چرا پیامبر از امامت حدیثی ندارد؟

تب‌های اولیه

145 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

رحیق مختوم;299482 نوشت:
حديث آغاز دعوت و روايات و تاريخ و ادب

و در این باب استناد کردید به:
رحیق مختوم;299482 نوشت:
طبري در كتاب تاريخ (تاريخ الامم و الملوك 2/216 {2/319} ) خود با سند خويش از علي بن ابيطالب نقل كرده است :
چون آيه و انذر عشيرتك الاقربين بر رسول خدا نازل گرديد مرا فراخواند و فرمود...

خوب با هم این موضوع را بررسی می کنیم.
بر این موضوع 4 ایراد اساسی وارد است:

ا[="red"]ول: این حدیث صحت ندارد و دروغ است.[/]
راویان طبری افرادی هستند، بنامهای: [="red"]عبدالغفار بن القاسم ابومریم[/]، ابن مدینی می‌گوید: [="red"]او حدیث می ساخت[/]. و ابوداود بعد از بیان اینکه عبدالواحد بن زیاد او را تکذیب کرده است، می‌گوید: (و من گواهی می‌دهم که ا[="red"]با مریم دروغگوست[/]، چون من او را ملاقات کرده و از او شنیده‌ام، و اسمش عبدالغفار بن قاسم است)(میزان الاعتدال)(2/640).
و این را از طریق دیگر ابی حاتم روایت کرده است که در سند آن عبدالله بن عبدالقدوس(تفسیر ابن ابی حاتم)(ح 16015) است.
ذهبی در مورد او می‌گوید: [="red"](کوفی و رافضی است).[/]
و یحیی می‌گوید: [="red"](اعتباری ندارد، رافضی پلیدی است).[/]
و نسائی می‌گوید: [="red"](ثقه نیست).[/]
و بخاری می‌گوید: فرد مجهول و ناشناخته ایست، و حدیث او منکر است (المیزان)(1/545).

دوم: اینکه در آخر حدیث آمده است: (به سخنان او گوش کنید و از او اطاعت کنید)
[="red"]آیا آنها مسلمان بودند که گوش کنند و اطاعت نمایند؟! آنها سخنان پیامبر را گوش نکردند و از او در اصل ایمان اطاعت نکردند،[/] و از دعوت او روی گرداندند، پس چگونه به آنها که اصلاً مؤمن نیستند فرمان می‌دهد که از پسربچه‌ای اطاعت کنند که سن او از ده سال نگذشته است و حال آن که آنها بزرگان قریش هستند، و از اطاعت از خود محمد سرباز زده‌اند، پس چگونه در حالی که هنوز کافر هستند از پسربچه‌ای اطاعت می‌کنند؟!

سوم: اینکه، در حدیث آمده است که پسران عبدالمطلب (چهل نفر بودند یا یکی بیشتر از چهل یا یکی کمتر از آن بوده‌اند) و تاریخ این تعداد را تکذیب می‌کند.
پسران عبدالمطلب ده نفر بودند، و از آنها فقط پنج تا دوران نبوت را دریافته‌اند که عبارتند از: [="red"]حمزه و عباس و ابوطالب و حارث و ابولهب، و بقیه قبل از بعثت وفات کرده‌اند.[/]
حمزه اصلاً فرزندی نداشت.
اولین فرزند عباس در دوران محاصره در شعب ابی طالب به دنیا آمد و اسمش عبدالله بود، و پس از آن فرزندانش عبیدالله و فضل، یکی پس از دیگری به دنیا آمدند؛ بنابراین، عباس فرزندان بزرگی نداشت که در آن حاضر شوند.
ابوطالب چهار فرزند داشت بنامهای: طالب، جعفر، عقیل و علی. طالب قبل از بعثت وفات یافته بود.
حارث دو پسر داشت به نامهای[="red"] ابوسفیان و ربیعه که در فتح مکه مسلمان شدند.[/]ابولهب سه فرزند داشت به نامهای: عتبه، مغیث و عتیبه؛ دو تای اول مسلمان شدند، و سومی را پیامبر دعای بد کرد.

[="red"](منهاج السنة)(7/297)[/]

اینها بودند فرزندان و نوه‌های عبدالمطلب، پس چگونه در آنجا چهل نفر حاضر شده است، و حال آن که تعداد اینها از چهارده نفر فراتر نمی‌رود؟! اینک اسامی آنها بیان می‌شود:1- پدر: (عبدالمطلب).2- پسر: (حمزه).3- پسر: (عباس). 4- پسر: (ابوطالب).5- پسر: (حارث).6- پسر: (ابولهب).7- نوه: (طالب بن ابی طالب).8- نوه: (عقیل بن ابی طالب).9- نوه: (علی بن ابی طالب).10- نوه: (جعفر بن ابی طالب).11- نوه: (ابوسفیان بن حارث).12- نوه: (ربیعه بن حارث).13- نوه: (عتبه بن ابی لهب).14- نوه: (مغیث بن ابی لهب).15- نوه: (عتیبه بن ابی لهب) (ذخائر العقبى في مناقب ذوي القربى)(ص 292-372). پس کجاست چهل نفر؟!!

چهارم: نمی توان گفت که مسئله هدایت شدن و ايمان آوردن نوعی معامله است و مثلا هركس ايمان آورد فلان قدرت و مقام و منزلت را دارد؟
[="red"]آيا پيامبر هيچگاه چنين كاری مي كرده كه ای مشركين هر كس ايمان بياورد فلان مقام و منزلت را صاحب می شود؟! در قرآن نيز بيان شده كه هركس ايمان آورد به نفع خود كار كرده و هركس ايمان نياورد به خود ظلم نموده است.[/]

sayedali;299536 نوشت:
لوح جابر بن عبد الله انصاري از رسول خدا (ص)
يكى از اين روايات،‌ حديث لوح جابر بن عبدالله انصارى است كه در اين نوشتار به شش سند اين روايت دست يافتيم.
جابر بن عبد الله جهت عرض تبريك تولد حضرت امام حسين عليه السلام، به نزد حضرت فاطمه زهرا رفته بود. ايشان اين لوح را از نزد حضرت زهرا سلام الله عليها دريافت كرده و براى خودش نسخه بردارى نمود و بنا به درخواست امام باقر عليه السلام اين لوح را نزد حضرت آورد كه طبق املاء حضرت برابر بود. در اين لوح كه از جانب خداوند براى پيامبر داده شده؛ اسامى دقيق و مشخصات كامل ائمه عليهم السلام درج شده‌است.
علماى شيعه اين روايت را از معتبرترين روايات دانسته‌اند.

هیچ یک از روات این حدیث از سعید بن محمد بن نصر القطان تا ابو نصره نامی در کتب رجال ندارند و معلوم نیست صدوق این راویان را از کجا آورده و از که گرفته، و این روایت را از کجا کشف کرده است؟!!
اما در حاشیه‌ی کتاب اکمال الدین نوشته شده ابو بصره و اگر ابو بصره باشد نام او محمد بن قیس اسدی است که شهید ثانی او را در کتاب الدرایه ضعیف شمرده و فرموده است: «کلما کان فیه محمد بن قیس عن أبي جعفر فهو مردود»! [="red"]هر روایتی که از محمد بن قیس از ابی جعفر باشد مردود است![/] اما یقینا او محمد بن قیس نیست و اگر او باشد از قول او چنین دروغی بافته‌اند و نیز در حاشیه‌ی همین کتاب گفته است اگر ابو بصره باشد اسم او حُمیل (به ضم حاء) و به هر حال مجهول است. و اصلا خود حدیث به قدری رسوا است که ما هیچ گونه احتیاجی به صحت و سقم حدیث از جهت رجال آن نداریم،
اینک به متن حدیث توجه می‌‌کنیم:
بررسی متن و مضمون حديث
- ابو بصره یا ابو بصر که هر که باشد مجهول و بی‌‌نام و نشان است گفته است: «لما احتضر أبو جعفر محمد بن علي الباقر عند الوفاة» ( احتضار و وفات حضرت امام محمد باقر بر طبق تمام تواریخ از سال 114 تا سال 118 است) و فاصله‌ی بین وفات حضرت باقر ؛ و جابر بن عبدالله [="red"]حد متوسط چهل سال است و کمتر نیست[/]. کسی به حدیث‌ساز کذّاب نگفته هنگامی که حضرت ابو جعفر محمد باقر محتضر بود، جابر کجا بود که تو از قول او حدیث لوح را آوردی و اثبات امامت اثنی عشر با نام و نشان پدر و مادر کردی؟ [="red"]جابر که چهل سال قبل از احتضار حضرت باقر از دنیا رفته[/] چگونه آمد و زید بن علی را به امامت حضرت صادق قانع کرد؟!

ohfreedom;300127 نوشت:
و در این باب استناد کردید به:
ohfreedom;300127 نوشت:

خوب با هم این موضوع را بررسی می کنیم.
بر این موضوع 4 ایراد اساسی وارد است:

اول: این حدیث صحت ندارد و دروغ است.
راویان طبری افرادی هستند، بنامهای: عبدالغفار بن القاسم ابومریم، ابن مدینی می‌گوید: او حدیث می ساخت. و ابوداود بعد از بیان اینکه عبدالواحد بن زیاد او را تکذیب کرده است، می‌گوید: (و من گواهی می‌دهم که ابا مریم دروغگوست، چون من او را ملاقات کرده و از او شنیده‌ام، و اسمش عبدالغفار بن قاسم است)(میزان الاعتدال)(2/640).
و این را از طریق دیگر ابی حاتم روایت کرده است که در سند آن عبدالله بن عبدالقدوس(تفسیر ابن ابی حاتم)(ح 16015) است.
ذهبی در مورد او می‌گوید: (کوفی و رافضی است).
و یحیی می‌گوید: (اعتباری ندارد، رافضی پلیدی است).
و نسائی می‌گوید: (ثقه نیست).
و بخاری می‌گوید: فرد مجهول و ناشناخته ایست، و حدیث او منکر است (المیزان)(1/545).

دوم: اینکه در آخر حدیث آمده است: (به سخنان او گوش کنید و از او اطاعت کنید)
آیا آنها مسلمان بودند که گوش کنند و اطاعت نمایند؟! آنها سخنان پیامبر را گوش نکردند و از او در اصل ایمان اطاعت نکردند، و از دعوت او روی گرداندند، پس چگونه به آنها که اصلاً مؤمن نیستند فرمان می‌دهد که از پسربچه‌ای اطاعت کنند که سن او از ده سال نگذشته است و حال آن که آنها بزرگان قریش هستند، و از اطاعت از خود محمد سرباز زده‌اند، پس چگونه در حالی که هنوز کافر هستند از پسربچه‌ای اطاعت می‌کنند؟!

سوم: اینکه، در حدیث آمده است که پسران عبدالمطلب (چهل نفر بودند یا یکی بیشتر از چهل یا یکی کمتر از آن بوده‌اند) و تاریخ این تعداد را تکذیب می‌کند.
پسران عبدالمطلب ده نفر بودند، و از آنها فقط پنج تا دوران نبوت را دریافته‌اند که عبارتند از: حمزه و عباس و ابوطالب و حارث و ابولهب، و بقیه قبل از بعثت وفات کرده‌اند.
حمزه اصلاً فرزندی نداشت.
اولین فرزند عباس در دوران محاصره در شعب ابی طالب به دنیا آمد و اسمش عبدالله بود، و پس از آن فرزندانش عبیدالله و فضل، یکی پس از دیگری به دنیا آمدند؛ بنابراین، عباس فرزندان بزرگی نداشت که در آن حاضر شوند.
ابوطالب چهار فرزند داشت بنامهای: طالب، جعفر، عقیل و علی. طالب قبل از بعثت وفات یافته بود.
حارث دو پسر داشت به نامهای ابوسفیان و ربیعه که در فتح مکه مسلمان شدند.ابولهب سه فرزند داشت به نامهای: عتبه، مغیث و عتیبه؛ دو تای اول مسلمان شدند، و سومی را پیامبر دعای بد کرد.

(منهاج السنة)(7/297)

اینها بودند فرزندان و نوه‌های عبدالمطلب، پس چگونه در آنجا چهل نفر حاضر شده است، و حال آن که تعداد اینها از چهارده نفر فراتر نمی‌رود؟! اینک اسامی آنها بیان می‌شود:1- پدر: (عبدالمطلب).2- پسر: (حمزه).3- پسر: (عباس). 4- پسر: (ابوطالب).5- پسر: (حارث).6- پسر: (ابولهب).7- نوه: (طالب بن ابی طالب).8- نوه: (عقیل بن ابی طالب).9- نوه: (علی بن ابی طالب).10- نوه: (جعفر بن ابی طالب).11- نوه: (ابوسفیان بن حارث).12- نوه: (ربیعه بن حارث).13- نوه: (عتبه بن ابی لهب).14- نوه: (مغیث بن ابی لهب).15- نوه: (عتیبه بن ابی لهب) (ذخائر العقبى في مناقب ذوي القربى)(ص 292-372). پس کجاست چهل نفر؟!!

چهارم: نمی توان گفت که مسئله هدایت شدن و ايمان آوردن نوعی معامله است و مثلا هركس ايمان آورد فلان قدرت و مقام و منزلت را دارد؟
آيا پيامبر هيچگاه چنين كاری مي كرده كه ای مشركين هر كس ايمان بياورد فلان مقام و منزلت را صاحب می شود؟! در قرآن نيز بيان شده كه هركس ايمان آورد به نفع خود كار كرده و هركس ايمان نياورد به خود ظلم نموده است.


نقل قول:
با سلام رحیق عزیز؛ چون خیلی دوست دارم فقط 2-3 مورد را بررسی می کنم زیرا شایسته نیست کل منابع بزرگواری چون شما را رد کنم.
پس فقط 2-3 مورد را با دلیل رد می کنیم و تاکئید می کنیم اگر تمایل دارید بگوئید تا ماباقی را هم رد کنیم!!!

جناب فريدوم بسيار حرفتان خنده دار است برادر من معلوم است كه شما نبايد افرادي مانند ابو مريم را قبول نداشته باشيد مگر ما گفتيم شما به بررسي سند احاديث بپردازيد ؟؟؟
اين كه بايد روايات را رد كند ما هستيم كه باندازه كافي و وافي در بحثهاي كمر شكن گذشته به رد فرمايشات شما پرداختيم و هر جايي هم كه حرفي براي طرح نداشتيد يا روات را ضعيف دانستيد يا شماره حديث در كتاب شما با شماره احاديث ما با هم فرق ميكرد و هزاران از اين بهانه ها دوست بزرگوار با تفاوت شماره ها در كتابها و پيدا نكردن حديث در فلان كتاب و گذاشتن عكس pdf از منبع كه نميشود چيزي را به اثبات رساند بنده به شما گفتم و باز هم تكرار ميكنم شخصا اين مطالب را از كتابهايي كه در كتابخانه شهرمان هست مي بينم و با گرفتن عكس از صفحات آن به منزل مياورم و با دستم تايپ ميكنم و براي انجمن آماده ميكنم آنوقت شما با يه سرچ معمولي از سايت اهل سنت ميخواهي بگويي اينها باطل و اساسي ندارد ؟؟؟ واقعا كه نميدانم اسم اين كارتان را چه چيزي بگذارم
و البته معلوم است اگر بخواهد حديثي با سلسله روات شيعي از طرف شما مورد بررسي قرار گيرد نتيچه اش اين ميشود كه فلان راوي دروغگوست فلان راوي ضعيف است و الي آخر
اين حديث صحت دارد و بسيار هم درست هست
جناب ohfreedom بنده هم گفتم كه اصلا احتياجي نيست حضرتعالي بخواهيد حتي با دروغ دانستن راويان حديث پرده بر حقيقت ماجرا بگذرايد آنچه كه مهم است اين است چنين اتفاقي در منزل عبد المطلب يا پيامبر افتاده و آن حديث معروف هم از لسان مبارك پيامبر صادر شده است در ضمن اين ابو مريم بخاطر شيعه بودنش از طرف حضرات اهل سنت طرد شده است رجال نجاشي ايشان را ثقه و از اصحاب امامين همامين امام باقر و امام صادق عليمها السلام ميداند
عبد الغفار بن القاسم بن قيس‏
بن قيس بن قهد أبو مريم الأنصاري، روى عن أبي جعفر و أبي عبد الله عليهما السلام ثقة.
له كتاب يرويه عدة من أصحابنا أخبرنا ابن نوح، عن الحسن بن حمزة، عن ابن بطة، عن الصفار قال: حدثنا أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن محبوب عنه بكتابه.
______________________________
رجال النجاشي - فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص: 247

عبد الغفار بن القاسم:
«عبد الغفار بن القاسم بن قيس بن قيس بن فهد أبو مريم‏ الأنصاري روى عن أبي جعفر ع، و أبي عبد الله ع، ثقة. له كتاب يرويه عدة من أصحابنا، أخبرنا ابن نوح، عن الحسن بن حمزة، عن ابن بطة، عن الصفار، قال: حدثنا أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن محبوب، عنه بكتابه». و يأتي توثيقه عن النجاشي أيضا في ترجمة أخيه عبد المؤمن. و قال الشيخ في باب الكنى (865): «أبو مريم الأنصاري، له كتاب رويناه بهذا الإسناد، عن الحسن بن محبوب، عن أبي مريم، و له أيضا كتاب الصلاة، أخبرنا به جماعة، عن أبي المفضل، عن حميد، عن محمد بن موسى خوراء، عنه». و أراد بالإسناد: جماعة، عن أبي المفضل، عن ابن بطة، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن ابن أبي عمير، عن الحسن بن محبوب، عن أبي مريم. و عده في رجاله (تارة) في أصحاب علي بن الحسين ع (37)، قائلا: عبد الغفار بن القاسم، يكنى أبا مريم، و له إخوة، عبد المؤمن، و عبد الواحد». (و أخرى) في أصحاب الباقر ع، بالعنوان المذكور من دون ذكر إخوته (25). و (ثالثة) في أصحاب الصادق ع (227)، قائلا: «عبد الغفار بن القاسم بن قيس بن قيس بن فهد الأنصاري أبو مريم الكوفي و أخوه عبد المؤمن أيضا». و عده البرقي في أصحاب الصادق ع ممن أدرك أبا جعفر ع، قائلا: «أبو مريم عبد الغفار بن القاسم الأنصاري عربي كوفي». و كلا طريقي الشيخ إليه ضعيف بأبي المفضل، و بإضافة ابن بطة في أحدهما. روى عبد الغفار بن القاسم، عن أبي عبد الله ع، و روى عنه علي بن الحسن بن رباط. التهذيب: الجزء 9، باب ميراث أهل الملل، الحديث 1323.

__________________
معجم رجال الحديث، ج‏11، ص: 61

دوست گرامي نميشود خورشيد حقيقت را با اين بهانه ها براي هميشه زير ابر پنهان نگه داشت و البته مي بايست كتابهاي صحيحين در جايي كه روات احاديث از اهل سنت و از ياران بني اميه هستند مورد تاييد و از ياران اهل بيت هستند به دروغگويي و ضعف محكوم شوند
دوست گرامي در تعداد افراد شركت كننده در آن ميهماني تشكيك كرديد بنده تعجبم از فهم و درك اهل سنت است كه چرا با اين بهانه ها دنبال فرار از مخمصه ايي هستند كه افتادند بنده خدا حديث ميگويد از پسران عبد المطلب چهل نفر و چون از دودمان عبد المطلب همه شان بودند بقيه افراد را هم از باب تغليب داخل آن نفرات كردند نه اينكه واقعا همه آن چهل نفر از فرزندان عبد المطلب باشند

نقل قول:

چهارم: نمی توان گفت که مسئله هدایت شدن و ايمان آوردن نوعی معامله است و مثلا هركس ايمان آورد فلان قدرت و مقام و منزلت را دارد؟
آيا پيامبر هيچگاه چنين كاری مي كرده كه ای مشركين هر كس ايمان بياورد فلان مقام و منزلت را صاحب می شود؟! در قرآن نيز بيان شده كه هركس ايمان آورد به نفع خود كار كرده و هركس ايمان نياورد به خود ظلم نموده است

برادر من با اين حرفها نميشود بهانه واهي درست كرد براي از بين آن واقعه و آنچه كه منظور نظر پيامبر بوده است اين حرفها بچه گانه تر از آن است كه بخواهيم جوابي برايش بدهيم اما براي روشن شدن اذهان به مواردي اشاره ميشود
اولا پيامبر تعيين خليفه را بعنوان معامله مطرح نكرد و اين افتراي بزرگي است كه شايد اهل سنت به وجود پيامبر مي زنند ثانيا مگر جانشيني قدرت و مقام مادي است كه پيامبر آن را مطرح كرده باشد اصولا مد نظر پيامبر آن چيزي بود كه هدايت امت بعد از او بدست چه كسي ميخواهد واقع شود و در هيچ جايي در دين براي مقام معنوي نبوت اجر و مزدي مطرح نشد تا براي مقام جانشيني مقام و موقعيت مادي متصور باشد
جناب فريدوم كفر ظلم به خدا و نفس است بر اساس اصل خلفت انسانها كه بر اساس عبوديت خداوند متعال بنا نهاده شد هر كس كه در راه بدست آوردن ايمان تلاش نكند در حقيقت ظالم است هم به خدا هم به نفس خويشتن بلي من كسبت سيئه و احاطت به خطيئته فاولئك اصحاب النار هم فيها خالدون
كسب سيئه از اين بالاتر كه وجود مبارك پيامبر با صداي رسا براي آينده اسلام برنامه بچيند آنوقت كساني با تمسخر به پيامبر جواب رد بدهند آنوقت شخصيتي مانند حضرت امير صلوات الله و سلامه عليه بيايد اين خواهش رسول الله را جواب بدهد و از عده ايي مورد تمسخر واقع شود يا بعد از ساليان متمادي عده ايي بيايند در اصل حديث خدشه ايجاد كنند يا اگر نتوانند حديث را انكار كنند در سلسه روات حديث به بافته هاي مذهب خودشا متوسل شوند كه بله چون اينجا پيامبر صراحت به تعيين خليفه و جانشين فرمودند چه و چه
در حاليكه همين افراد وقتي در سقيفه جمع ميشوند و خلفايي كه ابدا از طرف پيامبر تاييد نشدند و فقط و فقط يك عده ايي خاص آنها را مورد تاييد قرار داده اند تمام سلسه روات احاديث مويد صلاحيت خلفا همه ثقه و روايات هم صيحيح و آكبند از آب در ميايد
جناب فريدوم دنيا دنياي استضعاف فكري و عقيدتي نيست به شما سفارش ميكنم دنبال نور حقيقت باشيد كه نور حقيقت و علم واقعي در كپي پيست از سايتهاي ديگر نيست باز هم تكرار ميكنم العلم نور يقذفه الله علي قلب من يشاء

بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:سلام علیکم و رحمة الله وبرکاته:Gol:


لطفا پست صفحه ی 9 من رو برگردانید دیگر پستی را حذف نکنید مگر اینکه ربطی به تاپیک نداشته باشد.


نقل قول:
روشن است که پیامبرصلی الله علیه وسلم بدون تعیین جانشین از مدینه خارج نمی‌شد. از مسلمانان آن وقت به ما رسیده است که در این سفرها چه کسانی به جای پیامبر در مدینه می‌نشستند. پیامبر برای انجام دادن عمره حدیبیه وعمره قضاء به علاوه حجه الوداع از مدینه خارج شد. در بیشتر از بیست غزوه نیز از مدینه خارج شده و در همه این سفرها یکی از اصحاب را به جای خودشان در مدینه تعیین می‌فرمود. مردان زیادی در مدینه بودند که پیامبر هر بار یکی از آنها را جانشین خود قرار می‌داد. پیامبر در غزوه تبوک که آخرین غزوه ایشان بود به هیچ کس اجازه ماندن در مدینه نداد به همین خاطر تعداد آنها بیشتر از همه غزوه‌ها بود، و به جز زنان و کودکان کسانی که از جهاد و سفر عاجز و معذور بودند یا اینکه منافق بودند، به علاوه آن سه نفری که بعداً توبه آنان پذیرفته شد، هیچ یک از مردان مؤمن در مدینه حضور نداشتند که پیامبر مثل قبل آن را به عنوان جانشین خود تعیین فرماید.
پیامبر بدون تعیین جانشین از شهر خارج نمیشد بعد بودن تعیین جانشین از دنیا رفت؟!!!!!!!!!!!!!!
نقل قول:

همان طور که در حدیثی که در صحیح بخاری و مسلم از پیامبر در مورد اسیران بدر روایت شده است. پیامبر با ابوبکر مشورت کرد و او به آزاد کردن و فدیه گرفتن رأی داد. وقتی که پیامبر با عمر مشورت کرد او گفت: باید آنان را به قتل برسانیم. پیامبر فرمود: من دو دوست شما را به شما می‌گویم.
ای ابوبکر تو مثل حضرت ابراهیم بودی که فرمود: ﴿ مَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي ۖ وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴾. (إبراهيم: 36).
«هر كس از من پيروى كند از من است; و هر كس نافرمانى من كند، تو بخشنده و مهربانى».
و مثل عیسی که فرمود: ﴿ إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴾. (المائده: 118).
«(با اين حال،) اگر آنها را مجازات كنى، بندگان تواند. (و قادر به فرار از مجازات تو نيستند); و اگر آنان را ببخشى، توانا و حكيمى! (نه كيفر تو نشانه بى‏حكمتى است، و نه بخشش تو نشانه ضعف!)».
و تو ای عمر مثل نوح علیه السلام بودی که فرمود: ﴿ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا ﴾. (نوح: 26).
«نوح گفت: پروردگارا! هيچ يك از كافران را روي زمين باقي مگذار».
و مثل موسی علیه السلام بودی که فرمود: ﴿ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَىٰ أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُوا حَتَّىٰ يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ ﴾. (يونس: 88).
«پروردگارا! اموالشان را نابود كن! و (بجرم گناهانشان،) دلهايشان را سخت و سنگين ساز، به گونه‏اى كه ايمان نياورند تا عذاب دردناك را ببينند»

این سخن پیامبرصلی الله علیه وسلم که به ابوبکر فرمود: مثل ابراهیم و عیسی هستی، و اینکه به عمر فرمود: مثل نوح و موسی هستی بسیار بزرگتر از این است که به علی فرمود: تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی. زیرا نوح، و ابراهیم، و عیسی، و موسی علیهم السلام بزرگتر و بلند مرتبه‌تر از هارون هستند. پیامبر فرمود که شما دو نفر مثل آنان هستید اما منظورش این نبود که شما در همه خصوصیات و ویژگیهایشان مثل آنان هستید. بلکه در یک مورد که خود جمله حدیث بر آن دلالت می‌کند وآن هم تندی و نرمی به خاطر خداست.

کیست ظالم تر از آن که به الله(عزوجل) و رسولش افترا بزند
کسانی که در قرآن شأن نزول آیات دستی دارند تحقیق کنند ببینن این آیات اصلا تا جنگ بدر نازل شده؟سوره ی مائده مگر در اواخر عمر پیامبر نازل نشد؟ وقتی آیه 55 سوره ی مائده برای زکات حضرت علی در رکوع نازل شد چطور آیه ی 110 این سوره در زمان بدر نازل شده؟!!!!!با این حدیث صحت تمام احادیث بخاری باطل شد.
بعد هم حدیث داریم که با ترسو مشورت نکنیم مگر میشود با کسانی که در احد فرار کردند مشورت کند پیامبر؟(البته میشود گفت که احد بعد از بدر بود)
نقل قول:
اگر کسی بگوید که پیامبرصلی الله علیه وسلم علی را در همه چیز به جز نبوت به منزله هارون قرار داد ادعای باطلی است.
چطور بعد از موسی هارونی لازم است بعد سلیمان آصفی(آیا آصف پیامبر بود؟) بعد از پیامبر جانشین لازم نیست برای امت؟
این ادعا حق است مگر خلافش ثابت شود چطور میگید باطل است؟
من موندم شما چرا قدیر را میپوشانید! آیا غدیر را قبول دارید یانه؟
نقل قول:
زیرا این سخن پیامبر که می‌فرماید: «آیا راضی نمی‌شوی که تو نسبت به من مثل هارون نسبت به موسی باشی؟» دلیل است بر اینکه پیامبر می‌خواهد رضایت او را جلب کند و او را دلداری دهد زیرا علی از این جانشینی احساس ضعف و کسر شأن کرده بود و پیامبر فقط به خاطر تسلی دادن و خشنود کردن علی این سخن را فرمود.
غلط کردید که علی(ع) احساس کسر شأن و ضعف کرده بود مگر تو دلش بودی ؟
پیامبر حتی به هنگام شوخی سخنی غیر حق نمیگفت آنوقت برای تسلی و خشنود کردن کسی باطل بگوید؟
نقل قول:
این ماجرا در سال غزوه تبوک بوده است. بعد پیامبر ابوبکر را به عنوان امیر حجاج به مکه فرستاد، و به دنبال آن علی را فرستاد. ابوبکر به او گفت: به عنوان امیر آمده‌ای یا مامور؟ علی گفت: به عنوان مأمور. بنابراین ابوبکر امیر علی شد، و علی به عنوان مأمور و زیردست با او همکاری می‌کرد. پشت سر او نماز می‌خواند. دستورات او را اطاعت کرده و پشت سر ابوبکر در روز مراسم حج با مردم ندا می‌داد: از این سال به بعد هیچ مشرکی حج نگذارد و کسی به صورت عریان طواف نکند.
حدیث بیارید؟ ابوبکری که پدرش با او بیعت نکرد علی از او اطاعت کرده؟
نقل قول:
[=arial, helvetica, sans-serif]
وقتي ابوبكر را خليفه كردند در طائف بود. به اتفاق مورخين شيعه و سني ابوبكر در آن هنگام به پدر خود نوشت:
[=arial, helvetica, sans-serif]اين نامه اي است از خليفه رسول خدا ابوبكر. بدان كه مردم من را به جهت زيادي و بزرگي سن ! به خلافت انتخاب كردند. تو نيز با قوم من موافقت كن و با من بيعت كن كه امروز من خليفه خدايم ! و هرچه زودتر بيايي براي تو به بهتر است.

