چرا پیامبر از امامت حدیثی ندارد؟

تب‌های اولیه

145 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

عاشورایی;280632 نوشت:
من شیعه هستم ولی علی پرست نیستم که تربت نجف را بر قامت مشکی کعبه ترجیح دهم.

آقای رحیم مختوم منطقی باشید. چه دلیلی داره که من بشما دروغ بگم و وقت خود را به زنزاع سر کنم. حاضرم قسم جلاله بخورم که من شیعه بوده و همچون شیعه نماز میخوانم. شما جواب من را بدهید. چه فرقی میکند من که باشم.

من تمام نوشته های شما را قبول دارم. بابا تورو خدا بفهمید سوالمو. سوال من سر جانشینی نیست. سوال من اینست که سنت نبوی کی از امامت سخن گفت؟

مشکل من باشیعه اینست که جمعی از سیدها(کمتراز3درصد اسلام) خلفارا رها کرده و آل محمد را معصوم دانسته و شیعه را بناکردند.
حال:
آیا مسئله به این مهمی نباید در قرآن می آمد که علی وپسرانش امامند که اختلافی پیش نیاید و همه صحابه بکل به گمراهی رفتند؟


اول: شیعه علی پرست نیست.
دوم:جناب شما چند رکعت نماز می خوانید؟شما چگونه حج انجام می دهید؟ شما چگونه زکات می دهید؟خوب انجام هیچ کدام از اینها که درقرآن نیامده.فقط نامی از آنها برده شده.اسم ائمه و امام در قرآن آمده ولی اینکه این امام کیه و وظیفه او نسبت به ما وظیفه ی ما نسبت به او چیست درقرآن نیامده وظیفه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود که این امام را مثل نماز و روزه و حج و زکات و... بیان کند که الحمدالله رب العالمین این کار را به نحو احسن انجام دادند.دعوت عشیره ی حضرت در ابتدای تلبیغ، عید غدیر، حدیث منزلت، حدیث ثقلین و... .بیان اینکه امام در سنت بیان نشده یعنی حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم)یکی از کارهایی که برعهده اش بوده که انجام بدهد که همان تبیین قرآن{سوره نحل: استبِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (44)
وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (64)
[زيرا آنان را] با دلايل آشكار و نوشته‏ها [فرستاديم‏]، و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم، تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى، و اميد كه آنان بينديشند. (44)
و ما [اين‏] كتاب را بر تو نازل نكرديم، مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف كرده‏اند، براى آنان توضيح دهى، و [آن‏] براى مردمى كه ايمان مى‏آورند، رهنمود و رحمتى است. (64)}
را انجام نداده.چراکه امام را مشخص نکرده است.البته نعوذبالله. ایشان هرآنچکه وظیفه شان بوده انجام دادند.اشهد انک قد اقمت الصلاه و آتیت الزکوه و ....

عاشورایی;280724 نوشت:
مکارم نیز درتفسیر نمونه ائمه بنی اسرائیل را پیامبران معنی کرده(و غیر ازین معنایی نیست) وهمچنین ابراهیم نیز پس از نبوت به امامت رسید. شما میتوانید ادعاکنید که علی بدون گذشتن از نبوت به امامت رسیده؟؟؟؟؟

لطفا به بفرمایید ذیل کدام آیه فرمودند؟و اینکه جلد چند؟ صفحه ی چند؟

عاشورایی;280744 نوشت:
امامت در قرآن یعنی نبوت. آیا امامت علی یعنی نبوت(العیاذ یالله)؟

ببخشید میشه بگید از کجا می فرمایید که امامت در قرآن یعنی نبوت؟
مثلا حضرت ابراهیم(علیه السلام)که نبی بودند و خداوند بعد مقام امامت را با ایشان داد یعنی دوباره ایشان را به نبوت رساند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اصلا اگه اینطوری بود (یعنی امامت همان نبوت است)چرا اول خدا نبوت را اول می دهد و بعد بلا و آزمایش می کند که یک مقام تکراری را به حضرت عنایت کنند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟حداقل به خاطر این آزمایش و پیروزی حضرت ابراهیم(علیه السلام)یه مقام بالاتر عنایت میکرد.البته زبق فرمایش شماها.

عاشورایی;280632 نوشت:
مشکل من باشیعه اینست که جمعی از سیدها(کمتراز3درصد اسلام) خلفارا رها کرده و آل محمد را معصوم دانسته و شیعه را بناکردند.

چرا ما باید دنباله رو خلفا باشیم؟؟؟؟ کی حقانیت اونارو تایید کرده؟
شما فقط خودتو گول میزنی که میگی شیعه ای! شیعه علی بودن به اعتقاد قلبی داشتن است در درجه اول!!!!

علی مع الحق;280658 نوشت:
اگر علی علیه السلام و پسرانش خلیفه هستند و شما حداقل در این سطح را قبول دارید که پیامبر (ص) به ایشان اشاره کرده اند و فرموده اند بعد از من برای امت اسلام دوازده خلیفه از قریش وجود دارد
پس ابوبکر و عمر و عثمان از کجا آمدند ؟؟؟ چرا اینها خودشان را خلیفه نامیدند و فرمایش پیامبر را زیر پا گذاشتند؟ آیا از نظر شما اسم این کار ابوبکر و عمر و عثمان غصب خلافت از خلفای 12 گانه نیست؟

پس اصولا شما دارید اصل قریشی بودن ابوبکر و عمر و عثمان را رد می کنید؟؟؟
پیامبر گفته 12 خلیفه قریشی، نگفته 12 خلیفه بنی هاشمی!!!
نگفته 12 خلیفه ی فاطمه زاده...

sahar22;298744 نوشت:
جناب شما چند رکعت نماز می خوانید؟شما چگونه حج انجام می دهید؟ شما چگونه زکات می دهید؟خوب انجام هیچ کدام از اینها که درقرآن نیامده.فقط نامی از آنها برده شده.اسم ائمه و امام در قرآن آمده ولی اینکه این امام کیه و وظیفه او نسبت به ما وظیفه ی ما نسبت به او چیست درقرآن نیامده

تعداد رکعات نماز در قرآن نیست اما اصل نماز هست و ما به آن امر شده ایم و خداوند ما را از عدم اجرای آن منع کرده.

درست است که آداب خاصه حج در قرآن نیست، اما اصل حج در قرآن هست و ما به آن تشویق شده ایم...

سوال اینجاست:
شما اصل امامت را در قرآن ثابت کنید

ohfreedom;298882 نوشت:
تعداد رکعات نماز در قرآن نیست اما اصل نماز هست و ما به آن امر شده ایم و خداوند ما را از عدم اجرای آن منع کرده.

درست است که آداب خاصه حج در قرآن نیست، اما اصل حج در قرآن هست و ما به آن تشویق شده ایم...

سوال اینجاست:
نام امامان و تعداد آنها پیش کش شما، شما اصل امامت را در قرآن ثابت کنید


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

"وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ"

صدق الله العلی العظیم


در آیه ی 124 سوره بقره، ابراهیم (ع) از خداوند می خواهد که فرزندانش را امامان مردم قرار دهد. و خداوند می فرماید امامت به آن دسته از فرزندانت داده خواهد شد که ظالم نباشند. (مثلا مثل جعفر کذاب نباشند).
بعد در آیه ی 78 سوره ی حج، خداوند این انتصاب را انجام می دهد با این آیه:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ ﴿۷۸﴾

صدق الله العلی العظیم

این آیه فقط در شأن 12 امام معصوم (ع) نازل شده است زیرا:

تنها گروه «برگزیده» از «فرزندان ابراهیم (ع)» که باید برای مردم گواه می بودند، همانطور که پیامبر (ص) بر آنان گواه بود، همان فرزندان علی (ع) و فاطمه (س) هستند که از نسل ابراهیم (ع) هستند.

نه فرزندان ابوبکر و عمر و عثمان.

اینجا به روشنی صحبت از برگزیده شدن این افراد توسط خدای متعال است.
این گروه برگزیده به شهادت آیه، از فرزندان ابراهیم (ع) هستند.

این گروه از فرزندان برگزیده ی ابراهیم (ع)، باید همانگونه که پیامبر (ص) بر ایشان گواه بوده، بر مردم گواه باشند.

پس می بینید که آیات قرآن را یکی یکی خواندن به شما در فهم حقیقت کمکی نمی کند.
قرآن یک پازل است که در آن حقیقت از چیدن چند قطعه کنار هم به دست می آید، نه نگاه کردن به تک تک قطعات.

یا مهدی ادرکنی

ohfreedom;298879 نوشت:
پس اصولا شما دارید اصل قریشی بودن ابوبکر و عمر و عثمان را رد می کنید؟؟؟
پیامبر گفته 12 خلیفه قریشی، نگفته 12 خلیفه بنی هاشمی!!!
نگفته 12 خلیفه ی فاطمه زاده...

شما میگویید ابوبکر و عمر و عثمان جزو این 12 خلیفه اند؟!
پس 12 تا را از ابتدا تا انتها بشمار ببینیم بقیه کجایند؟

احمد بن حنبل در مسندش اين روايت را از عبد الله بن مسعود آورده‌است:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا حَسَنُ بن مُوسَى ثنا حَمَّادُ بن زَيْدٍ عَنِ الْمُجَالِدِ عَنِ الشعبي عن مَسْرُوقٍ قال: كنا جُلُوساً عِنْدَ عبد اللَّهِ بن مَسْعُودٍ وهو يُقْرِئُنَا الْقُرْآنَ فقال له رَجُلٌ: يا أَبَا عبد الرحمن هل سَأَلْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم كَمْ تملك هذه الأُمَّةَ من خَلِيفَةٍ؟ فقال عبد اللَّهِ بن مَسْعُودٍ: ما سألني عنها أَحَدٌ مُنْذُ قَدِمْتُ الْعِرَاقَ قَبْلَكَ ثُمَّ قال: نعم. وَلَقَدْ سَأَلْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فقال: اثْنَا عَشَرَ كَعِدَّةِ نُقَبَاءِ بني إِسْرَائِيلَ.
مسروق گفت: ما در نزد عبد اللَّه ابن مسعود نشسته بوديم و او براى ما قرآن مى‌خواند، مردى به او گفت: يا ابا عبد الرحمن آيا شما از رسول خدا صلى الله عليه وآله نپرسيديد كه بعد از او چند خليفه خواهند آمد؟ عبد اللَّه گفت: از هنگامى كه از عراق وارد شده‏ام كسى اين موضوع را از من نپرسيده است، ما از رسول خدا پرسيديم فرمودند: خلفاء من دوازده نفرند مانند نقباء بنى اسرائيل.
الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص398،‌ ح3781، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي عُمَرَ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُمَيْرٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ صلي الله عليه وسلم يَقُولُ: لَا يَزَالُ أَمْرُ النَّاسِ مَاضِيًا مَا وَلِيَهُمُ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا، ثُمَّ تَكَلَّمَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم بِكَلِمَةٍ خَفِيَتْ عَلَيَّ، فَسَأَلْتُ أَبِي مَاذَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فَقَالَ: كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ.
جابر بن سمره مى‌گويد: شنيدم كه رسول خدا صلى الله عليه وسلم مى‌گفت: [="olive"]تا زمانى كه دوازده نفر مردم را سرپرستى مى‌كنند، امر مردم مى‌گذرد.[/] پيامبر سخنى گفت كه بر من آشكار نشد. از پدرم پرسيدم رسول خدا چه فرمود: پدرم گفت: رسول خدا فرمود: همه آنها از قريش اند.
النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص1452، ح1821، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

این هم برای جناب فریدم
سوال :ایا خلفای شما مومن بودند یا نبودند؟

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، حَدَّثَ نَا يَحْيَى بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ يَحْيَى بْنِ سُلَيْمٍ أَبِي بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَيْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص):...
وَخَرَجَ النَّاسُ فِي غَزْوَةِ تَبُوكَ، فَقَالَ عَلِيٌّ: أَخْرُجُ مَعَكَ، قَالَ: «لا»، قَالَ: فَبَكَى، قَالَ: «أَفَلا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ، وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي».
ابن عباس از رسول خدا (ص) نقل مى‌كند كه مردم به جنگ تبوك رفتند، على (ع) به رسول خدا (ص) عرض كرد، من هم با شما خارج شوم؟ فرمود: خير. ابن عباس گفت: پس على (ع) گريه كرد. رسول خدا فرمود: آيا راضى نمى‌شوى كه منزلت تو براى من همانند منزلت هارون براى موسى باشد، جز اين كه تو پيامبر نيستى و اين كه تو بعد از من، جانشين من در ميان همه مؤمنان هستي؟
الشيباني، عمرو بن أبي عاصم الضحاك (متوفاى242هـ)، السنة، ج 2، ص603، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ.

بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:سلام علیکم و رحمة الله و برکاته:Gol:

ohfreedom;298882 نوشت:
تعداد رکعات نماز در قرآن نیست اما اصل نماز هست و ما به آن امر شده ایم و خداوند ما را از عدم اجرای آن منع کرده.

درست است که آداب خاصه حج در قرآن نیست، اما اصل حج در قرآن هست و ما به آن تشویق شده ایم...

سوال اینجاست:
نام امامان و تعداد آنها پیش کش شما، شما اصل امامت را در قرآن ثابت کنید


پیشنهاد میکنم کتاب شب های پیشاور را بخوانید تا اکثر جواب های عقلی و نقلی رو براساس قرآن و روایات و حتی روایات خودتون بگیرید
اطیعوا الله و اطیعو رسول و اولی الامر منکم
إنَّما ولِیکُم اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ و یؤتونَ الزکاةَ وَ هُم راکِعُون
‏«یا ایها الرسول! بلّغ ما انزل الیک من ربّک، و ان لم تفعل، فما بلّغت رسالته، و الله ‏یعصمک من النّاس...».‏

[spoiler]إنَّما ولِیکُم اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ و یؤتونَ الزکاةَ وَ هُم راکِعُون؛ فقط سرپرست و ولی شما خداست و رسول خدا و آنان که ایمان آورده اند؛ آنانی که نماز را بر پا می دارند، و در حال رکوع زکات(صدقه) می دهند». (سوره مائده، آیه 55)
ولایت و سرپرستی در اصل برای خداست و او این ولایت را به هر کسی که اراده کند می سپارد.
خداوند بزرگ ولایت و سرپرستی بر امت را به هرکس نمی دهد، بلکه می بایست آن فرد اولاً دارای صلاحیت علمی و تقوایی باشد؛ ثانیاً سابقه خوب و درخشان او بر همگان معلوم گردیده، و نیز از توانایی لازم برای رهبری امت برخوردار باشد.
شأن نزول:

دانشمندان و مفسران شیعه و سنّی نوشته اند که: این آیه شریفه در شأن و مقام والای حضرت امام علی(ع) نازل شده است، او تنها کسی بوده است که هنگام نماز و در حال رکوع انگشتر خود را به فقیر داد و هرگز در تاریخ اسلام از فردی دیگر غیر از امام علی(ع) سخن به میان نیامده است که در حال نماز انگشترش را به فقیر داده باشد.
بعلاوه مرحوم علامه طباطبائی در تفسیرش نقل می کند که خود حضرت امیرالمؤمنین(ع) در چند مرحله در احتجاجات خود ـ با ابوبکر و سایرین چون عثمان و زبیر و عبدالرحمان عَوف و سعد بن أبی وقاص ـ به همین آیه شریفه استناد و استدلال کرده اند که در شأن خودشان نازل گردیده است.1
از سوی دیگر روایات فراوانی از ائمه معصومین(ع) به دستمان رسیده است که تصریح فرموده اند: منظور آیه شریفه؛ شخص حضرت امام علی(ع) است.2
این مطالب بهترین شاهد و گواه زنده است که قرآن رهبری امام علی(ع) را مطرح کرده است.
سؤال:

با اینکه «… الذین آمنوا …» جمع است و مفرد نیست چگونه ممکن است مراد از آن حضرت امام علی(ع) باشد، در حالیکه او یک نفر است و «… الذین آمنوا …» به صیغه جمع می باشد؟
جواب:

در قرآن مجید داریم که از صیغه جمع؛ یک فرد خاص اراده شده است.3 بعلاوه صدور حکم کلّی و یا خبر دادن به لفظ جمع؛ به منظور انطباق آن بر فرد خاص در کلمات عرب فراوان دیده می شود. به عنوان مثال شما با یک فرد مواجه می شوید و به صیغه جمع به او خطاب می کنید: سلامّ علیکم. در حالیکه «سلامّ علیک» با صیغه مفرد صحیح است چرا که مخاطب شما یک نفر است.
قبل از گزارش داستان توجه به یک نکته ضروری به نظر می رسد:
همه می دانیم که امام علی(ع) در حال نماز انگشتری را به فقیر داده است، آیا این عمل با حضور قلب در نماز تضاد ندارد؟
بدون تردید جواب منفی است، زیرا صدقه آن حضرت در راستای توجه به خدا و در راه خدا بوده است، و این عمل با حضور قلب او در نماز و عبادت معبود متعال در تضاد نیست، بلکه تماماً توجه به خدا بود.
بعلاوه در روایت آمده است: نماز آن حضرت نماز نافله و مستحبی بوده است.4
در ضمن باید بدانیم زکات نوعی صدقه است و منظور از زکات در آیه شریفه همان صدقه می باشد.
گزارش واقعه

ابو رافع صحابی رسول خدا(ص) می گوید: روزی خدمت رسول اللّه(ص) رسیدم، او در حال استراحت بود که ناگهان یک مار در گوشه خانه حضرت دیدم، تصمیم گرفتم آن را بکشم، امّا نپسندیدم مزاحمتی برای ایشان پیش آید و از خواب بیدار شود. گمانم بر این شد شاید حضرت خواب نیست و چه بسا در حال تَلَقّی وحی باشد و جبرئیل امین به ملاقات ایشان آمده است لذا بین پیامبر اکرم(ص) و آن مار حایل شدم و دراز کشیدم تا از سوی مار گزندی به پیامبر نرسد.
پس از سپری شدن لحظاتی چند، پیامبر خدا(ص) برخاست در حالیکه این آیه را تلاوت می کرد: «إنّما وَلِیکُم اللّه وَ رَسُولُهُ والَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُم راکِعون»
حضرت فرمودند: سپاس خدای را که نعمت خود را بر علی(ع) تمام کرد، گوارا باد بر علی(ع) این فضیلتی که خداوند به او ارزانی داشت. آنگاه پیامبر رو به من کردند و فرمودند: ابورافع! آنجا چه می کنی؟ بی درنگ قضیه مار را به عرض آن جناب رساندم. حضرت فرمودند: مار را بکش. من هم آن را کشتم.
سپس فرمودند: ای ابورافع! چه خواهی کرد آن هنگام که عده ای به خصومت و دشمنی با علی(ع) برخیزند؛ در حالیکه علی بر حقّ است و همه آنان بر باطل و پوچی جمع شده اند؟!…
آن روز تعدادی از علما و اندیشمندان یهود که به تازگی مسلمان شده بودند از قبیل عبداللّه بن سلام و ابن یامین و… به حضور پیامبر اسلام(ص) رسیدند و گفتند:
یا رسول اللّه حضرت موسی(ع) یوشع بن نون را وصی خود قرار داد. آیا شما وصیی دارید؟
پیامبر خدا(ص) آیه شریفه «إنَّما وَلِیکمُ اللّه …» را که لحظاتی قبل به ایشان نازل شده بود تلاوت کردند و سپس فرمودند: برخیزید به مسجد برویم.
آنان به درب مسجد رسیدند. مرد فقیری در حال خارج شدن از مسجد بود.
پیامبر(ص) به او فرمود: آیا کسی به تو کمک کرد؟
فقیر گفت: بلی؛ این انگشتر را کمک کردند.
پیامبر(ص) فرمودند: چه کسی آنرا به تو داد؟
آن فقیر به گوشه مسجد اشاره کرد و گفت: انگشتر را آن مردی که در حال نماز است به من داد.
پیامبر(ص) فرمودند: انگشتر را در کدام قسمت از نماز داد؟
فقیر پاسخ داد: در حال رکوع بود.
در این هنگام پیامبر خدا(ص) فرمود: اللّه اکبر.
اهل مسجد نیز به پیروی از ایشان زبان به تکبیر گشودند و همه فهمیدند که این آیه شریفه در فضیلت حضرت امام علی(ع) نازل گردیده است.
آنگاه پیامبر خدا فرمودند: علی(ع) سرپرست شما بعد از من می باشد.5

1. تفسیر المیزان جلد6 صفحه 18 و 19.
2. تفسیر البرهان؛ تفسیر قمی؛ تفسیر عیاشی؛ تفسیر المیزان، روایات در ذیل آیه شریفه 55 سوره مائده آمده است.
3. بنگرید به: سوره بقره، آیه 215 و 274؛ سوره آل عمران، آیه 61؛ سوره ممتحنه، آیه 1.
4. تفسیر المیزان، جلد6، صفحه 18.
5. تفسیر المیزان، جلد6، صفحه 16ـ17. کشاف زمخشری جلد 1، صفحه 648ـ649.
[/spoiler]
[spoiler]
با تفكّر و تعمّق و دقّت در خود آيه شريفه و بدون كمك گرفتن از امور ديگر، پاسخ همه سؤالات روشن مى شود; به شرط آن كه منصفانه و به دور از تعصّب قضاوت كنيم; زيرا:
اوّلا : آيه مورد بحث، آيه 67 سوره مائده است و مى دانيم كه سوره مائده آخرين سوره، يا از آخرين سوره هايى است كه بر پيامبر اكرم(ص) نازل گشته است. يعنى اين آيه در سال دهم بعثت، در آخرين سال زندگى آن حضرت، و بعد از 23 سال تبليغ پيامبر اكرم(ص) نازل شده است.
سؤال : چه چيزى پس از 23 سال و تا آخرين سالهاى عمر پيامبر(ص)هنوز بطور رسمى مطرح نشده است؟ آيا اين مسأله مهم مربوط به نماز است، در حالى كه مسلمانان بيش از 20 سال نماز مى خواندند؟ آيا مربوط به روزه است، در حالى كه روزه پس از هجرت واجب شد و قريب به 13 سال از تشريع آن مى گذشت؟ آيا مربوط به تشريع جهاد است، جهادى كه از سال دوم هجرت شروع شده بود؟ آيا در رابطه با حجّ است؟
پاسخ : نه! انصاف اين است كه مربوط به هيچ يك از امور مذكور نيست! بايد ديد كه بعد از 23 سال زحمت طاقت فرساى پيامبر(ص)، چه مسأله مهمّى بر زمين مانده است؟
ثانياً : از آيه شريفه استفاده مى شود كه اين مأموريّت پيامبر(ص) بقدرى مهم و خطير است كه همسنگ و همطراز نبوّت است. احتمالاتى كه برخى از دانشمندان داده اند و امورى كه در سطور قبل به آن اشاره شد هر چند مهم هستند، ولى هيچ يك از آنها همطراز رسالت و نبوّت نمى باشد. بايد بينديشيم كه چه امر مهمّى كه همطراز رسالت است پس از 23 سال هنوز انجام نشده است؟
ثالثاً : ويژگى ديگر اين مأموريّت اين است كه عدّه اى با آن مخالفت مى كنند و مخالفت آنها بقدرى جدّى و شديد است كه حاضرند پيامبر اسلام(ص) را از سر راه بردارند، مسلمانان كه با نماز و روزه و حجّ و جهاد و مانند آن مخالفتى نداشته اند، پس حتماً اين مأموريّت، يك مسأله سياسى است و عدّه اى براى مخالفت با آن، كمر به مبارزه بسته اند و حاضرند در اين راه در مقابل پيامبر اسلام(ص) هم بايستند!
هنگامى كه تمام اين جهات را نظر مى گيريم و بيطرفانه و منصفانه بر روى آن مطالعه مى كنيم و بدور از تعصّب و لجاجت به قضاوت مى نشينيم، به چيزى جز مسأله ولايت و جانشينى پيامبر اكرم(ص)، كه در غدير خم به صورت رسمى مطرح شد نمى رسيم. چيزى كه پيامبر اسلام(ص) تا سال آخر عمر شريفش بطور رسمى آن را بيان نكرده بود و همسنگ و همطراز رسالت و نبوّت خاتم الانبياء بود و عدّه زيادى براى مبارزه با آن هم قسم شده بودند و خداوند براى حفظ پيامبر(ص) در اجراى اين مأموريّت تضمين داده بود، همان مسأله مهم و سرنوشت ساز جانشينى پيامبر بود، زيرا هر چند پيامبر اكرم(ص) مسأله ولايت على(ع) را بارها مطرح كرده بود ولى به صورت رسمى و در حضور مسلمانان سراسر جهان بيان نشده بود; بدين جهت، اين مأموريّت عظيم و بزرگ به هنگام بازگشت آن حضرت از حجّة الوداع و در صحراى غديرخم به بهترين شكلى انجام شد و پيامبر(ص) با معرفى على(ع) به عنوان جانشين خويش، رسالتش را تكميل كرد.

تطبيق نشانه هاى سه گانه بر مسأله ولايت
مسأله جانشينى و ولايت اميرالمؤمنين(ع) با نشانه هاى سه گانه اى كه در آيه تبليغ آمده است كاملا انطباق دارد; زيرا
اوّلا : همان طور كه گذشت پيامبر(ص) در طول عمر مباركش هيچگاه مسأله خلافت و جانشينى پس از خويش را بطور رسمى و در اين مقياس وسيع مطرح نكرده بود و اين مسأله، تنها مسأله مهمّى بود كه تا آخرين سالهاى عمر پيامبر اسلام(ص) زمين مانده بود.
ثانياً : در بين مسائل مختلف اسلامى، هيچ مسأله اى در حدّ و شأن نبوّت و همطراز و همسنگ آن و ادامه دهنده مسير نبوّت نمى باشد، بلكه مقام امامت است كه همرديف مقام نبّوت، و امام است كه انجام دهنده وظايف محوّله بر پيامبر است.
ثالثاً : از زمان طرح مسئله امامت و ولايت اميرمؤمنان، مخالفتهاى متعدّدى بروز داده شد; حتّى در همان صحراى غدير، اولین مخالفا حارث بن نعمان فهری بود که با تحریک دیگران جرئت به مخالفت آشکارا کرد و با رسول خدا به مجادله پرداخت که این آیات 1و2 سوره معارج نازل شد :
سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِّلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ. تقاضا كننده‏اى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد*اين عذاب مخصوص كافران است، و هيچكس نمى‏تواند آن را دفع كند.

سؤال : شايد منظور از مسأله مهمّى كه در اين آيه مطرح شده، خطر دو دشمن بزرگ اسلام و مسلمين، يهود و نصارى، است كه همواره در مقابل اسلام مى ايستادند و مانعى براى مسلمانان و پيشرفت اسلام محسوب مى شدند. در اين صورت آيا آيه ربطى به ولايت دارد؟
پاسخ : كسى كه كمترين آشنايى با تاريخ اسلام داشته باشد مى داند كه مسأله يهوديان و مسيحيان در سال دهم هجرت حل شده بود و طومار قبائل مختلف يهود، بنى قريظه، بنى النّضير، بنى قينقاع، يهوديان خيبر، و ساير يهوديان و نصارى، درهم پيچيده شده بود و همه آنها يا تسليم مسلمانان شده و يا مجبور به هجرت گشته بودند; بنابراين، طبق آنچه در آيه 41 سوره مائده آمده است، ترس و بيم پيامبر(ص) از مسلمانان و ايمان آورندگان بود، نه از بيگانگان از اسلام!

تفسير آيه تبليغ در سايه روايات
عدّه زيادى از محدّثان صدر اسلام معتقدند كه آيه فوق در شأن اميرمؤمنان على(ع)نازل شده است . بين مفسّران اهل سنّت نيز عدّه اى روايت مربوط به ولايت اميرمؤمنان(ع)را نقل كرده اند، كه مى توان به آقاى «سيوطى» در «الدّرّ المنثور، جلد دوم، صفحه 298» و «ابوالحسن واحدى نيشابورى» در «اسباب النّزول، صفحه 150» و «شيخ محمّد عبده» در «المنار، جلد ششم، صفحه 120» و «فخر رازى» در «تفسير كبير» و ساير تفاسير اشاره كرد. در اين جا براى نمونه فقط قسمتى از كلام فخر رازى را نقل مى كنيم. او، كه در ميان مفسّران اهل سنّت بى نظير است و تفسير قوى و مشروحى دارد و انسانى هوشيار و عالم است (هر چند تعصّب زيادى نيز دارد، كه بعضاً حجابى براى او شده است) پس از بيان نُه احتمال در تفسير آيه فوق، ولايت اميرمؤمنان را به عنوان دهمين احتمال مطرح مى سازد.
متن كلام فخر رازى در الّتفسير الكبير، جلد 11، صفحه 49 به شرح زير است:
نزلت الآية فى فضل علي بن ابيطالب ولما نزلت هذه الآية أخذ بيده و قال: من كنت مولاه فعلي مولاه اللّهم وال من والاه وعاد من عاداه، فلقيه عمر فقال: هنيئاً لك يا بن أبي طالب! أصبحت مولاي ومولى كل مؤمن و مؤمنة.
اين آيه در مورد علىّ بن ابى طالب نازل شده است. هنگامى كه اين آيه شريفه نازل شد، پيامبر اكرم(ص)دست على(ع) را گرفت (و بلند كرد) و فرمود: «هر كس كه من مولاى او هستم پس اين على هم مولى و رهبر اوست. پروردگارا ! كسانى كه ولايت على را پذيرفته اند دوست بدار و كسانى كه با او به دشمنى برخاسته اند، دشمن بدار!» سپس عمر با على(ع) ملاقات كرد و به آن حضرت عرض كرد: «اى فرزند ابوطالب! اين فضيلت و مقام بر تو مبارك باشد. تو از امروز مولا و رهبر من و همه مردان و زنان مسلمان شدى!»

ارتباط اين آيه با قبل و بعد از آن چگونه است؟
بعضى از مفسّران براى كناره گيرى از واقعيّتى كه در اين آيه نهفته است، به عذر ديگرى متوسّل شده و آن اين كه سياق آيات قبل و بعد، كه درباره اهل كتاب است، تناسبى با مسأله ولايت و خلافت و امامت ندارد، اين دوگانگى با بلاغت و فصاحت قرآن سازگار نيست.
پاسخ : تمام كسانى كه با چگونگى جمع آورى آيات قرآن آشنا هستند مى دانند كه آيات قرآن تدريجاً و به مناسبتهاى مختلف نازل شده است، به همين دليل بسيار مى شود كه يك سوره درباره مسائل مختلفى سخن مى گويد، بخشى از آن درباره فلان «غزوه» است، بخشى ديگر درباره فلان «حكم و تشريع» اسلامى است، بخشى با «منافقين» سخن مى گويد، و بخشى با «مؤمنين»; مثلا اگر سوره نور را مورد توجّه قرار دهيم، مى بينيم بخشهاى مختلفى دارد كه هر كدام ناظر به مطلبى است، از «توحيد» و «معاد» گرفته تا اجراى «حدّ زنا» و داستان «اِفْك» و مسائل مربوط به «منافقين» و «حجاب» و غير اينها (ساير سوره هاى طولانى قرآن نيز كم و بيش چنين است) هر چند در ميان مجموعه اجزاء يك سوره، پيوند كلّى و عام وجود دارد.
دليل اين تنوّع محتواى سوره همان است كه گفته شد: قرآن تدريجاً و بر حسب نيازها و ضرورتها و در وقايع مختلف نازل شده است، و هرگز به شكل يك كتاب كلاسيك نيست كه موضوع واحدى را، كه از پيش تعيين شده، دنبال كند.[/spoiler]
غدیر حجت را بر شما تمام کرده

[=Courier New]اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم ان شاالله
[=Courier New] و اهلک و العن و اغضب علی عدوهم و قاتلهم

[="Tahoma"]

ohfreedom;298879 نوشت:
پس اصولا شما دارید اصل قریشی بودن ابوبکر و عمر و عثمان را رد می کنید؟؟؟
پیامبر گفته 12 خلیفه قریشی، نگفته 12 خلیفه بنی هاشمی!!!
نگفته 12 خلیفه ی فاطمه زاده...

سلام بر جناب ohfreedom
يكبار در اوائل همين تايپيك مطلبي در خصوص سوال حضرتعالي نوشتم ولي متاسفانه ظاهرا توجه نفرموديد بخاطر ياد آوري به حضرتعالي اون مطلب را دوباره برايتان و كاربران گرانقدر مي آورم

موثقترين روايت از پيامبر اكرم كه نياز با ارائه سند نيست همان روايت معروف ثقلين است كه َ حضرتش فرمودند : إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا ، كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي- وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض‏
كه به اعتراف خاصه و عامه اين روايت دلالت بر امامت اهل بيت از ذريه پيامبر (ص) مي كند
كه با عبارات مختلف در اكثر كتب روائي موجود است كه از حد تواتر نيز گذشته است

اما در باب تصريح به عدد امامان معصوم عليهم السلام نيز به سه روايت اشاره مي شود
1- ابو ايوب انصاري مي گويد از رسول خدا شنيدم كه مي فرمود من سيد و بزرگ پيغمبرانم و علي سيد اوصياست دو فرزندم بهترين فرزندان مي باشند امامان معصوم از نسل ما و از نسل حسين بوجود خواهند آمد و مهدي اين امت از ماست
پس يك نفر باديه نشين برخاست و عرض كرد يا رسول الله امامان بعد از تو چند نفرند ؟ فرمود بعدد اسباط و حواريين عيسي و نقيبان بني اسرائيل (1)

2- حذيفه روايت كرده كه پيامبر فرمود امامان بعد از من بعدد نقيبان بني اسرائيل مي باشند نه نفرشان از نسل حسين به وجود خواهند آمد و مهدي اين امت از ماست پس آگاه باشيد آنان با حق و حق با آنان است پس بنگريد كه بعد از من چگونه با ايشان رفتار مي كنيد (2)

3- سعيد بن مسيب از عمر و عثمان بن عفان روايت كرده است كه مي گفتند ما از رسول الله شنيديم كه مي فرمود امامان بعد از من دوازده نفرند كه نه نفرشان از نسل حسين هستند و مهدي اين امت از ماست هر كس بعد از من دامان آنان را بگيرد هر آينه به ريسمان محكم خدا چنگ زده است و هر كس آنان را رها كند خدا را رها كرده است(3)
__________________
1- اثبات الهداة ج 2 ص 531
2- حذيفه بن اسيد عن النبي انه قال الائمه بعدي بعدد نقباء بني اسرائيل تسعه من صلب الحسين و منا المهدي هذه الامه الا انهم مع الحق و الحق معهم فانظروا كيف تخلفوني __ اثبات الهداة‌ ج 2 ص 533
3- اثبات الهداة‌ج 2 ص 526

تحریم شده!;298913 نوشت:
"وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ"

صدق الله العلی العظیم
در آیه ی 124 سوره بقره، ابراهیم (ع) از خداوند می خواهد که فرزندانش را امامان مردم قرار دهد. و خداوند می فرماید امامت به آن دسته از فرزندانت داده خواهد شد که ظالم نباشند. (مثلا مثل جعفر کذاب نباشند).

و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود، و وى آن همه را به انجام رسانيد، [خدا به او] فرمود: «من تو را پيشواى مردم قرار دادم.» [ابراهيم‌] پرسيد: «از دودمانم [چطور]؟» فرمود: «پيمان من به بيدادگران نمى‌رسد.» (۱۲۴)

در اینجا بسیار واضح است که ابراهیم -ع- ابتدا آزموده شده و بعد از آنکه در امتحان سر بلند بیرون آمده خداوند وی را پیشوا قرار داده است.
خوب سوال اینجاست که امامان 7-8 ساله شما به کدامین آزمون الهی ورود کرده اند و چون ابراهیم نبی -ع- از کدام آزمون سربلند بیرون آمده اند؟؟؟
آن امامی که (با فرض اینکه وجود دارد) در کودکی غائب شده در کدام آزمون الهی شرکت کرده و توسط آن به مقام پیشوایی رسیده است؟؟؟
الله به صراحت در این آیه می فرماید که پس از خروج موفقیت آمیز از آزمون او را پیشوا ساختیم....

تحریم شده!;298913 نوشت:
وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ ﴿۷۸﴾

صدق الله العلی العظیم
این آیه فقط در شأن 12 امام معصوم (ع) نازل شده است زیرا:

تنها گروه «برگزیده» از «فرزندان ابراهیم (ع)» که باید برای مردم گواه می بودند، همانطور که پیامبر (ص) بر آنان گواه بود، همان فرزندان علی (ع) و فاطمه (س) هستند که از نسل ابراهیم (ع) هستند.

نه فرزندان ابوبکر و عمر و عثمان.

اینجا به روشنی صحبت از برگزیده شدن این افراد توسط خدای متعال است.
این گروه برگزیده به شهادت آیه، از فرزندان ابراهیم (ع) هستند.

ترجمه آیه این است:
و در راه خدا چنانكه حق جهاد [در راه‌] اوست جهاد كنيد، اوست كه شما را [براى خود] برگزيده و در دين بر شما سختى قرار نداده است. آيين پدرتان ابراهيم [نيز چنين بوده است‌] او بود كه قبلاً شما را مسلمان ناميد، و در اين [قرآن نيز همين مطلب آمده است‌] تا اين پيامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد. پس نماز را برپا داريد و زكات بدهيد و به پناه خدا رويد. او مولاى شماست؛ چه نيكو مولايى و چه نيكو ياورى. (۷۸)

و شما با توجه به این آیه استناد کردید به این موضوع:

تحریم شده!;298913 نوشت:
این آیه فقط در شأن 12 امام معصوم (ع) نازل شده است زیرا:

تنها گروه «برگزیده» از «فرزندان ابراهیم (ع)» که باید برای مردم گواه می بودند، همانطور که پیامبر (ص) بر آنان گواه بود، همان فرزندان علی (ع) و فاطمه (س) هستند که از نسل ابراهیم (ع) هستند.

در حالی که این آیه به وضوح می فرماید:
...اين پيامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد. پس نماز را برپا داريد و زكات بدهيد و به پناه خدا رويد. او مولاى شماست؛ چه نيكو مولايى و چه نيكو ياورى. (۷۸)

درست در شان پیامبر است و نه کس دیگر و هیچ گونه ربطی به این ندارد که امام باید از دودمان ابراهیم نبی -ع-- باشد!!!

تحریم شده!;298913 نوشت:
قرآن یک پازل است که در آن حقیقت از چیدن چند قطعه کنار هم به دست می آید، نه نگاه کردن به تک تک قطعات.

۱. وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِن ذَٰلِكَ وَلَا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ﴿يونس: ٦١﴾

۲. بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِينٍ ﴿الحجر: ١﴾

۳. بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ ﴿النمل: ١﴾

4. وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ ﴿يس: ٦٩﴾

خوب حالا این کتاب قرآن به گفته الله مبین و روشن است یا به گفته شما پازل و پیچ در پیچ؟؟؟

علی مع الحق;298915 نوشت:
حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي عُمَرَ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُمَيْرٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ صلي الله عليه وسلم يَقُولُ: لَا يَزَالُ أَمْرُ النَّاسِ مَاضِيًا مَا وَلِيَهُمُ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا، ثُمَّ تَكَلَّمَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم بِكَلِمَةٍ خَفِيَتْ عَلَيَّ، فَسَأَلْتُ أَبِي مَاذَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فَقَالَ: كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ.
جابر بن سمره مى‌گويد: شنيدم كه رسول خدا صلى الله عليه وسلم مى‌گفت: تا زمانى كه دوازده نفر مردم را سرپرستى مى‌كنند، امر مردم مى‌گذرد. پيامبر سخنى گفت كه بر من آشكار نشد. از پدرم پرسيدم رسول خدا چه فرمود: پدرم گفت: رسول خدا فرمود: همه آنها از قريش اند.

این حدیث در صحیحین و غیره با الفاظ و کلمات مختلفی روایت شده است:
- دوازده امیر خواهد بود که همه از قریش هستند[۱].
- تا دوازده خلیفه که همه از قریش هستند اسلام با قدرت خواهد بود[۲].
- این دین همواره با قدرت و محکم خواهد بود تا آن که دوازده خلیفه بیایند[۳].
- تا وقتی دوازده نفر خلافت کنند کار مردم پیش می‌رود[۴].
- این دین همواره بر پا خواهد بود تا آن که دوازده خلیفه بر شما حکمرانی می‌کنند و بر همه امت اتفاق دارند[۵].و اینک دلایلی را ذکر می‌کنیم که نشانگر این است که شیعه اثناعشری در لبه پرتگاه هلاکت قرار دارند و به ساختمانی تکیه می‌زنند که از
چوب کبریت ساخته شده است.
1 - در حدیث بیان شده که دین در دوران خلافت آن‌ها با قدرت خواهد بود سپس این قدرت از بین می‌رود، پس چه زمانی دین با قدرت بوده؟ و چه زمانی دین خوار و ضعیف بوده است؟
۲- شیعه می‌گویند که دین هرگز در خلافت خلفای گذشته با قدرت نبوده بلکه ائمه آنها از ترس پنهان بوده‌اند و با تقیه رفتار می‌کرده‌اند. و بلکه می‌گویند که در دوران ابوبکر و عمر و عثمان فساد بوده است و از دیدگاه آنها حتی خود علی نتوانسته دین واقع را آشکار کند و او بر تقیه عمل می‌کرده است، پس نتوانست که قرآن واقع را بیرون بیاورد، و نتوانست از نماز تراویح جلوگیری کند، و همچنین نتوانست ازدواج موقت را رواج دهد.
۳- در حدیث بیان نشده که ائمه دوازده تا هستند بلکه حدیث خبر می‌دهد که دین در دوران حکومت این دوازده نفر با قدرت خواهد بود.
۴- امام منتظر (مهدی) تا قیامت حکومت می‌کند، پس چه زمانی قدرت هست و چه وقت ضعف است.
۵- پیامبر ص فرمود همه از قریش هستند و بعید به نظر می‌رسد که منظور او علی و فرزندانش بوده است، ولی اگر حتی می‌گفت آنها از فرزندان اسماعیل هستند شیعه ادعا می‌کردند که منظور ائمه آنهاست چون ائمه از اولاد اسماعیل بن ابراهیم می‌باشند.
۶- در صحیح مسلم آمده که در امت من دوازده منافق هست، بنابراین عدد اعتباری ندارد.
۷- قرآن در مورد پیامبران و رسات‌هایشان سخن گفته، اما اشاره‌ای به ائمه نکرده با اینکه از دیدگاه شیعه ائمه از پیامبران برتر و مهمتر هستند.
۸- چرا علی شورا را پذیرفت، و چرا حسن به نفع معاویه از خلافت دست کشید، و چرا همه ائمه‌اشان با خلفای بیعت کرده‌اند …. و حسین با معاویه بیعت کرد.

۹- شما می‌گویید در مورد خلافت علی نص آمده اما سخنان علی با این مخالف است چنان که در نهج‌البلاغه آمده که علی گفت:
- اگر وزیرتان باشم بهتر از آن است که امیرتان باشم، آیا شما را بعد از آن که مسلمان هستید به کفر فرمان می‌دهد[۶].
- وقتی علی خلافت را به عهده گرفت ادعا نکرد که نصّی دربارة خلافت او وجود دارد بلکه گفت خلافت را به او تحمیل کرده‌اند.
- شورا از آن مهاجرین و انصار است اگر همه بر کسی اتفاق کردند و او را امام نامیدند خداوند آن را پسندیده است[۷].
- البیاضی می‌گوید علی برای اصحاب نص خلافت را بیان نکرد (الصراط المستقیم).
۱۰- وقتی محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن (النفس الزکیه) قیام کرد امام صادق به فرزندانش موسی و عبدالله اجازه داد که به او ملحق شوند[۸].
۱۱- معقول نیست که با این همه روایاتی که شیعه دربارة ائمه روایت می‌کنند این همه روایات از بزرگان شیعه پنهان باشد، و شیعه بعد از وفات هر امامی دچار اختلاف شده‌اند که این قطعاً بر این دلالت می‌کند که این احادیث بعدها ساخته شده‌اند.
۱۲- ولایت ائمه از دیدگاه شیعه سری است، رضا می‌گوید ولایت خداست که آن را به طور سرّی به جبرئیل داده است، و جبرئیل آن را مخفیانه به محمد، و محمد آن را به صورت سرّی به علی، و علی به هر کس که خواسته داده است، و شما آن را آشکار و پخش می‌کنید. چه کسی حرفی را که شنیده پیش خود نگاه داشته است. نگا: الکافی.

۱۳- اوصاف دوازده تا و زمان آنها:
- آنها خلافت را به عهده می‌گیرند – اسلام در دوران آنها قدرتمند است – مردم بر آنها اتفاق دارند. از این صفات هیچ چیزی بر ائمه شیعه انطباق پیدا نمی‌کند جز تعداد، و عدد یک ادعاست، و حسن عسکری بدون فرزنده مرده است. و ائمه یازده تا می‌شوند.
اینها تقریباً مهم‌ترین دلایلی بودند که شیعه از آن استدلال می‌کنند که علی باید قبل از ابوبکر و عمر و عثمان به امامت و خلافت می‌رسید، و دلایل دیگری هست که من به آن نپرداختم زیرا بر آنچه می‌خواهند حداقل از دیدگاه من دلالت ندارند.

پاسخ به تیجانی در مورد این حدیث (۶۲) ودر صفحه ۱۹۷ می گوید[۹] (بعنوان مثال حدیث: (الخلفاء من بعدی اثنا عشر کلهم من قریش). وفی روایة: (کلهم من بنى هاشم).
(خلفاء بعد از من دوازده نفرند، همه آنها از قریش ودر روایتی همه آنها از بنی هاشم اند). این حدیث را بخاری، مسلم وهمه صحاح اهل سنت روایت کرده اند).
دروغ ودروغگویان را خداوند لعنت کند. این حدیث، حدیث معروفی است اما این لفظ آن نیست بلکه لفظ معروف آن عبارتست از:
(لایزال أمر الناس ماضیاً ما ولیهم اثناعشر رجلاً کلهم من قریش) . ( امرمردم همچنان ادامه دارد تا دوازده مرد که همگی از قریش اند حکومت نمایند[۱۰]).
الفاظ دیگری هم وجود دارد که ما این الفاظ را باذکر مصادرشان می آوریم.
(ان هذا الامر لا ینقضى حتی یمضى فیهم اثناعشر خلیفه کلهم من قریش)[۱۱].
(این دین به پایان نمیرسد تادر میان آنها دوازده خلیفه نیاید وهمه آنها از قریش اند).
(لایزال الاسلام عزیزا الی اثنی عشر خلیفه کلهم من قریش ) [۱۲].
(اسلام همچنان تا دوازده خلیفه که همه از قریش اند، عزیز است).
(لایزال الدین قائمأ حتى تقوم الساعة أو یکون علیکم اثناعشر خلیفة کلهم من قریش)[۱۳].
(دین همچنان پابر جاست تا قیامت برپا شود یابر شمادوازده خلیفه بیایند که همه شان از قریش است).
(لایزال هذا الدین عزیزاً منیعاً إلى اثنی عشر خلیفة کلهم من قریش)[۱۴].
(این دین همچنان غالب ومستحکم است تا دوازده خلیفه بیایند وهمه آنها از قریش اند).

خواننده گرامی! حتما شما دو مطلب را ملاحظه نمودید:
(۱) اختلاف لفظی که میان روایت مسلم ونقل تیجانی وجود دارد.
(۲) درهیچ یک از این روایات جمله (کلهم من بنی هاشم)[۱۵] وجود ندارد. واین جمله را تیجانی از جیبش بیرون آورده واز جمله دروغهای بی پایانش است.
اما مسئله اول یعنی لفظ حدیث، برهیچ خردمندی پوشیده نیست که لفظ حدیث، به دلائل زیر بر هدف تیجانی دلالت نمی کند:
(۱) الفاظ حدیث دلالت میکنند که این دوازده نفر، برمردم حکومت میکنند وامیر آنها میشوند واین مطلب در حدیث آشکار است.
(۲) از ائمه دوازه گانه شیعه فقط حضرت علی و حسن -رضی الله عنهما- حکومت کردند.
(۳) پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- در این حدیث می گوید: دین همچنان غالب، توانا واستوار باقی می ماند تا حکومت دوازده خلیفه بپایان رسد وبه اعتقاد شیعه، امام دوازدهم هنوز نیامده است با وجود اینکه امروز مسلمانان در ذلت وضعف بسر می برند تا جائیکه کفار برآنها مسلط شده وبه بدترین وجهی آنها را شکنجه میکنند و خداوند می داند که به پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- دروغ گفته نمیشود وپیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- هم دروغ نمیگوید.

اینجا این سؤال مطرح میگردد که پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- می فرماید: دوازده نفر حکومت میکنند وامور مسلمین را بدست میگیرند وتعداد ائمه شیعه هم دوازده نفر است آیا این تساوی عدد صرفاً یک مسئله اتفاقی است؟
در پاسخ باید گفت: خیر، این مسئله تصادفی واتفاقی نیست وشیعیان اولیه اعتقاد به امامت دوازده نفر نداشتند به همین خاطر هم به گروههای زیادی تقسیم شدند. گروهی از شیعه، تنها به امامت حضرت علی -رضی الله عنه- اعتقاد دارند وهمینجا توقف میکنند وآنها را سبئیه میگویند وگروهی امامت حضرت علی، حسن، حسین ومحمد بن علی را می پذیرند وتوقف میکنند واینها را کیسانیه میگویند وگروهی دیگر به امامت تا جعفر صادق اعتقاد دارند وتوقف می کنند وبالاخره گروهی به امامت مهدی منتظر اعتقاد دارند وآنها اثناعشری هستند. وگروههای دیگر واختلافات زیادی میان آنها وجود دارد، برای شناخت بیشتر به کتاب (فرق الشیعة) نوبختی، مراجعه کنید.
وشما ای خواننده گرامی! مشاهده میکنید که اعتقاد به دوازده امام خیلی دیر هنگام در میان تشیع پیدا شد واصلاً این فرقه اثنا عشری میان متقدمین شیعه وجود نداشت پس اینگونه احادیث، بعد از وفات رسول اکرم -صلی الله علیه وآله وسلم-، بلکه بعد از وفات بیشتر ائمه شیعه ساخته ووضع شده است.
در نتیجه برای خواننده گرامی آشکار گردید که شیعه این عدد را مساوی با آنچه در حدیث رسول خدا -صلی الله علیه وآله وسلم- آمده است، قرار دادند.
ودر پایان باید گفت: که در روایت صحیح آمده است که (کلهم من قریش)[۱۶]. وچنین نیست که پیامبر خدا -صلی الله علیه وآله وسلم-، عام تر را ذکر کند وهدفش، خاص تر باشد. این خلاف فصاحت وبلاغت است درحالیکه پیامبر صلوات الله وسلامه علیه، فصیح ترین وبلیغ ترین انسانها است.

بعنوان مثال اگر اعلان کنیم که هر فرد عرب را صد دینار میدهیم وفردی مصری نزد ما بیاید، بگوئیم نه، هدف ما هر سوریه ای است، آیا وی مارا متهم به نادانی وناتوانی در گفتار نمیکند ونمیگوید پس چرا نمیگوئید هر سوریه ای را صد دینار می دهیم؟ واگر هدف پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- حضرت علی-رضی الله عنه- و فرزندانش می بود، می گفت: آنها علی وفرزندانش هستند وتازه اگر پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- میگفت: همه این خلفاء از بنی هاشم، هستند چنین سخنی هم بلیغ نبود زیرا فرزندان هاشم بسیارند وقریش از آنها بیشترند در حالیکه روایت در مورد قریش آمده است. و اگر تیجانی ودیگران به خاطر مناسبت عدد، به این حدیث استدلال میکنند، در مورد حدیثی که مسلم در صحیحش روایت کرده است که رسول اکرم -صلی الله علیه وآله وسلم- فرمود: در امت من دوازده نفر منافق است[۱۷]، چه تفسیری دارند؟

(۶۳) ودر صفحه ۲۷۴ می گوید: (بخاری در صحیح خود در کتاب (وصایا) ومسلم نیز در صحیح خود در کتاب (الوصیة) نقل کرده اند که در حضور عائشه ذکر شد که پیامبر، سفارش علی را کرده است واو را جانشین خود قرار داده است).
تیجانی حدیث را سانسور کرده وناقص آورده است (عامله الله بمایستحق). وکار تیجانی مانند کسی است که این آیه را می بینید سوره بقره آیه (۱۱۱) ﴿وَقَالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾[۱۸]. آیه را قطع میکند ومیگوید: آیا در قرآن نیامده است که ﴿وَقَالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى﴾. (فقط یهود ونصاری وارد بهشت میشوند) وآیه را تکمیل نمیکند وپاسخ خداوند را ذکر نمیکند.
اینجا، تیجانی تلاش نموده است تا با حدیث چنین برخوردی نماید او میگوید: در حضور عائشه ذکر شد که پیامبر، سفارش علی را کرده است. و حدیث را کامل نمیکند ماهم اکنون حدیث را بطور کامل می آوریم.
(عن الأسود بن یزید قال: ذکروا عند عائشه أن علیاً کان وصیاً فقالت: متى أوصی إلیه؟ قد کنت مسندته إلى صدری فدعا بالطست فلقد انخنث فى حجری وما شعرت أنه مات، فمتى أوصی إلیه؟) (از اسود بن یزید روایت شده که فرمودند: در حضور حضرت عائشه -رضی الله عنها- ذکر شد که حضرت علی-رضی الله عنه- وصی پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- است حضرت عائشه -رضى الله عنها- فرمودند: چه وقت به او وصیت نمود؟ من او را به سینه ام تکیه داده بودم که طشتی خواست ودر آغوشم متمایل وکج شد ومن احساس نکردم که او -صلی الله علیه وآله وسلم- در گذشت. پس چه وقت به او وصیت کرد؟ روایت بخاری ومسلم[۱۹].
از حدیث فهمیده می شود که عائشه صدیقه -رضى الله عنها- سخن کسی را گفت: پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- به حضرت علی رضی الله عنه وصیت کرده است، نپذیرفت.

(۶۴) ودر صفحه ۲۹۰ می گوید: (حضرت [۲۰] فرمود: (در مورد اهل بیت) (برآنان پیشی نگیرید که هلاک می شوید واز آنان تخلف نجوئید که هلاک می شوید وبه آنان یاد ندهید چرا که آنان از شما داناتر هستند).
این حدیث، دروغی است که بر رسول خدا -صلی الله علیه وآله وسلم- بسته شده است.
خواننده گرامی! همیشه بامن، سخن تیجانی را به خاطر داشته باش که گفت: (فقط به احادیث صحیحی که مورد اتفاق شیعه وسنی است، اعتماد می کنم وفقط به احادیث صحیح استدلال می کنم). تا میزان دروغ گویی و وعده خلافی هایش را بشناسی.
این حدیث را هیثمی در کتابش (مجمع الزوائد)[۲۱] آورده است ومیگوید: در اسنادش حکیم بن جبیر است.
امام احمد میگوید: حکیم بن جبیر، فردی ضعیف ومنکر الحدیث است، دار قطنی میگوید: متروک است. شعبه میگوید: اگر از حکیم بن جبیر حدیث نقل کنم، بیم دارم وارد آتش جهنم شوم. وجوزجانی میگوید: حکیم، فردی، کذاب است [۲۲].
----------------------------
منبع: تلفیقی از کتاب های زیر:
(۱): “دروغ گویان را بشناسید”، نوشته: شیخ عثمان خمیس، مترجم: جعفر تقی زاده
(۲): “نگرشی نو به تاریخ صدر اسلام”، نوشته: شیخ عثمان خمیس، مترجم: اسحاق دبیری
——————————-
پی نوشت:
[۱]: بخاری، کتاب الأحکام حدیث ۷۲۲۲ و مسلم، کتاب الإمارة حدیث ۱۸۲۱٫
[۲]: مسلم، کتاب الإمارة حدیث ۱۸۲۱٫
[۳]: منبع سابق.
[۴]: منبع سابق.
[۵]: ابو داود، کتاب المهدی حدیث ۴۲۷۹٫
[۶]: نهج البلاغة ص ۱۳۶٫
[۷]: نهج البلاغه ص ۳۶۷٫
[۸]: مقاتل الطالبیین ص ۲۴۴٫
[۹] شماره صفحه از کتاب عربی می باشدو درترجمه فارسی آن، نیافتم.
[۱۰] صحیح مسلم ـ کتاب الامارة شماره (۶).
[۱۱] صحیح مسلم ـ کتاب الامارة ـ شماره (۵).
[۱۲] صحیح مسلم کتاب الامارة شماره (۷).
[۱۳] صحیح مسلم کتاب الامارة شماره (۱۰).
[۱۴] صحیح مسلم کتاب الامارة شماره (۹).
[۱۵] همه آنها از بنی هاشم اند.
[۱۶] همه آنها از قریش اند.
[۱۷] -صحیح مسلم- کتاب صفات المنافقین- شماره ۱۰٫
[۱۸] ( گفتند: فقط یهود ونصاری وارد بهشت می شوند، این آرزوی آنها است، اگر در گفتار تان صادق هستید دلیل تان را بیاورید).
[۱۹] فتح الباری ـ کتاب الوصایا / باب الوصایا ـ شماره ۲۷۴۱ / صحیح مسلم ـ کتاب الوصیة شماره ۱۹٫
[۲۰] یعنی رسول خدا -صلی الله علیه وآله وسلم-. (مترجم)
[۲۱] مجمع الزوائد (۹/۶۳ ـ ۶۴).
[۲۲] حدیثی که راوی آن چنین فردی باشد از چه اعتباری برخوردار است که تیجانی به آن استدلال می کند.

علی مع الحق;298923 نوشت:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، حَدَّثَ نَا يَحْيَى بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ يَحْيَى بْنِ سُلَيْمٍ أَبِي بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَيْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص):...
وَخَرَجَ النَّاسُ فِي غَزْوَةِ تَبُوكَ، فَقَالَ عَلِيٌّ: أَخْرُجُ مَعَكَ، قَالَ: «لا»، قَالَ: فَبَكَى، قَالَ: «أَفَلا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ، وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي».
ابن عباس از رسول خدا (ص) نقل مى‌كند كه مردم به جنگ تبوك رفتند، على (ع) به رسول خدا (ص) عرض كرد، من هم با شما خارج شوم؟ فرمود: خير. ابن عباس گفت: پس على (ع) گريه كرد. رسول خدا فرمود: آيا راضى نمى‌شوى كه منزلت تو براى من همانند منزلت هارون براى موسى باشد، جز اين كه تو پيامبر نيستى و اين كه تو بعد از من، جانشين من در ميان همه مؤمنان هستي؟

ترس من از آن نیست که واقعیت را نمی دانی...
ترس من از آن است که واقعیت را نمی بینی...

زمانی که پیامبر برای جنگ مذکور خارج شد حضرت علی را به عنوان سرپرست خانوار خود قرار داد تا در شهر بماند، لذا حضرت علی ناراحت شدند که چرا همراه پیامبر به جنگ نمی روند و باید به عنوان سرپرست در شهر بمانند؛ پس پیامبر فرمودند: منزلت تو برای من به مانند منزلت هارون است برای موسی...

