جمع بندی چرا پیامبر افرادی را که امیدی به هدایت آنها نبود نمی کشتند؟

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث:  استاد شعیب
با سلام خدمت شما دوست گرامی جریان کلی در زندگی انسان ها بر اساس اختیار و اراده شکل گرفته است و انسان ها بر این اساس جرکت کرده و آینده خود را می سازند و خدای تعالی نیز اولیا و پیامبران خود را بر همین اساس برای راهنمایی و هدایت آنها فرستاده است. از این رو با این که پیامبران و ائمه علم غیب داشتند و می دانستند کدام یک از اطرافیانشان در آینده اشتباه حرکت می کنند و باعث گمراهی برخی از امتشان می شوند ولی باز بنا بر ظاهر با آنها برخورد  کرده و حکم به ظاهر می کردند و علم آینده شان را دلیل بر عقوبت فعلی آنها نمی کردند. بنا بر این افراد اگر شهادتین می گفتند خون آنها محترم قلمداد می شد گرچه در باطن ایمان هم نیاروده و در آینده درون خود را بر ملا می کردند و این را هم پیامبر می دانستند اما مامور به ظاهر بودند. و اگر قرار بود که ظاهرش با باطنش و حتی حالش با آینده اش متفاوت بود کشته می شد دیگر هیچ انسان بدی روی زمین باقی نمی ماند و بساط تکلیف و آزمایش برچیده می شد. اما آنچه که حضرت خضر انجام داد و آن نوجوان را به خاطر آینده اش کشت یک امر ماورایی و غیر طبیعی و برای آموزش یک سری حقایق به موسی(ع) بود نه این که یک رویه کلی و عمومی باشد . ادامه دارد...
ادامه.. به عبارت دیگر : ماموریت خضر تکوینی بوده وماموریت پیامبران الهی تشریعی است: مقتضاي نظام تكوين خلقت و تدبير و تصرف موجودات عالم از طريق علت و معلول بر مبناي حكمت الهي مي باشد؛ يعني هر پديده اي در عالم است در اثر علت هاي خاص و با ضوابط مشخص ايجاد مي گردد. گروهي با استفاده از اين قاعده چنين پاسخ داده اند كه خضر مأمور تشريعي خداوند نبوده؛ بلكه مأمور تكويني بوده و از طرف خداوند بر اساس مصالح و حكمت الهي مأمور به انجام اين كارشده است . اعتراض موسي عليه السلام بر اساس ظاهر و «نظام تشريع» صورت گرفته است. يعني همان طور كه خداوند از ملائكه و بقيه موجودات ؛ همانند: سيل، زلزله و ... براي ايجاد يك امر خاص استفاده مي كند و تمام علت ها و موجودات در جهان مأمور الهي هستند، خضر عليه السلام نيز در اين جا مأمور انجام اين امور خاص است؛ و شايد آيه شريفه 61 سوره انعام اشاره به همين مطلب باشد كه مي فرمايد: وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّي إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا يُفَرِّطُونَ. و اوست كه بر بندگانش قاهر [و غالب] است و نگهباناني بر شما مي فرستد تا هنگامي كه يكي از شما را مرگ فرا رسد فرستادگان ما جانش بستانند در حالي كه كوتاهي نمي كنند. يعني حضرت خضر عليه السلام ، مانند يك فرشته كه مأمور به قبض روح است ، مأمور به قبض روح شده است ؛ و اين كه مي بينيم حضرت موسي عليه السلام تاب تحمل كارهاي خضر عليه السلام را نداشته به همين خاطر بوده كه مأموريت آن دو يكديگر فرق داشته است . موسي عليه السلام مأمور به «ظاهر» و خضر مأمور به « باطن » بوده است. (رك : مكارم شيرازي ، تفسير نمونه ، ج 12، ص 507 و 508، تهران ، دارالكتب الاسلاميه، چاپ 6، 1368.) ادامه دارد...
پاسخ دوم: عمل خضر، اجراي حد ارتداد بود ، اما ابو سفیان، تا آن زمان مهدور الدم نشده بود و کسی را گراه نکرده بود! در گفتار اول ، در بخش نظام تشريع گفته شد كه ممكن است جوان كشته شده به دست حضرت خضر ، به خاطر اينكه بالغ بوده و مرتد شده است ، حكم ارتداد بر او جاري شده است ! اما در مورد ابو سفیان هنوز گناهي صورت نگرفته بود كه بتوان او را قصاص كرد. يعني كشتن ابو سفیان ، از نظر شرع ، محرم بوده است ؛ اما كشتن جوان توسط حضرت خضر عليه السلام جايز بوده است. ادامه دارد..