ابي قحافه پدر ابوبكر نوشت:
تو خود را خليفه رسول خدا معرفي كرده اي و بعد از آن نوشته اي كه مردم من را به به جهت زيادي و بزرگي سن به خلافت انتخاب كردند و به همين دليل من خليفه خدايم ! ولي (اشتباه مي كني) تو خليفه مردم هستي، نه خليفه رسول الله! و نه خليفه خدا ! (زيرا مردم تو را انتخاب كردند نه خدا و رسول ص)
و اگر تو را به جهت زيادي سن خليفه كرده اند. سن من از تو بيشتر است. پس بايد من را خليفه كنند و تو بر خلاف قول خداوند بر پدر خود و بر خلق خليفه شده اي. تو خود مي داني كه اين امر (خلافت) حق كس ديگري مي باشد. اگر حق را به صاحب حق (كه علي بن ابيطالب ع است) واگذاري، براي تو بهتر است. براي اينكه تو از عهده خلافت بر نمي آيي. و نامه اي كه نوشته اي بسيار احمقانه است. اگر تو به بركت رسول الله به امر خلافت رسيده اي بدان اهل بيتش به آن سزاوارترند و اگر به خاطر شرف به خلافت رسيده اي من از تو شريف ترم.
والسلام.
بعد از آن كه ابابكر نامه پدرش را خواند، از پدر آزده شد. و آن نامه را با آتش سوزاند.
(بحارالانوار، ج‏29، ص 95 و ج28 ص329)

[=Arial Black]اعوذبالله من الشیطان الرجیم

[=Arial Black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=Arial Black]السلام علیک یا علی ولی الله(ع)

[=Arial Black]السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

[=Arial Black]اجرک الله یا صاحب الزمان(عج)

[=Arial Black]--------------------------

[=Arial Black]شما دوباره همون پستی که از سایت وهابیت جهنمی کپی کرده بودید رو دوباره این جا آوردید

[=Arial Black]در حالی که

[=Arial Black]اولا شبه با مدرک پاسخ داده ش[=Arial Black]د

[=Arial Black]دوما ما سند ارائه دادیم

[=Arial Black]داستان نگفتیم

[=Arial Black]گفتیم جلد فلان

[=Arial Black]صفحه فلان
[=Arial Black]و...

[=Arial Black]اما شما در این مقاله که وهابیت دادن هیج سندی ارائه ندادید

[=Arial Black]سوما(در مورد الکافی)
[=Arial Black]تصویر:
[=Arial Black]ارزیابی برنامه:سند روایت صحیح است

[=Arial Black]لذا سند طبق برنامه که تصویرش رو هم دادیم صحیح در آمد

[=Arial Black]شبه شما در مورد لوح جابر بود که کاملا جواب داده شد

[=Arial Black]یه بچه بیاد این جا پست ها رو بخونه متوجه می شود که بله پست های شیعیان استناد رسمی دارد
[=Arial Black]و پست های ما نوشته در فلان کتاب هم راویان رو بررسی کردیم

[=Arial Black]فلان راوی

[=Arial Black]فلان راوی

[=Arial Black]تک تک راویان رو بررسی کردیم

[=Arial Black]مشکلی هم نبود

[=Arial Black]حالا یه دقیقه دوستان نگاه به نوشته زیر این اقا کنید:
[=Arial Black]
[=Arial Black]

ohfreedom;300134 نوشت:
هیچ یک از روات این حدیث از سعید بن محمد بن نصر القطان تا ابو نصره نامی در کتب رجال ندارند و معلوم نیست صدوق این راویان را از کجا آورده و از که گرفته، و این روایت را از کجا کشف کرده است؟!!
اما در حاشیه‌ی کتاب اکمال الدین نوشته شده ابو بصره و اگر ابو بصره باشد نام او محمد بن قیس اسدی است که شهید ثانی او را در کتاب الدرایه ضعیف شمرده و فرموده است: «کلما کان فیه محمد بن قیس عن أبي جعفر فهو مردود»! هر روایتی که از محمد بن قیس از ابی جعفر باشد مردود است! اما یقینا او محمد بن قیس نیست و اگر او باشد از قول او چنین دروغی بافته‌اند و نیز در حاشیه‌ی همین کتاب گفته است اگر ابو بصره باشد اسم او حُمیل (به ضم حاء) و به هر حال مجهول است. و اصلا خود حدیث به قدری رسوا است که ما هیچ گونه احتیاجی به صحت و سقم حدیث از جهت رجال آن نداریم،
اینک به متن حدیث توجه می‌‌کنیم:
بررسی متن و مضمون حديث
- ابو بصره یا ابو بصر که هر که باشد مجهول و بی‌‌نام و نشان است گفته است: «لما احتضر أبو جعفر محمد بن علي الباقر عند الوفاة» ( احتضار و وفات حضرت امام محمد باقر بر طبق تمام تواریخ از سال 114 تا سال 118 است) و فاصله‌ی بین وفات حضرت باقر ؛ و جابر بن عبدالله حد متوسط چهل سال است و کمتر نیست. کسی به حدیث‌ساز کذّاب نگفته هنگامی که حضرت ابو جعفر محمد باقر محتضر بود، جابر کجا بود که تو از قول او حدیث لوح را آوردی و اثبات امامت اثنی عشر با نام و نشان پدر و مادر کردی؟ جابر که چهل سال قبل از احتضار حضرت باقر از دنیا رفته چگونه آمد و زید بن علی را به امامت حضرت صادق قانع کرد؟!

[=Arial Black]سند ارائه دادن؟

[=Arial Black]بگو فلان اقا این رو تضعیف کرده است ...سند ارائه بده
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]

[=Arial Black]نه این که همین طوری کپی کن و راه سگهای جهنمی رو نرو

[=Arial Black]تو اگه سنی هستی ...علمای اهل سنت می گن این وهابی ها سگ های جهنم اند؟نشنیدی مفتی مصر چه گفت؟!!!!!عالم بزرگ اهل سنت چه گفت ...بزرگ شما چه گفت....همین اخیرا چه گفت؟

[=Arial Black]سلفي ها خوارج زمانه و سگ هاي جهنم هستند

[=Arial Black]برای افساد در زمین تلاش می‌کنند و بیوت الهی و مقدسات مسلمانان را تخریب می‌کنند و به حرمت اولیای الهی جسارت می‌کنند و میراث اسلامی را به آتش می‌کشند و به دنبال آن هستند که مردم لیبی را به جنگ داخلی و مذهبی وارد کنند

[=Arial Black]حالا شما كه سني هستي به چه دلیل از سایت وهابی ها استفاده می کنی؟!!!!!!!

[=Arial Black]حرف بی سند هیچ ارزشی ندارد

[=Arial Black]این حرف ها به درد خودتون می خورد که با زن و بچه سر سفره بگویید و زن و بچه شما کف بزنند و تشویقتان کنند

[=Arial Black]این جا حرف بی مدرک ارزشی ندارد

[=Arial Black]تره هم خورد نمی کنیم برای این حرف ها

[=Arial Black]در حالی که نیازی به پاسخ به شبهات شما نبود (چون بی سند نوشتید)

[=Arial Black]باز هم بنده رفتم با سند و مدرک جواب شبهات رو دادم

[=Arial Black]وقتی هم که برگشتم به پست شما متوجه شدم شما سعی در تضعیف لوح جابر رو داشتید

[=Arial Black]که الحمدلله تمام شبهات حول لوح جابر جواب داده شد

[=Arial Black]اما با این وجود اجازه بدید من کاملا مقاله مطرح شده را درج کنم

[=Arial Black]اگر شبه ای داشتید

[=Arial Black]جواب می دهیم


اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا علی ولی الله(ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

اجرک الله یا صاحب الزمان(عج)

--------------------------

درج ادامه مقاله از پست 98 به بعد

---------------------------

ج: تعبير «دوازده قيّم امت»

تعبير ديگر اين روايت، «اثنا عشر قيّماً» است كه با سند صحيح، در منابع اهل سنت يافت مى‌شود. ابويعلى موصلى (متوفاي307هـ) از محدثين قديمى و شهير اهل سنت مى‌نويسد:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ ثَعْلَبَةَ بْنِ سَوَاءٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَوَاءٍ، عَنْ سَعِيدٍ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: كُنَّا جُلُوسًا عِنْدَ النَّبِيِّ صلي الله عليه وسلم فَقَالَ: يَكُونُ لِهَذِهِ الأُمَّةِ اثْنَا عَشَرَ قَيِّمًا، ثُمَّ هَمَسَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم بِكَلِمَةٍ لَمْ أَسْمَعْهَا، قُلْتُ لأَبِي: مَا الْكَلِمَةُ الَّتِي هَمَسَ لَهَا؟ قَالَ: كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ.

جابر بن سَمُره گفت:‌

ما در كنار پيامبر صلى الله عليه وسلم نشسته بوديم كه فرمود: «اين امت دوازده قيم خواهد داشت» سپس رسول خدا صلى الله عليه وسلم آهسته سخنى گفت كه نشنيدم به پدرم گفتم: سخنى كه آن را آهسته گفت: چه بود؟ گفت: «همگى از قريش‌اند».

أبو يعلي الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثني، مسند أبي يعلي، ج1، ص79، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 هـ – 1984م

منابعى ديگرى نيز اين روايت را نقل كرده‌اند:

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ج2، ص196، ح1794 و ص256، ح 2073، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الأوسط، ج3، ص201، تحقيق: طارق بن عوض الله بن محمد،‏عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني، ناشر: دار الحرمين - القاهرة – 1415هـ.

الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد،ج5، ص191، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج9، ص343، طبق برنامه الجامع الكبير.

الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاى975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج6، ص36، ج12، ص17، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.

بررسي سند روايت:

در سند روايت، 1. محمد بن ثعلبه، 2. محمد بن سواء، 3. سعيد، 4. قتاده، 5. شعبى، 6. جابر بن سمره قرار دارد كه جز محمد بن ثعلبه بقيه آنها از راوايان بخارى و مسلم هستند.

1. محمد بن ثعلبه:

محمد بن ثعلبه بن سواء سدوسى، برادر زاده محمد بن سواء راوى بعدى است كه در نزد اهل سنت از راويان معتبر به حساب مى‌آيد، چنان‌كه ابن حجر عسقلانى در مورد او مى‌نويسد:

محمد بن ثعلبة بن سواء بفتح الواو والمد السدوسي بفتح المهملة البصري صدوق.

او محمد بن ثعلبه بن سواء سدوسى بصرى و راستگو است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص471، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

همچنين مقدسى، روايتى را كه محمد بن ثعلبة بن سواء در سلسله سند آن واقع است، صحيح معرفى مى‌نمايد:

أخبرنا محمد بن أحمد بن نصر بأصبهان أن أبا علي الحداد أخبرهم وهو حاضر أبنا أبو نعيم أبنا محمد بن معمر بن ناصح ثنا موسى بن هارون بن عبد الله القزاز ثنا محمد بن ثعلبة بن سواء ثنا عمي محمد بن سواء ثنا سعيد ثنا قتادة عن أنس بن مالك قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: تراصوا صفوفكم وقاربوا بينها وحاذوا بين المناكب والأعناق فوالذي نفس محمد بيده إني لأرى الشيطان يتحايكها من وراء الصفوف كأنها عليه السلام الحذف. إسناده صحيح.

... سند اين حديث، صحيح است.

المقدسي الحنبلي، ابوعبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد (متوفاى643هـ)، الأحاديث المختارة، ج7، ص42، تحقيق عبد الملك بن عبد الله بن دهيش، ناشر: مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة، الطبعة: الأولى، 1410هـ.

2. محمد بن سواء سدوسى:

او از رجال صحيح بخارى و مسلم است و ذهبى در موردش چنين مى‌نويسد:

محمد بن سواء (ح م) السدوسي أحد الثقات المعروفين.

او محمد بن سواء (ح م) سدوسى يكى از موثقين معروف است.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج6، ص181، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م.

و در كتاب ديگر در باره او مى‌گويد:
محمد بن سواء بن عنبر السدوسي خ. م. د. ن. ق....وكان ثقة، نبيلاً، صاحب حديث.

او محمد بن سواء بن عنبر سدوسى خ. م. د. ن. ق.... كه موثق، اصيل و صاحب حديث بود.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج12، ص367، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.

3. سعيد بن أبى عروبه:

او نيز از رجال صحيح بخارى و مسلم است و همچنين ذهبى در مورد او مى‌نويسد:
سعيد بن أبي عروبة مهران الامام الحافظأبو النضر العدوي مولاهم البصري أحد الاعلام.

او سعيد بن أبى عروبه مهران، امام و حافظ أبو نضر عدوى مولاى آنان و بصرى و يكى از اعلام است.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج1، ص177، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى.

4. قتاده بن دعامه بن قتاده:

او نيز از رجال صحيح بخارى و مسلم است و ذهبى از او با تعبير يكى از ائمه اعلام ياد مى‌كند:

قتادة بن دعامة ابن قتادة بن عزيز، وقيل غير ذلك في نسبه، أبو الخطاب السدوسي البصري الأعمى الحافظ، أحد الأئمة الأعلام.
او قتاده بن دعامه ابن قتاده بن عزيز،... أبو الخطاب سدوسى بصرى نابينا وحافظ و يكى از ائمه اعلام است.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج7، ص453، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.

5. شعبي:

او عامر بن شراحيل شعبى و از رجال صحيح بخارى و مسلم است و البته همين مقدار در اعتبار او در نزد اهل سنت كفايت مى‌كند.
علاوه بر آن، ذهبى رجال سرشناس اهل سنت، در مورد او مى‌گويد:

الشعبي علامة التابعين أبو عمرو عامر بن شراحيل الهمداني الكوفى من شعب همدان مولده في أثناء خلافة عمر في ما قيل، كان إماما حافظا فقيها متفننا ثبتا متقنا.

شعبى داناترين فرد تابعين (كسانى كه از نظر زمانى پس از عصر صحابه قرار دارند) أبو عمرو، عامر بن شراحيل همدانى كوفى از مردم همدان است طبق قولى تاريخ تولد او، اواسط خلافت عمر است مى‌باشد، او إمام، حافظ و فقيهى ماهر و داراى جايگاهى ثابت و استوار است.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج1، ص79، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى.

6. جابر بن سمره:

آخرين راوى جابر بن سمره است كه او از جمله صحابه رسول خدا صلى الله عليه وآله مى‌باشد.

صحابه از منظر اهل سنت فوق توثيق بوده و علاوه بر آن، سمره از راويان صحيح بخارى و مسلم نيز مى‌باشد.

بنابراين، روايت از نظر سند مشكلى ندارد.

ادامه دارد ..................صبر داشته باشید

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا علی ولی الله(ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

اجرک الله یا صاحب الزمان(عج)


د: تعبير«دوازده امير»

اين حديث نيز از طريق جابر بن سمره، با عبارت «اثنا عشر اميراً» در منابع دست اول اهل سنت، منعكس شده است. از جمله بخارى صاحب صحيح ‌ترين كتاب حديثى اهل سنت، نقل كرده است:

حدثني محمد بن الْمُثَنَّى حدثنا غُنْدَرٌ حدثنا شُعْبَةُ عن عبد الْمَلِكِ سمعت جَابِرَ بن سَمُرَةَ قال سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول: «يَكُونُ اثْنَا عَشَرَ أَمِيرًا» فقال كَلِمَةً لم أَسْمَعْهَا فقال: أبي إنه قال: «كلهم من قُرَيْشٍ».

... جابر بن سَمُره گفت: از پيامبر صلى الله عليه وسلم شنيدم كه مى‌فرمود: «دوازده امير (براى شما) خواهد بود» سپس رسول خدا صلى الله عليه وسلم سخنى گفت كه نشنيدم، پدرم گفت پيامبر فرمود: « آنها همگى از قريش‌اند»

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاى256هـ)، صحيح البخاري، ج6، ص2640، ح6796، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

اين حديث نيز نيازى به بررسى سندى ندارد؛ زيرا كه در صحيح‌ترين كتاب روايى اهل سنت روايت شده است.


برخى ديگر از استوانه‌هاى اهل سنت نيز اين حديث را در كتب خود منعكس نموده‌اند از جمله:

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج5، ص90، 92، 95، 97، 107، روايات به ترتيب صفحه، 20868، 2091، 20934، 20960، 21077، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

الترمذي السلمي، محمد بن عيسى أبو عيسى، الجامع الصحيح سنن الترمذي، ج4، ص501، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

الاسفرائني، أبو عوانة يعقوب بن إسحاق (متوفاى316هـ)، مسند أبي عوانة، ج4، ص370، ناشر: دار المعرفة – بيروت

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ج2، ص197 3، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.

الدارقطني البغدادي، ابوالحسن علي بن عمر (متوفاى 385هـ)، العلل الواردة في الأحاديث النبوية، ج13، ص409، تحقيق: د. محفوظ الرحمن زين الله السلفي، ناشر: دار طيبة - الرياض، الطبعة: الأولى، 1405 – 1985


هـ: تعبير «دوازده مرد»

در برخى از روايات جابر بن سمره، جانشينان رسول خدا صلى الله عليه وآله با تعبير: «اثنا عشر رجلاً» معرفى شده‌است.

مسلم نيشابورى در صحيح مسلم آورده است:

حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي عُمَرَ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُمَيْرٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ صلي الله عليه وسلم يَقُولُ: لَا يَزَالُ أَمْرُ النَّاسِ مَاضِيًا مَا وَلِيَهُمُ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا، ثُمَّ تَكَلَّمَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم بِكَلِمَةٍ خَفِيَتْ عَلَيَّ، فَسَأَلْتُ أَبِي مَاذَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فَقَالَ: كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ.

جابر بن سمره مى‌گويد: شنيدم كه رسول خدا صلى الله عليه وسلم مى‌گفت: تا زمانى كه دوازده نفر مردم را سرپرستى مى‌كنند، امر مردم مى‌گذرد. پيامبر سخنى گفت كه بر من آشكار نشد. از پدرم پرسيدم رسول خدا چه فرمود: پدرم گفت: رسول خدا فرمود: همه آنها از قريش اند.

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص1452، ح1821، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

راويان اين روايت همه از روات صحيح بخارى و مسلم مى‌باشند و از جانب علماى رجال اهل سنت توثيق شده اند.


اين روايت در منابع ذيل هم نقل شده است:

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج13، ص211، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

الحميدي، محمد بن فتوح (متوفاى488هـ)، الجمع بين الصحيحين البخاري ومسلم، ج1، ص337، تحقيق د. علي حسين البواب، ناشر: دار ابن حزم - لبنان/ بيروت، الطبعة: الثانية، 1423هـ - 2002م.

ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاى1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج3، ص1687، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م.


ادامه دارد...


اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا علی ولی الله(ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

اجرک الله یا صاحب الزمان(عج)

نتيجه:

تا اين جا به دست مى‌آيد كه روايت «اثنا عشر» با تعبيرات فوق، در منابع اهل سنت ذكر شده و ثابت مى‌كند كه بعد از رسول خدا صلى الله عليه وآله دوازده نفر جانشين آن حضرت هستند و اين روايت، از نظر سند نيز اشكالى ندارد و مورد تأييد علماى آنان است.
نكته قابل توجه اين است كه اين روايات با همه اختلافاتى كه در تعبير دارند، در چند مطلب اساسى مشترك اند:
الف: رسول خدا صلى الله عليه وآله برترين افراد را بعد از خودش براى رهبرى امت اسلام تا دامنه قيامت معين و مشخص كرده است.

ب: شمار پيشوايانى را آن حضرت تأييد كرده، دوازده نفر است.

ج: ويژگيهاى براى خلفاء رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين روايات بيان شده،‌ كه جز بر امامان معصوم از نظر شيعه، بر كسى ديگر تطبيق نخواهد كرد.

اين حقيقت بعد از نقل روايات شيعه، كه از اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه وآله به دست ما رسيده، بيشتر روشن مى‌شود كه اهل بيت عليهم السلام علاوه بر بيان اين حقيقت، نام جانشينان پيامبر و صفات آنان را به صورت دقيق بازگو نموده اند.


ادامه دارد...

[=Traditional Arabic]با سلام
[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]اين دوست ما شبهاتی را 800 سال قبل نواصب وخوارج به تشیع وارد کردند دوباره زنده میکند غافل از اینکه خود علمای بزرگ سنی جواب آنها را ناخودآگاه داده اند !
[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]ابن تیمیه در جواب علامه حلی رحمه الله در مورد حدیث یوم الدار در منهاج السنه آنچنان بهم ریخته واز جواب درمانده که علاقه مندان به کتابش مراجعه کنند اما ما جواب اصلی او را که اثبات صحت حدیث و تعدد طرق خبر است میاوریم تا همگان عناد ولجاجت وی را ببینند هرچند که سایر علمای عامه مانند البانی نیز ابن تیمیه را بخاطر انکار احادیث صحیح توبیخ کرده اند .
[=Traditional Arabic]ابن تیمیه گفته :
[=Traditional Arabic]و الجواب من وجوه الأول المطالبة بصحة النقل و ما ادعاه من نقل الناس كافة من اظهر الكذب عند أهل العلم بالحديث فان هذا الحديث ليس في شيء من كتب المسلمين التي يستفيدون منها علم النقل لا في الصحاح و لا في المساند و السنن و المغازي و التفسير التي يذكر فيها الإسناد الذي يحتج به و إذا كان في بعض كتب التفسير التي ينقل منها الصحيح و الضعيف مثل تفسير الثعلبي و الواحدي و البغوي بل و ابن جرير و ابن أبي حاتم لم يكن مجرد رواية واحد من هؤلاء دليلا على صحته باتفاق أهل العلم فانه إذا عرف أن تلك المنقولات فيها صحيح و ضعيف فلا بد من بيان أن هذا المنقول من قسم الصحيح دون الضعيف

[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]وجواب مزخرفات ابن تيميه را از زبان شاگردش ابن كثير واز زبان امام مذهبش امام احمد حنبل و ... با سند صحیح :
[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]قَالَ الْإِمَام أَحْمَد حَدَّثَنَا أَسْوَد بْن عَامِر حَدَّثَنَا شَرِيك عَنْ الْأَعْمَش عَنْ الْمِنْهَال عَنْ عَبَّاد بْن عَبْد اللَّه الْأَسَدِيّ عَنْ عَلِيّ رَضِيَ اللَّه عَنْهُ قَالَ : لَمَّا


نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَة " وَأَنْذِرْ عَشِيرَتك الْأَقْرَبِينَ " جَمَعَ النَّبِيّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْ أَهْل بَيْته فَاجْتَمَعَ ثَلَاثُونَ فَأَكَلُوا وَشَرِبُوا قَالَ .....

[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]إِنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِخَيْرِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَة قَالَ أَحْمَد بْن عَبْد الْجَبَّار بَلَغَنِي أَنَّ اِبْن إِسْحَاق إِنَّمَا سَمِعَهُ مِنْ عَبْد الْغَفَّار بْن الْقَاسِم أَبِي مَرْيَم عَنْ الْمِنْهَال بْن عَمْرو عَنْ عَبْد اللَّه بْن الْحَارِث .
وَقَدْ رَوَاهُ أَبُو جَعْفَر بْن جَرِير عَنْ اِبْن حُمَيْد عَنْ سَلَمَة عَنْ اِبْن إِسْحَاق عَنْ عَبْد الْغَفَّار بْن الْقَاسِم أَبِي مَرْيَم عَنْ الْمِنْهَال بْن عَمْرو عَنْ عَبْد اللَّه بْن الْحَارِث عَنْ اِبْن عَبَّاس عَنْ عَلِيّ بْن أَبِي طَالِب فَذَكَرَ مِثْله وَزَادَ بَعْد قَوْله " إِنِّي جِئْتُكُمْ بِخَيْرِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَة : وَقَدْ أَمَرَنِي اللَّه أَنْ أَدْعُوكُمْ إِلَيْهِ فَأَيّكُمْ يُؤَازِرنِي عَلَى هَذَا الْأَمْر عَلَى أَنْ يَكُون أَخِي وَكَذَا وَكَذَا " ؟ قَالَ فَأَحْجَمَ الْقَوْم عَنْهَا جَمِيعًا وَقُلْت - وَإِنِّي لَأَحْدَثهمْ سِنًّا وَأَمْرَضَهُمْ عَيْنًا وَأَعْظَمهمْ بَطْنًا وَأَحْمَشهمْ سَاقًا - أَنَا يَا نَبِيّ اللَّه أَكُون وَزِيرك عَلَيْهِ فَأَخَذَ بِرَقَبَتِي ثُمَّ قَالَ " إِنَّ هَذَا أَخِي وَكَذَا وَكَذَا فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِيعُوا " ثُمَّ قَالَ الْقَوْم يَضْحَكُونَ وَيَقُولُونَ لِأَبِي طَالِب قَدْ أَمَرَك أَنْ تَسْمَع لِابْنِك وَتُطِيع تَفَرَّدَ بِهَذَا السِّيَاق عَبْد الْغَفَّار بْن الْقَاسِم أَبِي مَرْيَم وَهُوَ مَتْرُوك كَذَّاب شِيعِيّ اِتَّهَمَهُ عَلِيّ بْن الْمَدِينِيّ وَغَيْره بِوَضْعِ الْحَدِيث وَضَعَّفَهُ الْأَئِمَّة رَحِمَهُمْ اللَّه" طَرِيقٌ أُخْرَى " قَالَ اِبْن أَبِي حَاتِم حَدَّثَنَا أَبِي أَخْبَرَنَا الْحُسَيْن عَنْ عِيسَى بْن مَيْسَرَة الْحَارِثِيّ حَدَّثَنَا عَبْد اللَّه بْن عَبْد الْقُدُّوس عَنْ الْأَعْمَش عَنْ الْمِنْهَال بْن عَمْرو عَنْ عَبْد اللَّه بْن الْحَارِث قَالَ : قَالَ عَلِيّ رَضِيَ اللَّه عَنْهُ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَة " وَأَنْذِرْ عَشِيرَتك الْأَقْرَبِينَ" قَالَ لِي رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ " اِصْنَعْ لِي رِجْل شَاة بِصَاعٍ مِنْ طَعَام وَإِنَاء لَبَنًا " قَالَ فَفَعَلْت ثُمَّ قَالَ لِي " اُدْعُ بَنِي هَاشِم " قَالَ فَدَعَوْتهمْ وَإِنَّهُمْ يَوْمئِذٍ أَرْبَعُونَ غَيْر رَجُل أَوْ أَرْبَعُونَ وَرَجُل قَالَ وَفِيهِمْ عَشَرَة كُلّهمْ يَأْكُل الْجَذَعَة بِإِدَامِهَا قَالَ فَلَمَّا أُتُوا بِالْقَصْعَةِ أَخَذَ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْ ذُرْوَتهَا ثُمَّ قَالَ " كُلُوا " فَأَكَلُوا حَتَّى شَبِعُوا وَهِيَ عَلَى هَيْئَتهَا لَمْ يَزْدَرِدُوا مِنْهَا إِلَّا الْيَسِير قَالَ ثُمَّ أَتَيْتهمْ بِالْإِنَاءِ فَشَرِبُوا حَتَّى رَوَوْا قَالَ وَفَضَلَ فَضْل فَلَمَّا فَرَغُوا أَرَادَ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ يَتَكَلَّمفَبَدَرُوهُ الْكَلَام فَقَالُوا مَا رَأَيْنَا كَالْيَوْمِ فِي السِّحْر فَسَكَتَ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ قَالَ لِي " اِصْنَعْ لِي رِجْل شَاة بِصَاعٍ مِنْ طَعَام " فَصَنَعْت قَالَ فَدَعَاهُمْ فَلَمَّا أَكَلُوا وَشَرِبُوا قَالَ فَبَدَرُوهُ فَقَالُوا مِثْل مَقَالَتهمْ الْأُولَى فَسَكَتَ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ قَالَ لِي " اِصْنَعْ لِي رِجْل شَاة بِصَاعٍ مِنْ طَعَام " فَصَنَعْت قَالَ فَجَمَعْتهمْ فَلَمَّا أَكَلُوا وَشَرِبُوا بَدَرَهُمْ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْكَلَام فَقَالَ " أَيّكُمْ يَقْضِي عَنِّي دَيْنِي وَيَكُون خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي ؟ " قَالَ فَسَكَتُوا وَسَكَتَ الْعَبَّاس خَشْيَة أَنْ يُحِيط ذَلِكَ بِمَالِهِ قَالَ وَسَكَتُّ أَنَا لِسِنِّ الْعَبَّاس ثُمَّ قَالَهَا مَرَّة أُخْرَى فَسَكَتَ الْعَبَّاس فَلَمَّا رَأَيْت ذَلِكَ قُلْت

