جمع بندی چرا خدا عادل است؟

تب‌های اولیه

36 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]با عرض سلام و تشکر بابت مشارکت شما.

علت عادل بودن خداوند و فلسفه آن، سوالی است که از دو جنبه عقلی و نقلی میتوان به آن پرداخت.
از نقطه نظر عقلی و استدلالهای عقلی، چندین استدلال برای ضرورت عدالت الهی اقامه شده است.
یک استدلال مبتنی بر حسن و قبح عقلی و به واسطه جنبه عملی عقل است و استدلال دیگر بر اساس کمال مطلق ذات الهی و به واسطه جنبه نظری عقل است.

استدلال اول بدین صورت است:
م1. حسن و قبح از مُدرَکات عقلی عملی است.(1)
م2. از نظر عقل عملی، ظلم قبیح است.
م4. انجام کار قبیح از سوی خداوند محال است.(چون او کمال مطلق است و از کامل مطلق که علم مطلق دارد و بی نیاز است، کار قبیح صادر نمیشود.)(2)
پس خداوند عقلا ظلم نمیکند= خداوند عادل است.(بطلان ارتفاع یا اجتماع نقیضین)

استدلال دوم، بدین صورت است:
م1. ظلم کردن ناشی از یک نقص وجودی است.(زیرا دلیل ظلم کردن یکی از این امور است: نیازمندی، جهل، خودخواهی، حسد، انتقام گرفتن و عدم قدرت است. و این عوامل، همگی نقص وجودی هستند.)
م2. نقص در خداوند راه ندارد.(چون خداوند واجب الوجود است و واجب الوجود هیچ نقصی ندارد.)
نتیجه: ظلم کردن در خداوند راه ندارد= خداوند ظالم نیست=خداوند عادل است.(به جهت بطلان ارتفاع یا اجتماع نقیضین)(3)

موفق باشید.
ـــــــــــــــــــ
1. [=microsoft sans serif]کشف المراد، ص303
[=microsoft sans serif]2. [=microsoft sans serif]کشف المراد، ص305
[=microsoft sans serif]3. رجوع کنید به:[=microsoft sans serif]سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی(1) خداشناسی، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1377ش، ج اول، ص328-329[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]مسئله دیگر که در این میان مهم است و تاحدودی به روشن شدن بحث کمک میکند این است که گرچه از نظر عقلی و شرعی میدانیم که خداوند ظلم نمیکند، اما این ظلم نکردن آیا به خاطر انتخاب خودش است یا اینکه قادر به ظلم کردن نیست.

پاسخ این سوال این است که این ظلم نکردن بدین خاطر نیست که خداوند قادر به ظلم کردن نیست، بلکه بدان جهت که اراده او بدان عمل تعلق نمیگیرد.
برای اثبات این مدعا، لازم است دو نکته را روشن کنیم:

نکته اول: اثبات مطلق بودن قدرت خداوند:
م1. قدرت خداوند مطلق است و به هر کاری که امکان تحقق داشته باشد، میتواند تعلق بگیرد.
م2. عمل قبیح، محال ذاتی نیست. زیرا:
محال ذاتی، عملی است که فرض آن دربردارنده تناقض باشد.
نه فرض محال ذاتی و نه تحقق خود به خود عمل قبیح و نه حتی تحقق و صدور آن به صورت مطلق(بدون توجه به فاعلی خاص مثل خداوند) دربردارنده تناقض نیست.
بنابراین، عمل قبیح، محال ذاتی نیست.
م3. قدرت خداوند میتواند به انجام کار قبیح تعلق بگیرد.

نکته دوم: اثبات تعلق نگرفتن اراده الهی به کارهای قبیح:
م1. اراده الهی، گزاف و بیهوده نیست.(زیرا کاری که خداوند انجام میدهد، معلول اوست و بر اساس قاعده سنخیت، باید بین علت و معلول سنخیت برقرار باشد.)
م2. ذات خداوند کامل مطلق است و با وجود ناقص و کارهای ناقص تناسبی ندارد.
م3. فعل قبیح، دارای نقص است.
بنابراین، اراده الهی به کار قبیح که تناسبی با ذات او ندارد، تعلق نمیگیرد.

بنابراین، قدرت خداوند مطلق است ولی اراده او صرفا به کار حکیمانه و حسن تعلق میگیرد.(1)
[=microsoft sans serif]

ـــــــــــــــــ
1. مصباح یزدی، آموزش معارف، 1، خداشناسی، ص379-381، همچنین، ر.ک: کشف المراد، ص306

[=microsoft sans serif]

بعضی از تفاوت‏ها معلول ستم و تجاوز افراد نسبت به حقوق دیگران است.
این تفاوت‏ها ظالمانه و غیر منطقی است. با از بین رفتن نظام طبقاتی و گسترش عدالت اجتماعی از میان خواهد رفت. هیچ گاه اسلام و قرآن این گونه تفاوت‏ها را تأیید نکرده است، زیرا بر اساس استعمار و استثمار صورت گرفته و آن‏ها را نمی‏توان به حساب دستگاه آفرینش گذارد. مشکلات مالی و انواع دردها و رنج ها در بسیاری از خانواده ها ناشی از ظلمی است که در گذشته یا اکنون بر آن ها یا پدران آن ها شده یا می شود. اگر ظلم ها نبود، وضع کنونی یک خانواده و خاندان حتی یک جامعه متفاوت بود .
خداوند نخواسته ظلم باشد. راهکار برطرف شدن آن ها را هم با ارسال پیامبران ارائه داده و تا زمانی که این راهکارها به طور کامل به نتیجه نرسد، این تفاوت ها برطرف نمی گردد زیرا خداوند نظام عالم را بر اساس سنت های معینی بنیان نهاده و از علت و معلول در عالم سرپیچی نمی نماید. یعنی بنا ندارد که به طوری اعجاز گونه ظلم ها را از بین ببرد و عدالت را در همه جا حاکم نماید، یا ظالمان را مجبور کند که ظلم ننمایند و جلوی تلاش های انبیا را نگیرند؛ بلکه بشر باید با همت و تلاش خود مانع ظلم ظالمان شوند و عدالت کامل را محقق سازند.

صدیق;783371 نوشت:
[=microsoft sans serif]با عرض سلام و تشکر بابت مشارکت شما.

علت عادل بودن خداوند و فلسفه آن، سوالی است که از دو جنبه عقلی و نقلی میتوان به آن پرداخت.
از نقطه نظر عقلی و استدلالهای عقلی، چندین استدلال برای ضرورت عدالت الهی اقامه شده است.
یک استدلال مبتنی بر حسن و قبح عقلی و به واسطه جنبه عملی عقل است و استدلال دیگر بر اساس کمال مطلق ذات الهی و به واسطه جنبه نظری عقل است.

استدلال اول بدین صورت است:
م1. حسن و قبح از مُدرَکات عقلی عملی است.(1)
م2. از نظر عقل عملی، ظلم قبیح است.
م4. انجام کار قبیح از سوی خداوند محال است.(چون او کمال مطلق است و از کامل مطلق که علم مطلق دارد و بی نیاز است، کار قبیح صادر نمیشود.)(2)
پس خداوند عقلا ظلم نمیکند= خداوند عادل است.(بطلان ارتفاع یا اجتماع نقیضین)

استدلال دوم، بدین صورت است:
م1. ظلم کردن ناشی از یک نقص وجودی است.(زیرا دلیل ظلم کردن یکی از این امور است: نیازمندی، جهل، خودخواهی، حسد، انتقام گرفتن و عدم قدرت است. و این عوامل، همگی نقص وجودی هستند.)
م2. نقص در خداوند راه ندارد.(چون خداوند واجب الوجود است و واجب الوجود هیچ نقصی ندارد.)
نتیجه: ظلم کردن در خداوند راه ندارد= خداوند ظالم نیست=خداوند عادل است.(به جهت بطلان ارتفاع یا اجتماع نقیضین)(3)

موفق باشید.
ـــــــــــــــــــ
1.

[=microsoft sans serif]کشف المراد، ص303
[=microsoft sans serif]2. [=microsoft sans serif]کشف المراد، ص305
[=microsoft sans serif]3. رجوع کنید به:[=microsoft sans serif]سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی(1) خداشناسی، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1377ش، ج اول، ص328-329[=microsoft sans serif]

با سلام و احترام

اما این دلایل برای اثبات عدل الهی منوط به این است که این صفات متوقف به درک ما باشد
اگر نباشد که معمولا هم نیست چگونه میتوانیم بگوییم خداوند عادل است؟

بعنوان مثال یکی زشت است ویکی زیبا و که میفرمایید اینها تفاوتند نه تبعیض اما آیا این تفاوت متوقف به درک ما هم هستند؟ خیر
معلومه که زشت دوست داشته باشه زیبا باشه و نمیشه گفت چرا چنین خواسته ایی داری

درنتیجه اگر مبنای اثبات عدل الهی درک و فهم ما است نمیتوان آنرا ثابت کرد..حداقل بدون در نظر گرفتن معاد..

