراتی عجیب مثل لیس زدن کلید چراغ های کلاس درس، فشار دادن دماغ به در یخچال و کوبیدن پاشنه کفش به پیشانی، کارهایی است که این پسر نمی تواند از شرش رها شود.
داستان مادر بزرگت رو از این جا ببر! زندگی مادربزرگ پدری نویسنده است. این پیرزن که در یک آپارتمان بسیار کوچک زندگی می کند بعد از سال ها زندگی در انگلستان هنوز نمی تواند خوب انگلیسی حرف بزند. او به دلیل شکستن لگن اش وارد زندگی عروس اش می شود و از آنجایی که روابط خوبی با عروس اش ندارد سایه همدیگر را با تیر می زنند.
در داستان دینا نویسنده سیستم آموزش رسمی را در مقابل سبک زندگی و سیستم آموزش سنتی قرار می دهد.
در داستان یک کار آگاه واقعی، مادر و خواهری را روایت می کند که به سریال های تلویزیونی علاقه دارند و از میان آنها تنها سریال های پلیسی را نگاه می کنند.
داستان های این مجموعه با زبانی بسیار عامیانه و راحت نوشته شده است. انگار نویسنده همین جا در کنار شما ایستاده و دارد ماجرایی که همین امروز صبح برایش اتفاق افتاده را روایت می کند. دغدغه های زندگی، روزمرگی، مشکلات شخصیتی و گرفتاری های زندگی مدرن همه در موقعیت هایی طعنه آمیز روایت می شود. در بیشتر داستان های کوتاه از عنصر غافل گیری استفاده شده است. شخصیت هایی با تیک های عجیب و غریب یا با اخلاق های غیر نرمشان باعث خنده می شوند.
[h=2]پیشینه نویسنده[/h] این کتاب مجموعه ای است منتخب از داستان های سداریس که پیمان خاکسار گردآوری و ترجمه کرده است. سدرایس نویسنده ای ست که به تازگی در ایران معرفی شده است. مترجم در ابتدای کتاب درباره نویسنده می نویسد: کتاب های وی جوایز زیادی گرفته و تیراژ های میلیونی در امریکا دارد. وی با مجلاتی چون نیویورکر همکاری می کند و مقالات طنز بسیاری تالیف کرده است. خاکسار پیش از این کتاب " بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم" را از این نویسنده ترجمه کرده بود.
[h=2]محتوای کتاب[/h] این کتاب شامل یازده داستان کوتاه است که عبارتند از: طاعون تیک، گوشت کنسروی، مادربزرگت رو از این جا ببر، غول یک چشم، یک کارگاه واقعی، دیکس هیل، حشره درام، دینا، سیاره میمون ها، چهار ضلعی ناقص و شب مردگان زنده.
اگر بخواهید لحظات شادی آوری داشته باشید و دمی خنده بر لب هایتان بنشیند می توانید داستان های کوتاه این مجموعه را مطالعه کنید.
پی نوشت:
[1] صفحه 85 کتاب
[h=1]یخ در جهنم[/h]
[h=2]معرفی مختصر چند مجموعه داستان و رمان با عناوین: مثل کسی که از یادم می رود، اندازه دیگری، فیل ها، اگه زنش بشم میتونم شمر رو بغل کنم؟، یخ در جهنم، باز هم پیش من بیایید، چمن و کتاب جوراب ساقبلند سفید و داستانهای دیگر.[/h]
[h=2]«مثل کسی که از یادم میرود»[/h] «مثل کسی که از یادم میرود» نوشته سیاوش گلشیری با هشت داستان از جمله همیشه از دستها شروع میشود، همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد...، همیشه تنها یکی میماند، گلدان کوچک شمعدانیمان و همیشه نبودنت... همراه است.