يَا رَسُول اللَّه قَالَ وَإِنِّي يَوْمئِذٍ لَأَسْوَأَهُمْ هَيْئَة وَإِنِّي لَأَعْمَش الْعَيْنَيْنِ ضَخْم الْبَطْن حَمْش السَّاقَيْنِ فَهَذِهِ طُرُق مُتَعَدِّدَة لِهَذَا الْحَدِيث عَنْ عَلِيّ رَضِيَ اللَّه عَنْهُ وَمَعْنَى سُؤَاله صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِأَعْمَامِهِ وَأَوْلَادهمْ أَنْ يَقْضُوا عَنْهُ دَيْنه وَيَخْلُفُوهُ فِي أَهْله يَعْنِي إِنْ قُتِلَ فِي سَبِيل اللَّه كَأَنَّهُ خَشِيَ إِذَا قَامَ بِأَعْبَاءِ الْإِنْذَار أَنْ يُقْتَل فَلَمَّا أَنْزَلَ اللَّه تَعَالَى " يَا أَيّهَا الرَّسُول بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْك مِنْ رَبّك وَإِنْ لَمْ تَفْعَل فَمَا بَلَّغْت رِسَالَته وَاَللَّه يَعْصِمك مِنْ النَّاس " فَعِنْد ذَلِكَ أَمِنَ وَكَانَ أَوَّلًا يُحْرَس حَتَّى نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَة " وَاَللَّه يَعْصِمك مِنْ النَّاس " وَلَمْ يَكُنْ أَحَد فِي بَنِي هَاشِم إِذْ ذَاكَ أَشَدّ إِيمَانًا وَإِيقَانًا وَتَصْدِيقًا لِرَسُولِ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْ عَلِيّ رَضِيَ اللَّه عَنْهُ وَلِهَذَا بَدَرَهُمْ إِلَى اِلْتِزَام مَا طَلَبَ مِنْهُمْ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ كَانَ بَعْد هَذَا وَاَللَّه أَعْلَم دُعَاؤُهُ النَّاس جَهْرَة عَلَى الصَّفَا وَإِنْذَاره لِبُطُونِ قُرَيْش عُمُومًا وَخُصُوصًا حَتَّى سَمَّى مَنْ سَمَّى مِنْ أَعْمَامه وَعَمَّاته وَبَنَاته لِيُنَبِّهَ بِالْأَدْنَى عَلَى الْأَعْلَى أَيْ إِنَّمَا أَنَا نَذِير وَاَللَّه يَهْدِي مَنْ يَشَاء إِلَى صِرَاط مُسْتَقِيم وَقَدْ رَوَى الْحَافِظ اِبْن عَسَاكِر فِي تَرْجَمَة عَبْد الْوَاحِد الدِّمَشْقِيّ مِنْ طَرِيق عَمْرو بْن سَمُرَة عَنْ مُحَمَّد بْن سُوقَة عَنْ عَبْد الْوَاحِد الدِّمَشْقِيّ قَالَ : رَأَيْت أَبَا الدَّرْدَاء رَضِيَ اللَّه عَنْهُ يُحَدِّث النَّاس وَيُفْتِيهِمْ وَوَلَده إِلَى جَنْبه وَأَهْل بَيْته جُلُوس فِي جَانِب الْمَسْجِد يَتَحَدَّثُونَ فَقِيلَ لَهُ مَا بَالُ النَّاس يَرْغَبُونَ فِيمَا عِنْدك مِنْ الْعِلْم وَأَهْل بَيْتك جُلُوس لَاهِينَ ؟ فَقَالَ لِأَنِّي سَمِعْت رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُول " أَزْهَد النَّاس فِي الدُّنْيَا الْأَنْبِيَاء وَأَشَدّهمْ عَلَيْهِمْ الْأَقْرَبُونَ " وَذَلِكَ فِيمَا أَنْزَلَ اللَّه عَزَّ وَجَلَّ قَالَ تَعَالَى " وَأَنْذِرْ عَشِيرَتك الْأَقْرَبِينَ - إِلَى قَوْله -فَقُلْ إِنِّي بَرِيء مِمَّا تَعْمَلُونَ" .
[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]وامام طبری هم در تهذیب الاثار با سند صحیح :
[=Traditional Arabic]وامام احمد هم در مسند :
1367 - وحدثنا أحمد بن منصور ، قال : حدثنا الأسود بن عامر([=Simplified Arabic]روى له : خ م د ت س ق ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )) ، قال : حدثنا شريك (خت م د ت س ق ( البخاري تعليقا - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه ) وثقه ابن معين وغيره وقال النسائي لا بأس به ، عن الأعمش ([=Simplified Arabic]روى له : خ م د ت س ق ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه ) )عن المنهال بن عمرو ([=Simplified Arabic]خ م د ت س ق ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
) عن عباد بن عبد الله الأسدي (روى له :[=Simplified Arabic] س ( النسائي )

[=Simplified Arabic]رتبته عند ابن حجر : ثقة عابد) عن علي ، قال : لما نزلت هذه الآية : « وأنذر عشيرتك الأقربين » (1) قال : جمع رسول الله صلى الله عليه وسلم عليه أهل بيته ، فاجتمعوا ثلاثين رجلا ، فأكلوا وشربوا ، وقال لهم : « من يضمن عني ذمتي ومواعيدي ، وهو معي في الجنة ، ويكون خليفتي في أهلي » ؟ قال : فعرض ذاك عليهم ، فقال رجل : أنت يا رسول الله كنت بحرا ، من يطيق هذا ؟ حتى عرض على واحد واحد ، فقال علي : « أنا »
[=Traditional Arabic]
1368 - حدثنا ابن حميد ، قال : حدثنا سلمة بن الفضل ، قال : حدثني محمد بن إسحاق ، عن عبد الغفار بن القاسم ، عن المنهال بن عمرو ، عن عبد الله بن الحارث بن نوفل بن الحارث بن عبد المطلب ، عن عبد الله بن عباس ، عن علي بن أبي طالب ، قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : يا بني عبد المطلب ، إني قد جئتكم بخير الدنيا والآخرة ، وقد أمرني الله أن أدعوكم إليه ، فأيكم يؤازرني على هذا الأمر على أن يكون أخي ، ووصيي ، وخليفتي فيكم ؟ قال : « فأحجم القوم عنها جميعا » وقلت : أنا يا نبي الله ، أكون وزيرك عليه ، فأخذ برقبتي ، وقال : « هذا أخي ، ووصيي ، وخليفتي فيكم ، فاسمعوا له وأطيعوا »

البته دستهای خائن که سعی در ناقص نمودن حدیث دارند اما با سایر احادیث به حقیقت پی میبریم .
[=Traditional Arabic]وشواهدش :
[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]ابن کثیر در البدایه والنهایه آورده :
[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]عن عائشة رضي الله عنها.
[=Traditional Arabic]قالت: لما نزل: (وأنذر عشيرتك الاقربين).
[=Traditional Arabic]قام رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال: " يا فاطمة بنت محمد، يا صفية بنت عبد المطلب، يا بني عبد المطلب لا أملك لكم من الله شيئا، سلوني من مالي ما شئتم " (1) ورواه مسلم أيضا.
[=Traditional Arabic]وقال الحافظ أبو بكر البيهقي في الدلائل: أخبرنا محمد بن عبد [ الله ] الحافظ حدثنا أبو العباس محمد بن يعقوب حدثنا أحمد بن عبد الجبار حدثنا يونس بن بكير عن محمد بن إسحاق قال فحدثني من سمع عبد الله بن الحارث بن نوفل - واستكتمني اسمه - عن ابن عباس عن علي بن أبي طالب.
[=Traditional Arabic]قال: لما نزلت هذه الآية على رسول الله صلى الله عليه وسلم (وأنذر عشيرتك الاقربين، وأخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين) [ الشعراء: 214 - 215 ].
[=Traditional Arabic]قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: " عرفت أني إن بادأت بها قومي رأيت منهم ما أكره، فصمت.
[=Traditional Arabic]فجاءني جبريل عليه السلام فقال [ لي ]: يا محمد إن لم تفعل ما أمرك به ربك
[=Traditional Arabic]عذبك بالنار ".
[=Traditional Arabic]قال [ علي ] فدعاني فقال: " يا علي إن الله قد أمرني أن أنذر عشيرتي الاقربين [ فعرفت أني إن بادأتهم بذلك رأيت منهم ما أكره فصمت عن ذلك ثم جاءني جبريل عليه السلام فقال: يا محمد: إن لم تفعل ما أمرت به عذبك ربك ] فاصنع لنا يا علي شاة على صاع من طعام، وأعد لنا عس لبن، ثم اجمع لي بني عبد المطلب " ففعلت فاجتمعوا له يومئذ وهم أربعون رجلا يزيدون رجلا أو ينقصون فيهم أعمامه أبو طالب، وحمزة والعباس، وأبو لهب الكافر الخبيث.
[=Traditional Arabic]فقدمت إليهم تلك الجفنة، فأخذ رسول الله صلى الله عليه وسلم منها حذية فشقها بأسنانه ثم رمى بها في نواحيها وقال: " كلوا بسم الله " فأكل القوم حتى نهلوا عنه ما نرى إلا آثار أصابعهم، والله إن كان الرجل ليأكل مثلها.
[=Traditional Arabic]ثم قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: " اسقهم يا علي " فجئت بذلك القعب فشربوا منه حتى نهلوا جميعا وايم الله إن كان الرجل ليشرب مثله.
[=Traditional Arabic]فلما أراد رسول الله صلى الله عليه وسلم أن يكلمهم بدره أبو لهب لعنه الله فقال لهد ما سحركم صاحبكم، فتفرقوا ولم يكلمهم رسول الله صلى الله عليه وسلم.
[=Traditional Arabic][ فلما كان من الغد قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: " عدلنا مثل الذي كنت صنعت لنا بالامس من الطعام والشراب، فإن هذا الرجل قد بدر إلى ما سمعت قبل أن أكلم القوم " ففعلت ثم جمعتهم له وصنع رسول الله صلى الله عليه وسلم كما صنع بالامس، فأكلوا حتى نهلوا عنه وايم الله إن كان الرجل ليأكل مثلها.
[=Traditional Arabic]ثم قال رسول الله صلى الله عليه وسلم أسقهم يا علي، فجئت بذلك القعب فشربوا منه حتى نهلوا جميعا وايم الله إن كان الرجل منهم ليشرب مثله فلما أراد رسول الله أن يكلمهم، بدره أبو لهب لعنه الله إلى الكلام فقال: لهد ما سحركم صاحبكم ؟ فتفرقوا ولم يكلمهم رسول الله صلى الله عليه وسلم ] (2).
[=Traditional Arabic]فلما كان من الغد قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: " يا علي عدلنا بمثل الذي كنت صنعت بالامس من الطعام والشراب فإن هذا الرجل قد بدرني إلى ما سمعت قبل أن أكلم القوم " ففعلت ثم جمعتهم له.
فصنع رسول الله صلى الله عليه وسلم
[=Simplified Arabic]__________[=Simplified Arabic]
[=Simplified Arabic](1) مسند أحمد ج 1 / 307.

(2) ما بين معقوفتين سقطت من دلائل البيهقي، وهي على حال تكرار لا طائل من ورائه ولعل التكرار سهوا من الناسخ (*)
[=Traditional Arabic]كما صنع بالامس فأكلوا حتى نهلوا عنه، ثم سقيتهم من ذلك القعب حتى نهلوا، وأيم الله إن كان الرجل ليأكل مثلها وليشرب مثلها.
[=Traditional Arabic]ثم قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: " يا بني عبد المطلب إني والله ما أعلم شابا من العرب جاء قومه بأفضل من ما جئتكم به.
[=Traditional Arabic]إني قد جئتكم بأمر الدنيا والآخرة " (1).

[=Traditional Arabic]هكذا رواه البيهقي من طريق يونس بن بكير عن ابن إسحاق عن شيخ أبهم اسمه (2) عن عبد الله بن الحارث به.
[=Traditional Arabic]وقد رواه أبو جعفر بن جرير عن محمد بن حميد الرازي عن سلمة بن الفضل الابرش عن محمد بن إسحاق عن عبد الغفار أبو مريم بن القاسم عن المنهال بن عمرو عن عبد الله بن الحارث عن ابن عباس عن علي فذكر مثله.

وزاد بعد قوله: " وإني قد جئتكم بخير الدنيا والآخرة، وقد أمرني الله أن أدعوكم إليه، فأيكم يؤازرني على هذا الامر على أن يكون أخي " وكذا وكذا.
[=Traditional Arabic]قال فاحجم القوم عنها جميعا، وقلت ولاني لاحدثهم سنا وأرمصهم عينا، وأعظمهم بطنا، وأخمشهم ساقا، أنا يا نبي الله أكون وزيرك عليه فأخذ برقبتي فقال: " إن هذا أخي وكذا وكذا فاسمعوا له وأطيعوا ".
[=Traditional Arabic]قال فقام القوم يضحكون ويقولون لابي طالب قد أمرك أن تسمع لابنك وتطيع ! تفرد به عبد الغفار بن القاسم أبو مريم وهو كذاب شيعي اتهمه علي بن المديني وغيره بوضع الحديث وضعفه الباقون.
[=Traditional Arabic]ولكن روى ابن أبي حاتم في تفسيره عن أبيه، عن الحسن بن عيسى بن ميسرة الحارثي، عن عبد الله بن عبد القدوس، عن الاعمش، عن المنهال بن عمرو، عن عبد الله بن الحارث.
قال: قال علي: لما نزلت هذه الآية: (وأنذر عشيرتك الاقربين).
[=Traditional Arabic]قال لي رسول الله صلى الله عليه وسلم: إصنع لي رجل شاة بصاع من طعام، وإنا لبنا، وأدع لي بني هاشم فدعوتهم وإنهم يومئذ لاربعون غير رجل، أو أربعون ورجل فذكر القصة نحو ما تقدم إلى أن قال: وبدرهم رسول الله صلى الله عليه وسلم الكلام.
فقال: " أيكم يقضي عني ديني ويكون خليفتي في أهلي ؟ " قال فسكتوا وسكت العباس خشية أن يحيط ذلك بماله، قال وسكت أنا لسن العباس.
[=Traditional Arabic]ثم قالها مرة أخرى فسكت العباس، فلما رأيت ذلك قلت: أنا يا رسول الله، قال أنت ؟ قال وإني يومئذ لاسوأهم هيئة، وإني لاعمش العينين، ضخم البطن، خمش الساقين.
[=Traditional Arabic]وهذه الطريق فيها شاهد لما تقدم إلا
[=Traditional Arabic]أنه لم يذكر ابن عباس فيها فالله أعلم.
[=Traditional Arabic]وقد روى الامام أحمد في مسنده من حديث عباد بن عبد الله
[=Traditional Arabic]الاسدي وربيعة بن ناجذ عن علي نحو ما تقدم - أو كالشاهد له - والله أعلم.

[=Traditional Arabic]وعلت تضعیف بعضی رواتش هم مثل همیشه تشیع روایست !!!!!
[=Traditional Arabic]وبحث تخصصی در صحت حدیث :
[=Traditional Arabic]

حديث الامام علي عليه السلام


قال النسائي : أخبرنا الفضل بن سهل ، قال : حدثني عفان بن مسلم ، قال : حدثنا أبو عوانة ، عن عثمان بن المغيرة ، عن أبي صادق ، عن ربيعة بن ناجد : أن رجلاً قال لعلي (عليه السلام) : يا أمير المؤمنين لِمَ وَرَثْتَ بن عمك دون عمك ؟ قال : جمع رسول الله (صلى الله عليه وآله) ـ أو قال دعا رسول الله (صلى الله عليه وآله) ـ بني عبد المطلب ، فصنع لهم مداً من طعام ، قال : فأكلوا حتى شبعوا وبقي الطعام كما هو كأنه لم يمس ، ثم دعا بغمر فشربوا ، حتى رووا وبقي الشراب كأنه لم يمس ، أو لم يشرب ، فقال : يا بني عبد المطلب إني بعثت إليكم خاصة ، وإلى الناس بعامة ، وقد رأيتم من هذه الآية ما قد رأيتم ، فأيكم يبايعني على أن يكون أخي وصاحبي ووارثي ؟ فلم يقم إليه أحد ، فقمت إليه ، وكنت أصغر القوم ، فقال : اجلس ، ثم قال ثلاث مرات ، كل ذلك أقوم إليه فيقول : اجلس ، حتى كان في الثالثة ضرب بيده على يدي ، ثم قال : « أنت أخي ، وصاحبي ، ووارثي ، ووزيري » ، فبذلك ورثت بني عمي دون عمي ([=Times New Roman][1])@ .
مرتبة الحديث :
صحيحٌ ، رجاله ثقات .
* الفضل بن سهل : هو بن إبراهيم الأعرج ، أبو العباس البغدادي ، قال أحمد الصوفي : كان أحد الدواهي ، قال الحافظ الخطيب : يعني في الذكاء والمعرفة وجودة الأحاديث ، وقال أبو حاتم : صدوق ، ووثقه النسائي ، وذكره ابن حبان في الثقات ، وقال ابن حجر في التقريب : صدوق ، مات سنة 255 ، روى عنه البخاري ومسلم والاربعة ما عدا ابن ماجة ([=Times New Roman][2])@ .
* عفان بن مسلم : هو بن عبد الله الصفار ، أبو عثمان ، البصري ، قال العجلي : ثقة ثبت صاحب سنّة ، وقيل لاحمد : من تابع عفان على كذا وكذا ؟ فقال : وعفان يحتاج إلى أن يتابعه أحد ؟! وقال ابن معين : أصحاب الحديث خمسة : مالك ، وابن جريج ، والثوري ، وشعبة ، وعفان ، وقال أبو حاتم : عفان إمام ثقة متقن متين ، وقال ابن سعد : كان ثقة ثبتاً حجة ، صحيح الكتاب ، وقال يحيى القطان : ما أبالي إذا وافقني عفان من خالفني ، وقال ابن حجر في التقريب : ثقة ثبت ، روى عنه الستة وغيرهم ([=Times New Roman][3])@ .
* أبو عوانة : هو الوضاح بن عبد الله اليشكري ، قال ابن المبارك : من أروى الناس وأحسن الناس حديثاً ، وقال عبد الرحمان بن مهدي : كتاب أبي عوانة أثبت من حفظ هشيم ، وقال القطان : ما أشبه حديثه بحديثهما ـ يعني أبا عوانة ، وسفيان وشعبة ـ ، وقال عفان : كان أبو عوانة صحيح الكتاب ، كثير العجم والنقط كان ثبتاً ، وأبو عوانة في جميع ما له أصح حديثاً عندنا من شعبة ، وسئل أحمد بن حنبل : أبو عوانة أثبت أو شريك ؟ قال : إذا حدث أبو عوانة من كتابه فهو أثبت ، وإذا حدث من غير كتابه ربما وهم ، وقال ابو زرعة : ثقة إذا حدث من كتابه ، وقال ابو حاتم : كتبه صحيحة ، وإذا حدث من حفظه غلط كثيرا، وهو صدوق ، ثقة ، ووثقه ابن معين وأحمد بن حنبل ، وبالجملة هو مجمع على ثقته وإتقانه وضبطه وتثبته ، روى عنه الستة وغيرهم ، مات سنة 176 ([=Times New Roman][4])@ .
* عثمان بن المغيرة : هو الثقفي ، أبو المغيرة ، وثقه أحمد وابن معين وأبو حاتم والنسائي والعجلي وابن شيبة وابن نمير ، وذكره ابن حبان في الثقات ، روى عنه البخاري والاربعة ([=Times New Roman][5])@ .
* أبو صادق : هو عبدالله بن ناجذ الازدي ، أخو ربيعة بن ناجذ ، وثقه يعقوب بن شيبة ، وذكره ابن حبان في الثقات ، وقال أبو حاتم : مستقيم الحديث ، وقال عيسى بن طهمان : رأيت أبا صادق يسلم على الغلمان في الكتاب ، وصحح حديثه الحاكم النيسابوري ، وقال ابن حجر في التقريب : صدوق ([=Times New Roman][6])@ .
* ربيعة بن ناجد : هو الازدي ، وثقه العجلي ، وذكره ابن حبان وابن خلفون في الثقات ، وقال الحافظ الذهبي : لا يكاد يعرف ، فيه جهالة !!! وقال الحافظ ابن حجر في التقريب ـ وقد أصاب ـ : ثقة ([=Times New Roman][7])@ .
تخريج الحديث :
قال الامام أحمد : حدثنا عفان ، حدثنا أبو عوانة ، حدثنا عثمان بن المغيرة ، عن أبي صادق ... الحديث ([=Times New Roman][8])@ ، بحذف قوله (صلى الله عليه وآله) في الذيل « أنت أخي وصاحبي ووارثي وزيري » .
طريق آخر :
قال الامام أحمد : حدثنا أسود بن عامر ، حدثنا شريك ، عن الأعمش ، عن المنهال ، عن عباد بن عبد الله الاسدي ، عن علي (عليه السلام) قال : لما نزلت هذه الاية ( وأنذر عشيرتك الاقربين ) جمع النبي (صلى الله عليه وآله) من أهل بيته فاجتمع ثلاثون ، فأكلوا وشربوا ، قال : وقال لهم : « من يضمن عني ديني ومواعيدي ويكون معي في الجنة ، ويكون خليفتي في أهلي ؟ » فقال رجل لم يسمه شريك : يارسول الله أنت كنت بحرا ! من يقوم بهذا ؟ قال : ثم قام الآخر ـ ثلاثا ـ فعرض ذلك على أهل بيته ، فقال علي (عليه السلام) : أنا ([=Times New Roman][9])@ .
طريق ثالث :
روى ابن عساكر : بسند متصل إلى عبد الله بن عبد القدوس ، عن الاعمش ، عن المنهال بن عمرو ، عن عباد بن عبد الله ، عن علي بن أبي طالب : .... أيكم يقضي ديني ويكون خليفتي ووصيي من بعدي ، قال : فسكت العباس مخافة أن يحيط ذلك بماله ، فأعاد رسول الله (صلى الله عليه وآله) الكلام فسكت القوم وسكت العباس مخافة أن يحيط ذلك بماله ، فأعاد رسول الله (صلى الله عليه وآله) الكلام ـ الثالثة ـ قال : وإني يومئذ لأسوأهم هيئة ، إني يومئذ لأحمش الساقين ، أعمش العينين ، ضخم البطن ، فقلت : أنا يا رسول الله ! قال (صلى الله عليه وآله) : أنت يا علي ، أنت يا علي ([=Times New Roman][10])@ .
طريق رابع :
قال ابن عساكر : أخبرنا أبو الحسن علي بن المسلم الفقيه ، أخبرنا عبد الله بن أحمد ، أخبرنا أبو الحسن علي بن موسى السمسار ، اخبرنا محمد بن يوسف ، أخبرنا أاحمد بن الفضل الطبري ، اخبرنا أحمد بن حسين ، اخبرنا عبد العزيز بن أحمد بن يحيى الجلودي البصري ، اخبرنا محمد بن زكريا الغلابي ، أخبرنا محمد بن عباد بن آدم ، أخبرنا نصر بن سليمان ، أخبرنا محمد بن إسحاق ، عن عبد الغفار بن القاسم ، عن المنهال ، عن عبد الله بن الحارث بن عبد المطلب ، عن عبد الله بن العباس عن علي بن أبي طالب (عليه السلام) قال : لما نزلت هذه الاية ( وأنذر عشيرتك الاقربين ) .... فقلت : أنا يانبي الله أكون وزيرك عليه ، فأخذ برقبتي ، ثم قال : هذا أخي ووصيي وخليفتي فيكم ، فأسمعوا له وأطيعوا ، فقام القوم يضحكون يقولون لابي طالب : قد أمرك أن تسمع لعلي وتطيع ([=Times New Roman][11])@ .
طريق خامس :
قال ابن عساكر : أخبرنا أبو بكر محمد بن عبد الباقي ، أخبرنا أبو محمد الجوهري ، أخبرنا أبو عمر بن حيوية ، أخبرنا أحمد بن معروف ، أخبرنا الحارث بن أبي أسامة ، أخبرنا محمد بن سعد ، أخبرنا علي بن محمد بن عبد الله بن أبي سيف القرشي ، عن يزيد بن عياض بن جعدبة الليثي ، عن نافع ، عن سالم ، عن علي (عليه السلام) قال : أمر رسول الله (صلى الله عليه وآله) خديجة وهو بمكة واتخذت له طعام ، ثم قال لعلي (عليه السلام) : ادع لي بني عبد المطلب ، فدعا أربعين ، فقال لعلي : هلم طعامك ، قال علي (عليه السلام) : فأتيتهم بثريد ، إن كان الرجل منهم ليأكل مثلها ، فأكلوا منها جميعاً ، حتى أمسكوا ، ثم قال : اسقهم فسقيتهم بإناء هو ري أحدهم فشربوا منه حتى صدروا ، فقال أبو لهب : لقد سحركم محمد ، فتفرقوا ولم يدعهم ، فلبثوا أياماً ثم صنع لهم مثله ، ثم أمرني فجمعتهم فطعموا ، ثم قال لهم : من يؤازرني على ما أنا عليه ويتابعني على أن يكون أخي وله الجنة ، فقلت : أنا يا رسول الله ! وإني لأحدثهم سناً وأحمشهم ساقاً ، فسكت القوم ، ثم قالوا : يا أبا طالب ألا ترى ابنك ؟ قال : دعوه فلن يألوا من ابن عمه خيراً ([=Times New Roman][12])@ .

حديث أبي رافع رضي الله عنه


روى ابن عساكر : بسند متصل عن عبد الله بن عبيد الله بن أبي رافع عن أبيه قال : قال أبو رافع : جمع رسول الله (صلى الله عليه وآله) ولد بني عبد المطلب ، وهو يومئذ أربعون ، وإن كان منهم لمن يأكل الجذعة ، ويشرب الفرق من اللبن ، فقال لهم : يا بني عبد المطلب ! إن الله لم يبعث رسولاً إلا وجعل له من أهله أخا ووزيراً ، ووارثاً ووصياً ، ومنجزاً لعداته ، وقاضياً لدينه ، فمن منكم يتابعني على أن يكون أخي ووزيري ووصيي ، وينجز عداتي ، و قاضي ديني ، فقام إليه علي بن أبي طالب وهو يومئذ أصغرهم ، فقال له : اجلس ، وقدم إليهم الجذعة والفرق من اللبن ، فصدروا عنه ، حتى أنه لهم وفضل منه فضله ، فلما كان في اليوم الثاني أعاد عليهم القول ، ثم قال : يا بني عبد المطلب ! كونوا رؤوساً ولا تكونوا أذناباً ، فمن منكم يبايعني على أن يكون أخي ووزيري ووصيي وقاضي ديني ومنجز عداتي ، فقام إليه علي بن أبي طالب (عليه السلام) ، فقال : اجلس ، فلما كان اليوم الثالث أعاد عليهم القول ، فقام علي بن أبي طالب (عليه السلام) ، فبايعه بينهم ، فتفل في فِيْه ، فقال أبو لهب : بئس ما جبرت به ابن عمك إذ أجابك إلى ما دعوته إليه ملأت فاه بصاقاً ([=Times New Roman][13])@ .
طريق آخر :
روى ابن عساكر : بسند متصل عن علي بن الحسين ـ عليهما السلام ـ عن أبي رافع قال : كنت قاعداً بعدما بايع الناس أبا بكر ، فسمعت أبا بكر يقول للعباس : أنشدك الله هل تعلم أن رسول الله (صلى الله عليه وآله) جمع بني عبد المطلب وأولادهم ـ وأنت فيهم ـ وجمعكم دون قريش ، فقال : يا بني عبد المطلب ! إنه لم يبعث الله نبياً إلا جعل له من أهله أخا ووزيراً ووصياً وخليفة في أهله ، فمن يقوم منكم يبايعني على أن يكون أخي ووزيري ووصيي وخليفتي في أهلي ، فلم يقم منكم أحد فقال : يا بني عبد المطلب ! كونوا في الإسلام رؤوساً ولا تكونوا أذناباً ، والله ليقومن قائمكم ، أو لتكونن في غيركم ، ثم لتندمن ، فقام علي من بينكم فبايعه على ماشرط له ودعاه إليه ، أتعلم هذا له من رسول الله (صلى الله عليه وآله) : قال ـ العباس ـ : نعم ([=Times New Roman][14])@ .
[=Calibri]

[=Traditional Arabic]

([=Times New Roman][1]) السنن الكبرى : 5/125 * ورواه الشيخ الثقة الصدوق محمد بن العباس بن مروان قدس سره في تفسيره بسنده عن أبي عوانة بنفس اللفظ تماماً * خصائص علي للنسائي ، بنفس السند مع حذف ذيل الحديث « أنت أخي وصاحبي ووارثي ووزيري » .

