جمع بندی چگونگی هدایت ملت هایی که در آنها پیامبری نازل نشده

تب‌های اولیه

34 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد شعیب


[=Verdana]با عرض سلام و ادب
با توجه به نصّ صريح آيات قرآني چنين به دست مي آيد كه قوم و گروهي به وجود نيامدند، جز آن كه براي ايشان پيامبري مبعوث شده است:
وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّـهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ(سوره النحل، آیه 36.)



[=Verdana] ما برای هر جامعه ای رسولی فرستادیم، می گفت: خدا را بپرستید و از پرستش هرگونه بتی اجتناب کنید
وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَایُظْلَمُونَ (سوره یونس، آیه 47.)
[=Verdana] [=Verdana]این آیه را اینگونه ترجمه می کنند: برای هر جامعه ای رسولی است که هرگاه آن رسول آید و حجت کند، حکم به عدل خواهد شد و هیچکس ستم نخواهد دید.
[=Verdana]وإن من أمة إلا خلا فيها نذير
[=Verdana]
يكي از لوازم نبوت عامه اين است كه هيچ مردمي بدون راهنماي غيبي نيستند و ممكن نيست خداوند امتی را بدون راهنما رها كند، زيرا خدا مربّي و مدبّر انسان است
قرآن می فرماید:«اِنْ مِنْ اُمَََّةٍ اِلاّ خَلا فيها نَذير»{فاطر/ 24}، امكان ندارد جمعيتي در منطقه‏اي زندگي كنند و خداوند براي آنان راهنما نفرستد:«لَمْ يَكُن الَِّذِينَ كَفَرُوا مِنْ اَهلِ الكِتابَ وَ اَلْمُشرِكِين مُنْفِكَِّينَ حَتّي تَأتِيهمْ الْبَيِّنة»{ بيّنه/ 1 }.

خداوند، مردم را خواه موحد و خواه غير موحد، از نبوت عامه منفك نمي‏كند. اصولا نبوّت از بشريت جدا نمي‏شود. يعني ممكن نيست در عصري يا نسلي، در سرزميني گروهي زندگي كنند و براي آْنان نبوّت نباشد، همان طور كه ممكن نيست خداوند حيوان آبزي را بيافريند و آب را خلق نكند و يا انسان را خلق كند و هوا را نيافريند، همچنين ممكن نيست جامعه بشري را بيافريند و وحي و سروش غيبي را خلق نكند؛ زيرا جامعه بدون وحي حيات انساني نخواهد داشت.

البته این فرستادن پیامبران برای همه امت ها همیشه اینگونه نیست که به صورت مستقیم باشد گاه پيغمبر خود، در بين يك جامعه معيّن به سر مي‏برد و يا نماينده و جانشين او و يا كتاب و تعاليمش كه عصاره رسالت اوست.
البته افرادي وجود دارند كه احكام الهي و انذار پيامبر به گوششان نخورده و در مسير هدايت قرار نگرفته اند و از اين جهت مقصّر هم نيستند. قرآن‌ از چنين افراد به نام "مستضعفين" ياد كرده و آنان را به رحمت و رأفت الهي اميدوار كرده است. در نتيجه مي توان به دست آورد كه قانون انذار عمومي به دلائل مختلف استثنا بردار است و هستند كساني كه در بعضي از نقاط دور دست جهان نظير قبائل وحشيِ اعماق جنگل هاي آمازون و ديگر نقاط نظاير آن به دور از تمدن شهوي و اطلاعات لازم زندگي مي كنند كه تكليف آن‌ها مشخص است؛ زيرا اين گونه افراد هرگز وجود پيامبري را درك نكرده اند.

دعوت عمومي پيامبران اگر چه به خطاب جمعي بوده، اما اسباب و عللي وجود داشته است، (مثلاً يكي از آن اسباب دوري و عدم دسترسي به بعضي از مناطق جهان) كه مانع رسيدن انذار عمومي به تك تك افراد مي شده است. "پس نبوت و انذار عمومي هم كه به حكم ادله اي كه گفتيم در آن ابحاث ذكر شده، در هر امّتي لازم و واجب است، مستلزم آن نيست كه به طور ضروري و حتمي تمامي افراد آن آمت از هدايت پيغمبر برخوردار شوند و دعوت او به گوش يك يك اشخاص برسد. و ممكن است بعضي ها دعوت او را از خود او نشنوند، بلكه با واسطه و يا وسائطي بشنوند و بعضي هم اصلاً به گوششان نخورد و علل و اسبابي بين او و آن دعوت حائل نشود، در نتيجه هر فردي كه متوجه او نشد و دعوت پيغمبرش به گوشش نرسيد، حجت بر او تمام نيست و او جزء مستضعفين است كه امرشان به دست خدا است و خدا هم دربارة آنان فرموده: "إلاّ المستضعفين من الرجال والنساء والولدان لا يستطيعون حيلة و لا يهتدون سبيلاً؛ مگر ضعيف شدگاني از مردان و زنان و كودكان كه چاره اي نداشته و نتوانستند راه خدا را بيابند". [سوره نساء،آيه98]

گفتار در معناى مستضعف‏

آيه مورد بحث اين معنا را روشن مى‏ سازد كه جهل به معارف دين در صورتى كه ناشى از قصور و ضعف باشد و خود انسان جاهل هيچ دخالتى در آن قصور و در آن ضعف نداشته باشد در درگاه خداى عز و جل معذور است.
توضيح اينكه خداى سبحان جهل به دين و هر ممنوعيت از اقامه شعائر دينى را ظلم مى‏ داند، ظلمى كه عفو الهى شامل آن نمى‏ شود، آن گاه از اين قانون كلى مستضعفين را استثناء نموده، عذر آنان را كه همان استضعاف باشد پذيرفته است. آن گاه با بيانى كلى كه هم شامل آنان شود و هم شامل غير آنان معرفيشان نموده و آن بيان كلى عبارت است از اينكه كسى نتواند محذورى را كه مبتلاى بدان است دفع كند و اين معنا همانطور كه شامل مستضعفين مورد بحث‏ مى‏ شود كه در سرزمينى قرار گرفته‏ اند كه اكثريت و قدرت در آنجا به دست كفار است و چون عالمى دينى نيست كه معارف دين را از او بياموزند و يا محيط كفر و ترس از شكنجه‏ هاى طاقت‏فرساى كفار اجازه نمى‏ دهد به آن معارف عمل كنند و از سوى ديگر قدرت بيرون آمدن از آنجا و رفتن به محيط اسلام را هم ندارند، يا به خاطر اينكه فكرشان كوتاه است و يا گرفتار بيمارى و يا نقص بدنى و يا فقر مالى و يا موانع ديگرند، همچنين شامل كسى هم مى‏ شود كه اصلا ذهنش منتقل به اين معنا كه دينى هست و معارف دينى ثابتى وجود دارد و بايد آن معارف را آموخته مورد عملش قرار داد نمى‏شود، هر چند كه اين شخص عنادى با حق ندارد و اگر حق به گوشش بخورد به هيچ وجه از قبول آن استكبار نمى‏ ورزد، بلكه اگر حقانيت مطلبى برايش روشن شود آن را پيروى مى‏ كند، ليكن حق برايش روشن نشده و عوامل مختلفى دست به دست هم داده و نگذاشته كه اين شخص به دين حق بگرايد.
چنين كسى نيز مستضعف است و مصداق استثناى در آيه است، چيزى كه هست اگر اين شخص نمى‏تواند حيله‏ اى بينديشد و نه راه به جايى ببرد، از اين جهت نيست كه راه را تشخيص داده ولى قدرت رفتن ندارد، چون دشمن به او احاطه دارد و شمشير و شلاق دشمنان حق و دين اجازه رفتن به او نمى‏ دهد بلكه از اين جهت است كه عاملى ديگر او را به استضعاف كشانيده و آن عبارت است از غفلت، و معلوم است كه با وجود غفلت ديگر قدرت معنا ندارد و با وجود جهل ديگر راه هدايت تصور نمى‏ شود.

ادامه دارد

[=arial]

اينكه گفتيم آيه شريفه شامل هر دو نوع مستضعف مى‏ شود، به خاطر اطلاقى است كه در بيان آيه شريفه است و اين اطلاق، عموميت علت را مى‏ رساند و همين عموميت علت از آيات ديگر نيز استفاده مى‏شود، مانند آيه شريفه:" لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ" (خداى تعالى هيچ انسانى را جز به مقدار طاقتش تكليف نمى‏كند، انسان هر كار خير بكند به سود خود كرده و هر كار بدى بكند عليه خود كرده." سوره بقره، آيه 286".)، پس مطلب حق، و دين حق و هر حق ديگرى كه انسان از آن غافل است، در وسع انسان نيست و خداى تعالى هم كسى را از آن باز خواست نمى‏ كند، هم چنان كه مطلب حق و دين حق و هر حق ديگر اگر مورد توجه آدمى باشد ولى از ناحيه دشمن قدرت بر انجام آن را نداشته باشد آن نيز در وسع آدمى نيست و خداى تعالى در مورد آن بازخواستى ندارد.

[=arial]



[=arial]و اين آيه شريفه يعنى آيه سوره بقره همانطور كه تكليف را در جايى كه خارج از وسع باشد بر مى‏ دارد، همچنين ضابطه‏ اى كلى در تشخيص مورد دست مى‏ دهد و مى‏ فهماند كجااست كه اگر تكليف را انجام ندهى معذورى و كجا است كه معذور نيستى، و آن ضابطه كلى اين است كه انجام ندادن تكليف مستند به اكتساب و اختيار خود آدمى نباشد و خودش در اين ترك وظيفه هيچ دخالتى نداشته باشد.

[=arial]بنا بر اين پس كسى هم كه يا به كلى از دين غافل است و يا به بعضى از معارف حقه آن جاهل است، اگر غفلت و جهلش را علت يابى كنيم معلوم شود خودش يا به خاطر كوتاهى و يا سوء اختيار در جهلش دخالت داشته، چنين كسى ترك وظيفه‏ اش مستند به خودش است و گنه كار و مسئول است و اگر بعد از ريشه‏ يابى معلوم شد كه جهل و غفلتش و يا ترك وظيفهاش، به هيچ مقدارى مستند به خود او نيست، در نتيجه ترك وظيفه را مستند به او نمى‏ دانيم و او را گناه كارى نمى‏ شناسيم كه به علت استكبار از حق و يا انكار حق در مخالفت و گناه تعمد ورزيده باشد، پس هر انسانى آنچه از كارهاى خوب كه مى‏ كند به سود خود مى‏ كند و آنچه از كارهاى بد مى‏ كند عليه خود مى‏ كند، و اما اگر آنچه را كه مى‏ كند به عنوان كار خوب و كار بد نمى‏ كند و از خوبى و بدى آن جاهل و يا غافل است، آن عمل نه بسود او است و نه عليه او.

