چرا نبوت ؟

تب‌های اولیه

75 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

متحیر;172856 نوشت:

سلام و عرض ادب خدمت erfan_alavi گرانقدر

دوست عزیز به نظر من اگر بالفعل نبود در جستجوی او نبودیم و برای آلام این کنجکاوی درونی در طلب او بر نمی آمدیم
و اگر این استعداد بالفعل نبود در تلاطم زندگی اینچنین با یاد آن مأوا تسکین نمی یافتیم.

سلام علیکم.

چیزی که بالفعل است نیازی به جستجو ندارد،در ثانی چگونگی شناخت، فطری انسان است ،ولی شناخت هیچ وقت بالفعل در انسان موجود نیست،به عبارتی ماده تفکر در انسان مستعد است ،همین امرناشی از تغایر درشناخت حق است،به عبارتی ،فطرت ادمی خدا را حضورا می یابد،ولی حضوری که بالفعل نیست بلکه بالقوه است برای همین دربین اشخاص شدت و ضعف دارد،با تعامل و تعادل بین فطرت و عوامل تکامل ان در جهت صحیح است که شناخت حق سره می گردد وگرنه انسان در تربیت فطرت هیچ وقت نخواهد توانست رهبری پایدار قلمداد گردد انسان به نبال هوای نفس است چون شهوت وغضب است که بالعکس عقل، در انسان بالفعل میباشند ،در حالی که سیر در جهت صحیح تربیت فطرت را عقل بازی می کند نه امیال درونی...

متحیر;172856 نوشت:

این صحبت شما در درون خود یک دور دارد
و همچنین مؤخره اش (دین) بدون اینکه لزومش عقلا به اثبات رسیده باشد مقدمه ای را به کار گرفته که خود کارساز است.


نخیر،دور تقدم شئ است بر خودش در عرض نه در طول،در حالی که دین دامنه توحید است ،وتوحید مرتبه ای است فراتر از تعلقات ان که همان دین است،...

متحیر;172856 نوشت:

این حب و علاقه که می فرمایید سلوک این حب
[spoiler]که مسلم چگونگی سیر هر کس مختص شرایط خاص خودش می باشد[/spoiler] با اخلاق ورعایت دفع ضرر به خود و غیر، به غیر از اطاعت نیست.

اخلاق بدون فطرت سالم جهت یابی درستی نخواهد داشت و فطرت سالم جز از طریق نبوت به سر منزل مقصود نخواهد رسید،نتیجتا یکی ازجهات نبوت همین با اخلاق کردن بشر است که بدون جهت درست فطرت و تربیت ،ان به جایی نخواهد رسید.....والبته اخلاق با عقل سنجیده می شود و عقل مستعد در جان ادمی است و شکوفا کردن ان در جهت صحیح جز از طریق نبوت ره به جایی نخواهد برد..به عبارتی عقل مستعد درانسان در مقابل امیال بالفعلی مانند شهوت وغضب جایی برای رشد صحیح نخواهد داشت و البته جهت یابی عقل نیز از طریق همین دو نیرو حاصل خواهد گشت که بالتبع مسیر فطرت را تغییر خواهد داد ....

در زندگی نیز انسان به حکم اجتماع و قانون تابع احکامی است که سیر تکاملی او را در جهت صحیح فطرت در پیش بگیرد ،واین احکام که باید فطری انسا ن باشند جز از مدخل وحی و نبوت نمی تواند ضامنی برای بقاء در این مسیر کمال داشته باشد......واز انجا که قانون اجتماعی به رفتار و عمل اشخاص سرو کار دارد پس باید از عقلی پیروی نماید که تعلق به عمل داشته باشد وان نیست جزهمین عقل عملی ،وعقل عملی نیز مقدمات خود را از شهوت وغضب می گیرد ،نتیجتا بدون راهنمای درست در گیرایی از این دو موضوع انسان به مقدمه اجتماع صحیحی که ضامن کمال او در دو بعد روحی و جسمانی باشد نیز نخواهد رسید،به عبارتی قوانین الهی هماهنگ با خلقت انسان هستند برعکس قوانین بشری که همسو در بعد جسم محوری و حیوانی است نه همه جانبه و پوشش دهنده روح و جسم در جهت رشد وتعالی صحیح ان....نمونه های این قوانین،از سرمایه داری گرفته تا غیره به وفور قابل شهود است و هیچ یک نتوانسته است انسان را به ره سعادت و ارامش نزدیک کند....

یاحق

سلام و عرض ادب خدمت erfan_alavi گرانقدر

دوست عزیز
متاسفانه در انشاء مطالبم ناشی هستم
همین که خدمت شما گفتم در جستجوی خدا هستیم یعنی خداشناسی در فطرت ما بالفعل هست نیازی به محرک خارجی و غیر مثل نبوت جهت ترغیب و یا هویدا شدن این خواست فطری نیست.

شاید در اولین پست من استفاده از اقرار به توحید ناشیانه بوده و متوجه استفاده دیگر از این اصطلاح در عقاید دینی و مباحث کلامی نداشته ام ولی منظور اینجانب اقرار به آفریدگار بوده البته اگر این هم باز تعبیر و اصطلاح دیگری نداشته باشد

erfan_alavi;174354 نوشت:
در زندگی نیز انسان به حکم اجتماع و قانون تابع احکامی است که سیر تکاملی او را در جهت صحیح فطرت در پیش بگیرد ،واین احکام که باید فطری انسا ن باشند

وقتی به چنین حکمی معتقد هستیم که خواه نا خواه بشر به توافقی بر اخلاق میرسد
پس چرا دیگر خود را ملزم به وحی می کنیم مادام که همه ابناء بشر را در طول زمان و عرض مکان مشمول این لطف نمی یابیم. قوانین تکوینی جاری بر جهان خود رفتار هنجار را برکت میدهد و رفتار ناهنجار را می زداید

erfan_alavi;174354 نوشت:
نمونه های این قوانین،از سرمایه داری گرفته تا غیره به وفور قابل شهود است و هیچ یک نتوانسته است انسان را به ره سعادت و ارامش نزدیک کند....

نمونه های آن هم هزاران فرقه مختلف یهودی مسیحی و مسلمان چه تفاوتی دارد همه آنها هم تحت پوشش وحی دست ساز انسان هستند
برای مصون ماندن از آماج چراها به تقدس دین پناهنده شده اند و بهانه شان متصل به وحی بودن است
ولی اندیشه های بشری خود را کامل نمی دانند و آماده تعدیل با شرایط روز هستند
قضاوت هم با قوانین ازلی منتشر در عالم است
اگر وحی ضرور ارتقاء و تکامل بشر بود چون از جنس آسمان است نمی بایست شأن نزول داشته باشد و دچار قرائتهای مختلف شود و یا تفسیرهای متفرق بگیرد
متشکرم

manmehdiam;174240 نوشت:

اگر نبوت را بر پایه برهان لطف الهی بایسته حکمت الهی بدانیم آیا هیچ سنت سهل‌الوصولتری برای هدایت همه انسانها متصور نیست؟! به نظر من که حالات حکیمانه تری قطعا متصور است.

با سلام:Gol:

شما گفته اید:


manmehdiam;174240 نوشت:
یک حالت فرضی را در نظر بگیرید که مثلا دست کم هر انسانی یک بار تجربه وحیانی میداشت و تمامی مشخصات انسانی اش همین بود که هست . اعم از اختیار و فطرت و شهوت و میل به گناه و خیر و شر و ...همه آنچه که اکنون هست. تنها و تنها برپایه لطف محض و بی کران خداوند دست کم ابلاغ دستورات الهی و احکام دینی را به عداد انسانها قرار میداد ! آیا چنین حالتی مغایر حکمت الهی است؟


و خود پاسخ سخن خود را با این عبارت داده اید اینکه گفته اید:

manmehdiam;174240 نوشت:
فی المثل اگر تمامی انسانها لیاقت وحی داشته باشند ،‌


و بسا روشن است که همه انسانها بخاطر ظرفیت و استعدادهای متفاوت و دیگر شرایطی که برای دریافت وحی لازم است، توانایی و استعداد دریافت وحی را ندارند، فلذا ضرورت ارسال پیامبران روشن می شود.

بعلاوه اینکه اگر خدا بر اساس قاعده لطف، بخواهد چنین ظرفیت و استعدادی را بصورت جبری در وجود همه انسانها قرار دهد، خلاف اراده و حکمت الهی است زیرا اراده و حکمت الهی بر این قرار گرفته که انسانها با اختیار خود به چنین مرحله ای دست یابند، و دادن چنین امتیازی (قابلیت دریافت وحی) به همه انسانها بدون شرایطی که ذکر شد، فاقد ارزش و اعتبار است.

موفق باشید ...:Gol:

متحیر;174399 نوشت:
سلام و عرض ادب خدمت erfan_alavi گرانقدر

دوست عزیز
متاسفانه در انشاء مطالبم ناشی هستم
همین که خدمت شما گفتم در جستجوی خدا هستیم یعنی خداشناسی در فطرت ما بالفعل هست نیازی به محرک خارجی و غیر مثل نبوت جهت ترغیب و یا هویدا شدن این خواست فطری نیست.

شاید در اولین پست من استفاده از اقرار به توحید ناشیانه بوده و متوجه استفاده دیگر از این اصطلاح در عقاید دینی و مباحث کلامی نداشته ام ولی منظور اینجانب اقرار به آفریدگار بوده البته اگر این هم باز تعبیر و اصطلاح دیگری نداشته باشد

سلام.

دوست عزیزچیزی که بالفعل باشد اختلاف در ان بی معنی است،وتکامل در ان راهی ندارد بر خلاف انچه مشهود است،اینکه خداشناسی فطری انسان است یک چیز است و اینکه این فطرت در انسان بالفعل است یک مطلب دیگر،خصوصیات فطری از انسان جداشدنی نیست،ولی این به معنای بالفعل بودن انها نیست ،بلکه فطریات انسان همه بالقوه هستند یعنی بذر انها در وجود انسان پاشیده شده است ونیاز به مراقبت دارد تا هر یک به شکوفایی خود برسد،واین مراقبت از تغییر، فعلیت را از ان ساقط می کند،...

یک مطلبی هست در مورد قوه و فعلیت و ان اینکه بدون تشکیک قوه وفعل بی معنی است،به عبارتی قوه وفعلیت باید از جنس مرتبه پذیری یا وجود باشد وگرنه محال است در چیزی تکامل ایجاد گردد،عقل و طینت انسان و حتی جسم نیز از انحایی که مربوط به وجود است همیشه در حال رشد و تکامل است،مگر اینکه مانعی باشد در راه این تکامل،و البته موانع از عوارض خارجی هستند نه ذاتیات اینها ،نتیجتا همیشه موانع از خارج بر اینها وارد می گردد و تا موانع هست تغییر مسیر از جهت صحیح لاینفک است،که البته فطرت نیز از این دایره خارج نیست مگر اینکه فطرت را اصلا از سنخ وجود ندانید،نتیجتا فطرت و بالتبع ویژگیهای ان هر چند در خلقت ادمی نهفته شده اند و از او جدا شدنی نیستند ،ولی این دال بر فعلیت انها نمی باشد،بلکه دال بر ریشه و بذری است از انها در وجود ادمی که برای فعلیت نیاز به پرورش صحیح دارد...

حلاصه بذر خدا شناسی و یا همان استعداد شناخت در انسان هست ولی نه بالفعل بلکه بالقوه به عبارتی شناخت حق بالفعل نیست بلکه این استعداد در نهاد ادمی هست که از طریق صحیح ان به این امر پی ببرد،واختلاف در ان ناشی از ظرفیت عقول است نه از ناحیه منشا ان که وحی باشد...

متحیر;174399 نوشت:

وقتی به چنین حکمی معتقد هستیم که خواه نا خواه بشر به توافقی بر اخلاق میرسد
پس چرا دیگر خود را ملزم به وحی می کنیم مادام که همه ابناء بشر را در طول زمان و عرض مکان مشمول این لطف نمی یابیم. قوانین تکوینی جاری بر جهان خود رفتار هنجار را برکت میدهد و رفتار ناهنجار را می زداید

بشر هیچ گاه در اخلاق نمی تواند به توافق برسد،چون اخلاق از مراتب نفسانی است نتیجتا برای ابناء بشر در یک سطح نیست،نتیجتا هر کسی انچه را که به ان رسیده است را سره و درست می داند نتیجتا اختلاف همچنان بر سر جای خودش می باشد واین همان است که گفتیم در تشکیک احکام دو مرتبه در یکدیگر سرایت پذیر نیست و هر مرتبه احکامی دارد مغایر با مراتب دیگر...نتیجتا ویژگیهای اخلاقی در دومرتبه از ابناء با یکدیگر اختلاف فاحش ایجاد میکند چه برسد به مراتب فزونتر ....در حالی که وحی همه ابعاد اخلاقی را مد نظر قرار داده است و سریعتر روش رسیدن به انرا در اختیار بشر قرار داده است،نتیجتا بشری که به قول شما می بایست میلیاردها سال بگذرد تا برسد به مقدمه انچه دین می گوید ،انرا نبوت به صورت صحیح و در مراتب مختلف در اختیار او گذاشته در تمام حیثها و جهات ....

