جمع بندی چرا نام امام علی (ع) در قرآن نيامده است؟

تب‌های اولیه

196 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

ohfreedom;280292 نوشت:
همان كسانى كه با«ابو بكر»،«عمر»،«عثمان‏»بيعت كردند با همان‏شرايط و كيفيت‏با من بيعت نمودند.

عین عبارت حضرت درست است اما برداشت شما درست نیست
ohfreedom;280292 نوشت:
این یعنی حضرت علی خواست های مردم را قبول کرده اند و همچنین کارهای خلفای قبلی را با همان کیفیت!

یعنی توی معاویه چطور خلافت ان سه را قبول داری من هم مثل آن سه به خلافت رسیده ام ، حال توی معاویه یا باید بگویی خلافت آن سه هم نادست بوده یا اینکه طبق همان معیار خلافت من هم درست است ، نه ایکه خلافت مردم را قبول کرده اند ، این برداشت شما اشتباه است
ohfreedom;280292 نوشت:
بنابر اين نه آنكه حاضر بود(هم اكنون)اختيار فسخ دارد،و نه آنكه غائب بوداجازه رد كردن.

بله حضرت چنین فرمایشی دارند اما همان حرف قبلی اینجا نیز جاری است ، یعنی همان طور که توی معاویه همانطور که درباره خلافت قبلی ها قائلی کسانی که نبودند حق اعتراض ندارند ، الان هم باید قائل باشی
ohfreedom;280292 نوشت:
این یه جواب دندان شکن هست برای شما که می گوئید چرا فقط مسلمانان مدینه؟ شما که گفتید چرا مسلمانان ایران و عراق و... نبودند؟ حضرت علی -رض- می گویند آنهائی که غایب بوده اند اجازه ی رد کردن ندارند.

اولا: در بحث علمی این جمله که جواب دندان شکن است زیبنده نیست، این از مواردی است که مقدمه تبدیل شدن بحث به جدل است
ثانیا: این چه ربطی به دموکراسی دارد، دموکراسی تعریفش معلوم است ، همه مردم حاضر شوند و رای دهند و کسی را انتخاب کنند ، بر فرض که قبول کنیم این سنت زمان صدر اسلام شرعی بوده با دموکراسی فاصله زیادی دارد ، الان می شود مردم تهران جمع شوند و رئیس جمهور انتخاب کنند و بگویند مردم شیراز چون در تهران نبودند حق اعتراض ندارد!!!!!! مگر اینکه معنای دموکراسی در قاموس عوض شده باشد
وگر نه جدای از صحیح و ناصحیح بودن این عمل ، اسمش دموکراسی نیست
ohfreedom;280292 نوشت:
شورى فقط از آن مهاجران و انصار است [2]اگر آنها متفقا كسى راامام ناميدند خداوند راضى و خشنود است.

اولا: سوال بنده این نبود. سوال این بود که در شورای عمر چرا دموکراسی عمل نشد
ثانیا:این در جواب معاویه است که قبلا گفته شد ، مثل اینکه بنده در بحث با شما می گویم صحیح بخاری ، من صحیح بخاری را قبول ندارم ولی با آنچه شما قبول دارید استناد می کنم شما هم همینطور ، البته ما وقتی از کتابهای شما جواب می دهیم ، متهم می شویم تحریف شده
ohfreedom;280292 نوشت:
حضرت علی در اینجا به صراحت انتخاب امام را مع الناس و از جانب مردم معرفی کرده و گفته اگر کسی را مردم می خواهند امام قرار دهیم خدا خوشنود می شود.

چنین برداشتی از عبارت حضرت علی علیه السلام نمی شود
ثالثا: گیرم که حرف شما درست (که درست نیست)، بعد از وفات کل مهاجرین و انصار ، بحث خلافت چه می شود ، مبنا چیست؟
هر موقع یک مبنا ، گاهی عمر مردم مدینه برای همه تصمیم می گیرند ، گاهی ابابکر ، گاهی عمر باشورا ، گاهی نیز با حیله ونیرنگ مثل معاویه ، و گاهی با قتل و غارت مثل بقیه خلفای اموی وعباسی
اگر ملاک شرعی منسجمی نباشد اخر کار به اینجا می کشد که منصور دوانقی به خلافت می رسد

ohfreedom;280292 نوشت:
حضرت در اینجا خط بطلانی بر ادعای شما کشیده که گفتید چرا دیگر مسلمانان نبودند؟؟؟

شما گفتید دموکراسی ، وتعریف دموکراسی معلوم است ، حضرت علی و عمر و ابابکر را کنار بگذاریم ، اگر مبنا دموکراسی بوده چرا بقیه شهرها حق اظهار نظر نداشتند ؟ دو مبحث جدا است که شما خلط مبحث می کنید

ohfreedom;280298 نوشت:
در اینجا خداوند متعال می گوید که به خوشاوندان پیامبر احترام بگذاریم، جای آنان روی سر ماست. اما سئوال: آیا میدانید حضرت ابوبکر و حضرت عمر به نوعی خویشاوندان پیامبرند؟

سوال : ایا دختر و نوه نزدکترند یا پدر خانم
سوال: ایا قبول دارید که عمر و ابابکر دختر پیامبر را اذیت کردند ؟ یا سند بدهم البته اگر وقت کم آوردن نگویی سندها دستکاری شده است
سوال : ایا قبول دارید که ابابکر آخر عمری گفت کاش به خانه حضرت حمله نکرده بودم ؟
سوال : ایا قبول دارید حضرت ناراضی از شیخین به بهشت عروج کردند ؟
ضمنا قبل از جواب دادن شما به سندهای آینده بنده بگویم این علمای اهل سنت هستند که از ترس کم آوردن در مناظرات کتابهای خود را تحریف نموده اندو بجای کتاب الله وعترتی ، کتاب الله وسنی را جایگزین کرده اند

سوال : اطیعوالله و اطیعواالرسول واولی الامر منکم
اطاعت از خدا معلوم است ، اطاعت از رسول هم معلوم است
اطاعت از اولی الامر چیست؟ و کیانند
ما می گوییم حضرت علی علیه السلام و تا ابد ادامه دارد
شما چی
اول ابابکر و بعد عمر بعد عثمان بعد علی علیه السلام .
بعدش چی ، معاویه اولی امر بود ، یزید اولی امر بود، عبدالملک اولی الامر بود ، ابوالعباس سفاح و منصور اولی امر بودند
منظور از ایه چیست
اگر بگوی وفقط آن چهارنفر منظور است یعنی اولی الامر قران 40سال طول کشیده
این هم قران که تحریف نکرده ایم ، چون کتابهای شما به قول شما مورد دستبرد ما قرار گرفته
البته اگر کمی بگردی خواهی دید که صحیح بخاری چقدر روایات را تحریف کرده و بعدی ها تا الان هم همین طور ، برای اینکه این جلمه را ما به شما نگوییم زودتر پیش دستی کرده ای
یادم است هنگامی که مدرسه می رفتم ، یکی از بچه ها باد معده خالی می کرد ، زودتر می گفت کی بود؟ که خودش متهم نشود

آیا آیه (وَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) در حق حضرت علی نازل شده است؟

از 350 آیه ای که برادران شیعه میگویند در حق علی نازل شده است یکی هم این آیه است.يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) «اي ايمان آوردگان خدا و رسولش و فرماندهاني که از بين خود تان هستند را اطاعت کنيد» «فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً»سورة النساء(59)

پس اگر در چيزي اختلاف پيدا کرديد به خدا و رسول او مراجعه کنيد اگر ايمان به الله و روز قيامت داريد اين بهتر و درست تر است.»

این آیه به چندین و چند دلیل به حضرت علی مربوط نیست:
دلیل اول = الله نه از کسی ترس داشته نه واهمه نه خجالت میکشیده و نه قرآن کتاب چیستان است!

اگر منظور علی میبود الله بصراحت آنرا اعلام میکرد. الله ای که ما میشناسیم به اندازه یک بال مگس برای دنیا و مافیها ارزش قایل نیست که سربسته سخن گوید.
دلیل دوم= اگر منظور «اولي الامر» همان علی است پس طبق عقیده شیعه حرفایشان باید در مشاجرات حرف آخر و مرجع باشد و اگر علی معصوم باشد پس بايد الله ميفرمود:
و إذا تنارعتم في شيئ فردوه إلي الله و الرسول و اولي الامر
( یعنی وقت اختلاف به الله و رسول و اولی الامر مراجعه کنید)
اما بخش دوم آیه میگوید: فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ
. اگر در چيزي اختلاف پيدا کرديد به خدا و رسول او مراجعه کنيد

و میبنید که سخنی از اولی الامر نیست.

پس این قسمت آیه ،اولیاء الامر را در وقت اختلاف در رديف امت قرار مي گیرند پس امر ولي الامر حرف آخر نيست پس ولي الامر معصوم نيست پس اين علی که شما می گویید را الله نمي شناسد تا در وقت اختلاف به ما امر کند که به او مراجعه کنيم اين قسمت آيه، حضرت علي را در وقت نزاع در رديف بقيه مردم قرار داد پس اين آيه دليل است بر رد امامت شيعه و اولي الامر همان است که ما ميگويم. اميرانی هستند از بين ما که حق ندارند پا را از دايره ترسیمی قرآن و سنت بيرون بگذارند و ما حق رد آنها، در صورتي که خلاف قرآن و سنت کاري کردند را داريم.
لیل سوم =ما بر رد تفسیر شیعه این است که کلمه اولی الامر جمع است و پس فقط دلالت بر علی ندارد بلکه دلالت به همه فرمانده هاست. و ما میدانیم که رسول الله برای هر سفری ولی امری تعیین میکردند و علی فرماندهی بود از فرمانده ها.
شیعه فورا میگوید بله اولی امر جمع است و امامان ما هم دوازده نفرند پس معلوم شد آیه فقط در حق علی نیست در حق 11 امام دیگرشان هم هست و این عذز بدتر از گناه ست زیرا الله از ما خواسته در طی قرون و اعصار تا روز قیامت، از 12 نفر پیروی کنیم ولی این دستور مهم را در لفافه بسیار میهمی پیچیده و حاشا که منظور الله قرآن روشن همین چیز تاریک و مبهمی باشد که شیعه میخواهد بما بقبولاند.

لیل سوم =ما بر رد تفسیر شیعه این است که کلمه اولی الامر جمع است و پس فقط دلالت بر علی ندارد بلکه دلالت به همه فرمانده هاست. و ما میدانیم که رسول الله برای هر سفری ولی امری تعیین میکردند و علی فرماندهی بود از فرمانده ها.

و آیه زیر هم این ادعای شیعه ها رد میکند که اولیاء امور منحصرند به 12 امام اند:
وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلًا ﴿83﴾
«و چون خبرى [حاكى] از ايمنى يا وحشت به آنان برسد انتشارش دهند و اگر آن را به پيامبر و اولياى امر خود ارجاع كنند قطعا از ميان آنان كسانى‏اند كه [مى‏توانند درست و نادرست] آن را دريابند و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود مسلما جز [شمار] اندكى از شيطان پيروى مى‏كرديد» (83)نساء

اینجا واضح است که الله ما را بعد از خود و رسولش ،ارجاع میدهد به فرماندهان با علم .
دلیل 4 = و اگر تفسیر برادران شیعه را قبول کنیم پس این آیه و آیه اول معطل و بی معنی میشوند زیرا قرنهاست که امام زمانی نیست تا در وقت خوف، خبر را پیش او ببریم میبریم پیش کی پیش اولیاء امور پس باز تفسیر شیعه به کوچه بن بست رسید.
دلیل5 = روال آیه ربطی به علی ندارد شما خودتان آیان قبل و بعد از آیه مورد بحث را در سوره نساء بخوانید و ببینید.

در این ناپیک قصد دارم تمامی شبه های در مورد اینکه آیا نام حضرت علی در قرآن امده است یانه.را مطرح نمایم.امیدوارم برادرانی که دنبال حقیقت هستند استفاده کافی را ببرند.

شیعه میگوید: آيه (الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً) ﴿البقرة: ٢٧٤﴾ آنها كه اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشكار، انفاق مى‏كنند».درباره حضرت علی است و باز سنی را شاهد میاورد و میگوید:
از طریق ابونعیم با اسناد به روایت ابن عباس آیه در شأن علی نازل شده است آنگاه که چهار درهم داشت، یک درهمش را در شب، درهمی را در روز، درهمی دیگر را نهانی و درهم آخر را آشکارا انفاق کرد، ثعلبی هم همین را روایت کرده است، و از آنجا که آیه در شأن کس دیگری نیامده، علی بهتر و برتر بوده و امام بر حق است.
پاسخ اهلسنت
1- آیه میگوید الذین، نمیگوید (الذی) و الذین یعنی آنها ، درحالیکه علی یک نفر بود پس این اولین دلیل بر بطلان ادعای شیعه و چرا الله نمیفرماید علی و میگوید الذین؟!!
2–دوما اگر هرچه ابونعیم بگوید را شما قبول دارید، پس احادیث او در فضیلت عمر را نیز قبول کنید! اگر آن احادیث را قبول ندارید، پس میتوانیم نتیجه بگیریم که شما به ابونعیم اطمینان ندارد و ممکن است ابونعیم دروغ بگوید یا دچار اشتباه شود، و اگر اینطور است، چرا درباره علی که حدیث بیاورد، فورا ابونعیم را را به درجه معصومین میرسانید و به سند حدیث نگاهی نمیکنید؟!!
3–اندک آشنایی با علم حدیث نیز کافیست که بدانید بودن حدیث در کتاب ثعلبی یا ابونعیم یا هر کس دیگر غیر از بخاری و مسلم برای اهل سنت تعهد آور نیست و دیدن سند ضروریست ولو که در مدح علی یا عمر باشد.

4–و این حدیث دروغ است
5–اگر علی پنهانی خیرات کرده کی دیده؟!! که این روایت را در حق او میداند، اگر دیده ، پس دیگر پنهانی نیست!!!! اما اگر علی خودش گفته که من مخفیانه انفاق کردم این دیگر حتی مخلصانه هم نیست؟ و حاشا که علی از اخلاص دور باشد.
6–چرا شامل این آیه من نباشم که هرگز نتوانستم انفاقی بکنم مگر اینکه یا شب بوده یا روز !!
و هرگز نتوانستم صدقه های بدهم مگر اینکه یا آشکار بوده یا پنهان ...... پس دیدی که آیه لفظ عام دارد و همه شمول است و هر مسلمانی که بی ریا و زیاد انفاق میکند را شامل میشود

7 - آیا انصاف است الله علی را برای صدقه دادن (در مجموع) چهار درهم بستاید و صدقه امت اسلام که هزاران هزار درهم انفاق کرده اند را نبیند؟

8 -حالا آیات قبل از این آیه را ببینید:
«وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يعْلَمُهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ(البقرة/270) إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِي وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيرٌ لَكُمْ وَيكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيئَاتِكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(البقرة/271) لَيسَ عَلَيكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يهْدِي مَنْ يشَاءُ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ وَمَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيرٍ يوَفَّ إِلَيكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ(البقرة/272) لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا يسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ(البقرة/273) الَّذِينَ ينْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَلَا هُمْ يحْزَنُونَ(البقرة/274) »
و میدانیم حضرت علی خودش در ابتداء از فقراء مدینه بوده و الله در آیات دارد اغنیاء را تشویق میکند تا به افرادی مثل حضرت علی که در راه الله به تنگنا افتاده اند مدد کنند پس این هم دلیلی دیگر،که این آیه در حق علی نازل نشده است البته ایشان هم بعد ها بخاطر انفاقهایشان در وقت پولداری مشمول آیه شدند.




hagh;280635 نوشت:
دلیل اول = الله نه از کسی ترس داشته نه واهمه نه خجالت میکشیده و نه قرآن کتاب چیستان است! اگر منظور علی میبود الله بصراحت آنرا اعلام میکرد. الله ای که ما میشناسیم به اندازه یک بال مگس برای دنیا و مافیها ارزش قایل نیست که سربسته سخن گوید.

خلاصه حضرت علی هم نباشد این اولی امر یک نفر دیگر است ، او کیست ، هر کس را بگویی ما می گوییم مگر قران کتاب چیستان است اسم این اولی الامر را نگفته
این اولی امر یا علی علیه السلام است یا ابابکر ، اسم هیچکدام نیامده ، پس این اشکال شما بر هر دو مورد وارد است

ohfreedom;279498 نوشت:
دوست گرامی من جواب اون کسی را دادم که گفت اگر می آمد قرآن نابود میشد!
در ثانی شما که می گید مگر باید نام هر چیزی در قرآن بیاید؟ باید بگویم بله
چرا که خداوند می فرماید ما در قرآن چیزی ناگفته نداریم.
پس اگر امامت در قرآن است باید گفته شود به صورت واضح
چرا که خداوند می فرمائد ما در قرآن چیزی را کتمان نکردیم

اینقدر به قرآن به مادیات نگاه نکنید اگر خدا خود را نشان دهد که کافران ایمان بیارند همچین چیزی ممکن نمیشود . چون خدا با چشم مادی کافران دیده نمیشود . در ضمن روح فقط مهم است چون پس از مرگ خدا روح را بوسیله فرشته مرگ اخذ میکند . اگر روح خدا در این جسم پلید شود به ضرر او و اگر متذکر و شکر گذار شود به نفع او .در قرآن آمده که تحریف ناپذیر است . پس اگر خدا نام علی (ع) را در قرآن می آورد دشمنان علی(ع) آنرا نابود میکردن. متاسفانه پس از رحلت پیامبر دوباره تاریخ قابیل و هابیل تکرار شد . قابیل برای حکومت مادی هابیلیها را ترور کرد . دختر پیامبر و امام علی ولی الله و حسنین طی توطئه بیعت خلفاء ترورشدند . اما به خاطر سعی تلاش امام علی(ع) قرآن سالم و کامل به ما رسیده است . والله اعلم .

عماد;280650 نوشت:
خلاصه حضرت علی هم نباشد این اولی امر یک نفر دیگر است ، او کیست ، هر کس را بگویی ما می گوییم مگر قران کتاب چیستان است اسم این اولی الامر را نگفته
این اولی امر یا علی علیه السلام است یا ابابکر ، اسم هیچکدام نیامده ، پس این اشکال شما بر هر دو مورد وارد است

شما مثل اینکه مطلب را کامل نخواندید.دلیل سوم را بخوان جواب سوالت را می گیری.

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ . مائده / 55.
«دوست شما، تنها الله و پيامبر و مومنان هستند یعنی مومناني كه نماز برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند.»
شيعه میگوید:
مراد از « الذين آمنوا... » قطعاً امام امير المؤمنين عليه السلام است ؛ زيرا اين آيه در زماني نازل شده است كه امام علي عليه السلام در حال ركوع به فقيري كه از مردم استمداد مي‌كرد، انگشتري خود را صدقه داد.
بنابر تصريح بسياري از علماي اهل سنت، اين آيه در بارۀ امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است. قاضي عضد الدين الإيجي، متوفاي 756 در اين باره مي‌گويد:
وأجمع أئمّة التفسير أنّ المراد علي.
المواقف في علم الكلام، ص 405.
تمامي مفسرين اجماع دارند كه اين آيه در بارۀ امام علي عليه السلام نازل شده است.
و سعد الدين تفتازاني نيز تصريح مي‌كند:
نزلت باتّفاق المفسّرين في علي بن أبي طالب، رضي اللّه عنه، حين أعطى خاتمه وهو راكع في صلاته.
شرح المقاصد في علم الكلام، ج 5، ص270.
[اين آيه] به اتفاق مفسران دربارۀ علي بن أبي طالب (عليه السلام) هنگامي كه در حال ركوع انگشترش را به فقير نيازمند بخشيد نازل شده است.

پاسخ اهل سنت
ما منکر علم تفسیر نیستیم اما وقتی الله میگوید من یکتا هستم (قل هو الله احد ) کسی حق ندارد تفسیر کند که دو الله داریم ! پس قبل از نگاه کردن به تفسیر،خوب است نگاهی به کلمات آیه بنماییم
سوال ما این است
آیا همین کافی نبود که الله،حضرت علی را با با اشاره و با ضمیر معرفی کند؟ همین سردرگمی ما را بس نبود که بار بیشتری بر سر ما گذاشت؟ منظورم این است که الله، حضرت علی را با ضمیر مفرد معرفی نکرده بلکه در آيه از ضمیر جمع استفاده شىده است !! آيه میگوید ولی شما الله و رسولش و کسانی هستند (نمیگوید و کسی است که ) نماز میخوانند و زکات میدهند و رکوع کنندگانند ( نمیگوید که نماز میخواند زکات میدهد و و رکوع میکند ) خبری از فعل مفرد نیست همه جا حرف از اولیاء است نه یک ولی
چگونه ممکن است آیه در حق علی باشد در حالیکه ضمیر و فعل ها همه جمع باشند؟!
شیعه میگوید حل این معما که کاری ندارد مقصود 12 امام هستند، اما همینطور الکی که هر حرفی پذیرفتنی نیست، چرا درباره امامان اسماعیلیه یا زیدیه یا بهاییه نباشد؟ و شما میگویید آیه درباره عمل علی است که در حال رکوع زکات داد، بقیه امامانتان که در حال رکوع زکات ندادند بلکه تا آنجا که من میدانم در مذهب شما در حالت نماز با اشاره به گدا گفتن که بیا از دست من انگشتری را در بیاور جایز نیست !
و همین ادعا که علی رضی الله عنه در حال رکوع داد نیز غلط است،شما فقط تصور کنید که در حالت نماز؛ آنهم در حال رکوع؛ به چه شکلی علی به گدا گفته بیا از دست من انگشتری را بکش؟!! این قابل تصور نیست مگر اینکه فکر کنیم نماز باطل میشود و آیا با دست اشاره کرد یا با آبرو؟!!

الله به تعبیر شیعه نه فقط در این آیه به حضرت علی اشاره کرده (و صراحتی نیست) نه فقط به جای ضمیر مفرد ضمیر جمع بکار برده بلکه حتی برای تکمیل چیستان خود، برای معرفی حضرت علی از کلمه ولی استفاده کرده که یک معنی بسیار متداول آن بمعنای (دوست و یاور ) است و عجیب اینکه در آیات قبل و بعد نیز این کلمه آمده همه جا به معنی دوست است و اینجا هم ظاهرا معنی ولی یعنی دوست و یاور ولکن شیعه اصرار دارد که اینجا ولی یعنی خلیفه و جانشین پیامبر!!
برای درک بهتر آیه یک راه این است که روال سخن نیز را ببینیم یعنی ببینم آیات قبل و بعد درباره چه موضوعی است ؟

در آیات قبل و بعد از آیه مورد نظر شیعه، نیز کلمه اولیاء آمده است پس سخن روالی و سر رشته ای دارد
ما بعضی از آیات را ذکر میکنیم و شما خودتان قرآن را باز کنید و آیات قبل و بعد را ببینید تا در یابید ماجرا چیست.

الله اول میگوید:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿المائدة-51﴾ خلاصه ترجمه اينكه الله ميگوید ای مومنان یهود و نصارا را ولی نگیرید ولی یعنی چی اینجا ؟ واضح است ! یعنی دوست نگیرید و متحد نشوید با آنها
و در آیه بعد علت دوستی مسلمانان سست ایمان و منافقین را مینویسد که علتش این است که از ضرر رسیدن به خود بیمناکند و بعد حال مومنانی را وصف میکند که که در راه خدا جهاد میکنند واز هیچکس باک ندارند و رفته رفته میرسد به آیه 56 آیه مورد نظر شیعه یک دفعه اینجا الله ( از نظر شیعه ) سر رشته سخن از دستش در میرود و میگوید رهبر شما،علی و 11 امام دیگرهستند!!!
ولی برای رسوا کردن تفسیر شیعه هنوز فرصت های دیگری داریم ! حالا ببینید آیه بعد از آیه 56 چه میگوید ؟
وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ ﴿56﴾
آیه بعد میگوید هرکس روی دوستی بیاورد بسوی الله و رسول و مومنین آنها حزب الله هستند که غالبند و آیه بعد جالب است در ان آیه هم کلمه اولیاء بکار رفته:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿57﴾
اي مومنان كساني كه دين شما را به تمسخر گرفته اند؛ از اهل کتاب یا کافران؛ دوست نگیرید
پس میبینید تمام آيات حول دوستي نكردن با كفار و اهل كتاب است و آيات دارد به مسلمانان خاطی میگوید كه دوست واقعي شما الله و رسولش و مومنان هستند و بس
و اين هم دو آيه دیگر در همين سوره، شاید دیگر همه چیز را روشن شود. آیه را ببینید:
ترَى كَثِيرًا مِّنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ ﴿80﴾ وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِالله والنَّبِيِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاء وَلَكِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴿81﴾
بسيارى از اهل كتاب را مى‏بينى كه با كسانى كه كفر ورزيده‏اند دوستى مى‏كنند راستى چه زشت است آنچه براى خود پيش فرستادند كه [در نتيجه] خدا بر ايشان خشم گرفت و پيوسته در عذاب مى‏مانند (80)
و اگر به خدا و پيامبر و آنچه كه به سوى او فرود آمده ايمان مى‏آوردند آنان را به دوستى نمى‏گرفتند ليكن بسيارى از ايشان نافرمانند (81)
من اين ترجمه را از روي دست مترجمين شيعه نوشته ام. يعني هيچ راهي نيست جز اينكه كلمه اولياء و فعل يتولون را به معني دوست و دوست گرفتن ترجمه كنيم و بعنوان خليفه نميتوانيم ترجمه نمايم.دوستان خودشان بروند و معانی ایات را بخوانند و نفکر کنند.
يا الله عقل و ايمان ما را از ما نگير. آمین

hagh;280635 نوشت:
آیا آیه (وَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) در حق حضرت علی نازل شده است؟

از 350 آیه ای که برادران شیعه میگویند در حق علی نازل شده است یکی هم این آیه است.يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) «اي ايمان آوردگان خدا و رسولش و فرماندهاني که از بين خود تان هستند را اطاعت کنيد» «فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً»سورة النساء(59)

پس اگر در چيزي اختلاف پيدا کرديد به خدا و رسول او مراجعه کنيد اگر ايمان به الله و روز قيامت داريد اين بهتر و درست تر است.»

این آیه به چندین و چند دلیل به حضرت علی مربوط نیست:
دلیل اول = الله نه از کسی ترس داشته نه واهمه نه خجالت میکشیده و نه قرآن کتاب چیستان است!

اگر منظور علی میبود الله بصراحت آنرا اعلام میکرد. الله ای که ما میشناسیم به اندازه یک بال مگس برای دنیا و مافیها ارزش قایل نیست که سربسته سخن گوید.
دلیل دوم= اگر منظور «اولي الامر» همان علی است پس طبق عقیده شیعه حرفایشان باید در مشاجرات حرف آخر و مرجع باشد و اگر علی معصوم باشد پس بايد الله ميفرمود:
و إذا تنارعتم في شيئ فردوه إلي الله و الرسول و اولي الامر
( یعنی وقت اختلاف به الله و رسول و اولی الامر مراجعه کنید)
اما بخش دوم آیه میگوید: فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ
. اگر در چيزي اختلاف پيدا کرديد به خدا و رسول او مراجعه کنيد

و میبنید که سخنی از اولی الامر نیست.

