چرا پیامبر عمر و ابوبکر و عثمان را به خود نزدیک کرد

تب‌های اولیه

75 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

اباالشعیب;175578 نوشت:
چه احکامی از اقوام گذشته در قرآن آمده است که در اسلام از آن نهی شده است؟؟؟

آيه 146 انعام
وَ عَلَى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُمَا إِلَّا مَا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمَا أَوِ الْحَوَايَا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَيْنَاهُمْ بِبَغْيِهِمْ وَ إِنَّا لَصَادِقُونَ‏
و (در زمان موسى) هر حيوان ناخن‏دارى را بر يهوديان حرام كرديم، و از گاو و گوسفند فقط چربى‏ هاى آن دو را بر آنان حرام كرديم، مگر آنچه بر پشت آنها يا بر روده‏ هاست، يا آنچه به استخوان چسبيده است. اين (تحريم) را به سزاى ستمشان به آنان كيفر داديم، و ما قطعاً (در گزارش اين خبر) راستگوييم.

و على الذين هادوا حرمنا ... ذلك جزينهم ببغيهم‏
* تحريم خوردن چربى گاو و گوسفند بر يهود از سوى خداوند، جز آنچه بر پشت يا بر روده بوده و يا بر استخوان چسبيده باشد.
و من البقر و الغنم حرمنا عليهم شحومهما إلا ما حملت‏
«شحم» به معنى چربى و پيه است، «ظهر» يعنى پشت و «حوايا»، جمع «حوية»، به معنى روده‏ ها است.


عماد;175761 نوشت:
منظور از (معه)
الف: یعنی هر کس با پیامبر بوده و در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم ) در مدینه زندگی می کرده
ب:یعنی همراهی پیامبر می کردند نه همراه پیامبر بودند، قلبا با پیامبر بودند بامنی در یمنی پیش منی ، بی منی پیش منی در یمنی ،
طبق نظر اول عبدالله بن ابی رئیس منافقان نیز داخل است وطبق نظر دوم دایره محدود می شود
با توجه به آیه «و من اهل المدینه مردوا علی النفاق » که به ظاهر مسلمان هم بودند به نظر شما کدام نظر درست است ؟
در هنگام اعزام نیرو به جبهه های جنگ علیه کفر، فرمود عده ای اهل تبطئه هستند; یعنی ایجاد بطی ء و کندی می کنند، به این صورت که می گویند الان نه، در اعزام بعدی، این فصل نه، فصل بعدی. اینها که اهل تبطئه هستند در حقیقت همان توطئه گران اند. قرآن کریم از این گروه به عنوان «صاد عن سبیل الله » یاد می کند، «صد» یعنی صرف، هم «ینصرفون بانفسهم »، هم «یصرفون اغیارهم ». پس منافق صاد عن سبیل الله است. در سوره نساء آیه 61می فرماید:
«و اذا قیل لهم تعالوا الی ما انزل الله و الی الرسول راءیت المنافقین یصدون عنک صدودا»
«در ميان كسانى كه در اطراف شهر شما (مدينه) هستند گروهى از منافقان وجود دارند» (وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ)(2)
با توجه به این مطلب معه نمی تواند به معنای اول باشد
(1)نساء (4) آیه 72.
(2).سوره توبه ایه 100

سلام اجرکم عندالله
عماد جان بسیار عالی بود . محظوظ شدم . در واقع خودمانی بگویم : خستگیم در رفت .

باسلام خدمت برادر بزرگوار عماد عزیز


1-قصاص قبل از جنایت:عزیز گرامی علما برای من و شما فتوا میدهند نه برای رسول الله و انبیاء الهی.بله قصاص قبل از جنایت برای مردم حرام است چون علم آنان کامل محیط برزمان و شی نیست!به سوال بنده اصلا توجه نکردید که روی صحبت من با چه کسی است{لَقَدْ جَآءَكُمْ رَسُولٌۭ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِٱلْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌۭ رَّحِيمٌۭ}

2-جرا حضرت موسی که علم لدنی داشت وخانه فرعون هم بود فرعون را نکشت:برادر عزیزآنچه که از دلایل عقلی و نقلی بر می آید:1-موسی ع به پیامبری در آن زمان مبعوث نشده بود و علمی نداشت2-اگر هم در جواب بنده بگویید که علم لدونی در آن زمان داشت باید بگویم بالفرض صحیح بودن این حرف موسی ع میدانست عاقبت امت بنی اسرائیل را نجات میدهد و امتش از فرعون خلاص میشود{در یک بازه زمانی کوتاه}

3-سوال در مورد غزوه احد: :اما آنچه که در این موضوع به ما رسیده است بحث آزمایش الهی بوده و بس ولی در جوابتان عارضم که شما در مورد علم لدونی تفسیر غلطی دارید.علم لدونی به گفته علما مانند این است که پیامبری در شب تاریک به اذن الله تبارک و تعالی برای یک لحظه چراغی را روشن میکند و با آن میبیند و گر نه پیامبری که حریص بر هدایت امت است کوتاهترین راه را انتخاب میکرد . شما با این برداشت که از علم لدونی دارید اختیار هر فرد مختار را زیر سوال میبرید!!!

4:چرا پیامبر اجازه داد حمزه به میدان برود:عزیزم فقط به دنیا نگاه نکن!پیامبر خواست حمزه از زندگی دنیا راحت شود و در بهشت رضوان جای گیرد چرا به او اجازه ندهد؟آیا دنیا زندان مومن نیست؟پیامبر راحتی حمزه را خواست!!این بیانات جنابعالی با سوال من خیلی متناسب نیست .عزیزم سوال حقیر در مورد انحراف امت است نه در مورد سعادت امت!!!

5-شهادت 40 قاری قرآن و یا به قول شما (کشته شدن آنان):این هم مربوط به سعادت امت است و پیامبر با یک تیر دو نشان زد1-شهادت و سعادت 40نفر 2-اتمام حجت با مشرکین)

6-چرا موسی ع یک ظالم را کشت(با مشت):برادر باز توجه کنید اولا موسی ع در آن زمان نبوت و علم نداشت وَدَخَلَ ٱلْمَدِينَةَ عَلَىٰ حِينِ غَفْلَةٍۢ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَٰذَا مِن شِيعَتِهِۦ وَهَٰذَا مِنْ عَدُوِّهِۦ ۖ فَٱسْتَغَٰثَهُ ٱلَّذِى مِن شِيعَتِهِۦ عَلَى ٱلَّذِى مِنْ عَدُوِّهِۦ فَوَكَزَهُۥ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ ۖ قَالَ هَٰذَا مِنْ عَمَلِ ٱلشَّيْطَٰنِ ۖ إِنَّهُۥ عَدُوٌّۭ مُّضِلٌّۭ مُّبِينٌۭ(قصص 15)
إِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِأَهْلِهِۦٓ إِنِّىٓ ءَانَسْتُ نَارًۭا سَـَٔاتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ ءَاتِيكُم بِشِهَابٍۢ قَبَسٍۢ لَّعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ(نمل/7){در رابطه با نداشتن نبوت در آن زمان}
در ثانی صحبت بنده در رابطه با امت رسول الله است که رسول الله مصلحت هدایت امت را به سختی و آزار سمیه ویاسر (که عاقبت به خیر شدن)ترجیح میداد.
7-در رابطه با جماعت برای انتخاب عثمان:آیه آیه الله خامنه ای را جماعت ایران انتخاب کردند؟نه آنان بزرگ عرب و از سران قوم بودند و رای هر کدام از آنان معادل رای یک قبیله بزرگ بود!
8-منظور از معه :بنده در این مورد کاملا متقاعد شدم و از شما تشکر میکنم!
ولی بنده متقاعد نشدم چرا رسول الله برای امر مهمی مانند گمراهی جماعت امت کاری نکرد{چرا آن سه نفر را که از اقوام و صحابه و از اولین مومنین و...بودند نکشت(اگر امت با این سه نفر گمراه میشد)یا حداقل آنان را خانه نشین ویا به جای دوری برای همیشه نفرستاد؟چرا پیامبر قلم و دوات در لحظه آخر عمر برای این مطلب {اگر بود} طلب کرد؟چرا مثلا از قبل نوشته ای برای امامت علی رض در مسجد آویز نکرد؟چرا گروهی را برای تبلیغ امامت برنگزید و به همه جا گسیل نداد{اگر که نماز با آن همه اهمیت بدون ولایت مقبول نیست}چرا همه را سردر گم رها کرد؟

