چرا خدا هیچ عنایتی به من نمی کند؟

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا خدا هیچ عنایتی به من نمی کند؟
سلام علیکم من چند ماه میشه که مراقبه میکنم ،با اخلاص به انجام واجبات،وترک محرمات. تنها تو اتاقم نشسته بودم ،بعدیک مرتبه حرفایی شیطانی که انگار کسی بهم تلقین می کرد که  در اوج ناامیدی دلم شکست یک مرتبه متوجه چیزی شدم، اشک هاحلقه زد گوشه چشمام(من جوری هستم که خیلی سخت ودیر اشک هام می یاد احساس کردم کسی پیش من نشسته درحالی که او را نمیدیدم،به من تلقین می کرد ولی وجودش را احساس کردم،وهر آنچه که او می گفت برزبانم آوردم،وبا حالت عجیب گریه وناله کردم ،وتوبه خالصانه کردم حرفا های... زیادی زدم،پایان حرف هایم این بود،خدابرای خشنودی تو ونشکستن دل امام زمان ارواحنافداه دیگه سمت هیچ گناهی نمیرم،اون جوری که دوست داری منو تربیت کن،مثل شهید گنمام ابراهیم هادی((که رفیق شهیدم هستش بعضی مواقع باهاش درد ودل میکنم باشم...))بعداز یک مناجات حال خوبی داشتم  با حالت گریه به خواب رفتم، والحمدالله تا حدودی رو قولی که به خدا دادم ایستادم. پس چرا بعداز توبه خالصانه ای که کردم هیچ چیزی از خدا برای عطا نشد(هیچ تغییری نکردم)؟ (مگر خداوند مشتاق بازگشت بنده گناهکار وتوبه کار نیست حدیث قدسی هم داریم در مورد این موضوع) پس چرا آغوش محبتش رو بر روی من باز نکرد؟ (هرآنچه که فرمودین((سبک شام بخورم،ساعت کوک کنم،آیه آخر سوره کهف رو بخونم،از خدا بخوام تا صبح نماز صبح هم بیدا رم کنه)) تا حدوده زیادی عمل کردم ولی توفیق نماز صبح رو ندارم، حضورع قلب در حین نماز ندارم ،و... ندارم  و چرادیگردعاهایم مستجاب نمیشودچرا؟ در حالی که بیشتر مراقبت میکنم گناه نکنم بجایی این که دعاهایم مستجاب بشه روز به روز مشکلات زیاد تر میشه؟ البته دوباره الحمدالله از همه بیشتر این موضوع اذیت میکنه وعذاب وجدان دارم که مگه نمیگند خداوند دل شکسته هارو خوب میخره،پس چرا منو نخرید؟ مگه داریم کسی بخواهد بره سمت خدا تنها هدف رسیدن به خودش باشه ولی خدا کمک نکنه؟ پس چرا خدا اصلا به من توجه نمیکنه؟ پس چرا هیچ عنایی به من نشد،حتی حال خوش بدای عبادت ومناجات ندارم؟ منی که همش رضای خدارو میخوام پس چرا به من توجهی نمیشه
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد حافظ
با سلام و تحیت خدمت شما بزرگوار و همه بزرگوارانی که این سطور را مطالعه می‌کنند. حضرتعالی می‌فرمایید اهل مراقبه شده‌اید در حالی که گهگاهی نماز صبح شما قضا می‌شود؛ این چه نوع مراقبه‌ای است؟! می‌فرمایید مدام رضای خدا را در نظر دارید در حالیکه به دنبال استجابت دعاهایی هستید که به نظر خودتان مطلوب و خیر است. زبان حال و قال اهل رضا این است: «آن چه آن خسرو کند شیرین کند» گویا باید در تعریفتان از شکسته‌ دلی تجدید نظر بفرمایید؛ شکسته‌ دل بسان آن ورشکسته‌ای است که به عجز و محدودیت فهم خود پی برده خود را تسلیم خواست الهی کرده است. ما خودمان را عقل کلی می‌دانیم که به همه مصالح و مفاسد خود آشناست در حالی که این نگرش مولوی در مورد ما انسان ها به حقیقت نزدیکتر است که: ما که کورانه عصاها می‌زنیم/ لاجرم قندیلها را بشکنیم/ ما چون کران ناشنیده یک خطاب/ هرزه‌گویان از قیاس خود جواب/ ما زموسی پند نگرفتیم کاو/ گشت از انکار خضری زرد رو/ شرح: ما که چون کوران عصا زنان راه می‌رویم ناچار قندیلها را می‌شکنیم. چون کرهایی هستیم که نشنیده به خیال خود جوابهای بی‌ربط می‌دهیم ما از کار حضرت موسی پند نگرفتیم که بر اثر انکار حضرت خضر خجلت زده شد با این که او چشم بینایی داشت که اگر متوجه آسمان می‌کرد آسمان می‌شکافت و ماورای آن را می‌دید چگونه بی‌توجهی خدا به شما اثبات شد؟  