پس این قسمت آیه ،اولیاء الامر را در وقت اختلاف در رديف امت قرار مي گیرند پس امر ولي الامر حرف آخر نيست پس ولي الامر معصوم نيست پس اين علی که شما می گویید را الله نمي شناسد تا در وقت اختلاف به ما امر کند که به او مراجعه کنيم اين قسمت آيه، حضرت علي را در وقت نزاع در رديف بقيه مردم قرار داد پس اين آيه دليل است بر رد امامت شيعه و اولي الامر همان است که ما ميگويم. اميرانی هستند از بين ما که حق ندارند پا را از دايره ترسیمی قرآن و سنت بيرون بگذارند و ما حق رد آنها، در صورتي که خلاف قرآن و سنت کاري کردند را داريم.
لیل سوم =ما بر رد تفسیر شیعه این است که کلمه اولی الامر جمع است و پس فقط دلالت بر علی ندارد بلکه دلالت به همه فرمانده هاست. و ما میدانیم که رسول الله برای هر سفری ولی امری تعیین میکردند و علی فرماندهی بود از فرمانده ها.
شیعه فورا میگوید بله اولی امر جمع است و امامان ما هم دوازده نفرند پس معلوم شد آیه فقط در حق علی نیست در حق 11 امام دیگرشان هم هست و این عذز بدتر از گناه ست زیرا الله از ما خواسته در طی قرون و اعصار تا روز قیامت، از 12 نفر پیروی کنیم ولی این دستور مهم را در لفافه بسیار میهمی پیچیده و حاشا که منظور الله قرآن روشن همین چیز تاریک و مبهمی باشد که شیعه میخواهد بما بقبولاند.

لیل سوم =ما بر رد تفسیر شیعه این است که کلمه اولی الامر جمع است و پس فقط دلالت بر علی ندارد بلکه دلالت به همه فرمانده هاست. و ما میدانیم که رسول الله برای هر سفری ولی امری تعیین میکردند و علی فرماندهی بود از فرمانده ها.

و آیه زیر هم این ادعای شیعه ها رد میکند که اولیاء امور منحصرند به 12 امام اند:
وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلًا ﴿83﴾
«و چون خبرى [حاكى] از ايمنى يا وحشت به آنان برسد انتشارش دهند و اگر آن را به پيامبر و اولياى امر خود ارجاع كنند قطعا از ميان آنان كسانى‏اند كه [مى‏توانند درست و نادرست] آن را دريابند و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود مسلما جز [شمار] اندكى از شيطان پيروى مى‏كرديد» (83)نساء

اینجا واضح است که الله ما را بعد از خود و رسولش ،ارجاع میدهد به فرماندهان با علم .
دلیل 4 = و اگر تفسیر برادران شیعه را قبول کنیم پس این آیه و آیه اول معطل و بی معنی میشوند زیرا قرنهاست که امام زمانی نیست تا در وقت خوف، خبر را پیش او ببریم میبریم پیش کی پیش اولیاء امور پس باز تفسیر شیعه به کوچه بن بست رسید.
دلیل5 = روال آیه ربطی به علی ندارد شما خودتان آیان قبل و بعد از آیه مورد بحث را در سوره نساء بخوانید و ببینید.

hagh;280649 نوشت:
شیعه میگوید: آيه (الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً) ﴿البقرة: ٢٧٤﴾ آنها كه اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشكار، انفاق مى‏كنند».درباره حضرت علی است و باز سنی را شاهد میاورد و میگوید:
از طریق ابونعیم با اسناد به روایت ابن عباس آیه در شأن علی نازل شده است آنگاه که چهار درهم داشت، یک درهمش را در شب، درهمی را در روز، درهمی دیگر را نهانی و درهم آخر را آشکارا انفاق کرد، ثعلبی هم همین را روایت کرده است، و از آنجا که آیه در شأن کس دیگری نیامده، علی بهتر و برتر بوده و امام بر حق است.
پاسخ اهلسنت
1- آیه میگوید الذین، نمیگوید (الذی) و الذین یعنی آنها ، درحالیکه علی یک نفر بود پس این اولین دلیل بر بطلان ادعای شیعه و چرا الله نمیفرماید علی و میگوید الذین؟!!
2–دوما اگر هرچه ابونعیم بگوید را شما قبول دارید، پس احادیث او در فضیلت عمر را نیز قبول کنید! اگر آن احادیث را قبول ندارید، پس میتوانیم نتیجه بگیریم که شما به ابونعیم اطمینان ندارد و ممکن است ابونعیم دروغ بگوید یا دچار اشتباه شود، و اگر اینطور است، چرا درباره علی که حدیث بیاورد، فورا ابونعیم را را به درجه معصومین میرسانید و به سند حدیث نگاهی نمیکنید؟!!
3–اندک آشنایی با علم حدیث نیز کافیست که بدانید بودن حدیث در کتاب ثعلبی یا ابونعیم یا هر کس دیگر غیر از بخاری و مسلم برای اهل سنت تعهد آور نیست و دیدن سند ضروریست ولو که در مدح علی یا عمر باشد.

4–و این حدیث دروغ است
5–اگر علی پنهانی خیرات کرده کی دیده؟!! که این روایت را در حق او میداند، اگر دیده ، پس دیگر پنهانی نیست!!!! اما اگر علی خودش گفته که من مخفیانه انفاق کردم این دیگر حتی مخلصانه هم نیست؟ و حاشا که علی از اخلاص دور باشد.
6–چرا شامل این آیه من نباشم که هرگز نتوانستم انفاقی بکنم مگر اینکه یا شب بوده یا روز !!
و هرگز نتوانستم صدقه های بدهم مگر اینکه یا آشکار بوده یا پنهان ...... پس دیدی که آیه لفظ عام دارد و همه شمول است و هر مسلمانی که بی ریا و زیاد انفاق میکند را شامل میشود

7 - آیا انصاف است الله علی را برای صدقه دادن (در مجموع) چهار درهم بستاید و صدقه امت اسلام که هزاران هزار درهم انفاق کرده اند را نبیند؟

8 -حالا آیات قبل از این آیه را ببینید:
«وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يعْلَمُهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ(البقرة/270) إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِي وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيرٌ لَكُمْ وَيكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيئَاتِكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(البقرة/271) لَيسَ عَلَيكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يهْدِي مَنْ يشَاءُ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ وَمَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيرٍ يوَفَّ إِلَيكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ(البقرة/272) لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا يسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ(البقرة/273) الَّذِينَ ينْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَلَا هُمْ يحْزَنُونَ(البقرة/274) »
و میدانیم حضرت علی خودش در ابتداء از فقراء مدینه بوده و الله در آیات دارد اغنیاء را تشویق میکند تا به افرادی مثل حضرت علی که در راه الله به تنگنا افتاده اند مدد کنند پس این هم دلیلی دیگر،که این آیه در حق علی نازل نشده است البته ایشان هم بعد ها بخاطر انفاقهایشان در وقت پولداری مشمول آیه شدند.





خب من هرچه در نهج البلاغه خواندم شکایات امام علی (ع) از فرمان نبردن عرب از ایشان بود .
این آیات هم دستور به اطاعت از پیامبر و جانشین پیامبر که حضرت محمد (ص) بصراحت امام علی(ع) را بعد از خود اعلام داشتن از اهل البیت و حسنین و معصومین است . اما توسط تروریست های بیعت این فرماندهان معصوم ترور شدن حال چطور این آیات رو به تروریست ها نسبت میدی ؟/////////////

اقای mohammad+ali به جای نهج البلاغه اول قرآن را بخوانی بهتر نیست؟

hagh;280635 نوشت:
آیا آیه (وَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) در حق حضرت علی نازل شده است؟
جناب حق سلام عليكم
اولا بايد خدمت حضرتعالي و تمامي كساني كه آيات قرآن را به تاويل مي برند و تفسير به راي ميكنند بگويم طبق احاديث موثق تفسير به راي آيات قرآن عاقبتي جز آتش دوزخ نيست
ثانيا حضرتعالي در مقامي نيستيد كه بخواهيد به ما بگوئيد تفسير آيه چيست حضرتعالي هم يك عوام هستيد مانند هزاران عوام ديگر پس بهتر است قبل از اينكه خودتان را مبتلاي جهنم اعمال و گفتارتان كنيد تفسير آيات الهي را به اهلش بسپاريد و اما تفسير آيه اول از تفسير كشاف نوشته عالم بزرگوار زمخشري
و المراد بأولى الأمر منكم: أمراء الحق لأن- أمراء الجور- اللَّه و رسوله بريئان منهم، فلا يعطفون على اللَّه و رسوله في وجوب الطاعة لهم، و إنما يجمع بين اللَّه و رسوله و الأمراء الموافقين لهما في إيثار العدل و اختيار الحق و الأمر بهما و النهى عن أضدادهما كالخلفاء الراشدين و من تبعهم بإحسان. و كان الخلفاء يقولون: أطيعونى ما عدلت فيكم، فإن خالفت فلا طاعة لي عليكم.
الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج‏1، ص: 524
يك سوال بسيار مهمي كه از جناب زمخشري داريم اين است كه شما چطور قائل به عصمت پيامبر هستيد ولي عصمت را در جانشينان آن حضرت قائل نيستيد ؟؟؟
مگر نه اينكه هر متبوعي بايد در تمام صفات تابع تابع خودش باشد؟؟؟
بعد جناب زمحشري بخاطر فرار از چنين اشكال بزرگي دست به توجيه مي زند و ميفرمايد إنما يجمع بين اللَّه و رسوله و الأمراء الموافقين لهما به نظر شما امرائي كه مورد موافقت خدا و رسولش بودند چه كساني بودند به قول شما 350 آيه در شان امير المومنين نازل گرديده شما 10 آيه بياوريد كه بتوانيد شان نزول آنها را به خلفايتان ارجا ع بدهيد
بزرگترين اشتباهي كه البته براي اثبات خلافت خلفاي ثلاثه براي اهل سنت است همين اشتباه است كه عصمت را در پيامبر قبول دارند ولي در جانشينان آنحضرت قبول ندارند چون زماني كه ما عصمت را در جانشينان حضرتش قبول نداشته باشيم معنايش اين است كه پس بايد انحراف آنها را بپذيريم دقيقا به جمله ابابكر توجه فرمائيد كه گفتند ان لي شيطانا يعتريني خود ايشان دارد با زبان عجز و لابه اعتراف ميكند كه در من شيطاني است كه مرا به انحراف وا ميدارد سوال اينجاست كه آيا در طول تاريخ عمر بابركت حضرت رسول الله حتي يك جمله هم شنيده نشد كه حضرتش مشابه آن را بگويند كه جزء بديهيات وحياني هست كه خداوند خطاب به پيامبرش فرمود ان هو الا وحي يوحي علمه شديد القوي همچنانكه در طول زندگي آنها انحرافات بسياري را مشاهده مي كنيم كه يكي از بزرگترين اشتباهات آنها كه در زمان خود پيامبر اتفاق ميافتاد اجتهاد در مقابل نص وجود پيامبر عظيم الشان بود
اما تفسير آيه شريفه از تفسير شريف الميزان
و اما اينكه بعضى ديگر گفته ‏اند و يا ممكن است بگويند كه مراد از" اولى الامر" خلفائى هستند كه بعد از رحلت رسول خدا (ص) زمام امور مسلمين را در دست گرفتند يعنى: ابا بكر، عمر، عثمان و على (ع) است، علاوه بر اينكه هيچ دليلى قطعى از كتاب و سنت بر آن نيست، اين اشكال بر آن وارد است كه از دو حال بيرون نيست، يا حكم آيه شريفه مختص به زمان رسول خدا (ص) است و يا عمومى است و شامل زمانهاى بعد نيز مى‏شود. اگر مختص به زمان رسول خدا (ص) باشد، لازمه ‏اش اين است كه در زمان رسول خدا (ص) همه مسلمين اين چهار نفر را به عنوان" اولى الامر" بشناسند و حد اقل صحابه بايد اين شناسايى را داشته باشند در حالى كه حديث و تاريخ چنين شانى و شؤونى از اين قبيل را براى خصوص آنان ضبط نكرده و اگر عمومى باشد، لازمه ‏اش اين است كه با در گذشت اين چهار نفر حكم آيه شريفه قطع شده باشد و لازمه ديگرش اين است كه خود آيه بايد اين معنا را خاطر نشان كرده باشد، يعنى فرموده باشد حكم آيه بر خلاف آنچه از ظاهرش استفاده مىي ‏شود، منحصرا مربوط به زمان زندگى اين چهار نفر است، هم چنان كه مي ‏بينيم همه احكامى كه اختصاص به بره ه‏اى از زمان دارد آيه‏ اى كه آن را بيان مي ‏كند، اين معنا را خاطر نشان مي ‏كند، مانند احكامى كه مخصوص به رسول خدا (ص) است و ما در آيه شريفه اثرى از اين تذكر نمي ‏بينيم.
ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 33

نقل قول:
يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ)
«اي ايمان آوردگان خدا و رسولش و فرماندهاني که از بين خود تان هستند را اطاعت کنيد»
لیل سوم =ما بر رد تفسیر شیعه این است که کلمه اولی الامر جمع است و پس فقط دلالت بر علی ندارد بلکه دلالت به همه فرمانده هاست. و ما میدانیم که رسول الله برای هر سفری ولی امری تعیین میکردند و علی فرماندهی بود از فرمانده ها.


نقل قول:
و آیه زیر هم این ادعای شیعه ها رد میکند که اولیاء امور منحصرند به 12 امام اند:
وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلًا ﴿83﴾
«و چون خبرى [حاكى] از ايمنى يا وحشت به آنان برسد انتشارش دهند و اگر آن را به پيامبر و اولياى امر خود ارجاع كنند قطعا از ميان آنان كسانى‏اند كه [مى‏توانند درست و نادرست] آن را دريابند و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود مسلما جز [شمار] اندكى از شيطان پيروى مى‏كرديد» (83)نساء

اینجا واضح است که الله ما را بعد از خود و رسولش ،ارجاع میدهد به فرماندهان با علم .
اما اينكه بعضى گفته‏ اند:" اولى الامر" همان فرماندهان سريه ها و به اصطلاح امروز هنگ و گردانها است، صحيح نيست: براى اينكه امراى ارتش، به جز امارت و سرپرستى سربازان خود، آنهم در يك واقعه‏اى خاص يعنى جنگى كه پيش آمده، كارى و پستى و مسئوليتى ندارند، دائره امارت و سرپرستى امراى لشگر از چهار ديوارى لشكر تجاوز نمى‏كند و اما وقايع و حوادثى كه از سنخ حادثه مورد آيه است يعنى شايعه سازى دشمن و اخلال در امنيت و ايجاد خوف و وحشت عمومى كه به دست مشركين و به وسيله ايادى آنان در بين مؤمنين صورت مي ‏گيرد تا مؤمنين را بيچاره كنند، امراى ارتش در اين نيز مسئوليتى و قدرتى ندارند، تا بتوانند حقيقت مطلب را براى مردمى كه از آنان امثال آن شايعات را استفسار مي ‏كنند، روشن سازند.
و اما اينكه بعضى ديگر ممكن است بگويند: كه منظور از" اولى الامر" علماء امت است، نادرستى آن روشن‏تر از نظريه قبلى است، براى اينكه هيچ تناسبى با آيه شريفه ندارد:
زيرا علما كه در صدر اسلام عبارت بودند از محدثين و فقها و قاريان و دانشمندانى كه تخصصشان بحث پيرامون اصول دين بود، چه آگاهى از درستى و نادرستى شايعات داشتند؟
آگاهى آنان در همان فقه و حديث و قرائت و اصول دين بود و آيه شريفه سخن از شايعه‏ هاى شايعه سازان دارد، مى‏فرمايد:" وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ ..." و اين شايعه‏ ها، ريشه‏ هاى سياسى دارد كه هر شايعه مربوط به يك غرض است و اى بسا كه علماى مذكور در قبول آنها و يا رد و مسكوت گذاشتن و بي ‏اعتنايى كردنشان به آن، مفاسد و مضارى اجتماعى براى مسلمانان به بار آورند، مفاسدى كه با هيچ چيز نمي ‏توان آن را جبران نمود و يا مساعى‏
امتى را كه در راه سعادت خود تحمل كرده‏ اند، به باد دهد و يا سيادت و سرورى آن امت را به ذلت و مسكنت مبدل سازند و يا خون افراد امت را هدر دهند و يا افرادى را اسير دشمن سازند.
علماى دين به آن جهت محدثند، يا فقيه و يا قارى و يا امثال آن هستند، چه اطلاعى از اينگونه مسائل دارند؟ تا خداى عز و جل امت اسلام را مامور سازد به اينكه در اين مسائل به علما مراجعه كنيد؟ در مراجعه به علما چه اميدى براى حل مشكلات سياسى هست؟.
_________________
ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 32
نقل قول:
دلیل 4 = و اگر تفسیر برادران شیعه را قبول کنیم پس این آیه و آیه اول معطل و بی معنی میشوند زیرا قرنهاست که امام زمانی نیست تا در وقت خوف، خبر را پیش او ببریم میبریم پیش کی پیش اولیاء امور پس باز تفسیر شیعه به کوچه بن بست رسید.
جناب حق معلوم است كاملا نابخردانه قضاوت مي كنيد من تعجبم شما كه از علم كلام سر در نمياوريد چرا دست به اظهارات بي ربط ميزنيد اگر اندكي در علم كلام جستجو كنيد از لزوم وجود قاعده لطف پي به امام حي و زنده تا آخر دنيا خواهيد برد ولي زهي تغافل و تجاهل كه شما در آن بسر ميبريد ما با براهين عقلي و نقلي در علم كلام ثابت كرديم كه ائمه معصوم واسطه فيض خداوند متعال بر بندگانش هستند همچنانكه از اول خلقت حضرت آدم عليه السلام آخرين پيامبر نيز در هر دوره ايي پيامبراني جهت استفاضه مردم ميامدند و به نص صريح فرمايشات پيامبر گرامي اسلام دوازده جانشين بعد از ايشان واسطه فيض قدسي به شمار ميروند
متاسفانه برادران اهل سنت براي اثبات خلافت خلفايشان هم بينايي چشمان دلشان را از دست داده اند هم شنوايي گوش دلشان را و براي اثبات آن به هر مستمسكي مي آويزند و خوشا بحال شيعيان كه بنا بر حكم آيه شريفه يوم ندعوا كل اناس بامامهم ارجاعشان به وجود قدسي و ملكوتي امام المتقين و يعسوب الدين امير المومنين علي بن ابيطالب عليه افضل صلوات الملائكه المقربين است همچنانكه ارجاع امر اخروي شما بر طبق اين آيه شريفه به خلفايتان است و مباركتان باشد

رحیق مختوم;280677 نوشت:
اما اينكه بعضى گفته‏ اند:" اولى الامر"

اصلا همین آیه(83 سوره نسا) تمام دلایل شما را نابود میسازد. خداوند رحمن میفرماید: کسانی از آنان که علم دارند. مگر نگفتید که اولی الامر معصوم بوده وهمگی علم لایزال دارند(نعوذ بالله) پس چرا خداوند میفرماید کسانی ازبین آنها که علم دارند؟(یعنی همه اولی الامر علم ندارند.)

hagh;280670 نوشت:
اقای mohammad+ali به جای نهج البلاغه اول قرآن را بخوانی بهتر نیست؟

پیامبر اکرم (ص) من شهر علم هستم و علی دربان آن . هرکه میخواهد وارد شهر شود باید اول از دربان اجازه بگیرد .
شما شبهه هایتان را مینویسید نظر و نتیجه گیری خودتان را هم بفرمایید(فقط کپی پیست نکنید) . قرآن الله : مومنان از لغو و بیهوده گریزانند .

mohammad+ali;280689 نوشت:
پیامبر اکرم (ص) من شهر علم هستم و علی دربان آن . هرکه میخواهد وارد شهر شود باید اول از دربان اجازه بگیرد .
شما شبهه هایتان را مینویسید نظر و نتیجه گیری خودتان را هم بفرمایید(فقط کپی پیست نکنید) . قرآن الله : مومنان از لغو و بیهوده گریزانند .

از دیگر احادیثی كه شیعه بسیار به آن استدلال می كنند حدیث (من شهر علم هستم، و علی در آن، وهركس می خواهد وارد شهر شود باید از در آن وارد شود) می باشد و در بحث و مناظره با اهل سنت به این حدیث استناد می كنند.
ویا اینكه می گویند خود علمای اهل سنت این حدیث را در كتب خود روایت كرده اند واسماء تنی چند از محدثین را می آورند تا ثابت كنند كه این حدیث صحیح است.
باید گفت بله این حدیث در كتب اهل سنت روایت شده اما مسئله مهم این است كه ایا آین روایت سند صحیحی در كتب اهل سنت دارد یا خیر؟ هرگز وجود یك حدیث در كتابی دلیل بر صحت آن نیست ولو با طرق بسیار روایت شده باشد.اما روش شیعه اینطور می باشد كه هر حدیثی در كتب اهل سنت وارد شده باشد به شرط اینكه به مذهبشان بخورد قبول می كنند و دیگر به صحت وضعفش كاری ندارد حتی اگر راوی حدیث فرعون وهامان هم باشندبرایشان فرقی ندارد شرط اول این است كه به مذهبشان بخورد.
و ما در این مقاله انشاء الله سند این حدیث و طرقش را مورد برسی قرار میدهیم
این حدیث طرق مختفلی دارد كه از طریق ابن عباس وجابر وعلی رضی الله عنهم روایت شده
واما حدیث «علی» پنج طرق دارد:
1.(أنبأنا علی بن عبید الله الزاغونی قال أنبأنا علی بن أحمد البسری قال أنبأنا أبو عبد الله بن بطة العكبری قال حدثنا أبو على محمد بن أحمد بن الصواف قال حدثنا أبو مسلم إبراهیم بن عبد الله البصری قال حدثنا محمد بن عمران الرومی قال حدثنا شریك عن سلمة بن كهیل عن الصنابحی عن علی قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : «أنا دار الحكمة وعلى بابها»سلمه بن كهیل از الصنابحی واو از علی روایت می كند كه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند :من شهر حكمتم وعلی باب آن.
2. أنبأنا محمد بن عبد الباقی بن أحمد قال أنبأنا أحمد بن أحمد الحداد قال حدثنا أبو نعیم أحمد بن عبد الله الحافظ قال أنبأنا أبو أحمد محمد بن أحمد الجرجانی قال حدثنا الحسن بن سفیان قال حدثنا عبد الحمید بن بحر قال حدثنا شریك عن سلمة بن كهیل عن الصنابحی عن علی بن أبی طالب رضی الله عنه قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " أنا دار الحكمة وعلى بابها
((سلمه بن كهیل از الصنابحی واو از علی روایت می كند كه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند :من شهر حكمتم وعلی باب آن))
3.أنبأنا علی بن عبید الله قال أنبأنا علی بن أحمد البسری قال أنبأنا عبید الله بن محمد العكبری قال حدثنا أبو بكر محمد بن القاسم النحوی قال حدثنا عبد الله بن ناجیة قال حدثنا أبو منصور شجاع بن شجاع قال حدثنا عبد الحمید بن حبر البصری قال حدثنا شریك قال حدثنا سلمة بن كهیل عن أبی عبد الرحمن عن علی قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " أنا مدینة الفقه وعلى بابها "(سلمه بن كهیل از ابی عبدالرحمن او از علی روایت می كند كه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند :من شهر فقهم وعلی در آن)
4.رواه أبو بكر ابن مردویه من حدیث الحسن بن محمد عن جریر عن محمد بن قیس عن الشعبی عن علی قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " أنا دار الحكمة وعلى بابها "
(ابوبكر ابن مردویه از حسن بن محمد بن جریر و از محمد بن قیس شعبی از علی روایت می كند كه پیامبر فرمودند :من شهر حكمتم وعلی در آن).
5. رواه ابن مردویه من طریق الحسن بن علی عن أبیه عن رسول الله صلى الله علیه وسلم أنه قال : " أنا مدینة العلم وعلى بابها ، فمن أراد العلم فلیأت الباب "
(باز ابن مردویه از طریق حسن بن علی از پدرش علی رض روایت می كند كه پیامبر فرمودند :من شهر علم هستم وعلی باب آن هركس خواستار علم است باید از در آن وارد شود).
حدیث باب علم از طریق ابن عباس ده طرق دارد:
1. أنبأنا أبو منصور عبد الرحمن بن محمد قال أنبأنا أبو بكر أحمد بن علی بن ثابت قال أنبأنا الحسین بن علی الصمیری قال حدثنا أحمد بن علی الصمیری حدثنا إبراهیم بن أحمد بن أبی حصین حدثنا محمد بن عبد الله أبو جعفر الحضرمی حدثنا جعفر بن محمد البغدادی الفقیه حدثنا أبو معاویة عن الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال : سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول : " أنا مدینة العلم وعلى بابها ، فمن أراد العلم فلیأت الباب)
2: أنبأنا عبد الرحمن بن محمد قال أنبأنا أحمد بن علی بن ثابت قال أنبأنا أحمد بن محمد العتیقی حدثنا عبد الله بن محمد بن عبد الله الشاهد حدثنا أبو بكر أحمد بن فاذویة الطحان حدثنا أبو عبد الله أحمد بن محمد بن یزید بن سلیم قال حدثنی رجاء بن سلمة حدثنا أبو معاویة الضریز [الضریر] عن الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " أنا مدینة العلم وعلى بابها فمن أراد العلم فلیأت الباب)
3.أنبأنا أبو منصور القزاز قال أنبأنا أبو بكر بن ثابت قال أنبأنا علی بن أبی على قال حدثنا محمد بن المظفر قال حدثنا أحمد بن عبد الله بن شابور قال حدثنا عمر بن إسماعیل بن مجالد قال حدثنا أبو معاویة الضریز [الضریر] عن الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم " أنا مدینة العلم وعلى بابها فمن أراد العلم فلیأت الباب "
4.أنبأنا علی بن عبید الله قال أنبأنا علی بن أحمد بن البسری قال أنبأنا عبید الله بن محمد العكبری حدثنا أحمد بن محمد بن یزید الزعفرانی حدثنا عمر بن إسماعیل بن مجالد حدثنا أبو معاویة عن الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال : قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " أنا مدینة العلم وعلى بابها فمن أراد بابها فلیأت علیا "
5.أنبأنا عبد الرحمن بن محمد قال أنبأنا أحمد بن علی بن ثابت قال أنبأنا محمد بن أحمد بن رزق قال أنبأنا أبو بكر مكرم بن أحمد بن مكرم القاضی قال حدثنا القاسم بن عبد الرحمن الأنباری قال أنبأنا أبو الصلت عبد السلام بن صالح بن سلیمان بن میسرة الهروی قال حدثنا أبو معاویة عن الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " أنا مدینة العلم وعلى بابها "
6.أنبأنا إسماعیل بن أحمد السمرقندی قال أنبأنا إسماعیل ابن مسعدة قال أنبأنا حمزة بن یوسف قال أنبأنا أبو أحمد بن عدى قال حدثنا عبد الرحمن بن سلیمان بن موسى بن عدى قال أنبأنا أحمد بن سلمة أبو عمرو الجرجانی قال حدثنا أبو معاویة عن الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال : قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " أنا مدینة العلم وعلى بابها فمن أراد مدینة العلم فلیأتها من بابها "
7.أنبأنا محمد بن عبد الملك بن خیرون قال أنبأنا إسماعیل بن مسعدة قال أنبأنا حمزة قال أنبأنا ابن عدى قال حدثنا أحمد بن حفص قال حدثنا سعید بن عقبة أبو الفتح الكوفی قال حدثنا الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال : قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " أنا مدینة العلم وعلى بابها فمن أراد العلم فلیأتها من قبل بابها "
8.أنبأنا إسماعیل بن أحمد أنبأنا ابن مسعدة أنبأنا حمزة أنبأنا ابن عدى حدثنا أبو سعید العدوی حدثنا الحسن بن علی بن راشد حدثنا أبو معاویة حدثنا الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال : قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " أنا مدینة العلم وعلى بابها فمن أراد مدینة العلم فلیأتها من بابها "
9.أنبأنا أبو منصور بن خیرون قال أنبأنا أبو محمد الجوهری عن أبی الحسن الدارقطنی عن أبی حاتم البستی قال حدثنا الحسین بن إسحاق الأصبهانی قال حدثنا إسماعیل بن محمد بن یوسف قال حدثنا أبو عبید القاسم ابن سلام عن أبی معاویة عن الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال : قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " أنا مدینة العلم وعلى بابها ، فمن أراد الدار فلیأتها من قبل بابها "
10.وأنبأنا عبد الرحمن بن محمد قال أنبأنا أحمد بن علی قال أنبأنا أبو طالب یحیى بن علی ابن الدسكری قال أنبأنا أبو بكر بن المقرى قال أنبأنا أبو الطیب محمد بن عبد الصمد الدقاق قال حدثنا أحمد بن عبد الله أبو جعفر المكتب قال أنبأنا عبد الرزاق قال أنبأنا سفیان عن عبد الله بن عثمان بن خیثم عن عبد الرحمن ابن بهمان قال سمعت جابر بن عبد الله قال : سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یوم الحدیبیة وهو آخذ بید على . وقال ابن عدى آخذ بضبع على " هذا أمیر البررة وقاتل الفجرة ، منصور من نصره ، مخذول من خذله یمد بها صوته أنا مدینة العلم وعلى بابها فمن أراد العلم وقال ابن عدى فمن أراد الدار فلیأت الباب " . وقد رواه أحمد بن طاهر بن حرملة بن یحیى المصری عن عبد الرزاق مثله سواء ، إلا أنه قال " فمن أراد الحكم فلیأت الباب "این ده طریق روایت ابن عباس رضی الله عنه
برسی سندی 5طریق روایت شده از علی رضی الله عنه:
در طریق اول محمد بن عمر الروبی می باشد ابن حبان در موردش می گوید(جایز نیست كه به احادیث او احتجاج كرد) در طریق دوم وسوم عبدالحمید بن بحر می باشد ابن حبان در موردش می گوید(كان یسرق الحدیث) (او حدیث سرقت می كرد).
در طریق چهارم محمد بن قیس می باشد واو مجهول الحال است ودر طریق پنجم جملگی راویان مجهول هستند.الموضوعات لابن الجوزی الجزء1 صفحة349
برسی سندی 10طریق روایت شده از ابن عباس رضی الله عنهما:
در طریق اول جعفر بن محمد البغدادی می باشد كه متهم به سرقت این حدیث است ودر طریق دوم جابر بن سلمة همچنین متهم به سرقت حدیث
در طریق سوم وچهارم عثمان بن إسماعیل می باشد .یحیی بن معین در موردش می گوید (او كذاب خبیث است )و (دارقطنی می گوید او متروك الحدیث است).در طریق پنجم ابوصلت الهروی همانطور كه دارقطنی در مورد او می گوید دروغگو است كسی است كه این روایت را وضع كرده بر ابی معاویه.در طریق ششم احمد بن سلمه می باشد ابن عدی در مورد او می گوید كه (اباطیل روایت می كرده) در طریق هفتم سعید بن عقبه ابن عدی در مورد او می گوید (او مجهول وغیر ثقه است)در طریق هشتم ابوسعید العدوی (كذاب و وضع كننده حدیث)
در طریق نهم : إسماعیل بن محمد بن یوسف .ابن حبان می گوید كه اسماعیل بن محمد حدیث سرقت می كرده و جایز نیست كه به روایتش استناد كرد
در طریق دهم الحسن بن عثمان. ابن عدی می گوید كه او حدیث وضع می كرده
اما برسی طرق روایت از جابر رضی الله عنه:
طریق اول:أحمد بن عبد الله المكتب .ابن عدی رحمه الله می گوید او حدیث وضع می كرد.طریق دوم:أحمد بن طاهر بن حرملة .ابن عدی رحمه الله می گوید او دروغ گوترین مردم است. ابن معین رحمه الله در مورد این حدیث می گوید (این حدیث كذب است و اصل و پایه ای ندارد)
وابوحاتم ابن حبان می گوید: (این خبر اصلی ندارد كه از رسول الله روایت شده باشد ونه از ابن عباس ونه اعمش و نه مجاهد و نه از ابو معاویه). و وقتی از امام احمد بن حنبل در مورد این حدیث سوال شد فرمود :(قبح الله اباصلت)
مسئله بعدی تصحیح حاكم نیشابوری است ممكن است شیعه بگویند حاكم این حدیث را در مستدرك خود روایت كرده و آن را صحیح می داند. پاسخ :حاكم این حدیث را در كتاب معرفه الصحابه در باب فضائل علی رضی الله عنه روایت كرده. اولا حاكم در تصحیح احادیث متساهل است و چه بسا احادیث ضعیفی را تصحیح كرده در حالی كه غیر او ان احادیث را باطل میدانستند.
دوم اینكه حاكم هم از طریق ابوصلت هروی از ابی معاویه روایت كرده وقبلا ثابت كردیم كه اباصلت حدیث وضع می كرده و این حدیث را به ابی معاویه نسبت داده.مراجعه شود به تعلیقات على المجروحین ص 179 و تهذیب الكمال لحافظ المزی 11/462
اقوال علمای دیگر در مورد این حدیث:

