چرا اگر پدری فرزند خود رابکشد قصاص نمی شود؟

تب‌های اولیه

33 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

كشتن دیگری به معنای وارد كردن خسارت بر او است. مصلحت قصاص نیز برای جبران آن خسارت است. عنصر عمد در قصاص جایگاه ویژه‎ای دارد و با مطالبه ولی دم شرائط تحقق قصاص را فراهم می‎سازد. امّا شرائط مذكور در قتل فرزند توسط پدر ثابت نیست زیرا در این‎جا خسارت بر دیگری نیست بلكه خسارت بر خود است. از طرفی عشق پدر به فرزند موجب ورود شبهه عمد در قتل می‎شود. سوم این‎كه مطالبه ولی به عنوان شرط مهم، در این‎جا معدوم است. بنابراین قیاس قتل فرزند توسط پدر با قتل پسر همسایه مع‎الفارق است است به این‎كه تفاوت مصالح موجب تفاوت احكام شده است. مضافاً‌ قتل فرزند بدون مجازات نخواهد بود.
فلسفه جعل قانون
زمانی پای قانون به میان می‎آید كه فردی در كنار موجودی ذی‎حق قرار گرفته و هر دو در یك آن دارای حقوقی باشند. در چنین وضعیتی برای مراعات و عدم تضییع حق دیگری، مرسوم است قانون و قوانینی وضع كنند. مردم با رعایت قانون، آن را احیاء می‎كنند بنابراین صیانت مردم و قانون یك رابطه تقابل است. قبل از تصویب قانون، مردم كارهای خوب و بد را تشخیص می‎دهند. پس قانون نمی‎گوید: كدام كار خوب است و كدام بد و موظف به بیان زشتی و زیبائی اعمال نیست بلكه قانون برای تعیین حدّ و مرزها است. فرهنگ جامعه از عوامل مختلفی تأثیر می‎گیرد و این گونه نیست كه فقط قانون در فرهنگ تأثیر دارد بلكه فرهنگ مردم تأثیر مستقیمی در وضع قوانین دارد. مانند كشف حجاب، قانون اساسی، اصل چهارم، و... كه فرهنگ حاكم بر این قوانین ناشی از فرهنگ حاكم بر مردم و هیئت مقننه آن است.
اولین قانونگذار
در میان قانونگذاران، خداوند اولین آنها است. او آفریننده بشر و معمار هستی اقدام به وضع قانون كرده است. مجموع احكام الهی در یك تقسیم‎بندی به دو بخش فردی و اجتماعی قابل تفكیك است. بخشی كه جنبه فردی دارد در سعادت بشر و در نتیجه در فرهنگ مردم تأثیر زیادی دارد. و امّا احكام اجتماعی كه در قالب قوانین معاملی، جزائی، و... قابل طرح است هر كدام به لحاظ مصلحت و یا مفسده‎ای وضع شده است كه لازم است هر كدام جداگانه مورد بررسی قرار گیرد.
بررسی یك حكم جزائی
خانم شیرین عبادی می‎گوید: قانون به افكار عمومی و به تدریج، فرهنگ جامعه سمت و سو می‎دهد. با ممنوع شدن امری در قانون و تعیین مجازات برای آن، جامعه می‎آموزد آن امر را بد بداند و با مجاز دانستن آن، قضیه برعكس می‎شود.»[1] اولاً این سخن كلیت ندارد. زیرا حكومت‎ها با وضع برخی قوانین و حتی اصرار بر آن قصد داشتند به فرهنگ جامعه سمت و سو بدهند، امّا چون خلاف فطرت و آزادی انسان‎ها بود، نه تنها مردم یاد نگرفتند بلكه در صدد مبارزه با آن برآمدند. نمونه‎های زیادی می‎توان در چند دهه اخیر مشاهده كرد. ثانیاً بیان شد كه نوع نگرش و فرهنگ مردم تأثیر فراوانی در وضع قوانین دارد. و اگر سخن خانم عبادی كلاً مردود نباشد حداقل می‎توان گفت رابطه آن طرفینی است. ایشان با این مقدمه، به یكی از مواد قانونی در خصوص جزا[2] اشاره كرده می‎گوید: این، یعنی كه اگر مردی مثلاً‌ پسر 4 ساله همسایه را بكشد، قصاص می‎شود ولی اگر پسر خودش را بكشد، قصاص نمی‎شود!‌ آیا وجود چنین ماده‎ای در قانون، مروج خشونت خانوادگی نیست؟»[3] شكی نیست كه گوینده این مطالب تحقیقاتی در حقوق خصوصاً‌حقوق كودك دارند امّا جای تعجب است كه چگونه ایشان عوامل پدید آورنده جرم را از یاد برده‎اند. در هیچ یك از كتاب‎های جرم‎شناسی، اشاره‎ای به این نكته نشده است كه دانستن یك حكم قضائی، عامل وقوع جرم شده یا می‎شود. و عوامل جرم را یا محیط می‎دانند و یا وراثت و یا تربیت ناصحیح، امّا این‎كه مردم با دانستن حكم قصاص یا عدم آن مرتكب جرم می‎شوند یا نه، مطلبی یافت نمی‎شود. برخی از قوانین جزائی اسلام حاكی از مقدار جبران خسارت بر مَجنی ‌علیه[4] است. و این مواد قانونی هیچ تأثیری در افكار عمومی برای ارتكاب جرم ندارد. مثلاًَ دیه دندان و چشم و كل بدن و... با یكدیگر متفاوت است. در موقع نزاع طرفین دعوا در فكر این نیستند كه كدام عضو دیه‎اش كمتر است و آنرا مورد حمله قرار دهند یا مثلاً‌ دیه زن كمتر از مرد است. در حین نزاع كسی در فكر این نیست كه چون دیه زن كمتر است پس او را بكشم. بنابراین نمی‎توان استفاده كرد كه این مواد قانونی به معنای مروج اضرار بر مردم است. شاید دیده‎اید كسانی را كه با پرداخت حق بیمه نوعی احساس راحتی در هنگام رانندگی می‎كنند امّا تا به حال شنیده نشده كه كسی با پرداخت حق بیمه اظهار كند: چون بیمه دارم پس هر كس را خواستم زیر بگیرم. آیا قانون بیمه به معنای ترویج بی‎احتیاطی به هنگام رانندگی است؟ معلوم است كه قوانین جرائی اسلام غالباً ناظر به وظایف پس از وقوع یا ارتكاب جرم است. بنابراین تعیین مقدار خسارت، صرفاً برای حل معضل پدید آمده است و كمتر صفت بازدارندگی در آن ملاحظه شده است. اسلام عوامل بازدارندگی به صورت نكات اخلاقی به مناسبت‎های مختلف بیان كرده است. امّا «چرا پدر را به خاطر قتل فرزند قصاص نمی‎كنند؟» سؤالی است كه لازم است مورد بررسی قرار گیرد. پدری كه با هزار امید و آرزو، فرزندی را صاحب شده است تا عصای دست او شود، یكباره بر اثر عصبانیت در یك آن او را نقش بر زمین می‎كند مجازاتش چه می‎توند باشد؟ قتل فرزند از فجیع‎ترین قتل‎ها است. عرف عقلا مجازات سختی را در نظر می‎گیرد. امّا اسلام حكم قصاص را اجراء نمی‎كند.[5] قصاص دارای دو جنبه است. حق‎الله و حق‎الناس. جنبه حق الهی در این مورد بخشیده شده است امّا مواردی هست كه اگر جنبه حق‎الناس نیز مورد بخشش قرار گیرد باز هم حكم اجراء می‎شود.[6] گفته خانم عبادی به گونه‎ای است كه قتل فرزند توسط پدر، هیچ‎گونه مجازات ندارد. امّا با مراجعه به قوانین مربوطه پی می‎بریم كه 4 نوع جریمه برای جرم تعیین شده است:
1. پدر دیه فرزند را پرداخت كند. و خود حقی در آن ندارد.
2. به دستور قاضی پدر باید تبعید شود.
3. تعریز، این مورد به صلاحدید قاضی معین می‎شود.
4. كفّاره، (گرفتن دو ماه روزه).[7]
او می‎گوید: اگر این شخص پسر 4 ساله همسایه را بكشد قصاص می‎شود... در پاسخ باید گفت: حكم قصاص زمانی قابل اجراء است كه ولی دم، مطالبه قصاص كند. ولی دم مخیّر است كه مطالبه قصاص كند یا دیه بگیرد بنابراین قاضی نمی‎تواند قبل از تقاضای قصاص از طرف ولی دم، حكم قصاص را اجرا كند. امّا در جایی كه ولی، خود قاتل است، به تعبیر دیگر بوجود آورنده، فرزند خود قاتل است، عقلاً‌ صحیح به نظر نمی‎رسد كه ولی دم مطالبه قصاص خود كند. تقاضای قتل خود مشكل امكان وقوعی نیز دارد. به همین دلیل شاریع به پرداخت دیه بسنده كرده است. در ضمیر مطالبه، طرفین نهفته است لذا مطالبه از خود معنا ندارد.[8] از حقوقدان فوق‎الذكر می‎پرسیم: آیا اقدام پدر به قتل فرزند به خاطر علم و آگاهی او به قوانین جزائی بوده است؟ آیا پدر داغدار در سوگ فرزند، با خاتمه یافتن جلسه دادگاه مجدداً اقدام به كشتن سایر فرزندان می‎كند؟ كدام پدر سراغ دارید كه پس از ارتكاب جرم حتی نسبت به آن بی‎تفاوت باشد؟ و چه مجازاتی از این سخت‎تر كه پدر را در غم فرزند رها كرده تا او هر روز شاهد جای خالی فرزندش باشد. آیا قصاص می‎تواند تسكین‎دهنده و اصلاح‎گر چنین پدری باشد؟ نقش پدر و جایگاه او در نظام خانواده آنقدر رفیع است كه مانع بزرگی در اجرای حكم قصاص است[9] وانگهی تحكیم نظام خانواده حكم می‎كند در چنین مواردی ركن مهم خانواده صیانت شده و به پرداخت دیه اكتفاء شود. دلیل دیگری كه در قتل فرزند قابل ملاحظه است، رابطه عشق و علاقه پدر و فرزندی است كه اقدام به قتل فرزند را امری عجیب و ناباورانه كرده است. همین عشق و علاقه باعث ورود شبهاتی در عمدی بودن قتل می‎كند كه در نهایت مانع اجراء حكم قصاص می‎شود. عنصر دیگری كه در وضع قانون دخیل است موارد غالب و اكثر در یك قضیه است به این صورت كه هرگاه یك قضیه به طور نادر اتفاق بیفتد قانونی برای آن وضع نمی‎كنند امّا اگر همان قضیه و یا مشابه آن جنبه غالب به خود بگیرد در عرف عقلا برای آن قانون قرار می‎دهند. در این‎جا نیز اقدام پدر در قتل فرزند امری كاملاً‌ نادر است لذا در هیچ كجا برای چنین مواردی حكم قصاص وضع نمی‎كنند.[10] در واقع قانون اسلام كامل‎تر از قوانین سایر كشورها است. زیرا اسلام پدر را در زمره سایر قاتلین قرار نداده است.