عماد;175802 نوشت:
چه احکامی از اقوام گذشته در قرآن آمده است که در اسلام از آن نهی شده است؟؟؟
عماد;175802 نوشت:
آيه 146 انعام وَ عَلَى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُمَا إِلَّا مَا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمَا أَوِ الْحَوَايَا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَيْنَاهُمْ بِبَغْيِهِمْ وَ إِنَّا لَصَادِقُونَ‏ و (در زمان موسى) هر حيوان ناخن‏دارى را بر يهوديان حرام كرديم، و از گاو و گوسفند فقط چربى‏ هاى آن دو را بر آنان حرام كرديم، مگر آنچه بر پشت آنها يا بر روده‏ هاست، يا آنچه به استخوان چسبيده است. اين (تحريم) را به سزاى ستمشان به آنان كيفر داديم، و ما قطعاً (در گزارش اين خبر) راستگوييم. و على الذين هادوا حرمنا ... ذلك جزينهم ببغيهم‏ * تحريم خوردن چربى گاو و گوسفند بر يهود از سوى خداوند، جز آنچه بر پشت يا بر روده بوده و يا بر استخوان چسبيده باشد. و من البقر و الغنم حرمنا عليهم شحومهما إلا ما حملت‏ «شحم» به معنى چربى و پيه است، «ظهر» يعنى پشت و «حوايا»، جمع «حوية»، به معنى روده‏ ها است

بسیار ممنون ولی سوال بنده این بود که چه احکامی در امت های گذشته آمده که امت اسلام از آن نهی شده است و نه بلعکس!!! (اینجا بلعکس پاسخ دادید برادر گرامی!لطفا پاسخ دهید!)

اباالشعیب;175897 نوشت:
8-منظور از معه :بنده در این مورد کاملا متقاعد شدم و از شما تشکر میکنم!
ولی بنده متقاعد نشدم چرا رسول الله برای امر مهمی مانند گمراهی جماعت امت کاری نکرد{چرا آن سه نفر را که از اقوام و صحابه و از اولین مومنین و...بودند نکشت(اگر امت با این سه نفر گمراه میشد)یا حداقل آنان را خانه نشین ویا به جای دوری برای همیشه نفرستاد؟چرا پیامبر قلم و دوات در لحظه آخر عمر برای این مطلب {اگر بود} طلب کرد؟چرا مثلا از قبل نوشته ای برای امامت علی رض در مسجد آویز نکرد؟چرا گروهی را برای تبلیغ امامت برنگزید و به همه جا گسیل نداد{اگر که نماز با آن همه اهمیت بدون ولایت مقبول نیست}چرا همه را سردر گم رها کرد؟

سلام دوست خوبم :
بدون تعارف , فروتنانه , صادقانه و با کمال احترام عرض میکنم که : از دقت نظر شما و شجاعت شما در قبول واقعیت (معه ) بسیار سپاسگزارم . انشاالله اگر قبول کنید من و شما میتوانیم دوستان خوبی برای همدیگر باشیم . :ok::Gol: من برای شجاعت فروتنانه شما همین الان دستانم را روی سینه ام گذاشته ام و تعظیم دوستانه میکنم .

در مورد شبهه گمراهی امت پاسخهای خوبی دارم . اما بدلیل اینکه مخاطب شما در نوشتارتان عماد عزیز است . من بدون اجازه عماد عزیز فعلا پاسخی نمیگویم . چون نمیخواهم بی ادبی کرده باشم . هر چند که در پست های قبلی توضیح مفصل و دلایل عقلی و قرآنی آورده ام . خواهشمندم برای صرفه جویی در وقت شما و بخاطر اینکه این تاپیک حجمش زیاد نشود . لطفا به پستهای من با دقت نظر خوبی که در شما یافتم . نگاه کنید و بخوانید . اگر باز هم مشکل حل نشد . عماد عزیز و بنده حقیر اگر قابل باشم . در خدمت شما برادر خوبم هستیم .:Mohabbat:

با احترام و تشکر فراوان از برادر خوبم ابا الشعیب :Gol:

الان پیام دوستی در پروفایل شما میگذارم . اگر مرا قابل دانستید . به لیست دوستانتان مرا اضافه کنید .

اباالشعیب;175897 نوشت:
عزیز گرامی علما برای من و شما فتوا میدهند نه برای رسول الله و انبیاء الهی

بله علما برای ما فتوا می دهند ولی بر مبنای قران وسنت رسول خدا فتوا می دهند ، یعنی اگر می گویند قصاص قبل از جنایت حرام است این مطلب را یا از قران یا از کلمات پیامبر و ... استخراج کرده اند،

اباالشعیب;175897 نوشت:
بله قصاص قبل از جنایت برای مردم حرام است چون علم آنان کامل محیط برزمان و شی نیست

علت تشریع حکم باید منصوص باشد ن هاینکه هر کس هر چیزی ر ابه عنوان علت حکم به نظرش رسید بیان کند، آیا این علتی که بیان نموده اید منصوص است ؟ایا جایی داریم که پیامبر فرموده باشد چون من به علم غیب آگاهم تکلیفم این وشما که نمی دانید تکلیفتان آن است ؟!!!