خود شاید برداشت این باشد که منظور جانشینی بعد از خود است، باید گفت که حضرت هارون قبل از جضرت موسی وفات نمودند و هرگز جانشین ایشان در امر پیشوایی نشدند...
اما منظور چه بوده که پیامبر فرموده منزلت تو برای من به مانند منزلت هارون است برای موسی:
اگر تاریخ را بخوانی زمانی که حضرت موسی برای 40 روز به کوه می روند هارون را به عنوان سرپرست خانوده خود انتخاب می کنند؛ خوب پیامبر هم همین کار را کرد و منظور او دقیقا همین است 

(بررسی احادیثی که در مورد امامت در کتب شیعه آمده است)
بررسی سایر احادیثی که در مورد دوازده امام از امامان شیعه آمده بررسی ده حدیث دیگر را از کتب معروف آنان دنبال می کنیم تا وضعیتش برای برادران عوام شیعه که از این موضوعات خبر ندارند، مشخص شوند و بدانند بر احادیث چه راویانی روایت عقاید خود را بنا نهاده اند و از چه کسانی اعتقادات خود می گیرند. شاید با این وجود در تحقق وحدت امت اسلامی برداشته باشیم!!
بخاطر اینکه مبحث طولانی نشود فقط به سند حدیث اکتفاء کرده و از اگر نیاز بود به برخی از آنها اشاره می کنیم. همانطور که قبلا گفتیم برای رد یک حدیث کافی است یکی از راویان ثقه نباشد. و نیازی نیست همه جانب آن را بررسی کنیم.

حديث اول:
مهمترین حدیثی که در معرفی ائمه‌ی اثنی عشر در کتب شیعه آمده است حدیث مشهور به حدیث لوح جابر است، این حدیث به چند عبارت و چند طریق آمده که ما همگی را از نظر خوانندگان می‌گذرانیم:
در کتاب اکمال الدین(1) صدوق و نیز در کتاب عیون اخبار الرضا این حدیث با این سند آمده:
«حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحق الطالقاني قال: حدثنا الحسن بن إسمعیل قال: حدثنا أبو عمرو سعید بن محمد بن نصر القطان قال: حدثنا عبید الله بن محمد السلمي قال: حدثنا محمد بن عبدالرحمن قال: حدثنا محمد بن سعید قال: حدثنا العباس أبي عمرو عن صدقه بن أبي موسى عن أبي نصرة قال: لما احتضر أبو جعفر محمد بن علی الباقر ؛ عند الوفاة

بررسی سند حديث –
هیچ یک از روات این حدیث از سعید بن محمد بن نصر القطان تا ابو نصره نامی در کتب رجال ندارند و معلوم نیست صدوق این راویان را از کجا آورده و از که گرفته، و این روایت را از کجا کشف کرده است؟!! اما در حاشیه‌ی کتاب اکمال الدین نوشته شده ابو بصره و اگر ابو بصره باشد نام او محمد بن قیس اسدی است که شهید ثانی او را در کتاب الدرایه ضعیف شمرده و فرموده است: «کلما کان فیه محمد بن قیس عن أبي جعفر فهو مردود»! هر روایتی که از محمد بن قیس از ابی جعفر باشد مردود است! اما یقینا او محمد بن قیس نیست و اگر او باشد از قول او چنین دروغی بافته‌اند و نیز در حاشیه‌ی همین کتاب گفته است اگر ابو بصره باشد اسم او حُمیل (به ضم حاء) و به هر حال مجهول است. و اصلا خود حدیث به قدری رسوا است که ما هیچ گونه احتیاجی به صحت و سقم حدیث از جهت رجال آن نداریم، اینک به متن حدیث توجه می‌‌کنیم:

بررسی متن و مضمون حديث
- ابو بصره یا ابو بصر که هر که باشد مجهول و بی‌‌نام و نشان است گفته است: «لما احتضر أبو جعفر محمد بن علي الباقر عند الوفاة» ( احتضار و وفات حضرت امام محمد باقر بر طبق تمام تواریخ از سال 114 تا سال 118 است) و فاصله‌ی بین وفات حضرت باقر ؛ و جابر بن عبدالله حد متوسط چهل سال است و کمتر نیست. کسی به حدیث‌ساز کذّاب نگفته هنگامی که حضرت ابو جعفر محمد باقر محتضر بود، جابر کجا بود که تو از قول او حدیث لوح را آوردی و اثبات امامت اثنی عشر با نام و نشان پدر و مادر کردی؟ جابر که چهل سال قبل از احتضار حضرت باقر از دنیا رفته چگونه آمد و زید بن علی را به امامت حضرت صادق قانع کرد؟!
اینک برویم سراغ زید، شیخ طوسی در رجال خود (ص 195) فرموده: «قتل سنة إحدى وعشرین ومائة وله اثنتان وأربعون سنة»: او سال 121 و در سن 42 سالگی کشته شد در این صورت آن جناب در سال 79 یا 80 متولد شده زیرا در سال 121 شهید شده در حالی که چهل و دو ساله بوده در تهذیب تاریخ ابن عساکر ج 6 (ص 18) زید بن علی بن الحسین در سال 78 یعنی چهار سال یا حداقل یک سال بعد از فوت جابر متولد شده، و سید علی خان شوشتری در شرح صحیفه‌ی سجادیه تولد او را در سال 75 آورده است یعنی یک سال بعد از فوت جابر، پس زید بن علی بن الحسین در کجا بوده که جابر در سال 114 یا سال 117 در حالی که خود در سال 74 فوت کرده برای اقناع و اسکات او آمده است؟!!
به فرموده‌ی شهید ثانی رسواترین حدیث آن است که تاریخ، آن را رسوا کند.
البته معایب این روایت بسیار است اما چون به لحاظ تاریخی بسیار رسوا بود، آن را ذکر کردیم.

حديث دوم:
حدیثی دیگر که در آن نام ائمه‌ی اثنی عشر آمده و همان حدیث لوح است که در کتاب اکمال الدین و عیون اخبار الرضا و کافی کلینی بدین سند است و ما آن را از اکمال الدین نقل می‌‌کنیم:
«حدثنا أبي ومحمد بن الحسن قالا: حدثنا سعد بن عبدالله وعبدالله بن جعفر الحمیري جمیعا عن أبي الخیر صالح بن أبي حماد والحسن بن ظریف جمیعا عن بکر بن صالح عن عبدالرحمن بن سالم عن أبي بصیر عن أبي عبدالله ؛ قال: ......ه»(2)

بررسی سند حديث –
در سند این حدیث ما را به راویان نزدیک به معصوم که اتفاقا همه‌ی آنها ضعیف‌‌اند کاری نداریم، هر چند بکر بن صالح را طبق نقل تنقیح المقال (1/178) جماعتی تضعیف کرده‌اند و به فرموده‌ی ابن الغضائری بکر بن صالح جدا ضعیف وکثیر التفرد به غرائب، و رجال نجاشی (ص 84) نیز او را ضعیف دانسته و علامه‌ی حلی در خلاصه (ص 207) او را در قسم دوم آورده و با ابن الغضائری هم عقیده است و در رجال ابن داوود قسم دوم (ص 432) می‌گوید: بکر بن صالح جدا ضعیف است و در نقد الرجال تفرشی (ص 59) نیز او ضعیف شمرده شده و همچنین درباره‌ی عبدالرحمن بن سالم در تنقیح المقال (2/143) می‌نویسد: علی کل ضعیف او مجهول: به هر حال او ضعیف یا مجهول است و در خلاصه‌ی علامه‌ی حلی (ص 229) فرموده عبدالرحمن بن سالم بن عبدالرحمن الاشل کوفی مولی روی عن أبي بصیر ضعیف عبدالرحمن بن سالم از ابی بصیر روایت کرده و ضعیف است، و نقد الرجال (ص 185) نیز او را ضعیف و پدرش را ثقه دانسته، آنچه مسلّم است اینکه این حدیث ساخته و پرداخته‌ی اشخاص بعد از بکر بن صالح و عبدالرحمن بن سالم است از قبیل کسانی چون صالح بن ابی حماد که در اواخر قرن سوم می‌زیسته که یا تمام حدیث را خود ساخته و یا اینکه پاره‌ای از آن را با جعلیات خود تکمیل کرده است. اینک صالح بن ابی حماد را بشناسیم:
در تنقیح المقال (2/91) از قول نجاشی درباره‌ی او آمده است که: أمره ملتبسا یعرف وینکر: کار صالح بن ابی حماد پوشیده است و روشن نیست گاهی سخن خوب دارد و گاهی سخن زشت، و ابن الغضائری او را ضعیف دانسته
علامه‌ی حلی در خلاصه فرموده: المعتقد عندی التوقف فیه لتردد النجاشی وتضعیف الغضائری: عقیده‌ی من آن است که به سبب تردید نجاشی درباره‌ی او و تضعیف غضایری باید درباره‌ی او توقف کرد،
در نقد الرجال (ص 296) نیز این اقوال درباره‌ی او آمده است و در تنقیح المقال (ص 180) او را احمق دانسته‌اند! چنین شخصی که در نزد علمای بزرگ شیعه مردود است مسلما از هیچ دروغی مضایقه ندارد چنانکه متن حدیث نیز چنین گواهی می‌‌دهد.

بررسی متن و مضمون حديث:
کلمات و عبارات حدیث ناهموار است زیرا می‌‌گوید حضرت باقر ؛ به جابر فرمود: «انظر في کتابک لأقرأه» نوشته‌ات را بنگر تا من آن را بخوانم جابر به تصدیق تمام مورخین و ارباب رجال در سنین آخر عمر حتی به تصریح پاره‌ای در سنه‌ی 60 و 61 کور بوده است. پس چگونه می‌توانسته به نوشته‌ی خود نظر کند. فنظر جابر بما في نسخته: جابر به آنچه در نسخه‌اش بود نگریست!! چگونه جابر نابینا به نسخه‌ی خود نظر کرده؟ دروغ به این واضحی؟!
جناب جاعل در عربیت نیز ناشی بوده و گفته است «ومن غير آية من الکتابي» و هر که آیتی از کتابم را تغییر دهد. و مضاف را با حرف تعریف قرین کرده و اگر این خطا فاحش را به کاتب نسبت دهیم، مشکل دیگر را چه کنیم که مقصود از این جمله معلوم نیست، زیرا اگر همین نامه مقصود اوست که جملات نامه را عرفا آیه نمی‌‌نامند و حتی احادیث قدسی را نیز آیه نمی‌گویند و آیه‌ی غیر تکوینی فقط به جملات قرآن اطلاق می‌‌شود و آیا ممکن است پیامبر جملات نامه‌ی خصوصی را تغییر دهد؟ و اگر مقصودش قرآن کریم است، در این صورت چنان که قبلا اشاره کردیم در نامه‌ای که برای پیامبر ص فرستاده شده و دیگران رسما مخاطبش نیستند، این تهدید زائد و نابجاست.
هر چند چنانکه قبلا گفتیم این قبیل احادیث خود بنفسه رسوا است تا چه رسد که رسوایانی چون افراد مزبور یا صالح بن حماد راویان آن باشند.

حدیث سوم:
این حدیث را با سند دیگر شیخ صدوق در کتاب اکمال الدین و عیون اخبار الرضا آورده است و آن سند بدین شرح است:
حدثنا أبو محمد الحسن بن حمزة العلوی قال: حدثنا أبو جعفر احمد بن الحسین بن درست السروی عن جعفر بن محمد بن مالک قال: حدثنا محمد بن عمران الکوفي عن عبدالرحمن بن نجران عن صفوان بن یحیی عن إسحق بن عمار بن أبي عبدالله الصادق ؛ إنه قال: یا إسحاق ألا أبشرک؟ قلت: بلى جعلت فداک فقال: وجدنا صحيفة بإملاء رسول الله وبخط أمیر المؤمنین فیها: بسم الله الرحمن الرحیم هذا کتاب من الله العزیز الحکیم وذکر الحدیث مثله سواء إلاّ أنه قال في آخره: ثم قال الصادق ؛: یا إسحق هذا دین الملائکة والرسل فصنه عن غیر أهله(3) یصنک الله ویصلح بالک».
بررسی سند حدیث
در این سند نام جعفر بن محمد بن مالک است که شاید در حدود قرن چهارم به بعد می‌‌زیسته زیرا «ابو علی محمد بن الهمام» از او روایت می‌کند هم‌چنین «ابو غالب الزراری» و اینان در قرن چهارم بوده‌اند زیرا تولد «ابو علی محمد الهمام» در سال 258 و مرگش در سال 336 بوده و ابو غالب الزراری در سال 368 فوت نموده است. جعفر بن محمد بن مالک در کتب رجال مردی ملعون و بد نام است نجاشی در رجال خود (ص 225) فرموده: «کان ضعیفا في الحدیث » `
قال احمد بن الحسین: کان یضع الحدیث وضعا و یروي عن المجاهیل و سمعت من قال: کان أیضا فاسد المذهب و الرواية و لا أدري کیف یروي عنه شیخنا النبیل الثقة أبو علي بن همام وشیخنا الجلیل الثقة أبو غالب الزراری».
رجال ابن داوود (ص 434) او را در ردیف مجهولین و مجروحین آورده و عبارت غضائری و نجاشی را تکرار کرده.
او هم ضعیف الحدیث است و هم در وضع حدیث دست قوی دارد و به علاوه از مجهولین روایت می‌‌کند و از همه بدتر آنکه فاسد المذهب و فاسد الروایه است! اما غضائری در مجمع الرجال (ص 42) درباره‌ی او فرموده: «کان کذابا متروک الحدیث جملة، وکان في مذهبه ارتفاع وروی عن الضعفاء والمجاهیل وکل عیوب الضعفاء مجتمعة فیه» علامه‌ی حلی نیز در خلاصه (ص 210) با این قول همداستان است و در آخر می‌‌فرماید: «فعندي في حدیثه توقف ولا أعمل بروایته» به نظر من باید درباره‌ی او توقف کرد و من به روایت او عمل نمی‌‌کنم.
پس او هم بسیار دروغگو و هم متروک الحدیث و هم در مذهبش غلوّ و ارتفاع بوده و هم از ضعفاء و مجهولین روایت می‌‌کند و بالاخره تمام عیوبی که ضعفاء در حدیث دارند در این شخص جمع بوده!! آری این حدیث از تحفه‌هائی است که چنین شخصی به شیعیان هدیه کرده است!
و اسحاق بن عمار به فرموده‌ی شیخ طوسی در الفهرست و ابن شهرآشوب در معالم العلماء و علامه‌ی حلی در خلاصه الرجال فطحی مذهب بوده و عجیب است که این شخص طبق این روایت که خود از حضرت صادق این حدیث را شنیده و امام او را به یافتن این حدیث بشارت داده و در این حدیث نه تنها امام موسی کاظم را برای او معلوم کرده بلکه تمامی ائمه را برای او معلوم کرده مع هذا بعد از امام صادق فطحی شده و عبدالله افطح را امام دانسته است!!
حدیث چهارم
شیخ صدوق باز هم حدیث دیگری با سندی دیگر از همین جعفر بن محمد بن مالک کوفی که هویتش در بررسی حدیث سوم معلوم شد، آورده بدین ترتیب:
«حدثنا علي بن الحسین بن شاذویه المؤدب وأحمد بن هرون القاضی (ره) قالا: حدثنا محمد بن عبدالله بن جعفر الحمیري عن أبیه جعفر بن محمد بن مالک الفزاري الکوفي عن مالک السلولي عن عبدالحمید عن عبدالله بن القاسم بن عبدالله بن جبلة عن أبي السفایح عن جابر الجعفي عن أبي جعفر محمد الباقر ؛ عن جابر بن عبدالله الأنصاري قال: دخلت علی مولاتي فاطمه ‘ قدامها لوح یکاد ضوئه یغشي الأبصار فیه اثني عشر اسماء ثلاثة في ظاهره وثلاثة في باطنه وثلاثة أسماء في آخره وثلاثة أسماء في طرفه فعددتها فإذا هي اثني عشر فقلت: من أسماء هولاء؟ قالت: هذه أسماء الأوصیاء ....(4).

بررسی سند حدیث:
با معرفی راوی آن جعفر بن محمد بن مالک که هم کذاب است و هم قهرمان حدیث‌سازی و هم فاسد المذهب و هم فاسد الروایه دیگر احتیاجی به شرح حال دیگران و رسیدگی به متن حدیث نداریم و معلوم است که چنین شیطانی چه کارهائی می‌کند.
راوی دیگر یعنی عبدالله بن قاسم نام چند نفر است و بنا به قول قاموس الرجال (6/103) و تنقیح المقال (2/203) و نقد الرجال (ص 204) ضعیف و غالی و کذاب بوده و قابل اعتناء نیست.
از دو راوی قبل از او یعنی مالک السلولی و عبدالحمید نامی در کتب رجال نیست و مالک بن حصین که در تنقیح المقال (2/149) آمده نیز با او تطبیق می‌‌کند. به هر صورت هر حدیثی که در کتب رجال و حدیث از جابر بن عبدالله در موضوع لوح موجود است به لحاظ ارزش همسنگ این احادیث چهارگانه است!!
حدیث پنجم:
از دیگر احادیثی که شیخ صدوق در کتاب اکمال الدین و عیون اخبار الرضا آورده که در آن نام أئمه‌ی اثنی عشر به صراحت قید شده این حدیث است:
«حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحق قال: حدثنا محمد بن همام قال: حدثنا أحمد بن مابندار قال: حدثنا أحمد بن هلال عن محمد بن أبي عمیر عن المفضل بن عمر عن الصادق جعفر بن محمد عن أبیه عن آبائه ی عن أمیر المؤمنین ؛ قال: قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: ....».
بررسی سند حدیث:
این حدیث که از مضمون آن دروغ می‌‌بارد باز از کسی نقل شده که خود مطعون بزرگان تشیع و موسوم به احمد بن هلال (متولد سال 180 و متوفی به سال 267) و مذموم تمام کتب رجال است:
1- شیخ طوسی در الفهرست گفته: أحمد بن هلال مات سنة 267 کان غاليا متهما: احمد بن هلال سال در 267 مرده و متهم به غلو بوده است.
2- در تهذیب فرموده: «أحمد بن هلال مشهور باللعنه والغلو» مشهور است که او اهل غلو و مورد لعنت بوده.
3- در رجال طوسی آورده: «أحمد بن هلال بغدادي غال»: احمد بن هلال غالی است.

بررسی متن و مضمون حديث:
از لحن حدیث بر می‌آید که در معراج اولیه‌ی رسول خدا (معلوم نیست که پیامبر بیش از یک معراج داشته است) این گفتگو بین خدا و پیغمبر صلی الله علیه وسلم رخ داده و خدا در اولین برخورد به رسول خدا فرموده من یک سری به زمین زدم (خدایی که محیط به کل شئ است، چنین سخنی نمی‌‌گوید) و تو را از آن اختیار کرده و پیغمبرت قرار دادم و از نام خدا نامی برای تو مشتق کردم، پس من محمودم و تو محمد!
البته اسمائی که خدا در قرآن برای خود آورده محمود در میانشان نیست که این منت را بر پیغمبر گذاشته و نام او را محمد کرده است!! و اساسا باید گفت چهل سال قبل از آنکه خدا سری به زمین بزند!! و محمد را انتخاب کند بت‌ پرستان نام محمد را می‌‌شناخته‌اند و قبل از این محمد ص، ده‌‌ها محمد در میان اعراب جاهلیت بوده‌اند و این امری نیست که از میان رحمت‌های خداوند نسبت به پیامبر، برای یادآوری بیان شود.
ثانیا چرا خداوند این اشتقاق را از حمد یا لا اقل از حمید که از اسماء مذکور در قرآن است، انجام نداد؟ واضح است که جاعل حدیث، عربی‌ نمی‌‌دانسته زیرا به خداوند حمید می‌‌گویند زیرا دلالت بر امری ذاتی و با دوام دارد. ولی محمود نمی‌‌گویند چون چنین دلالتی در آن نیست و یا ضعیفتر است.
دیگر از مطالبی که ساختگی بودن حدیث را می‌‌رساند آن است که در آخر حدیث از علامات قائم ذکر می‌‌کند و می‌‌گوید: او لات و عزی (نام دو بت) را در حالی که تر و تازه‌اند از خاک بیرون آورده و آتش می‌زند و این اشاره به حدیثی مجعول است که گفته‌اند حضرت قائم ابوبکر و عمر را از قبر بیرون آورده و آتش می‌‌زند.( تنها اولیاء خداوند جسمشان بعد از گذشت زمانهای طولانی تر و تازه است. و این دلالت بر خلاف عقاید شیعیان دارد.)
مثل اینکه خدا هم در اینجا - نعوذ بالله - تقیه کرده و به نام مستعار لات و عزی از آن دو زمامدار نام برده است!! آری این است آنچه دستاویز و مستمسک مدعیان دوستی اهل بیت است!!

حدیث ششم:
حدیث دیگر که در آن اسماء ائمه‌ی اثنی عشر به صراحت هست، حدیثی است که شیخ صدوق آن را در «اکمال الدین» آورده و در «بحار الانوار» چاپ تبریز (2/158) و در «اثبات الهداه» شیخ حر عاملی (2/372) نیز مذکور است:
«حدثنا غیر واحد من أصحابنا قالوا: حدثنا محمد بن همام عن جعفر بن محمد بن مالک الفزاري قال: حدثنا الحسن بن محمد بن سماعة عن أحمد بن الحرث قال: حدثني الفضل بن عمر عن یونس بن ظبیان عن جابر بن یزید الجعفي قال: سمعت جابر بن عبدالله الأنصاری یقول: ...».
در ذیل این حدیث قضیه‌ی ملاقات جابر را با حضرت باقر آورده است ما سند حدیث را بررسی کرده سپس کمی به متن می پردازیم.

بررسی سند حديث-
در سند این حدیث «محمد بن همام» راوی اول است در قاموس الرجال (8/428) در مذمت او آورده است که «احمد بن الحسین» حدیث جعل می‌کرد و محمد بن همام از او روایت می‌کرد، یعنی مروّج جعلیات! او بود!!
باری، محمد بن همام روایت کرده از جعفر بن محمد بن مالک که شرح حال او در ذیل حدیث سوم گذشت که هم ضعیف الحدیث است «وکان یضع الحدیث وضعا»: در وضع حدیث دست قوی داشت. و هم از مجاهیل و ضعفاء روایت می‌کند و هم فاسد المذهب و فاسد الروايه است و بالأخره تمام عیوب راویان غالی و ضعیف در او جمع شده و مصداق این گفته‌ی شاعر است که هرچه خوبان همه دارند، تو تنها داری!
او روایت کرده از «حسن بن محمد بن سماعه» و این حسن را شیخ طوسی در رجال خود واقفی شمرده که در سال 263 یعنی سه سال پس از فوت حضرت امام حسن عسکری ؛ در گذشته است. مؤلف «الفهرست» نیز او را واقفی المذهب دانسته. نجاشی نیز او را واقفی دانسته بلکه فرموده: «الحسن بن محمد بن سماعة أبو محمد الکندري الصیرفي من شیوخ الواقفة کان یعاند في الوقف ویتعصب»: او در مذهب وقف از بزرگان واقفیه است که در این مذهب عناد می‌‌ورزید و متعصب بود. آیا ممکن است چنین کسی اینگونه حدیث از جابر نقل کند آنگاه خود بدان ایمان نداشته باشد و در مذهب واقفی بماند؟!
سند حدیث در «اکمال الدین» مختلف ذکر شده و آورده است که حسن بن محمد بن الحرث از سماعه روایت می‌کند که اگر این نسخه را نپذیریم، باز هم اشکال برجاست زیرا «سماعه بن مهران» نیز واقفی است! هرگز کسی که چنین روایتی از صادقین دارد در مذهب وقف نمی‌‌ماند. پس یقینا آقای جعفر بن محمد بن مالک این حدیث را ساخته و او همان دزد نابلدی است که سراغ کاهدان رفته و این حدیث را به کسانی نسبت داده که اصلا ایمانی نداشته‌اند!

بررسی متن و مضمون حديث –
در این حدیث که سر تا پا ساخته و پرداخته‌ی دروغگویان است، جابر بن یزید جعفی (که بعید است وی جابر بن عبدالله انصاری را در سن رشد و تمییز دریافته باشد زیرا جابر بن عبدالله در سال 74 یعنی در حدود شصت سال قبل از فوت جابر بن یزید، در گذشته است) می‌‌گوید من از جابر بن عبدالله انصاری شنیدم که می‌‌گفت: هنگامی که خداوند آیه‌ی:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا [النساء/59] را به رسول خود نازل فرمود، من گفتم یا رسول الله، ما خدا و رسولش را شناختیم، اما این اولواالامر که اطاعت ایشان را به طاعت تو قرین کرده کیان‌اند؟ رسول خدا فرمود: آنان جانشینان من‌‌اند، و ائمه‌ی مسلمین پس از من‌‌اند، ..... ای جابر این از پوشیده‌های اسرار الهی و از خزائن علم خداوند است، پس آن را جز از اهلش کتمان کن!(5).
در این حدیث علائمی که رسول خدا برای شناختن امام قائم داده به دلایل زیر کوتاه و نارسا است:
در حدیث می‌‌گوید این همان کسی است که غیبت چنین و چنان می‌‌کند پس از فتح مشارق و مغارب آن، یعنی غیبت حضرت بعد از فتح زمین خواهد بود، آری این عبارت حدیث است و کسی که از اعتقادات شیعه خبر نداشته باشد نمی‌تواند از این حدیث در یابد که امام قائم اول غیبت و پس از آن مشارق و مغارب زمین را فتح می‌‌کند و چنین می‌‌فهمد که آن جناب ابتداء فتح مشرق و مغرب می‌کند و سپس غیبت!! حالا یا رسول الله که افصح من نطق بالضاد(یعنی فصیح‌ترین کسی که به زبان عربی صحبت کرده) است نتوانسته مطلب را درست برساند، و یا جابر نتوانسته بیان آن حضرت را چنانکه بوده برساند، و یا خودش هم نفهمیده، و یا اینکه جعفر بن محمد بن مالک، واضع و جاعل حدیث از دست پاچگی ندانسته چه ببافد؟ و آن را هم از قول فردی که شاید احمد بن الحسین الاهواری غالی باشد، جعل کرده و محمد بن همام هم بدون توجه به این اشکالات آن را نقل نموده است. چون حسن بن محمد بن سماعه که خود در مذهب وقف متعصب بوده، محال است چنین حدیثی بیان کند.
غریب‌تر از همه آن است که آیه‌ی 59 سوره‌ی نساء خطاب به جمیع مسلمین است که باید خدا و رسول و اولوالامر را اطاعت کنند و ناچار باید آنان را بشناسد تا اطاعت خدا کنند و گرنه دچار عصیان خدا و رسول می‌‌شوند و آن موجب ضلالت و دخول در آتش ابدی است چنانکه خدا فرموده:
وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ [النساء/14]
«کسی که خدا و رسولش را نافرمانی کند و از حدود الهی تجاوز کند خداوند او را به آتش دوزخ در آورد که در آن مخلد است».
پس امری بدین مهمی را چگونه رسول خدا تنها برای جابر بیان کرده؟ زیرا لحن روایت که می‌‌گوید: «یا جابر هذا من مکنون سر الله ومخزن علم الله فاکتمه» ای جابر این از پوشیده‌‌های اسرار الهی و از خزائن علم خداوند است پس آن را جز از اهلش پنهان کن! می‌‌رساند که جابر در تنهائی و خلوت از رسول خدا پرسیده که آن حضرت هم پس از آنکه اولی الامر را بیان کرده، فرموده است: این مطلب از اسرار پنهانی است آن را کتمان کن! آیا ممکن است خدا و رسول احکام شرع را برای مردم چنین بیان کنند؟! آری دروغگویانی چون جعفر بن محمد بن مالک و یا احمد بن الحسین نمی‌‌توانند حدیثی بهتر از این جعل کنند و ببافند! و حجت مخفی برای مردم می‌تراشند!
حديث هفتم:
شیخ صدوق در «اکمال الدین» و «عیون اخبارالرضا» حدیثی به این سند آورده و ما خلاصه‌ی آن را از کتاب اثبات الهداه شیخ حر عاملی (2/328) می‌‌آوریم:
«حدثنا أبو الحسن علي بن ثابت الدوالیبي بمدینة السلام سنه 352 قال: حدثنا محمد بن الفضل النحوي(مجهول) قال: حدثنا محمد بن علي بن عبدالصمد الکوفي( مجهول) قال: حدثنا علي بن عاصم عن محمد بن علي بن موسی ؛ عن أبیه علي بن موسی عن أبیه موسی بن جعفر عن أبیه جعفر بن محمد عن أبیه محمد بن علي عن أبیه علي بن الحسین عن أبیه الحسین بن علي بن أبي طالب ، .....».
در آخر این حدیث می‌‌گوید: «قال أبي یا رسول الله کیف حال بیان هذه الأئمة عن الله عزوجل؟ أنزل علي اثنا عشر صحیفه اسم کل إمام في خاتمه وصفته في صحیفة»: ابی گفت: بیان حال این ائمه از جانب خداوند چگونه است؟ فرمود: همانا خدای عزوجل بر من دوازده صحیفه نازل فرمود که نام هر امامی بر مهرش مکتوب و وصف هر یک از آنان در صحیفه‌ی خودش مذکور است.
بررسی سند حديث –
محمد بن الفضل النحوی و محمد بن علی بن عبدالصمد الکوفی از هیچ کدام نامی در کتب رجال شیعه نیست و ما نمی‌دانیم چه کسانی بوده‌اند.
اما علی بن عاصم در کتب رجال شیعه و هم در کتب رجال جمهور مسلمانان( اهل سنت و جماعت) نامی دارد و هر دو طائفه او را به شیعه بودن نسبت می‌دهند، ممقانی در جلد دوم تنقیح المقال (ص 294)، شرح حال او را آورده که وی از شیوخ متقدمه‌ی شیعه بوده و در زمان المعتضد بالله عباسی او را با جماعتی از اصحابش به جرم تشیع، در غل و زنجیر به بغداد آورده و زندانی کردند و او در زندان جان سپرد و ابن حجر عسقلانی در التقریب نیز گفته‌اند که به تشیع متهم است و در سال 201 هجری فوت نموده اما هیچ یک از این سخنان با علی بن عاصم راوی این حدیث موافق نیست زیرا هر گاه وی مورد غصب و تعقیب معتضد عباسی باشد چون معتضد هفتاد و هشت سال پس از مرگ علی بن عاصم، یعنی در سال 279 هجری به خلافت رسیده!!! پس چگونه علی بن عاصم را گرفته و حبس کرده؟!! و چون مدت خلافت او تا سال 289 می‌‌باشد و از زمان وفات حضرت امام محمد تقی در سال 220 هجری، که علی بن عاصم ظاهرا این حدیث را بلاواسطه از او گرفته در حدود هفتاد سال می‌‌شود و لا اقل در زمانی که عاصم این حدیث را از آن حضرت شنیده باید بلوغ را پشت سر گذاشته باشد. بنابراین سن علی بن عاصم باید نزدیک به هشتاد و پنج سال باشد و هیچ کس چنین سنی درباره‌ی او نگفته و چون معتضد عباسی نسبت به شیعیان رفتاری نسبتا ملایم داشته هرگز باور نمی‌‌شود که یک مرد هشتاد و پنج ساله را گرفته و در زندان کرده باشد. بنابراین وجود چنین شخصی در زمان معتضد بسیار بعید است. در قاموس الرجال (7/10) و در مجمع الرجال (ص 202) نامی از وی آمده که معاصر معتضد عباسی بوده است و در زندان او جان سپرده است این شخص غیر از علی بن عاصم است که در تاریخ بغداد (11/446-448) شرح حال او آمده است که فضل بن شاذان نیز در الایضاح (ص 45) او را از مرجئه (که یکی از فرق ضاله است) شمرده.
دلیل دیگر اینکه در این سال حضرت رضا حیات داشته و در خراسان بوده و علی بن عاصم که ظاهرا در کوفه بوده هرگز برای حدیث به حضرت جواد ؛ که در سال فوت علی بن عاصم شش ساله بوده رجوع نمی‌کند، چون مرجع شیعه در آن زمان حضرت رضا ؛ بوده است، پس انتساب این حدیث به علی بن عاصم، هر که باشد نسبت دروغ است.

بررسی مضمون و متن حدیث:
این حدیث دارای اشکالاتی زیادی است فقط یکی از آنان که افتضاح است را خدمت دوستان عرض می کنیم
نکته خیلی جالب:
جاعل حدیث که معلوم است ایرانی بوده و از عربی اطلاعی نداشته به جای آنکه بگوید: اغفر لهم الکبائر گفته است هب لهم الکبائر حال آنکه در زبان عربی برای آمرزش گناهاه «هب لهم» استعمال نمی‌‌شود بلکه از ماده‌ی غفران استفاده می‌‌شود. زیرا هبه به معنای اعطاء امور خیر و مطلوب است.
و ... ولی صحیح نیست که گفته شود: ربنا هب لنا الفواحش وکبائر الذنوب: پروردگارا به ما کارهای زشت و گناهان کبیره ببخش!!
پر واضح است که در زبان عربی بین الفاظی که مفهوم اعطا و اهداء و بخشش و ... را می‌‌رساند یعنی ماده‌ی وهب – عطی - هدی - منح و ... و الفاظی که دال بر معنای غفران و آمرزش و بخشایش و ... است یعنی ماده‌ی غفر، عفی، تجاوز عن و ... هیچگونه تشابه و تجانسی نیست و طبعا ممکن نیست عربی هر چند بی‌‌سواد، به چنین اشتباه و التباسی دچار شود زیرا در ذهنش هیچگونه تقاربی بین الفاظی که این دو معنای متفاوت را می‌‌رساند وجود ندارد.
اما فی المثل در زبان فارسی مفهوم هبه و مفهوم غفران هر دو با لفظ بخشیدن و بخشودن ادا می‌گردد که فعل امر مخاطب آن می‌‌شود ببخش یا ببخشا، مثلا می‌گوییم: گناه او را ببخش یا ببخشا معادل: اغفر له ذنبه، یا می‌گوییم: این لباس را به او ببخش معادل هب له هذا الثوب.
وجود این تشابه و تجانس می‌‌تواند موجب چنین خطای فاحشی در استعمال کلمه‌ی هب، ببخش با کلمه‌ی اغفر، ببخشا شود!! زیرا چنانکه ملاحظه می‌‌شود در ذهن فارسی زبانان تقارب شدیدی بین این الفاظ هست و همین تشابه زمینه‌‌ساز خطای مذکور در افرادی است که فاقد تسلط به زبان عربی هستند و جناب جاعل نیز در متن حدیث به آن دچار شده؟!! به راستی که چراغ دروغ بی‌‌فروغ است.

اما حديث هشتم:
حدیث دیگری که در آن به صراحت نام ائمه‌ی اثنی عشر آمده حدیثی است که شیخ صدوق آن را در کتاب اکمال الدین آورده و مجلسی در جلد نهم بحار الانوار چاپ تبریز (ص 158) نقل کرده و شیخ حر عاملی در اثبات (الهداة بدین) سند ثبت کرده است:
حدثنا محمد بن موسى المتوکل قال: حدثني محمد بن أبي عبدالله الکوفي الأسدي قال: حدثنا موسى بن عمران النخعي عن عمه الحسین بن یزید عن الحسن بن علي بن أبي حمزة عن أبیه عن الصادق جعفر بن محمد .... وبهم یحفظ الأرض أن تمید بأهلها».

بررسی سند حديث:
محمد بن ابی عبدالله الکوفی همان محمد بن جعفر بن محمد بن عون الاسدی است که به او محمد بن عبدالله می‌گویند و طبق نقل تنقیح المقال ممقانی (2/95) و نقد الرجال تفرشی (ص 298) نجاشی فرموده کان ثقة صحیح الحدیث إلاَّ أنه روی عن الضعفاء وکان یقول بالجبر والتشبیه: هر چند او در بیان حدیث ثقه است لیکن از ضعفاء روایت می‌کند و مذهب جبر و تشبیه دارد،
علامه‌ی حلی در خلاصه الرجال فرموده: أنا في حدیثه من المتوقفین: من درباره‌ی حدیث او متوقفم، یعنی حدیث او را قبول ندارد.
ابن داود نیز درباره‌ی او می‌‌گوید: فیه طعنا أوجب ذکره في الضعفاء: در او طعنی زده‌اند که باید او را در ردیف ضعفاء آورد،
مرحوم ممقانی درباره‌ی او نظر می‌‌دهد که قوله بالجبر والتشبیه فاهه لو کان على حقیقته لأوجب فسقه بل کفره: اگر او واقعا معتقد به جبر و تشبیه باشد موجب فسق بلکه کفر اوست.
موسی بن عمران یا موسی بن عبدالله این حدیث را از :
حسین بن یزید نقل کرده است که عموی او بوده و حسین بن یزید در کتب رجال به غلو مشهور است زیرا وی در آخر عمر به غلو مبتلا شده و طبق احادیث معتبره، اهل غلو از یهود و نصاری و مشرکین بدترند.
چنانکه در تنقیح المقال (1/349) می‌نویسد: قال النجاشی حسین بن یزید بن محمد بن عبدالملک النوفلي غلا في آخر عمره وقد روی عن الحسن بن علي بن أبي حمزة، یعنی نجاشی فرموده او در آخر عمرش غالی شده. ما نیز هر روایتی از او دیده‌ایم دلالت بر غلو دارد. حسین بن یزید از حسن بن علی بن ابی حمزه روایت می‌‌کند،
این حسن فرزند علی بن ابی حمزه‌ی بطائنی است، در پاره‌ای از نسخ کلمه‌ی الثمالی را اشتباها به آن اضافه کرده‌اند، زیرا ابو حمزه‌ی ثمالی نوه‌ای به نام حسن ندارد و در کتب رجال چنین نامی نیست بلکه این حسن بن علی بن ابی حمزه البطائنی است چنانکه نجاشی بدان تصریح کرده و درباره‌ی ابو حمزه‌ی ثمالی در رجال خود (ص 89) می‌‌نویسد: وأولاده نوح ومنصور وحمزة قتلوا مع زید: پسرانش نوح و منصور و حمزه با زید کشته شدند. پس او فرزندی به نام علی نداشته.
درباره‌ی حسن بن علی بن ابی حمزه‌ی بطائنی
بنا به نقل اردبیلی در جامع الرواه (1/208) و تفرشی در نقد الرجال (ص 92) کشی در رجال خود فرموده: قال محمد بن مسعود سألت علي بن الحسین بن فضال عن الحسن بن علي بن أبي حمزة البطائني فقال: کذاب ملعون ... إني لا أستحل أن أروي عنه حدیثا واحدا، حکی لي أبو الحسن حمدویه بن نصیر عن بعض أشیاخه أنه قال: الحسن بن علي بن أبي حمزة رجل سوء(6): علی بن فضال گفته حسن بن علی بن ابی حمزه بسیار دروغگوی ملعونی است تا آنجا که من جائز نمی‌دانم حتی یک حدیث از او روایت کنم. ابو الحسن حمدویه بن نصیر برایم از بعضی از مشایخ خود نقل کرده که حسن مرد بدی است.
ابن الغضائری نیز درباره‌ی او فرموده: أبو محمد واقف بن واقفي ضعیف في نفسه وأبوه أوثق منه وقال الحسن بن علي بن فضال إني لأستحي من الله أن أروي عن الحسن بن علي فلازم ترک روایات الرجل: حسن بن علی که کنیه‌اش ابو محمد است واقفی پسر واقفی است و پدرش از او اوثق است و ابن فضال گفته من از خدا شرم دارم که از حسن بن علی بن ابی حمزه روایت کنم؛ پس ترک روایات این مرد لازم است او از پدرش علی بن ابی حمزه روایت کرده است و پدرش
علی بن ابی حمزه یکی از بزرگان مذهب واقفی است،
در رجال نجاشی و در خلاصه الرجال، حلی از قول ابن الغضائری آورده که: علي بن أبي حمزة لعنه الله أصل الوقف وأشد الخلق عداوة للولي من بعد أبي إبراهیم: خدا لعنت کند علی بن ابی حمزه را، او پایه‌گذار مذهب واقفیه است و شدیدترین خلق خدا از حیث عداوت به ولی خدا پس از حضرت کاظم است یعنی دشمن بزرگ حضرت رضا ؛ بوده است. در کتب رجال مذمت‌‌های فراوانی از او شده است که می‌‌توان به آنها رجوع کرد.
اما چرا این حدیث‌‌ها را از قول جابر بن عبدالله انصاری وضع می‌‌کنند؟
سفیان ثوری گفته است تنها از قول جابر بن عبدالله انصاری سی هزار حدیث ساخته‌اند که خود جابر جائز نمی‌‌داند که حتی یکی از آنها را به وی نسبت دهند. باری، در این حدیث معلوم نکرده که رسول خدا در کجا آن را بیان فرموده است چرا تنها جابر برخاسته و چنین سؤالی کرده در حالی که جابر قاعدتا باید از چنین سؤالی بی‌‌نیاز باشد زیرا بنابر نقل این واضعین و جاعلین جابر خود لوح فاطمه را دیده و نام‌های اولواالامر را از رسول خدا شنیده است آیا چنین کسی باز هم باید از رسول خدا از امامان از فرزندان علی پرسش نماید؟ جاعل دروغگوی جاهل، خوشنام‌‌تر از جابر انصاری نمی‌شناخته لذا حدیث خود را از زبان آن مظلوم وضع کرده است!
متن این حدیث از سندش مفتضح تر است لذا به بررسی سند اکتفا کردیم.

حديث نهم:
حدیث دیگری که در آن اسامی ائمه‌ی اثنی عشر به صراحت آمده حدیثی است که شیخ طوسی آن را در کتاب الغیبه(7) آورده است با این سند:
«أخبرنا جماعة (معلوم نیست کیستند) عن أبي عبدالله الحسین بن علي بن سفیان البروفري عن علي بن سنان الموصلي العدل(مجهول) عن علي بن الحسین(مجهول) عن أحمد بن محمد بن الخلیل( ضعیف) عن جعفر بن أحمد المصري عن عمه الحسین بن علي عن أبیه عن أبي عبدالله جعفر بن محمد عن أبیه الباقر عن أبیه ذي الثفنات عن أبیه الحسین الزکي الشهید عن أبیه أمیر المؤمنین قال: قال رسول الله ..... هو أول المؤمنین».

بررسی سند حديث:
1- درباره‌ی علی بن سنان الموصلی در تنقیح المقال (2/291) آمده است: لیس له ذکر في کتب الرجال: از این شخص اصلا نامی در کتب رجال نیست، معلوم نیست شیخ طوسی این حدیث را از کجا پیدا کرده است! علامه‌ی شوشتری در قاموس الرجال فرموده: یستشم من وصفه بالعدل عامیته، شاید او از مخالفین باشد. این عجیب است که مردی مخالف و غیر شیعی حدیث برای اثبات امامت ائمه‌ی اثنی عشر آورده ولی خود قبول نکرده است؟!!
2- علی بن الحسین، از این شخص نیز در کتب رجال نامی نیست زیرا علی بن الحسین که از احمد بن محمد بن الخلیل روایت می‌‌کند مجهول است.
3- احمد بن محمد بن الخلیل نجاشی فرموده: أبو عبدالله الآملي الطبري ضعیف جدا لا یلتفت إلیه: ابو عبدالله بسیار ضعیف است که به او اعتنا نمی‌‌شود غضائری فرموده أحمد بن محمد الطبري أبو عبدالله الخلیلي کذاب وضاع للحدیث فاسد لا یلتفت إلیه: او هم بسیار دروغگو و هم حدیث‌ساز و فاسد است که اصلا نباید به او التفات داشت. او روایت کرده از جعفر بن احمد مصری و جعفر از عموی خود حسن بن علی بن ابی حمزه که شرح حال او در بررسی حدیث هشتم گذشت و او از پدرش که هر دو واقفی و دشمن امام رضا ؛ بوده‌اند! و ارزش این حدیث هم از راویان واقفی آن آشکار می‌‌شود.
خوانندگان عزیز ملاحظه می‌‌فرماید که سند امامت را که گروهی مردم مجهول از یک عده واقفی که دشمن امام هشتم شیعیان بوده‌اند به دستشان داده‌اند!!!

حديث دهم:
مجلسی این حدیث را در جلد چهارم بحار الانوار، چاپ تبریز (ص 54) و سید هاشم بن سلیمان البحرانی در کتاب غایة المرام خود در باب 62 (ص 60) با این سند آورده است:
ابن بابویه قال حدثنا الحسن بن علي قال: حدثنا هارون بن موسی قال: أخبرنا محمد بن الحسن الصفار عن یعقوب بن یزید عن محمد بن أبي عمیر عن هشام قال کنت عند الصادق ... في هذا أصلا فاعمل علیه ... .
در این حدیث ما به سند آن کاری نداریم، از بس مطالب واضح و رسوا است، احتیاج به صحت و سقم سند ندارد همین قدر می‌گوییم همین آقای محمد بن الحسن الصفار که این حدیث را از قول هشام بن سالم می‌‌آورد ( زیرا روایت ابن عمیر فقط از هشام بن سالم است از آن جهت که وی اختلافی شدید با هشام بن الحکم داشت و از وی اعراض می‌‌نمود و صاحب تنقیح المقال در (2/93) و (3/302) می‌‌نویسد: ومن المعلوم روایة ابن عمیر عن هشام بن سالم: معلوم است که روایت ابن عمیر از هشام بن سالم است.) آری همین آقای صفار در کتاب بصائر الدرجات (ص 250) خود حدیث حیرت را از محمد بن ابی عمیر از هشام روایت کرده حال محمد بن ابی عمیر که حدیث معرفی ائمه‌ی اثنی عشر را از هشام روایت می‌کند همان محمد بن ابی عمیر است که حدیث حیرت را از هشام روایت می‌‌کند!! کدام یک از آنها راست است؟
آری، اینها است حجت‌هائی که قائلین به نصوص آورده‌اند!! در آخر این حدیث می‌گوید: والحجة من ولد الحسن: و حجت از فرزندان حسن است که ظاهرا کلمه‌ی وُلد به ضم (واو) و سکون (لام) جمع وَلَد به فتح (واو) و (لام) است، یعنی حجت صاحب الزمان از فرزندان امام حسن عسگری است در حالی که اکثر فرق شیعه که بعد از حضرت عسگری به پانزده فرقه رسیدند - قائل بودند که اصلا آن حضرت فرزندی ندارد تا چه رسد به اینکه فرزندانی داشته باشد! چه می‌‌شود کرد، دروغگو کم حافظه است!!
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
(1)- نام این کتاب کمال الدین و تمام النعمه است ولی چون به اکمال الدین شهرت یافته ما نیز همان را ذکر کرده‌ایم.
(2)- آنچه در قلاب آورده‌ایم مطابق نقل «کافی» است.
(3)- خداوند متعال تمام دین خود را از کفار و مشرکین پنهان نفرمود و وظیفه رسول خود را «بلاغ مبین» اعلام فرموده، پس چرا یکی از اصول دین یعنی امامت، علنا و به همه اعلام نشود؟
(4)- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 51.
(5)- آیا خداوند متعال که رسول خود را به عدم ضنّت در وحی، مدح می‌فرماید : (تکویر: 24) و از کتمان حقایق دین نهی فرموده و آن را موجب لعنت و دخول در آتش دوزخ دانسته (بقره : 140-174 و آل عمران: 187) و به پیامبر اکرم فرمود: (انبیاء: 109). «پس بگو که همه شما را یکسان هشدار دادم» ؛ در این مورد، عدم ابلاغ آشکار و اتمام حجّت بر خلائق را بر هادیان امت می‌پسندد و راضی است که معصوم یکی از حقائق مهم شریعت را فقط به جابر اعلام فرماید و دیگران از آن بی‌‌خبر بمانند؟ و آن لوح عجیب را که دیدنش باعث ایمان آوردن عدّه زیادی می‌شد، کسی جز جابر نبیند؟
(6)- رجال کشی، چاپ کربلا، ص 462.
(7)- الغیبة، شیخ طوسی، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، ص 150.

ohfreedom;298990 نوشت:
ترس من از آن نیست که واقعیت را نمی دانی...
ترس من از آن است که واقعیت را نمی بینی...

زمانی که پیامبر برای جنگ مذکور خارج شد حضرت علی را به عنوان سرپرست خانوار خود قرار داد تا در شهر بماند، لذا حضرت علی ناراحت شدند که چرا همراه پیامبر به جنگ نمی روند و باید به عنوان سرپرست در شهر بمانند؛ پس پیامبر فرمودند: منزلت تو برای من به مانند منزلت هارون است برای موسی...

خود شاید برداشت این باشد که منظور جانشینی بعد از خود است، باید گفت که حضرت هارون قبل از جضرت موسی وفات نمودند و هرگز جانشین ایشان در امر پیشوایی نشدند...
اما منظور چه بوده که پیامبر فرموده منزلت تو برای من به مانند منزلت هارون است برای موسی:
اگر تاریخ را بخوانی زمانی که حضرت موسی برای 40 روز به کوه می روند هارون را به عنوان سرپرست خانوده خود انتخاب می کنند؛ خوب پیامبر هم همین کار را کرد و منظور او دقیقا همین است 

فری جان بنده خوب میدانم ترس شما چیست! بگذریم

مرد باش حدیث را کامل بخوان و به این سوال جواب بده
سوال :ایا خلفای شما مومن بودند یا نبودند؟

بن عباس از رسول خدا (ص) نقل مى‌كند كه مردم به جنگ تبوك رفتند، على (ع) به رسول خدا (ص) عرض كرد، من هم با شما خارج شوم؟ فرمود: خير. ابن عباس گفت: پس على (ع) گريه كرد. رسول خدا فرمود: آيا راضى نمى‌شوى كه منزلت تو براى من همانند منزلت هارون براى موسى باشد، جز اين كه تو پيامبر نيستى و اين كه تو بعد از من، جانشين من در ميان همه مؤمنان هستي؟
الشيباني، عمرو بن أبي عاصم الضحاك (متوفاى242هـ)، السنة، ج 2، ص603، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ.

بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:سلام علیکم و رحمة الله و برکاته علی المومنین:Gol:

نقل قول ohfreedom با جواب:
و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود، و وى آن همه را به انجام رسانيد، [خدا به او] فرمود: «من تو را پيشواى مردم قرار دادم.» [ابراهيم‌] پرسيد: «از دودمانم [چطور]؟» فرمود: «پيمان من به بيدادگران نمى‌رسد.» (۱۲۴)

در اینجا بسیار واضح است که ابراهیم -ع- ابتدا آزموده شده و بعد از آنکه در امتحان سر بلند بیرون آمده خداوند وی را پیشوا قرار داده است.
خوب سوال اینجاست که امامان 7-8 ساله شما به کدامین آزمون الهی ورود کرده اند و چون ابراهیم نبی -ع- از کدام آزمون سربلند بیرون آمده اند؟؟؟
آن امامی که (با فرض اینکه وجود دارد) در کودکی غائب شده در کدام آزمون الهی شرکت کرده و توسط آن به مقام پیشوایی رسیده است؟؟؟
الله به صراحت در این آیه می فرماید که پس از خروج موفقیت آمیز از آزمون او را پیشوا ساختیم....

ترجمه آیه این است:
و در راه خدا چنانكه حق جهاد [در راه‌] اوست جهاد كنيد، اوست كه شما را [براى خود] برگزيده و در دين بر شما سختى قرار نداده است. آيين پدرتان ابراهيم [نيز چنين بوده است‌] او بود كه قبلاً شما را مسلمان ناميد، و در اين [قرآن نيز همين مطلب آمده است‌] تا اين پيامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد. پس نماز را برپا داريد و زكات بدهيد و به پناه خدا رويد. او مولاى شماست؛ چه نيكو مولايى و چه نيكو ياورى. (۷۸)

و شما با توجه به این آیه استناد کردید به این موضوع:

در حالی که این آیه به وضوح می فرماید:
...اين پيامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد. پس نماز را برپا داريد و زكات بدهيد و به پناه خدا رويد. او مولاى شماست؛ چه نيكو مولايى و چه نيكو ياورى. (۷۸)

درست در شان پیامبر است و نه کس دیگر و هیچ گونه ربطی به این ندارد که امام باید از دودمان ابراهیم نبی -ع-- باشد!!!

همانگونه که عیسی بدون آزموده شدن به هنگام تولد اقرار به رسالت کرد.

۱. وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِن ذَٰلِكَ وَلَا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ﴿يونس: ٦١﴾

۲. بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِينٍ ﴿الحجر: ١﴾

۳. بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ ﴿النمل: ١﴾

4. وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ ﴿يس: ٦٩﴾

خوب حالا این کتاب قرآن به گفته الله مبین و روشن است یا به گفته شما پازل و پیچ در پیچ؟؟؟

عجب پس بنا به برداشت شما از مبین حتما وقتی :ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم؛ پس الله را دارای دست میدانید؟:Moteajeb!:....سبحان الله
البته از کسانی که الله(عزوجل) را سبحان الله فکر میکنن سوار بر خری اعمال را شب جمعه جمع میکند وبالا میبرد بیش از این هم انتظار نمیرود.سبحان الله عما یصفون الا عباد الله المخلصون

این حدیث در صحیحین و غیره با الفاظ و کلمات مختلفی روایت شده است:

- دوازده امیر خواهد بود که همه از قریش هستند[۱].
مگر 12 امام از قریش نیستند؟

مگر رسول الله نگفت؟:من کنت انا نبیه فعلی امیره

- تا دوازده خلیفه که همه از قریش هستند اسلام با قدرت خواهد بود[۲].
- این دین همواره با قدرت و محکم خواهد بود تا آن که دوازده خلیفه بیایند[۳].

- تا وقتی دوازده نفر خلافت کنند کار مردم پیش می‌رود[۴].
- این دین همواره بر پا خواهد بود تا آن که دوازده خلیفه بر شما حکمرانی می‌کنند و بر همه امت اتفاق دارند[۵]
از صدر اسلام بعد از رسول الله(ص) بشمارید ببینید چند خلیفه آمده اند.این احادیث میتونه تصدیق رجعت باشه.

.و اینک دلایلی را ذکر می‌کنیم که نشانگر این است که شیعه اثناعشری در لبه پرتگاه هلاکت قرار دارند و به ساختمانی تکیه می‌زنند که از
چوب کبریت ساخته شده است.
حرف دهانت را بفهم که آبروی خلفای مظلوم کش شراب خوارتان را نبرم
1 - در حدیث بیان شده که دین در دوران خلافت آن‌ها با قدرت خواهد بود سپس این قدرت از بین می‌رود، پس چه زمانی دین با قدرت بوده؟ و چه زمانی دین خوار و ضعیف بوده است؟
این احادیث میتونه بیان گر رجعت باشه بعد از به قدرت رسیدن دین اتمام خلافت دنیا به پایان رسیده و مردم برانگیخته میشوند
۲- شیعه می‌گویند که دین هرگز در خلافت خلفای گذشته با قدرت نبوده بلکه ائمه آنها از ترس پنهان بوده‌اند و با تقیه رفتار می‌کرده‌اند. و بلکه می‌گویند که در دوران ابوبکر و عمر و عثمان فساد بوده است و از دیدگاه آنها حتی خود علی نتوانسته دین واقع را آشکار کند و او بر تقیه عمل می‌کرده است، پس نتوانست که قرآن واقع را بیرون بیاورد، و نتوانست از نماز تراویح جلوگیری کند، و همچنین نتوانست ازدواج موقت را رواج دهد.
عجب ائمه ما با ترس رفتار میکردند ؟ اگر با ترس رفتار میکردند چرا با 72 نفر جلوی یه لشکر ملعون فی سبیل الله کشته شدند! برید احادیث را بخوانید ببینید امامان ما چه کرده اند بعد حرف از ترس و تقیه بزنید.نتوانسته ؟نه حجت بر هزاران نفر هنگام غدیر تمام شد آن هم از طرف رسول الله.
۳- در حدیث بیان نشده که ائمه دوازده تا هستند بلکه حدیث خبر می‌دهد که دین در دوران حکومت این دوازده نفر با قدرت خواهد بود.
این میتواند تصدیق رجعت باشد
۴- امام منتظر (مهدی) تا قیامت حکومت می‌کند، پس چه زمانی قدرت هست و چه وقت ضعف است.
که گفته تا قیامت حکومت کند؟ بعد از حکومت او امامان دیگر ما رجعت خواهند نمود.
۵- پیامبر ص فرمود همه از قریش هستند و بعید به نظر می‌رسد که منظور او علی و فرزندانش بوده است، ولی اگر حتی می‌گفت آنها از فرزندان اسماعیل هستند شیعه ادعا می‌کردند که منظور ائمه آنهاست چون ائمه از اولاد اسماعیل بن ابراهیم می‌باشند.
بعید ؟؟!!!:Khandidan!: خب دقیقا منظور رسول الله حضرت علی و فرزندانش بود:Gol:
۶- در صحیح مسلم آمده که در امت من دوازده منافق هست، بنابراین عدد اعتباری ندارد.
خب کذب مسلم(یا منافق؟) هست نه صحیح چون منافقین در امت تا جایی که دانم بیشتر از 12 نفر بوده اند حداقل معروفهایشان
۷- قرآن در مورد پیامبران و رسات‌هایشان سخن گفته، اما اشاره‌ای به ائمه نکرده با اینکه از دیدگاه شیعه ائمه از پیامبران برتر و مهمتر هستند.
در پست قبلم به شما نشان دادم
۸- چرا علی شورا را پذیرفت، و چرا حسن به نفع معاویه از خلافت دست کشید، و چرا همه ائمه‌اشان با خلفای بیعت کرده‌اند …. و حسین با معاویه بیعت کرد.
هر کدام حکمتی دارد که ان شاءالله بیان کنم...یا بکنند.
۹- شما می‌گویید در مورد خلافت علی نص آمده اما سخنان علی با این مخالف است چنان که در نهج‌البلاغه آمده که علی گفت:
- اگر وزیرتان باشم بهتر از آن است که امیرتان باشم، آیا شما را بعد از آن که مسلمان هستید به کفر فرمان می‌دهد[۶].
- وقتی علی خلافت را به عهده گرفت ادعا نکرد که نصّی دربارة خلافت او وجود دارد بلکه گفت خلافت را به او تحمیل کرده‌اند.
آری چون مردم گروهی منافق گروهی جاهل بودند و عده بسیار کمی مومن بودند حال آنکه علی امیر المومنین است
- شورا از آن مهاجرین و انصار است اگر همه بر کسی اتفاق کردند و او را امام نامیدند خداوند آن را پسندیده است[۷].
چه چرند و خنده دار و مضحک! الله(عزوجل) کجا یه همچین چیزی گفته ؟:Gig:
- البیاضی می‌گوید علی برای اصحاب نص خلافت را بیان نکرد (الصراط المستقیم).
۱۰- وقتی محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن (النفس الزکیه) قیام کرد امام صادق به فرزندانش موسی و عبدالله اجازه داد که به او ملحق شوند[۸].
ثابت کنید منبع کذب نیست و اینکه امام موسی بعد از امام امام صادق به امامت رسید و قبل از آن امام نبوده پس وظایف حجت الله را بر عهده نداشته بلکه وظیفه ی پیروی از حجةالله را داشته که اگر حدیثتان درست باشد که فکر کنکنم از حجت الله اطاعت کرده
۱۱- معقول نیست که با این همه روایاتی که شیعه دربارة ائمه روایت می‌کنند این همه روایات از بزرگان شیعه پنهان باشد، و شیعه بعد از وفات هر امامی دچار اختلاف شده‌اند که این قطعاً بر این دلالت می‌کند که این احادیث بعدها ساخته شده‌اند.
کجا؟ شیعیان اثنی عشریه شیعیان واقعی علی(ع) هستند
۱۲- ولایت ائمه از دیدگاه شیعه سری است، رضا می‌گوید ولایت خداست که آن را به طور سرّی به جبرئیل داده است، و جبرئیل آن را مخفیانه به محمد، و محمد آن را به صورت سرّی به علی، و علی به هر کس که خواسته داده است، و شما آن را آشکار و پخش می‌کنید. چه کسی حرفی را که شنیده پیش خود نگاه داشته است. نگا: الکافی.
خواست و اراده علی بنا بر خواست و اراده الله(عزوجل) است.
۱۳- اوصاف دوازده تا و زمان آنها:
- آنها خلافت را به عهده می‌گیرند – اسلام در دوران آنها قدرتمند است – مردم بر آنها اتفاق دارند. از این صفات هیچ چیزی بر ائمه شیعه انطباق پیدا نمی‌کند جز تعداد، و عدد یک ادعاست، و حسن عسکری بدون فرزنده مرده است. و ائمه یازده تا می‌شوند.
اینطور حرف نزن که دهانم را در مورد خلفاتان باز نکنم و آنها را لعن نکنم
اینها تقریباً مهم‌ترین دلایلی بودند که شیعه از آن استدلال می‌کنند که علی باید قبل از ابوبکر و عمر و عثمان به امامت و خلافت می‌رسید، و دلایل دیگری هست که من به آن نپرداختم زیرا بر آنچه می‌خواهند حداقل از دیدگاه من دلالت ندارند.
امام زمان(عليه السلام) در سرداب غيبت
سرداب غيبت، محل عبادت و مخفيگاه امام زمان(عليه السلام) بود. حاکمان عباسي چندين مرتبه قصد داشتند از همين مکان، امام را دستگير و زنداني کنند. جامي حنفي روايت مي کند:
«مأموران حکومتي براي دستگيري امام زمان(عليه السلام) به منزل حضرت رفتند. ديدند در خانه مرد سياهي نشسته، پشم مي ريسد. پرسيدند: صاحب خانه کجاست؟ جواب داد: در خانه است. سربازان وارد منزل شدند و به محل سرداب رسيدند، در اين هنگام مشاهده کردند که سطح سرداب پر از آب است و در آخر سرداب سجاده اي انداخته اند و شخصي روي آن نماز مي خواند، يکي از آنان براي گرفتن حضرت، قدم در آب گذاشت، امّا نزديک بود غرق شود. دوّمي رفت، او نيز نزديک بود غرق شود و سومي و... عذر خواهي کرده و بي نتيجه برگشتند.
وقتي ماجرا را به خليفه گفتند، به شدت ناراحت شد و خطاب به آنها گفت: اگر اين ماجرا را جايي نقل کنيد، گردن شما را خواهم زد.»
و در مورد ديگر، هنگامي که حضرت مهدي(عليه السلام) دوران غيبت صغري را مي گذراند، «معتضد» خليفه عباسي تصميم گرفت حضرت را دستگير کند؛ لذا عده اي از سربازان حکومتي را فرستاد تا امام را دستگير و به حضور او بياورند. رشيق که خود جزو سپاهيان معتضد بود نقل مي کند:
«آنگاه لشکر فراواني را گسيل داشت. وقتي وارد خانه امام شدند، از سرداب صداي قرائت قرآن شنيدند. کنار درِ سرداب جمع شده و آن را به محاصره درآوردند تا حضرت مهدي(عليه السلام) صعود نکرده و از آنجا خارج نشود. فرمانده ايستاد تا همه لشکريان برسند. در اين هنگام امام از سرداب خارج شد و از جلوي آنان گذشت تا غايب گرديد. پس از لحظاتي فرمانده سپاه به لشکريان خود دستور داد: به سرداب برويد و او را دستگير کنيد. لشکريان که در راه آن حضرت را ديده بودند، گفتند: مگر از مقابل ديدگان شما نگذشت و رفت؟! فرمانده که به شدت عصباني شده بود، گفت: من او را نديدم، چرا شما او را دستگير نکرديد؟ جواب دادند: ما گمان کرديم شما او را ديده و تصميم گرفته ايد او را دستگير نکنيد.»