[=arial]از اينجا روشن مى‏ شود كه مستضعف تهى دست است و چيزى از خوبى و بدى در دست ندارد، چون آنچه مى‏ كرده به عنوان كار خوب و يا كار بد نمى‏ كرده، در نتيجه امر او محول به خداى تعالى است تا پروردگارش با او چه معامله كند؟ و اين معنا از ظاهر آيه شريفه:

[=arial]" فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً"، كه بعد از آيه مورد بحث است و نيز از آيه شريفه:" وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ"
(و جمعى ديگر كارشان واگذار به خداى تعالى و امر او است، يا عذابشان مى‏ كند و يا از آن در مى‏ گذرد و خدا داناى حكيم است." سوره توبه، آيه 106")، استفاده مى‏ شود، البته با در نظر گرفتن اينكه رحمتش بر غضبش پيشى دارد، اميد عفو در آنان بيشتر است

ادامه دارد

هيچ انسانى فى نفسه بى نياز از عفو الهى نيست و مستضعف نيز به علت جهلى كه بدان دچار است و به جهت اينكه در صدد تحصيل سعادت بر نيامده است نيازمند عفو الهى است‏.

اين طائفه هر چند كه گناهى عمدى مرتكب نشده ‏اند، چون به علت جهلى كه دچار آن هستند در آنچه كرده‏ اند معذورند، و ليكن در سابق هم گفتيم آدمى زاده همواره در بين سعادت و شقاوت خود دور مى‏ زند و در شقاوتش همين بس كه در صدد تحصيل سعادت خود برنيايد، در نتيجه هيچ انسانى فى نفسه بى ‏نياز از عفو الهى نيست، او نيازمند به اين است كه خداى عز و جل‏ با عفو خود اثر شقاء را از دل او بزدايد، حال چه اينكه او فردى صالح باشد و يا طالح و يا هيچكدام، و به همين جهت است كه خداى تعالى در جمله مورد بحث اميد عفو از آنان را ذكر كرده.
در اين آيه شريفه سؤالى است و آن اين است كه چرا از يك سو فرموده:" عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ" كه ظاهر آن در خطر بودن مستضعفين است، و از سوى ديگر مى‏ فرمايد:" وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً" كه ظاهرش اين است كه عفو الهى شامل مستضعفين مى‏ شود، جوابش اين است كه همانطور كه گفتيم صرف تهى دست بودن نيز شقاوت است، پس جا دارد بفرمايد:
" اميد است خدا از آنان عفو كند" و از سوى ديگر چون اين طائفه را در صورت استثناء از ظالمينى نام برد كه مورد تهديد به" مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِيراً"، قرار گرفتند و ظاهر اين استثناء اين است كه اين طائفه استثناء داخل جهنم نمى‏ شوند، لذا با جمله:" وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً" فهماند كه آرى اين طائفه مشمول عفو و مغفرت خداى تعالى هستند.

تفسیر المیزان ـ ج5 ـ ص78

ضمن عرض سلام خدمت کارشناس محترم
با توجه به توضیحات شما و تفسیری که بیان شد،پاسخ سوال تاپیک روشن شد و نیز مشخص شد که انسان های دور از هدایت امید است که مورد عفو الهی قرار گیرند و عذاب نمی شوند.
درمورد کفار و جهنمیان مشخص است که خداوند به آن ها تفضل فرموده و فرصت هدایت و سعادت داده اما آن ها استفاده نکرده اند.پس حق ندارند اشکال کنند که چرا ما دردنیا جای آن ها(مستضعفین)نبودیم؟
اما این سوال پیش می آید که آیا در حق این افراد نعوذ بالله ظلم شده است؟آیا این ها حق دارند که از خدای متعال بپرسند که چرا به ما فرصت هدایت ندادی؟چرا ما را در شرایطی قرار دادی که دور از هدایت و سعادت قرار گیریم؟
یا اینکه همین شرایط خاص هم به سوء اختیار خودشان است.

احمدمنتظرالمهدی;575830 نوشت:
ضمن عرض سلام خدمت کارشناس محترم
با توجه به توضیحات شما و تفسیری که بیان شد،پاسخ سوال تاپیک روشن شد و نیز مشخص شد که انسان های دور از هدایت امید است که مورد عفو الهی قرار گیرند و عذاب نمی شوند.

بتا سلام خدمت شما دوست عزیز
البته به نظر می رسد سوال پرسشگر گرامی چیز دیگری است . او می خواهد بداند که هدایت افرادی که برای آن ها پیامبری فرستاده نشده چگونه است. نه این که برخورد خدا با انها چگونه است.
به نظر می رسد که باید این گونه گفت:
اولا به فرموده قرآن همه امت ها برای آنها مستقیم یا غیر مستقیم( تعالیم و یا کتب پیامبران) پیامبر فرستاده شده است اما به به دلیل تزاحمات دنیا گاها برخی از افراد دین به آنها نرسیده و از آن محروم مانده اند.
ثانیا: خدا درون انسان ها عقل و فطرت را نهادینه کرده است و انسان با این دو عنصر می تواند حد اقل هایی از سعادت را به دست آورد و اگر به احکام آنها گوش فرا دهد حد اقل جامعه او روی صلاح و آرامش را می بیند او می فهمد که ظلم بد است و عدل خوب است دزدی در همه جای جهان بد و کمک به هم نوع خوب است نظم خوب و بی نظمی بد است عفت و احترام به بزرگ تر خوب و بی حیایی و بد دهانیو... بد است.
در مرحله بعد : و خدا هم آنها را به همین داده های فطری و عقلی مواخذه می کند

[="Tahoma"][="Navy"]

amiras;574982 نوشت:
سلام در ملت ها و مناطقی که در گذشته پیامبر الهی نازل نشده هدایت مردم چگونه بوده؟

سلام
خدای متعال با اطلاع از استعداد ها می داند رسالتش را در کجا قرار دهد :
الله اعلم حیث یجعل رسالته
و از سوی دیگر خدای متعال دو حجت دارد
پیامبر و عقل
لذا فرد یا ملتی که پیامبر برایش فرستاده نشده به عقل و اندیشه خود آنقدر که می تواند به خیر و نیکی هدایت میشود
یا علیم[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

شعیب;575786 نوشت:
با توجه به نصّ صريح آيات قرآني چنين به دست مي آيد كه قوم و گروهي به وجود نيامدند، جز آن كه براي ايشان پيامبري مبعوث شده است:
وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّـهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ(سوره النحل، آیه 36.)

سلام
امه به معنای مردم یک دوره و زمانند نه مردم یک منطقه لذا این آیه شمول زمانی را می رساند نه شمول جغرافیایی را
یا علیم[/]

محی الدین;576377 نوشت:
سلام
امه به معنای مردم یک دوره و زمانند نه مردم یک منطقه لذا این آیه شمول زمانی را می رساند نه شمول جغرافیایی را

با سلام
این سوال پیش می آید که آیا این شمول زمانی که برای یک عده با اهداف مشترک به آن امت می باشد آیا شمول جغرافیایی هم دارد یانه؟
به عبارت دیگر آیا این امت مردم یک گشتره خاص را نیز در بر می گیرد یانه؟ آیا این محدوده زمانی نباید با یک محدوده مکانی مقارن باشد؟
به نظر می رسد که امت همانگونه که شمول زمانی دارد شمول جغرافیایی هم دارد. چرا که امه به عده خاصی از مردم گفته می شود که در زمان خاص دارای یک وحدت در گرایش ها هستند لاجرم باید این وحدت افراد خاصی را در محدوده جغرافیایی خاص در برگیرد و الا آمدن یک پیامبر در یک زمان خاص در یک محدوده جغرافیایی محدود می تواند بودن پیامبر برای مردم آن زمان در گوشه گوشه جهان را شامل شود که این خلاف وجدان است.

شعیب;576414 نوشت:
با سلام
این سوال پیش می آید که آیا این شمول زمانی که برای یک عده با اهداف مشترک به آن امت می باشد آیا شمول جغرافیایی هم دارد یانه؟
به عبارت دیگر آیا این امت مردم یک گشتره خاص را نیز در بر می گیرد یانه؟ آیا این محدوده زمانی نباید با یک محدوده مکانی مقارن باشد؟
به نظر می رسد که امت همانگونه که شمول زمانی دارد شمول جغرافیایی هم دارد. چرا که امه به عده خاصی از مردم گفته می شود که در زمان خاص دارای یک وحدت در گرایش ها هستند لاجرم باید این وحدت افراد خاصی را در محدوده جغرافیایی خاص در برگیرد و الا آمدن یک پیامبر در یک زمان خاص در یک محدوده جغرافیایی محدود می تواند بودن پیامبر برای مردم آن زمان در گوشه گوشه جهان را شامل شود که این خلاف وجدان است.

سلام
اگر قرار است دلیل نقلی شمول جغرافیایی را برساند که لفظش چنین چیزی را نمی رساند
اگر قرار است دلیل عقلی مفهوم لفظ دلیل نقلی را بر خلاف معنایش روشن کند این استدلال غلط است
لذا باید به مودای لفظ دلیل نقلی اکتفا کرد و نگاه را تغییر داد
از نظر ما عدل آنست که هرفرد و جامعه ای به حسب استعدادش از الطاف معنوی برخوردار شود و اگر فرد و جامعه ای از این الطاف محروم ماندند دلیل بر عدم استعداد در آنهاست لذا ما به آیه : الله اعلم حیث یجعل رسالته استدلال کردیم
و اما دلیل وجدان کاملا برخلاف چیزی است که شما می فرمایید چه اینکه با توجه به گسترش جغرافیایی عادی اسلام قطع داریم بسیاری از افراد و ملتها از دریافت پیام اسلام محروم بوده اند
یا علیم


محی الدین;576432 نوشت:
اگر قرار است دلیل نقلی شمول جغرافیایی را برساند که لفظش چنین چیزی را نمی رساند

درباره لفظ امت راغب اصفهانی در مفردات قرآن خویش می گوید:
امّت، مشتق از امّ به گروهى اطلاق مى‌شود كه وجه‌ مشتركى مانند دين، زمان يا مكان واحد داشته باشند؛ خواه اين اشتراك اختيارى يا غيراختيارى باشد
پس معنای لفظی امت شمول مکانی و جغرافیایی را می رساند

محی الدین;576432 نوشت:
لذا باید به مودای لفظ دلیل نقلی اکتفا کرد

معنای لغوی لفظ امت واضح شد و معنای لفظی اقرب است به استدلال.
اما این که می فرمایید باید به مودای لفظ از طریق دلیل نقلی اکتفا شود، چه دلیل نقلی بر شمول زمانی برای امت اقامه فرمودید؟؟ اگر هست بفرمایید تا استفاده کنیم.