([=Times New Roman][2]) تهذيب الكمال : 23/226 رقم 4734 .

([=Times New Roman][3]) تهذيب الكمال : 20/160 رقم 3964 .

([=Times New Roman][4]) تهذيب الكمال : 30/445 .

([=Times New Roman][5]) تهذيب الكمال : 19/497 رقم 3864 .

([=Times New Roman][6]) تهذيب الكمال : 33/412 * المستدرك : 3/123 .

([=Times New Roman][7]) تهذيب الكمال : 9/145 رقم 1888 .

([=Times New Roman][8]) تفسير ابن كثير : 3/363 * تاريخ دمشق : 42/46 بسند متصل عن الامام أحمد .

([=Times New Roman][9]) مسند الامام أحمد : 1/111 * تفسير ابن كثير : 3/363 ولم يعلق على سنده خلافاً لعادته ومشاغبته لمناقب الأمير عليه السلام ، وهذا أمارة على سلامة السند عنده ، والله العالم * مجمع الزوائد : 9/113 ، قال : رواه أحمد وإسناده جيد * كنز العمال : 13/128 رقم 36408 نقلا عن أحمد ، وابن جرير وصححه ، والطحاوي ، وأبي نعيم .

([=Times New Roman][10]) تاريخ دمشق : 42/47 * تفسير ابن كثير : 3/363 عن ابن أبي حاتم بسنده عن ابن عبد القدوس عن الاعمش عن المنهال ... وفيه : أيكم يقضي عني ديني ويكون خليفتي في أهلي ؟ .

([=Times New Roman][11]) تاريخ دمشق : 42/48 .

([=Times New Roman][12]) تاريخ دمشق : 42/46 .

([=Times New Roman][13]) تاريخ دمشق : 42/49 .

([=Times New Roman][14]) تاريخ دمشق : 42/49 .

رحیق مختوم;300286 نوشت:
برادر من با اين حرفها نميشود بهانه واهي درست كرد براي از بين آن واقعه و آنچه كه منظور نظر پيامبر بوده است اين حرفها بچه گانه تر از آن است كه بخواهيم جوابي برايش بدهيم اما براي روشن شدن اذهان به مواردي اشاره ميشود

اینکه سند حدیثی صحیح باشد اصل بحث است و نه فرع بخث.
بسیار مهم است که یک حدیث صحیح باشد.
بنده مانند شما تابع مرجع تقلید نیستم که هرچه ایشان بگویید بگویم چشم و سوالی نپرسم که چرا اینچنین می گویی!!!
بنده نعمتی خدادادی دارم به نام عقل و باید به آن استناد کنم، عقل به من می گوید حدیث را بررسی کن و از سندش ساده نگذر.

در ضمن یادتان باشد شما 2 مورد از 4 مورد اشکال ما را بررسی کردید، گرچه مورد اول اصلا منطقی نیست زیرا رچالی بیش از رجال شما ایشان را رد کرده اند.
حتی اگر 2 مورد شما را با فرض محال بپذیریم؛ باز هم تعداد افراد مشکل دارد، حدیث می گوید 40 نفر از نزدیکان در حالی که تعداد آنان با خوشبینانه ترین حالت 13 نفر است.

* یا حسین *;300318 نوشت:
پیامبر بدون تعیین جانشین از شهر خارج نمیشد بعد بودن تعیین جانشین از دنیا رفت؟!!!!!!!!!!!!!!

بحث جانشینی برای چند روز در یک جنگ با بحث جانشینی مادام العمر بسیار متفاوت است.
در مورد اول شخص جانشین نه اجتهادی دارد و نه توان دخل و تصرفی، در واقع یک جور جانشین با مسئولیت محدود است، این جانشین اجازه لشکر کشی و امضاء صلح نامه و یا معاهده را ندارد.
شما نمی توانید این دو جانشین را با هم مقایسه کنید.
قیاس در مذهب شیعه باطل است و شما با این کار مخالف مذهبتان عمل می کنید.
* یا حسین *;300318 نوشت:
کسانی که در قرآن شأن نزول آیات دستی دارند تحقیق کنند ببینن این آیات اصلا تا جنگ بدر نازل شده؟سوره ی مائده مگر در اواخر عمر پیامبر نازل نشد؟ وقتی آیه 55 سوره ی مائده برای زکات حضرت علی در رکوع نازل شد چطور آیه ی 110 این سوره در زمان بدر نازل شده؟!!!!!با این حدیث صحت تمام احادیث بخاری باطل شد.
بعد هم حدیث داریم که با ترسو مشورت نکنیم مگر میشود با کسانی که در احد فرار کردند مشورت کند پیامبر؟(البته میشود گفت که احد بعد از بدر بود)

1- شما باید ابتدا اصل ادعایتان را ثابت کنید، در گذشته همین بحث شد و جواب شایسته برای روشن اندیشان داده شد.
حالا اگر کسی راه روشنی بر قلبش تیره شده است دیگر باید برایش نزد الله دعا کرد.
اگر بخواهم در اینجا به این بحث بپردازم می شود بحث خارج از موضوع و نتیجه اش قفل شدن تایپک است.

2- حتی اگر فرضیات شما را قبول کنیم باید بگوییم که در آخرین روزهای عمر نبی مکرم اسلام ابوبکر از طرف ایشان به عنوان جانشین انتخاب شدند و بعد از جنگ احد نیز ابوبکر به عنوان امیر حجاج از سوی پیامبر انتخاب شدند؛ خوب شما معنای این کار پیامبر را پرورش ترسوها می دانید؟؟؟

* یا حسین *;300318 نوشت:
چطور بعد از موسی هارونی لازم است بعد سلیمان آصفی(آیا آصف پیامبر بود؟) بعد از پیامبر جانشین لازم نیست برای امت؟
این ادعا حق است مگر خلافش ثابت شود چطور میگید باطل است؟
من موندم شما چرا قدیر را میپوشانید! آیا غدیر را قبول دارید یانه؟

اولا که هارون قبل از موسی وفات نمود، این چگونه جانشینی است که قبل از پیامبر وفات کرده است؟ مگر آنکه جانشین امر پیامبری نباشد.
دوما پیامبر اسلام پیامبر خاتم است، برای همین فرقی دارد با پیامبران دیگر.
مثلا الله در مورد ایشان می فرمایند: زنان حضرت محمد با زنان دیگر فرق دارند (قابل توجه گروهی که ام المومنین عایشه را با زن لوط و نوح مقایسه می کنند)

پیامبری که خاتم است نمی تواند جانشین الهی داشته باشد، زیرا الله دیگر وحی را نازل نمی کند و کسی نمی تواند معجزه کند، خوب حالا شما معجزه گر دارید دیگر مشکل ماست؟؟؟

* یا حسین *;300318 نوشت:
غلط کردید که علی(ع) احساس کسر شأن و ضعف کرده بود مگر تو دلش بودی ؟

شما امیرالمومنین علی را در حد پیامبر و الله می دانید، برای ما همه دون الله هستند حتی پیامبر.
در کل از ادب صفوی شما بسیار سپاس گذازیم.
* یا حسین *;300318 نوشت:
پیامبر حتی به هنگام شوخی سخنی غیر حق نمیگفت آنوقت برای تسلی و خشنود کردن کسی باطل بگوید؟

این سخن پیامبر کاملا منطقی و حق است و متاسفانه برای شما باری است گران که به مقصد نمی رسد.
* یا حسین *;300318 نوشت:
حدیث بیارید؟ ابوبکری که پدرش با او بیعت نکرد علی از او اطاعت کرده؟

شما همواره به حدیثی صحیح استناد می کنید که حضرت علی شبانه فاطمه بنت نبی را دفن نموده و به حضرت ابوبکر گفته است که شما به ما ظلم کرده اید. اما این حدیث را اگر کامل بیاورید مشکل حل می شود.
....و فاطمه، بعد از رحلت نبی، فقظ ششماه زنده بود. وقتی وفات کرد، علی به ابوبکر خبر نداد و فاطمه را شبانه دفن کرد و خود بر او نماز خواند.
و علی در چشم مردم،بخاطر اینکه شوهر فاطمه بود احترام خاصی و وجاهتی داشت، دختر پیامبر که فات كرد، او دیگر، آن مقام را نداشت و پس بدنبال این شد که با ابوبکر مصالحه و بیعت کند و علی در این 6 ماه با ابوبکر بیعت نکرده بود......
و البته حدیث دنباله دارد که شیعه وحشت کرده آنرا بنویسد و چرا وحشت نکند
وقتی ترجمه آنچه را که هم نوشته تحریف صد درصد کرده پس معلوم است که حدیث را کامل نمینویسد به هر حال دنباله حدیث این است :
ابوبکر فرمود: من با اونها کاری نکردم که من بدی برسانند، والله که نزدشان میروم .
پس ابوبکر وارد خانه آنها شد و علی رشته سخن را بدست گرفت و گفت :ما بر برتری تو واقفیم و فضلی که الله بتو داده را میدانیم و با تو در خیری که الله بسوی تو فرستاده، رقابت نمیکنیم ( در خلافت ادعایی نداریم )، اما مستبدانه عمل کردی، و نظر ما این بود که بخاطر خویشاوندی رسول الله، برای ما نیز حقی است.
و چشمان ابوبکر پر از اشک شد و فرمود: «اینکه با فامیل رسول الله صله رحمی کنم را بیشتر دوست دارم تا اینکه با خویشاوندان خود نیکویی کنم »
و اما مشاجره من و شما در باره فدك، باعث نميشود كه من از خير دست بردارم، و هر دخل و تصرفی که رسول الله صلي الله عليه وسلم میکرد را، من نیز ترک نکردم.
پس علی به ابوبکر گفت قرار من و تو نماز عشا برای بیعت ( جلوی مردم )
و وقتی که ابوبکر نماز ظهر را خواند بر منبر بالا رفت و و فضل علی را یاد آوری شد و عذرش را در تاخیر در بیعت نمودن، پذیرفت. سپس خطبه خود را با استغفار پایان داد.
بعد، علی،آغاز به سخن کرد و ابوبکر را به بزرگی ستود و گفت: من با ابوبکر ادعای رقابت نداشتم و نه منکر برتری او هستم و لکن ما برای خود نصیبی میدیدم ( از فدک ) و ابوبکر بر ما زور گفت و ما در دل خود کراهتی از این عملش احساس کردیم.
و مسلمانان از عمل علی خوشحال شدند و به او گفتند: احسنت
و بعد از آن، مسلمانان علی را بخاطر این کارش گرامی میداشتند.>>
پس حدیث بخاری میگوید که علی خودش بیعت کرد با اختیار کامل !پس ای علمای شیعه چرا این حدیث را شاهدی بر مدعای خود آوردید؟!!
ای علمای شیعه!
من نمیگویم که حرف بخاری را قبول کنید.
من میگویم اگر دین ندارید اقلآ آزاده باشید!
اگر بخاری را قبول ندارید، نداشته باشید! اما اگر از کتاب بخاری دلیل میاورید تقلب و حیله گری و دروغ را با آن مخلوط نکنید.

ohfreedom;300443 نوشت:
بنده نعمتی خدادادی دارم به نام عقل و باید به آن استناد کنم،
بنابر مذهب شما عقل جایگاهی ندارد! شما معتزله را میکشتید چراکه عقل را با شریعتتان مخلوط کرده بودند...
ohfreedom;300443 نوشت:
بحث جانشینی برای چند روز در یک جنگ با بحث جانشینی مادام العمر بسیار متفاوت است.
حدیث منزلت هارون نیز مقتضی بزمان خاصی بوده؟؟؟
ohfreedom;300448 نوشت:
مثلا الله در مورد ایشان می فرمایند: زنان حضرت محمد با زنان دیگر فرق دارند (قابل توجه گروهی که ام المومنین عایشه را با زن لوط و نوح مقایسه می کنند)
زنان رسول الله(ص) جز در احکام شرعی هیچ فرقی بادیگران ندارند چه بسا که از همان ها کسانی رشد کردند که شیاطین زمانه شدند
ohfreedom;300448 نوشت:
شما امیرالمومنین علی را در حد پیامبر و الله می دانید،
بله که میدانیم.

آیا شنیده ای الله بگوید کسی را دشمنش را دوشمنم و دوستش را دوست؟
آیا شنیده ای رسول الله بگوید الله دوستم را دوست و دشمنم را دشمن است؟

ولی ما شنیده ایم که الله دوست دوست علی و دشمن دشمن علیست...

ohfreedom;300448 نوشت:
در کل از ادب صفوی شما بسیار سپاس گذازیم.
از شما تقاضا دارم بروید مصر را جمع کنید که اخوان المسلمین داره تو کوره آتشسوزی فنا میشه. سنی عمر بعد 1400 سال و بابیش از 80 درصد جمعیت اسلام نمیتونه یه حکومت اسلامی بنا کنه.......
جای تامل دارد...

ohfreedom;300443 نوشت:
اینکه سند حدیثی صحیح باشد اصل بحث است و نه فرع بخث.
بسیار مهم است که یک حدیث صحیح باشد.

بحث جانشینی برای چند روز در یک جنگ با بحث جانشینی مادام العمر بسیار متفاوت است.

آن وقت شما روافض هم انسان های بهشتی باشید عدالت انشالله رعایت شده است

با سلام.
اگر خود پیغمبر هم بیاید و به شما بگوید فکر نمی کنم باور کنید همانطور که اربابان شما چنین کردند......الغرض...

عبدالله حيدري(وهابی) در خواست كرده است كه اگر روايت صحيح درباره امامت چه از كتب شيعه و چه از كتب اهل سنت باشد، شيعه مي شود..

[=&quot]چهل روايت صحيح در اثبات امامت از کتاب‌هاي شيعه و سني

[=&quot]روايات اهل بيت عليهم السلام
[=&quot]روايت اول: امامان از نسل اميرمؤمنان و از نسل امام حسين عليهم السلام هستند:
[=&quot]روايت دوم: امام حسين عليه السلام فرزند امام و پدر ائمه نه گانه بعد از خود است:
[=&quot]روايت سوم: هر کس من سرپرست او هستم، علي بن أبي طالب سرپرست او است:
[=&quot]روايت چهارم: رسول خدا (ص) مرا در غدير خم به دستور خداوند به امامت نصب کرد:
[=&quot]روايت پنجم: خداوند، ما را بر تمام خلايق حجت خود قرار داد
[=&quot]روايت ششم: من، حسن ، حسين و نه تن از فرزندانش مقصود حديث ثقلين هستيم
[=&quot]روايت هفتم: رسول خدا، وصيت و امامت را بعد از خودش به اميرمؤمنان واگذار کرد:
[=&quot]روايت هشتم: امامان از طرف خدا پيشوايند، به حق هدايت و داوري كنند و حجت‌[=&quot]هاى خدا و داعيان به سوى خدا هستند
[=&quot]روايت نهم: هر مسلماني بايد بداند که بعد از رسول خدا، اميرمؤمنان «امام» است، سپس امام حسن و ...
[=&quot]روايت دهم: نزول آيه «أولي الأمر» در حق اميرمؤمنان و امام حسن و امام حسين
[=&quot]روايت يازدهم: در بيت المعمور، ورقي از نور وجود دارد که در آن اسم رسول خدا، ائمه و شيعيان آن‌ها ثبت شده است
[=&quot]روايت دوازدهم: تو برادر، رفيق، برگزيده، وصي و جانشين من در ميان امتم هستي
[=&quot]روايت سيزدهم: خداوند پروردگارم ، محمد پيامبر، علي حسن ، حسين و ... امامان من هستند
[=&quot]روايت چهاردهم: شهادت مي‌دهم که تو جانشين رسول خدا هستي
[=&quot]روايت پانزدهم: امام بعد از من فرزندم امام جواد و ... هستند
[=&quot]روايت شانزدهم: خداوند دستور به قبول ولايت اميرمؤمنان داده است
[=&quot]روايت هفدهم: رسول خدا، کتاب خدا و اميرمؤمنان را جانشين خود قرار داد
[=&quot]روايت هيجدهم: بعد از من ائمه‌از اهل بيت از جانب خداوند انتخاب مي‌شود؛ اما مردم آن‌ها را تکذيب خواهند کرد
[=&quot]روات نوزدهم: عرضه اعتقادات به امام صادق توسط عمرو بن حريث
[=&quot]روايت بيستم: عرضه اعتقادات به امام صادق عليه السلام توسط منصور بن حازم
[=&quot]روايت بيست و يکم: عرضه اعتقادات توسط خالد البجلي در محضر امام صادق عليه السلام
[=&quot]روايت بيست و دوم: اماماني از فرزندان فاطمه نورهاي هدايت‌گر
[=&quot]روايت بيست و سوم: خدايا بر اميرمؤمنان که جانشين رسول خدا است، صلوات بفرست
[=&quot]روايت بيست و چهارم: حق با اهل بيت است و آن‌ها اوصيا و ائمه هستند، از آن‌ها اطاعت کنيد
[=&quot]روايت بيست و پنجم: هر کس بميرد و امامي نداشته باشد که خداوند آن را انتخاب کرد، کافر و منافق مرده است
[=&quot]روايت بيست و ششم: شناخت امامي از ما اهل بيت، بر هر مسلماني واجب است
[=&quot]روايت بيست و هفتم: ما از همه مردم به کتاب خدا و رسولش ، شايسته‌تر هستيم
[=&quot]روايت بيست و هشتم: من و اهل بيتم وارثان زمين هستيم و همواره امامي از ما در روي زمين هست
[=&quot]روايت بيست و نهم: هر امامي از ما، آثار امامت را به امام بعد از خودش واگذار مي‌کند
[=&quot]روايت سيم: تحويل دادن ميراث نبوت به اميرمؤمنان
[=&quot]روايت سي و يکم: امامت بعد از امام حسن و امام حسين، در دو برادر قرار نخواهد گرفت
[=&quot]روايت سي و دوم: ولايت اهل بيت، يکي از ارکان اسلام
[=&quot]روايت سي و سوم: عدم قبول عبادات بدون ولايت اهل بيت عليهم السلام:
[=&quot]روايت سي و چهارم: زيارت جامعه کبيره
[=&quot]روايت سي و پنجم: خطبه شعبانيه


[=&quot]روايات اهل سنت

[=&quot]روايت اول: وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي
[=&quot]روايت دوم: علي أَوْلَى النَّاسِ بِكُمْ بَعْدِي
[=&quot]روايت سوم: علي إِمَامُ الْمُتَّقِينَ، وَسَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ
[=&quot]روايت چهارم: عليٌ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي
[=&quot]روايت پنجم: حديث غدير


ولی این ناصبی دروغ می گوید:

برای تفصیل سندی و وثوق روایات می توانید به سایت ولی عصر مراجعه نمایید.

ادرس:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=19455

erfan_alavi;300477 نوشت:
عبدالله حيدري(وهابی) در خواست كرده است كه اگر روايت صحيح درباره امامت چه از كتب شيعه و چه از كتب اهل سنت باشد، شيعه مي شود..

خدا رو شکر که استاد عبدالله حیدری که اسمش تن بعضی ها رو به لرزه می اندازه در همان 2 هفته اول 14 روایت را با بررسی سندی و هر کدام با دست کم 4 ایراد از کتب خود شیعه نظیر کافی و بهبودی و قمی رد نمودند!!!

اگر یادتون رفته ما به خوبی یادمون هست که چنان علمای شیعه از رسوا شدن حدیث های جعلیشان به دست استاد عبدالله حیدری به درد آمده بودند که پیشنهاد آتش بس را در روز به اصطلاح عید غدیر دادند!!!

ما که حافظه مون عجیب قوی هست. اگر دوست دارید تا من هم براتون همین روایات را بررسی کنم؟؟

ohfreedom;300481 نوشت:
خدا رو شکر که استاد عبدالله حیدری که اسمش تن بعضی ها رو به لرزه می اندازه در همان 2 هفته اول 14 روایت را با بررسی سندی و هر کدام با دست کم 4 ایراد از کتب خود شیعه نظیر کافی و بهبودی و قمی رد نمودند!!!

اگر یادتون رفته ما به خوبی یادمون هست که چنان علمای شیعه از رسوا شدن حدیث های جعلیشان به دست استاد عبدالله حیدری به درد آمده بودند که پیشنهاد آتش بس را در روز به اصطلاح عید غدیر دادند!!!

ما که حافظه مون عجیب قوی هست. اگر دوست دارید تا من هم براتون همین روایات را بررسی کنم؟؟


اگر حافظه شما نیز مانند حافظه اکابر علمایتان است باید خط بطلان بکشید به همه روات و کتب انها و یا به عالم بودن انها شک کنید،حالا ما هم دوست داریم از زبان شما چنین کاری را کنیم.البته در بین بحث شما نیز به حافظه و تناقض گویی ایشان مرحبا خواهید گفت.

بسم الله.

ohfreedom;300481 نوشت:
خدا رو شکر که استاد عبدالله حیدری که اسمش تن بعضی ها رو به لرزه می اندازه ...

ما که بر عکس این رو دیدیم..البته بر اساس کلیپهای موجود ،چون ما مانند حضرت عالی حافظه قوی نداریم!!!!!

ولی غرض از مزاحمت نسب اربابت بود که در ذیل امده است که البته باز با احادیث صحیحی که در مورد دشمنان اهل بیت می باشد سازگاری دارد:

کلیپ را دیدم.

اصل این برنامه از شبکه کلمه هر هفته 2 بار پحش می شود.

متاسفانه بسیاری از سخنان برش خورده است و شبکه ولایت متاسفانه سخنان را سانسور و گزینش کرده است.

اصل متن سخنان استاد عبدالله حیدری در سایت اسلام تکس موجود است و شما می توانید به وضوح سانسورهای صورت گرفته را مشاهده نمائید.

در ضمن ارباب ما الله است و ما چون شما دون الله را ارباب نمی دانیم

ohfreedom;300510 نوشت:
کلیپ را دیدم.

اصل این برنامه از شبکه کلمه هر هفته 2 بار پحش می شود.

متاسفانه بسیاری از سخنان برش خورده است و شبکه ولایت متاسفانه سخنان را سانسور و گزینش کرده است.

اصل متن سخنان استاد عبدالله حیدری در سایت اسلام تکس موجود است و شما می توانید به وضوح سانسورهای صورت گرفته را مشاهده نمائید.

در ضمن ارباب ما الله است و ما چون شما دون الله را ارباب نمی دانیم

شما سانسورها را بیاورید ما هم ببینیم!!!یا استاد شما درست می گوید یا ذهبی ، الوسی،ابن حجر عسقلانی،ابن کثیر و غیره از نظر علمی مشکل دارند!

بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:سلام علیکم و رحمة الله و برکاته علی المومنین:Gol:

دوستان دقت کنید جواب هر جمله ای را که نداده محکوم است

با آدم بی منطق ناقص العقل ناقص الدین سفسطه گر باید مثل خودشان به گفتگو پرداخت


نقل قول:
- شما باید ابتدا اصل ادعایتان را ثابت کنید، در گذشته همین بحث شد و جواب شایسته برای روشن اندیشان داده شد.
حالا اگر کسی راه روشنی بر قلبش تیره شده است دیگر باید برایش نزد الله دعا کرد.
اگر بخواهم در اینجا به این بحث بپردازم می شود بحث خارج از موضوع و نتیجه اش قفل شدن تایپک است.

2- حتی اگر فرضیات شما را قبول کنیم باید بگوییم که در آخرین روزهای عمر نبی مکرم اسلام ابوبکر از طرف ایشان به عنوان جانشین انتخاب شدند و بعد از جنگ احد نیز ابوبکر به عنوان امیر حجاج از سوی پیامبر انتخاب شدند؛ خوب شما معنای این کار پیامبر را پرورش ترسوها می دانید؟؟؟

سنی سند بیار بی سند حرفای شما بدرد خودت میخوره بعد هم من شأن نزول سوره ی مائده رو گفتم که کذب حدیث رو که بدر بوده اثبات میکنه جوابش رو ندادی پس محکومی

نقل قول:
اولا که هارون قبل از موسی وفات نمود، این چگونه جانشینی است که قبل از پیامبر وفات کرده است؟ مگر آنکه جانشین امر پیامبری نباشد.
دیگر بنی اسرائیلی بود که هارون در آن جانشین موسی شود؟!
هارون در بنی اسرائیل افضل ناس بعد از موسی است همانطور که علی(ع) در عالم افضل ناس بعد از محمد(ص) است در کل عالم هستی.
نقل قول:
دوما پیامبر اسلام پیامبر خاتم است، برای همین فرقی دارد با پیامبران دیگر.
مثلا الله در مورد ایشان می فرمایند: زنان حضرت محمد با زنان دیگر فرق دارند (قابل توجه گروهی که ام المومنین عایشه را با زن لوط و نوح مقایسه می کنند)
چه دلیل چرند و غیر عقلانی چه ربطی داشت
نقل قول:
پیامبری که خاتم است نمی تواند جانشین الهی داشته باشد، زیرا الله دیگر وحی را نازل نمی کند و کسی نمی تواند معجزه کند، خوب حالا شما معجزه گر دارید دیگر مشکل ماست؟؟؟
برای همین هست که چتدین فرقه شدید و احکامتان از زمین تا آسمان فرق میکند
فعلا در مورد خر اعمالتان یا خلفای حرامزاده تان به بحث بپردازید.