اباالشعیب;175897 نوشت:
لَقَدْ جَآءَكُمْ رَسُولٌۭ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِٱلْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌۭ رَّحِيمٌۭ}

بله پیامبر حریص در هدایت بودند از کارهای غیر عادی، والا اگر بنا بود از کارهای غیر عادی استفاده کنند نیازی به کشتن ابابکر وعمر نبود راههای بهتری بود،

اباالشعیب;175897 نوشت:
جرا حضرت موسی که علم لدنی داشت وخانه فرعون هم بود فرعون را نکشت:برادر عزیزآنچه که از دلایل عقلی و نقلی بر می آید:1-موسی ع به پیامبری در آن زمان مبعوث نشده بود و علمی نداشت

علم حضرت عیسی در گاهواره نقض فرمایش شماست

اباالشعیب;175897 نوشت:
اگر هم در جواب بنده بگویید که علم لدونی در آن زمان داشت باید بگویم بالفرض صحیح بودن این حرف موسی ع میدانست عاقبت امت بنی اسرائیل را نجات میدهد و امتش از فرعون خلاص میشود{در یک بازه زمانی کوتاه}

پیامبر هم می دانست که امتش نجات خواهند یافت والعاقبه للمتقین ، اشاره به مهدی موعود،در منابع حدیثی شیعه وسنی موید مطلب ماست
اگر موسی فرعون را می کشت بسیاری از کسانی که فریب فرعون را درهمان مدت کوتاه خردند فریب نمی خوردند، چرا موسی به فکر آن عده نبود مگر آنان انسان نبودند

اباالشعیب;175897 نوشت:
سوال در مورد غزوه احد: :اما آنچه که در این موضوع به ما رسیده است بحث آزمایش الهی بوده و بس


آنچه پیامبر صلی الله بعد از خود انجام دادند نیز بحث آزمایش بود ،پیامبر ابلاغ کردند ، جانشین هم تعیی نکردند ، مردم باید خودشان راه را از بیراهه بشناسند وخداوند دراین باره انان را آزمایش کرد، که مثل امت موسی بعد از موسی و امت عیسی بعد از عیسی بسیاری در این آزمایش مردود شدند
وَمَا عَلَيْنَا إِلاَّ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ (یس17) ما به جز رساندن پيام او به طور آشكار وظيفه ديگرى نداريم (17).
(و ما علينا الا البلاغ المبين ) - كلمه (بلاغ ) به معناى تبليغ است و مراد از آن ، تبليغ رسالت است ، و معناى جمله اين است كه : ما ماءمور نشده ايم مگر تنها به اينكه رسالت خدا را به شما ابلاغ كنيم و حجت را تمام نماييم

اباالشعیب;175897 نوشت:
شما در مورد علم لدونی تفسیر غلطی دارید.علم لدونی به گفته علما مانند این است که پیامبری در شب تاریک به اذن الله تبارک و تعالی برای یک لحظه چراغی را روشن میکند و با آن میبیند و گر نه پیامبری که حریص بر هدایت امت است کوتاهترین راه را انتخاب میکرد . شما با این برداشت که از علم لدونی دارید اختیار هر فرد مختار را زیر سوال میبرید!!!

چرا حضرت موسی کوتاهترین راه ر اانتخاب نکرد
چرا پیامبر در احد کوتاهترین راه را انتخاب نکرد ، افرادی را می گماشتند که مطیع باشند ، و بزرگان اسلام به شهادت نرسند ،
پیامبر بلاغ مبین بود مردم باید کوتاهترین راه را انتخاب می کردند

اباالشعیب;175897 نوشت:
چرا پیامبر اجازه داد حمزه به میدان برود:عزیزم فقط به دنیا نگاه نکن!پیامبر خواست حمزه از زندگی دنیا راحت شود و در بهشت رضوان جای گیرد چرا به او اجازه ندهد؟آیا دنیا زندان مومن نیست؟پیامبر راحتی حمزه را خواست!!این بیانات جنابعالی با سوال من خیلی متناسب نیست .عزیزم سوال حقیر در مورد انحراف امت است نه در مورد سعادت امت!!!

این چه حرفی است برادر ، یعنی پیامبر می خواست حمزه به میدان برود شهید شود، وبه بهشت برود ، خوب اگر چنین بود دیگر یاران را هم به این سعادت می رساند ، عمر و ابابکر را هم به این سعادت می رساند ( البته اگر از جنگ فرار نکرده بودند) علی علیه السلام را هم به این سعادت می رساندند ،شما می گوید که چرا پیامبر ابابکر وعمر را نکشت که که مسلمانان منحرف نشوند
ما هم می گوییم چرا پیامبر در جریان تنگه ودر جریان شهادت یاران از این علم لدنی استفاده نکردند، که با شکست قطعی مشرکین جراین فتح مکه زود تر اتفاق بیفتد(همان کوتاهترین راه که فرمودید) اگر چنین می شد و پامبر زود تر مشرکین را سرکوب می کردند زودتر به دیگر مناطق می رسیدند و چون علم لدنی داشتند قطعا زودتر پیام اسلام به جهانیان می رسید و زود تر همه مسلمان می شدند ، متاسفانه در اواخر عمر مبارک پیامبر فتح مکه اتفاق افتاد که دیگر دیر شده بود می دانید اگر چهار سال زودتر این قضیه اتفاق می افتاد چه کسانی زود تر هدایت می شدند و چه کسانی منحرف می شدند

[quote=اباالشعیب;175680]مگر حق با جماعت نیست؟(طبق احادیث صحیح) آیا جماعت برعکس گفته رسول منحرف شد و گروهی قلیل بر حق ماندند؟ [/quote]

[quote=اباالشعیب;175897]در رابطه با جماعت برای انتخاب عثمان:آیه آیه الله خامنه ای را جماعت ایران انتخاب کردند؟نه آنان بزرگ عرب و از سران قوم بودند و رای هر کدام از آنان معادل رای یک قبیله بزرگ بود![/quote]


[quote=عماد;175732]راستی چرا جماعت در انتخاب عثمان دخالت نداشتند و شش نفر برای انتخاب وی اقدام کردند؟ که انها نیز سه نفرشان مخالف بودند کدام جماعت عثمان را انتخاب کرد ؟، کدام جماعت عمر را انتخاب کرد؟ ابابکر جماعت بود؟ کدام جماعت ابابکر را انتخاب کرد؟مگر سقیفه همه مسلمانان بودند بنی هاشم بودند؟ اهل مکه طائف یمن ووووو بودند؟ جماعت یعنی همان چند نفری که در مدینه بودند؟ ودر سقیفه جمع شدند؟ و انها نیز بسیاری از انصار مخالفت کردند کدام جمامت منظورتان است ؟؟!!![/quote]

اولا:ما قبول نداریم که حق با جماعت است
ثانیا:ثانیا بنده فقط عثمان را نگفتم بلکه ابابکر وعمر نیز در اشکال بودند.
ثالثا: مقام معظم رهبری توسط خبرگانی به این مقام منصوب شدند که هر کدام با رای مردم از شهرهایشان انتخاب شده بودند، 6 نفر که هر شش نفر از قریش بودند نماینده چه قبیله های بودند ، نماینده مردم ایران که بود، نماینده مردم شام که بود ، نماینده مردم عراق که بود وو.....

اباالشعیب;175897 نوشت:
ولی بنده متقاعد نشدم چرا رسول الله برای امر مهمی مانند گمراهی جماعت امت کاری نکرد
چرا پیامبر قلم و دوات در لحظه آخر عمر برای این مطلب {اگر بود} طلب کرد؟

سلام مجدد :
برادر گرامی . آقا صالح عزیز :
به همان دلیل که خداوند متعال ابلیس را بوجود آورد .
مگر خداوند نمیدانست که ابلیس پس از چند هزار سال عبادت عصیان میکند . و بعد از آن به گمراه کردن انسانها مشغول میشود . ؟؟؟؟ پس خداوند میتوانست ابلیس را اصلا بوجود نیاورد . یا پس از عصیان او را از بین ببرد .
همانطور که قبلا عرض کردم . کلید سوال شما در آزمایش الهی است .
******************
به ماجرای حدیث قرطاس اشاره کردید .
حضرت میدانستند که عده ای با نوشتن پیامبر مخالفت خواهند کرد .رسول الله (ص) قلم و دوات را طلب کردند . تا افراد بی ادب اصحاب مشخص شوند . و کسانیکه بر خلاف نص صریح قرآن کریم حتی در لحظات آخر عمر مبارک صدایشان را پیش رسول الله بلند کردند و داد و قال راه انداختند مشخص شوند . بطوریکه پیامبر مجبور شود آنها را از بیت شریف بیرون کند .
اتمام حجت از طرف رسول الله بیشتر از این میخواهید ؟؟؟
دیگر رسول الله به چه نحوی باید از گمراهی امت جلوگیری کنند .؟؟؟ اگر بیش از این انجام میدادند. که دیگر اختیار از انسان سلب میشود . و همان مدینه فاضله ای که عرض کردم تشکیل میشد .