بخشی از متن کتاب: «صدای یاسی حالا یک جایی از میان درختهای در هم کاج و سروهای کوهی میآید. بویشان اغلب هست. اگر صبح میشد، اولهای صبح، وقتی نیلی افق با صدای گنجشکها همرنگ آبی کمرنگ دریا میشد... بویشان بیشتر شبیه تن عرقکرده آدمی است که تازه توی گور خوابیده است... باد که همیشه از راه باریکه پشت ویلا میوزد، بوی سروها حسابی گیجم میکند... آن وقت چشم که باز میکنم مشامم از بو که پر میشود، حس میکنم زیر بارانی از خاکستر توی قلعهای گیر افتادهام، قلعهای با کنگرههای صدفی و دیوارهای ماسهای که هر لحظه جاییاش فرومیریزد و آب ذره ذره به داخلش نفوذ میکند.»
«مثل کسی که از یادم میرود» در 109 صفحه با شمارگان 1000 نسخه با قیمت 7500 تومان در انتشارات روزنه به چاپ رسیده است.
[h=2]«اندازه دیگری»[/h] مجموعه داستان «اندازه دیگری» نوشته مرتضی زارعی با 11 داستان همچون ابر، بوی سوپ عمهگلی، این بار کسی گوشی را برمیدارد، نوازش و جابهجایی همراه است.
بخشی از متن کتاب: «اما نگاه کن، من یک آدمام! چهقدر لخت و پتی و تنها! چهقدر بزرگام! چهقدر تند حرکت میکنم! این همه استخوان و رگ و پی دارم. این همه مغزه دارم. چهقدر از خودم دورم، از همین بدنم. نمیتوانم مثل یک حلزون توی خودم جمع بشوم، توی لاک خودم، درش را با لایهای نازک بپوشانم و به خواب بروم، روزها و هفتهها، چه هستی نرم و شکنندهای!»
«اندازه دیگری» در 110 صفحه با شمارگان 1000 نسخه و قیمت 5900 تومان در انتشارات روزنه منتشر شده است.
[h=2]«فیلها»[/h] رمان «فیلها» در 144 صفحه با شمارگان 1650 نسخه و قیمت 7000 تومان در نشر ققنوس به چاپ رسیده است.
در بخشی از کتاب آمده است: «دهانها میجنبد و مسابقه ادامه دارد. حالا یک تکه نان برمیدارم بعد سبزی. سبزیجات اشتهاآورند، چند ساقه ریحان و تره میتپانم توی دهان و بلافاصله یک تکه گوشت نیمپز؛ آبدار است و بفهمی نفهمی طعم خون میدهد خون گوسفندهای پروار دشت مغان، خون گاوهای هرفورد انگلیسی، طعم خون بینی مشتخورده، طعم خون سربازان جنگ... سیرمانی ندارم. رستمی شدهام که بعد از پیروزی در نبرد، خوان و دستر و عیش و نوش فراهم میکند اما من کدام نبرد زندگیام را بردهام؟»
[h=2]«اگه زنش بشم میتونم شمر رو بغل کنم؟»[/h] کتاب «اگه زنش بشم میتونم شمر رو بغل کنم؟» نوشته محمداسماعیل حاجیعلیان در 175 صفحه با شمارگان 770 نسخه و قیمت 7500 تومان در نشر هیلا به چاپ رسیده است.
این کتاب با 13 داستان همچون ستارهها کف سوئیت ملاقات شرعی، هفت خال خانباجی، شکلات سرد، گردوی کلهگاوی، میشه یه تخم کفتر بهم بدی؟!، خاتون، نارنج میخواستید آقا و میلک جان همراه است.
[h=2]«یخ در جهنم»[/h] رمان «یخ در جهنم» نوشته نسترن هاشمی در 367 صفحه با شمارگان 1100 نسخه و قیمت 15000 تومان در نشر هیلا منتشر شده است.
بخشی از متن کتاب: «دختر جان، این کار حرفش یه جوره، کارش یه جور. اگه یه روز خانوم جون یا آقا جونت بفهمن کارت با کرام الکاتبینه. کم کمش اینه که دیگه نذارن درست رو هم بخونی و زود تا خبر درز نکرده شوهرت بدن. تازه اگه دیگرون بفهمن که دیگه هیچ کس پیدا نمیشه بگیردت و میشی انگشتنمای خاص و عام.»