نقل قول:
شما امیرالمومنین علی را در حد پیامبر و الله می دانید، برای ما همه دون الله هستند حتی پیامبر.
شما غلط کردید که ما علی و پیامبر رو در حد الله (عزوجل) میدانیم ...سبحان الله
کاری جز ادعا های چرند و بی سند ندارید اینکار نزد ما از توهین بدتر است
نقل قول:
در کل از ادب صفوی شما بسیار سپاس گذازیم.
حداقل ادب را از عمر یاد نگرفتم که سخنان پیامبر را هزیان توصیف کنم

نقل قول:
این سخن پیامبر کاملا منطقی و حق است و متاسفانه برای شما باری است گران که به مقصد نمی رسد.
خب پس علی جانشین پیامبر است چون این حدیت متواتر است
نقل قول:
شما همواره به حدیثی صحیح استناد می کنید که حضرت علی شبانه فاطمه بنت نبی را دفن نموده و به حضرت ابوبکر گفته است که شما به ما ظلم کرده اید. اما این حدیث را اگر کامل بیاورید مشکل حل می شود.
چرند نگویید که بخاری استناد کرد؟
نقل قول:
....و فاطمه، بعد از رحلت نبی، فقظ ششماه زنده بود. وقتی وفات کرد، علی به ابوبکر خبر نداد و فاطمه را شبانه دفن کرد و خود بر او نماز خواند.
چشمتان را باز کنید میبینید در صحیحین(یا کذبین؟)
نقل قول:
و علی در چشم مردم،بخاطر اینکه شوهر فاطمه بود احترام خاصی و وجاهتی داشت، دختر پیامبر که فات كرد، او دیگر، آن مقام را نداشت و پس بدنبال این شد که با ابوبکر مصالحه و بیعت کند و علی در این 6 ماه با ابوبکر بیعت نکرده بود......
فقط به خاطر همین بود یا به خاطر این بود که وقتی همه به جنگ فرار میکردند با پیامبر می ایستاد؟مصالحه ؟ بیعت ؟ برای چه نکرده بود؟ منطق؟

نقل قول:
و البته حدیث دنباله دارد که شیعه وحشت کرده آنرا بنویسد و چرا وحشت نکند
خب آخر مگر شیعه مثل شماست که الله (عزوجل) را نعوذبالله سوار بر خری فرض کند که جمعه اعمال را بالا میبرد که از بیان عقائد خود وحشت کند؟یا شیعه مثل شماست که حرامزادگان شرابخوار را خلیفه بداند که وحشت کند؟
نقل قول:

وقتی ترجمه آنچه را که هم نوشته تحریف صد درصد کرده پس معلوم است که حدیث را کامل نمینویسد به هر حال دنباله حدیث این است :
ابوبکر فرمود: من با اونها کاری نکردم که من بدی برسانند، والله که نزدشان میروم .
پس ابوبکر وارد خانه آنها شد و علی رشته سخن را بدست گرفت و گفت :ما بر برتری تو واقفیم و فضلی که الله بتو داده را میدانیم و با تو در خیری که الله بسوی تو فرستاده، رقابت نمیکنیم ( در خلافت ادعایی نداریم )، اما مستبدانه عمل کردی، و نظر ما این بود که بخاطر خویشاوندی رسول الله، برای ما نیز حقی است.
خب در آن زمان که علی عمر را زد و اگر شمشیر میکشید و عمر را میکشت و دیگران علی را باید اسلام با علی دفن میشد ولی او به امامت خود عمل کرد
نقل قول:
و چشمان ابوبکر پر از اشک شد و فرمود: «اینکه با فامیل رسول الله صله رحمی کنم را بیشتر دوست دارم تا اینکه با خویشاوندان خود نیکویی کنم »
اصلا بعد از خلافت ابوبکر حضرت فاطمه(ع) و حضرت علی(ع) با آن ... کاری نداشتند
نقل قول:

و اما مشاجره من و شما در باره فدك، باعث نميشود كه من از خير دست بردارم، و هر دخل و تصرفی که رسول الله صلي الله عليه وسلم میکرد را، من نیز ترک نکردم.
پس علی به ابوبکر گفت قرار من و تو نماز عشا برای بیعت ( جلوی مردم )
و وقتی که ابوبکر نماز ظهر را خواند بر منبر بالا رفت و و فضل علی را یاد آوری شد و عذرش را در تاخیر در بیعت نمودن، پذیرفت. سپس خطبه خود را با استغفار پایان داد.
لعنت الله علی الکافرین کذب نگو
نقل قول:

بعد، علی،آغاز به سخن کرد و ابوبکر را به بزرگی ستود و گفت: من با ابوبکر ادعای رقابت نداشتم و نه منکر برتری او هستم و لکن ما برای خود نصیبی میدیدم ( از فدک ) و ابوبکر بر ما زور گفت و ما در دل خود کراهتی از این عملش احساس کردیم.
و مسلمانان از عمل علی خوشحال شدند و به او گفتند: احسنت
و بعد از آن، مسلمانان علی را بخاطر این کارش گرامی میداشتند.>>
پس حدیث بخاری میگوید که علی خودش بیعت کرد با اختیار کامل !پس ای علمای شیعه چرا این حدیث را شاهدی بر مدعای خود آوردید؟!!
ای علمای شیعه!
من نمیگویم که حرف بخاری را قبول کنید.
نقل قول:
من میگویم اگر دین ندارید اقلآ آزاده باشید!
لعنت الله علی الکافرین ان شاءالله ما با علی و تو با عمر و ابوبکر و عایشه محشور شوی تا بفهمی که دین ندارد اگر امروز عناد میورزی در حالی که محکوم هستی در روز قیامت آنها را لعنت خواهی کرد که اگر نکنی ان شاءالله رسول الله در آن روز شفاعتت را نکند...
نقل قول:
اگر بخاری را قبول ندارید، نداشته باشید! اما اگر از کتاب بخاری دلیل میاورید تقلب و حیله گری و دروغ را با آن مخلوط نکنید
مگر ما مثل شما ناقص العقل و ناقص الدینیم که از حق بترسیم؟
اینکه سند حدیثی صحیح باشد اصل بحث است و نه فرع بخث.
بسیار مهم است که یک حدیث صحیح باشد.
بنده مانند شما تابع مرجع تقلید نیستم که هرچه ایشان بگویید بگویم چشم و سوالی نپرسم که چرا اینچنین می گویی!!!
بنده نعمتی خدادادی دارم به نام عقل و باید به آن استناد کنم، عقل به من می گوید حدیث را بررسی کن و از سندش ساده نگذر.

در ضمن یادتان باشد شما 2 مورد از 4 مورد اشکال ما را بررسی کردید، گرچه مورد اول اصلا منطقی نیست زیرا رچالی بیش از رجال شما ایشان را رد کرده اند.
حتی اگر 2 مورد شما را با فرض محال بپذیریم؛ باز هم تعداد افراد مشکل دارد، حدیث می گوید 40 نفر از نزدیکان در حالی که تعداد آنان با خوشبینانه ترین حالت 13 نفر است.

نقل قول:

بحث جانشینی برای چند روز در یک جنگ با بحث جانشینی مادام العمر بسیار متفاوت است.
در مورد اول شخص جانشین نه اجتهادی دارد و نه توان دخل و تصرفی، در واقع یک جور جانشین با مسئولیت محدود است، این جانشین اجازه لشکر کشی و امضاء صلح نامه و یا معاهده را ندارد.
شما نمی توانید این دو جانشین را با هم مقایسه کنید.
قیاس در مذهب شیعه باطل است و شما با این کار مخالف مذهبتان عمل می کنید.
چرند نگو و دین را به من نیاموز جواب سوالم را بده

[=Courier New]اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم ان شاءالله

ohfreedom;300481 نوشت:
خدا رو شکر که استاد عبدالله حیدری که اسمش تن بعضی ها رو به لرزه می اندازه ..

این هم از استاد پیل افکن شما که البته شاید در برابر زنش!!

کلیپ را به دلیل حجم بالا به 3gp تبدیل کردم.

به به آقا فری!
دوستان زیاد سخت نگیرید این اقا کارش به جایی رسیده که دیگر سند حسن را هم قبول نمیکند!
فری جان نکند منظورت از رد کردن 14 روایت توسط حیدری همان فایل هایی است که با ورد درست کرده بود؟!؟!؟!

جالب است یک فایلی با ورد درست کرد و زیر هر سند نوشت بهبودی میگوید ضعیف است!!!
و آخر هم نعره کشید دمر مذهب الرافضی!!!

بیچاره دید دو روز بعد آقای یزدانی اصل کتاب بهبودی را اورد رسوایش کرد
هفته بعد برگشت گفت کمی حول شدم اون سندها هم چون خودم سرم شلوغ بوده دیگران بررسی کردند!!!!

ohfreedom;300118 نوشت:
رست 2 خط آخر همین حدیث را که با رنگ سبز مشخص کرده اید دقت کنید برادر در مورد 2 راوی می گوید:
«صدوق ربما اخطا»
یعنی چی؟
یعنی راست می گویند و بعضی وقت ها دروغ هم می گویند!!!
خوب به نظر شما حدیثی که راویان اینچنینی دارد مورد تائید است؟
یه جا کلمه حسن رو دیدی زودی نگو خودشه برادر، ادامه ی متن رو کامل بخون.

پسرم تو که علم رجال نمیدانی چطور مینویسند ، سنگینتری که به حسن بودن روایت قانع شوی
این روایت قبلا بررسی شده و بزرگتر شما هم نمیتواند رد کند
حالا شما اگر رجال شناسی بیا ببینم چه میکنی!
این هم لینک روایت و بررسی سندیش:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=19455#_Toc338688151

ohfreedom;300470 نوشت:
اما در مورد حدیث 12 امام
نیازی نیست زیادی به خودتان فشار بیاورید زیرا این حدیث را شما از اهل سنت گرفته اید و از نظر ما هم کاملا معتبر است.

علمای شما خوب هم بررسی کردند اما انگار هرکاری کردند نتوانستند 12 تا جفت و جور کنند
سر آخر شد 14 تا !!! فری جان در روایت نوشته است 12 خلیفه یا 14 خلیفه؟!؟!؟!
لینک دانلود شاهکار علمای سنی:
http://www.aparat.com/v/OkW0G

باسلام.لطفا ایاتی که امامت را ثابت میکنه رو بیان کنید.چرا در قران ایمان به مسایل اساسی وسرنوشت ساز به صورت صریح اومده اما در مورد امامت صحبتی به میان نیامده؟چرا افرادی باید معصوم باشن؟مگه بشر نبودن؟به نظر من معصوم بودن با بشر بودن در تضاده؟چرا باید حکومت ازطرف خدا تعیین بشه؟

فایل صوتی جالبی در باب سوال یک مخاطب از ملا زاده وهابی و عجز از پاسخ و در اخر فحش و فحش کاری:

abdorahim;300568 نوشت:
چرا افرادی باید معصوم باشن؟

با سلام و خوشامدگویی

شما بفرمائید چرا عقل باید در بدن باشد؟ به همان دلیل باید امام معصوم وجود داشته باشد.

خدا به شما چشم داده صحنه های متفاوت را میتونید ببینید ، گوش هم به شما داده صدا ها را میشنوید

حالا میبینید یک صحنه زیبا این طرف است و یک صدای زیبا آن طرف

گوش به شما میگوید برو سمت صدا و چشم میگوید برو به سمت صحنه حالا پای شما باید حرف گوش را عملی کند یا حرف چشم؟؟؟

عقل شما میاید و این وسط حق را انتخاب میکند و او به پای شما دستور میدهد. مثلا میگوید الان خوب این است که بروی سمت صدای زیبا

حال خدا بدن شما به این کوچکی را خلق کرده و چند قوه متفاوت قرار داده که ممکن است بین اینها دعوا شود ، برای آنکه اینها به بنبست نخورند ، برای اینکه اینها بتوانند آنچه که خوب است عمل کنند ، یک عقلی در سر شما قرار داده که دعوای اینها را حل کند و خواسته های این ها را شکل دهد ، اما برای این بشریت با این همه خواسته های مختلف و سلیقه های مختلف یک عقلی را که از همه بهتر بفهمد قرار نداده که وقتی اینها به اختلاف رسیدند درست را قرار بدهد و بگوید این باید عمل بشود؟
خدا با اون حکمتش بدن ما را دعوا انگیز خلق نکرد اما جامعه بشریت را دعوا انگیز خلق کرد و اون عقل منفصل را قرار نداد؟!

ohfreedom;300590 نوشت:
شما چگونه به خود اجازه قیاس می دهید در حالی که قیاس در مذهب شما باطل است؟
لطفا حدود مذهب خود را نگه دارید.

در ضمن برای درس امروز بفرمائید معنی این را کمی توضیح دهید:
راست می گوید و بعضی وقت ها هم دروغ می گوید!!!

اولا سند حرفتان را بیاورید

و بعدش پسرم ربما اخطا یعنی گاهی خطا دارد نه اینکه دروغ میگوید. انگار عربی شمای مدعی از بنده دانشجو هم ضعیف تر است!

بسم الله الرحمن ارحیم

ازهمه ی دوستان تقاضا دارم بحث را به جدل تبدیل نکنید ،وخواهشا با رعایت کامل ادب بحث را ادامه بدهید .
با تشکر از همه ی بزرگواران

ohfreedom;300470 نوشت:
اما در مورد حدیث 12 امام نیازی نیست زیادی به خودتان فشار بیاورید زیرا این حدیث را شما از اهل سنت گرفته اید و از نظر ما هم کاملا معتبر است. شما نمی خواهد صحت آن را ثابت کنید زیرا صحت آن ثابت شده است. شما ربط آن را به امامان 12 گانه خود بدهید و بگویید آیا این دو تا یکی هستند یا نه؟؟؟ برادر من؛ از تمام سیبیلو های دنیا فقط 1 نفر پدر آدم هست!!! خوب هرجا 12 رو دیدی نگو اینا همون امام های ما هستند. پیامبر می فرمایند 12 خلیفه، معنای خلیفه رو هم همه می دانند. سوال اینجاست که کدام یک از امامان خیالی شما جز امیرالمومنین علی -رض- و سیدنا حسن -رض- خلیفه بوده اند؟؟؟ نگذار بحث را بیش از این باز کنم که آبروریزی هست برای شما و بس...


با سلام

نمیدانم جواب بدیم یا نه ، وقت و انرژی تلف بکنیم ما که هرچه مدرک صحیح و محکم و غیر قابل خدشه از خود اهل سنت میاوریم انگار نه انگار ! چون هدایت دست خدای متعال است و وظیفه ما تذکر .

همگان ببینند که این دوست ما اقرار کرده که حدیث 12 امام نزد عامه کاملا معتبر است ودر آخر هم ادعا کرده که اسامی این 12 خلیفه را میداند خوب دوست گرامی فقط همین جواب را بده وبحث را منحرف مکن شما بیا واسم این 12 نفر را برای ما نام ببر ، از هر کتاب واز هر دانشمند سنی هم خواستی بپرس که تا قیامت به تو وقت میدهم اگر توانستی ما همین الان سنی میشویم !!!!!!!

بزرگترین علمای سنی در طول 1400 سال هنوز نتوانسته اند اسم این 12 امام را بنویسند و آبروی خودشان را برده اند ونمیدانند با این حدیث متواتر وصحیح چه کنند آنگاه شما میگویی آبروی شیعه را میبری ؟ شیعه ای که از روز اول به اسم شیعه اثنی عشری یا 12 امامی در زمان حضرت رسول (ص) وبدستور واز زبان مبارک ایشان و به امر الله تعالی تشکیل شده و همواره اسامی 12 امام را به عناوین و القاب مختلف و در قالب دعا وتوسل وزیارت همیشه نصب العین داشته ونسل به نسل وسینه به سینه وکتاب به کتاب به ما منتقل شده است ، آنگاه شما از جانب شیعه سخن میگویی ؟!


نقل قول:

پس حدیث بخاری میگوید که علی خودش بیعت کرد با اختیار کامل !پس ای علمای شیعه چرا این حدیث را شاهدی بر مدعای خود آوردید؟!!
ای علمای شیعه!
من نمیگویم که حرف بخاری را قبول کنید.
من میگویم اگر دین ندارید اقلآ آزاده باشید!
اگر بخاری را قبول ندارید، نداشته باشید! اما اگر از کتاب بخاری دلیل میاورید تقلب و حیله گری و دروغ را با آن مخلوط نکنید.



عجب ! سخن از آزاد مردی گفتی ! این مطلبتان را حمل بر کم اطلاعی شما از صحیح بخاری و مسلم و ... میکنم زیرا شما صحیح بخاری را کامل نخوانده اید !

عین متن صحیح بخاری که در آن امام علی (ع) ابوبکر وعمر را خائن وگناهکار وعهد شکن و دروغگو میداند :

فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ فَقَبَضَهَا أَبُو بَكْرٍ يَعْمَلُ فِيهَا بِمَا عَمِلَ بِهِ فِيهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنْتُمَا حِينَئِذٍ وَأَقْبَلَ عَلَى عَلِيٍّ وَعَبَّاسٍ تَزْعُمَانِ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ كَذَا وَكَذَا وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَنَّهُ فِيهَا صَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تَوَفَّى اللَّهُ أَبَا بَكْرٍ فَقُلْتُ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَبِي بَكْرٍ فَقَبَضْتُهَا سَنَتَيْنِ أَعْمَلُ فِيهَا بِمَا عَمِلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَبُو بَكْرٍ ثُمَّ جِئْتُمَانِي ...صحیح بخاری ج13 صفحه 393

ودر جلد 18 صفحه 283 هم با متنی دیگر :

ثُمَّ قَالَ لِعَلِيٍّ وَعَبَّاسٍ أَنْشُدُكُمَا اللَّهَ هَلْ تَعْلَمَانِ ذَلِكَ قَالَا نَعَمْ ثُمَّ تَوَفَّى اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَبَضَهَا أَبُو بَكْرٍ فَعَمِلَ فِيهَا بِمَا عَمِلَ فِيهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنْتُمَا حِينَئِذٍ وَأَقْبَلَ عَلَى عَلِيٍّ وَعَبَّاسٍ تَزْعُمَانِ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ فِيهَا كَذَا وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَنَّهُ فِيهَا صَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تَوَفَّى اللَّهُ أَبَا بَكْرٍ فَقُلْتُ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَبِي بَكْرٍ فَقَبَضْتُهَا سَنَتَيْنِ أَعْمَلُ فِيهَا بِمَا عَمِلَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَبُو بَكْرٍ


البته دوستان دقت کنند که صحیح بخاری چون صحیحترین کتب عامه شده از این جهت بوده که بخوبی سانسور و ابتر کرده و بجای 4 کلمه خائن وغادر وآثم وکاذب فقط کذا وکذا آورده اما در صحاح دیگر بخوبی این کلمات آمده ، لعنت خدا بر کتمان کنندگان .

در صحیح مسلم آمده :
وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنِّى لَصَادِقٌ

{وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ }يونس100

نقل قول:

اگر بخاری را قبول ندارید، نداشته باشید! اما اگر از کتاب بخاری دلیل میاورید تقلب و حیله گری و دروغ را با آن مخلوط نکنید.


با سلام

خيلي خوشم أمد که دوست ما طالب حقیقت است و سخن از آزاد مردی زد واینهم اثبات حقانیت تشیع از صحیح بخاری :

عدم بیعت امام علی (ع) با ابوبکر که بنص بخاری 6 ماه ادامه داشته و طبق حدیث دیگر اگر مسلمان بیعت امامش را نداشته باشد و بمیرد مرگش جاهلیست یعنی نعوذ بالله امام علی (ع) در این 6 ماه کافر بوده بنص بخاری ؟؟؟!!!!

وَلَمْ يَكُنْ يُبَايِعُ تِلْكَ الْأَشْهُرَ صحیح بخاری جلد 10 صفحه 298


فقط يك حديث از صحيح بخاري برای بیدارکردن حق طلبان کافیست :

- حَدَّثَنِي إِسْحَاقُ أَخْبَرَنَا بِشْرُ بْنُ شُعَيْبِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ الزُّهْرِيِّ قَالَ أَخْبَرَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ كَعْبِ بْنِ مَالِكٍ الْأَنْصَارِيُّ وَكَانَ كَعْبُ بْنُ مَالِكٍ أَحَدَ الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ تِيبَ عَلَيْهِمْ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ أَخْبَرَهُ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ خَرَجَ مِنْ عِنْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي وَجَعِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ فَقَالَ النَّاسُ يَا أَبَا حَسَنٍ كَيْفَ أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ أَصْبَحَ بِحَمْدِ اللَّهِ بَارِئًا فَأَخَذَ بِيَدِهِ عَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَالَ لَهُ أَنْتَ وَاللَّهِ بَعْدَ ثَلَاثٍ عَبْدُ الْعَصَا وَإِنِّي وَاللَّهِ لَأَرَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سَوْفَ يُتَوَفَّى مِنْ وَجَعِهِ هَذَا إِنِّي لَأَعْرِفُ وُجُوهَ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عِنْدَ الْمَوْتِ اذْهَبْ بِنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلْنَسْأَلْهُ فِيمَنْ هَذَا الْأَمْرُ إِنْ كَانَ فِينَا عَلِمْنَا ذَلِكَ وَإِنْ كَانَ فِي غَيْرِنَا عَلِمْنَاهُ فَأَوْصَى بِنَا فَقَالَ عَلِيٌّ إِنَّا وَاللَّهِ لَئِنْ سَأَلْنَاهَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَمَنَعَنَاهَا لَا يُعْطِينَاهَا النَّاسُ بَعْدَهُ وَإِنِّي وَاللَّهِ لَا أَسْأَلُهَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ .رواه البخاري

به کلمه این امر دقت کنید که جواب کسانی است که میگویند نصی بر خلافت نداریم واین حدیث بخوبی گویای دغدغه اصحاب وپیامبر را هنگام فوت بر سر تعیین جانشین میرساند واینکه رسول خدا واهل بیتش پس از مصیبت روز

۵ شنبه میدانستند که سرنوشت اسلام چگونه خواهد بود وامام علی (ع) فرمودند لَا يُعْطِينَاهَا النَّاسُ بَعْدَهُ .

وهمچنین احتجاج امام علی (ع) و طلب حق خود ( خلافت) بروایت بخاری :

فقال رجل للزهريِّ : فلم يُبَايِعْهُ عليٌّ ستةَ أشهرٍ ؟ فقال : لا والله ، ولا أحدٌ من بني هَاشِمٍ حتى بايَعهُ عليٌّ - فَلَمَّا رأى عليٌّ انصرافَ وجوهِ الناسِ عنه ضَرَعَ إلى مُصَالَحَةِ أبي بكرٍ ، فَأَرْسَلَ إلى أبي بكر : ائْتِنا ، ولا تَأتِنا معك-[105]- بِأَحَدٍ ، وَكَرِهَ أَنْ يَأْتِيَهُ عمرُ لِمَا عَلِمَ مِنْ شِدَّةِ عمرَ ، فقالَ : لا تَأْتِهم وَحدكَ ، فقال أبو بكر : واللهِ لآتِينَّهُمْ وحدي ، ما عسى أَنْ يَصنَعُوا بي ؟ فانطلَقَ أبو بكر ، فَدَخلَ على عليٍّ ، وقد جَمَع بني هاشِم عندَه ، فقام عليٌّ فَحَمِدَ اللهَ ، وأَثْنى عليهِ بما هو أَهْلُهُ ، ثم قال : أما بعدُ ، فَلم يَمنَعْنا أن نُبَايِعَكَ يا أبا بكرٍ إنكارا لِفَضِيلَتِكَ ، ولا نَفَاسَة عَلَيْكَ بِخَيرٍ سَاقَهُ الله إليك ، ولكن [كُنَّا] نَرَى أَنَّ لَنَا فِي هذا الأمْرِ حَقا ، فَاسْتَبْدَدْتُمْ علينا .

وهشدار عباس به اصحاب سقیفه :

وروى ابن إسحاق وعبد الرزاق والطبراني من طريق عكرمة "أن العباس قال لعمر: هل عند أحد منكم عهد من رسول الله صلى الله عليه وسلم في ذلك؟ قال: لا. قال: فإن رسول الله صلى الله عليه وسلم قد مات، ولم يمت حتى حارب وسالم ونكح وطلق وترككم على محجة واضحة .فتح الباري.


وخود اصحاب قبلا بیعت کرده بودند که در امر خلافت نزاعی با اهلش نکنند :


: حدثنا أبو بكر بن أبي شيبة حدثنا عبدالله بن إدريس عن يحيى بن سعيد وعبيدالله بن عمر عن عبادة بن الوليد بن عبادة عن أبيه عن جده قال
بايعنا رسول الله صلى الله عليه و سلم على السمع والطاعة في العسر واليسر والمنشط والمكره وعلى أثرة علينا وعلى أن لا ننازع الأمر أهله وعلى أن نقول بالحق أينما كنا لا نخاف في الله لومة لائم .صحیح مسلم وبخاری





حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ خَالِدٍ حَدَّثَنَا اللَّيْثُ عَنْ يَزِيدَ عَنْ أَبِي الْخَيْرِ عَنْ عُقْبَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ يَوْمًا فَصَلَّى عَلَى أَهْلِ أُحُدٍ صَلَاتَهُ عَلَى الْمَيِّتِ ثُمَّ انْصَرَفَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَقَالَ إِنِّي فَرَطٌ لَكُمْ وَأَنَا شَهِيدٌ عَلَيْكُمْ وَإِنِّي وَاللَّهِ لَأَنْظُرُ إِلَى حَوْضِي الْآنَ وَإِنِّي أُعْطِيتُ مَفَاتِيحَ خَزَائِنِ الْأَرْضِ أَوْ مَفَاتِيحَ الْأَرْضِ وَإِنِّي وَاللَّهِ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ أَنْ تُشْرِكُوا بَعْدِي وَلَكِنْ أَخَافُ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنَافَسُوا فِيهَا.بخاري بطرق متعدد .


وحدثنا محمد بن المثنى حدثنا وهب ( يعني ابن جرير ) حدثنا أبي قال سمعت يحيى بن أيوب يحدث عن يزيد بن أبي حبيب عن مرثد عن عقبة بن عامر قال صلى رسول الله صلى الله عليه و سلم على قتلى أحد ثم صعد المنبر كالمودع للأحياء


والأموات فقال إني فرطكم على الحوض وإن عرضه كما بين أيلة إلى الجحفة إني لست أخشى عليكم أن تشركوا بعدي


ولكني أخشى عليكم الدنيا أن تنافسوا فيها وتقتتلوا فتهلكوا كما هلك من كان قبلكم


قال عقبة فكانت آخر ما رأيت رسول الله صلى الله عليه و سلم على المنبر .بخاری ومسلم


حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يُونُسَ حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي ذِئْبٍ عَنْ سَعِيدٍ الْمَقْبُرِيِّ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: "إِنَّكُمْ سَتَحْرِصُونَ عَلَى الإِمَارَةِ وَسَتَكُونُ نَدَامَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَنِعْمَ الْمُرْضِعَةُ وَبِئْسَتْ الْفَاطِمَةُ .بخاری


بطور خلاصه پیامبر در آخرین منبرشان موضوعات بسیار اساسی مانند کفر ونفاق و حوضشان واینکه از شرک بر ایشان نمیترسد بلکه از ریاست طلبی و حرص بر امارت بر ایشان بیمناکند که سرانجام منجر به ندامت اصحاب خواهد شد .


همچنانکه شد وعمر وابوبکر در هنگام مرگ آرزومیکردند ای کاش وارد خلافت نشده بودند :[=Verdana]

حدثنا يزيد بن هارون قال ، أنبأنا إسماعيل بن أبي خالد قال : لما طعن عمر رضي الله عنه دعا بلبن فشربه فخرج منه فجعل جلساؤه يثنون عليه . فقال إن من غره عمر لغار والله لوددت أني لم أدخل ( أي الخلافه ) فيها ، والله إني لو كان لي ما على وجه الأرض لافتديت به من هول المطلع .تاریخ مدینه


وجالب اینجاست که ابوبکر میداند که مخاطب رسول خدا (ص) کیست وگریه میکند :


مالك عن أبي النضر مولى عمر بن عبيد الله أنه بلغه أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لشهداء أحد "هؤلاء أشهد عليهم" فقال أبو بكر الصديق ألسنا يا رسول الله بإخوانهم أسلمنا كما أسلموا وجاهدنا كما جاهدوا فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم "بلى ولكن لا أدري ما تحدثون بعدي" قال فبكى أبو بكر وقال إئنا لكائنون بعدك. موطا مالك


قال قرأت على مالك بن أبي النضر عن عبيد بن حنين عن أبي سعيد الخدري "أن رسول الله صلى الله عليه وسلم جلس على المنبر فقال: "إن عبدا خيره الله بين أن يؤتيه من زهرة الدنيا وبين ما عنده فاختار ما عنده" فبكى أبو بكر وقال فديناك بآبائنا وأمهاتنا يا رسول الله قال فعجبنا له وقلنا انظروا إلى هذا الشيخ يخبر رسول الله صلى الله عليه وسلم عن عبد خير وهو يقول فديناك بآبائنا وأمهاتنا فكان رسول الله صلى الله عليه وسلم هو المخير وكان أبو بكر أعلمنا به"بخاری و مسلم





( 567 ) حدثنا محمد بن المثنى حدثنا يحيى بن سعيد حدثنا هشام حدثنا قتادة عن سالم بن أبي الجعد عن معدان بن أبي طلحة أن عمر بن الخطاب خطب يوم الجمعة فذكر نبي الله صلى الله عليه و سلم وذكر أبا بكر قال
إني رأيت كأن ديكا نقرني ثلاث نقرات وإني لا أراه إلا حضور أجلي وإن أقواما يأمرونني أن أستخلف وإن الله لم يكن ليضيع دينه ولا خلافته ولا الذي بعث به نبيه صلى الله عليه و سلم فإن عجل بي أمر فالخلافة شورى بين هؤلاء الستة الذين توفي رسول الله صلى الله عليه و سلم وهو عنهم راض وإني قد علمت أن أقواما يطعنون في هذا الأمر أنا ضربتهم بيدي هذه على الإسلام فإن فعلوا ذلك فأولئك أعداء الله الكفرة الضلال ثم إني لا أدع بعدي شيئا أهم عندي من الكلالة ما راجعت رسول الله صلى الله عليه و سلم في شيء ما راجعته في الكلالة .مسلم


حدثنا أبو بكر بن أبي شيبة حدثنا أبو معاوية عن داود عن الشعبي عن جابر بن سمرة قال
y قال النبي صلى الله عليه و سلم ( لا يزال هذا الأمر عزيزا إلى اثني عشر خليفة ) قال ثم تكلم بشيء لم أفهمه فقلت لأبي ما قال ؟ فقال ( كلهم من قريش ) .مسلم

آیا پس از این احادیث صریح در صحیح بخاری ومسلم مبنی بر امر امامت 12 خلیفه که بواسطه آنها اسلام عزیز است و اصحاب ومنافقین ، اهلش را ازخلافت منع کردند در حالیکه براطاعت آنها بیعت کرده بودند ، جایی برای صحبت باقی میماند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


{وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ }النمل14

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا علی ولی الله(ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

اجرک الله یا صاحب الزمان(عج)


دوستان ادامه مقاله ..ادامه 109به بعد

جانشينان رسول خدا (ص) در روايات شيعه

در منابع شيعه، روايات بيشتر و روشن ترى آمده كه امامان و جانشينان بعد از رسول خدا صلى الله عليه وآله را هم از نظر تعداد و هم از نظر حسب و نسب و مشخصات و اسم معين مى‌كنند. برخى از اين روايات،‌ همان روايات معروف «اثنا عشر خليفة» مى‌باشد، كه به برخى از آنها اشاره شد.


