چرا مومنان از پیروزی رومیان بر فارسیان خشنود می شوند؟ (سوالی درباره آیه ابتدایی سوره روم)

تب‌های اولیه

57 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا مومنان از پیروزی رومیان بر فارسیان خشنود می شوند؟ (سوالی درباره آیه ابتدایی سوره روم)

سلام

چرا مومنان از پیروزی رومیان بر فارسیان خشنود می شوند ؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد سید محسن

باسلام
علت اصلی مشرک بودن ایرانیان است
آنچه كه از كتب تفسیری استفاده می شود این است كه زمان نزول سوره «روم» مربوط به زمانی است كه مسلمانان در مكه بوده و با مشركین مكه اختلاف و درگیری داشته اند.
از طرف دیگر اهل فارس در آن زمان مجوس بودند كه بر اثر انحراف از آیین خود مشرك شده بودند، و اهل روم، ازاهل كتاب بوده اند. و به طور كلی در میان رومیان و اهل فارس دو جنگ بزرگ به وقوع پیوست كه زمان این دو جنگ در مجموع 24 سال طول كشید.
در جنگ اول كه از سال 604 تا 616 به طول انجامید، امپراطوری روم از خسرو پرویز، پادشاه فارس و ایرانیان، شكست خورد و حتی تا مرز انقراض پیش رفت. این واقعه در حدود 7 سال بعثت اتفاق افتاد. پیروزی اهل فارس كه مشرك بودند بر رومیان كه اهل كتاب بودند، باعث خشنودی مشركین مكه شد و آنها به مسلمانان می گفتند كه سرانجام ما نیز بر شما پیروز می شویم.
این مسئله باعث نگرانی مسلمانان به ویژه آنها كه تازه به اسلام گرویده بودند و ضعف ایمانی داشتند می شد.
تا اینكه آیات سوره روم نازل شد و فرمود كه همه امور دست خداوند است و این باعث دلگرمی مسلمانان شد.
از طرفی خداوند بارها، وعده پیروزی اسلام را به مسلمانان داده بود و یك علامت آن این بود كه رومیان پس از اینكه شكست خوردند به پیروزی خواهند رسید.
تا اینكه جنگ دوم ایران و روم از سال 622 میلادی شروع و سرانجام در سال 628 میلادی، خسرو پرویز پادشاه ایران شكست سختی خورد و رومیان به پیروزی رسیدند.
این واقعه در سال 5 تا 6 هجری زمانی كه مسلمانان در مدینه بودند اتفاق افتاد.
پیروزی رومیان بر ایرانیان از آن جهت باعث خوشحالی مؤمنان شد كه این پیروزی در واقع تحقق وعده اول خداوند بود كه خداوند فرموده بود رومیان(اهل كتاب) پس از شكست اولیه در مقابل اهل فارس(كه مشرك بودند)، پس از مدتی به پیروزی خواهند رسید.
این پیروزی رومیان، نویدی بود به تحقق وعده دیگر خداوند كه پیروزی مسلمانان بر مشركان بود، و با این اتفاق مسلمانان خوشحال و دلگرم شدند كه آنان نیز در آینده بر مشركان پیروز خواهند شد.
این بود آن مطالبی كه در كتب تفسیری در ذیل آیات ابتدایی سوره شریفه«روم» بیان شده است، از اینرو راجع به نوع رفتار و برخورد پیامبر اكرم (صلی الله علیه و اله وسلم) و مسلمانان با ایرانیان صحبتی نشده است چرا كه اصلا ماجرا مربوط به جنگ رومیان و اهل فارس است و مسلمانان در این نبرد دخالتی نداشتند.
البته قابل ذكر است كه پیامبر اكرم (صلی الله علیه و اله و سلم) در غیر این ماجرای ایران و روم، در مورد مجوسیان منطقه«هجر» با آنها برخورد با اهل كتاب داشته اند، چرا كه ایشان می فرمایند:«ان المجوس كان لهم نبی فقتلوه و كتاب احرقوه» یعنی مجوس هم از اهل كتاب است چون دارای پیامبر و كتاب الهی بوده اند. از اینرو ما مسلمانان می توانیم از زاویه دیگری به آیین زردشت نگاه كنیم و آئین آنها را آئینی بدانیم كه در اصل و ریشه، توحیدی بوده است ولی همه شركها از جمله آتش پرستی و … بدعتهاو انحرافاتی بوده كه بعدها به این آئین الحاق شده و به انحراف كشیده شده است.

victoryone;565978 نوشت:
سلام

چرا مومنان از پیروزی رومیان بر فارسیان خشنود می شوند ؟


سلام
الم (1) غُلِبَتِ الرُّومُ (2) فِي أَدْنَى الأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ (3) فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4) بِنَصْرِ اللَّهِ يَنصُرُ مَن يَشَاء وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (5) وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (6)
الم‌-رومیان مغلوب شدند!-(و این شکست) در سرزمین نزدیکی رخ داد؛ امّا آنان پس از (این) مغلوبیّت بزودی غلبه خواهند کرد... -در چند سال همه کارها از آن خداست؛ چه قبل و چه بعد (از این شکست و پیروزی)؛ و در آن روز، مؤمنان (بخاطر پیروزی دیگری) خوشحال خواهند شد... -به سبب یاری خداوند؛ و او هر کس را بخواهد یاری می‌دهد؛ و او صاحب قدرت و رحیم است! -این وعده‌ای است که خدا کرده؛ و خداوند هرگز از وعده‌اش تخلّف نمی‌کند؛ ولی بیشتر مردم نمی‌دانند!

[وجوهى كه در معناى آيه:" يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ ..." و ارتباط آن با قبل (غلبت الروم ...) گفته شده است‏]
" وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ" ظرف: در اين روز، متعلق است به" يفرح"، و همچنين كلمه" بِنَصْرِ اللَّهِ"، و معناى آيه اين است كه: روزى كه روم غلبه مى‏كند مؤمنان به نصرت خدا- كه وعده ديگر او است- خوشحال مى‏شوند، (و با خود مى‏گويند خدا دو وعده داده بود، يكى پيشگويى غلبه روم بود، و دوم يارى مؤمنان، اولى صورت خارج به خود گرفت، پس معلوم مى‏شود آن ديگر هم خواهد شد).
جمله" يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ"، جمله‏اى است از نو، كه جمله" لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ" را تقرير و اثبات مى‏كند، و در جمله" وَ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ" مى‏خواهد بفرمايد: خدا عزيز است، و به همين جهت هر كه را بخواهد با يارى خود عزت مى‏دهد، و رحيم است، رحمت خود را به هر كس بخواهد اختصاص مى‏دهد.

البته در معنا و تفسير آيه مورد بحث وجوه ديگرى است ضعيف، كه ذيلا از نظر خواننده مى‏گذرد.
اول اينكه: جمله" و يومئذ" عطف باشد بر جمله" من قبل"، و مراد از آن اين باشد كه سلطنت خدا مختص به قبل و بعد نيست، بلكه حال نيز در تحت سلطنت اوست، گويا فرموده: امر به دست خدا است، چه قبل از فلان، و چه بعد از آن، و چه در حال، آن گاه جمله" يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ" ابتداى كلام است، اشكال اين وجه اين است كه نظم آيه را به هم مى‏زند، و اول آن از آخرش جدا مى‏گردد.
دوم اينكه: كلمه" بِنَصْرِ اللَّهِ" متعلق است به كلمه" مؤمنون" نه به كلمه" يفرح" آن گاه به ملازمه‏اى كه در مقام هست، فهميده مى‏شود كه غلبه روم به نصرت خدا بوده.
اشكال اين وجه اين است كه: مستلزم آن مى‏شود كه مؤمنين هم در روز غلبه فرس خوشحال شوند، و هم در روز غلبه روم، چون در غلبه نصرتى است براى طرف غالب، و نصرت هم هميشه از خدا است، هم چنان كه خودش فرموده:" وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ" پس اگر در آيه، فرح مؤمنين را اختصاص داده به روز غلبه روم، ترجيح بدون مرجحى مرتكب شده است،- دقت بفرماييد-.
سوم اينكه: مراد از" نصر اللَّه" يارى مؤمنين عليه مشركين در روز جنگ بدر است، نه يارى روم عليه فرس، هر چند كه هر دو يارى در يك زمان اتفاق افتاده باشد، پس گويا فرموده: روم به زودى و در چند سال بعد غلبه مى‏كند، و در هنگام غلبه روم مؤمنين هم بر مشركين غلبه مى‏كنند، و به نصرتى كه خدا به ايشان داده خوشحال مى‏گردند. اشكال اين وجه اين است كه: با جمله:" خدا هر كه را بخواهد يارى مى‏كند" سازگار نيست.
چهارم اينكه: مراد از" نصرت" نصرت مؤمنين است، اما نه در جنگ بدر، بلكه به همين كه روم طبق پيشگويى قرآن غلبه كرده، چون اين پيشامد مؤمنين را سرفراز مى‏كند، و مى‏توانند قرآن و دين خود را به رخ كفار بكشند.
بعضى ديگر گفته‏اند:" مراد از" نصرت"، استيلاى بعضى از كفار بر بعضى ديگر، و تفرقه كلمه آنها و شكستن شوكت آنهاست". و اين وجوه و امثال اينها وجوه قابل اعتناء نيست.

سید محسن;567179 نوشت:
باسلام
علت اصلی مشرک بودن ایرانیان است
آنچه كه از كتب تفسیری استفاده می شود این است كه زمان نزول سوره «روم» مربوط به زمانی است كه مسلمانان در مكه بوده و با مشركین مكه اختلاف و درگیری داشته اند.
از طرف دیگر اهل فارس در آن زمان مجوس بودند كه بر اثر انحراف از آیین خود مشرك شده بودند، و اهل روم، ازاهل كتاب بوده اند. و به طور كلی در میان رومیان و اهل فارس دو جنگ بزرگ به وقوع پیوست كه زمان این دو جنگ در مجموع 24 سال طول كشید.
در جنگ اول كه از سال 604 تا 616 به طول انجامید، امپراطوری روم از خسرو پرویز، پادشاه فارس و ایرانیان، شكست خورد و حتی تا مرز انقراض پیش رفت. این واقعه در حدود 7 سال بعثت اتفاق افتاد. پیروزی اهل فارس كه مشرك بودند بر رومیان كه اهل كتاب بودند، باعث خشنودی مشركین مكه شد و آنها به مسلمانان می گفتند كه سرانجام ما نیز بر شما پیروز می شویم.
این مسئله باعث نگرانی مسلمانان به ویژه آنها كه تازه به اسلام گرویده بودند و ضعف ایمانی داشتند می شد.
تا اینكه آیات سوره روم نازل شد و فرمود كه همه امور دست خداوند است و این باعث دلگرمی مسلمانان شد.
از طرفی خداوند بارها، وعده پیروزی اسلام را به مسلمانان داده بود و یك علامت آن این بود كه رومیان پس از اینكه شكست خوردند به پیروزی خواهند رسید.
تا اینكه جنگ دوم ایران و روم از سال 622 میلادی شروع و سرانجام در سال 628 میلادی، خسرو پرویز پادشاه ایران شكست سختی خورد و رومیان به پیروزی رسیدند.
این واقعه در سال 5 تا 6 هجری زمانی كه مسلمانان در مدینه بودند اتفاق افتاد.
پیروزی رومیان بر ایرانیان از آن جهت باعث خوشحالی مؤمنان شد كه این پیروزی در واقع تحقق وعده اول خداوند بود كه خداوند فرموده بود رومیان(اهل كتاب) پس از شكست اولیه در مقابل اهل فارس(كه مشرك بودند)، پس از مدتی به پیروزی خواهند رسید.
این پیروزی رومیان، نویدی بود به تحقق وعده دیگر خداوند كه پیروزی مسلمانان بر مشركان بود، و با این اتفاق مسلمانان خوشحال و دلگرم شدند كه آنان نیز در آینده بر مشركان پیروز خواهند شد.
این بود آن مطالبی كه در كتب تفسیری در ذیل آیات ابتدایی سوره شریفه«روم» بیان شده است، از اینرو راجع به نوع رفتار و برخورد پیامبر اكرم (صلی الله علیه و اله وسلم) و مسلمانان با ایرانیان صحبتی نشده است چرا كه اصلا ماجرا مربوط به جنگ رومیان و اهل فارس است و مسلمانان در این نبرد دخالتی نداشتند.
البته قابل ذكر است كه پیامبر اكرم (صلی الله علیه و اله و سلم) در غیر این ماجرای ایران و روم، در مورد مجوسیان منطقه«هجر» با آنها برخورد با اهل كتاب داشته اند، چرا كه ایشان می فرمایند:«ان المجوس كان لهم نبی فقتلوه و كتاب احرقوه» یعنی مجوس هم از اهل كتاب است چون دارای پیامبر و كتاب الهی بوده اند. از اینرو ما مسلمانان می توانیم از زاویه دیگری به آیین زردشت نگاه كنیم و آئین آنها را آئینی بدانیم كه در اصل و ریشه، توحیدی بوده است ولی همه شركها از جمله آتش پرستی و … بدعتهاو انحرافاتی بوده كه بعدها به این آئین الحاق شده و به انحراف كشیده شده است.

ولی ایرانیان ادعای یکتا پرستی همیشگی می کنند !

سوال بعد اینکه چرا آتش می پرستیدند ؟

[="Microsoft Sans Serif"]من نمی‌دانم چرا این تارنگار، کارشناس‌های متفاوتی دارد؛ ولی دیدگاه همه‌ی این کارشناسان یا پاسخ‌یاران، دقیقاً همانند هم است!
اگر کارشناسان از روی نرم‌افزاری برداشت دارند، چه نیازی به وجود کارشناسان هست؟ یک روبات نیز می‌تواند این کارها را انجام دهد (سخن کاملا یک‌سان با پاسخ کارشناس http://www.askdin.com/thread521.html#post1328).

در زمان ساسانیان، قسمت‌های آبدار عربستان، جزو خاک ایران بود و جاهایی هم که نبود، پشتشان به ایران گرم و مخالف گسترش اسلام بودند؛ برای همین مسلمانان از شکست ایران خشنود می‌شدند.

سید محسن;567179 نوشت:
پیروزی رومیان بر ایرانیان از آن جهت باعث خوشحالی مؤمنان شد كه این پیروزی در واقع تحقق وعده اول خداوند بود كه خداوند فرموده بود رومیان(اهل كتاب) پس از شكست اولیه در مقابل اهل فارس(كه مشرك بودند)، پس از مدتی به پیروزی خواهند رسید.

اگر به پوسته نگاه کنیم، آری! زردشتیان «آتش» را خدا می‌دانند و آن‌را می‌پرستند. ولی اگر با همین دید به مسیحیان نیز نگاه کنیم، آن‌ها هم مشرک هستند زیرا خدا را فرزند‌دار می‌دانند؛ پس تفاوتی میان این‌دو دین نیست که یکی را مشرک و دیگری را یک‌تا پرست بنامیم!
همچنین، با همان دید پوسته‌ای، مسلمانان را هم باید«سنگ‌پرست» بنامیم؛ چون مکه می‌پرستند!

اگر قرار است بگوییم: سنگ یک واسطه است؛ چرا به سخن زردتشتیان گوش ندهیم که می‌گویند: آتش نیز یک واسطه است؟
اگر زردشتیان را به خاطر اینکه آفریننده‌ای جز خدا را می‌پذیرند، «دوگانه پرست» بنامیم(در صورتی که اهریمن را نمی‌پرستند!)؛ پس مسلمانان را نیز باید چندگانه پرست بدانیم؛ چون در قرآنشان به چند آفریننده و مبدا اشاره دارد (فتبارک الله احسن الخالقین).
اگر قرار است به پوسته‌ی نگرش‌ها نگاه کنیم، هیچ دین یک‌تا پرستی نمی‌ماند.

آبـرنـگـ;567334 نوشت:
اگر به پوسته نگاه کنیم، آری! زردشتیان «آتش» را خدا می‌دانند و آن‌را می‌پرستند. ولی اگر با همین دید به مسیحیان نیز نگاه کنیم، آن‌ها هم مشرک هستند زیرا خدا را فرزند‌دار می‌دانند؛ پس تفاوتی میان این‌دو دین نیست که یکی را مشرک و دیگری را یک‌تا پرست بنامیم!

سلام
اولا در اینکه همه اهل کتاب مشرک و نجس هستند یا نیستند اختلاف هست و نظر برخی بر آن است که آنها نجس نیستند بر خلاف مجوس:
كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿آل‌عمران: ١١٠﴾
شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شده‌اند؛ (چه اینکه) امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و به خدا ایمان دارید. و اگر اهل کتاب، (به چنین برنامه و آیین درخشانی،) ایمان آورند، برای آنها بهتر است! (ولی تنها) عده کمی از آنها با ایمانند، و بیشتر آنها فاسقند، (و خارج از اطاعت پروردگار)

ثانیا مسیحیان از دیگر ادیان به مسلمانان در آن زمان نزدیک تر بوده اند همانطور که قرآن می گوید:
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ذَٰلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ ﴿المائدة: ٨٢﴾
بطور مسلّم، دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهی یافت؛ و نزدیکترین دوستان به مؤمنان را کسانی می‌یابی که می‌گویند: «ما نصاری هستیم»؛ این بخاطر آن است که در میان آنها، افرادی عالم و تارک دنیا هستند؛ و آنها (در برابر حق) تکبّر نمی‌ورزند.

پس در اینصورت می توان گفت باید از پیروزی آنها خوشحال شوند چون نزدیکترین دوستان به مومنان مسیحیان هستند هر چند که ما این تفسیر را قبول نداریم که خوشحالی مومنان به خاطر پیروزی رومیان بوده بلکه همانطور که گفتیم:
معناى آيه اين است كه: روزى كه روم غلبه مى‏كند مؤمنان به نصرت خدا- كه وعده ديگر او است- خوشحال مى‏شوند، (و با خود مى‏گويند خدا دو وعده داده بود، يكى پيشگويى غلبه روم بود، و دوم يارى مؤمنان، اولى صورت خارج به خود گرفت، پس معلوم مى‏شود آن ديگر هم خواهد شد).
جمله" يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ"، جمله‏اى است از نو، كه جمله" لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ" را تقرير و اثبات مى‏كند، و در جمله" وَ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ" مى‏خواهد بفرمايد: خدا عزيز است، و به همين جهت هر كه را بخواهد با يارى خود عزت مى‏دهد، و رحيم است، رحمت خود را به هر كس بخواهد اختصاص مى‏دهد.

[="Microsoft Sans Serif"]

ملاصدرا;567341 نوشت:

سلام
اولا در اینکه همه اهل کتاب مشرک و نجس هستند یا نیستند اختلاف هست و نظر برخی بر آن است که آنها نجس نیستند بر خلاف مجوس:
كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿آل‌عمران: ١١٠﴾
شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شده‌اند؛ (چه اینکه) امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و به خدا ایمان دارید. و اگر اهل کتاب، (به چنین برنامه و آیین درخشانی،) ایمان آورند، برای آنها بهتر است! (ولی تنها) عده کمی از آنها با ایمانند، و بیشتر آنها فاسقند، (و خارج از اطاعت پروردگار)
این سخن در مورد مسلمانان نیز می‌باشد؛ چون بیشتر مسلمانان نیز، مردمانی گمراه هستند و تنها شمار اندکی از آن‌ها می‌اندیشند و کردار درست انجام می‌دهند.
نقل قول:
ثانیا مسیحیان از دیگر ادیان به مسلمانان در آن زمان نزدیک تر بوده اند همانطور که قرآن می گوید:
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ذَٰلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ ﴿المائدة: ٨٢﴾
بطور مسلّم، دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهی یافت؛ و نزدیکترین دوستان به مؤمنان را کسانی می‌یابی که می‌گویند: «ما نصاری هستیم»؛ این بخاطر آن است که در میان آنها، افرادی عالم و تارک دنیا هستند؛ و آنها (در برابر حق) تکبّر نمی‌ورزند.
این سخن در مورد «نجاشی» آمده است که به مسلمانان پناه داد؛ وگرنه بزرگ‌ترین دشمن مسلمانان مسیحیان بودند که در جنگ‌های خانمان‌سوز صلیبی برابر تازش مسلمانان، ایستادند.
ایران بیشترین کمک را به گسترش دین اسلام کرده است.

[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم

آبـرنـگـ;567350 نوشت:
چون بیشتر مسلمانان نیز، مردمانی گمراه هستند

این قسمت از سخنتان را با دلیل اثبات بفرمایید.
فقط دلیل. به حاشیه هم نروید.لطفا.

آبـرنـگـ;567350 نوشت:
بزرگ‌ترین دشمن مسلمانان مسیحیان بودند که در جنگ‌های خانمان‌سوز صلیبی برابر تازش مسلمانان، ایستادند.

محرک اصلی در جنگهای صلیبی یهودیان بودند و حتی یهودیان با تحریک بوداییان باعث شدند این گروه نیز به این جنگ کمک کنند.
پس در نتیجه یهودیان دشمنترین گروه ها به مومنین و مسلمانان هستند نه مسیحیان.
[/]

[=Microsoft Sans Serif]برادر گرامی!
امیدوارم همانند دیگر گفتارها، آغاز به گفتن سخنان شگفت‌آور نکنید!

امام عشق;567482 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
این قسمت از سخنتان را با دلیل اثبات بفرمایید.
فقط دلیل. به حاشیه هم نروید.لطفا.

این پرسش شما، خودش حاشیه است که پیوستگی‌ای با گفتار ندارد!
اینکه مردم نیکو، در هر کشور و دینی، شمارشان خیلی کم‌تر از مردم بدسرشت است، سخن تاریکی نیست که شما بن‌مایه‌اش می‌خواهید!

width: 700

[/TD]
[TD="align: left"]در مـیــان روز گـفـتـن: «روز کو؟»
[/TD]
[TD]خویش رسوا کردن است؛ ای روزجو!

بن‌مایه‌ خردی:
کشورهای اسلامی، از کشورهای مسیحی، هم از دید رفتار جهانی و هم از دید رفتار مینوی (معنوی) پایین‌تر هستند؛ زیرا کشورهایی که پای‌بند به اخلاق و دین باشند، در آن‌ها دزدی‌های میلیاردی روز‌ به روز در حال افزایش نیست، زمین‌خواری نیست؛ بیابان‌زایی نیست؛ خشک‌کردن رود‌ها و صدمه‌زدن به کشاورزی نیست؛ و ... زیرا این رفتارها را، نه دین و نه خرد می‌پذیرد. کشوری که پیشرفته و پیش‌گام است، برای این پیشگام است چون مردمش درست رفتار می‌کنند، قانون‌گریز نیستند؛ زمانی که چراغ زرد است، گاز خودروی خود را نمی‌گیرند که زودی از چهارراه رد شوند؛ دانشجویانش گردن نمی‌چرخانند تا ببینند اگر کسی بالای سرشان نیست، تقلب کنند، شمار تصادف‌های رانندگی (که به خاطر قانون‌گریزی است) نباید زیاد باشد و ... . کشوری که دزدی و قانون‌شکنی (توسط مردم مسلمان و دین‌دارش) زیاد باشد، کشوری فلج و زیردست کشورهای دیگر است (همانند تقریبا همه‌ی کشورهای مسلمان) چون در این کشور، بیشتر مردم، هرگاه جلوی دستشان باز باشد، دزدی می‌کنند.

بن‌مایه دینی:
گفته‌ای از امام صادق هست که در حج به همراه خود می‌گوید: «از میان انگشتان من به مسلمانان نگاه کن». او نگاه می‌کند و شمار بسیاری چهارپا و جانور می‌بیند و تنها انگشت‌شماری از آن‌ مسلمانان مردمان نیکوسرشت هستند.

نقل قول:
محرک اصلی در جنگهای صلیبی یهودیان بودند و حتی یهودیان با تحریک بوداییان باعث شدند این گروه نیز به این جنگ کمک کنند.
هر جنگی نیاز به چند کمک‌ کننده دارد؛ این سخنی آشکار است.
اهریمن نیز، بزرگ‌ترین دشمن آدمی است؛ آیا چون او ما را وسوسه می‌کند، بار گناه از ما برداشته می‌شود؟
پس بار دشمنی مسیحیان نیز برداشته نمی‌شود و آن سوره‌ی قرآن، سخنی عام نیست.
نقل قول:
پس در نتیجه یهودیان دشمنترین گروه ها به مومنین و مسلمانان هستند نه مسیحیان.
من در دوران دبیرستان، یک هم‌کلاسی یهودی داشتم؛ که پسری بسیار خوش‌رفتار، نیکوسرشت و درس‌خوان بود که هرزمان ما با هم دعوایمان می‌شد، او با مهربانی میان ما وساطت می‌کرد؛ یا به کسانی که درسشان خوب نبود، در زنگ تفریح، درس یاد می‌داد!
همانگونه که همه‌ی مسلمانان نیکوسرشت نیستند، همه‌ی یهودیان نیز، چنان‌اند.

آبـرنـگـ;567350 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif] این سخن در مورد مسلمانان نیز می‌باشد؛ چون بیشتر مسلمانان نیز، مردمانی گمراه هستند و تنها شمار اندکی از آن‌ها می‌اندیشند و کردار درست انجام می‌دهند.
این سخن در مورد «نجاشی» آمده است که به مسلمانان پناه داد؛ وگرنه بزرگ‌ترین دشمن مسلمانان مسیحیان بودند که در جنگ‌های خانمان‌سوز صلیبی برابر تازش مسلمانان، ایستادند.
ایران بیشترین کمک را به گسترش دین اسلام کرده است.

مسیحی داریم تا مسیحی همانطور که مسلمان داریم تا مسلمان

سلام علیکم و رحمه الله

استاد آن چراکه در تفسیر آمده را شرح و توضیح کاملی دادند ولی دلیل حمایت مشرکین و کفار مکه از ایران تنها جنبه مکتبی مساله نبود و دلایل دیگری هم وجود داشت که شاید بتوان گفت این جنبه برای جامعه عرب جاهلی از اهمیت بالائی برخوردار بود

ساختار جامعه عرب جاهلی بشکل طبقات اجتماعی بر اساس میزان سرمایه ( کاپیتالی ) و میزان قدرت بر اساس بزرگی عشیره , احتیاجاتی را در جامعه اش ایجاد کرده بود که عمدتا با تامین ثروت سیراب می شد.

در چنین جامعه ای تجارت و کسب ثروت حرف اول را میزند و ایرانیان نقش عمده و اساسی ای در این موضوع داشتند . تجارت با ایرانیان مساله کلیدی و حیاتی برای اعراب بود و این مساله خواه ناخواه باعث طرفداری آنان از ایران میشد .

حال آنکه تجارت با رومیان چنین منافعی برای اعراب در پی نداشت در عوض هنگام لشگر کشی ایرانیان این اعراب نقش خود را در این شراکت بیشتر ایفاء میکردند که همانا تامین مایحتاج سپاه ایران , از راه بلد گرفته تا تامین آب شرب و احیانا مایحتاج غذائی

شاید بتوان تصور کرد که این هم پیمان عرب جاهلی در تجارت با مسلمانان بمانند اعراب جاهلی عمل نکرده باشد.