مریم در حالی که اشکهایش آرام از گوشه چشمش پایین میآمد گفت: «ولی من خیلی دوست دارم. واقعا دلم میخواد یاد بگیرم. همه تلاشم رو هم میکنم که هیچ کس بو نبره و اگرم بفهمن خودم راضیشون میکنم. قول میدم.»
[h=2]«باز هم پیش من بیایید»[/h] کتاب «باز هم پیش من بیایید» نوشته امیررضا بیگدلی در 151 صفحه با شمارگان 550 نسخه و قیمت 8500 تومان در نشر افکار منتشر شده است.
بخشی از داستان: «مادرزنم با من هیچ خوب نیست؛ او با من چپ افتاده است. نمیتواند بپذیرد دخترش از من بچهدار میشود. نه تنها از پذیرفتن هر آنچه به من ربط دارد سر باز میزند، بلکه میکوشد تمام کارهای من هیچ و پوچ به حساب بیاید. از طرفی میگوید: «تا بچه نیاید و روی این تخت دراز نکشد و ونگ ونگ نکند،نمیتوان باور کرد که قرار است بچهای به دنیا بیاید» و از طرفی دیگر آرزو میکند بچه نیاید، روی تخت دراز نکشد و ونگ ونگ نکند؛ یعنی «نباید به دنیا بیاید» خیلی دلش میخواهد یک جایی بین راه - نمیدانم کجا - گم و گور شود. برای اینکه این یکی هم گم و گور شود به هر کاری دست میزند؛ هر کاری.»
[h=2]
[/h] [h=2]چمن[/h] رمان پلیسی «چمن» نوشته فردریک دار نویسنده شناختهشده فرانسوی ادبیات پلیسی با ترجمه عباس آگاهی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شد.
این رمان که به عنوان چهل و ششمین مجموعه کتابهای پلیسی نقاب چاپ شده، در 23 فصل نوشته شده است. «آسانسور»، «مرگی که حرفش را میزدی» و «کابوس سحرگاهی» رمانهایی هستند که پیش از این از فردریک دار در مجموعه نقاب به چاپ رسیدهاند.
داستان این رمان به این ترتیب است که ژانماری والز در سواحل جنوب فرانسه، در تنهایی تعطیلات خود را میگذراند. او به طور اتفاقی با زنی آشنا میشود که انگلیسی است و ظاهرا به زبان فرانسه تسلط کامل ندارد. دیدار اتفاقی ژانماری و مارژوری بار دیگر و در محلی دیگر تکرار میشود و در پی آن ملاقاتهای بیشتری صورت میگیرد. بعد از عزیمت مارژوری به کشورش، ژانماری که دلباخته زن ناشناس شده، به نامهنگاری با او ادامه میدهد و سرانجام، دعوت وی را میپذیرد و قرار ملاقاتی در اسکاتلند میگذارد. ورود ژانماری به اسکاتلند سلسلهای از حوادث عجیب را در پی میآورد که در نهایت به قتل نویل فالکس، شوهر مارژوری میانجامد.
در ادامه این داستان، در صحنه قتل بر روی چمن پارک، جسد مردی به جا مانده که به ضرب گلوله کشته شده است. گلولهای که از تپانچهای خارج شده که ژانماری با آن شلیک کرده است. ژانماری که تصور میکند برای دفاع از مارژوری، همسر او را به قتل رسانده، ناگهان با چهرهای متفاوت از زن محبوبش روبهرو میشود. مارژوری ابتدا او را از خود میراند و سپس حتی منکر آشنایی با وی میشود. معمای پیچیده این رمان تا آخرین صفحههای کتاب حلنشده میماند، تا زمانی که بریت، شخصیت بازرس پلیس پرده از آن برمیدارد.