البته در نظر داشته باشید با اینکه منشا خلقت راه صحیح رسیدن به خودش را در اختیار بشر گذاشته است،باز عقول در دریافت ان مغایر یکدیگر عمل می کنند،وای به حالی که منشا این امر از ناحیه خلق باشد نه از ناحیه منشا خلق،و فطرت،.....اختلاف در اوامر الهی دال بر عدم صحت ان نیست بلکه این اختلاف از ناحیه قابلبین است نه از ناحیه فاعل ،قبلا نیز نیز گفتیم که استعداد اشخاص در یک سطح نیست بلکه اصل تکامل پذیری بر این اساس است که موانع باشد وگرنه اگر همه موانع برداشته شود که همه چیز در یک سطح قرار گرفته انگاه فعلیت تام رخ خواهد داد به عبارتی بین فاعل وقابل دیگر چیزی نیست تا تکامل ادامه یابد،در حالی که مراتب استعداد را همین موانع بازی می کنند،....نتیجتا دریافت تابع ظرفیتها می باشد نه تابع افاضه کننده....

متحیر;174399 نوشت:

نمونه های آن هم هزاران فرقه مختلف یهودی مسیحی و مسلمان چه تفاوتی دارد همه آنها هم تحت پوشش وحی دست ساز انسان هستند
برای مصون ماندن از آماج چراها به تقدس دین پناهنده شده اند و بهانه شان متصل به وحی بودن است
ولی اندیشه های بشری خود را کامل نمی دانند و آماده تعدیل با شرایط روز هستند
قضاوت هم با قوانین ازلی منتشر در عالم است
اگر وحی ضرور ارتقاء و تکامل بشر بود چون از جنس آسمان است نمی بایست شأن نزول داشته باشد و دچار قرائتهای مختلف شود و یا تفسیرهای متفرق بگیرد
متشکرم

اولا علم و رشد ان دال بر عدم نیاز به دین نیست که البته می توانید انرا در جوامع پیشرفته به وضوح نظاره گر باشید،مگر هر جا علم رشد کرده است تدین به افول گراییده وهر جا که عدم رشد علم باشد تدین به اوج خود رسیده......در ثانی اختلاف شرایع در ظرفیت عقول و استعداد اشخاص نهفته است به عبارتی تکامل شرایع تابع تکامل ظرفیتها و استعداد اشخاص است که با اخرین شریعت این اکمال واتمام به نهایت خود رسید،والبته وقتی کمال همه شرایع در شریعت اخیر باشد دیگر دنبال شرایع قبلی رفتن چیزی جز بیهودگی نیست،چون کسی کمال را نمی اندازد وبرود دنبال ناقص ان........حتی برنامه های کامپیوتری نیز تابع سخت افزار و سخت افزار نیز تابع نرم افزارهای تکامل یافته هستند.....

البته چراهای فطری که برای چه امده ام به کجا باید برویم و چه بر سر ما خواهد امد ناشی از همین فطرت انسان است وبدون وحی جواب به این چراها امری بیهوده وعبث است،نتیجتا جواب این چراها جز انچه با فطرت ادمی سازگار باشد او را راضی نخواهد کرد،ورضایت ان نیز جز از طریق وحی حاصل نخواهد گشت،......

واخرین مطلب اینکه جنس وحی از سنخ اسمانی است چون می خواهد ادمی را به ان برساند وچیزی که از جنس زمینی باشد انسان را جز در تقرب بیشتر به ان نگاه نخواهد داشت و این با انچه فطرت انسان او را به او می خواند نمی سازد،به عبارتی فطرت انسانی رنگ خدایی دارد چون ویژگیهای ان رنگ خدایی دارد از قبیل میل به جاودانگی و نامحدود بودن و ارامش محض و غیرهم که هیچ یک با امیال بشری هم ساز نیست،نتیجتا برای رسیدن به انچه از ان رنگ گرفته است ،چیزی جز منشا این رنگ نمی تواند ان راه را نشان دهد ،نتیجتا انسان نیاز به وحی دارد..........

یاحق

سلام و عرض ادب خدمت erfan_alavi گرانقدر

دوست گرامی
هم صحبتی با شما برای من بسیار کمک کننده است و هر بار بنده را وادار به تجدید نظر در عبارت گفتارم میکنید.
اول که گفتم اقرار به توحید!
بعد هم
خدمت شما عرض کردم خداشناسی بالفعل است.!!
بله حق با شماست که اگر بالفعل است پس این همه مرارت چیست؟
شاید بهتر باشد بگویم خدا جویی در انسان بالفعل است یا اینکه بدنبال معمای حیات بودن بالفعل است
و از آن بهتر شاید بگوییم پی جویی یکی از خواص انسان است

یکی از این پی جوی ها پی گرفتن معمای حیات و هستی است.
پرسش سمجی که همواره بر اندیشه آدمی هجوم می آورد
وجود این پرسش در زمینه ذهن آدمی از کجا آمده ام و به کجا میروم در تن آدمی سرشته شده است
به خاطر هراس از این تبدیلهای سهمگین واهمه از مرگ و تباه شدن و میل به جاودانگی
و عجیب اینکه این پی جویی ،با رسیدن به پاسخی شبیه به «خدا» او را آرام میکند

که بنده همین تسکین یافتن را تنیده در تن و جان آدمی میدانم
به این مأوا که آرامش برای آدمی می آورد هر قوم و قبیله بر اساس فرهنگ و دانش خود نامی نهاده به نام کار نداریم
به خود مأوا به آن قرارگاه به آن جایگاه که پازل پی جویی انسان را سرو سامان میدهد
به آن داربستی که پی جویی های انسان بر آن می تواند تکیه کند هر نام که بر آن میگذارید
این در نظر من همان توحید یا خداشناسی و یا پاسخ معمای حیات است

صحیح می فرمایید مطلب گنگ و شاید غریبی است
بدین جهت است که هر انسان در چارچوب فرهنگ و اخلاق تلاش و دانش پاسخ خاص خود را می یابد
نباید با پاسخهای دینی آن را به بند کشید زیرا این مفهوم برای هر یک از افراد بشر یک پیام و یک حس خاص به ارمغان می آورد

تشطط بزرگی به پا میکند؟
ولی وحدت حرکت و زیبایی در زندگی و در حیات حاصل میشود
خود این رسیدن در نگاه کلی یک وحدت و هارمونی زیبا دارد

اگر به انسانها فرصت زندگی دهند
انسانها بر اساس تجربه تاریخ و قانون بدون هماورد و ترحم عمل و عکس العمل فرا میگیرند که :
خود آزاری و دیگر آزاری منجر به نابودی و تباهی است
[SPOILER]حتی اگر یاد هم ندهند در آزادگی محقق خواهد شد[/SPOILER]

شما دلیل نبوت را ارائه پاسخ به این سؤال میدانید
دقت کنید:
مطالبی که باز هنوز بنده را مجاب نکرده جهت ایراد مجدد خدمت شما عرضه میدارم.
هر چند پاسخ دینی، ادعایی جهان شمول دارد

این سؤال(از کجا آمده ام به کجا میروم و چر آمده ام) درونی و دائمی است ولی ارائه پاسخ نبوی این سؤال مقطعی و محلی
مقاطعی از زندگی یک قوم بدور از داشتن پیامبران بوده و محلهای بسیاری از زمین هم از داشتن انبیائی شبیه به رسولان دینی محروم بود ه اند.
متاسفانه باز تکرار می کنم این پاسخ اگر ضروری باشد باید در طول زمان و عرض زمین تکرار شود و قابل دسترسی باشد و غیر قابل شرح و تفسیر به غیر باشد.
ولی توان تفرق در قرائتهای دینی و انشعاب ها تنها نه به خاطر کج فهمی و یا شیطنت های امیال انسانی است بلکه به خاطر خود پیام و شأن نزول پیام دینی است این ذات پیام است که به انسانها اجازه شرح های گوناگون و مختلف در باب پیام دین میدهد.

[SPOILER]
از اینکه بگذریم.
به طور خلاصه:
پاسخی که دین میدهد مقبول همه جهانیان نیست
چه از آن جهت که همه جهانیان نیامده اند و هم از این جهت که بسیار از جهانیان هم که رفته اند مخاطب پاسخ دین نبوده اند و فرصت مواجهه با آن را نداشته اند
تازه همین پاسخ مبنی بر معاد و منشأ روحانی نفس انسانی یک مطلب درون دینی است که این پاسخ باید بر پایه دانش و عقل و حکمت بررسی شود.
و این امر را باید بزرگان اندیشه هر دوره مرور کنند
[/SPOILER]

متشکرم

متحیر;174932 نوشت:
سلام و عرض ادب خدمت erfan_alavi گرانقدر

دوست گرامی
هم صحبتی با شما برای من بسیار کمک کننده است و هر بار بنده را وادار به تجدید نظر در عبارت گفتارم میکنید.
اول که گفتم اقرار به توحید!
بعد هم
خدمت شما عرض کردم خداشناسی بالفعل است.!!
بله حق با شماست که اگر بالفعل است پس این همه مرارت چیست؟
شاید بهتر باشد بگویم خدا جویی در انسان بالفعل است یا اینکه بدنبال معمای حیات بودن بالفعل است
و از آن بهتر شاید بگوییم پی جویی یکی از خواص انسان است

یکی از این پی جوی ها پی گرفتن معمای حیات و هستی است.
پرسش سمجی که همواره بر اندیشه آدمی هجوم می آورد

سلام بر شما.

از مطالب شما اینچنین به نظر می رسد که در انطباق صحیح دچار خطا گشته اید،برای همین در هر پست منظور تان را طوری دیگر بیان می کنید،البته یکی از موانع رشد صحیح فطرت همین خطای در تطبیق می باشد که بت پرستان و خیلی از افراد مادی گرای اخلاقی را نیز دچار همین موضوع نموده است،به عبارتی گم شده ای دارند ولی به دلیل عدم راهنمایی صحیح در رشد و جهت یابی ان به مصادیق نادرست تطبیق می دهند.....بگذریم..

اما درمورد فعلیت خداشناسی و یا خدا جویی ویا خدا پژوهی وغیره...
باید به عرض برسانم هیچ یک از این ویژگیها دال بر فعلیت انها نیست،به عبارتی در فعلیت گمشده ای نیست بلکه هر چه هست حاضر است،نتیجتا تام و کامل است در انچه باید باشد ویا به عبارتی هر چه هست همان است که باید باشد ،نه می تواند رشد کند نه می تواند راهنمایی در مسیر کمال گردد،نه غایتی دارد ونه مقصدی ،در یک کلام شناخت حق در این مرتبه(فطرت) حضوری است ولی نه در مرتبه ای اگاهانه بلکه نااگاهانه،مرتبه نااگاهانه مرتبه ای است که فقط اقتضا و کشش و تقاضا است ولی اینکه این نیرو چگونه است ان برای انسان ناشناخته است،این اقتضا در این مرتبه در انسا ن هست که حسی دارد به پرستش ولی این امر باید راهنمایی گردد و رشد یابد تا اگاهانه گردد،این امر خارج از وجود انسان نیست که بر او چنین چیزی را تحمیل کنند بلکه این کشش از درون انسان می جوشد وکار دین و نبوت همین است که غایت چنین اقتضایی را به انسان نشان دهند،نه اینکه یک سری امور را به او تحمیل نمایند،وگرنه انسان به هیچ وجه زیر بار دین و نبوت نمی رفت،به عنوان مثال کسی که تشنه است تقاضای اب می کند،ولی این تقاضا و اقتضا که بالفعل نیست،چون اگر بالفعل بود انسا ن هیچ وقت سیراب نمی شد،ولی همین که کسی به او اب دهد این اقتضا کامل می گردد و به غایت خود که سیرابی باشد می رسد،این در حالی است که خوردن اب را به تشنه، کسی تحمیل نکرده بلکه ویژگی خلقی او چنین اقتضایی دارد ،وبا خوردن اب عطشش فرو می نشیند و این ویژگی کامل می گردد...نتیجتا اب یکی از امور کمال از ویژگیهای خلقی انسان است وبه وسیله ان به این تقاضا جواب می دهد به عبارتی تعلق این ویژگی از خلقت به چیزی جز اب ارام نمی گیرد....البته این ویژگی از غرایض جسمانی است،در حالی که همه ویژگیهای خلقی چنین هستند...

خلاصه فطرت خدا شناسی بالفعل در انسان نیست،بلکه هر چه هست بذر تقاضا و کشش و یا اقتضا است و وقتی این بذر با برنامه صحیح و راهنمای درست ،به انچه به ان تعلق دارد رسید انوقت است که این بذر شکوفا می گردد و این حضور نااگاهنه به حضوری اگاهانه از شناخت می رسد،به عبارتی شناخت فطری ریشه ای است در وجود انسان که انرا به سوی شناخت اگاهانه رشد می دهد و برنامه این رشد جز از طریق باغبانی صحیح امکان ندارد،واین باغبان همان رسولان وحی هستند....