چراکه خیلی از تفاوت ها از جنس تفاوت گوسفند و انسان نیست که گوسفند از گوسفند بودنش شاکی نباشد..

اینجاست که بحث معاد را به میان می آورید
که این هم در خیلی موارد جوابگوی عدل الهی نیست..مگر تعبدا

بعنوان مثال ظلمی که به کودکی وارد شده و به واسطه کشته شدن امکان رشد و تعالی از او گرفته شده...این ظلم چگونه جبران میشود در حالی که روایات و آیات تصریح دارند که فقط دنیا مزرعه است و آخرت محل کشت
اگه بخوایم بگیم خدا این امکان را برای او فراهم میکند این اصل تکوینی را نقض کرده ایم

یاحق

golzar84;783427 نوشت:
بعضی از تفاوت‏ها معلول ستم و تجاوز افراد نسبت به حقوق دیگران است.
این تفاوت‏ها ظالمانه و غیر منطقی است. با از بین رفتن نظام طبقاتی و گسترش عدالت اجتماعی از میان خواهد رفت. هیچ گاه اسلام و قرآن این گونه تفاوت‏ها را تأیید نکرده است، زیرا بر اساس استعمار و استثمار صورت گرفته و آن‏ها را نمی‏توان به حساب دستگاه آفرینش گذارد. مشکلات مالی و انواع دردها و رنج ها در بسیاری از خانواده ها ناشی از ظلمی است که در گذشته یا اکنون بر آن ها یا پدران آن ها شده یا می شود. اگر ظلم ها نبود، وضع کنونی یک خانواده و خاندان حتی یک جامعه متفاوت بود .
خداوند نخواسته ظلم باشد. راهکار برطرف شدن آن ها را هم با ارسال پیامبران ارائه داده و تا زمانی که این راهکارها به طور کامل به نتیجه نرسد، این تفاوت ها برطرف نمی گردد زیرا خداوند نظام عالم را بر اساس سنت های معینی بنیان نهاده و از علت و معلول در عالم سرپیچی نمی نماید. یعنی بنا ندارد که به طوری اعجاز گونه ظلم ها را از بین ببرد و عدالت را در همه جا حاکم نماید، یا ظالمان را مجبور کند که ظلم ننمایند و جلوی تلاش های انبیا را نگیرند؛ بلکه بشر باید با همت و تلاش خود مانع ظلم ظالمان شوند و عدالت کامل را محقق سازند.

سلام

از یه طرف میگویید به انسان ظلم شده و از طرف دیگر میفرمایید باید خود ظلم نپذیرد..
این یعنی اینکه نوع انسان خود به خود ظلم کرده..
درست

اما فرد انسان چی؟
یک فرد با عمر کوتاه و جهل فراوان چگونه میتواند نظام دنیا را به نفع عدالت تغییر دهد؟
یا کودکی که کشته شده چه مجالی برای نپذیرفتن ظلم دارد؟

و اگر میفرمایید که ظرف عدالت خداوند در آخرت است و دنیا دار ابتلا و امتحان است..دیگر چه ضرورتی برای برپایی عدالت در دنیا باقی میماند؟
یعنی اگر دنیا و مواهب آن وسیله رشد و تعالی نیز هست در کنار امتحان...
ظلمی که به این همه انسان وارد شده چگونه جبران میشود
با توجه به این که آخرت کار دنیا را نمیکند..
الدنیا مزرعه الاخره

با سلام

نظر به این که فرصت و امکان برای مباحث فلسفی و عقلی در این مختصر میسر نیست، در ذیل به چند محور به صورت خلاصه اشاره می‌گردد که باید در آنها تأمل گردد:
وقتی از اسم، نشانه یا صفتی برای اطلاق به شخص یا هر چیزی سخن می‌گوییم، اول باید وجود آن شخص یا چیز (هر موجودی) را پذیرفته باشیم. به عنوان مثال: وقتی می‌توانیم بپرسیم «آیا زمین جاذبه یا گردش دارد؟» که ابتدا وجود زمین را قبول کرده باشیم. لذا اگر در مورد «عدل الهی» یا دیگر اسمای او مانند «علم، حکمت، قدرت، رأفت، رحمت و ...» سؤال یا بحثی داشته باشیم، لازم است ابتدا در «وجود» او یقین حاصل شده باشد. پس در این بحث فرض بر قبول وجود خداوند متعال است.
نکته‌ی دوم این که باید بدانیم معنای آن چیزی که راجع به وجود یا عدم وجودش به تحقیق یا بحث می‌پردازیم چیست؟ لذا اگر هر کسی از «عدل الهی» یک تعریفی داشته باشد و بر آن اساس بخواهد عدالت خداوند متعال را به اثبات یا نفی برساند، هیچ نتیجه‌ای مطلوبی حاصل نخواهد شد.
شاید برخی گمان کنند که عدل یعنی همان مساوات کمّی یا حتی کیفی. در صورتی که اصلاً چنین نیست. بلکه عدل « «هر چيزي را به جاي خود نهادن، يا هر كاري را به وجه شايسته انجام دادن» که در این صورت کار عادلانه، مرادف «کار عالمانه و حکیمانه و درست» است. و نقطه‌ی مقابل «عدل» بدین معنا «ظلم» است.
با توجه به معانی و تعاریف مذکور، عدل الهی بدون نیاز به بحث‌های طولانی و پیچیده‌ی فلسفی به اثبات می‌رسد، چرا که:
خداوند متعال هستی محض است که اصطلاحاً «کمال مطلق» نیز می‌گویند. لذا هستی محض، یعنی علم محض، حکمت محض، قدرت محض، عدل محض ... و هر چه از کمال که متصور گردد. و «ظلم» که نقطه‌ی مقابل «عدل» است، از جهل، ضعف، فقر و نیاز نشأت می‌گیرد. و این صفات، همه نیستی است. جهل نبودن علم، ضعف نبودن قدرت، فقر نبودن غنا و نیاز نبودن کمال است و به هستی محض [خداوند متعال] «نیستی» راه ندارد. او «سبحان» است، یعنی از هر محدودیتی [نقصی] منزه است. لذا به طور قطع خداوند علیم، حکیم و قادر، عادل است. هیچ فعلی از او صادر نمی‌گردد مگر این که عین «عدل» باشد و هیچ‌گاه ظلم از او صادر نمی‌گردد.

ملاali;783528 نوشت:
یعنی اگر دنیا و مواهب آن وسیله رشد و تعالی نیز هست در کنار امتحان...
ظلمی که به این همه انسان وارد شده چگونه جبران میشود
با توجه به این که آخرت کار دنیا را نمیکند..

سلام

چرا آخرت کار دنیا رو نمیکنه ؟ .. عدالت بحث پیچیده ایه و به همین راحتی ها هم نمیشه زیرسوال بردش .. اما جمله آخرتون با توجه به اینکه شما معاد رو قبول دارید برام عجیب بود !

اصل کار این دنیاست یا قیامت و بعد از اون ؟

[=microsoft sans serif]

ملاali;783526 نوشت:
این دلایل برای اثبات عدل الهی منوط به این است که این صفات متوقف به درک ما باشد
اگر نباشد که معمولا هم نیست چگونه میتوانیم بگوییم خداوند عادل است؟

باسلام
دلیل شما برای این حرفتان چیست؟
فلاسفه وقتی ا دعای عقلی بودن دارند، به دنبال این هستند که اثبات کنند هر عقلی آنرا میفهمد.
ادراک عقل به معنای وابستگی این مسئله به عقل و ادراک انسان نیست بلکه حتی اگر هیچ عقلی نبود نیز این واقعیت وجود داشت.
دقت کنید
مثلا وقتی انسان دو عدد میوه نرم را میبیند، او هم کیفیت را درک کرده و هم کمیت را.
اما ایا در این موقعیت، دو تا بودن آن میوه ها وابسته به ادراک انسان است.
یعنی اگر هیچ انسانی نبود، آن میوه ها دو تا نبود.(دقت کنید منظورم از این کمیت، اسم آنها و حتی شمارش کردن آنها نیست بلکه واقعیت آنهاست که در قبال یک و سه میوه قرار دارد.)
حتی در این مثال، کیفیتها نیز وابسته به ادراک انسان نیست. هرچند در مورد کیفیت، تبیین عدم وابستگی به ادراک انسان قدری سخت تر و دیرباورتر است. اما به هر حال، اگر هیچ انسانی نبود، این میوه ها واقعیتی داشتند در قبال میوه هایی که با عنوان سفتی از آنها یاد میشود.

ادراکات عقلی نیز از همین قبیل هستند.
ادراکاتی ورای ادراک انسانی واقعیاتی دارند. از قبیل ادراکات اعتباری نیستند که واقعیتی ورای ادراک و اعتبار انسان نداشته باشد.