سرداب غيبت از ديدگاه اهل سنت
يکي از افسانه هاي موهومي که بعضي از نويسندگان اهل سنت به شيعه نسبت مي دهند، اين است که گويا شيعه اعتقاد دارد «مهدي موعود» در سردابي در سامرا پنهان شده و روزي از آنجا ظهور خواهد کرد!
شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، ضمن پذيرفتن صحّت احاديث منقول از پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) درباره مهدي منتظر(عليه السلام)، طبق مقتضاي طبيعتش، نيشي بر شيعه مي زند و به نقل از «ابن کثير» مي نويسد:
«مهدي آخرالزمان يکي از خلفاي راشدين است ولي او همان منتظري نيست که به پندار رافضه در سرداب است و اميدوارند که روزي از آنجا بيرون آيد!»
اين حرفها واقعيت ندارد و برخي از عالمان شيعه به اين مطالب واهي جواب داده اند؛ سيد صدرالدين صدر در جواب اين مطالب دروغ مي نويسد:
«از کتاب الصواعق المحرقه چنين استفاده مي شود که شيعه اماميّه، يا گروهي از آنان، چنين مي پندارند که مهدي منتظر در سرداب پنهان شده و يارانش با اسبان خود در کنار سرداب ايستاده و خواستار بيرون آمدن وي هستند.
اي کاش نويسنده، مدرک خود را در اين زمينه ذکر مي کرد و به گمان من نويسنده هرگز از حجاز بيرون نيامده و عراق را هم از نزديک نديده و به طور قطع سامرا را هم زيارت نکرده است و گرنه به خوبي مي فهميد که اين ادعا هرگز صحت و حقيقت ندارد.»
علامه سيد مرتضي عسکري درباره سرداب غيبت مي گويد:
«عالم مصري، شيخ محمود ابوريه، که بعد از خواندن کتاب عبدالله سبا شيعه شد، براي من از مصر نامه نوشت که شما (شيعيان) عصرهاي جمعه سوار بر اسب مي شويد و شمشير به دست، مي رويد و در مقابل سرداب غيبت مي ايستيد و مي گوييد که يابن الحسن! ظاهر شو و خروج کن. در پاسخ او نوشتم من در بغداد به دنيا آمده ام و مدتي هم در سامرا بوده ام. چنين چيزي که شما مي گوييد درست نيست.»
آيت الله لطف الله صافي گلپايگاني نيز در اين باره مي نويسد:
«يکي از افتراهاي مغرضين و دشمنان شيعه و اهل بيت(عليهم السلام) اين است که مي گويند: شيعه معتقد است امام در سرداب غيبت کرده و در سرداب باقي است و از سرداب ظاهر خواهد شد و هر شب بعد از نماز مغرب بر در سرداب مي ايستند تا ستارگان نيک آشکار گردند، سپس متفرق مي شوند تا شب آينده!
ما در تکذيب و ردّ اين افترا و تهمت، محتاج به هيچگونه توضيح نيستيم، همه مي دانند که اين گونه افتراها از امثال ابن خلدون و ابن حجر، جعل و بر اساس انگيزه دشمني با شيعه و انحراف از اهل بيت و تمايل به بني اميه و دشمنان خاندان رسالت است. اين نويسندگان و کساني که بعد از آنها آمدند، تا زمان ما، به جاي اينکه عقايد و آراي شيعه را از خودشان و کتاب هايشان به دست آورند، به جعل و افترا پرداخته و يا جعليات و افتراهاي پيشينيان را ملاک و ميزان درباره عقايد شيعه و معرفت آراي آنها قرار مي دهند و خود و ديگران را گمراه مي سازند.
کسي از شيعيان نگفته است که امام در سرداب سامرا مخفي است، بلکه کتب و روايات شيعه، همه اين نسبت را تکذيب مي کنند.»
استاد ابراهيم اميني نيز ضمن ردّ اين اتهام مي نويسد: «اين نسبت، دروغ محض و از روي عناد صادر شده است و شيعيان چنين عقيده اي ندارند. در هيچ روايتي نيامده است که امام دوازدهم در سرداب زندگي و از آنجا ظهور مي کند. هيچ يک از دانشمندان شيعه هم، چنين مطلبي را نفرموده اند.»

پاسخ به تیجانی در مورد این حدیث (۶۲) ودر صفحه ۱۹۷ می گوید[۹] (بعنوان مثال حدیث: (الخلفاء من بعدی اثنا عشر کلهم من قریش). وفی روایة: (کلهم من بنى هاشم).
(خلفاء بعد از من دوازده نفرند، همه آنها از قریش ودر روایتی همه آنها از بنی هاشم اند). این حدیث را بخاری، مسلم وهمه صحاح اهل سنت روایت کرده اند).
دروغ ودروغگویان را خداوند لعنت کند. این حدیث، حدیث معروفی است اما این لفظ آن نیست بلکه لفظ معروف آن عبارتست از:
(لایزال أمر الناس ماضیاً ما ولیهم اثناعشر رجلاً کلهم من قریش) . ( امرمردم همچنان ادامه دارد تا دوازده مرد که همگی از قریش اند حکومت نمایند[۱۰]).
الفاظ دیگری هم وجود دارد که ما این الفاظ را باذکر مصادرشان می آوریم.
(ان هذا الامر لا ینقضى حتی یمضى فیهم اثناعشر خلیفه کلهم من قریش)[۱۱].
(این دین به پایان نمیرسد تادر میان آنها دوازده خلیفه نیاید وهمه آنها از قریش اند).
(لایزال الاسلام عزیزا الی اثنی عشر خلیفه کلهم من قریش ) [۱۲].
(اسلام همچنان تا دوازده خلیفه که همه از قریش اند، عزیز است).
(لایزال الدین قائمأ حتى تقوم الساعة أو یکون علیکم اثناعشر خلیفة کلهم من قریش)[۱۳].
(دین همچنان پابر جاست تا قیامت برپا شود یابر شمادوازده خلیفه بیایند که همه شان از قریش است).
(لایزال هذا الدین عزیزاً منیعاً إلى اثنی عشر خلیفة کلهم من قریش)[۱۴].
(این دین همچنان غالب ومستحکم است تا دوازده خلیفه بیایند وهمه آنها از قریش اند).
بله دین اسلام تاآخر دنیاست و شما با روایات خودتون بدون اطلاع رجعت را اثبات نمودید:Khandidan!:
خواننده گرامی! حتما شما دو مطلب را ملاحظه نمودید:
(۱) اختلاف لفظی که میان روایت مسلم ونقل تیجانی وجود دارد.
(۲) درهیچ یک از این روایات جمله (کلهم من بنی هاشم)[۱۵] وجود ندارد. واین جمله را تیجانی از جیبش بیرون آورده واز جمله دروغهای بی پایانش است.
اما مسئله اول یعنی لفظ حدیث، برهیچ خردمندی پوشیده نیست که لفظ حدیث، به دلائل زیر بر هدف تیجانی دلالت نمی کند:
(۱) الفاظ حدیث دلالت میکنند که این دوازده نفر، برمردم حکومت میکنند وامیر آنها میشوند واین مطلب در حدیث آشکار است.
(۲) از ائمه دوازه گانه شیعه فقط حضرت علی و حسن -رضی الله عنهما- حکومت کردند.
اگر دقت کنید تعداد خلفائی که حکومت کردند( البته به جز امامان معصوم بقیه غاصب بودند)بیش از 12 نفر هست شاید بگویید امام علی که خلافت کرد و در جوابتان میگویم این منظور رجعت و حکومت بر کل زمین است.

(۳) پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- در این حدیث می گوید: دین همچنان غالب، توانا واستوار باقی می ماند تا حکومت دوازده خلیفه بپایان رسد وبه اعتقاد شیعه، امام دوازدهم هنوز نیامده است با وجود اینکه امروز مسلمانان در ذلت وضعف بسر می برند تا جائیکه کفار برآنها مسلط شده وبه بدترین وجهی آنها را شکنجه میکنند و خداوند می داند که به پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- دروغ گفته نمیشود وپیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- هم دروغ نمیگوید.
اگر امت بعد از غدیر همانطور که در احد خلاف امر رسول الله کردند و بعد از غدیر خلاف امر رسول الله نمیکردند الان این بلاها به سرشان نمی آمد.
اینجا این سؤال مطرح میگردد که پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- می فرماید: دوازده نفر حکومت میکنند وامور مسلمین را بدست میگیرند وتعداد ائمه شیعه هم دوازده نفر است آیا این تساوی عدد صرفاً یک مسئله اتفاقی است؟
در پاسخ باید گفت: خیر، این مسئله تصادفی واتفاقی نیست وشیعیان اولیه اعتقاد به امامت دوازده نفر نداشتند به همین خاطر هم به گروههای زیادی تقسیم شدند. گروهی از شیعه، تنها به امامت حضرت علی -رضی الله عنه- اعتقاد دارند وهمینجا توقف میکنند وآنها را سبئیه میگویند وگروهی امامت حضرت علی، حسن، حسین ومحمد بن علی را می پذیرند وتوقف میکنند واینها را کیسانیه میگویند وگروهی دیگر به امامت تا جعفر صادق اعتقاد دارند وتوقف می کنند وبالاخره گروهی به امامت مهدی منتظر اعتقاد دارند وآنها اثناعشری هستند. وگروههای دیگر واختلافات زیادی میان آنها وجود دارد، برای شناخت بیشتر به کتاب (فرق الشیعة) نوبختی، مراجعه کنید.
مثل اینست که بگویی چون اسلام فرقه فرقه شد پس اسلام حق نیست نعوذبالله اسلام حق است شیعه هم حق دراسلام مذهب شیعه ی اثنا عشریه حق است.
وشما ای خواننده گرامی! مشاهده میکنید که اعتقاد به دوازده امام خیلی دیر هنگام در میان تشیع پیدا شد واصلاً این فرقه اثنا عشری میان متقدمین شیعه وجود نداشت پس اینگونه احادیث، بعد از وفات رسول اکرم -صلی الله علیه وآله وسلم-، بلکه بعد از وفات بیشتر ائمه شیعه ساخته ووضع شده است.

معلوم هست چیز زیادی از تشیع نمیدانید اگر احادیث رو دنبال کنید میبینید که مردم امام تا آخرین امام که غایب شد و نواب اربعه شیعیان پای امامانشان ایستادند و امام 13همی نبود.
در نتیجه برای خواننده گرامی آشکار گردید که شیعه این عدد را مساوی با آنچه در حدیث رسول خدا -صلی الله علیه وآله وسلم- آمده است، قرار دادند.
این حرف کذب است و اثبات کردم
ودر پایان باید گفت: که در روایت صحیح آمده است که (کلهم من قریش)[۱۶]. وچنین نیست که پیامبر خدا -صلی الله علیه وآله وسلم-، عام تر را ذکر کند وهدفش، خاص تر باشد. این خلاف فصاحت وبلاغت است درحالیکه پیامبر صلوات الله وسلامه علیه، فصیح ترین وبلیغ ترین انسانها است.
اگر آمده باشد هم شاید شما تحریفش کردید.
بعنوان مثال اگر اعلان کنیم که هر فرد عرب را صد دینار میدهیم وفردی مصری نزد ما بیاید، بگوئیم نه، هدف ما هر سوریه ای است، آیا وی مارا متهم به نادانی وناتوانی در گفتار نمیکند ونمیگوید پس چرا نمیگوئید هر سوریه ای را صد دینار می دهیم؟ واگر هدف پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- حضرت علی-رضی الله عنه- و فرزندانش می بود، می گفت: آنها علی وفرزندانش هستند وتازه اگر پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- میگفت: همه این خلفاء از بنی هاشم، هستند چنین سخنی هم بلیغ نبود زیرا فرزندان هاشم بسیارند وقریش از آنها بیشترند در حالیکه روایت در مورد قریش آمده است. و اگر تیجانی ودیگران به خاطر مناسبت عدد، به این حدیث استدلال میکنند، در مورد حدیثی که مسلم در صحیحش روایت کرده است که رسول اکرم -صلی الله علیه وآله وسلم- فرمود: در امت من دوازده نفر منافق است[۱۷]، چه تفسیری دارند؟
روز غدیر چه؟ من کنت مولی فهذا علی مولا من کنت انا نبیه فعلی امیره
(۶۳) ودر صفحه ۲۷۴ می گوید: (بخاری در صحیح خود در کتاب (وصایا) ومسلم نیز در صحیح خود در کتاب (الوصیة) نقل کرده اند که در حضور عائشه ذکر شد که پیامبر، سفارش علی را کرده است واو را جانشین خود قرار داده است).
تیجانی حدیث را سانسور کرده وناقص آورده است (عامله الله بمایستحق). وکار تیجانی مانند کسی است که این آیه را می بینید سوره بقره آیه (۱۱۱) ﴿وَقَالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾[۱۸]. آیه را قطع میکند ومیگوید: آیا در قرآن نیامده است که ﴿وَقَالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى﴾. (فقط یهود ونصاری وارد بهشت میشوند) وآیه را تکمیل نمیکند وپاسخ خداوند را ذکر نمیکند.
اینجا، تیجانی تلاش نموده است تا با حدیث چنین برخوردی نماید او میگوید: در حضور عائشه ذکر شد که پیامبر، سفارش علی را کرده است. و حدیث را کامل نمیکند ماهم اکنون حدیث را بطور کامل می آوریم.
(عن الأسود بن یزید قال: ذکروا عند عائشه أن علیاً کان وصیاً فقالت: متى أوصی إلیه؟ قد کنت مسندته إلى صدری فدعا بالطست فلقد انخنث فى حجری وما شعرت أنه مات، فمتى أوصی إلیه؟) (از اسود بن یزید روایت شده که فرمودند: در حضور حضرت عائشه -رضی الله عنها- ذکر شد که حضرت علی-رضی الله عنه- وصی پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- است حضرت عائشه -رضى الله عنها- فرمودند: چه وقت به او وصیت نمود؟ من او را به سینه ام تکیه داده بودم که طشتی خواست ودر آغوشم متمایل وکج شد ومن احساس نکردم که او -صلی الله علیه وآله وسلم- در گذشت. پس چه وقت به او وصیت کرد؟ روایت بخاری ومسلم[۱۹].
از حدیث فهمیده می شود که عائشه صدیقه -رضى الله عنها- سخن کسی را گفت: پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- به حضرت علی رضی الله عنه وصیت کرده است، نپذیرفت.
عائشه کذاب هست
(۶۴) ودر صفحه ۲۹۰ می گوید: (حضرت [۲۰] فرمود: (در مورد اهل بیت) (برآنان پیشی نگیرید که هلاک می شوید واز آنان تخلف نجوئید که هلاک می شوید وبه آنان یاد ندهید چرا که آنان از شما داناتر هستند).
این حدیث، دروغی است که بر رسول خدا -صلی الله علیه وآله وسلم- بسته شده است.
آره رسول الله امت رو ول کرد فی امان الله و هیچ وصیتی نکرد!؟ اگر ملعون نمیگفت او هزیان میگوید الان اینطور نمیشد شاید...ماشاءالله
یاد یه چیزی افتاد یک سنی از یک شیعه سوال کرد که نزد شما ابوبکر بالاتر است یا رسول الله شیعه ( با طعنه):ابوبکر سنی:چرا ؟ شیعه: چون او برای خود جانشین انتخاب نکرد(سبحان الله) ولی ابوبکر چرا! سنی:....؟؟؟!!!! حال آنکه الله(عزوجل) بوسیله رسولش علی را وصی و جانشین پیامبر انتخاب کرده و این حق است.
خواننده گرامی! همیشه بامن، سخن تیجانی را به خاطر داشته باش که گفت: (فقط به احادیث صحیحی که مورد اتفاق شیعه وسنی است، اعتماد می کنم وفقط به احادیث صحیح استدلال می کنم). تا میزان دروغ گویی و وعده خلافی هایش را بشناسی.
این حدیث را هیثمی در کتابش (مجمع الزوائد)[۲۱] آورده است ومیگوید: در اسنادش حکیم بن جبیر است.
امام احمد میگوید: حکیم بن جبیر، فردی ضعیف ومنکر الحدیث است، دار قطنی میگوید: متروک است. شعبه میگوید: اگر از حکیم بن جبیر حدیث نقل کنم، بیم دارم وارد آتش جهنم شوم. وجوزجانی میگوید: حکیم، فردی، کذاب است [۲۲].
----------------------------
منبع: تلفیقی از کتاب های زیر:
(۱): “دروغ گویان را بشناسید”، نوشته: شیخ عثمان خمیس، مترجم: جعفر تقی زاده
(۲): “نگرشی نو به تاریخ صدر اسلام”، نوشته: شیخ عثمان خمیس، مترجم: اسحاق دبیری
——————————-
پی نوشت:
[۱]: بخاری، کتاب الأحکام حدیث ۷۲۲۲ و مسلم، کتاب الإمارة حدیث ۱۸۲۱٫
[۲]: مسلم، کتاب الإمارة حدیث ۱۸۲۱٫
[۳]: منبع سابق.
[۴]: منبع سابق.
[۵]: ابو داود، کتاب المهدی حدیث ۴۲۷۹٫
[۶]: نهج البلاغة ص ۱۳۶٫
[۷]: نهج البلاغه ص ۳۶۷٫
[۸]: مقاتل الطالبیین ص ۲۴۴٫
[۹] شماره صفحه از کتاب عربی می باشدو درترجمه فارسی آن، نیافتم.
[۱۰] صحیح مسلم ـ کتاب الامارة شماره (۶).
[۱۱] صحیح مسلم ـ کتاب الامارة ـ شماره (۵).
[۱۲] صحیح مسلم کتاب الامارة شماره (۷).
[۱۳] صحیح مسلم کتاب الامارة شماره (۱۰).
[۱۴] صحیح مسلم کتاب الامارة شماره (۹).
[۱۵] همه آنها از بنی هاشم اند.
[۱۶] همه آنها از قریش اند.
[۱۷] -صحیح مسلم- کتاب صفات المنافقین- شماره ۱۰٫
[۱۸] ( گفتند: فقط یهود ونصاری وارد بهشت می شوند، این آرزوی آنها است، اگر در گفتار تان صادق هستید دلیل تان را بیاورید).
[۱۹] فتح الباری ـ کتاب الوصایا / باب الوصایا ـ شماره ۲۷۴۱ / صحیح مسلم ـ کتاب الوصیة شماره ۱۹٫
[۲۰] یعنی رسول خدا -صلی الله علیه وآله وسلم-. (مترجم)
[۲۱] مجمع الزوائد (۹/۶۳ ـ ۶۴).
[۲۲] حدیثی که راوی آن چنین فردی باشد از چه اعتباری برخوردار است که تیجانی به آن استدلال می کند.
احتمالا عائشه کذاب است نه آن عبدالله چون حقیقت این است که علی خلیفة الله و خلیفة الرسول انتخاب شده توسط الله(عزوجل) به وسیله رسول طبق آیه 55 سوره مبارکه مائده.

[=Courier New]اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم ان شاالله
[=Courier New]و اهلک و العن و اغضب علی عدوهم و قاتلهم

بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:سلام علیکم و رحمة الله و برکاته علی المومنین:Gol:

نقل قول:
ترس من از آن نیست که واقعیت را نمی دانی...
ترس من از آن است که واقعیت را نمی بینی...

زمانی که پیامبر برای جنگ مذکور خارج شد حضرت علی را به عنوان سرپرست خانوار خود قرار داد تا در شهر بماند، لذا حضرت علی ناراحت شدند که چرا همراه پیامبر به جنگ نمی روند و باید به عنوان سرپرست در شهر بمانند؛ پس پیامبر فرمودند: منزلت تو برای من به مانند منزلت هارون است برای موسی...

خود شاید برداشت این باشد که منظور جانشینی بعد از خود است، باید گفت که حضرت هارون قبل از جضرت موسی وفات نمودند و هرگز جانشین ایشان در امر پیشوایی نشدند...
اما منظور چه بوده که پیامبر فرموده منزلت تو برای من به مانند منزلت هارون است برای موسی:
اگر تاریخ را بخوانی زمانی که حضرت موسی برای 40 روز به کوه می روند هارون را به عنوان سرپرست خانوده خود انتخاب می کنند؛ خوب پیامبر هم همین کار را کرد و منظور او دقیقا همین است


این رو باید بره خودت بگی
هارون وزیر موسی بود پس علی وزیر و وصی پیغمبر(ص) است.

نقل قول:
از عبد الله بن عمرو رضي الله عنهما روايت است كه نبي اكرم فرمود:
كس كه اين چهار خصلت در او ديده شود، منافق خالص است.
١ هرگاه، امانتي به او سپرده شود، خيانت مي كند.
٢ هنگام صحبت كردن، دروغ مي گويد.
٣ اگر عهد وپيماني ببندد، پيمانش را مي شكند.
٤ هنگام دعوا، دشنام ميدهد و ناسزا ميگويد.

راستی قسمت چهار امضاتون یا حرف ابن عمر کذب هست که بعید نیست یا حدیث چون در احادیث ما سه خصلت اول آمده

در مورد احادیث 12 خلیفه حتی حدیثی بود از پیامبر که نام آنها را پیامبر فرمود

نقل قول:
[SPOILER](بررسی احادیثی که در مورد امامت در کتب شیعه آمده است)
بررسی سایر احادیثی که در مورد دوازده امام از امامان شیعه آمده بررسی ده حدیث دیگر را از کتب معروف آنان دنبال می کنیم تا وضعیتش برای برادران عوام شیعه که از این موضوعات خبر ندارند، مشخص شوند و بدانند بر احادیث چه راویانی روایت عقاید خود را بنا نهاده اند و از چه کسانی اعتقادات خود می گیرند. شاید با این وجود در تحقق وحدت امت اسلامی برداشته باشیم!!
بخاطر اینکه مبحث طولانی نشود فقط به سند حدیث اکتفاء کرده و از اگر نیاز بود به برخی از آنها اشاره می کنیم. همانطور که قبلا گفتیم برای رد یک حدیث کافی است یکی از راویان ثقه نباشد. و نیازی نیست همه جانب آن را بررسی کنیم.

حديث اول:
مهمترین حدیثی که در معرفی ائمه‌ی اثنی عشر در کتب شیعه آمده است حدیث مشهور به حدیث لوح جابر است، این حدیث به چند عبارت و چند طریق آمده که ما همگی را از نظر خوانندگان می‌گذرانیم:
در کتاب اکمال الدین(1) صدوق و نیز در کتاب عیون اخبار الرضا این حدیث با این سند آمده:
«حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحق الطالقاني قال: حدثنا الحسن بن إسمعیل قال: حدثنا أبو عمرو سعید بن محمد بن نصر القطان قال: حدثنا عبید الله بن محمد السلمي قال: حدثنا محمد بن عبدالرحمن قال: حدثنا محمد بن سعید قال: حدثنا العباس أبي عمرو عن صدقه بن أبي موسى عن أبي نصرة قال: لما احتضر أبو جعفر محمد بن علی الباقر ؛ عند الوفاة

بررسی سند حديث –
هیچ یک از روات این حدیث از سعید بن محمد بن نصر القطان تا ابو نصره نامی در کتب رجال ندارند و معلوم نیست صدوق این راویان را از کجا آورده و از که گرفته، و این روایت را از کجا کشف کرده است؟!! اما در حاشیه‌ی کتاب اکمال الدین نوشته شده ابو بصره و اگر ابو بصره باشد نام او محمد بن قیس اسدی است که شهید ثانی او را در کتاب الدرایه ضعیف شمرده و فرموده است: «کلما کان فیه محمد بن قیس عن أبي جعفر فهو مردود»! هر روایتی که از محمد بن قیس از ابی جعفر باشد مردود است! اما یقینا او محمد بن قیس نیست و اگر او باشد از قول او چنین دروغی بافته‌اند و نیز در حاشیه‌ی همین کتاب گفته است اگر ابو بصره باشد اسم او حُمیل (به ضم حاء) و به هر حال مجهول است. و اصلا خود حدیث به قدری رسوا است که ما هیچ گونه احتیاجی به صحت و سقم حدیث از جهت رجال آن نداریم، اینک به متن حدیث توجه می‌‌کنیم:

بررسی متن و مضمون حديث
- ابو بصره یا ابو بصر که هر که باشد مجهول و بی‌‌نام و نشان است گفته است: «لما احتضر أبو جعفر محمد بن علي الباقر عند الوفاة» ( احتضار و وفات حضرت امام محمد باقر بر طبق تمام تواریخ از سال 114 تا سال 118 است) و فاصله‌ی بین وفات حضرت باقر ؛ و جابر بن عبدالله حد متوسط چهل سال است و کمتر نیست. کسی به حدیث‌ساز کذّاب نگفته هنگامی که حضرت ابو جعفر محمد باقر محتضر بود، جابر کجا بود که تو از قول او حدیث لوح را آوردی و اثبات امامت اثنی عشر با نام و نشان پدر و مادر کردی؟ جابر که چهل سال قبل از احتضار حضرت باقر از دنیا رفته چگونه آمد و زید بن علی را به امامت حضرت صادق قانع کرد؟!
اینک برویم سراغ زید، شیخ طوسی در رجال خود (ص 195) فرموده: «قتل سنة إحدى وعشرین ومائة وله اثنتان وأربعون سنة»: او سال 121 و در سن 42 سالگی کشته شد در این صورت آن جناب در سال 79 یا 80 متولد شده زیرا در سال 121 شهید شده در حالی که چهل و دو ساله بوده در تهذیب تاریخ ابن عساکر ج 6 (ص 18) زید بن علی بن الحسین در سال 78 یعنی چهار سال یا حداقل یک سال بعد از فوت جابر متولد شده، و سید علی خان شوشتری در شرح صحیفه‌ی سجادیه تولد او را در سال 75 آورده است یعنی یک سال بعد از فوت جابر، پس زید بن علی بن الحسین در کجا بوده که جابر در سال 114 یا سال 117 در حالی که خود در سال 74 فوت کرده برای اقناع و اسکات او آمده است؟!!
به فرموده‌ی شهید ثانی رسواترین حدیث آن است که تاریخ، آن را رسوا کند.
البته معایب این روایت بسیار است اما چون به لحاظ تاریخی بسیار رسوا بود، آن را ذکر کردیم.

حديث دوم:
حدیثی دیگر که در آن نام ائمه‌ی اثنی عشر آمده و همان حدیث لوح است که در کتاب اکمال الدین و عیون اخبار الرضا و کافی کلینی بدین سند است و ما آن را از اکمال الدین نقل می‌‌کنیم:
«حدثنا أبي ومحمد بن الحسن قالا: حدثنا سعد بن عبدالله وعبدالله بن جعفر الحمیري جمیعا عن أبي الخیر صالح بن أبي حماد والحسن بن ظریف جمیعا عن بکر بن صالح عن عبدالرحمن بن سالم عن أبي بصیر عن أبي عبدالله ؛ قال: ......ه»(2)

بررسی سند حديث –
در سند این حدیث ما را به راویان نزدیک به معصوم که اتفاقا همه‌ی آنها ضعیف‌‌اند کاری نداریم، هر چند بکر بن صالح را طبق نقل تنقیح المقال (1/178) جماعتی تضعیف کرده‌اند و به فرموده‌ی ابن الغضائری بکر بن صالح جدا ضعیف وکثیر التفرد به غرائب، و رجال نجاشی (ص 84) نیز او را ضعیف دانسته و علامه‌ی حلی در خلاصه (ص 207) او را در قسم دوم آورده و با ابن الغضائری هم عقیده است و در رجال ابن داوود قسم دوم (ص 432) می‌گوید: بکر بن صالح جدا ضعیف است و در نقد الرجال تفرشی (ص 59) نیز او ضعیف شمرده شده و همچنین درباره‌ی عبدالرحمن بن سالم در تنقیح المقال (2/143) می‌نویسد: علی کل ضعیف او مجهول: به هر حال او ضعیف یا مجهول است و در خلاصه‌ی علامه‌ی حلی (ص 229) فرموده عبدالرحمن بن سالم بن عبدالرحمن الاشل کوفی مولی روی عن أبي بصیر ضعیف عبدالرحمن بن سالم از ابی بصیر روایت کرده و ضعیف است، و نقد الرجال (ص 185) نیز او را ضعیف و پدرش را ثقه دانسته، آنچه مسلّم است اینکه این حدیث ساخته و پرداخته‌ی اشخاص بعد از بکر بن صالح و عبدالرحمن بن سالم است از قبیل کسانی چون صالح بن ابی حماد که در اواخر قرن سوم می‌زیسته که یا تمام حدیث را خود ساخته و یا اینکه پاره‌ای از آن را با جعلیات خود تکمیل کرده است. اینک صالح بن ابی حماد را بشناسیم:
در تنقیح المقال (2/91) از قول نجاشی درباره‌ی او آمده است که: أمره ملتبسا یعرف وینکر: کار صالح بن ابی حماد پوشیده است و روشن نیست گاهی سخن خوب دارد و گاهی سخن زشت، و ابن الغضائری او را ضعیف دانسته
علامه‌ی حلی در خلاصه فرموده: المعتقد عندی التوقف فیه لتردد النجاشی وتضعیف الغضائری: عقیده‌ی من آن است که به سبب تردید نجاشی درباره‌ی او و تضعیف غضایری باید درباره‌ی او توقف کرد،
در نقد الرجال (ص 296) نیز این اقوال درباره‌ی او آمده است و در تنقیح المقال (ص 180) او را احمق دانسته‌اند! چنین شخصی که در نزد علمای بزرگ شیعه مردود است مسلما از هیچ دروغی مضایقه ندارد چنانکه متن حدیث نیز چنین گواهی می‌‌دهد.

بررسی متن و مضمون حديث:
کلمات و عبارات حدیث ناهموار است زیرا می‌‌گوید حضرت باقر ؛ به جابر فرمود: «انظر في کتابک لأقرأه» نوشته‌ات را بنگر تا من آن را بخوانم جابر به تصدیق تمام مورخین و ارباب رجال در سنین آخر عمر حتی به تصریح پاره‌ای در سنه‌ی 60 و 61 کور بوده است. پس چگونه می‌توانسته به نوشته‌ی خود نظر کند. فنظر جابر بما في نسخته: جابر به آنچه در نسخه‌اش بود نگریست!! چگونه جابر نابینا به نسخه‌ی خود نظر کرده؟ دروغ به این واضحی؟!
جناب جاعل در عربیت نیز ناشی بوده و گفته است «ومن غير آية من الکتابي» و هر که آیتی از کتابم را تغییر دهد. و مضاف را با حرف تعریف قرین کرده و اگر این خطا فاحش را به کاتب نسبت دهیم، مشکل دیگر را چه کنیم که مقصود از این جمله معلوم نیست، زیرا اگر همین نامه مقصود اوست که جملات نامه را عرفا آیه نمی‌‌نامند و حتی احادیث قدسی را نیز آیه نمی‌گویند و آیه‌ی غیر تکوینی فقط به جملات قرآن اطلاق می‌‌شود و آیا ممکن است پیامبر جملات نامه‌ی خصوصی را تغییر دهد؟ و اگر مقصودش قرآن کریم است، در این صورت چنان که قبلا اشاره کردیم در نامه‌ای که برای پیامبر ص فرستاده شده و دیگران رسما مخاطبش نیستند، این تهدید زائد و نابجاست.
هر چند چنانکه قبلا گفتیم این قبیل احادیث خود بنفسه رسوا است تا چه رسد که رسوایانی چون افراد مزبور یا صالح بن حماد راویان آن باشند.

حدیث سوم:
این حدیث را با سند دیگر شیخ صدوق در کتاب اکمال الدین و عیون اخبار الرضا آورده است و آن سند بدین شرح است:
حدثنا أبو محمد الحسن بن حمزة العلوی قال: حدثنا أبو جعفر احمد بن الحسین بن درست السروی عن جعفر بن محمد بن مالک قال: حدثنا محمد بن عمران الکوفي عن عبدالرحمن بن نجران عن صفوان بن یحیی عن إسحق بن عمار بن أبي عبدالله الصادق ؛ إنه قال: یا إسحاق ألا أبشرک؟ قلت: بلى جعلت فداک فقال: وجدنا صحيفة بإملاء رسول الله وبخط أمیر المؤمنین فیها: بسم الله الرحمن الرحیم هذا کتاب من الله العزیز الحکیم وذکر الحدیث مثله سواء إلاّ أنه قال في آخره: ثم قال الصادق ؛: یا إسحق هذا دین الملائکة والرسل فصنه عن غیر أهله(3) یصنک الله ویصلح بالک».
بررسی سند حدیث
در این سند نام جعفر بن محمد بن مالک است که شاید در حدود قرن چهارم به بعد می‌‌زیسته زیرا «ابو علی محمد بن الهمام» از او روایت می‌کند هم‌چنین «ابو غالب الزراری» و اینان در قرن چهارم بوده‌اند زیرا تولد «ابو علی محمد الهمام» در سال 258 و مرگش در سال 336 بوده و ابو غالب الزراری در سال 368 فوت نموده است. جعفر بن محمد بن مالک در کتب رجال مردی ملعون و بد نام است نجاشی در رجال خود (ص 225) فرموده: «کان ضعیفا في الحدیث » `
قال احمد بن الحسین: کان یضع الحدیث وضعا و یروي عن المجاهیل و سمعت من قال: کان أیضا فاسد المذهب و الرواية و لا أدري کیف یروي عنه شیخنا النبیل الثقة أبو علي بن همام وشیخنا الجلیل الثقة أبو غالب الزراری».
رجال ابن داوود (ص 434) او را در ردیف مجهولین و مجروحین آورده و عبارت غضائری و نجاشی را تکرار کرده.
او هم ضعیف الحدیث است و هم در وضع حدیث دست قوی دارد و به علاوه از مجهولین روایت می‌‌کند و از همه بدتر آنکه فاسد المذهب و فاسد الروایه است! اما غضائری در مجمع الرجال (ص 42) درباره‌ی او فرموده: «کان کذابا متروک الحدیث جملة، وکان في مذهبه ارتفاع وروی عن الضعفاء والمجاهیل وکل عیوب الضعفاء مجتمعة فیه» علامه‌ی حلی نیز در خلاصه (ص 210) با این قول همداستان است و در آخر می‌‌فرماید: «فعندي في حدیثه توقف ولا أعمل بروایته» به نظر من باید درباره‌ی او توقف کرد و من به روایت او عمل نمی‌‌کنم.
پس او هم بسیار دروغگو و هم متروک الحدیث و هم در مذهبش غلوّ و ارتفاع بوده و هم از ضعفاء و مجهولین روایت می‌‌کند و بالاخره تمام عیوبی که ضعفاء در حدیث دارند در این شخص جمع بوده!! آری این حدیث از تحفه‌هائی است که چنین شخصی به شیعیان هدیه کرده است!
و اسحاق بن عمار به فرموده‌ی شیخ طوسی در الفهرست و ابن شهرآشوب در معالم العلماء و علامه‌ی حلی در خلاصه الرجال فطحی مذهب بوده و عجیب است که این شخص طبق این روایت که خود از حضرت صادق این حدیث را شنیده و امام او را به یافتن این حدیث بشارت داده و در این حدیث نه تنها امام موسی کاظم را برای او معلوم کرده بلکه تمامی ائمه را برای او معلوم کرده مع هذا بعد از امام صادق فطحی شده و عبدالله افطح را امام دانسته است!!
حدیث چهارم
شیخ صدوق باز هم حدیث دیگری با سندی دیگر از همین جعفر بن محمد بن مالک کوفی که هویتش در بررسی حدیث سوم معلوم شد، آورده بدین ترتیب:
«حدثنا علي بن الحسین بن شاذویه المؤدب وأحمد بن هرون القاضی (ره) قالا: حدثنا محمد بن عبدالله بن جعفر الحمیري عن أبیه جعفر بن محمد بن مالک الفزاري الکوفي عن مالک السلولي عن عبدالحمید عن عبدالله بن القاسم بن عبدالله بن جبلة عن أبي السفایح عن جابر الجعفي عن أبي جعفر محمد الباقر ؛ عن جابر بن عبدالله الأنصاري قال: دخلت علی مولاتي فاطمه ‘ قدامها لوح یکاد ضوئه یغشي الأبصار فیه اثني عشر اسماء ثلاثة في ظاهره وثلاثة في باطنه وثلاثة أسماء في آخره وثلاثة أسماء في طرفه فعددتها فإذا هي اثني عشر فقلت: من أسماء هولاء؟ قالت: هذه أسماء الأوصیاء ....(4).

بررسی سند حدیث:
با معرفی راوی آن جعفر بن محمد بن مالک که هم کذاب است و هم قهرمان حدیث‌سازی و هم فاسد المذهب و هم فاسد الروایه دیگر احتیاجی به شرح حال دیگران و رسیدگی به متن حدیث نداریم و معلوم است که چنین شیطانی چه کارهائی می‌کند.
راوی دیگر یعنی عبدالله بن قاسم نام چند نفر است و بنا به قول قاموس الرجال (6/103) و تنقیح المقال (2/203) و نقد الرجال (ص 204) ضعیف و غالی و کذاب بوده و قابل اعتناء نیست.
از دو راوی قبل از او یعنی مالک السلولی و عبدالحمید نامی در کتب رجال نیست و مالک بن حصین که در تنقیح المقال (2/149) آمده نیز با او تطبیق می‌‌کند. به هر صورت هر حدیثی که در کتب رجال و حدیث از جابر بن عبدالله در موضوع لوح موجود است به لحاظ ارزش همسنگ این احادیث چهارگانه است!!
حدیث پنجم:
از دیگر احادیثی که شیخ صدوق در کتاب اکمال الدین و عیون اخبار الرضا آورده که در آن نام أئمه‌ی اثنی عشر به صراحت قید شده این حدیث است:
«حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحق قال: حدثنا محمد بن همام قال: حدثنا أحمد بن مابندار قال: حدثنا أحمد بن هلال عن محمد بن أبي عمیر عن المفضل بن عمر عن الصادق جعفر بن محمد عن أبیه عن آبائه ی عن أمیر المؤمنین ؛ قال: قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: ....».
بررسی سند حدیث:
این حدیث که از مضمون آن دروغ می‌‌بارد باز از کسی نقل شده که خود مطعون بزرگان تشیع و موسوم به احمد بن هلال (متولد سال 180 و متوفی به سال 267) و مذموم تمام کتب رجال است:
1- شیخ طوسی در الفهرست گفته: أحمد بن هلال مات سنة 267 کان غاليا متهما: احمد بن هلال سال در 267 مرده و متهم به غلو بوده است.
2- در تهذیب فرموده: «أحمد بن هلال مشهور باللعنه والغلو» مشهور است که او اهل غلو و مورد لعنت بوده.
3- در رجال طوسی آورده: «أحمد بن هلال بغدادي غال»: احمد بن هلال غالی است.

بررسی متن و مضمون حديث:
از لحن حدیث بر می‌آید که در معراج اولیه‌ی رسول خدا (معلوم نیست که پیامبر بیش از یک معراج داشته است) این گفتگو بین خدا و پیغمبر صلی الله علیه وسلم رخ داده و خدا در اولین برخورد به رسول خدا فرموده من یک سری به زمین زدم (خدایی که محیط به کل شئ است، چنین سخنی نمی‌‌گوید) و تو را از آن اختیار کرده و پیغمبرت قرار دادم و از نام خدا نامی برای تو مشتق کردم، پس من محمودم و تو محمد!
البته اسمائی که خدا در قرآن برای خود آورده محمود در میانشان نیست که این منت را بر پیغمبر گذاشته و نام او را محمد کرده است!! و اساسا باید گفت چهل سال قبل از آنکه خدا سری به زمین بزند!! و محمد را انتخاب کند بت‌ پرستان نام محمد را می‌‌شناخته‌اند و قبل از این محمد ص، ده‌‌ها محمد در میان اعراب جاهلیت بوده‌اند و این امری نیست که از میان رحمت‌های خداوند نسبت به پیامبر، برای یادآوری بیان شود.
ثانیا چرا خداوند این اشتقاق را از حمد یا لا اقل از حمید که از اسماء مذکور در قرآن است، انجام نداد؟ واضح است که جاعل حدیث، عربی‌ نمی‌‌دانسته زیرا به خداوند حمید می‌‌گویند زیرا دلالت بر امری ذاتی و با دوام دارد. ولی محمود نمی‌‌گویند چون چنین دلالتی در آن نیست و یا ضعیفتر است.
دیگر از مطالبی که ساختگی بودن حدیث را می‌‌رساند آن است که در آخر حدیث از علامات قائم ذکر می‌‌کند و می‌‌گوید: او لات و عزی (نام دو بت) را در حالی که تر و تازه‌اند از خاک بیرون آورده و آتش می‌زند و این اشاره به حدیثی مجعول است که گفته‌اند حضرت قائم ابوبکر و عمر را از قبر بیرون آورده و آتش می‌‌زند.( تنها اولیاء خداوند جسمشان بعد از گذشت زمانهای طولانی تر و تازه است. و این دلالت بر خلاف عقاید شیعیان دارد.)
مثل اینکه خدا هم در اینجا - نعوذ بالله - تقیه کرده و به نام مستعار لات و عزی از آن دو زمامدار نام برده است!! آری این است آنچه دستاویز و مستمسک مدعیان دوستی اهل بیت است!!

حدیث ششم:
حدیث دیگر که در آن اسماء ائمه‌ی اثنی عشر به صراحت هست، حدیثی است که شیخ صدوق آن را در «اکمال الدین» آورده و در «بحار الانوار» چاپ تبریز (2/158) و در «اثبات الهداه» شیخ حر عاملی (2/372) نیز مذکور است:
«حدثنا غیر واحد من أصحابنا قالوا: حدثنا محمد بن همام عن جعفر بن محمد بن مالک الفزاري قال: حدثنا الحسن بن محمد بن سماعة عن أحمد بن الحرث قال: حدثني الفضل بن عمر عن یونس بن ظبیان عن جابر بن یزید الجعفي قال: سمعت جابر بن عبدالله الأنصاری یقول: ...».
در ذیل این حدیث قضیه‌ی ملاقات جابر را با حضرت باقر آورده است ما سند حدیث را بررسی کرده سپس کمی به متن می پردازیم.

بررسی سند حديث-
در سند این حدیث «محمد بن همام» راوی اول است در قاموس الرجال (8/428) در مذمت او آورده است که «احمد بن الحسین» حدیث جعل می‌کرد و محمد بن همام از او روایت می‌کرد، یعنی مروّج جعلیات! او بود!!
باری، محمد بن همام روایت کرده از جعفر بن محمد بن مالک که شرح حال او در ذیل حدیث سوم گذشت که هم ضعیف الحدیث است «وکان یضع الحدیث وضعا»: در وضع حدیث دست قوی داشت. و هم از مجاهیل و ضعفاء روایت می‌کند و هم فاسد المذهب و فاسد الروايه است و بالأخره تمام عیوب راویان غالی و ضعیف در او جمع شده و مصداق این گفته‌ی شاعر است که هرچه خوبان همه دارند، تو تنها داری!
او روایت کرده از «حسن بن محمد بن سماعه» و این حسن را شیخ طوسی در رجال خود واقفی شمرده که در سال 263 یعنی سه سال پس از فوت حضرت امام حسن عسکری ؛ در گذشته است. مؤلف «الفهرست» نیز او را واقفی المذهب دانسته. نجاشی نیز او را واقفی دانسته بلکه فرموده: «الحسن بن محمد بن سماعة أبو محمد الکندري الصیرفي من شیوخ الواقفة کان یعاند في الوقف ویتعصب»: او در مذهب وقف از بزرگان واقفیه است که در این مذهب عناد می‌‌ورزید و متعصب بود. آیا ممکن است چنین کسی اینگونه حدیث از جابر نقل کند آنگاه خود بدان ایمان نداشته باشد و در مذهب واقفی بماند؟!
سند حدیث در «اکمال الدین» مختلف ذکر شده و آورده است که حسن بن محمد بن الحرث از سماعه روایت می‌کند که اگر این نسخه را نپذیریم، باز هم اشکال برجاست زیرا «سماعه بن مهران» نیز واقفی است! هرگز کسی که چنین روایتی از صادقین دارد در مذهب وقف نمی‌‌ماند. پس یقینا آقای جعفر بن محمد بن مالک این حدیث را ساخته و او همان دزد نابلدی است که سراغ کاهدان رفته و این حدیث را به کسانی نسبت داده که اصلا ایمانی نداشته‌اند!

بررسی متن و مضمون حديث –
در این حدیث که سر تا پا ساخته و پرداخته‌ی دروغگویان است، جابر بن یزید جعفی (که بعید است وی جابر بن عبدالله انصاری را در سن رشد و تمییز دریافته باشد زیرا جابر بن عبدالله در سال 74 یعنی در حدود شصت سال قبل از فوت جابر بن یزید، در گذشته است) می‌‌گوید من از جابر بن عبدالله انصاری شنیدم که می‌‌گفت: هنگامی که خداوند آیه‌ی:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا [النساء/59] را به رسول خود نازل فرمود، من گفتم یا رسول الله، ما خدا و رسولش را شناختیم، اما این اولواالامر که اطاعت ایشان را به طاعت تو قرین کرده کیان‌اند؟ رسول خدا فرمود: آنان جانشینان من‌‌اند، و ائمه‌ی مسلمین پس از من‌‌اند، ..... ای جابر این از پوشیده‌های اسرار الهی و از خزائن علم خداوند است، پس آن را جز از اهلش کتمان کن!(5).
در این حدیث علائمی که رسول خدا برای شناختن امام قائم داده به دلایل زیر کوتاه و نارسا است:
در حدیث می‌‌گوید این همان کسی است که غیبت چنین و چنان می‌‌کند پس از فتح مشارق و مغارب آن، یعنی غیبت حضرت بعد از فتح زمین خواهد بود، آری این عبارت حدیث است و کسی که از اعتقادات شیعه خبر نداشته باشد نمی‌تواند از این حدیث در یابد که امام قائم اول غیبت و پس از آن مشارق و مغارب زمین را فتح می‌‌کند و چنین می‌‌فهمد که آن جناب ابتداء فتح مشرق و مغرب می‌کند و سپس غیبت!! حالا یا رسول الله که افصح من نطق بالضاد(یعنی فصیح‌ترین کسی که به زبان عربی صحبت کرده) است نتوانسته مطلب را درست برساند، و یا جابر نتوانسته بیان آن حضرت را چنانکه بوده برساند، و یا خودش هم نفهمیده، و یا اینکه جعفر بن محمد بن مالک، واضع و جاعل حدیث از دست پاچگی ندانسته چه ببافد؟ و آن را هم از قول فردی که شاید احمد بن الحسین الاهواری غالی باشد، جعل کرده و محمد بن همام هم بدون توجه به این اشکالات آن را نقل نموده است. چون حسن بن محمد بن سماعه که خود در مذهب وقف متعصب بوده، محال است چنین حدیثی بیان کند.
غریب‌تر از همه آن است که آیه‌ی 59 سوره‌ی نساء خطاب به جمیع مسلمین است که باید خدا و رسول و اولوالامر را اطاعت کنند و ناچار باید آنان را بشناسد تا اطاعت خدا کنند و گرنه دچار عصیان خدا و رسول می‌‌شوند و آن موجب ضلالت و دخول در آتش ابدی است چنانکه خدا فرموده:
وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ [النساء/14]
«کسی که خدا و رسولش را نافرمانی کند و از حدود الهی تجاوز کند خداوند او را به آتش دوزخ در آورد که در آن مخلد است».
پس امری بدین مهمی را چگونه رسول خدا تنها برای جابر بیان کرده؟ زیرا لحن روایت که می‌‌گوید: «یا جابر هذا من مکنون سر الله ومخزن علم الله فاکتمه» ای جابر این از پوشیده‌‌های اسرار الهی و از خزائن علم خداوند است پس آن را جز از اهلش پنهان کن! می‌‌رساند که جابر در تنهائی و خلوت از رسول خدا پرسیده که آن حضرت هم پس از آنکه اولی الامر را بیان کرده، فرموده است: این مطلب از اسرار پنهانی است آن را کتمان کن! آیا ممکن است خدا و رسول احکام شرع را برای مردم چنین بیان کنند؟! آری دروغگویانی چون جعفر بن محمد بن مالک و یا احمد بن الحسین نمی‌‌توانند حدیثی بهتر از این جعل کنند و ببافند! و حجت مخفی برای مردم می‌تراشند!
حديث هفتم:
شیخ صدوق در «اکمال الدین» و «عیون اخبارالرضا» حدیثی به این سند آورده و ما خلاصه‌ی آن را از کتاب اثبات الهداه شیخ حر عاملی (2/328) می‌‌آوریم:
«حدثنا أبو الحسن علي بن ثابت الدوالیبي بمدینة السلام سنه 352 قال: حدثنا محمد بن الفضل النحوي(مجهول) قال: حدثنا محمد بن علي بن عبدالصمد الکوفي( مجهول) قال: حدثنا علي بن عاصم عن محمد بن علي بن موسی ؛ عن أبیه علي بن موسی عن أبیه موسی بن جعفر عن أبیه جعفر بن محمد عن أبیه محمد بن علي عن أبیه علي بن الحسین عن أبیه الحسین بن علي بن أبي طالب ، .....».
در آخر این حدیث می‌‌گوید: «قال أبي یا رسول الله کیف حال بیان هذه الأئمة عن الله عزوجل؟ أنزل علي اثنا عشر صحیفه اسم کل إمام في خاتمه وصفته في صحیفة»: ابی گفت: بیان حال این ائمه از جانب خداوند چگونه است؟ فرمود: همانا خدای عزوجل بر من دوازده صحیفه نازل فرمود که نام هر امامی بر مهرش مکتوب و وصف هر یک از آنان در صحیفه‌ی خودش مذکور است.
بررسی سند حديث –
محمد بن الفضل النحوی و محمد بن علی بن عبدالصمد الکوفی از هیچ کدام نامی در کتب رجال شیعه نیست و ما نمی‌دانیم چه کسانی بوده‌اند.
اما علی بن عاصم در کتب رجال شیعه و هم در کتب رجال جمهور مسلمانان( اهل سنت و جماعت) نامی دارد و هر دو طائفه او را به شیعه بودن نسبت می‌دهند، ممقانی در جلد دوم تنقیح المقال (ص 294)، شرح حال او را آورده که وی از شیوخ متقدمه‌ی شیعه بوده و در زمان المعتضد بالله عباسی او را با جماعتی از اصحابش به جرم تشیع، در غل و زنجیر به بغداد آورده و زندانی کردند و او در زندان جان سپرد و ابن حجر عسقلانی در التقریب نیز گفته‌اند که به تشیع متهم است و در سال 201 هجری فوت نموده اما هیچ یک از این سخنان با علی بن عاصم راوی این حدیث موافق نیست زیرا هر گاه وی مورد غصب و تعقیب معتضد عباسی باشد چون معتضد هفتاد و هشت سال پس از مرگ علی بن عاصم، یعنی در سال 279 هجری به خلافت رسیده!!! پس چگونه علی بن عاصم را گرفته و حبس کرده؟!! و چون مدت خلافت او تا سال 289 می‌‌باشد و از زمان وفات حضرت امام محمد تقی در سال 220 هجری، که علی بن عاصم ظاهرا این حدیث را بلاواسطه از او گرفته در حدود هفتاد سال می‌‌شود و لا اقل در زمانی که عاصم این حدیث را از آن حضرت شنیده باید بلوغ را پشت سر گذاشته باشد. بنابراین سن علی بن عاصم باید نزدیک به هشتاد و پنج سال باشد و هیچ کس چنین سنی درباره‌ی او نگفته و چون معتضد عباسی نسبت به شیعیان رفتاری نسبتا ملایم داشته هرگز باور نمی‌‌شود که یک مرد هشتاد و پنج ساله را گرفته و در زندان کرده باشد. بنابراین وجود چنین شخصی در زمان معتضد بسیار بعید است. در قاموس الرجال (7/10) و در مجمع الرجال (ص 202) نامی از وی آمده که معاصر معتضد عباسی بوده است و در زندان او جان سپرده است این شخص غیر از علی بن عاصم است که در تاریخ بغداد (11/446-448) شرح حال او آمده است که فضل بن شاذان نیز در الایضاح (ص 45) او را از مرجئه (که یکی از فرق ضاله است) شمرده.
دلیل دیگر اینکه در این سال حضرت رضا حیات داشته و در خراسان بوده و علی بن عاصم که ظاهرا در کوفه بوده هرگز برای حدیث به حضرت جواد ؛ که در سال فوت علی بن عاصم شش ساله بوده رجوع نمی‌کند، چون مرجع شیعه در آن زمان حضرت رضا ؛ بوده است، پس انتساب این حدیث به علی بن عاصم، هر که باشد نسبت دروغ است.

بررسی مضمون و متن حدیث:
این حدیث دارای اشکالاتی زیادی است فقط یکی از آنان که افتضاح است را خدمت دوستان عرض می کنیم
نکته خیلی جالب:
جاعل حدیث که معلوم است ایرانی بوده و از عربی اطلاعی نداشته به جای آنکه بگوید: اغفر لهم الکبائر گفته است هب لهم الکبائر حال آنکه در زبان عربی برای آمرزش گناهاه «هب لهم» استعمال نمی‌‌شود بلکه از ماده‌ی غفران استفاده می‌‌شود. زیرا هبه به معنای اعطاء امور خیر و مطلوب است.
و ... ولی صحیح نیست که گفته شود: ربنا هب لنا الفواحش وکبائر الذنوب: پروردگارا به ما کارهای زشت و گناهان کبیره ببخش!!
پر واضح است که در زبان عربی بین الفاظی که مفهوم اعطا و اهداء و بخشش و ... را می‌‌رساند یعنی ماده‌ی وهب – عطی - هدی - منح و ... و الفاظی که دال بر معنای غفران و آمرزش و بخشایش و ... است یعنی ماده‌ی غفر، عفی، تجاوز عن و ... هیچگونه تشابه و تجانسی نیست و طبعا ممکن نیست عربی هر چند بی‌‌سواد، به چنین اشتباه و التباسی دچار شود زیرا در ذهنش هیچگونه تقاربی بین الفاظی که این دو معنای متفاوت را می‌‌رساند وجود ندارد.
اما فی المثل در زبان فارسی مفهوم هبه و مفهوم غفران هر دو با لفظ بخشیدن و بخشودن ادا می‌گردد که فعل امر مخاطب آن می‌‌شود ببخش یا ببخشا، مثلا می‌گوییم: گناه او را ببخش یا ببخشا معادل: اغفر له ذنبه، یا می‌گوییم: این لباس را به او ببخش معادل هب له هذا الثوب.
وجود این تشابه و تجانس می‌‌تواند موجب چنین خطای فاحشی در استعمال کلمه‌ی هب، ببخش با کلمه‌ی اغفر، ببخشا شود!! زیرا چنانکه ملاحظه می‌‌شود در ذهن فارسی زبانان تقارب شدیدی بین این الفاظ هست و همین تشابه زمینه‌‌ساز خطای مذکور در افرادی است که فاقد تسلط به زبان عربی هستند و جناب جاعل نیز در متن حدیث به آن دچار شده؟!! به راستی که چراغ دروغ بی‌‌فروغ است.

اما حديث هشتم:
حدیث دیگری که در آن به صراحت نام ائمه‌ی اثنی عشر آمده حدیثی است که شیخ صدوق آن را در کتاب اکمال الدین آورده و مجلسی در جلد نهم بحار الانوار چاپ تبریز (ص 158) نقل کرده و شیخ حر عاملی در اثبات (الهداة بدین) سند ثبت کرده است:
حدثنا محمد بن موسى المتوکل قال: حدثني محمد بن أبي عبدالله الکوفي الأسدي قال: حدثنا موسى بن عمران النخعي عن عمه الحسین بن یزید عن الحسن بن علي بن أبي حمزة عن أبیه عن الصادق جعفر بن محمد .... وبهم یحفظ الأرض أن تمید بأهلها».

