چرا باید کسی که به مقدسات توهین می کند اعدام شود؟

تب‌های اولیه

67 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

نقطه;902542 نوشت:

برای سرکار نیلوفر که ظاهراً به دین اعتقاد دارند آیه‌ی قرآن آوردم که در نگاه دین توهین به دین آنچنان سنگین است که گویی نزدیک است که آسمان‌ها و زمین از چنان توهین‌هایی به هم بریزد و ارکان عالم سست گردد از سنگینی این توهین‌ها ... :Gig:

راستش من سایت های خارجی و انگلیسی را زیاد مطالعه میکنم ، از جهان اونا مطالبی رو بر میدارم میارم اینجا با شما رو در رو میکنم تا به همه سوالات پاسخ داده شود.
این چیزایی هم که گفتم همش کلام دیگران بود و من از خودم در نیاوردم.
شما وظیفتونه که به همه سوالات پاسخ بدید و شبهات همه رو برطرف کنید.
منم هرچیزی که درست باشه را می پذیرم و حق طلب هستم!

و طاها;903148 نوشت:

با سلام و احترام

در این امر اختلاف نظر است یا اینکه مقصود شما از عقل، با تعریف روایی و یک معنای خاص است نه عقلی که در کلام و اصول فقه و فلسفه گفته شده است.


سلام و عرض ادب،
بزرگوار، نظر شما وقتی درست است که آن علوم خاص یک تعریف از عقل بدهند و فقط از همان تعریف استفاده کنند، ولی اگر یک تعریف کردند و بعد از ویژگی‌های عقل در متون دیگر هم بهره بردند و گفتند آن هم همین است این دیگر مغلطه است و به همین دلیل باصراحت با آن مخالفت می‌کنم و می‌گویم عقل فلان هست ولی بهمان نیست ... در هر صورت بحث این تاپیک روی عقل نیست و قاعدتاً خودتان هم تمایلی به ادامه‌ی این بحث ندارید
و طاها;903148 نوشت:

به خاطر اینکه تضادی وجود ندارد می توانیم پی به اشتباهات خودمان ببریم.
مثلا وقتی تضادی مشاهده می کنیم می گوییم یا محاسبات عقلی ما اشتباه بوده است یا در استنباط شرعی اشتباه کرده ایم.
در این مسئله نیز باید ببینیم که اشتباهی صورت نگرفته باشد.

بله موافقم ... گرچه همچنان تأکید دارم که عقلی که هرگز به تضاد با دین نمی‌رسد متفاوت از چیزی است که در تاپیک حاضر به نظر می‌رسد با شریعت به تضاد رسیده است ...
و طاها;903148 نوشت:

عقل قوه ی ادراکی ما است و محدود به علم خاص یا چهارچوب خاصی نیست.

موافق نیستم ولی بگذریم ...
و طاها;903148 نوشت:

بله مشکل در همین "اگر" است بزرگوار
"اگر دانست"

بله موافقم ... این «اگر» خیلی مهم است ولی صرفاً آنجا که بخواهیم حکمت‌ها را کشف کنیم، مگرنه در مقام عمل دیگر نیازی نیست به یقین قطعی برسیم که منظور خداوند از فلان آیه چه بوده است، چرا که تکلیف بر اساس وسع افراد است و نه بر اساس حقیقت آنطور که هست ... در این زمانه ما مکلف به اطاعت از فقها هستیم، هر کسی هم از مرجع تقلید یا مراجع تقلید خودش، حتی اگر آن‌ها برخی از احکام را اشتباه تشخیص داده باشند که هیچ بعید هم نیست ... ولی از ما عمل به تکلیف خواسته شده است و نباید درگیر شدن در کشف حقایق ما را نسبت به تکالیفمان سست کند ... ما حتی اگر از غیر راهی که شارع (آنطور که به ما رسیده است) تعیین کرده است به یک حکم فقهی برسیم که خلاف حکمی باشد که از راه تعیین شده به آن می‌رسیم اگرچه ۹۹٪ مطمئن باشیم که حکمی که خودمان از راه دیگر به آن رسیده‌ایم درست است باز حق نداریم آن حکم را تغییر دهیم ... مثالش ازدواج یک زن با دو مرد است وقتی که به نظر می‌رسد پدر فرزند را بتوان از آزمایش ژنتیک مشخص نمود ... اصلاً مهم نیست که دقت آزمایش ژنتیک چقدر بالاست یا احتمال خطا چقدر است، مهم این است که چنان ازدواجی جواز شرعی ندارد و ما هیچ نمی‌توانیم اطمینان داشته باشیم که تنها دلیل حرمت این ازدواج همان یک مسأله‌ی تشخیص پدر مولود باشد، ممکن است هزار و یک حکمت دیگر هم در کار باشد ... در نتیجه این بحث‌ها تا وقتی که به عنوان یک بحث علمی در نظر گرفته شود بحث‌های خوبی هستند و دانش‌افزا هستند، ولی نمی‌توانند مبنای ایمان آوردن یا کافر شدن (به دلیل غیرمنطقی به نظر رسیدن حکم یا سطح علمی که ما امروز داریم) و خلاصه قضاوت در مورد عقلانی بودن یا نبودن حکم قرار بگیرند ... دست آخر هم آن کسی که با قلبش می‌داند که اسلام حق است بر آن پایبند می‌ماند اگرچه دانشمندان علوم مختلف خلاف آن را بگویند (همانطور که امروز بسیاری از پزشکان می‌گویند مثلاً خودارضایی تا حدّی از آن مفید است و ما قاطعانه می‌گوییم حرام است، یا می‌گویند سگ‌های خانگی امروزی آنقدر تحت مراقبت پزشکی هستند که از خود صاحبانشان هم شاید تمیزتر و سالم‌تر باشند و دیگر نجس نیستند، یا خوک‌های پرورشی دیگر از فضولات خودشان نمی‌خورند پس نباید نجس محسوب شوند و ما با تمام اینها شدیداً مخالف هستیم، گرچه اینطور هم نیست که در مقابلشان کاملاً بدون جواب باشیم)، یک عده هم که کلاً نسبت به خدا و دین خدا سوء ظن دارند و مکاتب دیگری نزدشان بزرگ و محترم است هم این مطالب را بهانه می‌کنند و از دین خارج می‌شوند ... حال آنکه این بحث‌ها نه می‌تواند چیزی را نسبت به حقانیت دین ثابت کند و نه می‌تواند رد کند ... راه تصدیق حقانیت اسلام راه‌های دیگری است ... این مسائل کاربردشان چیز دیگری است ... قضاوت در مورد حقانیت اسلام بر اساس این مباحث اشتباه است ...
و طاها;903148 نوشت:

من حرفی در اینکه ممکن است این امر در حد همان فتنه باشد ندارم.
اما حکم اعدام می تواند به شرط عدم عذرخواهی و عدم جبران کردن باشد. ( شاید هم اکنون اینطور باشد )

تا چه کسی بخواهد عذرخواهی کند و این عذرخواهی‌اش چه بردی و چه عمق اثری در جامعه داشته باشد ... به هر حال این بحث به قول شما بهتر است مستندتر باشد و بهتر است اساتید فقه سایت در موردش نظر بدهند
و طاها;903148 نوشت:

متوجه این بند کلام شما نشدم

منظورم این بود که بنی‌اسرائیل پیامبران خدا را با شمشیر یا سم یا سوزاندن یا چیزهای دیگر حذف فیزیکی نکردند ولی در قرآن آمده که آن‌ها پیامبران خدا را به ناحق کشتند ... با این وجود از نظر فقهی همانطور که شما فرمودید مسأله فرق می‌کند، مثلاً از نظر قرآن اگر کسی در شرق عالم کسی را بکشد و شخصی در غرب عالم از این قتل خوشحال شود این شخصی که در غرب عالم بوده است هم قاتل آن شخصی که در شرق عالم کشته شده است محسوب می‌شود، با این وجود حکم آن قاتل فیزیکی اعدام اگر باشد حکم دنیایی آن قاتل معنوی دیگر اعدام نیست، یعنی در دنیا با او مثل قاتل‌ها برخورد نمی‌شود اگرچه در آخرت او را قاتل بشمرند و مجازاتش کنند ... در اینجا بحث بر سر اثبات‌پذیری یک جرم است ... جرمی که بر اساس نیت و تحولات قلبی باشد که کل یعمل علی شاکلته چنین جرمی قابل اثبات نیست، ولی توهین اگر علنی باشد و شاهد بر آن باشد یا به صورت مکتوب باشد یا امثال آن دیگر چنین جرمی قابل اثبات در دادگاه‌های دنیا هم هست و در نتیجه عجیب نخواهد بود اگر در همین دنیا هم با شخص هتاک مانند یک قاتل برخورد نمایند.
و طاها;903148 نوشت:

برای من که عجیب نیست حکمش اعدام باشد. حتی این دو بند نیاز نبود زیرا این دوبند چیزی جز امکان اینکه توهین می تواند بدتر از قتل باشد را بیان نمی کند ...

خوب این یعنی از نظر شما چنین تناسبی برقرار هست یا عجیب نیست اگر باشد ... این به نوعی یعنی نیازی به بحث بیشتر نیست ...
و طاها;903148 نوشت:

در این شایدی که مطرح کردید وجه خوب قضیه را مطرح کردید که مورد قبول بوده و حکمش معلوم است.
اما در شبهات و چالش ها باید روی بد قضیه را حل کرد ...
یعنی شاید حکم اعدام برای کسانی که به نوعی دعوت به دین خدا را هم به چالش نکشیده باشند، نیز باشد...
پس ابتدا باید آگاهی به حکم شریعت پیدا کنیم بعد نسبت به حل قضیه اقدام کنیم ...

شخص حتی اگر جلوی هدایت خدا برای خودش را بگیرد هم مستحق مجازات هست (چنانکه در قرآن آمده است «قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَكْفَرَهُ») ولی این حکم تا قابل اثبات نباشد پیاده هم نمی‌تواند بشود، به همین دلیل کسی که کافر شود و مرتد شود تا وقتی که کفرش علنی نشده است حکم دنیایی هم برایش صادر نمی‌شود و با او همانطوری برخورد می‌شود که با هر مسلمانی برخورد می‌شود ... منافقان از این دسته مردمند که در باطن کافرند ولی در ظاهر خود را مسلمان نشان می‌دهند، خدا شهادت می‌دهد که ایشان دروغ می‌گویند (إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّـهِ ۗ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّـهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ) ولی ما حق نداریم چنان شهادتی بدهیم که اگر بدهیم خود ما در دادگاه مجازات خواهیم شد ...
حالا می‌توان سؤال پرسید که علنی کردن کفر باطنی چگونه متحقق می‌شود؟ مثلاً اگر شخص فقط به خانواده‌اش بگوید که من کافر شده‌ام الآن کفرش علنی شده است یا نه باید به همسایه‌هایش هم بگوید یا به امام جماعت مسجد سر کوچه‌اشان هم خبرش برسد یا ... .... ...؟ قاعدتاً جواب این است که هیچ محدودیتی در کار نیست و همین که جرم قابل اثبات در دادگاه باشد کفایت می‌کند، شاید حتی او به کسی نگفته باشد ولی مثلاً به صورت اتفاقی مدارکی بر علیه او پیدا شود که قابل انکار نباشد ...
با این حساب جواب روی بد شبهه را هم می‌شود اینطور داد که حکم کافر اعدام است اگر قابل اثبات باشد ... و البته کافر اینطور نیست که هر کسی را شامل شود که به خدا اعتقاد ندارد، بلکه کافر کسی است که عمل کفر از او سر زده باشد، کفر یک فعل است و نه یک حالت، کافر کسی است که حق به او عرضه شده باشد و او آن را شناخته باشد و بعد انکارش کرده باشد ... حالا شاید یک نفر حالتش عدم باور به اسلام باشد ولی تا کنون شواهدی برای اینکه حق به او عرضه شده باشد وجود نداشته باشد، در این صورت آیا باز حکمش اعدام است؟ ... جوابش را از مقایسه با کسی که نه برای دشمنی با اسلام که بلکه به دلیل دیگری به عنوان سرباز وارد جنگ با اسلام شده است می‌توان داد، او همینکه در سپاه کفر قرار بگیرد دشمن تلقی می‌شود و از این جهت که مبارزه‌ی با او در حکم مبارزه‌ی با دشمن دین خداست جان او هم مانند جان دشمن دین خدا حلال می‌گردد ... کافی است با اراده‌ی خودش وارد سپاه دشمن شده باشد ...