با ظهور اسلام و رویکرد مکتبی آن , که رویکرداجتماعی غالب در آن زمان در جامعه اعراب شد , میتوان چنین توصیف کرد که دلیل عدم شادی مومنین از پیروزی ایران و شادی کفار از این پیروزی , در جنبه مکتبی آن , بیشتر اهمیت و نمود پیدا میکرد.

نهایتا اینکه ایران آن زمان برای اعراب جاهلی یک تکیه گاه محسوب می شد و باعث قوت آنها در کسب ثروت و تضعیف مسلمین در بعد مکتبی قضیه.

یاحق

آبـرنـگـ;567350 نوشت:
[="Microsoft Sans Serif"] این سخن در مورد مسلمانان نیز می‌باشد؛ چون بیشتر مسلمانان نیز، مردمانی گمراه هستند و تنها شمار اندکی از آن‌ها می‌اندیشند و کردار درست انجام است.[/]

باسلام
این امرکاملا طبیعیست چون شیطان هدفش مسلمانان هست وتمام تلاشش درجهت انان هست
فرض بفرماییددزدی ازکناره دومغازه ردمیشودیکی طلافروشی یکی سبزی فروشی پس مسلما تلاش دزدجهت رسیدن به ان طلاست
خلاصه ای ازسخن امام صادق (ع)
پس ازنظرحقیرسخنان جناب امام عشق درتوجیه کامل شماکاملا صحیح است
یاحق

آبـرنـگـ;567532 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif][=113]برادر گرامی!
امیدوارم همانند دیگر گفتارها، آغاز به گفتن سخنان شگفت‌آور نکنید!

این پرسش شما، خودش حاشیه است که پیوستگی‌ای با گفتار ندارد!
اینکه مردم نیکو، در هر کشور و دینی، شمارشان خیلی کم‌تر از مردم بدسرشت است، سخن تاریکی نیست که شما بن‌مایه‌اش می‌خواهید!

width: 700

[/TD]
[TD="align: left"]در مـیــان روز گـفـتـن: «روز کو؟»
[/TD]
[TD]خویش رسوا کردن است؛ ای روزجو!

[=#000000]بن‌مایه‌ خردی:
کشورهای اسلامی، از کشورهای مسیحی، هم از دید رفتار جهانی و هم از دید رفتار مینوی (معنوی) پایین‌تر هستند؛ زیرا کشورهایی که پای‌بند به اخلاق و دین باشند، در آن‌ها دزدی‌های میلیاردی روز‌ به روز در حال افزایش نیست، زمین‌خواری نیست؛ بیابان‌زایی نیست؛ خشک‌کردن رود‌ها و صدمه‌زدن به کشاورزی نیست؛ و ... زیرا این رفتارها را، نه دین و نه خرد می‌پذیرد. کشوری که پیشرفته و پیش‌گام است، برای این پیشگام است چون مردمش درست رفتار می‌کنند، قانون‌گریز نیستند؛ زمانی که چراغ زرد است، گاز خودروی خود را نمی‌گیرند که زودی از چهارراه رد شوند؛ دانشجویانش گردن نمی‌چرخانند تا ببینند اگر کسی بالای سرشان نیست، تقلب کنند، شمار تصادف‌های رانندگی (که به خاطر قانون‌گریزی است) نباید زیاد باشد و ... . کشوری که دزدی و قانون‌شکنی (توسط مردم مسلمان و دین‌دارش) زیاد باشد، کشوری فلج و زیردست کشورهای دیگر است (همانند تقریبا همه‌ی کشورهای مسلمان) چون در این کشور، بیشتر مردم، هرگاه جلوی دستشان باز باشد، دزدی می‌کنند.

بن‌مایه دینی:
گفته‌ای از امام صادق هست که در حج به همراه خود می‌گوید: «از میان انگشتان من به مسلمانان نگاه کن». او نگاه می‌کند و شمار بسیاری چهارپا و جانور می‌بیند و تنها انگشت‌شماری از آن‌ مسلمانان مردمان نیکوسرشت هستند.


ز، چنان‌اند.

باسلام
پس پاسخ این قسمت درکامنت قبل مشخص شد

آبـرنـگـ;567532 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]برادر گرامی!
امیدوارم همانند دیگر گفتارها، آغاز به گفتن سخنان شگفت‌آور نکنید!

این پرسش شما، خودش حاشیه است که پیوستگی‌ای با گفتار ندارد!
اینکه مردم نیکو، در هر کشور و دینی، شمارشان خیلی کم‌تر از مردم بدسرشت است، سخن تاریکی نیست که شما بن‌مایه‌اش می‌خواهید!

width: 700

[/TD]
[TD="align: left"]در مـیــان روز گـفـتـن: «روز کو؟»
[/TD]
[TD]خویش رسوا کردن است؛ ای روزجو!

بن‌مایه‌ خردی:
کشورهای اسلامی، از کشورهای مسیحی، هم از دید رفتار جهانی و هم از دید رفتار مینوی (معنوی) پایین‌تر هستند؛ زیرا کشورهایی که پای‌بند به اخلاق و دین باشند، در آن‌ها دزدی‌های میلیاردی روز‌ به روز در حال افزایش نیست، زمین‌خواری نیست؛ بیابان‌زایی نیست؛ خشک‌کردن رود‌ها و صدمه‌زدن به کشاورزی نیست؛ و ... زیرا این رفتارها را، نه دین و نه خرد می‌پذیرد. کشوری که پیشرفته و پیش‌گام است، برای این پیشگام است چون مردمش درست رفتار می‌کنند، قانون‌گریز نیستند؛ زمانی که چراغ زرد است، گاز خودروی خود را نمی‌گیرند که زودی از چهارراه رد شوند؛ دانشجویانش گردن نمی‌چرخانند تا ببینند اگر کسی بالای سرشان نیست، تقلب کنند، شمار تصادف‌های رانندگی (که به خاطر قانون‌گریزی است) نباید زیاد باشد و ... . کشوری که دزدی و قانون‌شکنی (توسط مردم مسلمان و دین‌دارش) زیاد باشد، کشوری فلج و زیردست کشورهای دیگر است (همانند تقریبا همه‌ی کشورهای مسلمان) چون در این کشور، بیشتر مردم، هرگاه جلوی دستشان باز باشد، دزدی می‌کنند.

بن‌مایه دینی:
گفته‌ای از امام صادق هست که در حج به همراه خود می‌گوید: «از میان انگشتان من به مسلمانان نگاه کن». او نگاه می‌کند و شمار بسیاری چهارپا و جانور می‌بیند و تنها انگشت‌شماری از آن‌ مسلمانان مردمان نیکوسرشت هستند.


هر جنگی نیاز به چند کمک‌ کننده دارد؛ این سخنی آشکار است.
اهریمن نیز، بزرگ‌ترین دشمن آدمی است؛ آیا چون او ما را وسوسه می‌کند، بار گناه از ما برداشته می‌شود؟
پس بار دشمنی مسیحیان نیز برداشته نمی‌شود و آن سوره‌ی قرآن، سخنی عام نیست.
من در دوران دبیرستان، یک هم‌کلاسی یهودی داشتم؛ که پسری بسیار خوش‌رفتار، نیکوسرشت و درس‌خوان بود که هرزمان ما با هم دعوایمان می‌شد، او با مهربانی میان ما وساطت می‌کرد؛ یا به کسانی که درسشان خوب نبود، در زنگ تفریح، درس یاد می‌داد!
همانگونه که همه‌ی مسلمانان نیکوسرشت نیستند، همه‌ی یهودیان نیز، چنان‌اند.

باسلام
پس پاسخ به این کامنت کاملا روشن شد

آبـرنـگـ;567532 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]بر/SIZE]
هر جنگی نیاز به چند کمک‌ کننده دارد؛ این سخنی آشکار است.
اهریمن نیز، بزرگ‌ترین دشمن آدمی است؛ آیا چون او ما را وسوسه می‌کند، بار گناه از ما برداشته می‌شود؟
پس بار دشمنی مسیحیان نیز برداشته نمی‌شود و آن سوره‌ی قرآن، سخنی عام نیست چنان‌اند.

باسلام
پس ان که وسوسه کرده ایامبراازخطاست!!!
یاحکمی مانندشیطان دارد!!!!

[="Navy"]

آبـرنـگـ;567350 نوشت:
این سخن در مورد مسلمانان نیز می‌باشد؛ چون بیشتر مسلمانان نیز، مردمانی گمراه هستند و تنها شمار اندکی از آن‌ها می‌اندیشند و کردار درست انجام می‌دهند.

سلام
اولا یکبار دیگر به آیه دقت کنید:
كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿آل‌عمران: ١١٠﴾
شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شده‌اند؛ (چه اینکه) امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و به خدا ایمان دارید. و اگر اهل کتاب، (به چنین برنامه و آیین درخشانی،) ایمان آورند، برای آنها بهتر است! (ولی تنها) عده کمی از آنها با ایمانند، و بیشتر آنها فاسقند، (و خارج از اطاعت پروردگار)

در این قسمت یک مقایسه کلی بین مسلمانان و سایر امت ها انجام داده و امت اسلام را بهترین امت می داند (هر چند که ممکن است اکثر افراد آن به درجات عالیه نرسیده باشند اما در مجموع بهترین امت هستند)

در این قسمت می گوید اگر اهل کتاب به آیین اسلام ایمان بیاورند برای آنها بهتر است یعنی اگر مسلمان شوند برای آنها بهتر است پس یعنی مسلمانان بهتر از آنان هستند (همان قسمت اول)

پس هر چند که در بین مسلمانان اکثریت هم ممکن است انحرافاتی داشته باشند مثلا اهل سنت که شروع انحرافشان از سقیفه و کنار گذاشتن اهل بیت از ثقلین است اما در کل امت اسلام از یهود و مسیحیان بهتر هستند و مسیحیان هم در کل از یهود بهتر هستند.

آبـرنـگـ;567350 نوشت:
این سخن در مورد «نجاشی» آمده است که به مسلمانان پناه داد؛ وگرنه بزرگ‌ترین دشمن مسلمانان مسیحیان بودند که در جنگ‌های خانمان‌سوز صلیبی برابر تازش مسلمانان، ایستادند.
ایران بیشترین کمک را به گسترش دین اسلام کرده است.

اولا لفظ آیه عام است و هر چند که شان نزول آیه مربوط به نجاشی می باشد اما شان نزول یا همان مورد مخصص نمی باشد.
لأن المورد لا يكون مخصصا بعد عموم اللفظ لغة
مكاتيب الرسول،ج3،ص:529

ثانیا اینکه می گوید اینها نزدیکتر هستند به این معنا نیست که هیچ گونه اختلافی با هم نداریم و اینها تمام رفتارشان خوب است،بلکه در مقایسه با یهود و مشرکین (از جمله مجوس) اینها بهتر هستند
هر چند که بسیاری از اعمالشان را کفر می دانیم:
لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ إِنَّهُ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ ﴿المائدة: ٧٢﴾
لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَٰهٍ إِلَّا إِلَٰهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ يَنتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿المائدة: ٧٣﴾
وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَٰلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّىٰ يُؤْفَكُونَ ﴿التوبة: ٣٠﴾
لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ أَن يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿المائدة: ١٧﴾
مثل اینکه گفته شود بین انگلیس و اسراییل،انگلیس به فلان کشور نزدیکتر است.این جمله به معنای تایید انگلیس خبیث نمی باشد بلکه ما هیچ یک از این دو کشور را قبول نداریم اما در قیاس این سخن را می گوییم و اگر فرضا جنگی بین این دو کشور رخ دهد و انگلیس اسراییل را نابود کند خوشحال می شویم هر چند که انگلیس خبیث را هم قبول نداریم.[/]

[="Microsoft Sans Serif"]گفتار گمراه شده است.

ملاصدرا;567593 نوشت:
سلام
اولا یکبار دیگر به آیه دقت کنید:
كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿آل‌عمران: ١١٠﴾
شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شده‌اند؛ (چه اینکه) امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و به خدا ایمان دارید. و اگر اهل کتاب، (به چنین برنامه و آیین درخشانی،) ایمان آورند، برای آنها بهتر است! (ولی تنها) عده کمی از آنها با ایمانند، و بیشتر آنها فاسقند، (و خارج از اطاعت پروردگار)

همانگونه که می‌دانید با یک آیه از قرآن، نمی‌شود حکم داد. چه بسیار آیه‌هایی که به صورت کلی آدمی را ندا داده است: «همانا آدمی در زیان و نابودی است؛ مگر آن‌هایی باورمند و کرداری درست دارند».
«همانا شما را گروه‌های متفاوتی آفریدیم و برترین شما، باتقواترین شماست ...»
ملاصدرا;567593 نوشت:
اولا لفظ آیه عام است و هر چند که شان نزول آیه مربوط به نجاشی می باشد اما شان نزول یا همان مورد مخصص نمی باشد.
اگر این آیه سخنی عام است؛ پس جنگ‌های صلیبی چه می‌شود؟
در زمان پیامبر، اعراب با روم جنگ داشتند؛ ولی با ایرانیان نداشتند. چرا مسیحیانی که نزدیک‌ترین هستند، در زمان پیامبر و پس از وی، جنگ‌‌های زنجیره‌ای داشتند؟

من تنها برای اینکه گفته شد: «زردشتیان مشرک هستند» در این گفتار سخن گفتم. وگرنه این سخنی آشکار است که آدمیان خود برتر بین هستند؛ مسلمانان خود را برترین می‌دانند، زردشتیان، مسیحیان، یهودیان و ... همگی خود را برحق و دیگری را گمراه.
«و یهودیان و مسیحیان گفتند: کسی در بهشت نمی‌رود (مگر آنکه مسیحی یا یهودی باشد) . بگو دلیلتان را بیاورید؛ اگر از راستگویانید ...»

آبـرنـگـ;567633 نوشت:
اگر این آیه سخنی عام است؛ پس جنگ‌های صلیبی چه می‌شود؟

سلام علیکم و رحمه الله

جنگ های 5 گانه و دویست ساله صلیبیون بر علیه مسلمین از طرف مسلمین اتفاق نیفتاده
در ثانی این جنگ ها جنگ بین دو شریعت نبوده بلکه این جنگ با اهداف اقتصادی و سیاسی از طرف کلیسا و کنستانتین شروع شد و در این شروع ابتداعا گروهی از افراطیون صلیبی مسیحیان فرانسه را قتل عام کردند و بعد به سرزمین های اسلامی ( به بهانه آزادی قدس ) حمله ور شدند ( تاریخ تمدن ویل دورانت جلد چهارم )

آبـرنـگـ;567633 نوشت:
در زمان پیامبر، اعراب با روم جنگ داشتند؛ ولی با ایرانیان نداشتند. چرا مسیحیانی که نزدیک‌ترین هستند، در زمان پیامبر و پس از وی، جنگ‌‌های زنجیره‌ای داشتند؟

امپراتوری روم هرگز یک امپراتوری مسیحی نبود و نه در سیاست و نه در هیچ بعدی از ابعاد حکومتی به احکام مسیحیت عمل نمیکرد. لذا جنگ با روم هم جنگی با عنوان جنگ با مسیحیت نبود

اما بعد
فرض بر اینکه آنها مسیحی بودند .
بسیار پیش آمده که مسلمانان با هم جنگیده اند و احکام این مساله بنص صریح در قرآن هم آمده
حال چون مسلمان با مسلمان جنگیده آیا میتوان چنین نتیجه گرفت که مسلمانان با هم دشمن بودند ولی با کفار هم کیش بودند ؟

آنچه که روم در سر داشت تسخیر و یا تحت فشار گذاشتن اعراب بود و با مقاومت مسلمین به این هدف هم نرسید.

یاحق

[="Navy"]

آبـرنـگـ;567633 نوشت:
من تنها برای اینکه گفته شد: «زردشتیان مشرک هستند» در این گفتار سخن گفتم.

سلام
در شرک موبوط به توحید افعالی مجوسیان هیچ شکی نیست
زيرا آنچه معلوم است اينست كه بنابر آثار موجود ، و از آن جمله گاتها ، چيزي كه انديشه زردشت را مانند ساير آرياييهاي قديم سخت به خود مشغول داشته است وجود بديهاست ، از نظر زردشت جهان موجود ، بر خلاف نظم معقولي است كه بايست باشد ، يك سلسله حقايق موجودند كه " شر " و پليدند و موجوداتي مقدس از قبيل اهورامزدا و يا " سپنت مئنيو " اعظم و اجل از اين هستند كه خلقت اين شرور به آنها نسبت داده شود ، پس بايد موجود ديگري فرض كرد كه ذاتا خبيث است و آفرينش اشياء بد منتسب به او است . با اين طرز تفكر ، خواه اهريمن مخلوق اهورامزدا باشد و خواه نباشد ، اساس توحيد متزلزل است . اگر مخلوق اهورامزدا نيست كه واضح است و اگر مخلوق اهورامزدا هست اولا اين پرسش اساسي باقي است كه اگر اهورامزدا مي تواند فاعل شرهم باشد چه لزومي دارد كه وجود انگرامئنيو در مقابل اهورا مزدا يا سپنت مئنيو فرض شود ، آن شرور را به خود اهورامزدا كه واجب الوجود است و يا به سپنت مئنيو كه صادر اول است نسبت مي دهيم و اگر استناد شرور به اهورا مزدا ممكن نيست چگونه اهورامزدا خود انگرامئنيو را كه مبدا كل شرور و شر محض است آفريد ؟ ثانيا حالا كه انگرامئنيو آفريده شده است چه نقشي دارد ؟ آيا مستقلا دست به آفرينش مي زند و يا آنكه خواسته و مشيت بالغه اهورا مزدا را اجرا مي كند ؟ اگر مستقلا دست به آفرينش مي زند پس اهورامزدا به هر حال شريك دارد نهايت در فاعليت و خالقيت ، و اين عين شرك است ، و اگر استقلال ندارد و مصداق " « و ما تشاؤن الا ان يشاء الله »" است پس فرض انگرامئنيو تاثيري در نفي انتساب شرور به اهورا مزدا ندارد . اساسا ريشه ثنويت اين است كه بشر اشياء را دو نوع تشخيص داده است : نوع خوب و نوع بد ، براي خوبها يك مبدا و يك ريشه قائل شده است و براي بدها مبدا و ريشه ديگر ، فاعل خير را كه داراي عاليترين صفات و كمالات مي شمرده برتر و منزه تر از اين مي دانسته كه در كار موجودات موذيه و ضاره دخالت داشته باشد ، از اينرو مخلوق بودن آنها را به وسيله اينچنين مبدئي انكار مي كرده و ناچار مبدا ديگري كه شر محض است فرض مي كرده است ، يعني انكار امكان مخلوق بودن شرور به وسيله خداوند منجر به فرض مبدئي ديگر در عرض خداوند شده است . اما اگر فرض كنيم كه آن مبدا ديگر كه خالق شرور است در عرض خداوند نيست بلكه مخلوق خداوند است هر چند وجود يك اصل قديم قائم بالذات را در برابر خداوند انكار كرده ايم ، اما اصل مطلب يعني انكار انتساب خلقت برخي موجودات كه شرور ناميده مي شوند سر جاي خود باقي است . به عبارت ديگر براي خداوند شريكي در مرتبه ذات قائل نشده ايم ولي يكي از مخلوقات او را شريك او در خالقيت قرار داده ايم . گذشته از اينكه شرك در خالقيت برخلاف تعليمات همه پيامبران است ، در حكمت اعلي مبرهن است كه شرك در خالقيت بالمال مستلزم شرك در ذات است . حقيقت اين است كه اين نوع طرز تفكر كه ناشي از گرفتاري در شش و پنج خير و شر است شان يك نيمه فيلسوف است نه شان يك نبي و نه شان يك فيلسوف كامل از نظر يك نبي كه هستي را از بالا مي بيند جز نور و روشنايي و خير و رحمت و حكمت چيزي نيست و جز يك مشيت كه بر اساس حكمت بالغه ، نظام علت و معلول و اسباب و مسببات را برقرار كرده ، دست اندركار نمي باشد . براي يك نبي و يا يك عارف محال است كه چنين انديشه هايي او را به خود مشغول سازد و از نظر يك فيلسوف كامل نيز همه شرور اموري عدمي و اضافي و نسبي مي باشند و اين امور نسبي و اضافي با همين حال ركن نظام احسن و اكمل مي باشند و مقتضاي حكمت بالغه الهي است و اگر نباشند نظام جهان ناقص است . از نظر يك دين توحيدي ، خداوند متعال كامل مطلق است و از هر نقصي مبرا است ، همه موجودات به مشيت و اراده و حكمت بالغه او به وجود آمده و فاني مي شوند وجود هيچ موجودي لغو و عبث نيست ، شر حقيقي وجود ندارد ، همه چيز نيك آفريده شده : " « الذي احسن كل شي ء خلقه » " وجود مي دهد فاني مي سازد و زنده مي كند مي ميراند " « يحيي و يميت و يميت و يحيي »" روز و روشنائي را مي آورد و شب و تاريكي را نيز مي آورد " « يولج الليل في النهار و يولج النهار في الليل »" . همانكه نور را آفريده ظلمت را نيز آفريده است . " « الحمد لله الذي خلق السموات و الارض و جعل الظلمات و النور »" قبلا از كتاب دينهاي بزرگ ، تاليف جوزف گئر ، محاوره زردشت را با گشتاسب و درباريان او نقل كرديم كه چگونه در محاوره خود خدا را فقط آفريننده خوبيها مي داند و بديها و موذيها را به موجودي ديگر منتسب مي كند و خلقت آنها را شان خداوند نمي داند . هر چند ما در اصالت آن محاوره ترديد كرديم ، ولي اين محاوره به هر حال نماينده طرز تفكر زردشتيان است اين محاوره را قياس كنيد با محاوره موسي بن عمران پيامبر خدا با پادشاه عصر خويش يعني فرعون كه قرآن مجيد نقل كرده است . فرعون به موسي و هارون خطاب كرده مي گويد : - اي موسي پروردگار شما دو نفر كيست ؟ پروردگار ما آن كسي است كه به هر موجودي آن آفرينشي كه شايسته او بود عطا كرد و سپس او را در راه مخصوص خودش هدايت فرمود . موسي در يك جمله كوتاه مي گويد همه چيز را خدا آفريده و خدا هر موجودي را بر طبق حكمت آفريده و آنچه را مي بايست به او از نظر آفرينش بدهد داده است هيچ موجودي بر خلاف آنچه بايد باشد نيست ، هر چيزي به جاي خويش نيكو است هيچ چيزي شر واقعي نيست تا گفته شود آن چيز را خداوند نيافريده ، موجودي ديگر آفريده است . آري اين است منطق پيامبري . از آنچه گفتيم معلوم شد فرض انگرامئنيو ، به عنوان موجودي آفريننده بديها و توجيه كننده شرور و جنبه هاي نامعقول جهان هستي ، هر چند خودش آفريده اهورامزدا باشد بر خلاف اصول توحيدي و بر خلاف منطق مسلم پيامبران است . از اينرو بر خلاف آنچه كريستن سن ادعا مي كند كه دين زردشت يكتا پرستي ناقص است بايد گفت فلسفه ناقص است يعني به گفتار يك نيمه فيلسوف شبيه تر است تا گفتار يك نبي يا يك فيلسوف كامل .
برگرفته از کتب شهید مطهری[/]

[="Microsoft Sans Serif"]برادر گرامی!

ملاصدرا;567746 نوشت:
زيرا آنچه معلوم است اينست كه بنابر آثار موجود ، و از آن جمله گاتها ، چيزي كه انديشه زردشت را مانند ساير آرياييهاي قديم سخت به خود مشغول داشته است وجود بديهاست ، از نظر زردشت جهان موجود ، بر خلاف نظم معقولي است كه بايست باشد ، يك سلسله حقايق موجودند كه " شر " و پليدند و موجوداتي مقدس از قبيل اهورامزدا و يا " سپنت مئنيو " اعظم و اجل از اين هستند
لطف بفرمایید اگر سخنی دارید بگویید؛ نه اینکه بروید یک نوشتار بالا بلند از گفتارهای دیگران کپی کنید و بیاورید؛ اگرهم کپی می‌کنید، چکیده‌اش را بنویسید.
نمی‌دانم این سخنان را به راستی آقای مطهری گفته است، یا نه (که البته با توجه به دیدگاه‌های ایشان در مورد فردوسی، می‌توانم بگویم: آری سخن ایشان است!) نمی‌دانم ایشان در مورد دین زردشت پژوهش کرده‌اند و این سخنان را نوشته‌اند، یا اینکه ایشان نیز (همانند شما) برای خالی نبودن عریضه، سخنی را از جایی کپی کرده‌ است که اشتباهی چنین شگرفی در سخنانشان دیده می‌شود!

«سپنته مینو» (خرد پاک)[که در رستگاری به آدمی کمک می‌کند]، آفریده‌ی «مزدا» می‌باشد ؛ نه خود مزدا.
اینکه شما دیده‌اید سپنته مینو در برابر انگره قرار می‌گیرد، برابری اهریمن با مزدا نیست؛ بلکه برابر نیرو‌های خوبی و بدی است (که در اسلام نیز هفتادو پنج سپاه (مساوی) برای هریک در نظر گرفته شده است). در دین زردشت، اهریمن، به هیچ‌روی توانایی برابری و ایستادگی با مزدا را ندارد.
(یسنا - هات (30) بند سوم): «آن دو نیروی هم‌زادی که در آغاز در اندیشه‌ آدمی پدیدار شدند، یکی سپنتا مینو: نیکی در اندیشه، گفتار و کردار؛ و دیگری انگره مینو: بدی در اندیشه، گفتار و کردار است. از میان این‌دو دانا نیکی (سپنته) را بر می‌گزیند؛ و نادان، بدی (انگره) را».
گمان کنم آقای مطهری، دین «زروانی» را با «زردشتی» اشتباه گرفته‌اند!

انگره مینو [که چون کردار بد را برگزید، هستنده‌ای بد شد] نیز آفریده‌ی مزداست؛ که در گذر زمان، اهریمن نام گرفت.

اینکه خدا بدی را هم آفریده است یا نه، در دین اسلام نیز جای پرسش دارد که بیشتر با سخن‌درازی و زبان‌بازی پاسخ به آن داده می‌شود:
(نسا/ 79): «ای انسان آنچه از نیکی به تو می‌رسد، از سوی خداست؛ و آنچه از بدی به تو می‌رسد، از خود توست ...».
گویا پاسخ درست این است: ما بدی در جهان نداریم؛ بلکه بدی، یک چیز اعتباری است.
نمونه: «زهر» برای آدمی بد است؛ ولی برای مار و کژدُم، خوب است.
گناه برای مردم بدسرشت بد است؛ ولی برای سالکان راه خدا، بسیار خوب و همانند کود برای گیاه است که به رشد وی کمک می‌کند.
انگره‌مینو نیز، اگرچه آفریده‌ای بد است (در همه‌ی دین‌ها) ولی برای رشد آدمی، باشنده‌ای مفید و سودمند است (در عرفان نیز، شیطان، آفریننده‌ی بدی نیست).

width: 700

[/TD]
[TD="align: left"]جهان، خود جمله امر اعتباری‌ است
[/TD]
[TD]چو آن یک نقطه که‌اندر دور، جاری است

[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم

آبـرنـگـ;567532 نوشت:
این پرسش شما، خودش حاشیه است که پیوستگی‌ای با گفتار ندارد!