متحیر;174932 نوشت:

وجود این پرسش در زمینه ذهن آدمی از کجا آمده ام و به کجا میروم در تن آدمی سرشته شده است
به خاطر هراس از این تبدیلهای سهمگین واهمه از مرگ و تباه شدن و میل به جاودانگی
و عجیب اینکه این پی جویی ،با رسیدن به پاسخی شبیه به «خدا» او را آرام میکند

که بنده همین تسکین یافتن را تنیده در تن و جان آدمی میدانم
به این مأوا که آرامش برای آدمی می آورد هر قوم و قبیله بر اساس فرهنگ و دانش خود نامی نهاده به نام کار نداریم
به خود مأوا به آن قرارگاه به آن جایگاه که پازل پی جویی انسان را سرو سامان میدهد
به آن داربستی که پیج وی های انسان بر آن می تواند تکیه کند هر نام که بر آن میگذارید
این در نظر من همان توحید یا خداشناسی و یا پاسخ معمای حیات است

واهمه وترس هیچ کدام امری وجودی نیستند،بلکه عدم کمالی در انسان باعث چنین امری می گردد،به عبارتی این صفات همه جنبه عدمی دارند،والبته چیزی که عدمی باشد کشش بردار نیست چون رشد و تکامل از ان وجود است نه عدم از طرفی شما به ما نشان دهید کسانی که در نهایت ترس هستند انسانهایی با ایمان کامل هستند و کسانی که از هیچ چیز نمی ترسند اصلا نمی دانند توحید چیست و این امر فطری از انها استثنا گشته است،در حالی که هیچ یک از ادعاها ملاک درستی برای بهانه گیری مخالفان نیست،و حداقل تجربه انرا به اثبات رسانده....

پس اینکه انسان همیشه در جهت بی نهایت سوق داده می شود درست است ولی اینکه موارد دیگر را به اشتباه به جای ان قرار می دهد و بعد میفهمد که ان ارامش دهنده واقعی و تکیه گاه واقعی او نبوده است این دیگر به در انطباق غلط است که خطا نامیده می شود،به عبارتی ادمی برای ارامش خود به هر چیزی دست می یازد ولی بعد از مدتی در می یابد که ان،ان واقعیت نیست برای همین انرا رها می کند ودنبال چیزی دیگر می گردد،اینها همه به دلیل انطباق غلطی است که ناشی از عدم راهنمای درست و برنامه ای صحیح است،نتیجتا اینکه انسان به دنبال یک تکیه گاه بی حد است یک چیز است واینکه اشخاص در تطبیق ان به سراغ مصادیق غلط می روند ان مطلبی دیگر است،انسان به علت عدم انطباق صحیح بت را به جای خدا می گذارد و انرا می پرستد،این دلیل به غیر واقع بودن غایت پرستش نیست چون چیزی که واقعی نباشد این اشتراک در کشش را برای همه ندارد ،ولی باید راهنمای درست باشد تا فطرت را در راه درست ان هدایت نماید و شکوفایی این کمالات . ویژگیها از حالت نااگاهانه و به اگاهانه تبدیل گردد ..........

متحیر;174932 نوشت:

صحیح می فرمایید مطلب گنگ و شاید غریبی است
بدین جهت است که هر انسان در چارچوب فرهنگ و اخلاق تلاش و دانش پاسخ خاص خود را می یابد
نباید با پاسخهای دینی آن را به بند کشید زیرا این مفهوم برای هر یک از افراد بشر یک پیام و یک حس خاص به ارمغان می آورد

تشطط بزرگی به پا میکند؟
ولی وحدت حرکت و زیبایی در زندگی و در حیات حاصل میشود
خود این رسیدن در نگاه کلی یک وحدت و هارمونی زیبا دارد

اگر به انسانها فرصت زندگی دهند
انسانها بر اساس تجربه تاریخ و قانون بدون ترحم و هماورد عمل و عکس العمل فرا میگیرند که :
خود آزاری و دیگر آزاری منجر به نابودی و تباهی است
[spoiler]حتی اگر یاد هم ندهند در آزادگی محقق خواهد شد[/spoiler]

دوست عزیز ،رشد وشکوفایی انچه در وجود ادمی پاشیده شده است جز از طریق باغبانی زبر دست به سر منزل مقصود نخواهد رسید،هر ویژگی فطری در انسان بذری است و اقتضای رشدی دارد که باید به ان برسد،وانسان به دلیل همین شناخت نااگاهانه و لی حضوری هر گز نخواهدتوانست باغبانی انچه نمی داند چیست را به عهده بگیرد،ایناز واضحات است،واین ارتباطی به سعی و خطا ندارد،چون باغبانی سعی و خطا نیست بلکه حرکت و کمالی است پیوسته که بدون سلامت و فعلیت کمال قبل کمال بعد ایجاد نخواهد گشت،واین نیست مگر به شناخت ابعاد و جهات این بذر در رشد و شکوفایی....

نتیجتا یعی و خطا و تجربه هیچ یک در رشد و غایت این کشش های فطری اثری ندارد،چون مرتبه اولیه شنناخت اگاهانه در ان موجود نیست،چیزی که مبدا ان نااگاهانه باشد ،به طور قطه غایت ان از مبدا ان مشکلتر است،چون برای رشد و اغایت یک اقتضا نیاز به برنامه و هدایت و راهنمایی صحیح است که بدون شناخت حتی به مقدمه رشدنیز نمی رسد....

متحیر;174932 نوشت:

شما دلیل نبوت را ارائه پاسخ به این سؤال میدانید
دقت کنید:
مطالبی که باز هنوز بنده را مجاب نکرده جهت ایراد مجدد خدمت شما عرضه میدارم.
هر چند پاسخ دینی، ادعایی جهان شمول دارد

این سؤال(از کجا آمده ام به کجا میروم و چر آمده ام) درونی و دائمی است ولی ارائه پاسخ نبوی این سؤال مقطعی و محلی
مقاطعی از زندگی یک قوم بدور از داشتن پیامبران بوده و محلهای بسیاری از زمین هم از داشتن انبیائی شبیه به رسولان دینی محروم بود ه اند.
متاسفانه باز تکرار می کنم این پاسخ اگر ضروری باشد باید در طول زمان و عرض زمین تکرار شود و قابل دسترسی باشد و غیر قابل شرح و تفسیر به غیر باشد.
ولی توان تفرق در قرائتهای دینی و انشعاب ها تنها نه به خاطر کج فهمی و یا شیطنت های امیال انسانی است بلکه به خاطر خود پیام و شأن نزول پیام دینی است این ذات پیام است که به انسانها اجازه شرح های گوناگون و مختلف در باب پیام دین میدهد.

متشکرم

هیچ قومی نبوده که پیامبری نداشته باشد،این را خود وحی می گوید،نه تجربه بشری که خود محدود به مکان وزمان است،...

خلاصه دو حیث مربوطه از قبیل اقتضاءات و تقاضاهای فطری و همچنین پرسشهای برامده از این فطرت در قبال سوالهای مربوطه مسائلی هستند کاملا برون دینی و هیچ یک ارتباطی به وجود دین قبل از ان ندارند،وهمین دو مورد خود گواه بر راهنما و برنامه های وحیانی است ،و علم وگذر انسان از وادی دانشش هیچ راهی برای رسیدن به غایت انها ندارد،وهمین موضوع دانشمندان مخالف با دین را نیز سر در گم نموده است،وگرنه چیزی که فطرت انسان انرا قبول نکند هیچ وقت استمرار و اشتراک نخواهد پذیرفت،نتیجتا توحید و تعلقات ان که دین باشد همه اموری فطری هستند،وگرنه بعد از مدتی خود وجود انسان از انها متنفر می شد....

همین که ذات پیام انبیا دارای شرح های متفاوتی می باشد ،ناشی از همین تغایر مرتبه عقول اشخاص است،ولی این تغایر ضرری به ان نمی زند چون تفاوت امر در طول مشکلی ایجاد نمی کند بلکه در عرض و سطح است که اشکال ایجاد می گردد،پس تغایر بین پیام حضرت نوح و حضرت رسول به حکم نافی نیست بلکه به حکم رتبه است....

مطالب گویا هستند،ونیازی به شرخ زیاد نیست و بنده نیز حوصله ان را ندارم،برای همین کتابی را در ضمیمه پیوست می کنم ان شاالله مطالعه نمایید اگر مشکلی ویا شبهه ای بود ان شاالله در خدمتتان هستم....

متحیر;174329 نوشت:
ضمن تشکر از همراهی شما و بذل توجه جنابعالی به این بحث خواهش میکنم پستهای قبل را هم در فرصت مناسب مرور کنید

باسمه تعالی، سلام بر دوستان

جناب متحیر عزیز، بنده مروری اجمالی به مباحث شما و دوستان داشتم، با توجه به اینکه جناب کارشناس و جناب عرفان علوی و احیانا دوستان دیگر، به اصول و امهات بحث توجه داشته اند، فعلا وارد مباحثه شما نشدم، و نخواستم شما را درگیر گفته ها و نوشته های مختلف کنم، چه بسا همین مباحثه شما با جناب عرفان علوی و جناب کارشناس به نتیجه مطلوب برسد، اما به هر شکل ان شاالله، در فرصت مناسب در صورت تکراری نبودن بحث، در خدمت شما خواهم بود، البته در مباحثتان بعضی شبهات یا ابهامات اساسی وجود دارد که ظاهرا به آنها اشاره نشده است یا اینکه احیانا شما مقصود خودتان را در خصوص آن ها توضیح نداده اید، که حقیقا روشن شدن آن ها جزو اصول این مباحث است؛ مانند عقل جمعی و میزان برطرف نمودن نیاز حقیقی انسان به وسیله آن، با توجه به کمالات ایده آل انسانی، این سخن باید شفاف و روشن بشود، یا مسأله قیامت و حقیقت ظهور اعمال انسان، یا مسأله معیار و تعریف رشد و کمال انسان با توجه به حقیقت وجودی انسان، یا مسأله ذاتیات موجودات در گستره نظام عالم، یا مسأله میزان کاشفیت علوم تجربی یا رابطه آن با وحی الهی، که در فلسفه علم به عنوان رابطه علم و دین بحث می شود و...

سلام و عرض ادب خدمت erfan _alavi گرانقدر
ضمن تشکر از همراهی شما در این تاپیک و راهنمایی های شما
به علت اشاره ای که به مشغله و ضیغ وقت داشتید

erfan_alavi;175162 نوشت:
مطالب گویا هستند،ونیازی به شرخ زیاد نیست و بنده نیز حوصله ان را ندارم،

بنده مطالب مربوط به پاسخ شما را در فرصت مناسب پی گیری میکنم
همانطور که از تاریخ شروع تاپیک پیداست و وقفه طولانی که ایجاد شد و بنابر پست جناب فرقان مرحله دوم تاپیک باز ادامه یافت
چنانچه تاپیک مسدود نشود صبر میکنم
فقط چنانچه ممکن است نام کتاب را مرحمت کنید زیرا فایل کتاب مورد اشاره شما توسط آنتی ویروس سیستم اینجانب در دسته خطرناک تقسیم بندی میشود
باز هم از اینکه وقت گذاشتید و همراه بودید متشکرم

متحیر;175205 نوشت:

فقط چنانچه ممکن است نام کتاب را مرحمت کنید زیرا فایل کتاب مورد اشاره شما توسط آنتی ویروس سیستم اینجانب در دسته خطرناک تقسیم بندی میشود
باز هم از اینکه وقت گذاشتید و همراه بودید متشکرم

سلام بر شما.

غرض از ورود بیان یک نکته است و معرفی کتاب..

نکته مورد نظر این است که فعلیت ویژگی فطری غیر از همیشه بودن با انسان است،مانند نیاز به غذا و اب که البته همیشه همراه با انسان است،چون از ویژگیهای خلقی انسان است،ولی این نیاز بالفعل نیست،چنانچه بالفعل بود ،انسان هیچ وقت از غذا خوردن و اب خوردن دست بر نمی داشت به عبارتی هیچ وقت سیر نمی شد...در هر حال ویژگیهای فطری همیشه همراه با انسان هستند خلقت او چنین اقتضایی دارد ولی این دال بر فعلیت انها نیست......

در مورد کتاب:

ابتدا اینکه ویروسی نیست چون انتی ویروس خودم اپدیت و بروز است،ولی اینکه برخی از انتی ویروسها این چنین برنامه هایی را به عنوان بد افزار می شناسند احتمالا به خاطر غیر استاندار بودن انهاست از قبیل کرک ها و غیره.......

اما نام کتاب:
فطرت و دین،نوشته علی ربانی گلپایگانی...