صدیق;783613 نوشت:
دلیل شما برای این حرفتان چیست؟
فلاسفه وقتی ا دعای عقلی بودن دارند، به دنبال این هستند که اثبات کنند هر عقلی آنرا میفهمد.
ادراک عقل به معنای وابستگی این مسئله به عقل و ادراک انسان نیست بلکه حتی اگر هیچ عقلی نبود نیز این واقعیت وجود داشت

وقتی سعادت ما متوقف به درک ما نیست و اتفاقا برخلاف هواهای ما در دین تعریف میشود به همین صورت ثابت میشود که عدالت هم متوقف به درک ما نیست
وعسی ان تکرهو شیاء و هو خیرُلّکم
و عسی ان تحبو شیاء و هو شرُلّکم

اگر عدل الهی ثابت شدنی بود اینقدر در مورد اون سوال نمیشد
ما نمیتونیم بگیم خدا عادل نیست همونطور که نمیتونیم بگیم عادله...

مشک;783533 نوشت:
چرا آخرت کار دنیا رو نمیکنه ؟

سلام
چون آخرت مزرعه نیست که بشه کمبود دنیارو جبران کرد..کسی که به واسطه ظلم در کودکی از بین رفت ..برای همیشه فرصت رشد و تعالی را از دست میدهد

ملاali;783775 نوشت:
سلام
چون آخرت مزرعه نیست که بشه کمبود دنیارو جبران کرد..کسی که به واسطه ظلم در کودکی از بین رفت ..برای همیشه فرصت رشد و تعالی را از دست میدهد

سلام

اون ظلم جبران میشه و عدالت طوری اجرا میشه که جایی برای اعتراض نمونه .. رشد و تعالی هیچ وقت متوقف نمیشه .. درسته که این دنیا و اون دنیا تفاوتهای این چنینی دارن اما خدا جای حق نشسته .. و حسابها طوری تسویه میشه که ممکنه از حد و اندازه درک من و شما بدور باشه ...

چه بسا اون کودکی که شما ازش یاد کردید ، در ادامه حیات ، رشد و تعالی ای رو تجربه نکنه بلکه برعکس ... این هم باز لحاظ میشه !

ذره ذره حساب و کتاب میشه ..

مشک;783787 نوشت:
اون ظلم جبران میشه و عدالت طوری اجرا میشه که جایی برای اعتراض نمونه .. رشد و تعالی هیچ وقت متوقف نمیشه .. درسته که این دنیا و اون دنیا تفاوتهای این چنینی دارن اما خدا جای حق نشسته .. و حسابها طوری تسویه میشه که ممکنه از حد و اندازه درک من و شما بدور باشه ...

با سلام

این سخن شما اعتقادی و تعبدی است و جایی در بحث علمی و برهانی ندارد
گرچه خیلی ها تعبدا هم اعتقادی به تکامل در آخرت ندارند

شما بهتره که بفرمایید چطوری ظلم به اون کودک جبران میشه؟؟؟ در حالی که تاکید شده توشه آخرت از دنیا بدست می آید
اگر قرار بر پذیرفتن تعبدی بود که سوال و اثبات عدل الهی از اساس کار بیهوده ایی است ولی اگر عقلا پاسخ دارد باید دلیل عقلی بیاورید ولاغیر

[=microsoft sans serif]

ملاali;783774 نوشت:
وقتی سعادت ما متوقف به درک ما نیست و اتفاقا برخلاف هواهای ما در دین تعریف میشود به همین صورت ثابت میشود که عدالت هم متوقف به درک ما نیست
وعسی ان تکرهو شیاء و هو خیرُلّکم
و عسی ان تحبو شیاء و هو شرُلّکم

سلام
بله شما که قبلا گفته بودید عدالت متوقف بر درک ماست. به همین جهت من گفتم دلیل شما چیست؟
عدالت متوقف بر درک ما نیست.
اما اینکه سعادت متوقف بر درک ما نیست، یعنی چه؟

ملاali;783774 نوشت:
اگر عدل الهی ثابت شدنی بود اینقدر در مورد اون سوال نمیشد

سوال شدن که دلیل بر اثبات نشدن نیست.
اصولا سوال میشه به خاطر اینکه سوال کننده انتظار اثبات یا انکار را داره و این یعنی قابل اثبات یا انکار هست.

با سلام مجدد

صدیق;784408 نوشت:
اما اینکه سعادت متوقف بر درک ما نیست، یعنی چه؟

یعنی همونطور که عدالت الهی برای ما قابل درک نیست سعادت دینی و الهی نیز قابل درک نیست و بیشتر مخالف طبع آدمیست و گواه این مطلب دستور پیاپی دین مبنی بر پیروی نکردن از شهوات است
همونطور که میدانید پیروی کردن از شهوات مطابق با طبع دنیایی آدمی است ولی سعادتی را که دین معرفی میکند مخالف آن است

صدیق;784408 نوشت:
سوال شدن که دلیل بر اثبات نشدن نیست.
اصولا سوال میشه به خاطر اینکه سوال کننده انتظار اثبات یا انکار را داره و این یعنی قابل اثبات یا انکار هست.

ما سوال نمیکنیم آیا روز وشب و خورشید وجود دارد یا خیر چون وجود عینی دارند
اما عدالت خداوند که این همه در مورد آن سوال میشود وجود عینی ندارد و گواه این مطلب هم این است که برای اثباتش اکثرا پای آخرت را وسط میکشند

[=microsoft sans serif]

ملاali;784449 نوشت:
یعنی همونطور که عدالت الهی برای ما قابل درک نیست سعادت دینی و الهی نیز قابل درک نیست و بیشتر مخالف طبع آدمیست و گواه این مطلب دستور پیاپی دین مبنی بر پیروی نکردن از شهوات است

سلام
قابل درک نبودن یک مسئله است و متوقف بر درک نبودن مسئله ای دیگر.
اولی به چند صورت متصور است: عدم درک مفهومی، مصداقی و مصداق تام.
دومی مربوط به اموری واقعی است.

ملاali;784449 نوشت:
ما سوال نمیکنیم آیا روز وشب و خورشید وجود دارد یا خیر چون وجود عینی دارند
اما عدالت خداوند که این همه در مورد آن سوال میشود وجود عینی ندارد و گواه این مطلب هم این است که برای اثباتش اکثرا پای آخرت را وسط میکشند

تفاوت عدالت و خورشید در این است که خورشید، واقعیتی است که خودش به عینه موجود است ولی اموری از قبیل عدالت، به عینه موجود نیستند. یعنی شما نمیتوانید در خارج دست بر روی یک چیز بگذارید و بگویید این عدالت است.
تفاوت این دو به خاطر آن است که دسته اول اسم ذات است و دسته دوم اسم معنا.
اسم ذات مستقل از ذات درک کننده در خارج موجود است و اسم معنا متوقف بر ذات درک کننده است.
اما اسم معنا در حوزه معنایی خودش متوقف بر ذات درک کننده است ولی در حوزه مصداقی توقفی بر هیچ چیزی ندارد.
به عبارت دیگر، معنای عدالت متوقف بر درک کننده است. ولی مصداق آن، توقفی بر هیچ کسی و هیچ ذات درک کننده ای ندارد. هرچند تشخیص مصداقهای تام آن به خاطر ضعف ادراکی ما سخت و صعب میشود.
به همین دلیل است که عدلیه برخلاف معتزله قائلند انسان قادر است عدالت را تشخیص دهد.
منظور از این اختلاف نظر این نیست که آیا انسان میتواند معنای عدالت را بفهمد یا نه، بلکه منظور توانایی انسان در تشخیص مصداق عدالت است.
بنابراین، عدالت به عنوان یک مفهوم قابل درک است هرچند متوقف بر درک کننده است.
عدالت به عنوان مصداق قابل درک است و مستقل از درک کننده.

سلام

صدیق;784894 نوشت:
عدالت به عنوان مصداق قابل درک است و مستقل از درک کننده.

متوجه این جمله نمیشوم

سوال بنده رو اینطوری پاسخ بدهید
شخصی زیبا نیست اما دوست داره زیبا باشه و این دوست داشتن دست خودش هم نیست یعنی بصورت طبیعی از درونش میجوشه
اگر عدالت متوقف به ادراک افراد است و در مورد این شخص هم رعایت شده...پس این دوست داشتن (احساس کمبود)از کجا اومده و چیکار میکند؟
در مورد سعادت هم همینطور هیچ فرقی با مسئله عدالت نداره
دین میگه اینکارو کن اینکارو نکن و این یعنی که ما نمیدونیم سعادتمون چیه و اتفاقا برخلاف اونچه است که میخواهیم
وعسی ان تکرهو شیاء هو خیرلکم

سلام استاد گرامی من هنوز با این قضایا مشکل دارم.یک مشکل سر اختیار خدا با فرض قبول بخش اول صحبت های شما و مشکل دیگر سر بخش اول صحبت های شماست.مشکل اول به این شکل که:

صدیق;783386 نوشت:
مسئله دیگر که در این میان مهم است و تاحدودی به روشن شدن بحث کمک میکند این است که گرچه از نظر عقلی و شرعی میدانیم که خداوند ظلم نمیکند، اما این ظلم نکردن آیا به خاطر انتخاب خودش است یا اینکه قادر به ظلم کردن نیست.