اگر حاشیه است برای چه در این تاپیک بیان کرده اید که مسلمانان گمراه هستند!!؟؟؟؟
آبـرنـگـ;567532 نوشت:
امیدوارم همانند دیگر گفتارها، آغاز به گفتن سخنان شگفت‌آور نکنید!

امیدوارم شما هم بجای داستان بافی های خیالی که در تمام تاپیکها انجام میدهید دلیل و سند محکم بیاورید.
و مانند تاپیکهای دیگر وقتی پاسخی برای دادن ندارید شروع به تمسخر نکنید و فرار هم نکنید.
آبـرنـگـ;567532 نوشت:
گفته‌ای از امام صادق هست که در حج به همراه خود می‌گوید: «از میان انگشتان من به مسلمانان نگاه کن». او نگاه می‌کند و شمار بسیاری چهارپا و جانور می‌بیندوتنها انگشت‌شماری از آن‌ مسلمانان مردمان نیکوسرشت هستند.

تمام داستان بافی های شما کاملا بی اساس است.
اولا : شما یک کشور را نام ببر که به نوعی قانون گریزی در آن صورت نگیرد.
دوما : قانون گریزی مردم چه ارتباطی با اسلام و مسلمانان دارد که شما در 80% تاپیکهایتان فقط میخواهید مسلمانان را زیر سوال ببرید!؟؟؟؟
سوما : شما از کجا میدانید تمام کسانی که از چراغ زرد عبور میکنند مسلمان هستند!؟؟؟ بنده میگویم 90% انها یهودی هستند!
چهارما : دقیقا در کجای روایتی که بیان داشته اید آمده است مسلمانان گمراه هستند!؟؟؟
پنجما : شما اصلا قرآن را مطالعه کرده اید؟ اگر قرآن را مطالعه میکردید شرایط مومنین واقعی ذکر شده است.و مومن واقعی (مسلمان) هیچ یک از تهامات را شامل نمیشوند.
و قسمت آخر متن شما تحریف است. زیرا امام صادق(ع) نفرموده اند عده ی کمی از مسلمانان نیکوسرشت هستند.لطفا احادیث را دست خوش تحریف خود نکنید.

آبـرنـگـ;567532 نوشت:
هر جنگی نیاز به چند کمک‌ کننده دارد؛ این سخنی آشکار است.
اهریمن نیز، بزرگ‌ترین دشمن آدمی است؛ آیا چون او ما را وسوسه می‌کند، بار گناه از ما برداشته می‌شود؟
پس بار دشمنی مسیحیان نیز برداشته نمی‌شود و آن سوره‌ی قرآن، سخنی عام نیست.

سخنان خنده دار به میان نیاور.
خداروشکر تاریخ را نمیتوانید تحریف کنید.
اگر یهودیان نبودند جنگی بین مسلمانان و مسیحیان صورت نمیگرفت.
درضمن همان آیه قرآن مسیحیان نصارا را از دوستان مسلمانان بیان میکند.
آبـرنـگـ;567532 نوشت:
من در دوران دبیرستان، یک هم‌کلاسی یهودی داشتم؛ که پسری بسیار خوش‌رفتار، نیکوسرشت و درس‌خوان بود که هرزمان ما با هم دعوایمان می‌شد، او با مهربانی میان ما وساطت می‌کرد؛ یا به کسانی که درسشان خوب نبود، در زنگ تفریح، درس یاد می‌داد!
همانگونه که همه‌ی مسلمانان نیکوسرشت نیستند، همه‌ی یهودیان نیز، چنان‌اند.

داستان شما فقط برای شما سندیت دارد نه غیر.
پس بجای تعریف داستان یک دلیل محکم ارائه دهید.
[/]

[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم

یک مورد که جا ماند اگر یهودیانی نمیتوانند در ایران عملی ننگین را انجام دهند. به دلیل سرشت پاک نیست به این دلیل است که در این کشور اسلامی نمیتوانند هر عملی را انجام دهند.[/]

[="Microsoft Sans Serif"]

امام عشق;567853 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
اگر حاشیه است برای چه در این تاپیک بیان کرده اید که مسلمانان گمراه هستند!!؟؟؟؟
بازهم مشکل بینایی شما!
چرا شما در گفتارها سخنان را درست نمی‌خوانید؟
ابتدا دوست هم‌اندیش شما (ملاصدرا) بود که این سخن را به میان آورد و گفت: «مسلمانان برترین آدمیان هستند»؛ من نیز گفتم: در هر گروهی، بد و خوب هست؛ پس نمی‌شود گفت: مسلمانان (به صورت کلی) برترین آدمیان هستند.
نقل قول:
امیدوارم شما هم بجای داستان بافی های خیالی که در تمام تاپیکها انجام میدهید دلیل و سند محکم بیاورید.
و مانند تاپیکهای دیگر وقتی پاسخی برای دادن ندارید شروع به تمسخر نکنید و فرار هم نکنید.
یاد ندارم در جایی شما را ریشخند کرده باشم!
البته زمانی که شما مخاطبتان را (همانند همین گفتار) چیز فرض می‌کنید و همانند چندخط بالاتر، سخنان را درست نمی‌خوانید و به دیگری برچسب می‌چسبانید، گفتار را گمراه می‌کنید (همانند اکنون که سخن دوستتان را به من چسباندید) و گمان می‌کنید چون من به شما بارها و بارها گفته‌ام مشکل بینایی دارید، دارم ریشخندتان می‌کنم.
همانند این گفتار:
http://www.askdin.com/thread33910.html#post446419
نقل قول:
تمام داستان بافی های شما کاملا بی اساس است.
اولا : شما یک کشور را نام ببر که به نوعی قانون گریزی در آن صورت نگیرد.
قانون‌گریزی در همه‌جا هست؛ ولی در برخی‌جاها، خیلی بیشتر هست؛ که باعث می‌شود آن کشور، جهان‌سومی و فلج شود (به راستی نیاز است که تا این اندازه سخن را باز کنم؟).
نقل قول:
دوما : قانون گریزی مردم چه ارتباطی با اسلام و مسلمانان دارد که شما در 80% تاپیکهایتان فقط میخواهید مسلمانان را زیر سوال ببرید!؟؟؟؟
چگونه است اشتباه اهل کتاب، به آن‌ها مربوط می‌شود؛ ولی قانون‌گریزی، دزدی و کارهای اشتباه مسلمانان به آنان مربوط نمی‌شود؟!
پس به کی مربوط می‌شود؟
نقل قول:
سوما : شما از کجا میدانید تمام کسانی که از چراغ زرد عبور میکنند مسلمان هستند!؟؟؟ بنده میگویم 90% انها یهودی هستند!
مگر در ایران چقدر یهودی داریم؟
هزاران‌تن سالانه در ایران، به خاطر قانون‌گریزی در رانندگی، جان می‌بازند؛ آیا همه‌ی آن‌ها یهودی هستند؟
یهودیان که نمی‌توانند سیاست‌مدار شوند؛ این‌همه اختلاس، زمین‌خواری و ... هم کار آن‌هاست؟
نقل قول:
چهارما : دقیقا در کجای روایتی که بیان داشته اید آمده است مسلمانان گمراه هستند!؟؟؟
از ابتدا، تا پایانش.
نقل قول:
پنجما : شما اصلا قرآن را مطالعه کرده اید؟ اگر قرآن را مطالعه میکردید شرایط مومنین واقعی ذکر شده است.و مومن واقعی (مسلمان) هیچ یک از تهامات را شامل نمیشوند.
پارسایان (مومنین) راستین، در هر دینی هست که شمارشان بسیار کم است؛ منظور من، همه‌ی مردم بود؛ نه تنها پارسایان.
نقل قول:
و قسمت آخر متن شما تحریف است. زیرا امام صادق(ع) نفرموده اند عده ی کمی از مسلمانان نیکوسرشت هستند.لطفا احادیث را دست خوش تحریف خود نکنید.
شما آدم بدسرشت و بدطینتی هستید که برای رسیدن به هدف خود، از گفتن دروغ و زدن برچسب دروغ‌گویی به دیگران، هیچ ترسی ندارید! اتهام تحریف را به من زدید؟
این‌هم یک تارنگار حکومتی که سخن مرا تأیید می‌کند:
http://www.quran.porsemani.ir/node/3984
البته خود می‌داستید که سخن من راست بود؛ وگرنه اصل روایت را می‌آوردید!
نقل قول:
سخنان خنده دار به میان نیاور.
خداروشکر تاریخ را نمیتوانید تحریف کنید.
از این‌همه دروغ و تهمتی که به من می‌زنید، شرم ندارید؟
خود را با این همه زذایل اخلاقی، مسلمان می‌نامید؟!
یهودیان را گمراه و خودتان را پارسا می‌نامید؟!
تفو بر تو ای چرخ گردون؛ تفو.
نقل قول:
اگر یهودیان نبودند جنگی بین مسلمانان و مسیحیان صورت نمیگرفت.
درضمن همان آیه قرآن مسیحیان نصارا را از دوستان مسلمانان بیان میکند.
گفته شد هم یهودیان و هم مسیحیان، دشمنی با مسلمانان داشتند.
همانگونه که اگر کسی از سخن اهریمن پیروی کند، نمی‌تواند بگوید: او مرا فریب داد (زیرا مردم خرد دارند) مسیحیانی که از سخن یهودیان پیروی کردند نیز، نمی‌توانند بگویند ما گول خوردیم و دشمنی‌ای نداشتیم.
نقل قول:
داستان شما فقط برای شما سندیت دارد نه غیر.
پس بجای تعریف داستان یک دلیل محکم ارائه دهید.
سخنان من استوار هستند؛ چراکه باعث شده است شما به جاده خاکی بزنید و برای به هم زدن آرامش و تمرکز من، به من برچسب دروغگویی می‌چسبانید، سخنان مرا خنده‌دار می‌نامید و ... .
به هر روی، دیدگاه شما ارزشی ندارد که سخن مرا استوا بدانید، یا نه.

گفت و گو با شما، همانند بچه‌بازی است.
هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو

[="Navy"]

آبـرنـگـ;567841 نوشت:
لطف بفرمایید اگر سخنی دارید بگویید؛ نه اینکه بروید یک نوشتار بالا بلند از گفتارهای دیگران کپی کنید و بیاورید؛ اگرهم کپی می‌کنید، چکیده‌اش را بنویسید.
نمی‌دانم این سخنان را به راستی آقای مطهری گفته است، یا نه (که البته با توجه به دیدگاه‌های ایشان در مورد فردوسی، می‌توانم بگویم: آری سخن ایشان است!) نمی‌دانم ایشان در مورد دین زردشت پژوهش کرده‌اند و این سخنان را نوشته‌اند، یا اینکه ایشان نیز (همانند شما) برای خالی نبودن عریضه، سخنی را از جایی کپی کرده‌ است که اشتباهی چنین شگرفی در سخنانشان دیده می‌شود!

معمولا بنده سعیم بر این است که به مطالبی که طرف مقابل برای انحراف بحث قرار داده می شود و به جای نقد مطالب به نقد خود فرد یا شیوه او یا مطالب دیگر می پردازد پاسخ ندهم و در این قسمت هم مطلب علمی از شما ندیدم که بخواهم پاسخ دهم.
آبـرنـگـ;567841 نوشت:
«سپنته مینو» (خرد پاک)[که در رستگاری به آدمی کمک می‌کند]، آفریده‌ی «مزدا» می‌باشد ؛ نه خود مزدا.
اینکه شما دیده‌اید سپنته مینو در برابر انگره قرار می‌گیرد، برابری اهریمن با مزدا نیست؛ بلکه برابر نیرو‌های خوبی و بدی است (که در اسلام نیز هفتادو پنج سپاه (مساوی) برای هریک در نظر گرفته شده است). در دین زردشت، اهریمن، به هیچ‌روی توانایی برابری و ایستادگی با مزدا را ندارد.
(یسنا - هات (30) بند سوم): «آن دو نیروی هم‌زادی که در آغاز در اندیشه‌ آدمی پدیدار شدند، یکی سپنتا مینو: نیکی در اندیشه، گفتار و کردار؛ و دیگری انگره مینو: بدی در اندیشه، گفتار و کردار است. از میان این‌دو دانا نیکی (سپنته) را بر می‌گزیند؛ و نادان، بدی (انگره) را».
گمان کنم آقای مطهری، دین «زروانی» را با «زردشتی» اشتباه گرفته‌اند!

انگره مینو [که چون کردار بد را برگزید، هستنده‌ای بد شد] نیز آفریده‌ی مزداست؛ که در گذر زمان، اهریمن نام گرفت.


شما آمدید بر شهید مطهری ایراد وارد کنید همین شد که می بینید!!!!!!!!!!!!!
و یا می گویند طرف آمد از چاله در بیاید افتاد در چاه!!!!!

یک بار با دقت متن ارسال شده را بخوانید تا دیگر از این اشتباهات نکنید!
نمی دانم همین تهمتی که همین الان به دوست ما زدید را به خودتان بر گردانم یا نه!

آبـرنـگـ;567880 نوشت:
بازهم مشکل بینایی شما!

آبـرنـگـ;567880 نوشت:
چون من به شما بارها و بارها گفته‌ام مشکل بینایی دارید

اما خیر بنده جواب بدی را با بدی نمی دهم و این جواب را به شما بر نمی گردانم
فقط متن را بلد می کنم تا دقت کنید:
متنی که شما مثلا خواستید بر آن ایراد وارد کنید این بود که شما از این جمله برداشت کردید که شهید مطهری فرموده که سپنتت منیو و اهورامزدا یکی هستند در حالی که چنین چیزی نیست دقت کنید:
و موجوداتي مقدس از قبيل اهورامزدا و يا " سپنت مئنيو " اعظم و اجل از اين هستند...
موجودات جمع است:
این جمله مثل این می ماند که موجوداتی از قبیل فرشتگان و یا اجنه اعظم و اجل از این هستند...
که از این جمله یکی بودن فرشته و اجنه برداشت نمی شود.
بخاطر همین یک جمله چند خط قلم فرسایی بیهوده نموده اید که نیازی به پاسخ ندارد.
در مورد شرور هم در تاپیک های متعدد بحث شده و نظر مسلمانان معلوم است و شهید مطهری در ادامه همان مطلب (که آن را قرار دادم) هم نظر اسلام را بیان داشته که با مقایسه نظر مسلمانان و مجوسیان شرک مجوسیان و غلبه عقلانی مکتب اسلام بر مجوسیان ثابت می شود.[/]

اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

اثبات حقانیت سخنان بنده شماره یک

[SPOILER]

آبـرنـگـ;567880 نوشت:
بازهم مشکل بینایی شما!
چرا شما در گفتارها سخنان را درست نمی‌خوانید؟
ابتدا دوست هم‌اندیش شما (ملاصدرا) بود که این سخن را به میان آورد و گفت: «مسلمانان برترین آدمیان هستند»؛ من نیز گفتم: در هر گروهی، بد و خوب هست؛ پس نمی‌شود گفت: مسلمانان (به صورت کلی) برترین آدمیان هستند.

الله اکبر...

شما در این تاپیک هم همانند دیگر تاپیکها وقتی در پاسخ ناتوان شده اید دست به تشویش زده اید. و جو را متشنج کرده اید.

جناب ملاصدرا در پست شماره 7 آیه 110 سوره آل عمران رابیان کرده اند و در ان آیه آمده است مسلمانان بهترین امت هستند:

ملاصدرا;567341 نوشت:
كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿آل‌عمران: ١١٠﴾
شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شده‌اند؛ (چه اینکه) امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و به خدا ایمان دارید. و اگر اهل کتاب، (به چنین برنامه و آیین درخشانی،) ایمان آورند، برای آنها بهتر است! (ولی تنها) عده کمی از آنها با ایمانند، و بیشتر آنها فاسقند، (و خارج از اطاعت پروردگار)

و این شما بوده اید که در پاسخ به ایشان در پست شماره 8 گفته اید:

آبـرنـگـ;567350 نوشت:
این سخن در مورد مسلمانان نیز می‌باشد؛ چون بیشتر مسلمانان نیز، مردمانی گمراه هستند و تنها شمار اندکی از آن‌ها می‌اندیشند و کردار درست انجام می‌دهند.


بنده را متهم به دروغگویی نکنید. شما باید ادعای خویش را ثابت کنید. جناب ملاصدرا ثابت کرده اند اما شما فقط از خودتان سخن میگویید.
دست از تهمت زدن بردارید.زیرا شما نگفته اید در هر گروه بد و خوب هستند شما گفته اید مسلمانان مردمانی گمراه هستند.
جناب ملاصدرا با بیان و نقل کردن آیه ای از قرآن(سخن خدا) گفته اند مسلمانان برترین و بهترین امت هستند.
اما شما بدون سند گفت هاید مسلمانان گمراه ترین هستند.
بجای متشنج کردن بحث با سند سخن خود را ثابت کنید در غیر این صورت از خودتان سخن نگویید.

[/SPOILER]

___________________________________


اثبات حقانیت سخنان بنده شماره دو

[SPOILER]

آبـرنـگـ;567880 نوشت:
شما آدم بدسرشت و بدطینتی هستید که برای رسیدن به هدف خود، از گفتن دروغ و زدن برچسب دروغ‌گویی به دیگران، هیچ ترسی ندارید! اتهام تحریف را به من زدید؟
این‌هم یک تارنگار حکومتی که سخن مرا تأیید می‌کند: http://www.quran.porsemani.ir/node/3984
البته خود می‌داستید که سخن من راست بود؛ وگرنه اصل روایت را می‌آوردید!

عجبا ......... !


در سایتی که لینکش را ارائه داده اید آمده است:

امام –ع- به او فرمود : میان دو انگشت من نگاه کن . وقتی نگاه کرد دید عده ای حیوان مشغول طواف هستند و تعداد کمی انسان در بین آنها است.

شما در اقدامی تحریف آمیز به جای کلمه انسان کلمه مسلمان را جای داده اید.

آبـرنـگـ;567532 نوشت:
بن‌مایه دینی:
گفته‌ای از امام صادق هست که در حج به همراه خود می‌گوید: «از میان انگشتان من به مسلمانان نگاه کن». او نگاه می‌کند و شمار بسیاری چهارپا و جانور می‌بیند و تنها انگشت‌شماری از آن‌ مسلمانان مردمان نیکوسرشت هستند.

درضمن در این حدیث سخنی از سرشت هم به میان نیامده است.


در نتیجه با این دو تحریف شما بنده هیچ تهمتی به شما نزده ام. و این شما هستید که تهمت و توهین را با هم ترکیب کرده ید و به بنده و جناب ملاصدرا نسبت داده اید.

[/SPOILER]

______________________________


باقی مطالب

[SPOILER]

آبـرنـگـ;567880 نوشت:
قانون‌گریزی در همه‌جا هست؛ ولی در برخی‌جاها، خیلی بیشتر هست؛ که باعث می‌شود آن کشور، جهان‌سومی و فلج شود (به راستی نیاز است که تا این اندازه سخن را باز کنم؟).

با سند سخن بگویید.
یک تاپیک ایجاد کنید بنده با صدها سند معتبر رسمی ثابت میکنم فانون گریزی در اروپا و آمریکا 30 برابر ایران است.البته در این باره به کرات در این سایت بحث شده است.

آبـرنـگـ;567880 نوشت:
مگر در ایران چقدر یهودی داریم؟
هزاران‌تن سالانه در ایران، به خاطر قانون‌گریزی در رانندگی، جان می‌بازند؛ آیا همه‌ی آن‌ها یهودی هستند؟
یهودیان که نمی‌توانند سیاست‌مدار شوند؛ این‌همه اختلاس، زمین‌خواری و ... هم کار آن‌هاست؟

شما هنوز قانون کشور ایران را هم نمیدانید.
زیرا در ایران یهودیان در کل اقلیت هم میتوانند در مجلس شورای اسلامی عضو شوند و هم میتوانند در بانکها ، ادارات و سازمانهای دولتی و غیر دولتی مشغول به کار بشوند.
شما از کجا میدانید تمام انها مسلمان هستند؟؟؟
کسی که مسلمان باشد حتی در رانندگی هم مرتکب فعل حرام نمیشود. و این گواه قرآن است.

آبـرنـگـ;567880 نوشت:
پارسایان (مومنین) راستین، در هر دینی هست که شمارشان بسیار کم است؛ منظور من، همه‌ی مردم بود؛ نه تنها پارسایان.

این مطلب اصلا ربطی به سوال بنده نداشت. اگر بلد نیسیتد پاسخ بدهید پاسخ ندهید.
شما در همان پارسیانتان سیر کنید و زمانی که شرایط مسلمانان (مومن واقعی) در قران را مطالعه کرده اید بگویید مسلمانان نیز گمراه هستند.

درضمن بهتره یک مطالعه ای داشته باشید تا بدانید گمراه یعنی چه؟
خطا کار یعنی چه؟


آبـرنـگـ;567880 نوشت:
البته زمانی که شما مخاطبتان را (همانند همین گفتار) چیز فرض می‌کنید و همانند چندخط بالاتر، سخنان را درست نمی‌خوانید و به دیگری برچسب می‌چسبانید،

فعلا که بنده با نقل قول سخنان خودتان به شما ثابت کرده ام بنده درست خوانده ام و این شما هستید که به دیگران تهمت میزیند و وقتی پاسخی ندارید جو را متشنج میکنید.
در لینیکی هم که ارائه داده اید در همان تاپیک هم بنده تمام اتهامات دروغ شما را پاسخ داده ام و در نهایت در پایان وقتی پاسخی نداشته اید فرار کرده اید. درتمام تاپیکها همین کار را میکیند.
در ان تاپک هم قصد داشتید با به حاشیه کشاندن بحث بگویید مسلمانان خطاکاراند.که نتوانستید.

آبـرنـگـ;567880 نوشت:
از این‌همه دروغ و تهمتی که به من می‌زنید، شرم ندارید؟
خود را با این همه زذایل اخلاقی، مسلمان می‌نامید؟!
یهودیان را گمراه و خودتان را پارسا می‌نامید؟!
تفو بر تو ای چرخ گردون؛ تفو.

گویا شما ادب هم ندارید.بنده ثابت کرده ام این شما هستید که تهمت میزیند نه بنده.
شما باید با نقل قول سخنان خودتان ، جناب ملاصدرا و بنده ثابت کنید که بنده مطلب شما را بد خوانده ام و تهمت زده ام. در این این صورت سکوت اختیار کنید.

آبـرنـگـ;567880 نوشت:
گفته شد هم یهودیان و هم مسیحیان، دشمنی با مسلمانان داشتند.

قران چنین سخنی را نگفته است.
قرآن یهودیان را دشمن ترین خوانده است نه مسیحیان را.

آبـرنـگـ;567880 نوشت:
سخنان من استوار هستند؛ چراکه باعث شده است شما به جاده خاکی بزنید

اتفاقا کسی که به جاده خاکی زده است شما هستید نه بنده. کسی هم که تهمت زده است شما هستید نه بنده.
بنده با نقل قول سخنان خودتان ثابت کرده ام تهمت نزده ام.و این شما هستید که با دروغ به بنده تهمت زده اید.

[/SPOILER]

در پایان جناب آبرنگ شما هم موظف هستید با نقل قول سخنان بنده ثابت کنید که بنده به شما تهمت زده ام.

با عرض سلام،

در رابطه با آيات ابتدائي سوره روم، علاوه بر تفسير مشهور، تفسير ديگري نيز از اهل بيت نقل شده که مرحوم سيّد هاشم بحراني در تفسير برهان و ديگران آورده‌اند،

بر اساس اين تفسير، «روم» عبارت است از «بني اميّه»، و شکست‌شان گويا اشاره به جنگ بدر يا فتح مکّه، و پيروزي‌شان نيز اشاره به هزار ماه سلطنت بني اميّه است.

و منظور از «يفرح المؤمنون بنصر الله» اشاره به خوشحالي مؤمنان در هنگام ظهور و قيام قائم آل محمّد است.

متن روايات تفسيري ياد شده چنين است:[SPOILER]1- محمد بن العباس: عن أحمد بن محمد بن سعيد، عن الحسن بن القاسم، قراءة عن علي بن إبراهيم بن المعلى، عن الفضيل بن إسحاق، عن يعقوب بن شعيب،

عن عمران بن ميثم، عن عباية،عن عليقال: « قوله عز وجل:( الم غُلِبَتِ الرُّومُ ) هي فينا و في بني أمية» .

2- وعنه، قال: حدثنا الحسن بن محمد بن جمهور القمي، عن أبيه، عن جعفر بن بشير الوشاء، عن ابن مسكان، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله قال:

سألته عن تفسير (الم غُلِبَتِ الرُّومُ)، قال: « هم بنو امية و إنما أنزلها الله عز وجل: الم غُلِبَتِ الرُّومُ بنو امية فِي أَدْنَى الأَرْضِ وهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ

فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّه الأَمْرُ مِنْ قَبْلُ ومِنْ بَعْدُ ويَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّه عند قيام القائم.

3- أبو جعفر محمد بن جرير الطبري في «مسند فاطمة» قال: حدثني أبو المفضل محمد ابن عبد الله، قال: حدثنا محمد بن همام، قال:

حدثنا جعفر بن محمد بن مالك، قال: حدثنا إسحاق بن محمد بن سميع، عن محمد بن الوليد، عن يونس بن يعقوب، عن أبي عبد الله الصادق

في قول الله عز وجل (يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّه)، قال: في قبورهم بقيام القائم.
[/SPOILER]
و امّا سرّ اينکه جرا بني اميّه به روم منتسب مي‌باشد اين است که:

اميّه يک غلام رومي بود که عبد شمس (برادر جناب هاشم) او را به پسر خواندگي گرفت؛ (بنگريد: کتاب «کامل بهائي» ج1 ص269 و «إلزام الناصب» ص179)

البته اين گونه پسر خواندگي ها در قبل از اسلام و بعد از آن نيز، رائج بود، مثلا «عوّام» (پدر زبير) پسرخوانده‌ي «خويلد» (پدر حضرت خديجه) بود،

و زيد بن حارثه نيز پسرخوانده پيامبر گرامي بود.

در برخي تواريخ آمده است که اميّه بعد ها نسبت به مقام شامخ جناب هاشم حسادت ورزيد و از او بيزاري جست؛

نهايتاً جناب هاشم با او شرط کرد که 50 شتر سياه را در صحراي مکّه قرباني کند و مدّت 10 سال در شام تبعيد شود.

اميّه نيز پذيرفت. و اين اوّلين دشمني ميان هاشم و اميّه بود. (بنگريد: جواهر التّاريخ: ج1 ص53، و کامل ابن اثير: ج2 ص17)

و الله يقول الحقّ و هو يهدي السّبيل.

[="Black"]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

آبـرنـگـ;567880 نوشت:
شما آدم بدسرشت و بدطینتی هستید

آبـرنـگـ;567880 نوشت:
خود را با این همه زذایل اخلاقی، مسلمان می‌نامید؟!