موفق باشید

سلام و عرض ادب خدمت هشام گرامی

دوست عزیز حضور افراد و کارشناسان محترم بسته به مشغله های شخصی و علایق مختلف دچار قبض و بسط های مختلف میشود
با تو جه به اینکه فرموده بودید:

هشام;175202 نوشت:
به هر شکل ان شاالله، در فرصت مناسب در صورت تکراری نبودن بحث، در خدمت شما خواهم بود، البته در مباحثتان بعضی شبهات یا ابهامات اساسی وجود دارد که ظاهرا به آنها اشاره نشده است یا اینکه احیانا شما مقصود خودتان را در خصوص آن ها توضیح نداده اید،

شخصاً به نوبه خود حضور شما را مغتنم میدانم و از حضور شما استقبال می کنم

پیروز و موفق باشید

صدیق;174566 نوشت:
اگر خدا بر اساس قاعده لطف، بخواهد چنین ظرفیت و استعدادی را بصورت جبری در وجود همه انسانها قرار دهد، خلاف اراده و حکمت الهی است زیرا اراده و حکمت الهی بر این قرار گرفته که انسانها با اختیار خود به چنین مرحله ای دست یابند، و دادن چنین امتیازی (قابلیت دریافت وحی) به همه انسانها بدون شرایطی که ذکر شد، فاقد ارزش و اعتبار است.

اگر خدا بر اساس قاعده لطف، بخواهد چنین ظرفیت و استعدادی(قابلیت دریافت وحی) را بصورت جبری در وجود همه انسانها قرار دهد، خلاف اراده و حکمت الهی است زیرا اراده و حکمت الهی بر این قرار گرفته که انسانها با اختیار خود به چنین مرحله ای(قابلیت دریافت وحی) دست یابند، و دادن چنین امتیازی (قابلیت دریافت وحی) به همه انسانها بدون شرایطی که ذکر شد، فاقد ارزش و اعتبار است.

حقیر هرچه تلاش کردم مبنای استدلالی عبارت فوق را نیافتم. صرفا نتیجه است. بدیهی است فعلا مطابق ادعای شما چون اراده الهی بر نبوت قرار گرفته لذا هر امری غیراز این برخلاف آن اراده بالفعل شده کنونی قرار میگیرد! مایلم خلاف حکمت الهی بودن حالتی که حقیر عرض کردم را روشن فرمایید.

ضمنا از فرمایشات شما سوالی در ذهن حقیر شکل گرفت. اینکه
انسان (دارای اختیار) دقیقا معطل چه شرایط دیگری خواهد بود که قابلیت دریافت وحی را داشته باشد؟

-برای کمال مطلوب انسان، شرط لازم و کافی :اختیار +عقل+فطرت +وحی و پیام انبیا قبلی

-برای قابلیت دریافت وحی شرط لازم و کافی :اختیار+عقل +فطرت +وحی؟؟؟

آیا دستیابی به قابلیت دریافت وحی نیازمند پیام وحی (پیام وحیانی غیرمستقیم از یک نبی قبلی و مقدم تر) نیز میباشد؟ یا اینکه تمام کسانی که قابلیت دریافت وحی پیدا کرده اند بدون اتکا به پیام وحیانی غیرمستقم (خارجی) بوده است؟ و برای قابلیت دریافت وحی هیچ نیازی به رهنمونهای وحیانی مقدم تر نمی باشد!
توجه داشته باشید ، دست کم جناب حضرت آدم برای یافتن قابلیت دریافت وحی نیازمند پیام وحیانی خارجی بوده و بدون ارتزاق از منبع وحی یک نبی دیگر، قابلیت دریافت وحی را نمیتوانست داشته باشد!

آیا غایت کمال همه انسانها به پای کمال انبیا در لحظه بعثت (پیدا کردن این لیاقت) میرسد؟ قطعا انبیا از همه انسانهای غیرنبی اکمل‌ترند!

متشکرم

متحیر;174329 نوشت:
اگر فیض او را عقل فرض کنیم چه اشکالی بوجود می آید و در ضمن تمامی ملل در پهنه گیتی و تاریخ شامل فیض نبوت نبوده اند

[=arial narrow]باسمه تعالی، سلام برشما دوست عزیز

[=arial narrow]جناب متحیر، ظاهرا مباحث زیادی بین شما و دوستان، مطرح شده است، یکی از نکاتی که در مطالب در خصوص ضرورت نبوت مطرح شده، مسأله عقل انسان است که ما مدعی شدیم که این عقل:

[=arial narrow]1. در وجود انسان با توجه به ظرفیت و قابلیت ذاتی انسان به او افاضه می شود.

[=arial narrow]2. در شرایطی خاص شکوفا می شود و آن مسأله شکوفایی تدریجی عقل انسانی است.

[=arial narrow]3. با محدودیت ها و موانع بینشی و انگیزشی و درونی و بیرونی روبرو است، اینها از جمله اقتضایات نیاز انسان به پیامبران الهی است.

[=arial narrow]با توجه به اینکه انسان موجودی است که در عالم طبیعت با توجه به اقتضایات و موانع ذاتی و مختلف خودش روبرو است، چگونه این موانع با چنین عقلی که مدنظر جنابعالی است حل بشود؟

[=arial narrow]خداوند به انسان عقل افاضه بفرماید؟ خوب با توجه به قابلیت انسانها افاضه کرده است.

[=arial narrow]عقل اجتماع نیاز انسان را برطرف بکند؟ عقل اجتماع، عبارت است از مجموع همان عقولی که بیان شد که قطعا معصوم نیست و در معرض همین اشتباهات و انحرافات است.

[=arial narrow]حال لطفا بیشتر توضیح بدهید، که به مرور نقطه شروع مباحث دیگر باشد.:Gol:

سلام و عرض ادب خدمت هشام گرامی

ضمن تشکر از همراهی شما

پیش از ادامه بحث لازم است اشتباهاتی را که در این سایت کم مرتکب نشدم یادآوری کنم
در تاپیک چرا خدا دیگر هیچ واکنشی نشان نمی دهد ؟؟ و بحثی در رابطه با اصالت ادراکات بشری... به علت همین سوء تفاهمات چند ماهی در مبحس بینامیه با مباحثت بینام عزیز و دوست داشتنی گرفتار بودم و به یاری manmehdiam نه رها بلکه مرخص شدم و فعلاً متواری
و در همین چند پست اخیر هم که خوشبختانه با تنگ حوصلگی جناب erfan_alavi گرانقدر سریع خاتمه یافت تا حدودی متوجه تفاوت بالفعل بودن و افعال جاری انسانها و مراتب آفرینش شدم .البته تحیر تازه ای برایم به ارمغان آورد که اگر مهیا بود در ادامه بحث مطرح می کنم

به نظرم رسید که تلقی متفاوتی ما از کلمه عقل داریم
از منظر خود عقل را تعریف میکنم
تا مجالی بر ادامه همراهی شما فراهم شود

عقل مقلمه ای از :
دانش :گنجینه دانایی بشر شامل علوم تجربی و انسانی که شامل هنر و حکمت هم هست
مشاهدات
تجربیات
ذهنیات :که حاصل تعامل انسان با محیط بیرون به کمک حواس پنجگانه اندام و ابزار است و همچنین نمودها واکنشهای محیط بیرون است
منطق: آن انطباعها که با آن تعامل از محیط بیرون در ذهن آدمی نقش میبندد با کمک نظام مندی که از استنتاجهای ذهنی به عنوان منطق در انسان وجود دارد و با کمک دانشی که از محاوره انسان با جامعه اطرافش کسب می کند فرم می گیرد

وجدان :همانطور که خود ما مرکب از وجوه گوناگون هستیم و محیط بیرون ما هم ترکیبی از عوامل گوناگون است موضوعات مورد بررسی ما هم خواه ناخواه مجرد نیستند
آن مقام قضاوت درونی ما که از آن به عنوان وجدان و انصاف یاد میکنیم ملقمه ای از ذهنیات خواستها و آرامش و تعادل درون است که هیچکدام بر پایه خود نه وجود دارند و نه به تنهایی حاصل میشوند

انسان در مقام قضاوت یک موضوع قرار میگیرد تا در درک و تشخیص یک موصوع به فهم برسد آن فهم تقریباً عقل است.

وحتی مفهومی که از یک موضوع در ذهن ما نقش میبندد در گذره زمان متغیر است و برای ما آن فهم گذشته مفهوم ندارد چرا که انسانها زاده زمان هستند
زیرا که علم و دانش هم برگرفته تنها از ذهنیات و استنتاجهایی بشر نیست.دانش پدیده متکی به ابزار است (تکنو ساینس ) [SPOILER]مثلاً کلمه مغز و تداعی هایی که برای شما به عنوان یک فرد عادی نه یک پزشک یا متخصص به ارمغان می آورد با انسان پانصد یا هزار سال گذشته تفاوت ماهوی دارد[/SPOILER]

باید از ابتدا میگفتم: در منظر من عقل یک موجود و یک درک مجرد و انتزاعی نیست

امیدوارم با گرد کردن محفوظاتم، عقل گرد خود را تبیین و ملموس کرده باشم.
[SPOILER]
عقل، فهم و درک ما از موضوعات است.! به همین سادگی؟
[/SPOILER]

در ادامه پست قبل:

هشام;177363 نوشت:
1. در وجود انسان با توجه به ظرفیت و قابلیت ذاتی انسان به او افاضه می شود.

انسان یکی از محصولات خواسته یا ناخواسته طرح بزرگ آفرینش است.
انسان در فرآیند انتخاب طبیعی واجد هوش وحافظه شده که به همراه کنجکاوی درونیش (کنجکاوی ذاتی موجودات زنده است شاید برآیند تلاش و تقلای موجودات در کسب معاش به قصد حفظ حیات باشد)

هشام;177363 نوشت:
. در شرایطی خاص شکوفا می شود و آن مسأله شکوفایی تدریجی عقل انسانی است

عقل هم یکی از ویژگی های بشری است که بسته به پیچیدگی اجتماعات انسانی قبض و بسط می یابد و مسلم از ابزارهای سازنده تمدن بشری است که بنابر نیاز شکل میگیرد و پرورش می یابد
[spoiler]
بروز تمدن حاصل پیچیدگی احتیاجات انسانی و تجمع انسانی هم حاصل فرم حیات انسان است
[/spoiler]

هشام;177363 نوشت:
3. با محدودیت ها و موانع بینشی و انگیزشی و درونی و بیرونی روبرو است، اینها از جمله اقتضایات نیاز انسان به پیامبران الهی است.

متوجه ارتباط و الزام ارتباط بین این دوقسمت بند 3 عبارت شما نمیشوم.

هشام;177363 نوشت:
با توجه به اینکه انسان موجودی است که در عالم طبیعت با توجه به اقتضایات و موانع ذاتی و مختلف خودش روبرو است، چگونه این موانع با چنین عقلی که مدنظر جنابعالی است حل بشود؟ خداوند به انسان عقل افاضه بفرماید؟ خوب با توجه به قابلیت انسانها افاضه کرده است. عقل اجتماع نیاز انسان را برطرف بکند؟ عقل اجتماع، عبارت است از مجموع همان عقولی که بیان شد که قطعا معصوم نیست و در معرض همین اشتباهات و انحرافات است. حال لطفا بیشتر توضیح بدهید، که به مرور نقطه شروع مباحث دیگر باشد.

امیدوارم در ضمن پستهای قبلم متوجه شده باشید
که حتی اگر یه خدایی معتقد باشم زیرا در اول این تاپیک اشاره کرده بودم پس از اعتقاد به توحید چرا نبوت؟
مسلم این عبارت من ناشی از نابلدی اینجانب بود که نمیدانستم کلمه اعتقاد به توحید در انحصار کلام اسلامی است

و خود اعتقاد به توحید که در منظر من تنها معترف بودن به آفریدگار بود اشتباه کلامی بوده .
این مسلم ناشی از بیسوادی من است بر من ببخشید

بگذریم اعتقاد به آفریدگار این اعتقاد را نمی آورد که به هدف آفرینش واقف شدیم
[spoiler]
لازم به توضیح است اینکه ما هدف غایی افرینش باشیم یا نباشیم دلیل بر این ندارد که مطابق باور به آفریدگار مبدأ خود را جویا نشویم و ناتوان از تحلیل معمای حیات شویم.
[/spoiler]
و متعاقب آن اعتقاد این خوش خیالی ناشی از خود شیفتگی را برای ما به ارمغان بیاورد که: گل سر سبد آفرینش و هدف آفرینش انسان است

بلکه در این وادی معترفم انسان پا به عرصه حیات نهاده
و اینکه این جهان مِلک پدریش است ناشی از جهل انسان است.