ابن قیسرانی در كتاب معرفة التذكرة ص127 می گوید(در راویان این حدیث ابوصلت هروی وعثمان بن خالد ومحمد بن اسماعیل هستند و همه شان دروغ گو اند) ومراجعه شود به ذخیرة الحفاظ 5/2578 امام ابن عربی در احكام قران ص 3/86 این حدیث را باطل میداند. امام ابن جوزی در كتاب الموضوعات 2/111
می گوید این حدیث (در تمام طرقش به صحت نرسیده)( لا یصح من جمیع الوجوه) وامام نووی رحمه الله در تهذیب الأسماء واللغات 1/348 این حدیث را باطل میداند وامام ذهبی در میزان الاعتدال این روایت با باطل میداند میزان الاعتدال 1/415 و ترتیب الموضوعات ص 103
وابن ملقن در كتاب شرح البخاری لابن الملقن 3/538 حدیث انا مدینه العلم وعلی بابها را منكر میداند وهمینطور امام هیثمی در مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ص 9/117 حدیث را ضعیف میداند
وامام سخاوی در كتاب الأجوبة المرضیة 2/880. روایت را ضعیف میداند وطرق دیگرش را حسن. وملاعلی قاری در الأسرار المرفوعة ص138 این حدیث را بی پایه واساس میداند. وامام العجلونی در كشف الخفاء 1/235 .این روایت را غیرثابت میداند ومضطرب میداند. ومراجعه شود به الفوائد المجموعة ص348.و ضعیف ترمذی ص 3723

وبا این تفاصیل وتوضحیات جای هیچ شك وشبهه ای باقی نمی ماند كه این حدیث ساختگی و دروغ است واستناد به آن جایز نیست و بهتر است شیعیان برای اثبات عقیده خود دنبال ادله محكمتر باشند ونه احادیث بی وپایه واساس و بدانند كه به صرف روایت شدن حدیثی در كتاب دلیل بر صحت آن نیست وامیرالمومنین علی بن ابیطالب رضی الله عنه دارای فضائل بسیاری است واهل سنت نیازی ندارند برای اثبات فضائل علی به احادیث ساختگی استناد كنند اما برعكس شیعه برای اثبات عقیده خود امامت الهی به دلیل ناتوانی از آوردن دلیل از قرآن وسنت مجبور است به اباطیل چنگ بزنند.

hagh;280706 نوشت:

از دیگر احادیثی كه شیعه بسیار به آن استدلال می كنند حدیث (من شهر علم هستم، و علی در آن، وهركس می خواهد وارد شهر شود باید از در آن وارد شود) می باشد و در بحث و مناظره با اهل سنت به این حدیث استناد می كنند.
ویا اینكه می گویند خود علمای اهل سنت این حدیث را در كتب خود روایت كرده اند واسماء تنی چند از محدثین را می آورند تا ثابت كنند كه این حدیث صحیح است.
باید گفت بله این حدیث در كتب اهل سنت روایت شده اما مسئله مهم این است كه ایا آین روایت سند صحیحی در كتب اهل سنت دارد یا خیر؟ هرگز وجود یك حدیث در كتابی دلیل بر صحت آن نیست ولو با طرق بسیار روایت شده باشد.اما روش شیعه اینطور می باشد كه هر حدیثی در كتب اهل سنت وارد شده باشد به شرط اینكه به مذهبشان بخورد قبول می كنند و دیگر به صحت وضعفش كاری ندارد حتی اگر راوی حدیث فرعون وهامان هم باشندبرایشان فرقی ندارد شرط اول این است كه به مذهبشان بخورد.
و ما در این مقاله انشاء الله سند این حدیث و طرقش را مورد برسی قرار میدهیم
این حدیث طرق مختفلی دارد كه از طریق ابن عباس وجابر وعلی رضی الله عنهم روایت شده
واما حدیث «علی» پنج طرق دارد:
1.(أنبأنا علی بن عبید الله الزاغونی قال أنبأنا علی بن أحمد البسری قال أنبأنا أبو عبد الله بن بطة العكبری قال حدثنا أبو على محمد بن أحمد بن الصواف قال حدثنا أبو مسلم إبراهیم بن عبد الله البصری قال حدثنا محمد بن عمران الرومی قال حدثنا شریك عن سلمة بن كهیل عن الصنابحی عن علی قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : «أنا دار الحكمة وعلى بابها»سلمه بن كهیل از الصنابحی واو از علی روایت می كند كه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند :من شهر حكمتم وعلی باب آن.
2. أنبأنا محمد بن عبد الباقی بن أحمد قال أنبأنا أحمد بن أحمد الحداد قال حدثنا أبو نعیم أحمد بن عبد الله الحافظ قال أنبأنا أبو أحمد محمد بن أحمد الجرجانی قال حدثنا الحسن بن سفیان قال حدثنا عبد الحمید بن بحر قال حدثنا شریك عن سلمة بن كهیل عن الصنابحی عن علی بن أبی طالب رضی الله عنه قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " أنا دار الحكمة وعلى بابها
((سلمه بن كهیل از الصنابحی واو از علی روایت می كند كه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند :من شهر حكمتم وعلی باب آن))
3.أنبأنا علی بن عبید الله قال أنبأنا علی بن أحمد البسری قال أنبأنا عبید الله بن محمد العكبری قال حدثنا أبو بكر محمد بن القاسم النحوی قال حدثنا عبد الله بن ناجیة قال حدثنا أبو منصور شجاع بن شجاع قال حدثنا عبد الحمید بن حبر البصری قال حدثنا شریك قال حدثنا سلمة بن كهیل عن أبی عبد الرحمن عن علی قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " أنا مدینة الفقه وعلى بابها "(سلمه بن كهیل از ابی عبدالرحمن او از علی روایت می كند كه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند :من شهر فقهم وعلی در آن)
4.رواه أبو بكر ابن مردویه من حدیث الحسن بن محمد عن جریر عن محمد بن قیس عن الشعبی عن علی قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " أنا دار الحكمة وعلى بابها "
(ابوبكر ابن مردویه از حسن بن محمد بن جریر و از محمد بن قیس شعبی از علی روایت می كند كه پیامبر فرمودند :من شهر حكمتم وعلی در آن).
5. رواه ابن مردویه من طریق الحسن بن علی عن أبیه عن رسول الله صلى الله علیه وسلم أنه قال : " أنا مدینة العلم وعلى بابها ، فمن أراد العلم فلیأت الباب "
(باز ابن مردویه از طریق حسن بن علی از پدرش علی رض روایت می كند كه پیامبر فرمودند :من شهر علم هستم وعلی باب آن هركس خواستار علم است باید از در آن وارد شود).
حدیث باب علم از طریق ابن عباس ده طرق دارد:
1. أنبأنا أبو منصور عبد الرحمن بن محمد قال أنبأنا أبو بكر أحمد بن علی بن ثابت قال أنبأنا الحسین بن علی الصمیری قال حدثنا أحمد بن علی الصمیری حدثنا إبراهیم بن أحمد بن أبی حصین حدثنا محمد بن عبد الله أبو جعفر الحضرمی حدثنا جعفر بن محمد البغدادی الفقیه حدثنا أبو معاویة عن الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال : سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول : " أنا مدینة العلم وعلى بابها ، فمن أراد العلم فلیأت الباب)
2: أنبأنا عبد الرحمن بن محمد قال أنبأنا أحمد بن علی بن ثابت قال أنبأنا أحمد بن محمد العتیقی حدثنا عبد الله بن محمد بن عبد الله الشاهد حدثنا أبو بكر أحمد بن فاذویة الطحان حدثنا أبو عبد الله أحمد بن محمد بن یزید بن سلیم قال حدثنی رجاء بن سلمة حدثنا أبو معاویة الضریز [الضریر] عن الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " أنا مدینة العلم وعلى بابها فمن أراد العلم فلیأت الباب)
3.أنبأنا أبو منصور القزاز قال أنبأنا أبو بكر بن ثابت قال أنبأنا علی بن أبی على قال حدثنا محمد بن المظفر قال حدثنا أحمد بن عبد الله بن شابور قال حدثنا عمر بن إسماعیل بن مجالد قال حدثنا أبو معاویة الضریز [الضریر] عن الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم " أنا مدینة العلم وعلى بابها فمن أراد العلم فلیأت الباب "
4.أنبأنا علی بن عبید الله قال أنبأنا علی بن أحمد بن البسری قال أنبأنا عبید الله بن محمد العكبری حدثنا أحمد بن محمد بن یزید الزعفرانی حدثنا عمر بن إسماعیل بن مجالد حدثنا أبو معاویة عن الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال : قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " أنا مدینة العلم وعلى بابها فمن أراد بابها فلیأت علیا "
5.أنبأنا عبد الرحمن بن محمد قال أنبأنا أحمد بن علی بن ثابت قال أنبأنا محمد بن أحمد بن رزق قال أنبأنا أبو بكر مكرم بن أحمد بن مكرم القاضی قال حدثنا القاسم بن عبد الرحمن الأنباری قال أنبأنا أبو الصلت عبد السلام بن صالح بن سلیمان بن میسرة الهروی قال حدثنا أبو معاویة عن الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " أنا مدینة العلم وعلى بابها "
6.أنبأنا إسماعیل بن أحمد السمرقندی قال أنبأنا إسماعیل ابن مسعدة قال أنبأنا حمزة بن یوسف قال أنبأنا أبو أحمد بن عدى قال حدثنا عبد الرحمن بن سلیمان بن موسى بن عدى قال أنبأنا أحمد بن سلمة أبو عمرو الجرجانی قال حدثنا أبو معاویة عن الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال : قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " أنا مدینة العلم وعلى بابها فمن أراد مدینة العلم فلیأتها من بابها "
7.أنبأنا محمد بن عبد الملك بن خیرون قال أنبأنا إسماعیل بن مسعدة قال أنبأنا حمزة قال أنبأنا ابن عدى قال حدثنا أحمد بن حفص قال حدثنا سعید بن عقبة أبو الفتح الكوفی قال حدثنا الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال : قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " أنا مدینة العلم وعلى بابها فمن أراد العلم فلیأتها من قبل بابها "
8.أنبأنا إسماعیل بن أحمد أنبأنا ابن مسعدة أنبأنا حمزة أنبأنا ابن عدى حدثنا أبو سعید العدوی حدثنا الحسن بن علی بن راشد حدثنا أبو معاویة حدثنا الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال : قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " أنا مدینة العلم وعلى بابها فمن أراد مدینة العلم فلیأتها من بابها "
9.أنبأنا أبو منصور بن خیرون قال أنبأنا أبو محمد الجوهری عن أبی الحسن الدارقطنی عن أبی حاتم البستی قال حدثنا الحسین بن إسحاق الأصبهانی قال حدثنا إسماعیل بن محمد بن یوسف قال حدثنا أبو عبید القاسم ابن سلام عن أبی معاویة عن الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال : قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : " أنا مدینة العلم وعلى بابها ، فمن أراد الدار فلیأتها من قبل بابها "
10.وأنبأنا عبد الرحمن بن محمد قال أنبأنا أحمد بن علی قال أنبأنا أبو طالب یحیى بن علی ابن الدسكری قال أنبأنا أبو بكر بن المقرى قال أنبأنا أبو الطیب محمد بن عبد الصمد الدقاق قال حدثنا أحمد بن عبد الله أبو جعفر المكتب قال أنبأنا عبد الرزاق قال أنبأنا سفیان عن عبد الله بن عثمان بن خیثم عن عبد الرحمن ابن بهمان قال سمعت جابر بن عبد الله قال : سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یوم الحدیبیة وهو آخذ بید على . وقال ابن عدى آخذ بضبع على " هذا أمیر البررة وقاتل الفجرة ، منصور من نصره ، مخذول من خذله یمد بها صوته أنا مدینة العلم وعلى بابها فمن أراد العلم وقال ابن عدى فمن أراد الدار فلیأت الباب " . وقد رواه أحمد بن طاهر بن حرملة بن یحیى المصری عن عبد الرزاق مثله سواء ، إلا أنه قال " فمن أراد الحكم فلیأت الباب "این ده طریق روایت ابن عباس رضی الله عنه
برسی سندی 5طریق روایت شده از علی رضی الله عنه:
در طریق اول محمد بن عمر الروبی می باشد ابن حبان در موردش می گوید(جایز نیست كه به احادیث او احتجاج كرد) در طریق دوم وسوم عبدالحمید بن بحر می باشد ابن حبان در موردش می گوید(كان یسرق الحدیث) (او حدیث سرقت می كرد).
در طریق چهارم محمد بن قیس می باشد واو مجهول الحال است ودر طریق پنجم جملگی راویان مجهول هستند.الموضوعات لابن الجوزی الجزء1 صفحة349
برسی سندی 10طریق روایت شده از ابن عباس رضی الله عنهما:
در طریق اول جعفر بن محمد البغدادی می باشد كه متهم به سرقت این حدیث است ودر طریق دوم جابر بن سلمة همچنین متهم به سرقت حدیث
در طریق سوم وچهارم عثمان بن إسماعیل می باشد .یحیی بن معین در موردش می گوید (او كذاب خبیث است )و (دارقطنی می گوید او متروك الحدیث است).در طریق پنجم ابوصلت الهروی همانطور كه دارقطنی در مورد او می گوید دروغگو است كسی است كه این روایت را وضع كرده بر ابی معاویه.در طریق ششم احمد بن سلمه می باشد ابن عدی در مورد او می گوید كه (اباطیل روایت می كرده) در طریق هفتم سعید بن عقبه ابن عدی در مورد او می گوید (او مجهول وغیر ثقه است)در طریق هشتم ابوسعید العدوی (كذاب و وضع كننده حدیث)
در طریق نهم : إسماعیل بن محمد بن یوسف .ابن حبان می گوید كه اسماعیل بن محمد حدیث سرقت می كرده و جایز نیست كه به روایتش استناد كرد
در طریق دهم الحسن بن عثمان. ابن عدی می گوید كه او حدیث وضع می كرده
اما برسی طرق روایت از جابر رضی الله عنه:
طریق اول:أحمد بن عبد الله المكتب .ابن عدی رحمه الله می گوید او حدیث وضع می كرد.طریق دوم:أحمد بن طاهر بن حرملة .ابن عدی رحمه الله می گوید او دروغ گوترین مردم است. ابن معین رحمه الله در مورد این حدیث می گوید (این حدیث كذب است و اصل و پایه ای ندارد)
وابوحاتم ابن حبان می گوید: (این خبر اصلی ندارد كه از رسول الله روایت شده باشد ونه از ابن عباس ونه اعمش و نه مجاهد و نه از ابو معاویه). و وقتی از امام احمد بن حنبل در مورد این حدیث سوال شد فرمود :(قبح الله اباصلت)
مسئله بعدی تصحیح حاكم نیشابوری است ممكن است شیعه بگویند حاكم این حدیث را در مستدرك خود روایت كرده و آن را صحیح می داند. پاسخ :حاكم این حدیث را در كتاب معرفه الصحابه در باب فضائل علی رضی الله عنه روایت كرده. اولا حاكم در تصحیح احادیث متساهل است و چه بسا احادیث ضعیفی را تصحیح كرده در حالی كه غیر او ان احادیث را باطل میدانستند.
دوم اینكه حاكم هم از طریق ابوصلت هروی از ابی معاویه روایت كرده وقبلا ثابت كردیم كه اباصلت حدیث وضع می كرده و این حدیث را به ابی معاویه نسبت داده.مراجعه شود به تعلیقات على المجروحین ص 179 و تهذیب الكمال لحافظ المزی 11/462
اقوال علمای دیگر در مورد این حدیث:

ابن قیسرانی در كتاب معرفة التذكرة ص127 می گوید(در راویان این حدیث ابوصلت هروی وعثمان بن خالد ومحمد بن اسماعیل هستند و همه شان دروغ گو اند) ومراجعه شود به ذخیرة الحفاظ 5/2578 امام ابن عربی در احكام قران ص 3/86 این حدیث را باطل میداند. امام ابن جوزی در كتاب الموضوعات 2/111
می گوید این حدیث (در تمام طرقش به صحت نرسیده)( لا یصح من جمیع الوجوه) وامام نووی رحمه الله در تهذیب الأسماء واللغات 1/348 این حدیث را باطل میداند وامام ذهبی در میزان الاعتدال این روایت با باطل میداند میزان الاعتدال 1/415 و ترتیب الموضوعات ص 103
وابن ملقن در كتاب شرح البخاری لابن الملقن 3/538 حدیث انا مدینه العلم وعلی بابها را منكر میداند وهمینطور امام هیثمی در مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ص 9/117 حدیث را ضعیف میداند
وامام سخاوی در كتاب الأجوبة المرضیة 2/880. روایت را ضعیف میداند وطرق دیگرش را حسن. وملاعلی قاری در الأسرار المرفوعة ص138 این حدیث را بی پایه واساس میداند. وامام العجلونی در كشف الخفاء 1/235 .این روایت را غیرثابت میداند ومضطرب میداند. ومراجعه شود به الفوائد المجموعة ص348.و ضعیف ترمذی ص 3723

وبا این تفاصیل وتوضحیات جای هیچ شك وشبهه ای باقی نمی ماند كه این حدیث ساختگی و دروغ است واستناد به آن جایز نیست و بهتر است شیعیان برای اثبات عقیده خود دنبال ادله محكمتر باشند ونه احادیث بی وپایه واساس و بدانند كه به صرف روایت شدن حدیثی در كتاب دلیل بر صحت آن نیست وامیرالمومنین علی بن ابیطالب رضی الله عنه دارای فضائل بسیاری است واهل سنت نیازی ندارند برای اثبات فضائل علی به احادیث ساختگی استناد كنند اما برعكس شیعه برای اثبات عقیده خود امامت الهی به دلیل ناتوانی از آوردن دلیل از قرآن وسنت مجبور است به اباطیل چنگ بزنند.

بسمه تعالی
اهل سنت و حدیث « مدینه علم»
سؤال: علماى اهل سنت، حدیث «مدینه علم» را با چه تعبیرهایى نقل کرده اند؟

جواب: حدیث «مدینه علم» با تعبیرهاى مختلف در کتابهاى حدیثى اهل سنت وارد شده است.
در اینجا به نقل برخى از آنها مى پردازیم:
1 ـ حاکم نیشابورى به سندش از ابن عباس و جابر بن عبدالله انصارى نقل کرده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «أنا مدینة العلم و علىّ بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب»;(1) «من شهر علمم و على دروازه آن است. پس هر کس اراده آن شهر را نموده است باید از دروازه آن وارد شود.»
2 ـ ترمذى در صحیح خود بنابر نقل «جامع الاصول» از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل کرده که فرمود: «انا مدینة العلم و علىّ بابها»;(2) «من شهر علم هستم و على دروازه آن است.»
3 ـ ابن عبد البرّ قرطبى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل کرده که فرمود: «أنا مدینة العلم و علىّ بابها فمن اراد العلم فلیأته من بابه»;(3)«من شهر علم و على دروازه آن است، پس هر کس اراده علم کرده، باید از دروازه آن وارد شود.»
4 ـ ترمذى به سند خود از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل کرده که فرمود: «انا دار الحکمة و علىّ بابها»;(4) «من خانه حکمت و على درِ آن است.»
5 ـ ابن جریر در «تهذیب الآثار»(5) از محمد بن اسماعیل از عبدالسلام بن صالح هروى، از ابو معاویه، از اعمش از مجاهد از ابن عباس نقل کرده که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «انا مدینة العلم وعلیّ بابها فمن أراد المدینة فلیأتها من بابها»; «من شهر علمم و على دروازه آن است پس هر کس قصد این شهر را نموده باید از دروازه آن وارد شود.»
6 ـ حاکم نیشابورى در «المستدرک على الصحیحین»(6) از ابوالعباس محمّد بن یعقوب از محمّد بن عبدالرحیم هروى از ابوالصلت عبدالرحمن بن صالح از ابو معاویه از اعمش از مجاهد از ابن عباس نقل کرده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیأت الباب».(7)

1. مستدرک حاکم، ج 3، ص 126.
2. جامع الأصول، ج 9، ص 473.
3. الاستیعاب، ج 3، ص 1102.
4. الجامع الصحیح، ج 5، ص 637.
5. تهذیب الآثار، مخطوط، ترکیه، کتابخانه شیراغا.
6. المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 126، چاپ حیدر آباد.
7. على اصغر رضوانى، امام شناسى و پاسخ به شبهات(2)، ص 352.
شما ترمذی رو ولی کردید رفته اید به ان کتاب ها چسپیده اید .....
هم چنینی مستدرک رو رها کرده اید و به کتاب هایی با درجه پایین تر پرداخته اید

راویان حدیث «مدینه علم» از از بزرگان اهل سنّت
سؤال: در طول تاریخ از دانشمندان اهل سنّت چه کسانى حدیث «مدینه علم» را نقل کرده اند؟

جواب: در قرن سوم، نوزده نفر از علماى اهل سنت این حدیث را نقل کرده اند; از قبیل:
ـ حافظ یحیى بن معین بغدادى.(1)
ـ احمد بن حنبل.(2)
ـ ابوعیسى ترمذى.(3)

راویان حدیث در قرن چهارم
در قرن چهارم، سى و یک نفر از علماى اهل سنت این حدیث را نقل کرده اند; از قبیل:
ـ ابوجعفر طبرى.(4)
ـ ابوالقاسم طبرانى.(5)

راوایان حدیث در قرن پنجم
در این قرن، بیست و هشت نفر از علماى اهل سنت این حدیث را نقل کرده اند; از قبیل:
ـ حاکم نیشابورى.(6)
ـ ابونعیم اصفهانى.(7)
ـ ابوبکر بیهقى.(8)
ـ خطیب بغدادى.(9)
ـ ابن عبدالبرّ قرطبى.(10)
ـ ابن مغازلى شافعى.(11)

راوایان حدیث در قرن ششم
در این قرن بیست و دو نفر از علماى اهل سنت این حدیث را نقل کرده اند; از جمله:
ـ سمعانى مروزى.(12)
ـ ابن عساکر دمشقى شافعى.(13)

راویان حدیث در قرن هفتم
در این قرن هفده نفر از علماى اهل سنت این حدیث را نقل کرده اند; از قبیل:
ـ ابن اثیر جزرى محمد بن محمد.(14)
ـ على بن محمّد جزرى.(15)
ـ سبط بن الجوزى.(16)
ـ گنجى شافعى.(17)
ـ محبّ الدین طبرى.(18)