[=System]ضمنا صالح جان خودمونی عرض میکنم تو که خودت اینا رو بهتر بلدی چرا اذیت میکنی ما رو داداش , خوشت میاد ما رو سر کار بذاری ؟؟؟. :Ghamgin:

عماد;176147 نوشت:
اولا:ما قبول نداریم که حق با جماعت است ثانیا:ثانیا بنده فقط عثمان را نگفتم بلکه ابابکر وعمر نیز در اشکال بودند. ثالثا: مقام معظم رهبری توسط خبرگانی به این مقام منصوب شدند که هر کدام با رای مردم از شهرهایشان انتخاب شده بودند، 6 نفر که هر شش نفر از قریش بودند نماینده چه قبیله های بودند ، نماینده مردم ایران که بود، نماینده مردم شام که بود ، نماینده مردم عراق که بود وو.....

آقا عماد زیبا گفتی ولی:
تو کت ما نمی ره چرا رسول الله یه کاری نکرد ولایت علی بن ابی طالب مثل روز بدرخشه؟
نکنه هر 4خلیفه با هم مودت داشته باشند(فامیلیشون خیلی نزدیکه و مثلا پسر ابوبکر عاشق علی میشه و...) و گرنه اون طرف کلاهمون پس معرکس!!!
خدایی جوابمونو بدیم مثل قبل با مثال و اگر در صحاح وسته حدیثی هست بیارین!!!

اباالشعیب;176261 نوشت:
نکنه هر 4خلیفه با هم مودت داشته باشند(فامیلیشون خیلی نزدیکه و مثلا پسر ابوبکر عاشق علی میشه و...) و گرنه اون طرف کلاهمون پس معرکس!!!

برادر گرامی جناب آقای اباشعیب
اسما بنت عمیس همسر جعفر بن ابی طالب بود(جعفر طیار) مادر عبدالله بن جعفر همسر حضرت زینب وبعد از آن همسر ابابکر شد که محمد از انان متولد شد بعد از مرگ ابابکر همسر علی علیه السلام شد و محمد نیز بامادرش به خانه حضرت علی آمد موید این مطلب فرمایش امام است
وكان عليه السلام يخاطب محمد بابني (1)
لذاست محمد شیفته امام علی علیه السلام می شود ، باز موید بر این مطلب این است که هیچکدام از فرزندان خلفای ثلاثه بجز محمد رابطه خوبی با حضرت علی علیه السلام نداشتند عبدالله بن عمر با علی علیه السلام بیعت نکرد با حجاج بیعت کرد

(1)المرعشي النجفي، آية الله السيد شهاب الدين (متوفاي 1369ش)، شرح إحقاق الحق وإزهاق الباطل، ج 30 ص 315 اشر: منشورات مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي ـ قم

اباالشعیب;176261 نوشت:
خدایی جوابمونو بدیم مثل قبل با مثال و اگر در صحاح وسته حدیثی هست بیارین!!!

این هم دلیل آنهم از قول عمر مبنی بر اینکه رابطه علی علیه السلام باخلفا خوب نبوده
شما می گویید حضرت علی علیه اسلام خلفا را قبول داشت و حال آن که عمر می گوید : « حضرت علی علیه السلام و عباس عموی پیامبر ، ابوبکر را دروغگو و گنهکار و نیرنگ باز می دانست ؟ (1)

و نیز طبری می گوید : « مردی از زهری پرسید : آیا حضرت علی علیه السلام شش ماه با ابوبکر بیعت نکرد ؟ پاسخ داد : نه تنها حضرت علی (ع) بلکه احدی از بی هاشم نیز با او بیعت نکردند . » (2)

ماجرای فوق به روشنی نظر امیرمؤمنان علی‌علیه‌السّلام را نسبت به ابوبکر و عمر ـ آن هم به اعتراف خلیفه دوم ـ بیان میکند
البته بخاری نیز این روایت را آورده است ولی از آنجا که این کلمات برایش سنگین بوده بجای فرایتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً » کذا وکذا نوشته !!!(3)

پی نوشت :

1 - « فرایتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً » صحیح مسلم ، کتاب الجهاد و السیر ، باب حکم الفیء ، در ضمن یک حدیث طولانی . ج 1379/3 .

2 – تاریخ الطبری ّ ، حوادث سنه 11 ، حدیث السقیفه 448/2 .

محمد بن اسماعیل بخاری (متوفّای 256 هـ) صاحب کتاب مشهور «صحیح بخاری» در کتاب «النَفَقات»، باب «حَبسُ الرَجُلِ قُوتَ سَنَه...»، حدیث 5358

بحث به درازا کشید اگر اجازه دهید از یک جای دیگر شروع کنم
گیرم که حرف شما درست و ابابکر وعمر خوب بودند اگر بد بودند پیامبر از علم لدنی به این مطلب پی می برند و اندو را قصاص قبل از جنایت می کردند البته سلمنا!!!!
بنده می گویم انحراف اول در سقیفه شروع شد و انحراف بعدی در زمان معاویه که اگر چه ادامه انحراف قبلی بود ولی زاویه انحراف بسیار باز تر شد
شما درباره معاویه چه می گوید
یا وی را انسان منفی می دانید که ،چرا پیامبر وی را نکشت که این انحرافات پیش نیاید ، خلافت موروثی و ....هزاران انحراف دیگر
یا وی را خال المومنین (جامعه را از مومنین خالی کرد)!!!می دانید باز می رویم سر همان شبهه اول شما
اما بعید می دانم مروان حکم را انسان مثبتی بدانید کسی که او و پدرش به زبان رسول خدا، مورد لعنت قرار گرفته اند و به حکم و دستور ایشان، از مدینه تبعید شدند و حق ورود به مدینه را نداشتند و با آن که عثمان برای رفع تبعید، چند مرتبه نزد رسول خدا از آنان شفاعت کرد ولی مورد قبول حضرت واقع نشد. در زمان خلافت ابوبکر، عثمان به شفاعت آنان پرداخت ولی ابوبکر گفت: من تبعیدی و رانده شده خدا را به مدینه راه نمی دهم. زمان خلافت عمربن خطاب، باز هم عثمان اقدام کرد ولی عمر نیز همان جواب ابوبکر را داد تا اینکه عثمان خود، به خلافت رسید و وسیله بازگشت مروان و پدرش را به مدینه فراهم کرد و از خاصان و دبیران او و داماد وی شد.
حاکم در «مستدرک»(1) از طریق عبدالرحمن بن عوف این روایت را نقل کرده: که در مدینه براى هیچ کس کودکى متولّد نمى شد مگر اینکه پیش پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى آوردند [و حضرت براى او دعا مى فرمود] پس مروان بن حَکَم را نزد حضرت آوردند; حضرت فرمود : «هو الوزغ ابن الوزغ ، الملعون ابن الملعون» [ او وزغ فرزند وزغ و ملعون فرزند ملعون است] .
اگر بنا بود از علم لدنی آنطور که شما می خواهید استفاده کند چرا این افراد را قبل از اینکه انحراف ایجاد کنند نکشت پس اینها هم انسهانهای وارسته ای بودند !!!
(1)المستدرک على الصحیحین 4 : 479 [4/526 ، ح 8477 . و ما بین دو قلاّب در همین کتاب است] . و این روایت را دمیرى در حیاة الحیوان 2 : 399 [2/422] ، وابن حجر در الصواعق : 108 [ص 181] ، و حلبى در السیرة 1 : 337 [1/317] نقل کرده اند