آبـرنـگـ;567880 نوشت:
دیدگاه شما ارزشی ندارد


شما هروقت ادب یاد گرفته اید بیاید برای بحث.
تنها کاری که بلد هستید انجام دهید توهین کردن به دیگران است.


از خدا جوییم توفیق ادب / بی ادب محروم گشت از لطف رب.
[/]

آبـرنـگـ;567532 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]
width: 700

[/TD]
[TD="align: left"]
[/TD]
[TD]

بن‌مایه‌ خردی:
کشورهای اسلامی، از کشورهای مسیحی، هم از دید رفتار جهانی و هم از دید رفتار مینوی (معنوی) پایین‌تر هستند؛ زیرا کشورهایی که پای‌بند به اخلاق و دین باشند، در آن‌ها دزدی‌های میلیاردی روز‌ به روز در حال افزایش نیست، زمین‌خواری نیست؛ بیابان‌زایی نیست؛ خشک‌کردن رود‌ها و صدمه‌زدن به کشاورزی نیست؛ و ... زیرا این رفتارها را، نه دین و نه خرد می‌پذیرد. کشوری که پیشرفته و پیش‌گام است، برای این پیشگام است چون مردمش درست رفتار می‌کنند، قانون‌گریز نیستند؛ زمانی که چراغ زرد است، گاز خودروی خود را نمی‌گیرند که زودی از چهارراه رد شوند؛ دانشجویانش گردن نمی‌چرخانند تا ببینند اگر کسی بالای سرشان نیست، تقلب کنند، شمار تصادف‌های رانندگی (که به خاطر قانون‌گریزی است) نباید زیاد باشد و ... . کشوری که دزدی و قانون‌شکنی (توسط مردم مسلمان و دین‌دارش) زیاد باشد، کشوری فلج و زیردست کشورهای دیگر است (همانند تقریبا همه‌ی کشورهای مسلمان) چون در این کشور، بیشتر مردم، هرگاه جلوی دستشان باز باشد، دزدی می‌کنند.

با سلام
جناب انرنگ باز که پر رنگ مینویسید !!
اینها را از کجا آورده اید ؟
نکند از ایران باستان چنین سخنانی را استخرا ج کرده اید ؟
از کی تا کنون کشورهای اسلامی از لحاظ معنویت پایین تر از کفار هستند و ما خبر نداریم !!
بارها به شما گوشزد کردیم که سخنان خود را سندی کنید اما گویا خوشایند شما نیست ؟
اگر معنویت را در حرام زا دگی و بی بنده باری میدانید که سخنی نیست !
ولی اگر از اخلاق و معنویات الهی سخن میگوید که گفتار شما از بیخ اشتباست
یا علی ع

آبـرنـگـ;567841 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]

«سپنته مینو» (خرد پاک)[که در رستگاری به آدمی کمک می‌کند]، آفریده‌ی «مزدا» می‌باشد ؛ نه خود مزدا.
اینکه شما دیده‌اید سپنته مینو در برابر انگره قرار می‌گیرد، برابری اهریمن با مزدا نیست؛ بلکه برابر نیرو‌های خوبی و بدی است (که در اسلام نیز هفتادو پنج سپاه (مساوی) برای هریک در نظر گرفته شده است). در دین زردشت، اهریمن، به هیچ‌روی توانایی برابری و ایستادگی با مزدا را ندارد.
(یسنا - هات (30) بند سوم): «آن دو نیروی هم‌زادی که در آغاز در اندیشه‌ آدمی پدیدار شدند، یکی سپنتا مینو: نیکی در اندیشه، گفتار و کردار؛ و دیگری انگره مینو: بدی در اندیشه، گفتار و کردار است. از میان این‌دو دانا نیکی (سپنته) را بر می‌گزیند؛ و نادان، بدی (انگره) را».
گمان کنم آقای مطهری، دین «زروانی» را با «زردشتی» اشتباه گرفته‌اند!

انگره مینو [که چون کردار بد را برگزید، هستنده‌ای بد شد] نیز آفریده‌ی مزداست؛ که در گذر زمان، اهریمن نام گرفت.

اینکه خدا بدی را هم آفریده است یا نه، در دین اسلام نیز جای پرسش دارد که بیشتر با سخن‌درازی و زبان‌بازی پاسخ به آن داده می‌شود:
(نسا/ 79): «ای انسان آنچه از نیکی به تو می‌رسد، از سوی خداست؛ و آنچه از بدی به تو می‌رسد، از خود توست ...».
گویا پاسخ درست این است: ما بدی در جهان نداریم؛ بلکه بدی، یک چیز اعتباری است.
نمونه: «زهر» برای آدمی بد است؛ ولی برای مار و کژدُم، خوب است.
گناه برای مردم بدسرشت بد است؛ ولی برای سالکان راه خدا، بسیار خوب و همانند کود برای گیاه است که به رشد وی کمک می‌کند.
انگره‌مینو نیز، اگرچه آفریده‌ای بد است (در همه‌ی دین‌ها) ولی برای رشد آدمی، باشنده‌ای مفید و سودمند است (در عرفان نیز، شیطان، آفریننده‌ی بدی نیست).

width: 700

[/TD]
[TD="align: left"]جهان، خود جمله امر اعتباری‌ است
[/TD]
[TD]چو آن یک نقطه که‌اندر دور، جاری است

با سلام
جناب آبرنگ ما قبلا ثابت کرده ایم که به گاتها هم اعتبار ی نیست چه رسد به اوستا گویا یادتان رفته ....!!

در این تاپیکها میتوانید مشاهده کنید
:Sham:

[h=3]بی اعتباری گاتها ......!!!!!!!!!!![/h]
[h=3]دستکاری در گاتهای زرتشت و گمراهی در مطالعات ثانوی[/h]
[h=3]سوالات مزدکیان از موبدان زرتشتی و بی جواب ماندن آنها در تاریخ !!![/h]
[h=3]اوستا در قبرستان خاموش تاریخ[/h]
[h=3]ثنویت و دوگانه پرستی در دین زرتشتی[/h]
[h=3]*ترک آتشکده و رفتن به مسجد ...!!!!!!!!*[/h]
[h=3]کدام عقلی کتاب دینی زرتشتیگری را با چنین گفتارهایی می پذیرد ؟[/h]
[h=3]مکالمه اهورا مزدا با یک چوپان به نام «جم»[/h]
[h=3]زرتشت از غیرخدا درخواست حاجت میکند!![/h]
[h=3]ازدواج با محارم در دین زرتشتی[/h]
[h=3]انواع ازدواج در دوران زرتشتی[/h][h=3]بررسی خداشناسی زرتشتیان در اوستا[/h]
[h=3]نژاد پرستی دین زرتشتیگری ....!![/h]
[h=3]زرتشتیگری و سوزاندن پرندگان بی گناه..!!![/h]
[h=3]لیست آفرینش سرزمینها توسط اهورا مزدا[/h]
[h=3]((انتشار مأخذی مهم در زمینه ثنویت زرتشتی)))..!![/h]
[h=3]کیفر گناهان جنسی (جسمانی)در شریعت زردشت[/h]
[h=3]کشتن ده هزار مورچۀ دانه کش!! در آئین زرتشت[/h]
[h=3]آتشکده ها و مراسم نیایش در آنها در ایران باستان[/h]

[=microsoft sans serif]

ملاصدرا;567900 نوشت:
معمولا بنده سعیم بر این است که به مطالبی که طرف مقابل برای انحراف بحث قرار داده می شود و به جای نقد مطالب به نقد خود فرد یا شیوه او یا مطالب دیگر می پردازد پاسخ ندهم و در این قسمت هم مطلب علمی از شما ندیدم که بخواهم پاسخ دهم.

من گفتار را گمراه کردم؟
ابتدا کارشناس آمدند و با ادبیاتی تند زردشتیان را «مشرک» خواندند؛ سپس من یک نوشته‌ی چندخطی در پاسخ دادم که شما و دوستانتان سخن را به درازا کشانده‌اید!
نقل قول:
متنی که شما مثلا خواستید بر آن ایراد وارد کنید این بود که شما از این جمله برداشت کردید که شهید مطهری فرموده که سپنتت منیو و اهورامزدا یکی هستند در حالی که چنین چیزی نیست دقت کنید:
و موجوداتي مقدس از قبيل اهورامزدا و يا " سپنت مئنيو " اعظم و اجل از اين هستند...
موجودات جمع است:
این جمله مثل این می ماند که موجوداتی از قبیل فرشتگان و یا اجنه اعظم و اجل از این هستند...
که از این جمله یکی بودن فرشته و اجنه برداشت نمی شود.
هنگامی دوچیز را همزمان با هم جمع می‌بندند که جنس آن‌دو چیز، با هم یک‌سان باشد. هیچ‌کس نمی‌تواند یک آفریننده را با یک آفریده، همزمان با هم جمع ببندد؛ مگر اینکه آن‌ها را یکی بداند!
پس اینکه شما فرموده‌اید: «موجوداتی از قبیل اهورا مزدا یا سپنتا مینو ...» اشتباه است؛ زیرا آن‌ها را یکی گرفته‌اید در صورتی که خداوند (مزدا) موجود نیست؛ بلکه وجود است. همانند این است که بگویند: «دوتا سیب داریم؛ با یه درخت سیب؛ حالا چندتا میوه داریم؟!!» (درخت که آفریننده است، هیچ‌گاه با میوه که آفریده است، با هم جمع بسته نمی‌شوند) پس یک خدا نیز، هیچ‌گاه با آفریده‌اش (سپنتا مینو) کنار هم قرار نمی‌گیریند (چون یکی وجود و دیگری موجود است) که بخواهیم آن‌ها را جمع ببندیم و بگویم: «موجوداتی همچون مزدا یا سپنتا مینو».
[گمان کنم این اشتباه نگارشی را شما انجام داده‌اید؛‌ این اشتباه دوبار در نوشته‌ی شما آمده است ولی یک‌بار درست آن نیز آمده است[=microsoft sans serif] (

[=microsoft sans serif]آن شرور را به خود اهورامزدا كه

واجب الوجود
[=microsoft sans serif]ست و يا به سپنت مئنيو كه

صادر اول
[=microsoft sans serif]است نسبت مي دهيم)

[=microsoft sans serif]].[=microsoft sans serif]
نقل قول:
[=microsoft sans serif]اگر اهورامزدا مي تواند فاعل شرهم باشد چه لزومي دارد كه وجو

د انگرامئنيو در مقابل اهورا مزدا يا سپنت مئنيو فرض شود[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]من در نوشتار پیشین (که شما آن‌را قلم فرسایی دانستید) نیز گفتم: در جایی از گاتاها این سخن نیست که انگره مینو در برابر مزدا ایستاده است؟
پس شما (یا آقای مطهری) این سخن را از کجا آورده‌اید؟
نقل قول:
نمی دانم همین تهمتی که همین الان به دوست ما زدید را به خودتان بر گردانم یا نه!

شمایی تفاوت «وجود» با «موجود» را نمی‌دانید، نباید چنین ادعایی داشته باشید!

[=microsoft sans serif]
نقل قول:
بخاطر همین یک جمله چند خط قلم فرسایی بیهوده نموده اید که نیازی به پاسخ ندارد.
در مورد شرور هم در تاپیک های متعدد بحث شده و نظر مسلمانان معلوم است و شهید مطهری در ادامه همان مطلب (که آن را قرار دادم) هم نظر اسلام را بیان داشته که با مقایسه نظر مسلمانان و مجوسیان شرک مجوسیان و غلبه عقلانی مکتب اسلام بر مجوسیان ثابت می شود.
چگونه است که شما در مورد مبانی اسلام، دیدگاه و گزارش‌های «مسلمانان» را می‌آورید؛ اما در مورد زردشت، نه‌تنها دیدگاه بزرگان زردشتی را نمی‌آورید؛ بلکه بازهم دیدگاه بزرگان مسلمان را می‌آورید!!
به هر روی هرکسی دیدگاهی دارد. قرار نیست همگی همانند هم بیندیشند. شما خود را از آن‌ها برتر می‌دانید؛ آن‌ها نیز، خود را برتر از شما می‌دانند.
این قانون با گفت و گو برچیده نمی‌شود.

[="Navy"]

آبـرنـگـ;567958 نوشت:
من گفتار را گمراه کردم؟
ابتدا کارشناس آمدند و با ادبیاتی تند زردشتیان را «مشرک» خواندند؛ سپس من یک نوشته‌ی چندخطی در پاسخ دادم که شما و دوستانتان سخن را به درازا کشانده‌اید!