راویان حدیث در قرن هشتم
در قرن هشتم سیزده نفر از علماى اهل سنت حدیث فوق را نقل کرده اند; مثل:
ـ حموئى.(19)
ـ ابوالحجاج مزّى.(20)
ـ ذهبى.(21)
ـ زرندى.(22)
ـ سید على بن شهاب الدین همدانى.(23)

راویان حدیث در قرن نهم
در قرن نهم چهارده نفر از علماى اهل سنت حدیث فوق را نقل کرده اند; از قبیل:
ـ نورالدین هیثمى.(24)
ـ محمد بن عیسى دمیرى.(25)
ـ شهاب الدین عسقلانى.(26)
ـ ابن صباغ مالکى.(27)
ـ بدرالدین عینى.(28)

راویان حدیث در قرن دهم
در قرن دهم، بیست و چهار نفر از علماى اهل سنت این حدیث را نقل کرده اند; از قبیل:
ـ جلال الدین سیوطى.(29)
ـ سمهودى.(30)
ـ احمد بن محمد قسطلانى شافعى.(31)
ـ ابن حجر هیتمى.(32)
ـ متقى هندى.(33)
راویان حدیث در قرن یازدهم
در این قرن بیست نفر از علماى اهل سنت این حدیث را نقل کرده اند; از قبیل:
ـ مناوى.(34)
ـ ابن کثیر مکّى شافعى.(35)

راویان حدیث در قرن دوازدهم
در این قرن، پانزده نفر از علماى اهل سنت این حدیث را نقل کرده اند; از قبیل:
ـ زرقانى مالکى.(36)

راویان حدیث در قرن سیزدهم
در این قرن بیست و دو نفر از علماى اهل سنت این حدیث را نقل کرده اند; از قبیل:
ـ محمّد بن على صبّان.(37)
ـ آلوسى.(38)

راویان حدیث در قرن چهاردهم
در این قرن چهارده نفر از علماى اهل سنت این حدیث را نقل کرده اند; از قبیل:
ـ زینى دحلان شافعى.(39)(40)

1. بنابر نقل مستدرک حاکم، ج 3، ص 138، ح 4637.
2. فضائل على(علیه السلام)، ص 138، ح 203.
3. سنن ترمذى، ج 5، ص 596، ح 3723.
4. تهذیب الآثار، ص 105، رقم 173 از مسند امام على(علیه السلام).
5. المعجم الکبیر، ج 11، ص 55، ح 11061.
6. المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 137، ح 4637.
7. معرفة الصحابة، ج 1، ص 308.
8. بنابر نقل مقتل خوارزمى، ج 1، ص 43.
9. تاریخ بغداد، ج 4، ص 348.
10. الاستیعاب، قسم سوم، ص 1102، رقم 1855.
11. مناقب على بن ابى طالب(علیه السلام)، ص 80، ح 120ـ126.
12. الأنساب، ج 3، ص 475.
13. مختصر تاریخ دمشق، ج 18، ص 17.
14. جامع الأصول، ج 9، ص 473، ح 6489.
15. اسد الغابة، ج 4، ص 100، رقم 3783.
16. تذکرة الخواص، ص 48.
17. کفایة الطالب، ص 220ـ223.
18. الریاض النضرة، ج 3، ص 140.
19. فرائد السمطین، ج 1، ص 98، ح 67، باب 18.
20. تهذیب الکمال، ج 20، ص 485، رقم 4088.
21. تذکرة الحفاظ، ج 4، ص 1231، رقم 1047.
22. نظم درر السمطین، ص 113.
23. المودة القربى، مودت هفتم.
24. مجمع الزوائد، ج 9، ص 114.
25. حیاة الحیوان، ج 1، ص 79.
26. لسان المیزان، ج 2، ص 155، رقم 2034.
27. الفصول المهمة، ص 36.
28. عمدة القارى فى شرح صحیح البخارى، ج 16، ص 215.
29. جامع الصغیر، ج 1، ص 415، ح 2705.
30. جواهر العقدین، ص 303.
31. المواهب اللدنیة، ج 2، ص 20.
32. الصواعق المحرقة، ص 122.
33. کنز العمال، ج 11، ص 416، ح 32978.
34. فیض القدیر، ج 3، ص 46; التیسیر، ج 1، ص 377.
35. وسیلة المآل فى عدّ مناقب الآل، ص 123، باب 4.
36. شرح المواهب اللدنیة، ج 3، ص 143.
37. اسعاف الراغبین در حاشیه نور الابصار، ص 156.
38. روح المعانى، ذیل آیه «و الذاریات ذرواً».
39. الفتوحات الاسلامیة، ج 2، ص 337.
40. على اصغر رضوانى، امام شناسى و پاسخ به شبهات(2)، ص 355.

دلالت حدیث «مدینه علم»
سؤال: حدیث «مدینه علم» بر چه فضائلى از امام على(علیه السلام) دلالت دارد؟

جواب: از حدیث «مدینه علم» نکاتى در باب فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام) استفاده مى شود که به برخى از آن ها اشاره مى کنیم:
1 ـ اعلمیت امام على(علیه السلام)
حدیث شریف، دلالت بر اعلمیت امام على(علیه السلام) داشته و در نتیجه دلالت بر افضلیت آن حضرت دارد. و شکى نیست که افضل مستحقّ مقام امامت است.
2 ـ عصمت امام على(علیه السلام)
از آنجا که امام على(علیه السلام) دروازه علم پیامبر(صلى الله علیه وآله) است و به طور حتم انسان از این دروازه به علم پیامبر(صلى الله علیه وآله) که همان علم حقیقى است مى رسد، پس آنچه نزد امام على(علیه السلام)است هرگز خطا و اشتباه نیست و در نتیجه آن حضرت از مقام عصمت برخوردار است.
3 ـ امام على(علیه السلام) واسطه براى رسیدن به علوم پیامبر(صلى الله علیه وآله)
از این حدیث شریف استفاده مى شود که هر کس مى خواهد به علوم پیامبر(صلى الله علیه وآله)برسد، واسطه اش امام على(علیه السلام) است و تنها از راه امام على(علیه السلام) به آب گواراى علوم پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى توان رسید. و این معنا به نوبه خود فضیلتى بس عظیم است.
4 ـ امام على(علیه السلام) حافظ علوم رسول خدا(صلى الله علیه وآله)
از این حدیث نیز استفاده مى شود که امام على(علیه السلام) حافظ و خزینه دار علوم رسول خدا(صلى الله علیه وآله) است، و این معنا به تنهایى دلالت بر افضلیت حضرت بر سایر اصحاب دارد; همان گونه که ابن طلحه به آن تصریح کرده است. او مى گوید: «کان معنى الحدیث انّ علیاً حافظ العلم والحکمة، فلا یتطرّق إلیهما ضیاع ولایخشى علیها ذهاب، فوصف علیاً بأنّه حافظ العلم والحکمة، ویکفى علیاً علوّاً فی مقام العلم والفضیلة ان جعله رسول الله(صلى الله علیه وآله)حافظاً للعلم والحکمة»; «معناى حدیث آن است که على(علیه السلام)حافظ علم و حکمت است و هیچ گاه علم و حکمت او ضایع نمى شود و هرگز خوف از به هدر رفتن علم در او نمى رود. پیامبر(صلى الله علیه وآله) او را به این دو صفت توصیف کرد، و بس است على(علیه السلام) را از حیث علم و فضیلت این که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) او را حافظ علم و حکمت قرار داده است».(1)
5 ـ وجوب رجوع به امام على(علیه السلام)
و نیز از جمله مطالبى که از حدیث استفاده مى شود این است که بر هر مسلمانى واجب است که به علم امام على(علیه السلام) رجوع کند; همان گونه که واجب است به علم رسول خدا(صلى الله علیه وآله) رجوع نماید; زیرا او باب شهر علم پیامبر(صلى الله علیه وآله) است. و لذا پیامبر ـ مطابق برخى از روایات ـ فرمود: «هر کس که مى خواهد به شهر علم پیامبر برسد باید از دروازه آن که علم على است وارد شود». و قرآن نیز مى فرماید: (وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها);(2) «خانه ها را از درهاى آن وارد شوید.»(3)

1. مطالب السؤول، ص 61و62.
2. سوره بقره، آیه 189.
3. على اصغر رضوانى، امام شناسى و پاسخ به شبهات(2)، ص 374.

شما نباید این کار رو بکنید که منابع با درجه بالاتر رو ول کنید و به کتاب های ........بپردازین

روایت «أنا مدینة العلم وعلی بابها» یعنی: من شهر علم و علی درب آن است ضعیف‌ و سست‌ ست، و از این جهت آن‌را از موضوعات شمرده‌اند. اگر چه ترمذی آن‌را روایت نموده است و آن‌را ابن جوزی ذكر نموده و بیان نموده كه ساختگی می‌باشد. و دروغ بودن آن نیز از خود حدیث آشكار است. زیرا اگر مقصود آن است كه پیغمبر شهر علم دین و وحی بوده و جز درب واحدی برای آن نیست و علم از آن حضرت به دیگران نرسیده جز از طریق یك نفر، در این صورت امر اسلام فاسد خواهد بود، و اگر مقصود این است كه رسول خدا فرمود من شهر علم دین و وحی الهی هستم، و علی از من استفاده كرده و به دیگران می‌رساند یعنی علی راوی ناقل علم من است، این صحیح است، ولی دیگر اصحاب نیز راویان و ناقلان علم بوده و از او گرفته و به دیگران رسانیده و منحصر به او نیست؛ زیرا ناقل مطالب دینی و وحی الهی باید بسیار باشند و به حد تواتر برسند كه از آن علم و باور یقینی حاصل گردد چنان‌كه مسلمین بر این مطلب اتفاق دارند و خبر واحد افاده‌ی علم و باور یقینی به قرآن و سنن متواتره نمی‌کند. و در این حدیث حروف حصر نیست كه منحصر به علی باشد، پس سایر اصحاب رسول نیز كه روایاتی از رسول و كلمات او را شنیده و به دیگران رسانیده‌اند آنان نیز درهای علم آن جناب می‌‌باشند.و اصلا مطالب دینی باید به تواتری كه موجب علم و قابل خدشه نباشد به دیگران برسد.(و اگر كسي بگويد مبلغ از رسول خدا فقط يك نفر است و آن هم نامش علي مي‌‌باشد، اين برخلاف آيات قرآن و برخلاف حس و برخلاف تاريخ است. و به اضافه، اثبات شيء نفي ما عدا نيست يعني علي ناقل علم رسول باشد، اين دليل نمي‌شود كه ديگران نباشند، و لذا آيات قرآن همه و تمام مسلمين حاضرين زمان رسول را مخاطب قرار داده و همه را مكلف به داعي الي الخير نموده است. و در احاديث بسياري ترغيب شده كه هر مكلفي بايد علم دين را فرا گيرد و به سايرين بياموزد و حتي رسول خدا در حجة الوداع در خطبه‌ي خود فرمود: «تمام حاضرين كلمات مرا به غايبين برسانند». پس روي اين حساب تمام اصحاب رسول كه كلماتي از او گرفته و به ديگران رسانيده‌اند ابواب علم رسول مي‌‌باشند. [برقعی])
و اگر بگویند علی معصوم است و خبر از او موجب علم است؛ گوییم: اولا خود علی خود را معصوم ندانسته و اكثر مسلمین و آیندگان بعد از رسول او را معصوم نمی‌دانند. و عصمت او به مجرد خبر او ثابت نمی‌شود، و قبل از خبر دادن او باید عصمتش ثابت شود،(و علی مرتضی خیلی باتقواتر از این بوده که برای خویش ادعای عصمت نماید، بلکه عده‌ای از دروغگویانی که به قول آن‌ها دین و تاریخ ثابت نمی‌شود بعد از عصر زندگی علی این ادعا را برای او ساخته و پرداخته‌اند، و به دروغ کوشیده‌اند دین و تاریخ را فریب دهند اما به خواری و ذلت دچار گشتند؛ زیرا تاریخ اصول و قواعدی دارد که اهل آن احترامش می‌کنند، و به ویژه دین اسلام ستون‌ها و نشانه‌هایی دارد که اگر ائمه و بزرگان در آن تفریط روا دارند بدعت و بی‌نظمی به وجود می‌آید چنان‌که در ادیان دیگر نیز به وجود آمده است، البته دشمنان دین می‌خواستند این تجربه را بر سر دین اسلامی نیز تطبیق کنند اما به حمد الله شکست خوردند. [الخطیب])و این دور است، و عصمتش به اجماع ثابت نمی‌شود زیرا اجماعی در این مورد وجود ندارد.
و بر علاوه علم پیامبر اعم از قرآن كریم و سنتش در روی زمین انتشار پیدا كرده است، و آن‌چه كه علی از علم پیامبر نقل كرده است مقدار اندكی است، و بزرگان و بهترین تابعین در مدینه آنانی هستند كه در زمان عمر و عثمان علم آموخته‌اند. و تعلیم معاذ بن جبل برای تابعین و اهل یمن بیشتر از تعلیم علی به آنان بود، و وقتی كه علی در كوفه آمد در آن‌جا از امامان تابعین تعدادی وجود داشتند؛ مانند شریح، عبیده، علقمه، مسروق و امثال آنان.
ابومحمد بن حزم در این مورد می‌گوید: رافضه استدلال كرده‌اند كه علی داناترین صحابه بود، می‌گوید: این دروغ است، زیرا علم و دانش صحابی از افزونی روایت و فتوای او شناخته می‌شود، و یا هم از بیشتر بودن مأموریت او از سوی پیامبر، و اگر ببینیم در می‌‌یابیم كه پیامبر در زمان بیماری خود ابوبكر را برای امامت مردم در نماز گماشت در حالی‌كه عمر، علی، ابن مسعود، ابی، و سایر بزرگان صحابه حاضر بودند، و این برخلاف جانشین ساختن علی در مدینه است؛ زیرا كه علی را بر عذر داران و زنان در مدینه جانشین خود ساخت، و از این‌جا به طور بدیهی ثابت می‌شود كه ابوبكر درباره‌ی احكام نماز كه ستون دین است داناترین آنان بوده است.
و هم‌چنان ابوبكر را بر صدقات و زكات، و حج مأموریت داد و از این به طور درست دانسته می‌شود كه او داناترین صحابه بوده است، زیرا این اموری كه او بران گماشته شد پایه‌های اسلام است. و همچنان او را بر لشكرها و گروه‌های فرستاده شده در جنگ بحیث فرمانده فرستاده است، و از این بر می‌‌آید كه او مانند سایر صحابه در احكام جهاد نیز دانش داشته است، زیرا كه پیامبر جز دانا به احكام جهاد را فرمانده‌ی لشكر نمی‌‌ساخت، پس ابوبكر مانند علی و سایر فرماندهان لشكر در مورد احكام جهاد نیز علم و دانش داشته است نه كمتر از آنان. چون پیش بودن و تقدم ابوبكر بر علی و غیر او در علم در مورد نماز، زكات، حج ثابت شد، و نیز برابر بودن او با آنان در دانش در مورد احكام جهاد ثابت شد، پس گفته می‌‌توانیم كه عمده‌‌‌ترین دانش همین امور است، پس از این‌جا ثابت می‌شود كه ابوبكر داناترین صحابه بوده است.
هم‌چنان ابوبكر همیشه ملازم پیامبر و اكثراً با او یك‌جا می‌‌بود و ملازمت و یك جایی او با پیامبر بیشتر از علی بود، چون با او یك جا بود پس از این معلوم می‌شود كه در مورد فتواها و احكامی‌‌كه بیان داشته است داناتر از علی است، پس كدام علم و دانش باقی ماند كه علی در آن داناتر از ابوبكر باشد؟
اما در مورد فتوی و روایت باید گفت كه ابوبكر بعد از دو و نیم سال از وفات پیامبر وفات كرد و نیازمندی به همه علم و دانشی كه داشت پیدا نشد؛ زیرا كه رعیت او مانند او از یاران پیامبر بودند، و از او یكصد و چهل حدیث و مجموعه‌ای از فتواها روایت شده است. و از علی پانصد و هشتاد و شش (586) حدیث روایت شده است، و این به خاطر این است كه او بعد از پیامبر سی سال زندگی كرده است، و نیز مردمان زیادی را ملاقات كرده است، و به سبب رحلت بیشتر از صحابه به علم و دانش او نیازمندی بیشتر پیدا شد، و مردم از او در مدینه، بصره، كوفه و صفین سوال می‌كردند.
پس اگر مدت زندگی ابوبكر با مدت زندگی علی، پس از پیامبر مقایسه شود، و بر علاوه سكونت علی را در شهرهای متعددی و بیشتر شنیدن مردمان از او در نظر گرفته شود و نیز جابجایی ابوبكر را در مدینه و عدم نیازمندی بیشتر به فتاوای او در نظر گرفته شود، و بعدا آن عده احادیثی كه از هر دو روایت شده است با هم مقایسه شود به هر عاقلی كه بهره‌ی از علم و دانش داشته باشد ثابت می‌شود كه علم و دانش ابوبكر چندین برابر علم علی بوده است.

و دلیل به این گفته این است كه آن عده صحابه‌ای كه عمرشان كوتاه‌تر بوده احادیث كمتری از آنان نقل شده است و آن عده‌ای كه عمرشان درازتر بوده احادیث بیشتر از آنان نقل شده است، و عمر همواره در مدینه بوده و سفری به شام نیز داشته است، و با وجود آن از پیامبر پانصد و سی و هفت حدیث روایت كرده، و این عدد نزدیك به آن‌چه است كه از علی روایت شده است، لیكن او هفده سال پیش از علی وفات كرده است كه در آن وقت تعداد زیادی از صحابه زنده بودند، و در این مدت دراز علی تنها چهل و نه حدیث بیشتر از عمر داشته است، و فتاوای عمر و علی در ابواب فقه تقریباً با هم مساوی است، پس اگر مدت عمر و سفرهای هر یكی از آنان با همه مقایسه شود، و نیز با در نظر داشت نتیجه‌ی این مقایسه، احادیثی كه از هر یكی روایت شده، و فتواهایی كه از هر یكی صادر شده، با هم مقایسه شود برای هر عاقل و عالمی ‌‌ثابت می‌‌گردد كه علم و دانش عمر چندین برابر علم و دانش علی بوده است.

و اگر به علم عایشه نظر بیاندازیم و او به خاطری كه بعد از پیامبر مدت درازتری زندگی كرده است احادیث بیشتری روایت كرده است، كه تعداد احادیث روایت شده‌ی او از پیامبر بیش‌تر از دو هزار حدیث است، و هم‌چنان ابن عمر و انس. و ابو‌هریره حدود پنج هزار و سیصد حدیث مسند روایت كرده است، و ابن مسعود هشتصد حدیث روایت كرده است، و ابن مسعود، عایشه و ابن عمر به خاطر این‌كه مدت درازتری زندگی كرده‌اند فتاوی بیشتر از علی دارند همچنان ابن عباس بیشتر از یك هزار و پانصد حدیث دارد، و آن‌چه از فتواها از او در تفسیر و غیره ثابت شده است خارج از شمار است. پس بنابراین این قول رافضه كه علی داناترین صحابه بوده است باطل است. آری، علی را پیامبر مأموریت‌های داد و پیامبر جز عالم و دانا را به مأموریتها نمی‌‌گماشت، و همچنان معاذ و ابوموسی را بر یمن مأموریت داد.

رحیق مختوم;280677 نوشت:
hagh;280635 نوشت:
آیا آیه (وَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) در حق حضرت علی نازل شده است؟
جناب حق سلام عليكم
اولا بايد خدمت حضرتعالي و تمامي كساني كه آيات قرآن را به تاويل مي برند و تفسير به راي ميكنند بگويم طبق احاديث موثق تفسير به راي آيات قرآن عاقبتي جز آتش دوزخ نيست
ثانيا حضرتعالي در مقامي نيستيد كه بخواهيد به ما بگوئيد تفسير آيه چيست حضرتعالي هم يك عوام هستيد مانند هزاران عوام ديگر پس بهتر است قبل از اينكه خودتان را مبتلاي جهنم اعمال و گفتارتان كنيد تفسير آيات الهي را به اهلش بسپاريد و اما تفسير آيه اول از تفسير كشاف نوشته عالم بزرگوار زمخشري
و المراد بأولى الأمر منكم: أمراء الحق لأن- أمراء الجور- اللَّه و رسوله بريئان منهم، فلا يعطفون على اللَّه و رسوله في وجوب الطاعة لهم، و إنما يجمع بين اللَّه و رسوله و الأمراء الموافقين لهما في إيثار العدل و اختيار الحق و الأمر بهما و النهى عن أضدادهما كالخلفاء الراشدين و من تبعهم بإحسان. و كان الخلفاء يقولون: أطيعونى ما عدلت فيكم، فإن خالفت فلا طاعة لي عليكم.
الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج‏1، ص: 524
يك سوال بسيار مهمي كه از جناب زمخشري داريم اين است كه شما چطور قائل به عصمت پيامبر هستيد ولي عصمت را در جانشينان آن حضرت قائل نيستيد ؟؟؟
مگر نه اينكه هر متبوعي بايد در تمام صفات تابع تابع خودش باشد؟؟؟
بعد جناب زمحشري بخاطر فرار از چنين اشكال بزرگي دست به توجيه مي زند و ميفرمايد إنما يجمع بين اللَّه و رسوله و الأمراء الموافقين لهما به نظر شما امرائي كه مورد موافقت خدا و رسولش بودند چه كساني بودند به قول شما 350 آيه در شان امير المومنين نازل گرديده شما 10 آيه بياوريد كه بتوانيد شان نزول آنها را به خلفايتان ارجا ع بدهيد
بزرگترين اشتباهي كه البته براي اثبات خلافت خلفاي ثلاثه براي اهل سنت است همين اشتباه است كه عصمت را در پيامبر قبول دارند ولي در جانشينان آنحضرت قبول ندارند چون زماني كه ما عصمت را در جانشينان حضرتش قبول نداشته باشيم معنايش اين است كه پس بايد انحراف آنها را بپذيريم دقيقا به جمله ابابكر توجه فرمائيد كه گفتند ان لي شيطانا يعتريني خود ايشان دارد با زبان عجز و لابه اعتراف ميكند كه در من شيطاني است كه مرا به انحراف وا ميدارد سوال اينجاست كه آيا در طول تاريخ عمر بابركت حضرت رسول الله حتي يك جمله هم شنيده نشد كه حضرتش مشابه آن را بگويند كه جزء بديهيات وحياني هست كه خداوند خطاب به پيامبرش فرمود ان هو الا وحي يوحي علمه شديد القوي همچنانكه در طول زندگي آنها انحرافات بسياري را مشاهده مي كنيم كه يكي از بزرگترين اشتباهات آنها كه در زمان خود پيامبر اتفاق ميافتاد اجتهاد در مقابل نص وجود پيامبر عظيم الشان بود
اما تفسير آيه شريفه از تفسير شريف الميزان
و اما اينكه بعضى ديگر گفته ‏اند و يا ممكن است بگويند كه مراد از" اولى الامر" خلفائى هستند كه بعد از رحلت رسول خدا (ص) زمام امور مسلمين را در دست گرفتند يعنى: ابا بكر، عمر، عثمان و على (ع) است، علاوه بر اينكه هيچ دليلى قطعى از كتاب و سنت بر آن نيست، اين اشكال بر آن وارد است كه از دو حال بيرون نيست، يا حكم آيه شريفه مختص به زمان رسول خدا (ص) است و يا عمومى است و شامل زمانهاى بعد نيز مى‏شود. اگر مختص به زمان رسول خدا (ص) باشد، لازمه ‏اش اين است كه در زمان رسول خدا (ص) همه مسلمين اين چهار نفر را به عنوان" اولى الامر" بشناسند و حد اقل صحابه بايد اين شناسايى را داشته باشند در حالى كه حديث و تاريخ چنين شانى و شؤونى از اين قبيل را براى خصوص آنان ضبط نكرده و اگر عمومى باشد، لازمه ‏اش اين است كه با در گذشت اين چهار نفر حكم آيه شريفه قطع شده باشد و لازمه ديگرش اين است كه خود آيه بايد اين معنا را خاطر نشان كرده باشد، يعنى فرموده باشد حكم آيه بر خلاف آنچه از ظاهرش استفاده مىي ‏شود، منحصرا مربوط به زمان زندگى اين چهار نفر است، هم چنان كه مي ‏بينيم همه احكامى كه اختصاص به بره ه‏اى از زمان دارد آيه‏ اى كه آن را بيان مي ‏كند، اين معنا را خاطر نشان مي ‏كند، مانند احكامى كه مخصوص به رسول خدا (ص) است و ما در آيه شريفه اثرى از اين تذكر نمي ‏بينيم.
ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 33

hagh;280635 نوشت:


اما اينكه بعضى گفته‏ اند:" اولى الامر" همان فرماندهان سريه ها و به اصطلاح امروز هنگ و گردانها است، صحيح نيست: براى اينكه امراى ارتش، به جز امارت و سرپرستى سربازان خود، آنهم در يك واقعه‏اى خاص يعنى جنگى كه پيش آمده، كارى و پستى و مسئوليتى ندارند، دائره امارت و سرپرستى امراى لشگر از چهار ديوارى لشكر تجاوز نمى‏كند و اما وقايع و حوادثى كه از سنخ حادثه مورد آيه است يعنى شايعه سازى دشمن و اخلال در امنيت و ايجاد خوف و وحشت عمومى كه به دست مشركين و به وسيله ايادى آنان در بين مؤمنين صورت مي ‏گيرد تا مؤمنين را بيچاره كنند، امراى ارتش در اين نيز مسئوليتى و قدرتى ندارند، تا بتوانند حقيقت مطلب را براى مردمى كه از آنان امثال آن شايعات را استفسار مي ‏كنند، روشن سازند.
و اما اينكه بعضى ديگر ممكن است بگويند: كه منظور از" اولى الامر" علماء امت است، نادرستى آن روشن‏تر از نظريه قبلى است، براى اينكه هيچ تناسبى با آيه شريفه ندارد:
زيرا علما كه در صدر اسلام عبارت بودند از محدثين و فقها و قاريان و دانشمندانى كه تخصصشان بحث پيرامون اصول دين بود، چه آگاهى از درستى و نادرستى شايعات داشتند؟
آگاهى آنان در همان فقه و حديث و قرائت و اصول دين بود و آيه شريفه سخن از شايعه‏ هاى شايعه سازان دارد، مى‏فرمايد:" وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ ..." و اين شايعه‏ ها، ريشه‏ هاى سياسى دارد كه هر شايعه مربوط به يك غرض است و اى بسا كه علماى مذكور در قبول آنها و يا رد و مسكوت گذاشتن و بي ‏اعتنايى كردنشان به آن، مفاسد و مضارى اجتماعى براى مسلمانان به بار آورند، مفاسدى كه با هيچ چيز نمي ‏توان آن را جبران نمود و يا مساعى‏
امتى را كه در راه سعادت خود تحمل كرده‏ اند، به باد دهد و يا سيادت و سرورى آن امت را به ذلت و مسكنت مبدل سازند و يا خون افراد امت را هدر دهند و يا افرادى را اسير دشمن سازند.
علماى دين به آن جهت محدثند، يا فقيه و يا قارى و يا امثال آن هستند، چه اطلاعى از اينگونه مسائل دارند؟ تا خداى عز و جل امت اسلام را مامور سازد به اينكه در اين مسائل به علما مراجعه كنيد؟ در مراجعه به علما چه اميدى براى حل مشكلات سياسى هست؟.
_________________
ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 32
جناب حق معلوم است كاملا نابخردانه قضاوت مي كنيد من تعجبم شما كه از علم كلام سر در نمياوريد چرا دست به اظهارات بي ربط ميزنيد اگر اندكي در علم كلام جستجو كنيد از لزوم وجود قاعده لطف پي به امام حي و زنده تا آخر دنيا خواهيد برد ولي زهي تغافل و تجاهل كه شما در آن بسر ميبريد ما با براهين عقلي و نقلي در علم كلام ثابت كرديم كه ائمه معصوم واسطه فيض خداوند متعال بر بندگانش هستند همچنانكه از اول خلقت حضرت آدم عليه السلام آخرين پيامبر نيز در هر دوره ايي پيامبراني جهت استفاضه مردم ميامدند و به نص صريح فرمايشات پيامبر گرامي اسلام دوازده جانشين بعد از ايشان واسطه فيض قدسي به شمار ميروند
متاسفانه برادران اهل سنت براي اثبات خلافت خلفايشان هم بينايي چشمان دلشان را از دست داده اند هم شنوايي گوش دلشان را و براي اثبات آن به هر مستمسكي مي آويزند و خوشا بحال شيعيان كه بنا بر حكم آيه شريفه يوم ندعوا كل اناس بامامهم ارجاعشان به وجود قدسي و ملكوتي امام المتقين و يعسوب الدين امير المومنين علي بن ابيطالب عليه افضل صلوات الملائكه المقربين است همچنانكه ارجاع امر اخروي شما بر طبق اين آيه شريفه به خلفايتان است و مباركتان باشد