با این وجود باید تأکید کنم که در باب احکام فقهی بهتر است خود فقها یا اساتید نظر بدهند، بحث ما در جهت استخراج حکم فقهی نیست، ما دنبال حکمت و حقایق حکمی هستیم، ممکن است وظیفه‌امان به صورت موردی با این حرف‌ها تطابق داشته یا نداشته باشد ...

و طاها;903148 نوشت:

در فضایی که با اما و اگر بخواهیم مشکلات را حل کنیم ... فقط به پیچیده کردن داستان کمک کرده ایم ...

مگر راهی بجز بررسی اما و اگرها داریم؟
و طاها;903148 نوشت:

حکم اعدام دقیقا در مورد چه کسانی است ؟
آیا کسی که توهین کرده است اما عذرخواهی می کند و در حد توان به جبران توهین می پردازد باز هم حکمش اعدام است ؟
آیا حکم اعدام جزو ضروریات دین است یا خیر ؟

ضروری دین بودن یک حکم چگونه تعریف می‌شود؟ آیا وابسته به تشخیص قاطبه‌ی علماست یا اینکه باید دقیقاً یقین قطعی حاصل شود که نظر خداوند چه بوده است؟
و طاها;903148 نوشت:

فرض کنید دو مرجع تقلید داریم که در تعریف و تشخیص توهین با هم اختلاف نظر دارند ...
حالا مقلد مرجع الف، کاری انجام می دهد که از نظر مرجع تقلید ب، توهین است و حکمش اعدام است.
اکنون مقلدین مرجع ب، حق دارند مقلد مرجع الف را اعدام کنند.
آیا قبول دارید ؟

شما دارید در مورد دو مسلمان صحبت می‌کنید، حال آنکه صحبت ما درباره‌ی دو مسلمان نیست، اگر یک مسلمان عامدانه به مقدسات دینی توهین کند که دیگر مسلمان نیست که بگوییم مرجعش چه کسی است ... به فرض آنکه از نظر مرجع او فلان حرف توهین نیست و او هم گفت، حالا او را می‌برند به دادگاه مسلمین و قاضی از او می‌پرسد چرا توهین کردی و او هم جواب می‌دهد که توهین نکردم و پیامبر خدا برای من محترم هستند ... دادگاه هم تبرئه‌اش می‌کند ... شاید هم نکند ... بستگی دارد که توهین مذکور چه بوده باشد و دفاع آن شخص از خودش چقدر پذیرفتنی باشد ... مگرنه که یک نفر مثل حلاج می‌گوید انا الحق و یک مجتهد دیگری به اسم جنید بغدادی بدون آنکه نیت او را قضاوت کند بر اساس ظاهر عمل او می‌گوید که ظاهراً کشتنی است و باطن را خدا داند ... در نتیجه این مطلب که شما می‌فرمایید یک بحثی است که باید جزئياتش معلوم باشد تا بتوان نظر آخر را داد، از جمله‌ی جزئیات هم این است که در جامعه‌ی مسلمین به عنوان یک عرف چه چیزهایی مصداق توهین شمرده می‌شود، چه چیزهایی مصداق کفر شمرده می‌شود و قص علی هذا ... اینکه مثلاً کسی قرآن در کیفش بگذارد و کیفش را بیاندازد پشتش ممکن است زمانی توهین به قرآن محسوب شود و زمانی نشود، اینکه کسی قرآن همراهش باشد و به دستشویی برود شاید زمانی توهین محسوب شود و زمانی نشود، خیلی از این مسائل توسط عرف است که تعیین می‌شود و نه مرجع تقلید الف یا باء، حالا اگر یک مرجع تقلیدی در کشوری زندگی می‌کرد که عرفش با عرف جامعه‌ی مقلد او تفاوت داشت این مقلد قاعدتاً باید عرف جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند را رعایت کند و نه عرف جامعه‌ای که مرجع تقلیدش در آن زندگی می‌کند را ... شاید هم بحث روی این مطلب به درازا بکشد و نیازی هم به ادامه‌ی آن نباشد ...

آنچه که ما در این تاپیک به دنبالش بودیم بر توهینی بود که یک نامسلمان (چه اسماً مسلمان باشد و چه نباشد) به مقدسات دین می‌کند ... یا لااقل برداشت شخصی‌ام از موضع تاپیک این بوده است ...

و طاها;903148 نوشت:

کلام پایانی

پس وقتی تضادی مشاهده می کنیم و یا حتی بعدی در مسئله به نظرمان می آید باید در مقدمات ذهنی دو طرف جستجو کنیم شاید در اشتباه هستیم
و صرفا نباید از وضعیت موجود دفاع کنیم ( چیزی که از ظاهر گفتار شما معلوم میشود )

مثلا حکم فقهی زیر را نگاه کنید :
بر کسی که به اوج لذت جنسی و انزال می رسد، غسل جنابت واجب نیست
مگر اینکه منی از او خارج شود.
پس در چهار حالت، غسل جنابت واجب نیست :

الف ) انزال او خالی از اسپرم ومنی باشد ( تکه های ژله ای، منی هستند )
ب )
کیسه های منی خالی شده باشند
ج ) فرد وازکتومی ( بستن لوله اسپرم ) کرده باشد.
د )
فرد کاملا عقیم باشد.


این حکم فقهی آن قدر عجیب است که باعث می شود در استنباط فقهی یا ادراک خودمان تجدید نظر کنیم ...


متوجه خیلی عجیب بودن این حکم در مورد وجوب یا عدم وجوب غسل جنابت از نظر شما نمی‌شوم، چه چیزش عجیب است که انزال در اوج لذت جنسی سبب وجود غسل جنابت نشود وقتی مطمئن هستیم که منی در آن انزال وجود ندارد؟ آیا شما دقیقاً می‌دانید که اصلاً چرا وقتی منی در انزال باشد غسل واجب می‌شود که الآن به تضاد بین عقل و دین برسید؟ یا اینکه فرق میان دوش گرفتن و غسل کردن چیست که یکی کار وضو را می‌کند و دیگری هیچ کاری نمی‌کند جز شستن بدن؟
با این وجود نسبت به برخی از بندهایی که فرمودید هم سؤال دارم، مثل اینکه فرمودید تکه‌های ژله‌ای در انزال منی هستند و اگر نبودند یعنی انزال فاقد منی بوده است و غسل لازم ندارد ... بعید می‌دانم فقها نظرتان را تأیید کنند ولی ادامه‌ی این بحث در این تاپیک هم شایسته نیست ...

در نهایت اینکه فرمودید بعضی‌ها صرفاً سعی دارند از وضع موجود دفاع کنند، اگر بخواهم فرمایش شما را توسعه دهم باید اینطور بیانش کنم که هر کسی از آنچه که به آن باور دارد دفاع می‌کند ... نکته‌ی کلیدی که اما به این جمله ملحق می‌شود این است که هر کسی از باور خودش تا آنجا دفاع می‌کند که جا برای دفاع کردن بیابد ... بنابراین به صرف دفاع کردن حتی از تمامی احکام موجود هم نمی‌توانید متهمم نمایید به اینکه فقط دارم از وضع موجود دفاع می‌کنم و اصلاً به این فکر نمی‌کنم که شاید این احکامی که دارم ازشان دفاع می‌کنم منظور خداوند از آیات و منظور معصومین علیهم‌السلام از روایات نبوده باشند ... به شخصه تا کنون حکمی را ندیده‌ام که نتوان از آن دفاع کرد، فقط یک مطلب دیگر هم هست، گاهی امثال من که سواد زیادی نداریم نه تنها از احکام اسلام که بلکه از احکام مکاتب ضد دین هم می‌توانیم اگر بخواهیم دفاع کنیم و سعی در توجیهشان نماییم، در واقع این کاری است که معتقدین به آن مکاتب خودشان مشغولش هستند و برخی از توجیهاتشان هم اتفاقاً خیلی قوی هستند که خیلی‌ها به راحتی نتوانند ایراد قاطعی به آن‌ها بگیرند، اما اگر به خاطر بیاوریم که این بحث‌ها هیچ کدام نه دلیل بر پذیرفتن یک دین می‌شود و نه دلیل بر رد کردن آن و بخاطر بیاوریم که ما ابتدا دینمان را انتخاب می‌کنیم و سپس از آن در مقابل شبهات دفاع می‌کنیم دیگر این شبهات جدید هم پیش نمی‌آیند ... و الله العالم ...

نیلوفر 0;903300 نوشت:
راستش من سایت های خارجی و انگلیسی را زیاد مطالعه میکنم ، از جهان اونا مطالبی رو بر میدارم میارم اینجا با شما رو در رو میکنم تا به همه سوالات پاسخ داده شود.
این چیزایی هم که گفتم همش کلام دیگران بود و من از خودم در نیاوردم.
شما وظیفتونه که به همه سوالات پاسخ بدید و شبهات همه رو برطرف کنید.
منم هرچیزی که درست باشه را می پذیرم و حق طلب هستم!

سلام،
اول اینکه خدا خیرتان بدهد که حق‌طلب هستید ... اگرچه برایم سؤال است که حق را با چه معیاری تشخیص خواهید داد، مثلاً اگر جوابی که ما می‌دهیم با فیزیک و زیست‌شناسی امروزی تطابق داشت آن را می‌پذیرید یا معیارتا فراتر از آن هست؟

دوم اینکه من هم چندین سال با انواع معتقدین به ادیان و مکاتب مختلف بحث داشته‌ام، با میانه‌روها و تندروهایشان ... اگرچه تا حدودی با کاری که می‌کنید موافق هستم ولی اما و اگرهایی هم در بین هست ... دست آخر اگر ایمان به سلامت بیرون ببرید ان شاء الله شاید شما هم به این نتیجه برسید که این بحث‌ها در حدّ همان بحث است و نمی‌تواند دلیل ما برای ایمان آوردن یا کافر شدن بشود، گرچه همان بحث هم که باشد به شرط حفظ ایمان ثمره‌اش در زندگی‌امان وارد می‌شود ... و دست آخر ممنونم که شفاف‌سازی کردید که اینها مطالب خودتان نیست و نظرات دیگران است که بیانشان می‌نمایید ...

و سوم هم اینکه من هم مثل شما یک کاربر ساده هستم و به خودی خود وظیفه‌ای ندارم که بخواهم به همه‌ی سؤالات پاسخ بدهم و شبهات را برطرف کنم اگر اصلاً بتوانم چنین کنم، نظرات شخصی من صرفاً نظرات شخصی خودم هستند و حتی مورد داشتیم که در همین سایت از طرف اساتید سایت به عنوان شبهه‌انداز و مشوش‌کننده‌ی اذهان مخاطبان معرفی شده‌ام که یعنی در خیلی از مسائل نظراتم را قبول ندارند و آن‌ها را نظرات اسلام نمی‌دانند، در واقع نظراتم صرفاً در نزد خودم ارزش دارند و در جای دیگری ارزشی ندارند ... احتمالاً در اینجای سخنتان خطابتان نسبت به اساتید سایت و مدیران آن بوده است ...