این که دعای شما مستجاب نمی‌شود دلائل مختلفی دارد چه بسا خیر شما در عدم اعطاء خواسته شما باشد. در حدیث است شیرین و تلخ این دنیا، خواب است (إعلموا أن الدنیا حلْوها و مرَّها حُلُم) (بحار الانوار، ج۱۱، ص ۱۵۰،‌ ح ۲۵) عاقل، روی این دنیا که ماهیتش جز خواب نیست حساب و کتاب باز نمی‌کند. اگر در صدد هستید بی‌نهایت از آنِ شما باشد بهترین و حقیقی‌ترین بی‌نهایت خود خداست. خدا تنها خیری است که تمامی ندارد. مواظب باشیم خدا را به خاطر خواسته‌هایمان نخواهیم بلکه به عکس، همه خواسته‌هایمان به خاطر خداخواهی‌مان باشد. صاحب کتاب معراج السعادة (ملا احمد نراقی) به این حدیث قدسی اشاره می‌کند که: «تا خود را بی قدر می‌دانی تو را در نزد ما قدر و مرتبه‌ای است و چون از برای خود قدری بدانی در پیش ما هیچ قدری نداری» (معراج السعاده، ص ۲۷۴). کسی که در مقابل خدا، به خود «طرفیت» داده و نسبت به او با ادبیات «چرا» سخن می‌گوید نمی‌تواند مدعی شکسته دل بودن باشد. اگر هم اشکی از چشمش ریخته، تنها انقلابی گذرا و موقتی در حال او رخ داده نه شکستگی در دل او. باید میان اشکی که «عُجب» آورد با اشکی که «قرب» آورد فرق گذاشت. با ادعا هم کار درست نمی‌شود که بگوییم این اشک من الان قرب آور است و عجب آور نیست؛ چون اشک قرب آور یکسری علائمی داره اشک عجب آور هم همینطور و چه بخواهیم و نخواهیم این علائم خودشون و نشان می‌دهند. مثل دُم خروس است نمی‌توان کتمانش کرد بالاخره از آستین و کیسه بیرون می‌‌آید. آنگاه باید گفت قسمت را باور کنم یا دم خروس را!!! خواجه عبدالله انصاری در مناجات نامه خویش می‌گوید: «من آن طاعت نخواهم که «عجب» آورد، بنده‌ی آن گنهم که «عذر» آورد. یکی از علائم شناسایی «عُجب» طلبکاری از حضرت دوست و سخن‌گفتن با ادبیات «چرا» با اوست. نقطه مقابلش آن است که تمام انتقادها را متوجه خود کنی نه او. مثلا بگویی، حتما گیر و ایراد کار از خود من است ... .
عرض سلام و احترام توفیقات خوبی دارید . این توفیقات همه پاسخ شماست . اگر خاطر شیطانی ای رو متوجه میشوید و دوری میکنید برکت و رحمت است . این هم پاسخ عالی است خیلی ها توفیق کمترین این حالات رو ندارند اخوی از چه می نالی و دلت شکسته ! خوش بحالت . نمازها رو تا جاییکه بنده خواندم کسایی که ذکر و یاد معشوق و محبوب رو در دل دارند جا نمی مانند ، چه بیدار و چه خواب و .. مگر نفرچوده ادعونی استجب لکم  .پس دعا کنید تا خداوند کمک تان کند ان شا الله پاسخ آجل و مطلوب بگیرید . بعید میدانم کسی حقیقتا طالب باشد و درخواست کرده باشد و جواب رد شنیده باشد مگر اینکه دچار نسیان در اثر گناه و معصیتی باشد ، اهل شکر نباشد و این دعا دوام نداشته باشد .   یک مدت با دوستان در جمع اهل معرفت توفیق حضور پیدا کردیم یکی از ایشان میگفتند برکت این محافل این است که گم شده های زیادی در این محافل پیدا میکنی  توصیه میکردند همنشین نابی پیدا کنید که با دیدنش یاد خدا می افتید و با او وقتی صحبت میکنید غم از دلتان برود . این افراد سخن لغو و بیهوده نمیگن و حرفهاشون پر فایده و پخته است . یکی از دوستان میگفت اگر گیری تو کارت هست خواسته ها و آرزوها و کمبودهاتو بگو و بنویس تا خطای مسیرت رو توش ببینی . خلاصه خوش بحال شما و خوشا بحال استاد حافظ که درس و کتابشون تا کلامشون شهد و شکره  