همانطور که گفتم انسان یکی از محصولات اتفاقی آفرینش است
اینکه انسان را آخرین درجه در آفرینش این جهان بدانید ناشی از اعتقادات شماست که اگر منصف باشیم این با دانش امروز ما چندان هم خوانی ندارد

انسان همانند سایر موجودات برای بقا به انواع اندام و استعداد ها مجهز است
هوش وعقل موجبات تسلط منحصر به فرد بشر بر محیط شده . استفاده از این تسلط گاه راه به صواب دارد گاه مخرب است
به یاد داشته باشیم این تسلط هر چه که باشدموجب رهایی او از قوانین و نظام آفرینش نمی شود

چنانچه این تسلط مخرب باشد
همانطور که تجربه تاریخ انسان و گذر حبات نشان داده اگر شدت تخریب زیاد باشد موجب نابودی خود و محیط میشود [spoiler]و همه با اعمالشان محشور میشوند.[/spoiler]
باز هم تاریخچه حیات مؤید این نظر است که حتی اگر حیات بر روی زمین ممکن نباشد امکان این داردکه بر سایر سیارات مشابه باشد یا بازسازی شود

صرفاً تجربه نشان داده که هر موجودی از ظرفیت های خود استفاده کند از مهلکه تبدیلات جهان جان بدر میبرد شاید اگر ما در تلاش حفظ انسانیت خود سعی کنیم احتمال بقای ما باشد

و در آخر شایسته است بگویم :

حتی این آفرینش بدون حیات هم زیبا و وهم انگیز وشایسته ستایش است

هر کدام را بخواهید به عنوان مقدمه پی می گیریم
با توجه به این بیان شما:

هشام;175202 نوشت:
اما به هر شکل ان شاالله، در فرصت مناسب در صورت تکراری نبودن بحث، در خدمت شما خواهم بود، البته در مباحثتان بعضی شبهات یا ابهامات اساسی وجود دارد که ظاهرا به آنها اشاره نشده است یا اینکه احیانا شما مقصود خودتان را در خصوص آن ها توضیح نداده اید،

فعلاً بیشتر منتظر توجه شما بر همان عبارت منقول من در پست اخیر شما هستم:
هشام;177363 نوشت:
نقل قول:
نقل نوشته اصلی توسط : متحیر اگر فیض او را عقل فرض کنیم چه اشکالی بوجود می آید و در ضمن تمامی ملل در پهنه گیتی و تاریخ شامل فیض نبوت نبوده اند
که رنگی کردم توضیح کافی و لازم بیاورید که هدایت انسان اگر موقوف به وحی الهی است چرا همه زمانها و مکانها انساتها از وحی الهی بهره مند نبوده اند

متشکرم

متحیر;177450 نوشت:
که رنگی کردم توضیح کافی و لازم بیاورید که هدایت انسان اگر موقوف به وحی الهی است چرا همه زمانها و مکانها انساتها از وحی الهی بهره مند نبوده اند

باسمه تعالی، سلام برشما

جناب متحیر، در فرمایشات شما مسایل مبهم و ادعاهای (اثبات نشده) زیادی مطرح است که به درخواست خودتان به همین ادعای اثبات نشده رنگی می پردازیم.

شما می فرمایید:
در ضمن تمامی ملل در پهنه گیتی و تاریخ شامل فیض نبوت نبوده اند

ما به عرضتان می رسانیم: تمام ملل در پهنه گیتی و تاریخ شامل فیض نبوت بوده اند.

دلیل ما متشکل از دلایل عقلی و نقلی است، دلایل عقلی از راه نیاز انسان و ربوبیت الهی تأمین می شود و دلایل نقلی ما از کتاب وحی، یعنی قرآن حکیم به دست می آید.

یکی ازبزرگترین و اصلی ترین منابع علمی، وحی است، اگر وحی بودن کلامی اثبات بشود دیگر هیچ شکی باقی نمی ماند که کلام وحی حق و درست است.

بنده اجمالا به چند جمله از قرآن بسنده می کنم:

خداوند در سوره فاطر می فرماید:

"و ان من امة الا خلا فيها نذير" هیچ امتی نیست الا اینکه در آن انذار دهنده ای است.

در سوره نحل آمده است:

"و لقد بعثنا في كل امة رسولاً " و به تحقیق برانگیختیم در هر امتی رسولی را

اما دلایل عقلی همان دلایل لطف و ربوبیت الهی و نیاز انسان است که اگر لازم بود به تقریر آن خواهیم پرداخت.

سلام و عرض ادب خدمت هشام گرامی
دوست عزیز
بی آنکه نبوتی را پذیرا باشیم، چگونه به پذیرش اقوال قرآن، که محصول پذیرش نبوت است و یا حتی هر کتاب یا نقلیات منتسب به دین اسلام، یا هر دین دیگری وارد شویم؟
[spoiler]
در ضمن چند نکته:
ابتدای تاپیک خدمت شما عرض کردیم که دلیل لازم و کافی برای نبوت از لحاظ عقلی ارائه نشده
که کل این تاپیک به خاطر همین بنا شده
[spoiler]
اشاره شما به اسناد قرآنی مؤید کم لطفی شماست که حتی صفحه اول تاپیک را هم به اجمال مطالعه نکردید
[/spoiler]
[/spoiler]
به هرحال از پی گیری شما متشکرم

متحیر;177707 نوشت:
سلام و عرض ادب خدمت هشام گرامی
دوست عزیز
بی آنکه نبوتی را پذیرا باشیم، چگونه به پذیرش اقوال قرآن، که محصول پذیرش نبوت است و یا حتی هر کتاب یا نقلیات منتسب به دین اسلام، یا هر دین دیگری وارد شویم؟
[spoiler]
در ضمن چند نکته:
ابتدای تاپیک خدمت شما عرض کردیم که دلیل لازم و کافی برای نبوت از لحاظ عقلی ارائه نشده
که کل این تاپیک به خاطر همین بنا شده
[spoiler]
اشاره شما به اسناد قرآنی مؤید کم لطفی شماست که حتی صفحه اول تاپیک را هم به اجمال مطالعه نکردید
[/spoiler]
[/spoiler]
به هرحال از پی گیری شما متشکرم

[=arial narrow]باسمه تعالی، سلام بر شما دوست عزیز:Gol:

[=arial narrow]جناب متحیر، اصل فلسفه نبوت برای این است که انسان در موارد بسیار، به حقایقی نمی تواند، آگاه بشود، انسان ذاتا موجودی محدود است، اگر به ضعف خود معترف نباشد، نبوت چرا؟

[=arial narrow]پس بی آنکه نبوتی را پذیرا باشیم، باید مراحل اثبات نبوت را طی کنیم که نبوت را پذیرا بشویم، اثبات نبوت از لوازم شناخت حقیقی عالم از توحید و نیاز انسان سرچشمه می گیرد.

[=arial narrow]قرآن به عنوان معجزه جاوید، راه اثبات خودش را دارد که عقل انسان می تواند با چند مقدمه، به حقانیت آن اعتراف بکند، یعنی به ادعاهای قرآن توجه بکند و مسیر اثبات عقلانی آن را برای پذیرش و قبول آن به دست آورد، معجزه بودن قرآن برای اثبات همین مطلب است.

[=arial narrow]یکی از راه هایی که در این مباحث باید مورد توجه باشد، این است که انسان توجهی به خبرهای غیبی آینده قرآن بنماید، و در صورت اثبات، به خبرهای تاریخی گذشته آن هم ایمان بیاورد.

[=arial narrow]به هر حال، به نظر بنده، علم انسان بسیار محدود است و نمی تواند اعتمادی به خبر داشته باشد، مگر با دلایل عقلی اطمینان آوری که این خبرها تأیید بشود، که حقیقتا وحی الهی حامل چنین خبرهایی است، انبیای الهی هم اگر ادعایی داشته اند بنا به فرمایش قرآن حکیم با دلایل روشن بوده است، که خود قرآن یکی از مسایلی که برآن تأکید وافر دارد، مسأله بینه و دلیل و برهان است و اینکه انسان ها عالمانه قدم بردارند.

[=arial narrow]پس نتیجه اینکه:

[=arial narrow]1. ما برای رسیدن به بسیاری از اخبار غیبی، راهی جز نقلیات وحی الهی نداریم، همان نقلیاتی که از ناحیه وحی الهی به ما رسیده است.

[=arial narrow]2. در اثبات سخنان قرآن، باید اثبات بشود که قرآن همان وحی الهی است، که برای اثبات این مراحل باید راه خودش طی بشود.

[=arial narrow]3. ما برای اثبات مسأله نبوت و پیامبری، باید از راه مقدمات توحیدی و نیاز انسان وارد بشویم که در کتابهای زیادی به این مطالب اشاره شده است، از جمله کتاب نبوت شهید مطهری و عقاید استدلالی استاد ربانی گلپایگانی.

[=arial narrow]4. چه بسا شما دلایلی را کافی ندانید، اما ما کافی بدانیم، بنده مطالب گذشته هم مطالعه کرده ام.

[=arial narrow]برادر عزیز، جواب همان است که کارشناسان ودوستان دیگر هم اشاره نموده اند، بنده اینجا اتفاقا مختصر به عرضتان رساندم که وارد مباحث بعدی بشویم(و سخنان شما را بشنوم)، شمایی که می فرمایید دلایل لازم و کافی نیست، بفرمایید چرا لازم و کافی نیست؟ یک دلیل کافی باید چه خصوصیاتی داشته باشد که این دلایل ندارند؟ ما الآن نیامده ایم که همان مطالب را تکرار کنیم، اتفاقا بنده آمده ام بدانم، دلایل شما چیست؟

[=arial narrow]بنده اینکه اجمالا به دلایل اشاره می کنم به جهت این است که اگر نیاز باشد تقریر دیگری بنده داشته باشم، گرچه روح مطالب با دوستان دیگر یکی باشد، مثلا بنده اینجا اشاره به براهین کرده ام ( از راه توحید مانند برهان لطف و ربوبیت الهی که اقتضای ارسال پیامبری دارد و از راه نیازهای انسان که مقدمات آن را در پست های قبلی به عرضتان رساندم) و تقریر نکرده ام.

سلام وعرض ادب خدمت هشام گرامی
دوست عزیز

از اینکه در پاسخ شما تعجیل نکردم معذرت می خواهم فرصتی بود برای خودم و شما که باز نگری کنم بر آن چه در گذشته رد وبدل شده

همان طور که خود مرقوم کردید پست اخیر شما بر منوال همان پاسخهایی هست که سایر بزرگان فرمودند
و مسلم پاسخ من هم همان سیاهه های گذشته
می فرماییدچرا دلایل ما را کافی نمی دانید
زیرا جوامعی که توسط انبیاء هدایت شدند فرق شایانی با جوامع دیگر ندارند
یعنی باامدن انبیاء این جوامع بی نیاز از یاری عقل وخرد جمعی برای رفع حوائج خود نشدند
می فرمایید چرا لازم نبوده
پیشرفت دیگر ملل هم بدون ادیان متوقف نبوده
و همچنین ملل و اقوامی در این جهان بود هاند که هیچ سابقه ای از انبیاء در فرهنگ خود ندارند

و باز میفرمایید مقوله دین بیا و بنگر است فکر میکنم به حد استطاعتم هم بوده ام و هم نگریسته ام
که خود پیداست از زانوی تو

متشکرم

متحیر;178774 نوشت:
می فرماییدچرا دلایل ما را کافی نمی دانید زیرا جوامعی که توسط انبیاء هدایت شدند فرق شایانی با جوامع دیگر ندارند یعنی باامدن انبیاء این جوامع بی نیاز از یاری عقل وخرد جمعی برای رفع حوائج خود نشدند می فرمایید چرا لازم نبوده پیشرفت دیگر ملل هم بدون ادیان متوقف نبوده و همچنین ملل و اقوامی در این جهان بود هاند که هیچ سابقه ای از انبیاء در فرهنگ خود ندارند

باسمه تعالی، سلام بر شما دوست عزیز، جناب متحیر:Gol:

با تشکر از توجه شما به مباحث و اهمیت آن، بنده از مباحثه با جنابعالی بسیار خرسندم.