تواتر روايات «دوازده جانشين» در منابع شيعه:


در منابع شيعه، روايات در مورد تعداد و مشخصات جانشينان رسول خدا صلى الله عليه وآله، در حد متواتر است.


تعريف تواتر:

روايت متواتر آن روايتى است كه به واسطه نقل راوايان زيادى، براى ما علم و قطع به صدور روايت حاصل شود (البته منشأ اين علم و قطع، كثرت راويان است نه قرائن خارجي) و راوايان در هر طبقه متعدد باشند به گونه‌اى كه توافق و تعمد آنها بر دروغ گفتن محال باشد.


شهيد ثانى خبر متواتر را اين‌گونه تعريف كرده است:
هو: ما بلغت رواته في الكثرة مبلغا، أحالت العادة تواطؤهم - أي: اتفاقهم - على الكذب. واستمر ذلك الوصف، في جميع الطبقات حيث يتعدد...
متواتر روايتى است كه راويان آن از جهت كثرت در حدى باشند كه توافق آنان بر دروغ گفتن محال باشد. و اين وصف در تمام طبقات نقل از نگاه تعدد استمرار داشته باشد.


العاملي، زين الدين بن علي بن أحمد الجبعي العاملي، معروف به شهيد ثاني (متوفاي965هـ)، الرعاية في علم الدراية، ص62، تحقيق: عبد الحسين محمد علي بقال، ناشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي - قم المقدسة، الطبعة الثانية1408

ميرزاى قمى نيز در قوانين متواتر را اين‌گونه تعريف كرده است:

أما المتواتر فعرفه الأكثرون بأنه خبر جماعة يفيد بنفسه القطع بصدقه.


بسيارى خبر متواتر را اين‌گونه تعريف كرده اند:‌ متواتر خبر جماعتى است كه به نفسه مفيد قطع به راست بودن خبر بدهد.


القمي،‌ ميرزا ابو القاسم، (متوفاي1231هـ)،‌ قوانين الأصول، ص420، چاپخانه: حجرية قديمة.


اقسام تواتر:

علماى علم حديث براى تواتر اقسامى را ذكر كرده‌اند:

1. تواتر لفظي:
تواتر لفظى آن است كه الفاظ به كار برده شده در يك روايت طبق نقل همه راويان يكى باشد مانند روايت «من كنت مولاه فعلى مولاه».
2. تواتر معنوى؛
تواتر معنوى آن است كه روايات گرچه از نظر لفظ در نقل راويان متعددند؛ اما همه آنها يك معنا را ثابت مى‌كنند. روايات مورد بحث ما از قسم دوم است.

در پژوهش حاضر اين روايات، در قالب چند گروه دسته بندى شده و در هر دسته‌اى، تعدادى از روايات ذكر شده است و ما هم در هر دسته، تنها شمارى از روايات را متذكر مى‌شويم. از آنجايى كه روايات هر دسته در حد متواتر هستند نياز به بررسى سند نخواهد بود.

[=arial black]اعوذبالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]السلام علیک یا علی ولی الله(ع)

[=arial black]السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

[=arial black]اجرک الله یا صاحب الزمان(عج)

[=Arial Black]دسته اول؛ روايات مبين تعداد ائمه (ع)

[=Arial Black]دسته نخست رواياتى است كه تعداد امامان معصومين عليهم السلام را بيان مى‌كنند.

[=Arial Black]تعدادى از اين روايات، تعبيراتى همانند «اثنا عشر خليفةً»، «اثنا عشر اميراً»، «اثنا عشر نقيباً» و «اثنا عشر رجلاً» را دارند كه همه از جابر بن سمره نقل شده و قبلاً‌ آنها را از منابع اهل سنت نقل كرديم. به اين جهت از ذكر مجدد اين روايات خود دارى مى‌كنيم.

[=Arial Black]شمار ديگرى از اين دسته، نيز با تعبير: «الائمة بعدى اثنا عشر»، «الائمة بعدى عدد نقباء بنى اسرائيل» و «اثنا عشر من اهل بيتي» و.. در منابع شيعه نقل شده است:

[=Arial Black]الف: دوازده ائمه به تعداد نقباء بني اسرائيل:

[=Arial Black]دسته‌اى از روايات،‌ با تعبير «الائمة بعدى عدد نقباء بنى اسرائيل»،‌ از طريق تشبيه به نقباء بنى اسرائيل،‌ تعداد امامان معصوم و جانشينان رسول خدا صلى الله عليه وآله را بيان كرده‌اند.

[=Arial Black]طرق اين روايت:

[=Arial Black]اين روايات، توسط امامان معصوم اميرمؤمنان على،‌ فاطمه زهرا،‌ امام حسن مجتبى،‌ و امام حسين عليهم السلام و از طريق صحابيان رسول خدا(ص) همانند: عبد الله بن عباس،‌ ابوذر غفارى،‌ انس بن مالك،‌ ابو هريره،‌ زيد بن ارقم،‌ واثلة بن اسقع، حذيفة بن اسيد،‌ عمران بن حصين،‌ حذيفة بن يمان،‌ ابو قتاده، ام سلمه همسر گرامى رسول خدا صلى الله عليه وآله، از آن حضرت نقل شده است در اينجا به چند طريق آن اشاره مى‌كنيم:

[=Arial Black]1. روايت ابو حمزه از امام باقر (ع): «وَجَعَلَ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَيْ عَشَرَ وَصِيّاً»

[=Arial Black]مرحوم كلينى در روايت صحيح از امام باقر عليه السلام نقل كرده كه آن حضرت فرموده است: خداوند بعد از رسول خدا دوازده وصى قرار داده است:
[=Arial Black]عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ أَرْسَلَ مُحَمَّداً صلي الله عليه وآله وسلم إِلَى الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَجَعَلَ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَيْ عَشَرَ وَصِيّاً مِنْهُمْ مَنْ سَبَقَ وَمِنْهُمْ مَنْ بَقِيَ وَكُلُّ وَصِيٍّ جَرَتْ بِهِ سُنَّةٌ وَالْأَوْصِيَاءُ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه وآله عَلَى سُنَّةِ أَوْصِيَاءِ عِيسَى وَكَانُوا اثْنَيْ عَشَرَ وَكَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام عَلَى سُنَّةِ الْمَسِيحِ.

[=Arial Black]امام باقر عليه السلام فرمود: همانا خدا محمد صلّى اللَّه عليه و آله را به سوى جن و انس فرستاد و پس از او 12 وصى قرار داد كه برخى از ايشان گذشته و برخى باقى مانده‏اند و نسبت به هر وصيى، سنت و روش خاصى جارى شد (چنانچه امام حسن صلح فرمود و امام حسين جنگيد و امام صادق عليهم السلام نشر علم فرمود) و اوصيائى كه بعد از محمد صلّى اللَّه عليه و آله مى‌باشند به روش اوصياء عيسى هستند (از لحاظ شماره يا ستم ديدن از دشمنان) و دوازده نفرند و امير المؤمنين عليه السلام روش مسيح را دارد (يعنى پيروان على عليه السلام مانند پيروان مسيح سه دسته شدند، برخى او را خدا دانستند و پرستيدند و برخى او را خطا كار و كافر پنداشتند و برخى به عقيده حق پا برجا بودند و به امامتش قائل شدند، و يا تشبيه آن حضرت به مسيح از نظر زهد و عبادت و پوشاك و خوراك زبر و خشن است).

[=Arial Black]

[=Arial Black]الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص532، ‌ح10، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

[=Arial Black]طبق نقل شيخ صدوق در خصال و عيون، مراد از محمد بن فضيل، محمد بن فضيل صيرفى است:

[=Arial Black]الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، الخصال، ص478، تحقيق، تصحيح وتعليق: علي أكبر الغفاري،‌ ناشر: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، سال چاپ 1403 - 1362

[=Arial Black]القمي، ابي جعفر الصدوق، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي381هـ)، عيون أخبار الرضا (ع) ج2، ص59، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان، سال چاپ: 1404 - 1984 م

[=Arial Black]بررسي سند روايت:

[=Arial Black]1. علي بن ابراهيم بن هاشم:

[=Arial Black]على بن ابراهيم بن هاشم از نظر علماى رجال،‌ موثق است. ما در اين جا نظر دوتن از بزرگان را نقل مى‌كنيم: نجاشى در باره او مى‌نويسد:
[=Arial Black]علي بن إبراهيم بن هاشم أبو الحسن القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب.
[=Arial Black]على بن ابراهيم بن هاشم... موثق در روايت، حجت،‌ مورد اعتماد و صحيح المذهب است.

[=Arial Black]النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص260، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

[=Arial Black]2. محمد بن عيسي بن عبيد:

[=Arial Black]در وثاقت اين شخص ميان علماى رجال دو نظريه است.
[=Arial Black]شيخ طوسى و عده‌اى ايشان را ضعيف مى‌داند و شيخ با عبارت «قيل» غلو را هم به او نسبت داده است. مرحوم علامه مامقانى در تنقيح و آقاى خويى در معجم الرجال و ديگران از اين نظر جواب داده اند.

[=Arial Black]نجاشى كه برترين رجال شناس شيعه است او را موثق دانسته و مى‌گويد:

[=Arial Black]محمد بن عيسى بن عبيد بن يقطين بن موسى مولى أسد بن خزيمة، أبو جعفر، جليل في ( من ) أصحابنا، ثقة، عين، كثير الرواية، حسن التصانيف.
[=Arial Black]محمد بن عيسى پسر عبيد بن يقطين بن موسى غلام اسد بن خزيمه كنيه اش ابو جعفر و در ميان اصحاب ما يك شخص موثق، آقا و مورد توجه،‌ داراى روايت فراوان، داراى تصنيفات نيكو است.

[=Arial Black]النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص333، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

[=Arial Black]آقاى خويى مى‌فرمايد: اين شخص با محمد بن عيسى بن عبيد بن يقطين متحد است و بعد از نقل سخنان نجاشى و ديگران در وثاقت او، مى‌نويسد:
[=Arial Black]بقي هنا أمور: الأول: أنك عرفت من النجاشي وثاقة الرجل، بل هو ممن تسالم أصحابنا على وثاقته وجلالته...

[=Arial Black]چند امر باقى مانده است. امر نخست اين است كه از عبارت نجاشى وثاقت اين مرد را دانستى؛ بلكه او از جمله كسانى است كه اصحاب ما بر وثاقت و جلالتش اتفاق دارند...

[=Arial Black]الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج18، ص121، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

[=Arial Black]علامه حلى بعد از نقل اقوال در باره او مى‌گويد:

[=Arial Black]والأقوى عندي قبول روايته.

[=Arial Black]الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص242، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

[=Arial Black]علامه مامقانى نيز بعد از چند صفحه بحث در باره او و نقد نظريه مخالف، مى‌نويسد:

[=Arial Black]و بالجملة فالحق وثاقة الرجل و صحة احاديثه المسدة‌ من جهته...

[=Arial Black]مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌ ج3، ص169، ‌ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350 هـ

[=Arial Black]3. محمد بن فضيل صيرفي:

[=Arial Black]سومين راوى، محمد بن الفضيل صيرفى است. گرچه از جانب برخى علماى رجال ايشان متهم به غلو شده است؛ اما مورد اعتماد است.
[=Arial Black]شيخ طوسى در باره او مى‌نويسد:
[=Arial Black]محمد بن الفضيل أزدي، صيرفي، يرمي بالغلو، له كتاب.

[=Arial Black]الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص 365، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.

[=Arial Black]علامه حلى نيز در خلاصة الاقوال و ابن داوود حلى در رجال آورده اند:

[=Arial Black]محمد بن الفضيل- بالياء بعد الضاد - من أصحاب الرضا (عليه السلام)، أزدي صيرفي، يرمي بالغلو.

[=Arial Black]الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص 395، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

[=Arial Black]الحلي، تقى الدين الحسن بن علي بن داود (متوفاي740هـ)، رجال ابن داود، ص275، تحقيق وتقديم: السيد محمد صادق آل بحر العلوم، ناشر: منشورات مطبعة الحيدرية - النجف الأشرف، 1392 - 1972 م

[=Arial Black]ابن غضائرى و برخى ديگر به پيروى از او،‌ بسيارى از راويان موثق را به دليل اين‌كه روايات فضائل و علم غيب و.. ائمه را نقل كرده اند، متهم به غلو نموده‌اند و محمد بن فضيل نيز يكى از آنان است.

[=Arial Black]نمازى شاهرودى در مستدركات علم رجال مى‌نويسد:

[=Arial Black]محمد بن الفضيل بن كثير الأزدي الكوفي الصيرفي أبو جعفر الأزرق: عدوه من أصحاب الصادق والكاظم والرضا صلوات الله عليهم.

[=Arial Black]استضعفوه ورموه بالغلو. لكن يستفاد حسنه وكماله ودفع الرمي من مكاتبته إلى أبي جعفر الجواد عليه السلام. كمبا ج12/111، وجد ج50/53، والعيون ج1/ 56، وج2/221. وفي ك باب 39 عن محمد بن الفضيل، عن الرضا عليه السلام رواية كريمة مهمة.

[=Arial Black]محمد بن فضيل... را از اصحاب امام صادق و امام كاظم و امام هشتم عليهم السلام شمرده‌ و با نسبت غلو، تضعيف كرده اند؛ اما حسن و كمال او و دفع اين تهمت از ايشان از مكاتبه او با امام جواد عليه السلام استفاده مى‌شود.

[=Arial Black]الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي1405هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج7، ص288،ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى1412هـ

[=Arial Black]يكى از رواياتى كه ايشان از امام هشتم نقل كرده اين روايت صحيح است:

[=Arial Black]عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ: أَ تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ؟ قَالَ: لَا. قُلْتُ: فَإِنَّا نُرَوَّى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَنَّهَا لَا تَبْقَى بِغَيْرِ إِمَامٍ إِلَّا أَنْ يَسْخَطَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ أَوْ عَلَى الْعِبَادِ فَقَالَ لَا لَا تَبْقَى إِذاً لَسَاخَتْ.

[=Arial Black]

[=Arial Black]الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص179، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

[=Arial Black]4. ابو حمزه ثمالي:

[=Arial Black]نام او ثابت بن دينار است. ابو حمزه ثمالى از نظر رجال شناشان شيعه،‌ موثق است. در اينجا به سخن شيخ طوسى و علامه حلى اشاره مى‌كنيم:
[=Arial Black]شيخ طوسى در مورد او مى‌نويسد:
[=Arial Black]ثابت بن دينار، يكنى أبا حمزة الثمالي، وكنية دينار أبو صفية، ثقة.

[=Arial Black]الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، تحقيق:ص90، الشيخ جواد القيومي،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417

[=Arial Black]علامه حلى نيز در خلاصة‌الاقوال او را موثق مى‌داند و در مورد او آورده است:

[=Arial Black]ثابت بن دينار، يكنى دينار أبا صفية، وكنية ثابت، أبو حمزة الثمالي. روى عن علي بن الحسين ( عليه السلام ) ومن بعده، واختلف في بقائه إلى وقت أبي الحسن موسى (عليه السلام)، وكان ثقة.

[=Arial Black]الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص86، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

[=Arial Black]2. روايت امام علي (ع) از رسول خدا (ص): «سَأَلْتُ عَنِ الْأَئِمَّةِ فَقَالَ: عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ».

[=Arial Black]خزاز قمى از محدثان شهير گذشته و مورد اعتماد شيعه، با سندش از اميرمؤمنان عليه السلام نقل نموده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرموده است: پيشوايان بعد از من، به تعداد نقيبان بنى اسرائيل هستند:

[=Arial Black]أخبرنا أبو عبد الله الحسين بن محمد بن سعيد، قال: حدثنا محمد بن أحمد الصفواني، قال: حدثنا مروان بن محمد السحاري قال: حدثنا أبو يحيى التميمي، عَنْ أَبِي يَحْيَى التَّيْمِيِّ عَنْ يَحْيَى الْبَكَّاءِ عَنْ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله: سَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً مِنْهَا فِرْقَةٌ نَاجِيَةٌ وَالْبَاقُونَ هَالِكُونَ فَالنَّاجُونَ الَّذِينَ يَتَمَسَّكُونَ بِوَلَايَتِكُمْ وَيَقْتَبِسُونَ مِنْ عِلْمِكُمْ وَلَا يَعْمَلُونَ بِرَأْيِهِمْ فَأُولَئِكَ مَا عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ فَسَأَلْتُ عَنِ الْأَئِمَّةِ فَقَالَ: عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ.

[=Arial Black]رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود:

[=Arial Black]به زودى امتم هفتاد و سه گروه شوند، گروهى رستگارند و ديگران در آتش اند، رستگاران آنانى هستند كه به ولايت شما چنگ زنند، و از كردار شما سرمشق گيرند، و طبق نظر خود عمل ننمايند، پس بر آنها چيزى نيست (و گرفتارى ندارند و اهل نجاتند) از عدد امامان از آن حضرت پرسيدم؟ فرمود: آنان به عدد نقيبان بنى اسرائيل‌اند.

[=Arial Black]الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي400هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص155، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات بيدار ـ قم، 1401هـ.

[=Arial Black]المجلسي، محمد باقر (متوفاى1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج36، ص336، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.

[=Arial Black]3. روايت امام حسن مجتبي(ع) از رسول خدا (ص):« الْأَئِمَّةُ بَعْدِي عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ اثْنَا عَشَرَ»

[=Arial Black]امام حسن مجتبى عليه السلام نيز در اين مورد از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت نقل كرده‌است:

[=Arial Black]وعنه [علي بن الحسن بن محمد] قال: حدثنا عتبة بن عبد الله الحمصي، قال حدثنا سليمان ابن عمر الراسبي الكاتب بحمص، قال حدثني عبد الله بن جعفر ابن عبد الله المحمدي، قال حدثني أبو روح بن فروة بن الفرج، قال حدثني أحمد بن محمد بن المنذر ابن حيفر، قال: قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا سَأَلْتُ جَدِّي رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله عَنِ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ فَقَالَ صلي الله عليه وآله: الْأَئِمَّةُ بَعْدِي عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ اثْنَا عَشَرَ أَعْطَاهُمُ اللَّهُ عِلْمِي وَفَهْمِي وَأَنْتَ مِنْهُمْ يَا حَسَنُ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَتَى يَخْرُجُ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ؟ قَالَ: إِنَّمَا مَثَلُهُ كَمَثَلِ السَّاعَةِ «ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً».

[=Arial Black]امام حسن مجتبى عليه السّلام فرمود: از جدم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله راجع به امامان پس از او پرسيدم. فرمود: امامان بعد از من به عدد نقيبان بنى اسرائيل دوازده نفرند كه خدا علم و فهم مرا به ايشان مرحمت فرموده و تو اى حسن از جمله‌اى آ‌نان هستى. عرض كردم: اى رسول خدا چه زمانى قائم ما اهل بيت بيرون آيد؟ فرمود: اى حسن حكايت او حكايت قيامت است، «در آسمانها و زمين گران است، و نيايد شما را مگر به طور ناگهانى».

[=Arial Black]الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي400هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص169، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات بيدار ـ قم، 1401هـ.

[=Arial Black]4. روايت فاطمه زهرا (س) از رسول خدا (ص): «الأئمة بعدي عدد نقباء بني إسرائيل»

[=Arial Black]يكى از راويان، اين تعبير از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم،‌ حضرت زهرا سلام الله عليها است كه خودش از آن حضرت شنيده‌است:
[=Arial Black]أخبرنا محمد بن عبد الله بن المطلب، قال حدثنا أبو أحمد عبيد الله بن الحسين النصيبي، قال حدثني أبو العينا، قال حدثني يعقوب بن محمد بن علي بن عبد المهيمن بن عباس بن سعد الساعدي، عن أبيه قال: سألت فاطمة صلوات الله عليها عن الأئمة فقالت: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم يقول: الأئمة بعدي عدد نقباء بني إسرائيل.

[=Arial Black]سعد ساعدى روايت مى‌كند پدرم گفت: از حضرت فاطمه زهرا سلام الله در مورد امامان پرسيدم. فاطمه فرمود: از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود: امامان پس از من به تعداد نقيبان بنى اسرائيل اند.

[=Arial Black]الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي400هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص197، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات بيدار ـ قم، 1401هـ.

[=Arial Black]5. روايت امام صادق (ع): « الأئمة بعدي عدد نقباء بني إسرائيل وحواري عيسى»

[=Arial Black]أخبرنا أبو المفضل الشيباني، قال: حدثني أبو القاسم أحمد بن عامر، عن سليمان الطائي ببغداد، قال: حدثنا مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الْكُوفِيِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَخِيهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله: الْأَئِمَّةُ بَعْدِي بِعَدَدِ نُقْبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَحَوَارِيِّ عِيسَى مَنْ أَحَبَّهُمْ فَهُوَ مُؤْمِنٌ وَمَنْ أَبْغَضَهُمُ فَهُوَ مُنَافِقٌ هُمْ حُجَجُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَأَعْلَامُهُ فِي بَرِيَّتِهِ.

[=Arial Black]به نقل امام حسن عليه السلام رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: امامان بعد از من به عدد نقيبان بنى اسرائيل و حواريين عيسى‏ هستند، هر كه ايشان را دوست دارد او مؤمن است، و هر كه ايشان را دشمن دارد او كافر و منافق است، آنان حجتهاى خدا بر خلق و نشانه‏هاى او در ميان مخلوقات هستند.

[=Arial Black]الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي400هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص166، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات بيدار ـ قم، 1401هـ.

[=Arial Black]6. روايت حذيفه بن اسيد از رسول خدا (ص):

[=Arial Black]علاوه بر اميرمؤمنان فاطمه زهرا، امام حسن، و امام صادق عليهم السلام، بسيارى از اصحاب نيز اين روايت را نقل كرده‌اند. از جمله حذيفة بن اسيد مى‌گويد: رسول خدا در جواب پرسش سلمان فرمود: پيشوايان بعد از من به تعداد نقيبان بنى اسرائيل هستند:

[=Arial Black]أخبرنا أبو محمد الحسين بن محمد بن سعيد، قال: حدثنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي الأسدي، قال: حدثني محمد بن أبي بشر، قال: حدثني الحسين بن أبي الهيثم،ِ عَنْ هِشَامِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ صَدَقَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ هِشَامٍ عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ أُسَيْدٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يَقُولُ: وَسَأَلَهُ سَلْمَانُ عَنِ الْأَئِمَّةِ فَقَالَ: الْأَئِمَّةُ بَعْدِي عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ وَمِنَّا مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَلَا إِنَّهُمْ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَهُمْ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمْ.

[=Arial Black]حذيفه مى‌گويد: از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه در جواب پرسش سلمان در مورد ائمه، فرمود: پيشوايان بعد از من به تعداد نقيبان بنى اسرائيل هستند،‌ نه تن آنان از نسل حسين مى‌باشند و مهدى اين امت از ما است. آگاه باشيد آنان با حق و حق با آنان است پس بنگريد كه چگونه بعد از من با آنها رفتار مى‌كنيد.

[=Arial Black]الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي400هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص130، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات بيدار ـ قم، 1401هـ.

[=Arial Black]7. روايت ابوذر از رسول خدا (ص): « وَكَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ؟ قَالَ: عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيل‏.[=Arial Black]»

[=Arial Black]حدثنا أبو المفضل محمد بن عبد الله الشيباني رحمه الله، قال حدثنا محمد بن رياح الأشجعي، قال: حدثنا محمد بن غالب بن الحارث، قال: حدثنا إسماعيل بن عمرو البجلي، قال: حدثنا عبد الكريم، عن أبي الحسن، عن أبي الحرث،ِ عَنْ أَبِي ذَرٍّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يَقُولُ: مَنْ أَحَبَّنِي وَأَهْلَ بَيْتِي كُنَّا وَهُوَ كَهَاتَيْنِ وَأَشَارَ بِالسَّبَّابَةِ وَالْوُسْطَى ثُمَّ قَالَ صلي الله عليه وآله: أَخِي خَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ وَسِبْطِي خَيْرُ الْأَسْبَاطِ وَسَوْفَ يُخْرِجُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ أَئِمَّةَ أَبْرَارٍ وَمِنَّا مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَكَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ؟ قَالَ: عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيل‏.

[=Arial Black]ابوذر مى‌گويد:‌ از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مى‏فرمود: هر كه من و اهل بيتم را دوست بدارد ما و او مانند اين دو انگشت هستيم- و اشاره به انگشت سبابه و وسطى فرمود- (كنايه از نزديك بودن دوستانشان به آنها است). سپس فرمود: برادرم (على) بهترين اوصياء و دو سبط من (حسن و حسين) بهترين اسباطند، و خداى تعالى از صلب حسين امامان نيكوكار را خارج كند، و مهدى اين امت از ما است. به آن حضرت عرض شد: اى رسول خدا! امامان پس از شما چند نفرند؟ فرمود: به عدد نقيبهاى بنى اسرائيل (كه دوازده نفر بودند، و نقيب به معناى سرپرست و زمامدار است).

[=Arial Black]الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي400هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص36، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات بيدار ـ قم، 1401هـ.

[=Arial Black]8. روايت ابو هريره از رسول خدا (ص): «الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِي عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ»

[=Arial Black]ابوهريره كه يكى از دشمنان سرسخت اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه وآله بوده، چندين روايت را با اين تعبير نقل كرده است. در يكى از رواياتش مى‌گويد: ما از رسول خدا سؤال كرديم اهل بيت تو چه كسانى هستند حضرت فرمود: آنها امامان بعد از من هستند كه شمارشان به تعداد نقيبان بنى اسرائيل مى‌باشد:

[=Arial Black]حدثنا محمد بن عبد الله الشيباني رحمه الله قال: حدثنا صالح بن أحمد بن أبي مقاتل عن زكريا عن سليمان بن جعفر الجعفري قال: حدثنا مسكين بن عبد العزيز عن أبي سلمة عن أبي هريرة قَال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله: إِنَّ الصَّدَقَةَ لَا تَحِلُّ لِي وَلَا لِأَهْلِ بَيْتِي. فَقُلْنَا: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ أَهْلُ بَيْتِكَ؟ قَالَ: أَهْلُ بَيْتِي عِتْرَتِي مِنْ لَحْمِي وَدَمِي هُمُ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِي عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ.

[=Arial Black]ابو هريره مى‌گويد: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: صدقه براى من و اهلبيتم حرام است. عرض كرديم:‌ اى رسول خدا اهل بيت شما چه كسانى هستند؟ فرمود: اهل بيت من همان عترت من و از گوشت و خون من هستند. آنان پيشوايان بعد از منند كه تعدادشان به شمارش نقيبان بنى اسرائيل مى‌باشد.

[=Arial Black]الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي400هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص89، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات بيدار ـ قم، 1401هـ.

[=Arial Black]ابن شهرآشوب، رشيد الدين أبي عبد الله محمد بن علي السروي المازندراني (متوفاى588هـ)، مناقب آل أبي طالب، ج1، ص258، تحقيق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المكتبة والمطبعة الحيدرية، 1376هـ ـ 1956م.
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]ادامه دارد..................

علی مع الحق;300593 نوشت:
اولا سند حرفتان را بیاورید

و بعدش پسرم ربما اخطا یعنی گاهی خطا دارد نه اینکه دروغ میگوید.