ادامه... جواب دیگری که برخی داده اند این است: پیامبر(ص) تابع نظام فقهي اسلام بوده است كه قصاص قبل از ارتكاب جرم را جائز نمي داند؛ همان گونه كه مطابق شريعت موسي رفتار خضر غير قابل قبول واقع شده و مورد اعتراض موسي قرار گرفت و فرمود : قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُكْرًا. كهف /74 [موسي به او] گفت : «آيا شخص بي گناهي را بدون اينكه كسي را به قتل رسانده باشد كشتي؟ واقعاً كار ناپسندي مرتكب شدي.» اما اين كار در شريعت حضرت خضر عليه السلام جايز بوده است . والسلام.
بنام خدا     چراپیامبر ابوسفیان راکه می دانست نسل اوگمراه کننده است رانکشت   و عرض سلام و احترام.   ابتدا که انسانها قابل پیش بینی نیستند و هر لحظه ممکن است تغییر رویه و اخلاق بدهند{حر}     دوما اگر قرآن و دین اسلام را بخوبی یا تقریبی هم که بشناسیم ابتدا باید سوال کنیم که چرا بکشند؟     با توجه به آیات 7 و 8 سوره الرحمن و شناخت تقریبی خدای قرآن متوجه میشویم که دین و مرام پیامبر اسلام{ص} با دین و رفتار سایر پیامبران یا ادیان متفاوت بوده و در واقع دین اسلام دین وسط  یا میانه یعنی از طرفی  ملاحظه و سازش و نرمش و از طرفی خشونت و صفت و سختی و از این دست صفات  بوده یعنی بهر نحو  تمامیت خواهی را محکوم میکند وبی تفاوتی و بی خیالی را هم نمیپسندد.   و آسمان را برافراشت و ترازو را گذاشت تا مبادا از اندازه درگذرید.     {البته شاید برخی بخواهند این آیات را به چیزی دیگر یا جایی دیگر متصل نموده و قرآن و اسلام را بد و منفی یا دین خشم و خشونت و اوقده نشان بدهند اما بنظر من اصل قرآن و اسلام همین است.میانه روی و پرهیز از تمامیت خواهی}      
جناب شعیب مامورقبض روح ملک الموت است
براساس آیه "وهو القادر...."تکلیف ملک الموت چه می شود؟
شما که به نظرات کاربران توجهی ندارید یاقادربه پاسخگویی نیستید به ناچار خودم تحقیق کردم جریان قبض روح انسان‌ها را گاهی به خدا، گاهی به ملک الموت، گاهی به سایر فرشتگان نسبت داده است: «الله یتوفّى الأنفس حین موتها؛(1) خداوند روح‌ها را در هنگام مرگ می‌گیرد». نیز فرمود: «الله الّذی یتوفّاکم؛ (2) خداست که شما را می‌میراند». در این دو آیه قبض روح انسان به طور مطلق به خداوند نسبت داده شده، تفاوت بین افراد انسان‌ها هرگز مطرح نشده است. در برخی آیات قبض ارواح به ملک الموت عزرائیل نسبت داده شده: «یتوفّاکم ملک الموت؛(3) فرشته مرگ شما را می‌میراند». در بعضی آیات به سایر فرشتگان نسبت داده شده: «توفّته رُسُلنا؛ (4) فرستادگان (فرشتگان مأمور) ما او را می‌میرانند». از جمع بین این سه گروه از آیات به دست می‌آید که گرفتن ارواح همه انسان ها کار خداوند است. این کار گرچه به وسیله فرشتگان صورت گیرد، باز مأمور الهی‌اند. اصل کار خداوند است، در عین حال برخی افراد توسط عزرائیل و برخی به وسیله فرشتگان تحت فرمان او قبض روح می‌شوند.
براساس آیه "وهو القادر...."تکلیف ملک الموت چه می شود؟
همان طور که فرمودید اصل توفی به خدا منسوب است ولی خدا کارهایش را توسط مامورین خود (ملائک و برگزیدگان) انجام می دهد در امر گرفتن جان در یک جا خدا این کار را به مامور خود عزرائیل می سپارد و در یک جا به یکی از برگزیدگان خود یعنی خضر می سپارد و این دو با هم منافات ندارد .