پاسخ این سوال این است که این ظلم نکردن بدین خاطر نیست که خداوند قادر به ظلم کردن نیست، بلکه بدان جهت که اراده او بدان عمل تعلق نمیگیرد.
برای اثبات این مدعا، لازم است دو نکته را روشن کنیم:


نگاه کنید، هرچند خدا شاید در یک نظر داری اختیار باشد ولی از یک جنبه اساسی تر، خوب که نگاه کنیم اختیار ندارد، یا اگر هم دارد، آن اختیار مد نظر من نیست و اختیار بی ارزشی است و آدم یاد ربات و یا آدم آهنی می افتد.

من یک مثال می زنم، اگر من انسان بسیار کم رویی بودم، به حدی افراطی که روی صحبت کردن با شما را هم نداشتم.آنوقت اگر به خاطر این کم رویی با شما حرف نمی زدم، آیا من با اختیار با شما حرف نمی زدم و یا مجبور بودم که باشما حرف نزنم.در اینجا من احساس می کنم که من مجبور بوده ام که با شما حرف نزنم.کم رویی من یا اقتضای درونی من حکم می کند و مرا وادار می کند که من با شما صحبت نکنم.اینجا من می گویم این حرف نزدن من اجبارا بوده نه آزادانه و از سر انتخاب.ببینید این نکته هم مهم است که من از کودکی مثلا ذاتا کم رو به دنیا آمده باشم و خودم انتخابی در کم رویی نداشته باشم و قدرت تغییر هم نداشته باشم.خوب آیا من در این مورد در حرف نزدن با شما، اختیار داشته ام یا نه؟؟به نظر من پاسخ شما اینجا این باشد که من اختیار داشته ام، چون کسی مرا مجبور نکرده!! ولی بنده می گویم که اینجا، اقتضای وجودی من که دارای خصیصه کم روی شدید است مرا مجبور می کند.
حالا شما می فرمایید که هرکس کمال مطلق داشته باشد سمت فعل قبیح نمی رود.مثل این است که بگویید که هرکس کم رویی افراطی داشته باشد، قدرت تکلم با دیگری را ندارد.حالا اینجا بنده می گویم که خدا مجبور است.اقتضای وجودی خدا، خدا را مجبور می کند که تنها با توجه به پست اول شما، تنها عمل خیر انجام دهد.حالا اینجا من نمی توانم بگویم که خدا مختار است...نکته مهم هم اینجا این است که خدا خودش در کمال مطلق بودن نقشی نداشه.یعنی خودش انتخاب نکرده که کمال مطلق باشد.بلکه ذاتا علم و دانش و کمال مطلق داشته.این نکته مهمی است.یعنی خدا مانند کم رویی مفرط من که بی اختیار و از بدو تولد دارا بودمش، کمال مطلق داشته.
این نکه مهمی است، چرا که:
مثلا انسان که دارای دو بعد روحانی و حیوانی است و اقتضای وجودیش، او را به هر یک از این دو سو می کشاند، خودش می تواند انتخاب کند که مثل عالم شود و به کمال مطلق برسد یا برعکس...اینجا اگر فرد به کمال مطلق رسید و دیگر فعل قبیح انجام نداد، می توانیم بگوییم در اینکه فعل قبیح انجام نمی دهد، اختیار داشته.او قبلا انتخابش را کرده و خود کمال مطلق را انتخاب کرده.این نکته مهمی است.که این قضیه با توجه به پست اول شما در مورد خدا صدق نمی کند.پس نمی توانیم بگوییم که خدا با اختیار ظلم نمی کند

ادامه دارد....

[=microsoft sans serif]

ملاali;785505 نوشت:
متوجه این جمله نمیشوم
باسلام
یعنی مصداق عدالت، متوقف بر درک ما نیست.
مصداق عدالت واقعی، وجود عینی خارجی دارد نه اینکه امری اعتباری باشد.
وقتی میگوییم متوقف بر درک ماست، یعنی اگر کسی نباشد که انرا درک کند، وجودی اصلا ندارد.
اما آنچه شما میفرمایید، این است که عدالت برای ما قابل تشخیص نیست. این یعنی مصداق خارجی عدالت را نمیتوانیم تشخیص دهیم.

از سوی دیگر، قابل درک نبودن مصداق نیز درست نیست.
عدلیه برخلاف اشاعره دقیقا همین حرف را میزنند و مصداق عدالت را قابل درک میدانند.
عدلیه(که قائل به حسن و قبح عقلی است) معتقدند که مصداق عدالت نیز برای ما قابل تشخیص است.
به همین جهت است که انسان میتوند دیگران را بر اساس آن برداشت کلی ای که در مورد عدالت و مصداق عدالت دارد، تنبیه یا تشویق کند.
اینکه خداوند میفرماید با دیگران بر اساس عدالت رفتار کنید یا میفرماید اختلاف نظرتان با دشمنان باعث نشود از مسیر عدالت خارج شوید، چه معنایی دارد؟ آیا این جز آن است که مصداق عدالت برای همگان قابل تشخیص است.
البته قبول دارم، مشکلی در این میان وجود دارد.
مشکل در اینجاست که ما میخواهیم عدالت را طوری که دوست داریم تعریف کنیم، آن موقع میگوییم آیا این عدالت وجود واقعی خارجی دارد یا نه. در این صورت است که برای تشخیص مصداق به مشکل می افتیم. اما با این حال نیز چنین مصداقی متوقف بر ادراک ما نیست، وگرنه ما به دنبالش نمیگشتیم. ما میخواهیم ببینیم آیا در خارج چیزی به نام عدالت وجود دارد یا نه؟
مثلا یک نفر به اشتباه، عدالت را به معنای تساوی در نظر میگیرد، ان موقع سرسفره غذا وقتی از برادر بزرگترش، غذای کمتری نصیبش میشود، تصور میکند که در مورد بی عدالتی شده است. در حالیکه او نیاز کمتری به غذا دارد.

ملاali;785505 نوشت:
سوال بنده رو اینطوری پاسخ بدهید
شخصی زیبا نیست اما دوست داره زیبا باشه و این دوست داشتن دست خودش هم نیست یعنی بصورت طبیعی از درونش میجوشه
اگر عدالت متوقف به ادراک افراد است و در مورد این شخص هم رعایت شده...پس این دوست داشتن (احساس کمبود)از کجا اومده و چیکار میکند؟

لطفا دقت:
عدالت متوقف بر ادراک نیست.
1. مفهوم عدالت متوقف بر ادراک است.((چون مفهوم است و جای مفهوم در ظرف ذهن است)
2. تشخیص مصداق عدالت هم متوقف بر ادراک کننده است.(چون تشخیص نوعی عملیات ذهنی و انتقال از مفهوم به مصداق خارجی است، بنابراین نیاز به درک کننده دارد)
3. اما تحقق خود مصداق عدالت متوقف بر هیچ درک کننده ای نیست.(این محور بحث است و عرض شد که تحقق خود مصداق متوقف بر ادراک نیست)
اینها با هم فرق دارد.

ملاali;785505 نوشت:
در مورد سعادت هم همینطور هیچ فرقی با مسئله عدالت نداره
دین میگه اینکارو کن اینکارو نکن و این یعنی که ما نمیدونیم سعادتمون چیه و اتفاقا برخلاف اونچه است که میخواهیم

باز هم همان اشتباه قبلی
دوست عزیز اگر قصد تغییر اصطلاح دارید حرفی نیست اما لطفا قبلش اصطلاحات و مفاهیم را روشن کنید.
این چیزی که شما مطرح میکنید، توقف بر ادراک نیست بلکه قابل درک نبودن است.
همانطور که در بالا عرض شد،
این مصداق عدالت نیست که متوقف بر ادراک است، بلکه تشخیص عدالت و سعادت است که متوقف بر ادراک است.

[=microsoft sans serif]

پارسا مهر;785512 نوشت:
من یک مثال می زنم، اگر من انسان بسیار کم رویی بودم، به حدی افراطی که روی صحبت کردن با شما را هم نداشتم.آنوقت اگر به خاطر این کم رویی با شما حرف نمی زدم، آیا من با اختیار با شما حرف نمی زدم و یا مجبور بودم که باشما حرف نزنم.در اینجا من احساس می کنم که من مجبور بوده ام که با شما حرف نزنم.کم رویی من یا اقتضای درونی من حکم می کند و مرا وادار می کند که من با شما صحبت نکنم.اینجا من می گویم این حرف نزدن من اجبارا بوده نه آزادانه و از سر انتخاب.ببینید این نکته هم مهم است که من از کودکی مثلا ذاتا کم رو به دنیا آمده باشم و خودم انتخابی در کم رویی نداشته باشم و قدرت تغییر هم نداشته باشم.خوب آیا من در این مورد در حرف نزدن با شما، اختیار داشته ام یا نه؟؟به نظر من پاسخ شما اینجا این باشد که من اختیار داشته ام، چون کسی مرا مجبور نکرده!! ولی بنده می گویم که اینجا، اقتضای وجودی من که دارای خصیصه کم روی شدید است مرا مجبور می کند.