جهت شفاف نمودن مباحث چند سوال:

مقصود شما از مللی که که توسط انبیاء هدایت نشدند، کدام ملل است؟

مقصود شما از هدایت انبیاء این است که هدایت الهی به هیچ وجه به آنها نرسیده و در عین حال پیشرفته اند؟

آیا آمدن انبیاء انسان را از خرد و عقلانیت جمعی یا فردی بی نیاز می کند؟

مقصود شما از پیشرفت ملل چیست؟ پیشرفت این ملل بر مبنای کدام شناخت از جهان و انسان، تعریف می شود؟

کمال ایده آل یک انسان یا یک جامعه انسانی را چگونه ترسیم می کنید؟

سلام و عرض ادب خدمت هشام گرامی

ضمن تشکر از همراهی و ابراز لطف جنابعالی

یک نکته قابل یادآوری است
که منظور اینجانب از نبی منظور مصلح یا حکیم یا شخصی است که برای اصلاح وضع جامعه خود یا کل جوامع انسانی پیام یا دستورالعملی را ابلاغ کند که معتقد باشد این پیام بر اساس برانگیختگی الهی است و متن سخنش منتسب یه خداست

هشام;179133 نوشت:
مقصود شما از مللی که که توسط انبیاء هدایت نشدند، کدام ملل است؟

ادعای دین یک ادعای کیفی است و خود را مسئول در برابر تمام انسانها با هر نژاد یا قوم ؛ با هر کیفیت و کمیت میداند
پس اگر ما جوامع یا مللی را مثال بیاوریم که آنها در حافظه فرهنگی تاریخی خود، نشانه ای از چنین انبیائی نداشته باشند این مثالها مخل ادعای ادیان هستند.
مشهورترین این ملتها برای مثال اقوام سرخپوست ساکن در قاره آمریکا هستند
سپس اقوام شرق دور هند ژاپن و هندوچین هستند
اقوام جدا افتاده در جزایر اقیانوس آرام
مردم شمال آفریقا، قبایل مرکزی و جنوب آفریقا، اروپا، نواحی آسیای مرکزی، سیبری و مردم بدوی استرالیا
این مردم و اقوام که از لحاظ فرهنگی در گستره وسیعی از سطح تمدن هستند همه در انسان بودن مشترکند و از لحاظ ادعای دینی و یا کلام اسلامی شایسته هدایت ولی چنین لطفی به آنان نشده
حتی در منطقه هلال خصیب هم تنها اقوام سامی مدعی دارا بودن نبی هستند و اگر دقیق شویم در این منطقه و فراتر از آن یونان ایران آشوریان سومریان اقوام دره سند آثاری از برانگیختگی انبیاء مشابه انبیاء بنی اسراییل وجود ندارد
صد البته علاوه بر آثار مکتوب ،نقلهای تاریخی و باستانی؛ میباید این آثار باید در باور مردم بمانند که نمانده اند.

هشام;179133 نوشت:
مقصود شما از هدایت انبیاء این است که هدایت الهی به هیچ وجه به آنها نرسیده و در عین حال پیشرفته اند؟

همانطور که اشاره شد این اقوام در چین یاشرق دور از لحاظ تمدنی حداقل همپایه اقوام بیابانگرد سامی و اعراب اگر نبوده اند بلکه از لحاظ تمدن بسیار پیشرفته ولی افرادی مشابه انبیاء نداشته اند

هر چند از لحاظ سرعت در پیشرفت تمدن ملتهای سرخپوست کند بوده اند ولی مسلم همپای قوم بنی اسراییل هنگام بعثت موسی و یا حتی قبل تر بعثت نوح یا ابراهیم بوده اند ولی متأسفانه شاهد تاریخی و فرهنگی از بودن انبیاء در بین اینان نداریم

هشام;179133 نوشت:
آیا آمدن انبیاء انسان را از خرد و عقلانیت جمعی یا فردی بی نیاز می کند؟

چنین نیست بلکه جوامع دیگر هم نیازمند خرد جمعی هستند کما اینکه مللی که بیشتر به خرد جمعی احترام گذاشته اند و خود را دور تر از کیش شخصیت افراد و عقاید نگه داشته اند سرعت پیشرفت شان بیشتر بوده
نکته اصلی این است :جوامعی که اصل حکومت خود را وامدار عقاید انبیاء میدانند در پیشرفت اگر که نه کمتر ولی همپای دیگر ملل هستند .
اگر پیامهای دینی یار و مدد خرد جمعی بودند باید سیر پیشرفت بیشتر و شایانتری از این جوامع انتظار داشته باشیم که نداریم
پیشرفت جوامع اکثر موارد زمانی مشهود است که دین از امر حکومت یا در امر وضع قوانین کنار گذاشته شود. قوانین منتج از خرد جمعی (قوانین بدور از شریعت) که قابل تعدیل و اصلاح باشند بیشتر در پیشرفت جوامع به خصوص جوامع امروزی مؤثر هستند.

هشام;179133 نوشت:
مقصود شما از پیشرفت ملل چیست؟ پیشرفت این ملل بر مبنای کدام شناخت از جهان و انسان، تعریف می شود؟

در این مقوله از مدینه فاضله افلاطون تا واقعیتهای مسرور کننده و تلخ جوامع بشری هر کدام تعریفی دارند ولی بیشترین وسرافکدنگی های بشر مربوط به زمانی است که یک عقیده مقدس و غیر قابل شک اعم از الهی یا انسانی حاکم بر سرنوشت ملل شود
از نظر من ملت پیشرفته ملتی است که توانایی حفظ شرافت و کرامت انسانی رعایای خود را داشته باشد و هر یک از اتباع به خاطر انسان بودن محترم باشد نه اشرافیت،تبار ، برخورداری از سِمَت اجتماعی یا حکومتی یا هم عقیده بودن با اکثریت غالب بر جکومت .................و از این قِسم شعارها .
ولی آنچه که در عمل توان بروز داشته با این شعائر مسلم متفاوت بوده

هشام;179133 نوشت:
کمال ایده آل یک انسان یا یک جامعه انسانی را چگونه ترسیم می کنید؟

کمال انسانی بروز استعداد های انسانی اوست
کما اینکه طبیعت در سایه قوانین الهی این امکان را فراهم آورده که انسان از نسل حیوانات پا به عرصه بگذارد .
قوانین طبیعی دائماً مترصد آن هستند که هر موجود یا گونه با قوانینش سر ناسازگاری دارد آنرا به ورطه هلاکت بیفکند
انسان هوشمند و عاقل باید از این فرصت طبیعی استفاده کند و خود را به مرحله والاتری از کیفیت برساند

متشکرم

متحیر;179413 نوشت:
مشهورترین این ملتها برای مثال اقوام سرخپوست ساکن در قاره آمریکا هستند سپس اقوام شرق دور هند ژاپن و هندوچین هستند اقوام جدا افتاده در جزایر اقیانوس آرام مردم شمال آفریقا، قبایل مرکزی و جنوب آفریقا، اروپا، نواحی آسیای مرکزی، سیبری و مردم بدوی استرالیا این مردم و اقوام که از لحاظ فرهنگی در گستره وسیعی از سطح تمدن هستند همه در انسان بودن مشترکند و از لحاظ ادعای دینی و یا کلام اسلامی شایسته هدایت ولی چنین لطفی به آنان نشده

باسمه تعالی، سلام بر شما

چنان که در پست های قبل، گفته شد، نرسیدن هدایت به اقوام، قابل قبول نیست، اینکه مأمور الهی به قومی برسد، به این معنا نیست که همیشه در اقوام مختلف پیامبران الهی حضور داشته باشند، (در قرآن هم به صراحت آمده است که ما قصه بسیاری از پیامبران را ذکر نکرده ایم)

اما به طور کلی، باید توجه بشود، ریشه اقوام مختلف و چگونگی مهاجرتهای آنها تحقیق جدایی می طلبد به این معنا که روشن بشود انتشار ابناء انسانی در زمین به چه نحوه ای بوده است، اما اجمالا قبل از اسلام شاهد دعوت پیامبران قبلی و روند انتشار دین در زمین بوده ایم و اثر این رویه را در همان انتشار ادیان ابراهیمی در عالم، شاهد هستیم، بنده جهت تنبه، به اوضاع قبل از اسلام به چند نکته اشاره می کنم:

اول: در تقسیمات نژادی قوم یهود، متوجه می شویم که ریشه این اقوام متفاوتند، مثل یهودیان اشکنازی(یهودیان اروپایی)، یهودیان میزراهی(ساکنان خاورمیانه) سفارادی(یهودیان ساکن حوزه دریای مدیترانه در اروپا و مراکش) بتا اسراییل (یهودیان اتیوپی) بنه روما(این گروه هم در ایتالیا زندگی می کنند.

دوم: توجه به تاریخ مسیح و حواریون که نشان می دهد یکی از وظایف آنها تبلیغ و مهاجرت به اقصا نقاط عالم بوده است و طبق دستور حضرت عیسی علیه السلام به دیگر نقاط عالم پراکنده شدند.

پس اینکه حقیقتا دعوت پیامبران به اقوام مختلف رسیده باشد، کاملا موجه می نماید، البته، اینکه به مرور خودشان از مسیر هدایت الهی خارج شده اند و در دینشان مسأله تحریف وارد شده است، بحث دیگری است.

در زمان شریعت حضرت خاتم هم باید توجه بشود که دعوت همگانی بوده است، علاوه بر این، مسأله فتوحات اسلامی که حقیقتا اسلام به مرز خاصی اختصاص ندارد و روند برنامه های پیامبر اسلام نیز چنین بوده است، این مطلب را تأیید می کند، البته اینکه در روند امورات موانعی به وجود می آید، برگشت به اسباب و مسببات عالم می کند.

پس مهم در مسأله نبوت ارایه دستور الهی به نحو کلی در صحنه عالم است و در عین حال، روش پیامبران بر انتشار دعوت الهی، به تمام انسانها بوده است که این مطلب منافاتی با موانعی که بوسیله خود انسانها اتفاق می افتد ندارد، اینکه حجت تشریعی الهی باشد، یک بحث است، مسأله چگونگی برخورد مردم و پذیرش آنها مسأله دیگر است، به همین جهت است که حضور قرآن به عنوان معجزه الهی برای کسانی که در مسیر هدایتش قرار بگیرند، شفای امراض انسانی است و کسانی که در مقابل آن قرار بگیرند، گرفتار خسارت می شوند.

متحیر;179413 نوشت:
هر چند از لحاظ سرعت در پیشرفت تمدن ملتهای سرخپوست کند بوده اند ولی مسلم همپای قوم بنی اسراییل هنگام بعثت موسی و یا حتی قبل تر بعثت نوح یا ابراهیم بوده اند ولی متأسفانه شاهد تاریخی و فرهنگی از بودن انبیاء در بین اینان نداریم

شما استقراء تام و دلیل کافی بر این مطلب دارید؟ مگر قرار است که هدایتگر حتما پیامبر الهی باشد، سفراء پیامبران الهی هدایت گر نبوده اند؟ یا امکان ندارد، پیامبران الهی بوده باشند و به ما نرسیده باشد؟ ...

متحیر;179413 نوشت:
چنین نیست بلکه جوامع دیگر هم نیازمند خرد جمعی هستند کما اینکه مللی که بیشتر به خرد جمعی احترام گذاشته اند و خود را دور تر از کیش شخصیت افراد و عقاید نگه داشته اند سرعت پیشرفت شان بیشتر بوده نکته اصلی این است :جوامعی که اصل حکومت خود را وامدار عقاید انبیاء میدانند در پیشرفت اگر که نه کمتر ولی همپای دیگر ملل هستند . اگر پیامهای دینی یار و مدد خرد جمعی بودند باید سیر پیشرفت بیشتر و شایانتری از این جوامع انتظار داشته باشیم که نداریم پیشرفت جوامع اکثر موارد زمانی مشهود است که دین از امر حکومت یا در امر وضع قوانین کنار گذاشته شود. قوانین منتج از خرد جمعی (قوانین بدور از شریعت) که قابل تعدیل و اصلاح باشند بیشتر در پیشرفت جوامع به خصوص جوامع امروزی مؤثر هستند.

شما یک ملت را نام ببرید که زیر چطر هدایت پیامبری بوده اند و در مقابل پیامبران نیایستاده اند، و گوش شنوا داشته اند و در مسیر سخنان پیامبری گام برداشته اند، و به جای پیشرفت، پس رفت کرده اند، یا پیشرفت شگفت انگیز نداشته اند، یک مورد بیاورید، ما عقیده داریم، تمام مللی که عقاید خود را از انبیاء گرفته اند، به هر مرتبه ای که عمل کرده اند، در مسیر هدایت واقعی(نه توهمی و خیالی)انسان قطعا پیشرفت کرده اند و میزان پیشرفت ملل دیگر، به همین اندازه ای است که آن ملل در همین صراط مستقیم باشند و الا پیشرفت نیست، بلکه پس رفت است، اگر حقیقتا، این گزاره های اثبات نشده و ادعاهای بدون دلیل شما را که با قطعیت بیان می فرمایید، کنار هم بگذاریم، یک کتاب می شود.

دوست عریز، ذات ادیان الهی، منافاتی با خرد جمعی ندارد، بلکه آن را تأیید می کند و انسان ها را به مسیر انسانیشان دعوت می کند.