بررسی سند حديث:
محمد بن ابی عبدالله الکوفی همان محمد بن جعفر بن محمد بن عون الاسدی است که به او محمد بن عبدالله می‌گویند و طبق نقل تنقیح المقال ممقانی (2/95) و نقد الرجال تفرشی (ص 298) نجاشی فرموده کان ثقة صحیح الحدیث إلاَّ أنه روی عن الضعفاء وکان یقول بالجبر والتشبیه: هر چند او در بیان حدیث ثقه است لیکن از ضعفاء روایت می‌کند و مذهب جبر و تشبیه دارد،
علامه‌ی حلی در خلاصه الرجال فرموده: أنا في حدیثه من المتوقفین: من درباره‌ی حدیث او متوقفم، یعنی حدیث او را قبول ندارد.
ابن داود نیز درباره‌ی او می‌‌گوید: فیه طعنا أوجب ذکره في الضعفاء: در او طعنی زده‌اند که باید او را در ردیف ضعفاء آورد،
مرحوم ممقانی درباره‌ی او نظر می‌‌دهد که قوله بالجبر والتشبیه فاهه لو کان على حقیقته لأوجب فسقه بل کفره: اگر او واقعا معتقد به جبر و تشبیه باشد موجب فسق بلکه کفر اوست.
موسی بن عمران یا موسی بن عبدالله این حدیث را از :
حسین بن یزید نقل کرده است که عموی او بوده و حسین بن یزید در کتب رجال به غلو مشهور است زیرا وی در آخر عمر به غلو مبتلا شده و طبق احادیث معتبره، اهل غلو از یهود و نصاری و مشرکین بدترند.
چنانکه در تنقیح المقال (1/349) می‌نویسد: قال النجاشی حسین بن یزید بن محمد بن عبدالملک النوفلي غلا في آخر عمره وقد روی عن الحسن بن علي بن أبي حمزة، یعنی نجاشی فرموده او در آخر عمرش غالی شده. ما نیز هر روایتی از او دیده‌ایم دلالت بر غلو دارد. حسین بن یزید از حسن بن علی بن ابی حمزه روایت می‌‌کند،
این حسن فرزند علی بن ابی حمزه‌ی بطائنی است، در پاره‌ای از نسخ کلمه‌ی الثمالی را اشتباها به آن اضافه کرده‌اند، زیرا ابو حمزه‌ی ثمالی نوه‌ای به نام حسن ندارد و در کتب رجال چنین نامی نیست بلکه این حسن بن علی بن ابی حمزه البطائنی است چنانکه نجاشی بدان تصریح کرده و درباره‌ی ابو حمزه‌ی ثمالی در رجال خود (ص 89) می‌‌نویسد: وأولاده نوح ومنصور وحمزة قتلوا مع زید: پسرانش نوح و منصور و حمزه با زید کشته شدند. پس او فرزندی به نام علی نداشته.
درباره‌ی حسن بن علی بن ابی حمزه‌ی بطائنی
بنا به نقل اردبیلی در جامع الرواه (1/208) و تفرشی در نقد الرجال (ص 92) کشی در رجال خود فرموده: قال محمد بن مسعود سألت علي بن الحسین بن فضال عن الحسن بن علي بن أبي حمزة البطائني فقال: کذاب ملعون ... إني لا أستحل أن أروي عنه حدیثا واحدا، حکی لي أبو الحسن حمدویه بن نصیر عن بعض أشیاخه أنه قال: الحسن بن علي بن أبي حمزة رجل سوء(6): علی بن فضال گفته حسن بن علی بن ابی حمزه بسیار دروغگوی ملعونی است تا آنجا که من جائز نمی‌دانم حتی یک حدیث از او روایت کنم. ابو الحسن حمدویه بن نصیر برایم از بعضی از مشایخ خود نقل کرده که حسن مرد بدی است.
ابن الغضائری نیز درباره‌ی او فرموده: أبو محمد واقف بن واقفي ضعیف في نفسه وأبوه أوثق منه وقال الحسن بن علي بن فضال إني لأستحي من الله أن أروي عن الحسن بن علي فلازم ترک روایات الرجل: حسن بن علی که کنیه‌اش ابو محمد است واقفی پسر واقفی است و پدرش از او اوثق است و ابن فضال گفته من از خدا شرم دارم که از حسن بن علی بن ابی حمزه روایت کنم؛ پس ترک روایات این مرد لازم است او از پدرش علی بن ابی حمزه روایت کرده است و پدرش
علی بن ابی حمزه یکی از بزرگان مذهب واقفی است،
در رجال نجاشی و در خلاصه الرجال، حلی از قول ابن الغضائری آورده که: علي بن أبي حمزة لعنه الله أصل الوقف وأشد الخلق عداوة للولي من بعد أبي إبراهیم: خدا لعنت کند علی بن ابی حمزه را، او پایه‌گذار مذهب واقفیه است و شدیدترین خلق خدا از حیث عداوت به ولی خدا پس از حضرت کاظم است یعنی دشمن بزرگ حضرت رضا ؛ بوده است. در کتب رجال مذمت‌‌های فراوانی از او شده است که می‌‌توان به آنها رجوع کرد.
اما چرا این حدیث‌‌ها را از قول جابر بن عبدالله انصاری وضع می‌‌کنند؟
سفیان ثوری گفته است تنها از قول جابر بن عبدالله انصاری سی هزار حدیث ساخته‌اند که خود جابر جائز نمی‌‌داند که حتی یکی از آنها را به وی نسبت دهند. باری، در این حدیث معلوم نکرده که رسول خدا در کجا آن را بیان فرموده است چرا تنها جابر برخاسته و چنین سؤالی کرده در حالی که جابر قاعدتا باید از چنین سؤالی بی‌‌نیاز باشد زیرا بنابر نقل این واضعین و جاعلین جابر خود لوح فاطمه را دیده و نام‌های اولواالامر را از رسول خدا شنیده است آیا چنین کسی باز هم باید از رسول خدا از امامان از فرزندان علی پرسش نماید؟ جاعل دروغگوی جاهل، خوشنام‌‌تر از جابر انصاری نمی‌شناخته لذا حدیث خود را از زبان آن مظلوم وضع کرده است!
متن این حدیث از سندش مفتضح تر است لذا به بررسی سند اکتفا کردیم.

حديث نهم:
حدیث دیگری که در آن اسامی ائمه‌ی اثنی عشر به صراحت آمده حدیثی است که شیخ طوسی آن را در کتاب الغیبه(7) آورده است با این سند:
«أخبرنا جماعة (معلوم نیست کیستند) عن أبي عبدالله الحسین بن علي بن سفیان البروفري عن علي بن سنان الموصلي العدل(مجهول) عن علي بن الحسین(مجهول) عن أحمد بن محمد بن الخلیل( ضعیف) عن جعفر بن أحمد المصري عن عمه الحسین بن علي عن أبیه عن أبي عبدالله جعفر بن محمد عن أبیه الباقر عن أبیه ذي الثفنات عن أبیه الحسین الزکي الشهید عن أبیه أمیر المؤمنین قال: قال رسول الله ..... هو أول المؤمنین».

بررسی سند حديث:
1- درباره‌ی علی بن سنان الموصلی در تنقیح المقال (2/291) آمده است: لیس له ذکر في کتب الرجال: از این شخص اصلا نامی در کتب رجال نیست، معلوم نیست شیخ طوسی این حدیث را از کجا پیدا کرده است! علامه‌ی شوشتری در قاموس الرجال فرموده: یستشم من وصفه بالعدل عامیته، شاید او از مخالفین باشد. این عجیب است که مردی مخالف و غیر شیعی حدیث برای اثبات امامت ائمه‌ی اثنی عشر آورده ولی خود قبول نکرده است؟!!
2- علی بن الحسین، از این شخص نیز در کتب رجال نامی نیست زیرا علی بن الحسین که از احمد بن محمد بن الخلیل روایت می‌‌کند مجهول است.
3- احمد بن محمد بن الخلیل نجاشی فرموده: أبو عبدالله الآملي الطبري ضعیف جدا لا یلتفت إلیه: ابو عبدالله بسیار ضعیف است که به او اعتنا نمی‌‌شود غضائری فرموده أحمد بن محمد الطبري أبو عبدالله الخلیلي کذاب وضاع للحدیث فاسد لا یلتفت إلیه: او هم بسیار دروغگو و هم حدیث‌ساز و فاسد است که اصلا نباید به او التفات داشت. او روایت کرده از جعفر بن احمد مصری و جعفر از عموی خود حسن بن علی بن ابی حمزه که شرح حال او در بررسی حدیث هشتم گذشت و او از پدرش که هر دو واقفی و دشمن امام رضا ؛ بوده‌اند! و ارزش این حدیث هم از راویان واقفی آن آشکار می‌‌شود.
خوانندگان عزیز ملاحظه می‌‌فرماید که سند امامت را که گروهی مردم مجهول از یک عده واقفی که دشمن امام هشتم شیعیان بوده‌اند به دستشان داده‌اند!!!

حديث دهم:
مجلسی این حدیث را در جلد چهارم بحار الانوار، چاپ تبریز (ص 54) و سید هاشم بن سلیمان البحرانی در کتاب غایة المرام خود در باب 62 (ص 60) با این سند آورده است:
ابن بابویه قال حدثنا الحسن بن علي قال: حدثنا هارون بن موسی قال: أخبرنا محمد بن الحسن الصفار عن یعقوب بن یزید عن محمد بن أبي عمیر عن هشام قال کنت عند الصادق ... في هذا أصلا فاعمل علیه ... .
در این حدیث ما به سند آن کاری نداریم، از بس مطالب واضح و رسوا است، احتیاج به صحت و سقم سند ندارد همین قدر می‌گوییم همین آقای محمد بن الحسن الصفار که این حدیث را از قول هشام بن سالم می‌‌آورد ( زیرا روایت ابن عمیر فقط از هشام بن سالم است از آن جهت که وی اختلافی شدید با هشام بن الحکم داشت و از وی اعراض می‌‌نمود و صاحب تنقیح المقال در (2/93) و (3/302) می‌‌نویسد: ومن المعلوم روایة ابن عمیر عن هشام بن سالم: معلوم است که روایت ابن عمیر از هشام بن سالم است.) آری همین آقای صفار در کتاب بصائر الدرجات (ص 250) خود حدیث حیرت را از محمد بن ابی عمیر از هشام روایت کرده حال محمد بن ابی عمیر که حدیث معرفی ائمه‌ی اثنی عشر را از هشام روایت می‌کند همان محمد بن ابی عمیر است که حدیث حیرت را از هشام روایت می‌‌کند!! کدام یک از آنها راست است؟
آری، اینها است حجت‌هائی که قائلین به نصوص آورده‌اند!! در آخر این حدیث می‌گوید: والحجة من ولد الحسن: و حجت از فرزندان حسن است که ظاهرا کلمه‌ی وُلد به ضم (واو) و سکون (لام) جمع وَلَد به فتح (واو) و (لام) است، یعنی حجت صاحب الزمان از فرزندان امام حسن عسگری است در حالی که اکثر فرق شیعه که بعد از حضرت عسگری به پانزده فرقه رسیدند - قائل بودند که اصلا آن حضرت فرزندی ندارد تا چه رسد به اینکه فرزندانی داشته باشد! چه می‌‌شود کرد، دروغگو کم حافظه است!!
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
(1)- نام این کتاب کمال الدین و تمام النعمه است ولی چون به اکمال الدین شهرت یافته ما نیز همان را ذکر کرده‌ایم.
(2)- آنچه در قلاب آورده‌ایم مطابق نقل «کافی» است.
(3)- خداوند متعال تمام دین خود را از کفار و مشرکین پنهان نفرمود و وظیفه رسول خود را «بلاغ مبین» اعلام فرموده، پس چرا یکی از اصول دین یعنی امامت، علنا و به همه اعلام نشود؟
(4)- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 51.
(5)- آیا خداوند متعال که رسول خود را به عدم ضنّت در وحی، مدح می‌فرماید : (تکویر: 24) و از کتمان حقایق دین نهی فرموده و آن را موجب لعنت و دخول در آتش دوزخ دانسته (بقره : 140-174 و آل عمران: 187) و به پیامبر اکرم فرمود: (انبیاء: 109). «پس بگو که همه شما را یکسان هشدار دادم» ؛ در این مورد، عدم ابلاغ آشکار و اتمام حجّت بر خلائق را بر هادیان امت می‌پسندد و راضی است که معصوم یکی از حقائق مهم شریعت را فقط به جابر اعلام فرماید و دیگران از آن بی‌‌خبر بمانند؟ و آن لوح عجیب را که دیدنش باعث ایمان آوردن عدّه زیادی می‌شد، کسی جز جابر نبیند؟
(6)- رجال کشی، چاپ کربلا، ص 462.
(7)- الغیبة، شیخ طوسی، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، ص 150. [/SPOILER]

نقل قول:
مهمترین حدیثی

کذب؟ که گفته این مهمترین حدیث است ؟ اصلا مهمترین حدیث داریم
دلایلتان بر رد احادیث هم به درد خودتان میخورد چون بر دلایل خود سند ندارید و آنها که دارید ممکن است کذب باشد
آیا امت در پیروی از رسول الله از موسی و قومش عبرت نگرفتند اگر شما رسول الله را اطاعت کرده پس چرا زمین حکومت اسلامی نشده است؟
در جاهلیت عده ای بس به عمر که همسر علی(ع) را کشته رضی الله میگویند به دختر رسول الله و همسر علی (ع) رضی الله میگویند با عایشه که با علی جنگید رضی الله گویند به خود علی(ع) رضی الله گویند به زبیر و طلحه که علی(ع) آنها را کشت رضی الله گویند نمیدانم به معاویه رضی الله میگویند یا خیر؟!:Khandidan!::khaneh:
[=Courier New]اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم ان شاالله
[=Courier New]و اهلک و العن و اغضب علی عدوهم و قاتلهم

[=Arial Black]اعوذبالله من الشیطان الرجیم

[=Arial Black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=Arial Black]السلام علیک یا محمد مصطفی(ص)

[=Arial Black]السلام علیک یا علی بن ابی طالب(ع)

[=Arial Black]السلام علیک یا فاطمه الزهرا(س)

[=Arial Black]السلام علیک یا حسن مجتبی مظلوم (ع)

[=Arial Black]السلام علیک یا ثارلله(ع)

[=Arial Black]السلام علیک یا قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (ع)

[=Arial Black]السلام علیک یا زین العابدین(ع)

[=Arial Black]السلام علیک یا اهل بیت نبوه(ع)

[=Arial Black]السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)

[=Arial Black]اجرک الله یا مولا یا صاحب الزمان(عج)

[=Arial Black]----------------------------


[=Arial Black]آقای محترم بار ها با خود شما بحث داشتم وشما ها که مدعی هستید امامت اصل آن در قرآن نیست ...شما هایی که می پرسید اسم امیرالمومنین(ع) چرا در قرآن آمده من دو تا سوال از شما کردم :

[=Arial Black]1.همان دو رکعت نماز صبح کجای قرآن آمده است که شما چنین بهانه های بنی اسرائیلی می آورید؟؟

[=Arial Black]2.یک آیه از قرآن به من نشان دهید که ای مردم ...ای اهل ایمان تمام اصول دین باید در قرآن باشد؟؟

[=Arial Black]تایپیک چرا نام امام علی(ع) در قرآن نیامده است ، یادتان رفته است؟؟؟؟؟؟؟؟؟

[=Arial Black]---------------------------
[=Arial Black]از زبان دکتر قزوینی:
[=Arial Black]---------------------------

[=Arial Black]اگر ما به قرآن مراجعه كنيم، مي‌بينيم كه در قرآن اهميت ويژه‌اي درباره امامت و خلافت مطرح شده است.

[=Arial Black]خداوند نسبت به حضرت آدم (عليه السلام) مي‌گويد:
[=Arial Black]إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً
[=Arial Black]سوره بقره/آيه30
[=Arial Black]يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ
[=Arial Black]سوره ص/آيه26

[=Arial Black]همان‌طوري كه خداوند نسبت به حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي‌فرمايد:
[=Arial Black]وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا (مريم/49)
[=Arial Black]همين خداي عالم، وقتي نوبت به امامت مي‌رسد، مي‌گويد:
[=Arial Black]إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا
[=Arial Black]سوره بقره/آيه124
[=Arial Black]يا اين‌كه حضرت موسي (عليه السلام) از خداوند تقاضا مي‌كند:
[=Arial Black]وَ اجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي
[=Arial Black]سوره طه/آيات30ـ 29
[=Arial Black]و خداوند مي‌فرمايد:
[=Arial Black]قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَي
[=Arial Black]سوره طه/آيه36

[=Arial Black]پس بحث خلافت يا امامت، كلياتش در قرآن كاملا آمده است و نشان مي‌دهد كه جعل امام و خليفه به دست خداست و ما براي اين، روايات متعددي هم از سنت داريم كه امامت و خلافت يك منصب الهي است و نه به دست پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و نه به دست مردم.

[=Arial Black]إبن حبان كه از علماي بزرگ اهل سنت است، در كتاب الثقات مي‌گويد:

[=Arial Black]وقتي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در اطراف مكه مشغول تبليغ دين اسلام بود، قبيله بني عامره آمدند و عرض كردند كه يا رسول الله! ما حاضريم به تو ايمان بياوريم، به شرطي كه:
[=Arial Black]أيكون لنا الامر من بعدك؟ فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم الامر إلي الله، يضعه حيث يشاء.
[=Arial Black]خلافت و جانشيني بعد از تو به عهده ما باشد؟ رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: مسئله تعيين خليفه و امام به دست خداست و هر كس را كه بخواهد امام و خليفه قرار مي‌دهد.

[=Arial Black]الثقات لإبن حبان، ج1، ص89 ـ

[=Arial Black]سيرة النبوية للزيني الدحلان، ج1، ص147 ـ

[=Arial Black]حياة محمد لمحمد هيكل، ص152

[=Arial Black]همچنين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نامه‌هايي نوشت براي افراد ديگر، مثل عامر بن طفيل و بيحره و هوزه بن علي حنفي، كه الطبقات الكبري ابن سعد دارد كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به هوزه بن علي حنفي نامه نوشت و دعوتش كرد به اسلام و او گفت:
[=Arial Black]كه من موقعيت مناسبي دارم و اگر بيايم از تو تبليغ كنم، خيلي از مردم حرف مرا مي‌پذيرند، من حاضرم با تو همكاري كنم، به شرط آنكه خلافت بعد از تو به عهده من باشد. رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: تعيين خلافت به دست من نيست و به دست خداوند است.

[=Arial Black]تفسير الثعلبي، ج5، ص276 ـ

[=Arial Black]تاريخ الطبري، ج2، ص84

[=Arial Black]در مورد غدير خم، روايات متعدد در منابع شيعه و سني داريم و در مورد آيه:

[=Arial Black]يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ
[=Arial Black]سوره مائده/آيه67
[=Arial Black]اي پيامبر! آنچه را كه خداوند به تو دستور داده، ابلاغ كن.

[=Arial Black]در منابع و تفاسير اهل سنت آمده از ابن مردويه و ابن عباس كه مي‌گويد:
[=Arial Black]كنا نقرأ في زمن رسول الله «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» بأن عليا مولي المومنين.
[=Arial Black]الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص298 ـ

[=Arial Black]فتح القدير للشوكاني، ج2، ص60

[=Arial Black]پس بحث اصول امامت، تعيينش به دست خداوند است و اين‌كه امامت به ظالماننمي‌رسد:

[=Arial Black]وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا
[=Arial Black]سوره أنبياء/آيه73

[=Arial Black]إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
[=Arial Black]سوره بقره/آيه124

[=Arial Black]تمام اين قضايا در قرآن آمده است، همان‌طور كه كليات نماز در قرآن آمده است. همانطور كه دو ركعت نماز صبح يا چهار ركعت نماز عصر در قرآن تعيين نشده، نسبت به خلافت هم تعيين نشده است.

[=Arial Black]اما كليات امامت آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
[=Arial Black]خلفائي بعدي اثنا عشر.
[=Arial Black]12 نفر خليفه بعد از من خواهند آمد.

[=Arial Black]صحيح بخاري، ج8، ص127 ـ

[=Arial Black]صحيح مسلم، ج6، ص3 و4 ـ

[=Arial Black]المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص617 و 618

[=Arial Black]مسئله ديگر اين‌كه مي‌بينيم كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از نزول آيه:

[=Arial Black]وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ
[=Arial Black]سوره شعراء/آيه214

[=Arial Black]در سال سوم هجرت كه 40 نفر از سران قريش را دعوت مي‌كند، در همانجا بحث خلافت بعد از خويش را مطرح مي‌كند و مي‌فرمايد:

[=Arial Black]أول من يعاضدني في هذا الأمر فهو أخي و وصي و خليفتي من بعدي.

[=Arial Black]تاريخ الطبري، ج2، ص63 ـ

[=Arial Black]الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص63 ـ

[=Arial Black]شواهد التنزيل للحسكاني، ج1، ص486 و 545 ـ

[=Arial Black]شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج13، ص211 ـ

[=Arial Black]كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص114ـ

[=Arial Black]تفسير الثعلبي، ج7، ص182

[=Arial Black]ایشان كه مي‌گويد بحث خلافت اصلا مطرح نبوده، اين مربوط به سال سوم هجرت است.

[=Arial Black]ابن جرير طبري بنا به نقل از متقي هندي در كنز العمال و هيثمي در مجمع الزوائد و أبو جعفر إسكافي، بنا بر نقل إبن أبي الحديد و حاكم نيشابوري المستدرك علي الصحيحين مي‌گويند اين روايت صحيح است و ده‌ها افراد ديگر صحت اين قضيه را قبول دارند.

[=Arial Black]كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص128 ـ

[=Arial Black]مجمع الزوائد للهيثمي، ج8، ص302 ـ

[=Arial Black]شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج13، ص243 ـ

[=Arial Black]المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص132

[=Arial Black]همچنين قضيه حديث ولايت در مسئله يمن كه آمدند از آقا اميرالمومنين (عليه السلام) سعايت كردند و رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

[=Arial Black]عليا مني و انا منه و هو ولي كل مومن بعدي.

[=Arial Black]%اين علي، ولي هر مومن بعد از من است.%

[=Arial Black]اين قضيه براي سال ده بعثت است و ربطي به خلافت عثمان و عبدالله بن سبأ ندارد.

[=Arial Black]حاكم نيشابوري درباره اين حديث مي‌گويد:

[=Arial Black]هذا حديث صحيح علي شرط مسلم.

[=Arial Black]المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص111 و 134 ـ

[=Arial Black]مسند احمد، ج4، ص438 ـ

[=Arial Black]سنن الترمذي، ج5، ص296

[=Arial Black]كلمه ولي هم مولا نيست كه بگويند به معناي اولي بالامر آمده است يا نيامده.

[=Arial Black]((یعنی مولا نیست که آقای ohfreedomبهانه بنی اسرائیلی بیاورد..کلمه ولی آمده است)

[=Arial Black]قضيه حديث ثقلين، حتي در صحيح مسلم آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد اهل بيت (عليهم السلام) را قرين و عديل قرآن قرار داده است:

[=Arial Black]اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي

[=Arial Black]صحيح مسلم، ج7، ص123 ـ

[=Arial Black]المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص109 و 110 و 148 ـ

[=Arial Black]مسند احمد، ج3، ص14 ـ

[=Arial Black]تفسير إبن كثير، ج4، ص123 ـ

[=Arial Black]سنن الدارمي، ج2، ص432 ـ

[=Arial Black]فضائل الصحابة، ص15 ـ

[=Arial Black]السنن الكبري للبيهقي، ج10، ص114 ـ

[=Arial Black]مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص163

[=Arial Black]السنن الكبري للنسائي، ج5، ص45 ـ

[=Arial Black]المعجم الأوسط للطبراني، ج3، ص374 ـ

[=Arial Black]كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص104 ـ

[=Arial Black]أضواء علي السنة المحمدية لأبو رية، ص404 ـ

[=Arial Black]تفسير الرازي، ج8، ص173 ـ

[=Arial Black]تفسير الآلوسي، ج6، ص194 ـ

[=Arial Black]الطبقات الكبري لإبن سعد، ج2، ص194

[=Arial Black]يا قضيه حديث طير كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

[=Arial Black]أللهم ائتني بأحب خلقك إليك يأكل معي من هذا الطير، فجاء علي رضي الله عنه.

[=Arial Black]خدايا برسان به من آنكسي را كه محبوب ترين خلق در نزد تو است. جز حضرت علي (عليه السلام) كسي نيامد.

[=Arial Black]المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص130 ـ

[=Arial Black]مجمع الزوائد للهيثمي‌، ج9، ص126 ـ

[=Arial Black]المعجم الأوسط للطبراني، ج2، ص207

[=Arial Black]حديث منزلت را هم اهل سنت صراحت دارند كه روايت صحيح است.

[=Arial Black]در قضيه غدير خم كه در يك مجمع و همايش يكصد هزار نفري، آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و با آن مقدماتي كه فراهم كرد در آنجا، اشاره كرد بر اين‌كه حضرت علي (عليه السلام) بعد از من مولاي هر مومن و اوليٰ به نفس هر مومن است و سه شبانه روز مردم آمدند به اميرالمومنين (عليه السلام) تبريك گفتند و پيشاپيش اين تبريك گويان، آقاي ابوبكر و عمر بودند كه گفتند:

[=Arial Black]هنيئا لك يابن ابيطالب، اصبحت مولاي و مولي كل مومن و مومنة.

[=Arial Black]البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص386 ـ

[=Arial Black]تفسير الرازي، ج12، ص50 ـ

[=Arial Black]شواهد التنزيل للحسكاني، ج1، ص203 ـ

[=Arial Black]الصوارم المهرقة للتستري، ص187 ـ

[=Arial Black]تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج8، ص284 ـ

[=Arial Black]تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص221

[=Arial Black]حسان بن ثابت هم بلند شد و شعري را إنشاء كرد.

[=Arial Black]و ده‌ها قضاياي ديگر كه در تاريخ در طول اين 23 سال ثبت شده كه بالاترين و مهمترين دغدغه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بحث خلافت بعد از خويش بوده است.

[=Arial Black]من نمي‌دانم آيا عزيزان به اين توجه دارند كه وقتي مي‌گويند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفه معين نكرد و بحث وصايت در اسلام نبوده؛

[=Arial Black]و روايات متعدد داريم در منابع اهل سنت كه:

[=Arial Black]إن لكل نبي وصي و وارث و أن عليا وصيي و وارثي.

[=Arial Black]اميرالمومنين (عليه السلام) وصي من است.

[=Arial Black]تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص392 ـ

[=Arial Black]المناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج2، ص35 ـ

[=Arial Black]فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص114 ـ

[=Arial Black]الكامل في التاريخ لإبن أثير، ج3، ص154 ـ

[=Arial Black]المناقب للخوارزمي، ص85

[=Arial Black]و موارد متعدد ديگري كه حتي وقتي آقاي ابوبكر مي‌خواهد از دنيا برود، حفصه و عايشه مي‌گويند كه آيا كسي را به عنوان خليفه معين مي‌كنيد يا نه؟ خود ابوبكر، عمر را به عنوان خليفه معين مي‌كند. !!!!!!!!!

[=Arial Black]با اين‌كه همه به او اعتراض مي‌كنند و مي‌گويند:
[=Arial Black]قد وليت علينا فظا غليظا.
[=Arial Black]المصنف لإبن أبي شيبة كوفي، ج7، ص485 ـ

[=Arial Black]الملل و النحل للشهرستاني، ج1، ص25 ـ

[=Arial Black]شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج1، ص164 ـ

[=Arial Black]تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص413

[=Arial Black]و اين‌كه جواب خدا را چه خواهي داد؟

ohfreedom;298882 نوشت:
تعداد رکعات نماز در قرآن نیست اما اصل نماز هست و ما به آن امر شده ایم و خداوند ما را از عدم اجرای آن منع کرده.

درست است که آداب خاصه حج در قرآن نیست، اما اصل حج در قرآن هست و ما به آن تشویق شده ایم...

سوال اینجاست:
شما اصل امامت را در قرآن ثابت کنید

جناب سوره ی اسراء آیه ی 71 رو یکبار دیگر بخوانید.
يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسِ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتىِ‏َ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُوْلَئكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَ لَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا(71) [ياد كن‏] روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى‏خوانيم. پس هر كس كارنامه‏اش را به دست راستش دهند، آنان كارنامه خود را مى‏خوانند و به قدر نخك هسته خرمايى به آنها ستم نمى‏شود. (71)
این امام کیست که ما با او فراخوانده می شویم؟این اصل امامت. اگه پست های قبلی بنده رو خوانده باشید درباره ی این آیه توضیح دادم.البته کاربران محترم دیگر نیز آیاتی که در آنها کلمه ی امام و ائمه وجود داشت را بیان کردند.به نظرم از صفحه ی اول یک مروری داشته باشید شاید به مطلوب خود برسید.

ohfreedom;298990 نوشت:
ترس من از آن نیست که واقعیت را نمی دانی...
ترس من از آن است که واقعیت را نمی بینی...

زمانی که پیامبر برای جنگ مذکور خارج شد حضرت علی را به عنوان سرپرست خانوار خود قرار داد تا در شهر بماند، لذا حضرت علی ناراحت شدند که چرا همراه پیامبر به جنگ نمی روند و باید به عنوان سرپرست در شهر بمانند؛ پس پیامبر فرمودند: منزلت تو برای من به مانند منزلت هارون است برای موسی...

خود شاید برداشت این باشد که منظور جانشینی بعد از خود است، باید گفت که حضرت هارون قبل از جضرت موسی وفات نمودند و هرگز جانشین ایشان در امر پیشوایی نشدند...
اما منظور چه بوده که پیامبر فرموده منزلت تو برای من به مانند منزلت هارون است برای موسی:
ا

لطفا به آیات زیر توجه کنید:
وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى‏ إِلى‏ قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُوني‏ مِنْ بَعْدي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني‏ وَ كادُوا يَقْتُلُونَني‏ فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْني‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ (اعراف/150)
قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتي‏ وَ لا بِرَأْسي‏ إِنِّي خَشيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني‏ إِسْرائيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلي‏ (طه/94)
و چون موسى، خشمناك و اندوهگين به سوى قوم خود بازگشت، گفت: «پس از من چه بد جانشينى براى من بوديد! آيا بر فرمان پروردگارتان پيشى گرفتيد؟ و الواح را افكند و [موى‏] سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود كشيد. [هارون‏] گفت: «اى فرزند مادرم، اين قوم، مرا ناتوان يافتند و چيزى نمانده بود كه مرا بكشند پس مرا دشمن‏شاد مكن و مرا در شمار گروه ستمكاران قرار مده.» (150)
گفت: «اى پسر مادرم، نه ريش مرا بگير و نه [موى‏] سرم را، من ترسيدم بگويى: ميان بنى اسرائيل تفرقه انداختى و سخنم را مراعات نكردى.» (94)

شما دربیانات خود فرمودید اگر تاریخ را مطالعه کنید.نیازی به مطالعه ی تاریخ نیست.(اگه تاریخ قبول می بود که بیش از 1000نفر تاریخ غدیر را بیان کردند ولی موردقبول برخی از برادران مسلمان ما نشد)قرآن جریان جانشینی حضرت هارون(علیه السلام) را در چند جای قرآن بیان می کند.ببینید مسئله از سرپرستی خانواده بالاتر است.آیات قبل و بعد این آیات را مطالعه کنید، عصبانیت حضرت موسی(علیه السلام) به خاطر بد سرپرستی کردن خانواده توسط حضرت هارون(علیه السلام) بود؟؟؟؟؟نه،هرگز .از کجا می گویم: از آیات قرآن.حضرت موسی(علیه السلام) از هارون(علیه السلام) به خاطر این عصبانی شدند که با وجود بودن آن حضرت در قوم چرا مردم به گوساله پرستی رو آوردند؟حضرت موسی(علیه السلام) نفرمودند چرا از خانواده ام خوب سرپرستی نکردی.گفتند؟؟؟؟؟:no:
اصلا این از پاسخ حضرت هارون)علیه السلام) هم مشخص است،ایشان فرمودند که من ترسیدم که بین قوم تفرقه افکنی شود.مگر سرپرستی خانواده تفرقه افکنی دارد.اگر این طور بود که باید تمام مردان دنیا به خاطر سرپرستی خانوادشان دچار تفرقه باشند؟
این سخن شماانسان را می ترساند:«اگر تاریخ را بخوانی زمانی که حضرت موسی برای 40 روز به کوه می روند هارون را به عنوان سرپرست خانوده خود انتخاب می کنند؛ خوب پیامبر هم همین کار را کرد و منظور او دقیقا همین است»
چه طور نص قرآن را کنار بگذاریم و به تاریخ مراجعه کنیم؟؟؟:Esteghfar: گوساله پرستی قوم آنقدر دردناک بود که حضرت الواح را انداختند، شما چه طور مسئله به این مهمی را نادیده می گیرید و می گویید سرپرستی خانواده بوده.
بعدهم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)این روایت را تنها در جنگ تبوک مطرح نکردند جاهای دیگر هم مطرح کردند که اگر بخواهیم سرپرستی خانواده را صحیح بدانیم بازهم حضرت شخصی را مطمئن تر از امام علی(علیه السلام) انتخاب نکردند که خانواده خود را به او بسپارد.

جوابتان را در ارسال خودتان و با رنگ آبی می دهم:

ohfreedom;298981 نوشت:

خوب سوال اینجاست که امامان 7-8 ساله شما به کدامین آزمون الهی ورود کرده اند و چون ابراهیم نبی -ع- از کدام آزمون سربلند بیرون آمده اند؟؟؟
در همان آزمونی که عیسی (ع) ورود کرد! اینجا از دایره ی اسلام خارج می شوی با این استدلال. اگر نبوت عیسی (ع) را قبول داشتی، این استدلال را نمی آوردی.این مورد اعلان جنگ با آیات قرآن از طرف شماست.

آن امامی که (با فرض اینکه وجود دارد) در کودکی غائب شده در کدام آزمون الهی شرکت کرده و توسط آن به مقام پیشوایی رسیده است؟؟؟
در همان آزمونی که عیسی (ع) شرکت کرد و به مقام نبوت رسید. با این استدلال نبوت عیسی (ع) را رد می کنید و در قرآن به صراحت اشاره شده، هرکس نبوت هر یک از انبیاء الهی را انکار کند، مسلمان نیست. شما با این استدلال، به شکل غیر مستقیم، نبوت عیسی (ع) را انکار کردی و از دایره ی اسلام خارج شدید.
الله به صراحت در این آیه می فرماید که پس از خروج موفقیت آمیز از آزمون او را پیشوا ساختیم....

ترجمه آیه این است:
و در راه خدا چنانكه حق جهاد [در راه‌] اوست جهاد كنيد، اوست كه شما را [براى خود] برگزيده و در دين بر شما سختى قرار نداده است. آيين پدرتان ابراهيم [نيز چنين بوده است‌] او بود كه قبلاً شما را مسلمان ناميد، و در اين [قرآن نيز همين مطلب آمده است‌] تا اين پيامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد. پس نماز را برپا داريد و زكات بدهيد و به پناه خدا رويد. او مولاى شماست؛ چه نيكو مولايى و چه نيكو ياورى. (۷۸)

در حالی که این آیه به وضوح می فرماید:
...اين پيامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد. پس نماز را برپا داريد و زكات بدهيد و به پناه خدا رويد. او مولاى شماست؛ چه نيكو مولايى و چه نيكو ياورى. (۷۸)

درست در شان پیامبر است و نه کس دیگر و هیچ گونه ربطی به این ندارد که امام باید از دودمان ابراهیم نبی -ع-- باشد!!!
تو دیگر یک پدیده ای! اینجا ترجمه ای که به رنگ سبز مشخص است، ترجمه ی صحیح آیه است که خودت آوردی. بعد نوشتی این آیات خطاب به پیامبر (ص) است! ببین برادر من! این روش بحث نیست. اگر عقب مانده ای بگو تا تکلیف خودم را بدانم! اگر هم خودت را به خنگی زده ای اینجور نمی شود بحث کرد. خودت به صراحت اعتراف می کنی این آیه خطاب به اشخاص دیگر است (در ترجمه ی سبز رنگ)، بعد نتیجه می گیری که این آیه خطاب به پیامبر (ص) است؟؟؟؟؟! (در قسمت قرمز رنگ پائینش)
بعد می گویی که هیچ ربطی به این ندارد که امام باید از دودمان ابراهیم (ع) باشد. سبحان الله. پس امام باید از نسل عمر باشد؟! یا ابوبکر؟! یا عثمان؟! یا معاویه؟! بالاخره امام باید از یک نسلی باشد. اینجا هم خداوند به صراحت این «گواهان بر مردم» را انتخاب می کند و بر می گزیند با این کلمه «اجتباکم» بعد آدرس هم می دهد که این برگزیدگان که باید گواه بر مردم باشند، چه کسانی هستند با آوردن کلمه ی «ابیکم ابراهیم» .
«ابیکم ابراهیم» یعنی چه؟! یعنی پدرتان ابراهیم (ع). پس مشخص می شود مخاطبان این آیه، فرزندان ابراهیم (ع) هستند. حالا کدام فرزندان؟! همان فرزندانی که در آیه ی 124 سوره ی بقره، ابراهیم (ع) از خداوند خواست آنان را «امامان» مردم قرار دهد. و خداوند هم فرمود «فقط عادلان» آنها را امام قرار می دهم و ظالمانشان را نه.

۱. وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِن ذَٰلِكَ وَلَا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ﴿يونس: ٦١﴾

۲. بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِينٍ ﴿الحجر: ١﴾

۳. بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ ﴿النمل: ١﴾

4. وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ ﴿يس: ٦٩﴾

خوب حالا این کتاب قرآن به گفته الله مبین و روشن است یا به گفته شما پازل و پیچ در پیچ؟؟؟

فرض کنیم مبین و روشن، تو بگو پس چگونه این کتاب مبین و روشن می تواند افراد را گمراه کند؟! این در خود قرآن آمده که هم هدایت بخش، و هم گمراه کننده است.
اصلا خودت نگاه به همین ارسال بنده از ابتدا تا اینجا بینداز. قرآن یا بنده را هدایت کرده یا تو را. یا مرا گمراه کرده یا تو را. حالا به همین چند مورد تفسیر بنده و شما رجوع می کنیم: شما می گویید آیه ی 78 سوره حج، خطاب به خود پیامبر (ص) است. این گمراهی نیست؟! در حالی که خودت ترجمه ی صحیح را می آوری به عنوان حجت و خودت با دستت آن را تایپ می کنی، و در آن نوشته شده که همان گونه که پیامبر (ص) بر «شما» گواه بود. بعد باز می گویی این آیه خطاب به پیامبر (ص) است. اگر خطاب نمی دانی یعنی چه، خوب بپرس. الان که بنده با شما صحبت می کنم به شما می گویم «شما» و با این کار شما را «مورد خطاب» قرار می دهم. حالا خودت دوباره نگاه کن چه نوشته ای و قضاوت کن، آیا تو هدایت یافته ای یا بنده. هرکس آیات و کلمات قرآن را یک به یک بخواند، و در ترجمه و تفسیر آن آیات و کلمات، آیات و کلمات دیگر قرآن را مورد توجه قرار ندهد، امکان دارد گمراه شود. اما هرکس تفسیر و ترجمه ی یک آیه یا کلمه از قرآن را با دیگر آیات بسنجد، تا تناقض و تضادی نداشته باشد، هیچ وقت گمراه نمی شود. این است آیات مبین و روشن.
پس باز هم تو را به دقت در آیاتی که شاهد آوردی فرامی خوانم، ببین که نوشته «قرآن مبین» یا «کتاب مبین». ننوشته «آیه ی مبین». این مبین بودن قرآن زمانی حاصل می شود که بصورت کلی و جمع آیات باشد، نه تک به تک. حالا متوجه شدی یا نه؟ اگر متوجه نشدی باز هم بپرس تا بگویم. اگر فقط تو یک نفر را بتوانم در تمام طول عمرم از اسارت شیطان برهانم، انگار همه ی مردم را رهانیده ام.

[="Tahoma"]

ohfreedom;298994 نوشت:
(بررسی احادیثی که در مورد امامت در کتب شیعه آمده است)

ohfreedom;298994 نوشت:

جناب ohfreedom سلام عليكم
برادر من لازم به اينهمه سخن سرائي و خستگي كپي پست از سايتهاي اهل سنت نبود علم نوري است كه يقذفه الله علي قلب من يشاء نه اينكه حضرتعالي از سايتهاي ديگر مطالب را كپي پيست فرمائيد و اينجا بياروريد در حاليكه خودتان هم ندانيد كه چه نوشتيد و چه حرفي زديد

نقل قول:
مهمترین حدیثی که در معرفی ائمه‌ی اثنی عشر در کتب شیعه آمده است حدیث مشهور به حدیث لوح جابر است، این حدیث به چند عبارت و چند طریق آمده که ما همگی را از نظر خوانندگان می‌گذرانیم:

نقل قول:

در کتاب اکمال الدین(1) صدوق و نیز در کتاب عیون اخبار الرضا این حدیث با این سند آمده:
«حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحق الطالقاني قال: حدثنا الحسن بن إسمعیل قال: حدثنا أبو عمرو سعید بن محمد بن نصر القطان قال: حدثنا عبید الله بن محمد السلمي قال: حدثنا محمد بن عبدالرحمن قال: حدثنا محمد بن سعید قال: حدثنا العباس أبي عمرو عن صدقه بن أبي موسى عن أبي نصرة قال: لما احتضر أبو جعفر محمد بن علی الباقر ؛ عند الوفاة

دوست بزرگوار سوالي را از شما ميپرسم تاريخ تشيع از كجا شروع شد كه شما سند آنرا از زمان امام باقر آورديد ؟؟؟
به همين سوال بنده جواب عنايت فرمائيد تا در ادامه در خدمتتان باشم
در ضمن به شما يادآوري ميكنم پستها را اينقدر طولاني نكنيد تا بشود به صدر و ذيل آن توجه كافي كرد

با سلام خدمت دوستان

لطفا در دایره موضوع :«چرا پیامبر از امامت حدیثی ندارد؟»بحث کنید و از متفرق کردن بحث بپرهیزید.

از کسانی هم که اشکال به احادیث می گیرند خواهشمندم از کپی مطالب از جای دیگر به صورت انبوه بپرهیزید و روی هر حدیثی به تنهایی بحث کنید تا به نتیجه برسیم.

با تشکر

علی مع الحق;298999 نوشت:
الشيباني، عمرو بن أبي عاصم الضحاك (متوفاى242هـ)، السنة، ج 2، ص603، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ.

خیلی سعی کردم لینک دانلود این کتاب رو با همین چاپ پیدا کنم؛ نتونستم؛ شما اگر لینک دانلودش را دارید ممنون می شوم.

* یا حسین *;299007 نوشت:
هارون وزیر موسی بود پس علی وزیر و وصی پیغمبر(ص) است.

وقتی نمی خواهید حقیقت را ببینید دیگر از من کاری ساخته نیست...
موسی -ع- وقتی به کوه رفت هارون را جانشین کرد، پیامبر هم وقتی به جنگ رفت علی را جانشین کرد و برایش مثال فوق را زد.

خوب می دانید که اگر علی -رض- جانشین پیامبر بوده پس چرا در زمان بیماری پیامبر، حضرت علی پشت سر حضرت ابوبکر نماز می خوانده؟؟؟ مگر نباید جانشین پیش نماز باشد؟؟؟

* یا حسین *;299007 نوشت:
راستی قسمت چهار امضاتون یا حرف ابن عمر کذب هست که بعید نیست یا حدیث چون در احادیث ما سه خصلت اول آمده

وقتی که به عقیده شما بهترین عبادت ها لعن و نفرین در دستشویی و در هنگام قضای حاجت است باید هم این را بگوئید.
* یا حسین *;299007 نوشت:
در مورد احادیث 12 خلیفه حتی حدیثی بود از پیامبر که نام آنها را پیامبر فرمود

خدا رو شکر سند صحیح ندارد وگرنه بوق و کرنای شما هویدا است...
* یا حسین *;299007 نوشت:
دلایلتان بر رد احادیث هم به درد خودتان میخورد چون بر دلایل خود سند ندارید و آنها که دارید ممکن است کذب باشد

بهتر نیست شما دلایل من را نقد کنید؟؟؟
البته اگر نقدی باشد!!!
sayedali;299014 نوشت:
1.همان دو رکعت نماز صبح کجای قرآن آمده است که شما چنین بهانه های بنی اسرائیلی می آورید؟؟

رکعت نماز در قرآن نیست، اما اصلش که هست...
شما حتی نمی توانید اصل امامت خود را از قرآن بیاورید، فقط دلتون خوشه که نوشته امام!!!
sayedali;299014 نوشت:
خداوند نسبت به حضرت آدم (عليه السلام) مي‌گويد:
إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً
سوره بقره/آيه30
يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ
سوره ص/آيه26

شما هنوز مشخص نکرده اید خلافت با امامت یکی است یا نه؟؟؟
اگر یکی نیست پس به این آیات استناد نکنید
اگر یکی هست پس چرا امام عندالله شما (سیدنا حسن) آن را به معاویه داد؟
sayedali;299014 نوشت:
نشان مي‌دهد كه جعل امام و خليفه به دست خداست

اگر امام و خلیفه را الله تعیین می کند پس چرا سیدنا حسن آن را به معاویه داد؟؟؟
چرا امیرالمومنین علی برای به دست آوردن آن قیام نکرد؟
چرا دیگر امامان خیالی شما به خلافت نرسیدند؟؟؟
sayedali;299014 نوشت:
12 نفر خليفه بعد از من خواهند آمد.

نمی گوید 12 امام
می گوید 12 خلیفه


بسم الله الرحمن الرحیم

[=Century Gothic]:Gol:سلام علیکم و رحمة الله و برکاته:Gol:

در جاهلیت عده ای بس به عمر که همسر علی(ع) را کشته رضی الله میگویند به دختر رسول الله و همسر علی (ع) رضی الله میگویند با عایشه که با علی جنگید رضی الله گویند به خود علی(ع) رضی الله گویند به زبیر و طلحه که علی(ع) آنها را کشت رضی الله گویند نمیدانم به معاویه رضی الله میگویند یا خیر؟!:khaneh:


نقل قول ohfreedom و جواب:
اولا شما نمیتوانید عقیده ی شیعه را باطل خوانید چون باطل بودن مذهبتان معلوم است و نتوانستید جوابی برای کلام من بیاورید.

شما حتی رجعت را بنا بر روایاتتان اثبات کردید:khandeh!:

من جواب ندادن شما را به هرقسمت از پست های قبلی من و برادرنم محکوم شدن شما تلقی میکنم.قانع شدن را نمیدانم. قسمت هایی را که توانستند بهانه پیدا کنند نقل قول کردند

خیلی سعی کردم لینک دانلود این کتاب رو با همین چاپ پیدا کنم؛ نتونستم؛ شما اگر لینک دانلودش را دارید ممنون می شوم.

نقل قول:
وقتی نمی خواهید حقیقت را ببینید دیگر از من کاری ساخته نیست...

برکافر عناد گر لجوج لعنت بالفرض بالفرض محال این به کنار
موسی -ع- وقتی به کوه رفت هارون را جانشین کرد، پیامبر هم وقتی به جنگ رفت علی را جانشین کرد و برایش مثال فوق را زد.
من آیه قرآن برایت آوردم .
انّما ولیکم الله و الرسول و الذین یؤتون الزکاة و هم راکعون .

نقل قول:
خوب می دانید که اگر علی -رض- جانشین پیامبر بوده پس چرا در زمان بیماری پیامبر، حضرت علی پشت سر حضرت ابوبکر نماز می خوانده؟؟؟ مگر نباید جانشین پیش نماز باشد؟؟؟
عجب !!!! غدیر بالاتر است یا پیش نمازی؟؟؟؟! آیه ی قرآن بالاتر است یا پیش نمازی؟؟؟
مگر در همان زمان یک ملعون از برای پیامبر نگفت او هزیان میگوید؟!

نقل قول:
وقتی که به عقیده شما بهترین عبادت ها لعن و نفرین در دستشویی و در هنگام قضای حاجت است باید هم این را بگوئید.

کسی دشنام را تایید نکرد ولی این در روایات ما که قطعا نسبت روایات شما ارجع هست این صفت خوانده نشده برای منافق
عجب !!! فکر کنم ابن عمر به جرم قتل پسر قاتل عمر ابولولو رحمة الله علیه قصاص شد...

نقل قول:
خدا رو شکر سند صحیح ندارد وگرنه بوق و کرنای شما هویدا است...
یاوه گویی کار جاهلان است با منطق بحث کنید.حدیث را دیدم

نقل قول:
بهتر نیست شما دلایل من را نقد کنید؟؟؟
البته اگر نقدی باشد!!!
شما حتی احادیث را نگزاشتید بعد به رد آن پرداختید

نقل قول:
اگر یکی هست پس چرا امام عندالله شما (سیدنا حسن) آن را به معاویه داد؟
اگر امام و خلیفه را الله تعیین می کند پس چرا سیدنا حسن آن را به معاویه داد؟؟؟
خلافت را امام حسن به معاویه نداد فقط صلح کرد.
همه ی اینها دارای حکمت است اگر بدانید.

مفاد صلح نامه امام حسن(ع) و معاویه
1- معاويه خود را امير المومنين نخواند:

علل الشرايع ج1 ص 200

2- شهادت در پيش وي اقامه نشود ( يعني وي حاکم شرع نيست )

علل الشرايع ج1 ص 200

3- حق

پيگرد شيعيان علي را ندارد

علل الشرايع ج1 ص 200

4- بين ف

رزندان کشته هاي جمل و صفين يک ميليون درهم تقسيم کند

علل الشرايع ج1 ص200، الكامل في التاريخ 3/ سنة 41

5- امير مومنان

علي عليه السلام را دشنام ندهد

الكامل في التاريخ ج3 / سنة 41

و سير أعلام النبلاء للذهبي ج3ص 264، تهذيب ابن عساكر 4ص222

نقل قول:
چرا امیرالمومنین علی برای به دست آوردن آن قیام نکرد؟
دلایل زیادی آوردیم برای شما در پست های قبلی یا آنها را رد کنید با دلیل یا محکومید
نقل قول:
چرا دیگر امامان خیالی شما به خلافت نرسیدند؟؟؟
خیالی امیر المومنین و خلیفة الله خواندن شراب خواران زناکار زنا زاده مظلوم کش است:Khandidan!: نه حجت الله و امامت

نقل قول:
رکعت نماز در قرآن نیست، اما اصلش که هست...
شما حتی نمی توانید اصل امامت خود را از قرآن بیاورید، فقط دلتون خوشه که نوشته امام!!!
شما هنوز مشخص نکرده اید خلافت با امامت یکی است یا نه؟؟؟

نقل قول:
اگر یکی نیست پس به این آیات استناد نکنید

بر کافر عنادگر لجوج لعنت آن همه آیه براتون آوردیم که یکیش فقط استناد بر یکی اثبات امامت بس است

نقل قول:
نمی گوید 12 امام
می گوید 12 خلیفه
خلیفه از برای غدیر امام از برای آیه ی زیر ولی الله از برای آیاتی که بالا آوردم
[SPOILER]حضرت ام المؤمنین خدیجه کبری(س) در قرآن:
بسم الله الرحمن الرحیم:
آیه‌ی اول: وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً (1)
آن‌ها کسانی هستند که می گویند: پروردگارا از همسران و فرزندان ما، مایه ی روشنی چشم ما قرار ده و ما را پیشوای پرهیزگاران بنما!.
و عن الحاکم الحسکانی الحنفی عن ابی سعید فی قوله تعالی هب لنا الآیه.
قال النبی(ص): قلت: یا جبرئیل من ازواجنا؟
قال: خدیجه.
قال: من ذریاتنا؟
قال: فاطمه و قره عین.
قال: الحسن و الحسین.
قال: واجعلنا للمتقین اماما.
قال: علی(ع). (2)
و ذکره المجلسی قدس سره.
و علامه مجلسی قدس سره شبیه همین روایت را ذکر نموده اند. (3)
و عن الحکیم الفیض الکاشانی قدس سره و فسر ایضاً بالنبوه و بالقرآن و به خدیجه رضی الله عنها فان جمیع اولاده صلی الله علیه و آله منها سوی ابراهیم.
و فی تفسیر القمی قدس سره سوره الفرقان (ازواجنا) خدیجه. (4)
حاکم حسکانی از قرآن پژوهان نامدار اهل تسنن در این مورد آورده است که پیامبر گرامی در تفسیر این آیه فرمود:
پس از نازل شدن این آیات از فرشته وحی پرسیدم: منظور از ازواجنا کیست؟
پاسخ داد: خدیجه(ع) است؛ و ذریاتنا فاطمه(ع) و دو نور دیده‌اش حسن و حسین(ع) هستند و در جمله ی و اجعلنا للمتقین اماما منظور حضرت علی علیه السلام است. مرحوم فیض کاشانی در تاویل همین آیه می نویسد: منظور از آن، مقام والای رسالت، قرآن شریف و یار و مشاور پر اخلاص پیامبر خدیجه علیها السلام است که نسل سزاوار(ص) از او است. (5)
و تفسیر قمی نیز بر آن است که منظور از واژه ی ازواجنا در آیه ی مورد بحث حضرت خدیجه علیها السلام است. (6)

آیه‌ی دوم: أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوى* وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدى‏* وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنى (7)
آیا تو را یتیم نیافت و سپس پناه داد؟ و تو را گمشده هدایت یافت و هدایت کرد؛ و تو را فقیر یافت و بی نیاز نمود. و عن الصدوق اعلی الله مقامه الشریف عن ابن عباس قال: سالته عن قول الله عزوجل الم یجدک یتیماً فآوی.
قال: انما سمی یتیماً لانه لم یکن له نظیر علی وجه الارض من الاولین و لا من الآخرین. فقال الله عزوجل ممتناً علیه بنعمته الم یجدک یتیماً فآوی ای وحیداً لا نظیر لک فاوی الیک الناس و عرفهم فضلک حتی عرفوک و وجدک عائلاً یقول فقیراً عند قومک یقولون لا مال لک فاغناک الله بمال خدیجه...(8)
مرحوم شیخ صدوق(ره) در تفسیر این آیات می نویسد: بدان دلیل آن حضرت یتیم خوانده شد که در کران تا کران هستی بی نظیر و تک نسخه است، چرا که این واژه به مفهوم بی همانند آمده است. به همین جهت خدا با اشاره به نعمت های گرانش به او می پرسد: آیا خدایت تو را تک نسخه و بی همانند نیافت؛ و پناه داد و برتری و شکوه تو را به مردم شناساند و تو را بلند آوازه ساخت!؟ و تو را تنگدست یافت، و به وسیله ی ثروت هنگفت خدیجه(ع) بی نیاز گردانید. (9)
بسیاری از مفسران بر آنند که توانگری پیامبر(ص) به مال خدیجه(ع) بوده است و خداوند متعال در این آیه به کنایه از خدیجه و احسان او یاد فرموده است. (10)

آیه‌ی سوم: کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفی‏ عِلِّیِّینَ * وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ* کِتابٌ مَرْقُومٌ* یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ * إِنَّ الْأَبْرارَ لَفی‏ نَعیمٍ* عَلَى الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ* تَعْرِفُ فی‏ وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعیمِ * یُسْقَوْنَ مِنْ رَحیقٍ مَخْتُومٍ * خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فی‏ ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ * وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنیمٍ* عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ(11) چنان نیست که آن‌ها(درباره معاد) مى‏پندارند، بلکه نامه اعمال نیکان در علیّین است! * و تو چه مى‏دانى علیّین چیست! * نامه‏اى است رقم‏خورده و سرنوشتى است قطعى، * که مقربان شاهد آنند! * مسلّماً نیکان در انواع نعمت‏اند: * بر تخت هاى زیباى بهشتى تکیه کرده و(به زیبایی هاى بهشت) مى‏نگرند! * در چهره‏هایشان طراوت و نشاط نعمت را مى‏بینى و مى‏شناسى! * آن‌ها از شراب(طهور) زلال دست‏نخورده و سربسته‏اى سیراب مى‏شوند! * مهرى که بر آن نهاده شده از مشک است و در این نعمتهاى بهشتى راغبان باید بر یکدیگر پیشى گیرند! * این شراب(طهور) آمیخته با تسنیم است، * همان چشمه‏اى که مقرّبان از آن مى‏نوشند. و عن المجلسی (ره) عن جابر بن عبدالله رضی الله عنه عن النبی(ص) قال: قوله عزوجل: ومزاجه من تسنیم قال:
هو اشرف شراب فی الجنه یشربه محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و هم المقربون.
السابقون: رسول الله صلی الله علیه و آله و علی بن ابیطالب و الائمه و فاطمه و خدیجه صلوات الله علیهم و ذریتهم الذین اتبعوهم بایمان یتسنم علیهم من اعالی دورهم. (12)
پیامبر(ص) در تفسیر این آیه فرمود: مقربان بارگاه خدا و پیشتازان راه عدالت و آزادی عبارتند از: پیامبر، امیرمومنان، امامان اهل بیت(ع)، که پس از علی(ع) یکی پس از دیگری خواهد آمد، فاطمه(ع) دختر رسول الله(ص) و خدیجه بنت خویلد. و عن علی بن ابراهیم بن هاشم (ره) السابقون السابقون اولئک المقربون رسول الله صلی الله علیه و آله و خدیجه و علی بن ابیطالب و ذریاتهم تلحق بهم یقول الله عزوجل نالحقنا بهم ذریتهم و المقربون یشربون من تسنیم بحتاً صرفاً و سائر المومنین ممزوجا. (13)
و عن المجلسی (ره) قوله تعالی فاعلم انه لا اله الا الله واستغفر لذنبک و للمومنین و هم علی صلوات الله علیه و اصحابه والمومنات و هی خدیجه. (14)

آیه‌ی چهارم: وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمینَ (15) و (به یاد آورید) هنگامى را که فرشتگان گفتند: اى مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان، برترى داده است..
و عن شیخ الطائفه الطوسی اعلی الله مقامه الشریف و اصطفاک علی نساء العالمین قال الحسن و ابن جریح علی عالمی زمان‌ها و هو قول ابی جعفر علیه السلام لان فاطمه سیده نساءالعالمین.
و روی عن النبی انه قال: فضلت خدیجه علی نساء امتی کما فضلت مریم علی نساء العالمین. (16) همان گونه که مریم بر زنان جهان برتری داده شد، خدیجه(ع) نیز بر زنان امت من برتری داده شد. و عن الزمخشری و عن النبی کمل من الرجال کثیر و لم یکمل من النساء الا اربع : آسیه بنت مزاحم امرأه فرعون و مریم بنت عمران و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محم(ص)... (17)
بسیاری از مردم در زندگی به سوی کمال اوج گرفتند، اما از میان زنان این چهار زن نمونه رشد و اوج هستند: آسیه(ع)، مریم(ع)، خدیجه(ع)و فاطمه بنت محمد(ص). و عن البغوی خیر نسائها مریم بنت عمران و خیر نسائها خدیجه رضی الله عنها. (18) و عن الآلوسی: عن ابن عباس عن النبی صلی الله علیه و آله و قال: اربع نسوه سادات عالمهن مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد(ص) و افضلهن عالماً فاطمه. (19) آلوسی از ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که حضرت فرمودند: چهار زن سالار زنان روزگار شدند، مریم بنت عمران، آسیه بنت مزاحم، خدیجه و فاطمه و افضل ترین آن‌ها فاطمه زهرا(ع) می باشد.
و عن القرطبی : عن ابن عباس عن النبی صلی الله علیه و آله: افضل نساء اهل الجنه خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله و مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم. (20)
برترین و پرفضیلت ترین زنان بهشت عبارتند از: خدیجه، فاطمه بنت محمد، مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم. و عن ابن کثیر عن علی بن ابیطالب علیه السلام قال: سمعت رسول الله(ص) خیر نسائها مریم بنت عمران و خیر نسائها خدیجه بنت خویلد. (21)

آیه‌ی پنجم: وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصیرُ * وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ* وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ * وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ (22) و نابینا و بینا هرگز برابر نیستند، * و نه ظلمت‌ها و روشنایى، *و نه سایه(آرامبخش) و باد داغ و سوزان! * و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند! خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد مى‏رساند، و تو نمى‏توانى سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته‏اند برسانى! ذکر السید المتبحر العلامه هاشم البحرانی (ره) عن طریق المخالفین عن ابن عباس قال:
قوله عزوجل: و ما یستوی الاعمی والبصیر.
قال: الاعمی ابوجهل، و البصیر امیرالمومنین علیه السلام.
و لا الظلمات و لا النور، فالظلمات ابوجهل و النور امیرالمومنین علیه السلام.
و لا الظل و لا الحرور، و الظل ظل لامیرالمومنین علیه السلام فی الجنه و لا الحرور یعنی جهنم لابی جهل.
ثم جمعهم جمیعاً، فقال: و ما یستوی الاحیاء و لاالاموات فالاحیاء علی و حمزه و جعفر والحسن و الحسین و فاطمه و خدیجه علیهم السلام، و الاموات کفار مکه. (23)
علامه متبحر سید هاشم بحرانی از طریق مخالفین (اهل سنت) درباره قول خداوند و ما یستوی الاعمی و البصیر از ابن عباس نقل می کند که گفت: منظور از کور و کوردل ابوجهل می باشد و منظور از صاحب بصیرت و بینش امیرالمومنین(ع) می باشد. منظور از ظلمات و تیرگی ها، ابوجهل و منظور از نور و روشنایی امیرالمومنین علیه السلام است. منظور از سایه ی دل انگیز و آرام بخش سایه ای است در بهشت برای امیرمومنان و منظور از گرمای سخت و مرگبار آتش شعله دوزخ، ابوجهل می باشد. سرانجام در مورد آیه ما یستوی ا لاحیاء و لا الاموات گفت: منظور از زندگانی حقیقی در این آیه حضرت علی، حمزه، جعفر و حسن و حسین، فاطمه، و خدیجه(ع) می باشند و منظور از مردگان، کفار مدینه می باشند.