اولا که سند آن در همان تصویری است که خودتان ارائه دادید، متن را با دقت بیشتری بخوانید.
دوما خوبه خودتون دارید اعتراف می کنید که گاهی خطا می کند، کسی که گاهی خطا می کند حکم روایتش چیست؟؟؟

[="red"]ببین بزرگوار، هر کسی که سبیل دارد بابای آدم نیست، فقط 1 نفر بابای آدمه!
این رو قبلا هم گفتم، باز رفتی به جا کذا کذا دیدی می گی یالله این خودشه!!!
فدات شم متن رو کامل معنی کن، نه اینکه قسمت خودت رو سانسور کن و بگذار، این هم معنی روایت:[/]

 

خیر البریه;300615 نوشت:
عین متن صحیح بخاری که در آن امام علی (ع) ابوبکر وعمر را خائن وگناهکار وعهد شکن و دروغگو میداند :

فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ فَقَبَضَهَا أَبُو بَكْرٍ يَعْمَلُ فِيهَا بِمَا عَمِلَ بِهِ فِيهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنْتُمَا حِينَئِذٍ وَأَقْبَلَ عَلَى عَلِيٍّ وَعَبَّاسٍ تَزْعُمَانِ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ كَذَا وَكَذَا وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَنَّهُ فِيهَا صَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تَوَفَّى اللَّهُ أَبَا بَكْرٍ فَقُلْتُ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَبِي بَكْرٍ فَقَبَضْتُهَا سَنَتَيْنِ أَعْمَلُ فِيهَا بِمَا عَمِلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَبُو بَكْرٍ ثُمَّ جِئْتُمَانِي ...صحیح بخاری ج13 صفحه 393


و در ادامه می گوئید:
خیر البریه;300615 نوشت:
در صحیح مسلم آمده :
وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنِّى لَصَادِقٌ

خوب برادر من چرا حدیث را کامل نمی آورید؟ ترسی دارید؟ نکته ی بدی در آن نهفته است؟

[="red"]اول =[/] شما را حدیث را ببینید و به حرف ربط ([="red"]ف[/]) در اصل روایت توجه کنید تا بدانید شیعه ها حدیث های ما را بریده بریده نقل می کند ([="red"]ف[/]) در عربی بمعنای سپس است و عمر می گوید فجئتما ([="red"]پس شما آمدید[/].)
از این (پس) ما می فهمیم که این حدیث را از اول نقل نکرده اند! و جالب اینکه در آخر هم حدیث را بریده اند!!

[="red"]پس اول بیایید روایت را بصورت کامل ببینید:[/]

مالک بن اوس روایت می کند که عمر بن خطاب کسی را به دنبالم فرستاد که بیا!
پس آمدم در حالیکه در وسط روز ، او را در خانه اش یافتم که بر تختش، بر روی حصیری از برگ خرما، نشسته بود و بر بالشِ چرمی تکیه داده بود.
پس بمن گفت ای مالک! بعضی از اهل قبیله تو را، فقر به پیش من کشاند و برایشان مقداری طعام اختصاص دادم ، بگیر و بینشان تقسیم کن.
گفتم اگر کسی دیگر غیر از من را مامور این کار میکردید، گفت ای مالک بگیرش!
پس در این اثناء برقا آمد و گفت: ای امیر المؤمنین آیا به عثمان و عبدالرحمن بن عوف و زبیر و سعد اجازه دخول میدهید؟ فرمود :بله پس آنها داخل شدند.
بعد باز پرده آمد که آیا به عباس و علی اجازه دخول میدهید؟
گفت بله بیایید. و آن دو داخل شدند و [="red"]عباس فورآ گفت: ای امیر المومنین بین من و این دروغگو، گناهکار،پیمان شکن،و خائن قضاوت کن (منظورش علی بود)![/]
حاضرین در مجلس گفتند: بسیار خوب ای امیرالمومنین بین آنها قضاوت کن و به آنها رحم کن!
عمر به حاضرین گفت: قسم میدهم شما را به الله ی که با اجازه او آسمانها و زمین پا برجاست. آیا اطلاع دارید که رسول الله فرمود:
(ما انبیاء از خودمان ارث باقی نمیگذاریم و چیزی که از ما ماند جزء صدقات است)؟
گفتند: بله.

پس رو به عباس و علی کرد و گفت: قسم میدهم شما را به الله ی که با اجازه او آسمانها و زمین پا برجاست. آیا اطلاع دارید که رسول اللهص فرمود:(ما انبیاءاز خودمان ارث باقی نمیگذاریم و چیزی که از ما ماند جزء صدقات است)؟
آندو گفتند: بله.

پس عمر گفت :الله عزوجل به پیامبرش، ویژگی های داد که به احدی غیر از او نداد و الله فرمود:
مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ ُ
آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، آن مال خدا و رسول است.
راوی می گوید یادم نمی آید که آیا آیه ما قبلش را نیز تلاوت کرد یا نه.

عمر در ادامه گفت: پس رسول الله بین شما مال بنی نضیر را تقسیم کرد قسم به الله که کسی را بر شما در این مال مقدم نمی دانم و تا وقتیکه این مال هست آنرا از شما نمی گیرم و رسول الله از آن خرج یکسال را بر میداشت و باقی را به بیت المال میداد.
پس عمر گفت: آیا این را میدانید؟ گفتند بله.
پس عمر گفت :وقتی رسول اللهص وفات کرد ابوبکر گفت: من مسئول کارهای رسول اللهص هستم، پس شما دو نفر (علی و عباس عموی پیامبر) آمده اید تا میراث پسر برادرت (رسول الله ) و (تو ای علی) میراث زنت از پدرش را، طلب کنید، پس ابوبکر از پیامبر صنقل کرده که پیامبر صفرمود؛ما انبیاء از خودمان ارث باقی نمیگذاریم جز صدقه.
پس شما دو نفر (علی وعباس) نظرتان این بود که ابوبکر دروغگو،گناهکار،پیمان شکن و خائن بود،و خدا می داند که او راست گفت،و تابع حق بود، پس چون ابوبکر فوت کرد من ولی رسول الله ص و ولی ابوبکرهستم، اما نظر شما درمورد من بود که من دروغگو، گناهکار، پیمان شکن و خائن هستم ولی خدا میداند که من راست میگفتم و درستکار و راشد و تابع حق بودم.

[="red"]تا تو ای عباس! با این علی آمدی و همه شما یک رای داشتید و گفتید مسئولیت و اراده مال فدک را به ما بده و گفتم اگر بخواهید بشما میدهم. اما به یک شرط!
به شرط اینکه همانطور در آن دخل و تصرف کنید که رسول الله میکرد و با این شرط مال را از من گرفتید آیا اینطور نیست؟
عباس و علی گفتند بله![/]
عمر گفت پس حالا آمدید بین شما دو نفر داوری کنم نه والله به غیر از این شرط تا روز قیامت بین شما قضاوت نمی کنم اگر شما از اداره فدک عاجز هستید پس آنرا به من برگردانید!
______________
[="red"]الله اکبر از دست کذابین، بابا استناد می کنید مبارکتون، قدمون روی سر؛ خوب تو رو به الله قسم کامل بیاورید!!![/]

حضرت عمر عین حرفهای عباس را که خطاب به علی گفته بود، تکرار کرد که نوعی کنایه است که شما از اول درباره این مال، از این حرفها میزدید! در مورد من و ابوبکر هم میگفتید! عصبانیت عمر از این بود که حالا که فدک را به شما دادم چرا دعوایتان پایان نمی یاید!
توجه کنید که عباس و علی این الفاظ به عمر نگفتند! بلکه حرف های عمر را در مجموع تایید کردند یعنی قبول کردند که نظر عمر از اول هم درباره فدک درست بود.

[="red"]این به این میماند که من دوستی را نصحیت کنم که این ماشین را نخر و او بخرد بعدش به پیش من بیاید و شکایت کند که ماشین این و آن عیب را دارد و من به او بگویم تو از اول مرا خر و دروغگو تصور میکردی؟ و نصیحت مرا قبول نکردی![/]

ohfreedom;300685 نوشت:
پس چون ابوبکر فوت کرد من ولی رسول الله ص و ولی ابوبکرهستم،

برادر عزیز، بنده با همین جمله عمر کار دارم! شما فرمودید عمر همچین چیزی گفته، اما آیا راست گفته یا دروغ؟!

آیا شما هم که به این گفته ی عمر اعتقاد دارید، آیا توان اثبات درستی گفته هایش را دارید؟!

شما به بنده ثابت کن که عمر حق داشته خود را ولی رسول الله (ص)!!! و ولی ابوبکر بداند.

این را ثابت کن بعد ادامه بده! اما اگر نتوانستی این ولی بودن عمر را اثبات کنی، هم تو دروغ می گویی هم عمر و هم ابوبکر که عمر را بعنوان جانشین رسول الله (ص) بعد از خودش تعیین کرد!

یا حق

خیر البریه;300618 نوشت:
وهمچنین احتجاج امام علی (ع) و طلب حق خود ( خلافت) بروایت بخاری :

فقال رجل للزهريِّ : فلم يُبَايِعْهُ عليٌّ ستةَ أشهرٍ ؟ فقال : لا والله ، ولا أحدٌ من بني هَاشِمٍ حتى بايَعهُ عليٌّ - فَلَمَّا رأى عليٌّ انصرافَ وجوهِ الناسِ عنه ضَرَعَ إلى مُصَالَحَةِ أبي بكرٍ ، فَأَرْسَلَ إلى أبي بكر : ائْتِنا ، ولا تَأتِنا معك-[105]- بِأَحَدٍ ، وَكَرِهَ أَنْ يَأْتِيَهُ عمرُ لِمَا عَلِمَ مِنْ شِدَّةِ عمرَ ، فقالَ : لا تَأْتِهم وَحدكَ ، فقال أبو بكر : واللهِ لآتِينَّهُمْ وحدي ، ما عسى أَنْ يَصنَعُوا بي ؟ فانطلَقَ أبو بكر ، فَدَخلَ على عليٍّ ، وقد جَمَع بني هاشِم عندَه ، فقام عليٌّ فَحَمِدَ اللهَ ، وأَثْنى عليهِ بما هو أَهْلُهُ ، ثم قال : أما بعدُ ، فَلم يَمنَعْنا أن نُبَايِعَكَ يا أبا بكرٍ إنكارا لِفَضِيلَتِكَ ، ولا نَفَاسَة عَلَيْكَ بِخَيرٍ سَاقَهُ الله إليك ، ولكن [كُنَّا] نَرَى أَنَّ لَنَا فِي هذا الأمْرِ حَقا ، فَاسْتَبْدَدْتُمْ علينا .

[="red"]باز هم شما به منابع ما استناد کردید و متن را برش دادید!!![/]
متن مورد ادعای شما به صورت کامل با معنی فارسی چنین است:

عَنْ عَائِشَةَ أَنَّ فَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلَام بِنْتَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِی بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِیرَاثَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِالْمَدِینَةِ ، وَ " فَدَكٍ " ، وَمَا بَقِیَ مِنْ خُمُسِ " خَیْبَرَ " ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ : إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ : ( لَا نُورَثُ ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ، إِنَّمَا یَأْكُلُ آلُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی هَذَا الْمَالِ ) وَإِنِّی وَاللَّهِ لَا أُغَیِّرُ شَیْئًا مِنْ صَدَقَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ حَالِهَا الَّتِی كَانَ عَلَیْهَا فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ، وَلَأَعْمَلَنَّ فِیهَا بِمَا عَمِلَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ، فَأَبَى أَبُو بَكْرٍ أَنْ یَدْفَعَ إِلَى فَاطِمَةَ مِنْهَا شَیْئًا ، فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِی بَكْرٍ فِی ذَلِكَ ، فَهَجَرَتْهُ ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ ، فَلَمَّا تُوُفِّیَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِیٌّ لَیْلًا وَلَمْ یُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ ، وَصَلَّى عَلَیْهَا ، وَكَانَ لِعَلِیٍّ مِنْ النَّاسِ وَجْهٌ ، حَیَاةَ فَاطِمَةَ ، فَلَمَّا تُوُفِّیَتْ : اسْتَنْكَرَ عَلِیٌّ وُجُوهَ النَّاسِ ، فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ أَبِی بَكْرٍ ، وَمُبَایَعَتَهُ ، وَلَمْ یَكُنْ یُبَایِعُ تِلْكَ الْأَشْهُرَ ، فَأَرْسَلَ إِلَى أَبِی بَكْرٍ " أَنْ ائْتِنَا وَلَا یَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ " - كَرَاهِیَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ - فَقَالَ عُمَرُ : " لَا وَاللَّهِ لَا تَدْخُلُ عَلَیْهِمْ وَحْدَكَ " ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ : وَمَا عَسَیْتَهُمْ أَنْ یَفْعَلُوا بِی ؛ وَاللَّهِ لآتِیَنَّهُمْ ، فَدَخَلَ عَلَیْهِمْ أَبُو بَكْرٍ ، فَتَشَهَّدَ عَلِیٌّ فَقَالَ : " إِنَّا قَدْ عَرَفْنَا فَضْلَكَ وَمَا أَعْطَاكَ اللَّهُ ، وَلَمْ نَنْفَسْ عَلَیْكَ خَیْرًا سَاقَهُ اللَّهُ إِلَیْكَ ، وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَیْنَا بِالْأَمْرِ ، وَكُنَّا نَرَى لِقَرَابَتِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نَصِیبًا " ، حَتَّى فَاضَتْ عَیْنَا أَبِی بَكْرٍ ، فَلَمَّا تَكَلَّمَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ : وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَرَابَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَحَبُّ إِلَیَّ أَنْ أَصِلَ مِنْ قَرَابَتِی ، وَأَمَّا الَّذِی شَجَرَ بَیْنِی وَبَیْنَكُمْ مِنْ هَذِهِ الْأَمْوَالِ : فَلَمْ آلُ فِیهَا عَنْ الْخَیْرِ ، وَلَمْ أَتْرُكْ أَمْرًا رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَصْنَعُهُ فِیهَا إِلَّا صَنَعْتُهُ ، فَقَالَ عَلِیٌّ لِأَبِی بَكْرٍ : مَوْعِدُكَ الْعَشِیَّةَ لِلْبَیْعَةِ ، فَلَمَّا صَلَّى أَبُو بَكْرٍ الظُّهْرَ رَقِیَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَتَشَهَّدَ وَذَكَرَ شَأْنَ عَلِیٍّ وَتَخَلُّفَهُ عَنْ الْبَیْعَةِ وَعُذْرَهُ بِالَّذِی اعْتَذَرَ إِلَیْهِ ، ثُمَّ اسْتَغْفَرَ ، وَتَشَهَّدَ عَلِیٌّ ، فَعَظَّمَ حَقَّ أَبِی بَكْرٍ ، وَحَدَّثَ أَنَّهُ لَمْ یَحْمِلْهُ عَلَى الَّذِی صَنَعَ نَفَاسَةً عَلَى أَبِی بَكْرٍ ، وَلَا إِنْكَارًا لِلَّذِی فَضَّلَهُ اللَّهُ بِهِ ، وَلَكِنَّا نَرَى لَنَا فِی هَذَا الْأَمْرِ نَصِیبًا ، فَاسْتَبَدَّ عَلَیْنَا ، فَوَجَدْنَا فِی أَنْفُسِنَا ، فَسُرَّ بِذَلِكَ الْمُسْلِمُونَ ، وَقَالُوا : أَصَبْتَ ، وَكَانَ الْمُسْلِمُونَ إِلَى عَلِیٍّ قَرِیبًا حِینَ رَاجَعَ الْأَمْرَ الْمَعْرُوفَ . رواه البخاری (3998) ومسلم (1759)

[="red"]معنی (سیده عائشه روایت می کند فاطمه رضی الله تعالی عنه از ابوبکر الصدیق میراثشان را از باقی مانده فدک طلب کردند.ابوبکر الصدیق در جواب گفتند رسول الله فرموده اند هر چه از پیامبران باقی می ماند صدقه است وآنها ارثی نمی گذارند اما آل محمد از این مال می خورند ومن والله که چیزی از صدقه رسول الله صلی الله علیه وسلم را تغییر نمی دهم وبه همانطور که در زمان رسول الله بوده باقی می گذارم وهمانطور عمل می کنم که رسول الله در حیات خود عمل کردند و فاطمه رضی الله عنها از ابوبکر الصدیق دلخور شد و با او در این مورد صحبت نکرد تا وفات نمود وعلی بر او نماز گذارد وبه ابوبکر الصدیق خبر نداد .علی بعد از وفات فاطمه از ابوبکر می خواهد که به نزدشان برود وقصد علی هم بیعت با ابوبکر بود ودر این ماه ها بیعت نکرده بود و از ابوبکر الصدیق خواست که تنها نزدش برود وکسی را با خود نبرد کراهیه از محضر عمر فاروق .عمر به ابوبکر می گوید تنها نرو کسی باخود ببر که ابوبکر می گوید نه والله تنها می روم پس ابوبکر بر آنها وارد شد وعلی رضی الله شهادت داد وگفت ای ابوبکر ما قدر وفضل تو را می شناسیم ومیدانیم چه مناقبی خداوند به تو عطاء کرده اما ما کمی دلگیر شدیم زیرا با ما مشورت نشد و ما بخاطر قرابت با رسول الله دوست داشتیم با ما مشورت شود .ابوبکر الصدیق به گریه افتاد و گفت به آنکسی که جانم در دست اوست اهل بیت رسول الله از اهل بیت خودم برایم عزیزتر است اما آنچه بین ما وشما اتفاق افتاد بخاطر این اموال والله که من همان کردم که رسول الله را دیدم در مورد این اموال انجام داد پس علی در جواب گفت قرار ما فردا برای بیعت وقتی ابوبکر نماز ظهر را خواند بالای منبر رفت واز فضائل وشان علی ودلیل تاخیرش توضیح دادو عذر علی از تاخییر بیعت را بیان کرد و سپس علی آمد و از فضائل ابوبکر گفت وتوضیح داد که تاخیر بیعتش دشمنی با ابوبکر نبوده اما می خواسته که با او مشورت شود وقتی مسلمین این را دیدند علی را در آغوش گرفتند واز او عملش استقبال کردند)[/]

[="red"]پس برادر من دیگر سند را برش ندهید تا بیش از این آبروی شیعه را نبرید.[/]

اما ولی رسول الله (ص) چه کسیست؟! آیا کسی که توسط رأی اکثریت انتخاب شود، می تواند جانشین کسی باشد که «خدا» او را برگزید، زمانیکه اکثریت مخالف او بودند؟!!!!!!!!

آیا رأی اکثریت برای جانشینی رسول خدا (ص) که همان جانشینی خدا بر زمین است، دستور دین است؟!

قرآن در مورد اکثریت مردم چه نظری دارد؟! آیا خدا در قرآن اکثریت مردم را تأیید می کند که به واسطه ی این تأیید، انتخاب خلیفه ی خودش در زمین و انتخاب جانشین رسولش (ص) را به آنها بسپارد؟!

sayedali;300654 نوشت:
شما بدون هیچ مدرکی احادیث موجود در کتب ما (لوح جابر) را زیر سوال بردید ..مدارکش هم هست.....در ملا عام دروغ نگو....

باز هم دارید من رو مجبور می کنید تا هویدا کنم آنان را که هویدا هستند!!!

اولا علمای خودتان که در راسشان سلیم بن قیس هلالی باشد معتقد به 13 امام بوده است واگر بخواهیم روایات کلینی و روایت مزعوم لوح جابر را شمارش بکنیم می بینیم که تعداد ائمه شیعه 13 نفر می شود ونه 12 نفر
[="red"]دوما خود شیعه مختلف القول هستند که تعداد ائمه چند نفر است بعضی بر 4 بعضی بر 7 بعضی بر 12 وبعضی بر13 پس از لحاظ عدد نمی توانید ثابت کنید که منظور حدیث ائمه شما هستند.[/]

حتما می گوئید سند ارائه بدهیم؟؟؟
721- سليم بن قيس :
صاحب الكتاب، الهلالي ى، ن، سين، ين، قر، [قي] من الأولياء [كش] روى تصديقه [غض] كتابه موضوع، [="red"]و فيه أن الأئمة ثلاثة عشر و أسانيده مختلفة. [/]
[اسم الكتاب : رجال ابن داود / 1] - [المؤلف : الشيخ ابن داود الحلي] ص178

خوب شاید به این هم قانع نشوید:
وایتی از جابر بن عبدالله نقل شده رونوشت لوح سبزی از حضرت زهرا علیه السلام که در آن نام اوصیای رسول خدا صلی الله علیه وسلم بوده و آن رونوشت را درهنگام احتضار حضرت باقر علیه السلام در حضور امام صادق علیه السلام آورد خدمت امام باقر علیه السلام، و با نوشته‌ای که نزد امام باقر علیه السلام بود تطبیق کرد و مطابق دید، در صورتیکه چندین سال قبل از وفات حضرت باقر علیه السلام ، [="red"]همین جابر رفته به زیارت اربعین امام حسین طبق روایات شیعه و چشم او نمی‌دیده واز دیدن محروم بوده[/]، حال شما ملاحظه کنید. آیا با این روایات غیر صحیحه می‌توان ظاهر بلکه صریح قرآن را نادیده گرفت، [="red"]در حالی که زمان وفات حضرت باقر علیه السلام و وصیت حضرت صادق علیه السلام جابر بن عبدالله نبوده و به چهل سال قبل فوت شده.[/] و لایخفی، پس از تحقیق معلوم گردید نصی برای خلافت و امامت و اولوالأمری پس از رسول خدا علیه السلام برای شخص و یا اشخاص معین از خدا و رسول صادر نشده، و اگر نصوصی در کتب سابقین نوشته شده تماما از جهت سند و متن مخدوش و آثار جعل از آنها نمایان است. رجوع شود به کتاب «بررسی از نصوص امامت».

خوب از آنجا که بحث با شما من را به یاد داستان معروف قرآن در مورد بنی اسرائل و بافتن گاو مورد نظر می اندازد و باز هم شکی ندارم که می خواهید بهانه ای بیاورید پس باز هم سند می دهم برایتان.

اگر احادیث این باب (احادیث لوح) حقیقت می‌داشت دیگر به طرح مسأله «بداء»2 نیازی نبود، زیرا در صورت معرّفی و اعلام أئمّه از صدر اسلام [="red"]– چنانکه احادیث لوح ادّعا کرده‌اند – دیگر به هیچ وجه اسماعیل (پسر حضرت صادق) قبل از موسی و محمّد (پسر حضرت هادی) قبل از حسن، به امامت معرّفی نمی‌شدند. [/]

ثانیاً این اخبار با احادیث ابواب قبلی موافق نیست که از آن جمله است : حدیث اوّل باب 118 که[="red"] ابوبصیر اطّلاعی از حدیث لوح جابر – و نظایر آن – ندارد[/] و امام نیز می‌فرماید امامت هر امامی یکی پس از دیگری نازل می‌شود و نمی‌فرماید که امامت أئمّه قبلاً در شرع – [="red"]توسّط لوح جابر و امثال آن[/] – تعیین و اعلام شده است.
حدیث پنجم باب 128 که نوه حضرت سجّاد ([="red"]امام پس از حضرت صادق را نمی‌شناخت و امام نیز به حدیث لوح جابر اشاره نفرمود![/]
در حدیث هفتم باب 128 امام صادق ( به نبیره حضرت علی ( [="red"]فقط پسرش موسی را معرّفی نمود و به حدیث لوح اشاره‌ای نکرد و فرمود[/] اگر امام زمانت را نشناختی چنین و چنان بگو و نمی‌گوید پس از من پنج امام دیگر به نام‌های فلان و فلان و ..... خواهند بود و امام ششم غائب خواهد شد. این خود نشان از این است که نص صریح بر این قضیه وجود نداشته و گرنه آنان به آن استدلال می کردند.

[="red"]خوب می دانیم که بنی اسرائیل برای یافتن گاو مورد نظر بسیار بیش از این بهانه جویی نمودند، پس:[/]

امام باقر؛ از قول جابر انصاری نقل فرموده: قال دخلت على فاطمة و بین یدیها لوح فیه أسماء الأوصیاء من ولدها، فعددت اثني عشر، آخرهم القائم، ثلاثة منهم محمد وثلاثةمنهم علي: جابر می‌‌گوید بر حضرت فاطمه وارد شدم که در مقابلش لوحی قرار داشت که نام‌‌های اوصیاء از فرزندان او در آن بود، [="red"]شمردم دوازده نفر بودند، آخرین آنها قائم بود و سه محمد و سه علی در میان آنها بود![/]

[="red"]می گوید 12 نفر از فرزندان فاطمه، خوب 12 فرزند با علی می شود 13 تن!!! یعنی شما 13 امام داشتید؟؟؟[/]

این روایت را با همین سند شیخ صدوق در کتب خود از جمله اکمال الدین و شیخ طوسی در کتاب الغیبة نیز نقل کرده‌اند ولی در این کتب بر خلاف شیخ کلینی تعداد علی‌ها را چهار ذکر کرده‌اند!

مجلسی و بهبودی هر دو معتقد به ضعف آن هستند.

[="red"]خوب شاید باز هم بهانه بیاورید، زیرا این رسم بنی اسرائیل برای یافتن گاو مورد نظر بود.[/]

ابو بصره یا ابو بصر که هر که باشد مجهول و بی‌‌نام و نشان است گفته است: «لما احتضر أبو جعفر محمد بن علي الباقر عند الوفاة» ( احتضار و وفات حضرت امام محمد باقر بر طبق تمام تواریخ از سال 114 تا سال 118 است) و فاصله‌ی بین وفات حضرت باقر ؛ و جابر بن عبدالله حد متوسط چهل سال است و کمتر نیست. کسی به حدیث‌ساز کذّاب نگفته هنگامی که حضرت ابو جعفر محمد باقر محتضر بود، جابر کجا بود که تو از قول او حدیث لوح را آوردی و اثبات امامت اثنی عشر با نام و نشان پدر و مادر کردی؟ جابر که چهل سال قبل از احتضار حضرت باقر از دنیا رفته چگونه آمد و زید بن علی را به امامت حضرت صادق قانع کرد؟!
[="red"]اینک برویم سراغ زید، شیخ طوسی در رجال خود (ص 195) فرموده:[/] «قتل سنة إحدى وعشرین ومائة وله اثنتان وأربعون سنة»: او سال 121 و در سن 42 سالگی کشته شد در این صورت آن جناب در سال 79 یا 80 متولد شده زیرا در سال 121 شهید شده در حالی که چهل و دو ساله بوده در [="red"]تهذیب تاریخ ابن عساکر ج 6 (ص 18)[/] زید بن علی بن الحسین در سال 78 یعنی چهار سال یا حداقل یک سال بعد از فوت جابر متولد شده، و سید علی خان شوشتری در شرح صحیفه‌ی سجادیه تولد او را در سال 75 آورده است یعنی یک سال بعد از فوت جابر، پس زید بن علی بن الحسین در کجا بوده که جابر در سال 114 یا سال 117 در حالی که خود در سال 74 فوت کرده برای اقناع و اسکات او آمده است؟!!

[="red"]فقط تو رو خدا بگویید گاو را پیدا کردید یا نه؟؟؟!!![/]

ohfreedom;300685 نوشت:
اولا که سند آن در همان تصویری است که خودتان ارائه دادید، متن را با دقت بیشتری بخوانید.
دوما خوبه خودتون دارید اعتراف می کنید که گاهی خطا می کند، کسی که گاهی خطا می کند حکم روایتش چیست؟؟؟

ببین بزرگوار، هر کسی که سبیل دارد بابای آدم نیست، فقط 1 نفر بابای آدمه!
این رو قبلا هم گفتم، باز رفتی به جا کذا کذا دیدی می گی یالله این خودشه!!!
فدات شم متن رو کامل معنی کن، نه اینکه قسمت خودت رو سانسور کن و بگذار، این هم معنی روایت:

منظورم سند روایتی بود که گفتید در شیعه قیاس کردن گناه است. سندش را بیاورید.

شما مثل اینکه معنی روایت حسن را نمیفهمید؟
حالا بگو ببینم صدوق ربما اختا یعنی دروغ گو است؟؟؟ صدوق یعنی راستگو انوقت شما معنی میکنید دروغ گو!!!

و اما در مورد حيى بن سليم بن بلج

اگر او خطا دارد چرا فقط اینجا خطا کرده و در روایات دیگر نقل او را صحیح میدانید؟!؟!؟!؟!

برای نمونه در این روایت:

ثنا يحيى بن حَمَّادٍ ثنا أبو عَوَانَةَ ثنا أبو بَلْجٍ ثنا عَمْرُو بن مَيْمُونٍ قال: إني لَجَالِسٌ إلى إبن عَبَّاسٍ إذا أَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ فَقَالُوا يا أَبَا عَبَّاسٍ إما أن تَقُومَ مَعَنَا وإما أَنْ تخلونا هَؤُلاَءِ؟
قال: فقال: إبن عَبَّاسٍ بَلْ أَقُومُ مَعَكُمْ قال: وهو يَوْمَئِذٍ صَحِيحٌ قبل أَنْ يَعْمَى. قال: فابتدؤا فَتَحَدَّثُوا فَلاَ ندري ما قالوا. قال: فَجَاءَ يَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَيَقُولُ أُفْ وَتُفْ وَقَعُوا في رَجُلٍ له عَشْرٌ...
الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، فضائل الصحابة، ج2، ص685، ح3062، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م؛
همو، مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص3053، ح3062، ناشر: مؤسسة قرطبة ـ مصر؛
و...
حاكم نيشابورى بعد از نقل اين روايت مى‌گويد:
هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه بهذه السياقة.

