چه جوری بگم نمیخوام ازدواج کنم؟

تب‌های اولیه

280 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

جوجه اردک زشت;664837 نوشت:
الان ینی ما مسلمون نیستیم!
به همین راحتی کفر ما ثابت شد
دست شما درد نکنه
من برم تو ی سایت غیر سلامی بحث کنم بهتره از نظر اسلام مجرد ها کافر هستند
...

کجای اسلام گفته مجرد ها کافر هستن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا خلط بحث میکنین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

Miss Chadoriii;664747 نوشت:
من کلا هدفم خاله بازیه

قرمه سبزی بپزم بوش تا سر خیابون بره

زمستونا واسه آقامون شال گردن ببافم

مهمون دعوت کنم

هر هفته خونمو تغییر دکوراسیون بدم

رو یخچال کلی برچسب و یاداشت بچسبونم ( الان خونه خودمون مامانم نمیزاره Fool )

:khandeh!::khandeh!::khandeh!::khandeh!::khandeh!::khandeh!:

ولی جدای از شوخی به نظر من مهمترین هدف ازدواج پیدا کردم همدل و همراه و فرار از تنهاییه

من باورم نمیشه شما عمرن احساس تنهایی نکنین تو زندگیتون

ینی واقعن وقتی یه زوج خوشحال تو خیابون میبینید دلتون قنج نمیره؟؟

ینی دلتون نمیخواد وقتی برمیگردید خونه یه کسی منتظرتون باشه؟؟؟ یه کسی نگرانتون بشه؟ یه کسی هواتونو داشته باشه؟؟

یه کسی از جنس همسر منظورمه

نه محبت مادرانه یا خانواده


حرف هاتون تاحدی درسته. آره یکی از راه های برطرف کردن تنهایی ازدواجه اما اگر ازدواج را راهی برای برطرف کردن تنهایی پیشنهاد کنیم مثل پزشکی می مانیم که برای عفونت بدن داروی مسکن تجویز می کنه. دارو به صورت مقطعی مشکل را حل می کنه اما اصل مشکل را حل نمی کنه. اصل مشکل تنهایی انسان با خدا برطرف می شه. این جمله معروف را یادآور می شوم که می گوید((اگر تنهاترین تنهایان هم باشم باز خدا هست.)) اون تنهایی اصلی را فقط خدا حل می کند وبس. کسی که ازدواج نمی کنه مثل کسی است که یک عفونت شدید(=تنهایی) توی بدنشه و می خواد به آنتی بیوتیک ((= خدا)) دسترسی پیدا کنه منتها دردش را می خواد تحمل کنه. کسی که ازدواج می کنه درواقع یک مسکن ((=ازدواج))به خودش می زنه تا درد را کمتر حس کنه که به اون آنتی بیوتیکه برسه. خود مسکن خوبه ولازم هم هست.آدم که مرض نداره الکی درد بکشه اما باید بدونه دوای اصلی آنتی بیوتیک است. این نظر من در مورد تنهایی بود. یک چیز دیگر هم بگم که متاسفانه همه ی زن ها یا همه مرد ها لایق پرکردن تنهایی انسان نیستند.شاید همسرت باشند ولی بیشتر سوهان روح اند. ممکنه همسری گیر آدم بیاد که نه نگرانت بشه ونه هواتو داشته باشه و نه منتظرتون باشه. به نظر من مهمترین هدف ازدواج (غیر از رفع نیازهای روحی وعاطفی) بستر سازی برای بیرون آمدن از خودخواهی و مبارزه با هوای نفسه.

عاشق امام خامنه ای;664827 نوشت:
جواب این بخش رو جدا میدم چاره اینکه از سوسولی در بیایم اینه که یه نگاهی به زندگی آدمایی که مثل ما نیستن بندازیم ببینیم چی تو وجودشونه که تو وجود ما کمرنگ شده
آدم کلمه مرد رو میشنوه نا خودآگاه میگه باید یه ویژگی هایی داشته باشه این تفکراتی که خیلیاش اینجا نوشته شده جسارتا کدومش به کلمه مرد میخوره؟شما رو عرض نمیکنم بعضی از یکی دوتا از نظرات دیگه منظورمه.
الان پسرا همه تنبل و خودخواه شدن تحمل یکم سختی رو ندارن دخترا هم همیننا ولی چون الان هدف نقد آقایونه اسمی از خانوما نمیارم
به نظر من الگوی پسرا تو جامعه الان ما رو فقط خدا میدونه کیه.ای کاش حداقل تو زمان گذشته بودیم یه پوریای ولی ای بود یا نزدیک تر یه پهلوون تختی ای بود یه چیزی
نمیدونم الان این داش مشتیا هستن هنوز یا نه؟:khandeh!:
.ای کاش الگوی پسرا حضرت علی بود. دخترام که خیلیامون هیچی کلا به لعنت خدا هم نمی ارزیم

هرچند اون جمله آخرو نوشتی که ما به شما انتقاد نکنیم ولی نمیشه! باید شفاف سازی کرد!!
قبلا هم توی یکی از پست ها گفتم پسرای الان نه سوسول تر از قدیمی هان و نه اهل فرار از مسئولیت! پسرای قدیم هزار و یک دغذغه فکری نداشتن، هزار و یک چیز ندیده و نشنیده بودن، وسعت نگاهشون در حد محله خودشون بود و نهایتا ۴ تا محله بالاتر! کارشون یا شاگردی باباشون بود یا رفیق باباشون! و سر وقتشم مامانشون یه زنی میاورد و همینطوری مفتی و بی زحمت مینداخت تو دومنشون! اونم چه زنی؟ دختری که بنده خدا نه آفتاب و نه مهتاب دیده بود! هرچی میگفتن میگفت چشم!!!! از هر انگشتش ۱۲۰ تا هنر فوران کرده بود! اونا هم مرد سالاری میکردن و حالشو میبردن و اسم خودشونو میذاشتن مرد!!!!!!!!!!!

ولی ماها که هزارو یک جور فشار رومون هست، اینهمه زحمت میکشیم و حتی خانوادمون هم قدر مارو نمیدونن، باید بعد اینهمه سختی بیفتیم دنبال یه دختر که افتخار بده بیاد بشه زن ما ...ببخشید تاااااج سر ما!! و ما از صبح تا شب سگدو بزنیم که بشه خرج قر و فیس خانوم! آخرشم همیشه ناراضی و بداخلاق و طلبکار باشه و تو روی شوهرش وایسه!!! آدم شکر میخوره ازدواج کنه خب!!

البته منم قبول دارم همیشه استثنا هم هستا! ولی خب چکار کنیم الان ۹۹٪ دخترا اینطوری شدن!! اصلا فرهنگ غالب این شده!

rezaee;664844 نوشت:
هرچند اون جمله آخرو نوشتی که ما به شما انتقاد نکنیم ولی نمیشه! باید شفاف سازی کرد!!
قبلا هم توی یکی از پست ها گفتم پسرای الان نه سوسول تر از قدیمی هان و نه اهل فرار از مسئولیت! پسرای قدیم هزار و یک دغذغه فکری نداشتن، هزار و یک چیز ندیده و نشنیده بودن، وسعت نگاهشون در حد محله خودشون بود و نهایتا ۴ تا محله بالاتر! کارشون یا شاگردی باباشون بود یا رفیق باباشون! و سر وقتشم مامانشون یه زنی میاورد و همینطوری مفتی و بی زحمت مینداخت تو دومنشون! اونم چه زنی؟ دختری که بنده خدا نه آفتاب و نه مهتاب دیده بود! هرچی میگفتن میگفت چشم!!!! از هر انگشتش ۱۲۰ تا هنر فوران کرده بود! اونا هم مرد سالاری میکردن و حالشو میبردن و اسم خودشونو میذاشتن مرد!!!!!!!!!!!

ولی ماها که هزارو یک جور فشار رومون هست، اینهمه زحمت میکشیم و حتی خانوادمون هم قدر مارو نمیدونن، باید بعد اینهمه سختی بیفتیم دنبال یه دختر که افتخار بده بیاد بشه زن ما ...ببخشید تاااااج سر ما!! و ما از صبح تا شب سگدو بزنیم که بشه خرج قر و فیس خانوم! آخرشم همیشه ناراضی و بداخلاق و طلبکار باشه و تو روی شوهرش وایسه!!! آدم شکر میخوره ازدواج کنه خب!!

البته منم قبول دارم همیشه استثنا هم هستا! ولی خب چکار کنیم الان ۹۹٪ دخترا اینطوری شدن!! اصلا فرهنگ غالب این شده!

با بخش اول حرفاتون موافقم قدیمیا چشم و گوش بسته بودن و در همون حد هم پیشرفت داشتن و جدیدیا هم باید طبق داشته هاشون پیشرفت کننن
ولی قسمت دوم حرفاتون نشون میده شما به شدت بدبین هستین نسبت به خانم ها
همه ی خانم ها هم میتونن بگن که به آقایون امروزی نمیشه اعتماد کرد چون .............................................

rezaee;664844 نوشت:
هرچند اون جمله آخرو نوشتی که ما به شما انتقاد نکنیم ولی نمیشه! باید شفاف سازی کرد!!
قبلا هم توی یکی از پست ها گفتم پسرای الان نه سوسول تر از قدیمی هان و نه اهل فرار از مسئولیت! پسرای قدیم هزار و یک دغذغه فکری نداشتن، هزار و یک چیز ندیده و نشنیده بودن، وسعت نگاهشون در حد محله خودشون بود و نهایتا ۴ تا محله بالاتر! کارشون یا شاگردی باباشون بود یا رفیق باباشون! و سر وقتشم مامانشون یه زنی میاورد و همینطوری مفتی و بی زحمت مینداخت تو دومنشون! اونم چه زنی؟ دختری که بنده خدا نه آفتاب و نه مهتاب دیده بود! هرچی میگفتن میگفت چشم!!!! از هر انگشتش ۱۲۰ تا هنر فوران کرده بود! اونا هم مرد سالاری میکردن و حالشو میبردن و اسم خودشونو میذاشتن مرد!!!!!!!!!!!

ولی ماها که هزارو یک جور فشار رومون هست، اینهمه زحمت میکشیم و حتی خانوادمون هم قدر مارو نمیدونن، باید بعد اینهمه سختی بیفتیم دنبال یه دختر که افتخار بده بیاد بشه زن ما ...ببخشید تاااااج سر ما!! و ما از صبح تا شب سگدو بزنیم که بشه خرج قر و فیس خانوم! آخرشم همیشه ناراضی و بداخلاق و طلبکار باشه و تو روی شوهرش وایسه!!! آدم شکر میخوره ازدواج کنه خب!!

البته منم قبول دارم همیشه استثنا هم هستا! ولی خب چکار کنیم الان ۹۹٪ دخترا اینطوری شدن!! اصلا فرهنگ غالب این شده!


سلام من خودم چهارتا داداش دارم هیچ تعصبی هم روی دخترا ندارم .اصلا اون جمله رو نگفتم که نقد نکنید.خودمون دنبال دختر میگردیم میفهمم شما چی میگید
اما اون جملم هم فقط مختص خانوما نیست خیلی از آدما ازدواجشون به نظر من حرام هم هست یعنی فرقی نداره دختر و پسر خیلی از دختر و پسرا به لعنت خدا هم نمی ارزن چه برسه به اینکه بخوان ازدواج کنن

میدونم وقتی میرن خواستگاری چه خبره اینم دیدم که یه عده همینجوری هستن که شما میفریماید یعنی به چشم خودم دیدم.ولی قبول ندارم که 99 درصد اینجورین دیگه خیلی بد بین هستین بیش از حد
نه دیگه من تا گفتم مرد شما زورگویی و مرد سالاری اومد تو ذهنتون ولی من اصلا این منظورم نیست منظورم مرام و معرفتشون بود

عاشق امام خامنه ای;664827 نوشت:
جواب این بخش رو جدا میدم چاره اینکه از سوسولی در بیایم اینه که یه نگاهی به زندگی آدمایی که مثل ما نیستن بندازیم ببینیم چی تو وجودشونه که تو وجود ما کمرنگ شده
آدم کلمه مرد رو میشنوه نا خودآگاه میگه باید یه ویژگی هایی داشته باشه این تفکراتی که خیلیاش اینجا نوشته شده جسارتا کدومش به کلمه مرد میخوره؟شما رو عرض نمیکنم بعضی از یکی دوتا از نظرات دیگه منظورمه.
الان پسرا همه تنبل و خودخواه شدن تحمل یکم سختی رو ندارن دخترا هم همیننا ولی چون الان هدف نقد آقایونه اسمی از خانوما نمیارم
به نظر من الگوی پسرا تو جامعه الان ما رو فقط خدا میدونه کیه.ای کاش حداقل تو زمان گذشته بودیم یه پوریای ولی ای بود یا نزدیک تر یه پهلوون تختی ای بود یه چیزی
نمیدونم الان این داش مشتیا هستن هنوز یا نه؟:khandeh!:
.ای کاش الگوی پسرا حضرت علی بود. دخترام که خیلیامون هیچی کلا به لعنت خدا هم نمی ارزیم

به نظر من واقعیتی است که متاسفانه درصد دخترهایی که الگوی زندگیشان حضرت زهرا نیست بیشتر از درصد پسر هایی است که الگوی زندگی شان حضرت علی نیست. خیلی هم بیشتر است.