و من الله التوفیق

برخی معتقد هستند اسلام دین خشونت است و مسیحیت دین رأفت و مهربانی ... مسیحیت خود معتقد است که خداوند هم عالم مطلق است و هم توانای مطلق، پس از ایشان بپرسید که در دین مهربانی شما که اعدام جایی ندارد چرا برخی از انسان‌ها که برخی از ایشان حتی کودک معصوم هستند مرگ‌هایی دارند که خیلی خشن‌تر از هر اعدام یک جریمه‌ای است که در اسلام ممکن است ما به آن دستور داده شده باشیم؟ آیا خدای مسیحیان از چنان مرگ‌های دلخراشی که مثلاً برخی از کودکان دارند آگاه نیست؟ چرا هست چون او عالم مطلق است ... آیا قادر به دفع آن مرگ دلخراش از آن افراد نیست؟ چرا هست چون او قادر مطلق است ... پس چرا چنین مرگی را بر آن‌ها روا داشته است با وجود آنکه این قدر رئوف است؟ ... اگر این مرگ‌ها خللی به رأفت خداوند و مهربانی‌اش و دین رحمت و مهربانی بودن مسیحیت وارد نمی‌کند و برای هر کار خداوند حکمتهایی وجود دارد پس چرا اسلام را بخاطر اعدام و امثال آن متهم به خشونت می‌کنند؟ یا کدام دین آسمانی است که در قیامتی که معرفی می‌کند بجز بهشت یک جهنمی هم وعده داده نشده باشد؟ آیا عذاب‌های جهنم بدتر است یا عذاب اعدام؟ آیا در مسیحیت مجازات شخص جهنمی مثلاً مرگ با صندلی‌برق‌دار است یا حبس ابد است که اسلام را بخاطر اعدام شخص مجرم خشن معرفی می‌کنند؟
برخی با اصل حکم اعدام مخالف هستند و مثلاً می‌گویند جان انسان‌ها از هر چیزی مهم‌تر است و کسی حق ندارد جان کس دیگری را تحت عنوان جریمه از او بگیرد و این اولین حق هر انسانی است که زندگی کند ... از او بپرسید که اگر کسی دور از جانتان برادرتان را بکشد وقتی برادر شما دیگر هرگز به زندگی باز نخواهد گشت و زندگی یک خانواده از هم می‌پاشد و تاریک و سیاه می‌شود آیا باز هم آن شخص قاتل جانش محترم است و اگر حقیق را که برای دیگران قائل نشده است از خودش سلب شود شما هم ظالم هستید؟ ... اگر به جای فقط یک برادرتان هم برادرتان و هم خواهرتان و هم پدر و مادرتان و هم همسرتان و هم فرزندتان و هر کسی را که برایتان خیلی عزیز هست را بکشد چه آیا باز هم جانش محترم است و اگر حقی که برای دیگران قائل نبوده است از خودش هم گرفته شود باز هم این سنگدلی است؟ ... جان انسان‌ها مهم است ولی اگر یک شخص با جان مهم جان مهم شخص دیگری را گرفت چه؟ اگر حق زندگی را از کسی گرفت چه؟ اگر گرفتن جان خودش هم غیرقابل جبران باشد جانی که او از دیگری گرفته است هم غیر قابل جبران بوده است ...

بحث ما بر روی تناسب میان جرم و مجازات است ...
یک نفر یک سیلی به گوش کس دیگری زد، جای سیلی هم قرمز و کبود شد، جای کبود شده بالأخره خوب می‌شود، ولی اگر در مقابل آن دست شخص سیلی‌زننده قطع شود دیگر دستی بر جای آن در نمی‌آید ... ممکن است بگویند که باز هم حقش هست و کسی که اول این بازی صدمه زدن را شروع کرد بخاطر آغازگر بودنش هم باید مجازات شود و عده‌ای هم با ایشان مخالفت می‌کنند که به هر حال این مجازات خیلی سنگین است و تناسب میان جرم و مجازات رعایت نشده است ... اما دیگر کسی هم نمی‌آید بگوید که اگر او با شدت ۵ نیوتون.ثانی به دیگری سیلی زد بیاییم و به عنوان مجازات با شدت ۱ نیوتون.ثانیه به او سیلی بزنیم که تنبیه شود و همین مقدار کفایتش می‌کند ... یعنی مجازات باید برابر یا بزرگتر از جرم باشد و اگر قرار بود بیشتر باشد روی اینکه چقدر بیشتر باشد می‌توان بحث کرد و بحث را طولانی هم کرد ...
حالا اگر کسی ضربه‌ای غیرقابل جبران به کسی وارد کرد آیا رواست که مجازاتی بشود که قابل جبران باشد و اثر آن از زندگی آن شخص محو بشود با وجودیکه آسیبی که به دیگران وارد کرده است همچنان اثرش وجود دارد؟
فرض کنید یک پیامبر از یک دین حق آمد و حجت را بر همگان تمام کرد که من پیامبر حق هستم و باید اطاعتم کنید ... حجت تمام شده است و قاعدتاً هر حق‌مداری باید اطاعت کند ... حالا یک شخصی که می‌خواهد تمام زورش را بزند که مجبور نشود ایمان بیاورد دست به توجیه می‌زند ... مثلاً حضرت موسی علیه‌السلام عصایشان تبدیل به مار شد و آن مار هم تمام مارهای جادوگران را خورد و جادوگران هم ایمان آوردند و همه دیدند که حجت بر ایشان تمام شده است، ناگهان فرعون بلند شد و گفت شاید هم اصلاً موسی و ساحران با یکدیگر هم‌دست بوده‌اند و برای ما فیلم بازی کرده‌اند که مثلاً همدیگر را نمی‌شناخته‌اند و ساحران طبق نقشه‌ی قبلی موسی علیه‌السلام از او شکست خوردند تا مردم فکر کنند که واقعاً موسی از طرف خدایی آمده است و به او ایمان بیاورند و حکومت من سرنگون شود و موسی بشود فرعون جدید مصر و ساحران را هم به عنوان نزدیکان خودش به قدرت برساند ... این یک توجیه است ... فرعون خودش می‌دانست که دارد الکی صحبت می‌کند چون همان ساحران ازش پرسیده بودند که اگر بردیم و بر موسی چیره شدیم چه می‌کنی و او هر وعده‌ای که ادعا داشت موسی به آن‌ها داده است را خودش هم به ایشان داده بود و او از ابتدا هم بر قدرت تکیه زده بود و هیچ حسابگری نقد را رها نمی‌کند که نسیه را بگیرد ... موسی علی‌السلام آیات‌البینات آورد، دلایل روشن آورد، اتمام حجت کرد، ولی فرعون در مقابل جریان هدایت ایستاد و ولو در مقام ظاهر سعی در گمراه کردن دیگران کرد، حالا اگر یک نفر بین امروز که فرعون او را به شک انداخت و فردا که موسی علیه‌السلام بخواهد دوباره مردم را دعوت به حق کند بمیرد و هلاکت ابدی را برای خود بخرد آیا فرعون می‌تواند هلاکت ابدی او را جبران کند؟ مجازات او که نه جسم آن شخص بلکه روح آن شخص را به هلاکت انداخت چیست وقتی مجازات به هلاکت انداختن جسم دیگران اعدام و مرگ است؟
اگر یک نفر بیاید و مقابل جریان هدایت خداوند بایستد و دیگران را به خودش یا بت‌ها یا مکتب‌های بشری دعوت کند و یک نفر در گمراهی حاصل از او بمیرد آیا این گمراه کردن دیگران قابل جبران است؟ مجازاتش چه باشد؟
حتماً شنیده‌اید ماجرای آن مرد را که دعوی دین جدید کرد و عده‌ای را به گمراهی کشاند و بعد سرش به سنگ خورد و توبه کرد ولی توبه‌اش پذیرفته نمی‌شد، دست آخر دست‌به‌دامن پیامبر زمانش شد که او برایش دعا کند، او دعا کرد و وحی آمد که گیر که او را ببخشم، آن قوم را که چنان گمراه کرد و آن‌ها چنان وا ماندند را چه می‌کند؟ مگر شرط قبول توبه این نیست که جبران مافات شود؟ اگر جبران مافات امکان نداشت چه؟

با این وجود این تمام داستان نیست ... ابلیس این همه آدم را به گمراهی کشاند، بعد از چند هزار سال که در شغل وسوسه‌گری مشغول بود آمد خدمت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله که می‌خواهم توبه کنم، فرمودند که برو بر قبر آدم علیه‌السلام توبه کن و توبه‌ات پذیرفته می‌شود، رفت ولی توفیق توبه پیدا نکرد و توبه هم نکرد، بلکه فرمودند کسی که مبتلا به سخط الهی بشود دیگر توفیق توبه به او داده نمی‌شود، چنین کسی اگر بمیرد به جهنم می‌رود و اگر نمیرد و زندگی کند دچار سنت استدراج شده است ... چه بسا توفیق توبه وقتی از شخص برداشته شود که جرم او دیگر قابل جبران نباشد ... چند هزار سال مردمی که گمراه شدند و بر ایمان بزرگ شدند ولی بر کفر مردند را چگونه می‌خواهد جبران کند؟

اما به عنوان یک نقد بر این نظریه باید بگویم که همه چیز هم به این سادگی نیست ... مثل اینکه یک کافر هر کاری هم که کرده باشد اگر ایمان بیاورد و مسلمان شود از جرم‌های گذشته‌اش پاک می‌شود ... یا اینکه خیلی از کارها هستند که انسان می‌کند و قابل جبران هم نیست ولی شخص امکان دارد که توبه کند و توبه‌اش پذیرفته هم بشود ... مثل کاری که جناب حرّ در کربلا کرد و چه بسا اگر او نبود اصلاً کربلایی رخ نمی‌داد، کربلایی که مصیبتی بالاتر از آن در زمین و آسمان نیست، ولی در صدد جبران آن اشتباه چه کردند؟ فقط جان خودشان را دادند و شاید حیرت و ترس اندکی هم در صف دشمن وارد کرده باشند ...

این مسائل پیچیده‌تر از آنی هستند که به راحتی بشود برایشان یک نسخه پیچید ... به خیلی عوامل زیادی بستگی دارند که مثلاً بگوییم حکم کسی که دین را تمسخر می‌کند اعدام است ... توصیه‌ام این است که هرگز چنین بحث‌ها یا شبهاتی را مبنای قضاوت در مورد حقانیت دین خدا قرار ندهیم ... راه تشخیص حقانیت دین قلب است و نه مغز ... پذیرفتن دین حق کار عقل است و نه تفکر ... صفای باطن می‌خواهد و نه iq ... روراستی با خود در باطن خود هست و حق‌طلب بودن ولو اینکه تمایل به چیز دیگری داشته باشیم ... کسی که از راه دیگری به دنبال تشخیص حقانیت دین باشد ممکن است دست آخر به هر نتیجه‌ی ممکنی برسد، برخی مسلمان می‌شوند و برخی کافر، ولی آن‌ها که مسلمان می‌شوند هم با پاسخ این شبهات مسلمان شده‌اند و با شبهات دیگری باز ممکن است کافر شوند ... رسیدن به هر نتیجه‌ای نیاز به وسیله‌ای مناسب رسیدن به همان نتیجه را می‌طلبد و وسیله‌ای که در برخورد با این شبهات معمول است که طلب شود آن وسیله‌ای نیست که بتواند شخص را به نتیجه‌ی مطلوبش برساند ... هر جوابی هم به این شبهات داده شود باز عده‌ای که دین را حق می‌دانند می‌پذیرند و عده‌ای هم نمی‌پذیرند ... و این بحث‌ها هم هرگز پایان نمی‌پذیرند و هر کسی که بخواهد با پاسخی از جنس پاسخ‌های منطقی و امثال آن ایمان بیاورد باید کلاه خودش را قاضی کند که از کجا معلوم شبهه‌ای در صد سال آینده پیدا نشود که کسی نتواند جوابش را بدهد؟ یا کسی که می‌خواهد کافر شود باید کلاه خودش را قاضی کند که گیرم امروز کسی نتوانست به این شبهه پاسخ روشن و مستدلی بدهد از کجا معلوم ده سال آینده یا صد سال آینده هم کسی نتواند چنان جوابی بدهد که امثال ما را هم کامل قانع گرداند؟

مشکل ما این است که راه را اشتباه انتخاب کرده‌ایم ... این بحث‌ها برای مسلمین در میان خودشان و برای کافران در میان خودشان جوابگو و خوب است، ولی برای کسانی که در وادی شک و تردید گرفتار شده‌اند سودی ندارد مگر آنکه بر حیرت ایشان بیفزاید و ایشان را سرگشته‌تر از قبل کند ... (البته این عبارت اخیر اطلاق ندارد، در سطحی درست است و در سطح دیگری غلط است)

به شخصه دیگر فکر نکنم در این تاپیک حرفی تو دلم مانده باشد که نزده باشم ...
خدا همه‌امان را هدایت کند ...

