چرا مومنان از پیروزی رومیان بر فارسیان خشنود می شوند؟ (سوالی درباره آیه ابتدایی سوره روم)

تب‌های اولیه

57 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

tah;569212 نوشت:
خودت هم میگی ادعا می کردند چون اصل زرتشت یکتا پرستی بوده

ولی اگه بعدش رو نگاه کنی و هنوز هم آثاری باقی هست می بینی که داشتند بت می پرستیدند

tah;569639 نوشت:
علاقه ای به دینی مثل زرتشت ندارم اما نمیشه گفت یکتا پرست نبودن چون موضوع بر میگرده به هزاران سال پیش
از کجا معلوم زرتشت واقعا همچین حرفی زده باشند وقتی که کتاب اون ها تحریف شده

دین مسیح و حضرت عیسی هم یکتا پرست بودند اما قضییه تثلیث به میان اومده

با سلام
دوست گرامی ما هم در مورد سخن شما که مطلق گوئی بود این مطالب را آورده ایم چون آنچه از اسناد به جا مانده بدست می اید در دین زرتشت ثنویت را نشان می دهد
همواره نزد محققان و پژوهشگران این سؤال مطرح بوده است که آیا زرتشت یگانه پرست بوده است یا خیر؟
آنچه میان مورخان و محققان و ایران شناسان معروف است اینکه زرتشت ثنوی مذهب بوده و آئین او یک مبتنی بر دوگانه پرستی است. این نسبت را بدین جهت به زرتشت داده‎اند که بطور کلی اشیاء در این آئین به دو نوع تقسیم می‎شوند: نوع خوب و نوع بد، تمام خوبی‎ها و خیرها یک مبدأ و یک ریشه دارند که به نام «اهورامزدا» یا «سپند مینو» نامیده شده است و تمام بدی‎ و شرور هم مبدأ دیگری دارند به نام «اهریمن» یا «انگره مینو» و منشی ناپاک و پلید و هرچه زشتی و پلیدی و تیرگی و سیاهی در جهان دیده می‎شود زاده و آفریده اوست. طبق این نظریه اهورا مزدا و اهریمن رودرروی هم هر دو آفریننده و خالق هستند.

.
ماده اصلی اعتقاد زرتشت در یسنای 30 یافت می شود: «آن دو گوهر همزادی که در آغاز عالم تصور ظهور نمودند یکی از آنها نیکی است در اندیشه و گفتار و کردار و دیگری از آن بدی (در اندیشه و گفتار و کردار) از میان این دو مرد دانا باید نیک را برگزیند نه زشت را».
این نکته جوهر اخلاقیات زرتشت است که بعدها در یک سیستم بزرگ کیهان شناسی بسط و گسترش یافت.
انسان با انتخاب درست و تبعیت از قانون (اشوان) به تفوق نهایی گوهر نیکی، یعنی اهورامزدا بر گوهر بدی (دروغ، انگره مینیو) کمک می کند، او با الهام از جانب وهومنه (فکر درست) در مقابل تمام دروج، دئوه، کوی، جادو، پئیرکا و مراسم مربوط به آن (قربانی موجودات و نوشیدن هومت) می ایستد.

احمد;567587 نوشت:
باسلام
این امرکاملا طبیعیست چون شیطان هدفش مسلمانان هست وتمام تلاشش درجهت انان هست
فرض بفرماییددزدی ازکناره دومغازه ردمیشودیکی طلافروشی یکی سبزی فروشی پس مسلما تلاش دزدجهت رسیدن به ان طلاست
خلاصه ای ازسخن امام صادق (ع)
پس ازنظرحقیرسخنان جناب امام عشق درتوجیه کامل شماکاملا صحیح است
یاحق

شيطان هدفش انسانيت است نه اسلاميت

احمد;567592 نوشت:
باسلام
پس ان که وسوسه کرده ایامبراازخطاست!!!
یاحکمی مانندشیطان دارد!!!!

نه مبرا نيست ، ولي نميشود او را هميشه مقصر اصلي بدانيم بلكه يكي از مقصرين است

moaqfe;569785 نوشت:
شيطان هدفش انسانيت است نه اسلاميت

باسلام
شیطان هدفش حقانیت است پس اگرحقانیت نبوداین همان هدف شیطان است که محیاشده پس تمرکزشیطان حقانیت است همان گونه که انگیزه دزد
اهداف بلندیست اگرتوانش راداشته باشد
یاحق

moaqfe;569787 نوشت:
نه مبرا نيست ، ولي نميشود او را هميشه مقصر اصلي بدانيم بلكه يكي از مقصرين است

باسلام
بله یکی ازمقصرین است
سوال حقیراین است مگرغیراین است که اگرشیطان نبودهمه مادربهشت بودیم!!!