ابوالبرکات;664847 نوشت:
به نظر من واقعیتی است که متاسفانه درصد دخترهایی که الگوی زندگیشان حضرت زهرا نیست بیشتر از درصد پسر هایی است که الگوی زندگی شان حضرت علی نیست. خیلی هم بیشتر است.

الان که چک و چونه نمیزنیم کیا بیشتر خوبن کیا کمتر اونم الله اعلم

[="Times New Roman"][="Black"]

عاشق امام خامنه ای;664825 نوشت:
من همیشه اعتقاد داشتم مجرد موندن یه دختر تو این جامعه ما خیلی سخت تر از مجرد موندن پسره.پس اگه شما سختی کشیدید دخترا خون دل خوردن انقدر که هم حرف شنیدن هم نیازاشون رو سرکوب کردن

عاشق امام خامنه ای;664825 نوشت:
یکی رو بگیرید که میخواد زنگی کنه دنبال پول نباشه
حالا یه جوری میگن این اقایون انگار بیل گیتس هستن
همچین میگن الان که اوضاعمون خوب شده. قبلا هم گفتم فکر کردن مثلا دختره داره تو جوی آب زندگی میکنه

اجالتا کسایی که به پست من می خورن.... معمولا حاضرن اون سختی هایی که فرمودید رو بکشن.... ولی با یه دانشجو ی بیکار که هنوز نرفته سربازی.... ازدواج نکنن.... برخورد با یه همچین صحنه هایی که آدمو شاکی می کنه:read:... اتفاقا پسرا حاضرا تو جوب آب زندگی کنن ....

ای کاش الگوی دخترای ما هم حضرت زینب بود..... بعدش به جای اینکه از سختی زندگی بترسن..... همراهی می کردن....بعدش جوون بنده خدا نمیومد اینجا تاپیک بزنه و شاکی باشه.....

عاشق امام خامنه ای;664825 نوشت:
.این نشون دهنده چند تا چیزه اول از همه خودخواهی مجردا تا ازدواجم نکنن به نظرم این اخلاقشون درست نمیشه ازدواج آدمو از خودخواهی در میاره

اینی هم که عرض کردم کی باید رشد کرد... منظورم همین بود.....

این سوسولی که فرمودید...... یا اینکه فرمودید بچه هستیم.... فقط یک چاره داره....قرار گرفتن تو متن زندگی..... با حرف زدن درست نمی شه./....[/]

عاشق امام خامنه ای;664846 نوشت:
سلام من خودم چهارتا داداش دارم هیچ تعصبی هم روی دخترا ندارم .اصلا اون جمله رو نگفتم که نقد نکنید.خودمون دنبال دختر میگردیم میفهمم شما چی میگید
اما اون جملم هم فقط مختص خانوما نیست خیلی از آدما ازدواجشون به نظر من حرام هم هست یعنی فرقی نداره دختر و پسر خیلی از دختر و پسرا به لعنت خدا هم نمی ارزن چه برسه به اینکه بخوان ازدواج کنن

میدونم وقتی میرن خواستگاری چه خبره اینم دیدم که یه عده همینجوری هستن که شما میفریماید یعنی به چشم خودم دیدم.ولی قبول ندارم که 99 درصد اینجورین دیگه خیلی بد بین هستین بیش از حد
نه دیگه من تا گفتم مرد شما زورگویی و مرد سالاری اومد تو ذهنتون ولی من اصلا این منظورم نیست منظورم مرام و معرفتشون بود

علیکم السلام
بله منم اگر خانومی داشتم که هرچی میگفتم میگفت چشم، مرام و معرفت که سهله نوکریشو میکردم!! ولی کو ........
حتی اگر الان یه دختری پیدا بشه که واقعا هرچی بگی بگه چشم، اینقدر اطرافیان روی مغزش کار میکنن و بر ضد شوهر میشورونن که بالاخره اونو هم تو روی شوهرش وایسونن( برای همینه میگم فرهنگ غالب شده)
یا حتی اگر مورد فوق هم رخ نده، چنان جوی در جامعه درست کردن که مردی که هرچی میگه و زنش گوش میده احساس عذاب وجدان بهش دست میده و فکر میکنه ظالمه یا یه چیزی هست (چون با جو امروز چنین چیزی فقط یا در بهشت رخ میده یا برای آدم ظالم و ستمگر که زنش جرات نکنه حرفی بهش بزنه)

فکر کن الان یک پسری بره خواستگاری و بگه حرف آخر رو توی خونه مرد باید بزنه و خانوم باید بگه چشم ....... یعنی ببین الان چی شده که این قضیه میتونه موضوع هزارتا فیلمنامه باشه و انواع اقسام برخوردهای ناجور بعدش قابل پیش بینیه!

پسر امروز الان جرات نمیکنه اصلا به همچین چیزایی فکر کنه چه برسه بخواد مطرح کنه! خب معلومه دلش نمیخواد زن بگیره!! چون یکی از اساسی ترین نیازهاش که حس اقتدار و تبعیت شدن هست توی خانواده های امروزی دیگه جایی نداره!

rezaee;664852 نوشت:
علیکم السلام
بله منم اگر خانومی داشتم که هرچی میگفتم میگفت چشم، مرام و معرفت که سهله نوکریشو میکردم!! ولی کو ........
حتی اگر الان یه دختری پیدا بشه که واقعا هرچی بگی بگه چشم، اینقدر اطرافیان روی مغزش کار میکنن و بر ضد شوهر میشورونن که بالاخره اونو هم تو روی شوهرش وایسونن( برای همینه میگم فرهنگ غالب شده)
یا حتی اگر مورد فوق هم رخ نده، چنان جوی در جامعه درست کردن که مردی که هرچی میگه و زنش گوش میده احساس عذاب وجدان بهش دست میده و فکر میکنه ظالمه یا یه چیزی هست (چون با جو امروز چنین چیزی فقط یا در بهشت رخ میده یا برای آدم ظالم و ستمگر که زنش جرات نکنه حرفی بهش بزنه)

فکر کن الان یک پسری بره خواستگاری و بگه حرف آخر رو توی خونه مرد باید بزنه و خانوم باید بگه چشم ....... یعنی ببین الان چی شده که این قضیه میتونه موضوع هزارتا فیلمنامه باشه و انواع اقسام برخوردهای ناجور بعدش قابل پیش بینیه!

پسر امروز الان جرات نمیکنه اصلا به همچین چیزایی فکر کنه چه برسه بخواد مطرح کنه! خب معلومه دلش نمیخواد زن بگیره!! چون یکی از اساسی ترین نیازهاش که حس اقتدار و تبعیت شدن هست توی خانواده های امروزی دیگه جایی نداره!

شما باید بگردین دنبال زنی که باهاتون هم عقیده باشن
تفکراتتون شبیه هم باشه با دیدگاه های متفاوت تا تکمیل کنین همدیگه رو

الآن تو جامعه هستن دخترهایی که اینطورین
مهم اینه که شما توقعتون چی باشه
فقط چشم گفتن رو یه خدمتکار هم بلده پس باید کسی باشه که در مواقع نیاز نظر بده کمک کنه مشورت کنه
ولی گویا شما به دنبال فقط چشم گفتن هستین

بلا;664865 نوشت:
شما باید بگردین دنبال زنی که باهاتون هم عقیده باشن
تفکراتتون شبیه هم باشه با دیدگاه های متفاوت تا تکمیل کنین همدیگه رو

الآن تو جامعه هستن دخترهایی که اینطورین

:hamdel:به نام خدا:hamdel:
بسیار حرف زیبایی هستش...
در قرآن داریم که : از هر چیز جفتش را آفریدیم
یعنی دقیقا مشابه هرکس بصورت جنس مخالف هستش.. حالا این سوال پیش میاد خب من چطوری بین
این همه آدم بگردم اونو پیدا کنم؟؟!! خب افرادی شبیه شما زیاد هستند در نتیجه افراد جنس مخالف هم که نزدیک
به شما باشند زیاد هستش... فقط یکم باید بگردیم و از خدا هم کمک بگیریم.:Gol:

یا‌رقیه;664849 نوشت:
[=Times New Roman]
اجالتا کسایی که به پست من می خورن.... معمولا حاضرن اون سختی هایی که فرمودید رو بکشن.... ولی با یه دانشجو ی بیکار که هنوز نرفته سربازی.... ازدواج نکنن.... برخورد با یه همچین صحنه هایی که آدمو شاکی می کنه:read:... اتفاقا پسرا حاضرا تو جوب آب زندگی کنن ....
ای کاش الگوی دخترای ما هم حضرت زینب بود..... بعدش به جای اینکه از سختی زندگی بترسن..... همراهی می کردن....بعدش جوون بنده خدا نمیومد اینجا تاپیک بزنه و شاکی باشه.....
اینی هم که عرض کردم کی باید رشد کرد... منظورم همین بود.....
این
سوسولی که فرمودید...... یا اینکه فرمودید بچه هستیم.... فقط یک چاره داره....قرار گرفتن تو متن زندگی..... با حرف زدن درست نمی شه./....

بله ولی باز هم تلاش کنید مشت نمونه خروار نیست این همه آقایون هم هستند که دنبال مادیات پدر دختر و .. هستن نمیشه ما بیایم بگیم همه آقایون اینجورین که .واقعا گشتن دنبال فرد مورد نظر سخت ترین بخش ازدواجه
الان ما بیایم از پسرا بنالیم شما بیاین از دخترا بنالید چیزی درست نمیشه که
باید گشت
امام علی(ع) یک حدیثی دارند که میفرمایند اگر یه نفر 40 سال دنبال یک دوست خوب بگرده ارزش داره
دیگه ببینید برا ازدواج چقدر باید گشت و امیدوار بود باید انرژی داشته باشید دنبال فرد مورد نظر بگردید
جایی هم رفتین جواب رد دادن به خاطر مادیات ناراحتی نداره برید نفر بعدی
بله ای کاش الگوی ما هم حضرت زینت(س) بودن
این قرار گرفتن تو متن زندگیتون تکبیر داشت

منم همچین حسی دارم!

شبـنم;664371 نوشت:
دوست ندارم آرامش الانم رو از دست بده

جمله ای ک من همش میگم! حتی گاهی پدرم میگن ازدواج کنی برای چی؟ بمون خونه بابات خوش بگذرون:khandeh!:البته ناراحتی هایی هم پیش میاد اما خب آدم از کسی که ی عمر بزرگش کرده نمیتونه ناراحت بشه یا بشه میتونه زود ببخشه...اما نسبت ب کسی که تا دو روز پیش نبود الان اومده نمیتونه تحمل کنه...

شبـنم;664371 نوشت:
ز همه بدتر تحمل کردن بچه است
ولی برعکس ....شاید این انگیزه من واسه ازدواجم باشه

این ی تب عمومی شده...اینکه ادم داره راحت زندگیشو میکنه و سبک سنگین میکنه میبینه غصه ها و سختی های مجردیش به غصه ها و سختی های متاهلی می ارزه...و کمتره...
فقط از تنهایی میترسم که آخر سر گریبانگیر همه هست....

rezaee;664852 نوشت:
علیکم السلام
بله منم اگر خانومی داشتم که هرچی میگفتم میگفت چشم، مرام و معرفت که سهله نوکریشو میکردم!! ولی کو ........
حتی اگر الان یه دختری پیدا بشه که واقعا هرچی بگی بگه چشم، اینقدر اطرافیان روی مغزش کار میکنن و بر ضد شوهر میشورونن که بالاخره اونو هم تو روی شوهرش وایسونن( برای همینه میگم فرهنگ غالب شده)
یا حتی اگر مورد فوق هم رخ نده، چنان جوی در جامعه درست کردن که مردی که هرچی میگه و زنش گوش میده احساس عذاب وجدان بهش دست میده و فکر میکنه ظالمه یا یه چیزی هست (چون با جو امروز چنین چیزی فقط یا در بهشت رخ میده یا برای آدم ظالم و ستمگر که زنش جرات نکنه حرفی بهش بزنه)

فکر کن الان یک پسری بره خواستگاری و بگه حرف آخر رو توی خونه مرد باید بزنه و خانوم باید بگه چشم ....... یعنی ببین الان چی شده که این قضیه میتونه موضوع هزارتا فیلمنامه باشه و انواع اقسام برخوردهای ناجور بعدش قابل پیش بینیه!