دلیل دیگر در عدم قصاص پدر به قتل فرزند، ماهیت حكم قصاص است. جنبه حق‎الناس قصاص، همان جبران خسارت است كه ولی دم آنرا مطالبه می‎كند. بنابراین اجراء حكم قصاص نسبت به پدر، نه تنها جبران خسارت نیست بلكه وارد كردن خسارت شدیدتر بر یك خانواده است. با این بیان فلسفه قصاص در این مورد مصداق ندارد به هر حال اگر چارچوب حكم قصاص بر اساس مصالح است، آن مصالح در مورد پدر جریان ندارد.
در خاتمه به صورت فهرست‎وار مهم‎ترین ادله را بر می‎شمریم:
1. حدّ قصاص با كم‎ترین شبهه از بین خواهد رفت. احتمال دارد پدر قصد جدی نداشته است.
2. قتل فرزند امری كاملاً نادر است و در عرف عقلا برای موارد نادر قانون وضع نمی‎كنند.
3. در ماهیت قصاص علاوه بر حق الناس، جنبه حق‎الله هم هست كه خداوند از آن صرف نظر كرده است.
4. حكم قصاص در صورت مطالبه قابل اجرا است و در مورد قتل فرزند شرط مطالبه معدوم است.
5. رابطه ابوّت و نبوّت در نزد خداوند بسی مهم است و خداوند آنرا مانع اجراء قصاص كرده است.
6. همانطور كه صاحب مال نسبت به اتلاف آن مجازات نمی‎شود طبق حدیث «انت و مالك لابیك» حكم قصاص جاری نمی‎شود.
7. قصاص راه انحصاری نیست بلكه در سایر موارد نیز اختیاری است و سفارش به عفو نیز می‎رساند كه راه زیبائی نیست.
8. حكم قصاص به لحاظ وجود مصالح و جبران خسارت است، و در این‎جا این مصلحت معدوم است.
جهت مطالعه بیشتر
1. مجازات پدر و مادر در جرم كشتن فرزند، دكتر محمد اسحاقی، نشر، سفیر صبح، چاپ اول 80.
2. فلسفه قصاص در اسلام، قدرت‎الله خسروشاهی، دفتر تبلیغات اسلامی، بوستان كتاب قم.

[1] . عبادی، شیرین، (نشریه) روزنامه صدای عدالت، شماره 120، تاریخ 8/11/80 عنوان مقاله: سیلی بر گونه ریحانه.
[2] . ماده 220، قانون مجازات اسلامی.
[3] . همان، روزنامه صدای عدالت.
[4] . كسی كه جرم یا جنایتی بر او انجام شده است.
[5] . لایقتل والد بولده وسایل الشیعه كتاب القصاص، باب 32، ح 11، 3، 6، ابواب قصاص نفس، ج 19،
[6] . رجم پدر واسطه عمل نامشروع با فرزند.
[7] . وسایل الشیعه حر عاملی،ج 19، باب 32، ابواب قصاص نفس، ح 9، امام خیمنی، تحریر الوسیله، ج 2، ص 521، الشرط الثالث، مسأله 1، چاپ انتشارات دارالعلم لمعه، ج 10، (چاپ كلانتر)، كتاب القصاص، ص 68.
[8] . مطالبه باب مفاعله است و معنای طرفین در او نهفته است. مطالبه از خود معنا ندارد. مضافاً كه كس دیگری جای این ولی را نمی‎گیرد.
[9] . خسروشاهی، قدرت‎الله، به نقل شهید ثانی، فلسفه قصاص در اسلام، ص 93، نشر بوستان كتاب قم (دفتر تبلیغات اسلامی) چاپ اول 80.
[10] . خسروشاهی، فلسفه قصاص در اسلام، ص 94.

خب اگر به نظر شما قصاص پدر كه فرزندش را كشته است ضرر به خانواده است ؛ قصاص مادري كه فرزندش را كشته است چگونه است ؟!

[=13]اعتماد: مردي که فرزند 6 ساله اش را به طرز فجيعي به قتل رسانده است اکنون پشت ميله هاي زندان در انتظار برگزاري جلسه محاکمه به سر مي برد. تنها دليل اين مرد براي کشتن دخترش علاقه او به داشتن فرزند پسر بود.

اين پرونده پس از آن گشوده شد که مردي به پليس آگاهي تربت حيدريه رفت و ادعا کرد دخترش به نام سحر مفقود شده است. اين مرد به نام ايوب در حالي که فرضيه آدم ربايي را بسيار قوي مي دانست به کارآگاهان گفت؛ «دخترم را به پارک برده بودم تا کمي بازي کند. سحر را براي چند لحظه تنها گذاشتم و به بوفه پارک رفتم تا برايش خوراکي بخرم اما وقتي برگشتم اثري از او نبود. تمام پارک را زير پا گذاشتم ولي پيدايش نکردم. من احتمال مي دهم در غياب من سحر را ربوده اند.»