عماد;176528 نوشت:
کسی که او و پدرش به زبان رسول خدا، مورد لعنت قرار گرفته اند و به حکم و دستور ایشان، از مدینه تبعید شدند
عماد;176528 نوشت:
حاکم در «مستدرک»(1) از طریق عبدالرحمن بن عوف این روایت را نقل کرده: که در مدینه براى هیچ کس کودکى متولّد نمى شد مگر اینکه پیش پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى آوردند [و حضرت براى او دعا مى فرمود] پس مروان بن حَکَم را نزد حضرت آوردند; حضرت فرمود : «هو الوزغ ابن الوزغ ، الملعون ابن الملعون» [ او وزغ فرزند وزغ و ملعون فرزند ملعون است] . اگر بنا بود از علم لدنی آنطور که شما می خواهید استفاده کند چرا این افراد را قبل از اینکه انحراف ایجاد کنند نکشت پس اینها هم انسهانهای وارسته ای بودند !!!

جواب شما در نوشته شما معلوم است!!!حداقل آنان را تبعید کرد!!!
ولی در واقع خدا را شاهد میگیرم که دلم از نوشتار شما آرام و بر اعتقاد خود مطمعن میشوم لطفا ادامه دهید!:Gol:

اباالشعیب;176641 نوشت:
جواب شما در نوشته شما معلوم است!!!حداقل آنان را تبعید کرد!!!


برادر عزیز اگر آنها تبعید شده بودند به اعتبار کارهایی بود که انجام داده بودند نه کارهایی که بعدا انجام می دهند
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نفرمود که که مروان چون تو بعدا می خواهی انحراف ایجاد کنی پس تبعید می شوی ، بلکه فرمکودند چرا قبلا این مار را انجام دادی لذا تبعید می شود
من سوالم این است مروان به اعتبار اعمال قبل تبعید شد
اگر حرف شما درست است چر اپیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مروان اعتبار اعمال ما بعدش کشته نشد که انحراف ایجاد نشود.
پس دوباره بر می گردیم به همان نظر که اسلام قصاص قبل از جنایت ندارد !!!!!!!!!!

یک جواب نقضی دیگر:
داستان مسیلمه که به مدینه آمد ،پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نه تنها وی رانکشتند بلکه به به وی هدیه هم دادند و بعد از مدتی همین شخص ادعای پیامبری نموده

سال نهم هجري به دليل ورود هيات­هاي نمايندگي قبايل به مدينه با هدف اسلام آوردن، به «عام الوُفود»[1] مشهور شده است. در همين زمان، مسيلمه به همراه هيات نمايندگي قبيله خويش (بني حنيفه) به مدينه آمد.[2]
در برخي از منابع آمده است: «فرستادگان بني حنيفه وقتي نزد رسول­خدا(ص) آمدند، مسيلمه را پيش بارهاي خود گذاشتند، آنها وقتي مسلمان شدند به پيامبر عرض كردند: ما يكي از ياران خويش را پيش بارها و مركب­هاي خويش نهاديم تا مراقب آنان باشد.
پيامبراكرم(ص) كه معمولا به اين نمايندگان هديه ­اي مي­داد، به كسي كه مسئول اعطاء هدايا بود دستور فرمود: تا هر چه به نمايندگان داديد به مسيلمه نيز بدهيد.
و فرمود: او(مسيلمه) بدتر از شما نيست. نمايندگان وقتي نزد مسيلمه رفتند، هديه او را دادند و سخن رسول­خدا(ص) را به او گفتند.[3]
سوال: چرا پیامبر مسیلمه را نکشت با آنکه می دانست وی منحرف می شود وانحراف ایحاد می کند وباعث کشته شدن بسیاری از مسلمانان می شود

[1]. ابن هشام، السيرة النبويه، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، كتابچي، 1375، پنجم، ج2، ص349.
[2]. طبري، پيشين، ج4، ص1265و ابن سعد، الطبقات الكبري، ترجمه محمود مهدوي
دامغاني، تهران، فرهنگ و انديشه، 1374، ج1، ص303-304
[3]ابن سعد، پيشين، ج1، ص303-304 و طبري، پيشين، ج4، ص1265 -1266.

اباالشعیب;176261 نوشت:
تو کت ما نمی ره چرا رسول الله یه کاری نکرد ولایت علی بن ابی طالب مثل روز بدرخشه؟

تو غدير اشکارا اعلام فرمودند صلي الله عليه و اله

بريد مطالعه کنيد چه اتفاقاتي افتاد بعد از غدير

شان نزول آيه و ان يکاد رو مطالعه کنيد
توطئه قتل پيامبر بعد از غدير توسط بعضيها که اسمشون در تاريخ ثبت شده
حکايت نعمان فهري
و.....

بنام خدا.
سلام.

عماد;177012 نوشت:
پس دوباره بر می گردیم به همان نظر که اسلام قصاص قبل از جنایت ندارد !!!!!!!!!!

خداوند متعال هم بنده ای را که گناه نکرده مجازات نمی کند.اما میداند که این بندگان چه گناهانی مرتکب خواهند شد.اما تا وقتی آن را انجام ندهند و خودشان آن گناه را لمس نکنند مجازات نمی شوند.
کسی که بعداً آن گناه را انجام خواهد داد اما هنوز آنرا انجام نداده = است با کسی که ان گناه را انجام نداده است.
----
ما در شیعیان علی ع یه دانه داشتیم.اما ابوبکر و عمر و عثمان کیلو کیلو ریخته است!!!
یا علی:Gol:.

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام خدمت برادر بزرگوارم عماد عزیز

شما از من سوالهایی داشتید که من منتظرم!

سوال دیگر بنده از شما:

چرا علی رض و حسن بن علی رض و ...نام فرزندان خود را به نام اصحاب کرام ابوبکر و عثمان و عمر میگذاشتن آیا کسی حاضر است اسم قاتل همسر و مادر و ...خود را بر فرزندانش بگزارد؟آیا خود ما اینچنین انجام میدهیم؟:Moteajeb!:

از شما میخواهم این موضوع را از منظر عاظفی و عقلانی پاسخ بدهید!