محی الدین;576432 نوشت:
و اما دلیل وجدان کاملا برخلاف چیزی است که شما می فرمایید چه اینکه با توجه به گسترش جغرافیایی عادی اسلام قطع داریم بسیاری از افراد و ملتها از دریافت پیام اسلام محروم بوده اند

با توجه به معنای " امت" این گسترش جغرافیایی تا جایی ادامه می یابد که معنای امت بر آن صدق کند همانگونه که در معنای لغوی گذشت این امت باید وجه اشتراکی داشته باشند تا امت بدان ها صدق کند چه این که در لسان عرف و شرع به افراد متفرقه در روی زمین در یک زمان واحد که هیچ گونه وجه اشتراکی با هم ندارند امت گفته نمی شود.

[="Tahoma"][="Navy"]

شعیب;576555 نوشت:
درباره لفظ امت راغب اصفهانی در مفردات قرآن خویش می گوید:
امّت، مشتق از امّ به گروهى اطلاق مى‌شود كه وجه‌ مشتركى مانند دين، زمان يا مكان واحد داشته باشند؛ خواه اين اشتراك اختيارى يا غيراختيارى باشد
پس معنای لفظی امت شمول مکانی و جغرافیایی را می رساند

سلام
با این حساب همه مردم عالم در زمان بعثت یک پیامبر در حوزه جغرافیای آن پیامبر مجتمع بوده اند و لذا آن پیامبر هدایتگر بالفعل همه آنها بوده است
آیا چنین چیزی را مدعی هستید ؟
این بالبداهه غلط است
ما هم میگوییم پیامبری که از سوی خدای تعالی می آید ماموریتش شامل همه انسانهای آن عصر و دوره میشود چه در حوزه جغرافیایی پیامبر باشند چه نباشند اما معنای این گفتار آن نیست که همه افراد از هدایت او بطور بالفعل برخوردار شوند و بحث سر همین قضیه است
بودن نذیر در همه امتها هرچند قاطع حجتها علیه خدای متعال است اما نذیر برای همه امت بطور بالفعل هدایتگر نیست چون نه او به همه و نه همه به او دسترسی دارند

شعیب;576555 نوشت:
معنای لغوی لفظ امت واضح شد و معنای لفظی اقرب است به استدلال.
اما این که می فرمایید باید به مودای لفظ از طریق دلیل نقلی اکتفا شود، چه دلیل نقلی بر شمول زمانی برای امت اقامه فرمودید؟؟ اگر هست بفرمایید تا استفاده کنیم.

منبع ما امثال العین بوده که هر نسلی را امتی جدا می دانند لذا بر اشتراک زمانی تاکید دارند
شعیب;576555 نوشت:
با توجه به معنای " امت" این گسترش جغرافیایی تا جایی ادامه می یابد که معنای امت بر آن صدق کند همانگونه که در معنای لغوی گذشت این امت باید وجه اشتراکی داشته باشند تا امت بدان ها صدق کند چه این که در لسان عرف و شرع به افراد متفرقه در روی زمین در یک زمان واحد که هیچ گونه وجه اشتراکی با هم ندارند امت گفته نمی شود.

اما بر اساس منبع خود شما همه افراد یک دوره چه مجتمع چه پراکنده هم امتند چون در یک زمان زندگی می کنند
در عین حال این پاسخ شما جوابگوی سوال تاپیک نیست چون ایشان از علت عدم شمول هدایت الهی برای همگان سوال دارند و اگر امت این باشد که شما می فرمایید جواب یا ناقص است یا نمی خواهید شمول را ثابت کنید
یا علیم[/]

محی الدین;576655 نوشت:
با این حساب همه مردم عالم در زمان بعثت یک پیامبر در حوزه جغرافیای آن پیامبر مجتمع بوده اند و لذا آن پیامبر هدایتگر بالفعل همه آنها بوده است

با سلام خدمت شما دوست عزیز
این نتیجه ای که شما گرفتید نتیجه عرض بنده نیست و حتی توضیح آن هم نیست.
با این جمله تازه یافتم که شما عرض بنده را متوجه نشدید و حتی بنده ادعا می کنم این نتیجه مقدمات ملحوظه شماست.
عرض بنده این است علاوه بر وحدت زمانی که در امت می تواند لحاظ شود( که این هم شرط اصلی امت بودن نیست) باید وحدت دیگری لحاظ شود و آن وحدت جغرافیایی است . و آنچه که شما می فرمایید اصلا وحدت جغرافیایی نیست:
محی الدین;576655 نوشت:
همه مردم عالم در زمان بعثت یک پیامبر در حوزه جغرافیای آن پیامبر مجتمع بوده اند

وحدت جغرافیایی با عبارت " مردم عالم" متضاد است مردم همه عالم دارای وحدت جغرافیایی نیستند هر گروهی در یک محدوده جغرافیایی هستند که یا به مرز ها یا با قوم ها ویا با... این جدا بودن جغرافیای آنها مشخص می شود پس:
اولا عبارت شما نتیجه گفتار بده نیست
ثانیا این نتیجه( که در عبارت شما آمده و به غلط بودن آن هم اذعان دارید) به نظر بنده نتیجه مقدمات شماست چرا که اگر در وحدت امت فقط وحدت زمانی شرط باشد آمدن یک پیامبر در یک زمان در یک گوشه جهان مثلا در قوم بنی اسرائیل ، همه افراد حتی غار نشینان آفریقا هم امت آن پیامبر محسوب می شوند که به قول خود شما:
محی الدین;576655 نوشت:
این بالبداهه غلط است

******************************************************

محی الدین;576655 نوشت:
منبع ما امثال العین بوده که هر نسلی را امتی جدا می دانند لذا بر اشتراک زمانی تاکید دارند

پس بهتر این است که برای نظر قاطع دادن درباره مطلبی چند لغت را با هم ببینید و آنگاه تصمیم بگیرید.

محی الدین;576655 نوشت:
اما بر اساس منبع خود شما همه افراد یک دوره چه مجتمع چه پراکنده هم امتند چون در یک زمان زندگی می کنند

برای این که معنای یک عبارت درون دینی را بهتر درک کنیم جدای از معنای لغوی آن باید به معنای اصطلاحی آن در نزد همان علم نیز توجه کنید:
و لقد بعثنا فى كل اُمة رسولا اَن اعبدوا الله و اجتنبوا الطغوت فمنهم من هدى الله و منهم من حقت عليه الضللة فسيروا فى الاَرض ‍ فانظروا كيف كان عقبة المكذبين (نحل 36)
و لكل امة رسول فاذا جاء رسولهم قضى بينهم بالقسط و هم لا يظلمون(یونس47)
ولكل أمة جعلنا منسكا ليذكروا اسم الله على ما رزقهم(حج67)

امه در لسان قرآن هر گروهی را گویند که یک علقه و وحدت رویه ای بین آنها باشد و هدف واحدی بر آنها حکم رانی کند ( نه گروه های متشتت ) و برای همین به افرادی که اسلام آورده اند امت واحد اطلاق می کند هر چند که در زمان های مختلفی باشند اصل در امت آن وحدت رویه و هدف آنهاست. از همین رو می تواند در زمان واحد امت های متفاوتی باشد و وقتی این پیام به آنها رسید یا توسط پیامبر یا کتاب برای همین بود که پیامبر پیک های خود را برای ابلاغ به سراسر جزیره العرب و حتی ایران و روم و... فرستاد تا آنها هم از تعالیم پیامبر استفاده کنند.
پس مهم در امت در نگاه قرآن وحدت در رویه و هدف است:
مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ ۚ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَـٰذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ..(حج78)
ربنا واجعلنا مسلمين لك ومن ذريتنا أمة مسلمة لك وأرنا مناسكنا وتب علينا إنك أنت التواب الرحيم(بقره 127)
پس به هر عده انسانی که در یک زمان بدون هیچ وجه مشترکی دور هم جمع شده باشند امت گفته نمی شود وجه مشترکی جز زمان باید بین آنها باشد.

محی الدین;576655 نوشت:
در عین حال این پاسخ شما جوابگوی سوال تاپیک نیست چون ایشان از علت عدم شمول هدایت الهی برای همگان سوال دارند و اگر امت این باشد که شما می فرمایید جواب یا ناقص است یا نمی خواهید شمول را ثابت کنید

با عرض پوزش اصلا سوال ایشان از علت عدم شمول هدایت الهی و ... نیست بلکه سوال ایشان واضح است:
amiras;574982 نوشت:
سلام در ملت ها و مناطقی که در گذشته پیامبر الهی نازل نشده هدایت مردم چگونه بوده؟

سوال ایشان از چگونگی هدایت است نه از :
محی الدین;576655 نوشت:
علت عدم شمول هدایت الهی برای همگان
.
که جواب "چگونگی هدایت" در پست های قبل گذشت و برخی از دوستان به علت درک ناصحیح سوال به جای جواب از "چگونگی هدایت" جواب از "علت عدم شمول" دادند که بحث به اطاله کشیده شد .