همانطور که گفته شد در شرک مجوسیان هیچ شکی نیست اما شما برای آنکه از این بحث فرار کنید مسلمانان را متهم به سنگ پرستی و ... کردید که نقدی در این را بطه قرار خواهم داد و آتش پرستی مجوسیان را از کتاب شهید مطهری ثابت خواهم کرد:
آتش و پرستش در نزد مجوس:
يكي از مسائل مهم و قابل توجه درباره نظام فكري و اعتقادي و عملي زردشتيان مقارن ظهور اسلام ، مسئله تقديس و تعظيم و پرستش آتش است . اين كار از قديمترين دوران باستاني سابقه دارد و تا به امروز ادامه يافته است . بوعلي سينا در فصل هفتم از فن دوم طبيعيات شفا مي گويد : طبقاتي از پيشينيان كه به فلسفه اضداد تمايل داشتند و معتقد بودند كه همه چيز از " ضدين " به وجود مي آيد و در اين جهت در مسئله خير و شر ، نور و ظلمت ، به عنوان دو ضد واقع شده بودند در تمجيد و تعظيم آتش راه مبالغه پيش گرفتند و آتش را شايسته تقديس و تسبيح ( پرستش ) دانستند ، بدين جهت كه آتش عنصر نوراني است و بر عكس زمين و خاك عنصر ظلماني مي باشد و لهذا شايسته تحقير است ( طبيعيات شفا ، چاپ قديم طهران صفحه . 177 ) . اگر سخن بوعلي را ماخذ قرار دهيم ، آتش پرستي به دنبال فكر دوگانگي هستي و فلسفه خير و شر و نور و ظلمت پديد آمده است ، ولي اگر توجيه محققان جديد را بپذيريم كه مدعي هستند سابقه آتش پرستي از دوران طبيعت پرستي است و در آن دوران بشر هر چيز مفيد را به خاطر اينكه بيشتر فايده برساند و هر چيز مضر را به خاطر اينكه از شرش مامون بماند مي پرستيده است ، بشر قبل از اينكه به مسئله خير و شر به صورت فلسفي توجه پيدا كند ، يعني قبل از آنكه هر موجودي را ممزوجي از دو عنصر خير و شر و نور و ظلمت بداند ، آتش را مي پرستيده است . در آن ادوار فقط اشياء را به دو دسته مهم تقسيم مي كرده است ، يك دسته را خوب و دسته ديگر را بد مي دانسته است و احيانا براي هر نوع از اين انواع خدايي قائل بوده و آن خدا را خوب يا بد مي دانسته است ، و اما اينكه در هر موجودي دو عنصر تشخيص دهد و هر مركبي را ممزوجي از ضدين بداند مربوط است به دوره هايي كه فكر بشر تكامل بيشتري يافته بوده است . به هر حال قدر مسلم اين است كه تقديس و تعظيم آتش در ميان آريائيان سابقه زيادي دارد و از هر عنصر ديگر بيشتر مورد توجه بوده است . آقاي دكتر معين مي گويد ؟ قطع نظر از اوستا و به ويژه گاتها كه قدمت آنرا از هزار و صد تا هفتصد پيش از مسيح نوشته اند ، در جزء آثار قديم ايران ، در اسحق آوند جنوب بهستان ( بيستون ) نقشي از زمان مادها مانده كه قدمت آن به قرن هشتم پيش از مسيح مي رسد ، اكنون اين نقش موسوم است به " دكان داود " و آن گوري است كه در بدنه كوه تراشيده شده و تصوير آن عبارت است از يك ايراني كه در برابر آتش ايستاده است . گيرشمن گويد : ما سه معبد از عهد هخامنشي مي شناسيم يكي در " پاسارگاد " كه به امر كورش ساخته شده ، ديگري در نقش رستم در جبهه مقبره داريوش كه شايد به دستور خود او بنا شده و سومين در شوش كه ظاهرا متعلق به زمان اردشير دوم است ( مزديسينا و ادب پارسي ، صفحه . 278 ) . مطلبي كه قابل توجه است اين است كه عكس العمل زردشت در مقابل اين عمل چه بوده است ؟ آيا زردشت اين كار را نهي كرده و بار ديگر بعد از او رواج يافته و عملا جزء بلكه ركن دين زردشتي قرار گرفته است ، يا زردشت با تعظيم و تقديس آتش به همان شكلي كه بوده مخالف نبوده است . اگر روايات خود زردشتيان و مخصوصا اوستاي موجود را ملاك قرار دهيم زردشت با اين كار موافق بوده است . آقاي دكتر معين مي گويد : آذر ، نام يكي از ايزدان مزديسناست " آذر ايزد " ( فرشته آذر و يا رب النوع آذر ) در اوستا غالبا پسر اهورا مزدا خوانده شده ( همچنانكه عيسي پسر خدا خوانده شد و قرآن سخت آنرا مورد حمله قرار داده است ) از اين تعبير خواسته اند بزرگي مقام او را برسانند ، چنانكه " سپندار مذ " فرشته موكل زمين را نظر به سود آن ، " دختر اهورا مزدا " ( همچنانكه اعراب جاهليت فرشته گان را دختران خدا مي ناميدند و قرآن سخت بر آنها تاخته است ) ناميده اند دريسنا 25 بند 7 آمده است : آذر پسر اهورا مزدا را مي ستائيم ، تو را اي آذر مقدس و پسر اهورامزدا و سرور راستي ما مي ستائيم ، همه اقسام آتش را مي ستائيم . در بندهاي 50 46 از " زاميا ديشت " " ايزد آذر " رقيب " آژي دهاك " ( ضحاك ) شمرده شده است كه از طرف " سپنت مئنيو " ضد ضحاك برانگيخته شده تا وي را از رسيدن به " فر " يعني فروغ سلطنت باز دارد ( مزديسينا و ادب پارسي ، صفحه 276 ايضا كريستن سن ، صفحه 167 ) . از نظر تاريخي به هيچ وجه نمي توان قرائني به دست آورد كه زردشت مخالف تقديس و تعظيم آتش بوده است ، در گاتاها كه از نظر اصالت و انتساب به شخص زردشت معتبرترين قسمتهاي اوستاست ، سخن زنياز بردن به آتش هست . چيزي كه هست برخي مدعي هستند كه اعتقاد شخص زردشت با آنچه در بالا از يسناها و يشتها نقل كرديم تفاوت داشته است . جان ناس مي گويد :از تشريفات و آداب عبادات و اعمال مذهبي از مذهب اصلي زردشت چيز مهمي باقي نمانده . همين قدر معلوم است كه زردشت رسوم و مناسك آريانهاي قديم را كه مبتني بر اعتقاد به سحر و جادو و بت پرستي بوده و ورد به زوال مي رفته بكلي منسوخ فرموده است . تنها يك رسم و يك عبادت از زمان زردشت باقي مانده است . و آن ، چنانكه گفته اند وي در هنگام انجام مراسم پرستش در محراب آتش مقدس به قتل رسيد و در هنگام عبادت جان سپرد . در يكي از سرودهاي گاتاها آمده است كه زردشت مي گويد : " هنگامي كه بر آذر مقدس نيازي تقديم مي كنم خود را راست كردار و نيكوكار مي دانم " و در جاي ديگر آتش مقدس را عطيه يزدان مي شمارد كه اهورا مزدا آن را به آدميان كرامت فرموده . ولي بايد دانست كه زردشت خود آتش را نمي پرستيده و آن عقيده كه پيشينيان و نياكان او در باره اين عنصر مقدس داشته اند وي نداشته است و معتقدات او با آنچه بعدها آتش پرستان اخير عنوان كرده اند اختلاف دارد ، بلكه او آتش را فقط يك رمز قدوسي و نشاني گرانبها از اهورامزدا مي دانسته است كه به وسيله او به ماهيت و عصاره حقيقت علوي خداوند دانا پي مي توان برد ( تاريخ جامع اديان ، صفحه 309 - . 310 ) . آنچه مسلم است اين است كه خواه آتش را تقديس مي كرده و يا نمي كرده است و بر فرض تقديس به هر شكل و هر صورت بوده است ، تعظيم و تقديس و تكريم و پرستش آتش بعد از زردشت سخت بالا گرفت و بزرگترين شعار زردشتيگري شناخته شد كه هنوز هم ادامه دارد همان طور كه در ميان مسلمين ، مساجد و در ميان مسيحيان ، كليسا ساخته مي شود ، در ميان زردشتيان آتشكده ها ساخته شد . در دوره ساساني زردشتيان به نام " آتش پرستان " شناخته مي شدند . مسيحيان ايران كه در اواخر ، آزادي و قدرت قابل توجهي كسب كرده و در دربار ساساني نفوذ كرده بودند با زردشتيان درباره آتش پرستي مباحثه و مجادله مي كردند . كريستن سن پس از آنكه مي نويسد پيشرفت آيين عيسي در ارمنستان موجب تشويش و اضطراب دولت ايران شده بود و مهر نرسي پادشاه ايران پس از مشاوره با علماي زردشتي فرماني نوشت و آنها را به ترك دين عيسوي و پذيرفتن كيش زردشتي دعوت كرد ، و ضمنا از آنها خواسته بود كه اصول دين خود را بنويسند ، مي گويد آنها نامه مفصل جسورانه اي نوشته اند ، ضمن نامه چنين ياد آور شدند : اما راجع به اصل دين خود : اجمالا گوييم كه مانند شما عناصر و خورشيد و ماه و باد و آتش را نمي پرستيم ( ايران در زمان ساسانيان ، صفحه . 309 ) . . . ايضا در فصل هشتم كتاب خود مي نويسد : . . . روحانيان زردشتي هر روز قدمي واپس مي رفتند ، و ديگر قدرت سابق را نداشتند كه بتوانند در برابر جريانها سدي بكشند ، تعديات ديانتي تا حدي تخفيف يافت . در محافل دانشمندان ، حكمت عملي احكام دين پيشي گرفت . با توسعه افق و انبساط افكار جديد ، رفته رفته دامنه شك وسعت يافت . سادگي افسانه هاي باستاني كه در اجزاء مزديسني وارد بوده تدريجا حتي علماء دين را هم ناراحت و مشوش نمود . ناچار تاويلات استدلالي براي حكايت مزبور پيش آوردند و از راههاي عقلي در اثبات آنها كوشيدند . در مباحثه اي كه يكي از " مغان " با " گيورگيس " عيسوي كرده چنين گفته است : " ما به هيچ وجه آتش را خدا نمي دانيم ، بلكه به وسيله آتش خدا را مي ستاييم ، چنانكه شما به وسيله " خاج " او را عبادت مي كنيد . " گيورگيس " كه خود از مرتدان ايراني بود ، در پاسخ ، چند عبارت از اوستا بر خواند كه در آنها آتش را چون خدايي نيايش كرده اند . آن مغ پريشان شد و براي اينكه مغلوب به شمار نيايد گفت : " ما آتش را مي پرستيم از اين رو كه او با " اوهرمزد " از يك طبيعت است . گيورگيس پرسيد آيا هر چه در اوهرمزد هست در آتش هم هست ؟ مغ جواب داد : بلي گيورگيس گفت : آتش نجاسات ومدفوع اسب و هر چه را بيابد مي سوزاند ، پس اوهرمزد هم كه از همان طبيعت است اين چيزها را مي سوزاند ؟ ! . چون سخن بدينجا رسيد مغ بيچاره از جواب عاجز ماند ( ايران در زمان ساسانيان ، صفحه 456 - . 457 ) . مغان زردشتي در دوره اسلامي هنگامي كه با علماي اسلامي مواجه شدند در صدد دفاع از خود بر آمدند ، ولي اينبار نگفتند كه ما آتش را از آن جهت مي پرستيم كه با اهورامزدا از يك جنس و يك طبيعت است ، بلكه اساسا پرستش آتش را انكار كردند و مدعي شدند كه ما اهورا مزدا را كه خداي متعال است مي پرستيم و آتش را محراب و يا قبله خود قرار مي دهيم ، همچنانكه مسلمين هنگامي كه خداي متعال را پرستش مي كنند و نماز مي خوانند به سوي كعبه مي ايستند بدون آنكه كعبه را پرستش كنند . زردشتيان از يك طرف به پيروي از سنت قديمي معمولا هر جا سخن از تقديس و تعظيم آتش به ميان آمد كلمه " پرستش " و " عبادت " را بكار مي بردند و از طرف ديگر براي اينكه خود را از حملات مسلمين نجات دهند بجاي كلمه " پرستش " و " عبادت " از قبله قرار دادن آتش سخن به ميان آوردند . دقيقي شاعر زردشتي معروف كه مقتداي فردوسي در سرودن شاهنامه است يعني اول او به سرودن شاهنامه پرداخت و فردوسي راه او را تعقيب و تكميل كرد رسما طبق سنت معمول زردشتيان كلمه پرستش را به كار مي برد . آنجا كه پيام فرشته را به زردشت درباره آتش نقل مي كند چنين مي گويد :
پيامي بر از من گشتاسب شاه
بگو كاي خداوند ديهيم و گاه
سپردم به تو كار هر " آذري "
كجا زان ببيني به هر كشوري
نكوشند در كشتن آذران
به آب لطيف و خاك گران
بفرماي با موبدان وردان
بدان پاك پاكيزه دل هر بدان
مغان را ببندند و كوشش كنند
همه " آذران " را " پرستش " كنند
( نقل از مزديسنا و ادب پارسي ، صفحه . 283 ) فردوسي نيز در تعبيرات خود از همين سنت زردشتي پيروي كرده و در بسياري از موارد كلمه " پرستش " را به كار برده است ، فردوسي در افسانه معروف كشف آتش مي گويد : هوشنگ يك روز مار بزرگي ديد و به او حمله كرد و سنگ بزرگي برداشت كه به مار بكوبد سنگ به مار نخورد و مار فرار كرد ولي به سنگ ديگري خورد و آتشي جهيد و بدين ترتيب آتش كشف شد . آنگاه مي گويد :
فروغي پديد آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار ، كشته وليكن زراز
پديد آمد آتش از آن سنگ باز
هر آنكس كه بر سنگ آهن زدي
از او روشنايي پديد آمدي
جهاندار پيش جهان آفرين
نيايش همي كرد و خواند آفرين
كه او را فروغي چنين هديه داد
همين آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغي است اين ايزدي
پرستيد بايد اگر بخردي
فردوسي تحت تاثير تعبيراتي كه پس از اسلام در دفاع از تعظيم و تقديس آتش پيدا شده است ، در عين اينكه تعبير آتش پرستي مي كند باز مي گويد آتش را قبله قرار دادند . فردوسي در برخي اشعار ديگر خود دفاعهاي آنها را منعكس مي كند و مدعي است كه آتش براي آنها قبله و محراب بود ، نه معبود . در داستان رفتن كيكاوس و كيخسرو به آتشكده آذر گشسب چنين مي گويد :
به يك هفته در پيش يزدان بدند
مپندار كاتش پرستان بدند
كه آتش بدانگاه محراب بود
پرستنده را ديده پر آب بود
بدانگه بدي آتش خوبرنگ
چو مر تازيان راست محراب سنگ
معبود يا محراب عبادت
مسئله ثنويت كه در فصلهاي پيش درباره آن سخن گفته شد ، مربوط است به كيفيت توجيه بشر از هستي و جهان و آفرينش . فكر ثنوي در مقابل فكر توحيدي است ، اعم از توحيد ذاتي و توحيد افعالي . تعظيم و تقديس آتش ربطي به توجيه كلي جهان هستي ندارد و با مسئله توحيد ذاتي يا افعالي مربوط نيست . اين مسئله به توحيد در عبادت مربوط مي شود . صورت بحث اين است كه قطع نظر از مسئله توحيد ذاتي و افعالي و قطع نظر از اينكه زردشتيان از نظر توجيه جهان ، ثنوي بوده يا نبوده اند ، از نظر پرستش چه وضعي داشته اند ؟ فرضا از نظر توجيه جهان و هستي يعني از نظر توحيد در ذات و در خالقيت موحد بوده اند آيا از نظر عمل ، يعني از نظر عكس العمل پرستشي بشر در مقابل پديد آورنده هستي ، روشي توحيد آميز داشته اند يا شرك آميز ؟ توحيد ذاتي و توحيد در خالقيت مستلزم توحيد در عبادت نيست ، اعراب جاهليت از آن نظر غالبا موحد بودند « و لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض ليقولن الله »( سوره لقمان ، آيه . 25 ) اگر از آنها پرسيده شود آفريننده آسمانها و زمين كيست خواهند گفت : خدا . آنها بتها را خالق و آفريننده نمي دانستند بلكه معبود مي دانستند . غالب بت پرستان جهان چنين بوده اند . عليهذا فرضا آيين زردشتي را از نظر توحيد ذاتي و افعالي ، آييني توحيدي بدانيم كافي نيست كه از نظر عبادت و پرستش نيز توحيدي بدانيم . عبادت زردشتيان از قديم الايام در آتشكده و در پيشگاه آتش بوده است . ماهيت اين عمل چيست ؟ آيا اينها واقعا اهورامزدا را در حضور آتش مي پرستند ، يا خود آتش را ؟ همچنانكه عرب جاهليت در عين اينكه مي گفت « هؤلاء شفعاؤنا عند الله »( سوره يونس ، آيه . 18 ) اينها شفيعان و وسائط ما در نزد خدا هستند ، اقرار داشت كه آنها را مي پرستند : " « ما نعبدهم الا ليقربونا الي الله زلفي »" ( سوره زمر ، آيه . 3 ) ما اينها را نمي پرستيم جز براي اينكه ما را به خداوند متعال نزديك كنند . آقاي دكتر معين مي گويد : . . . زرتشتيان را نظر به همين تقديس آتش ، ايرانيان مسلمان آتش پرست و آذرپرست خوانده اند ، در صورتي كه آتش به منزله خداي ويژه يا رب النوع مستقل نبوده است ، چنانكه در ميان آريائيان پيش از ظهور زردشت بوده ، بلكه همان گونه كه كعبه مورد ستايش مسلمانان است آتش نيز مورد توجه مزديسنان بوده ( مزديسينا و ادب پارسي ، صفحه . 386 ) . ايضا مي گويد : آتش در كمون كليه موجودات و مواليد طبيعت به وديعت نهاده شده ، جوهر زندگاني بشر و همه جانوران حرارت دروني يا غريزي است ، منبع وجود و فعاليت افراد همين آتش است ، آتش معنوي در نباتات و جمادات نيز ساري است . ملاي رومي از آن تعبير نغز فرموده :
" آتش عشق است كاندر ني فتاد
جوشش عشق است كاندر مي فتاد
آتش است اين بانگ ناي و نيست باد هر كه اين آتش ندارد نيست باد " آقاي دكتر معين در اين گفتار خود دچار همان اشتباهي شده است كه قبلا به آن اشاره كرديم ، ايشان شرك در عبادت را با شرك در خالقيت اشتباه كرده اند خيال كرده اند كه لازمه شرك در عبادت اين است كه آن چيزي كه پرستش مي شود در نظام آفرينش از نظر خلق و ايجاد مقامي داشته باشد و چون زردشتيان چنين مقامي در نظام آفرينش براي آتش قائل نبوده اند پس مشرك نبوده اند ، اگر چنين است پس اعراب جاهليت نيز مشرك نبوده اند ، زيرا آنان نيز جز اينكه عملي كه بايد براي خدا صورت گيرد ، يعني نماز و قرباني ، براي بتها انجام مي دادند كاري نمي كردند . آنها هرگز بت هبل يا عزي و غيره را رب النوع مستقل نمي دانستند اشتباه ديگر ايشان اين است كه اگر چيزي وجودش خيلي مفيد بود مانعي ندارد بشر او را پرستش كند . مقايسه تقديس آتش با توجه حين نماز به سمت كعبه ، مقايسه غلطي است هيچ مسلماني هر چند عامي باشد آنگاه كه به سوي كعبه براي نماز مي ايستد در خاطرش خطور نمي كند كه مي خواهد با اين عمل كعبه را تعظيم و تكريم
و تقديس كند . اسلام كه كعبه را قبله نماز قرار داده باين معني نيست كه مردم در حين نماز كعبه را تقديس كنند و لهذا در ذهن هيچ مسلماني تقديس كعبه خطور نمي كند از اين جهت درست مثل اين است كه به مسلمانان مي گفتند هنگام نماز همه رو به نقطه جنوب بايستيد كه مفهومي جز اينكه در حين عبادت همه وضع واحدي داشته باشد ندارد . هرگز در دين اسلام كوچكترين اشاره اي به اين مطلب نيست كه خداوند با كعبه و مسجد الحرام يك ارتباط خاص دارد بلكه عكس آن تعليم داده شده است قرآن كريم صريحا مي فرمايد : " « اينما تولوا فثم وجه الله »" ( 1 ) و اگر به كعبه گفته مي شود " بيت " از آن جهت است كه هر معبدي " بيت الله " است . پس رو به كعبه ايستادن تنها مبتني بر يك حكمت و فلسفه اجتماعي است . آن حكمت اين است كه اولا مسلمانان از لحاظ جهتي كه در حين انجام عمل عبادت انتخاب مي كنند يكي باشند تفرق و تشتت نداشته باشند . ثانيا نقطه اي كه براي وحدت انتخاب مي كنند همانجا باشد كه اولين بار در جهان براي پرستش خداي يگانه ساخته شد كه اين خود نوعي احترام به عبادت خداوند يكتاست . عبادت زردشتيان به اقرار خودشان و خود آقاي دكتر معين ، تقديس و تعظيم خود آتش است ، چگونه ممكن است تعظيم و تقديس آتش عبادت اهورامزدا محسوب شود . عبادت در قاموس معارف اسلام مفهوم وسيعي دارد ، هر نوع طاعتي كه از طاعت خدا سرچشمه نگيرد ، خواه اطاعت نفس اماره و يا اطاعت انسانهاي ديگر ، شرك محسوب مي شود . البته اينگونه شركها مراتب ضعيف شرك است و مستلزم خروج از حوزه اسلام نيست ، ولي اعمالي كه به " قصد انشاء عبادت " و اظهار عبوديت انجام مي گيرد ، يعني اعمالي كه هيچ مفهوم و معنيي ندارد جز تقديس و تنزيه كامل طرف و اظهار عبوديت نسبت به او ، از قبيل ركوع و سجود و قرباني و غيره ، به هيچ وجه براي غير خدا جايز نيست ، نه براي پيغمبر و امام و نه براي فرشته و يا چيز ديگر ،اين اعمال اگر براي غير ذات احديت صورت گيرد شرك است ، اعم از اينكه با عقيده توحيدي يعني توحيد در ذات و در صفات و در خالقيت توام باشد يا نباشد . اين مطلب نيازمند به توضيح است : هر توجه يا خضوع نسبت به چيزي عبادت نيست ، خضوع نسبت به چيزي اگر جنبه تقديس پيدا كند عبادت است . توضيح اينكه اگر اظهار خضوع انسان صرفا به قصد و عنوان " خود كم بيني " و " خود كم نشاندادن " باشد تواضع و فروتني است . و اما اگر اظهار خضوع به قصد و عنوان محترم شمردن ديگري باشد آن تعظيم و تكريم است هيچيك از تواضع و تعظيم عبادت نيست فرق تواضع و تعظيم در اين است كه مفهوم و معني تواضع اعلام كوچكي خود است و مفهوم و معني تعظيم ، اعلام عظمت و احترام ديگري است . و اما اگر خضوع انسان در برابر چيزي به عنوان تقديس و تنزيه و اعلام مبرا بودن آن چيز از نقص باشد اين عبادت است و براي غير خدا جايز نيست ، چون تنها موجودي كه مبرا از نقص است و شايسته تقديس است ذات احديت است . تسبيح و تقديس دو گونه است : لفظي و عملي . تسبيح لفظي به اين است كه انسان با يك جمله لفظي معبود خود را تقديس كند ، مثلا كلمه " سبحان الله " و همچنين كلمه " الحمدلله " كه جميع حمدها را به خدا اختصاص مي دهد و او را فاعل حقيقي همه نعمتها و منشا همه خيرات و بركات و كمالات اعلام مي كند ، و همچنين كلمه " الله اكبر " كه خدا را برتر از هر چيز كه در تصور آيد و بلكه برتر از توصيف اعلام مي كند ، تسبيح و تقديس لفظي است . اينگونه كلمات جز درباره ذات اقدس احديت جايز نيست ، خواه ملك مقرب و يا نبي مرسل باشد ، نظير اين جمله هاست جمله " لا حول و لا قوه الا بالله " . و اما تقديس عملي اين است كه انسان عملي انشاء كند كه مفهوم آن عمل قدوسيت آن موجودي است كه آن عمل براي او صورت مي گيرد ، از قبيل ركوع و سجود و قرباني البته عمل مانند لفظ صراحت ندارد ممكن است همين اعمال به قصد تعظيم صورت گيرد و در اين صورت عبادت نيست و خود عمل هم مقدس شمرده نمي شود ، يعني يك عمل عادي است ، ولي اعمالي كه در مقابل بت و يا آتش و غيره صورت مي گيرد . جنبه تقدس پيدا مي كند ، زيرا به قصد تقديس آنها صورت مي گيرد . آنچه فطري بشر است " تقديس " است ، انسان بالفطره مي خواهد در برابر يك موجود منزه از نقص و آراسته به كمال بايستد و او را تقديس و تنزيه نمايد تقديس چون از يك حس فطري سرچشمه مي گيرد و غريزه ستايش كمال مطلق است كه انسان را وادار به اين عمل مي نمايد ، خواه ناخواه ، با نوعي اعتقاد به استقلال شي ء مورد تقديس به طور مستشعر و يا غير مستشعر توام است ، ولو به صورت خطاي در تطبيق به عبارت ديگر ، عبادت و تقديس چون از يك حس غريزي سرچشمه مي گيرد ، لزومي ندارد كه انسان در مرحله شعور ظاهر واقعا معتقد به شايستگي و مبرا بودن از نقص و استقلال ذاتي يا فعلي آن معبود باشد . آري اين است معني تقديس ، و اين است فرق تقديس و تواضع ، و همچنين فرق تقديس و تعظيم ساده و همچنين فرق تقديس و توجه و قبله قرار دادن . آنچه زردشتيان در مورد آتش انجام مي دهند تقديس است نه تواضع و نه تعظيم ساده و نه قبله قرار دادن . تقديس و تنزيه بودن يك عمل ، كافي است براي اينكه عبادت شمرده شود ، خواه توام با اعتقاد صريح به مقام ربوبيت مطلقه و يا رب النوعي باشد و يا نباشد . گذشته از اين ، برخلاف ادعاي آقاي دكتر معين ، زردشتيان براي آتش مقامي كمتر از رب النوع قائل نبوده و نيستند ، براي آتش روحانيت و تاثير معنوي و قدرت ماوراء الطبيعي قائل بوده و هستند قبلا نقل كرديم در اوستا " آذرايزد " ، پسر اهورامزدا خوانده شده است . كريستن سن مي گويد : آتش در اين آيين مهمتر از ساير عناصر بوده است ( مزديسينا و ادب پارسي ، صفحه . 333 ) . در پاورقي مي گويد : عقيده هر تل در يك سلسله مقالاتي كه تحت عنوان " منابع و تحقيقات هند و ايراني " نوشته است اين است كه " . . . ايرانيان عنصر آتش را در عالم صغير و كبير نافذ مي دانستند " . و سپس خودش چنين اضافه مي كند : به عقيده ما آنچه هر تل گويد خالي از حقيقتي نيست . خود آقاي دكتر معين درباره آتشكده " آذر برزين مهر " كه يكي از سه آتشكده بزرگ و اصلي باستان بوده مي گويد : در فصل 17 بند هش ، بند 8 ، آمده : آذر برزين مهر ، تا زمان گشتاسب در گردش بوده " پناه جهان " مي بود تا زرتشت انوشه روان دين آورد گشتاسب دين پذيرفت آنگاه گشتاسب آذر برزين مهر را در كوه ريوند كه آن را پشت و پشتاسپان خوانند فرو نهاد ( مزديسنا و ادب پارسي ، صفحه . 333 ) . ايضا درباره همين آتش از خرده اوستا چنين نقل مي كند : از ياوري اين آتش است كه كشاورزان در كار كشاورزي داناتر و تخشاتر و پاكيزه تر ( شستك جامه تر ) هستند و با اين آتش بود كه گشتاسب پرسش و پاسخ كرد ( همان كتاب ، صفحه . 334) . درباره " آذر فرنبغ " كه يكي ديگر از آتشكده هاي اصلي بوده است مي گويد : اين آتشكده به موبدان اختصاص داشته است . در تفسير پهلوي بند پنجم ، آتش بهرام ، نيايش ( خرده اوستا ) آمد : " نام اين آذر فرنبغ است ، و اين آتشي است كه نگهباني پيشه پيشوايي ( اترباني نگهداري آتش ) با اوست ، و از ياوري اين آتش است كه دستوران و موبدان دانايي و بزرگي و فر دريافت كنند و اين آتش است كه با ذهاك ( ضحاك ) پيكار كرد ( همان كتاب ، صفحه 339 - . 340) در فصل 17 بند هش ، درباره " آذر گشنسب " كه سومين آتشكده بزرگ و اصلي است ، طبق نقل خود آقاي دكتر معين در كتاب مزديسنا و ادب پارسي چنين آمده است : " آذر گشنسب تا هنگام پادشاهي كيخسرو هماره پناه جهان بود ، وقتي كه كيخسروب درياچه چچست را ويران كرد ، آن آتش به يال اسب او فرو نشست ، سياهي و تيرگي را برطرف نمود و روشنايي بخشيد ، به طوري كه او توانست بتكده را ويران كند ، در همان محل در بالاي كوه اسنوند ، دادگاهي ( معبدي ) ساخت و آذر گشنسب را فرو نشاند " ( همان كتاب ، صفحه . 311 ) . ايضا از بندهش درباره همين آتش نقل مي كند : يكي از سه شراره مينوي بوده كه به جهان خاكي براي امداد جهانيان فرود آمده در آذربايجان قرار گرفت ( همان مدرك ، صفحه . 112 ) . فردوسي در داستان رفتن كيكاوس و كيخسرو به آتشكده آذر گشنسب مي گويد :بباشيم در پيش آذر بپاي
مگر پاك يزدان بود رهنماي
به جائي كه او دارد آرامگاه
نمايد نماينده داد راه
كدام طايفه از طوائف بت پرستان براي ارباب انواعي كه قائل بودند ، بيش از اين قدرت معنوي و ماوراء الطبيعي قائل بوده اند ؟ در مجله " هوخت " ارگان انجمن زردشتيان تهران ، مقاله اي به قلم " موبد اردشير آذر گشسب " تحت عنوان " رد اتهامات " نوشته شده و ادعا شده است كه زردشتيان هيچگاه آتش پرست نبوده و نيستند . در آن مقاله مي نويسد : ما با آوردن آياتي از كتابهاي آسماني ثابت خواهيم كرد كه خداوند تبارك و تعالي خود نورالانوار و منبع فروغهاي گوناگون است و زردشتيان با رو آوردن به سوي آتش و نور در حين ستايش ، در حقيقت به وسيله نور با خداي خود راز و نياز مي نمايند و از او استمداد مي جويند و اين موضوع يعني رو آوردن بسوي نور هنگام پرستش اهورامزدا به هيچ وجه به يكتاپرستي آنها خللي وارد نمي سازد ، كما اينكه پيروان ساير مذاهب نيز در حين خواندن نماز رو بسوي قبله مي كنند و كسي آنها را بدين سبب خاك پرست يا خاج پرست نمي خواند و نمي داند ( سال هشتم ، شماره 2 ، صفحه 29 ارديبهشت . 48 ) . آقاي موبد اردشير آذر گشسب ، سپس ضمن اينكه از آتش به عنوان عنصر مقدس يا عنصر شريف ياد مي كند به ذكر فوائد آتش كه بر همه روشن است مي پردازد و آنگاه مي گويد : در هر حال همه اين پيشرفتها براي انسان اوليه تنها با كمك آتش سرخ و سوزان ميسر گرديده بود ، و در اين صورت او حق داشت كه براي آن ارزش و احترامي زياد قائل شود و آن را يك پيك آسماني بداند كه براي كمك او از آسمانها به زمين فرود آمده است و براي آن معابد بسازد و يا آن را در اجاق خانه خود پيوسته مشتعل نگه دارد و مانع از بين رفتن و خاموشي آن گردد . در جواب آقاي موبد اردشير آذر گشسب عرض مي كنيم كه آري خداوند متعال نورالانوار است ، اما نه به اين معني كه ما اشياء را به دو قسم تقسيم كنيم نورها و ظلمتها و خداوند را تنها نور آن نورها بدانيم نه نور ظلمتها ، خداوند نورالانوار است به معني اينكه هستي مساوي نور است و ظلمت مساوي عدم پس خداوند نور همه چيز است « الله نور السموات و الارض »( سوره نور ، آيه . 25 ) در اين جهت نور حسي از قبيل آتش و آفتاب و چراغ ، با سنگ و كلوخ تفاوت نمي كند ، چنين نيست كه اگر رو به سوي آتش كنيم به سوي خدا رو آورده ايم و اگر رو به سوي خاك كنيم رو بسوي نورالانوار نياورده ايم . ايشان مي گويند : زردشتيان به وسيله نور با خداي خود راز و نياز مي نمايند . من مي گويم : ولي يكتاپرستي اين است كه انسان آنگاه كه رو به سوي خدا مي آورد هيچ چيز را وسيله و واسطه رو آوردن قرار ندهد « و اذا سئلك عبادي عني فاني قريب »( سوره بقره ، آيه . 186 ) در رو آوردن به سوي خدا لزومي ندارد و نبايست چيزي را وسيله و واسطه قرار داد . آري پس از آنكه آدمي به خدا رو آورد و خدا را شناخت ، در مرحله بعدي به اولياء خدا از آن جهت كه اولياء خدا و پرستندگان خدا و فاني في الله اند و مراحل عبوديت را طي كرده اند رو مي آورد ، در اين مرحله است كه آنها را وسيله استغفار و دعا قرار مي دهد ، يعني از آنها كه بندگان صالح خدايند و در جهان ديگر زنده اند استمداد مي كند كه از خداوند بخواهند كه في المثل به قلب او روشني عنايت فرمايد ، گناهانش را به لطف و كرم خود ببخشايد . اين استمداد از آنجهت روا است كه طرف ، يك موجود زنده وحي مرزوق است و مراتب قرب را با قدم عبوديت پيموده است و مي تواند بهتر از ما مراتب تذلل و عبوديت را انجام دهد و به همين جهت از ما مقرب تر است . ما مسلمانان در زيارت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ، چنين مي خوانيم : « اللهم اني اعتقد حرمه صاحب هذا المشهد الشريف في غيبته كما اعتقدها في حضرته و اعلم ان رسولك و خلفائك عليهم السلام احياء عندك »
« يرزقون ، يرون مقامي و يسمعون كلامي و يردون سلامي » . يعني : خدايا من احترام صاحب اين محل را پس از وفات همان مي دانم كه در زمان حيات داشت . من مي دانم كه پيامبر تو و جانشيناني كه تو برگزيدي همه در پيشگاه تو زنده و مرزوقند ، مرا در جايگاهم مي بينند ، سخنم را مي شنوند ، سلامم را پاسخ مي گويند . در آخر همين زيارت چنين مي خوانيم : « اللهم انك قلت : و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤوك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ». و اني اتيتك مستغفرا تائبا من ذنوبي و اني اتوجه بك الي الله ربي و ربك ليغفر لي ذنوبي » يعني خدايا تو در كلام مجيدت به پيامبر گفتي : اگر آنان آنگاه كه به خود ستم مي كنند نزد تو بيايند و از خداوند طلب آمرزش كنند و پيامبر نيز براي آنها طلب آمرزش كند ، خداوند را توبه پذير و مهربان خواهند يافت . سپس خطاب به رسول اكرم مي گوييم : اي پيامبر عزيز ! من آمده ام نزد تو در حالي كه از خداوند آمرزش مي طلبم و در حالي كه از گناه گذشته ام پشيمانم ، من به وسيله تو كه بنده صالح خدا هستي و مي تواني براي من دعا و استغفار كني به سوي خدا كه هم پروردگار من است و هم پروردگار تو رو آورده ام تا ( در اثر استغفار من و استغفار تو ) گناهان مرا بيامرزد . توسل و توجه به اولياي خدا چون به اين صورت و به اين شكل است شرك نيست ، بلكه عين عبادت خداوند است . اما مسئله كعبه و قبله كه آقاي موبد اردشير آذر گشسب طرح كرده اند ، قبلا درباره اش بحث شد و معلوم شد قياس گرفتن تقديس آتش با رو به كعبه ايستادن در حين نماز و عبادت خدا قياس مع الفارق است . آقاي موبد اردشير مي گويد : " چون آتش اين همه فوائد براي انسان داشته و دارد پس انسان حق دارد كه براي آن ارزش و احترام زياد قائل شود " . جان كلام همين جاست . اتفاقا بعثت انبيا براي اين است كه بشر را به سرچشمه خيرات و بركات و نعمات آشنا كنند ، " ديده اي به او بدهند سبب سوراخ كن " انبيا آمده اند كه بشر را از سبب متوجه مسبب الاسباب كنند ، انبيا آمده اند كه به بشر بفهمانند : « الحمد لله رب العالمين »، يعني تمام سپاسها و ستايشها اختصاص دارد به ذات اقدس الهي كه پروردگار تمام جهانهاست . بعلاوه ، مگر تنها آتش پيك آسماني است كه براي كمك بشر از آسمان به زمين آمده است . اگر مقصود از آسمان اين جوي است كه بالاي سر ماست ، هيچ عنصري از آنجا نيامده است ، اگر هم آمده باشد پيك مخصوص الهي نيست ، و اگر مقصود از آسمان جهان غيب و ملكوت است همه چيز از آسمان آمده است و همه چيز پيك آسماني است ، اختصاص به آتش ندارد . « و ان من شي ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم »( سوره حجر ، آيه . 21 ) . هيچ چيزي نيست مگر آنكه خزانه هاي آن نزد ماست و فرود نمي آوريم مگر به اندازه معين.[/]

آبـرنـگـ;567958 نوشت:
هنگامی دوچیز را همزمان با هم جمع می‌بندند که جنس آن‌دو چیز، با هم یک‌سان باشد. هیچ‌کس نمی‌تواند یک آفریننده را با یک آفریده، همزمان با هم جمع ببندد؛ مگر اینکه آن‌ها را یکی بداند!

اولا مدرک و دلیل این سخنت را بیاور! اگر قاعده ادبی است باید در کتی ادبی باشد اما هر گز چنین قاعده من در آوری وجود ندارد و ساخته و پرداخته ذهن شما برای اینکه از این چاهی که در آن افتاده اید بیرون بیایید می باشد.
ثانیا سپنت مینو هم در نزد مجوس خداست زیرا در نزد آنها موجودی ازلی و خالق است:
در گاتهای زرتشت، در سرود یکم(اهونودگاه) در یسنا هات ۳۰، از دو مینوی ازلی سخن گفته میشود. مینو در اوستا به مفاهیم مختلفی آمده است، به معنای جوهر، خرد، جهان و ... . در یسنا هات ۳۰ اسم این دو مینو مطرح نمیشود ولی کمی جلوتر از آن سخن گفته میشود. خب بیایید متن یسنا هات ۳۰ از گاتاها از بندهای ۳ و ۴ را میبنیم:
«۳ در آغاز، آن دو «مینو»ی همزاد و در اندیشه و گفتار و کردار[یکی] نیک و [دیگری] بد، با یکدیگر سخن گفتند. از آنها نیک آگاهان راست را برگزینند، نه دژآگاهان. ۴[HL] آنگاه آن دو «مینو» به هم رسیدند، نخست «زندگی» و «نازندگی» را [بنیاد] نهادند[/HL] و چنین باشد به پایان هستی: «بهترین منش»، پیروان «اشه» را و «بدترین زندگی»، هواداران «دروج» را خواهد بود.»(ترجمۀ پورداود)
«۳ آن دو گوهر که در نخست در دنیای گمان و خرد پدیدار شدند یکی نیکی است و دیگری بدی در اندیشه و گفتار و کردار ،مرد خردمند از میان این دو راستی را برخواهد گزید ولی فرد کج اندیش و نابخرد چنین نخواهد کرد و به بیراهه خواهد رفت. ۴[HL] هنگامی که آن دو گوهر به هم رسیدند، زندگی و نازندگی(زندگی همراه با دروغ کژی) پدید آمدند[/HL] هواخواهان دروغ و تبه کاران به بدترین اوضاع روانی دچار شده و هواخواهان راستی و نیکوکاران از بهترین منش و راحتی خیال برخوردار خواهند گردید و این امر تا پایان هستی ادامه دارد.»(ترجمۀ موبد آذرگشسب)
«۳ آن دو نیروی همزادی که در آغاز، در اندیشه آدمی پدیدار شدند، یکی سپنامینو یعنی نیکی در اندیشه و گفتار و کردار و دیگری انگره مینو یعنی بدی در اندیشه و گفتار و کردار است. از میان این دو دانا نیکی را برمیگزیند و نادان بدی را. ۴ [HL]هنگامی که این دو نیرو به هم رسیدند هستی و نیستی(حرکت و سکون) پدیدار ش[/HL]د و تا هستی برقرار است بدترین زندگی و وضع روانی بهره پیروان بدی و بهترین زندگی و خوشبختی پاداش پیروان نیکی است.»(ترجمۀ موبد شهزادی)
«۳ اینک، آن دو مینوی همزاد که در آغاز، در اندیشه و انگار پدیدار شدند. یکی نیکی را مینماید و دیگری بدی را، از این دو دانا راستی و درستی را برمیگزیند و نه نادان. ۴ و آنگاه، که در آغاز، آن دو مینو به هم رسیدند، [HL]زندگی و نازندگی را پدید آوردند[/HL] و تا پایان هستی چنین باشد که بدترین منشها از آن پیروان دروغ ، و بهترین منشها، از آن پیروان راستی خواهد بود.»(ترجمۀ وحیدی)

بین ترجمه ها اختلاف هست ولی همگی به صورت مشترک اینرا میرسانند که این دو مینو ازلی بودند و در اندیشه و کردار و گفتار یکی خوب و یکی بد بود و یکی زندگی و دیگری نازندگی را بنیان نهادند و از همین جا می توان نتیجه گرفت که اینها خالق زندگی هستند و خود این با توجه به ازلی بودن این دو شرک در خالقیت است.ترجمه های آذرگشسب، وحیدی و شهزادی برعکس پورداود، این دو مینو را به اندیشه و گمان و خرد نسبت میدهند؛ ولی در واقع زرتشتیان نیز این دو مینو را اندیشۀ بد و نیک میدانند. این برداشت اشتباهی فاحش است، زیرا در ادامه در تمام ترجمه ها به این دو مینو اندیشه و گفتار و کردار نسبت داده میشود که اندیشه که خودش اندیشه ندارد یا حرف میزند و کاری نمیکند. از طرف دیگر این ازلی بودن هم با اندیشه بودن در تضاد است زیرا پیش از اینکه این انسانی باشد باید وجود میداشتند پس نمیتوانستند در اندیشه انسان وجود داشته باشند.
نکتۀ خیلی مهم در این بحث این است که این دو مینو وجودشان را از کجا آوردند؟ نظر به اینکه این دو مینو ازلی هستند برخوردی خداباورانه از ایندو میشود پس با توجه به ازلی بودنشان باید خدا باشند و در واقع خدای نیکی و خدای بدی باشند، که چنین برداشتی به ثنویت و دوخدایی میرسد ولی اگر بگوییم ایندو هر دو مخلوق یک خدا هستند و خدا هر دوی اینها را در ازل خلق کرده است؛ این طرز فکر نیز خداشناسی زرتشتی را به دام شبهه شر میندازد که قبلا مطرح شد؟!!!
آبـرنـگـ;567958 نوشت:
س اینکه شما فرموده‌اید: «موجوداتی از قبیل اهورا مزدا یا سپنتا مینو ...» اشتباه است؛ زیرا آن‌ها را یکی گرفته‌اید در صورتی که خداوند (مزدا) موجود نیست؛ بلکه وجود است. همانند این است که بگویند: «دوتا سیب داریم؛ با یه درخت سیب؛ حالا چندتا میوه داریم؟!!» (درخت که آفریننده است، هیچ‌گاه با میوه که آفریده است، با هم جمع بسته نمی‌شوند) پس یک خدا نیز، هیچ‌گاه با آفریده‌اش (سپنتا مینو) کنار هم قرار نمی‌گیریند (چون یکی وجود و دیگری موجود است) که بخواهیم آن‌ها را جمع ببندیم و بگویم: «موجوداتی همچون مزدا یا سپنتا مینو».