بعد از طرح اين شکايت تحقيقات وسيعي براي يافتن دختر شش ساله انجام شد. کارآگاهان به پارک مورد نظر رفتند، از شاهدان احتمالي حادثه بازجويي کردند، از مراکز درماني استعلام گرفتند، عکس دخترک را تکثير کردند و هر ترفند ديگري را که ممکن بود به رازگشايي از اين معما منجر شود، آزمودند ولي کوچک ترين نشانه يي از سحر به دست نياوردند. در اين بين رفتارهاي ايوب چندان منطقي به نظر نمي رسيد، بنابراين کارآگاهان دور از ذهن ندانستند که وي موضوعي را پنهان مي کند. به همين سبب پدر سحر به صورت مخفيانه زير نظر گرفته و درباره وي تحقيقاتي انجام شد.

کارآگاهان حين تفحص هاي خود به سرنخ هايي رسيدند که گواهي مي داد روز حادثه ايوب به آن پارک نرفته بلکه يک تاکسي را به صورت دربست کرايه کرده و راهي خارج از شهر شده بود. هنگامي که راننده تاکسي شناسايي شد پليس او را به اداره آگاهي فراخواند.

اين مرد که از دوستان ايوب بود بدون آنکه بخواهد پنهان کاري کند، تمام وقايع روز حادثه را شرح داد. او گفت؛ «آن روز ايوب خودروام را به صورت دربست کرايه کرد. سحر هم همراه او بود. من پدر و دختر را به منطقه يي بياباني بردم و ايوب در مکاني خلوت از من خواست توقف کنم. او همراه فرزندش از ماشين پياده شد و به طرف بيابان رفت. چند دقيقه بعد آن دو از ديدرس من خارج شدند و وقتي ايوب برگشت خبري از سحر نبود.

وقتي از ايوب درباره دخترش پرسيدم گفت او را با چند بسته مواد مخدر عوض کرده است.» اظهارات اين مرد بخشي از حقيقت را برملا کرد اما هنوز سوال اصلي پابرجا بود؛ چه بر سر دختر شش ساله آمده است؟

کارآگاهان وقتي ايوب را پشت ميز بازجويي نشاندند، توانستند پاسخ تلخ و تکان دهنده اين سوال را در پرونده ثبت کنند. متهم که دست خود را روشده مي ديد در اعترافاتش گفت؛ «من عاشق فرزند پسر بودم و از اينکه بچه ام دختر شده بود عذاب مي کشيدم. شش سال تمام اين رنج را تحمل کردم تا اينکه بالاخره تصميم گرفتم سحر را بکشم. حضور او برايم عذاب آور بود و قتل راه چاره يي مناسب به نظرم رسيد.»

ايوب ادامه داد؛ «بعد از طراحي نقشه قتل، سحر را به منطقه يي بياباني بردم. او در طول مسير مرتب مي پرسيد کجا مي رويم. من هم جواب مي دادم به زودي خودش خواهد فهميد. وقتي به محل مورد نظرم رسيديم او را به طرف يک چاه خشک بردم، همان طور که او ايستاده بود و اطراف را نگاه مي کرد در يک لحظه داخل چاه هلش دادم و خودم به طرف تاکسي برگشتم و راهي شهر شدم.»

گروهي از ماموران بعد از اعترافات اين مرد راهي محل قتل شدند و جسد سحر را از عمق چاه بيرون کشيدند. بنا بر اين گزارش پرونده متهم اکنون مراحل مقدماتي را طي مي کند و ايوب به زودي به اتهام فرزندکشي مجازات خواهد شد.

نقل قول:

خب اگر به نظر شما قصاص پدر كه فرزندش را كشته است ضرر به خانواده است ؛ قصاص مادري كه فرزندش را كشته است چگونه است ؟!
جواب این سوال چیه؟:ajab:
مادر بمیره بچه های دیگه ضربه میخورن:Ghamgin:
اصلا دیگه اون مادر آدم میشه؟ چه مادریه که بچشو عمدی کشته؟
یا اون پدری که بچشو کشته
اون پدر قاتل جانی هم باید کشته بشه :Narahat:اگه دادگاه و دکترا تشخیص بدن دیگه صلاح نیست بچه های دیگه پیشش باشن
دیگه نباید بچه دار بشه
کسی که عمدا بچشو میکشه قاتله باید کشته بشه،مگه تو حالت مستی یاناهوشیاری کشته باشه یا سر عصبانیت و ..(هم زن هم مرد)
اگه عمدا ببردش یه جایی بکشتش باید بمیره
مثل این یارو:Narahat az:

نقل قول:
ايوب ادامه داد؛ «بعد از طراحي نقشه قتل، سحر را به منطقه يي بياباني بردم. او در طول مسير مرتب مي پرسيد کجا مي رويم. من هم جواب مي دادم به زودي خودش خواهد فهميد. وقتي به محل مورد نظرم رسيديم او را به طرف يک چاه خشک بردم، همان طور که او ايستاده بود و اطراف را نگاه مي کرد در يک لحظه داخل چاه هلش دادم و خودم به طرف تاکسي برگشتم و راهي شهر شدم.»
دست عربای جاهلو از پشت بسته
:geristan::geryeh:

باید اعدامش کنن :dar:

محمد;1712 نوشت:
چرا اگر پدری فرزند خود رابکشد قصاص نمی شود؟

سلام
ظاهرا در روایتی از پیامبر ص آمده است که :
فرزند مال پدرش است
لذا قصاص پدر بخاطر از بین بردن مال خودش معنایی هم نخواهد داشت
موفق باشید

سلام
البته باید توجه داشت که گناه و عقوبت در آخرت چنین کسی سر جایش است

نقل قول:
ظاهرا در روایتی از پیامبر ص آمده است که :
فرزند مال پدرش است

با سلام
سند روایت و متن اصلی لطفا

نقل قول:
لذا قصاص پدر بخاطر از بین بردن مال خودش معنایی هم نخواهد داشت

با این توجیه شما فرزند کشی برای پدر امری مجاز است زیرا مالک اموال خویش است پس مذمت اعراب جاهلی بر زنده بگور کردن دختران نیز با این دلیل شما منتفی است و گزافه گویی ،پس چار از این ظلم حتی در ایات قران و کلام خدا نیز سخن یه میان امده؟؟؟
تشکر

زيادن پدرهايي كه قرزنانشونو ميكشن و دست آخر با يك حبس كوتاه مدت دوباره برميگردن سر بقيه ي فرزندانشون........يه سر به بخش حوادث سايتهاي خبري بزنين..... ميدونن پدر فرزنشو به فجيعترين وضع و بيگناه هم اگر بكشد قصاص نميشود ....

قتل فرزند توسط پدر - سئوال: چرا در قانون اگر پدری فرزند خود را بکشد، او را اعدام نمی کنند؟آیا این به معنای مجوزی برای قتل فرزند نمی باشد؟



پاسخ:
در هيچ كجاي قوانين كشور، مجوزي براي قتل‌ فرزند صادر نشده است. مطابق قوانین جمهوری اسلامي ایران، جان مردم محترم است و هيچ خوني نباید به ناحق ریخته شود.

بر اين اساس، داشتن ولايت و سرپرستي به معناي مالك جان شخص تحت ولايت نمي‌باشد و از قانون نبايد چنين تعابيري استنباط نمود.

مطابق با ماده 220 قانون مجازات اسلامي؛

اگر فرزندی توسط پدرش کشته شود، پدر قصاص نمي‌شود و لكن به پرداخت ديه به صاحبان و اولياء دم (ورثه مقتول) و تعزير، محكوم مي‌گردد.

لازم به ذكر است كه مطابق با قوانين، قتل از موانع ارث محسوب مي‌شود و به اين ترتيب، ديه فرزند مقتول به پدر كه قاتل است تعلق نخواهد گرفت.

بنابراين آنچه كه در اين قانون به چشم مي‌خورد، بحث منتفي شدن مجازات نمي‌باشد، بلكه صرفاً در مجازات تخفيف اعمال گرديده است.