خیلی خیلی ساده : چون توهین به مقدسات، باعث می‌شه انسان به اصطلاح دیوانه بشه و مشکلات روحی پیدا کنه و زندگی از دماغش بیرون بیاد
یک کلیپ منتشر شده بود که یه بابایی قرآن کریم رو آتش می‌زد
بنده خدا اینقده وجودش پر از نفرت شده بود که بدنش می‌لرزید

اگر این شخص کشته بشه یا اعدام بشه این رحمت خداوند مهربان هست، و خداوند همونطور که می‌دونیم بخشنده هست
احترام به مقدسات و تکریم اونها به انسان آرامش می‌ده و برعکس طبعا به انسان «جهنم» می‌ده
خداوند به بندگانش مهربانتر از خود اونهاست

نقطه;903355 نوشت:

سلام و عرض ادب،

بله موافقم ... این «اگر» خیلی مهم است ولی صرفاً آنجا که بخواهیم حکمت‌ها را کشف کنیم، مگرنه در مقام عمل دیگر نیازی نیست به یقین قطعی برسیم که منظور خداوند از فلان آیه چه بوده است، چرا که تکلیف بر اساس وسع افراد است و نه بر اساس حقیقت آنطور که هست ... در این زمانه ما مکلف به اطاعت از فقها هستیم، هر کسی هم از مرجع تقلید یا مراجع تقلید خودش، حتی اگر آن‌ها برخی از احکام را اشتباه تشخیص داده باشند که هیچ بعید هم نیست ... ولی از ما عمل به تکلیف خواسته شده است و نباید درگیر شدن در کشف حقایق ما را نسبت به تکالیفمان سست کند ... ما حتی اگر از غیر راهی که شارع (آنطور که به ما رسیده است) تعیین کرده است به یک حکم فقهی برسیم که خلاف حکمی باشد که از راه تعیین شده به آن می‌رسیم اگرچه ۹۹٪ مطمئن باشیم که حکمی که خودمان از راه دیگر به آن رسیده‌ایم درست است باز حق نداریم آن حکم را تغییر دهیم ... مثالش ازدواج یک زن با دو مرد است وقتی که به نظر می‌رسد پدر فرزند را بتوان از آزمایش ژنتیک مشخص نمود ... اصلاً مهم نیست که دقت آزمایش ژنتیک چقدر بالاست یا احتمال خطا چقدر است، مهم این است که چنان ازدواجی جواز شرعی ندارد و ما هیچ نمی‌توانیم اطمینان داشته باشیم که تنها دلیل حرمت این ازدواج همان یک مسأله‌ی تشخیص پدر مولود باشد، ممکن است هزار و یک حکمت دیگر هم در کار باشد ... در نتیجه این بحث‌ها تا وقتی که به عنوان یک بحث علمی در نظر گرفته شود بحث‌های خوبی هستند و دانش‌افزا هستند، ولی نمی‌توانند مبنای ایمان آوردن یا کافر شدن (به دلیل غیرمنطقی به نظر رسیدن حکم یا سطح علمی که ما امروز داریم) و خلاصه قضاوت در مورد عقلانی بودن یا نبودن حکم قرار بگیرند ... دست آخر هم آن کسی که با قلبش می‌داند که اسلام حق است بر آن پایبند می‌ماند اگرچه دانشمندان علوم مختلف خلاف آن را بگویند (همانطور که امروز بسیاری از پزشکان می‌گویند مثلاً خودارضایی تا حدّی از آن مفید است و ما قاطعانه می‌گوییم حرام است، یا می‌گویند سگ‌های خانگی امروزی آنقدر تحت مراقبت پزشکی هستند که از خود صاحبانشان هم شاید تمیزتر و سالم‌تر باشند و دیگر نجس نیستند، یا خوک‌های پرورشی دیگر از فضولات خودشان نمی‌خورند پس نباید نجس محسوب شوند و ما با تمام اینها شدیداً مخالف هستیم، گرچه اینطور هم نیست که در مقابلشان کاملاً بدون جواب باشیم)، یک عده هم که کلاً نسبت به خدا و دین خدا سوء ظن دارند و مکاتب دیگری نزدشان بزرگ و محترم است هم این مطالب را بهانه می‌کنند و از دین خارج می‌شوند ... حال آنکه این بحث‌ها نه می‌تواند چیزی را نسبت به حقانیت دین ثابت کند و نه می‌تواند رد کند ... راه تصدیق حقانیت اسلام راه‌های دیگری است ... این مسائل کاربردشان چیز دیگری است ... قضاوت در مورد حقانیت اسلام بر اساس این مباحث اشتباه است ...

تا چه کسی بخواهد عذرخواهی کند و این عذرخواهی‌اش چه بردی و چه عمق اثری در جامعه داشته باشد ... به هر حال این بحث به قول شما بهتر است مستندتر باشد و بهتر است اساتید فقه سایت در موردش نظر بدهند

خوب این یعنی از نظر شما چنین تناسبی برقرار هست یا عجیب نیست اگر باشد ... این به نوعی یعنی نیازی به بحث بیشتر نیست ...

با این وجود باید تأکید کنم که در باب احکام فقهی بهتر است خود فقها یا اساتید نظر بدهند، بحث ما در جهت استخراج حکم فقهی نیست، ما دنبال حکمت و حقایق حکمی هستیم، ممکن است وظیفه‌امان به صورت موردی با این حرف‌ها تطابق داشته یا نداشته باشد ...

مگر راهی بجز بررسی اما و اگرها داریم؟

ضروری دین بودن یک حکم چگونه تعریف می‌شود؟ آیا وابسته به تشخیص قاطبه‌ی علماست یا اینکه باید دقیقاً یقین قطعی حاصل شود که نظر خداوند چه بوده است؟

شما دارید در مورد دو مسلمان صحبت می‌کنید، حال آنکه صحبت ما درباره‌ی دو مسلمان نیست، اگر یک مسلمان عامدانه به مقدسات دینی توهین کند که دیگر مسلمان نیست که بگوییم مرجعش چه کسی است ... به فرض آنکه از نظر مرجع او فلان حرف توهین نیست و او هم گفت، حالا او را می‌برند به دادگاه مسلمین و قاضی از او می‌پرسد چرا توهین کردی و او هم جواب می‌دهد که توهین نکردم و پیامبر خدا برای من محترم هستند ... دادگاه هم تبرئه‌اش می‌کند ... شاید هم نکند ... بستگی دارد که توهین مذکور چه بوده باشد و دفاع آن شخص از خودش چقدر پذیرفتنی باشد ... مگرنه که یک نفر مثل حلاج می‌گوید انا الحق و یک مجتهد دیگری به اسم جنید بغدادی بدون آنکه نیت او را قضاوت کند بر اساس ظاهر عمل او می‌گوید که ظاهراً کشتنی است و باطن را خدا داند ... در نتیجه این مطلب که شما می‌فرمایید یک بحثی است که باید جزئياتش معلوم باشد تا بتوان نظر آخر را داد، از جمله‌ی جزئیات هم این است که در جامعه‌ی مسلمین به عنوان یک عرف چه چیزهایی مصداق توهین شمرده می‌شود، چه چیزهایی مصداق کفر شمرده می‌شود و قص علی هذا ... اینکه مثلاً کسی قرآن در کیفش بگذارد و کیفش را بیاندازد پشتش ممکن است زمانی توهین به قرآن محسوب شود و زمانی نشود، اینکه کسی قرآن همراهش باشد و به دستشویی برود شاید زمانی توهین محسوب شود و زمانی نشود، خیلی از این مسائل توسط عرف است که تعیین می‌شود و نه مرجع تقلید الف یا باء، حالا اگر یک مرجع تقلیدی در کشوری زندگی می‌کرد که عرفش با عرف جامعه‌ی مقلد او تفاوت داشت این مقلد قاعدتاً باید عرف جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند را رعایت کند و نه عرف جامعه‌ای که مرجع تقلیدش در آن زندگی می‌کند را ... شاید هم بحث روی این مطلب به درازا بکشد و نیازی هم به ادامه‌ی آن نباشد ...

آنچه که ما در این تاپیک به دنبالش بودیم بر توهینی بود که یک نامسلمان (چه اسماً مسلمان باشد و چه نباشد) به مقدسات دین می‌کند ... یا لااقل برداشت شخصی‌ام از موضع تاپیک این بوده است ...

متوجه خیلی عجیب بودن این حکم در مورد وجوب یا عدم وجوب غسل جنابت از نظر شما نمی‌شوم، چه چیزش عجیب است که انزال در اوج لذت جنسی سبب وجود غسل جنابت نشود وقتی مطمئن هستیم که منی در آن انزال وجود ندارد؟ آیا شما دقیقاً می‌دانید که اصلاً چرا وقتی منی در انزال باشد غسل واجب می‌شود که الآن به تضاد بین عقل و دین برسید؟ یا اینکه فرق میان دوش گرفتن و غسل کردن چیست که یکی کار وضو را می‌کند و دیگری هیچ کاری نمی‌کند جز شستن بدن؟
با این وجود نسبت به برخی از بندهایی که فرمودید هم سؤال دارم، مثل اینکه فرمودید تکه‌های ژله‌ای در انزال منی هستند و اگر نبودند یعنی انزال فاقد منی بوده است و غسل لازم ندارد ... بعید می‌دانم فقها نظرتان را تأیید کنند ولی ادامه‌ی این بحث در این تاپیک هم شایسته نیست ...

در نهایت اینکه فرمودید بعضی‌ها صرفاً سعی دارند از وضع موجود دفاع کنند، اگر بخواهم فرمایش شما را توسعه دهم باید اینطور بیانش کنم که هر کسی از آنچه که به آن باور دارد دفاع می‌کند ... نکته‌ی کلیدی که اما به این جمله ملحق می‌شود این است که هر کسی از باور خودش تا آنجا دفاع می‌کند که جا برای دفاع کردن بیابد ... بنابراین به صرف دفاع کردن حتی از تمامی احکام موجود هم نمی‌توانید متهمم نمایید به اینکه فقط دارم از وضع موجود دفاع می‌کنم و اصلاً به این فکر نمی‌کنم که شاید این احکامی که دارم ازشان دفاع می‌کنم منظور خداوند از آیات و منظور معصومین علیهم‌السلام از روایات نبوده باشند ... به شخصه تا کنون حکمی را ندیده‌ام که نتوان از آن دفاع کرد، فقط یک مطلب دیگر هم هست، گاهی امثال من که سواد زیادی نداریم نه تنها از احکام اسلام که بلکه از احکام مکاتب ضد دین هم می‌توانیم اگر بخواهیم دفاع کنیم و سعی در توجیهشان نماییم، در واقع این کاری است که معتقدین به آن مکاتب خودشان مشغولش هستند و برخی از توجیهاتشان هم اتفاقاً خیلی قوی هستند که خیلی‌ها به راحتی نتوانند ایراد قاطعی به آن‌ها بگیرند، اما اگر به خاطر بیاوریم که این بحث‌ها هیچ کدام نه دلیل بر پذیرفتن یک دین می‌شود و نه دلیل بر رد کردن آن و بخاطر بیاوریم که ما ابتدا دینمان را انتخاب می‌کنیم و سپس از آن در مقابل شبهات دفاع می‌کنیم دیگر این شبهات جدید هم پیش نمی‌آیند ... و الله العالم ...[/]

با سلام و احترام
کوتاه عرض میکنم
شما باید بهتر بدانید که سه حالت داریم
تقلید
اجتهاد
احتیاط
شاید تمرکز شما روی یک طرف قضیه در مورد اول(تقلید) درست باشد اما در مورد دو مورد دیگر خیر...
و در اینجا نیز مسائل فقهی جای بررسی ندارد فقط بنده میتوانم توصیه کنم نباید یک جانبه نگاه کرد. و نمیتوانم بحث های فقهی مطرح کنم تا دفاعیات شما را از اساس باطل کنم.
زیرا چه بسا فرض فقهی ما از اساس اشتباه است و نیاز نبوده برای تناسب سازی دست به حکمت جویی یا حکمت سازی بزنیم. بلکه باید شما در ان صورت باید تلاشتان را برای حکمت جویی در خلاف جهت میکردید.