اولا خداوند وجود نیست بلکه وجود دارد و به شی ذی وجود موجود می گویند بنا بر این هر چیزی که وجود داشته باشد موجود است.
ثانیا در آن مثال که دو تا سیب داریم با یم درخت سیب باید سوال پرسید چند موجود داریم که پاسخ می دهیم سه موجود،دو موجود که شبیه هم هستند یعنی سیب و موجود دیگری یعنی درخت
آبـرنـگـ;567958 نوشت:
من در نوشتار پیشین (که شما آن‌را قلم فرسایی دانستید) نیز گفتم: در جایی از گاتاها این سخن نیست که انگره مینو در برابر مزدا ایستاده است؟پس شما (یا آقای مطهری) این سخن را از کجا آورده‌اید؟

شما هنوز معنای متون را بدرستی متوجه نمی شوید آمده اید اینجا در دفاع از مجوس به اسلام ایراد وارد کنید؟!!!!
اگر راست می گویید به همین استدلال پاسخ بدهید که چه نیازی هست که شخص دیگری جز خدا خالق شر باشد؟ همین استدلال زیرو موجوداتي مقدس از قبيل اهورامزدا و يا " سپنت مئنيو " اعظم و اجل از اين هستند كه خلقت اين شرور به آنها نسبت داده شود ، پس بايد موجود ديگري فرض كرد كه ذاتا خبيث است و آفرينش اشياء بد منتسب به او است . با اين طرز تفكر ، خواه اهريمن مخلوق اهورامزدا باشد و خواه نباشد ، اساس توحيد متزلزل است . اگر مخلوق اهورامزدا نيست كه واضح است و اگر مخلوق اهورامزدا هست اولا اين پرسش اساسي باقي است كه اگر اهورامزدا مي تواند فاعل شرهم باشد چه لزومي دارد كه وجود انگرامئنيو در مقابل اهورا مزدا يا سپنت مئنيو فرض شود ، آن شرور را به خود اهورامزدا كه واجب الوجود است و يا به سپنت مئنيو كه صادر اول است نسبت مي دهيم و اگر استناد شرور به اهورا مزدا ممكن نيست چگونه اهورامزدا خود انگرامئنيو را كه مبدا كل شرور و شر محض است آفريد ؟ ثانيا حالا كه انگرامئنيو آفريده شده است چه نقشي دارد ؟ آيا مستقلا دست به آفرينش مي زند و يا آنكه خواسته و مشيت بالغه اهورا مزدا را اجرا مي كند ؟ اگر مستقلا دست به آفرينش مي زند پس اهورامزدا به هر حال شريك دارد نهايت در فاعليت و خالقيت ، و اين عين شرك است ، و اگر استقلال ندارد و مصداق " « و ما تشاؤن الا ان يشاء الله »" است پس فرض انگرامئنيو تاثيري در نفي انتساب شرور به اهورا مزدا ندارد . اساسا ريشه ثنويت اين است كه بشر اشياء را دو نوع تشخيص داده است : نوع خوب و نوع بد ، براي خوبها يك مبدا و يك ريشه قائل شده است و براي بدها مبدا و ريشه ديگر ، فاعل خير را كه داراي عاليترين صفات و كمالات مي شمرده برتر و منزه تر از اين مي دانسته كه در كار موجودات موذيه و ضاره دخالت داشته باشد ، از اينرو مخلوق بودن آنها را به وسيله اينچنين مبدئي انكار مي كرده و ناچار مبدا ديگري كه شر محض است فرض مي كرده است ، يعني انكار امكان مخلوق بودن شرور به وسيله خداوند منجر به فرض مبدئي ديگر در عرض خداوند شده است . اما اگر فرض كنيم كه آن مبدا ديگر كه خالق شرور است در عرض خداوند نيست بلكه مخلوق خداوند است هر چند وجود يك اصل قديم قائم بالذات را در برابر خداوند انكار كرده ايم ، اما اصل مطلب يعني انكار انتساب خلقت برخي موجودات كه شرور ناميده مي شوند سر جاي خود باقي است . به عبارت ديگر براي خداوند شريكي در مرتبه ذات قائل نشده ايم ولي يكي از مخلوقات او را شريك او در خالقيت قرار داده ايم . گذشته از اينكه شرك در خالقيت برخلاف تعليمات همه پيامبران است ، در حكمت اعلي مبرهن است كه شرك در خالقيت بالمال مستلزم شرك در ذات است.
در ضمن در سرود یکم گاتهای زرتشت(اهونودگاه) در یسنا هات ۲۹، بند ۲ تا 10، شاهد گفتگویی بین اشه(=راستی)، گوشورون(روان جهان) و اهورمزدا هستیم:
بعد از شکایت گوشورون، آفریدگار از اشه میپرسد که چه کسی را مناسب میداند برای یاری خودش و آبادانی جهان. اشه پاسخ میدهد که چنین کسی را نمیشناسد و سپس به همراه گوشورون، از اهورامزدا میخواهد که هرگز به پارسایان آسیبی نرسد. اهورامزدا میپرسد که آیا کسی را نمیشناسی که سرشار از اشه(راستی) باشد؟ و همین سرود از گاتها را خلق کرد و آنرا برای بهبود وضع جهان آموزش داد و مشخص میشود که تنها کسی که به این آموزش گوش کرده است، زرتشت است و تنها کسی است که تمایل دارد که ستایش مزدا و اشه را به گوش مردم برساند. گوشورون(روان جهان) به ضعیف بودن این زرتشت اعتراض میکند و از اهورا و اشه میخواهد که نیروی شهریاری مینوی به زرتشت و یارانش داده شود.
بدین طریق زرتشت برای نگهبانی پارسایان برگزیده میشود.نکته جالب خواهش گوشورون از اشه در کنار خواهش از اهورامزداست. آیا اهورامزدا برای برآورده کردن خواستۀ گوشورون کافی نیست که از اشه نیز خواهش میکند؟نکته جالب دیگر احساس ضعف گوشورون در برابر نیروی منفی موجود در جهان است که اشه هیچکس را نمیشناسد که بتواند از پس آن برآید!جالب اینجاست که در این داستان خیالی خدای مجوسیان با اینکه با اینهمه نیرو بسیج شده است که بدی را در جهان از بین ببرد هنوز نتوانسته این کار را انجام دهد و در برابر موجودی دیگر عاجز مانده است ههههههههههههههه:khaneh:
آبـرنـگـ;567958 نوشت:
شمایی تفاوت «وجود» با «موجود» را نمی‌دانید، نباید چنین ادعایی داشته باشید!
وجود و موجود
نكته‌ي ديگري كه درباره‌ي واژه‌ي وجود و مفهوم آن، قابل تذكّر است اين است كه لفظ «وجود» از آن جهت كه مبدأ اشتقاق «موجود» به حساب مي‏آيد مصدر و متضمّن معناي «حَدَث» و نسبت آن به فاعل يا مفعول است و معادل آن در فارسي، واژه‌ي «بودن» مي‏باشد. چنانكه واژه‌ي «موجود» از نظر ادبي «اسم مفعول» و متضمّن معناي وقوع فعل بر ذات است. و گاهي از كلمه‌ي «موجود» مصدر جعلي به صورت «موجوديّت» گرفته مي‏شود و مساوي با «وجود» به كار مي‏رود.الفاظي كه در زبان عربي به صورت مصدر، استعمال مي‏شوند گاهي از معناي نسبت به فاعل يا مفعول، تجريد شده به صورت اسم مصدر به كار مي‏روند كه دلالت بر اصل حدث دارد. بنابراين، براي وجود هم مي‏توان چنين معناي اسم مصدري را در نظر گرفت.از سوي ديگر، معاني حَدَثي كه دلالت بر حركت، و دست كم دلالت بر حالت و كيفيّتي دارند مستقيماً قابل حمل بر ذوات نيستند. مثلاً نمي‏توان «رفتن» را كه مصدر است يا «رفتار» را كه اسم مصدر است بر شي‏ء يا شخصي حمل كرد بلكه يا بايد مشتقّي از آن گرفت و مثلاً كلمه‌ي «رونده» را محمول قرار داد و يا كلمه‌ي ديگري را كه متضمّن معناي مشتق باشد به آن اضافه كرد و مثلاً گفت «صاحب رفتار». قسم اول را اصطلاحاً «حمل هو هو» و قسم دوم را «حمل ذو هو» مي‏نامند. از باب نمونه، حمل «حيوان» را بر «انسان» حمل هو هو، و حمل «حيات» را بر او حمل ذو هو مي‏خوانند.اين مباحث چنانكه ملاحظه مي‏شود در اصل، مربوط به دستور زبان است كه قواعد آن، قراردادي است و در زبانهاي مختلف، تفاوت مي‏كند و بعضي از زبانها از نظر وسعت لغات و قواعد دستوري، غني‏تر، و بعضي ديگر محدودتر هستند. ولي از آنجا كه ممكن است رابطه‌ي لفظ و معني، موجب اشتباهاتي در بحثهاي فلسفي گردد لازم است تذكّر دهيم كه در كاربرد واژه‏هاي وجود و موجود در مباحث فلسفي نه تنها اين ويژگيهاي زبان شناختي مورد توجّه، قرار نمي‏گيرد بلكه اساساً توجّه به آنها ذهن را از دريافتن معاني منظور، منحرف مي‏سازد.فلاسفه نه هنگامي كه واژه‌ي «وجود» را به كار مي‏برند معناي مصدري و حدثي را در نظر مي‏گيرند و نه هنگامي كه واژه‌ي «موجود» را به كار مي‏گيرند معناي مشتق و اسم مفعولي را. مثلاً هنگامي كه درباره‌ي خداي متعال مي‏گويند «وجود محض» است آيا در اين تعبير جايي براي معناي «حدث» و نسبت به فاعل و مفعول، يا معنايي كيفيّت و حالت و نسبت آن به ذات، مي‏توان يافت؟ و آيا مي‏توان بر ايشان خرده گرفت كه چگونه لفظ وجود را بر خداي متعال، اطلاق مي‏كنيد در حالي كه حمل مصدر بر ذات، صحيح نيست؟ و يا هنگامي كه تعبير «موجود» را درباره‌ي همه‌ي واقعيات به كار مي‏برند و آنها را شامل واجب الوجود و ممكن الوجود مي‏دانند آيا مي‏توان معناي اسم مفعولي را از آن فهميد؟ و آيا مي‏توان بر اين اساس، استدلال كرد كه اقتضاي اسم مفعول آن است كه فاعلي داشته باشد پس خدا هم فاعلي لازم دارد؟ و يا بر عكس، چون كلمه‌ي «موجود» چنين دلالتي دارد استعمال آن در مورد واجب الوجود، صحيح نيست و نمي‏توان گفت‏: خدا موجود است؟!بديهي است كه اينگونه بحثهاي زبان شناسانه جايي در فلسفه نخواهد داشت و پرداختن به آنها نه تنها مشكلّي از مشكلات فلسفه را حلّ نمي‏كند بلكه بر مشكلات آن مي‏افزايد و نتيجه‏اي جز كژ انديشي و انحراف فكري، به بار نخواهد آورد. و براي احتراز از سوء فهم و مغالطه بايد به معاني اصطلاحي واژه‏ها دقيقاً توجّه كرد و در مواردي كه با معاني لغوي و عرفي يا اصطلاحات ساير علوم، وفق نمي‏دهد تفاوت آنها را كاملاً در نظر گرفت تا خلط و اشتباهي رخ ندهد.حاصل آنكه: مفهوم فلسفي وجود، مساوي است با مطلق واقعيت، و در نقطه‌ي مقابل عدم، قرار دارد و باصطلاح، نقيض آن است و از ذات مقدّس الهي گرفته تا واقعيتهاي مجرّد و مادّي، و همچنين از جواهر تا اعراض و از ذوات تا حالات، هم را در بر مي‏گيرد. و همين واقعيّتهاي عيني هنگامي كه در ذهن به صورت قضيّه، منعكس مي‏گردند دست كم دو مفهوم اسمي از آنها گرفته مي‏شود كه يكي در طرف موضوع قرار مي‏گيرد و معمولاً از مفاهيم ماهوي است و ديگري كه مفهوم «موجود» باشد در طرف محمول قرار مي‏گيرد كه از مفاهيم فلسفي است، و مشتق بودن آن مقتضاي محمول بودن آن است.آموزش فلسفه،آیت الله مصباح
آبـرنـگـ;567958 نوشت:
چگونه است که شما در مورد مبانی اسلام، دیدگاه و گزارش‌های «مسلمانان» را می‌آورید؛ اما در مورد زردشت، نه‌تنها دیدگاه بزرگان زردشتی را نمی‌آورید؛ بلکه بازهم دیدگاه بزرگان مسلمان را می‌آورید!!به هر روی هرکسی دیدگاهی دارد. قرار نیست همگی همانند هم بیندیشند. شما خود را از آن‌ها برتر می‌دانید؛ آن‌ها نیز، خود را برتر از شما می‌دانند.این قانون با گفت و گو برچیده نمی‌شود.
اولا ما به مطالب کتب ضاله آنها استناد کرده ایم حتی در همین پست بسیاری از آن ها وجود دارد.
ثانیا برتری اسلام بر سایر ادیان مثل روز روشن است و اگر کسی خلاف آن را می گوید آماده ایم در همین سایت با او بحث نماییم.

سلام علیکم جناب تمامی دوستان عزیزم،
تضارب اندیشه خوب است اما فکر نمی‌کنید کمی خشونت این تضارب دارد در این تاپیک بالا می‌رود؟
تقریباً تمامی دوستانی که در این تاپیک نظرات بی‌ارتباط به موضوع اصلی تاپیک قرار داده‌اند از یکدیگر شناخت کافی دارند، مطمئناً هم در طی این همه بحث مداوم پیرامون این موضوعات و موضوعات مشابه به این نتیجه رسیده‌اید که با نشان دادن عصبانیت و به رخ کشیدن اشتباهات مفهومی یا گویشی و یا استدلالی طرف مقابل تنها در مقام انفعال پاسخگو خواهد بود و این کلام خداوند که «وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ‌ وَالتَّقْوَىٰ ۖ وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ» جا دارد که بیشتر توسط هر دو طرف که بحمدالله قائل به حقانیت اسلام و قرآن هستند مورد توجه واقع گردد.

با وجودیکه هر دو طرف علم بالایی دارند که روی‌هم‌رفته و بدون تعصب می‌تواند سازندگی و بالندگی خوبی را با خود به ارمغان بیاورد ولی دنبال کردن بحثی بر این منوال بیشتر باعث تهییج دو طرف و طرفداران دو طرف و نهایتاً ناراحتی خودشان و بسیاری از خوانندگان محترم سایت از امروز تا خدا می‌داند چند سال دیگر می‌شود، و طبیعی است که ناراحتی‌های در این تاپیک وقتی جنبه‌ی شخصی پیدا کند بر تاپیک‌های دیگری که دوستان در آنها حاضر می‌شوند هم تأثیر خواهد گذاشت و جوّی که می‌تواند پر از هم‌فکری و روشنایی علمی باشد را با سوء‌ظن‌های متعدد تیره و تار می‌کند.
به نظر حقیر در همین تاپیک هم الآن عصبانیت‌ها بر روی تحلیل‌های ارزشمند هر دو طرف سایه انداخته و این لذت یادگیری را از خوانندگان سلب می‌کند. در همین ارتباط مسؤولیتی به حقیر سپرده شده است که فکر می‌کنم وظیفه‌ی اصلی این مسؤولیت هم این باشد که از یک طرف بحث علمی به صورت بحث علمی ادامه پیدا کند (با حذف کردن جملات تحریک کننده و انفعالی خالی از مطالب علمی) و از طرف دیگر هر موضوع «بی‌ربط به موضوع اصلی» به تاپیکی که «باربط به بحث بی‌ربط اینجا» باشد هدایت گردد. البته کمی انحراف از موضوع اصلی می‌تواند مطلوب باشد از آن جهت که یک مسأله اگر حواشی آن هم روشن‌تر شود بهتر درک می‌گردد، اما به شرطی که حواشی غالب بر خود مسأله نگردند.

برای انجام بحث علمی لازم نیست برای نظرات اشتباه دیگران احترام قائل شد ولی برای کسی که می‌گوید مسلمان هستم باید احترام قائل شد و برای احترام او بحثش را به صورت علمی و خالی از طعنه نقد نمود، نه کسی به خودش حق بدهد که بگوید کپی و پیست کردن مطلب اشکال دارد و نشان از بی‌سوادی آورنده‌ی آن است، نه کسی به خودش حق بدهد که به مخاطب خود لقب نابینایی بدهد، نه کسی با نام کاربری کس دیگری شوخی نماید که این شوخی حتماً جنبه‌ی تمسخر دارد، نه از روش‌های رجزخوانی تحقیرکننده یا تحریک کننده استفاده گردد ... در باطن هم که به درستی موضع خود و عقاید خود ایمان و بلکه یقین داشته باشیم خوب است دقت شود که خداوند خود گاهی حق را با ادات تردید بیان کرده است برای جلب همراهی مخاطبان کلامش. در این رابطه که خیلی ممنون می‌شوم اگر شما هم در بحث‌های بحران‌زای تاریخی به کار ببندید حدیثی هست که از معصوم علیه‌السلام سؤال شد که چرا خداوند فرموده که ای پیامبر اگر بر حقانیت آنچه بر تو وحی شده است تردید داری چنین کن و چنان کن؟ مگر رسول خدا در حقانیت قرآن تردید داشتند؟ معصوم علیه‌السلام فرمودند که خیر ایشان تردید نداشتند بلکه این تظاهر به تردید برای جلب توجه مخاطبان به برخی نکات و همراهی ایشان بوده است، چنانکه در موضوع مباهله هم خداوند امر می‌کند که ای پیامبر به مسیحیان بگو که بیایید خودمان و نزدیکانمان بیاییم و لعنت خداوند را بر گروه دروغگو قرار دهیم، با اینکه خداوند و رسولش می‌دانند که حق با کدام گروه است و عذاب به کدام گروه خواهد رسید اما پیامبر خدا مأمور می‌شوند که بگویند بیایید شما هم لعن کنید، اگر از ابتدا می‌گفتند لعن شماهیچ سودی برایتان نخواهد داشت آنها همینطوری به میدان نمی‌آمدند و اگر آمدند برای این بود که امیدی داشتند، آنها همراهی کردند چون احتمال می‌دادند که حق با خودشان باشد. در اینجا هم طرفین قبول کنند که طرف مقابل ایشان کافر حربی و دشمن دین خدا نیست (اگر زمانی کسی اینطور بود بحثش فرق دارد ولی تا کنون که عموماً اینطور نبوده است)، پس خوب است که حتی قطعیات در ذهن خود را برای جلب همراهی مخاطب و حفظ حریم‌ها به صورت احتمال بیان کنند تا طرف مقابل هم نقد منصفانه‌ای روی آن داشته باشد با توجه به آنچه که فکر می‌کند درست است، سپس شخصی که به حق یقین به درستی موضع خود دارد او را به سمت حق آنطور که شناخته است هدایت نماید، هدایت نماید نه اینکه به زور ببردش، اینکه بگوید حق با من است و جز من باطل است حتی اگر درست باشد هم آنطور که او می‌خواهد جواب نخواهد داد، همه‌ی ما هم این تجربه را داشته‌ایم (البته صاحب نفس قدسی به اذن خداوند می‌تواند ولی لااقل حقیر اینطور نیستم)، اینجا ساعت روی ساعت زمان است که از دست نویسندگان و خوانندگان می‌رود و حجم روی حجم مطالبی است که در عین پر بار بودن کارکرد درستی نخواهند داشت، چون در آینده هم کسی که بخواهد به این مطالب رجوع کند مسیری قابل طی کردنی را در این میان نمی‌یابد که دنبال کند و تنها خروارخروار اطلاعات منفک از یکدیگر را می‌یابد که در تمامی آنها هم طرف مقابل شبهاتی وارد کرده است، پس یا قابل استفاده نیست یا قابل استفاده توسط کسانی است که آنها هم قصد اثبات خود و تخریب ناموافقان خود را دارند.

ان شاء الله همکاری کنید تا حقیر هم با وجود رابطه‌ی دوستی و ارادتی که به دوستان عزیزم دارم مجبور به سانسور مطالب نشوم :Gol:
یا علی

بسم الله الرحمن الرحیم

آبـرنـگـ;567959 نوشت:
نه برادر! مدیر این سایت، در برابر توهین‌ها و گستاخی‌های شما با بیشتر کسانی که با شما گفت و گو کرده‌اند و از دستتان می‌نالند، همچنان شما خاموش است؛ اما منی که در مورد گستاخی شما به او اعتراض کردم، دوماه اخراجم کرد!

نمونه کوچکی از توهین های شما فقط در همین تاپیک.

آبـرنـگـ;567880 نوشت:
بازهم مشکل بینایی شما!

آبـرنـگـ;567880 نوشت:
شما آدم بدسرشت و بدطینتی هستید

آبـرنـگـ;567880 نوشت:
خود را با این همه زذایل اخلاقی، مسلمان می‌نامید؟

آبـرنـگـ;567880 نوشت:
دیدگاه شما ارزشی ندارد

_____________________

آبـرنـگـ;567841 نوشت:
نمی‌دانم این سخنان را به راستی آقای مطهری گفته است، یا نه (که البته با توجه به دیدگاه‌های ایشان در مورد فردوسی، می‌توانم بگویم: آری سخن ایشان است!) نمی‌دانم ایشان در مورد دین زردشت پژوهش کرده‌اند و این سخنان را نوشته‌اند، یا اینکه ایشان نیز (همانند شما) برای خالی نبودن عریضه، سخنی را از جایی کپی کرده‌ است که اشتباهی چنین شگرفی در سخنانشان دیده می‌شود!

درضمن به هرکسی اتهام میزیند باید ادعای خود را با سند اثبات کنید.
مخصوصا اتهامی که به شهید والا مقام ، استاد و عالم فرزانه در بخش الاهیات و تاریخ شهید مطهری نسبت داده اید را ثابت کنید.

____________________

و شما هنوز برای ادعاهای خود هیچ سندی را ارئه نداده اید.
و قبل از بحث کردن ابتدا باید ادعای خود را ثابت کنید.

آبـرنـگـ;567334 نوشت:
مسلمانان را نیز باید چندگانه پرست بدانیم؛ چون در قرآنشان به چند آفریننده و مبدا اشاره دارد

وقتی تخصصی در قرآن ندارید نگویید در قرآن به چند آفریننده اشاره شده است.
لابد این سخن دروغی که به قران نسبت داده اید هم تحریف به حساب نمیآید!؟

آبـرنـگـ;567350 نوشت:
مسلمانان نیز، مردمانی گمراه هستند


و هنوز هم علمی ، روایی و منطقی این ادعای خود را به اثبات نرسانیده اید.
هیچ وقت نمیتوانید ادعای خود را ثابت کنید.

در پایان اگر شما منافقین را هم جزء مسلمانان میدانید ما منافقان را مسلمان نمیدایم.
اگر از نظر شما شخصی که پول بیت المال را میدزدد مسلمان است از نظر ما منافق است.
اگر کسی که به زیرساختهای این نظام حمله میکند از دید شما مسلمان است از دید ما منافق است.
اگر از نظر شما سران فتنه در سال 88 مسلمان هستند از نظر ما منافق هستند ، خائن هستند و ....

باسلام
با تشکر از عزیزانی که در این گفتگو شرکت کردند دوستان را به رفاقت، دوستی و سعه صدر دعوت میکنم تا بتوانیم از این خرمن خوشه ای کسب کنیم

با اینکه بحث از سوره روم به اثبات شرک زرتشتیان کشیده شد. با این حال به اختصار چند نکته را عرض می کنم.

ملاصدرا;568029 نوشت:
پيامي بر از من گشتاسب شاه
بگو كاي خداوند ديهيم و گاه
سپردم به تو كار هر " آذري "
كجا زان ببيني به هر كشوري
نكوشند در كشتن آذران
به آب لطيف و خاك گران
بفرماي با موبدان وردان
بدان پاك پاكيزه دل هر بدان
مغان را ببندند و كوشش كنند
همه " آذران " را " پرستش " كنند

پرستیدن همیشه معنی عبادت کردن نمی دهد بلکه پاس داشتن نگاه داشتن و مواظب بودن هم معنی می دهد.مثلا واژه ی پرستار که اسم مصدر از فعل پرستیدن است به معنای عبادت کننده ی بیمار نیست.