جالبه.به من می گویید که از آتش جهنم بترسم و می گویید تفسیر ایات را به اهلش بسپارم.یعنی تفسیر ایات را به نویسنده المیزان بسپاریم.
من اگر چیزی می نویسم روش تفکر می کنم.
این شما هستید که بدون تفکر هر آنچه را که در کتب علمیتان امده است می پذیرید.
اکنون سخنان و اعترافات غم انگیز و تاسف بار علمای شیعه را بخوانید:
. صاحب تفسیر «المیزان» ذیل آیات 15 تا 19 سورۀ مائده می نویسد: «اِنّكَ إن تَبَصَّرتَ فی امر هذِهِ العلوم وَجَدتَ أنَّها نُظِّمَت تنظیماً لاحاجةَ لها إلی القرآن اصلاً حتّى أنّه یمكِنُ لِمُتَعَلِّمٍ أن یتَعلّمَها جمیعاً: الصَّرفَ و النَّحو و البیان و اللُّغة و الحدیثَ و الرِّجال و الدّرایة و الفقهَ و الأصولَ فیأتی آخِرَها ثُمّ یتَضَلّعُ بِها ثُمَّ یجتَهِدُ وَ یتَمَهَّرُ فیها وَ هُوَ لمَ یقرَاِ القُرآنَ و لمَ یمَسَّ مُصحَفاً قَطّ.... الخ»
(المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص: 276، جامعۀ مدرسین _قم،ط1) یعنی:« همانا اگر در احوال این علوم (= علوم دینی) بنگری ملاحظه می‌کنی که علوم مذکور چنان تنظیم شده‌اند که به قرآن هیچ احتیاجی ندارند و متعلّم می‌تواند همۀ این علوم از صرف و نحو و بیان و لغت و حدیث و رجال و درایه و فقه و اصول را فرا گیرد و به آخرین مراحل علمی برسد و مجتهد شود و در این علوم ماهر گردد بی ‌آنکه قرآن بخواند یا حتی به قرآن دست بزند....!!!».
با این وجود، اگر چیزی در عصر حاضر نیاز به عزاداری و غصه خوردن داشته باشد، این قرآن است که چنان در میان جامعۀ شیعه مهجور و متروک مانده است!
مرجع تقلید شیعه محمد حسین فضل الله گفته است: «فقد نفاجأ بأن الحوزة العلمیة فی النجف أو فی قم أو فی غیرهما لا تمتلك منهجا دراسیا للقرآن»
(ثوابت ومتغیرات الحوزة العلمیة، دکتر جعفر باقر ص: 111 _ دار الصفوة) یعنی: « با این مشکل مواجه هستیم که حوزه ی علمیه در نجف یا در قم یا در جاهای دیگر، یک منهج آموزشی برای قرآن ندارند.»
قضاوت با شما!!

hagh;280635 نوشت:
الله نه از کسی ترس داشته نه واهمه نه خجالت میکشیده و نه قرآن کتاب چیستان است! اگر منظور علی میبود الله بصراحت آنرا اعلام میکرد. الله ای که ما میشناسیم به اندازه یک بال مگس برای دنیا و مافیها ارزش قایل نیست که سربسته سخن گوید.

سلام علیکم ورود شما به اسک دین را ارج می نهیم
شما چنان وارد شدید که ما گفتیم کار ما تمام شد!!
ولی موضوع اولتان کار را خراب کرد چون می توانستید با کمی تامل سخن محکمتری بگویید
به قول شما نه قران کتاب چیستان است نه خداوند ترس داشته یا خجالت می کشیده
خب : منظور از اولی الامر یا علی علیه السلام است یا ابابکر ، حال شما می گویید علی علیه السلام نبوده پس می ماند، ابابکر
مگر قران کتاب چیستان است که اسم ابابکر را نگفته یا خدا می ترسیده یا خجالت می کشیده ؟؟؟؟!!!!!!!
با صراحتی که در قران است قطعا اولی الامری است ، حال این اولی الامر هر کسی باشد این اشکال شما وارد است که چرا نامش نیامده مگر قران کتاب چیستان است
اگر بگویید اولی الامری وجود ندارد این عبارت لغو می شود و قران حرف لغو ندارد

hagh;280635 نوشت:
اگر منظور «اولي الامر» همان علی است پس طبق عقیده شیعه حرفایشان باید در مشاجرات حرف آخر و مرجع باشد و اگر علی معصوم باشد پس بايد الله ميفرمود: و إذا تنارعتم في شيئ فردوه إلي الله و الرسول و اولي الامر ( یعنی وقت اختلاف به الله و رسول و اولی الامر مراجعه کنید)

این را ما باید بگوییم نه شما
قران الله اختلافی نیست همه مراجعه می کنند
رسول هم اختلافی نسیت همه مراجعه می کنند
اما اولی الامر اختلافی است باید سراغ قران و رسولش برویم تا ببینیم این اولی الامر کسیت
ما سراغ رسول می رویم و شما در سقیفه جمع می شود و خودتان اولی الامر انتخاب می کنید
ما به دنبال انی تارکم فیکم الثقلین می رویم شما به رای مردم آنهم رای عده ای که در سقیفه جمع شده بودند می روید
حرفی که ما باید بزینم شما می زنید و ان را استدلال هم حساب می کنید عجیب نیست؟؟
hagh;280635 نوشت:
اما بخش دوم آیه میگوید: فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ . اگر در چيزي اختلاف پيدا کرديد به خدا و رسول او مراجعه کنيد و میبنید که سخنی از اولی الامر نیست.

آیه می گوید به خاطر دنیا طلبی بعضی از افراد خود اولی الامر هم از تنازع در امان نیست لذا در مصداق اولی الامر به خدا ورسولش مراجعه کنید
به این آیه توجه کنید
و اذا جاءهم أمر من الأمن أو الخوف أذاعوا به ولو ردوه إلی الرسول و إلی أولی الأمر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم. " ( نساء / 83 )
و چون خبری حاکی از ایمنی یا ترس به آنان رسد انتشارش می دهند، و اگر آن را به پیامبر(ص) و صاحبان امر خود ارجاع کرده بودند قطعا از میان آنان کسانی بودند که می توانستند ( صدق یا کذب ) آن را دریابند. "
دقت کنید
hagh;280635 نوشت:
این آیه به چندین و چند دلیل به حضرت علی مربوط نیست:

ضمنا شما باید چندین دلیل را بیاورید که این ایه به حضرت علی ربط ندارد ، دلیل اول را اورید که خیلی سست بود
دلیل دوم : دلیل این مطلب نبود ، شما عصمت حضرت علی علیه السلام را رد کردید یعنی گفتید این ایه متعلق به علی علیه السلام است ولی عصمت نداشته
اینکه این آیه متعلق به حضرت علی نیست تنها یک دلیل آوردید نه بیشتر دلیل دوم ربطی به مدعایتان نداشت
ضمنا جواب اقای پنج تن را ندادید
طبق عقیده شما اولی الامر که واجب است تبعیت شوند چهل است است یا بیشتر ؟؟

hagh;280738 نوشت:
رحیق مختوم;280677 نوشت:

جالبه.به من می گویید که از آتش جهنم بترسم و می گویید تفسیر ایات را به اهلش بسپارم.یعنی تفسیر ایات را به نویسنده المیزان بسپاریم.
من اگر چیزی می نویسم روش تفکر می کنم.
این شما هستید که بدون تفکر هر آنچه را که در کتب علمیتان امده است می پذیرید.
اکنون سخنان و اعترافات غم انگیز و تاسف بار علمای شیعه را بخوانید:
. صاحب تفسیر «المیزان» ذیل آیات 15 تا 19 سورۀ مائده می نویسد: «اِنّكَ إن تَبَصَّرتَ فی امر هذِهِ العلوم وَجَدتَ أنَّها نُظِّمَت تنظیماً لاحاجةَ لها إلی القرآن اصلاً حتّى أنّه یمكِنُ لِمُتَعَلِّمٍ أن یتَعلّمَها جمیعاً: الصَّرفَ و النَّحو و البیان و اللُّغة و الحدیثَ و الرِّجال و الدّرایة و الفقهَ و الأصولَ فیأتی آخِرَها ثُمّ یتَضَلّعُ بِها ثُمَّ یجتَهِدُ وَ یتَمَهَّرُ فیها وَ هُوَ لمَ یقرَاِ القُرآنَ و لمَ یمَسَّ مُصحَفاً قَطّ.... الخ»
(المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص: 276، جامعۀ مدرسین _قم،ط1) یعنی:« همانا اگر در احوال این علوم (= علوم دینی) بنگری ملاحظه می‌کنی که علوم مذکور چنان تنظیم شده‌اند که به قرآن هیچ احتیاجی ندارند و متعلّم می‌تواند همۀ این علوم از صرف و نحو و بیان و لغت و حدیث و رجال و درایه و فقه و اصول را فرا گیرد و به آخرین مراحل علمی برسد و مجتهد شود و در این علوم ماهر گردد بی ‌آنکه قرآن بخواند یا حتی به قرآن دست بزند....!!!».
با این وجود، اگر چیزی در عصر حاضر نیاز به عزاداری و غصه خوردن داشته باشد، این قرآن است که چنان در میان جامعۀ شیعه مهجور و متروک مانده است!
مرجع تقلید شیعه محمد حسین فضل الله گفته است: «فقد نفاجأ بأن الحوزة العلمیة فی النجف أو فی قم أو فی غیرهما لا تمتلك منهجا دراسیا للقرآن»
(ثوابت ومتغیرات الحوزة العلمیة، دکتر جعفر باقر ص: 111 _ دار الصفوة) یعنی: « با این مشکل مواجه هستیم که حوزه ی علمیه در نجف یا در قم یا در جاهای دیگر، یک منهج آموزشی برای قرآن ندارند.»
قضاوت با شما!!
من باب تبعيت از روايت معروف العلماء امناء الرسل و يا العلماء ورثه الانبياء لازم است از فرمايشات بزرگان دين بهرمند گرديم تا در چاه ضلالت و گمراهي نيافتيم و از كلام بي مغزي كه آورديد ناگفته پيداست چون مستمسكي براي چاهي كه كنديد و در آن افتاديد نمي يابيد بي جهت در كتب شيعي ميچرخيد و حرفهاي خاله زنكي تحويل ما ميدهيد بنده خدا اين حرفها چه ربطي به بحث ما دارد

اقای عماد متاسفانه تعصبات شمارا کور کرده است.اینکه می گویید منظور از اولی الامر کیست جواب شما در دلیل سومی که اورده ام نوشته شده است. دلیل سوم =ما بر رد تفسیر شیعه این است که کلمه اولی الامر جمع است و پس فقط دلالت بر علی ندارد بلکه دلالت به همه فرمانده هاست. و ما میدانیم که رسول الله برای هر سفری ولی امری تعیین میکردند و علی فرماندهی بود از فرمانده ها.
اما در مورد شبهه دوم شما باید بگویم شما که دنبال قرآن و رسولش میروید.در کجای قرآن آمده است که
اولی الامر یعنی علی؟
در مورد شبهه سوم شما:مگر خداوند از کسی می ترسد؟اسم پیامبر آورده اسم علی را هم می آورد.خداوند که از پیامبر محافظت کرده از علی هم محافظت میکرد.
در مورد شبهه چهارم شما:من دلیل آوردم و ثابت کردم که این ایات مربوط به حضرت علی نیست. این شمکا هستید که باید دلیل بیاوریو و ثابت کنید که این ایات مربوط به حضرت علی است.

رحیق مختوم;280745 نوشت:
hagh;280738 نوشت:
من باب تبعيت از روايت معروف العلماء امناء الرسل و يا العلماء ورثه الانبياء لازم است از فرمايشات بزرگان دين بهرمند گرديم تا در چاه ضلالت و گمراهي نيافتيم و از كلام بي مغزي كه آورديد ناگفته پيداست چون مستمسكي براي چاهي كه كنديد و در آن افتاديد نمي يابيد بي جهت در كتب شيعي ميچرخيد و حرفهاي خاله زنكي تحويل ما ميدهيد بنده خدا اين حرفها چه ربطي به بحث ما دارد

بنده خدا اینا رو نوشتم که تقلید کور کورانه نکنی.مثل اینکه خیلی تعصبی هستی.

hagh;280746 نوشت:
اقای عماد متاسفانه تعصبات شمارا کور کرده است.اینکه می گویید منظور از اولی الامر کیست جواب شما در دلیل سومی که اورده ام نوشته شده است. دلیل سوم =ما بر رد تفسیر شیعه این است که کلمه اولی الامر جمع است و پس فقط دلالت بر علی ندارد بلکه دلالت به همه فرمانده هاست. و ما میدانیم که رسول الله برای هر سفری ولی امری تعیین میکردند و علی فرماندهی بود از فرمانده ها.
اما در مورد شبهه دوم شما باید بگویم شما که دنبال قرآن و رسولش میروید.در کجای قرآن آمده است که
اولی الامر یعنی علی؟
در مورد شبهه سوم شما:مگر خداوند از کسی می ترسد؟اسم پیامبر آورده اسم علی را هم می آورد.خداوند که از پیامبر محافظت کرده از علی هم محافظت میکرد.
در مورد شبهه چهارم شما:من دلیل آوردم و ثابت کردم که این ایات مربوط به حضرت علی نیست. این شمکا هستید که باید دلیل بیاوریو و ثابت کنید که این ایات مربوط به حضرت علی است.

سلام
در این ایه اختلاف نظر هم وجود دارد بین مفسرین

hagh;280635 نوشت:
شیعه فورا میگوید بله اولی امر جمع است و امامان ما هم دوازده نفرند پس معلوم شد آیه فقط در حق علی نیست در حق 11 امام دیگرشان هم هست و این عذز بدتر از گناه ست زیرا الله از ما خواسته در طی قرون و اعصار تا روز قیامت، از 12 نفر پیروی کنیم ولی این دستور مهم را در لفافه بسیار میهمی پیچیده و حاشا که منظور الله قرآن روشن همین چیز تاریک و مبهمی باشد که شیعه میخواهد بما بقبولاند.

مبهم نیست
حضرت در عشیرتک الاقربین و جا های مختلفی از این مطلب پرده برداشتند ونهایت در غدیر
کسانی که به راحتی همه اینها را مبهم می دانند اگر اسامی همه امامان هم در قران می آمد بهانه ی دیگری می آوردند
hagh;280635 نوشت:
«و چون خبرى [حاكى] از ايمنى يا وحشت به آنان برسد انتشارش دهند و اگر آن را به پيامبر و اولياى امر خود ارجاع كنند قطعا از ميان آنان كسانى‏اند كه [مى‏توانند درست و نادرست] آن را دريابند و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود مسلما جز [شمار] اندكى از شيطان پيروى مى‏كرديد» (83)نساء اینجا واضح است که الله ما را بعد از خود و رسولش ،ارجاع میدهد به فرماندهان با علم .

این که ادعا است نه دلیل
ما هم می گوییم خدا ما را ارجاع می دهد که الی الامر یعنی داوزده امام
برادر کمی با حوصله بنویسد لااقل انتظاری که هست تقاضا داریم بین دلیل وادعا فرق بگذارید

hagh;280635 نوشت:
دلیل 4 = و اگر تفسیر برادران شیعه را قبول کنیم پس این آیه و آیه اول معطل و بی معنی میشوند زیرا قرنهاست که امام زمانی نیست تا در وقت خوف، خبر را پیش او ببریم میبریم پیش کی پیش اولیاء امور پس باز تفسیر شیعه به کوچه بن بست رسید.

اگر به خدا ورسول مراجعه کنیم ما را به اولی الامر رهنمون می شوند
واگر به اولی الامر مراجعه کنیم در زمان غیبت به علما و فقهای عادل ارجاع داده اند
پس معطل نمی ماند بلکه به دلایلی ولی امر اخر غیبت نموده اند ، علاوه بر آنکه خودشان امور مسلمانان را زیر نظر دارند به علما نیز ارجاع داده اند
ضمنا این فقط شیعه نیست که با از این ایه چنین استفاده ای کرده بلکه فخر رازی آن را بر معصوم بودن اولی الامر حمل کرده است(1)
احادیث زیادی در کتاب های شیعه و سنّی موجود است که آیة مذکور را به اهل بیت عصمت و طهارت تفسیر نموده و عصمت را در مصداق اولی الأمر لازم دانسته اند. از باب نمونه حضرت علی(ع) به معاویه نوشت: " آیة " و أطیعواالله و أطیعواالرسول و اولی الامر منکم" دربارة ما اهل بیت(ع) نازل شده است، نه دربارة شما"(3)
1.مانند: فخر،‌ رازي، التفسير الكبير؛ (بيروت: داراحياء التراث العربي، چاپ سوم، بي‌تا)، ج 1، ص 144، و محمد، عبده و سيده محمد و رشيد رضا، تفسير المنار (بيروت: دارالمعرفه، چاپ دوم، 1493 هـ .ق)، ج 5، ص 185. و سلماين بن ابراهيم، قندوزي، ينابيع الموده، (كاظميه: داراكتب العراقيه، چاپ هشتم، 1385)، ص 114 – 117. و عبيدالله، حاكم حسكاني حنفي نيشابوري، شواهد التنزيل، تحقيق و تعليق محمد باقر محمودي؛ (تهران: موسسه الطبع و النشر التابعه لوزاره الثقافه و الارشاد الاسلامي، چاپ اول، 1411 هـ ق)، ج 1، ص 189 – 191.
3.ینابیع المودّهْْ ص 134

hagh;280746 نوشت:
اقای عماد متاسفانه تعصبات شمارا کور کرده است.اینکه می گویید منظور از اولی الامر کیست جواب شما در دلیل سومی که اورده ام نوشته شده است.

شما یک ایه را بحث نکرده اید ایات دیگری را مطرح می کنید
این یعنی اینکه نمی خواهم بحث کنم می خواهم از فضایی که سایت در اختیارم گذاشته سوءاستفاد کنم و شبهه افکنی کنم وگرنه بحث یعنی اینکه یک بحث تمام شود بحث دیگر شروع شود
اگر ورودتان بسته هم شود داد وفریاد می کنید که ای وای نمی توانند جواب دهند ما را می بندند
برادر ، چرا هنوز ایه اولتان بحث نشده چهار ایه و حدیث دیگر را مطرح کرده اید، بحث علمی نیاز به آرامش و حوصله دارد که در نوشته ای شما و بعضی از دوستانتان رعایت نمی شود
hagh;280746 نوشت:
دلیل سوم =ما بر رد تفسیر شیعه این است که کلمه اولی الامر جمع است و پس فقط دلالت بر علی ندارد بلکه دلالت به همه فرمانده هاست. و ما میدانیم که رسول الله برای هر سفری ولی امری تعیین میکردند و علی فرماندهی بود از فرمانده ها.

یعنی یک فرمانده آن قدر بالا است که تبعیت از وی کنار تبعیت از خدا ورسول می آید نه
این با گفته علمای شیعه و علمای غیر متعصب اهل سنت سازگاری ندارد و تبعیت که واجب است انهم در کنار تبعیت از خدا ورسولش نمی تواند تبعیت از فرماده باشد
hagh;280746 نوشت:
اما در مورد شبهه دوم شما باید بگویم شما که دنبال قرآن و رسولش میروید.در کجای قرآن آمده است که اولی الامر یعنی علی؟

در همان ایاتی که شما کپی پیس کرده اید و گفته اید درباره حضرت علی علیه السلام نیست و تا یکی تمام نشده بقیه را گذاشته اید
قران گفت از خدا اطاعت کنید
از رسول خدا اطاعت کنید
از اولی الامر هم اطاعت کنید
نمی توانست بگوید اطیعوالله واطیعو الرسول واطیعو العلی و اطیعو الحسن بن علی .......
بعد از رسول همه در غلب اولی الامر جای می گیرد
اینکه اولی الامر کیست باید سراغ قران و رسولش برویم
در ایه إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذينيقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة وهم راكعون
امده که اولی الامر کیست
به کتاب شواهد التنزیل حاکم حسکانی
ط بيروت است مراجعه کنید صفحات
(حاکم حسکاني حنفي) ج 1 ص 161 ح 216 و 217 و 218 و 219 و 221 و 222 و 223 و 224 و 225 و 226 و 227 و 228 و 229 و 230 و 231 و 232 و 233 و 234 و 235 و 236 و 237 و 238 و 239 و 240 و 241
به مناقب علي بن ابيطالب (ابن مغازلي شافعي) ص 311 ح 354 و 355 و 356 و 357 و 358 مراجعه کنید و کتابهای زیادی از اهل سنت این موضوع را بیان نموده اند
پیامبر نیز در جاهای مختلف از جمله غدیر و.... اولی الامر را معرفی کرده اند وفرموده اند من کنت مولی فهذه علی مولاه که شما می گویید اینجا مولی منظور نست
به این صراحت آمده شما قبول ندارید ، اگر اسم در قران هم می آمد بهانه دیگری می توانستید بیابید
hagh;280746 نوشت:
در مورد شبهه سوم شما:مگر خداوند از کسی می ترسد؟اسم پیامبر آورده اسم علی را هم می آورد.خداوند که از پیامبر محافظت کرده از علی هم محافظت میکرد.

مگر خداند می ترسید که صریحا بگوید اولی الامر منظور فرماندهان که انیقدر اختلاف نیفتد
مگر خداوند می ترسید که به حضرت پیامبر صلی الله علیه واله وسلم فرمود سه سال دعوت پنهانی باشد
مگر خداوند می ترسید که فرمود وانذر عشیرتک الاقربین ، چرا همه را یک جا دعوت نکند
خداوند نمی ترسید ولی شرایط زمان را باید در نظر گرفت ، وقتی کسانی هستند که درصدد هستند کودتا کنند اگر اسم می آمد به کشتن ایشان روی می آوردند .
مگر خداوند از قریش می ترسید که پیامبر صلی الله علیه واله و سلم مجبور به هجرت شد ، در همان مکه می ماندند و خداوند هم کمکشان می کردند و پیروز می شدند
مگر خداوند می ترسید که ......
دست بردار برادر این چه حرفی است ، خداوند گاهی تدبیر می کنند
hagh;280746 نوشت:
در مورد شبهه سوم شما:مگر خداوند از کسی می ترسد؟اسم پیامبر آورده اسم علی را هم می آورد.خداوند که از پیامبر محافظت کرده از علی هم محافظت میکرد.