جالب است که خودتان میگویید مگر راهی جز اما و اگر داریم؟
و از سوی دیگر تمام تلاشتان انکار یا به چالش کشیدن فرض سوال است نه جواب دادن به ان. ( در مورد تضاد دو مرجع تقلید الف و ب )
این طور که نمیشود...

پس بهتر است سوالات مطرح شده را واگذار به فقها کنید تا وقتی کاملا شفاف شد انگاه به بحث بپردازیم.
بنده هم منتظرم اول شفاف سازی شود بعد دست به توجیه بزنم. زیرا به قول شما از هر حکمی میتوان دفاع کرد...

در ضمن مقصود من از تضاد، اعم تضاد واقعی و غیر واقعی است. همینکه وجدان ما تناسب دو حکم را قبول نمیکند یعنی تضاد دارند.

فعلا به این دو سوال اکتفا میکنم :
حکم اعدام توهین کننده از احکام ضروری است؟ بله یا خیر...
این حکم به صورت دقیق توضیح داده شود؟ ( از جمله نکاتی که قبلا عرض شد )

و طاها;903455 نوشت:
با سلام و احترام
کوتاه عرض میکنم
شما باید بهتر بدانید که سه حالت داریم
تقلید
اجتهاد
احتیاط
شاید تمرکز شما روی یک طرف قضیه در مورد اول(تقلید) درست باشد اما در مورد دو مورد دیگر خیر...

سلام و عرض ادب،
مطمئن نیستم حتی در دو مورد دیگر هم آن حرف‌ها درست نباشند، بخصوص که مثلاً بحث احتیاط اصلاً خارج از همان بحث تقلید نیست ... بگذریم ...
و طاها;903455 نوشت:
و در اینجا نیز مسائل فقهی جای بررسی ندارد فقط بنده میتوانم توصیه کنم نباید یک جانبه نگاه کرد. و نمیتوانم بحث های فقهی مطرح کنم تا دفاعیات شما را از اساس باطل کنم.
زیرا چه بسا فرض فقهی ما از اساس اشتباه است و نیاز نبوده برای تناسب سازی دست به حکمت جویی یا حکمت سازی بزنیم. بلکه باید شما در ان صورت باید تلاشتان را برای حکمت جویی در خلاف جهت میکردید.
...
پس بهتر است سوالات مطرح شده را واگذار به فقها کنید تا وقتی کاملا شفاف شد انگاه به بحث بپردازیم.
بنده هم منتظرم اول شفاف سازی شود بعد دست به توجیه بزنم. زیرا به قول شما از هر حکمی میتوان دفاع کرد...

حقیقتش این است که شما مرا نمی‌شناسید، من خودم را محدود به حکمت‌جویی در جهت احکام اسلام نکرده و ان شاء الله نمی‌کنم، حتی درباره‌ی حکمت باورهای مشرکین و کافران و مکاتب متفاوت هم مطالعه و تفکر می‌کنم و نقاط مشترک زیادی بین آن‌ها و اسلام یافته‌ام، علاوه بر اینکه تعریفم از اسلام کمی عام‌تر از تعریف اصطلاحی از اسلام است و همین مطلب دستم را در تفکر روی حکمت‌ها بازتر می‌کند و قسمتی از اختلافاتی هم که در این سایت با برخی از اساتید آن دارم شاید به همین مطلب بازگردد ... مثل اینکه حسن و قبح افعال را ذاتی نمی‌دانم و در نتیجه خیلی از کارهای خلاف حکم اسلام را شاید بتوانم به عنوان حکم اسلام بپذیرم وقتی برخی پارامترها به کل با پارامترهای یک جامعه‌ی اسلامی اصطلاحی متفاوت باشد ... به همین دلیل هم نیازی نمی‌بینم منتظر فتوای فقها بنشینم، گرچه فتواهای ایشان برایم مهم است و اگر بیابم می‌خوانم ان شاء الله، چه آنکه بیشتر کاری که تا کنون در آیات و روایات انجام شده است از همین حیث استخراج احکام بوده است و بیشتر حساسیت‌های علما و دقت‌های علمی‌اشان در این زمینه بوده است ...
ان شاء الله لازم به تأکید دوباره و چندباره نباشد که خودم یک مقلد هستم و سعی دارم به طور کامل از رهبر مسلمین جهان تقلید کنم و این مطالب که می‌گویم تنها در بعد نظری و اعتقادی هستند که تقلیدبردار نیستند ... گفتم که بیش از این مورد قضاوت قرار نگیرم @};-
و طاها;903455 نوشت:
جالب است که خودتان میگویید مگر راهی جز اما و اگر داریم؟
و از سوی دیگر تمام تلاشتان انکار یا به چالش کشیدن فرض سوال است نه جواب دادن به ان. ( در مورد تضاد دو مرجع تقلید الف و ب )
این طور که نمیشود...

این هم باز به این خاطر است که شما بزرگوار شناختی از من ندارید، من بجز چند مطلب یقینی روی هیچ کدام از باورهای دیگرم قسم نمی‌خورم و اگر کس دیگری هم روی ظنیّات خودش قسم بخورد او را در اشتباه می‌دانم ... تمام مطالبی که می‌گویم بجز اینکه خدا وجود دارد و اسلام حق است و قرآن از طرف خداست و بعد از آن ظاهر آیات قرآن و کلیات روایات صحیح و به خودی خود قابل استناد هستند را قابل نقد می‌دانم ...

فرض سؤال شما به نظر من که باز روی نظرم قسم نمی‌خورم متفاوت است از فرض سؤال تاپیک ... اما با این وجود سعی کردم به آن هم جوابی داده باشم، اگر آن جواب کمکی نکرد یا به نظرتان رسید دارم شما را می‌پیچانم مطلب دیگری است ...

و من الله التوفیق

نقطه;903500 نوشت:

سلام و عرض ادب،
مطمئن نیستم حتی در دو مورد دیگر هم آن حرف‌ها درست نباشند، بخصوص که مثلاً بحث احتیاط اصلاً خارج از همان بحث تقلید نیست ... بگذریم ...

حقیقتش این است که شما مرا نمی‌شناسید، من خودم را محدود به حکمت‌جویی در جهت احکام اسلام نکرده و ان شاء الله نمی‌کنم، حتی درباره‌ی حکمت باورهای مشرکین و کافران و مکاتب متفاوت هم مطالعه و تفکر می‌کنم و نقاط مشترک زیادی بین آن‌ها و اسلام یافته‌ام، علاوه بر اینکه تعریفم از اسلام کمی عام‌تر از تعریف اصطلاحی از اسلام است و همین مطلب دستم را در تفکر روی حکمت‌ها بازتر می‌کند و قسمتی از اختلافاتی هم که در این سایت با برخی از اساتید آن دارم شاید به همین مطلب بازگردد ... مثل اینکه حسن و قبح افعال را ذاتی نمی‌دانم و در نتیجه خیلی از کارهای خلاف حکم اسلام را شاید بتوانم به عنوان حکم اسلام بپذیرم وقتی برخی پارامترها به کل با پارامترهای یک جامعه‌ی اسلامی اصطلاحی متفاوت باشد ... به همین دلیل هم نیازی نمی‌بینم منتظر فتوای فقها بنشینم، گرچه فتواهای ایشان برایم مهم است و اگر بیابم می‌خوانم ان شاء الله، چه آنکه بیشتر کاری که تا کنون در آیات و روایات انجام شده است از همین حیث استخراج احکام بوده است و بیشتر حساسیت‌های علما و دقت‌های علمی‌اشان در این زمینه بوده است ...
ان شاء الله لازم به تأکید دوباره و چندباره نباشد که خودم یک مقلد هستم و سعی دارم به طور کامل از رهبر مسلمین جهان تقلید کنم و این مطالب که می‌گویم تنها در بعد نظری و اعتقادی هستند که تقلیدبردار نیستند ... گفتم که بیش از این مورد قضاوت قرار نگیرم @};-

این هم باز به این خاطر است که شما بزرگوار شناختی از من ندارید، من بجز چند مطلب یقینی روی هیچ کدام از باورهای دیگرم قسم نمی‌خورم و اگر کس دیگری هم روی ظنیّات خودش قسم بخورد او را در اشتباه می‌دانم ... تمام مطالبی که می‌گویم بجز اینکه خدا وجود دارد و اسلام حق است و قرآن از طرف خداست و بعد از آن ظاهر آیات قرآن و کلیات روایات صحیح و به خودی خود قابل استناد هستند را قابل نقد می‌دانم ...

فرض سؤال شما به نظر من که باز روی نظرم قسم نمی‌خورم متفاوت است از فرض سؤال تاپیک ... اما با این وجود سعی کردم به آن هم جوابی داده باشم، اگر آن جواب کمکی نکرد یا به نظرتان رسید دارم شما را می‌پیچانم مطلب دیگری است ...

و من الله التوفیق

با سلام و احترام

ضمن تشکر از شما
دعوت میکنم اینجا را مطالعه کنید

http://www.askdin.com/showthread.php?t=55573&p=882105&viewfull=1#post882105

در اینجا خلاصه ای از بحث حسن و قبح گفته شده که جوابی به ان داده نشده و گفته اند قفل میشود... بنده با توجه به گفتگو ها فکر میکنم حسن و قبح عقلی نباشد بهتر است البته به معنایی که در انجا مراد است...

نکته

باید تاکید کنم که قصد من خدای نکرده این نبوده که از این نوع تضادها نتیجه بگیریم اسلام حق نیست و کافر شویم...

هدف این بود که برای دفاع از یک نظر فقهی باید ابتدا ان را دقیقا و از همه جهات فهمید بعد به دفاع از ان پرداخت...

زیرا چه بسا دفاع ما به ضرر اسلام باشد نه به نفع آن.

مثلا فرض کنید اعدام کسی که از روی عصبانیت توهین کند مخالف نظر اسلام باشد
اما ما با این عنوان که توهین به خودی خود بسیار بد است و نزدیک است اسمانها مندک شوند، بخواهیم اعدام توهین کننده را به صورت مطلق متناسب جلوه دهیم، اشتباه است و خلاف حکم اسلام.
ابتدا باید همانطور که در نکات عرض کردم تصور روشنی از احکام اسلام ارایه بدهیم بعد در صدد دفاع براییم... مثلا همین بحث منی...

هدف این بود که ما باید سیاستمان فعالانه باشد نه منفعلانه... البته شما جزو معدود افرادی هستید که به نظر من منفعلانه عمل نمیکنید...

B-neshan;903001 نوشت:
آیا بطور ضمنی این کار غربی ها را تایید میکنید؟
واضح است که این کار غربی ها، اشتباه است و این استدلال که آنها چنین میکنند(در واقع اشتباه میکنند) پس ما هم چنان کنیم هم اشتباه است.
------------------------------------------
در هر صورت در کل فرمایش شما، دلیل برون دینی ای مبنی بر درستی و تناسب مجازات با جرم انجام شده وجود ندارد. فرموده اید که اگر کافر باشد، با توهین میشود کافر حربی، و کافر حربی هم حکمش اعدام است. اما این دلیل هنوز درون دینی است و می شود پرسید چرا حکم کافر حربی اعدام است،؟ اگر پاسخ دهیم چون با ما در جنگ است و حرب میکند، انگاه دیگر کسی که صرفن توهین میکند،و جنگ نمیکند، حربی نیست.
مجدد فرمودید، اگر مسلمان بوده باشد، و عمدن توهین کرده ، بدون عصبانیت و ... ، مرتد شده و حکمش اعدام است. باز هم دلیلی برون دینی ارایه نشد که چرا کسی که مرتد شده باید اعدام شود!