باسلام
این اقتضای درونی اگر به خاطر نوع آفرینشش باشد، بله با اختیار سازگار نیست.
مانند اینکه بگوییم فلان موجود ، خوب است اما این خوبی اش به خاطر این است که اینطور خلق شده است که فقط خوبی میکند. مانند دیدگاه رایج در مورد فرشتگان. فرشتگان بر اساس این دیدگاه، خوب بودن را خودش انتخاب نکرده است بلکه برایشش تعیین شده که اینطور باشد.
اما خداوند اینطور نیست، یعنی گرچه همیشه خوبی میکند، اما اگر میخواست بدی کند، کسی او را نمیتوانست مواخذه نمیکرد و عقابش نمیکرد.
همینطور خودش اینطور خواسته که بدی نکند.
اقتضای درونی او نیز جلوی اختیار او را نمیگیرد و در حد اجبار نیست تا شما او را مانند رباتی بدانید که برنامه کاری اش را کس دیگری نوشته است و او بدون هیچ اختیاری کارهایش را انجام میدهد.

همانطور که اقتضای درونی شما که مثلا کم رو هستید شما را مجبور به کاری نمیکند.
اینکه شما به دنبال تغییر میروید و آموزش هایی وجود دارد برای تغییر این خصیصه های منفی و تکنیکهایی برای این مسائل وجود دارد همگی نشان میدهد که اجباری در کار نیست و فقط عادت کردن است و تنبلی.
البته ما به راحتی در مورد ذات خدا نمیتوانیم صحبت کنیم و ذات او برای ما کاملا برای ما قابل درک نیست.

با این حال، اختیار در مقابل اجبار است و اجبار به معنای فشار از جانب موجودی دیگر برای انجام کاری است که در خداوند راه ندارد.
اما اینکه اقتضای درونی(نه ذاتی) و عادت کردن و شرط کردن بر خود( تکلیف کردن بر خود) و پافشاری بر آن و عمل کردن همیشگی بر اساس آن را منافی اختیار بدانید مسئله ای دیگر است و ربطی به اصطلاح ندارد.

پارسا مهر;785512 نوشت:
اقتضای وجودی خدا، خدا را مجبور می کند که تنها با توجه به پست اول شما، تنها عمل خیر انجام دهد.حالا اینجا من نمی توانم بگویم که خدا مختار است...نکته مهم هم اینجا این است که خدا خودش در کمال مطلق بودن نقشی نداشه.یعنی خودش انتخاب نکرده که کمال مطلق باشد

کسی او را اینطور خلق نکرده و برایش برنامه نویسی نکرده است.
کمالش از ذاتش سرچشمه میگیرد و وجودی اینچنینی دارد.
نه اینکه خودش خودش را اینطور درست کرده باشد.

پارسا مهر;785512 نوشت:
س نمی توانیم بگوییم که خدا با اختیار ظلم نمی کند

عرض شد اختیار و اجبار، اصطلاح است و بار معنایی مشخصی دارد.
شما اگر این نوع رفتار خداوند را ناشی از اختیارش نمیدانید، میتوانید اصطلاحی دیگر را معادل آن قرار دهید، اما نمیتوانید واژه غیر اختیاری برایش انتخاب کنید. چون مختار نبودن یعنی مجبور بودن و اجبار معنای خودش را دارد و نباید با فهم عرفی از واژه اجبار مخلوط شود.
به عبارت دیگر، درعرف در مورد کسی قدری فشار بر رویش باشد هم اجبار را به کار میبرد.
یا به اقتضائات درونی و عادتها و ملکات نیز اجبار را به کار میبرد.
اما در اصطلاح فلسفی و کلامی به این موارد، اجبار گفته نمیشود همانطور که باعث از بین رفتن اختیار نمیشود.

صدیق;785648 نوشت:
[=microsoft sans serif]باسلام
یعنی مصداق عدالت، متوقف بر درک ما نیست.
مصداق عدالت واقعی، وجود عینی خارجی دارد نه اینکه امری اعتباری باشد.
وقتی میگوییم متوقف بر درک ماست، یعنی اگر کسی نباشد که انرا درک کند، وجودی اصلا ندارد.
اما آنچه شما میفرمایید، این است که عدالت برای ما قابل تشخیص نیست. این یعنی مصداق خارجی عدالت را نمیتوانیم تشخیص دهیم.

از سوی دیگر، قابل درک نبودن مصداق نیز درست نیست.
عدلیه برخلاف اشاعره دقیقا همین حرف را میزنند و مصداق عدالت را قابل درک میدانند.
عدلیه(که قائل به حسن و قبح عقلی است) معتقدند که مصداق عدالت نیز برای ما قابل تشخیص است.
به همین جهت است که انسان میتوند دیگران را بر اساس آن برداشت کلی ای که در مورد عدالت و مصداق عدالت دارد، تنبیه یا تشویق کند.
اینکه خداوند میفرماید با دیگران بر اساس عدالت رفتار کنید یا میفرماید اختلاف نظرتان با دشمنان باعث نشود از مسیر عدالت خارج شوید، چه معنایی دارد؟ آیا این جز آن است که مصداق عدالت برای همگان قابل تشخیص است.
البته قبول دارم، مشکلی در این میان وجود دارد.
مشکل در اینجاست که ما میخواهیم عدالت را طوری که دوست داریم تعریف کنیم، آن موقع میگوییم آیا این عدالت وجود واقعی خارجی دارد یا نه. در این صورت است که برای تشخیص مصداق به مشکل می افتیم. اما با این حال نیز چنین مصداقی متوقف بر ادراک ما نیست، وگرنه ما به دنبالش نمیگشتیم. ما میخواهیم ببینیم آیا در خارج چیزی به نام عدالت وجود دارد یا نه؟
مثلا یک نفر به اشتباه، عدالت را به معنای تساوی در نظر میگیرد، ان موقع سرسفره غذا وقتی از برادر بزرگترش، غذای کمتری نصیبش میشود، تصور میکند که در مورد بی عدالتی شده است. در حالیکه او نیاز کمتری به غذا دارد.

لطفا دقت:
عدالت متوقف بر ادراک نیست.
1. مفهوم عدالت متوقف بر ادراک است.((چون مفهوم است و جای مفهوم در ظرف ذهن است)
2. تشخیص مصداق عدالت هم متوقف بر ادراک کننده است.(چون تشخیص نوعی عملیات ذهنی و انتقال از مفهوم به مصداق خارجی است، بنابراین نیاز به درک کننده دارد)
3. اما تحقق خود مصداق عدالت متوقف بر هیچ درک کننده ای نیست.(این محور بحث است و عرض شد که تحقق خود مصداق متوقف بر ادراک نیست)
اینها با هم فرق دارد.

باز هم همان اشتباه قبلی
دوست عزیز اگر قصد تغییر اصطلاح دارید حرفی نیست اما لطفا قبلش اصطلاحات و مفاهیم را روشن کنید.
این چیزی که شما مطرح میکنید، توقف بر ادراک نیست بلکه قابل درک نبودن است.
همانطور که در بالا عرض شد،
این مصداق عدالت نیست که متوقف بر ادراک است، بلکه تشخیص عدالت و سعادت است که متوقف بر ادراک است.

سلام علیکم
راستش ما نفهمیدیم چه میگویید
به خاطر همینم بود که عرض کردیم جواب ما را با پاسخ به اون سوال بدهید(در پست قبلی)

صدیق;785652 نوشت:
فرشتگان. فرشتگان بر اساس این دیدگاه، خوب بودن را خودش انتخاب نکرده است بلکه برایشش تعیین شده که اینطور باشد.