پسر امروز الان جرات نمیکنه اصلا به همچین چیزایی فکر کنه چه برسه بخواد مطرح کنه! خب معلومه دلش نمیخواد زن بگیره!! چون یکی از اساسی ترین نیازهاش که حس اقتدار و تبعیت شدن هست توی خانواده های امروزی دیگه جایی نداره!


اگه خانومتون دوستتون داشته باشه بهتون میگه چشم انتظار نباید داشته باشید که اخلاق دیکتاتوری داشته باشید خانومتون هم همش بگه چشم
یعنی مشکل از دخترا نیست مشکل از این طرز تفکره که انتظار دارید رفتار دیکتاتوری داشته باشید و یه زن صد در صدش رو قبول کنه اونم با خوبی و خوشی
این تا حدودی به برخورد و اخلاق مرد بستگی داره با خانوما خوب رفتار کنین حرف گوش میکنن تو لجبازی نندازینشون(باز هم تاکید میکنم همه منظورم نیستن)
هیچی چیزی رو نمیشه صد در صد گفت
باید یکی رو پیدا کنید شبیه خودتون باشه که تصمیمی که میگیرید مطابق میل اون هم باشه حداقل تا 70 درصد مثل هم باشین بقیش رو هم رفتار شما مشخص میکنه با خانومتون خوب برخورد کنید نرم میشه اون اختلافات رو هم حرف شما رو قبول میکنه.این چیزا دوطرفه است
تا این حد از فرمانبرداری رو که شما میخواین من تو خانواده هایی دیدم که دختره عاشق همسرش بوده تو بقیه خانواده ها کمی اختلاف بوده شما هم باید توقعاتتون رو تعدیل کنید انتظار صد در صدی تو این چیزا نداشته باشید

arin1365;664873 نوشت:
منم همچین حسی دارم!

چه حسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوست ندارین ازدواج کنین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

mohsen1990;662846 نوشت:
فکر میکنم اینجوری راحتترم بدون هیچ دغدغه زندگی راحت میخورم میخابم کارمیکنم درس میخونم

arin1365;664873 نوشت:
منم همچین حسی دارم!

nashenas;664324 نوشت:
اییییییییییییییییییییییی ول برادر محسن. یعنی هیچ وقت در عمرم اینقدر احساس همدردی باهام نشده بود.

جوجه اردک زشت;664346 نوشت:
ما هم که همچنان داریم از مجردی لذت میبریم
من دقیقا با شما هم دردم و چند ماهیه تصمیم گرفتم دیگه ازدواج نکنم

ahmad70;664756 نوشت:
جالبه منم الان حسایی مشابه شمارو دارم!!

alone star;664816 نوشت:
سلام.من خودم هم با ازدواج نکردن موافقم

IMAGE(<a href="http://olumpezeshki.ir/images/smilies/smilies-azardl%20" rel="nofollow">http://olumpezeshki.ir/images/smilies/smilies-azardl%20</a>(113).gif) بچها دیگه جا نداریم بقیه با کشتی بعدی لطفا!

عاشق امام خامنه ای;664877 نوشت:
اگه خانومتون دوستتون داشته باشه بهتون میگه چشم انتظار نباید داشته باشید که اخلاق دیکتاتوری داشته باشید خانومتون هم همش بگه چشم
یعنی مشکل از دخترا نیست مشکل از این طرز تفکره که انتظار دارید رفتار دیکتاتوری داشته باشید و یه زن صد در صدش رو قبول کنه اونم با خوبی و خوشی
این تا حدودی به برخورد و اخلاق مرد بستگی داره با خانوما خوب رفتار کنین حرف گوش میکنن تو لجبازی نندازینشون(باز هم تاکید میکنم همه منظورم نیستن)
هیچی چیزی رو نمیشه صد در صد گفت
باید یکی رو پیدا کنید شبیه خودتون باشه که تصمیمی که میگیرید مطابق میل اون هم باشه حداقل تا 70 درصد مثل هم باشین بقیش رو هم رفتار شما مشخص میکنه با خانومتون خوب برخورد کنید نرم میشه اون اختلافات رو هم حرف شما رو قبول میکنه.این چیزا دوطرفه است
تا این حد از فرمانبرداری رو که شما میخواین من تو خانواده هایی دیدم که دختره عاشق همسرش بوده تو بقیه خانواده ها کمی اختلاف بوده شما هم باید توقعاتتون رو تعدیل کنید انتظار صد در صدی تو این چیزا نداشته باشید

دیدید .... بدون اینکه من ۱ کلمه حرف از دیکتاتوری زده باشم شما این لقب رو به من دادید! حتی بعدشم هزار توجیه که خانومها نباید بگن چشم!
ولی مردای قدیم که با چنین مشکلاتی دست و پنجه نرم نمیکردن!! هرچی میگفتن خانوم میگفت چشم!

منم به شما توصیه میکنم به کسی بله رو بدین که ۱۰۰٪ قبولش داشته باشید که نخواید بهش نگید چشم!

یا علی

خوب من باز اومدم.
ببخشید آقایون عزیز دوستای من بعضی جاها هم دارید مظلوم نمایی میکنیدا...بیشتر از اینها انتظار میره از شما ها
من تو پست قبلی ام تو همین تاپیک گفتم با ازدواج به چیزهایی میشه رسید که اصلاً با مجردی نمیشه.نیاز به جنس مخالف از هر لحاظ، چه مسائل روحی و عاطفی چه مسائل جنسی چه مسائل دیگه در وجود همه ما هست و از اونجایی که خودمون رو مسلمون میدونیم تنها راه پاسخ دادن به اینها ازدواج هست.
دومین نکته هم اینکه همسر تنها کسی هست که آدم میتونه انتخاب کنه درزندگیش حضور داشته بباشه.ما نه در انتخاب پدر و مادر نقش داریم نه خواهر و برادر نه فامیل. فقط دوست رو خودمون میتونیم انتخاب کنیم و همسر که البته دوست هم تمام عمر و همه زندگی کامل در کنار شما نیست و فقط همسر آدمه که میخواد تا آخر عمر در کنار شما و در زندگی شما باشه. ..

Максин;664879 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط mohsen1990 نمایش پست ها
فکر میکنم اینجوری راحتترم بدون هیچ دغدغه زندگی راحت میخورم میخابم کارمیکنم درس میخونم

Максин;664879 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط arin1365 نمایش پست ها
منم همچین حسی دارم!

Максин;664879 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط nashenas نمایش پست ها
اییییییییییییییییییییییی ول برادر محسن. یعنی هیچ وقت در عمرم اینقدر احساس همدردی باهام نشده بود.

Максин;664879 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط جوجه اردک زشت نمایش پست ها
ما هم که همچنان داریم از مجردی لذت میبریم
من دقیقا با شما هم دردم و چند ماهیه تصمیم گرفتم دیگه ازدواج نکنم

Максин;664879 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط ahmad70 نمایش پست ها
جالبه منم الان حسایی مشابه شمارو دارم!!

Максин;664879 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط alone star نمایش پست ها
سلام.من خودم هم با ازدواج نکردن موافقم

Максин;664879 نوشت:
بچها دیگه جا نداریم بقیه با کشتی بعدی لطفا

کجا میرید
به کجا چنین شتابان ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میتونم از همه ی کسانی که همچین حسی دارن بپرسم هدفتون تو زندگی چیه؟؟؟؟
دوست ندارین یکم دچار فراز و نشیب بشین
یعنی میخواید همیشه یکنواخت زندگی کنین
اگه اینطوریه بهتون هشدار میدم که به زودی دچار افسردگی میشید

بلا;664886 نوشت:
کجا میرید
به کجا چنین شتابان ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تو زندگی نمیشه توقف کرد
بلا;664886 نوشت:
میتونم از همه ی کسانی که همچین حسی دارن بپرسم هدفتون تو زندگی چیه؟؟؟؟
دوست ندارین یکم دچار فراز و نشیب بشین

نـــــــــــــــع

بلا;664886 نوشت:
یعنی میخواید همیشه یکنواخت زندگی کنین
اگه اینطوریه بهتون هشدار میدم که به زودی دچار افسردگی میشید

فراز نشیب ازدواج =(همون ارتفاع اورست و عمق گودال ماریانا )

mohsen1990;662846 نوشت:
سلام.من نمیدونم چجوری به خانواده بفهمونم نمیخام ازدواج کنم.هیچ هدفی از ازدواج ندارم الان.از دوران بلوغ تا الان مراحل حس های من بدین صورت بوده:اولش که بلوغ بود و احساس های نیاز به جنس مخالف همدم همزبون... کم کم تا لیسانس ادامه داشت ترم های اول لیسانس وقتی جنس مخالف میدیدم دوس داشتم زودتر میتونستم برم خاستگاری و ازدواج کنم.همین حس در ترمهای 4-5 لیسانس داشتم تا کم کم فروکش کرد.تا قبل از اینکه ارشد را شروع کنم هم یه خورده میخاستم.ولی واقعا از بس نیازامو سرکوب کردم دیگه سرد شدم .اصلا هیچچچچ حسی ندارم.نه عاطفی نه جنسی نه ....فکر میکنم اینجوری راحتترم بدون هیچ دغدغه زندگی راحت میخورم میخابم کارمیکنم درس میخونم.خونواده گیر دادن الان وقتشه.وقتی میپرسم چرا قبلن کاری نکردین میگن اون موقع شرایطشو نداشتی.من که دختر شاه پریون نمیخاستم.مطمئنم با همون شرایط اون موقعمم دختر پیدا میشد واسه ازدواج.الان گفتم اگه میخاین بگیرین فقط دختره پزشکی چیزی باشه.مهریه هم نمیخام زیاد باشه.دختر خوبی هم باشه.میدونم ممکنه همچین موردی پیدا نشه برامم اصلا مهم نیست حداقل طولش میدم این ماجرا را تا ول کنن.سوالات من از دوستان: 1.مشکلم اینه خانواده هی میگن ازدواج.من یاده قبلنم میافتم و حسرت اون موقعها را میخورم که چقدر میخاست و نداشتم.و همین مسئله اعصابمو بهم میریزه چکار کنم دیگه نگن ازدواج کن. 2. واقعا هدف من از ازدواج با این شرایطی که دارم چی میتونه باشه!بنظرتون چیزی در ازدواج کردن هست که من نمیدونم.فایدش چیه؟شما خودتون هدفتون چیه از ازدواج؟3.(در جواب دوستانی که ممکنه بگن هدف ارامشه)من همین الانم ارامش دارم.حداقل بنظر خودم از یه ادم متاهل ارامشم بیشتر .راحت هیچ نگرانی ندارم.نگران اینده فرزندام نیستم و....