ملاصدرا;568029 نوشت:
در مباحثه اي كه يكي از " مغان " با " گيورگيس " عيسوي كرده چنين گفته است : " ما به هيچ وجه آتش را خدا نمي دانيم ، بلكه به وسيله آتش خدا را مي ستاييم ، چنانكه شما به وسيله " خاج " او را عبادت مي كنيد . " گيورگيس " كه خود از مرتدان ايراني بود ، در پاسخ ، چند عبارت از اوستا بر خواند كه در آنها آتش را چون خدايي نيايش كرده اند . آن مغ پريشان شد و براي اينكه مغلوب به شمار نيايد گفت : " ما آتش را مي پرستيم از اين رو كه او با " اوهرمزد " از يك طبيعت است . گيورگيس پرسيد آيا هر چه در اوهرمزد هست در آتش هم هست ؟ مغ جواب داد : بلي گيورگيس گفت : آتش نجاسات ومدفوع اسب و هر چه را بيابد مي سوزاند ، پس اوهرمزد هم كه از همان طبيعت است اين چيزها را مي سوزاند ؟ ! . چون سخن بدينجا رسيد مغ بيچاره از جواب عاجز ماند

نقل این مباحثه برای درک کلی موضوع خوب است اما قابل تعمیم به همه زرتشتیان نیست. همانگونه که داستانی که شافعی شخصی را که از آیه عرش سوال کرد بیرون انداخت قابل تعمیم به مسلمانان نیست.
در پایان باید بگویم همانگونه که ما برای توسل از ائمه -آیه ای که خدا از طریق آتش با موسی حرف می زند و یا آیه ای که خدا در یک جملیه اسمیه خودرا نور آسمانها و زمین می داند و برای خود تشبیه مادی به کار می برد تفسیر خاص خودمان را داریم و به زبان عربی مراجعه کرده و آنها را شرک نمی دانیم باید این حق را به دیگر ادیان هم بدهیم که تفسیر خاص خودشان از دینشان داشته باشند.و گرنه قضاوت منصفانه ای به دست نمی آید.

عصران;568130 نوشت:
با اینکه بحث از سوره روم به اثبات شرک زرتشتیان کشیده شد. با این حال به اختصار چند نکته را عرض می کنم.

پرستیدن همیشه معنی عبادت کردن نمی دهد بلکه پاس داشتن نگاه داشتن و مواظب بودن هم معنی می دهد.مثلا واژه ی پرستار که اسم مصدر از فعل پرستیدن است به معنای عبادت کننده ی بیمار نیست.

نقل این مباحثه برای درک کلی موضوع خوب است اما قابل تعمیم به همه زرتشتیان نیست. همانگونه که داستانی که شافعی شخصی را که از آیه عرش سوال کرد بیرون انداخت قابل تعمیم به مسلمانان نیست.
در پایان باید بگویم همانگونه که ما برای توسل از ائمه -آیه ای که خدا از طریق آتش با موسی حرف می زند و یا آیه ای که خدا در یک جملیه اسمیه خودرا نور آسمانها و زمین می داند و برای خود تشبیه مادی به کار می برد تفسیر خاص خودمان را داریم و به زبان عربی مراجعه کرده و آنها را شرک نمی دانیم باید این حق را به دیگر ادیان هم بدهیم که تفسیر خاص خودشان از دینشان داشته باشند.و گرنه قضاوت منصفانه ای به دست نمی آید.

باسلام
تفسیرزمانی قابل پذیرش است که اصل ان پذیرفته شودونقدجناب امام عشق وملاصدرا برعدم وجودخداازدیدگاه انان بودکه اشاره به چگونگی وجودانسان درحالی که خیروشرازلی ودرمقابل هم قرارگرفتند
یاحق

victoryone;565978 نوشت:
سلام

چرا مومنان از پیروزی رومیان بر فارسیان خشنود می شوند ؟

سلام علیکم و رحمة الله،
در کتاب شریف «الإحتجاج علی اهل اللجاج» مرحوم طبرسی حدیث بلندی آمده است که در آن زندیقی سؤال‌های متعددی از امام صادق علیه‌السلام می‌پرسد و امام به او پاسخ می‌دهند، در بخشی از این حدیث مطلبی آمده است که در کنار پاسخ کارشناس محترم می‌تواند برایتان کارگشا باشد:

نقل قول:
الإحتجاج / ترجمه جعفرى، ج‏2، ص: ۲۳۳ - ۲۳۶
زنديق پرسيد: پس حكايت مانى چيست؟
فرمود: فردى محقّق بود كه مجموع عقايدش را از مجوس و دين مسيح گرفته بود، هر چند هر دو ملّت به خطا رفته و نتوانستند به يك مذهب واحد برسند، و مانى معتقد است كه جهان از تدبير دو خدا شكل گرفته، خداى نور و خداى ظلمت، و اينكه نور در حصارى از ظلمت است- بنا بر آنچه از او بما رسيده-، اين عقيده مورد تكذيب نصارى و پذيرش مجوس قرار گرفت.
پرسيد: از مجوس بفرماييد كه آيا خداوند بر ايشان پيامبرى مبعوث فرمود؟ زيرا من در ايشان كتابى محكم و مواعظى رسا و مثالهايى شافى يافته‏ام، و نيز آنان به ثواب و عقاب معتقد و برخوردار از دستوراتى دينى بوده و همه آن را رعايت مى‏كنند.
فرمود: هيچ امّتى نيست مگر اينكه در ميانشان انذار دهنده‌‏اى بوده، و در ميان مجوس نيز پيامبرى با كتاب مبعوث شده، ولى هر دو مورد انكار قوم واقع شدند.
پرسيد: او كه بود؛ زيرا مردم فكر مى‏كنند او خالد بن سنان بوده؟
فرمود: خالد؛ عربى بدوى بوده، نه پيامبر، و اين چيزى است كه مردم مى‏گويند.
پرسيد: آيا زردشت بوده؟
فرمود: زردشت با زمزمه (كلامى نامفهوم و دور از ذهن و مخالف حقّ) نزد ايشان آمد و ادّعاى نبوّت كرد، گروهى بدو ايمان آورد، و گروهى منكرش شده و او را از شهر رانده و بيرون كردند و در همان جا خوراك درندگان صحرا شد.
پرسيد: بفرماييد آيا در تمام دهر مجوس به حقّ نزديكتر بوده يا عرب؟.
فرمود: عرب [ظاهراً مراد گروهى از مردم عرب است كه به دين حنيف رفتار مى‏كردند.] در زمان جاهليّت به دين حنيفى نزديكتر بود تا مجوس، زيرا مجوس به تمام انبياء كافر و منكر كتب ايشان بود، و هيچ اعتقادى به براهين اينان نداشته و از سنّتها و آثارشان نيز پيروى نكردند، و نيز كيخسرو پادشاه مجوس در دهر أوّل سيصد نفر از انبياء را بقتل رساند، و مجوس پس از جنايت غسل نمى‏كرد، و عرب از آن غسل مى‏كرد، و اين عمل از پاكترين قوانين حنيفيّه است، مجوس ختنه نمى‏كرد و عرب انجام مى‏داد، و آن از سنّتهاى انبياء مى‏باشد، و اوّلين فردى كه ختنه كرد حضرت إبراهيم خليل اللَّه بود، و مجوس مردگان خود را غسل نمى‏داد و كفن نمى‏كرد، ولى عرب همه را رعايت مى‏كرد، مجوس را عادت بر اين بود كه مردگان خود را به صحرا و بيابان مى‏انداخت، ولى عرب در قبر مدفون ساخته و بخاك مى‏سپرد، و اين همان شيوه و سنّت انبياء بود، زيرا نخستين فردى كه برايش قبرى حفر شد حضرت آدم أبو البشر بود كه به خاك سپرده شد، و مجوس نزديكى با مادران و نكاح با دختران و خواهران را جايز مى‏دانست و عرب همه آنها را تحريم كرده بود. مجوس منكر خانه خدا بوده و نامش را خانه شيطان گذارده، و عرب آهنگ آن كرده و تعظيمش مى‏كرد و مى‏گفت: «خانه پروردگار ما»، و به كتب تورات و انجيل معتقد بود و از أهل كتاب پرسش نموده و از همانها مى‏گرفت، و قوم عرب در همه اسباب از مجوس به دين حنيف نزديكترند.

اگرچه احادیث در مورد زردشت کمی متفاوت است ولی بعضاً می‌توان میان آنها را با هم جمع نمود (مثلاً با این قول که چند زردشت در طول تاریخ ظهور کرده‌اند که برخی پیامبر و برخی شیاد بوده‌اند، در کتاب شرح فقیه صحبت از ابراهیم زردشتی است که کتاب زند را می‌آورد و بعد کتاب پادزند را در شرح آن می‌نویسد و می‌گوید این همان کتاب است که سوزاندید و مردم هم آنها را آسمانی دانسته و به آن عمل می‌کنند)، اما آنچه که در پاسخ به سؤال شما می‌تواند کمک کند توجه به این نکته از حدیث فوق است که عرب جاهلیت به آیین حنفی حضرت ابراهیم علیه‌السلام نزدیک‌تر بوده‌اند تا مجوس که دین غالب ایرانیان زمان ساسانیان بود. این موضوع شاید بتواند خوشحالی مؤمنین از شکست ایران را توضیح بدهد.

victoryone;567242 نوشت:
ولی ایرانیان ادعای یکتا پرستی همیشگی می کنند !

سوال بعد اینکه چرا آتش می پرستیدند ؟

ظاهراً این ادعای ایرانیان چندان درست نیست، اگرچه نتیجه‌گیری قاطع نیاز به دقت بالاتری دارد اما مطابق با حدیث شریف علوی اصحاب رسّ که در قرآن به عنوان یکی از اقوام معذب نام برده شده ارتباطی با ایرانیان داشته‌اند، اجدادشان بوده‌اند یا خیر را نمی‌دانم، ولی آنقدر ارتباط داشته‌اند که بخشی از فرهنگ امروزی ما از آنها گرفته شده است، به طور خاص نام ماه‌های دوازده‌گانه‌ی شمسی از نام دوازده شهر ایشان گرفته شده است و پادشاه ایشان یکی از نوادگان نمرود زمان حضرت ابراهیم علیه‌السلام بوده است و خود اصحاب رسّ تقریباً مربوط به ۳۰۰۰ سال پیش و نزدیک به زمان حضرت سلیمان علیه‌السلام بوده‌اند. ایشان به احصاب رسّ معروف شدند چون پیامبرشان را در زمین دفن کردند (رسّوا نبیّهم) و نام رودخانه‌ای که از کنار ایشان می‌گذشته هم رود رسّ نام داشته است که احمالاً بعد از ایشان به این نام نامیده شده باشد و برخی رودخانه‌ی ارس را همان رود می‌دانند. عذاب قوم رسّ دربرگرفته‌شدن ایشان با آتش از آسمان و زمین بوده است که به نظر می‌رسد ایشان باید با یک فوران آتشفشانی عذاب شده باشند و البته در ناحیه‌ی اردبیل کوه سبلان را داریم که هم برای زردشتیان مقدس است و هم جنبه‌ی تاریخی زیادی دارد و هم اتشفشان است. همچنین درختی که اصحبا رسّ می‌پرستید و دور آن و دور جوانه‌های گرفته شده از آنها عبادت می‌کردند درختان صنوبر بوده است و مطلعی می‌گفتند که اکنون هم اطراف رود ارس از این درخت بسیار است و اولین این درختان مطابق با آن حدیث شریف بعد از طوفان نوح علیه‌السلام توسط یکی از فرزندان ایشان کاشته شد که بعدها اصحاب رسّ همان درخت را می‌پرستیدند و جوانده‌هایی که از آن گرفته بودند را. همچنین توجه در حدیث مزبور مطالب جالبی را در مورد فرهنگ ایران باستان به ما می‌آموزد که امروزه به نحوی دیگر (والبته اشتباه) بیان می‌کنند، مانند جشن‌هایی که در هر ماه برگزار می‌شده است، مانند جشن مهرگان، تیرگان و ... ، امروزه اینطور گفته می‌شود که هر ماه یک اسم دارد و روزهای ماه هم اسمهایی دارد و اگر اسم یک روز از ماه با اسم آن ماه یکی باشد آن روز را جشن می‌گرفته‌اند، حال آنکه مطابق حدیث اینطور نبوده است، ماه‌ها اسم‌های دیگری داشته‌اند و این اسم شهرها بوده است که در هر ماه در هر روز خاص از آن ماه در یکی از دوازده شهر اصحاب رسّ جشنی گرفته می‌شده است، به این ترتیب مردم کم‌کم اینطور عادتشان شد که بگویند این روز از این ماه جشن مثلاً فروردین می‌باشد، بعد اسم آن شهر کم‌کم هم روی آن ماه ماند و هم روی ان روز خاص از آن ماه ... این روایت با روایت امروزی که بیان می‌شود خیلی متفاوت است و البته به نظر منطقی‌تر هم می‌رسد. شروح حدیث را در بسیاری از کتب از جمله علل‌الشرایع شیخ صدوق می‌توانید مطالعه بفرمایید.
همچنین در برخی کتب تاریخی اسلامی اطلاعاتی در مورد برخی از پادشاهان کیانی ایران باستان هم آمده است که چندان با مطالبی که امروزه در موردشان گفته می‌شود سازگاری ندارد ...

در مورد پرستش آتش توسط مجوس هم البته نمی‌دانم چقدر صحت دارد و بیشتر فکر می‌کنم برایشان مقدس باشد تا آن را بپرستند و در واقع از آن انتظار ظهور منجی خود را دارند، اما در هر صورت در حدیثی آمده بود که یکی از زردشت‌ها ادعای نبوت کرد و دروغ می‌گفت، مردم متوجه شدند و او را آتش زدند، مریدان او اما مردن او را باور نکردند و معتقد بودند که او از آتش بیرون خواهد آمد و منتظرش هستند، شاید به همان آتشی که زردشتشان در آن سوخت شعله‌ای گرفته‌اند و سعی کرده باشند که در آتش‌کده‌ها آن را همواره روشن نگاه‌دارند تا زردشتشان بتواند از آن خارج شود، یا چیزی شبیه به این، چون روشن نگاه داشتن آتش برایشان خیلی مهم بوده است. مگرنه سابقه‌ی آتش‌پرستی به قابیل لعنه‌الله برمی‌گردد که تقریباً همزمان با شیث هبة الله که کعبه را بنا کرد او هم در کوه‌های مکه (که به همراه طهمورث فرزندش آنجا زندگی می‌کرد) خانه‌ای برای آتش بنا کرد چون به فریب شیطان گمان می‌کرد اینکه قربانی هابیل پذیرفته شد و قربانی او پذیرفته نشد بخاطر این بوده است که هابیل نه خداوند واحد که آتش را می‌پرستیده است. این مطلب اخیر در کتاب اثبات‌الوصیّة آمده است اگر تمایل داشتید بیشتر مطالعه کنید و البته دقت کنید که آیین باطل قابیل با طوفان حضرت نوح علیه‌السلام برچیده شد و این آتش‌پرستی اگر آتش‌پرستی باشد هم ادامه‌ی آن سنت قدیمی‌تر نیست چون در طوفان تمام کفار و مشرکین مردند.

[SPOILER]ان شاء الله دوستان دیگر هم در حواشی موضوع اصلی نظر بگذارند :Gol:[/SPOILER]
یا علی

[=Microsoft Sans Serif]آنچه که باید گفته می‌شد، گفته شد. اگر قرار بر کپی کردن است، هرکسی می‌تواند برای اینکه اشتباه خود را بپوشاند، هزاران برگ از نوشتارها و تارنگارهای متفاوت بگیرد و بیاورد تا در پایان کسی متوجه نشود چه شد! (همانند فروشندگانی که آنقدر سخن‌درازی می‌کنند که طرف دیگر نمی‌تواند بیندشد).

شگفت اینجاست که مسلمانان برای اثبات مبانی خود، تنها دیدگاه بزرگان خود را می‌پذیرند(و دیدگاه دیگران را نه)؛ و برای اثبات یا رد مبانی دیگر ادیان، بازهم تنها دیدگاه بزرگان خود را بن‌مایه قرار دهند (چوب دو سر طلا)!
طبیعی است که با چنین دیدی، گفت و گو به جایی نمی‌رسد (چون میزان و معیار گفت و گو، یکسان نیست). مسلمانان زردشتیان، مسیحیان، یهودیان و ... را گمراه می‌خوانند؛ آنان نیز، مسلمانان را گمراه می‌خوانند.
آنان که می‌اندیشند، یک جرقه برایشان بس است و خود می‌دانند که این سخن‌درازی‌ها، برای چه است.

بدرود

آبـرنـگـ;568230 نوشت:
[="Microsoft Sans Serif"]آنچه که باید گفته می‌شد، گفته شد. اگر قرار بر کپی کردن است، هرکسی می‌تواند برای اینکه اشتباه خود را بپوشاند، هزاران برگ از نوشتارها و تارنگارهای متفاوت بگیرد و بیاورد تا در پایان کسی متوجه نشود چه شد! (همانند فروشندگانی که آنقدر سخن‌درازی می‌کنند که طرف دیگر نمی‌تواند بیندشد).

شگفت اینجاست که مسلمانان هم برای مبانی خود، دیدگاه بزرگان خود را می‌پذیرند(و دیدگاه دیگران را نه)؛ و برای اثبات یا رد مبانی دیگر ادیان، بازهم دیدگاه بزرگان خود را بن‌مایه قرار دهند (چوب دو سر طلا)!
طبیعی است که با چنین دیدی، گفت و گو به جایی نمی‌رسد (چون میزان و معیار گفت و گو، یکسان نیست). مسلمانان زردشتیان، مسیحیان، یهودیان و ... را گمراه می‌خوانند؛ آنان نیز، مسلمانان را گمراه می‌خوانند.
آنان که می‌اندیشند، یک جرقه برایشان بس است و خود می‌دانند که این سخن‌درازی‌ها، برای چه است.

بدرود

باسلام
باکمال احترام این خودشمابودیدکه به عقایدتان شک داشتید!!!!!
یکجابرای تاییدحرف خودسخن ازامام صادق بیان کردید
یکجای دیگه یک سخن راردکردید
اکنون هم توان پاسخ رانداریدچون درمقابل حق سخنی نیست
وبه حاشیه میرود
یاحق

victoryone;565978 نوشت:
چرا مومنان از پیروزی رومیان بر فارسیان خشنود می شوند ؟

سلام
در اينكه منظور از خوشحالى مسلمانان در آن روز چيست؟ جمعى گفته‏ اند منظور خوشحالى از پيروزى روميان است هر چند آنها نيز در صف كفار بودند، اما چون داراى كتاب آسمانى بودند پيروزى آنها بر مجوسيان مشرك يك مرحله از پيروزى" توحيد" بر" شرك" بود.
و بعضى افزوده ‏اند: مؤمنان از اين خوشحال شدند كه اين حادثه را به فال نيك گرفتند و دليلى بر پيروزى آنها بر مشركان.
يا اينكه شادى آنان از اين بود كه عظمت قرآن و صدق پيشگويى قاطع آن كه خود يك پيروزى مهم معنوى براى مسلمين محسوب مى‏شد در آن روز ظاهر گشت.
اين احتمال نيز بعيد به نظر نمى ‏رسد كه پيروزى روميان مقارن بود با يكى از پيروزيهاى مسلمين بر مشركان بخصوص اينكه در بعضى از كلمات مفسران بزرگ آمده كه اين پيروزى مقارن پيروزى" بدر"، و يا مقارن" صلح حديبيه" بود كه آن نيز در نوع خود يك پيروزى بزرگ محسوب مى‏شد. مخصوصا تعبير بنصر اللَّه نيز تناسب با اين معنى دارد.
خلاصه، مسلمانان در آن روز از جهات مختلفى خوشحال شدند:
از پيروزى اهل كتاب بر مجوسيان كه صحنه‏اى از غلبه خداپرستى بر شرك بود.
از پيروزى معنوى به خاطر ظهور اعجاز قرآن.
و از پيروزى مقارن آن كه احتمالا" صلح حديبيه" يا يكى ديگر از فتوحات مسلمين بود.

victoryone;567242 نوشت:
ولی ایرانیان ادعای یکتا پرستی همیشگی می کنند !

همه مشرکین ادعای توحید دارند از جمله بت پرستان قریش و ایران باستان:
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿سوره لقمان، آیه ٢٥﴾
و هرگاه از آنان سؤال کنی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟» مسلّماً می‌گویند: «اللّه»، بگو: «الحمد للّه (که خود شما معترفید)!» ولی بیشتر آنان نمی‌دانند!

أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَىٰ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ ﴿سوره زمر:آیه ٣﴾
آگاه باشید که دین خالص از آن خداست، و آنها که غیر خدا را اولیای خود قرار دادند و دلیلشان این بود که: «اینها را نمی‌پرستیم مگر بخاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند»، خداوند روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشتند داوری می‌کند؛ خداوند آن کس را که دروغگو و کفران‌کننده است هرگز هدایت نمی‌کند!

آبـرنـگـ;568230 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]آنچه که باید گفته می‌شد، گفته شد. اگر قرار بر کپی کردن است، هرکسی می‌تواند برای اینکه اشتباه خود را بپوشاند، هزاران برگ از نوشتارها و تارنگارهای متفاوت بگیرد و بیاورد تا در پایان کسی متوجه نشود چه شد! (همانند فروشندگانی که آنقدر سخن‌درازی می‌کنند که طرف دیگر نمی‌تواند بیندشد).

شگفت اینجاست که مسلمانان هم برای مبانی خود، دیدگاه بزرگان خود را می‌پذیرند(و دیدگاه دیگران را نه)؛ و برای اثبات یا رد مبانی دیگر ادیان، بازهم دیدگاه بزرگان خود را بن‌مایه قرار دهند (چوب دو سر طلا)!
طبیعی است که با چنین دیدی، گفت و گو به جایی نمی‌رسد (چون میزان و معیار گفت و گو، یکسان نیست). مسلمانان زردشتیان، مسیحیان، یهودیان و ... را گمراه می‌خوانند؛ آنان نیز، مسلمانان را گمراه می‌خوانند.
آنان که می‌اندیشند، یک جرقه برایشان بس است و خود می‌دانند که این سخن‌درازی‌ها، برای چه است.

بدرود

جناب آبرنگ،
اینکه شما اصرار دارید کپی کردن مطلب بزرگ دیگری اشکال دارد را متوجه نمی‌شوم، به هر حال کسی که مطلبی را کپی می‌کند لابد به این نتیجه رسیده است که آن نوشتار پاسخ خوبی در خود دارد مگرنه مطلب دیگری را می‌آورد، خوب نیست که بر این اساس حرفهای زده شده را رد کنیم و آن را با گل‌آلود کردن آب برای دیگران یا گیج کردن خریدار توسط فروشنده مقایسه نماییم.
از طرف دیگر اینجا یک سایت اسلامی است و نظرات علمای اسلام و کتب نوشته شده توسط ایشان بعد از قرآن و احادیث معصومین علیهم‌السلام از منابع اصلی است که در این سایت معتبر شناخته می‌شوند، با این وجود بحث‌هایی در تاپیک‌های دیگر بوده است و شما هم دیده‌اید که کارشناسان سایت و دوستان از کتاب‌های یهودیان و مسیحیان هم شاهد مثال آورده‌اند، چنانکه در همین تاپیک هم دوستان از کتاب‌های زردشتیان مطالبی را آوردند، فکر هم نکنم خلاف قوانین سایت باشد اگر شما از کتاب‌های علمای زردشتی مطلبی را نقل قول کنید یا حتی کپی و پیست کنید.
بعد اینکه بفرمایید هر کس خود را بر مسیر صلاح می‌داند و باقی را گمراه در بحث قبلی خدمتتان عرض کردم که اینطور نیست:

نقل قول:
در مورد این هم که فرمودید دینی را دوست دارید که شیعه از سنی بهتر شمرده نشود و مسلمان از مسیحی برتر شمرده نشود این گفته‌اتان درست نیست، چون به راحتی از شما می‌پرسند اگر داشتن دین در تکامل انسان نقشی ندارد اصلاً برای چه باید دین داشت؟ اگر هم نقش دارد در این صورت مسلم است که دین درست است که این نقش را به صورت اتمّ خود دارد ... البته حرف حقیر هم سر مسلمین یا شیعیان شناسنامه‌ای نیست ... هر کسی بگوید مسلمانم و مانند آنها رفتار کند از مجازات‌های حداکثر دنیایی فرار کرده است چون قظاوت در دنیا بر اساس ظاهر است، مثل قضاوت در دادگاه‌های دنیا که بر اساس مدارک است، اما عدالت خداوند محدود به دنیا نیست و در واقع اصل آن هم در قیامت است و بعد از آن ... با این حساب یک شیعه نمی‌تواند بگوید که من از یک سنی بهتر هستم، ولی اگر با عقل و فطرتش درستی شیعه را متوجه شده باشد می‌تواند بگوید که مذهب شیعه مذهب بالاتری است، یا می‌تواند بفهمد که چرا مسیحیت در شرک هستند که نشانه‌ی جهلشان است و غیره.