[="Tahoma"][="Navy"]

شعیب;576758 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست عزیز
این نتیجه ای که شما گرفتید نتیجه عرض بنده نیست و حتی توضیح آن هم نیست.
با این جمله تازه یافتم که شما عرض بنده را متوجه نشدید و حتی بنده ادعا می کنم این نتیجه مقدمات ملحوظه شماست.
عرض بنده این است علاوه بر وحدت زمانی که در امت می تواند لحاظ شود( که این هم شرط اصلی امت بودن نیست) باید وحدت دیگری لحاظ شود و آن وحدت جغرافیایی است . و آنچه که شما می فرمایید اصلا وحدت جغرافیایی نیست:

شعیب;576758 نوشت:
وحدت جغرافیایی با عبارت " مردم عالم" متضاد است مردم همه عالم دارای وحدت جغرافیایی نیستند هر گروهی در یک محدوده جغرافیایی هستند که یا به مرز ها یا با قوم ها ویا با... این جدا بودن جغرافیای آنها مشخص می شود پس:
اولا عبارت شما نتیجه گفتار بده نیست
ثانیا این نتیجه( که در عبارت شما آمده و به غلط بودن آن هم اذعان دارید) به نظر بنده نتیجه مقدمات شماست چرا که اگر در وحدت امت فقط وحدت زمانی شرط باشد آمدن یک پیامبر در یک زمان در یک گوشه جهان مثلا در قوم بنی اسرائیل ، همه افراد حتی غار نشینان آفریقا هم امت آن پیامبر محسوب می شوند که به قول خود شما:

سلام برادر گرامی
بگذارید پاسخ شما را مفصلتر تشریح کنم تا مشخص شود مفهومی که شما از امت در نظر گرفتید صحیح نیست
استارتر تاپیک می پرسد ملتهایی که پیامبر برایشان نیامده چگونه هدایت شده اند ؟
شما پاسخ می دهید از نظر قرآن همه ملتها از وجود پیامبر بهره مند بوده اند چون قرآن می فرماید ان من امه لا خلا فیها نذیر
ما گفتیم امه به معنای همه ملتها نیست بلکه به معنای همه مردم یک زمان است
شما فرمودید امت به معنای وحدت مکانی افراد هم هست
خوب نتیجه بحث چه میشود ؟
از یکسو قائلید امت به معنای وحدت مکانی است
از طرف دیگر قائلید پیامبر برای همه ملتها آمده
خوب نتیجه اینکه همه ملتها وحدت مکانی دارند
البته این به یک معنا درست است و آن وقتی است که مکان را کره زمین بگیریم
اما در نظر گرفتن چنین وحدتی به معنای آمدن بالفعل برای همه انسانها نیست چون وحدت حضور در کره زمین اصلا به معنای برخورداری یکسان از یک پدیده زمینی نیست چون کره زمین به اندازه یک زمین فوتبال نیست و انسانها هم به اندازه قاره ها نیستند
خلاصه به نظر رسید که صدر و ذیل جوابهای شما به استارتر و ما با هم نمی سازد

شعیب;576758 نوشت:
پس بهتر این است که برای نظر قاطع دادن درباره مطلبی چند لغت را با هم ببینید و آنگاه تصمیم بگیرید.

پیشنهاد خوبی است

شعیب;576758 نوشت:
برای این که معنای یک عبارت درون دینی را بهتر درک کنیم جدای از معنای لغوی آن باید به معنای اصطلاحی آن در نزد همان علم نیز توجه کنید:
و لقد بعثنا فى كل اُمة رسولا اَن اعبدوا الله و اجتنبوا الطغوت فمنهم من هدى الله و منهم من حقت عليه الضللة فسيروا فى الاَرض ‍ فانظروا كيف كان عقبة المكذبين (نحل 36)
و لكل امة رسول فاذا جاء رسولهم قضى بينهم بالقسط و هم لا يظلمون(یونس47)
ولكل أمة جعلنا منسكا ليذكروا اسم الله على ما رزقهم(حج67)

امه در لسان قرآن هر گروهی را گویند که یک علقه و وحدت رویه ای بین آنها باشد و هدف واحدی بر آنها حکم رانی کند ( نه گروه های متشتت ) و برای همین به افرادی که اسلام آورده اند امت واحد اطلاق می کند هر چند که در زمان های مختلفی باشند اصل در امت آن وحدت رویه و هدف آنهاست. از همین رو می تواند در زمان واحد امت های متفاوتی باشد و وقتی این پیام به آنها رسید یا توسط پیامبر یا کتاب برای همین بود که پیامبر پیک های خود را برای ابلاغ به سراسر جزیره العرب و حتی ایران و روم و... فرستاد تا آنها هم از تعالیم پیامبر استفاده کنند.
پس مهم در امت در نگاه قرآن وحدت در رویه و هدف است:
مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ ۚ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَـٰذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ..(حج78)
ربنا واجعلنا مسلمين لك ومن ذريتنا أمة مسلمة لك وأرنا مناسكنا وتب علينا إنك أنت التواب الرحيم(بقره 127)
پس به هر عده انسانی که در یک زمان بدون هیچ وجه مشترکی دور هم جمع شده باشند امت گفته نمی شود وجه مشترکی جز زمان باید بین آنها باشد.


پس برای امت دو معنای عام و خاص می توان در نظر گرفت
معنای عامش شامل همه افراد (موافق یا مخالف) هم عصر ( که تعیین حدود این عصر هم مهم است مثلا درباره پیامبر اسلام ایشان پیامبر امت آخر الزمان است و تمام افراد ما بعد ایشان را تا دامنه قیامت شامل میشود ) یک پیامبر است
معنای خاصش شامل افرادی است که از وی تبعیت کرده و دعوت او را پذیرفته اند ( معنایی که اینجا مطرح می فرمایید )
اما مشخص است که در نظر گرفتن معنای دوم برای امت در آیات مورد استدلال شما اصلا پاسخگوی سوال استارتر نیست بلکه این معنا از امت خود محل طرح چنین سوالی است
یعنی وقتی امت به معنای پذیرندگان دین پیامبر باشد این سوال پیش می آید که پس تکلیف آنان که دعوت را نگرفته و نپذیرفتند چیست ؟

شعیب;576758 نوشت:
که جواب "چگونگی هدایت" در پست های قبل گذشت و برخی از دوستان به علت درک ناصحیح سوال به جای جواب از "چگونگی هدایت" جواب از "علت عدم شمول" دادند که بحث به اطاله کشیده شد .

آیا شما برای هدایت واقعی معنایی جز رسیدن به مصالح واقعیه عقاید و اعمال که دین آنرا مطرح می کند مفهوم دیگری قائلید؟
اگر منظور از هدایت ، هدایت الهی نیست پس چرا باید استارتر هدایت را به مساله ارسال پیامبران ربط بدهد ؟
یا علیم[/]

محی الدین;576780 نوشت:
استارتر تاپیک می پرسد ملتهایی که پیامبر برایشان نیامده چگونه هدایت شده اند ؟
شما پاسخ می دهید از نظر قرآن همه ملتها از وجود پیامبر بهره مند بوده اند چون قرآن می فرماید ان من امه لا خلا فیها نذیر

با سلام خدمت شما دوست عزیز
به نظر میرسد اگر کمی حوصله می کردید و پست ها را کامل می خواندید به این همه بحث نیازی نبود
درست است بنده به آن آیه استدلال کردم ولی در ادامه به سوال پرسشگر پرداختم که این خالی نبودن امم از رسول به گونه های مختلف است :
شعیب;575786 نوشت:
البته این فرستادن پیامبران برای همه امت ها همیشه اینگونه نیست که به صورت مستقیم باشد گاه پيغمبر خود، در بين يك جامعه معيّن به سر مي‏برد و يا نماينده و جانشين او و يا كتاب و تعاليمش كه عصاره رسالت اوست.

و در ادامه دفع دخل مقدرر کردم و اشکال مفروض را پاسخ دام که " گروهی هستند که نه پیامبر نه کلام او به آنها نرسیده هدایت آنها چگونه است" :
شعیب;575786 نوشت:
البته این فرستادن پیامبران برای همه امت ها همیشه اینگونه نیست که به صورت مستقیم باشد گاه پيغمبر خود، در بين يك جامعه معيّن به سر مي‏برد و يا نماينده و جانشين او و يا كتاب و تعاليمش كه عصاره رسالت اوست.

شعیب;575786 نوشت:
البته افرادي وجود دارند كه احكام الهي و انذار پيامبر به گوششان نخورده و در مسير هدايت قرار نگرفته اند و از اين جهت مقصّر هم نيستند. قرآن‌ از چنين افراد به نام "مستضعفين" ياد كرده و آنان را به رحمت و رأفت الهي اميدوار كرده است. در نتيجه مي توان به دست آورد كه قانون انذار عمومي به دلائل مختلف استثنا بردار است و هستند كساني كه در بعضي از نقاط دور دست جهان نظير قبائل وحشيِ اعماق جنگل هاي آمازون و ديگر نقاط نظاير آن به دور از تمدن شهوي و اطلاعات لازم زندگي مي كنند كه تكليف آن‌ها مشخص است؛ زيرا اين گونه افراد هرگز وجود پيامبري را درك نكرده اند.

دعوت عمومي پيامبران اگر چه به خطاب جمعي بوده، اما اسباب و عللي وجود داشته است، (مثلاً يكي از آن اسباب دوري و عدم دسترسي به بعضي از مناطق جهان) كه مانع رسيدن انذار عمومي به تك تك افراد مي شده است. "پس نبوت و انذار عمومي هم كه به حكم ادله اي كه گفتيم در آن ابحاث ذكر شده، در هر امّتي لازم و واجب است، مستلزم آن نيست كه به طور ضروري و حتمي تمامي افراد آن آمت از هدايت پيغمبر برخوردار شوند و دعوت او به گوش يك يك اشخاص برسد. و ممكن است بعضي ها دعوت او را از خود او نشنوند، بلكه با واسطه و يا وسائطي بشنوند و بعضي هم اصلاً به گوششان نخورد و علل و اسبابي بين او و آن دعوت حائل نشود، در نتيجه هر فردي كه متوجه او نشد و دعوت پيغمبرش به گوشش نرسيد، حجت بر او تمام نيست و او جزء مستضعفين است كه امرشان به دست خدا است و خدا هم دربارة آنان فرموده: "إلاّ المستضعفين من الرجال والنساء والولدان لا يستطيعون حيلة و لا يهتدون سبيلاً؛ مگر ضعيف شدگاني از مردان و زنان و كودكان كه چاره اي نداشته و نتوانستند راه خدا را بيابند". [سوره نساء،آيه98]

محی الدین;576780 نوشت:
ما گفتیم امه به معنای همه ملتها نیست بلکه به معنای همه مردم یک زمان است
شما فرمودید امت به معنای وحدت مکانی افراد هم هست
خوب نتیجه بحث چه میشود ؟
از یکسو قائلید امت به معنای وحدت مکانی است

محی الدین;576780 نوشت:
از طرف دیگر قائلید پیامبر برای همه ملتها آمده

محی الدین;576780 نوشت:
خوب نتیجه اینکه همه ملتها وحدت مکانی دارند

همین است که من می گویم شما پست ها را کامل نمی خوانید دیگر ، اگر کامل می خوانید این همه بحث لازم نبود.
اولا بنده در همان پست ابتدایی به استثنای این قاعده کلی اشاره کردم و علت آن و حکم آن را بیان داشتم:
شعیب;575786 نوشت:
البته این فرستادن پیامبران برای همه امت ها همیشه اینگونه نیست که به صورت مستقیم باشد گاه پيغمبر خود، در بين يك جامعه معيّن به سر مي‏برد و يا نماينده و جانشين او و يا كتاب و تعاليمش كه عصاره رسالت اوست.