سلام علیکم و رحمة الله،
در این وضعیتی که الآن دارید هم حسنی هست و هم عیبی ... عیبش اینه که از وقت درستش خیلی گذشته و کلی سود رو از دست داده‌اید، حسنش اما اینه که دیگه هول نیستید و می‌توانید با دید باز تصمیم بگیرید و عاشق‌مسلک نیستید که تصمیم عجولانه بگیرید ...
اما بزرگترین حسن ازدواج به نظر حقیر فرصتی است که برای دوست داشتن کسی غیر از خود و ایثار بی‌منت و از روی محبت پیدا می‌کنید ... که البته با بچه‌دار شدن در هر دو مورد شدیداً رشد بیشتری می‌کنید ...
تا قبل از ازدواج معمولاً همه به دنبال اهداف خود در زندگی هستند، به دنبال اینکه چه کاری بیشتر دوست دارند که انجام دهند، اینکه با پولشان برای خودشان چه کار کنند ... اینکه وقت فراغتشان را چطور بگذرانند که بیشتر دوست داشته باشند و غیره و غیره و غیره ... عمدتاً همه چیز را وسیله می‌بینند برای اینکه بیشتر کیف کنند ... البته واقعاً همیشه اینطور نیست و اینکه به فکر خودشان هستند باعث این نمی‌شود که دیگران را اذیت کنند ... اما بالأخره همت اصلی سر موفقیت آینده‌ی خودشان و آسایش خودشان و قوی شدن و سلامت ماندن خودشان است و باز خودشان و باز هم خودشان و کمی هم اطرافیان و پدر و مادر و خواهران و برادران و دوستان ... ولی اصل بر خود شخص است ...
بعد از ازدواج اگر ان شاء الله محبتی که باید بین شما و همسرتان پیش بیاید آن وقت کم‌کم می‌بینید که دوست دارید که همسرتان بیشترین لذت را ببرد و مثلاً همینکه خوشحال باشد و برایتان بخندد برای شما یک دنیا ارزش دارد ... این تجربه‌ای است که قبل از ازدواج نمی‌شود زیاد داشت ... اینکه بروید کار کنید که پول در بیاورید که بتوانید برای همسرتان فلان کار را کنید که همسرتان ذوق کند ... و هزار مثال دیگر ...
اگر می‌خواهید چنین تجربیاتی را در زندگی مشترک داشته باشید فکر کنم بجز معیارهای اصلی در ازدواج که ایمان و اینهاست حداقل دو مورد دیگر را هم در نظر بگیرید:
۱. ایشان دختر باشند ... منظورم دوشیزه و اینها نیست ... منظورم روحیه است ... اینکه از زنانی که دوست دارند مستقل باشند و خلاصه روحیه‌اشان پسرانه است نباشند ... زنی که بخواهد مستقل باشد و غرورش اجازه ندهد که وابستگی خودش به شما را بروز دهد و بذل محبت صادقانه داشته باشد در بسیاری از موارد تلاش‌های شما را برای داشتن خانواده‌ای بر پایه‌ی محبت به یأس بدل خواهد کرد ... ان شاء الله که اشتباه کنم ولی تا جایی که فهمیدم کانون گرم خانواده در اثر وابستگی بین زن و شوهر است ... زنی که وابستگی به شوهر خود را دون شأن خودش بداند همان بهتر که ازدواج نکند و تنها بماند و مستقل که البته مشکلات زیادی هم تحمل خواهد کرد و هم ایجاد خواهد کرد
۲. با ایشان طی کنید که حتی اگر گرسنه بمانید و چیزی برای خوردن نداشته باشید نباید به شما فشار بیاورد که دست به کار حرام بزنید ... زنانی که دنبال چشم و هم‌چشمی باشند هم می‌توانند زندگی را به جهنم تبدیل کنند تا اثری از گرمای خانه نماند ... شوهران دوست دارند زنشان را خوشحال کنند ولی نه وقتی که علاقه‌ی زن به یک چیز نه بخاطر آن چیز که بخاطر این باشد که مثلاً در جمع زنان دیگر می‌تواند چشم و هم چشمی کند و غیره ...
موارد دیگری هم هست ... الآن این دو مورد به ذهنم رسید ...
لذتی که در ازدواج هست درکی از زنده بودن را با خود دارد که در هیچ یک از تفریحات مجردی نیست ... البته در کمک کردن به کودکان بی‌سرپرست هم مشابه آن هست ولی باز لذت‌هایشان یکی نیست اگر قابل قیاس هست ... علاوه بر مسائل دیگری که خاص زن و شوهر است ... از روابط جنسی گرفته تا هم‌دلی کردن و هم‌صحبتی و مشورت کردن و غیره و غیره و بعد هم بچه‌دار شدن ...
خلاصه اگرچه دیر شده ولی باز هم ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است
یا علی علیه‌السلام

عاشق امام خامنه ای;664825 نوشت:
سلام
این مساله هم دختر پسر نداره. همونطوری که کاملا واضح و مشهوده در حالت کلی (بدون استثناها)دخترا تو سنی کمتر از پسرا نیاز به ازدواج پیدا میکنن پس الان هم یه دختری رو بخواین بگیرین اون بیچاره هم همین وضع شما رو داشته همین حال شما رو تحمل کرده.شما نیازاتون رو سرکوب کردین فکر کردین دخترا رفتن خوش گذروندن؟
من همیشه اعتقاد داشتم مجرد موندن یه دختر تو این جامعه ما خیلی سخت تر از مجرد موندن پسره.پس اگه شما سختی کشیدید دخترا خون دل خوردن انقدر که هم حرف شنیدن هم نیازاشون رو سرکوب کردن
همین که این دختر پسرایی که با هم دوستن تو دانشگاه عین منگولا نگات میکنن که انگار از پشت کوه اومدی که با پسری نمیگردی یا حرف فامیلا خودش کافیه چه برسه به اینکه خود دختر هم نیازهایی خیلی زیادی رو داره
بعدشم اگه شما درس میخونید دختر هم درس میخونه اگه شما کار میکنید خیلی از دخترا هم کار میکنن
خیلی جالبه یه تاپیکی زدن که چرا دختر اصلا باید درس بخونه ای کاش اون آقا میومد این تاپیک رو میدید که پسرا جونشون در میاد که قراره خرج زن خودشون رو بدن
این حس مشترک فقط واسه آقایون نیست هم واسه خانوماست هم آقایون
منم خواستم این حرفو بهشون بزنم که ایشون آسایش دارن نه آرامش که شما لطف کردید گفتید
دقیقا لجبازیه آفرین.ببینید من میگم مشکل هممون اینه اطرافمون رو خوب نمیبینیم دنیا رو درست نمیبینیم شناختمون درست نیست.الان مثلا این کارگرای بنده خدا رو در نظر بگیرید تو این مملکت کی اندازه این کارگرا زحمت میکشه؟جون میکنه؟میرن زن میگیرن بچه دارن از صبح تا شب کار میکنن خرج زندگی رو میچرخونن نمیان بگن این زنه اومده پول ما رو خرج میکنه یعنی زشته که بگه مرد وظیفه ای داره زن هم وظیفه ای داره.تو زندگی نباید این چیزا ملاک باشه.حتما عشق و محبت خانواده است یا صد در صد یه چیزی تو ازدواج کردن هست که همه رو به تلاش وا میداره مثل مجردا هم انتظار ندارن.اگه وظیفه مرد کار کردنه زن هم وظایف خودش رو داره.
بعد این واقعیات رو میبینیم میایم میبینیم چند تا جوون نشستن دارن میگن ما زندگی ساختیم یکی دیگه بیاد فلان کنه.این نشون دهنده چند تا چیزه اول از همه خودخواهی مجردا تا ازدواجم نکنن به نظرم این اخلاقشون درست نمیشه ازدواج آدمو از خودخواهی در میاره
زندگی تو خانواده که با دو دو تا چهارتا کردن جلو نمیره
بعدشم انگار چشم بسته میخواین برین زن بگیرین آدم به یه نفر چند کلمه حرف میزنه بیشتر تفکراتش میاد دستش. خیلی باید بی هنر باشید نفهمید دختره به خاطر پول ازدواج میکنه یا نه
یکی رو بگیرید که میخواد زنگی کنه دنبال پول نباشه
حالا یه جوری میگن این اقایون انگار بیل گیتس هستن
همچین میگن الان که اوضاعمون خوب شده. قبلا هم گفتم فکر کردن مثلا دختره داره تو جوی آب زندگی میکنه اینا قراره ببرن بهش تاج و تخت بدن
بعد از خودخواهی و خسیس بودن یه دلیل دیگشم عدم شناخته و دیدن زندگیای ناموفق از الان گارد گرفتن در برابر کسی که میخوان باهاش ازدواج کنن یکی نیست بگه بابا اینی که قراره زنت بشه رو به زور نمیدن کسیه که تو باید ازش خوشت بیاد.میگم دیگه انگار قراره با دشمن فرضیشون ازدواج کنن
یعنی مشکل بر میگرده به طرز تفکرشون در مورد همسر آیندشون که یه موجود مخوف و ظالمیه
حرفای خوبی زدید جای تامل داره واقعن.تا حالا اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم.به دوستانی که با من همدردن:) هم توصیه میکنم کمی روی این مطالب فکر کنن.
عاشق امام خامنه ای;664825 نوشت:
بگردید اگه مورد مناسب پیدا نکردید ازدواج نکنید هیشکی نمیگه تحت هر ظرایطی ازدواج کنید نه بگردید با کسی که دوست دارید ازدواج کنید که اینجوری فکر نکنید
ولی این جملتون:دو نفر 20سال با هم رفیقن هنوز همدیگه را نمیشناسن.چجوری تو یه دوره کوتاه بشناسیم؟مخصوصا من که تا حالا با دختری نبودم و از جنس مخالف بی اطلاعم.چون اگه یه موقع کسی نصیبم شد که بعد فهمیدم اونی نبوده که نشون میداده به خودم فحش میدم که کاش مجرد مونده بودم.(هر چند میدونم اگه توکل کنم به خدا اون چیزی که صلاحمه برام اتفاق میافته)

بلا;664838 نوشت:
مطمئنید؟؟؟؟
اصلا شما تا به حال فکری کردید در مورد این موضوع میخواید نشون بدم شما ته دلتون اینطوری نیست

فکر کردم هر بار بهش فکر میکنم اعصابم بهم میریزه
کلا دیگه بیخیال زندگی شدم هرچی شد شد به درک
نه بهشت میخوام نه زن میخوام نه امام می خوام نه ...
حالا شما چطوری دل من رو معاینه کردید نمیدونم!
بلا;664839 نوشت:
کجای اسلام گفته مجرد ها کافر هستن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟
چرا خلط بحث میکنین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پس ینی چی؟
ینی ی تیکه از جسم من نیست!!!!!!!

باء;664890 نوشت:
عیبش اینه که از وقت درستش خیلی گذشته و کلی سود رو از دست داده‌اید، حسنش اما اینه که دیگه هول نیستید و می‌توانید با دید باز تصمیم بگیرید و عاشق‌مسلک نیستید که تصمیم عجولانه بگیرید ...

سلام جناب با
دقت کردید کلا ما در همه مسائل نظرمون مخالف هم هست
واقعا خدا چرا ما دو نفر رو این طور خلق کرده؟!:khandeh!:
ببخشید بی ربط به بحث بود
ولی اهداف منطقی اگر میشه برای ازدواج امثال من و استارتر و سایر هم نظران بگید ممنون میشم

کارشناس بحث هم که حضور فعال دارن
به افتخارشون دست و جیغ و هورا :Nishkhand:

متاسفانه ازین 18 صفحه فقط تونستم چندتا از نظرات دوستانو بخونم

آقا محسن
خداروشکر کنید که خونوادتون انقدر خوب بفکرتونن .شاید لازم بود که چندسال پیش به فکر ازدواج شما بیفتن اما حالا که دارن این کارو میکنن شما جبهه نگیرید چون در نهایت به ضرر خودتونه
شاید در همین خواستگاری ها با دختری آشنا بشین که احساس کنین نیمه گمشدتونه اون آرامشی که همه ازش میگن و شاید کسی به دلش نشینه و درک نکنه رو فقط باید خودتون تجربه کنید تا شیرینیشو درک کنید
اینکه بعضی از دوستان میگن با ازدواج استقلالشونو از دست میدن و ....
باید بگم اگه انتخاب درستی کرده باشید به هیچ عنوان اینجوری نیست و نزارید جوونیتون با این تفکرات به هدر بره
من بشخصه قبل از ازدواج تا حدودی تفکرات فمنیستی داشتم و به دلایلی احساس میکردم هیچ وقت هیچ حسی به همسر آیندم ندارم و نیازی رو احساس نمیکردم ...پس تا حدی شبیه شما بودم فقط مدل دخترونش
اما در یکی از همین مجالس خواستگاری که به خواست خونواده برگزار میشد به کسی برخوردم که احساس کردم چقدر میتونم باهاش تکامل پیدا کنم ...
الانم فرقی که با دوران مجردی دارم این نیست که استقلالمو از دست دادمو و یه آقا بالا سر دارم بلکه بوضوح میبینم که چقدر راحت تر از سابق میتونم به اهدافم که نزدیک بود فراموشم بشه برسم

بلا;664886 نوشت:
هدفتون تو زندگی چیه؟؟؟؟
آرامش

بلا;664886 نوشت:
دوست ندارین یکم دچار فراز و نشیب بشین
....خب :Gig: ن! مگه خلیم دنبال دردسر باشیم

بلا;664886 نوشت:
همیشه یکنواخت زندگی کنین
یکنواختی نیست...چسبیدن به آرامش نقد الانه

بلا;664886 نوشت:
هشدار میدم که به زودی دچار افسردگی میشید

یعنی آدم با شانس 50 50 ازدواجج کنه و خدایی نکرده خوب نشه و تحقیر بشه و حرص بخوره گریه کنه و..... ک افسرده نشه؟؟؟:khaneh:

بلا;664845 نوشت:

همه ی خانم ها هم میتونن بگن که به آقایون امروزی نمیشه اعتماد کرد چون .............................................