با تشکر:Gol:

نام گذاري به نام ابوبکر:[=&quot][/]
اولاً: اگر قرار بود كه امير مؤمنان عليه السلام نام فرزندش را ابوبكر بگذارد، از نام اصلى او (عبد الكعبه، عتيق، عبد الله و... با اختلافى كه وجود دارد) انتخاب مى‌كرد نه از كنيه او؛[=&quot][/]
ثانيا: ابوبكر كنيه فرزند علي عليه السلام بوده و انتخاب كنيه براى افراد در انحصار پدر فرزند نمى‌باشد؛ بلكه خود شخص با توجه به وقايعى كه در زندگي‌اش اتفاق مى‌افتاد كنيه‌اش را انتخاب مى‌كرد.[=&quot][/]
ثالثاً: بنا بر قولى، نام اين فرزند را امير مؤمنان عليه السلام، عبد اللّه گذارد كه در كربلا سنّش 25 سال بوده است.[=&quot][/]
ابو الفرج اصفهانى مى نويسد: [=&quot][/]
قتل عبد الله بن علي بن أبي طالب، وهو ابن خمس وعشرين سنة ولا عقب له.[=&quot][/]
عبد الله بن علي 25 ساله بود كه در كربلا به شهادت رسيد.[=&quot][/]
الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاي356)، مقاتل الطالبيين، ج 1، ص 22.[=&quot][/]
بنا براين سال ولادت عبد الله در اوائل خلافت حضرت علي عليه السلام بوده كه حضرت در آن دوره تندترين انتقاد ها را از خلفاى پيشين داشته است.[=&quot][/]
نام گذاري به نام عمر:[=&quot][/]
اولاً: يكى از عادات عمر تغيير نام افراد بود و بر اساس اظهار مورخان شخص عمر اين نام را بر او گذازد و به اين نام نيز معروف شد.[=&quot][/]
بلاذرى در انساب الأشراف مى‌نويسد:[=&quot][/]
وكان عمر بن الخطاب سمّى عمر بن عليّ بإسمه.[=&quot][/]
عمر بن خطاب، فرزند علي را از نام خويش، «عمر» نام‌گذارى كرد.[=&quot][/]
البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 297.[=&quot][/]
ذهبى در سير اعلام النبلاء مى‌نويسد:[=&quot][/]
ومولده في أيام عمر. فعمر سماه باسمه.[=&quot][/]
در زمان عمر متولد شد و عمر، نام خودش را براى وى انتخاب كرد.[=&quot][/]
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 4، ص 134، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.[=&quot][/]
عمر بن الخطاب، اسم افراد ديگرى را نيز در تاريخ تغيير داده است كه ما فقط به سه مورد اشاره مى‌كنيم:[=&quot][/]
1. إبراهيم بن الحارث بـ عبد الرحمن.[=&quot][/]
عبد الرحمن بن الحارث.... كان أبوه سماه إبراهيم فغيّر عمر اسمه.[=&quot][/]
پدرش اسم او را ابراهيم گذاشته بود؛ ولى عمر آن را تغيير داد و عبد الرحمن گذاشت.[=&quot][/]
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 5، ص 29، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992.[=&quot][/]
2. الأجدع أبى مسروق بـ عبد الرحمن.[=&quot][/]
الأجدع بن مالك بن أمية الهمداني الوادعي... فسماه عمر عبد الرحمن.[=&quot][/]
عمر بن الخطاب، اسم اجدع بن مالك را تغيير داد و عبد الرحمن گذاشت.[=&quot][/]
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1، ص 186، رقم: 425، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992.[=&quot][/]
4 ثعلبة بن سعد بـ معلي:[=&quot][/]
وكان إسم المعلى ثعلبة، فسماه عمر بن الخطاب المعلى.[=&quot][/]
نام معلي، ثعلبه كه عمر آن را تغيير داد و معلي گذاشت.[=&quot][/]
الصحاري العوتبي، أبو المنذر سلمة بن مسلم بن إبراهيم (متوفاي: 511هـ)، الأنساب، ج 1، ص 250.[=&quot][/]
ثانياً: ابن حجر در كتاب الاصابة، باب «ذكر من اسمه عمر»، بيست و يك نفر از صحابه را نام مى‌برد كه اسمشان عمر بوده است.[=&quot][/]
1. عمر بن الحكم السلمي؛ 2. عمر بن الحكم البهزي؛ 3 . عمر بن سعد ابوكبشة الأنماري؛ 4. عمر بن سعيد بن مالك؛ 5. عمر بن سفيان بن عبد الأسد؛ 6. عمر بن ابوسلمة بن عبد الأسد؛ 7. عمر بن عكرمة بن ابوجهل؛ 8. عمر بن عمرو الليثي؛ 9. عمر بن عمير بن عدي؛ 10. عمر بن عمير غير منسوب؛ 11. عمر بن عوف النخعي؛ 12. عمر بن لاحق؛ 13. عمر بن مالك؛ 14. عمر بن معاوية الغاضري؛ 15. عمر بن وهب الثقفي؛ 16. عمر بن يزيد الكعبي؛ 17. عمر الأسلمي؛ 18. عمر الجمعي؛ 19. عمر الخثعمي؛ 20. عمر اليماني. 21. عمر بن الخطاب.[=&quot][/]
العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي، الإصابة في تمييز الصحابة، ج4، ص587 ـ 597، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 – 1992.[=&quot][/]
آيا اين نام گذاري‌ها همه به خاطر علاقه به خليفه دوم بوده؟!.[=&quot][/]
نام گذاري به نام عثمان:[=&quot][/]
اولاً: نام گذارى به عثمان، نه به جهت همنامى با خليفه سوم و يا علاقه به او است؛ بلكه همانگونه كه امام عليه السلام فرموده، به خاطر علاقه به عثمان بن مظعون اين نام را انتخاب كرده است. [=&quot][/]
إنّما سمّيته بإسم أخي عثمان بن مظعون.[=&quot][/]
فرزندم را به نام برادرم عثمان بن مظعون ناميدم.[=&quot][/]
الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاي356)، مقاتل الطالبيين، ج 1، ص 23.[=&quot][/]
ثانياً: ابن حجر عسقلانى بيست و شش نفر از صحابه را ذكر مى‌كند كه نامشان عثمان بوده است، آيا مى‌شود گفت: همه اين نام گذاري‌ها چه پيش و چه پس از خليفه سوم به خاطر او بوده است [=&quot][/]
1. عثمان بن ابوجهم الأسلمي؛ 2. عثمان بن حكيم بن ابوالأوقص؛ 3. عثمان بن حميد بن زهير بن الحارث؛ 4. عثمان بن حنيف بالمهملة؛ 5. عثمان بن ربيعة بن أهبان؛ 6. عثمان بن ربيعة الثقفي؛ 7. عثمان بن سعيد بن أحمر؛ 8. عثمان بن شماس بن الشريد؛ 9. عثمان بن طلحة بن ابوطلحة؛ 10. عثمان بن ابوالعاص؛ 11. عثمان بن عامر بن عمرو؛ 12. عثمان بن عامر بن معتب؛ 13. عثمان بن عبد غنم؛ 14. عثمان بن عبيد الله بن عثمان؛ 15. عثمان بن عثمان بن الشريد؛ 16. عثمان بن عثمان الثقفي؛ 17. عثمان بن عمرو بن رفاعة؛ 18. عثمان بن عمرو الأنصاري؛ 19. عثمان بن عمرو بن الجموح؛ 20. عثمان بن قيس بن ابوالعاص؛ 21. عثمان بن مظعون؛ 22. عثمان بن معاذ بن عثمان؛ 23. عثمان بن نوفل زعم؛ 24 . عثمان بن وهب المخزومي؛ 25. عثمان الجهني؛ 26. عثمان بن عفان.[=&quot][/]
العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4، ص 447 ـ 463، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992.[=&quot][/]
پاسخ هاي تفصيلي[=&quot][/]
1. هيج اسمى (غير از نام‌هاى خداوند بارى تعالي) انحصارى نيست كه مختص يك نفر باشد؛ بلكه گاهى يك اسم براى افراد زيادى انتخاب مى‌شد كه با همان نام هم شناخته مى‌شدند و هيچ محدوديتى در اين زمينه در بين اقوام و ملل وجود نداشته است؛ بنابراين، نام‌هايى از قبيل ابوبكر و عمر و عثمان از نام‌هاى مرسومى بوده است كه بسيارى از مردم زمان پيامبر و ياران واصحاب آن حضرت، و نيز ياران و دوستان و اصحاب امامان شيعه به همين نامها معروف و مشهور بوده‌اند، مانند:[=&quot][/]