شعیب;575786 نوشت:
البته افرادي وجود دارند كه احكام الهي و انذار پيامبر به گوششان نخورده و در مسير هدايت قرار نگرفته اند و از اين جهت مقصّر هم نيستند. قرآن‌ از چنين افراد به نام "مستضعفين" ياد كرده و آنان را به رحمت و رأفت الهي اميدوار كرده است. در نتيجه مي توان به دست آورد كه قانون انذار عمومي به دلائل مختلف استثنا بردار است و هستند كساني كه در بعضي از نقاط دور دست جهان نظير قبائل وحشيِ اعماق جنگل هاي آمازون و ديگر نقاط نظاير آن به دور از تمدن شهوي و اطلاعات لازم زندگي مي كنند كه تكليف آن‌ها مشخص است؛ زيرا اين گونه افراد هرگز وجود پيامبري را درك نكرده اند.

دعوت عمومي پيامبران اگر چه به خطاب جمعي بوده، اما اسباب و عللي وجود داشته است، (مثلاً يكي از آن اسباب دوري و عدم دسترسي به بعضي از مناطق جهان) كه مانع رسيدن انذار عمومي به تك تك افراد مي شده است. "پس نبوت و انذار عمومي هم كه به حكم ادله اي كه گفتيم در آن ابحاث ذكر شده، در هر امّتي لازم و واجب است، مستلزم آن نيست كه به طور ضروري و حتمي تمامي افراد آن آمت از هدايت پيغمبر برخوردار شوند و دعوت او به گوش يك يك اشخاص برسد. و ممكن است بعضي ها دعوت او را از خود او نشنوند، بلكه با واسطه و يا وسائطي بشنوند و بعضي هم اصلاً به گوششان نخورد و علل و اسبابي بين او و آن دعوت حائل نشود، در نتيجه هر فردي كه متوجه او نشد و دعوت پيغمبرش به گوشش نرسيد، حجت بر او تمام نيست و او جزء مستضعفين است كه امرشان به دست خدا است و خدا هم دربارة آنان فرموده: "إلاّ المستضعفين من الرجال والنساء والولدان لا يستطيعون حيلة و لا يهتدون سبيلاً؛ مگر ضعيف شدگاني از مردان و زنان و كودكان كه چاره اي نداشته و نتوانستند راه خدا را بيابند". [سوره نساء،آيه98]


ثانیا :شرط دانستن وحدت مکانی علاوه بر شروط دیگر نتیجه ای که شما گرفته اید را نمی دهد:
محی الدین;576780 نوشت:
خوب نتیجه اینکه همه ملتها وحدت مکانی دارند

نه این گونه نیست امت ها مختلف به اختلاف جغرافیایی باشند و برای هر کدام پیامبری بیاید مانند زمان حضرت موسی که هر منطقه ای پیامبری داشت البته همه به شریعت موسی بودند( پیامبران غیر تشریعی) یا امت ها مختلف باشند و پیام پیامبر و یا کتاب او به سرزمین آنها برسند (خیلی واضح است!)

محی الدین;576780 نوشت:
البته این به یک معنا درست است و آن وقتی است که مکان را کره زمین بگیریم
اما در نظر گرفتن چنین وحدتی به معنای آمدن بالفعل برای همه انسانها نیست چون وحدت حضور در کره زمین اصلا به معنای برخورداری یکسان از یک پدیده زمینی نیست چون کره زمین به اندازه یک زمین فوتبال نیست و انسانها هم به اندازه قاره ها نیستند
خلاصه به نظر رسید که صدر و ذیل جوابهای شما به استارتر و ما با هم نمی سازد

؟؟

محی الدین;576780 نوشت:
معنای عامش شامل همه افراد (موافق یا مخالف) هم عصر ( که تعیین حدود این عصر هم مهم است مثلا درباره پیامبر اسلام ایشان پیامبر امت آخر الزمان است و تمام افراد ما بعد ایشان را تا دامنه قیامت شامل میشود ) یک پیامبر است

دوباره مجبورم این نکته را گوشزد کنم که امت به هر معنایی که بگیرید وجه اشتراک می خواهد امه به معنای مردم یک عصر بدون در نظر گرفتن وجه اشتراک معنایی ندارد و جعل اصطلاح است.(آن هم بلا دلیل)

محی الدین;576780 نوشت:
آیا شما برای هدایت واقعی معنایی جز رسیدن به مصالح واقعیه عقاید و اعمال که دین آنرا مطرح می کند مفهوم دیگری قائلید؟
اگر منظور از هدایت ، هدایت الهی نیست پس چرا باید استارتر هدایت را به مساله ارسال پیامبران ربط بدهد ؟
یا علیم

جواب واضح است و کمی دقت می خواهد دو باره رجوع کنید

[="Tahoma"][="Navy"]

شعیب;576854 نوشت:
دوباره مجبورم این نکته را گوشزد کنم که امت به هر معنایی که بگیرید وجه اشتراک می خواهد امه به معنای مردم یک عصر بدون در نظر گرفتن وجه اشتراک معنایی ندارد و جعل اصطلاح است.(آن هم بلا دلیل)

سلام
اشتراک در عصر هم می تواند همان وجه اشترک باشد وگرنه اصطلاح پیامبر آخرالزمان برای نبی اکرم ص لغو است
دیگر بحث بیش از این لازم به نظر می رسد
یا علیم[/]

محی الدین;577068 نوشت:
اشتراک در عصر هم می تواند همان وجه اشترک باشد وگرنه اصطلاح پیامبر آخرالزمان برای نبی اکرم ص لغو است

با سلام
آنگاه پیامبر آخر الزمان برای عصر خاصی پیامبر است که پیام او به آن عده خاص برسد و الا صدق پیامبر برای آنها نمی کند .
این پیامبر یا خود یا کتابش یا تعالیمش توسط هادیان امت باید بدان مردم برسد و الا اگر به آنها نرسید آن مردم مصداق مستضعفی هستند که در آیه از آنها سخن به میان آمده است.
علاوه بر ادله پیشین برای سخنانم آیه زیر نیز این موضوع را تایید می کند:
و یقول الذین کفروا لولا انزل علیه آیه من ربه انما انت منذر و لکل قوم هاد

به نظر می رسد امت به یک یا چندین نفر اطلاق می شود که برای آنها پیامبری از میان خودشان مبعوث شده است و مادامی که برای گروهی از مردم پیامبری مبعوث نشده باشد آن گروه دیگر امت محسوب نمی شود.

[="Tahoma"][="Navy"]

شعیب;577317 نوشت:
با سلام
آنگاه پیامبر آخر الزمان برای عصر خاصی پیامبر است که پیام او به آن عده خاص برسد و الا صدق پیامبر برای آنها نمی کند .
این پیامبر یا خود یا کتابش یا تعالیمش توسط هادیان امت باید بدان مردم برسد و الا اگر به آنها نرسید آن مردم مصداق مستضعفی هستند که در آیه از آنها سخن به میان آمده است.
علاوه بر ادله پیشین برای سخنانم آیه زیر نیز این موضوع را تایید می کند:
و یقول الذین کفروا لولا انزل علیه آیه من ربه انما انت منذر و لکل قوم هاد

سلام
نبوت انبیا یک شانی دارد که شان هدایت انسانهاست به عبارت دیگر خود آنها و مکتبی که آورده اند هم می تواند هدایت کند و هم می خواهد هدایت کند از این جهت او پیامبر عصر خویش است مثل اینکه می گویند فلانی دانشمند زمان خویش بود . مفهوم این کلام آن نیست که همه از علمش بهره برده اند . این جهت مساله که از جانب خداست موجب نامگذاری نبی اکرم به پیامبر آخر الزمان است . لذا پیامبر امت بودن ( چه هدایت به همه برسد چه نرسد ) برای همه انبیاء در عصر خود تا دامنه ظهور نبی بعدی به شرط بقای آثار نبوت و مکتبش قابل تصور است .
و اما مستضعفین با توجه به اشتقاق آن از ضعف تنها بر مردمی قابل انطباق است که واقعا از دسترسی به دین ضعیف باشند نه اینکه توانی اش را داشته اند اما به هر دلیل دست نیافته اند
یا علیم[/]

سلام علیکم.

چگونگی هدایت خانه ای که در آن پیامبری نازل نشده را هم لطف بفرمایید و بررسی نمایید.

با تشکر.

شعیب;577317 نوشت:
این پیامبر یا خود یا کتابش یا تعالیمش توسط هادیان امت باید بدان مردم برسد و الا اگر به آنها نرسید آن مردم مصداق مستضعفی هستند که در آیه از آنها سخن به میان آمده است.

سلام
فکر میکنم این حرفتون با ایات دیگه ی قران در تضاد است
تو این تاپیک بحث شده: http://www.askdin.com/thread42949-2.html#post568020

شعیب;576187 نوشت:
اولا به فرموده قرآن همه امت ها برای آنها مستقیم یا غیر مستقیم( تعالیم و یا کتب پیامبران) پیامبر فرستاده شده است اما به به دلیل تزاحمات دنیا گاها برخی از افراد دین به آنها نرسیده و از آن محروم مانده اند.
دو سوال در این مورد دارم:
اول اینکه اگر انجام دستورات انبیا برای رسیدن به کمال دارای ضرورت باشد و ما قائل باشیم بر اینکه عده ی بدون انکه حتی از این دستورات اگاه باشند به کمال رسیده اند (چون اگر به کمال اخروی معین نرسند بی انکه خودشان مقصر باشند ظلمی به انها شده که حتی در اخرت هم قابل جبران نیست و این با عدالت خدا نمیخواند و جز این باشد دلایلی که برای ضرورت وجود دنیا دیگر برای تحقق عدالت اورده میشود هم نفی میشود) ایا این به معنی از بین رفتن این ضرورت نیست؟
یعنی مثال نقضی اورده شده بر یک قانون عام در نتیجه اگر صحت این مثال نقض اثبات بشود قانون گفته شده هم نقض میشود
توضیح اینکه : اگر عده ای با شیوه ای که برای مستضعفین فکری به کار برده میشود به هدف خلقت میرسند پس این شیوه و راه برای همه ی خلق قابلیت اجرایی دارد و دیگه ضرورتی ندارد خدا پیامبر بفرستد.یعنی همان طور که مستضعفین فکری با انجام حداقل هایی که میتوانند با عقل و فطرت انجام دهند به هدف میرسند و خدا هم از هر کس به قدر توان انتظار دارد پس اگر کل بشر هم حرف دین بهشان نمیرسید و در همین حد تشخیص عمل میکردند مشکلی نبود و مثل انها باید به هدف میرسیند پس لزومی برای ارسال دین و انبیا نیست.
و سوال دومم هم اینه که چرا خدا با استفاده از اسباب خارق العاده و قدرتی که دارد برای رفع این تزاحم ها اقدام نکرده؟اگر بر خداوند است که وقتی کمالی رو به عنوان غایت مخلوقش تعیین کرد اسباب رسیدن به ان کمال رو هم براش فراهم کند چرا این کار رو نکرده؟همون طور که از اسباب غیر عادی مثل فرستادن فرشتگان برای نزول وحی یا دادن قدرت انجام معجزه به پیامبران بخشی از این هدایت رو انجام داد؟یا حتی در بعضی موارد مثل داستان نجات دادن جان پیامبر از کفار مکه و معجزاتی که اتفاق افتاد در سفر ایشون به مدینه و یا ماجرای نجات جان حضرت عیسی و موسی و یا.... چرا از این گونه ابزار استفاده نکرد تا جلو این تزاحمات مادی رو بگیرد و هدایت به همه برسد؟

هارب;577426 نوشت:
سلام
فکر میکنم این حرفتون با ایات دیگه ی قران در تضاد است
تو این تاپیک بحث شده: آیه 69 سوره عنکبوت می گوید: جاهل قاصر وجود ندارد؟

با سلام خدمت شما دوست گرامی
به نظر می رسد که بهتر است راه حل را در همان تاپیک پیجویی کنید و بحث این تاپیک را بدان سو نکشید
جواب هایی که دوست گرامیAmirOmidvar داده تا حدودی بحث را هموار کرده و قابل اعتنا است.
اما نکته دیگر این که " مستضعف" موضوعا از ذیل آیه 69 خارج است (تخصصا) و به قول علما آیه مستضعفین بر آیه 69 عنکبوت وارد است و محدوده موضوع آن را به ما نشان می دهد.