دلیل نیارودید ادعا کردید ، از چهار دلیل فقط دلیل اولتان از نظر علمی دلیل بود که بسیار سست بود والا بقیه دلیل نبود ادعا بود

نقل قول:
روایت «أنا مدینة العلم وعلی بابها» یعنی: من شهر علم و علی درب آن است ضعیف‌ و سست‌ ست، و از این جهت آن‌را از موضوعات شمرده‌اند. اگر چه ترمذی آن‌را روایت نموده است و آن‌را ابن جوزی ذكر نموده و بیان نموده كه ساختگی می‌باشد. و دروغ بودن آن نیز از خود حدیث آشكار است. زیرا اگر مقصود آن است كه پیغمبر شهر علم دین و وحی بوده و جز درب واحدی برای آن نیست و علم از آن حضرت به دیگران نرسیده جز از طریق یك نفر، در این صورت امر اسلام فاسد خواهد بود،
جناب حق اينقدر به شما سفارش مي كنم بدون دقت و مطالعه مطلب ننويسيد انگار به شما نميگويم
جناب حق مقدمات را هر چند فاسد بود خوب آمديد ولي ماخرش را چون فاسدتر از مقدمه اش بود بد آمديد ميخواهيم بدانيم شما اگر قائل به عصمت امير المومنين باشيم او هم معصومي خواهد بود مانند پيامبر و همچنانكه پيامبر هادي امت و نجات دهنده امت از گمراهي بودند ايشان هم همچنين خواهند بود و اما اسانيد اين روايت يكي دو تا نيست كه شما بتوانيد همه آنها را مردود بدانيد
ثانيا در اين فرمايش پيامبر گرامي به بيان ادامه حيات دين بعد از خودش اشاره دارد و در همين جمله هم با كنايه (الكناية ابلغ من التصريح) ميخواهد بفرمايد كسي كه ولايت و جانشيني علي را قبول نداشته باشد به بيراهه خواهد رفت همچنانكه در طول اعصار و امصار متمادي ديديم كدام گروه در دين به اشتباه رفتند و كدام گروه صراط مستقيم را مي پيمايند
مسئله ولايت همان مسئله ايست كه متاسفانه اهل سنت هيچوقت نخواستند تن به پذيريش آن دهند و بخاطر همين عدم پذيرش ولايت و وصايت ائمه شيعي چقدر هم به گمراهي و ضلالت افتادند نمونه اش را در همين زمان ما مي بينيم كه دشمنان اسلام با سازش با اين نوع حكومتها پايگاه كفر و الحاد و شرك خود را در آن كشورها بنا نهادند و همه اينها از جهت پذيرش ولايت و جانشيني آنان است
جناب حق اين روايت از محكمترين روايات شيعي است كه حتي علماي خود شما نيز نتوانستند ردي بر آن بنويسند و اين فرمايش حضرتعالي زائيده افكار خودتان است آيا ميتوانيد اين دو روايت را كه من باب نمونه مي آورم رد كنيد

عن فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْكُوفِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الزُّهْرِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْفَضْلِ الْقُرَشِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ سَالِمٍ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ أَبِيهِ وَ عَاصِمٍ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لِعَلِيٍّ ع يَا عَلِيُّ أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ أَنْتَ بَابُهَا فَمَنْ أَتَى مِنَ الْبَابِ وَصَلَ يَا عَلِيُّ أَنْتَ بَابِيَ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ وَ أَنَا بَابُ اللَّهِ فَمَنْ أَتَانِي مِنْ سِوَاكَ لَمْ يَصِلْ إِلَيَّ وَ مَنْ أَتَى اللَّهَ مِنْ سِوَايَ لَمْ يَصِلْ إِلَى اللَّه‏

مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ الطَّبَرِيُّ فِي بِشَارَةِ الْمُصْطَفَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ بَابَوَيْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ بَابَوَيْهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ سَعِيدٍ الْهَاشِمِيِّ عَنْ فُرَاتِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْكُوفِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ ظُهَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِيِّ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ ع عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي حَدِيثٍ قَالَ أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ بَابُهَا وَ لَنْ تُؤْتَى الْمَدِينَةَ إِلَّا مِنْ قِبَلِ الْبَاب‏
_________________
وسائل الشيعة، ج‏27، ص: 78

نقل قول:
و اگر مقصود این است كه رسول خدا فرمود من شهر علم دین و وحی الهی هستم، و علی از من استفاده كرده و به دیگران می‌رساند یعنی علی راوی ناقل علم من است، این صحیح است، ولی دیگر اصحاب نیز راویان و ناقلان علم بوده و از او گرفته و به دیگران رسانیده و منحصر به او نیست؛ زیرا ناقل مطالب دینی و وحی الهی باید بسیار باشند و به حد تواتر برسند كه از آن علم و باور یقینی حاصل گردد چنان‌كه مسلمین بر این مطلب اتفاق دارند و خبر واحد افاده‌ی علم و باور یقینی به قرآن و سنن متواتره نمی‌کند.
جناب حق نميدانم چرا شما در چينش مقدمات اينقدر مهارت داريد در آوردن موخرات و نتيجه گيري اينقدر ضعيفيد در اين كلامتان گفتيد كه اصحاب ديگر هم ميتوانستند از پيامبر مطالب را بياموزند و آموختن علم از وجود گرامي پيامبر منحصر در حضرت علي نبوده است اين درست ولي ضعف آشكار شما در اينجاست كه ناقل مطالب ديني با خلافت و وصايت بسيار فرق دارد متاسفانه همچنانكه گفتم عناد و دشمني شما با اهل بيت عصمت و طهارت تا به حدي است كه حتي در نقل حرفهايتان حتي كمترين ارزشي براي انان قائل نيستيد
بنده خدا وصايت و خلافت و زمام امور مسلمين فقط به يادگيري مطالب دين نيست بلكه وراي آنچرا كه شما خودتان گفتيد بايد مجهز به چيزهايي باشد كه خود رسول الله مجهز بودند و يكي از بالاترين آن مسائل عصمت از گناه و خطا هست بعيد نيست اهل سنت با اين تفكراتي كه شما از آنان ارائه ميدهيد عصمت در انبياء را هم به خاطر رسيدن به مطامع دنيوي خود قائل نباشند علاوه بر اين اخبار آموختن علوم از پيامبر از حد تواتر نيز گذشته شما كجاي كاريد ؟؟؟
مگر همين اصحاب رسول الله نبودند كه كرارا در مسجد پيغمبر دور حضرتش جمع مي شدند و از معارف دين مطالب را استفاده ميكردند بو الله اگر خود جناب ابابكر الان زنده شوند و مطالب شما را بخوانند خنده شان ميگيرد تراوشات ذهني خود را به نام مذهب اهل سنت وارد محيط مجازي مي كنيد بخدا كه خود علماي اهل سنت اين حرف بي اساس شما را قبول ندارند تا چه برسد به ما
نقل قول:
و در این حدیث حروف حصر نیست كه منحصر به علی باشد، پس سایر اصحاب رسول نیز كه روایاتی از رسول و كلمات او را شنیده و به دیگران رسانیده‌اند آنان نیز درهای علم آن جناب می‌‌باشند.
آقاجان اصلا اين روايت نميخواهد مسئله يادگيري را بيان كند نميدانم به چه زباني بايد به شما فهماند روايت حقيقت خلافت و جانشيني را بيان مي كند و سلمنا اگر حرف شما را بپذيريم چرا حضرت رسول الله فقط در مورد امير المومنين اين حرف را زدند بقول شما مگر پيامبر خجالت مي كشيدند بگويند انا مدينه العلم و ابابكر بابها يا عمر بابها
نقل قول:
و اگر بگویند علی معصوم است و خبر از او موجب علم است؛ گوییم: اولا خود علی خود را معصوم ندانسته و اكثر مسلمین و آیندگان بعد از رسول او را معصوم نمی‌دانند. و عصمت او به مجرد خبر او ثابت نمی‌شود، و قبل از خبر دادن او باید عصمتش ثابت شود،(و علی مرتضی خیلی باتقواتر از این بوده که برای خویش ادعای عصمت نماید، بلکه عده‌ای از دروغگویانی که به قول آن‌ها دین و تاریخ ثابت نمی‌شود بعد از عصر زندگی علی این ادعا را برای او ساخته و پرداخته‌اند، و به دروغ کوشیده‌اند دین و تاریخ را فریب دهند اما به خواری و ذلت دچار گشتند؛
برادر من لازمه امامت عصمت است و عصمت و مصون بودن از خطا را در كلام حضرتش كه فرمود سلوني قبل ان تفقدوني كاملا ميشود ديد البته براي شمايي كه متعصب هستيد بعيد نيست كه مصون نبودن خدا را هم روزي وارد در متون حديثي خودتان كنيد
در مورد خواري و ذلت هم بايد يگوييم اينكه ما الان مي بينيم و دنيا شاهدش است خواري و ذلت ملت هايتان است كه اسير دست بيگانگان هستند و هر جا در هر نقطه از دنيا ملتي بنام شيعه باشد خار دشمنان و استخوان در گلوي آنان است و متاسفانه سران كشورهايتان با سازش با غرب و رژيم منحوس و نجس العين اسرائيل همسو شدند و خون ملتها را در شيشه كردند در حاليكه اگر سر سوزني شعور يادگيري تعاليم قرآن را داشتنند ميفهميدند كه خداوند متعال در قرآنش چه مطالبي را درباره يهوديان معلون گفته است لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُود و اين افتخار سند افتخار علمايتاان هست كه همسو با حكومتها دست روي دست گذاشته و بر روابط دولتهاي به اصطلاح اسلامي با يهوديان را امضا كردند و اتفاقا هر جا علماي شيعي را مي بينيم كه بر عليه ظلم و تعدي و استبداد تا پاي جان و ريختن خونشان دفاع كردند
حال خوانندگان قضاوت كنند ما به خواري و ذلت افتاديم يا شما
چون وقت نماز است بقيه مطالب هم باشد براي فرصتي ديگر

رحیق مختوم;280764 نوشت:
آقاجان

عماد;280756 نوشت:
مگر خداند
شما همین یه شبهه را رفع کنید:
و چون به ايشان خبرى كه مايه آرامش يا نگرانى است برسد، آن را فاش مى‏سازند، حال آنكه اگر آن را به پيامبر و اولوالامر عرضه مى‏داشتند، آنگاه اهل استنباط ايشان، به [مصلحت‏] آن پى مى‏بردند، و اگر بخشش و رحمت الهى بر شما نبود، جز عده‏اى اندكشمار همه از شيطان پيروى مى‏كرديد(مبارکه نسا 83)

مگر شما نمیگویید اولی الامر همگی میدانند و علم الهی دارند؟ پس چرا نص قرآن الله میفرماید " اهل استنباط ايشان پی میبرند"؟ مگر نه اینست که ائمه همگی اهل استنباطند؟ اگر بودند قرآن نمیفرمود که برخی ازآنان هستند که میتوانند. میفرمود همه آنها.

[="Times New Roman"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
از همه عزیزانی که با دقت و قدرت به این شبهات پاسخ می دهند کمال تشکر را دارم و امیدوارم که ذکر الله اکبر هایشان روشن کننده جهان و آخرتشان باشد ، انشاءالله .
در مورد برادرمان جناب ohfreedom : برادر بزرگوار ، اولا از خداوند عالم می خواهم که تعصب را از شما دور کند و پرتوی از حقیقت وجودتان را فراگیرد. ما هم مشتاقانه منتظر بازگشت شما و پیگیری مباحث هستیم. ( البته خوب شد که خودتان با میل و رغبت کنار رفتید وگرنه ادعا می کردید که شما را نیز بلوکه کردند.)
بنده در اینجا یک مطلب را یادآوری می کنم : استاد حسینی قزوینی در یکی از برنامه هایشان فرمودند که : (( ما به هر جا می رفتیم و با هر شخصیت و مقام علمی از دانشجو تا مفتی وهابیت بحث و مناظره می کردیم به جز 20 - 25 تا شبهه که فقط حاصل ذهن بعضی از قاضیان و علما بود و هیچ دلیل عقلی و نقلی نداشت با هیچ مطلب تازه ای برخورد نمی کردیم. گویا که تمام وهابیت فقط همین چند مطلب را برای بیان و ابراز وجود دارد ، متاسفانه ما باید با دلیل و مدرک از کتب خود اهل سنت برای سخنان بی مایه وهابیت سند بیاوریم ، اما آیا هیچوقت یکی از ما ها از مخالف خود خواسته ایم که اول سوال خود را با منابع خود و نه همچون ما با منابع طرف مقابل اثبات کند ؟)) اساتید بزرگوار در سایت ولیعصر ( روحی و ارواحنا فداه ) 12 پرسش از آقای شهاب ابراهیمی پرسیدنده اند که متن اثبات و تصحیح روایات و موضوعات از متن سوالات بیشتر است ، خوب کی ما از طرف مقابل خواستیم که ابتدا حرف خود را اینگونه ثابت کند و بعد سوال و شبهه خود را مطرح کند ؟
در مورد این دوست عزیز هم باید بگویم :
شما نیز همان شبهات و سخنان بی پایه و اساس و به قول برادر بزرگوار عماد ، ادعا هایی که کاملا کهنه می باشند را دوباره و چند باره مطرح کرده اید و با کلی گویی و صرفا نظرات شخصی خودتان و چند تن از وهابیون را در قالبی کهنه تر بیان نموده اید. دکتر عصام العماد که خود روزی وهابی بوده و آشنایی کامل با عقاید وهابیت دارد به همه توصیه می کند که در بحث با وهابیت از موضوعات جزیی استفاده شود و اندک اندک به مباحث درشت تر رسید. به نظر بنده این روش بسیار مناسب و مفید است و بسیار کاربرد دارد.
لذا از شما دوست گرامی در خواست دارم که در مباحث خودتان یک موضوع را (ـ مثلا یک آیه از قرآن و یا یک حدیث از پیامبر و یا یک واقعه تاریخی و یا ... ) را مطرح کرده و با دلیل و نه از روی هوا مطالب را بررسی کنید.
یک مطلب را هم می خواهم در اینجا مطرح کنم :
در بسیاری از جاها هنگامی که وهابیت نمی تواند با کتاب و سنت و عقل و اجماع یک آیه را آنگونه که می خواهد بررسی کند به ترفند قدیمی و البته ناکارآمد (( وحدت سیاق )) استناد می کند . البته هیچ کس مخالف وحدت سبک و سیاق نیست ولیکن استفاده از آن نیز شروطی دارد : یکی از مهمترین شروطی که باید برای استفاده از این سبک رعایت کرد (( همزمان و هممکان بودن نزول آیات )) است . یعنی اگر آیه و یا بخشی از آیه دارای شان نزول و مکان و زمان نزول متفاوتی باشد نمی توان در مورد آن از این سبک استفاده کرد . در این بین شیعه با ارائه شان نزول و تفاسیر مهم و بزرگ اهل سنت در مورد آیات مختلف اعتقادی خود ، پاسخ های حلی و نقضی فراوانی ارائه کرده است. اما خوب چه کنیم که اهل سنت در مورد اعتقادات شیعه، بزرگان خود را معصوم نمی دانند و فقط در همین یک مورد باید تحقیق و پژوهش کنند و روایات را بررسی کنند. لذا اینجاست که اهل سنت به ارتباط آیات با قبل و بعد خود که آخرین دفاع و ضعیفترین دفاعش است استناد می کند. مطلب همین جاست که اگر اهل سنت می خواهد با همین سبک به سوالات پاسخ دهد باید از او خواست که یکسان بودن شان نزول و مکان و زمان نزول آیات مورد بحث را با دلیل اثبات کند تا در آنصورت بتوان به مباحث پرداخت.
در اینجلا بنده یک سوال را از مطالبی که بیان کردم مطرح می کنم که امیدوارم عزیزان اهل سنت به آن پاسخ درستی بدهند :
به نص صریح صحیح بخاری و مسلم (( آیه اکمال دین )) در روز عرفه نازل شده است. سوال اینست که چه چیزی در عرفه موجب اکمال دین شد ؟ وهابیتی که ادعا می کند این آیه در روز غدیر نازل نشده بگوید که با توجه به (( آیات قبل و بعد )) آیا حرمت مردار و خون و گوشت خوک موجب اکمال دین شده است ؟ یا اینکه نامیدی کافران از حرمت خون و مردار و گوشت خوک در اسلام ؟ این را با دلیلو مدرک پاسخ دهید و از کلی گویی بپرهیزید.
موفق باشید
و من الله التوفیق

کمک کنید;280766 نوشت:
شما همین یه شبهه را رفع کنید: و چون به ايشان خبرى كه مايه آرامش يا نگرانى است برسد، آن را فاش مى‏سازند، حال آنكه اگر آن را به پيامبر و اولوالامر عرضه مى‏داشتند، آنگاه اهل استنباط ايشان، به [مصلحت‏] آن پى مى‏بردند، و اگر بخشش و رحمت الهى بر شما نبود، جز عده‏اى اندكشمار همه از شيطان پيروى مى‏كرديد(مبارکه نسا 83) مگر شما نمیگویید اولی الامر همگی میدانند و علم الهی دارند؟ پس چرا نص قرآن الله میفرماید " اهل استنباط ايشان پی میبرند"؟ مگر نه اینست که ائمه همگی اهل استنباطند؟ اگر بودند قرآن نمیفرمود که برخی ازآنان هستند که میتوانند. میفرمود همه آنها

فکر کنم ایه رو کمی بهتر معنی میکردید مشکل پیش نمی امد!!
وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَليلاً
و اگر خبری از ( اسباب ) ایمنی و وحشت ( مانند پیروزی مسلمین یا شکستشان ) به آنها برسد ( بدون تحقیق ) آن را منتشر می کنند ، حال آنکه اگر آن را به فرستاده خدا و صاحبان امرشان بازمی گرداندند به یقین کسانی از آنان که اهل تحقیق اند ، به حقیقت آن پی می بردند ( و راه چاره می یافتند ) و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود حتما همه شما جز اندکی ، از شیطان پیروی می کردید.

راستش من از معنی این ایه میفهمم که او اهل استنباط مردمی اند که قراره حرفشونو ببرند پیش اوالامر نه خود اوالامر!!!

ترجمه ی شما رو خوندم نفهمیدمش راستشو بخواین!!!
چه جوری این طوری برداشت کردید؟!
اخه به نظرم معنیش معلومه!!!
نمیدونم چی بگم والا!!....

مگر همه ائمه اهل حقیقت نیستند؟ پس چرا قرآن میفرماید از از همه اولی الامر تنها آنان که اهل حقیقتند پی میبرند؟

کمک کنید;280795 نوشت:
مگر همه ائمه اهل حقیقت نیستند؟ پس چرا قرآن میفرماید از از همه اولی الامر تنها آنان که اهل حقیقتند پی میبرند؟

امام علی ولی الله امیر المومنین محبوب پیامبر اکرم و مومنین(ع) اولی الامر هستن و عمر و ابوبکر(بصورت غصبی دزدی) اولی لامر هستن . قرآن هم فرمودن اولی الامر آنان که اهل حقیقتند هستن آیا دزد و امیر با هم مساویند و دزد اهل حقیقت است؟///////////////

hagh;280726 نوشت:

نقل قول:
زیرا تاریخ اصول و قواعدی دارد که اهل آن احترامش می‌کنند، و به ویژه دین اسلام ستون‌ها و نشانه‌هایی دارد که اگر ائمه و بزرگان در آن تفریط روا دارند بدعت و بی‌نظمی به وجود می‌آید چنان‌که در ادیان دیگر نیز به وجود آمده است، البته دشمنان دین می‌خواستند این تجربه را بر سر دین اسلامی نیز تطبیق کنند اما به حمد الله شکست خوردند. [الخطیب])و این دور است، و عصمتش به اجماع ثابت نمی‌شود زیرا اجماعی در این مورد وجود ندارد.

ستون هاي دين اسلام بوسيله امامت در طول 250 سال محكم شد كه حتي در تقابل با اديان ديگر ايستادگي جانانه ايي از خود نشان داده است و اين به شهادت همان تاريخي كه از آن نام مي بريد مبرهن و ثابت شده است تاريخ پر افتخار تشيع مملو است از بحثهاي عميق كلامي ائمه معصومين عليهم السلام با زنادقه و مسيحيان و يهوديان عصر خويش حضرتعالي يك نمونه از بحث هايي اينچنيني را از خلفايتان با يهوديان و مسيحيان بيان كنيد در حاليكه در هيچ تاريخي چنين چيزي وجود ندارد يا اگر وجود داشته باشد در پي آن امام معصوم (امير المومنين علي عليه السلام) مي بايست براي نجات دين اقدام عاجل انجام ميداد
جناب حق واقعا بي انصافيست كه اگر بخواهيد منكر نجات خلفايتان را بدست حضرت علي منكر شويد كه خود جناب عمر مي گفتند(بيشتر از هفتاد بار در مواضع مختلف) لولا علي لهلك العمر
در ضمن اين جناب خطيب شما در كجا پرورش يافته كه اينقدر بي خبر حرف ميزند كجاست بيايد ببيند دشمنان اسلام با فريب و نيرنگهاي گوناگون و بدعت در دين فرق ضاله ايي مانند وهابيون معلون را سپر براي به يغما بردن دين و ايمان ملت مسلمان شما كردند و از همين جاست كه صدق فرمايش گهر بار عالم آل محمد حضرت امام باقر عليه افضل صلوه المصلين فرمودند اصلي ترين ستون مستحكم دين ولايت است چرا بخاطر اين كه ولايت باعث صيانت دين در مقابل هجمه اجانب خواهد گرديد همان چيزي كه ملت مسلمان اهل سنت بخاطر خودكامگي سردمدارانش از اين نعمت الهي بي بهره است واقعا كه فرمايش خطيب شما بيشتر به طنز شبيه تر است تا واقعيت

نقل قول:
و بر علاوه علم پیامبر اعم از قرآن كریم و سنتش در روی زمین انتشار پیدا كرده است، و آن‌چه كه علی از علم پیامبر نقل كرده است مقدار اندكی است، و بزرگان و بهترین تابعین در مدینه آنانی هستند كه در زمان عمر و عثمان علم آموخته‌اند. و تعلیم معاذ بن جبل برای تابعین و اهل یمن بیشتر از تعلیم علی به آنان بود، و وقتی كه علی در كوفه آمد در آن‌جا از امامان تابعین تعدادی وجود داشتند؛ مانند شریح، عبیده، علقمه، مسروق و امثال آنان.

زمان عمر و عثمان ديگر چه صيغه ايست البته اگر از زمان منظورتان غصب خلافت است بله فرمايش شا صحيح است البته ما منكر وجود بعضي مسائل در تواريخ عوامانه نيستيم كه از عمر و ابابكر تابويي درست كردند كه همه فكر ميكنند اگر اسلام پيشترفتي داشت بدست اين افراد بوده و حضرت امير در خرابه ها و چاه هاي كوفه سر در گريبان چاه فرو برده بود تاكيد ميكنم تاريخ عوامانه اينها را تاييد مي كند اما تاريخ واقعي و قطعي در مورد همين جناب عمر و ابابكر چه چيزي ميگويد ؟؟؟
بعنوان نمونه بشنويد و بخوانيد و بفهميد

سيره صحابه و ياران رسول خدا مبنى بر اين كه آنان در مواردى كه مصلحت مسلمانان اقتضا مي ‏كرد حكم تشريع مي ‏كردند، اگر چه بر خلاف نص بود، آنان چند نمونه زير را براى اثبات مدعاى خود يادآور شده‏ اند:


1- جبايت زكات حتى با توسل به زور و جنگ‏
در زمان رسول خدا (ص) گروهى براى جبايت زكات به طرف قبايل اعزام مي ‏شدند و زكات اموال مسلمانان را با اختيار آنها جمع‏ آورى نموده و به بيت المال انتقال مي ‏دادند.
بعد از وفات رسول خدا (ص) ابو بكر مدت كمى به همين شيوه عمل كرد ولى ناگهان تغيير روش داده و براى گرفتن زكات حتى به زور و جنگ متوسل مي ‏شد و بخشى از جنگهاى آغاز خلافت (با كسانى كه به عنوان اهل رده خوانده شده‏ اند) بر اين اساس بود، واقعه ناگوار و فضاحت ‏آميز قتل مالك بن نويره به دستور خالد بن وليد نيز تحت همين عنوان انجام گرفت.
به دنبال جريان سقيفه، خالد بن وليد جهت اخذ زكات از مردم به اطراف مدينه اعزام شد، در ضمن مأموريت خود به قبيله ‏اى رسيد كه رئيس آن مالك بن نويره بود، او از آنها زكات مطالبه نمود ولى آنان از پرداخت آن سر باز زدند، البته اين به جهت مخالفت و ستيز با خليفه و ايجاد اختلاف و آشوب نبود، بلكه بدين جهت كه هنوز براى آنها خليفه و جانشين رسول خدا معلوم نشده بود. لذا آنان به خالد گفتند ما فعلا مشغول تحقيق هستيم، پس از آن كه خليفه براى ما معلوم شد زكات خواهيم داد، خالد كه فردى ظالم و بي ‏رحم بود در برابر موضع‏گيرى آنان به جنايتى هولناك دست زد، وى به ضرار بن ازور اسدى دستور داد تا مالك بن نويره را گردن بزند، او نيز مالك را به قتل رساند، بعد از وقوع آن جنايت‏ تاريخى، خالد همان شب با هم‏سر مالك هم‏بستر شد و بدين مناسبت شوم گوسفندى را ذبح كرد و به هنگام طبخ آن دستور داد سر مالك را زير ديگ بگذارند.
اين شدت در جبايت زكات در زمان خلافت عمر نيز استمرار داشت ولى در عصر خلافت عثمان اين شيوه در اخذ زكات از بين رفت و اداى زكات به اختيار مردم واگذار شد.
در اين زمينه جلال الدين سيوطى در كتاب الاوائل مي ‏گويد: «اول من فوض إلى الناس اخراج زكاتهم عثمان بن عفان»: نخستين كسى كه پرداخت زكات را به مردم واگذار نمود عثمان بن عفان بود.
بار خدا پدر عثمان را بيامرزد كه روي دو خليفه اول و دوم را سفيد كرد



ادامه دارد


2- قصاص نشدن قاتل مالك بن نويره:
خالد بن وليد پس از بازگشت از مأموريتى كه براى گرفتن زكات داشت به ابو بكر مراجعه نمود، او براى موجه جلوه دادن كارش گفت: چون اين قبيله از دادن زكات امتناع ورزيده و كافر شدند به چنين كارى دست زده‏ ام، ولى مدت زيادى نگذشت كه واقع مطلب بر همگان آشكار شد. ابو قتاده و عبد اللَّه بن عمر به نفع مالك و عليه خالد در نزد ابو بكر شهادت دادند، اما با اين وصف ابو بكر قاتل مالك را قصاص نكرد. سبب اين امر همان اجتهاد از راه رأى و مصلحت انديشى بود و بدين جهت از نص آيه: «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ» چشم‏پوشى و اغماض شد.
3- تعطيل حد رجم و سنگسار:
خالد بن وليد چون با هم‏سر مالك بن نويره، زنا كرده بود مي ‏بايد رجم و سنگسار شود، از اين رو، نظر عمر بن خطاب و گروهى از صحابه رسول خدا (ص) همين بود و بدين جهت عمر به او گفت: «قتلت امرأ مسلما ثم نزوت على امرأته و اللَّه لأرجمنك بالأحجار».
مرد مسلمانى را كشتى و با زن او هم‏بستر شدى، به خدا قسم سنگسارت خواهم نمود.
ولى با همه اين اوصاف ابو بكر در برابر او ايستاد و كار خالد را توجيه كرد و گفت: «ما كنت لارجمنه فانه تأول و اخطأ» هيچ گاه وى را سنگسار نخواهم كرد. او تأويل كرده و در تأويل مرتكب خطا شده است. از برخى نقل شده كه ابو بكر به عمر گفت: «هيه يا عمر انه تأول فارفع لسانك عن خالد» سكوت كن، او تأويل كرد، پس تو در اين باره سخن مگو. بنا بر اين‏ ابو بكر اين جنايت هولناك را در زير پوشش تأويل و اجتهاد از راه رأى، بدون كيفر قرار داد.
4- در مورد طلاق:
در زمان پيامبر (ص) و خلافت ابو بكر و نيز اوايل خلافت عمر بن خطاب مردى كه زن خود را در يك مجلس و به يك صيغه سه مرتبه طلاق مي ‏داد، طلاق بائن به حساب نمي ‏آمد بلكه بمنزله يك بار و طلاق رجعى حساب مي ‏شد. ولى عمر در اواسط خلافت خود زمانى كه ديد بسيارى از مردان امر طلاق را خيلى سبك شمرده و زنان خود را در يك مجلس سه طلاقه مي ‏نمايند، براى بازدارى آنها از اين كار اين قسم از طلاق را سه طلاق و بائن شمرد.
بنا به نقل نويسنده معروف ابن قيم جوزى در كتاب اعلام الموقعين عن رب العالمين (ج 3، ص 24- 42) گروهى از فقيهان و انديشمندان حكم عمر را نپسنديدند و به همان حكمى كه در زمان رسول خدا و ابو بكر بود بازگشتند. و استاد شيخ احمد محمد شاكر در كتاب نظام الطلاق فى الاسلام مي ‏گويد: هيچ فردى و گروهى حق تغيير احكامى را كه به كتاب خدا و سنت رسول مستند است ندارد (نقل از فلسفة التشريع فى الاسلام).
ادامه ...

5- تعطيل حد
كيفر دزد در قرآن مجيد بريدن دست اوست به دليل آيه 38 از سوره مائده: «السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما» كما اين كه در سنت رسول خدا (ص) چنين است، ولى با اين وصف عمر در زمان قحطى و خشكسالى اين حد را تعطيل كرد و علت آن را مصلحت مردم كه حفظ آنها است دانست.
ابن قيم جوزى در اعلام الموقعين (ج 3/ ص 7- 9) مى‏گويد: اين امر مورد اجماع است.
انديشمندان و فقيهان اهل تشيع نيز بر اين عقيده ‏اند در صورتى كه دزدى در زمان قحطى واقع شود و مال سرقت شده از مأكولات باشد از حد شرع (قطع دست) معاف است.
6- عدم تقسيم غنائم به گونه مساوى‏
در زمان رسول خدا و امام على و ابو بكر، غنائم به گونه مساوى بين مسلمانان تقسيم مي ‏شد ولى در زمان عمر اين جهت رعايت نگشت. در مناقب ابن شهرآشوب آمده طلحه و زبير نزد على رفتند و گفتند عمر سهمى افزون‏تر به ما مي ‏داد، امام فرمود مگر پيامبر مساوات را رعايت نمي ‏كرد؟ آيا سنت پيامبر سزاوار پيروى است يا شيوه عمر و سپس گفت: «فو اللَّه ما انا و اجيرى هذا الا بمنزلة واحدة» به خدا سوگند من و خدمتكارم در اين جهت هم‏سان و هماننديم.
7- الغاء مؤلفة قلوبهم از سهام زكات‏
خداوند در آيه 60 از سوره توبه مصرف صدقات را تعيين كرده و فرموده است: «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ.» عمر با وجود اين نص قرآنى و اتفاق نظر همه سهم مؤلفة قلوبهم را از صدقات لغو نمود. و بنا به نقل ابن همام در فتح الغدير (ج 2/ ص 14 و 15) عمر گفت پيامبر در زمان خود براى نرم كردن دلهاى كافران اين كار را انجام مي ‏داد ولى اينك نيازى به آن نيست، زيرا خداوند به اسلام نيرو بخشيده لذا ميان ما و آنان شمشير حكومت خواهد كرد، سپس افزود: براى مسلمان شدن چيزى به كسى نمي ‏دهيم، هر كس مي ‏خواهد به اسلام بگرود و هر كه نمي ‏خواهد كفر را پيشه خود سازد (نقل از فلسفة التشريع فى الاسلام).
صاحب كتاب الفصول المهمة از كتاب الجواهرة النيره كه شرح بر كتاب مختصر قدورى است نقل مي ‏كند: چون پيامبر رحلت كرد آنان كه از مؤلفة قلوبهم محسوب بودند نزد ابو بكر آمدند كه در رابطه با سهمشان از او نامه بگيرند و او نيز نوشت، آنها نامه را نزد عمر بردند كه او هم چيزى بر آن بيفزايد، عمر نامه را پاره كرد و گفت ما نيازى به شما نداريم، خداوند اسلام را عزيز و از شما بي ‏نياز ساخته است، پس اگر مي ‏خواهيد اسلام را
برگزينيد و الا بين ما و شما شمشير است، آنان مجددا نزد ابى بكر آمده و به وى گفتند:
شما خليفه رسول خدا هستى يا عمر، او در پاسخ گفت: اگر خدا بخواهد عمر و او نظريه عمر را تنفيذ كرد.
از آن تاريخ در نزد اهل سنت، سهم مؤلفة قلوبهم از سهام مستحقان زكات حذف شد و پرداخت زكات را به آنان مجزى و مبرئ ذمه نمي ‏دانند.