اگه بگن هم بی ربط نگفتن.فقط قبلش بگن اکثر اقایون.نگن همه ی اقایون.خودمون پسریم میدونیم چه خبره دیگه.

Максин;664888 نوشت:
تو زندگی نمیشه توقف کرد

نـــــــــــــــع

فراز نشیب ازدواج =(همون ارتفاع اورست و عمق گودال ماریانا )

آره فراز نشیب همونه بدتر از اون هم هست
خیلی هیجان انگیزه آدم بتونه قله ی اورست رو فتح کنه و به یه سر به گودال ماریانا بزنه به نظر من که باید چیزهای عجیبی تو گودال پیدا کنم و روزهای سختی تو قله ی اورست
اینطور نیس؟؟؟

سلام.من مخالفم،هیچ کس آدم رودرک نمیکنه،حتی اگرهمسرباشه،جمله ی ریچاردباخ هست که میگه مدتها به دنبال فردی هستیم که درکمون کنه ولی تنها کسی که میتونه درکمون کنه خودمون هستیم.

جوجه اردک زشت;664898 نوشت:
فکر کردم هر بار بهش فکر میکنم اعصابم بهم میریزه
کلا دیگه بیخیال زندگی شدم هرچی شد شد به درک
نه بهشت میخوام نه زن میخوام نه امام می خوام نه ...
حالا شما چطوری دل من رو معاینه کردید نمیدونم!

این یعنی شما خاطره ی بدی دارین و به خاطر همین خاطره هم به شدت از ازدواج فراری و از جنس مخالف متنفر هستین
و باید با کسی ازدواج کنین که ب شما آرامش روانی هدیه بده
و اینگونه میشود که زیاد تو زندگیتون به خاطر کوچکترین کارها حرص نمیخورین و من دله شما رو معاینه میکنم

mohsen1990;664908 نوشت:
اگه بگن هم بی ربط نگفتن.فقط قبلش بگن اکثر اقایون.نگن همه ی اقایون.خودمون پسریم میدونیم چه خبره دیگه.

دست شما درد نکنه که صادقانه میگین چه خبره
ولی من معتقد هستم اگه خوب باشم همسر خوبی دارم و اگه بد باشم همسر بد
چون آیه ی قرآن گفته جفت خودتون رو براتون آفریدیم

علی صفا;664869 نوشت:
خب افرادی شبیه شما زیاد هستند در نتیجه افراد جنس مخالف هم که نزدیک
به شما باشند زیاد هستش... فقط یکم باید بگردیم و از خدا هم کمک بگیریم.:Gol:

حرف جالبی زدین.دیدمو کمی تغییر داد.ولی جنس دختر با پسر فرق میکنه.

alone star;664910 نوشت:
سلام.من مخالفم،هیچ کس آدم رودرک نمیکنه،حتی اگرهمسرباشه،جمله ی لئوتولستوی هست که میگه مدتها به دنبال فردی هستیم که درکمون کنه ولی تنها کسی که میتونه درکمون کنه خودمون هستیم.

اون رو که به خاطر شناخت و درک وجود خودتون گفتن نه درکه دیگری
و به مسئله ی شناخت برمیگرده که واقعا انسان نمیتونه خودش رو بشناسه ولی نمیشه گفت به خاطر این نشناختن آدم ازدواج نکنه

یاس...;664907 نوشت:
آرامش

آرامش با قرص آرام بخش با تخیلاتتون
یا منظورتون آرامش به معنای آسایش؟؟؟

یاس...;664907 نوشت:
....خب ن! مگه خلیم دنبال دردسر باشیم

دنبال دردسر نه هیجان چه طور؟؟؟؟

یاس...;664907 نوشت:
یکنواختی نیست...چسبیدن به آرامش نقد الانه

وقتی آدم یه کار روتین رو هر روز تکرار کنه میشه یکنواختی میشه عادی میشه این یعنی شما حوصله خودتون رو ندارین یعنی بعد یه مدت به پوچی میرسین که من واسه چی دارم زندگی میکنم و امکان اینکه شما به بی هدفی برسین زیاده

یاس...;664907 نوشت:
یعنی آدم با شانس 50 50 ازدواجج کنه و خدایی نکرده خوب نشه و تحقیر بشه و حرص بخوره گریه کنه و..... ک افسرده نشه؟؟؟

این شنون دهنده ی بدبینی شما نسبت به طرفه مقابل هست
هرکسی دوست داره زندگی کنه و خوشبخت بشه و مطمئنا طرف مقابل هم همین رو میخواد پس یه دوستی خوب یه عشق پر از هیجان باعث میشه هیچ وقت خدایی نکرده شما تحقیر نشید
اگه همه ی انسان ها اینطوری فکر میکردن و میگفتن تو هر کاری چون امکان شکست هست هیچ وقت پیشرفتی نبود
هیچ وقت هواپیما ساخته نمیشد
هیچ وقت به چیزهای عجیبی دست پیدا نمیکردیم چون امکان شکیست هست
و مثل این میمونه شما بگی من اگه آب بخورم شاید تشنگی برطرف بشه شاید نشه پس آب نخورم
یا من اگه سوار ماشین میشم امکان تصادف هست پس سوار نشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اصلا قابل قبول نیست این طرز تفکر ما رو از پیشرفت دور میکنه

من فعلا دارم حسی که گاهی وقتی بهش فکرکنم پیش میادسرکوب میکنم.چون کمترکسی پیدامیشه که فرد روبرای خودش بخواد ونه مسائل حاشیه ای،برای همین دوست ندارم.
ولی جالبه فکرمیکردم فقط خودم هستم که ازدواج رو دوست ندارم .

بلا;664886 نوشت:

اگه اینطوریه بهتون هشدار میدم که به زودی دچار افسردگی میشید


من خیلی وقته افسرده شدم.

mohsen1990;664922 نوشت:
من خیلی وقته افسرده شدم.

به خودتون تلقین نکنین که افسرده شدین
انسان امکان داره تو کارهاش شکست بخوره و از اونا واسه پیروزی استفاده کنه
و اگه شما افسرده بودین حوصله ی گذاشتن پست رو نذاشتین و دنبال دلیل نبودین
این یعنی شما هنوز هیجان دارین و به دنبال انگیزه هستین پس افسرده نشدین
انرژی منفی ندین:khaneh:

mohsen1990;664896 نوشت:
ولی این جملتون:دو نفر 20سال با هم رفیقن هنوز همدیگه را نمیشناسن.چجوری تو یه دوره کوتاه بشناسیم؟مخصوصا من که تا حالا با دختری نبودم و از جنس مخالف بی اطلاعم.چون اگه یه موقع کسی نصیبم شد که بعد فهمیدم اونی نبوده که نشون میداده به خودم فحش میدم که کاش مجرد مونده بودم.(هر چند میدونم اگه توکل کنم به خدا اون چیزی که صلاحمه برام اتفاق میافته)

واسه این سوال تاپیکای چگونگی شناخت و اینا رو بخونید کتاب هم معرفی کردن یه سر به این تاپیکا بزنید آره همش همینه توکل کنید به خود خدا
ولی در کل به جز این مورد که طرف خودشو یه چیزی نشون بده یه چیز دیگه باشه اکثر ادما شناخت بیشتر رو توی زندگی به دست میارن اما کلیات رو میتونن قبلش بشناسن .به نظر من هیچ کس نمیتونه قبل از ازدواج شناخت خیلیییییی زیادی به دست بیاره ولی خب تقریبا مشخصه دیگه اون فرد کلیاتش چطوریه
به خود آدما برمیگرده باید ظرفیتشون رو ببرن بالا یه عده طاقت اینو ندارن که طرفشون تو کوچیکترین چیز باهاشون فرق داشته باشه به مشکل بر میخورن.آدم خودش زیاد نباید ستختگیر باشه باید تو مسائل اساسی سخت گیری کرد نه همه چیز باید تو زندگی انعطاف داشت.مثلا کسی که خودخواهه کسی که خلق و خوی بدی داره خودش عامل بدبختی زندگی خودش و یکی دیگه است.

جوجه اردک زشت;664899 نوشت:
سلام جناب با
دقت کردید کلا ما در همه مسائل نظرمون مخالف هم هست
واقعا خدا چرا ما دو نفر رو این طور خلق کرده؟!:khandeh!:
ببخشید بی ربط به بحث بود
ولی اهداف منطقی اگر میشه برای ازدواج امثال من و استارتر و سایر هم نظران بگید ممنون میشم

کارشناس بحث هم که حضور فعال دارن
به افتخارشون دست و جیغ و هورا :Nishkhand:


سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما،
اگر اینقدر که شما می‌فرمایید مخالف باشیم با توجه به اینکه شما اهل تفکر و تعقل هستید تنها یکی از حکمت‌های خلقت شما توسط خدا این است که حقیر بتوانم به شما گیر بدهم و شما مجبور باشید به حقیر جواب بدهید و بخاطر اختلاف زیادی که داریم جواب‌هایتان با آنچه در ذهن خودم هست خیلی متفاوت باشد و این سبب پیشرفت‌ها بزرگ فکری در حقیر بشود! :ok: البته این جنبه‌ی متکبرانه‌اش بود که بگویم خدا شما را به عنوان نعمت برای حقیر خلق کرده است ... جنبه‌ی متواضعانه‌اش این بود که بگویم ما نگویم من!

اما در مودر ازدواج ...
شده یک زمانی سر یک مسأله فکر کنید و به هیچ جوابی برایش نرسید و هر چیزی که به ذهنتان می‌رسد یک جای کارش بلنگد و راضی‌اتان نکند؟ بعد که بالأخره جواب را پیدا می‌کنید دیدید چقدر خوشحال می‌شوید و می‌گوید که شکر خدا هر چیزی سر جای خودش قرار گرفت و همه چیز با هم جفت و جور شد؟ بعد هم یکهو چند تا مسأله که با هم برایتان حل نشده مانده بودند با هم حل می‌شوند و شما می‌گویید مسأله چو حل گشت آسان شود؟ آخر وقتی همه چیز می‌رود سر جای خودش این چه اهمیتی دارد که کسی بخاطرش آنقدر ذوق کند؟ آن مسأله قبل از اینکه برای شما حل شود هم پاسخ داشته است و فقط شما نمی‌دانستید که حالا شما هم متوجه شدید خوب این چه ذوقی دارد؟ مگر جواب را شما برای آن مسأله خلق کرده‌اید؟ تازه خلق کرده باشید ذوق کردنش برای چیست؟ چرا اگر یکی دیگر به آن پاسخ می‌رسدید آنقدر ذوق نمی‌کردید و احساس خوش‌بختی نمی‌کردید و برای یک لحظه تمام غصه‌هایتان به حاشیه نمی‌رفت و از جلوی چشمانتان دور نمی‌شد؟