هارب;577436 نوشت:
و ما قائل باشیم بر اینکه عده ی بدون انکه حتی از این دستورات اگاه باشند به کمال رسیده اند (چون اگر به کمال اخروی معین نرسند بی انکه خودشان مقصر باشند ظلمی به انها شده که حتی در اخرت هم قابل جبران نیست و این با عدالت خدا نمیخواند و جز این باشد دلایلی که برای ضرورت وجود دنیا دیگر برای تحقق عدالت اورده میشود هم نفی میشود)

این استدلال شما صغرویا و کبرویا باطل است:
این جمله شما درست نیست:"عده ی بدون انکه حتی از این دستورات اگاه باشند به کمال رسیده اند" چرا تنها راه رسیدن به کمال حقیقی و ناب همین آموزه های وحیانی است و هیچ کس نمی تواند جز از آن راه به کمال برسد.
مگر این که دامنه کمال را آنقدر وسیع بگیریم( کمال را تشکیکی بدانیم و ذو مراتب) که عمل بر طبق آموزه های عقلی و فطری را نیز شامل گردد مثل کسی که دین به او نرسیده و به حکم عقل خود که ظلم بد است و عدل خوب به تمامه عمل نماید. که این مراد بحث ما نیست.
تعلیل شما بر مساله نیز باطل است
هارب;577436 نوشت:
چون اگر به کمال اخروی معین نرسند بی انکه خودشان مقصر باشند ظلمی به انها شده که حتی در اخرت هم قابل جبران نیست و این با عدالت خدا نمیخواند و جز این باشد دلایلی که برای ضرورت وجود دنیا دیگر برای تحقق عدالت اورده میشود هم نفی میشود

اول این که رسیدن هدایت به کسی حق بر خدا نیست بلکه تفضلی از جانب او به مردم است ( چرا که خدا به مردم بدهکار نیست و تمام وجود آنها از خداست و در حتی وجود خود مدیون خدایند و هدایت تفضلی است) اما این که آنها بر اساس این هدایت نا یافتگی مواخذه شوند این گونه نیست چرا که خدا می فرماید: لا یکلف الله نفسا الا وسعها " و در جای دیگر می فرماید:وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً(اسراء 15) و بنا بر روایات وارده برای کسانی که در این دنیا دین به آنها نرسیده در آخرت ظرفی ایجاد می شود که دین به آنها عرضه می شود .
اما این که می فرمایید :
هارب;577436 نوشت:
و جز این باشد دلایلی که برای ضرورت وجود دنیا دیگر برای تحقق عدالت اورده میشود هم نفی میشود
این جمله هم با نفی جملات قبل جایی نخواهد داشت . بدین معنا خدا دین را به صورت طبیعی می فرستد و از کسانی که به آنها رسیده در قیامت سوال خواهد شد و عدالت در باره آنها جاری خواهد شد اما دنیای مادی دنیای تزاحمات است و به برخی این دین نخواهد رسید در این صورت با آنها به گونه دیگر برخورد خواهد شد.

هارب;577436 نوشت:
و سوال دومم هم اینه که چرا خدا با استفاده از اسباب خارق العاده و قدرتی که دارد برای رفع این تزاحم ها اقدام نکرده؟اگر بر خداوند است که وقتی کمالی رو به عنوان غایت مخلوقش تعیین کرد اسباب رسیدن به ان کمال رو هم براش فراهم کند چرا این کار رو نکرده؟همون طور که از اسباب غیر عادی مثل فرستادن فرشتگان برای نزول وحی یا دادن قدرت انجام معجزه به پیامبران بخشی از این هدایت رو انجام داد؟یا حتی در بعضی موارد مثل داستان نجات دادن جان پیامبر از کفار مکه و معجزاتی که اتفاق افتاد در سفر ایشون به مدینه و یا ماجرای نجات جان حضرت عیسی و موسی و یا.... چرا از این گونه ابزار استفاده نکرد تا جلو این تزاحمات مادی رو بگیرد و هدایت به همه برسد؟

با سلام
برای رسیدن به جواب به چند مقدمه زیر توجه فرمایید:
1.حضور انسان به عنوان موجودی مکلف در دنیای مادی لاجرم و ناگزیر است
2. دنیای موجود مادی دار تزاحم و علل و معلول های متداخل است
3. سنت خدا این است که برای کارهای این دنیا از امور و اسباب استفاده شود"ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها"
4. یکی دیگر از سنت های الهی این است که خواص علل و معلول های مادی را حتی الامکان زایل نسازد و امور را در همان شکل مادی خود با تزاحمات باقی گذارد
5.آنچه در ارسال رسل و قاعده حکمت الهی مطرح است وجود حکمت الهی بر ارسال رسل بر مکلفین است و بنا بر قاعده لطف باید این پیام الهی به مکلفین ایصال شود و در قاعده لطف شرط است که مانعی نباشد و در صورت وجود مانع به قدر متیقن اکتفا می شود
توضیح این که برای ارسال رسل قاعده حکمت اقتضا می کند که خدا پیامبر بفرستد و قاعده لطف ایجاب می کند که این پیام به مکلفین برسد لولا المانع ولی در فرض مساله ما مانعی به نام تزاحم دار ماده و سنت الهی بر ابقاء این تزاحم و علل و اسباب عادی وجود دارد به خاطر این مانع لطف اقتضاء دارد که خدا ارسال رسل کند و در مورد غیر تزاحم پیام الهی به مکلفین برسد.
6. پس آنجا که دو سنت الهی با هم در یک مورد تداخل پیدا می کنند بنا بر حکمت بالغه الهیه آن سنتی اجرا نمی شود که در فرض تداخل جابر داشته باشد و ضررش کمتر باشد و سنت های دیگر آن را جبران کنند و در فرض، مورد به حد امکان جاری خواهد شد.
ادامه دارد...

ادامه....
اما آنچه که در باب معجزات بیان داشتید که خدا در مواردی معجزه می کند و جان پیامبر را نجات می دهد یا موارد دیگر در مقدمه 6 در پست قبلی آمد که در این تزاحمات بین سنن الهی آن سنتی جریان می یابد که اهم و اولی است.
سنت معجزه برای نشان دادن حقانیت پبامبران الهی و نجات جان پیامبر در برهه ای از زمان سنتی الهی است که بر سنت های دیگر ارجحیت دارد و از بین رفتن آن مصلحت در آن سنت اهم ، جابری نخواهد داشت.
از طرفی استفاده از امور ماورایی در امور دنیایی بشر اگر از حد متعارف معجزات بگذرد موجب بی اثر شدن معجزات بر نفوس و به هم ریختگی عالم اسباب و مسببات مادی خواهد شد که این فوت مصلحت بالایی است که شارع به آن راضی نیست.
پس امور هدایتی انسان تا جایی که ممکن است باید به صورت عادی و معمول جهان ماده انجام شود مگر این که این انجام متعارف امور مصلحتی را فوت کند که جبران کننده ای نداشته باشد و مصلحت نوعیه ای را از بین ببرد ( مثل قتل پیامبر در ابتدای دعوتشان) که این جا استفاده از خارق عادت ها به نظر بدون اشکال باشد.

شعیب;577658 نوشت:

با سلام خدمت شما دوست گرامی
به نظر می رسد که بهتر است راه حل را در همان تاپیک پیجویی کنید و بحث این تاپیک را بدان سو نکشید
جواب هایی که دوست گرامیAmirOmidvar داده تا حدودی بحث را هموار کرده و قابل اعتنا است.
اما نکته دیگر این که " مستضعف" موضوعا از ذیل آیه 69 خارج است (تخصصا) و به قول علما آیه مستضعفین بر آیه 69 عنکبوت وارد است و محدوده موضوع آن را به ما نشان می دهد.


سلام
تشکر برای پاسخ
خب تو اون تاپیک بعد توضیحاتی که داده شد کارشناس زیر پست صلوات زدن و دیگه ایرادی نگرفتن و من هم گذاشتم به حساب درست بودن برداشتم از ايه و اتمام بحث و به همين دليل از اين ايه به عنوان دليل تو اين بحث استفاده ميكنم

شعیب;577673 نوشت:
این جمله شما درست نیست:"عده ی بدون انکه حتی از این دستورات اگاه باشند به کمال رسیده اند" چرا تنها راه رسیدن به کمال حقیقی و ناب همین آموزه های وحیانی است و هیچ کس نمی تواند جز از آن راه به کمال برسد.

شعیب;577673 نوشت:
این جمله هم با نفی جملات قبل جایی نخواهد داشت . بدین معنا خدا دین را به صورت طبیعی می فرستد و از کسانی که به آنها رسیده در قیامت سوال خواهد شد و عدالت در باره آنها جاری خواهد شد اما دنیای مادی دنیای تزاحمات است و به برخی این دین نخواهد رسید در این صورت با آنها به گونه دیگر برخورد خواهد شد.