در خصوص توضيح حكمت تخفیف مجازات پدر باید گفت:

براساس قوانين حقوقي، براي مجازات هر مجرمي نياز به عنصر مادي و معنوي می باشد و اگر اين دو عنصر در خصوص جرمي وجود نداشته باشد، اعمال مجازات، صحيح نمي‌باشد.

اين امر نه در خصوص پدر و فرزند كه در هر قضيه سهوي ديگري كه به وقوع بپيوندد، مراعات مي‌شود. به اين ترتيب اگر شخصي بدون وجود عنصر مادي و معنوي، شخص ديگري را به قتل برساند، قصاص اجرا نمي‌گردد.

نظير آنچه كه در تصادفات رانندگي اتفاق مي‌افتد كه در اين موارد، عنصر معنوي سوء نيت يا عمد، محقق نمي‌باشد.

در خصوص قتل فرزند توسط پدر نيز بايد گفت كه در 99% اين گونه موارد، عنصر معنوي مشكل داشته و معمولاً اين قتل‌ها، اتفاقي و از روي عصبانيت و خروج از حالت تعادل رواني اتفاق مي‌افتند و قصد قتل وجود نداشته است.

در اينجا لازم به ذكر است كه در روایات پیرامون این حکم، كلمه والد ذكر گرديده و در عربي، والد اعم از پدر و مادر است.

در تفسير آن، برخي از علما منظور از آن را صرفاً پدر كودك مي‌دانند، اما برخي ديگر معتقدند كه منظور، پدر و مادر هر دو با هم مي‌باشند.

از جمله مقام معظم رهبري چنين رأيي را دارند. بر همین اساس و مطابق رای فقهی مقام معظم رهبری، هم اکنون پیشنهاد اصلاحی جهت تغییر این قانون آماده شده و از مجاری قانونی پیگیری می شود.

منبع: كتاب حقوق زنان برابري يا نابرابري
ناشر: نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها

http://www.women.gov.ir/pages/content.php?id=843

در مورد قتل فرزند توسط مادری که فرزند خود را از راه زنا به دنیا آورده است روایتی وجود دارد که مجازات قصاص را منتفی میداند . محمد بن قیس گوید از امام باقر ( ع ) در مورد زن شوهرداری سوال کردم که مرتکب زنا شده و از این راه حامله میشود و پس از تولد طفل ، وی را مخفیانه به قتل میرساند ، امام فرمود : « صد تازیانه به خاطر قتل کودک به وی زده میشود و به خاطر زنای محصنه هم سنگسار میشود . » سوال کنند گوید از وی در مورد زنی سوال کردم که شوهر ندارد و مرتکب زنا میشود و فرزندی به دنیا میآورد و طفل را مخفیانه میکشد . امام فرمود : « صد تازیانه به خاطر زنا بر او زده میشود و صد تازیانه هم به خاطر قتل فرزندش به او زده میشود . » بنابراین در مورد قتل فرزند توسط مادری که با انگیزه سرپوش نهادن بر زنای خود ، مرتکب قتل میشود مستند شرعی هم وجود دارد و قانونگزار میتواند از آن بهره بگیرد و خلا قانونی موجود را جبران کند .
؟؟؟

sosme;104187 نوشت:
زيادن پدرهايي كه قرزنانشونو ميكشن و دست آخر با يك حبس كوتاه مدت دوباره برميگردن سر بقيه ي فرزندانشون........يه سر به بخش حوادث سايتهاي خبري بزنين..... ميدونن پدر فرزنشو به فجيعترين وضع و بيگناه هم اگر بكشد قصاص نميشود ....

سلام
اما در بعضی ادیان یا در میان پیروان آنها که اصل قصاص فراموش و نفی شده است . آنجا باید انتظار چه را کشید ؟
موفق

بی دل;104172 نوشت:
با این توجیه شما فرزند کشی برای پدر امری مجاز است زیرا مالک اموال خویش است پس مذمت اعراب جاهلی بر زنده بگور کردن دختران نیز با این دلیل شما منتفی است و گزافه گویی ،پس چار از این ظلم حتی در ایات قران و کلام خدا نیز سخن یه میان امده؟؟؟

سلام
خیر صرفا بیان حکمت عدم قصاص است وگرنه خود حکم به اندازه کافی این انگیزه را در پدر ناشایست ایجاد می کند
البته احکام ثانوی می تواند متناسب با شرایط و بازدارنده باشد
موفق باشید

نقل قول:
در تفسير آن، برخي از علما منظور از آن را صرفاً پدر كودك مي‌دانند، اما برخي ديگر معتقدند كه منظور، پدر و مادر هر دو با هم مي‌باشند.

از جمله مقام معظم رهبري چنين رأيي را دارند. بر همین اساس و مطابق رای فقهی مقام معظم رهبری، هم اکنون پیشنهاد اصلاحی جهت تغییر این قانون آماده شده و از مجاری قانونی پیگیری می شود.

اگه خشک مغزا اینجا بودن میگفتن تو احکام خدا نباید تغییر داد!
چون ما نوفهمیم!
:khaneh:

نمردیم دیدیم کسی هست از حقوق زنا دفاع کنه و احکام برابر فتوا بده

نقل قول:
با این توجیه شما فرزند کشی برای پدر امری مجاز است زیرا مالک اموال خویش است پس مذمت اعراب جاهلی بر زنده بگور کردن دختران نیز با این دلیل شما منتفی است و گزافه گویی ،پس چار از این ظلم حتی در ایات قران و کلام خدا نیز سخن یه میان امده؟؟؟.

لطفا جواب بدید
جواب که داده شده اصلا قانع کننده نیست.

نقل قول:
لطفا جواب بدید
جواب که داده شده اصلا قانع کننده نیست.
برا اینکه بچه های دیگشون یتیم نشن،بدبخت بشن هزارتا مشکل براشون پیش بیاد خودشون به یه آدم معتاد انگل جامعه تبدیل بشن به یه قاتل،وقتی هی سرکوت بخورن که پدر و مادرشون بخاطر کشتن بچه خودشون اعدام شدن!
دیگه اینکه ولی دم پدرومادرن اگه کسی ولی دم نداشت قاتلش اعدام نمیشه،حتی الامکان تو قانون تقدم به بخشش و ازاد شدنه تا قصاص،اگه کسی خودش ولی دمش قاتل بود مهمترین ولی دمش که پدرومادرشن اعدام نمیشن

بعدشم هیچ پدرومادری بچشو نمیکشه
اونایی که میکشن خیلی کمن ،مشکل جامعه نیست که براش غصه بخوریم
اونایی که میکشن اتفاقی بوده یا از روی عمد نبوده،لحظه ای بوده

پسر بیستو پنج شیش ساله ای از آشناهامون مدتی پیداش نبود ،باباش پیش هرکی میرفت گریه زاری میکرد که بچم گم شده و نمدوونم کجاست
باباهه پسره رو خیلی دوست داشت ،پسره یه بار به جرم ... میخواستن اعدامش کنن چندمیلیارد به خانواده شاکی داد چندصدملیون رشوه داد تا پسرش آزاد شد!! اونم کار به این زشتی که پلیسه نفهمه خود پدره باید میکشتش از نفرت!
خیلی براش خرج میکرد

بعدن همسایشون لو داد که یه شب دعواشون شده بود باباهه قفلو پرتاب میکنه طرف پسرش، پسره هم میفته رو زمین هرچی صداش میزن گریه زاری میکنن میبینن مرده، همونجا تو خونشون دفنش میکنن تا کسی نفهمه آبروشون نره:Moteajeb!:


باباهه همش ناراحت بود،پشیمون بود،ولی از قصد که نکشته بودش،تو دعوا بود پیش اومد
اون بابا که پسرشو اینقد دوست داشت اتفاقی زد کشتش
یعنی اینطوری نیست که از قصد بچشونو کشته باشن

وقتی شنیدم تا چندمدت حالم بد بود،حس بدی داشتم ،هیچوقتم به پلیس نگفتن
:Ghamgin:

در قانون مجازات اسلامی آمده است که اگر پدر یا جد پدری فرزندش را بکشند قصاص نمیگردند اما اگر مادر فرزندش را بکشد قصاص میگردد.