جمع بندی پرسش: باتوجه به اینکه حضرت خضر(علیه السلام) فرزندی راکه می دانست پدرومادرخودراگمراه می کنند به قتل رساند چراپیامبر(صلی الله علیه و آله)  ابوسفیان را که می دانست نسل او گمراه کننده است نکشت. پاسخ: جریان کلی، در زندگی انسان ها، بر اساس اختیار و اراده شکل گرفته است و انسان ها بر این اساس حرکت کرده و آینده خود را می سازند. خدای تعالی نیز اولیاء و پیامبران خود را بر همین اساس برای راهنمایی و هدایت آنها فرستاده است. از این رو با این که پیامبران(صلوات الله علیهم اجمعین) و ائمه (علیهم السلام) علم غیب داشته و می دانستند کدام یک از اطرافیانشان در آینده اشتباه حرکت می کنند و باعث گمراهی برخی از امتشان می شوند ولی باز بنا را بر ظاهر گذاشته و حکم به ظاهر می کردند و علم آینده شان را دلیل بر عقوبت فعلی آنها نمی کردند. بنابراین، اگر هر کس شهادتین می گفت خونش محترم قلمداد می شد گرچه در باطن ایمان هم نیاروده و در آینده درون خود را بر ملا می کردند و این را هم پیامبر(صلی الله علیه و آله) می دانستند اما مامور به ظاهر بودند. اگر قرار بود هر کس که ظاهرش با باطنش و حتی حالش با آینده اش متفاوت بود کشته می شد دیگر هیچ انسان بدی روی زمین باقی نمی ماند و بساط تکلیف و آزمایش برچیده می شد. اما آنچه که حضرت خضر(علیه السلام) انجام داد و آن نوجوان را به خاطر آینده اش کشت؛ یک امر ماورایی و غیر طبیعی و برای آموزش یک سری حقایق به حضرت موسی(علیه السلام) بود نه این که یک رویه کلی و عمومی باشد . به عبارت دیگر : ماموریت خضر تکوینی بوده و ماموریت پیامبران الهی تشریعی است: مقتضاي نظام تكوين خلقت و تدبير و تصرف موجودات عالم از طريق علت و معلول بر مبناي حكمت الهي مي باشد؛ يعني هر پديده اي در عالم است در اثر علت هاي خاص و با ضوابط مشخص ايجاد مي گردد. گروهي با استفاده از اين قاعده چنين پاسخ داده اند كه خضر مأمور تشريعي خداوند نبوده؛ بلكه مأمور تكويني بوده و از طرف خداوند بر اساس مصالح و حكمت الهي مأمور به انجام اين كارشده است و اعتراض حضرت موسي (عليه السلام) بر اساس ظاهر و «نظام تشريع» صورت گرفته است. يعني همان طور كه خداوند از ملائكه و بقيه موجودات ؛ همانند: سيل، زلزله و ... براي ايجاد يك امر خاص استفاده مي كند و تمام علت ها و موجودات در جهان مأمور الهي هستند، خضر (عليه السلام) نيز در اين جا مأمور انجام اين امور خاص است؛ و شايد آيه شريفه 61 سوره انعام اشاره به همين مطلب باشد كه مي فرمايد: «وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّي إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا يُفَرِّطُونَ.»؛و اوست كه بر بندگانش قاهر [و غالب] است و نگهباناني بر شما مي فرستد تا هنگامي كه يكي از شما را مرگ فرا رسد فرستادگان ما جانش بستانند در حالي كه كوتاهي نمي كنند.(1) يعني حضرت خضر (عليه السلام)، مانند يك فرشته كه مأمور به قبض روح است، مأمور به قبض روح شده است ؛ و اين كه مي بينيم حضرت موسي (عليه السلام) تاب تحمل كارهاي حضرت خضر (عليه السلام) را نداشته به همين خاطر بوده كه مأموريت آن دو با يكديگر فرق داشته است . موسي (عليه السلام) مأمور به «ظاهر» و خضر(عليه السلام) مأمور به « باطن » بوده است. (2) پاسخ دوم: عمل خضر، اجراي حد ارتداد بود ، اما ابو سفیان، تا آن زمان مهدور الدم نشده بود و کسی را گمراه نکرده بود! يعني كشتن ابو سفیان ، از نظر شرع ، حرام بوده است ؛ اما كشتن آن نوجوان توسط حضرت خضر (عليه السلام) جايز بوده است. جواب دیگری که برخی داده اند این است: پیامبر(صلی الله علیه و آله) تابع نظام فقهي اسلام بوده است كه قصاص قبل از ارتكاب جرم را جائز نمي داند؛ همان گونه كه مطابق شريعت موسي رفتار خضر غير قابل قبول واقع شده و مورد اعتراض موسي قرار گرفت و فرمود : «قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُكْرًا» [موسي به او] گفت : «آيا شخص بي گناهي را بدون اينكه كسي را به قتل رسانده باشد كشتي؟ واقعاً كار ناپسندي مرتكب شدي.»(3) اما اين كار در شريعت حضرت خضر (عليه السلام) جايز بوده است . و همین سخن را درباره شریعت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و حلال نبودن کشتن ابوسفیان بعد از اسلام آوردن باید گفت.   پی نوشت ها: 1- انعام: 61 . 2-  مكارم شيرازي ، تفسير نمونه ، تهران ، دارالكتب الاسلاميه، چاپ 6، 1368، ج 12، ص 507 و 508. 3- کهف 47 .
موضوع قفل شده است