آیه‌ی ششم: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمینَ (24) به یقین خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان آل عمران را بر مردم جهان برترى داده است. عن فرات الکوفی طاب ثراه عن ابی مسلم الخولانی، قال: دخل النبی صلی الله علیه و آله علی فاطمه الزهرا علیها السلام و عایشه و هما تفتخران و قد احمرت وجوههما فسالهما عن خبرهما، فاخبرتاه. فقال النبی صلی الله علیه و آله : یا عایشه او ما عملت ان الله اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران و علیاً و الحسن و الحسین و حمزه و جعفراً و فاطمه و خدیجه علی العالمین. (25)
پیامبر فرمود: ای عایشه آیا نمی دانی که خدا آدم، نوح، دودمان ابراهیم و خاندان عمران، وجود امیرالمومنین، حسن و حسین، حمزه، جعفر، خدیجه و فاطمه علیهم السلام را بر جهانیان برگزید. و ذکر قریباً من مضمونه الدر المنثور. (26)

[/SPOILER]
[SPOILER] پی‌نوشت‌ها:
1- سوره فرقان، آیه 74.
2 - شواهد التنزیل/ ج 1/ ص 416، تأویل الآیات الطاهره /ج 1/ ص 385؛ تفسیر قمی/ج 2/ص 117.
3 - بحارالانوار/ج 66/ص 263.
4 - تفسیر قمی/ج 2/ص 117.
5 - علم الیقین فی اصول الدین/ج 2/ ص 986/ دارالبلاغه بیروت.
6 - تفسیر قمی/ ذیل ایه 74 سوره فرقان.
7- سوره ضحی، آیات 6 تا 8.
8 - معانی الاخبار/ص 53.
9 - معانی الاخبار/ ص 53؛ بحارالانوار/ج 16/ص 142؛ تفسیر فرات/ ص 579؛ الخرائج و الجرایح/ج 3/ ص 1045 / موسسه الامام المهدی.
10 - مناقب ابن شهر آشوب/ج 3/ ص 320؛ تفسیر ابوالفتوح/ ج 12/ ص 115؛ مجمع البیان/ج 10 / ص 506؛ الکشاف/ج 4/ ص 768.
11- سوره مطففین آیات 18 تا 28.
12 - بحارالانوار/ج 24/ص 3.
13 - تفسیر القمی/ج 2/ ص 439.
14 - بحارالانوار/ج 24/ص 321.
15- سوره آل عمران، آیه 42.
16 - التبیان فی تفسیر القرآن/ج 2/ ص 456.
17 - الکشاف/ج 4/ ص 573.
18 - معالم التنزیل/ج 1/ ص 464؛ جامع البیان/ج 3/ص 180.
19 - روح المعانی/ج 3/ص 155؛ ذخائر العقبی/ ص 44؛ درالمنثور/ ذیل آیه 42 سوره آل عمران.
20 - تفسیرالقرطبی/ج 2/ ص 1325؛ بحارالانوار/ج 43/ ص 9.
21 - تفسیرالقرآن العظیم/ج 1/ ص 312.
22- سوره فاطر، آیات 19 تا 22.
23 - البرهان/ج 3/ص 361.
24- سوره آل عمران، آیه 33.
25 - تفسیر فرات کوفی/ ص 23؛ بحارالانوار/ج 73/ ص 63.
26 - الدر المنثور ج 1 /ص 23.

[/SPOILER]

[=Courier New]اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم ان شاءالله



با سلام
وقتي این موضوع را دیدم خنده ام گرفت ! مثل این است کسی در ساعت 12 ظهر بگوید الان شب است !

بر خبرگان حدیث روشن است که هیچ مطلبی به اندازه امامت و زعامت مسلمین در بین اخبار با الفاظ و تفاسیر مختلف ودر ازمنه متفاوت نیامده آنگاه طرح این موضوع یعنی چه ؟

در زیر ابتدا احادیثی که بصراحت از لفظ امام ومعرفی امیرالمومنین (ع) بعنوان امام امت امده آورده میشود وسپس هم احادیثی که در معنی و تفسیر امام آمده از فریقین بحث میشود :
قال الامام الحافظ محمد بن جرير الطبري (متوفي 310 ) في كتابه الولاية ( الذي قال ابن تيميه في حقه يعتبره في كتابه التفسير الكبير المجلد الثالث صفحة (255) إن التفاسير التي في أيدي الناس أصحها تفسير محمد بن جرير الطبري )) :
مثل خورشید در وسط روز :
وقد امرني جبرئيل ان اقوم في هذا المشهد و اعلم كل ابيض واسود ان علي بن ابيطالب اخي و وصيي وخليفتي و الامام بعدي .. معاشر الناس ذلك فان الله قد نصبه لكم وليا و اماما وفرض طاعته علي كل احد ماض حكمه جايز قوله ملعون من خالفه مرحوم من صدقه .

ان الله اوحي الي ان عليا سيد المؤمنين و امام المتقين و قايد عز المحجلين(حاكم والبزاز و ابو نعيم وابوبكر ابي شيبه عن سعد بن زراره

ان الله اوحي في علي انه امام المتقين(ديلمي عن جابر و ابوبكر مردويه و ابن قانع عن سعد بن زراره)


ان الله عهد الي في علي انه راية الهدي و منار الايمان و امام الاولياء(ابن مردويه عن انس)

مرحبا بسيد المسلمين و امام المتقين ( ديلمي و ابن مردويه عن انس و عن النواس بن سمعان)

ان عليا راية الهدي و امام الاولياء و نور من اطاعني (ابو نعيم عن ابي برزة)


علي امام الاولياء(ابن مردويه عن انس)
علي امام البررة و قاتل الفجرة ( حاكم و ابن عساكر عن جابر و الثعلبي عن ابن عباس و ابن مردويه عن حذيفة)


14185- على إمام البررة وقاتل الفجرة منصور من نصره مخذول من خذله (الحاكم وتعقب عن جابر)

22132- من خرج من الجماعة قيد شبر فقد خلع ربقة الإسلام من عنقه حتى يراجعه ومن مات ليس عليه إمام جماعة فإن موتته موتة جاهلية (الحاكم عن ابن عمر)
أخرجه الحاكم (1/150 ، رقم 259) وقال : صحيح على شرط الشيخين .

23054- من فارق المسلمين قيد شبر فقد خلع ربقة الإسلام من عنقه ومن مات ليس عليه إمام فميتته ميتة جاهلية ومن مات تحت راية عمية يدعو إلى عصبية أو ينصر عصبية فقتلته قتلة جاهلية (الطبرانى عن ابن عباس)
أخرجه الطبرانى فى الكبير (10/289 ، رقم 10687) . وأخرجه أيضًا : فى الأوسط (3/361 ، رقم 3405) . قال الهيثمى (5/224) : فيه خليد بن دعلج وهو ضعيف .
23055- من فارق جماعة المسلمين شبرًا أخرج من عنقه ربقة الإسلام والمخالفين بألويتهم يتناولونها يوم القيامة من وراء ظهورهم ومن مات من غير إمام جماعة مات ميتة جاهلية (الطبرانى عن ابن عمر)

23883) من مات بغير إمام مات ميتة جاهلية (أحمد ، والطبرانى عن معاوية)
أخرجه أحمد (4/96 ، رقم 16922) ، والطبرانى (19/388 ، رقم 910)

23884) من مات بغير إمام مات ميتة جاهلية ومن نزع يدا من طاعة جاء يوم القيامة لا حجة له (الطيالسى ، وأبو نعيم فى الحلية عن ابن عمر)
أخرجه الطيالسى (ص 259 ، رقم 1913) ، وأبو نعيم فى الحلية (3/224) وقال : صحيح .

25980- يا عائشة إذا سرك أن تنظرى إلى سيد العرب فانظرى إلى على بن أبى طالب فقالت يا نبى الله ألست سيد العرب قال أنا إمام المسلمين وسيد المتقين إذا سرك أن تنظرى إلى سيد العرب فانظرى إلى سيد العرب (الخطيب عن سلمة بن كهيل مرسلاً . وأورده ابن الجوزى فى العلل المتناهية)
أخرجه الخطيب (11/89) . وأورده ابن الجوزى فى العلل المتناهية (1/215 ، رقم 341) وقال : لا أصل له وإسناده منقطع ومحمد بن حميد قد كذبه أبو زرعة ، وقال ابن حبان ينفرد عن الثقات بالمقلوبات .

32983- عن على قال : إنى لا أرى هؤلاء القوم إلا ظاهرين عليكم بتفرقكم عن حقكم واجتماعهم على باطلهم وإن الإمام ليس بشاق شعرة وإنه يخطئ ويصيب فإذا كان عليكم إمام يعدل فى الرعية ويقسم بالسوية فاسمعوا له وأطيعوا وإن الناس لا يصلحهم إلا إمام بر أو فاجر فإن كان برا فللراعى والرعية وإن كان فاجرا عبد فيه المؤمن ربه وعمل فيه الفاجر إلى أجله وإنكم ستعرضون على سبى وعلى البراءة منى فمن سبنى فهو فى حل من سبى ولا تبرؤا من دينى فإنى على الإسلام (ابن أبى شيبة) [كنز العمال 14368]
أخرجه ابن أبى شيبة (7/463 ، رقم 37254) .

33353- عن عبد الله بن الحارث عن رجل من بنى نضر بن معاوية قال : ذكرت الخوارج فسبوهم فقال على أما إذا خرجوا على إمام هدى فسبوهم وأما إذا خرجوا على إمام ضلالة فلا تسبوهم فإن لهم بذلك مقالا (ابن جرير)[كنز العمال 31621]
ذكره الحافظ فى فتح البارى (12/301) وعزاه إلى ابن جرير .

39899- عن أبى الطفيل قال : أخذ عبد الله بن عمرو بيدى فقال يا عامر بن واثلة سيكون اثنا عشر خليفة من بنى كعب بن لؤى ثم النفق والنفاق لن يجتمع أمر الناس على إمام حتى تقوم الساعة (نعيم) [كنز العمال 31420]
أخرجه نعيم بن حماد فى الفتن (1/95 ، رقم 226) .


ودر حدیث زیر که صحابی اعلم به قول پیامبر است تا من و شما ، امیر را امام میداند همچنانکه در احادیث صحیح و متواتر پیامبر از 12 امیر یا امام سخن گفتند .

الأمير إمام فإن صلى قاعدًا فصلوا قعودًا وإن صلى قائمًا فصلوا قيامًا (عبد الرزاق عن أبى هريرة)
أخرجه عبد الرزاق (2/462 ، رقم 4083) . وأخرجه أيضًا : ابن خزيمة (3/52 ، رقم 1613) ، والدارقطنى فى العلل (9/26 ، رقم 1620) ، وقال : روى عن أبى هريرة مرفوعًا وموقوفًا ، وهو الصحيح .

10955- تكون دعاة على أبواب جهنم من أجابهم إليها قذفوه فيها هم قوم من جلدتنا يتكلمون بألسنتنا فالزم جماعة المسلمين وإمامهم فإن لم يكن لهم جماعة ولا إمام فاعتزل تلك الفرق كلها ولو أن تعض بأصل شجرة حتى يدركك الموت وأنت كذلك (ابن ماجه عن حذيفة)
أخرجه ابن ماجه (2/1317 ، رقم 3979) . وأخرجه أيضًا : البخارى (3/1319 ، رقم 3411) ، ومسلم (3/1475 ، رقم 1847) ، وأبو عوانة (4/419 ، رقم 7166) ، والحاكم (1/197 ، رقم 386) .

13067- ستكون بينكم وبين الروم أربع هدن تقوم الرابعة على يد رجل من أهل هرقل يدوم سبع سنين قيل يا رسول الله من إمام الناس يومئذ قال من ولدى ابن أربعين سنة كأن وجهه كوكب درى فى خده الأيمن خال أسود عليه عباءتان قطوانيتان كأنه من رجال بنى إسرائيل يملك عشرين سنة يستخرج الكنوز ويفتح مدائن الشرك (الطبرانى عن أبى أمامة)
أخرجه الطبرانى (8/101 ، رقم 7495) قال الهيثمى (7/319) : فيه عنبسة بن أبى صغيرة ، وهو ضعيف .
13068- ستكون عليكم أئمة يملكون أرزاقكم يحدثونكم فيكذبونكم ويعملون فيسيئون العمل ثم لا يرضون منكم حتى تحسنوا قبيحهم وتصدقوا كذبهم فأعطوهم الحق ما رضوا به فإذا تجاوزوا فقاتلوهم فمن قتل على ذلك فهو شهيد (الطبرانى ، والبغوى عن أبى سلالة السلمى ، قال البغوى : واهى الإسناد وفيه عدد مجهولون)

واز طریق شیعه :


من كتاب أبي القاسم بن قولويه، عن أبي عبد الله، عن
أبيه عليهما السلام، عن النبي صلى الله عليه واله قال: من دعا إلى ضلال لم يزل في
سخط الله حتى يرجع منه، ومن مات بغير إمام مات ميتة جاهلية.

عن عمار الساباطي، عن أبي عبد
الله عليه السلام: لا يترك الارض بغير إمام يحل حلال الله ويحرم حرامه، وهو قول
الله: " يوم ندعو كل اناس بإمامهم " ثم قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: من
مات بغير إمام مات ميتة جاهلية.

علي بن أحمد بن موسى، عن محمد الاسدي، عن
البرمكي، عن جعفر ابن أحمد التميمي، عن أبيه، عن عبد الملك بن عمير الشيباني، عن
أبيه، عن جده، عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: أنا سيد
الانبياء والمرسلين، وأفضل من الملائكة المقربين، وأوصيائي سادة أوصياء النبيين
والمرسلين، وذريتي أفضل ذريات النبيين والمرسلين، وأصحابي الذين سلكوا منها جي أفضل
أصحاب النبيين والمرسلين، و ابنتي فاطمة سيدة نساء العالمين، والطاهرات من أزواجي
امهات المؤمنين، وامتي خيرامة اخرجت للناس، وأنا أكثر النبيين تبعا يوم القيامة،
ولي حوض عرضه مابين بصرى وصنعاء، فيه من الاباريق عدد نجوم السماء، وخليفتي على
الحوض يومئذ خليفتي في الدنيا فقيل: ومن ذاك يا رسول الله ؟ قال: إمام المسلمين
وأمير المؤمنين و مولاهم بعدي علي بن أبي طالب، يسقي منه أولياءه، ويذود عنه
أعداءه، كما يذود أحدكم الغريبة من الابل عن الماء. ثم قال عليه السلام: من أحب
عليا وأطاعه في دار الدنيا ورد علي حوضي غدا، وكان معي في درجتي في الجنة، ومن أبغض
عليا في دار الدنيا وعصاه لم أره ولم يرني يوم القيامة، واختلج دوني وأخذ به ذات
الشمال إلى النار. "

من كتاب محمد بن أحمد
بن أبي الثلج بإسناده إلى أبي الجارود، عن أبي جعفر عليه السلام قال في قوله عزوجل:
" يوم تبيض وجوه وتسود وجوه " الآية: قال النبي صلى الله عليه وآله تحشر امتي يوم
القيامة حتى يردوا علي الحوض فترد راية إمام المتقين وسيد المسلمين وأمير المؤمنين
وخير الوصيين وقائد الغر المحجلين وهو علي بن أبي طالب، فأقول: ما فعلتم بالثقلين
بعدي ؟ فيقولون: أما الاكبر فاتبعنا وصدقناو أطعنا وأما الاصغر فأحببنا ووالينا حتى
هرقت دماؤنا، فأقول: رووا رواءا مرويين مبيضة وجوهكم الحوض، وهو تفسير الآية

عن الحميري، عن ابن عيسى، عن أبيه، عن يونس، عن منصور
الصيقل، عن الصادق، عن آبائه (عليهم السلام) قال: قال رسول الله (صلى الله عليه
وآله): لما اسري بي إلى السماء عهد إلى ربي في علي ثلاث كلمات، فقال: يا محمد،
فقلت: لبيك ربي، فقال: إن عليا إمام المتقين، وقائد الغر المحجلين، ويعسوب المؤمنين

من كتاب المناقب
تأليف علي بن محمد بن الطبيب الشافعي، عن محمد بن أحمد بن عثمان، عن محمد بن
العباس، عن ابن أبي داود، عن إبراهيم بن عباد، عن يحيى بن أبي بكر، عن معد بن زياد،
عن هلال الوزان، عن أبي كثير الاسدي، عن عبد الله بن أسعد بن زرارة قال: قال
رسول الله (صلى الله عليه وآله): انتهيت ليلة اسري بي إلى السدرة المنتهى واوحي إلي
في علي ثلاث: أنه إمام المتقين وسيد المسلمين وقائد الغر المحجلين إلى جنات النعيم

بإسناد التميمي عن الرضا عليه السلام عن آبائه عن علي عليهم
السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: من مات وليس له إمام من ولدي مات
ميتة جاهلية، ويؤخذ بما عمل في الجاهلية والاسلام

محمد بن علي بن
محبوب، عن العلا، عن محمد بن مسلم قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: إن من دان
الله بعبادة يجهد فيها نفسه بلا إمام عادل من الله فإن سعيه غير مقبول، وهو ضال
متحير، ومثله كمثل شاة ....


ابن محبوب عن عبد
الله بن غالب عن جابر الجعفي عن أبي جعفر عليه السلام قال: لما انزلت (يوم ندعو كل
اناس بامامهم) قال المسلمون: يا رسول الله ألست إمام الناس كلهم أجمعين، فقال رسول
الله صلى الله عليه وآله: أنا رسول الله إلى الناس أجمعين، ولكن سيكون بعدي أئمة
على الناس من أهل بيتي من الله يقومون في الناس فيكذبونهم، ويظلمهم أئمة الكفر
والضلال وأشياعهم، ألا فمن والاهم واتبعهم وصدقهم فهو مني ومعي وسيلقاني، ألا ومن ظلمهم وأعان على ظلمهم
وكذبهم فليس مني ولا معي وأنا منه برئ


آیا نصی صریحتر و واضح تر از این احادیث صحیح ؟!
الحمد لله الذی هدانا لهذا .

ohfreedom;299294 نوشت:
خیلی سعی کردم لینک دانلود این کتاب رو با همین چاپ پیدا کنم؛ نتونستم؛ شما اگر لینک دانلودش را دارید ممنون می شوم.

این مشکل شماست که کتاب را پیدا نکردید با این حال برای اینکه حجت تمام شود بنده تصویر متن کتاب را از نرم افزار اهل بیت قرار میدهم

و این هم لینک دانلود بررسی حدیث از اصل کتاب
http://www.aparat.com/v/VXd0a

[="Blue"]سوال: آیا خلفای شما مومن بودند یا نبودند؟؟؟[/]

sahar22;299031 نوشت:
رحیق مختوم;299214 نوشت:
جناب ohfreedom سلام عليكم
برادر من لازم به اينهمه سخن سرائي و خستگي كپي پست از سايتهاي اهل سنت نبود علم نوري است كه يقذفه الله علي قلب من يشاء نه اينكه حضرتعالي از سايتهاي ديگر مطالب را كپي پيست فرمائيد و اينجا بياروريد در حاليكه خودتان هم ندانيد كه چه نوشتيد و چه حرفي زديد

سلام برادر انتظار داشتم سند را نقد کنید!!!
رحیق مختوم;299214 نوشت:
دوست بزرگوار سوالي را از شما ميپرسم تاريخ تشيع از كجا شروع شد كه شما سند آنرا از زمان امام باقر آورديد ؟؟؟

خودتان بفرمائید تاریختان از کجاست؟؟؟
از زمان پیامبر است؟ حدیث صحیح ندارید.
از قرآن مبین است؟ آیه ای مبین ندارید.
از زمان خلافت امیرالمومنین علی -رض- است؟ گفتار ایشان این را نشان نمی دهد.
از زمان خلافت سیدنا حسن -رض- است؟ ایشان که خلافت عندالله را به انسانی به قول شما ظالم دادند...

از کجاست؟؟؟

[="Tahoma"]

ohfreedom;299423 نوشت:
سلام برادر انتظار داشتم سند را نقد کنید!!!

ohfreedom;299423 نوشت:

با سلام خدمت جناب ohfreedom
برادر من اصل طرح بحث شما از اساس باطل هست تا چه رسد به نقد حديث همچنانكه برادر بزرگوارم جناب خير البريه نيز احاديثي بر رد حرفهاي شما آورده اند حقير از منظري ديگر و با دلايل ديگري بر رد فرمايشات شما مطالبي را خواهم آورد
اولا نقد حديث در حد توان شما نيست چون
" چشم بگشا که جلوه ی دلدار
به تجلّی است از در و دیوار"
"این تـماشا چـو بـنگری گـویی
لَیْسَ فِیْ الدّار غََیره دَیّارْ "
تا انجايي كه ما ميدانيم خود اهل سنت به تبع اسلافشان بعد از سقيفه مانع بيان احاديث بودند و حتي كساني كه در باب احاديث مطالبي در ذهنشان داشتند را بخاطر ممنوعيت نقل حديث در خانه ها محبوس كردند در حاليكه
بر اساس توصيه‏ها و تذكرهاى فراوان رسول خدا (ص) بود كه جمعى از صحابه به حفظ و نشر حديث همت گماشتند. و نام آنها در كتابهاى مربوط به رجال و حديث ضبط شده است، از جمله:
امام على بن ابى طالب (ع) (ش- 40 ه) عبد اللَّه بن عمر (م- 84 ه) عبد اللَّه بن عامر (م- 85) عمر بن خطاب (م- 24) زبير (م- 36)
ابو هريره (م- 57) عروة بن زبير (م- 96) وهب بن منبه (م- 110) موسى بن عقبه (م- 141) ابن عباس (م- 65 يا 68) عبد اللَّه بن مسعود (م- 32 يا 33) زيد بن ثابت (م- 45 يا 42 يا 55) طلحه ..
عايشه (م- 58) عامر شعبى (م- 105) محمد زهرى (م- 125) موسى بن منبه (م- 110) و .. نيز بسيارى از افراد ديگر كه يادآورى آنها از حوصله مقاله خارج است.
الان ميايند مدعي ميشوند كه فلان حديث ضعيف است فلان حديث فلان است و اين هم بدور از ذهن نيست وقتي كه آقاي ابو بكر به هدف از بين رفتن سنت قطعي و مسًلم پيامبر در طول مدت خلافتش كه حدود 2 سال و چهار ماه به طول انجاميد با تدوين حديث مخالفت ورزيد.
در كتاب علوم الحديث (ص 21- 30) مى‏گويد: ابو بكر احاديث رسول خدا را در كتابى گرد آورد و چون به پانصد حديث رسيد آنها را سوزانيد تا مبادا آن چه را درست به ياد نداشته مخالف با سنت نوشته باشد. و نيز در همان كتاب آمده است كه ابو بكر حديثى را مى‏پذيرفت كه دو نفر آن را نقل كرده باشند.
در تذكرة الحفاظ، اثر علامه شمس الدين ذهبى (ج 1، ص 5) آمده است كه ابو بكر تصميم گرفت سنت را به كنترل درآورد و بدين منظور حدود پانصد حديث از رسول خدا را تدوين كرد ولى پس از مدتى دريافت كه اين كار نتيجه مطلوب را در بر ندارد و او نمى‏تواند همه احاديث را گرد آورد و ديگران را مجبور سازد كه جز آن چه او جمع‏آورى كرده نقل نكنند و به آنها بسنده نمايند، بدين جهت مجموعه خود را سوزانيد.
سپس علامه شمس الدين ذهبى براى توجيه حمل ابى بكر و انديشه خود به روايت ابن ابى مليكه استناد مى‏جويد كه او گفته است: ابو بكر بعد از وفات پيامبر (ص) مردم را جمع كرد و به آنان گفت شما احاديث متفاوت و ناهماهنگى را از رسول خدا نقل مى‏كنيد و اگر همين وضع ادامه يابد با گذشت زمان اختلاف بين مردم بيشتر مى‏شود، از اين رو، نبايد كسى از قول رسول خدا حديث نقل كند، و اگر كسى در رابطه با حديثى از شما سؤال كرد بگوييد كتاب خدا در ميان ماست و حلال و حرام آن را حلال و حرام بدانيد.
در هر صورت ابو بكر هنگامى كه مجموعه حديثى خود را سوزانيد از نوشتن آن توسط ديگران نيز جلوگيرى كرد.
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به تذكرة الحفاظ نوشته علامه ذهبى (ج 1/ ص 3 و 5) و كنز العمال، نوشته علامه متقى هندى (ج 5، ص 237، حديث 4845) و النص و الاجتهاد، نوشته علامه شرف الدين (ص 156).
در تذكرة الحفاظ از عايشه نقل شده كه پدرم ابو بكر روزى به من گفت احاديثى كه در نزد تو است بياور و من آنها را كه پانصد حديث بود نزد وى بردم و او آنها را گرفت و در آتش سوزانيد و گفت مى‏ترسم بميرم و اين احاديث در نزد تو بماند در حالى كه شايد در ميان راويان آنها افراد ناصالحى وجود داشته باشند و من مسئول باشم.
در مصدر مذكور آمده است كه ابو بكر مردم را بعد از وفات رسول خدا جمع كرد و به آنان گفت از پيامبر نقل حديث نكنيد و به قرآن مشغول باشيد.
_________________
منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 131

نظر عمر در باره تدوين سنت‏
عمر بن الخطاب پس از ابو بكر راه و روش او را در رابطه با سنت و تدوين آن دنبال كرد و هم چنان از تدوين سنت منع نمود و حتى شديدتر از ابو بكر عمل كرد و سخت گيرى بيشترى را نسبت به اصحاب رسول (ص) روا داشت.
روزى ابو موسى اشعرى در باره استيذان از اصحاب خانه حديثى را نقل كرد كه عمر به‏
او گفت اگر شاهدى بر روايت نياورى ترا خواهم زد.
اين گونه سخت گيريهاى عمر، گاهى اعتراض اصحاب رسول خدا (ص) را به دنبال داشت، همان گونه كه در همين جريان ابو المنذر به عمر گفت: «فلا تكن يا ابن خطاب عذابا على اصحاب رسول اللَّه» يعنى اى فرزند خطاب براى اصحاب رسول اللَّه عذاب مباش.
اين خبر را محمد بن اسماعيل بخارى در صحيح خود باب استئذان نقل كرده است.
به همين منوال شيوه عمر ادامه داشت تا اين كه زمانى تصميم گرفت سنت نبوى را تدوين كند.
در كتاب علوم الحديث (ج 30، ص 31) و كتاب اضواء على السنة المحمدية (ص 46 و 47) روايتى از عروه به اين مضمون نقل شده است كه: عمر تصميم گرفت سنت را بنويسد و در پى اين تصميم با اصحاب پيامبر مشورت كرد و همگان موافقت خويش را اعلام داشتند و او را به اين مهم تشويق كردند. ولى عمر يك ماه را به حالت ترديد به سر برد و پس از آن ميان مردم آمد و گفت: «مى‏خواستم سنت رسول خدا را تدوين كنم ولى امت‏هاى پيشين را به ياد آوردم كه با نوشتن برخى از كتابها به كتاب آسمانى خود پشت كرده و به آن نوشته‏ها روى آوردند، از اين رو، من هر گز كتاب خدا را با چيز ديگرى نمى‏آميزم».
اين مطلب را علامه محمد بن سعد واقدى در كتاب الطبقات الكبرى و ابن عبد البر در كتاب جامع بيان العلم و فضله و علامه سيوطى در كتاب تنوير الحوالك فى شرح موطأ مالك يادآور شده‏اند.
در كتاب طبقات از يحيى بن جعده نقل شده است كه عمر بن خطاب به تمام بلاد نوشت: هر كس حديثى در نزد اوست بايد آن را محو كند. و عمر كسانى را كه به مأموريت اعزام مى‏داشت فرمان مى‏داد كه براى مردم حديثى بازگو نكنند و مردم را به وسيله روايت از كتاب خدا دور نگردانند، و اگر يكى از آنان از اين دستور تخلف مى‏كرد او را احضار مى‏نمود و ملامت مى‏كرد و به اين جهت بود كه قرظة بن كعب كه يكى از چهره‏هاى برجسته صحابه بود زمانى كه از طرف عمر وارد كوفه شد از بازگو نمودن حديث، خوددارى كرد و در پاسخ مردم كه از او احاديث رسول خدا را مى‏خواستند گفت عمر ما را از نقل حديث منع نموده است.
ابو سلمه به ابو هريره گفت آيا در زمان عمر مانند امروز در بازگو نمودن حديث آزاد بودى؟ او در پاسخ گفت اگر در زمان عمر حديث نقل مى‏كردم او با تازيانه جواب مرا مى‏داد.
و در جاى ديگر گفت احاديثى را نقل مى‏كنم كه اگر در زمان عمر نقل مى‏كردم سرم را مى‏شكست.
خليفه سه نفر از بزرگان علم حديث را به جرم بازگويى حديث در مدينه زير نظر داشت و حق خروج از مدينه را نداشته‏اند. آنان عبارتند از عبد اللَّه بن مسعود، ابو درداء و ابو مسعود انصارى.
براى اطلاع بيشتر در اين زمينه مى‏توان به اين مصادر مراجعه كرد:
الغدير، اثر علامه بزرگ امينى (ج 6، ص 294) طبقات، اثر علامه واقدى (ج 6، ص 2) سنن، اثر دارمى (ج 1، ص 85) سنن، اثر ابن ماجه (ج 1، باب 3) مستدرك، اثر حاكم نيشابورى (ج 1، ص 102 و 110) تذكرة الحفاظ اثر علامه ذهبى (ج 1، ص 3 و ص 7) مجمع الزوائد (ج 1، ص 149) در هر حال شدت عمل عمر در اين مورد سبب گرديد كه تا مدتها نقل حديث ترك شود.
در سنن ابن ماجه (ج 1، ص 12) از قول سائب بن زيد (م- 80) نقل شده كه من با سعد بن مالك از مدينه تا مكه هم‏سفر شدم و او حتى يك حديث از رسول خدا برايم نقل نكرد.
در طبقات ابن سعد (ج 4، ص 106) و صحيح بخارى (ج 9) از شعبى نقل شده كه يك سال با عبد اللَّه بن عمر، هم مجلس شدم، او در طول آن مدت حتى يك حديث از رسول خدا را بازگو نكرد.
شيوه عمر در منع از نوشتن حديث، تا حدود دو قرن داراى طرفدارانى بود كه از آن جمله مى‏توان از اين افراد را يادآور شد:
عبيدة بن عمرو سلمانى مرادى (م- 72 ه ق) ابو سعيد خدرى، از صحابه (م- 74 ه ق) ابراهيم بن يزيد تممى (م- 92 ه ق)
جابر بن زيد (م- 93 ه ق) ابراهيم بن يزيد نخعى (م- 96) محمد بن سيرين (م- 110) سفيان بن سعيد ثورى، پيشواى مذهب ثورى (م- 161) ابو حرث ليث بن سعد فهمى خراسانى، پيشواى مذهب ليثى (م- 175) زائدة بن قدامه (م- 161) ابن عليه (م- 200) و ..
_________________
منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 134

نظر عثمان در باره تدوين سنت‏
عثمان بن عفان نيز در دوران حكومت دوازده ساله‏اش سياست منع تدوين و نقل حديث را به شكل شديدترى پى گرفت، زيرا اگر عمر، ناقلان حديث را ملامت مى‏كرد عثمان آنان را شكنجه مى‏نمود و تبعيدشان مى‏كرد.
همان طور كه ابو ذر را از مدينه به شام و سپس به ربذه تبعيد كرد و سبب گرديد كه صحابى صادق و راستين رسول خدا در صحراى سوزان جان سپارد.
عثمان كسى چون عمار ياسر صحابى وفادار پيامبر (ص) را به خاطر نقل حديث آن چنان مضروب ساخت كه او بيهوش بر روى زمين افتاد.
او كعب الاخبار و ابو هريرة را نيز به صورت شديدى از نقل حديث منع كرد. عثمان روزى بر منبر بالاتر و در برابر انبوه جمعيت اظهار داشت كه كسى حق ندارد جز رواياتى كه خود من شنيده‏ام، روايتى را نقل كند. او در اين باره گفت: لا يحل لأحد ان يروى حديثا عن رسول اللَّه لم اسمع به فى عهد ابى بكر و لا فى عهد عمر (مسند احمد بن حنبل شيبانى و طبقات ابن سعد واقدى).
براى وقوف بيشتر مى‏توان به كتاب شيخ المضيرة، تأليف علامه محمود ابو ريه و كتاب انساب الاشراف، تأليف احمد بن يحيى بلاذرى مراجعه كرد.
______________
منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 135
اين شيوه خلفاى سه‏گانه براى نسلهاى بعد مشكلات بزرگى در زمينه آشنايى با سنت و فهم فروعات فقهى و استنباط احكام حوادث پديد آورد كه در نهايت آنان را به نوشتن احاديث و تدوين مجموعه‏هاى روايى واداشت و سبب گرديد كه در نتيجه شيوه خلفا با همه طرفدارانش متروك گردد و ناديده گرفته شود.
و امروز كه بيش از هزار و چهار صد سال از هجرت رسول خدا مى‏گذرد ضرورت و اهميت سنت و تدوين آن بيش از هر زمان ديگر براى انديشمندان و فقها و اسلام‏شناسان معلوم گشته و اگر در همان دو قرن اول اسلام با شيوه‏اى صحيح احاديث و سنت رسول خدا ثبت و ضبط و تدوين مى‏شد شايد بسيارى از اختلافات روايى كه بعدها پديد آمد و هم چنين مذاهب گوناگون اهل سنت به وجود نمى‏آمد و با وجود آن منابع نخستين كار استنباط و استدلال امروز آسان‏تر و متقن‏تر صورت مى‏گرفت.
ولى افسوس كه آراء و برداشتهاى شخصى خلفا كه پشتوانه اجراى آن مسند خلافت و حكومتشان بود سبب گرديد كه جهان اسلام با چنين خلاء جبران ناپذيرى روبرو شود و سنت در حساسترين مراحل تاريخ شكل گيرى تمدن اسلامى در پس پرده سكوت تحميلى مستور و ناشناخته بماند. و اين مشكلى است كه همه آگاهان آن را لمس كرده‏اند و بدين جهت كسانى كه از يك سو خلاء ناشى از روش خلفاى سه گانه را لمس كرده و از سوى ديگر نخواسته‏اند ارتكاب اين خلاف را به آنان نسبت دهند ناچار به توجيه‏گرى شده‏اند و عمل خلفا را به شكلى صحيح و منطقى نمايانده‏اند.

اشخاصي كه بعد از رسول اكرم درباره خلافت و جانشيني آنحضرت نزاع وكشمكش داشتند جز رياست و حكومت هدفي نداشتند
موضوع پيشوايي روحاني و ارشاد و هدايت مردم و تبليغ و نشر معارف سعادت بخش اسلام را بكلي ناديده گرفتند و اصلا صحبت از علم و تقوا و پاكدامني نبود صبحت در اين نبود كه چه كسي بهتر ميتواند مردم را ارشاد و هدايت كند و احكام و قوانين آسماني را ترويج نمايد و چه كسي در زمامداري مرتكب خطا و گناه نميشود و چه كسي باحكام و قوانين الهي آشناتر است
البته حق داشتند اينگونه مطالب را مسكوت بگذارند زيرا علم و تقوي و عصمتي در خودشان سراغ نداشتند تا در اين باره سخن بگويند پس چه بهتر كه اينگونه مطالب را مسكوت بگذارند و موضوع رياست و حكومت تنها را پيش بكشند
شما اگر تاريخ خلافت خلفاي راشدين را بررسي كنيد خواهيد ديد كه درباره ترويج و بسط معارف و قوانين اسلام عنايت قابل بخرج ندادند گويا اينكه اينگونه مطالب بطور كلي از برنامه آنها خارج بود

انشاالله از اين پست به بعد به دلايل حقانيت امامت شيعه خواهم پرداخت و از دوستان و كاربران محترم خواهشمندم فقط در موضوع مورد بحث به تبادل اطلاعات و نظرات بپردازند

[="Tahoma"]

ohfreedom;299423 نوشت:

خودتان بفرمائید تاریختان از کجاست؟؟؟
از زمان پیامبر است؟ حدیث صحیح ندارید.
از قرآن مبین است؟ آیه ای مبین ندارید.
از زمان خلافت امیرالمومنین علی -رض- است؟ گفتار ایشان این را نشان نمی دهد.
از زمان خلافت سیدنا حسن -رض- است؟ ایشان که خلافت عندالله را به انسانی به قول شما ظالم دادند...

از کجاست؟؟؟

جناب ohfreedom
بعنوان مقدمه مطلبي را خدمتتان عرض كنم كه
تعجب بنده اينجاست كه از زماني كه شما و دوستانتان وارد انجمن شديد فقط و فقط به بحث ولايت علي عليه السلام مي پردازيد و لا غير سوالي اينجا مطرح هست اينكه مگر اهل سنت فقط و فقط در بحث جانشيني آنحضرت با ما اختلاف دارند كه شما و دوستانتان فقط به آن مي پردازيد و در احكام و قوانين تشريعي بحثي نيست ؟؟؟
جناب ohfreedom با عرض شرمندگي خدمتتان ميگويم بحثهاي مطرح شده از طرف شما فقط و فقط دنبال روي از سياستمداران زورگو و عاصبي همچون رژيم اشغالگر قدس و سگ پير انگليس هست در حقيقت شما با طرح اين مباحث به آنها كمك ميكنيد تا سياست اختلاف بيانداز و حكومت كن را بهتر و بيتشر از پيش در بين نسل جوان ما اجرا كنند و بعيد هم نيست كه شما تمام اين آبها را در آسياب آنها بريزيد و اما ادامه بحث به دو مطلب
1- ما بنا بر دلايل بالا اصل طرح حديث توسط اهل سنت و بررسي سندي آن را مردود ميدانيم چون اهل سنت دستانشان بخاطر داب و روش اسلافشان خالي از نظريه پردازيست
2- بنده به شخصه در تمام مباحثي كه قبلا در باب اثبات امامت امير المومنين صدها سند و مدرك خدمتتان ارائه دادم كه تماما از كتب اهل سنت بود كه حتي به يكي از آنها جواب نداديد بنا بر اين هر چند دلايل ارائه شده در ذيل بحث از كتب اهل سنت هست ولي مبناي بحثم را در ادامه بحث در اينجا اصلا به سند و مدرك قرار نميدهم چون ميدانم داب و روش افرادي مانند شما كه اخباري مسكك هستيد تشكيك در هر روايت و حديثي است بدون اينكه به اصل و مغز معناي روايت نگاهي بياندازيد و اصلا هم لزومي ندارد كه اهل سنت بخواهند احاديث در باب ولايت و خلافت امير المومنين را بپذيرند يا نپذيرند چون در طول 1400 سال كه از عمر با بركت دين مبين اسلام ميگذرد مشخص شده است كه چه كساني اسلام حقيقي را محافظت كرده اند و چه كساني در برابر دشمنان دين و ايمان كرنش و تواضع كرده اند
شما اگر به تاريخ مبارزات تشيع در محافظت كردن از دين و مذهب و مبارزات اهل سنت در دفاع از حقانيت دين نگاهي بياندازيد خواهيد ديد كدام يك از مذاهب بيشترين كشته ها را در راه دين داده اند و اين خود بالاترين گواه بر مذهب هست

جناب ohfreedom بزرگترين اشتباه شما اين است كه امامت را از اصلش نگرفتيد و در عوض گرفتن مغز به پوسته هاي پر چين و چروك چسبيديد
اصل امامت بر گرفته از آيه شريفه و انذر عشيرتك الاقربين است و بخاطر عدم درك صحيح از معناي اين آيه اهل سنت به اشتباه به دنبال احاديثي هستند كه شايد سالها بعد از حكومت خلفاي بني اميه دستخوش حوادث جعل و تزوير و خطاكاري شده باشد
و اما اصل بحث

حديث آغاز دعوت و روايات و تاريخ و ادب
تعدادي از بزرگان و حافظان حديث از هر فرقه ايي حديث را در كتاب صحاح و مسند نقل كرده اند و ديگراني كه گفته و فكر آنها مورد اعتناست با حالت تواضع و خضوع از آن گذر كرده اند بدون اينكه در سند آن عيبي وارد كنند يا در پذيرش متن آن درنگ كنند و تاريخ نگاران مسلمان و غير مسلمان آن را پذيرفته اند و در صفحات تاريخ مطلبي مسلم گرفته شده و در زبان شعرا به صورت شعر در آمده است
لفظ حديث
طبري در كتاب تاريخ (تاريخ الامم و الملوك 2/216 {2/319} ) خود با سند خويش از علي بن ابيطالب نقل كرده است :
چون آيه و انذر عشيرتك الاقربين بر رسول خدا نازل گرديد مرا فراخواند و فرمود اي علي همانا خدا به من فرمان داد كه خويشاوندان نزديك خود را بيم دهم و ميدانم هر گاه اين امر را با آنان شروع كنم آنچه را دوست ندارم از آنها مي بينم ..... از نقل ادامه حديث خودداري ميكنم چون روايت بسيار طولاني است و فقط به شاهد بحثم ميپردازم
حضرت بعد از جمع كردن خويشاوندانش سخن آغاز كرد به اين عبارت " يا بني عبدالمطلب اني والله ما اعلم شابا في العرب جاء قومه بافضل منا قد جئتكم به اني قد جئتكم بخير الدنيا و الآخره و قد امرني الله تعالي ان ادعوكم اليه فايكم يوازروني علي هذا الامر علي ان يكون اخي و وصيي و خليفي فيكم ؟؟؟
(اي فرزندان عبد المطلب همانا سوگند به خدا من جواني در عرب نمي شناسم كه براي قوم خود بهتر از آنچه من آورده ام آورده باشد ، همانا من خير دنيا و آخرت را براي شما آورده ام و خداي تعالي به من فرمان داده كه شما را به سوي او دعوت كنم پس كدام يك از شما مرا بر اين كار كمك مي كند تا برادر و وصي و خليفه من در ميان شما باشد ؟؟؟)
امير المومنين مي گويد پس همگي از آن سرباز زدند و من كه كم سن و سال تر از همه آنها بودم گفتم اي رسول خدا من كمك كار و پشتيبان تو بر اين مهم مي شوم پس دست بر گردن من نهاد و فرمود " هذا اخي و وصيي و خليفتي فيكم فاسمعوا له و اطيعوا پس همگي در حالي كه مي خنديدند برخاستند و به ابوطالب مي گفتند به تو فرمان داد كه به فرزندت گوش كني و از او اطاعت كني
رجال سند همگي ثقه هستند به جز ابو مريم عبد الغفار بن قاسم كه اهل سنت بخاطر شيعه بودنش او را ضعيف دانسته اند و چنانكه در لسان الميزان آمده ابن عقده او را ستوده و در مدح او بسيار مبالغه كرده است و حافظان شش گانه و اساتيد حديث و بزرگان روايت و مرجع در جرح و تعديل و دور انداختن روايت و پذيرش آن هستند روايات خود را به او اسناد داده اند و از او روايت كرده اند و هيچيك از آنها اين حديث را به خاطر اينكه ابومريم در سند آن است ضعيف و معيوب ندانسته اند
در دليل هاي نبوت و اختصاصات پيامبر به اين حديث احتجاج كرده اند و عجيب نيست كه ابن تيميه حديث را جعلي دانسته است زيرا او همان شخص متعصب و معاندي است كه عادت داشت مسلمات را انكار كند و ضروريات و بديهيات را به دور اندازد و سخنان بي دليل وي معروف و مشهور است و محققان اين را از او دريافته اند كه ملاك صحيح نبودن حديث نزد او اين است كه در بردارنده فضائل عترت طاهره باشد
جنايتي بر حديث
از جمله جناياتي كه طبري در تفسير جامع البيان خود درباره اين حديث وارد كرده است اينكه تمام متن حديث و سند را حرف به حرف آورده است لكن گفتار رسول الله در فضيلت كسي كه به پذيرش دعوت مبادرت كرد را مجمل و مبهم گذاشته و نوشته پس پيامبر فرمود " فايكم يوازروني علي هذا الامر علي ان يكون اخي و كذا و كذا" (كدام يك از شما مرا بر اين كار كمك مي كند تا برادر من و فلان و فلان باشد ؟)
و ابن كثير شامي در كتاب البدايه و النهايه و در تفسيرش بنام تفسير ابن كثير در اين دگرگوني و واژگوني حديث از طبري پيروي كرده است و ذكر اين دو كلمه بر او گران آمده است در حالي كه تاريخ طبري كه تنها منبع وي در تاريخش مي باشد و در آن جا حديث را به طور مفصل ذكر كرده است در برابر ديدگانش وجود داشته است زيرا برايش خوشايند نبود كه نص بر ولايت و وصايت و خلافت ديني امير المومنين را اثبات كند تا بر آن دليل بيارود يا به آن اشاره كند و آيا هدف طبري وقتي در تفسير خود كلمات را از جايگاهش تغيير داده و تحريف كرده نيز همين بوده است ؟؟ من نميدانم و لكن طبري ميداند و گمان ميكنم شما خواننده محترم خوب ميدانيد
قل هل انبئكم الاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم في الحياه الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا

از دوستان خواهشمندم در خصوص موضوع احاديث امامت امير المومنين مباحث را مطرح فرمايند كه اگر خارج از اين موضوع مطلبي نوشته شود با عرض معذرت فراوان حذف خواهد گرديد

رسول خدا به هنگام نزول آيه و انذر عشيرتك الاقربين اقوام خودش را كه در آن روز در حدود چهل نفر يا كمتر بودند در خانه عمويش ابوطالب دعوت كرد در ميان آنها عموهايش ابوطالب حمزه عباس و ابو لهب نيز حضور داشتند
البته اين حديث از احاديث صحيح و ماثور است در آخر اين حديث آمده كه پيامبر خطاب به آنان فرمود يا بنى عبد المطلب انّى و اللّه ما اعلم شابّا في العرب جاء قومه بأفضل ممّا قد جئتكم به انّى قد جئتكم بخير الدنيا و الآخرة و قد أمرني اللّه تعالى ان أدعوكم اليه فأيّكم يوازرني على هذا الأمر على ان يكون أخي و وصيّي و خليفتي فيكم؟
همه از او روي برتافتند جز علي با اين كه از همه كم سن و سال تر بود به پا خاست و گفت انا يا نبي الله اكون وزيرك عليه
سپس پيامبر دست بر دوشش گذاشت و فرمود ان هذا اخي و وصيي و خليفتي فيكم فاسمعوا له و اطيعوا
افراد در حالي كه از جاي برميخواستند با خنده به ابوطالب گفتند به تو امر كرد كه سخن فرزندت را بشنوي و اطاعتش كني
بسياري از تارخ نويسان و راويان آثار نبوت اين حديث را با همين الفاظ نقل نموده اند مانند ابن اسحاق ابن جرير ابن ابي حاتم ابن مردويه ابونعيم بيهقي در دو كتاب سنن و دلايل خود ثعلبي طبري در تفسير كبير خودشان در سوره شعرا طبري نيز در جزء دوم تاريخ الامم و الملوك و ابن اثير در جزء دوم الكامل آن جا كه جريان قرمان خدا به پيامبر را در اظهار دعوتش را مي نگارد با قاطعيت نقل نموده است
ابوالفداء در جزء اول تاريخش آن جا كه سخن از نخستين مسلمان به ميان مي آورد و امام ابوجعفر اسكافي معتزلي در كتاب نقض العثمانيه خود با تصريح به صحت روايت و حلبي در سيره خود در باب پنهان شدن پيامبر و اصحابش در خانه ارقم آن را نقل كرده اند حتي اين حديث را نويسنده اجتماعي مصري محمد حسنين هيكل در ستون دوم روزنامه السسياسه صفحه 5 ملحق به شماره 2751 كه در 12 ذي القعده سال 1350 قمري منتشر شد آورده است كه اين حديث را از صحيح مسلم {1/194} احمد در مسند {1/111 و 159 } ابن حجر هيثمي در جمع الفوائد {9/113} عمرو بن بحر جاحظ در رساله اش از بني هاشم {شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 13/147} و امام ابو اسحاق ثعلبي در تفسيرش {اهل البيت في تفسير الثعلبي 154 حديث 273 } نقل نموده است
اين حديث را جرجس انگليسي در كتابش كه نام ترجمه عربي آن مقاله في الاسلام است آورده است اين مقاله را همان ملحد پروتستاني كه خود را هاشم عربي ناميده به عربي ترجمه كرده است
اين حديث را در صفحه 79 ترجمه آن چاپ ششم ميتوان يافت به خاطر شهرت اين حديث عده ايي از فرنگي ها آن را در كتاب هاي فرانسوي ، آلماني و انگليسي آورده اند . توماس كارلايل نيز مختصر آن را در كتاب الابطال آورده است
همچنين اين حديث را به همين معنا و تقريبا شبيه اين الفاظ عده ايي از بزرگان و خبرگان حديث همچون طحاوي ، ضياء مقدسي در المختاره و سعيد ابن منصور در سنن نقل نموده اند
در اين رابطه كافي است به آن چه احمد بن حنبل از حديث علي ع در صفحه 111 و 159 جزء اول مسند مراجعه كنيد
اين حديث را نسائي نيز از ابن عباس در صفحه 6 خصائص العلويه و حاكم در صفحه 132 جزءسوم مستدرك نقل نموده اند ذهبي هم در تلخيص خود آن را آورده و اعتراف به صحت آن نموده است
و نقل نشدن اين حديث گهربار در صحيحين مسلم و بخاري كاملا معلوم است بخاطر اينكه حديث شامل اثبات ولايت و خليفه بودن امير المومنين است در حاليكه از اين دست نصوص بسياري نيز در اين دو كتاب از قلم افتاده است

[=Arial Black]اعوذبالله من الشیطان الرجیم

[=Arial Black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=Arial Black]السلام علیک یا علی ولی الله(ع)

[=Arial Black]السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

[=Arial Black]اجرک الله یا صاحب الزمان(عج)

ohfreedom;299294 نوشت:

رکعت نماز در قرآن نیست، اما اصلش که هست...
شما حتی نمی توانید اصل امامت خود را از قرآن بیاورید، فقط دلتون خوشه که نوشته امام!!!

شما هنوز مشخص نکرده اید خلافت با امامت یکی است یا نه؟؟؟
اگر یکی نیست پس به این آیات استناد نکنید
اگر یکی هست پس چرا امام عندالله شما (سیدنا حسن) آن را به معاویه داد؟

اگر امام و خلیفه را الله تعیین می کند پس چرا سیدنا حسن آن را به معاویه داد؟؟؟
چرا امیرالمومنین علی برای به دست آوردن آن قیام نکرد؟
چرا دیگر امامان خیالی شما به خلافت نرسیدند؟؟؟

نمی گوید 12 امام
می گوید 12 خلیفه

[=Arial Black]ببین عزیز جان دارید مغلطه می کنید ...پر واضح است

[=Arial Black]شما می گویید نام امام علی (ع) در قرآن نیامده است ....پس امامت از اصول دین نیست!!!!!!

[=Arial Black]من هم در جواب می گویم به همون دلیلی که تعداد رکعات نماز در قرآن نیامده است به همین دلیل هم نام امیرالمومنین (ع) در قرآن نیامده است

[=Arial Black]اما از طرفی اصل نماز در قرآن آمده است ، از طرفی دیگر هم اصل امامت در قرآن آمده است که مبین این است که امامت از جانب خدا تعیین می شود ...یعنی بر خلاف اعتقاد شما که می گویید از جانب مردم هست

[=Arial Black]ما می گوییم نه تنها از جانب مردم نیست

[=Arial Black]بلکه از جانب پیغمبر(ص) هم نیست

[=Arial Black]بلکه تعیین امام از جانب خدا است

[=Arial Black]نصب امام از جانب خدا است

[=Arial Black]در مورد حضرت ابراهیم(ع) در مورد امام قضیه روشن هست

[=Arial Black]حضرت پیغمبر خدا بودند

[=Arial Black]بعد از انجام آزمایشات الهی

[=Arial Black]و موفقیت در این آزمایش ها

[=Arial Black]خدا وند او را امام قرار می دهد

[=Arial Black]یعنی مقام امام از پیغمبری بالا تر هست

[=Arial Black]البته رسول اکرم(ص) ...حضرت محمد مصطفی(ص) هم پیغمبر هستند و هم امام

[=Arial Black]لذا مقام حضرت محمد مصطفی(ص) از امام علی (ع) و ائمه دیگر بالا تر هست

[=Arial Black]با این توضیح اخیر .....(صرفا جهت اطلاع )ممبعد انتظار ندارم شما شیعه را متهم کنید و بگویید شیعه پیغمبر(ص) را نعوذ بالله پایین می اورد.....(صرفا جهت اطلاع )

[=Arial Black]-----
[=Arial Black]اززبان دکترقزوینی:
[=Arial Black]-----

[=Arial Black]بررسي خلافت و امامت از منظر قرآن
[=Arial Black]ما در ابتداء، خلافت و امامت را از منظر قرآن بررسي مي‌کنيم و مي‌بينيم که آيات متعددي در رابطه با کليات امامت و خلافت آمده است. همان گونه که اگر در رابطه با نماز، از يک عالمي سوال کنيد يا به قرآن مراجعه کنيد، جزئيات نماز در قرآن نيامده است. اگر بخواهيد تعداد رکعات نماز صبح، رکوع، سجود ، حمد و سوره را جستجو کنيد، در قرآن نيامده است. بالاترين چيزي که قرآن بيان کرده است، اين است:
[=Arial Black]أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآَنَ الْفَجْرِ

[=Arial Black]سوره إسراء/آيه79-78

[=Arial Black]که بيان‌گر نمازهاي پنج‌گانه است. ولي قرآن، در کنار اين آيه مي‌گويد:
[=Arial Black]وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
[=Arial Black]سوره حشر/آيه7

[=Arial Black]و هم‌چنين مي‌گويد:
[=Arial Black]تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ
[=Arial Black]سوره نحل/آيه89

[=Arial Black]و قرآنْ منهاي وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ، تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ نيست. قرآن با آيه شريفه:
[=Arial Black]وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى
[=Arial Black]سوره نجم/آيه4-3

[=Arial Black]بيان‌گر همه چيز است و منهاي آن، حتي در دو رکعت نماز صبح هم نمي‌توانيم استفاده کنيم.
[=Arial Black]در بحث امامت هم خداوند در رابطه با حضرت آدم (عليه السلام) مي‌فرمايد:
[=Arial Black]إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً
[=Arial Black]من مي‌خواهيم بر روي زمين، خليفه قرار دهم.
[=Arial Black]سوره بقره/آيه30

[=Arial Black]در رابطه حضرت داود (عليه السلام) مي‌فرمايد:
[=Arial Black]يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ
[=Arial Black]ما تو را خليفه و جانشين در زمين قرار داديم.
[=Arial Black]سوره ص/آيه26

[=Arial Black]جالب اين که امام قرطبي ـ از شخصيت‌هاي برجسته و از مفسران بلند آوازه اهل سنت ـ در تفسيرش ـ که عصاره و چکيده تفاسير اهل سنت است ـ مي‌گويد:
[=Arial Black]هذه الآية أصل في نصب إمام و خليفة يسمع له و يطاع ... ، و لا خلاف في وجوب ذلك بين الأمة و لا بين الأئمة.
[=Arial Black]اين آيه، ـ خليفه قرار دادن حضرت آدم (عليه السلام) بر روي زمين ـ اساس و معيار نصب خليفه‌اي است که بايد از او اطاعت کرد. ...‌ ، و اين در ميان امت و پيشوايان اسلامي، يک امر اجماعي و اتفاقي است.
[=Arial Black]تفسير القرطبي، ج1، ص264

[=Arial Black]پس، خداوند، امامت و خلافت و جانشيني در کره زمين را مجعول خودش قرار مي‌دهد و نمي‌گويد که مردم در انتخاب خليفه، حق رأي دارند.
[=Arial Black]حضرت موسي (عليه السلام) که مي‌خواهد براي خودش خليفه و جانشين معين کند، به مردم نمي‌گويد که من برادرم حضرت هارون (عليه السلام) را براي شما به عنوان خليفه معين کردم، بلکه به خداوند مي‌فرمايد:
[=Arial Black]وَ اجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي / هَارُونَ أَخِي / اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي / وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي
[=Arial Black]خدايا! تو برادرم را به عنوان وزير و جانشين بعد از من قرار بده.
[=Arial Black]سوره طه/32-29

[=Arial Black]يعني اين که بحث خلافت، دست پيامبر هم نيست، چه رسد به دست مردم. خداوند هم مي‌فرمايد:
[=Arial Black]قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى
[=Arial Black]يا موسي! ما درخواست تو را اجابت کرديم و برادرت را به عنوان خليفه تو انتخاب کرديم.
[=Arial Black]سوره طه/آيه36

[=Arial Black]در قرآن، بهترين و صريح‌ترين چيزي که بحث خلافت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را مطرح کرده است، رابطه بين حضرت موسي (عليه السلام) و حضرت هارون (عليه السلام) است. لذا نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي اين که راه هر گونه عذر را بر بهانه‌جويان ببندد، فرمود:
[=Arial Black]يا علي! أنت مني بمنزلة هارون من موسي.
[=Arial Black]يا علي! جايگاه تو نسبت به من، همانند جايگاه هارون نسبت به موسي است.
[=Arial Black]چون قرآن، بحث خلافت حضرت هارون (عليه السلام) براي حضرت موسي (عليه السلام) را به طور صريح و آشکار بيان کرده است و تمام مناصبي که براي يک خليفه لازم است، در قرآن نسبت به حضرت هارون (عليه السلام) بيان شده است.

[=Arial Black]خداوند، نبوت حضرت ابراهيم (عليه السلام) را به جعل خودش نسبت مي‌دهد:
[=Arial Black]وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا
[=Arial Black]ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را نبي قرار داديم.