ذهبى متوفاى748هـ نيز در تلخيص المستدرك بعد از نقل اين روايت گفته:
صحيحٌ.

قال أبو عمر رحمه الله هذا إسنادٌ لا مَطْعَنٌ فيه لأحدٍ لصحته وثقة نَقَلَتِه....
ابو عمر (ابن عبد البر) گفته:[="blue"] اين سندى است كه هيچ كس حق اشكال به آن را ندارد؛ چرا كه سند آن صحيح و تمام راويان آن موثق هستند.[/]

چطور شد اینجا ابی بلج موثق شد اما وقتی میگوید علی خلیفه کل مومن خطا دارد؟!؟!؟!

محمد ناصر البانى كه وهابى‌ها از او با عنوان «بخارى دوران» ياد كرده‌اند و او را مجدد دين در قرن چهاردهم شمرده‌اند، در باره اين روايت، دچار تناقض‌گويى‌هاى مختلفى شده است:
تناقض اول:
وى در كتاب ظلال الجنة،، ج2، ص 337، ح1188، همين روايت را آورده و سپس به خاطر وجود ابوبلج در سند روايت، آن را «حسن» دانسته و مى‌گويد:
إسناده حسن ورجاله ثقات رجال الشيخين غير أبي بلج واسمه يحيى بن سليم بن بلج قال الحافظ صدوق ربما أخطأ.
ولى در جاى ديگر، در روايتى كه ارتباطى با فضائل اهل بيت عليهم السلام ندارد، صراحتا ابوبلج را توثيق كرده است. وى در كتاب السلسلة الصحيحة، ج3، ص474، ذيل حديث 1400 مى‌نويسد:
قلت: وهذا إسناد جيد رجاله ثقات، ويحيى بن أبي سليم هو أبو بلج الفزاري، وهو بكنيته أشهر.
من مى‌گويم: اين سند «جيد» و راويان آن ثقه هستند، يحيى بن أبى سليم كه همان ابوبلج فزارى باشد، با كنيه‌اش مشهورتر است.
و در جاى سوم در باره روايت «أنت ولى كل مؤمن بعد» كه بازهم در سند ابوبلج هست مى‌گويد:
فقال الطيالسي (2752 ): حدثنا أبو عوانة عن أبي بلج عن عمرو بن ميمون عنه أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لعلي: «أنت ولي كل مؤمن بعدي».
و أخرجه أحمد (1 / 330 - 331) ومن طريقه الحاكم (3 / 132 - 133) وقال: «صحيح الإسناد»، ووافقه الذهبي، وهو كما قالا.
اما اين گفته پيامبر (ص) كه: «او ولى هر مؤمنى بعد از من است» از طريق ابن عباس نقل شده است. طيالسى گفته: ابوعوانه از ابوبلج از عمرو بن ميمون از ابن عباس نقل كرده است كه رسول خدا خطاب به على فرمود: تو ولى هر مؤمنى بعد از من هستى.
احمد نيز آن را نقل كرده و حاكم نيز از همين طريق آن را نقل كرده و گفته: سندش صحيح است، ذهبى نيز با نظر او موافقت كرده است. سند روايت همان گونه است است كه حاكم و ذهبى گفته‌اند (صحيح است).
ألباني، محمد ناصر (متوفاى1420هـ)، السلسلة الصحيحة المجلدات الكاملة، ج5، ص222، ذيل روايت: 2223
در اين جا صراحتا نظر حاكم نيشابورى و ذهبى كه روايت را تصحيح كرده‌اند، تأييد كرده است.
از البانى مى‌پرسيم كه بالأخره، كدام نظر شما را بپذيريم؟ روايت ابوبلج، «صحيح» است، يا جيد يا حسن؟
تناقض دوم:
ديديم كه البانى در اين جا به خاطر سخن ابن حجر عسقلانى در باره ابوبلج، روايت را «حسن» دانسته بود؛ اما جاى ديگر در وضعيت مشابه و حتى بدتر از اين، روايت را تصحيح كرده است. وى در ذيل روايت «ولو رأى حالهن اليوم منعهن» كه از عائشه نقل شده، مى‌گويد:
وهذا إسناد صحيح رجاله كلهم ثقات رجال مسلم غير عبد الرحمن بن أبي الرجال وهو صدوق ربما أخطأ كما في (التقريب).
الباني، محمد ناصر (متوفاى1420هـ) الكتاب: الثمر المستطاب في فقه السنة والكتاب،، ج1، ص733، ناشر: غراس للنشر والتوزيع، الطبعة: الأولى.
در اين روايت، تمام روات راويان مسلم هستند غير از يك نفر كه او نيز طبق نظر ابن حجر صدوق است و گاهى خطا مى‌كرده؛ ولى در روايت مورد نظر ما، همه روات، از روات بخارى و مسلم هستند؛ اما يك نفر از آن‌ها طبق نظر ابن حجر صدوق است و گاهى اشتباه مى‌كرده. وضعيت هر دو راوى كاملا شبيه به يكديگر است؛ پس بايد حكم هر دو روايت حد اقل يكى باشد.
اگر روايت «أنت خليفتى فى كل مؤمن بعدي» به خاطر وجود ابوبلج فزارى كه ابن حجر گفته «صدوق است و گاهى اشتباه مى‌كرده»، «حسن» است؛ بايد روايت «ولو رأى حالهن اليوم منعهن» نيز اين چنين باشد؛ زيرا ابن حجر در باره راوى اين روايت «عبد الرحمن بن أبى الرجال» نيز همن نظر را داده است.
اگر اين روايت «صحيح» است؛ پس روايت «أنت خليفتى فى كل مؤمن بعدي» نيز بايد «صحيح» باشد.
تناقض سوم:
همان‌طور كه گذشت آقاى البانى روايت «وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي» را «حسن» دانسته بود؛ اما همين آقاى البانى در ديگر كتاب خود، فرياد مى‌زند كه جمله «أنه خليفتى من بعدي» از أباطيل و ساخته‌هاى شيعيان است و به هيچ وجه صحت ندارد:
وأما ما يذكره الشيعة في هذا الحديث وغيره أن النبي صلى الله عليه وسلم قال: في علي رضي اله عنه: إنه خليفتي من بعدي. فلا يصح بوجه من الوجوه. بل هو من أباطيلهم الكثيرة.
اما آن چه شيعه نقل كرده در اين روايت و ديگر روايات كه رسول خدا (ص) در باره على (ع) فرمود: «او خليفه من بعد از من است» به هيچ وجهى از وجوه صحيح نيست؛ بلكه يكى از اباطيل بسيارى است شيعيان ساخته‌اند.
السلسلة الصحيحة، ج4، ص330، ح1750
جناب آقاى البانى ! آيا رسم امانت‌دارى و انصاف همين است؟

معلوم مى‌شود كه معيار و مقياس البانى، با پيروى از سلف خود، معيار‌هاى شناخته شده علم رجال نيست؛ بلكه هر جا روايتى به نفع اهل بيت پيامبر باشد، آن روايت بايد به هر صورت ممكن تنزل پيدا كند و حقيقت پنهان شود؛ اما اگر در باره مسائل ديگر بود، آن وقت معيارهاى علمى اجرا و حقيقت گفته مى‌شود.

ohfreedom;300717 نوشت:

مگر نبوده؟؟؟

عمر که نگفت پیامبر مرا وصی خود کرده...
گفت بعد از ابوبکر وصی ابوبکر شدم.

آقا شما یک انسانی، یک انسان بی دقت که لااقل به کلام خودت هم توجه نمی کنی!
بنده از متن ارائه شده توسط جنابعالی کپی گرفتم. خود عمر می گوید که من ولی رسول الله (ص) هستم.

بنده سؤالم اینجاست، این ولایت از طرف چه کسی به عمر داده شد؟! خدا یا رسولش؟! الان ادعا می کنید گفت وصی ابوبکر شدم، آنجا خودتان نقل قول از عمر آوردید که گفته بود «ولی رسول خدا (ص)» هستم.

وصی ابوبکر باش چه اشکالی دارد، اما چه کسی می گوید وصی ابوبکر، حق دارد ولی رسول خدا (ص) باشد؟!
با چه مجوزی؟! آیا خداوند به ابوبکر مجوز داد که برای رسول خدا (ص) ولی تعیین کند؟! ابوبکر که خودش توسط خدا انتخاب نشد. توسط رسول خدا (ص) هم که انتخاب نشد. بلکه به قول شما اهل سنت، توسط «اکثریت» مردم انتخاب شد.

قرآن هم به صراحت می فرماید که: و اکثرهم لا (...)
شما جای خالی را بین پرانتز پر کن اگر مسلمانی و اگر قرآن را قبول داری و کلام خدا را تحریف نمی کنید!

بعد ببینیم کسی که توسط این اکثریت انتخاب شده، آیا حق دارد «ولی» برای رسول خدا (ص) انتخاب کند یا خیر!

این ادعای عمر است که خودتان فرمودید:

ohfreedom;300685 نوشت:
پس چون ابوبکر فوت کرد من ولی رسول الله ص و ولی ابوبکرهستم،

اما الان می فرمایید عمر نگفته «ولی» رسول خدا (ص)، بلکه گفته وصی ابوبکر!!!!!!!!!!

دروغ نگو! به عاقبت پینوکیو نگاه کن! یک وقت دیدی در روز قیامت با دماغ دراز محشور شدی!

ohfreedom;300717 نوشت:
باشه قبول،

شما کلا با شنیدن نام عمر مشکل دارید. خوبه حالا ما ضعف ایشان را قبول کرده و قوت ایشان را تبلیغ نمی کنیم.
..

دوست عزیز ،عمر اصلا خلافت شرعی ندارد تا بتوان در مورد حجیت او نیز اظهار نظر کرد،وقتی بنا به گفته خودتان پیامبر جانشینی انتخاب نکرده ،پس اصل خلافت اربابتان عمر و ابوبکر زیر سوال است و اینها اصلا حجیت شرعی ندارند،مگر اینکه درجه اعلمیت اینها از پیامبر بالاتر باشد که البته اعتقاد شما و اهل تسنن جز این چیزی نیست و کسی که چنین عقیده ای داشته باشد اصلا مسلمان نیست تا بشود در مورد اصول ان نیز با او بحث کرد........

نتیجه:
ابوبکر و عمر باید از پیامبر بالاتر باشند که چنین حجیتی را برای خود قائل گشتند و بر اساس همین برتری سخنان و اعمال انها نیز حجیت شرعی پیدا می کند ،که این یعنی کفر!!:khandeh!:

حالا شما ابتدا ثابت کن حجیت خلافت انها را تا بعد!:Gig:

با کدام حجت و دلیل شرعی ابوبکر و عمر حق انتخاب داشتند و لی پیامبر نداشت؟چه کسی حق انتخاب را به اینها داده بود؟خدا بودند؟یا پیامبر (العیاذ بالله )عقلش نرسید و لی عمر عقلش بهتر رسید؟:khaneh:

خلاصه اصل خلافت اینها مشکل دارد چه برسد به قبول حضرات!

یاحق

بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:سلام علیکم و رحمة الله و برکاته:Gol:

حدیث غدیر و چگونگی آن


جمهور علمای فریقین: شیعه و سنی معترفند که : روز 18 ذی الحجة الحرام در حجة الوداع سال 10 هجرت زمان بگرشتن از مکه ی معظمه تمامی اصحاب را در بیابانی که آنجا را غدیر خم می گفتند هم رسیدند. قافله را به امر آن حضرت برگرداندند و قب ماندگان هم رسیدند.که به سند شیعه و اکثر علما و مورخین هفتاد هزار نفر و به سند بعضی از علمای شما از قبیل امام ثعلبی در تفسیرش و سبط بن جوزی در تذکرة خواص الامة فی معرفة الامة و دیگران یکصدو بیست هزار نفر حاضر در غدیر خم بودند.
رسول الله تشریف برد بالای منبر که برای آن حضرت مرتب نمودند. خطبه بسیار طولانی قرائت فرمودکه غالب آن خطبه در مدایح و فضایل امیر المومین علی (ع) بود. و غالب آیات درباره حضرت علی(ع) نازل شده بود قرائت و تجدید نمودند و جامعه ی امت را به خوبی متوجه مقام مقدس ولایت امیرلمومنین علی(ع) نمودند. آنگاه فرمودند:معاشر الناس! الست اولی بکم من انفسکم؟ قالو :بلی قال: من کنت مولی فهذا علی مولاه...
آن گاه دست به دعا برداشت و دعا کرد:اللهم و آل من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله. سپس امر فرمود :خیمه ای برپا کردند و امیر المونین علی(ع) را امر فرمود تا در خیمه بنشیند و تمام امت که حاضر بودند امر فرمود: بروید و با علی بیعت کنید. زیرا من از جانب پروردگارم مامورم که از شما بیعت برای علی بگیرم.اول من باع ذلک الیوم علیّا کان عمر ثم ابابکر ثم عقمان ثم طلحة ثم زبیر و کانو یبایعون ثلاثة ایام متواترة
سوال: آیا میشود باور نمود که امر به این پر اهمیتی که بیان شد واقع شده باشد وعلمای بزرگ آ« را نقل نکنند.؟
جواب:قضیه ی غدیر کالشمس فی رابعة النهار استکسی انکار این معنا را نمی نماید مگر عناد و لجوج که خود رسوا و مفتضح است.

روات معتبره از علماء عامه

در نقل حدیث غدیر خم

1-فخرالدین رازی در تفسیر کبیر (مافتیح الغیب)


2-احمد ثعلبی در تفسیر کشف البیان
3-جلال الدین سیوطی در تفسیر در المنثور
4-ابوالحسن علی بن احمد واحدی نیشابوری در اسباب النزول
5-محمدبن جریر طبری در تفسیر کبیر
6-حافظ ابونعیم اصفهانی در کتاب مانزل من القرآن فی علی و در حلیة الاولیا
7-محمدبن اسماعیل بخاری در صفحه ی 375 جلد اول تاریخ خود
8-مسلم بن حجاج نیشابوری در صفحه ی 325 جلد دوم صحیح
9-ابی داود سحبستانی در سنن
10-محمد بن عیسی ترمذی در سنن
11-حافظ ابن عقدة در کتاب الولایة
12-ابن کثیر شافعی دمشقی در تاریخ خود
13-ائمة الحدیث احمد بن حنبل رئیس الحنابله در صفحه 281 و 371 جلد چهارم مسند
14-ابو حامد محمد بن محمد غزالی در سرالعالمین
15-ابن عبد البر در استیعاب
16-محمد بن طلحه ی شافعی در صفحه 16 مطالب السؤول
17-ابن مغازلی فقیه شافعی در مناقب
18-نورالدین بن صباغ مالکی در صفحه 24 فصول المهمة
19-حسین بن مسعود بغوی در مصابیح السنة
20-ابوالموید موفق بن احمد خطیب خوارزمی در مناقب
21-مجدالدین بن اثیر محمدبن محمد شیبانی در جامع الاصول
22-حافظ ابوعبدالرحمن احمد بن علی نسائی در خصائص العلوی و سنن
23-سلیمان بلخی حنفی در باب 4 در ینابیع المودة
24-شهاب الدین احمد بن حجر مکی در صواعق محرقة و کتاب المنح الملکیة و مخصوصا در صفحه 25 باب اول در صواعق با کمال تعصبی که داشته گوید: انه حدیث صحیح لامریة فیه و قد اخرجه جماعة کالترمذی و النسائی و طرقة کثرة جدا
25-محمدبن یزید حافظ حافظ ابن ماجه قزوینی در سنن
26-حافظ ابوعبدالله حاکم نیشابوری در مستدرک
27-حافظ سلیمان بن احمد طبرانی در اوسط
28-ابن اثیر جزری در ص17 تذکرة خواص الامة
29-ابوعمر احمدبن عبد ربه در عقدالفرید
30-علامه سمهودی در جواهر العقدین
31-یوسف سبط ابن جوزی در ص17 تذکرة خواص الامة
32-ابن تیمیه احمد بن عبد الحلیم در منهاج السنة
33-ابن حجر عسقلانی در فتح الباری و تهذیب التهذیب
34-ابولقاسم محمدبن عمر جارالله زمخشری در ربیع الابرار
35-ابو سعید سجستانی در الدرایة فی حدیث الولایة
36-عبیدالله بن عبدالله حسکانی در دعاة الهدی الی اداء حق الموالات
37-رزین بن معاویة العبد ری در جمع بین الصحاح السته
38-امام فخر رازی در کتاب الاربعین گوید: اجماع نمودند تمام امت بر این حدیث شریف
39-مقبلی در الاحادیث المتواترة
40-سیوطی در تاریخ الخلفاء
41-میرسید علی همدانی مودة القربی
42-ابو الفتح نظری در خصائص العلوی
43-خواجه پارسای بخاری در فصل الخطاب

44-
45-
46-
47-
48-
49-
50-
51-
52-
53-
54-
55-
56-
57-
58-
59-
60-
بقیه منابع گزاشته خواهد شد ان شاء الله
سوال:در مورد این قضیه واصل حدیث شک و شبهه و اشکالی نیست ولی نه به این اهمیت آب و تابی که شما بیان نمودید.

علاوه بعضی اشکالات در متن حدیث موحود است که مطابقه با هدف و مقصد شما نمیکند.از جمله در کلمه مولی می باشد. که جناب عالی ضمن بیانات خود خواستید برسانید که مولی به معنای اولی به تصرف می باشد . و حال آن که ثابت آمد که کلمظ ی مولی در این حدیث به معنای محب و ناصر و دوست می باشد. که پیامبر چون میدانسته علی دشمن زیاد دارد خواسته توصیه او را بنماید و به امت برساند که : هرکس من محب و دوست و ناصر او می باشم علی هم محب و دوست و ناصر آن میباشد. و اگر بیعتی از مردم گرفت برای آن بود که بعد از پیغمبر علی را اذیت نکنند.


جواب:گمان میکنم گاهی به حکم اجبار تبعیت از اسلاف و عادت می نمایید. والا اگر قدری دقیق شوید و علم و انصافتان را به کار اندازید و توجهی به قراین نمایید حق و حقیق کاملا واضح و آشکار است.
سوال:با کدام قراین می خواهید ثابت کنید؟ متمنی است بیان فرمایید.
جواب: قرینه اول: قرآن مجید و نزول آیه 67 سوره 5(مائده) می باشد که : یا ایها الرسول بلغ ما انزل من ربک فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس
در اثبات معنای مولی به اولی و تصرف بودن و نزول آیه
سوال: از کجا معلوم است که این آیه در آن روز برای این امر نازل گردیده باشد؟
جواب: فحول علمای خودتان از قبیل:
1-جلال الدین سیوطی در صحفه298 جلد دوم در المنثور
2-حافظ ابن ابی حاتم رازی در تفسیر غدیر
3-حافظ ابوجعفر طبری در الولایة
4-حافظ ابو عبدالله محاملی در امالی
5-حافظ ابوبکر شیرازی در مانزل من القرآ« فی امیر المومنین
6-حافظ ابوسعید سجستانی در شواهد التنریل
7-حافظابن مردویه در تفسیر آیه
8-حافظ ابولقاسم حسکانی در شواهد التنزیل
9-ابوالفتح نطنزی در خصائص العلوی
10-معین لدین میبدی در شرح دیوان
11-قاضی شوکانی در صفحه57 در جلد3 فتح القدیر
12-سید جمال الدین شیرازی در اربعین
13-بدر الدین حنفی در صفحه 584جلد8 عمدة القاری فی شرح صحیح بخاری
14-امام اصحاب حدیث احمد ثعلبی در تفسیر کشف البیان
15-امام فخر رازی در صفحه 636 جلد3 تفسی کبیر
16-حافظ ابونعیم اصفهانی در ما نزل من القرآن فی علی
17-نظام الدین نیشابوری در صفحه 170 جلد6 تفسیر خود
18-سید شهاب الدین آلوسی بغدادی در صفحه348 جلد2 روح المعانی
19-نورالدین بن صباغ مالکی در صفحه 27 فصول المهمة
20-علی بن احمد واحدی در صفحه 150 اسباب النزول
21-محمد بن طلحه شافعی در صفحه 16 مطالب السؤول
22-میر سید علی همدانی شافعی در مودت پنجم از مودةالقربی
23-شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 39 ینابیع المودة
24-ابراهیم بن محمد حموینی در فرائد السمطین

خلاصه آنچه دیدم قریب سی تن ار اعلام خودتان در معتبر ترین کتب و تفاسیر خود نوشته اند که: این آیه شریفه در شأن امیر المومنین علی(ع) در روز غدیر خم نازل گردیده.


حتی قاضی فضل بن روز بهان با همهی عناد و لجاج و تعصبی که دارد نوشته است:فقد ثبت هذا فی الصحاح ینی: پس به تحقیق ثابت آمده این قضیه در ضحاح معتبره ما . که چون این آیه نازل شد رسول الله دست علی را گرفت و فرمود: من مولاه فهذا علی مولاه
وعجب آن که همان قاضی عاصی در کضف الغمة خبر غریبی از رزین بن عبدالله نقل نموده که گفت ما در زمان رسول الله این آیه را چنین قرائت میکردیم:یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک انّ علیا مولی المومنین و ان لم تفعل فم بلغت رسالته

. نیز سیوطی در درالمنثور از ابن مردویه و ابن عساکر و ابن ابی حاتم از ابوسعید خدر وعبدالله بن مسعود و قاضی شوکانی در تفسیر فتح القدیر نقل نمودند که ما در زمان رسول الله همین قسم آیه را می خواندیم.


خا=لاصه از تاکید کردن بلکه تهدید نمودن در این آیه که می فرماید: اگر این امر را تبلیغ ننمایی و به مردم نرسانی هیچ رسالت خود را تبلیغ ننموده ای صراحة معلوم می آید که ظان امر مهم عظیمی که مامور ابلاغ آن گردیده تالی تلو مقام رسات بوده است و قطعا آن امر امامت و وصایت و اولی به تصرف بود است که حافظ و نگهبان دین و احکام است بعد از رسول الله.

قرینه دوم نزول آیه الیوم اکملت لکم دینکم و دیگر احادیث ان شاءالله بعدا



علی مع الحق;300729 نوشت:
منظورم سند روایتی بود که گفتید در شیعه قیاس کردن گناه است. سندش را بیاورید.

اولا بنده گفتم قیاس در مذهب شما جایز نیست.

(ابوجعفر محمد بن يعقوب الكليني) كتابي نوشته است به اسم (الكافي) كه در آن راجع به علم اصول صحبت كرده و قياس را به شدت مردود دانسته و گفته است [="Red"]هر كس كه براي استنباط قوانين و احكام اسلامي متوسل به قياس شود دچار اشتباه خواهد گرديد[/] و براي پي بردن به قوانين و احكام اسلامي به عقيده كليني، فقط قرآن و سنت كافي است و هر دو به عقيده او (نص) است يعني چيزي است كه بايد بدون ايراد پذيرفت و به كار بست و هم اوست كه مي گويد در نص، اجتهاد جائز نيست يعني راجع به چيزي كه در قرآن نوشته شده يا از دهان امام خارج گرديده نبايد بحث كرد و اطاعت از آن ها بر هر شيعه مذهب واجب است.

برای اطلاع بیشتر مطالعه شود:
http://sarallah.valiasr-aj.net/include/VIEW.php?bankname=LIBLIST&RADIF=0000021995

تحریم شده!;300738 نوشت:
بنده سؤالم اینجاست، این ولایت از طرف چه کسی به عمر داده شد؟! خدا یا رسولش؟! الان ادعا می کنید گفت وصی ابوبکر شدم، آنجا خودتان نقل قول از عمر آوردید که گفته بود «ولی رسول خدا (ص)» هستم.

حالا آخر نفهمیدیم وصی یا ولی؟؟؟

در ولی بودن شکی نیست زیرا بعد از پیامبر، اولین ولی ابوبکر بود و بعدش عمر و بعد عثمان و بعد علی...

حالا شما نمی خواهید واقعیت را بپذیرید دیگر مشکل خودتان است.
هروقت توانستید موضوع را درک کنید که پیامبر جانشینی نداشته است و خاتم بوده است آن وقت می توانید معنی اینها را درک کنید.

اکابر نرفته دانشجو نمی شوید برادر.

erfan_alavi;300770 نوشت:
دوست عزیز ،عمر اصلا خلافت شرعی ندارد

پس دارید اعتراف می کنید که به وسیله حاکمی غیر شرعی اسلام آورده اید؟؟؟
همین حاکم غیر شرعی شما جهان را تصرف کرد و اسلام را در قاره های دیگر آشکار ساخت.

همین حاکم غیر شرعی کسی بود که امیرالمومنین علی -رض- به او مشورت می داد.
همان کسی بود که سیدنا حسن و سیدنا حسین در رکابشان شمشیر زدند.

همین حاکم غیر شرعی بودند...

erfan_alavi;300770 نوشت:
پس اصل خلافت اربابتان عمر و ابوبکر

ابوبکر و عمر برای ما فقط 2 مسلمان هستند و بس. مسلمانی بسیار عالی مقام.
اما این شما هستید که جز الله اربابی دیگر دارید، نظیر اربابتان ابوالفضل...
erfan_alavi;300770 نوشت:
مگر اینکه درجه اعلمیت اینها از پیامبر بالاتر باشد که البته اعتقاد شما و اهل تسنن جز این چیزی نیست و کسی که چنین عقیده ای داشته باشد اصلا مسلمان نیست

خوب پس شما اعتراف کردید که مسلمان نیستید.
زیرا شیعه اعتقاد دارد که امامت بالاتر از نبوت است، این یعنی امام شما از پیامبر بالاتر است.

نقل قول:
حالا آخر نفهمیدیم وصی یا ولی؟؟؟

هم وصی هم ولی

نقل قول:
در ولی بودن شکی نیست زیرا بعد از پیامبر، اولین ولی ابوبکر بود و بعدش عمر و بعد عثمان و بعد علی...

«انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون
=علی و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون‏ چطور ابوبکر اولین ولی است؟جواب بده یا این هم حاشیه است.؟؟؟؟؟؟؟؟

نقل قول:
حالا شما نمی خواهید واقعیت را بپذیرید دیگر مشکل خودتان است.

نقل قول:
هروقت توانستید موضوع را درک کنید که پیامبر جانشینی نداشته است و خاتم بوده است آن وقت می توانید معنی اینها را درک کنید.

در رسالت آری ولی در خلیفه بودن چه ابوبکر میتواند جانشین انتخاب کند رسول الله نه ؟ مگر ابوبکر پیرو سنت رسول الله نبود؟
نقل قول:
اکابر نرفته دانشجو نمی شوید برادر.

نقل قول:
پس دارید اعتراف می کنید که به وسیله حاکمی غیر شرعی اسلام آورده اید؟؟؟

نه ما به وسیله قرآن و عترت و عقل اسلام آوردیم
همین حاکم غیر شرعی شما جهان را تصرف کرد و اسلام را در قاره های دیگر آشکار ساخت.

نقل قول:
همین حاکم غیر شرعی کسی بود که امیرالمومنین علی -رض- به او مشورت می داد.

برای رضا الله و امت و گرنه آن زنازاده رو تصدیق نکرد

نقل قول:
همان کسی بود که سیدنا حسن و سیدنا حسین در رکابشان شمشیر زدند.

برای رضا الله و امت و گرنه آن زنازاده رو تصدیق نکرد

همین حاکم غیر شرعی بودند...

نقل قول:
ابوبکر و عمر برای ما فقط 2 مسلمان هستند و بس. مسلمانی بسیار عالی مقام.
اما این شما هستید که جز الله اربابی دیگر دارید، نظیر اربابتان ابوالفضل...

یعنی وقتی میگویید رسول الله سیدنا یا مولی بمعنی ارباب است؟
نقل قول:

خوب پس شما اعتراف کردید که مسلمان نیستید.
زیرا شیعه اعتقاد دارد که امامت بالاتر از نبوت است، این یعنی امام شما از پیامبر بالاتر است.

اولا ثابت کنید ما امامت را بالاتر را از نبوت میدانیم دوما ما رسول را امام امت نیز میدانیم پس بازهم امامان از پیامبر بالاتر ندانستیم

به دلیل انحراف از مباحث و تا بررسی کامل تاپیک موضوع موقتا بسته می شود.

موضوع قفل شده است