أبوبكر حضرمي، ابوبكر بن ابوسمّاك، ابوبكر عياش و ابوبكر بن محمد از اصحاب امام باقر و صادق عليهما السلام.[=&quot][/]
عمر بن عبد اللّه ثقفى، عمر بن قيس، عمر بن معمر از اصحاب امام باقر عليه السلام. و عمر بن أبان، عمر بن أبان كلبي، عمر بن ابوحفص، عمر بن ابوشعبة! عمر بن اذينة، عمر بن براء، عمر بن حفص، عمر بن حنظلة، عمر بن سلمة و... از اصحاب امام صادق عليه السلام.[=&quot][/]
عثمان اعمى بصرى، عثمان جبلة و عثمان بن زياد از اصحاب امام باقر عليه السلام، و عثمان اصبهانى، عثمان بن يزيد، عثمان نوا، از اصحاب امام صادق عليه السلام.[=&quot][/]
2. شکى نيست که شيعيان از يزيد بن معاويه و اعمال زشت او تنفر شديدى داشته و دارند؛ ولى در عين حال مى‌بينيم که در بين شيعيان و اصحاب ائمه عليهم السلام کسانى بوده‌اند كه نام شان يزيد بوده است؛ مانند:[=&quot][/]
يزيد بن حاتم از اصحاب امام سجاد عليه السلام. يزيد بن عبد الملك، يزيد صائغ، يزيد كناسى از اصحاب امام باقر عليه السلام؛ يزيد الشعر، يزيد بن خليفة، يزيد بن خليل، يزيد بن عمر بن طلحة، يزيد بن فرقد، يزيد مولى حكم از اصحاب امام صادق عليه السلام.[=&quot][/]
حتى يکى از اصحاب امام صادق عليه السلام، نامش شمر بن يزيد بوده است.[=&quot][/]
الأردبيلي الغروي، محمد بن علي(متوفاي1101هـ)، جامع الرواة وإزاحة الاشتباهات عن الطرق والاسناد، ج 1 ص 402، ناشر: مكتبة المحمدي.[=&quot][/]
آيا اين نام گذاري‌ها مى‌تواند دليل بر محبوبيت يزيد بن معاويه نزد ائمّه و شيعيان آنان باشد؟[=&quot][/]
3. نامگذارى فرزندان روى علاقه پدر و مادر به افراد و شخصيت‌ها صورت نمى‌گرفت و گر نه بايد همه مسلمانان، نام فرزندان خود را به نام رسول اكرم صلى الله عليه وآله نامگذارى مى‌كردند.[=&quot][/]
اگر نامگذارى به خاطر ابراز محبت به شخصيت‌ها بود، چرا خليفه دوم به سراسر ممالك اسلامى بخشنامه كرد كه كسى حق ندارد فرزندش را به نام رسول خدا صلى الله عليه وآله نامگذارى كند؟[=&quot][/]
ابن بطال و ابن حجر در شرحشان بر صحيح بخارى مى‌نويسند:[=&quot][/]
كتب عمر إلى أهل الكوفة الا تسموا أحدًا باسم نبى.[=&quot][/]
إبن بطال البكري القرطبي، أبو الحسن علي بن خلف بن عبد الملك (متوفاي449هـ)، شرح صحيح البخاري، ج 9، ص 344، تحقيق: أبو تميم ياسر بن إبراهيم، ناشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض، الطبعة: الثانية، 1423هـ - 2003م.[=&quot][/]
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 10، ص 572، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.[=&quot][/]
عينى در عمدة القارى مى‌نويسد:[=&quot][/]
وكان عمر رضي الله تعالى عنه كتب إلى أهل الكوفة لا تسموا أحدا باسم نبي وأمر جماعة بالمدينة بتغيير أسماء أبنائهم المسمين بمحمد حتى ذكر له جماعة من الصحابة أنه أذن لهم في ذلك فتركهم.[=&quot][/]
العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 15، ص 39، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.[=&quot][/]
4. نام يكى از صحابه «عمر بن ابوسلمة قرشي» است كه پسر خوانده رسول اكرم صلى الله عليه وآله از امّ‌سلمه بوده است، از كجا اين نام گذارى به خاطر علاقه حضرت امير عليه السلام به اين پسر خوانده پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نبوده است؟[=&quot][/]
5. بنا به نقل شيخ مفيد نام يكى از فرزندان امام مجتبى عليه السلام عمرو بوده است، آيا مى شود گفت: كه اين نامگذارى به خاطر همنامى با اسم عمرو بن عبدود و يا عمرو بن هشام (ابوجهل) بوده است؟[=&quot][/]
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج 2، ص 20، باب ذكر ولد الحسن بن علي عليهما ، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.[=&quot][/]
6. با توجه به آن چه كه در صحيح مسلم از قول عمر بن خطاب آمده است، نظر حضرت امير عليه السلام نسبت به ابوبكر و عمر اين بود كه آنان دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن بوده‌اند، وى خطاب به علي عليه السلام و عباس مى‌گويد:[=&quot][/]
فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.[=&quot][/]
پس از وفات رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت: من جانشين رسول خدا هستم،‌ شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اى عباس ميراث برادر زاده‌ات را درخواست كردى و تو اى علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را.[=&quot][/]
ابوبكر گفت: رسول خدا فرموده است: ما چيزى به ارث نمى‌گذاريم، آن‌چه مى‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو، گناه‌كار، حيله‌گر و خيانت‌كار معرفى كرديد و حال آن كه خدا مى‌داند كه ابوبكر راستگو،‌ دين دار و پيرو حق بود.[=&quot][/]
پس از مرگ ابوبكر،‌ من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن، دروغگو حيله گر و گناهكار خوانديد.[=&quot][/]
النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.[=&quot][/]
و در روايتى كه در صحيح بخارى وجود دارد، امير مؤمنان عليه السلام، ابوبكر را «استبدادگر» مى‌داند:[=&quot][/]
وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ وَكُنَّا نَرَى لِقَرَابَتِنَا من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم نَصِيبًا.[=&quot][/]
تو به زور بر ما مسلط شدي، و ما بخاطر نزديك بودن به رسول اكرم (ص) خود را سزاوار تر به خلافت مى‌ديديم.[=&quot][/]
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.[=&quot][/]
و در روايت ديگرى خود شيخين نقل كرده‌اند كه امير مؤمنان عليه السلام حتى دوست نداشت، چهر عمر را ببيند:[=&quot][/]
فَأَرْسَلَ إلى أبي بَكْرٍ أَنْ ائْتِنَا ولا يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ.[=&quot][/]
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.[=&quot][/]
آيا با توجه به اين موضعگيرى‌هاى تند امير مؤمنان عليه السلام در برابر خلفا، مى‌شود ادعا كرد كه حضرت به خاطر علاقه به خلفاء اسم فرزندان خود را همنام آنان قرار داده است؟[=&quot][/]
7. اهل سنت ادعا مى‌کنند که اين نامگذارى ها همگى به خاطر روابط خوب امام علي عليه السلام باخلفا بوده است. اگر چنين است، چرا خلفاء نام حسن وحسين را که فرزندان رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز بوده اند، براى فرزندان خويش انتخاب نكرده‌اند؟[=&quot][/]
آيا دوستى مى‌تواند يک طرفه باشد؟[=&quot][/]
نتيجه:[=&quot][/]
نامگذارى فرزندان امير مؤمنان عليه السلام به نام‌هاى خلفا، خدمتى به حُسن روابط ميان امير مؤمنان و خلفا نمى‌كند و از آن نمى‌توان براى انكار شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها استفاده كرد.[=&quot][/]