[=Arial Black]سوره مريم/آيه49

[=Arial Black]جعل نبوت حضرت ابراهيم (عليه السلام) به دست خداست و همين خدا هم در مورد امامت حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي‌فرمايد:
[=Arial Black]إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا
[=Arial Black]من تو را براي مردم، امام قرار مي‌دهم.
[=Arial Black]سوره بقره/آيه124

[=Arial Black]قرار دادن يک فرد براي رهبري و امامت، به دست خداوند است و بس. در همين آيه، يکي از ويژگي‌هاي رهبر ناشايسته که لياقت رهبري جامعه را ندارد، بيان مي‌کند:
[=Arial Black]وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
[=Arial Black]حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي‌فرمايد که آيا از فرزندان من هم کساني به اين منصب ولايت معين خواهند شد؟

[=Arial Black]خداوند فرمود: امامت، جايگاهي است که افرادي که با تقوا، ميانه و رابطه‌اي ندارند و مراحل کمال ايماني و تقوايي را نپيموده‌اند، نمي‌توانند منصب امامت را تصدّي کنند.
[=Arial Black]آقاي بيضاوي ـ از مفسران بنام اهل سنت ـ در ذيل اين آيه شريفه، اشاره دارد:
[=Arial Black]إجابة إلى ملتمسه و تنبيه على أنه قد يكون من ذريته ظلمة و أنهم لا ينالون الإمامة، لأنها أمانة من الله تعالى و عهد و الظالم لا يصلح لها.
[=Arial Black]اين، پاسخي است از ناحيه خداوند به درخواست حضرت ابراهيم (عليه السلام) که در نسل ايشان، افراد ستمگري هستند که نمي‌توانند امانت‌دار خلافت و امامت باشند. زيرا امامت، امانتي و عهدي است از ناحيه خداوند و افراد ستمگر، شايستگي قبول اين امانت و عهد الهي را ندارند.

[=Arial Black]تفسير البيضاوي، ج1، ص398

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=155

ohfreedom;299294 نوشت:

اگر یکی هست پس چرا امام عندالله شما (سیدنا حسن) آن را به معاویه داد؟

اگر امام و خلیفه را الله تعیین می کند پس چرا سیدنا حسن آن را به معاویه داد؟؟؟

[=Arial Black]توجه:

[=Arial Black]بهتر است از طرح مطالب که بحث را منحرف می کند جلوگیری کنید ...کار شما همیشه همین بوده است ..بحث را منحرف ساخته و باعث انحراف می شوید جواب بصورت کامل:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=820

[=Arial Black]..ولی بصورت خلاصه جوابتان :

[=Arial Black]در مصادر تاريخي به جاي بيعت ، معاهده و صلح ذکر شده است ....امامت را امام حسین(ع) به معاویه ندادند

[=Arial Black]امام حسن عليه السلام حکومت دنيوي را به عللي به معاويه واگذار نموده باشند ، اين به معني کناره گيري ايشان از مقام امامت ( که مقام هدايت مردم است ) نيست . بلکه اصلا ايشان نمي توانند خود را از اين مقام عزل نموده يا کس ديگري را نصب نمايند . اين مقام ، مقامي الهي است که آن را به هر کس که شايسته بداند عطا مي نمايد .

[=Arial Black]هدف از آتش بس ، حفظ جان امام حسن مجتبي(ع) و ساير شيعيان حضرت بود ؛ زيرا اگر جنگ ادامه پيدا مي‌كرد ، همگي به شهادت مي‌رسيدند و كسي زنده نمي‌ماند كه تبليغ دين كند ؛ (امام حسن مجتبي عليه السلام صريحا اين مطلب را مطرح فرموده‌‌اند)

ohfreedom;299294 نوشت:

چرا دیگر امامان خیالی شما به خلافت نرسیدند؟؟؟

[=Arial Black]به جای اهانت حرف منطقی بزن به همان دلیلی که حضرت هارون(ع) خلافت را به سامری گوساله پرست داد !!!!!!!!این را قرآن می گوید

[=Arial Black]ضمنا خیالی کسانی هستند که چنین حرف های بی اساسی می زنند:

[=Arial Black]من انکر امامة ابي بکر الصديق فهو کافر.

[=Arial Black]الفتاوي الهندية في مذهب الإمام الأعظم أبي حنيفة، ج2، ص [=Arial Black]138

[=Arial Black]ا[=Arial Black]بن حجر دارد:
[=Arial Black]فيمن أنکر امامة ابي بکر.... ان الصحيح انه يکفر.
[=Arial Black]قول صحيح اين است که منکر امامت ابي بکر کافر است.

[=Arial Black]الصواعق المحرقة، ج 1، ص 138

[=Arial Black]امام سبکي هم همين تعبير را دارد، و يا اگر کسي بگويد :

[=Arial Black]ابابکر و عمر ليسا بامامي هدي يقتل.

[=Arial Black]هرکس بگويد ابوبکر امام هدايت نبودند بايد اعدام شود .

[=Arial Black]لسان الميزان، ج 5، ص 101
[=Arial Black]تذکرة الحفاظ، ج 2، ص 712
[=Arial Black]مختصر تاريخ دمشق، ج 6، ص [=Arial Black]461

[=Arial Black]محمد بن علي بن عطيه مي‌گويد:

[=Arial Black]من انکر امامة لسلطان فهو زنديق.

[=Arial Black]قوت القلوب، ج 2، ص210
[=Arial Black]احياء علوم الدين، ج 4، ص 99

[=Arial Black]يعني هرکس امامت :moteajeb: ملک عبدالله(خداوند لعنت کند او را):moteajeb: را انکار کند ملحد و زنديق و بي دين است.

[=Arial Black]و هرکس امامت آل خليفه و صدام را انکار کند کافر است ، خوب اگر واقعا امامت از فروع دين است پس اين بساط چيست ؟

[=Arial Black]هم چنین:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=909

ohfreedom;299294 نوشت:

چرا امیرالمومنین علی برای به دست آوردن آن قیام نکرد؟

[=Arial Black]جوابتان مفصلا داده شده است :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?id=6015&bank=question&startrec=3

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?id=5905&bank=question&startrec=1

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=5828

[=Arial Black]( اقای محترم اهل سنت ohfreedomلطفا ممبعد سوالات خارج از بحث نکنید )

[=Arial Black]ممبعد انتظار دارم معقولانه پست بزنید...من فارسی هم گفتم...محترمانه هم گفتم

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا علی ولی الله(ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

اجرک الله یا صاحب الزمان(عج)

ohfreedom;298994 نوشت:
(بررسی احادیثی که در مورد امامت در کتب شیعه آمده است)

ohfreedom;298994 نوشت:

بررسی سایر احادیثی که در مورد دوازده امام از امامان شیعه آمده بررسی ده حدیث دیگر را از کتب معروف آنان دنبال می کنیم تا وضعیتش برای برادران عوام شیعه که از این موضوعات خبر ندارند، مشخص شوند و بدانند بر احادیث چه راویانی روایت عقاید خود را بنا نهاده اند و از چه کسانی اعتقادات خود می گیرند. شاید با این وجود در تحقق وحدت امت اسلامی برداشته باشیم!!
بخاطر اینکه مبحث طولانی نشود فقط به سند حدیث اکتفاء کرده و از اگر نیاز بود به برخی از آنها اشاره می کنیم. همانطور که قبلا گفتیم برای رد یک حدیث کافی است یکی از راویان ثقه نباشد. و نیازی نیست همه جانب آن را بررسی کنیم.

حديث اول:
مهمترین حدیثی که در معرفی ائمه‌ی اثنی عشر در کتب شیعه آمده است حدیث مشهور به حدیث لوح جابر است، این حدیث به چند عبارت و چند طریق آمده که ما همگی را از نظر خوانندگان می‌گذرانیم:
در کتاب اکمال الدین(1) صدوق و نیز در کتاب عیون اخبار الرضا این حدیث با این سند آمده:
«حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحق الطالقاني قال: حدثنا الحسن بن إسمعیل قال: حدثنا أبو عمرو سعید بن محمد بن نصر القطان قال: حدثنا عبید الله بن محمد السلمي قال: حدثنا محمد بن عبدالرحمن قال: حدثنا محمد بن سعید قال: حدثنا العباس أبي عمرو عن صدقه بن أبي موسى عن أبي نصرة قال: لما احتضر أبو جعفر محمد بن علی الباقر ؛ عند الوفاة

بررسی سند حديث –
هیچ یک از روات این حدیث از سعید بن محمد بن نصر القطان تا ابو نصره نامی در کتب رجال ندارند و معلوم نیست صدوق این راویان را از کجا آورده و از که گرفته، و این روایت را از کجا کشف کرده است؟!! اما در حاشیه‌ی کتاب اکمال الدین نوشته شده ابو بصره و اگر ابو بصره باشد نام او محمد بن قیس اسدی است که شهید ثانی او را در کتاب الدرایه ضعیف شمرده و فرموده است: «کلما کان فیه محمد بن قیس عن أبي جعفر فهو مردود»! هر روایتی که از محمد بن قیس از ابی جعفر باشد مردود است! اما یقینا او محمد بن قیس نیست و اگر او باشد از قول او چنین دروغی بافته‌اند و نیز در حاشیه‌ی همین کتاب گفته است اگر ابو بصره باشد اسم او حُمیل (به ضم حاء) و به هر حال مجهول است. و اصلا خود حدیث به قدری رسوا است که ما هیچ گونه احتیاجی به صحت و سقم حدیث از جهت رجال آن نداریم، اینک به متن حدیث توجه می‌‌کنیم:

بررسی متن و مضمون حديث
- ابو بصره یا ابو بصر که هر که باشد مجهول و بی‌‌نام و نشان است گفته است: «لما احتضر أبو جعفر محمد بن علي الباقر عند الوفاة» ( احتضار و وفات حضرت امام محمد باقر بر طبق تمام تواریخ از سال 114 تا سال 118 است) و فاصله‌ی بین وفات حضرت باقر ؛ و جابر بن عبدالله حد متوسط چهل سال است و کمتر نیست. کسی به حدیث‌ساز کذّاب نگفته هنگامی که حضرت ابو جعفر محمد باقر محتضر بود، جابر کجا بود که تو از قول او حدیث لوح را آوردی و اثبات امامت اثنی عشر با نام و نشان پدر و مادر کردی؟ جابر که چهل سال قبل از احتضار حضرت باقر از دنیا رفته چگونه آمد و زید بن علی را به امامت حضرت صادق قانع کرد؟!
اینک برویم سراغ زید، شیخ طوسی در رجال خود (ص 195) فرموده: «قتل سنة إحدى وعشرین ومائة وله اثنتان وأربعون سنة»: او سال 121 و در سن 42 سالگی کشته شد در این صورت آن جناب در سال 79 یا 80 متولد شده زیرا در سال 121 شهید شده در حالی که چهل و دو ساله بوده در تهذیب تاریخ ابن عساکر ج 6 (ص 18) زید بن علی بن الحسین در سال 78 یعنی چهار سال یا حداقل یک سال بعد از فوت جابر متولد شده، و سید علی خان شوشتری در شرح صحیفه‌ی سجادیه تولد او را در سال 75 آورده است یعنی یک سال بعد از فوت جابر، پس زید بن علی بن الحسین در کجا بوده که جابر در سال 114 یا سال 117 در حالی که خود در سال 74 فوت کرده برای اقناع و اسکات او آمده است؟!!
به فرموده‌ی شهید ثانی رسواترین حدیث آن است که تاریخ، آن را رسوا کند.
البته معایب این روایت بسیار است اما چون به لحاظ تاریخی بسیار رسوا بود، آن را ذکر کردیم.

(1)- نام این کتاب کمال الدین و تمام النعمه است ولی چون به اکمال الدین شهرت یافته ما نیز همان را ذکر کرده‌ایم.
.





من هم عوام شیعه ، این قدر می رم دنبال این شبهاتی که تو از سایت وهابیت جهنمی کپی می کنی می گردم تا پاسخ های تو رو پیدا کنم ....تا بفهمی بی خبر کی هست .....تا بفهمي مذهبی منحرف است که صرف تحقیق در صحیح بخاری را بدعت و حرام اعلام می کند .

لوح جابر بن عبد الله انصاري از رسول خدا (ص)
يكى از اين روايات،‌ حديث لوح جابر بن عبدالله انصارى است كه در اين نوشتار به شش سند اين روايت دست يافتيم.
جابر بن عبد الله جهت عرض تبريك تولد حضرت امام حسين عليه السلام، به نزد حضرت فاطمه زهرا رفته بود. ايشان اين لوح را از نزد حضرت زهرا سلام الله عليها دريافت كرده و براى خودش نسخه بردارى نمود و بنا به درخواست امام باقر عليه السلام اين لوح را نزد حضرت آورد كه طبق املاء حضرت برابر بود. در اين لوح كه از جانب خداوند براى پيامبر داده شده؛ اسامى دقيق و مشخصات كامل ائمه عليهم السلام درج شده‌است.
علماى شيعه اين روايت را از معتبرترين روايات دانسته‌اند.
ابو الفتح كراجكى از علماى قديم شيعه، رواياتى را كه بيانگر امامت دوازده امام است ذكر كرده و راجع به روايت لوح مى‌نويسد:
ومن ذلك خبر اللوح المشتهر المعروف الذي قد اجتمعت الشيعة الإمامية ولم تختلف فيه.

از جمله رواياتى كه بر امامت دوازده جانشين رسول خدا صلى الله عليه وآله دلالت دارد، روايت مشهور و معروف لوح مى‌باشد كه مورد اجماع شيعه امام است.

الكراجكي، الامام العلامة أبي الفتح محمد بن علي بن عثمان (متوفاي449هـ)،‌ الاستنصار في النص على الأئمة الأطهار،‌ ص18، ناشر: دار الأضواء، بيروت – لبنان، سال چاپ: 1405

ميرزا محمد تقى اصفهانى نيز در بحث رواياتى كه بر اسم ائمه عليهم السلام تصريح مى‌كند، مى‌گويد:
منها: حديث اللوح، المروي بسند معتبر في أصول الكافي وكمال الدين وغيرهما من الكتب المعتبرة.

از جمله روايات، حديث لوح است كه به سند معتبر در اصول كافى و كمال الدين و غير آن از كتابهاى معتبره ديگر نقل شده است.

الموسوي الأصفهاني، ميرزا محمد تقي (متوفاي1348هـ)، مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم (عليه السلام)، ج2، ص111، تحقيق العلامة السيد علي عاشور، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات بيروت – لبنان، الطبعة الأولى1421 ه‍ - 2001 م


طرق لوح جابر:
اين روايت با سندهاى متعدد و طرق مختلف نقل شده است.

نكته مهم و قابل دقت اين است كه امام باقر و امام صادق عليهما السلام اين لوح را از جابر بن عبد الله انصارى روايت كرده‌اند.

و از اين دو امام بزرگوار، ابو بصير اسدى، جابر جعفى، ابو الجارود و اسحاق بن عمار آن را گزارش كرده‌اند.

طريق اول:

روايت صحيحه ابو الجارود از امام باقر (ع) از جابر بن عبد الله:«دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ عليها السلام وَبَيْنَ يَدَيْهَا لَوْحٌ مَكْتُوبٌ فِيهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ»
شيخ صدوق در كمال الدين و عيون الاخبار، در روايت صحيح لوح جابر را از طريق ابو الجارود از امام باقر عليه السلام اين‌گونه نقل كرده است:

وَحَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ عليها السلام وَبَيْنَ يَدَيْهَا لَوْحٌ مَكْتُوبٌ فِيهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ فَعَدَدْتُ اثْنَيْ عَشَرَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ ثَلَاثَةٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وَأَرْبَعَةٌ مِنْهُمْ عَلِيٌّ عليه السلام.‏

جابر مى‌گويد:‌ به محضر حضرت فاطمه سلام الله عليها وارد شدم در برابرش لوحى بود كه نامهاى اوصياء در آن نوشته شده بود. دوازده اسم را در آن شمردم كه آخرين آنان اسم قائم بود. سه اسم به نام محمد و چهار اسم آن به نام على بود.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج‏1، ص312، ناشر:‌ اسلامية ـ تهران‏، الطبعة الثانية‏، 1395 هـ.

القمي، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي 381هـ)، عيون أخبار الرضا (ع) ج2، ص52، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان، سال چاپ: 1404 - 1984 م


بررسي سند روايت:

در سند اين روايت:‌ 1. احمد بن محمد بن يحيى العطار، 2. محمد بن يحيى العطار، 3. محمد بن الحسين ابى الخطاب،‌ 4. حسن بن محبوب، 5. ابى الجارود واقع شده اند.

ا) احمد بن محمد بن يحيي العطار:
نظر جمع زيادى از علماء بر اين هست كه او موثق و از مشايخ اجازه است كه شيخ صدوق و تلعكبرى از او روايت نقل كرده است. و آقاى خويى نيز همين نظر را مشهور تر مى‌داند:
وكيف كان، فقد اختلف في حال الرجل، فمنهم من اعتمد عليه ولعله الأشهر..

به هر حال،‌ در شرح حال اين مرد اختلاف شده است. برخى از علماء، بر او اعتماد كرده اند وشايد اين نظر مشهور تر است.

الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج3، ص121، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

علامه مامقانى بعد از اين‌كه هردو نظر را نقل كرده خودش مى‌گويد:

بعد از توثيق شهيد ثانى كه در فقه و رجال در بالاترين مرتبه علمى قرار دارد، دليلى براى توقف در وثاقت او نمى‌بينم:
واقول: بعد توثيق مثل الشهيد الثاني (ره) الذي تثبته في الفقه والرجال في اعلي الدرجة لا اري وجهاً للتوقف في الرجل، سيما مع تأيد هذ التوثيق بتوثيق السماهيجي والمحقق الاردبيلي (ره) والمحقق الداماد والشيخ البهائي والمحقق الشيخ حسن صاحب المنتقي. وكون الرجل من مشايخ الاجازة وكثرة روايته واكثار المشايخ الرواية‌ عنه واتخاذ العلامة (ره) تصحيح الطريق الذي هو فيه ديدنا بل ظاهر الوجيزة انه ديدن الكل حيث قال انه من مشايخ الاجازة وحكم الاصحاب بصحة حديثه. انتهي.

من بعد از توثيق همانند شهيد ثانى كه در فقه و رجال در بالاترين درجه علمى قرار دارد،‌ وجهى براى توقف در حال اين مرد نمى‌بينم. به ويژه با تأييد اين توثيق به توثيق سماهيجى، محقق اردبيلى، محقق داماد، شيخ بهايى، محقق شيخ حسن صاحب المنتقى و اين‌كه او مشايخ اجازه و ناقل روايات بسيار است و مشايخ روايت از او فراوان نقل كرده اند و علامه طريق او را تصحيح كرده (كه اين روش ما است بلكه طبق ظاهر وجيزه اين روش همه است) و گفته است:‌ او از مشايخ اجازه است و اصحاب به صحت روايتش حكم كرده اند.
مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌ ج1،‌ ص95، ‌ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350 هـ
شيخ حر عاملى مى‌گويد:
از تصحيح علامه طرق شيخ را و نيز از عبارت شهيد ثانى در بيان تعديل او،‌ توثيق احمد بن محد بن يحيى استفاده مى‌شود:
أحمد بن محمد بن يحيى. روى عنه التلعكبري، وأخبرنا عنه الحسين بن عبيد الله - قاله الشيخ. ويستفاد توثيقه من تصحيح العلامة طرق الشيخ، ونحوه عبارة الشهيد الثاني السابقة في المقدمات في تعديله وتعديل أمثاله.
الحر العاملي، الشيخ محمد بن الحسن (متوفاي1104ه)، أمل الآمل، ج2، ص28، تحقيق: السيد احمد الحسيني،‌ ناشر: مكتبة الأندلس - بغداد، چاپخانه: الآداب - النجف الأشرف
نمازى شاهرودى نيز از قول علامه مجلسى، حكم اصحاب اماميه را به صحت روايات او نقل كرده است:
قال العلامة المجلسي في الوجيزة بعد عنوانه: من مشايخ الإجازة، وحكم الأصحاب بصحة حديثه،.. انتهى.
علامه مجلسى در وجيزه بعد از اين‌كه او را از مشايخ اجازه عنوان كرده گفته است:‌ اصحاب به صحت روايات او حكم كرده اند.
الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي1405هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج1، ص483، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى1412هـ

ب) محمد بن يحيي العطار:
محمد بن يحياى عطار قمى از چهره‌هاى شناخته شده و موثق امامى و از اساتيد مرحوم كلينى است كه رجال شناسان او را ثقه و مورد اعتماد مى‌دانند. نجاشى در باره او مى‌گويد:
محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث.
محمد بن يحيى ابو جعفر عطار قمى،‌ شيخ اصحاب ما در زمان خود،‌ موثق و مورد اطمينان،‌آقاى قوم و داراى روايات بسيار است.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص353، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.


ابن داوود حلى در رجالش نيز او را موثق و داراى روايات بسيار معرفى كرده است:
محمد بن يحيى أبو جعفر العطار... روى عنه الكليني وهو (قمي) كثير الرواية ثقة.

الحلي، تقى الدين الحسن بن علي بن داود (متوفاي740هـ)، رجال ابن داود، ص186، تحقيق: تحقيق وتقديم: السيد محمد صادق آل بحر العلوم، ناشر: منشورات مطبعة الحيدرية - النجف الأشرف، 1392 - 1972 م

آقاى نمازى شاهرودى اتفاق علما را بر ثقه بودنش نقل كرده و مى‌گويد او از مشايخ مرحوم كلينى بوده‌است:

محمد بن يحيى أبو جعفر العطار الأشعري القمي: كثير الرواية، من مشائخ الكليني، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة بالاتفاق.

الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي1405هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج7، ص364، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى1412هـ

ج) محمد بن الحسين بن ابي الخطاب:

سومين شخص محمد بن الحسين همدانى و كنيه اش ابو جعفر زيات است. او نيز از علماى جليل القدر و موثق اماميه مى‌باشد. نجاشى ايشان را اين‌گونه معرفى كرده است:
محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، أبو جعفر الزيات الهمداني - واسم أبي الخطاب زيد - جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة، عين، حسن التصانيف، مسكون إلى روايته.

محمد بن الحسين بن ابى الخطاب، كنيه اش ابو جعفر زيات همدانى است. و نام اى الخطاب زيد است. محمد بن الحسن از بزرگان اصحاب ما، عظيم القدر، داراى روايات بسيار،‌ مورد اعتماد، مشهور،‌ بوده و داراى تأليفات قابل ستايش و رواياتى است كه به انسان آرامش مى‌دهد.


النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص334، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

شيخ در فهرست و رجالش نيز او را اهل كوفه و از اصحاب امام جواد عليه السلام دانسته و توثيق كرده‌است

محمد بن الحسين بن أبي الخطاب الزيات الكوفي، ثقة، من أصحاب أبي جعفر الثاني عليه السلام.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص391، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص215، تحقيق: الشيخ جواد القيومي،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417


علامه حلى نيز در خلاصة الاقوال مى‌گويد:

محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، واسم أبي الخطاب زيد، ويكنى محمد بابي جعفر الزيات الهمداني، جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة عين. حسن التصانيف، مسكون إلى روايته، له تصانيف ذكرناها في كتابنا الكبير، من أصحاب الجواد (عليه السلام).

الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص241، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

د) حسن بن محبوب:

حسن بن محبوب از اهل كوفه و از اصحاب امام رضا عليه السلام و شخص موثقى است. شيخ طوسى در فهرست او را اين‌گونه معرفى كرده است:
الحسن بن محبوب السراد، ويقال له: الزراد، ويكنى أبا علي، مولى بجيلة، كوفي، ثقة. روى عن أبي الحسن الرضا عليه السلام، وروى عن ستين رجلا من أصحاب أبي عبد الله عليه السلام، وكان جليل القدر، ويعد في الأركان الأربعة في عصره.

حسن بن محبوب سراد كه زراد هم به او گفته مى‌شود،‌ كنيه اش ابو على،‌ غلام بجيلى كوفى و موثق است كه از امام رضا عليه السلام و شصت تن از اصحاب امام صادق عليه السلام روايت نقل كرده و شخص جليل القدر بود و در زمان خودش از اركان چهارگانه به حساب مى‌آمد.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص96،‌ تحقيق: الشيخ جواد القيومي،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417

شيخ طوسى در رجالش نيز در دو جا او را ثقه دانسته است:

الحسن بن محبوب السراد، ويقال: الزراد، مولي، ثقة.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص334- 354،‌ تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.

علامه حلى در خلاصة‌ الاقوال مى‌گويد:

الحسن بن محبوب السراد، ويقال الزراد، يكنى أبا علي، مولى بجيلة، كوفي، ثقة، عين، روى عن الرضا ( عليه السلام ) وكان جليل القدر، يعد في الأركان الأربعة في عصره.

الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص97، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

ابو عمرو كشى از زبده ترين رجال شناس،‌ حسن بن محبوب را از اصحاب امام موسى كاظم و امام رضا عليهما السلام و از جمله شش نفر اصحاب اجماع مى‌داند و مى‌گويد:

تسمية الفقهاء من أصحاب أبي إبراهيم وأبى الحسن الرضا عليهما السلام

1050 - أجمع أصحابنا على تصحيح ما يصح عن هؤلاء وتصديقهم وأقروا لهم بالفقه والعلم: وهم ستة نفر آخر دون الستة نفر الذين ذكرناهم في أصحاب أبي عبد الله عليه السلام، منهم يونس بن عبد الرحمن، وصفوان بن يحيى بياع السابري، ومحمد بن أبي عمير، وعبد الله بن المغيرة، والحسن بن محبوب، وأحمد بن محمد بن أبي نصر.

نام فقهايى از اصحاب امام كاظم و امام رضا عليهما السلام. اصحاب بر تصحيح راويان و صحبت روايت آنان و تصديق آنان اجماع دارند و به علم و دانايى آنان معترف اند. آنان شش تن ديگر غير از شش نفرى كه از اصحاب امام صادق عليه السلام هستند مى‌باشند. از جمله آنان يونس بن عبد الرحمان، صفوان بن يحى بياع سابرى، محمد بن ابى عمير و عبد الله بن مغيره، حسن بن محبوب و احمد بن محمد بن ابى نصر هستند.

الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج2، ص830، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍


هـ) زياد بن المنذر ابي الجارود:

نجاشى او را از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السلام معرفى كرده و مى‌گويد او هنگامى كه زيد بن على خروج كرد به او پيوست و زيدى مذهب شد:
زياد بن المنذر أبو الجارود الهمداني الخارفي الأعمى...كوفي، كان من أصحاب أبي جعفر، وروى عن أبي عبد الله عليهما السلام، و تغير لما خرج زيد رضي الله عنه.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص170، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

به پيروى از نجاشى، برخى از علماى ديگر نيز اين سخن را تكرار كرده اند.

برخى ديگر علماء گفته اند او از بزرگانى است كه مسائل حلال و حرام و احكام دين از او گرفته شده و با توجه به رواياتى كه از او در مورد ائمه عليهم السلام نقل شده از مذهب زيدى برگشته است.

اين شخص در طريق روايات تفسير على بن ابراهيم قمى واقع شده كه داراى توثيق عام است و علاوه بر آن شيخ مفيد او را از بزرگانى دانسته كه مصدر اخذ مسايل حلال و حرام و احكام دينى است
.

مرحوم آقاى خويى همين نظر را دارند.


ايشان در معجم رجال الحديث بعد از اينكه رواياتى را كه در مذمت او وارده شده نقد كرده نظر خودش را اين‌گونه بيان مى‌كند:

فالظاهر أنه ثقة، لا لأجل أن له أصلا ولا لرواية الاجلاء عنه لما عرفت غير مرة من أن ذلك لا يكفي لاثبات الوثاقة، بل لشهادة الشيخ المفيد، في الرسالة العددية بأنه من الاعلام الرؤساء المأخوذ عنهم الحلال والحرام، والفتيا والاحكام الذين لا يطعن عليهم ولا طريق إلى ذم واحد منهم. ولشهادة علي بن إبراهيم في تفسيره بوثاقة كل من وقع في إسناده.

ظاهرا او ثقه است؛‌ نه به خاطر اين‌كه او داراى كتاب اصل است و نه به خاطر روايت بزرگان از او؛ زيرا بيش از يكبار شناختى كه روايت بزرگان براى اثبات وثاقت كافى نيست؛‌ بلكه به خاطر شهات شيخ مفيد در رساله عدديه بر اين‌كه ابو الجارود از جمله بزرگانى است كه حلال و حرام و فتوا و احكام از آنها گرفته شده و اين بزرگان مورد طعن نيست و هيچ راهى براى ذم هريك از آنان وجود ندارد. به خاطر شهادت على بن ابراهيم به وثاقت او در تفسيرش (كه همه راوايان در اسناد روايات تفسيرش را به وثاقت معرفى كرده)، ثقه است.

الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج8، ص335، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

آقاى خويى (ره) در صفحه ديگر، بعد از اين‌كه به روايت لوح جابر كه از طريق ابى الجارود نقل شده و در آن روايات نامهاى دوازده امام ذكر شده، مى‌گويد:

از اين‌كه او اين روايات را‌ نقل كرده، بايد ملتزم شد كه او از مذهب زيدى برگشته است:


أقول: إذا صح سند الروايتين ولم يناقش فيها بعدم ثبوت وثاقة أحمد بن محمد بن يحيى والحسين بن أحمد بن إدريس، لم يكن بد من الالتزام برجوع أبي الجارود، من الزيدية إلى الحق، وذلك فإن رواية الحسن بن محبوب المتولد قريبا من وفاة الصادق عليه السلام عنه، لا محالة تكون بعد تغيره وبعد اعتناقه مذهب الزيدية بكثير، فإذا روى أن الأوصياء اثنا عشر، آخرهم القائم، ثلاثة منهم محمد، وأربعة منهم علي عليهم السلام، كان هذا رجوعا منه إلى الحق، والله العالم.
مى‌گويم:‌ زمانى‌كه سند اين دو روايت صحيح دانسته شد و در آنها به موثق نبودن احمد بن محمد بن يحيى و حسين بن احمد بن ادريس مناقشه نشد،‌ بايد ملتزم شد كه ابو الجارود از مذهب زيدى به سوى حق برگشته است؛ زيرا روايت كردن حسن بن محبوب از او (كه حسن نزديك وفات امام صادق عليه السلام متولد شده)، لا محاله بعد از تغيير مذهب او به سوى حق و بعد از گردن گذاشتن او به مذهب زيدى به مدت زيادى، بوده است. زمانى‌كه روايت كند كه اوصياء رسول خدا دوازده نفر اند و آخرين آنان قائم شان است، سه تن آنان محمد،‌ چهارتن آنان على است. اين دليل رجوع او به سوى حق (امامى شدن) است.

الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج8، ص336، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

حضرت آيت الله العظمى سبحانى نيز عقيده دارد با توجه به روايات او كه آن ها را شيخ صدوق نقل كرده،‌ او به سوى مذهب حق برگشته است. ايشان بعد از اين‌كه كلام شيخ و نجاشى را در مورد او نقل كرده مى‌گويد:

والظاهر أن الرجل كان إماميا، لكنه رجع عندما خرج زيد بن علي فمال إليه وصار زيديا. ونقل الكشي روايات في ذمه، غير أن الظاهر من الروايات التي نقلها الصدوق، رجوعه إلى المذهب الحق.

ظاهراً‌ اين شخص امامى بوده است؛ لكن هنگامى‌كه زيد بن على خروج كرد، به سوى او تمايل پيدا كرد و زيدى شد و كشى نيز رواياتى را در مذمت او نقل كرده؛ اما طبق ظاهر رواياتى كه شيخ صدوق از او نقل كرده،‌ او به مذهب حق برگشته است.

السبحاني، الشيخ جعفر (معاصر)، كليات في علم الرجال، ص314،‌ ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، الطبعة الثالثة 1414

نتيجه: طبق نظر بزرگان،‌ ابو الجارود موثق و امامى است از اين رو،‌ روايتش هم صحيح است در نتيجه اين روايت نيز صحيحه است.


ادامه دارد..............صبر کنید:

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا علی ولی الله(ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

اجرک الله یا صاحب الزمان(عج)

ohfreedom;298994 نوشت:
(بررسی احادیثی که در مورد امامت در کتب شیعه آمده است)

ohfreedom;298994 نوشت:

بررسی سایر احادیثی که در مورد دوازده امام از امامان شیعه آمده بررسی ده حدیث دیگر را از کتب معروف آنان دنبال می کنیم تا وضعیتش برای برادران عوام شیعه که از این موضوعات خبر ندارند، مشخص شوند و بدانند بر احادیث چه راویانی روایت عقاید خود را بنا نهاده اند و از چه کسانی اعتقادات خود می گیرند. شاید با این وجود در تحقق وحدت امت اسلامی برداشته باشیم!!
بخاطر اینکه مبحث طولانی نشود فقط به سند حدیث اکتفاء کرده و از اگر نیاز بود به برخی از آنها اشاره می کنیم. همانطور که قبلا گفتیم برای رد یک حدیث کافی است یکی از راویان ثقه نباشد. و نیازی نیست همه جانب آن را بررسی کنیم.

حديث اول:
مهمترین حدیثی که در معرفی ائمه‌ی اثنی عشر در کتب شیعه آمده است حدیث مشهور به حدیث لوح جابر است، این حدیث به چند عبارت و چند طریق آمده که ما همگی را از نظر خوانندگان می‌گذرانیم:
در کتاب اکمال الدین(1) صدوق و نیز در کتاب عیون اخبار الرضا این حدیث با این سند آمده:
«حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحق الطالقاني قال: حدثنا الحسن بن إسمعیل قال: حدثنا أبو عمرو سعید بن محمد بن نصر القطان قال: حدثنا عبید الله بن محمد السلمي قال: حدثنا محمد بن عبدالرحمن قال: حدثنا محمد بن سعید قال: حدثنا العباس أبي عمرو عن صدقه بن أبي موسى عن أبي نصرة قال: لما احتضر أبو جعفر محمد بن علی الباقر ؛ عند الوفاة

بررسی سند حديث –
هیچ یک از روات این حدیث از سعید بن محمد بن نصر القطان تا ابو نصره نامی در کتب رجال ندارند و معلوم نیست صدوق این راویان را از کجا آورده و از که گرفته، و این روایت را از کجا کشف کرده است؟!! اما در حاشیه‌ی کتاب اکمال الدین نوشته شده ابو بصره و اگر ابو بصره باشد نام او محمد بن قیس اسدی است که شهید ثانی او را در کتاب الدرایه ضعیف شمرده و فرموده است: «کلما کان فیه محمد بن قیس عن أبي جعفر فهو مردود»! هر روایتی که از محمد بن قیس از ابی جعفر باشد مردود است! اما یقینا او محمد بن قیس نیست و اگر او باشد از قول او چنین دروغی بافته‌اند و نیز در حاشیه‌ی همین کتاب گفته است اگر ابو بصره باشد اسم او حُمیل (به ضم حاء) و به هر حال مجهول است. و اصلا خود حدیث به قدری رسوا است که ما هیچ گونه احتیاجی به صحت و سقم حدیث از جهت رجال آن نداریم، اینک به متن حدیث توجه می‌‌کنیم:

بررسی متن و مضمون حديث
- ابو بصره یا ابو بصر که هر که باشد مجهول و بی‌‌نام و نشان است گفته است: «لما احتضر أبو جعفر محمد بن علي الباقر عند الوفاة» ( احتضار و وفات حضرت امام محمد باقر بر طبق تمام تواریخ از سال 114 تا سال 118 است) و فاصله‌ی بین وفات حضرت باقر ؛ و جابر بن عبدالله حد متوسط چهل سال است و کمتر نیست. کسی به حدیث‌ساز کذّاب نگفته هنگامی که حضرت ابو جعفر محمد باقر محتضر بود، جابر کجا بود که تو از قول او حدیث لوح را آوردی و اثبات امامت اثنی عشر با نام و نشان پدر و مادر کردی؟ جابر که چهل سال قبل از احتضار حضرت باقر از دنیا رفته چگونه آمد و زید بن علی را به امامت حضرت صادق قانع کرد؟!
اینک برویم سراغ زید، شیخ طوسی در رجال خود (ص 195) فرموده: «قتل سنة إحدى وعشرین ومائة وله اثنتان وأربعون سنة»: او سال 121 و در سن 42 سالگی کشته شد در این صورت آن جناب در سال 79 یا 80 متولد شده زیرا در سال 121 شهید شده در حالی که چهل و دو ساله بوده در تهذیب تاریخ ابن عساکر ج 6 (ص 18) زید بن علی بن الحسین در سال 78 یعنی چهار سال یا حداقل یک سال بعد از فوت جابر متولد شده، و سید علی خان شوشتری در شرح صحیفه‌ی سجادیه تولد او را در سال 75 آورده است یعنی یک سال بعد از فوت جابر، پس زید بن علی بن الحسین در کجا بوده که جابر در سال 114 یا سال 117 در حالی که خود در سال 74 فوت کرده برای اقناع و اسکات او آمده است؟!!
به فرموده‌ی شهید ثانی رسواترین حدیث آن است که تاریخ، آن را رسوا کند.
البته معایب این روایت بسیار است اما چون به لحاظ تاریخی بسیار رسوا بود، آن را ذکر کردیم.

(1)- نام این کتاب کمال الدین و تمام النعمه است ولی چون به اکمال الدین شهرت یافته ما نیز همان را ذکر کرده‌ایم.
.

طريق دوم: روايت دوم از ابو الجارود از امام باقر (ع) با سند صحيح ديگر:

روايت امام باقر عليه السلام از طريق ابو الجارود در جاى ديگر، با اين سند صحيح نيز نقل شده است.

شيخ صدوق در كمال الدين و عيون الاخبار آورده است:

حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَإِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ عليها السلام وَبَيْنَ يَدَيْهَا لَوْحٌ فِيهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ فَعَدَدْتُ اثْنَيْ عَشَرَ اسْماً آخِرُهُمُ الْقَائِمُ ثَلَاثَةٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وَأَرْبَعَةٌ مِنْهُمْ عَلِيٌّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين‏.

جابر مى‌گويد:‌ به محضر حضرت فاطمه سلام الله عليها وارد شدم در برابرش لوحى بود كه نامهاى اوصياء در آن نوشته شده بود. دوازده اسم را در آن شمردم كه آخرين آنان اسم قائم بود. سه اسم به نام محمد و چهار اسم آن به نام على بود. درود خدا بر همه آنان.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج‏1، ص313، ناشر:‌ اسلامية ـ تهران‏، الطبعة الثانية‏، 1395 هـ.
القمي، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي381هـ)، عيون أخبار الرضا (ع) ج2، ص52، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان، سال چاپ: 1404 - 1984 م

بررسي سند روايت:

در سند روايت:‌ 1.حسين بن احمد بن ادريس. 2. احمد بن ادريس اشعرى قمى. 3. احمد بن محمد بن عيسى. 4. ابراهيم بن هاشم. 5. حسن بن محبوب. 6. ابو الجارود زياد بن المنذر واقع شده اند.

ا) الحسين بن احمد بن ادريس:
حسين بن احمد ادريس از اساتيد شيخ صدوق و از مشايخ اجازه است و بزرگانى همانند علامه حلى در خلاصة و نمازى شاهرودى در مستدركات و برخى ديگر او را توثيق كرده و علماء نيز به روايت او عمل نموده‌اند.

علامه حلى در خلاصه‌ الاقوال مى‌نويسد:

الحسين الأشعري القمي، أبو عبد الله، ثقة.

الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص119، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

وحيد بهبهانى در باره او مى‌نويسد:

وقال جدي ترحم عليه عند ذكره أزيد من الف مرة فيما رأيت من كتبه انتهى وهذا يشير إلى غاية الجلالة وكثرة الرواية إلى القوة وكذا مقبولية الرواية وكذا رواية الجليل عنه إلى غير ذلك مما هو فيه مما مر في الفوايد.

در كتاب جدم (علامه مجلسي) ديدم كه زياد تر از هزار مرتبه از او ياد آورى كرده و بر او رحمت فرستاده است و اين مطلب اشاره به نهايت جلالت او دارد. و نيز روايت فراوان او و روايت كردن بزرگان از او، اشاره به قوت و مقبوليت روايتش دارد

الوحيد البهبهاني (متوفاي 1205هـ)، تعليقة علي منهج المقال، ص138، طبق برنامه كتابخانه اهل البيت عليهم السلام.

نمازى شاهرودى مى‌نويسد:

الحسين بن أحمد بن إدريس القمي الأشعري أبو عبد الله: روى عنه التلعكبري وله منه إجازة كما قاله الشيخ في باب من لم يرو عنهم. وروى الصدوق عنه كثيرا " مترحما " ومترضيا " عليه عن أبيه أحمد بن إدريس... وكلما ذكره الصدوق ترحم وترضى عليه، بل عن المجلسي الاول ترحم عليه أزيد من ألف مرة. فيستفاد من ذلك كله جلالته ووثاقته.

حسين بن احمد بن ادريس... تلعكبرى از او روايت نقل كرده و اجازه نامه روايت از او داشته است؛ چنانچه شيخ طوسى اين مطلب را در باب من لم يرو عنهم آورده است. شيخ صدوق نيز از او بسيار رويت كرده و از او با كلمات «رحمه الله» و «رضى الله» تجليل كرده است. هرزمانى كه شيخ صدوق او را ياد آورى كرده بر او ترحم و ترضى نموده است. بلكه مجلسى اول زياد تر از هزار مرتبه بر او رحمت فرستاده است. پس از همه اينها جلالت و وثاقت او استفاده مى‌شود.

الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي1405هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج3، ص84، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى1412هـ

ايشان در صفحه ديگر از كتابش صريحاً‌ اين راوى را توثيق كرده است:

الحسين الأشعري القمي أبو عبد الله: ثقة كما قاله العلامة في صه.

الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي1405هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج3، ص100، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى1412هـ

سيد على بروجردى نيز بعد از اين‌كه سخن از روايات فراوان او و ترحم و ترضى شيخ صدوق به ميان آورده مى‌گويد:

فالعمل بروايته قوي.

البروجردي، السيد علي أصغر بن العلامة السيد محمد شفيع الجابلقي (متوفاي1313هـ)، طرائف المقال، ج1،‌ ص168، تحقيق: السيد مهدي الرجائي،‌ مع إشراف: السيد محمود المرعشي، ناشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي العامة، چاپخانه: بهمن – قم، الطبعة الأولى1410

علامه مامقانى بعد از اين‌كه به طور اختصار ايشان را معرفى كرده مى‌نويسد:

و ظاهره انه امامي و اذا انضم الي ذلك امر ذكرها في التعليقة‌ كان من الحسان اقلاً.

و بعد سخن وحيد بهبهانى كه ذكر شد آورده و سپس مى‌گويد:

فظهر ان الرجل ان لم يكن ثقة ‌فلا اقل من انه من الحسان.

ظاهراً‌ او امامى است و زمانى‌كه به اين مطلب آن چه را وحيد بهبهانى در تعليقه ذكر كرده ضميمه شود، اين شخص اقلاً‌ از جمله حسان است. و در پايان مى‌گويد: به دست آمد اگر اين مرد ثقه نباشد،‌ لا اقل از جمله حسان است.

مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌ ج1، ص318، ‌ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350 ه

ـ
ب) احمد بن ادريس:

نجاشى در باره احمد بن ادريس بن احمد اشعرى مى‌گويد:

احمد بن إدريس بن أحمد أبو علي الأشعري القمي كان ثقة، فقيها، في أصحابنا، كثير الحديث، صحيح الرواية.

احمد بن ادريس... ثقه،‌ فقيه در ميان اصحاب،‌ داراى روايات فراوان و صحيح الروايت بود.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص92،‌ تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

نمازى شاهرودى نيز مى‌نويسد:
أحمد بن إدريس بن أحمد بن زكريا القمي أبو علي الأشعري: كان ثقة فقيها في أصحابنا، كثير الحديث صحيح الرواية،... وهو من مشايخ الكليني أكثر من الرواية عنه في الكافي.

احمد بن ادريس... ثقه،‌ فقيه در ميان اصحاب،‌ داراى روايات فراوان و صحيح الروايت بود. و او از اساتيد كلينى بود كه در كافى از ايشان فراوان روايت نقل كرده است.

الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي1405هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج1،‌ ص256، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى1412هـ

ج) احمد بن محمد بن عيسي

آقاى خويى مى‌فرمايد‌: او با احمد بن محمد بن عيسى بن عبد الله الأشعرى متحد است.

أحمد بن محمد بن عيسى الأشعري القمي: = أحمد بن محمد بن عيسى الأشعري. = أحمد بن محمد بن عيسى بن عبد الله الأشعري. ثقة، له كتب، ذكره الشيخ في رجاله: في أصحاب الرضا عليه السلام. وعده من أصحاب الجواد(ع)،...

احمد بن محمد بن عيسى... ثقه است، براى او كتابهايى است. شيخ او را در كتاب رجالش از اصحاب امام هشتم و او را از اصحاب امام جواد عليه السلام شمرده است.

الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج3، ص85، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

شيخ طوسى ميفرمايد:
أحمد بن محمد بن عيسى الأشعري القمي، ثقة، له كتب.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص351، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.

نمازى شاهرودى نيز مى‌گويد:‌ او با محمد بن محمد بن عيسى بن عبد الله اشعرى متحد است و در مورد او مى‌گويد:

أحمد بن محمد بن عيسى بن عبد الله بن سعد بن مالك بن الأحوص بن السائب بن مالك بن عامر الأشعري القمي، أبو جعفر: شيخ القميين ووجيههم وفقيههم، غير مدافع ثقة جليل بالاتفاق، وهو من أصحاب الرضا والجواد والهادي (صلوات الله عليهم)، كما قاله الشيخ في رجاله وله كتب ذكروها.
احمد بن محمد بن... كنيه اش ابو جعفر، شيخ قميين،‌ بزرگ و فقهايشان است و به اتفاق همه موثق جليل مى‌باشد. او از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادى عليهم السلام است؛ همچنانكه شيخ در رجالش گفته و براى او كتابهايى است كه آن ها را ذكر كرده است.

الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي1405هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج1، ص465، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى1412هـ


د) ابراهيم بن هاشم:

نجاشى مى‌گويد:

إبراهيم بن هاشم أبو إسحاق القمي أصله كوفي، انتقل إلى قم... وأصحابنا يقولون: أول من نشر حديث الكوفيين بقم هو.

ابراهيم بن هاشم... اصالتاً‌ از كوفه است كه از به سوى قم منتقل شده است. و اصحاب ما مى‌گويند:‌ نخستين كسى كه روايت كوفيين را در قم منتشر كرد،‌ ابراهيم بن هاشم بود.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 16، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

آقاى خويى مى‌نويسد: من در وثاقت ابراهيم بن هاشم شك ندارم و براى اثبات اين امر، سه دليل را اقامه مى‌كند:

أقول: لا ينبغي الشك في وثاقة إبراهيم بن هاشم، ويدل على ذلك عدة أمور:

1 - أنه روى عنه ابنه علي في تفسيره كثيرا، وقد التزم في أول كتابه بأن ما يذكره فيه قد انتهى إليه بواسطة الثقات....
2 - أن السيد ابن طاووس ادعى الاتفاق على وثاقته، حيث قال عند ذكره رواية عن أمالي الصدوق في سندها إبراهيم بن هاشم: ورواة الحديث ثقات بالاتفاق. فلاح السائل: الفصل التاسع عشر، الصفحة 158.
3 - أنه أول من نشر حديث الكوفيين بقم. والقميون قد اعتمدوا على رواياته، وفيهم من هو مستصعب في أمر الحديث، فلو كان فيه شائبة الغمز لم يكن يتسالم على أخذ الرواية عنه، وقبول قوله.

مى‌گويم: وثاقت ابراهيم بن هاشم سزاوار شك نيست. بر اثبات وثاقت او سه امر است:

يك: پسرش على بن ابراهيم در تفسيرش روايات بسيار از او نقل كرده و در ابتداى تفسيرش ملتزم شده به اين‌كه آنچه را در اين تفسير بيان كرده منتهى به رجال موثق است.
دو:‌سيد بن طاووس در سند روايتى كه در آن ابراهيم بن هاشم آمده، بروثاقت او ادعاى اتفاق كرده و گفته است:‌ روايان حديث باالاتفاق ثقه هستند.
سه: او نخستين كسى است كه در قم روايات كوفيان را منتشر كرد و قميان به روايات او اعتماد كردند. پس اگر در او نقطه ضعف و طعنى بود،‌ اين چنين در گرفتن روايت از او تسالم و اتفاق نمى‌كردند.

الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج1، ص291، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

نمازى شاهرودى هم خودش ايشان را ثقه مى‌داند و هم نام كسانى را كه ايشان را موثق مى‌دانند ذكر كرده است:

إبراهيم بن هاشم بن الخليل أبو إسحاق القمي:... ثقة جليل وفاقا للعلامة المامقاني وجماعة من المحققين. ذكرهم منهم العلامة الطباطبائي والمحقق الداماد والأردبيلي والمجلسيان ووالد الشيخ البهائي وغيرهم، وقال ابن طاووس في فلاح السائل بعد ذكر سند فيه إبراهيم بن هاشم القمي قال: ورجال السند ثقات بالاتفاق.
ابراهيم بن هاشم... ثقه و جليل است؛ از جهت موافقت با علامه مامقانى و گروهى از محققان. از جمله آنها علامه طباطبائى، محقق داماد،‌ محقق اردبيلى، مجلسى اول و دوم،‌ پدر شيخ بهايى و غير آنان. ابن طاووس در فلاح السائل بعد از ذكر سندى كه در آن ابراهيم بن هاشم قمى آمده، گفته است: رجال سند به اتفاق ثقه هستند.‌

الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي1405هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج1،‌ ص222، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى1412هـ

و) الحسن بن محبوب:

ز) ابي الجارود زياد بن المنذر:

توثيق اين دوتن در روايت قبل به اثبات رسيد و نيازى به تكرار نيست.
نتيجه:
اين روايت نيز صحيح است

ادامه دارد ...صبر کنید....

[=arial][=arial][=arial black]اعوذبالله من الشیطان الرجیم [=arial]

[=arial][=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial][=arial black]السلام علیک یا علی ولی الله(ع)[=arial]

[=arial black]السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

[=arial black]اجرک الله یا صاحب الزمان(عج)

ohfreedom;298994 نوشت:
(بررسی احادیثی که در مورد امامت در کتب شیعه آمده است)

ohfreedom;298994 نوشت:

بررسی سایر احادیثی که در مورد دوازده امام از امامان شیعه آمده بررسی ده حدیث دیگر را از کتب معروف آنان دنبال می کنیم تا وضعیتش برای برادران عوام شیعه که از این موضوعات خبر ندارند، مشخص شوند و بدانند بر احادیث چه راویانی روایت عقاید خود را بنا نهاده اند و از چه کسانی اعتقادات خود می گیرند. شاید با این وجود در تحقق وحدت امت اسلامی برداشته باشیم!!
بخاطر اینکه مبحث طولانی نشود فقط به سند حدیث اکتفاء کرده و از اگر نیاز بود به برخی از آنها اشاره می کنیم. همانطور که قبلا گفتیم برای رد یک حدیث کافی است یکی از راویان ثقه نباشد. و نیازی نیست همه جانب آن را بررسی کنیم.

حديث اول:
مهمترین حدیثی که در معرفی ائمه‌ی اثنی عشر در کتب شیعه آمده است حدیث مشهور به حدیث لوح جابر است، این حدیث به چند عبارت و چند طریق آمده که ما همگی را از نظر خوانندگان می‌گذرانیم:
در کتاب اکمال الدین(1) صدوق و نیز در کتاب عیون اخبار الرضا این حدیث با این سند آمده:
«حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحق الطالقاني قال: حدثنا الحسن بن إسمعیل قال: حدثنا أبو عمرو سعید بن محمد بن نصر القطان قال: حدثنا عبید الله بن محمد السلمي قال: حدثنا محمد بن عبدالرحمن قال: حدثنا محمد بن سعید قال: حدثنا العباس أبي عمرو عن صدقه بن أبي موسى عن أبي نصرة قال: لما احتضر أبو جعفر محمد بن علی الباقر ؛ عند الوفاة

بررسی سند حديث –
هیچ یک از روات این حدیث از سعید بن محمد بن نصر القطان تا ابو نصره نامی در کتب رجال ندارند و معلوم نیست صدوق این راویان را از کجا آورده و از که گرفته، و این روایت را از کجا کشف کرده است؟!! اما در حاشیه‌ی کتاب اکمال الدین نوشته شده ابو بصره و اگر ابو بصره باشد نام او محمد بن قیس اسدی است که شهید ثانی او را در کتاب الدرایه ضعیف شمرده و فرموده است: «کلما کان فیه محمد بن قیس عن أبي جعفر فهو مردود»! هر روایتی که از محمد بن قیس از ابی جعفر باشد مردود است! اما یقینا او محمد بن قیس نیست و اگر او باشد از قول او چنین دروغی بافته‌اند و نیز در حاشیه‌ی همین کتاب گفته است اگر ابو بصره باشد اسم او حُمیل (به ضم حاء) و به هر حال مجهول است. و اصلا خود حدیث به قدری رسوا است که ما هیچ گونه احتیاجی به صحت و سقم حدیث از جهت رجال آن نداریم، اینک به متن حدیث توجه می‌‌کنیم:

بررسی متن و مضمون حديث
- ابو بصره یا ابو بصر که هر که باشد مجهول و بی‌‌نام و نشان است گفته است: «لما احتضر أبو جعفر محمد بن علي الباقر عند الوفاة» ( احتضار و وفات حضرت امام محمد باقر بر طبق تمام تواریخ از سال 114 تا سال 118 است) و فاصله‌ی بین وفات حضرت باقر ؛ و جابر بن عبدالله حد متوسط چهل سال است و کمتر نیست. کسی به حدیث‌ساز کذّاب نگفته هنگامی که حضرت ابو جعفر محمد باقر محتضر بود، جابر کجا بود که تو از قول او حدیث لوح را آوردی و اثبات امامت اثنی عشر با نام و نشان پدر و مادر کردی؟ جابر که چهل سال قبل از احتضار حضرت باقر از دنیا رفته چگونه آمد و زید بن علی را به امامت حضرت صادق قانع کرد؟!
اینک برویم سراغ زید، شیخ طوسی در رجال خود (ص 195) فرموده: «قتل سنة إحدى وعشرین ومائة وله اثنتان وأربعون سنة»: او سال 121 و در سن 42 سالگی کشته شد در این صورت آن جناب در سال 79 یا 80 متولد شده زیرا در سال 121 شهید شده در حالی که چهل و دو ساله بوده در تهذیب تاریخ ابن عساکر ج 6 (ص 18) زید بن علی بن الحسین در سال 78 یعنی چهار سال یا حداقل یک سال بعد از فوت جابر متولد شده، و سید علی خان شوشتری در شرح صحیفه‌ی سجادیه تولد او را در سال 75 آورده است یعنی یک سال بعد از فوت جابر، پس زید بن علی بن الحسین در کجا بوده که جابر در سال 114 یا سال 117 در حالی که خود در سال 74 فوت کرده برای اقناع و اسکات او آمده است؟!!
به فرموده‌ی شهید ثانی رسواترین حدیث آن است که تاریخ، آن را رسوا کند.
البته معایب این روایت بسیار است اما چون به لحاظ تاریخی بسیار رسوا بود، آن را ذکر کردیم.

(1)- نام این کتاب کمال الدین و تمام النعمه است ولی چون به اکمال الدین شهرت یافته ما نیز همان را ذکر کرده‌ایم.
.



[=arial black]طريق سوم: ابو بصير از امام صادق (ع) با سه سند: « هَذَا لَوْحٌ أَهْدَاهُ اللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ... فِيهِ اسْمُ أَبِي وَاسْمُ بَعْلِي وَاسْمُ ابْنَيَّ وَاسْمُ الْأَوْصياءِ مِنْ وُلْدِي»

[=arial black]در يكى از طرق لوح جابر بن عبد الله، ابو بصير اسدى قرار دارد كه اين روايت را از امام صادق عليه السلام به صورت مفصل نقل كرده و مرحوم كلينى اين روايت را در يك جا با سه سند در كافى آورده‌است:

[=arial black]مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِيفٍ وَعَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: قَالَ أَبِي لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ- إِنَّ لِي إِلَيْكَ حَاجَةً فَمَتَى يَخِفُّ عَلَيْكَ أَنْ أَخْلُوَ بِكَ فَأَسْأَلَكَ عَنْهَا. فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ: أَيَّ الْأَوْقَاتِ أَحْبَبْتَهُ فَخَلَا بِهِ فِي بَعْضِ الْأَيَّامِ فَقَالَ لَهُ: يَا جَابِرُ أَخْبِرْنِي عَنِ اللَّوْحِ الَّذِي رَأَيْتَهُ فِي يَدِ أُمِّي فَاطِمَةَ عليها السلام بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَمَا أَخْبَرَتْكَ بِهِ أُمِّي أَنَّهُ فِي ذَلِكَ اللَّوْحِ مَكْتُوبٌ فَقَالَ جَابِرٌ: أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّي دَخَلْتُ عَلَى أُمِّكَ فَاطِمَةَ عليها السلام فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَهَنَّيْتُهَا بِوِلَادَةِ الْحُسَيْنِ وَرَأَيْتُ فِي يَدَيْهَا لَوْحاً أَخْضَرَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ مِنْ زُمُرُّدٍ وَرَأَيْتُ فِيهِ كِتَاباً أَبْيَضَ شِبْهَ لَوْنِ الشَّمْسِ فَقُلْتُ لَهَا بِأَبِي وَأُمِّي يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله مَا هَذَا اللَّوْحُ؟ فَقَالَتْ: هَذَا لَوْحٌ أَهْدَاهُ اللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ صلي الله عليه وآله فِيهِ اسْمُ أَبِي وَاسْمُ بَعْلِي وَاسْمُ ابْنَيَّ وَاسْمُ الْأَوْصياءِ مِنْ وُلْدِي وَ أَعْطَانِيهِ أَبِي لِيُبَشِّرَنِي بِذَلِكَ. قَالَ جَابِرٌ: فَأَعْطَتْنِيهِ أُمُّكَ فَاطِمَةُ عليها السلام فَقَرَأْتُهُ وَاسْتَنْسَخْتُهُ. فَقَالَ لَهُ أَبِي فَهَلْ لَكَ يَا جَابِرُ أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَيَّ؟ قَالَ: نَعَمْ. فَمَشَى مَعَهُ أَبِي إِلَى مَنْزِلِ جَابِرٍ فَأَخْرَجَ صَحِيفَةً مِنْ رَقٍّ فَقَالَ: يَا جَابِرُ انْظُرْ فِي كِتَابِكَ لِأَقْرَأَ أَنَا عَلَيْكَ فَنَظَرَ جَابِرٌ فِي نُسْخَةٍ فَقَرَأَهُ أَبِي فَمَا خَالَفَ حَرْفٌ حَرْفاً فَقَالَ جَابِرٌ: فَأَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّي هَكَذَا رَأَيْتُهُ فِي اللَّوْحِ مَكْتُوباً:
[=arial black]بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* هَذَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ*- لِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَنُورِهِ وَسَفِيرِهِ وَحِجَابِهِ وَدَلِيلِهِ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَظِّمْ يَا مُحَمَّدُ أَسْمَائِي وَاشْكُرْ نَعْمَائِي وَلَا تَجْحَدْ آلَائِي إِنِّي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا قَاصِمُ الْجَبَّارِينَ وَمُدِيلُ الْمَظْلُومِينَ وَدَيَّانُ الدِّينِ إِنِّي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَمَنْ رَجَا غَيْرَ فَضْلِي أَوْ خَافَ غَيْرَ عَدْلِي عَذَّبْتُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ فَإِيَّايَ فَاعْبُدْ وَعَلَيَّ فَتَوَكَّلْ إِنِّي لَمْ أَبْعَثْ نَبِيّاً فَأُكْمِلَتْ أَيَّامُهُ وَانْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَصِيّاً وَإِنِّي فَضَّلْتُكَ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ وَفَضَّلْتُ وَصِيَّكَ عَلَى الْأَوْصِيَاءِ وَأَكْرَمْتُكَ بِشِبْلَيْكَ وَسِبْطَيْكَ حَسَنٍ وَحُسَيْنٍ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمِي- بَعْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ أَبِيهِ وَجَعَلْتُ حُسَيْناً خَازِنَ وَحْيِي وَأَكْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَخَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَأَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً جَعَلْتُ كَلِمَتِيَ التَّامَّةَ مَعَهُ وَحُجَّتِيَ الْبَالِغَةَ عِنْدَهُ بِعِتْرَتِهِ أُثِيبُ وَأُعَاقِبُ أَوَّلُهُمْ عَلِيٌّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ وَزَيْنُ أَوْلِيَائِيَ الْمَاضِينَ وَابْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ عِلْمِي وَالْمَعْدِنُ لِحِكْمَتِي سَيَهْلِكُ الْمُرْتَابُونَ فِي جَعْفَرٍ الرَّادُّ عَلَيْهِ كَالرَّادِّ عَلَيَّ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأُكْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَرٍ وَلَأَسُرَّنَّهُ فِي أَشْيَاعِهِ وَأَنْصَارِهِ وَأَوْلِيَائِهِ أُتِيحَتْ بَعْدَهُ مُوسَى فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ حِنْدِسٌ- لِأَنَّ خَيْطَ فَرْضِي لَا يَنْقَطِعُ وَحُجَّتِي لَا تَخْفَى وَأَنَّ أَوْلِيَائِي يُسْقَوْنَ بِالْكَأْسِ الْأَوْفَى مَنْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِي وَمَنْ غَيَّرَ آيَةً مِنْ كِتَابِي فَقَدِ افْتَرَى عَلَيَّ وَيْلٌ لِلْمُفْتَرِينَ الْجَاحِدِينَ عِنْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ مُوسَى عَبْدِي وَحَبِيبِي وَخِيَرَتِي فِي عَلِيٍّ وَلِيِّي وَنَاصِرِي وَمَنْ أَضَعُ عَلَيْهِ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ وَأَمْتَحِنُهُ بِالاضْطِلَاعِ بِهَا يَقْتُلُهُ عِفْرِيتٌ مُسْتَكْبِرٌ يُدْفَنُ فِي الْمَدِينَةِ الَّتِي بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ- إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِي حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَسُرَّنَّهُ بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ وَخَلِيفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَوَارِثِ عِلْمِهِ فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمِي وَمَوْضِعُ سِرِّي وَحُجَّتِي عَلَى خَلْقِي لَا يُؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ إِلَّا جَعَلْتُ الْجَنَّةَ مَثْوَاهُ وَشَفَّعْتُهُ فِي سَبْعِينَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ كُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النَّارَ وَأَخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لِابْنِهِ عَلِيٍّ وَلِيِّي وَنَاصِرِي وَالشَّاهِدِ فِي خَلْقِي وَأَمِينِي عَلَى وَحْيِي أُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِيَ إِلَى سَبِيلِي وَالْخَازِنَ لِعِلْمِيَ الْحَسَنَ وَأُكْمِلُ ذَلِكَ بِابْنِهِ م‏ح‏م‏د رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ عَلَيْهِ كَمَالُ مُوسَى وَبَهَاءُ عِيسَى وَصَبْرُ أَيُّوبَ فَيُذَلُّ أَوْلِيَائِي فِي زَمَانِهِ وَتُتَهَادَى رُءُوسُهُمْ كَمَا تُتَهَادَى رُءُوسُ التُّرْكِ وَالدَّيْلَمِ فَيُقْتَلُونَ وَيُحْرَقُونَ وَيَكُونُونَ خَائِفِينَ مَرْعُوبِينَ وَجِلِينَ تُصْبَغُ الْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ وَيَفْشُو الْوَيْلُ وَالرَّنَّةُ فِي نِسَائِهِمْ أُولَئِكَ أَوْلِيَائِي حَقّاً بِهِمْ أَدْفَعُ كُلَّ فِتْنَةٍ عَمْيَاءَ حِنْدِسٍ وَبِهِمْ أَكْشِفُ الزَّلَازِلَ وَأَدْفَعُ الْآصَارَ وَالْأَغْلَالَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ: قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَالِمٍ قَالَ أَبُو بَصِيرٍ لَوْ لَمْ تَسْمَعْ فِي دَهْرِكَ إِلَّا هَذَا الْحَدِيثَ لَكَفَاكَ فَصُنْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ‏.