سلام علیکم،
در تکمیل پاسخ جناب رضا این احادیث هم می‌توانند کمک کنند:

توحيد مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: ۱۰۲ و ۱۰۳
پس اگر تفكّر كنى اين امور متضادّه موجب اقرار به وحدت صانع است نه تعدّد چنانچه مجوس از اينجا به غلط افتاده‏اند و به دو خدا قائل شده‏‌اند تَعالَى اللَّهُ عَمَّا يقولون زيرا كه همچنان كه در بدن آدمى اين دو ضد، هر دو در كار است و صانع بدن بايد كه هر دو را قرار دهد تا صنعتش تمام باشد، هم چنين در عالم كبير، اشياء متضادّه كه بعضى را خير و بعضى را شر مى‏نامند و وجود هر دو ضرور است و هر دو براى نظام كل، خير است و در كار است و آن جاهلان نمى‏دانند.

این دیگر بیان امام صادق علیه‌السلام است.


[/HR]
همچنین احادیث معتبری داریم که در آن گفته می‌شود که هر امتی مجوسی دارد و مجوس این امت اهل تفویض (قدریّه، معتزله) هستند که خواستند عدالت را برای خداوند توضیح دهند (یعنی اینکه ثواب و عقاب نتیجه‌ی اعمال خود انسان است و به همین دلیل قضا و قدر را منکر شدند) و خداوند را در مقام عقاید خود از سلطنت خود بیرون راندند (در مقابل آنها مرجئه یا اشاعره هستند که همه‌ی افعال را به خداوند نسبت دادند و لازمه‌ی آن انکار ثواب و عقاب است). این احادیث هم به این مطلب اشاره دارند که مجوس آنهایی هستند که در مقام توحید افعالی دچار اشکال جدّی هستند و بیش از یک اراده را بر جهان حاکم می‌دانند ...

سكونى از امام صادق از پدرانش از امير مؤمنان عليهم السّلام نقل كرده كه آن حضرت فرمود: براى هر امّتى مجوسى هست، و مجوس اين امّت كسانى هستند كه خود را در افعال ارادى مستقل دانند يعنى بقضاء و قدر معتقد نيستند. [ثواب الأعمال و عقاب الأعمال / ترجمه غفارى، ص: 477]

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا كَثِيرُ بْنُ عَيَّاشٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فِي قَوْلِهِ «الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا صُمٌّ وَ بُكْمٌ» يَقُولُ صُمٌّ عَنِ الْهُدَى وَ بُكْمٌ لَا يَتَكَلَّمُونَ بِخَيْرٍ «فِي الظُّلُماتِ» يَعْنِي‏ ظُلُمَاتِ الْكُفْرِ «مَنْ يَشَأِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ- وَ مَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» وَ هُوَ رَدٌّ عَلَى قَدَرِيَّةِ هَذِهِ الْأُمَّةِ، يَحْشُرُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسِ، فَيَقُولُونَ «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ» يَقُولُ اللَّهُ «انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ- وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ» قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَلَا إِنَّ لِكُلِّ أُمَّةٍ مجوس [مَجُوساً]، وَ مَجُوسُ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا قَدَرَ وَ يَزْعُمُونَ أَنَّ الْمَشِيَّةَ وَ الْقُدْرَةَ إِلَيْهِمْ وَ لَهُم‏ [تفسير القمي، ج‏1، ص: ۱۹۸ و ۱۹۹]

یعنی حتی اگر بگویند که ما موحّد هستیم هم عقایدشان به گونه‌ای است که به ناچار مشرکند و توحید افعالی ندارند.


[/HR]
این هم بخشی از حدیثی است که بخش دیگری از آن در پستی قبل‌ آورده شده بود:

الإحتجاج / ترجمه جعفرى، ج‏2، ص: ۲۳۰ - ۲۳۴

فرد زنديق پرسيد: و گروهى معتقدند خداوند ازلى است و با او طينتى موذى بوده‏ كه ناگزير با آن آميخته و داخل شده، و از همين طينت اشياء را خلق كرده!!.
فرمود: سبحان اللَّه و تعالى! اين عاجزترين معبودى است كه به قدرت وصف شده، كه قادر به رهايى از آن طينت نيست! اگر طينت زنده است و ازلى، پس هر دو خدايى قديمى بوده و با هم آميخته شده و عالم را از جانب خودشان تدبير كرده‏اند، و اگر اين گونه باشد پس ديگر از كجا مرگ و فنا آمده؟ و اگر طينت مرده و بى‏جان است، ميّت را با ازلىّ قديم بقايى نيست، و از ميّت زنده نمى‏آيد، و اين مقاله و گفتار ديصانيّه است، گروهى كه در گفتار از تمام زنادقه بدتر و در مثال از همه ضعيفتر و خوارترند، كتابهايى را مطالعه مى‏كنند كه اوائل ايشان نگاشته‏اند، در آنها الفاظى را بر ايشان آراسته‏اند كه نه اصل ثابتى دارد و نه دليل و حجّتى براى اثبات ادّعايشان، اينها همه از سر مخالفت با خدا و رسول او، و تكذيب چيزهايى است كه پيامبران از جانب خدا آورده‏اند.
امّا گروهى كه معتقدند: جسم ظلمت است و روح نور، و نور مرتكب بدى نمى‏شود و ظلمت خيرى نمى‏كند، با اين حساب ديگر نبايد كسى را بر معصيت و ارتكاب حرامى و انجام‏ وقاحتى ملامت و سرزنش كنند، چون اينها همه ريشه در ظلمتى دارد كه بى‏اطّلاع بوده و آن فعلش مى‏باشد، و ديگر اينكه او نبايد خدايى را خوانده و نزدش تضرّع كند، زيرا نور ربّ است، و ربّ تضرّع به خود نمى‏كند و بجز خودش به ديگرى پناهنده نمى‏شود، و قائلين به اين عقيده نبايد بگويند: «كار خوبى كردى اى نيكوكار»، يا «كار بدى كردى»، زيرا بدى از فعل ظلمت است، و نيكوكارى از نور، و هرگز نور بخود نمى‏گويد: «كار خوبى كردى اى نيكوكار». و مطلب سومى ديگر اينجا نيست. پس ظلمت- با قياس به اعتقادشان- در فعل محكمتر و در تدبير بهتر و در اركان محكمتر از نور است، زيرا بدن و جسم محكم است، پس ديگر چه كسى اين خلق را به صورتى واحد و صفاتى مختلف درآورده است؟ و هر چيزى كه در ظاهر ديده مى‏شود، مانند: گل و درخت و ميوه و پرندگان و جانوران هر كدام مى‏تواند خدايى باشد، سپس نور را در حصر خود حبس كرده‏اند با اينكه دولت و اقبال با او است، و اينكه ادّعا كرده‏اند «عاقبت در آينده با نور است» در حدّ يك ادّعا است، و سزاوار است كه بنا به قياس گفتار خودشان كه نور فعلى ندارد گفت كه نور اسير بوده و هيچ سلطانى ندارد، فعل و تدبيرى ندارد، اگر نور با ظلمت (تاريكى) تدبير دارد پس ديگر اسير نيست بلكه آزاد است و عزيز، و اگر آن گونه نيست‏ پس اسير دست ظلمت است، زيرا در اين عالم احسان و خيرى با فساد و شرّى ظاهر مى‏شود، پس اين مطلب دليل است بر اينكه ظلمت خير را دوست داشته و آن را انجام مى‏دهد، همان طور كه بدى و انجام آن را نيكو مى‏دارد، پس اگر بگويند اين امر محال است نه نورى مى‏ماند و نه ظلمتى، و ادّعايشان باطل مى‏شود، و كار بدان جا مرجوع مى‏شود كه خداوند واحد است و جز آن باطل است، پس اين همان عقيده مانى زنديق و أصحاب او بود.
و امّا عقيده كسانى كه قائلند: ميان نور و ظلمت حكم و داورى است، ناگزير از اين است كه آن سومى بزرگتر از آن دو باشد، زيرا جز فرد مغلوب يا جاهل يا مظلوم نياز به حاكم و داور ندارد، و اين عقيده مانويّه است و حكايت حالشان بدرازا مى‏كشد.
زنديق پرسيد: پس حكايت مانى چيست؟
فرمود: فردى محقّق بود كه مجموع عقايدش را از مجوس و دين مسيح گرفته بود، هر چند هر دو ملّت به خطا رفته و نتوانستند به يك مذهب واحد برسند، و مانى معتقد است كه جهان از تدبير دو خدا شكل گرفته، خداى نور و خداى ظلمت، و اينكه نور در حصارى از ظلمت است- بنا بر آنچه از او بما رسيده-، اين عقيده مورد تكذيب نصارى و پذيرش مجوس قرار گرفت.
پرسيد: از مجوس بفرماييد كه آيا خداوند بر ايشان پيامبرى مبعوث فرمود؟ زيرا من در ايشان كتابى محكم و مواعظى رسا و مثالهايى شافى يافته‏ام، و نيز آنان به ثواب و عقاب معتقد و برخوردار از دستوراتى دينى بوده و همه آن را رعايت مى‏كنند.
فرمود: هيچ امّتى نيست مگر اينكه در ميانشان انذار دهنده‏اى بوده، و در ميان مجوس نيز پيامبرى با كتاب مبعوث شده، ولى هر دو مورد انكار قوم واقع شدند.
پرسيد: او كه بود؛ زيرا مردم فكر مى‏كنند او خالد بن سنان بوده؟
فرمود: خالد؛ عربى بدوى بوده، نه پيامبر، و اين چيزى است كه مردم مى‏گويند.
پرسيد: آيا زردشت بوده؟
فرمود: زردشت با زمزمه (كلامى نامفهوم و دور از ذهن و مخالف حقّ) نزد ايشان آمد و ادّعاى نبوّت كرد، گروهى بدو ايمان آورد، و گروهى منكرش شده و او را از شهر رانده و بيرون كردند و در همان جا خوراك درندگان صحرا شد.

در این حدیث امام صادق علیه‌السلام برخی اعتقادات متفاوت در مورد وجود شر در آغاز خلقت را نقل کرده و همگی را باطل می‌نمایند. به نظر می‌رسد دین مجوس آلوده به این توهمات شده است و البته مجوس چند شاخه داشته‌اند و شاید در زمان ساسانیان یکی بر دیگران اولویت داده شده باشد.

یا علی

موضوع قفل شده است