پرسش: چرا با وجود توبه خالصانه و مراقبه شدید، خداوند هیچ عنایتی به من نکرده، دعاهایم را مستجاب نمی‌کند؟ چرا با وجودی که به برخی دستورالعملهای مقدماتی عمل می‌کنم اما هنوز توفیق نماز صبح را ندارم؟   پاسخ: از آثار مراقبه شدید آن است که واجباتی چون نماز صبح از انسان ترک نگردد؛ پس با وجود ترک نماز می‌توان پی برد که فرسنگها از مراقبه راستین فاصله داشته، گمان می‌کنیم که در حال مراقبه هستیم. همچنین، از آثار قبولی توبه خالص، مستجاب الدعوه شدن توبه کننده نیست؛ بعلاوه، توبه‌کننده نباید انتظار داشته باشد با توبه خود، خداوند دیگر باید به او عطاهای ویژه و خاص کند و اگر نکند گویا که خداوند بدهی‌اش را در قبال او نپرداخته است! توبه واقعی اتفاقاً انسان را شکسته‌دل‌تر و شکسته‌حال‌تر می‌کند نه آنکه انسان را گرفتار عُجب سازد. بر اساس احادیث، خطر خارج نشدن از وزر و وبال گناه –به وسیله توبه نکردن یا عدم پذیرش توبه توسط خداوند- نسبت به خطر عُجب اگر کمتر نباشد بیشتر نیست. خواجه عبدالله انصاری در مناجات نامه خویش می‌گوید: «من آن طاعت نخواهم که "عجب" آورد، بنده‌ی آن گنهم که "عذر" آورد».[1] یکی از علائم شناسایی «عُجب» طلبکاری از حضرت دوست و سخن‌گفتن با ادبیات «چرا» با اوست. نقطه مقابلش آن است که تمام انتقادها را متوجه خود کرده به او حسن ظن داشته باشیم؛ مثلا گفته شود، حتما گیر و ایراد کار از خود من است و ... . این که انسان با مختصر عبادت و ریاضتی و با اندک توبه و انابه‌ای متوقع باشد تا خداوند سیل برکات و فیوضات خویش را به سوی وی سرازیر کند، نشان از آن است که نه توبه او، توبه‌ی خالصی است و نه از گزند عُجب در امان مانده است. صاحب کتاب معراج السعادة (ملا احمد نراقی) به حدیثی قدسی اشاره کرده که می‌فرماید: «تا خود را بی قدر می‌دانی تو را در نزد ما قدر و مرتبه‌ای است و چون از برای خود قدری بدانی در پیش ما هیچ قدری نداری»[2] همچنین خداوند در حدیثی دیگر فرمود: «خود را خرد و کوچک بشمارید تا من محل شما را بزرگ کنم»[3] بعلاوه، نمی‌توان از عدم استجابت دعا، بی‌توجهی و عدم عنایت خدا را نتیجه گرفت؛ زیرا خداوند از هر کس دیگر –حتی خود ما- به مصالح ‌ما آشناست و نیز بیشتر از هر کس دیگر ما را دوست دارد. پس نباید اجازه دهیم تا سوء ظن بی‌توجهی و عدم عنایت او به ما به فکر و دل ما نزدیک شود.   نتیجه: توهم بی‌توجهی خدا به ما زاییده آن است که ما در توبه و انابه و ریاضتها و مراقبه‌های خود، خالص نبوده‌ایم. پس نباید در قبال توبه‌ی خود توقعمان را از خداوند زیاد کنیم با این منطق که چون توبه کرده‌ام پس خدا هم باید جلوی پای من فرش قرمز بیاندازد! در اینصورت دچار عُجب شده‌ایم در حالی‌که یکی از مبغوض‌ترین مبغوضات در نزد خداوند،‌ عُجب است.   منابع [1]. طباطبایی، محمد حسین، مجموعه رسائل علامه طباطبایی، تصحیح سید هادی خسروشاهی، قم: بوستان کتاب، ۱۳۸۷، ج۲، ص ۶۳. [2]. نراقی، ملااحمد، معراج السعادة، قم: انتشارات هجرت، ۱۳۷۸ش، چ ششم، ص ۲۷۴. [3]. همانجا.