[=arial black]ابى بصيرمى‌گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:

[=arial black]پدرم به جابر بن عبد الله انصارى گفت: چه وقت برايت راحت‏تر است كه تنها نزد من آيى تا مطلبى را از تو بپرسم؟ جابر گفت: هر وقت كه شما بخواهى‏؟، يك روزى پدرم به او فرمود: اى جابر، به من از آن لوحى كه در دست مادرم فاطمه سلام الله عليها دختر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم ديدى و از آنچه كه مادرم به تو گزارش داد كه در آن لوح نوشته است، گزارش بده.

[=arial black]جابر در پاسخ گفت: خدا را گواه مى‏گيرم [روزى‏] در زمان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله جهت‏ تبريك و تهنيت تولّد امام حسين(ع) به خدمت مادرت حضرت زهرا عليها السّلام رسيده بودم كه در دست آن حضرت لوح سبز رنگى ديدم، كه گمان كردم از زمرّد است‏ و در آن‏ نوشته سپيدى به مانند رنگ آفتاب بود، عرض كردم: پدرم و مادرم قربانت، اى دختر رسول خدا(ص)، اين لوح چيست؟

[=arial black]فرمود: اين لوحى است كه خدا آن را به رسول خود هديه كرده و در آن نام پدرم و نام شوهرم و نام دو پسرم و نام امامان از فرزندانم مى‌باشد و پدرم براى مژدگانى، آن را به من داده است،

[=arial black]جابر مى‌گويد: مادرت فاطمه سلام الله عليها آن را به دست من داد و آن را خواندم و از آن رو نويس كردم، پدرم به او گفت: اى جابر، مى‏توانى آن را به من نشان دهى؟ گفت: آرى، پدرم با او به خانه جابر رفت و او صحيفه‏اى از پوست آهو (از برگ كاغذ) در آورد، پدرم فرمود: اى جابر، در نوشته خود نگاه كن تا من آن را بخوانم، جابر در نسخه خود نظر داشت و پدرم آن را خواند و يك حرف، اختلاف نداشت. جابر گفت: من خدا را گواه مى‏گيرم كه به راستى همچنين ديدم كه در لوح نوشته بود:

[=arial black]به نام خداى بخشاينده مهربان اين نامه‏اى است كه از خداوند عزيز حكيم براى محمد صلى الله عليه وآله وسلم بنده و نور و سفير و حجاب و دليل حضرت او، روح الامين آن را از نزد رب العالمين آورده است، اى محمد، اسماء مرا بزرگ شمار و نعمت‏هاى مرا شكرگزار و لطفهاى مرا انكار مدار، به راستى، منم، من كه خدايم، نيست شايسته پرستش جز من كه شكننده جباران و انتقام جوى ستمكشان و جزا دهنده روز رستاخيزم، به راستى منم خدا، نيست شايسته پرستش جز من، هر كه جز فضل مرا اميد دارد و جز از عدل من بترسد، او را چنان كيفرى دهم كه هيچ كدام از جهانيان را آن گونه كيفر ندهم، پس مرا پرستش كن و همانا بر من توكل كن،

[=arial black]به راستى، من پيغمبرى نفرستادم كه روزگارش را به پايان‏ رسانم و عمرش به سر آيد جز آنكه براى او وصيى مقرر ساخته‏ام، به راستى، من تو را بر پيغمبران، و وصى تو را بر همه اوصياء برترى دادم و تو را به دو شير- بچه‏ات- و به دو دختر زاده‏ات حسن و حسين ارجمند ساختم،

[=arial black]حسن را پس از پدرش كان دانش نمودم و حسين را گنجبان وحى خويش، او را به شهادت گرامى داشتم و به سرانجام سعادتش واداشتم، پس او برترين شهيدا و بلند پايه ‏ترين آنهاست، من كلمه تامه خود را همراه او كردم و حجت رساى خويش را نزد او نهادم به وسيله خاندان او پاداش دهم و كيفر نهم.

[=arial black]اول آنان: على سيد عابدان و زيور دوستان گذشته اين سامان.

[=arial black]دوم: پسرش همانند جدّ ستوده‏اش محمد، شكافنده دانش و معدن حكمتم، محققاً شك كنندگان در باره او هلاك شوند.

[=arial black]سوم آنها جعفر: هركس او را نپذيرد، مرا نپذيرفته، گفتار من حق است. هر آينه گرامى دارم جايگاه جعفر را و او را در باره پيروان و ياران، و دوستانش شاد سازم،

[=arial black]پس از وى چهارمشان: موسى است كه (در زمان او) آشوبى سخت و گيج‏كننده فرا گيرد، زيرا رشته وجوب اطاعت من منقطع نگردد و حجت من پنهان نشود و همانا اولياء من با جامى سرشار سير آب شوند.

[=arial black]هر كس يكى از آنها را انكار كند، نعمت مرا انكار كرده و آنكه يك آيه از كتاب مرا تغيير دهد، بر من دروغ بسته است.

[=arial black]پس از گذشتن دوران بنده و دوست و برگزيده‏ام موسى، واى بر دروغ‏بندان و منكرين على (امام هشتم عليه السلام) و دوست و ياور من و كسى كه بارهاى سنگين نبوت را بدوش او گذارم و به وسيله انجام دادن آنها امتحانش كنم (گويا اشاره به پذيرفتن امر دشوار ولايت عهديست) او را مردى پليد و گردنكش (مأمون) مى‌كشد و در شهرى كه (طوس) بنده صالح (ذو القرنين) آن را ساخته است، پهلوى بدترين مخلوقم (هارون) به خاك سپرده مى‏شود، فرمان و وعده من ثابت شده كه:

[=arial black]او را به وجود پسرش و جانشين و وارث علمش محمد مسرور سازم، او كانون علم من و محل راز من و حجت من بر خلقم مى‌باشد، هر بنده‏ئى به او ايمان آورد، بهشت را جايگاهش سازم و شفاعت او را نسبت به هفتاد تن از خاندانش كه همگى سزاوار دوزخ باشند بپذيرم.

[=arial black]و سر انجام سعادت را نصيب پسر او: على (امام نقى عليه السلام) سازم كه ولى و ناصر من و گواه من بر خلق من و امين من بر وحى من است.

[=arial black]و از او به وجود آورم، حسن (امام عسكرى عليه السلام) را، همان كه به راه و كيش من دعوت كند و گنجبان دانش من باشد.

[=arial black]و كامل گردانم اين سلسله امامت را به پسر او:

[=arial black]م ح م د كه رحمت بر جهانيان و داراى كمال موسى و بهاى عيسى و صبر ايوب است،

[=arial black]در دوران او دوستانم خوار شوند و سر آنها را دشمنان به هم ديگر هديه كنند چنانچه سرهاى ترك و ديلم را به هم پيشكش نمايند، آنها را بكشند و بسوزانند و در ترس باشند،
[=arial black]مرعوب و هراسان و زمين از خونشان رنگين گردد، ناله و شيون در ميان زنان آنها بلند شود،

[=arial black]آنان به راستى دوستان من باشند و به وسيله آنها دفع كنم هر فتنه پيچيده و تارى را و براى آنها بردارم زمين لرزه‏ها و بارهاى سنگين و زنجير گران را، آنانند كه درود و رحمت پروردگار بر آنهاست، و تنها آنان هدايت‏شده‏گانند.

[=arial black]عبد الرحمن بن سالم گويد: ابو بصير گفت: اگر در دوران عمرت جز اين حديث نشنيده باشى، ترا كفايت كند، پس آن را از نا اهلش پنهان دار.
[=arial black]الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج‏1، ص527، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
[=Arial Black]
[=Arial Black]

[=Arial Black](این هم تصویر نرم افزار برای سند روایت که ohfreedomنگه سند ندارد)

[=Arial Black]

[=arial black]برخى مصادر ديگر اين روايت از قرار ذيل است:

[=arial black]القمي،‌ أبي الحسن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي329هـ)، الإمامة والتبصرة، ص103، تحقيق: مدرسة الإمام المهدي (ع) - قم المقدسة،‌ ناشر: مدرسة الإمام المهدي (ع) - قم المقدسة،‌ چاپ: الأولى،‌ سال چاپ: 1404 - 1363 ش

[=arial black]القمي، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي 381هـ)، عيون أخبار الرضا (ع) ج2، ص48،‌ تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان، سال چاپ: 1404 - 1984 م

[=arial black]النعماني، أبي عبد الله محمد بن ابن إبراهيم بن جعفر الكاتب المعروف ب‍ ابن أبي زينب النعماني (متوفاي360ه‍ـ)،‌الغيبة،‌ ص70، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: أنوار الهدى،‌ چاپخانه: مهر – قم، چاپ: الأولى1422

[=arial black]الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاى413 هـ)، الاختصاص، ص210، تحقيق: علي أكبر الغفاري، السيد محمود الزرندي، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، الطبعة الثانية 1414 - 1993 م

[=arial black]الحر العاملي، محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي1104هـ)،‌ الجواهر السنية في الأحاديث القدسية، ص203، چاپخانه: النعمان - النجف الأشرف، سال چاپ: 1384 – 1964

[=arial black]الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاى548هـ)، إعلام الورى بأعلام الهدى، ج2، ص174، تحقيق و نشر: تحقيق مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ـ قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

ادامه دارد

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا علی ولی الله(ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

اجرک الله یا صاحب الزمان(عج)

ohfreedom;298994 نوشت:
(بررسی احادیثی که در مورد امامت در کتب شیعه آمده است)

ohfreedom;298994 نوشت:

بررسی سایر احادیثی که در مورد دوازده امام از امامان شیعه آمده بررسی ده حدیث دیگر را از کتب معروف آنان دنبال می کنیم تا وضعیتش برای برادران عوام شیعه که از این موضوعات خبر ندارند، مشخص شوند و بدانند بر احادیث چه راویانی روایت عقاید خود را بنا نهاده اند و از چه کسانی اعتقادات خود می گیرند. شاید با این وجود در تحقق وحدت امت اسلامی برداشته باشیم!!
بخاطر اینکه مبحث طولانی نشود فقط به سند حدیث اکتفاء کرده و از اگر نیاز بود به برخی از آنها اشاره می کنیم. همانطور که قبلا گفتیم برای رد یک حدیث کافی است یکی از راویان ثقه نباشد. و نیازی نیست همه جانب آن را بررسی کنیم.

حديث اول:
مهمترین حدیثی که در معرفی ائمه‌ی اثنی عشر در کتب شیعه آمده است حدیث مشهور به حدیث لوح جابر است، این حدیث به چند عبارت و چند طریق آمده که ما همگی را از نظر خوانندگان می‌گذرانیم:
در کتاب اکمال الدین(1) صدوق و نیز در کتاب عیون اخبار الرضا این حدیث با این سند آمده:
«حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحق الطالقاني قال: حدثنا الحسن بن إسمعیل قال: حدثنا أبو عمرو سعید بن محمد بن نصر القطان قال: حدثنا عبید الله بن محمد السلمي قال: حدثنا محمد بن عبدالرحمن قال: حدثنا محمد بن سعید قال: حدثنا العباس أبي عمرو عن صدقه بن أبي موسى عن أبي نصرة قال: لما احتضر أبو جعفر محمد بن علی الباقر ؛ عند الوفاة

بررسی سند حديث –
هیچ یک از روات این حدیث از سعید بن محمد بن نصر القطان تا ابو نصره نامی در کتب رجال ندارند و معلوم نیست صدوق این راویان را از کجا آورده و از که گرفته، و این روایت را از کجا کشف کرده است؟!! اما در حاشیه‌ی کتاب اکمال الدین نوشته شده ابو بصره و اگر ابو بصره باشد نام او محمد بن قیس اسدی است که شهید ثانی او را در کتاب الدرایه ضعیف شمرده و فرموده است: «کلما کان فیه محمد بن قیس عن أبي جعفر فهو مردود»! هر روایتی که از محمد بن قیس از ابی جعفر باشد مردود است! اما یقینا او محمد بن قیس نیست و اگر او باشد از قول او چنین دروغی بافته‌اند و نیز در حاشیه‌ی همین کتاب گفته است اگر ابو بصره باشد اسم او حُمیل (به ضم حاء) و به هر حال مجهول است. و اصلا خود حدیث به قدری رسوا است که ما هیچ گونه احتیاجی به صحت و سقم حدیث از جهت رجال آن نداریم، اینک به متن حدیث توجه می‌‌کنیم:

بررسی متن و مضمون حديث
- ابو بصره یا ابو بصر که هر که باشد مجهول و بی‌‌نام و نشان است گفته است: «لما احتضر أبو جعفر محمد بن علي الباقر عند الوفاة» ( احتضار و وفات حضرت امام محمد باقر بر طبق تمام تواریخ از سال 114 تا سال 118 است) و فاصله‌ی بین وفات حضرت باقر ؛ و جابر بن عبدالله حد متوسط چهل سال است و کمتر نیست. کسی به حدیث‌ساز کذّاب نگفته هنگامی که حضرت ابو جعفر محمد باقر محتضر بود، جابر کجا بود که تو از قول او حدیث لوح را آوردی و اثبات امامت اثنی عشر با نام و نشان پدر و مادر کردی؟ جابر که چهل سال قبل از احتضار حضرت باقر از دنیا رفته چگونه آمد و زید بن علی را به امامت حضرت صادق قانع کرد؟!
اینک برویم سراغ زید، شیخ طوسی در رجال خود (ص 195) فرموده: «قتل سنة إحدى وعشرین ومائة وله اثنتان وأربعون سنة»: او سال 121 و در سن 42 سالگی کشته شد در این صورت آن جناب در سال 79 یا 80 متولد شده زیرا در سال 121 شهید شده در حالی که چهل و دو ساله بوده در تهذیب تاریخ ابن عساکر ج 6 (ص 18) زید بن علی بن الحسین در سال 78 یعنی چهار سال یا حداقل یک سال بعد از فوت جابر متولد شده، و سید علی خان شوشتری در شرح صحیفه‌ی سجادیه تولد او را در سال 75 آورده است یعنی یک سال بعد از فوت جابر، پس زید بن علی بن الحسین در کجا بوده که جابر در سال 114 یا سال 117 در حالی که خود در سال 74 فوت کرده برای اقناع و اسکات او آمده است؟!!
به فرموده‌ی شهید ثانی رسواترین حدیث آن است که تاریخ، آن را رسوا کند.
البته معایب این روایت بسیار است اما چون به لحاظ تاریخی بسیار رسوا بود، آن را ذکر کردیم.

(1)- نام این کتاب کمال الدین و تمام النعمه است ولی چون به اکمال الدین شهرت یافته ما نیز همان را ذکر کرده‌ایم.
.





طريق چهارم: جابر جعفي از امام باقر (ع) از جابر بن عبد الله: «هَذِهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ أَوَّلُهُمْ ابْنُ عَمِّي وَأَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي»

شيخ صدوق در دو كتابش (كمال الدين و عيون اخبار الرضا) آورده است:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ شَاذَوَيْهِ الْمُؤَدِّبُ وَأَحْمَدُ بْنُ هَارُونَ الْقَاضِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْفَزَارِيِّ الْكُوفِيِّ عَنْ مَالِكٍ السَّلُولِيِّ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ أَبِي السَّفَاتِجِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ عليه السلام عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى مَوْلَاتِي فَاطِمَةَ عليها سلام وَقُدَّامَهَا لَوْحٌ يَكَادُ ضَوْؤُهُ يَغْشَى الْأَبْصَارَ فِيهِ اثْنَا عَشَرَ اسْماً ثَلَاثَةٌ فِي ظَاهِرِهِ وَثَلَاثَةٌ فِي بَاطِنِهِ وَثَلَاثَةُ أَسْمَاءَ فِي آخِرِهِ وَثَلَاثَةُ أَسْمَاءَ فِي طَرَفِهِ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِيَ اثْنَا عَشَرَ اسْماً فَقُلْتُ أَسْمَاءُ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَتْ: هَذِهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ أَوَّلُهُمْ ابْنُ عَمِّي وَأَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي آخِرُهُمُ الْقَائِمُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ قَالَ جَابِرٌ: فَرَأَيْتُ فِيهَا مُحَمَّداً مُحَمَّداً مُحَمَّداً فِي ثَلَاثَةِ مَوَاضِعَ وَعَلِيّاً وَعَلِيّاً وَعَلِيّاً وَعَلِيّاً فِي أَرْبَعَةِ مَوَاضِعَ‏.

به نقل جابر جعفى از امام باقر عليه السلام، جابر بن عبد اللَّه انصارى مى‌گويد: به محضر بانوى خود فاطمه زهرا عليها السّلام وارد شدم در برابرش لوحى بود كه پرتوش چشم را خيره مى‌كرد در آن لوح نام دوازده امام بود، سه نام در روى آن و سه نام ديگر در پشت آن، سه نام در آخر آن و سه نام در حاشيه آن بود، من آنها را شمردم دوازده نام بودند، گفتم اينها نامهاى چه كسانى هستند؟ فرمود: اين نام اوصياء است نخستين آنان عمو زاده‏ام و يازده تن ديگر آنها فرزندانم مى‌باشند كه آخرين شان قائم است. جابر مى‌گويد در سه جاى لوح، محمد محمد محمد و در چهار جا، على و على و على و على در چهار ديدم.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج‏1، ص312، ناشر:‌ اسلامية ـ تهران‏، الطبعة الثانية‏، 1395 هـ.
القمي، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي 381هـ)، عيون أخبار الرضا (ع) ج2، ص51، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان، سال چاپ: 1404 - 1984 م


طريق چهارم: اسحاق بن عمار از امام صادق (ع): «وَجَدْنَا صَحِيفَةً بِإِمْلَاءِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَخَطِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ»

وَحَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ حَمْزَةَ الْعَلَوِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ دُرُسْتَ السَّرْوِيُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِمْرَانَ الْكُوفِيُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ وَصَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ: يَا إِسْحَاقُ أَ لَا أُبَشِّرُكَ؟ قُلْتُ: بَلَى جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ: وَجَدْنَا صَحِيفَةً بِإِمْلَاءِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَخَطِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فِيهَا بسم الله الرحمن الرحيم هَذَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ وَذَكَرَ حَدِيثَ اللَّوْحِ كَمَا ذَكَرْتُهُ فِي هَذَا الْبَابِ مِثْلَهُ سَوَاءً إِلَّا أَنَّهُ قَالَ فِي آخِرِهِ ثُمَّ قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: يَا إِسْحَاقُ هَذَا دِينُ الْمَلَائِكَةِ وَالرُّسُلِ فَصُنْهُ عَنْ غَيْرِ أَهْلِهِ يَصُنْكَ اللَّهُ وَيُصْلِحْ بَالَكَ ثُمَّ قَالَ عليه السلام مَنْ دَانَ بِهَذَا أَمِنَ عِقَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ.‏

اسحق بن عمار مى‌گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: اى اسحق آيا به تو مژده ندهم؟ گفتم: چرا فدايت گردم اى پسر رسول خدا. فرمود: در صحيفه‌اى كه به املاء رسول خدا و خط اميرمؤمنان عليه السّلام بود اين چنين آمده است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ هذا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ العزيز الحكم روايت لوح را مطابق آن چه گذشت ذكر كرد. جز آن‌كه در آخرش فرمود: اى اسحق! اين دين فرشتگان و رسولان است، آن را از نا اهلان نگهدار، خدايت نگهدارد و خاطرت را جمع دارد. سپس فرمود: هر كس بدين عقيده باشد، از عقاب خداى عز و جل در امان است.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج‏1، ص312، ناشر:‌ اسلامية ـ تهران‏، الطبعة الثانية‏، 1395 هـ.
القمي، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي 381هـ)، عيون أخبار الرضا (ع) ج2، ص50،‌ تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان، سال چاپ: 1404 - 1984 م

[=arial][=arial black]اعوذبالله من الشیطان الرجیم

[=arial][=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial][=arial black]السلام علیک یا علی ولی الله(ع)

[=arial]

[=arial black]السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

[=arial black]اجرک الله یا صاحب الزمان(عج)
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]برای رفع کامل شبهات به لینک زیر مراجعه کنید
[=Arial Black]
[=Arial Black]چند پست اخیر نیز از همین منبع اخذ شده است

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=14534


[=Traditional Arabic]با سلام وتشكر از همه دوستان فقط خواهشی که دارم اجازه دهید که وارد بحث تخصصی و اثبات صحت احادیثی شویم که هیچ کس را قدرت انکار وتضعیف آنها نیست .


[=Traditional Arabic]در ادامه احادیثی که امامت امیر المومنین علیه السلام و11 فرزندش از زبان پیامبر (ص) بکرات صادر گشته توجه شما را به چند حدیث صحیح جلب میکنم . این احادیث از کتاب الیقین و التحصین تالیف سید اجل علي بن موسى بن جعفر بن محمد بن محمد الطاوس العلوي الفاطمي متوفی 664 رحمه الله است که اختصاصا در همین مورد امام المتقین وامیرالمومنین بودن امام علیست :


[=Traditional Arabic]قد قدمنا في هذا الكتاب بعض ما ذكره الخطيب في تاريخ بغداد من مدح محمد بن جرير الطبري و أنه ما كان تحت أديم السماء مثله و بعض ما ذكره ابن الأثير من تاريخه عنه أنه كان لا يأخذه في الله لومة لائم فقال محمد بن جرير الطبري المذكور في كتاب مناقب أهل البيت ع في باب الهاء من حديث نذكر إسناده و المراد منه بلفظه
أبو جعفر قال حدثني عبد الرزاق عن معمر عن الزهري عن سعيد بن المسيب ثم ذكر فيه عن سلمان الفارسي ما هذا لفظه و قام سلمان رحمة الله عليه فقال يا معاشر المسلمين أنشدكم بالله و بحق رسول الله ص أ لستم تشهدون أن النبي ص قال سلمان منا أهل البيت فقالوا بلى و الله نشهد بذلك قال فأنا أشهد به أني سمعت رسول الله ص يقول علي إمام المتقين و قائد الغر المحجلين و هو الأمير من بعدي


[=Traditional Arabic]همین یک حدیث کافیست که حجت را بر همگان تمام کند زیرا که در اعلی درجه صحت قرار دارد وبصراحت از کلمه امام وامیر بعد از پیامبر سخن گفته؛ اولین راویش امام حافظ هو محمد بن جرير بن يزيد بن كثير، الإمام العلم المجتهد أبو جعفر الطبري، عالم العصر، كان ثقة صادقاً حافظاً، إماماً في التفسير والفقه والإجماع والاختلاف، علامة في التاريخ وأيام الناس، عارفاً بالقراءات وباللغة است و بقیه رجالش هم از رجال بخاری ومسلم ، خلاصه حدیث در اعلی درجه از صحت است .


[=Traditional Arabic]حدیث دوم هم از همین ابن جریر :


أبو جعفر قال حدثنا زرات بن يعلى بن أحمد البغدادي قال أخبرنا أبو قتادة عن جعفر بن محمد عن محمد بن بكير عن جابر بن عبد الله الأنصاري عن سلمان الفارسي قال قلنا يوما يا رسول الله من الخليفة بعدك حتى نعلمه قال لي يا سلمان أدخل علي أبا ذر و المقداد و أبا أيوب الأنصاري و أم سلمة زوجة النبي من وراء الباب ثم قال اشهدوا و افهموا عني أن علي بن أبي طالب ع وصيي و وارثي و قاضي ديني و عدتي و هو الفاروق بين الحق و الباطل و هو يعسوب المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين و الحامل غدا لواء رب العالمين هو و ولده من بعده ثم من الحسين ابني أئمة تسعة هداة مهديون إلى يوم القيامة أشكو إلى الله جحود أمتي لأخي و تظاهرهم عليه و ظلمهم له و أخذهم حقه قال فقلنا له يا رسول الله و يكون ذلك قال نعم يقتل مظلوما من بعد أن يملأ غيظا و يوجد عند ذلك صابرا قال فلما سمعت ذلك فاطمة ع أقبلت حتى دخلت من وراء الحجاب و هي باكية فقال لها رسول الله ص ما يبكيك يا بنية قالت سمعتك تقول في ابن عمك و ولدي ما تقول قال و أنت تظلمين و عن حقك تدفعين و أنت أول أهل بيتي لاحق بي بعد أربعين يا فاطمة أنا سلم لمن سالمك و حرب لمن حاربك أستودعك الله تعالى و جبرئيل و صالح المؤمنين قال قلت يا رسول الله من صالح المؤمنين قال علي بن أبي طالب
فصل أقول فهل ترى ترك النبي ص حجة أو عذرا لأحد على الله جل جلاله و عليه و لو لم يرد في الإسلام إلا هذا الحديث المعتمد عليه لكان حجة كافية لعلي ع و للنبي ص الذي نص عليه بالخلافة و على الأئمة من ذريته و قد ذكرنا ما مدحوه به لمحمد بن جرير الطبري و شهدوا له من علمه و ثقته
[=Traditional Arabic]اليقين ص : 488
الباب فيما نذكره عن الحافظ أحمد بن مردويه المسمى ملك الحفاظ و طراز المحدثين من كتاب المناقب الذي صنفه و اعتمد عليه من تسمية جبرئيل ع لمولانا علي ع في حضرة سيد المرسلين بأمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين و سيد ولد آدم ما خلا النبيين و المرسلين


[=Traditional Arabic]فقال ما هذا لفظه حدثني عبد الله بن محمد بن يزيد قال حدثني محمد بن أبي يعلى قال حدثنا إسحاق بن إبراهيم قال حدثنا زكريا بن يحيى أبو علي الخزاز قال حدثنا مندل بن علي عن الأعمش عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال كان رسول الله ص في صحن الدار فإذا رأسه في حجر دحية بن خليفة الكلبي فدخل علي ع فقال كيف أصبح رسول الله فقال بخير قال له دحية إني لأحبك و إن لك مدحة أزفها إليك أنت أمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين أنت سيد ولد آدم ما خلا النبيين و المرسلين لواء الحمد بيدك يوم القيامة تزف أنت و شيعتك مع محمد و حزبه إلى الجنان زفا زفا قد أفلح من تولاك و خسر من تخلاك محبو محمد محبوك و مبغضو محمد مبغضوك لن تنالهم شفاعة محمد ادن مني يا صفوة الله فأخذ رأس النبي ص فوضعه في حجره فقال ص ما هذه الهمهمة فأخبره الحديث قال ص لم يكن دحية الكلبي كان جبرئيل سماك باسم سماك الله به و هو الذي ألقى محبتك في صدور المؤمنين و رهبتك في صدور الكافرين

[=Traditional Arabic]اليقين ص : 130

[=Traditional Arabic]همچنین شواهدی که در معنی امام در احادیث بکار رفته مانند ولی و خلیفه و وصی وامیر و یعسوب وسید و مقتدا و هادی و ...
حدثنا أحمد بن الحسن القطان، قال: حدثنا عبد الرحمن بن أبي حاتم، قال: حدثني هارون بن إسحاق الهمداني، قال: حدثني عبدة بن سليمان، قال: حدثنا كامل بن العلاء، قال: حدثنا حبيب بن أبي ثابت، عن سعيد بن جبير، عن عبد الله بن عباس، قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) لعلي بن أبي طالب (عليه السلام): ياعلي، أنت صاحب حوضي، وصاحب لوائي، ومنحز عداتي، وحبيب قلبي، ووارث علمي، وأنت مستودع مواريث الانبياء، وأنت أمين الله في أرضه، وأنت حجة الله على بريته، وأنت ركن الايمان، وأنت مصباح الدجى، وأنت منار الهدى، وأنت العلم المرفوع لاهل الدنيا، من تبعك نجا، ومن تخلف عنك هلك، وأنت الطريق الواضح، وأنت الصراط المستقيم، وأنت قائد الغر المحجلين، وأنت يعسوب المؤمنين، وأنت مولى من أنا مولاه، وأنا مولى كل مؤمن ومؤمنة، لا يحبك إلا طاهر الولادة، ولا يبغضك إلا خبيث الولادة، وما عرج بي ربي عز وجل إلى السماء قط وكلمني ربي إلا قال لي: يا محمد، اقرأ عليا مني السلام، وعرفه أنه إمام أوليائي، ونور أهل طاعتي، فهنيئا لك - يا علي - على هذه الكرامة
[=Traditional Arabic]امالی صدوق
و هذا لفظ ما ذكره ابن الصلت قال أخبرنا ابن عقدة قال حدثنا علي بن محمد القزويني قال حدثنا داود بن سليمان قال حدثني علي بن موسى الرضا عن أبيه عن جعفر عن أبيه عن علي بن الحسين عن أبيه عن علي بن أبي طالب ع قال قال رسول الله ص لعلي ع يا علي إنك سيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين و يعسوب المؤمنين


امالى، كمال الدین: القطان، عن محمد بن يحيى بن خلف بن يزيد، عن إسحاق بن إبراهيم الحنظلي (از مشایخ صحاح سته)، عن
يحيى بن يحيى، عن هشام (هشیم)، عن مجالد، عن الشعبي (1)، عن مسروق قال: بينا نحن عند عبد
الله بن مسعود نعرض مصاحفنا عليه إذ يقول له (2) فتى شاب: هل عهد إليكم نبيكم صلى
الله عليه وآله كم يكون من بعده خليفة قال: إنك لحدث السن وإن هذا شئ ما سألني عنه
أحد قبلك، نعم عهد إلينا نبينا صلى الله عليه وآله أن يكون بعده اثنا عشر خليفة

بعدد نقباء بني إسرائيل

1و2 في العيون: هيثم، عن مجالد: عن الشعبى وفى الخصال: هيثم بن خالد، عن الشعبى وفى

الامالى: هشام، عن مجالد، عن الشعبى. وفى كمال الدين: هشام بن خالد، عن الشعبى.



وأخبرني المفيد أبو عبد الله محمد
بن محمد بن النعمان، قال، أخبرني محمد بن علي، قال: حدثني حمزة بن محمد العلوي،
حدثنا أحمد بن يحيى الشحام، حدثنا أبو حاتم محمد بن إدريس الحنظلي، حدثنا أبو بكر
محمد بن أبي غياث الاعين، حدثنا سويد بن سعيد الانباري، حدثنا محمد بن عبد الرحمان
بن شردين الصنعاني، عن ابن مثنى، عن أبيه، عن عائشة قال: سألتها كم خليفة يكون
لرسول الله صلى الله عليه وآله ؟ فقالت: أخبرني رسول الله صلى الله عليه وآله أنه
يكون بعده اثنا عشر خليفة، قال: فقلت لها: من هم ؟ فقالت: أسماؤهم عندي مكتوبة

بإملاء رسول الله صلى الله عليه وآله، فقلت لها: فاعرضيه، فأبت .اعلام الوری

عن محمد بن مسلم قال : سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول : إنا لا نحب المال ، وأن لا نؤتى منه خير لنا ، إن عليا أمير المؤمنين عليه السلام كان يقول : أنا يعسوب الدين ، وأمير المؤمنين ، وإن كثرة المال عدو للمؤمنين ويعسوب المنافقين.التمحيص
[=Traditional Arabic]واگر اخبار موید وشواهد را کنار این احادیث بگذاریم باعث اطاله کلام وملال خاطر خوانندگان خواهیم شد ، علاقه مندان به لینک زیر مراجعه کنند :

http://hojjah.googlepages.com/f.azael.
zip

[=Traditional Arabic]ودر آخر هم هشدا رسول اکرم (ص) به غصب خلافت از صاحبانش و انقلاب علی اعقاب وبرگشت به جاهلیتی که قران کریم از آن خبر داده بود :


13250- سيكون بعدى أئمة لا يهتدون بهديى ولا يستنون بسنتى وسيقوم رجال قلوبهم قلوب رجال شياطين فى جثمان إنسان قال حذيفة كيف أصنع إن أدركنى ذلك قال اسمع وأطع للأمير الأعظم وإن ضرب ظهرك وأخذ مالك (ابن سعد عن حذيفة)

أخرجه أيضًا : مسلم (3/1476 ، رقم 1847) ، والطبرانى فى الأوسط (3/190 ، رقم 2893) ، والحاكم (4/547 ، رقم 8533) وقال : صحيح الإسناد .

إن بعدى أئمة إن أطعتموهم أكفروكم وإن عصيتموهم قتلوكم أئمة الكفر ورءوس الضلالة (أبو يعلى ، والطبرانى عن أبى برزة)

إنه سيكون بعدى أئمة يصلون الصلاة لغير وقتها فإذا فعلوا ذلك فصلوا الصلاة لوقتها واجعلوا صلاتكم معهم نافلة (الطبرانى فى الأوسط عن أنس)

ستكون أئمة من بعدى يقولون فلا يرد عليهم قولهم يتقاحمون فى النار كما تقاحم القردة (أبو يعلى ، والطبرانى ، وابن عساكر عن معاوية)

لست أخاف على أمتى غوغاء تقتلهم ولا عدوا يجتاحهم ولكنى أخاف على أمتى أئمة مضلين إن أطاعوهم فتنوهم وإن عصوهم قتلوهم (الطبرانى عن أبى أمامة)

عن على قال : كنا جلوسا عند النبى - صلى الله عليه وسلم - وهو نائم فذكرنا الدجال فاستيقظ محمرا وجهه فقال غير الدجال أخوف عندى عليكم من الدجال أئمة مضلون (ابن أبى شيبة ، وأحمد ، وأبو يعلى ، والدورقى) [كنز العمال 29414]
[=Traditional Arabic]وحدیثی صحیح که تقریبا همه فضائل مولا را جمع کرده است :
4652 - أخبرنا أبو بكر أحمد بن جعفر بن حمدان القطيعي ببغداد من أصل كتابه ثنا عبد الله بن أحمد بن حنبل حدثني أبي ثنا يحيى بن حماد ثنا أبو عوانة ثنا أبو بلج ثنا عمرو بن ميمون قال : إني لجالس عند ابن عباس إذ أتاه تسعة رهط فقالوا : يا ابن عباس : إما أن تقوم معنا و إما أن تخلو بنا من بين هؤلاء قال : فقال ابن عباس بل أنا أقوم معكم قال و هو يومئذ صحيح قبل أن يعمى قال : فابتدؤوا فتحدثوا فلا ندري ما قالوا قال فجاء ينفض ثوبه و يقول أف و تف وقعوا في رجل له بضع عشرة فضائل ليست لأحد غيره وقعوا في رجل قال له النبي صلى الله عليه و سلم : لأبعثن رجلا لا يجزيه الله أبدا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله فاستشرف لها مستشرف فقال : أين علي فقالوا : إنه في الرحى يطحن قال و ما كان أحدهم ليطحن قال فجاء و هو أرمد لا يكاد أن يبصر قال فنفث في عينيه ثم هز الراية ثلاثا فأعطاها إياه فجاء علي بصفية بنت حيي قال ابن عباس ثم بعث رسول الله صلى الله عليه و سلم فلانا بسورة التوبة فبعث عليا خلفه فأخذها منه و قال لا يذهب بها إلا رجل هو مني و أنا منه فقال ابن عباس و قال النبي صلى الله عليه و سلم لبني عمه : أيكم يواليني في الدنيا و الآخرة قال و علي جالس معهم فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم و أقبل على رجل منهم فقال : أيكم يواليني في الدنيا و الآخرة فأبوا فقال لعلي أنت وليي في الدنيا و الآخرة قال ابن عباس : و كان علي أول من آمن من الناس بعد خديجة رضي الله عنها قال و أخذ رسول الله صلى الله عليه و سلم ثوبه فوضعه على علي و فاطمة و حسن و حسين و قال : إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيرا قال ابن عباس : و شرى علي نفسه فلبس ثوب النبي صلى الله عليه و سلم ثم نام مكانه قال ابن عباس : و كان المشركون يرمون رسول الله صلى الله عليه و سلم فجاء أبو بكر رضي الله عنه و علي نائم قال و أبو بكر يحسب أنه رسول الله صلى الله عليه و سلم قال فقال : يا نبي الله فقال له علي : إن نبي الله صلى الله عليه و سلم قد انطلق نحو بئر ميمون فادركه قال فانطلق أبو بكر فدخل معه الغار قال و جعل علي رضي الله عنه يرمى بالحجارة كما كان رمي نبي الله صلى الله عليه و سلم و هو يتضور و قد لف رأسه في الثوب لا يخرجه حتى أصبح ثم كشف عن رأسه فقالوا إنك للئيم و كان صاحبك لا يتضور و نحن نرميه و أنت تتضور و قد استنكرنا ذلك فقال ابن عباس : و خرج رسول الله صلى الله عليه و سلم في غزوة تبوك و خرج بالناس معه قال فقال له علي : أخرج معك قال : فقال النبي صلى الله عليه و سلم لا فبكى علي فقال له : أما ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه ليس بعدي نبي إنه لا ينبغي أن أذهب إلا و أنت خليفتي قال ابن عباس و قال له رسول الله صلى الله عليه و سلم أنت ولي كل مؤمن بعدي و مؤمنة قال ابن عباس و سد رسول الله صلى الله عليه و سلم أبواب المسجد غير باب علي فكان يدخل المسجد جنبا و هو طريقه ليس له طريق غيره قال ابن عباس : و قال رسول الله صلى الله عليه و سلم من كنت مولاه فإن مولاه علي قال ابن عباس و قد أخبرنا الله عز و جل في القرآن إنه رضي عن أصحاب الشجرة فعلم ما في قلوبهم فهل أخبرنا أنه سخط عليهم بعد ذلك قال ابن عباس : و قال نبي الله صلى الله عليه و سلم لعمر رضي الله عنه حين قال : ائذن لي فاضرب عنقه قال : و كنت فاعلا و ما يدريك لعل الله قد اطلع على أهل بدر فقال اعلموا ما شئتم
[=Traditional Arabic]هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه بهذه السياقة
[=Traditional Arabic]و قد حدثنا السيد الأوحد أبو يعلى حمزة بن محمد الزيدي رضي الله عنه ثنا أبو الحسن علي بن محمد بن مهروية القزويني القطان قال : سمعت أبا حاتم الرازي يقول : كان يعجبهم أن يجدوا الفضائل من رواية أحمد بن حنبل رضي الله عنه

تعليق الذهبي قي التلخيص : صحيح

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته

چرا پستای ما حذف شد ؟؟؟؟

احادیث دوستمون خیرالبریه حجت تمام شد از نظر من

هرکس بعد فهمیدن حق بر آن کافر شود فلعنة الله علی الکافرین

ببینید مذهبتون چقدر.... هست که حتی از احادیث خودتون براتون حق بودن چیزی که تکذیب میکنید اثبات شد و همینطور رجعت!

برادر این ها دلایل نقلی هستند میتوانید احادیث امامان ما رو ببینید تا به علم آنها پی ببرید و ان شاءالله

تصدیق می کنید اگر منصف و عادل باشید

دقت کنید آنچه شما برآنید بر حق نیست پس چشمتان را باز کنید

اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم ان شاءالله

با سلام و صلوات
جهت اتمام وتکمیل بحث چون دوست گرامی جناب سید علی احادیثی از طریق شیعه آوردند وصحت آنها را اثبات نمودند اما هنوز احادیث متعددی وجود دارند که در زیر آورده میشوند . اگر چه در بعضی از رجال دارای ضعفهایی هستند اما این ضعفها در اسناد احادیث دیگر جبران شده و مشکلی در صحت واعتبار احادیث ایجاد نمیکند و این طریقه مرسوم بین علمای رجال است که با شواهد و اماراتی که برای بعضی اخبار وجود دارد صحت آنها را تثبیت میکنند مزید براینکه در مورد امامت وولایت مولا علی (ع) و فرزندانش آنقدر خبرصحیح ومتقن و شاهد واماره وجود دارد که هیچ نیازی به شواهد نمیباشد .

از امالی شیخ طوسی رحمه الله :
أخبرنا محمد بن محمد، قال أخبرني أبو الحسن أحمد بن محمد بن الحسن بن الوليد، قال حدثني أبي، عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن بكر بن صالح، عن الحسن بن علي، عن عبد الله بن إبراهيم، قال حدثني الحسين بن زيد، عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جده )عليهم السلام(، قال قال رسول الله )صلى الله عليه و آله( لما أسري بي إلى السماء و انتهيت إلى سدرة المنتهى، نوديت يا محمد استوص بعلي خيرا، فإنه سيد المسلمين، و إمام المتقين، و قائد الغر المحجلين يوم القيامة.
در این خبر عبدالله بن ابراهیم مشترک بین چند نفرو دربعضی مجهول است اما در سند احادیث دیگر جبران شده است :

أخبرنا ابن الصلت، قال أخبرنا ابن عقدة، قال حدثني علي بن محمد القزويني، قال حدثني داود بن سليمان الغازي، قال حدثني علي بن موسى، عن أبيه، عن جعفر، عن أبيه، عن علي بن الحسين، عن أبيه، عن علي بن أبي طالب )عليهم السلام(، قال قال رسول الله )صلى الله عليه و آله( يا علي، إنك سيد المسلمين، و إمام المتقين، و قائد الغر المحجلين، و يعسوب المؤمنين.


و بهذا الإسناد، قال حدثنا محمد بن الحسن بن الوليد، قال حدثني محمد بن أبي القاسم، عن محمد بن علي الصيرفي، عن محمد بن سنان، عن المفضل بن عمر، عن الصادق، عن أبيه، عن جده )عليهم السلام(، قال بلغ أم سلمة زوجة رسول الله )صلى الله عليه و آله( أن مولى لها ينتقص عليا )عليه السلام( و يتناوله، فأرسلت إليه، فلما صار إليها قالت له يا بني، بلغني أنك تنتقص عليا )عليه السلام( و تتناوله. قال نعم يا أماه. قالت له اقعد ثكلتك أمك حتى أحدثك بحديث سمعته من رسول الله )صلى الله عليه و آله( ثم اختر لنفسك. إنا كنا عند رسول الله )صلى الله عليه و آله( ليلة تسع نسوة، و كانت ليلتي و يومي من رسول الله )صلى الله عليه و آله(، فأتيت الباب فقلت أدخل يا رسول الله عليك قال لا. قالت فكبوت كبوة شديدة مخافة أن يكون ردني من سخطة أو نزل في شي ء من السماء، فلم ألبث أن أتيت الباب الثانية، فقلت أدخل يا رسول الله فقال لا. فكبوت كبوة أشد من الأولى، ثم لم ألبث حتى أتيت الباب الثالثة فقلت أدخل يا رسول الله فقال ادخلي يا أم سلمة فدخلت فإذا علي )عليه السلام( جاث بين يديه و هو يقول فداك أبي و أمي يا رسول الله، إذا كان كذا و كذا فما تأمرني به قال آمرك بالصبر، ثم أعاد عليه القول ثانية فأمره بالصبر، فأعاد عليه القول ثالثة فقال له يا علي، يا أخي، إذا كان لك ذلك منهم فسل سيفك، و ضعه على عاتقك، و اضرب قدما قدما حتى تلقاني و سيفك شاهر يقطر من دمائهم. ثم التفت )عليه السلام( إلي و قال تالله ما هذه الكآبة، يا أم سلمة قلت الذي كان من ردك إياي يا رسول الله. فقال لي و الله ما رددتك من موجدة، و إنك لعلى خير من الله و رسوله، و لكن أتاني جبرئيل يخبرني بالأحداث التي تكون بعدي، و أمرني أن أوصي بذلك عليا، يا أم سلمة، اسمعي و اشهدي، هذا علي بن أبي طالب أخي في الدنيا و أخي في الآخرة، يا أم سلمة، اسمعي و اشهدي هذاعلي بن أبي طالب وزيري في الدنيا و وزيري في الآخرة، يا أم سلمة، اسمعي و اشهدي هذا علي بن أبي طالب حامل لوائي و حامل لواء الحمد غدا يوم القيامة، يا أم سلمة، اسمعي و اشهدي هذا علي بن أبي طالب وصيي و خليفتي من بعدي و قاضي عداتي و الذاب عن حوضي، يا أم سلمة، اسمعي و اشهدي هذا علي بن أبي طالب سيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين و قاتل الناكثين و القاسطين و المارقين. قلت يا رسول الله، من الناكثون قال الذي يبايعون بالمدينة و ينكثون بالبصرة. قلت و من القاسطون قال معاوية و أصحابه من أهل الشام. قلت و من المارقون قال أصحاب النهروان. فقال مولى أم سلمة فرجت عني فرج الله عنك، و الله لا عدت إلى سب علي أبدا. الأمالي للطوسي ص : 425

و عنه، قال أخبرنا جماعة، عن أبي المفضل، قال حدثنا أبي عبد الله بن المطلب الشيباني سنة ست عشرة و ثلاثمائة و فيها مات، قال حدثنا إبراهيم بن بشر بالكوفة، قال حدثنا منصور بن أبي نويرة الأسدي، قال حدثنا عمرو بن شمر، عن إبراهيم بن عبد الأعلى، عن سعد بن حذيفة بن اليمان، عن أبيه، قال آخى رسول الله )صلى الله عليه و آله( بين الأنصار و المهاجرين أخوة الدين، و كان يؤاخي بين الرجل و نظيره، ثم أخذ بيد علي بن أبي طالب )عليه السلام( فقال هذا أخي. قال حذيفة فرسول الله )صلى الله عليه و آله( سيد المرسلين، و إمام المتقين، و رسول رب العالمين، الذي ليس له في الأنام شبه و لا نظير، و علي بن أبي طالب أخوه.

وسید اجل ابن طاوس رحمه الله در التحصین آورده :

من كتاب نور الهدى و المنجي من الردى الذي قدمنا ذكره فقال ما هذا لفظه نوح بن أحمد بن الحسين عن إبراهيم بن أحمد بن أبي حصين قال حدثني جدي عن يحيى بن عبد الحميد قال حدثني ميسرة بن الربيع عن سليمان الأعمش عن جعفر بن محمد عن أبيه عن علي بن الحسين عن أبيه ع قال حدثني أبي أمير المؤمنين علي ع قال قال رسول الله ص يا علي أنت أمير المؤمنين و إمام المتقين يا علي أنت سيد الوصيين و وارث علم النبيين و خير الصديقين و أفضل السابقين يا علي أنت مولى المؤمنين و الحجة بعدي على الناس أجمعين استوجب الجنة من والاك و استحق دخول النار من عاداك يا علي و الذي بعثني بالنبوة و اصطفاني على جميع البرية لو أن عبدا عبد الله ألف عام ما قبل الله ذلك منه إلا بولايتك و ولاية الأئمة من ولدك و إن ولايتك لا يقبل إلا بالبراءة من أعدائك و أعداء الأئمة من ولدك بذلك أخبرني جبرئيل فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر


الباب فيما نذكره من تسميته رسول الله ص أمير المؤمنين و سيد المسلمين و إمام المتقين نذكره من كتاب نور الهدى أيضا
فقال ما هذا لفظه الشريف أبو جعفر محمد بن أحمد بن عيسى العلوي عن محمد بن أحمد المكتب عن أحمد بن مهران عن عبد العظيم بن عبد الله بن الحسين عن محمد بن علي عن محمد بن كثير عن إسماعيل بن زياد البزاز عن ابن إدريس عن نافع مولى عائشة قال كنت غلاما أخدم عائشة فكنت إذا كان النبي ص عندها قريبا أغطيهم قال فبينما النبي ص عندها ذات يوم إذا داق يدق الباب فخرجت إليه فإذا جارية معها طبق مغطى قال فرجعت إلى عائشة فأخبرتها فقالت أدخلها فدخلت فوضعته بين يدي عائشة فوضعته عائشة بين يدي النبي ص فجعل يتناول منه و يأكل ثم قال النبي ص أين أمير المؤمنين و سيد المسلمين و إمام المتقين يأكل معي فقالت عائشة و من أمير المؤمنين و سيد المسلمين فسكت ثم أعاد الكلام مرة أخرى فقالت عائشة مثل ذلك فسكت فإذا داق يدق الباب فخرجت إليه فإذا علي بن أبي طالب ع فرجعت فقلت له علي بن أبي طالب فقال النبي ص مرحبا و أهلا لقد تمنيتك مرتين حتى لو أبطأت علي لسألت الله أن يأتيني بك اجلس و كل قال فجلس و أكل معه ثم قال النبي ص قاتل الله من قاتلك و عادى من عاداك فقالت عائشة و من يقاتله و من يعاديه فقال رسول الله ص أيدي يديهم معك و لا ترضين بذلك و تنكرينه

ما هذا لفظه أبو عبد الله محمد بن أحمد بن شهريار الخازن بمشهد مولانا أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ص قال حدثنا الشريف الجليل أبو عبد الله الحسن بن الحسن بن أحمد العلوي الموسوي و حدثنا أبو عبد الله محمد بن محمد البرسي رحمه الله قال حدثنا الشريف الجليل أبو الحسين زيد بن جعفر العلوي المحمدي قراءة عليه قال حدثنا أبو الحسين علي بن محمد بن موسى بن أحمد بن عيسى المسيري في داره بالبصرة ببني قيس زكية الماء قال حدثنا أبو القاسم عبد الله أبي أحمد بن عامر بن سليمان قال حدثني أبو الحسن علي بن موسى الرضا ع سنة أربع و تسعين و مائة قال حدثني موسى بن جعفر قال حدثني أبي جعفر بن محمد قال حدثني أبي محمد بن علي قال حدثني أبي علي بن الحسين قال حدثني أبي الحسين بن علي قال حدثني أبي علي بن أبي طالب ع قال قال رسول الله ص يا علي إنك سيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين و يعسوب المؤمنين


فقال ما هذا لفظه محمد بن عمر الحافظ البغدادي قال حدثني أبو عبد الله محمد بن ثابت من كتابه قال حدثنا محمد بن العباس و أبو جعفر الخزاعي قالا حدثنا الحسن بن الحسين العرني قال حدثنا عمر بن ثابت عن عطاء بن السائب عن أبي يحيى عن ابن عباس قال صعد رسول الله ص المنبر و اجتمع الناس إليه فخطب فقال يا معاشر المؤمنين إن الله عز و جل أوحى إلي أني مقبوض و أن ابن عمي مقتول و إني أيها الناس أخبركم خبرا إن عملتم به سلمتم و إن تركتموه هلكتم إن ابن عمي عليا هو أخي و هو وزيري و هو خليفتي و هو المبلغ عني و هو إمام المتقين و قائد الغر المحجلين إن استرشدتموه أرشدكم و إن تابعتموه نجوتم و إن خالفتموه ضللتم و إن أطعتموه فالله أطعتم و إن عصيتموه فالله عصيتم و إن بايعتموه فالله بايعتم و إن نكثتم بيعته فبيعة الله نكثتم إن الله عز و جل أنزل علي القرآن و هو الذي من خالفه ضل و من اتبع علمه من عند غير علي هلك أيها الناس اسمعوا قولي و اعرفوا حق نصحي و لا تخالفوني في أهل بيتي إلا بالذي أمرتكم به من حفظهم فإنهم خاصتي و قرابتي و إخوتي و أولادي و إنكم مجموعون و مساءلون عن الثقلين فانظروا كيف تخلفوني فيهما إنهم أهل يقين فمن آذاهم آذاني و من ظلمهم ظلمني و من أذلهم أذلني و من أعزهم أعزني و من أكرمهم أكرمني و من نصرهم نصرني و من خذلهم خذلني و من طلب غيرهم فقد كذبني أيها الناس اتقوا الله و انظروا ما أنتم قائلون إذا لقيتموني فإني خصم لمن آذاهم و من كنت خصمه خصمته أقول قولي هذا و أستغفر الله لي و لكم

هذا لفظه أبو محمد هارون بن موسى التلعكبري عن عبد العزيز بن عبد الله عن جعفر بن محمد عن عبد الكريم قال حدثني فتحان العطار أبو نصر عن أحمد بن محمد عن عروة عن أبي ذر رحمة الله عليه قال نظر النبي ص إلى علي بن أبي طالب ع و قال هذا خير الأولين و خير الآخرين من أهل السماوات و الأرضين و إمام المتقين هذا سيد الصديقين و سيد الوصيين و قائد الغر المحجلين إذا كان يوم القيامة جاء على ناقة من الجنة قد أضاءت القيامة من ضوئها على رأسه تاج من الزبرجد مرصع بالدر و الياقوت فيقول الملائكة هذا ملك مقرب و يقول النبيون هذا نبي مرسل فينادي مناد من تحت العرش هذا الصديق الأكبر هذا وصي حبيب الله هذا علي بن أبي طالب فيقف على شفير جهنم فيخرج من يحب و يدخل فيها من يحب و يأتي باب الجنة فيدخل أولياءه بغير حساب

من كتاب نور الهدى بلفظه
أبو طاهر محمد بن علي بن البيع البغدادي فيما كتب إلي أن أبا محمد عبد الله بن أبي مسلم العرائصي حدثهم قال حدثنا أبو العباس أحمد بن محمد بن سعيد الحافظ قال حدثنا محمد بن إسماعيل بن إسحاق قال حدثنا محمد بن عدلس قال حدثنا جعفر الأحمر قال حدثنا هلال الصواف عن عبد الله بن كثير و كثير بن عبد الله عن ابن أخطب عن محمد بن عبد الرحمن عن عبد الله بن أسعد بن زرارة الأنصاري عن أبيه قال قال رسول الله ص لما كان ليلة أسري بي إلى السماء إذا قصر أحمر من ياقوتة حمراء يتلألأ فأوحي إلي في علي ع أنه سيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين


الباب فيما نذكره عن الحافظ موفق بن أحمد المكي أخطب خطباء خوارزم الذي أثنى عليه محمد بن النجار و مصنف خريدة القصر في فضلاء العصر من كتابه الذي أشرنا إليه بروايته بلفظها أن الشمس سلمت على مولانا علي ع بأمير المؤمنين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين بأمر الله رب العالمين و بحضرة سيد المرسلين
عن رجالهم برواية الطاهرين صلوات الله عليهم أجمعين فقال و أخبرني شهردار هذا إجازة أخبرنا عبدوس هذا كتابة حدثنا الشيخ أبو الفرج بن سهل حدثنا أبو العباس أحمد بن إبراهيم بن بركان حدثنا زكريا الغلابي حدثنا الحسن بن موسى بن محمد بن عباد الخزاز حدثنا عبد الرحمن بن القاسم الهمداني حدثنا أبو حازم محمد بن محمد الطالقاني أبو مسلم عن الخالص الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسى بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب ع عن الناصح علي بن محمد بن علي بن موسى بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب ع عن الثقة محمد بن علي بن موسى بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب ع عن الرضا علي بن موسى بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب ع عن الأمين موسى بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب ع عن الصادق جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب ع عن الباقر محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب ع عن الزكي زين العابدين علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب ع عن البر الحسين بن علي بن أبي طالب ع عن المرتضى أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ع عن المصطفى محمد الأمين سيد الأولين و الآخرين صلى الله عليهم أجمعين أنه قال لعلي بن أبي طالب ع يا أبا الحسن كلم الشمس فإنها تكلمك قال علي ع السلام عليك أيها العبد المطيع لله فقال الشمس و عليك السلام يا أمير المؤمنين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين يا علي أنت و شيعتك في الجنة يا علي أول من تنشق عنه الأرض محمد ثم أنت و أول من يحيى محمد ثم أنت و أول من يكسى محمد ثم أنت ثم انكب علي ع ساجدا و عيناه تذرفان بالدموع فانكب عليه النبي ص فقال يا أخي و حبيبي ارفع رأسك فقد باهى الله بك أهل سبع سماوات . اليقين ص : 165