ادامه ...

8- در مورد كيفر زنا
استاد محمد بن على شوكانى در كتاب نيل الاوطار (ج 7، ص 73) مى‏گويد: كيفر زانى غير محصن يعنى كسى كه به هم‏سر خود دسترسى ندارد نزد جمهور فقيهان، صد ضربه شلاق و يا يك سال تبعيد است كه دومى مستند به سنت مشهور است، ولى از عمر بن خطاب نقل شده كه او ربيعة بن اميه را تبعيد كرد و به روم رفت و بنا به نقل امام فخر رازى در تفسيرش (ج 6، ص 217) عمر گفت: «از اين پس كسى را تبعيد نمي ‏كنم».
اين تصميم بدين جهت بود كه از پيوستن مسلمانان به دشمنان جلوگيرى به عمل آيد.
9- در باره تعزير
تعزير در احكام جزايى اسلام يك مجازات تأديبى است كه مقدار و چگونگى آن به نظر قاضى بستگى دارد، زيرا در موردى است كه كيفر خاصى معين نشده باشد، ولى برخى از انديشمندان جامعه اهل سنت مي ‏گويند: مطابق حديث در تعزير نبايد بيش از ده ضربه شلاق به خلاف كار زده شود. اين حديث را محمد بن اسماعيل بخارى در صحيح و مسلم بن حجاج نيشابورى در صحيح و احمد بن حنبل شيبانى در مسند و ابو داود در سنن و سيوطى در الجامع الصغير نقل نموده ‏اند.
ولى با اين وصف عمر در باره كسى كه مهر بيت المال را جعل كرده بود به صد ضربه شلاق حكم داد.
بنا به نقل محى الدين نووى در شرح صحيح مسلم (ج 11/ ص 211) به موجب اين تأويل اصحاب مالك بن انس اصبحى اين حكم را مخصوص به زمان رسول خدا دانسته ‏اند و از اين نظريه و بينش آنان به دست مي ‏آيد كه آنان معتقدند با گذشت زمان برخى از احكام مستند به نص تغيير پذيرند.

10- تشريعات عمر
ابن ابى الحديد از سعيد بن مسيب نقل مي ‏كند: عمر در اين زمينه گفت «أيها الناس قد فرضت لكم الفرائض و سننت لكم السنن و تركتم على الواضحة الا ان تضلوا بالناس يمينا و شمالا»: اى مردم من براى شما واجبات و مستحباتى قرار دادم و راه روشن را برايتان معلوم نمودم تا آن كه مردم را از راه راست و چپ در گمراهى نيفكنيد.
11- در مورد متعه نساء و متعه حج و حى على خير العمل‏
در شرح تجريد خواجه نصير الدين طوسى آمده كه روزى عمر بر بالاى منبر چنين گفت:
«أيها الناس ثلاث كن على عهد رسول اللَّه و انا انهى عنهنّ و احرمهنّ و اعاقب عليهنّ متعة النساء و متعة الحج و حى على خير العمل».
اى مردم سه چيز در زمان رسول خدا حلال بود ولى من آنها را حرام نمودم و هر كس آنها را انجام دهد او را مورد عقاب و عذاب قرار مى‏دهم: متعه زنان و متعه حج و حى على خير العمل در اذان.
12- در باره ديه بر عاقله‏
در فقه اسلامى خونبهاى جنايات خطايى در برخى موارد بر عهده عاقله است. «عاقله» در زمان رسول خدا (ص) به قبيله جنايت كننده اطلاق مى‏شد، انديشمندان مدرسه حجاز هم همين گونه عمل مى‏كردند، ولى در زمان عمر بن خطاب كه حمايت قبيله از فرد، جايش را به حمايت دولت سپرده بود به فرمان او ديه نيز به دولت واگذار گرديد و مدرسه عراق نيز از رأى او پيروى كردند.
البته غير از موارد مذكور موارد ديگرى نيز وجود دارد كه معتقدان به مصالح مرسله بر حجيت آن تمسك جسته‏اند، براى پرهيز از طولانى شدن بر موارد فوق بسنده نموديم.
_____________________________________

منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 345

تمام
جناب حق اين است افتخارات خلفاي شما كه به فرمايش شما در مكتب نبوي درس خواندند كه البته منكر درس خواندنشان نيستيم ولي متاسفانه بايد بگوئيم در مقام پس دادن درس شاگردان خوبي نبودند
در اينجا مقايسه ايي بين مطالبي كه بيان كرديم و بيان نكاتي درباره حضرت علي عليه السلام مي پردازيم تا تمام خوانندگان بخوانند كه چه تفاوتهاي اساسي در طريقه حكومت و خلافت خلفا و ولايت و امامت حضرت امير صلوات الله و سلامه عليه وجود دارد


حضرت على (ع) با الهام گرفتن از منبع وحى الهى و با تربيت و آموزشى بي ‏نظير در مكتب روح بخش رسول اكرم (ص)، در كسب تمام فضايل اخلاقى پيشتاز همگان بود و او در اين راه بالاترين مراتب و عاليترين درجات را كسب كرده بود و جمهور علماء و مورخان در اين باره اتفاق نظر دارند. على (ع) پيش‏از آنكه عدالت‏خواه باشد، خود نمونه بارز عدالت بود و اخلاق و شيوه زندگى فردى آن حضرت گوياى بارزترين نمودار عدالت و بيزارى از ظلم و ستم بود.
امام (ع) در پرتوى از سخنان گهربارش اشاراتى به اين ارزش معنوى و فضيلت اخلاقى مى‏نمايد كه بسيار شگفت‏انگيز است و چنين شيوه‏اى را جز على (ع) و ديگر پيشوايان الهى، كس نتواند در پيش گيرد. امام (ع) بيزارى و نفرت خود را از ظلم و بيدادگرى چنين بيان مي ‏كند:
«وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السُّعْدَانِ مُسَهَّداً، وَ أُجَرَّ فِى اْلأَغْلَالِ مُصَفَّداًّ، أَحَبُّ إِلَىَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ، وَ غَاصِباً لِشَىْ‏ءٍ مِنَ الْحُطَامِ. وَ كَيْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ يُسْرِعُ اِلَى الْبَلَى قُفُولُهَا، وَ يَطُولُ فِى الثَّرىَ حُلُولُهَا.» «1»؛
سوگند به خدا اگر شب را بر روى خار تيز سعدان بيدار بگذرانم و مرا در طوقهاى آهنين به اين‏سو و آن‏سو بكشانند، برايم خوشتر است از اينكه خدا و رسولش را روز رستاخيز در حالى ملاقات كنم كه بر بنده‏ اى ستم روا داشته يا اندكى از مال دنيا را غصب كرده باشم. و چگونه بر كسى ستم كنم به خاطر نفسى كه به كهنگى و فرسودگى شتابان و زمان ماندنش در خاك، زياد و فراوان است؟!
كسى كه عشق به خداى يكتا، تمام وجودش را فرا گرفته باشد، ديگر جايى براى وابستگى به دنيا در وجود او نخواهد ماند. و آنكه در مقام معرفت به مرتبه ‏اى رسيده است كه دنيا در نزد او به اندازه پشيزى نمي ‏ارزد، چگونه ممكن است در چنين دنيايى، ستم روا بدارد يا نافرمانى خدا بكند. شگفتا! امامى كه اگر هستى و تمام ثروت‏ها وا رزش‏هاى مادّى آن را به او ببخشند كه در حق مورچه‏ اى، كمترين ستم را روا بدارد، هرگز چنين نكند. خدايا اگر على (ع) انسان است، پس چگونه اين اسم بر كسانى اطلاق مي ‏گردد كه براى رسيدن به كمترين منافع دنيا، مرتكب جنايتهاى هولناكى مي ‏شوند كه قلم از نگارش آن شرم دارد! ...
«... وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ اْلأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِىَ اللَّهَ فِى نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُ وَ إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدىِ لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِى فَمِ جَرَادَةٍ تَقَضَمُهَا مَا لِعَلىّ وَ لِنَعيمٍ يَفْنَى وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَى.»

ادامه ...


«لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنّىِ أَحَقُّ بِهَا مِنْ غَيْرىِ، وَ وَاللَّهِ لَأُسَلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ، وَلَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَىَّ خَاصَّةً، إِلِتمَاساً لأَجْرِ ذَلِكَ وَ فَضْلِهِ، وَزُهْداً فِيهَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ.» «2»؛
شما خوب مى‏دانيد كه من از ديگران به خلافت سزاوارترم. به خدا سوگند تا زمانى گردن مى‏نهم و صبر مى‏كنم كه امور مسلمانان در ايمنى و سلامت باشد و جز شخص خودم بر كسى‏ جور و ستم روا نشود (و از حق خود چشم مى‏پوشم). و اين براى رسيدن به اجر و ثواب آن و بى‏رغبتى به مال و زينت دنياست كه شما در آن از هم پيشى مى‏گيريد.
و آن امام همام كه اسوه گذشت و مروت بود، حتى از عدالت و دادگرى در رفتار با دشمن خود ابن ملجم مرادى (لعنة اللَّه عليه) غفلت نورزيد و در آخرين ساعات زندگى پر بركتش، سفارش يك ضربه را در مقابل يك ضربه يا عفو و بخشش از او را مى‏نمايد:
«... يَا بَنىِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا أُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ خَوضاً تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، أَلَا لَاتَقْتُلُنَّ بِى إِلَّا قَاتِلِى.
أُنْظُرُوا إِذَا أَنَامُتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ ...»

... اى فرزندان عبدالمطلب مبادا شما را ببينم كه دست به خونريزى مسلمانان بزنيد و بگوييد امير مؤمنان را كشته‏اند. و بدانيد جز قاتلم كسى ديگر نبايد بخاطر خونم كشته شود.
بنگريد! اگر من در اثر اين ضربتِ او از دنيا رفتم، او را تنها يك ضربت بزنيد ....

حال خوانندگان محترم خود قضاوت خواهند كرد كه كدام يك از اين افراد به خلافت بعد از پيامبر اسلام محق بودند يادم به روايتي آمد كه در زمان خلافت حضرت امير صلوات الله و سلامه عليه در مناطق مرزي شبي بعضي از راهزنان وارد خانه ايي شدند و خلخال از پاي يك زن يهودي در آوردند و بردند خبر به حضرت رسيد و بسيار متاثر گرديدند و فرمودند اگر براي دفاع از آن زن يهودي مرداني از مسلمانان مي مردند حق داشتند (حق اين بود كه در راه دفاع از اين زن مسلماني جانش را از دست بدهد)

حال جناب حق خودتان قضاوت كنيد كه آيا اين سياست براي استحكام جامعه اسلامي و پيشبرد اهداف عاليه اسلام به صلاح امت مسلمان بود يا مواردي كه در پستهاي قبلي در باره خلفاي شما ذكر كرديم


با سلام به همه دوستان گرامی


حقیر از حضور در این تایپیک محروم بودم اما لازم دانستم توجه دوستان را به مطالبی جلب نمایم:

عنوان تایپیک این است که چرانام علی علیه السلام در قرآن نیامده است؛ اما نتیجه الکلام یجر الکلام به اینجا رسیده که در این پست سؤالات مختلفی بیان شده است، ودوستان از موضوع اصلی خارج شده اند.

نتیجه این پستها متاسفانه مطلوب نیست و تنها چیزی که در بر دارد هیجان هنگام بحث با مخاطب مخالف است که البته باز در این میان مشاهده می شود برخی از دوستان توجهی به مطالب دوستان دیگرشان نیز ندارند و هر کس از تریبون خود پاسخگو است.

بعد از مدتی نیز که تایپیک مسدود می شود به واسطه طرح مباحث مختلف خود دوستان هم رغبتی به مطالعه مطالب نخواهند داشت؛ چه رسد به کاربرانی که به دنبال مطلبی خاص می گردند.

حال اگر قرار باشد این پستها نتیجه گیری شود چگونه این امر صورت می پذیرد؟ نتیجه مشخص است زحمتهای بسیاری از دوستان که مطالبی خارج از عنوان را مطرح نموده اند لحاظ نخواهد شد و از طرفی نتیجه گیری پستهای طولانی هم مشکل خواهد بود.

ما از طرح سوالات مختلف استقبال می کنیم؛ اما این طرح باید در قالب موضوع خاص و منظم باشد تا به نتیجه گیری مطلوبی نیز منجر شود.

نکته ی دیگری که در این تایپیک مشاهده شد تقاضای رد و بدل شدن ایمیل و یا تلفن است که این امر مخالف با مقررات مرکز است؛ وموجب برخورد با کاربران متخلف خواهد شد.

در پایان از دوستان گرامی می خواهم اگر ذکر مطلبی را لازم می دانند آنرا به صورت خلاصه بیان فرمایندتا این تایپیک بیش از این به طول نینجامد.

موفق باشید.

hagh;280659 نوشت:
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ . مائده / 55.
«دوست شما، تنها الله و پيامبر و مومنان هستند یعنی مومناني كه نماز برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند.»
شيعه میگوید:
مراد از « الذين آمنوا... » قطعاً امام امير المؤمنين عليه السلام است ؛ زيرا اين آيه در زماني نازل شده است كه امام علي عليه السلام در حال ركوع به فقيري كه از مردم استمداد مي‌كرد، انگشتري خود را صدقه داد.
بنابر تصريح بسياري از علماي اهل سنت، اين آيه در بارۀ امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است. قاضي عضد الدين الإيجي، متوفاي 756 در اين باره مي‌گويد:
وأجمع أئمّة التفسير أنّ المراد علي.
المواقف في علم الكلام، ص 405.
تمامي مفسرين اجماع دارند كه اين آيه در بارۀ امام علي عليه السلام نازل شده است.
و سعد الدين تفتازاني نيز تصريح مي‌كند:
نزلت باتّفاق المفسّرين في علي بن أبي طالب، رضي اللّه عنه، حين أعطى خاتمه وهو راكع في صلاته.
شرح المقاصد في علم الكلام، ج 5، ص270.
[اين آيه] به اتفاق مفسران دربارۀ علي بن أبي طالب (عليه السلام) هنگامي كه در حال ركوع انگشترش را به فقير نيازمند بخشيد نازل شده است.

پاسخ اهل سنت
ما منکر علم تفسیر نیستیم اما وقتی الله میگوید من یکتا هستم (قل هو الله احد ) کسی حق ندارد تفسیر کند که دو الله داریم ! پس قبل از نگاه کردن به تفسیر،خوب است نگاهی به کلمات آیه بنماییم
سوال ما این است
آیا همین کافی نبود که الله،حضرت علی را با با اشاره و با ضمیر معرفی کند؟ همین سردرگمی ما را بس نبود که بار بیشتری بر سر ما گذاشت؟ منظورم این است که الله، حضرت علی را با ضمیر مفرد معرفی نکرده بلکه در آيه از ضمیر جمع استفاده شىده است !! آيه میگوید ولی شما الله و رسولش و کسانی هستند (نمیگوید و کسی است که ) نماز میخوانند و زکات میدهند و رکوع کنندگانند ( نمیگوید که نماز میخواند زکات میدهد و و رکوع میکند ) خبری از فعل مفرد نیست همه جا حرف از اولیاء است نه یک ولی
چگونه ممکن است آیه در حق علی باشد در حالیکه ضمیر و فعل ها همه جمع باشند؟!
شیعه میگوید حل این معما که کاری ندارد مقصود 12 امام هستند، اما همینطور الکی که هر حرفی پذیرفتنی نیست، چرا درباره امامان اسماعیلیه یا زیدیه یا بهاییه نباشد؟ و شما میگویید آیه درباره عمل علی است که در حال رکوع زکات داد، بقیه امامانتان که در حال رکوع زکات ندادند بلکه تا آنجا که من میدانم در مذهب شما در حالت نماز با اشاره به گدا گفتن که بیا از دست من انگشتری را در بیاور جایز نیست !
و همین ادعا که علی رضی الله عنه در حال رکوع داد نیز غلط است،شما فقط تصور کنید که در حالت نماز؛ آنهم در حال رکوع؛ به چه شکلی علی به گدا گفته بیا از دست من انگشتری را بکش؟!! این قابل تصور نیست مگر اینکه فکر کنیم نماز باطل میشود و آیا با دست اشاره کرد یا با آبرو؟!!

الله به تعبیر شیعه نه فقط در این آیه به حضرت علی اشاره کرده (و صراحتی نیست) نه فقط به جای ضمیر مفرد ضمیر جمع بکار برده بلکه حتی برای تکمیل چیستان خود، برای معرفی حضرت علی از کلمه ولی استفاده کرده که یک معنی بسیار متداول آن بمعنای (دوست و یاور ) است و عجیب اینکه در آیات قبل و بعد نیز این کلمه آمده همه جا به معنی دوست است و اینجا هم ظاهرا معنی ولی یعنی دوست و یاور ولکن شیعه اصرار دارد که اینجا ولی یعنی خلیفه و جانشین پیامبر!!
برای درک بهتر آیه یک راه این است که روال سخن نیز را ببینیم یعنی ببینم آیات قبل و بعد درباره چه موضوعی است ؟

در آیات قبل و بعد از آیه مورد نظر شیعه، نیز کلمه اولیاء آمده است پس سخن روالی و سر رشته ای دارد
ما بعضی از آیات را ذکر میکنیم و شما خودتان قرآن را باز کنید و آیات قبل و بعد را ببینید تا در یابید ماجرا چیست.

الله اول میگوید:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿المائدة-51﴾ خلاصه ترجمه اينكه الله ميگوید ای مومنان یهود و نصارا را ولی نگیرید ولی یعنی چی اینجا ؟ واضح است ! یعنی دوست نگیرید و متحد نشوید با آنها
و در آیه بعد علت دوستی مسلمانان سست ایمان و منافقین را مینویسد که علتش این است که از ضرر رسیدن به خود بیمناکند و بعد حال مومنانی را وصف میکند که که در راه خدا جهاد میکنند واز هیچکس باک ندارند و رفته رفته میرسد به آیه 56 آیه مورد نظر شیعه یک دفعه اینجا الله ( از نظر شیعه ) سر رشته سخن از دستش در میرود و میگوید رهبر شما،علی و 11 امام دیگرهستند!!!
ولی برای رسوا کردن تفسیر شیعه هنوز فرصت های دیگری داریم ! حالا ببینید آیه بعد از آیه 56 چه میگوید ؟
وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ ﴿56﴾
آیه بعد میگوید هرکس روی دوستی بیاورد بسوی الله و رسول و مومنین آنها حزب الله هستند که غالبند و آیه بعد جالب است در ان آیه هم کلمه اولیاء بکار رفته:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿57﴾
اي مومنان كساني كه دين شما را به تمسخر گرفته اند؛ از اهل کتاب یا کافران؛ دوست نگیرید
پس میبینید تمام آيات حول دوستي نكردن با كفار و اهل كتاب است و آيات دارد به مسلمانان خاطی میگوید كه دوست واقعي شما الله و رسولش و مومنان هستند و بس
و اين هم دو آيه دیگر در همين سوره، شاید دیگر همه چیز را روشن شود. آیه را ببینید:
ترَى كَثِيرًا مِّنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ ﴿80﴾ وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِالله والنَّبِيِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاء وَلَكِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴿81﴾
بسيارى از اهل كتاب را مى‏بينى كه با كسانى كه كفر ورزيده‏اند دوستى مى‏كنند راستى چه زشت است آنچه براى خود پيش فرستادند كه [در نتيجه] خدا بر ايشان خشم گرفت و پيوسته در عذاب مى‏مانند (80)
و اگر به خدا و پيامبر و آنچه كه به سوى او فرود آمده ايمان مى‏آوردند آنان را به دوستى نمى‏گرفتند ليكن بسيارى از ايشان نافرمانند (81)
من اين ترجمه را از روي دست مترجمين شيعه نوشته ام. يعني هيچ راهي نيست جز اينكه كلمه اولياء و فعل يتولون را به معني دوست و دوست گرفتن ترجمه كنيم و بعنوان خليفه نميتوانيم ترجمه نمايم.دوستان خودشان بروند و معانی ایات را بخوانند و نفکر کنند.
يا الله عقل و ايمان ما را از ما نگير. آمین

[="times new roman"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
برخلاف نامی که بر خود گذاشته اید نه کلامتان مطابق حق است و نه اعتقادتان.
چند شبهه را مطرح کردید که سعی می کنم تا آنجا که امکان داشته باشد بدون کمک از کتب تفسیری اهل سنت به آنها جواب بدهم. چرا که وهابیت در دنیای امروز به این نتیجه رسیده که اگر کلام بزرگان اهل سنت را بپذیرد ، اهدافی که برای آن به وجود آمده است را از دست خواهد داد و عقاید پوچ و باطلش بر همگان آشکار خواهد شد ، کما اینکه تا همین الآن هم بسیاری ماهیت پلید آن را با دیده بصیرت مشاهده کرده اند .[/]

نقل قول:
ما منکر علم تفسیر نیستیم اما وقتی الله میگوید من یکتا هستم (قل هو الله احد ) کسی حق ندارد تفسیر کند که دو الله داریم ! پس قبل از نگاه کردن به تفسیر،خوب است نگاهی به کلمات آیه بنماییم

[="times new roman"]البته هرچند تعبیر جنابعالی از علم تفسیر قرآن کاملا غلط است ، به کلمات آیه نگاه می کنیم :[/]
نقل قول:
آیا همین کافی نبود که الله،حضرت علی را با با اشاره و با ضمیر معرفی کند؟ همین سردرگمی ما را بس نبود که بار بیشتری بر سر ما گذاشت؟ منظورم این است که الله، حضرت علی را با ضمیر مفرد معرفی نکرده بلکه در آيه از ضمیر جمع استفاده شىده است !! آيه میگوید ولی شما الله و رسولش و کسانی هستند (نمیگوید و کسی است که ) نماز میخوانند و زکات میدهند و رکوع کنندگانند ( نمیگوید که نماز میخواند زکات میدهد و و رکوع میکند ) خبری از فعل مفرد نیست همه جا حرف از اولیاء است نه یک ولی
چگونه ممکن است آیه در حق علی باشد در حالیکه ضمیر و فعل ها همه جمع باشند؟!

[="times new roman"]جنابعالی این همه غزل سرایی کردید که بگویید ضمایر جمع هستند در حالیکه یک نفر اینکار را انجام داده است . در پاسخ چند مطلب را بیان می کنم :
1) اولا این شان نزول آیه است . اگر بگوییم که انگشتر زکات دادن در نماز توسط کسی رخ نداده است پس این آیه چه معنا و مفهومی دارد؟ اگر بگوییم که چنین حادثه ای رخ داده است سوال می شود که کی ؟ کجا ؟ و توسط چه کسی ؟
2) اگر جنابعالی عقیده دارید که شان نزول این آیه علی ( ع ) نیست ، پس مصادیق و نه مصداق این آیه کیایند ؟ این اولیا چه کسانی هستند ؟
3) در مورد سردر گمی هم باید بگویم که در واقع شما دارید مستقیما به خدا اعتراض می کنید . در هر صورت این آیه مصداقی دارد ، مصداق این آیه هرکس باشد (( خداوند )) آنرا نا مفهوم و نا واضح بیان کرده است . لذا این مورد را می توانید در شب جمعه هنگامی که خدای وهابیون به زمین می آید به ایشان عرض کنید. ( هر چند که جنابعالی نقد کردن حتی خداوند را نیز از استادان خود در شبکه کلمه نظیر آقای سجودی یاد گرفته اید. )
4) در مورد استفاده از ضمیر جمع و مصداق مفرد و یا مثنی در قرآن می توانید به آیات 181 آل عمران ،8 ممتحنه ، 1-3 عصر ، 173 آل عمران ،176 نساء و 26 انعام مراجعه کنید. اگر تفاسیر و شان نزول آیات را هم بخواهید در اختیارتان قرارخواهم داد.[/]

نقل قول:
و همین ادعا که علی رضی الله عنه در حال رکوع داد نیز غلط است،شما فقط تصور کنید که در حالت نماز؛ آنهم در حال رکوع؛ به چه شکلی علی به گدا گفته بیا از دست من انگشتری را بکش؟!! این قابل تصور نیست مگر اینکه فکر کنیم نماز باطل میشود و آیا با دست اشاره کرد یا با آبرو؟!!

[="times new roman"]این اشکال شما هم در حقیقت اشکال به خدا است. چون خداوند اینچنین فردی را ستایش کرده است. اگر زکات انگشتر دادن در نماز اشکال دارد و نماز را باطل می کند چرا خداوند ولایت چنین فردی را در ردیف ولایت خود و پیامبرش قرار داده است. این مورد را هم به لیست خود اضافه کنید.[/]
نقل قول:
الله به تعبیر شیعه نه فقط در این آیه به حضرت علی اشاره کرده (و صراحتی نیست) نه فقط به جای ضمیر مفرد ضمیر جمع بکار برده بلکه حتی برای تکمیل چیستان خود، برای معرفی حضرت علی از کلمه ولی استفاده کرده که یک معنی بسیار متداول آن بمعنای (دوست و یاور ) است و عجیب اینکه در آیات قبل و بعد نیز این کلمه آمده همه جا به معنی دوست است و اینجا هم ظاهرا معنی ولی یعنی دوست و یاور ولکن شیعه اصرار دارد که اینجا ولی یعنی خلیفه و جانشین پیامبر!!