میخواستم نظر دوستان رو در باره فلسفه ی این حکم که برگرفته از فقه ماست بدونم.

سلام
به نظرم به این دلیله که قیم شرعی و قانونی فرزند پدر و جد پدری او هستند ،در این حالت حق اصلی بر فرزند از ناحیه پدر است و مادر در این شرایط حقی بر فرزند ندارد و اینکه در شرایط کودکی فرزند حداکثر توجه را به فرزند داشته باشد تا به سلامت بزرگ شود.
شاید به دلیل این نداشتن حق هاست که به عنوان پاداش بهشت را برای او قرار داده اند.

زنبور عسل;156034 نوشت:

میخواستم نظر دوستان رو در باره فلسفه ی این حکم که برگرفته از فقه ماست بدونم.

به نظر من تو احکام الهی اصلاً نباید دنبال فلسفه ی احکام بگردیم
خدا میگه هذا حدودالله ما هم باید بگیم چشم
خدامونه دیگه عشقش کشیده اصلاً این و بگه. حالا چون عادل و مهربونم هست 100% به نفعمونه
سمعاً و طاعتا

مسیحا;156096 نوشت:
سلام
به نظرم به این دلیله که قیم شرعی و قانونی فرزند پدر و جد پدری او هستند ،در این حالت حق اصلی بر فرزند از ناحیه پدر است و مادر در این شرایط حقی بر فرزند ندارد و اینکه در شرایط کودکی فرزند حداکثر توجه را به فرزند داشته باشد تا به سلامت بزرگ شود.
شاید به دلیل این نداشتن حق هاست که به عنوان پاداش بهشت را برای او قرار داده اند.

مسئله ی قصاص جدا از مسائل حقوقی یک بار عاطفی داره که باید این حالت رو هم در نظر گرفت و فراموش نکنیم که دلبستگی فرزند به مادر بیش از پدر میباشد چه برسد به جد پدری.

شهلا;156128 نوشت:
به نظر من تو احکام الهی اصلاً نباید دنبال فلسفه ی احکام بگردیم
خدا میگه هذا حدودالله ما هم باید بگیم چشم
خدامونه دیگه عشقش کشیده اصلاً این و بگه. حالا چون عادل و مهربونم هست 100% به نفعمونه
سمعاً و طاعتا

کسی منکر جنبه ی تعبدی احکام اسلامی نیست ولی این هم باعث نمیشه که ما از جنبه ی تعقلی اونها هم غافل بشیم. چون اگه غیر این بود این همه خدا تو قرآن دعوت به تعقل نمی کرد(ا فلا تعقلون؟). در ضمن شما فرض کنید میخواید این حکم رو برای یک فرد غیر مسلمان ثابت کنید.باز هم این جواب رو میدادید؟

زنبور عسل;156034 نوشت:
در قانون مجازات اسلامی آمده است که اگر پدر یا جد پدری فرزندش را بکشند قصاص نمیگردند اما اگر مادر فرزندش را بکشد قصاص میگردد. میخواستم نظر دوستان رو در باره فلسفه ی این حکم که برگرفته از فقه ماست بدونم.

با عرض سلام و احترام خدمت زنبور عسل و تشکر از سئوال شما

همانطور که اشاره فرمودید احکام دینی جنبه تعبدی دارند و عقل در فهم مقاصد شریعت مثل فهم خود شریعت قاصر است بنابراین آنچه عرض می شود فقط احتمالاتی عقلایی برای حکم است که تأثیری در عمل دینی ما به احکام ثابت شده الهی ندارد .

با هم پاسخ زیر را که از کارشناسان مرکز ملی نقل کرده ام ، می خوانیم:

در مورد قتل عمدی، براساس فلسفه خاصی که درقصاص وجود دارد، حکم اولیه اسلام بر قصاص می ‏باشد . برای رعایت همین فلسفه باید تا جایی که امکان دارد، کسی از این حکم استثنا نشود .
در مورد پدر به جهت حق ولایتی که بر پسر دارد، استثنا شده ، شاید علت آن باشد که پدر مسئول و متکفل رشد و پرورش و تربیت است که با زحمات طاقت فرسا و تحمل سختی های فراوان این نهال وجودی خود را که ثمره عمر اوست، آبیاری می کند . اقدام به قتل فرزند گرچه بسیار نادر است، ولی مراعات حق سابق بر این خطای بزرگ، باعث تخفیف در مجازات می شود .البته این بخشش ، از زشتی کار او نمی کاهد.
به علاوه: پدر نان آور خانواده است . با مرگ او نه تنها یک نفر مرده است بلکه سایر اعضای خانواده از کوچک و بزرگ از حیث زندگی و جنبه‌های اقتصادی و مالی با مشکلات فراوانی مواجه می‌شوند.
اما در مورد قصاص مادر و این که چرا مادر (با عنایت به حقوق و رابطه عاطفی بیشتر وی) از قصاص در مقابل قتل فرزند معاف نشده، می‏توان گفت: با توجه به فلسفه قصاص و لزوم پیش‏گیری از وقوع قتل عمد در جامعه، این استثنا فقط در مورد پدر که جایگاه خاصی در مجموعه خانواده و جامعه دارد، پذیرفته شده است، ولی در مورد مادر با توجه به این که قتل عمد فرزند توسط مادر بسیار کمیاب می‏باشد، استثنا نمودن او از حکم قصاص ضرورتی نداشته است. (در صورت وقوع چنین جرمی از طرف مادر باید در عمد و اختیار مادر تردید کرد که در این صورت قصاص نخواهد شد، چون اختیار و عمد یکی از شرایط قصاص است یا باید او را فاقد هرگونه عاطفه و احساسات مادری دانست که در این صورت نیز قصاص او مانع ندارد.)
در مورد احکام ما پیرو دلیل و روایات معصومین علیهم السلام هستیم .یکى از مسلّمات اسلامى این است که احکام شرعى تابع و برگرفته از مصالح و مفاسد واقعى است . هیچ حکمی از احکام الهی بدون مصلحت و حکمت نیست ، هرچند نتوانیم حکمت احکام را درک کنیم.
مصالح و مفاسد و به تعبیر دیگر حکمت‏ ها به گونه ‏اى است که اگر عقل انسان به آن‏ها آگاه گردد، عقل نیز همان حکم را مى‏ کند که شرع بیان کرده است منتهى عقل انسان قادر به کشف همه ملاکات احکام الهى نیست. به همین جهت احکام را از آن جهت که شرع دستور داده، تعبداً می پذیریم.

پایدار و موفق باشید

به نظر من توی این گونه موارد میشه میزان قبولی مردم جامعه رو هم دخالت داد اگه همه جامعه می پذیرند که این پدر باید اعدام بشه خواب میشه این قانون رو هم گذاشت

با سلام
من امیدوارم که دوستان خبر مستندی را که در این تاپیک آورده شده به دقت مطالعه کرده باشند
2 سوال دیگر از کارشناسان محترم:
1-اگر چنین پدر یا پدرانی به هر دلیل فرزندش را بکشد و آنوقت قصاص نشود پس حق مادری که آنفرزند از گوشت و خون اوست و او را شیر داده و بزرگ کرده چه میشود؟جایگاه او کجاست؟ آیا مادر ولی دم حساب نمیشود که طلب قصاص کند؟
(
باتوجه به اینکه ابن عربی حدیثی از پیامبر (ص) نقل می‌کند که فرمود «الولد للفراش» و در معنی آن می‌گوید صاحب فرزند زن است نه مرد.)