خب این برخوردی که میفرمایید اگر باعث بشود انها هم مثل کسانی که دین به انها رسیده امکان رسیدن به هدف خلقت رو داشته باشند قسمت اولی که نقل قول کردم نقض میشود(یعنی اینها میشوند همان مثال نقض و اگر نه این چه طور بی عدالتی نیست؟فرق این بندگان با باقی بنده ها در چیست که بدون انکه اختیاری د اشته باشند باید محروم شوند؟اگر حکمت خدا باعث لزوم رساندن دین به بشر میشود چرا برای انها حکمت خدا جور دیگری عمل میکند؟
گرچه همین صحبت شما که گفتید:
شعیب;577673 نوشت:
بنا بر روایات وارده برای کسانی که در این دنیا دین به آنها نرسیده در آخرت ظرفی ایجاد می شود که دین به آنها عرضه می شود .
نشان میدهد عده ای هستند که به دین در دنیا عمل نکردند و با این شیوه که گفتید به کمال هم میرسند.خب برای همه همین شیوه اجرا شود!!

حالا با توجه به توضیحات پست قبل سوالم این است که چرا قائل نباشیم به اینکه خدا این شیوه رو برای همه اجرا کند؟وقتی ممکن است به شکل دیگه ای بشر به کمال برسد؟یعنی همان طور که توضیح داده شد:
هارب;577436 نوشت:
اگر عده ای با شیوه ای که برای مستضعفین فکری به کار برده میشود به هدف خلقت میرسند پس این شیوه و راه برای همه ی خلق قابلیت اجرایی دارد و دیگه ضرورتی ندارد خدا پیامبر بفرستد.یعنی همان طور که مستضعفین فکری با انجام حداقل هایی که میتوانند با عقل و فطرت انجام دهند به هدف میرسند و خدا هم از هر کس به قدر توان انتظار دارد پس اگر کل بشر هم حرف دین بهشان نمیرسید و در همین حد تشخیص عمل میکردند مشکلی نبود و مثل انها باید به هدف میرسیند پس لزومی برای ارسال دین و انبیا نیست.

شعیب;577673 نوشت:
خدا می فرماید: لا یکلف الله نفسا الا وسعها " و در جای دیگر می فرماید:وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً(اسراء 15)
یعنی خدا برای هیچ کس دین نمیفرستاد و در همان حد هم از ما توقع داشت...چه مشکلی پیش می امد؟

شعیب;577751 نوشت:
پس امور هدایتی انسان تا جایی که ممکن است باید به صورت عادی و معمول جهان ماده انجام شود مگر این که این انجام متعارف امور مصلحتی را فوت کند که جبران کننده ای نداشته باشد و مصلحت نوعیه ای را از بین ببرد ( مثل قتل پیامبر در ابتدای دعوتشان) که این جا استفاده از خارق عادت ها به نظر بدون اشکال باشد.

فکر نمیکنم هدایت نشدن عده ای مسئله ی کوچکی باشد...!!!
به علاوه دینی که فقط نازل شود اما ان طور که باید منتشر نشود به چه دردی میخورد؟چه طور ممکن است بگوییم مصلحت نزول دین از نشر ان بالاتر است که خدا برای ان از امور خارق العاده استفاده کرده اما برای نشر دین نه!
و سوال دیگه هم که پیش امد اینه که چه طور ممکن است خدا ی حکیم و قادر برای جهان سنتهایی قرار دهد که در تزاحم با یکدیگرند؟

هارب;578255 نوشت:
خب این برخوردی که میفرمایید اگر باعث بشود انها هم مثل کسانی که دین به انها رسیده امکان رسیدن به هدف خلقت رو داشته باشند قسمت اولی که نقل قول کردم نقض میشود(یعنی اینها میشوند همان مثال نقض و اگر نه این چه طور بی عدالتی نیست؟فرق این بندگان با باقی بنده ها در چیست که بدون انکه اختیاری د اشته باشند باید محروم شوند؟اگر حکمت خدا باعث لزوم رساندن دین به بشر میشود چرا برای انها حکمت خدا جور دیگری عمل میکند؟

با سلام خدمت شما دوست گرامی
اگر به پست های قبلی بنده مراجعه بفمایید کاملا این مضمون آمده که در تداخل سنت های الهی جانب سنت اهم رعایت خواهد شد.
مضافا بر این که گاهی برخی کارها از باب ضرورت انجام می شود . این که عده ای دین به آنها نمی رسد به خاطر تزاحمات است و به اکثری دین می رسد پس حکمت خدا در اکثری رعایت شد و همین کفایت می کند و در آن اقلی نیز هم که به خاطر رعایت یک مصلحت اعمی دین به آنها نرسید جابری در نظر گرفته می شود که در ظرف دیگری دین بهآنها ارائه شود و بازخورد اقدام آنها گرفته شود پس نا عدالتی نخواهد بود و حکمت هم رعایت شده( این ارائه در ظرف دیگر روایاتی هم دارد)

هارب;578255 نوشت:
نشان میدهد عده ای هستند که به دین در دنیا عمل نکردند و با این شیوه که گفتید به کمال هم میرسند.خب برای همه همین شیوه اجرا شود!!

عرض شد که حکمت خدا ایجاب می کند در ظرف دنیا این کار انجام شود و برای اکثری انجام شده است و اگر این کار ترک شود خلاف حکمت است و آنگاه از باب ضرورت برای عده اقلی فرمول بدل به کار گرفته می شود.
عقل حکم می کند که در جایی که یک کار اصلی و یک کار ضروری و بدلی هعست آن کار اصلی انجام شود . و این انجام کار بدلی هم از روی حکمت است و آن رعایت مصلحت اهم که رعایت قوانین دنیای مادی است.

هارب;578255 نوشت:
یعنی خدا برای هیچ کس دین نمیفرستاد و در همان حد هم از ما توقع داشت...چه مشکلی پیش می امد؟

مشکل آن این است که حکمت خدا زیر سوال می رود حکمت اقتضا می کند که به هر موجودی به اندازه سعه وجودی او کمال عنایت کند و کمالات انسانی به واسطه آن رشد کند این حالت اگر ممکن باشد عقل حکم می کند که آن را به حالت اضطراری وا نگذارد به قول معروف اگر آب نبود تیمم کند حال که آب هست چرا تیمم

هارب;578256 نوشت:
فکر نمیکنم هدایت نشدن عده ای مسئله ی کوچکی باشد...!!!

عرض شد که ملاک مصلحت نوعیه است نه شخصیه مهم این است که مصلحت نوع فوت نشود اگر چه این مصلحت نوع همراه با فوت مصلحت شخص باشد.
در باب شرور هم همین را می گوییم شر اقلی در عالم در کنار خیر اکثری قابل قبول است. اگر هم در این نظام طراحی شده دین به برخی نرسد اولا این عده اقلی هستند ثانیا این نقص نظام طراحی شده با متمم هایی (البته از باب ضرورت ) جبران خواهد شد.
از طرفی این سیستم هدایت اکثری را نیز تامین می کند و این عده قلیل در مقابل آن عده کثیر نزد عرف عقلا معتنی به نیستند . عقلا برنامه ای را که بازده ای اکثری داشته باشد را موفقیت آمیز میدانند و وقتی این برنامه با متمم هایی برای آن عده محدود جامانده ضمیمه شود کاملا مورد توجه عقلا قرار خواهد گرفت.

هارب;578256 نوشت:
به علاوه دینی که فقط نازل شود اما ان طور که باید منتشر نشود به چه دردی میخورد؟چه طور ممکن است بگوییم مصلحت نزول دین از نشر ان بالاتر است که خدا برای ان از امور خارق العاده استفاده کرده اما برای نشر دین نه!

عرض شد که در هر دو-نزول و نشر دین - مصلحت نوعیه لحاظ شده است نزول و محافظت از وحی اگر توسط ملک صورت می گیرد تامین کننده مصلحت نوع است چرا که باید کلام الهی بدون نقص برسد اما اشاعه و نشر آن بدون امور ماورایی نیز در بردارنده این مصلحت نوعیه می باشد ( کما این که آن را می بینیم)

هارب;578256 نوشت:
و سوال دیگه هم که پیش امد اینه که چه طور ممکن است خدا ی حکیم و قادر برای جهان سنتهایی قرار دهد که در تزاحم با یکدیگرند؟

ذات عالم ماده تزاحم و اصطکاک است و این هم خود به خاطر مصلحت بالاتری است که همان ایجاد دار تکلیف برای مکلفین است. آنگاه که قوانین بخواهد در این عالم ماده اجرا بشود به خاطر ذات این عالم این قوانین هم مورد تزاحم قرار می گیرند نه این که جعل این سنت ها به صورت متزاحم باشد نه! بلکه ظرف وقوع آنها در عالم ماده باعث تزاحم خواهد شد.
عالم ماده دار تزاحمات است نه این که این تزام بد باشد بلکه موجب کمال بندگان خواهد شد.

سوال1: در ملت ها و مناطقی که در گذشته پیامبر الهی نازل نشده هدایت مردم چگونه بوده؟

جواب:[=Verdana]با توجه به نصّ صريح آيات قرآني چنين به دست مي آيد كه قوم و گروهي به وجود نيامدند، جز آن كه براي ايشان پيامبري مبعوث شده است:
وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّـهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ(سوره النحل، آیه 36.)