[="times new roman"]شما که اشکال ابن تیمیه را بر این آیه آوردید ، لاقل همه آنرا مرحمت می فرمودید. آقای ابن تیمیه در این باره نه تنها می گوید که ولی به معنای دوست است ، بلکه می گوید این آیه در مورد همه مومنین صدق می کند و همه می توانند مشمول آیه قرار بگیرند ، لذا اگر آیه را معنی کنیم با یک چیستان خنده دار مواجه می شویم (( ای مومنان شما خودتان سرپرست خودتان هستید )) و یا اینکه (( آنانی که نماز می خوانند و در رکوع رکات می دهند یعنی خودتان ، دوستان مومنان یعنی خودتان هستند. )) اما پاسخ به شبهات شما :
اگر ولی در اینجا به معنای دوست باشد چند مسئله ایجاد می شود :
1) وقتی ابوبکر و عمر و عثمان و سایر صحابه این کار را انجام نداده اند ، چرا شما با آنها دوستی می کنید؟
2) مگر این آیه به گفته شما مجهول و گنگ نیست ، پس آیا به نظر شما دوستان مومنین نیز گنگ هستند ؟ چرا خداوند دوستان مومنین را نامفهوم بیان کرده است ؟ آیا خداوند نعوذ بالله از کسی می ترسید ؟
3) اگر اینچنین باشد که شما می گویید پس هیچ یک از فقرا دوستان مومنین نیستند .
4) شما طوری در مورد آیات قبل و بعد صحبت می کنید که انگار قرآن کتابی است که یک جا و به صورت تالیفی بر پیامبر نازل شده است. هر موقع شما ثابت کردید که مکان و زمان و شان نزول آیات مورد استنادتان با آیه 55 سوره مائده یکی بوده است ، ما هم آیات را مثل شما بررسی می کنیم.
5 ) مطلب آخر اینکه تنها شیعه به این مهم اعتقاد ندارد. بلکه بزرگان اهل سنت و وهابیت هم شان نزول را علی ( ع ) دانسته اند و هم ولی را سرپرست معنا کرده اند .
البته در مورد لفظ اولیا در آیه 51 هم می توان مباحثی را مطرح نمود که انشاء الله در ادامه به آنها هم مراجعه خواهیم کرد.
نقل قول:
پس میبینید تمام آيات حول دوستي نكردن با كفار و اهل كتاب است و آيات دارد به مسلمانان خاطی میگوید كه دوست واقعي شما الله و رسولش و مومنان هستند و بس

این سخن شما کذب محض است. خداوند ولایت را در مومنینی قرار داده که آن ویژگی ها را داشته باشند.
البته بحث در مورد آیه ولایت فراوان است. اما بنده در اینجا خواستم به شما بفهمانم که حتی عقل سالم هم سخنان شما را نمی پذیرد ، چه برسد به سنت و اجماع و کتب خدا.
یک مطلب هم بگویم و آن اینکه : بهتر است شما خود را نماینده اهل سنت معرفی نکنید. سخنگوی شبکه کلمه بیشتر به شما می آید.
و من الله التوفیق[/]

hagh;280659 نوشت:
«دوست شما، تنها الله و پيامبر و مومنان هستند یعنی مومناني كه نماز برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند.»

بر طبق این تفسیر شما بر آیه شریفه دوست ما فقط باید الله و پیامبر باشد و مومنانی که در حالت رکوع زکات میدهند

[="green"]حالا فرض کنیم یک مومن در حالت رکوع زکات نداد ، یعنی ما نباید با او دوستی کنیم !؟

آیا اهل ایمانی که اقامه ي نماز کرده ولی در رکوع زکات نداده اند که عموم مؤمنین نیز اینگونه اند را نباید به عنوان دوست و یاور اتخاذ کرد؟؟

این خود ایرادي بزرگ و لاینحل در تفسیر شما از این آیه شریفه است.[/]

با سلام و صلوات بر حضرت رسول(ص) و اهل پاکش(ع)
این تفسیر کلمات و نتیجه گیری کلی و قیاسات و .... از قرآن و سنت از اهل سنت( و وهابیا) خیلی جالبه واقعاً!!! از همش جالب تر این هست که تمام کلمات مفاهیم خودشون رو از دست می دن. به این تفسیر و ترجمه اهل سنت از این آیه که مهم ترین آیه بحث بود یه نگاه بندازیم: از دید اهل سنت این آیه فقط برای همون ارائه دین از طرف رسول(ص) نازل شده؟؟؟؟!!!!
یا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته
ای رسول دین رو بیان کن که اگه بیان نکردی دین رو بیان نکردی!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نعوذ بالله از این نوع ترجمه و درک از قرآن !!!!!

حالا یه نگاه به ترجمه و تفسیر شیعه بندازیم:
ای رسول اونچه که در مورد ولایت علی(ع) بود رو بیان کن که اگه بیان نکردی رسالتت رو انجام ندادی.
قضاوت با هر کس که قلبی سالم داره...
خدا چه امتحان زیبایی برای امت اسلام گذاشت .... خدایا اگه هر گروه رو با امامشون جمع می کنی ما ها رو با علی(ع) جمع کن ...

نقل قول:
با سلام و صلوات بر حضرت رسول(ص) و اهل پاکش(ع)
این تفسیر کلمات و نتیجه گیری کلی و قیاسات و .... از قرآن و سنت از اهل سنت( و وهابیا) خیلی جالبه واقعاً!!! از همش جالب تر این هست که تمام کلمات مفاهیم خودشون رو از دست می دن. به این تفسیر و ترجمه اهل سنت از این آیه که مهم ترین آیه بحث بود یه نگاه بندازیم: از دید اهل سنت این آیه فقط برای همون ارائه دین از طرف رسول(ص) نازل شده؟؟؟؟!!!!
یا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته
ای رسول دین رو بیان کن که اگه بیان نکردی دین رو بیان نکردی!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نعوذ بالله از این نوع ترجمه و درک از قرآن !!!!!

حالا یه نگاه به ترجمه و تفسیر شیعه بندازیم:
ای رسول اونچه که در مورد ولایت علی(ع) بود رو بیان کن که اگه بیان نکردی رسالتت رو انجام ندادی.
قضاوت با هر کس که قلبی سالم داره...
خدا چه امتحان زیبایی برای امت اسلام گذاشت .... خدایا اگه هر گروه رو با امامشون جمع می کنی ما ها رو با علی(ع) جمع کن ...

ماشاالله ...
یه ضرب المثل آلمانی میگه وقتی میخوای یه عقیده ای رو بکوبونی سعی کن به بدترین شکل ممکن ازش دفاع کنی . اگر سنی هم هستی سعی کن درست بیای تو میدون .

معنی آیه فوق میشود :
يعني «اي پيامبر، آنچه را كه از پروردگارت بر تو نازل شده به مردم ابلاغ نما كه اگر آن را انجام ندهي رسالت الهي را) هيچ( انجام نداده اي و خداوند ترا از شر توطئه مردم حفظ مي نمايد»

hagh;280748 نوشت:
رحیق مختوم;280745 نوشت:

بنده خدا اینا رو نوشتم که تقلید کور کورانه نکنی.مثل اینکه خیلی تعصبی هستی.

جناب حق تعصب و عصبيت در شما و "وهابيون ملعون" هست كه خون ملت مسلمان را در شيشه كرديد و هم سو با دشنمانن قسم خورده اسلام دست به يكي كرديد كه تيشه بر ريشه مسلمانان بزنيد تقليد كور كورانه هم از شماست كه به تبعيت از اسلاف و اذنابتان پاي عناد و لجاجت را بر تمام حقايق امور گذاشتيد و مسائلي كه اظهر من الشمس است را باديده جهل مركب مي نگريد
آن كس كه نداند و نداند كه نداند
در جهل مركب ابد الدهر بماند
جناب حق در همين قرآني كه بعيد ميدانم حضرتعالي و اذناب سلفتان جز پوسته آن چيزي فهميده باشيد آيه ايست كه ميفرمايد من كان في هذه اعمي فهو في الاخره اعمي و اضل سبيلا ميفهميد چه ميگويد شايد نفهميد ولي من به شما ميفهمانم
آيه شريفه ميفرمايد هر كسي كه در دنيا چشم و گوشش را بر حقايق امور ببندد در واپسين لحظات زندگي خويش و در عالم برزخ فرياد واويلاي او بلند است كه چرا من كور و نابينا خلق شده ام ميدانيد چرا نابينا خلق مي شوند ؟؟؟ بخاطر نفهميدن حق از باطل بخاطر بستن چشمها و گوشهايشان بر حقايق مسلم امور دنيا
جناب حق اينها مسائلي نيست كه بشود منكر آن شد البته از شماهايي كه منكر ازليت و ابديت خدا هم بنا به منافع خود هستيد بعيد نيست كه منكر مدلولات آيه شريفه نشويد
سوال ديگري برايتان دارم حقانيت شما اگر ثابت بود پس چرا اينهمه دولتهاي شما در جهل و ناداني و گمراهي بدنبال دشمنان قسم خورده دين اسلام هستند ؟؟؟
چرا مفتيان شما بر عليه سياستهاي غلط دولتهاي خودشان دست به اقدامي نميزنند و همچنان مهر سكوت بر دهان و صد البته بر قلبهايشان زدند ؟؟؟؟
ميدانيد علت شكست شما در برابر رژيمهاي عاصبي همچون اسرائيل و دول غرب چيست ؟؟؟ نداشتن ولايت است ولايت
نداشتن امام معصومي كه بتواند مصالح و مفاسد امور مردم را تشخيص دهد و امت مسلمان را به راه راست و مستقيم هدايت كند و به اصطلاح ايصالا الي المطلوب به سر منزل مقصود برساند
درخشنده ترين و رساترين راه همان راهي است كه ائمه معصومين عليهم السلام پيمودند و به پيرونشان امر به پيمودن همان راه را كرده اند همان هايي كه هر كدامشان در عمر اندكي كه بني اميه هاي ملعون و بني عباس هاي ملعون تر از آنان اجازه ندادند امامان ما به تبيين و معارف حقه بپردازند من حيث المجموع توانستن درخشانترين راهها را به جهانيان ثابت كنند و كردند
حال خود قضاوت فرمائيد عصبيت و عناد مال ماست يا براي شماست ؟؟؟؟
متاسفانه شما براي اثبات حقانيت خلفايتان از هر مستمسكي استفاده مي كنيد گاهي با احاديث مرفوع و مرسل گاهي با توجيهات از پيش تعيين و فرض شده گاهي با ناسزا و ياوه گويي گاهي هم با منكر شدن اصل رسالت و يا امامت خلاصه از هر خار و خاشاكي براي رسيدن به مقصود باطلتان استفاده مي كنيد گاهي هم آنچنان ضد و نقيض حرف ميزنيد كه بطلان حرفهايتان مثل روز روشن است ولي نميدانيد كه دليل بايد محكم باشد دليل بايد عقل پسند باشد همين امير المومنين كه شما او را بعنوان خليفه چهارم قبول داريد و يا شايد هم نداشته باشيد ميفرمايد الناس ثلاث: عالم رباني، و متعلم على سبيل النجاة، و همج رعاع، اتباع كل ناعق، يميلون مع كل ريح، لم يستضيئوا بنور العلم، و لم يلجؤوا إلى ركن وثيق ...
جناب حق نگذاريد با همان عصبيت مان چنان پته شما و اذناب منفور مضلول تان را بريزيم بر روي آب كه برويد و پس هم برنگرديد
جناب حق كوچه هاي مدينه هنوز مملو است از صداي ناله ي زني كه دست دو بچه خوردسالش را گرفته و بخاطر ريسمان به گردن شوهرش انداختن و در دفاع از مظلوميت امامش فرياد يا ابتاه يا رسول الله سر ميداد و ملعون هاي از خدا بيخبر بخاطر نواعق گوساله هاي سامري در سقيفه ي بني ساعده هم نوا با شيطان و ابليس اعظم بر پشت و پهلوي اين بانوي مكرمه جليله محدثه حوراء الانسيه ميزدند همانهايي كه با عربده كشي هايي متعصبانه جلوي درب خانه دختر پيغمبرشان نعره مستانه ميزدند و به دستور قنفذ ملعون تر از خودشان خانه ي وحي و رسالت را به آتش كشيدند و آخر الامر با سقط كردن جنين ششماهه در وجود دختر پيغمبر باعث شهادتش شدند خداوند لعنت كند كساني را كه بانيان اصلي سقيفه بني ساعده بودند كه باعث شدند بين امت مسلمان اينهمه اختلاف و شكاف ايجاد شود
جناب حق بگذاريد زبان در كام بگيريم و كاري به كار اين حرفها نداشته باشيم تاريخ بي افتخار و تهي از واقعيت و عدالتتان بايد شرمسار در مقابل پيغمبر باشد همان پيغمبري كه به خلفاي ناحق و غاصبتان حق حيات انساني داد و آنها را از جهل و ناداني و كفر و الحاد نجات داد
جناب حق فكر نكنيد ما حرفي نميزنيم حرفي نداريم كه بزنيم تاريخ صدر اسلام گوياي همه چيز است تاريخ صدر اسلام با شفافيتي بي حد و حصر به بيان ماهيت وجودي مولايمان حضرت امير روحي و ارواح العالمين له الفداء ميپردازد و همان تاريخ بي كم و كاست به ماهيت وجودي جناب عمر و ابابكر و عثمان مي پردازد
جناب حق نگذاريد كار را به جايي برسانم كه به تحليل و بررسي در آباء و اجداد تك تك اين افراد بپردازم تا همگان پي به ماهيت حسبي و نسبي اين افراد ببرند هند جگر خوار مادر و مادر بزرگ چه كسي بود ؟؟؟ همان زني كه در جنگ احد با افتخار تمام در تحريص سپاه كفر با صداي بلند و با تغني ميخواند ، نحن بنات طارق ## نمشي علي النمارق ## ان تقبلوا نعانق ## او تدبروا نفارق ## فراق غير وامق
اين است تاريخ پر افتخارتان يا همان معاويه ملعونتان كه به قول ابن ابي الحديد سني معتزلي از كتاب ربيع الابرار جناب زمخشري خودتان حسب و نسب معاويه را به چهار نفر نسبت ميدهد كه بنا بر عفت عمومي از بيان آن چهار نفر خود داري مي كنم
شما و تاريختان بايد خجالت بكشيد از اينهمه جنايات و مسائلي كه در باره اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام بوجود آورديد تاريختان بايد خجالت بكشد و خودتان نيز همچنين كه باعث به اضلال كشاندن امت مسلمان شديد و الا پيامبر كسي نبود كه در حق رسالتش با اينهمه درجه از اهميت جانشنيي براي خود انتخاب نكرده باشد
و شما اينقدر درگمراهي آشكار به سر مي بريدكه گاهي براي اثبات بطالت خويش زماني نص پيامبر را زير سوال ميبريد گاهي عصمت را در انبيا و اوليا قائل نيستيد گاهي با وقاحت هر چه تمامتر به احاديث مرفوع و مرسل براي اثبات حقانيت خلفايتان استمساك مي جوئيد و ....
جناب حق بگذاريد و بگذريد كه اگه واقعيت تاريخ بخواهد روي خود را نشانتان بدهد هيچ يك از شما باقي نخواهيد ماند

ohfreedom;279237 نوشت:
دوست عزیز کفر نگویید؛ آیا این آیه را نشنیده ای که خداوند می فرماید «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون؛[3] همانا ما قرآن را نازل كرديم و خود از آن نگه داري و محافظت مي كنيم.» علامه طباطبايي مي گويد: «از وصف «لحافظون» حفظ قرآن در آينده فهميده مي‌شود و قرآن از هر گونه تحريف مصون مي‌باشد.» سوره حجر آیه 9 پس چگونه امکان دارد آمدن نام علی -رض- موجب نابودی قرآن و اسلام شود؟ مگر الله دروغ فرموده؟


الله دروغ نگفته اما اصحاب دروغ گفتند که قرآن را به 14 قرائت خواندند !!!!!!

کدامیک درست است قاتل معه یا قوتل معه ؟!

{وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ}(البقرة/222) یا یطهّرن ؟

واختلف القراء السبعة في قراءة {أَوْ لاَمَسْتُمْ النِّسَاءَ}(النساء/43)، فقرأ الكسائي وحمزة ( أو لمستم ) والباقون على ما هو في المصحف الآن فأدى ذلك إلى اختلاف الحكم في أن الوضوء ينتقض بمجرد لمس النساء أو بالجماع .

کدام کلمه را الله حفظ کرده ؟!!!

البته که قرآن در سینه علم داده شدگان محفوظ است بنص :

{بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ }العنكبوت49

پرسش:
چرا نام امام علی(علیهم السلام) در قرآن نیامده است؟


پاسخ:

برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته مهم توجه کنید:

نکته اول:

قرار نیست همه چیز به صورت مستقیم در قرآن بیاید، قران بیان کننده کلیات بوده، و بیان جزئیات آن بر عهده پیامبر(صلی الله علیه و آله) است. همان طور که امام صادق(سلام الله علیه) در پاسخ به ابابصیر در خصوص همین سوال که چرا نام امیرالمومنین(سلام الله علیه) در قرآن نیامده به همین مطلب اشاره داشته و در روایت نسبتا مفصلی می فرمایند:

«به درستی که نماز بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شد اما خداوند نفرمود سه رکعت یا چهار رکعت، تا اینکه پیامبر آن را تفسیر و تبیین نمود، و زکات بر ایشان نازل شد و نفرمود از هر چهل درهم، یک درهم زکات دارد، تا اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) آن را تبیین نمود؛ و امر بحج نازل شد و به مردم نگفت هفت‏ دور طواف كنيد تا اينكه خود پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله براى آنها توضيح داد؛ و(در مورد امامت هم) آيه‏ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏» در باره على و حسن و حسين(سلام الله علیهم) نازل شد، پس پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله) (آن را تبیین فرموده و) در باره على عليه السلام فرمود: «هر كه را من مولا و آقايم على مولا و آقاست» و باز فرمود: در باره كتاب خدا و اهل بيتم بشما سفارش ميكنم. من از خداى عز و جل خواسته‏ام كه ميان آنها جدائى نيندازد تا آنها را در سر حوض به من رساند، خدا خواسته مرا عطا كرد، و نيز فرمود: شما چيزى بآنها نياموزيد كه آنها از شما داناترند، و باز فرمود: آنها شما را از در هدايت بيرون نكنند و بدر گمراهى وارد نسازند. (1)

بنابراین آنچه که مهم است این است که مسئله امامت در مجموع قرآن و سنت ساکت گذاشته نشده باشد، و بدیهی است که چنین نیست، علاوه بر احادیث نبوی روشن چون حدیث غدیر، حدیث ثقلین، حدیث منزلت، حدیث سفینه، حدیث باب علم، حدیث طیر، و مانند آن که هر کدام به تنهایی کار را تمام می کند، آنقدر شأن نزول آیات در حق ائمه(سلام الله علیهم) وجود دارد که علمای اهل سنت در قرون مختلف در باب آیات نازل شده در شأن آنها کتاب مستقل نگاشته‌اند، کتابهایی چون:

- شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ازابوالقاسم حاکم حسکانی
- ما اُنزل من القرآن فی أمیرالمومنین، از ابواحسن احمد بن محمد بن میمون قزوینی
- ما نزل من القرآن فی أمیرالمومنین، از علی بن الحسین ابوالفرج اصفهانی
- ما اُنزل من القرآن فی علی، از حسین بن حکم بن مسلم حبری
- المنتزع من القرآن العزیز فی مناقب مولانا أمیرالمومنین، از أبونعیم اصفهانی
- نزول القرآن فی شأن امیرالمومنین، از ابوبکر محمد بن مومن شیرازی
- ما نزل من القرآن فی علی، از ابوحامد مظفربن ابی‌بکر احمد حنفی رازی آقسرائی
- ما نزل من القرآن فی علی، از عبدالعزیز بن یحیی بن احمد جلودی
- الآیات النازله فی أهل البیت، از ابو محمد بن فحام حسن بن محمد مقری شافعی
- ما فی التنزیل من مناقب آل الرسول، از احمد بن حسن بن علی، ابوالعباس‌ طوسی
- ما نزل من القرآن فی أمیرالمومنین، از ابوبکر مردویه
- ما نزل من القرآن فی علی، از هارون بن عمر بن عبدالعزیز مجاشعی

نکته دوم:
معرفی یک شخص لزوما در گرو معرفی با «اسم» نیست، بلکه معرفی با «وصف» هم در صورتی که آن وصف خاص بوده و منحصر در یک مصداق باشد می تواند همان کار اسم را بکند، مثلا اگر یک نفر را که فامیلش کریمی است و فقط او در میان جمعیت لباس آبی به تن دارد را بخواهیم معرفی کنیم هیچ فرقی نمی کند که بگوییم آقای کریمی، یا بگوییم آن آقایی که لباس آبی به تن دارد، هر دو حجت را بر دیگران تمام می کند.

حال که این مقدمه روشن شد باید توجه کرد خداوند به جای بردن نام علی(علیه السلام) ، وصفی از او بیان کرده است که منحصر در اوست:
«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏»؛ سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏ اند همانها كه نماز را برپا مى‏ دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏ دهند.(2)

این وصف در حق علی(علیه السلام) آنقدر روشن است که حتی بزرگان اهل سنت چون سعدالدین تفتازانی هم بدان اقرار نموده اند، وی می نویسد:
«نزلت باتفاق المفسرين في علي بن أبي طالب (رضي اللّه عنه) حين أعطى السائل خاتمه و هو راكع في صلاته‏»؛ (این آیه) به اتفاق مفسرین در شأن علی بن ابیطالب(علیه السلام) نازل شده است، آنگاه که انگشترش را در هنگامی که در رکوع نمازش بود بخشید.(3)

بنابراین خداوند به جای «اسم»، «وصف»ی از علی(سلام الله علیه) به میان آورده که منحصر در اوست، وصفی نبوده که روشن نباشد یا مشترک بین چند نفر باشد تا مقصود روشن نشود، بنابراین توجیهی برای عدم پذیرش وجود نخواهد داشت.
نکته سوم:
حکمت اینکه به جای نام امام علی(علیه السلام) با وصف او معرفی شده این است که طبیعتا عده بسیاری با علی(سلام الله علیه) دشمنی داشته و از آن حضرت کینه به دل داشته اند، شاهد مدعا خودِ مسئله غصب خلافت، و جنگ های با امام علی(سلام الله علیه) در دوران خلافت 5 ساله شان است در حالی که هیچ کدام از خلفای سابق در طول 25 سال خلافت با این جنگ ها روبرو نبودند! این ها نشان میدهد که مشکل در ندانستن مسئله نبوده، بلکه به قدری انگیزه ها برای مخالفت با علی(سلام الله علیه) بالا بوده است که قطعا اگر نامی از آن حضرت(سلام الله علیه) در قرآن آمده بود این دشمنی با علی(سلام الله علیه) به دشمنی علنی با قرآن تبدیل میشد.
اما قرآن با بیان وصف علی(سلام الله علیه) به جای نام او، هم راه را برای توجیه دشمنان بازگذارده، و هم راه را برای حق طلبان و حق جویان.

نباید کسی گمان کند خداوند که وعده داده است قرآن را از تحریف باز دارد پس می توانست نام علی(سلام الله علیه) را هم بیاورد و آن را از تحریف و دشمنی باز دارد، چرا که خداوند اراده اش را از طریق اسباب طبیعی پی می گیرد، تا فضای امتحان حفظ شده و حق اختیار و انتخاب مکلفین محفوظ بماند، امام صادق(علیه السلام) نیز می فرمایند:
«أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ»؛ خداوند ابا دارد از اینکه امور را جز از طریق اسباب جاری سازد(4)

طبیعتا پرهیز از آیات اختلاف برانگیز در حالی که راهی دیگر برای بیان آنها وجود داشته باشد در حقیقت گامی برای پیشگیری و عدم ایجاد انگیزه در منافقان برای اقدام به تحریف قرآن است.

نکته چهارم:

اینکه گمان کنیم اگر اسم علی(سلام الله علیه) در قرآن آمده بود مشکل حل بود و دیگر امروز اختلافی در این خصوص وجود نداشت، ساده اندیشی است، ما مصادیقی داریم که در قرآن به صورت شفاف آمده است اما به بهانه های مختلفی چون سنت خلفا کنار گذاشته شده است.
مانند مسئله «متعه» یا ازدواج موقت که با وجود تصریح آیات برآن و پذیرش این آیات از سوی اهل سنت، باز هم بعضی در برابر آن اجتهاد نموده و حلال خدا را مطلقا حرام نمودند، قرآن کریم صراحتا می‌فرماید:
«فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنهْنَّ فَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَة»؛ و زنانى را كه متعه [ازدواج موقت‏] مى‏كنيد، واجب است مهر آنها را بپردازيد.(5)

بسیاری از مفسرین اهل سنت چون قرطبی(6) سیوطی(7) آلوسی و دیگران تصریح کرده اند که منظور از آیه شریفه همان ازدواج موقت است، به عنوان نمونه آلوسی در روح المعانی می‌گوید: «وأيدوا استدلالهم بها بأنها في حرف أبيّ «فما استمتعتم به منهن» إلى أجل مسمى، ... و لا نزاع عندنا في أنها أحلت ثم حرمت‏»؛ ترجمه: و جمله «پس آنچه از آنها بهره می‌جویید» استدلال آنها (شیعه) را (در خصوص ازدواج موقت) تا زمان معلومی تأیید می کند،... و ما نزاعی در آن نداریم که حلال بوده است منتهی بعد حرام شده است.(8)

آلوسی بعد از پذیرش جواز متعه در اوایل، دلیل حرمت آن را به صحیح بخاری ارجاع می‌دهد؛ اما صحیح بخاری این تحریم را به خدا و پیامبرش نسبت نمی‌دهد بلکه به شخصی بعد از رحلت پیامبر نسبت می‌دهد:
«حدثنا مسدد حدثنا يحيى عن عمران أبى بكر حدثنا أبو رجاء عن عمران بن حصين رضى الله تعالى عنه قال نزلت آية المتعة في كتاب الله ففعلناها مع رسول الله صلى الله عليه وسلم ولم ينزل قرآن يحرمه ولم ينه عنها حتى مات قال رجل برأيه ما شاء»؛ عمران بن حصین می‌گوید: آیه متعه در کتاب خدا نازل شد پس ما آن را در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) انجام می‌دادیم و قرآن آن را تحریم نکرده و از آن نهی ننمود تا اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) رحلت نمود و مردی به رأی خود آنچه خواست کرد. (9)

و در صحیح مسلم نیز از قول جابر آمده است:
«فقال جابر فعلناهما مع رسول الله صلى الله عليه وسلم ثم نهانا عنهما عمر فلم نعد لهما»؛ ما در زمان رسول خدا هر دو را به جا مي‌آورديم ؛ پس عمر آن دو را نهي كرد و ما هم ديگر پس از آن بجا نياورديم. (10)

خب این نشان می دهد وقتی در مسئله ای چون ازدواج موقت که خیلی مهم نیست به خاطر پیش فرض های غلط اینقدر بر مخالفت با قرآن پافشاری می شود، مسئله مهمی چون امامت که دیگر جای خود دارد! و با پیش فرض های پررنگ تری که دارد هرگز مخالفین آن زیر بار نمی رفتند.

پی نوشت ها:
1. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج1، ص286.
2. مائده:55/5.
3. تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، نشر شریف رضی، قم، چاپ اول، 1409ق، ج5، ص270.
4.الكافي، ج1، ص183.
5. نساء:24/4.
6. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن‏، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1364 ش، ج5، ص130.
7. سیوطی، جلال الدين‏، الدر المنثور فى تفسير المأثور، كتابخانه آية الله مرعشى نجفى‏، قم، 1404 ق، قم ، ج2، ص140.
8. سيد محمود آلوسى، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم‏، دارالكتب العلميه‏، بیروت، 1415ق‏، ج3، ص7.
9. محمد بن إسماعيل البخاري الجعفي، صحيح بخاری، تحقیق محمد زهير بن ناصر الناصر، نشر دار طوق النجاة، دمشق، چاپ اول، 1422ق، ج6، ص27.
10. مسلم بن الحجاج نیشابوری، صحيح مسلم، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقي، نشر دار إحياء التراث العربي، بیروت، ج2، ص914، و ص1023.

موضوع قفل شده است