کتاب «چمن» در 164 صفحه، شمارگان هزار و 100 نسخه و قیمت 8 هزار و 500 تومان منتشر شده است.
[h=2]«جوراب ساقبلند سفید و داستانهای دیگر»[/h] مجموعه داستان «جوراب ساقبلند سفید و داستانهای دیگر» نوشته دی.اچ.لارنس، نویسنده بزرگ و جنجالی قرن بیستم، با ترجمه فرید قدمی و توسط انتشارات مسافر منتشر شد.
این كتاب كه با پیشگفتاری تحلیلی درباره ادبیات و اندیشههای لارنس آغاز میشود، شامل چهار داستان بلند و كوتاه از این نویسنده انگلیسی است: «جوراب ساقبلند سفید»، «انتخاب دوم»، «سایهای در باغچه رُز» و «مراسم تعمید».
«جوراب ساقبلند سفید و داستانهای دیگر» با قیمت 7000 تومان و با تیراژ 1000 نسخه منتشر شده است.
[h=1][/h]
[h=2]در آستانه پایان سال 2014 میلادی گاردین به معرفی بهترین کتابهای داستانی که در سال جاری منتشر شدند، پرداخته است. در اینجا با رمانها و داستانهای کوتاهی که بیشتر در کانون توجه قرار داشتند آشنا میشویم.[/h]
در سال 2014 تقریباً همه رماننویسان مطرح یک کتاب به بازار عرضه کردند. «ایان مک ایوان» در کتاب «قانون کودکان» خود به بررسی جزئیات قضاوت اخلاقی و حقوقی پرداخته در حالیکه «مارتین امیس» در کتاب «محدوده علاقه» کمدی تلخ از قضیه هولوکاست ارائه کرده است.
رمان اخیر «هاروکی موراکامی» به نام «تسوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارت رفتنش» بسیار مورد استقبال واقع شد و «سارا واترز» در «مستأجر مهمان» به مسئله تغییر طبقات اجتماعی پس از جنگ جهانی اول پرداخت.
«کارل اووه ناسگارد» رماننویس نروژی در رمان «جزیره کودکی» دوران کودکی خود را از لحاظ روانکاوانه روایت کرده و «کالم تویبین» در رمان «نورا وبستر» پرترهای زیبا و غمانگیز از درگذشت پدر خود در دهه 1960 در ایرلند را به تصویر کشیده است.
همچنین در سال جاری دو تن از بزرگان داستانسرایی آمریکا یعنی «مارلین رابینسون» با رمان «لیلا» که نگاهی به حوادث رمانهای «گیلیاد» و «خانه» او دارد و نیز «ریچارد فورد» با «بگذار برایت فرانک باشم» که ادامه داستانهای فرانک بسکوم است، به اوج حرفه ادبی خود بازگشتند.
«ویل سلف» در رمان «کوسه» که دومین کتاب از سهگانه داستانهای دکتر زاک باسنر است، به مدرنیسم، پزشکی و جنونهای قرن بیستم پرداخته و «هاوارد جاکوبسن» در رمان «جی» ترکیبی از طنز فرهنگ معاصر با احساسات ضدیهودی ارائه کرده است.
«علی اسمیت» در رمان تحسینشده خود به نام «چگونه هر دو بودن» که در دو بخش منتشر شد، داستان عشق و هنر را به زیبایی بیان کرد و توانست به فهرست نهایی بوکر راه یابد و نیز جایزه گلداسمیث را کسب کند.
«جنی اوفیل» در «دپارتمان تفکر» که دومین رمان او متشکل از حکایات کوتاه است به بحث پدر و مادری و فرزندپروری میپردازد. «جنی ارپنبک» رماننویس آلمانی نیز در کتاب «آخرالزمان» از سرنوشت و زندگی و تاریخ آلمان سخن گفته است.