این درون دینی که می فرمایید، چیست؟
بله این حکم یک حکم درون دینی است. ولی با برون دینی هم که همان حکم عقل باشد قابل فهم است وآن اینکه اگر در یک جامعه مقدسات ارزش واحترام نداشته باشد وهر کس هر طور دلش خواست آنها را به باد فحش وناسزا گرفت، نمی شود آنجا را اداره کرد. چون وقتی چیزی برای مردم مقدس است اگر حکومت با متخلف برخورد مناسب نداشته باشد مردم خود دست به اقدام خواهند زد وآنموقع نمی توان اداره اش کرد.
امر مقدس هم هر قدر بالاتر باشد مجازاتش شدیدتر خواهد بود ودر اسلام بالاتر از قرآن وپیامبر چیز دیگری نیست. اگر مجازات این توهین اعدام نباشد برخی دشمنان برای بی ارزش کردن مقدسات بصورت برنامه ریزی شده قداست آنها را در ذهن ها از بین خواهند برد وبعد تبدیل به یک بی ارزش خواهد شد وحکم چند سال زندان هم برای رسیدن به این مرحله چیز سختی نیست.
ارزش یک نظام وجریانی به میراث معنوی آن است. چنانچه یک کشور بدون میراث، غیر متمدن محسوب می شود. یک فرهنگ هم بدون میراث فرهنگی ارزش چندانی ندارد واگر قرار باشد میراث فرهنگی خود را چنین به حراج بگذارد که هر کس هر طور دلش خواست به آن توهین کند چیزی از آن باقی نخواهد ماند.

B-neshan;903001 نوشت:
بنده هم عرض نکردم که توهین به مقدسات درست است و یا نگفتم که نباید جلوی آنها را گرفت. عرض من این بود که چرا اعدام؟ چرا حبس نه؟ چرا حد نه؟ چرا جریمه ی مالی نه و .... عرض بنده عدم تناسب بود و مکررا عرض شد.

با کدام معیار برون دینی می خواهید بدانید که حبس یا حد متناسب با توهین است؟
همان موقع هم خواهند گفت: برای یک توهین ساده لفظی چرا باید شلاق خورد؟ چرا باید زندان رفت؟

B-neshan;903001 نوشت:
چرا مجازات این جرم، به جای کشتن خود شخص، کشتن شخصیت او نباشد!

توهین به شخص دیگر خیلی وقت برای شخصیت پیداکردن ومطرح شدن است. آدمی که ا زتوهین به مقدسات دیگران دنبال شهرت است ویا مشکل دیگری دارد چطور می خواهید شخصیتش را از بین ببرید؟ این آدم داد می زند که من شخصیت ندارم.

B-neshan;903001 نوشت:
حتی اگر این شخص برای تعداد زیادی از انسانها عزیز باشد، دلیلی نیست که توهین کننده به ایشان باید اعدام شود! شاید توهین کردن به کسی که محبوب سه نفر است از توهین کردن به کسی که محبوب دو نفر است بدتر باشد!( شاید) اما اینکه چرا مجازات این جرم اعدام است از منظر عقل، مشخص نشد!

صحبت از محبوب بودن در نزد چند نفر نیست. بحث سر مقدسات یک ملت وامت است. یعنی طرف حاضر است بخاطر حفظ آن مقدسات دار وندارش فدا کند، آنوقت چطور بقیه را آزاد بگذارند تا به این مقدسات توهین کنند.
در مورد حکم هم مگر چند درصد احکام ما از طریق حکم مستقیم عقل مشخص شده است؟ عقل یکی از ابزار فهم احکام است ولی قبل از آن قرآن وسنت قرار دارند.
مشکل عمده ما این است که عقل را در مقابل نقل قرار می دهیم بطوری که عقل می شود برون دینی ونقل درون دینی، و این غلط است. چون عقل ونقل هر دو از جانب خداست وهر کدام راهی برای کشف احکام وحقایق هستند. در جایی که توان عقل نمی رسد پیامبر وائمه(ع) که عاقل ترین شخص عالم هستی می باشند این احکام را بیان می کنند.

[h=2]

نقل قول:
اگر در یک جامعه مقدسات ارزش واحترام نداشته باشد وهر کس هر طور دلش خواست آنها را به باد فحش وناسزا گرفت، نمی شود آنجا را اداره کرد. چون وقتی چیزی برای مردم مقدس است اگر حکومت با متخلف برخورد مناسب نداشته باشد مردم خود دست به اقدام خواهند زد وآنموقع نمی توان اداره اش کرد.

1-

مردم خواهان اعدام شخص توهین کننده به مقدساتشان هستند.
2- در صورت اعدام نشدن فرد، مردم آن فرد را اعدام خواهند کرد.
3- وارد عمل شدن مردم جهت اعدام فرد، موجب هرج و مرج در جامعه می شود.
4- نتیجه: جهت جلوگیری از هرج و مرج در جامعه، حکومت می بایست فرد را اعدام کند.
تحلیل:
1- یکی از فرض های این استدلال این است که: مردم خواهان اعدام شخص توهین کننده به مقدساتشان هستند. این طرز تفکر مردم از کجا به وجود آمده؟ از اعتقادی که اسلام به انها داده است. یعنی اگر اسلام از ابتدا به انها یاد نمی داد که مجازات توهین کننده اعدام باشد، آنها هم خواستار اعدام نمی بودند. این استدلال دچار دور است. کما اینکه در غرب، به پیامبر مسیحیان توهین می شود و هرچند مسیحیان آزرده خاطر می شوند اما کمر به قتل توهین کننده نمی بندند. زیرا این فکر به آنها الغا نشده که توهین کننده را اعدام کن! مردم بسیار تابع آنچه هستند که به آنها گفته می شود و عمده مردم منتظر هستند تا به آنها گفته شود که چه فکر کنند.
ممکن شخصی استدلال کند که، حتی اگر اسلام به مسلمین نمی گفت که مجازات کننده را اعدام کنند، مردم به خاطر علاقه زیاد قلبی به پیامبرشان خواستار اعدام بودند.
در این صورت این خواسته مردم، دلیل منطقی و خاصی ندارد، یعنی اینکه عده ای جمع شوند و بگویند یک شخصی برای ما خیلی عزیز است و هرکس به ایشان توهین کند، ما اورا میکشیم، دلیلی بر درستی آن نمی شود. یعنی وظیفه حکومت است در برابر این چنین خواست های غیر منطقی مقاومت نماید تا مردم اصلاح شوند. نه اینکه با همراهی با مردم، آتش آنها را تند تر نماید. اصولا تدوین قانون به این منظور است که اینطور نباشد که هرگروهی، مطابق خواست قلبی اش عمل نماید. بطور خلاصه، تا مردمی که کمر بر قتل توهین کننده بسته اند، ثابت نکنند که چرا توهین کننده مستوجب کشته شدن است، عمل آنها غیرمنطقی است و همراهی با آن ها هم صحیح نمی باشد.

3- و در آخر، ایجاد هرج ومرج در جامعه هرچند ناخوشایند،اما دلیلی بر این نیست که شخصی را تنها به این دلیل اعدام کنیم که جلوی هرج و مرج را بگیریم! این دیدگاه دیدگاه ماکیاولیستی است که برای حفظ جامعه و حکومت، فردی را بیشتر از حد معمول مجازات نماییم.

نقل قول:
(توهین به )امر مقدس هم هر قدر بالاتر باشد مجازاتش شدیدتر خواهد بود ودر اسلام بالاتر از قرآن وپیامبر چیز دیگری نیست.

فرض 1: در اسلام چیزی بالاتر از قرآن و پیامبر نداریم،
فرض 2: حداکثر مجازات توهین کنندگان به امری مقدس، اعدام است.
فرض 3: هرچه امر مقدس بالاتر مجازات توهین کننده به آن بیشتر.
از این سه نتیجه گرفته اید که از آنجایی که پیامبر و قرآن بالاترین مقدس هستند(فرض 1) و هرچه امر مقدس بالاتر مجازات بالاتری لازم است( فرض 3) و از آنجایی که حداکثر مجازات توهین کننده اعدام است( فرض 2) پس مجازات توهین کننده به پیامبرو قرآن باید اعدام باشد.
تمام بحث بر سر این فرض 2 است، چرا حداکثر مجازات توهین کننده اعدام است؟ چرا حبس نیست؟ چرا شلاق نیست؟ اصلا چرا شکنجه و بعد اعدام نیست؟ از آنجایی که دلیلی برای این فرض نداریم، این استدلال هم صحیح نیست.

نقل قول:
اگر مجازات این توهین اعدام نباشد برخی دشمنان برای بی ارزش کردن مقدسات بصورت برنامه ریزی شده قداست آنها را در ذهن ها از بین خواهند برد. وبعد تبدیل به یک بی ارزش خواهد شد

1-اگر اشخاص توهین کننده اعدام نشوند و ترسی از اعدام شدن نداشته باشند، توهین هایشان را بصورت برنامه ریزی شده ادامه می دهند.
2- درنهایت، ادامه توهین آنها باعث کاهش قداست پیامبر و قرآن در ذهن عده ای از مردم می شود.
3-از آنجایی که با هر ابزاری باید جلوی کاهش قداست پیامبر و قرآن را در میان عده ای از مردم گرفت، پس
نتیجه: اعدام توهین کننده مجاز است.
در فرض 1، تنها راهی که موجب ترساندن فرد توهین کننده میشود اعدام فرض شده است. درحالی که شلاق زدن و زندانی کردن و جریمه نقدی و ... میتواند جلوی این امر را بگیرد. به عنوان مثال، بسیار از مردم از ترس جریمه نقدی، قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت میکنند و همین جریمه ی ناچیز نقدی، موجب ترس آنها می شود. البته شکی نیست که اگر به جای جریمه نقدی، مجازات اعدام در نظر گرفته می شد، مردم بیشتر قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت میکردند اما بحث همان بحث تناسب جرم و مجازات است.
در فرض 2، جای تامل وجود دارد به این صورت از کجا مشخص می شود توهین کردن به شخصی از قداست و محبوبیت او کم کند، گاهی مردم به واسطه این که توهین کردن اصولا امری خلاف ذات شریف انسانی است، به حمایت و طرفداری از موضوعی که به آن توهین شده می پردازند. بنابراین دلیل محکمی برای فرض 2 نداریم.
اما مهم ترین مشکل این استدلال از نظر من این است فرض 3 است. فرض کنیم دو فرض پیشین درست باشند( که البته آنها محل اشکال هستند) در این صورت چرا باید به هر قیمت و ابزاری جلوی کاهش قداست پیامبر را گرفت؟ باز کردن این موضوع زمان بر خواهد بود. قداست دقیقن به چه معناست و چه کاربردی در جامعه دارد و ... و این سوال مطرح می وشد که چرا مجازات کسی که تقدس یک چیز مقدس را کم کرده! اعدام است؟

درنهایت فرمودید که: ، "قرآن و پیامبر تبدیل به یک بی ارزش خواهند شد"
اینکه بگویم اگر کسی به پیامبر و یا قرآن توهین کند ، در اثر این توهین، "قرآن و پیامبر تبدیل به یک بی ارزش خواهند شد" ادعای بسیار عجیبی است! مگر ارزش قرآن و پیامبر تاکنون ناشی از عدم توهین عده ای به ان بوده که این ارزش بخواهد با توهین عدهای از بین برود؟

نقل قول:
یک فرهنگ هم بدون میراث فرهنگی ارزش چندانی ندارد واگر قرار باشد میراث فرهنگی خود را چنین به حراج بگذارد که هر کس هر طور دلش خواست به آن توهین کند چیزی از آن باقی نخواهد ماند.
اینکه آیا با توهین، میراث فرهنگی نابود می شود یا خیر، بحث مفصلی است، اما صحبت اینجا بر سر این بود که چرا مجازات فردی که توهین میکند- به بیان شما سعی در نابودی میراث فرهنگی دارد- اعدام است و زندان و... نیست؟
نقل قول:

با کدام معیار برون دینی می خواهید بدانید که حبس یا حد متناسب با توهین است؟
همان موقع هم خواهند گفت: برای یک توهین ساده لفظی چرا باید شلاق خورد؟ چرا باید زندان رفت؟

تعیین دقیق مجازات یک جرم نیازمند بررسی و تحقیق همه جوانب مساله است اما نتیجه این تعیین هرچه باشد، باید به گونه ای باشد که وضع کننده آن مجازات، بتواند از آن بدرستی دفاع کند. و ارتباطی منطقی بین میزان جرم و مجازات آن را آنچنان مشخص کند که عقلا آن ارتباط را درک کنند.. به عنوان مثال اگر کسی بگوید جریمه عبور از چراغ قرمز راهنمایی و رانندگی، قطع یک دست و یک پای مخالف است، احتمالا بسیاری این جرم و جنایت را متناسب نمیبینند.