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)[=&quot][/]

اباالشعیب;179159 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام خدمت برادر بزرگوارم عماد عزیز

شما از من سوالهایی داشتید که من منتظرم!

سوال دیگر بنده از شما:

چرا علی رض و حسن بن علی رض و ...نام فرزندان خود را به نام اصحاب کرام ابوبکر و عثمان و عمر میگذاشتن آیا کسی حاضر است اسم قاتل همسر و مادر و ...خود را بر فرزندانش بگزارد؟آیا خود ما اینچنین انجام میدهیم؟:Moteajeb!:

از شما میخواهم این موضوع را از منظر عاظفی و عقلانی پاسخ بدهید!

با تشکر:Gol:

[=Century Gothic]با سلام
جناب
اباالشعیب[=Century Gothic]قبلا به این شبهاتی که وهابیون طرح کرده اند شیعه جواب داده !!چطور شما هنوز از ان بی خبرید؟

چرا حضرت علي (ع) نام سه فرزند خود را عمر ، ابوبكر و عثمان گذاشت؟
[=Century Gothic]
http://www.askdin.com/thread2430.html

[=Century Gothic]قبلا جوابهای همه سوالات در این فایل آمده
دریافت از اینجا
دریافت جواب های کتاب پرسش‌هايي که جوانان شيعه را به راه راست هدايت كرد
دریافت جواب های کتاب پرسش‌هايي که جوانان شيعه را به راه راست هدايت كرد
التماس دعا

باسلام
اساتید محترم چرا جواب را کامل نمیدهند؟
خدمت اون برادر عرض کنم که اول: سنتی که میفرمایید تغییر پذیر نیست همانا سنت پیامبر اکرم ص است که : حلال محمد ص حلال الی یوم القیامة و حرامه حرام الی یوم القیامة والا سنت پیشینیان چه بسیار که توسط خود پیامبرمان تغییر یافت مانند روزه ی سکوت و وصال .... پس قصاص قبل از جنایت هم در این دین حرام است وانگهی شما بفرمایید چرا جناب عمر متعه را که سنت پیامبر ص بود تغییر داد؟
دوم علی بن ابیطالب ع از غیب خبر داشت که به ابن ملجم مرادی خبر از قتل خود داد بخلاف عمربن خطاب که خودش میگوید همه از عمر افقه میباشند حتی زنان در خانه.. و اینکه گفتید خود را به هلاکت انداختند ... یا شما از تاریخ اطلاع ندارید و یا معنای به هلاکت انداختن و خودکشی را نمیدانید چرا که فرق میان بهلاک انداختن و خودکشی و فدا شدن در راه خدا را نمیدانید وانگهی اگر مدعای شما را در نظر بگیریم باید قائل باشیم که هیچ کس نباید به جهاد برود چون احتمال کشته شدن توسط دشمن وجود دارد!!!! و اهلبیت ع مانند حضرت علی ع با اینکه میدانستند کشته میشوند و خود خبر از آن داده بودند ولی به آنجا رفتند اما نکته اینجاست که هیچ عاقلی و هیچ قانونی کشته شدن را خود کشی نمیداند و ایشان توسط قاتلان مشخص به قتل رسیدند و خود را فدای احیای اسلام کردند.
سوم چقدر شما مساله ی خروج عایشه بر امام زمانش را بسادگی از کنارش رد میشوید؟ اگر او مجتهد بود آیا نمیبایست این مساله ی به این واضحی را بداند؟ او اشتباه نکرد بلکه از روی بغض و کینه بر امام زمانش خروج کرد و جنگید و شکست خورد و حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب ع را نه تنها ما معصوم میدانیم که خود خلفای راشدین هم اعتراف بر این موضوع کردند و گفتند که افقه از کل امت میباشد
والسلام علی من اتبع الهدی

برادر عزیز ضمن عرض خوشآمد به حضرتعالی
تمامی پرسشهای شما قبلا در سایت مورد بررسی بوده و درباره آنها سخن رفته است. لطفا با عناوین مختلف در سایت جستجو بفرمایید
التماس دعا

در قرآن بارها گفته شده "رسول من انفسکم" رسولی از جنس خودتان و مثل خود خود خودتان!

چون پیامبر از آینده خبر داشته دلیل بر این نمیشود که از آن حوادث جلوگیری کند! از شهادت امام حسین و ... خبر داشتند ولی از آن جلوگیری نکردند!

تا بنده از خدا راضی نشود خدا از بنده راضی نمیشود! مقام رضا را همه عرفا دارند و به هر چه از سوی معشوق آید راضی اند و تسلیم!
مگر همه عرفای ما از غیب باخبر نیستند پس چرا از حوادث آینده جلوگیری نکردند؟

در کتاب مثنوی معنوی مولانا، داستان اون شخصی که از حضرت موسی خواست زبان مرغان رو بهش بیاموزه رو بخونید تا بفهمید حکمت و مصلحت خداوند ورای عقل ما انسانهاست!

همه عرفای عزیز سنی و شیعه خداوند را عاشق میدانند و عشق ورای عقل است! تا انسان، عاشق خدا نشود و عشقی و الهی نشود نمیتواند کارهای خدا را بفهمد .

عرفا و پیامبر عاشق خدا بودند و برای همین میدانستند چه کاری را باید کرد و چه کاری را نباید کرد؟!
همانطور که در داستان خضر (مظهر عشق) و موسی (مظهر عقل) این موضوع بصراحت بیان شده!

اگر پیامبر با همانها وصلت نمیکرد و با آنان خویشاوند نمیشد چه بسا کمر به قتل تمام اعضای خانواده پیامبر و علی بن ابیطالب می بستند تا کسی نسبی با پیامبر نداشته باشد که بتواند خود را جانشین وی قرار دهد!

موضوع قفل شده است