نذكره من كتاب التنزيل في النص على أمير المؤمنين ع تأليف الكاتب الثقة محمد بن أحمد بن أبي الثلج و قد مدحه و أثنى عليه أبو العباس أحمد بن علي النجاشي في كتاب الفهرست فقال ما هذا لفظه محمد بن أحمد بن عبد الله بن أبي بكر يعرف بابن أبي الثلج هو عبد الله بن إسماعيل الكاتب ثقة عين كثير الحديث له كتب منها كتاب ما نزل من القرآن في أمير المؤمنين ع. و نحن نروي هذا من عدة طرق قد ذكرناها في كتاب الإجازات و وجدنا في نسخة عتيقة عسى أن تكون كتابتها في حياة مؤلفها بأسانيده إلى أبي الجارود في عدة أحاديث فمنها ما يأتي لفظه في تأويل قوله تعالى يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ
رواه أبو الجارود عن أبي جعفر ع قال في قوله عز و جل يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ الآية قال النبي ص تحشر أمتي يوم القيامة حتى يردوا علي الحوض فترد راية إمام المتقين و سيد المسلمين و أمير المؤمنين و خير الوصيين و قائد الغر المحجلين و هو علي بن أبي طالب ع فأقول ما فعلتم بالثقلين بعدي فيقولون أما الأكبر فاتبعنا و صدقنا وأطعنا و أما الأصغر فأحببنا و والينا حتى هرقت دمائنا فأقول ردوا رواء مرويين مبيضة وجوهكم الحوض و هو تفسير الآية . اليقين ص : 211


فقال في المنقبة التاسعة ما هذا لفظه حدثني نوح بن أحمد بن الحسن عن إبراهيم بن أحمد بن أبي حصين قال حدثني جدي عن يحيى بن عبد الحميد قال حدثني ميسرة بن الربيع عن سليمان الأعمش عن جعفر بن محمد عن أبيه محمد بن علي عن أبيه علي بن اليقين ص : 237الحسين عن أبيه الحسين ع قال حدثني أمير المؤمنين ع قال قال رسول الله ص يا علي أنت أمير المؤمنين و إمام المتقين يا علي أنت سيد الوصيين و وارث علم النبيين و خير الصديقين و أفضل السابقين يا علي أنت زوج سيدة نساء العالمين و خليفة خير المرسلين يا علي أنت مولى المؤمنين و الحجة بعدي على الناس أجمعين استوجب الجنة من تولاك و استحق دخول النار من عاداك يا علي و الذي بعثني بالنبوة و اصطفاني على جميع البرية لو أن عبدا عبد الله ألف عام ما قبل ذلك منه إلا بولايتك و ولاية الأئمة من ولدك بذلك أخبرني جبرئيل فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر

حدثني الشريف أبو جعفر محمد بن أحمد بن محمد بن عيسى العلوي عن محمد بن أحمد المكتب عن حميد بن مهران عن عبد العظيم بن عبد الله الحسني عن محمد بن علي عن محمد بن كثير عن إسماعيل بن زياد البزاز عن أبي إدريس عن نافع مولى عائشة قال كنت غلاما أخدم عائشة و كنت إذا كان النبي ص عندها قريبا أعاطيهم فبينما النبي ص عندها ذات يوم و إذا داق يدق الباب فخرجت و إذا جارية معها طبق مغطى قال فرجعت إلى عائشة فأخبرتها فقالت أدخلها فدخلت فوضعته بين يدي عائشة فوضعته عائشة بين يدي النبي ص فجعل يتناول منه و يأكل ثم قال النبي ص ليت أمير المؤمنين و سيد المسلمين و إمام المتقين يأكل معي فقالت عائشة و من أمير المؤمنين و سيد المسلمين و إمام المتقين فسكت ثم أعاد الكلام مرة أخرى فقالت عائشة مثل ذلك فسكت فإذا داق يدق الباب فخرجت إليه فإذا علي بن أبي طالب ع فرجعت فقلت هذا علي بن أبي طالب فقال النبي ص اليقين ص : 247مرحبا و أهلا لقد تمنيتك مرتين حتى لو أبطأت علي لسألت الله أن يأتيني بك اجلس فكل قال فجلس فأكل معه ثم قال النبي ص قاتل الله من قاتلك و عادى من عاداك فقالت عائشة و من يقاتله و من يعاديه فقال رسول الله ص أنت و من معك مرتين أيدي أيديهم معك مرتين و لا ترضين بذلك و لا تنكرينه
أقول كذا وجدت الأصل و معناه ما يخفى


الباب فيما نذكره عن أحمد بن محمد الطبري المعروف بالخليلي من كتابه الذي أشرنا إليه في أن أهل السماوات يسمون عليا أمير المؤمنين نذكره بلفظه
حدثنا علي بن أحمد بن حاتم و جعفر بن محمد الأزدي و جعفر بن مالك الفزاري الكوفيون قالوا حدثنا عباد بن يعقوب قال أخبرنا محمد بن يحيى التميمي قال حدثنا أبو قتادة الحراني عن أبيه عن الحارث بن الخزرج صاحب راية الأنصار مع رسول الله ص قال سمعت رسول الله ص يقول لعلي ع يا علي لا يتقدمك بعدي إلا كافر و إن أهل السماوات يسمونك أمير المؤمنين
اليقين ص : 124329- الباب فيما نذكره عن هذا أحمد بن محمد الطبري من كتابه برجالهم في حديث الخمس رايات و ذكر فيها تسمية مولانا علي ع أمير المؤمنين و سيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين


فقال حدثنا محمد بن الحسين بن حفص الخثعمي العدل و علي بن أحمد بن حاتم التميمي و علي بن العباس البجلي و علي بن الحسين العجلي و جعفر بن محمد بن مالك الفزاري و الحسن بن السكن الأسدي الكوفيون قالوا حدثنا عباد بن يعقوب قال أخبرنا علي بن هاشم بن زيد عن أبي الجارود و زياد بن المنذر عن عمران بن ميثم الكيال عن مالك بن ضمرة الرؤاسي عن أبي ذر الغفاري قال لما نزلت هذه الآية على رسول الله ص يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ قال رسول الله ص ترد أمتي يوم القيامة علي خمس رايات فأولها مع عجل هذه الأمة فآخذ بيده فترجف قدماه و يسود وجهه و وجوه أصحابه فأقول ما فعلتم بالثقلين فيقولون أما الأكبر فحرقناه و مزقناه و أما الأصغر فعاديناه و أبغضناه فأقول ردوا ظماء مظمئين مسودة وجوهكم فيؤخذ بهم ذات الشمال لا يسقون قطرة ثم ترد علي راية فرعون هذه الأمة فأقوم فآخذ بيده ثم ترجف قدماه اليقين ص : 330و يسود وجهه و وجوه أصحابه فأقول ما فعلتم بالثقلين بعدي فيقولون أما الأكبر فمزقناه و أما الأصغر فبرئنا منه و لعناه فأقول ردوا ظماء مظمئين مسودة وجوهكم فيؤخذ بهم ذات الشمال لا يسقون قطرة ثم ترد علي راية ذي الثدية معها أول خارجة و آخرها فأقوم فآخذ بيده فترجف قدماه و تسود وجهه و وجوه أصحابه فأقول ما فعلتم بالثقلين بعدي فيقولون أما الأكبر فمرقنا منه و أما الأصغر فبرئنا منه و لعناه فأقول ردوا ظماء مظمئين مسودة وجوهكم فيؤخذ بهم ذات الشمال لا يسقون قطرة ثم ترد علي راية أمير المؤمنين و سيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين فأقوم فآخذ بيده فيبيض وجهه و وجوه أصحابه فأقول ما فعلتم بالثقلين بعدي فيقولون أما الأكبر فاتبعناه و أطعناه و أما الأصغر فقاتلنا معه حتى قتلنا فأقول ردوا رواء مرويين مبيضة وجوهكم فيؤخذ بهم ذات اليمين و هو قول الله عز و جل يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا


فقال ما هذا لفظه حدثنا محمد بن الحسن بن سعيد الهاشمي قال حدثنا فرات بن إبراهيم بن فرات الكوفي قال حدثنا محمد بن علي الهمداني قال حدثنا أبو الحسن بن خلف بن موسى بن الحسن الواسطي بواسط قال حدثنا عبد الأعلى الصنعاني قال حدثنا عبد الرزاق قال حدثنا معمر عن أبي يحيى عن مجاهد عن ابن عباس قال لما زوج رسول الله ص عليا ع فاطمة ع تحدثن نساء قريش و غيرهن و عيرنها و قلن زوجك رسول الله ص من عائل لا مال له فقال لها رسول الله ص يا فاطمة أ ما ترضين أن الله تبارك و تعالى اطلع اطلاعة إلى الأرض فاختار منها رجلين أحدهما أبوك و الآخر اليقين ص : 425بعلك يا فاطمة كنت أنا و علي نورين بين يدي الله عز و جل مطيعين من قبل أن يخلق الله آدم بأربعة عشر ألف عام فلما خلق آدم قسم ذلك النور جزءين جزء أنا و جزء علي ثم إن قريشا تكلمت في ذلك و فشا الخبر فبلغ النبي ص فأمر بلالا فجمع الناس و خرج إلى مسجده و رقي منبره يحدث الناس بما خصه الله تعالى من الكرامة و بما خص به عليا و فاطمة ع فقال يا معشر الناس إنه بلغني مقالتكم و إني محدثكم حديثا فعوه و احفظوه مني و اسمعوه فإني مخبركم بما خص به أهل البيت و بما خص به عليا من الفضل و الكرامة و فضله عليكم فلا تخالفوه فتنقلبوا على أعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزي الله الشاكرين معاشر الناس إن الله قد اختارني من خلقه فبعثني إليكم رسولا و اختار لي عليا خليفة و وصيا معاشر الناس إني لما أسري بي إلى السماء و تخلف عني جميع من كان معي من ملائكة السماوات و جبرئيل و الملائكة المقربين و وصلت إلى حجب ربي دخلت سبعين ألف حجاب بين كل حجاب إلى حجاب من حجب العزة و القدرة و البهاء و الكرامة و الكبرياء و العظمة و النور و الظلمة و الوقار حتى وصلت إلى حجاب الجلال فناجيت ربي تبارك و تعالى و قمت بين يديه و تقدم إلي عز ذكره بما أحبه و أمرني بما أراد لم أسأله لنفسي شيئا في علي

ع إلا أعطاني و وعدني الشفاعة في شيعته و أوليائه ثم قال لي الجليل جل جلاله يا محمد من تحب من خلقي قلت أحب الذي تحبه أنت يا ربي قال لي جل جلاله فأحب عليا فإني أحبه و أحب من يحبه فخررت لله ساجدا مسبحا شاكرا لربي تبارك و تعالى فقال لي اليقين ص : 426يا محمد علي وليي و خيرتي بعدك من خلقي اخترته لك أخا و وصيا و وزيرا و صفيا و خليفة و ناصرا لك على أعدائي يا محمد و عزتي و جلالي لا يناوي عليا جبار إلا قصمته و لا يقاتل عليا عدو من أعدائي إلا هزمته و أبدته يا محمد إني اطلعت على قلوب عبادي فوجدت عليا أنصح خلقي لك و أطوعهم لك فاتخذه أخا و خليفة و وصيا و زوجه ابنتك فإني سأهب لهما غلامين طيبين طاهرين تقيين نقيين فبي حلفت و على نفسي حتمت أنه لا يتولين عليا و زوجته و ذريتهما أحد من خلقي إلا رفعت لواءه إلى قائمة عرشي و جنتي و بحبوحة كرامتي و سقيته من حظيرة قدسي و لا يعاديهم أحد و يعدل عن ولايتهم يا محمد إلا سلبته ودي و باعدته من قربي و ضاعفت عليهم عذابي و لعنتي يا محمد إنك رسولي إلى جميع خلقي و إن عليا وليي و أمير المؤمنين و على ذلك أخذت ميثاق ملائكتي و أنبيائي و جميع خلقي من قبل أن أخلق خلقا في سمائي و أرضي محبة مني لك يا محمد و لعلي و لولدكما و لمن أحبكما و كان من شيعتكما و لذلك خلقتهم من خليقتكما فقلت إلهي و سيدي فاجمع الأمة عليه فأبى علي و قال يا محمد إنه المبتلى و المبتلى به و إني جعلتكم محنة لخلقي أمتحن بكم جميع عبادي و خلقي في سمائي و أرضي و ما فيهن لأكمل الثواب لمن أطاعني فيكم و أحل عذابي و لعنتي على من خالفني فيكم و عصاني و بكم أميز الخبيث من الطيب يا محمد و عزتي و جلالي لولاك ما خلقت آدم و لو لا علي ما خلقت الجنة لأني بكم أجزي العباد يوم المعاد بالثواب و العقاب و بعلي و بالأئمة من اليقين ص : 427ولده أنتقم من أعدائي في دار الدنيا ثم إلي المصير للعباد و المعاد و أحكمكما في جنتي و ناري فلا يدخل الجنة لكما عدو و لا يدخل النار لكما ولي و بذلك أقسمت على نفسي ثم انصرفت فجعلت لا أخرج من حجاب من حجب ربي ذي الجلال و الإكرام إلا سمعت في النداء ورائي يا محمد قدم عليا يا محمدا استخلف عليا يا محمد أوص إلى علي يا محمد واخ عليا يا محمد أحب من يحب عليا يا محمد استوص بعلي و شيعته خيرا فلما وصلت إلى الملائكة جعلوا يهنئونني في السماوات و يقولون هنيئا لك يا رسول الله بكرامة لك و لعلي معاشر الناس علي أخي في الدنيا و الآخرة و وصيي و أميني على سري و سر رب العالمين و وزيري و خليفتي عليكم في حياتي و بعد وفاتي لا يتقدمه أحد غيري و خير من أخلف بعدي و لقد أعلمني ربي تبارك و تعالى أنه سيد المسلمين و إمام المتقين و أمير المؤمنين و وارثي و وارث النبيين و وصي رسول رب العالمين و قائد الغر المحجلين من شيعته و أهل ولايته إلى جنات النعيم بأمر رب العالمين يبعثه الله يوم القيامة مقاما محمودا يغبطه به الأولون و الآخرون بيده لوائي لواء الحمد يسير به أمامي و تحته آدم و جميع من ولد من النبيين و الشهداء و الصالحين إلى جنات النعيم حتما من الله محتوما من رب العالمين وعد وعدنيه ربي فيه و لن يخلف الله وعده و أنا على ذلك من الشاهدين
اليقين ص : 180469- الباب فيما نذكره من تسمية الله جل جلاله بالوحي إلى النبي ص ليلة الإسراء بتسمية مولانا علي ع سيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين
ننقله من كتاب الخصائص العلوية تأليف محمد بن علي بن الفتح الكاتب المعروف بالنطنزي لأنه من أفضل علمائهم و رواتهم للأحاديث النبوية
قال ما هذا لفظه أخبرنا الأستاذ الإمام شيخ الإسلام أحمد بن الفضل بن أحمد الخواص قراءة عليه و أنا أسمع سنة إحدى و خمسمائة قال حدثني عمر بن عبدويه قال حدثنا أبو سعيد محمد بن علي بن عمرو قال حدثنا أبو محمد علي بن محمد بن جعفر بن مخلد قال حدثنا محمد بن جرير قال حدثنا هارون بن حاتم قال حدثنا رياح بن خالد الأسدي عن جعفر الأحمر عن هلال بن مقلاص عن عبد الله بن أسعد بن زرارة عن أبيه قال قال سمعت النبي ص يقول ليلة أسري بي إلى السماء أوحي إلي في علي بن أبي طالب ع بثلاث خصال أنه سيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين
اليقين ص : 181470- الباب فيما نذكره عن الحافظ المذكور محمد بن علي الكاتب المعروف بالنطنزي من كتاب الخصائص بطريق آخر برجالهم أن عليا ع سيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين
فقال ما هذا لفظه حدثنا الإمام أبو القاسم إسماعيل بن محمد بن الفضل الحافظ قال حدثنا أبو عمرو عبد الوهاب بن أبي عبد الله بن مندة قال أخبرني محمد بن الحسن القطان قال أخبرنا إبراهيم بن عبد الله قال حدثنا يحيى بن بكير قال حدثنا جعفر الأحمر عن هلال الصيرفي قال أخبرنا أبو كثير الأنصاري عن عبد الله بن أسعد بن زرارة عن أبيه قال قال رسول الله ص لما أسري بي إلى السماء انتهى بي إلى قصر من لؤلؤ فراشه من ذهب يتلألأ فأوحي إلي أنه لعلي ع و أوحي إلي في علي بثلاث خصال أنه سيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين

كتاب الخصائص المشار إليه في أن عليا ع سيد المسلمين و إمام المتقين
فقال ما هذا لفظه أخبرنا أبو علي الحداد قال حدثنا أبو نعيم قال حدثنا عمر بن أحمد بن عمر القصباني القاضي قال حدثنا علي بن العباس البجلي قال حدثنا أحمد بن يحيى قال حدثنا الحسن بن الحسين قال حدثنا إبراهيم بن يوسف بن أبي إسحاق عن أبيه عن الشعبي قال حدثنا علي ع قال قال رسول الله ص مرحبا بسيد المسلمين و إمام المتقين فقيل لعلي ع فأي شي ء كان من شكرك قال حمدت الله على ما آتاني و سألته الشكر على ما أولاني و أن يزيد فيما أعطاني

الباب فيما نذكره من تسمية مولانا علي ع إمام المتقين و فيه إشارة إلى ضلال من خالفه بعد النبي ص
رويناه من كتاب رشح الولاء في شرح الدعاء تأليف الحافظ أسعد بن عبد القاهر الأصبهاني و هو أحد الشيوخ الذين روينا عنهم وصل إلى بغداد في سنة خمس و ثلاثين و حضر عندي في داري في الجانب الشرقي عند المأمونية في درب البدريين فقال رسول الله ص تفترق أمتي بعدي ثلاث فرق فرقة أهل حق لا يشوبون بباطل مثلهم كمثل الذهب كلما صهرته بالنار ازداد جمالا و حسنا و إمامهم الهادي هذا لأحد الثلاثة و فرقة أهل باطل لا يشوبون بحق مثلهم كمثل خبث الحديد كلما فتنته بالنار ازداد خبثا و نتنا و إمامهم هذا لأحد الثلاثة و فرقة أهل ضلالة و فرقة مذبذبين لا إلى هؤلاء و لا إلى هؤلاء إمامهم هذا لأحد الثلاثة فسألته عن أهل الحق و إمامهم فقال هذا علي بن أبي طالب إمام المتقين و أمسك عن الاثنين فجهدت أن يسميهم فلم يفعل و كذلك بالإسناد السابق عن الشيخ الإمام أبي بكر أحمد بن مردويه أنبأنا اليقين ص : 474الطبراني سليمان بن أحمد رحمه الله أخبرنا محمد بن عبد الله الحضرمي حدثنا جندل بن واثق حدثنا محمد بن حبيب عن زياد بن المنذر عن عبد الرحمن بن مسعود عن عليم عن سلمان رضي الله عنه و بالإسناد السابق عن صدر الأئمة أخطب خوارزم رحمه الله قال أخبرنا قاضي القضاة نجم الدين أبو منصور محمد بن الحسين بن محمد بن الحسن بن محمد البغدادي فيما كتب إلي من همدان أخبرنا الإمام الشريف نور الهدى أبو طالب الحسين بن محمد الزينبي رحمهم الله عن الإمام الحافظ محمد بن أحمد بن علي بن الحسن بن شاذان حدثنا محمد بن محمد بن مرة عن الحسن بن علي العاصمي عن محمد بن عبد الملك بن أبي الشوارب عن جعفر بن سليمان الضبعي عن سعد بن طريف عن الأصبغ بن نباتة عن سلمان رضي الله عنه
الباب فيما نذكره من رواية أبي العلاء الهمداني من تسمية مولانا علي ع ولي الله و إمام المتقين و وصي رسول رب العالمين من الجزء الذي فيه مولد مولانا أمير المؤمنين ع و هو أكثر من سبع قوائم
مدح شيخ المحدثين محمد بن النجار في تذييله على تاريخ الخطيب هذا أبا العلاء الهمداني أبلغ المدائح حتى قال فيه إنه تعذر وجود مثله في أعصار كثيرة فائق على أهل زمانه نذكر منه موضع الحاجة إليه بلفظه و نبدأ بإسناده

قال أخبرني السيد الإمام العالم الزاهد العابد كمال الدين شرف الإسلام رب الفصاحة سيد العلماء حيدر بن محمد بن زيد بن محمد بن عبد الله الحسيني قدس الله روحه و نور ضريحه قراءة عليه في السبت سادس عشر جمادى الآخرة من سنة عشرين و ستمائة قال أخبره الإمام المحدث كمال الدين أبو الفضل محمد بن عبد الرشيد بن محمد الأصفهاني قراءة عليه في العاشر من رجب سنة ثلاث عشرة و ستمائة قال أخبرنا الشيخ الإمام البارع الناقد قطب الدين شيخ الإسلام أبو العلاء الحسن بن أحمد بن الحسن العطار الهمداني قدس الله روحه إجازة قال حدثنا الإمام ركن الدين أحمد بن محمد بن إسماعيل الفارسي قال حدثنا فاروق الخطابي قال حدثنا حجاج بن منهال عن الحسن بن عمران القسري عن شاذان بن العلاء حدثنا عبد العزيز بن عبد الصمد عن مسلم بن خالد المكي عن أبي الزبير عن جابر بن عبد الله الأنصاري رضي الله عنه قال سألت رسول الله ص عن ميلاد علي بن أبي طالب ع فقال آه آه لقد سألت يا جابر عن خير مولود في شبه المسيح إن اليقين ص : 486الله تبارك و تعالى خلق عليا نورا من نوري و خلقني نورا من نوره و كلانا من نور واحد ثم شرح ص مبدأ ولادة علي ع و أن رجلا كان يسمى المبرم في ذلك الزمان قد عبد الله مائتي سنة و سبعين سنة أسكن الله عز و جل في قلبه الحكمة و ألهمه بحسن طاعة ربه و أنه بشر أبا طالب بما هذا لفظه أبشر يا هذا بأن العلي الأعلى ألهمني إلهاما فيه بشارتك قال أبو طالب و ما هو قال يولد من ظهرك من هو ولي الله عز و جل و إمام المتقين و وصي رسول رب العالمين فإن أنت أدركت ذلك المولد فأقرئه مني السلام و قل له إن المبرم يقرأ عليك السلام و يقول أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا رسول الله و به تتم النبوة و بعلي تتم الوصية


الباب فيما نذكره من رواية الحافظ أحمد بن مردويه من كتابه المشار إليه في تسمية النبي ص لمولانا علي ع بسيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين و يعسوب المؤمنين فقال ما هذا لفظه حدثنا محمد بن عبد الله بن الحسين قال حدثنا عبد الله بن أحمد بن عامر الطائي قال حدثني أبي قال حدثني علي بن موسى الرضا قال حدثني أبي موسى بن جعفر قال حدثني أبي جعفر بن محمد قال حدثني أبي محمد بن علي قال حدثني أبي علي بن الحسين قال حدثني أبي الحسين بن علي قال حدثني أبي علي بن أبي طالب ع قال قال رسول الله ص يا علي إنك سيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين و يعسوب المؤمنين

ودر امالی صدوق :

حدثنا محمد بن عمر الحافظ البغدادي، قال: حدثني أبو عبد الله محمد بن أحمد بن ثابت بن كنانة، قال: حدثنا محمد بن الحسن بن العباس أبو جعفر الخزاعي، قال: حدثنا حسن بن الحسين العرني، قال: حدثنا عمرو بن ثابت، عن عطاء بن السائب، عن أبي يحيى، عن ابن عباس، قال: صعد رسول الله (صلى الله عليه وآله) المنبر فخطب، واجتمع الناس إليه، فقال (صلى الله عليه وآله): يا معشر المؤمنين، إن الله عزوجل أوحى إلي أني مقبوض، وأن ابن عمي عليا مقتول، وإني - أيها الناس - أخبركم خبرا، إن عملتم به سلمتم، وإن تركموه هلكتم، إن ابن عمي عليا هو أخي ووزيري، وهو خليفتي، وهو المبلغ عني، وهو إمام المتقين، قائد الغر المحجلين، إن استرشدتموه أرشدكم، وإن تبعتموه نجوتم، وإن خالفتموه ضللتم، وإن أطعتموه فالله أطعتم، وإن عصيتموه فالله عصيتم، وإن بايعتموه فالله بايعتم، وإن نكثتم بيعته فبيعة الله نكثتم. إن الله عزوجل أنزل علي القرآن، وهو الذي من خالفه ضل، ومن ابتغى علمه عند غير علي هلك. أيها الناس، اسمعوا قولي، واعرفوا حق نصيحتي، ولا تخلفوني في أهل بيتي إلا بالذي أمرتم به من حفظهم، فإنهم حامتي وقرابتي وإخوتي وأولادي، وإنكم مجموعون ومساءلون عن الثقلين، فانظروا كيف تخلفوني فيهما. إنهم أهل بيتي، فمن آذاهم آذاني، ومن ظلمهم ظلمني، ومن أذلهم أذلني، ومن أعزهم أعزني، ومن أكرمهم أكرمني، ومن نصرهم نصرني، ومن خذلهم خذلني، ومن طلب الهدى في غيرهم فقد كذبني أيها الناس، اتقوا الله، وانظروا ما أنتم قائلون إذا لقيتموه، فإني خصم لمن آذاهم، ومن كنت خصمه خصمته، أقول قولي هذا واستغفر الله لي ولكم. وصلى الله على رسوله محمد وآله

حدثنا جعفر بن محمد بن مسرور (رحمه الله)، قال: حدثنا الحسين بن محمد بن عامر، عن عمه عبد الله بن عامر، قال: حدثني أبو أحمد محمد بن زياد الازدي، عن أبان بن عثمان الاحمر، عن أبان بن تغلب، عن عكرمة، عن ابن عباس، قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) لعلي بن أبي طالب (عليه السلام) ذات يوم وهو في مسجد قباء والانصار مجتمعون: يا علي، أنت أخي وأنا أخوك، يا علي أنت وصيي، وخليفتي، وإمام امتي بعدي، وإلى الله من والاك، وعادى الله من عاداك، وأبغض الله من أبغضك، ونصر الله من نصرك، وخذل الله من خذلك. يا علي، أنت زوج ابنتي، وأبو ولدي. يا علي، إنه لما عرج بي إلى السماء عهد إلي ربي فيك ثلاث كلمات، فقال: يا محمد. قلت: لبيك ربي وسعديك، تبارك وتعاليت. فقال: إن عليا إمام المتقين، وقائد الغر المحجلين، ويعسوب المؤمنين

حدثنا أبي (رحمه الله)، قال: حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن أبيه، عن يونس بن عبد الرحمن، عن منصور الصيقل، عن الصادق جعفر بن محمد، عن آبائه (عليهم السلام)، قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): لما أسري بي إلى السماء عهد إلي ربي في علي ثلاث كلمات، فقال: يا محمد. فقلت: لبيك ربي. فقال: إن عليا إمام المتقين، وقائد الغر المحجلين، ويعسوب المؤمنين

حدثنا علي بن أحمد بن عبد الله بن أحمد بن أبي عبد الله البرقي، قال: حدثني أبي، عن جده أحمد بن أبي عبد الله البرقي، قال: حدثني جعفر بن عبد الله الناونجي ، عن عبد الجبار بن محمد، عن داود الشعيري، عن الربيع صاحب المنصور، قال: بعث المنصور إلى الصادق جعفر بن محمد (عليه السلام) يستقدمه لشئ بلغه عنه، فلما وافى بابه خرج إليه الحاجب فقال: أعيذك بالله من سطوة هذا الجبار، فإني رأيت حرده (4) عليك شديدا، فقال الصادق (عليه السلام): علي من الله جنة واقية تعينني عليه إن شاء الله، استأذن لي عليه، فاستأذن فأذن له، فلما دخل سلم فرد (عليه السلام)، ثم قال له: يا جعفر، قد علمت أن رسول الله (صلى الله عليه وآله) قال لابيك علي بن أبي طالب: لولا أن تقول فيك طوائف من أمتي ما قالت النصارى في المسيح، لقلت فيك قولا لا تمر بملا إلا أخذوا من تراب قدميك، يستشفون به. وقال علي (عليه السلام): يهلك في اثنان ولا ذنب لي: محب غال، ومفرط قال قال ذلك اعتذارا منه أنه لا يرضى بما يقول فيه الغالي والمفرط، ولعمري إن عيسى بن مريم (عليه السلام) لو سكت عما قالت فيه النصارى لعذبه الله، ولقد تعلم ما يقال فيك من الزور والبهتان، وإمساكك عن ذلك ورضاك به سخط الديان، زعم أوغاد الحجاز ورعاع الناس أنك حبر الدهر وناموسه، وحجة المعبود وترجمانه، وعيبة علمه وميزان قسطه، مصباحه الذي يقطع به الطالب عرض الظلمة إلى ضياء النور، وأن الله لا يقبل من عامل جهل حدك في الدنيا عملا، ولا يرفع له يوم القيامة وزنا، فنسبوك إلى غير حدك وقالوا فيك ما ليس فيك، فقل فإن أول من قال الحق جدك، وأول من صدقه عليه أبوك، وأنت حري أن تقتص آثارهما وتسلك سبيلهما. فقال الصادق (عليه السلام): أنا فرع من فروع الزيتونة، وقنديل من قناديل بيت النبوة، وأديب السفرة، وربيب الكرام البررة، ومصباح من مصابيح المشكاة التي فيها نور النور وصفو الكلمة الباقية في عقب المصطفين إلى يوم الحشر. فالتفت المنصور إلى جلسائه، فقال: هذا قد أحالني على بحر مواج لا يدرك طرفه، ولا يبلغ عمقه، يحار فيه العلماء، ويغرق فيه السبحاء، ويضيق بالسابح عرض الفضاء، هذا الشجى المعترض في حلوق الخلفاء، الذي لا يجوز نفيه، ولا يحل قتله، ولولا ما يجمعني وإياه شجرة طاب أصلها، وبسق فرعها، وعذب ثمرها، وبوركت في الذر، وقدست في الزبر، لكان مني إليه مالا يحمد في العواقب لما يبلغني من شدة عيبه لنا وسوء القول فينا. فقال الصادق (عليه السلام): لا تقبل في ذي رحمك وأهل الرعاية من أهل بيتك قول من حرم الله عليه الجنة وجعل مأواه النار، فإن النمام شاهد زور وشريك إبليس في الاغراء بين الناس، وقد قال الله تعالى: (يا أيها الذين ءامنوا إن جاءكم فاسق بنبأ فتبينوا أن تصيبوا قوما بجهالة فتصبحوا على ما فعلتم نادمين). ونحن لك أنصار وأعوان، ولملكك دعائم وأركان، ما أمرت بالعرف والاحسان، وأمضيت في الرعية أحكام القرآن، وأرغمت بطاعتك لله أنف الشيطان، وإن كان يجب عليك في سعة فهمك وكثرة علمك ومعرفتك بآداب الله أن تصل من قطعك، وتعطي من حرمك، وتعفو عمن ظلمك، فإن المكافي ليس بالواصل، إنما الواصل من إذا قطعته رحمه وصلها، فصل رحمك يزد الله في عمرك، ويخفف عنك الحساب يوم حشرك. فقال المنصور: قد صفحت عنك، لقدرك، وتجاوزت عنك لصدقك، فحدثني عن نفسك بحديث أتعظ به، ويكون لي زاجر صدق عن الموبقات. فقال الصادق (عليه السلام): عليك بالحلم فإنه ركن العلم، واملك نفسك عند أسباب القدرة، فإنك إن تفعل ما تقدر عليه كنت كمن شفى غيظا، أو تداوى حقدا، أو يحب أن يذكر بالصولة، اعلم بأنك إن عاقبت مستحقا لم تكن غاية ما توصف به إلا العدل، ولا أعرف حالا أفضل من حال العدل، والحال التي توجب الشكر أفضل من الحال التي توجب الصبر. فقال المنصور: وعظت فأحسنت، وقلت فأوجزت، فحدثني عن فضل جدك علي بن أبي طالب (عليه السلام) حديثا لم تؤثره العامة، فقال الصادق (عليه السلام): حدثني أبي، عن أبيه، عن جده، قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): لما أسري بي إلى السماء عهد إلي ربي جل جلاله في علي (عليه السلام) ثلاث كلمات، فقال: يا محمد. فقلت: لبيك ربي وسعديك. فقال عز وجل: إن عليا إمام المتقين، وقائد الغر المحجلين، ويعسوب المؤمنين، فبشره بذلك. فبشره النبي (صلى الله عليه وآله) بذلك، فخر علي (عليه السلام) ساجدا شكرا لله عزوجل، ثم رفع رأسه فقال: يا رسول الله، بلغ من قدري حتى أني أذكر هناك؟ قال: نعم، وإن الله يعرفك، وإنك لتذكر في الرفيق الاعلى. فقال المنصور: ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء


ودرآخر هم جهت قدردانی از زحمات علمایی که با وجود خفقان حکام بنی امیه وبنی عباس اینچنین احادیث گهرباری را بازحمات جانفرسا بدست ما رسانده اند فاتحه ای بروح نورانیشان بخوانیم .

{وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقاً وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ }الأنعام115

[=Arial Black]اعوذبالله من الشیطان الرجیم

[=Arial Black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=Arial Black]السلام علیک یا علی ولی الله(ع)

[=Arial Black]السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

[=Arial Black]اجرک الله یا صاحب الزمان(عج)

[=Arial Black]سلام علیکم

[=Arial Black]اگر کمی بهم مهلت بدهید من قصد دارم مقاله زیر رو که راجع به همین پست و شبهات وارده هست رو کاملا داخل سایت اسک دین (این تایپیک) قرار بدهم

[=Arial Black]احتیاج به کمی وقت دارم

[=Arial Black]منبع ما:

[=Arial Black]اعوذبالله من الشیطان الرجیم

[=Arial Black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=Arial Black]السلام علیک یا علی ولی الله(ع)

[=Arial Black]السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

[=Arial Black]اجرک الله یا صاحب الزمان(عج)
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]

[=Arial Black]فهرست مطالب


[=Arial Black]

[=Arial Black]

[=Arial Black]

[=Arial Black]جانشينان رسول خدا (ص) در روايات اهل سنت

[=Arial Black]الف: تعبير «دوازده خليفة»
[=Arial Black]ب: تعبير «دوازده نقيب»
[=Arial Black]ج: تعبير «دوازده قيّم امت»
[=Arial Black]د: تعبير«دوازده امير»
[=Arial Black]هـ: تعبير «دوازده مرد»

[=Arial Black]جانشينان رسول خدا (ص) در روايات شيعه
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]دسته اول؛ روايات مبين تعداد ائمه (ع)

[=Arial Black]الف: دوازده ائمه به تعداد نقباء بنى اسرائيل:
[=Arial Black]ب: دوازده ائمه از اهل بيت و عترت پيامبر (ص)

[=Arial Black]طرق اين روايت:
[=Arial Black]دسته دوم؛‌ روايات مبين نه امام از صلب امام حسين (ع)

[=Arial Black]طرق اين روايت:
[=Arial Black]دسته سوم؛ تعيين اولين و آخرين فرد ائمه (ع)

[=Arial Black]طرق اين روايت:
[=Arial Black]الف: تعبير «أَوَّلُهُمْ عَلِى بْنُ أَبِى طَالِبٍ وَآخِرُهُمُ الْقَائِمُ»
[=Arial Black]ب: تعبير «انت الامام ابو الائمة... منهم المهدي»
[=Arial Black]ج: تعبير «اولهم اخى و آخرهم ولدي»

[=Arial Black]دسته چهارم؛ روايات صريح در اسم و مشخصات كامل ائمه (ع)

[=Arial Black]لوح جابر بن عبد الله انصارى از رسول خدا (ص)
[=Arial Black]
[=Arial Black]روايت معراج «نشان داده شدن نور و اسامى امامان معصوم به پيامبر(ص)»
[=Arial Black]
[=Arial Black]خبر دادن رسول خدا از نامهاى امامان به امير مؤمنان، بعد از نزول آيه «تطهير»:
[=Arial Black]
[=Arial Black]روايت سهل بن سعد انصارى از فاطمه زهرا (س)
[=Arial Black]
[=Arial Black]روايت امام حسن (ع) از رسول خدا (ص)
[=Arial Black]
[=Arial Black]روايت امام حسين (ع) از رسول خدا (ص)
[=Arial Black]
[=Arial Black]روايت عبد الله بن عباس از رسول خدا (ص)
[=Arial Black]
[=Arial Black]روايت جابر بن عبد الله انصارى از رسول خدا در ذيل آيه «اطيعوا الله»
[=Arial Black]
[=Arial Black]روايت ابو حمزه ثمالى و پدرش از امام صادق (ع)
[=Arial Black]
[=Arial Black]نتيجه كلي:
[=Arial Black]

[=arial black]اعوذبالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]السلام علیک یا علی ولی الله(ع)

[=arial black]السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

[=arial black]اجرک الله یا صاحب الزمان(عج)

[=Arial Black]مقدمه

[=Arial Black]قبل از پرداختن به پاسخ اين سؤال، بايد به يك مطلب اساسى توجه كرد و آن اين‌كه، براى مديريت جامعه اسلامى و ايجاد نظم و آرامش و اجراى قوانين اسلامى و حفظ شريعت و احكام الهى، وجود امام و رهبر آگاه، الزامى و نصب امام در اين مقام، ضرورى است و همه امت اسلامى (جز خوارج) بر اين مسأله اتفاق نظر دارند؛ اما تنها اختلاف در اين است كه آيا امام را بايد خداوند در اين جايگاه نصب كند و به مردم معرفى كند، يا اين كه خود مردم مى‌توانند آن را انتخاب كنند.

[=Arial Black]از ديدگاه شيعه، مقام امامت، يك مقام الهى است كه نصب امام در اين مقام، تنها و منحصراً‌ در اختيار خداوند است. مردم و حتى خود امام و پيامبر هم در نصب امام، اختيارى از خود ندارند. اين ديدگاه شيعه،‌ بر دلائل عقلى و نقلى (قرآن و روايت) استوار است.

[=Arial Black]روايت ذيل يكى از دلائل روائى است كه آن را مرحوم كلينى با سند صحيح از امام صادق عليه السلام نقل كرده است:

[=Arial Black]الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ: حَدَّثَنِي عُمَرُ بْنُ أَبَانٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَذَكَرُوا الْأَوْصِيَاءَ وَذَكَرْتُ إِسْمَاعِيلَ فَقَالَ: لَا وَاللَّهِ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا ذَاكَ إِلَيْنَا وَمَا هُوَ إِلَّا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ يُنْزِلُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِد.

[=Arial Black]ابو بصير مى‌گويد: خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه نام اوصياء را بردند و من هم اسماعيل را نام بردم. حضرت فرمود: نه به خدا، اى ابا محمد، تعيين امام به اختيار ما نيست، اين كار تنها به دست خداست كه در باره هر يك پس از ديگرى فرو مى‌فرستد.

[=Arial Black]الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج‏1، ص: 276، ح1، «بَابُ أَنَّ الْإِمَامَةَ عَهْدٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْهُودٌ مِنْ وَاحِدٍ إِلَى وَاحِد»، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

[=Arial Black]اهل سنت بر عكس ديدگاه شيعه، قائل هستند كه انتخاب جانشين رسول خدا صلى الله عليه وآله، در اختيار خود مردم است.

[=Arial Black]حال با توجه به اين نكته، پاسخ اجمالى پرسش فوق اين است:

[=Arial Black]طبق ديدگاه شيعيان، جانشينان رسول خدا صلى الله عليه وآله، دوازده نفر از اهل بيت آن حضرت مى‌باشند كه حضرت در ضمن روايات، علاوه بر ذكر تعداد، نامها و تمامى مشخصات آنان را براى تصدى مقام امامت و خلافت بعد از خود بيان كرده است.

[=Arial Black]اين روايات را در ضمن چهار دسته بيان خواهيم كرد.

[=Arial Black]در منابع اهل سنت نيز رواياتى تحت عنوان روايت «اثنا عشر خليفة» نقل شده كه برخى ويژگى‌هاى جانشينان رسول خدا نيز در ‌آنها مطرح شده است.

[=Arial Black]آنان با توجه به اين روايات، تعداد جانشينان رسول خدا صلى الله عليه وآله را دوازده تن مى‌دانند؛ اما در تعيين مصداق آنها، شديداً‌ دچار اختلاف نظر شده‌اند و در مورد اين روايت تحليل‌هاى گوناگون نموده‌ و نظريه‌هاى متعددى را ارائه داده‌اند.

[=Arial Black]اختلاف نظر و تحليل آنها را در مورد روايت «اثنا عشر خليفة» و نيز بررسى سندى را در فايل جدا گانه‌اى «تحليل اهل سنت از خلفاى اثنا عشر» بحث كرده‌ايم كه به زودى بر روى همين سايت(http://www.valiasr-aj.com/fa) قرار خواهد گرفت.
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]=========================

[=Arial Black]sayed ali :دوستان ضمن سلام مجدد

[=Arial Black]فکر کنم مقاله زیر مقصود موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج) باشد

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=14534

[=Arial Black]دوستان همچنین تصاویری هم تهیه شده است لطفا کارشناسان چک کنند ، این تصاویر رو شخصا تهیه کردم ...چک کنید که مشکلی نباشد

[=Arial Black]=========================


[=Arial Black]ادامه دارد......

[=arial black]اعوذبالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]السلام علیک یا علی ولی الله(ع)

[=arial black]السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

[=arial black]اجرک الله یا صاحب الزمان(عج)

[=Arial Black]پاسخ تفصيلي

[=Arial Black]همچنانكه اشاره شد، در باره امامان معصوم و جانشينان رسول خدا صلى الله عليه وآله، هم در منابع اهل سنت اشاره شده و هم در منابع شيعه روايات فراوان داريم.

[=Arial Black]در ابتدا تنها به متن روايات اهل سنت اشاره مى‌كنيم.

[=Arial Black]جانشينان رسول خدا (ص) در روايات اهل سنت

[=Arial Black]در منابع آنها راجع به دوازده جانشين رسول خدا صلى الله عليه وآله، تعبيرات مختلفى، همانند: «اثنا عشر خليفة»، «اثنا عشر اميراً»، «اثنا عشر نقيباًً» و «اثنا عشر قيماً»، به كار رفته است:

[=Arial Black]الف: تعبير «دوازده خليفة»

[=Arial Black]روايت «اثنا عشر»‌ با اين تعبير، بخش قابل توجهى از منابع حديث را به خود اختصاص‌داده، و توسط علماى طراز اول اهل سنت گزارش شده است.
[=Arial Black]از جمله مسلم بن حجاج نيشابورى، در صحيح خودش پنج روايت را از طريق جابر بن سمره، با تعبير فوق نقل كرده است:
[=Arial Black]

[=Arial Black]حدثنا قُتَيْبَةُ بن سَعِيدٍ وأبو بَكْرِ بن أبي شَيْبَةَ قالا حدثنا حَاتِمٌ وهو بن إسماعيل عن الْمُهَاجِرِ بن مِسْمَارٍ عن عَامِرِ بن سَعْدِ بن أبي وَقَّاص قال: كَتَبْتُ إلى جَابِرِ بن سَمُرَةَ مع غُلَامِي نَافِعٍ أَنْ أَخْبِرْنِي بِشَيْءٍ سَمِعْتَهُ من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال فَكَتَبَ إلي سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يوم جُمُعَةٍ عَشِيَّةَ رُجِمَ الْأَسْلَمِيُّ يقول: «لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِمًا حتى تَقُومَ السَّاعَةُ أو يَكُونَ عَلَيْكُمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً كلهم من قُرَيْشٍ».

[=Arial Black]عَامِرِ بن سَعْدِ بن أبى وَقَّاص گفت: به جابر بن سَمُرَةَ نامه نوشتم و از او خواستم كه مرا از برخى از احاديثى كه از رسول خدا صل
[=Arial Black]
[=Arial Black]ى الله عليه وسلم شنيده، آگاه سازد (و حديثى از آن حضرت برايم روايت كند) او برايم چنين نوشت: روز جمعه كه شام سنگسار اسلمى بود، از رسول خدا صلى الله عليه وسلم شنيدم كه مى‌فرمود: «دين، هميشه برپاست تا اين كه قيامت فرارسد و بر شما دوازده خليفه باشد كه همگى از قريش‌اند».
[=Arial Black]
[=Arial Black]

[=Arial Black]النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحيح مسلم، ج3، ص1453، ح1822، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]

[=Arial Black]صحيح مسلم روايات ديگرى را نيز از جابر بن سمره گرازش كرده، كه در ابتداى آنها تعبير متفاوت وجود دارد:

[=Arial Black]... يقول: إِنَّ هذا الْأَمْرَ لَا يَنْقَضِي حتى يَمْضِيَ فِيهِمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً...
[=Arial Black]... يَقُولُ: لَا يَزَالُ الْإِسْلَامُ عَزِيزًا إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً،....
[=Arial Black]... يَقُولُ: " لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزًا مَنِيعًا إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً،....
[=Arial Black]... لَا يَزَالُ هذا الْأَمْرُ عَزِيزًا إلى اثنى عَشَرَ خَلِيفَةً...

[=Arial Black]النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحيح مسلم، ج 3 ص1452- 1453،‌ روايات 1821، 1822، 1823، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]

[=Arial Black]از آنجايى كه اين روايت با اين تعبير در صحيح ترين و معتبر ترين منابع اهل سنت نقل شده، نيازمند بررسى سندى نيست.
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]

[=Arial Black]اين حديث را علماى سرشناس ديگرى از اهل سنت نيز روايت نموده‌اند كه نام و آدرس دقيق كتب برخى از آنان را ذيلاً ملاحظه مى‌نماييد:
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]

[=Arial Black]البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاى256هـ)، التاريخ الكبير، ج8، ص410، تحقيق: السيد هاشم الندوي، ناشر: دار الفكر.
[=Arial Black]
[=Arial Black]

[=Arial Black]الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبدالله، مسند أحمد بن حنبل، ج5، ص86، ح20824، و 87 ح20833، و 89 ح20862، و ص92، ح20890، دار النشر: مؤسسة قرطبة مصر.
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]

[=Arial Black]
[=Arial Black]

[=Arial Black]السجستاني الأزدي، ابوداود سليمان بن الأشعث (متوفاى 275هـ)، سنن أبي داود، ج4، ص106، ح 4279 و 4280، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر.
[=Arial Black]

[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]

[=Arial Black]التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاى354 هـ)، الثقات، ج7، ص241، تحقيق السيد شرف الدين أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولى، 1395هـ – 1975م.
[=Arial Black]

[=Arial Black]الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله، المستدرك علي الصحيحين، ج3، صفحه 715 و 716 احاديث 6586و 6589، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.
[=Arial Black]و....

اعوذبالله من الشیطان الرجیم




بسم الله الرحمن الرحیم




السلام علیک یا علی ولی الله(ع)





السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)




اجرک الله یا صاحب الزمان(عج)




ب: تعبير «دوازده نقيب»

تعبير دوم در مورد روايت «اثناعشر»، تعبير «اثنا عشر نقيبا» است كه تعداد جانشينان رسول خدا صلى الله عليه وآله را به تعداد نقيبان حضرت موسى عليه السلام است، برابر است.

احمد بن حنبل در مسندش اين روايت را از عبد الله بن مسعود آورده‌است:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا حَسَنُ بن مُوسَى ثنا حَمَّادُ بن زَيْدٍ عَنِ الْمُجَالِدِ عَنِ الشعبي عن مَسْرُوقٍ قال: كنا جُلُوساً عِنْدَ عبد اللَّهِ بن مَسْعُودٍ وهو يُقْرِئُنَا الْقُرْآنَ فقال له رَجُلٌ: يا أَبَا عبد الرحمن هل سَأَلْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم كَمْ تملك هذه الأُمَّةَ من خَلِيفَةٍ؟ فقال عبد اللَّهِ بن مَسْعُودٍ: ما سألني عنها أَحَدٌ مُنْذُ قَدِمْتُ الْعِرَاقَ قَبْلَكَ ثُمَّ قال: نعم. وَلَقَدْ سَأَلْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فقال: اثْنَا عَشَرَ كَعِدَّةِ نُقَبَاءِ بني إِسْرَائِيلَ.

مسروق گفت: ما در نزد عبد اللَّه ابن مسعود نشسته بوديم و او براى ما قرآن مى‌خواند، مردى به او گفت: يا ابا عبد الرحمن آيا شما از رسول خدا صلى الله عليه وآله نپرسيديد كه بعد از او چند خليفه خواهند آمد؟ عبد اللَّه گفت: از هنگامى كه از عراق وارد شده‏ام كسى اين موضوع را از من نپرسيده است، ما از رسول خدا پرسيديم فرمودند: خلفاء من دوازده نفرند مانند نقباء بنى اسرائيل.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص398،‌ ح3781، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.


ابن حجر عسقلانى كه از سرشناس‌ترين چهره‌هاى حديثى اهل سنت است پس از نقل اين حديث در مورد سند آن مى‌نويسد:

(هذا اسناده حسن).


سند اين حديث، حسن است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج9، ص286، ح 2093، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار العاصمة/ دار الغيث، الطبعة: الأولى، السعودية - 1419هـ.


ابن حجر عسقلانى در جاى ديگر، سيوطى، ابن حجر هيثمى، عاصمى شافعى و مباركفورى شارح جامع ترمذى نيز بعد از نقل روايت نوشته اند:
أما حديث بن مسعود فأخرجه أحمد والبزار بسند حسن أنه سئل كم يملك...

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج13، ص212، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.



السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، تاريخ الخلفاء، ج1، ص10، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولى، 1371هـ - 1952م.




الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاى973هـ)، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج1، ص54، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ - 1997م.




العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاى1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج2، ص406، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية.




المباركفوري، أبو العلا محمد عبد الرحمن بن عبد الرحيم (متوفاى1353هـ)، تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي، ج6، ص394، دار الكتب العلمية – بيروت.




برخى از منابع ديگر اهل سنت كه اين روايت را آورده اند از قرار ذيل است:


أبو يعلي الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثني، مسند أبي يعلي، ج9، ص222، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 هـ – 1984م

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب، المعجم الكبير، ج10، ص157، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله، المستدرك علي الصحيحين، ج4، ص546، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.

الرازي، تمام بن محمد الرازي أبو القاسم، الفوائد، ج2، ص231، ج16 ص286، تحقيق: حمدي عبد المجيد السلفي، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1412،

المقدسي، مطهر بن طاهر، ذخيرة الحفاظ، ج3، ص1660، تحقيق: د.عبد الرحمن الفريوائي، ناشر: دار السلف - الرياض، الطبعة: الأولى، 1416 هـ -1996م.

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج16،‌ص286، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.

الأفريقي، محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري، مختصر تاريخ دمشق، ج3، ص43، دار النشر: طبق برنامه الجامع الكبير..


السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، الفتح الكبير في ضم الزيادة إلى الجامع الصغير، ج1، ص368،‌ دار النشر: دار الفكر - بيروت / لبنان - 1423هـ - 2003م، الطبعة: الأولى، تحقيق: يوسف النبهاني

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، تاريخ الخلفاء، ج1، ص10، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولى، 1371هـ - 1952م.

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير) ج2، ص363 و ج9، ص343

الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاى973هـ)، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج1، ص54، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ - 1997م.

* یا حسین *;299306 نوشت:
برکافر عناد گر لجوج لعنت بالفرض بالفرض محال این به کنار
موسی -ع- وقتی به کوه رفت هارون را جانشین کرد، پیامبر هم وقتی به جنگ رفت علی را جانشین کرد و برایش مثال فوق را زد.

روشن است که پیامبرصلی الله علیه وسلم بدون تعیین جانشین از مدینه خارج نمی‌شد. از مسلمانان آن وقت به ما رسیده است که در این سفرها چه کسانی به جای پیامبر در مدینه می‌نشستند. پیامبر برای انجام دادن عمره حدیبیه وعمره قضاء به علاوه حجه الوداع از مدینه خارج شد. در بیشتر از بیست غزوه نیز از مدینه خارج شده و در همه این سفرها یکی از اصحاب را به جای خودشان در مدینه تعیین می‌فرمود. مردان زیادی در مدینه بودند که پیامبر هر بار یکی از آنها را جانشین خود قرار می‌داد. پیامبر در غزوه تبوک که آخرین غزوه ایشان بود به هیچ کس اجازه ماندن در مدینه نداد به همین خاطر تعداد آنها بیشتر از همه غزوه‌ها بود، و ب[="red"]ه جز زنان و کودکان کسانی که از جهاد و سفر عاجز و معذور بودند یا اینکه منافق بودند، به علاوه آن سه نفری که بعداً توبه آنان پذیرفته شد،[/] هیچ یک از مردان مؤمن در مدینه حضور نداشتند که پیامبر مثل قبل آن را به عنوان جانشین خود تعیین فرماید.

همان طور که در حدیثی که در صحیح بخاری و مسلم از پیامبر در مورد اسیران بدر روایت شده است. پیامبر با ابوبکر مشورت کرد و او به آزاد کردن و فدیه گرفتن رأی داد. وقتی که پیامبر با عمر مشورت کرد او گفت: باید آنان را به قتل برسانیم. پیامبر فرمود: من دو دوست شما را به شما می‌گویم.
ای ابوبکر تو مثل حضرت ابراهیم بودی که فرمود: ﴿ مَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي ۖ وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴾. (إبراهيم: 36).
[="red"]«هر كس از من پيروى كند از من است; و هر كس نافرمانى من كند، تو بخشنده و مهربانى».
[/]و مثل عیسی که فرمود: ﴿ إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴾. (المائده: 118).
[="red"]«(با اين حال،) اگر آنها را مجازات كنى، بندگان تواند. (و قادر به فرار از مجازات تو نيستند); و اگر آنان را ببخشى، توانا و حكيمى! (نه كيفر تو نشانه بى‏حكمتى است، و نه بخشش تو نشانه ضعف!)».[/]
و تو ای عمر مثل نوح علیه السلام بودی که فرمود: ﴿ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا ﴾. (نوح: 26).
[="red"]«نوح گفت: پروردگارا! هيچ يك از كافران را روي زمين باقي مگذار».
[/]و مثل موسی علیه السلام بودی که فرمود: ﴿ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَىٰ أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُوا حَتَّىٰ يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ ﴾. (يونس: 88).
[="red"]«پروردگارا! اموالشان را نابود كن! و (بجرم گناهانشان،) دلهايشان را سخت و سنگين ساز، به گونه‏اى كه ايمان نياورند تا عذاب دردناك را ببينند»[/]

این سخن پیامبرصلی الله علیه وسلم که به ابوبکر فرمود: مثل ابراهیم و عیسی هستی، و اینکه به عمر فرمود: مثل نوح و موسی هستی بسیار بزرگتر از این است که به علی فرمود: تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی. زیرا نوح، و ابراهیم، و عیسی، و موسی علیهم السلام بزرگتر و بلند مرتبه‌تر از هارون هستند. [="red"]پیامبر فرمود که شما دو نفر مثل آنان هستید اما منظورش این نبود که شما در همه خصوصیات و ویژگیهایشان مثل آنان هستید. بلکه در یک مورد که خود جمله حدیث بر آن دلالت می‌کند وآن هم تندی و نرمی به خاطر خداست.[/]

اگر کسی بگوید که پیامبرصلی الله علیه وسلم علی را در همه چیز به جز نبوت به منزله هارون قرار داد ادعای باطلی است. زیرا این سخن پیامبر که می‌فرماید: [="red"]«آیا راضی نمی‌شوی که تو نسبت به من مثل هارون نسبت به موسی باشی؟»[/] دلیل است بر اینکه پیامبر می‌خواهد رضایت او را جلب کند و او را دلداری دهد زیرا علی از این جانشینی احساس ضعف و کسر شأن کرده بود و پیامبر فقط به خاطر تسلی دادن و خشنود کردن علی این سخن را فرمود.

این ماجرا در سال غزوه تبوک بوده است. بعد پیامبر ابوبکر را به عنوان امیر حجاج به مکه فرستاد، و به دنبال آن علی را فرستاد. ابوبکر به او گفت: به عنوان امیر آمده‌ای یا مامور؟ [="red"]علی گفت: به عنوان مأمور. بنابراین ابوبکر امیر علی شد، و علی به عنوان مأمور و زیردست با او همکاری می‌کرد. پشت سر او نماز می‌خواند. دستورات او را اطاعت کرده[/] و پشت سر ابوبکر در روز مراسم حج با مردم ندا می‌داد: از این سال به بعد هیچ مشرکی حج نگذارد و کسی به صورت عریان طواف نکند.

علی مع الحق;299416 نوشت:
این مشکل شماست که کتاب را پیدا نکردید با این حال برای اینکه حجت تمام شود بنده تصویر متن کتاب را از نرم افزار اهل بیت قرار میدهم

شما برای اثبات ادعای خود لینک زیر را آوردید.

درست 2 خط آخر همین حدیث را که با رنگ سبز مشخص کرده اید دقت کنید برادر در مورد 2 راوی می گوید:
«صدوق ربما اخطا»
یعنی چی؟
[="Red"]یعنی راست می گویند و بعضی وقت ها دروغ هم می گویند!!!
[/]خوب به نظر شما حدیثی که راویان اینچنینی دارد مورد تائید است؟
یه جا کلمه حسن رو دیدی زودی نگو خودشه برادر، ادامه ی متن رو کامل بخون.

با سلام رحیق عزیز؛ چون خیلی دوست دارم فقط 2-3 مورد را بررسی می کنم زیرا شایسته نیست کل منابع بزرگواری چون شما را رد کنم.
پس فقط 2-3 مورد را با دلیل رد می کنیم و تاکئید می کنیم اگر تمایل دارید بگوئید تا ماباقی را هم رد کنیم!!!

رحیق مختوم;299455 نوشت:
خليفه سه نفر از بزرگان علم حديث را به جرم بازگويى حديث در مدينه زير نظر داشت و حق خروج از مدينه را نداشته‏اند. آنان عبارتند از عبد اللَّه بن مسعود، ابو درداء و ابو مسعود انصارى.

خوب منابع شما را بررسی می کنیم:

رحیق مختوم;299455 نوشت:
سنن، اثر ابن ماجه (ج 1، باب 3)

اگر منظور شما از باب 3 کتاب سنن است باید اشاره شود به ([="red"](3)) باب التوقي في الحديث عَنْ رَسُول اللّه صلى اللّه عليه وسلم[/] اگر منظور شما همین باب است باید بگوییم این باب مشمول 7 حدیث است و مطلب فوق در این 7 حدیث نیست، اگر شما چاپ خاصی از این کتاب را می گوئید یا باب خاصی دیگر را مد نظر دارید خوشحال می شوم مطرح بفرمائید.

و در جای دیگر استناد کردید به:

رحیق مختوم;299455 نوشت:
مجمع الزوائد (ج 1، ص 149)

اگر متن را کامل بخوانید در ادامه ی آن آمده است:
هذا اثر المنقطع و ابراهیم ولد سنه عشیرن و[="red"] لم یدرک[/] من حیاه عمر الا ثالث سنین و ابن مسعود کان [="red"]بالکوفه[/] و لایصح هذا عن عمر
همانگونه که می دانید ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف این حدیث را مستقیم از عمر نقل می کند! خوب [="red"]یه گواه تاریخ ابراهیم 3 ساله بوده که عمر به شهادت رسیده است.[/] به نظر شما این صحیح است؟؟؟

و همچنین در ادامه راوی می گوید ابن مسعود از کسانی بود که حق خروج از مدینه را نداشت، این در حالی است که [="red"]ابن مسعود اصلا خودش در کوفه بوده و حدیث می گوید حق خروج از مدینه را نداشته است.[/]

موضوع قفل شده است