[=Verdana]ما برای هر جامعه ای رسولی فرستادیم، می گفت: خدا را بپرستید و از پرستش هرگونه بتی اجتناب کنید
وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَایُظْلَمُونَ (سوره یونس، آیه 47.)
[=Verdana]این آیه را اینگونه ترجمه می کنند: برای هر جامعه ای رسولی است که هرگاه آن رسول آید و حجت کند، حکم به عدل خواهد شد و هیچکس ستم نخواهد دید.
[=Verdana]وإن من أمة إلا خلا فيها نذير
[=Verdana]يكي از لوازم نبوت عامه اين است كه هيچ مردمي بدون راهنماي غيبي نيستند و ممكن نيست خداوند امتی را بدون راهنما رها كند، زيرا خدا مربّي و مدبّر انسان است
قرآن می فرماید:«اِنْ مِنْ اُمَََّةٍ اِلاّ خَلا فيها نَذير»{فاطر/ 24}، امكان ندارد جمعيتي در منطقه‏اي زندگي كنند و خداوند براي آنان راهنما نفرستد:«لَمْ يَكُن الَِّذِينَ كَفَرُوا مِنْ اَهلِ الكِتابَ وَ اَلْمُشرِكِين مُنْفِكَِّينَ حَتّي تَأتِيهمْ الْبَيِّنة»{ بيّنه/ 1 }.
خداوند، مردم را خواه موحد و خواه غير موحد، از نبوت عامه منفك نمي‏كند. اصولا نبوّت از بشريت جدا نمي‏شود. يعني ممكن نيست در عصري يا نسلي، در سرزميني گروهي زندگي كنند و براي آْنان نبوّت نباشد، همان طور كه ممكن نيست خداوند حيوان آبزي را بيافريند و آب را خلق نكند و يا انسان را خلق كند و هوا را نيافريند، همچنين ممكن نيست جامعه بشري را بيافريند و وحي و سروش غيبي را خلق نكند؛ زيرا جامعه بدون وحي حيات انساني نخواهد داشت.
البته این فرستادن پیامبران برای همه امت ها همیشه اینگونه نیست که به صورت مستقیم باشد گاه پيغمبر خود، در بين يك جامعه معيّن به سر مي‏برد و يا نماينده و جانشين او و يا كتاب و تعاليمش كه عصاره رسالت اوست.
البته افرادي وجود دارند كه احكام الهي و انذار پيامبر به گوششان نخورده و در مسير هدايت قرار نگرفته اند و از اين جهت مقصّر هم نيستند. قرآن‌ از چنين افراد به نام "مستضعفين" ياد كرده و آنان را به رحمت و رأفت الهي اميدوار كرده است. در نتيجه مي توان به دست آورد كه قانون انذار عمومي به دلائل مختلف استثنا بردار است و هستند كساني كه در بعضي از نقاط دور دست جهان نظير قبائل وحشيِ اعماق جنگل هاي آمازون و ديگر نقاط نظاير آن به دور از تمدن شهوي و اطلاعات لازم زندگي مي كنند كه تكليف آن‌ها مشخص است؛ زيرا اين گونه افراد هرگز وجود پيامبري را درك نكرده اند.
دعوت عمومي پيامبران اگر چه به خطاب جمعي بوده، اما اسباب و عللي وجود داشته است، (مثلاً يكي از آن اسباب دوري و عدم دسترسي به بعضي از مناطق جهان) كه مانع رسيدن انذار عمومي به تك تك افراد مي شده است. "پس نبوت و انذار عمومي هم كه به حكم ادله اي كه گفتيم در آن ابحاث ذكر شده، در هر امّتي لازم و واجب است، مستلزم آن نيست كه به طور ضروري و حتمي تمامي افراد آن آمت از هدايت پيغمبر برخوردار شوند و دعوت او به گوش يك يك اشخاص برسد. و ممكن است بعضي ها دعوت او را از خود او نشنوند، بلكه با واسطه و يا وسائطي بشنوند و بعضي هم اصلاً به گوششان نخورد و علل و اسبابي بين او و آن دعوت حائل نشود، در نتيجه هر فردي كه متوجه او نشد و دعوت پيغمبرش به گوشش نرسيد، حجت بر او تمام نيست و او جزء مستضعفين است كه امرشان به دست خدا است و خدا هم دربارة آنان فرموده: "إلاّ المستضعفين من الرجال والنساء والولدان لا يستطيعون حيلة و لا يهتدون سبيلاً؛ مگر ضعيف شدگاني از مردان و زنان و كودكان كه چاره اي نداشته و نتوانستند راه خدا را بيابند". [سوره نساء،آيه98]

[=Verdana]سوال2:[=Verdana] اگر انجام دستورات انبیا برای رسیدن به کمال دارای ضرورت باشد و ما قائل باشیم بر اینکه عده ی بدون انکه حتی از این دستورات اگاه باشند به کمال رسیده اند (چون اگر به کمال اخروی معین نرسند بی انکه خودشان مقصر باشند ظلمی به انها شده که حتی در اخرت هم قابل جبران نیست و این با عدالت خدا نمیخواند و جز این باشد دلایلی که برای ضرورت وجود دنیا دیگر برای تحقق عدالت اورده میشود هم نفی میشود) ایا این به معنی از بین رفتن این ضرورت نیست؟
یعنی مثال نقضی اورده شده بر یک قانون عام در نتیجه اگر صحت این مثال نقض اثبات بشود قانون گفته شده هم نقض میشود

توضیح اینکه : اگر عده ای با شیوه ای که برای مستضعفین فکری به کار برده میشود به هدف خلقت میرسند پس این شیوه و راه برای همه ی خلق قابلیت اجرایی دارد و دیگه ضرورتی ندارد خدا پیامبر بفرستد.یعنی همان طور که مستضعفین فکری با انجام حداقل هایی که میتوانند با عقل و فطرت انجام دهند به هدف میرسند و خدا هم از هر کس به قدر توان انتظار دارد پس اگر کل بشر هم حرف دین بهشان نمیرسید و در همین حد تشخیص عمل میکردند مشکلی نبود و مثل انها باید به هدف میرسیند پس لزومی برای ارسال دین و انبیا نیست.

[=Verdana]جواب:[=Verdana]این استدلال شما صغرویا و کبرویا باطل است:
این جمله شما درست نیست:"عده ی بدون انکه حتی از این دستورات اگاه باشند به کمال رسیده اند" چرا تنها راه رسیدن به کمال حقیقی و ناب همین آموزه های وحیانی است و هیچ کس نمی تواند جز از آن راه به کمال برسد.
مگر این که دامنه کمال را آنقدر وسیع بگیریم( کمال را تشکیکی بدانیم و ذو مراتب) که عمل بر طبق آموزه های عقلی و فطری را نیز شامل گردد مثل کسی که دین به او نرسیده و به حکم عقل خود که ظلم بد است و عدل خوب به تمامه عمل نماید. که این مراد بحث ما نیست.
تعلیل شما بر مساله نیز باطل است


[=Verdana]سوال3:[=Verdana]
[=Verdana][=Verdana]چرا خدا با استفاده از اسباب خارق العاده و قدرتی که دارد برای رفع این تزاحم ها اقدام نکرده؟اگر بر خداوند است که وقتی کمالی رو به عنوان غایت مخلوقش تعیین کرد اسباب رسیدن به ان کمال رو هم براش فراهم کند چرا این کار رو نکرده؟همون طور که از اسباب غیر عادی مثل فرستادن فرشتگان برای نزول وحی یا دادن قدرت انجام معجزه به پیامبران بخشی از این هدایت رو انجام داد؟یا حتی در بعضی موارد مثل داستان نجات دادن جان پیامبر از کفار مکه و معجزاتی که اتفاق افتاد در سفر ایشون به مدینه و یا ماجرای نجات جان حضرت عیسی و موسی و یا.... چرا از این گونه ابزار استفاده نکرد تا جلو این تزاحمات مادی رو بگیرد و هدایت به همه برسد؟

[=Verdana][=Verdana]
[=Verdana]جواب:[=Verdana][=Verdana]برای رسیدن به جواب به چند مقدمه زیر توجه فرمایید:
1.حضور انسان به عنوان موجودی مکلف در دنیای مادی لاجرم و ناگزیر است
2. دنیای موجود مادی دار تزاحم و علل و معلول های متداخل است
3. سنت خدا این است که برای کارهای این دنیا از امور و اسباب استفاده شود"ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها"
4. یکی دیگر از سنت های الهی این است که خواص علل و معلول های مادی را حتی الامکان زایل نسازد و امور را در همان شکل مادی خود با تزاحمات باقی گذارد
5.آنچه در ارسال رسل و قاعده حکمت الهی مطرح است وجود حکمت الهی بر ارسال رسل بر مکلفین است و بنا بر قاعده لطف باید این پیام الهی به مکلفین ایصال شود و در قاعده لطف شرط است که مانعی نباشد و در صورت وجود مانع به قدر متیقن اکتفا می شود
توضیح این که برای ارسال رسل قاعده حکمت اقتضا می کند که خدا پیامبر بفرستد و قاعده لطف ایجاب می کند که این پیام به مکلفین برسد لولا المانع ولی در فرض مساله ما مانعی به نام تزاحم دار ماده و سنت الهی بر ابقاء این تزاحم و علل و اسباب عادی وجود دارد به خاطر این مانع لطف اقتضاء دارد که خدا ارسال رسل کند و در مورد غیر تزاحم پیام الهی به مکلفین برسد.
6. پس آنجا که دو سنت الهی با هم در یک مورد تداخل پیدا می کنند بنا بر حکمت بالغه الهیه آن سنتی اجرا نمی شود که در فرض تداخل جابر داشته باشد و ضررش کمتر باشد و سنت های دیگر آن را جبران کنند و در فرض، مورد به حد امکان جاری خواهد شد.
اما آنچه که در باب معجزات بیان داشتید که خدا در مواردی معجزه می کند و جان پیامبر را نجات می دهد یا موارد دیگر در مقدمه 6 در پست قبلی آمد که در این تزاحمات بین سنن الهی آن سنتی جریان می یابد که اهم و اولی است.
سنت معجزه برای نشان دادن حقانیت پبامبران الهی و نجات جان پیامبر در برهه ای از زمان سنتی الهی است که بر سنت های دیگر ارجحیت دارد و از بین رفتن آن مصلحت در آن سنت اهم ، جابری نخواهد داشت.
از طرفی استفاده از امور ماورایی در امور دنیایی بشر اگر از حد متعارف معجزات بگذرد موجب بی اثر شدن معجزات بر نفوس و به هم ریختگی عالم اسباب و مسببات مادی خواهد شد که این فوت مصلحت بالایی است که شارع به آن راضی نیست.
پس امور هدایتی انسان تا جایی که ممکن است باید به صورت عادی و معمول جهان ماده انجام شود مگر این که این انجام متعارف امور مصلحتی را فوت کند که جبران کننده ای نداشته باشد و مصلحت نوعیه ای را از بین ببرد ( مثل قتل پیامبر در ابتدای دعوتشان) که این جا استفاده از خارق عادت ها به نظر بدون اشکال باشد.

[=Verdana]
[=Verdana]سوال4:
[=Verdana]این که پیامبری در قومی مبعوث می شود و به عده ای هدایت نمی رسد این موضوع کمی نیست این یعنی مصلحت را رعایت نکردن؟

[=Verdana][=Verdana]جواب:[=Verdana]
[=Verdana]ملاک مصلحت نوعیه است نه شخصیه مهم این است که مصلحت نوع فوت نشود اگر چه این مصلحت نوع همراه با فوت مصلحت شخص باشد.
در باب شرور هم همین را می گوییم شر اقلی در عالم در کنار خیر اکثری قابل قبول است. اگر هم در این نظام طراحی شده دین به برخی نرسد اولا این عده اقلی هستند ثانیا این نقص نظام طراحی شده با متمم هایی (البته از باب ضرورت ) جبران خواهد شد.
از طرفی این سیستم هدایت اکثری را نیز تامین می کند و این عده قلیل در مقابل آن عده کثیر نزد عرف عقلا معتنی به نیستند . عقلا برنامه ای را که بازده ای اکثری داشته باشد را موفقیت آمیز میدانند و وقتی این برنامه با متمم هایی برای آن عده محدود جامانده ضمیمه شود کاملا مورد توجه عقلا قرار خواهد گرفت.

موضوع قفل شده است