درنهایت هرکس ادعایی میکند که من برای یک جرم خاص، فلان مجازات را در نظر گرفته ام، وظیفه اش استدلال درست در جهت نشان دادن تناسب جرم و مجازات است.

نقل قول:
توهین به شخص دیگر خیلی وقت برای شخصیت پیداکردن ومطرح شدن است. آدمی که ا زتوهین به مقدسات دیگران دنبال شهرت است ویا مشکل دیگری دارد چطور می خواهید شخصیتش را از بین ببرید؟ این آدم داد می زند که من شخصیت ندارم.

عرایض بنده راهکارهای برای مجازات شخص توهین کننده نبود و صرفا برای نشان دادن راههای متنوع و گوناگون برای مجازات و ایجاد سوال برای خواننده بود. هرچند حتی اگر این راه را هم به عنوان پیشنهاد من برای نوعی مجازات در نظر بگیرید، با رد کردن این راهکار( توهین متقابل به شخص توهین کننده)، دلیلی نمی شود که اعدام کردن راهکار صحیح است. یعنی مساله اینگونه نیست که جواب یا گزینه الف است یا ب. و حال بخواهیم ثابت کنیم که گزینه الف غلط است، پس گزینه ب حتما صحیح است.

نقل قول:

صحبت از محبوب بودن در نزد چند نفر نیست. بحث سر مقدسات یک ملت وامت است. یعنی طرف حاضر است بخاطر حفظ آن مقدسات دار وندارش فدا کند، آنوقت چطور بقیه را آزاد بگذارند تا به این مقدسات توهین کنند

چندین بار عرض کردم که اینجا بحث بر سر مجازات کردن یا نکردن شخص نیست. بحث بر سر میزان مجازات است. یعنی ما فرض کردیم که باید فرد توهین کننده مجازات شود، حال بحث بر سر این بود که چرا اعدام؟
مثلا فردی حاضر است دارو ندارش را برای خانواده اش فدا کند، آیا این شخص اجازه دارد کسی را که به خانواده اش توهین کند، به قتل برساند؟

کریم;903728 نوشت:
در مورد حکم هم مگر چند درصد احکام ما از طریق حکم مستقیم عقل مشخص شده است؟ عقل یکی از ابزار فهم احکام است ولی قبل از آن قرآن وسنت قرار دارند.
مشکل عمده ما این است که عقل را در مقابل نقل قرار می دهیم بطوری که عقل می شود برون دینی ونقل درون دینی، و این غلط است. چون عقل ونقل هر دو از جانب خداست وهر کدام راهی برای کشف احکام وحقایق هستند. در جایی که توان عقل نمی رسد پیامبر وائمه(ع) که عاقل ترین شخص عالم هستی می باشند این احکام را بیان می کنند.
[/h]
درست می فرمایید.
کسی که اعتقاد دارد هر آنچه در اسلام و قرآن و سخنان پیامبر آمده صحیح است، لزومی به استفاده از عقل در احکام این چنینی ندارد. اگر بداند فلان نقل، مستدل است و همان بوده که خدا و پیغمبر گفته، دیگر بحثی برایش باقی نمی ماند.
اما موضوع برای کسی پر اهمیت می شود که، برای او، حقانیت قرآن و اسلام با تکیه بر عقلش، ثابت نشده است. این شخص با بررسی احکام این چنینی، با عقل خودش، سعی میکند درک کند که آیا اسلام همانطور که ادعا میکند بی عیب و نقص است( چون از جانب خدا آمده) و یا دچار اشکالاتی است. اگر دچار اشکالاتی است ادعای آن مبنی بر الهی بودن از بین میرود.

B-neshan;903813 نوشت:
تعیین دقیق مجازات یک جرم نیازمند بررسی و تحقیق همه جوانب مساله است اما نتیجه این تعیین هرچه باشد، باید به گونه ای باشد که وضع کننده آن مجازات، بتواند از آن بدرستی دفاع کند. و ارتباطی منطقی بین میزان جرم و مجازات آن را آنچنان مشخص کند که عقلا آن ارتباط را درک کنند.. به عنوان مثال اگر کسی بگوید جریمه عبور از چراغ قرمز راهنمایی و رانندگی، قطع یک دست و یک پای مخالف است، احتمالا بسیاری این جرم و جنایت را متناسب نمیبینند.
درنهایت هرکس ادعایی میکند که من برای یک جرم خاص، فلان مجازات را در نظر گرفته ام، وظیفه اش استدلال درست در جهت نشان دادن تناسب جرم و مجازات است.

جناب بی‌نشان، اگرچه پاسخ مرا نمی‌دهید، ولی این دلیل نمی‌شود من اشکالات سخنان شما را گوشزد نکنم ... این بایدها و نبایدها را از کجا آوردید؟ چرا فکر می‌کنید خدا باید به شما جوابگو باشد که هر هر حکمی را برای چه دستور داده است؟ ... در ضمن اینکه چرا فکر می‌کنید هر کسی که اسمش متفکر گذاشته شد و در میان عرف مردم از عقلا شمرده شد جزء کسانی است که خدا وظیفه دارد حکمت‌هایش را برای او شرح دهد؟ ... خدا وظیفه ندارد دلیل کارهایش را به ما بگوید (لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ، یعنی در آنچه که می‌کند بازخواست نمی‌شود و ایشان بازخواست می‌شوند)، اگر گفت لطف کرده است ولی وظیفه‌اش نیست، اما وظیفه‌اش هست (متناسب با عدالتش، همانطور که خودش این مطلب را بر خود واجب دانسته است) که بگوید اگر در این مورد از من اطاعت نکردید چه مجازاتی در انتظار شماست ...
می‌بینید؟ ... شما هم مانند هر انسان دیگری یک سری باید و نباید در ذهنتان هست که دلیلی برایش ندارید، اگر از شما بپرسند حداکثر می‌گویید اینطوری به نظرم رسید، یا اینکه خیلی‌ها اینطور فکر می‌کنند، یا چیزهایی شبیه به این ... حال آنکه چنین فرضی را در چنین بحثی مانند یک اصل غیر قابل تردید مطرح می‌نمایید ... نوعاً این گونه بحث‌ها بر همین منوال است ... هر کسی یک سری مطلب را به عنوان اصل می‌پذیرد و بر مبنای آن‌ها وارد بحث می‌شود، ولو اینکه خودش هم فکر کند که مبنای بحثش خیلی بدیهی است ولی دلیلی ندارد که طرف مقابل هم همین نگاه را به مسأله داشته باشد ... بهتر است همه‌ی ما پیش از آنکه به بحث با دیگران بنشینیم اول برویم سراغ آن مواردی که در ذهنمان به صورت اصل در آمده است و همان‌ها را جستجو کنیم که چه مبنایی برایشان داریم ... مگرنه کارمان می‌شود مانند کسی که از چیزی دفاع می‌کند که خودش هم نمی‌داند چرا دارد از آن دفاع می‌کند ... این می‌شود مبنای یک بحث احساسی اگرچه ظاهرش خیلی هم متفکرانه و عاقلانه به نظر برسد ... جسارتم را ببخشید ... عادت کرده‌ام صریح صحبت کنم ... و البته هر چه که خطاب به شما و سایر دوستان گفتم را برای خودم هم روا می‌دانم ... مثلاً می‌دانم که اگر از قرآن دلیل بیاورم عده‌ای می‌گویند این یک بحث درون‌دینی است و برای ما قابل پذیرش نیست، ولی لااقل نزد خودم برای آنکه از قرآن دلیل بیاورم حجت دارم و می‌دانم که بحثم هر چه که باشد احساسی و روی هوا نیست ... حداقل می‌دانم چرا دارم از قرآن دفاع می‌کنم ... و لله الحمد ...

نقطه;903823 نوشت:
جناب بی‌نشان، اگرچه پاسخ مرا نمی‌دهید،

سلام بر شما. حمل بر بی ادبی نکنید اگر پست قبلی شما را پاسخ ندادم، پست قبلی شما را به دو دلیل جواب ندادم. اول اینکه حس کردم وارد بحث جانبی خواهم شد و بهتر است منتظر نتیجه بحث با کارشناس محترم باشم. در ثانی فرصت کافی برای تامل بر پست شما، برای من وجود نداشت.

از دو منظر به موضوع نگاه کنیم.

نخست:

نقطه;903823 نوشت:
چرا فکر می‌کنید خدا باید به شما جوابگو باشد که هر هر حکمی را برای چه دستور داده است؟

ببینید، ادعا این است که اسلام از جانب خدا آمده. خدایی عادل. اسلام ادعا میکند هرآنچه درآن است، عادلانه است. کسی هم که ادعایی میکند، طبیعتا باید در برابر پرسش هایی که پیرامون این ادعا؛ از او میشود پاسخگو باشد. در غیر این صورت ادعایش جز برای خودش ارزش ندارد.
این حکم، چون یکی از مجموعه احکام اسلام است، شامل همان ادعای عادلانه بودن میشود. پس اگر کسی، سوالی در رابطه با چرایی و چگونگی عادلانه بودن این حکم در ذهنش ایجاد شد، بر او خرده نگیریم که رسم اندیشیدن "جان های آزاده" این چنین است!

دوم اینکه:

نقطه;903823 نوشت:
می‌بینید؟ ... شما هم مانند هر انسان دیگری یک سری باید و نباید در ذهنتان هست که دلیلی برایش ندارید، اگر از شما بپرسند حداکثر می‌گویید اینطوری به نظرم رسید، یا اینکه خیلی‌ها اینطور فکر می‌کنند، یا چیزهایی شبیه به این ... حال آنکه چنین فرضی را در چنین بحثی مانند یک اصل غیر قابل تردید مطرح می‌نمایید ... نوعاً این گونه بحث‌ها بر همین منوال است ... هر کسی یک سری مطلب را به عنوان اصل می‌پذیرد و بر مبنای آن‌ها وارد بحث می‌شود، ولو اینکه خودش هم فکر کند که مبنای بحثش خیلی بدیهی است ولی دلیلی ندارد که طرف مقابل هم همین نگاه را به مسأله داشته باشد ... بهتر است همه‌ی ما پیش از آنکه به بحث با دیگران بنشینیم اول برویم سراغ آن مواردی که در ذهنمان به صورت اصل در آمده است و همان‌ها را جستجو کنیم که چه مبنایی برایشان داریم ... مگرنه کارمان می‌شود مانند کسی که از چیزی دفاع می‌کند که خودش هم نمی‌داند چرا دارد از آن دفاع می‌کند ...

من از چیز خاصی دفاع نمیکنم. حرف ساده ای هم میزنم. میگویم انسان ها آزادند هرچه میخواهند بکنند تا جایی که قانون گذار محدودیتی بر عمل آنها قرار نداده است.
حال این قانون گذار هرکسی که باشد،( خدا، مجلس فانون گذاری یک کشور یا شهر، شورای ریش سفیدان قبیله و ...، ) بایدبتواند توضیح دهد که چرا فلان محدودیت را ایجاد کرده و آزادی ای را از انسانی سلب کرده. باید با دلایل عقلی ثابت کند که این محدودیت، چه خیر بزرگتری را میرساند و جلوی چه شری را میگیرد که لازم است باشد.