دوران مجردی یک همچین حالتیه! وقتی که ازدواج کنید یکهو می‌بینید انگار همه ‌چیز رفت سر جای خودش ... حسی از زنده بودن پیدا می‌کنید که تا کنون نداشتید ... اتفاق خاصی نیافتاده ... از بیرون یک چیز عادی رخ داده ... ولی احساس عجیبی دارد که شاید خیلی هم قابل توصیف نباشد ... مثلاً چرا بچه‌ها دوست دارند زود بزرگ بشوند؟ بچه‌ها همیشه گمان دارند که در حالت گذار هستند برای آنکه به شرایط اوج خود برسند و برای رسیدن به این لحظات عجله دارند و بی‌تابش هستند، وقتی بزرگ شوند این حالت اوج برایشان پیش نمی‌آید تا ازدواجی موفق هم نکنند ... بعد از ازدواج تازه مثل این می‌ماند که زندگی روی خط اصلی خودش افتاده باشد ... مثل این است که از جاده فرعی بیفتید در اتوبان ... خیلی از چیزها در زندگی برای انسان تنظیم می‌شود و تنظیم شدن آن حسی از رضایت را به انسان القاء می‌کند ...
نمی‌دانم شما چقدر با بچه‌ها حشر و نشر داشته‌اید البته از بعد از آنکه خودتان بزرگ شدید ... بچه‌ها چرا اصطلاحاً اینقدر ناز هستند که آدم می‌خواهد بگیرد بغلشان کند یا لپشان را بکشد یا در بغل بفشاردشان؟ شکر خدا همه قبول داریم اینها از روی میل جنسی نیست، پس چیه؟ بخاطر صداقتشانه؟ بخاطر اینه که به عنوان یک بزرگتر روی ما و قدرت ما و فکر ما حساب باز می‌کنند و به ما در مشکلاتشان تکیه می‌کنند؟ بله بخاطر همه‌ی اینها هست و برای ما مردان حالتی از تمام این ویژگی‌های خواستنی که در کودکان هست در زنان هم هست ... زنان در ابراز محبت خودشان صداقت دارند و معمولاً بخل نمی‌ورزند و خیلی راحت احساس محبت خودشان را بیان می‌کنند ... زنانی که در این جامعه‌ی فیمینیست‌زده هنوز زن باقی مانده باشند به دنبال تکیه‌گاه هستند و حسابی که روی شوهرشان باز می‌کنند را روی کس دیگری باز نمی‌کنند و اگر کسی این تکیه گاه بودن را تجربه کند و فقط همین را تجربه کند برای آنکه اقدام به ازدواج کند کفایت می‌کند ... این تجربه خیلی متفاوت است از تجربه‌ی رئیس یک کارگاه یا مدرسه یا دانشگاه شدن که کارمندان و کارگران برای اطاعت کردن دستوران از انسان حساب ببرند یا برای گرفتن پول روی انسان حساب باز کنند ... اینجا صحبت سر زندگی است ... زندگی بر مبنای محبت ... اینکه زن و مرد به هم وابسته باشند و این وابستگی را از هم پنهان نکنند ... هر دو طرف به اینکه به هم وابسته باشند نیاز دارند و چه از اینکه این نیاز را دارند و چه از اینکه این نیاز توسط شریک زندگی‌اشان تأمین شود احساس رضایت می‌کنند ... بحث‌های هم‌صحبتی و هم‌دلی بحث‌های دیگر آن است ...
هر کسی که زنی را می‌گیرد اگر ضوابط درستش را رعایت کرده باشند و با توکل به خدا وارد زندگی شوند خداوند بین ایشان محبتی برقرار می‌کند و باز چشیدن همین یک محبت برای ازدواج کردن کفایت می‌کند ... آیا کسی اگر دوست داشته باشد هر روز صبح مثلاً گل سرخی را ببوید کسی می‌تواند بگوید خوب که چی؟ امروز بو کردی دیگر فردا لازم نیست بو کنی چون همان است که دیروز بود و فرقی نکرده و تا صدها سال دیگر هم همان بوی دیروزی را می‌دهد؟ نه! بوی خوش در تازه شدن تجربه‌اش لذتی تازه است ... چشیدن محبت همسر هم همین است ... لذتی که از دین چهره‌اش شخص می‌برد تا بوییدنش و غیره ... اینها کهنه نمی‌شوند ... اینکه کسی از سر کارش زودتر بیاید خانه که پیش همسرش باشد و اینکه نتواند دوری همسرش را بیش از چند روز تحمل کند و بی‌تابش شود با آنکه پیش از آشنایی اصلاً تصور چنین حالتی را هم نداشت اینها واقعیت‌هایی است که می‌توانند در زندگی انسان رخ دهند و آن وقت انسان وقتی به گذشته‌ی خودش در دوران مجردی نگاه می‌کند با خود فکر می‌کند که آیا می‌شود اسم آن زندگی را زنده بودن هم گذاشت؟
در ازدواج اگر ازدواجی ان شاء الله درست و موفق باشد همه چیز سر جایش قرار می‌گیرد ... حتی مرد و زن همیشه از وقتی به دنیا می‌آیند عضوهای جنسی را با خودشان دارند ولی این اعضاء کاربرد خاصی برایشان ندارد و فقط مایه‌ی زحمت هستند ولی بعد از ازدواج انسان می‌فهمد چرا این همه سال اینها وبال گردنش بوده است و زحمتش بیشتر از استفاده‌اش بوده است ... ولی این اعضاء مادی تنها یک جنبه از چیزهایی هستند که با ازدواج انگار تازه سر جای اصلی خودشان قرار گرفته‌اند ...

خداوند انسان‌ها را زوج آفریده است ... نه اینکه هر کسی به دنیا می‌آید حتماً یک نفر به عنوان همسرش هم به دنیا بیاید ... بلکه اینکه اصل آفرینش انسان در زوجیت اوست ... خداوند تنها وتر عالم است ... تنها فرد عالم وجود است ... بعد از خدا همه چیز زوج است و کسی که فرد بودن را اختیار کند دارد بر خلاف طبیعتی که بر آن خلق شده است شنا می‌کند و نتیجه‌اش هم نمی‌تواند این باشد که در این شنا کردنش موفق شود، بلکه نتیجه‌اش این خواهد بود که هرگز به سطح رضایتی که باید از خلقت خود برسد یا می‌تواند برسد نخواهد رسید ...

در ازدواج خوب و سالم حسن زیاد است ... هر کسی می‌تواند چندین مورد را بشمرد ... ولی تمامی حسن‌های ازدواج یک شرط اساسی دارد و آن اینکه ازدواج درست انجام بگیرد ... به همین دلیل این کار ارزشش را دارد که کسی به ازدواج به عنوان یک شغل با زحمت بدون درامد نگاه کند که باید برای آن وقت گذاشت ... ازدواج یک سرمایه‌گذاری است ... منطقی بودنش را کسانی که در سایه‌ی توکل خدا این سرمایه‌گذاری را کرده‌اند و موفق بوده‌آند تأیید می‌کنند ...

اما از منظر دیگر ازدواج راه تولید نسل است ... این یعنی سرمایه‌گذاری خیلی بزرگتر از عمر خود ... چطور اگر عمل صالح کنید خداوند به آن برکت می‌دهد و مثلاً فرموده شما یک دانه‌ی گندم به زمین بسپارید تا من آنرا مثلاً به صورت ۷۰ برابر به شما بازگردانم، در ازدواج هم همین است، شما خودتان را می‌سازید و همسر خودساخته می‌گیرید و بعد بچه‌هایی تربیت می‌کنید که تا ۴۰ نسل هر کار خیری بکنند که ریشه در کاشته‌ی شما داشته باشد ثوابش به شما هم می‌رسد ... و خدا به عهده‌ی تا نسل شما قرار داده که برای شما دعا کنند ... و غیره و غیره ... زمان معصومین علیهم‌السلام مردی از یاران ایشان که نمی‌خواست ازدواج کند یک روز تصمیمش عوض شد، پرسیدند که چه شد که تصمیمت عوض شد؟ جواب داد که به مسجد رفتم دیدم جوانی دستانش را به دعا بلند کرده و های‌های گریه می‌کند و می‌گوید خدایا پدرم را ببخش! گفتم اگر ازدواج هیچ سودی نداشته باشد مگراینکه در نسلم کسی باشد که اینچنین برایم دعا کند همین مقدار سود برایم بس است! (نقل به مضمون)

ولی فکر کنم همینکه اصل خلقت انسان توسط خدا بر زوجیت است برای هر کسی که خداوند را حکیم و خلقت او را حکیمانه بداند کافی است تا وارد این میدان شود ... از همان سن بلوغ هم بتواند آگاهانه انتخاب درستی داشته باشد و اقدام کند بهتر است ولی اگر نشد دیگر هر وقت که شد باید سریع اقدام کند ... اما سریع و نه عجولانه ... مگرنه یک بار انسان عجله می‌کند و یک عمر باید تاوان آن عجله کردنش را بدهد ... چه این عجله کردن در سرعت زیادش در رانندگی باشد و چه در گرفتن همسر ... عجله کار شیطان است ... ازدواج باید مورد تأیید خدا باشد تا اثرات خوبش را به کمال داشته باشد ...

ان شاء الله که همه‌ی شما و هم‌نظرانتان ازدواج‌های موفقی داشته باشید که بعد از ازدواج احساس پشیمانی نکنید ... در روایت است که زن خوب تمام دنیا هم قیمتش نمی‌شود ولی زن بد یک پول سیاه هم برایش زیاد است ... تفاوت ازدواج موفق و ازدواج ناموفق و بد تفاوت میان بهشت و جهنم است ... تفاوت نعمت و عذاب ... خوبی‌هایی که از ازدواج می‌شنوید مربوط به بخش نعمت بودن همسر است و بدی‌هایی که از آن می‌شنوید مربوط به بخش عذاب بودن آن ... پس چه بهتر که انسان موقع انتخاب همسر فکر نعمت یا نغمت بودن آن را هم بکند و نگاهش باز و همه جانبه باشد ... سخت‌گیری باید در معیارهای حقیقی باشد و نه در مسائل مصرفی که می‌اید و می‌رود و اگر هم نیاید و نرود منجر به تعویض بهشت با جهنم نمی‌شود ...
یا علی علیه‌السلام

آنچه فرمودید فقط یک مشکل نیست.

1. حسرت گذشته

mohsen1990;662846 نوشت:
از دوران بلوغ تا الان مراحل حس های من بدین صورت بوده:اولش که بلوغ بود و احساس های نیاز به جنس مخالف همدم همزبون... کم کم تا لیسانس ادامه داشت ترم های اول لیسانس وقتی جنس مخالف میدیدم دوس داشتم زودتر میتونستم برم خاستگاری و ازدواج کنم.همین حس در ترمهای 4-5 لیسانس داشتم تا کم کم فروکش کرد.تا قبل از اینکه ارشد را شروع کنم هم یه خورده میخاستم.ولی واقعا از بس نیازامو سرکوب کردم دیگه سرد شدم

خوشا به حالتان. ما دهه‌ی شصتی ها که جنسیتمان را هم در گوشی یاد گرفتیم.
هنگام بلوغ میل جنسی را تجربه کردم. اما تا چهار سال بعد از بلوغ نفهمیده بودم که این حالت «جنسی» است. فکر می‌کردم این منی هم جزو موادی است که از بدن دفع می‌شود.
تا سوم راهنمایی فکر می‌کردم وقتی دو نفر ازدواج می‌کنند، خدا به آنها بچه می‌دهد. حتی نمی‌دانستم در این مورد قدرت تصمیم گیری هم دارند.
دوم دبیرستان تازه فهمیدم چرا مردها بچه دار نمی‌شوند یا سینه‌هایشان شیر ندارد.
سوم دبیرستان فهمیدم مرد و زن تفاوت آناتومی هم دارند.
درسی داشتیم به نام جمعیت شناسی که آن را خیلی خوب یاد گرفتم. بعدها فهمیدم قسمت هایی از درس به نام تنظیم خانواده برای ما حذف شده بود.
سه سال بعد که به دلایل شغلی از خانه و زندگی دور شدم و در خوابگاه اقامتم شروع شد، هم اتاقی ها تا یک سال فکر می‌کردند خودم را به نفهمی می‌زنم. سال درم همه چیز را یادم دادند.
سه سال دیگر هم طول کشید تا به این فکر بیفتم که این مسائل را در اینترنت مطالعه کنم. یعنی 32 سالگی.
با دخترها که پس از بلوغ فقط در کلاس ریاضی 1 همکلاس بودم و دو سال آخر در آزمایشگاه آنها را می‌دیدم. قبل از آن هم خیلی خجالتی بودم اصلا با آنها حرف نمی‌زدم.
خلاصه آنکه جنس مخالف چه در واقعیت و چه در تخیلاتم نه وجود داشت و نه اصلا تعریف شده بود.
mohsen1990;662846 نوشت:
مشکلم اینه خانواده هی میگن ازدواج. من یاده قبلنم میافتم و حسرت اون موقعها را میخورم که چقدر میخاست و نداشتم.و همین مسئله اعصابمو بهم میریزه چکار کنم دیگه نگن ازدواج کن.

با تمام این اوصاف در مورد چیزی که تقصیر من نبوده حسرت خوردن بیجا است. شخصا تلاش خودم را در زندگی کرده ام، دنیا را چنان که هست شناخته و پذیرفته ام و توقعاتم را هم به صفر رسانده ام. لذا هیچ وقت حسرت هیچ چیز را نمی‌خورم. حسرت شما هم مشکلی شخصی است که ربطی به ازدواج و مسائل اجتماعی ندارد. تا وقتی این مشکل حل نشود شما غمگین زندگی خواهید کرد و نخواهید توانست با این مساله منطقی برخورد کنید.

2. وضعیت قبلی

mohsen1990;662846 نوشت:
وقتی میپرسم چرا قبلن کاری نکردین میگن اون موقع شرایطشو نداشتی.من که دختر شاه پریون نمیخاستم.