خواهشا نگویید برای اینکه خانواده باید سرپرست داشته باشد این حق هم از مادر سلب شده است و ناچار است قاتل بچه اش را تحمل کند ,چرا که شاید این مادر در صورت استطاعت مالی سرپرست لایق تری برای فرزندان خود باشد. لا اقل دستش به خون آلوده نیست.(کمی فکر کنیم)

امیدوارم توجه داشته باشیم که برای عموم مردم ملاک درست یا نادرست بودن اعمال پاداشها یا مجازاتهاییست که در پی دارند .ببینید اینکه بگوییم قصاص نشدن پدر مجوزی برای قتل فرزند نیست و این عمل جنایت است و خیلی زشت است ولی خوب مجازات سنگینی در پی ندارد چندان معنایی ندارد بلکه در واقع به گونه ای بازی با کلمات است و در اصل قضیه یعنی مشابهت این مسئله با وضعیت عرب جاهلی تفاوتی ایجاد نمیکند . یعنی در آن زمان هم پدر برای قتل فرزند مجازات نمیشد و اعتراض مادران هم به جایی نمیرسید.

درضمن مسئله تعبدی بودن برخی احکام حتی اگر صراحتا در قرآن به آن اشاره شده باشد بازهم تحلیل عقلانی را نفی نمیکند چرا که عقل نعمت خداداد

است برای فهم عمیقتر احکام .
حال سوال بعدی اینجاست که :
آیا این حکم (قصاص نشدن پدر) صریحا به همین شکل در قرآن آمده یا فقط استباط فقهاست؟

سپاسگزار خواهم شد اگر بزگواران پاسخ
صریح دهند و از کلی گویی و بکاربردن کلمات تخصصی خود داری نمایند.
با تشکر.

یعنی سئوالاتم اینقدر سخت بودند؟؟!

بعد از 10 روز:vamonde:
؟؟؟؟؟

بگذارید طور دیگری بپرسم . همانطور که میدانید در شرایط کنونی استعمال مواد مخدری مانند شیشه و روانگردانهای مختلف که آسیبهای غیر قابل جبران به مغز میزند , حضور برخی پدران بیمار را به عنوان تهدیدی برای فرزندان مطرح میکند . حالا اگه سئوال اول را که در مورد حق مادر در طلب قصاص به عنوان ولی دم بود نمیخواهید جواب دهید . متشکر خواهم شد اگر لا اقل دومی را پاسخ دهید:

آیا این حکم (قصاص نشدن پدر در صورت قتل فرزند) یک حکم الهی است و صریحا به همین شکل در قرآن کریم و روایات آمده است یا فقط یک استباط فقهیست؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم

امید به ظهور;184933 نوشت:
یعنی سئوالاتم اینقدر سخت بودند؟؟!


سلام و عرض ادب
وقت همگی بخیر
بابت تاخیر در جواب عذر خواهی میکنم.
اجازه بدهید ابتدا سوال دم شما را که در پست بعدی هم تکرار شده است بررسی کنیم :
امید به ظهور;183588 نوشت:

حال سوال بعدی اینجاست که :
آیا این حکم (قصاص نشدن پدر) صریحا به همین شکل در قرآن آمده یا فقط استباط فقهاست؟

امید به ظهور;187483 نوشت:
بگذارید طور دیگری بپرسم . همانطور که میدانید در شرایط کنونی استعمال مواد مخدری مانند شیشه و روانگردانهای مختلف که آسیبهای غیر قابل جبران به مغز میزند , حضور برخی پدران بیمار را به عنوان تهدیدی برای فرزندان مطرح میکند . حالا اگه سئوال اول را که در مورد حق مادر در طلب قصاص به عنوان ولی دم بود نمیخواهید جواب دهید . متشکر خواهم شد اگر لا اقل دومی را پاسخ دهید:

آیا این حکم (قصاص نشدن پدر در صورت قتل فرزند) یک حکم الهی است و صریحا به همین شکل در قرآن کریم و روایات آمده است یا فقط یک استباط فقهیست؟؟


در کتاب وسائل الشیعه ج 29 ص 77 یک فصل (باب) اختصاص به این موضوع دارد و ورایات مختلفی در آنچه گرد آوره شده است. و عنوان فصل این است :

ثابت بودن قصاص بر فرزندی که پدر یا مادرش را بکشد و عدم ثابت بودن قصاص پدر زمانی که فرزندش را بکشد.
چند نمونه را مرور میکنیم :

امام صادق علیه السلام :

لَا يُقْتَلُ الْأَبُ بِابْنِهِ إِذَا قَتَلَهُ وَ يُقْتَلُ الِابْنُ بِأَبِيهِ إِذَا قَتَلَ أَبَاهُ. [1]

وقتی که پدری فرزندش را بکشد؛ کشته نمی شود. و چنانچه فرزندی پدرش را بکشد؛ کشته می شود.


امام باقر علیه السلام :

سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ رَجُلٍ قَتَلَ أُمَّهُ قَالَ يُقْتَلُ بِهَا صَاغِرا. [2]

در مورد مردی که مادرش را کشته است از ابا جعفر سوال کردم. حضرت فرمود : با خواری کشته میشود.


عن علی علیه السلام :

لَا يُقْتَلُ وَالِدٌ بِوَلَدِهِ إِذَا قَتَلَه‏. [3]

پدر کشته نمیشود در صورتی که فرزندش را کشته باشد.


امام صادق علیه السلام :

سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَقْتُلُ ابْنَهُ أَ يُقْتَلُ بِهِ قَالَ لا. [4]

سوال کردم : از مردی که فرزنش را کشته است؛ آیا کشته میشود؟ فرمود: نه.


امام باقر علیه السلام :

فِي الرَّجُلِ يَقْتُلُ ابْنَهُ أَوْ ... قَالَ لَا يُقْتَلُ بِهِ وَ لَكِنْ يُضْرَبُ ضَرْباً شَدِيداً وَ يُنْفَى عَنْ مَسْقَطِ رَأْسِهِ.[5]

حضرت در مورد مردی که فرزندش را کشته است فرمود : به این خاطر کشته نمی شود ولی شدیدا مورد ضرب قرار میگیرد (حد سنگینی بر او جاری میشود) و از وطنش تبعید میشود.

همانطور که میدانید منبع احکام فقهی در اسلام قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام است. و با وجود این روایات از نظر فقهی حکم مورد بحث قطعی و به عنوان یک حکم مسلم و ضروری در نظر گرفته میشود.

امید به ظهور;183588 نوشت:
با سلام
من امیدوارم که دوستان خبر مستندی را که در این تاپیک آورده شده به دقت مطالعه کرده باشند
2 سوال دیگر از کارشناسان محترم:
1-اگر چنین پدر یا پدرانی به هر دلیل فرزندش را بکشد و آنوقت قصاص نشود پس حق مادری که آنفرزند از گوشت و خون اوست و او را شیر داده و بزرگ کرده چه میشود؟جایگاه او کجاست؟ آیا مادر ولی دم حساب نمیشود که طلب قصاص کند؟
(
باتوجه به اینکه ابن عربی حدیثی از پیامبر (ص) نقل می‌کند که فرمود «الولد للفراش» و در معنی آن می‌گوید صاحب فرزند زن است نه مرد.)


این روایت تقربا در اکثر کتب معتبر حدیثی شیعه نقل شده است و نیازی به استناد آن به ابن عربی نیست.
آدرس از کتاب کافی :

امام صادق علیه السلام (به نقل از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم) :

سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلَيْنِ وَقَعَا عَلَى جَارِيَةٍ فِي طُهْرٍ وَاحِدٍ لِمَنْ يَكُونُ الْوَلَدُ قَالَ لِلَّذِي عِنْدَهُ لِقَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ‏ وَ .... .


از امام سوال کردم در مورد فرزند زنی که با نفر مباشرت داشته است؛ این فرند مال مدام مرد است؟ حضرت فرمودند: مال مردی است که این زن نزد او بوده است. زیرا پیامبر فرمدند فرزند مال فراش است.[6]

الولد للفراش یک قاعده فقهی است که برگرفته از احادیث معصومین علیهم السلام است.


فراش در لغت به معنای بستر است و در اصطلاح به معنای شوهر است.
مورد کاربرد این قاعده در تعیین نسب کسی است که پدرش مشکوک است و اصلا ربطی به مالیت و یا مالکیت ندارد.
مادر نوزاد که مشخص است. زیرا با تولد از او مشخص میشود. گاهی ممکن است به دلایلی پدر شخص مشکوک باشد (که ممکن است ناشی از روابط نامشروع یا مشروع باشد) در چنین مواردی حکم میشود که فرزند مال کسی است که هنگام تولد شوهر و همسر زن است البته مشروط بر اینکه قرینه و دلیل علمی قطعی بر عدم انتساب این فرزند به آن شوهر نداشته باشیم. که جزئیات این مسئله در کتابهای روایی و فقهی کاملا مورد بررسی قرار گرفته است.