متحیر;179413 نوشت:
کمال انسانی بروز استعداد های انسانی اوست کما اینکه طبیعت در سایه قوانین الهی این امکان را فراهم آورده که انسان از نسل حیوانات پا به عرصه بگذارد . قوانین طبیعی دائماً مترصد آن هستند که هر موجود یا گونه با قوانینش سر ناسازگاری دارد آنرا به ورطه هلاکت بیفکند انسان هوشمند و عاقل باید از این فرصت طبیعی استفاده کند و خود را به مرحله والاتری از کیفیت برساند

بنده تعجب می کنم، چگونه از شمای متحیر، این همه احکام قطعی صادر می شود، اینکه نسل انسان از حیوان است، قطعا به این اقوام مختلف هدایت الهی نرسیده است، و...، انسان هوشمند و عاقل، باید به ادعای پیامبران توجهی نکند؟ و دلایل آشکار و براهین آنان را به سادگی رد بکند؟ و انسان مرحله والاتر و برتر را باید خودش در ورطه جهالت طی بکند؟

سلام و عرض ادب خدمت شما

دوست عزیز اثبات بر دوش مدعی است
شما عقیده دارید هدایت انسانها معطل نبوت است
از شما خواستم دلایلی ارائه دهید که هر قوم انبیائی از خود داشته باشند
در تقابل شما مثالهایی می آورید:

نقل قول:

هشام;179133 نوشت:
مقصود شما از مللی که که توسط انبیاء هدایت نشدند، کدام ملل است؟

متحیر;179413 نوشت:
ادعای دین یک ادعای کیفی است و خود را مسئول در برابر تمام انسانها با هر نژاد یا قوم ؛ با هر کیفیت و کمیت میداند پس اگر ما جوامع یا مللی را مثال بیاوریم که آنها در حافظه فرهنگی تاریخی خود، نشانه ای از چنین انبیائی نداشته باشند این مثالها مخل ادعای ادیان هستند. مشهورترین این ملتها برای مثال اقوام سرخپوست ساکن در قاره آمریکا هستند سپس اقوام شرق دور هند ژاپن و هندوچین هستند اقوام جدا افتاده در جزایر اقیانوس آرام مردم شمال آفریقا، قبایل مرکزی و جنوب آفریقا، اروپا، نواحی آسیای مرکزی، سیبری و مردم بدوی استرالیا این مردم و اقوام که از لحاظ فرهنگی در گستره وسیعی از سطح تمدن هستند همه در انسان بودن مشترکند و از لحاظ ادعای دینی و یا کلام اسلامی شایسته هدایت ولی چنین لطفی به آنان نشده حتی در منطقه هلال خصیب هم تنها اقوام سامی مدعی دارا بودن نبی هستند و اگر دقیق شویم در این منطقه و فراتر از آن یونان ایران آشوریان سومریان اقوام دره سند آثاری از برانگیختگی انبیاء مشابه انبیاء بنی اسراییل وجود ندارد صد البته علاوه بر آثار مکتوب ،نقلهای تاریخی و باستانی؛ میباید این آثار باید در باور مردم بمانند که نمانده اند.

هشام;180742 نوشت:
باسمه تعالی، سلام بر شما چنان که در پست های قبلی، گفته شد، نرسیدن هدایت به اقوام، قابل قبول نیست، اینکه مأمور الهی به قومی برسد، قطعا به این معنا نیست، که همیشه در اقوام پیامبران الهی حضور داشته باشند، اینکه در قرآن به صراحت آمده است که ما قصه بسیاری از پیامبران را ذکر نکرده ایم، دلیل این مطلب است، اما به طور کلی، باید توجه بشود، ریشه اقوام مختلف و چگونگی مهاجرتهای آنها جای تحقیق جدایی دارد که، انتشار ابناء انسانی در زمین به چه نحوه ای بوده است، اما اجمالا ما قبل از اسلام شاهد دعوت پیامبران قبلی و روند انتشار دین در زمین بوده ایم و اثر این رویه را در همان انتشار، ادیان ابراهیمی در عالم، شاهد هستیم، بنده جهت تنبه، به اوضاع قبل از اسلام به چند نکته اشاره می کنم: اول: در تقسیمات نژادی قوم یهود، متوجه می شویم که ریشه این اقوام متفاوتند، مثل یهودیان اشکنازی(یهودیان اروپایی)، یهودیان میزراهی(ساکنان خاورمیانه) سفارادی(یهودیان ساکن حوزه دریای مدیترانه در اروپا و مراکش) بتا اسراییل (یهودیان اتیوپی) بنه روما(این گروه هم در ایتالیا زندگی می کنند. دوم: توجه به تاریخ مسیح و حواریون که نشان می دهد یکی از وظایف آنها تبلیغ و مهاجرت به اقصا نقاط عالم بوده است که طبق دستور حضرت عیسی علیه السلام به دیگر نقاط عالم پراکنده شدند. پس اینکه حقیقتا دعوت پیامبران به اقوام مختلف رسیده باشد، کاملا موجه می نماید، البته با توجه با انحرافات انسان، به مرور انسانها خودشان از مسیر هدایت الهی خارج می شوند و در دینشان مسأله تحریف وارد می شود، بحث دیگری است. در زمان شریعت حضرت خاتم، هم باید توجه بشود که دعوت همگانی بوده است، علاوه بر این مسأله فتوحات اسلامی که حقیقتا اسلام به مرز خاصی اختصاص ندارد و روند برنامه های پیامبر اسلام نیز چنین بوده است، این مطلب را تأیید می کند، البته اینکه در روند امورات موانعی به وجود می آید، برگشت به اسباب و مسببات عالم می کند. پس مهم در مسأله نبوت ارایه دستور الهی به نحو کلی در صحنه عالم است و در عین حال، روش پیامبران بر انتشار دعوت الهی، به تمام انسانها بوده است که این مطلب منافاتی با موانعی که بوسیله خود انسانها اتفاق می افتد ندارد، اینکه حجت تشریعی الهی باشد، یک بحث است، مسأله چگونگی برخورد مردم و پذیرش آنها مسأله دیگر است، به همین جهت است که حضور قرآن به عنوان معجزه الهی برای کسانی که در مسیر هدایتش قرار بگیرند، شفا امراض انسانی است و کسانی که در مقابل آن قرار بگیرند، گرفتار خسارت می شوند.

این فرمایشات گره بحث را باز نمی کند
می فرمایید فرستادگان و اوصیاء انبیاء و یا مهاجرت ها و یا تبعیدهای اقوام صاحب شریعت به دیگر اقصی نقاط جهان دلیل بر مدعای شماست وحتی جهانگشایی های دینی را به کمک می آورید و آخرالامر هم چون دنیا را دنیای اسباب میدانید مسدود بودن استماع وحی را به ذات دنیا ربط میدهید و آن دیگرانی که در سراسر خاک زمین در طول تازیخ پراکنده هستند و از این لطف محروم بود ه اند را موجه جلوه میدهید بی آنکه ادعای خود را به یاد داشته باشید که برای هر قومی پیغامبری مبعوث شده بدون استثناء زمان و مکان

اشکنازی ها در اثر اسکان، مهاجرت،تبعید یا طرد فوم یهود به اروپا و اختلاط آنها با اقوام اروپایی در فرن اول و دوم میلادی بوجود آمد ه اند یعنی اگر این ادعا را مبنی بر گسترش وحی قبول کنیم باز قبایل اروپایی متعددی که در سراسر اروپا پراکنده بودند بی نصیب از وحی بودند
همین طور اسفاردی ها ومیزراهی ها که در حقیقت ادامه مهاجرت یا اسکان قوم یهود هستند که به اجبار از محل اصلی خود تبعید و پراکنده شدند
ولی ما کمتر شاهدی داریم که اقوامی به سبب تبلیغ دینی یهود، یهودی شده اند بلکه بیشتر این یهودی ها در اثر امتزاج های فامیلی رخ داده تا بر پایه تبلیغ

پس از این همه سال اشکتازی ها که بیشترین یهود هستند جمعیتی بیش از ده میلیون ندارند

از حواریون گفتید این هم باز مؤید سخن ماست تا شما؛ که پیش از ارسال این مرسلین ملل دیگر از لطف الهی بی بهره بودند
و از فتوحات و جهان گشایی اسلامی گفتید که آن بحث را به حاشیه هایی میبرد بهتر است دنباله آنرا نگیریم
ولی هنوز تکلیف اصلی آمریکا ،هند، هندوچین، چین، ژاپن، اقیانوسیه، مرکز و جنوب آفریقا را مشخص نکردید .

نقل قول:

هشام;179133 نوشت:
مقصود شما از هدایت انبیاء این است که هدایت الهی به هیچ وجه به آنها نرسیده و در عین حال پیشرفته اند؟

متحیر;179413 نوشت:
همانطور که اشاره شد این اقوام در چین یاشرق دور از لحاظ تمدنی حداقل همپایه اقوام بیابانگرد سامی و اعراب اگر نبوده اند بلکه از لحاظ تمدن بسیار پیشرفته ولی افرادی مشابه انبیاء نداشته اند هر چند از لحاظ سرعت در پیشرفت تمدن ملتهای سرخپوست کند بوده اند ولی مسلم همپای قوم بنی اسراییل هنگام بعثت موسی و یا حتی قبل تر بعثت نوح یا ابراهیم بوده اند ولی متأسفانه شاهد تاریخی و فرهنگی از بودن انبیاء در بین اینان نداریم

هشام;180742 نوشت:
شاهد تاریخی هیچ هدایتگری، در بین این اقوام و ریشه آنان وجود ندارد، شما استقراء و تجربه تام داشته اید؟ مگر قرار است که هدایتگر حتما پیامبر الهی باشد، سفراء پیامبران الهی هدایت گر نبوده اند؟ و...

همانطور که گفنم مرسلین[spoiler](که شامل سفرا و تاجران و مهاجران و تبعید شدگان و مبلفان مذهبی و سایه شمشیر مطرودین هم شوند؛ باز زمانها و مکانهای خارج از قائده لطف خود نمایی میکنند ) [/spoiler]هم قبول ولی تکلیف آنان که از این لطف ثانویه هم بی بهره بودند چه میشود

نقل قول:

هشام;179133 نوشت:
آیا آمدن انبیاء انسان را از خرد و عقلانیت جمعی یا فردی بی نیاز می کند؟

متحیر;179413 نوشت:
چنین نیست بلکه جوامع دیگر هم نیازمند خرد جمعی هستند کما اینکه مللی که بیشتر به خرد جمعی احترام گذاشته اند و خود را دور تر از کیش شخصیت افراد و عقاید نگه داشته اند سرعت پیشرفت شان بیشتر بوده نکته اصلی این است :جوامعی که اصل حکومت خود را وامدار عقاید انبیاء میدانند در پیشرفت اگر که نه کمتر ولی همپای دیگر ملل هستند . اگر پیامهای دینی یار و مدد خرد جمعی بودند باید سیر پیشرفت بیشتر و شایانتری از این جوامع انتظار داشته باشیم که نداریم پیشرفت جوامع اکثر موارد زمانی مشهود است که دین از امر حکومت یا در امر وضع قوانین کنار گذاشته شود. قوانین منتج از خرد جمعی (قوانین بدور از شریعت) که قابل تعدیل و اصلاح باشند بیشتر در پیشرفت جوامع به خصوص جوامع امروزی مؤثر هستند.

هشام;180742 نوشت:
شما یک ملت را نام ببرید که زیر چطر هدایت پیامبری بوده اند و در مقابل پیامبران نیایستاده اند، و گوش شنوا داشته اند و در مسیر سخنان پیامبری گام برداشته اند، و به جای پیشرفت، پس رفت کرده اند، یا پیشرفت شگفت انگیز نداشته اند، یک مورد بیاورید، ما عقیده داریم، تمام مللی که عقاید خود را از انبیاء گرفته اند، به هر مرتبه ای که عمل کرده اند، در مسیر هدایت واقعی(نه توهمی و خیالی)انسان قطعا پیشرفت کرده اند و میزان پیشرفت ملل دیگر، به همین اندازه ای است که آن ملل در همین صراط مستقیم باشند و الا پیشرفت نیست، بلکه پس رفت است، اگر حقیقتا، این گزاره های اثبات نشده و ادعاهای بدون دلیل شما را که با قطعیت بیان می فرمایید، کنار هم بگذاریم، یک کتاب می شود. دوست عریز، ذات ادیان الهی و شریعت الهی منافاتی با خرد جمعی ندارد، بلکه آن را تأیید می کند و انسان ها را در مسیر انسانیشان دعوت می کند.

این پاسخ شما یک پاسخ پنهان دارد که کمک بیشتری به من میکند که اصل نبوت بی فایده بوده
وقتی میفرمایید که حتی زمان انبیاء کسی پیرو آنها نشده و بالتبع مجال تأثیر بر آثار فرهنگی
و تاریخی را نگذاشته چرا خداوند کاری را کند که در عمل بی فایده و بی ثمر است زیرا پس از آن و قبل از آن اقوام وملل بر اساس خِرَدچمعی سره یا ناسره سر به راه خود نهاده اند
و اما پاسخ ظاهر مطلب شما
برادر من شما مدعی هستید هر قوم در هر زمان و مکان یک نبی یا سفیر یا وصی متصل به خدا داشته .

شما باید بر ادعای خود شاهد بیاورید، نه من که میگویم :خداوند هیچ بنی بشری را بدون مدد عقل و خرد جمعی ،جهت هدایت تنها نگذاشته.
علاوه بر آنها شما بر رد من باید دو دلیل بیاورید
1-بگویید که اقوام عاری از آراء انبیاء اینان همه مضمحل و نابود شده اند تکرار میکنم همه و برای دلایل خود شواهد برون دینی بیاورید.
2- ارائه کنید که جوامع دارای وصایای نبی بسیار پیشرفته تر و درخشان تر هستند و فضایلی دارند که دیگر اقوام وملل ندارند
و همین طور دست آویز خرد جمعی و امتزاج فرهنگی را از من بگیرید
و به فرض آوردن ادعاهای صحیح بر رد نظر من باز شما معاف از آوردن شواهد همه گیری و فرا گیری لطف وحی نمیشوید.