مسلمانی اگر بگوید اسلام بهترین دین است منظورش این نیست که خود او بهترین فرد است بلکه صحبتش بر سر ایدوئولوژی‌ای است که برای خود برگزیده است و طبیعی است که اگر آن را بهترین نمی‌دید به دنبال بهتر از آن می‌رفت (به شرط عقل سالم و انصاف). اینکه شما ابتدا می‌فرمایید «آنچه که باید گفته می‌شد گفته شد» و دست آخر هم می‌فرمایید «آنان که می‌اندیشند یک جرقه برایشان بس است» آیا منظورتان این نیست که شما تنها کسی هستید که اینجا بر مسیر صلاح هستید و برای نجات کسانی که امیدی بر نجاتشان باقی مانده است جرقه‌ای زده‌اید که آنها راه را پیدا کنند، آیا خود این کار به این معنی نیست که امثال حقیر را در ضلالت می‌بینید و خود را نجات‌یافته؟ با این وجود حقیر به این موضع‌گیری شما اشکال نمی‌گیرم، چنانکه اگر یهودی دین خود را بهتر بداند به او ایراد نمی‌گیرم، اگر اهل یافتن حقیقت هستید می‌شود بدون تعصب بحث کرد، ما از علمای خود دلیل می‌آوریم و شما هم با اینکه مسلمان هستید ولی از علمای زردشتی مطالبتان را بیاورید، با این وجود ان شاء الله تصدیق می‌کنید که اطلاعات ما (به هر دلیلی که اینجا جای بحث روی آن نیست) از ایران باستان بسیار محدود است، بسیاری از نظریاتی که امروز در مورد زردشت هست می‌تواند (فقط احتمالش را دادم) که حدس و گمان باشد، یا ساخته و پرداخته‌ی ساسانیانی که در زمان ایشان به لحاظ ساختار طبقاتی جامعه مردم عادی سواد نوشتن نداشتند و در نتیجه قدرت ثبت تاریخ را نداشتند. در رابطه با دین مجوس چند بحث متفاوت اهمیت می‌یابد، یکی تاریخچه‌ی دین مجوس، دوم وضعیت اعتقادی ایشان در زمان صدر اسلام و انتهای ساسانیان، سوم وضعیت اعتقادی ایشان در زمان حاضر، اینها هر کدام بحث جداگانه‌ای دارند. مثلاً اعتقاد یهود امروزی نیست که عزیر را پسر خدا بدانند، حال آنکه در زمان رسول خدا لااقل گروهی از ایشان که در شبه‌جزیره‌ی عربستان بودند چنین اعتقادی داشتند، خودشان منکرند ولی هم قرآن به آن اشاره دارد و هم برخی مناظراتشان در کتب حدیثی ما ثبت شده است، پس بحث بر اساس اعتقادات امروزی زردشتیان هم برای فهمیدن شرایط ایشان در صدر اسلام و در زمان ساسانیان کاملا قطعی نمی‌باشد، اگرچه می‌تواند به هر حال به بحث کمک کند.
و در پایان اینکه برخی از نظراتی که گذاشته شده است مضمون احادیث اسلامی است و احادیث بحثشان با نظر علمای اسلام متفاوت است، عترت خدا یکی از دو ثقل هدایت است برای یک مسلمان، اینکه شما بفرمایید یک مسلمان نباید مثلاً دین زردشتی را از احادیث اهل بیت علیهم‌السلام بشناسد تا حدودی مشابه نظر افرادی است که اهل بیت علیهم‌السلام را برای مقاصد خود از سمت‌های حکومتی و علمی کنار گذاردند و سعی کردند اثربخشی ایشان را کم‌رنگ کنند ... و البته این رویکرد شایسته‌ی یک شیعه نیست. اگر می‌بینید گاهی نسبت به برخی احادیث تردید وارد می‌شود به جهت این است که در زمان غیبت به معصوم علیه‌السلام دسترسی مستقیم نداریم و علم رجال برای همین مواقع است، اما اینکه فقط به صرف دوست نداشتن محتوی حدیث آن را رد کنید کار شایسته‌ای نیست.

ان شاء الله شاهد ادامه‌ی حضور فعال و علمی شما در این تاپیک و سایر تاپیک‌های سایت باشیم :Gol:

[="Microsoft Sans Serif"]

owari;568306 نوشت:
جناب آبرنگ،
اینکه شما اصرار دارید کپی کردن مطلب بزرگ دیگری اشکال دارد را متوجه نمی‌شوم، به هر حال کسی که مطلبی را کپی می‌کند لابد به این نتیجه رسیده است که آن نوشتار پاسخ خوبی در خود دارد مگرنه مطلب دیگری را می‌آورد، خوب نیست که بر این اساس حرفهای زده شده را رد کنیم و آن را با گل‌آلود کردن آب برای دیگران یا گیج کردن خریدار توسط فروشنده مقایسه نماییم.
من مخالف کپی کردن نیستم؛ چراکه بیشتر ما، از روی سخن بزرگانمان سخن می‌گوییم. سخن من بر سر کوتاهی نوشته‌هاست همانگونه که در نوشته‌ی پیشین نیز گفتم: «اگرهم کپی می‌کنید، چکیده‌اش را بنویسید» چون سخن‌درازی، نشان از سستی دانش آدمی دارد (جهل بپوشی به سخن‌آوری). برادر «ملاصدرا» برای یک‌خط نوشته‌ی من، ده‌ها خط، نوشته‌ی کپی‌شده آورده‌اند؛ اگر من هم بخواهم همانند ایشان رفتار کنم، می‌توانم برای هر خط از آن‌ ده‌ها خط، ده‌ها خط دیگر نوشته‌ی کپی‌شده بیاورم و همانند ایشان، کاری کنم که دیگر رغبتی برای خواننده نماند که پرچونگی مرا بخواند. هنگامی که گفته می‌شود «چکیده نویسی» انجام شود، برای این است که طرف برود در مورد آن موضوع پژوهشی کند، سپس چکیده‌ی سخن را بنویسید (وگرنه طومار نویسی که کاری ندارد).
ایشان تفاوت «وجود» با «موجود» را نمی‌دانند (یا خود را به نداستن می‌زنند) هنگامی هم که بهشان گفته می‌شود: این سخن اشتباه است، می‌گوید: آرایه‌ی ادبی‌اش را بیاورید!! (قرار نیست که من بیایم به خاطر اینکه دانش ادبی اشان پایین است، ساده‌ترین چیزها را باز کنم و گفتار را طولانی و خسته‌کننده کنم!!(ایشان در گفتار تاریخی‌ای در مورد ملکه‌ی سبا نیز، چنان بودند).
بروید کتاب زبان فارسی دوم دبیرستان، فصل نخست (‌آنجا که سخن از صافی‌های طبیعی و خودکار زبان است) را بخوانید تا ببینید آیا چنین جمله‌بندی‌هایی در زبان پارسی هست یا نه.
نقل قول:
بعد اینکه بفرمایید هر کس خود را بر مسیر صلاح می‌داند و باقی را گمراه در بحث قبلی خدمتتان عرض کردم که اینطور نیست:
شما دیدگاه مرا نادرست می‌دانید، من نیز دیدگاه شما را نادرست می‌دانم. شما از دید فقهی به دین نگاه می‌کنید، من از دید عرفانی؛ پس چون هیچ اشتراکی میان من و شما نیست، گفت و گو سودی در بر ندارد.
نقل قول:
آیا منظورتان این نیست که شما تنها کسی هستید که اینجا بر مسیر صلاح هستید و برای نجات کسانی که امیدی بر نجاتشان باقی مانده است جرقه‌ای زده‌اید که آنها راه را پیدا کنند، آیا خود این کار به این معنی نیست که امثال حقیر را در ضلالت می‌بینید و خود را نجات‌یافته؟
این یک رفتار آشکار است که آدمیان (همگی) خود را برتر از مخالفانشان می‌دانند؛ وگرنه با آن‌ها مخالفت نمی‌کردند و هم‌اندیش آن‌ها می‌شدند.
نقل قول:
با این وجود حقیر به این موضع‌گیری شما اشکال نمی‌گیرم، چنانکه اگر یهودی دین خود را بهتر بداند به او ایراد نمی‌گیرم، اگر اهل یافتن حقیقت هستید می‌شود بدون تعصب بحث کرد،
تعصب این است که پیش از گفت و گو، فرجام را بگوییم: «در مشرک بودن زردشتیان، هیچ شکی نیست»! اگر ایشان هیچ شکی در مشرک بودن آن‌ها ندارند، چرا گفت و گو می‌کنند؟!
نقل قول:
ما از علمای خود دلیل می‌آوریم و شما هم با اینکه مسلمان هستید ولی از علمای زردشتی مطالبتان را بیاورید، با این وجود ان شاء الله تصدیق می‌کنید که اطلاعات ما (به هر دلیلی که اینجا جای بحث روی آن نیست) از ایران باستان بسیار محدود است، بسیاری از نظریاتی که امروز در مورد زردشت هست می‌تواند (فقط احتمالش را دادم) که حدس و گمان باشد، یا ساخته و پرداخته‌ی ساسانیانی که در زمان ایشان به لحاظ ساختار طبقاتی جامعه مردم عادی سواد نوشتن نداشتند و در نتیجه قدرت ثبت تاریخ را نداشتند. در رابطه با دین مجوس چند بحث متفاوت اهمیت می‌یابد، یکی تاریخچه‌ی دین مجوس، دوم وضعیت اعتقادی ایشان در زمان صدر اسلام و انتهای ساسانیان، سوم وضعیت اعتقادی ایشان در زمان حاضر، اینها هر کدام بحث جداگانه‌ای دارند. مثلاً اعتقاد یهود امروزی نیست که عزیر را پسر خدا بدانند، حال آنکه در زمان رسول خدا لااقل گروهی از ایشان که در شبه‌جزیره‌ی عربستان بودند چنین اعتقادی داشتند، خودشان منکرند ولی هم قرآن به آن اشاره دارد و هم برخی مناظراتشان در کتب حدیثی ما ثبت شده است، پس بحث بر اساس اعتقادات امروزی زردشتیان هم برای فهمیدن شرایط ایشان در صدر اسلام و در زمان ساسانیان کاملا قطعی نمی‌باشد، اگرچه می‌تواند به هر حال به بحث کمک کند.
این سخنان در مورد همه‌ی دین‌ها هست.
خیلی از کارهای بزرگان اسلامی، امروزه از دید مردم نادرست است و ما می‌بینیم که کم‌کم آن‌ کارها، دارد برچیده و کارهای امروزین جایگزینش می‌شود.
البته همانگونه که شما و دیگر دوستان مسلمان، تلاش در انکار کارهای بزرگان اسلامی دارید، مردمان دیگر ادیان نیز، کارهای بزرگان خود را انکار می‌کنند (زیرا مردم دوست دارند اسطوره‌هایشان بی عیب باشد).

آبـرنـگـ;568329 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]من مخالف کپی کردن نیستم؛ چراکه بیشتر ما، از روی سخن بزرگانمان سخن می‌گوییم. سخن من بر سر کوتاهی نوشته‌هاست همانگونه که در نوشته‌ی پیشین نیز گفتم: «اگرهم کپی می‌کنید، چکیده‌اش را بنویسید» چون سخن‌درازی، نشان از سستی دانش آدمی دارد (جهل بپوشی به سخن‌آوری).
[=Microsoft Sans Serif]

جناب آبرنگ، سلام علیکم،
حرف شما در بالا در مورد حقیر درست است، حقیرر چون علم زیادی ندارم گاهی مطلبی را که می‌خواهم بگویم لغات مناسبش به ذهنم نمی‌رسد و یک جمله‌ام تبدیل به یک پاراگراف می‌شود و تازه باز معنا را آنطور که می‌خواستم نمی‌رساند، اینکه برخی قدرت نوشتن بهتری دارند و موجز ولی در عین حال رسا می‌نویسند حرفی درش نیست و این تقاضای شما هم تقاضای بجایی است، اما توجه داشته باشید که بحث این تاپیک داشت به بیراهه می‌رفت، چنین وضعیتی بر خلاف وضعیت حقیر که از سر کمی دانش زیاد می‌نویسم می‌تواند بین علما بیشتر بالا بگیرد، یک نفر می‌گوید تو فلان چیز را نمی‌دانی و او هم که عالم قهاری به این مسائل است یک دو جین کتاب برایش می‌آورد، چند پاراگراف که سهل است. این رویه هم البته درست نیست، بحث از روال طبیعی خودش خارج می‌شود و ارتباط‌ها همگی یک‌طرفه می‌شوند و هر کسی در مقام دفاع از خودش و نظریاتش و اعتقاداتش بلند خواهد شد ...
با توجه به اینکه دوستان دیگری که در این تاپیک هم‌صحبت شما بودند مشکل کم‌اطلاعی حقیر را ندارند اگر دو طرف به رجزخوانی و تحریک دیگر روی نیاورند حقیر مطمئن هستم که هر دو طرف می‌توانند با نوشتن موجز مطلب خود را بیان کنند ...

آبـرنـگـ;568329 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]ایشان تفاوت «وجود» با «موجود» را نمی‌دانند (یا خود را به نداستن می‌زنند) هنگامی هم که بهشان گفته می‌شود: این سخن اشتباه است، می‌گوید: آرایه‌ی ادبی‌اش را بیاورید!! (قرار نیست که من بیایم به خاطر اینکه دانش ادبی اشان پایین است، ساده‌ترین چیزها را باز کنم و گفتار را طولانی و خسته‌کننده کنم!!(ایشان در گفتار تاریخی‌ای در مورد ملکه‌ی سبا نیز، چنان بودند).
بروید کتاب زبان فارسی دوم دبیرستان، فصل نخست (‌آنجا که سخن از صافی‌های طبیعی و خودکار زبان است) را بخوانید تا ببینید آیا چنین جمله‌بندی‌هایی در زبان پارسی هست یا نه.

[=Microsoft Sans Serif]

خوب برادر عزیزم، همین حرفهای شما هر کسی را می‌تواند تحریک کند که برگردد و در پاسخ شما مطلبی را بگذارد که شما هم تحریک شوید ... اینجا قرار است تبلور عقول باشد نه مجموعه‌ای برای بررسی عکس‌العمل‌های علما در برخورد با تحریک‌های آزاردهنده ... کافیه هر دو طرف روی جملاتی که می‌خواهند به زبان بیاورند کمی بیشتر دقت کنند که خدای ناکرده با تحریک طرف مقابل به جای دعوت کردن از عقل او به هم‌اندیشی و تعقل احساسات و تعصبات او را به مبارزه دعوت نکنند.

آبـرنـگـ;568329 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]شما دیدگاه مرا نادرست می‌دانید، من نیز دیدگاه شما را نادرست می‌دانم. شما از دید فقهی به دین نگاه می‌کنید، من از دید عرفانی؛ پس چون هیچ اشتراکی میان من و شما نیست، گفت و گو سودی در بر ندارد.
این یک رفتار آشکار است که آدمیان (همگی) خود را برتر از مخالفانشان می‌دانند؛ وگرنه با آن‌ها مخالفت نمی‌کردند و هم‌اندیش آن‌ها می‌شدند.

[=Microsoft Sans Serif]

اتفاقاً حقیر هم با عرفان مخالف نیستم و البته فقه را هم در تقابل با عرفان نمی‌دانم، در تشیع عرفان بعد از شریعت است، یعنی شروع عرفان ترک حرام و انجام واجب است و این همان فقه است، کسی که هنوز بر مرز بهشت و جهنم قدم می‌زند و گاهی بهشت به او واجب می‌شود و گاهی جهنم به او واجب می‌گردد چطور می‌خواهد در عوالم بالا بال بزند و از شهد شهود بنوشد و جان بیند،

[=Microsoft Sans Serif]آنچه نادیدنیست آن بینید؟
ای کاش به جای نفی هرگونه اشتراک به دنبال پیدا کردن روزنه‌ای از اشتراکات باشیم که بتوانیم بر همان مبنا با هم صحبت کنیم تا گفتگویمان سودی هم داشته باشد، عاقل مشغول به کار بدون سود نمی‌شود
:Gol:
اینکه شما خود را از حقیر برتر بدانید باعث ناراحتی حقیر نیست، مدتهاست که دیده‌ام توانایی تغییر دادن دیگران را ندارم، با خداوند عز و جل تقسیم کار کرده‌ام، حقیر می‌گویم و خداوند اگر صلاح دانست آن را امروز یا ده سال بعد در ذهن مخاطبم جا می‌اندازد (خیلی وقتها هم درستش را در ذهن خودم جا می‌اندازد، الحمد لله :ok:).
[=Microsoft Sans Serif]
آبـرنـگـ;568329 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]تعصب این است که پیش از گفت و گو، فرجام را بگوییم: «در مشرک بودن زردشتیان، هیچ شکی نیست»! اگر ایشان هیچ شکی در مشرک بودن آن‌ها ندارند، چرا گفت و گو می‌کنند؟!
[=Microsoft Sans Serif]

شرایط عادی بر بحث برقرار نبود، در این شرایط عصبانیت بروز می‌کند، تعصب این است که در بحث در آرامش هم باز بخاطر نداشتن جواب کسی عصبانی بشود. اینجا شرایط تحریک کننده‌ی اعصاب زیاد وجود داشت و عصبانیت هر دو طرف قابل درکه. ان شاء الله در ادامه آرامش خودمان را حفظ نماییم و دیگری که مخالفمان هست را هم تحریک نکنیم.
البته خیلی وقتها پیش می‌آید که کسی در حال عادی هم بخواهد با عصبانیت موضع خودش را پیش ببرد که در این صورت مدیران انجمن کارشان این است که اثرات آن عصبانیت‌ها و تنش‌ها را از تاپیک بزدایند تا کسانی که می‌توانند در آرامش بحث کنند به کارشان ادامه دهند و عالَمی از این مباحثه سود ببرد. همه اینجا هستیم که کار فکری و تحقیقی کنیم، سؤال کنیم، بپرسیم، بحث کنیم، برای بحث مطالعه کنیم و نهایتاً بفهمیم، همه هم دوست داریم که به نتایجی برسیم که به کار دیگران هم بیاید یا لااقل به کار خودمان بیاید، پس به یکدیگر اجازه بدهیم که در کنار هم به این اهداف برسیم.

:Gol:
[=Microsoft Sans Serif]
آبـرنـگـ;568329 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif] این سخنان در مورد همه‌ی دین‌ها هست.
خیلی از کارهای بزرگان اسلامی، امروزه از دید مردم نادرست است و ما می‌بینیم که کم‌کم آن‌ کارها، دارد برچیده و کارهای امروزین جایگزینش می‌شود.
البته همانگونه که شما و دیگر دوستان مسلمان، تلاش در انکار کارهای بزرگان اسلامی دارید، مردمان دیگر ادیان نیز، کارهای بزرگان خود را انکار می‌کنند (زیرا مردم دوست دارند اسطوره‌هایشان بی عیب باشد).

خوب آن کارها را در تاپیک‌های متفاوت بیان کنید تا رویشان صحبت شود، حقیر مطلبی در این زمینه که فرمودید الآن به ذهنم نمی‌رسد، فقط یک مورد به ذهنم می‌رسد و آن اینکه بزرگی خدمت مفضل از بزرگان یاران امام صادق علیه‌السلام می‌رسد و از او می‌پرسد که آیا تراشیدن موهای زائد بدن ایرادی دارد؟ او می‌گوید که بله و باید از نوره استفاده کرد، او قبول نمی‌کند، خدمت امام صادق علیه‌السلام می‌روند و آن زمان امام علیه‌السلام در حمام عمومی بودند، سؤال می‌پرسند و امام می‌فرماییند نوره بهتر است ولی تراشیدن هم اشکالی ندارد، بعد هم اضافه می‌کنند که مفضل هم اگرچه جایگاه بالایی نزد ما دارد ولی معصوم از اشتباه نیست. بنابراین حرف شما را در مورد علمای بزرگ هم شاید بتوانم بفهمم ولی در مورد اهل بیت علیهم‌السلام فکر نمی‌کنم خودتان هم منظورتان بوده باشد.

در پایان جناب آبرنگ حرفهایی که زدم مخاطبش فقط شما نبودید، بیش از شما خودم بودم و هم‌پای شما دوستان دیگری که در بحث بودند. اگر قبول داریم که این حق همه‌ی اعضای سایت است که در فضای سالم‌تری بتوانند یاد بگیرند و اطلاعاتشان را به اشتراک بگذارند اجازه بدهیم که محیط انجمن سالم‌تر بماند و بحث‌ها با آرامش بیشتری جلو برود. :Gol:
یا علی

[="Microsoft Sans Serif"]

owari;568346 نوشت:
ای کاش به جای نفی هرگونه اشتراک به دنبال پیدا کردن روزنه‌ای از اشتراکات باشیم که بتوانیم بر همان مبنا با هم صحبت کنیم تا گفتگویمان سودی هم داشته باشد، عاقل مشغول به کار بدون سود نمی‌شود

یک برنامه کودک! هست که نامش را گذاشته‌اند: «فیلم خنده‌دار» اما از دید من، این برنامه، درون‌مایه‌ای برابر با یک نوشتار هزاربرگیِ روان‌شناسی دارد که نشان می‌دهد فرجام گفت و گو میان دگراندیشان چگونه است.
واقعا زیباست!
من به درستی این برنامه، هر روز بیشتر باور پیدا می‌کنم.

victoryone;567242 نوشت:
ولی ایرانیان ادعای یکتا پرستی همیشگی می کنند !

سوال بعد اینکه چرا آتش می پرستیدند ؟

خودت هم میگی ادعا می کردند چون اصل زرتشت یکتا پرستی بوده

ولی اگه بعدش رو نگاه کنی و هنوز هم آثاری باقی هست می بینی که داشتند بت می پرستیدند

tah;569212 نوشت:
خودت هم میگی ادعا می کردند چون اصل زرتشت یکتا پرستی بوده

ولی اگه بعدش رو نگاه کنی و هنوز هم آثاری باقی هست می بینی که داشتند بت می پرستیدند

با سلام
آنگونه که میگوید نیست دوست گرامی
در آئین زرتشت اشیاء به دو نوع تقسیم شده است: خوب و بد.
خوب ها یک مبداء دارند و آن اهورامزدست یا سپند مینو.
و بدها هم مبداء دیگرى به نام اهریمن یا انگره مینو دارند که ناپاک و پلید است .

براساس این ادعا است که مورخان و علماء اسلامى زرتشت را ثنوى مذهب دانسته اند.
شهرستانى مى گوید: «المجوس اثبتوا اصلین ... الا ان المجوس الاصلیه زعموا ان الاصلین لا یجوز ان یکونا قدیمیین ازلیین» و این اشاره به ازلى بودن نور و ظلمت دارد.
نور ازلى و ذاتى است و ظلمت حادث از غیر نور است .
بنابراین ثنویت مخصوص قوم مجوس است.
در تلقى علماء اسلامى کیش مجوس جهان را داراى دو صانع و خالق مى داند: یزدان و اهریمن از وحشت پدید آمد. پارسیان ایزد تعالى را هرمزد و ایزد و یزدان گویند و به وجود پروردگار اقرار داشتند.
گروهى از ایشان آتش را پرستیده اند و مذهب آنان در آتش ‍ پرستى همان بوده است که مذهب بت پرستان عرب در رابطه با بت پرستى.
مذهب ثنوى این مردم همان را مى گوید که زرتشت گفته است: صانع دو است؛ نور که صانع خیر است و تاریکى که صانع شر است.
و این دو صانع را قدیم گویند.
لاهیجى مى گوید: گبر که مجوس نام دارند، مبداء افعال را دو چیز مى دانند؛ یکى فاعل خیر و آن را یزد گویند و یکى فاعل شر و آن را اهریمن گویند. جوزف گئر ایران شناس معروف مى گوید: در بلخ از زرتشت پرسیدند::Sham:
این پروردگار بزرگ کیست؟
زرتشت در پاسخ گفت: پروردگار دانا و فرمان رواى بزرگ جهان.
از زرتشت پرسیده شد: آیا تو معتقدى که او همه چیزهای جهان را آفریده است؟
زرتشت مى گوید: او هر چه را خوب است، آفریده است.
زیرا اهورامزدا جز نیکوئى به کارى توانا نیست.
از زرتشت سؤال شد: پس ‍ زشتى ها و پلیدى ها ساخته کیست؟
زرتشت مى گوید: زشتى ها و پلیدى ها را انگرمئو یعنى اهریمن به این جهان آورده است.
به زرتشت مى گویند: بنابراین دو جهان و دو خدا وجود دارد؟ :Sham:
زرتشت مى گوید: آرى!:Narahat az:
در جهان دو آفریدگار هست.
گیرشمن مى گوید: آئین زرتشتى مبتنى بر توحید نبود، ولى در عهد ساسانى بر اثر نفوذ ادیان بزرگ (مسیحیت و یهود) وحدت را پذیرفت.

.

رضا;569610 نوشت:
با سلام
آنگونه که میگوید نیست دوست گرامی
در آئین زرتشت اشیاء به دو نوع تقسیم شده است: خوب و بد.
خوب ها یک مبداء دارند و آن اهورامزدست یا سپند مینو.
و بدها هم مبداء دیگرى به نام اهریمن یا انگره مینو دارند که ناپاک و پلید است .

براساس این ادعا است که مورخان و علماء اسلامى زرتشت را ثنوى مذهب دانسته اند.
شهرستانى مى گوید: «المجوس اثبتوا اصلین ... الا ان المجوس الاصلیه زعموا ان الاصلین لا یجوز ان یکونا قدیمیین ازلیین» و این اشاره به ازلى بودن نور و ظلمت دارد.
نور ازلى و ذاتى است و ظلمت حادث از غیر نور است .
بنابراین ثنویت مخصوص قوم مجوس است.
در تلقى علماء اسلامى کیش مجوس جهان را داراى دو صانع و خالق مى داند: یزدان و اهریمن از وحشت پدید آمد. پارسیان ایزد تعالى را هرمزد و ایزد و یزدان گویند و به وجود پروردگار اقرار داشتند.
گروهى از ایشان آتش را پرستیده اند و مذهب آنان در آتش ‍ پرستى همان بوده است که مذهب بت پرستان عرب در رابطه با بت پرستى.
مذهب ثنوى این مردم همان را مى گوید که زرتشت گفته است: صانع دو است؛ نور که صانع خیر است و تاریکى که صانع شر است.
و این دو صانع را قدیم گویند.
لاهیجى مى گوید: گبر که مجوس نام دارند، مبداء افعال را دو چیز مى دانند؛ یکى فاعل خیر و آن را یزد گویند و یکى فاعل شر و آن را اهریمن گویند. جوزف گئر ایران شناس معروف مى گوید: در بلخ از زرتشت پرسیدند::Sham:
این پروردگار بزرگ کیست؟
زرتشت در پاسخ گفت: پروردگار دانا و فرمان رواى بزرگ جهان.
از زرتشت پرسیده شد: آیا تو معتقدى که او همه چیزهای جهان را آفریده است؟
زرتشت مى گوید: او هر چه را خوب است، آفریده است.
زیرا اهورامزدا جز نیکوئى به کارى توانا نیست.
از زرتشت سؤال شد: پس ‍ زشتى ها و پلیدى ها ساخته کیست؟
زرتشت مى گوید: زشتى ها و پلیدى ها را انگرمئو یعنى اهریمن به این جهان آورده است.
به زرتشت مى گویند: بنابراین دو جهان و دو خدا وجود دارد؟ :Sham:
زرتشت مى گوید: آرى!:Narahat az:
در جهان دو آفریدگار هست.
گیرشمن مى گوید: آئین زرتشتى مبتنى بر توحید نبود، ولى در عهد ساسانى بر اثر نفوذ ادیان بزرگ (مسیحیت و یهود) وحدت را پذیرفت.

.

علاقه ای به دینی مثل زرتشت ندارم اما نمیشه گفت یکتا پرست نبودن چون موضوع بر میگرده به هزاران سال پیش
از کجا معلوم زرتشت واقعا همچین حرفی زده باشند وقتی که کتاب اون ها تحریف شده

دین مسیح و حضرت عیسی هم یکتا پرست بودند اما قضییه تثلیث به میان اومده

tah;569639 نوشت:
علاقه ای به دینی مثل زرتشت ندارم اما نمیشه گفت یکتا پرست نبودن چون موضوع بر میگرده به هزاران سال پیش
از کجا معلوم زرتشت واقعا همچین حرفی زده باشند وقتی که کتاب اون ها تحریف شده

دین مسیح و حضرت عیسی هم یکتا پرست بودند اما قضییه تثلیث به میان اومده

سلام علیکم برادر عزیزم،
رجوع نمایید به اینجا.
[SPOILER]برخی معتقدند که واژه‌ی زندیق معرب واژه‌ای مانند زندیّ یا زنددین است که منسوب است به کتاب زِند که کتاب مجوسیان بوده است و البته از این واژه به طور واضح برداشت موحّد بودن نمی‌شود.[/SPOILER]
یا علی

موضوع قفل شده است