به طور کلی : فرزندی که هنگام زوجیت یک زن متولد میشود منسوب به همان شوهرش است مگر اینکه دلیل قطعی بر خلافش باشد.
پس ربطی به بحث فعلی ما ندارد.

بررسی ادامه فرمایشات شما رد پست بعدی انشاء الله

-------------------------------------------------------------
[1] شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، ج29 ص78، 30جلد، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1409 ق. و كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، ج7 ص 298، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق. و ابن بابويه، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، 4ج4 ص 120، جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم - قم، چاپ: دوم، 1413 ق.
[2] وسائل همان. کافی همان. و طوسى، محمد بن الحسن، تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)،ج 10 ص 237، 10جلد، دار الكتب الإسلاميه - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.
[3] وسائل همان ص279. و تهذیب الاحکام همان ص 238.
[4] وسائل همان. کافی همان. تهذیب الاحکام همان ص 237.
[5] وسائل همان. من لایحضر همان ص 120 و تهذیب الاحکام همان ص 236.
[6] كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، ج5 ص 492 ، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

امید به ظهور;183588 نوشت:
خواهشا نگویید برای اینکه خانواده باید سرپرست داشته باشد این حق هم از مادر سلب شده است و ناچار است قاتل بچه اش را تحمل کند ,چرا که شاید این مادر در صورت استطاعت مالی سرپرست لایق تری برای فرزندان خود باشد. لا اقل دستش به خون آلوده نیست.(کمی فکر کنیم)

امیدوارم توجه داشته باشیم که برای عموم مردم ملاک درست یا نادرست بودن اعمال پاداشها یا مجازاتهاییست که در پی دارند .ببینید اینکه بگوییم قصاص نشدن پدر مجوزی برای قتل فرزند نیست و این عمل جنایت است و خیلی زشت است ولی خوب مجازات سنگینی در پی ندارد چندان معنایی ندارد بلکه در واقع به گونه ای بازی با کلمات است و در اصل قضیه یعنی مشابهت این مسئله با وضعیت عرب جاهلی تفاوتی ایجاد نمیکند . یعنی در آن زمان هم پدر برای قتل فرزند مجازات نمیشد و اعتراض مادران هم به جایی نمیرسید.


1. توجه داشته باشیم پیگیری احکام دینی و انتظار نتیجه از این احکام مربوط به جامعه ای است که خود دین تعریف میکند. یعنی دین مجموعه ای از قوانین مختلف است که همه آنها با یکدیگر در ارتباط هستند.

2. غرض قوانین دینی و خصوصا قوانین اسلامی مخالفت بی چون و چرا با ما قبل خود نیست. تا مشاهبت یک حکم اسلامی با رفتاری که قبل از اسلام وجود داشته است نقص بر آن باشد.

3. در اسلام بحث حقوق معنوی با حقوق اجتماعی نباید اشتباه گرفته شود. ما در بحث حقوق معنوی و بحث احترام چنین روایاتی داریم :

امام صادق علیه السلام :

جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ أَبَرُّ قَالَ أُمَّكَ قَالَ ثُمَّ مَنْ قَالَ‏ أُمَّكَ‏ قَالَ ثُمَّ مَنْ قَالَ أُمَّكَ‏ قَالَ ثُمَّ مَنْ قَالَ أَبَاكَ.[1]
امام فرمودند : مردی بر پیامبر خدا وارد شد و پرسید به چه کسی نیکی کنم؟ فرمدند به مادرت. باز پرسید به چه کسی نیکی کنم؟ فرمود به مادرت. باز پرسید به چه کسی نیکی منم؟ فرمود به مادرت. پرسید باز به چه کسی؟ فرمود به پدرت.

در این رویات در مقابل یکبار توصیه به پدر سه بار توصیه به مادر میکند.
در حالی که در بحث مسئئولیت و لزوم تبعیت و اطاعت پدر مقدم است و همچنین مسئولیت نگهداری از فرزندان با پدر است.

احکام حقوقی و اجتماعی در واقع مبتنی بر حقوق و رعایت حقوق جمع و اجتماعی پی ریزی میشود. از انجا که موضوع قصاص با حقوق دیگران نیز درگیر میشود باید حقوق آنها نیز در نظر گرفته شود.

و الا اگر صرف این نسبت باشد. همانطور که در روایات پست قبلی هم گذشت در مورد فرزندی که مادرش را کشته باشد امام فرمودند با خواری کشته میشود. و چنین تعبری در مورد پدر نداشتیم.

بنابر این؛ این احکام در مقام ارزش گذاری برای شخص نیست.
ادامه مطلب را در پست شماره 24 پیگیری کنید.

-------------------------------------------------------------
[1] كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، ج2 ص159 ، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

بسم الله الرحمن الرحیم

زنبور عسل;156477 نوشت:
کسی منکر جنبه ی تعبدی احکام اسلامی نیست ولی این هم باعث نمیشه که ما از جنبه ی تعقلی اونها هم غافل بشیم. چون اگه غیر این بود این همه خدا تو قرآن دعوت به تعقل نمی کرد(ا فلا تعقلون؟)

سلام و عرض ادب
توجه داشته باشیم که بحث مقابله و مقایسه تعبد و تعقل نیست در حقیقت مقایسه محصول دو منبع علم است.
یکی علم الهی که از طریق آیات قرآن کریم و روایات ائمه غلیهم السلام به دست ما میرسه.
و دیگری علم انسان که ممکن است از راه های مختلف کسب شود.

خب به نظر شما اگر در جایی هم به علم الهی دسترسی داشته باشیم و علم بشری در میان باشد کدام یک مقدم است؟

نکته دیگر اینکه دعوت قران به تعقل درست نخواهد بود مگر اینکه بگوییم مراد خداوند متعال تعقل در اموری است که عقل میتواند در آنها اظهار کند و الا در امور حسی و یا تجربی که عقل توان اظهار نظر ندارد نباید از عقل انتظار علم زایی داشته باشیم. و همینطور در محدوده احکام شرعی زیرا خواستگاه احکام علم کامل خداوند است در حالی که علم انسانها نیز مانند خود انسان محدود است. البته در محدوده بدیهیات عقلی که در واقع عقل حجت است بحث فرق میکند.

و دست بر قضا اطاعت از خداوند متعال (در احکام صریحی که جای هیچ شک و شبهه ای در آنها نیست مثل همین بحث ما که روایات فراوانی آن را تایید میکند) یکی از برجسته ترین مصادیق تعقل است.
اگر قبول داریم که او دانای کل است و از طرفی چنین حکمی کرده است نپذیرفتن سخن او غیر عقلی و غیر منطقی است.

زنبور عسل;156477 نوشت:
در ضمن شما فرض کنید میخواید این حکم رو برای یک فرد غیر مسلمان ثابت کنید.باز هم این جواب رو میدادید؟

دقت داشته باشیم احکام فرعی عملی در اسلام (و در دیگر ادیان) از احکام پایین دستی است و به دنبال پذیرش احکام و علوم بالادستی مطرح میشود. بنابر این نباید انتظار داشت که یک غیر مسلمان بدون پذیرش و یا توجه به مبانی و اصول فروع را قبول کند (البته ممکن است برخی فروع به جهت کشف آثارش توسط علم روز مورد قبول قرار گیرد ولی این کلیت ندارد).