نقل قول:

هشام;179133 نوشت:
مقصود شما از پیشرفت ملل چیست؟ پیشرفت این ملل بر مبنای کدام شناخت از جهان و انسان، تعریف می شود؟

متحیر;179413 نوشت:
کمال انسانی بروز استعداد های انسانی اوست کما اینکه طبیعت در سایه قوانین الهی این امکان را فراهم آورده که انسان از نسل حیوانات پا به عرصه بگذارد . قوانین طبیعی دائماً مترصد آن هستند که هر موجود یا گونه با قوانینش سر ناسازگاری دارد آنرا به ورطه هلاکت بیفکند انسان هوشمند و عاقل باید از این فرصت طبیعی استفاده کند و خود را به مرحله والاتری از کیفیت برساند

هشام;179133 نوشت:
کمال ایده آل یک انسان یا یک جامعه انسانی را چگونه ترسیم می کنید؟

متحیر;179413 نوشت:
در این مقوله از مدینه فاضله افلاطون تا واقعیتهای مسرور کننده و تلخ جوامع بشری هر کدام تعریفی دارند ولی بیشترین وسرافکدنگی های بشر مربوط به زمانی است که یک عقیده مقدس و غیر قابل شک اعم از الهی یا انسانی حاکم بر سرنوشت ملل شود از نظر من ملت پیشرفته ملتی است که توانایی حفظ شرافت و کرامت انسانی رعایای خود را داشته باشد و هر یک از اتباع به خاطر انسان بودن محترم باشد نه اشرافیت،تبار ، برخورداری از سِمَت اجتماعی یا حکومتی یا هم عقیده بودن با اکثریت غالب بر جکومت .................و از این قِسم شعارها . ولی آنچه که در عمل توان بروز داشته با این شعائر مسلم متفاوت بوده

هشام;180742 نوشت:
بنده تعجب می کنم، چگونه از شمای متحیر، این همه حکم قطعی صادر می شود، اینکه نسل انسان، از حیوان است، قطعا به این اقوام، مختلف هدایت الهی نرسیده است، و...، انسان هوشمند و عاقل، باید قطعا به ادعای پیامبران توجهی نکند، و دلایل آشکار و براهین آنان را به سادگی رد بکند، و مرحله والاتر و برتر انسانی را قطعا انسان باید خودش در ورطه جهالت طی بکند.

دوست عزیز بی شک شما در آفرینش انسان راه دیگری به چز همان طرح خام داروین که در این صدو اندی سال گدشته شواهد بشتر و وتبیینهای بهتری برای آن طرح اولیه تکامل ارائه شده ندارید

که اگر شواهد مبین خلقت انسان به شیوه ای غیر از تکامل دارید همه جوامع از شما استقبال میکنند

بر این نظر غالب بنده عنوان کردم به یاری مدد قوانین الهی فرصتی فراهم آمده که از گونه ای از حیوانات انسان بوجود آید
و این قوانین شوخی با کسی ندارند چنانچه با گذشتگان نداشته اند رعایت قوانین حیات اجازه ادامه حیات میدهد و الا راه به نیستی همیشه آماده هست


پیروز و موفق باشید

متحیر;180789 نوشت:
دوست عزیز اثبات بر دوش مدعی است شما عقیده دارید هدایت انسانها معطل نبوت است

باسمه تعالی، سلام برشما دوست عزیز

جناب متحیر، در مباحث علمی، هر کسی ادعایی دارد، باید اثبات کرده، دلیل بیاورد، اینجا که محکمه نیست که بفرمایید دلیل آوردن به عهده مدعی و قسم خوردن به عهده منکر است.

بله ما ادعا داشته و داریم که انسان ها در هدایتشان محتاج پیامبرانند، و چون ما چنین ادعایی داشته ایم، باید به نظر شما حتما دلایلی ارایه بدهیم که هر قومی انبیایی از خودشان، در هر زمان و مکانی داشته اند؟

ادعا این است که انسانها نیازمند هدایت هادیان بوده اند و در هر قومی هادیانی بوده اند، اینکه میزان پذیرش اقوام مختلف تا چه حدی بوده باشد، و تا چه حدی این دعوت را جذب کرده باشند، بحث دیگری است.

این ادعا هم از من نبوده است، بلکه قرآن گفته است، مگر در پست های قبلی به عرضتان نرساندم که دلیل ما، همان آیات قرآن است، شما دلیل برون دینی می خواهید، ما هم دلیل عقلی(برون دینی) آوردیم، منتها شما دلیل عقلی نمی خواهید بلکه دلیل تجربی می خواهید.

بله دوست عزیز، اراده الهی بر این تعلق گرفته است که پیامبران صاحب شریعت در منطقه خاورمیانه مبعوث بشوند، چرا که مهد تمدن بشری، این منطقه بوده است.

بنده به عنوان نمونه به عرضتان رساندم که دین مسیحیت و یهود و اسلام در این منطقه بوده است، همین ادیان، به اقصا نقاط عالم منتشر شده اند، شما می فرمایید، این مطلب، ادعای ما را ثابت نمی کند، ما می گوییم اتفاقا ثابت می کند که اثر تبلیغ و دعوت به دین الهی در غیر منطقه خاورمیانه هم وجود دارد، اینکه ما بیاییم ادعای شما را از حیث تاریخی به این معنا ثابت کنیم که دقیقا چه کسی این دعوت را صورت داده، و اینکه اقوام مختلف به چه نحوه ای منتشر شده اند و در بین آنان چگونه این هادیان بوده اند، از توان ما خارج است، اما دلیلی بر رد این مطلب هم یقینا وجود ندارد، و با همین محدودیت های مختلف، چه دلیلی محکمتر از وحی الهی؟ همان وحیی که به پیامبرش بارها تذکر می دهد که آگاه باش، خیلی از گزارشات و علومی که ما به تو می دهیم، توان تو در حدی نیست که بدانی.

شما مدعی شده اید، که ما برای اثبات این مطلب، باید اثراتی از این دعوت را نشان بدهیم، ما هم اثراتی که در غیر منطقه خاورمیانه دین منتشر شده است و در عین حال مورد پذیرش قرار گرفته است، نشان دادیم، ما می گوییم، چنین درخواستی، معقول نیست، با توجه به اینکه برای اثبات چنین مطلبی باید، بتوان، حقیقتا، لحظه به لحظه با تمام اقوام حضور داشت که، بین تمام اقوام، آیا اثری از دعوت چنین انسانی را ما مشاهده می کنیم؟ و اگر باشد که به ادعای قرآن بوده است، چگونه اینها در مقابل چنین معلم یا هادی یا منذری، برخورد کرده اند و اثر آن را(اگر حقیقتا اثری نباشد) از بین برده اند، یا آن را تحریف کرده اند و یا...(که می شود بسیاری از فرضیات مختلف را، ردیف نمود که حقیقتا چه بوده است؟؟؟؟)، یا اینکه چه اتفاقاتی بوده ما نمی دانیم، اطلاع نداریم، امکان هم ندارد به تمام مسایل ریز و درشت اقوام مختلف، آگاه بشویم، به قول قرآن اصلا ماها به گونه ای هستیم که نمی توانیم، اینها را بدانیم.

این که طریقه بحث نشد، ما را به دنبال نخود سیاه می فرستید، اگر بر فرض، اثری نباشد، چه مطلبی اثبات می شود؟ عقل هر انسانی می تواند بفهمد که انسان نیاز به هادی و راهنما دارد، چرا؟

به دلیل اینکه پیامبران با براهین و دلایل محکم آمدند و از مسایلی خبر دادند که حقیقتا انسان ها(در صورت نیامدن پیامبران) نمی توانستند به آنها آگاه بشوند.

به دلیل اینکه، تمام ابعاد پیچیده وجود انسانی را تنها خدا می داند و بس، و این پیامبران هستند که از طریق رابطه با عالم غیب از این ابعاد پیچیده، پرده برمی دارند.

دوست من، بنده ادعا داشته ام، یا قرآن که وحی الهی است که از مسایلی خبر می دهد که همچو منی نمی تواند بفهمد؟

بنده ادعا داشته ام که پیامبری باید در هر زمان و مکان باشد؟ (اگر ادعا داشته ام)، به چه معنا؟ در هر مکان؟ یعنی در هر زمانی در تمام مکانها، پراکنده باشند؟ حال، در مقابل، این قوم چگونه پاسخی داده باشند، بحث دیگری است.

اینکه شما به دنبال پیشرفت اجتماعی و تمدن هستید، و اینکه بلاخره روند اجتماع به گونه ای بوده است که پذیرای دعوت پیامبران نبوده اند، دلیل بر این است که اصل نبوت بی فایده باشد، که شما بفرمایید پس ادعای ما مبنی بر عبث بودن انبیاء اثبات شد؟

آخر این مقدمه و نتیجه، چه تلازم و رابطه ای با هم دارند؟

خوب، جامعه پذیرا، و قابل نبوده است، اما عده ای از انسانها پذیرا بوده اند، علم الهی در جامعه برای حیات طیب و پاک انسانی وجود داشته است و... چه بسا جامعه هم، به جهت تسلط مترفین در قهقرا باشد.

بنده مدعی هستم که حیات پاک انسانی، در زمانی اتفاق می افتد که مردم، در مسیر دعوت انبیاء قرار بگیرند و به هر نسبتی که این نوع زندگی در اجتماع یا افراد انسانی جریان بیابد، پیشرفت واقعی حاصل است.

بنده دلیل عقلی مطرح می کنم، شما به دنبال دلیل تجربی و تاریخی هستید؟ عجیبتر اینکه، اگر تجربه در این جهت قاصر و ناتوان باشد، با قاطعیت تمام بفرمایید، پس نیست.

برادر عزیز، اگر علوم تجربی مطلبی را به اثبات برساند، می تواند بگوید هست، اما اگر موردی به اثبات نرسید، حال به جهت قصور و عدم دسترسی و ...، به هیچ وجه نمی تواند بگوید نیست، و از این جهت چیزی به اثبات نمی رسد.

سوال: اینکه طبیعت قوانین خاص خودش را دارد و انسان را به طرف جلو می برد، و انسان در صورت نیاز خود به ضعف خود واقف شده، و با خرد جمعی یا...حقایق را متوجه می شود و این رشد طبیعی است که به قول نیچه، در دامن خودش ابر مرد پرورش می دهد، و بیچارگان باید نیست و نابود و له بشوند، پس چه نیازی، به پیامبر؟

جواب: انسان ها در رشد طبیعی خودشان به حقایق معنوی و والای انسانی که مربوط به صحنه ماورای طبیعی و رابطه بسیار عمیق انسان با حقیقت عالم است، آگاه نمی شوند، و اگر بخواهند در همین خرد جمعی و رشد طبیعی خودشان جلو بروند، در غفلت و جهالت روز به روز بیشتر غوطه ور می شوند و در شناخت پیشرفت و کمالات انسانی هم گرفتار توهمات و خیالات می شوند. و اگر بگوییم که چرا خداوند در وجود هر انسانی این قابلیت را به وجود نیاورده، جوابش به همان پست اول برمی گردد که ذات موجودات قابلیت دریافت حد خودش را دارد و نه بیشتر و این لطف الهی است که باید شامل حال بشریت بشود و او را به حقایق معنوی و رابطه انسان با عالم و طبیعت آگاه کند.
متحیر;180789 نوشت:
دوست عزیز بی شک شما در آفرینش انسان راه دیگری به چز همان طرح خام داروین که در این صدو اندی سال گدشته شواهد بشتر و وتبیینهای بهتری برای آن طرح اولیه تکامل ارائه شده ندارید که اگر شواهد مبین خلقت انسان به شیوه ای غیر از تکامل دارید همه جوامع از شما استقبال میکنند بر این نظر غالب بنده عنوان کردم به یاری مدد قوانین الهی فرصتی فراهم آمده که از گونه ای از حیوانات انسان بوجود آید و این قوانین شوخی با کسی ندارند چنانچه با گذشتگان نداشته اند رعایت قوانین حیات اجازه ادامه حیات میدهد و الا راه به نیستی همیشه آماده هست

دوست من، شما مقداری به مطالعه فلسفه علم بپردازید و از میزان اثبات پذیری علم تجربی، آگاه بشوید که موارد اثبات نشده را، اثبات شده نپندارید، اگر شما شاهد قطعی، بر اثبات این موارد دارید بفرمایید.

بنده در خدمت شما خواهم بود، به جان خودم قسم، دلیل بیاورید، با جان و دل از علوم شما استفاده خواهم برد، به شرط اینکه برای اثبات مطلبی یک دلیل قطعی ارایه بفرمایید.



موضوع قفل شده است