شرایط یعنی درآمد. آیا شما آن موقع درآمد دو نفر را داشتید؟
مگر مشغول تحصیل نبودید؟
اگر مشغول تحصیل بودید چطور می خواستید ازدواج کنید؟
آیا می خواستید، پدر و مادر خانمتان خرج همسرتان را بدهند؟ اگر بله آیا این موجب خجالت شما نمی‌شد؟
آیا پدر و مادرتان می‌خواهند خرج همسرتان را بدهند؟ آیا این موجب خجالت همسرتان نمی‌شد؟
آیا خانه ی مستقل داشتید؟
آیا می خواستید با همسرتان در خانه‌ی پدری زندگی کنید؟
حتی اگر خانه‌ی مستقل دارشتید، مگر می‌توانستید هم به درستان برسید، هم به شغلتان، هم به همسرتان و هم به خوانواده ی خود و همسرتان؟ تا کی؟
اگر همسرتان می‌خواست فرزند دار شوید تکلیف حق انتخاب شما چه می‌شد؟
می‌دانید اگر ناخواسته دارای فرزند شوید، بنا بر قانون سقط جنین ممکن نیست؟

3. وضعیت فعلی

mohsen1990;662846 نوشت:
فکر میکنم اینجوری راحتترم بدون هیچ دغدغه زندگی راحت میخورم میخابم کارمیکنم درس میخونم.

سوال از شما:
  • یعنی شما اکنون درآمد دارید و مستقل هستید؟
  • در خانه‌ی خود زندگی می‌کنید؟
  • به صاحب محل اقامتتان اجاره می‌دهید؟
اگر مستقل هستید چطور ممکن است پدر مادرتان بتوانند روی رفتار شما نفوذ داشته باشند؟
اگر مستقل نیستیدپدر و مادرتان حق دارند بخواهند شما بارتان را از روی دوششان بردارید. اما حق ندارند شما را وادار به رابطه با یک خاندان دیگر کنند.
پس در مقابل ازدواج می‌خواهند چه کمکی به شما بکنند؟ 25 میلیون هزینه جشن عروسی؟ 100 میلیون هزینه خرید خانه؟ زدن یک خانه به نام شما؟ مهریه؟

4. هدف ازدواج

mohsen1990;662846 نوشت:
هیچ هدفی از ازدواج ندارم الان... واقعا هدف من از ازدواج با این شرایطی که دارم چی میتونه باشه!بنظرتون چیزی در ازدواج کردن هست که من نمیدونم.فایدش چیه؟شما خودتون هدفتون چیه از ازدواج؟

در هر کاری دو جور هدف هست:
  1. هدف کار. آنچه شما انجام می‌دهید و دیگران سودش را می‌برند. مثلا هدف از ازدواج این است که همسرتان شوهردار شود و پدر و مادرتان از بار مراقبت شما رها شوند و بعد همسرتان فرزند دار شود و پدر مادرتان نوه دار شوند و خانواده تشکیل شود و دینداری و بندگی‌ و اطاعت تان از خدا کامل شود و جمعیت کشور زیاد شود و نسل بشر پابرجا بماند و ...! اینها وظیفه‌ی شما در ازدواج است.
  2. هدف شما از انجام کار. یعنی انجام کار چه فایده ای برای شما دارد. مثلا آرامش جنسی و عاطفی و مستقل شدن و دور شدن از خانه و بدست آووردن یک شریک زندگی که به شما انگیزه دهد و رسیدن به عشق تان و فرزند دار شدن و بدست آوردن اولاد و موقعیت اجتماعی بهتر و ...

تا آنجا که فهمیدم شما هیچ یک از موارد دوم را نمی خواهید. پس فعلا خود را زیر بار موارد اول له نکنید.

نکته 1: همه به شما می‌گویند ازدواج لازم است. می‌گویند بروید به کمال برسید (منظورشان کمال از خود گذشتگی است. یعنی هر چه دارید بدهید به آنها). همه شما را تشویق خواهند کرد که بار آنها را بر دوش بکشید! زیرا به نفع آنها است. اساسا جامعه برای همین تشکیل شده که آدم ها به جای قتل و کشتار یکدیگر در صلح و صفا از هم کار بکشند.

نکته 2: دین در مورد رابطه‌ی انسان با خداست. کسانی که به نام دین به شما می‌گویند ازدواج کنید یا مسائل الهی و اجتماعی را قاطی کرده‌اند و یا می‌خواهند به نام دین از شما سوء استفاده کنند.

5. آینده نگری

mohsen1990;662846 نوشت:
3.(در جواب دوستانی که ممکنه بگن هدف ارامشه)من همین الانم ارامش دارم.حداقل بنظر خودم از یه ادم متاهل ارامشم بیشتر .راحت هیچ نگرانی ندارم.نگران اینده فرزندام نیستم و....

خب شما فعلا آرامش دارید. فردا چطور؟

  1. اگر فردا اقتصاد خورد زمین چطور؟ درآمد دارید؟ پس انداز دارید؟ اگر نه باید دست به کار شوید.
  2. اگر فردا پدر و مادر گفتند از خانه برو بیرون چطور؟ جواب دارید؟ جا دارید؟ هزینه اجاره دارید؟
  3. اگر نیاز به نیروی متخصص پیش آمد مدرک دارید؟ سابقه کار در بازار دارید؟
  4. اگر فردا دلتان همسر خواست چطور؟ آیا به تنهایی می‌توانید شرایط ازدواج را فراهم کنید؟

mohsen1990;662846 نوشت:
من نمیدونم چجوری به خانواده بفهمونم نمیخام ازدواج کنم... خونواده گیر دادن الان وقتشه.

خانواده نمی توانند شما را به کاری مجبور کنند، مگر این که اهرم فشار موثری داشته باشند. اهرم فشار آنها چیست؟
  • قطع پشتیبانی مالی؟ اگر شما اکنون مستقل نیستید، بعد ازدواج هم نخواهید بود. اگر می‌توانید بعد ازدواج خرج دو سه نفر را بدهید، الان هم می‌توانید خرج یک نفر را بدهید.
  • توقع اطاعت؟ مگر پدر مادرتان حق دارند به همسرتان دستور ازدواج با شما را بدهند؟ نه. پس به شما هم حق ندارند دستور دهند که با او ازدواج کنید.
اگر به خاطر پدر و مادر با همسرتان ازدواج کنید روزی خواهد پرسید چرا ازدواج کردی؟ به خاطر من یا پدر مادرت؟ آن وقت تقصیر خودتان است.

اگر قصد پدر و مادر کمک است، بگویید به جای کمک به ازدواج کمک کنند شما مستقل شوید.
اگر فصد شان کنترل شما و فرستادنتان سر خانه زندگی است، ببینید چه چیزی نصیب آنها می‌شود و چه چیزی نصیب شما.

خلاصه
1. حسرت نخورید
2. پیش از این نمی‌توانستید ازدواج کنید. چون درآمد لازم را نداشتید.
3. الان لازم نیست ازدواج کنید. اما باید درآمد داشته باشید.
4. ازدواج لازم نیست. ازدواجی که برای شما پرفایده نباشد کاملا ناسالم است.
5. نگویید الان راحتم، الان آرامش دارم. هزینه‌ی راحتی و آرامشتان را هم بپردازید. وگرنه یک همچین جایی گیر می‌افتید.

نتیجه:
باید مستقل شوید. نباید بارتان بر دوش پدر و مادر باشد. وقتی مستقل شدید دیگر آنها نمی توانند برایتان تصمیم بگیرند.

بلا;664912 نوشت:
دست شما درد نکنه که صادقانه میگین چه خبره
ولی من معتقد هستم اگه خوب باشم همسر خوبی دارم و اگه بد باشم همسر بد
چون آیه ی قرآن گفته جفت خودتون رو براتون آفریدیم

منم موافقم با این جمله ولی توی تاپیک دیگری بود یه کارشناس در جوابه یکی از دوستان که این صحبت شما را کرده بود فرمودند:ممکن هست اینطور نشه به خوده ادم بستگی داره که کی را انتخاب کنه شاید خودش فرد مناسبی را انتخاب نکنه....من نمیدونم انسان که عقل کل نیست.جایزالخطاست.مثل خدا که از همه چیز اگاهی نداره ممکنه اشتباه انتخاب کنه.حالامیتونید خودتون از کارشناس فکرکنم جناب حامی بودند این مطلبو سوال کنید تا پاسخ دقیق تری بدن.

armandaneshjoo;664944 نوشت:
آ.وضعیت قبلی

شرایط یعنی درآمد. آیا شما آن موقع درآمد دو نفر را داشتید؟
مگر مشغول تحصیل نبودید؟
اگر مشغول تحصیل بودید چطور می خواستید ازدواج کنید؟
آیا می خواستید، پدر و مادر خانمتان خرج همسرتان را بدهند؟ اگر بله آیا این موجب خجالت شما نمی‌شد؟
آیا پدر و مادرتان می‌خواهند خرج همسرتان را بدهند؟ آیا این موجب خجالت همسرتان نمی‌شد؟
آیا خانه ی مستقل داشتید؟
آیا می خواستید با همسرتان در خانه‌ی پدری زندگی کنید؟
حتی اگر خانه‌ی مستقل دارشتید، مگر می‌توانستید هم به درستان برسید، هم به شغلتان، هم به همسرتان و هم به خوانواده ی خود و همسرتان؟ تا کی؟
اگر همسرتان می‌خواست فرزند دار شوید تکلیف حق انتخاب شما چه می‌شد؟
می‌دانید اگر ناخواسته دارای فرزند شوید، بنا بر قانون سقط جنین ممکن نیست؟
.


دختر زیاده که به خاطر خونواده دار بودن و خوب بودن خوده پسر(تعریف از خود نباشه:) ) اوکی بده.اگه اقدام میکردن خونواده و پیدا نمیشد یه چیزی.ولی اینکه کاری نکرده قدمی بر نداشته بگن دختر پیدا نمیشه حرف بی پایه و اساسیه.من که نگفتم همون موقع عروسی کنیم.یه نامزدی عقدی چیزی میکنیم بعدش که موقعیتشو داشتیم عروسی میگرفتیم و میرفتیم دنبال خونه زندگیمون.
armandaneshjoo;664944 نوشت:
وضعیت فعلی

سوال از شما:

  • یعنی شما اکنون درآمد دارید و مستقل هستید؟
  • در خانه‌ی خود زندگی می‌کنید؟
  • به صاحب محل اقامتتان اجاره می‌دهید؟
اگر مستقل هستید چطور ممکن است پدر مادرتان بتوانند روی رفتار شما نفوذ داشته باشند؟
اگر مستقل نیستیدپدر و مادرتان حق دارند بخواهند شما بارتان را از روی دوششان بردارید. اما حق ندارند شما را وادار به رابطه با یک خاندان دیگر کنند.
پس در مقابل ازدواج می‌خواهند چه کمکی به شما بکنند؟ 25 میلیون هزینه جشن عروسی؟ 100 میلیون هزینه خرید خانه؟ زدن یک خانه به نام شما؟ مهریه؟ .
بله دارم.نه اجاره نخاهم داد.من نمیخام مادرم را ناراحت کنم.چیزی قرار نیست بدن.دوست ندارم ازم ناراضی باشن.میخام فرزند خوبی براشون باشم.در عین حال که حرف خودمو میزنم.
armandaneshjoo;664944 نوشت:

آینده نگری

خب شما فعلا آرامش دارید. فردا چطور؟

  1. اگر فردا اقتصاد خورد زمین چطور؟ درآمد دارید؟ پس انداز دارید؟ اگر نه باید دست به کار شوید..
اگه مجرد باشم که این اتفاق بیافته نگرانی ندارم.خود هستم و خودم.
  • armandaneshjoo;664944 نوشت:
    اگر فردا پدر و مادر گفتند از خانه برو بیرون چطور؟ جواب دارید؟ جا دارید؟ هزینه اجاره دارید؟.
    این حرفو هیچ موقع نمیزنن.چون دوسم دارن.جا دارم.هزینه اجاره نخاهم داد.
  • armandaneshjoo;664944 نوشت:
    اگر نیاز به نیروی متخصص پیش آمد مدرک دارید؟ سابقه کار در بازار دارید؟.
    مشکل کار ندارم.
  • armandaneshjoo;664944 نوشت:
    اگر فردا دلتان همسر خواست چطور؟ آیا به تنهایی می‌توانید شرایط ازدواج را فراهم کنید؟.
    بله.میتونم.
  • armandaneshjoo;664944 نوشت:
    خانواده نمی توانند شما را به کاری مجبور کنند، مگر این که اهرم فشار موثری داشته باشند. اهرم فشار آنها چیست؟

    • من خودم دوست ندارم ناراحتیه مادرمو ببینم.اهرمی در کار نیست.
    armandaneshjoo;664944 نوشت:
    اگر به خاطر پدر و مادر با همسرتان ازدواج کنید روزی خواهد پرسید چرا ازدواج کردی؟ به خاطر من یا پدر مادرت؟ آن وقت تقصیر خودتان است.
    نه.گفتن هرکی را خاستی ما برات میگیریم.هیچ اجباری در انتخاب فرد خاصی ندارن.وقت اجبار در ازدواجه.
    من خودم با خوندن نظرات بعضی دوستان تا حدودی راضی شدم.به ازدواج.فقط هنوز یه سری شبهات دارم که شاید در تاپیکهای دیگر عنوان کنم...