بله در آموزه هایی که محصول مستقیم عقل باشند میتوان در اثبات آن تلاش کرد. زیرا در داده های عقلی مبانی مشترک است.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

برخی از احکام از اجتهاد فقهی که به واسطه ی عمل به حکم قران کریم حاصل میگردد بیان میشوند وبرخی به حکم روایات معتبر وبرخی دیگر نیز به حکم اجتهاد عقلی از راه حصول دلیل اصولی ومنطقی وبرخی نیز به حکم اجماع بیان دلالت میشوند
یعنی منابع فقهی ما 4 منبع میباشند که عبارتند از قرآن کریم - سنت وروایت - اجتهاد عقلی - اجماع نظر فقها
که متاسفانه عموم افرادی که متکلف تفسیر احکام فقهی میباشند از حکم سوم (اجتهاد عقلی ) به شدت پرهیز میکنند حا ل چرا ؟؟؟ الله اعلم !!! خوب هرگاه عقل فقیهی نتوانست براهین را به دیگران ثابت کند مشکلی پیش نخواهد آمد چون آن اجتهاد از پایه توسط دیگران رد خواهد شد وحکم خود به خود مطرود میگردد اما گاهی این ارتباط میان کلام الله وسنت وروایت وبدیهیات با اجتهاد عقلی تکلیف عملی مکلف را با بینش و پذیرش قطعی مواجه میکند .اگر خداوند توفیق دهد نتیجه ی تاملات خود را در باره ی این حکم بیان میکنم وازاینکه دیگران این تفکرات ونتیجه گیریهای بنده را نقد ومورد سؤال قرار دهند خوشحال هم میشوم واگر اشتباه کرده باشم از دوستانی که بنده را هدایت کنند سپاسگزار خواهم شد و نظر ایشان را محترم خواهم دانست

درمیان احکام به دو نوع از حق بر میخوریم

ا- حق الله 2 - حق الناس

در مورد حق الناس معمولا" در احکام فقهی جای هیچ گذشتی از شخص ثالث وجود ندارد وتنها خود فرد زیان دیده وخسارت خورده میتواند گذشت کند ویا طلب مجازات نماید . وحتی آیات وروایاتی هم موجود است که خداوند در قیامت از حق خود میگذرد اما حق الناس را به واسطه ی رحمتش معامله میکند .

در صورتی که فرد زیان دیده در قید حیات نباشد در برخی امور مثل قصاص نفس ویا دریافت دیه ی قتل نفس این حق به وراث انتقال می یابد .دراینجا ورثه حکم ولی دم وصاحب خون را دارند .

باید دقت شود که این ولایت بر خون بعد از خاتمه یافتن ولایت خود فرد بر نفسش که با حدوث مرگ انجام شده ؛ میباشد یعنی تا خود فرد در قید حیات است واز کمال برخوردار است ودارای قیم وکفیل و وصی نیست ولایت بر جزء نفس فقط بر عهده ی صاحب نفس میباشد .
مثلا" هرگاه دست کسی به سببی قطع شود برادر فرد نمیتواند رأسا" وبه عنوان ولی نفس تقاضای دیه یا قصاص الطرف را از مسبب بنماید مگر آنکه وکیل باشد از طرف مالک نفس یعنی خود شخص خسارت دیده اورا دراین امر وکیل کند که این امر هم در زمان حاضر مستلزم رعایت قوانین است از جمله داشتن پروانه ی وکالت برای حضور در دادگاه ..

ادامه دارد .............

حق یارتان :Gol:

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

1-نتیجه ی اول این که در مورد فرد تنها مالک وصاحب اختیار نفس ومالکیت اموال،خود فرد است مگر اینکه به دلیلی دارای قیم ویا وصی باشد که این قیومیت ویا وصایت تنفیذ ولایت است که یا از جانب ولی قهری (پدر ویا پدر بزرگ ) به فردی دارای شرایط داده میشود ویا از جانب حاکم شرع این ولایت بر فرد واجد شرایط واگذار میگردد .

واما فرد در صورت وجود شرایطی نمیتواند خود مالک نفس ومالک مال خود باشد که این شرایط عدم صلاحیت اورا بر ملکیت نفسش اثبات میکند که شامل صغارت - جنون - ودرمورد ملکیت امور مالی سفاهت و تفلیس نیزمیباشد . که دراین موارد موضوع بسیار مهم وجود عقل عملی است که در فرد رشد نکرده ویا اینکه دچار تشویش عقل عملی شده مانند مفلس (ورشکسته ) لذا نیاز به ولی ویا سرپرست برای امور ملکی (مالی ونفسی ) خود میباشند .


غرض از قرار دادن ولایت، حمایت از مولی علیه است. چنانچه در معنای ولایت همین مفهوم قرار دارد که به سبب ولایت ولی، ضعفی که در ناحیه مولی علیه است، جبران می گردد و ولایت، جابرِ این ضعف و نقصان است.که این ضعف، گاه از جهت صغر سن است و یا جنون و یا امور دیگر، و بر این اساس بدون ملاحظه ی مصلحت عقلانی از سوی ولی، این امر محقق نمی گردد.
دلیل دیگر ولایت ولی، امری است عقلایی و عقلا مصلحت را عنصر اساسی می دانند، و به تعبیر دیگر اختیار ولی، امری تعبدی نیست، بلکه قاعده ای است عقلایی که ادله شرعی آن را تایید و امضا می کند.
و دلیل وحیانی: بنا بر آیه «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الیَتیم اِلّا بالتی هی اَحْسَنْ» تصرف در اموال طفل باید با رعایت مصلحت باشد و به دلیل اولویت و به طریق اولی تصرف در زندگی آینده او هم منوط به رعایت مصلحت است.

این مصلحت (ولایت پدر ) بنا بر حکم وحی وعقل بر زندگی فرد ضعیف ( کودک)حاکم است تا زمانی که فرزند درحیطه ی آسیب پذیری قرار دارد ولایت پدر براو قهری واجباری است . وبر اثر این ولایت پدر مالک مال و نفس فرزندش میباشد . یعنی تا زمانی که طفل صغیر است پدر در جزء نفس او مالک میباشد واجازه ی درخواست قصاص نیز از طرف طفل صغیر خود به واسطه ی ولایت بر فرزندش را هم دارد . همچنانکه اگر کودکی به دیگری خسارت مالی ویا جانی وارد کند این پدر است که مسئول عمل فرزند میباشد وباید جبران این عمل را بر عهده بگیرد .

واگر فرزند غیر ممیز (نابالغ ) ویا دیوانه موجب قتل شوند
نظر مشهور فقها بر اين است كه ديوانه از مجازات معاف است و در مورد صغير آن را به دو قسم مي داند يا صغير مميز و يا غير مميز است درمور صغير غير مميز نيز مانند ديوانه حکم میشود یعنی قصاص ندارد وهیچ مجازاتی متوجه او نیست . و او نيز به منزله آلتي در دست مكره مي باشد و مكرِه به قصاص محكوم مي شود و در مورد صغير مميز فقها به اين نظرند كه قصاص از (مكِره و مكَره) بر داشته مي شود و عاقله صغير مميز (مكَره) موظف بر پرداخت ديه است
شرح لمعه / باب قصاص
جواهر الکلام / قصاص مکره

چنانچه مشاهده میشود دراین ولایت پدر بر فرزند ؛ کسی حکم نکرده که چون فرزند مثلا" قتل انجام داده پدرکه ولی قهری اوست باید مجازات شود . زیرا ولایت دراینجا تنها بر مال / آینده / و نفس کودک وطفل صغیر است .ونه بر افعال سر زده ازجانب صغیر که درحکم عمل غیر عقلانی است .


نتیجه ی دوم :ولایت پدر مکمل ضعف طفل صغیر است و این یک ولایت حمایتی قهری میباشد که شارع به پدر تنفیذ نموده و در واقع شارع حق خود را به این طریق به پدر انتقال داده به طوری که این حق محدوده ی شرعی دارد و البته امری مسئولیتی است مثل دخالت درامر ازدواج دختر که باز هم یک ولایت مسئولیتی است وامری مطلق نیست . وثمره و نتیجه ی این حمایت مسئولیتی از طفل صغیر سبب ایجادحق ولایت نفس پدر بر فرزند از جانب شارع میشود .که یک حق طبیعی است درجهت حمایت از فرزند و این نتیجه است که مطلق میباشد


ادامه دارد انشاءالله ...............

حق یارتان :Gol:


موضوع قفل شده است