رمان «ما» اثر «دیوید نیکولز» نیز داستان زن و شوهری را به تصویر کشیده که در آستانه جدایی، شوهر سعی در احیای این رابطه و تدام آن میکند. «نیک هورنبی» نیز رمان «دختر بامزه» خود را پس از 5 سال وقفه منتشر کرد. همچنین «جسی برتون» نویسنده و هنرپیشه انگلیسی با داستان «مینیاتوریست» موفقیت بزرگی کسب کرد.
2014 سالی بود که جایزه بوکر به رماننویسان آمریکایی روی خوش نشان داد اما در نهایت برنده آن «ریچارد فلاناگان» اهل تاسمانی برای رمان «راه باریک به عمق شمال» شد. این رمان داستان دلخراش زندگی و مرگ اسرای جنگی در جریان ساخت راهآهن برمه در جنگ جهانی دوم را روایت میکند.
2014 سالی بود که جایزه بوکر به رماننویسان آمریکایی روی خوش نشان داد اما در نهایت برنده آن «ریچارد فلاناگان» اهل تاسمانی برای رمان «راه باریک به عمق شمال» شد. این رمان داستان دلخراش زندگی و مرگ اسرای جنگی در جریان ساخت راهآهن برمه در جنگ جهانی دوم را روایت میکند. امسال همچنین «النا فرانته» با رمان «آنها که میروند و آنها که میمانند» بیشتر مورد توجه قرار گرفت. با وجود بحثهایی که داستان «ترور مارگارت تاچر» نوشته «هیلاری مانتل» به راه انداخت، اما کتابدوستان همچنان منتظر بخش پایانی از سهگانه «توماس کرامول» اثر مانتل هستند.
2014 برای داستانهای کوتاه نیز سال قابل توجهی بود؛ داستان «صفآرایی مجدد» نوشته «فیل کلی» سرباز سابق آمریکا در جنگ عراق و افغانستان توانست جایزه کتاب ملی آمریکا را از آن خود کند و «کالین برت» نویسنده کتاب «پوستههای جوان» موفق به دریافت جایزه کتاب اول گاردین شد.
در نهایت رمان «ساعتهای استخوان» نوشته «دیوید میچل» که ترکیبی از نوآوری و شور و احساس است، داستان نبرد مافوق طبیعی ذهن میان خیر و شر را روایت میکند. دامنه این داستان از وحشت و اضطراب نوجوانی در دهه 80 تا فروپاشی تمدن غرب در آینده در ایرلند و از عشق و زندگی تا فقدان و جنگ است.
امسال همچنین «میشل فابر» هلندی پس از دوازده سال وقفه «کتاب چیزهای جدید عجیب» را منتشر کرد که داستانی فوقالعاده مسحورکننده و سرشار از پیچیدگی احساسی و تأثیرگذار است.
[h=1]جای او خالی[/h]
[h=2]«جای او خالی» از مجموعه قصه های انقلاب برای بچه ها و نوجوانان است که نادر ابراهیمی بر اساس روایات نوجوانان شرکت کننده در انقلاب نوشته است .[/h]
جای او خالی. نادر ابراهیمی. انتشارات سوره مهر. چاپ اول. تهران: 1393. 2500 نسخه.32 صفحه. مصور. قیمت: 3500 تومان.
«مثل روزهای عزاداری بود. اما عزاداری نبود. جشن هم نبود. نه شادی بود و نه غم. خشم بود و انقلاب. مردمی بودند که با تمام قدرتشان فریاد می کشیدند و می گفتند که چه چیزهایی را دوست دارند و چه چیزهایی را دوست ندارد؛ چه چیزهایی را می خواهند و چه چیزهایی را نمی خواهند. منصور همین حالت را دوست داشت.»[1]
[h=2]مجموعه قصه های انقلاب برای بچه ها و نوجوان ها[/h] نادر ابراهیمی در زمان حیاطش ماجراهای انقلاب را که در حدود بیست تا می شده است و در تمام آنها بچه ها نقش اساسی داشته اند، جمع آوری کرد. این قصه ها یا توسط بچه های انقلابی در نقاط مختلف کشور برای وی فرستاده شده است و یا در سفرهایش به سراسر ایران به دست آورده است. ابراهیمی در ابتدای مجموعه قصه های انقلاب برای بچه ها و نوجوان ها توضیح می دهد که در ابتدا این قصه ها و روایات را به صورت گزارش ساده در آورده اما بعد از آن قصه شان کرده است. در ابتدا این مجموعه شش تا اثر بود که در اوج انقلاب با جلدی سفید منتشر شدند اما بعد از انقلاب شش تای دیگر به آنها افزوده شد. این مجموعه قصه ها یک بار دیگر نیز در سال 73 توسط حوزه هنری منتشر شدند.