    [="Arial"][="DarkGreen"]تو که هم وضعت خوبه هم خانواده ازت حمایت میکنن و کار هم داری فقط مشکل انگیزه (هدف انگیزه سازه) است که نداری اونم من پیشنهاد میکنم قرص انگیزه بخوری با این کار در کمتر از یک هفته چنان تمایل به ازدواج پیدا میکنی که به محض رویت اولین مورد ازدواج میکنی.
    البته تو ی خورده هم نقش بازی میکنی اما پسر خوب! این فقط ی بازیه و واقعیت چیز دیگری است.
    درسته الان دیگه محسن دو سه سال پیش نیستی ولی نیازت به ازدواج تغییر نکرده و چون اونموقع که زن میخواستی برات کاری نکردن الان هم لجبازی میکنی و هم اینکه تمایلت نسبت به ازدواج کم شده که با مطالعه در زمینه ازدواج و تماشای چند تایی فیلم هندی سخت مشتاق ازدواج خواهی شد.
    موفق باشی.
    [/]

    mohsen1990;665001 نوشت:
    دختر زیاده که به خاطر خونواده دار بودن و خوب بودن خوده پسر(تعریف از خود نباشه:) ) اوکی بده.اگه اقدام میکردن خونواده و پیدا نمیشد یه چیزی.ولی اینکه کاری نکرده قدمی بر نداشته بگن دختر پیدا نمیشه حرف بی پایه و اساسیه.من که نگفتم همون موقع عروسی کنیم.یه نامزدی عقدی چیزی میکنیم بعدش که موقعیتشو داشتیم عروسی میگرفتیم و میرفتیم دنبال خونه زندگیمون.

    اتفاقا خیلی حرف با اساسیه. خانواده‌های مجرب رضایت نمی‌دهند. اگر مورد عاقلی پیدا شود که رضایت دهد، قطعا بی تجربه است و موارد زیر پیش می‌آید:
    1. برای یافتن همسر حدود شش ماه تا یک سال تحقیق و سعی و خطا لازم است
    2. پس از گرفتن بله در خواستگاری شش ماه تا یک سال آشنایی دو طرفه لازم است. شما باید خود را به پدر و مادر طرف اثبات کنی تا خطبه‌ی عقد جاری شود. همچنین عروس باید خود را به پدر و مادر شما اثبات کند. هر لحظه در این شش ماه هر یک از دو طرف ممکن است منصرف شود.
    3. در فرهنگ شهری امروز رابطه‌ی جنسی در دوران عقد کاملا ممنوع است.
    4. دوران نامزدی برای آشنایی شما با هم است. رابطه‌ی عاطفی در این دوران ناسالم است، مگر آنکه ساخته شود یا شکل بگیرد. آن فشاری که شما زیرش در حال له شدن بودی اصلا زمینه‌ی ساخت یک رابطه‌ی احساسی قوی نبود.
    5. از مدیر کارخانه ها بپرسید. افراد موقع استخدام می‌گویند همین که یک درآمد ناچیزی داشته باشم حاظرم بیام کار کنم. اما وقتی مشعور کار شدند انتظار دارند درآمدشان تامین شود.
    خانواده‌های بی تجربه هم هم اول با مهریه‌ی کم (14 سکه = هزینه‌ی رهن خانه) دختر می‌دهند. بعد از یک سال انتظار دارند شما به استقلال رسیده باشی بیایی دختر راببری.
    پس نمی‌توانی ادامه تحصیل دهی و اسیر یک همسر و پدرزن کم تجربه و درآمد و تخصص کم می‌شوی تا آخر عمر

    mohsen1990;665001 نوشت:
    من نمیخام مادرم را ناراحت کنم.چیزی قرار نیست بدن.دوست ندارم ازم ناراضی باشن.میخام فرزند خوبی براشون باشم.در عین حال که حرف خودمو میزنم.

    ازدواج ربطی به اطاعت از پدر و مادر نداره. ازدواج قبل از هر چیز یه رابطه بین زن و شوهره.
    الف) اگه به خاطر حرف پدر و مادرت ازدواج کنی، نه تنها بعد پشیمون میشی، بلکه تقصیر خودته
    ب) اگه با دلیل و منطق با حرف پدر و مادرت مخالفت کنی حتی اگه از دستت ناراحت بشن هنوز پسر خوبی هستی

    mohsen1990;665001 نوشت:
    خودم دوست ندارم ناراحتیه مادرمو ببینم

    اگه فقط رضایت عاطفی پدر و مادرت مطرحه، تو یه دژخیم محسوب میشی. یعنی کسی که به خاطر رضایت مافوقش به مردم ظلم می‌کنه. چون در این مورد با ازدواج داری به همسرت ظلم می‌کنی. تو طول تاریخ حتی خود دیکتاتورها (مثل یزید) هم به اندازه‌ی دژخیم‌ها (مثل شمر) ظلم نکردند.

    mohsen1990;665001 نوشت:
    اگه مجرد باشم که این اتفاق بیافته نگرانی ندارم.خود هستم و خودم.

    mohsen1990;665001 نوشت:
    جا دارم.هزینه اجاره نخاهم داد.

    mohsen1990;665001 نوشت:
    مشکل کار ندارم.

    پس تا وقتی خودت روحیه و احساس نیاز و دلایل و تصمیم ازدواجو بدست نیاوردی و تو وجودت ننشسته به هیچ وجه اقدام نکن.
    بعدشم چیزی که بی اندازه مهمه طرفته. مطمئن شو تمام حداقل‌های لازمو داره. در بقیه موارد آسون بگیر.

    mohsen1990;665001 نوشت:
    من خودم با خوندن نظرات بعضی دوستان تا حدودی راضی شدم.به ازدواج

    شما چه راضی به ازدواج باشی و چه نباشی باید این دو تا موضوع رو از هم جدا کنی
    1. برخوردت با ازدواج
    2. کمک گرفتنت از پدر و مادر در مورد ازدواج

    من چند تا سوء تفاهم دیدم که سعی می کنم رفعشون کنم
    1. تو در مورد ازدواج باید فعال باشی، نه منفعل.

    • اگه می‌خوای قائدتا باید با خانم‌های خیلی زیادی در محل‌های سالم مثل اقوام، دانشگاه، محل کار آشنا بشی و رابطه داشته باشی. فقط این نیست که برات تحقیق کنن و یه روز ببینی داری با یه دختر زندگی می‌کنی. باید خانما رو خوب بشناسی تا بتونی در مورد پیشنهادا حرف آخرو بزنی
    • اگه نمی‌خوای چون مستقلی قائدتا باید تمام وقت و حتی دو شیفت سر کار باشی و بعد هم شب خونه‌ی خودت تو رختخواب. یعنی بیش از یک بار در هفته یا ماه اصلا نباید فرصت صحبت با خانواده داشته باشی.
    2. در رابطه با پدر و مادر
    • بیش از هر چیز باید خونسرد باشی. ابراز ناراحتی پدر و مادر، داد و بیداد، تهدید یا هر گونه برخورد عاطفی با این مساله رو بذار کنار. اگر هم اونا استفاده کردن خیلی خونسرد فقط بشین گوش کن. هیچ پاسخی هم نده.
    • اگر خواستی باهاشون صحبت کنی اول باید خونسرد باشن
    • هرگز سر کارشون نذار. این که گفتی فعلا یکی رو پیدا کنن خوب نیست. بهتر بود با خونسردی تمام می‌گفتی دارم راجع به ازدواج فکر می‌کنم، هنوز قانع نشدم. هنوز فکرامو نکردم. نمی‌دونم کی به نتیجه می‌رسم ولی هر مقدار لازم باشه برای فکر و تحقیق وقت و هزینه میزارم :ok:
    • اگه واقعا حاظرن بشینن منطقی صحبت کنن و از این برخوردهای عاطفی نکنن بشین گوش کن. بعد فکر کن. بعد سوال کن. هی این چرخه رو تکرار کن. حتی هر شب. تا این که ذهنت راجع به این مساله شکل بگیره
    • مهم تر از همه: تا وقتی ذهنت شکل نگرفته موضعت خیلی خونسرد و ثابت و قاطع و آشکار این باشه که هنوز تصمیم به ازدواج ندارم. چون دلایل کافی ندارم.
    • مهمترین اشتباه منطقی تو اینه که برای تصمیم نداشتن به ازدواج دلیل میاری. تصمیم نداشتن دلیل نمی خواد. تصمیم داشتن دلیل می‌خواد.

    نتیجه: شما باید فعال بشی. یا در زمینه‌ی کار، یا برای تحقیق در مورد تئوری ازدواج. در هر حال پدر و مادر نباید عامل تحقیق یا اقدامت باشن. فقط باید مشاور و پشتیبان باشن. یعنی حق فشار آوردن بهت برای ازدواجو ندارن. این ظلمه. اینجا و در انتخاب شغل تنها جاهاییه که رضایت فرزند از پدر و مادر مهمه. نه رضایت پدر و مادر از فرزند. اونا باید رضایت تو رو بدست بیارن.

    حرف اول و آخر: ازدواج برای خارج شدن از تنهاییه، نه برای تخلیه‌ی فشار جنسی.

    من که خودم این حرف ها حالیم نیست.من زن می خوام تموم شد و رفت.

    جوجه اردک زشت;664837 نوشت:
    الان ینی ما مسلمون نیستیم!
    به همین راحتی کفر ما ثابت شد
    دست شما درد نکنه
    من برم تو ی سایت غیر سلامی بحث کنم بهتره از نظر اسلام مجرد ها کافر هستند
    ...

    هرجور مایلید فکر کنید شما باید به خدا و پیامبر (ص) آن دنیا جواب بدهید نه بنده...

    ابوالبرکات;665035 نوشت:
    من که خودم این حرف ها حالیم نیست.من زن می خوام تموم شد و رفت.

    آفرین
    برای سلامتیتون یه صلوات ویژه میفرستیم
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

    rezaee;664844 نوشت:
    دختری که بنده خدا نه آفتاب و نه مهتاب دیده بود! هرچی میگفتن میگفت چشم!!!! از هر انگشتش ۱۲۰ تا هنر فوران کرده بود! اونا هم مرد سالاری میکردن و حالشو میبردن و اسم خودشونو میذاشتن مرد!!!!!!!!!!!

    ولی ماها که هزارو یک جور فشار رومون هست، اینهمه زحمت میکشیم و حتی خانوادمون هم قدر مارو نمیدونن، باید بعد اینهمه سختی بیفتیم دنبال یه دختر که افتخار بده بیاد بشه زن ما ...ببخشید تاااااج سر ما!! و ما از صبح تا شب سگدو بزنیم که بشه خرج قر و فیس خانوم! آخرشم همیشه ناراضی و بداخلاق و طلبکار باشه و تو روی شوهرش وایسه!!! آدم شکر میخوره ازدواج کنه خب!!

    البته منم قبول دارم همیشه استثنا هم هستا! ولی خب چکار کنیم الان ۹۹٪ دخترا اینطوری شدن!! اصلا فرهنگ غالب این شده!

    rezaee;664852 نوشت:

    حتی اگر الان یه دختری پیدا بشه که واقعا هرچی بگی بگه چشم، اینقدر اطرافیان روی مغزش کار میکنن و بر ضد شوهر میشورونن که بالاخره اونو هم تو روی شوهرش وایسونن( برای همینه میگم فرهنگ غالب شده) فکر کن الان یک پسری بره خواستگاری و بگه حرف آخر رو توی خونه مرد باید بزنه و خانوم باید بگه چشم ....... یعنی ببین الان چی شده که این قضیه میتونه موضوع هزارتا فیلمنامه باشه و انواع اقسام برخوردهای ناجور بعدش قابل پیش بینیه!
    شما با این دیدگاه میتونین از روستاهای اطراف زن بگیری.هم اکثرا چشم و گوش بسته ان.هم حرف گوش کنن.زیبایی خدادادی هم دارن.همشم چشم میگن.من خودم هرکسی از اشنایان که دیدم اینکارو کردن همسرانشون این مشخصات ایده ال شما را داشتن.خفن خشکل.خفن ساکت و حرف گوش کن و کاری.در کل این تفکرتون راجب خانمها اشتباس مگر کلفت میخای بیاری که همش بگه چشم.تو یه سری مسائل خانمها بهتر از اقایون میتونن نظر بدن و دیده بهتری دارن.
    موضوع قفل شده است