-----------------------------------------
به عنوان مثال،
پلیس رانندگان را برای نبستن کمربند ایمنی جریمه میکند، کسی که این قانون را گذاشته باید بتواند مردم را قانع کند که چرا بستن کمربند ایمنی -که حافظ جان راننده است- ضروری است و نبستن آن مستوجب کیفر مالی است.
راننده ای میتواند ادعا کند، جانی که دارم مال خودم است و اگر هم تصادف کنم و کمربند ایمنی نداشته باشم، خودم می میرم، به بقیه چه ارتباطی دارد! قانونگذار باید بتواند جواب این فرد را بدهد.!

آزادی این فرد را گرفته اند، میخواهند جواب اش را هم ندهند؟ Smile نمی شود که!

-------------------------------------------

نقطه;903823 نوشت:
جسارتم را ببخشید
خواهش میکنم بزرگوار، چه جسارتی!
=======

توجه بفرمایید اسلام با وضع این احکام، آزادی هایی را محدود میکند، برای محدود کردن آزادی یک انسان -که آزاد به این دنیا آمده است-، نیاز به دلیل است. پرسیدن این دلایل اصلا چیز عجیبی نیست. چیز عجیب نداشتن جواب است.

فکر میکنم، ایراد شما را درست متوجه شدم و امیدوارم از جواب من قانع شده باشید.

B-neshan;904334 نوشت:
سلام بر شما. حمل بر بی ادبی نکنید اگر پست قبلی شما را پاسخ ندادم، پست قبلی شما را به دو دلیل جواب ندادم. اول اینکه حس کردم وارد بحث جانبی خواهم شد و بهتر است منتظر نتیجه بحث با کارشناس محترم باشم. در ثانی فرصت کافی برای تامل بر پست شما، برای من وجود نداشت.
از دو منظر به موضوع نگاه کنیم.

نخست:

ببینید، ادعا این است که اسلام از جانب خدا آمده. خدایی عادل. اسلام ادعا میکند هرآنچه درآن است، عادلانه است. کسی هم که ادعایی میکند، طبیعتا باید در برابر پرسش هایی که پیرامون این ادعا؛ از او میشود پاسخگو باشد. در غیر این صورت ادعایش جز برای خودش ارزش ندارد.
این حکم، چون یکی از مجموعه احکام اسلام است، شامل همان ادعای عادلانه بودن میشود. پس اگر کسی، سوالی در رابطه با چرایی و چگونگی عادلانه بودن این حکم در ذهنش ایجاد شد، بر او خرده نگیریم که رسم اندیشیدن "جان های آزاده" این چنین است!

دوم اینکه:

من از چیز خاصی دفاع نمیکنم. حرف ساده ای هم میزنم. میگویم انسان ها آزادند هرچه میخواهند بکنند تا جایی که قانون گذار محدودیتی بر عمل آنها قرار نداده است.
حال این قانون گذار هرکسی که باشد،( خدا، مجلس فانون گذاری یک کشور یا شهر، شورای ریش سفیدان قبیله و ...، ) بایدبتواند توضیح دهد که چرا فلان محدودیت را ایجاد کرده و آزادی ای را از انسانی سلب کرده. باید با دلایل عقلی ثابت کند که این محدودیت، چه خیر بزرگتری را میرساند و جلوی چه شری را میگیرد که لازم است باشد.

-----------------------------------------
به عنوان مثال،
پلیس رانندگان را برای نبستن کمربند ایمنی جریمه میکند، کسی که این قانون را گذاشته باید بتواند مردم را قانع کند که چرا بستن کمربند ایمنی -که حافظ جان راننده است- ضروری است و نبستن آن مستوجب کیفر مالی است.
راننده ای میتواند ادعا کند، جانی که دارم مال خودم است و اگر هم تصادف کنم و کمربند ایمنی نداشته باشم، خودم می میرم، به بقیه چه ارتباطی دارد! قانونگذار باید بتواند جواب این فرد را بدهد.!

آزادی این فرد را گرفته اند، میخواهند جواب اش را هم ندهند؟ Smile نمی شود که!

-------------------------------------------

خواهش میکنم بزرگوار، چه جسارتی!
=======

توجه بفرمایید اسلام با وضع این احکام، آزادی هایی را محدود میکند، برای محدود کردن آزادی یک انسان -که آزاد به این دنیا آمده است-، نیاز به دلیل است. پرسیدن این دلایل اصلا چیز عجیبی نیست. چیز عجیب نداشتن جواب است.

فکر میکنم، ایراد شما را درست متوجه شدم و امیدوارم از جواب من قانع شده باشید.


سلام جناب بی‌نشان و ممنون از جوابتان،
اینکه حق دارد سؤال کند که شکّی درش نیست، ندانستن عیب نیست و نپرسیدن عیب است در این زمینه کاملاً قابل پذیرش است ... حتی در ذیل اینکه خداوند فرموده است «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» در روایت وارد شده که سؤال پرسیدن در هر زمینه‌ای که نمی‌دانیم واجب است، واجب شرعی، این جمله‌ی قرآن صیغه‌ی امر دارد ... ولی اینکه باید جواب هم داده بشود وضعش فرق دارد، چنانکه در ادامه‌ی همان روایت پرسیده شده که وقتی پرسیدن سؤال بر ما واجب است آیا پس دادن جواب هم بر شما واجب است؟ جواب دادند که نه، برای ما خداوند اینطور فرموده است که «هَـٰذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ» ... خداوند هم اجباری ندارد که جوابی به ما بدهد ... همین‌قدر که ما بدانیم یک دستور از طرف خداست باید برای واجب شدن یک حکم بر مخاطب آن کافی باشد ... شرط اطاعت کردن از کسی که می‌دانیم واجب‌الأطاعة است دانستن وظیفه‌ای است که او برایمان تعیین کرده است، نه دانستن اینکه او به چه دلیلی آن حکم را بر ما قرار داده است ... آیا شما می‌توانید ایرادی به این مطلب بگیرید؟ ... توجه داشته باشید که وقتی دانستیم که خداوند واجب‌الإطاعة است دیگر می‌دانیم که اطاعت از او واجب است، چون خداست، چون بی‌نیاز است و اگر دستوری بدهد برای نیازهایی که خودش داشته باشد نیست، چون عالم و حکیم است و اگر جایی ما ندانیم چرا طور خاصی حکم داده است لااقل می‌دانیم که کار خدا بی‌حکمت و بی‌‌دلیل نیست ... بنابراین تنها سؤالی که واجب است پاسخ داده شود این است که از کجا بدانیم که خداوند واجب‌الأطاعة است، آیا قبول دارید که اگر جواب این سؤال داده شود دیگر برای عمل کردن به دستورات او نیازی نیست که اگر از او سؤالی پرسیدیم حتماً جواب بدهد تا عادل محسوب گردد؟

B-neshan;903813 نوشت:
یکی از فرض های این استدلال این است که: مردم خواهان اعدام شخص توهین کننده به مقدساتشان هستند. این طرز تفکر مردم از کجا به وجود آمده؟ از اعتقادی که اسلام به انها داده است. یعنی اگر اسلام از ابتدا به انها یاد نمی داد که مجازات توهین کننده اعدام باشد،

این فرضیات شما علی الظاهر طبق نتیجه ای که می خواستید برسید درست شده است. والادر سخن ما چنین فرضیاتی وجود ندارد. ما گفتیم برخورد مناسب، الان مراجع تقلید هم برای مردم عزیز هستند ولی کسی بخاطر توهین به یک مرجع اعدام نمی شود. ما گفتیم اگر قانونی برای مقابله با متخلف نباشد جامعه به هرج ومرج کشیده می شود چون هر کس طبق برداشت خود قانون اجرا می کند مثل برخی از این فیلمهای هندی، اما اینکه حکم توهین به کی اعدام است وحکم کدام زندان وغیره است. با قانون است. قانون با توجه به مصالح اجتماعی خودش چنین تشخیص داده است که حکم توهین به پیامبر عدام است. حال حکمت این حکم چیست بنده دقیقا نمی دانم، وچه بسا بخاطر جایگاه والای ایشان باشد، وبعنوان یک پیامبر برای یک امت همانند سایر انبیاء که حک توهین به آنها هم اعدام است. تا کسی جرات نکند با اول شخص یک امت دربیفتد واحساسات میلیونها ویا میلیاردها طرفدار او را جریحه دار کند.

B-neshan;903813 نوشت:
عرایض بنده راهکارهای برای مجازات شخص توهین کننده نبود و صرفا برای نشان دادن راههای متنوع و گوناگون برای مجازات و ایجاد سوال برای خواننده بود. هرچند حتی اگر این راه را هم به عنوان پیشنهاد من برای نوعی مجازات در نظر بگیرید، با رد کردن این راهکار( توهین متقابل به شخص توهین کننده)، دلیلی نمی شود که اعدام کردن راهکار صحیح است. یعنی مساله اینگونه نیست که جواب یا گزینه الف است یا ب. و حال بخواهیم ثابت کنیم که گزینه الف غلط است، پس گزینه ب حتما صحیح است.

در نظر داشته باشید که ما دراحکام متعبد هستیم. واینطور نیست که حکمت تمام احکام برای ما روشن باشد.

B-neshan;903813 نوشت:
حال بحث بر سر این بود که چرا اعدام؟
مثلا فردی حاضر است دارو ندارش را برای خانواده اش فدا کند، آیا این شخص اجازه دارد کسی را که به خانواده اش توهین کند، به قتل برساند؟

حکم هر توهینی اعدام نیست که بخواهیم چنین مقایسه کنیم.

B-neshan;903813 نوشت:
اما موضوع برای کسی پر اهمیت می شود که، برای او، حقانیت قرآن و اسلام با تکیه بر عقلش، ثابت نشده است. این شخص با بررسی احکام این چنینی، با عقل خودش، سعی میکند درک کند که آیا اسلام همانطور که ادعا میکند بی عیب و نقص است( چون از جانب خدا آمده) و یا دچار اشکالاتی است. اگر دچار اشکالاتی است ادعای آن مبنی بر الهی بودن از بین میرود.

اسلام مراحلی دارد، در اعتقادات هیچ کس حق تقلید ندارد وباید خود با تحقیق به آنها وحقانیت شان برسد. وقتی اصول برای کسی منطقی بود در فروعات می داند که همان خدا ونبی حکیم هستند وحکمی بدون دلیل بیان نمی کنند واهل ظلم هم نیستند. لذا این حکم هم حکمتی دارد که یا بخاطر بسته شدن درب علم که اهلبیت(ع) باشند وخفقانی که برای آنها وجود داشت. ویا عدم ظرفیت عقلی ما به دست ما نرسیده است.

B-neshan;904334 نوشت:
حال این قانون گذار هرکسی که باشد،( خدا، مجلس فانون گذاری یک کشور یا شهر، شورای ریش سفیدان قبیله و ...، ) بایدبتواند توضیح دهد که چرا فلان محدودیت را ایجاد کرده و آزادی ای را از انسانی سلب کرده. باید با دلایل عقلی ثابت کند که این محدودیت، چه خیر بزرگتری را میرساند و جلوی چه شری را میگیرد که لازم است باشد.

این درصورتی است که قانون گذار مجال داشته باشد. ائمه ما که عالمان به تمام حقایق اسلام بودند چقدر مجال برای بیان حقایق دشتند؟ وچقدر مردم از آنها در مقابل ستمگران حمایت کردند تا همه حقیقت ها گفته شود؟

B-neshan;904334 نوشت:
توجه بفرمایید اسلام با وضع این احکام، آزادی هایی را محدود میکند، برای محدود کردن آزادی یک انسان -که آزاد به این دنیا آمده است-، نیاز به دلیل است. پرسیدن این دلایل اصلا چیز عجیبی نیست. چیز عجیب نداشتن جواب است.

فکر میکنم، ایراد شما را درست متوجه شدم و امیدوارم از جواب من قانع شده باشید.


فرمایش بسیاری زیبا ودرستی است. اما دقت داشته باشید خدایی که آفریدگار انسان است حق دارد محدودیتهایی در راستای منافع خود انسان برای او قرار دهد. در عین حال زندگی اجتماعی بدون محدودیت امکان ندارد به سرانجام برسد. قوانین هم همین محدودیت ها هستند. وقانونگذار برای ما اسلام می باشد.
موضوع قفل شده است