استاد صدیق سلام.با توجه به سخنان شما، من انتظار داشتم در مورد فرشتگان هم این اعتقاد را داشته باشید که به مانند خدا صاحب اختیار هستند و اختیار دارند.ولی شما می فرمایید فرشته، اگر اشتباه نکنم اختیار ندارد و خوب بودن برایش تعیین شده.من نمی دانم جایی از حرفهایتان را نگرفتم.اگر می شود کمی در مورد فرشته صحبت کنید.من احساس می کنم فرشته و خدا خیلی وجه اشتراک دارند.تنها تفاوتشان که در حوره موضوع تاپیک است این است که، فرشتگان مخلوق خدا هستند و خدا آنها را بدین شکل آفریده ولی خدا را کسی خلق نکرده، بلکه ذاتا اینگونه است.شما فرشته را دارای اختیار نمی دانید؟؟ااگر کمی در مورد این سوال توضیح دهید، فکرک نم موضوع روشن تر شود.بسیار ممنونم

[=microsoft sans serif]

پارسا مهر;787342 نوشت:
استاد صدیق سلام.با توجه به سخنان شما، من انتظار داشتم در مورد فرشتگان هم این اعتقاد را داشته باشید که به مانند خدا صاحب اختیار هستند و اختیار دارند.ولی شما می فرمایید فرشته، اگر اشتباه نکنم اختیار ندارد و خوب بودن برایش تعیین شده.من نمی دانم جایی از حرفهایتان را نگرفتم.اگر می شود کمی در مورد فرشته صحبت کنید.من احساس می کنم فرشته و خدا خیلی وجه اشتراک دارند.تنها تفاوتشان که در حوره موضوع تاپیک است این است که، فرشتگان مخلوق خدا هستند و خدا آنها را بدین شکل آفریده ولی خدا را کسی خلق نکرده، بلکه ذاتا اینگونه است.شما فرشته را دارای اختیار نمی دانید؟؟ااگر کمی در مورد این سوال توضیح دهید، فکرک نم موضوع روشن تر شود.بسیار ممنونم

سلام
تفاوت فرشتگان(بر اساس این دیدگاه) و خداوند در این است که:
فرشته را خداوند به همین صورت خلق کرده است، قدرت آن را ندارد که بالاتر یا پائین تر برود. درست مانند یک ربات و حتی شاید به نوعی ضعیف تر. زیرا ربات لااقل یک سری کد دارد که خودش با تلفیق آنها صورت جدیدی را کشف میکند. مثلا یک ماشین حساب، تنها یک سری کدها را دارد و با تلفیق آنها با یکدیگر، میتواند حالتهایی را محاسبه کند و اعدادی را به دست بیاورد که حداقل خود سازنده آن به فکرش نرسیده بود. اما بر اساس برخی روایات، حتی فرشتگان بزرگی مانند جبرئیل و عزرائیل چنین نوآوری ای را ندارند و دقیقا همان دستوری که خداوند به آنها به صورت جزیی و موردی به آنها داده است را انجام میدهند. آیه شریفه "لا یعصون ما امر الله و هم بامره یفعلون" ممکن است اشاره به همین نکته داشته باشد. چنانکه در مورد جناب عزرائیل نیز وارد شده که او لوحی در پیش رویش دارد و هر کسی که موقع مرگش برسد دقیقا در همان زمان و همان مکانی که در آن لوح نوشته شده سراغش میرود(خودش یا یارانش)
اما این حالت برای خداوند نیست. نه خدا را کسی افریده و نه این صفات را کسی در خداوند به ودیعه نهاده است. خودش است و خودش. خودش خواسته که اینگونه باشد. وقتی خودش خواسته یعنی کسی او را مجبور نکرده. شاید بتوان شبیه آنرا در انسانی دانست که معصوم به معنای دقیق کلمه است. شخص معصوم، گناه نمیکند، علتش این نیست که مجبور است گناه نکند بلکه اصلا به ذهنش نیز نمیرسد که گناه کند چرا که واقعیت گناه را میداند و به همین جهت هیچ گاه گناه نمیکند. او قدرت گناه کردن را دارد ولی هیچ گاه چنین نمیکند.
همچنین اگر کسی از شما بخواهد که دستتان را در لجن فرو کنید و آنرا به صورتتان بمالید، هیچ گاه اصلا تامل میکنید که اصلا چنین کاری را انجام دهید. ایا اینکه حتی فکرش را نمیکنید، به خاطر این است که مجبورید یا اینکه خودتان نمیخواهید و هرچند قدرت دارید که این کار را بکنید ولی هیچ گاه چنین نکرده و نخواهید کرد.

[=microsoft sans serif]

ملاali;785505 نوشت:
متوجه این جمله نمیشوم

ملاali;785505 نوشت:
عدالت به عنوان مصداق قابل درک است و مستقل از درک کننده.

سلام
این جمله خیلی واضحه.
اگر به دسته بندی قبلی که در پست 17 به تفصیل ارائه شده دقت کرده باشید، متوجه میشوید که بین درک مفهوم، تطبیق و شناخت مصداق، و وجود مصداق فرق است.
صدیق;784894 نوشت:
به عبارت دیگر، معنای عدالت متوقف بر درک کننده است. ولی مصداق آن، توقفی بر هیچ کسی و هیچ ذات درک کننده ای ندارد. هرچند تشخیص مصداقهای تام آن به خاطر ضعف ادراکی ما سخت و صعب میشود

به عبارت دیگر، بحث درک و شناخت و تطبیق کار ذهن است و به همین جهت این مراحل نیازمند درک کننده است. چون اصلا بدون درک کننده، درک کردن امری بی معناست.
اما مسئله وجود خارجی داشتن هیچ ربطی به درک کننده ندارد.

ملاali;785505 نوشت:
اگر عدالت متوقف به ادراک افراد است

با توضیحاتی که چند مرتبه ارائه شد، عدالت متوقف بر ادراک افراد نیست بلکه ادراک مفهوم عدالت و تشخیص مصداق خارجی عدالت است که متوقف بر ادراک است نه خود وجود خارجی و مصداق عدالت.

ملاali;785505 نوشت:
و در مورد این شخص هم رعایت شده...پس این دوست داشتن (احساس کمبود)از کجا اومده و چیکار میکند؟

احساس کمبود ناشی از عدم تشخیص مصداق عدالت و عدم تطبیق این مفهوم بر اموری است که گفته میشود مصداق های خارجی عدالت است.

صدیق;789166 نوشت:
احساس کمبود ناشی از عدم تشخیص مصداق عدالت و عدم تطبیق این مفهوم بر اموری است که گفته میشود مصداق های خارجی عدالت است.

سلام علیکم
خب گرامی بدون مفهوم و مصداق چگونه ورای درک ما عدالت ثابت میشود؟؟؟ اینکه احساس کمبود از عدم تشخیص درست است مثل این میماند که بگوییم گرسنگی هم از عدم تشخیص درست است و این نیاز حق نیست بلکه انحراف است

به نظر بنده عدالت الهی ثابت شدنی نیست و فقط تحت ایمان به عالمی دیگر میتوان به آن امید داشت. همین

[="Tahoma"][="Navy"]بقول برخی اهل معرفت عادل دانستن خدا ظلم به اوست
خدای تعالی عاشق بندگانش است
اما نه عاشق عاجز نیازمند بلکه عاشق عالم حکیم مقتدر
[/]

[=microsoft sans serif]

ملاali;789210 نوشت:
خب گرامی بدون مفهوم و مصداق چگونه ورای درک ما عدالت ثابت میشود؟؟؟

خیر کسی نگفت مصداق ندارد بلکه شناخت مصداقش متوقف بر درک آدمی است. واقعا این مطلب اینقدر مبهم است که مدام به اشتباه حرف خود را تکرار میکنید؟!

ملاali;789210 نوشت:
اینکه احساس کمبود از عدم تشخیص درست است مثل این میماند که بگوییم گرسنگی هم از عدم تشخیص درست است و این نیاز حق نیست بلکه انحراف است

عجب مقایسه ای؟
گرسنگی یک امر درونی است که ادراک آن به علم حضوری است؟
اما ادراک عدالت یک مسئله ای است که اصل آن با عقل اثبات میشود و مصادیق آن با مشاهده.

ملاali;789210 نوشت:
به نظر بنده عدالت الهی ثابت شدنی نیست و فقط تحت ایمان به عالمی دیگر میتوان به آن امید داشت. همین

نظر شما محترم است اما کسی که از نظر فلسفی، ذات خدا را کامل مطلق میداند نمیتواند بگوید که عدالت قابل اثبات نیست. اصل عدالت الهی از نظر عقلی، با برهان قابل اثبات است.
مغالطه شما(اینکه چون مصداقش را نمیتوان درک کرد پس قابل اثبات نیست) مانند این میماند که کسی بگوید چون ذات خداوند قابل درک نیست و ابهام دارد پس قابل اثبات نیست و فقط تحت ایمان در می آید.