[h=2]قصه های نوجوانان سراسر کشور[/h] خود نویسنده در مقدمه کتاب های کوچک قصه های انقلاب می نویسد: این قصه ها که درباره گوشه و کنار بزرگترین انقلاب تاریخ حیات بشر است، یادگار ی است عزیز که دوست دارم از من و بچه هایی که این یادداشتها و خاطرات را به من سپردند، باقی بماند.
انقلاب خیلی دردها دارد، یکی از سنگین ترین و بدترین دردهای انقلاب درد کشته شدن بچه ها است، اما شادی هایی که بعد از هر انقلاب پیروز برای مردم به خصوص برای بچه ها پدید می آید، خیلی بیشتر از یاد آوری دردهاست.
[h=2]داستان منصور پسر 13 ساله انقلاب[/h] داستان کوچک "جای او خالی" درباره کشته شدن یکی از همین بچه ها است که در اوج انقلاب اتفاق می افتد.
منصور که تنها 13 سال دارد در یکی از مدارس تهران درس می خواند و هر بار باید به اجبار به یکی از برنامه های طراحی شده برای شاه و همسر و فرزندانش برود. یک روز آنها را برای پایکوبی روز تولد شاه می برند و روز دیگر باید به استقبال شاه و همسرش بروند که از سفر زمستانی بر گشته اند. در تمامی این برنامه ها که به اجبار بچه های مدرسه را با خود همراه می کنند، منصور از این کار ناراضی است و دلش می خواهد فریاد بزند شاه نمی خواهیم و شاه باید کشته شود. منصور کلمه انقلاب را نمی داند اما متوجه است که انقلاب او را بزرگ می کند. وارد میدان کرده و از او یک جنگجو ساخته است. انقلاب چیزی است که به او اجازه داده حرف بزند و فکرش را بگوید. یک روز منصور فرصتی پیدا می کند که به صف تظاهر کنندگان انقلابی برعلیه شاه بپیوندد. او خودش را به صف اول می رساند. وی روی تانک پسر همسایه ش آنر ا می بیند و به خیال اینکه جواد او را خواهد شناخت، برایش دست تکان می دهد اما پسر مسلسل به دست، به سمت او شلیک می کند و منصور پیش از اینکه فرصت کند فریاد خشمش را نصبت به شاه به جواد بفهماند و از او بخواهد به آنها بپیوندد، کشته می شود. بعد از انقلاب بچه های همسایه و همکلاسی هایش با دسته گلی یاد و خاطره او را برای همیشه پیش خود زنده نگه می دارند.
فرزانه منصوری همسر زنده یاد نادر ابراهیمی درباره آثار منتشر شده می گوید: این کتاب ها را همسرم در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی و در خلال مبارزات آن زمان مردم بر علیه رژیم شاه می نوشت.
وی ادامه می دهد: در رژیم گذشته بارها جلوی انتشار کتاب های نادر را گرفتند و بارها ممنوع القلم شد. البته برای این کتاب چون در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی و مبارزات آن دوران بود مشکلی پیش نیامد.
دیگر قصه های این مجموعه عبارتند از: نیروی هوایی، پدر چرا توی خانه مانده است، برادرت را صدا کن، سحرگاهان همافران اعدام می شوند.
پی نوشت:
[1] صفحه 15 کتاب