صدیق;788336 نوشت:
سلام
تفاوت فرشتگان(بر اساس این دیدگاه) و خداوند در این است که:
فرشته را خداوند به همین صورت خلق کرده است، قدرت آن را ندارد که بالاتر یا پائین تر برود. درست مانند یک ربات و حتی شاید به نوعی ضعیف تر. زیرا ربات لااقل یک سری کد دارد که خودش با تلفیق آنها صورت جدیدی را کشف میکند. مثلا یک ماشین حساب، تنها یک سری کدها را دارد و با تلفیق آنها با یکدیگر، میتواند حالتهایی را محاسبه کند و اعدادی را به دست بیاورد که حداقل خود سازنده آن به فکرش نرسیده بود. اما بر اساس برخی روایات، حتی فرشتگان بزرگی مانند جبرئیل و عزرائیل چنین نوآوری ای را ندارند و دقیقا همان دستوری که خداوند به آنها به صورت جزیی و موردی به آنها داده است را انجام میدهند. آیه شریفه "لا یعصون ما امر الله و هم بامره یفعلون" ممکن است اشاره به همین نکته داشته باشد. چنانکه در مورد جناب عزرائیل نیز وارد شده که او لوحی در پیش رویش دارد و هر کسی که موقع مرگش برسد دقیقا در همان زمان و همان مکانی که در آن لوح نوشته شده سراغش میرود(خودش یا یارانش)
اما این حالت برای خداوند نیست. نه خدا را کسی افریده و نه این صفات را کسی در خداوند به ودیعه نهاده است. خودش است و خودش. خودش خواسته که اینگونه باشد. وقتی خودش خواسته یعنی کسی او را مجبور نکرده. شاید بتوان شبیه آنرا در انسانی دانست که معصوم به معنای دقیق کلمه است. شخص معصوم، گناه نمیکند، علتش این نیست که مجبور است گناه نکند بلکه اصلا به ذهنش نیز نمیرسد که گناه کند چرا که واقعیت گناه را میداند و به همین جهت هیچ گاه گناه نمیکند. او قدرت گناه کردن را دارد ولی هیچ گاه چنین نمیکند.
همچنین اگر کسی از شما بخواهد که دستتان را در لجن فرو کنید و آنرا به صورتتان بمالید، هیچ گاه اصلا تامل میکنید که اصلا چنین کاری را انجام دهید. ایا اینکه حتی فکرش را نمیکنید، به خاطر این است که مجبورید یا اینکه خودتان نمیخواهید و هرچند قدرت دارید که این کار را بکنید ولی هیچ گاه چنین نکرده و نخواهید کرد.

سلام استاد.در مورد فرشته.دسته ای از مفسران اونجور که خوانده ام معتقدند که فرشتگان هم مانند انسان مختارند و با اختیار خود عمل می کنند.نظر این دسته از مفسران که معتقد به مختار بودن فرشتگان هستنئ، آیا می دانید از چه جهت است؟چرا سر اختیار داشتن یا نداشتن فرشته بین مفسران و علما اختلاف هست؟این اختلاف از کجا ناشی می شود؟

صدیق;789225 نوشت:
[=microsoft sans serif]
خیر کسی نگفت مصداق ندارد بلکه شناخت مصداقش متوقف بر درک آدمی است. واقعا این مطلب اینقدر مبهم است که مدام به اشتباه حرف خود را تکرار میکنید؟!

عجب مقایسه ای؟
گرسنگی یک امر درونی است که ادراک آن به علم حضوری است؟
اما ادراک عدالت یک مسئله ای است که اصل آن با عقل اثبات میشود و مصادیق آن با مشاهده.

نظر شما محترم است اما کسی که از نظر فلسفی، ذات خدا را کامل مطلق میداند نمیتواند بگوید که عدالت قابل اثبات نیست. اصل عدالت الهی از نظر عقلی، با برهان قابل اثبات است.
مغالطه شما(اینکه چون مصداقش را نمیتوان درک کرد پس قابل اثبات نیست) مانند این میماند که کسی بگوید چون ذات خداوند قابل درک نیست و ابهام دارد پس قابل اثبات نیست و فقط تحت ایمان در می آید.

جالبه
میل به زیبایی...مسکن..و غیره..درونی و حضوری نیستند؟!!!
یعنی واقعا شما فکر میکنید همه چیز سر جای خودش است و کمبودها همه تشخیص نادرست اند؟؟!!

گیرم از نظر فلسفی یک موجود مطلقی ثابت شد خب این نهایتا همان عدالت خارجی را ثابت میکند نه چیز دیگر را
عدالتی که مصداقش قابل درک نیست چه فرقی میکند که نامش چی باشد؟
سعادت هم همینطور
بعنوان مثال خداوند هم مهمانی میدهد در ماه رمضان اما توش جز گرسنگی نیست و آخرش یک چیز هم باید بدهیم
یا مثلا اقتضای طبع آدمی این است به دنبال هواها برود اما دین میگوید سعادت این نیست..سعادت دنبال هواها نرفتن است

در حالی که به خوبی روشن است که اثبات عدالت و سعادت بدون در نظر گرفتن این که آیا ملایم با طبع و فهم مدرک آن است یا خیر..مفهومی ندارد

محی الدین;789219 نوشت:
بقول برخی اهل معرفت عادل دانستن خدا ظلم به اوست
خدای تعالی عاشق بندگانش است
اما نه عاشق عاجز نیازمند بلکه عاشق عالم حکی

سلام

خودتان هم میفرمایید که عارفان...!! اما نمیتونید بگید که قرآن هم اینو میگه
بله ملاصدرا هم شاید ابتدا تحت تاثیر همان عارفان اهل دل رفت دنبال تاویل آیاتی که اشاره به عذاب ابدی برای همه جهنمیان دارد(هرکه که وارد آن شده)
اما نهایتا اقرار کرد که از قرآن این بدست نمی آید که جهنم برای جهنمیان خوش باشد و عذاب ابدی نباشد

[=microsoft sans serif]باسلام

پارسا مهر;789253 نوشت:
سلام استاد.در مورد فرشته.دسته ای از مفسران اونجور که خوانده ام معتقدند که فرشتگان هم مانند انسان مختارند و با اختیار خود عمل می کنند.نظر این دسته از مفسران که معتقد به مختار بودن فرشتگان هستنئ، آیا می دانید از چه جهت است؟چرا سر اختیار داشتن یا نداشتن فرشته بین مفسران و علما اختلاف هست؟این اختلاف از کجا ناشی می شود؟

گرچه از بحث این تاپیک خارج است به صورت اجمالی عرض کنم که دو دیدگاه در این زمینه وجود دارد. اختیار وعدم اختیار.
برخی مانند علامه طباطبایی معتقدند ملائکه اراده و نفسی مستقل از خداوند ندارند به همین جهت نمیتوانند غیر از آنچه که خداوند اراده کرده را اراده کنند. در هیچ کاری استقلال ندارند و دستورات خداوند را بی کم و کاست انجام میدهند.(ترجمه المیزان، ج17، ص13)
برخی نیز معتقدند که آنها گرچه شهوت ندارند ولی گناه نکردن خود را با اختیار خود انجام میدهند.(ر.ک: نمونه، ج14، ص50)
این اختلاف نظر به خاطر این است که از سویی میدانیم که این موجودات شریف الهی، دارای شهوت و غضب و امور پست نفسانی نیستند به همین جهت داعیه ای بر گناه ندارند. پس ظاهرش این را نشان میدهد که گویا انتخاب دومی پیش روی آنان نیست تا بخواهیم بگوییم بین بد و خوب، خوب را انتخاب کرده اند. از سوی دیگر، ظاهر تعابیر ادله نقلی نشان میدهد که آنان با اختیار خود این کار را انجام میدهد. مثلا وقتی گفته میشود « يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماوات‏»(سوره حج، آیه18) تعبیر یسجد نشان دهنده آن است که اینها با علم و آگاهی و شعور این کار را انجام میدهند یا ادله ای که نشان دهنده اشتباه آنان است، مانند فطرس، زمینه ساز این میشود که گروهی بگویند وقتی ملائکه میتوانند در برابر دستور خداوند سوال کنند(مانند اعتراض به خلقت آدم علیه السلام) یا حتی تخلف کنند و خداوند او را مجازات کند(فطرس) پس انجام کارهای خوب در بین آنان از روی اراده است.

صدیق;789505 نوشت:
دارای شهوت و غضب و امور پست نفسانی نیستند به همین جهت داعیه ای بر گناه ندارند. پس ظاهرش این را نشان میدهد که گویا انتخاب دومی پیش روی آنان نیست تا بخواهیم بگوییم بین بد و خوب، خوب را انتخاب کرده اند.
با سلام و تشکر.خوب استاد گرامی، منطقی نیست که بگوییم که چون فرشتگان همانطور که شما فرمودید شهوت و امور پست نفسانی را ندارند، داعیه ای بر گناه ندارند و انتخاب دومی ندارند، پس اختیاری هم براشان معنی نمی شود؟این قضیه در مورد خدا هم صدق می کند.خدا هم شهوت و امور پست نفسانی ندارد.خودش هم انتخاب نکرده که شهوت نداشته باشد.ذاتا اینگونه است.خوب پس برای خدا هم تنها یک حق انتخاب هست و اختیار برای خدا معنی ندارد.این قضیه در مورد یک شخص معصوم هم صدق می کند.در واقع شخص معصوم هم از زمانی که معصوم می شود و از هرگونه پستی و شهوت خالی می شود، دیگر اختیاری به انجام عمل بد ندارد.اگر امامان معصوم اند و ارزش قائلیم بر آنها.از این جهت است که آنها خود انتخاب کرده اند که معصوم باشند و آزمایش شده اند.البته پیش از به دنیا آمدنشان.یعنی از بعضی از روایات اینگونه تعبیر می شود.شما بهتر می دانید.اگر امامان از بدو تولد بدون آزمایش و حق انتخاب معصوم به دنیا آمده باشند.دیگر شان و مقام حتی بنده هم فکر می کنم از آنها بیشتر باشد.نماز من صدها برابر از نماز آن امام معصوم بالاتر و ارزشمند تر است.چون من شهوت و خورده شیشه دارم خلاصه و حق انتخاب دارم.می توانم به سمت خوی حیوانی بروم اما نمی روم.ولی امام معصوم اینطور نیست.یعنی امام معصوم اگر از بدو تولد معصوم بدنیا بیاید باید مانند فرشتگان بر آدم سجده کند.من هرجور به قضیه نگاه می کنم.می بینم که نمی توان برای خدا، فرشته، و یک شخص معصومی که از بدو تولد و همیشه معصوم بوده اختیاری قائل شد.اختیاری که خوب و بد را انتخاب می کند.

ما از یک چپ دست می پرسیم که آیا با دست چپ قلم را به دست می گیرید و می نویسید؟او پاسخ خواهد داد.معلوم است با دست چپ می گیرم.من چپ دستم.خوب اینجا در واقع اختیاری ندارد که بگوییم با اختیار خود قلم را در دست چپ می گیرد و می نویسد.اگر هم چپ دست بود و هم راست دست.و مشکلی از این بابت که با دست راست بنویسد و یا با دست چپ بنویسد نداشته باشد.آنوقت است که می توانیم بگوییم در اینکه قلم را با کدام دست بگیرد و بنویسد اختیار دارد.حالا در مورد خدا.خدا کمال مطلق است.خود شما هم اشاره داشتید به این نکته.از طرفی خود فرمودید که:"از کامل مطلق که علم مطلق دارد و بی نیاز است، کار قبیح صادر نمیشود."پس می توانیم اینطور بگوییم:من از خدا می پرسم.عدالت را برقرار می کنی؟خدا می گوید معلوم است دیگر.من علم مطلق دارم و بی نیاز هستم و از کسی که علم مطلق دارد و بی نیاز است کار قبیح صادر نمی شود.یعنی خدا اقتضای وجودیش تنها یک راه پیش رویش می گذارد.حالا چطور می توانیم بگوییم که خدا با اختیار خود عدالت را برقرار می کند؟؟پس به نظرم.اگر نگوییم که خدا مجبور است.حداقل نمی توانیم این را هم بگوییم که خدا مختار است.و با این توصیف ارزش و مقام یک سرباز که با همه عشق به مادر و خانواده اش، می رود و جانش را می دهد.در حالی که می توانست این کار را نکند.واقتضای وجودیش عامل می شد که این کار را به دلایلی نکند.مقام و ارزش کارش از ارزش تمامی کارهایی که خدا انجام داده و ادعا می شود باید به خاطر آنها شب و روز خدا را تشکر گفت بیشتر است.

[=microsoft sans serif]

پارسا مهر;790039 نوشت:
با سلام و تشکر.خوب استاد گرامی، منطقی نیست که بگوییم که چون فرشتگان همانطور که شما فرمودید شهوت و امور پست نفسانی را ندارند، داعیه ای بر گناه ندارند و انتخاب دومی ندارند، پس اختیاری هم براشان معنی نمی شود؟

باسلام
اولا: این مطلبی که بنده گفتم، برای جمع بندی و ارائه احتمالات بود وگرنه کسی که مجبور بودن فرشتگان را تقویت میکند به این مسئله استناد نمیکند.
صدیق;789833 نوشت:
برخی مانند علامه طباطبایی معتقدند ملائکه اراده و نفسی مستقل از خداوند ندارند به همین جهت نمیتوانند غیر از آنچه که خداوند اراده کرده را اراده کنند. در هیچ کاری استقلال ندارند و دستورات خداوند را بی کم و کاست انجام میدهند.

ثانیا: چرا منطقی نیست؟ بیشترین عامل برای تخلف و گناه، امور نفسانی شهوت، غضب و وهم است و کسی که این عوامل را ندارد احتمال کمتری دارد که به گناه بیفتد.

پارسا مهر;790039 نوشت:
این قضیه در مورد خدا هم صدق می کند.خدا هم شهوت و امور پست نفسانی ندارد.خودش هم انتخاب نکرده که شهوت نداشته باشد.ذاتا اینگونه است.خوب پس برای خدا هم تنها یک حق انتخاب هست و اختیار برای خدا معنی ندارد.

قیاس خداوندبا فرشتگان مع الفارق است. خدا را با هیچ موجود دیگری نمیتوان مقایسه کرد.
خداوند خیر محض است و اگر ظلم و کار خلاف نمیکند به خاطر خیر محض بودنش است ولی فرشتگان(اگر معتقد به اختیارشان بشویم) خیر محض نیستند و به خاطر علم به مضرات و مفاسد آن گناه نمیکنند درست مانند انسانهای معصوم.

[=microsoft sans serif]پرسش: چرا خداوند باید عادل باشد و عدالت را رعایت کنه؟ چرا نمیتواند ظلم کند؟

پاسخ:
علت عادل بودن خداوند و فلسفه آن، سوالی است که از دو جنبه عقلی و نقلی میتوان به آن پرداخت.
از نقطه نظر عقلی و استدلالهای عقلی، چندین استدلال برای ضرورت عدالت الهی اقامه شده است.
یک استدلال مبتنی بر حسن و قبح عقلی و به واسطه جنبه عملی عقل است و استدلال دیگر بر اساس کمال مطلق ذات الهی و به واسطه جنبه نظری عقل است.

استدلال اول بدین صورت است:
م1. حسن و قبح از مُدرَکات عقلی عملی است.(1)
م2. از نظر عقل عملی، ظلم قبیح است.
م4. انجام کار قبیح از سوی خداوند محال است.(چون او کمال مطلق است و از کامل مطلق که علم مطلق دارد و بی نیاز است، کار قبیح صادر نمیشود.)(2)
پس خداوند عقلا ظلم نمیکند= خداوند عادل است.(بطلان ارتفاع یا اجتماع نقیضین)

استدلال دوم، بدین صورت است:
م1. ظلم کردن ناشی از یک نقص وجودی است.(زیرا دلیل ظلم کردن یکی از این امور است: نیازمندی، جهل، خودخواهی، حسد، انتقام گرفتن و عدم قدرت است. و این عوامل، همگی نقص وجودی هستند.)
م2. نقص در خداوند راه ندارد.(چون خداوند واجب الوجود است و واجب الوجود هیچ نقصی ندارد.)
نتیجه: ظلم کردن در خداوند راه ندارد= خداوند ظالم نیست=خداوند عادل است.(به جهت بطلان ارتفاع یا اجتماع نقیضین)(3)

مسئله دیگر که در این میان مهم است و تاحدودی به روشن شدن بحث کمک میکند این است که گرچه از نظر عقلی و شرعی میدانیم که خداوند ظلم نمیکند، اما این ظلم نکردن آیا به خاطر انتخاب خودش است یا اینکه قادر به ظلم کردن نیست.

پاسخ این سوال این است که این ظلم نکردن بدین خاطر نیست که خداوند قادر به ظلم کردن نیست، بلکه بدان جهت که اراده او بدان عمل تعلق نمیگیرد.
برای اثبات این مدعا، لازم است دو نکته را روشن کنیم:

نکته اول: اثبات مطلق بودن قدرت خداوند:
م1. قدرت خداوند مطلق است و به هر کاری که امکان تحقق داشته باشد، میتواند تعلق بگیرد.
م2. عمل قبیح، محال ذاتی نیست. زیرا:
محال ذاتی، عملی است که فرض آن دربردارنده تناقض باشد.
نه فرض محال ذاتی و نه تحقق خود به خود عمل قبیح و نه حتی تحقق و صدور آن به صورت مطلق(بدون توجه به فاعلی خاص مثل خداوند) دربردارنده تناقض نیست.
م3. بنابراین، عمل قبیح، محال ذاتی نیست.

نتیجه: قدرت خداوند میتواند به انجام کار قبیح تعلق بگیرد.

نکته دوم: اثبات تعلق نگرفتن اراده الهی به کارهای قبیح:
م1. اراده الهی، گزاف و بیهوده نیست.(زیرا کاری که خداوند انجام میدهد، معلول اوست و بر اساس قاعده سنخیت، باید بین علت و معلول سنخیت برقرار باشد.)
م2. ذات خداوند کامل مطلق است و با وجود ناقص و کارهای ناقص تناسبی ندارد.
م3. فعل قبیح، دارای نقص است.

نتیجه: بنابراین، اراده الهی به کار قبیح که تناسبی با ذات او ندارد، تعلق نمیگیرد.

بنابراین، قدرت خداوند مطلق است ولی اراده او صرفا به کار حکیمانه و حسن تعلق میگیرد.(4)


ـــــــــــــــــــ
1. کشف المراد، ص303
2. کشف المراد، ص305
3. رجوع کنید به:
سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی(1) خداشناسی، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1377ش، ج اول، ص328-329
4.
مصباح یزدی، آموزش معارف، 1، خداشناسی، ص379-381، همچنین، ر.ک: کشف المراد، ص306

موضوع قفل شده است